پیشگفتار
قدرت امریکا در قرن 21 از جهات گوناگون بیﺳﺎبقه است:
امریکا فاقد رقیب :
موضوعات مهم کتاب :
وقایع خشونت بار ممکن در جهان:
حفظ برتری تکنولوژیک همچنان یکی از موضوعات اساسی در سیاست امنیت ملی امریکا خواهد بود. ص31
امریکا دلایل موجهی دارد که در پی دستیابی به امنیت بالا باشد، بالاتر از امنیتی که اکثر کشورها به آن نیاز دارند. ص 34
امریکا از این نظر که سیاست بینﺍلمللی مبتنی براستقلال کشورها را مختل میﻛﻨﺪ، جامعهﺍی تحول آفرین و حتی انقلابی است. ص 35
امریکا باید تواناییﻫﺎﻱ استراتژیک خود را افزایش دهد: افزایش قابلیت اطمینان، دقت و نفوذپذیری سلاحﻫﺎﻱ اتمی استراتژیک و تاکتیکی و سیستمﻫﺎﻱ جانبی آنها. ص 38
ضرورت ایفای نقش استراتژیک امریکا: فعال نگهداشتن نیروهای نظامی، مداخله سریع و قاطع در جنگﻫﺎﻱ منطقهﺍی فارغ از اینکه این جنگﻫﺎ چقدر از خاک امریکا دور باشند. سریع و قاطع نقش مهمی در امنیت امریکا دارد. ص 39
هر دلاری که خرج دفاع موشکی شود به معنای یک دلار کمتر برای مقابله با سایر عواملی است که امریکا را تهدید میﻛﻨﺪ. ص 41
مهمترین کارهایی که در این زمینه باید انجام داد، عبارتند از:
بهبود تجهیزات جاسوسی پیشرفته، نفوذ در دولتﻫﺎﻱ متخاصم و سازمانﻫﺎﻱ تروریستی. هر دلار که در این زمینه مصرف شود احتمالاً بیش از ده دلاری ارزش دارد که برای بالا بردن امنیت تکﺗﮏ اهداف بالقوهﻱ تروریستﻫﺎ صرف شود، اقدامی که اساساً نابخردانه است. ص 43
سه بحث اعظیم تاریخی امریکا
باید متحدان بلند مدت، شرکای فرصت طلب، مخالفان پنهان و دشمنان آشکار را از هم جدا کرد. ص46
اگر بتوان جنبهﺍی شخصی به تهدید داد، آن را شیطانی معرفی کرد و حتی از نظر بصری آن را کلیشهﺍی کرد، در این صورت راحتﺗﺮ میﺗﻮان جامعه را برای تلاش سخت و بلند مدت بسیج کرد. ص47
بوش عاقلانه عمل کرد و در حالت کلی از مرتبط دانستن تروریسم با اسلام اجتناب ورزید، و دقت کرده است بر این نکته تأکید کند که خود اسلام مقصر نیست. برخی از حامیان دولت این دقت را نداشتند ولی در این استدلالﺷﺎن دقت کردهﺍند که به هیچ انگیزهﻱسیاسی در پشت پدیده تروریسم اشاره نکنند. ص 48
پشت هر اقدام تروریستی مشکلی سیاسی نهفته است. ص49
تقریباً همهﻱ اقدامات تروریستی از تضادهای سیاسی سرچشمه میﮔﻴﺮند. ص50
پایدارترین نوع تروریسم که به راحتی نمیﺗﻮان آن را ریشهﮐﻦ کرد تروریسمی است که ریشه در خشم قومی، ملی یا مذهبی دارد. ص 51
تروریسمی که در قومیت مشترک، افسانهﻫﺎﻱ تاریخی و تعصب مذهبی ریشه دارد مقاومﺗﺮین نوع تروریسم در برابر سرکوب فیزیکی محض است.ص51
امریکا، نشان داده است که چندان تمایلی ندارد تا با ابعاد سیاسی تروریسم مقابله کند و تروریسم را با عوامل سیاسی آن ارتباط دهد. ص52
امریکا با عدم پذیرش این امر که حادثهﻱ یازده سپتامبر و تاریخ سیاسی خاورمیانه با هم مرتبطﺍند، دست به خطر میﺯند و واقعیت را انکار میﻛﻨﺪ، خاورمیانهﺍی با التهابات سیاسی شدید و در عین حال ضعف سیاسی که ترکیبی است بیﺛﺒﺎت، و تعصبات مذهبی و ملی گرایی افراطی هم به این التهاب دامن میﺯند. ص 53
منتقدان درست میﮔﻮیند که نگرانیﻫﺎﻱ اخیر ایالات متحده در مورد تکثیر سلاح اتمی دیر هنگام است. ص54
هرگونه حمله نظامی به ایران میﺗﻮاند به تأسیسات مشخصی محدود شود که در تولید سلاح کشتار جمعی به کار میﺭوند تا به این ترتیب به نیروی نظامی کوچکﺗﺮی نیاز باشد.ص56
با چنین اقدامی دست کم در کوتاه مدت شاید بتوان با مسئله تکثیر سلاح اتمی به مقابله برخواست. اما بعید است که بتوان انگیزه تروریستﻫﺎ را از بین برد… مخالفت جدید در جهان خواهد داشت… جایگاه امریکا در اروپا به خطر خواهد افتاد و در عین حال «جنگ علیه تروریسم» طرحی کاملاً امریکایی و عمدتاً ضداسلامی خواهد شد. و پیش بینی ﻫﺎنتینگتون ناگزیر خواهد شد.ص 57-56
اگر قانون حاکم بر جنگل جهانی شود[ساخت سلاح کشتار جمعی…] در دراز مدت میﺗﻮاند به پاشنهﻱ آشیل امنیت ملی امریکا تبدیل شود. ص57
یک گروه بسیار با انگیزه در درون دولت بوش و در درون محافل محافظهﻛﺎرتر سیاسی میﻛﻮشند تا یک «شبیخون» استراتژیک را به اجرا در آورند و اولویتﻫﺎﻱ اساسی ژئوپلیتیک امریکا [دست برداشتن از اتحادیه آتلانتیک و ائتلاف با کشورهای راغب] را تغییر دهند، اگر چه علناً چنین چیزی گفته نمیﺷﻮد.ص57
حملات تروریستی یازده سپتامبر فرصت مناسبی برای کسانی به وجود آورده است که قویاً معتقدند حالا باید به کشورهایی که به نوعی با مسلمانان در کشمکشﺍند، به دیدهﻱ متحد ذاتی و اصلی امریکا نگریسته شود، خواه روسیه باشد یا چین، اسرائیل باشد یا هند. برخی میﮔﻮیند امریکا باید با استفاده از قدرتش و به نام دموکراسی نظم جدیدی در خاورمیانه پیاده کند تا کشورهای عرب به ارادهﻱ امریکا تن در دهند، رادیکالیسم اسلامی ریشهﻛﻦ شود و اسرائیل در امنیت به سر ببرد. ص58
جرج بوش در سخنرانی اول ژوئن 2002 در دانشکده نظامی وستﭘﻮینت تغییر استراتژی را بیان کرد. دفتر مطبوعاتی کاخ سفید متن این سخنرانی را با پست الکترونیک میان افراد مختلف فعال در سیاست خارجی با این توضیح توزیع کرد که این سخنرانی «دکترین جدیدی را برای سیاست خارجی امریکا تشریح میﻛﻨﺪ (در مواقع لزوم استفاده از اقدام پیش دستانه برای دفاع از آزادیﻣﺎن و برای دفاع از زندگیﻣﺎن)… سخنرانی وستﭘﻮینت بیانگر عقاید و طرز تفکر رئیس جمهور و دولت اوست…». امریکا مفهوم جدید «نابودی حتمی یکطرفه*» را جایگزین دکترین شناخته شدهﻱ «نابودی حتمی طرفین» میﻛﺮد. *Mutual Assured Destruction به علت برابری قدرت اتمی دو طرف نابود میﺷﻮند. ص59
بنا به گزارش سالانهﻱ «برنامه تحقیقاتی در مورد علل نقض حقوق بشر (PIOOM) لیدن، هلند، 2002، در سال 2001 تعداد 23 «درگیری شدید» وجود داشت که جان 125.000 انسان را گرفته است. علاوه بر این تعداد 79 «درگیری خفیف» (که هر یک جان 100 تا 1000 انسان را گرفته است) در 39 «درگیری سیاسی خشونت بار» (که هر یک 25 تا 100 نفر تلفات داشته) نیز وجود داشته.ص 62-63
مقاله America the Vulnerable در شماره Jan/Feb. 2002 مجلهﻱ Foreign Affairs نوشته Stephen E. Flynne آمده است: «اکثر زیر ساختﻫﺎﻱ مخابرات، برق، آب و حمل و نقل در خاک ایالات متحده یا اساساً حفاظتی ندارند یا این که تجهیزات حفاظتی آنها آنقدر ناکافیﺍند که تنها میﺗﻮانند مانع خرابکاریﻫﺎ و سارقان غیر حرفهﺍی شوند… تنها در سال 2000، 489 میلیون نفر، 127 میلیون خودرو، 6/11 میلیون تانکر دریایی، 5/11 میلیون کامیون، 2/2 میلیون واگن قطار، 829 هزار هواپیما و 211 هزار کشتی از سیستمﻫﺎﻱ بازرسی مرزی امریکا عبور کردهﺍند.» ص63
«تروریسم و ناهنجاری وابسته به آن هنگامی پدیدار میﺷﻮد که بخشﻫﺎیی از نخبگان خودخواندهﺍی که به حاشیه رانده شدهﺍند از آنچه آن را بیﻋﺪالتی، سرکوب یا نابرابری میﺧﻮانند تا سر حد خشونت به خشم آیند… این مردان و زنان غیرعادی حاضرند بکشند و ویران کنند، شاید حتی کشته شوند، تا در به اصطلاح اهدافﺷﺎن موفق شوند.» Max G. Man warning, The Inescapable Global Security Arena, (Carlisle. PA, Strategic Studies Institute, 2002), 7. ص64
دانشمند علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو، در مطالعهﻱ تروریسم انتحاری از 1980 تا 2001 دریافت که از 188 حمله انتحاری مورد مطالعه «شاید 179 مورد آن در فعالیتﻫﺎﻱ سازمان یافته و هماهنگ سیاسی یا نظامی ریشه داشته باشد»… «ارتباط چندانی میان تروریسم انتحاری و بنیادگرایی اسلامی یا اصولاً هر مذهب دیگر وجود ندارد. در حقیقت طراح اولیه حملات انتحاری ببرهای تامیل در سرﻱلانکا هستند، گروه مارکسیست لنینیستی که اعضای آن از خانواده هندو هستند و سخت مخالف مذهبند (75 مورد از 188 حمله انتحاری کار آنها بوده است.»
Robert A. Pape, “Dying to Kill Us,” The New York Times, September 22, 2003. ص64
پیامدهای 11 سپتامبر 2001، سیاست خارجی امریکا را به سمت نظامیﮔﺮی سوق داد، چرخش روسیه به سوی غرب را سرعت بخشید، به شکاف امریکا و اروپا منجر شد، مشکلات اقتصادی امریکا را تشدید کرد و تعریف سنتی امریکا را از حقوق مدنی تغییر داد. ص68
نخستین مشکلی که در این ارتباط برای امریکا ایجاد میﺷﻮد، رابطهﻱ پرفراز و نشیب آن با جهان اسلام است. التهابات شدید و تعصبات متقابل هم این رابطه را پیچیدهﺗﺮ میﮐﻨﺪ. خشونتﻫﺎﻱ بیﺭحمانهﻱ تروریستﻫﺎ و البته پیش از آن انقلاب آشکارا ضد امریکایی در ایران موجب شد چهرهﻱ امریکا در نظر بنیادگران اسلامی باشد، یعنی «شیطان بزرگ». ص73
طبق جدیدترین آمار:
از دیدگاه امنیت آیندهﻱ بین المللی سؤال کلیدی این است که ناآرامی رو به گسترش در دارالاسلام چگونه خود را از نظر سیاسی نشان خواهد داد. آیا بنیادگرایی مذهبی موج آینده است؟ یا این که رادیکالیسم با یک ظاهر اسلامی پیروز خواهد شد؟ آیا مسلمانان به دلیل سنت و تعالیم مذهبیﺷﺎن نمیﺗﻮانند راه رشد به سوی نظامﻫﺎﻯ سیاسی دموکراتیک را طی کنند؟ آیا میان اسلام و مدرنیته ناسازگاری اساسی وجود دارد، مدرنیتهﺍی که عمدتاً در تجربهﻯ مدرن و سکولار امریکا، اروپا و شرق دور معنی میﻳﺎبد و به سراسر جهان سرایت میﮐﻨﺪ؟ وقتی این پرسشﻫﺎ را مرور میﮐﻨﯿﻢ مسئله باز هم پیچیدهﺗﺮ میﺷﻮد. ص79
طی دو دههﻯ گذشته و از زمان به قدرت رسیدن تئوکراتﻫﺎ در ایران، بنیادگرایی اسلامی غرب را سخت به خود مشغول کرده است. ص79
اما در واقع تا قبل از اشغال عراق توسط ایالات متحده در 2003 و در نتیجه افزایش امید شیعهﻫﺎﻯ تئوکرات، به نظر میﺭسید پدیدهﻯ بنیادگرایی رو به ضعف است. حتی در ایران هم عناصر میانهﺭﻭ تئوکراسی جسورتر شدهﺍند و از تعصبات خشک و سانسور اجتماعی انتقاد میﮐﻨﻨﺪ. بیست و اندی سال پس از انقلاب بنیادگرایان اصلاح طلبان سیاسی – مذهبی روز به روز بیشﺗﺮ برگفتمان عمومی در ایران حاکم میﺷﻮند. چارچوب گفتمان در مورد آیندهﻱ ایران را هنوز هم محافل سیاسی – مذهبی تئوکراسی مشخص میﮐﻨﻨﺪ، اما جهت این گفتمان به سمت محدود کردن قلمرو مذهب و گسترش حوزهﻯ انتخاب آزادانه است. ص 79
طی سالﻫﺎﻯ 1999 و 2000 محاکمات به یادماندنی چند روحانی برجسته و از فعالان سیاسی فضای سیاسی ایران را تحت الشعاع خود قرار داد، روحانیونی که آشکارا از کاهش کنترل مذهبی برحیات سیاسی حمایت کرده بودند و از جمله خواهان حق مدنی برای انتقاد از تئوکراسی شده بودند. ص80
این که ایران در چه مسیری متحول خواهد شد مشخص نیست، اما روزهای تئوکراسی بنیادگرای آن رو به پایان است. ص80
اما بنیادگرایی فاقد آن توان و اقتضای تاریخی است که بتواند برای صدها میلیون جوان مسلمان، جوانانی که به آگاهی سیاسی دست میﻳﺎبند، جذابیت بسیار پایدار داشته باشد. ص80
اساساً بنیادگرایی اسلامی پدیدهﺍی ارتجاعی است و به همین دلیل در کوتاه مدت جذاب است اما در دراز مدت ضعفش آشکار میﺷﻮد. ص80
مایهﻯ تعجب نیست که برخلاف بنیادگرایی، نوع پوپولیستی قضیه، یعنی ترکیب احساسات مذهبی با آموزهﻯ اجتماعی – سیاسی، برای نسل جوان و بی قرار قابل قبولﺗﺮ است. ص81
با توجه به جاذبهﻯ گستردهﻯ چنین دیدگاهﻫﺎیی است که پوپولیسم رادیکال اسلامﮔﺮایان دردسر بزرگی است، هم برای دولتﻫﺎﻯ محافظه کار و ظاهراً مذهبی مثل دولت عربستان سعودی و هم برای رژیمﻫﺎﻯ سکولارتری مثل الجزایر، مصر و اندونزی (که غالباً رژیمﻫﺎیی نظامی هستند). این پوپولیسم ظاهراً دردسر غیرمستقیمﺗﺮی هم برای ترکیه است. اما شاید اسلامﮔﺮایی چیزی بیش از فقط یک رقیب موفق برای بنیادگرایی اسلامی باشد. اسلامﮔﺮایی شاید نشانهﻯ آن باشد که تمدن خفقهﺍی که روزگاری سرزنده بود دوباره در حال خیزش است. ص 83-84
در این فضای بیﺛﺒﺎت، ارتباط میان پوپولیسم اسلامﮔﺮا و بنیادگرایی اسلامی را باید ارتباطی دیالکتیک دانست که نمایانگر تب و تاب فکری در جهان اسلام است. بنیادگرایی اسلامی («تز») اساساً نمایانگر اسلام قبل از دوران مدرن اما بعد از دوران استعماری است، اسلامی در واکنش علیه غرب حاکم و سکولار؛ پوپولیسم اسلام گرا («آنتی تز») تلاشی است برای غلبه بر آن حاکمیت غرب از طریق پذیرش برخی از عناصر مدرن آن و درعین حال باژگونهﺳﺎزی متعصبانه و اغلب عوام فریبانهﻯ این عناصر در چارچوب اسلامی. ص 84-85
«سنتز» این ارتباط دیالکتیک هنوز در راه است. ص 85
پوپولیسم اسلامﮔﺮا، حتی اگر هم عامل تعیین کنندهﻯ تحول اجتماعی و سیاسی نباشد، این تحول را پیش میﺑﺮد و به این ترتیب بعد سکولار به تدریج گسترش خواهد یافت. ص 85
حتی تا همین اواخر هم کاملاً غیرممکن به نظر میﺭسید که ایران بتواند انتخاباتی تقریباً آزاد برگزار کند. ص 86
در نهایت، به نفع امنیت ملی امریکا است که مسلمانان هم به همان اندازهﻯ کشورهای ثروتمندتر و دموکراتیکﺗﺮ غیر مسلمان خود را جزئی از جامعهﻯ جهانی در حال ظهور ببینند. ص 86
چیزی که حتی از اینﻫﺎ هم مهمﺗﺮ است این است که مسلمانان تندرو را مسلمانان میانهﺭﻭ منزوی کنند. بیﺷﻚ بدون مشارکت سازندهﻯ 2/1 میلیارد مسلمان جهان نمیﺗﻮان به دنیایی آرامﺗﺮ دست یافت. ص 86
طی چند دههﻯ آینده بیﺛﺒﺎتﺗﺮین و خطرناکﺗﺮین منطقهﻯ جهان بالکان جهانی جدید خواهد بود، منطقهﺍی که میﺗﻮﺍند جهان را به آشوب و هرجﻭمرج بکشاند. در این منطقه است که امریکا میﺗﻮاند به برخورد با جهان اسلام کشانده شود، و در عین حال تفاوت سیاستﻫﺎﻯ امریکا و اروپا حتی میﺗﻮاند موجب از هم پاشیدگی اتحادیهﻯ آتلانتیک شود. وقوع هم زمان این دو احتمال میﺗﻮاند هژمونی جهانی کنونی امریکا را به خطر بیندازد. ص 87
در سال 2002، ناحیهﺍی که آن را بالکان جهانی میﻧﺎمیم، 68 درصد ذخایر ثابت شدهﻯ نفت جهان و 41 درصد ذخایر ثابت شدهﻯ گاز جهان را داشت، و 32 درصد تولید نفت و 15 درصد تولید گاز جهان در این ناحیه صورت میﮔﺮفت. پیش بینی میﺷﻮد که این منطقه (به همراه روسیه) در سال 2020 تقریباً 42 میلیون بشکه نفت در روز تولید کند، یعنی 39 درصد تولید جهانی نفت (8/107 میلیون بشکه در روز). برآوردها نشان میﺩهند که سه منطقهﻯ کلیدی جهان – اروپا، ایالات متحده، و شرق دور – 60 درصد از تولید جهانی مذکور را مصرف خواهند کرد (به ترتیب 16، 25 و 19درصد). ص88
ترکیب نفت و بیﺛﺒﺎتی امریکا را به بنﺑﺴﺖ میﮐﺸﺎند. ص88
اسرائیل از اواسط دههﻯ 1960 از دوستی و حمایت ویژهﻯ امریکا برخوردار بوده و کمکﻫﺎﻯ مالی بیﺳﺎبقهﺍی از امریکا دریافت کرده است (80 میلیارد دلار از 1974). ص92
اسرائیل که بزرگترین قدرت نظامی خاورمیانه است، این توانایی را دارد که در صورت بحران عظیم منطقهﺍی نه تنها پایگاه نظامی امریکا باشد بلکه در هر گونه عملیات نظامی امریکا هم جداً مشارکت کند. ص 92
امریکا نه تنها از قیمت نسبتاً کم نفت خاورمیانه بهره میﺑﺮد، بلکه نقش امنیتی این کشور در منطقه اهرم سیاسی غیرمستقیم و بسیار مهمی در مقابل اروپا و آسیا، کشورهایی که اقتصاد آنﻫﺎ هم به صادرات نفت خاورمیانه وابسته است، در اختیار امریکا قرار میﺩهد. بنابراین روابط خوب با عربستان سعودی و امارات متحدهﻯ عربی و نیز ادامهﻯ وابستگی امنیتی آنﻫﺎ به امریکا جزء منافع ملی امریکا است. ص92
پس از 11 سپتامبر این اندیشه که هند متحد منطقهﺍی استراتژیک امریکا است، بسیار مطرح شده است. ص 93
دست آخر امریکا برای روبهﺭو شدن با بالکان جهانی میﺗﻮاند تنها به یک متحد حقیقی اتکا کند: اروپا. ص96
فقط اروپاست که با داشتن قدرت بالقوهﻯ سیاسی، نظامی و اقتصادی میﺗﻮاند مشترکاً با امریکا ملتﻫﺎﻯ مختلف اوراسیایی را درچارچوبﻫﺎﻯ متفاوت و متناسب برای ارتقای ثبات منطقهﺍی و گسترش تدریجی همکاریﻫﺎﻯ اوراسیایی به کار گیرد، اروپایی که بیش از پیش خود را در اتحادیهﻯ اروپا سازماندهی میﮐﻨﺪ و از لحاظ نظامی در ناتو ادغام میﺷﻮد. ص 96
تنها با بنا کردن یک استراتژی جامع با همکاری متحدان اصلیﺍش است که امریکا میﺗﻮاند مانع از آن شود که خود به تنهایی در باتلاق هژمونیک فرو رود. ص97
این سه اقدام مرتبط با هم بسیار مهمﺍند:
1)حل مناقشهﻯ اعراب و اسرائیل، مناقشهﺍی که در خاورمیانه بسیار دردسر آفرین است؛
2) تغییر معادلهﻯ استراتژیک در ناحیهﻯ نفتﺧﻴﺰ از خلیج فارس به آسیای میانه؛
3) به کارگیری دولتﻫﺎﻯ کلیدی از طریق طرحﻫﺎﻯ منطقهﺍی، طرحﻫﺎیی که هدفﺷﺎن جلوگیری از تکثیر سلاحﻫﺎﻯ کشتار جمعی و مهار موج تروریسم است. ص 97
به طورکلی این توافق بین المللی وجود دارد که رئوس اصلی صلح میان فلسطین و اسرائیل عبارت خواهد بود از: دو کشور خطوط مرزی خود را براساس مرزهای سال 1967 مشخص کنند، اما با اصلاحاتی دو جانبه به طوری که شهرکﻫﺎﻯ حاشیهﺍی اورشلیم بتوانند به اسرائیل ملحق شوند؛ دو پایتخت در اورشلیم؛ فقط یک حق بازگشت اسمی یا نمادین برای آوارگان فلسطینی به طوری که بخش اعظم آنﻫﺎ در فلسطین و احتمالاً در شهرکﻫﺎﻯ تخلیه شدهﻯ اسرائیلی ساکن شوند؛ یک فلسطین بدون نیروی نظامی که احتمالاً ناتو یا سایر صلحبانان بین المللی در آن مستقر خواهند شد؛ و به رسمیت شناختن کامل و بیﻗﻴﺪ و شرط اسرائیل توسط همسایگان عرب این کشور. ص100
این مخاطرات را میﺗﻮان با همکاری نزدیکﺗﺮ استراتژیک امریکا و اروپا در مورد عراق و ایران کاهش داد. شاید با توجه به دیدگاهﻫﺎﻯ متفاوت امریکا و اروپا دستیابی به این همه همکاری آسان نباشد، اما منافع حاصل از همکاری بر هزینهﻫﺎﻯ سازش میان آنﻫﺎ میﭼﺮبد. ص 104
اما جامعهﻯ اروپا – آتلانتیک میﺗﻮاند با اقدام مشترک حکومت واقعاً باثبات و حتی احتمالاً دموکراتیکی را در عراق پس از صدام برقرار کند، اقدام مشترکی که حاصل قدرت نظامی ایالات متحده و حمایت سیاسی، مالی و (تا حدودی) نظامی اتحادیهﻯ اروپا است. ص 104
همکاری جدی استراتژیک میان ایالات متحده و اتحادیهﻯ اروپا این احتمال را هم بیشﺗﺮ خواهد کرد که ایران بتواند سرانجام از یک عامل ناامنی به یک عامل ثبات منطقهﺍی تبدیل شود. ص104-105
در دراز مدت برخلاف تصویر جامعهﺍی مذهبی و تندرو که روحانیون حاکم بر ایران از این کشور ارائه میﺩهند، ایران در میان تمام کشورهای منطقه بیشﺗﺮین بخت را برای آغاز راهی دارد که پیشﺗﺮ ترکیه آن را پیمود. ص105
یازده سپتامبر موجب شتاب گرفتن چند روند مهم بین المللی شد، روندهایی که از مدتی پیش آشکارا آغاز شده بود، به خصوص:
1) شکاف رو به تزاید قدرت نظامی، نه تنها میان ایالات متحده و رقبای سابق کمونیستش، بلکه همچنین میان امریکا و متحدان اصلیﺍش؛
2)فاصلهﻯ زیاد اتحاد سیاسی – نظامی اروپا از اتحاد اقتصادی آن؛
3) درک فزایندهﻯ کرملین از این که روسیه برای بقا و حفظ تمامیت ارضی خود چارهﺍی ندارد جز آن که خود را متحد فرعی غرب کند؛
4) اتفاق نظر تدریجی میان رهبران چین در مورد این که این کشور برای سازماندهی مرحلهﻯ بعدی از گذار سخت داخلیﺍش به وقفهﺍی در فعالیتﻫﺎﻯ جهانی خود نیاز دارد؛ 5
) گرایش بیش از پیش نخبگان سیاسی ژاپن برای تبدیل کشورشان به یک قدرت نظامی بزرگﺗﺮ در سطح بین المللی؛
6) نگرانی فزایندهﻯ جهانی از این که یکجانبه گرایی امریکا میﺗﻮاند ناخواسته تهدیدی برای همه شود، چرا که این کشور رکن اصلی ثبات جمعی است. ص116- 117
مضمون مشترک بحثﻫﺎﻯ فوق این پیش فرض است که اسلام در مجموع ذاتاً ضد غرب و غیردموکراتیک است و گرایشی نهادی به سمت افراطیﮔﺮی و بنیادگرایی دارد، پیش فرضی که اکثراً نیازی به توضیح آن احساس نمیﺷﻮد ولی گاهی هم صراحتاً آن را بیان میﮐﻨﻨﺪ. براساس این استدلال، مشکل اصلی تنها فرهنگ و فلسفه است نه معضلات تاریخی و سیاسی سرزمینﻫﺎﻯ درهم تنیده، پیچیده و در عین حال مجزا. ص 118
برای آن که این رهبری مشروع جلوه کند باید نمایانگر منافع فراگیر جهانی باشد، و برای آنکه این رهبری موفق باشد باید مورد حمایت متحدانی با همان اعتقادات و ارزشﻫﺎﻯ اجتماعی مطلوب قرار گیرد. ص 118
در این زمینه سه دسته از پرسشﻫﺎﻯ ژئواستراتژیک کلی اما کاملاً اساسی باید مورد بررسی قرار گیرند:
اتحادیهﻯ اروپا که در زمان حاضر متشکل از 15 کشور و 375 میلیون نفر جمعیت است (در مقایسه با جمعیت 280 میلیونی امریکا) کمﺗﺮ از نصف امریکا صرف هزینهﻫﺎﻯ دفاعی میﮐﻨﺪ.
در عین حال، اروپا از نقش تثبیت کنندگی سیاسی و نظامی ایالات متحده هم نفع اقتصادی ﻣﻲبرد، نقشی که امریکا هم در خاورمیانه (که وابستگی اروپا به نفت آن حتی از امریکا هم بیشﺗﺮ است) و هم در شرق دور (که تجارت اروپا با آن پیوسته در حال افزایش است) ایفا میﮐﻨﺪ. در واقع، اروپا از مکزیک ارتزاق میﮐﻨﺪ. ص 121
اما اگر اروپا دیگر چنین نباشد چه؟ آیا وضع امریکا بهتر خواهد شد؟ آیا رابطهﻯ دو سوی آتلانتیک سالمﺗﺮ و نزدیکﺗﺮ خواهد شد؟ برای پاسخ به این پرسشﻫﺎ باید در نظر آوریم که اروپا تحت چه شرایطی آن ارادهﻯ سیاسی را خواهد یافت تا هزینهﻫﺎﻯ دفاعی خود را دو برابر کند و قدرتی نظامی همتای قدرت امریکا کسب کند. ص 122
روزنامهﻱ فرانکفورتر الگمینه زیتونگ که معمولاً روزنامهﺍی میانهﺭو است، در مقالهﺍی با عنوان «مشت امریکا» در دوم مارس 2000، امریکا را به دلیل عدم پذیرش «اهمیت سیاسی اروپا» یکسره محکوم کرد و دلیل آن را چنین اعلام کرد که «دو قارهﻱ اروپا و امریکا از دو شیوهﻱ متفاوت ارزشﻫﺎﻱ سیاسی تبعیت میﮐﻨﻨﺪ؛ قدرت هژمونیک قوانین جهانی شدن را تحریر میﮐﻨﺪ. در مقابل، دیدگاه سیاسی اروپای قارهﺍﻱ بر کنترل و مقررات بیشﺗﺮ، همگرایی منافع ناسازگار و محدود کردن قدرت تأکید دارد. سیاست اروپایی مبتنی است بر درک و پشتیبانی متقابل متحدان». ص 125-126
یک هفته بعد مهمترین هفتهﻧﺎمهﻯ لیبرال آلمانی، دای تسایت، امریکا را متهم کرد که «قانون جنگل» را میﭘﺴﻨﺪد و «در جست و جوی دشمنان جدید سردرگم است». ص 126
امریکایی که مجدانه مطیع قوانین بین المللی باشد، از نمایش قدرت در حوزهﻫﺎﻯ اقتصادی مورد علاقهﻯ رأی دهندگان خود بپرهیزد، به راحتی حاضر باشد قدرت خود را تحت کنترل در آورد و اجازه دهد تا نیروهای نظامیﺍش در دادگاهﻫﺎﻯ بین المللی محاکمه شوند نمیﺗﻮاند قدرتی باشد که برای جلوگیری از آنارشی جهانی مورد نیاز است. ص 127
فوریﺗﺮین موضوع این برنامه همکاری بی درنگ دو سوی آتلانتیک در تثبیت وضعیت خاورمیانه است. ص 129
کانون فعالیتﻫﺎﻯ ناتو مأموریتﻫﺎﻯ تخصصی و نیز تشکیل و توسعهﻯ یک نیروی واکنش سریع واقعاً کار آمد و یکپارچه خواهد بود، نیرویی برای مأموریتﻫﺎﻯ خارج از خاک اعضا. ص 131
با در نظر گرفتن منافع گستردهﺗﺮ روسیه در همراهی با ناتو به رهبری امریکا و نیز با توجه به گسترش پیوندهای اقتصادی و سیاسی میان روسیه و ترکیه احتمال همکاری نهایی این کشور بیشﺗﺮ میﺷﻮد و در نتیجه شاید و باید تثبیت قفقاز بیشﺗﺮ و بیشﺗﺮ در حوزهﻯ مسئولیت ناتو قرار گیرد. ص 133
تصمیم استراتژیک پوتین در یک محاسبهﻯ ژئوپولیتیک پراگماتیستی ریشه داشت: با توجه به قدرت گرفتن چین در شرق (از همین حالا اقتصاد این کشور پنج برابر روسیه و جمعیت آن نه برابر روسیه است)، خصومت روزافزون سیصد و اندی میلیون مسلمان در جنوب (که احتمالاً تا دو دههﻯ آینده به بیش از 400 میلیون نفر خواهد رسید)، و در عین حال ضعف اقتصادی و بحران جمعیتی خود روسیه (از همین حالا جمعیت روسیه به 145 میلیون نفر کاهش یافته و همچنان رو به کاهش است) در واقع این کشور هیچ چارهﻯ دیگری نداشت. ص 134-135
آنچه بیش از همه آیندهﻯ روسیه را تضمین میﮐﻨﺪ، ثروتﻫﺎﻯ طبیعی و بیﺣﺪ و حصر سیبری است، و روسیه بدون کمک غرب نمیﺗﻮاند کاملاً مطمئن باشد که حاکمیتش بر این منطقه پابرجا خواهد ماند. ص 137
اروپاییﻫﺎ تروریسم را کمﺗﺮ به دیدهﻯ نمودی از شیطان و بیشﺗﺮ به دیدهﻯ پدیدهﺍی سیاسی میﻧﮕﺮند، شاید به این دلیل که با آن آشنایی تاریخی دارند. ص 140
ماهیت نقش امنیتی رو به گسترش اروپا را میﺗﻮان این گونه خلاصه کرد: مکمل امریکا و نه مستقل از آن. ص 141
مسئلهﺍی که بیش از همه میﺗﻮاند اروپا را بر آن دارد تا نقش امنیتی بزرگﺗﺮ خارجی را بر عهده بگیرد و حتی موجب شود که اروپا کم کم مفهومی از یک هدف استراتژیک متفاوت اروپایی را بسط دهد منطقهﻯ خاورمیانه است. ص 141
آسیا در آن واحد هم نمادی است از یک موفقیت اقتصادی، هم یک آتشفشان اجتماعی، و هم یک تهدید سیاسی. ص 142
در نهایت آنچه عمدتاً جنگ یا صلح را در شرق دور تعیین خواهد کرد، چگونگی تعامل چین و ژاپن با یکدیگر و نیز با ایالات متحده است. اگر قرار باشد ایالات متحده نیروهای خود را از منطقه خارج کند، به احتمال بسیار زیاد ماجرای اروپای قرن بیستم تکرار خواهد شد. در این صورت تنها راه ژاپن این خواهد بود که به سرعت برنامهﻫﺎﻯ نظامی خود را برملا کند و بر سرعت آن بیفزایند؛ چین احتمالاً به سرعت مشغول گسترش سلاحﻫﺎﻯ اتمی خود خواهد شد، سلاحﻫﺎیی که تاکنون به منظور ایجاد یک بازدارندگی حداقلی طراحی شدهﺍند؛ تنگهﻯ تایوان به محلی برای قدرت نمایی ملی چین تبدیل خواهد شد؛ به احتمال بسیار زیاد و همراه با آشوب و خشونت تقسیم کره پایان خواهد یافت و شاید کشوری یکپارچه در مقام یک قدرت اتمی سر برآورد؛ و مثلث اتمی چین – هند – پاکستان میﺗﻮاند پوششی خطرناک برای از سرگیری آشکار جنگﻫﺎﻯ متعارف شود. ص 147
تحلیل معقولانهﻯ نشریهﻯ Jiefangjun Bao، ارگان رسمی ادارهﻯ کل سیاسی ارتش آزادی بخش خلق چین، در شمارهﻯ چهارم فوریهﻯ 2002 کاملاً گویا و جالب توجه است، تحلیلی که چنین نتیجهﮔﻴﺮی میﮐﻨﺪ: «الگوی اصلی شکلﮔﻴﺮی اوضاع جهانی در زمان حاضر و در آیندهﻯ نزدیک چنین خواهد بود: صلح عمومی به همراه جنگﻫﺎﻯ منطقهﺍی، آرامش عمومی به همراه ناآرامیﻫﺎﻯ منطقهﺍی و ثبات عمومی به همراه اغتشاشات منطقهﺍی». ص 148
در مجلات سیاسی و نظامی چین میﻧﻮیسند که ژاپن علاوه بر نیروی دریایی و هوایی بسیار پیشرفته و برخورداری از دومین بودجهﻯ دفاع ملی در جهان در حال ایجاد قدرت عظیمی از موشکﻫﺎﻯ بالستیک است، موشکﻫﺎیی که از هم اکنون از موشکﻫﺎﻯ بالستیک فرانسه و خود چین بهترند و حتی میﺗﻮان آنﻫﺎ را با موشکﻫﺎﻯ امریکا قابل مقایسه دانست. آنﻫﺎ میﮔﻮیند که موشک M5 ژاپن که در اواخر دههﻯ 1990 ساخته شد، نمونهﻯ پیشرفتهﺗﺮ جدیدترین و قدرتمندترین موشک بالستیک قاره پیمای امریکا، یعنی موشک MX با سوخت جامد است. نمونهﺍی جدیدتر که ادعا میﺷﻮد برای تحقیقات فضایی طراحی شده است، یعنی موشک H-2A، برد مؤثری معادل 5000 کیلومتر دارد و این توانایی را به ژاپن میﺩهد که یک کلاهک متعارف جنگی دو تنی را به هر نقطهﺍی در چین پرتاب کند. در عین حال، چینیﻫﺎ میﮔﻮیند که تمایل آشکار ژاپن به همکاری با ایالات متحده در یک سیستم هدایت شوندهﻯ دفاع موشکی و نیز خرید پیشرفتهﺗﺮین ناوشکنﻫﺎﻯ ضدهوایی ایجیس به این انگیزه انجام میﺷﻮد که ژاپن میﺧﻮاهد از برتری استراتژیک در مقابل چین برخوردار شود. ص 150- 149
از نظر چینیﻫﺎ موضوع نگران کنندهﺗﺮ این است که میﮔﻮیند ژاپن در آستانهﻯ تبدیل شدن به یک قدرت بزرگ اتمی است. دلیل چنین ادعایی این است که ژاپن گروهی دانشمند بسیار ورزیده دارد که میﺗﻮانند قطعات از پیش طراحی شده را تولید کنند و به سرعت با آنﻫﺎ بمب اتمی بسازند (بنابر یک گزارش چینیﻫﺎ «ظرف تنها یک هفته»). دلایل دیگر آنکه ژاپن با داشتن چهل و چهار راکتور اتمی از هم اینک سومین کشور تولید کنندهﻯ برق اتمی در جهان است؛ ژاپن با فراوری بیش از 800 تن سوخت اتمی در سال مقام سوم را پس از امریکا (2100تن) و فرانسه (1200تن) دارد؛ و پیش بینی میﺷﻮد که این ظرفیت طی ده سال آینده رشد چشمگیری کند و در آن زمان این کشور صاحب بزرگترین ذخایر پلوتونیوم جهان میﺷﻮد، اگر چه ذخایر کنونی این کشور برای تولید هزاران کلاهک اتمی کافی است. خلاصه آنکه ژاپن «یک قدرت اتمی بالقوه و در آستانهﻯ اتمی شدن» معرفی میﺷﻮد. ص 150-151
از نظر چینیﻫﺎ، با توجه به قدرت نظامی فزایندهﻯ ژاپن، دو وضعیت بسیار هولناکﺍند. اولین آن وضعیتی است که ژاپن از قید و بند رها شده باشد (یا به این دلیل که خود را از وابستگی امریکا در آورده است، یا به دلیل خروج ناگهانی امریکا از شرق دور) و با تکیه بر قدرت دریایی فزاینده و توانایی اتمی خود سیاستی آشکارا خصمانه در قبال چین در پیش بگیرد، و در عین حال در خارج هم با تایوان متحد شود. از دید چینیﻫﺎ، در این صورت تایوان به منچوکوی قرن بیست و یکم تبدیل خواهد شد، یعنی همان منچوری چین که میلیتاریستﻫﺎﻯ ژاپنی در اوایل قرن بیستم آن را تحت الحمایهﻯ خود کردند. در این هنگام است که برخورد نظامی چین و ژاپن به وقوع خواهد پیوست. ص 151
دومین وضعیت آن است که ایالات متحده پیوندهای امنیتی کنونی خود با ژاپن، کرهﻯ جنوبی و تایوان را مورد بازنگری قرار دهد و ائتلافی ضدچینی از آنﻫﺎ بسازد، پیوندهایی که در زمان حاضر عمدتاً دو جانبه و در مورد تایوان عمدتاً غیر رسمیﺍند. ص 151
نکتهﻯ مهم استراتژیک نهفته در این چرخش این است که ارتقای تدریجی و حساب شدهﻯ نقش امنیتی ژاپن در واقع نه تنها موجب میﺷﻮد که منافع چین در حفظ رابطهﺍی پایدار و دوستانه با ایالات متحده بیشﺗﺮ شود بلکه باعث میﺷﻮد این کشور از ادامهﻯ روابط امریکا و ژاپن هم نفع بیشﺗﺮی ببرد و در نتیجه حفظ مثلث متعادل چین – ژاپن – امریکا منافع بیشﺗﺮی برای چین در برداشته باشد. ص 153
به نظر میﺭسد انگیزهﻯ اصلی ژاپنیﻫﺎ برای افزایش قدرت نظامی خود نه شور و شوق ملی برای داشتن قدرت نظامی مستقل، بلکه این امر باشد که آنﻫﺎ سخت تمایل دارند در صورت خروج ناگهانی امریکا کاملاً بیﺩفاع نمانند. ص 154
دیدگاهﻫﺎﻯ رئیس کمیتهﻯ دائمی روابط خارجی و دفاع مجلس اعیان ژاپن پس از یازده سپتامبر نمونهﺍی از این گرایش است. به گفتهﻯ وی، «در نتیجهﻯ تجارب هولناک ژاپن در جنگ جهانی دوم، اندیشهﻯ جنگ گریزی مطلق که قدرت نظامی را کاملاً بد و مردود میﺩاند در ژاپن بعد از جنگ وجود داشته است. سپس این از حالت عادی خارج شد و اصطلاحاً جنگﮔﺮیزی یکجانبه تغییر شکل داد. ما باید در این مورد افکار و انگیزهﻫﺎﻯﻣﺎن را واکاری کنیم.» او سپس این طور ادامه داد که «ژاپن در مقام یک عضو مهم جامعهﻯ جهانی باید بتواند در واکنش به تهدیدات جدید عصر پس از جنگ سرد نقشی مسئولانه ایفا کند. سپس ما باید سیستمی بنا کنیم تا از جان، مال و سرزمینﻣﺎن در برابر تهدیدات سنتی (مثل حملات نظامی سایر کشورها) محافظت کنیم… در نهایت برای آنکه ائتلاف ژاپن و ایالات متحده عملکردی روان داشته باشد باید ساختارهای قانونی را تعدیل کنیم، امری که برای حفظ توازن نظامی در شرق آسیا اجتناب ناپذیر است.» ص 155
آنﻫﺎ نیک میﺩانند که در صورت بروز یک اغتشاش جهانی کاملاً آسیبﭘﺬیرند و در عین حال از مشکلات خود هم آگاهﺍند، یعنی رکود بلند مدت اقتصادی و جمعیتی که روزبهﺭوز پیرتر میﺷﻮد. ص 156
ایالات متحده هر وقت که بخواهد میﺗﻮاند چین را تحت محاصرهﻯ دریایی قرار دهد و به این ترتیب تجارت خارجی و واردات نفت این کشور را کاملاً متوقف کند. ص 156
چینیﻫﺎ علاوه بر آنکه میﺩانند برای تحقق بخشیدن به این امر نیاز به صلح و آرامش در شرق دور دارند، این را هم میﺩانند که با وجود این صلح و آرامش بخت بسیار خوبی دارند که کارخانهﻯ جهان شوند، یعنی مرکز سرمایهﮔﺬاری برای تولیدات صنعتی و بزرگﺗﺮین صادر کنندهﻯ کالاهای صنعتی جهان. ص 157
در یک مقایسهﻯ جالب، تنها 4 درصد استفاده کنندگان اینترنت در ژاپن از سایتﻫﺎﻯ غیرژاپنی استفاده میﮐﺮدند. در حالی که 40 درصد چینیﻫﺎ از سایتﻫﺎﻯ غیرچینی استفاده میﮐﺮدند. ص 158
دوم آنکه نابرابری فزایندهﻯ اجتماعی احتمالاً مشکلاتی عمیق را برای آموزهﻫﺎﻯ رسمی و تساوی طلبانهﻯ رژیم به وجود خواهد آورد. حتی ارگان رسمی حزب کمونیست نیز آشکارا میﭘﺬیرد که «شکاف میان فقیر و غنی رو به گسترش است و تضادها در توزیع ثروت روزبهﺭوز بیشﺗﺮ آشکار میﺷﻮند… . تضادها و برخوردها بیش از پیش رنگ خصومت و مخالفت به خود میﮔﻴﺮند». مطالعات دیگر در چین نشان میﺩهند که نابرابری اجتماعی از هم اکنون «به مرز خطرناکی» رسیده است. ص 158
ایالات متحده یک دهه و اندی فرصت دارد که تعادل سیاسی غیررسمی را که کمﮐﻢ میان خودش، ژاپن و چین ایجاد میﺷﻮد به یک رابطهﻯ امنیتی سازمان یافتهﺗﺮ تبدیل کند، رابطهﺍی که بتواند نگرانیﻫﺎ و رقابتﻫﺎﻯ ذاتی و متعدد موجود در شرق آسیای امروز را تعدیل کند؛ شرق آسیایی که به آگاهی سیاسی دست یافته است اما از لحاظ نهادی و سازمانی توسعه نیافته است. ص 158
صلح دراز مدت در شرق دور نیازمند ژاپنی است که در عین این که چین را تهدید نمیﮐﻨﺪ در برابر قدرت چین نیز احساس آسیبﭘﺬیری نکند، یا از وابستگی خود به امریکا خشمگین نباشد. ص 159
بنابراین، ایالات متحده باید محتاطانه ژاپن را تشویق کند تا قدرت نظامی خود را دائماً افزایش دهد، قدرتی که در بعد فناوری پیشرفته شبیه تشکیلات دفاعی ایالات متحده باشد و تمرکز عمدهﻯ آن بر قدرت هوایی و دریایی باشد، نه یک ارتش بزرگ که برای عملیات زمینی طراحی شده است. همچنین باید ژاپن را ترغیب کرد که یک نیروی تهاجمی نخبه ایجاد کند، نیرویی برای عملیات ویژه و مشارکت در اقدامات مستقیم خارجی به منظور گسترش صلح در جهان. گسترش صلح جهانی را باید امری سازگار با قانون اساسی ژاپن تفسیر کرد، قانونی که نقش نظامی ژاپن را به دفاعی صرف محدود میﮐﻨﺪ. ص 159
پذیرش روسیه در این اجلاس (و در نتیجه تبدیل آن به G8) با این انگیزهﻯ سیاسی انجام شد که به روسیهﻯ آشوب زدهﻯ پس از دوران شوروی احساسی از شأن و تعلق داده شود، اگر چه این کشور نه یک دموکراسی واقعی است و نه یک قدرت اقتصادی بزرگ. با توجه به این الگو، ادامهﻯ راه ندادن چین و هند به این اجلاس بیﻣﻌﻨﻰ است، و اضافه شدن هر دو کشور اجلاس G10 حاصله را به مکانیسمی مؤثر برای مشورت در مورد موضوعات اقتصادی و سیاسی در کل اوراسیا تبدیل خواهد کرد. ص 162
این وضعیت خوشبینانه بر این فرض استوار است که استراتژی امریکا در آتلانتیک و پاسیفیک همچنان با تعریفی واقع بینانه از سبک و ماهیت رهبری جهانی امریکا تعیین خواهد شد. در غیر اینصورت نمیﺗﻮان این خطر را نادیده گرفت که امریکا با خشمی سراسری علیه رهبری جهانیﺍش روبهﺭو شود، و در نتیجه برتری استراتژیک خود در اوراسیا را از دست بدهد. ص 163
حتی چین هم که چندین دهه از حضور نظامی امریکا در آسیا انتقاد میﮐﺮد، در سالﻫﺎﻯ اخیر کمﮐﻢ پذیرفته است که «مقاصد چین و ایالات متحده در حفظ ثبات آسیا عمدتاً یکسان است». ص 163
این وضعیت میﺗﻮاند از بین برود، و آن هنگامی است که یک جنبش پوپولیستی ضدامریکایی اروپا و آسیا را فرا بگیرد، جنبشی که در غرب به شکل پان اروپاییسم و در شرق به شکل پان آسیاییسم جلوه کند. نشانهﻫﺎیی از هر دو شکل این جنبش به چشم میﺧﻮرد، اگر چه هیچ یک از آن دو تاکنون نتوانسته است افکار و عواطف اکثر اروپاییﻫﺎ یا آسیاییﻫﺎ را برانگیزاند. ص 163-164
اتحاد فرانسه و آلمان در اروپا، یعنی احیای امپراتوری شارلمان، میﺗﻮاند پیشگام پان اروپاییسمی باشد که خشم از هژمونی امریکا و به خصوص از نقش امریکا در خاورمیانه به آن معنا و توان سیاسی میﺩهد. به این ترتیب این امر خشم سیاسی، استراتژیک و فرهنگی از آمریکا را با آرمان بزرگﺗﺮ اروپای واحد مستقل درهم خواهد آمیخت. نشانهﻫﺎیی از این رویکرد افراطی در اعتراضات اروپاییﻫﺎ علیه جنگ عراق پدیدار شد، جنگی که ایالات متحده در 2003 انجام آن را به عهده گرفت. ص 164-165
ظهور پان اروپاییسم و پان آسیاییسم ضد امریکایی سد راه شکل گیری نظام لازم برای امنیت جهانی خواهد شد، به خصوص اگر یکجانبهﮔﺮایی ایالات متحده هم به آن دامن بزند. این امر حتی اگر هم فراگیر نباشد باز هم میﺗﻮاند روند پیشرفت ساختاری جهان در چند دههﻯ گذشته را معکوس کند؛ و چنان چه فراگیر باشد میﺗﻮاند امریکا را به خروج از اوراسیا وادار کند. بجاست که این خطر انگیزهﻯ مضاعفی شود برای آنکه ایالات متحده تلاشﻫﺎﻯ خود را برای گسترش و تعمیق پیوندﻫﺎﻯ استراتژیک خود با مناطق مهم غربی و شرقی اوراسیا فزونی بخشد. ص 166-167
خطی که کاخ سفید را به ساختمان عظیم کنگره وصل میﮐﻨﺪ و سپس به دژپنتاگون میﺭود و از آنجا به کاخ سفید برﻣﻰگردد، مثلث قدرت را تشکیل میﺩهد. خط دیگری که کاخ سفید را به بانک جهانی در چند خیابان آن سوتر وصل میﮐﻨﺪ و از آنجا به وزارت امور خارجه میﺭود و سپس به کاخ سفید باز میﮔﺮدد (بدین ترتیب صندوق بین المللی پول و سازمان کشورهای امریکایی را هم دربر میﮔﻴﺮد) مثلث نفوذ جهانی را تشکیل میﺩهد. این دو مثلث در کنار هم نشان دهندهﻯ آن است که تا چه اندازه «امور خارجهﻯ» سنتی به امور واشنگتن تبدیل شده است. ص 174
اجلاس سالیانهﻯ مجمع جهانی اقتصاد در داووس عملاً به یک گردهمایی حزبی برای این نخبگان جدید جهانی تبدیل شده است، یعنی سیاستمداران عالی رتبه، سردمداران مالی، رهبران تجاری، غولﻫﺎﻯ رسانهﺍی، صاحب منصبان دانشگاهی و حتی ستارگان راک. این نخبگان روزبهﺭوز بیشﺗﺮ منافع، همدلی و هویت خاص خود را به نمایش میﮔﺬارند. ص 177
جهانی شدن اندیشهﺍی بود که دردانهﻯ کلینتون شد. ص 181
اما هم بوش پدر و هم کلینتون شدت اغتشاش رو به گسترش جهانی را دستﮐﻢ میﮔﺮفتند، اغتشاشی که به دلیل ستیز دراز مدت با شوروی پنهان مانده بود. ص 181
پروفسور چارلز دوران در سال 2000 تعریفی مفید از این اصطلاح ارائه کرد، تعریفی که این پدیده را به صورت «برهم کنش تکنولوژی اطلاعات و اقتصاد جهانی» خلاصه میﮐﺮد. «جهانی شدن براساس شدت، دامنه، حجم و ارزش مبادلات بین المللی در حوزهﻫﺎﻯ اطلاعاتی، مالی، بازرگانی، تجاری و اجرایی در سطح جهان سنجیده میﺷﻮد. افزایش سریع سرعت و در نتیجه میزان این مبادلات در دههﻯ گذشته بیش از نمودهای دیگر فرایند جهانی شدن قابل اندازه گیری است». ص 183
جهانی شدن تمام خصوصیات یک ایدئولوژی را در کنار هم جمع کرد: از لحاظ تاریخی بجا بود، مورد توجه نخبگان حاکمی قرار گرفت که علائق مشترکی داشتند، تحلیلی از آن چه باید طرد میﺷﺪ ارائه میﺩاد، و فردایی بهتر را پیش روی میﻧﻬﺎد. ص 188
با این هدف، جهانی شدن دکترین منطقی هژمونی جهانی است. ص 188
موفقیت اقتصادی چین بیشﺗﺮ مربوط به دیکتاتوری روشنفکر آن است و کمﺗﺮ به جهانی شدن بر میﮔﺮدد. ص 192
در عین حال، اقتصاد امریکا مدرنﺗﺮین و رقابتیﺗﺮین اقتصاد جهان است (اقتصاد این کشور مجدداً در سال 2002 هم در شاخص رقابت پذیری رشد و هم در شاخص رقابت پذیری اقتصاد خرد در رده نخست جهان قرار گرفت، شاخصﻫﺎیی که مجمع جهانی اقتصاد هر ساله محاسبه میﮐﻨﺪ). ایالات متحده بیش از هر کشور دیگر در تحقیق و توسعه (R&D) هزینه میﮐﻨﺪ و سهم آن در بازار تکنولوژی بالا (های تک) بیشﺗﺮ از هر کشور دیگر است. شرکتﻫﺎﻯ چند ملیتی امریکایی چندین تریلیون دلار سرمایهﻯ مستقیم خارجی در اختیار دارند و اقتصاد امریکا موتور محرک اقتصاد جهانی است، اقتصادی که بسیار بزرگﺗﺮ و متنوعﺗﺮ از هر کشور دیگر است. ص 193
دولت کلینتون به رغم استقبال از جهانی شدن در مقام اندیشهﻯ تعیین کنندهﻯ امریکا به دلایل سیاسی تصمیم گرفت پیمان کیوتو را اجرا نکند، پیمانی که آن را در 1998 امضا کرده بود. دولت کلینتون به توافق نهایی بر سر کنترل گرم شدن زمین دست نیافت و پیمان جنجالی دادگاه بین المللی جنایی را هم تنها با این شرط امضا کرد که سنا آن را اصلاح کند. دولت بوش این تردیدها را به مخالفت کامل تبدیل کرد.این اقدامات پیام روشنی برای جهان داشت: وقتی یک توافق بین المللی در تضاد با هژمونی امریکا قرار گیرد و استقلال امریکا را محدود کند، تعهد ایالات متحده به جهانی شدن و چند جانبه گرایی محدودیتﻫﺎﻯ جدی دارد. ص 194-195
به این ترتیب، ناگزیر برچسب «ساخت امریکا» آشکارا بر جهانی شدن نقش بست. ص 195
به غیر از تحلیلﻫﺎﻯ جدی دانشگاهی دربارهﻯ جهانی شدن در مقام یک تئوری اقتصادی، دیدگاهﻫﺎﻯ جامعه شناس پرطرفدار فرانسوی، ﭘﻲیر بوردیو، که در 2002 در گذشت، در نظام بخشیدن به آراء موجود در این ضدآئین بسیار تأثیرگذار بوده است. ص 200
آن چه آن را استاندارد تمام روشﻫﺎﻯ منطقی اقتصادی میﺧﻮانند و میﻗﺒﻮلانند، در واقع عالمگیر کردن خصوصیات خاص تنها یک اقتصاد است، خصوصیاتی که در یک تاریخ و ساختار اجتماعی ریشه دارد، یعنی اقتصاد ایالات متحده. ص 200
در زمانهﺍی که روشنفکران باب روز میﮔﻮیند عصر ایدئولوژی به سر آمده است، ضدجهانی شدن این توان را دارد که با ترکیب جبرگرایی اقتصادی مارکسیسم، نوعی دوستی مسیحیت و نگرانیﻫﺎﻯ طرفداران محیط زیست به یک دکترین جهانی جامع و مردم پسند ضدامریکایی بدل شود، دکترینی که رشک و حسد و خشم از نابرابری جهانی نیز به آن دامن میﺯند. ص 207
نظر سنجی از افکار عمومی در گوشه و کنار جهان نشان میﺩهد که دیدگاه انتقادی و حتی خصمانه نسبت به امریکا رو به افزایش است. اما این روند بیشﺗﺮ نشان دهندهﻯ خشم از رفتار ایالات متحده در مقام تنها ابر قدرت جهان است و کمﺗﺮ به معنای مخالفت با سبک زندگی امریکایی یا دکترین جهانی شدن است. ص 208
در این صورت به رغم محبوبیت جهانی امریکا سیاست خارجی این کشور نخواهد توانست به مصالح گستردهﺗﺮ جهانی بپردازد. ص 244
هنگامی که در 1790 نخستین سرشماری در امریکا انجام شد سفیدپوستان 80 درصد جمعیت را تشکیل میﺩادند (بقیه شامل بردگان افریقایی و بومیان امریکا بودند که هیچ کدام حق رأی نداشتند) و از این سفیدپوستان 87 درصد انگلوساکسون و 13 درصد ژرمن بودند. ص 244
نخستین گام برای انتخاب یک رئیس جمهور کاتولیک در 1928 آشکارا به دلیل تعصبات موجود شکست خورد. اما دومین آن در 1960 با پیروزی همراه بود. از دههﻯ سوم قرن بیستم یهودیﻫﺎ به عضویت کابینه درآمدند، اما در ابتدا با آگاهی از تعصبات اجتماعی تمایل نداشتند بر هویت یهودی خود اصرار ورزند. اما از نیمهﻯ دوم قرن تنوع جدید قومی امریکا مشروعیت اجتماعی یافت که نمونهﺍی از آن انتصاب یک مهاجر یهودی آلمانی تبار در مقام مشاور امنیت ملی رئیس جمهور در اواخر دههﻯ 1960 و سپس انتصاب وی در مقام وزیر امورخارجه بود، و سپس در نمونهﻯ دیگر در اواسط دههﻯ 1970 یک امریکایی لهستانی (با نامی سخت که شباهتی به نام WASP نداشت) مشاور امنیت ملی رئیس جمهور شد. دو دههﻯ بعد انتصاب هم زمان دو امریکایی افریقایی تبار در مقام وزیر امور خارجه و مشاور امنیت ملی رئیس جمهور نمادی بود از پایان ممانعت شرﻡآور سیاه پوستان از مشارکت واقعی در حیات امریکایی؛ امری که تازه در دههﻯ 1960 و با جنبش حقوق مدنی آغاز شده بود. ص 246
جمعیت ایالات متحده در زمان حاضر 285 میلیون نفر است، که 37 میلیون نفر از آنﻫﺎ اسپانیایی تبار، کمی کمﺗﺮ از 37 میلیون امریکاییﻫﺎﻯ افریقایی تبار، 11 میلیون نفر آسیایی و بیش از سه میلیون نفر هم از بومیانهاوایی و آلاسکاییﻫﺎ هستند. ص 248
در واقع، به رغم ماهﻫﺎ تبلیغات مستمر رسمی در مورد خطر قریب الوقوع عراق، اکثر مردم امریکا در فوریهﻯ 2003 یعنی یک ماه قبل از آغاز جنگ عراق، معتقد بودند که جنگ نباید خارج از چارچوب سازمان ملل انجام شود. در نمونهﻯ کلیﺗﺮ حدود 85 درصد مردم در اواخر 2002 نظرشان این بود که امریکا «باید دیدگاهﻫﺎﻯ متحدان اصلیﺍش را در نظر بگیرد». اما رویکرد کاخ سفید چنین نبود و همان کاخ سفید و مشخصاً رئیس جمهور بود که مسیر را تعیین میﮐﺮد. ص 256
بررسی رایانهﺍی سخنرانیﻫﺎﻯ رئیس جمهور پس از یازده سپتامبر تا اواسط فوریهﻯ 2003، یعنی دورهﺍی حدوداً 15 ماهه، نشان میﺩهد که وی عبارت مانوی «هر که با ما نیست برما است» (که در واقع لنین آن را ترویج کرد!) یا مشابه آن را دست کم 99 بار به کار برد. ص 256
پیدایش ناگهانی و تقریباً هم زمان دکترین جدید جنگ پیشدستانه که در تضاد با قواعد پذیرفته شدهﻯ بین المللی قرار داشت، تأکید مجددی بود بر این فرضیه که شیوهﻯ دموکراتیک و سیستماتیک در تدوین سیاست خارجی چندان خوشایند یک قدرت هژمونیک تحت فشار و گرفتار ناامنی مفرط داخلی نیست. ص 260
از اصل برابری چه میﻣﺎند وقتی قابلیتﻫﺎﻯ فکری و حتی اخلاقی برخی افراد با دستکاری بسیار فراتر از دیگران تقویت شده باشد؟ ص 267
در واقع، اگر امریکا به نوعی تصمیم بگیرد که مانند چین بیش از پانصد سال پیش به یکباره از کار جهان کنارهﮔﻴﺮی کند موجودیت خود را به مخاطره خواهد افکند. ص 273
به خصوص اشغال عراق که از لحاظ نظامی موفقیت آمیز اما در سطح جهانی مناقشه برانگیز بود، موجد تناقض پیچیدهﺍی شد: اعتبار نظامی امریکا هیچﮔﺎه تا این حد بالا نبوده و در عین حال اعتبار سیاسی آن هیچﮔﺎه تا این حد پایین نبوده است. ص 274
یک تحلیلﮔﺮ اروپایی با مقایسهﻯ امریکا و روم باستان میﻧﻮیسد: «قدرتﻫﺎﻯ جهانی بدون رقیب خصوصیات مشابهی دارند. آنﻫﺎ هیچ کس را هماورد خود نمیﺩانند و پیروان وفادار خود را به راحتی دوست خطاب میﮐﻨﻨﺪ. آنﻫﺎ دیگر دشمنی برای خود نمیﺷﻨﺎسند، فقط شورشی، تروریست و کشورهای یاغی. آنﻫﺎ نمیﺟﻨﮕﻨﺪ، فقط تنبیه میﮐﻨﻨﺪ. آنﻫﺎ دیگر جنگ به راه نمیﺍندازند، فقط صلح برپا میﮐﻨﻨﺪ. آنﻫﺎ وقتی که رعایا نتوانند مثل رعیت رفتار کنند به راستی خشمگین میﺷﻮند». (آدم وسوسه میﺷﻮد اضافه کند که آنﻫﺎ کشورهای دیگر را اشغال نمیﮐﻨﻨﺪ، فقط آزاد میﮐﻨﻨﺪ. ) ص 276-277
در عمل، رهبری خردمندانه در امور جهانی، اول از همه مستلزم یک خط مشی حفاظتی منطقی و متعادل است تا با استفاده از آن بتوان محتملﺗﺮین و هولناکﺗﺮین تهدیدات جامعهﻯ امریکا را فرو نشاند بدون آن که حس بیمار گونهﻯ ناامنی ملی جامعه را فرا گیرد. دوم مستلزم تلاش مستمر برای برقراری آرامش در مناطق بیﺛﺒﺎتﺗﺮ جهان است، مناطقی با بیشﺗﺮین خشم و التهاب که موجد خشونت است. سوم، مستلزم تلاشی است پایدار برای به خدمت گرفتن مهمﺗﺮین و همفکرترین کشورهای جهان در یک چارچوب مشترک به منظور مهار، و در صورت امکان، نابودی سرچشمهﻫﺎﻯ احتمالی خطرناکﺗﺮین تهدیدات. ص 280
یک ائتلاف جهانی میان دو سوی آتلانتیک، هر چند نامتقارن، آشکارا به نفع هر دو طرف است. با چنین ائتلافی، امریکا یک فوق ابر قدرت میﺷﻮد و اروپا هم میﺗﻮاند به تدریج متحد شود. امریکا بدون اروپا هنوز هم قدرت برتر است اما قدرت مطلق جهانی نیست، و اروپا هم بدون امریکا ثروتمند است اما ناتوان. ص 281
آمریکا با تناقض منحصر به فردی مواجه است:
از سویی، این کشور اولین و تنها ابرقدرت واقعی جهانی است و از سوی دیگر، تهدیدات مختلف روز به روز بیش تر فکر و ذهن آمریکاییها رابه خود مشغول میکند؛ تهدیداتی از جانب دشمنانی به مراتب ضعیف تر. این واقعیت که امریکا قدرت و نفوذ سیاسی بی رقیبی در جهان دارد آن را در کانون رشک، خشم و حتی نفرت شدید قرار میدهد. رقبای سنتی تر آمریکا میتوانند از این خصومتها سو استفاده یا حتی از آن حمایت کنند، اگرچه خود آنها بسیار احتیاط میکنند که با مخاطره مستقیم با آمریکا مواجه نشوند. خطرات پیش روی امنیت امریکا، خطراتی واقعی اند.
در بیشتر تاریخ کشور مستقل آمریکا شهروندان این کشور امنیت را وضعیت معمول و ناامنی پراکنده را وضعیت غیر معمول محسوب کرده اند. از حالا به بعد برعکس خواهد بود. در عصر جهانی شدن، ناامنی واقعیتی پایدار و تلاش برای امنیت ملی مشغلهای دائمی خواهد بود. در نتیجه، برای ایالات متحده در مقام هژمون کنونی جهان تعیین اینکه چه مقدار آسیب پذیری قابل قبول است هم سیاستی پیچیده و هم معضل فرهنگی جامعه آمریکا است.
طی چند سال آینده، حفظ بازدارندگی اتمی متقابل پایدار در برابر روسیه همچنان یکی از وظایف مهم سیاستگذاران ایالات متحده خواهد بود.
طی یک دههی آینده یا بیشتر، احتمالا چین هم خواهد توانست در صورت وقوع جنگ استراتژیک عمده صدماتی را بر جامعهی آمریکا وارد کند که برای امریکا قابل تحمل نیست.
باید این را در نظر داشت که با انقلاب در فناوریهای نظامی که ایالات متحده پیشگام آن است، تنوع و گستردگی نبردهای نظامی عیر اتمی روز به روز اهمیت بیش تری پیدا کند و در عین حال تلاش شود که از اهمیت کلی سلاحهای اتمی در نبرهای مدرن کاسته شود. احتمالا ایالات متحده کاهش چشمگیری از زرادخانههای اتمی خود خواهد داد و اگر لازم باشد این کاهش یکجانبه خواهد بود و به جای ان از سیستم دفاع موشکی بهره خواهد گرفت. علاوه بر متحدان سنتی آمریکا، وارد کردن روسیه و چین به گفت و گوهای جدی در مورد دفاع در برابر حملات موشکی کشورهایی که فاقد توانایی استراتژیک دیگری هستند، میتواند ترس آنها را از اینکه امریکا به دنبال دستیابی مجدد به برتری استراتژیک است، کاهش دهد؛ برتری استراتژیک امریکا از طریق سیستم دفاع موشکی و مشابه موقعیتی که امریکا در اوایل دههی ۱۹۵۰ از آن بر خوردار بود.
تهدیدهای بعدی برای صلح- یعنی جنگهای بزرگ منطقه ای، جنگهای تفرقه افکن قومی و انقلاب از پایین- لزوما تهدیدی مستقمی برای ایلات متحده محسوب نمیشوند. بعدی است که حتی جنگ اتمی، مثلا میان هند و پاکستان یا ایران و اسرائیل، هرچند هولناک، تهدیدی جدی متوجه خاک ایالات متحده کند. در هر صورت، احتمالا ایالات متحده اهرمهای سیاسی و حتی نظامی خود را به کار خواهد برد تا جلوی چنین جنگهایی را بگیرد یا دست کم آنها را مهار کند. موفقیت امریکا در این زمینه تا حدود زیادی به این امر بستگی دارد که دیپلماسی بازدارندگی امریکا چقدر فعال و تهدیددات امریکا برای مداخله در خشونتهای منطقهای و پایان دادن به آن چقدر جدی و متقاعد کننده باشد.
ضرورت ایفای این نقش قاطع دلیل عمدهای است برای ایالات متحده تا نیروهای نظامی خود را فعال نگه دارد، نیروهایی که قادرند زیر چتر استراتژیک ایالات متحده سریع و قاطعانه در جنگهای محلی مداخله کنند، فارغ از آنکه این جنگها چقدر از خاک ایالات متحده دور باشند. کلمات سریع و قاطعانه کلماتی کلیدی اند. توانایی امریکا برای مداخله سریع و قاطعانه نقش مهمی در امنیت ایالات متحده دارد، حتی مهمتر از توانایی این کشور در درگیر شدن هم زمان در دوجنگ محلی (طولانی یا کوتاه مدت)، چیزی که برخی برنامه ریزان نظامی آمریکا در عالم نظر بر آن اصرار میورزند. این که امریکا بتواند به سرعت در جنگی محلی پیروز شود عامل بازدارندهی موثرتری در مقابل وقوع جنگ محلی دیگر است، تا اینکه امریکا هزینههای سنگینی متحمل شود و نیروهای نظامی خود را در سطحی نگه دارد که بتواند در دو جنگ محلی همزمان مداخله کند.
شیوه اصلی مداخله در جنگهای محلی این است که علاوه بر بهره گیری از مزایای تکنولوژیک انقلاب در امور نظامی، به خصوص سلاحهای دقیق و قدرت اتش وسیعف از ترابری هوایی هم بهره گرفت، طوری که بتوان با استفاده از آن نیروها و تجهیزات نظامی برای نبرد سنگین را به سرعت مستقر کرد. این توانایی ایالات متحده را قادر خواهد کرد تا تقریبا به هر جنگ محلی که تهدیدی برای منافع عمده امریکا محسوب میشود واکنش نشان دهد، امریکایی که پیش از این اقیانوسهارا در کنترل خود داشته است.
حملات تروریستی یازده سپتامبر فرصت مناسبی برای کسانی به وجود اورده است که قویا معتقدند حالا باید به کشورهایی که به نوعی با مسلمانان در کشمکش اند، به دیدهی متحد ذاتی و اصلی امریکا نگریسته شود، خواه روسیه باشد یا چین، اسرائیل باشد یا هند. حتی برخی میگویند که هدف امریکا باید این باشد که با استفاده از قدرتش و به نام دموکراسی نظم جدیدی در خاورمیانه پیاده کند تا کشورهای عرب به اراده امریکا تن در دهند، رادیکالیسم اسلامی ریشه کن شود و اسرائیل در امنیت به سر ببرد.
این دیدگاه در داخل امریکا در میان گروههای متعدد راست گرا، نومحافظه کار و بنیادگرایان مذهبی شایع است. هراس از تروریسم سبب میشود که این رویکرد در میان مردم جذبیتی قوی داشته باشد
با توجه به اینکه امریکا کشوری دموکراتیک است، تعریف تهدید باید برای مردم هم به سادگی قابل درک باشد تا بتوانند از خودگذشتگیهای بزرگی را برای خود هموار کنند که برای مقابله با تهدید لازم اند.
لازمه این امر شفایت و صراحت است، اما در عین حال انگیزهای هم برای عوام فریبی ایجاد میکند. اگر بتوان جنبهای شخصی به تهدید داد، آن را شیطانی معرفی کرد و حتی از نظر بصری آن را کلیشهای کرد، در این صورت راحت تر میتوان جامعه را برای تلاش سخت و بلند مدت بسیج کرد.
در روابط انسانی و به خصوص در روابط بین الملل نفرت و تعصب احساساتی هستند به مراتب نیرومند تر از همدلی و همدردی. بیان این احساسات نیز راحت است، راحت از اینکه بخواهیم انگیزههای تاریخی و سیاسی پیچیدهای را ارزیابی کنیم که بر رفتار کشورها و حتی گروههای تروریستی تاثیر میگذارند.
ترکیب دو مفهوم متفاوت پیشدستی و پیشگیری هم وضع را بهتر نکرد. در فصل پنجم گزارش استراتژی امنیت ملی در سال ۲۰۰۲ با عنوان «از اینکه دشمنانمان ما را، متحدان ما را و دوستان مان را با سلاحهای کشتار جمعی تهدید کنند جلوگیری میکنیم» که شورای امنیت ملی آن را منتشر کرد این دو اصطلاح معادل یکدیگر به کار رفته اند.
از آخرین دهه قرن بیستم، کشمکش در اوراسیا مهمترین نگرانی امنیتی جهان شده است. حاشیهی جنوب شرقی اوراسیا عرصهی جنگهای خطرناک قومی و مذهبی است، سرزمین رژیمهای تندرویی است که به دنبال دستیابی به سلاحهای کشتار جمعیاند و زادگاه اکثر کشیشهای افراطی و جنبشهای مسلحانهای است که شاید برخی دولتها هم در مقاطع خاص سلاحهای خود را در اختیارشان قرار دهند. بیش از نیمی از جمعیت جهان در این سرزمین واقع است (از جمله دو کشوری که در صدر پرجمعیتترین کشورهای جهان قرار دارند) و در عین حال حدود سه چهارم فقرای جهان هم در این سرزمین زندگی میکنند. اوراسیا منشا اصلی انفجار جمعیتی جهان و خاستگاه عمده فشارهای بین المللی مهاجرت است، مهاجرتهایی که روز به روز نگرانی بیشتر بر میانگیزند.
مقابله با بی نظمی نوین جهانی به استراتژیای جامع تر از آن استراتژی که برای جنگ سرد لازم بود نیاز دارد و مستلزم رویکری گسترده تر از مبارزه علیه تروریسم است، رویکردی که پس از حملات یازده سپتامبر اتخاد شد. جنگ علیه تروریسم نمیتوانداصل اساسی سیاست امنیتی ایالات متحده در اوراسیا یا در حالت کلی در سیاست خارجی آن باشد. جنگ علیه تروریسم سخت تشخص ناپذیر است، در تعریف دشمن بسیار مبهم است، و از همه مهتر انکه به علل اصلی اشفتگی شدید سیاسی در ناحیه بسیار مهم اوراسیا، یعنی میان اروپا و شرق دور، نمیپردازد. این ناحیه از اوراسیا را که مسلمانان بسیاری در آن ساکناند میتوان «بالکان جهانی» جدید نامید.
امریکا به خصوص پس از یازده سپتامبر باید با دقت و حوصله روابط پیچیده خود را با دنیای سخت متلاطم اسلام واکاوی کند. قبل از هرگونه اقدام موثر و بلند مدت امریکا برای آرام کردن بالکان جهانی جدید و متلاطم این واکاوی لازم است، اقدامی که در واکنش به تهدیدات دوگانه تروریسم و تکثیر سلاحهای اتمی انجام میشود.
در عین حال، سیاستگذران ایالات متحده باید انتظار خطرات بیشتری را هم داشته باشند، خطر سخت تر شدن کار و افزایش خصومت سیاسی و مذهبی ضد امریکایی به علت اقدامات یکجانبه آمریکا.
ارزیابی دقیق تر این است که القاعده ائتلافی است سست از گروههای بنیادگرای مسلمان که طراحان اصلی آن چند مدتی در افغانستان، افغانستان تحت حکومت بدوی و بنیادگرای طالبان، پناه جسته بودند. تخریب اجتماعی افغانستاندر زمان شوروی به ظهور بنیادگرایان مسلمان منجر شد و سیل ناگهانی واکنشهای فراملیتی مسلمانان به اشغال افغانستان هم انگیزهی بیشتری به آنها داد. سپس این بنیادگرایان دشمنی خود را متوجه امریکا کردند، امریکایی که آن را به دلیل حمایت از اسرائیل، محافظت از رژیمهای غیر مردمی منطقه و بیش از همه به دلیلی حضور نظامی در منطقه و تجاوز به مقدسترین سرزمینهای اسلام* به دیدهی خشم و تحقیر مینگریستند. القاعده برای گروههای مختلفی که مشتاق حمله به «شیطان بزرگ»** بودند، منبع وحی قدسی و خط مشی ایدئولوژیک تدوین میکرد و به گروههای نوپای دیگر نقاط پول میفرستاد.
پی نوشت محقق:
* به نظر میرسد که برژینسکی در اینجا به حمله امریکا به عراق اشاره دارد و تفاوتی بین اسلام شیعی و اسلام سنی قائل نمیشود.
** معلوم نیست برژینسکی واقعا از این لفظ استفاده کرده است و یا اینکه مترجم از ان بهره برده است. به هر حال این اصطلاح مربوط به سخنان امام خمینی میباشد.
بخش اعظم دنیای اسلام به علت عدم استحکام نهادهای سیاسی سکولار، ضعف جامعه مدنی و سرکوب خلاقیت روشنفکری با رکود اجتماعی گسترده مواجه است. عوامل مختلفی این شرایط را به وجود آورده اند: استعمار که پس از رهایی این کشورها از آن هیچ ساختار قانونی عملی در آنها بر جای نماند؛ مشکلاتی که همچنان در مورد مرتبط ساختن دین با سیاست وجود دارد، به خصوص در شرایطی که مذهب عامل بیداری سیاسی تودهها میشود؛ ارزوی روزافزون اما برآورده نشدهی اقتصادی و اجتماعی؛ کشمکشها به خصوص سیاسی منطقهای و حتی جهانی. اما این مشکلی است که وخامت آن در کشورهای گوناگو متفاوت است و بنابر این هیچ پیشداوری کلی یا قطعی در مورد آیندهی سیاسی مجموعهی جهان اسلام وجود ندارد.
به علاوه، اگر هم ظاهرا دین بیشترین تاثیر را در ناآرامیهای سیاسی داشته باشد، عوامل غیر دینی همچون فساد و توزیع نامتعادل ثروت هم از عوامل اصلی بی ثباتی سیاسی است. برخی از کشورهای مسلمان دچار فقر شدیدند. تولید ناخالص ملی افغانستان کمتر از ۲۰۰ دلار برای هر نفر و و در پاکستان در حدود ۵۰۰ دلار است، در حالی که در فاصله نزدیک آنها در کویت، این رقم از ۲۰ هزار دلار فراتر میرود. این تفاوت در استاندار زندگی نه تنها میان کشورها، بلکه در خود کشورها هم چشمگیر است و برخی نخبگان حاکم به رغم فقر و محرومیت اجتماعی گسترده در تلاش برای کسب ثروت (و لذت اغلب پنهان آن) هیچ شرمی به خود راه نمیدهند.
از این گذشته، نمونههای کاملا مشهود از کسب ثروت شخصی در میان حکام کشورهای اسلامی متعدد، از جمله فاحشترین نمونهها در عربستان سعودی، پاکستان و اندونزی، این امر را که قدرت سیاسی با کسب ثروت برابر است، به سطح بی سابقهای رسانده است، رفتاری که در تناقض با تعالیم سختگیرانه اسلامی قرار دارد. این نمونههای تکان دهنده از لذت پرستی بی حد و حصر، در کنار ضعف گسترده جامعه مدنی که در آ« مسئولان پر نخوت و ناکارآمد دولتی انگلهایی هستند که جلوی تحرک اقتصادی را میگیرند و جامعه را در فقر گسترده نگه میدارند، ناگزیر خشم عمومی را بر میانگیزد و بر جاذبه پوپولیسم اسلام گرایان میافزاید. در این میان برخی روحانیون به مردم میگویند که اجرای دقیق احکام دینی این تزویر و دورویی را ریشه کن خواهد کرد.
در نهایت، به نفع امنیت ملی امریکا است که مسلمانان هم به همان اندازهی کشورهای ثروتمندتر و دموکراتیک تر غیرمسلمان خود را جزئی از جامعه جهانی در حال ظهور ببینند. به همان اندازه هم مهم است که عناصر سیاسی فعال در جهان اسلام ایالات متحده را مانع اصلی نوزایی تمدن اسلامی ندانند یا آن را مهمترین حامی حاکمان سرکوبگر و حریص خود نبینند یا این کشور را پشتیبان کشورهای بیگانهای ندانند که به دنبال ادامه یا احیای استیلای شبه استعماری خود بر برخی ملتهای مسلمان هستند.
چیزی که حتی از اینها هم مهمتر است این است که مسلمانان تندرو را مسلمانان میانه رو منزوی کنند. بی شک بدون مشارکت سازندهی ۱٫۲ میلیارد مسلمان جهان نمیتوان به دنیای ارام تر دست یافت. تنها با سیاست کاملا حساب شده ایالات متحده است که میتوان به این هدف مطلوب اما دوردست رسید، سیاستی که تنوع و تفاوت مسلمانان را لحاظ کند.
طی چند دهه اینده بی ثباتترین و خطرناکترین منطقهی جهان بالکان جهانی جدید خواهد بود، منطقهای که میتواند جهان را به آشوب و هرج و مرج بکشاند. در این منطقه است که امریکا میتواند به برخورد با جهان با جهان اسلام کشانده شود و در عین حال تفاوت سیاستهای امریکا و اروپا حتی میتواند موجب از هم پاشیدگی اتحادیهی آتلانتیک شود. وقوع همزمان این دو احتمال میتواند هژمونی جهانی کنونی امریکا را به خطر بیندازد.
بنابر این بسیار مهم است به خاطر داشته باشیم که تب و تاب و آشفتگی کنونی جهان اسلام را باید در درجه اول از دیدگاهی منطقهای و نه جهانی و با عینک ژئوپولیتیک و نه تئولوژیک نگاه کرد. جهان اسلام هم از نظر سیاسی و هم از نظر مذهبی دچار تفرقه است. جهان اسلام ثبات سیاسی ندارد و از نظر نظامی ضعیف است و احتمالا تا مدتی در همین وضع خود خواهد ماند. درست است که خصومت با امریکا در برخی کشورهای مسلمان شایع است، اما این خصومت بیش تر در نارضایتیهای مشخص سیاسی ریشه دارد.
طی دست کم سی سال آینده مهمترین کار ایالات متحده برای گسترش امنیت جهانی عبارت خواهد بود از برقراری نظم و آرامش و سپس همکاری در سامان بخشیدن به منطقهای که بزرگترین کانون جهانی بی عدالتی سیاسی، محرومیت اجتماعی، ازدحام جمعیتی و خطر خشونت حاد است. در عین حال این منطقه بیشترین منابع نقت و گاز جهان را در خود جای داده است. در سال ۲۰۰۲، ناحیهای که آن را بالکان جهانی مینامیم، ۶۸ درصد ذخایر ثابت شدهی نفت جهان و ۴۱ درصد ذخایر ثابت شده گاز جهان را داشت و ۳۲درصد تولید نفت و ۱۵درصد تولید گاز جهان در این ناحیه صورت میگرفت. پیش بینی میشود که این منطقه (به همراه روسیه) در سال ۲۰۲۰ تقریبا ۴۲میلیون بشکه نفت در روز تولید کند، یعنی ۳۹ درصد تولید جهانی نفت (۱۰۷٫۸ میلیون بشکه در روز). برآوردها نشان میدهند که سه منطقه کلیدی جهان- اروپا، ایالات متحده و شرق دور-ی ۶۰درصد از تولید جهانی مذکور را مصرف خواهند کرد (به ترتیب ۱۶، ۲۵ و ۱۹درصد).
ترکیب نفت و بی ثباتی امریکا را به بن بست میکشاند. امریکا برای کمک به برقراری ثبات نسبی در کشورهای متزلزل این منطقه با مشکل هولناک کشورهایی مواجه است که بی قراری سیاسی، اضطراب اجتماعی و تب و تاب مذهبی مردم آنها روز به روز بیشتر میشود. با توجه به ناسازگاری فرهنگی، آشفتگی سیاسی و پیچیدگی قومی این سرزمین، امریکا باید وظیفهای مخاطره امیزتر از آنچه نیم قرن قبل در اروپا انجام داد، برعهده بگیرد.
امریکا برای روبه رو شدن با بالکان جهانی میتواند تنها به یک متحد حقیقی اتکا کند: اروپا.
اگرچه امریکا به کمک کشورهای مهم شرق اسیا مثل ژاپن و چین احتیاج خواهد داشت و البته ژاپن برخی کمکهای محدود لجستیکی و نیروهای حافظ صلح در اختیار امریکا قرار خواهد داد، اما در مرحله کنونی بعدی است که آنها خود را کاملا درگیر کنند. فقط اروپاست که با داشتن قدرت بالقوه سیاسی، نظامی و اقتصادی میتواند مشترکا با امریکا ملتهای مختلف اوراسیایی را در چارچوبهایم تفاوت و متناسب برای ارتقای ثبات منطقهای و گسترش تدریجی همکاریهای اوراسیایی به کار گیرد، اروپایی که بیش از پیش خود را در اتحادیه اروپا سازماندهی میکند و از لحاظ نظامی در ناتو ادغام میشود.
دیگر انکه وقتی اتحادیه فراملیتی اروپا به امریکا وصل شود، در منطقه کمتر مورد این سوظن واقع خواهد شد که استعمار اروپا بازگشته و میخواهد منافع ویژه اقتصادی خود را تحکیم بخشد یا دوباره به ان دست یابد.
ژاپن نیز میتواندو باید یک بازیگر عمده شود، اگرچه محوریت اروپا را نخواهد داشت. ژاپن تا مدتی همچنان از ایفای نقش بزرگ نظامی و فراتر از دفاع ملی اجتناب خواهد کرد. اما ژآپن به رغم رکود افتصادی اخیرش هنوز هم دومین اقتصاد بزرگ دنیاست. حمایت مالی ژاپن اهمیت فوق العادهای برای گسترش صلح در جهان دارد و در نهایت هم به نفع خودش خواهد بود. متحدی در نبرد درازمدت علیه نیروهای متعددی که موجب هرج و مرج در بالکان جهانی میشوند.
با توجه به منازعات متعدد و در هم تنیده بالکان جهانی نخستین مرحله یک پاسخ جامع تعیین اولویتهاست. این سه اقدام مرتبط با هم بسیار مهم اند:۱) حل مناقشه اعراب و اسرائیل، مناقشهای که در خاورمیانه بسیار دردسر آفرین است.۲) تغییر معادله استراتژیک در ناحیه نفت خیز از خلیج فارس به آسیای میانه. ۳) به کارگیری دولتهای کلیدی از طریق طرحهای منطقهای، طرحهایی که هدفشان جلوگیری از تکثیر سلاحهای کشتار جمعی و مهار موج تروریسم است.
مسئله کشمیر بخشی از مسئله کلی تر بی ثباتی در بالکان جهانی شده است. حل مسالمت امیز مسئله کشمیر احتمالا دست کم به اندازه حل کشمکش اعراب و اسرائیل سخت خواهد بود. در مسئله کشمیر دو کشور بزرگ درگیرند که روی هم جمعیتی معادل ۱٫۲ میلیارد نفر دارند، یعنی تقریبا یک پنجم جمعیت جهان و اکثر این جمعیت هنوز سنتی و کم سوادند و به راحتی تحت تاثیر رهبران عوام فریب قرار میگیرند (حتی نخبگان آنها). در چنین شرایطی تشویق طرفین به سازش به مشارکت فعال کشورهای خارجی، فشار فراوان بین المللی، مشوقهای سیاسی و مالی بزرگ و صبر فراوان نیاز دارد.
در گزارش ۱۷ مارس ۲۰۰۲ روزنامه نیویورک تایمز خلاصهای از اسناد به دست آمده از القاعده آورده شده است که حکایت از جاذبه فراملی این سازمان تروریستی دارد. دیوید راد و سی.جی.چیورز در مقاله خود با عنوان A nation challenged qaeda-s grocery lists and manuals of killing خاطرنشان میکنند که «از اواسط دهه ۱۹۹۰ به بعد نیروهای جدید القاعده از بیش از ۲۰ کشور به افغانستان میامدند، از عراق و مالزی گرفته تا سومالی و بریتانیا. مردان جوان به کمک و حمایت گروههای مختلف تندرو به افغانستان میامدند، گروههایی که هر یک چندین اردوگاه آموزشی داشتند. اما وقتی به افغانستان میرسیدند آموزشهای مذهبی و نظامی بسیار مشابهی میدیدند … گروههای متعدد مذهبی به جهاد سراسری بن لادن پیوستند. گاهی هم آنها برای درخواست کمک به منظور پیشبرد آرمانهای خود در کشورشان به آنجا میامدند»
قدرت فزاینده برخی کشورهای اسیایی تهددی است برای ثبات منطقه [بالکان جهانی]. آسیا فاقد هر گونه ساختار امنیتی مشترک و بازدارنه منطقهای است. کشورهای همسایه منطقه دلخوریهای عمیقی از هم دارند، آن هم در شرایطی که اسیب پذیریهای وخیم داخلی شان تلخ تر شود. قدرتهای امروز اسیادر وضعیت منطقهای اشفته و عمدتا سازمان نیافتهای فعالتی میکنند، وضعتی که فاقد آن نوع از چارچوبهای چند جانبه برای همکاریهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی است که امروز در اروپا و حتی در امریکای لاتین مشاهده میشود. به این ترتیب، اسیا در آن واحد نمادی است از یک موفقیت اقتصادی، هم یک اتشفشان اجتماعی و هم یک تهدید سیاسی.
در این قاره چین قدرت میگیرد و بر سر برتری منطقهای با ژاپن متحد امریکا رقابت میکند، کره به اجبار تقسیم شده است و هر لحظه میتواند منفجر شود، آیند تایوان منسا اختلاف و درگیری است، اندونزی از درون در معرض خطر است و هند از سوی چین احساس خطر میکند و در عین حال خود را همطراز آن کشور میداند. همه میدانند که چین و هند (و کشور دیوار به دیوارش پاکستان) قدرتهای اتمی هستند. کره شمالی سرسختانه در پی ان است که به یک قدرت اتمی تبدیل شود و ژاپن نیز مترصد آن است که از خود یک قدرت اتمی بسازد. قدرت نوظهور چین شبیه امپراتوری المان است، آلمانی که به بریتانیای کبیر شک میبرد، با فرانسه خصومت داشت و رقیب روسیه بود. چین امروز هم اگرچه عملگرایی روز افزونی در مقابل نقش آمریکا در پاسفیک از خود نشان میدهد، اما ژاپن را بر نمیتابد، هند را کوچک میبیند و روسیه را به دیده تحقیر مینگرد.
آنچه بر پیچیدگی این کلاف بیمها، کینهها و دلهرهها [در شرق اسیا] میافزاید آسیب پذیری استراتژیک خود این کشورهاست. تجارت دریایی و در نتیجه بقای اقتصادی تک تک بازیگران عمده اسیایی در گرو دسترسی بی قید شرط آنها به تنها دو یا سه بندر مهم است. فقط چند مین دریایی کافی است تا بنادر شانگهای، یوکوهاما یا بمبئی (و یک یا دو بندر مهم دیگر) از کار بیفتد و به این ترتیب اقتصاد ژاپن، چین یا هند به معنای واقعی فلج شود.
اقتصاد این کشورها تقریبا یکسره متکی به حمل و نقل دریایی است، از جمله واردات نفت که برای آنها بی نهایت مهم است. حمل و نقل ریلی نه تنها برای کشورهای جزیرهای مثل ژاپن و اندونزی کاربردی ندارد، بلکه در کشورهایی مثل چین و هند هم سهم ناچیزی دارد. تنگه مالاکا [تنگهای که دریای آندمان-اقیانوس هند- و دریای چین جنوبی -اقیانوس ارام- را به هم وصل میکند] در نزدیکی سنگاپور یک راه بسیار حیاتی است، چرا که تجارت شرق دور با اروپا و نیز واردات نفت آن از خاورمیانه از همین گذرگاه باریک انجام میشود.
بنابر این جای شگفتی نیست که یک مسابقه تسلیحاتی دریایی بی سر و صدا در اسیا قوت گرفته است.
در نهایت انچه که عمدتا جنگ یا صلح را در شرق دور تعیین خواهد کرد، چگونگی تعامل چین و ژاپن با یکدیگر و نیز با ایالات متحده است. اگر قرار باشد ایالات متحده نیروهای خود را از منطقه خارج کند، به احتمال بسیار زیاد ماجرای اروپای قرن بیستم تکرار خواهد شد. در این صورت تنها راه ژاپن این خواهد بود که به سرعت برنامههای نظامی خود را برملا کند و بر سرعت آن بیفزاید؛ چین احتمالا به سرعت مشغول گسترش سلاحهای اتمی خود خواهد شد، سلاحهایی که تا کنونبه منظور ایجاد یک بازدارندگی حداقلی طراحی شده اند؛ تنگه تایوان به محلی برای قدرت نمایی ملی چین تبدیل خواهد شد؛ به احتمال بسیار زیاد و همراه با آشوب و خشونت تقسیم کره پایان خواهد یافت و شاید کشوری یکپارچه در مقام یک قدرت اتمی سر برآورد؛ و مثلث اتمی چین، هند، پاکستان میتوند پوششی خطرناک برای از سرگیری آشکار جنگهای متعارف شود. سپس یک جرقه میتواند همه چیز را منفجر کند.
آمریکا طی شصت سال گذشته چنان نقش مهمی در روابط بین المللی ایفا کرده است که در زمان حاضر نه اروپاییها و نه اسیاسیها نمیتوانند نظام جهانی را در تصور اورند که در آن مشارک سیاسی امریکا به نوعی وجود نداشته باشد. این واقعیت از نظر اروپا در ناتو تجلی پیدا یافته است و احتمالا سالهای اینده وظایف مشترک ناتو و اتحادیه اروپا موجب تثبیت ان خواهد شد، اتحادیهای که کم کم به قدرت نظامی دست خواهد مییابد. در شرق دور نیز پیوندهای دفاعی امریکا با ژاپن و کره جنوبی و به طور غیر رسمی با تایوان باعث شده است که امنیت این سه کشور به امنیت امریکا گره بخورد. حتی چین هم که چندین دهه از حضور نظامی امریکا در اسیا انتقاد میکرد، در سالهای اخیر کم کم پذیرفته است که «مقاصد چین و ایالات متحده در حفظ ثبات اسیا عمدتا یکسان است»
این وضعیت میتواند از بین برود و آن هنگامی است که یک جنبش پوپولیستی ضد امریکایی اروپا و اسیا را فرا بگیرد، جنبشی که در غرب به شکل پان اروپاییسم و در شرق به شکل پان اسیاییسم جلوه کند. نشانههایی از هر دوشکل این جنبش به چشم میخورد، اگرچه هیچ یک از آن دو تا کنون نتوانسته است افکار و عواطف اکثر اروپاییها یا اسیاییها را برانگیزد.
دستور کار نشستهای وزرای سازمان تجارت جهانی را گروه کشورهای موسوم به مربع تنظیم میکنند، شامل ایالات متحده، کانادا، ژاپن و اتحادیه اروپا که در مجموع حدود دو سوم تجارت دنیا را در اختیار دارند. به علاوه، موضوع دسترسی به بازار آمریکا اهرمی استثنایی در اختیار مذاکره کنندگان ایالات متحده قرار میدهد که با استفاده از آن بر موضع سایر کشورها تاثیر بگذارند.
رئیس بانک جهانی به طور سنتی امریکایی است و ایالات متحده بیشترین رای را در اختیار دارد. در صندوق بین المللی پول مصوبات مهم مستلزم ۸۵ درصد رای موافق است و ایالات متحده ۱۷٫۱۱ درصد حق رای دارد که با عث میشود این کشور یک حق وتوی انحصاری و موثر در اختیار داشته باشد. مایه تعجب نیست که عدهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی را شعبهای از وزارت خزانه داری امریکا مینامند.
نفوذ فرهنگی امریکا با ان تاکیدش بر آشپزی راحت حتی به عادات غذایی هم رسیده است. این اندیشه که بلعیدن سریع غذا میتواند از لحاظ اقتصادی مولد و با قیمتی ارزان تا حدودی هم لذت بخش باشد، اساس صنعت غذای سرپایی( Fast Food) است، صنعتی که در امریکا به وجود امد اما روز به روز بیشتر به سایر نقاط دنیا نفوذ میکند و حتی رستوران داران میتکر در سایر کشورها انواع محلی ان را درست میکنند.
غذای سرپایی موجب میشود زمان بیشتر برای کار فراهم شود. غذاهای بسته بندی شده اراسته طرفداران پروپاقرصی برای خود دارد و قیمت تقریبا ارزان آن مصرفکنندگان فراوانی، عمدتا کارگران شهری و نسل جوان را جلب میکند. شعار ضد امریکایی چپهای اروپایی در دههی ۱۹۵۰ استعمار کوکاکولایی بود: حالا نیم قرن بعد نشان مک دونالد، خوب یا بد، اغلب تداعی کننده پرچم آمریکاست، نشانی که آن را تقریبا در هر شهر بزرگ خارجی میتوان دید.
امروزه سفر روسای دولت کشورها به واشینگتن رویدادی برجسته در سیاست خارجی اکثر کشورها محسوب میشود.
رسانههای ملی کشورها این سفر را رویدادی تاریخی میبینند و لحظه به لحظهی آن را به تفصیل گزارش میکنند.
اگر سفیر یک کشور خارجی بتواند برای رئیس جمهور کشورش وقت ملاقاتی نیم ساعته با رئیس جمهور امریکا به دست اورد، احساس میکند که به بزرگترین موفقیت دوران خدمتش دست یافته است.
معمولا بیشترین وقتی که داده میشودیک وقت ملاقات پنج دقیقهای برای عکس گرفتن با رئیس جمهور امریکا در دفتر کارش است که سپس میتوان آن را در کشور به عنوان یک جلسهی تاریخی گزارش کرد.
در زمینه دموکراسی پرسشهای جدیدی در مورد مفهوم سیایس خود بشر میتواند مطرح شود (باتوجه به پیشرفتهای علم ژنتیک). پیوند سنتی میان آزادی سیاسی و برابری سیاسی -مفهومی حقوقی که اهمیتی اساسی در کارکرد یک نظام دموکراسی دارد- از این اندیشه نشات میگرفت که «همه انسانها برابر افریده شده اند»یعنی گزینشی کدهای بیولوژیک که مشخص کننده خصوصیات انسانهاست، به تقویت برخی انسانها نسبت به برخی دیگر منجر میشود و این امر اندیشهی مذکور و تمام مفاهیم سیاسی و حقوقی مبتنی بر آن را با خطر مواجه میکند. از اصل برابری چه میماند وقتی قابلیتهای فکری و حتی اخلاقی برخی افراد با دستکاری (ژنتیکی) بسیار فراتر از دیگران تقویت شده است ؟
این که ایران در چه مسیری متحول خواهد شد مشخص نیست، اما روزهای تئوکراسی بنیادگرای آن رو به پایان است.
حالا ایران در مرحله فرونشستن تب و تاب انقلابی است و بدون ایران بنیادگرایی در سایر نقاط هم دوام نمیآورد.
در زمان حاضر، اسلام به علت نرخ زاد و ولد بالا و نیز ایمان آورندگان جدید بیشترین رشد را در میان ادیان جهان دارد.
امنیت ملی قرن نوزدهمی آمریکا که مستقل از امنیت ملی سایر کشورها بود و در نیمه دوم قرن بیستم به دفاع از طریق متحدان ماورای اقیانوسها تبدیل شد، حالا اساسا در حال استحاله به آسیب پذیری مشترک جهانی است.
در بیشتر تاریخ کشور مستقل امریکا شهروندان این کشور امنیت را وضعیت معمول و نا امنی پراکنده را وضعیت غیر معمول محسوب کرده اند.
از حالا به بعد بر عکس خواهد بود.
در عصر جهانی شدن، ناامنی واقعیتی پایدار و تلاش برای امنیت ملی مشغلهای دائمی خواهد بود.
در نتیجه، برای ایالات متحده در مقام هژمون کنونی جهان تعیین اینکه چه مقدار آسیب پذیری قابل قبول است هم سیاستی پیچیده و هم معضل فرهنگی جامعه آمریکاست.
انتخاب: سلطه یا رهبری
نویسنده: زبیگنیو برژینسکی
مترجم: امیرحسین نوروزی
موضوع: سیاست
تعداد صفحات: ۳۰۴
شابک: 978-964-312-935-7
The Choice: global domination or global leadership
منبع: سلطه یا رهبری و گزیدهای از کتاب "انتخاب: سلطه یا رهبری" - زبیگنیو برژنیسکی - عمار اسلامخواه