Fadak.IR راهکارهای فدک
English Русский العربية فارسی
مقالات مدیریت مطالعات زبان


/ هنر و رسانه

نقد فیلم‌های ایرانی


       نقد فیلم گوزن‌ها ۱۹۷۴

 نقد فیلم گوزن‌ها ۱۹۷۴

مسعود کیمیایی اینبار هم درست مثل ساخته‌های پیشین خود از جمله قیصر به سراغ مردی هروئینی ولی با معرفت که حاضر است جانش را هم بدهد اما دوست و رفقایش را تنها نگذارد.
گوزن‌ها روایتی تیره و تار از اوضاع اقتصادی واجتماعی ایرانِ اواخر دوره‌ی پهلوی را به دست میدهد که به ندرت میتوان کورسوی امیدی را در آن یافت.
تمام پرسوناژ‌های فیلم یاخود در فقر و بدبختی دست و پا میزنند یا مسبب این اوضاع‌اند یا به هر صورت نقشی درآن دارند.
فیلم با ورود قدرت (بابازی فرامرز قریبیان) که زخمی و بی خان و مان است و به دنبال بهترین دوست دوران دبیرستانش میگردد آغاز میگردد.
او سید رسول (بهروز وثوقی) را که در تئاتری کوچک کارهای جانبی میکند می‌یابد.
اما دوست گرمابه و گلستانِ قدیمی‌‌اش دیگر مانند گذشته نیست.هروئین میکشد و به قدری تحلیل رفته که قدرت با دیدنش خود را می‌بازد.
از او درخواست کمک و جایی برای ماندن میکند و سید برخلاف اینکه رمق از وجودش رخت بسته اما هنوز مردانگی و  معرفت گذشته را دارد و به دوستش یاری میرساند و او را به خانه‌ی خود در جنوب شهر که همراه با خانه‌ی چند خانواده‌ی دیگر در یک حیاط واقع شده می‌برد.
آن دو از گذشته و آنچه برسرشان آمده میگویند و در این اثنا میفهمیم سید با زنی به نام فاطی (با بازی نصرت پرتوی )که بازیگر تئاترهای عامه پسند است زندگی میکند.
داستان با وجود اینکه با قدرت آغاز میشود و به نظر میرسد که او شخصیت اصلی ماجراست اما با آمدن سید توجه و تمرکز بیش از همه روی او متمرکز میشود.
سیدی که یک زمان  کمک حال یک جماعت بوده اکنون به زور میتواند سرش را بالا نگه دارد و برای تهیه‌ی هروئین دست به دامان کسانی میشود که باعث و بانی اعتیادش بوده اند.
او همه چیزش را باخته،جوانی،قدرت،ظاهر و حتی زنی که زمانی او را دوست داشته.آنطور که از زبان سید و خودِ فاطی میشنویم  دیگر هیچ عشقی بین آنها نمانده وفاطی یکجورهایی از سر بی پناهی و یا شاید دلسوزی مانند یک خواهر کنار سید مانده.
معرفتی که در وجود سیدرسول مانده تضادی آشکار با شخصیت‌های داستان دارد.از عربده کشی‌های صاحب خانه که اثاثیه‌ی مستاجران فلاکت زاده و بی پول را به خاطر عقب افتادن پرداخت اجاره شان بیرون می‌ریزد تا بی رحمی و قساوت اصغر،فروشنده‌ی مواد مخدر که سید از او جنس میخد(با بازی گرشا رئوفی).
بازی بهروز وثوقی در فیلم چنان درخشان است ولحظات نابی را بوجود می‌اورد که بازی دیگران را تحت الشعاع قرار میدهد.
با این وجود نمیتوان بازی آرام و قابل توجه فرامرز قریبیان را نادیده گرفت.دوستی که با دیدن اوضاع نابسامان و رو به نابودی رفیق چندین ساله‌‌اش با حرف‌هایش سعی در بیدار کردن او دارد.
در بسیاری از سکانس‌های فیلم شاهد رد و بدل شدن دیالوگ‌های درخشان و دردناک شخصیت‌ها هستیم که با مهارت تمام نوشته شده.هرچند گاهی اوقات همین دیالوگ‌ها آنقدر شعار زده میشوند که مخاطب را دلزده میکنند.
داستان کلی فیلم نیز عاری از این شعار زدگی نیست(مشکل اساسی فیلم‌های کیمیایی).گاه حوادثی در فیلم اتفاق می‌افتد که منطق درستی ندارد و صرفا برای پیشبرد هدف  کارگردان در بیان  مانیفستی است که قصد ارائه‌‌اش را دارد.
از این صحنه‌ها میتوان به سکانس پایانی فیلم و  بی جهت کشته شدن سید و قدرت اشاره کرد.
نورپردازی و میزانسن‌های درست و بجا فضاهای تیره و تاری را بوجود می‌آورد که دقیقا با محتوا و تم کار همسوست.
موسیقی کار نیز از نقاط قوت فیلم است.اسفندیار منفرد زاده اینبار نیز موفق عمل کرده و با موسیقی مناسب و پر احساسش به کمک شخصیت‌ها می‌آید و آنچه را که آنها نمیتوانند بیان کنند به گوش مخاطب میرساند.
در مجموع گوزن‌ها با ایرادات جزئی که دارد آنچه را باید به مخاطب انتقال دهد به بهترین وجهه منتقل میکند و از امتحانش سربلند بیرون می‌آید و این حاصل همکاری مجموعه‌ای کاربلد و هنرمند است که تک تک شان در موفقیت فیلم نقشی کارآمد دارند.
"گوزنها" (1353) ساخته مسعود کیمیایی فیلمی در ژانر درام اجتماعی است که به آسیبهای جامعه آشوب زده ایران در دهه پنجاه می‌نگرد. سید رسول(بهروز وثوقی) در گذشته فردی با غیرت و ورزشکار بوده اما در اثر اعتیاد به حقارت و فرومایگی افتاده است. سید در حالیکه در شهرزیبا تئاتری مبتذل را تبلیغ میکند دوست دوران نوجوانی‌‌اش قدرت (فرامرز قریبیان) را ملاقات میکند و در ادامه تحت تاثیر او از رخوت و سستی بیرون آمده و به خودباوری میرسد. این دگردیسی قهرمانانه هسته اصلی داستان را شکل میدهد و خرده داستانهای پیرامون آن به نقد قراردادهای اجتماعی و مفاهیمی چون آزادی و عدالت در جامعه میپردازد. قدرت چریکی چپ گرا است که حین سرقت بانک در اثر اصابت گلوله زخمی شده و به همکلاسی سابق خود پناه آورده است.(مطالعه این نقد پیش از تماشای فیلم توصیه نمیشود.)
سید رسول با همسرش فاطی(نصرت پرتوی) در خانه‌ای قدیمی زندگی میکند که تناسبی با توسعه شهری و مدرنیته ندارد. کارگردان با مهارت توانسته است المان‌هایی از جامعه را در این لوکیشن بازآفرینی کند و آسیبهایی نظیر روسپی گری، فقر و اعتیاد را به تصویر بکشد. در جریان فیلم فساد لجام گسیخته و شرایط بحران زده جامعه بدینگونه از زبان فاطی بیان میشود که میگوید: "اونوقت به اونی که تو خیابون وامیسته میگن نانجیب! یکدومش درست باشه که آدم بشه نجیب!"
در فیلم نشان داده میشود که چگونه مردم تهیدست برای دریافت گوشت قربانی شده به سمت اشراف هجوم میبرند تا بتوانند شکم خود را سیر کنند. اصغر آقا صاحب خانه (عنایت بخشی) نمادی از طبقه ملاک جامعه است که همچون هنجارهای موجود لنگ میزند و بی اخلاقی و فساد طبقه مرفه جامعه را بازتاب میدهد. اصغر آقا در سکانسی از فیلم گوسفندانی را با خود به خانه می‌برد تا با آزار ساکنین نشان دهد که از نگاه او انسانها جایگاهی پست و فرومایه دارند. به زعم فیلمنامه شکافهای عمیق طبقاتی در جامعه ریشه بسیاری از مصائب و مشکلات است و ظلم و ستمی که به طبقه فرودست جامعه روا میشود اشخاصی نظیر سید رسول و قدرت را به سمتی میکشد تا به گونه‌ای خودسرانه واکنش نشان دهند. از نگاه سید رسول عموم جامعه به این شرایط خو گرفته‌اند و در توجیه خود و در پاسخ به پدرش (نعمت‌الله گرجی) اذعان میکند: "همه نشئه هستند! ما هم روش! نصف مردم شب که میشه فکر میکنند خسته‌اند اما همشون خمارند!"
کارگردان همچنین ریشه مشکلات جامعه را در جهل و بیسوادی مردم ارزیابی میکند. در جائیکه سید رسول کتابی خطی را از پدرش میگیرد تا به فروش برساند نشان داده میشود که چگونه فقر فرهنگی میتواند به بحران هویت و از خودبیگانگی انسانها منجر شود. سید رسول این معضل را بدینگونه بیان میکند: "اگه حالیمون نیست تقصیر ما نیست! کسی حالیمون کرده که جفتک زدیم؟!!"
از نگاه فیلم تزلزل در روابط اجتماعی سبب میشود تا کاراکترهایی نظیر سید رسول مرام و معرفت را جایگزین قواعد مرسوم کنند و در هم پیالگی اصول روابط اجتماعی خود را بنا سازند. به نظر  سید رسول حتی همسرش  هم بر پایه همین عقاید در کنار او مانده و با او زندگی میکند و میگوید: "فاطی با خودش رودرواسی داره! خیال میکنه که اگه بره کلک زده!" سید رسول بر مبنای بینشی که دارد در برابر تعرض از ناموس خود دفاع میکند، اصغرآقا را کتک میزند و ساقی هروئین را به قتل میرساند. سید به خاطر رفاقتی که با قدرت دارد به او کمک میکند و در پایان فیلم در کنارش جان میدهد.
"گوزن‌ها" فیلمنامه‌ای منسجم  و منطبق با پلات داستان دارد که در آن به کاراکترها به نحو مناسبی پرداخته میشود و مخاطب در فهم مضمون فیلم مشکلی ندارد. موسیقی متن فیلم تحسین برانگیز است و میزانسن مناسب در کنار بازی ماهرانه بازیگران خصوصا بهروز وثوقی موفقیتی کم نظیر را نصیب فیلم کرده است. "گوزن‌ها"در مجموع فیلمی خوش ساخت و پر حاشیه است که اثری فاخر در تاریخ سینمای ایران محسوب میشود.

شمایل بهروز وثوقی (که انصافا یکی از ماندگارترین معتادهای تاریخ سینمای ایران را به تصویر کشیده)، چند دیالوگ کوتاه و البته پایان تراژیکش جز معدود مواردی بوده که همواره در ذهنم جای خوش کرده بودند و دیگر جزییات آن را به کل از یاد برده بودم.
فیلم گوزنها مهم‌ترین عناصر تکرار شونده مجموعه آثار کیمیایی را به بهترین شکل ممکن در خود جای داده و بیراه نیست اگر بگویم اثر مذکور را تا اینجای کار بهترین ساخته خالقش میدانم . قهرمانی که با ورود دوباره‌اش به محله همه چیز را دگرگون میکند، تجدید دیدارها و مرور گذشته، دفاع از حریم خانه و خانواده و شورش علیه ظالم و البته مرگی که فرجام کار میشود و… همگی در گوزن‌ها حاضرند و خوشبختانه برخلاف ساخته‌های متاخر کیمیایی،همچنان باورپذیر و بعضا تکان‌دهنده پیش چشم مخاطب قرار میگیرند.
فیلم‌نامه و کارگردانی کیمیایی درخور توجه است:
خرده پیرنگهایی شکل میگیرند که در ابتدای تمامی آنها شاهد موضع منفعل و ترحم‌برانگیز وثوقی هستیم . از دست درازی کردنهای پیاپی بازیگر تئاتر به همخانه وی تا التماس کردنهایش برای مواد مخدر به قاچاقچی و در نهایت خط و نشان کشیدنهای صاحبخانه برای وصول اجاره خانه‌های عقب افتاده .
اما این حضور و تاثیر قریبیان است که وثوقی را از موضع انفعال به کنشمندی هدایت کرده و اینچنین به مرور تمامی خرده پیرنگ‌ها معنا دار و هدفمند جلوه کرده و تغییر را در وثوقی حس میکنیم.آشکارا موقعیتهای پرتنش و خونین انتهایی فیلم‌نامه، قرینه‌ای بر موقعیتهای ابتدایی بوده و نشان از هوشمندی خالقش دارند.
از دیگر نکات قابل ذکر اثر میتوان به بحث نمادین رنگ لباس‌ها اشاره کرد: رنگ لباس قریبیان سفید است و نشان از همت بلند وی و تلاش و انگیزه‌اش برای تغییردادن چرک و تباهی موجود و رستگارنمودن رفیق زخم خورده‌اش داشته و در طرف مقابل رنگ سیاه لباس وثوقی که خود خبر از نکبت و یاسی میدهد
که سراسر زندگی‌اش را احاطه کرده و گویی در این وضع همواره عزادار است و یا نماهای‌های‌انگلی در لانگ‌شات را به یادآورید که در مقاطع مختلف روایت به درستی موضع ضعف و البته تنهایی و بی پناهی شخصیتها را تفهیم کرده و یا استفاده استعاری از کبوترها در سکانس داخل کلانتری که آزاد شدن و به پرواز در آمدنشان به نوعی نشان از تغییر وضعیت زندگی وثوقی و امثالهم داشته و گویی هردو از قفسی که روزگار برایشان ساخته،رها میشوند و…
براساس شنیده‌ها فیلم گوزنها از (ابتدا تا پایان ماجرا) به اجبار سازمان ساواک تغییر یافته و مشخصا این پایان، پایان مدنظر خالقش نبوده است.امری فرامتنی که تاثیرش را بر متن اثر هم گذاشته تا متاسفانه نتوان فیلم گوزنها را بعنوان اثری همه چیز تمام درنظر گرفت:
از وضع ظاهری قریبیان گرفته تا افکار و‌کلامش،جملگی فردی روشنفکر و مبارز سیاسی را تداعی میکنند تا یک سارق مسلح . گویا همان دیالوگ ابتدایی پس از پیاده‌شدنش از ماشین مبتنی بر عدم تمایل برای حضور در سرقتهای بعدی، کوشیده تا از همان اول کار، سارق بودنش را القا کند . چنانچه در ادامه با نگرشش در مورد بی سوادی جامعه و فلاکت ناشی از آن مواجه میشویم و به راحتی تشخیص میدهیم که این نوع نگرش از یک سارق مسلح نبوده و سایه سانسور بر اثر سنگینی کرده است.
جدا از نکته فوق، موردی دیگری نیز وجود دارد که ربطی به سانسور و فرامتن نداشته و میتوانست با کمی دقت و جزیی‌نگری، موجب ارتقا اثر گردد: به واقع این سوال پیش می‌آید که چرا شخصیت قریبیان با توجه به مرام و معرفتش و تغییر مهمی که در زندگی وثوقی ایجاد میکند (بازیابی مردانگی اخته‌شده‌اش و تلاش برای زندگی عزتمند و کنشمند (هرچندکوتاه) ) و حتی کمک به همسایه فراری،
(بدون آنکه واقعا سیاسی یا سارق بودنش مدنظر باشد) هیچ مبلغی از کل مبلغی دزدی را به وثوقی یا دیگران نمیدهد تا ولو برای اندک زمانی زندگی را سامان ببخشند و مثلا از پس کرایه خانه عقب افتاده و تامین برخی وسایل زندگی (همچون همان یخچال که چندبار نیز به عدم وجود اشاره میشود) و… بربیایند. او که تمام تلاشش را برای بهبود روحی رفیقش میگذارد، نمیتوانست بخش اندکی از پول‌ها را نیز به وی ببخشد و رفاقت را تا حد اعلایش،معنا کند؟
فیلم گوزنها همچنان قابل تماشا و قابل بحث بوده و از پس امر سرگرم کنندگی به لحظاتی ناب و تکان‌دهنده و انسانی نیز دست می‌یابد. سکانس درمان زخم قریبیان توسط زن همخانه وثوقی را به یادآورید که با توجه به محوریت دیالوگ‌ها مبتنی بر نیاز مالی زن و همچنین اکت اغواگرانه‌اش (هردو به دلیل مفلوکی و حقارت وثوقی) هیچگاه منجر به نگاه، فکر یا کلامی شهوت آلود از سمت قریبیان نگشته و بر غیرت و معرفتش تاکید میکند و یا بعید است.
نقد فیلم قهرمان اصغر فرهادی | سرگیجه‌ای در جهان مدرن
فیلم گوزنها را ببینید و مثلا سکانس گفتگوی دونفره میان قریبیان و وثوقی را (پای سفره‌ای کوچک و درویشانه) از یاد ببرید. از به یادآوردن توانایی وثوقی در گریستن برای خودش تا اشک و صدای لرزان طرفین و استکانهای کوچک مشروب که به نشانه رفاقت به هم میخورند و… سکانسی کم‌نظیر و تماشایی که معتقدم یک‌تنه از خیل عظیمی از آثار کنونی سینمای کشور جلوتر است.


مقالات
سیاست
رسانه‎های دیجیتال
علوم انسانی
مدیریت
روش تحقیق‌وتحلیل
متفرقه
درباره فدک
مدیریت
مجله مدیریت معاصر
آیات مدیریتی
عکس نوشته‌ها
عکس نوشته
بانک پژوهشگران مدیریتی
عناوین مقالات مدیریتی
منابع درسی (حوزه و دانشگاه)
مطالعات
رصدخانه شخصیت‌ها
رصدخانه - فرهنگی
رصدخانه - دانشگاهی
رصدخانه - رسانه
رصدخانه- رویدادهای علمی
زبان
لغت نامه
تست زبان روسی
ضرب المثل روسی
ضرب المثل انگلیسی
جملات چهار زبانه
logo-samandehi
درباره ما | ارتباط با ما | سیاست حفظ حریم خصوصی | مقررات | خط مشی کوکی‌ها |
نسخه پیش آلفا 2000-2022 CMS Fadak. ||| Version : 5.2 ||| By: Fadak Solutions نسخه قدیم