تعریف روانشناسی
روانشناسی در یک تعریف رسمی عبارت است از مطالعه علمی رفتار و فرآیندهای ذهنی. در این تعریف سه اصطلاح کلیدی علم، رفتار و فرآیندهای ذهنی وجود دارد.
علم: روانشناسی به عنوان یک علم، برای مشاهده، توصیف، پیشبینی و تبیین رفتار از روشهای نظاممند استفاده میکند. در روانشناسی، مطلوب این است که نتایج حاصل، رفتار شمار زیادی از آدمها را توصیف کند. روانشناسان گاهی پس از تحلیل دادهها، سعی میکنند علت تغییر رفتارها را تبیین کنند.
رفتار: هر کاری است که ما میتوانیم انجام بدهیم و بهصورت مستقیم قابل مشاهده است. رفتار کلمهای است که روانشناسان برای بیان آنچه مردم انجام میدهند، به کار میبرند.
فرآیندهای ذهنی : همان افکار، احساسات و انگیزههایی هستند که ما انسانها در درونمان داریم و قابل مشاهده مستقیم نیستند .روانشناس کسی است که رفتار خود و دیگران را مطالعه میکند. ذهن یا روان مستقیماً قابل مطالعه نیست اما از روی جلوهها و عملکردهایی که دارد، قابل مطالعه است: براساس جلوههای خارجی آن، به کمک آنچه انسانها میگویند، کارهایی که انجام میدهند و حتی گاهی به کمک کارهایی که انجام نمیدهند یا حرفهایی که نمیزنند .
تاریخچة روانشناسی
هرچند که ظهور علم روانشناسی را به سال 1879 نسبت میدهند، سالی که ویلهلم وونت اولین آزمایشگاه روانشناسی را در شهر لایپزیک آلمان بنا نهاد، مطالعة روح، روان یا عملکرد ذهن، تاریخ بسیار طولانی دارد و حتی میتوان گفت که به همراه خلقت انسان به وجود آمده است. در اوایل قرن بیستم، روانشناسی با پیشینة غنی شروع به کار میکند. در آلمان با وونت، در فرانسه با شارکو و ریبو، در آمریکا با جیمز، در اتریش با فروید و در روسیه با پاولف. در آلمان، کارهای وونت موجب میشود که روانشناسان، در ارتباط با واقعیت، تحقیق کنند. بینه، پیاژه و دیگران به رشد هوشی کودک، یادگیری و رشد شناختی علاقهمند میشوند. کارهای ویلیام جیمز، فرآیندهای شناختی، اندازهگیری، یادگیری و شرطی شدن را در برمیگیرد. هریک از این تقسیمبندیهای بزرگ، تقسیمبندیهای فرعی و جریانهای فکری زیادی به وجود میآورد. یکی از جریانهای فکری مسلط رفتارگرایی است که به دنبال تلاشهای پاولف و واتسون به وجود میآید. این مکتب، روانشناسی را به صورت زیر تعریف میکند: مطالعة فرآیندهای ذهنی قابل مشاهده و قابل اندازهگیری، یعنی مطالعة رفتار.
تاریخچة روانشناسی در ایران
روانشناسی در ایران تحت عنوان علمالنفس یا اخلاق، از قرنها پیش مورد توجه بوده است و دانشمندانی مثل فارابی، ابن سینا، و ملاصدرا هریک به نوعی از علمالنفس صحبت کردهاند. اما روانشناسی علمی، به صورتی که امروزه مطرح است، پس از تأسیس دانشگاه تهران، دانشسراهای مقدماتی و دانشسرای عالی )دانشگاه تربیت معلم فعلی( گسترش مییابد. دکتر علیاکبر سیاسی، که او را پدر روانشناسی جدید ایران میدانند،به همراه دکتر محمدباقر هوشیار، روانشناسی جدید را پایهریزی میکنند. با این همه، شکوفایی روانشناسی جدید در ایران پس از 1340 مشاهده میشود؛ زیرا تا آن زمان روانشناسی بخشی از برنامههای رشتة فلسفه و علوم تربیتی یا بخشی از دورههای تربیت آموزگار و دبیر را تشکیل میداد .طی دهة 1340 روانشناسی، به صورت رشتة جداگانه، ابتدا در دانشگاه تهران بعد در سایر دانشگاهها دایر میشود. این موفقیت بیشتر در اثر تلاشهای دکتر محمود ثنایی به دست میآید. گسترش روانشناسی در ایران و علاقة جوانان به این رشته روز به روز در حال افزایش است .
علاقمندی دخترها به این رشته، مثل اکثر کشورهای جهان، بیشتر از علاقمندی پسرهاست.
رویکردهای علمی اولیه به روانشناسی
معمولاً ویلهلم وونت فیزیولوژیست آلمانی را پدر روانشناسی نوین میدانند ولی شاید ویلیام جیمز بیش از هر کس دیگری بر آن مُُهر آمریکایی زد. وقتی از مکتبهای روانشناسی صحبت میشود، منظور الگوهای فکری خاصی است که رفتار آدمی را با مفهوم و برداشت خاصی در نظر میگیرند .مکتبهای مهم روانشناسی عبارتند از:
ساختارگرایی:
• محور اصلی تحقیق وونت و همکارانش، کشف عناصر یا «ساختارهای» بنیادی فرآیندهای ذهنی بود .
• ساختارگرایی عناصر تشکیل دهندة ذهن را مطالعه میکند.
• یکی از دانشجویان وونت به نام تیچنر به دلیل موضوع رویکرد وونت، نام ساختارگرایی )ساختگرایی( را بر آن گذاشت.
• این مکتب، سعی میکند شعور یا آگاهی را با تجزیة آن به عناصر متعدد، مثل احساس، ادراک و هیجان، ... تعریف کند .
• در این مکتب، برای شناسایی عناصر تشکیل دهندة آگاهی، از روش دروننگری استفاده میشد.
• دروننگری رایجترین روش مورد استفاده در مطالعه ساختارهای ذهنی است. نکتهای که این روش را علمی میکرد، خود گزارشیهای نظاممند و مشروح اشخاص در محیط کنترل شده آزمایشگاهی بود .
کارکردگرایی:
• کارکردگرایی یا کنشگرایی در برابر ساختارگرایی که روی توصیف مؤلفههای ذهن متمرکز بود، بر کارکردهای ذهن و رفتار از لحاظ تطابق با محیط تأکید میکرد .
• از نظر جیمز، ذهن انعطافپذیر و سیال بود و در پاسخ به جریان اطلاعات، پیوسته تغییر میکرد و تطابق نشان میداد. او نام این جریان را سیلان هشیاری گذاشت.
• این مکتب سعی میکند عملکردهای هشیاری را مورد مطالعه قرار دهد، نه عناصر تشکیل دهندة آن را. کارکردگرایی به مشاهدة عملکرد ذهن میپردازد و آن را در رابطه با محیط تحلیل میکند.
• مکتب کارکردگرایی، فعالیتهای خود را بر تحلیل تجربة آگاه، سازگاری و عملکرد روان در سازگاری فرد با محیط خود متمرکز میکند.
گشتالتگرایی:
• گشتالتگرایی یا روانشناسی کلگرا در خلاف جهت دو رویکرد قبل حرکت میکند.
• از دیدگاه گشتالتگرایی، روان یا ذهن انسان قابل تجزیه نیست .
• ذهن انسان باید به صورت یک کل در نظر گرفته شود، زیرا کل، همیشه چیزی اضافه بر اجزای تشکیل دهندة خود دارد.
نکته: امروزه، مکتبهای ساختارگرایی و کارکردگرایی، جزء مکتبهای روانشناسی جدید به حساب نمیآید اما مکتب گشتالتگرایی هنوز به قوت خود باقی است و مخصوصاً در رواندرمانی و روانشناسی اجتماعی جایگاه ویژهای دارد.
رویکردهای معاصر به روانشناسی
شش رویکرد معاصر عبارتند از رویکرد رفتاری، روان پویایی، شناختی، علوم عصبی رفتاری، روانشناسی تکاملی و اجتماعی فرهنگی .
رویکرد رفتاری:
• رویکرد رفتاری بر مطالعه علمی پاسخهای رفتاری قابل مشاهده و تعیینکنندههای محیطی آنها تأکید دارد .
• به روانشناسانی که چنین رویکردی دارند، رفتارگرا گفته میشود.
• رفتارگرایی تحت رهبری فکری واتسون و اسکینر در نیمه اول قرن بیستم بر تحقیقات روانشناختی سایه افکند .
• نخستین بار واتسون معتقد بود که تنها از راه بررسی آنچه آدمیان انجام میدهند ـ یعنی رفتار آنان ـ میتوان روانشناسی را به صورت یک علم عینی بنا نهاد .
• روانشناسی محرک ـ پاسخ با بررسی محرکهای ذیربط محیط، پاسخهایی که این محرکها فرا میخوانند و پاداشها و تنبیههایی که به دنبال این پاسخها میآیند، سر و کار دارد. رویکرد رفتاری ناب، به فرآیندهای ذهنی فرد اعتنایی ندارد.
• رفتارگراهای معاصر همچنان بر اهمیت مشاهده رفتار در فهمیدن افراد و ادامه استفاده از روشهای دقیق آزمایشی مورد حمایت واتسون و اسکینر تأکید دارند. همچنین کماکان بر اهمیت تعیینکنندههای محیطی رفتار تأکید دارند. اما تمام رفتارگراها نادیده گرفتن فرآیندهای فکری را قبول ندارند.
• نظریه شناختی اجتماعی که آلبرت بندورا آن را مطرح کرد، روی این نکته تأکید دارد که علاوه بر شرایط محیطی، نحوه اصلاح تأثیرات محیط بر رفتار توسط افکار هم، رفتار را تعیین میکند. به نظر بندورا، تقلید یکی از اصلیترین روشهای ما برای یادگیری است. نظریهپردازان شناختی اجتماعی، دامنه رفتارگرایی را گسترش دادند تا علاوه بر رفتار مشهود، شیوههای پردازش اطلاعات
محیطی توسط ذهن را نیز پوشش بدهد .
نکته: روانشناسی امروزی، یعنی، مطالعة عینی رفتار. رفتارگرایی، انسانگرایی و روانکاوی، سه محور بزرگ روانشناسی معاصر را، به صورتی که امروزه در دانشگاهها تدریس میشود، تشکیل میدهند.
رویکرد روان پویایی:
• رویکرد روانکاوی بر فکر ناهشیار، تعارض غرایز زیستشناختی با توقعات جامعه و تجربههای خانوادگی اولیه تأکید دارد.
• این رویکرد میگوید که غرایز زیستشناختی غیر آموختنی، به ویژه تکانههای جنسی و پرخاشگرانه بر طرز فکر، احساس و رفتار انسانها تأثیر میگذارند.
• اگرچه زیگموند فروید پدر و بنیانگذار رویکرد روان پویایی، بخش زیادی از رشد و تحول روانشناختی را غریزی میدانست ولی اعتقاد داشت روابط اولیه کودک با والدینش نیروهای مهمی در شکلدهی شخصیت او هستند.
• رویکرد روانکاوی بر خلاف رویکرد رفتاری، تقریباتقریباً بهطور تمام و کمال بر امور بالینی متمرکز است و توجهی به تحقیق آزمایشی ندارد .
• نظریههای روان پویایی فعلی کمتر روی غرایز جنسی تأکید میکنند و بیشتر تجربههای فرهنگی را به عنوان تعیینکنندههای رفتار در نظر میگیرند .
رویکردهای میانرشتهای:
به جز روانشناسی، رشتههای متعدد دیگری از قبیل زیستشناسی، زبانشناسی و فلسفه نیز به مسائل ذهن و رفتار علاقمندند. پژوهشگران رشتههای دیگر در کنار روانشناسان قرار میگیرند تا رویکردهای میان رشتهای تازه برای مطالعه پدیدههای روانشناختی بیافرینند.
1-رویکرد شناختی )علم شناختنگر:(
• ژان پیاژه این شیوه را برای مطالعة رشد شناخت انسان ارائه کرده است .
• این مکتب، مطالعة فرآیندهای شناختی، مثل زبان، یادگیری، حافظه، حل مساله در انسان و همچنین کاربرد این فرآیندها در کامپیوتر را دربرمیگیرد .
• رویکرد شناختی بر فرآیندهای ذهنی دخیل در دانستن تأکید دارد. روانشناسان شناختی، ذهن را یک نظام حل مسئله فعال و آگاه میدانند .
• مفهوم بنیادی در علم شناختنگر این است که دستگاه شناختی انسان را زمانی میتوان به درستی شناخت که آن را بهصورت کامپیوتر عظیمی در حال محاسبات پیچیده در نظر آوریم .
• یکی از تحولات اخیر در علم شناختنگر که شایان توجه است مفهوم پیوندگرایی است. هستة اساسی این رویکرد آن است که برای توصیف بازنماییها و فرآیندهای ذهنی میتوان از همان اصطلاحات معمول در توصیف نورونها و پیوندهای آنها استفاده کرد .
2-رویکرد علوم عصبی رفتاری )زیستگرایی(
• رویکرد علوم عصبی رفتاری تأکید میکند که مغز و دستگاه عصبی در فهم رفتار، فکر و هیجان )انسان( محوریت دارند .
• دانشمندان عصبنگر معتقدند افکار و هیجانات، مبنایی فیزیکی در مغز دارند. تکانههای الکتریکی در طول سلولهای مغز حرکت میکنند و موجب آزاد شدن مواد شیمیایی خاصی میشوند که ما را قادر به فکر کردن، احساس کردن و رفتار کردن میکنند .
• این رویکرد در پی تعیین آن دسته از فرآیندهای زیستی که زیربنای رفتار و فرآیندهای ذهنی را تشکیل میدهند، میباشد .
• اصولاً در علم عصبنگر، روانشناسان و متخصصان سعی میکنند دریابند فعالیتهای ذهنی چگونه در مغز صورت میگیرد. این تعبیر نوعی تاویلگرایی است .
3-رویکرد روانشناسی تکاملی
• بر نقش مهم انطباق، تولیدمثل و بقایای سازگارترین، در تبیین رفتار تأکید میکند .
• رویکرد روانشناسی تکاملی بر شرایطی متمرکز است که موجب زنده ماندن یا از بین رفتن افراد میشوند .
• طبق این دیدگاه، انتخاب طبیعی برای رفتارهایی مزیت قائل میشود که موفقیت تولیدمثلی ارگانیسم و توانایی انتقال ژنهایش به نسل بعدی را افزایش میدهند .
• روانشناسان تکاملی معتقدند رویکردشان همچون چتری، شاخههای مختلف روانشناسی را پوشش میدهد .
• مفهوم محوری در روانشناسی تکاملی این است که مکانیسمهای روانشناختی نیز همانند مکانیسمهای زیستشناختی طی میلیونها سال بر اساس فرآیند انتخاب طبیعی شکل گرفتهاند.
• نحوة انتخاب جفت جنسی،نحوة رویارویی با افراد سلطهجو، و شیوة کنار آمدن با احساسات پرخاشگرانة خویش، مباحثی هستند که بیشترین فعالیت پژوهشی روانشناسان تکاملی را به خود جلب کردهاند.
4-رویکرد اجتماعی و فرهنگی
• روانشناسی فرهنگنگر، نهضتی است میان رشتهای، متشکل از روانشناسان، مردمشناسان، جامعهشناسان، و دیگر دانشمندان علوم اجتماعی.
• سروکار روانشناسی فرهنگنگر با این مطلب است که فرهنگی که در فرد در آن زندگی میکند ـ سنتها، زبان، و جهانبینی آن فرهنگ ـ چگونه بر بازنماییهای ذهنی و فرآیندهای روانی فرد اثر میگذارد.
• روانشناسی فرهنگنگر تأثیرات محیطهای اجتماعی و فرهنگی بر رفتار را بررسی میکند.
• الگوهای فکری اجتماع و فرهنگگرایی خیلی تازه است و نهضتهایی از جمله روانشناسی مردمشناسی و طرفداری از حقوق زنان را، موجب شده است .
رویکردی مثبت به روانشناسی
روانشناسی با جنبههای مثبت و منفی زندگی سر و کار دارد. پس از آنکه صاحب نظران متقاعد شدند حال و هوای روانشناسی بیش از حد منفی شده است، دو جنبش را که روی تأثیرات مثبت روانشناسی بر زندگی مردم متمرکز بودند، پدید آوردند. یکی از این جنبشها )یعنی جنبش انسانگرایی( در اواسط قرن بیستم ظهور کرد و جنبش دیگر )روانشناسی مثبتنگر( در آغاز قرن بیست و یکم شتاب گرفته است .
1-جنبش انسانگرایی )پدیدار شناختی(
• برخی نظریههای پدیدار شناختی را انسانگرا نامیده اند، زیرا این نظریهها بر خصوصیات تمایز دهندة انسان از حیوان،مانند تلاش در جهت رشد و خودشکوفایی تأکید میورزند.
• طبق نظریههای انسانگرا نیروی انگیزشی اصلی هر فرد گرایش به سوی رشد و خودشکوفایی است .
• روانشناسی پدیدار شنایی یا انسانگرا بیشتر با ادبیات و معارف انسانی دمساز است تا با علم.
• انسان گرایان، روانشناسی علمی را به کلی مردود میدانند و ادعا دارند که روشهای آن به هیچوجه نمیتوانند به درک طبیعت آدمی کمک کنند.
• جنبش انسانگرایی بر خصوصیت مثبت یک شخص، ظرفیت انسان برای کمال و حق تعیین سرنوشت تأکید دارد .
• این روانشناسان بیشتر با زندگی درونی و تجارب درونی فرد سر و کار دارند تا با پرورش نظریهها یا پیشبینی رفتار.
2-جنبش روانشناسی مثبتنگر
سیکزنت میهالی و مارتین سلیگمن جنبش روانشناسی مثبتنگر را به نحوی توصیف میکنند که گویا بر سه موضوع کلی زیر تأکید زیادتری دارد و تحقیقات بیشتری درباره آنها انجام میدهد .
1. تجاربی که مردم برای آنها ارزش قائلند مثل امید، خوشبینی و شادی .
2. صفات فردی مثبتی مثل ظرفیت عشق، کار، فعالیت، قریحه و مهارتهای میان فردی .
3. ارزشهای مثبت گروهی و شهروندی مثل مسئولیتپذیری، دلگرمی دادن و شکیبایی .
تبیین رفتار
دو رویکرد در تبیین رفتار وجود دارد: تبیین رشد نگر و تبیین تعاملی.
1ـ تبیین رشدنگر: عوامل رشدی و گذشته را در تبیین رفتار به کار میبرند. عوامل و متغیرهای زمینهای و مربوط به گذشته را دلیل رفتار فعلی فرد میدانند. )رویکردهای روانکاوی و رفتارگرایی رشدنگرند.(
2ـ تبیین تعاملی: تعامل متغیرهای مربوط به فرد و عوامل محیطی زمان حال موجب رفتار خاصی میشود. )رویکردهای شناختی و پدیدار شناختی بیشتر تعاملیاند. عصبی ـ زیستی بین این دوتاست.(
1. در تبیین رفتار
1ـ روانشناسی فیزیولوژی: به بررسی مکانیسم مغزی موثری بر رفتار میپردازد.
2ـ رفتارگرایی: توجه به تجارب یادگیری دارند.
3ـ شناختگرایی: توجه به نحوه بازنمایی رویدادها در ذهن دارد.
4ـ روانکاوی: به بررسی تجارب دوره کودکی میپردازد.
5ـ انسانگرایی: به خود شکوفایی توجه دارد.
مشاغل در روانشناسی
تحصیل در روانشناسی به شما کمک میکند مهارتهایتان را در زمینه تحقیق، اندازهگیری، محاسبه، حل مسئله، تفکر انتقادی و نگارش افزایش دهید. با در هم آمیختن این مهارتها که حد واسط هنر و علم هستند، صاحب صلاحیتهای بینظیری میشوید. تقریباً بیش از یک سوم روانشناسان، مدرس، محقق، یا مشاور کالج و دانشگاه هستند. بسیاری از آنها نیز در مراکز بالینی و خصوصی کار میکنند .
تخصصها در روانشناسی
اگر قرار باشد، برای اخذ مدرک بالای روانشناسی، وارد دانشکده تحصیلات تکمیلی شوید، باید در حوزه خاصی متخصص شوید. برخی از این تخصصها عبارتند از:
*روانشناسی بالینی و مشاوره: روانشناسی بالینی و مشاوره، شناخته شدهترین تخصص روانشناسی میباشد. روانشناسان بالینی و مشاوره، مشکلات روانشناختی مردم را تشخیص میدهند و درمان میکنند. روانشناسان مشاور گاهیاوقات با آدمهایی سروکار دارند که شدت مشکلاتشان کمتر است. روانشناسان بالینی با روانپزشکان فرق دارند. روانپزشکی یکی از شاخههای پزشکی است و توسط پزشکانی که مدرک دکترای پزشکی دارند و دورههای تخصصی رفتار نابهنجار و رواندرمانی دیدهاند، اجرا میشود. روانشناسان بالینی و روانپزشکان هر دو دنبال بهبود زندگی آدمهایی هستند که مشکلات روانی دارند. یک تفاوت مهم آنها این است که روانپزشکان دارو تجویز میکنند در حالیکه روانشناسان چنین حقی ندارند. بعضی از روانشناسان بالینی متخصص کار با گروه سنی خاصی هستند مانند روانشناس بالینی کودک. تشخیص و پیشبینی،روابط کمکرسانی، پشتیبانی و درمان، به منظور سازگاری فرد با محیط، ورود به اجتماع یا بازگشت به اجتماع در چارچوب سلامتی روانی از وظایف روانشناسان بالینی است .
*روانشناسی آزمایشی: روانشناسی آزمایشی )تجربی( کاربرد روش آزمایشی در روانشناسی است. روانشناسان آزمایشی تابع راهبرد آزمایشی هستند و غالبا تحقیقات بنیادی انجام میدهند. برخی از جنبههای مهم رفتار که روانشناسان آزمایشی آن را مطالعه میکنند، عبارتند از: احساس و ادراک، فرآًیندهای شناختی )مثلاً حافظه(، یادگیری، انگیزش و هیجان .
*روانشناسی علوم عصبی رفتاری و روانشناسی تطبیقی: متخصصان علوم عصبی رفتاری و روانشناسان تطبیقی روی فرآیندهای زیستشناختی به ویژه نقش مغز در رفتار متمرکزند. روانشناختی تطبیقی یکی از شاخههای روانشناسی است که رفتار حیوانات را مطالعه میکند .
*روانشناسی رشد: روانشناسان رشد وقایع را از زمان تشکیل نطفه تا هنگام مرگ بررسی میکنند و نشان میدهند انسانها چطور آدمی میشوند که هستند. روانشناسان رشد بهطور اخص روی عوامل زیستشناختی و رشدی دخیل در رشد و تحول انسان تمرکز میکنند .
کندوکاوهایشان نیز حوزههای زیستشناختی، شناختی و اجتماعی زندگی را در بر میگیرد .
*روانشناسی اجتماعی: روانشناسی اجتماعی به تعاملات اجتماعی، روابط، ادراکهای اجتماعی و نگرشهای مردم میپردازد. روانشناسان اجتماعی معتقدند اگر عملکرد مردم در گروهها را بدانیم، فهم بهتری از ذهن و رفتار پیدا خواهیم کرد .
*روانشناسی شخصیت: روانشناسی شخصیت بر صفات و خصوصیات نسبتاً با ثبات افراد تمرکز دارد. روانشناسان شخصیت موضوعاتی مثل خود پنداره، پرخاشگری، رشد اخلاقی، نقشهای جنسیتی و جهتگیری درونی و بیرونی را بررسی میکنند .
*روانشناسی سلامت: روانشناسی سلامت یک رویکرد چند بعدی است که روی عوامل روانشناسی، سبک زندگی و ماهیت نظام مراقبتهای بهداشتی تأکید دارد. بسیاری از روانشناسان سلامت نقش استرس و مقابله با آن در زندگی مردم را بررسی میکنند. روانشناسان سلامت در مراکز بهداشت جسمی و روانی کار میکنند. بعضی از آنها عضو تیمهای چند رشتهای هستند که تحقیق انجام داده و خدمات بالینی ارائه میدهند .
*روانشناسی اجتماعنگر: روانشناسی اجتماعنگر بر مراقبتهای در دسترس برای کسانی که مشکلات روانشناختی دارند، تأکید میورزد .
یکی از ابزارهای فراهم آوردن خدماتی چون برنامههای امدادی برای افراد نیازمند، خصوصاخصوصاً افرادی که بهطور سنتی از خدمات متخصصان بهداشت روانی محروم بودهاند، دایر کردن مراکز بهداشت روانی اجتماعی است. روانشناسان اجتماعنگر، رفتار انسان را بر اساس انطباق با منابع و امکانات و وضعیتها بررسی میکنند. آنها با مشخص کردن نیازها، ارائه خدمات ضروری و آموزش چگونگی دسترسی به منابع موجود به مردم، دنبال ایجاد جوامعی هستند که از اعضای خود بیشتر حمایت میکنند. روانشناسان اجتماعنگر در عین حال دغدغه پیشگیری هم دارند. آنها با مشخص کردن گروههای در معرض خطر و مداخله از طریق ارائه خدمات مقتضی و ایجاد فرصتهای جدید در اجتماع، در صدد پیشگیری از بروز مشکلات روانی بر میآیند .
*روانشناسی مدرسه و تربیتی: روانشناسی مدرسه و تربیتی به یادگیری و سازگاری کودکان در مدرسه میپردازد. روانشناسان مدرسه در مدارس ابتدایی و راهنمایی از کودکان آزمون میگیرند، درباره وضعیت تحصیلی آنان اظهار نظر میکنند و در تیمهای برنامهریزی درسی شرکت میکنند. روانشناسان تربیتی در کالجها و دانشگاهها هم کار میکنند و به تدریس و تحقیق در زمینه تدریس و یادگیری میپردازند .
*روانشناسی صنعتی و سازمانی: روانشناسان صنعتی و سازمانی روی یک محیط کار، اعم از کارکنان و کارگردانان و سازمانهایی که آنان را استخدام میکنند، متمرکز است. روانشناسی صنعتی و سازمانی غالباً به دو بخش روانشناسی صنعتی و روانشناسی سازمانی تقسیم میشود. روانشناسی صنعتی، مدیریت پرسنلی و مدیریت منابع انسانی را پوشش میدهد و بیشتر به عنوان روانشناسی پرسنلی شناخته میشود .
روانشناسی سازمانی هم عامل اجتماعی و گروهی سازمانها را بررسی میکند .
*روانشناسی محیطنگر: روانشناسی محیطنگر، مطالعه مبادلات انسانها و محیط فیزیکی آنهاست. روانشناسان محیطنگر، تأثیرات محیطهای فیزیکی بر موضوعات مهم روانشناسی از جمله ادراک، شناخت، یادگیری، رشد، رفتار نابهنجار، روابط اجتماعی و سایر موضوعات را بررسی میکند. موضوعاتی که یک روانشناس محیطنگر بررسی میکند، طیف گستردهای دارند، از تأثیر آرایش ساختمانها و اتاقها بر رفتار تا راهبردهایی که باعث میشوند مردم کمتر به محیط آسیب بزنند .
*روانشناسی فرهنگنگر )میان فرهنگی:( روانشناسی فرهنگنگر، نقش فرهنگ در فهم رفتار، فکر و هیجان را بررسی میکند .روانشناسان فرهنگنگر، ماهیت فرآیندهای روانشناختی در فرهنگهای مختلف را با هم مقایسه میکنند و علاقه خاصی به جهانی بودن یا وابسته به فرهنگ بودن پدیدههای روانشناختی دارند. انجمن بینالمللی روانشناسی فرهنگنگر، مروج تحقیق در زمینه مقایسههای میان فرهنگی و شناخت نقش فرهنگ در روانشناسی است.
*روانشناسی زنان: روانشناسی زنان بر اهمیت گسترش تحقیقات روی زنان و مطالعه زنان تأکید دارد. این رشته بر اهمیت ادغام اطلاعات موجود درباره زنان با دانش و باورهای روانشناختی موجود و استفاده از آن در جامعه و نهادهایش تأکید دارد .
*روانشناسی قانونی: روانشناسی قانونی یکی از رشتههای روانشناسی است که مفاهیم روانشناسی را در دستگاه قضایی مورد استفاده قرار میدهد. روانشناسان اجتماعی و شناختی روز به روز تحقیقات بیشتری درباره موضوعات مربوط به روانشناسی و قانون انجام میدهند .
روانشناسان قانونی از طرف دستگاه قضایی استخدام میشوند تا جنبههای مختلف یک دادگاه را بررسی کنند .
*روانشناسی ورزش: روانشناسی ورزش، کاربرد اصول روانشناسی جهت بهبود عملکرد ورزشی و لذت بردن از مشارکت ورزشی است .
روانشناسی ورزش، رشته نسبتاً جدیدی است که به سرعت مقبولیت یافته است .
*روانشناسی حیوانی: مطالعة رفتار حیوانات در محیط طبیعی یا آزمایشگاهی، به منظور مقایسة آنها با یکدیگر و تعمیم نتایج به رفتار انسان میباشد.
*روانشناسی فیزیولوژیک: مطالعة رابطة رفتار و بدن، به منظور شناخت فرآیندهای عصبی بنیادی، مثل حافظه و زبان میباشد.
*روانشناسی ژنتیک: مطالعة رفتار برحسب رشد انسان: کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی، بزرگسالی و پیری. هدف از این مطالعه،شناخت رشد انسان و لحظههای بحرانی آن است.
*روانشناسی زبان: مطالعة برخی فرآیندهایی که به فرد اختصاص دارد، از جمله زبان انسانی و زبان حیوانی. هدف این است که قوانین حاکم بر زبان و ارتباط کلامی شناخت شود.
*روانسنجی: تحقیق دربارة اندازهگیری، تهیة آزمونها، تعیین روایی و کاربرد آنهاست. هدف این رشته، اندازهگیری، انتخاب و راهنمایی افراد است.
*روانشناسی عمومی: مطالعة مفاهیم بنیادی روانشناسی مثل یادگیری، حافظه، فراموشی، احساس، ادراک، انگیزش، هیجان و ... به منظور آشنا کردن دانشجو یا دانشآموز با جنبههای کلی رفتار و آماده ساختن او برای شروع دروس تخصصی روانشناسی.
*روانشناسی یادگیری: مطالعة چگونگی یادگیری انسان و حیوان و عوامل مؤثر بر یادگیری. هدف این رشته، در اصل، کمک به دانشآموز یا دانشجوست تا بتواند در یادگیری آنچه ضرورت دارد، بازده بالایی داشته باشد.
*روانشناسی مرضی: مطالعة نابهنجاریهای رفتاری به منظور پی بردن به علل آنها و نهایتاً جلوگیری از اختلالهای رفتاری.
دستگاه عصبی
• دستگاه عصبی، مدار ارتباط الکتروشیمیایی بدن است .
• رشتهای که دستگاه عصبی را بررسی میکند، علم عصبنگر است .
• دستگاه عصبی انسان از میلیاردها سلول به هم متصل ساخته شده و احتمالا سازمان یافتهترین مجموعه مواد کره زمین است .
خصوصیات
دستگاه عصبی با داشتن چند خصوصیت فوقالعاده میتواند رفتارمان را هدایت کند. این چند خصوصیت عبارتند از:
1ـ پیچیدگی: مغز و دستگاه عصبی فوقالعاده پیچیدهاند. خود مغز از میلیاردها سلول عصبی تشکیل شده است. هماهنگ کردن این همه سلول در هنگام آواز خواندن، نوشتن، صحبت کردن و فکر کردن یک کار حیرتآور است.
2ـ یکپارچگی: استیونهایمن که دانشمند عصبنگر است، نام مغز را یکپارچهکننده بزرگ گذاشته است. منظورش هم آن است که مغز کار حیرتآور کنار هم چیدمان اطلاعات را انجام میدهد.
3ـ انطباقپذیری: دنیای اطراف ما پیوسته در حال تغییر است. ما برای زنده ماندن باید با شرایط جدید منطبق شویم. مغز و دستگاه عصبی ما با هم بهعنوان مامور انطباق با دنیا عمل میکنند.
4ـ انتقال الکتروشیمیایی: مغز و دستگاه عصبی اصولا به صورت دستگاه پردازش اطلاعات کار میکنند که نیروی خود را از تکانههای الکتریکی و قاصدان شیمیایی میگیرند. این دستگاه ارتباط الکتًروشیمیایی که در اکثر انسانها به نحو موثری کار میکند، به ما اجازه فکر کردن و عمل کردن میدهد.
گذرگاههای دستگاه عصبی
مغز و دستگاه عصبی در جریان تعامل و انطباق یافتن ما با دنیا، دروندادهای حسی را دریافت کرده و دروندادهای حسی را منتقل میکنند .در عین حال، اطلاعات دریافتی از محیط را یکپارچه و فعالیتهای حرکتی بدن را هدایت میکنند. این جریان اطلاعاتی در دستگاه عصبی در گذرگاههای مخصوصی که برای انجام کارهای مختلفی تنظیم شدهاند، برقرار میشود. این گذرگاهها از اعصابآوران، شبکههای عصبی و اعصاب وابران تشکیل شدهاند.
*اعصابآوران یا اعصاب حسی: این گذرگاههای حسی، اطلاعات مربوط به محیط بیرون و محیط بدن را از گیرندههای حسی میگیرند و به مغز منتقل میکنند.
* اعصاب وابران یا اعصاب حرکتی: نیز این گذرگاهها، اطلاعات را از مغز به دستها، پاها و سایر مناطق بدن میبرند و امکان انجام رفتار حرکتی را به ما میدهند.
بخشعمده پردازش اطلاعات در جریان گذر اطلاعات از شبکههای عصبی به دستگاه عصبی مرکزی صورت میگیرد. کار این شبکههای سلولهای عصبی، یکپارچهکردن دروندادهای حسی و بروندادهای حرکتی است. بعضی از اطلاعات برای تداعیهای آتی در شبکههای عصبی ذخیره میشوند .
بخش عمده مغز را همین شبکههای عصبی میسازند.
تقسیمات دستگاه عصبی
دستگاه عصبی انسان از دو بخش تشکیل شده است:
*دستگاه عصبی مرکزی: از مغز و نخاع شوکی تشکیل میشود. بیش از 99 درصد سلولهای عصبی بدن انسان در دستگاه عصبی مرکزی جا گرفتهاند.
*دستگاه عصبی پیرامونی )محیطی:( شبکهای از اعصاب است که مغز و نخاع شوکی را به سایر بخشهای بدن متصل میکند. کارهای دستگاه عصبی پیرامونی عبارتند از آوردن اطلاعات به مغز و نخاع شوکی و بردن اطلاعات از آنها و حمل دستورات دستگاه عصبی مرکزی و فعالیتهای ماهیچهای ـ غدهای.دستگاه عصبی پیرامونی از دو بخش تشکیل شده است:
1- دستگاه عصبی بدنی: از اعصابی که اطلاعات حسی و اطلاعات حرکتی را انتقال میدهند، تشکیل میشود.دستگاه عصبی بدنی یکی از تقسیمبندیهای دستگاه عصبی پیرامونی است که در مقابل محرکهای بیرونی واکنش نشان میدهد و اعمال ارادی را فرماندهی میکند.
2- دستگاه عصبی خودمختار: . قسمت دیگر دستگاه عصبی پیرامونی، که اعمال غیرارادی و خودمختار را هدایت میکند، )ضربان قلب،دستگاه گوارش و تنفس(، دستگاه عصبی خودمختار )اتونومیک( نامیده میشود. دستگاه بدنی کنترل عضلات مخطط را برعهده دارد و از پوست،ماهیچهها و گیرندههای حسی گوناگون، اطلاعات دریافت میکند. دستگاه خودمختار، غدههای درونریز و ماهیچههای صاف و از جمله قلب، عروق خونی و پوشش درونی معده و روده را اداره میکند. صاف نامیدن این ماهیچهها به سبب منظره میکروسکپی آنهاست. بسیاری از فعالیتهای تحت کنترل دستگاه خودمختار به صورت خودمختار یا خودگردان انجام میگیرد. عمل اصلی دستگاه عصبی خود مختار، حفظ تعادل حیاتی،یعنی، حفظ تعادل ارگانیسم بهنجار است. دستگاه عصبی خودمختار به دو قسمت تقسیم میشود: پاراسمپاتیک و سمپاتیک، که آثار متضاد بر اعضای بدن )مثل قلب، روده و ششها( دارند.
• دستگاه عصبی پاراسمپاتیک: معمولاً در نبود عوامل فیزیکی و روانی استرسزا فعال میشود. دستگاه عصبی پاراسمپاتیک،حفظ و نگهداری جریان ارگانیسم را تضمین میکند. پاراسمپاتیک مردمک چشم را تنگ، ترشح بزاق را راه میاندازد و ضربان قلب را کاهش میدهد و بخش سمپاتیک اثر وارونه دارد. حالت بهنجار بدن با حفظ توازن بین این دو دستگاه برقرار میشود. بخش پاراسمپاتیک بر خلاف بخش سمپاتیک در هر زمان معین بر اندام واحدی اثر میگذارد. بخش پاراسمپاتیک بخش مسلط در دورة آرمیدگی بهشمار میرود. این بخش در عمل گوارش مشارکت دارد و بهطور کلی سبب تداوم کارکردهایی میشود که ذخایر بدن را محافظت میکنند. یکی از نشانههای نسبتاً رایج پاراسمپاتیک در ترس شدید، تخلیه غیرارادی مثانه یا روده است. عمل کامل جنسی در نرها، هم مستلزم نعوظ )پاراسمپاتیک( و هم در پی آن، انزال )سمپاتیک( است .
• دستگاه عصبی سمپاتیک: به هنگام وجود عوامل فیزیکی و روانی استرسزا فعال میشود. تحریک دستگاه عصبی سمپاتیک واکنش جنگ یا گریز نامیده شده است. این واکنش، ارگانیسم را برای مبارزه با هر عامل استرسزا یا فرار از آن آماده میکند.
بخش سمپاتیک به صورت واحدی یکپارچه در برانگیختگی هیجانی بهطور همزمان ضربان قلب را افزایش، شریانهای ماهیچههای مخطط و قلب را گشاد، شریانهای پوست و اندامهای گوارشی را تنگ میکند و سبب تعریق میشود. علاوه بر این با فعال ساختن برخی غدههای درونریز موجب ترشح هورمونهایی میشود که برانگیختگی بیشتری را موجب میشوند. بخش سمپاتیک در موارد ترس و هیجان تسلط دارد .
نخاع: رابط بین مغز و بدن
• نخاع از پایة مغز شروع میشود و به پایین پشت خاتمه مییابد.
• نخاع را مهرهها و ستون فقرات محافظت میکنند .
• نخاع در همة اعمال ارادی و بازتابهای قسمتهایی که پائینتر از گردن قرار دارند، دخالت میکند .
• مرکز نخاع از ماده خاکستری و اطراف آن از مادة سفید تشکیل شده است .
• مادة سفید اصولاً آکسونهای میلیندار را شامل میشود و همین آکسونهای میلیندار هستند که اطلاعات رسیده از مغز و فرستاده شده به طرف مغز را انتقال میدهند.
سلولهای عصبی
دستگاه عصبی مرکزی از جمله مغز در اصل از نورون تشکیل میشود .نورون عبارت از سلولی است که اطلاعات را در درون ارگانیسم انتقال میدهد. همه رفتارها، اعمال، افکار و احساسات از فعالیت نورونها نشات میگیرند. سلولهای عصبی، مواد شیمیایی و تکانههای الکتریکی همگی با هم، اطلاعات را با سرعت 3 تا 300 کیلومتر در ساعت منتقل میکنند. در دستگاه عصبی، دو نوع سلول وجود دارد:
1- سلولهای عصبی )نورونها:( سلولهای عصبی عملاً وظیفه پردازش اطلاعات را برعهده دارند.
2-سلولهای گلیایی )نوروگلیاها(: گلیاها در میان نورونها پراکندهاند و غالباً آنها را احاطه میکنند. نسبت تعداد یاختههای گلیایی به نورونها 9 به 1 است و بیش از نیمی از حجم مغز را تشکیل میدهند. گلیاها مواد غذایی ضروری برای سلامت نورونها را تهیه میبینند، وظایف خانهداری مغز را به عهده دارند و از راه پاکسازی محیط نورونها )به ویژه در سیناپسها( توان علامتدهی آنها را حفظ میکنند. تکثیر لجام گسیختة گلیایی علت تقریباً همه تومورهای مغزی است. سلولهای گلیایی، مثل سلولهای عصبی برای پردازش اطلاعات اختصاص نیافتهاند،هرچند تعداد آنها در دستگاه عصبی بیش از سلولهای عصبی است. سلولهای گلیایی در قبال سلولهای عصبی، نقش حمایتی و تغذیهای دارند .
ساختار سلولی تخصصی
سلولهای عصبی یا نورون، واحدهای اصلی دستگاه عصبی هستند. تعداد نورونهای مغز 12 میلیارد است که بعد از 25 سالگی شروع به از بین رفتن میکند. هر سلول عصبی از جسم سلولی، دندریتها و آکسون ساخته شده است.
*جسم سلولی: هستهای دارد که تولید مواد مورد نیاز سلول عصبی جهت بزرگ شدن و باقی ماندن را تنظیم میکند.
*دندریتها: اطلاعات را میگیرند و آن را به سمت جسم سلولی هدایت میکنند. یکی از متمایزترین ویژگیهای سلولهای عصبی،انشعابهای درختی دندریتهایشان است.
*آکسون: بخشی از سلول عصبی است که اطلاعات را از جسم سلولی به سوی سلولهای دیگر میبرد. تمام سطح سلولهای عصبی از جمله سطح دندریتها و آکسونها را غشای سلولی پوشانده که شباهت زیادی به سطح یک حباب دارد. این غشای عصبی، نیمه تراوا است یعنی سوراخها یا کانالهای کوچکی دارد که فقط امکان ورود و خروج مواد خاصی را میدهد. اکثر آکسونها با یک لایه از سلولهای چربی به نام غلاف میلین پوشیده و عایقبندی شدهاند. غلافهای میلین سرعت انتقال تکانهای عصبی را افزایش میدهند .
نکته: دندریت از نورونهای مجاور پیام دریافت میکند ولی آکسونها پیامها را منتقل میکنند. پیام عصبی در یک جهت حرکت میکند.
انواع نورونها
نورونها برحسب کارکرد عمومی سه دستهاند:
1-نورونهای حسی )آوران:( تکانههای دریافتی گیرندههای حسی را به دستگاه عصبی مرکزی میرسانند .
2-نورونهای حرکتی )وابران:( حامل پیامهایی هستند که از مغز یا نخاع به اعضای پاسخ دهنده و عمدتاً به عضلات یا غدهها میروند .
3-نورونهای میانجی یا رابط: پیامهای نورونهای حسی را دریافت میکنند و تکانهها را به سایر نورونهای میانجی یا نورونهای حرکتی میفرستند. این نورونها فقط در مغز، چشم و نخاع وجود دارد .
عصب تکانه عصبی
عصب، شبکهای از آکسونهاست که عمل یکسانی دارند. تفاوت عصب با نورون درست مثل تفاوت کابل تلفن با سیم تلفن است.
• توان ایجاد این تکانة متحرک )یعنی پتاسیل عمل( مختص نورونها و ناشی از انبوه مجراهای یونی و تلمبههای یونی موجود در غشای یاخته است.
• سلول عصبی اطلاعات را در طول آکسون از طریق تکانههای کوتاه یا امواج الکتریسته میفرستد .
• نورون با عقب و جلو بردن یونهای مثبت و منفی موجود در مایعهای درون و بیرون لوله آکسون، علائم الکتریکی ایجاد میکند .
• در غشاء نورون صدها هزار دروازه کوچک به نام کانالهای یونی هست که با باز و بسته شدن خود، امکان ورود و خروج یونها را میدهند .
• مجراهای یونی ملکولهای پروتئینی حلقوی است که منفذهای غشای نورون را میسازد و از راه باز و بسته کردن منفذها به تنظیم مبادلة یونهای دارای بار الکتریکی نظیر سدیم Na و پتاسیم K و کلسیم Ca یا کلر Cl میپردازند.
• هر مجرای یونی به صورت انتخابی عمل میکند و معمولاً فقط به یون معینی اجازة عبور میدهد .
• تلمبة یونی در شرایط استراحت نورون، تراکم زیاد Na را در بیرون و تراکم اندک آن را در درون نورون حفظ میکند.
• اثر کلی تلمبهها و مجراهای یونی،قطبیسازی غشای نورون است، که به طوری که بار الکتریکی مثبت در بیرون غشا و بار الکتریکی منفی در درون آن میماند.
• معمولاً وقتی نورون در حال استراحت است یعنی اطلاعاتی منتقل نمیکند، کانالهای یونی بستهاند و در سطح داخلی غشای سلولی یک بار منفی کم وجود دارد. بار بیرونی غشای سلولی هم مثبت است.
• برای اشاره به بار منفی ثابت یک نورون نافعال از اصطلاح پتانسیل استراحت )آرامش( استفاده میشود. این پتانسیل برابر70 میلیولت است.
• نورون وقتی فعال میشود که تکانهای آستانه ولتاژ سلول عصبی را بالا ببرد و دروازههای سدیمی آکسون کمی باز شوند. این عمل باعث میشود یونهای مثبت سدیم وارد نورون شوند و بار سلول عصبی مثبتتر شود. همچنین با کاهش اختلاف بار مایعهای درون و بیرون نورون، غشأ ناقطبی شود. بعد دروازههای پتاسیمی باز میشوند و یونهای پتاسیم مثبت از طریق غشای نیمه تراوای سلول عصبی بیرون میروند. این قضیه دوباره بار نورون را منفی میکند. همین فرآیند برای مجموعه کانالهای بعدی اتفاق میافتد و این جریان همینطور در طول آکسون تکرار میشود .
• برای اشاره به موج کوچکالکتریکی مثبتی که در آکسون جریان پیدا میکند هم از اصطلاح پتانسیل )فعالیت( عمل استفاده میشود.
• پتانسیل عمل فقط در حدود ثانیه طول میکشد .
• چون کانالهای سدیمی برای مدت بسیار کوتاهی میتوانند باز بمانند، آنها خیلی سریع بسته شده و برای پتانسیل عمل بعدی آماده میشود. به ارسال پتانسیل عمل توسط یک سلول عصبی نیز «شلیک» گفته میشود.
• هر گاه نورون در حال استراحت تحریک شود، اختلاف ولتاژ دو سوی غشای آن کاهش مییابد. هنگامی که پتانسیل به اندازة کافی کم شود، مجراهای Na در نقطة تحریک برای مدت کوتاهی باز شده و سدیم به درون یاخته سرازیر میشود، نام این فرآیند ناقطبی شدن است .
• در این شرایط بار الکتریکی درون آن ناحیه از غشای یاخته نسبت به بیرون آن مثبت میشود. این فرآیند خود نگهدارندة ناقطبی شدن )که در طول جسم یاخته تکرار میشود( تکانة عصبی را شکل میدهد.
• همین که تکانة عصبی از نقطهای میگذرد مجراهای Na بسته شده و تلمبههای یونی گوناگونی فعال میشوند تا غشای یاخته را به سرعت به حالت استراحت برگردانند .
• پتانسیل عمل از اصل همه یا هیچ پیروی میکند، وقتی شدت تکانه الکتریکی به سطح معینی میرسد، تکانه الکتریکی شلیک میشود و بدون کم شدن شدتش، طول آکسون را طی میکند. تکانهای که طول آکسون را طی میکند مثل فتیله در حال سوختنه یک ترقه است. صرفنظر از این که فتیله را با کبریت روشن کرده باشیم یا با پریموس، وقتی فتیله روشن شد، یکسره و بدون آن که شدتش کم شود به سوختن ادامه میدهد .
پیامهای عصبی با چه سرعتی پیش میروند؟ پیامهای عصبی، آکسونهای برهنه )بدون میلین( را با سرعت 10 متر در ثانیه طی میکنند. برخی نورونها از عایق چربی به نام میلین پوشیده شده است و این کار موجب میشود که انتقال پیامهای عصبی بهطور قابل ملاحظهای سریعتر انجام گیرد. غلاف میلین، در فواصل معین لاغر یا قطع میشود. )به این فواصل گره رانویه میگویند(. نتیجه این که پیام عصبی، بهجای آن که کل غشا یا غلاف را طی کند، از یک نقطة دیگر میجهد. پیامهای عصبی، آکسونهای میلیندار را در مقایسه با آکسونهای بدون میلین،ده برابر سریعتر طی میکنند. بدین ترتیب، سرعت پیام در آکسونهای میلیندار به 100 متر در ثانیه میرسد. غلاف میلین همپای تحول مغز رشد میکند. میلیندار شدن آکسونهای کودک، در حوالی دوازده سالگی پایان میپذیرد. در بیماری دژنراتیو مولتیپل اسکلروز (MS) که بیماری دستگاه عصبی است و در آن بافت میلینی سخت میشود، در ارتباط عصبی اختلال ایجاد میشود.
سیناپسها و انتقالدهندههای عصبی
وقتی تکانه عصبی به انتهای آکسون میرسد چه میشود؟ نورونها با هم تماس مستقیم ندارند ولی با هم ارتباط دارند. ماجرای اتصال نورونها به یکدیگر، یکی از مهیجترین و پر تحقیقترین حوزههای علوم عصبنگر معاصر است.
انتقال سیناپسی: سیناپسها، پیوندگاههای بسیار کوچک نورونها هستند، شکاف بین نورونها، شکاف سیناپسی است. اکثر سیناپسها بین آکسون یک نورون و دندریتها یا جسم سلولی، نورون دیگر واقع شدهاند. ولی پیش از آنکه تکانه الکتریکی بتواند شکاف سیناپسی را طی کند،باید به یک علامت شیمیایی تبدیل شود.
آکسونها دارای تارهای فراوانی هستند که در انتهایشان، ساختارهایی به نام تکمههای انتهایی )پایانه سیناپسی( وجود دارد. داخل کیسههای سیناپسی کوچک موجود در تکمههای انتهایی نیز موادی به نام انتقال دهندههای عصبی وجود دارد. وقتی یک تکانه عصبی به تکمه انتهایی میرسد، موجب آزاد شدن مولکولهای انتقال دهندههای عصبی از کیسههای سیناپسی میشود. بعد مولکولهای انتقال دهندههای عصبی، شکاف سیناپسی را پر میکند. اگر شکل گیرنده با شکل مولکول انتقالدهنده عصبی )پیک عصبی ـ نورونسمیتر( بخواند، انتقالدهنده عصبی مثل یک کلید عمل کرده و محل گیرنده را باز میکند. بهاین ترتیب، نورون علائم الکتریکی را از نورون قبلی دریافت میکند. سپس انتقالدهنده عصبی پس از تحویل دادن پیام، دوباره توسط آکسون آزاد کننده آن جذب میشود تا نوبت به تکانه عصبی بعدی برسد .
پیام رسانهای شیمیایی
مواد پیامرسان، انتقال دهندههای عصبی و هورمونها هستند. انتقال دهندههای عصبی را دستگاه عصبی و هورمونها را دستگاه غدد درونریز )آندوکرین( تولید میکنند. انتقال دهندههای عصبی از یک نورون به نورون دیگر میروند و هورمونها مستقیماً به جریان خون میریزند .
قاصدهای نوروشیمیایی: انتقال دهندههای عصبی انواع مختلفی داشته و هر یک نقش خاصی دارند و در گذرگاه خاصی کار میکنند. برخی از انتقال دهندههای عصبی، سلولهای عصبی را وادار به شلیک و برخی جلوی شلیک را میگیرند. انتقال دهندههای عصبی تحریک کننده عبارتند از استیل کولین، نورآدرنالین، سروتونین و دوپامین. آندروفین یکی از انتقال دهندههای اصلی بازدارنده است که پیامهای عصبی در مسیرهای درد را سد میکند. دانشمندان متوجه شدهاند، انتقال دهندهای که در یک قسمت از مغز اثر تحریک کنندگی دارد، میتواند در قسمت دیگر آن اثر بازدارندگی داشته باشد. برای آن که درک بهتری از کار انتقال دهندههای عصبی پیدا کنید، بد نیست انتقالدهندههای مهمی را که روی رفتار ما تاثیر میگذارند، بررسی کنیم.
*استیل کولین:
• این ماده بهطور کلی نوعی پیک تحریکی است اما بسته به ملکول گیرنده غشای یاخته گیرنده میتواند بازدارنده هم بشود .
• در جایی از پیش مغز به نام هیپوکامپ )دم اسب( بسیار فراوان است، همان ناحیهای که در تشکیل خاطرات تازه نقش اساسی دارد.
• استیل کولین در دستگاههای عصبی مرکزی و پیرامونی یافت میشود.
• در فعالیت ماهیچهها، یادگیری و حافظه دخالت دارد .
• استیل کولین در سیناپسی که در آنجا عصب به نسج ماهیچه استخوانی میرسد نیز رها میشود .
• داروهایی که بر استیل کولین تأثیر میگذارند میتوانند فلج عضلانی ایجاد کنند.
• سم بوتولینوم که از باکتریهای موجود در مواد غذایی بد کنسرو شده ساخته میشود، از رها شدن استیل کولین در سیناپسهای عصب ـ ماهیچه جلوگیری میکند و با فلج ماهیچههای تنفسی، شخص از پا در میآید.
• زهر عنکبوت بیوه سیاه باعث فوران استیل کولین در سیناپسهای موجود بین نخاع شوکی و ماهیچههای اسکلتی میشود و گرفتگی عضلانی شدیدی ایجاد میکند .
• دارویی به نام کورار گیرندههای استیل کولین را تحریک میکند .
• اشخاص مبتلا به بیماری آلزایمر که یک اختلال مغزی دژنراتیو است و موجب افت حافظه میشود نیز کمبود استیل کولین دارند .
• برخی از داروهایی که نشانههای بیماری آلزایمر را کاهش میدهند در واقع ناتوانی مغز در تامین استیل کولین را جبران میکنند.
*گابا)یا گاما آمینوبوتیریک اسید:(
• در دستگاه عصبی مرکزی یافت میشود.
• صاحبنظران معتقدند این انتقالدهنده عصبی در یک سوم سیناپسهای مغزی وجود دارد.
• گابا از این جهت برای مغز مهم است که جلوی شلیک بسیاری از نورونها را میگیرد.)بازدارنده اصلی در مغز(
• پائین بودن سطح گابا و اضطراب با هم رابطه دارند .خاصیت آرامبخش بعضی داروهایی که برای بیماران اضطرابی به کار میرود مربوط به توانایی آنها در تسهیل فعالیت بازدارندگی گاباست.
• والیوم و دیگر داروهای ضد اضطراب، گابا را افزایش میدهند.
• داروی پیکروتوکسین از راه سد کردن گیرندههای گابا موجب تشنج میشود، در شرایط فقدان بازداری گابا، کنترل حرکات عضلانی از دست میرود .
*نوراپی نفرین)نور آدرنالین:(
• عمدتاً نورونهای ساقة مغز آن را میسازند.
• معمولاً جلوی شلیک نورونها در نورونها مرکزی را میگیرد ولی ماهیچه قلب، رودهها و مجاری ادراری ـ تناسلی را تحریک میکند.
• استرس موجب آزاد شدن نوراپی نفرین میشود .
• این انتقالدهنده عصبی، در عین حال هشیاری را نیز کنترل میکند.
• کمبود نوراپی نفرین با افسردگی و ازدیاد آن با هیجانزدگی و مانیا )شیدایی( رابطه دارد.
• نوراپی نفرین همراه با استیل کولین، حالات خواب و بیداری را تنظیم میکنند.
• کوکائین و آمفتامین عمل این پیک را از راه کند کردن بازگیری آن طولانی میکنند.
• لیتیوم به بازگیری نوراپینفرین سرعت میدهد و خلق شخص را افسرده میسازد .
• هر دارویی که سبب کم یا زیاد شدن نوراپینفرین در مغز شود، با کاهش یا افزایش سطح خلق ارتباط دارد .
*دوپامین:
• دوپامین عمدتاً بازدارنده است.
• در کنترل حرکت ارادی نقش دارد .
• روی خواب، خلق، توجه و یادگیری نیز تاثیر میگذارد.
• داروهای محرک، مثل کوکائین و آمفتامینها با فعال کردن گیرندههای دوپامینی، هیجانزدگی، هشیاری، خوشخلقی، کاهش خستگی و گاهی افزایش فعالیت حرکتی را ایجاد میکنند.
• پایینبودن سطح دوپامین با بیماری پارکینسون که در آن حرکات فیزیکی شخص رفته رفته به هم میریزد، رابطه دارد.
• بالا بودن میزان دوپامین با اسکیزوفرنی که یک اختلال روانی شدید است، رابطه دارد.
*سروتونین:
• سروتونین عمدتاً بازدارنده است .
• سروتونین در تنظیمخواب، خلق، توجه و یادگیری دخالت دارد .
• سروتونین در تنظیم حالات خواب و بیداری در کنار استیل کولین و نوراپی نفرین قرار میگیرد.
• پایین بودن سطح سروتونین با افسردگی رابطه دارد .
• پروزاک یا فلوکستین که یک داروی ضد افسردگی است، میزان سروتونین مغز را افزایش میدهد.
• ساختار شیمیایی الاسدی مشابه سروتونین است که بر هیجان تأثیر دارد. الاسدی در بعضی یاختههای مغز تراکم پیدا میکند و باعث تحریک زیاد نورونها میگردد.
*اندورفینها:
• اندورفینها افیونهای طبیعی )درونزا( هستند که عمدتاً شلیک نورونها را تحریک میکنند .
• اندورفینها از بدن در برابر درد محافظت میکنند و احساسات لذتبخش را افزایش میدهند.
• سطح اندورفینها در دوندگان مسافتهای طولانی، زنان در حال زایمان و اشخاصی که در شوک تصادفات به سر میبرند، افزایش مییابد.
*گلوتامات:
• پیک عصبی تحریکی است و بیش از هر پیک دیگری در نورونهای دستگاه عصبی مرکزی وجود دارد .
• حداقل سه نوع فرعی گیرندة گلوتامات هست.
• یکی از گیرندههای گلوتامات در یادگیری و حافظه نقش دارد. این گیرنده را از روی نام مادة شیمیایی خاصی )ان ـ متیل دی ـ آسپارتات( که برای شناسایی آن به کار میرود، گیرنده NMDA نامیدهاند.
• مخصوصاً نورونهای ناحیة هیپوکامپ )نزدیک مرکز مغز( سرشار از گیرندههای NMDA است.
• گیرنده NMDA از این لحاظ که بایستی از دو یاختة متفاوت پیامهای پی در پی صادر شود تا به فعالیت درآید، با گیرندههای دیگر تفاوت دارد. پیامی که از اولین یاخته میرسد غشای یاختة گیرنده NMDA را حساس میکند. پیام دوم گیرنده را فعال میسازد هنگامی که دو پیام به این صورت همگرا میشوند، گیرنده NMDA تعداد زیادی یون کلسیم را به داخل نورون راه میدهد. این هجوم یونها موجب تغییر دراز مدت در غشای نورون و پاسخدهی بیشتر آن به رویداد مجدد پیام نخستین میگردد .این پدیده به نام تواندهی دراز مدت (LTP) شهرت دارد. مکانیسم NMDA نظریة پرجاذبهای در باب چگونگی متداعی شدن رویدادها در حافظه است .
داروها و انتقالدهندههای عصبی
اکثر داروهایی که بر رفتار تاثیر میگذارند، تاثیرشان را مرهون دخالت در کار انتقال دهندههای عصبی هستند. داروها میتوانند تاثیراتی شبیه تاثیرات انتقالدهندههای عصبی بگذارند یا تاثیرات آنها را بیشتر و یا مسدود کنند.
*آگونیست: دارویی است که تاثیرات انتقال دهندههای عصبی را تقلید میکند یا افزایش میدهد. برای مثال، داروی مورفین با تحریک گیرندههای مغزی مرتبط با درد و لذت، کار اندورفینها را تقلید میکند.
* آنتاگونیست: دارویی است که جلوی تاثیرات انتقال دهندههای عصبی را میگیرد. برای مثال، الکل مانع فعالیت سروتونین میشود.
مواد روانگردان
• موادی که روی دستگاه عصبی اثر میگذارند، مثل الکل و کافئین، اصطلاحاً مواد روانگردان نامیده میشوند.
• این مواد، مقدار انتقال دهندههای آزاد شده در سیناپسها را افزایش یا کاهش میدهند.
• تحریک کنندهها، مثل آمفتامینها، کوکائین، مقدار برخی انتقال دهندههای عصبی آزاد شده در سیناپسها را افزایش میدهند .
• باربیتوراتها و الکل، از آزاد شدن برخی انتقال دهندههای عصبی جلوگیری میکنند، ترشح انتقال دهندههای بازدارنده را افزایش میدهند یا گیرندههای دندریتها را با انتقال دهندههای عصبی به مقابله وا میدارند.
پیامرسانهای دستگاه غدد درونریز: هورمونها
• دستگاه غدد درونریز از غدههایی تشکیل میشود که موادی تحت عنوان هورمون ترشح میکنند.
• عملکرد اصلی تعداد زیادی غدهها این است که تعادل حیاتی را ثابت نگهدارد .
• منظور از تعادل حیاتی )هموستازی( این است که ارگانیسم بهصورت بهنجار به کار خود ادامه دهد. برای این کار، غدد مقدار مواد خون و بافتها را ثابت نگه میدارند.
شیوه مطالعه مغز و دستگاه عصبی
مقدار زیادی از دانش اولیه ما درباره مغز انسان حاصل بررسی بالینی اشخاصی بوده که بر اثر سوانح یا بیماری دچار صدمات مغزی شدهاند یا جهت رفع بیماری دیگری، تحت عمل جراحی مغز قرار گرفتهاند. ولی اکتشافات جدید عمدتاً حاصل بررسی درون مغز در حال کار بوده است که فنآوری امکان انجام آن را به محققان داده است.
*ایجاد ضایعه مغزی: ضایعه مغزی، نابهنجاری بافت مغز است که براثر جراحت یا بیماری ایجاد شده باشد. مطالعه ضایعات مغزی طبیعی در انسانها، اطلاعات زیادی در مورد طرز کار مغز به ما داده است.
*رنگآمیزی مصنوعی: یکی از موضوعات جالب علوم عصبنگر، شناسایی گذرگاههای اتصالاتی مغز و دستگاه عصبی است که امکان انتقال اطلاعات از جایی به جای دیگر را میدهند. پیشرفتهای حاصل در ترسیم این شبکههای عصبی تا حد زیادی نتیجه استفاده از رنگها یا رنگینههایی است که نورونها آنها را به صورت انتخابی جذب میکنند. یکی از این رنگها که مورد مصرف زیاد دارد، پراکسیداز ترب کوهی است. دانشمندان بوسیله میکروسکوپ بسیار قوی میتوانند سلولهای عصبی جذب کننده این رنگها را ببینند و چگونگی اتصال آنها را بفهمند.
*ثبت الکتریکی: یکی دیگر از ابزارهای پرمصرف، الکتروآنسفالوگراف EEG است که فعالیت الکتریکی مغز را ثبت میکند. از این ابزار برای سنجش صدمه مغزی، صرع و مشکلات دیگر استفاده شده است. البته با این الکترودهای سطحی، تمام فعالیتهای مغزی قابل ثبت نیست.
*تصویرسازی مغزی: سالها بود که برای مشخص کردن صدمات درون و بیرون بدن از مغز گرفته تا دیگر نواحی بدن از اشعه ایکس استفاده میشد. ولی تفسیر تصویری که اشعه ایکس از مغز میدهد، دشوار است چون از درون سه بعدی مغز، یک تصویر دو بعدی میدهد. ولی در فن جدیدتری که به آن توموگرافی کامیپوتری )سیتی اسکن( گفته میشود، کامپیوتر اشعههای ایکس گرفته شده از سر را به یک تصویر مرکب سه بعدی تبدیل میکند. سیتی اسکن اطلاعات با ارزشی دباره محل و میزان صدماتی چون سکته مغزی، اختلال زبان و تحلیل رفتن حافظه در اختیارمان میگذارد.
*توموگرافی نشر پوزیترون) PET اسکن:( مقدار گلوکز را در نواحی مختلف مغز اندازه میگیرد. سپس اطلاعات دریافتی را برای تحلیل به کامپیوتر میدهد. چون سطح گلوکز به فراخور سطوح فعالیت در نواحی مختلف مغز تغییر میکند، با ردگیری مقادیر گلوکز میتوانیم تصویری از سطح فعالیت مغز ترسیم کنیم.
*تصویرسازی رزونانس مغناطیسی MRI: مستلزم ایجاد یک میدان مغناطیسی در اطراف بدن و استفاده از امواج رادیویی برای ساختن تصاویر بافتها و فعالیتهای بیوشیمیایی است. تصویرسازی رزونانس مغناطیسی، تصاویر خیلی واضحی از درون مغز میدهد و در آن نیازی به تزریق ماده خاصی در مغز نیست. همچنین برخلاف اشعه ایکس، مشکل جذب تشعشات بر اثر در معرض اشعه قرار گرفتن را ندارد.
سطوح سازمانی مغز
دستگاه عصبی در جریان رشد رویان در رحم مادر، لولهای بلند و توخالی در پشت رویان میسازد. سه هفته یا کمی بیشتر پس از لقاح،سلولهای سازنده این لوله، به صورت تودهای از سلولهای عصبی در میآیند که اکثرشان بعداً سه ناحیه اصلی مغز را تشکیل میدهند: مغز پسین که مجاور بخش فوقانی نخاع شوکی قرار میگیرد، مغز میانی که بالای مغز پسین قرار میگیرد و پیش مغز که بالاترین ناحیه مغز محسوب میشود.
1-مغز پسین: مغز پسین که در پشت جمجمه قرار میگیرد، پایینترین قسمت مغز است. سه قسمت اصلی آن عبارتند از پیاز مغز تیره
)بصلالنخاع(، مخچه و پل مغزی.
*پیاز مغز تیره)بصل النخاع:( از محل ورود نخاع شوکی به جمجمه شروع میشود. پیاز مغز تیره در کنترل تنفس نقش دارد و بازتابهایی را که به ما اجازه میدهند راست و شق و رق باشیم، تنظیم میکند .
*مخچه: از پشت مغز پسین، درست بالای پیاز مغز تیره گسترش مییابد و مخچه به پشت ساقة مغز اتصال دارد. از دو ساختار گرد تشکیل شده است که ظاهراً نقش مهمی در هماهنگی حرکتی دارند. صدمه دیدن وسیع مخچه باعث میشود حتی نتوانیم بایستیم و شخص گرفتار حرکات پرشی ناهماهنگ )آتاکسی( میشود. هر چند ممکن است حرکات خاصی از سطوح بالاتر مغز آغاز شوند، در هر حال هماهنگسازی آنها را مخچه برعهده دارد. مخچه علاوه بر نقشی که در چالاکی حرکات بدنی دارد، در کنترل و هماهنگی کارکردهای عالی ذهن نیز مؤثر است. ارتباطهای عصبی مستقیمی بین مخچه و بخشهای پیشانی مغز که در زبان و برنامهریزی و استدلال درگیرند، وجود دارد.
*پل مغزی: حکم یک پل را در مغز پسین دارد. پل مغزی از چند خوشه رشتههای عصبی تشکیل شده است که در خواب و انگیختگی نقشدارند.
2- مغز میانی: مغز میانی بین مغز پسین و پیش مغز قرار دارد. در مغز میانی؛ نظامهای متعددی از رشتههای عصبی صعودی و نزولی را میبینیمکه قسمتهای بالایی و پایینی مغز را بههم متصل میکنند. مغز میانی بهطور اخص، اطلاعات را به مغز، چشمها و گوشها ارسال میکند. دو نظام قابل توجه در مغز میانی وجود دارد. یکی از آنها ساخت شبکهای )سیستم مشبک ـ تشکیلات تورینهای( است که مجموعه پراکندهای از سلولهای عصبی دخیل در الگوهای قالبی رفتار مثل راه رفتن، خوابیدن، برگشتن و توجه کردن به یک صدای ناگهانی هستند. نظام دیگر از گروههای کوچک سلولهای عصبی تشکیل میشود که از انتقال دهندههای عصبی سروتونین، دوپامین و نوراپی نفرین استفاده میکنند. و موجب یکپارچگی کارکردهای عالی مغز میشوند.
نکته: ساقه مغز ناحیهای از مغز است که بخش عمده مغز پسین )به جز مخچه( و مغز میانی را دربرمیگیرد و موجب یکپارچگی کارکردهای عالی مغز میشوند. ساقة مغز که در عمق جا گرفته در انتها به نخاع شوکی وصل است و در بالا، ساخت شبکهای در مغز میانی را میپوشاند .ساقه مغز قدیمیترین بحش مغز است. کپههای سلولی درون ساقه مغز، هشیاری را تعیین میکنند. همچنین تنظیم کارهای حیاتی اساسی مثل تنفس، ضربان قلب و فشار خون بر عهده همین کپههای سلولی است. سه قسمت اصلی ساقة مغز، که سودمندی خاصی دارند، عبارتند از:
برجستگی حلقوی، بصلالنخاع و دستگاه شبکهای فعال کننده.
-برجستگی حلقوی: در قسمت بالای ساقة مغز قرار دارد. برخی رشتههای آن دو قطعة مخچه را به یکدیگر پیوند میدهند و برخی دیگر اطلاعات بینایی و شنوایی را به کرتکس و مخچه میرسانند. برخی دیگر هم با تنفس، حرکات چهره و خواب، مخصوصاً حرکات سریع چشمها، که نشاندهندة رؤیاست، ارتباط دارند.
-بصلالنخاع: در زیر برجستگی حلقوی، در قسمتزیری ساقة مغز قرار دارد. اعمال آن به اعمال برجستگی حلقوی شباهت دارد. چون بصلالنخاع در واقع ادامة نخاع است، تعداد زیادی از رشتههایی که از آن عبور میکنند،حامل اطلاعاتی هستند که از مغز میآیند یا به طرف مغز میروند .بصلالنخاع رشتههایی نیز دارد که اعمال غیرارادی را کنترل میکنند، مثل تنفس. آسیبهای وارده به بصلالنخاع موجب قطع اعمال حیاتی و نهایتاً مرگ میشود.
-دستگاه شبکهای فعال کننده: مجموعهای از سلولهای واقع در بصلالنخاع، برجستگی حلقوی، هیپوتالاموس و تالاموس است. عمل آن تصفیة حسی هدایت شده در جهت کرتکس است. این دستگاه پیامهای رسیده از گیرندههای حسی را دریافت میکند و مانع عبور پیامهای بیاهمیت میشود. دستگاه شبکهای فعال کننده، بهعنوان تصفیه کنندة حسی، در دقت و مراقبت نیز وارد عمل میشود .
3-پیش مغز: پیش مغز عالیترین سطح مغز انسان است. مغز پسین و میانی انسان شبیه مغز پسین و میانی حیوانات دیگرند و فرق اساسی مغز انسان با مغز حیواناتی مثل موش، گربه و میمون در همین پیش مغز است. مهمترین ساختارهای پیش مغز انسان عبارتند از دستگاه کناری )یا لیمبیک(، تالاموس، عقدههای پایه، هیپوتالاموس و قشرمخ.
*دستگاه کناری: هسته مرکزی بیشترین بخش ساقه مغز را در برمیگیرد. پیرامون هستة مرکزی مغز چند ساختار هست که مجموعامجموعاً دستگاه کناری نام دارند. این دستگاه روابط متقابلی با هیپوتالاموس دارد و در کنار هیپوتالاموس و ساقة مغز نظارتهایی نیز بر رفتارهای غریزی دارد.. دستگاه کناری یک شبکه نهچندان به هم مرتبط از ساختارها است که زیر قشر مخ قرار گرفته است و در حافظه و هیجان نقش مهمی دارد .
این دستگاه دو ساختار اصلی به نام بادامه )آمیگدال( و هیپوکامپ )دماسب( دارد.
-دم اسب )هیپوکامپ:( نقش ویژهای در حافظه دارد. برداشتن آن یا آسیب به آن نقش حساس آن را در ذخیرهسازی رویدادهای تازه در قالب خاطرات پایدار نشان میدهد، اما این بخش برای بازیابی خاطرات قدیمی ضروری نیست. هیپوکامپ نقش خاصی در اندوزش خاطرات دارد .
-بادامه: در قاعده لوب گیجگاهی قرار دارد. بادامه در تمیز دادن اشیایی که برای حیات و بقای ارگانیسم ضرورت دارند، مثل غذای مناسب،جفت و رقبای اجتماعی دخالت دارد. صدمه دیدن بادامه باعث میشود حیوانات اشیای نامناسبی بخورند و یا با اشیای نامناسبی بجنگند و جفتگیری کنند. بادامه با واسطه اتصالات فراوانش با نواحی بالایی و پایینی مغز در آگاهی هیجانی و ابراز هیجانات هم نقش دارد.
*تالاموس: در راس ساقه مغز در هسته مرکزی مغز قرار دارد. تالاموس یک ایستگاه ارسال بسیار مهم است. کار مهم تالاموس این است که اطلاعات را دستهبندی کند و آنها را برای یکپارچه شدن و تفسیر بیشتر به مناطق مربوط در پیش مغز بفرستد. در ضمن به ساخت شبکهای هم متصل است. تالاموس به صورت ایستگاه تقویت کننده عمل میکند و اطلاعات وارده از اندامهای گیرندة بینایی، شنوایی، بساوایی و چشایی را به مخ هدایت میکند. بخش دیگری از تالاموس نقش پراهمیتی در کنترل خواب و بیداری دارد.
*عقدههای پایه: بالای تالاموس و زیر قشر مخ، خوشهها یا عقدههای بزرگی از سلولهای عصبی به نام عقدههای پایه وجود دارد. عقدههای پایه به کمک مخچه و قشر مخ، حرکات ارادی را کنترل و هماهنگ میکنند. کسانی که عقدههای پایه آنها صدمه دیده است یا حرکات ناخواستهای مثل یکسره نوشتن یا پرش دست و پا دارند، یا حرکتشان مثل حرکات کند و ارادی مبتلایان به بیماری پارکینسون خیلی کم میشود.
*هیپوتالاموس: رابطه ا صلی بین د ستگاه ع صبی و د ستگاه غدد درونریز، هیپوتالاموس ا ست. هیپوتالاموس در ست زیر تالاموس و بالای هیپوفیز قرار دارد و کار بررســی ســه فعالیت لذتبخش خوردن، آشــامیدن و ســکس و بررســی هیجانات، اســترس و پاداش را برعهده دارد .هیپوتالاموس در هدایت دســـتگاه غدد درون ریز هم نقش دارد. هیپوتالاموس تنظیم کننده حالت درونی بدن )مرکز حفظ تعادل حیاتی بدن( است. هیپوتالاموس به خاطر نقش خاصی که در بسیج بدن برای عمل دارد، مرکز فشار روانی )استرس( نام گرفته است و به عنوان محل یکپارچه اداره کردن استرس، نقش مهمی بازی میکند. بخش زیادی از این یکپارچگی حاصل تاثیر هیپوتالاموس بر غده هیپوفیز است.
قشر مخ
• لایه بیرونی مخ، قشر مخ) cortex یعنی پوست درخت( نام دارد.
• قشر مخ خاکستری رنگ به نظر میرسد زیرا قشر مخ بیشتر از جسم یاختههای عصبی و رشتههای بدون میلین تشکیل شدهاست.
• بخش زیرین قشر مخ یا درون آن عمدتاً از آکسونهای میلیندار تشکیل یافته و سفید رنگ به نظر میرسد .
• قشر مخ عالیترین ناحیه پیش مغز و جدیدترین قسمت مغز در سیر تکامل است .
• عالیترین کارهای ذهنی، مثل فکر کردن و برنامهریزی در قشر مخ انجام میشوند .
• بافت عصبی سازنده قشر مخ، از لحاظ حجم، بزرگترین قسمت مغز است.
• قشر مخ از نظر عملکرد از مناطق حسی ـ حرکتی و ارتباطی تشکیل شده است .
• مناطق ارتباطی قشر مخ به سایر جنبههای رفتار همچون حافظه و تفکر و زبان مربوط است.
• مناطق ارتباطی بیشترین بخش قشر مخ را تشکیل میدهند.
• دو نیمکرة مغز اساساً متقارن هستند و شکاف عمیق سراسری جلو به عقب آنها را از هم جدا میکند.
• نخستین تقسیمبندی از مغز عبارت است از نیمکرههای چپ و راست .
• هر نیمکره به چهار قطعة پیشانی، آهیانهای، پسسری و گیجگاهی تقسیم میشود.
• قطعة پیشانی و قطعه آهیانهای را شیار مرکزی )رولاندو( از هم جدا میکند. این شیار از نزدیک تارک سر به طور جانبی تا گوشها ادامه دارد .
• قطعة آهیانهای در بالای مغز و پشت شیار مرکزی و قطعة پسسری در پشت مغز قرار دارد .
• قطعة گیجگاهی را شیار عمیقی در بخشهای جانبی مغز به نام شیار جانبی )سیلویوس( از سایر قطعهها جدا میکند .
لوبها
*لوب پسسری:
• در پشت سر قرار دارد و به محرکهای بصری پاسخ میدهد.
• نواحی مختلف لوبهای پسسری با پردازش جبنههای مختلف محرکهای بصری مثل رنگ، شکل و حرکت مرتبطند .
• سکته مغزی یا جراحت لوب پس سری میتواند باعث کور شدن یا حداقل محو شدن بخشی از میدان بصری شخص شود .
• لوب پسسری ابتدا اطلاعات بینایی را پردازش میکند، بعد آنها را به مناطق ارتباطی و ظاهراً به سایر قسمتهای مغز نیز میفرستد .
• ضربة وارده به پشت جمجمه، نورونهای لوب پسسری را فعال میکند. چون این نوع تحریک، از راههای عصبی طبیعی نمیرسد،درخششهای نور «ستارههایی» میبینیم، نه تصاویر ذهنی روشن .
*لوب گیجگاهی:
• بخشی از قشر مخ که بالای گوشها قرار دارد.
• در شنیدن، پردازش زبانی و حافظه و برخی جنبههای هیجانپذیری دخالت دارد.
• لوبهای گیجگاهی اتصالاتی هم به دستگاه کناری دارند. بههمین دلیل، آدمهایی که لوبهای گیجگاهی آنها صدمه میبیند، نمیتوانند اطلاعات را در حافظه بلندمدت خود بایگانی کنند.
• منطقة ورنیکه در قسمت بالای لوب گیجگاهی سمت چپ، نزدیک محل اتصال آن با لوب آهیانهای، قرار دارد.
• منطقة ورنیکه، محل تفکر و ادراک زبان است.
• اشخاصی که به دیسلکسی یا پریشانی در خواندن مبتلا میشوند، عقبماندگی ذهنی ندارند؛ آنها بهطور طبیعی حرف میزنند و زبان گفتاری را نیز بهطور طبیعی میفهمند، اما در خواندن دشواری دارند. آنها حروف را جا میاندازند یا پس و پیش تلفظ میکنند. احتمال دارد که دیسلکسی در اثر اختلالهای بینایی و نابهنجاری در مناطق ارتباطی باشد. آخرین یافتهها نشان میدهد که دیسلکسی در اثر نابهنجاری منطقة ورنیکه ایجاد میشود. با این همه، جای خوشبختی است که مبتلایان به دیسلکسی میتوانند، در اثر تمرین، اطلاعات را طوری پردازش کنند که به طور طبیعی بخوانند.
• لوب گیجگاهی در تشکیل مفاهیم و خاطرات نیز وارد عمل میشود و بالاخره، به نظر میرسد که لوب گیجگاهی، به همراه چند ساخت دیگر مغز، در رفتار هیجانی نیز شرکت میکند.
*لوب پیشانی:
• لوب پیشانی، قسمت جلوی دو نیمکره را اشغال میکند و بیشترین حجم را دارد .
• عقب پیش مغز قرار دارد و در کنترل ماهیچههای حرکتی، هوش و شخصیت دخالت دارد.
• انسانها بدون لوبهای پیشانی از لحاظ هیجانی سطحی،حواسپرت و بیدل و دماغ میشوند. در عین حال موقعیتهای اجتماعی را درک نمیکنند.
• جایگاه استعدادهای زیادی است. در میان این استعدادها میتوان آگاهی از خویشتن، نوآوری و توانایی برنامهریزی را نام برد.
• در قسمت عقب لوب پیشانی منطقة حرکتی قرار دارد که همة پیامهای عصبی تولید کنندة حرکات ارادی از آنجا شروع میشوند.
• قسمت پائین لوب پیشانی چپ، شامل یک منطقة اختصاصی، بهنام منطقة بروکاست که ماهیچههای مورد استفاده در سخن گفتنرا هدایت میکند .
• بقیة قسمتهای لوب پیشانی را مناطق ارتباطی تشکیل میدهند. این مناطق، عمل حرکتی یا حسی دقیقی ندارند، اما در اعمالذهنی مختلف، از جمله ادراک، هیجان، حافظه، زبان و تفکر وارد عمل میشوند .
• حافظة کوتاهمدت در جلوی لوب پیشانی جای میگیرد.
• آسیب وارده به لوب پیشانی معمولاً توانایی برنامهریزی را از بین میبرد و هیجانپذیری را به شدت مختل میسازد.
• آدمهایی که لوب پیشانیشان آسیب میبیند حواسشان براثر محرکهای نامربوط، بهراحتی پرت میشود و بههمین دلیل غالباغالباً برخی از دستورالعملها را نمیتوانند اجرا کنند.
• یک بخش مهم لوبهای پیشانی، قشر پیش پیشانی است که در جلوی قشر حرکتی قرار دارد.
• قشر پیش پیشانی ظاهراً در کارهای شناختی عالی مثل برنامهریزی و استدلال، نقش دارد.
• بعضی از دانشمندان عصبنگر، قشر پیشپیشانی را دستگاه کنترل اجرایی میدانند چون در بازبینی و سازماندهی تفکر دخالت دارد.
*لوب آهیانهای:
• در قسمت بالای مغز و در پشت لوب پیشانی قرار دارد.
• در ثبت موقعیت فضایی، توجه و کنترل حرکت نقش دارد .
• قسمت جلوی لوب آهیانهای، منطقة حس بدنی را در بر دارد، منطقهای که اطلاعات رسیده از گیرندههای پوستی لامسه، درد و حرارت را دریافت میکند.
• بقیة قسمتهای لوب آهیانهای، مناطق ارتباطی را شامل میشود، مناطقی که اطلاعات رسیده از محیط بیرونی را یکپارچه میکنند و اطلاعات پوستی را با اطلاعات بینایی و شنوایی هماهنگ میسازند.
مناطق قشر مخ
*منطقة اصلی حرکتی:
• این منطقه کنترل حرکتهای اختیاری بدن را برعهده دارد و در لوب پیشانی جلوی شیار مرکزی قرار گرفته است .
• بخشهای بدن به طرزی تقریباً وارونه در قشر حرکتی منعکس است: حرکات شست پاها نزدیک به فرق سر و حرکات زبان و دهان به ناحیه نزدیک انتهای بخش حرکتی انعکاس پیدا میکند.
• حرکات سمت راست بدن را بخش حرکتی نیمکره چپ و حرکات سمت چپ بدن را بخش حرکتی نیمکره راست کنترل میکند.
*منطقة اصلی حسی ـ تنی:
• در لوب آهیانهای بین شیار مرکزی و منقطة حرکتی است .
• گرما، سرما، درد و حس حرکت بدن همگی در این ناحیه منعکس میشوند.
• تکانههای حسی نیمة راست بدن به سمت چپ قسمت حسی ـ تنی میروند و ماهیچههای پا و دست راست در مهار قشر حرکتی چپ قرار دارد. هر اندازه بخش معینی از بدن حساستر و پرکارتر باشد، قسمت بزرگتری از منطقه حسی ـ تنی و منطقه حرکتی به آن اختصاص دارد.
*منطقة اصلی بینایی:
• پشت هر لوب پسسری، از لحاظ بینایی ناحیة پراهمیتی به نام منطقة اصلی بینایی وجود دارد.
• از چشم راست بعضی رشتهها به قشر نیمکره راست میروند ولی برخی از آنها نیز در پیوندگاهی به نام چلیپای بینایی تقاطع کرده و به نیمکره مقابل میروند .
• همین وضع در مورد چشم چپ هم دیده میشود.
• رشتههای عصبی سمت راست هر دو چشم به نیمکرة راست مغز میروند و رشتههای عصبی سمت چپ هر دو چشم به نیمکرة چپ. به همین سبب آسیب به منقطه بینایی هر نیمکره )مثلاً نیمکره چپ( منجر به نابینایی در میدانهایی از سمت چپ هر دو چشم و در نتیجه نابینایی برای سمت راست محیط میشود. از این نکته گاهی برای تعیین محل دقیق غدة مغزی یا سایر آسیبهای مغزی استفاده میشود.
*منطقة اصلی شنوایی:
• این منطقه در سطح لوب گیجگاهی و کنارة هر نیمکره قرار دارد و به تحلیل علایم پیچیدة شنیداری میپردازد .
• هر دو گوش در هر دو سوی قشر مخ، مناطق شنوایی دارند اما ارتباط هر یک با منطقة مقابلش نیرومندتر است.
*مناطق تداعی یا ارتباطی:
• بخش بزرگی از قشر مخ که به طور مستقیم درگیر فرآیندهای حسی و حرکتی نیست، منطقه قشر ارتباطی نام دارد.
• قشر ارتباطی که در لوبهای مغز جا گرفته،75 درصد قشر مخ را تشکیل میدهد.
• قشر مخ فقط اطلاعات مربوط به دروندادهای حسی و حرکتی را پردازش نمیکند. قشر ارتباطی ) که گاهی به آن نواحی ارتباطی همگفته میشود( منطقهای از قشر مخ است که این اطلاعات را یکپارچه میکند.
• عالیترین کارهای مغز مثل فکر کردن و حل مسئله در قشر ارتباطی اتفاق میافتد .
• بزرگترین قسمت قشر ارتباطی در لوب پیشانی، درست زیر پیشانی،واقع شده است. صدمه دیدن این ناحیه، ضایعه حسی یا حرکتی ایجاد نمیکند. این ناحیه در واقع احتمالا مستقیمترین رابطه را با فکر کردن و حل مسئله دارد. مطالعات اولیه، حتی لوب پیشانی را مرکز هوش میدانستند ولی تحقیقاتً نشان میدهد صدمه دیدن لوب پیشانی گاهی افت هوش به دنبال ندارد .
برنامهریزی و قضاوت و شخصیت نیز غالباً با لوب پیشانی مرتبطند .
*مناطق ارتباطی خلفی:
• در جوار مناطق اصلی حسی قرار دارند و به نظر میرسد شامل ناحیههای کوچکتری باشند که هر یک به حس معینی اختصاص دارد.
• بخش زیرین لوب گیجگاهی با ادراک دیداری سر و کار دارد و آسیب دیدن این منطقه سبب ایجاد کاستیهایی در بازشناسی و تمیز شکلها از هم میشود. آسیب این منطقه منجر به کاهش دقت بینایی نمیشود .
نیمکرههای مخ و تحقیق روی مغز دوپاره
جسم پینهای که دسته بزرگی از آکسونهایی است که دو نیمکره مغز را به هم متصل میکنند با ارسال اطلاعات بین دو نیمکره مغز رابطه دارد. قطع جسم پینهای، دو مغز به وجود میآورد که میتوانند بهطور مستقیم عمل کنند. نیمکره راست، اطلاعات نیمه چپ بدن را دریافت میکند و نیمکره چپ، اطلاعات نیمه راست بدن را. وقتی یک جسم پینهای سالم و عادی وجود دارد، این اطلاعات به دو نیمکره میروند. برای آدمهایی که مغز سالمی دارند، کارها در بعضی نواحی اختصاصی میشوند .بررسی افراد دو پاره مغز تفاوتهایی را در کارکردهای دو نیمکره نشان داده است .
نیمکرة چپ فرمانروای گویایی آدمی است و میتواند فعالیتهای پیچیدة منطقی فراوانی انجام دهد و مهارت قابل توجهی در محاسبات ریاضی دارد. نیمکرة راست تنها زبان بسیار ساده را میتواند دریابد. نیمکرة راست دارای حس بسیار پیشرفتهای برای ادراک فضایی و ادراک طرحهاست.
در ساختن طرحهای هندسی و ترسیم چند بعدی، بر نیمکرة چپ برتری دارد و در تنظیم مکعبهای رنگی کارآمد است .شناسایی چهرهها، جلوههای هیجانی چهره، شیب خطها یا محل نقطهها وقتی به نیمکرة راست فرستاده شود، سریعتر است. در خلال فعالیت کلامی، فعالیت الکتریکی نیمکرة چپ افزایش مییابد، در حالی که در خلال فعالیت فضایی، فعالیت برقی نیمکرة راست بیشتر میشود. موارد زیر اهم مواردی هستند که مغز، انجام آنها را به یکی از نیمکرهها واگذار میکنند.
*پردازش کلامی: گستردهترین تحقیقات انجام شده روی نیمکرههای مغز، در زمینه زبان بودهاند. گفتار و دستور زبان به نیمکره چپ مربوط میشوند. اما یک برداشت غلط این است که بگوییم کل پردازش زبانی در نیمکره چپ مغز انجام میشود. برخی از جنبههای زبان مثل استفاده مناسب از زبان در بافتهای مختلف، استعاره و مقدار زیادی از شوخ طبعی به نیمکره راست مربوط میشوند.
بخش بزرگی از دانش حاصل دربارة مکانیسمهای کلامی مغز، از مشاهده بیماران آسیب مغزی به دست آمده است .زبان پریشی )آفازی( به آن دسته اختلالات گویایی گفته میشود که بر اثر آسیب مغزی ایجاد شود. در زبان پریشی بیانی )آفازی بروکا( فرد نمیتواند کلمات را درست ادا کند و بسیار آهسته و پرزحمت حرف میزند. البته غالباً میتوان مقصود او را فهمید اما در گفتارش فقط کلمات کلیدی هست و صفتها، قیدها،حرفهای اضافه و ربط را حذف میکند. او در فهم چیزهایی که میشنود یا میخواند هیچ مشکلی ندارد. در زبان پریشی دریافتی )آفازی ورنیکه( فرد کلمات را میشنود اما معنای آنها را در نمییابد؛ اما میتواند زنجیرهای از کلمات را بدون اشکال ادا کند، لیکن در کاربرد کلمهها فقط خطا میکند و گفتارش معمولاً بیمعنی است.
در الگوی ورنیکه ـ گشویند منطقه بروکا به عنوان محل ذخیرة رمزهای تولید آوا شناخته میشود که ترتیب اعمال عضلانی لازم برای ادا کردن واژه را تعیین میکند. این رمزها پس از انتقال به قشر حرکتی، عضلات لبها و زبان و حنجره را به ترتیب لازم فعال میکنند و شکل گفتاری واژه به وجود میآید. برای اینکه واژهای به گفتار درآید، باید رمزهای شنیداری آن در منطقه ورنیکه فعال شوند و از طریق رشتههای عصبی بروکا انتقال یابند تا در آنجا رمزآوایی مربوط فعال شود. رمزهای تولید آوایی نیز به نوبة خود به قشر حرکتی منتقل و واژة مربوط تولید میشود. هر واژه نوشتاری، نخست در قشر بینایی ثبت میشود و سپس به شکنج زاویهای انعکاس مییابد تا شکل دیداری آن با رمز شنیداریش در منطقة ورنیکه ارتباط یابد. به محض پیدا شدن رمز شنیداری واژه، معنایش روشن میشود. به این ترتیب معنای واژهها همراه با رمز شنیداری آنها در منطقه ورنیکه ذخیره میگردد. منطقة بروکا رمزهای آوایی را ذخیره میکند و شکنج زاویهای شکل نوشتاری واژه را با رمز شنیداری آن تطبیق میدهد .معنای واژه فقط هنگامی بازیابی میشود که رمز شنیداری آن در منطقة ورنیکه فعال شود. در صورت آسیب دیدن شکنج زاویهای شخص نمیتواند نوشتارها را بخواند اما در فهم گفتار دیگران و حرف زدن مشکلی ندارد .
*پردازش غیرکلامی: نیمکره راست در پردازش اطلاعات غیرکلامی مثل ادراک فضایی، بازشناسی بصری و هیجان، غالبتر است. مردم به دلیل همین تفاوت کارهای دو نیمکره مغز است که در توصیف خودشان و دیگران از دو اصطلاح راست مغز و چپ مغز استفاده میکنند. رایجترین افسانه درباره اختصاصی بودن نیمکرههای مغز این است که آدم چپ مغز، منطقی است و آدم راست مغز، خلاق. افسانه راست مغزی و چپ مغزی از وقتی مطرح شد که نتایج مطالعات کلاسیک راجر اسپری روی بیماران دوپاره مغز منتشر شد. پس از راه یافتن یافتههای اسپری به رسانهها، با یافتههایش بسیار ساده انگارانه برخورد شد و برچسب راست مغز )هنرمند(و چپ مغز )منطقی( رایج شد. اسپری متوجه شد که نیمکره چپ در منطق مورد استفاده برای اثبات قضایای هندسی، برتری دارد ولی مسائل منطقی زندگی روزمره،مستلزم اطلاعات و نتیجهگیریهای یکپارچه است. در این موارد، نیمکره راست نقش بسیار مهمی دارد اما در اکثر فعالیتهای پیچیده آدمها، دو نیمکره مغز با هم مبادله دارند.
دستگاه درونریز
دستگاه درونریز مجموعهای از غدهها است که با آزاد کردن تولیدات شیمیایی خود )هورمونها( در جریان خون، فعالیتهای بعضی از اندامها را تنظیم میکند. هورمونها، قاصدان شیمیایی هستند که غدد درونریز آنها را میسازند .هورمونها کندتر از تکانههای عصبی حرکت میکنند .جریان خون، هورمونها را به قسمتهای مختلف بدن میبرد و غشای سلولها برای یک یا چند هورمون، گیرنده دارند. غدد درونریز عبارتند ازغده هیپوفیز، غدههای تیروئید و پاراتیروئید، غدههای فوق کلیوی، پانکراس و تخمدانها در زنان و بیضهها در مردان.
*غده هیپوفیز:
• در قاعده جمجمه قرار دارد و رشد را کنترل و غدههای دیگر را تنظیم میکند .
• بخش قدامی )جلویی( هیپوفیز تحت عنوان غده فرمانده )رهبر( شناخته میشود چون تقریباً تمام هورمونهایش، فعالیتهای غدد هدف را در تمام قسمتهای بدن هدایت میکند .
• در مقابل، غده هیپوفیز خلفی توسط هیپوتلاموس کنترل میشود.
*غدد فوق کلیوی:
• ابزاری برای تنظیم خلق و خو، انرژی و توانایی کنار آمدن با استرس میباشند.
• هریک از غدههای فوق کلیوی، اپی نفرین و نور اپینفرین ترشح میکنند.
• اپینفرین و نوراپی نفرین برخلاف اکثر هورمونها، سریع عمل میکنند .
• اپی نفرین با تاثیرگذاری بر ماهیچههای صاف، قلب، معده، رودهها و غدد عرقزا، شخص را مهیای مواجهه با وضعیتهای اضطراری میکند .
• در ضمن، اپینفرین، ساخت شبکهای را که خودش باعث تحریک دستگاه عصبی سمپاتیک میشود، تحریک میکند .
• دستگاه عصبی سمپاتیک هم غدد فوق کلیوی را تحریک میکند تا اپینفرین بیشتری تولید کند.
• نوراپینفرین هم با تعاملی که با غده هیپوفیز و کبد دارد، شخص را در برابر وضعیتهای اضطراری هشیار میکند.
• نوراپینفرین وقتی توسط سلولهای عصبی آزاد میشود، نقش انتقالدهنده عصبی را بازی میکند .
• نوراپی نفرین در غدد فوق کلیوی به عنوان هورمون آزاد میشود .
دستگاه غدد درونریز اصلی، هورمونها و عملکردهای آنها
عملکردها هورمونها غدد درونریز
تسهیل رشد
تحریک غدد شیری و تولید شیر تحریک غدة تیروئید تحریک بخش قشری غدة فوق کلیه تحریک غدد تناسلی سوماتوتروپ
لاکتوژن )ماموتروپین( تیروتروپ کورتیکوتروپ گنادوتروپها قسمت پیشین هیپوفیز )آدنوهیپوفیز(
جلوگیری از ادرار یا کاهش مقدار آن تسهیل زایمان آنتیدیورتیک )ضد ترشح ادرارADA( اُُکسیتوسین قسمت پسین هیپوفیز )نوروهیپوفیز(
راهاندازی صفات جنسی ثانوی زنانه و تخمکگذاری حفظ بارداری استروژنها پروژسترون تخمدانها
راهاندازی صفات جنسی ثانویه مردانه و تولید اسپرمها آندروژنها بیضهها
افزایش سرعت متابولیسم یا سوخت و ساز عمومی بدن تیروکسین تیروئید
حفظ کلسیم کلسی تونین تیروئید
مصرف منابع انرژی، جلوگیری از ترکیب آنتیکور و التهاب تنظم میزان سدیم خون
راهاندازی صفات جنسی ثانویه مردانه راهاندازی صفات جنسی ثانویه زنانه کورتیکو استروئیدها آلدوسترون آندروژنها استروژنها قشری فوق کلیوی
برانگیختن دستگاه عصبی سمپاتیک آدرنالین نورآدرنالین مرکزی فوق کلیوی
کاهش قند خون و ذخیرة گلوکز بهصورت چربی افزایش قند خون و تبدیل ذخیرههای چربی و گلوکز انسولین گلوکاگون پانکرآس )لوزالمعده(
صدمه مغزی، انعطافپذیری و ترمیم آن
دانشمندان عصبنگری که انعطافپذیری مغزی را به ویژه پس از صدمه دیدنش مطالعه کردهاند، پیگیر بررسی توانایی مغز در تعمیر خودش هستند. بیشترین انعطافپذیری مغز انسان در کودکان خردسال دیده میشود که هنوز کارکردهای نواحی قشری آنها بهطور کامل تحکیم نشدهاند. صدمه مغزی به سه روش ترمیم میشود:
1ـ جوانهزنی جنبی که در آن آکسونهای سلول عصبی سالم مجاور سلولهای عصبی صدمه دیده، انشعابات جدیدی میزنند.
2ـ جایگزینی کار که در آن کار ناحیه صدمه دیده توسط ناحیه یا نواحی مغزی دیگر انجام میشود.
3ـ تکوین عصبی. این اصطلاح در مورد تولید سلولهای عصبی جدید به کار میرود. یکی از باورهای بسیار ریشهدار در علوم عصبنگر در مبحث انعطافپذیری این است که فرد اندکی پس از تولد، تمام سلولهای عصبی خود را خواهد داشت. اما دانشمندان عصبنگر اخیراً فهمیدهاند که انسانهای بزرگسال هم سلولهای عصبی جدید تولید میکنند. اگر محققان بتوانند بفهمند سلولهای عصبی جدید چطور تولید میشوند،احتمالاً راه مبارزه با بیماریهای دژنراتیو مغزی مثل بیماری آلزایمر و پارکینسون هموار خواهد شد.
کاشت بافت مغزی
مغز به طور طبیعی پس از صدمه دیدن، بعضی از کارهایش را دوباره از سر میگیرد ولی نه تمام کارهایش را. در سالهای اخیر، بحث پیوندهای مغزی یا کاشت بافت سالم در مغز صدمه دیده، خیلی سر و صدا به پا کرده است. وقتی بافت مغزی از مرحله جنینی )یکی از مراحل مقدماتی رشد پیش از تولد( گرفته میشود، احتمال موفقیت پیوندهای مغزی بالا میرود. در مورد بیماران مبتلا به آلزایمر هم میتوانیم از پیوندهای مغزی استفاده کنیم. مشخصه بیماری آلزایمر، افت تدریجی کارکرد عقلانی بر اثر نابودی تدریجی سلولهای عصبی دخیل در حافظه است .
الگوهای ژنتیکی و تکاملی رفتار
*تأثیر وراثت بر رفتار:
• رشتة وراثتشناسی رفتاری، آمیزهای از روشهای وراثتشناسی )ژنتیک( و روانشناسی را در بررسی شیوة به ارث رسیدن ویژگیهای رفتاری به کار میگیرد .
*کرومزومها، ژنها و DNA:
• در هسته سلول انسان 46 کروموزوم وجود دارد که به صورت 23 جفت در کنار هم قرار دارند .
• یکی از این جفت کرومزومها را پدر میدهد و کروموزومهای دیگر را مادر .
• در کروموزومها ماده مهمی به نام دیاکسی ریبونوکلوئیک اسید یا DNA وجود دارد که ملکولی پیچیده و حاوی اطلاعات ژنتیکی است.
• ژنها که واحدهای اطلاعاتی ارثی محسوب میشوند، قسمتهای کوچکی از کروموزومها هستند و از DNA تشکیل شدهاند .
• ژنها برای سلولها حکم الگو را دارند. آنها به سلولها امکان تولید مثل و ساختن پروتئینهایی را که برای ادامه زندگی لازماند،میدهند .
• همه ملکولهای DNA ترکیب شیمیایی واحدی دارند. )یک قند ساده )دزوکسی ریبوز( فسفات، و چهار باز به نامهای آدنین،گوانین، تیمین و سیتوزین( بازها به ترتیبهای گوناگون در طول رشته قرار میگیرند و این ترتیب همان رمز توارث است.
• هر چند ژنهای همة یاختهها یکسان است، اما ماهیت اختصاصی هر یاخته ناشی از این است که فقط 5 تا 10 درصد ژنهای آنها فعالاند .
• ژنها نیز همانند کروموزومها آرایش جفتی دارند. اصول وراثت تابع این حقیقتاند که هر کس برای هر خصوصیتی دو ژن دارد.
*ژنهای بارز و نهفته:
• در هر جفت ژن، هر یک از ژنها میتواند بارز )غالب( یا نهفته )مغلوب( باشد .
• اگر هر دو بارز باشند ویژگی آنها در شخص نمایان میشود .
• شکل نهفتة هر ویژگی فقط به شرطی نمایان میشود که ژن دریافتی از پدر و مادر، هر دو نهفته باشند .
• طاسی، زالی، هموفیلی و حساسیت به پیچک سمی از طریق ژنهای نهفته به ارث میرسند .
• PKU ناشی از عمل ژن نهفتهای است که از هر دو والد به ارث میرسد. در این بیماری نوزاد نمیتواند اسید آمینه ضروری به نام فنیل آلانین را هضم کند که در نتیجه این اسید در بدن انباشته شده، دستگاه عصبی را مسموم میکند و آسیبهای مغزی بازگشتناپذیری به بار میآورد.
• یک ژن بارز موجب HD )کرههانتینگتون( میشود. آثار دراز مدت این بیماری، تباهی منطقههایی از مغز و سرانجامش مرگ است. بیمار رفته رفته گویایی و کنترل حرکاتش را از دست میدهد و اختلال بارزی در حافظه و توانایی ذهنی پیدا میکند. این بیماری در فاصلة سی تا چهل سالگی آشکار میشود. پس از آشکار شدن بیماری شخص بین ده تا پانزده سال با آگاهی دردناک از وضع و حال خود زنده میماند و در این فاصله تباهی گسترش مییابد. هنوز درمانی برای این بیماری وجود ندارد، اما پروتئینی که این ژن میسازد، مشخص شده است. احتمالاً همین پروتئین عامل بیماری و نیز کلید درمان آن است. بیشتر خصوصیات آدمی را نه یک جفت ژن بلکه عمل مشترک چندین ژن رقم میزند.
نکته: خصوصیات انسانی پیچیدهای مثل شخصیت و هوش، برخلاف رنگ چشم تحت تأثیر ژنهای مختلفی هستند. برای اشاره به تأثیر ژنهای متعدد بر رفتار از اصطلاح وراثت چند ژنی استفاده میشود.
*ژنهای وابسته به جنسیت:
• جفت 23 جنسیت را تعیین میکند و حامل ژنهای خصیصههای وابسته به جنسیت است .
• کروموزوم X حامل ژنهای بارز و یا نهفته است اما کروموزوم Y به جز چند ژن بارز برای ویژگیهای جنسی مرد، فقط حامل ژنهای نهفته است.
• شماری از اختلالهای ارثی، ناشی از نابهنجاریهای جفت کروموزوم 23 است. اینگونه اختلالها را اختلال وابسته به جنسیت مینامند.
• شیوع اختلالهای وابسته به جنس در مردها بیشتر از زنهاست.
علم ژنتیک
علم ژنتیک، علم جوانی است. سابقه این علم به اواسط قرن نوزدهم بر میگردد که یک راهب اتریشی به نام گرگور مندل وراثت را در نسلهای نخود بررسی کرد. در این بخش سه روش مطالعه ژنتیکی یعنی ژنتیک ملکولی، پیوندزنی انتخابی و ژنتیک رفتاری را توضیح میدهیم.
*ژنتیک ملکولی: در رشته ژنتیک ملکولی، ژنها به کمک فنآوری، دستکاری میشوند و تأثیر این دستکاری بر رفتار بررسی میشود. ژنوم کل دستورالعملهایی است که ارگانیسم را میسازند. ژنوم، طرح اصلی ساختارها و فعالیتهای سلولی ارگانیسم در طول عمرش را شامل میشود .
طرح ژنوم انسانی که در دهه 1970 شروع شد در تعیین نقشه ژنوم انسانی، پیشرفت چشمگیری داشته است.
*پیوندزنی انتخابی: پیوندزنی انتخابی، یکی از روشهای ژنتیکی است که در آن ارگانیسمها براساس اینکه چقدر صفت خاصی را دارند،برای تولید مثل انتخاب میشوند. این فن را مندل درمطالعاتش روی نخودها ابداع کرد. مطالعات مربوط به پیوند زنی انتخابی نشان دادهاند که ژنها، نفوذ زیادی در رفتار دارند ولی مهم نبودن تجربه را نشان نمیدهند.
*ژنتیک رفتاری: ژنتیک رفتاری، مطالعه میزان و ماهیت تأثیرگذاری وراثت بر رفتار است. ژنتیک رفتاری نسبت به ژنتیک ملکولی و پیوندزنی انتخابی، کمتر تهاجمی است. ژنتیک رفتاری به کمک روشهایی چون مطالعه دوقلوها، میزان تأثیر وراثت و تجارب محیطی بر افراد را بررسی میکند. دوقلوهای همسان )یک تخمکی(، محصول دو نیمه شدن یک تخمک بارور شدهاند، دوقلوهای ناهمسان )دو تخمکی( از دو تخمک و دو اسپرم مجزا به وجود میآیند؛ در نتیجه شباهت آنها از شباهت خواهر و برادرهای غیر دوقلو، بیشتر نیست. ژنتیک رفتاری با مقایسه دوقلوهای همسان و ناهمسان بر این حقیقت که دوقلوهای همسان از لحاظ ژنتیکی، شبیهتر از دوقلوهای ناهمسان هستند، تأکید میکند. دانشمندان ژنتیک رفتاری از مطالعات فرزند خواندگی هم استفاده میکنند تا بفهمند آیا رفتار کودکان به فرزند خواندگی قبول شده، بیشتر شبیه رفتار پدر و مادرهای اصلیشان است یا شبیه رفتار ناپدری و نامادریشان.