صبح نو این چنین نوشت از آیتاللههای مؤسس تا حجتالاسلامدکترهای متوسط
وحدت حوزه و دانشگاه یکی از تابلوها و شعارهایی بود که از ابتدای انقلاب بهمثابه یکی از ایدههای اصلی انقلاب اسلامی مطرح شد. این ایده بهصورت عملی تجربههایی را پشت سر گذاشته است. از جمله این تجربهها ورود روحانیون به دانشگاه در مقام تحصیل و تدریس و شکلگیری و تکثیر پدیده «حجتالاسلام دکتر»هاست. در گفتوگو با دو تن از روحانیونی که تجربه دانشگاهی دارند، این تجربه را به بحث گذاشتیم؛ حجتالاسلام دکتر علی جعفری کارشناسی ارشد تحقیق در ارتباطات اجتماعی و دکترای فرهنگ و ارتباطات را در دانشگاه امام صادق (ع) خوانده و اکنون بیشتر بر تحصیل علوم حوزوی در قم متمرکز شده است. حجتالاسلام سید محمدمهدی رفیعپور مشغول تحصیل در سطح چهار حوزه و همچنین دانشجوی دکترای عرفان اسلامی در دانشگاه المصطفی است.
علی جعفری در پاسخ به این سؤال که چند تیپ از ارتباط روحانیت با دانشگاه وجود دارد، نوعی گونهشناسی را از این پدیده مطرح کرد و گفت: داستان ارتباط گرفتن روحانیون با دانشگاه دو نوع کلی و دو دوره متفاوت دارد. نخستین نوع روحانیونی بودند که به دانشگاه رفتند و دانشگاهها را پایگاه تکاپوهای خودشان کردند. نوع دیگر روحانیونی بودند که دانشگاه تأسیس کردند. نمونه سنت اول استاد مطهری است. نمونه سنت دوم آیتالله مهدوی کنی (دانشگاه امام صادق (ع) و آیتالله موسوی اردبیلی (دانشگاه مفید)، علامه عسگری (دانشگاه اصول دین) آیتاللههاشمی شاهرودی (دانشگاه عدالت) است. جریان دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه که دانشگاه باقرالعلوم؟ع؟ را تأسیس کردند هم از این قبیل است.
او دو مقطع تاریخیِ قبل و بعد از انقلاب را هم برای ارتباط روحانیون با دانشگاه برشمرد: در دوره قبل از انقلاب روحانیونی که به دانشگاه رفتند اغلب مجتهدان تراز و آدمهای شناخته شدهای بودند. مثل استاد مطهری و آقای مفتح که با پایگاه قدرتمند حوزوی به دانشگاه رفتند. روحانیونی که بعد از انقلاب وارد دانشگاه شدند متفاوت هستند. مثلاً بهصورت نهاد رهبری وارد دانشگاه شدند و آن قدرت لازم را نداشتند. عدهای بهعنوان هیات علمی وارد دانشگاه شدند و عدهای هم در معاونت فرهنگی مشغول شدند. جریان دیگر هم متعلق به بعد از دهه 80 هستند که گسترش پیدا کردند.
جعفری دوره بعد از انقلاب را هم به دو مقطع قبل و بعد از دهه هشتاد و دولت آقای احمدینژاد تقسیم کرد و گفت: بعد از روی کار آمدن دولت آقای احمدینژاد، دولت و وزارت علوم ارتباط خوبی با روحانیونی پیدا کردند که دغدغه تحول در دانشگاه و علوم انسانی داشتند و حضور روحانیت در دانشگاهها ضریب بالایی پیدا کرد و خیلی از روحانیون عضو هیات علمی شدند. این جریان تخصصیتر هستند و کار کف دانشگاهی نمیکنند و روی تحصیلات تکمیلی متمرکز شدهاند و دانشجوی لیسانس ندارند. این دسته کمی با تجمل و خدم و حشم تأسیس شد. تربیت دانشجو در حد گسترده هدفشان نبود و فقط به یک شبکه علمی موجود، برند دانشگاهی دادند.
جعفری پس از این صورتبندی کلی از ارتباط روحانیت و دانشگاه، تحلیل خودش از روند این ارتباط را ارائه داد و گفت: حجتالاسلام دکترها، در هر کدام از این گونهها متفاوت هستند. برخی از این روحانیون «مؤسس» هستند؛ یعنی در حوزه رشد کردند و وارد دانشگاه شدند یا اینکه دانشگاههای متناسب خودشان را تأسیس کردند. دستهای دیگر از حجتالاسلام دکترها، بهویژه بعد از دهه 80 در این مؤسسات تربیت شدند. اینها طلبههای متوسطی هستند که دکتر شدهاند. متقدمان عمدتاً در رشته الهیات فعالیت کردند اما دسته اخیر در رشتههای تخصصی مشغول شدند. امروز با افول روحانیون آکادمیک مواجه هستیم. از مجتهدان و آیتاللههای مؤسس و بزرگ به حجتالاسلامدکترهای متوسط و کوچک رسیدیم؛ کسانی که نه پایگاه حوزوی و نه پایگاه دانشگاهی قدرتمندی دارند. اینها خیلی نتوانستهاند در گروههای تخصصی دانشگاههای مادر نفوذ کنند. البته دانشگاههایی که توسط بزرگان تأسیس شد باید به ورودیهایشان دقت میکردند. ورودیهای این دانشگاهها باید از فضلای برجسته حوزه انتخاب میشدند.
او در پاسخ به این سؤال که آیا حجتالاسلام دکترها درباره ایجاد همزبانی میان علوم جدید و قدیم موفق بودهاند، گفت: همزبانی را کسی میتواند انجام دهد که زبان یکی از اینها را بهخوبی بلد باشد. تجربه نشان داده است که آیتاللهها وقتی با دکترهای دانشگاهی مینشستند بهتر همزبانی بین علوم جدید و قدیم ایجاد میکردند به نسبت حجتالاسلام دکترهای حال حاضر. با تکثیر حجتالاسلام دکترها، به جای همزبانی واقعی یک همزبانی نامعتبر شکل میگیرد. یک زبان سومی شکل میگیرد که هیچ کس آن را نمیفهمد. الان ما به این پدیده دچار هستیم.
سید محمدمهدی رفیعپور: درباره آفات این نوع تحصیل گفت: بنده نه این روش را به همه توصیه میکنم و نه بسیاری از خروجیهای این مسیر را -از جهت علمی-تایید میکنم. بله خروجیهای آموزشی این دو نظام علمی میتوانند نقش مثبتی در راستای تعاملات حوزوی-دانشگاهی ایفا کنند اما مهمترین آفت این تجربه- از نظر بنده- سطحی خواندن متون مفصل حوزوی برای رسیدن به امتحانات و اشتغالات دانشگاهی است البته آسیبهای دیگری هم دارد که-همانند اصل بحث وحدت حوزه و دانشگاه- با این فرصت کوتاه نمیتوان به آنها پرداخت.
رفیعپور درپاسخ به سوالی مبنی بر اینکه آیا فعالیت تخصصی پژوهشی و دانشگاهی به فعالیتهای روحانیت در ارتباط با عامه مردم لطمه نمیزند، گفت: امروزه وظایف و کارکردهای روحانیت-به عنوان یک صنف اجتماعی- متعدد و متنوع شده است و از هر شخص روحانی نمیتوان هر انتظاری را داشت. برخی خیلی ایده آل فکر میکنند و این درست نیست. اما با این حال اگر ما یک حداقلی را در زمینه آشنایی با معارف و علوم اسلامی و نیز خدمات متعارف عالم دینی برای حوزویان شرط دانستیم، طبیعی است که ورود آنها به فضای علمی و تخصصی نباید با این سطح از علم و خدمت منافات داشته باشد. معنی ندارد که کسی حوزوی باشد اما نتواند قرآن کریم و احادیث متعارف را ترجمه و بیان کند یا مسائل شرعی ساده را-در حد رساله- بلد نباشد و نتواند جواب دهد. در عین حال باید مردم را هم متوجه این مطلب کرد که علوم اسلامی تخصصی شده است و هر بحثی را از هر حوزوی نمیتوان انتظار داشت حل کند و این کار وطیفه شما و رسانهها است!