1- تأثیر بر مبانی مدیریت
متأسفانه حتی برخی از افرادی که ابراز تدین میکنند، به جهت جهل و یا عدم امعان نظر باور ندارند که قرآن در حوزه علم مدیریت صاحب نظر باشد لذا بدون علم، به ردِ آن اقدام میکنند.
مبانی مدیریت از سه مقوله اساسی تشکیل میشود:
1- انسان شناسی
2- نظام
3- مدیریت
1/1- انسان شناسی و مبانی مدیریت
ما اگر در مبانی علم مدیریت دقت کنیم، میبینیم که بینش تئوری پردازان مدیریت نسبت به انسان، در تحول علم مدیریت نقش اساسی داشته است:
تغییر تصور آنها نسبت به نظام، اجتماع، انسان و خود مقوله مدیریت، تغییر اساسی را در تحول علم مدیریت موجب شده است.
مکاتب مدیریت کلاسیک و نئوکلاسیک و نهضت روابط انسانی تا برسد به مدیریت اقتضائی و سیستمی، بطور کلی متأثر از مبانی فکری گروهها و مکتبها نسبت به انسان است.
طبیعتاً اسلام در این زمینه، نسبت به انسان و نظام اجتماعی، نظام حکومتی حاکم بر اجتماع (نظام ولایت فقیه) و... دیدگاههای اساسی، روشن و متمایزی نسبت به سایر مکتبها دارد که این مسأله در مدیریت اسلامی بسیار تأثیر گزار و متجلی خواهد بود.
همچنین اهدافی که در اسلام برای نظام مطرح میشود، تأثیرات بارزی در علم مدیریت دارد.
2/1- نظام حاکم بر جامعه و مبانی مدیریت
یکی از عواملی که در مبانی مدیریت تأثیر میگذارد، سیستم و نظام حاکم بر جامعه است.
یک سازمان، یک سیستم باز است و با محیط خارج از خود یعنی محیط اجتماع، ارتباط دوسویه دارد.
محیط اجتماعی هم تابع یک سری ضوابط است که سیستم سیاسی و حکومتی جامعه، آن اصول را جاری میکند. لذا تمام نهادهای اجتماعی هر جامعه از حکومت آن جامعه تأثیر پذیرند و سازمان هم به عنوان یکی از نهادهای اجتماعی تحت تأثیر حکومت است.
وقتی حکومت ما اسلامی است و نظام خود را اسلامی تعریف میکنیم، باید ویژگیها و خصوصیات نظام اسلامی را تبیین کنیم و کلیه سازمانهایی که در این نظام وجود دارند، به این خصوصیات و همچنین به اهداف حکومت اسلامی توجه کنند.
اهداف یک سازمان در نظام اسلامی باید در طول اهداف نظام باشد. بر این اساس مدیران سازمانها در حکومت اسلامی باید اهداف مرحلهای خود را در طول اهداف نظام اسلامی تعریف کنند به گونهای که علاوه بر دستیابی به اهداف سازمانی، نیاز و مشکلی از جامعه را برطرف کرده باشند.
یک بحث تطبیقی هم اینجا بعنوان «سبکهای مدیریتی» میتواند مطرح باشد.
3/1- سلسله مراتب مدیریت در اسلام و مبانی مدیریت
اگر بخواهیم جایگاه مدیر یک سازمان را در سلسله مراتب مدیریت در اسلام تعیین کنیم، در مییابیم که یک رابطه طولی استواری بین مراتب مدیریتی در اسلام وجود دارد. این مراتب عبارتند از:
مدیریت خدا، مدیریت ملک، مدیریت معصوم، مدیریت فقیه
از این مرتبه به بعد در سازمانها شامل: مدیریت سازمان بر زیر مجموعه، و در خانه، شامل مدیریت شوهر بر خانواده و زن، و مدیریت پدر بر فرزند است.
این مراتب، در طول مدیریت خدا، مُلَک و معصوم است و طبیعتاً مدیریت پدر، شوهر و سازمان در طول مدیریت فقیه قرار دارد.
این سلسله مراتب، یکی از مباحث روشنی است که در مبانی علم مدیریت در اسلام مطرح است.
2- تأثیر اسلام بر مسائل علم مدیریت
یکی دیگر از حوزههای تأثیر اسلام، در زمینه مسائل علم مدیریت است.
در این زمینه، تأثیرگذاری روشن اسلام را میتوان با مصادیقی که در قرآن و سیره انبیاء و پیامبر و ائمه وجود دارد، اثبات کرد.
همین قدر که مصادیقی را از تأثیر «دین» اسلام بر «علم مدیریت» یافتیم، میتوانیم به طور قطع نتیجه بگیریم که «اسلام» در حوزه «علم مدیریت»، رهنمودهای مدیریتی ارائه میکند و بر مسائل علم مدیریت، تأثیر دارد.
1/2- هدف گزاری و برنامه ریزی
1/1/2- آخرت گرائی و تقدم بر خدا و رسول
اصل «آخرت گرائی» و اصل «عدم تقدم بر خدا و رسول خدا» از حیث نیت و اندیشه، در حوزه هدفگزاری و برنامه ریزی، نمود ارزشی بسیار روشنی دارد.
2/ 1 /2- اصل قسط و عدل
اصل «قسط» و «عدل» نیز از عمده اهداف ارزشی اسلام میباشد که در طول اصل «آخرت گرائی» و اصل «عدم تقدم بر خدا و...» مطرح است:
«قُل أمَرَ رَبِّی بِالقِسْطِ...» (90 / نحل)
«بگو پروردگارم به قسط و برابری فرمان میدهد...»
رعایت «قسط» و «عدل» عین دین و تقوی و یکی از ملاکهای اساسیِ حصولِ تقوی میباشد ولو موضوع قسط و عدالت در ارتباط با دشمن دین باشد:
«یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا إِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» (8 / مائده)
«ای کسانیکه ایمان آورده اید به خاطر خدا بسیار قیام کننده باشید در حالیکه به قسط شهادت دهنده اید و مبادا دشمنی قومی شما را وادار کند بر اینکه عدالت را رعایت نکنید، عدالت به خرج دهید چرا که آن به تقوی نزدیکتر است...»
گواه و الگو و اسوه و عدالت بودن، توأم با انگیزه کسب رضای خدا، از اساسیترین دستورات دین در جهت رسیدن به تقوای الهی میباشد و این معنا طبعاً در همه وظائف مدیریتی، خصوصاً «هدف گذاری و برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و رهبری، و نظارت و کنترل» نمود نظری و عملی روشن و گسترده دارد.
1/2 / 1/2- قسط
«قسط» به قرینه موارد کاربردش (در ترازو و قضاوت و...) (1) گاه به مفهوم اعطاء هر سهم و نصیب و حقی به صاحبش میباشد که اعم از برابری در سهم یا تفاضل در سهم (به جهت تفاوت حقوق مسلم انسانی و الهی) میباشد و هرگاه در کنار «عدل» مطرح میشود، مفهوم «تساوی سهم» در آن مطرح است:
«فَأصلِحُوا بَینَهُمَا بِالعَدل وَ أقسِطُوا اِن الله یُحِبُ المُقسطین» (حجرات / 9)
«پس میان آندو به عدالت سازش دهید و برابری محقق کنید چرا که براستی خداوند مجریان قسط را دوست دارد.»
1/2 / 2/2- عدل
«عدل» نیز اعم است الا اینکه در موارد جمع «قسط و عدل»، «عدالت» نظر ویژه به «قرار دادن هر چیزی در جایگاه خویش» دارد که در این صورت «قسط» بر «عدل» تقدم خواهد داشت:
«قسط» تساوی در حقوق است که بر اشتراکات انسانی و دینی استوار است همچون حق حیات، حق تأمین مایحتاج زندگی، حق ازدواج، حق مسکن، حق امنیت و حقوق دیگری که در این مقوله مطرح است.
«عدلِ» مبتنی بر قسط، حقوق ویژهای است که بر ویژگیهای قابل قبول عرفی و شرعی استوار است؛ مانند پدر و فرزند که هر کدام علاوه بر حقوق یکسان، حقوق ویژهای در مقابل دیگری دارند.
همچنین است حقوق زن و مرد، زن و شوهر، آمر و مأمور، عالم و جاهل، مؤمن و کافر، معصوم و غیر معصوم، ولی فقیه و مردم و غیره.
سخن از «عدل» در زمینه فقدان «قسط»، جاهلانه و فریبکارانه و بی حرمتی به بندگان خدا است.
و سخن از «قسط و برابری»، با نادیده گرفتن «عدل» (همچون کمونیستها) ظلم به استعدادها و قابلیتهای خاص انسانی - الهی بندگان الهی است.
بنابراین، «عدل» از پسِ «قسط» میآید و در زمینه آن قابل تحقق است.
3/2/1/2- نمود قسط و عدل در اسلام
نمود عدالت واقعی از نظر اسلام در حوزه برنامه ریزی، با جامع نگری به انسان و نیازهای مادی (جسمی و روانی) و معنوی (فکری - قلبی) او و با نگرش به قلمرو حیات دنیوی و اخرویاش و تدوین برنامه کاربردی متناسب با این نگرش معنا خواهد داشت که طبعاً اهداف کوتاه مدت در راستای اهداف میان مدت و دراز مدت دنیوی و اخروی، قابل توجه و اعتناء خواهد بود.
با این روند هدفگذاری و برنامه ریزی، وظائف دیگر مدیریت (سازماندهی، هدایت و رهبری (بسیج امکانات، تصمیم گیری، ایجاد انگیزش، ارتباطات و...) و نظارت و کنترل) علاوه بر بهره مندی از تجربیات ارزشمند علم مدیریت، از ویژگیهای خاص خود برخوردار خواهد بود.
2/2- سازماندهی و بسیج امکانات
1/2/2- نظام شایسته سالاری در گزینش (تعهد و تخصص)
- جایگاه شغلی با توجه به ویژگیهای جنسیت و تجرد و تأهل افراد و احکام ارزشی ناظر بر این مقولات.
- طراحی نظام آموزش، پیشنهادات، مشاوره و مددکاری ارزشی و تخصصی.
- تفویض اختیارات کافی تا حد برخورداری از قدرت تحرک معقول در وظائف محوله براساس اصل کرامت انسانی.
- نظام ارتقاء سازمانی براساس جامعیت نگرش به ضوابط عقلی و شرعی.
- طراحی نظام ارتباطات معقول سازمانی با سلسله مراتب مدیریت بر اساس اصل عدم حاجب و اصل شهود مستقیم مسائل و...
موارد فوق، از جمله تأثیرات فرهنگی قرآن و سنت معصوم در این وظیفه خواهد بود که تبیین تفصیلی هر کدام از مقولات فوق، مجالی دیگر میطلبد.
3/2- هدایت و رهبری
- اصل اخوت ایمانی و برابری انسان در روابط هم سطح افقی.
- اصل اُبُوَت (پدری) و بُنُوَت (فرزندی) ایمانی و انسانی در سلسله مراتب عمودی مدیریت.
- قصد قربت و اصلاح، صداقت و صراحت در انگیزش و ارتباطات از جمله موارد تأثیرات اسلامی در حوزه «هدایت و رهبری» خواهد بود.
4/2- نظارت و کنترل
- توجه به تکلیف نظارت عمومی در سطوح افقی و عمودی
- خود کنترلی و حفظ کرامت انسانها و اصاله الصحه
- توجه معقول و مشروع به اقتضائات
- توجه به پاداشها و مجازاتهای مادی و معنوی و تناسب آنها با عملکرد نیرو.
- تأکید بر اصل اعتماد متقابل در امر نظارت و کنترل، و عدم کنترلِ منجر به تفتیش عقائد و...
از جمله نمود فرهنگ اسلامی در حوزه «نظارت و کنترل» خواهد بود.
پی نوشتها :
1- «وَ اَوفُوال الکَیلَ و المیزان بِالقِسط» (انعام 152) «و إنْ حُکَمتَ فَاحکُم بینَهم بالقسط» (مائده / 42)، «شَهِدللهُ اَنَهُ لا اله الا هُو... قائماً بالقِسط» (آل عمران / 18)
منبع: نقی پورفر، ولی الله، مجموعه مباحثی از مدیریت در اسلام، تهران: ماه، 1382، چاپ اول.
- فلاسفه گفتهاند از کیفیات نفسانی، آنچه سریع الزوال و زودگذر باشد آن را حال و آنچه ثابت و مستمر بوده، به طوری که به عنوان طبیعت ثانویه او به حساب آید، آن را ملکه گویند. پس ملکه، کیفیتی از کیفیات نفسانی است راسخ در نفس است.
- انسان در کارهایی که با اراده و اختیار خود انجام میدهد، غالبا محتاج به تدبر و تفکر است، یعنی هر کاری که بخواهد انجام دهد ابتدا خود آن کار را سپس منافع و ضرر و خیر و شری که بر آن مترتب است، تصور میکند.
پس از تصدیق به منافع و این که انجام آن کار برای او مفید است نسبت به آن میل و شوق پیدا میکند و پس از گذراندن این مراحل تصمیم بر انجام آن میگیرد یا در صورت تصدیق به ضرر و این که آن کار برای او ضرر و شر است، از انجام آن خودداری میکند.
ولی در بعضی کارها، انسان بر اثر ممارست و تمرین و پی درپی انجام دادن، نیاز به تامل و تفکر ندارد، بلکه خودکار عمل میکند، همانند شخص بخشنده در بخشش و کمک به مستمندان، یا فرد شجاع در رفتن، به میدان نبرد و حمله به دشمن.
این گونه افراد بر اثر تکرار، به صورت ملکه در نفس شان در آمده است و به عنوان طبیعت ثانویه آنان جلوه میکند به طوری که در انجام آن نیازی به محاسبه و تفکر ندارند و بدون مقدمه وارد عمل میشوند. اصطلاحا چنین ملکه و هیات راسخه در نفس را خلق میگویند.
با توجه به 2 نکته تعریف اخلاق در اصطلاح اهل فن روشن میشود که اخلاق عبارت است از «ملکات نفسانی که به سبب آن، کارها به آسانی بدون نیاز به تفکر از نفس صادر شود».
علم اخلاق، فنی است که درباره ملکات انسانی بحث میکند و انسان را از آثار رذائل و عادات زشت شیطانی آگاه کرده و برای رسیدن به هدف عالی که داشتن ملکه فضائل اخلاقی است، رهنمون میکند.
خواجه نصیرالدین طوسی اخلاق را این چنین تعریف میکند:«خلق، ملکهای بود که نفس را مقتضی سهولت صدور فعلی بود از او بی احتیاج تفکری و رویتی».
«اخلاق نظری و عملی»
علم اخلاق و به دو بخش هنجاری و بنیانی تقسیم میگردد و هرکدام از آن دو آثار و ویژگیهائی دارد که آن دیگری فاقد آن است.
بخش اول: این که انسانها از نظر اخلاقی چه تکالیفی دارند و چه وظائفی خواه مادی یا معنوی، اجتماعی یا فردی و خا نوادگی و غیر آن در رابطه با سایر انسانها عهده دار است و باید انجام دهند و چه چیزهائی را نباید انجام دهند؟
بخش دوم: این که این تکالیف و وظائف را برای چه مقصودی باید انجام دهد یا ندهد؟ و هدف و غایت این وظائف و تکالیف چیست؟
بخش اول در اصطلاح علماء علم اخلاق، اخلاق عملی و بخش دوم را اخلاق نظری و یا فلسفه اخلاق مینامند.
پس فلسفه اخلاق عین علم اخلاق نیست گرچه با آن در رابطه نزدیکی قرار دارد زیرا علم اخلاق عام بوده، شامل هر دو بخش میگردد پس نسبت بین آن دو نسبت میان عام و خاص است و فلسفه اخلاق یک بخشی از آن محسوب میگردد.
و به عبارت دقیق تر میتوان گفت نسبت فلسفه اخلاق (یعنی اخلاق نظری) و اخلاق عملی نسبت میان مبادی و غایت محسوب میگردد از اینرو لازم است قبل از هر چیز از اخلاق نظری بحث نمود زیرا باید ابتداء غایت را شناخت سپس راههای وصول به آن را مورد بررسی قرار داد.( عمید زنجانی به نقل از سایت حوزه نت)
«عرفان»
عرفان در لغت به معنى «شناخت» است و اصطلاحاً به «شناخت خدا» در صورتى که عاشقانه باشد، گفته مىشود. عارف محبوس شناختهاى استدلالى خشک درباره خدا و صفات او نیست، بلکه خدا را روح حاکم بر سراسر وجود و همه هستى مىبیند. عارف در صدد است همچون قطب عارفان و امیر مؤمنان که فرمود: «ما رأیت شیئاً الاّ رأیت الله قبله و بعده و معه؛ نمیبیند هیچ شی را مگر میبیند خدا را قبل از او و بعد از او و با او»
به دریا بنگرم دریا ته وینم [تو بینم]--- به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت--- نشان از قامت رعنا ته ونیم
عرفان دو نوع است؛ نظرى و عملى.
«عرفان نظرى»
مجموعه معارفى درباره شناخت خدا و نقش او در هستى و ارتباط انسان با خدا و شناخت ابعاد الهى انسان و منازل و مقامات سلوک و سفر انسان الى الله و امثال آن است. عارفان بزرگ در طول تاریخ صدها کتاب عرفانى تألیف کرده و به یادگار گذاشتهاند. از جملهی کتابهای که در این رشته به تحریر در آمده است عبارتند از: 1 - فصوص الحکم، محى الدین عربى، با شرح قیصرى؛ 2 - تمهید القواعد، صائن الدین ابن ترکه؛ 3 - مصباح الانس، ابن فنارى.
«عرفان عملى»
ریاضتهای شرعی که یک سالک انجام میدهد، و توجه تمام به خدا پیدا میکند و طی طریق مینماید تا فقط خدا را بنگرد را عرفان عملی گویند که ره آورد آن یافتن و دیدن معارف الهی است«وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد»(انعام/75) اینجا «رؤیت» است، نه «روایت».( برای مطالعهی بیشتر؛ر:ک/ عرفان نظرى/ دکتر یحیى یثربى). در ضمن عارف سیر و سلوک نموده مشاهدات خود را بیان میکند، از این جا است که عرفان نظری به رشتهی تقریر در میآید.
هم چنین در باره تفاوت اخلاق و عرفان عملی بیان شده است:
شهید مطهری پیرامون تفاوت عرفان عملی و اخلاق میگوید: بخش عملی عرفان از این نظر مانند علم اخلاق است که درباره «چه باید»ها بحث میکند با این تفاوت که:
1. عرفان درباره روابط انسان با خودش و با جهان و با خدا بحث میکند و عمده نظرش درباره روابط انسان با خداست و حال آن که همه سیستمهای اخلاقی درباره روابط انسان با انسانهای دیگر بحث میکنند و ضرورتی نمیبینند که درباره روابط انسان با خدا بحث کنند، فقط سیستمهای اخلاقی مذهبی این جهت را مورد عنایت و توجه قرار میدهند.
2. سیر و سلوک عرفانی – هم چنان که از مفهوم این دو کلمه پیداست - پویا و متحرک است، بر خلاف اخلاق که ساکن است، یعنی در عرفان سخن از نقطه آغاز است و از مقصد و منازل و مراحلی که به ترتیب سالک باید طی کند تا به سر منزل نهایی برسد.
از نظر عارف واقعا هم اکنون برای انسان «صراط» وجود دارد و آن صراط را باید بپیماید و مرحله به مرحله و منزل به منزل طی نماید، و رسیدن به منزل بعدی بدون گذر کردن از منزل قبلی ناممکن است. از نظر عارف، روح بشر مانند یک گیاه و یا یک کودک است و کمالش در نمو و رشدی است که طبق نظام مخصوص باید صورت گیرد ولی در اخلاص صرفا سخن از یک سلسله فضائل است از قبیل راستی، درستی، عدالت، عفت، احسان، انصاف، ایثار و غیره که روح باید به آنها مزین و متحلی گردد. از نظر اخلاق، روح انسان مانند خانهای است که باید با یک سلسله زیورها و زینتها و نقاشیها مزین گردد بدون اینکه ترتیبی در کار باشد که از کجا آغاز شود و به کجا انتها یابد، مثلا از سقف شروع شود یا از دیوارها و از کدام دیوار، از بالای دیوار یا از پایین.
در عرفان بر عکس، عناصر اخلاقی مطرح میشود اما به اصطلاح به صورت دیالیکتیکی، یعنی متحرک و پویا.
3. عناصر روحی اخلاقی محدود است به معانی و مفاهیمی که غالبا آنها را میشناسند، اما عناصر روحی عرفانی بسی وسیعتر و گسترده تر است. در سیر و سلوک عرفانی از یک سلسله احوال و واردات قلبی سخن میرود که منحصرا به یک «سالک راه» در خلال مجاهدات و طی طریقها دست میدهد و مردم دیگر از این احوال و واردات بی خبرند. (مجموعه آثار شهید مطهری، ج 14، ص 548)
آیت الله جوادی آملی درباره تفاوت اخلاق و عرفان میفرماید:
«در تمهید القواعد ابن ترکه تفاوت عرفان عملی با اخلاق عملی را در تمایز عرفان نظری از اخلاق نظری ذکر میکند. هدف عرفان عملی تحقق رهآورد عرفان نظری و هدف اخلاق عملی تحقق رهنمودهای اخلاق نظری است. در اخلاق نظری بحث پیرامون تهذیب روح و تزکیه قوای ادراکی و تحریکی نفس و مانند آن است و عصاره مسائل آن درباره شئون نفس است. اثبات اصل نفس و تجرد و قوای آن بر عهده فلسفه است؛ در نتیجه اخلاق عملی نیز کوششی برای پرورش روح مهذب و تربیت نفس زکیه است.
عرفان عملی نیز جهاد و اجتهاد برای شهود وحدت شخصی وجود و شهود نمود بودن جهان امکان بدون بهره از بود حقیقی است.»
در بررسی رابطه اخلاق و عرفان در مییابیم که عقل و استدلال روح حاکم و کلی در اخلاق است. انسان اخلاقی همواره از ابزار عقل بهره میبرد و با کنار هم گذاردن صغرا و کبراها به این نتیجه میرسد که برای رسیدن به سعادت از چه راههایی باید عبور کرد.
از دیگر تفاوتهای موجود بین عرفان و اخلاق موضوع اعتدال است. پایه و اساس اخلاق ارسطویی «قانون زرین اعتدال» است. در این قانون هر فضیلتی دو سو دارد یک جنبه افراط و جنبه دیگر تفریط است که هر دو رذیله به حساب میآیند و آنچه نقطه اعتدال و حد وسط باشد فضیلت است. مانند جبن و تهور که هر دو رذیلت است و شجاعت به عنوان حد وسط فضیلت به حساب میآید.
اما در عرفان بعضا از حد اعتدال خارج میشوند. برای نمونه یکی از محورهای چهارگانه طریقت اکبریه منسوب به شیخ اکبر ابن عربی، جوع است. سالک تا نتواند دل از حوائج مادی برهاند و تا گرسنگی نکشد نخواهد توانست در مسیر سیر و سلوک به جایی برسد.
تفاوت دیگر این که ابزار اصلی اخلاق عقل و اندیشه است، در صورتی که اگر چه عارف از عقل و اندیشه بهره میبرد، اما کار و بازتاب معارف الهی در دل است و دل محور اصلی است.
۲- مبناگرایی دینی: مدیریت اسلامی نمیتواند متوجه مدیریت غربی نباشد، چرا که نادیه گرفتن باعث عقب افتادن و استفاده نکردن از تجربیات فراوان آنها میشود. از طرفی واضح است موضع تطبیقی نیز نادرست است، و به حدیث اندودی تئوریهای غربی میانجامد. لذا موضع صحیح در این عرصه مبناگرایی است، به کوتاهترین سخن مبناگرایی یعنی مبانی غریبه و بعیده تئوریهای غربی را (به صورت همدلانه) استخراج کنیم، و سپس آن مبانی را به اسلام عرضه کرده و ببینیم که مخالف اسلام است یا موافق (چون خود تئوری را نمیتوان به اسلام عرضه کرد، مثلا تئوری نظام رشد نیروی انسانی X را نمیتوان گفت اسلام موافق آن است یا مخالف، اما اگر مبانیاش را استخراج کنیم متوجه میشویم که مبنای حرف مادی گرایی یا فرد گرایی اتمیستی است و لذا طرد میکنیم، یا متوجه میشویم مبانی حرف بر اساس تجربه و میل انسان به پیشرفت است و قبول میکنیم)
۴- استفاده از اخلاق عرفان و فلسفه اسلامی: به نظر میرسد هیچ یک از مطالب این علوم نه این قابلیت را دارد که با آن حکم شرعی داد و نه اینکه الگوی عمل قرار بگیرد، و نه اینکه مبنای مقایسه با مبنای غربی شود، اما توصیههایی مرتبط با فرد میتوان از آنها استخراج کرد، که باعث احساس آرامش و یا … در فرد در محیط سازمان میشود
نتایج همهی اینها بعد از اجرا و پخته تر شدن میتواند مادهای باشد برای استفاده از نظریه پردازی ابتدائی جامع برای مدیریت اسلامی
بحث آیت الله سیدمحمدمهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که به تاریخ ۱۲ تیرماه سال ۸۹ در جمع کارشناسان سازمان مدیریت صنعتی
پیرامون مدیریت اسلامی و مبانی آن با بیان اینکه در رابطه حوزه علوم دینی دو رویکرد وجود دارد: رویکرد اول، رویکرد کسانی است که ساحت دین را ساحت ورود به علم نمیدانند. در مقابل رویکرد دوم قرار دارد که قائل به علم دینی است؛ اگر دین را عالَم ساز و در تمام حوزهها فراگیر میدانیم، برای استفاده از این قابلیت نیازمند نوعی عقلانیت میباشیم که بخشی از آن عقلانیت، دانش مدیریت است. اما اینکه این عقلانیت مورد نیاز ما چه نسبتی با عقلانیت مدرن و چه نسبتی با منابع اسلامی دارد، سه نظریه مهم وجود دارد.
نظریه اول، رویکرد تهذیبی است. این نظریه مبتنی بر این است که برای رسیدن به علم یا مدلی خاص، باید دانشها و نظریات پیرامون آن را مطالعه، بررسی و تحلیل و سپس آن را به منابع دینی گزاره و تهذیب کنید.
نظریه دوم، رویکرد فلسفه علمی است که میگوید علم مبتنی بر پارادایمها، پیش فرضها و مفروضاتی است که با تغییر و تبدیل آنها، محتوای علم تغییر میکند بنابراین با تغییر و نوسازی آن پیش فرضها، مبتنی بر فسلفه اسلامی و با استفاده از ادبیات انضمامی دینی، میتوان علم و عقلانیتی تولید کرد که دینی باشد.
نظریه سوم در قدمی پیش تر از رویکرد دوم، قائل به تولید عقلانیت دینی از راه تحول در روش تحقیق است که با در نظر گرفتن مبانی و پیش فرضهای دینی به این عقلانیت مطلوب میرسیم.
ایشان در ادامه بحث به اشکالات نظریه اول و دوم پرداخته و در تبیین نظریه سوم میفرمایند این نظریه نیازمندِ مطالعات، تلاشها، سازمان دهیها و ایجاد شبکه مرتبط تحقیقاتی است که علاوه بر امکانات فراوان، زمان زیادی را میطلبد. وظیفه فعلی ما در زمینه تحقیقاتی این است که پژوهشها در مفاهیم بنیادین حوزه مدیریت شبکهای صورت بگیرد.
به این صورت که مفاهیمی پایه قرار بگیرد تا این مفاهیم بنیادین مبتنی بر آن باشد و الّا هرچیزی تولید گردد، با سایر حوزهها هماهنگ نخواهد بود. پس لازم است که روش هماهنگ سازی عقلانیت نیز لحاظ و مراعات گردد تا بتوانیم در حوزههای مختلف، به مدلهای هماهنگ برسیم. از آنجا که رسیدن به روش سوم زمان بر است، برای دوری گذار و به صورت موقت، بهترین رویکرد، رویکرد تهذیبی است اما باید به گونهای برنامه ریزی کرد که از آفات آن اجتناب گردد.
در همین حال، استاد میرباقری در قسمت اول به موضوع کیفیت مدیریت اسلامی و بررسی رویکردهای پیرامون آن و قسمت دومپیشنهادی برای دوره گذار و بیان نظریه منتخب در زمینه مدیریت اسلامی و در قسمت سوم نیز به تعدادی از سوالات درباره مبحث ایشان پیرامون مدیریت اسلامی و مبانی آن پرداخته و اینک قسمت اخر پاسخهای ایشان تقدیم خوانندگان محترم میگردد.
تعیین وظیفه فعلی در اجرای یکی از سه رویکرد مطرح شده، بیان نمونهای عینی در مدل رویکرد تهذیبی
در ادامه به پیگیری دو چیز میپردازیم: اول سؤالاتی بود که عزیزان اساتید نسبت به عرائض بنده داشتند که ممکن بود برخی سؤالات استفهامی و برخی استنکاری بود. یعنی پذیرش این عرائض ما برایشان دشوار بود که هر دو نوع سؤال قابل استقبال است. و دوم اینکه که اگر قرار شد بنا بر مقدورات این مجموعه و زمانی که در اختیار است و مطالباتی که از کارفرمایان این پروژه هست، مقدوراتی مقرر شود که ما را مجبور کنند تا بیشتر به رویکرد تهذیبی بپردازیم، لازم است که ساز و کاری را در نظر بگیریم تا این رویکرد تهذیبی کمتر دچار آن آفت احتمالی بگردد و اگر بناست فرهنگ مذهب حتی در این مقیاس دانش مدیریت و حوزههای مربوط به آن جاری شود، باید این امر به بهترین شکل اتفاق بیافتد.
در ادامه بناست که این دو امر پیگیری شود و به خصوص برای امر دوم مثالی میزنیم و بررسی آن را به اساتید واگذار میکنم. در مورد رویکرد تهذیبی مثال کوچکی را بیان میکنم. آقایی در مشهد میباشند که اهل فضل هستند. ایشان در ابتداء دانشگاهی بودهاند و سپس وارد حوزه شده و در علوم حوزوی هم خوب کار کردند که نمیخواهم بگویم که در قلهها میباشند اما از افراد قابل اعتناء هستند.
ایشان به نام مدیریت سیستمی و یا نظریه سیستمی کتابی دارند که به نسبتی تحت تأثیر نظریه سیستمی غرب است اما برای اینکه بین این حوزه و فرهنگ مذهب ارتباط برقرار کنند تلاش خوبی کرده اند. طبیعی است که در این کتاب به موضوعات با نگرش سیستمی توجه شده باشد و در تحقیق هر موضوعی را با این نگرش بررسی میکنند. از جمله هنگامی که میخواهیم نسبت موضوعات با فرهنگ مذهب را تبیین کنیم باید از این نگرش غافل نباشیم. در این کتاب مثالی ذکر شده که به نظرم میآید این نگرش در آن مثال نگرش جامعی نیست. یعنی ایشان در رویکرد سیستمی هم جزیرهای بحث کرده است که باید مورد دقت قرار گیرد. غرض این است مثالی بیان شود که بتواند رویکرد تهذیبی را بهبود ببخشد و به دنبال این باشیم که با روشی بهبود بخشیده شده کار را دنبال کنیم.
مثالی را که ایشان در آنجا مطرح کردهاند و خیلی هم بر آن در محافل علمی گفتگو داشته و در دفاع از نظریه خود نیز موفق بودند -گرچه عرض کردم که به نظر ما باز نگاه جزیرهای به بحث دارند- راجع به نان است. شما میتوانید راجع به نان در فرهنگ اسلام سخن بگویید. گاهی کسی میگوید رویکرد تهذیبی حداقل کار را به جایی میرساند که میگوید اسلام با بهداشت در تغذیه مخالف نیست و سپس به اینجا میرسد که مثلاً اسلام با سودآوری هم مخالف نیست و به تدریج بحث بهداشت و اقتصاد و تمام اینها را در موضوع نان وارد میکند و میگوید همین نان ماشینی متمرکز مناسب است و به تدریج سخن بر نانهای فانتزی میرود و حکم اسلام را هم ذیل آن آورده و امضاء میکند که تمام این مراحل به نوعی طبق رویکرد تهذیبی است.
ایشان رویکرد دیگری دارند که هرچند رویکردی خُرد است اما میتوان گفت رویکردی متفاوت است. در مثالی که ایشان بر آن بحث میکنند، ایشان دو گزاره را از دل مفاهیم مذهبی بیرون آورده و میگوید شما این دو گزاره را راجع به نان مشاهده کنید که خرید نان برکت را از زندگی میبرد اما خرید گندم مایه برکت است. اگر شما این دو گزاره را کنار هم بیاورید معنایش این است که باید تولید نان در خانه اتفاق بیافتد و میگوید پس شبکه تولید نان را از شبکه متمرکز بیرون بیاورید و به نان خانگی تبدیل کنید و اگر آن را نیز مکانیزه میکنید، یک فرآیند خانگی تبدیل کنید. پس این نگاه با نگاه تهذیبی بسیار متفاوت است. هرچند که هر دو رویکرد نگاهی است که ما میخواهیم نظریه دین را به دست بیاوریم.
اما در یک جا تمام ارزشها و مبانیِ یک الگو همچون الگوی تغذیه مدرن را قبول کردیم و سپس میخواهیم فرهنگ اسلام را چاشنی آن کنیم و بگوییم این مورد بهداشتی تر است و اسلام هم با بهداشت مخالف نیست یا مثلا این چیز که سودآورتر است و اسلام که با سود مخالف نیست! سپس این چند گزاره را کنار هم آورده و بعد نتیجه میگیریم و در نهایت همین را قبول میکنیم.
این رویکرد رویکردی خُرد است چرا که برای دریافت الگوی دینی مورد نظر که در مثال نان بود، باید نان را درون الگوی تغذیه و الگوی تغذیه را درون سیستم اقتصاد و پیوسته با سیاست و فرهنگ ببینید و طراحی مدل شامل کرده سپس مدلش هم معطوف به تکامل و توسعه قرار دهید که آن بحث پیچیده دیگری میشود و این فرآیند همان چیزی است که بیان شد موجب طراحی زیرساختهای یک شبکه تحقیقاتی میشود که آن شبکه تحقیقات نسبت بین مطالعات و پژوهشهای تجربی و نظری و تفقه دینی را در یک فرآیند تحقیقاتی در هم ترکیب کرده و نتیجه و برآیندی دارد که عقلانیت مذهبی میشود. در آن عقلانیت مذهبی نسبت بین تفقه دینی و دانشهای تجربی و عقلانیت نظری برقرار میشود و بازخورد اینها در یکدیگر دیده میشود که یک کار جدیدی هم هست. اگر چه همانگونه که بیان شد، این رویکرد رویکردی خُرد است اما نکته این است که وقتی رویکرد تهذیبی را هم در اختیار داریم میتوان با این رویکرد به مسئله نگاه کرد. مثلاً از جمله نکاتی که در آن نظریه دارند که به نظر من قابل تأمل است، این است که میگویند: ما باید گزارههای استراتژیک را از گزارههای خرد در فرهنگ مذهب جدا کنیم و اینها را هم نقش قرار ندهیم و این یک نوع نظام بخشی است. البته این نظام بخشی بازهم نظام بخشی ناقصی است. بنابراین سخن در این است که اگر ما میخواهیم رویکرد تهذیبی هم داشته باشیم باید بحث کنیم که این رویکرد تهذیبی باید به گونهای باشد که آن را هم در حوزه علم مدرن لایه بندی کرده و بگوییم ما مثلاً یک گزاره یا یک فرضیه و یا یک نظریه بعد از اثبات داریم که قبل از آن پارادایمهایی را داریم که آن پاردایمها زیربناهای فرضیهها را شکل میدهند. ما باید بیاییم این زیر بناها را لایه بندی کنیم و گزارههایی هم که در معرفتهای دینی ما میآیند -از گزارههای موضوعی و خرد تا گزارههای راهبردی و گزارههای بنیادین- را طبقه بندی کرده و از هر حوزه توقعات خودش را داشته باشیم. بنابراین وقتی میخواهیم نظر اسلام را راجع به یک نظریه مدیریتی حتی در رویکرد تهذیبی ببینیم، لازم است که این نظریه را لایه بندی کرده و گزارههایش را از مفاهیم راهبردی و مفاهیم راهبردی را از پارادایمها جدا کنیم. پس لازم است که این لایهها را شناخته سپس آنها را به فرهنگ مذهب عرضه کنیم. در آن طرف هم باید توقع داشته باشیم که سوای از اظهار نظر در فرهنگ مذهب بنگریم. یعنی برای مطالعات تهذیبی خودمان مدلی را ارائه بدهیم که آن مدل به ما امکان بهینه سازی اطلاعات را بدهد. با توجه به مطالب فوق روشن است که ادامه بحث در حول دو محور و موضوع است: اول اینکهاگر بنا شد رویکرد تهذیبی مبنای کار قرار بگیرد، چگونه میشود آن را مدلی کرد که آن آفت اسلامیزه کردن علم مدرن در آن نباشد و به تعبیری دیگر، قبای و ردای اسلامیت بر تن عقلانیت سکولار نباشد. و دوم اینکه: هنگامی که از آن آفت رهانیده شد، حتی المقدور حضور فرهنگ مذهب در آن یک حضور نمایان و شفافی باشد نه این که چیزی در آن به دست نیامده باشد. گرچه عرض کردم باز این نگاه حتماً نگاه جزیرهای است چرا که تا زمانی که دنبال طراحی نرم افزار و سخت افزار یک شبکه تحقیقات نباشید، نمیشود اطلاعات شبکهای تولید کرد که تمام اینها پیوند خورده و انعکاس یافته در یکدیگر باشند به خصوص در حوزههایی که به حسب ظاهر از هم جدا هستند. زیرا شما در مانند ریاضیات با گرایشهای مختلفی که دارد، حوزههایی دارید که گزارههایش حالت شبکهای دارند. فرض کنید شما در هندسه در هر مکتب هندسی، گزارههایتان کاملاً مبتنی بر مبانی و به هم پیوسته هستند که میتوانید از هر گزارهای به بقیه گزارهها برسید و از نقض هر گزارهای کل گزارهها را نقض کنید. اگر ما بخواهیم این شبکهای که در منطق ریاضی طراحی شده در حوزه وحدت رویه علوم ایجاد کنیم، نیاز به یک شبکه سازی و نرم افزار و سخت افزار تحقیقات شبکهای داریم که سابقا تحت عنوان رویکرد سوم بیان شد. ولی در رویکرد اول که رویکرد تهذیبی است باید مدلی طراحی شود که هم آن آسیب مذکور پیدا نشود و هم بالاخره تأثیر فرهنگ مذهب و لو به صورت جزیرهای تأثیری نمایان و روشن داشته باشد که بنا بود این دو موضوع مورد بحث قرار بگیرد.
سؤال: به نظر میآید اولا روش تهذیبی به دلیل حذف گزارههای مهم نا کار آمد میشود و ثانیا لازم است دو دیدگاه دیگر را در تکمیل آن لحاظ کرد و با وجود خسارات فراوان در تکرار تجربههای ناموفق دیگران در مدلهای تهذیبی ارائه شده، لازم است از تجارب دیگران در این زمینه استفاده کرد. ثالثا مشکلی که در مسیر اصلی ما وجود دارد این است که توان اجرایی ما در اجرای رویکرد سوم کم است و در رویکرد تهذیبی هم به صورت آسان و تطبیقی به مبانی دینی دسترسی نداریم.
جواب: همانگونه که بیان شد، در رابطه با اینکه ما باید چه رویکردی داشته باشیم سه رویکرد است که در رویکرد تأسیسی نمیخواهیم بگویم که از دوره گزار غفلت کنیم. ممکن است برای دوره گزار رویکرد تهذیبی یا غیره را مورد توجه قرار بدهیم، اما در نهایت گفته میشود که ما نیازمند یک عقلانیت مذهبی هستیم که در شکل مطلوبش عقلانیت تأسیسی است، ولو اینکه در دوره گزار این عقلانیت دینی از بستر یک عقلانیت التقاطی عبور میکند که مثلاً با رویکرد تهذیبی شکل میگیرد. اما در شکل مطلوبش یک رویکرد تأسیسی است و ما میخواهیم بنایی جدید احداث کنیم. بنابراین نمیخواهیم همین عقلانیت را کمال ببخشیم، میخواهیم یک عقلانیت مبتنی بر فرهنگ مذهب که در عین حال که عقلانیت اجرایی و کاربردی است ایجاد کنیم. اما کسانی که قائل به تهذیب علم مدرن هستند، نسبت به رویکرد تهذیبی، انفعالی برخورد میکنند. شکل انفعالی رویکرد تهذیبی هم این است که یا ما بیاییم به علم مدرن لباس مذهب را بپوشانیم و یا به فرهنگ مذهب لباس علم بپوشانیم که بیشتر مورد دوم جاری است. یعنی شما مثلاً به خصوص در دوره غلبه علم گرایی و به خصوص در دوره پوزیتیویستها میبینید که حتی تفاسیر قرآن که نوشته میشده به شدت تحت تأثیر آنها بوده است و سعی میکردهاند مفاهیم قرآنی را به مفاهیم مدرن برگردانند و مفاهیمی همچون مَلَکَ، جن، غیب و مانند آن را به مفاهیم حسی تأویل میبردند. این رویکرد، رویکردی انفعالی است. اما کسانی که معتقد به تهذیب علم مدرن نیستند، رویکردشان انفعالی نیست و لازم است همین جا این نکته را در پاسخ به آقای رضایی که فرمودند برداشت غالبی که از پالایش مفاهیم آنان میشود، این است که نقاط منفی آنان بیشتر ناظر به حوزههای اخلاق جنسی و فساد و فحشاء است یاد آور شوم که اینگونه نیست بلکه آنان که پالایشی مطرح میکنند معطوف به مسائلی همچون عدالت، کرامت انسان و از این دست مقولات میباشند، و نمیخواهند تنها آن مفاهیم را مورد دقت قرار بدهند. بنابراین وقتی میگویند رویکرد تهذیبی، بیشتر ناظر به تهذیب علم سکولار هستند که البته آنان علم را هم سکولار نمیدانند. یعنی کسانی که رویکردشان تهذیبی است نمیگویند علم سکولار است. آنان علم را ذاتاً نه دینی میدانند و نه غیر دینی و در مواردی در حوزه علوم انسانی معتقدند که بین موضوعات علمی و موضوعات مذهبی پیوند پیدا میشود و میگویند باید در آنجا بیاییم با یک رویکرد تهذیبی، فرهنگ عقلانیت مدرن را تهذیب کنیم و نظر آنان بیشتر ناظر به این معناست. در فرآیند تهذیب نیز اینگونه عمل میکنند که به مسلمات شرع میرسند و میگویند آنجایی که با مسلمات شرع مخالف است باید به نحوی آنها را تغییر داده و یا حذف کنیم که اگر به همین حدّ اکتفا کنند آن آفتِ از کار افتادن که به آن اشاره شد سیستم پیدا میشود. یعنی با این حذف یا تغییر سیستم را ناکارآمد میکنند. به عنوان مثال فرض اگر شما از سیستم پولی سرمایه داری ربا را بردارید، کل این سیستم را ناکارآمد کرده اید و این بسیار واضح است که اگر شما بهره و زمان را از چرخش پولی بردارید، کل این چرخش را ناکارآمد کرده اید. بنابراین باید به نحوی این را توجیه کرد. پس این در صورتی است که ما بخواهیم آن رویکرد را داشته باشیم و باید آن آفت را به نحوی دفع کرد. لذا این نکته را هم اضافه میکنم که یکی از آفتهای رویکرد تهذیبی ناکارآمد کردن سیستم عقلانیت مدرن است و سپس که شما آن را در یک چهره ناکارآمد به کار میگیرید، میبینید که بحران تان حل نمیشود در حالی که یک جای دیگری همان سیستم علمی و آن نگرش علمی بحران را حل میکند. به هر حال عرض من این است که اولا: بحث ما و طرف بحث ما کسانی هستند که نگاهشان نگاه انفعالی نیست و ثانیا: دنبال تهذیب علم مدرن به خصوص در حوزه علوم انسانی هستند که در حوزه علوم انسانی بیشتر سخن گفتهاند و ثالثا اینکه میخواهند علم را بر پایه فرهنگ مذهب تهذیب کنند. البته اینکه چگونه آن را تهذیب میکنند، آن یک کار دقیق تری است و باید فرآیند کارشان را مطالعه کرد که در بسیاری از اوقات، خود آنان نیز روششان را دقیق بیان نکردهاند که ما باید با یک نگاه درجه دو قواعد کار آنها را استخراج کرده و بگوییم آنها چه میکنند. أَشکال و گونههای کارشان هم متفاوت است اما ناظر به تهذیب عقلانیت مدرن بر محور فرهنگ مذهب است.
سؤال: اولا در روش تهذیبی به مبانی فلسفی خودمان توجه کافی نشده است و بین تعاریف مفاهیم مبدأ و مقصد تفاوت روشنی وجود دارد. ثانیا با اجرای این مدل تصفیه شده در سیستم ما، قابلیت اجراء از بین میرود و به یک مدل مردود تبدیل میشود چرا در دستگاه و مدل غربی آن چه مطرح شده با مبانی خاص خودشان است و به همین خاطر انسجام خاص خود را دارد که ما با تغییر یا حذف برخی از مفاهیم آن، موجب ناکارامدی و ناقص شدن مدل تهذیب شده میشویم و از طرفی چیزی به آن اضافه نمیکنیم تا انسجام حاصل شود. ثالثا اینگونه نیست بین اینکه یک دستگاهی دینی نیست با اینکه ضد دینی باشد تفاوت است و این سؤال وجود دارد که حرکات و مدلهای علمی غربی غیر دینی است یا ضدّ دینی؟
جواب: علم تحقیق و علوم غربی گاهی اوقات غیر قاعده مند تحت تأثیر فرهنگ مذهب واقع شده است، و گاهی اوقات هم غیر قاعده مند تحت تأثیر مکاتب ضد دین واقع شده اند. اما مدیریت تحقیقات مدیریت ضد دینی است و بحث ما در علمی است که بعد از رنسانس و در یک بستر مدیریت سکولار تولید شده است نه آن تحقیقات و علومی که ده قرن قبل توسط شخصی در آزمایشگاه خودش تولید میشد از بحث ما خارج و دوره آن نیز تمام شده است. بنابراین سخن ما در باب دانشی است که در غرب بعد از رنسانس تولید شده است و در یکی دو قرن گذشته به شدت تحت تأثیر مدیریت تحقیقات و مدیریت شبکهای بوده است. مدیریت تحقیقات نیز به شدت تحت تأثیر شرکتهای بزرگ فراملیتی و بقیه مسائل بوده است و ما داریم راجع به این علم بحث میکنیم و از علمی که در محیط خلأ و به عبارت عامیانه وسط هوا برای خودمان تعریف کرده باشیم که واقعیت عینی ندارد، بعد بگوییم مذهبی است یا غیر مذهبی، بحث نمیکنیم. بنده راجع به فلسفه اسلامی که بهتر از فلسفه اسلامی نداریم، سخنی داشتم که گفتم بگویید فلسفه مسلمین، نگویید فلسفه اسلامی. با اینکه فلسفه از وقتی وارد دنیای اسلام شده، به شدت متحول گشته و این بی انصافی است که بگویید این فلسفه همان فلسفه یونان است! نه فلسفه یونان است و نه فلسفه مدرن اروپاست، اما اسلامی هم نیست بلکه فلسفه مسلمین است با اینکه به شدت تحت تأثیر مذهب قرار گرفته است. یعنی ملا صدرا یک فیلسوف شیعی است که با فرهنگ مذهب، قرآن و روایات آشناست و علاوه بر تفسیر قرآن، بر کتابی همچون کافی شرح دارد اما در عین حال نمیتوان فلسفهاش را فلسفه اسلامی نامید چرا که معیار اسلامیت استناد مقنّن است و حال آنکه فلاسفه در منطق حاکم بر فلسفه و مدل و تحقیقاتشان، فلسفه را تحت تأثیر برهان میدانند. یعنی میگویند فلسفه علمی است که از بدیهیات شروع و با یک روش منطقی توسعه پیدا میکند و به کشف حقیقت هم میرسد که در این تعریف منطقاً جایی برای فرهنگ مذهب در آن تعریف نمیکنند! البته بعد میآیند میگویند عقلی که صحیح حرکت کند به واقع میرسد و مذهب واقع را تأیید میکند. خود این حرفشان هم حرف دقیقی نیست، به خاطر اینکه شما هیچ مسئلهای در فلسفه ندارید که دو تا فیلسوف یک نظر داشته باشند. در هر مسئله فلسفی که وارد بشوید نظریات متعدد مطرح است. پس این که ما بگوییم به واقع میرسیم و و واقع هم حکم دین است پس عقل هر چه را بفهمد عین دین است، این حرف قابل قبولی نیست. چرا فلسفه ما دینی نیست؟ من میگویم چون منطقش منطقی نیست که جایگاه فرهنگ مذهب در آن تعریف شده باشد. بله، به طور ناخودآگاه فیلسوف مسلمان، مسلمان میاندیشد و حتماً به اثبات خدا میپردازد.
سؤال: نقش علوم دین در خدمت به بشر چیست و نقش دین در این میان چیست؟ آیا علم و دین میتوانند کنار هم قرار داشته باشند یا نه؟
جواب: علم زیر مجموعه دین است. برخی دین را زیر مجموعه دین قرار میدهند اما علم زیر مجموعه دین است و باید مدیریت تحقیقات دینی بر علم حاکم گردد. این مدیریت تحقیقات کارهایی زیادی از جمله نرم افزار و محفوظات را ارائه میدهد. بنابراین اگر میخواهید بگویید علم دینی چه کاره است، قبلش من یک سؤال میکنم دین چه منفعتی برای بشر دارد؟ آیا دین روش زندگی معنوی در حوزه خصوصی است یا روش زندگی اجتماعی هم به انسان میدهد؟ یعنی قبول دارید که ما در حوزه حیات اجتماعی مان هم نیاز به مدیریت دین داریم. حالا که این را قبول کردید، بخشی از حیات اجتماعی ما عقلانیت جمعی است. عقلانیت همچون شبکهای است که راه جریان انگیزهها را تولید میکند. شما یک شبکهای از انرژی تولید میکنید و این منبع انرژی را در یک شبکهای قرار میدهید. به عنوان مثال برق را در یک شبکهای به مصارفی در غالب جنبش حرکتی یا صوتی یا امثال آن قرار میرسانید و به تلویزیون، ماشین ظرفشویی، قطار برقی و غیره تبدیل میشود که شما شبکهای میسازید که از طریق آن شبکه برق رسانی را انجام میدهید. عقلانیت آن شبکهای است که انباره انرژی انسان را تحلیل و توزیع میکند. بنابراین عقلانیت بخشی از حیات انسان است که نقشه حیات انسان را طراحی ونقشه جریان انگیزهها را معرفی میکند که آن نیز باید تحت مدیریت دین واقع شود. اگر تحت مدیریت دین واقع شد، برآیندش آن هماهنگی و امور مخصوص به خود است. البته امر پیچیدهای است که چگونه مدیریت دینی را بر فرآیند تحقیق حاکم کنیم، کما اینکه غرب مدیریت سکولار را بر فرآیند تحقیق حاکم کرده است.
سؤال: آیا پس از بررسی کلی و جزئی مدلهای غربی و نیافتن اشکال یا رفع اشکالات متعارض با مبانی مکتب اسلام، میتوان آن را پذیرفت؟
جواب: دین فراتر از یک مکتب است و بر فرض که مکتب باشد، رویکرد تهذیبی در جهت دینی کردن علوم کامل و کافی نیست. نسبت به فرمایش حضرتعالی یک سؤال اساسی و یک سؤال درجه دو وجود دارد. سؤال اساسی این است که به چه دلیل این را به فقط مکتب تعریف میکنید؟ چون مکتب یک تعریفی دارد و اسلام یک مکتب اصطلاحی نیست که کلیاتی را بگوید و با بقیه امور کاری نداشته باشد. اسلام یک جریان سرپرستی و جریان ولایت الله است که البته در جاهایی هم به مکتب تبدیل میشود. پس اسلام مکتب نیست و مکتب برای مدیریت بشر کافی ناست. اسلام کتاب صامت هم نیست. اگر اسلام آن شریعت صامتی که میگفتند باشد، نمیتواند مدیریت کند! اینگونه نیست که شریعت همچون کتابی نوشته شده هرچند بسیار عمیق باشد که ما این کتاب را معنا میکنیم و به قول هرمنتیستها خودمان هم به آن معنا بدهیم چرا که اصلاً معنادار هم نیست. اگر دین را اینگونه بدانیم، این که مدیریت ناست و این یک اسطوره آفرینی است و اسطوره آفرینی ولایت نیست و ناست. پس نقش دین اسطوره آفرینی نیست و اولاً بنده دین را یک مکتب نمیدانم و بلکه دین بسیار فراتر از یک مکتب و جریان ولایت الله است: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/257) دین ولایت تام خداوند است. ثانیا: اگر فرض کردیم دین یک مکتب است؛ من از شما سؤال میکنم چطوری میخواهید بگویید که این دانش مدرن غربی با این مکتب تنافی ندارد؟ چه مدلی دارید که این تنافی را نداشته باشد؟ چگونه آن دانش را آنالیز کرده و بعد لایههایش را بیرون میآورید؟ آیا دین را تنها بایدها و نبایدها میدانید یا علاوه بر کل توصیف، شامل پیش فرضها نیز است؟ یعنی چه کاری بر سر علم میآورید تا بگویید منافات دارد یا ندارد؟ اشکال اصلی ما به تهذیبیها همین است که عرض کردم الگوی تهذیبی همچون این است که از یک طرف در الگوی تغذیه ما در یک فرآیند بسیار پیچیده، خودآگاه و یا ناخودآگاه، مواد مخرّب و سرطان زا و امثال اینها وارد میشود، اما ما برای کنترل آن تنها به ذائقه اکتفاء کنیم. غافل از اینکه این امر دستگاهی استاندارد و عظیم میخواهد که بتواند به همان پیچیدگی که تولید میشود داوری داشته باشد. اگر شما یک فرآیند پیچیدهای برای داوری درست کردید آن وقت ما از شما قبول میکنیم که بفرمایید این غیر دینی هست یا نه. همین جا من اشاره میکنم، اینکه یکی از دوستان فرمودند تعریفهای که از انسان در غرب شده ارائه شده با اسلام مخالف نیست، قابل قبول ناست. من مثالی را بیان میکنم که حواشی آن مقصودم نیست. شما دو تا کتاب را میبینید، یک کتاب را کتاب ضلال میدانید که به قول قدیمیها باید با انبر آن را برداشت، البته اگر آن را با انبر بر ندارید به هر حال کتاب ضلال است، یعنی ظلمانی است و اگر کسی به آن دل داد ظلمانی شده و این امر بستر جریان شبکه پیچیده ظلمات در روح انسان میشود. اما در مقابل کتابی هم وجود دارد که کتابی نورانیست. هنگامی که به آن رجوع میکنید تمامی آن با حروف الفبای لاتین و یا فارسی نوشته شده است. وقتی کمی در این دو کتاب، که یکی کتاب ضلال و دیگری هدایت و نور است، پیش میروید میبینید که آن دو علاوه بر اشتراک در نوع حروف الفباء، جملات، قواعد صرفی و نحوی، و حتی گاهی قواعد معانی بیان یعنی قواعد هنری مشترک دارند، اما در عین حال یکی از آن دو کتاب ضلال و دیگری کتابی دینی است. اختلافش کجاست؟ عرض کردم حتی هنگامی که در سیستمهای کوچک میروید، برخی از آنها با یکدیگر مشترکاتی همچون قواعد هنری مشترک دارند و نه تنها حروف، کلمات، جملات و چینش کلمات و جمله سازی آن، بلکه قواعد فصاحت و بلاغتش و قواعد هنریش نیز مشترک است. در عین حال یکی را کتاب ضلال و دیگری را کتابی نورانی میدانید. تفاوت در کجاست؟!
علت این تفاوت، روح حاکم بر آن دو است که به یک مجموعه و یک سیستم تبدیل میشود. این چه وقتی اتفاق میافتد؟ وقتی یک کسی با نگرشی منطقی که دارد آن روح و جهت را در این سیستم پیاده میکند چنین جهت گیری حاصل میشود و الّا اگر یک طفل جملاتی را کنار هم بچیند، شما به آن کتاب ضلال نمیگویید. من گاهی برای دوستان مثال میزنم که یک بار یک کودک آوایی را تولید میکند و بسیار هم ذوق دارد و خوش صدا میخواند. شما وقتی بخواهید بگویید این حرام است یا نه، حدأکثر میگویید این غنا نیست و حلال است. اما وقتی یک کسی که علم موسیقی را میداند، کسی که فیلسوف این علم است و میداند چه گونه میشود هیجانات روحی ایجاد را کند، یا چگونه میشود اعتقادات مخاطب و سامع خود را را به هم بریزد، وقتی متنی را ایجاد کند، شما به راحتی نمیگویید این حلال یا حرام است بلکه میگویید بستگی دارد که چه تأثیری بر روح مخاطب دارد و برای آنالیز کردنش باید یک ؟ فیلسوف مقابل این فیلسوف بایستد تا تا بگوید این حرام یا حلال است. هنگامی که غرب بعد از رنسانس تلاش کرده است تا علم سکولار ایجاد کند و با صدای بلند هم این را میگوید - از آن نقطهای که میگوید دین مربوط به حوزه خصوصی است تا آن جایی که میگوید دین افیون ملتهاست - با صدای بلند میگوید که دوره آموزههای قدسی گذشته است، دیگر جایی برای دینی پنداشتن این علم سکولار نمیماند. البته بگذریم از اینکه حدود نیم قرن به این طرف یک موج معکوس درست شده و آنان از این طرف و به صورت عکس گذشته سخن میگویند. یعنی تا نیم قرن قبل ما تلاش میکردیم که بگوییم علم با دین مخالف نیست برای اینکه هویت مذهب را درست کنیم، اما الآن آنها تلاش میکنند سمینارهای بین المللی بگیرند که بگویند علم و دین مخالف نیست تا هویت علم را حفظ کنند. چون دوره هجمه به علم سکولار و شکستن پایگاه مشروعیت آنها رسیده است و آنان برای اینکه به عقلانیت غرب هجمه نشود و این صدا در نیاید که ریشه اشکال در این علم است، سمینارهای بین المللی میگیرند و میگویند علم و دین هماهنگ است که در ایران هم این سمینارها را میگیرند. تمام تلاششان این است که بگویند علم و دین با هم موافق است. یک سخن خلاف این هم در بیاید آن سخن را سانسور میکنند، چرا؟ تا اینکه مبادا قداست علم بشکند و پایگاه مشروعیت غرب فرو بریزد. حالا من سخنم این است این علمی که با صدای بلند میگویند سکولار است، شما چطوری میخواهید بگویید این غیر دینی هست یا نیست؟
سؤال: منظور مباحث و ترشحات ذهنی آنان است. مثلا در یک کتاب مدیریت میخوانیم که به همدستان کمک کنید. اینکه ایرادی ندارد.
جواب: من کتاب ضلالی را برای شما میآورم که عین این جملات در آن است اما در عین حال میگویید کتاب کتاب ضلال است. چرا میگویید کتاب ضلال است؟ جملات، آهنگ، یا کلماتش که ضلال نیست! پس چرا آن را کتاب ضلال میدانید؟ به عنوان مثال کتابی که مارکسیستها مینویسند را بیاورید من صد جمله از این جملات از داخل آن برای شما استخراج میکنم. مثلا کتاب کاپتال مارکس را من در مقابل شما میگذارم که از این جملات دارد و یا جامعه شناسی آریانپور که از این جلمات در آن وجود دارد. پس من میگویم داوری غلطی که به این راحتی بخواهیم آنها را به صرف برخی از مطالب آن اسلامی بدانیم چرا که آنها مدل برای تحلیل ندارند. بنابراین اگر شما میخواهید در مورد آنها داوری کنید، باید در ابتداء مدل تحلیل را ارائه بدهید، و پس از مدل تحلیل بگویید من این عنصر را از اینجا بر میدارم و درون یک سیستم دیگر منحل میکنم که این سبک عیبی ندارد اما به شرط اینکه مدل تحلیل بدهید. نگویید با رویکرد انطباقی پیش میروید که به نظر من این رویکرد نادرست است. سؤال من این است که کتاب ضلال را طبق چه مبنایی کتاب ضلال میدانید؟
سؤال: به عنوان مثال ما که میدانیم تمام چین به ضلالت رسیدهاند و هیچ پیامبری نداشتهاند و همین در جهت گیری ما کافی است.
جواب: کتب ضلال جملات خوب نیز دارند و علاوه بر آن ادبیات مناسب و گاهی اوقات فاخر نیز دارند. پس چرا میگویید کتاب ضلال است؟ من عرضم این است داوری نسبت به این که این علم ضد دین است و یا ضد دین نیست داوری آسانی ناست. این مثل همین میماند که مواد شیمیایی مخرّب وارد الگوی تغذیه شده باشد و ما بگوییم فقط مقداری از آن میچشیم! و حال اینکه این چشیدن مربوط به مرز دیگری از داوری است؟ بله، اگر غذا یک موقع در فرآیندی طبیعت متعفن شد، خدای متعال این ذائقه را گذاشته است که شما با ذائقه ات به این تعفن و فساد آگاه شوید و از آن نخورید. مثلا بویایی را گذاشته برای آن جایی که یک فرآیند ساده طی میشود و شما نیز به راحتی به فساد آن پی میبرید. اما سخن بنده در جاییست که فرآیندی پیچیده مقابل شماست که با اسانسها و و با مواد شیمیایی مختلف، طعم و بو و همه چیز آن چیز فاسد و مسموم عوض شده است که در چنین جایی نمیتوان با بویایی و یک فرایند ساده داوری کرد. در بحث ما شما با بویایی تان در مورد چیزی داوری میکنید که در فرایندی پیچیده دستخوش تغییرات فراوانی قرار گرفته است که این داوری اشتباه است چرا که بویایی شما قادر به تشخیص آن نیست.
البته بویایی باید به مدل تحلیل تبدیل شود و الّا بویایی فردی به درد نمیخورد. وقتی در مقابل شما یک شبکه پیچیده علمی استاما شما با ذائقه فردی قضاوت میکنید که عیناً فردی دارید قضاوت میکنید و میگویید این گزاره بد است! اینکه فردی مطالعه کرده اید و یا ابزار آنالیز داشته اید بسیار مهم است و این درست نیست که این دو را یکی بدانیم چرا که کاملا متفاوتند.
سؤال: چگونه میتوان با توجه به پای بندیهای اخلاقی و مثلا صداقت موجود در زندگی فردی برخی از دانشمندان غربی آنان را ضد دینی دانست؟ با توجه به عدم عناد برخی از متفکرین غربی با دین، از کدامیک از کتب آنان میشود استفاده کرد و ملاک در انتخاب چیست؟ با وجود عدم سازماندهی دانشمندان غرب در ضدیّت با دین و روشن بودن تحقیقات آنان، مانع استفاده از تحقیقات آنان چیست؟
جواب: یعنی شما میخواهید بگویید که چنین دانشمندانی در حوزه زندگی خصوصی شان دین دار اما در حوزه زندگی عمومی شان لیبرال میباشند. و اتفاقاً این کار غرب است که بین زندگی فردی و اجتماعی تفکیک کرده و لیبرالیزم را در حوزه زندگی اجتماعی آورده است. شما میگویید در حوزه زندگی فردیش متعهد است و این کافی نیست. بلکه باید در حوزه زندگی اجتماعی هم متعهد و دیندار باشد.
در میان کتب آنها برای انتخاب بنظر ما چنین کتابی که به مطالعه آن توصیه شود را نداریم و بر وجود یا عدم آن بحث نکنید. ما میخواهیم تولید کنیم و میخواهیم خود مبانی درست را داشته باشیم.
اینکه دانشمندان اینها با دین ضدیت ندارند منظور موارد خاص است و یا میخواهید بگویید غالب غربیها اینطوری هستند؟ و مهم این است که میخواهید بگویید الحمد لله عقلانیت زندگی تخصصی خودمان را -که معتقدم هم هستیم حوزه دین است- با عقلانیت آدمهای مستضعف پیش میبریم، این خیلی خوب شد!!! یعنی مدیریت علمی مستضعفین بر فرایندهای اجتماعی را اسلام مینامیم!! این چه اسلامی است؟!
اینکه میگویید این با دین تنافی ندارد و دین آن را امضا میکند، یعنی به نحوی آن را دینی کرده اید. شاید به صورت عینی و واضح به آن اقرار نکنید اما در بطن و نهایت آن را تأیید شده دین میدانید. در عرصه حیات اجتماعی هم میگویید ما موارد خوب آن را میگیرم -و فرضاً بگویید اکثرش خوب است زیرا اخلاق خصوصیش خوب است- و بدیهایش را کنار میگذاریم. بنده این اشکال را حتی نسبت به متدینین خودمان، کسانی که اهل نماز شب میباشند و زیارت جامعه و عاشورای آنان ترک نمیشود، نیز دارم. چرا که هنگامی که پشت میز وزارتخانه مینشیند، مفاتیحش را زیر میز اما کتاب هوفر را روی میز میگذارد! آیا شما به مدیریت چنین کسی اعتماد میکنید تا من به آن دانشمند غربی که در حوزه خصوصیش دروغ نمیگوید اعتماد کنم؟ من تا کجا دستم را در مدلهای زندگی خودم - که این خیلی بالاتر از یک حرف زدن است چرا که شما با مدل ارائه شده آنان سازمان درست میکنید، اقتصاد میسازید و نیروی انسانی را بهینه میکنید- به دست یهودیها و یا مسیحیها و یا مستضعفین بدهم و سپس هم بگویم که من مسلمان هستم؟
و توجه کنید که این کار سپردن کار به عقل بشری نیست. باید سوال کنیم این عقل متعبد به دین است؟ آیا میخواهیم عقل سکولار قضاوت کند؟ من قبول دارم که به عنوان روش تهذیبی در دوره گزار از آنها یاد بگیریم. اما سخن بنده از اساس مطالب است. آیا واقعاً سد سازی آنها اسلامی است؟ اصلاً در اسلام سدی داریم که اسلامیش چطوری باشد؟ مدل توزیع منابع طبیعی در جهان چیست؟ چرا از آنجا شروع نمیکنید و میآیید به سد میرسید، بعد که به سد میرسید در تاج سد میگویید اسلام تاج سد را امضاء میکند! اینها خیلی حرفهای پر مخاطرهای است. ما میگویم باید اسلامیش را تولید کنیم که شما هم قبول دارید باید اسلامی آن را تولید کنیم اما اگر به من بگویید مدل اسلامی آن را ارائه بده، بنده نسخه مدیریت منابع طبیعی اسلامی را ندارم. بحث سد به عنوان یک مثال است. اینکه بگویید هم علم به دو دسته طبیعی و غیر طبیعی تقسیم میشود و سد مربوط به علوم طبیعی، باید گفت سد زیر مجموعه توزیع منابع طبیعی است! وقتی توزیع منابع طبیعی به اینجا میرسد که آب را اینگونه طبقه بندی و اینگونه بهره وری کنیم، آن وقت به سد میرسید و حال اینکه سدی اصلاً نبوده است! و این درست نیست که شما زیر سیستم را از سیستم جدا کنید، و بعد به من بگویید داوری کن. من در چنین مواردی جدای از سیستم داوری نمیکنم. بلکه من آن زیر سیستم را تحت سیستم میبرم و هر چه شما آن را از سیستم جدا کنید، من ارتباطش را برقرار میکنم. ما دامی که شما آن را جدا میکنید، میگویید این کجایش اسلامی و غیر اسلامی است؟ اما اگر آن را تحت سیستم بررسی کنید نمیتوانید آن را اسلامی بدانید. مثال ساده و عامیانه قضیه همان است که شخصی به عالمی گفت آیا اینگونه دست راست را حرکت دادن حرام است؟ گفت: نه. دست چپ را هم تکان داد و گفت این دست را اینگونه تکان دادن چه طور؟ آن عالم گفت نه حرام نیست. در نهایت گفت پس این حرکات (که رقص بود) چرا حرام است؟ گفت مرده شور ترکیبش را ببرند. در بحث ما نیز چنین است. مادامی که شما تجزیه میکنید هیچ اشکالی ندارد. اما آنگاه که ترکیبش را میبینید، واقعاً چیز بیهودهای است. همین سد چطوری پیدا شده است؟ سد که قارچ نبوده سبز شود بلکه یک فرآیندی در توسعه نیاز و ارضاء طی شده، و به این رسیدهاند که سد بسازند اما آیا این فرآیند اسلامی است؟ اگر به فرآیند نیاز و ارضاء رفتید که من به سرعت اثبات میکنم که غیر اسلامی است. در آنجا که شما نمیتوانید بگویید دین نظر ندارد! وقتی رابطهاش را با فرآیند نیاز و ارضاء را قطع میکنیم و به یک علم محض و اکتشاف واقع تبدیل میکنیم، این سؤالات پیدا میشود.
سؤال: در رویکرد سیستمی میتوان گفت خدا در رأس سیستمهاست و ناظر بر سیستمهاست و مولّد سیستمهاست، سیستمها بدون او معنی ندارد. حالا پیامبر در واقع یک تولید شده توسط رأس سیستم است که خود عضو سیستم هست، اما عضوی که از خودش هیچ چیزی ندارد و همه چیزش از خداست. ایشان مدیریت بر همه سیستمها نیز میکند اما اجازه گرفته و مدیریت ایشان تنفیذ شده است. در مورد سایر اعضاء هم همینطور از انبیاء گرفته تا برسد به خانواده و جامعه. سیستمی عمل کردن بسیار خوب است! لذا نتیجه بگیریم توجه به سر پیوستهای یک علم و تهیه پیوستهای فرهنگی، دینی و مانند آن لازم است و آنگاه که نگاه کلّی و جزیی را به آن مبذول داشتیم و در درون مکتب از آن رویکرد سیستمی جواب گرفتیم، روشن میشود که با مبانی ارزشی مخالفتی ندارد.
جواب: حاصل سخن شما این است که میگویید پیامبر اکرم(ص)، سایر پیامبران و اولیآء و تمام سیستمها در دست خداست، علم سکولاری که در ضدیت با خدا تولید شده است همین هم سیستم زیر مجموعه خداست. این حرف گفتنی نیست. در ضمن اینکه سیستم در جایی جواب داد هم اهمیتی ندارد؛ این سیستم برای جای دیگری طراحی شده است. این سخن شما مانند این میماند که تصادفاً سیستمی که برای هواپیما درست شده است در اتومبیل هم جواب بدهد. این که نمیشود. اگر یک سیستم برای فضایی طراحی شده است اما در فضای دیگری جواب میدهد، این سخن به چه معناست؟ یا باید مدیریت و طراحی نباشد، -مثل یک کودکی که نقاشی میکشد، آن جایی که نقاشی میکشد من میگویم همین قدر که ذی روح نکشید حلال است، چون کودک است. اما اگر هنرمندی که زبان هنر را میفهمد و نقاشی میکشد، میگویم نه ممکن است حتی اگر درختی را نقاشی کند، نگاه کردن به آن حرام باشد- یا اینکه مدیریت درستی باشد. من نظرم این است که معقول نیست سیستمی مدیریت سکولار شود، اما به لحاظ پیوستهایش با دین هماهنگ باشد.
تذکری در جهت اجرای رویکرد تهذیبی
اگر رویکرد تهذیبی را در این مجموعه دنبال میفرمایید، باید در ابتداء راجع به مدل آن، کاری علمی صورت بپذیرد که همین مدل ضامن این است که رویکرد تهذیبی برای رویکرد میان مدت و دراز مدت مقدمهای باشد و الّا اگر مدلی برای آن حاکم و روشن نشود، یعنی روش تحقیقی نداشته باشد، علاوه بر اینکه نمیتواند مقدمه یک حرکت عمیق باشد خود آن نیز به عمقها نمیرسد. ولی اگر این مسیر دنبال شد محتاج به یک پیش نیازی است که آن در اختیار خود شماست. در آن مدل تحقیق میشود که دوستان به آن مجموعه کمک کنند و در این زمینه همکاری نمایند. البته گمان نشود که مدل مطلوب مدلی بسیار پیچیده است. بلکه مدل پیچیدهای هم نیست. به تعبیر دیگر ما نباید کار را به گونه حدأکثری به هم پیوسته کنیم که کار از هیچ نقطهای قابل شروع کردن نباشد که آفت نگاه سیستمی همین است. هنگامی که نگاه سیستمی را مطلق میکنید، امکان تعریف آغاز کار منتفی میشود زیرا تمام کارها را به گونهای به هم پیوند زده اید که نقطه شروع ندارد. برای اینکه از این آفت شروع نجات پیدا کنیم ناچار هستیم از انتزاع شروع کنیم. انتزاع در تحقیق همان مدل و رویکرد تهذیبی است که البته باید مدلی را پیدا کنیم. اگر توانستیم مدلی را برای رویکرد تهذیبی از یک نظریه آغاز کنیم که مثلاً نظریه چگونه تحلیل میشود، چگونه پیوستهایش دیده میشود، چگونه نسبت بین پیوستها و فرهنگ مذهب مطالعه میشود، آن وقت امکان این که کار را از این مقیاس کوتاه مدت شروع کنیم فراهم گردد که حتماً به نتایج خوبی هم خواهد رسید. و الحمد لله رب العالمین.
شاید نتوان مرزبندی میان مدیریت اسلامی و مدیریت غیر اسلامی به آسانی ایجاد کرد، زیرا اسلام برای آن قسمت از مدیریت غیر اسلامی مبتنی بر علم، حد و مرزی قائل نشده است. توصیه پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) مبنی بر زگهواره تا گور دانش بجوی ولو در چین باشد، دلیلی برای این مدعاست. هر علمی هدفی را دنبال میکند و در پی دستیابی به مقصدی است. در تعریف مدیریت نیز عنوان شد که هدف نیل به اهداف سازمان است. این هدف میتواند ارائه خدمات و یا تولید محصول باشد.
1- هدف مدیریت در یک جامعه غربی، حداکثر سود است. به عبارت دیگر سود اصالت دارد و انجام وظایف مدیریت در راستای نیل به این هدف است. حال چرا مدیریت در جامعه غربی به دنبال حداکثر سود است؟ زیرا سعادت را در مادیات و در دنیا جستجو میکند و به پایان کار وآخرت اعتقادی ندارد. حال آنکه در قرآن این صفت از ویژگیهای کافران شمرده شده است. مدیریت در سایر مکاتب بر مبنای تصمیم گیری و مدیریت سود و زیان است. دیدگاه این مکاتب تجارت مآبانه، از انسان آغاز شده و مهمترین وظیفهاش استمرار حیات برای کسب مال بیشتر و رفاه افزونتر است و در این مکاتب ارکان و اجزای مدیریت سود آوری است و در راه کسب این هدف، انسان، جامعه، مشتری و ارزشهای الهی و انسانی میتواند در مقطعی هدف یا ابزار یا عاملی حاشیهای قلمداد گردند.
۲-عمده تفاوت بین مدیران در مکتب اسلام و سایر مکاتب به دیدگاه و جایگاه انسان و ارزشهای انسانی است. در واقع هنگامی که بحث حفظ شان و مرتبت انسانها در سازمان و جامعه مطرح میشود و تعالی انسانها و رشد آنها در مسیر الهی در اولویت اول قرار میگیرد. نگرش به انسان در مکاتب مختلف مبنای بسیاری از رفتارها را در آن جامعه تشکیل میدهد. مدیریت یکی از رشتههای علوم انسانی است و محور آن انسان است و به همین دلیل در رشته مدیریت نیاز خاصی به شناخت انسان است . دیدگاه مکاتب غربی استفاده حداکثری از انسان است و تفسیرشان از مدیریت در چهارچوب ماده و خارج از معنویات و الهیات است ولی در مدیریت اسلامی با تئوری کمال و سعادت انسانی روبرو هستیم و تولید و تعالی مکمل یکدیگر هستند. در مدیریت اسلامی هدف اصلی تکامل یافتن انسان و استفاده صحیح از انسان است بطوریکه ارزشهای انسانی در سرلوحه تصمیم گیری مدیران قرار دارد.
٣- هدف وسیله را توجیه نمیکند. مدیران اسلامی نمیتوانند از هر وسیلهای برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنند. ( هدف، وسیله را توجیه نمیکند) مدیریت در مکتب اسلام بر مبنای عمل به حق است و مدیران در این مکتب با در نظر گرفتن آخرت و همچنین ارزشهای الهی و انسانی استراتژیهای خود را ترسیم میکنند و در حقیقت ارزشهای الهی و انسانی جهت دهنده مدیران اسلامی هستند. مدیران اسلامی باید در همه حال مساوات و عدالت را رعایت کنند و بر هوای نفس خود تسلط داشته باشند. و باید بخاطر بسپارند، مسئولیت و پست و مقامی را که در اختیار دارند امانت الهی است و باید همچون امانتداری صادق و امین از هر آلودگی و گناهی از آن حفاظت کنند و در همه احوال در اعمال شیوه مدیریت به امیر المومنین علی (علیه السلام) اقتدا کنند.
4- تاثیر گذاری مدیریت بر اعتقادات مردم به واسطه شعائر دینی. اگر در مدیریت اسلامی مدیریت خوب صورت نپذیرد لطمات جبران ناپذیری به ریشههای دینی و اعتقادات مردم خواهد زد و دلیلش این است که اصول مدیریت اسلامی آمیخته با اصول دین است و بر عکس اگر مدیریت خوب اعمال شود میتواند باعث جذب افراد شود.
5 -در اسلام مدیریت بر مبنای ارزشهای الهی اسلام و دستورات و قوانین خداوند است. مقایسه دو رویکرد اسلامی و غربی، نشاندهنده جایگاه برتر و متکاملتر مدیریت اسلامی است که جدا از مقوله هدف، به چگونگی نیل به آن و نیز تعالی انسانها نظر دارد. هرچند برخی اعتقاد دارند که مدیریت غربی در حال نزدیک شدن به رویکرد اسلامی مدیریت است.
منطقةُ الفِراغ، نظریهای است در فقه شیعه که از وجود قلمروی فاقد حکم شرعی در دین خبر میدهد. این نظریه را سید محمدباقر صدر در کتاب اقتصادنا مطرح کرده است. بر طبق نظریهٔ منطقة الفراغ، دین به حاکم اسلامی اجازه داده است تا در برخی مسائل اجتماعی، با درنظرگرفتن ضوابطی و با توجه به نیازهای هر زمان، حکم و قانون وضع کند. ریشههای این نظریه را میتوان در دیدگاههای فقیهان پیش از شهید صدر، بهویژه محمد حسین نائینی دید.
ترک فعل
ترک فعل : رفتار مجرمانه منفی، که به صورت خوداری از انجام و ظیفهای است که قانون برای افراد مشخص میکند.
برای آنکه رفتار انسان جرم تلقی شود، وجود سه عنصر لازم است. عنصر قانونی، یعنی وصف مجرمانه باید به تعیین قانون باشد. عنصر معنوی، بدین معنا که رفتار مجرمانه باید همراه با قصد مجرمانه یا تقصیر جزایی باشد. عنصر مادی، یعنی تحقق عمل مجرمانه در عالم خارج که به صورت فعل، (انجام کاری که مورد نهی قانونگذار قرار گرفته) و ترک فعل (خوداری از انجام کاری که بر اساس قانون افراد مکلف به انجام آن هستند.)
شرایط تحمیل مسئولیت بر تارک فعل
با وجود چه شرایطی میتوان ترک کننده عمل را دارای مسئولیت کیفری و مستحق مجازات دانست؟ به نظر برخی از حقوقدانان صرف خوداری از انجام کار منجر به مسئولیت کیفری برای ترک کننده نمیشود و باید شرایطی هم زمان وجود داشته باشد تا بتوان تارک را قابل مجازات دانست. این شرایط به اختصار توضیح داده میشود.
وجود یک وظیفه قانونی: از جمله شرایط تحمیل مسئولیت بر تارک فعل وجود یک وظیفه قانونی و نه صرفا اخلاقی است. اما منظور از قانون فقط قانون جزا ناست بلکه سایر قوانین لازمالاجرا را نیز دربر میگیرد. برای مثال طبق ماده ۱۱۷۶ق. م هر چند مادر مجبور نیست که به طفل خود شیر بدهد اما در صورتی که تغذیه طفل به غیر شیر مادر ممکن نباشد وی چنین وظیفهای را خواهد یافت.
مسبب نتیجه بودن: از جمله شرایط تحمیل مسئولیت بر تارک فعل وجود رابطه سببیت میان ترک فعل و نتیجه حاصله است؛ به عبارت دیگر در صورتی میتوان تارک فعل را مسئول ایجاد جرم دانست که جرم در اثر ترک فعل وی حاصل شده باشد و عامل مستقل دیگری باعث بوجود آمدن جرم نشده باشد، مثلا بیمارستانی که علیرغم وظیفه قانونی خود از پذیرش مصدومی که به شدت در سانحه تصادف رانندگی صدمه دیده است، خوداری میکند و در نتیجه مصدوم فوت میکند، دلیل مرگ را نمیتوان مسئولین بیمارستان محسوب کرد، چرا که دلیل مرگ مصدومیت ناشی از تصادف بوده و راننده فراری که به جای کمک صحنه حادثه را ترک کرده مرتکب قتل عمد یا غیرعمد بسته به عمدی یا غیرعمدی بودن عمل شده است.
توانایی بر جلوگیری از جرم: از جمله شرایط تحمیل مسئولیت بر تارک فعل این است که تارک فعل توانایی اقدام جهت جلوگیری از وقوع جرم را دارا باشد. این مطلب در قانون مجازات خوداری از کمک به مصدومین و رفع مخاطرات جانی مصوب ۱۳۵۴نیز ذکر شده است. بنابراین پدری که شاهد غرق شدن کودک خردسالش در استخر آب است، اما به وی کمک نمیکند، تنها در صورتی قاتل محسوب میشود که توانایی نجات وی را داشته باشد، اما اگر پدر نیز شنا کردن بلد نباشد و به طریق دیگر هم نتواند فرزندش را نجات دهد هیچ گونه مسئولیت کیفری متوجه وی نیست.
عمدی بودن: از جمله شرایط تحمیل مسئولیت بر تارک فعل وجود عنصر روانی است؛ یعنی ترک کننده فعل، عمدا و از روی سوءنیت مجرمانه از انجام وظیفه خود سرباز زند، البته ضرورت وجود عنصر روانی در جایی است که بخواهیم فرد را دارای مسئولیت کیفری تلقی نماییم، یعنی آنکه براساس قانون مجازاتش کنیم، و گرنه در بسیاری از مواردی که نتیجه حاصله به خاطر ترک وظیفه آن هم نه به طور عمدی، بلکه از روی غفلت و سهل انگاری صورت میگیرد، فرد باید خسارت وارده را جبران نماید. به عبارت بهتر در اکثر موارد برای چنین فردی مجازاتهای بدنی و زندان و از این قبیل که برای جرایم عمدی در نظر گرفته میشود، تعیین نمیگردد، بلکه وی تنها به پرداخت جریمه مالی محکوم میشود. [۶]
کُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا ۚ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ ﴿٣١﴾ اعراف
Наслаждайтесь пищей и питьём, разрешёнными Аллахом, но не излишествуйте; не ешьте и не пейте запрещённого Аллахом. Ведь Он не любит излишествующих и неумеренных! (31)
۱ توسعه اقتصادی با خداگرایی
«وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلى قُوَّتِکُمْ…»
(هود: پنجاه و دو) : هود خطاب به مردم گفت:ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید و توبه نمایید تا او از آسمان پی درپی بر شما باران و برکت بفرستد و نیرویی بر نیروی شما بیفزاید.
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ » (اعراف: نود و شش): و اگر اهل شهر و دیارها ایمان میآوردند و پرهیزکاری پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم.
۲ مدیریت افراد متعهد و صالح بر صنعت در نظام اسلامی
«ان اعمل سابغات و قدر فی السرد و اعملوا صالحا…»
(سبأ: یازده): خداوند خطاب به حضرت داوود میفرماید: زرههای کامل و مناسب بباف و آن را درست و دقیق اندازه گیری کن.
۳ سرمایه و نیروی انسانی دو عامل پیروزی
«ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا »
(اسراء: شش): خداوند خطاب به قوم بنی اسرائیل میفرماید: ما شما را با اموال و فرزندان کمک کردیم تا در جنگ پیروز شوید.
Когда вы перестали бесчинствовать и творить несправедливость, образумившись, и стали проявлять смирение перед Богом, Мы помогли вам победить тех, которых Мы послали против вас, даровали вам богатство и сынов и сделали вас народом более многочисленным.
۴ رعایت اصل کیفیت در تولید
«ان اعمل سابغات و قدر فی السرد و اعملوا صالحا…»
(سبأ: یازده): خداوند خطاب به حضرت داوود میفرماید: زرههای کامل و مناسب بباف و آن را درست و دقیق اندازه گیری کن.
۵ اهمیت کیفیت کار و نه کمیت کار در سازمان
«… لنبلوهم ایهم احسن عملا»
(کهف: هفت): هدف ما این بود که انسانها را بیازماییم از این نظر که کدامشان بهتر و نکوتر عمل میکنند.
۶ تقسیم و توزیع عادلانه امکانات
«… اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشره عینا قد علم کل اناس مشربهم…»
(اعراب: صد و شصت): خداوند به حضرت موسی فرمود: با عصایت به این سنگ بزن، پس از آن سنگ دوازده چشمه جوشید که هر قبیله از یکی از آنها استفاده کرد.
۷ توزیع عادلانه و عدم تمرکز امکانات
« مَّا أَفَاءَ اللَّـهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّـهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَىٰ وَالْیَتَامَىٰ وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنکُمْ ۚ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا ۚ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۖ إِنَّ اللَّـهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»
(حشر: هفت):ای پیامبر این اموال را بین فقرا و یتیمان و در راه ماندگان و نیازمندان تقسیم کن… تا اموال تنها میان ثروتمندان در گردش نباشد.
То, что Аллах даровал Своему посланнику как добычу из имущества обитателей селений, и для этого не приходилось гнать ни лошадей ни верблюдов, принадлежит Аллаху и Его посланнику, родным (посланника), сиротам, бедным и путникам, чтобы это имущество не досталось только богатым. Придерживайтесь и выполняйте то, что приказал вам посланник Аллаха, и удерживайтесь от того, что он запретил вам, и будьте богобоязненными, и страшитесь гнева Аллаха. Поистине, Аллах силён в наказании!
۸ درستکاری و وفا به قرارداد
« وَأَوْفُوا الْکَیْلَ إِذَا کِلْتُمْ وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا»
(اسراء: سی و پنج): و چون با پیمانه دادو ستد کنید پیمانه را کامل دهید و با تراوزی درست وزن کنید که این بهتر و سرانجامش نیکوتر است.
Будьте верны в мере, наполняйте её сполна покупателю и взвешивайте правильным весом. Это праведнее в ближайшей жизни, так как люди пожелают покупать у вас и иметь отношение с вами, и будет лучше для вас в последней жизни.
۹ استفاده از تمام منابع و نیروها
«و حشر لسلیمان جنوده من الجن و الانس و الطیر فهم یوزعون»
(نمل: هفده): سپاهیان سلیمان که از جن و انس و پرنده بودند، همه گرد آمدند، پس از تشتت و بی نظمی بازداشته شدند. (سلیمان دستور داد همه منظم بایستند).
۱۰عدم انهدام منابع در اجرای طرحها
«قال انه یقول انها بقره لا ذلول تثیر الارض و لا تسقی الحرث…»
(بقره: هفتاد و یک): پس از آنکه قوم بنی اسرائیل خطایی مرتکب شدند، خداوند فرمود باید گاوی را ذبح کنند که مشخصات آن گاو را این گونه بیان فرمود: گاوی که نه زمین را شخم بزند و نه آن را آبیاری کند… .
۱۱ اعتدال در پرداختها
«ولا تجعل یدک مغلوله الی عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا»
(اسراء: بیست و نه): نه آنقدر سخت گیر باش که هیچ انفاقی نکنی و نه آن قدر دست و دلباز باش که همه چیزت را انفاق کنی و چیزی برای خودت نماند و سرزنش شده و حسرت خورده به کنجی نشینی.
۱۲ دریافت و پرداختها همراه با عطوفت
«خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها و صل علیهم ان صلاتک سکن لهم و الله سمیع علیم»
(توبه: صدو سه):ای پیامبر! از اموال مؤمنان زکات بگیر تا بدین وسیله آنان از بخل و دنیاپرستی پاکسازی شوند و رشد یابند و برآنان درود فرست و برایشان دعا کن زیرا دعای تو مایهی آرامش آنان است.
«و اما تعرضن عنهم ابتغاء رحمه من ربک ترجوها فقل لهم قولا میسورا» (اسراء: بیست و هشت): اگر از ایشان روی برتابی، و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشی، با گفتار نرم و آمیخته با لطف با آنها سخن بگو.
۱۳ توجه دادن به نفع مخاطب و مشتری در قراردادها
«…هل ادلکم علی اهل بیت یکفلونه لکم و هم له ناصحون»
(قصص: دوازده): خواهر موسی که مأموران فرعون را در جستجوی دایهای برای موسی دید، به آنان گفت: آیا میخواهید شما را به خانوادهای راهنمایی کنم که سرپرستی او را برای شما بپذیرند و برای او خیر خواه باشند.
۱۴ تمرکز روی هدف اصلی و منحرف نشدن با جاذبههای زودگذر
«ما کان لنبی ان یکون له اسری حتی یثخن فی الارض…»
(انفال: شصت و هفت): خداوند در جریان یکی از جنگها میفرماید: هیچ کسی حق اسیر گرفتن ندارد مگر بعد از آن که در آن منطقه غلبهی کامل پیدا کردید. (اسیر گرفتن، شما را از اصل فتح و پیروزی دور نکند).
۱۵ ضرورت پیگیری برای رسیدن به نتیجه
«منهم من ان تامنه بدینار لا یوده الیک الا ما دمت علیه قائما…»
(آل عمران: هفتاد و پنج): بعضی از اهل کتاب (یهودیان) کسانی هستند که اگر به او دیناری بدهی آن را به تو بر نمیگرداند مگر آن که برای مطالبهی آن دائماً بالای سر او بایستی.
۱۶ پیگیری و تداوم برنامهها برای حصول نتیجه نهایی
«ولقد آتینا موسی الکتاب و قفینا من بعد بالرسل…»
(بقره: ۸۷): خداوند به موسی کتاب تورات را عطا فرمود و پس از آن پیامبرانی پشت سر هم فرستاد تا دین الهی را تبلیغ کنند… .
۱۷ عدم تزلزل به خاطر انحراف برخی افراد
«فلا تک فی مریه مما یعبد هولاء…»
(هود: صد و نه):ای پیامبر! به خاطر کفر این مردم درشک و تردید قرار نگیر… .
۱۸شفاف سازی هدف و روش مدیر
«قل لا اقول لکم عندی خزائن الله ولا اعلم الغیب و لا اقول لکم انی ملک ان اتبع الا ما یوحی الی…»
(انعام: پنجاه):ای پیامبر به مردم بگو: من ادعا نمیکنم که گنجینههای خداوند نزد من است و من غیب هم نمیدانم و ادعا نمیکنم که من فرشته ام، بلکه من آنچه را که به من وحی میشود پیروی میکنم.
۱۹ توجیه زیردستان نسبت به تصمیم گیریها
«… قال ان الله اصطفاء علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم…»
(بقره: ۲۴۷): قوم بنی اسرائیل پیش پیامبرشان رفتند و گفتند: فرماندهای برای ما مشخص کن تا به جنگ حاکم ستمگر برویم. پیامبرشان گفت: خداوند طالوت را به فرماندهی شما برگزید زیرا علمی و جسمی لازم برای این مسؤولیت را دارد.
۲۰شناساندن لغزشگاهها به افراد زیردست
«واتل علیهم نبا الذی آتیناه ایاتنا فانسلخ منها فاتبعه الشیطان فکان من الغاوین»
(اعراف: ۱۷۵):ای پیامبر! بر مردم داستان بلعم باعورا را بخوان که از علم خود اندکی به او داده بودیم و قدرت اجابت دعا و برخی کرامات را داشت تا که شیطان او را در پی خویش کشید تا از گمراهان شد.
۲۱ آگاهی از افکار و عقاید پیروان با زیردستان
«فلما احس عیسی منهم الکفر قال من انصاری الی الله…»
(آل عمران: پنجاه و دو): هنگامی که عیسی احساس کرد که اطرافیانش کفر میورزند گفت: چه کسانی مرا در راه خدا یاری خواهند کرد.
۲۲ آگاهی مدیر از حوادث و قوانین گذشته
«و یعلمه الکتاب و الحکمه و التوراه و الانجیل»
(آل عمران: ۴۸) خداوند به حضرت عیسی کتابت و حکمت و تورات و انجیل را آموخت.
۲۳ ضرورت ارائهی الگوهای عینی
«قد کانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم …»
(ممتحنه: چهار):ای مؤمنان! ابراهیم برای شما الگویی نیکوست.
«اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم»
(حمد: ۶-۷): ما را به راه راست هدایت نما، را کسانی که به آنها نعمت دادی.
۲۴ پیشگامی مدیر در انجام کارها
«ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایهاالذین امنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما»
(احزاب: ۵۶): خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود میفرستند،ای کسانی که ایمان آورده اید بر او درود بفرستید و سلام گویید و تسلیم او باشید.
۲۵ تقدم مصالح سازمان بر درخواستهای فردی کارکنان
«انما المومنون الذین امنوا بالله و رسوله و اذا کانوا معه علی امر جامع لم یذهبوا حتی یستاذنوه ان الذین یستاذنونک اولئک الذین یومنون بالله و رسوله فاذا استاذنوک لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم…»
(نور: شصت و دو): مؤمنان واقعی کسانی هستند که هر گاه برای انجام کاری با پیامبر جمع میشوند یا مشورت میکنند، بدون اجازه او نمیروند.ای پیامبر، پس اگر کسی از تو اجازه خواست که به کارهای شخصی خود بپردازد، به مصلحت عمل کن و هر که را خواستی اجازه بده.
۲۶ انتقادشنوی و بیان پاسخ امیدوار کننده
«قالوا اوذینا من قبل ان تاتینا و من بعد ما جئتنا قال عسی ربکم ان یهلک عدوکم…»
(اعراف: صد و بیست و نه): قوم بنی اسرائیل به حضرت موسی گفتند هم قبل از آمدنت ما در سختی بودیم و هم اکنون که تو آمدهای باز هم در سختی هستیم. حضرت موسی خطاب به ایشان فرمود: امیدوارم خداوند دشمن شما را به زودی نابود کند.
۲۷ پاسخ قاطع به ابهامات و سؤالات
«و کانوا یقولون أ اذا متنا و کنا ترابا و عظاما ا إنا لمبعوثون او اباونا الاولون قل ان الاوالین و الاخرین لمجموعون الی میقات یوم معلوم»
(واقعه: ۴۷-۵۰): و میگفتند: هنگامی که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم، آیا برانگیخته خواهیم شد؟ یا نیاکان نخستین ما (برانگیخته خواهند شد)؟ بگو: اولین و آخرین، همگی در موعد روز معنی گردآوری میشوند.
۲۸ آغاز اصلاحات اثربخش از خود و نزدیکان خود
«اذ قال لابیه و قومه ماذا تعبدون»
(صافات: هشتاد و پنج): آنگاه که حضرت ابراهیم برای دعوت به سوی خدا کار خود را آغاز کرد به پدر و اقوامش گفت: چه چیز را میپرستید؟
۲۹ اولویت و تقدم شناخت عوامل داخلی شکست بر عوامل خارجی
«و لما اصابتکم مصیبه… قلتم انی هذا قل هو من عند انفکسم…»
(ال عمران: ۱۶۵): هنگامی که مصیبتی (شکست جنگ احد) به شما رسید، گفتید: این مصیبت از کجاست؟ بگو: آن از سوی خودتان است.
«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلاتخشوهم و اخشون»
(مائده: سه): امروز کافران از دین شما ناامید شدند، پس از ایشان نترسید و از (خطای خود و از عقاب) من بترسید.
۳۰ حذف افراد دو چهره از سازمان یا عدم واگذاری پستهای کلیدی
«و یقولون طاعه فاذا برزوا من عندک بیت طائفه منهم غیرالذی تقول… فاعرض عنهم…»
(نساء: هشتاد و یک): منافقان به هنگام روز در محضر پیامبر(صلی الله علیه و آله)می آمدند و میگفتند که: هر چه شما بگویید درست است! و هنگامی که از نزد پیامبر میرفتند برخلاف گفتههای او عمل میکردند. خداوند میفرماید:ای پیامبر از ایشان اعراض کن.
۳۱ تقدم ضوابط بر روابط
«یا ایها الذین امنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء لله و لو علی انفسکم او الوالدین و الاقربین…»
(نساء: ۱۳۵):ای کسانی که ایمان آورده اید! همواره عدالت را بر پا دارید و برای رضای خدا گواهی دهید اگر چه به زیان خودتان یا والدین و بستگانتان باشد.
۳۲ وظیفهی مدیر در تقویت روحیهها
«ولا تهنوا و لاتحزنوا و انتم الاعلون…»
(آل عمران: ۱۳۹): پس از شکست در جنگ احد خداوند خطاب به مسلمانان میفرماید: سستی نکنید و غمگین نباشید که شما برتر از همه هستید.
۳۳ وظیفهی مدیر در امید دادن به اهداف الهی
«اذ تقول للمومنین أ لن یکفیکم ان یمدکم ربکم بثلاثه آلاف من الملائکه منزلین»
(آل عمران: ۱۲۴): حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به سپاه خود درجنگ بدر میفرماید: خداوند ما را به سه هزار فرشته یاری میکند. آیا این مژده برای ما کافی نیست؟
۳۴ پیشگامی مدیر در اجرای برنامهها جهت ایجاد انگیزه
«فقاتل فی سبیل الله … و حرص المومنین…»
(نساء: هشتاد و چهار):ای رسول! در راه خدا پیکار کن و مؤمنان را به جهاد ترغیب کن… . (همچنین انعام: ۱۶۳؛ توبه: ۱۰۸؛ زمر: دوزاده)
۳۵ تشویق و تنبیه، دو رکن رشد و اصلاح سازمان
«ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون الا الذین تابوا و اصلحوا و بینوا فاولئک اتوب علیهم و انا التواب الرحیم»
(بقره: ۱۵۹-۱۶۰): خداوند میفرماید: کسانی که حقایق هدایت را کتمان میکنند، را لعنت میکنم مگر آنکه توبه کنند و کارهای خود را اصلاح کنند که در این صورت ایشان را میبخشم زیرا من توبه پذیر و مهربانم.
۳۶ وظیفهی مدبر: تشویق و ترغیب
«یا ایها النبی حرض المومنین»
(انفال: شصت و پنج):ای پیامبر! مؤمنان را تشویق و ترغیب کن.
۳۷ ضرورت وجود ساز و کاری برای تشویق برخی افراد و تقویت انگیزش سازمانی
«وعدالله الذین آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفره و اجر عظیم»
(مائده: نه): خداوند به کسانی که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند وعدهی آمرزش و پاداش بزرگ داده است.
«… انی لااضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی بعضکم من بعض…» (آل عمران: ۱۹۵): خداوند میفرماید که من تلاش هیچ صاحب عملی را تباه نمیکنم چه زن یا مرد باشید همه از یکدیگرید… .
(همچنین صافات: ۱۰۲ و ۱۲۱؛ غافر: ۵۱؛ لقمان: چهارده؛ احزاب: ۲۴و۳۵؛ زلزال: هفت و هشت؛ نمل: دو و سه).
۳۸ تشویق با امور مورد علاقه
«وفیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین و انتم فیها خالدون»
(زخرف: هفتاد و یک): در آن (بهشت) هر آنچه نفوس بپسندند و آنچه چشمها از آن لذت برند وجود دارد و شما در آن جاودانه اید.
«لهم فیها فاکهه و لهم ما یدعون» (یس: پنجاه و هفت): برای آنها در بهشت میوه (بسیار لذت بخشی) است و هر چه بخواهند در اختیار آنها خواهد بود.
۳۹ تشویق با بیان منافع و نتایج کار
«و من جاهد فانما یجاهد لنفسه…»
(عنکبوت: شش) خداوند در تشویق جهاد و تلاش میگوید: هر کس تلاش کند پس برای خود میکوشد.
۴۰ تذکر اهداف سازمان به روشهای مختلف و جذاب
«ولقد صرفنا فی هذا القران لیذکروا…»
(اسراء: چهل و یک): ما در این قرآن مکرراً حقایق را بیان کردیم تا پند بگیرند.
«ولقد صرفنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل»
(اسراء: ۸۹): ما در این قرآن از هر چیز نمونهای بیان کردیم.
۴۱ پاداش بر اساس کار و تلاش
«…. و نعم اجر العاملین»
(آل عمران: صد و سی و شش): … و چه نیکوست پاداش اهل عمل.
۴۲ ایجاد فضای رقابت سالم میان کارکنان
«قال یا ایها الملوا ایکم یاتینی بعرشها قبل ان یاتونی مسلمین»
(نمل: سی و هشت): سلیمان به نیروهای خود گفت: کدام یک از شما میتواند تخت پادشاهی ملکهی سبا را قبل از آمدن او، در این مکان حاضر کند؟
۴۳ جلب اعتماد افراد زیردست و مخاطبان
«… انی لکم رسول امین»
(دخان: هیجده):ای مردم! من برای شما پیامبری امین بوده ام!
۴۴ ضرورت کنترل و نظارت برعملکرد زیردستان
«و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس…»
(بقره: صد و چهل و سه): خداوند خطاب به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید: و به این سان شما را امتی میانه رو قرار دادیم و تا ناظر بر اعمال مردم باشید… .
۴۵ پاسخ گویی زیردست و مدیر نسبت به عملکرد خود
«فلنسئلن الذین ارسل الیهم و لنسئلن المرسلین»
(اعراف: شش): قطعاً هم از مردم و هم از پیامبران دربارهی آنچه انجام دادهاند بازخواست خواهد شد.
۴۶ ضرورت وجود گروهی برای نظارت بر امور
«ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر…»
(آل عمران: ۱۰۴): از میان شما باید گروهی باشند که دیگران را به خیر دعوت نمایند و از بدیها بر حذر دارند.
۴۷ واگذاری مسؤولیت همراه با نظارت
«ثم جعلناکم خلائف فی الارض من بعدهم لننظر کیف تعملون »
(یونس: چهارده): سپس شما را در زمین جانشینان ایشان قرار دادیم تا ببینیم شما چگونه عمل میکنید.
۴۸ نظارت دقیق بر انجام مأموریتهای مهم
«… فاذهبا بایاتنا انا معکم مستمعون فاتیا فرعون…»
(شعرا: ۱۵-۱۶): خداوند فرمود: تو وهارون همراه با معجزات ما حرکت کنید و به سراغ فرعون بروید که ما با شما هستیم و به گفت و گوهای شما شنونده و آگاهیم. پس آنها به سوی فرعون رفتند.
۴۹ نظارت همه جانبه و دقیق
«اذ یتلقی المتلقیان عن الیمین و عن الشمال قعید»
(ق: هفده): دو فرشته بر دوش چپ و راست انسان قرار دارند که اعمال او را ثبت میکنند.
۵۰ توجه به کوچکترین کارها در ارزیابی و نظارت کامل
«… ان تک مثقال حبه من خردل… یات بها الله»
(لقمان: شانزده): لقمان در سفارش به پسرش در مورد حسابرسی و نظارت خدا بر اعمال انسان میگوید: اگر عمل تو همسنگ دانهی خردلی هم باشد آن را به حساب میآورد.
۵۱ نظارت و بازرسی از طریق بازدید حضوری
«و تفقد الطیر فقال ما لی لا اری الهدهد ام کان من الغائبین»
(نمل: بیست): سلیمان جویای حال هدهد شد و گفت چرا هدهد حضور ندارد؟
۵۲ حضور و غیاب نیروها
«و تفقد الطیر فقال ما لی لا اری الهدهد ام کان من الغائبین»
(نمل: بیست): سلیمان جویای حال هدهد شد و گفت چرا هدهد حضور ندارد؟
۵۳ ابتدا اعلام مجازاتها و سپس اجرای آنها
«وما اهلکنا من قریه الا لها منذرون»
(شعرا: دویست و هشت):ما مردم هیچ منطقهای را هلاک نکردیم مگر آن که قبل از عذاب، آنها را از عملشان بیم دادیم.
۵۴ ابتدا اعلام همگانی و سپس مواخذه
«… فمن اعتدی بعد ذلک فله عذاب الیم»
(مائده: نود و چهار): خداوند پس از بیان قسمتی از احکام شکار میفرماید: پس بعد از این، هر که از این مرزها تجاوز کند، او را عذابی دردناک است. (همچنین حجر: نود و یک؛ سبا: نه؛ فاطر: هفت؛ قصص: چهل و هفت)
۵۵ جریمه از راههای کنترل و پیشگیری از خطاهای بزرگ
«والذین یظاهرون من نسائهم… فتحریر رقبه من قبل ان یتماسا…»
(مجادله: سه): کسانی که نسبت به همسران خود ظهار میکنند….کفاره آن، قبل از آنکه با هم تماس گیرند، آزاد کردن برده است.
۵۶ ثبت سوء سابقهی افراد
«… انکم رضیتم بالقعود اول مره…».
(توبه: هشتاد و سه)عدهای از منافقان پیش حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) میآمدند و میگفتند: به ما اجازه جنگ با مشرکان را بده. خداوند از طرف حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)پاسخ میدهد که: شما اهل جنگ و کارزار نیستید بلکه فقط شعار میدهید و هرگز به جنگ نخواهید رفت زیرا که در جنگ گذشته (جنگ تبوک)، به کمک سپاه اسلام نیامدید و در خانهها یتان ماندید.
۵۷ برخورد قاطع در برابر افراد مختلف بدون عذر موجه
«لا عذبنه شدیدا و لاذبحنه او لیاتینی بسلطان مبین»
(نمل: بیست و یک): اگر دلیلی موجه برای این غیبتش نداشته باشد، او را کیفری سخت خواهیم داد.
۵۸ تنوع جریمه بر حسب توان خاطی
«فمن لم یجد فصیام شهرین متتابعین… فمن لم یستطع فاطعام ستین مسکینا…»
(مجادله: چهار): برای کفاره ظهار کسی که بردهای برای آزاد کردن نیافت باید دو ماه پی در پی روزه بگیرد و کسی که نمیتواند باید شصت مسکین را طعام دهد.
۵۹ چشم پوشی از خطاهای کوچک کارمندان
«الذین یجتبون کبائر الاثم و الفواحش الا اللمم ان ربک واسع المغفره…»
(نجم: سی و دو): کسانی که از گناهان بزرگ و زشت اجتناب میکنند، خداوند از گناهان کوچک و ناخواسته آنها میگذرد زیرا خداوند آمرزشش وسیع است.
۶۰ کیفر سخت تر برای تخلف مدیران ارشد
«اذا لاذقناک ضعف الحیاه و ضعف الممات…»
(اسراء: هفتاد و پنج): خداوند متعال به رسولش میفرماید: اگر ما تو را در راهت استوار نمیکردیم و تو میلغزیدی، در دنیا و آخرت عذابی دو چندان در انتظارات بود.
۶۱ بایکوت برخی افراد و گروهها در شرایط خاص
«واصبر علی مایقولون و اهجرهم…»
(مزمل: ۱۰):ای پیامبر! بر آنچه میگویند صبر کن و از ایشان کناره بگیر.
۶۲ باقی گذاشتن راه جبران در مقام توبیخ
«ءاشفقتم … فاذ لم تفعلوا و تاب الله علیکم فاقیموا الصلاه…».
(مجادله: سیزده)خداوند دستور داد که برای گفت و گوی خصوصی با پیامبر صدقهای بدهید، همه اصحاب جز حضرت علی(علیه السلام) کناره گیری کردند و در این آزمایش موقت شکست خوردند و فهمیدند که ارزش مال دنیا نزد آنان از ملاقات و گفت و گوی خصوصی با پیامبر بیشتر است. سپس در این آیه فرمان صدقه برداشته شد و مردم توبیخ شدند، ولی راه توبه و دستور اقامهی نماز برای جبران شرمندگی آنان مطرح گردید.
۶۳ شبیه سازی طرحهای بزرگ
«قال القها یا موسی فالقاها فاذا هی حیه تسعی»
(بیست): خداوند گف:ای موسی عصایت را بینداز، پس موسی عصا را انداخت و آن تبدیل به ماری شد که حرکت میکرد.
«قال فات به ان کنت من الصادقین فالقی عصاه فاذا هی ثعبان مبین»
(سی و دو): فرعون گفت اگر راست میگویی معجزهای بیاور. پس موسی عصای خود را انداخت و آن تبدیل به اژدهای آشکار شد.خداوند قبل از مواجهه شدن موسی با دیگران معجزهاش را پیش خودش به او نشان میدهد تا بتواند آن را در برابر دیگران تکرار نماید، پس فرمود:ای موسی این عصایت را بیفکن.
۶۴ در دسترس بودن مدیر
«و اعلموا ان فیکم رسول الله لو یطیعکم فی کثیر من الامر لعنتم…»
(حجرات: هفت):ای مردم، رسول خدا در میان شماست و شما باید از او تبعیت کنید و اگر او از شما تبعیت کند، قطعاً جامعه به سختی و مشقت خواهد افتاد.
۶۵ابلاغ دستورات و اطلاع رسانی توسط افراد امین
«انی لکم رسول امین»
(شعراء: صد و هفت): خداوند از زبان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به مردم میفرماید: من برای شما پیامبری امانت دار بوده ام و کلام خدا را بدون کم و زیاد به شما رسانده ام.
۶۶ گوش دادن به حرف همهی افراد
«و منهم الذین یوذون النبی و یقولون هو اذن…»
(توبه: شصت و یک): برخی از منافقان پیامبر را آزار میدادند و میگفتند: او به حرف هر کس گوش میدهد.
۶۷ دفاع از کارمندان مورد اتهام
«ما ضل صاحبکم و ما غوی»
(نجم: دو):ای مردم! رهبر و مصاحب شما (حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)) نه گمراه شده و نه منحرف گشته است.
۶۸دلگرمی دادن به کارمندان و مدیران زیردست در شرایط روحی نامساعد
«انا اعطیناک الکوثر»
(کوثر: یک)عدهای از منافقان و مشرکان (پدر عمرو عاص) پس از آن که پسران پیامبر(صلی الله علیه و آله) درسن کودکی مردند خطاب به آن حضرت گفتند که: تو ابتر هستی و نسلت ادامه نخواهد داشت،
خداوند به پیامبر(صلی الله علیه و آله) میفرماید ما به تو کوثر یعنی حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را دادیم.
۶۹ دلگرم کردن کارکنان و مدیران از سوی مدیر ارشد
«… لنثبت به فوادک و رتلناه ترتیلا»
(فرقان: سی و دو): خداوند در جواب کسانی که ایراد میگرفتند که چرا قرآن یکجا نازل نمیشود و آیه به آیه فرود میآید، میفرماید: قرآن را به تدریج نازل کردیم تا این ارتباط دایمی باعث دلگرمی پیامبر شود.
۷۰ مدیریت همراه با عفو و عطوفت
«… فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فادا عزمت فتوکل علی الله»
(آل عمران: ۱۵۹): خداوند پس از بیان ضعفهای جنگ احد خطاب به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرماید که از تقصیر آنان در گذر و برایشان طلب آمرزش کن و برای تصمیم گیریهای آینده از آنان مشورت بگیر سپس هنگامی که تصمیم گرفتی، قاطع باش و به خدا توکل کن و آن را عملی ساز.
۷۱ دلسوزی و خیرخواهی برای زیردستان
«… و استغفر… للمومنین و المومنات…»
(محمد: ۱۹):ای پیامبر، برای مردان و زنان با ایمان امت خود استغفار کن.
۷۲ تواضع نسبت به زیر دستان
«واخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین»
(شعرا: ۲۱۵):ای پیامبر! با مؤمنانی که از تو پیروی میکنند متواضع باش.
«ولا تصعر خدک للناس…»
(لقمان: هیجده): لقمان در سفارش به پسرش میگوید: روی خود را از مردم به تکبّر برمگردان.
۷۳ مشورت با زیردستان
«… فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوکل علی الله»
(آل عمران: ۱۵۹): خداوند پس از بیان ضعفهای جنگ احد خطاب به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید که از تقصیر آنان در گذر و برایشان طلب آمرزش کن و برای تصمیم گیریهای آینده از آنان مشورت بگیر سپس هنگامی که تصمیم گرفتی، قاطع باش و به خدا توکل کن و آن را عملی ساز.
۷۴ تکریم ارباب رجوع به ویژه افراد زیردست
«و اذا جاءک الذین یومنون بایاتنا فقل سلام علیکم…»
(انعام: پنجاه و چهار): خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید: هر گاه مؤمنان نزد تو آمدند به ایشان سلام کن و…
۷۵ پشتیبانی مدیر قبلی از بعدی و تجلیل بعدی از قبلی
«و اذ اخذ الله میثاق النبیین لما آتیتکم من کتاب و حکمه ثم جاء کم رسول مصدق لما معکم لتومنن به و لتنصرنه…»
(آل عمران: هشتاد و یک): خداوند از پیامبران پیشین پیمان گرفت و هر گاه علم و حکمت به شما دادم و سپس پیامبری به سوی شما آمد که آن مطالب را تصدیق میکرد، باید به او ایمان آوردید و او را یاری کنید.
۷۶ انتقاد بدون تخریب شخصیت مدیر
«عفا الله عنک لم اذنت لهم حتی یتبین لک الذین صدقوا و تعلم الکاذبین»
(توبه: چهل و سه):ای پیامبر! خدا از تو در گذشت، حال بگو چرا قبل از این که راستگویان را از دروغگویان باز شناسی، به ایشان اجازهی مرخصی از جنگ دادی؟
۷۷ توجه دادن به نقاط مشترک در مدیریت مذاکرات
«… و قولوا آمنا بالذی انزل الینا و انزل الیکم و الهنا و الهکم واحد…»
(عنکبوت: چهل وشش): خداوند در مورد گفت و گو و بحث با اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) بر بیان نقاط مشترک تأکید میکند و میفرماید: بگویید ما به آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان داریم و خدای ما و خدای شما یکی است.
۷۸ غرور مدیر، انتقادناپذیری او و در نهایت شکست
«قال انما اوتیته علی علم عندی…»
(قصص: هفتاد و هشت): قارون در جواب قومش که او را به احسان و انفاق دعوت کردند و او را از فساد برحذر داشتند مغرورانه گفت: این ثروت فراوان به واسطهی دانشی که نزد من است به من داده شده.
۷۹ نصیحت شنوی مدیر از زیردستان و ارباب رجوع
«فاحکم بیننا بالحق و لا تشطط و اهدنا الی سواء الصراط»
(ص: بیست و دو): دو نفر برای دادخواهی پیش حضرت داوود رفتند و شب هنگام حضرت را غافلگیرانه صدا زدند، آن حضرت کمی هراسناک شد، پس آن دو گفتند: نترس، ما دو نفر با هم درگیر شده ایم و برای داوری پیش تو آمده ایم پس به حق بین ما داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راه راست راهنمایی فرما.
۸۰ رسیدگی به خانواده در عین مسؤولیتهای سنگین
«وکان یامر اهله بالصلاه و الزکاه…»
(مریم: پنجاه و پنج): اسماعیل همواره خاندان خود را به نماز و زکات امر میکرد.
۸۱ احتمال وجود اغراض نادرست در هدیه دادن به مدیران
«فلما جاء سلیمان قال ا تمدونن بمال…»
(نمل: سی و شش): چون پیک حامل هدایا از طرف ملکهی سبأ پیش سلیمان آمد، سلیمان گفت: آیا برای من هدیه میآورید تا از شرک و کفر شما نسبت به خدا چشم بپوشم.
۸۲ خطر چاپلوسان و متملقان
«… و اذا جاوک حیوک بما لم یحیک به الله..»
(مجادله: هشت): … و هنگامی که به سوی تو میآیند کلماتی را برای اسلام به کار میبرند که حتی خدا آن طور تو را تحیت و سلام نگفته است.
۸۳ اهمیت نام گذاری سازمانها، محصولات و…
«یا زکریا انا نبشرک بغلام اسمه یحیی…»
(مریم: هفت):ای زکریّا! ما تو را به پسری بشارت میدهیم که اسم او یحیی است.
۸۴ تشریح وضعیت بحران همراه با ارائه راه حل
«قال تزرعون سبع سنین دابا فما حصدتم فذروه فی سنبله الا قلیلا مما تاکلون»
(یوسف: چهل و هفت): یوسف گفت: هفت سال پی در پی کشت کنید و آنچه را درو کردید، جز اندکی را که میخورید، در خوشهاش کنار بگذارید.
۸۵ ضرورت حضور پررنگ مدیر در شرایط بحرانی
«اذ تصعدون و لا تلوون علی احد و الرسول یدعوکم…»
(آل عمران: ۱۵۳): به یاد بیاورید هنگامی که در جنگ احد فرار میکردید و به هیچ کس توجه نمیکردید در حالی که پیامبر شما را فرا میخواند.
۸۶ ضعف افراد ترسو و ناتوان در شرایط بحرانی و ضرورت عدم واگذاری مسؤولیتهای مهم به ایشان.
«اذ تصعدون و لا تلوون علی احد و الرسول یدعوکم…»
(آل عمران: ۱۵۳): به یاد بیاورید هنگامی که در جنگ احد فرار میکردید و به هیچ کس توجه نمیکردید در حالی که پیامبر شما را فرا میخواند.
۸۷ استحکام سازمان، حتی در صورت نبودن مدیر در برههای از زمان
«ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل ا فان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم…»
(آل عمران: ۱۴۴): خداوند در بیان ضعفهای جنگ احد و توبیخ کسانی که شایعه شهادت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) را انتشار دادند فرمود: محمّد پیامبری است که قبل از او هم پیامبرانی آمدهاند و گذشتهاند پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود شما به وضعیت گذشته خود بر میگردید؟
۸۸ پیش بینی مشکلات و طرح آن با مقام بالاتر
«قَالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ»
(قصص: ۳۳): بعد از امر خدا به موسی جهت رفتن نزد فرعون و اطرافیان او موسی در بیان مشکلات کار میگوید: پروردگارا من یکی از آنان را کشته ام پس میترسم که مرا (به قصاص او) به قتل رسانند.
۸۹ آمادگی برای مخالفت
«وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ وَکَفَى بِرَبِّکَ هَادِیًا وَنَصِیرًا »
(فرقان: ۳۱): و این چنین است که برای هر یک از پیامبران دشمنانی از بدکاران مقرر داشتیم.
۹۰ ضرورت استقامت همگانی (مدیر و زیردستان)
«فاستقم کما امرت و من تاب معک و لا تطغوا…»
(هود: ۱۱۲):ای پیامبر! در راه خدا استوار باش و در برابر سختیها مقاومت کن و پیروانت را هم به این استقامت امر کن و نیز از فرامین عدول مکن.
صلاحیت، لیاقت، ملاک ارتقا
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا ِلادَمَ ... (بقره، 34)
به ملائکه امر نمودیم بر آدم سجده کنند.
1.لیاقت از سابقه مهمتر است. (فرشتگان قدیمی که سالها خداوند را عبادت میکردند، باید برای انسان تازه به دوران رسیده، اما لایق، سجده کنند.) ارتقای سازمانی نیز باید بر مبنای شایستگی و لیاقت باشد و سابقه داشتن، کافی نیست.
عدم انهدام منابع
قالَ إِنَّهُ یقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثیرُ اْلاَرْضَ وَ لاتَسْقِی الْحَرْثَ...(بقره، 71)
پس از آنکه قوم بنی اسرائیل خطایی مرتکب شدند، خداوند فرمود: باید گاوی را ذبح کنند که مشخصات آن گاو را اینگونه بیان فرمود: گاوی که نه زمین را شخم بزند و نه آن را آبیاری کند.
2.در اجرای طرحها، منابع و عناصر فعال تولیدی و اقتصادی نباید منهدم شود. (لاذلول ...و لا تسقی)
پیگیری کارها
وَ لَقَدْ آتَینا مُوسَى الْکِتابَ وَ قَفَّینا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ ...(بقره، 87)
خداوند به موسی، کتاب تورات عطا فرمود و پس از آن پیامبرانی پشت سر هم فرستاد تا دین الهی را تبلیغ کنند.
3.یکی از نکات لازم در راه رسیدن به موفقیت، پیگیری و تداوم برنامهها برای حصول نتیجه نهایی است. (همچنانکه خداوند، پیامبران را پشت سر هم برای دعوت مردم فرستاده است.)
برخورد با متخلفان
وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللّهِ مِنْ وَلِی وَ لا نَصیرٍ (بقره، 120)
خداوند خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: اگر از آنها (یهودیان و مسیحیان) پیروی کنی در حالی که راه درست را به تو نشان دادهایم رابطهات با خداوند قطع خواهد شد.
4.پس از ابلاغ وظایف هر فرد، در برخورد با تخلف نباید هیچ تسامح و تساهلی به خرج داد. (همانطور که خداوند حتی نسبت به پیامبرش بدون ملاحظه و با کمال قاطعیت برخورد میکند.)
مدیر نمونه
تناسب شغل و شاغل، ارتقای پلکانی
وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِمامًا... (بقره، 124)
خداوند، حضرت ابراهیم را مورد آزمایش قرار داد و او همه آزمونها را با موفقیت گذراند.
5.برای منصوب کردن افراد به مقامات، گزینش و آزمایش لازم است. (چنانکه خداوند برای انتصاب حضرت ابراهیم به امامت او را آزمود.)
6.پستها و مسؤولیتها باید تدریجاً و پس از موفقیت در مراحل مختلف به افراد واگذار شود. (چنانکه حضرت ابراهیم پس از گذراندن مرحله نبوت و موفقیت در آزمایشها به مقام امامت رسید.)
ارزش تلاش
تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَ لَکُمْ ما کَسَبْتُمْ ...(بقره، 134)
آنها امتی بودند که درگذشتند و دستاورد آنها مربوط به تلاش خودشان میباشد و دستاورد شما نیز مربوط به تلاش خودتان است.
7.معیار ارزش گذاری در موفقیت افراد، میزان تلاش آنان است.
نظارت
وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ ...(بقره، 143)
خداوند، خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: و بدین سان شما را امتی میانهرو قرار دادیم تا ناظر بر اعمال مردم باشید.
8. مدیریان و رهبران باید بر کارها و عملکرد زیردستان خود نظارت داشته باشند. (لتکونوا شهداء علی الناس)
قاطعیت و عدم تردید
الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرینَ (بقره، 147)
خداوند، پس از نزول آیة تغییر قبله به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: حق، آن چیزی است که از سوی پروردگار تو آمده است، پس هرگز به خود تردید راه مده.
9.رهبر باید از قاطعیت و یقین برخوردار باشد، به خصوص وقتی که قانونی را تغییر داده و سنتی را میشکند. (فلا تکونن من الممترین)
تشویق و تنبیه
إِنَّ الَّذینَ یکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَینّاهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ (159) إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَینُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیهِمْ وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحیمُ (بقره، 160)
خداوند میفرماید: کسانی که حقایق هدایت را کتمان کنند، مورد لعنت خدا قرار میگیرند، مگر آنکه توبه کنند و کارهای خود را اصلاح کنند که در این صورت ایشان را میبخشم زیرا من توبه پذیر و مهربانم.
10.توبیخ بدکاران و پاداش به نیکوکاران، دو رکن اساسی در زمینه سازی رشد و اصلاح نادرستیها در سازمان است. (یلعنهم الله ...انا التواب الرحیم)