چکیده
توسعه فرهنگی گونهای از توسعه در جوامع انسانی است که در مورد وجوه آن اتفاق نظری کلی وجود ندارد و ملتهای مختلف دیدگاههای مختلفی راجع به آن دارند . جوامع پیشرفته نیز، پیشرفت خود را مدیون کار فرهنگی و برنامه ریزی خود میدانند و جهت توسعه اقتصادی – اجتماعی خود مایل به بسط آن به سایر ملل هستند و در این راه از ابزارهای مختلفی استفاده مینمایند . ملل عقب مانده یا در حال رشد نیز تلاش دارند ضمن حفظ ارزشهای سنتی خود، از عوامل ارزشی والای سایر کشورها نیز استفاده و فرهنگ خود را تقویت و یا به تعبیری اصلاح نمایند . در تقابل میان این دو طرز فکر، مشکلاتی بوجود میآید که کلیاتی از آن در مقاله آمده است.
ماهیت فرهنگی، شاکله اصلی تمامی فعالیتهای نظامی را تشکیل میدهد که مردم آن خواهان زندگی بهتری هستند و بدین لحاظ برنامه ریزیهایی برای انواع مختلف توسعه انجام میدهند . بدون توسعه فرهنگ، توسعه در سایر بخشهای جامعه (آقتصادی، سیاسی، اجتماعی، ....) دارای رشد یکسانی نبوده و با پدیدههای توسعه نامتوازن، توسعه برون زا، توسعه درون زا و معضلات مختلف اجتماعی مواجه خواهند شد .
مقدمه
توسعه در لغت نامه دهخدا به معنی فراخ و فراخ کردن آمده است. اصطلاح توسعه به صورت فراگیر پس از جنگ جهانی دوم مطرح شد. واژه توسعه در لغت به معنای خروج از «لفاف» است. در قالب دیدگاه نوسازی، لفاف همان جامعه سنتی و فرهنگ و ارزشهای مربوط به آن است که جوامع برای متجدد شدن باید از این مرحله سنتی خارج شوند.
در تعریف توسعه نکاتی را باید مد نظر داشت که مهمترین آنها عبارتند از این که اولا، توسعه را مقوله ارزشی تلقی کنیم، ثانیا آن را جریانی چند بعدی و پیچیده بدانیم. ثالثا به ارتباط و نزدیکی آن با مفهوم بهبود توجه داشته باشیم.
دانشمندان علوم اجتماعی از توسعه تعاریف متعددی ارایه کردهاند که به برخی از آنها اشاره میکنیم.
مایکل تودارو معتقد است که توسعه را باید جریانی چند بعدی دانست که مستلزم تغیرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشه کن کردن فقر مطلق است. توسعه در اصل باید نشان دهد که مجموعه نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوع اساسی و خواستههای افراد و گروهای اجتماعی در داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگی گذشته خارج شده و به سوی وضع یا حالتی از زندگی که از نظر مادی و معنوی بهتر است، سوق مییابد.(دانشنامه آزاد ویکی پدیا)
برنشتاین میگوید: تلاش برای ایجاد توسعه بار ارزشی به همراه دارد که کمتر کسی با آن مخالف است. اشتیاق برای غلبه بر سوء تغذیه، فقر و بیماری که از شایعترین و مهمترین دردهای بشری هستند از جمله اهداف توسعه به شمار میرود.
دادلی سیرز ریس موسسه اطلاعات توسعهای دانشگاه ساسکس، توسعه را جریانی چند بعدی میداند که تجدید سازمان و سمت گیری متفاوت کل نظام اقتصادی-اجتماعی را به همراه دارد. به عقیده وی توسعه علاوه بر بهبود میزان تولید و درآمد، شامل دگرگونی اساسی در ساختهای نهادی، اجتماعی اداری و همچنین ایستارها و وجه نظرهای مردم است. توسعه در بسیاری از موارد حتی عادات و رسوم و عقاید مردم را نیز در بر میگیرد.(دانشنامه آزاد ویکی پدیا)
با توجه به تعریف توسعه میتوان گفت که توسعه در فرآیند تلاش انسان برای ایجاد تعادل بین نیازها و خواستههای وی و امکانات بالفعل و بالقوه در جامعه و محیط زیست پدید میآید. به عبارت دیگر، توسعه در اثر واکنش به رابطه نامتعادل بین نیازها و خواستههای انسان از یک سو و امکانات موجود از سوی دیگر پدید میآید.
به طور کلی توسعه فرایندی است پیچیده که طی آن جامعه از یک دوره تاریخی به دوره جدیدی منتقل میشود. این فرایند در هر مرحله از رشد خویش ابعاد مختلف زندگی را متحول میسازد. به این ترتیب توسعه مفهومی است ارزشی که همراه با فرضهایی هنجاری از الگوی انتزاعی از جامعه دلالت دارد.
توسعه از ابعاد زیر قابل بررسی است :
توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی، توسعه فرهنگی، توسعه اجتماعی، توسعه پایدار، توسعه انسانی (سیف الهی . 1381 . ص 39 )
هدف از توسعه رفع نیازهای انسان است که بطور کلی نیازهای انسان را میتوان در سه طیف گسترده به شرح زیر طبقه بندی کرد:
• نیازهای زیستی و فیزیولوژیکی مانند خوراک، پوشاک، مسکن و .....
• نیازهای روانی مانند کسب آگاهی کسب امنیت، ارتقا و تعالی، فرار از تاریکیها و ناشناختها، لذت بردن از معنویت (هنر، زیبایی و ....)، لذت بردن از حیات و از جهان هستی، ارتباط با کائنات، .....
• نیازهای اجتماعی مانند نیاز به تشریک مساعی جمعی در حل مسایل، مشکلات، تنگناها و ....، نیاز به همدلی، پاسخ به نیازهای جنسی . ( سیف الهی . 1381 . ص 41)
از آنجا که استفاده از امکانات در جهان هستی، به ویژه در جامعه انسانی، به علت استفاده نامطلوب و یا در واقع به علت شکل گیری روابط اجتماعی ناعادلانه در جامعه به صورت مطلوب و عادلانه توزیع نمیشود، بنابراین توسعه نیز در جامعه انسانی به اشکال گوناگون پدیدار میشود . مهمترین و پر مسئلهترین مشکل توسعه در جهان امروز، توسعه ناموزون و عوارض نامطلوب آن است . (سیف الهی . 1381 . ص 55 )
تا مدتها توسعه مقولهای صرفاً اقتصادی تلقی میشد و کشورهای مختلف تنها از این جنبه به آن توجه میکردند. به عبارتی، پیشرفت اقتصادی یگانه ملاک توسعة هر جامعه قلمداد میشد و تصور غالب این بود که میتوان به مدد الگوهای مختلف توسعه اقتصادی، رشد تکنولوژی، انباشت ثروت و مواردی از این قبیل به اهداف یک جامعه توسعه یافته نایل آمد.
اما به تدریج نگاه یک سویه به توسعه و تاکید بیش از حد بر مسایل اقتصادی، باعث بروز مشکلاتی در عرصههای اجتماعی و زیست محیطی برای کشورهای پیشرفته شد. از سوی دیگر، استفاده از این الگوی توسعه توسط برخی کشورها به طور ناآگاهانه، بر توسعه هماهنگ این کشورها اثراتی منفی گذارد.
این مشکلات از آنجا نشأت میگرفت که نقش کلیدی فرهنگ در قوام جامعه مورد غفلت قرار گرفته بود. میتوان گفت فرهنگ به عنوان گنجینهای از دستاوردهای مادی ومعنوی بشری که باورها، ارزشها، نگرشها و هنجارهای مورد قبول یک جامعه را در طول تاریخ بوجود آورده است ـ نوع رفتار مردم آن جامعه را مشخص میکند.
بدیهی است که نمیتوان بدون اعتنا به این مقولة مهم، بدنبال ایجاد تغییراتی در ابعاد مختلف جامعه بود. چراکه هرگونه تغییر و تحولی در تمامی ابعاد جامعه اعم از اقتصادی، سیاسی و اجتماعی منوط به نوعی پذیرش فرهنگی، در جامعه میباشد.
بنابراین بدون ایجاد بستر مناسب فرهنگی نمیتوان بدنبال تحقق توسعه در ابعاد دیگر جامعه بود. از این روی طی سالهای اخیر مفهوم توسعة فرهنگی مورد توجه بسیاری از مجامع جهانی از جمله یونسکو قرار گرفته است.
تعریف مفاهیم
اجزای فرهنگی: منظور از اجزای فرهنگی مجموعة ارزشها، عقاید و آگاهیها، هنجارها و نمادهای مربوط به موضوع تحقیق میباشد. آگاهی، درک و تعاریف واقعیتها از میان گروه، جامعه و کنشگران اجتماعی میباشد.
نباید آگاهی را با دانش علمی یکسان شمرد. آگاهیها معانی و تعاریفی هستند که جنبه اجتماعی و عمومی دارند. ارزش عبارت است از معیار تعریف وضع مطلوب امور و معیار انتخاب در میان گزینههای مختلف که به صورت نامشروط و غیرپیامدگرا هستند که وضع مطلوب را برای کنشگر نشان میدهد.
هنجارها قواعد عمل ناظر بر موقعیتهای خاص، پیامدگرا و مشروط میباشند. هنجارها در ذات خود مشروط به زمان و مکان و اعمال دیگران هستند، ولی ارزشها ضرورتهای قطعیاند. نمادها علامتهای قراردادی و سازوکاری است که در چارچوب یک نظام فرهنگی پدیدههای عینی و ملموس را به معانی مربوط میسازد. در این مقاله، اجزای فرهنگی توسعه بدون تفکیک آن به چهار عامل فوق در نظر بوده و بررسی شده است. از سوی دیگر مجموعه اجزای فرهنگی توسعه به صورت یک منظومه و ارتباط و جایگاه اجزا نسبت به یکدیگر و نسبت به مقوله توسعه در طراحی الگویی برای دستیابی به توسعه مدنظر است.
در مورد هر یک از اجزای فرهنگی ورود به فضای مفهومی آن واژه و بیان دیدگاههای مختلف نسبت به فضای مفهومی هر یک و اختلاف نظرهای موجود هدف تحقیق نبوده، بلکه هر یک از اجزای فرهنگی به عنوان جزئی از یک منظومه در نظر گرفته شده و هدف اصلی طراحی منظومة اجزای فرهنگی توسعه بوده است.
توسعه: با توجه به تعاریف مختلف در مورد توسعه میتوان مفهومی از توسعه را که مورد اتفاق بیشتر صاحبنظران باشد این گونه بیان نمود: توسعه سیری است که متضمن بهبود مداوم همة عرصههای زندگی انسانی، اعم از مادی و معنوی، و نیز بنیانهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باشد و انسان در این سیر به حیاتی با عزت نفس و اتّکا به خود همراه گسترش دایرة انتخاب در محدودة پذیرفتهشده دست یابد. توسعه از دو نظر بحثپذیر است: اهداف و آرمانهای توسعه، و سیر تاریخی توسعه.
منظور از سیر تاریخی توسعه، سیری است که کشورهای غربی آن را پیمودهاند که بسیاری از بخشهای این سیر به خاطر شرایط بومی و فرهنگی کشورهای اسلامی تقلیدپذیر و اقتباسشدنی نیست و بسیاری از اندیشمندان مسلمان هم با تقلید و اقتباس از این سیر موافق نیستند. ولی توسعه دارای اهداف و آرمانهایی است که ارتقای مادی و معنوی جوامع انسانی را باعث میگردد.
این عرصه توسعه مورد توجه و اندیشهورزی اندیشمندان مسلمان قرار گرفته است. در این تحقیق وقتی صحبت از توسعه و اجزای فرهنگی آن شده بیشتر اهداف و آرمانهای توسعه مدنظر بوده نه سیر تاریخی توسعه که غرب پیموده است. (نگاهداری، توسعه فرهنگی از نگاه اندیشمندان اسلامی)
اهمیت موضوع
فر هنگ به عنوان سرمایه معنوی،مادی و متراکم شده جوامع و اصلیترین عامل حفظ و تقویت هویت ملی و تاریخی یک کشور و جامعه شناخته میشود.جامعه شناسان فرهنگ را از حیث ویژگیو کارکرد آن در دو سطح طبقه بندی میکنند.
1 – معنوی(اساسی): شامل ارزشها،هنجارها،رفتارها،بایدها و نبایدها واعتقادات ونگرشها.
2–مادی(مشهود):شامل کالاها،خدمات، محصولات وابزارهای فرهنگی مثل:کتاب،مطبوعات،هنر،سینما،زبان،آداب و رسوم وسنن وغیره.متخصصصان علوم انسانی اتفاق نظر دارند که لایه زیرین فرهنگ است که باعث ایجاد فضایل اخلاقی و احساسات ملی در افراد میگردد.
وظایف بخش فرهنگ را از دو جنبه میتوان مورد برریسی قرار داد.
- جنبه اول وظیفه و رسالتی است که این بخش در توسعه عمومی کشور یا به عبارت دیگرفرهنگ توسعه بر عهده دارد.مهمترین هدف در این جا ایجاد زیر ساختها و فراهم کردن بسترهای مناسب با استفاده از ظرفیت نهادی بخش فرهنگ برای تحقق رشد اقتصادی-اجتماعی و سیاسی است.به عبارت دیگر مفهوم فرهنگ توسعه ناظر بر این واقعیت است که دستیابی به توسعه همه جانبه مستلزم تقویت زمینههای فرهنگی است.چنین دیدگاهی به فرهنگ و برنامه ریزی فرهنگی مستلزم نگاه فرابخشی به مقوله فرهنگ است؛به نحوی که بتوان آثار ابعائ فرهنگی د رسطوح مختلف تصمیم گیری را شاهد بود.از سوی دیگر این موضع بیانگر آن است که مدیریت و مدیران فرهنگی کشور نباید برنامهها و فعالیتها راآنقدر محصور و محدود در نظر گیرند که که تنها به توسعه بخش فرهنگ محدود باشد،زیرا همواره وجود تعامل متقابل و پویا میان فرهنگ توسعه و توسعه فرهنگی است که م یتواند هم افزایی اقدامات را بهبود بخشد.
- جنبه دوم وظایف بخش فرهنگ به توسعه فرهنگی معطوف است.این جنبه به توسعه حقوق فرهنگی مردم به معنای دسترسی عادلانه افراد به کالاها و خدمات فرهنگی اشاره دارد.موارئی هم چون بهرمندی از کالاو خدمات فرهنگی،رادیو،تلویزیون،روزنامه،سینما،مطبوعات،سینما تئاتر،موسیقی،نمایشگاهها،سفرها یتفریحی و... از این قبیل حقوق فرهنگی هستند.
- به این ترتیب برنامه ریزان میبایست با طراحی سیاستها و برنامههای مناسب به تامین حقوق فرهنگی مردم بپردازند.علاوه بر این دولت میبایست منابع لازم را برای تامین این حقوق فراهم،و از فعالیتهای مردم یدر زمینه توسعه فرهنگی حمایتهای لازم را به عمل آورد
ویژه گیهای حوزه فرهنگ
شناخت دقیق ویژه گیهای این حوزه نیز میتواند نقش مؤثری در برنامه ریزی فرهنگی (و نهایتاً توسعه فرهنگ ی)داشته باشد.منظور از ویژگی در این جا خصوصیت یا صفت خاصی است که موجب تمایز حوزه فرهنگ ا زسایر حوزهها میشود.
1. نظام هدفگذاری و تدوین معیارهای ارزیابی عملکرد در بخش فرهنگ تلفیقی از جنبههای کمی و کیفی است.
2. فرهنگ و غعالیتها یفرهنگ یهمانطور که تاحد زیادی از متغیرها یداخلی تاثیر میگیرند،در همان حال از جریانهای فرهنگی بین المللی و جهانی به ویژه مقوله مصرف فرهنگی نیز متاثر هستند.
3. درگذشته بخش عظیمی از اقدامات مربوط به سیاستگذاری و برنامه ریزی و اجراء و نظارت توسط دولت انجام م یشد.در حال حاضر شکل گیری و روند رو به رشد انجمنها،تشکلها،نهادها،ومؤسسات غیردولتی در حوزه فعالیتهای فرهنگی باعث شده تا توان و ظرفیت حوزه فرهنگ به لحاظ سخت افزاری و نرم افزاری سنبت به گذشته توسعه یافته تر گردد.بنابراین برنامه ریزیها باید به گونهای باشد که ضمن حفظ و تقویت وظایف حاکمیتی دولت ظرفیت بخش غیر دولتی هم در این زمینه فعال تر شود و از سوی دیگر بهره گیر یاز سازمانهای غیر دولتی در مدیریت فرهنگی به عنوان یک راهبرد اساسی شتاب بیشتر یگیرد.
4. با توجه به اهمیت،حساسیت،تاثیرگذاری وگستردگی و کارکردهای متنوع حوزه فرهنگ جاذبه فرایندهای همراه با نگرش مبتنی بر تحصیل درآمد برای ورود به این حوزه شکل گیرد.
5 توجه به گروههای قموی –زبانی و خرده فرهنگهای رایج در کشور.هرگونه سیاستگذاری فرهنگی باید اولاً این تنوع فرهنگی را بپذیرد وثانیاً با طراحی سازوکارهای مناسب از ظرفیت این خرده فرهنگها در جهت تنظیم تبادلات با فرهگ ملی و تقویت آن بهرمند شود.
با توجه به گسترش فناوریهای نوین شدت تغییر وتحولات در حوزه فرهنگ نیز افزایش خواهد یافت.اتخاذ نگرش فعال و کسب آمادگ یبرای تعامل مؤثر با این پدیده و استفاده مؤثراز ظرفیتها یآن برای تقویت ابعاد فرهنگی خویش نیز باید در برنامهریزی و سیاستگذاری توسعه فرهنگی مدنظر قرار گیرد.
7. حوزه فرهتگ به لحاظ آسیب پذیری شدید همواره نیازمند حمایتهای نالی و حقوقی دولت است.
ساختار حوزه فرهنگ
نگاه به حوزه فرهنگ حاکی از وجود سه مؤلفه اصلی با عنوان حاکمیت،مصرف کننده و تولیدکننده است.این سه بر ساختار و کارکرد بخش فرهنگ تاثیر گذار هستند.منظور از حاکمیت ارکان اداره کشور است،که حاکمیت خویش در این بخش را در قالب سیاستگذاری،هدایت و حمایت تحقق میبخشد.تولیدکنندگان نیز کلیه اشخاص حقیقی و حقوقی را شامل میشود که عنصر خلاقیت،نیازهای فردی،جمعی خود و مصرف کننده گان را تبدیل به کالاها و خدمات فرهنگی میکنند(مثل:هنرمندان،نویسندگان،سینماگران و...). مصرف کنندگان نیز با مصرف و فعالیتهای فرهنگی عملاًساختار بخش را از حیث نظام تدوین سیاستها،برنامه ریزیها،تخصیص منابع و غیره متاثر میکنند.
در هر تحلیلی از حوزه فرهنگ (توسعه فرهنگی)باید نقش این سه مؤلفه را در نظر گرفت.ازسوی دیگر تنظیم روابط میان این سه مؤلفه و هدایت برآبند عملکرد آنها نیز باید مورد توجه قرار گیرد.بررسیها نشان میدهد که برای تنظیم این روابط بازنگری از حیث تقسیم کار،تعیین اختیار و سازکارهای هماهنگی ضرورت خود را بیش از پیش نشان میدهد.مطالعات مربوط به طرح ساماندهی مدیریت فرهنگی کشو نشان میدهدکه دستگاههای مختلف با داشتن ردیف اعتباری لازی به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در فعالیتها یفرهنگی ایفای نقش میکنند.این تکثر مدیریتی ذاتاً نامطلوب نیست زیرا با توجه به ماهیت وظایف،فعالیتها،و تنوع و گستردگ یاقدامات باید پذیرفت که این تکثر میتواند مثبت باشد.امّا اگر هماهنگی بین این نهادها نباشد پیامدها منفی خواهند بود.بررسی وضعیت نهادها و دستگاههای دولتی حوزه فرهنگ نشان میدهد که برخی از آنها به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در فرهنگ عمومی ومدیریت فرهنگی فعال هستند.
مفهوم توسعه فرهنگی
مفهوم توسعه فرهنگی توسط سازمان یونسکو در دهه 60 میلادی در جهان رواج یافت. این سازمان طی جلسات گوناگونی شرایط توسعه موزون وآگاهانه را به صورت برنامه ریزی آموزشی، سیاست فرهنگی و سیاست اطلاعاتی در دستور کار خود قرار داد. همچنین این مفهوم تا آنجا برای یونسکو بااهمیت بود که دهة 1987 تا 1997 توسط این سازمان به عنوان دهة توسعه فرهنگی نامیده شد.
اما پرسش اساسی این است که فرهنگ یک جامعه چگونه درمقوله توسعه میتواند نقش آفرین باشد؟ در پاسخ به این پرسش میتوان گفت رفتارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که در نهادهای یک جامعه تثبیت شده اند، نقش عظیمی در فرآیند توسعه آن جامعه ایفا میکنند.
در درون نظام اجتماعی، عناصر گوناگون با ساختار و کارکردهای گوناگونی وجود دارد . اما ارکان و بنیان اصلی نظام اجتماعی بر پنج عنصر همراه با مؤلفههای مربوطه استوار است . این ارکان، عناصر و مؤلفهها عبارتند از :
• ارکان، عناصر و مؤلفههای جغرافیایی – اقلیمی
• ارکان، عناصر و مؤلفههای جمعیتی
• ارکان، عناصر و مؤلفههای معیشتی – اقتصادی
• ارکان، عناصر و مؤلفههای فرهنگی
• ارکان، عناصر و مؤلفههای سیاسی (سیف الهی . 1381 . ص 57 )
فرهنگ عنصری است که شامل همه کنشها و واکنشهای فرد و محیط پیرامون او با بعد زیرین زندگی گروههای اجتماعی میشود، یعنی مجموعه روشها و شرایط زیست یک جامعه بر اساس بنیاد مشترکی از سنتها و دانش و نیز اشکال مختلف بیان جایگاه فرد در درون جامعه، به هم پیوند خورده است و تنها با دخالت عوامل فرهنگی در راه حلهای انتخاب شده برای توسعه میتوان به طور کامل نیازها و خواستهای گروههای اجتماعی و ملتها را بر آورده ساخت .
شاکلهی اصلی تمام فعالیتهای نظام یک کشور از ماهیت فرهنگی آن، هویت و رنگ میگیرد . به عبارتی حفظ یک نظام گرچه به ظاهر، بستگی به پویایی و استقلال فعالیتهای سیاسی و اقتصادی دارد، لیکن نحوهی فعالیت در اقتصاد و یا سیاست گذاری در بخشهای دیگر متاثر از فرهنگ آن نظام اجتماعی است . فرهنگ، ارزشها و باورهای آن، علت محدثه و ایجادی اقتصاد و سیاست و فعالیتهای دیگر اجتماعی میباشند . از این رو استقلال، موجودیت و تداوم آنها، بستگی به نوع فرهنگ یا ارزشها و باورهایی است که این دو حرکت (اقتصادی و سیاسی – نظامی ) بر پایهی آن شکل گرفتهاند .
برخی از علل بروز این رفتارها ناشی از نگرشها و ارزشهای فرهنگی مسلط در جامعه میباشد. بنابراین میتوان گفت ماهیت این نگرشها وارزشها، که هسته فرهنگ جامعه را تشکیل میدهند، تاثیر تعیین کنندهای بر فرآیند توسعه یافتگی کشور دارد.
از زاویهای دیگر، نگرش افراد جامعه به مقولات اساسی حیات انسانی، رفتارهای اجتماعی را تحت الشعاع قرار میدهد؛ این مقولات عبارتند از سرشت انسان، رابطه با طبیعت، زمان (گذشته گرا، حال گرا یا آینده نگر بودن)، روابط افراد در جامعه، فلسفة زندگی، رابطه انسان با ماوراء الطبیعه، رابطه انسان با جوامع دیگر و رابطه انسان با علم.
بدین ترتیب ایجاد هرگونه تحولی در یکی از ابعاد زندگی انسان، مستلزم تغییر در نوع نگرش افراد به این مقولات میباشد. عدم توجه به این مساله در ارائه الگوی توسعه، نتیجهای جز تشتت اجتماعی و از دست رفتن انسجام درونی جامعه بدنبال نخواهد داشت.
اینجاست که مفهوم توسعه فرهنگی به عنوان زمینه ساز شکل گیری یک توسعه همه جانبه مطرح میشود. تعابیر مختلفی درباب توسعة فرهنگی وجود دارد. اما میتوان تعریف «ژیرار اگوستین» را یکی از تعاریف قابل توجه این مفهوم برشمرد: «ایجاد شرایط و امکانات مادی و معنوی مناسب برای افراد جامعه به منظور شناخت جایگاه آنان، افزایش علم و دانش انسانها، آمادگی برای تحول و پیشرفت و پذیرش اصول کلی توسعه نظیر قانون پذیری، نظم و انضباط، بهبود روابط اجتماعی و انسانی، افزایش تواناییهای علمی و اخلاقی ومعنوی برای همه افراد جامعه».
سازمان جهانی یونسکو نیز توسعه فرهنگی را چنین تعریف نموده است: « توسعه وپیشرفت زندگی فرهنگی یک جامعه با هدف تحقق ارزشهای فرهنگی، به صورتی که با وضعیت کلی توسعه اقتصادی و اجتماعی هماهنگ شده باشد.»
در مجموع توسعة فرهنگی را میتوان فرآیند ارتقاء شئون گوناگون فرهنگ جامعه در راستای اهداف مطلوب دانست که زمینه ساز رشد و تعالی انسانها خواهد شد. در اینجا منظور از شئون گوناگون فرهنگ، نگرشها، ارزشها، هنجارها، قوانین، آداب و رسوم میباشد.
هدف نهایی توسعة فرهنگی نیز در این تعریف در واقع غرض اصلی هر نوع توسعهای است؛ یعنی رشد وتعالی انسان، هم در ابعاد مادی وهم در بعد معنوی. البته روشن است که دستیابی به این هدف جز در صورت مناسب بودن بستر زیست انسان، که همانا جامعه است، محقق نمیشود. بنابراین در یک الگوی مناسب برای توسعه، باید راهکارهایی برای بهبود شرایط زندگی پیش بینی شود.
بطور کلی، نوع درک از مفهوم فرهنگ، شیوه تعریف توسعه فرهنگی را مشخص میکند. از اینرو در یک تلقی، میتوان برای فرهنگ معنایی عام در نظر گرفت. بدین صورت که تمامی ابعاد مادی و معنوی جامعه را در بر بگیرد. در این مفهوم، تمامی دستاوردهای بشر، از ابزار وفنون گرفته تا ارزشها و آداب و رسوم در زمرة عناصر فرهنگی قرار خواهند گرفت. در این صورت توسعة فرهنگی تمامی شئون زندگی بشر را شامل خواهد شد و توسعه در ابعاد دیگر جامعه ذیل توسعة فرهنگی قرار خواهند داشت.
اما فرهنگ در معنای خاص نیز بکار برده میشود. در این مفهوم فرهنگ در ابعاد معنوی جامعه محدود شده است و تنها مشتمل بردستاوردهای غیر مادی بشر خواهد بود. در این تلقی، توسعه فرهنگی بعدی از ابعاد توسعه در جامعه خواهد بود که با ابعاد مادی توسعه، رابطهای تعاملی خواهد داشت.
همانطور که اشاره شد، بستر مناسب توسعه از مسیر تغییر نگرشها و ارزشها بدست میآید. از اینرو در روند توسعه ایجاد تغییر در این دو مقوله باید در صدر برنامهها قرار گیرد. البته نباید این امر را دال بر از دست رفتن کامل فرهنگ یک جامعه و جایگزینی آن با فرهنگی بیگانه قلمداد کرد.
چرا که سخن بر سر این نیست که تمامی عناصر مساعد یا نامساعد برای توسعه، درون یک فرهنگ موجود میباشد. چه بسا سنتهایی که تسهیل کنندة توسعه بوده و خود از آغاز، میتوانند در خدمت آن باشند. از سوی دیگر، بسیاری از عناصر فرهنگی، هویت جامعه را میسازند و به دلیل کارآمدی آنهاست که حیات طولانی آنها ممکن شده است.
در اینجا سخن بر سر باز اندیشی و باز سازی فرهنگی است. بدون تردید، طرد فرهنگ خودی نتیجهای جز از دست رفتن هویت اجتماعی و تزلزل قوام جامعه در پی نخواهد داشت. ولیکن در بازاندیشی فرهنگی با توجه به مقتضیات زمان، میتوان به تقویت عناصر فرهنگی مساعد توسعه همت گماشت و به تصفیه فرهنگ از عناصر مانع توسعه همچون باورهای واهی وخرافات، پرداخت.
عناصر توسعه گرا وتحول خواه موجود در فرهنگ هر جامعه به عنوان سرمایههای فرهنگی آن جامعه، پشتوانهای موثر برای توسعه محسوب میشود؛ سرمایههایی که تنها در روند توسعه یافتگی و موفقیت نسبی در آن، امکان بازتولید خود را پیدا میکنند. بنابراین نکته حایز اهمیت در ارائه الگویی برای توسعه فرهنگی، بومی بودن آن و حفظ هویت فرهنگی طی فرایند توسعه میباشد. تقلید صرف از جوامع دیگر بطور قطع نتایج ناگواری به بار خواهد آورد.
باید توجه داشت که توسعه فرهنگی همانطور که از سویی زمینه ساز و علت توسعة ابعاد دیگر جامعه است، در دیگر سو، معلول آنها نیز میباشد. بدین معنی که پیشرفت همه جانبة جامعه خود به رشد و بالندگی فرهنگ، کمک شایانی مینماید.
به عبارت دیگر، علیرغم اولویت فرهنگ بر دیگر عناصر اجتماعی در فرآیند توسعه یافتگی، آنچه که نقش تعیین کننده نهایی را برعهده دارد، نوع کنش و واکنش یا به عبارت بهتر نوع تعامل مثبت در قالب یک ارتباط دیالکتیکی میان فرهنگ و عناصر دیگر جامعه همچون اقتصاد، سیاست و... است.
بنابراین در ترسیم یک الگوی مناسب برای توسعه جامعه، باید برنامههایی برای تمامی ابعاد جامعه ارائه گردد. این نکته نیز نباید فراموش شود که در این برنامه ریزی باید شرایط حاکم در یک جامعه کاملاً در نظر گرفته شود. به عبارت دیگر هر اندازه که یک الگوی توسعه از جامعیت برخوردار باشد، تا زمانی که مختصات بومی آن جامعه را نیز مد نظر قرار نداده باشد، مثمر ثمر نخواهد بود.( www.ommid.com)
اجزای فرهنگی توسعه
در دوران مدرن ما با دو انگارهنگاری مواجه بودهایم. اگر از این الگو تبعیت کنیم، توسعه از این حیث که پدیدهای مادی است یا دارای ابعاد غیرمادی نیز میباشد موضوع چالشبرانگیزی بوده است. از سوی دیگر عدهای از جامعهشناسان توسعه را پدیدهای جمعی میدانند که ریشه در ساختارهای اجتماعی دارد، در حالیکه عدهای دیگر توسعه را پدیدهای فردی؛ و ریشه آن را در فرد توسعهیافته میدانند.
اجزای توسعه فرهنگی از نگاه اندیشمندان اسلامی
توسعه فرهنگی: در جمعبندی اجزای فرهنگی مرتبط با توسعة فرهنگی در آرای اندیشمندان مسلمان باید گفت نوآوری و تولید علم، نواندیشی دینی، ایمان و رشد معنوی و آموزش عمومی را تعداد بیشتری از اندیشمندان مورد توجه قرار دادهاند. سایر اجزای فرهنگی توسعه فرهنگی از دیدگاه اندیشمندان مسلمان ذکرشده عبارتاند از: معرفت به فلسفه تمدن غرب، عینینگری و تجربیگرایی، خودیابی، حفظ اصالت فرهنگی و تاریخی، تربیت انسان شرافتمند، فرهنگ بومی و اسلامی، پرهیز از اخلاق غربی، پرهیز از شیفتگی در برابر علوم امروزی، عامل ذهنی مقدم بر تغییر عینی، دینمداری، تقویت اصول اخلاقی، اصالت تفکر و تعقل.
بیشتر مکاتب غربی هدف نهایی توسعه را در این دنیا قرار داده و توجه آنها بیشتر به ابعاد مادی توسعه معطوف است، در حالیکه اندیشمندان با دغدغه دینی هدف توسعه را نه در این دنیا بلکه در آخرت قرار داده و برای توسعه هدفی فرامادی و اخروی قائلاند.
از سوی دیگر عدهای از صاحبنظران توسعه، توسعه فردی را مقدم و پیشدرآمدی بر توسعه جامعه میدانند، در حالیکه بعضی بالعکس معتقدند که این جامعه توسعهیافته است که سبب پرورش افراد توسعهیافته میشود.
دریک برسی کلی در آرا و اندیشههای متفکرین اسلامی در باره توسعه میتوان به موارد ذیل دست یافت:
1ــ کلیه اندیشمندان مسلمان یادشده در این تحقیق هدف نهایی توسعه را نه در این دنیا بلکه در آخرت قرار دادهاند و اندیشهورزی آنها درباره توسعه با محوریت آخرت انجام شده است.
2ــ اندیشمندان مسلمان به همه ابعاد توسعه، اعم از توسعه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، توجه لازم را داشتهاند.
3ــ در مورد تاثیر عوامل درونی و بیرونی در دستیابی کشورهای اسلامی به توسعه باید چنین گفت که توجه ویژه اکثر اندیشمندان مسلمان به استقلال در بعد توسعه سیاسی نشاندهنده آن است که رهایی از سلطه کشورهای استعماری حاکم بر کشورهای اسلامی، به عنوان عامل بیرونی مهم در دستیابی این کشورها به توسعه، از دغدغههای مهم اکثر این اندیشمندان بوده است.
4ــ تأکید بر بیداری اسلامی در کشورهای مسلمان از طریق ارتقای آگاهی و احیای تفکر دینی نشاندهنده توجه آنها به تاثیر توده مردم مسلمان و اهمیت بیداری آنها به عنوان رکنی اساسی در دستیابی به توسعه میباشد. از سوی دیگر رخداد این بیداری اسلامی در کلیه کشورهای مسلماننشین عامل مهمی در برقراری وحدت و همدلی در بین این کشورها و افزایش توان آنها برای دستیابی به توسعه خواهد بود.
5ــ مقوله آزادی نیز که در بخش توسعه سیاسی نسبت به سایر مقولهها از تأکید بیشتری برخوردار است نشان از آن دارد که اندیشمندان مسلمان همواره به بازدارندگی استبداد در کشورهای اسلامی به عنوان عاملی درونی برای دستیابی به توسعه توجه داشته و تأکید ورزیدهاند. بنابراین ملاحظه میشود که از نگاه اندیشمندان مسلمان شیوه حکومت و اداره کشور به عنوان عامل درونی و نوع تعامل و تأثیرگذاری کشورهای خارجی به عنوان عامل بیرونی هر دو در دستیابی کشورهای اسلامی به توسعه تاثیر اساسی دارند.
6ــ در بُعد توسعه اجتماعی عدالت اجتماعی بیش از سایر عاملها مورد توجه اندیشمندان مسلمان قرار گرفته است. این امر نشان از آن دارد که توزیع عادلانه امکانات و فرصتهای حاصل از پیشرفت و توسعه کشور از نگاه اندیشمندان در بین توده مردم یکی از عاملهای مهم دستیابی به توسعه واقعی به شمار میرود و تحقق عدالت اجتماعی در توزیع بروندادهای توسعه در فقرزدایی در جوامع اسلامی نقش مهمی خواهد داشت.
7ــ در بعد توسعه اجتماعی، توجه به ترویج فرهنگ کار و کوشش توسط اندیشمندان مسلمان و مطرح شدن کار به مثابه ارزش بیانگر آن است که این اندیشمندان کمکاری و بیتوجهی به تلاش و کوشش در این دنیا را از سوی پارهای از مسلمانان تعلیم فرهنگی اشتباهی میدانند. آنان بر کار هر چه بیشتر در این دنیا به عنوان تعلیمی دینی در اسلام بسیار تأکید کردهاند.
8ــ در بُعد توسعه اقتصادی اندیشمندان یاد شده بیشتر بر روی تولید بیشتر و صرفهجویی در مصرف تأکید کردهاند. مروری بر اجزای فرهنگی توسعه اقتصادی نشان میدهد که اندیشمندان مسلمان هرگز به ابعاد دنیوی و رفاه مادی بیتوجه نبوده و بر تولید و آبادانی در این دنیا و بهرهجویی از طبیعت تأکید کرده، ولی همواره برای فعالیتهای مادی جهت و هدف معنوی را در نظر داشته و همواره رفاه مادی را در پناه معنویت خواستار بودهاند.
9ــ تأکید بر نواندیشی دینی از سوی این اندیشمندان نشان میدهد که تحجّر و سنتگرایی افراطی در جوامع اسلامی و بازتولید نکردن آموزههای دینی مطابق شرایط امروزی همواره در نظر این اندیشمندان مانع مهمی در راه دستیابی به توسعه قلمداد شده است. تولید علم همراه تأکید بر ایمان، از یکسو، و همراه دانستن تربیت با آموزش، از سوی دیگر، نشانه آن است که همواره این اندیشمندان درصدد بودهاند برای آموزش و علم اهداف و جهت معنوی قائل شوند تا علم و آموزش تعلیم داده شده تضمینکننده توسعه با محوریت آخرت باشد.
در مجموع میتوان چنین گفت که مهمترین اجزای فرهنگی لازم برای دستیابی به توسعه مطلوب از نگاه اندیشمندان مسلمان دارای چند ویژگی اساسی است: حکومتهای جوامع اسلامی باید همواره در حوزة بیرونی درصدد باشند استقلال کشور و وحدت بین کشورهای مسلماننشین را، در سایه بیداری اسلامی حفظ کنند و در حوزة درونی با پرهیز از استبداد، تضمینکنندة آزادیهای مشروع در جوامع اسلامی باشند. از سوی دیگر نظام اجتماعی و وجدان جمعی باید به سمت ایجاد بستر تحقق عدالت اجتماعی، تقویت هویت و ترویج فرهنگ کار به مثابة ارزش اجتماعی باشد. نظام آموزشی کشورهای اسلامی در عرصة تفکر و اندیشهورزی باید بر نواندیشی دینی در مراکز آموزشی علوم دینی و اسلامی (حوزههای علمیه)، از یکسو، و بر تولید علم در مراکز دانشگاهی، از دیگر سو، تأکید داشته باشد. هر چند تربیت و آموزش عمومی به عنوان عامل مؤثر در تربیت توده مردم، که نقش مهمی در تحقق عملی توسعه دارند، دارای ارزش شایان توجهی میباشد. به علاوه هرگونه نواندیشی دینی و تولید علمی و آموزش عمومی باید در بستری از ایمان تحقق یابد.
اندیشمندان مسلمان بر ابعاد غیرمادی توسعه بیشتر از صاحبنظران علوم توسعه تأکید ورزیده، هر چند به ابعاد مادی توسعه هم بیتوجه نبودهاند. از سوی دیگر اندیشمندان مسلمان بر ابعاد جمعی توسعه نیز بیشتر از ابعاد فردی آن تأکید کردهاند. (نگاهداری، توسعه فرهنگی از نگاه اندیشمندان اسلامی)
از فرهنگ تا توسعه
واژه توسعه بعد از جنگ جهانی دوم به صورت عبارتی فراگیردر ابعاد مختلف،اقتصادی،اجتماعی،سیاسی و فرهنگی که هریک از این جنبههای علمی نگاه عمیقی به حوزه تخصصی خود در جامعه دارد؛ به کار رفته است.در واقع این پدیده یک مفهوم چندبُعدی و پیچیده است، و همراه با رگههای ارزشی با مفاهیم «ترقی و تکامل- تغییر،تحول و دگرگونی- رشد، بهبود، نوسازی و...» همراه است. براین اساس میتوان همانند مایکل تودارو بر این باور بود که « توسعه را باید جریان چند بعدی دانست.
مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامة مردم و نهادهای ملّی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشه کردن فقر مطلق است. توسعه در اصل باید نشان دهد که مجموعه نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوع اساسی و خواستههای اقراد و گروههای اجتماعی در داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگی خارج شده و به سوی وضع یا حالتی از زندگی که از نظر مادّی و معنوی بهتر است، سوق مییابد ( لهسایی زاده،1382: 9) براساس این نگرش میتوان در بُعد فرهنگی به این مطلب اشاره کرد که برخی از اندیشمندان جامعه شناس و انسان شناس از بُعد ویژگی اجتماعی و فرهنگی تأکید بر این دارند که توسعه را ایجاد نوعی زندگی پُرثمر برای فرهنگ و تکامل فرهنگ یک جامعه بایددانست؛ و میتوان بیان کرد که توسعه در این بُعد تخصصی از خود، به دستیابی انسان به ارزشهای فرهنگی خاص اشاره میکند.
عبارت فرهنگ در بُعد عمومی نشأت گرفته از همان اندیشه تایلر است که « فرهنگ را مجموعهای از تواناییها، شناخت، باورها، اشیا، فنون،و هنرها، و قوانین میدانند که هر انسانی از جامعهای که در آن عضو است، دریافت میکند.» (فکوهی، 1379: 245) این تعریف قابل نقد بوده است اما کسی نتوانسته است که آن را رد کند. در بُعد تاریخی فرهنگ به عنوان یک میراث انسانی - اجتماعی و سنتی مورد توجه قرار گرفته است؛ که نسل به نسل آن را توسعه داده اند، و به سایر نسلها اشاعه و انتقال داده شده است. در بُعد رفتاری فرهنگ را باید یکسری از رفتارهای مشترک نشأت گرفته از هنجارها و ارزشهای جامعه دانست که افراد جامعه از همان کودکی به آموزش و یادگیری آن پرداخته اند؛ و در قالب فرایند اجتماعی شدن میتوان آن را مورد بررسی و مطالعه قرار داد. فرهنگ در قالب ارزشی اشاره به مجموعهای از ارزشهای جامعه و ضوابط اجتماعی میکند؛ که باید دریک جامعه برای رسیدن به سعادت و توسعه افراد آن را به کار برد.
از بُعد کارکردگرایی این پدیده را مجموعهای از فنون و روشهایی باید دانست که در پاسخ به نیازها افرادخود را با ساختار جامعه تطبیق میدهد،تا بتواند جامعه و زندگی خود را توسعه دهند؛ از بُعد نمادین و ذهنی فرهنگ مجموعهای از پندارهها و ایدهها، افکار، عادات و... تعریف شده، که سبب امکان کنترل غرایز انسان میگردد؛ و نقش انسانی را ایفاء میکند.در بُعد نمادین فرهنگ مجموعه از معانی و نمادهای قراردادی است، که به صورت قراردادی در یک جامعه مورد توجه قرار میگیرد، ازبُعد ساختاری فرهنگ مجموعهای از نمادها و ایدهها، اشیاء و..... است، که در یک ارتباط ساختاری فرهنگ یک جامعه را توسعه میدهند.
در واقع ترکیب توسعه و فرهنگ در جامعه و در بخشی از اندیشههایای علوم انسانی به نام «توسعه فرهنگی»، به دنبال این است که با توجه به فرایند مدرنیته و مدرنیزاسیون با یک رویکرد درونی و بومی و بهره مندی ازپیامدهای موثر بیرونی توسعه، به شناخت عمیق باورها و ارزشهای ملی و محلی فرهنگ جامعه خود بپردازد، و با توجه به اهمیت به نگرشهای ملی و محلی از خلاقیتهای انسان درجهت رشد میراث معنوی و فرهنگی خود دردنیای حاضر بهره ببرد؛ و به اشاعه و تقویت آن دسته از رفتارهای فرهنگی که نشأت گرفته از ارزشهای بومی و ملی است بپردازد، تا بتواند فرهنگ خود را جهانی نماید.
توسعه فرهنگی در قالب اهمیت دادن به ارزشهای محلی و ملی، باید بتواند از طریق برنامه ریزیهای فرهنگی و اجتماعی به نیازهای معنوی و مادی افراد جامعه خود پاسخ دهد، تا از این طریق ایدهها، افکار، و آداب و رسوم ملی – بومی جامعه خود را در قالب ارتباطات نمادین فرهنگی و نشانههای ملی و بومی در عصر حاضر همپای سایر فرهنگ جوامع موثر در جهان اشاعه دهد.( شربتیان، تأملی بر ضرورت مبانی توسعه فرهنگی و اهمیت آن در جامعه ایران)
فرهنگی و سرمایه فرهنگی
در هر جامعهای سرمایه فرهنگی هر فردی که ارتقاء یابد کمک موثری بر بسط توسعه فرهنگی داشته است. سرمایه فرهنگی به نظرپیر بوردیو به سه شکل وجود دارد،
1- در حالت متجسد، یعنی به شکل خصائل دیرپای فکری و جسمی،
2- در حالت عینیت یافتگی به شکل کالاهای فرهنگی( در قالب کتب،تصاویر،لغت نامه،ادوات و ماشین آلات و...)
3- در حالت نهادینه شده،چون مدارک تحصیلی و سایر مدارک تخصصی که ضمانت کننده سرمایه فرد است. بوردیو آنها را بررسی کرده است.
توسعه فرهنگی از طریق حالت متجسد به دنبال اشاعه و بسط رفتارها و شیوههای تربیتی که در یک فرهنگ و جود دارد، تجسد میبخشد، و به صورت جزئی از کالبد در آمدن، به کالبد پیوستن و جزئی از آن شدن است. این فرایند را باید اکتسابی در جامعه در نظر داشت،در حالت عینیت یافتگی باید به اشیای مادی، و رسانههایی چون نوشتهها،نقاشیها،بناهای تاریخی،ابزارها، و غیره که عینیت دارند، توجه کرد؛ در این حالت کالاهای فرهنگی را میتوان هم به طور مادی به تملک در آورد، که مستلزم سرمایه اقتصادی است و هم به طور نمادین که مستلزم سرمایه فرهنگی است. در حالت نهادینه شده، سرمایه فرهنگی به شکل و مدارج آموزشی و امتیازات ضمانت شده همراه است،که نقش موثر در بسط توسعه فرهنگی دارد. بوردیو در این سه وجه اشاره به تمایلات و گرایشات روانی افراد، میزان مصرف کالاهای فرهنگی و ارتقاء مدارک، مدارج تحصیلی و علمی- فرهنگی افراد جامعه میکند که در سنجش هویت فرهنگی و توسعه پایدار فرهنگی جوامع نقش بسزایی دارد.
توسعه فرهنگی و سیاست فرهنگی
با توجه به اینکه در باره فرهنگ و عناصر مشتق یافته از این پدیده اجتماعی درک واحدی وجود ندارد. و اکثر برداشتها و اندیشهها از دو حوزه «مادی و معنوی» نشأت گرفته است؛ باید اشاره به این کرد که مفهوم فرهنگ کل حوزه زندگی انسانی را در برمی گیرد. به طور خلاصه و مجمل اندیشمندان علوم انسانی و اجتماعی سه کارکرد را برای فرهنگ و توسعه فرهنگی هر جامعه که به نوعی با سیاستهای فرهنگی جامعه پیوند دادهاند و و این سیاستها را منجربه رشد و پیشرفت هر جامعهای دانسته اند؛ این سیاستها در قالب
1) ایجاد تفاهم
(2احراز هویت
3)حفظ و ارتقای انسجام اجتماعی
می توان بررسی کرد.
سیاست فرهنگی از جمله مفاهیم تازهای است که در کشورهای جهان در چند دهه اخیر به آن توجه شده است؛ با توجه به اینکه فرهنگ به عنوان یکی از زمینههای اصلی توسعه و پی بردن به امکان مدیریت فرهنگی برای تغییر در عناصر فرهنگی ودست یابی به اهداف از پیش تعیین شده، بستر مناسبی را برای شکل گیری مفهوم سیاست فرهنگی به وجود آورده است، میتوان گفت که اصطلاح سیاست فرهنگی شامل همان ارزشها و اصولی است که، افراد جامعه را در مسائل فرهنگی هدایت و راهنمایی میکند. هدف سیاست فرهنگی پیشرفت و پویایی نوین و نظام مند جامعه است.
سیاست فرهنگی مرتبط با توسعه فرهنگی در دو بُعد قابل بررسی است،
سیاست فرهنگی سنتی، به افزایش جذب فرهنگ به وسیله طبقات فرهیخته توجه میکند، این به خودی خود خوب است، اما هدف این سیاست افزایش شناخت جهانی از میراث فرهنگی است که ارزشهای نخبگان و تاریخ جامعه را بیان میکند، این یک واقعیت است که مردم به فرهنگ سنتی به میزان اندک توجه دارند و از تجهیزات گروهی چون (موزه و کتابخانه و...) استفاده میکنند. سیاست فرهنگی جدید در ارتباط با توسعه فرهنگی « مبتنی بر یادگیری است که خود اساساً از تحصیل آموزشهای تخصصی ترکیب میگردد.در این نوع سیاست، توسعه فرهنگی و فرهنگ مجموعهای از نشانههایی است که آدمی از طریق آنها به تعیین وضع خویش در جهان میپردازد و بنا به نیاز،استعداد و قابلیتش در آن غوطه میخورد، تا خود را بیان کند. توسعه فرهنگی در تحلیل نهایی بستگی دارد به غنی کردن و شکل دادن فرهنگ شخصی هر فرد به نحوی که او قادر سازد فرهنگ خود را بیان کند و فرهنگ خود را تولید کند.» ( پهلوان،1381: 20)
با توجه به اینکه امروزه تمام جوامع تحت تأثیر فرایندهای جهانی شدن قرار گرفتهاند و همین پیامد باعث این شده که کشورها در عرصههای گسترده بین المللی حضوری جدی تر و رقابت پرنگ تری را داشته باشند؛ بسیاری از کشورها به برنامه ریزی جدی برای توسعه توانمندیها و ظرفیتهای فرهنگی مورد نیاز خود برای پیروزی و درخشش در عرصههای مختلف پرداخته اند؛ در این راستا برنامه ریزان و سیاستگذاران کشورهای مختلف با در نظر گرفتن روندهای فرهنگ جهانی الزامات توسعه پایدار علی الخصوص توسعه فرهنگی را بررسی و شناسایی باید بکنند.
امروزه مقولهای که به صورت شفاف و برجسته توجه مدیران و محققان را به خود جلب کرده، مرور اهمیت به فرهنگ و اولویت توسعه فرهنگی است،بسیاری از کشورها درحال توسعه برای بهره مندی از مواهب طبیعت و توانمندیهای صنعتی و توسعهای به عنوان شایستگیهای محوری و کلیدی خود باید فرهنگ را به عنوان بستر و زیر ساختهای اصلی جامعه و سیاستهای خود درنظر گیرند، پس به طور کلی میتوان گفت که روند توجه و تلاش معطوف به سیاست گذاریها در بسیاری از کشورهای مختلف جهان در تلاش برای ایجاد توسعه فرهنگی، روند جهانی است که البته، بنابر اوضاع اجتماعی و سیاسی محلی در هر کشور، شکل متفاوتی به خود میگیرد.
برای اینکه سیاست گذاری فرهنگی در بُعد ایجابی به مسیر توسعه فرهنگی جامعه شتاب ببخشد، وپویا باشد،براساس خرده نظام اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نوعی بسته هنجاری را میتوان از طریق نظام آموزش رسمی در میان اعضای جامعه اشاعه داد؛ بر این اساس در خرده نظام اقتصادی باید در جهت «کار و تلاش، صرفه جویی،امانتداری، وقت شناسی و...» را آموزش فرهنگی داد،در بُعد سیاسی «پاسخگویی، مسئولیت پذیری، انصاف، مشارکت سیاسی و هدف داری و...» مد نظر باشد؛در بُعد اجتماعی «بردباری،تسامح، رعایت حقوق انسانی، مشارکت اجتماعی، صداقت وحقیقت جویی» باید آموخته شود؛ و در حوزه فرهنگی،»احسان، وفاداری،تعاون، ودگرخواهی عام، اعتماد و...» باید در جامعه ترویج یابد.
طوریکه از تعریف فرهنگ میدانیم عبارت از مجموعهای از باورها، رفتارها، آداب و رسوم جامعه را گویند. با این تعریف نیز میتوان فرهنگ را پایه رفتارهای انسانی قرار داد و از آنجا که بخش قابل توجهی از رفتارهای اقتصادی بر پایه رفتارهای فرهنگی است، توسعه اقتصادی نیازمند باورهای فرهنگی مناسب و سازگار با توسعه است. به عبارت دیگر، توسعه بدون پیش نیازهای فرهنگی صورت نمیپذیرد و حرکت جامعه به سمت توسعه زمانی میسر است که منظومه فرهنگی آن جامعه هماهنگ و با نشاط باشد. منظوراز منظومه فرهنگی مناسب با توسعه چیست؟ به عبارت دیگر چه ریشههای فرهنگی، فکری و بینشی از لوازم بلافصل توسعهاند و تحقق آن را میسر میسازند؟ به طور کلی از مجموعه دیدگاههای صاحب نظران در این رشته این نکات را میتوان استخراج کرد:
تفکر و نگرش علمی در برخورد با مسایل اجتماعی و انسانی باید ترویج شود. جامعهای به سمت توسعه حرکت میکند که نگرشهای علمی بر باورهای فرهنگی جامعه حاکمیت پیدا کند. به عبارت دیگر جامعه به ویژه تصمیم گیرندگان سیاسی و اقتصادی کشور از بالاترین تا پایینترین سطح باید بپذیرد که در برخورد با مسایل مختلف، نیازمند دیدگاههای کارشناسی و تخصصیاند و نهادهای لازم را برای انجام امور کارشناسی و تخصصی به وجود آورند.
بر ملاک عقلانیت که تقریبا مرتبط با ویژگی قبلی است تاکید شود. رفتار عقلانی و تصمیم گیری عقلانی باید به طور مشخص از رفتار احساسی و از هر نوع منشاء و ضابطه دیگر مجزا گردد. رفتار عقلانی، قواعد و ضوابط را در تمامی ابعاد زندگی کارساز و تعیین کننده میداند. در صورتیکه ارزشهای عام در جامعه به سطح معینی از عقلانیت پالایش نشده و تعالی نیافته باشد، شعارها و انگیزههای احساسی به راحتی دستاویزی برای سیاستگذاران قرار میگیرد و مقولهها و استدلالهای غیر علمی را مشروعیت میدهند.
انسجام و همبستگی ملی از ویژگیهای فرهنگی مهم در توسعه اقتصادی است. در کشورهای با گروهها و قبایل و فرهنگهای نامتجانس که همیشه درگیر اختلافات قومی اند، ثبات و انسجام ملی برای ایجاد انگیزه کار و فعالیت و توسعه سرمایه گذاریهای بلند مدت شکل نمیگیرد. در چنین کشورهایی به جای هماهنگی در تصمیم گیریها و جهت گیریهای سیاسی به منظور افزایش منابع، قطبهای قدرت درگیر تقسیم منافع ملی به جای افزایش منابع سبب کاهش آن میشوند.
ایجاد برابری در مقابل قانون و حقوق برابر شهروندی زمانی بسیار طولانی نیاز دارد تا در نهادهای قانونی جا بیفتد و به اجرا درآید. کشورهای اروپایی از قرن چهاردهم به بعد مبارزات بسیاری را برای حاکمیت قانون تجربه کردند و به تدریج امتیازهای ویژه طبقاتی و وابستگیهای فامیلی و نفوذ قدرتها را در اعمال و اجرای قوانین تعدیل نمودند. عدالت اقتصادی در توزیع محصول توسعه از مقولههای مهمی است که شرایط فرهنگی و مبانی ارزشی یک جامعه نقشی تعیین کننده در چگونگی آن دارد.
شرایط اولیه استقرار دموکراسی و مشارکت مردمی در تعیین سرنوشت خود، برخورداری از حداقل سواد در سطح فراگیر، آشنایی با حقوق اولیه شهروندی و وجود نهادهایی است که اراده مردمی را در تصمیم گیریهای مملکتی منعکس نموده، تضمین اجرای صحیح آنرا به عهده بگیرد. ایده مشارکت مردمی با مصوبهها و شعارهای نمایندگان دوستی تحقق نمیپذیرد، بلکه با به قدرت رسیدن افراد در سطوح مختلف صورت تحقق مییابد. این خود آنها هستند که باید برای پاسخگویی به حقوقشان و حتی شناخت حقوق خود تلاش کنند. لذا مشارکت مردمی و مردم سالاری فرایندی بسیار طولانی و مبارزهای بسیار سخت را میطلبد تا ابتدا در بینش عمومی جای گیرد و سپس مسئولان حکومتی را مجبور به اطاعت و پذیرش آن نماید.
نظم اجتماعی قبل از آنکه توسط قوانین نوشته شده در جامعهای به اجرا درآید میبایستی در فرهنگ مردمی پذیرش عام یابد و هر نوع بی نظمی، چه در رانندگی و چه در پارکها و مراکز تفریحی و یا محیطهای اداری و حتی در محیط خانواده نوعی ضد ارزش برای همه تلقی شود و در مقابل احترام به حقوق دیگران و رعایت حقوق شهروندی در امکان عمومی یا خصوصی ارزش والا و پسندیده جلوه نماید. البته بدیهی است که قوانین در تثبیت و ضابطه مند کردن رسمی آنها نقش مهمی ایفا میکنند.
دولت تنها منبع فرهنگ اجتماعی نیست و نهادهای غیر دولتی در نظام اجتماعی موثراند. حکومتها بیش از اقشار مختلف اجتماعی به قدرت میاندیشند. این توجه خاص، منطقی و طبیعی است؛ و اما اگر نیروها و عوامل تعدیل کنندهای در جامعه وجود نداشته باشند زمینههای فکری و فرهنگی جامعه چند بعدی نخواهد شد اگر دولت تنها منبع فرهنگ اجتماعی باشد. اقشار مختلف جامعه به دولت متصل شده محافظه کار میگردند. چنانچه جامعهای به جمعیتها، اصناف، انجمنها و بنیادهای مختلف فکری، اجتماعی و فرهنگی میدان فعالیت دهد، احساس انگیزه و توانایی مشارکت در میان مردم تقویت میشود و تشکل اجتماعی مفهوم مییابد و جامعه به طرف تولید فکر و فرهنگ بحث و گفتگو حرکت میکند.
اعتقاد و ایمان به تحولات اجتماعی و در نتیجه ایجاد تحولات و پویایی در نهادهای اجتماعی با توجه به موقعیتهای زمانی مختلف، ثبات شرایط از قبیل ثبات در سیاستگذاریها و برنامه ریزیها، ثبات در حقوق مالکیت و تضمین قراردادها از جمله عوامل مهمی هستند که ضرورتا طی دورههای خاص وجود داشته باشند، ولی لازم است در مقاطعی از زمان نهادهای جدید متناسب با دوره مورد نظر ایجاد شوند. در رابطه به این مقوله میتوان نتیجه گیری نمود که ویژگیهای فرهنگی لازم را برای تحقق توسعه اقتصادی میتوان قرار ذیل دسته بندی نمود:
آمادگی افراد برای پذیرش اندیشههای نو و به کار گیری و آزمون آنها.
آمادگی افراد برای اظهار عقیده و پذیرش اجتماع برای شنیدن عقاید.
احساس زمانی، که مردم را به حال و اینده بیش از گذشته علاقمند میسازد.
وقت شناسی و توجه بیشتر به برنامه ریزی، سازماندهی، کارآیی و بهره وری.
تمایل به نگریستن جهان با نگرش محاسباتی.
ایمان به علوم و فناوری
ایمان به عدالت برای همگان.
۷۰
خلاصه
شهرها بهطورکلی پدیدهای فرهنگی هستند. به مدد تظاهرات فرهنگی شهر است که کلیّتی یکپارچه به نام شهر فهم و معنا میشود. اگر شهر یک پدیده فرهنگی است. هرگونه دخالت در آن به معنای دخالت در حوزه فرهنگی نیز هست و ازآنجاییکه انسان در شهر تحت عناوینی چون برنامهریزی شهری. شهرسازی. مدیریت شهری و عناوین نزدیک به آن در شهر دخالت میکند. به ناگزیر در حوزه فرهنگی نیز دخالت میکند. با توجه به این مقام در کنار این عبارهاء عرصههایی مانند برنامهریزی فرهنگی شهر و مدیریّت فرهنگی شهر نیز پدیدار میشود. بیتردید شهرداریها به عنوان مدیریتهای محلّی دخالتکننده در امور شهری هستند. به همین دلیل از عوامل دخالت کننده در امور فرهنگی شهر نیز میباشند.
شهرداریها و مدیریتهای محلی را در ایران میتوان بهعنوان کارگزاران برنامهریزی و مدیریت فرهنگی شهر موردمطالعه و بررسی قرارداد. عرصههای فرهنگی که شهرداریها در آنها وارد عمل میشوند. عبارتاند از:
الف- حفظ و احیای بافتهای تاریخی,
ب- طراحی و بهکارگیری نماها و نشانههای شهری؛
ج- ایجاد و گسترش فرهنگی, سینماها و راهاندازی بازار محصولات فرهنگی (صنایعدستی) و نیز گسترش مراکز فرهنگی
فضاهای فرهنگی و عمومی, مانند پارکهای بازی و ورزشی»
د- زمینهسازی جشنها و آیینهای محلی. ملی و مذهبی.
ه تبلیغات شهری و آموزش شهری
ماحصل این مداخلات در عرصههای فوق به توسعه فرهنگی در سطح محلی میانجامد.
توسعة فرهنگی بهمثابه یک هدف مهم برای برنامهریزیهای فرهنگی در شهر و محلّهها:
پلی ارتباطی را میان دنیای هنر جامعه و اجتماع محلی ایجاد میکند ماحصل این مداخلات در عرصههای فوق به توسعه فرهنگی در سطح محلی میانجامد.
توسعه فرهنگی بهمثابه یک هدف مهم برای برنامهریزیهای فرهنگی در شهر و محلّهها:
پلی ارتباطی را میان دنیای هنر جامعه و اجتماع محلی ایجاد میکند.
خلاصه
در این فصل. اصول کلی در اجرا و اعمال فرآیند برنامهریزی فرهنگی در سطح محلی و نیز ملاحظات اساسی مهم در حین اجرای برنامهریزی فرهنگی» بیان و تشریح شد. مهمترین ملاحظه در اجرای برنامهریزی فرهنگی این است که مجریان و سیاستگذاران فرهنگی در واقع برنامههای خود را براساس نیازها و ضرورتهای محلی پایهریزی نمایند. موفقیت در برنامهریزی فرهنگی میتواند مستلزم مراحل زیر باشد.
-
تجزیهوتحلیل گذشته پدیده فرهنگی (پدیدهای که میخواهیم برای آن برنامه را طراحی کنیم)؛
۲- طراحی» تدوین و ترسیم دقیق اهداف فرهنگی؛
۳- بررسی علمی نیازها و نگرشهای اجتماعی فرهنگی گروه مخاطب و شناسایی مناسبات حاکم بر آنها بهمنظور دستیابی به اولویت نیازها:
۴- شناسایی قابلیتهای امکانات و توانمندیهای ممکن در ابعاد نرمافزاری و سختافزاری؛
۵- شناسایی موانع» مشکلات و محدودیتها برای اجرای برنامه در ابعاد نرمافزاری و سختافزاری؛
۶- طراحی برنامهها با توجه به اهداف» سنجش نیازها قابلیتها و محدودیتها:
۷- ابلاغ برنامه به مجریان؛
۸- نظارت. ارزشیابی. رفع موانع احتمالی و در صورت نیاز: تجدیدنظر در برنامه و طراحی برای تحقق هر برنامه فرهنگی, مقدمات و شرایطی لازم است و در سطح کلان. ثبات و اقتدار نظام اجتماعی ازجمله شرایط اولیه برنامهریزی است.
بخش اول:
مبانی نظری
فصل اول: فرهنگ
تعریف و تحدید مفهومی:
فرهنگ مقولهای پیچیده مناقشه انگیز و ابهام آمیز است. سایمون ماندی آن را شخصی ترین, پرالتهابترین و سیاسیترین مقولات میداند.
کربرو کلاک هون (۱۹۵۲ ) در کتاب «فرهنگ: مروری انتقادی بر فاهیم و تعاریف» ۱۶ تعریف از فرهنگ ارائه کرده اند.
ریموند ویلیامز: فرهنگ در زبان انگلیسی جزء دو سه کلمهای است که پیچیدهترین معانی را دارند. فرهنگ ویژگی تاریخی دارد و باید متناسب با تغیبرات اجتماعی برای آن تغییرات مفهومی نیز قائل شد.
اگر معانی ادب. عقل و ادراک و موارد بسیاری از این قبیل به کار رفته است. جنبه مفهومی فرهنگ که در اروپا در تین واژه فرهنگ از پروراندن آمده و کاربرد آن در زراعت و کشت بوده است. در فارسی از در باز در دورهای از تاریخ اهمیت داشته است. با کاربرد فرهنگ در بعد معنوی آن در زبان فارسی همخوانی دارد.
آرچر: مفهوم سازی فرهنگ: در جامعه شناسی:
- در سطح توصیفی, ایده فرهنگ بیش از حد مبهم باقی مانده است.
در سطح تبیینی. مقام فرهنگ بین یک متغیر مستقل اساسی, قدرت فرا دست جامعه. و اینکه یک متفیر
وابسته در نهادهای اجتماعی است در نوسان است.
رابرت باروفسکی: تلاش برای تعریف فرهنگ شبیه تلاش برای به دست آوردن باد است.
ادوارد برنت تایلور: در کتاب «فرهنگ ابتدایی» (۱۸۷۱ ) : اولین تعریف علمی از فرهنگ: فرهنگ یا تمدن با مفهوم گستردهای که در قوم نگاری دارد مجموعهای پیچیده است شامل دانشهاء باورها. هنر» اخلاقیات؛ حقوق. آداب و رسوم ودیگر عادات و تواناییهایی که انسان به عنوان عضو جامعه آن را داراست.
نکات:
۱- فرهنگ به عنوان پیشرفت یا «شدن» نیست. بلکه به مجموعهای از امور واقع گفته میشود که به طور مستقیم در یک مقطع زمانی خاص قابل مشاهده هستند و میتوان تحول آنها را دنبال کرد.
# اصطلاح «انسان بی فرهنگ» بی معناست. تمامی جوامع در مرحلهای از توسعه. رشد و تکامل هستند. برخورداری ازشرایط و عناصر فرهنگی ویژه موجب «تجدید حیات» و «در نتیجه» تکامل و «توسعه فرهنگ» جوامع مختلف میشود.
۲- فرهنگ امری اکتسابی است و نه ورائتی. لذا آموختنی است.
آنتونی گیدنز (جامعه شناس): فرهنگ عبارتست از ارزشهایی که اعضاء یک گروه معین دارند. هنجارهایی که از آن پیروی میکنند و کالاهای مادی که تولید میکنند. ( شیوه زندگی اعضای یک جامعه و کالایی که تولید میکنند),
۳- ارتباط فرهنگ با جامعه : فرهنگ کلیت پیچیده و ترکیبی از رفتار آموخته شده و محصولات آن در یک متن اجتماعی است. فرهنگ بخشی از متن اجتماعی محاط برخود است.
۶- نگرش علمی و نظام مند به مقوله فرهنگ: فرهنگ یک مجموعه منظم و آرایش یافته است که از باورهاء قوانین. آداب و اشکال گوناگون دانش و هنرتشکیل شده است. قرار گرفتن این عناصر در کنار یکدیگی یک مجموعه در هم تنیده را تشکیل میدهد.
انتقادات به تعریف تایلور:
. _ تایلور فرهنگ و تمدن را به یک معنی به کاربرده است.
۲ این تعریف بیش از حد توصیفی و تعریفی مصداقی است. لذا شاید جامع باشد ولی مانع نیست.
۳_تعریف تایلور کاملاً پوزیتپویستی است و تنها به مظاهر مادی فرهنگ توجه دارد و «معنی» که جوهر اصلی فرهنگ است. در این نگاه نادیده گرفته میشود.
گیلفورد گیرتز: تفسیر فرهنگها: روش تفسیری در بررسی فرهنگ: با ماکس وبر هم عقیده هستم که معتقد بود انسان حیوانی است که در میان تارهای معانی خود تنیده, معلق است. من فرهنگ را همان تارها میدانم که برای تحلیل و شناخت آن نمیتوان با یک دانش تجربی به قوانین آن پی برد. اما میتوان با تفسیر و تاویل به جستجوی معنای آن پرداعت.
گیلفورد گیرتز: فرهنگ : سلسله مراتبی از ساختارهای معانی است که اعمال نمادها و علامتهای ناشی از حرکات. پلک زدنهای عادی و مصنوعی, ادا درآوردنهاء اظهار کردن بیان داشتن. مکالمه کردن و تک گویی را شامل میشود.
به بیان دقیق تر : فرهنگ الگویی از معانی است که در اشکال نمادین متبلور شده است و شامل اعمال بیانات و واقعیاتی معنادار میباشد که در اثر ارتباط افراد با یکدیگر به وجود میآیند و در اثر آن افراد در تجربیات؛ مفاهیم و باورهای یکدیگر مشارکت میورزند.
کلاید کلاک هون : فرهنگ آینه انسان است:
شیوه کلی زندگی مردم
۲ _ | میراث اجتماعی که یک فرد از گروه خود کسب میکند.
۳ | شیوه تفکن احساس و باور
فتار
حوزه مردم شناسی در خصوص شیوههای رفتاری واقعی گروهی از مردم
1 | مخزنی برای معرفت.
۷ | مجموعهای از جهت گیریهای استاندارد شده در برابر مسائل تکراری.
۸ | رفتار آموزش دیده شده
۹ طریقهای برای کنترل هنجا فتار
مجموعهای از تکنیکها برای سازگاری با محیط خارج و همین طور با انسانهای دیگر
۱ شتاب بخشیدن به تاریخ.
۲ | یک نقشه » صافی یا نمودا
ریموند ویلیامز: کاربردهای معاصر مفهوم فرهنگ:
فرهنگ در معنای فرایند کلی رشد فکری . معنوی و زیبایی شناختی.
۲ فرهنگ به معنای شیوه بخصوص زندگی یک ملت . دوران یا گروه.
۳ فرهنگ در معنای آثار فعالیتهای فکری و به ویژه هنری( در این برداشت . فرهنگ به مثابه هنرهای
عالی تلقی میشود که درمقابل فرهنگ عامیانه قرار دارد).
3 فرهنگ در معنای سیستم نشانههایی است که از طرق آن نوعی نظم اجتماعی عرضه برقرار تجربه و
جستجو میشود.
کاربرد آخر فرهنگ » دوشکل اصلی دارد:
در شکل ضعیف تر و دیالتیکی ناظر بر این باور است که انسانها فرهنگ را میسازند و خود نیز
توسط فرهنگ ساخته میشوند.
۲ شکل قوی تر این مفهوم که برگفته از نظریه ساختار گرایی و پساساختارگرایی است. فرهنگ را تعیین
کننده نقشهای فاعلی میداند.
ویلیامز: از پیشگامان مطالعات فرهنگی : در مقاله " فرهنگ معمولی است" «ما واژه فرهنگ را در دو معنا بکار میبریم: روش کلی زندگی (معانی مشترک) ؛ و هنر و معرفت (فرایندهای حاص اکتشاف و تلاش خلاقانه).
برخی نویسندگان این واژهها را به یکی از این دو معنی احتصاص میدهند اما من بر هردو معنی و بر اهمیت پیوستگی این دو تاکید دارم؛.
در این کتاب منظور از واژه فرهنگ به دو معنا خواهد بود:
مجموعه نگرشها اعتقادات. آداب و رسوم حرفهاء ارزشها و اعمالی را توصیف میکند که در هر گروهی مشترک یا مطرح است. (مردم شناسی . جامعه شناسی)
۲ _پارهای از فعالیتهای مردم و محصولات این فعالیتها که به جنبههای فکری. اخلاقی و هنری زندگی انسان مربوط میشود. فعالیتهایی که مبتنی بر روشنگری و پرورش ذهن است نه کسب مهارتهای فنی یا حرفهای محض.
شروط فعالیت فرهنگی:
۱- شامل نوعی خلاقیت در تولید خود باشد.
۲- به آفرینش و انتقال معانی نمادین بپردازند.
۳- محصول. حداقل به طور بالقوه. واجد نوعی ویژگی عقلانی باشد.
در این کتاب :
فرهنگ: مجموعه نگرشها اعتقادات. آداب و رسوم. ارزشها وهنجارهایی که در هر گروهی مشترک است و همچنین شامل اعمال. فعالیتها و محصولاتی است که به جنبههای فکری . اخلاقی و هنری زندگی انسان مربوط میشوند.
گروهی از مردم
فعالیتها و محصولات فکری» اخلاقی و هنری برخی از تعاریف فرهنگ بر اساس رهیافتهای نظری متفکران عمده رهیافت نظرء
نمادگرا
ریپ مد
اندیشههاء ارزشها ی
سنتها . ایدهها
در میان آنها مشتر
- نوعی خلاقیت
ر تولید آنها وجود داشته باشد.
تعریف فرهنگ
مجموعه پیچیده شامل
رسوم دیگر
فرهنگ شامل دست ساختههاء محصولات, فرایندهای تکنیکی. اندیشههاه
عادات و ارزشهای یک جامعه است که البته این عناصر مجزا همگی با
یکدیگر ارتباط متقابل
نها داده است. ( براون
تلاش خلاقانه»
ابعاد و جلوههای فرهنگ :
۱- فرهنگ به عنوان «واقعیتی عینی» یا «فرهنگ مادی»: آنچه محسوس . ملموس و قابل اندازه گیری است.
۲- فرهنگ به عنوان واقعیتی که انسانها با آن زندگی میکنند. مشارکت در سلسله اموری مستمر و با تحرک؛
هیئتی پر تحرک و متشکل از ارزشها ( مدلهای فرهنگ) یا همان «فرهنگ غیر مادی»
# در فرهنگ مادی (تولیدات و مصنوعات بشری) جلوههای فرهنگ غیر مادی (معنوی) به وضوح قابل
مشاهده است. فرهنگ غیر مادی نیز قابل بررسی نیست تا زمانی که به صورت مادی نمایان شود.
# در جهان اجتماعی . همه چیز دارای صبغه اطلاعاتی و معرفتی است و این نباید موجب آن شود که همه چیز
را فرهنگ بدانیم.
# چنین تعریفی کاربردی نیست و منزلت تحلیلی آن را تنزل میدهد.
مالینوفسکی: سه بعد تفکیک ناپذیر فرهنگ:
_پایه مادی فرهنگ: اشیاء و ابزار
۲._پیوندهای اجتماعی انسان: شیوه رفتار پذیرفته شده و همانند.
۳ اعمال سمبلیک.
گی روشه: دو وجه :
_ وجه عینی: شامل حالات تفکر. احساس و اعمالی است که اشخاص به طور مشترک دارا هستند و بین
آنها روابطی ایجاد میکند که هریک آن را واقعی احساس میکنند.
۲ وجه نمادی فرهنگ: فرهنگ یکی از عراملی است که منبع آنچه دورکیم همبستگی اجتماعی و
آگوست کنت وفاق اجتماعی مینامد. میباشد. به علاوه فرهنگ به شیوهای نمادی» این وحدت
نسبی جمع را فراهم میاورد و به آن دو عنوان خصوصیت متمایز میبخشد:
۱-بسیاری از شیوههای جمعی تفکر احساس و عمل : نمادهای ارتباطی و یا نمادهایی که ارتباط را میسر
می سازند.
۲- این نماد گرایی مشترک است که سرشار از حالات جمعی. تفکر» احساس و عمل میباشد.
اولسون: مفهوم جامعه شناختی معاصر فرهنگ. تنها به مجموعه اندیشههای مشترک رجوع میکند.
اولسون : چهار بعد فرهنگ :
. باورها: چیست ؟
۲ ارزشها: چه باید باشد؟
۳ هنجارها: چه انجام شود؟
۶ تکنولوژیها: چگونه انجام شود؟
رجب زاده: فرهنگ امری معنوی و تجلی در " حوزه امر طبیعی " است : ۶ وجه فرهنگ :
۱ فرهنگ درونی شده: معانی - ذهن:
درون انسان همه خاستگاه معانی است و هم حامل معانی
خود ذهن محصول فرهنگی است که آموخته و بعد از دوره اکتساب. حامل فرهنگ و گاه مولد آن می
شود.
۷ اعتقادات . ارزشها و گرایشها
۲ فرهنگ نمادی:
هنگامی که فرهنگ در قالب نمادها ظاهر میشود و از طریق آن تفهیم و تفهم و آموزش انجام میگیرد.
۷ آثار هنری کتابها و نوشتهها
۳ فرهنگ نهادی :
۷ بروز فرهنگ ( معنی ) در رفتار افراد
۷
رفتار افراد در جامعه و در ترکیب با هم و رسوب شدن در طی زمان. اشکالی از رفتار را تثبیت میکند
که از آن به عنوان نهاد یاد میشود.
وقتی فرهنگ در اشکالی از رفتار تثبیت شود و مورد عمل قرار گیرد به آن فرهنگ نهادی شده گویند.
۶ فرهنگ متبلور :
۷ تغییراتی که انسانی در طبیعت ایجاد میکند از جمله ابزار و آثار » نیز ذهنیت انسانها ( معانی ) را در
خود حفظ میکنند.
۷ آثار فرهنگم
عناصر و ابعاد فرهنگ از دید گاه برخی از متفکران و انطباق آن با تقسیم بندی اولیه
گیدنر ارزشها . هنجارها
روشه نمادی
باورها
رجب زاده
ویژگیهای اساسی فرهنگ :
گی روشه ( جامعه شناس کانادایی ) :
متفکران جنبه معنوی فرهنگ
مالینوفسکی شیوه رفتار پذیرفته شده و همانند . اعمال سمبلیک | جنبه مادی ( اشیاء و
جنبه مادی فرهنگ
ری که کار روی آنها شده است )
کالاهای مادی
تکنولوژی
متبلور
فرهنگ مجموعه به هم پیوستهای از شیوههای تفکر . احساس و عمل است که کم و بیش مشخص میباشد.
توسط تعداد زیادی از افراد فرا گرفته. بین آنها مشترک است و به دو شیوه عینی و نمادین به کار گرفته میشود تا این اشخاص را به یک جمع خاص و متمایز مبدل کند.
فرهنگ شامل شیوههای تفکر, احساس و عمل یک گروه یا اعضاء یک جامعه است.
مردم شناسان: فرهنگ«شیوه زندگی اعضاء یک جامعه معین.یا روش متفاوت زندگی گروهی از مردم» است.
فرهنگ شامل تمامی فعالیتهای بشری اعم از معرفتی. عاطفی و احساسی یا حتی حسی-حرکتی است. یعنی فرهنگ عبارت است از کنش, و بیش از هر چیز دیگر دوام مییابد.
۲ فرهنگ هم شکل رسمی دارد و هم غیر رسمی ( عمومی) : هر قدر شیوههای فکر, احساس و عمل کمتر مشخص و رسمی باشند. تفسیر و انطباق شخص ممکن و حتی مطلوب تر است.
۳ شیوههای مشترک فک احساس و عمل بین افراد متعدد. از جمله مواردی هستند که قبل از هر چیز فرهنگ را میسازند.
هیچ خصوصیت فرهنگی, به طور زیستی یا ژنتیکی انتقال نمییابد و هیچ خصوصیت فرهنگی در آغاز تولد در اندام زیستی انسان وجود ندارد. بنابراین اخذ فرهنگ, ناشی از اشکال و مکانیزمهای یادگیری است.
کلاک هون : مردم شناس آمریکایی: با توجه به دیدگاه هرسکویتس: ۸ ویژگی فرهنگ:
۱ فرهنگ آموختنی است.
۲ _ناشی از عوامل زیست شناختی. محیط زیستی . روان شناختی و تاریخ وجود بشر است.
۳ ساختاری است.
1 تعغییر ناپذیر است.
۷ شامل قواعدی است که تجزیه و تحلیل, آن را به روشهای علمی ممکن میکند.
۸ وسیلهای است که فرد به کمک آن با محیط خود سازگار میشود و برای ابراز حلاقیت خود
ابزاری میآورد.
هرسکویتس: سه ویژگی متناقص برای فرهنگ :
. _فرهنگ « عام» ولی «خاص)» است: در همه جوامع انسانی ( کوچک یا بزرگ . ساده یا پیچیده ) این
میراث مشترک و عمومی دیده میشود ولی فرهنگ هر جامعه. خاص همان جامعه است.
۲ فرهنگ «متغفیر» ولی «ثابت» است. تغییر و تطور در زمینههای فرهنگی به اندازهای کند و آرام
صورت میگیرد که در مشاهدات و ملاحظات روزمره محسوس نیست و تقریباً ابت به نظر می
رسد.
۳ پذیرش فرهنگ «اجباری» ولی «اختیاری» است. فرهنگ تمام حیات اجتماعی ما را در بر میگیرد
اما به ندرت خود را آشکار بر افکار و اعمال ما تحمیل میکند.
تالکوت پارسونز : سه ویژگی فرهنگ:
انتقال پذیری فرهنگ و اینکه یک سنت و میراث اجتماعی است.
۲ انسانها در فرهنگ شریک میباشند وآن محصول کنش متقابل انسانهاست.
۳ فرهنگها قابل آموزش هستند.
مالینوفسکی: مهمترین ویژگی فرهنگ : «رفتارهای تکرار شونده» و « احساسات و ارزشهای مشترک»
اهمیت فرهنگ:
جامعه شناسان از یک سو فرهنگ را به «سیمان» تشبیه مینمایند که افراد را در یک کل منسجم به هم پیوند میزند و مانع جدایی آنها میشود. از دیگر سو. یکی از نیازهای اصلی جوامع انسانی را نیاز به فرهنگ میدانند و معتقدند هیچ جامعه بدون فرهنگ وجود ندارد. مجودیت انسانی ما وابسته به فرهنگ است.
عدهای برای فرهنگ اهمیت چندانی قائل نیستند , مثل مارکسیستها:
بر اساس عقیده مارکسیستی » اقتصاد زیر بناست و سایر مقولات چون فرهنگ, سیاست , نظام حقوقی و.. که روبنا را تشکیل میدهند متمایز از آن هستند. فرهنگ هر جامعه را اقتصاد یا زیر بنای آن جامعه تعیین میکند.
مارکس در کتاب «مقدمهای بر نقد اقتصاد سیاسی» : «این آگاهی انسانها نیست که هستی آنان را تعیین میکند, بلکه هستی اجتماعی آنان تعیین کننده آگاهی شان است»
مارکسیستهای جدید مثل لوی آلتوسر و آنتونیو گرامشی: لوزماً اقتصاد. تعیین کننده سایر حوزهها نیست و مقولاتی چون سیاست و فرهنگ در مقابل اقتصاد از استقلال کمی برخوردارند.
عدهای برای فرهنگ ارزش تعیین کنندگی و حتی علّی قائلند.
نقش فرهنگ مانند اقتصاد برای مارکسیستهاست: در مقابل و در مخالفت با دیدگاه مارکسیستی, وبر در کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری»: عناصر فرهنگ (نظیر مذهب و ارزشهای آن) در پیشرفت اقتصادی جوامع نقش مهمی ایفا مینمایند.
ریمون بودن: هدف وبر نشان دادن پیوندهای ویژه موجود میان احلاق پروتستانی (از سنت کالون) و روحیه سرمایه داری است. از این سخن او این معنا استنباط میشود که وی هرگز نخواسته است اخلاق پروتستانی را به عنوان شرط لازم و کافی برای دستیابی به مدرنیته اقتصادی برشمرد. بلکه بیشتر معتقد است: اخلاق یاد شده شرط مساعد و تسهیل کننده آن است.
هم اکنون تبیین فرهنگی دگرگونیها و تحولات اقتصادی, اجتماعی و سیاسی. جای خود را به خوبی میان تحقیقات باز کرده است. مثلاً در بحث «جنبشهای اجتماعی؛
تبیین اجتماعی - فرهنگی اینگلهارت از جنبشهای اجتماعی نوین از جمله این تبیینهاست. اینگالهارت در ادامه کار خود در خصوص تحول فرهنگی در جوامع پیشرفته صنعتی به بحث جنبشهای اجتماعی پرداخته و توانسته است پس از انجام نظر سنجیهای گسترده و طولی در سراسر جهان, وجود همبستگی قوی بین ارزشهای پسا مادی گرایی و معنویت در جنبشهای اجتماعی را به تائید رساند..
در جهانی که ما اکنون در آن زندگی میکنیم , «فرهنگ» اهمیتی فوق العاده پیدا کرده و به سلاحی سیاسی با کارایی زیاد تبدیل شده است.
اکنون در جوامع مدرن و پیشرفته صنعتی, فعالیتها فرهنگی به عنوان ابزار امرار معاش ۰ جایگزین فعالیتهایی نظیر کشاورزی شده اند.
ارمغانهای دیگر فعالیتهای فرهنگی:
گوردن : «افزایش همبستگی اجتماعی. ایجاد ساختارهای شغلی ( که برای مردم تا پشت سر گذاردن سنتی اشتغال کفایت خواهد کرد شایسته سالاری مبتنی بر اندیشه ( نه مقام و ثروت ) ایجاد امنیتی مبتنی بر رعایت حقوق همگان و تساهل و کرامت»
عاملان اقتصادی در زیست محیط فرهنگی زندگی میکنند. نفس میکشند و تصمیم میگیرند و نیز مناسبات و فراگردهای فرهنگی نیز درون یک زیست محیط اقتصادی وجود دارند.
دیوید تراسبی : «زمینه فرهنگی اقتصاد» و «زمنیه اقتصادی فرهنگ»
کارکردهای فرهنگ :
انسجام بخشی:
دورکیم و پارسونز : انسجام بخشی و ایجاد وفاق اجتماعی
پارسونز : حفظ و تداوم الگوها : فرهنگ مجموعهای از ارزشها و باورهای خاص هر جامعه را در بر میگیرد که حفظ و باور به آن, نقش حیاتی و تعیین کنندهای در تداوم یک جامعه ایفا میکند. فرهنگ؛ فرد را به عمل به یک شیوه رفتاری به خصوص, ترغیب میکند. شیوه رفتاری که تداوم آن سیستم اجتماعی را یاری میرساند.
. قالب ریزی شخصیت: فرهنگ نوعی قالب است برای شخصیتهای روانی افراد.
. سازگاری: با محیط و واقعیتها
. هویت بخشی: ایجاد هویت متمایز گروهی
نظریههای فرهنگ :
۱. تحول گرایی:
اساس نظریات تحول گرایانه. بر فرایند تحول در ابعاد مختلف فرهنگی نظیر اعتقادات. نظام خویشاوندی و تکنولوژی استوار است. فرهنگ : خطی و تکاملی است
مورگان : معیار : تکنولوژی : سه مرحله در حیات فرهنگی انسان :
۱- شکار ۲- بربریت ۳- تمدن
تایلور : معیار : فعالیتهای تولیدی
۷ شکار ۲- دامپروری ۳- کشاورزی
نظریات تحول گرایانه فرهنگ در قرن نوزده. تحت تاثیر نظریات علوم طبیعی به خصوص نظریه داروین قرار داشت : انسان شناسی فرهنگی تکاملی نظریات تحول گرایانه فرهنگ همه چیز را در حال حرکت و تحول میبیند و گاهی این تحول را در جهت کامل شدن. بر حسب ارزشها معنا میکند و از این رو بر حسب ارزش گرایی به این تلوری خورده گرفته میشود.
به طور کلی در نظریه تحول گرایی فرهنگ:
. مطالعه آثار اجتماعی و فرهنگی گذشتگان نشان میدهد همه جوامع, مراحلی را قبل از رسیدن به تمدن پشت سرگذاشته اند.
تشابهی که در تکنیکهاء فنون, اعتقادات و نهادهای جوامع مختلف وجود دارد نشان دهنده وحدت روحی انسان در مسیر اندیشه و ابداع و اختراع است.
مقایسه و مطالعه جوامع حاکی از آن است که سیر پدید آمدن و تحول فرهنگ و تمدن بشری در هر جامعه به صورت زنجیری از نهادها و تکنیکها و اعتقادات و حوادث. در خط مستفیم و حرکتی تدریجی بوده است.
تفاوت جوامعی که در نقاط پراکنده جهان دیده میشوند. معرف مراحل و درجات متفاوت سیر فرهنگ و تمدن است که با مقایسه میتوان آنها را طبقه بندی نمود.
اشاعه گرایی: انتقاد شدید از حطی بودن نظریات تحول گرایانه
۷ نظریه اشاعه گرایی. سیر مراحل تمدن و فرهنگ را به صورت خطی, و در هر جامعه. مستقل موازی با جوامع دیگر نمیداند. بلکه معتقد است فرهنگهای جوامع از یک با چند مرکز اشاعه گرفتهاند وشباهت بین فرهنگها به علت رفت و آمدها. داد و ستدها؛ مهاجرتها لشکر کشیها و در اثر اقتباس تقلید و یا اخذ است.
اشاعه گرایان بر این باور بودند که اختراعات مهم و سرنوشت ساز از طریق مهاجرت به سایر نقاط جهان اشاعه یافته است. مردم شناسانی چون الیوت اسمیت. کرو کلاک هون و تا حدودی بواس را از نظریه پردازان این دید گاه میدانند.
۳ کارکرد گرایی:
۷ کارکرد گرایی. شئون مختلف جامعه را بر حسب پیامدهای سودمندی که برای نظام بزرگ تر اجتماعی دارند. تبیین میکند و حضور هر جنبه پا عنصر را بر حسب اثر سودمندی که برای کل نظام دارد. مورد توجه قرار میدهد.
۷ فرهنگ به دلیل خدمتی که برای تداوم زندگی بشر و کل نظام اجتماعی دارده مهم است.
برانیسلاو مالینو فسکی: فرهنگی مصنوع دست بشر است و واسطهای است که بشر از طریق آن به مقاصد خود نائل میشود. واسطهای که به او اجازه میدهد زندگی کند و معیار متعارفی برای امنیت. رفاه و آرامش بر قرار کند. واسطهای که به او قدرت میبخشد و اجازه میدهد ورای استعداد حبوانی و ارگانیک خود. به آفرینش کالا و ارزش مبادرت ورز:
موارد باید به صورت وسیلهای برای نیل به مقصود. یعنی به طور ابزاری یا کارکردی ادراک شود.
مالینوفسکی و کارکردگرایان فرهنگ ر
انطباق انسان با محیط اطرافش میدانند.
مالینوفسکی : فرهنگ میراث اجتماعی است که از گذشته به نسل آینده منتقل میشود و شامل مهارتها. کارهاء فرایندههای فنی. علامتها و ارزشها است. دارای کارکرد ارضاء نیازهای انسان در زندگی اجتماعی و
ساختار گرایی:
۷ شنون مختلف جامعه را بر حسب پیامدهای پیش بینی پذیر اوصاف ساختاری جامعه
ء علی است که ساختارهای اجتماعی را عّت اصلی پدیدههای اجتماعی میداند.
۲ _نیاز به رابطه علّی را منکر است و در عوض. شئون مختلف پدیدههای اجتماعی را به نحوی تبیین می
کند که نشان میدهد آن شئون چگونه با ساختارهای انتزاعی زیرین هماهنگ میشود.
۷ ساختارگرایان فرهنگی در تلاش هستند تا «دستور زبان» زیرین پدیدههای فرهنگی را که همان نظم
زیرین پدیدههاست به دست آوردند.
۵._کارکردگرایی ساختاری:
رادکلیف براون, فرهنگ جامعه را از نظام اجتماعی آن مشتق دانست و به فرهنگ به عنوان اشکال استاندارد رفتار و احساسات نگریست.
یکپارچگی فرهنگی: فرهنگ به مثابه یک کل افراد بسیار را کم و بیش در یک ساخت اجتماعی. یعنی سیستمهای با ثبات تعبین کننده گروهها. وحدت میدهد. روابط بین افراد را تنظیم میکند و تطبیق پذیری آنان را با محیط فیزیکی خارجی مسیر میسازد.
براون : فرهنگ تنها به عنوان یکی از خصوصیات سیستم اجتماعی است.
براون : کارکرد : عبارت از نقشی است که یک فعالیت در کل حیات اجتماعی بر عهده دارد و به حفظ و استمرار ساخت یک جامعه کمک میکند.
نماد گرایی:
لسلی وایت و گیلفورد گیرتز : نماد جوهره اصلی فرهنگ است.
وایت: اکنون باید این واقعیت را درک کنیم که نماده واحد اصلی تمامی رفتار و تمدن انسانی است.
بین ذهن انسان و غیر انسان تفاوت بنیادی وجود دارد. تفاوت نوعی است. نه کمی . و شکافی که بین آنها وجود دارد. شایان اهمیت بسیار است. یک موجود زنده یا میتواند نماد سازی کند یا نمیتواند. حد وسطی وجود ندارد.
جورج هربرت مید و هربرت بلومر : رویکرد کنش متقابل نمادین : رویکردی خردگرا : برداشت ویژهای از مفاهیم«ذهن» ۰ «نماد؛ و «معنی» : فرهنگ چارچربی محسوب میشود که در درون آن میتوان رفتارها را به طرز معقولی توصیف تشریح کرد.
نماد گرایی ساختاری: تلفیقی از نمادگرا و ساختار گرا
جان تامپسون در کتاب «ایدئولوژی و فرهنگ» : نمادها و ساختارهای اجتماعی ظهور و بروز پیدا کرده و رشد میکنند و بدون شناخت آنها . نمیتوان به حقیقت نمادهای پدید آمده توسط انسانها دست یافت.
دیدگاه تامپسون تا آنجایی با ساختارگرایی مرتبط است که در آن اثری از نماد باشد.
تامپسون : ۵ مشخصه اصلی برای اشکال نمادین :
عمومی بودن ۲. قرار دادی بودن ۳. ساختاری بودن 4. ارجاعی بودن ۵. زمینه دار بودن
فصل دوم: مدیریت فرهنگی
تعریف مفهومی :
مدیریت: علم و هنر به کارگیری منابع و نیروها در راستای رسیدن رسیدن به اهداف مورد نظر و نیز فراگرد به کارگیری موثر و کار آمد منابع مادی و انسانی بر مبنای یک نظام ارزشی پذیرفته شده که از طریق برنامه ریزی» سازماندهی, بسیج منابع و امکانات هدایت و کنترل عملیات برای دستیابی به اهداف تعیین شده صورت می
مدیریت یک فراگرد است.
۲ بر هدایت تشکیلات انسانی دلالت دارد.
۳ مدیریت موثر مبتنی بر تصمیم گیری مناسب و دستیابی به نتایج مطلوب است.
۶ مدیریت کار" متضمن تخصیص و معرف مدبرانه منابع است
۵ مدیریت بر فعالیتهای هدف دار تمرکز دارد.
مدیریت به واسطه شرایط و امکاناتی که برای فرهنگ پدید میآورد. آن را متاثر میسازد و عرصه جدیدی برای آن میگشاید. فرهنگ نیز به واسطه چارچوبهایی که تعیین میکند و تذ
اتی که در عناصر آن رخ می
دهد , دائماً مدیریت را تحت تاثیر خود قرار میدهد.
مدیریت فرهنگی : علم و هنر بکارگیری منابع و نیروها از طریق برنامه ریزی, سازماندهی؛ بسیج منابع» هدایت
و کنترل آنها برای دستیاپی به اهداف تعیین شده در عرصه فرهنگ (عقاید. باورها » ارزشها و هنجارهای
مشترک در جامعه و نیز فعالیتها و محصولات هنری) میباشد.
ابعاد و چارچوبهای مدیریت فرهنگی :
۱._برنامه ریزی ۲. سازماندهی ۳. بسیج منابع و نیروها ؛. هدایت و رهبری ۵. کنترل و نظارت
برنامه ریزی :
۷ پل بین حال و آینده و تدارک امور آینده
اقدامات : پیش بینی » تعیین هدفهای بلند مدت تدوین استراتژیها . تعیین سیاستهای و در نظر گرفتن
هدفهای کوتاه مدت.
تعیین هدف و یافتن یا پیش بینی کردن راه تحقق آن.
۲ تصمیم گیری در خصوص اینکه چه کارهایی باید انجام گیرد.
۳ تصور و طراحی وضعیت مطلوب با دریافت و پیش بینی راهها و وسایلی که نیل به آن را
میسر میسازد.
۶ طراحی عملیات برای تغیبر یک شی یا موضوع بر مبنای الگوی پیش بینی شده.
برنامه ریزی وظیفه اساسی و شالوده مدیریت است.
انواع برنامه ریزی: ۱. بلند مدت: ۵ به بالا ۲ میان مدت : ۲ سال ۳ کوتاه مدت :۱
انواع برنامه ریزی:
برنامه ریزی استراتژیک ( جامع ) : فرایندی است در جهت تجهیز منابع سازمان و وحدت بخشیدن به تلاشهای آن برای نیل به اهداف و رسالتهای بلند مدت . با توجه به محدودیتهای درونی وبیرونی.
۷ فرد دیوید: تدوین استراتژی : تعیین ماموریت. شناسایی عواملی که در محیط خارجی سازمان را تهدید میکنند پا فرصتهایی را به وجود میآورند. شناسایی نقاط قوت و ضعف داخل سازمان, تعیین هدفهای بلند مدت. در نظر گرفتن استراتژیهای گوناگون و انتخاب استراتژهای خاص جهت ادامه فعالیت.
برنامه ریزی عملیاتی ( اجرایی)
برنامه ریزی استراتژیک به دنبال «کارهای درست» است و برنامه ریزی عملیاتی به دنبال «درست کارکردن).
برنامه ریزی عملیاتی در سطوح میانی و پایین سازمان است.
۷ شامل برنامههای کوتاه مدت در چارچوب برنامه جامع و بلند مدت.
۳ _برنامه ریزی تاکتیکی : فرایندی است که به وسیله آن» مدیران, دستهای از فعالیتهای مرتبط را جهت اجرای یک استراتژی تصویر میکنند.
این نو این نوع برنامه ریزی مربوط به فرموله کردن هدفها وانتخاب وسایل برای تحقق آنهاست.
این سه نوع برنامه ریزی لازم و ملزوم یکدیگرند و وظیفه مدیران مطمئن شدن از یک رابطه متقارن و موزون میان آنهاست و باید بین آنها یکپارچگی ایجاد کرد.
ردیف نوع برنامه ریزی نقش و جایگاه آن سطوح مدیریت
۱ استراتژیکی : تمرکز بر بلند و میان مدت سازمانی و اصولی : هدایت تمامی سازمان عالی
۲ تاکتیکی: تمرکز بر میان مدت اجرایی: هماهنگی بین تمامی واحدهای سازمان میانی
۳ عملیاتی: تمرکز بر زمانهای کوتاه مدت فنی: نظارت بر فعالیت پائین یا سرپرستی
سازماندهی:
۷ فراگردی است که طی آن با تقسیم کار ما بین افراد و گروههای کاری و ایجاد هماهنگی میان آنها:
برای کسب اهداف تلاش میشود.
سازماندهی در برگیرنده همه فعالیتهایی است که مدیریت انجام میدهد و به ایجاد یک ساختار از کارهای تخصصی و روابط قدرتها (اختیارات) منجر میشود. کارهای مزبور شامل طرحریزی سازمان» تعیین شرایط احراز شغل» شرح وظایف. تعیین ویژگیهای شغل, حیطه نظارت. وحدت
فرماندهی ایجاد هماهنگی. طرح ریزی شغل و تجزیه و تحلیل شغل میشود.
مراحل :
۱. طراحی و تعریف کارها و فعالیتهای ضروری.
۲ دسته بندی فعالیتها بر حسب مشاغل و منصبهای سازمانی تعریف شده
۳ بر قراری رابطه میان منصبهای سازمانی برای کسب اهداف مشترک
ساختار تحت تاثیر محیط فناوری, اندازه, استراتژی و نحوه توزیع قدرت کنترل قرار دارد.
بسیج امکانات و منابع :
۷ طرحریزی و تامین نیروی انسانی.
پر کردن مشاغل ساختار سازمانی از طریق شناسایی نیازمندیهای نیروی کار ذخیره کردن افراد در دسترس, استخدام. انتخاب. جایگزینی. تشویق, ارزیابی. جبران و آموزش افراد مورد نیاز.
۲ روشی که از طریق آن مدیریت تشخیص میدهد چطور سازمان میتواند از موضع قبلی به موضع مورد نظر برسد. این موارد میتواند شامل مدیریت بازاریابی» تامین منابع مالی و سرمایه داری. تامین مواد و وسایل. ارزیابی انتخاب و پرورش مدیران» تامین و استفاده از منابع حقوقی و مقرراتی باشد.
هدایت : ایجاد انگیزه و رهبری
۷ بر تلاش مدیر برای انگیزش کارکنان به منظور نیل به اهداف سازمانی دلالت دارد.
۷ ایجاد ارتباط تشکیل گروههای کاری . تعدیل در رفتار» تفویض اختیار غنی سازی شغل, رضایت شغلی. تامین نیاز و تغییر ساختار است.
رهبری : توانایی ترغیب دیگران به کوشش مشتاقانه جهت هدفهای معین و یا فعالیتهایی که مردم را برای تلاش مشتاقانه در جهت کسب اهداف گروهی, تحت تاثیر قرار دهد. برخی نیز به تحت تاثیر قرار دادن دیگران جهت کسب هدف مشترک رهبری میگویند.
انگیزش : حالتی درونی که انسان را به عمل وا میدارد و عامل اساسی در ایجاد تلاشها و فعالیتهای فردی یا افراد محسوب میشود.
ارتباطات: ارتباطات سازمانی, فرایندی است که مدیران به وسیله آن, سیستمی را برای گرفتن اطلاعات و تبادل معانی میان افراد و ارگانهای فراوان داخل و خارج سازمان برقرار میسازند. وظیفه و کارکرد ارتباطات در سازمان را وحدت بخشی به تلاشهای سازمانی میدانند و آن را وسیلهای محسوب مینمانید که موجبات پیوند افراد را در یک سازمان برای رسیدن به هدفهای مشترک فراهم میآورد.
کنترل . نظارت و ارزشیابی:
در خلال تمام مراحل مدیریت وجود دارد و هدفش «انجام فعالیتهایی است که مدیر جهت حصول اطمینان از اینکه نتایج واقعی با نتایج برنامه ریزی شده سازگار است. انجام میدهد. کارهای که در این زمنیه انجام میشود عبارتند از : کنترل کیفیت. امور مالی. کنترل فروش, کنترل موجودیها. کنترل هزینهها . تجزیه و تحلیل انحرافات دادن پاداش و تشویق و ترغیب افراد.
مراحل :
۱. تعیین معیارها و ضوابط کنترل (تعیین معیارهای عملکرد)
۲ تشخیص میزان انحرافها و بررسی علل آنها (محاسبه عملکرد فرد و سازمان و مقایسه آن با معیارها)
۳_تنظیم واجرای برنامهها و عملیات اصلاحی
ضرورت و اهمیت مدیریت فرهنگی :
پیچیدگی جوامع جدید و فرایند رو به گسترش جهانی شدن توجه به مدیریت را در تمام عرصههای زندگی ضروری و حتی الزامی کرده است. به نظر میرسد حتی کسانی که به مدیریت عرصه فرهنگ و سیاست گذاری برای آن اعتقادی ندارند و برای این عرصه. آزادی عمل فارغ از دخالت دولت ۰ قائل هستند لزوم حداقلی از مدیریت را پذیرفته اند.
در جهان رقابتی کنونی. کشورهایی که برای فرهنگ خود هدف و برنامهای نداشته باشند. توسط فرهنگهای دیگر کنار گذاشته خواهند شد.حتی اگر معتقد باشیم فرهنگهای غالب در تعامل با دیگر فرهنگها و به صورت خود جوش سیطره خود را بر دیگر فرهنگها به دست آوردهاند بازهم به مدیریت فرهنگی نیازمندیم.
در کشورهایی که دارای پشتوانه فرهنگی قوی هستند و در دورههایی. فعالیتهای گسترده فرهنگی داشته و دارای میراث فرهنگی عظیمی بوده اند. اهمیت مدیریت فرهنگی چند برابر میشود.
در ایران نیز به همین دلیل و هم به دلیل انقلاب اسلامی به منظور صیانت از ارزشهای انقلاب اسلامی و آرمانهای آن, نیازمند توجه جدی به امر مدیریت فرهنگی هستیم.
رویکردهای فرهنگی و تاثیر آن بر مدیریت فرهنگی :
رویکردهای موجود فرهنگی :
رویکرد مارکسیستی ۲. رویکرد لیبرالیستی ۳. رویکرد اسلامی
بخش دوم
برنامه ریزی و سیاست گذاری فرهنگی در ایران
فصل اول : برنامه ریزی فرهنگی
تعریف مفهومی: برنامه ریزی فرهنگی را نیز میتوان کوشش آگاهانه. سنجیده و سازمان یافته دولت برای یجاد تغییر در وضع موجود و دست یابی به اهداف مطلوب در حوزههای مختلف فرهنگی دانست.
مفروضات :
در حوزه فرهنگی میتوان دست به برنامه ریزی زد و اگر امری مطلوب نباشد. امری اجتناب پذیر است.
۷ در حوزه فرهنگی مشکلاتی وجود دارد که باید آنها را با اقداماتی که برنامه ریزی فرهنگی مینامیم مرتفع سازیم.
۷ برنامه ریزی فرهنگی بیشتر بر عهده دولت است و یا از دولت انتظار میرود که دست به چنین اقدامی بزند.
۷ برنامه ریزی فرهنگی مبتنی بر سرمشقها و الگوهای فرهنگی موجود در جامعه است.
برنامه ریزی فرهنگ. برنامه ریزی برای حوزه فرهنگ و هماهنگ سازی فعالیتهای فرهنگی وهنری جامعه است.
برنامه ریزی فرهنگی کاربرد گسترده تری دارد و با مجموعهای از وظایف و رشتههای علمی از جغرافیای انسانی تا طراحی شهری برنامه ریزی اقتصادی. سیاست گذاری اجتماعی و برنامه ریزی استراتژیک پیوند دارد.
برنامه ریزی فرهنگی, نحوه بکار گیری منابع فرهنگی به منظور توسعه یکپارچه شهرها مناطق و کشورهاست.
های اجرا را گویند.
برنامه ریزی فرهنگی فرایند تشخیص پروژههاء طراحی برنامهها و مدیریت
هدف این نوع برنامه ریزی در واقع یک نگرش فرهنگی به انواع سیاست گذاریهای عمومی است.
برنامه ریزی یا سیاست گذاری فرهنگی شامل اصول و راهبردهای کلی وعملیاتی شدهای است که بر نوع عملکرد یک نهاد اجتماعی در امور فرهنگی استیلا دارند و به این اعتبار, منظومهای سازمان یافته از اهداف نهایی دراز مدت. میان مدت. قابل سنجش و نیز ابزارهای وصول به آن اهداف را در بر میگیرد. بنابراین الگوی سیاست گذاری فرهنگی الزاماً براساس هدف گذاریهای خاص - که از اصول راهبردهای کلی و عملیاتی شده خود احذ میکند- سامان مییابد.
تعریف کلی برنامه ریزی فرهنگی : تلاش آگاهانه برای تغیبر نگرشهاء اعتقادات. آداب و رسوم. ارزشها و هنجارهای نسبتاً پایدار و با دوام جامعه. مطابق خواست و الگوی ذهنی برنامه ریز.
تعریف محدود برنامه ریزی فرهنگی: تلاشی آگاهانه و سنجیده برای تغییر فعالیتها و محصولات فکری و هنری در راستای دست یاپی به اهداف مطلوب و مورد خواست برنامه ریزی یل برنامه ریزان.
ایوانز: برنامه ریزی: تخصیص منابع. توزیع یارانهها و امکانات عمومی برای مجموعهای از فعالیتهای هنری تشویق و طراحی شده ( تماشاخانهها. گالریها موزههاء تالارهای کنسرت. مراکز هنری و رسانهای نمایش فیلم و غیره) و حمایت از هنرمندان و کارکنان فرهنگی.
تاجیک : برنامه ریزی فرهنگی : هرکوششی برای ایجاد تغییراتی آگاهانه مطابق با الگوی ذهنی پیشین در زمنیه باورها. عقاید. ارزشهاء احساسات و رفتارها که با خصوصیت نسبتاً پایداری از عقاید موردی متمایز میشود.
ضرورت برنامه ریزی فرهنگی :
برنامه ریزی فرهنگی میتواند امکان به کارگیری دقیقتر مدیریتهاء سازمانها و طراحی اقدامها و فعالیتهای فرهنگی متناسب با اهداف و اولویتها را فراهم آورد.
نظام فرهنگی همزمان دارای دو کارکرد محوری متناقض نمای «تغییر و نوآوری اجتماعی» و «تداوم اجتماعی» میباشد. بنابراین ضرورت برنامه ریزی فرهنگی را باید در دو چیز جستجو کرد: از یک طرف در همین کارکرد دوگانه و متناقض آمیز فرهنگی یعنی کارکرد تغییر و تداوم و از طرف دیگر»
جوامعی نظیر جامعه ما که مرحله گذر را طی میکنند و از لفافه خارج شده و تحولات سریع و ناهمگون و نابرابر را تجربه میکنند. همزمان احتیاج به نظم و تغییرات همگون و هم جهت دارند.
دید گاههای نظری موجود در خصوص برنامه ریزی و سیاست گذاری فرهنگی:
۱ دیدگاهی که با سیاست گذاری و برنامه ریزی در عرصه فرهنگ مخالف است.
۷ اتخاذ سیاست فرهنگی مشخص, تهدیدی علیه آزادی انتخاب فرد و توسعه تجاری است و اصولاً ضرورتی برای آن وجود ندارد.
۷ فرهنگ مقولهای کیفی و حاصل زندگی عده کثیری از مردم در یک شرایط مشابه و در مدت زمان نسبتاً طولانی است. لذا نباید آن را از امر متعالی و کیفی به زمین خاکی و عالم انسانی برنامه ریزی تنزل داد.
در آمریکا با برنامه ریزی و سیاستگذاری فرهنگی به سه دلیل مخالفت میشود:
. تنظیم سیاستهای هماهنگ در این عرصه بر فعالیت سازمانهای خحصوصی تاثیر مختل کننده دارد.
۲ سیاست گذاری فرهنگی دولت. باعث مداخله نابجای دولت در توسعه فرهنگی میشود.
۳ این مداخله بر لزوم تبعیت (نه هدایت کنندگی) دولت در عرصه فرهنگ از بخش خحصوصی تاثیر منفی میگذارد.
تنوع فرهنگی / خلاقیت فرهنگی / تغییر فرهنگ : موضوعات مهم این گروه هستند.
۲ دیدگاهی که سیاست گذاری فرهنگی را یک ضرورت میداند برنامه ریزی و سیاست گذاری فرهنگی را نه تنها یک امر میسر و شدنی, بلکه یک ضرورت اجتناب ناپذیر میداند.
تهدیدی برای آزادی انتخاب فرد محسوب نمیشود و اگر هم باشد. اصولا گریزی از آن نیست.
هرگام عقب نشینی نظام مستقر در هدف گذاری و سیاست گذاری حوزه فرهنگی به معنای پیشروی رقبای حاضر در صحنه منازعات قدرت. و عقب نشینی نظام سیاستی به معنای وانهادن قدرت به رقیب حاضر در صحنه سیاسی است .
فصل دوم: الگوهای برنامه ریزی و سیاست گذاری فرهنگی
یکسان سازی فرهنگی:
۷ نوعی اصول و ارزشهای مقدس وجود دارد که باید سایرین آن را پذیرند.
۷ تصوری والا و معنوی از فرهنگ در درون خویش دارد که بر مبنای آن. طرحی هندسی از ارزشها. هنجارها و رفتارها را در عرصه اجتماعی طراحی میکند تا به دقت نشان دهد ارزشها و هنجارهای عالی کدامند. کدام یک مقدمه و اصول این دسته از ارزشها و هنجارها هستند.
کدامیک به دلیل عدم ارتباط با ارزشهای والا قابل چشم پوشی هستند و سرانجام کدام یک ضد ارزش و هنجار یا مقدمه وصول به آنها محسوب میشوند.
۷ از این طرح هندسی. جامعهای همبسته را انتظار میکشد که بر منظومهای از ارزشهای مورد وفاق همگان استوار است.
۷ محال و یا دشوار است. چون مستلزم خشونت مادی و معنوی بسیار است.
موانع : وجود انبوه جمعیت. خرده فرهنگهای مختلف و متنوعی که در اثر تفکیک اجتماعی به وجود آمده اند. بالابودن غلظت نمادی محیط جوامع. گسترش ارتباطات جمعیء گسترش تخصصها رشد علم و تکنولوژی بسط نماد سازی مهاجرت. پویایی اجتماعی و ...
۷ توسل به زور. معمول است.
تکترگرایی فرهنگی:
در پی رشد و گسترش خرده فرهنگها در کنار یکدیگر و به صورت هم عرض بوجود آمد.
خرده فرهنگهای موجود در جامعه به رسمیت شناخته میشود و جامعه امکان بقا و رشد آنها را فراهم میآورد.
نوعی نسبی گرایی فرهنگی حاکم است.
در کشورهای جهان سوم در حال توسعه بیشتر صادق است. انسجام اجتماعی ضعیف. در ابعاد چهارگانه نهادینه نشدهاند اجتماع متنوع قومی
۷ خطر تجزیه
وحدت در تکثر فرهنگی :
۷ ضمن تاکید بر اشتراک فرهنگی امکان تکثر حرده فرهنگهای مختلف را در چارچوب نمادی مشترک» مجاز میداند.
چارچوب فراگفتمانی جامعه باید بتواند در برگیرنده انواع خرده فرهنگهای قومی. زبانی» حرفهای و گفتمانهای شناختی. ارزشی . هنجاری و رویهای متنوع باشد.
۷ تاکید بر فصل مشترکها برجسته نمودن آنها و در عین حال به رسمیت شناختن تنوعها و تکثرهای فرهنگی, ویژگی بارز این الگوست.
مفروضات:
(. وجود عینی اجتماع یا ملتی خالص از نظر ویژگیهای فرهنگی کاملاً مشترک امکان ناپذیر است.
۲ تفاوت و تمایز جزء جدایی ناپذیر حیات فردی و اجتماعی نوع انسان است.
۴ وحدت در سس اجتماعی» همواره امری نسبی است و میان همگونی در ویژگیهای فردی تا همگونی در سطوح فرهنگی, زیستی» اعتقادی, آرمانی و ساختاری. سیاسی نوسان وجود دارد.
۶ تعارضات درون و میان اجتماعهاء ضرورتاً ناشی از تفاوتهای درون و میان آنها نیست که تصور شود با حذف و یا تقلیل تفاوتها. تعارضات کاهش یابد.
۵ به رغم وجود تفاوتهای بسیان ساختار و جهت کامل اجتماعات انسانی و فرهنگی به سوی وحدت است.
1 سیاستهای انسجام و وحدت اجتماعی, ملی و فرهنگی, به جای توجه به یکسان سازی صفات و ویژگیهای ذاتی و اکتسابی افراد. گروهها و اجتماعات انسانی, باید به وحدت به معنای انسجام در کلیت و همسویی در جهت گیری آن معطوف شود.
۷ تنوع ویژگی ذاتی هستی یا جهان به طور عام و موجود انسانی به طور خاص است. در پس و ظاهر تنوع. نوعی پیوستگی و همبستگی میان اجزای عالم مشاهده میشود که ان پیوستگی نشانگر نظم عام منتشر در اجزای هستی است.
پارکه : غایت ما نباید مفهومی چنان گسترده و عمیق از وحدت باشد که کثرت. زمینهای برای بالندگی نیابد. به علاوه نباید کثرتی چنان شدید و عمیق که موجب تجزیه جامعه شود و نتواند منافع عمومی را به گونهای موثر پیگیری کند. برگزینیم.
الگوهای فرهنگی استراتزی فرهنگی هدف وحدت فرهنگی تاکید بر یگانه سازی و یک شکل فرهنگی و سرکوب خرده فرهنگها کنترل فرهنگی تکثر گرایی فرهنگی | به رسمیت شناختن خرده فرهنگهاوفراهم نمودن امکان رشدوگسترش آنها وحدت نمادی وحدت در تکثر فرهنگی | تاکید بر اشتراکات فرهنگی در کنار به رسمیت شناختن تد سرمشق روش شناسی محدوده عمل روش عمل آرمانشهر گرا تعبیر ایدئولوژیک از | برنامه ریزی بلندمدت(عقل گرایی فراگیر -همه گیر اقدام در سطح جامعه به دین مبتنی بر آرزش) عنوان یک کل تجزیه ناپذیر واقع گرا خواستهها و تمایلات تحلیل هزینه - فایده گزینش تجربی مواضع | آزمون و خطا و تجربه اقشار مختلف(رضایت مناسب برای عمل مداوم همه افراد)
راهبردی تمایلات خواستهای | تحلیلی سیستمی و نظریه پردازب اقدام در هر کجا که بهره گیری از روابط اقشار مختلف و تعاون نیروهای مختلف قدرت ناسازگار اجازه دهد
توسعه گرا ارزشهای عمومی. گزینش در پرتو نظریه و الگو اولویت گروههای مشاوره . گفتگو و توسعه فرهنگ و سازی فنی حساس سازگاری جمعی فرهنگ توسعه اجتماعی(جوانان, زنان و فصل سوم: نقش و جایگاه دولت در بنامه ریزی فرهنگی
۷ برنامه ریزان فرهنگی معمولاً دولتها هستند.
دو شیوه در خصوص میزان و نحوه دخالت دولتها در برنامه ریزی فرهنگی :
حمایت یا شیوهای که معتقد به دخالت حداکثری دولت در امر برنامه ریزی فرهنگی است. (ایران,فرانسه)
۷ دخالتهای دولت را در برنامه ریزی فرهنگی به رسمیت میشناسد و اصولا تتها برنامه ریز اصلی فرهنگی را دولت میداند.
۲ متولی گری یا شیوهای که معتقد به حمایت دولت از فعالیتها و امور فرهنگی و نظارت بر آنهاست.
۷ دولت را به این دو عرصه . یعنی «حمایت» و «نظارت» محدود مینماید.
۷ یونسکو : دخالت دولت باید محدود به فراهم آوری امکانات برای رشد و تعالی فرهنگ توسط فرهنگ دوستان باشد. دخالت بیش از حد دولت. عرصه را بر فرهنگ دوستان و فرهنگ ورزان تنگ کرده و خلاقیت و مشارکت آنها در این عرصه پائین میآورد. لذا با تعیین حدود دخالت دولت میتوان عرصه را برای فعالیت بخش خصوصی و علافمندان به این حوزه باز کرد.
در جهان کنونی» اکثر دولتهای پیشرفته چنین سیاستی را پذیرفته و در امر برنامه ریزی فرهنگی پرای دولت جایگاه تولی گری قائل هستند.
فصل چهارم: ملزومات و ویژگیهای برنامه ریزی فرهنگی مطلوب
گوردن و ماندی برای برنامه ریزی فرهنگی مطلوب و پایهای ۵ شرط اساسی قائل هستند:
*_ تعادل سیاسی: تعادل یعنی ترویج و پیشبرد فرهنگ. صرفاً به خاطر خود فرهنگ و نه اهداف احزاب سیاسی و فلسفههای جزمی, به خصوص ملی گرایی تهاجمی.
۷ فرهنگ منطقی. فرهنگی است که به روی فرهنگهای دیگر باز است. آن قدر اعتماد به نفس دارد که استدلالهای متنوع و مخالف را پذیرا و شامل گردد و آن قدر زنده است که باور کند فرهنگ زمان حاضر به همان اندازه فرهنگ گذشته جالب است.
* سرمایه گذاری واقع بینان:: اگر فعالیتهای فرهنگی با منابع کافی پشتیبانی نشوند. ساختار آن با تداحلهای مداوم و بحرانهای مدیریتی روبرو خواهد شد.
۴ تدوین چارچوب قانونی عاری از تعصب :
۶ تشویق تجارت و صنعت فرهنگی : باید با آثار هنری و متون فرهنگی مثل کالاها و خدمات دیگر رفتار کرد. وضع قوانین تشویقی و ترفیعی مهم است.
۵ _آموزش : سیاستهای تشویق . حمایت و پاداش عادلانه باید با آموزش گسترده. عمیق و مداوم همراه باشد.
کنفرانس بین الملی سیاستهای فرهنگی ( ۱۹۹۸ استکهلم)
«سیاست فرهنگی باید یکی از اجزای اصلی راهبرد توسعه باشد. خلاقیت و مشارکت در حیات فرهنگی ترویج و سیاست پاسداری از میراث تقویت و صنایع فرهنگی ترویج شود. تنوع فرهنگی و زبانی در جامعه اطلاعاتی و برای انی جامعه رواج یابد و منبابع انسانی و مالی بیشتری در عرصه توسعه فرهنگی به کار گرفته شود؛.
ویژگیهای برنامه ریزی فرهنگی مطلوب :
۱. باید منعطف باشد.
۲ انضمامی و تجربی باشد
از یک سو بر اساس تعریف محدود از فرهنگ استوار باشد و از سوی دیگر . انتخابی بوده و صرفاً به برخی از متغیرهای راهبردهای در سطح فوقانی جامعه توجه کند.
ویژگی ساختاری داشته باشد. نه اجباری: در صدد تاسیس فرصتهای ساختاری برآیند تا مردم به روش خاص در آن رفتار نمایند.
ویژگی مشارکتی و مردمی داشته باشد.
برای جلب مشارکت عموم باید حتی المقدور ویژگی داوطلبانه داشته باشد.
واقع گرایانه باشد: با توانایی سیستم سازگار باشد و امکانات و ظرفیت جامعه را در نظر بگیرد.
منطبق با وجدان عمومی جامعه باشد.
اینده نگر باشد.
به قلمرو علمی محدود نشود. بلکه با اتخاذ چشم اندازی وسیم. مسائل بین المللی؛ بین منطقهای و جهانی نیز مدنظر قرار گیرد.
. بخش از سیاستهای اقصادی و اجتماعی باشد تا ارزشهای فرهنگی ملی و محلی در مدیریت اقتصاد به حساب آید.
به امر تنوع فرهنگی که به خلاقیت در تولید آثار هنری منجر میشود توجه ویژهای داشته باشد.
با توجه به محدودیت منابع و امکانات و همچنین مشکلات. اولویت گذار باشد.
. بر اساس اجماع و نوعی توافق رسمی و اتفاق نظر میان مسئولان و متولیان امور شکل گرفته باشد و کارشناسان و بخش اجرایی نیز مصمم به اجرای آن باشند.
۵ بر اساس یک الگو و رویکرد فرهنگی کلانی شکل گیرد و در مورد آن الگو و رویکرد. میان مسئولان و کارشناسان اتفاق نظر وجود داشته باشد.
فصل پنجم : برنامه ریزی فرهنگی در ایران . گذشته و حال محققانی که در مورد برنامه ریزی و سیاست گذاری فرهنگی در ایران فعالیت داشته اند. معمولاً برنامه ریزی فرهنگی در ایران معاصر را براساس دورههای سیاسی تقسیم کرده اند.
حسینی : برنامه ریزی فرهنگی در ایران:
_ از شروع فعالیتهای برنامه ریزی در کشور ( ۱۳۶۷- ۱۳۲۷ ) که بخش فرهنگ در آن جایگاه
مستقل و مشخصی نداشت.
۲ ۱۳۷-۱۳۵۰ که در این فاصله. بخش فرهنگ هویت مستقل و مشخص یافت و همه ساله به طور منظم. اعتبار جاری و عمرانی از بودجه عمومی دولت بدان اختصاص یافت.
۳ از انقلاب تا ۱۳۷۸ که در آن جمهوری اسلامی. فاقد سیاست و برنامه فرهنگی مدون بود و فعالیتهای فرهنگی بیشتر بر اساس دیدگاههای امام خمینی. اصول قانون اساسی و تلقی مدیران ارشد نظام مشروعیت مییافتند. در خلال این دوره حوزههایی مانند سینما. موسیقی و تلاتر در رکود بودند و رونق تعداد محدودی از حوزههای فرهنگی همچون کتاب و مطبوعات بیشتر خود انگیخته و ناشی از شرایط خاص آن زمان بود و دولت نقش موثری نداشت.
۶ از سال ۱۳۹۸ تا به امروز, که دولت نقشی سازمان یافته در حوزه فرهنگ بر عهده گرفته و در خلال چند برنامه توسعه از سال ۱۳۲۸ به بعد. بخش فرهنگ دارای اهداف کیفی و کمی شده است.
برنامه ریزی و سیاست گذاری فرهنگی در ایران قبل از انقلاب اسلامی:
۷ ۱۳۶۷ : اولین متن سیاست فرهنگی ایران تدوین و تهیه شد که شامل یک مقدمه و هفت فصل بود :
«با تحولات عظیم اجتماعی و اقتصادی سالهای اخیر, اکنون جامعه ما به فرهنگی نیازمند است که برمبنای فرهنگ ملی استوار باشد و برای ایرانیانی که از این پس در یک جامعه صنعتی زندگی خواهند کرد. به کار آید»
در این متن سیاست کلی فرهنگی: مجموعه اصول و تدابیری که مسئولیتهای دولت و چگونگی فعالیتهای آن و سازمانهای غیر دولتی را در امور فرهنگی و در جهت نیل به اهداف خاص تبیین میکند.
اصول چهار گانه:
۱ فرهنگ برای همه
۲ توجه به میراث فرهنگی
۳ فراهم آوردن بیشترین امکانات برای ابداع و نوآوری فکری وهنری
۶ شناساندن فرهنگ ایران به جهانیان و آگاهی از مظاهر فرهنگهای دیگر.
هشت [هفت] اصل : مبانی سیاست فرهنگی :
._برنامههای فرهنگی که بر اساس این سیاست تنظیم خواهد شد. باید با برنامههای اقتصادی و اجتماعی کشور هماهنگ باشند.
۲ همگانی سیاستهای آموزشی و علمی کشور با سیاستهای فرهنگی ضروری است.
۳ _در برنامههای فرهنگی باید خصوصیات محیطهای اجتماعی مانند خانواده. روستاء کارخانه و شهر در نظر گرفته شود.
به شیوه سلوک اصول و آداب زندگی جمعی توجه خاص شود و از طریق اشاعه فرهنگ راه و رسم زندگی آنچنان که متناسب با مقتضیات زمان ما باشد, آموخته شود.
تاثیر عوامل در رشد شخصیت افراد جامعه به منظور به وجود آمدن شخصیت اساسی مطلوب. مورد توجه خاص قرار گیرد.
1 در اجرای سیاست فرهنگی به سرمایه گذاریهای خصوصی و مشارکت و همکاری انجمنها و موسسات غیر انتفاعی اهمیت خاص داده شود.
۷ کوشش مستمر به منظور تحقق اصول سیاست فرهنگی در یک مرحله زمانی. نیازمند برنامه ریزی فرهنگی است. نخست باید اهداف کوتاه مدت و بلند مدت تعیین شود. سپس امکانات مادی و انسانی به منطقیترین وجه با احتیاجات فرهنگی تطبیق داده شود.
برنامههای سالانه وزارتخانههای فرهنگی, ذیل اهداف و مبانی سیاست فرهنگی سامان یافت و تشکیلات اجرایی دولت نیز در حوزه فرهنگ ... سازمان پیدا کرد.
بررسیهای انجام شده : تا زمان انقلاب برنامههای فرهنگی به ترتیبی خاص بین موضوعات فرهنگی نه گانه توزیع شدند : آداب و رسوم» آموزش, امور دینی و مذهبی. جهانگردی و ایرانگردی» رسانههاء روابط فرهنگی. زبان ملی» میراث فرهنگی و هنر.
برنامههای فرهنگی در این دوره در پی تحقق اهداف مشخص زیر بودند:
۱ توسعه و تحکیم روابط فرهنگی با سایر دول و موسسات بین المللی
۲ تعیین ضوابط و مقررات حقوق و حدود و نحوه فعالیت اشخاص ونهادها
۳ نگه داری و احیا مواریث هنری و فرهنگی
۶ ایجاد تسهیلات و امکانات برای آفرینشهای فرهنگی و هنری
۵ _ تاسیس و توسعه وسایل ارتباط جمعی
7 _گسترش امر آموزش در حوزههای مختلف هنری و فرهنگی
۷ توسعه صنعت ایران گردی و جهانگردی
۸ ایجاد یا توسعه نهادها و مراکز فرهنگی هنری
دکتر محمد علی اکبری : برنامههای فوق در راستای چهار ارزش زیر :
۱. حفظ و اشاعه فرهنگ و هنر باستان
۲ همگانی شدن فرهنگ ( با هدف یکسان سازی فرهنگی مطابق الگوی ملی )
۳ گسترش فرهنگ و هنر مدرن غربی ( مدرنیزاسیون فرهنگی و هنری )
۶ شناساندن فرهنگ و هنر باستانی ایرانی به جهانیان
مبانی ۶ گانهای که بنیادهای تصمیمات و اقدامات فرهنگی دولت را تشکیل میدادند:
تنسیة حقوق و تکالیف متقابل تولید کنندگان توزیع کنندگان و مصرف کنندگان فر هنگ
نهادینه سازی فعالیتهای فرهنگی و هنری
۴۳ ایجاد تمرکز و انسجام سازمانی در عرصه تصدی دولت
۶ برنامه پذیر کردن حوزه تصمیمات و اقدامات فرهنگی
نقاط ضعف برنامه ریزی فرهنگی در ایران - قبل از انقلاب :
وجود مراکز موازی تصمیم گیری
توسعه فر هنگی غیر مشارکتی
ی تبعی بودن برنامههای فرهنگی نسبت به برنامههای توسعه:
الگوی توسعه اقتصادی توقعاتی را از حوزه فرهنگ داشت و برنامههای فرهنگی دقیقاً در
راستای تامین این توقعات طراحی شله بود.
۶ ضعف ساختار نظارت و ارزیابی
۵ تقدم نهاد سازی بر نهادینه سازی عرصه حمایت دولت.
برنامه ریزی و سیاست گذاری فرهنگی در ایران - بعد از انقلاب
۷ اولین «اصول سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی ایران» (۱۳۷۱) که شامل یک پیشگفتار
مقدمه و اهداف شامل :
اهداف فرهنگی
۲ اهداف سیاست فرهنگی
۳ اصول سیاست فرهنگی
۶ منبهات: اولویتها و سیاستهای کلی سیاست اجرایی و مراکز نظارت؛
اجرا و ...
در پیشگفتار : احمد مسجد جامعی :
«سیاست فرهنگی. نوعی توافق رسمی و اتفاق نظر مسئولان و متصدیان امور در تشخیص, تعبین و تدوین
مهمترین اصول و اولویتهای لازم و ضروری در فعالیتهای فرهنگی میباشد و دستورالعملی برای مدیران
فرهنگی خواهد بود.»
برخی نکات مندرج در مقدمه:
۱. سیاست فرهنگی. سیاست انقلاب اسلامی است
۲ سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی متخذ از جهان بینی و انسان شناسی اسلامی است
۳ اندیشهها و دیدگاهها و فتواهای امام خمینی بر سیاست فرهنگی نظام جمهوری اسلامی ایران حاکم است.
۶ قانون اساسی به عنوان مظهری دیگر از بینش فرهنگ اسلامی و جلوهای از افکار و اندیشه امام و رهبری . الهام بخش و استحکام بخش سیاست فرهنگی است.
اهداف :
۱. اهداف فرهنگی جمهوری اسلامی ایران:
_ رشد و تعالی فرهنگ اسلامی - انسانی و گسترش پیام و فرهنگ انقلاب اسلامی در جهان
۲ استقلال فرهنگی
۳ _به کمال رساندن قوای خلاقه و شایسته وجود آدمی
۶ آراسته شدن به فضایل اخلاقی
۵ _تحقق کامل انقلاب فرهنگی
1 درک مقتضیات زمان و نقد و تنقیح دستاوردهای فرهنگی جوامع بشری و استفاده از نتایج قابل
انطباق با اصول و ارزشهای اسلامی.
۲.اهداف سیاست فرهنگی :
. _تعیین و تدوین اصول راهنما و اولویتهای لازم الرعایه در حرکت فرهنگی کشور با توجه با آرمانها و اعتقادات. ظرفیتها و واقعیتها و تجربیات داخل و خارج از کشور.
۲ ایجاد وحدت رویه و هماهنگی در میان دستگاههای مختلف و بسیج امکانات در جهت پاسخگویی به نیازها
۳_تاکید بر آرمانها و ارزشهای معنوی و فرهنگ اسلامی ترویج فرهنگ بسیج و تقویت روحیه ایثار
؟ تهیه و تدارک ملزومات در جهت همسویی و عدم مغایرت طرحها و برنامههای اقتصادی.
اجتماعی و غیر فرهنگی با سیاست فرهنگی کشور
۵ تسهیل و تقویت امور برنامه ریزی. نظارت و ارزیابی فرهنگی در عین حمایت از تعدد. تنوع و آزادی فعالیتهای فرهنگی مردمی و مبادله فرهنگی میان بخشهای دولتی و غیر دولتی
اصول سیاست فرهنگی: - ۲۵ اصل : برخی از آنها...
باز شناسی و ارزیابی مواریث و نقش تاریخ و ملی در عرصههای مختلف. شناخت جامع فرهنگ و مدنیت اسلام و ایران و معرفی آن, ارتباط فعال با سایر کشورها. تحکیم وحدت ملی و دینی تلاش در جهت رشد علمی فرهنگی و فنی جامعه. تقویت زبان ملی و...
منبهات : ۲۹ بند : برخحی از آنها...
تلقی نادرست از زهد و ترک دنی بی اعتنایی به نظم عمومی. تصویر مغایر بودن شریعت اسلامی. مخفی شدن
فساد عقیده و احلاق, ریا کاری ؛ نفاق. تملق و ...
اولویتها و سیاستهای کلی : 4۸ بند : برخی از آنها..
اولویت دادن به کودکان» نوجوانان و جوانان در داخل کشور اولویت دادن به کشورها و مجامع اسلامی و ایرانیان خارج از کشور اهتمام بیشتر به کشف استعدادها و خلاقیتهای فرهنگی و هنری. آموزش و تربیت
نیروی انسانی. حمایتهای معنوی و مادی از مراکز و فعالیتهای فرهنگی و هنری تامین اجتماعی از باب فرهنگ و هنر و تشویق آنان به آفرینشها و ابداعات فرهنگی و هنری در اولویت دادن به مقام زنان در سطح کشور ایجاد زمنیههای مناسب جهت بهره گیری مطلوب و متعادل فرهنگی و هنری از اوقات فراغات و تفریح» تشویق سرمایه گذاری و مشارکت مردم. و هدایت انگیزههای معنوی آنان در جهت تامین نیازهای بخش فرهنگ و هنر ایجاد تسهیلات لازم در این زمینه . همچنین تضمین حقوق سرمایه گذاران و...
سازمانها ومراکز نظارت اجرا و هماهنگی:
مسئولیت نظارت و ایجاد هماهنگی لازم در اجرای سیاست فرهنگی بر عهده شورای عالی انقلاب فرهنگی است که تحت ریاست رئیس جمهور انجام میگیرد.
اصل ۵۰ : وزارتخانههای فرهنگ و ارشاد اسلامی. آموزش و پرورش, فرهنگ و آموزش عالی؛ بهداشت درمان وآموزش پزشکی, وزارت خارجه سازمانهای صدا و سیما و تربیت بدنی بطور خاص مجریان سیاست
فرهنگی نظام جمهوری اسلامی میباشند.
نقاط ضعف سیاستگذاری و برنامه ریزی فرهنگی در ایران - پس از انقلاب:
جز اصول سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی که مصوب شورای عالی انقلاب فرهگی در دهه شصت است.
هیچ متن و سند دیگر که به کار وضع و تدوین سیاستهای فرهنگی بیاید. یافت نمیشود. در برنامههای توسعه پنج ساله دولت نیز عبارات پراکندهای در باب فرهنگ آمده است که نمیتوان آنها را دقیقاً سیاست فرهنگی قلمداد کرد.
۱. این برنامهها تقریباً دولتی هستند.
5 سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر تعریف بسیار وسیع از فرهنگ و فعالیتهای فرهنگی است از این رو بسیاری از مواردی را در خود جای داده است که ارتباط اندکی با بحث فرهنگ دارد. این کلی نگری قطعاً موجب پراکنده کاری و دخالت دولت در تمام عرصه و زمینههایی خواهد شد که اصولاًنیازی به دخالت در آنها وجود ندارد.
مشخص نبودن اولویت موضوعات فرهنگی و عدم توضیح و تشریح برخی مفاهیم و اصول مندرج در سیاست فرهنگی ایران. ضعف دیگرآن محسوب میشود.
چالشها و تهدیدات فرا روی برنامه ریزی فرهنگی در ایران:
۱ وجود مراکز متعدد برنامه ریزی و سیاست گذاری فرهنگی در ایران
۲
سلسله مراتب برنامههای فرهنگی دقیقاً مشخص نیست و فاصله بین اصول سیاست فرهنگی یعنی همان چشم اندازها و رسالتهای فرهنگی و برنامههای عملیاتی واجرایی پر نشده باقی مانده است.
۳ عدم ارتباط برنامه ریزی فرهنگی با برنامه ریزی در حوزههای اقتصادی. سیاسی و اجتماعی
۶ عدم یکپارچگی یا فقدان دیدگاه مشترک در خصوص چشم اندازها و رسالتها
۵ _فقدان نظام دقیق ارزیابی و عدم تعیین شاخصها و استانداردهای لازم برای ارزیابی عملکردها در ار بر رح حوزه فرهنگ
بخش سوم
سیاست فرهنگی در جهان متغیرهبررسی تاثیر جهانی شدن بر سیاست فرهنگی کشورها»
فصل اول : جهانی شدن
مقدمه:
جهان
امروزه
باز سازماندهی . ایجاد روابط گسترده تر و کم رنگ کردن و حذف مرزها و قلمروها ویژگی بارز جهانی شدن است که از طریق آن تفاوتها را محو میسازد و دوباره سازماندهی میکند.
جهانی شدن هم شامل تغییرات و دگرگونیهای عینی و دیالکتیکی در سطوح اقتصادی - تکنولوژیکی.
سیاسی و فرهنگی جوامع در راستای به هم فشرده شدن آنهاست و هم شامل آگاهی نسبت به این تغییرات و درک جهان به عنوان یک کل است. این تغییرات و دگرگونیهاء پیامدهای مختلفی در زمینه امور فرهنگی جوامع در پی دارد.
برای سیاست فرهنگی کشور هم محدودیت آفرین است و هم فرصت ساز موجب پیگیری نوعی سیاست فرهنگی مبتنی بر تنوع وباتاکید برویژگیهای فروملی وفراملی شده است
جهانی شدن هم زمینه(محدوده و قلمرو ملی» هم محتوا(عناصر و اصول ملی) و هم طراح و مجری(دولت) سیاست فرهنگی را با چالش اساسی و جدی مواجه کرده است.
شدن:
زندگی اجتماعی را نه در قالب یک نظم محدود و مکان مند. بلکه باید در گستره زمان و فضای جهانی شناسایی و بررسی کرد.
احتمالاْبحث جهانی شدن, مهمترین بحثی است که اکنون در علوم اجتماعی و همچنین علوم سیاسی مطرح است. چون دارای تاثیر قوی در جهان نظریههای علوم سیاسی و علوم اجتماعی است و اگر در فهم و درک یکپارچگی جهانی توفیق نیابید و بر بحث راجع به آن تسلط نداشته باشید. نمیتوانید به طور علمی دانشمندی اجتماعی باشید که پدیدههای پیچیده را مطالعه میکند. اتکای نابجای جامعه شناسان به مفهرم «جامعه» به معنای یک نظام مرزبندی شده جایش را باید به دیدگاه تازهای دهد که بر تحلیل سامان گرفتن زندگی اجتماعی در راستای زمان یا مکان. یا همان مسئله فاصله گیری زمانی - مکانی. تاکید میورزد. جهانی شدن را میتوان به عنوان تشدید روابط اجتماعی جهانی تعریف کرد. همان روابطی ککه موقعیتهای مکانی دور از هم را چنان به هم پیوند میدهد که هر رویداد محلی تحت تاثیر رویدادهای دیگر یکه کیلومترها با آن فاصله داردند. شکل میگیرد و برعکس.
رابرتسون : چیزی که مهم است این است که بدانیم چگونه جهان از «در خود» بودن به سمت «برای خود؛ بودن حرکت کرد. مفهوم جهانی شدن هم به در هم فشردن شدن جهان و هم تراکم آگاهی نسبت به جهان به عنوان یک کل دلالت دارد.
ماکوم واترنر: جهانی شدن فرایندی اجتماعی است که در آن قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است. از بین میرود و مردم به طور فراینده از کاهش این قید و بندها آگاه میشوند.
جهانی شدن یک فرایند تاریخی بلند مدت بوده و اصولاً با نوگرایی همزمان است. ولی به لحاظ مفهومی. بحث جدیدی بوده و به دهه ۱۹۸۰ مربوط میشود.
۷ همگون سازی و متمایز سازی ویژگی بارز جهانی شدن است
۷ جهانی شدن لزوماً به معنای همگونی یا ادغام کامل نیست بلکه صرفاً به معنای ایجاد روابط گسترده تر و برداشتن مرز میان قلمروهاست.
۷ جهانی شدن در ذات خود مستلزم افزایش آگاهی جهانی به طور کلی است
۷ جهانی شدن در همه مناطق به صورت یکسان و به یک میزان اتفاق نمیافتد
۷ کشورها و قلمروها در سطح اقتصادی, سیاسی و فرهنگی خود به صورت یکسان جهانی نمیشوند. در
درون خود سطوح نیز جهانی شدن به صورت نابرابر اتفاق میافتد.
قدرت جهانی شدن در امکان آفرینش پیچدگیها و تناقصهاست. جهانی شدن. عام را خاص و خاص را عام میکند. جهانی شدن ملی را بین الملی و بین المللی را ملی میکند.
۷ شتاب جهانی شدن در عرصههایی بیشتر است که در آنها به جای عینیات و واقعیات از نمادها و نشانهها استفاده میشود.
در فرایند جهانی شدن, زندگی هر فرد بیش از پیش از فعالیتها و رویدادهایی تاثیر میپذیرد که کاملا دور از زمینههای اجتماعی که در آن فعالیتهای هر روز خود را انجام میدهد رخ میدهند.
۷ جهانی شدن هر چند بیشتر از سطح اقتصادی شروع شد ولی به تدریج سایر سطوح سیاسی و فرهنگی را نیز در برگرفت و به یک نظام اجتماعی تبدیل شد.
۷ جهانی شدن هم دارای پیامدهای مثبت است و هم منفی. هم محدودیت ساز است و هم فرصت ساز مخالفان : وضعیت جدید و متفاوتی در روند تحولات دنیا به وقوع نپیوسته است که ما بخواهیم از مفهوم جدید پرای توصیف آن استفاده کنیم. هر چه هست یا همان تداوم فرایند نظام اقتصاد سرمایه داری است که خود نظامی جهانی محسوب میشود یا مرحله دیگری از فرایند مدرنیته و تجدد که ما اشتباهاً آن را مرحلهای متفاوت از قبل میپنداریم.
اما به هر حال و ضعیت جدید و تحولات شتابانی در ابعاد مختلف زندگی بشر در حال وقوع است که نسبت به قبل متفاوت است.
تغییرات ناشی از جهانی شدن:
ظهور طبقه متوسط در کشورهای در حال توسعه, رشد اقتصادی کشورهای پیرامونی. دموکراتیزاسیون. ظهور فرهنگ جهانی و ظهور شکاف و ابرابری بین ملتها و درون همه ملتهای اقتصاد جهانی افزایش خطرات زیست محیطی خصوصاً در جهان در حال توسعه, کاهش حاکمیت. امپرالیسم فرهنگی و بروز ملیت گرایی شدید ( به عنوان شاخصهای منفی این فرایند).
بعد اقتصادی تکنولوژیکی جهانی شدن:
۷ جهانی شدن فرایندی اقتصادی - تکنولوژیکی است.
جهانی شدن برای توصیف همگرایی جهان درون یک اقتصاد سرمایه داری است.
فرایند - از طریق جریان کالا. تقسیم کار جهانی. پویایی جهانی سرمایه. افزایش تمرکز صنایع در دست تعداد کوچکی از شرکتهای فراملی, رشد نهادی جهانی و تغییر تجارت جهانی از کالاها و حدمات به ابزارهای مالی متجلی میشود.
پیامدهای اقتصادی جهانی شدن:
۱ باعث توسعه بازارها در ماورای مرزهای ملی خواهد شد
سرمایه با آزادی بیشتری حرکت خواهد کرد و به مناطق بیشتری خواهد رفت که درآنها استعداد بالاتری وجود داشته باشد.
به ایجاد فضای رقابتی میان بنگاههای داخلی و خارجی منجر شده واین امر باعث افزایش کارآمدی میشود.
باعث انتقال فن آوری در ماورای حوزههای ملی خواهد شد.
شرکتهای خارجی موجب بارور شدن شرکتهای مشابه خود در کشور میزبان میشوند در این فرایند نیروی کار ماهر برنده است و کسانی که مهارتشان در سطح مهارتهای جهان
سوم باشد ولو در جهان اول زندگی کنند مزد جهان سومی خواهند گرفت منجر به از میان رفتن سیاستها توسعه درون نگر و خودکفایی خواهد شد
۲ بعد سیاسی جهانی شدن :
۷ جهانی شدن شامل تغییر سازمان سیاسی جوامع از سطح ملی (دولت - ملت) به سطح فراملی است. بعد سیاسی جهانی شدن شامل مقدماتی نظیر تضعیف حاکمیت دولت - ملتها. کاهش تمرکز قدرت دولت. افزایش قدرت سازمانها و نهادهای بین المللی. توجه فزاینده به مسائل مشترک بین المللی. تضعیف سیستم ابر قدرتی جهان. ظهور جامعه مدنی جهانی. پیشرفت دموکراسی لیبرال و ظهور اشکال جدید ملیت گرایی میباشد.
۷ جهانی شدن به تضعیف استقلال دولت ( توانایی آن برای اقدام مستقل در جهت طرح و تعقیب سیاستهای داخلی وبین المللی) و زوال حاکمیت ملی( حق انجام دادن هر کاری در چارچوب مرزهای کشور طبق قوانین موجود ) منجر خواهد شد.
۷ به عقیده واترز تعریف مسائل ملی به عنوان مسائل بین المللی به سه طریق موجب تضعیف حاکمیت دولت میشود:
موجب جهت دهی مجدد به اولویتهای سیاسی فردی میشود
۲ دولت -ملت را به عنوان حلال مشکلات موجه نمیداند
۳ سازمانهای بین المللی جدیدی تاسیس میکند که با وجود آنها دولت برخی از اهرمهای حاکمیت خود را از دست میدهد
عدهای معتقدند که فرایند جهانی شدن نه تنها به تضعیف دولت - ملت منجر نخواهد شد . بلکه قدرت آن را تحکیم خواهد کرد. به باور آنان فرایند جهانی شدن شاید در سطوح اقتصادی و فرهنگی قابل تحقق باشد ولی در سطح سیاسی. دولت - به عنوان بازیگر اصلی آن همچنان قدرتمند و بانفوذ باقی خواهد ماند.
بعد فرهنگی جهانی شدن :
۷ اصولاً فرایند جهانی شدن دارای ویژگی فرهنگی است. جهانی شدن در ذات فرهنگی مدرن نهفته است و راه و رسم فرهنگی در ذات جهانی شدن.
۷ این دگرگونیها بافت تجربه فرهنگی را تغییر میدهند و در واقع بر درک ما از مفهوم فرهنگ در دنیای مدرن تاثیر میگذارند.
۷ به عقیده کاستلز نیز ماهیت جهانی که در حال شکل گیری است اولا و اساسا ماهیتی فرهنگی است.
حاملان فرهنگ علی الاصول میتوانند بالاترین سهم و نقش را در تحولات آتی ایفا نمایند.
۷ واترز: عرصه فرهنگ بر مبادلات و روابط نمادین استوار است و جهانی شدن نیز در زمینههایی بیشترین شتاب را دارد که در آنها نمادها واسطه برقراری روابط هستند.
۷ میتوان انتظار داشت که اقتصاد و سیاست تا آن جا جهانی شوند که با فرهنگ درآمیزند. یعنی تا جایی که مبادلات انجام شده در حوزه اقتصاد و سیاست به صورت نمادی انجام شود و همچنین میتوان انتظار داشت که میزان جهانی شدن در عرصه فرهنگی گسترده تر از دو عرصه دیگر باشد.
شواهد و نشانههای فرهنگی جهانی شدن:
_تنوع و تکثر فرهنگی و در عین حال ظهور فرهنگ مشترک جهانی
اشاعه ارزشهای جدید خصوصاً ارزشهای فرا مادی گرایانه
۳ گسترش فرهنگ غربی و نسبی گرایی و در عین حال ظهور بنیادگرایی دینی
۶ رشد و گسترش فرهنگ تودهای و مصرفی در جهان
_باز تعریف هویت و توجه جهانی به اقلیتهاء قومیتها و فرهنگهای محلی
گسترش کمی و کیفی ارتباطات و رسانههای همگانی
۷ دسترسی تودهها به رسانههای ارتباطی و اطلاعاتی
۸ رشد و گسترش نمادگرایی و غیر مادی شدن کالاها
نا سرزمینی شدن تولیدات فرهنگی
۰ گسترش اختلاط فرهنگی
جهانی شدن و فرهنگ :
فوکویاما: جهانی شدن در بعد فرهنگی آن مبین ارائه گفتگوی جدیدی در سطح جهان و فراهم شدن این امکان برای افراد و ملتهاست که هریک به نحوی بر تفاوت و تمایزات فرهنگی خود تاکید ورزیده و از آن دفاع این امکان را فراهم میکند تا فرهنگها نسبت به هویت خاص و منحصر به فرد خود حساسیت نشان داده و مدافع و حامی آن باشند.
۷ از طرفی دیگر جهانی شدن همگون سازی فرهنگی را نیز در پی دارده چرا که جهانی شدن فرایندی است در یک نظام جهانی به هم پیوسته نامتقارن. جهانی شدن برای همگن ساختن, چند فرهنگی تاربخی جوامع را به کار میگیرد و شکل تازهای از چند فرهنگی را میسازد. همان فرایند جهانی شدن که یکپارچه میکند تفکیک و طبقه بندی نیز میکند. از این رو جهانی شدن در حیطه فرهنگ را میتوان مانند سکه دو رویی دانست که اگر چه یک روی آن تاکید بر عناصر فرهنگ مشترک بشری تحت عنوان مذهب. انسانیت و بثریت است. اما روی دیگر آن, ناهمگنی» تنوع . کثرت گرایی و به رسمیت شناختن تنوع فرهنگی در جهان است.
فرهنگ جهانی :
فرهنگ جهانی را گاهی اوقات معطوف به اصول. ارزشها و معیارهایی میدانند که درباره همه مردمان و در همه جا معتبر باشد. اصول و ارزشهایی که اعتبار آنها به دلبستگیهای قومی» محلی. زبانی. نژادی و دینی خود بستگی ندارد و انسان چونان انسان در نظر گرفته میشود. این اصول مبتنی بر ذات بشر پنداشته میشود و یا آن را فرایند شکل گیری و گسترش فرهنگی خاص مستئله فرهنگ جهانی بدین خاطر مطرح میشود که دامنه و سرعت شبکههای ارتباطی سراسر جهان باعث جریان یافتن معنی. انسانها و کالاها شده است.
۷ اصطلاح «فرهنگ جهانی» برای اشاره به «جهانی شدن فرهنگ» مورد استفاده قرار میگیرد و نه برای ایجاد یک فرهنگ واحد و یکپارچه.
۷ استدلال جهانی شدن فرهنگی اساسا این است که امروزه بواسطه رسانههای ارتباط جمعی و جریان مهاجرت انسانها وتروریسم و ظهورفرهنگهای سوم» کارکنان نهادهای اقتصادی و سیاسی جهانی. به هم پیوستگی فرهنگی فزایندهای در سراسرجهان بوجود آمده است.
۷ «فرهنگ جهانی» مفهومی متناقض آمیز است : فرهنگ اصولاً ویژگیهای گروهی از مردم است که آنها را از دیگران متمایز میسازد واز این رو خاص گرایانه است.
۷ جهانی شدن مفهوم سازی ما را از فرهنگ مختل میکند. زیرا فرهنگ از قدیم به معنای ضمنی مربوط به ایده محلیت ابت گرده خورده است. ایده فرهنگ به طور ضمنی معنی سازی را به حصوصیت محلیت مرتبط میسازد
۷ جهانی شدن ارتباط پیچیده فرهنگ با مکان را سست میکند
پیامدهای فرهنگی جهانی شدن:
رویکرد یکسان یا امپریالیسم فرهنگی:
۷ جهانی شدن باعث سیطره ارزشهای فرهنگی غرب بر سایر مناطق جهان خواهد شد
جهانی شدن > اروپایی شدن < غربی شدن - آمریکایی شدن
خاستگاه جهانی شدن غرب است
۷ بازارهای جهانی. وسایل ارتباط جمعی و رسانهها که همگی در اختیار غرب است بیانگر امپریالیسم فرهنگی است .
این گفته بدان معنا نیست که سراسر زمین باید غربی یا سرمایه داری شود بلکه به این معناست که هر نظام اجتماعی باید وضعیت خود را نسبت به غرب سرمایه داری سامان دهد.
جهانی شدن فرایند کاملاً اروپایی است.
۷ همانگونه که واترز نیز استدلال کرده است. جهانی شدن را نباید الزاماً به معنای اروپایی یا غربی شدن قلمداد کرد و آن را همگون سازی یا یکسان سازی فرهنگی تلقی نمود. اما در عین حال همگون ساز بخشی از پیامد جهانی شدن است.
۲. رویکرد چندگانگی یا تنوع و تکثر فرهنگی
مخالف رویکرد اول
۷ جهانی شدن نه تنها به غلبه یک فرهنگ بر فرهنگهای دیگر نمیانجامد بلکه این امکان را فراهم میآورد تا سایر فرهنگها نیز بتوانند عرض اندام کنند.
۷ فرایندی چند جانبه است که از سوی بخشهای دیگر جهان به سمت غرب در جریان است فرهنگ جهانی بی معنی است.
۷ در عصر جهانی شدن یک فرهنگ عام و جهانشمول وجود نخواهد داشت بلکه فرهنگهای مختلف وجود خواهد داشت
۷ جهانی شدن نه تنها به نوعی فرهنگ جهانگیر منجر نمیشود بلکه خاص گراییها و تنوعهای فرهنگی را دامن میزند
۳. رویکرد تلفیق فرهنگی
۷ رویکرد تکثر فرهنگی همانگونه که نکات مثبت برای عرضه کردن دارد محدودیتهایی رانیز دارد
رویکرد تلفیق یا پیوند سازی استدلال
و به هم پیوند میزنند و نوعی اشکال پیوندی و تلفیقی را ایجاد میکنند.
می کند که فرهنگها عناصری از یکدیگر قرض میگیرند این رویکرد به وجود فرهنگ جهانی مشترک و متشکل از برخحی عناصر فرهنگهای مختلف اعتقاد دارد و آن را لزوماً مغایر و برعلیه فرهنگهای محلی نمیداند.
جهانی شدن سرآغاز پیدایش فرهنگی جهانی است که در آن شرکت کنندگان در این فرایند بر هر که در آن مشارکت نمیجوید یا توان مشارکت ندارد تحمیل میکند
جهانی شدن فرهنگی بیشتر یک روند دو طرفه است
رویکرد جهانی شدن فرهنگی و نسبت آن با برخی عناصر جهانی شدن
وجوه نگرش
همگون بدبیر
متمایز سازی | خوش بین
سازی متمایز | عین حال نگران
جهت فرهنگ جهانی
وجود یک فرهنگ
مسلط جهانی . بر
مبنای ارزشهای غربی
عدم اعتقاد به وجود
یک فرهنگ جهانی
زشها و وجود
متمایز یک ملت
فعالیتها و
محصلولات هنری
+ ارزشها و وجوه
متمایز یک ملت
فصل دوم: سیاست فرهنگی
سیاست فرهنگی شامل همه اقدامهایی است که از سوی دولت. نهادهای حصوصی و اتحادیههای اجتماعی برای سمت دهی توسعه نمادین, بر آوردن نیازهای فرهنگی در مردم و دستیابی به توافقی درباره شکلی از نظم یا دگرگونی اجتماعی, انجام میشود.
شامل اصول مکتوب و غیر مکتوبی است که از سوی برنامه ریزان برای ایجاد تغییر در وضع موجود و دستیابی به اهداف مطلوب در حوزههای مختلف فرهنگی تدوین میشود و توسط مدیران به اجرا در میآید.
سیاست فرهنگی در حقیقت همان توافق رسمی و اتفاق نظر مسئولان و متصدیان امور در تشخیص تدوین و تعیین مهمترین اصول و اولویتهای لازم الرعایه در حرکت فرهنگی است.
بعد از جنگ جهانی دوم سیاست فرهنگی کشورها تغییرات عمدهای را شاهد بوده است. این تغییرات بطور خلاصه :
. _گذار از مبنای کاملاً تک فرهنگی به منظور آماده ساز و اشاعه فرهنگ از جانب دولت
به یک وضعیت متنوع تر و فراگیر تر
۲ _انتقال از تسلط بخش عمومی به بخش خصوصی
۳ توجه به امر مقاومت فرهنگی و لزوم تمایز نسبت به فرهنگ غالب جهان و یا دیگر فرهنگها در سیاست فرهنگی کشورها وارد شده است. (تاکید بر زبان و میراث ملی)
تاثیرات جهانی شدن بر سیاست فرهنگی :
جهانی شدن سیاست فرهنگی کشورها را به سمت نوعی همگونی ( و نه یک گونی) سوق میدهد.
اگر چه تفاوتهای ملی و محلی آنها را نیز برجسته و از نو تثبیت میکند.
۲ جایگاه و نقش تقریبا انحصاری دولتها در سیاست فرهنگی کشورها با چالش جدی مواجه شده است.
کانکلینی : دیگر نمیتوان به سیاستهای فرهنگی به عنوان یک حق انحصاری که بوسیهل حکومتهای ملی تحقق مییابد نگاه کرد.
وی بنگاههای فرهنگی خصوصی و گروهها و سازمانهای مستقل را در کنار دولت سه نیروی اصلی دخیل در سیاست فرهنگی کشورها میداند و بر همگرایی آنها در سیاستگذاری فرهنگی تاکید میکند.
۳ سیاست فرهنگی کشورها به سمت سیاست مبتنی بر تنوع فرهنگی و توجه و تاکید بر امور محلی و قومیتها تغییر جهت داده و خواهد داد.
۶ بر اثر فرایند جهانی شدن. بواسطه گسترش وسایل اطلاعاتی و رسانهای مدرن و گستر فرهنگی تعقیب سیاست فرهنگی در قلمرو ملی نه میسر است و نه مطلوب.
۵ _اختلاط فرهنگی و یا تلفیق فرهنگی : یعنی سیاست فرهنگی کشورها نه تنها باید بر عناصر فرهنگی ملی و محلی خود تاکید کند و آنها را در سطح فراملی معرفی و عرضه نماید. بلکه باید آمادگی پذیرش و جذب عناصر سایر فرهنگها را فراهم نماید. از این رو باید مشارکت جو و مشارکت پذیر باشد.
جهانی شدن بر حساسیتها وتفاوتهای ملی تاثیر گذاشته و از آن میکاهد رنا آرتیس: یک فرهنگ تودهای بین المللی: نسل جوان فعالیتهای فرهنگی خود را با اطلاعات و شیوههای همگن شدهای همسان میکنند که جدا از بافت سیاسی, مذهبی یا مذهبی خود. از جوامع متفاوت میگیرند.
۷ رسیدن به وحدت نمادی و کنترل فرهنگی یکی از مهمترین - و شاید مهمترین - اهداف سیاستهای فرهنگی کشور محسوب میشد. جهانی شدن . تحقق آن را اگر ناممکن نکرده باشد, قطعاً در آن تشکیک ایجاد کرده است. دولتها به عنوان اصلیترین سیاستگذار فرهنگی دیگر نمیتوانند مانند سابق تولید. توزیع و محصولات فرهنگی را کنترل نمایند.
۸ اقتصادی و تجاری شدن فعالیتهای فرهنگی
بخش چهارم :
ساماندهی فرهنگی در ایران
( بررسی آسیب شناسانه )
فصل اول : ابعاد و زوایای بررسی ساماندهی فرهنگی
۳۷۰( سازمان برنامه بودجه : شش علت عدم تحقق برنامههای فرهنگی :
۱ کمبود نیرو انسانی متخصص از جمله کارشناسان و مدیران فرهنگی
۲ عدم تفکیک دستگاههای سیاستگذار و مجریان امور فرهنگی. هنری و تبلیغی, همچنین عدم هماهنگی میان مجریان این فعالیتها
۳ وجود دوباره کاریها و انجام کارهای موازی, به سبب مشخص نبودن محدوده وظایف دستگاهها و نهادهای ذیربط
۶ عدم انجام تبلیغات لازم و مناسب برای سوق دادن مردم به استفاده از برنامههای فرهنگی و هنری ۵ _فقدان اطلاعات و آمار مورد نیاز فرهنگی و هنری و به هنگام نبودن اطلاعات موجود برنامههای فرهنگی ( قوانین دستورات )
قوانین و مقررات بخش فرهنگ بیشتر شامل : اصول و سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی ایران. قوانین برنامههای اول. دوم. سوم و چهارم توسعه اقتصادی, اجتماعی و فرهنگی. مصوبات مجلس. بخشنامههای دولت و آئین نامههای خود سازمانهای فرهنگی است.
بررسی نظام برنامه ریزی برنامههای چهار گانه توسعه:
۷ در نظام برنامه ریزی برنامههای توسعه. نهاد عالی سیاست گذان شورای اقتصاد بوده است در این شورا نمایندهای از حوزه فرهنگ حضور ندارد.
ستاد برنامه ریزی امور اقتصادی ۲۲ عضو دارد و تنها عضو فرهنگی مدیر کل دفتر امور فرهنگی و هنر و تربیت بدنی سازمان برنامه و بودجه است. این ستاد شامل چندین شورا و کمیته بوده است که هیچ شورا یا کمیتهای با نام فرهنگ یا مشابه آن وجود ندارد.
ردپای تصمیم گیرندگان فرهنگ در شورای تلفیق امور اجتماعی و عمومی دیده میشود که ۵ زیر مجموعه دارد که یکی از آنها فرهنگ . هنر و تربیت بدنی است.
۷ در نظام برنامه ریزی برنامه دوم نه تنها اهمیتی به بخش خصوصی داده نشده است بلکه جایگاه اندک آن نیز در عمل توسط بخش دولتی تصاحب شله است.
استراتژیهای بخش فرهنگ در برنامه اول توسعه ( ۱۳۷۲ - ۱۳2۸ )
تاکید بر احیاء و رشد و تسری فرهنگ و ارزشهای اسلامی در روابط اجتماعی و اعتلاء آگاهیهای عمومی با عنایت به حفظ همبستگی ملی و رعایت تنوع وجوه منطقهای و بومی و اطلاعات مخاطبان
۲ گسترش مبادلات وهمکاریهای بین المللی» تقویت همبستگی اسلامی در جهان و انتقال دستاوردهای مناسب و سازنده فرهنگی و علمی کشورهای دیگر به کشور
۳ همگانی کردن فعالیتهای فرهنگی و پرهیز از تفکر دولتی کردن امور فرهنگی, با تاکید بر سیاستهای نظارتی و هدایتی
۶ حمایت از حقوق فردی و اجتماعی در آزادی بیان و نشر اخبار و اطلاعات
اهداف بخش فرهنگ در برنامه دوم توسعه ( ۱۳۷۸ - ۱۳۷۶ )
این برنامه
هدف کلان و کیفی را در نظر داشته است که ۲ هدف آن به صورت مشخص به بخش فرهنگ مربوط میشود. این اهداف عبارتند از :
۱. رشد فضایل بر اساس اخلاق اسلامی و ارتقاء کمی و کیفی فرهنگ عمومی جامعه.
هدایت جوانان و نوجوانان در عرصههای ایمان مذهبی فرهنگ خودی. خلاقیت» علم. هنر» فن؛
تربیت بدنی و مناسبات انسانی. خانوادگی و اجتماعی» همچنین مشارکت در صحنههای فرهنگی. اجتماعی. سیاسی واقتصادی
ارزیابی برنامهها و اهداف بخش فرهنگ در برنامههای توسعه:
اهداف کیفی تعیین شده برای بخش فرهنگ در برنامههای توسعه کشور بسیار کلی مبهم و متعدد هستند موارد همچون «پرورش و تعالی انسان».«رشد فضایل اخلاقی».«مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی»»«صدور فرهنگ انقلاب» «گسترش فرهنگ و حل معضلات اجتماعی» دربسیاری از موارد. میان اهداف کیفی و کمی . هماهنگی و سنخیت لازم وجود ندارد.
تقاوتهای قابل ملاحظهای به لحاظ صوری و شکلی در چهار قانون برنامه توسعه مشاهده میشود .
این تفاوتها از آن جهت اهمیت دارند که به برداشتهای متفاوت از اهداف منجر میشوند. در امداف اصلاةٌ
قانون برنامه اول. تعداد قابل توجهی اهداف کیفی در نظر گرفته شده است. برخی از کیفی نیستند اما با این وجود. در ردیف اهداف کیفی ذکر شده اند.
برنامه دوم اولاً فاقد اهداف کمی بود ثانیاً اهداف کلان «کیفی و کمی» به صورت جداگانه ذکر گردیده میشوند و بر حسب بخشها و زیر بخشها تفکیک نشد و اینکه چه تعداد از این اهداف فرهنگی محسوب میشوند بیشتر به دریافت پژوهشگر از ماهیت اهداف بستگی دارد.
برنامه سوم و چهارم توسعه کشور به لحاظ شکلی, به یکدیگر شباهت دارند و در هر دو آنهاه اگر چه اهداف به صورت مجزا و مشخص و با عناوین کیفی و کمی مشخص نشده اند. اما اهداف کیفی و کلان با تیتر مشخص ذکر و اهداف خرد و کمی در زیر مجموعه آنها قرار داده شده اند.
به نظر میرسد تداوم و استمرار لازم در پیگیری اهداف. به خصوص اهداف کیفیء در برنامه همای توسعه مشاهده نمیشود.
در مجموع نمیتوان اهدافی را مشخص کرد که در هر چهار برنامه ذکر و تحقق آنها در تمامی برنامهها تاکید شده باشد. اهداف کیفی به خصوص اگر از جنس فرهنگ باشند. سالها تحقق آنهابه طول میانجامد و اصولا نیاز به زمان طولانی دارند.
عدم استمرار در برنامهها و فقدان نگرش بلند مدت به پدیدههای فرهنگی, به تصمیمات انفعالی و زودگذر در جامعه ایران منجر شده است.
۵- اهداف تعیین شده برای بخش فرهنگ در برنامههای توسعه. علاوه بر آنکه کلی و مبهم هستند. با واقعیتها و توانمندیهای کشورمان نیز هماهنگی و سازگاری کمتری دارند.
برنامه ریزی فرهنگی در ایران تخیلی است؛ زیرا در برنامههاء محدودیتهای احتمالی در شیوههای عمل. در میان مدت و دراز مدت به صورت یک عامل عمده در نظر گرفته نمیشود و اصولاً نظامی برای کشف این محدودیت وجود ندارد.
سازمانها و نهادهای فرهنگی :
احمد گرجی : ( ۱۳۸۳) : دستگاههای فرهنگی جمهوری اسلامی ایران:
۱ نوع اول » دستگاههای فرهنگ محور که مخاطبین عام دارند.
۲- نوع دوم . دستگاههای فرهنگ محور با مخاطبین حاص
۳ نوع سوم . دستگاههایی که ماموریت فرهنگ محوری ندارند. اما به کارهای فرهنگی نیز
میپردارند.
معیارهای تقسیم بندی دستگاههای فرهنگی :
۱- سطوح مدیریت فرهنگی : راهبردی و اجرایی
۲- تخصیص بودجه
۳- زمینه فعالیت یا ماموریت اصلی در بخش فرهنگ
6- حوزه فرهنگی کشور
بر اساس معیار اهداف و وظایف مدون در قانون:
۱- سازمانها و نهادهای سیاست گذار
۲- سازمانها و نهادهای مجری
۳- سازمانها و نهادهای ناظر
فصل دوم : رویکردهای بررسی عملکرد سازمان فرهنگی
۱. رویکردهای سنتی : شامل روشهایی هستند که بر دست یابی به هدف تامین منابع و فرآیند درونی سازمان تاکید میکنند .
۷ در روش مبتنی بر تامین هدف . به چند محصول یا تولید سازمان توجه میشود و اینکه آیا سازمان به هدفهای خودن رسیده است یا خیر در این روش اثر بخشی سازمان به معنای توان سازمان در تامین هدفهایش تعریف و درک میشود .
۷ در روش مبتنی بر تامین منابع . عملکرد سازمان و اثر بخشی آن زمانی مطلوب ارزیابی میشود که
سازمان در بهره برداری از محیط خود جهت محصول و تامین منابع ارزشمند و کمیاب توانمند باشد .
در این روش . به سنجش ورودی (مصرف ) سازمان توجه میشود .
در روش مبتنی بر فرآیند درونی نیز به فعالیتهای درونی سازمان توجه میشود و با استفاده از
شاخصهای کارایی و سلامت درون سازمانی, اثر بخشی سازمان اندازه گیری میشود در این روش:
اثر بخشی یعنی میزان سلامت و کارایی سازمان .
۲ رویکردهای نوین : بر ترکیب و تلقیق عناصر و روشهای متعدد تاکید دارند.
۲-۱ روش مبتنی بر تامین رضایت گرو ههای ذی نفع
۲-۲ روش مبتنی بر ارزشهای رقابتی
ساختار (انعطاف پذیر)
الف. الگوی مبتنی بر سیستم همای باز ارزش هسای ] ب. آلگوی مبتنی بر ر
هدف, رشد. تامین منابع هدفهای فرعی, انعطاف | رشد. منابع انسانی, هدفهای فرعی, حفظ انسجام
حیه افراده آموزش
ارزشیابی عوامل | انسانی, بالا بر
پذیری و آماده باش به سر بردا
خارجی
کانون توجه (بیرون سازمان)
ج. الگوی مبتنی بر هدفهای عقلانی» ارزشهای | د. الگوی مبتنی بر فرآیندای درونی ارزشهای
هدف. بازدهی, کارایی. سود آوری. هدفهای فرعی, | هدف. ثبات و پایداری هدفهای فرعی, اطلاعات؛
برنامه ریزی و تعیین هدف مدیریت ارتباطات
ساختار (کاملا کنترل شده)
2۸
شاخصهای ارزیاپی عملکرد سازمانهای فرهنگی :
شاخصهای ارزیابی عملکرد مراکز تحقیقاتی وزارت علوم:
شاحص منابع انسانی
۷ پژوهشگران تمام وقت و پاره وقت
۷ تعداد دانشجویان کارشناسی ارشد پذیرفته شده
تعداد دانشجویان دکترای پذیرفته شده
۲ شاخص عملکرد:
تعداد کتب تالیفی منتشر شده
۷ تعداد کتب ترجمهای منتشر شده
۷ تعداد مقالات علمی پژوهشی و علمی ترویجی معتبر چاپ شده
۷ تعداد مقالات اگا چاپ شده
۷ تعداد مقالات ارائه شده در کتفرانسهای معتبر
۳ شاخص منابع مالی :
۷ تعداد قراردادهای تحقیقاتی منعقد شده با سایر بخشها
مبلغ کل قراردادهای تحقیقاتی منعقد شده با سایر بخشها.
شاخصهای مالی:
می توان عملکرد سازمانهای فرهنگی را بر اساس مقدار اعتبار که آنها تخصیص داده شده است. مورد سنجش و ارزیابی قرار دارد. بر اساس این شیوه. هم میتوان عملکرد سازمانهای فرهنگی را در مجموع ارزیابی کرد وهم عملکرد آنها را در مقایسه با یکدیگر سنجید.
ملاحظاتی چند در خصوص اعتبارات بخش فرهنگ :
۱. با توجه به اهمیت مقوله فرهنگ به نظر میرسد اعتبارات بخش فرهنگ و هنر از میزان لازم برخوردار نیست و علی رغم اهمیت آن, مقدار بودجهای که به آن اختصاص داده شده است. از رشد قابل ملاحظهای برخوردار نیست. علت این امر نیز نه کمبود منابع, بلکه بیشتر به تخصیص نادرست منابع و عدم رعایت ملاحظات فرهنگی است.
۲ مشکل عدم تخصیص درست منابع, علاوه بر اینکه بر کل نظام بودجه کشور حاکم است. در درون بخش فرهنگ نیز وجود دارد. بدین صورت که میان نهادها و دستگاههای فرهنگی برای در اختیار گرفتن منابع مالی بیشتر رقابتی شگفت و ابرابر در جریان است و معمولا بودجه دستگاههای فرهنگی نه بر اساس عملکرد و برنامههای آنها؛ بلکه اغلب به دلیل قدرت چانه زنی آنها تخصیص داده میشود.
۳ عدم جهت گیری درست پارانههای پرداختی دولت به بخش فرهنگ, مشکل دیگری است ۷ احتصاص بودجه اندک به بخش فرهنگ منحصر به ایران نیست در این زمینه حتی مسئولان و حکومتهایی که داعیههای فرهنگی داشته و ارزش و اهمیت والای فرهنگی رادرک کردهاند نیزه چندان موفق نبوده اند. شاید علت اینکه بخش فرهنگ همواره در تخصیص منابع مظلوم واقع شده است به ماهیت فرهنگ و فعالیتها و نیازهای آن مربوط باشد. نیازهای بخش فرهنگ به دلیل ملموس و آنی نبودن معمولا فشاری را متوجه دولتمردان و برنامه ریزان نمیسازد و از این رو. آنها نیز ضرورتی برای رتق و فتق امور فرهنگی در کوتاه مدت احساس نمیکنند تا برای آن اعتباری در نظر بگیرند.
بررسی اعتبارات دستگاههای فرهنگی - ز یج :
_
مقدار اعتبارات بخش فرهنگ که در حال حاضر ۳/۵ درصد از اعتبارات کل کشور است. به خودی
خود نمیتواند شاخص گویا برای ارزیابی وضعیت این بخش باشد زیرا در حدود ۳۵ دستگاه به طور
مستقیم از اعتبارات این بخش استفاده میکنند در حالی که برخی از آنها در عمل فعالیت فرهنگی . به
معنایی که در آن انتظار میرود. ندارند و بیشتر مشغول فعالیتهای آموزشی و پژوهشی هستند.
تعداد زیادی از دستگاههای فرهنگی دارای ردیف بودجه مستقل میباشند. در حالی که از نظر سازمانی به دستگاه دیگری وابسته هستند. اختصاص ردیف بودجه مستقل به این دستگاهها از وابستگی و پاسخگویی آنها به دستگاه متبوع میکاهد و به همین خاطر امکان نظارت و کنترل عمکرد این دستگاه عملاً تضعیف میشود.
۳ _افزایش اعتبارات دولتی بخش فرهنگ به خودی خود موضوع ارزشمند و شاخحص مطلوبی برای این بخش محسوب نمیشود . بلکه حتی میتواند نشانه دولتی شدن فعالیتهای فرهنگی و حاکمیت کامل دولت بر این بخش باشد.
۶ به نظر میرسد اعتبارات بخش فرهنگ در بودجه سالیانه کشو بر اساس موضوعات و مقولات فرهنگی تخصیص داده نشده و سهم تقریبی هرکدام از مقولات بودجه فرهنگی کشور مشخص نشده است.
وضعیت بهره وری بخش فرهنگ
بهره وری یروی کار در بخش فرهنگ: شاخص بهره وری نیروی کار از تقسیم ارزش افزوده بر تعداد کارکنان بخش فرهنگ به دست میآید و منظور از ارزش افزوده . ارزش ستانده منهای ارزش مصرف واسطه است. رقابت پذیری نیروی کاری در بحش فرهنگ: از تقسیم ارزش افزوده. به جبران خدمات کارکنان به دست میآید. منظور از جبران خدمات کارکنان» کل اجرت نقدی و غیر نقدی قابل پردااخت از سوی بنگاه به کارکنان خود برای جبران کار انجام شده در یک دوره حسابداری معین است.
بهره وری سرمایه در بحش فرهنگ : شاخص بهره وری سرمایه از تقسیم ارزش افزوده بر ارزش انباشت سرمایه ثابت به دست میآید. سرمایه ثابت عبارت است از ارزش کل داراییهای ثابت توسط تولید کنندگان, منهای فروش یا انتقال مجانی داراییهای ثابت در طول یک دوره حسابداری.
بهره وری کل در بخش فرهنگ سطح بهره وری کل در بخش فرهنگ. از تقسیم ارزش ستانده بر ارزش کل دادهها به دست میآید. منظور از ستانده کالا و خدماتی است که در یک واحد تولیدی تولید شده و برای استفاده در خارج از آن واحد. در دسترس قرار میگیرد.
نظارت و ارزیابی فعالیتهای فرهنگی
فصل اول: دستگاههای ناظر فرهنگی ؛ وظایف و عملکردها
دستگاههای ناظر بر عملکرد نهادها و سازمانهای فرهنگی :
(. دستگاههایی با قدرت و اختیارات وسیع که میتوانند عملکرد اکثر یا تمام دستگاههای فرهنگی را مورد بررسی قرار داده و بر آنها اعمال نظارت کنند. شورای عالی اداری سازمان مدیریت و برنامه ریزی» شورای نظارت و ارزیابی وزارت علوم. تحقیقات و فناوری. هیات نظارت و بازرسی شورای عالی انقلاب فرهنگی.
هیات نظارت و ارزیابی شورای عالی انقلاب فرهنگی. کمیسیون اصل ٩۰ مجلس. سازمان بازرسی کل کشور.
مرکز پژوهشهای مجلس
مهمترین : شورای عالی انقلاب فرهنگی
۲ دستگاههایی که تنها از قدرت اعمال نظارت بر یک یا تعداد محدودی نهاد یا سازمان فرهنگی مشخص بر خوردارند. مانند شورای نظارت بر صدا و سیما
شورای عالی انقلاب فرهنگی :
۷ به عنوان مرجع عالی سیاستگذاری تعیین خط مشی؛ تصمیم گیری» هماهنگی و هدایت امور فرهنگی.
آموزشی و پژوهشی کشور در چارچوب سیاستهای کلی نظام محسوب میشود. تصمیمات و مصوبات آن لازم الاجرا و در حکم قانون است. شورای عالی با ماموریت تصحیح و ارتقاء فرهنگ و ساماندهی امور فرهنگی برای حفظ استقلال تحکیم و تعمیق تدین و فرهنگ دین باوری و در جهت تحقق تمدن نوین اسلامی فعالیت مینماید. و تتها نهادی است که غیر از مجلس شورای اسلامی, تصمیماتش در حکم قانون است.
۷ این شورا در عرصه فرهنگی, دو وظیفه «سیاستگذاری» و «نظارت» را برعهده دارد.
وظایف:
تدوین اصول سیاست فرهنگی نظام جمهوری اسلامی ایران و تعیین اهداف و خط مشیهای آموزشی.
پژوهشی و اجتماعی کشور.
تجزیه و تحلیل شرایط و جریانات فرهنگی جهان و تبیین کانونها و ابزارهای مهم در این زمینه و اتخاذ تداپیر مناسب بررسی و تحلیل شرایط و جریانات فرهنگی. ارزشی. اجتماعی جامعه به منظور تعیین نقاط قوت و ضعف و ارائه راه حلهای مناسب بررسی الگوهای توسعه و تحلیل آثار و پیامدهای فرهنگی سیاستها و برنامهها توسعه سیاسی. اقتصادی و اجتماعی کشور و ارائه پیشنهادهای اصلاحی به مراجع ذی ربط تبیین و تعیین شاخصهای کمی و کیفی برای ارزیابی وضع فرهنگی کشور بررسی و ارزیابی وضع فرهنگ, آموزش و تحقیقات کشور تدوین و تصویب سیاستهای اساسی تبلیغات کشور
نظارت و پیگیری مستمر بر اجرای مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی و ارزیابی نتایج وحمایت از اجرای آنها و نیز نظارت بر عدم مغایرت طرحها و برنامههای آموزشی, پژوهشی و فرهنگی به اجرا در آمده توسط وزارتخانههاء موسسات و سازمانها با اصول سیاستها و خط مشیهای مصوب فرهنگی کشور
عملکرد شورا در بخش نظارت:
تصویب شاخصهای فرهنگی
ارزیابی عملکرد دستگاههای فرهنگی
۱ ارزش نظام جمهوری اسلامی :
۱ مشروعیت الهی نظام ۲. اولویت حفظ نظام ۳ کار آمدی نظام 4. عمل به تکلیف . استقلال طلبی, ظلم ستیزی و استکبار ستیزی 1 آزادی مشروع ۷ مشارکت سیاسی - اجتماعی و فرهنگی ۸ بسط و گسترش عدالت اجتماعی و حمایت از محرومان
.٩
وحدت کلمه آحاد ملت و دولت ۱۰. خود کفایی
علمی و نهضت رم افزاری ۱۱. الترام عملی به دین اسلام ۱۲ ایثار گری و شهادت طلبی ۱۳. وجدان
کار و مسئولیت پذیری ۶. پیوند دین و سیاست و عدم جدایی آنها ۱۵. حفظ و احیاء هویت دینی و ملی و مبارزه با تهاجم فرهنگی بیگانه
احترام به قانون و انضباط اجتماعی ۱۷. حفظ و احیاء
معنویات و اخلاق اسلامی. و نفی مادی گری و تجمل گرایی ۱۸. خردورزی و منطق گرایی؛ پایبندی
به عقل و تجربه و مبارزه با خرافات و عدم عوام فریی
خدمت رسانی به مردم ۲۰. اسلامی کردن
مراکز آموزشی و فرهنگی ۲۱. حفظ کیان خانواده و تاکید بر جایگاه زنان, جوانان و نخبگان در جامعه شاخصهای فرهنگی :
الف: شاخحصهای تحولات فکری» بینشی و رفتاری
ب: شاخصهای معرف کالاها و خدمات فرهنگی
ج: شاخصهای توسعه فرهنگی, نیروی انسانی. فضاها و تجهیزات فرهنگی : کتاب. مطبوعات. سینما؛ موسیقی. تاتره ورزش, رادیو تلویزیون. خبرگزاریهاه امور مذهبی. میراث فرهنگی و امور سیاحتی؛ اقتصاد فرهنگ, پژوهش و مشارکت فرهنگی. وسایل ارتباطی
فصل دوم : بررسی عملکرد دستگاههای ناظر فرهنگی
با ارزیابی اجمالی فعالیتهای شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما نظارت موارد زیر استخراج میشود:
۱ شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان مهمترین نهادی که به تبیین اصول کلان سیاستها و برنامههای فرهنگی کشور پرداخته و بر آنها نظارت دارد به عقیده اکثر صاحبنظران و محققان, عمده تلاشها و فعالیتهای خود را به سمت موضوعات آموزش عالی معطوف نموده است. عمده فعالیتهای شورای انقلاب فرهنگی به امور سیاستگذاری و برنامه ریزی احتصاص داشته و به امور نظارتی توجه جدی نشان نداده است.
جنبه ضمانت اجرایی مصوبات شورا در بخش نظارت و ارزیابی عملکرد سازمانهای فرهنگی روشن نیست.
نظارت بر عملکرد دستگاههای فرهنگی توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی به صورت فراگیر و مستمر دنبال نشده است. زیرا این شورا تنها عملکرد تعداد محدودی از دستگاههای فرهنگی را مورد ارزیابی قرار داده و اکثر آنها را به دلایل مختلف از شمول ارزیابی و نظارت خود خارج نموده است.
عدم تعریف دقیق حیطه فرهنگ و محدودههای آن شورای انقلاب فرهنگی را عملاً درگیر فعالیتهایی کرده است که حجم آن بسیار گسترده و وسیع است. از این رو درگیر فعالیتهایی است که آن را از وظایف اصلی خود دور نموده و به سمت فعالیتهای موازی با سایر دستگاهها میکشاند .