سفارت جمهوری اسلامی ایران – مسکو
سرکنسولگری جمهوری اسلامی ایران – قازان
سفارت جمهوری اسلامی ایران - مینسک
سفارت جمهوری اسلامی ایران –کی یف
سفارت جمهوری اسلامی ایران - ایروان
سفارت جمهوری اسلامی ایران –تفلیس
سفارت جمهوری اسلامی ایران – آستانه
سفارت جمهوری اسلامی ایران - بیشکک
سفارت جمهوری اسلامی ایران - دوشنبه
رایزنی فرهنگی ج .ا.ا- ارمنستان
رایزنی علمی و سرپرستی دانشجویان ایرانی در روسیه، روسیه سفید و آسیای میانه
انجمن اسلامی دانشجویان در مینسک
انجمن اسلامی دانشجویان در مسکو
همایش علمی دانشجویان ایرانی در فدراسیون روسیه
انجمن اسلامی دانشجویان در کازان
روسیه انجمن سن پطرزبورگiranian Students Association in St-Petersburg
قفقاز(سایت تحلیلی-خبری حقایق قفقاز)
خبرگزاری آران نیوز(آخرین اخبار، تحلیلها و مقالات در خصوص منطقع قفقاز)
موسسه مطالعات ایران اوراسیا(ایراس)
Iran.ru-اخبار ایران - آژانس اطلاعات روسیه
رادیوفردا (رادیو اروپای آزاد/ بودجه این رادیو توسط کنگره ایالات متحده آمریکا تامین میشود.)
اداره ارزشیابی مدارک تحصیلی وزارت بهداشت
هم اندیشی - دوگین: 30 سال قبل اتحاد روسیه با ایران علیه غرب را پیشبینی کرده بودم +عکس
اسرار تکان دهنده از سفر پوتین به باکو
Посольство Исламской Республики Иран -
Главная - Министерство иностранных дел Российской Федерации
بخشهایی پراکنده از یک مقاله ناتمام: «از لنین تا دانیلفسکی؛ نگاهی به سرگذشت فکری جواد طباطبایی» - بخش نخست
زمزمه راه اصیل روسی، روسیه در برابر اروپا، روسیه بزرگ فرهنگی، دشنام به غربزدگی و بازگشت به خویشتنِ اسلاوی از اوایل قرن نوزدهم یعنی مصادف با مواجهه روسیه با اروپا و تأثیرگذاری تمدّن غربی بر روسیه، شنیده میشد.
زمزمههایی دهنپُرکُن و هیجانانگیز امّا عاری از دوراندیشی، حزم و تأمّل! در سال ۱۸۷۱ کتاب «روسیه و اروپا» نیکولا دانیلفسکی (۱۸۸۵-۱۸۲۲) نویسنده پاناسلاویست روس منتشر شد. کتابی که تبدیل به مانیفست فلسفی اسلاوفیلها شد و البته مثل همیشه تحت تأثیر نویسندگان «اروپایی» ایده و چارچوب خود را یافته بود....
...نخستین نتیجهای که دانیلفسکی میگیرد این است که روسیه به لحاظ فرهنگی و تاریخی بخشی از اروپا نیست. اینکه روسیه «نقشی در تجدید امپراتوری رُم در دوره شارلمانی ایفاء نکرده بود، فرهنگ فئودال-آریستوکرات نداشت، اساسا کاتولیک و پروتستانتی نداشت تا جنگهای مذهبی را تجربه کرده باشد و تاریخش فاقد دوره مدرسی و روشنگری در فلسفه بود» مدعیّات درستی بود که نویسندگان اروپایی هم بدان اشاراتی داشتهاند، اما نتیجهای که دانیلفسکی از این همه میگرفت، برخاسته از ذهنیّت ابتداییای بود که با سطح فرهنگ حاکم بر روسیه نسبتی قوی داشت!
دانیلفسکی با کنار هم قرار دادن برخی آموزههای اروپایی فلسفهٔ تاریخ، در یک چشمبندی، فلسفه تاریخ روسیای را پیش مینهاد که مهمترین ویژگی متمایز آن پیشگویی درباره «سقوط و افول اروپا» بود. «اروپا در مرحله سقوط و افول فرهنگ و تمدّن خود به سر میبرد.» این تصوّر ناشی از تخیّلات دانیلفسکی در مقایسه تمدّنها با گیاهان (مشابه اشپنگلر) بود که شکوفایی یک تمدّن را مرحله پایانی توسعه آن تلقّی میکرد. «رُم پس از جنگهای فنیقی و مقدونی به مرحلهای عالی رسید، در دوره آگوستینی شکوفا شد و با تأخیر در زمان کارکالوس ۲۲مین امپراتور رُم نظام حقوقیای تأسیس کرد که دستاورد تمدّن رُمی بود. پس از آن رُم رو به افول گذاشت. اروپا نیز در رنسانس نقطه اوج تمدّن خویش را به نمایش میگذارد که با انقلاب علمی و تکنولوژیکی قرن نوزدهم به پایان خود میرسد.»
دانیلفسکی با برشمردن ویژگیهای تمدّن اروپایی و اسلاو -که طبیعتاً ویژگیهای خوب از آنِ اسلاوها و ویژگیهای بد از آن ِاروپاست- فراخوان اتّحادیّه اسلاوها و کشورهای تحت تأثیر فرهنگ اسلاو را میدهد و از نبردهای آینده سخن میگوید.
دانیلفسکی «طرحی» مهم داشت که در آن میخواست نسبت روسیه و غرب را روشن کند و در یک فلسفه تاریخ به اتحاد همه کشورهای روسیه فرهنگی میاندیشید که آینده تمدن اسلاو را رقم میزنند.
او در واقع با ابزار فلسفه تاریخ غرب، میخواست نظریهای برای وجدان نگونبخت روسی دست و پا کند، درست مثل لنین که با فلسفه مارکس میخواست روسیه را تغییر دهد و در یک حرکت به مرحله پایان تاریخ برساند. تفاوت آنها در این بود که دانیلفسکی راست بود و لنین چپ، هر چند که در شیوه تغذیه از فلسفه غربی به هم میرسیدند.
با گذشت بیش «۱۵۰ سال» از انتشار کتاب دانیلفسکی امروز میتوانیم بگوییم خیالاندیشی او ناشی از رسانتیما، تجربه تلخ شکست در جنگ کریمه و احساس حقارت و نومیدی ناشی از تأثیر فزاینده و روزافزون غرب بر روسیه بود.
در سال ۱۹۷۲ سولویف فیلسوف روس در کتابی نشان داد نظریه فلسفه تاریخ دانیلفسکی انتحالی ناشیانه از «کتاب آموزشی تاریخ جهانی»هاینریش روکرت (۱۸۲۵) بوده است که با باورهای بیولوژیک زیستشناس آلمانی فون بائر و دیگر نویسندگان پاناسلاویست درهمآمیخته شده است. طنز داستان اینجاست که بزرگترین اندیشمند پاناسلاویست روسیه برای تدوین نظریه ضدّ اروپایی خود به اندیشههای نویسندگان اروپایی! دستبرد زده بود.
Геополтическое будущее России
برگزیت، در راستای اهداف روسیه، آلمان در صف خروجروسیه و بنیادهای ژئوپلیتیک آینده
دوگین گفته بود؛ روسیه باید تلاش کند تا بریتانیا از اتحادیه اروپا خارج شود. اتفاقی که به تازگی به وقوع پیوست. به طور کلی روسیه خواستار تضعیف اتحادیه اروپا است و در این مسیر سعی دارد آلمان (قدرت برّی مشابه روسیه) را از بدنه همگرایی اروپایی جدا کند.
«بنیادهای ژئوپلیتیک: ژئوپلیتیک آینده روسیه» کتابی است توسط الکساندر دوگین و برخی از دولتمردان روسیه نوشته شدهاست. گفته میشود، این کتاب تأثیر زیادی در نیروهای نظامی، پلیس و نخبگان سیاست خارجی روسیه داشتهاست و گفته شده که به عنوان کتاب درسی در آکادمی ستاد کل نیروهای مسلح روسیه تدریس میشود. در خصوص تجدیدنظرهای احتمالی در کتاب اطلاعات زیادی در دسترس نیست اما با توجه به تحلیل دوگین به نظر میرسد وی از برخی خطوط اصلی کتاب عدول کرده است. برخی دیگر از آنها به ویژه در حوزه دخالت در امور امریکا از طریق عملیاتهای اطلاعاتی، سوابق زیادی در سالهای اخیر به دست آمده است.
دوگین گفته بود؛ روسیه باید تلاش کند تا بریتانیا از اتحادیه اروپا خارج شود. اتفاقی که به تازگی به وقوع پیوست. به نظر میرسد با قطعی شدن برگزیت، روسیه نفس راحتی کشید. به طور کلی روسیه خواستار تضعیف اتحادیه اروپا است و در این مسیر سعی دارد آلمان (قدرت برّی مشابه روسیه) را از بدنه همگرایی اروپایی جدا کند. اگر چه آلمان حلقهای از زنجیره متحدان جبهه غرب است اما شکلگیری آلمان متحد و قوی چندان به ضرر روسیه نیست. شاید گام بعدی برای روسیه تشویق آلمان به خروج باشد.
روسیه از قدرت یابی راست آلترناتیو و محافظه کار در امریکا سود میبرد زیرا آنها خواستار خروج پایگاههای نظامی ایالات متحده از مناطق مختلف جهان و اولویت دادن به سیاست اقتصادی داخلی هستند. برخی از تزهای مطرح شده از سوی دوگین جزیی از برنامههای همیشگی روسیه در جهان از دوره اتحاد شوروی تا به امروز به بوده است و شاید تازگی نداشته باشد اما تدوین و پیکره بندی آنها در قالب اوراسیایی گرایی جدید کاملا تازه است. در خصوص نفوذ دوگین در سیاست امروز روسیه، اطلاعات دقیقی در دسترس نیست اما به نظر میرسد از این نفوذ به شکل معناداری کاسته شده است.
محتوای کتاب
آنچه در این کتاب میخوانیم بیش از آنکه نشان دهنده اهداف روسیه باشد، به نظر یک نظم جدید جهانی نیز هست. زنجیرهای از الحاق، ادغام، تجزیه کشورها و دامن زدن به تجزیه طلبیها، نژادپرستیها و…
این کتاب با همکاری ژنرال نیکولای کلوکوتوف از استادان آکادمی ستاد کل نیروهای مسلح روسیه نوشته شدهاست. همچنین احتمال دارد سرهنگ ژنرال لئونید ایواشف رئیس واحد بینالملل وزارت دفاع روسیه نیز به عنوان مشاور نویسندگان در این پروژه نقش داشتهاست. کلوکوتوف اعلام کردهاست که این کتاب در آینده «به عنوان یک بنیان ایدئولوژیک محکم برای آمادهسازی یک فرماندهی نظامی جدید عمل خواهد کرد».
دوگین ادعا کردهاست که این کتاب به عنوان یک کتاب درسی در بسیاری از موسسات آموزشی روسیه تدریس میشود.کتاب اعلام میکند که «نبرد برای حاکمیت جهانی روسها» تمام نشده و روسیه «خاستگاه یک انقلاب جدید ضد بورژوایی و ضد آمریکایی» خواهد بود. امپراتوری اوراسیایی «بر پایه اصل بنیادی دشمن مشترک شکل خواهد گرفت: مقابله با پیوند دو سوی اقیانوس اطلس، سلطه استراتژیک آمریکا و جلوگیری از حاکمیت ارزشهای لیبرال بر ما».
عملیات نظامی در تحقق این طرح نقش نسبتاً کمی دارد. نویسندگان کتاب معتقدند که این طرح باید از طریق یک برنامه پیچیده براندازی و بیثباتسازی و دروغپردازی که سرویسهای اطلاعاتی روسی جلودار و پیشگام طراحی و اجرای آن باشند، عملی شود. این عملیاتها باید از کمکهای سنگین، مصمّم، مستمر و بلاانقطاع صنعت گاز، نفت و سایر منابع طبیعی روسیه برخوردار باشند تا بتوان بر کشورهای دیگر اعمال زور و فشار کرد.
در این کتاب آمدهاست که «هدف نهایی باید فنلاندیزاسیون تمام اروپا باشد».
در اروپا:
باید به آلمان حاکمیت سیاسی بر اکثر مناطق پروتستان و کاتولیک اروپای مرکزی و شرقی پیشنهاد شود. میتوان استان کالینینگراد را به آلمان بازپس داد. کتاب از اصطلاح “محور مسکو-برلین” استفاده میکند.باید فرانسه را به تشکیل یک “بلوک فرانکو-ژرمن” با آلمان تشویق کرد. هر دو کشور دارای یک “سنّت قوی ضدّ آتلانتیکگرایی” هستند.
• بریتانیا باید از اروپا جدا شود.
• فنلاند باید جزو روسیه شود. جنوب فنلاند با جمهوری کارلیا ترکیب شده و شمال فنلاند «به استان مورمانسک ضمیمه خواهد شد».
• استونی باید به حوزه نفوذ آلمان الحاق شود.
• لتونی و لیتوانی باید در منطقه اوراسیایی-روسی «جایگاه ویژهای» داشته باشند.
• باید به لهستان جایگاه ویژهای در منطقه اوراسیا اعطا شود. کشوری که موقعیت حایل در معادلات قدرت بری دارد.
• رومانی، مقدونیه، صربستان، و یونان – با روسیه میشوند و غرب خردگرا-فردگرا را طرد خواهند کرد. این کشورها، از نظر دینی ارتدوکس بوده و با روسیه هم مذهب اند.
• اوکراین باید ضمیمه روسیه شود، زیرا «اوکراین به مثابه یک کشور هیچ معنای ژئوپلیتیکی ندارد، نه فرهنگ داخلی خاص یا اهمیت جهانی والایی دارد، نه اتحاد جغرافیایی یا اتحاد قومی. جاهطلبیهای ارضی آن نشاندهنده یک خطر دائمی برای همه اوراسیا است و بدون حل مشکل اوکراین به طور کلی، صحبت در مورد سیاستهای قارهای بیمعناست. نباید به اوکراین اجازه داد مستقل باقی بماند، مگر اینکه آن را به عنوان کشور حائل بپذیریم که آن هم چندان قابل قبول نیست.
در خاورمیانه و آسیای مرکزی قفقاز:
• کتاب بر تشکیل اتحاد قارهای روسی-اسلامی بر پایه ضدیت با استراتژی آتلانتیکگرایی تأکید دارد. این اتحاد بر ویژگیهای سنتی روسیه و تمدن اسلامی مبتنی است.
• ایران یک متحد کلیدی است. این کتاب از اصطلاح محور مسکو-تهران استفاده میکند.
• ارمنستان نقش خاصی دارد: این کشور به عنوان یک پایگاه استراتژیک عمل خواهد کرد و برای ایجاد محور فرعی مسکو – ایروان – تهران ضروری است. از نظر ارامنه یک قوم آریایی هستند … درست مانند ایرانیان و کردها.
• جمهوری آذربایجان میتواند تقسیم شده یا به ایران بازگردانده شود.
• گرجستان را باید تجزیه کرد. آبخازیا و “اوستیای متحد” (که شامل استان اوستیای جنوبی گرجستان فعلی است) به روسیه داده خواهد شد. سیاستهای گرجستان مستقل غیرقابل قبول هستند.
• روسیه نیازمند ایجاد شوکهای ژئوپولیتیک در درون ترکیه است. این را میتوان با بهکارگیری کردها، ارامنه و دیگر اقلیتها ایجاد کرد.
• این کتاب قفقاز و سواحل شرقی و شمال خزر (شامل سرزمینهای قزاقستان و ترکمنستان) و آسیای مرکزی (یعنی قزاقستان، ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان) را جزوی از سرزمین روسیه میشمرد.
در آسیا:
• چین که خطری برای روسیه محسوب میشود، “باید تا حداکثر درجه ممکن خنثیسازی شود”. دوگین پیشنهاد میکند که روسیه خنثیسازی را با تملّک تبت-سین کیانگ-مغولستان-منچوری به عنوان یک کمربند امنیتی آ
غاز کند. روسیه باید در ازای این مناطق و به عنوان جبران خسارت ژئوپولیتیکی به تسلط چین «در جهت جنوب – هندوچین (به جز ویتنام)، فیلیپین، اندونزی و استرالیا» کمک کند.
• روسیه باید سیاست ژاپنی را با پیشنهاد جزایر کوریل تحت تأثیر قرار دهد و آن را بر ضد آمریکا تحریک کند.
• مغولستان باید جذب اوراسیا-روسیه شود.
این کتاب تأکید میکند که روسیه باید ضدیت با آمریکا را در همه جا گسترش دهد: «’بز قربانی’ (scapegoat) اصلی دقیقاً ایالات متحده آمریکا خواهد بود».
در ایالات متحده:
• روسیه باید از سرویسهای اطلاعاتی در درون مرزهای ایالات متحده استفاده کند تا بیثباتی و تجزیهطلبی را شعلهور سازد. به عنوان مثال باید «نژادپرستان آفریقایی-آمریکایی» را تحریک نمود. روسیه باید «اختلالها و بینظمیهای ژئوپولیتیک را به فعالیتهای درونی آمریکا منتسب کند و انواع تجزیهطلبیهای قومی و اجتماعی و نژادی را تشویق نماید و فعالانه از همه حرکتهای مخالف – اعم از افراطی، نژادپرستی و گروههای فرقهای – حمایت کند، تا در نتیجه فرایندهای سیاست داخلی آمریکا را بیثبات سازد. همچنین منطقی است که بهطور همزمان به پشتیبانی از گرایشهای انزواطلبانه در سیاست آمریکا بپردازد.»
نقدهای صورت گرفته بر این کتاب:
جان بی. دانلوپ، عضو ارشد انستیتو هوور، اظهار داشتهاست که «اثرگذاری این کتاب آموزشی ‘اوراسیاگرایی’ بر نخبگان اصلی روسیه، مؤید نگرانیهایی است که از ایدهها و احساسات فاشیستی اواخر دورهٔ یلتسین و پوتین ابراز میشد.»
در مقالهای که توسط تیموتی اسنایدر در نقدنامه کتاب نیویورک منتشر شده، آمدهاست که مبانی ژئوپلیتیک تحت تأثیر کارل اشمیت نگاشته شدهاست.
تجدید نظر در آراء کتاب:
تا جایی که به منطقه پیرامون نزدیک ایران مربوط میشود، دوگین در خصوص ایدههایش خود درباره ترکیه و قفقاز جنوبی تجدیدنظرهایی داشته است. برای نمونه در حالی که در کتاب خود از تحریک کُردها علیه دولت ترکیه سخن میگوید، ولی در سال 2019 از عملیات چشمه صلح ترکیه در شمال عراق حمایت کامل کرد. در جنوب قفقاز نیز، از سال 2015 مواضع تندی علیه ارمنستان اتخاذ و از جمهوری آذربایجان حمایت کرده است.
لِو نیکلایِ ویچ تولستوی (به روسی: Лев Никола́евич Толсто́й)؛(۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پالیانا – ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ در یاسنایا پالیانا)، فعال سیاسی-اجتماعی و نویسنده روسی بود. تولستوی از نویسندگان نامی تاریخ معاصر روسیه بهشمار میآید. رمانهای جنگ و صلح و آنا کارنینا تولستوی از بهترینهای ادبیات داستانی جهان هستند. تولستوی در روسیه بسیار محبوب است و سکه طلای یادبود به احترام وی ضرب شدهاست. تولستوی در زمان زنده بودنش شهرت و محبوبیتی جهانی داشت اما به سادگی زندگی میکرد. نام تولستوی در زبان انگلیسی معمولاً به صورت «لئو تولستوی» نوشته میشود.
تولستوی در روز ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ درگذشت و در زادگاه خویش به خاک سپرده شد.
زندگینامه
تولستوی بیست و هشتم اوت ۱۸۲۸ میلادی در خانوادهای اشرافی و با پیشینهٔ بسیار قدیمی در یاسنایا پالیانا (۱۶۰کیلومتری جنوب مسکو از تابع شهر تولا) زاده شد. پدر او؛ کنت گراف نیکلای ایلیچ تولستوی Граф Никола́й Ильи́ч Толсто́й و مادرش شاهزاده خانم؛ ماریا نیکلایونا والکونسکایا Княгиня Мари́я Никола́евна Волко́нская بود. مادرش را در دو سالگی و پدرش را در نه سالگی از دست داد و پس از آن تحت سرپرستی عمهاش تاتیانا قرار گرفت. او در سال ۱۸۴۴م. در رشتهٔ زبانهای شرقی در دانشگاه قازان نامنویسی کرد، ولی پس از سه سال، در تاریخ ۱۸۴۶م. تغییر رشته داد و خود را به دانشکدهٔ حقوق منتقل کرد[۱] تا با کسب دانش وکالت به وضعیت نابسامان ۳۵۰ نفر کشاورز روزمزد، که پس از مرگ پدر و مادرش به او انتقال یافتهبودند، رسیدگی کند و با اصلاحات اراضی خود به شرایط رنجآور اجتماعی آنان خاتمه دهد.[۲]
او در سال ۱۸۴۷ میلادی دانشکده حقوق را رها میکند و به زادگاهش بازمیگردد. سال ۱۸۵۱ تولستوی وارد ارتش میشود و به مأموریت قفقاز که در آن زمان تازه به دست روسها افتاده بود میرود. در تابستان همان سال، اثر خود «کودکی» را مینویسد. این داستان سال بعد در مجله معاصر، چاپ میشود.[۳] تولستوی هنگام خدمت در ارتش تزار، نوشتن به صورت حرفهای را آغاز میکند. حضور وی در جنگ، دست مایه اصلی برای رمانها و داستانها در اختیارش میگذارد و با نگاه جستجوگرش میان مردم و محیط پیرامون، بر غنای آثارش میافزاید. در ۱۸۵۴ به سواستوپُل رفته و به سپاه کریمه میپیوندند. در این زمان او به درجه ستوانی ارتقا یافته و به دفاع از میهن میپردازد. نتیجه این دوران را در «حکایتهای سواستوپُل» که حاوی سه داستان خواندنی ست منعکس میکند.[۴] تولستوی در این داستانها کوشیدهاست با استفاده از احساسات شخصی که در جنگ تجربه کرده، چهرهای متفاوت از آن را نشان دهد. وی جنگ را پشت مراسم رسمی به تصویر میکشد. در سال ۱۸۵۶ از ارتش کنارهگیری میکند و به زادگاه خود بازمیگردد. پس از آن سفری ششماهه را به کشورهای فرانسه، انگلستان، آلمان، ایتالیا و سوییس آغاز میکند تا باشیوه زندگی، فرهنگ و عقاید مردم این کشورها آشنا شود. در سال ۱۸۵۸ میلادی داستان «سه مرگ» را منتشر میکند و در سال ۱۸۵۹ دبستانی برای کودکان و دهقان زادگان یاسنایا پالیانا میسازد.
نبو
لئو به لحاظ توجه احترامآمیزی که به آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان داشت، در سال ۱۸۵۷ به مدت پنج سال از کشورهای اروپای غربی و با مشاهیر اروپا مانند: چارلز دیکنز، ایوان تورگنیف، فریدریش فروبل و آدلف دیستروِگ، دیدار کرد. پس از بازگشت به کشورش، براساس تجارب نو آموخته، دست به یک رشته اصلاحات آموزشی زد و در همین راستا به پیروی از ژان ژاک روسو، به تأسیس مدارس ابتدایی در روستاها پرداخت. تولستوی از سال ۱۸۵۵ بهتناوب در زادگاه خود یاسنایا پالیانا، مسکو و سن پترزبورگ اقامت گزید. لئو در نامهای به یکی از خویشاوندانش که اداره امور دربار و مباشرت املاک تزار روسیه را بر عهده داشت، چنین نوشتهاست:
«هرگاه به مدرسه قدم میگذارم، با مشاهده چهرههای کثیف و تکیده، موهای ژولیده و برق چشمانِ این کودکان فقیر، دستخوش ناآرامی و انزجار میشوم و همان حالتی بهمن دست میدهد که بارها از دیدن شرابخواران مست، بر من مستولی شدهاست.ای خدای بزرگ! چگونه میتوانم آنها را نجات دهم؟ نمیدانم به کدام یک کمک کنم. من آموزش و پرورش را تنها برای تودهها میخواهم و نه کسی دیگر، مگر بتوانم پوشکینها و لومونوسفهای آینده را از غرق شدن رهایی بخشم.»
تولستوی هیچگاه تفاوتی بین کودکان قائل نشد و دانشآموزان نخبه را از دیگران متمایز نکرد تا درخورِ توان و استعداد هر کودک، آموزش مناسب را به آنها ارزانی دارد. پس از اینکه مدارس از سوی اداره سلطنتی تزار تعطیل شد، تولستوی به فعالیتهای فرهنگی و اهداف تربیتیِ مورد علاقهاش ادامه داد. او با انتشار کتابهای سرگرمکننده با ترکیبی از علوم طبیعی و انسانی، همچنین داستانهای آموزشی بهویژه داستانهای ازوپ، کودکان را با ارزشهای اخلاقی، اجتماعی و معنوی آشنا نمود. میلیونها کودک روسی تا دهه دوم قرن بیستم با آموزش الفبای تولستوی، سال اول دبستان را آغاز نمودند. با اتخاذ این روش، تولستوی توانست در جنبش اصلاحات آموزشی و ایجاد مدارس آزاد به گونه سامرهیل، مؤثر واقع شود.
ازدواج و زندگی خانوادگی
تولستوی در سال ۱۸۶۲ با دختر هجده سالهای با سَلَفِ آلمانی، به نام سوفیا آندره یِونا برس (۱۸۴۴ - ۱۹۱۹)، ازدواج کرد و رمانهای جاودانهای به نام جنگ و صلح و آنا کارنینا را تألیف و منتشر ساخت. پشتیبانی همسر جوانش از فعالیتهای ادبی تولستوی که به روایتی ۱۴۰۰ صفحه از پیشنویس جنگ و صلح را بیش از هفت بار پاکنویس کردهاست، شایسته احترام است. رابطه این دو عاشقانه، ولی پرتنش بود. دفترچه یادداشتی که تولستوی در دوران پیش از ازدواج شرح زندگی خود را در آن مینوشت به دست سوفیا افتاد. در این دفترچه یادداشت شرح خوشگذرانیها و عیاشیهای تولستوی نوشته شده بود. تأثیر این مطالب بر سوفیا سنگین بود بهطوریکه مینویسد این دوران زننده و ناخوشایند و زندگی او در آن موقع غیرقابل پذیرش است. غرق شدن تولستوی در مسایل فلسفی در سالهای بعد نیز مشکلات زیادی برای این دو به همراه داشت. آنها با همدیگر ۱۳ فرزند مشترک داشتند که ۴ تا از آنها در کودکی مردند.[۲]
جنگ و صلح، آناکارنینا
جنگ و صلح Война и мир رمانی طولانی است که در آن بیش از ۵۸۰ شخصیت با دقت توصیف شدهاند. سه سال پیش نسخهٔ کوتاه شدهای از این رمان به زبان انگلیسی منتشر شد. در این نسخه ۶۰۰ صفحه از نسخهٔ اصلی که ۱۵۰۰ صفحه داشت، حذف شده است. این حذف شامل بحثهای فلسفی کتاب است که به یکدستی ماجرا لطمه نمیزند. دلیل این کارها ارائه یک نسخه جذاب و پرماجرا از کتاب است که مناسب جوانان امروزی نیز باشد. شاهکار تولستوی، جنگ و صلح، یکی از معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی قرن نوزدهم روسیه است. همچنین حماسهٔ مقاومت روسها را در برابر حملهٔ ناپلئون بازگو میکند. منتقدان آن را یکی از بزرگترین رمانهای جهان و فراتر از آن یک رمان در بردارنده دیدگاههای فلسفی نویسنده دربارهٔ زندگی و تاریخ میدانند.[۲] تولستوی در پایان ۳۴ سالگی نوشتن رمان جنگ و صلح را آغاز کرد که شش سال به طول انجامید. این رمان واقعیتهای درون جامعه روسیه را در قرن نوزدهم به خوبی تبیین میکند. دورانی که تولستوی برای رمان خود برگزید، زمان جنگهای ناپلئون بود و نقطه اوج داستان حمله ناپلئون به روسیه، آتشسوزی مسکو و عقبنشینی و اضمحلال ارتش مهاجم وی را توصیف میکند.
نمایش صوتی جنگ و صلح بر اساس شاهکار لئو تولستوی قسمت در یوتوب
به گفته تولستوی آناکارنینا اولین رمان واقعی او و یک داستان حماسی منثور است. این رمان ماجرایی دراماتیک از عشق و سرخوردگی و شکست دارد. نسخهٔ بازنویسی شدهای از آنا کارنینا از اچ وینترز، نویسندهٔ جوان آمریکایی اقتباسی امروزی از این کتاب است. در این روایت، در کنار حوادث و شخصیتهای رمان اصلی شخصیتهای تخیلی امروزی نیز حضور دارند.[۲] وی در دفتر خاطراتش در اواسط سال ۱۸۵۰ چنین مینویسد:
«چیزی در درونم شعلهور است که بیش از نیکی دلبستهٔ آنم: شکوه و جلال.»
انقلاب درونی
تولستوی، در اوج اشتهار، مبتلا به سرگشتگی و ناامید از بهبود وضعیت جامعه شد و در مرز انحطاط فکری و شکست روحی قرار گرفت. او بهعنوان عضوی از اداره کل آمار و سرشماری در مسکو در سال ۱۸۸۲ میلادی با فقر روزافزون کارگران که در مقام مقایسه با محرومیت دهقانان از ابعاد وسیعتری برخوردار بود، آشنا شد. با تأثیرپذیری از این واقعیت تلخ، به منظور کمکرسانی به کشاورزان و جلوگیری از مهاجرت دسته جمعی آنان به شهرها، اقدام به ایجاد تشکیلاتی نمود که پشتیبانی از روستاییانی که محصولاتشان در اثر حوادث و آفات طبیعی آسیب دیده بود، در دستور کار خود قرار داد. او خود نیز با ترک سیگار و الکل و کنارهگیری از تفریحات مخصوص مانند شکار حیوانات، اعلام همدردی نمود و اعتراف کرد: «چه لذایذ ظالمانهای!»[نیازمند منبع]
از جمله فعالیتهای اجتماعی تولستوی، حمایت از زندانیان سیاسی، مذهبی و سربازان فراری بود. از سال ۱۸۸۱ میلادی به بعد، در نتیجه مطالعات و تحقیقات بیشتر در حیطه ادیان، گرایش و تعلقات مذهبی وی نیز شدت یافت و در همین رابطه نسبت به ترجمه دوبارهٔ انجیل به زبان روسی اقدام کرد.
با آنتون چخوف
تضادهای بیرونی
اشتهار تولستوی هرچه بیشتر در خارج از روسیه وسعت مییافت، به همان نسبت نیز در داخل روسیه مورد طعن و لعن و انزجار دستگاههای دولتی و مراجع ارتودوکس قرار میگرفت. نوشتههایش پیش از انتشار توقیف و شایعه روانی بودن او به سرعت پراکنده میشد. پلیس تزاری کوچکترین حرکت وی را زیر نظر گرفته بود. هنگامی که به پشتیبانی از مریدانش برخاست و برای آزادی آنها از بازداشت، تمام مسئولیتها را که به عنوان مدرک جرم مطرح بودند به عهده گرفت، به او گفتند:
«جناب کنت، جاه و جلال شما به قدری بزرگ است که زندانهای ما گنجایش آن را ندارد!»
کلیسای ارتدکس و اتهام ارتداد
تصویری از بیست سالگی تولستوی به سال ۱۸۴۸ میلادی
تصویری از تولستوی به سال ۱۹۰۸ میلادی
تصویری از تولستوی در اتاق مطالعهاش به سال ۱۹۰۸ میلادی
تصویری از اتاق خواب تولستوی که از سال ۱۹۱۰ میلادی آنجا را ترک کرد
انتشار رمان رستاخیز بهانهای بود در دست مرجع عالی کلیسای ارتدکس، تا در تاریخ ۱۹۰۱ میلادی به دلایل زیر، تولستوی را بهعنوان مرتد معرفی نماید:
تکذیب وحدت تثلیث مقدس در وجود خدای واحد.
تکذیب بکارت مریم مقدس، قبل و بعد از تولد مسیح.
تکذیب رستاخیز مسیح، و ضدیت با مظهر لاهوتی ـ ناسوتیِ مسیح پسر خدا.
تکذیب وقوع معجزه در مراسم عشای ربانی. (تولستوی، معجزه را بهطور عام و اعجازِ تبدیل نان به تنِ مسیح را بهطور خاص نفی کردهاست)
تولستوی، مبارزات سوسیالیستها را نیز در جهت برقراری دیکتاتوری پرولتاریا، مردود دانسته و به عنوان پرچمدار انساندوستی و مخالف با جنگ و خونریزی شناخته شدهاست. آثار او نیز، جادهصافکن انقلاب ۱۹۰۵ روسیه نام گرفتهاست.
Ilya Repin - Leo Tolstoy Barefoot - Google Art Project.jpg
با همسرش
سالهای پایانی
علاوه بر فشارهای حکومت، سختگیریهای پلیس تزاری و ضبط پیشنویس رمانهایش در سال ۱۹۰۸، مشکلات خانوادگی هم مزید بر آن شد. تولستوی، در آخرین روزهای حیات خود، بهاتفاق پزشکِ خانوادگی و دختر کوچکش، همسر خود را ترک و بهسوی جنوب روسیه سفر کرد. این آخرین سفر تولستوی در تاریخ هفتم نوامبر ۱۹۱۰ در ایستگاه راهآهن آستاپوفو به پایان رسید. دو روز بعد، در زادگاهش به خاک سپرده شد.
1908
آثار تولستوی
Leon tolstoi.jpg
پرترهای از تولستوی در سال 1887
رمان
به یکدیگر محبت کنید، مترجم سید عبدالرحیم خلخالی
حرص باعث هلاکت است، مترجم سید عبدالرحیم خلخالی
جنگ و صلح، ترجمهٔ کاظم انصاری، تجدید چاب با ترجمهٔ سروش حبیبی
رستاخیز، ترجمهٔ محمدعلی شیرازی
تریلوژی کودکی، نوجوانی، جوانی، ترجمهٔ غلامحسین اعرابی، انتشارات سمیر
آناکارِنینا، ترجمهٔ محمدعلی شیرازی، تجدید چاپ با ترجمهٔ جواد امیرانی، منوچهر بیگدلی خمسه، سروش حبیبی و فازار سیمونیان
قزاقان، ترجمهٔ مهدی مجاب، تجدید چاپ با عنوان قزاقها ترجمه عباسعلی عزتی (تهران چشمه، ۱۳۹۴)[۶]
رمانچه
حاجیمراد، ترجمهٔ رشید ریاحی (چاپ قبلی با ترجمهٔ حسین صادقاوغلی)
مرگ ایوان ایلیچ، ترجمهٔ لاله بهنام و کاظم انصاری (طبق شرح فوق)
سونات کرویتزر (موسیقی مرگ)، ترجمهٔ عبدالله شاه سیاه، با نام «سونات کرویتْسِر»، در کتاب مرگ ایوان ایلیچ و داستانهای دیگر (شامل سه داستانِ بابا سرگئی (پدر سرگی)، مرگ ایوان ایلیچ و سونات کرویتْسِر) ترجمهٔ کاظم انصاری، انتشارات جامی
سونات کرویتسر، ترجمهٔ بنفشه جعفر، انتشارات روزگار
کوپن تقلبی، ترجمهٔ رضا علیزاده
سعادت زناشویی، ترجمهٔ سروش حبیبی
سعادت خانوادگی و داستانهای دیگر (شامل دو سوار و زمیننورد)، ترجمهٔ حسین تفرشیان و گامایون، انتشارات جامی
(موسیقی مرگ و مرگ ایوان ایلیچ و پدرسرگیوس) ترجمه هوشنگ اسماعیلیان
داستان کوتاه
سرگیوس پیر (پدر سرژیو/ بابا سرگئی/ پدر سرگی)، ترجمهٔ امیرهوشنگ آذر و کاظم انصاری (طبق شرح فوق)، همچنین سروش حبیبی و مهناز صدری
ارباب و نوکر، ترجمهٔ مهران محبوبی (ارباب و بنده، ترجمهٔ سروش حبیبی، نشر چشمه)
طبل میانتهی و هفت داستان دیگر، ترجمهٔ منوچهر ضرّابی
سه پرسش، ترجمهٔ پریسا خسروی سامانی، تجدید چاپ با ترجمهٔ جمال میرخلف
داستانهای سواستوپول، ترجمهٔ پرویز نظامی
پولیکوشکا، ترجمهٔ سیداحمد عقیلی، انتشارات امیرکبیر
دو سوار
شیطان، ترجمهٔ پرویز نظامی و ترجمهٔ سعید نفیسی و جعفر شریف در کتاب داستانهای برگزیده یا شاهکارهای کوتاه، انتشارات جامی
نمایشنامه
بار دانش، ترجمهٔ عباسعلی عزتی، نشر چشمه، ۱۳۹۱.
نوری در تاریکی میدرخشد و پتر خباز (دو نمایشنامه)، ترجمهٔ عباسعلی عزتی، انتشارات افراز، ۱۳۹۲.
هنر و ادبیات
هنر چیست؟، ترجمهٔ کاوه دهگان
سایر آثار
فیلیپ کوچولو، ترجمهٔ عباس اصلی خوش، نشر عصر زندگی
داستانهایی برای بچهها، ترجمهٔ آرش محرمی
اعتراف و سرشماری در مسکو، ترجمهٔ اسکندر ذبیحیان، اعترافات، ترجمهٔ هوشنگ فتح اعظم و ترجمهٔ سعید فیروزآبادی با عنوان اعتراف من، انتشارات جامی
پول و شیطان، ترجمهٔ رضا علیزاده
عید پاک، ترجمهٔ محسن سلیمانی
مورچه و کبوتر، ترجمهٔ باقر محمودی
بهترین داستانهای کودکان و نوجوانان، ترجمهٔ مریم خالقی، تجدید چاپ با ترجمهٔ مجید رزاقی، نسرین مهاجرانی، س. صارمی
خداوند حقیقت را میبیند اما صبر میکند، ترجمهٔ پریسا خسروی سامانی، تجدید چاپ با نام جدید: سرانجام حقیقت آشکار خواهد شد، ترجمهٔ صادق سرابی
جوانی بربادرفته، ترجمهٔ کامران ایراندوست
بیستوسه قصه، ترجمهٔ همایون صنعتیزاده، انتشارات قطره
محکوم بیگناه، ترجمهٔ احمد نیک آذر
عشق بیپایان، ترجمهٔ حسین نوشین و گامایون
نامههای تولستوی، ترجمهٔ مشفق همدانی
زمیننورد، ترجمهٔ ابراهیم یونسی، با عنوان داستان یک اسب، انتشارات فردا
قدرت جهل،[۷]
ادبیات در بارهٔ تولستوی
شرح مفصل احوال و آثار لئو تولستوی نویسندهٔ نامدار روسیه، نوشتهٔهانری تروایا، ترجمهٔ غلامرضا سمیعی
فیلسوفان جنگ و صلح، نوشتهٔ و.ب. گالی، ترجمهٔ محسن حکیمی
زندگی و افکار تولستوی، نوشتهٔ هنری گیفورد، ترجمهٔ ابوتراب سهراب
تولستوی، نوشتهٔ اشتفان تسوایگ، ترجمهٔ ذبیحالله منصوری، تجدید چاپ با ترجمهٔ محمدعلی کریمی
تولستوی، نوشتهٔ هنری گیفورد، ترجمهٔ علیمحمد حقشناس
زندگینامه و برگزیدههای آثار تولستوی، نوشتهٔهانری تراویا، ترجمهٔ قاسم بذل جو
نگاهی تازه به جنگ و صلح، نوشتهٔ محمدرضا سرشار (رضا رهگذر)
لئو تولستوی (کتاب)لئو تولستوی، نوشتهٔ پاتریشیا گاردن، ترجمهٔ شهرنوش پارسیپور
زندگانی تولستوی، نوشتهٔ رومن رولان، ترجمهٔ ناصر فَکوهی، تجدید چاپ با ترجمهٔ علیاصغر خبرهزاده
مقالاتی دربارهٔ تولستوی، نوشتهٔ ولادیمیر ایلیچ لنین، ترجمهٔ سپیدرودی
تالستوی، فروید، الیاس، نوشته مسعود قدیم فلاح و سینا حسینی، انتشارات علمی فرهنگی
تالستوی و شوپنهاور، نوشته مسعود قدیم فلاح و سینا حسینی، انتشارات علمی فرهنگی
رهبانیت مختص به روسیه نبوده و در اروپای کاتولیک هم نقش پررنگی داشته. صومعهها در طول تاریخ مکانی برای تعلیمات دینی، عبادت و امور خیریه بوده و از نظر اقتصادی (حداقل در روسیه) تا حدودی خودکفا هستند.
نزدیکترین معادل برای صومعه (به روسی: ماناستیر) در فرهنگ ایران، خانقاه است و همان طور که در اسلام ایرانی، صوفی و درویش داریم، در روسیه هم راهب و درویش هست.
درویش
«یورُدیوی» (Yurodivy) افرادی بودند که با پشت پا زدن به امور دنیوی و خودداری از داشتن هرگونه ملک و دارایی، با دریافت صدقه از مردم امرار معاش میکردند و سعی داشتند مانند حضرت مسیح زندگی خود را وقف امور دینی کنند. این افراد خیلی پایبند قوانین نبودند، به صومعه وابستگی نداشتند، خرقهپوش بودند و مانند ملانصرالدین رفتار عجیب غریب و خاصی داشتند. بعضی از عوام، کرامات خاصی را به این افراد نسبت میدادند که موجب شهرت آنها میشد.
در تاریخ آمده است که یک «یورُدیوی»، تزار «ایوان مخوف» را نفرین میکند و ایوان مخوف که به شدت مذهبی و بیرحم بود، از ترس به خلوت کلیسا پناه برده و دست به دعا میشود.
فقیر
«استرانیک» (Strannik) یا «کالیکا» (Kalika) افرادی بودند که دست خالی و اغلب پیاده و حتی بدون پاپوش به مکانهای مقدس سفر کرده و با نواختن ساز (گوسلی) و خواندن آوازهای مذهبی امرار معاش میکردند. بعضی از آنها خود را حتی به یونان و فلسطین هم رسانده بودند. آنها هم مانند «یورُدیوی»ها سعی داشتند مثل حضرت مسیح زندگی کنند و ارتباط خاصی با صومعه نداشتند.
معروفترین «استرانیک» روسیه، «راسپوتین» شخصیت رازآلود تاریخ روسیه است که به دربار تزار روسیه راه یافت، امین «نیکلای دوم» آخر تزار روسیه و به خصوص همسر او شد و بر خلاف ظاهر و ادعایش، بسیار عیاش و زنباره بود.
البته همه «استرانیک»ها نیت مذهبی نداشتند. عدهای هم بودند که به خاطر معلولیت یا به دلایل دیگر، نمیتوانستند رعیتی کنند و با همین نواختن موسیقی و آوازخوانی، به نام مسیح از مردم صدقه میگرفتند و زندگی میگذراندند.
خادم
«ترودنیک» (Trudnik) کسانی هستند که به صورت داوطلبانه به خدمت کلیسا و صومعه در میآیند. این افراد همسر و فرزند دارند، لزوما در کلیسا و صومعه زندگی نمیکنند، لباس معمولی میپوشند و تعهدات مذهبی خاصی ندارند.
صوفی
«ماناخ» (Monakh) یا راهب شدن آسان نیست و مستلزم طی کردن مراحل مختلف و ادای سوگند است. بر خلاف کشیشهای ارتودوکس و خادمان، راهب و راهبهها نمیتوانند همسر اختیار کنند و نباید هیچ ملک و دارایی داشته باشند.
برای راهب شدن، فرد باید حداقل به مدت ۶ سال به عنوان «پاسلوشنیک» (Poslushnik) که به روسی یعنی مطیع، در صومعه خدمت و زندگی کند، اما منعی برای حضور در جامعه ندارد.
طلبههایی که حوزه علمیه را تمام کردهاند، از طی کردن این دوره معاف هستند. در روسیه هم مانند ایران بعد از دیپلم، به جای دانشگاه میتوان وارد «سمیناری» (Seminary) یا همان «حوزه علمیه» شد و درس طلبگی خواند. فارغالتحصیلان میتوانند با طی تشریفاتی کشیش بشوند. در روسیه چند ده «سمیناری» ارتودوکس فعالیت میکنند.
بعد از اتمام دوره «پاسلوشنیک»، به راهب یا راهبه اجازه داده میشود «چُتکی» (Chetki) یا همان تسبیح به دست بگیرد و «ریاسا» (Ryasa) یا همان عبا به تن کند. اما این پایان ماجرا نیست. راهب باید چند دوره دیگر را هم بگذراند که مدت آن به رفتار و صلاحیت فرد و نظر مسولان صومعه بستگی دارد. در نهایت پس از مراسم رسمی و ادای سوگند فقر و پرهیزکاری و اطاعت، شخص رسما راهب میشود.
راهبها و راهبهها، زندگی خود را وقف دین کرده و کشیشها را در انجام امور کلیسا و برگزاری مراسم دینی یاری میرسانند. اما کارشان فقط عبادت و پرهیزکاری نیست و معمولا کشاورزی میکنند و تا حدودی هم در جامعه حضور دارند.
شاید معروفترین راهب روسیه، Andrei Rublev برجستهترین نقاش شمایلهای مذهبی روسیه باشد. همان کسی که زندگی او موضوع چندین کتاب و فیلم و از جمله فیلمی از «آندری تارکوفسکی» کارگردان فقید روسی هم بوده.
جالب این که یکی از لوکسترین منطقه مسکو، به یاد این راهب، Rublyovka نام دارد.
زاهد
راهبهایی هم هستند که تازه بعد از طی همه این مراحل، صومعه را ترک کرده و خلوتنشینی پیشه میکنند. به این افراد «سخیمنیک» (Skhimnik) گفته میشود که شاید بشود آن را زاهد ترجمه کرد.
البته تنها «سخیمنیک»ها نیستند که ترک دنیا میکنند. «آتشِلنیک» (Otshelnik) کسانی هستند که برای عبادت به دشت و بیابان پناه میبرند، بدون آن که در صومعه و کلیسا خدمت کرده یا آموزشهای مذهبی دیده باشند.
یوروزین ریویو
شمارهی ویژهی «بررسی ادبی نو» (Novoye literaturnoye obozrenie) به حکومت استعماری تزاری و اتحاد جماهیر شوروی، و همینطور نفوذ پسااستعماری روسیه میپردازد. مقالاتی در مورد ادبیات و استعمارزدایی در تاجیکستان، بازگشت افکار ضدفمینیستی در قزاقستان، و زدودن تاریخ استعماری در روسیه از دیگر مطالب این شماره محسوب میشوند.
در رمان روزی به درازای یک قرنِ (۱۹۸۰) چنگیز آیتماتوف، به ماجرای اندوهباری در مورد نحوهی شکنجهی اسرای جنگی به دست قوم مغول اشاره میشود. آنها سر قربانی را با پوست شتر میپوشاندند به طوری که این پوست زیر آفتاب سوزان خشک و منقبض میشد. در نتیجه، جمجمهی جنگجوی دشمن دچار فشردگی میشد، یا میمرد یا حافظه و حواسش را از دست میداد و تبدیل به یک مانکورت میشد ــ بردهای عاری از حافظه یا هویت شخصی.
آیتماتوف، نویسندهی ممتاز قرقیزستانی، در اتحاد جماهیر شوروی محبوبیت زیادی داشت، و داستان مانکورت او در شمارهی ویژهی بررسی ادبی نو به منظور اشاره به حکومت استعماری تزاری و اتحاد جماهیر شوروی، و همینطور نفوذ پسااستعماری روسیه نقل شده است. آرتمی کالینوفسکی که مشغول مطالعه دربارهی استعمارزدایی در تاجیکستان است، به تأثیرات رمان آیتماتوف بر آسیای میانه اشاره میکند، منطقهای که زمانی مبتلا به نگرانیهایی نسبت به نابودی زبان، هویت و تجربهی اصیل فرهنگی بود. کالینوفسکی مینویسد: «مانکورتها به گفتمانهای سیاسی در اواخر دههی ۱۹۸۰ و اوایل دههی ۱۹۹۰ راه یافتند».
به دلیل همدلیها و باورهای ملیگرایانهی آیتماتوف، او نمایندهی روشنفکرانِ پس از بازترشدن فضای سیاسی در آسیای میانه به شمار میرود، گروهی که نگاه انتقادیشان نسبت به سیاستهای اقتصادی و فرهنگی با نکوهش و ایجاد ارعاب از سوی دستگاه فکری اتحاد جماهیر شوروی همراه بود. برای مثال، زمانی که ایدهی استعمارزدایی رواج یافت، روشنفکران تاجیک صرفاً جای مراحل مارکسیستی اقتصادی و توسعهی اجتماعی را با هم عوض کردند تا با تفکرات ایدئولوژیک خودشان منطبق باشد. «اگر در دههی ۱۹۷۰ سیاستهای ملتهای اتحاد جماهیر شوروی بر مبنای این اندیشه استوار بود که جامعه باید پیش از حرکت به سوی مرحلهی فراملیگرایی و کمونیسم کامل، از مرحلهی ملیگرایی عبور کند، روشنفکران تاجیک میتوانستند "ملت" را گام نهایی توسعهی تاریخی بشمارند».
هر کسی که در دنیای روسی نگنجد، «بیگانه» یا «زائد» به شمار میرود، و هر بخش تاریخی که وجود «دیگر» مردمان را یادآوری کند ــ بهویژه موارد چشمگیر و دلخراش ــ به حاشیه رانده و به دست فراموشی سپرده میشود
قزاقستان: نگرانی مشابهی دربارهی بازیابی هویت مستقل سیاسی به وجود آمده، و نوعی وضعیت پیشاانقلابی به مشروعیتبخشیِ دوباره به برخوردهای ظالمانه و ایجاد نگرشهای نادرست نسبت به زنان انجامیده است. ناری شلکپایف مفهوم شرم (Uyat) را در ارتباط با رفتارهایی بررسی کرده که درک عمومیِ پذیرفتهشدهی جامعه نسبت به باورهای اخلاقی را به چالش میکشد. در دههی گذشته، ایدهی شرم تا فضای اجتماعی-سیاسی نیز بسط یافته، فضایی که به گفتهی شلکپایف «از آن به عنوان ابزار اِعمال اجبار استفاده شده است».
در فرهنگی که آزادی بیان برای قرنها محدود بوده، این مسئله شیوههای سرکوبگرایانهی جدیدی را به وجود آورده که اساساً توسط مردان دگرجنسگرا برای کنترل رفتار زنان به کار گرفته شده است. شیوههای نادرست برخورد بر اساس شرم شامل ایجاد حس شرمندگی از بدن، کنترل روانی، مجازاتهای قانونی و خشونتهای عاطفی و فیزیکی میشود. شرم «شکلی از واکنش پسااستعماری است که توسط بخشی از جمعیت قزاقستان به کار میرود، بخشی که به گذشتهی پیش از اتحاد جماهیر شوروی برای مشروعیت بخشیدن به جهانبینیای میپردازد که به این عده بزرگترین سرمایهی نمادین و اجتماعی را وعده میدهد... اگر این گرایشها ادامه یابد، در چند دههی آینده مزایای زیادی که زنان متولد قزاقستانِ اتحاد جماهیر شوروی به دست آورده بودند، از بین میرود».
سیاست حافظه: به نظر سرگئی آباشین، در روسیه «تاریخ استعماری به تاریخ غیراستعماری تغییر یافته است». آباشین با بررسی جرح و تعدیلهای نمایشگاهی از آثار هنرمند جنگی، واسیلی ورشچاگین، در سن پترزبورگ و مسکو مینویسد: «مضمون آسیای میانه به شکلی نمادین از تاریخ روسیه زدوده شده است».
ورشچاگین بسیاری از نقاشیهایش را به آسیای میانه اختصاص داد و صحنههایی از حملهی لشکر روسیه به سمرقند در سال ۱۸۶۸ را، که خود نیز در آن شرکت داشت، به تصویر کشید. با این حال نمایشگاه به کلی زمینهی تاریخی این آثار را نادیده میگیرد. از طرفی، هنرمند از دیدگاهی «جهانی» استفاده کرده و روسیه را به صورت سرزمینی ارائه داده که از نظر فرهنگی به شرق پیوند خورده، و میانجیِ اوراسیایی بین شرق و غرب است. این شیوهی نقاشی، فرض را بر رابطهی خاص روسیه با آسیا قرار داده، و از هر گونه بررسی تاریخی استعمار از نوع غربی میپرهیزد.
در مجموع آباشین معتقد است که تاریخ امپراطوری تزاری در روسیه فقط در قالب تاریخ مردم روسیه ارائه شده است. «هر کسی که در دنیای روسی نگنجد، "بیگانه" یا "زائد" به شمار میرود، و هر بخش تاریخی که وجود "دیگر" مردمان را یادآوری کند ــ بهویژه موارد چشمگیر و دلخراش ــ به حاشیه رانده و به دست فراموشی سپرده میشود».
مستند «پرزیدنت آکتور سینما» (یک کتاب روس با این موضوع وجود دارد که همچنان در حال جستجو)
документальный фильм «Встреча с Горбачевым»
در مورد گورباچف
Меняющий мир
Михаил Горбачев: читать книги автора, купить книги | Лабиринт
https://www.labirint.ru/authors/20241/
Книга: "Горбачев. Его жизнь и время" - Уильям Таубман. Купить книгу, читать рецензии | Gorbachev. His life and times | ISBN 978-5-17-102301-0 | Лабиринт
https://www.labirint.ru/books/664879/
Горбачев | Ельцин Центр
http://www.yeltsincenter.ru/en/node/595
کتاب «اسلام رادیکال در اتحاد شوروی سابق» (Radical Islam in the Former Soviet Union - Routledge) به سال ۲۰۱۰ میلادی منتشر شده و شامل چند فصل است و هر فصل آن به یکی از مناطق و جمهوریهای شوروی سابق اختصاص شده است. سردبیر این اثر، گالینا امیلیانوا، تحلیلگر روس است که اینک در بریتانیا زندگی میکند. خانم امیلیانوا در مقدمهای کوتاه توضیح میدهد که چرا این اثر به چند منطقه جمهوری شوروی سابق اختصاص داده شده است. او نوشته است که محققان اسلامی، اسلام را به عنوان پدیدهای جداگانه و خارج از ویژگیهای فرهنگی و منطقهای و محیط پیرامونی مورد مطالعه قرار دادهاند. طرفداران این دیدگاه رادیکالیزم سیاسی اسلامی را به عنوان نیروی انتزاعی جهانی قلمداد میکنند که هیچ ربطی با انسانهای واقعی و محلهای سکونت و تاریخ آنان ندارد و این نیرو توسط اسلامگرایان بینالمللی و جنبشهای جهادی مدیریت میشود.
امیلیانوا عقیده دارد که این دیدگاه اشتباه است. اسلام در آداب و رسوم ملی آنان ریشه دوانده است و به همین خاطر باید در قرینه هر منطقه خاص مورد مطالعه قرار گیرد و نباید تنها محدود به سلفیگری و وهابیت شود.
امیلیانوا در فصل «رادیکالیزم اسلامی: پدیده پساشوروی یا جهانی؟» به تاریخ مختصر اسلام میپردازد. او در اینجا اشاره میکند که سلفیگری و وهابیت با توجه به غیر ملیسازی اسلام و پاکسازی ضمنی تعالیم مسلمان خیلی وقت قبل به وجود آمده است. در اواخر قرن دوازدهم نخستین نسل اصولگرایان اسلامی یا سلفیگرایان ظاهر شدهاند که به «تحریف» اسلام منطقهای و ماخوذ و برداشته شده غیر اسلامی اشاره میکردند. آنها بودند که خلیفه عباسی را به رکود اقتصادی و سیاسی کشاندند. در آن زمان ایدئولوژی سلفی به وجود آمدند.
ابن تیمیه عالم الهیات، حدیث و فقه مهمترین و معروفترین شخصیت آنان به شمار میرفت. مهمترین شخصیت اولین جنبش سلفی ابن تیمیه (۱۲۶۳-۱۳۳۸ میلادی) دانشمند اسلامی سوریه بوده است که به منبع اصلی دین اسلام- قرآن و سنت پیامبر اسلام - دعوت میکرد. دیدگاههای تیمیه به وسیله محمد بن عبدالوهاب (۱۷۰۳-۱۷۸۷ میلادی) متکلم عربی مذهب حنبلی توسعه جدیدی پیدا کرد. تعلیمات سلفی در قرن بیستم نیز معروف بوده است و به عنوان مهمترین شخصیتهای آن زمان حسن البنا (۱۹۰۶-۱۹۴۹ میلادی) و سید قطب (۱۹۰۶-۱۹۶۶ میلادی) را میتوان اشاره کرد. آنها حل مشکلات را در بازگشت به اسلام اولیه (اسلام زمان پیامبر اکرم) و تاسیس خلافت مبنی بر هنجارهای شریعت میدیدند.
گروههای سیاسی سلفی اقدامات خود را همراه با نفوذ ملیگرایان سکولار در منطقه انجام میدادند. در سالهای ۱۹۸۰ میلادی و اوایل سالهای ۱۹۹۰ میلادی احیای اسلامی نیروی محرکه جدیدی در نتیجه فروپاشی ایدئولوژی سوسیالیسم در شرق نزدیک به دست آورد. تجاوز سال ۱۹۷۹ میلادی اتحاد شوروی به افغانستان بزرگترین و مهمترین عامل گسترش اسلام در خارج از شرق نزدیک محسوب میشد.
در نظر امیلیانوا، افغانستان میدان و مکانی برای اتحاد مسلمانان برای مبارزه با کفار (شوروی) به شمار میرفت. شکست کامل کمونیسم و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ تراز نیروهای سیاسی و ایدئولوژی در شرق اسلامی را عوض کرد.
اسلام در شکل سلفی و وهابی آن وارد مناطق شوروی سابق شد و زندگی امت (جامعه اسلامی) شوروی سابق را شکل داد. ولی به نظر میرسد امیلیانوا با چنین نتیجهگیری موافقت نمیکند، این تحلیلگر مراحل اصلی توسعه جهانی اسلام را با مقاله مختصر تاریخ اسلام در روسیه پس از شوروی، اتحاد جماهیر شوروی و در کشورهای شوروی سابق ادامه میدهد. او به این نکته اشاره میکند که بولشویکها در مرحله اول تا حدودی نسبت به اسلام سیاست تحمل داشتند یا به عبارت دیگر شوروی در سالهای اول حکومت خود به اسلام نسبت به مسیحیت ارتدوکس خوب رفتار میکرد. با روی کار آمدن استالین فشارها و محدودیتها نسبت به مسلمان بیشتر شد. ولی در زمان جنگ با آلمان نازی از اسلام همچون دین ارتدوکس سوء استفاده میکردند.
پس از استالین و در اواسط سالهای ۱۹۶۰ سیاست دولت شوروی نسبت به اسلام و مسلمان کمی نرمتر شد. اصلاحات گورباچف و تضعیف کنترل دولتی بر زندگی مذهبی در شوروی باعث تاسیس احزاب سیاسی دینی شد. یکی از مهمترین احزاب سیاسی-دینی آن زمان حزب نهضت اسلامی بود که در ماه ژوئن سال ۱۹۹۰ میلادی در آستراخان تاسیس شد و شعبههای متعدد خود را در مناطق مسلمان شوروی تاسیس و راهاندازی کرد.
فصل بعدی این کتاب به «گفتمان اسلامی در منطقه ولگا- اورال» اختصاص دارد. رفیق محمدشین مولف این فصل در مقدمه تاریخچهای مختصر از ظهور اسلام در منطقه ولگا-اورال ارائه میکند. سالهای ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ سالهای نهادینهسازی و ساختاربندی اسلام در این منطقه است. در آن سالها نخستین ساختارها و نهادهای اسلامی در منطقه ایجاد شده است. ضمن آن در همان زمان گروهها و جوامع اسلامی در همه جا گسترش یافتهاند.
اواخر سالهای ۱۹۹۰ در جمهوری تاتارستان صدها جامعه مربوط به مسلمانان تاسیس و راهاندازی شد و همچنین تعداد مدارس اسلامی افزایش یافت. اواخر سالهای ۱۹۹۰ میلادی در منطقه ولگا حدود ۳۰ مدرسه و کالج اسلامی تاسیس شد که از این تعداد ۱۵ مدرسه در تاتارستان فعالیت میکردند. تعداد احزاب اسلامی نیز به همین ترتیب و تاحدودی افزایش یافت.
اوایل سالهای ۱۹۹۰ میلادی چندین حزب و جنبش اسلامی و ملی در منطقه تاسیس شد. در سال ۱۹۸۹ میلادی گروه نخبگان تاتار مرکز اجتماعی تاتاری تاسیس کردند که اسلام را به عنوان عنصر مرکزی نهضت معنوی تاتارها قرار دادند. برنامه «اتفاق» حزب ملی تاتار در سال ۱۹۹۱ به تصویب رسید. در سال ۱۹۹۰ میلادی نخستین حزب اسلامی روسیه- حزب نهضت اسلامی شعبات خود را در منطقه راهاندازی کرد.
توسعه و گسترش احزاب اسلامی در منطقه مهمترین فرایندها در اسلام تاتارستان را تشکیل میدهند. یکی از آنها «اسلام تاتارستان» است. توسعه این خط مشی اسلام در کشور از طرف روسیه مورد حمایت قرار گرفت. طرفداران این دیدگاه بر ویژگی فرهنگی اسلام تاتاری تاکید میکردند. اسلام اروپایی توسط رافایل حکیم اف گسترش مییافت. او بر اهمیت قضاوت و افکار فردی در تفسیر امروزه اسلام تاکید میکرد. طرفداران حکیماف میگفتند که اسلام میتواند به خوبی در ارزشها و فرهنگ معاصر غرب ادغام شود.
کاهش بازدید از مساجد در میان جوانان تاتار و رشد بازدیدکنندگان در میان مهاجران مشاهده میشود. تعداد زیاد مهاجران باعث تغییر برخی از مساجد در تاتارستان شده است. ترکیب امامان مساجد تغییر کرده است. در برخی مساجد مهاجران مسلمان اکثریت را تشکیل داده و امامان خود را جایگزین امامان محلی کردهاند. در نتیجه خطبهها و سایر مراسم دینی اگر قبلاً به زبان تاتاری بود؛ اینک به زبان روسی برگزار میشوند. در نظر مولف چنین تغییرات زبانی راه مناسبی را برای گسترش وهابیت / سلفیگری باز کرده است. نفوذ رو به رشد اسلام با اشکال مختلف خود در تاتارستان و قرائتها و گفتمانهای مختلف منجر به بروز اختلافات میان اسلام سنتی و اسلام نهادینه، دولت روسیه و کلیسای ارتدوکس شده است.
فصل بعدی این کتاب با عنوان «اسلام و سیاست در چچن و اینگوشتیا» به نقش اسلام در قفقاز شمالی اختصاص داده شده است. مانند سایر مولفان این اثر، وحید آقایف نویسنده این فصل از کتاب نیز تاریخچه مختصری از ظهور و توسعه اسلام در قفقاز شمالی را بیان میکند. او اشاره میکند که دولت این منطقه در طول تمام تاریخ شوروی از گسترش اسلام جلوگیری میکرده است. «اوایل سالهای ۱۹۵۰ میلادی در منطقه قبردیان ۵ مسجد ثبت شده، در قراچای-چرکس ۱۵ مسجد و در آدیغه تنها ۲ مسجد وجود داشت. به هر صورت، در دوران پس از استالین دولت شوروی فشار بر مسلمانان را کاهش داده و نخستین رشد نهضت اسلامی در اواخر سالهای ۱۹۷۰ صورت گرفته است.»
فصل بعدی کتاب «احیای اسلامی و فعالیت در آذربایجان» نه تنها به اسلام در آذربایجان بلکه به تاریخ آذربایجان از زمان شوروی تا سالهای ۲۰۱۰ اختصاص داده شده است. این فصل توسط آقای رفعت ستاراف نوشته شده است.
فصل بعدی این کتاب «اسلام و اسلام گرایی در منطقه فرغانه» نام دارد که توسط زمرد سالموربیک اوا و گالینا امیلیانوا به رشته تحریر در آمده است. این فصل به نقش اسلام در آسیای مرکزی و تاریخچه آن و به دوره پس از شوروی میپردازد. نویسندگان این فصل کتاب به طور مفصل اهمیت منطقه فرغانه در توسعه و گسترش اسلام را مورد بررسی قرار دادهاند.
نتیجه گیری
هدف اصلی این اثر که توسط جمعی از مولفان تهیه شده؛ این است که نشان دهد اسلام را نمیتوان از فرهنگ و زندگی مردم کنار گذاشت و آن را به عنوان یک ساختار انتزاعی وهابی- سلفی مورد پذیرش قرار داد. برای درک و شناخت اهمیت اسلام در فضای پساشوروی، لازم است زمینهها و ویژگیهای خاص فرهنگی مردم و مناطق مورد توجه قرار گیرد. به نظر مولفان کتاب، اسلام در چارچوب خاص فرهنگ مردم هر منطقه ادغام و سازگار شده است. این پیشفرض در بخشهای مختلف کتاب با استدلال تبیین شده است. در حقیقت، همانطور که نشان داده شد، اسلام در آذربایجان و اسلام در قفقاز شمالی تفاوتها و نمودهای مختلفی را نشان میدهند. ضمن آن، روایت اثر نشان میدهد که اسلامگرایی همچون مارکسیسم رادیکال در گذشته، همواره نمیتواند در بستر ملی قرار بگیرد و بیشتر به عنوان یک نیروی مستقل و دائمی و پایدار وجود دارد.
1. یوگنی وادالازکین
رمان ها: «درخت غار»؛ «هوانورد»؛ مجموعه داستانهای کوتاه و بلند «یک زمان کاملا متفاوت»
استاد ادبیات در زمینه ی روسیه قدیم، محقق خانهی پوشکین در سن پترزبورگ، یک روشنفکر حقیقی. اکنون او نه تنها یکی از نویسندگان آینده دار ادبیات مدرن روسیه است، بلکه یکی از مشهورترین آنهاست. در سال 2012، او به معنای واقعی کلمه با رمان «درخت غار» وارد ادبیات شد. سال بعد، این رمان دو تا از مهمترین جوایز ملی روسیه را دریافت کرد؛ جایزهی «کتاب بزرگ» و «یاسنایا پالیانا». این اثر ظرف دو سال در خارج از کشور محبوب شد. در حال حاضر «درخت غار» به 23 زبان زنده ترجمه شده است. پس از اولین موفقیت نویسنده، دومین رمان پرفروش وی که توانست جایزه ی «کتاب بزرگ» روسیه را ازآن خود کند، رمان «هوانورد» بود که در سال 2016 منتشر شد.
2. گوزل یاخینا
رمان «زلیخا چشم هایش را باز میکند»؛
ظهور اثر غیرمنتظره و درخشانی دیگر در ادبیات روسیه. گوزل یاخینا، نویسندهی جوانی از کازان، ابتدا فیلمنامه ی «زولیخا چشمهایش را باز میکند» را نوشت. او که امکان تحقق آن را در سینما پیدا نکرد، رمانی به همین نام خلق کرد؛ اما هرگز منتشر نشد. حتی مجلات «مشهور» پایتخت هم آن را منتشر نکردند. این متن برای اولین بار در مجله ی نووسیبیرسک «چراغهای سیبری» منتشر شد. در همین زمان، نسخه خطی کتاب در دست لودمیلا اولیتسکایا بود، او کتاب را دوست داشت و آن را در انتشارات خود به چاپ رساند. در سال 2015، «زلیخا چشم هایش را باز میکند» جوایز «کتاب بزرگ» و «یاسنایا پالیانا» را دریافت میکند، به ده ها زبان خارجی ترجمه میشود و برای مدتی طولانی در بالاترین رتبهی فروش باقی میماند. پس از موفقیت ادبی این اثر، کانال تلویزیونی «روسیه-1» داوطلبانه این رمان را در قالب یک سریال 8 قسمتی فیلمبرداری کرد. این اثر در ایران به فارسی برگردان شده است.
3. والری زالاتوخا
رمان «شمع کوچک»؛ مجموعه ی «پدر من، یک معدنچی»
نام والری زالاتوخا تا سال 2015 به احتمال زیاد تنها در دنیای سینما شناخته شده بود. او فیلمنامه نویس فیلم های «ماکاروف»، «مسلمان»، «ازدحام»، «72 متر» ساخته کوتیننکو بود و بعداً به مستند روی آورد. و اما ادبیات؟ در سال 2000، رمان «آخرین کمونیست» که در مجلهی «نووی میر» منتشر شد، در لیست نهایی جایزه «بوکر روسی» قرار گرفت. پس از آن، نام زالاتوخا به مدت 14 سال از دنیای ادبی ناپدید میشود که دوازده سال آن صرف نوشتن دو جلد- تقریباً 1700 صفحه- رمان «شمع کوچک» میشود. اولین کسانی که از انتشار رمان باخبر شدند، خوانندگان نبودند بلکه نویسندگان بودند. همانها بودند که بلافاصله در گزارشی چند صفحه ای، تلاش والری زالاتوخا را برای خلق یک رمان بزرگ روسی تشخیص دادند. رمان کلاسیکی که خواننده با خواندن آن، کتابهای راسپوتین، سولژنیتسین، آستافیف را به یاد میآورد ...
دیمیتری بیکوف درباره ی این کتاب میگوید: «من میترسم که همه فیلمنامههای قبلی و شایستگیهای ادبی زالاتوخا پیش از رمان «شمع کوچک» محو شود و از او تنها به عنوان نویسندهی این دو جلد عظیم یاد شود...».
4. آلیسا گانیِوا
داستان «سلام بر تو، دالگات»؛ رمانهای «کوه بزم»، «عروس و داماد»
آلیسا گانیوا اولین بار در سال 2010، با داستان «سلام بر تو، دالگات!» درخشید. این کتاب برنده جایزه جوانان «دیبوت» شد و مورد انتقاد منتقدان و خوانندگان قرار گرفت. آلیسا گانیوا در ادبیات مدرن روسیه به موضوع فرهنگ قفقاز، یا بهتر بگوییم، زادگاهش داغستان پرداخت. نویسنده در مورد ویژگیهای سنت ها و خلق و خو و مهمتر از همه در مورد اروپایی شدن داغستان صحبت میکند، سعی میکند بفهمد که جمهوریهای قفقاز چگونه در قرن جدید، قرن بیست و یکم میپاشند و با چه مشکلاتی روبرو هستند، چه نوآوریهایی را میپذیرند و چه چیزهایی را رد میکنند. در سال 2012، رمان «کوه بزم» در لیست کوتاه جایزه «یاسنا پالیانا» قرار گرفت و در سال 2015، رمان «عروس و داماد»، فینالیست جایزه «بوکر روسیه» شد. همهی این رمانها نیز به قفقاز اختصاص یافته است. کتابهای آلیسا گانیوا به چندین زبان ترجمه شده است.
5. سرگی بیلیاکف
کتابهای «گومیلیف، پسر گومیلیف»؛ «سایه ی مازیِپا»
نام سرگی بیلیاکوف برای اولین بار در سال 2013 بر سر زبانها افتاد. پس از آن به خاطر انتشار داستان «گومیلیف پسر گومیلیف» در ژانر «نثر مستند» به او جایزه «کتاب بزرگ» اهدا شد. «گومیلیف، پسر گومیلیف»، شرح حال جذاب مورخ و شرقشناس مشهور، فرزند دو شاعر بزرگ عصر نقرهای یعنی آنا آخماتووا و نیکولای گومیلیف است که به طور نمادین با تاریخ قرن بیستم درهم آمیخته است. دیمیتری بیکوف نیز در سال 2005، جایزه «کتاب بزرگ» را برای زندگینامه باریس پاسترناک در ژانر نثر مستند دریافت کرد و لئونید یوزفوویچ نیز در سال 2016 کتابی در مورد «جنگ داخلی» در همان ژانر نوشت.
رجب صفراف رئیس مرکز مطالعات ایران در مسکو
پنج نویسنده بزرگ دنیا:
پوشکین نویسنده ملی روسیه است
بلقیس سلیمانی
ناهید طباطبایی