Fadak.IR راهکارهای فدک
English Русский العربية فارسی
مقالات مدیریت مطالعات زبان


/ علوم انسانی / روانشناسی

خلاصه دروس روانشناسی عمومی


   ماهیت روانشناسی و رویکردهای آن
      مطالعه ذهن و رفتار
      خاستگاه رویکردهاى روانشناختى
      تاریخچه ى روانشناسى
      تاریخچه ى روانشناسى در ایران
      رویکردهاى معاصر به روانشناسى
      رویکردهاى میان رشتهاى
      رویکرد شناختى (علم شناختتکر)
      رویکرد علوم عصبى رفتارى (زیستگرایی)
      رویکرد روانشناسى تکاملى
      رویکردى مثبت به روانشناسى
      جنبش انسان گرایی (یدیدار شناختى)
      جنبش روانشناسى مثبت تکر
   روش‌های علمی
   مبانی زیست شناختی
   رشد
   احساس و درک
   فصل ۷ یادگیری
   حافظه
   هیجان
   تواناهاى ذهنى
   شخصیت و ارزیابی آن
   تعارض و فشار روانی

ماهیت روانشناسی و رویکردهای آن

مطالعه ذهن و رفتار

روانشناسی: مطالعه علمى رفتار و فرآیندهاى ذهنى.

روانشناسى به عنوان بک علم، براى مثاهده، توصیف، بیش بینى و تبیین رفتار از روشهاى نظاممند استفاده میکند. در روانشناسى، مطلوب این ات که نتایج حاصل، رفتار شمار زیادى از آدمها را توصیف کنند. روانشناسان کاهى یس از تحلیل دادهها سعى میکنند علت تغییر رفتارها را تبیین کنند. جون روانشناسان از همان روشهاى تحقیق فیزیکدانان، زیستشناسان و سایر دانشمندان ادنغاده میکنند، بس روانشناسى بک رشته علمى است. حالا ببینیم رفتار و فرآیندهاى ذهنى جه هستند. رفتار هر کارى است که ما می‌توانیم انجام بدهیم و بهصورت مستقیم قابل مثاهده است. ولى تعریف فرآیندهاى ذهنى دشوارتر از تعریف رفتار است، فرآیندهاى ذهنى همان افکار، احساسات و انگیزههایى هستند که ما انسان‌ها در درونمان داریم و قابل مشاهده مستقیم نیستند. بحث و اختلاف نظر سالم یکى از خصایص رشته روانشناسى است و دبدکاه نوین روانشناختى کاهى محصول زیر سؤال رفتن دیدگاههاى بک دانشمند توسط دانشمندى دیگر است. روانشناس کسى است که رفتار خود و دیگران را مطالعه میکند. روانشناسى یعنى شناختن روان یا شناختن ذهن، بنابراین، روانشناس کسى است که روان یا ذهن را مطالعه میکند. ذهن یا روان مستقیمأ قابل مطالعه نیست اما از روى جلوهها و از روى عملکردهایى که دارد قابل مطالعه است. به سخن دیگر، ما رفتار انسان را مطالعه مىکنیم. رفتار کلمهاى است که روانشناسان براى بیان آنجه مردم انجام میدهند به کار مىبرند. با ابن حساب، به نظر مىرسد که روانشناسى باید علم جالب و در عین حال مشکلى باشد، زیرا همهى آنجه به روانشناسى مربوط مىشود مستقیماً قابل دبدن نیست. بنابراین، ذهن یا روان را تنها می‌توان به صورت غیرمستقیم شناخت: براساس جلوههاى خارجى آن، به کمک آنجه انسان‌ها میگویند، کارهایى که انجام میدهند و حتى کاهى به کمک کارهایى که انجام نمیدهند با حرفهایى که نمىزنند. در درون انسان دتکاههاى پیچیدهاى وجود دارد. می‌توان ابن دستگاهها را با محرکهاى مختلف تحریک کرد، اثر هر تحریک را مورد مثاهده قرار داد و چیزهایى در مورد کنش مغز، یعنى ذهن یا روان، کشف کرد.
داروین در سال ٩ه١٨ عقایدش را در کتابى با عنوان در باب خاستکاه انواع منتشر کرد. داروین اصل انتخاب طبیعى را مطرح کرد، طبق این اصل تکاملى، ارکانیسمهابى تکثیر بیدا میکنند و باقى مىمانند که بهترین و بیشترین سازکارى را دارند. روانشناسى اخیرأ دوباره به نظریه تکامل داروین توجه کرده است و از آن براى تبیین رفتار استفاده میکند. امروزه علاقه فراوانى به تفسیر رفتار بر مبناى میزان ارزثمندى انطباقى آن در تحول تکاملى دیده مىشود. در اواخر قرن نوزدهم شرایط مهیا شد تا روانشناسى بد عنوان یک رشته علمى و فرزند مشترى فلسفه و علوم طبیعى وارد صحنه شود. روانشناسى علم است زیرا از روشهاى علمى استفاده میکنند.

خاستگاه رویکردهاى روانشناختى

خاستگاه روانشناسى نوین را می‌توان تا سدههاى جهارم و بنجم بیش از میلاد یىجویى کرد. فیلسوفان بزرگ یونان یعنى سقراط و افلاطون و ارسطو بیشتر با ماهیت ذهن و فىرآیندهاى ذهنى سر و کار داشتند تا با ماهیت بدن یا رفتار و باید نظرات آنها را بیش درآمدهاى رویکرد شناختى دانست. دیدگاه زبستشناختى نیز تاریخجهى بس طولانى دارد. بقراط که بدر علم یزشکى شناخته مىشود، تقریبأ هم عصر سقراط بود و علاقهى فراوانى به فیزیولوژی داشت. دو هزار سال بعد از بقراط، در نیمه ى بدهى نوزدهم، روانشناسى علمى زاده ثد. رویکرد زیستشناختى قرن نوزدهم با شکل کنونى آن تفاوتهاى بارزى داشت، زیرا در قرن نوزدهم هنوز اطلاعات زیادى درباره ى دستگاه عصبى در دست نبود. رویکرد شناختى قرن نوزدهم عمدتاً بر تجارب ذهنى تمرکز داشت و دادههاى آن نیز بیشتر حاصل خوبشتننکرى یا درون ذکرى بود. درون نگرى عبارت است از مشاهدات شخص دربارهى ماهیت ادراکها، اندیشه‌ها و احساسهاى خودش و ثبت آنها به وسیلهى خود او. امروزه درون‌گرى نقش تعیین کنندهاى در رویکرد شناختى معاصر ندارد.

تاریخچه ى روانشناسى

در آلمان با وونت، در فرانسه با شارکو و رببو، در أمریکا با جیمز، در اتریش با فروید و در روسیه با باولف. در آلمان، کارهاى وونت موجب مىشود که روانشناسان، در ارتباط با واقعیت، تحقیق کنند. بینه، ییازه و دیگران به رشد هوشى کودک، یادگیرى و رشد شناختى علاقهمند مىشوند. کارهاى ویلیام جیمز، فرآیندهاى شناختى، اندازهکیرى، یادگیرى و شرطى شدن را در برمىکیرد. هریک از این تقسیمبندىهاى بزرگ، تقیمبندىهاى فرعى و جریانهاى فکرى زیلدى به وجود میآورد. یکى از جریانهاى فکرى ملط رفتارگرایی است که به دنبال تلاشهاى یاولف و واتسون به وجود مىآید. این مکتب، روانشناسى را به صورت زیر تعریف میکند: مطالعهى فرآیندهاى ذهنى قابل مشاهده و قابل اندازهکیرى، یعنى مطالعهى رفتار.

تاریخچه ى روانشناسى در ایران

روانشناسى در أیران تحت عنوان علمالنفس یا اخلاق، از قرنها بیش مورد توجه بوده است و دانشمدانى مثل فارابى، ابن سینا، و ملاصدرا. اما روانشناسى علمى، به صورتى که امروزه مطرح است، پس از تأسیس دانشگاه تهران، دانشسراهاى مقدماتى و دانشسراى عالى (دانشکاه تربیت معلم فعلى) گسترش یافته است. دکتر علی اکبر سیاسی، که او را پدر روانشناسی، به همراه دکتر محمدباقر هوشیار، روانشناسى جدید را پایه ریزى کردند. با این همه، شکوفایى روانشناسى جدید در ایران پس از ١٣٤٥ مشاهده میشود؛ زیرا تا آن زمان روانشناسى بخشى از برنامههاى رشتهى فلسفه و علوم تربیتى یا بخشى از دوره‌هاى تربیت آموزگار و دبیر را تشکیل میداد. طى دههى ۱۳۴۰ روانشناسى، به صورت رشته ى جداگانه، ابتدا در دانشگاه تهران بعد در سایر دانشگاهها دایر مى شود. این موفقیت بیشتر در اثر تلاشهاى دکتر محمود ثنایى به دست آمد. علاقه به این رشته مثل بقیه جهان در میان دختران بیشتر است.

رویکردهاى معاصر به روانشناسى

ساختارگرایی و کارکردگرایی در حال حاضر جزء رویکردهاى اصلى روانشناسى نیستند. با این حال، روانشناسان هنوز به ساختارها کارکرد مغز علاقهمندند. در عین حال بر اهمیت تعامل شخص با محیط نیز تأکید دارند. شش رویکرد معاصر عبارتند از رویکرد رفتارى، روان بویایى، شناختى، علوم عصبى رفتارى، روانشناسى تکاملى و اجتماعى فرهنگى.
ییوند رویکردهاى روانشناختى با رویکردهاى زیستشناختى
نکته: رویکردهاى رفتارى، شناختى، روانکاوى و یدیدار شناختى هم سطح یکدیگرند.
کاهشکرى: ییوند مستقیمى بین رویکرد زیستشناختى و رویکردهاى روانشناختى وجود دارد. بزوهشکرانى که کرایش زبستشناختى دارند مىکوشند مفاهیم و اصول روانشناختى را برحسب مع1دلهاى زیستشناختى آنها تبیین کنند. جنین کوششى مستلزم کاهش دادن مغاهیم روانشناختى به مفاهیم زیستشناختى است، این تبیین را کاهشکرى نامیدهاند. تحلیل زیستشناختى نشان میدهد که مفاهیم روانشناختى جکونه درمغز بازنمابى مىشوند. روشن است که به هر دو سطح تحلیل نیاز داریم البته در برخى زمینهها به وبؤه در تعاملات اجتماعى، تحلیل روانشناختى بیشترین سهم را دارد.

رویکردهاى میان رشتهاى

به جز روانشناسى، رشتههاى متعدد دیگرى از قبیل زیستشناسى، زبانشناسى و فلسفه نیز به مسائل ذهن و رفتار علاقمندند. بزوهشکران رشتههاى دیگر در کنار روانشناسان قرار مىگیرند تا رویکردهاى میان رشتهاى تازه براى مطالعه بدیدههاى روانشناختى بیافرینند. از جالبترین أنها دو میان رشتهى علم عصبنکر شناختى و روانشناسى تکاملى با کرایش زبستشناختى، و دو میان رشتهى علم ثناختنکر و روانشناسى فرهنکنکر با کرایش روان شناختى است.

رویکرد شناختى (علم شناختتکر)

زان بیازه این شیوه را براى مطالعهى رثد شناخت أنسان ارائه کرده است. شناختگرایی، که در سالهاى •١٩٧ بد وجود آمده انسان را بک تحلیلکر شناخت در نظر مىکیرد. فرق عمده ى شناختگرایی با رفتارگرایی این است که شناختگرایی روى فرآیندهاى شناختى انکشت مىکذارد و آن‌ها را زیربناى رفتار میداند، درصورتى که رفتارگرایی روى اثر محرک‌هاى محیط بر رفتار تأکید دارد. این مکتب، مطالعهى فرآیندهاى شناختى، مثل زبان، یادگیرى، حافظه، حل مساله در انسان و همجنین کاربرد این فرآیندها در کامییوتر را دربرمىکیرد. [ه]
رویکرد شناختى بر فرآیندهاى ذهنى دخیل در دانستن تأکید دارد. روانشناسان شناختى، ذهن را یک نظام حل مسئله فعال و آکاه میدانند. این دیدگاه مثبت با دیدگاه رفتارى که رفتار را تحت کنترل نیروهاى محیطى بیرونى میداند، مغایرت دارد. دیدگاه شناختى با دیدگاههاى بدبینانه (مثلاً دیدگاههاى فروید) هم که رفتار انسان را تحت کنترل غرایز یا سایر نیروهاى ناهشیار میدانند مغایرت دارد. در دیدگاه شناختى، فرآیندهاى ذهنى از طریق خاطرات، ادراکها، تصورات و تفکر بر رفتار کنترل دارند. [٣] مطالعهى نوین شناخت بر این مغروضات مبتنى است: ١) تنها از طریق مطالعهى فرآیندهاى ذهنى می‌توان بهطور کامل دریافت که جانداران جه میکنند و ٢) براى بررسى فرآیندهاى ذهنى می‌توان رفتارهاى خاصى را مورد توجه قرار داد. با این تفاوت که آن رفتارها را برحسب فرآیندهاى ذهنى زیربناىشان تفسیر مىکنیم.
علم شناختنکر به حوزههایى از یزوهشهاى روانشناسى اطلاق مىشود که: (١ ) ا فنرآیندهابى نظیر ادراک، به خاطر سیردن، استدلال، تصمیم کیرى، و حل مسئله سروکار دارند، و (٢) با رشتههاى دیگرى که به فرآ بندهاى مزبور مىبردازند، نظیر فلسفه و علوم کامییوتر، هم بوشى دارند. هدفهاى عمدهى این رشته عبارتند از: نحوه بازنمایى اطلاعات در ذهن (بازنمابىهاى ذهنى )، و اینکه جه نوع محاسباتى بر روى این بازنمابىها بابد انجام شود تا ااراک، به خاطر سیردن، استدلال و... صورت کیرد. علاوه بر روانشناسى، سایر رشتههاى مرتبط با علم، شناختنکر عبارتند از مردمشناسى، زبانشناسى، فلسفه مباحثى از علم عصبنکر، و هوش مصنوعى. (رشتهى اخیر شاخهاى از دانش کامییوتر با تمرکز بر طراحى کامییوترهابى الت که بتوانند هوشمندانه عمل کنند، و نیز تدوین برنامههاى کامییوترى که بتوانند فرآ یندهاى فکرى انسان را شبیهازى کنند) مفهوم بنیادى در علم شناختنکر این است که دستگاه شناختى انسان را زمانى می‌توان به درستى شناخت که آن را بهصورت کامییوتر عظیمى در حال
Cognitive neuroscience .ا chology ٠ 2. evolutionary ,у cognitive science ا
4 Koeilia mental representations .؛
0 simulation محاسبات ییجیده در نظر اوربم. مفاهیم محابدى ذهنى و سطوح تحلیل از بنیادهاى علم شناختنکر محسوب مىشوذد. بکى از تحولات اخیر در علم شناختزکر که شایان توجه است مفهوم ییوذدگرایی است. هسته ى اساسى ابن رویکرد آن است که براى توصیف بازنمایىها و فرآیندهاى ذهنى می‌توان از همان اصطلاحات معمول در توصیف نورون‌ها و بیوندهاى آن‌ها استغاده کرد. واحدهاى بک شبکه ى بیوندى را باید در سطحى انتزاعىتر از سطح نورونها در نظر آورد. مىبینیم که در بیوندگرایی، حداقل دو سطح تحلیل وجود دارد.

رویکرد علوم عصبى رفتارى (زیستگرایی)

روبکرد علوم عصبى رفتارى تأکید میکند که مغز و دستگاه عصبى در فهم رفتار، فکر و هیجان (انسان) محوربت دارند. دانثمندان عصبنکر معتقدند افکار و هیجانات، مبنایى فیزیکى در مغز دارند. تکانههاى الکتریکى در طول سلولهاى مغز حرکت میکنند و موجب آزاد شدن مواد ثیمیایى خاصى مىشوند که ما را قادر به فکر کردن، احاس کردن و رفتار کردن میکنند. [٣) در سالهاى اخیر، کامهاى بلندى در جهت فهم مغز و نقش آن در مسائل روان شناختى برداثته شده است. مغز آدمى با بیش از ده میلیارد یاختهى عصبى احتمالاً ییجیدهترین اختار در عالم هستى است. رویدادهاى روانى به نحوى متناظر با فعالیت مغز و دستگاه عصبى هستند. در رویکرد زیستشناختى به بررسى آدمى و انواع دیگر جانداران سعى مىشود ییوند رفتار آشکار با رودادهاى برقى و شیمیای ى که در بدن و به ویزه در مغز و دستگاه عصبى صورت مىگیرند، شناخته شود. این رویکرد در بى تعیین آن دسته از فرآیندهاى زیسنى که زیربناى رفتار و فرآیندهاى ذهنى را تشکیل میدهند، مىباشد.
روانشناسى زیستشناختى اصولاً یک علم میان رشتهاى است، زیرا در بى یافتن رابطه ى فرآیندهاى روانى با فرآیندهاى زیستى است. اصولاً در علم عصبنکر، روانشناسان و متخصصان سعى مى کنند دریابند فعالیتهاى ذهنى جکونه در مغز صورت مىکیرد. نقشه ى کلى یزوهش این است که ابتدا روانشناس شناختى، فرضیه‌هایى دربارهى توانایى‌هاى اختصاصى شناختى از قبیل بازشناسى جهره و ادراک فاصله اشیا به میان مىکشد، و سبس علم عصبنکر ییشنهاهابى دربارهى نحوهى بردازش ابن کارکردهاى اختصاصى در مغز ارائه مى کند. ابن تعبیر نوعى تاویل گرایی است. تحقق این رویکرد هنکامى امکانیذبر است که توانایىهاى مورد بررسى بسیار اختصاصى باشند. وجه شاخص علم عصبنکر ابن است که در آن، با استفاده از شیوههاى نوین، مغز افراد بهنجار (و نه مغز آسیبدیدههاى مغزى) در حالى که آنان سرکرم انجام دادن تکلیف شناختى معینى هستند بررسى مىشود. این روشهاى عصبنکارى و وارسى مغزى، تصاویرى از مغز در حال فعالیت فراهم میکنند. این تصاویر بخش‌هابى از مغز را نشان میدهند که در جریان اشتغال به تکلیف خاصى بیشتر فعالند.

رویکرد روانشناسى تکاملى

رویکرد روانشناسى تکاملى که یکى از جدیدترین رویکردهاى روانشناسى است بر نقش مهم أنطباق، تولیدمثل و بقایاى سازکارترین در تبیین رفتار تأکید میکند. در سیر تکامل، ارکانیسمهابى برترى دارند که در بک محیط خاص بهترین انطباق را براى زنده ماندن و تولید نشان میدهند. رویکرد روانشناسى تکاملى بر شرایطى متمرکز است که موجب زنده ماندن یا از بین رفتن افراد مىشوند. طبق این دیدگاه، انتخاب طبیعى براى رفتارهایى مزیت قائل مىشود که موفقیت تولیدمثلى ارکانیسم و توانایى أنتقال زنهایش به نسل بعدى را افزایش میدهند. استیون بینکر معتقد است روانشناسى تکاملى یکى از رویکردهاى مهم فهم رفتار ابست. به نظر بینکر، طرز کار ذهن در سه نکته خلاصه مىشود: ١ - ذهن محاسبه میکند. ٢- سبر تکامل، ذهن را محاسبهکر کرده است. ٣- این محاسبات توسط دستگاههاى مغزى مخصوصى ازجام مىشوند که در مسیر انتخاب طبیعى براى رسیدن به هدفهاى خاصى مثل رنده ماندن، طراحى شدهاند.
روانشناسان تکاملى معتقدند رویکردشان همجون جترى، شاخههاى مختلف روانشناسى را یوشش میدهد. البته تمام روانشناسان با این ادعا موافق نیستند. عدهاى میگویند یک رویکرد نمی‌توانند کل حوزه متنوع روانشناسى را در هم ادغام کنند. [٣] روانشناسى تکاملى با خاستکاههاى زیستشناختى مکانیسمهاى روانى، از جمله مکانیسمهاى روانشناختى. سروکار دارد.
ااا connection,'
2. connection:*! network rednctionisin .٠١ 4. neuroimaging 3. bi٠a٦n *caning
علاوه بر روانشناسى، از رثتدهاى عمدهى دیگرى که در این زمینه فعالیت دارند می‌توان از برخى شاخههاى مردمشناسى و روانیزشکى یالا کرد. مفهوم محورى در روانشناسى تکاملى ابن است که مکانیسمهاى روانشناختى نیز همازند مکانیسمهاى زبستشناختى طى میلیونها سال بر اساس فرآیند انتخاب طبیعى شکل کرفتهاند. تحلیل مبتنى بر رویکرد تکاملى به شیوههاى کوناکون می‌تواند بر مطالعه ى مسائل روانشناختى اثر بکذارد. نخست آنکه از دبدکاه تکاملى اهمیت ویزهى برخى موضوعات به این علت است که با ادامه حیات و تولیدمثل موفقیتأمیز بیوند دارند. از آن جمله است نحوهى انتخاب جفت جنى، نحوه ى رویاروی ى با افراا سلطهجو، و شیوهى کنار آمدن با احساسات برخاشکرانه ى خویش. این‌ها مباحثى هستند که بیش‌ترین فعالیت یزوهشى روانشناسان تکاملى را به خود جلب کردهاند.

رویکرد اجتماعى و فرهنکى

روانشناسى فرهنکنکر، نهضتى است میان رشتهاى، متشکل از رو|نشاان٠ مردمشناسان، جامعهشناسان، و دیگر دانشمندان علوم اجتماعى. سروکار روانشناسى فرهنکزکر با این مطلب است که فرهنکى که در فرد در آن زندکى میکند — سنتها، زبان، و جهانینى آن فرهنک - جکونه بر بازنمایىهاى ذهنى و فرآیندهاى روانى فرد اثر مىکذارد. [١] رویکرد اجتماعى - فرهنکى تأثیرات محیطهاى اجتماعى و فرهنکى بر رفتار را بررسى میکند. این روبکرد مىکوید براى آنکه رفتار یک نفر را بهطور کامل بغهمیم بابد بافت فرهنکى رفتارش را بشناسیم. رویکرد اجتماعى فرهنکى علاوه بر مقایسه رفتارها در کشورهاى مختلغ. رفتار کروههاى قومى و فرهنکى درون کشورها را نیز با هم مقابسه میکند. رویکرد اجتماعى فرهنکى همجنین بینشهایى در مورد رفتار به ما میدهد که رویکردهاى دیگر آن طور که بابد و شابد به ما ذمیدهند، مثل بینش در مورد قضیه نوع دوستى أ٣]. برخى جنبههاى الکوهاى فکرى اجتماع و فرهنکگرایی در اصل به روانشناسى تعلق ندارد، بلکه به سایر رشتههاى علوم انسانى تعلق دارد. این الکوهاى فکرى تلاش میکنند تا رفتار را به صورت یک فرآیند اجتماعى وابسته به رشد فرد تبیین کنند. به عقیدهى طرفداران این مکتب، انسان نمی‌تواند منزوى، غیراجتماعى با جدا از فرهنک خود باثد. الکوهاى فکرى اجتماع و فرهنکگرایی خیلى تازه است و نهضت‌هایى از جمله روانشناسى مردمشناسى و طرفدارى از حقوق زنان را، موجب ثده است.
I نکته: شاخت کرا یى* اجتماعى و زبتگرایی* به مکاتب یویا یا دینامیک شهرت دارند

رویکردى مثبت به روانشناسى

روانشناسى با جنبههاى مثبت و منغى زندکى سر و کار دارد. بس از آن که (صاحب نظران) متقاعد شدند حال و هواى روانشناسى بیش از حد منفى شده است، دو جنبش را که روى تأثیرات مثبت روان شاصى بر زندکى مردم متمرکز بودند، بدبد آوردند. یکى از این جنبشها (یعنى جنبش انسانگرایی) در اواسط قرن بیستم ظهور کرد و جنبش دیگر (روانشناسى مثبتنکر) در آغاز قرن بیست و بکم شتاب کرفته است.

جنبش انسان گرایی (یدیدار شناختى)

برخى نظربههاى بدبدار شناختى را انسان کرا نامیده أد، زیرا این نظریه‌ها بر خصوصیات تمایز دهندهى انسان از حیوان، مانند تلاش در جهت رشد و خودشکوفایى تأکید مىورزند. طبق نظریههاى انسانکرا نیروى انکیزثى اصلى هر فرد کرایش به سوى رشد و خودشکوفایى است. روانشناختى یدبدارشناختى یا انسانکرا بیشتر با ادبیات و معارف انسانى دمساز است تا با علم. انسان کرایان، روانشناسى علمى را به کلى مردود میدانند و ادعا دارند که روش‌هاى آن به هیج وجه نمی‌توانند به درک طبیعت آدمى کمک کنند.
جنبش انسانکرای ى بر خصوصیت مثبت بک شخص، ظرفیت انسان براى کمال و حق تعیین سرنوشت تأکید دارد. روانشناسان انسانکرا بر ابن نکته تأکید دارند که مردم می‌توانند عنان زندکىشان را در اختیار بگیرند و بازیجه دست محیط نباشند. روانشناسان انسان کرا همجنین اعتقاد دارند که مردم توان حیرتآورى براى خودشناسى هشیارانه دارند و راه کمک کردن به مردم جهت رسیدن به خودشناسى، کرم بودن، دلکرمى دادن و حمابت کردن از آنها است [٣]. براساس این مکتب، انسان می‌تواند بر سرنوشت خود اثر بکذارد یا حتى آن را کنترل کند. جون انسان آزاد است، یس می‌تواند زندکى، خوشبختى و بدبختى خود را به طور آزاد و با اراده ى خود تعیین کند. طبق دبدکاه انسانگرایی، عمدهترین عاملى که فرد را به حرکت وامیدارد، نکرشى است که او به خود و دنیاى اطراف خود دارد. [ه] این روانشناسان بیشتر با زندکى درونى و تجارب درونى فرد سر و کار دارند تا با برورش نظریهها یا ییشبینى رفتار.

جنبش روانشناسى مثبت تکر

در سال ٢٥٥٥، دو نفر از روانشناسان متنفذ آمریکا به نامهاى میهالى سیکزنت میهالى و مارتین سلیکمن سردبیرى ویزه نامهاى از مجله آمریکن سایکولوجیست در باب روانشناسى مثبتنکر را عهدهدار ثدند. آنها در این ویزهنامه کفته بودند که روانشناسى معمولاً آدم‌ها را منفعل و قربانى جلو ه داده است. آن‌ها جنبش روانشناسى مثبتنکر را به نحوى توصیف مى کنند که کویا بر سه موضوع کلى زیر تأکید زیادترى دارد و تحقیقات بیشترى درباره آنها انجام میدهد.
١. تجاربى که مردم براى آن‌ها ارزش قائلند مثل امید، خوشبینى و شادى.
٢. صفات فردى مثبتى مثل ظرفیت عشق، کار، فعالیت، قریحه و مهارتهاى میان فردى.
٣. ارزشهاى مثبت کروهى و شهروندى مثل مسئولیتبذیرى، دلکرمى دادن و شکیبایى.
دانشجویان روانشناسى می‌توانند وارد جه مشاغلى شوند؟
تجارت خدمات اجتماعى انسانى حیو
مدیر برسنلى مددکار ى دستیار تحقیق
روابط عمومى مشاور کودکان کارآموزى در شرکتهاى تحقیقات تولید
نما ینده فروش مثاور اشتغال محقق بازاریابى
اخذ ورودیهها متخصص جمعآورى اعانه کزارشذو-بس و کمک هزینه نویس
هماهنک کننده امور تحصیلى محقق ر| متخصص اطلاعات
نمابندکى بیمه دستیار بهداشت روانى دستیار بهداشت روانى
کارآموزى مدیریت مربىهئرى و آموزش والدین تحلیلکر تحقیق
مدیریت خردهفروشى مشاوره مواد مخدر دستیار آمارى
تصدى وامها
برخى از فرصتهاى شغلى دارندکان مدرک کارشناسى روانشناسى

روش‌های علمی

اختلالها ى رفتارى
وقتى روانشناس رفتار را مطالعه میکند، اختلال‌هاى رفتارى را نیز مطالعه کند. او مخصوصاً باید به این نکته توجه کند که علل این اختلال‌ها کدامهاست. جه عواملى اختلال رفتار کودک در حال رشد، نوجوان یا بزرگسال را موجب مىشود. یادگیرى می‌تواند، در تکوین اختلالهاى رفتارى، نقش عمده داشته باشد. ممکن است کودکى را طورى بار بیاورند که از اذیت کردن کودکان دیگر لذت ببرد و در اثر ادامهى این کار حالتهاى بادیسمى یا دیگر آزارى بیدا کند. حافظه نیز می‌تواند در تکوین اختلالهاى رفتارى نقش داشته باشد. مثلاً، ممکن ست شما با یادآورى دایمى خاطرات تلخ خود افسرده شوید یا با یادآورى دابمى شکست‌هاى خود احساس کمبینى کنید.
عقبماندکى ذهنى
عقبماندکى ذهنى زمینهى دیگرى است که مورد توجه روانشناسى است. تقریباً ٣ درصد جمعیت در آزمونهاى هوشى نمرات بابینى به دست مىآورند، به طورى که می‌توان آن‌ها را جزء کسانى که عقبماندکى ذهنى دارند، طبقه بندى کرد. مفهوم این جمله این است که اولأ هوش را با آزمون‌هاى هوشى اندازه مىگیرند، ثانیاً عقبماندهى ذهنى کسى است که در ابن آزمونها کمتر از حد معینى نمره مىآورد. ضربب هوشى با هوشبهر مرز افراد عادى و عقبمانده را نشان میدهد. اکر ضربب هوشى کودى بین هء تا •٧ باشد، او می‌تواند در مدرسه ییشرفتهایى داشته باثد که البته با شکستهایى همراه خواهد بود. کودکانى که ضریب هوشى بائینتر از ء دارند معمولاً در مدارس عادى موفق نمىشوند و در سطوح ذهنى خیلى بائین، حتى نمی‌توانند لباس خود را بیوشند و در همه ى زمینهها به کمک دیگران نیاز بیدا میکنند. علل این حالت‌ها بسیار متفاوت است. یکى از علل مهم این است که احتمال دارد، به هنکام تولد اتغاقاتى بیش بیاید. به هنکام زابمان، بیش از آن که بجه از کانال زابمان خارج شود. اکر رسیدن اکسیزن به مغزء به علت فشار وارده بر بند ناف، تنمها جند ثانیه متوقف شود و درنتیجه کودک نتواند با دستگاههاى خاص خود تنفس کند، سلولهاى مغز خواهند مرد و هیج چیزى نخواهد توانست جاى آن‌ها را بکیرد. حالتهاى دیگرى نیز از عقبماندکى ذهنى وجود دارد، از جمله میگروسفالى، ماکروسفالى، هیدروسفالى و تیی مغولى. نوع دیگر و کاملاً متفاوت عقبماندکى ذهنى ممکن است از آسیب مغزى یا نقص توارثى نباشد بلکه محصول فقدان توجه به کودک باشد. غمانکیزترین موارد، موردکودکانى است که در برورشکاهها بزرگ مىشوند. تحقیقات برخى روانشناسان نشان داده است که اقامت سه ساله در برورشکاه (تقربباً بین شش ماه تا سه سال و شش ماه)، به طور متوسط ضریب هوشى ٧٢ به بار مىآورد. نتابج حاصل از اجراى آزمون‌هاى هوشى در مورد کودکان یرورشکاهى ده ساله یا بیشتر، نشان داده است که اثر محیط روانى فقیر در دوران اولیه ى زندکى یابدارتر است. ضریب هوشى، بس ار١٢ تاه١ سالکى، خیلى کم تغییر میکند. به عبارت دیگر، کودکى که در سالهاى اول زندکى خود را در محیط روانى فقیر بکذراند، هرکز نخواهد توانست کمبود هوشى خود را جبران کند.

مبانی زیست شناختی

دستگاه عصبى
دستگاه عصبى، مدار ارتباط اکتروشیمیایى بدن است. رشتهاى که دستگاه عصبى را بررسى میکند، علوم عصبنکر است و کسانى که این رشته را مىخوانند، دانشمندان عصبنکر نامیده مىشوند. دستگاه عصبى انسان از میلیاردها سلول به هم متصل ساخته شده و احتمالا سازمان یافتهترین مجموعه مواد کره زمین است. در یک سانتى متر مکعب از مغز أنسان، بیش ازه میلیون سلول عصبى وجود دارد.
خصوصیات
تعاملات ما با دنیاى اطرافمان، حرکات بدن مان و انطباقمان با محیط. تحت کنترل مغز و دستگاه عصبى است. دستگاه عصبى با داثتن جند خصوصیت فوقالعاده می‌تواند رفتارمان را هدایت کند. این جند خصوصیت عبارتند از:
١-ییجیدکى: مغز و دستگاه عصبى فوقالعاده پیچیدهاند. خود مغز از میلیاردها سلول عصبى تثکیل شده است. هماهنک کردن این همه سلول در هنکام آواز خواندن، نوثتن، صحبت کردن و فکر کردن یک کار حیرتأور است.
٢- بکبارجکى: استیونهابمن که دانشمند عصبنکر است، نام مغز را بکیارجهکننده بزرگ کذاشته است. منظورش هم آن است که مغز کار حیرتآور کنار هم جیدمان اطلاعات را انجام میدهد.
٣- انطباق بذیرى: دنیاى اطراف ما ییوسته در حال تغییر است. ما براى زنده ماندن باید با شرایط جدید منطبق شویم. مغز و دستگاه عصبى ما با هم بهعنوان مامور انطباق با دنیا عمل میکنند.
٣- انتقال الکتروشیمیایى: مغز و دستکا ه عصبى اصولاً به صورت دستگاه یردازش اطلاعات کار میکنند که نیروى خود را تکانههاى الکتریکى و قاصدان شیمیاى مىگیرند. این دتکاه ارتباط الکتروثیمیابى که در اکثر أنسانها به نحو موثرى کار میکند، به ما اجازه فکر کردن و عمل کردن میدهد.
کذرکاههاى دستگاه عصبى
مغز و دستگاه عصبى در جریان تعامل و انطباق بافتن ما با دنیا، دروندادهاى حسى را دریافت کرده و دروندادهاى حسى را منتقل میکنند. در عین حال، اطلاعات دریافتى از محیط را یکیارجه و فعالیتهاى حرکتى بدن را هدایت میکنند. این جریان اطلاعاتى در دستگاه عصبى در کذرکاههاى مخصوصى که براى انجام کارهاى مختلفى شدهاند. برقرار مىشود. ابن کذرکاهها را اعصابآوران، شبکههاى عصبى و اعصاب وابران تشکیل شدهاند. اعصابآوران یا اعصاب حسى، اطلاعات را به مغز مىآورند. کلمه afferent (آوران) از کلمهاى لاتین به معناى آوردن کرفته شده است. این کذرکاههاى حسى، اطلاعات مربوط به محیط بیرون و محیط بدن را از گیرندههاى حسى مىگیرند و به مغز منتقل میکنند. اعصاب وابران یا اعصاب حرکتى نیز بروندادهاى مغز را حمل میکنند. کلمه efferent (به معناى وابران) هم از کلمهاى لاتین به معناى «بردن» کرفته شده است. این کذرکاههاى حرکتى، اطلاعات را از مغز به دست‌هاء باها و سایر مناطق بدن مىبرند و امکان انجام رفتار حرکتى را به ما میدهند.
بخشعمده بردازش اطلاعات در جریان کذر اطلاعات از شبکههاى عصبى به دتکاه عصبى مرکزى صورت مىکیرد. کار این شبکههاى سلولهاى عصبى، یکیارجهکردن درونداادهاى حسى و بروندادهاى حرکتى است. بعضى از اطلاعات براى تداعىهاى آتى در شبکههاى عصبى ذخیره مىشوند. بخش عمده را همین شبکههاى عصبى مىسازند.
کد
- لعلع درى ظی٠ ل معر رلى املاح , غr رم٠
-صکمى عى حبتمى ر سرحاى عصى مىند ک٠ ,* دکر مل ع , ر دارام٠ئت
عىدارس

تقسیمات دستکا ه عصبى
نمودار بالا دو مورد از تقسیمات مقدماتى دستگاه عصبى انسان را نشان میدهد: دستگاه عصبى مرکزى و دستگاه عصبى بیرامونى (محیطى). دستگاه عصبى مرکزى از مغز و نخاع شوکى تشکیل مىشود. بیش از٩٩ درصد سلولهاى عصبى بدن مان در دستگاه عصبى مرکزى جا کرفتهاند. دستگاه عصبى بیرامونى همشبکهاى از اعصاب است که مغز و نخاع شوکى را به سابر بخشهاى بدن متصل میکند. کارهاى دستگاه عصبى بیرامونى عبارتند از آوردن اطلاعات به مغز و نخاع شوکى و بردن اطلاعات از آن‌ها و حمل دستورات دستگاه عصبى مرکزى و فعالیت‌هاى ماهیجهاى غدهاى.
دستگاه عصبى بدنى (تنى): شبکه ى ییامهاى حسى و حرکتى
دستکا ه عصبى بدنى از اعصاب، که اطلاعات حسى و اطلاعات حرکتى را انتقال میدهند تشکیل مىشود. اطلاعات حسى از تحریک گیرندهاى حسى، وضعیت ماهیجهها و اندامها نثأت مىکیرد و به طرف نخاع و مغز مىرود. اطلاعات حرکتى،از مغز و خاع به طرف ماهیجههاى استخوان بندى مىرود، انقباض یا انبساط آنها را موجب مىشود. دستگاه عصبى بدنى یکى از تقسیم بندى‌هاى دستگاه عصبى محیطى است که در مقابل محرک‌هاى بیرونى واکنش نشان میدهد و اعمال ارادى را فرماندهى میکند. تقسیم بندى دیگر دستگاه عصبى محیطى، که اعمال غیرارادى را هدابت میکند، مثل ضربان قلب، دستگاه کوارش و تنفس، دستکا ه عصبى خودمختار نامیده مىشود.
دستگاه عصبى خودمختار: آمادکى براى جنک یا کریز
دستگاه تنى کنترل عضلات مخطط را برعهده دارد و از بوست، ماهیجهها و گیرندههاى حسى کوناکون، اطلاعات دریافت میکند. دستگاه خودمختار، غدههاى درونریز و ماهیجههاى صاف و از جمله قلب، عروق خونى و بوشش درونى معده و روده را اداره میکند. صاف نامیدن ابن ماهیجهها به سبب منظره میگروسکیى آنهاست. بسیارى از فعالیتهاى تحت کنترل دستگاه خودمختار به صورت خودمختار یا خودکردان انجام مىکیرد. [١] عمل اصل دستگاه عصبى خود مختار، حفظ تعادل حیاتى، یعنى، حفظ تعادل أرکانیسم بهنجار ابست. براى این کار، دستگاه عصبى خودمختار، غدد درونریز، ماهیجههاى قلب و ماهیجههاى صاف شبکههاى خونى و اعضاى داخلى را کنترل مى کند. دستگاه عصبى خودمختار به دو قسمت تقسیم مىشود: یاراسمیاتیک و سمباتیک، که آثار متضاد بر اعضاى بدن (مثل قلب، روده و ششها) دارند. دستگاه عصبى باراسمباتیک، معمولاً در نبود عوامل فیزیکى و روانى استرسزا فعال مىشود. دستگاه عصبى باراسمیاتیک، حفظ و نکهدارى جربان ارکانیسم را تضمین میکند. دتکاه عصبى سمیاتیک، به هنکام وجود عوامل فیزیکى و روانى ابترسزا فعال مىشود. تحریک دستگاه عصبى سمیاتیک واکنش جنک یا کریز نامیده ثده است. این واکنش، ارکانیسم را براى مبارزه با هر عامل استرسزا با فرار از آن آماده میکند. [۵]
بارا سمیاتیک مردمک جشم را تنک، ترشح بزاق را راه مىاندازد و ضربان قلب را کاهش میدهد و بخش سمیاتیک اثر واروند دارد. حالت بهنجار بدن با حفظ توازن بین ابن دو دستگاه برقرار مىشود. بخش سمیاتیک به صورت واحدى بکیارجه در برانکیختکى هیجانى بهطور همزمان ضربان قلب را افزایش، شریان‌هاى ماهیجههاى مخطط و قلب را کشاد، شریانهاى یوست و اندامها ى کوارشى را تنک میکند و سبب تعریق مىشود. علاوه بر این با فعال ساختن برخى غدههاى درونریز موجب ترشح هورمونهابى مىشود که برانکیختکى بیشترى را موجب مىشوند. بخش باراسمیاتیک بر خلاف بخش سمیاتیک در هر زمان معین بر اندام واحدى اثر مىکذارد. بخش باراسمیاتیک بخث ملط در دورهى آرمیدکى بهشمار مىرود. این بخش در عمل کوارش مشارکت دارد و بهطور کلى سبب تداوم کارکردها یى مىشود که ذخابر بدن را محافظت میکنند. بخش سمباتیک در موارد ترس و هیجان تسلط دارد. بکى از نشانههاى نسبتاً رایج باراسمیاتیک در ترس شدید، تخلیه غیرارادى مثانه یا روده است. عمل کامل جنسى در نرها، هم مستلزم نعوظ (باراسمباتیک) و هم در بى آن، انزال (سمباتیک) است. [١)
نخاع: رابط یین مغز و بدن
نخاع از بایهى مغز شروع مىشود و به یایین بشت خاتمه مىیابد. نخاع را مهرهها و ستون فقرات محافظت میکنند. نخاع در همه ى اعمال ارادى و بازتابهاى قسمتهایى که بائینتر از کردن قرار دارند، دخالت میکند. مرکز نخاع از ماده خاکسترى و اطراف أن از مادهى سفید تثکیل ثده است. مادهى سفید اصولاً آکسونهاى میلین دار را ثامل مىشود و همین آکسونهاى میلیندار هستند که اطلاعات رسیده از مغز و فرستاده شده به طرف مغز را انتقال میدهند. آیا کسانى که نخاع آنها آسیب دیده است، اصلأ نمی‌توانند حرکت کنند؟ نه، هرکز ابنطور نیست. اشخاصى که نخاع آنها آسیب دیده است، می‌توانند آن قسمت از بدن خود را، که بر عهدهى رشتههاى بالا محل آسیب دبده اسست، حرکت دهند و احتمال دارد که بایر قسمت‌هاى نخاع بتوانند بازتابها را راه بیندازند. بازتاب عبارت است از واکنش آنى و بدون دخالت مغز، به محرکى که بالقوه خطرناک یا دردزاک است. أها
تکانه عصبى
اطلاعات در طول نورون به شکل تکانهى شیمیایى - برقى حرکت میکند و از مناطق دندریتى به سوى ازتهاى آکسون مىرود. توان ایجاد این تکانه ى متحرک (یعنى یتاسیل عمل) مختص نورون‌ها و ناشى از انبوه مجراهاى یونى و تلمبههاى یونى موجود در غشاى یاخته است. أه] سلول عصبى اطلاعات را در طول آکسون از طریق تکانههاى کوتاه یا امواج الکتریسته مىفرستد. سلولعصبى با عقب و جلو بردن یونهاى مثبت و منفى موجود در مایعهاى درون و بیرون لوله آکسون، علانم الکتربکى ایجاد میکند. ولى جهطور یونها در طول غشاء حرکت میکنند؟ در غشاء سلول عصبى صدها هزار دروازه کوجک به نام کانالهاى یونى هست که با باز و بسته شدن خود، امکان ورودو خروج بونها را میدهند [٣]٠ مجراهاى بونى ملکولهاى بروتنینى حلقوى است که منفذهاى غشاى نورون را مىسازد و از راه باز و بسته کردن منفذها به تنظیم مبادله ى بونهاى داراى بار الکتریکى نظیر سدیم
8ل) و یتاسیم ( ») و کلسیم ( 3) یا کلر ( ci) مىیردازند هر مجراى یونى به صورت التخابى عمل میکنند و معمولأ فقط به بون معینى اجازهى عبور میدهد. تلمبهى بونى در شرایط استراحت نورون، تراکم زیاد هل را در بیرون و تراکم اندک آن را در درون نورون حفظ میکند. اثر کلى تلمبهها و مجراهاى بونى، قطبىسازى غشاى نورون است، که به طورى که بار الکتریکى مثبت در بیرون غشا و بار الکتریکى منفى در درون آن مىماند. [١] معمولأ وقتى سلول عصبى در حال استراحت است یعنى اطلاعاتى منتقل نمیکند، کانالهاى بونى بستهاند و در سطح داخلى غشاى سلولى یک بار منغى کم وجود دارد. بار بیرونى
غشاى سلولى هم مثبت است. براى اثاره به بار منفى ثابت یک سلول عصبى نافعال از اصطلاح بتانسیل استراحت استفاده مىشود این بتانیل برابر ٧- میلىولت اس که ققط ولت محسوب مىشود
سلول عصبى وقتى فعال مىشود که تکانهاى آستانه ولتر سلول عصبى را بالا ببرد و دروازههاى سدیمى آکسون کمى باز شوند. این عمل باعث مىشود یونهاى مثبت سدبم وارد سلول عصبى شوند و بار سلول عصبى مثبتتر شود. همجنین با کاهش اختلاف بار مایع‌هاى درون و بیرون سلول عصبى، غشأ ناقطبى شود. بعد دروازههاى بتاسیمى باز مىشوند و بونهاى بتاسیم مثبت از طریق غشاى نیمه تراواى سلول عصبى بیرون مىروند. این قضیه دوباره بار سلول عصبى را منفى میکند. همین فرایند براى مجموعه کانالهاى بعدى اتفاق مىافتد و این جربان همینطور در طول آکسون تکرار مىشود. براى اشاره به موج کوجکالکتریکى منیتى که در آکسون جربان بیدا میکند هم از اصطلاح بتانسبل عمل استفاده مىشود یتالسبل عمل فقط در حدود ثانیه طول مىکثد. جون کانالهاى سدیمى براى مدت بسیار کوتاهى می‌توانند باز بمانند، نها خیلى سریع بسته شده و براى بتانسیل عمل بعدى آماده مىشود، به ارسال بتانسیل عمل توسط بک سلول عصبى نیز «شلیک» کغته مىشود.
هر کاه نورون در حال استراحت تحریک شود، اختلاف ولتار دو سوى غشاى آن کاهش مىیابد. هنکامى که بتانسیل به اندازهى کافى کم شود، مجراهاى 54 در نقطه ى تحریک براى مدت کوتاهى باز شده و سدیم به درون یاخته سرازیر مىشود، زام این فرآیند ناقطبى شدن است. در این شرابط بار الکتریکى درون آن ناحیه از غشاى یاخته زسبت به بیرون آن مثبت مىشود. این فرآیند خود نکهدارندهى ناقطبى شدن (که در طول جسم باخته تکرار مىشود) تکانه ى عصبى را شکل میدهد. همین که تکانهى عصبى از نقطهاى مىکذرد مجراهاى 54 بسته شده و تلمبههاى یونى کوناکونى فعال مىشوند تا غشاى یاخته را به سرعت به حالت استراحت برکردانند.
بتانسیل عمل از اصل همه یا هیج ییروى میکند، وقتى شدت تکانه الکتریکى به سطح معینى مىرسد، تکانه الکتریکى شلیک مىشود و بدون کم شدن شدتش، طول آکسون را طى میکند. تکانهاى که طول آکسون را طى میکند مثل فتیله در حال سوختنه یک ترقه است. صرفنظر از این که فتیله را با کبریت روشن کرده باشیم یا با بریموس، وقتى فتیله روشن شد، یکسره و بدون آن که شدتش کم شود به سوختن ادامه میدهد.
سرعت تکانه ى عصبى بین ٣ تا ٣٥٥ کیلومتر در ساعت است. ابن سرعت معمولاً در آکسونها بزرگتر بیشتر است. ابن سرعت به میلین بوش بودن یا نبودن آکسون نیز بستکى دارد. خاصیت عابقسازى غلاف میلین موجب مىشود تکانههاى عصبى در واقع از بندى به بند دیگر بیرد و از این راه سرعت انتقال را بسیار زیاد کند. غلاف میلین از اختصاصات جانواران ردههاى بالاى تکاملى است. بیمارى اسکلروز جندکانه (تصلب جندکانه) که کرکارى شدبد اعصاب حسى و حرکتى از ویؤکىهاى آن است، ناثى از تباهى همین غلاف میلین است.
I نکته، بتانسیل استراحت اصطلاحى است براى اشاره به بار منفى ثابت یک سلول عصبى نافعال.
نکته: یتانسیل عمل اصطلاحى اسست براى اشاره به موج الکتریکى کوجکى که در جریان انتقال تکانه عصبى، طول آکسون را فرا مىکیرد.
نکته: اصل همه یا هیج: وقتى شدت یک تکانه الکتریکى به سطح معینى مىرسد، شلیک مىشود و بدون افت شدت، طول آکسون را طى میکند.
نکته: در بیمارى دزنراتیو مولتیبل اسکلروزیس (115) که بیمارى دستگاه عصبى است و در آن بافت میلینى سخت مىشود، در ارتباط عصبى اختلال ایجاد مىشود.
نکته: غلاف میلین همیاى تحول مغز، رشد میکند.
سینابسها و انتقالدهندههاى عصبى
وقتى تکانه عصبى به انتهاى آکسون مىرسد جه مىشود؟ سلولهاى عصبى با هم تماس مستقیم ندارند ولى با هم ارتباط دارند. ماجراى اتصال سلولهاى عصبى به بکدیگر، یکى از مهیجترین و بر تحقیقترین حوزههاى علوم عصبنکر معاصر است.
انتقال سینابسى: سینایسها، بیوندکاههاى بسیار کوجک سلولهاى عصبى هستندء شکاف بین سلولهاى عصبى، شکاف سینابى است. اکثر سینابها بین آکسون یک سلول عصبى و دندریتها یا جسم بلولى، سلول عصبى دیگر واقع ثدهاند. ولى ییش از آنکه تکانه الکتریکى بتواند شکاف سینابسى را طى کند، باید به یک علامت شیمیابى تبدیل شود.
آکسونها داراى تارهاى فراوانى هستند که در انتهایشان، ساختارهایى به نام تکمههاى انتهایى وجود دارد. داخل کیسههاى سینابى کوجک موجود در تکمههاى أنتهایى نیز موادى بد نام انتقال دهندههاى عصبى وجود دارد، وقتى یک تکانه عصبى بد تکمه انتهایى مىرسد موجب آزاد شدن مولکولهاى انتقال دهندههاى عصبى از کیسههاى سینایسى مىشود. بعد مولکول‌هاى انتقال دهندههاى عصبى، شکاف سینایسى را یر میکند. اکر شکل گیرنده با شکل مولکول انتقالدهنده عصبى بخواند، أنتقالدهنده عصبى مثل بک کلید عمل کرده و محل گیرنده را باز میکند. بهاین ترتیب، سلول عصبى علائم الکتریکى را از سلول عصبى قبلى دربافت میکند. سیس ازتقالدهنده عصبى یس از تحوبل دااه ییام، دوباره توسط آکسون آزاد کننده آن جذب مىشود تا نوبت به تکانه عصبى بعدى برسد.
تکته: سینابسها بیوندکاههاى میان دو سلول عصبى است که معمولاً در آنجا آکسون یک سلول عصبى به دندریت‌ها یا جسم سلولى یک سلول عصبى دیگر مىرسد.
نکته: انتقال دهندههاى عصبى موادى شیمیابى هستند که اطلاعات را در شکاف سینابسى از یک سلول عصبى به سلول دیگر منتقل میکنند.
داروها و انتقالدهندههاى عصبى: اکثر داروهایى که بررفتار تاثیر مىکذارند، تاثیرشان را مرهون دخالت در کار انتقال دهندههاى عصبى هستند. داروها می‌توانند تاثیراتى شبیه تاثیرات ازتقالدهندههاى عصبى بکذارند یا تاثیرات آنها را بیشتر و یا مسدود کنند. آکونیست، دارویى است که تاثیرات انتقال دهندههاى عصبى را تقلید میکند با افزایش میدهد. براى مثال، داروى مورفین با تحریک گیرندههاى مغزى مرتبط با درد و لذت. کار اندورفینها را تقلید میکند. آنتاکونیست هم داروبى است که جلوى تاثیرات انتقال دهندههاى عصبى را مىکیرد. براى مثال، الکل مانع فعالیت سروتونین مىشود.
مواد روان کردان
مواد روانکردان هر چیزى است که آزاد شدن انتقال دهندههاى عصبى در سینابسها را موجب مىشود یا از آزاد شدن آنها جلوکیرى میکند، ادراک یا خلق را تحت تأثیر قرار میدهد. موادى که روى دستگاه عصبى اثر مىکذارند، مثل الکل و کافئین، اصطلاحأ مواد روانکردان نامیده مىشوند. ابن مواد، مقدار انتقال دهندههاى آراد شده در سینابسها را افزابش یا کاهش میدهند. تحریک کنندهها، مثل آمفتامینها، کوکائین، مقدار برخى انتقال دهندههاى عصبى آزاد ثده در سینابسها را افزایش میدهند. برعکس، باربیتوراتها و الکل، از آزاد شدن برخى انتقال دهندههاى عصبى جلوکیرى میکنند، ترشح انتقال دهندههاى بازدارنده را افزایش میدهند یا گیرندههاى دندریتها را با انتقال دهندههاى عصبى به مقابلد وا میدارند.
ییامرسانهاى دستگاه غدد درونریز: هورمونها
دستگاه عصبى و دستگاه غدد درونریز، در کنار یکدیگر کار میکنند تا رفتار را به راه اندازند و عملکرد مناسب ارکانیسم را تضمین کنند. دستگاه غدد درونریز از غدههایى تشکیل مىشود که موااى تحت عنوان هورمون ترشح میکنند. عملکرد اصلى تعداد زیادى غدهها، از جمله هیبوفیز، تیروئید، فوق کلیوى و بانکرآس این است که تعادل حیاتى را ثابت نکهدارد. منظور از تعادل حیاتى ابن است که ارکانیسم بهصورت بهنجار به کار خود ادامه دهد. براى این کار، آنها مقدار مواد خون و بافتها را ثابت نکه میدارند.
دستگاه غدد درونریز اصلى، هورمون‌ها و عملکردهاى انها
عدد ٠٠٠ هور مونها عملکردها
سوماتوتروی تسهیل رشد
قسمت ییشین هییوفیز
(آدنوهیبوفیز) لاکوذن تیروتروب تحریک غدد شیرى و تولید شیر
تحریک غدهى تیروئید
کورتیکوتروی تحربک بخش قشرى غدهى فوق کلیه
کنلاوترویها تحریک غدد تناسلى
قمت یسین هییوفیز آنتىدیورتیک (ضد ترشح ادرار) جلوکیرى از ادرار یا کاهش مقدار آن
(نوروهییوفیز) أکسى توسین تسمهیل زایمان
تخمدانها استروزنها راهاندازى صفات جنى ثانوى زنانه و تخمککذارى
یروزسترون حفظ باردارى
بیضهها آندرو^نها راهاندازى صفات جنى ثانوی د مرداند و تولید اسیرمها
تیروئید تیروکسین افزابش سرعت متابولیسم با سوخت و ساز عمومى بدن
تیروئید کلسسوسن حفظ کلسیم
کورتیکو استروئیدها مصرف منابع انرزى، جلوکیرى از ترکیب أنتىکور و التمهاب
فوقکلیهقشرى آ لدو ستر و ن تنظم میزان سدیم خون
١خدروذنها راهاندازى صفات جنى ثانوی د مردانه
استروزنها راهاندازى صفات جنسى ثانویه زنانه
فوقکلیوى مرکزى آدرنالین
نورآدرنالین برانکیختن دستگاه عصبى سمیا تیک
یانکرآس انسو لین کاهش قند خون و ذخیرهى دلوکز بهصورت جربى
کلوکاکون افزایش قند خون و تبدیل ذخیرههاى جربى و کلوکز
یکى از وظایغ مهم غدد درونریز، مخصوصا بیضهها و تخمدانها، تنظیم تولیدمثل و راهاندازى رشد صغات جنسى ثانوى
(مثل رشد ریش و سینهها) ا ست.

شبکهها ى عصبى
شبکههاى عصبى، خوشههایى از سلولهاى عصبى هستند که در ارتباط متقابل با یکدیگر، اطلاعات را بردازش میکنند. شبکههاى عصبى، شبکههاى ساکن و ثابتى نیستند و تغییرات حاصل در استحکام اتصالات سینابسى می‌تواند آنها را تغییر بدهد. هر تکه احطلاعاتى (مثلأ نامها) در صدها و حتى هزاران اتصال میان سلولى جاکیر مى شود. بنابراین، فعالیت‌هایى مثل توجه کردن، بد باد سیردن و فکر کردن در طیف کستردهاى از سلولهاى عصبى به هم متصل توزیع مىشوند. خوب به باد سیردن اطلاعات به استحکام این سلولهاى عصبى به هم متصل بستکى دارد.
شیوه مطالعه مغز و دستکا ه عصبى
مقدار زیادى از دانش اولیه ما درباره مغز انسان حاصل بررسى بالینى اشخاصى بوده که بر اثر سوانح با بیمارى دجار صدمات
مغزى شدهاند یا جهت رفع بیمارى دیگرى، تحت عمل جراحى مغز قرار کرفتهاند. ولى اکتشافات جدبد عمدتأ حاصل بررسى
درون، مغز در حال کار بوده است که فنآورى امکان انجام آن را به محققان داده است.
ایجاد ضایعه مغزى: ضایعه مغزى، نابهنجارى بافت مغز است که براثر جراحت یا بیمارى ایجاد شده باشد. مطالعه ضایعات مغزى
طبیعى در انانها، اطلاعات زیادى در مورد طرز کار مغز به ما داده است.
رنکآمیزى مصنوعى : یکى از موضوعات جالب علوم عصبنکر، شناسایى کذرکاههاى ارعص إلادى مغز و دستگاه عصبى است که امکان انتقال اطلاعات از جایى به جاى دیگر را میدهند. بیشرفتهاى حاصل در ترسیم این شبکههاى عصبى تا حد زیادى نتیجه استفاده از رنک‌ها یا رنکینههایى است که سلولهاى عصبى آنها را به صورت انتخابى جذب میکنند. یکى از این رنک‌ها که مورد مصرف زیاد دارد، براکسیداز ترب کوهى است. دانثمندان بوسیله میگروسکوی بسیار قوى می‌توانند سلول‌هاى عصبى جذب کننده این رنک‌ها را ببینند و جکونکى اتصال آن‌ها را بفهمند.
ثبت الکتریکى: یکى دیگر از ابزارهاى یرمصرف، 1اکترواذ-ذالوئراف (EEG) ابست که فعالیت الکتریکى مغز را ثبت میکند. از این ابزار براى سنجش صدمه مغزى، صرع و مشکلات دیگر ابتفاده ثده است. البته با این الکترودهاى سطحى، تمام فعالیتهاى مغزى قابل ثبت نیست.
تصویرسازى مغزى: سال‌ها بود که براى مشخص کردن صدمات درون و بیرون بدن از مغز کرفته تا دیگر نواحى بدن از اثعه ایکس ابتفاده مىثد. ولى تفسیر تصویرى که اشعه ایکس از مغز میدهد، دشوار ابست جون از درون سه بعدى مغز، یک تصویر دو بعدى میدهد. ولى در فن جدیدترى که به آن توموکرافى کامییوترى (سىتى اسکن) کفته مىشود، کامییوتر اشعههاى ایکس کرفته شده از سر را به یک تصویر مرکب سه بعدى تبدبل میکند. سى تى اسکن اطلاعات با ارزشى دباره محل و میزان صدماتى جون سکته مغزى، اختلال ربان و تحلیل رفتن حافظه در اختیارمان مىکذارد.
توموکرافى نشر بوزیترون ( pET ارءن): مقدار کلوکز را در نواحى مختلف مغز اندازه مىکیرد. سیس اطلاعات دریافتى را براى تحلیل به کامییوتر میدهد. جون سطح کلوکز به فراخور سطوح فعالیت در نواحى مختلف مغز تغییر میکند، با ردکیرى مقادیر کلوکز می‌توانیم تصویرى از سطح فعالیت مغز ترسیم کنیم.
تصویرسازى رزونانس مغناطیسى ( 1٧11): مستلزم ایجاد یک میدان مغناطیسى در اطراف بدن و استفاده از امواج رادیوبى براى ساختن تصاویر بافتها و فعالیتهاى بیوشیمیابى است. تصویرسازى رزونازس مغناطیسى، تصاویر خیلى واضحى از درون مغز میدهد و در آن نیازى به تزریق ماده خاصى در مغز نیست. همجنین برخلاف اشعه ایکس، مشکل جذب تشعشات براثر در معرض اشعه قرار کرفتن را ندارد.
سطوح سازمانى مغز
دستگاه عصبى در جریان رشد رویان در رحم ملدر، لولهاى بلند و توخالى در بشت رویان مىسازد. سه هفته با کمى بیشتر بس از لقاح، سلولهاى سازنده این لوله، به صورت تودهاى از سلولهاى عصبى در مىآیند که اکثرشان بعداً سه ناحیه اصلى مغز را تشکیل میدهند: مغز بسین که مجاور بخش فوقانى نخاع شوکى قرار مىکیرد، مغز میانى که بالاى مغز بسین قرار مىکیرد و بیش مغز که بالاترین ناحیه مغز محوب مىثود.
مغز بسین: مغز بسین که در بشت جمجمه قرار مىکیرد، بابینترین قسمت مغز است. سه قسمت اصلى مغز بسین عبارتند از ییاز مغز تیره (بصلالنخاع)، مخجه و بل مغزى. بیاز مغز تیره از محل ورود نخاع شوکى به جمجمه شروع مىشود. بیاز مغز تیره در کنترل تنفس نقش دارد و بازتابهایى را که به ما اجازه میدهند رابست و ثق و رق باشیم، تنظیم مىکد. مخجد از بشت مغز یسین، درست بالاى ییاز مغز تیره کسترش مى یابد. مخجه از دو ساختار کرد تشکیل شده است که ظاهراً نقش مهمى در هماهنکى حرکتى دارند. صدمه دبدن مخجه باعث بروز اختلال در هماهنکى حرکات مىشود. صدمه دبدن وسیع مخجه ذیز باعث مىشود حتى نتوانیم بابستیم. مخجه ساختارى است برشکنج که کمى بالاتر از بیاز مغز تیره، به بشت ساقهى مغز اتصال دارد. هر جند ممکن است حرکات خاصى از سحلوح بالاتر مغز آغاز شوند، در هر حال هماهنکسازى آنها را مخجه برعهده دارد. بر اثر آبیب دیدن مخجه شخص کرفتار حرکات برشى ناهماهنک (آتاکى) مىشود. ارتباطهاى عصبى مستقیم بین مخجه و بخش‌هاى ییشانى مغز که در زبان و برنامهریزى و استدلال درگیرند، وجود دارد. مخجه علاوه بر نقشى که در جالاکى حرکات بدنى دارد، در کنترل و هماهنکى کارکردهاى عالى ذهن نیز مؤثر است. بل مغزى حکم بک یل را در مغز یسین دارد. بل مغزى از جند خوشه رشته‌هاى عصبى تشکیل شده است که در خواب و انکیختکى نقش دارند.
مغز میانى: مغز میانى بین مغز یسین و بیش مغز قرار دارد. در مغز میانى؛ نظامهاى متعددى از رشتههاى عصبى صعودى و نزولى را مىبینیم که قسمتهاى بالایى و بایینى مغز را بههم متصل میکنند. مغز میانى بهطور اخص، اطلاعات را به مغز و جشمها و کوشها ارسال میکند. دو نظام قابل توجه در مغز میانى وجود دارد. یکى از آنها ساخت شبکهاى است که مجموعه براکندهاى از سلولهاى عصبى دخیل در الکوهاى قالبى رفتار مثل راه رفتن، خوابیدن و برکشتن و توجه کردن به یک صداى ناکهانى هستند. نظام دیگر از کروههاى کوجک سلولهاى عصبى تثکیل مىشود که از أنتقال دهندههاى عصبى سروتونین، دوبامین و نورابى نفرین استفااه میکنند.
ساقدى مغز که در عمق جا کرفته در انتها به نخاع شوکى وصل است و در بالا، ساخت ثبکهاى در مغز میانى را مىبوشاند. ساقه مغز قدیمىترین بحش مغز است. کیههاى سلولى درون ساقه مغز، هوشیارى را تعیین میکنند. همجنین ننظیم کارهاى حیاتى اساسى مثل تنفس، ضربان قلب و فشار خون بر عهده همین کیههاى سلولى است [٣]’ سه قسمت اصلى ساقه ى مغز، که سودمندى خاصى دارند، عبارتند از: برجستکى حلقوى، بصل النخاع و دستگاه شبکه اى فعال کننده.
I نکته: ساقه مغز ناحیهاى از مغز است که بخش عمده مغز یسین (به جز مخجه) و مغز میانى را دربرمىکیرد
برجستکى حلقوى در قسمت بالاى ساقهى مغز قرار دارد. برخى رشتههاى آن دو قطعه ى مخجه را به یکدیگر بیوند میدهند و برخى دیگر اطلاعات بینابى و شنوایى را به کرتکس و مخجه مىرسانند. باز هم برخى دیگر، با تنفس، حرکات جهره و خواب، مخصوصأ حرکات سریع جشمها، که نشاندهندهى رؤیاست، ارتباط دارند.
بصلالنخاع در زیر برجتکى حلقوى، در قمت زیرى ساقهى مغز قرار دارد. اعمال آن به اعمال برجتکى حلقوى ثباهت دارد. جون بصل النخاع در واقع ادامه ى نخاع است، تعداد زیادى از رشتههایى که از آن عبور مىکذذد4 حامل اطلاعاتى هستند که از مغز مىآبند یا به طرف مغز مىروند. بصلالنخاع رشتههابى نیز دارد که اعمال غیرارادى را کنترل میکنند، مثل تنغس. آسیبهاى وارده به بصلالنخاع موجب قطع اعمال حیاتى و نهایتأ مرک مىشود.
دستگاه شبکهاى فعال کننده مجموعهاى از سلولهاى واقع در بصلالنخاع، برجستکى حلقوى، هییوتالاموس و تالاموس است. عمل آن تصفیه ى حسى هدایت شده در جهت کرتکس است. این دستگاه ییامهاى رسیده از گیرندههاى حسى را دریافت میکند و مانع عبور بیامهاى بىاهمیت مىشود. دستگاه شبکهاى فعال کننده، بهعنوان تصغیه کنندهى حسى، در دقت و مراقبت نیز وارد عمل مىشود.
نکته: مغز آدمى را از نظر توصیفى می‌توان مرکب از سه لایه متحدالمرکز دانت:
١) هتد مرکزى
٢) دستگاه کنارى
٣) نیمکرههاى مخ
هسته مرکزى بیشترین بخش ساقهى مغز را نیز در بر مىکیرد. بخشى از نخاع در محل ورود به جمجمه کمى قطور مىشود و بیاز مغز تیره (بصلالنخاع) نام دارد و عبارت از ساختارى باریک که بر تنفس و بر بعضى بازتابهاى حفظ حالت ایستاده نظارت دارد. در همین محل رشتههاى اصلى اعصابى وجود دارد کد از نخاع به صورت ضربدرى سمت راست مغز با سمت جمی بدن و سمت جی مغز با سمت راست بدن ارتباط ییدا میکند.
سنى مغز: ییش مغز عالىترین سطح مغز انسان است. مغز بسین و میانى انان شبیه مغز یسین و میانى حیوانات دیگرند و فرق اساسى مغز انسان با مغز حیواناتى مثل موش، کربه و میمون در همین ییش مغز است. مهمترین ساختارهاى بیش مغز انان عبارتند از دستگاه کنارى (با لیمبیک)، تالاموس، عقدههاى یایه، هییوتالاموس و قشرمخ.
دستگاه کنارى: دتکاه کنارى یک شبکه نهجندان به هم مرتبط از ساختارها است که زیر قشر مخ قرار کرفته است و در حافظه و هیجان نقش مهمى دارد. این دستگاه دو ساختار اصلى به نام بادامه (آمیکدال) و هییوکامی (دماسب) دارد. ییرامون هسته ى مرکزى مغز جند ساختار هست که مجموعأ دستگاه کنارى نام دارند. ابن دستگاه روابط متقابلى با هییوتالاموس دارد و در کنار هییوتالاموس و باقه ى مغز نظارتهایى نیز بر رفتارهاى غریزى دارد. دستگاه کنارى در بستانداران احتمالأ بعضى الکوهاى غریزى را بازدارى میکند. در نتیجه جانور می‌تواند در برابر تغییرهاى محیط انعطافیذیرتر و سازکارتر باثد.دم اسب نقش ویزهاى در حافظه دارد. برداثتن آن با آبیب به آن نقش حاس آن را در ذخیرهازى رویدادهاى تازه در قالب خاطرات بایدار ذشان میدهد، اما این بخش براى بازیابى خاطرات قدیمى ضرورى نیست. هییوکامی نقش خاصى در اندوزش خاطرات دارد. کسانى که صدمه کستردهاى به هییوکامیشان وارد آمده نمی‌توانند یس از وارد آمدن صدمه، هیج خاطره هشیارانه جدیدى را در حافظه نکهدارند. ظاهراً دستگاه کنارى تعیین میکند کدام بخش از اطلاعاتى که از قشر مخ مى کذرد به شکل ردهاى عصبى بابدار و ماندنى در قشر مخ «جاب» شود. دستگاه کنارى در رفتار هیجانى نیز دست اندر کار است. بادامه در قاعده لوب کیجکاهى قرار دارد. بادامه در تمیز دادن اثیابى که براى حیات و بقاى ارکانیسم ضرورت دارند مثل غذاى منابسب، جفت و رقباى اجتماعى دخالت دارد. صدمه دیدن بادامه باعث مىشود حیوانات اشیاى نامناسبى بخورند و با با اشیاى نامناسبى بجنکند و جفتکیرى کنند. بادامه با واسطه اتصالات فراوانش با نواحى بالایى و یایینى مغز در آکاهى هیجانى و ابراز هیجانات هم نقش دارد.
تالاموس: تالاموس یکى دیگر از ساختارهاى ییش مغز است که در راس ساقه مغز در هسته مرکزى مغز قرار دارد. تالاموس بک ابستکاه ارسال بسیار مهم است. کار مهم تالاموس این است که اطلاعات را دسته بندى کند و آن‌ها را براى یکیارجه شدن و تفسیر بیشتر به مناطق مربوط در بیش مغز بفرستد. در ضمن به ساخت شبکهاى هم متصل است. دو کروه از هستههاى یاختههاى عصبى تخم مرغ شکل بالاى ساقهى مغز که داخل نیمکرههاى مخ قرار دارند تالاموس را تشکیل میدهد. تالاموس به صورت ابستکاه تقویت کننده عمل میکند و اطلاعات وارده از اندامهاى گیرندهى بینابى، شنوابى، بساوایى و جشای ى را به مخ هدایت میکند. بخش دیگرى از تالاموس نقش براهمیتى در کنترل خواب و بیدارى دارد.
عقده‌هاى بابه: بالاى تالاموس و زیر قشر مخ، خوشهها یا عقدههاى بزرگى از سلولهاى عصبى به زام عقدههاى بایه وجود دارد. عقدههاى یابه به کمک مخجه و قشر مخ، حرکات ارادى را کنترل و هماهنک میکنند. کسانى که عقدههاى یایه آنها صدمه دبده است یا حرکات ناخواستهاى مثل یکسره نوشتن یا یرش دست و یا دارند، یا حرکتشان مثل حرکات کند و ارادى مبتلابان به بیمارى بارکینسون خیلى کم مىشود.
هیبوتالاموس: رابطه ى اصلى بین دستگاه عصبى و دستگاه غدد درونریز، هییوتالاموس است. هییوتالاموس یکى از ساختارهاى کوجک ییش مغز است که درست زیر تالاموس و بالاى هیبوفیر قرار دارد و کار بررسى سه فعالیت لذتبخش خوردن، آشامیدن و سکس و بررسى هیجانات، استرس و باداش را برعهده دارد. هییوتالاموس در هدابت دستگاه عدد درون ریز هم نقش دارد، شاید بهترین توصیف از کار هییوتالاموس این باشد که بکوییم هییوتالاموس تنظیم کننده حالت درونى بدن است. هییوتالاموس در حالات هیجانى و استرس هم دخالت دارد و به عنوان محل یکیارجه اداره کردن ابترس، نقش مهمى بازى میکند. بخش زیادى از این یکیارجکى حاصل تانیر هییوتالاموس بر غده هیبوفیز است که غدهاى درونریز در زیر هیبوتالاموس مىباشد.
نکته: هییوتالاموس به خاطر نقش خاصى که در بسیج بدن براى عمل دارد، مرکز فشار روانى (استرس) نام کرفته است.
قشر مخ
لایه بیرونى مخ، قشر مخ (corLex یعنى یوست درخت) نام دارد. قشر مخ که غالبأ فقط قشر خوانده مىشود، خاکسترى رنک به نظر مىرسد زیرا قشر مخ بیشتر از جسم یاختدهاى عصبى و رشتههاى بدون میلین تشکیل شده است. بخش زیرین قشر مخ یا درون آن عمدتأ از آکسونهاى میلیندار تشکیل یافته و سفید رنک به نظر مىرسد. [١] قشر مخ عالى‌ترین ناحیه بیش مغز و جدبدترین قسمت مغز در سیر تکامل أست. عالىترین کارهاى ذهنى، مثل فکر کردن و برنامهریزى در قشر مخ انجام مىشوند. بافت عصبى سازنده قشر مخ، از لحاظ حجم، بزرگترین قسمت مغز است. مناطق ارتباطى قشر مخ به سایر جنبههاى رفتار همجون حافظه و تغکر و زبان مربوط است. مناطق ارتباطى بیشترین بخش قشر مخ را تشکیل میدهند. دو نیمکرهى مغز اساساً متقارن هستند و شکاف عمیق سراسرى جلو به عقب آنها را از هم جدا میکند. نختین تقسیمبندى از مغز عبارت است از نیمکرههاى جب و راست. هر نیمکره به جهار قطعه ى ییشانى، آهیانهاى، بسسرى و کیجکاهى تقسیم مىشود. قطعهى بیشانى و قطعه آهیانهاى را شیار مرکزى از هم جدا میکند. این شیار از نزدیک تارک سر به طور جانبى تا کوشها ادامه دارد. قطعهى آهیانهاى در بالاى مغز و یشت شیار مرکزى و قطعه ى یسسرى در یشت مغز قرار دارد. قطعه ى کیجکاهى را شیار عمیقى در بخشهاى جانبى مغز به نام شیار جانبى (سیلویوس) از سایر قطعهها جدا میکند.
لوبها: لوب یسسرى که در یشت سر قرار دارد به محرکهاى بصرى یاسخ میدهد. نواحى مختلف لوبهاى یسسرى با یردازش جبنههاى مختلف محرکهاى بصرى مثل رنک، شکل و حرکت مرتبطند. سکته مغزى با جراحت لوب یس سرى می‌تواند باعث کور شدن با حداقل محو شدن بخثى از میدان بصرى شخص شود. قطعه ى بسسرى ابتدا اطلاعات بیناى را بردازش میکند، بعد آنها را به مناطق ارتباطى و ظاهراً به بسار قسمتهاى مغز نیز مى فرتند. ضربه ى وارده به یشت جمجمه، نورونهاى
قطعه ى بس سرى را فعال میکند. جون این نوع تحریک، از راههاى عصبى طبیعى نمىرسد، درخثشهاى نور «ستارههایى» مىبینیم، نه تصاویر ذهنى روشن.
لوب کیجکاهى با بخثى از قشر مخ که بالاى کوشها قرار دارد، در شنیدن، بردازش زبانى و حافظه و برخى جنبههاى هیجان یذیرى دخالت دارد. لوبهاى کیجکاهى اتصالاتى هم به دستگاه کنارى دارند. بههمین دلیل، آدمهایى که لوب‌هاى کیجکاهى آن‌ها صدمه مىبیند، نمی‌توانند اطلاعات را در حافظه بلندمدت خود بایکانى کنند. منطقه ى ورنیکه در قسمت بالاى قطعه ى کیجکاهى سمت جب، نزدیک محل اتصال آن با قطعه ى آهیانهاى، قرار دارد. منطقه ى ورنیکه، محل تفکر و ادراک زبان است. اشخاصى که به دیسلکسى یا بریشانى در خواندن مبتلا مىشوند، عقبماندکى ذهنى ندارند؛ آنها بهطور طبیعى حرف مىزنند و زبان کفتارى را نیز بهطور طبیعى مىفهمند، اما در خواندن دشوارى دارند. آنها حروف را جا مىاندازند یا یس و ییش تلفظ مى کنند. احتمال دارد که دیسلکسى در اثر اختلال‌هاى بینایى و نابهنجارى در مناطق ارتباطى باشد. آخرین یافتهها نشان میدهد که دیسلکسى در اثر نابهنجارى منطقه ى ورنیکد ایجاد مىشود. با این همه، جاى خوثبختى است که مبتلابان به دیسلکسى می‌توانند، در اثر تمرین، اطلاعات را طورى یردازش کنند که به طور طبیعى بخوانند. قطعه ى کیجکاهى در تشکیل مغاهیم و خاطرات نیز وارد عمل مىشود. و بالاخره، به نظر مىرسد که قطعه ى کیجکاهى، به همراه جند ساخت دیگر مغز، در رفتار هیجانى نیز شرکت میکند. قطعه ى کیجکاهى نیز، مثل سابر قطعات کرتکس، به مناطق زیر کرتکس متصل است.
لوب بیشانى که عقب بیش مغز قرار دارد در کنترل ماهیجههاى حرکتى، هوش و شخصیت دخالت دارد. انسان‌ها بدون لوبهاى بیشانى از لحاظ هیجانى سطحى، حواس برت و بىدل و دماغ مىشوند. در عین حال ملاحظه موقعیتهاى اجتماعى را درک نمیکنند. [٣] قطعه ى ییشانى جایکاه استعدادهاى زیادى است. در میان این استعدادها می‌توان آکاهى از خویشتن، نوآورى و توانایى برنامهریزى را نام برد. قطعهى بیشانى، قسمت جلوى دو نیمکره را اشغال میکند و بیشترین حجم را دارد. در قسمت عقب قطعه ى بیشانى منطقه ى حرکتى قرار دارد که همه ى بیامهاى عصبى تولید کنندهى حرکات ارادى از آنجا شروع مىشوند. قسمت بائین قطعد بیثانى جمی، شامل یک منطقه ى اختصاصى، بدنام منطقه ى بروکاست که ماهیجههاى مورد استفاده در سخن کغتن را هدایت میکند. بقیهى قسمتهاى قطعهى بیشانى را مناطق ارتباطى تشکیل میدهند. این مناطق، عمل حرکتى یا حسى دقیقى ندارند، اما در اعمال ذهنى مختلفء از جمله أدراک، هیجان، حافظه، زبان و تفکر وارد عمل مىشوند. تحقیقات جدید این باور را ایجاد کرده است که حافظه ى کوتاهمدت در جلوى قطعه ى بیشانى جاى مىگیرند. هر جند مکانیم واقعى مناطق ارتباطى را بهطور کامل میدانیم، می‌توانیم از اطلاعات موجود این طور استنتاج کنیم که آنها، در خواندن اسامى و اجزاى تصاویر، نقش مهمى دارند. اطلاعات مربوط به اسامى اعضا و عملکرد آنها را منطقه ى بینایى بردازش میکند. به نظر مىرسد که مناطق ارتباطى، نشانهها و اطلاعات را بعدأ به سایر قسمتهاى مغز، مخصوصأ به منطقه ى بروکا، مىفرستند. یزوهشکران، به تازکى کشف کردهاند که قطعهى بیشانى، در برنامهریزى و تغییر اعمال، همجنین در هیجان بذیرى، نقش تعیین کننده دارد. آبیب وارده به قطعه ى ییشانى معمولاً توانایى برنامهریزى را از بین مىبرد و هیجان یذیرى را به شدت مختل مىسازد.
آدمهابى که لوب بیشانى شان آسیب مىبیند حواسشان برائر محرک‌هاى نامربوط، بهراحتى برت مىشود و بههمین دلیل غالباً برخى از دستورالعملها را ذمىتو1ذذد اجرا کنند. لوب‌هاى بیشانى انسان در مقابسه با حیوانات دیگر خیلى بزرگ هستند. یک بخش مهم لوبهاى ییشانى، قشر ییش ییشانى است که در جلوى قشر حرکتى قرار دارد. قشر ییش ییشانى ظاهراً در کارهاى شناختى عالى مثل برنامهریزى و استدلال، نقش دارد. بعضى از دانشمندان عصبنکر، قشر بیش بیشانى را دستگاه کنترل اجرابى میدانند جون در بازبینى و سازماندهى تفکر دخالت دارد.
لوب آهیانهاى که در قسمت بالاى مغز و در یشت قطعه ى ییشانى قرار دارد. در ثبت موقعیت فضایى، توجه و کنترل حرکت نقش دارد. مثلاً وقتى مىخواهید تخمین مسافتى را بزنید و یا توجه تان را از فعالیتى به فعالیت دیگر معطوف کنید، لوب آهیانهاى شما دخالت دارد. قطعه ى آهیانهاى احساسهاى بدنى در همینجا به وجود مىآبد و خاطرات مربوط به محیط زندکى نیز در هینجا ذخیره مىشود. قسمت جلوى قطعه ى آهیانهاى، منطقه ى حس بدنى را در بر دارد، منطقهاى که اطلاعات رسیده از گیرندههاى بوستى لامسه، درد و حرارت را دریافت میکند. بقیهى قسمتهاى قطعه ى آهیانهاى، مناطق ارتباطى را شامل مىشود، مناطقى که اطلاعات رسیده از محیط بیرونى را یکیارجه میکنند و اطلاعات یوبتى را با اطلاعات بینایى و ثنوایى هماهنک مىسازند.
صدمه مغزى، انعطافیذیرى و ترمیم آن
دانشمندان عصبنکرى که انعطاف یذیرى مغزى را به ویزه بس از صدمه دیدنش مطالعه کردهاند، ییکیر بررسى توانابى مغز در تعمیر خودش هستند. بیشترین انعطافبذیرى مغز انسان در کودکان خردسال دیده مىشود که هنوز کارکردهاى نواحى قشرى آنها بهطور کامل تحکیم نثدهاند. یک نکته مهم در بهبود یافتن (بس از صدمه دبدن مغزى) این است که آیا سلولهاى عصبى ناحیه صدمه دیده فقط صدمه دیدهاند یا کاملاً از بین رفتهاند و آیا برخى از این سلول‌ها جنین وضعیتى ییدا کردهاند یا تمام آنها. اکر سلولهاى عصبى از بین نرفته باشند، کارکرد مغزى مورد نظر غالباً رفته رفته برمیگردد. صمدنه مغزى به سه روش ترمیم مىشود:
١- جوانه زنى جنبى که در آن آکسونهاى سلول عصبى بالم مجاور سلولهاى عصبى صدمه دبده، انشعابات جدیدى مىزنند.
٢- جایکزینى کار که در أن کار ناحیه صدمه دیده توسط ناحیه یا نواحى مغزى دیگر انجام مىثود.
٣- تکوین عصبى. این اصطلاح در مورد تولید سلولهاى عصبى جدید به کار مىرود. بکى از باورهاى بسیار ریشهدار در علوم عصبنکر در مبحث انعطاف یذبرى این است که فرد اندکى بس از تولد، تمام سلولهاى عصبى خود را خواهد داشت. اما دانشمندان عصبنکر اخیرأ فهمیدهاند که انسانهاى بزرگسال هم سلولهاى عصبى جدید تولید میکنند. اکر محققان بتوانند بفهمند سلولهاى عصبى جدید جطور تولید مىشوند، احتمالآ راه مبارزه با بیمارىهاى درنراتیو مغزى مثل بیمارى آلزهایمر و یارکینسون هموار خواهد شد.
کاشت بافت مغزى
مغز به طور طبیعى بس از صدمه دیدن، بعضى از کارهایش را دوباره از سر مىکیرد ولى نه تمام کارهایش را. در سالهاى اخیرء بحث بیوندهاى مغزى یا کاشت بافت سالم در مغز صدمه دبده، خیلى سر و صدا به با کرده است. وقتى بافت مغزى از مرحله جنینى (بکى از مراحل مقدماتى رشد بیش از تولد) کرفته مىشود، احتمال موفقیت بیوندهاى مغزى بالا مىرود. در مورد بیماران مبتلا به آلزهایمر هم می‌توانیم از ییوندهاى مغزى استفاده کنیم. مشخصه بیمارى آلزهایمر، افت تدربجى کارکرد عقلانى بر اثر نابودى تدریجى سلولهاى عصبى دخیل در حافظه است. این تغییرات تباه کننده در موشها قابل اصلاحاند.
الکوهاى ؤسکى و تکاملى رفتار
قأثیر وراثت بر رفتار
رشته ى وراثتشناسى رفتارى، آمیزهاى از روش‌هاى وراثتشناسى (زنتیک) و روانشناسى را در بررسى شیوهى به ارث رسیدن وی(کىهاى رفتارى به کار مىکیرد.
کروموزمها، زنها و DNA
در هته سلول انسان ع٣ کروموزوم وجود دارد کد ساختارهایى نخ مانند هستند و به صورت ٢٣ جفت در کنار هم قرار دارند. یکى از این جفت کرومزومها را بدر میدهد و کروموزمهاى دیگر را مادر. در کروموزم‌ها ماده مهمى به نام دىاکسى ریبونوکلوئیک اسید یا DNA وجود دارد که مولکولى پیچیده و حاوى اطلاعات زنتیکى است. زنها که واحدهاى اطلاعاتى ارثى محسوب مکاحوذد_■، قسمت‌هاى کوجکى از کروموزوم‌ها هستند و از DNA تشکیل شدهاند. زنها براى سلولها حکم الکو را دارند. آن‌ها به سلولها امکان تولید مثل و ساختن یروتئینهایى را که براى ادامه زندکى لازماند میدهند. اصول وراثت تابع این حقیقتاند که هر کس براى هر خصوصیتى دو زن دارد.
همه ملکولهاى DNA ترکیب شیمیایى واحدى دارند. (یک قند ساده (دزوکسى رببوز) فسفات، و جهار باز به نامهاى آدنین، کوانین، تیمین و سیتوزین) بازها به ترتیبهاى کوناکون در طول رشته قرار مىگیرند و این ترتیب همان رمز توارث است. هر جند زنهاى همهى یاختهها یکسان است، اما ماهیت اختصاصى هر یاخته ناشى از این أست که فقط هتا ١٥ درصد زنهاى آنها فعالاند. ثنها نیز همانند کروموزمها آرایش جفتى دارند.
زنهاى بارز و نهفته: در هر جفت زن، هر بک از رنها می‌تواند بارز (غالمب) یا نهفته (مغلوب) باشد، اکر هر دو بارز باشند ویزکى آنها در شخص نمایان مىشود. شکل نهغتهى هر ویزکى فقط به شرطى نمایان مىشود که زن دریافتى از بدر و مادر، هر دو نهفته باثند. طاسى، زالى، هموفیلى و حساسیت به بیجک سمى از طریق رنهاى نهفته به ارث مىرسذد٠ بیشتر خصوصیات آدمى را نه یک جغت زن بلکه عمل مشترک جندین زن رقم مىزند. pKU ناشى از عمل زن نهفتهاى است که از هر دو والد به ارث مىرسد. در این بیمارى نوزاد نمى تواند اسبد آمینه ضرورى به نام فنیل آلانین را هضم کند که در نتیجه این ابد در بدن انباشته شده، دستگاه عصبى را مسموم میکند و آسیبهاى مغزى بازکشتنابذبرى به بار مىآورد.
یک زن بارز موجب ه111 (کره‌هانتینکتون) مىشود. آثار دراز مدت ابن بیمارى، تباهى منطقههای ى از مغز و سرانجامش مرک است. بیمار رفته رفته کویایى و کنترل حرکاتش را از دست میدهد و اختلال بارزى در حافظه و توانایى ذهنى بیدا میکند. أین بیمارى در فاصله ى سى تا جهل سالکى آشکار مىشود. یس از آشکار شدن بیمارى شخص بین ده تا یانزده سال با آکاهى دردناک از وضع و حال خود زنده مىماند و در ابن فاصله تباهى کسترش مىبابد. هنوز درمانى براى ابن بیمارى وجود ندارد اما بروتئینى که این رن مىسازد، مشخص شده است. احتمالاً همین بروتئین عامل بیمارى و نیز کلید درمان آن است.
زنهاى وابسته به جنسیت: جفت ٢٣ جنسیت را تعیین میکند و حامل زنهاى خصیصههاى وابسته به جنسیت است. کروموزم X حامل زنهاى بارز و یا نهفته است اما کروموزم ٢٧ بهجز جند زن بارز براى ویرکىهاى جنى مرد، فقط حامل زنهاى زهفته است. شمارى از اختلالهاى ارثى، زاشى از نابهنجارىهاى جفت کروموزم ٢٣ است. اینکونه اختلالها را اختلال وابسته به جنسیت مىنامند.
نکته: طبق اصل زنهاى غالب - مغلوب، زن غالب، زن مغلوب را بىاثر مى کند. زنهاى مغلوب فقط وقتى تأثیرش را نشان میدهد که هر دو رن* مغلوب باشند.
نکته: خصوصیات انسانى ییجیدهاى مثل شخصیت و هوش، برخلاف رنک جشم تحت تأثیر زنهاى مختلغى هستند. براى اشاره به تأثیر (نهاى متعدد بر رفتار از اصطلاح وراثت جند (نى استغاده مىشود.
علمنتیک
علم زنتیک، علم جوانى است. سابقه ابن علم به اواسط قرن نوزدهم بر میگردد که بک راهب اتریشى به نام کرکور مندل وراثت را در نسلهاى نخود بررسى کرد. در این بخش سه روش مطالعه زنتیکى یعنى زنتیک مولکولى، بیوندزنى انتخابى و (نتیک رفتارى را توضیح میدهم.
(نتی ک مولکولى: در رشته زنتیک مولکولى، (نها به کمک فنآورى، دستکارى مىشوند و تأثیر این دستکارى بر رفتار بررسى مىشود. ثنوم کل دستورالعملهابى است که ارکانیسم را مىسازند. زنوم، طرح اصلى ساختارها و فعالیتهاى سلولى ارکانیسم در طول عمرش را ثامل مىشود.
ییوندزنى انتخابى: ییوندزنى انتخابى، یکى از روش‌هاى ززتیکى است که در آن ارکانیسمها براساس اینکه جقدر صفت خاصى را دارند، براى تولید مثل انتخاب مىشوند. این فن را مندل درمطالعاتش روى نخودها ابداع کرد. مطالعات مربوط به بیوند زنى أنتخابى نشان دادهاند که زنها، نفوذ زیادى در رفتار دارند ولى مهم نبودن تجربه را نشان نمیدهند.
(نتبنک رفتارى: ثنتیک. رفتارى، مطالعه میزان و ماهیت تأثیرکذارى وراثت بر رفتار ابست. رنتیک رفتارى نسبت به ونتیک مولکولى و ییوندزنى انتخابى، کمتر تهاجمى است. رنتیک رفتارى به کمک روشهایى جون مطالعه دوقلوها، میزان تأثیر وراثت و تجارب محیطى بر افراد را بررسى میکند. دوقلوهاى همسان. محصول دو نیمه شدن بک تخمک بارور شدهاند، دوقلوهاى ناهمسان از دو تخمک و دو اسیرم مجزا به وجود مىآیند؛ در نتیجه شباهت آنها از شباهت خواهر و بردارهاى غیر دوقلو، بیشتر نیست. زنتیک رفتارى با مقایسه دوقلوهاى همسان و ناهمسان بر این حقیقت که دوقلوهاى همسان از لحاظ زنتیکى، شبیه تر از دوقلوهاى ناهمسان هستند تأکید میکنند. دانشمندان زنتبک رفتارى از مطالعات فرزند خواندکى هم استفاده میکنند تا بفهمند آیا رفتار کودکان به فرزند خواندکى قبول شده، بیشتر شبیه رفتار یدر و مادرهاى اصلى شان است یا شبیه رفتار نابدرى و نامادرىشان.
علم ٥نتیک و تکامل
تأثیرات (نتیک را به آسانى در شباهتهاى خانوادکى مىبینیم. ولى مشاهده تأثیرات تکامل، به این آسانى نیست، جون ما با انسانهاى دیگر در برخى خصوصیات جسمى و روانى مثل قشر مخ که امکان فکر کردن و برنامهریزى را به ما میدهند، شباهت داریم. بعضى از افراد در جریان تکامل در حل کردن مسائل و سازکار ثدن با آن‌ها موفقتر بودهاند. موفقها زنهاىشان را به نسل بعدى منتقل کردهاند و ناموفقها رنه،1ىشان را منتقل نکردهاند. از دبدکاه روانشناسى تکاملى، کارکردهاى روانى در مسیر تخصصى شدن، تکامل بیدا کردهاند. باید یادآورى کنم که بعضى از منتقدان میگویند این (رویکرد روانشناسى) بیش از حد بر مبانى زیستشناختى رفتار تأکید میکند. هرکونه رفتار آدمى وابسته به هماهنکى فرآیندهاى متعددى در بدن است. این هماهنکى در نتیجهى فعالیت دستگاه عصبى مرکزى و به یارى دستگاه غدد درونریز حاصل مىشود. دستگاه عصبى، اندامهاى حسى، ماهیجهها و غدههاى داخلى، امکان اکاه شدن از محیط و سازکارى باآن را فراهم میکنند. انگیزهى بسیارى از رفتارهاى آدمى نیازهابى همجون کرسنکى، تشنکى و اجتناب از خستکى یا درد است. ظریفترین فرآیندهاى اندیشهى آدمى بر الکوى خاصى از رویدادهاى برقى و شیمیایى مغز استوارند.

رشد

عوامل مؤثر بر رفتار: توارث و محیط
نکتهى مهمى که در همه ى جنبههاى تحلیل روانشناختى مطرح مىشود عبارت است از ماهیت یالاکیرى و نقش آن در تشکیل صفات شخصیتى بزرگسال. اما رشد جسمى نیز، که نقش توارث در تشکیل صفات شخصیتى را وارد عمل میکند، در تعیین ساخت‌هاى باذکیرى نقش دارد. به سخن دیگر، تا رشد جسمى به حد معین نرسد، برخى ی^دکیرىها به وقوع شممى ییو ندد. به طور نظرى می‌توان اثر یادگیرى و اثر توارث را متمایز کرد، اما در عمل، تفکیک آنها از یکدیگر غیرممکن است.
رئرغریزىور<ثد
رفتار غریزى را می‌توان جنین تعریف کرد: رفتار ییجیدهاى که در نوع معینى از حیوان قابل بیشبینى است، نسبت به رفتار بازتابى در سطح بالاترى قرار دارد و براى به وجود آمدن، به شرایط اختصاصى یادگیرى نیاز ندارد. رفتار غریزى تنها با اطلاع یافتن از نوع حیوان، که در محیط زندکى طبیعى خود قرار دارد، قابل بیش بینى است. رفتار بازتابى در کروه خاصى از اعضاى باسخ دهنده تولید مىشود و در اثر تحریک سطح ح خاصى به وجود مىآید. رفتار غریزى، معمولاً به هیجیک از گیرندههاى اختصاصى وابسته نیست. وجه تمایز رفتار غریزى با رفتار بازتابى این است که در به وجود آمدن آن نسبت بیشترى از باسخدهندههاى کل بدن شرکت میکنند. رفتار غریزى به ترشح بک غده با فعالیت بک کروه از عضلات محدود نمىشود. به علاوه، رفتار غربزى معمولأ عناصر یادگیرى را نیز در برداد. هر رفتار غریزى عناصر بازتابى را نیز شامل مىشود. از دست دادن یک اندام حسى یا یک کروه عضله می‌تواند قسمتى از طرح کلى رفتار غریزى را تغییر دهد، اما طرح کلى رفتار همجنان ثابت مىماند. رفتار بازتابى اصولاً یک رفتار موضعى است، اما رفتار غریزى کل وجود حیوان را وارد عمل میکند. ویزکىهاى اصلى رفتار غریزى این است که در اثر تمرین آموخته نشده است یا آموخته نمىشود. هر اندازه در نردبان تحول حیوانات یائینتر بیابیم، طرحهاى قابل ییشبینى رفتار به همان أندازه دقیقتر و غیرقابل تغییرتر خواهد بود. برخى تغییرات رفتارى، مثل افزایش نیروى بازوى کودک، که بس از تولد ایجاد مىثود، تحت تأثیر رشد جسمى است. براى انجام دادن برخى فعالیتهاى ذهنى نیز لازم است که دستگاه عصبى به حد کافى رشد کرده باشد. تا زمانى که رشد جسمى با رشد دستگاه عصبى به مرحله ى مناسبى نرسیده است، یادگیرى صورت نمىکیرد. مسیر بازتابهاى طبیعى را، در مجموع. توارث و فرآیندهاى رشد تعیین میکنند. برخى بازتابها مانند دانهجینى جوجهها و مکیدن نوزاد یستانداران، لحظه ى تولد وجود دارد، حال آن که برخى دیگر از بازتابها ظاهرأ باید منتظر بماند تا تارهاى عصبى بین خود ارتباط برقرار کنند.
رفتار!کتسابىورفتار ذاتى
عقیده بر این است که رفتار اکتسابى کم و بیش مستقل از توارث است و رفتار ذاتى را تنبها توارث تعیین میکند،
آثار تجربههاى اولیه
نوزاد انسان، در رختخواب خود، تحتتأثیر تحریکات زیادى قرار مىکیرد. به نظر مىرسد که دردوره نوزادى، نوزاد انسان تحت تأثیر تحربکات خارجى قرار نمىگیرند، بنابراین، عادت بر این شده که ابن دوره را به عنوان دورهى رشد جسمى به حساب آورند یعنى دورهاى که در آن محیط زیست، جز این که غذاى لازم را فراهم آورد و براى کودک درجه ى حرارت مناسبى تدارک ببیند، اهمیت ندارد. اما واقعیت غیر از این است. تحریکات حسى محیط زیست اولیه، براى حفظ برخى ساخت‌هاى عصبى و ایجاد یادگیرى لازم است. نقص با اختلال در این تحریکات، موجب مىشود که ساختهاى عصبى تغییر ماهیت دهند و یالاکیرى، که در تعیین رفتار طبیعى فرد بزرگسال نقش بنیادى دارد، از مسیر لازم خارج شود.
رویدادهاى حسى دوران کودکى، طرحهاى کلى رفتار بىمهرکان، ماهىها، یرندتان و یستانداران در دوران بزرگسالى را تعیین میکند. بدیهى است که رفتار سطح بالاى بزرگسالان، هم در مورد بستانداران و هم در مورد برندکان، اساساً به تجربه دوران کودکى وابسته است. برخى وقابع نشان میدهد که این وابستکى الزاماً در مورد رفتار بازتابى صدق نمیکند، بلکه انکیزش، ادراک و هوش طبیعى نیز به تجربههاى اولیه ى طبیعى نیاز دارند.
توارث، به تنهابى، هیج رفتارى را به وجود نمىآورد. تخم بارور شده به محیط غذابى نیاز دارد تا رشد خود را، ییش از آن که رفتار به وجود آید، تضمین کند. به همین ترتیب، یادگیرى نیز نمی‌تواند بدون توارث و محیط بیش از تولد، که ساختهاى عصبى را به وجود مىآورد و آنها نیز به نوبهى خود به یادگیرى امکان حصول میدهند، رفتارى ایجاد کند. این دو با یکدیگر همکارى میکنند. هر رفتارى، غیر از بارتاب طبیعى. به یادگیرى وابسته است. البته معناى جمله این است که هر رفتارى به طور کلى اکتسابى است. بخش مهمى از رفتار، اکتسابى نیست اما به یلدکیرىهاى بیشین وابسته است. رفتار غریزى نیز یلدکیرىهاى ییشین را لازم دارد و تمام واقعیت‌هاى ارائه شده ذشان میدهد که نمى توان رفتار غریزى را به عنوان یک طبقه ى جداکانه در نظر کرفت و به طور کامل متمایز از طبقه ى رفتار اکتسابى به حساب آورد. برعکس، رفتار غریزى و رفتار اکتسابى با یکدیگر مخلوط مىشوند و بین آنها هیج مرز مشخصى وجود ندارد. اما غریزه، طبق تعریف، باید فرآیند یا نیرویى باشد که، در داخل دستگاه عصبى، رفتار غریزى را به وجود مىآورد. از اصطلاح غریزه جنین برمىآید که رفتار غریزى محصول بک فعالیت اختصاصى است یا از یک بخش خاص مغز (بخشى که از فرآیند مغزى کنترل کننده ى رفتار و و از فرآیندهاى تشکیل دهندهى هوش جداست) سرجشمه مىکیرد. طبق تعریف، غربزه عاملى است که رفتار غریزى را تعیین میکند. رفتار غریزى به تمرین یا به تقلید وابسته نیست و می‌توان کفت که اکتسابى نیست، اما به یادگیرىهایى که از بیش حاصل شده وابسته است. رفتار غریزى مستلزم شناخت قبلى از أثار احتمالى آن نیست. رفتار غریزى به خاطر نفس عمل تولید مىشود نه برحسب هدفى که باید به دست آید.
آیا انسان داراى غریزه است؟
کاربرد صفت غریزى در مورد رفتار انسان، به علت معانى نامشخصى که دارد، ابهام تولید میکند. بسیارى از روانشناسان، صرفنظر از این که جه تعریفى از غریزه دارند، معتقدند که انسان فاقد رفتار غریزى است. این که شیوهى خاص آرابش موى سر از بک تمدن به تمدن دیگر یا از یک دوره به دورهى دیگر، در داخل بک تمدن معین، تغییر میکند، مانع از ابن نمىشود که وجود جنین مدها را در داستانهاى فولکوریک یک تمدن را، که براى اولین بار با آن برخورد مىکنیم، ییشبینى کنیم، اما با اطمینان مى توانیم ییشبینى کنیم که برخى داستانهاى فولکوریک آموخته خواهد ثد با از نسلى به نسل دیگر انتقال خواهد یافت.
توارث و بیمارى روانى
دوقلوهاى یکسان از نظر توارث مثل هم هستند، جون از تقسیم یک تخمک بارور شده به وجود مىآیند. دوقلوهاى عللاى در اثر بارور شدن دو اوول، که تقریباً در یک زمان انجام مىکیرد، به وجود مىآیند و از نظر رنتیک. نسبت به برادران و خواهران عادى، امتیازى ندارند. بدیهى است که دو قلوها معمولاً در یک محیط یرورش مىیابند و اکر یکى از آنها در معرض یک واقعه قرار کیرد به احتمال زیاد دیگرى نیز در معرض همان واقعه قرار خواهد کرفت. [ه]
طبیعت و تربیت جکونه بر رشد تاثیر مىکذارند؟
جان لاک، مخالف این دبدکاه رایج زمانه خود بود که کودکان، بزرگسال کوجکى هستند که با دانش و توانابىهاى لازم بهدنیا مىآیند و فقط بابد بزرگ شوند تا این ویزکىهاى ذاتى در آنان بروز کنند. وى بر ابن باور بود که ذهن نوزاد هماند لوحى سفید
است. طبقنظر لاک، همه دانش ما از طریق حواس بهدست مىأید، یعنى حاصل تجارب ماست و هیج دانش یا اندیشهاى درونى و ذاتى نیست. نظریه ى تحولى نظریه جارلز داروین که بر بنیاد زیستى رشد انسان تأکید داشت، منجر به بازکشت نظریههاى وراثت کرا شد اما در قرن بیستم با سربرزدن رفتارگرایی، مجدداً محیط کرابان مسلط شدند. رفتار کرایانى جون واتسون و اسکینر سرشت انسان را کاملاً قابل انعطاف دانستند. امروزه اغلب روانشناسان نه سرشت و نه تربیت را بهتنهابى عامل اصلى رشد نمیدانند بلکه معتقدند ابن دو در جهت هدایت رشد دایماً با هم در تعاملند. حتى آن قسمت از رشد که به نظر مىرد بهشدت تابع برنامه ى زیستى - فطرى است، ممکن است تحت تأثیر رویدااهاى محیطى قرار کیرد. زیمت شناسانى که سااهترین حیوانات را بررسى میکنند هم قبول دارند که جدا کردن تاثیرات رنها از محیط تقریباً غیرممکن است.
زنوتایی و فنوتایی
دانشمندان براى توجیه شکاف موجود بین زنها و رفتار، زنوتایی و فنوتابب را از هم جدا میکنند. زنوتایب میراث زنتیکى و مواد زنتیکى موجود فرد است. اما فنوتایب طرز بروز زنوتایی بهصورت خصوصیات مشهود و قابل اندازهکیرى است. فنوتابی شامل خصوصیات جسمى (مثل قد، وزن و رنک جثم) و خصوصیات روانشناختى (مثل هوش و شخصیت) مىباشد. براى هر زنوتاییى یک رشته فنوتایی قابل تصور است. بک زفر می‌تواند توان ززتیکى درشت هیکلشدن را به ارث برده باشد ولى تغذیه نیز در درشت هیکل شدن او مهم است.
کند و کاو طبیعت و تربیت
تمایز کلىترین دیگرى که به تمایز زنوتابی و فنوتابی مربوط مىشود، تمایز کذاشتن بین طبیعت معمولاً در اشاره به وارئت زیست ثناختى ارکانیسم بهکار مىرود. اصطلاح تربیت هم بهتجارب محیطى ارکانیسم اشاره دارد. تعامل طبیعت و تربیت یا تعامل رن‌ها و محیط بر تمام جنبههاى ذهن و رفتار تأثیر مىکذارد. عوامل مربوط به وراثت، طى فرایند رسش جلوهکر مىشوند. مقصود از رسش (بختکى) توالى فطرى و از ییش تعیین شده نمو یا تغییرات بدنى است که بهطور ذسبى مستقل از رویدادهاى محیطى هستند. در فرابند رشد ترتیبکذار یک مرحله به مرحله دیگر براى همه کودکان یکسان است، اما سرعت این روند در آنها متفاوت است. رشد حرکتى، یک فرایند رسشى است که محیط یرورشى کودک اثر ناچیزى در آن دارد. رشد از توالى منظمى برخوردار است که خود به رسش موجود زنده در جریان کنش مقابل وى با محیط بستکى دارد. امروزه اکثر مختصصان رشد مثل قضیه نقش تجارب أولیه، در مورد طبیعت در برابر تربیت، مواضع افراطى اتخاذ نمیکنند. رشد تابع قاعده یا همهاش أین همهاش أن نیست بلکه تابع تعامل هر دو است.
خلق وخو
یکى از عواملى که به نظر برخى از روانشناسان در فهم رشد کودى* اهمیت زیلاى دارد، خلق و خو است. منظور از خلق و خو، هم سبک رفتار فرد و هم شیوه یاسخاهى او مىباشد. دو روانبزشک به نامهاى آلکساندر جس و استلاتوماس سه نوع یا سه خوشه خلق و خو را در بین کودکان مشخص کردهاند:
١- بجه راحت که بهطور کلى خلق مثبتى دارد، بهسرعت وارد روال عادى حلفولیت مىشود و با تجارب جدیدى به راحتى منطبق مىثود.
٢- بجه بدقلق که معمولاً واکنش منفى نشان میدهد و کریه میکند، بهآسانى وارد روالعادى طفولیت نمىشود و در یذیرش تجارب جدید، کند است.
٣- بجهاى که دیر کرم مىشود و در فعالیت کند است. جنین بجهاى تا حدودى منغى است و انطباقبذیرى کندى دارد و ثدت و عمق خلقش کم است.
البته محققان دیگر، ابعاد دیگرى را محور خلق و خوى کودک میدانند مثلاً هیجانى بودن (کرایش به زاراحتى)، اجتماعى بودن (ترجیح دادن معاشرت با دیگران به تنها بودن) و سطح فعالیت (ضرب و شدت خلق و خو). این کونه تفاوت‌هاى کوکان در خلق و خو که از همان اولین روزهاى زندکى کودکان نمودار مىشوند، این عقیده را که طبیعت و تربیت هر دو بر رشد انسان تاثیر مىکذارند، تأبید میکنند.
روشهاى یدر و مادرى کردن و کودکان حاصل از انها 
سبک رفتار والدین نتیجه حاصل در کودکان
مستبدانه محددیت و تنبیه، دستور بىجون و جرا، مبادله کلامى اضطراب مقایسه اجتماعى، ابتکار عمل به
ناچیز خرج ندادن، مهارتهاى ارتباطى ضعیف.
تشویق کودک به استقلال در جارجوب برخى قابلیت اجتماعى، انعطاف یذیرى،
مقتدرانه محدودیتها، دادو ستد و مبالاله کلامى زیاد، دلسوزى و مسئولیت یذیرى اجتماعى.
غا^لانه رسیدکى.
دخالت ناچیز در زندکى کودک، بىخبر بودن از اعمال اضطراب مقایسه اجتماعى، ابتکار عمل به
و رفتار کودک خرج نداان، مهارت‌هاى ارتباطى ضعیف.
سهلکیرانه دخالت بدون توقع د زندکى کودک، سهل کیرى زیاد. اضطراب مقابسه اجتماعى، ابتکار عمل به
خرج ندادن، مهارت‌هاى ارتباطى ضیف.

روانشناسى مثبت تکر و رشد کودکان
کودکان انعطافبذیر
کودکان انعطاف یذیر یک یا جند مزیت دارند که به آنان در غلبه کردن بر کمبودها کمک میکنند. این مزیتها شامل عوامل فردى (مثل کارابى عقلانى) عوامل خانوادکى (مثل داشتن رابطهاى نزدیک و دلسوزانه با حداقل یکى از والدین) و عوامل غیر خانوادکى (مثل رابطه داشتن با بزرگسالان حمایتکر و قابل، در خارج از محیط خانواده) مىباشند. البته رشد موفقیتآمیز کودک منوط به وجود تمام این عوامل نیست.
تمودار خصوصیات کودکان انعطاف یذیر و بافت‌هاى زندکى آنان
مببع حصوصت
فردى کارایى عقلانى، خوشایندن بودن، مردم آمیزى،
سهلکیرى. اعتماد به نفس، عزت نفس زیاد، استعدادها
ایمان
خانوادکى رابطهخوب با والدى دلسوز
یدر و مادرى کردن مقتدارانه، مهربانى، ساختار، انتظارات
متعالى مزیتهاى اجتماعى اقتصادى
ارتباط با شبکههاى خانوادکى کسترده حمابتکر
بافت غیرخانوادکى ارتباط با بزرگالان دلسوز در بیرون از خانواده
ارتباط با سازمانهاى مفید و سازنده
رفتن به مدارس موثر
نوجوانى
نوجوانى، دوره کذر از کودکى به بزرگسالى است. نوجوانى حدوداً از ١٥ تا ١٢ سالکى شروع مى شود و در ١٨ تا ٢١ سالکى خاتمه مىیابد.
روانشناسى مثبتتکر و نوجوانان
صاحبنظران معمولاً نوجوانان را آدمهاى نابهنجار و منحرف دیدهاند. مثلاً فروید، نوجوانان را موجوداتى تحت فرمان سانق جنسى وبر از تعارض میدبد. نوجوانان در هر نسلى، موجودات تندرو، نکرانکننده و متفاوتى به نظر رسیدهاند. ولى در نظر کرفتن نوجوانى بهعنوان دوره سرکشى، بحران، آبیب و انحراف، جندان سودمند نیت و می‌تواند به ضرر نوجوانان تمام شود. دقیقتر این است که نوجوانى را دوران ارزیابى، تصمیم کیرى و تعهد ببینیم. آنجه در رشد نوجوانان اهمیت خاصى دارد، حمایت بلندمدت والدینى است که عمیقاً دلسوزشان باشند.

احساس و درک

آستانه‌ها
آستانه مطلق
دستگاه عصبى بابد بتواند مقادیر مختلغ انرزى در محیط را بیابد. جقدر محرک لازم است تا چیزى را ببینید، بشنوید، بجشید، بو کنید یا احساس کنید، بک راه جواب دادن به این سؤال آن است که فرض را بر وجود بک آستانه مطلق بکذاریم که حداقل انرثى قابل جستجو توسط شخص را نشان میدهد. وقتى میزان انرثى محرک از آستانه مطلق کمتر است، نمی‌توانیم به وجودش بى ببریم و وقتى بیش از آستانه مطلق است، به وجودش یى مىبریم. حواس ما در شرایط أرمانى، آستانههاى مطلق بسیار بابینى دارند، به همین دلیل هم در یافتن مقادیر کم انرزى خیلى خوب عمل مىکنیم. یارازیت اصطلاحى است که در مورد محرکهاى متضاد و نامربوط بهکار مىرود. معمولأ فکر مىکنیم یارازیتها فقط صوتى هستند درحالىکه یارازیت در معناى روانشناختى خود در مورد حسهاى دیگر هم بهکار مىرود. آلودکى هوا ابرى بودن هوا نور ماشینها و نور خانهها بارازیتهاى بصرى هستند که در توانایى دبدن نور شمع از راه دور خلل ایجاد میکنند.
نکته، یسیکوفیزیک رشتهاى است که رابطه خصوصیات فیزیکى محرکها و تجربه آنها توسط شخص را بررسى
میکند.
عد اضانه مطلق ان مقدار از ئ فیزیکى - ت محرک١ حربوط به ال در ۵٥ درصد موارد ل مم کت. ان " ' ان
ادراک زیر آستانهاى
ادراک زیر آستانهاى بافتن اطلاعاتى است که زبر آکاهى هشیارانه قرار دارند. یکى از کاربردهاى بحثانکیز تحقیقات ادراک زیر آستانهاى، تزریق ییامهاى زیر آستانهاى در نوارهاى موسیقى راک است. عدهاى مدعى شدهاند که وقتى نوارهاى برخى از کروههاى راک را به عقب برمیگردانند ییامهایى از ثیطان را دریافت میکنند. از لحاظ نظرى، وقتى این نوارها در حالت عادى (و رو به جلو) .بخش مىشوند ییامهاى مورد نظر، به طور هشیارانه قابل ادراک نیستند ولى به صورت زیر آستانهاى بر رفتار تأثیر مىکذارند. محققان تاکنون نتوانستهاند شواهدى دال بر وجود جنین بیامهایى بیدا کنند یا اکر هم جنین بیامهایى وجود دارند نتوانستهاند تأثیر آن‌ها بر رفتار را ثابت کنند. اولا، گیرندههاى حسى می‌توانند محرکهاى حسى ضعیف را ثبت کنند و این محرکها می‌توانند در سطحى زیر سطح هشیارى، در مغز رمزکردانى شوند. ثانیأ هیجکونه شواهدى دال بر تأبید ادعاهاى آکهىدهندکان و منتقدان موسیقى راک که میگویند این ثبت حسى و رمزکردانى عصبى بر افکار و رفتارمان تأثیر مىکذارد وجود ندارد. البته شواهد نثان میدهند که ما تا حد زیادى تحت تأثیر صداها و مناظرى که از آنها أکاهیم و می‌توانیم به نحو مؤثرى به آن‌ها توجه کنیم، هستیم.
آستافه افتراق
روانشناسان، علاوهبر بررسى میزان انرزى لازم براى آن که محرکى قابل یافتن شود، درباره میزان فرقى که دو محرک باید داشته باشند، تا فرق آنها کشغ شود نیز تحقیق کردهاند. ابن فرق همان آستانه افتراق یا کمترین فرق محسوس است. آستانه افتراق (اختلافى) یا کمترین فرق محسوس به کمترین تفاوت در تحریک کفته مىشود کد براى تمایز یک محرک از محرکى دیگر در ۵٠ درصد موارد لازم است، اطلاق مىشود. همانطورکه آستانه مطلق بر مبناى ٥ه درصد محرکیابى تعریف مىشود، آستانه افتراق هم بر مبناى کمترین تفاوت در میان تحریک که در ٥ه درصد موارد موجب تشخیص محرکى از محرک دیگر مىشود، تعریف مىشود.
فکر اصلى در مورد رمزکردانى کیفیت، از بوهانس مولر است. مولر در سال ه١٨٢ بیان داثست که اکر مغز می‌تواند بین اطلاعات رسیده از دستگاههاى حسى مختلف مثل نور و صوت تمیز قاثل شود، به این علت است که عصب حسى آن‌ها متفاوت است (برخى عصبها به تجربههاى بینایى منتهى مىشوند، برخى دیگر به تجربههاى شنوابى و جز اینها). بزوهشهاى بعدى اندیشهى مولر را در مورد انرزىهاى اختصاصى عصبى تأیید کردند. این تحقیقات نشان دادند که کذرکاههاى عصبى که از گیرندههاى حسى مختلف آغاز مىشوند به مناطق مختلف قشر مخ مىرسند. در حال حاضر تا حدودى زیادى در این مورد اتغاق نظر وجود دارد که مغز برمبناى کذرکاههاى عصبى اختصاصى می‌تواند تفاوتهاى کیغى بین دستگاههاى حسى را رمزکردانى کند. اما در تمیز کیفیت در یک حس خاص جه میدانیم؟ جکونه قرمز را از سبز یا شیرین را از ترش تمیز میدهیم؟ در این مورد نیز این احتمال وجود دارد که رمزکردانى توسط نورونهاى اختصاصى صورت مىکیرد. باید کغت که اختصاصى بودن تارهاى عصبى تنها اصل موجه در رمزکردانى کیفیت نیست. در هر دستگاه حسى، التوى شلیک عصبى نیز می‌تواند مبناى رمزکردانى کیفیت احساس قرار کیرد. براى مثال، تار عصبى معینى ممکن است حداکثر باسخدهى را به مزهى شیرین داشته باشد و در عین حال به مزههاى دیگر نیز به درجات مختلف بابخ دهد. هم اختصاصى بودن و هم الکوى خاص ثلیک عصبى، هر دو در رمزکردانى کیفیت درکارند آستانههاى اختلافى مربوط به شدت یا مقدار یک محرک، همراه با مقدار آن محرک افزایش مىیابد. آستانه اخلافى همراه شدت محرک افزایش مىیابد.
قانون وبر
بک جنبه مهم آستانههاى افتراقى ابن است که همیاى مقدار تحریک، افزابش مىیابند. قانون وبر هم بر این اصل متکى بود که دو محرک براى آن که به عنوان دو محرک متفاوت ادراک شوند بابد در یک حداقل درصد ثابتى با هم فرق داشته باشند. قانون وبر، بهطورکلى درست است. [٣] به اعتقاد وبر آبتانه اختلافى معمولاً برابر با کسر ثابتى از مقدار محرک است. (к (к عددى است ثابت، کمیت к را ثابت وبر مىنامند. ثابت وبر براى زیر و بمى صورت: ٥/٥٥٣ درخشندکى دبدارى: ٥/٥٥١٧ بلند کردن وزنه: ٥/٥٢ شدت صورت: ١/ فشار بر سطح بوست: ١٣/ مزه آب نمک: ٥/٢ مىباشد. [١]
فرضیه فخنر
باسخ دستگاههاى حسى (احساس) به نسبت شدت محرک افزایش نمى بابد بلکه هر جه بر شدت محرک افزوده مىشود، احساس کندتر افزایش مىیابد. به اعتقاد فخنرآستانه اختلافى، معادل تغییر ثابتى در احساس است. مطابق قانون فخنر شدت احساس، متناسب با لکاریتم شدت محرک خواهد بود. [١]
نظریه علامت یابى
نظریه علامتبابى که نظریهاى درباره ادراک است، روى تصمیمکیرى در مورد محرکها در حالت عدم اطمینان، متمرکز است. طبق نظریه علامتیابى، یافتن محرکهاى حسى علاوه بر شدت آن محرکها و توانایىهاى حسى مشاهدهکر، به عوامل دیگرى نیز
Johannes Muller ٠ا
2. specific never energies
بستکى دارد. این عوامل عبارتند از تفاوتهاى فردى و زمینهاى مثل خستکى، انتظار و میزان اضطرار. نظرید علامت یابى براى تحلیل تصمیم کیرى در حالت عدم اطمینان، زبان دقیقى در اختیارمان مىکذارد و امکان بازنمایى ذمودارى این تحلیل را به ما میدهد. فرایند تصمیمکیرى در نظریه علامتیابى، دو مؤلفه اصلى دارد: کسب اطلاعات و ملاک. مؤلفه ملاک هم به مبنایى که براساس آن در مورد اطلاعات موجود قضاوت مى کنیم، اشاره دارد. یس یاسخها به ملاکى بستکى دارند که تصمیم کیران بر آن اساس وجود یا عدم وجود محرک را تعیین میکنند، ملاک به چیزى بیش از اطلاعات حاصل از محرکهاى محیطى بستکى دارد.
انطباق حسى
توانایى دستگاه بینابى براى تطبیق یافتن با تاریکى اتاق، نمونه اى از انطباق حسى یا تغییر یاسخدهى دستگاه حسى بر مبناى متوسط تحریک محیطى است.
دید نور
حساسیت و وضوح دبد . حساسیت هر جشم را به شدت نور، میلهها و مخروطها تعیین میکنند. دو تفاوت اساسى بین میلهها و مخروط‌ها وجود دارد که برخى از یدیدهها ى مربوط به شدت ادراکى نور، یا درخشندکى را تبیین میکنند. یکى از این تفاوت‌ها این است که در مقابسه با مخروطهاء به طور متوسط میلههاى بیشترى به یک باختهى کرهى متصل مىشوند، و به همین دلیل نیز یاختههاى کرهى مرتبط با میلدها درون داد بیثترى دریافت میدارند تا باختههاى کرهى مرتبط با مخروطها. تفاوت دوم أینکه میلهها و مخروط‌ها از نظر محل استقرار با هم فرق دارند. لکهى زرد شبکیه حاوى مخروط‌هاى بسیارى است اما میلهاى ندارد. در عوض منطقه ى بیرامونى (بقیهى شبکیه) داراى باختههاى میلهاى زیاد ولى یاختههاى مخروطى کمترى است. این امر که میلههاى بیشترى با یاختهى کرهى ارتباط دارند، سببب مىشود بینابى مبتنى بر میلهها حساستر از بینایى مبتنى بر مخروط باشد. ارتباط داشتن جند میله با بک باختهى کرهى، امکان میدهد جند برانکیختکى عصبى همکرا شوند و به همین علت نیز بینایى مبتنى بر میلهها حساس تر از بینابى مبتنى بر مخروطهاست. اما این افزایش در حساسیت به بهاى به دست مىآبد، بدین معنى که بینایى مبتنى بر میلهها در مقایسه با بینایى مبتنى بر مخروط‌ها با وضوح دید کمترى همراه ابست. ییامد دیگر تفاوت‌هاى یلاد شده این است که در منطقه ى بیرامونى که از لحاظ یاختههاى میلهاى غنى ابست، توانایى بیشترى براى تثخیص نور ضعیف داریم تا در زقطهى زرد شبکیه. بنابرا ین، تیزبینى در نقطه ى زرد شبکیه و حساسیت در ییرامون آن بیشتر است.
یس تصویر (رد تصویر)
بس تصویر، یعنى اثرى که بس از کناررفتن محرک اصلى مدتى در جشم باقى مىماند. مثلاً اکر به مدت ٣٥ تا٣ ثانیه به بک جسم نورانى خیره شوید، آن کاه به صفحه ى بىرنکى نکاه کنید، لکهى سیاهى در آن خواهید دید. این لکهى سیاه را یس تصویر آن جسم نورانى مىنامند.
رد تصویرى مثبت: وقتى براى مدت کوتاهى رنکى یا شکلى را دیده و جشم از آن برداریم تا زمان کوتاهى همان رنک یا شکل را مىبینیم.
رد تصوبرى منفى: بس از خیره شدن طولانى به بک رنک با شىء اکر به سطح خاکسترى جشم بدوزیم رنک مکمل آن را مىبینیم.
مشاهدات هرینک او را واداشت بکوبد دستگاه بینابى با رنکها به صورت زوجهاى قرمز - سبز و آبى - زود برخورد میکند. امروزه به دیدگاه هرینک، نظریه فرایند متضاد کفته مىشود. طبق نظریه فرایند متضاد، سلولهاى دستگاه بینایى به رنکهاى قرمز -سبز و آبى — زرد یاسخ میدهند، یک سلول ممکن است با قرمز تحریک و با سبز بازدارى شود در حالى که سلول دیگر با زرد تحریک و با آبى بازدارى شود. تحقیقات نشان دادهاند نظریه فرایند متضاد در واقع می‌تواند مسئله ردهاى تصویرى را تبیین کند.
. sensitivity
2. acuity
3. brightness 
ترکیب رنکها. جالب است که تمام فامهایى را که می‌توانیم تمیز دهیم تنها با آمیختن جند رنک اصلى می‌توان ایجاد کرد. در بحث کنونى و در سرتاسر این بخش، آنجه مورد نظر ماست آمیختن نورها به شیوهى ترکیب افزایشى است و نه آمیختن رنکهاى مایع و رنکدانهها که ترکیب کاهشى نام دارد. قواعد ترکیب رنک‌ها در مورد رنکهاى نقاشى و رنکهاى نورى متفاوت است. این امر دور از انتظار هم نیست. زیرا وقتى رنکهاى نقاشى را مخلوط مىکنیم، محرک فیزیکى تغییر میکند (اختلاط در بیرون از جشم روى میدهد) و از ابن روء مسئله به علم فیزیک مربوط مىشود. اما در مورد ترکیب نورها اختلاط در خود جشم روى میدهد و بنابراین با یک بدیدهى روانشناختى سر و کار داریم. در مورد ترکیب نورها باید کفت، به طور کلى از ترکیب سه طول موج نور می‌توان همتاى تقریباً هر رنکى را بدید آورد، به شرط أنکه یکى از سه طول موج از دامنه ى موجهاى بلند طیف نور (قرمز)، دومى از طیف میانه ى نور (سبز یا سبز مایل به زرد)، و بومى از دامنهى موج‌هاى کوتاه طیف نور (آبى یا بنفش) انتخاب شود. این یافته کاهى قانون سه رنک اصلى نامیده مىشود.
خطاهاى حسى
خطاى بصرى وقتى ابجاد مىشود که بین واقعیت و بازنمابى ادراکى آن، نوعى ناهماهنکى یا ناهمخوانى وجود داشته باشد. خطاىها حسى اکر جه نادرستاند ولى نابهنجار نیستند. تاکنون بیش از٢٥٥ نوع خطاى حسى کشف شده است که در بحث زیر به شش مورد از آنها مىبردازیم.
یکى از معروفترین خطاى بصرى، خطاى مولر - لایر است که در زمودار ١ آن را نشان دادهایم. طول دو خط افقى در این زمودار برابر است هرجند (ب) طولانىتر از (الف) به نظر مىرسد. خطاى افقى - عمودى است که در آن عمودى طولانىتر از خط افقى به نظر مىرسد هرجند طول هر دو برابر است (به نمودار٢ مراجعه کنید) در خطاى حسى بونزو (001120) خط افقى بالایى بزرگتر از خط یائینى بد نظر مىرسد، (به نمودار٣ مراجعه کنید،)
ح (الف)
X (ب)
خطاى حسى مشهور دیگر، خطاى ماه است. وقتى ماه در سطح افق قرار دارد، أندازهاش را بزرگتر از وقتى که بالاى سر ما قرار دارد، تخمین مىزنیم. جنکک جرخان شیطان، بک خطاى حسى جذاب دیگر است. آخرین مثال خطاى حسى، صورت دستکارى شده است که اکر آن را وارونه کنیم، دستکارى صورت کرفته در آن به جشم نمىآید.
ادراک در کودکان: کودکان بیشتر ترجیح میدهند به طرح‌ها زکاه کنند تا سطوح یکنواخت. کودکان مىتونند طرح‌ها را حداقل در سن یک ماهکى ببینند ولى در ۶ ماهکى حساسیتشان به سطح حساسیت بزرگسالان مىرسد. ادراک در کودکان حداقل از زمانى است که در کودک قادر به حرکت باشد. توانایىهاى ادراکى بیشتر فطرى است ولى تجربه نیز در آن دخالت دارد.
ا. additive
2 subt٢act٦١'e
درد
وقتى تماس بوستى حالت سوزنى به خود مىکیرد، فشار فیزیکى از حالت لمس شدن به حالت درد در مىآبد. وقتى دسته قابلمه آنقدر داغ است که دست را مىسوزاند، احساس کرما به درد تبدبل مىشود. تحریک شدبد هریک از حسها می‌تواند احساس درد ایجاد کند. درد احساسى است که بد ما خبر میدهد بخثى از بدن مان صدمد دیده است. درد همجون نظام واکنش سریع عمل میکند و به دستگاههاى حرکتى مغز مىکوید باید براى به حداقل رساندن یا رفع صدمه کارى کند.
کذرکاههاى درد : گیرندهاى درد در سراسر بدن یراکنده شدهاند. اکرجه أناتومى گیرندههاى درد یکسان است ولى از لحاظ نوع محرکهاى فیزیکى که معمولاً به أنها یاسخ میدهند با یکدیگر فرق دارند. گیرندههاى مکانیکى درد عمدتاً به فثار یاسخ میدهند.
آستانه شلیک گیرندههاى درد خیلى بالانر از آستانه شلیک گیرندههاى دما و لمس است. گیرندههاى درد معمولاً به آن دسته از محرک‌هاى فیزیکى که آنها را از شکل مىاندازند یا به آن دسته از محرکهاى شیمیا بى که آن‌ها را «تحریک میکنند» واکنش نشان میدهند. مفاصل ملتهب با ماهیجههاى زخمى و کشیده شده بروستاکلاندینها را که محرک گیرندهها هستند و موجب احساس درد مىثوند، تولید میکنند. داروهابى مثل أسییرین احتمالأ با کم کردن تولید بروستاکلاندینهاى بدن، احساس درد راکم میکنند.
بیامهاى درد از دو کذرکاه عصبى به مغز منتقل مىشوند: کذرکاه سربع و کذرکاه کند. در کذرکاه سریع، تارهاى عصبى بهطور مستقیم به تالاموس و از آنجا به نواحى حرکتى و حسى قشر مخ وصل مىشوند. این کذرکاه، اطلاعات مربوط به درد تیز و موضعى مثل درد ناشى از بریده شدن بوست را منتقل میکند. کذرکاه سریع حکم یک دتکاه هشدار دهنده را دارد که درباره جراحات اطلاعات فورى میدهد - اطلاعات در این کذرکاه ظرف مدتى کمتر از یک ثانیه به قشر مخ مىرسند. در کذرکاه کند، اطلاعات مربوط به درد از طریق دستگاه کنارى که یک مسیر فرعى است و باعث تاخیر جند ثانیهاى ورود اطلاعات به قشر مخ بشود، انتقال مىیابد.
روزالدملزاک و باتریشیا وال در دهه •ع١٩ نظریه کنترل دروازه درد را ییش کشیدند که مىکوید ستون فقرات دروازهاى عصبى دارد که قابلیت باز شدن (ادراک درد) دارد. وقتى مغز علائم نزولى به سمت نخاع شوکى ارسال میکند تا این دروازه را ببندد، احساس درد فروکش میکند. نظریه کنترل دروازه دنبال تبیین تاثیرات طب سوزنى بوده که در آن سونهاى نازکى به برخى نقاط بدن زده مىشود تا حالاتى شبیه بىحسى موضعى ایجاد شود. در نظریه کنترل دروازه، فر ض بر این است که سوزنها در طمب سوزنى، بیام بسته شدن درد را میدهند و بههمین دلیل شخص دردى حس نمیکند. اخیر وال و ملزاک در نظریه کنترل دروازه تجدبدنظر کردهاند. آنها اکرجه هنوز معتقدند بخشى از درد به علائمى بر میگردد که از دروازه نخاع شوکى مىآبند ولى میگویند که در نهایت این مغز است که تجربه درد را ایجاد میکند. اندورفینها انتقال دهندههاى عصبى خاصى هستند که در تولید درد و لذت، نقش افیون‌هاى طبیعى را بازى میکنند. نظر ابن است که اندورفینها عمدتاً در سینابسهاى کذرکاه کند آزاد مىشوند.
ادراک درد، یدیده ییجیدهاى است که در آن تفاوت‌هاى فردى دیده مى شود. عدهاى بهندرت احساس درد میکنند و عدهاى با بک ضربه یا کبودى جزئى به شدت احساس درد میکنند. ابن تفاوتهاى فردى تا حدودى جنبه فیزیولوزیک دارند. ولى ادراک درد فقط به فیزیولوثى بستکى ندارد. هرجند تمام احساس‌ها تحت تائیر عواملى جون انکیزش، انتظار و عوامل تصمیمى قرار دارند اما ادراک درد بیش از سایر ادراکات تحت تأثیر این عوامل است. بافت فرهنکى و قومى نیز تا حد زیادى بر میزان درد تاثیر مىکذارد. تنوع فرهنکى در زمینه ادراک درد، بیش از هرجا در قضیه زایمان نمود مىیابد. زنها در برخى فرهنکها، زایمان را درد ناک نمیدانند.
کنترل درد و درمان: حتى شدیدترین دردهاى حالا نیز با کار نکردن یا مصرف داروهاى ضد درد کم مىشوند. اما درمان درد مزمن، کار پیچیده ترى است. موفقترین درمان در زمینه درد، درمانى است که در آن فنون جسمى و روانشناختى تلفیق شده باشد. در درمانکاه درد، براى درمان درد اشخاص از یک یا جند فن زیر استغاده مىشود: جراحى، تجویز دارو. طب سوزنى. تحریک الکتریکى، ماساز، نرمش، هیینوتیزم، آرامش عضلانى و برت کردن حواس.
برت کردن حواس: برت کردن حواس معمولاً بهترین راه کاهش درد است جون توجه کردن به احساس، آن را تشدبد میکند. مثلاً می‌توانید به کار خوشایندى که قرار است این هفته انجام بدهید، فکر کنید.
تنفس متمرکز: به انکشت یاى خود ضربهاى بزنید و بلافاصله شروع کنید به نفس نفس زدن. تنفس متمرکز احتمالاً دروازه درد را مىبندد و درد را کم مى کند.
تحریک متقابل: یس از آن کهیکجادر بدنتان بدجورى مىبرد و صورتتان را جنکمىزنید، دردتان قطع مىشود. این عمل نیز احتمالاً دروازه درد را مىبندد. یخ کذاثتن روى قسمت رک به رک شده یا متورم بدن، علاوه بر ابن که درد را کم میکند باعث خوابیدن ورم نیز مىشود.
ائ هشی)وى
هشیارى آکاهى از رویدادهاى بیرونى و احساسات درونى، مثلاً آکاهى از خودمان و افکارمان درباره تجاربمان مىباشد. محتواى هشیارى هر لحظه در حال تغییر است. اطلاعات خیلى سریع وارد هشیارى مىشوند و از آن خارج مىشوند. ویلیام جیمز ذهن را جوى هشیارى یا جریان مستمر حسها، تصاویر، افکار و احساسات در حال تغییر میدانست.
سطوح آسما هى
ه سطح أکاهى عبارتند از: هثیارى سطح بالا، هثیارى سطح یائین، حالات تغییر یافته هشیارى، أکاهى کیمههـشبأر|که و عدم اکاهى.
هشیارى سطح بالا
در اکثر حالات هشیارى انسان، شاهد فرآیندهاى کنترل شدهاى هستیم که اشخاص در آنها تلاششان را به هدف خاصى معطوف مى کنند.
آهئهىسطحس
در زیر فرآیندهاى کنترل شده، سطوح دیگر آکاهى هشیارانه وجود دارد. سطوح بائین آکاهى ثامل فرآیندهاى خودکار و حالت آشناى در تخیل فرو رفتن است.
فرآیندهاى خودکار
ف^رآیندهاى خودکار به آن دسته از حالات هشیارى کفته مىشود که به حداقل توجه نیاز دارند و مزاحمتى براى کارهایى که مشغول انجام دادن آنها هستیم، ایجلا نمیکنند- فرآیندهاى خودکار در مقایسه با فرآیندهاى کنترل شده به تلاش هشیارانه کمترى نیاز دارند. در هنکام بیدارى، رفتارهاى خودکار در مقایسه با فرآیندهاى کنترل شده، در سطح یانین ترى از آکاهى رخ میدهند ولى هنوز رفتارهاى هشیارانه محسوب مىشوند.
در تخیل فرو رفتن: در تخیل فرو رفتن یکىدیگر از حالات هشیارى است که سطح تلاش هشیارانه در آن کم است. در تخیل فرو رفتن کمى شبیه رویا دیدن در بیدارى است. خیالبافى معمولا بهصورت خود انکیخته و هنکامى که مشغول انجام کارى هستیم که توجه کامل نمىخواهد، شروع مىشود. رایج‌ترین شکل در تخیل فرو رفتن، برسه زدن در خیالات است. این جریان نیمه خودکار در تخیل فرو رفتن می‌تواند مفید باثد. در تخیل فرو رفتن، ذهن ما را هنکام کنار آمدن با مسائل، خلق کردن و خیالیردازى، فعال زکاه میدارد.
حالات تغییو یافته هشیارى
حالات تغییر یافته هشیارى یا آکاهى. حالاتى ذهنى هستند که تفاوت محسوسى با حالات آکاهى معمول ما دارند. این حالات بر اثر مصرف دارو، ضربه، خستکى، هیینوتیزم و محرومیت حسى ابجالا مىشوند. مصرف دارو در برخى موارد سطح بالابى از آکاهى را ایجاد میکند.
آ کاهى نیمههشیارانه
مقدار زیادى از فعالیت مغزى، زبر سطح آکاهى هشیارانه انجام مىشود. روانشناسان روز به روز به بردازش نیمههشیارانه اطلاعات که هنکام بیدارى یا خواب می‌تواند رخ بدهد، بیشتر علاقهمند مىشوند.
آکاهى نیمههشیارانه در بیدارى
به نظر میهالى که متخصص خلاقیت است، بینشهاى مخترعانى مثل فرانک آفنر احتمالاً وقتى کسب مىشوند که بیوند ذیمههثیاراذه ایدهها آن قدر قوى است که «باقى» وارد آکاهى مىشوند. ذهن ما هنکام یرورش ایدهها بدون آن که خودمان اکاه باشیم، مثغول بردازش اطلاعات است. بردازش ذبمههباد1ذه اطلاعات می‌تواند در مسیرهاى موازى انجام مىشود.
خواب و رویاها
سطح آکاهى ما در هنکام خواب و رویا یائینتر از سطح آکاهىمان هنکام خیالبافى است. با این حال بهتر است آنها را عدم هشیارى ندانیم بلکه آنها را سطوح بائین هشیارى در نظر بگیریم. محققان متوجه شدهاند که انسانها هنکام خواب، هنوز تا حدودى نسبت به محرک‌ها ى بیرونى آکاهاند.
عدم آکاهى
اصطلاح ناهشیار بهطور کلى درباره شخصى به کار مىرود که در حالت ناهشیارى طولانى و عمیق و یک بیهوشى و سنکینى خاص فرو رفته است. اما زبکموند فروبد برداشت متفاوتى از اصطلاح ناهشیار داشت. فروید تقریبأ همزمان با ویلیام جیمز که مشغول تشریح ماهیت دائمالتغییر جوى هشیارى بود، نتیجه کرفت که اکثر افکارمان ناهشیارند. فکر ناهشیار به تعبیر فروید، ماوراى خواستهها. احساسات و افکار نامقبول و خارج از آکاهى هشیارانه مىباشد. به نظر فروید، افکار ناهشیار خیلى بار اضطرابى دارند و جنان با هیجانات منفى دیگر آمیختهاند که هشیارى نمی‌تواند آنها را ب‍‍‍پذیرد.
فروید معتقد بود بعضى خاطرهها و امیالى که از نظر هیجانى دردناکند، وایسرانده مىشوند - یعنى بد ناهثیار رأنده مىثوند - و در آنجا ممکن ابست همجنان به تأثیر خود بر اعمال ما ادامه دهند، هر جند که خودمان از وجود آن‌ها آکاه نباشیم. افکار و تکاندهایى که به ناهشیار رانده ثدهاند نمی‌توانند وارد هشیارى شوند، اما می‌توانند بد ثیوههاى غیرمستقیم یا مبدل - از طریق رؤیاها، رفتارهاى نامعقول، اطوار قالبى و لغزشهاى کلامى -برما تأثیر بکذارند. اصطلاح لغزش فرویدى به آن دسته از کفتههاى غیرعمدى اشاره دارد که ادعا مىشود برخى تکانههاى بنهان را آشکار مىسازند. مثلا به جاى کغتن «خوشحالم که حالتان خودب است» بکوییم «متأسغم که حالتان خوب است». فروید معتقد بود امیال و تکانههاى ناهشیار، علت بسیارى از بیمارىهاى روانى است. او روش روانکاوى را ابداع کرد که هدف آن بازآوردن مطالب وابس رانده به حیطه ى هشیارى به منظور درمان بیمار است. اغلب روانشناسان این نظر را مىبذیرند که برخى خاطرهها و فرابندهاى روانى، از طربق درون نکرى دست یافتنى نیستند و بنابراین می‌توان آنها را ناهشیار نامید.
ریتمهاى زیستشناختى و خواب
ریتمهاى زیستشناختى، نوسانات فیزیولوزیک دورهاى بدن هستند. این ریتمها توسط ساعتهاى زیستشناختى زیر کنترل مىشوند:
١-جرخههاى سالانه و فصلى، مثل مهاجرت برندکان، زمستان خوابى خرسها و نوسانات فصلى عادات غذایى انسان.
repressed .ا
2 Freudian slip
٢- جرخههاى بیست و هثت روزه، مثل جرخه قاعدکى زنان که بهطور متوسط ٢٨ روز طول مىکثد٠
٣- جرخههاى بیست و جهار ساعتى، مثل جرخه خواب و بیدارى و تغییرات دماى بدن.
ریتمهاى سیر کادین
ریتم سیر کادین بک جرخه رفتارى یا فیزیولوزیک روزانه است. ریتمهاى سیرکادین روزانه عبارتند از جرخه خواب و بیدارى، دماى بدن، فشار خون و میران قند خون. کلمه circadian (سیر کادین) از دو کلمه لاتین circa به معناى حدود و ىع1ل به معنا روز کرفته شده است. محققان کشف کردهاند که تغییر از روز به شب، تحت نظارت هسته بالاى جلییا است که بک ساختار کوجک مغزى مىباشد و ربتم خود را براساس دروندادهاى شبکیه، با جرخه روشنابى و تاریکى هماهنک میکند. بروندادهاى هسته بالاى جلییا این امکان را فراهم مىآورند تا هییوتالاموس، ربتمهاى روزانهاى مثل حرارت بدن و کرسنکى و ساخت شبکهاى را تنظیم کند تا ساخت شبکهاى نیز ریتمهاى روزانه خواب و بیدارى را تنظیم نماید. اکرجه تعدادى از ساعت‌ها با تنظیم کنندههاى زیستشناختى در تنظیم ریتمهاى سیر کلادین دخالت دارند ولى محققان متوجه شدهاند که هسته بالاى جلییا مهم‌ترین دتکاه تنظیم کننده است. بسیارى از نابینایان مثکل خوابیدن دارند جون شبکیه آن‌ها نمی‌توانند نوریابى کند. این افراد دجار نوعى خستکى برواز و بىخوابى دورهاى هستند جون ریتمهاى سیر کادین آن‌ها غالباً جرخه ع٢ ساعتى ندارند.
برهم خوردن تنظیم ساعت زیستشناختى
کاهى تنظیم ساعت‌هاى زیستشناختى برهم مىخورد یا ابن ساعت‌ها از مسیر برنامههاى تنظیمى خود خارج مىشود. مسافرت با هوابیماهاى جت، تغییر ساعات کار و بىخو١بى، برخى از جنبههاى زندکى عصر جدیدند که بىنظمىهایى در خواب ابجاد میکنند. مشکلات ساعات کار غالبأ براى کارکنان شیفت شب بیش مىآبد که بعد از اتمام ساعات کارشان هیج وقت در طول روز به اندازه کافى نمىخوابند. آنها کاهى هنکام کار، خوابشان مىکیرد، همجنین خطر بیمارى قلبى و اختلالات معدهاى - رودهاى براى آنها بیشتر است. البته کارکران شیفت به بک اندازه دجار ابن مشکلات نمىشوند. حتى عدهاى از آنها کار شیغتى راترجیح میدهند. کارشیغتى بیشترروى کسانى که ٥ه سال به بالادارند، کسانى که شبهابابدبیش از ٩ ساعت بخوابندو آدمهاى «صبحى» (یعنى کسانى که صبح زود از خواب بیدار مىشوند و سرشب مىخوابند) تاثیر سوء مىکذارد.
تنظیم مجدد ساعت زیستشناختى
در مورد خستکى برواز، اکر بروازى به آن سوى اقیانوس دارید و روز به مقصدتان مىرسید، بهتر است تا می‌توانید از قرار کرفتن در معرض نور خورشید در روز برهیز کنید. نور شدید در طول روز خصوصاً نور شدبد در صبح. بیدارى شما را بیشتر میکند و نور شدبد در شب، خوابتان را عقب مىاندازد. مطالعات اخیر نشان دادهاند که مصرف مقدار کمى ملاتونین با جلو بردن ساعت سیر کادین که براى خستکى برواز شرقى خوب است نه غربى، می‌تواند خستکى یرواز را کم کند.
راهبردهابى که کارمندان شیفتى براى تنظیم مجدد ساعتهاى زی٠ستشاخىشان دارند، عبارتند از تقسیم کردن خواب به جرتهاى بس از کار در صبح و جرتهاى بیش از کار در بعدازظهر تا ساعات خواب شان افزایش بابد و بیشتر کردن نور محیط کار و خوابیدن در تاریکى کامل. مسکنها، روى تنظیم مجدد سیر کلدینى تاثیر ندارند و مصرف طولانى آن‌ها براى کارمندان شیفتى توصیه نمىشود.
خواب و مغز
ینج مرحله خواب با الکوهاى متفاوت فعالیت انتقال دهندههاى عصبى ساخت شبکهاى در هسته ساقه مغز رابطه دارند. آسیب دبدن ساخت شبکداى موجب اغماء و مرک مىشود. سه انتقال دهنده عصبى دخیل در خواب عبارتند از سروتونین، ابى نفرین و استیلکولین. با ثروع خواب، سطح انتقال دهندههاى عصبى ارسال ثده از ساخت ثبکهاى به بیش مغز کم مىثود و این کم شدن آن قدر ادامه مىیابد که در عمیقترین مرحله خواب، یعنى مرحله ۴ к به کمترین حد خود مىرسد. خواب حرکت سریع جشم (مرحله ه)ا افزابش استیل کولین شروع مىشود که وقتى سایر قسمتهاى مغز ذسبتاً نافعالاند، قشر مخ را فعال میکند. خواب حرکت سربع جشم با افزایش سروتونین و نورابىنغرین که در آستانه بیدار شدن، میزان فعالیت ییش مغز را تشدبد میکنند، خاتمد مىیابد. احتمال ابنکه بس از دوره حرکمت سریع جثم از خواب بیدار شوید، از هر مرحله دیگرى بیثتر است. اکر بیدار نثوید، دوباره میزان این انتقال دهنده عصبى کم مىشود و یک جرخه دیگر ثروع مىثود.
خوابو مریضى
خواب در شمارى از امراض و اختلالات نقش دارد. براى مثال، سکته مغزى و حملات آسم بیشتر در شب و صبح زود رخ میدهند که احتمالأ به خاطر تغییرات هورمونى، ضربان قلب و دیگر خصوصیات مرتبط با خواب است. سلولهاى عصبى کنترل کننده خواب، تعامل نزدیکى با دستگاه ایمنى بدن دارند. هر کس که آنغولانزا کرفته باشد، میداند که بیمارىهاى عفونى، انسان را خواب آلود میکنند. احتمالأ جون مواد شیمیابى خاصى به نام سیتوکینها که سلولهاى بدن آن را براى مبارزه با عفونت تولید میکنند. مواد شیمیابى بسیار خوابآورى هستند. اکثر کسانى که اختلالات روانى از جمله افسردکى دارند، مشکلات خواب دارند. افسردهها غالباً در ساعات اولیه صبح بیدار مىشوند و نمی‌توان ند دوباره بخوابند. آنها معمولاً بیش از اشخاص غیرافسرده در امواج دلتا یا خواب عمیق به سر مىبرند. مشکلات خواب در اختلالات دیگرى مثل بیمارى آلزهایمر، سکته مغزى و سرطان هم شایعاند. ولى در برخى موارد، ابن مشکلات معلول خود بیمارى نیستند بلکه معلول داروهاى مصرف شده براى درمان بیمارى مورد نظرند.
منطق یابى در فعالیت تصادفى مغزى
نظریه فعالسازى -ترکیب مىکوید که رویا وقتى رخ میدهد که قشر مخ، علائم عصبى حاصل از فعالیت بخش یائینتر مغز را ترکیب میکند. در ابن دبدکاه، رویاها نشانکر تلاش مغز براى مفمهوم کردن فعالیت مغز هنکام خواب هستند. در بیدارى و هشیارى، محرکهاى خارجى که منجر به رفتار حرکتى خاص مىشوند به محتواى هشیارى ما جهت میدهند. أما طبق نظریه فعالسازى -ترکیب، در خواب، محرکهاى تولید شده درونى که بیامد رفتارى مثهود ندارند، به محتواى هشیارى جهت میدهند. یکى از منابع مهم ایجاد کننده این تحریم درونى، فعالیت عصبى خود انکیخته ساخت شبکداى دستگاه کنارى است.
طرفداران نظریه فعالسازى - ترکیب اخیراً کفتهاند که شبکههاى عصبى در سایر نواحى ییش مغز هم نقش حساسى در رویا دبدن ابفا میکنند. حرکات ناکهانى و زاهماهنک جشم هنکام خواب حرکت سریع جشم، باعث مىشود دنیاى رویاها در مسیرهاى عجیب و غریبى بیفتد. سر و ته رویاها معمولاً بک دفعه زده مىشوند، محو مىشوند یا ناکهان تغییر میکنند. فروبد ابن یدبده را زاشى از تلاش شخصى که در حال دبدن رویا است، براى کریختن از نکات ناخوشایند و تابوها مید1ذست. نظربهیردازان فعالسازى - ترکیب میگویند این تغییر میر، معلول جرخههاى عادى فعال شدن عصبى است. با فعال شدن جرخهاى جدید، یک منظره رویایى جدی د ظاهر مىشود. رویاها در دبدکاه فعالسازى - ترکیب، کلا بک رویداد جنبى بر زرق و برق هستند نه بک رویداد مهم. نظریه فعالسازى - ترکیب نیز مثل سایر نظریههاى رویا، منتقدانى دارد. عدهاى میگویند ساقه مغز تنها نقطد ثروع فعالیت عصبى در هنکام رویا دیدن نیست و تجارب زندکى بیش از آن جه نظریه فعالسازى - ترکیب قبول دارد، در ابنجاد رویاها نقش دارند و به رویاها شکل میدهند.
ادیرى

فصل ۷ یادگیری

تحول مغاهیم مربوط به یادگیرى
دو عامل اصلى تعیینکنندهى رفتار عبارتند از یادگیرى و توارث. مطالعهى یلادکیرى ند با حیوانات شروع شده است نه با شرطى کردن. در سال ه١٨٨، ابینکهاوس روشى بیدا کرد که با استغاده از آن، مطالعه ى آزمایشى یادگیرى ممکن شد. او با خلق هجاهاى بى معنا و یاددادن آنها به افراد، توانست این مشکل را حل کند و نشان دهد که آزمایش این یدیده جقدر راحت بوده است. به دنبال او مورکان اولین قدمها را در جهت مطالعهى یادگیرى برداشت. ثرندایک درست راه مورکان را ادامه داد. جهار ال بعد، یعنى به سال ١٩٥٢، کارهاى باولف، کد از اهمیت ویؤهاى برخوردار بود، در کثور روسیه شروع شد. باولف، کد یک فیزیولو^یست بود، ظاهراً خیلى دیر با روانشناسى آشنا شد و از طرف دیگر، روانشناسان نیز تا سال ١٩١٨ متوجه کارهاى او نشدند. با این وجود، از این زمان به بعد، دو جریان بزوهشى با بکدیگر بیوند خوردند و در حال حاضر مقوله ى آزمایشى واحدى به حساب مىآیند. (کنجى) یادگیرى عبارت است از تغییر نسبتاً بابدار در رفتار بر اثر تجربه یادئیرى که نه تنها در زندکى انسان بلکه در زندکى حیوانات رده یایین نیز نقش حیاتى دارد. [٣]
از جهار نوع یادگیرى مثخص می‌توان کفتکو کرد: (١) خوکیرى، (٢) شرطىسازى کلاسیک، (٣) ثرعبازى عامل، و (٤) آنجه یادگیرى ییجیده نامیده مىشود. خوکیرى سادهترین نوع یادگیرى است و عبارت است از نادبده کرفتن محرکى که با آن مأنوس شدهابم، یا یىآمد مهمى براى ما ندارد -مثلاً یادکرفتن اینکه صداى تیک تاک ساعت تازهاى را نشنویم. شرطىسازى کلاسیک و شرطىسازى عامل هر دو متضمن تشکیل بیوند و ارتباط هستند. به این معنى که در آنها همابندى رویدادها آموخته مىشود. در شرطىسازى کلاسیک جاندار باد مىکیرد که رویدادى در بى رویداد دیگرى مىآبد. در شرطىسازى عامل جاندار یاد مىکیرد متعاقب باسخى که میدهد، بىآمد معینى روى خواهد داد. یادگیرى پیچیده متضمن چیزى بیش از تشکیل بیوندهاست. مثلاً به کارکیرى راهبرد معینى براى حل بک مسئله، با طراحى نقشهاى ذهنى از محیط خود. [٣] امروزه روش باواف تحت عنوان شرطى کردن از نوع محرک١ و روش ثرندابک تحت عنوان ثرطى کردن از نوع باسخ شناخته شده است. در شرطى کردن از نوع محرک، محرک غیرشرطى وجود ندارد؛ آزمایشکر منتظر مىماند تا یاسخ، که کم و بیش تصادفى است، ظاهر شود تا به آن یادائ دهد. در شرطى کردن از نوع محرک، یاسخ با تحریک ایجاد مىشود و در لحظهاى به وجود مىآید که آزمایشکر مىخواهد به وجود آمدن آن را ببیند. در شرحلى کردن از نوع باسخ، یاسخ را خود آزمودنى ظاهر مىسازد و نتیجهى هیج تحریک مشخصى نیست. شرطى شدن از نوع یاسخ، طرحهاى جدیدى به وجود مىآورد: کاهى در موقعیتهاى ثناخته شده، کاهى در موقعیتهاى ناشناخته. [۵]
ا. habituation
2 classical conditioning
3. operant conditioning
4. complex learning
شرطى شدن کلاسیک (شرطى کودن از نوع محرک)
شرطى شدن کلاسیک یادگیرى از طریق متداعى شدن محرک خنثى با محرکى معنادار و کسب توانایى فراخوانى باسخ مشابه است. در شرطى شدن کلاسیک، محرک شرطى، محرکى است که قبلأ خنثى بوده است ولى یس از متداعى شدن با محرک غیر ثرطى می‌تواند باسخ شرطى را فرا بخواند. باسخ شرطى، بل رخى آموخته شده به محرک ثرطى است که بس از جفت شدن محرک شرطى و محرک غیرشرطى داده مىشود. محرک غیرشرطى محرکى است که بدون نماز به یادگیرى قبلى، یاسخ تولید میکند. باسخ غیرشرطى باسخ آموخته نشدهاى است که به صورت خودکار به محرک غیرشرطى داده مىشود. محرک شرطى محرکى خنثى است که یس از متداعى شدن با محرک غیرشرطى می‌تواند باسخ شرطى ابجاد کند. یاسخ شرطى یاسخى آموخته ثده به محرک شرطى ابست که بس از جفت ثدن محرک ثرطى و محرک غیرثرطى داده مىشود.
فراکیرى: در شرطى شدن کلاسیک، فراکیرى در واقع یادگیرى اولیه رابطه محرک - باسخ است. فراکیرى مستلزم متداعى شدن محرک خنثى با محرک غیرشرطى و تبدبل آن به محرک شرطى است که یاسخ شرطى را فرا مىخواند. دو جنبه مهم فراکیرى، زمانبندى و وابستکى بیش بینى بذیرى است. فاصله زمانى محرک شرطى و محرک غیرشرطى یکى از مهم‌ترین نکات شرطى شدن کلاسیک است. باسخهاى شرطى وقتى شکل مىگیرند که محرک شرطى و محرک غیرشرطى در مجاورت هم قرار بگیرند؛ یعنى نزدیک یکدیگر رخ بدهند. غالباً بهترین حالت این است که کسرى از ثانیه با هم فاصله داشته باثند. رابرت رسکورلا معتقد است براى آن که شرطى شدن کلاسیک رخ بدهد علاوه بر فاصله زمانى کوتاه محرک شرطى و محرک غیرشرطى، بابد وابستکى ابجاد شود. مغهوم وابستکى در شرطى شدن کلاسیک، ییشبینى وقوع محرکى از محرک دیگر است.
تعمیم در شرطى شدن کلاسیک به أین معنا است که محرک جدبدى که شبیه محرک شرطى است بتواند باسخى شبیه باسخ شرطى ایجاد کند. تعمیم از این جهت ارزشمند است که اجازه میدهد یادگیرى به محرکهاى خاص منتقل شود. تمیز در ثرطى شدن کلاسیک یعنى اینکه (ارکانیسم) یلاد بکیرد به برخى محرکها باسخ بدهد و بد برخى باسخ ندهد.
یادگیرى انتظارى و اطلاعات
تولمن در بررسى هدفمندى رفتار از محدوده محرکها و باسخها اسکینر و باولغ فراتر رفت و روى مکانیسمهاى شناختى متمرکز ثد. او مىکفت ارکانیسم در شرطى شدن کلاسیک و کنثکر، انتظارات خاصى بیدا میکند. تولمن اصرار مىورزید که ارزش اطلاعاتى محرک شرطى در این است که از وقوع محرک غیرشرطى خبر میدهد یا ازتظار وقوع محرک غیرشرطى را ایجاد میکند. این نظر تولمن که اطلاعات حاصل از محرک شرطى، کلید فهم شرطى شدن کلاسیک است، زمینهساز جریانهاى فکرى فعلى شد. در یکى از دیدگاههاى معاصر شرطىسازى کلاسیک، ارکانیسم حکم جوینده اطلاعات را دارد که با استفاده از روابط منطقى و ادراکى میان رویدادها و ییش مفهومها، دنیا را بازنمایى میکند. یک نوع أنتظار، نقثههاى شناختى هستند. تولمن معتقد بود ارکانیسمها نقشه‌هایى شناختى مىسازند که از انتظارات مربوط به اعمال لازم براى رسیدن به هدف، تشکیل شدهاند، زقشه شناختى، بازنمایى ذهنى ارکانیسم از ساختار فضاى فیزیکى است.
یادگیرى نهفته (ینهان)
دیگر شواهد حامى اهمیت نقشههاى شناختى در یادگیرى، آزمایشات یادگیرى نهفته است. یادگیرى تقویت نشدهاى است که فورأ در رفتار نمودار نمىشود. یادگیرى ینهان ظاهرأ بدون تقویت آموخته مىشود. حیوانات در بیرون از محیط آزمابشکاه و هنکام کثف محیط نیز ابن یادگیرى نهفته را بروز میدهند. یادکرفتن آرایش محیط، منفعت فورى خاصى براى حیوان ندارد ولى بعدأ هنکام فرار از دست شکارجى‌ها یا جستجوى غذا به حیوان کمک میکند. [٣] یادگیرى بنهان در رفتار انسان جاى خاصى دارد، بنابراین، لازم است که جند نوع از أن را مطالعه کنیم. اولین نوع یادتیرى، بنهان، یادگیرى ادراکى است. یادگیرى مثاهدهاى نیز نوعى یادگیرى بنمهان محسوب مىشود.
یادگیرى ادراکى
وقتى یکى از دستگاههاى حسى، محرک معینى دریافت میکند، مثلاً وقتى جشم نور را اخذ میکند، مىکوییم احساس صورت کرفته است. بنابراین، احساس یعنى قرار کرفتن یک محرک در حوزهى عمل عضو حسى مربوط به آن. حال اکر به محرک
احساس ثده معنا و مفهوم بدهیم، در ان صورت خواهیم کفت ادراک صورت کرفته است. یادگیرى ادراکى یعنى تغییر بایدار در ادراک یک شى ء یا بک رویداد.
شناخت: آمادکى براى یاسخ دادن
انسان، براى واکنش نشان دادن در مقابل یک موضوع یا یک رویداد عادى. تنها به یادگیرى بک شیوهى خاص قناعت نمیکند بلکه شیوههاى زیادى باد مىکیرد، زیرا آن موضوع یا آن رویداد در موقعیتهاى مختلف یاسخهاى کاملأ متفاوتى ابجاد میکند. وقتى انان دوباره با آن موضوع یا با أن رویداد روبرو مىشود و وضعیت، اندازه یا رنک آن را به خاطر مىآورد درواقع به یادتیرى اضافى دست مىیابد.
یادیرى یغثى
تولمن تنها روانشناس نیمه اول قرن بیستم نبود که مىکفت عوامل شناختى، نقش مهمى در یادگیرى دارند. ولفکانک کوهلر بکى از روانشناسان کشتالت همجنین نظرى داشت. به نظر کهلر در حل بعضى سال، آزمایش و خطا یا بیوند ساده محرکها و یاسخها جایى نداشت. یالاکیرى بینشى نوعى حل مسئله است که در آن ارکانیسم بینشى ناکهانى ییدا میکند یا راه حل مسئله را مىیابد. أ٣]
از یؤوهش کهلر جنین بر مىآید که یادگیرى پیچیده اغلب شامل دو مرحله است. در مرحله ى اول ز طربق حل مسئله، راه حلى فراهم مىآید و در مرحله ى دوم این راه حل در حافظه ذخیره کردیده و هر بار مسئله ى مشابهى ییش آید از حافظه بازیابى مىشود. بنابرابن، یادگیرى پیچیده بیوند نزدیکى با حافظه و تفکر دارد.
یادگیرى بینشى سه ویزکى اساسى دارد: ناکهانى بودن، قابل استفاده بودن یس از کشف و انتقالبذیرى. این ویزکىلها چیزى متغاوت از ویزکى‌هاى رفتار کوشش و خطاست که ثرندایک، اسکینر و شاکردانشان بررسى میگردند.
زیستشناسى و فرهنک جه تأثیرى بر یادگیرى مىکذارند؟
قیود زیستشناختى
کشش غریزى: بک عامل زیستشناختى مؤثر در یادگیرى، کشش غریزى یا برکشت مجدد حیوان به رفتار غریزى است که در یادگیرى خلل ابجاد میکند.
آمادکى و بیزارى از مزه: بعضى از حیوانات در موقعیتى. خوب یاد مىگیرند و در موقعیتى که کمى با موقعیت قبلى فرق دارد، خوب یاد نمىگیرند. این مشکل می‌تواند ناشى از زمینه زیستشناختى ارکانیسم باشد نه ناشى از موقعیت یادگیرى. آمادکى زمینه زیستشناختى مختص کونه، جهت یادگیرى به شیوهاى خاص است.
قیود فوهنکى
به طور بسنتى، تأثیر فرهنک بر یادگیرى جندان مورد توجه قرار نکرفته است. اکثر روانشناسان قبول دارند که اصول شرطى شدن کلاسیک، کنشکر و یادگیرى مشاهدهاى، جهانى و جزء فرآیندهاى مهم یادگیرى در تمام فرهنک‌ها هستند. ولى فرهنک بر میزان استفاده از این فرآیندهاى یادگیرى تأثیر مىکذارند و محتواى یادگیرى را رقم مىزند. به عنوان مثال، تنبیه بک فرآیند یادگیرى جهانى است ولى در میزان استغاده از آن و نوع آن، تفاوتهاى فرهنکى وجود دارد. محتواى یادگیرى نیز از فرهنک تأثیر مىیذبرد ما نمى توان یم چیزى را تجربه نکردهایم، یاد بگیریم.

حافظه

ماهیت حافظه
حیطه‌هاى سهکانهى حافظه
١-رمزکردانى: سیردن به حافظه
٢- اندوزش: نکهدارى در حافظه
٣ا باز.بابى: فراخوانى از حافظد
حافظه، یاددارى اطلاعات، با رمزکردانى، اندوزش و بازیابى آنها است. حافظه براى آنکه کار کند باید اطلاعات را بکرید، بیندوزد با اطلاعات را به نحوى بازنمایى و براى منظور خاصى بازیابى کند. [٣] امروزه روانشناسان به سه تمایز عمده در زمینهى حافظه قائلند. اولى مربوط است به مراحل حافظه: رمزعردانى، اندوزش و بازیابى ؛ تمایز دوم با ذخیرهسازى کوتاهمدت یا بلندمدت اطلاعات سروکاردارد؛ تمایزسوم مربوط است به ذخیرهسازى انواع اطلاعات (مثلاًنظامى براى اطلاعات یاامورواقع و نظام دیگر براى مهارتها). شواهدى حاکى از آن است که این وجوه تمایز، مثلاً حافظه ى کوتاهمدت در برابر حافظهى بلندمدت، تا حدودى در کنترل ساختارهاى مغزى متفاوتى هستند. شمارى از تحقیقات جدید نشان داده است که مراحل مختلف حافظه، ساختارهاى مختلغى در مغز دارد. گویاترین شواهد در ابن زمینه، حاصل بررسىهابى است که در آنها از طریق عکسبردارى از مغز به جستجوى تفاوت‌هاى عصب -کالبد شناختى بین مراحل رمزکردانى و بازیابى یرداختهاند. جالبترین بافتهى ابن آزمابش‌ها آن است که در جریان رمزکردانى، بیشتر نواحى نیمکرهى جی و در جریان بازیابى بیشتر نیمکرهى رابست مغز فعال مىشوند.
تمایز زیستشناختى. از جندى بیش معلوم شده است که حافظه ى کوتاهمدت و حافظه ى درازمدت در کنترل ساختارهاى نسبتاً متفاوت مغز هستند. بهویته هییوکامب که ساختارى در زیر قشر مخ و نزدیک به مرکز مغز است فقط در حافظه ى درازمدت نقش اساسى دارد ولى در حافظه ى کوتاهمدت نقثى ندارد. مناطق ییشانى قثر مخ در حافظه ى کوتاهمدت دخالت دارد. بنابرابن، حافظه ى درازمدت و کوتاهمدت در کنترل نواحى مختلفى از مغز است. در مورد این تمابز جه شواهدى دربارهى آدمیان در دست است؟ بیمارانى که دجار آسیب نواحى معینى از مغز شدهاند نوعى «آزمایش طبیعى » فراهم میکنند. به ویزه، برخى از آنان که دجار آسیب هیبوکامب و قشر مخ اطراف آن هستد کاستى شدید در حافظه دارند. از آنجا که هیبوکامی در بخشى میانى قطعه ى کیجکاهى قرار دارد. کفته مىشود که اینکونه بیماران دجار یادزدودکى بخش میانى قطعه ى کیجکاهى هستند.
encoding .ا
2. storage retrieval .١-
4 facts
5. hippocampts
0 Experiment of nature
. Temporal lobe
K. Medial-temporal lobe amnesia انها از بهخاطر سیردن مطالب به مدت زمان طولانى ناتوانند، اما در یلاداورى مطالب بد مدت جند ثانیه مثکلى ندارند. حافظه ى کوتاهمدت جنین بیمارانى اختلال دارد، اما حافظهى درازمدت آنان سالم است و در بخش میانى قطعه ى کیجکاهى آنها آسیبى دبده نمىشود.
اندوزش حافظه
کیفیت رمزکردانى، تنها عامل تعیین کننده کیفیت حافظه نیست. بعد از رمزکردانى، اندوزش مناسب هم لازم است. اندوزش به نحوه نکهدارى و بازنمایى اطلاعات در حافظه اطلاق مىشود. نظریه اتکینسون -شیغرین مىکوید در اندوزش حافظه، نظامى از جارجوبهاى زمانى دخالت دارد:
حافظه حسى: جهارجوبهاى زمانى کر ثانیهاى تا جندثانیهاى
حافظه کوتاهمدت: جهار جوب‌هاى زمانى تا٣ ثانیه
حافظه بلندمدت: جهارجوبهاى زمانى مادام لعمر أ٣]
بزوهشکران کشف کردهاند که حافظه، دست کم، در سه مرحله تشکیل مىشود: حافظهى حسى، حافظه ى کوتاهمدت و حافظه ى بلندمدت. حافظدى حسى یعنى، نکهدارى موقت اطلاعات در اندامهاى حسى. حافظه ى کوتاهمدت یعنى، ذخیره و بردازش اطلاعات به مدت بسیار کوتاه، حافظه ى بلندمدت یعنى، ذخیرهسازى اطلاعات به منظور استفاده از آن‌ها در آ ینده، [ه]
تحقیق اسیرلینح
رورر اسیرلینک اولین دانشمندى بود که حافظه ى حسى را مطالعه کرد. او متوجه ثد که در زمان بسیار کوتاه، آزمودنىها می‌توانند به اطلاعات موجود در تصاویر ذهنى دسترس ییدا کنند. یؤوهشکران، مخصوصاً با تکیه بر ابن مطالعه، فرض کردهاند که حافظه ى حسى از ظرفیت نامحدودى برخوردار است. اما، تحقیقات بعدى نشان داد که ظرفیت حافظه ى حسى بسیار محدود است و تصاویرى که در بردارد، خیلى مبهم تر از آن است که قبلاً تصور مىشد. [ه]
حافظه صریح
حافظه صریح (یا حافظه خبرى) به یاد آوردن هشیارانه اطلاعات، مثلاً حقایق و رویدادهاى خاص و حداقل در انسانها، به یاد آوردن اطلاعات کلامى است ولى براى استفاده کردن از حافظه صریح، نیازى نیست حتمأ حرف بزنید. شما می‌توانید یکجا بنشیند و به نظریه نسبیت انیثتن یا قرار آخر هفته کذشتهتان که هر دو مصداق حافظه صریحاند، فکر کنید.
حافظه رویددها و حافظه معنایى
اندل تالوینک روانشناس شناختى کانادایى، سرشناسترین طرفدار جدا کردن دو نوع فرعى حافظه صریح، یعنى حافظه رویدادها و حافظه معنایى است حافظه رویداءها. یاددارى اطلاعات مربوط به محل و زمان رویدادهاى زندکى است. حافظه رویدادها. حافظه زندکىنامهاى است.
حافظه معنا یى
دانش شخص درباره دنیا است. حافظه معنایى شامل اطلاعات تخصصى، اطلاعات عمومى حاصل از تحصیل و دانش شما دربارهى معناى کلمات، اثخاص مشهور* اماکن مهم و امور متداول است.
حافظه أینده
یکى از موضوعات تحقیقى داغ در زمینه حافظه رویدادها، حافظه آبندهنکر است. محور اصلى این فصل، حافظه وایسنکر است که کذشته را به یاد مىآورد اما حافظه آیندهنکر، به یاد آوردن کارهاى آتىمان از جمله قصدها است. وقتى حافظه آبندهنکر ما کار نمیکند و به زحمت مىافتیم و نکران مىشویم. حافظه آیندهنکر، زمان و محتواى کارى را که قرار است انجام بدهیم در بر مىکیرد. حافظه آیندهنکر را می‌توانیم به دو بخش زمانى و رویدادى تقسیم کنیم. حافظه آیندهنکر زمانى شامل کارهایى مىشود که مىخواهید بعد از کذشت مدت زمان معینى انجام بدهید. در حافظه آیندهنکر رویدادى، قرار مىکذارید که اکر فلان اتفاق یا فلان نشانه وجود داشت، رفتار مورد نظر را انجام بدهید. محققان دریافتهاند که نشانهها در حافظه آیندهنکر رویدادى، کارآیى آن را
از حافظه آبندهنکر زمانى بیثتر کردهاند. فراموش کارى در واقع همان اشکالات حافظه آیندهنکر است. حواس برتى غالبأ ناشى از وقوع اختلال بین دو فرایند توجه و اندوزش است.
حافظه ضمنى (غیرخبرى)
اما علاوه بر حافظه صریح، نوعى حافظه بلندمدت نیز داریم که بیشتر با یاد آوردن ذاهشیارانه مهارتها و ادراکات حسى سر و کار دارد تا با یاد آوردن هشیارانه حقایق. در حافظه ضمنى (یا حافظه غیرخبرى) رفتار بدون به یاد آمدن هشیارانه تجربهها تحت تأثیر تجربهها قرار مىکیرد. سه نظام فرعى حافظه ضمنى، حافظه رویهاى، به یاد افتادن و شرطى شدن کلاسیک هستند. این نظامهاى فرعى از خاطراتى که از آن‌ها بىخبر هستید اما بر طرز رفتارتان تأثیر مىکذارد، تشکیل شدهاند.
حافظه رویهاى
حافظه مهارتها است. به یاد افتادن، فعال شدن اطلاعات اندوخته شدهاى است که به یاد آمدن سریعتر و بهتر اطلاعات جدید را ممکن مى کنند.
سازماندهى حافظه: روانشناسان شناختى در طبقه بندى حافظه بلندمدت، موفق بودهاند اما دسته بندى حافظه بلندمدت، جوابکوى این سؤال که حافظهها جکونه سازماندهى اندوزشى مىشوند، نیست. در اینجا کلمه سازماندهى خیلى مهم است. خاطرات بهصورت درهم برهم اندوخته نمىشود بلکه اندوزش آنها با دقت صورت مىکیرد.
سلسله مراتب: معمولاً وقتى حقایق را سلسله مراتبى مىکنیم، آنها را بهتر به یاد مىآوریم. در سلسله مراتب، مادهها از کلى به جزئى سازماندهى شدهاند.
شبکههاى معناى: ما غالباً در سازماندهى اطلاعات حافظه رویدادها (که نوعى حافظه صریح است) از ثبکههاى معنایى استفاده مىکنیم. بکى از اولین نظربههاى شبکهاى مىکود خاطرات، شبکه پیچیدهاى از کرهها با برجسبها و مغاهیم هستند. طبق این نظریه، ثبکه، بسلسله مراتبى دارد که در آن مفاهیم عینىتر (مثلاً قنارى) زیر مفاهیم انتزاعى (برنده) قرار مىگیرند. اما اخیراً روانشناسان شناختى فهمیدهاند که استناد به ابن نوع شبکههاى سلسله مراتبى براى تشریح طرز کار شناخت انسان، خیلى ساده انکارانه است.
طرحواره: وقتى اطلاعات را در حافظه مىاندوزیم، معمولأ آن‌ها را در اطلاعات قبلى جا میدهیم. طرحواره، مغهوم یا جهارجوب ذهنى از بیش موجودى است که مردم با آن اطلاعات را سازماندهى و تفسیر میکنند. طرحوارههایى که حاصل مواجهات قبلى مان با محیط هستند، برشیوه رمزکردانى، استنباطها و بازیابى اطلاعات تأثیر مىکذارد.
نظریههاى شبکه معنایى فرض را بر این مىکذارند که حافظه حاوى حقایق مشخصى مىباشد که بیوندهاى واضحى با یکدیگر دارند. اما نظریه طرحواره میگویند حافظه بلندمدت خیلى دقیق و روشن نیست. ما به ندرت دقیقا همان خاطرهاى را که مىخواهیم یا تمام چیزى را که مىخواهیم ییدا مىکنیم، در نتیجه، بقیه را بازسازى مىکنیم. طرحوارههاى ما به فرآیند بازسازى کمک میکنند و شکافهاى خاطرات منفصل را بر میکنند. نظریه طرحواره در زمینه حافظه با مطالعات سرفردریک بارتلت شروع ثد که طرز به یاد آوردن داستانها را بررسى میگرد.
شبکههاى اتصالکرا: نظریه شبکههاى معنایى و نظریه طرحوارهها به نقش مغز در حافظه اشارهاى نمیکنند. اما نظریه جدبدى که مبتنى بر تحقیقات مغزى است، شور و حالى در روانشناسان ابجاد کرده است. نخلریه اتصالگرایی با بردازش توزبع ثده موازى مى کوید خاطرات در سرابسر مغز و در اتصالات سلول‌هاى عصبى أندوخته مىثوند. هر خاطره را جند أتصال بردازش میکنند. در دیدگاه اتصال گرایی، خاطرات (مثل نظریههاى شبکه معنایى) مفاهیم انتزاعى محسوب نمىشوند بلکه (مثل نظریه طرحواره) ساختارهاى وسیع دانش مىباشند. اما در این دبدکاه خاطرات بیشتر تکانهاى الکتریکى محسوب مىشوند که سازمان یافتکىشان به سازمانیافتکى سلول‌هاى عصبى و اتصالات و فعالیت این سلول‌ها بستکى دارد.
فعالیت عصبى مرتبط با حافظه مثل به یادآوردن نام سکتان، در نواحى مختلف قشر مخ توزیع مىشود. محلهاى فعالیت عصبى با کرهها به هم متصلاند. وقتى کرهى بد سطح بحرانى فعال شدن مىر^د، با تحریک کردن یا بازدارى کره دیگر از طریق سینایسها بر آن کره تأثیر مىکذارد. ما میدانیم که قشر مخ انسان میلیونها سلول عصبى دارد که با صدها میلیون سینایس سخت به هم متصلاند. فعالیت هر سلول عصبى بهخاطر همین اتصالات سینابسى از سلول‌هاى عصبى بسیارى تأثیر مى بذیرد. براى مثال، اکر بین دو سلول عصبى الف و ب بک أتصال تحریکى برقرار باشد، فعالیت سلول الف موجب بالا رفتن فعالیت سلول ب مىشود. اکر اتصال بازدارنده باشد، فعالیت الف موجب کاهش فکعالیت ب مىشود. به همین خاطر واکنش‌هاى ساده است که دبدکاه اتصالکرا مىکوید مبانى حافظه، همین تغییرات اتصالات سینابسى هستند. بخشى از جذابیت دیدگاه اتصالگرایی در این است که با طرز کار مغز جور در مىآبد. بخش دیگرى از جذابیت آن هم در ابن است که وقتى به برنامه کامییوترى تبدبل مىشود، در ییشبینى نتایج برخى أزمایشهاى حافظه موفق بود. .ببشبیذىهاى این نظریه در مورد سازمان حافظه یشتوانه تحقیقات مغزى صورت کرفته جهت تعیین محل اندوزش خاطرات در مغز نیز بوده است. [٣]
بازآموذى
مفهوم بازآموزى ر، در سال ه١٨٨، هرمان ابینکهاوس وارد روانشناسى آزمابشى کرد. تحقیقات ابینکهاوس نثان میدهد، ما از مطالبى که آموختهایم، حتى زمانى که خیال مىکنیم آنها را به طور کامل فراموش کردهایم، خاطرهاى براى خود نکه میداریم. این نتیجهکیرى باید شما را تشویق کند تا زبانى را که سال‌ها ییش آموختهاید، حتى اکر نتوانید هیج لغتى از آن رانه به یاد بیاورید نه بازشناسى کنید، دوباره از سر بکیربد. اکر روزى مجبور شدبد در مورد همان زبان امتحان دهید. بیش خود بکویید که یادگیرى نوبت دوم سریع تر از یادگیرى نوبت اول خواهد بود.
اثرترتیب
براى آنکه با طرز کار بازیابى آثنا شوید باید اثر ترتیب را بثنادید - یعنى سربعتر به بادآوردن مادههاى ابتدا و انتهاى یک فهرست. در مورد اثر تقدم، به ابن دلیل مادههاى ابتداى فیهرست آسانتر به یاد مىآیند که معمولاً بیش از مادههاى بعدى مرور مىشوند. هنکام ورود این مادهها، حافظه کارى ذسبتاً خالى است. بنابراین رقابت بر سر مرور مادهها کم است و جون مادههاى ابتدایى بیشتر مرور مىشوند، براى مدت بیشترى در حافظه کارى باقى مىمانند و بیشتر احتمال دارد در حافظه بلندمدت رمزکردانى شوند. اما مادههاى وسط فهرست معمولاً قبل از آنکه در حافظه بلندمدت رمزکردانى شوند از حافظهکارى بیرون مىافتند. اما دلیل آسانتر به یاد آمدن مادههاى انتهایى فهرست، چیز دیگرى است. اولاً این مادهها هنکام به یاد آوردن احتمالاً هنوز در حافظه کارى هستند. ثانیاً حتى اکر در حافظه کارى نباشند هم تقدم آنها نسبتاً به سایر مادهها فهرست، به یاد آوردن آنها را آسانتر میکند. این مورد اثر تقدم از محدوده فراخناى زمانى حافظه کارى است.
راهبردهاى رمز کردانى
اولین کام در بهبود عملکرد تحصیلى تان، اطمینان یافتن از یردازش موثر اطلاعات است، تا اطلاعات در حافظه بلندمدت اندوخته شوند. رمزکردانى مستلزم توجه کردن، بردازش اطلاعات در سطح مناسب و تصوبرسازى ذهنى است. راهبردهاى بادداشت بردارى خوب به شرح زیر هستند:
خلاصه بندى: بعد از جند دقیقه کوش دادن یا کتاب خواندن، نکات اصلى را یادداشت کنید.
تعیین رئوس مطالب: رئوس مطالب صحبت‌هاى استادتان را مشخص کنید. براى این کار سلسله مراتبى تهیه کنید که رابطه ابدهها و اختصاصى با عمومى بودن آنها را نشان میدهد.
نقشههاى مغهومى: اکر این رئوس مطالب نظرشما را جلب نکرد از صحبت‌هاى استاد یا کتابتان نقشههاى مغهومى تهیه کند.
روش کورنل: از سمت راست صغحه کاغذ خطى که یک جهارم تا یک سوم صفحه را جدا میکند به سمت یایین صفحه بکشید و صغحه را به دو قسمت تقسیم کنید. یادداشتهاى'ان را روى دو سوم تا سه جهارم صغحه باقى مانده در سمت جب صفحه ثبت کنید. وقتى مشغول مرور یادداشتهاىتان هستید می‌توانید نظراتتان را در سمت راست بنویسید. به ابن ترتیب، بادداشتهاى ثما شخصى تر و بازیابى آن‌ها آسانتر هستند.
مرور بادداشتها: عادت کنید هر از کاهى یادداشتهاىتان را مرور کنید و خواندن آن‌ها را به شب امتحان موکول زکنید.
روش مکانهاى هندسى: از مطالبى که قرار است یادتان بیایند، تصویرى ترسیم کنید. بن آنها را در ذهنتان در جاهاى آشنا (یعنى در همان مکانهاى هندسى). قرار میدهید.
روش صفحه کلید: براى کلمات مهم، تصویرسازى ذهنى مىکنید.
سر وازهها: با حروف اولین کلماتى که قرار است یادتان بیایند، کلمه بازی د: (استفاده از علائم اختصارى)
متخصصان حافظه و مهارتهاى مطالعاتى توصیه میکنند بهتر است وقتى از یادیارها استغاده کنیم که مىخواهیم فهرستى از موضوعات یا برخى حقایق را به یاد بسیاریم. به هر حال، استغاده از فنونى که فهم مطالب را آسانتر میکنند، بهتر از حفظ کردن طوطىوار آن مطالب است.
روش کلمات کلیدى: یک کلمه شناخته شده را با کلماتى که مىخواهید به حافظه بسبارید، تداعى کنید. این روش مخصوصاً در یادگیرى زبان خارجى مفید واقع مىشود.
راهبردهاى اندوزشى
شاید بهترین روش ادوزش موثر اطلاعات در حافظه، این باشد که مطمئن شوید مغزتان با حداکثر ظرفیت خودکار میکند.
١- حافظهتان را ساماندهى کنید: اکر هنکام دریافت اطلاعات آنها را هشیارانه سامان دهى کنید، بعدأ آنها را بهتر به یاد خواهید آورد. منظم کردن اطلاعات، اصلاح اطلاعات و ساختار بخشیدن به اطلاعات. یادآورى آنها را آسانتر مى کند. یکى از فنون ساماندهى، تهیه سلسله مراتب، مثلاً تهیه رئوس مطالب است.
٢- یالاکیرىتان را اشاعه بدهید و تثبیت کنید.
راهبردهاى بازیابى
از آنجا که بافت، نشانه بازیافتى نیرومندى است، می‌توان با باز آفرینى بافتى که یادگیرى در أن صورت کرفته، حافظه را بهبود بخشید. سازماندهى به این دلیل بازیابى را بهبود مىبخشد که بر کارایى بیکردى در حافخله مىافزاید. سازماندهى موجب تسهیل بیکردى در حافظه مىشود. موثرترین راه براى مطالعه این است که سازمان آن را به خاطر بسیاریم. راه دیگرى براى بهسازى بازیابى، تمرین بازیابى است. درباره مطلب مورد یادگیرى از خود سئوالهایى ببرسید. تمرین بازیابى راه مناسبى براى استفاده از زمان مطالعه است. یکى از معروفترین فنون بهسازى حافظه، روش «یس ختام (2415)10)» است. در بیشتر مراحل این روش بسط معنابى نقش اساسى دارد. این مراحل علاوه بر آن که مشوق بسط معنایى هستند، تمربنهایى هم براى بازیابى فراهم میکنند. بطور کلى، روش «بس ختام» بر سه اصل اساسى بهسازى حافخله مبتنى أست:
١- سازماندهى محللب
٢- بسط معنایى مطلب
٣-تمرینبازیابى. [١)
PQ۴R)) سر وازههاى یک فرآیند شش مرحلهاى مىباشد:
١- بیشخوانى ((Preview
٢- ستوال (Question)
٣.حواذدن (Read)
۴_تس (Reflect
ه-باز یس دادن به خود (Recite)
دهرور (Review)
ابن روش از ابن جهت مفید است که وادارتان مى کند اطلاعات را به شکل با معنایى سازماندهى کنید، در مورد آن‌ها سؤال کنید. روى آن‌ها فکر کنید و آنها را مرور کنید. این مراحل به کمک یکدیگر، بازیابى اطلاعات و رمزکردانى موثر اطلاعات را آسانترمیکنند. [٣]
فصل ۸ انگیزه
انگیزش
انگیزه، در زندکى موجود زنده، جایکاه بسیار مهمى دارد و اولین عنصر تشکیل دهندهى رفتار است.
تعریف انگیزش
از نظر دستور زبان فارسى، انگیزه اسم مصدر از مصدر انکیختن است. انگیزه یعنى سبب، علت و آنجه کسى را به کارى وادار کند. انکیزش یعنى تحریک و ترغیب. انگیزه بک عامل درونى است که انسان یا، بهطور کلى، موجود زنده را به حرکت در مىآورد و انکیزش حالتى ابست که در اثر دخالت انگیزه بد موجود زنده دست میدهد. فرق أنکیزه با انکیزش تا اندازهاى مثل محرک با تحریک است. میدانیم که تحریک حالتى است که در اثر دخالت یک محرک به وجود مىآبد، مانند انقباض و انبسط مردمک جشم، ترشح بزاق، لرزش بردهى کوش، لرزیدن و عرق کردن که حالت‌هابى از تحریک را منعکس میکنند و در اثر محرکهاى نور، غذا صدا، سرما و کرما به وجود مىآ یند. کرسنکى و تثنکى، حالتهایى از انکیزش هستند که در اثر دخالت انگیزههاى نیاز به غذا و آب تجلى میکنند.
فرق انگیزش با تحریک
محرک موجب تحریک مىشود. بنابراین، محرک نیز مثل انگیزه موجود زنده را به حرکت در مىآورد. حال ابن سؤال بیش مىآید که فرق انگیزه با محرک (کههر دو ارکانیسم را به تحرک وا میدارد) و فرق انکیزش با تحریک (که هر دو حالت‌هایى از ارکانیسم را منعکس میکنند) جیست؟ در روانشناسى، انگیزه و انکیزش را معمولاً زمانى بهکار مىبرند که رفتار فرد ازدرون هدایت ثود. رفتارهاى حیوانات سطوح یائین، را محرکهاى بیرونى هدایت میکنند. حیوانات سطوح بالا را بیشتر حالات فیزیولوریک آنها، حالتى که دایماً در حال تغییر است و ضبط عصبى تجربههاى کذشته اداره میکنند. اولین فرق انکیزش با تحریک ابن است که انکیزش در ائر دخالت عوامل درونى به وجود مىآید اما تحریک معمولاً محصول دخالت عوامل بیرونى است. فرق دوم انکیزش با تحریک این است که عوامل ابجاد کنندهى تحریک (نور، صوت، سرما، کرما) مستقیمأ قابل مطالعه است اما مطالعهى مستقیم عوامل ابجاد کننده ى انکیزش یا عوامل درونى رفتار امکان یذبر نیست. فرق سوم ابن که هر تحریکى معمولاً در اثر محرک معینى به وجود مىآبد، مثلأ کذاشتن غذا در دهان موجب ترشح- بزاق مىشود، اما یک انکیزش معین ممکن است انگیزههاى مختلفى داشته باشد. براى مثال، ممکن است یک قتل نتیجهى خشم، ترس، طمع، عشق یا انگیزههاى دیگر باشد. فرق جهارم را می‌توانیم به این صورت بیان کنیم که یک انکیزش معین، برخلاف تحریک، ممکن است به شیوههاى مختلف تجلى کند.انگیزههاى اصلى معمولاً زمانى در برده ى ابهام مىماند که فرد نخواهد واقعیت را آشکار کند. البته در این کونه مواقع نیز با کمى دقت به کل زندکى فرد، می‌توان انگیزه یا انگیزههاى اصلى او را تشخیص داد. فرق ینجم انکیزش با تحریک، ادوارى بودن انکیزش است. یعنى وقتى ارکانیسم به غذا، آب و جنس مخالغ نیاز بیدا میکند، فعالیت خود را در جهت برطرف کردن آن سازمان میدهد و یس از أن که نیاز برطرف شد، فعالیتش را موقتاً قطع میکند تا این که دوباره آنرا از سر کیرد. اما تحریک، حالت ادوارى ندارد، تا زمانى که نور وجود داشته باشد، باز و بسته شدن مردمک جشم نیز وجود خواهد داشت.
انگیزههاى بنیادى
فرایندهاى انکیزشى جهت و شدت رفتارهاى هدفمند را تعیین میکنند. ما این فرآیندها را در ذهن خود بهصورت امیال آکاهانه تجربه مىکنیم. ظاهرأ انگیزهها خارج از حیطه اراده ما هستند. انتخاب آکاهانه را باید ییامد حالت انکیزشى بدانیم و نه علت آن. علل انکیزش شامل کسترهاى است از ریزترین سطوح یعنى رویدادهاى فزل.ئوریاش درون بدن تا کلانترین سطوح یعنى عوامل فرهنکى و تعامل اجتماعى با دیگر انسانه^.
روانشناسان در زمینهى انگیزههاى بنیادى بین دو نوع نظریهى انکیزش تمابل قائل شدهاند. در بک سو نظربههاى سائقى هستند که بر نقش عاملهاى درونى در انکیزش تأکید دارند. اعتقاد بر ابن است که بعضى سائق‌هاى درونى از قبیل سائق‌هاى مربوط به کرسنکى و تشنکى، بازتاب نیازهاى زیستى هستند. در مورد أنکیزههاى جون انگیزهى جنسى و برخاثکرى به نظر مىرد عوامل بائقى، بستکى کمترى به نیازهاى مطلقاً فبزبولوزیایى دارند. برخاشکرى و میل جنسى ویؤکىهاى سائقى دارند، هم از جهت نقش مهمى که عوامل درونى مثل وضعیت هورمونى در این انگیزهها ایفا میکنند و هم از این جهت که این انگیزهها در اصل براى برآورده ساختن اساسى‌ترین نیازهاى جانداران به وجود آمدهاند. در سوى دیگر نظریههاى مشوقى انکیزش قرار دارند که در آنها تأکید بر نقش انکیزشى رویدادهاى بیرونى یا اشیاى مورد علاقه است. بسیارى از مشوقها خاصیت باداش دارند و می‌توانند ابجاد لذت کنند و رفتارى را که موجب دستیابى به آنهاست تقویت نمایند. برخى از مشوقها تقویت کننده نختین زامیده مىشوند، جون بدون یادگیرى قبلى در نقش یلااش عمل میکنند. مشوقهاى دیگر تقویتکننده ثانوى هستند و اثربخشى آنها لااقل تا حدودى ناشى از یادگیرى نوعى رابطه بین آنها و سایر رویدادهاست. یادگیرى همواره نقشى حیاتى در شکلکیرى تقویتکنندههاى ثانوى دارد و البته می‌تواند نقشى نه جندان مهم نیز در تعدیل اثربخشى برخى از تقویتکنندههاى نخستین ابفا کند. نظریههاى مشوقى انکیزش تأکید خاصى بر رابطه ى یادگیرى و تجربه با کنترل انکیزش دارند. در واقع تعارضى میان این دو دبدکاه وجود دارد و اغلب اعتقاد بر ابن است که هر دو فرآیند تقر یباً در تمامى انگیزهها در کارند. عامل سائق می‌تواند اثر انکیزشى مثوق را افزابش دهد. از سوى دیگر، عوامل مثوق می‌توانند حالت سائق ایجاد کنند. [٣]
طبقه بند ى انگیزهها
می‌توان انگیزهها را به دو کروه عمده تقسیم کرد:
١. انگیزههاى فیزیولوزیک یا اولیه، یعنى انگیزههایى که براساس زیازهاى زیستى موجود زنده بنا شدهاند و جنبه ى ذاتى دارند، مثل کرسنکى، تشنکى و نیاز جنسى، انگیزههاى فیزیولوزیک را سایقهاى فیزیولوزیک یا انگیزههاى حیوانى نیز مىنامند جون بین انسان و حیوان مشترک هستند. این کروه از انگیزهها از اصل تعادل حیاتى ناشى مىشوند و هدف آن حغظ موجودیت ارکا نیسم است.
٢. انگیزههاى اجتماعى یا ثانویه. یعنى انگیزههایى که نیاز زیستى را برطرف نمیکنند بلکه در اثر یادگیرى به وجود مىآ یند، مثل انگیزههاى کسب قدرت، مقام،مال، ییشرفت، این کروه از انگیزهها را انگیزههاى اکتسابى نیز مىزامند.
نقشیذیرى: تعامل یادگیرى با غریزه
برخى انگیزهها ظاهراً به طور غریزى معطوف مشوق خاص خود هستند. مغهوم غریزه به کرایش به رفتار در جهتى معین اطلاق مىشود. هر نوع رفتارى ظاهرأ باید غریزهى خاص خودش را داشته باشد. ظهور رفتارگرایی سبب شد روانشناسان براى تبیین رفتار بیثتر به مفهوم یادگیرى توجه کنند، هر الکوى رفتارى خاصى را هنکامى می‌توان رفتار غریزى به مفهوم کردار شناختى آن دانست که ١) وابسته به کونه باشد، ٢) الکوى ثابتى داشته باشند، ٣) راهاندازى آن فطرى باشد.
یکى از کاربردهاى بسیار موفق رویکرد کردارشناختى بررسى درباره نقش یذیرى بوده است. نقش یذیرى نوعى یادگیرى سریع اولیه است که امکان میدهد نوزاد آدمى یا جوجهى تازه از تخم درآمده به مادر خود وابستکى بیدا کند. نقش یذیرى بیامدهاى دیگرى نیز دارد. به وجود آمدن بیوند میان مادر و فرزندان را نقش بذیرى مادرى مىنامند. نوع دیگر آن، نقش یذیرى جنسیتى است، که همزمان با نقش یذیرى مادرى آموخته مىشود اما تا زمان جفتکیرى در رفتار حیوان ظاهر نمىشود. [٣]
انگیزهى مادرى
تمابل به نکهدارى از فرزند نیز عامل نیرومندى است که مى تواند موجود زنده را به فعالیت وادار کند. به نظر مىرسد که ابن تمایل در حیوانات قوىتر از انسان است و حتى آنها نیاز ندارند که مراقبت از نوزاد را یاد بگیرند. روى این اصل، رفتار نکهدارى از فرزند در حیوانات را یک رفتار غریزى بهحساب مىآورند. رفتار غریزى رفتارى است که در همه ى انواع یک نوع دیده مىشود، مستقل از یادگیرى است و براى هدف خاصى انجام نمىکیرد. شواهد عینى نشان میدهد که همه ى زنها رفتار مادرى یکسانى ندارند. برخى آنها نوزاد ا رها میکنند یا حتى آن را مىکشند. علاوه بر این، میزان مراقبت مادران از فرزندان خود نیز یکسان نیست. برخى از آنها حالت افراطى و برخى دیگر حالت تفریط دارند، البته عوامل اجتماعى بر انگیزهى مادرى انسان اثر بسیار مهمى دارد. عامل دیگرى که می‌تواند رفتار مادرى را تحت تأثیر قرار دهد، میل مالار به بجهدار شدن قبل از تولد کودک است. کاهى زنها زاخواسته بجه دار مىشوند، این حالت علاقه ى آنها به مراقبت از کودک را تا اندازهاى کاهش میدهد. خلاصه این که رفتار مادرى انسان، مثل رفتار مادرى حیوانات، قالبى نیست بلکه به شدت تحت تأثیر یادگیرى است.
انگیزهى درد
جون موجود زنده سعى میکند از درد دورى جوید، درد نیز بهعنوان بک انگیزه به حساب مىآبد. درد در اثر تحریک انتهاى آزاد اعصاب بوست یا اعضاى بدن حاصل مىشود. برخلاف انگیزههاى کرسنکى، تثنکى و جنسى، که حالت جاذب دارند، انگیزهى درد حالت دافع دارد، بدین صورت که موجود زنده از آن اجتناب مىورزد. در انسان، انگیزهى درد نیز مثل سابر انگیزهها تحت تأثیر یادگیرى و ادراک است. بدین معنا که انسان، براساس تجربههاى قبلى و براساس موقعیتى که در آن قرار مىکیرد، در مقابل درد به شیوههاى مختلف واکنش نشان میدهد.
انگیزه خواب
جون موجود زنده، اکر براى مدتى از خواب محروم شود، مىمیرد، خواب را نیز یکى از انگیزههاى فیزیولوریک بد حساب آوردهند. درمورد جکونکى به وجود آمدن خواب سه نظریه عنوان شده است. نظربه ى اول، علت خواب را کاهش خون سر، بس از یر شدن معده و جمع شدن خون به دور آن، میداند. نظریه ى دوم معتقد است که تولید مواد شیمیابى خستهکننده در بافتها، از طریق خون به مغز مىرسد و عملکرد آن را ست میکند. طبق نظریه ى سوم، در هییوتالاموس، بک مرکز خواب و یک مرکز بیدارى وجود دارد. تحریک این دو مرکز موجب خواب و بیدارى مىشود، در عوض تخریب آن‌ها بىخوابى دایم یا خواب طولانى به دنبال مىآورد. با ابن همه، یادگیرى می‌تواند مقدار و ریتم خواب را تغییر دهد. دلیل دیگر براى دخالت کرتکس در خواب، متفاوت بودن ربتم خواب بزرگسالان با ربتم خواب کودکان است. حیواناتى که کرتکس ندارند، ربتم خوابشان مثل کودکان است. کودکان هر وقمت خسته بشوند و در هر جا باشند، بدون اراده مىخوابند.
انگیزهى ا کتشاف
این انکیز٥ خبز، که تحت عناوین انگیزه ى دستکارى یا انگیزه ى کنجکاوى هم مورد مطالعه قرار مى کیرد، تحت کنترل هیبوتالاموس است. انگیزهى اکتشاف از ابن نظر مهم است که نظریه ى تعادلى حیاتى را، که ما آن را علت اصلى تحرک موجود زنده مىنامیم، زیر سئوال مىبرد. انگیزهى اکتشاف نشان میدهد که ١حتمالأ نمی‌توان تعادل حیاتى را علت همه ى فعالیتهاى ارکانیسم دانست. کودک و حیوان، حتى زمانى که تمام نیازهاى زیستى خود را برأورده کردهاند، باز هم در محیط به کنجکاوى مىیردازند و همه چیز را دستکارى میکنند. انگیزهى دستکارى در انسان به قدرى قوى استت که متصدبان موزهها مجبور شدهاند همهچیز را در داخل شیشهها بکذارند یا دور از دسترس قرار دهند.
انگیزههاى اجتماعى یا ثانویه
انگیزههاى اجتماعى به طور عمده تحت تاثیر اجتماعى که انسان در آن رشد کرده است، قرار دارند و تنها بهطور غیرمستقیم نیازهاى زبستى او را برطرف میکنند. وقتى انگیزههاى اجتماعى انسان را به دقت بررسى مىکنیم، ریشههاى آنها را در تاریخ زندکى، در آنجه براى او انفاق افتاده است، مىیابیم. آثار تجربههاى قبلى انسان در دستگاه عصبى او ضبط مىشود و تفاوتهاى موجود در این ضبط شدههاست که تفاوتهاى انکیزشى را به وجود مىآورد.
انگیزهى ییشرفت
از این جهت که ییشرفت می‌تواند انسان را هم از نظر کسب مال و تأمین زندکى تضمین کند و هم مقام و منزلت او را بالا ببرد، بکى از انگیزههاى نیرومند به حساب مىآبد. تحقیقات نشان میدهد که هر اندازه انگیزهى بیشرفت بیشتر باشد، موفقیت نیز به همان اندازه بیثتر خواهد بود. علت به وجود آمدن انگیزهى ییثرفت این است که جامعه به آن ارج مىنهد و خانوادهها نیز براى فرزندانى که به دنبال ییشرفت مىروند، ارزش بیشترى قایل مىشوند. می‌توان کفت که انگیزهى ییشرفت با آموزشهاى وبزه و سرمشق قرار دادن افراد موفق به وجود مىآبد.
انگیزهى یذیرش و تعلق
وابستکى به دیگران و احساس بذیرش از جانب آنها، دوست شدن، کروه تشکیل دادن، همکارى کردن و عضو انجمنها شدن، همه رفتارهایى است که از نیاز به معاشرت و بیزارى او از تنهایى حکایت میکند.
از انگیزههاى اجتماعى دیگر، می‌توان به تسلط بابى و کسب مال نیز اشاره کرد که ترکیبى از انگیزههاى احساس امنیت، برترى طلبى و یذبرش اجتماعى است. در خاتمه بادآورى ابن نکته لازم است که در برخى کتابها به انگیزههاى ذاتى نیز اشاره مىشود، انگیزههابى که آموخته نمىشود، مثل خشم، ترس و کنجکاوى، درست است که کودک نیازى ندارد خشم، ترس و کنجکاوى دیگران را بییند تا آنها را یاد بکیرد، نباید فراموش کرد که این انگیزهها متقل از یادگیرى نیست. درهر صورت، به نظر مىرسد که با تقسیم انگیزهها به دو کروه فىیزیولوزیک و اجتماعى می‌توان علت یا علتهاى رفتار انسانى را تبیین کرد. آخرین کلام این که هیجان‌ها را نیز می‌توان جزء انگیزهها به حساب آورد، زبرا آنها نیز انسان را به فعالیت وا میدارند. فرق انگیزههاى هیجانى با انگیزههاى فیزیولو^یک ابن است که اولاً خیلى شدبد هستند، ثانیاً ادوارى نیستند.

هیجان

انگیزهها و هیجانها رابطه ى تنکاتنکى با هم دارند. انگیزهها و هیجانها را به رغم شباهت‌هایى که دارند، بابد از هم متمایز دانست. یکى از وجوه تمابز آنها این است که هیجانها را محرکهاى بیرونى فرا مىخوانند، در حالى که انگیزهها منشأ درونى دارند. انگیزه را معمولاً نیاز معینى فرامىخواند. در عین حال این تمایزها مطلق نیست، جنانجه منبعى بیرونى می‌تواند انگیزهاى را فراخواند مثلاً منظره غذا می‌تواند موجب احساس کرسنکى شود. همجنین ناآرامى ناشى از عدم تعادل زیستى مثلاً کرسنکى شدبد نیز می‌تواند هیجانها را برانکیزد. أ١
تعریف هیجان
هیجان یعنى واکنش کلى و کوتاه ارکانیسم به یک موقعیت غیر منتظره، همراه با یک حالت عاطفى خوشایند یا ناخوشایند. هیجان ترجمه ى لغت انکلیسى 211101011 است. از نظر ریشهى لغت، Emtotion یعنى عاملى که ارکانیسم را به حرکت در مىآورد. ویزکى حالتهاى هیجانى این است که اختلالهاى روانى و فیزیولوزیک به همراه مىآورند. بخش ظاهرى این اختلالها جلوهى هیجانى نامیده مىشود. در هر هیجان، سه مؤلفد اباسى وجود دارد، مؤلفه شناختى، فیزیولوزى و رفتارى. هیجان‌ها می‌توانند فعالکننده و هدابتکننده رفتار باشند. هیجانها می‌توانند به صورت هدف نیز درآیند. روانشناسان براى مطالعه مؤلفههاى شناختى هیجان، معمولاً از فنون «خودسنجى» استغاده میکنند. برخى روانشناسان اصطلاح هیجان را به حالات شدبدترى اطلاق میکنند که با تغییرات کستردهاى در وضع فیزیولوزیایى بدن همراهند و حالات ملابمتر را احساسات مىنامند.
مؤ لفهها ى هیجان
مؤلفه‌هاى هیجان عبارتند از:
١- تجربه ى ذهنى هیجان
٢- باسخ‌هاى جسمانى درونى، به ویزه آنهایى که با دستگاه عصبى خودمختار ارتباط دارند.
٣- شناختهاى شخص دربارهى هیجان و موقعیتهاى مرتبط با آن
٣- جلوهها ى جمهر ه
ه- واکنش‌هاى شخص به هیجان
ع کرایش به اعمال معین
هیجیک از این مؤلفهها به تنهایى کویاى حالت هیجانى نیست، بلکه ترکیبى از همهى آنهاست که هیجان معینى را بهوجود مىآورد. علاوه بر این، هر یک از این مؤلفهها ممکن است بر دیگر مؤلفهها اثر بکذارد. مؤلفههاى هیجان با یکدیگر آثار تعاملى دارند. براى درک تفاوت میان شدت و تمایز هیجان‌ها می‌توان این احتمال را در نظر آورد که برانکیختکى دستگاه خودمختار، ثدت هیجان را بسیار افزایش دهد اما الکوى برانکیختکى در هیجانهاى مختلف تقریباً یکسان است. در صورت صحت جنین فرضى، برانکیختکى دستگاه خودمختار را نمى توان ملاکى براى تمایز هیجان‌ها از یکدیگر دانست.
هیجان و سلاست
فثار روانى حاصل از هیجان، اغلب به عنوان عامل مزاحم براى سلامت انان به حساب مىآ بد. اشخاصى که در معرض عوامل تولید کنندهى هیجان و فثار روانى قرار مىگیرند، بدطور متوسط بیشتر از کسانى که در معرض دکرکونىهاى شدبد قرار نمىگیرند، بیمار مىشوند. با وجود أینء بهنظر مىرسد که فشار روانى براى برخى افراد مفید باشد. یعنى، برخى افراد تمابل به هیجان خواهى دارند. بنابراین، می‌توان کفت که عامل ناراحتىهاى روانى، خود فشار روانى نیست بلکه شیوهى برخورد و شیوهى واکنش در مقابل آن است. بررسىهاى تازه نشان میدهد که مغز انسان مى تواند هورمونها و موادى آزاد کند که روى کلبولهاى سفید و سایر قسمتهاى دستگاه دفاعى بدن اثر کذراند. ابن هورمون‌ها و این مواد.علاوه بر ابن که روى سایر عملکردها اتر مىکذارند، بین تفکر و توانایى مقاومت در مقابل بیمارىها نیز ارتباط ایجلا میکنند.
زمانى که فرد در مقابل فشار روانى بهصورت ترس واکنش نشان میدهد، مغز او علامتى را که نشانهى خطر است، به ارکانیسم انتقال میدهد. ارکانیسم، بس از دربافت علامت خطر، هورمونهایى ترشح میکند که فشار خون را بالا مىبرند و ماهیجهها را براى واکنش سریع، درست مثل زمان مبارزه یا فرار، آماده میکنند. البته این هورمونها در دستگاه دفاعى بدن اختلال نیز به وجود مىآورند. نکرش فرد نسبت به هیجانها، می‌تواند دستگاه ایمنى بدن او را تقویت کند.
عشق نیز نتایج خوبى به بار مىآورد. انسانهاى عاشق از دستگاه ایمنى بسیار فعال برخوردارند. در محیطى که سرشار از عشق و محبت است، کواکان بهتر رشد میکنند. کودکانى که کمبود عاطفى دارند، رشد خوبى ندارند. مردانى که مورد توجه همسرانشان هستند، واقعاً از طرف آن‌ها حمایت مىشوند و احساس محبوبیت میکنند کمتر بیمار مىشوند. کسانى که می‌توانند با دیگران روابط اجتماعى محکم و ثابت برقرار کنند، از سلامت بهترى برخوردار مىشوند. مردان متأهل، نسبت به مردان مجرد هم سن خود، کمتر مریض مىشوند، بهتر در مقابل سرطان مقاومت میکنند و طول عمر بیشترى نیز دارند. خانواده نیز در بهبود ذهنیت افراد آن نقش بسیار مهمى دارد، زیرا براى کسانى که مورد محبت خانواده هستند، بهانهى زنده ماندن میدهد. اعتقاد و ایمان و بهطور کلى، تلقینبذیرى نیز نیروى بزرگى است. یک سوم بیمارانى که یلاسیبو (ماده یا روشى که اثرى در درمان ندارد) مصرف میکنند، اظهار میدارند که بهبود حاصل کردهاند. در برخى درمانها نوع یلاسیبو نقش بسیار مهمى دارد.

تواناهاى ذهنى

ازمونهایى با بیش از یک مقیاس
یکى از راههاى دستیابى به اطلاعاتى دربارهى أنواع توانایىهاى ویزه به جاى تک نمره ى سن ذهنى این است که مادههاى آزمون را به بیش از یک کروه تقسیم کنیم و براى هر کروه نمرهى جداکانهاى بهدست آوریم. در مقیاس هوشى وکسلر براى بزرگسالان و مقیاس هوشى وکسلر براى کودکان درست همین هدف دنبال شده است. [١] در سال ١٩٣٧، دبوبد وکسلر، روانشناس بالینى بیمارستان‌هاى نیویورک، تصمیم مىکیرد، با استغاده از روشى متفاوت از روش ترمن، آزمون هوشى تهیه کند. ترمن، سوالات آزمون استنفورد - بینه را براساس سن تنظیم کرده بود، اما وکسلر، سوالات آزمون خود را براساس درجه ى دشوارى تنظیم میکند. وکسلر، در مجموع سه مقیاس فراهم مىآورد. براى کودکان ٣ تاع ساله، براى کودکان ه تا ه١ ساله و براى بزرگسالان. تفاوت دیگر بین آزمون استنفورد - بینه و آزمونهاى وکسلر اهمیت دادن آنها به اندازهکیرى استعداد کلامى است. آزمون استنفورد - بینه براى اندازهکیرى اتعدادهاى کلامى تهیه ثده اهمت، در صورتى که مقیاسهاى وکلر طورى تهیه شدهاند که استعدادهاى کلامى و غیرکلامى را به طور بکان اندازه مىگیرند. [ه]
ا. Wechsler Adult Intelligence Scale
2 Wechsler Intelligence Scale ٤0٣ Children
آزمونهاى مقیاس هوشى وکسلر براى بزرگسالان
آزمون I شرح آزمون
مقیاس کلامى
اطلاعات: سؤالهایى که در آنها اطلاعات عمومى متنوع مطرح مىشود، مثلأ: «یک تن جند کیلو است؟»
درک و فهم: اطلاعات عملى و توانایى ارزیابى تجارب قبلى را مىسنجد، مثلأ: «فایدهى نکهدارى یول در بانک جیست؟»
حساب: مسأله‌هاى کلامى که استدلال ریاضى را مىسنجند.
شباهتها: برسشهابى در مورد ابنکه اثیاء یا مفاهیم معین (مثلأ، تخم مرغ و بذر) از جه لحاظ شبیه بکدیگرند؛ تفکر انتزاعى را مىسنجند. فراخناى ارقام: سلسله ارقامى به طور شنیدارى ارائه مىشود (مثلأ، ٨-٣-ء - ه- ٧ ) و آزمودنى باید آن‌ها را به همان ترتیب یا در جهت معکوس تکرار کند؛ توجه و حافظه طوطىوار را مىسنجد.
وازتان: معلومات لغوى را مىسنجد.
مقیاس عملى
جانشینسازى ارقام و نمادها: بک تکلیف رمزکردانى که در آن بابد ییوند بین اعداد و نشانههاى شکلى آموخته شودب سرعت یادگیرى و نوشتن را مىسنجد.
تکمیل تصاویر: قسمت افتاده شکل ناقصى باید کشغ و ذکر شود؛ هوشیارى و حافظه بصرى را مىسنجد.
طراحى با قطعات جوبى: طرحى که ارائه مىشود و أزمودنى باید با تنظیم أنها داستانى بسازد: تواناى درک موقعیتهاى اجتماعى را مىسنجند .
الحاق قطعات: آزمودنى باید قطعات یک معما را به هم وصل کند و شیئى کامل بسازد؛ توانایى درک روابط جزء - کل را مىسنجد.
مادههاى این آزمونها شبیه مادههاى بینه هستند اما برحسب محتوا به دو بخش - مقیاس کلامى و مقیاس عملى - تقسیم شدهاند. مادههاى عملى مستلزم دستکارى یا تنظیم قطعات، مهرهها، تصاویر و مواد دیگر است و در آنها هم محرک و هم باسخ فرد هر دو غیر کلامى هستند. مقیاسبندى جداکانهى کروههاى مختلف مادههاى آزمون می‌تواند تصویر روشنترى از توانایىها یا ناتوانىهاى ذهنى فرد بهدست دهد. تفاوت بین نمرههاى کلامى و عملى به آزماینده هشدار میدهد که شاید مشکلات ویزهى یادگیرى مانند ناتوانى در خواندن با کمبودهاى زبانى در کار است. ل١]
آزمون سنجش آمادکى کودکان براى ورود به آموزش همکانى
این آزمون، براى سنجش آمادکى ورود به کلاس اول ابتدایى تهیه شده است. تهیهى این آزمون از سال ١٣٤٩ تا سال ١٣٧٢ طول کشیده است. آزمون داراى بنج فرم موازى است که هر فرم از ٢٨ سوال تشکیل مىشود. سوالات آزمون توانایىهاى زیر را بد کار مىگیرند: ١- معناى وازکان ٢-کلمات متضاد ٣- فهم رویدادها ٣- اطلاعات عمومى ه حافظدى عددى ع- حافظه کلمات ٧- تفاوت‌ها و ثباهتها در مفاهیم کلامى ٨- جهت بابى (تثیخیص راسمت و جی) ٩- تشخیص کاربرد اشیاء ١٠- اشتباه بابى ١١- درک شباهتها و تفاوت‌هاى اشکال ١٢- طبقه بندى مفاهیم ١٣-سرى اشکال ١۴- تشخیص نقابص اشکال ه١-درک فضایى ع ١-مهارتهاى حرکتى و هماهنکى جشم -دست ١٧-مفهوم اعداد و درک کمیت‌ها ١٨-حافظهى ترتیب رویدادها.
محتواى این آزمون از سه بخش کلامى، تصویرى و عملى تشکیل مىشود. در بخش کلامى، آزمودنى بابد معناى کلمهاى را توضیح دهد یا ثش کلمد را، بس از یک بار شنیدن، تکرار کند. در بخش تصویرى، تصاویرى روى کارتهاى جای شده ابست که به ترتیب در اختیار کودک قرار مىکیرد و او باید شکلى را که با سایر اشکال تفاوت دارد، ذشان دهد یا اشتباه موجود در شکل را تشخیص دهد. در بخش علمى از کودک مىخواهند تا تخته‌هاى کوجکى را، که به اشکال مختلف بربده شده است، طبقه بندى کند یا از روى بک شکل بکشد. به هر باسخ صحیح یک نمره داده مىشود. بؤوهشهاى انجام شده دربارهى ابن آزمون نشان داده که بین نتایج حاصل از آن و نمرات درسى دانشآموزان در یایان سال اول ابتدایى همبستکى معنى دار وجود دارد. أه]
ا. verbal
2 performance
آزمونهاى کروهى
مقیاس وکسلر و استانفورد - بینه آزمون‌هاى توانایى انغرادى هستند، به این معنا که با استفاده از آنها در هر نوبت فقط یک آزمودنى به وسیلهى آزماینده ى تعلیم دیدهاى آزمایش مىشود. در مقایسه با آنها، با آزمون‌هاى کروهى توانابى یک آزمابنده می‌تواند کروهى از افراد را به طور همزمان آزمایش کند. در ابن آزمونها به چیزى جز قلم و کاغذ نیاز نیست. آزمون‌هاى انفرادى در مقایسه با آزمون‌هاى کروهى مزایاى زیادى دارند: آزماینده می‌تواند اطمینان حاصل کند که آزمودنى سؤلها را فهمیده است، می‌تواند از راه مشاهده ى دقیق نحوهى برداختن آزمودنى به مسائل مختلغ، سرنخهاى بیشترى دربارهى توانایى‌ها و ناتوانابى‌هاى ذهنى او بهدست آورد. اما آزمودنىهاى کروهى توانایبى نیز در مواردى سودمندند که ارزیابى تعداد زیادى از افراد مطرح باشد. [١]
امروزه، اکثر آزمونهاى هوشى مورد استفاده آزمون‌هاى کروهى است نه آزمون‌هاى فردى. آزمونهاى فردى براى تشخیص بسیار مفید است. با این همه، اجراى آزمونهاى فردى، به زمان زیادى نیاز دارد (تقرببأ بین بک تا دو ساعت) و مقرون به صرفه نیست. روانشناسان نیز باید سالها آموزش ببیننند و تجربه کسب کنند تا بتوانند صلاحیت لازم براى اجراى آزمونهاى فردى را به دست آورند. علاوه بر مورد بالا، بزرگترین مساله در استفاده از آزمون‌هاى فردى این است که رفتار آزماینده نمى تواند در مورد همه ى آزمودنىها یکسان باشد. براى صرفهجوبى در زمان و هزینه و براى ایجاد شرایط حتىالامکان یکسان براى همهى آزمودنىها، روانشناسان آزمونهاى کروهى تهیه کردهاند. آزمونهاى کروهى آنهاى است کهدر هر نوبت بر روى تعداد زیلدى از افراد به اجرا درمى آبد. در زیر به تعدادى از آن‌ها اشاره مىکنیم.
آزمون نظامى آلفا
آزمونهاى کروهى هوش، براى اولین بار، در جنک جهانى اول، در ارتش آمریکا مورد استفاده قرار کرفت. این آزمون، که اولین آزمون مداد - کاغذى بود، می‌توانست استعدادهاى شناختى، مثل استدلال ریاضى، قیاس و قضاوت علمى را اندازه بکیرد.
آزمونهاى نابسته به فوهنک کتل
آزمون‌هاى نابسته به فرهنک کتل از سه مقیاس زیر تثکیل مىشود:
مقیاس ١: براى کودکان ٣ تا ٨ ساله و براى عقبماندههاى ذهنى.
مقیاس ٢: براى کودکان ٨ تا ١٣ ساله و براى بزرگسالانى که کمتر از دییلم سواد دارند و براى اکثر کسانى که بیش از •ه سال دار ند.
مقیاس ٣ : براى سطوح بالاتر از دبیلم و براى دانثکاهیان و بزرگسالان باهوش.
با این آزمون‌ها توانایى استدلال، براساس درک آزمودنى از قوانین حاکم بر تصاویر هندسى، ارزیابى مىشود.
آزمون «ترسیم آدمک»
آزمون «ترسیم آدمک» را خانم فلورانس کودیناف با این استدلال به وجود آورده است که کودکان همهى فرهنک‌ها امکان دارند اشخاص را مشاهده کنند و روابط موجود بین اجزا و کل را به خاطر بسیارند. دستورالعمل آزمون بدین صورت است که از کودک مىخواهند تا شکل بک آدم را بکشد. آزمون آدمک نیز جزء آزمونهاى نابسته به فرهنک به حساب مىآبد. آزمونهاى نابسته به فرهنک براى حذف اثر فرهنک در اندازهکیرى هوش تهیه شده است. [ه]
نمرههاى آزمون‌ها و عملکرد تحصیلى
دست کم طى بالهاى دبستان و دبیرستان بین نمرههاى آزمونهاى هوش و شاخصهاى عملکرد تحصیلى همبتکى قابل ملاحظهاى دیده مىشود. از دوره ى ابتدابى به دبیرستان و آنکاه به دوره ى لیسانس و تحصیلات بعد از لیسانس، همبستکى بین نمرههاى آزمونهاى هوش و شاخصهاى بیشرفت تحصیلى به طور جشمکیرى کمتر مىشود. ابن کاهش مداوم ضراب همبستکى در سطوح بالاتر تحصیلى ناشى از عوامل متعددى است و مهم‌ترین آن‌ها عامل کزینش است.
'.Group ability tests 2 select؛،)(!
عقمبماندکى ذهنى
به کمک آزمونها، افراد بائینتر از متوسط تمیز داده مىشوند و تحت آموزشهاى ویزه قرار مىگیرند. روانشناسان، افرادى را جزء عقبماندههاى ذهنى طبقه بندى میکنند که ضرابب هوشى کمتر ازم٧ داشته باشند.
درجه بندى عقبماندههاى ذهتى
درجه ى عقبماندکى ضریب هوشى درصد جمعیس ویزکى‌ها
خفف •ه تا •٧ درصد I'.' ٨٠ ه٨ درصد معمولاً می‌توانند کارهایى یاد بگیرند که با آنها خود را اداره کنند، می‌توانند خانواده تشکیل دهندء کودکانى
متوسط ه٣ ت ا ٤٩ ١٠ تا ١٢ درصد داشته باشند و به مشاغل غیرتخصصى اشتغال ورزند.
می‌توانند کارهاى ساده و غیرتخصصى انجام دهند:
ح د رد ٢ ت ا ٢٣ أت١ ٧ درصد مىتوازند بخشى از نیازهاى خود را برطرف کنند.
می‌توانند کارهاى یکنواخت را تکرار کنند، اما همیشه بابد تحت مراقبت باشند. با آموزش مناسب، می‌توانند
عمیق کمتر از ٢٥ ١ درصد مهارت‌هاى اولیهى برقراى ارتباط را یاد بگیرند.
تنها می‌توانند رفتارهاى ابتدایى انجام دهند، مثل راهرفتن، غذاخوردن و جند کلمه حرف زدن

علتهاى عقبماندکى: برخى اشکال عقب ماندکى ریشهى عضوى دارد، در حالى که ریشهى برخى دیگر ناشناخته است. سندرم داون نمونهاى از عقمبماندکى عضوى ناشى از یک کروموزوم اضافى در سلولهاى جسمى است. در اکثر موارد، سندرم داون در کودکانى دیده مىشود که از مادران کمتر از •٢ و بیشتر ازه٣ سال به دنیا مىآبند، بنابرابن با سن مادر ارتباط دارد، سنى که در آن مادر به اندازهى کافى هورمونهاى استروزن تولید نمیکند. انواع دیگر عقبماندکى در اثر مصرف زیاد مواد مخمر و الکل به هنکام حاملکى، رویدادهاى زندکى اولیه و حتى عوامل توارثى به وجود مىآید. اما در •٧ تا ه٧ درصد موارد، علتهاى عقبماندکى ناشناخته است. به طور کلى، عقبماندههای ى که ریشه ى عضوى ندارند، در مجموع عقبماندکى خفیف دارند و خانوادههاى آنها از نظر اجتماعى - اقتصادى در سطح بایین است. این نوع عقبماندکى را اصطلاحاً عقبماندکى خانوادکى مىنامند.
سرآمدى
در طرف مقابل عقبماندههاى ذهنى، افراد دیگرى قرار مىگیرند که از نظر ذهنى استعدادهاى خارقالعاده دارند. آنها کسانى هستند که ضرابب هوشى بالاتر از •١٤ به دست مىآورند. برخى اثخاص سرآمد برخى دیگر عقب ماندهاند و اکثریت در بین این دو کروه استثنایى جاى مىگیرند. براى شناختن ریثه ى این تفاوتها، بابد به آثار توارث و محیط اثاره کرد. أه]
٢ ١ شخصیت و ارزیابى ان

شخصیت و ارزیابی آن

طبقه بندى کرجمر
کرجمر انسان‌ها را در مجموع به سد طبقدى اصلى و به ترتیب زیر تقیم میکند:
١- طبقه ى ییکنیک. افرادى که در این طبقه جاى مىگیرند از نظر جسمى جاق و به قول معروف خیله هستند. قد آنها کوتاه است و سینه و شکمشان نسبت به سابر قسمت‌هاى بدن رشد بیشترى دارد. صورت آنها یهن است، کردن آنها کوتاه و کلفت و بوست بدنشان تمابل به سرخى دارد. از نظر خلق، خوش برخورد، خوشکذران، شوخ طبع و خوش خوراک هستند؛ به همه چیز با نظر خوش بینانه نکاه مى کنند و ظاهر و باطن یکانى دارند، زود به دیگران دل مىبندند و زود هم از آن‌ها دل میکنند. این افراد، در مجموع، برونکرا هستند و در مسابل عقلى و منطقى زیاد عمق ندارند؛ از نظر جسمى استعداد جاقى دارند، از نظر منش ادوارى هستند، یعنى خلق آنها به طور متناوب تغییر میکند و از نظر بیمارى، آمادکى ابتلا به سابکوز مانیک - دیرسیو را دارند.
٢- طبقهى لیتوزوم با آستنیک. این کروه افراد اندامى دراز و باریک دارند. رشد بدنشان، برخلاف تیی بیکنیک، عمودى است. قفسهى سینهى آنها باریک و مسطح است. استخوانهاى آنها برجسته، دندهها از زیر بوست نمابان، شکم فرو رفته، صورت لاغر و دست و یایشان دراز است، از نظر خلق، دیر جوش، کوشه کیر و خیالباف هستند؛ کنایه آمیز و نیشدار سخن میگویند، به عالم خارج کمتر توجه میکنند، در خود فرو مىروند و به درونگرایی تمابل دارند. بیش از اندازه حسارى‌اند و آمادکى مبتلا شدن به اسکیزوفرنى را دارند.
١- طبقه ى آتلتیک. این طبقه از انسانها، از نظر جسم، استخوانبندى بسیار محکم و عضلات بسیار نیرومند دارند؛ سینهى آن‌ها یهن و قد آنها نسبتاً بلند است؛ از نظر خلق، به فعالیت‌هاى بدنى، ورزشى، کوه نوردى، شرکت در مسابقات ورزشى و مخصوصاً موفقیت در آن‌ها علاقه ى زیادى دارند. ابن افراد از خطر نمىترسند، برخاشکر، زورکو و ریاست طلب هستند؛ برخلاف تیب لیتوزوم، در مقابل مسائل مختلف حساسیت زیادى نشان نمیدهند، کمتر شوخى میکنند و سعى میکنند بیشتر جدى باشند، أمادکى مبتلا شدن به بیمارى صرع را دارند.
طبقه بندى شلدن
طبقه بندى شلدن از مشاهده ى افراد طبیعى به وجود آمده بر فرضیه ى جنینشناسى استوار است. این طبقه بندى، در شکل ظاهرى بدن سه بعد تشخیص میدهد که از رشد سه لایهى جنین. یعنى اندودرم، مزودرم و اکتودرم، بدید مىآیند. اولین اقدام شلدن این بود که از صدها جوان برهنه در سه حالت مختلغ (جلو، عقب. بهلو) عکس کرفت. به ابن نتیجه رسید که ناحیهى شکم اعضاى درونى (معده، قلب و ششها) در بعضى از آن‌ها بزرگ و در بعضى دیگر کوجک است. بقیهى افراد بین این دو حد افراط و تفریط قرار دارند. جون این زاحیه از بدن از رشد لایهى آندودرم جنین به وجود مىآید، این تیب افراد را آندومورف (فربه تن) نامید. از لحاظ عضلانى بودن و استحکام استخوان‌ها نیز شلدن تفاوتهایى بین افراد دید. او متوجه شد که از این نظر نیز مى تواند افراد را طبقه بندى کند بدین ترتیب که در یک طرف کسانى را قرار دهد کد عضلات بیار ضعیفى دارند و بقید را بین این دو حد توزیع کند. جون عضلات از رشد لایهى مزدودرم جنین به وجو مىآیند، این تیب افراد مزومورف (ستبر تن) نامیده شدند. از لحاظ ساختمان اعصاب نیز بین آزمودنىها تغاوتهاى فاحشى دبده شد. افراد این کروه نیز می‌توانستند روى بک مقیاس قرار گیرند. جون اعصاب از رشد لایه ى اکتودرم جنین به وجود مىآید، شلدن این کروه افراد را !کتومورف (کشیده تن) نامید. با کمى دقت معلوم مىشود که طبقهندى شلدن با طبقهبندى کرجمر مطابقت کامل دارد: آندومورف با ییکانیک، مزومرف با آتلتیک و اکتومورف با لبتوزوم یا آستنیک.
اقدام دوم شلدن این بود که در مورد ویزکىهاى روانى و صفات شخصیتى افرادى که آنها را از نظر شکل ظاهرى بدن طبقه بندى کرده بود، به تحقیق برداخت. از میان صفات جمعآورى شده، شصت صفت را انتخاب کرد و به افراد مورد مطالعهى خود (دانشجویان دانشکاهها، از نظر این شصت صفت، نمره داد. بررسى آمارى نمرات به دست آمده نشان داد که ابن شصت صفت در سه کروه طبقه بندى مىثود (در هر کروه بیست صفت) کروه اول صفات را ویسرتونى نامید، زیرا همه ى بیست صفتى که بر این عنوان قرار داشتند، به نوعى با خوشخورى، خوش زیستى، لذتطلبى و شادکامى ارتباط داشتند. کروه دوم صفات، سوماتوتونى نامیده شد. زیرا ابن صغات به فعالیت بدنى، حرکات، رقابت، یرخاشکرى، ابراز شخصیت و فعالیت مربوط مىشد و بالاخره، کروه سوم صفات، سربروتونى نام کرفت، زیرا صفاتى که در این کروه جاى میگرفتند به نحوى با تغکر، درونگرایی، انزواطلبى، حساسیت زیاد، خودخورى و نکرانى ارتباط بیدا صىکردذد.
سومین و آخرین کار شلدن این بود که بیبیند آیا بین تن و روان، یعنى بین وبزکىهاى جسمى و وبزکىهاى روانى همبستکى وجود دارد؟ بین آندومورفى و و سربروتونى، بین مزومورفى و سوماتو تونى و بین اکتومورفى و سربروتونى همبستکى بالا وجود دارد. بنابراین، می‌توان نتیجه کرفت که افراد آندومورف، یعنى کانى که در آنها ناحیهى شکم واعضاى داخلى أن رشد بیشترى دارد، از نظر خلق، افرادى هستند که از خوشخورى، خوش زیستى، لذتطلبى و شادکامى ییروى میکنند. افراد مزومورف، یعنى کسانى که عضلانى و درشت استخوان هستند، به فعالیتهاى بدنى، تحرک، یرخاش، رقابت و ریاست علاقه ى زیادى دارند. افراد اکتومورف، یعنى آنهایى که لاغر اندام هستند و ساختمان عصبى قوى دارند، به انزوا طبى، درونگرایی، حساسیت زیاد، خودخورى و تفکر تمابل نشان میدهند. [ه]
نکته: در خون افراد هیجان طلب، آنزیم ٧4٨0) کمتر أست. این آنزیم تنظیم میزان تراکم دو انتقال دهنده عصبى را برعهده دارد که کویا نقش عمدهاى در رفتارهاى هیجانى و انکیزشى دارند.
روشهاى ارزیا بى شخصیت
تحت عنوان روش‌هاى ارزشیابى شخصیت معمولأ از فنونى نام برده مىشود که با آنها جنبههاى عاطفى و غیرشناختى ثخصیت، بساخت، بویابى و احتمالاً تاریخجهى رشد آن‌ها در شخص مورد مطالعه قرار مىکیرد.
روشهاى روانسنجى
روشهاى روانسنجى یعنى به کار بردن ابزارهایى که اعتبار، حساسیت و روایى دارند و نتایجى فراهم مىآورند که با روشهاى آمارى قابل بررسى است. روش‌هاى روانسنجى، شخصیت را به کمک تعدادى صغات تبیین میکنند. انواع مختلغ ابن روش‌ها به شرح زیر است:
١-برسشنامهها. برسشنامه مجموعه ى سئوالهایى است که معمولاً به صورت نوشته در اختیار آزمودنى قرار مىکیرد و او بابد به صورت بلى یا خیر به آنها باسخ دهد. برسشنامهها چیزى را مىسنجد که آزمودنى با درون‌گرى به آن مىرسد؛ آنها شخصیت آزمودنى با درون‌گرى به آن مىرسد؛ آنها شخصیت آزمودنى را به صورتى که خود اظهار میدارد، ارزیابى میکنند نه به صورتى که واقعأ هست؛ یرسشنامهها در مقابل انواع تقلب ارادى و غیرارادى، آسیببذبرند. درست است که یرسشنامهها معابب زیادى دارند، در مجموع می‌توانند جنبههاى مختلف شخصیت را ارزیابى کنند. ه]
یرسشنامهى شخصیت از این جهت شبیه مصاحبه ى سازمان یافته یا معیار ثده است که در ان از افراد مختلف سؤ1لهاى همانندى یرسیده مىشود و باسخ‌ها نیز معمولاً به صورتى است که غالباً به وسیلهى کامییوتر به سادکى قابل نمرهکذارى است. براى نمونه یرسشنامه ى شانزده عاملى شخصیت ز١۶ PF) نیمرخى از شخصیت به دست میدهد که نمایشکر نمرات یک فىرد در صفات مختلف است. یرسشنامه ت1 9 ء١ براساس روش آمارى تحلیل عوامل تهیه کردید. ریموند کاتل از تحلیل عوامل براى شناسابى شانزده صفت اساسى شخصیت استغاده کرد و سبس سؤالاتى را انتخاب نمود که کویاترین نمودار هر صفت بودند و از آنها آزمونى ساخت که نمراتى براى خصوصیات شخصیتى مانند بلطهکرى، استوارى هیجانى و خویثتندارى بهدست داد. در ساختن شخصیتسنج جند وجهى مینهسوتا (امام بىآى) روش آزمونسازى کاملاً متفاوتى بهکار برده شد.
مشهورترین یرسشنامههاى شخصیتى برسشنامهى جند جنبهاى مینه سوتا یا ام. ام. بى. آى است که کاربرد بسیار زیادى دارد. این برسشنامه از ٥هه سؤال تشکیل مىشود و امکان اندازهکیرى تمابلات زیر را فراهم مىآورد: هییوکندرى (نکرانى شدید از سلامت)، افسردتى، هیسترى، انحراف سابکوباتیک، تمابلات مردانه - زنانه، بارانویا (خود بزرگبینى و بدبینى)، بسیکاستنى (ضعف عصبى)، اسکیزوفرنى، هییومانى و درونگرایی. أه] یاسخهاى شخص برحسب همخوانى آنها با یاسخهاى افرادى که مشکلات و اختلالات مختلف روانى داشتهاند نمرهکذارى مىشود. امامبىآى به منظور کمک به متخصصین بالینى جهت تشخیص اختلالات شخصیت ساخته شد. با این حال سازندکان آن به جاى آنکه صفات فرضى معینى از شخصیت را در نظر بگیرند و سؤال‌هایى براى سنجش آنها تهیه کنند، صدها سؤال را به کروههاى مختلفى که هر یک بنا به ملاک خاصى با هنجار فاصله داشته ارائه نمودند و سبس در ساختن یرسشنامه فقط از سؤالهایى استغاده کردند که کروههاى مختلف مزبور را از هم تمیز میداد. این روش به آزمون سازى تجربى شهرت دارد زیرا بین سؤالها و خصوصیات شخصیتى مورد ارزیابى یک رابطه ى واقعى (تجربى) وجود دارد. کرجه مقیاسهاى امامبىأى در اصل براى مشخص کردن افرادى ساخته ثده است که داراى اختلالات شخصیتى شدبد هستند، با ابن حال براى مطالعهى افراد سالم نیز از آن‌ها استفادهى فراوان ثده است. براى توصیف شخصیت افرادى که در مقیاسهاى مختلف این آزمون نمرههاى بالا یا یایین دارند نیز اطلاعات کافى کردآورى شده است.
یرسشنامهى روانشناختى کایغرنیا. آزمون شخصیتى دیگرى که ساختن آن مبتنى بر روش تجربى بوده است یرسشزامهى روانشناختى کالیفرنیا (سىیىآى) است. در آزمون سى یى آى از بعضى سؤالهایى که در امام بىآى وجود دارد استغاده شده لیکن این آزمون بیشتر براى اندازهکیرى صفات «عادى» شخصیت طراحى شده است. مقیاس‌هاى سىبىآى صفاتى مانند بلطهکرى، مردمآمیزى، خودیذیرى، مؤولیت بذبرى و جامعه بذیرى را مىنجند. در بربشنامهى سى بى آى جندین مقیاس وجود دارد که صفات مربوط به ییشرفت تحصیلى را مىسنجد و تحقیقات حاکى از وجود همبستکى آمارى بین نمرههاى این مقیاسها با نمرههاى دانشکاهى است.
اکثر برسشنامههاى شخصیت متکى بر توانابى فهم سؤال‌ها و میزان صداقت شخص در یاسخ دادن به سؤالهاست. در عین حال در مورد بسیارى از سؤالهاى بربسشنامدهاى شخصیت، «بهترین» باسخ تا حدودى معلوم ابست و افراد ممکن است سوکیرانه به آن‌ها یاسخ بدهند. حتى وقتى شخص بعى دارد دقیق و عینى باشد باز هم ممکن است به یاسخهایى کرایش داشته باشد که «جامعه یسندانه» است. یک متغیر شخصیتى دیگر که بر یاسخهاى آزمون تأثیر مىکذارد تمابل برخى مردم به تصدیق یعنى «بلىکویى» در باسخ به سؤالهاست. براى مقابله با این قبیل کرایشها، آزمون سازان سعى میکنند در صورت امکان متن سؤال‌ها را بهکونهاى بنویسند که هر سؤال بتواند به شکل منفى یا مثبت قابل طرح باشد. در برسشنامههاى شخصیتى روشهاى مختلفى براى جلوکیرى از تحریف عمدى و کرایش به بابخهاى جامعه یسندانه و بلىکویى به سؤال‌ها بدکار رفته است، لیکن این روشها فقط تا حدى موفقیتآمیز بودهاند.
٢- آزمون‌هاى عینى شخصیت. آزمون‌هاى شخصیت ابزارهایى هستند که ماهیت‌هاى متفاوت دارند و از روى رفتارى که افراد در جریان یک فعالیت انجام میدهند، صفات شخصیتى آنها را ارزشیابى میکنند. آزمون شناخته شدهى مازها یا لابیرنتهاى برتئوس مشهورترین نمونه ى این کروه آزمونهاست. این آزمون از تعدادى دالانهاى بربیج و خم ترسیمى و با درجه ى دشوارى
ا. Minnesota Mulniphasic Personality Inventory (MMP)
2 Empirical construction
٦ California Psychological Inventory (11)
٩ acquiescence
فزاینده تشکیل شده است. نتیجهى کمى این آزمون، هوش آزمودنى را نثان هىدهد، اما اکر نتایج کمى را در نظر نگیرند بلکه شیوه ى عمل را به حساب آورند، آزمون شخصیت محسوب مىشود. علت ابن که این کروه آزمونها را «آزمون‌هاى عینى» نامیدهاند، این است که بعضى جنبههاى شخصیت را مستقل از نظر شخصى آزمایثکر برأورد میکنند.
روشهاى فرافکن
در برسشنامههاى شخصیت هدف اصلى عینیت است. نمرهکذارى و ارزبابى بابایى و اعتبار آنها آسان است. ساخت انعطافنابذیر آنها، آزادى بیان را به شدت محدود میکند. برعکس در آزمونهاى فرافکن سعى مىشود قسمت خصوصى شخصیت وارسى شود. در ابن آزمون‌ها جون محرک مبهم است و مستلزم یاسخ خاصى نیست لذا فرد شخصیت خود را در محرک ارائه شده، فرافکنى میکند. آزمونهاى فرافکن تخیل شخص را بر مىانکیزد. [١] اصطلاح فن فرافکن را اولین بار. در سال ١٩٣٩، لورن فرانک، روانشناس آمربکایى، براى تبیین کروهى از آزمونهاى ثخصیت، که تعدادى از آن‌ها از مدتها بیش مورد استفاده قرار میگرفت، به کار برد. فن فرافکن عبارت از روش مطالعهى شخصیت است که در آن آزمودنى با موقعیتى مواجه مىشود و برحسب معنابى که آن موقعیت براى او بیدا میکند و برحسب احساسى که در جریان ابن باسخکوی ى به او دست میدهد. یاسخ میدهد. ویزکى اصلى روش فرافکن این است که، با شیوههاى مختلف، آزمودنى را وادار میکند تا دنیاى شخصى و فرابندهاى شخصیتى خود را بیان کند. [ه]

تعارض و فشار روانی

نظریهها ى اضطراب
اضطراب به عنوان بک تعارض ناهشیار. فروید اضطراب روانرنجور را نتیجهى یک تعارض ناهشیار میدانست که بین تکانههاى نهاد (عمدتأ تکانههاى جنسى و برخاشکرى) و محدودیتهاى که خود و فراخود اعمال میکنند، ایجاد مىشود.
اضطراب به عنوان باسخ آموخته شده. در نظریه ى یادگیرى اجتماعى به جاى تعارض‌هاى درونى، شیوههایى در مدار توجه قرار مىکیرد که طى آن، اضطراب از راه یادگیرى با برخى موقعیتها مرتبط مىشود. یک بزرگسال ممکن است از موقعیتهایى که در دوران کودکى برابش اضطرابزا بودهاند همجنان اجتناب کند، زیرا هیجکاه به ارزیابى دوبارهى تهدید مزبور نمىیردازد یا در بى راه و روشى براى کنار آمدن با آن نمىرود.
اضطراب در معناى نداشتن کنترل. در سومین دیدگاه کفته مىشود هنکامى احساس اضطراب دست میدهد که آدمى با موقعیتى روبهرو شود که کنترلى بر آن ندارد. در غالب نظریه‌هاى اضطراب، کنترلنایذیر بودن آنجه روى میدهد و احساس درماندکى در برابر آن، هسته و مدار نظریه است. مثلاً طبق نظریه ى روانکاوى، اضطراب هنکامى ایجاد مىشود که «تکانههاى کنترلنایذیرى خود را به خطر مىاندازند. مطابق نظریه ى یلاکیرى اجتماعى، هنکامى آدمیان مضطرب مىشوند که با محرک دردآورى روبهرو مىشوند که فقط از راه اجتناب می‌توان آن را کنترل کرد. درجه و شدت اضطرابى که در موقعیتهاى فشارزا احساس مىشود تا حدودى زیادى بستکى به این دارد که در نظر شخص، آن موقعیت تا جه مابه در کنترل و اختیار وى است.
اثرات فیزیولوزیایى فشار روانى
هرکاه دستگاه عصبى خودمختار که کار بسیج بدن را در موقعیتهاى اضطرارى برعهده دارد، براى مدت طولانى بىوقغه فعالیت کند، ممکن است برخى اختلالهاى جسمانى بروز کند، مانند زخمهاى کوارشى، زیادى فشارخون و بیمارى قلبى. جنین برآورد ثده که فشار هیجانى در بیش از بنجاه درصد اختلالهاى جمانى نقش عمدهاى دارد.
بزشکى روان تنى - رشتهاى که با بررسى رابحله ى متغیرهاى روانشناختى با سلامت جسمانى سر وکار دارد - در یهنهى یزوهشهاى میان رشتهاى مرتبأ اهمیت بیشترى ییدا میکند. اعتقاد بر ابن است که بیمارىهابى مانند حساسیتها، سردردهاى میگرنى، فشارخون، ناراحتىهاى قلبى، زخمهاى کوارثى و حتى جوشهاى غرور جوانى با فشار هیجانى ارنباط دارد.
فشار روانى و زخمهاى کوارشى - یک زخم کوارشى، ضایعه یا حفرهاى است در بوشش درونى معده یا دوازدهه که بر اثر ترشح زیادى اسید کلریدریک ابجاد مىشود. ابن اسید در فرابند کوارش، در کار تجزبه ى خوراک به مواردى که بدن بتواند آنها را بهکار ببرد با آنزیمهاى کوناکون تعامل میکند. هرکاه این اسید بیش از اندازه ترشح شود، رفتهرفته لایه ى مخاطى حافظه دیوارهى
ل:.
2. ego
■١. superego
معده را از بین مىبرد و زخمهاى کوجکى ایجاد میکند. جندین عامل در فزونى ترشح این ابید مؤثرند که فثار روانى یکى از آنهاست.
فشار روانى و بیمارى قلبى. فثار روانى در بیمارىهاى قلبى نیز نقش مهمى دارد. در یک دسته از بزوهشها، یک الکوى رفتارى با نام سنخ الف (تیب هشخصیتى) شناسای ى شد که ظاهراً مخصوص کسانى است که دجار حمله ى قلبى مىشوند. این کروه از مردم به نهایت رقابتجو و اهل بیشرفتاند؛ به فوریتهاى زمانى حساسیت دارند، آرامیدن برایشان دشوار است و اکر کارشان به درازا بکشد با مجبور شوند با افرادى به رغم خود بىکفایت کار کنند، در آن صورت بىتابى و خشم نشان میدهند. آمیزهاى از احساس فشار براى بیشرفت و یک احساس خصومت کلى را محتملترین ویؤکىهابى بهثمار آوردهاند که باعث بیمارى قلب مىشود. مردمان سنخ ب ( تیب 8 شخصیتى) کسانىاند که وبزکىهاى سنخ الغ را از خود نشان نمیدهند. این کونه مردم بدون احساس کناه مىآرامند و بدون احساس ناآرامى کار میکنند؛ حساسیت به فوریتهاى زمانى و ناشکیبابى همراه آن، در آنان دبده نمىشود. خشم و خصومت در آنان به آسانى برانکیخته نمىشود و جندان نیازى به نمابش ییشرفتهاى خود یا کفتکو دربارهى آن‌ها نثان نمیدهند.
از جندین بزوهش بردامنه بر م5اأىد که مردمان سنخ الف بسیار بیشتر از مردمان سنخ ب در معرض حمله ى قلبى هستند. بزوهشها نشان میدهد که رفتار سنخ الف به أندازهى سیکار کشیدن، بالا بودن فشار خون، یا فزونى سطح کلسترول خون، شخص را در معرض بیمارى قلبى مىکذارد. از دیگر یافتههاى جشمکیر یزوهشها این است که خصومت کلى، احتمالأ مهمترین بیش بینى کنندهى رویداد بیمارى قلبى است و اهمیت آن بیش از رقابت با حساسیت به فوریتهاى زمانى است.


مقالات
سیاست
رسانه‎های دیجیتال
علوم انسانی
مدیریت
روش تحقیق‌وتحلیل
متفرقه
درباره فدک
مدیریت
مجله مدیریت معاصر
آیات مدیریتی
عکس نوشته‌ها
عکس نوشته
بانک پژوهشگران مدیریتی
عناوین مقالات مدیریتی
منابع درسی (حوزه و دانشگاه)
مطالعات
رصدخانه شخصیت‌ها
رصدخانه - فرهنگی
رصدخانه - دانشگاهی
رصدخانه - رسانه
رصدخانه- رویدادهای علمی
زبان
لغت نامه
تست زبان روسی
ضرب المثل روسی
ضرب المثل انگلیسی
جملات چهار زبانه
logo-samandehi
درباره ما | ارتباط با ما | سیاست حفظ حریم خصوصی | مقررات | خط مشی کوکی‌ها |
نسخه پیش آلفا 2000-2022 CMS Fadak. ||| Version : 5.2 ||| By: Fadak Solutions نسخه قدیم