/
علوم انسانی /
سیاست /
اندیشهسیاسی معرفی و خلاصه کتاب فلسفه علوم اجتماعی؛ اثر تد بنتون و یان کرایب
فصل یکم: مقدمه فلسفه و علوم اجتماعی جعبه ابزار فلسفی فصل دوم: تجربه گرایی و پوزیتیویسم در علم مقدمه تجربه گرایی و نظریه شناخت پوزیتیویسم و جامعه شناسی فصل سوم: برخی مسائل پوزیتیویسم و تجربه گرایی مقدمه: دو روش نقد پوزیتیویسم برخی مسائل تجربه گرایی دیگر مسائل پوزیتیویسم فصل چهارم : علم، طبیعت و جامعه: بدیلهایی برای تجربه گرایی مارکسیسم و علم وبر؛ مِرتن و جامعه شناسی علم معرفت شناسی تاریخی و مارکسیسم ساختارگرا انقلابها و نسبی گرایی: از کوهن تا برنامه قوی جنسیت و علم: دیدگاه فمینیستی چرخش بازتابی: ساختن طبیعت و جامعه نتیجه فصل پنجم: رویکردهای تفسیری: عقلانیت ابزاری بحث وبری در موضوعات علوم اجتماعی روش شناسی وبر: فهم و سنخهای آرمانی کار وبر درباره عینیت و رهای از ارزش گذاری پدیدارشناسی: بنیادی فلسلفی برای عقلانیت ابزاری انواع ابزاری: پراگماتیسم و کنش مقابل نمادین دلیلها و علتها فردگرایی، کل گرایی و تبیین کارکردی نتیجه فصل ششم: عقلانیت همچون پیروی از قاعده: فرهنگها، سنتها و هرمنوتیک مقدمه پیتر وینچ: فلسفه و علوم اجتماعی زبان، بازیها و قواعد فهم جامعههای دیگر چه نیازی به وینچ داریم؟ السدر مک اینتایر: روایتها و اجتماعها هرمنوتیک:هانس۰گئورگ گادامر نتیجه فصل هفتم: عقلانیت انتقادی مقدمه: هگل؛ مارکس و دیالتیک دیالکتیک روشنگری ایدئولوژی هابرماس: امکان علم رهایی بخش نظریه انتقادی و چرخش زبانی نتیجه فصل هشتم: رئالیسم انتقادی و علوم اجتماعی مقدمه رئالیسم و علم طبیعی آزمایشها،قوانین و مکانیسمها واقعیت چند لایه لایه بندی، پیدایش و فروکاهش واقعیت تفکیک شده: سیستمهای بسته و باز رئالیسم و علم اجتماعی رئالیسم انتقادی و رهایی بشر فصل نهم: فمینسم، شناخت و جامعه مقدمه: عینیت و تنوع فرهنگی علم سیاست فمینیستی و شناخت اجتماعی فمینیسم و شناخت اجتماعی فمینیسم و شناخت شناسی تأمل در دیدگاه فمینیستی فمینیسم پست۰مدرن فصل دهم: پسا-ساختارگرایی و پست-مدرنیسم مقدمه پسا-ساختارگرایی: حرکت به سوی دال فوکو: ساخت سوژه دریدا و واسازی پست مدرنیسم: نابود کردن فلسفه سیاستهای پسا-ساختارگرایی و پست-مدرنیسم پساها به چه کاری میآیند؟ فصل یازدهم: نتیجه: در دفاع از فلسفه واژگان کتابشناسیفصل یکم: مقدمه
فلسفه و علوم اجتماعی
دو نوع رابطه فلسفه و علوم اجتماعی:
-
رابطه پایه گذاری یا استادی
-
رابطه شاگردی یا پادویی
-
تفکر بی عمل، در کار جهان نمیتواند شناخت معین یا معتبری به ما بدهد.
-
شناخت فقط از دل تجربه عملی، مشاهده و آزمایش منظم میتواند بیرون آید.
-
با این وجود فلسفه چه کمکی میتواند به ما بکند؟ چند دیدگاه در این زمینه وجود دارد:
-
آزاد کردن علم با از بین بردن پیش داوریها، خرافات و فرضیات بی چون و چرا.
-
تهیه نقشهای از الگوهای شناخت علمی
-
اصلاح روشهای تحقیقی دانشمندان با استفاده از منطق و روشهای استدلال فلسفه.
کار این کتاب و نوع استفاده از فلسفه: مطالعه زندگی اجتماعی انسان به روش منظم.
جعبه ابزار فلسفی
چهار حوزه در فلسفه برای بهرهمندی:
- معرفتشناسی یا شناختشناسی (اپیستمولوژیepistemology)، دو دیدگاه عمده:
-
دیدگاه عقلانی:
-
دکارت سردمدار آن
-
شناخت مبتنی بر عقل
-
دیدگاه تجربه گرایی:
-
عموما با دیدگاه شاگردی یا پادویی در مورد فلسفه پیوند دارد.
-
حواس ما یگانه منبع شناخت است.
-
ذهن انسان در بدو تولد: لوح سفیدی است که شناخت ما با آموختن به منظور تشخیص الگوهای تکرارشونده، کسب میشود.
-
استدلالهای ریاضی یا منطقی، قضایای صادقاند و معلوم است که 2+2 برابر 4 است یا همه مردهای مجرد مذکر اند. اینها چیز تازهای نیست.
- هستی شناسی(اونتولوژی)، پاسخی به: چه چیزهایی در جهان وجود دارد؟
- علم اخلاق و فلسفه اخلاق
-
پژوهشگران و سوالات اخلاقی در رابطه با مخاطبین پژوهش
-
روابط قدرت میان پژوهشگر و موضوع پژوهش
-
پژوهش و تنوع عظیم فرهنگها و خرده فرهنگهای بشری و به تبع گوناگونی ارزشهای اخلاقی.
- سیاست و فلسفه سیاسی
- علوم اجتماعی، مسائلی در مورد نوع مطلوب جامعه و امکان انواع گوناگون جامعه را مطرح میکند، و باعث در گیر شدن در مسائل فلسفه سیاسی
فصل دوم: تجربه گرایی و پوزیتیویسم در علم
مقدمه
تجربه گرایی و نظریه شناخت
تاریخ علم مدرن و نظریههای شناخت سخت به یکدیگر پیوند خورده اند.
علومی مانند فیزیک و شیمی که خیلی به مشاهده و آزمایش متکیاند، روشها و ادعاهای معرفتیشان را در چارچوب دیدگاه تجربه گرایانه شناخت توجیه کنند.
برخی فیلسوفان تجربه گرا، تلاش داشتهاند تا خط فاصلی میان علم، در مقام معرفت اصیل و نظامهای اعتقادی گوناگون، نظیر دین و متافیزیک و روان کاوی و مارکسیسم ترسیم کنند.
از نظر ایشان (پوزیتیویستهای منطقی)، این نظامهای اعتقادی، که گاهی خود را علمی جلوه میدهند، شبه علم یا علم کاذب اند.
۷ دکترین(آموزه) اصلی، دیدگاه تجربه گرایانه علم:
- ذهن انسان به صورت لوح سفید شروع به کار میکند. شناخت، از طریق تجربه حسی از جهان و تعامل با آن کسب میشود.
- هر ادعای معرفتی اصیل به کمک تجربه (مشاهده یا آزمایش) آزمون پذیر است.
- برای درست دانستن یک گزاره، بایستی شواهدی برای آن ارائه شود. در غیر اینصورت گزارهای واقعی ارائه نشده است.
- مهم این است که بتوان با رجوع به منابع واقعی یا احتمالی شواهد، درستی یا نادرستی گزارهها را ثابت کرد.
- نکته اینکه: چنین نظری میتواند گمراه کننده نیز باشد؛ طبق این نظر از تجربه گرایی، گزارهای را میتوان از این حیث به منزله معرفت اصیل یا علمی، بدون این که صادق باشد، پذیرفت. مثلا طبق این نگاه، گزاره: خداوند به مومنان پاداش نیک میدهد، رد میشود، زیرا نمیتوان ثابت کرد که کدام شواهد آن را معتبر خواهد کرد یا از اعتبار خواهد انداخت.
- از آنجا که آزمونها، به ندرت، اگر هم اصلا، دلیل قطعی یا نقیض ادعایی معرفتی را ارائه میدهند، داوری در تعیین نحوه ارزیابی اهمیت شواهد جدید کاملا دخالت دارد.
- این کار ادعاهای معرفتی درباره هستیها را که نمیتوان مشاهده کرد، کنار میگذارد.
- این دکترین اساسا به این منظور بود که اصول تبیین را، مانند توسل به اهداف خداوند، یا مقاصد طبیعت، غیرعلمی شمرده و کنار بگذارد.
- مثلا داروین در تبیین خود نیاز به خداوند ناظم را نفی میکند.
- اما در بسیاری از رشتههای علمی، پژوهشگران به هستیها یا نیروهایی متوسل میشوند که مشاهده پذیر نیستند، مانند قانون جاذبه نیوتون، مدار ماه، جذر و مد و...
- قوانین علمی گزارههایی در مورد الگوهای عام و تکرار شونده تجربه اند.
-
بخش بزرگی از دستاوردهای علم مدرن گردآوری احکام عام راجع به قاعده مندیها در طبیعت است.
-
یا قوانین علمی را باید غیرعلمی دانسته کنار بگذاریم، یا باید بپذیریم که علم متکی به باوری آزمون ناپذیر و متافیزیکی به هماهنگی و نظم طبیعت است.
-
در بسیاری موارد، نمیتوان ادعاهایی را که دامنه آنها به قوتو وسعت ادعاهایی است که قوانین علمی میکنند، نمیتوان از طریق مشاهده و آزمایش با قطع و یقین آزمود.
-
کارل پوپر راه برون رفتی برای این مساله ارائه داد:
-
وی تفاوت بنیادی میان تایید، یا اثبات، درستی قانون علمی را، از یک طرف، و نقض یا ابطال آن را از طرف دیگر، نشان داد.
-
وی میگوید: ما نباید علم را کوششی در راه اثبات درستی قوانین تلقی کنیم، زیرا این کار را هرگز نمیتوان انجام داد. ما باید علم را فرایندی در نظر گیریم که پژوهشگراناز طریق آن تخیلات خلاق خود را برای ارائه تبیینها؛ هر چه ناممکن تر بهتر، به کار میگیرند و آنگاه درصدد برمی آیندکه به گونهای نظام مند، باطل بودن آنها را ثابت کنند.
-
از نظر وی، آزمون پذیری گزارهها، بستگی به این دارد که در معرض ابطال قرار میگیرد یا نه.
- تبیین پدیدهای از لحاظ علمی اثبات این مساله است که آن پدیده نمونهای از قانون علمی است. گاهی به این مدل قانون فراگیر تبیین علمی میگویند.
- اگر تبیین پدیدهای به اثبات این مساله بستگی دارد که نمونهای از قانون عام است، پس شناخت این قانون باید ما را قادر سازد رخدادهای آتی پدیدههایی از آن نوع را پیش بینی کنیم. منطق پیش بینی و تبیین یکی است. این گاهی به تز «تناسب تبیین و پیش بینی» معروف است.
- عینیت علمی متکی به تفکیک صریح گزارههای (آزمون پذیر) واقعی از داوریهای ارزشی (ذهنی) است.
پوزیتیویسم و جامعه شناسی
آگوست کنت فیلسوف قرن نوزدهم فرانسه: واضع پوزیتیویسم و جامعه شناسی.
رویکردهای پوزیتیویسم در ۴ ویژگی مشترک است:
-
توصیف تجربه گرایانه از علوم طبیعی پذیرفته شده است.
-
علم بالاترین و حتی یگانه شکل اصیل دانش محسوب میشود
-
روش علمی را، آنطور که تجربه گرایان معرفی میکنند، میتوان و باید به مطالعه ذهن انسان و زندگی اجتماعی بسط داد، تا این رشتهها را در مقام علوم اجتماعی به کرسی نشاند.
-
همین که شناخت علمی اجتماعی تثبیت شود،به کار گرفتن آن برای کنترل کردن، یا تنظیم کردن رفتار افراد یا گروهها در جامعه امکان پذیر خواهد شد. مسائل و تضادهای اجتماعی را میتوان شناسایی کرد و با اتکا به دانش تخصصی که دانشمندان علوم احتماعی ارائه میدهند یک به یک حل کرد. یعنی نوعی مهندسی اجتماعی.
-
دلیل دیگر اینکه چرا پوزیتویستها مایلاند از علوم طبیعی به منزله مدلی برای کار در علوم اجتماعی استفاده کنند:
-
نفوذ فرهنگی عظیمی که علوم طبیعی از آن برخوردار است. دانشمندان علوم اجتماعی (خصوصا در قرن 19) برای کسب مرجعیت و نشان دادن خود به عنوان رشتهای تثبیت شده به سوی علوم طبیعی متمایل شدند.
-
امکان جذب جذب اعتبار با کارساز و معتبر عینی نشان دادن رشتههای علوم اجتماعی.
-
علوم اجتماعی فقط بر اساس انواع ادعاهای اعتبار کمی و عینیت و کاربردپذیری عمومی که علوم طبیعی تاکنون مطرح کردهاند میتوانند انتظار داشته باشند که سیاست گذاران آنها را جدی بگیرند.
فصل سوم: برخی مسائل پوزیتیویسم و تجربه گرایی
مقدمه: دو روش نقد پوزیتیویسم
برخی مسائل تجربه گرایی
دیگر مسائل پوزیتیویسم
فصل چهارم : علم، طبیعت و جامعه: بدیلهایی برای تجربه گرایی مارکسیسم و علم
وبر؛ مِرتن و جامعه شناسی علم
معرفت شناسی تاریخی و مارکسیسم ساختارگرا
انقلابها و نسبی گرایی: از کوهن تا برنامه قوی
جنسیت و علم: دیدگاه فمینیستی
چرخش بازتابی: ساختن طبیعت و جامعه
نتیجه
فصل پنجم: رویکردهای تفسیری: عقلانیت ابزاری
بحث وبری در موضوعات علوم اجتماعی
روش شناسی وبر: فهم و سنخهای آرمانی
کار وبر درباره عینیت و رهای از ارزش گذاری
پدیدارشناسی: بنیادی فلسلفی برای عقلانیت ابزاری
انواع ابزاری: پراگماتیسم و کنش مقابل نمادین
عملگرایی یا پراگماتیسم (Pragmatism)، اصالت عمل است؛ در سیاست واقعگرایی و مصلحتگرایی.
دلیلها و علتها
فردگرایی، کل گرایی و تبیین کارکردی
نتیجه
فصل ششم: عقلانیت همچون پیروی از قاعده: فرهنگها، سنتها و هرمنوتیک
مقدمه
پیتر وینچ: فلسفه و علوم اجتماعی
زبان، بازیها و قواعد
فهم جامعههای دیگر
چه نیازی به وینچ داریم؟
السدر مک اینتایر: روایتها و اجتماعها
هرمنوتیک:هانس۰گئورگ گادامر
نتیجه
فصل هفتم: عقلانیت انتقادی
مقدمه: هگل؛ مارکس و دیالتیک
دیالکتیک روشنگری
ایدئولوژی
هابرماس: امکان علم رهایی بخش
نظریه انتقادی و چرخش زبانی
نتیجه
critical realism
عقلانیت نه تنها ابزاری است که با آن میتوانیم رفتار فردی، فرهنگها و اشکال حیات را درک کنیم بلکه ابزاری را ارائه میدهد که با آن میتوانیم در مورد شکلهای متفاوت حیات قضاوت کنیم.
- زادگاه نظریه: فرانکفورت، جایی که موسسه پژوهشهای اجتماعی در سال 1923 تاسیس شد
- کار آن: بسط مارکسیسم هگلی غیرکمونیستی
- چهرههای اصلی: آن تئودور آدورنو، مارکس هورکهایمر، هربرت مارکوزه و یورگنهابرماس.
- تبار آن: به هگل و مارکس میرسد، ولی تاکید بیشتر روی هگل است.
- فرض: تاریخ ایدهها و تاریخ جهان فرآیندی دیالکتیکی دارد. و تاریخ جهان محصول تاریخ ایدههاست.
- فرآیند: تز---) آنتی تز---) سنتز مثلا سرمایه داری (تز)، و طبقه کارگر (آنتی تز)، انقلاب سوسیالیستی (سنتز)
- منطق کلی: تقابل، اینکه در هر نظامی از مفاهیم، معنای یک مفهوم را فقط در ارتباط با مفاهیم گرداگردش و خصوصا مفاهیم متضادش، میتوان درک کرد. مثلا: بالا---) پایین
- مشخصه تاریخ نظریه انتقادی: ایده نفی یا نگرش منفی (شرح و بسط امر منفی، مربوط به تغییر اجتماعی بنیادین، فرآیندی از رهایی است)
ایدئولوژی:
مجموعهای از ایدهها که منافع طبقه اجتماعی ویژهای را حفظ میکند.
- فرآیند تفکر عقلانی جزء لاینفک رهایی ما از هرگونه سلطهای تلقی میشود، ولی در عین حال خطر مسلط شدن خود تفکر عقلانی وجود دارد. به این سبب آدورنو به تاکیدی دائمی بر اهمیت امر منفی معطوف میشود.
- از نظرهابرماس: امر منفی چندان مهم نیست. او متهم به این است که میخواهد جهان مانند یک سمینار باشد.
- در کارهابرماس تلفیق رویکرد هرمونوتیک و ساختارگرایی را میبینیم. تاکیدهابرماس بر مباحثه.
فصل هشتم: رئالیسم انتقادی و علوم اجتماعی
مقدمه
رئالیسم انتقادی:
- موجب فعال کردن برنامه جدید تحقیقی در شماری از علوم انسانی و حوزههای میان رشته ای.
- حاصل کار تعدادی از نویسندگان طی سالهای 1970 در انگلیس:
- مانند اثر رامهاره در رابطه با فلسفه رئالیستی علوم طبیعی،
- اثر مری هسه در مورد مدلها و استعارهها در تفکر علمی،
- اثر روی باسکار در نظریه رئالیستی علم
- و کارهای راسل کیت و جانو اوری، تد بنتون و روی باسکار.
رئالیسم چیست؟ و روایت انتقادی آن به چه معناست؟
در زندگی روزمره:
- ادعای رئالیست بودن یعنی انتظارات خیلی زیادی از خودشان یا از فعالیتی که میخواهند به آن بپردازند ندارند (نوعی پذیرش حاکی از تسلیم و خستگی از جهان)
- پذیرش این موضوع که نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که نحوه هستی چیزها با امیدها و آرزوهای ما همخوان باشد اثر آن بر سبکهای هنری مثل رمان، نقاشی، مجسمه سازی و خصوصا تئاتر: تقابلی با پندار، واقعیت گریزی، خیال پردازی یا کلا اشکال غیربازنمودی بیان.
اما دو مولفه رئالیسم انتقادی:
- وجود جهانی خارجی، مستقل از خواستهای ما از آن، که اغلب در مقابل خواستهای مقاومت میورزد،
- تمایل به تغییر دادن واقعیتهای نارضایت بخش یا ظالمانه.
رئالیستها در نظریه شناخت، وجودی جهانی واقعی را میپذیرند که مستقل از شناخت یا باورهای ما دربارهاش وجود دارد و عمل میکند. ولی، بر این باورند که این جهان خارجی اصولا قابل شناخت است، و تا حدی (که کشف کردنی است) در معرض دگرگونی مبتنی بر آن شناختی است که میتوانیم به دست آوریم.
4 ویژگی رئالیسم انتقادی:
- جنبه شناختی: میتوانیم فعالیتهای شناختی علوم را بر این اساس بفهمیم که آنها درباره چیزیاند که به گونهای مستقل وجود دارد.
- تفاوت با تجربه گرایی: رئالیسم انتقادی در نظریه پردازی از شناخت به عنوان فرآیندی اجتماعی که شامل «ابزار بازنمایی» گوناگون است با تجربه گرایی متفاوت است.
- تفاوت رئالیسم انتقادی با برخی اشکال دیگر رئالیسم: نمود سطحی چیزها را بالقوه گمراهکننده سرشت حقیقیشان به شمار میآورد. به همین دلیل شناخت باید یک فرآیند یا «دستاورد» باشد.
- نقطه تاکید: تاکید رئالیسم انتقادی بر واقعیت مستقل از موضوعات شناخت ما و لزوم عمل برای چیره شدن بر نمودهای گمراه کننده. بنابراین رئالیسم انتقادی «خطاپذیر» است.
رئالیسم و علم طبیعی
پدیدههای قابل مشاهده، استعارهها و مکانیسمها
- مشکل روایتهای محض تجربهگرایانه به عنوان محور مرکزی دانش: در دسترس نبودن بسیاری از این هستیهای نظری برای مشاهده بیواسطه.
- نگاه رئالیستها (تاکید بر پیچیدگی بیش از انتظار جهان): دستاورد بزرگ فکری علم، کشف این مطلب که جهان از نظر ساختارش بسیار بیشتر از آنچه فهم همگانی تصور میکند، پیچیده است.
- تاکید فلاسفهای چون: رامهاره و مری هسه بر نقش تمثیل و استعاره در ساختن نظریه علمی.
- فرآیند سه مرحلهای نظریه سازی بوسیله کاربرد استعارهها:
- جمع آوری شواهد درباره الگوهایی از پدیدههای قابل مشاهده
- پرسش از اینکه کدام ساختار یا مکانیسم زیربنایی، این الگو را توضیح میدهد؟
- انجام آزمایشات و مشاهدات بیشتر برای اینکه ایا واقعا مکانیسم نسبت داده شده بر اساس آن استعاره واقعا وجود دارد؟
استدلالهای فراتجربی
این استدلالها با توصیف پدیدهای مثل p که اختلافی بر سر آن نیست آغاز میشود. سپس از پرسش مطرح میشود که برای اینکه p امکانپذیر باشد، وضعیت باید چگونه باشد؟
مثال: علی دانش آموز است. برای اینکه علی دانش آموز باشد، مجموعه دانشی باید باشد که تدریس شده و آموخته شود، نهادهایی آموزشی باشد که نقش آموزگار و دانش آموز را تعیین کند و غیره. در نظریه رئالیستی روی باسکار از علم طبیعی، برهانهایی از اینگونه منجر به برخی نتایج بسیار جالب و مهم شده است.
علم: ابعاد گذرا و ناگذرا
سوال: وضعیت باید چگونه باشد تا مثلا آزمایشهای علمی امکان پذیر شوند؟
دو دسته پاسخ:
- گزارههایی درباره اینکه جهان باید چگونه باشد تا آزمایشها امکانپذیر باشد؟ باسکار به این گزارهها، «بعد ناگذرا» یا intransitive dimension میگوید.
- گزارههایی درباره اینکه پژوهشگران علم باید چگونه باشند تا بتوانند آزمایشهایی را انجام دهند. یا به اصطلاح بعد گذرا: transitive dimension
در ادامه به گزارههای نوع اول میپردازیم: اینکه جهان باید چگونه باشد تا فعالیتهای مشخصا علمی مانند آزمایشها امکانپذیر شوند؟
آزمایشها،قوانین و مکانیسمها
- گفتیم که انتقادهای جدی به دیدگاه تجربهگرایانه از قوانین علمی همچون گزارههایی عام درباره الگوهای منظم رویدادهای قابل مشاهده وجود دارد.
- سرآغاز بحث رئالیستی انتقادی: توجه به این نکته که چنین رشتههای منظمی از رویدادهای قابل مشاهده در طبیعت نسبتا کمیاباند.
- در نظر باسکار، آزمایش علمی مداخلهای عملی است که در پی جداسازی فقط یک مکانیسم است، بدون تداخل کنشهای متقابلاش با مکانیسمهای دیگر. اما طبیعت پیچیدهتر از یک آزمایشگاه با شرایط کنترل شده است.
- انجام دادن آزمایش در صورتی که مکانیسمها و گرایشهای آنها که مورد بررسیاند مستقل از اعمال و باورهای آزمایشگران وجود نداشته باشند، غیر قابل فهم خواهد بود.
واقعیت چند لایه
چیزی درباره ساختار اصلی بعد ناگذرا را میتوان از تحلیل شرایط امکان آزمایش استنتاج کرد. این تحلیل متضمن سه سطح از واقعیت است:
- جهان «واقعی» مکانیسمها، نیروها، گرایشها و غیره، که علم در جست و جوی کشف آنهاست،
- سطح «عملی» جریانها، یا توالی رویدادها، که ممکن است تحت شرایط آزمایش تولید شود، یا در ترکیبهای پیچیدهتر و قابل پیشبینی کمتر در خارج از آزمایشگاه روی دهد،
- سطح «تجربی» رویدادهای مشاهده شده، که باید ضرورتا فقط زیر مجموعه کوچکی از ب باشد.
- بحث و ادعای اصلی رئالیسم انتقادی این است که واقعیتی مستقل از پژوهشهای ما موجود است، ولی در عین حال این واقعیت چند قشری، یا لایه لایه است.
- سطوح اصلی تعیین شده در هستیشناسی فلسفی باسکار همانگونه که دیدیم، سطح واقعی (real)، عملی (actual)، و تجربی (empirical) است.
- در رئالیسم انتقادی پژوهش علمی اقدام به نفوذ در پشت یا زیر نمودهای سطحی چیزها میکند تا علل به وجود آورنده آنها را مکشوف سازد.
لایه بندی، پیدایش و فروکاهش
به مجرد آنکه علم مکانیسمهایی را کشف کرد که آن سطح، یا آن جنبه از واقعیت را بنیان مینهند که موضوع آن علم است، میتوان پرسید که چه مکانیسمهایی در سطوح پایینتر مسبب آنها هستند.
این فرآیند کاوش هر چه ژرفتر در ساختار خرد جهان طبیعی پایان آشکاری ندارد. و هر یک از رشتههای علمی به سطح خاصی از واقعیت میپردازند. لذا میتوانیم این طبقهبندی از علوم را ارائه دهیم:
علوم اجتماعی
روان شناسی
فیزیولوژی/آناتومی
شیمی آلی/ شیمی زیستی
شیمی فیزیک
فیزیک
دو مساله که میان خود رئالیستهای انتقادی موجب اختلاف شده:
- شیوه تفکر در مورد رابطه میان سطوح: اگر بر این باور باشیم که مکانیسمهای یک سطح آنهایی را که در سطح بالاترند تبیین میکند، آنگاه ممکن است علم سطح پایینتر –پس از تثبیت خود- جایگزین علم سطح بالاتر شود. این مساله در یک برداشت، به این منظر منتهی میشود که سرانجام همه علوم به قوانین اساسی فیزیک فروکاسته میشوند.
- سه دلیل بر رد این تفسیر تحویلگرایانه در رئالیسم انتقادی:
- علم سطح پایینتر فقط سرشت مکانیسمها را در سطح بالاتر توضیح میدهد. مثال: آناتومی و فیزیولوژی مناسب تنها قوه تکلم انسانها را توضیح میدهد ولی توضیح نمیدهد چه زمان و چگونه هر انسان سخن میگوید.
- به مجرد آنکه مکانیسمهای سطح بالاتر شکل گرفتند، فعالیتهایشان بر مکانیسمهای سطح پایینتر تاثیر میگذارد. یعنی علیت میتواند جریانی از بالا به پایین سلسله مراتب و نیز بر عکس داشته باشد. نتیجه اینکه مکانیسمهای هر سطح، واقعیت مخصوص به خود را دارند.
- ارتباط میان سطوح و علوم خاص تا حدی از رهگذر شیوهای توضیح داده میشود که هستیهای سطوح بالاتر خواص و نیروهایی دارند که پیشاپیش بر اساس خواص هستیهای سطح پایینتر قابل پیشبینی نیست.
- بحث در رابطه با روابط میان سطوح متفاوت (با تمرکز بر سطوح بالاتر: علوم اجتماعی، روان شناسی، زیست شناسی): بیان دیدگاه فهم متعارف که میگوید سازمان و کارکرد جسمانی مبنای مکانیسمهای روانشناختی است و اینکه جامعه از رهگذر کنشهای آگاهانه تک تک افراد ساخته میشود.
- نقد این نظر: دست کم برخی مکانیسمهای روان شناختی را فقط بر حسب فرآیندهای اجتماعی میتوان توضیح داد. یعنی فرایند از بالا به پایین.
جمع بندی این مطلب اینکه:
ادعای اصلی رئالیستهای انتقادی درباره اینکه جهان باید چگونه باشد تا موضوع ممکنی برای پژوهش علمی موجود باشد: جهان مستقل از باورهای ما وجود دارد، تفکیک شده، و قشربندی (چندلایه) است.
بعد گذرا:
سوال اساسی: برای اینکه علم امکان داشته باشد، پژوهشگران علم، نحوه ارتباطشان و جامعه باید چگونه باشند؟ اینها باهم در نظر باسکار شرایط یا بعد گذرای علم را میسازند.
ویژگیهای متمایز رئالیسم انتقادی:
- علم کرداری اجتماعی و دانش علمی محصولی اجتماعی است.
- هستی مستقل موضوعهای دانش علمی را تصدیق میکند.
- روایتی از آزمایش و اکتشاف علمی به منزله کردارهایی که هم مادی و هم اجتماعیاند دارد که به سبب آنها ویژگی یک و دو تایید میشود.
واقعیت تفکیک شده: سیستمهای بسته و باز
رئالیسم و علم اجتماعی
سوال اساسی در این بخش:
آیا روایت رئالیستی از علم هیچ رابطهای با علوم اجتماعی دارد؟ و آیا به عنوان الگویی برای علوم اجتماعی قابل قبول تر از پوزیتیویسم است؟
- دیدگاه رامهاره (حامی رویکرد رئالیستی به علوم طبیعی):
- فرد گرایی روششناختی را در علوم اجتماعی قویا میپذیرد و واقعیت ساختارهای اجتماعی را انکار میکند.
- دیدگاه کلییر (رئالیست انتقادی برجسته):
- چون در علوم اجتماعی محصور یا کنترل کردن آزمایش غیرممکن است، و استفاده از اندازه گیری و سنجش کنار گذاشته میشود، آنها نمیتوانند به معنای کامل کلمه علم باشند. وی رشتههای علوم اجتماعی را شناختوارها توصیف میکند.
(ص 244) یک معنای ضمنی رئالیسم پاسخ به این پرسش است که: آیا علم جامعه ممکن است؟ پاسخ این پرسش منوط به این است که «جامعه» چه جور چیزی باشد.
- کار باسکار، آغاز شکورزی درباره استراتژیهای موجود در علوم اجتماعی بود. سوال مهم وی: آیا مطالعه علمی جامعه امکان پذیر است یا نه؟
- برای پاسخ به این پرسش، نیاز به برهان فراتجربی است. وی میپرسد که جامعه انسانی و عاملیت اجتماعی باید چگونه باشد تا آنها امکانپذیر شوند. پاسخ به این پرسشها به او یک هستیشناسی اجتماعی میدهد که بر اساس آن میتوان به بررسی این مطلب پرداخت که آیا علم چنین چیزهایی امکان دارد یا نه. این آغازی است برای بحث داغ «ساختار/عاملیت».
هستی شناسی اجتماعی: ساختار و عاملیت
دو رویکرد به جامعه:
- نگاه ساختارگرا: برای نقد کردن یک چک باید اقتصادی پولی، نظامی بانکی و... وجود داشته باشد تا این کار محقق شود.
- نگاه فردگرای روش شناختی: نهادها مستقل از فعالیتهای مردم وجود ندارند. و چیزی نیستند مگر نظمهایی در الگوبندی کلی فعالیتها.
اما امکان سوم:
- ترکیبی از دو دیدگاه رقیب (دیدگاه دیالکتیکی پیتر برگر و همکارانش): جامعه پیامد عمل فردی است که سپس نسبت به افراد واکنش نشان میدهد.
نقد باسکار به این روایت:
- وی تداوم ساختارهای اجتماعی را به عوان هم شرایط و هم پیامدهای عمل انسانی، یا تداوم افراد را به عنوان هم محصولات و هم شرایط امکان ساختارهای اجتماعی تایید نمیکند.
- جامعه و اشخاص دو سطح متمایزاند، هر دو واقعی ولی متقابلا وابسته و در تعامل با یکدیگراند.
- ساختارها از نظر علی موثرند، به این معنا که هم کنشهایی را میسر میسازند که در صورت عدم وجود آنها غیرممکن بود.
- باسکار برای کامل کردن این توصیف از ساختار اجتماعی، مدل «الگوی دگرگونی کنش اجتماعی» را بسط میدهد.
- بنا بر این توصیف:
- o تنها از رهگذر فعالیتهای عاملان اجتماعی است که ساختارهای اجتماعی حضور خود را حفظ میکنند (بازتولید میشوند)، اما عامل فردی یا جمعی نیز ممکن است ساختارهای اجتماعی را اصلاح و یا دگرگون کند.
نکته اساسی اینکه: ساختار و عاملیت به لحاظ هستی شناختی از یکدیگر متمایزاند.
طبیعت گرایی و محدودههای آن
میتوان یک بررسی علمی از زندگی اجتماعی داشت، به همان معنایی از علم که در علوم طبیعی است. اما تفاوتهای مطالعه جامعه و مطالعه طبیعت چیستند؟
سه محدودیت هستی شناختی برای طبیعت گرایی (باسکار):
- ساختارهای اجتماعی فقط به دلیل فعالیتهای عاملان به موجودیت خود ادامه میدهند (وابسته به فعالیت) اما این محدودیت در مورد ساختارهای طبیعی صدق نمیکند.
- ساختارهای اجتماعی وابسته به مفهوماند، یعنی توسط کنشگران به صرف باورهایشان درباره آنچه انجام میدهند، بازتولید میشوند.
- ساختارهای اجتماعی بر خلاف ساختارهای طبیعی، فقط به طور نسبی پایدارند (وابسته به زمان و مکان اند).
دو محدودیت برای طبیعت گرایی:
- محدودیت رابطه ای: علم اجتماعی خود کرداری اجتماعی است، و بنابراین بخشی از موضوع خودش است.
- محدودیت معرفت شناختی: عدم امکان محصور یا کنترل کردن آزمایش در علوم اجتماعی.
رئالیسم انتقادی و رهایی بشر
- مارکسیسم از معدود رویکردها به علم اجتماعی است که تعهدات فلسفی آشکارش با طرحهای اصلی رئالیسم انتقادی سازگاری دارد.
- در روایت روی باسکار، ارتباطی ضروری میان فلسفه رئالیستی انتقادی و سیاست رهایی بخش برقرار است. از این جهت، روایت باسکار از رئالیسم مشابه نظریه اجتماعیهابرماس است: هر دو ارتباطی نزدیک میان شناخت و جامعه و رهایی انسان، یا رهایی از سلطه مییابند.
- در بحث باسکار، مفهوم کلیدی مفهوم «نقد تبیینی» است. پارادایم مصداقی این مطلب نقد مارکس از شکل دستمزد است:
- مارکس فهم متعارف از قرارداد روزمزدی را مبادله مقدار معینی کار به ازای مبلغی پول تلقی میکند. یعنی رابطهای برابر. اما..
- تحلیل مارکس این است که آنچه که مبادله میشود کار نیست بلکه نیروی کار (قابلیت کار کردن) است. استفاده کارفرما از این قابلیت متضمن بیرون کشیدن ارزشی بیشتر از آن چیزی است که به اسم دستمزد پرداخت میشود، و این رابطه بهره کشی از رهگذر مناسبات قهری قدرت و سلطه پدید میآید که مشخصه فرآیند تولید است.
- لذا شکل دستمزد گمراه کننده است: باورهای نادرستی را درباره روابط واقعی مردم موجب میشود.
- تبیین مارکس مانند تصورهابرماس از وضعیت آرمانی گفتار میکوشد زمینهای عینی برای داوریهای ارزشی انتقادی فراهم کند، و به این ترتیب طرح رهایی بخش تغییر اجتماعی را موجه میسازد.
- محوراصلی مفهوم نقد تبیینی باسکار: اگر هیچ چیز تغییر نکند، بهتر است باورهای درست داشت تا نادرست. (انتهای ص 254)
فصل نهم: فمینسم، شناخت و جامعه
مقدمه: عینیت و تنوع فرهنگی
علم سیاست فمینیستی و شناخت اجتماعی
فمینیسم و شناخت اجتماعی
فمینیسم و شناخت شناسی
تأمل در دیدگاه فمینیستی
فمینیسم پست۰مدرن
فصل دهم: پسا-ساختارگرایی و پست-مدرنیسم
مقدمه
پسا-ساختارگرایی: حرکت به سوی دال
فوکو: ساخت سوژه
دریدا و واسازی
پست مدرنیسم: نابود کردن فلسفه
سیاستهای پسا-ساختارگرایی و پست-مدرنیسم
پساها به چه کاری میآیند؟
فصل یازدهم: نتیجه: در دفاع از فلسفه
واژگان
کتابشناسی