داریوش شایگان، نویسنده، هندشناس و پژوهشگر ایرانی در بهمن ۱۳۱۴ خورشیدی در تهران متولد شد. پدرش ایرانی و مادرش گرجستانی بود. او در مدرسه سنلویی به تحصیل پرداخت و بر زبان فرانسه تسلط کامل پیدا کرد. سپس به خارج از ایران به تحصیل پرداخت و در رشته هندشناسی مدرک دکترا گرفت و در سال ۱۳۴۷ به ایران بازگشت.
از هستیشناسی ایران تا پل ارتباط تفکر شرق با غرب
داریوش شایگان از نظریهپردازان مهم در زمینه پیوندها و ارتباطات میان اندیشههای شرقی به خصوص هویت ایرانی و مفاهیم غربی بود.
آثار او هم به زبان فارسی و هم به زبان فرانسه از کتابهای مهم در زمینه فلسفه شرق و غرب و همچنین ادبیات به شمار میرود.
فرج سرکوهی، روزنامهنگار درباره در مقالهای برای بیبیسی درباره داریوش شایگان میگوید: شایگان در دهههای چهل و پنجاه با انتشار دو کتاب آسیا در برابر غرب" و "بتهای ذهنی و خاطره ازلی" از چهرههای معروف موجی بود که در دو دهه آخر سلسله پهلوی به گرایش "بازگشت به سنت و هویت" معروف شد و در آماده کردن زمینههای نظری و فرهنگی انقلاب اسلامی نقشی موثر داشت.
حق نشر عکس iSNA
Image caption شایگان در مراسم ختم سیمین بهبانی در سال ۱۳۹۳
"پنج اقیلم حضور" هم از کتابهای مهم اوست. شایگان در کتاب "پنج اقلیم حضور" به پنج شاعر بزرگ فارسی زبان (فردوسی، خیام، مولوی، سعدی و حافظ) پرداخته است و از دید کارشناسان، در این کتاب بیشتر به بنیانهای فکری این شاعران پرداخته است.
شایگان در این کتاب میگوید:"این پنج شاعر هر یک به تناسب نبوغ خاص خود، نماینده تبلور یک جریان بزرگ تبارشناسی فکری است که سبک و سیاق و شیوه منحصر به فرد را در بازتاب نحوه ویژه جهانشناسی خود در پیش میگیرد."
به باور او، "هر یک از این پنج شاعر بلندآوازه بازتابنده یکی از وجوه روح ایرانی است و منظومه متشکل از مجموعه آنان که بر کل زندگی و جهانبینی ایرانی سایه گسترده، میان او و یک یک اقالیم حضورِ برساخته این شاعران، ارتباط پیوندی اسرارآمیز برقرار کرده است.»
رامین جهانبگلو، پژوهشگر فلسفه و سیاست که با بسیاری از شخصیتهای سرشناس فلسفه و سیاست در جهان گفتگو کرده و بخشهایی از آنها را به صورت کتاب منتشر کرده، گفتگوی مفصلی با داریوش شایگان انجام داده است. کتاب این گفتگو در فارسی به نام زیرآسمانهای جهان منتشر شده است. این کتاب سیر اندیشه آقای شایگان را نشان میدهد و درباره علاقه اوست به فلسفه، سنت و مذهب در شرق و ایران.
آقای جهانبگلو حدود یک ماه پیش که خبر سکته آقای شایگان منتشر شد، درباره تاثیر اندیشههای آقای شایگان بر فرهنگ به بیبیسی فارسی گفت که داریوش شایگان یکی از آخرین فلاسفه ایرانی است که پیوند میان سنت و تجدد را برقرار کرده و در همه آثار، نوشتهها و حضورش در جامعه فرهنگی غرب و جامعه روشنفکری ایران، با نگاهی چندبعدی، پل ارتباطی فرهنگ ایران با جهان بوده است.
بیشتر بخوانید: جهانبگلو: شایگان پل ارتباطی فرهنگ ایران با جهان است
حق نشر عکس iSna
Image caption از راست: مجابی، محمود دولتآبادی و شایگان سال ۱۳۸۸
علاوه بر آثاری که به قلم شایگان نوشته شده، درباره او و دیدگاه و آثارش هم کتابها و مقالاتی به چاپ رسیده است.
از جمله سروش دباغ در نخستین مقاله کتاب "ترنم موزون حزن" با عنوان "داریوش شایگان، نقـد ایـدئولوژی و گفـت وگو در فراتاریخ" به برخی مفاهیم مطرحشده در آراء داریوش شایگان، از جمله مفاهیم "گفت و گو در فراتاریخی، هویت چهل تکه و ایدئولوژی شدن سنت" را بررسی کرده است.
آخرین کتاب داریوش شایگان سال گذشته با عنوان "فانوس جادویی زمان" به فارسی منتشر شد. این کتاب درباره مارسل پروست، نویسنده فرانسوی و کتاب او (در جستوجوی زمان از دست رفته) است و در تهران منتشر شد.
شایگان در مقدمه این کتاب گفته است که، هدفش از نوشتن این کتاب "تشریح و تفسیر تاملات پیچیده مارسل پروست در شاهکارش، رمان در جستجوی زمان از دست رفته" است.
آثار مهم داریوش شایگان
فانوس جادویی زمان
پنج اقلیم حضور
آسیا در برابر غرب
ادیان و مکتبهای فلسفی هند
بتهای ذهنی و خاطرههای ازلی
تصوف و هندوئیسم
در جستجوی فضاهای گمشده
آمیزش افقها
انقلاب دینی چیست؟
افسونزدگی جدید، هویت چهل تکه و تفکر سیار
نگاه شکسته
سرزمین سرابها
در جستجوی فضاهای گمشده
بینش اساطیری
آسیا در برابر غرب
جنون هشیاری (ترجمه)
زیر آسمانهای جهان (گفتگوی رامین جهانبگلو و شایگان)
حق نشر عکس Mehrnews
Image caption داریوش شایگان در سن ۸۳ سالگی درگذشت
جوایز مهم و افتخارات
مدال معتبر فرانکو فونی در فرانسه
جایزه فرانکو فونی، از آکادمی فرانسه
جایزه انجمن نویسندگان فرانسوی را به خاطر رمان سرزمین سرابها
مدال عالی زبان و ادبیات فرانسه
نشان عالی دولت فرانسه با امضای فرانسوا اولاند، رییس جمهور وقت فرانسه
نشان شوالیه فرانسه
جایزه مجمع نویسندگان فرانسوی زبان
جایزه گفتگوی فرهنگها و تمدنهای دانشگاه آرهوس دانمارک
تاکنون درباره داریوش شایگان،”اندیشمند خلاق”،”متفکر چند ساحتی”،”فیلسوف فرهنگ” و یا به عبارتی “سیاحتگر معانی” مطالب متعدد و متنوعی به رشته نگارش درآمده است.
۱)شایگان بیش از آنکه یک فیلسوف به معنای متعارف کلمه باشد در مجموع متفکری آزاد است که در فرهنگهای مختلف غور و سیرو سلوک کرده است و به همین دلیل اصولا نظام فکریاش چند لایه، چهل تکه و برآمده از رشتههای مختلف علوم انسانی و بعضا علوم طبیعی است و کمتر، خصلتی ایدئولوژیک و تک بعدی دارد که انعکاس دقیق و واضح آن را میتوانیم در یکی از مهمترین کتابهای او یعنی “افسون زدگی جدید” ملاحظه کنیم. از منظری دیگر اگر مطابق تقسیم بندی جالب فرانسیس بیکن در کتاب “ارغنون نو” اهالی فرهنگ یک جامعه را به ۳ دسته :”مورچگان”،”عنکبوتان” و “زنبورهای عسل” طبقه بندی کنیم.شایگان بی تردید در زمره زنبورهای عسل قرار میگیرد.چون نه مانند مورچگان تنها در راستای جمع آوری دادهها و اطلاعات مختلف و متنوع عمل میکند(کسانی که رویکردی دایرهالمعارفی نسبت به دانش دارند) و نه همانند عنکبوتان صرفا به عمق مسایل نفوذ میکند و به تجزیه و تحلیل رویدادهای مختلف بسنده کرده است بلکه همزمان علاوه بر جستجوگری در راستای جمع آوری دانستههای گوناگون بشری قدم برداشته است و سعی میکند که بصورت معتدل، افزون بر نظاره گری صرف، رویکردی نقادانه نسبت به مسایل گوناگون بشری داشته باشد.در کل همچنان که توضیح خواهیم داد داریوش شایگان بیش از آنکه درجهت تجزیه و تحلیل و ریشه یابی موشکافانه مسایل بشری و رویدادهای جهانی مسایلی را بیان کند و در جهت توصیه و ارایه راه حل برای مشکلات و آسیبهای جوامع بشری قدم بردارد، یک توصیف کننده خیلی خوب شرایط متفاوت جوامع شرقی و غربی است و بنا به قول خودش:”هدف من در بیشتر کتابهای انتقادی ام،خانه تکانی بوده است و به هیچ عنوان،قصد جمع کردن سنت و مدرنیته را نداشته ام.آنچه تمام هم و غم مرا در این زمینه تشکیل میدهد،آن است که نقاط افتراق واختلاف سنتم را با تجدد نشان دهم.شاید بتوان کار مرا به نوعی،ساختار شکنی و شالوده شکنی(deconstruction)تشبیه کرد.”(از گفت و گوی حسین کاجی با شایگان،مندرج در دنیای سخن شماره ۷۷)
۲) شاید از نظر فرمی بتوان کارنامه فکری شایگان را به دو دوره آکادمیک و روشنفکری طبقه بندی کنیم و به لحاظ محتوایی نیز میتوان ۳ دوره گوناگون را برای مجموعه فعالیتهای اندیشه ورزانه او در نظر بگیریم. در دوره نخست میتوان گفت که در مجموع،شرق گرایی و سنت گرایی بر بنیانهای اندیشه او غلبه دارد و بصورت دقیق تر میتوان به این دوره، دوران تفکر نیمه سنتی و نیمه مدرن اطلاق کنیم. اما دوران دوم، در کلیت موضوع دوران غلبه تفکر مدرن و غرب محور بر نظام فکری اوست و در نهایت به دوران سوم میرسیم که در این دوران تفکرات شبکهای و پسامدرنیستی در ساختار ذهنی شایگان مسلط است،البته با این توضیح که در بسیاری از مواقع نمیتوانیم بصورت ریشهای این دوران به ظاهر متفاوت فکری او را(به لحاظ زمانی) از هم جدا کنیم،چون در بسیاری ازموارد،جنبههای گوناگون فکری وی در هم تنیده و متداخل شدهاند که به راحتی از یکدیگر قابل تفکیک نیستند و اصولا این مساله با همان چهل تکه بودن خصلت اندیشگی شایگان بی ارتباط نیست.بهر حال دوران جدی فعالیتهای آکادمیک داریوش شایگان از میانه دهه ۱۳۳۰ شمسی واز هنگام تحصیل در ژنو آغاز میشود و تا اواخر دهه ۱۳۴۰ به طول میانجامد. فعالیتهای اصلی فکری او در این دوران ترکیبی از تفحص در وجوه مختلف اندیشههای سرزمین هند(بخصوص تامل در ادیان و شاخههای گوناگون عرفان هندی)و فرهنگ عرفانی ایرانی-اسلامی و در نهایت عرفان تطبیقی است که انعکاس دقیق آن را میشود در کتابهای:”ادیان و مکاتب فلسفی در هند”و رساله دکترای او تحت عنوان”آیین هندو و فلسفه اسلامی” یا “هندوییسم و تصوف” ملاحظه کرد،کتابهایی که در مجموع خصلت دایره المعارفی دارند و از هرگونه مواجه مستقیم با رویدادهای فرهنگی-اجتماعی بری هستند و در کل در چارچوب متافیزیکی صرف و فارغ از تجزیه و تحلیل نوشته شده اند.بنابراین “هند شناسی” نخستین دغدغه وعلاقه جدی شایگان در کل دوران مختلف فکری او بوده است.نخستین مشوق او به مطالعه در این زمینه، ژان هربر استاد دانشگاه ژنو بود و از آن پس، شایگان به آموختن جدی زبان سانسکریت و مطالعه متون مقدس هند مشغول شد.از همان ابتدا سه چیز باعث علاقه بیشتر شایگان نسبت به فرهنگ و جامعه هندی شد:یکی اینکه این جامعه بیش از همه به یک موزه زنده شباهت دارد که به قول شایگان هند ترکیبی از دین،فلسفه و زندگی است و نکته دوم در تداوم فکری و تجربیات زیستی خاص و شگفت انگیز این جامعه نهفته است بطوریکه میتوان گفت که ما حدود ۳۰۰۰ سال تفکر مداوم ویکسری مناسک و شعائر(مثل قرائت یکسری سرودها و تفاسیر) را میتوانیم در این جامعه بخوبی ملاحظه کنیم و نکته دیگر اینکه در جامعه هند، در آن واحد،تمامی سطوح آگاهی در حال همزیستی با یکدیگر هستند. هم چنین وجود خصلت چند فرهنگی((multicultural و دارا بودن خصلت مداراجویانه (tolerance)درزمره دیگر خصوصیاتی بودند که در دوران بعدی توجه شایگان را بار دیگر نسبت به این جامعه جلب کرد( برای مطالعه بیشتر در این زمینه از جمله رجوع شود به مصاحبه رامین جهانبگلو با شایگان،مندرج در فصلنامه پل فیروزه شماره ۶،زمستان ۱۳۸۱)همچنان که گفته شد، دراین دوران ۱۰-۱۲ ساله (که با یک دوره انزوا از فضای اجتماعی و سلوک عملی عرفانی همراه بود) شایگان ازمطالعات مرتبط باهند شناسی به سمت عرفان تطبیقی گرایش پیدا میکند و در راستای آن پس از آشنایی باهانری کربن(یکی از موثرترین اندیشمندان در دوران نخست حیات فکری شایگان)با بسیاری از علمای عرفان گرای ایرانی چون:علامه طباطبایی،سید جلال آشتیانی و حکیم الهی قمشهای آشنا میگردد و بخاطر مراودات مداوم با آنها به صورت نسبتا خوبی با مبانی نظری و عملی عرفان اسلامی و تفکر شیعی، آشنا میشود.این آشنایی البته اثر خود را در نگارش برخی کتابهای شایگان در دوران بعدی چون:”بتهای ذهنی و خاطرات ازلی”و “هانری کربن:آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی”نیز باقی میگذارد.
اما دوران روشنفکری شایگان از حدود اواخر دهه ۱۳۴۰ و اوایل دهه ۵۰ شمسی آغاز میشود که البته محصول نهایی این دوره با نگارش دو کتاب :” بتهای ذهنی و خاطرات ازلی”(۱۳۵۵) و سپس معروفترین کتاب او در دوران پیش از انقلاب یعنی:”آسیا در برابر غرب” نمود پیدا میکند.شایگان در این دوره از آن حالت ایزوله و انزواگرایانه خود و معاشرت محدود خود با برخی علما و اهالی فرهنگ خارج شده و ارتباط نسبتا گستردهای را با بسیاری از محافل روشنفکری وافراد مشهور منتسب با این جریان پیدا میکند.در این دوران او نه تنها در مجلاتی چون فرهنگ و زندگی و الفبا(به سردبیری غلامحسین ساعدی) مطالبی را مینویسد بلکه حتی در برخی مراکز فرهنگی وابسته به حکومت سابق مانند:مرکز مطالعات تمدنها به کار مشغول میشود.در این دوران بنیانهای اندیشه شایگان بیشتر تحت تاثیر برخی متفکران منتقد مدرنیته غربی مانند:نیچه،هایدگر،یاسپرس،پل تیلیش،رنه گنون،خوزه اورتگای گاست، وکارل گوستاو یونگ قرار میگیرد.البته کتاب “بتهای ذهنی و..” او در حد میانهای از رویکرد اجتماعی و اسطوره شناسی قرار دارد و کماکان نگاه متافیزیکی و شهودی منبعث از عرفان و تفکر سنتی ایران و هند(با تاثیرات فراوان از رویکرد اسطوره گرایی کارل گوستاو یونگ)در آن مشهود است.ولی آن کتابی که رویکرد دقیق تر شایگان را(که دوران تفکر نیمه سنتی و نیمه مدرن یا نیمه شرقی،نیمه غربی اوست) در دهه ۱۳۵۰ به ما نشان میدهد، کتاب مشهور و برجسته:” آسیا در برابر غرب” است.او هرچند در قسمتهایی از این کتاب تلاش کرده که نگاه معتدل خود را در زمینههای مختلف نشان دهد وسعی میکند، فارغ از تعصبهای حاکم و متعارف جامعه روشنفکری آن روز ایران(و حتی جهان) جهان شرق و غرب را بررسی کند و بخصوص با رویکردی فلسفی و متافیزیکی،نقاط افتراق این دو نظام فکری را به خوانندگان نشان میدهد اما رویکرد غالب او در این کتاب از نگاهی رمانتیک و عاطفی به جامعه شرقی حکایت دارد بطوریکه در مجموع نتیجه عملی تفکرات غربی را افتادن در دام نهیلیست میداند و برآیند تفکرات شرقی را سرشار از معنویت و عرفان گرایی قلمداد میکند و میتوان به صورت کلی گفت که پروژه اصلی شایگان در این کتاب:”بازگشت به اصالتهای تفکر شرقی” و بیان “راه حل آسیایی” است و البته برخلاف عقیده کسانی چون جواد طباطبایی نمیتوان روش شایگان را در طرح پروژه راه حل آسیایی با روش کسانی چون آل احمد(در کتاب غربزدگی) و احسان نراقی(در کتاب آنچه خود داشت و غربت غرب) و حتی علی شریعتی (در رساله بازگشت به خویشتن) یکسان قلمداد کرد.چرا که صرف نظر از رویکرد فلسفی شایگان( که در برابر رویکرد جامعه شناسانه نراقی و آل احمد و شریعتی قرار میگیرد)باید گفت که وی در این کتاب به هیچ وجه همانند اصحاب ایدئولوژیک آن زمان ایران نسخه چینی نمیکند و ندای بازگشت به فرهنگ اصیل شرقی را سر نمیدهد بلکه تلویحا این مساله را بیان میکند و دیگر اینکه او در بخشهایی ازهمین کتاب “آسیا در برابر غرب” بسیاری از ویژگیهای تفکر شرقی مانند:نداشتن رویکرد با فاصله از امور و فقدان نگاه انتقادی را مورد سرزنش قرار میدهد و بسیاری از دستاوردهای مدرنیته مانند: داشتن رویکرد انتقادی و تثبیت حکومت قانون،اصل مسئولیت مدنی،آزادی و حقوق فردی را ارج مینهد و حتی در فصل پایانی این کتاب(که به عبارتی میتوان آن را نقد بسیاری از بخشهای دیگر همان کتاب تلقی کرد)خوانندگان را از افتادن در دام چاله شرق گرایی(به قول خودش)بر حذر میدارد.در عین حال باید توجه داشت که در نگاه فلسفی شایگان غربزده کسی نیست که به صفات وخصوصیات غربی،مشتبه شده باشد،بلکه کسی است که اصولا شناختی از مفاهیم غربی ندارد.همچنین شایگان در این دوره به سیاق احمد فردید، فرهنگ و تمدن غرب را یک کلیت تجزیه ناپذیری قلمداد میکند که نمیتوان قسمتی از آن (مثلا تکنیک، صنعت و روشهای اقتصادی) را مورد استفاده قرار داد و از بخش دیگر آن(مانند جهان بینی و نظام ارزشی)صرف نظر کرد.جالب است که شایگان این نوع رویکرد را درقسمتی از دوران بعدی فکریاش نیز کم وبیش حفظ میکند مثلا وی در بخشی از کتاب “انقلاب مذهبی چیست” تحت عنوان تعطیلات تاریخ از جمله میگوید:”در اوج توهم به این باور ساده انگارانه رسیدیم که گویا میتوانیم،در میان انبوه چیزهایی که به سوی ما سرازیر میشود،دست به گزینش بزنیم یا سره را از ناسره جدا کنیم.تکنیک و سلاحهای آتشین را بگیریم ولی از پذیرش آرا ناسوتی و ویرانگری که شالوده آنهاست شجاعانه خود داری کنیم،یعنی هم مسلمانی تام و تمام بمانیم و در همه عرصههای زندگی به شریعت گردن نهیم ولی در عین حال سرمایه داری فعال و تکنوکراتی کارآمد باشیم”(تعطیلات تاریخ-مجله گفت وگو شماره ۶) بهر حال اشکال نظری اساسی شایگان در این دوره این است که آنقدر بصورت ذاتی و با رویکرد کل نگرانه، نظام فکری آسیایی را از نظام فکری غربی جدا میکند که امکان هرگونه ارتباط و گفت و گویی را میان آنها میبندد.مثلا وی در صفحه ۹۳ این کتاب ضمن ستایش از برخی مقولات غربی چون:حکومت قانون،مسئولیت مدنی،آزادی و حقوق فردی، در نهایت ابراز میکند که:”انتقال افراطیترین صورتهای مسخ شده این آرمانها به اقوامی که هیچ گاه به این امر توجه نداشتند، و اصولا این فعالیتها را در شان خود نمیدانستند،جز اینکه این اقوام را از هستی خود ساقط کند،چه نتیجهای خواهد داشت”و البته خود شایگان سالها بعد در کتاب زیر آسمانهای جهان ابراز میکند که ایراد اساسی کتاب آسیا در برابر غرب نقد جوامع شرقی آلوده به مظاهر غربزدگی از طریق نتیجه گیری پیشاپیش است.یعنی اینکه او در این کتاب در مورد جامعه در حال پیشرفتی مانند ایران و کشورهای آسیایی نوعی نقد دقیق و پیشرفتهای را بکار بسته بود که برای طرح تضادها و تناقضهای جوامع پس از صنعتی به وجود آمده است(رجوع شود به زیر آسمانهای جهان صفحه ۱۵۲)در این دوره شایگان همچنین مفهوم سازیهای مهمی چون:انسان برزخی(نه این نه آنی)،غرب شناسی نا اگاهانه،دوره فترت و.. را پیشنهاد میکند.
شایگان در دوران دوم حیات فکری خویش(به لحاظ محتوایی)که از اوایل انقلاب آغاز شده و تا اوایل دهه ۱۳۷۰ شمسی را در بر میگیرد، به تدریج از گفتمان نیمه سنتی-نیمه مدرن دوره گذشته خویش خارج میگردد و با رویکردی برگرفته از مبانی فکری مدرنیته به مسایل مرتبط با سنت مینگرد. بهرحال محصولات فکری این دوران را میتوان به خوبی در کتابهایی چون:انقلاب مذهبی چیست؟ و نگاه شکسته(شیزوفرنیای فرهنگی) جستجو کنیم. کتابهایی که اساسا به زبان فرانسه نوشته شدهاند و تاکنون بجز بخشهایی از آنها به صورت کامل در دسترس عموم قرار نگرفته اند.البته به لحاظ تاریخی کتاب “هانری کُربن،آفاق تفکر معنوی اسلام ایرانی” نیز به این دوران تعلق دارد.ولی این کتاب بیشتر در جهت ادای دین شایگان به کربن (که حق استادی بر وی دارد) نوشته شده است و بیشتر دارای خصلتی آکادمیک و تبیینی در مورد وجوه مختلف اندیشههای کربن به خصوص درباره تفکر معنوی اسلام شیعی است.بهر حال در این دوره چرخشی مهم در زندگی فکری شایگان آغاز میگردد که نتیجهاش وارد شدن شایگان به قلمرو است و گرچه در کتابی چون انقلاب مذهبی چیست؟ همچنان رگههایی از تفکرهایدگری(بخصوص در بحث پیرامون تکنیک) بر بنیانهای فکری او مشهود است (و به عبارتی بخشهایی از این کتاب را میتوان در ادامه آسیا در برابر غرب قلمداد کرد) ولی در کل ویژگی بارز تفکر شایگان را در این دوران میتوان با فاصله گرفتن موقتیاش از نگاه عرفانی و عدم ترویج معنویت همراه بدانیم. همچنین شایگان از همین دوران به تدریج از پارادیم نظری و گفتمان مسلط شرق-غرب خارج میشود و از منظر گفتمان سنت-مدرنیته مسایل مختلف را مورد بررسی قرار میدهد.اما نکته خاص و جالب توجه کتاب انقلاب مذهبی چیست؟ در تبیین رابطه “ایدئولوژی” و “مذهب” و تحلیل مفهوم نوین ایدئولوژیک شدن سنت نهفته است.پدیدهای که شایگان آن را محصول انقلاب اسلامی میداند و علی شریعتی را از معماران آن قلمداد میکند.به همین دلیل بخش نسبتا مفصلی از کتاب انقلاب مذهبی … به نقد و ارزیابی دیدگاههای شریعتی در این خصوص اختصاص دارد.شایگان در این کتاب این عقیده را مطرح میکند که با ایدئولوژیک کردن مذهب از آن هتک تقدس میشود،ساخته شدن اسطوره سیاسی از آن را مهیا میگرداند و باعث خرج کردن مذهب را برای امور این جهانی میشود.بنابر این توصیه میکند که مذهب را باید در جایگاه خود قرار داد.او در نهایت برای رهایی از دام ایدئولوژی زدگی و آگاهی کاذب،در پیش گرفتن شیوه انتقادی را توصیه میکند و در آثار بعدیاش هم به این تلاش ادامه میدهد.در این جاست که شایگان برخلاف کتب قبلی اش،فرض انحطاط سیاسی و فرهنگی تجدد را کنار گذاشته و بر آن است که اکنون،دیگر سرنوشت عام بشری با مدرنیته گره خورده است وآن را مُلک مطلق غرب نمیداند و برهمین اساس نتیجه میگیرد که،دیگر تقابل شرق و غرب،بی معناست. گفتنی است که شایگان در کتاب انقلاب مذهبی چیست علاوه بر وام گیری از برخی اندیشههایهایدگر، برای تبیین مفهوم “ایدئولوژی به مثابه آگاهی کاذب” از اندیشه ژوزف گابل ودر توضیح چگونگی تبدیل اساطیر به عقل از کتاب مشهور دیالکتیک روشنگری آدورنو و هورکهایمر و در موارد دیگر از اندیشه کسانی چون:ماکس وبر،ارنست کاسیرر،رائوشنینگ،گوستاو لوبون و…سود جسته است.در عین حال این نکته هم قابل ذکر است که سالها بعد این مفهوم ایدئولوژیک شدن سنت، به گونهای دیگر توسط عبدالکریم سروش بازگو شد و در واقع بوسیله نوشتههای او بود که این مفهوم در سطح وسیعتری در فضای فکری جامعه ایران گسترش پیدا کرد.در عین حال میتوان گفت که پیش از شایگان و سروش رگههایی از تفکراتی که بیانگر تفاوت میان ساختار علمی، نگاه ایدئولوژیک و ساختار فلسفی و دینی است توسط آرامش دوستدار در کتابی به نام:” ملاحظاتی فلسفی در دین وعلم” ( منتشره در سال ۱۳۵۹ توسط انتشارات آگاه ) به چاپ رسیده بود.اما شایگان در کتاب نگاه شکسته به تحلیل پدیده اسکیزو فرنیای فرهنگی یا دو پارگی و تضادهای شخصیتی انسان پیرامونی در مواجهه با دیگری(مدرنیته)می پردازد و بخصوص انعکاس این مساله را در میان روشنفکران و تکنوکراتها مورد بررسی قرار میدهد.شایگان در این کتاب بیش از مباحث اجتماعی-سیاسی با ساحت شخصی افراد سروکار دارد.اما نکته مهم و برجسته این کتاب در ارایه مفهومی مانند:تحریف یا کژتابی(distortion)است و شایگان در این کتاب ضمن بررسی تضادهای شخصیتی اشخاص بشری،نتیجه آن را در سطح امر سیاسی،گونهای آگاهی کاذب و در سطح فرهنگی گونهای اسکیزو فرنی فرهنگی قلمداد میکند.گفتنی است که در این دوره شایگان تلقی منفیای از اسکیزوفرنیای فرهنگی دارد و آن را یکی از آسیبهای بسیاری از افراد جوامع پیرامونی در مواجه با غرب میداند. ولی در دوران بعدی(دوران تفکر پسامدرنیستی شایگان) که بخصوص انعکاسش را در کتاب مشهور افسون زدگی جدید ملاحظه میکنیم تلقی وی از این واژه هم مثبت و هم منفی است و شیوع اسکیزوفرنی را نه تنها مختص جوامع شرقی و پیرامونی قلمداد میکند،بلکه آن را وضعیت اجتناب ناپذیر مردم همه جوامع میداند. گفتنی است که این اصطلاح “انسان شیزوفرنیک”در حیطه فلسفی بر ساخته ژیل دولوز و فلیکس گتاری فرانسوی در کتاب مهم:”آنتی ادیپ”است.آنها در این کتاب انسان شیزوفرنیک را به کسی اطلاق میکنند که دارای میلی زایا است واز تمام مرزها،قوانین و چارچوبهای دوران مدرن گذر کرده باشد که این مفهوم در نقطه مقابل انسان پارانویایی –وسواسی دوران مدرن قرار میگیرد که در یک چارچوب مشخصی محدود و محصور شده و امیالش مهار وکنترل شده است.اما شایگان در کتاب افسون زدگی جدید برای تبیین کامل این مفهوم هم از واژه “شیزوفرنی رام شده” و هم از “شیزوفرنی رام نشده” استفاده میکند.او،شیزوفرنی رام شده را مختص “مهاجران سیار” و “شیزوفرنی رام نشده” را مختص “انسان جهش یافته” میداند.مهاجران سیار که به زعم شایگان،جالبترین انسانهای عرصههای بینابینی هستند،به کسانی اطلاق میشود که به دوپارگی بشر(وجوه توامان اسطورهای و عقلانی انسان) بخوبی آگاهی دارند و با فاصلهای که از امور گوناگون میگیرند واعتقادی که به تفکیک اسطوره و عقل دارند( و در نتیجه این دو را قلمروهای متفاوتی به حساب میآورند)می توانند که پیوندهای این دوپاره را در اختیار و تسلط خویش بگیرند و بر عکس آن،”انسانهای جهش یافته” به کسانی اطلاق میشود که به شکل مقاومت ناپذیری در اسارت اسکیزوفرنی ناآگاهانه هستند.این انسانها،اغلب دچار التقاطی یکپارچه و اغلب مشکوکاند و شایگان در تحلیلهای خود،هم مدرنیستهای شیفته دوران مدرن و هم بنیادگرایان مقهور سنت را در زمره انسانهای جهش یافته به حساب میآورد.او برای ارایه مصادیقی از این دو واژه در ایران از جمله صادق هدایت را در زمره مهاجران سیار به حساب میآورد و از آل احمد به عنوان نمونهای از انسانهای جهش یافته نام میبرد.گفتنی است که تفکیکی که شایگان در افسون زدگی جدید میان دو مفهوم”مهاجر سیار” و “انسان جهش یافته” ارایه میکند،پیشتر بصورت دیگری در کتاب نگاه شکسته در تفاوت میان “روشنفکر” و “ایدئولوگ” بیان شده بود.بطوریکه میتوان به عبارتی “ایدئولوگها” را بیان و مفهومی دیگر از “انسانهای جهش یافته” قلمداد کرد و روشنفکران(البته به مفهوم مثبتش)را بیان دیگری از واژه مهاجر سیار.
شایگان در مرحله سوم حیات فکریاش که ویژگی فکری امروز او را هم دربرمیگیرد، وارد مرحله پسامدرنی شده است که کتابهایی چون: «افسونزدگی جدید» و «آگاهی دورگه» بیانگر این بخش از حیات فکری اوست که با نوشتن این کتابها میتوان گفت که دیگر به بلوغ فکری خود نزدیک شده است. البته اگر کسی با آراء و آثار شایگان آشنایی چندانی نداشته باشد و بخواهد که تا اندازه زیادی با وجوه مختلف زندگی و اندیشههای او آشنا شود بیش از همه کتاب زیر آسمانهای جهان( که حاوی گفتوگوی طولانی جهانبگلو با شایگان است) در این زمینه برای او مفید خواهد بود.اما در کتاب “افسونزدگی جدید” ما تلفیق مناسبی از شایگان مرحله اول و دوم را ملاحظه میکنیم. شایگانی که در قسمتهایی مدافع مدرنیته و در بخشهای دیگری، منتقد آن است. شایگانی که هم از عقلانیت روشنگری دفاع میکند و هم از معنویت شرقی. او در این کتاب هم به روشنایی تفکر مغربزمین توجه دارد و هم به کاستیهای آن (که حفرههای فراوانی ایجاد کرده است) به همین دلیل بخش مهمی از این کتاب به موضوع “قاره گمشده روح” اختصاص دارد.همچنین در افسون زدگی گرایش عمیق شایگان به آیین بودیسم مشهود است. از نظر شایگان این بودیسم نیست که بر دنیا تاثیر میگذارد، بلکه این، هستیشناسی جهان است که به هستیشناسی بودیسم تبدیل میشود. گفتنی است که رویکرد شایگان در جمع عقلانیت غربی با معنویت بودیسمی از بسیاری جهات به پروژه مصطفی ملکیان در جمع عقلانیت + معنویت شباهت دارد.البته در تفاوت رویکرد این دو باید گفت که شایگان بسیار بر این نکته تاکید میکند که این دو حوزه مختلف نباید با هم اختلاط کنند و باید از هم تفکیک شوند ولی در خیلی از مواقع آقای ملکیان در بیان مباحث خود این دو حوزه را کاملا از یکدیگر تفکیک نمیکنند و بسیاری از مسائل اجتماعی ـ سیاسی را با رویکردی اخلاقی مورد ارزیابی قرار میدهند. بهر حال شایگان در این کتاب بسیاری از واقعیتهای دنیای امروز را توصیف میکند، دنیایی که بصورت هویتهای چندگانه متجلی است. یعنی به قول او، امروزه دیگر نمیتوان از یک هویت واحد سخن گفت زیرا همه ما به عنوان افراد مختلف بشری، چندهویتی هستیم و در فضاهای بینابین به سر میبریم پس همه ما در زمره مهاجرین فرهنگهای گوناگون به حساب میآییم. اصولا شالوده این کتاب بر مبنای مفهوم شبکه استوار شده است چرا که به عقیده او، دنیای امروز به علت ارتباط متقابل همگانی به یک شبکه شباهت پیدا کرده است که به لحاظ تکنولوژیک اینترنت و شبکه مجازی بیش از بقیه موارد این خصلت شبکهای را نشان میدهد. از لحاظ فرهنگی هم مفهوم شبکه، خود را در قالب مقوله “چندگانگی فرهنگی” نشان میدهد که این مساله بهخصوص در آمریکا بیشتر مطرح است. به لحاظ فلسفی هم میتوان گفت که دیگر حقیقت مطلقی وجود ندارد و مکاتب بزرگ فلسفی در مجموع اعتبار خود را از دست دادهاند، پس در این میان، تفکر فلسفی بیشتر بصورت هرمنوتیک یا دانش تفسیری خود را نشان میدهد. به همین دلیل ما بقول پل ریکور با منازعه تفسیرها مواجه هستیم. در زمینه علوم جدید نیز مفهوم شبکه بهصورت تئوریهای نسبیت و کوانتوم متجلی میشود. پس اصل همبستگی متقابل، هویت چهلتکه، تفکر سیار و منازعه تفسیرها همه مانند زنجیری بهم پیوسته هستند و وجوه مختلف یک واقعیت را نشان میدهند. ما در کتاب افسونزدگی جدید با مفهومسازیهای فراوان و کشکولی از آرای مختلف نویسندگان و اندیشمندان گوناگون وابسته به عرصههای گوناگون فلسفی، علوم اجتماعی، روانشناسی، ادبیات، علوم جدید و… مواجه هستیم، آرای کسانی چون: ژیل دلوز، بودریار، ویریلیو، واتیمو، پل ریکور، دیوید بوهم، کن ویلبر، ماری دومناک، ماکس وبر، دیدرو و مفهومسازیهای مهمی چون: ریزوم وارگی (منبعث از دولوز)، انسان جهشیافته، مهاجر سیار، هویت مرزی، آگاهی دورگه، عرصه بینابین، هستیشناسی سست (منبعث از واتیمو)، سطوح متعدد آگاهی و غیره. اصولا باید توجه داشت که اهمیت شایگان در تاریخ تفکر کشورمان الزاما در توصیف دقیق واقعیات و وضعیت فرهنگی ـ اجتماعی جامعه ایرانی و جهانی نیست بلکه بیش از همه در مفهومسازیهای دقیقی است که صورتبندی کرده است که برخی از آنها مثل انسان شیزوفرنیک و ریزوموارگی برگرفته از متفکرانی چون دولوز است و بسیاری دیگر چون مفهوم ایدئولوژیک شدن سنت برساخته ذهن دقیق خودش است.
۳) ملاحظاتی انتقادی و نتیجههای کلی از آرا و آثار شایگان: الف) همچنان که ملاحظه شد شایگان از زمان نگارش اولین کتابش موسوم به «ادیان و مکاتب فلسفی در هند» تا «افسونزدگی جدید» و «آگاهی دورگه» مراحل گوناگونی را طی کرده و چارچوب فکریاش نیز فراز و نشیب بسیاری را از سر گذرانیده است. نکته مهم اینجاست که او کاملا مطابق زمان پیش رفته است و با توجه با واقعیتهای جدیدی که در عرصههای داخلی و بینالمللی رخ داده است، بسیاری از مبانی فکریاش را تغییر داده و یا تعدیل کرده است. مثلا او اگر در آسیا در برابر غرب به توصیف شرایط نهیلیستی دنیای غرب و اثرات آن بر تمدنهای گوناگون توجه داشت، سالها بعد با توجه به تغییرات پیشآمده به تبیین شرایط پست نهیلیستی (شرایطی که در آن دیگر نهیلیسم جزو ویژگیهای بشر نیست و درونی شده است) میپردازد و اگر در دورانی یکی از وجوه بشری را بیش از اندازه پر رنگ میکرد و به شرقگرایی یا غربگرایی افراطی دچار شده بود، در دوران بلوغ فکریاش سعی نمود که به یک تعادلی در این زمینه دست یابد و به همین دلیل پروژه اصلیاش در این دوره تلفیق و اختلاط برخی از مبانی دنیای مدرن (مانند اصل تفکیک قوا، حقوق بشر، اقتصاد بازار آزاد، حقوق زنان و…) با معنویت بودیستی است که اولی را بر حوزه عمومی و دومی را بر دنیای خصوصی افراد حاکم میداند و بر این مساله تاکید دارد که این دو جهان نباید به حریم یکدیگر وارد شوند. بی تردید این پروژه در زمره مهمترین پروژههای اخیر او در دنیای نوین پسامدرنیستی است. او همچنین از یک نگاه محدود و تکبعدی فلسفی و متافیزیکی ( که در دوران اولیه فکریاش حاکم بود) بهتدریج به سمت رویکرد چند رشتهای و چندساحتی در دوران اخیر وارد شده است که آن هم در زمره نقاط قوت پروژه اوست. ب) شایگان با طرح مساله جمع میان مبانی دنیای مدرن با معنویت خواهان فاصلهگیری از آن نگاه مرسوم مطلقگرای ثنویتگرای مدرنیستی است که مطابق آن، عقلانیت مدرن در نقطه مقابل نگاه شهودی و معنویت قرار میگرفت و در جایگاه والاتری خود را قلمداد میکرد و شایگان با طرح این رویکرد پسامدرنیستی خود، میخواهد بر این نگرش ثنویتگرا خط بطلان بکشد و با جمع میان این دو مقوله و تفکیک آنها در دو حوزه گوناگون میخواهد در جهت گستردهتر کردن دایره سوژه مدرن عمل کند.او برخلاف بسیاری از نگرشهای سنتگرایانه، از سنت و عرفان و معنویت برای حذف نهادهای مدرن ابزاری نمیسازد و معتقد است که اگر این نهادها محترم شمرده نشوند، دیگر سنگ روی سنگ بند نمیماند. اما اشکال این پروژه صرف نظر از اینکه عملا و بصورت مشخص تنها از یک فرم معنوی (یعنی رویکرد بودیستی)دفاع میکند و عملا فرمی ایدئولوژیک به آن میبخشد در تلفیق یک فرم معنوی سنتی با صورتبندی تفکر جدید است که با یکدیگر همگون به نظر نمیرسند. شایگان بهر حال از دیدگاهی مدرنتر، امروزیتر و وسیعتر نسبت به پدیده معنویت عاجز است. او در نظر نمیگیرد که معنویت بهخاطر وجود ابهامی که در خود دارد و داشتن ویژگی رهاییبخش و بیچارچوبش، نمیتواند در چارچوب یک فرم مشخص و معینی مانند آیین بودیسم محدود شود،بطوریکه حتی امروزه عدهای معنویت را در فرمهای غیر متافیزیکی و غیر ایدئولوژیکی مانند انواع هنرها و ورزشها نیز جستجو میکنند و دوم آنکه اگر قرار است که معنویت به گونهای در فضای دنیای امروز عرضه شود، مناسبتر است که بهصورت نوینتری ارائه گردد. مثلا باید در نظر گرفت که برخی از پسامدرنها مانند ژیل دولوز (که شایگان خود را تا در برخی موارد وامدار او میداند) یکی از آفات مهم تفکر سنتی و حتی مدرن را در جدایی ذهن از جسم و بدن قلمداد میکند، تفکری که از زمان دکارت به بعد به جریان مسلط تفکر فلسفی مدرن مبدل شد و صرف نظر از متفکرین خاصی چون اسپینوزا و فوئرباخ بیشتر متفکران مدرن به این تلفیق ذهن و جسم توجه نشان ندادند(برای اطلاعات بیشتر رجوع شود به برخی از کتابهای آنتونیو داماسیو مانند خطای دکارتی،درباره اسپینوزا و…) و درباره مسایل مرتبط با معنویت و عرفان در دنیای امروز نیز گفتنی است که بسیاری از متفکرین در شرق و غرب به انحای مختلف درباره تلفیق مناسب جسم و ذهن مباحثی جدی را نظریه پردازی کردهاند که از میان آنها میتوان به نظریات کسانی چون اوشو هندی و ویلهلم رایش آلمانی اشاره کرد که توضیح نظریات آنها در اینجا مقدور نیست. بهرحال شایگان بخاطر رویکرد سنتیای که از عرفان شرقی و غربی دارد بهشدت طرفدار نظریات افرادی نظیر مایستر اکهارت، ابن عربی و سای بابا است و به همین دلیل نمیتواند رویکرد امثال اوشو و ویلهلم رایش همنوا گردد.
ج) گرچه شایگان در حوزه عمومی، پیروی از مبانی دنیای مدرن را توصیه میکند ولی به لحاظ فردی بیشتر به دنبال اندیشهها و دغدغههای مرتبط با مسایل هستی شناسی (مانند پیری، بیماری و مرگ) و مفاهیم مرتبط با معنویت و عرفان است. جالب است که درونمایه بیشتر اشعاری هم که شایگان به زبان فرانسوی نوشته است (و تحت عنوان از کران تا کران، از دریا به دریا) چاپ شده است: ۳ مقوله وجد، راز و مرگ را تشکیل میدهند. او در یکی از گفت و گوهایش با مجله اندیشه پویا در این باره میگوید: «از ۴۵ ـ ۵۰ سالگی با مطالعه ادبیات مدرن به مرگ فکر کردم و آن را پذیرفتم» (اندیشه پویا شماره ۱۷) رویکرد او درباره هدف نهایی تفکر به بهترین نحوی در مصاحبه سالها پیش او با مجله دنیای سخن آمده است. او دراینباره از جمله میگوید: «ما بهطور مرتب با دیوارهای گوناگونی چون: بیماری، پیری و مرگ و… مواجه هستیم که تنگنا نام دارد و انسان از اتخاذ موضع در قبال آنها گریزی ندارد. در این راه، آدمیان محتاج یک نوع فرزانگی هستند. راهی که با یک نوع تفکر، یک نوع قطع علاقه و یک نوع وارستگی همراه باشد. در زندگی، تصویر من از انسان ایدهآل و مطلوب، انسانی وارسته بوده است که از رنج و مرگ نترسد، در نشیب و فراز پابرجا باشد و تاب آورد. جالب است که شایگان درباره مقولات زمینی چون عشق، میل و رابطه جسم و ذهن ادبیات قابل توجهی ندارد.
د) شایگان که در مقام مقایسه با بسیاری از روشنفکران وطنی،درباره بسیاری از مسائل مرتبط با دانش و اندیشههای قرن بیستم، فردی به نسبت آگاه و مطلع به حساب میآید اما نسبت به دو اندیشه مهم و موثر قرن بیستم (بهخصوص در چارچوب فلسفه قارهای) یعنی روانکاوی و فمنیسم اطلاعات چندان گستردهای ندارد و این موضوع را از میان مجموعه کتابهای او میتوان دریافت. او گرچه در برخی کتابهایش به برخی نوشتههای فروید و یونگ ارجاعاتی داده است ولی این اطلاعات بسیار کلیاند و او از آنها در تبیین بسیاری از مسائل مهم قرن بیستم، استفاده بهینهای نکرده است. البته ارجاعات او از آثار کارل گوستاو یونگ( مانند آنچه که در کتاب “بتهای ذهنی و خاطرات ازلی” آورده است) بیش از تکیه بر زمینههای روانکاوی او، جنبههای اسطورهشناسیاش را در بر میگیرد تا و مجموعه نوشتههای شایگان از این نکته حکایت نمیکند که با دیدگاههای کسانی چون: کارن هورنای، ملانی کلاین، اریش فروم، اتورانک، آدلر و بهخصوص ژاک لاکان (که تاثیرات فراوانی را بر بسیاری از فیلسوفان مهم پسامدرن و چپ چون کریستوا، آلتوسر، ژیژک و… گذاشته است) به خوبی آشنا باشد. اما او بهخاطر داشتن دغدغههای معناگرایانه با آرای روان شناسانی چون “کن ویلبر” به خوبی آشنایی دارد. در زمینه فمنیسم هم گفتنی است که از یک منظر میتوان گفت که نظام اندیشگی شایگان بهشدت مردمحور و بیتوجه به مسائل زنان است. این نکتهای است که برای نخستین بار فرزانه میلانی با خواندن کتاب زیر آسمانهای جهان ابراز کرد و مجموعه اظهارات شایگان در برخی گفتوگوهایش (از جمله گفتوگو با علیاصغر حداد در کتاب: “داریوش شایگان و بحران معنویت سنتی)حکایت از آن دارد که اطلاعات او در زمینه مسائل زنان و جنبش فمنیسم خیلی کلی و در حد یک خواننده عادی است و بسیار بعید است که از موجهای گوناگون فمنیسم در دنیای غرب و عقاید کسانی چون: لوس ایریگارای، ژولیا کریستوا، آنتوان فوک و حتی سیمون دوبوار اطلاعات دست اول و دقیقی داشته باشد و این در حالی است که فردی مانند دولوز (که شایگان خیلی خود را وامدار او در طرح برخی مسائل میداند) تا آنجایی پیش میرود که در کتابهایی چون: «هزار فلات» و «درباره سینما» به زن شدن موقعیتی ممتاز میبخشد و بر این اعتقاد است که همه صیرورتها از زن شدن آغاز میگردد. قبلا نیز اشاره کردیم که از مفاهیم کلیدی پروژه فکری دولوز و گتاری در کتاب آنتی ادیپ مفاهیمی چون “میل”، “خواهش” و توجه به جسم و بدن میباشند که البته دولوز تحت تاثیر فروید و بهخصوص ویلهلم رایش (روانکاو آلمانی) این مفاهیم را صورت بندی کرده است. و در کل نکته مهم در اینجاست که شایگان که در وامگیری مفاهیمی چون شبکه ریزوم و انسان شیژوفرنیک تحت تاثیر دولوز بوده است به این دو مفهوم کلیدی پروژه دولوز یعنی: زن شدن و میل و خواهش بیتوجه بوده است.
س) در زمره نقاط ضعف کلیدی پروژه شایگان در فقدان یک فلسفه سیاسی منسجم و مشخص در آثارش نهفته است. البته شکی نیست که حداقل دو کتاب مهم شایگان یعنی انقلاب مذهبی چیست؟ و نگاه شکسته هر دو در درجه اول به گونهای انعکاس دهنده مسائل اجتماعی ـ سیاسی زمان خود هستند. اما در کل شایگان برای تبیین مفاهیم کلیدی و مهم فلسفه سیاسی نظیر: رابطه میان آزادی و عدالت، مسائل مرتبط با جامه مدنی و دولت، حقوق بشر، توضیح ایدئولوژیهای گوناگون سیاسی و انعکاس آنها در ایران و غیره تلاش زیادی به خرج نمیدهد. این در حالی است که فردی مانند کارل یاسپرس در زندگینامه خود در پایان بخشی که به اندیشه سیاسی اختصاص دارد میگوید: «هیچ فلسفهای بدون سیاست و بدون تاثیر برسیاست وجود ندارد» و «هر فلسفه خود را در اندیشه سیاسیاش مینمایاند و از این طریق ماهیت خود را به نمایش میگذارد» حتی فیلسوف پسامدرنی چون ژاک دریدا که زمانی در زمره غیر سیاسیترین فیلسوفان فرانسوی محسوب میشد و بیشتر بهخاطر رویکرد زبانیاش، توجه به متون و ابداع روش فلسفی شالودهشکنی شهرت دارد، اصولا دهه آخر حیات فکری خود را به طرح مسائل مرتبط با سیاست اختصاص داد که انعکاسش را بهخصوص در کتابهایی چون: “سیاست و دوستی” و “اشباح مارکس” دقیقا میتوان ملاحظه کرد. البته در حالت کلی بدیهی است که فرضا شایگان در میان ایدئولوژیهای گوناگون سیاسی به شاخههای مختلف تفکر مارکسیستی گرایش چندانی ندارد و بیشتر به تفکرات لیبرالی متمایل است اما درباره اینکه وی به چه شاخهای از لیبرالیسم گرایش دارد (مثلا لیبرالیسمهایکی، جان راولزی، پوپری و…) از مجموعه آثار شایگان به هیچ وجه نمیتوانیم نکتهای را دریافت کنیم.
ش) شایگان در میان جوامع گوناگون علاقه زیادی به دو فرهنگ هندی و آمریکایی دارد. فرهنگ آمریکایی را از آن رو میستاید که بار سنگین سنت را فاقد است چون اساسا کشوری تازه تاسیس محسوب میشود و در حکم آینده اروپا به حساب میآید و یوتوپیایی تحقق یافته است. همچنین خصلت مهاجرپذیری و فضای متکثر و پلورالیستیک آن را نیز میستاید و پیشتر نیز درباره گرایش زیاد او به فرهنگ و جامعه هنری اشاراتی کردیم،اینکه هند را در مجموع یک موزه زنده، جامعهای متکثر و همراه با مدارا و مخزن معنویت دنیا فرض میکند. اما جالب است که شایگان چشم بر بسیاری از مصائب این دو کشور میبندد و با رویکردی شیفتهوار و سرتاسر تحسین به آنها مینگرد که این امر دور از نگاه یک فیلسوف اندیشمند است. مثلا مصائبی چون خرافات فراوان، وجود نیروهای بنیادگرا چون JDP آیین ساتی (آتش زدن اجباری بیوه زنان پس از مرگ شوهر)، فقر زیاد و تقدیس آن در میان بسیاری از افراد و عدم رعایت مسائل بهداشتی، سوء استفاده بسیاری از عارفنماها از جهل مردم و… را در جامعه هند نمیبیند و آنها را تماما توجیه میکند.
ص) شایگان در بخشی از کتاب افسونزدگی جدید در فصلی که به ادبیات و بهخصوص رمان مربوط میشود، تحت تاثیر “ماری دومناک” در کتاب: “غروب فرهنگ فرانسه”. به انحطاط رمانهای فرانسوی و اروپایی اشاره کرده و بیماری عمیق رمان نویسان را از ضعف خلاقیت هنری آنها ناشی میداند و علت اصلی این مساله را در از دست رفتن ارتباط موضوعات داستانی با واقعیت قلمداد میکند که باعث میشود، قهرمان رمان در لاک خود فرو رفته و دچار پسروی نارسیستیک شود و در نتیجه باعث میگردد که دیگر در اروپا آثاری نظیر کارهای بالزاک، فلوبر و پروست نوشته نشوند. شایگان در این دیدگاهش عملا با یک بینش مطلقگرای محتواگرایانه، تنها رمانهایی را واجد ارزش میداند که از واقعیات بیرونی نگسسته باشند و به یک نوعی مسائل و مشکلات طبقات اجتماعی گوناگون در آن منعکس شده باشد. مسلم است که چنین نگاهی کاملا به فرم بیتوجه است و بیشتر ما را به یاد رویکردهای ادبیات متعهد(البته از نوع اندیشه ورزانه آن نه از نوع سیاسی) میاندازد که با چنین نگاه مطلقگرایانهای قادر به درک ظرایف هنری آثار نویسندگان فرمباز معتبر پستمدرنی چون بارتلمی و براتیگان و حتی مدرنیستهایی چون یولیسس جیمز جویس نخواهیم بود.
ض) شایگان در بسیاری مواقع برخلاف مشرب فیلسوفانه خویش با رویکردی شیفتهوار و غیر نقادانه با امور مختلف برخورد میکند. مانند رویکردی که در کتاب ۵ اقلیم حضور در پیش گرفته است که نه تنها سخن تازهای درباره شاعران معتبر کلاسیک ایرانی نمیگوید بلکه با نگاهی از سر شیفتگی با آنها برخورد میکند و این نوع نگاه از رویکرد یک فیلسوف معتبر فاصله دارد و این توقع وجود داشت که شایگان در این کتاب با رویکردی بافاصله و بیرونی، تناقضهای نظری این شاعران را از مناظر گوناگون مورد بررسی قرار دهد. همچنین نگاه شیفتهوار او به آثار دوستانش در عرصه ادبی و هنری که( از رویکرد قبیلهگرایی نیز خالی نیست) برای متفکر نامآوری مانند او آفتی به شمار میرود، مانند نگاه سراسر شیفتهوارش نسبت به سهراب سپهری، گلی ترقی،آیدین آغداشلو و داریوش مهرجویی. بخصوص تعاریف خالی از رویکرد علمی او نسبت به فیلم مهمانی مامان مهرجویی(مندرج در مجله هفت شماره ۱۳) که بیشتر به رفاقتبازی شباهت داشت بسیار عجیب جلوه میکرد.
بهرحال درباره رویکرد دقیق شایگان نسبت به مسایل ادبی و هنری و نگاهی که به این مسایل در کتابهایی چون:۵ اقلیم حضور،در جستجوی فضاهای گمشده و جنون هشیاری(درباره زندگی و آثار بودلر)دارد باید در فرصت دیگری و به صورت تفصیلی به آنها پرداخت.
ط) شایگان در طرح موضوع مهم هویت سه گانه در ایران(هویت مدرن،ایرانی و اسلامی) چه در کتاب افسون زدگی جدید و چه در مقاله مستقلی که در این باب نوشت،بیش از اندازه بر تفاوت میان این هویتها تکیه میکند.ولی کار مهم دیگری که میبایست انجام میداد،تبیین این نکته است که چگونه میشود،با تکیه بر برخی شباهتهای میان آنها(به خصوص میان برخی ویژگیهای هویت مدرن با هویتهای ایرانی- اسلامی)دیالوگی مناسب را میان آنها انجام دهیم و چگونه تضادهای به ظاهر حل ناشدنی آنها را به حداقل ممکن برسانیم.مثلا تاکنون خیلی از متفکرین از تضاد ماهوی میان فرهنگ فرد گرای مدرن با جمع گرایی سنتی سخن به میان آوردهاند و بر گسست ریشهای میان آندو گواهی داده اند(مانند افرادی چون بلومنبرگ در رساله حقانیت عصر جدید)اما فردی هم مانند لویی دومون فرانسوی بر وام گیری فرهنگ فرد گرای غربی از فردیت موجود در عرفانهای سنتی گواهی داده اند،با این تفاوت که فرد گرایی مدرن در عین حال امری اجتماعی است و فرد گرایی عرفانی امری انزوا طلبانه.
ظ)شایگان بیش از آنکه متفکری ایرانی-شرقی باشد.در درجه نخست،متفکری وابسته به جهان فکری فرانسه و دنیای غرب است.به همین دلیل اکثر کتابهای مهم خود را هم به زبان فرانسوی نوشته است.چون او بنا به گفته خودش در اصول به زبان فرانسوی میاندیشد تا فارسی.حتی کتاب آسیا در برابر غرب او نیز که به زبان فارسی نگاشته شده است با ویراستاری داریوش آشوری منتشر شد وبنا به قول خود آشوری(در گفت و گویی با اندیشه پویا)اگر این کتاب ویرایش نمیشد،بسیار نامفهوم جلوه میکرد.بهر حال آثار شایگان با وجود تمامی نقاط قوتی که در طرح بسیاری از مباحث جهانی و به خصوص دنیای غرب دارند،آنقدر در تبیین مسایل جدید دنیای ایرانی و شرقی دقیق نیستند،چون او در درجه نخست با زبان دیگری غیر از فارسی میاندیشد و اولویت او تفکر درباره وجوه مختلف جهان ایرانی نیست. او هرچند که در مورد جهان فکری ایرانی نکته سنجیهای خوبی دارد،ولی در زمینه مسایل مرتبط با نسلهای جدید ایران چندان با دقت عمل نکرده است.این است که در سالیان اخیر صحبتهای غیر واقع بینانهای چون:”در ایران،فروش کتابهای فلسفی بیش از رمان است” را ابراز میکند ودر برخی مواقع به گونهای سخن میگوید،که انگار اکثر جوانان ایرانی در انتظار چاپ کتابهای تازه از امثال ایشان هستند و در بند مسایل فلسفی و عرفانی اند.همه اینها نشان میدهد که او شناخت دقیقی از مسایل متنوع و مختلف جوانان وابسته به طبقات اجتماعی گوناگون ایرانی ندارد.
در روزگاری که انسان قرن ۲۱ با «پاندمی کوید 19» دست و پنجه نرم میکند. صحبت از کتاب خوانی و در خانه ماندن است. اما کتاب خواندن در این شرایط همانگونه که ارنست همینگوی نوبلیست آمریکایی و نویسنده آثار ادبی چون «پیرمرد و دریا» و «وداع با اسلحه» میگفت به «وقار در وحشت» نیاز دارد (وقار در وحشت درونمایه اصلی بخشی از آثار همینگوی نویسنده رمانهای «پیرمرد و دریا» و «وداع با اسلحه» و نوبلیست آمریکایی است. شخصیتهای اصلی داستان او از جمله سانتیاگو، ماهی گیر پیر در دوران پیری، جنگهای خونبار جهانی و تحت فشار زمانه نیز تلاش میکنند تا با حفظ امید، وقار و خویشتنداری خود را حفظ کنند.). در میان هراس و امید این روزها کتاب «آسیا در برابر غرب» داریوش شایگان را پیشنهاد میکنم. داریوش شایگان را در اروپا به عنوان فیلسوف شرق میشناسند. کتاب اخیر او به نحوه مواجهه تمدنهای کهن شرق با تمدن عبوس اما پرهیبت غرب اختصاص یافته است. نویسنده کتاب، نیهیلیسم را نقطه بطلانی بر همه ارزشهای شرقی میخواند و به بررسی تاثیرات این سیر نزولی تفکر غرب بر تقدیر تاریخی تمدنهای کهن آسیایی چون چین، هند، ایران و ... میپردازد. او در این کتاب که عنوان غلط اندازی دارد، در چند بخش تلاش کرده است که به زعم خویش مواجهه و نه رویارویی شرق با غرب را تشریح کند:
از دید شایگان، وقتی میگوییم نیهیلیسم سیر نزولی تفکر غربی است غرضی دایم و آن اشاره به بستر تحول تفکر غربی است که سیری منظم از زبر به زیر، از تفکر شهودی به جهان بینی تکنیکی، از آخرت نگری و معاد به تاریخ پرستی داشته است. به زعم وی این پدیده تک و استثنایی بر کره خاکی در جهت بطان تدریجی جمله معتقداتی بوده است که میراث معنوی تمدنهای آسیایی را تشکیل میدهند. نویسنده غرب زدگی را بر خلاف آنچه بسیاری میپندارند، شناسایی غرب نیست بل که جهل به ماهیت تفکر غربی است.
1-نیهلیسم آلمانی و روسی به میدانی برای نزاغ خونبار کمونیسم و نازیسم بدل شد.
نویسنده نیهیلیسم را بر دو پایه نیهیلیسم به روایت نیچه و نیهیلیسم روسی به روایت آثار داستایوفسکی دسته بندی کرده و معتقد است که هر دو قسم چه نیهیلیسم غربی نیچهای و چه نیهیلیسم افراطی روسی ابتدا به انکار ایمان مسیحی و در نهایت به انکار بی ایمانی ختم میشود. یعنی نفی نفی و به عبارتی انکار نه این و نه آن. این انکار خدا و در نهایت انکار بی ایمانی در نیچه به ظهور ابرمرد و در داستایوفسکی به قدرت گرفتن انسانهای مخوف و مستبدی چون ایوان مخوف و مفتش اعظم در برداران کارامازوف و بلشویسم میانجامد. او در ادامه به آسیب شناسی دلایل تأثیرپذیری خام تمدنهای آسیایی میرسد. او بر این باور است که تمدنهای آسیایی هم از چشمه فیاض خود که در گذشته این تمدنها منشا اثر بوده دور شده است و هم نتوانسته سیر تفکر غربی را آنچنان که هست درک کند. انسان شرقی هم از خاطره قومی خود که زمانی شکوفایی تمدن و زایایی تفکر را به همراه داشته بریده و هم نتوانسته به سرچشمه و جوهره تفکر غربی دست یابد.
2-راه رهایی تمدنهای شرقی از نیهلیسم غربی
از دید داریوش شایگان انسان شرقی باید میان این دو تمدن با فاصله ایستاده و با نگاه تحلیلی و انتقادی به هر دو سرچشمه تفکر و جهان بینی بنگرد. او فصل رهایی از انجماد خاطره قومی و تقلید از غرب را نه تشییع جنازه هر روزه سنتها و نقد غرب زدگی که در بازگشت به خاطره قومی و شناخت دقیق جوهر تفکر غرب با همان ابزار تفکر غرب یعنی روش تحلیلی و انتقادی عنوان میکند. از نگاه او اگر سرچشمه فیاض تمدن آسیایی در زایایی ناتوان است و زبانهای آسیایی از جمله زبان فارسی علیرغم قدرت خارق العاده در وصف حالات علوم شهودی و آن جهانی، در ترجمه علوم این جهانی نازاست، دلیل آن خاطره قومی و زبان نیست؛ بلکه تفکر ماست که در دوران فترت به سر میبرد.
او در این بخش ابتدا نقبی به تمدنهای کهن آسیایی از جمله هند، چین و ژاپن میزند. این سیر و سیاحت در چین، هند و ژاپن کهن اما از منظر جهان بینی این جهانی و آن جهانی است. اگر چه اغلب از زاویه آن جهانی به این تمدنها مینگرد. چرا که بررسی او نهایتا به کنفسیوس، تائوئیسم و بودیسم در چین و هندوسیم در هند ختم میشود. پس از این گریز به بخشی از جهان بینی شرقی به سراغ تمدن ایران میرود. از نگاه شایگان ایران حکم کانونی را داشت که تفکر یونانی و اسلامی و اشراق را در وحدتی تجزیه ناپذیر یکی میکرد. از دید او ناسیونالیستهای جدید کشور ما که منکر اسلام و این جنبه از تاریخ ایران هستند و به سبب انزجار از هر آن چه اسلامی است، دست به سوی تاریخ باستان ایران دراز میکنند و به نوعی «اسطوره زدگی» دچار میشوند و به این نکته توجه ندارند که انکار اسلام انکار چهارده قرن تمدن و تفکر ایرانی است. ایران، بر خلاف نظر این ناسیونالیستها، اسلام را پذیرفت و به آل محمد عشق ورزید و در تکمیل و تلطیف فرهنگ اسلامی از تمام امکانات نبوغ قومی خود مدد گرفت.
شایگان در این بخش به این موضوع پرداخته که چرا روشنفکر در آسیا از احترامی که پیش از این فرزانه آسیایی داشت، برخوردار نیست و اغلب مورد انتقاد قرار میگیرد، نه به این دلیل که نتوانسته باشد، عمل و معرفت را صمیمانه در هم آمیزد، بل که بدان سبب که از جبههای به جبهه دیگر گراییده یا مرتکب اشتباه سیاسی شده و یا نسبت به امری به اندازه کافی تعهد از خود نشان نداده است. این تفاوت در دو مقوله 1_خواستگاه روشنفکر غربی و 2_مفاهیم مشابه با روشنفکر در فرهنگ ایرانی بررسی میشود:
1-ویژگیهای روشنفکر برخاسته از روح و آرمان غربی
از دید او روشنفکر در غرب به کسانی اطلاق میشود که مظهر آگاهی شوربخت جامعه است، اوست که باید به ناهمسازیهای جامعه هماهنگی بخشد و اعتقاد به این رسالت، روشنفکر را وجدان بیدار جامعه میکند. از دید نویسنده، روشنفکر در غرب از دل آرمانهای غربی برخاسته و توانسته با روح غربی ارتباط خوبی بگیرد. اما روشنفکر آسیایی از آن رو به این موفقیت نایل نمیآید که فاقد این ارتباط ارگانیک با روح شرقی است.
2-مفاهیم مشابه روشنفکر اما پیچیده و ترجمه ناپذیر ایرانی
او سپس با گریز به مفهوم انسان کامل، انسان فرزانه و رِند خراباتی در فرهنگ ایرانی (با توصیف ویژگیهای رند در غزلهای حافظ) به این نکته میرسد که روح ایرانی و شاید روح دیگر تمدنهای بزرگ آسیایی، پیچیده تر از روح آلمانی، روسی یا فرانسوی است، چرا که اینها ملتهای کهنی هستند. البته پیری دال بر درایت بیشتر نیست، پیری حاکی از تجربه بیشتر است و تجربه هم مایه ساییدگی است. از نگاه این نویسنده، مفاهیم نهفته در فرهنگ ایرانی کمتر قابل ترجمه و قابل فهم برای انسان غربی است. رند خراباتی حافظ یا حکمتهای سعدی آن زمان که گاه دروغ مصلحت آمیز بر راست فتنه انگیز مرجح دانسته میشود، مفهومی صددرصد ایرانی است و چگونه میتوان این مفهوم را ترجمه کرد. درک این مفاهیم جز در بستر فرهنگ ایرانی قابل فهم نیست و گوش نامحرم جای پیغام سروش نیست. به باور شایگان روح آخرت گرایی و قیام مذهبی در فرهنگ ایرانی منحصر به اسلام نیست و از زرتشت، مزدک و مانی گرفته تا اسماعیلیه و ... پیوستگی رشته بینش آخرت نگری قوم ایرانی را تشکیل میدهد.
شایگان کتابش را با این پرسش ادامه میدهد و به نقد و آسیب شناسی تمدنهای شرقی میرسد. از نظر این اندیشمند فلسفه، قطع ارتباط تمدنهای آسیایی با یکدیگر به دلیل مجذوب شدن در جذابیت تفکر غرب از دیگر آسیبهای آسیای دور افتاده از خاطره قومی خود است. او مینویسد: در گذشته ارتباط بین این تمدنها موجب شکوفایی آنها شد. پس از ورود اسلام به هند آثار زیادی از سانسکریت به زبان فارسی ترجمه شد. از منظر شایگان، ما انسانهای شرقی نه نسبت به میراث گذشته خود و نه نسبت به کانون تفکر غرب نتوانسته ایم فاصله متفکرانه بگیریم. اگر امروز زبان فارسی جوابگوی نیازها نیست، به علت همان سرنوشتی است که خود هستیم. درحالیکه در گذشته شکوه بخشی سهروردی به حکمت خسروانی و فردوسی به اساطیر به علت حیات خاطره قومی بود.
تهیه کننده: علیهادیلو
عبدالرسول خلیلی استاد علوم سیاسی:
مصاحبه با دکتر شایگان، در شماره ٣٧٠٤، سهشنبه ٧ دی ماه ١٣٩٥صفحه سیاستنامه روزنامه اعتماد، از منظر اینکه او خود را متفکری آزاد میداند تا فیلسوف، نشانههایی از گرایش به نوعی غربگرایی به صورت بومیگرایان فرهنگی راستکیش را در ذهن تداعی میکند، آنچنان که همانند دوران نوجوانیاش غرب برای او همهچیز است و هر چه غربی است را دوست دارد. آنجا که بعدها در این اواخر گفته است من به این نتیجه رسیدهام که منشا زندگی اجتماعی و قانون و مدنیت و حقوق بشر و دموکراسی و تمام چیزهای مشابه آن در جهان مدرن، غربی است و نتیجه چهارصد سال تاریخ آنها؛ و به قول چرچیل دموکراسی بدترین سیستم حکومتی است اما چه کنیم که بهتر از آن وجود ندارد. او درادامه میگوید: من فکر نمیکنم که سرمایهداری و بازار آزاد مطلوب است اما تمام تجربههای قرن بیستم نشان داد که بقیه راهها بنبست است و ما را به جایی نمیرساند!
تعطیلات تاریخی؟!
این القائات غرب برتری، در حالی است که فریدریش نیچه کل تاریخ غرب را تاریخ نیهیلیسم تعبیر کرده بود. از نظر شایگان، تمدنهای آسیایی، نه فقط ایران و دیگر کشورهای اسلامی، بلکه هند و چین و... همگی در «تعطیلات تاریخی» بهسر میبریم، باید کوکهای ذهنی مان را عوض کنیم. او با پیش کشیدن اسکیزوفرنی فرهنگی این تعبیر گوبینوی فرانسوی را میآورد که ایران را به آب راکدی تشبیه کرده که در آن بسیاری فعل و انفعالات در جریان است و میتواند موجود عجیبی از آن بیرون بیاید! این جملات در حالی از زبان شایگان گفته میشود که میشل فوکو در ایران، روح یک جهان بیروح بر آن است که نظام حقیقت غربی با نظام حقیقت ما یکی نیست. بدین خاطر نمیتوان علم را در معارف اسلامی و شرقی و علمی که غربیان از آن مراد میکنند، یکی دانست. شایگان که دکترایش را درباره هند و فلسفه تطبیقی اخذ کرده و با پیوستن به حلقه اصحاب تاویل، در غیاب سید حسین نصر ترجمه دوسویه گفتوگوهای علامه طباطبایی وهانری کربن را بر عهده داشته، انقلاب مذهبی چیست؟ افسونزدگی جدید؛ هویت چهل تکه و تفکر سیار و چند کتاب دیگر از آثار مهم اوست که به فرانسه نوشته است. به گفته خودش بعد از این کتابها دیگر فکر میکند و بیش از این هم حرفی برای گفتن ندارد! شاید به همین دلیل است که محتوای مصاحبه او در شماره ٣٧٠٤، سهشنبه ٧ دی ٩٥ روزنامه اعتماد با مصاحبهاش در مهرنامه شماره ٢، اردیبهشت ماه ١٣٨٥ هیچ تفاوتی ندارد.
نقد شایگان به شریعتی
دشمنی شایگان با دکتر علی شریعتی با خرده گرفتنهای او از سنت بر آن است که هرچه ما رشته بودیم، شریعتی پنبه کرد! شایگان بر آن است که شریعتی حتی پیش از انقلاب زمینه مساعدی برای ایدئولوژی زده کردن به وجود آورده بود. از نظراو، قبل از هر زمینلرزه اجتماعی، انسان در شکلگیری یک میدان مغناطیسی شرکت میکند که از همان آغاز ذهن را مشروط و مقید میسازد و بر همین اساس حتی روشنبینترین کسان را به دام میاندازد و تفکر انتقادی انسان را میبندد و فلج میکند. از نظر او، از این وضعیت تا لجامگسیختگی روانشناسی تودهها گامی بیش نیست. اینکه شایگان و امثال او در تاریخ روشنفکری ایران از نگاه تغییر اوضاع در جامعه ایرانی و جهانی کاری کرده باشند و باعث تغییر اجتماعی یا سیاسی و حتی فرهنگی شده باشند، جای پرسش و تردید بسیار وجود دارد؟! از این بابت به واقع دست او خالی است و از بابت گرد صحبت کردنهایش به مانند دیگرهمفکرانش باید جوابگو باشد. جمله طه حسین، نویسنده مصری، که کتابش را به کسانی تقدیم کرد که نه خود کاری میکنند و از اینکه دیگران کار میکنند، ناراحت میشوند! موید این بیگانگی با مسوولیت تغییر اجتماعی شایگان وهمفکرانش است، یعنی کاری که شریعتی در ایفای نقش تغییر انجام داد و او نتوانست. شایگان بر آن است که به محض آنکه بخواهید یک سنت را سوار بر جامعه و امور کنید، آن را تبدیل به ایدئولوژی کردهاید. او که در مقابل این نگاه با آشتی با غرب به غربنوازی رسیده است، این را هم میگوید که گاه خود غرب هم به سمت ما میآید، هر چند پذیرش ابزارهای جدید از غرب متافیزیک خودش را نیز دارد، زیرا وقتی صحبت از حقوق بشر میشود، پای انسان به میان میآید و دیگر شما یک شهروند هستید و امت هم تبدیل به جامعه مدنی میشود. شایگان تمدن غرب را متنوعترین تمدن روی کره خاکی میداند و اشکال کار را در این میبیند که اغلب ما راجع به غرب حرف میزنیم، بیآنکه ماهیت واقعی آن را به درستی بشناسیم. از نظر او آنها بودند که شیوه پرسش کردن را به ما آموختند و به ما یاد دادند! وی همچنین بر آن است که ما تمدنهای آسیایی، نه فقط ایران و دیگر کشورهای اسلامی، بلکه هندو چین و... همگی در تعطیلات تاریخی بسر میبردیم. از قرن شانزدهم میلادی به بعد هر چه در دنیا اتفاق افتاد، اعم از فلسفه و علوم، کار غربیها بوده است! از نظر این اندیشمند غربگرای غربنواز، هیچیک از ما تمدنهای غیرغربی به این تحولات اساسی مانند رنسانس، عصر اصلاح دین و روشنگری و انقلاب صنعتی توجهی نکردیم.
راه روشنگری ایرانی
از نظر شایگان، نخستین نطق سیدجمالالدین اسدآبادی در کلکته خیلی جالب است. او گفت تا روح فلسفی (منظورش روح علمی بود) بر ما نتابد، در جهل مرکب باقی خواهیم ماند. شایگان با وجود تاکید بر اهمیت گفته سید جمال، در موضوع علم با ارنست رنان، موضوع اهمیت اسلام را در نظر سید مغفول میدارد به علاوه اینکه نگاه سید جمال را اکثر اندیشمندان ایران از جمله خود شایگان دنبال نکردند، به نحوی که حتی کسانی را هم که در ادامه راه دنباله رو سیدجمال بودند، شایگان نفی میکند! از اینکه شایگان راه سید جمال این علامه فهام را مثبت ارزیابی میکند، آغاز بسیارخوبی برای رهایی او از غربنوازی به مثابه شناخت درست غرب است، به ویژه در زمانی که هدفمان خدمت به جامعهای است که سخت به توجه به نگاه روح علمی سیدجمال نیازمند است. پاسخ سید جمال در رد یک کنفرانس ارنست رنان به نام دین اسلام و علوم در سال ١٨٨٣ میلادی باعث شد تا رنان در مقاله جوابیه خود در باره سید جمال چنین بگوید و وصفی و حکمی پر نوازشتر از زبانی صالحتر از این در حق سید هیچوقت کسی نشنیده است: « کمتر اشخاصی در من تاثیری شدیدتر از این تولید کردهاند، همین مکالمه من با او (سیدجمالالدین) بیشتر از همه مرا وادار کرد که موضوع کنفرانس خودم را درسوربن به قرار زیر انتخاب کنم: «روابط روح علمی و اسلام». با این اوصاف باید گفت که نباید در سید جمال متوقف ماند، آنچنان که شایگان به صورت ناقص در او مانده است. باید راه او را در افکار محمد اقبال لاهوری، دکتر علی شریعتی، مهندس مهدی بازرگان و آیتالله سید محمود علایی طالقانی و... دنبال کرد. اندیشهها و افکار آنها راه گمشده روشنگری در ایران است که از طریق بازسازی اندیشه دینی، بازگشت به خویشتن و اصلاح دینی، بازگشت به قرآن و بازگشت به سرچشمه اسلام و اسلام ناب محمدی دنبال میشود. این راهها در تبیین نیاز فعلی جامعه ایرانی تاکید بر طرح دوباره احیای تفکردینی درانقلاب اسلامی است. روح علمی سیدجمال را باید در آنها جستوجو کرد. به خصوص اینکه سیدجمال با وجودی که مدت عمر خود را در اروپا به سر برده بود، ولی ابدا به آداب و رسوم و تربیت اروپایی مانوس نبود.
عقب ماندن از تاریخ
راهی که شایگان در به در به دنبال آن است و آن را تنها راه پنهان کردن این غیبت تاریخی میداند، همانا نقشی است مضاعف! او میگوید: «نقش ما مضاعف است، زیرا نه فقط باید تفکر غربی را در متن خود آن فرهنگ بشناسیم، بلکه باید مضامین خاطره قومی خویش را نیز که بقایای آن هنوز هم به نحوی در ذهنمان شناورند، از نو بازشناسیم. در چنین وضعی بزرگترین خطری که ما را تهدید میکند همین پدیده نوظهور است که میتوان تاریک اندیشی جدید نام نهاد، یعنی استغراق دوباره در نوعی جهل که خود را ذیحق میداند و حکیمانه، جهلی که ناشی از غم غربت است و غربزدگی شرق مآبانه. از نظرشایگان متنوعترین، غنیترین، پویاترین تمدن روی کره خاکی تمدن غرب است و از آنجاکه این تفکر همه مظاهر فرهنگی و علمی انسان را از بن مورد پرسش قرار داده است و هیچ بخشی از هیچ حوزه شناسایی نمانده است که بدان راه نیافته و آن را بررسی نکرده باشد، نمیتوان با تعصب و سرودن شعارهایی چند آن را به مبارزه طلبید». از این رو، عناد غیرقابل انتظار شایگان با دکترشریعتی، را نمیتوان با بازی یکطرفه با سید جمال الدین اسدآبادی به سرانجام رساند به ویژه آنکه شایگان تاکید دارد که کتابهای شریعتی را بعد از انقلاب خوانده است! این نشان میدهد که شایگان از زمان وقوع حادثه عقب مانده و به جبر اتفاق زمان به مطالعه آثار دکتر شریعتی پرداخته است و این از اندیشمندی مانند ایشان به دور است!
نگاه منفی به روشنفکران
نگاه شایگان به طیف روشنفکران ما اغلب منفی است و به نوعی دچار کیش شخصیت است. او بر آن است که آنها دنبالهانری کربن راه نیفتادند، همه چپزده بودند و دنبال روی مارکس و لنین و استالین بودند. هفت-هشت نفری هم گرد کربن جمع میشدند. ٩٠ تا ٩٥ درصد روشنفکران ما چپزده بودند و خدایشان چهگوارا و موریس دوبره بود که امروز از باورهای پیشینش بهکلی پشیمان شده است. ایدهآل عموم روشنفکران ما شوروی و کوبا بود. عدهای هم مصدقی بودند. اشکال روشنفکران این بود که به موضوعات صنعتی و اقتصادی و مساله پیشرفت چندان حساس نبودند. مثلا وقتی صنایع اتومبیلسازی به ایران وارد شد، گفتند که این مونتاژ است. خوب طبیعی است که هر صنعتی با مونتاژ شروع میشود، مگر میشود از همان آغاز کار بویینگ ساخت! آنها کارآفرینان بزرگ را بورژوازی کمپرادور میخواندند و آنها را نوکر امریکا میدانستند. به نظر شایگان، اغلب روشنفکران ایرانی آثار اندیشمندان غربی را از روی ترجمههای غیردقیق میخواندند و این باعث میشد که ملغمهای از افکار عجیب و غریب شکل گیرد - که این حرف بسیار درستی است - درحالی که اگر فرهنگ غرب به طور سیستماتیک معرفی میشد، یعنی از یونان و روم و بعد قرون وسطا تا عصر جدید، اگر به طور نظاممند با این فرهنگ آشنا میشدیم، حتما نوع مواجههمان تغییر میکرد. به نظر او، اگر بخواهید وضع تفکر ایران را در آن دوره خوب بفهمید، باید کتاب غربزدگی آلاحمد را بخوانید. وقتی با نگاه امروزی به این کتاب نگاه کنید، از سروصدایی که این متن بهراه انداخت راستی غرق در حیرت میشوید. به نظر شایگان این اصطلاح غربزدگی حاوی محتوای نادرستی است. غربیشدن با غربزدگی فرق میکند. غربزدگی مثل آفتابزدگی است. وقتی آفتاب زیادی به سر کسی بتابد آفتابزده و در حقیقت بیمار میشود. پس غربزدگی یعنی بیمار غرب بودن. ولی اگر غربشناس باشی و ویژگیهای آن را بهخوبی بشناسی، در حقیقت ذهن غربی میشوی و مثل غربیان به تفکرِ انتقادی مجهز میشوی و با این شیوه مسائل را میسنجی و با آن معنایی که جلال آلاحمد به کار میبرد متفاوت است. اگر غرب را بشناسی که دیگر بیمار نمیمانی. در واقع غربزدگی یعنی جهل به غرب نه آگاهی به غرب. شایگان غربزدگی جلال را کتابی جالب و پر تضاد میداند که از یکسو با نظریات شهودی درخشان، با عقایدی که بدون مفهومپردازی طرح میشدند، روبهرو بودیم. از سوی دیگر، ترمزها و مناطق مقاومت وجود داشتند که حتی معضل طرح شده خود کتاب را نابود میکردند. کشتی بیلنگری از تضادها بود که به صخرهها میخورد و در هم میشکست. شایگان معتقد است که آلاحمد از آغاز تا پایان کتاب با خودش و با مقدمات مسالهای که طرح میکرد در وضعیت کجدار و مریز بود. مسالهای را پیش میکشید اما همه روزنههایی را که ممکن بود به راهحلی گشوده شوند، میبست. این به عبارتی وضعیت ذهنی اکثر روشنفکران بود که نمیتوانستند طلسم دیوهای بغض و کینه را بشکنند و سد و ترمزها را از تفکرشان بر دارند. از نظر شایگان کشورهایی که چند سال پیش اژدهای جدید (new dragons) خوانده میشدند، مثل سنگاپور و کره و تایوان و غیره هم شان را معطوف آن کردند که به فرهنگ غرب وارد شوند و آن را به خوبی فراگیرند. مثلا سامسونگ را ببینید، امروز موی دماغ غرب شده است. بنابراین برای مواجهه با غرب دو راه وجود دارد: یکی اینکه راه داعش را پیش بگیری و تروریست شوی؛ راه دیگر این است که علم غرب را بهدرستی بیاموزی و جذب کنی و بعد که به این علم مجهز شدی با خود آن رقابت کنی. قبل از انقلاب ژنرال موتورز به ایران آمد، تا اتومبیلهایش را در ایران بسازد و اتومبیلهایی مثل شورولت و کادیلاک در کشور ما ساخته شد.
بومیگرایان فرهنگی غربنواز
شایگان بر آن است که تجلیهای سنت و فرهنگ آن بنای شکوهمند را باید در جای خودش حفظ کرد ولی از آنچه برای توسعه مملکت ضرورت دارد نیز نباید به نام حفاظت از سنت، غافل ماند. از نظر او، باید به یک خانهتکانی بزرگ ذهنی دست بزنیم. هر مفهومی را سر جای خودش و در متن فرهنگی خاص خودش بنشانیم و با هم قاطیشان نکنیم. ما ناگزیریم کوکهای ذهنیمان را عوض کنیم. حافظ سرور ما است، اما چرا باید جایش را با هگل و کانت قاطی کنیم. ما باید بتوانیم از عرصههای مختلف بگذریم و این عبور گریزناپذیر مستلزم آگاهی به این حقیقت است که اینها با هم در یک مقام، یا به قول فوکو در یک اپیستمه نیستند. ما باید اسکیزوفرنی خودمان را مهار کنیم و نگذاریم تسخیرمان کند. یقین داشته باشید که اگر از مهارمان بگریزد از دل آن چیزهای عجیبوغریبی بیرون میزند.
داریوش شایگان در کتاب افسون زدگی جدید، هویت چهلتکه و تفکر سیار به دنبال ارایه راهحل، معتقد به پرورش نوعی خلاقیت در خود است، و به هویتهای دوگانه و چند گانهای اشاره میکند، یعنی مفهومی که نامش را اسکیزوفرنی مهار شده، گذاشته است. راهحلی که میتوان آن را تحت تاثیر تحقیقات او درباره هند و کتابهای ادیان و مکتبهای فلسفی هند، و آیین هند و عرفان اسلامی دانست که به نوعی عملا از طریق مکاشفات درونی هندی بیرون میآید، مکاشفهای که ماحصل آن عشق به مهاتماگاندی است، همچنانکه برخی دیگر مثل بومیگرایان فرهنگی راست کیش غرب نواز از این قبیلاند. بدین خاطر است که میبینیم شایگان و اندیشمندان مشابه او، آنچنان که در مواجهه با عرفان و فرهنگ هند مینگرند، به اسلام به عنوان دینی که توان مقابله با مدرنیته را دارد، نمینگرد، و اشکال کار دقیقا اینجاست.
در پایان داریوش شایگان با نگاه حمایتیاش از غرب، میتواند به این پرسشها جواب دهد:
١- او به منزله شخصی که در غرب زندگی کرده و اغلب آثارش به زبان فرانسه نوشته شده، و با زبان، آداب، عادات، فرهنگ و فلسفه غرب از نزدیک آشنا است، میتواند یک مستغرب در برابر مستشرق باشد، تا بتوان غرب را از زبان او به درستی شناخت.
٢- دیدگاه شایگان نسبت به بزرگترین منتقدان غربی غرب چیست؟ درباره نیچه،هایدگر، مارکوزه، و اعضای مکتب فرانکفورت به ویژه آدورنو و هورکهایمر،هابرماس، لیوتار، دریدا، ژیژک، اتین بالیبار و سایر منتقدانی که از درون آن فرهنگ بیرون آمدهاند چه نظری دارد؟
٣- آیا او بدیلی شرقی یا ایرانی یا اسلامی که از درون تمدن شرقی بیرون آمده باشد، برای مقابله با غرب قایل است؟ یعنی جسارت و شهامتی که امثال دکتر شریعتی، مهندس بازرگان، سید جمال و... برای بدیل غرب داشته و از خود نشان دادند. آیا شایگان به وجود این جسارت و شهامت اعتباری قایل است؟ و چرا خود این جسارت را ندارد یا تاکنون پیدا نکرده است؟ که کاری انجام بدهد.
٤- آیا جسارت تفکر برای ساختن یک جامعه بهتر ندارید، هرچند دربست در خدمت غرب نشستن و کورسویی از شرق نداشتن الزام آن نیست، یعنی میان امید و ناامیدی دست و پا میزند! به قول احمد شاملو: خود نه از امید رستم، نی ز غم / وین میان، خوش دست و پایی میزنم.
٥- به علاوه باید یک درخواست از آقای شایگان داشت، و آن را متوجه ایشان دانست: درخواست خانه تکانی، او این درخواست را برای ایفای نقش رابطی که در آسیا در برابر غرب، باید به وجود آید را متوجه کسانی میداند که باید ذوجنبتین باشند، یعنی کسانی که هم تفکر غربی را از درون بشناسند و هم به فضای تفکر ایرانی و اسلامی آشنا باشند. به نظر ایشان یافتن چنین کسانی دشوار است، زیرا کسانی که دنبال علوم عقلی میروند کمیابند و از میان آنها کسانی که با هر دو جنبه آراسته باشند کمیابتر. ولی باید گفت شایگان قدر آنهایی که در جامعه روشنفکری ما وجود داشتهاند و به عبارت ایشان ذوجنبتین بودهاند را هم نمیداند و با آنها به جهت عقلانی کردن سنت در عناد است! خانه تکانی شایگان از آن رو که باید قبل از هر چیز غبار توهمات و استنتاجات مغلوط را در نظر خود پاک کند و امور را به جای خود بنهد تا همان طور که انتظار میرود از توهم مضاعفی که در نظر ایشان وجود دارد رها شویم، یعنی به فراست در یابد که ماهیت تفکر غربی چیست و در چه جهت سیر میکند و چگونه به سبب کارایی حیرتانگیزی که در تحقق بخشیدن به فرآوردههای تکنیکی خود کسب کرده و به عبارت وی به هرحال امروز تفکر غالب است و سیطرهاش هم جهانی، به درد جامعه و مردم ما میخورد. شایگان باید پاسخ دهد برای حفظ یا رهایی هویت فرهنگی چه باید کرد؟ و چگونه باید آن را ساخت تا پس از گردگیری شفافیت خود را بازیابد.