سیاست خارجی: مجموعه تصمیماتی که یک کشور اتخاذ میکند و جنبه برون مرزی دارد. ( foreign Policy)
مجموعه خط مشیها، تصمیمگیری و سیاستهایی که سیاستمداران اتخاذ مینمایند.
سیاست خارجی عرصه تصمیمات رسمی دولتهاست. اگر نهادها، گروهها و افراد غیررسمی اقدام به عملی نمایند، اسم آن را سیاست خارجی نمیگذاریم.
سیاست خارجی معمولا دارای سه بخش تدوین، اجرا و ارزیابی ( بازخورد) است.
در مرحله تدوین سیاستها، سیاستمداران با در نظر گرفتن منافع و اهداف ملی و امکانات اقدام به تصمیمگیری و اتخاذ سیاست میکنند.
در مرحله اجرا با استفاده از ابزارها، سیاستهای تدوین شده اجرا و سناریوسازی میشود.
پس از اجرای سیاست باید ارزیابی کرد و نتیجه گرفت.
بین سیاست خارجی و روابط خارجی تفاوت وجود دارد.
روابط خارجی مجموعه تعاملات یک کشور با سایر کشورهاست؛ اقتصادی، فرهنگی و آموزشی و ...
روابط خارجی یک مفهوم عامتر است.
روابط خارجی معمولا یک هدف مشخص و از پیش تعیین شده ندارد. اما اگر هدف ما جهت پیدا کرد، به آن سیاست خارجی میگوییم.
مثال: ایران در آفریقا دارای روابط خارجی است. از جمله ارسال کمکهای بشردوستانه، ساخت کارخانههای تراکتور سازی و اتومبیل و ... اما سیاست و هدف خاصی ندارد. اما چین در روابط خارجی خود در آفریقا سیاستگزاری اقتصادی کرده است. ایران در منطقه آمریکای جنوبی دارای سیاست خارجی است.
سیاست خارجی عامل وحدتبخش سیاستهای یک کشور است.
سیاست خارجی عرصهی اهداف، مقاصد و منافع ملی است و براساس همانها تدوین میشود.
سیاست خارجی تدوین و اجرای منافع و اهداف ملی است.
سیاست خارجی جنبه رسمی دارد و نهادهایی که جنبه رسمی و حکومتی دارند؛ چنین سیاستهایی را اتخاذ میکنند.
البته گاهی دولتها از نهادهای غیر رسمی برای سیاست خارجی استفاده میکنند.
تفاوت سیاست خارجی و سیاست داخلی: در چهار حوزه است:
۱-عرصه اجرا: سیاست داخلی. چهارچوب مرزهای سرزمینی یک دولت مشخص است. اما عرصهی سیاست خارجی، فراملی است. در رئالیسم معتقدند که سیاست خارجی کاملا از سیاست داخلی جداست. اما برخی بر این باورند که سیاست خارجی دنبالهی سیاست داخلی دولتهاست.
۲. حاکمیت: یک دولت تام و مستقل در چهارچوب مرزهای سرزمینی خود دارای حاکمیت مطلق است. اما در عرصهی بینالمللی حاکمیت مطلق وجود ندارد.
۳. ابزارها و روش اجرا: در سیاست داخلی، قانون وجود دارد و در شرایط عادی هیچ کس از اعمال قانون نمیتواند فرار کند. در سیاست خارجی ابزار متفاوت است مثل مذاکره، جنگ و ...
۴. هدف: برنامهریزی دولتها در سیاست داخلی، رفاه مادی و معنوی شهروندان است. اما در سیاست خارجی پیگیری اهداف و منافع ملی است؛ اگرچه ممکن است این اقدامات در سیاست خارجی، خدمت به مردم و تلاش در جهت رفاه زندگی مردم باشد. اما همواره اینطور نیست مثل سیاست خارجی آمریکا در جنگ عراق و افغانستان که به ضد مردم بوده است.
رابطه منافع و اهداف ملی: ۲ نظر وجود دارد: الف) دو مفهوم مساویاند. ب) یک مفهوم کلی است و مفهوم دیگر جزئی از آن است. برخی معتقدند منافع ملی هرگاه عملیاتی شود، به اهداف ملی تبدیل میشود. لذا منافع ملی عمومیتر است. عدهی دیگر معتقدند که اهداف شامل یک سری خواستهها و آمال است که منافع از آن حاصل میشود.
منافع ملی: یکی از پیچیدهترین مفاهیم علوم سیاسی است. منافع ملی، بهترین اولویتهای سیاستگزاری برای یک دولت و ملت است.
منافع ملی در ۳ معنای متفاوت به کار برده شده است: ( ۳ کاربرد)
۱. منافع ملی به منزله یک چهارچوب تبیین و تحلیل و تشریح اولویت اقدام دولت در سیاست خارجی است (بیان اولویتها)
۲. معیار ارزیابی راهبردها و سیاستهای دولت است.
۳. توجیه سیاستهای دولتهاست، دولتها بسیاری از اقدامات خود را با منافع ملی توجیه میکنند.
رویکردهای نظری در منافع ملی: ۱. عینیگرایان: غالبا رئالیستها این نظر را دارند و معتقدند که این منافع ثابتاند و حیطهی مشخص و قالب مشخص دارد و دولتها باید این منافع را کشف کنند. روابط کشورها بر مبنای تعارض منافع است. تامین امنیت و افزایش قدرت در صدد این منافع قرار دارد.
۲. ذهنیگرایان: منافع ملی ساخته ذهن حاکمان است. لزوما منافع ملی در خارج وجود ندارد تا آن را کشف کنیم. منافع متغیر است. منافع در قالب توانمندیهای افرادی است که در قدرت قرار دارند.
۳.سازه انگاران: معتقد به تعامل هستند. یک رویکرد تلفیقی است. منافع لزوما عینی نیست و میتواند تحت تاثیر ارزشهای حاکمان باشد. هویتها، هنجارها و ارزشها سیاست خارجی را میسازند. مثلا در انقلاب اسلامی، ارزشهای اسلام، شیعه و انقلابیگری؛ در ژاپن کار جمعی؛ در آمریکا دفاع از حقوق بشر و دموکراسی.
برای شناخت منافع ملی باید موارد زیر را شناخت:
نظامهای اساسی و هنجارهای اساسی
ماهیت و ساختار حاکمیت ( بوروکراسی)
ویژگیهای ملی و سلایق
ویژگیهای رهبران
ساختار نظام بینالملل
منابع، قدرت، تاریخ، فرهنگ و جغرافیای یک کشور
منافع ملی: ۱. ملموس ( عینی) _ بقا/ تمامیت ارضی
۲. غیرملموس _ حفظ ارزشها / اعتبار
سلسله مراتب منافع ملی:
۱. منافع وجودی ( Existential ): منافعی هستند که حیات و ممات یک کشور به آن بستگی دارد. غیرقابل مذاکره هستند. دولتها برای تحقق این منافع به زور متوسل میشوند. دستیابی به سایر منافع به تحقق این منافع وجودی وابسته است.
نکته: گاهی اوقات این منافع اعتباری هستند و حقیقی نیستند. مثال: حفظ امنیت ملی و بقای اسرائیل توسط آمریکا گاهی اوقات کشورها دنبال بهانه هستند و منافع خود را وجودی تعریف میکنند؛ مثال: حمله به دو ساختمان در آمریکا و و در مقابل حمله به دو کشور خاورمیانه/ در ایران حفظ انقلاب اسلامی از منافع وجودی محسوب میشود. در همهی کشورها حفظ تمامیت ارضی؛ از منافع وجودی به شمار میرود.
۲. منافع حیاتی (Vital): به خطر افتادن منافع حیاتی تهدیدی برای کشورها محسوب میشود، اما در مقایسه با منافع وجودی دارای اولویت پایینتری هستند. در این منافع، معمولا مذاکره قابلیت دارد. منافع حیاتی پیش شرط بقا هستند و عدم تحقق آنها لزوما بقا را نابود نمیکند ولی ضررهای زیادی خواهد داشت. مثال: حفظ بقای حزب الله برای ایران؛ اگر چنانچه حزبالله از بین برود، بقای ایران به خطر نمیافتد یعنی از بین نمیرود بلکه فقط تهدیدی برای ماست.
منافع مهم (Important): در صورت عدم تحقق مشکلات زیادی برای کشور ایجاد میکند. اهمیت آن، به رفاه و معیشت مردم و سعادت کشور است. با ابزارهای مسالمتآمیز و مذاکره قابل دستیابی است. مثال: منافع اقتصادی، وقوع انقلابهای منطقهی خاورمیانه؛ منافع مهم آمریکا را به خطر میاندازد.
۴. منافع ثانویه (Secondary): عدم وجود آن منافع حیاتی و وجودی کشور را به خطر نمیاندازد. حتی ممکن است جلسهای هم برای آن صورت نگیرد. بیشتر جنبهی "پرستیژ" دارد. مثلا لغو رویداد یا بستن مرزهای کشور برای عدم ورود اتباع یک کشور خاص.
برخی از این موارد ساخته دست کشورهاست: یعنی دولتها برای خود منافع تعریف میکنند.
گاهی اوقات کشورها، اولویت منافع را تغییر میدهند. مثل تغییر اولویت شوروری با ضعیف شدن.
عمدتا منافع دولتها با تغییر مسالمتآمیز (بدون کودتا) کشورها تغییر نمیکند.
منافع و اولویتها با توجه به قدرت کشورها تعریف میشوند. آنچه دولتها انجام میدهند لزوما مساوی با منفعت بودن آن اقدام نیست.
انواع منافع ملی:
۱. منافع موازی ⬅ زمانی بین دو دولت ایجاد میشود که میان منافع آن دو تعارضی به وجود نیاید و هر دو کشور به نوعی منفعتدهی میکند به کشور مقابل؛ در واقع یک بازی برد-برد است. این عمل به صورت خودکار و ناخودآگاه رخ میدهد. مثال: منافع ایران و آمریکا در نابودی صدام و طالبان.
۲. منافع مشترک ⬅در منافع مشترک هدف وجود دارد و همکاری نیز نیاز دارد. تحققش بین دو کشور با ائتلاف و اتحاد است و آن منفعت را با هم دنبال میکنند.
در منافع موازی همکاری وجود ندارد ولی در منافع مشترک همکاری وجود دارد.
۳. منافع متعارض ⬅ تحصیل این منافع با ستیز و معارضه همراه است. مثال حمایت ایران از حزبالله و هدف آمریکا و اسرائیل و نابود سازی حزب الله یا حمایت آمریکا و اسرائیل در نابود سازی حزب الله یا حمایت آمریکا از اسرائیل و تقاضای ایران برای نابودی ایران. این منافع تقریبا قابل حل نیست. نیازمند مصالحهی کلان است.
۴. منافع اختلافی ⬅ منافع اختلافزا تا حدودی قابل حل هستند. منافع دو دولت با هم تلاقی میکند ولی به سطح تعارض نمیرسد و قابل حل است. یعنی سطح پایینتر از منافع متعارض است. مثال:
اهداف ملی: مجموعه ارزشها، اهداف، آمال، آرمانها هستند که در راستای تحقق منافع ملی طراحی میشوند. اهداف، اولویتهای منافع ملی را معین میکند. اهداف ممکن است در طول زمان تغییر کند. اهداف ممکن است با نظر دولتها تغییر کند. مثلا یک دولت اهداف اقتصادی دارد، دولت دیگر اهداف استراتژیک را دنبال میکند.
گاهی تغییر یک رویکرد میتواند باعث تغییر اهداف شود، مثلا تغییر تاکتیکها و رویکردهای آقای روحانی در تعامل با غرب در برابر رویکرد آقای احمدینژاد در تقابل با غرب.
این تغییرات دلایلی دارد. ۱. رقابت نخبگان داخلی. ۲. نیازهای داخلی، ۳. کاهش و افزایش قدرت بازیگران، ۴. تغییر رفتار سایر بازیگران
اهداف ملی جنبههای مختلفی دارد. فقط جنبه نظامی ندارد؛ جنبههای اقتصادی، فرهنگی و ... جزو اهداف ملی میتواند محسوب شود.
انواع اهداف ملی: ۱) اهداف مستقل یا وابسته: در مواردی که سیاست خارجی کشورها به طور مستقل صورت میگیرد نه تحت تاثیر سایر کشورها. مثال: ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی؛ در زمان شاه سیاست خارجی ایران وابسته بوده است. تامین نیازها و پیشرفت در فضای جهانی شدن البته کشورها را متقابلا به یکدیگر وابسته نموده است. ولی وابستگی متقابل منافاتی با استقلال اهداف ندارد.
۲. اهداف کوتاه مدت/ میان مدت/ بلند مدت: برخی اهداف کوتاه مدت و فوری هستند. مثلا در حال حاضر کشور تحت فشار زیاد اقتصادی است و رفع یا کاهش فشار جزو اهداف کوتاه مدت دولت باید به شمار رود. اما اهداف میان مدت و بلند مدت دارای فوریت کمتری هستند و دارای فازبندیهایی خواهد بود. اهداف بلند مدت در چهارچوب اهداف کلانتر تشکیل میشود.
۳) اهداف ظاهری/ واقعی: گاهی دولتها اهداف را بر اساس عینیت و واقعیت تعریف میکنند ولی گاهی فقط جنبه ظاهری دارد. باید میان سیاستهای اعلامی و اعمالی دولتها تفاوت قائل شد. همواره حرف و عمل دولتها یکی نیست. یک راه برای تشخیص این سیاستها، نگاه کردن و بررسی استمرار این روندهاست.
۴. اهداف سازگار/ ناسازگار: گاهی اهداف طبق اولویت بندی مناسب و مطلوبی در کنار هم قرار میگیرند. در این صورت ساختهای مختلف سیاستگزاری به شکل سازگار در میآید. اما گاهی دولتها از سیاستهای متعارض بهره میگیرند. مثلا به نظر میرسد که پیشرفت اقتصادی ایران با پیشرفت هستهای ناسازگار و متعارض است. / در آمریکا میبینیم که گاهی در ارزشها و منافع آمریکا تعارض وجود دارد. در مصر منفعت آمریکا، حفظ دیکتاتوری مبارک بود ولی در مقابل ارزشهای آمریکایی از جمله دموکراسی بود که در تعارض با منفعتش بود. آمریکا نمیدانست از مبارک حمایت کند یا از مردم.
۵. اهداف در جهت حفظ وضع موجود/ تغییر وضع موجود: گاهی چون منافع دولتها تامین شود، تلاش میکنند وضع موجود خود را حفظ کنند ولی گاهی برای رسیدن به منفعت بیشتر و بالاتر دولتها تلاش میکنند وضع خود را تغییر دهند. میتواند این اهداف مقطعی باشد؛ یعنی در مقطعی از زمان دولتی به دنبال حفظ و در مقطع دیگر به دنبال تغییر وضع موجود باشد.
نقشهای ملی (Role)
دولتها بر اساس اهداف و منافع ملی برای خود نقشهایی در نظر میگیرند.
دولتها براساس قدرتی که دارند برای خود نقش تعریف میکنند.
دولتها، نقشها
نقشها عمدتا وظایف خودساختهی دولتها هستند. مثلا آمریکاییها خود را پلیس جهانی میدانند.
نقشها بیانگر سمتگیریها و جهتگیریهای سیاست خارجی و منعکس کننده اهداف و منافع ملی است.
انواع نقشهای ملی ⬅ کشور رهایی بخش/ سنگر انقلاب: به دنبال رهایی بخش کشورهای تحت سلطه و ظلم است، کشور چین این گونه بوده یا انقلاب کوبا
رهبر منطقه: انجام برخی امور منطقهای و رهبری آن. ایران، ترکیه، مصر، عربستان چنین نقشی را دنبال میکنند.
حامی منطقه: نقش حفاظت از منطقهای را برعهده میگیرد ولی در آن منطقه حضور ندارد.
دولت مستقل فعال: به جریان خاصی وابسته نیست. منزوی نیست و در تلاش است با حضور خود مشکلات منطقهای را حل و فصل کنند. مثل ترکیه، برزیل در آمریکای جنوبی
مدافع یک اعتقاد و ایدئولوژی خاص: دولتها در برابر یک سری ارزشها نقش تعریف میکنند، مثل شوروی ( کمونیسم)
دولت میانجی: نقش پیوند دهنده میان متخاصمین دارد، مثل عمان بین ایران و آمریکا
کمکبه توسعه کشورها: آمریکاییها، انگلیسیها، آلمانیها بعد از جنگ جهانی و دوران استعمار نقش کمک برای توسعه و بازسازی کشورها را بازی میکردند.
دولت سرمشق و الگو: الگوسازی برای کشورهای دیگر مثل ایران و ترکیه
نقش موازنهگر: گاهی برخی کشورها سعی میکنند توازن برقرار کنند. در کنگرهی وین ۱۸۱۵ انگلستان (بریتانیا) نقش موازنهگر و ثباتبخش منطقه و قدرتهای اطراف را داشت.
نکات: گاهی یک کشور چند نقش ایفا میکند // کشورها نقش خود را براساس قدرت خود تعریف میکنند // گاهی سیاستها و نقشهای اعلامی و اعمالی به دلیل فریب، معذوریت و ... متفاوت است// اصول و ارزشهای داخلی در ارائهی نقشهای ملی موثر است. // دولتها در راستای ایفای نقشهای ملی، ممکن است طیف گستردهای از اقدامات را انجام میدهند از جنگ تا صلح. // گاهی ممکن است نقشهایی که دولت اتخاذ میکنند با هم در تعارض باشند// گاهی دولتها مجبور میشوند نقشهای ملی را تعدیل کنند و یا کنار بگذارند؛ مثلا مشکلات اقتصادی و کاهش قدرت انگلستان نقش موثر آن در خاورمیانه را کمرنگ کرد و از بین رفت.
دولتها بر اساس موقعیت خود تحت تاثیر نهادهای بینالمللی، ... سیاستها و استراتژیهای خاصی را اتخاذ میکنند.
استراتژی: ریشهاش در علوم نظامی است. هنر آرایش در جنگ بوده است. اما در حال حاضر استفاده میشود در سیاست.
تعریف: هنر به کار گیری منابع است در راستای تامین بیشتر منافع ملی (Strategy)
تعریف ۲: علم و فن توسعه و کاربرد قدرت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی (قدرت ملی) در جنگ و صلح به منظور تامین منافع ملی به صورت حداکثری.
تاکتیک خردتر است. شیوهی استراتژی تاکتیک است.
چهار نوع استراتژی وجود دارد: بیطرفی - انزوا طلبی - اتحاد و ائتلاف - عدم تعهد
۱. استراتژی بیطرفی (Netrality): دولت بیطرف در روابط بینالملل دولتی است که استقلال سیاسی آن توسط قدرتهای بزرگ تضمین میشود مشروط بر اینکه دولت از نیروی نظامی تهاجمی بهره نگیرد مگر در صورت تعرض و برای دفاع از خود. دولت بیطرف امکان اتحاد و ائتلاف با سایر دولتها را ندارد. دولت بیطرف حق دادن پایگاه نظامی به طرفین مخاصم جنگ را ندارد. معمولا این استراتژی به این دلیل اتخاذ میشود که از دامنه دار شدن درگیریها جلوگیری میکند. بیطرفی معمولا در سه حالت اتفاق میافتاد: ۱) دولتی که حکومت مستقر دارد و به رسمیت شناخته شده مثل سوئیس و اتریش. ۲) مناطق بدون سکنه ( مناطق حائل) مانند بیابانها، دشتها. برای اینکه حائلی باشد برای جلوگیری از درگیری. مانند مناطق مرکزی ایران در تعارض انگلیس و شوروی. ۳) مناطقی حکومت آنها به رسمیت شناخته نشده است و هنوز منازعه بر سر آن وجود دارد مانند کشمیر که محل اختلاف است.
برای حفظ بیطرفی نهادهایی ایجاد میشود. دولتهایی بیطرف معمولا توسط کشورهای بزرگ و قدرتمند کمک میشوند.
ایجاد دولتهای بیطرف مانع از گسترش درگیری میشود.
بیطرفیها میتوانند زمان مند باشند .
دولتهای بیطرف چون وقتی عضو این گونه نهادها میشوند مشکلاتی برایشان ایجاد میشود.
انواع بیطرفی:
بیطرفی حقوقی: براساس امضای یک قرارداد مشخص دولت بیطرف تعهداتی از جانب دولتهای بزرگ میپذیرد.
بیطرفی سنتی: به منظور جلوگیری از درگیر شدن در جنگها اعلام میشود. مثل ایران در جنگ جهانی
بیطرفی موقت: در جنگ و در یک زمان محدود اعلام بیطرفی میشود.
بیطرفی دائم: استراتژی دائم بیطرفی مثل سوئیس
بیطرفی مثبت: دولت بیطرف ضمن عدم ورود به جنگ، از ورود سایر کشورها به جنگ نیز جلوگیری میکند.
بیطرفی منفی: فقط هدف این است که درگیر نشود، نزدیک به بیطرفی سنتی است.
۲. استراتژی عدم تعهد ( Non-alignment): پس از جنگ جهانی دوم که دنیا به دو بلوک شرق و غرب تقسیم شد، کشورهایی که مستعمره بودند و آزادیشان نقض شده بود، میخواستند تحت قدرت و سیطره نه شرق و نه غرب باشند. موسسان این استراتژی لعل نهرو، جمال عبدالناصر، احمد سوکارنو
اجلاس اولیه NAM در سال ۱۹۵۵ در شهر باندونگ اندونزی برگزار شد. در این سال ۲۹ کشور دور هم جمع شدند و این ساختار را شکل دادند.
اصول عدم تعهد:
۱. عدم تعهد به هیچ اتحادیهی نظامی
۲. تعقیب سیاست همزیستی مسالمتآمیز
۳. کمک به جنبشهای آزادیبخش
۴. عدم واگزاری پایگاه نظامی به دیگران.
۵. عدم انعقاد قرارداد نظامی با ابرقدرتها
۶. احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی کشورها
۷. کاهش تشنجات و نقشهای نظام بینالملل
۸. پشتیبانی از منشور ملل متحد.
۹. رهایی از استعمار و حرکت به سوی خود استقلالی
۱۰. همکاری مثبت بینالمللی
۱۱. مبارزه با نژادپرستی و امپریالیسم.
۱۲. لزوم خلع سلاح
۱۳. عدم مداخله در امور داخلی کشورها
۱۴. مبارزه با توسعه نیافتگی.
دلایل ناکامی استراتژی عدم تعهد: وجود گروهبندیهای داخلی مانند اتحادیهی عرب ... / ترکیب ناهمگون اعضا (اسلامی، غربی، شرقی و ...) / شکلگیری ناسیونالیسم و ایجاد تمایز بین ملتها / فقدان ضمانت اجرایی کافی برای تصمیمات / نفوذ قدرتهای بزرگ
تفاوت دولتهای بیطرف و عدم تعهد: ۱. عدم تعهد نیازی به حمایت و تضمین کشورهای بزرگ ندارد، اما دولتهای بیطرف به تضمین دولتهای بزرگ وابسته است. ۲. سیاست بیطرفی نوعی انفعال و فاصلهگیری از فضای بینالمللی همراه است. اما عدم تعهد سیاستی آگاهانه و فعالانه است. ۳. دولت بیطرف شناسایی دولتها را با احتیاط صورت میدهد اما عدم تعهد چنین محدودیتی ندارد. ۴. رای و عضویت بیطرف محتاطانه است ولی عدم تعهد این محدودیت را ندارد. ۵. سیاست دولت بیطرف حفظ وضع موجود است ولی عدم تعهد تغییر وضع موجود را خواستار است. ۶. استراتژی بیطرفی باعث موازنهی قواست ولی عدم تعهد به دنبال برهم زدن توازن قوا است.
استراتژی انزواطلبی (Isolationism): مراودات دیپلماتیک، اقتصادی، فرهنگی و ... با دیگر کشورها به حداقل میرسد. شرایطی مثل نیازهای داخلی، تهدیدها و فشارهای داخلی، ساختار نظام بینالملل موجب اتخاذ این سیاست میشود. این سیاست بیشتر در گذشته مشاهده میشده و امروزه وابستگی کشورها بیشتر شده است.
به طور کلی دولتهای منزوی به دنبال حفظ وضعیت موجود هستند.
مثال: آمریکا از سال ۱۸۲۳ تا ۱۹۱۴ براساس دکترین مونرو اعلام کرد که به کشورهای اروپایی کاری ندارد و اجازهی نزدیک شدن دولتی به آمریکا را هم نمیدهد.
عوامل فلسفی؛ ایدئولوژیک، خودکفایی اقتصادی، موقعیت جغرافیایی در انزوا طلبی خیلی مهم است. مثلا انحصار آمریکا بین دو دریا عامل مهمی بود در دوری از جنگ و درگیری و همین باعث انزواطلبی و قدرت گیری آمریکا شد. دولتهای تجدیدنظر طلب نمیتوانند منزوی باشند. امروزه انزوا طلبی کمتر دیده میشود؛ چون وابستگی خیلی گسترده شده است.
۴. استراتژی اتحاد و ائتلاف (Coalition & Aliance): به معنای قبول تعهد است در برابر یک یا چند دولت دیگر در عرصههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، ... بیشترین جنبهی اتحادها در مسائل نظامی بوده است تا جنگ جهانی دوم. نیازهای داخلی یک کشور، فشارهای بینالمللی، نیازمندیهای ایدئولوژیکی، میزان تهدیدها، شرایط ژئوپلیتیکی و ... در اتخاذ این نوع استراتژی موثر است.
دو اتحاد معروف کنونی، ناتو و ...
گاهی ورود به ائتلاف، جنبهی بازدارندگی دارد.
گاهی برای افزایش نفوذ دیپلماتیک وارد ائتلاف میشود؛ برای افزایش چانهزنی.
در گذشته ائتلافها منطقهای داشتهاند ولی امروزه با از بین رفتن فاصلهها، اتحادها و ائتلافهای جهانی شکل گرفته است مثل اوپک.
به طور کلی منافع کشورها موجب ورود به ائتلافها میشود و آن برای امتیاز گرفتن است.
انواع اتحادها:
۱. اتحاد طبیعی: دو دولت خواستههای مشترک دارند، یا منافع موازی است که نیازی به ورود به اتحاد رسمی نیست؛ در زمان شاه ایران و اسرائیل این گونه بودهاند.
۲. اتحاد برای حفظ وضع موجود: برای حفظ ساختارها، حفظ نظام بینالمللی؛ کنگرهی وین.
۳. اتحاد تجدیدنظرطلبانه: دولتهایی که وارد اتحاد میشوند و قصد دارند وضعیت موجود را تغییر بدهند و شرایط موجود را به نفع خود نمیبینند مثل آلمان، ایتالیا و ژاپن
۴. اتحاد دومنظوره: دو دولت دو مسئلهی به ظاهر متعارض را همزمان پیگیری میکند. مثلا همراهی با رقیب برای شکست دشمن مشترک. مثل همکاری ایران و آمریکا برای نابودی القاعده
نحوهی از بین رفتن اتحادها: ۱) عملی شدن هدف: وقتی دولتها به هدف خود رسیدند، اتحادها از بین میرود. مثل اتحاد آمریکا و شوروی پیش از جنگ سرد در جنگ جهانی ضدآلمان. ۲) عملی نشدن هدف: مثال: تشکیل جمهوری عربی متحده سوریه و مصر در زمان جمال عبدالناصر که چون شعارهای عبدالناصر به ثمر ننشست، از هم پاشید.۳) اختلاف طرفین معاهده، مانند چین و شوروی بعد از جنگ جهانی دوم. ۴) تغییر هدف یک متحد، مثل پیمان بغداد ۵) روی کار آمدن نخبگان جدید؛ مثل بعد از انقلاب اسلامی یا بعد از فروپاشی شوروی
مولفههای موثر در شکل گیری سیاست خارجی:
مدل قیف ارائه شده توسط "روِزنا"
منابع خارجی ( External sources): ماهیت نظام بینالملل و محیط بیرونی یک کشور بر سیاست خارجی آن موثر است. ساختار نظام بینالملل، نوع تقسیم قدرت در نظام بینالملل، ساختارهای مادی و غیرمادی (هنجاری)، برخی قواعد و مقررات بینالمللی مثل حقوق بینالملل، سازمانهای بینالمللی تاثیرگذار است. لذا ساختار نظام بینالملل میتواند فرصتها و چالشهایی را در نحوهی سیاستگزاری خارجی کشورها ایجاد نماید.
محیط اجتماعی (Social sources): تمام متغیرهای غیردولتی و غیرحکومتی که جنبه ملی دارند. مانند مولفههای فرهنگی، خصوصیات و ارزشهای ملی، فرهنگ سیاسی مردم، ایدئولوژی و مذهب، مولفههای تاریخی، متغیرهای جغرافیایی، از جمله منابع انرژی، جمعیت، موقعیت ژئوپلیتیکی ...، متغیرهای اجتماعی، جامعه مدنی (نقش علما و روحانیون در ایران، لابیهای صهیونیستی در آمریکا)، افکار عمومی، نوع نظام اقتصادی، پیشرفته بودن یا عقب ماندگی کشور...
منابع خارجی شامل سه دسته است: ماهیت نظام بینالملل، ساختار نظام و روابط با سایر کشورها که اثرگزار است.
ماهیت نظام : ۱. آنارشیک ⬅ مبتنی بر بیاعتمادی است.
۲. وابستگی متقابل ⬅ مبتنی بر همکاری است.
ساختار نظام: توزیع قدرت ⬅ منظور قطعیت است (نوع قطببندی)
روابط با سایر کشورها: مثلا روابط با سایر کشورها برای ایران اثرگزار است؛ همسایگان ایران بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران موثر است.
منابع حکومتی(Govermental sources): ساختارهای حکومتی که بر گزینشهای سیاست خارجی اثر میگزارد مثل ماهیت نظام سیاسی که میتواند باز یا بسته باشد؛ دموکراتیک یا اقتدارگرا باشد. در نظام اقتدارگرا، تصمیمات سیاست خارجی شخصی، به سرعت و با ریسک بالا گرفته میشود ولی در نظام دمکراتیک با دقت بالا و سرعت کمتری اتخاذ میشود. نوع ساختار حکومتی نیز موثر است.این که سیستم ریاستی باشد یا شبه ریاستی یا پارلمانی، اثرگزاری متفاوت میشود. مثلا در نظام ریاستی آمریکا؛ رئیسجمهور فرمانده کل قوا است، اعلان جنگ و صلح با او است. در راس این ساختار قانون اساسی است که میتواند سیاستگزاریهای خارجی را تعیین کند. بوروکراسی سیاست خارجی نیز موثر است. مثلا در آمریکا جلسات هیات دولت به طور منظم و منسجم برگزار نمیشود، بلکه در ایران قانون اساسی بخشی از قانون گزاری را به مصوبات هیات دولت موکول کرده است. جایگاه افراد در نظام حکومتی موثر است
منابع نقشی (Role sources): دلالت دارد بر تاثیر مقام بر رفتار صاحب مقام؛ یعنی تاثیراتی که پست و شغل بر رفتار افراد دارد. برخی پستها محدودیتهایی را برای افراد ایجاد میکنند. نقشی که بر افراد تحمیل میشود، موثر است.
نکته: نقش با متغیرهای فردی رابطه معکوس دارد؛ یعنی هر چه شخصیت فرد قویتر باشد، نقش او ضعیفتر است. به عبارت دیگر اوست که بر نقش سوار است نه نقش بر او. مثلا شخصیت آقای لاریجانی به گونهای است که هر جا که میرود و در هر پستی قرار میگیرد، دوست دارد سازمان و نهاد مربوطه را به طور گسترده تقسیمبندی کند.
منابع فردی ( Individual sources): همانطور که در گذشته گفته شده، سطح تحلیل فردی کوچکترین سطح تحلیل است. خصوصیات فردی مثل: نحوهی تحلیل افراد، تربیت افراد، جایگاه اجتماعی افراد، جامعهپذیری افراد و ... در سیاستگزاری خارجی موثر است. سلامت افراد نیز تاثیرگزار است. حضور آقای ظریف در مذاکرات بر روی ویلچر مناسب نبود و پرستیژ ایران را کمی خراب کرد. روحیات و خلقیات افراد موثر است. خصوصا در شرایط بحران جایگاه مهمتری مییابد. میزان گیرایی فرد، تمرکز او، اعتقادات شخصی، تجارب گذشته همه و همه اثرگزارند بر سیاستهای خارجی.
مهمترین ابزار، دیپلماسی است.
دیپلماسی (Diplomacy): گاهی آن را مترادف سیاست خارجی میدانند.
گاهی آن را مترادف با مذاکره یا فرآیند انجام مذاکره میخوانند.
دیپلماسی به معنای اداره و دستگاه سیاست خارجی یک کشور است.
توانایی مشخص یک دولت در رفتار بینالمللی بروز میدهد.
دیپلماسی به معنای فریبکاری و دغلکاری (با جنبهی منفی میبینند)
تعاریف دیپلماسی:
_ شیوه اجرای سیاست خارجی در معنای کلان
_ روش تعدیل و مدیریت افراد رفتار در روابط خارجی یک کشور
_هنر مذاکره به منظور حداکثر نمودن منافع ملی
_ ارتقای منافع ملی از طریق ابزارهای مسالمتآمیز (تعریف مورگنتا)
دیپلماسی و روابط خارجی رابطهی مستقیم دارند. دیپلماسی، سیاست نیست، بلکه شیوه و روش اجرای سیاست خارجی است.
کارکردهای دیپلماسی:
۱. بیان اهداف یک کشور به شیوهی قابل حصول و ابزارهای موجود: اگر از تواناییها آگاه نباشیم به هدف نمیرسیم. اگر از تواناییها کمتر استفاده کنیم یا در تواناییهای خود غلو کنیم ما به هدف خود نمیرسیم.
۲. ارزیابی اهداف سایر بازیگران: ارزیابی این که طرف چه میخواهد، ما را در مذاکره پیش میبرد. ارزیابی از طریق سیاستهای اعلامی معمولا حاصل نمیشود. باید نیت طرف را شناخت.
۳. ایجاد سازگاری میان منافع متعارض بازیگران مختلف: هنر دیپلمات است که با قدرت چانهزنی خود، بیشترین سود و کمترین ضرر را برای کشور حاصل کند. توان اقناع، چانهزنی و نزدیک کردن منافع در دیپلمات.
۴. استخدام ابزارهای مختلف جهت تامین منافع: اقناع، تهدید، تطمیع، ...
وظایف دیپلماتها: _ حمایت از اتباع در خارج
_ نمایندگی کشور
_ انجام مذاکره
_ کسب اطلاع و ارزیابی مسائل کشور مقابل
_کمک به تصمیمسازی و تصمیمگیری
نکاتی در مورد دیپلماسی: دیپلماسی، هنر است؛ فن است؛ به یک معنا علم نیست؛ دیپلماتها محتاط هستند؛ خوشبین هستند. ادبیات دیپلماتیک متفاوت و پیچیده است. برخی اصطلاحاتی دارند که فقط خودشان میفهمند.
انواع دیپلماسی:
دیپلماسی سنتی: به لحاظ ساختاری، فرآیندی و دستور کار متفاوت از دیپلماسی مدرن است.
به لحاظ ساختاری، مربوط به دولت - دولت است + دیپلماسی شخص بوده است و معمولا بین شاهزادگان دولتها بوده است + دیپلماسی غیر تخصصی بوده است ؛ یعنی بوروکراسی مشخص نداشته است. + نامنظم است + منافع روی نقشه تعریف میشده است.
به لحاظ فرآیندی، به طور شخصی، دو جانبه، مخفی و بدون وجود قوانین مصونیتهای امروزی بوده است. دستور کار محدود به خواست حاکمان بوده است. حیطهی دیپلماسی سنتی، محدود به جنگ و صلح است.
دیپلماسی مدرن: مربوط به قرن ۲۰، منظم است، متولیاش وزارت خارجه است. سازمانهای بینالمللی ورود پیدا کردهاند. دولتها تنها به لحاظ فرآیندی، معاهدات و مقررات بینالمللی، دیپلماسی را چهار چوب مند میکنند.
دیپلماسیهای جدید آشکار و چندجانبه هستند.
حساسیت افکار عمومی در دیپلماسی مدرن بیشتر شده است.
دیپلماسی آشکار: مشخص است، یعنی کلیات گفته میشود.
مبدع آن، نیلسون، بوده است.
دیپلماسی پنهان: بخش عمدهی مذاکرات، پنهان است.
دیپلماسی سازمانهای بینالمللی: به دلیل گسترده شدن سازمانهای بینالملل؛ نیاز به دیپلماسی را بالا برده است.
دیپلماسی مسیر دوم (Track 2): دیپلماسی اشخاص غیردولتی و غیر حکومتی است. معمولا از این نوع دیپلماسی در شرایط ویژه استفاده میشود. تبعات آن برای دولتها کمتر است چون جنبهی غیر رسمی دارد.
دیپلماسی دیجیتالی: نوعی دیپلماسی در فضای مجازی و بر اساس تکنولوژیهای روز و بر اقتضای زیرساختهای اطلاعاتی و ارتباطی صورت میگیرد و پاسخی است در برابر مجموعه تحولات سریع و دائمی در خدمات خارجی دولتها.
پاسخی است به همگرایی ساختار و عملکرد دستگاه دیپلماسی به این معنا که وزارت امور خارجه مجبور است که اعمال خود را از طریق فضای اینترنت و ... انجام دهد و باعث تمرکز است.
پاسخی است به ماهیت اطلاعات در عصر فعلی به سرعت تولید و پردازش میگردد.
حذف بسیاری از تشریفات است.
پاسخی است به تخصصی شدن و تحرک و سرعت بالای دیپلماتها.
شفافیت و پاسخگویی وزارت خارجه در بستر دیپلماسی اهمیت مییابد.
توسعه و پیشرفت روابط بینالملل در فضای دیپلماسی عمومی.
ویژگیهای دیپلماسی دیجیتال:
شبکهای بودن و فضای قابل انعطاف آن است نسبت به دیپلماسی سنتی انعطاف پذیر است.
کارآمد بودن و مدیریت زمان.
کاهش هزینهها.
چند بعدی بودن، مربوط به روابط دوجانبه نیست.
پاسخگویی و مسئولیت پذیری بیشتر.
ابزارهای دیپلماسی دیجیتالی: در سایتها/ فضای اینترنت و اینترانت / سفارتخانههای مجازی/ بانکهای اطلاعاتی...
چالشهای دیپلماسی دیجیتالی ⬅ مهمترین چالش این است که هنوز اهمیت روابط دو جانبهی سنتی و حضوری کاهش نیافته است. نکتهی دیگر بدبینیهایی است که نسبت به امنیت این شبکهها وجود دارد. چنانکه اکنون جاسوسیهای آمریکا بیانگر همین مسئله است. نکتهی بعد واکنش دیپلماتهای کهنهکار و تعامل با شبکههای جدید است. چالش چهارم، تروریسم امنیتی است. پنجمین چالش این است که لازم است آموزش داده شود ( فقدان مهارت). این نوع دیپلماسی وابستگی شدید به فناوری را سبب میشود.
دیپلماسی پارلمانی: در دو مقوله تقسیمبندی میشود: یکی فعالیتهای بینالمللی پارلمان یک کشور، دوم نهادهای فراملی پارلمانی( سازمانهایی که نقش فراملی دارند)
فعالیتهای بینالمللی پارلمانی: ملاقات رسمی و غیر رسمی با پارلمانهای دیگر کشورها / نقش گروههای دوستی پارلمانی که گاهی ماموریت مشخص پیدا میکنند. / مطالعه و بررسی طرح سوال و استیضاح وزارت خارجه و دیپلماتها
نهادهای فراملی پارلمانی: مثل اتحادیه بینالمجالس عربی، اتحادیهی بینالمجالس، پارلمان بینالمجالس آسیائی، پارلمان اروپا، آفریقا: حل و فصل منازعات بینالمللی با نظارت بر انتخابات کشورها، مبارزه با تروریسم، مسائل اقتصادی و نظامی و ...
نکات: نکته۱: در دیپلماسی پارلمانی: نهادهای مختلف یک پارلمان و مجلس میتوانند تاثیرگزار باشند؛ از کمیسیونهای مختلف تا کمیتههای مشورتی.
نکته ۲: در دیپلماسی پارلمانی شیوههای رسمی و غیر رسمی وجود دارد.
نکته ۳: در دیپلماسی گاهی برخی افراد، جایگاه ویژهای مییابند.
نکته ۴: دیپلماسی پارلمانی، میتواند انعکاس نظرات مردم باشد.
نکته ۵: دیپلماسی پارلمانی میتواند مجرای ارتباط شهروندان مختلف با هم باشند.
دیپلماسی عمومی:۱. برنامههای مورد حمایت دولت که با هدف اطلاع رسانی و تاثیرگذاری بر افکار سایر مردم کشورها.
۲. شامل برنامههایی است از جمله انتشار کتب، آموزش زبان، نمایشگاهها و جشنوارههای فرهنگی؛ داریو و تلویزیون، همایشها، فیلم و سینما و ...
۳. تاثیرگزاری بر نگرش عمومی مردم کشورهای دیگر برای شکلدهی افکار عمومی.
۴. برخی آن را معادل تبلیغات و پروپاگاندا میدانند.
۵. تعریف NSA: تقویت منافع ملی از طریق شناخت، اطلاع رسانی و تاثیرگزاری بر مردم کشورهای دیگر و گسترش همکاریهای خارجی با آنان.
*دیپلماسی عمومی از فرهنگ، تبلیغات و ...
*آلمان، فرانسه، چین و آمریکا از پیش روان دیپلماسی عمومی است.
ابزارهای دیپلماسی عمومی: رسانههای صوتی، تصویری، اینترنتی ⬅ BBC از قدیمیترین رسانههای دیپلماسی عمومی است./ تبادلات علمی- دانشجویی ⬅ بورسهای دانشجویی/ انتشارات کتب، مجلات/ ورزش/ تبادلات فرهنگی، سینما، هنر، تئاتر/ بازیهای رایانهای/ شبکههای ماهوارهای/ تبلیغات
* در پیشبرد سیاست خارجی، ابزار اقتصادی نقش مهمی دارد؛ در مقولههای زیر:
۱. تعرفه، کاهش یا افزایش تعرفهی واردات و صادرات، موجب تنبیه یا تشویق کشور مقابل میشود.
۲. سهمیه بندی
۳. تحریم و فشار
۴. تحریم مبادلهی کالا
۵. اعطای وام و اعتبارات
۶. تنظیم لیست سیاه
۷. صدور مجوز خاص
۸. مسدود کردن (بلوکه کردن) داراییها
۹. فروش نظامی یا توقف آن
۱۰. کمکهای اقتصادی خارجی ( Foreign Aid): تضمین کردن سیاستها از طریق کمکهای اقتصادی، مانند کمکهای اقتصادی آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم برای بازسازی کشورهای اروپایی.کمک اقتصادی بلاعوض است.
اهداف کمکهای اقتصادی: تقویت صلح و امنیت بینالمللی. حمایت حقوق بشر. تقویت دموکراسی، بهبود رفاه اقتصادی کشورها، جلوگیری از بلایای طبیعی، گاهی پوششی است برای انجام کارهای دیگر مانند جاسوسی،فروش سلاح و ...،اهداف ایدئولوژیک، منافع تجاری را تامین کردن، مبارزه با تروریسم.
شیوههای کمک اقتصادی: پول نقدی، کالا و تجهیزات، زیرساختهای اجتماعی را تقویت کردن، آموزش دادن و انتقال تجربیات.
ابزارهای دخالت جویانه سیاست خارجی: ۱. عملیات مخفی و مداخله نظامی: فروش سلاح، تجهیز نیروی نظامی، اقدام به جنگ
۲. اقدامات براندازانه، کودتا، جاسوسی
۳. جنگهای چریکی، پارتیزانی در سطح کوچکتر و موقت
۴. جنگ رسمی. آخرین مرحله از طرف ابزارهای سیاست خارجی است.
*به طور کلی همه ابزارهای سیاست خارجی را ذیل دیپلماسی قرار داد.
در مورد ارتباط میان نظریات روابط بینالملل و سیاست خارجی سه دیدگاه وجود دارد:۱. دو حوزه جدا از هم هستند، روابط بینالملل یک فضای کلی را تبیین میکند ولی سیاست خارجی تصمیمات یک کشور است.
۲. دو حوزه مکمل هم هستند. یک حوزه کلانتر و حوزه دیگر خردتر است. گاهی سیاست خارجی بر نظریات روابط بین تاثیر دارد و گاهی برعکس.
۳. نظریات روابط بینالملل اصل و مادر است. اما نظریات سیاست خارجی نتیجه و فرزند میباشد.
تطبیق صد در صد یک نظریه بر اعمال سیاست خارجی یک کشور عملا غیرممکن است.
رئالیسم و سیاست خارجی:
مولفههای رئالیسم
۱. دولت محوری: بازیگر اصلی دولت است.
۲.خودمحوری: برای بقا فقط متکی به خود است.
۳. قدرت محوری: منافع هم بر اساس قدرت تعریف میشود.
۴. اصول اخلاقی. را نمیتوان بر حسب منافع سنجید؛ منافع بر اخلاق اولویت دارد.
۵.حقوق بینالملل و نهادهای بینالمللی با بدبینی دیده میشوند.
۶. سیاست بین.الملل را منازعه آمیز و جهت کسب و افزایش قدرت میبینند، جنگ جز لاینفک روابط بینالملل است.
۷. رئالیستها بر توازن قوا تاکید دارند.
۸. نظام بینالملل را آنارشیک تعریف میکنند.
۹. عدم اعتماد، فضای بدون اطمینان
۱۰. منافع را ابدی و تغییر ناپذیر میدانند.
۱۱. انسان شناسی بدبینانه، انسان گرگ انسان است.
مکاتب رئالیستی: ۱. رئالیسم کلاسیک مربوط به مباحث غیرعلمی و غیر روشمند است. تا جنگ سرد و تشکیل روابط بینالملل فضای حاکم مبتنی بر رئالیسم کلاسیک بوده است. روش آن تاریخی است.
نئورئالیسم: تاثیر ساختار بر دولت و فرد بررسی میشود. دو شاخه رئالیسم تدافعی و تهاجمی از آن استخراج میشود. در رئالیسم تهاجمی اصل افزایش قدرت است. و در رئالیسم تدافعی افزایش امنیت اصل است.
رئالیسم نئوکلاسیک: تلفیق سطح اول و سطح دوم است. فضا تاثیرگزار است ولی دولتها هم میتوانند بازیگری خودشان را داشته باشند.
نظریات رئالیسم:
موازنه قوا: مانع تمرکز قوا میشود.، موازنه تهدید، ثبات هژمونیک: دولتها به دنبال این هستند بخشی یا تمام نظام بینالملل را در اختیار بگیرند.
انتقال قدرت: زمانی است که یک قدرت رقیب قدرت هژمون را تضعیف کند و جای هژمون را میگیرد.
تاثیر نظریات رئالیسم بر سیاست خارجی:
اشتباهات تحلیلی: ۱. بگوئیم آنارشی یا منازعه مفروض صد در صدی رئالیسم است. پیشفرض رئالیسم آنارشی و منازعه نیست اما منظومه فکری رئالیستی در شرایط آنارشی و منازعه جواب میدهد، مثال: اروپا در بالکان؛ ۲. اگر منازعه را مفروض رئالیسم بدانیم، دیگر شرایط مسالمت آمیز معنا ندارد. مفروض نباید منازعه باشد ولی در شرایط منازعه جواب میدهد. رئالیست فقط در شرایط منازعه و رقابت جواب میدهد. نه در شرایط دیگر. در این روش اصل بر رقابت و منازعه است. بنابراین در غیر این شرایط جواب نمیدهد، چون خودش وارد نشده است.
نمونههای تحلیلی از سیاست خارجی کشورها مبتنی بر رئالیسم- در سال ۱۹۹۰ میلادی ارزیابی وزیر جنگ روسیه تزاری: دولت روسیه خواهان حفظ وضع موجود است که نیازی برای گسترش مناطق سرزمینی جهت تامین منافع ندارد. با هر گونه تلاش برای گسترش سرزمینی باعث ایجاد اتحاد و ائتلاف علیه ما میشود. باتوجه به قدرت روسیه در صورت رخ دادن و ایجاد اتحاد علیه روسیه؛ روسیه توان مقابله با آن را ندارد. در نتیجه روسیه باید در جهت تنشزدایی پیش برود و وضعیت موجود را حفظ کند. این ارزیابی بر پایه نظریه موازنه تهدید و معمای امنیتی است.
در سال ۱۹۰۷ میلادی یک دیپلمات انگلیسی در نامهای به دولت: حواستان به قدرت گرفتن آلمانیها باشد. تاکید دارد بر بازدارندگی آلمانیها.
تلگراف جورج کنان معروف به تلگراف طولانی، ۱۹ میلادی: شوروی به یک تهدید ملی تبدیل میشود و تهدیدی برای ماست، باید بازدارندگی کرد.
-کسینجر در دهه ۷۰ میلادی قدرت آمریکا رو به افول است و آمریکا تمام توان خود را برای بازدارندگی شوروی صرف کرده، ما باید از توان خود ضد شوروی کم کنیم و به جای آن با مخالفان شوروی متحد شویم.
- برنامه هستهای ایران: غرب میگوید هستهای شدن ایران خطرناک است. انتقال سلاح هستهای به مخالفان آمریکا و اسرائیل صورت میگیرد. افزایش احتمال جنگ را موجب میشود و معمای امنیتی ایجاد میکند و لذا سایر کشورهای منطقه به دنبال تولید سلاح پیش خواهند رفت.
تحلیلهای غلط رئالیستی
۱. پیشبینی رئالیستها مبنی بر پایان ناپذیری جنگ سرد؛ چون ساختار بینالملل ادامه جنگ را اقتضا میکرد ولی به شرایط داخلی توجه نداشتند.۲. پایان جنگ سرد موجب ایجاد جنگهای عمده در اروپا میشود؛ در حالی که چنین اتفاقی نیفتاده است؛ چرا که دیدگاه بسیط داشتند.
۳. معتقد بودند که پس از جنگ سرد نظم جدید جهانی بر ضد آمریکا شکل میگیرد؛ نظریه همگرایی به جای آن ایجاد شد.
لیبرالیسم:
مولفهها⬅ به ذات بشر خوشبین هستند، خوی درندگی ندارند.
- بر اخلاقیات تاکید دارند.
-تاکید بر همکاری بینالمللی
- تاکید بر حقوق و نهادهای بینالمللی. آنارشی نظام را نهادهای بینالمللی کاهش میدهند.
- جنگ و منازعه قابل کنترل و مهار است.
- تاکید بر منافع مشترک بشری
- اعتقاد بر بازی با حاصل جمع غیر صفر (بازی برد برد)
- امنیت لزوما امنیت سختافزاری نیست.
- تاکید بر امنیت دستهجمعی به جای خوداتکایی
- تلاش برای ارزشهای لیبرالیستی
اشکال و ویژگیهای لیبرالیسم در سیاست خارجی:
۱. صلح لیبرالی: مبتنی بر این است که دموکراسیها نمیجنگند.
۲. ستیزهجویی نسنجیده کشورهای لیبرال و غیرلیبرال⬅️ ظلمهای کشورهای لیبرالی بر کشورهای غیر لیبرال با بهانههای دموکراسی، حقوق بشر، دفاع از خود، دفاع از سرزمین مقابل.۳. عافیت طلبی و انزواطلبی: کاهش تمایل به حضور در عرصه بینالمللی که موجب شکستهایی برای آنها نیز شده است. سیاست سازش (Appeasement)
سیاستهای تنها در کشورهای لیبرالیستی:
کشورهای لیبرال از سایر کشورهای لیبرالیستی دفاع میکنند، به نفع آنها تبعیض میکنند، حاکمیت کشورها را برای دفاع از هممسلکان خود نادیده میگیرند.
تضمین حقوق فردی و مدنی، گسترش بازار آزاد
ورود به جنگ برای ایجاد دموکراسی، مثل حمله به عراق و افغانستان
حفظ صلح بین اعضای ائتلاف، مثل ناتو، سازمان تجارت جهانی
گسترش ارزشهای لیبرالی از طریق قدرت نرم یا سخت
تلاش برای الهامبخشی
مداخله
روابط کشورهای لیبرال و غیرلیبرال معمولا شکننده است و فضای بین انها بیاعتمادی است. اما روابط کشورهای لیبرالی با هم دیگر مناسب است و مبتنی بر همکاری. لیبرالها معتقدند نظام آنارشی حاکم است لکن میگویند این آنارشی قابل کنترل است.
سادهانگاری [ Constructivism]
یک سیر منطقی را برای خروجی و نتیجه نظریات خودشان در سیاست خارجی در نظر میگیرند.
هنجارها و ارزشها ⬅ هویت ⬅ منافع ⬅ نقشها و اهداف سیاست خارجی ⬅ سیاست خارجی ( خروجی)
مثال: سیاست خارجی ایران در قبال اسرائیل بر پایهی یک سری ارزشها مثل انقلابیگری، شیعه بودن و مسلمان بودن شکل گرفته؛ یک هویت برای ما ایجاد کرده؛ منافعی برای ایران اقتضا میکند؛ نقش سنگر انقلاب را برای ایران ایجاد کرده است؛ استکبارستیزی و حمایت از مستضعفان هدف سیاست خارجی شده است.
هویتها چگونه شکل میگیرد؟ درک جمعی و فهم اجتماعی، ساخت جمعی فضای بینالاذهانی مشترک که در طول زمان ایجاد میشود، عامل شکلگیری هویتهاست. لذا سازهانگاران بر فهم اجتماعی بیش تر از مسائل مادی توجه میکنند. (آمریکا و اسرائیل هر دو سلاح هستهای دارند ولی چون فهم مشترک و توافق گفتمانی دارند، مشکلی به وجود نمیآید) اگر ارزشهای دوستانه داشته باشند به سمت همواری میروند ولی اگر ارزشهای خصمانه داشتند به سمت جنگ میروند.
نمونههایی از تحلیلهای سازه انگاری:
در رویکرد رئالیستی فقط به خروجی سیاست خارجی توجه میشود. لکن در سازهانگاری، منافع و اهداف اجزا دستگاه سیاست خارجی نیز در نظر گرفته میشود. روابط و برهم کنش این قسمتها خروجی را شکل میدهند. البته فقط روابط بینالملل بین اجزا تاثیرگزار نیست. بلکه میتواند محیط پیرامونی هم موثر باشد. ممکن است هنجارهای بینالمللی و یا تعهدات بین المللی و ... در شکل گیری سیاست خارجی اثرگزار باشد. سازهانگاران مسائل مادی را نادیده میگیرند. ولی رئالیستها هنجارها را نادیده میگیرند.
جنگ سرد چرا تمام شد؟ سازهانگاران میگویند این زمانی بود که در ذهن خود رقابت را کنار گذاشتند. در حالیکه رئالیستها میگویند یک طرف جنگ تضعیف شد و این موجب پایان جنگ سرد شده است. لیبرالیستها میگویند همکاری موجب پایان جنگ میشود. لیبرالیستها استفاده از همکاری و نهادهای بینالمللی به طور عملی را در نظر میگیرند. در واقع لیبرالیستها اقدام عملی را مد نظر دارند.
اتحادیهی اروپا، حقوق شهروندان و مهاجرین. رویکرد رئالیستی: نباید اجازه دهیم، چون خودمان بیکار داریم.
سازه انگاری: بر اساس یک فضای بینالاذهانی و همگرایی، لازم است این قضیه را بپذیریم.
تاثیر هنجارهای بینالمللی بر تصمیمات داخلی یک کشور، مثل حقوق بشر. در کشور ما هم تا حدود زیادی هنجارهای بینالمللی مربوط به حقوق بشر را پذیرفتهایم.
تصمیمگیری در سیاست خارجی [ Decision -making in F.R]
بخش مهمی از سیاست خارجی، تصمیمگیری است. همیشه مورد بررسی است و مدلهای مختلفی از آن نتیجه شده است.
مفهوم تصمیمگیری- انتخاب یک راه از میان راههای موجود.
تعریف ۲؛ فرآیند انتخاب شیوه عمل خاص برای حل یک مسئله مشخص
تعریف ۳: عمل گزینش میان راهحلهای جایگزین یا آلترناتیوهای موجود که در مورد آنها یقین و قطعیت نداریم.
تعریف ۴: تصمیمات، برون دادهای یک نظام سیاسی هستند که از طریق آنها، ارزشها به نحو اقتدارآمیز در داخل جامعه تزریق میشود.
بعد از جنگ جهانی دوم، نظریات تصمیم گیری در سیاست خارجی گسترش یافتند و افرادی مانند: Sapin, Brooke, Allison, Simon, Snyde از نظریهپردازان آن هستند.
ویژگیهای تصمیمگیری در سیاست خارجی: ۱. طیف گستردهای از اهداف، گزینهها و طرحهاست. ۲. مخاطبان ( بازیگران) متفاوت هستند که لزوما همسان نیستند و واکنشهای مختلفی وجود دارد. مثال آمریکا در تصمیم گیری حمله به عراق، مخاطبان مختلفی را پیش رو دارد: کشورهای موافق/ متحد/ اسلامی/ گروههای تروریستی. ۳. رسیدن به اجماع بین بازیگران سیاست خارجی بسیار سخت است. هم در داخل و هم در خارج.
۴. کنترل پیامدها دشوار است.
۵. منابع گسترده در مواردی و گاهی هم محدودیت منابع میتواند موجب مشکلاتی در تصمیمگیری شود.
۶. فقدان تجارب گذشته. گاهی منحصر به فرد بودن گزینهها، تصمیمگیری را دشوار میکند. آمریکا برای حمله به ایران نمیتواند از تجارب جنگ عراق و حمله به عراق استفاده کند و از همان تجارب بهره گیرد، چون کاملا شرایط ایران متفاوت تر از عراق است.
۷. دشواری سنجش و ارزیابی اقدامات.
۸. یک فضای نااطمینانی و ریسک در سیاست خارجی وجود دارد.
۹. تفاوتهای فضای ارزشی بازیگران مختلف، رسیدن به توافق را دشوار میکند.
۱۰. وجود فاصله زمانی بین مواجهه با یک مشکل و بروز مشکلات مختلفش و همهی جنبههایش.
ساختار تصمیمگیری: منظور، سلسله مراتب جایگاه سیاستمداران و نهادهای تصمیم گیرنده و درگیر است.
فرآیند تصمیمگیری: نحوهی تبدیل دادهها به خروجی
عوامل و منابع موثر در تصمیم گیری: چهارچوب تحلیلی است که کمک میکند به ما برای درک نحوه تصمیمگیری در سیاست خارجی کشورها.
۱) مدل بازیگر خردمند / عقلانی تصمیمگیری [ Rational Actor model]; گراهام آلیسون
انسان را موجودی عاقل و خردمند تصور میکند که بر اساس خرد خودش در یک فرآیند هزینه فایده؛ منافع و مضرات یک سیاست را در نظر میگیرد و به یک نتیجه میرسد.
مفروضات: تصمیمگیری را در شرایط کامل بودن اطمینان لحاظ میکند/ تصمیم گیرنده تمام اطلاعات را در اختیار دارد و توان استفاده از آن را هم دارد / معیارها و ملاکهای انتخاب مشخص اند/ تصمیم گیرنده دارای یک نظام رجحان منطقی است/ تصمیم گیرنده ضمن برخورداری از توان محاسبهی سود و زیان هر گزینه میتواند آنها را با هم مقایسه کند و با آزادی کامل انتخاب کند / در چهارچوب مفروضات، تصمیمگیرنده قادر است بهترین تصمیمها را بگیرد.
در این مدل تصمیم گیرنده به چند سوال زیر پاسخ میدهد:
۱. مسئله چیست؟ راه حلهای این مسئله چیست؟
۲. هزینهها و فواید هر راه حل چیست؟
۳. ارزشها و منافع ملی در مورد هر راه حل چیست؟
۴. محدودیتهای استراتژیک اقدام چه تاثیری در برونداد سیاست خارجی دارد؟
انتقادات نسبت به این مدل
مبنای این مدل رئالیسم است و بر اساس سود و هزینه فایده است.
۱. عواطف انسانی را در این فرایند لحاظ نمیکند. انسان را مانند ماشین و کامپیوتر فرض میکنند.
۲. همیشه اهداف مشخص نیست و گاهی مبهم است.
۳.شناسایی همه گزینهها و راه حلها ممکن نیست.
۴. عواقب اتخاذ برخی راهحلها مشخص نیست.
۵. سوء برداشت از مسائل
۶. دسترسی کامل به اطلاعات
۷. تصمیمگیری مطلوب همواره ممکن نیست. چون عقلانیت ما محدود است و اطلاعات کامل و صحیحی همواره نداریم.
۹. گاهی وجود غیرعادی تصمیمگیری باعث میشود تفاسیر صورت گرفته تحت تاثیر قرار بگیرد و مسائل ارزشی و هنجاری و اخلاقی در تصمیمگیریها دخیل میشود. لذا محدودیتهایی در عقلانیت ایجاد میکند.
نکته: عقلانیت یک مفهوم سیال است. برداشت از عقلانیت متفاوت است؛ در شرایط مختلف و توسط افراد مختلف. مثلا عملیات انتحاری و شهادتطلبانه برای مسلمانان یک کار عقلانی است ولی نزد غربیها که مادی نگر هستند، خیر.
۲. مدل تصمیمگیری رضایت بخش [Satis Fier]؛ سیمون
از آنجایی که تصمیمگیرنده نمیتواند به تصمیمگیری حداکثری برسد، رضایت بخشترین گزینه را انتخاب میکند. در این مدل به جای شرایط مطمئن در شرایط نامطمئن تصمیم گیری میشود. به جای عینیت عقلائی با ذهنیت عقلائی تصمیم گیری میشود. به جای اطلاعات کامل با اطلاعات محدود تصمیم میگیرند. با امکانات و منابع محدود تصمیمگیری میشود.
این مدل تلاشی است برای تصمیمگیری واقعبینانه.
مبنای این مدل عقلانیت نسبی است. آنچه امروز عاقلانه است ممکن است فردا عاقلانه نباشد.
ویژگیهای مدل رضایتبخش:
۱. انتخاب هدف و رسیدن به هدف، همیشه بر اساس یک الگوی ساده صورت میگیرد نه بر اساس الگوهای پیچیده انتزاعی.
۲. انتخاب راه همواره از میان مجموعهای از راه حلها صورت میگیرد که لزوما محدود به این موارد نباشد.
۳. تصمیم گیرنده ار برخی نتایج اطلاع دارد و همه نتایج را آگاهی ندارد.
۴. تصمیم گیرنده لزوما بهترین نتیجه را دنبال نمیکند؛ به دنبال رضایت بخشترین گزینه است.
۵. تصمیم گیرنده در چهارچوب فکری، روانی، ارزشی و تجربی تصمیم گیرنده شکل میگیرد نه صرفا در چهارچوب واقعیتهای خارج .
۶. عدم رضایت از نتیجه ممکن است موجب جستجوی بیشتر برای یافتن گزینههای بهتری میشود.
۳. مدل تصمیم گیرنده فزاینده/ افزایشی/ تجربی [ Incremental ]
عقلانیت محدود است. اطلاعات ناقص، کلی و مبهم است. فرصت تجزیه و تحلیل اطلاعات وجود ندارد. انسان نمیتواند همیشه تصمیم گیری مطلوب داشته باشد. تصمیم گیری مرحله مرحله است و هیچ مرحلهای تصمیم جامع نیست. در هر گام ارزیابی مرحله قبل صورت میگیرد و تلاش میشود برای مرحله بعدی، تصمیم بهتری اتخاذ شود.
۴) الگوی سیاستهای بروکراتیک/ دیوانی/ دیوان سالاری
در این مدل تصمیم گیری توجه به ساختار بروکراتیک سازمانهای دخیل در تصمیمگیری سیاست خارجی وجود دارد. اما فقط به ساختار توجه نمیکند. بلکه موارد زیر را فرا میگیرد:
نحوه برهم کنش، تعاملات، همکاری، رقابت، سلسله مراتب، نوع رهبری، دستگاههای دخیل در سیاست خارجی.
منافع سازمانی، نوع نگاه سازمانها در این مدل در نظر گرفته میشود. در این مدل؛ چند سوال پاسخ داده میشود.
۱. شبکه عملیاتی موجود در اتخاذ تصمیم سیاست خارجی کدام است؟
۲. هر یک از بازیگران در کدام موقعیت تصمیمگیری قرار میگیرند؟
۳. چگونه فشارهای کاری، تجربیات اشخاص و روندها، بازیگران سیاست خارجی را تحت تاثیر قرار میدهد؟
۴. اهرمهای قدرت هر یک از بازیگران چیست؟
۵. الگوی فرآیندسازی
تصمیم گیری در سیاست خارجی در این مدل، برونداد سازمانهای مهم در سیاست خارجی است. روابط سازمانها را مورد بررسی قرار میدهد. در افراد تمرکز ندارد.
لزوما هزینه فایدهها تحت تاثیر سیستم عقلانی نیست و ممکن است رویه سازمانها تاثیرگزار باشد.
سوالاتی که در این مدل تحلیلگر به دنبال پاسخگویی به آنها است:
نهادها و سازمانهای موثر در سیاست خارجی کدام است؟
کدام سازمان تا چه میزان در سیاست خارجی اثر میگزارند؟
در مجموع، تلاش میشود در این الگو، جایگاه سازمانها شناخته شود.
۶. مدل شهودی/ اکتشافی/ کاوشی
ذهن انسان تلاش میکند ساده سازی کند، چرا که فرآیند تصمیمگیری فرآیندی پیچیده است. انسان میخواهد به نتیجهای سریع برسد، به بهترین نتیجه برسد.یک سری تجارب، قضاوتها، استنتاجهای قبلی به تصمیمگیری کمک میکند. ذهن به محض ساده سازی تصمیم میگیرد. ولی ممکن است درستترین تصمیم نباشد.
۷. تصمیم گیری شهودی چندوجهی
در مرحله اول تمام راهحلهای موجود را در نظر میگیریم و بررسی میکنیم. به صورت عقلانی با روشهای دیگر ترکیب میشود بعد تصمیمگیری.
۸. مدل تصمیمگیری اسنایدر ( Snyder)
جدول ص ۲۶
متغیرهای داخلی + متغیرهای خارجی موثر ⬅ فرآیند تصمیم گیری ⬅ اقدام سیاست خارجی
متغیرهای داخلی:
۱. محیط غیرانسانی ⬅ منابع مادی
۲. جامعهی داخلی ⬅ انسجام/ توسعه
۳. محیط انسانی ⬅ فرهنگ/ نگرش/ هنجارها
⬇⬇️
ساختار اجتماعی
۱. جهت گیری ارزش مشترک ⬅ مادی / غیرمادی
۲. الگوهای نهادی مهم
۳. شاخصهای عمده سازمانی ⬅ نوع مدیریت، ساختار، هماهنگی
۴. تمایز نقشها ⬅ تخصصی شدن امور
۵. انواع مختلف گروهها ⬅ طبقات اجتماعی / زنان و ...
۶. پویشهای اجتماعی (افکار عمومی- جامعه پذیری)
سطح تحلیل اسنایدر، سطح تحلیل ملی است. بیشتر بر محیط انسانی تاکید کردهاست.
۹. مدل تصمیم گیری بروک (Brooke) و لیندبلوم (Lindblom)
⬆ درک زیاد
⬇ درک کم
تغییرات وسیع ➡
تغییرات کم ⬅
این مدل براساس دو متغیر درک و میزان تغییرات شکل گرفته است.
محیط ۱⬅ کاملا آرمانی است؛ چون معمولا کشورها در مواقع تغییرات زیاد، درک کامل و زیادی نسبت به وقایع ندارند. مثال [ مثال: فروپاشی شوروی یک تغییر وسیع است و آگاهی زیادی از تحولات شوروی نزد آمریکا بود]
محیط ۲ ⬅ در این حالت، تصمیمگیری عادی صورت میگیرد. رسمی و روزمره است.
محیط ۳⬅ گاهی کشورها محافظه کاری میکنند و تصمیم نمیگیرند. یا اگر تصمیمگیری کنند، تصمیم جزئی و با احتیاط صورت میگیرد.
محیط ۴⬅ [مثال: بیداری اسلامی برای ایران و همچنین امریکا]
۱۰. مدل جیمز روزنا
روزنا جز اولین نظریهپردازان سیاست خارجی است و مدلش چندین مولفه دارد:
۱. سطح داخلی و بینالمللی را تلفیق میکند. محذورات و مقدورات داخل و خارج لحاظ میشوند.
۲.به مسائل تاریخی توجه میشود ک رویکرد انتزاعی ندارد.
۳. به نقش قدرتهای بزرگ در نظام بینالملل توجه میکند.
۴. به تاثیر عوامل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی در داخل بر سیاست خارجی توجه میکند.
۵. سیاست خارجی میتواند براساس سیاستهای عالی، دانی یا تلفیق آنها متفاوت باشد.
۶. تلاش میکند در بحث سیاست خارجی تبیین علی ارائه دهد.
مدلش به پیش نظریه معروف است.
روزنا بر اساس چهار عامل کشورها را دستهبندی میکند. (مقدمه اول)
قدرت سیاسی { بزرگ/ کوچک}
قدرت اقتصادی{ توسعه یافته / عقب مانده }
جامعه { باز / بسته}
فرهنگ { رسوخ پذیر / رسوخ ناپذیر }
در گام بعدی سیاست خارجی کشورها. به سه دسته تقسیم میکند: مقدمه دوم
سیاستهای وجودی-حساس- پرستیژی
سیاستهای مادی (که مربوط به توسعه و رفاه است)
سیاستهای تلفیقی (حاشیهای)
تقسیم بندی منابع سیاست خارجی( مقدمه سوم)
فردی - نقشی - حکومتی ( دولتی)
اجتماعی( غیر حکومتی)
نظام بینالملل
بر اساس مناطق روزنا، هرچه ما از سطح قدرت بزرگ با اقتصاد پیشرفته با جامعه باز با فرهنگ رسوخ پذیر به سمت قدرت کوچک با اقتصاد عقب مانده جامعهی بسته و فرهنگ بسته میرویم، از نقشهای سازمانی و نهادی کاسته میشود و بر نقشهای فردی، خودکامگی و استبدادی افزوده میشود.
مثلا در یک کشور بزرگ با اقتصاد توسعه یافته و جامعه باز و فرهنگ رسوخ پذیر در سیاستهای مادی:
۱. نقش
۲. محیط نظام بینالملل
۳. مسائل اجتماعی
۴. حکومتی
۵. فردی
کشور کوچک |
کشور بزرگ |
نوع قدرت |
|||||||
عقب مانده |
توسعه یافته |
عقب مانده |
توسعه یافته |
وضعیت اقتصادی |
|||||
باز |
بسته |
باز |
بسته |
باز |
بسته |
باز |
بسته |
وضعیت سیاسی |
|
شخصی |
شخصی |
نقشی |
نقشی |
شخصی |
شخصی |
نقشی |
نقشی |
اولویت 1 |
|
سیستمی |
سیستمی |
سیستمی |
سیستمی |
نقشی |
نقشی |
اجتماعی |
شخصی |
اولویت 2 |
|
نقشی |
نقشی |
اجتماعی |
شخصی |
اجتماعی |
حکومتی |
حکومتی |
حکومتی |
اولویت 3 |
|
اجتماعی |
حکومتی |
حکومتی |
حکومتی |
سیستمی |
سیستمی |
سیستمی |
سیستمی |
اولویت 4 |
|
حکومتی |
اجتماعی |
شخصی |
اجتماعی |
حکومتی |
اجتماعی |
شخصی |
اجتماعی |
اولویت 5 |
|
کنیا |
غنا |
هلند |
چکسلاوی |
هند |
چین |
آمریکا |
شوروی |
مثال گذشته روزنا امروزه |
|
آسیای مرکزی |
کشورهای عربی |
اوکراین |
چین |
روسیه |
در مورد ایران: شخصی، نقشی، سیستمی؛ حکومتی، اجتماعی ( نظر استاد)
روزنا بعدا برای تکمیل مدل خود مولفههایی اضافه کرد؛ از جمله: روندهای تاریخی، سوابق ملتها، سمتگیری ارزشی کشورها، پیوند برقرار کردن بین محیط داخلی و خارجی با استفاده از مفهوم "تغییر" و برای نشان دادن آن یک ماتریس چهاروجهی طراحی کرد.
تغییرات خارجی
تغییرات خارجی | |||
کم | زیاد | تغییرات داخلی | |
پویا | متشنج | زیاد | |
عادی | باتدبیر |
کم |
در الگوی عادی، کشورها بر اساس یک فرآیند عادی، تصمیم گیری میکنند.
در الگوی با تدبیر، در داخل کشور، ثبات وجود دارد و تصمیمگیری با دقت و بررسی زیاد صورت میگیرد؛ مثل بیداری اسلامی برای ایران و آمریکا.
در الگوی پویا کشور دستخوش انقلاب یا انتخابات است. در چنین حالتی یک نوع شادابی و سرزندگی در تصمیمگیری وجود دارد.
در الگوی متشنج، تصمیمگیری با سرعت بالا صورت میگیرد. امکان اشتباه خیلی زیاد است. مثلا انتخابات است و در همسایگی کشور، جنگ در گرفته است. در این جا هم باید تغییرات داخلی را در نظر گرفت و هم مراقب تغییرات خارجی بود.
برای انطباق سیاستهای دولت با این تحولات، چهار نوع انطباق میتواند اتفاق بیفتد.
۱. انطباق رضایتمند ⬅ با حداکثر مطلوبیت، شما توانستهاید خودتان را با تغییرات سازگار کنید؛ راضی هستید.
۲. انطباق طغیانگرانه ⬅ تطبیق صورت میگیرد ولی با چالش زیاد، مشکلات فراوان، با بحران، با نوعی اجبار، راضی نیستید ولی مجبور هستید.
۳. انطباق محافظتی ⬅ بین این دوست. تلاش میشود جهت گیری کلی سیاست خارجی حفظ شود برعکس موارد قبلی که ممکن است از برخی اصول و ارزشها کوتاه بیایید.
۴ انطباق ارتقائی ⬅ نوعی رضایتمندی وجود دارد ولی بیشتر از رضایت معمولی، چرا که نوعی ارتقا در سطح سیاست خارجی شکل میگیرد.
۱۱) مدل برچر (Brecher)
برچر تلاش میکند که شرایطی که تصمیمات سیاست خارجی برآن اساس اتخاد میشود و عوامل موثر بر رفتار خارجی کشورها را در این مدل تبیین کند. نحوهی تعامل و و روابط محیط عملیاتی و محیط روانی را مشخص میکند. او متغیرها را بر همین اساس معین میکند که در محیط داخلی پنج متغیر و در محیط خارجی پنج متغیر است.
مدل برپچر
محیط عملیاتی | |
داخلی | خارجی |
1.نخبگان رقیب 2. گروههای نفوذ، 3. ساختار سیاسی 4. توانمندی 5. توانمندی نظامی | 1. نظام جهانی 2. نظام تابعه 3. نظامهای تابعه دیگر 4. روابط دوجانبه 5. روابط دوجانبه مسلط |
⬇
ارتباطات
⬇
نخبگان تصمیم گیری
⬇
محیط روانشناختی (ایستارها و نگرشها +تصور نخبگان) | |
داخلی | خارجی |
1.نخبگان رقیب 2. گروههای نفوذ، 3. ساختار سیاسی 4. توانمندی 5. توانمندی نظامی | 1. نظام جهانی 2. نظام تابعه 3. نظامهای تابعه دیگر 4. روابط دوجانبه 5. روابط دوجانبه مسلط |
⬇
تدوین سیاست خارجی
سیاستهای فرهنگی-منزلتی/ سیاستهای اقتصادی-توسعهای
سیاستهای سیاسی-دیپلماتیک/ سیاستهای نظامی-امنیتی
⬇
اجرا
نظام جهانی: الگوی روابط کشورها در سطح نظام بینالملل است؛ یعنی روابط قدرتهای بزرگ، سازمانهای بینالمللی، کشورهای در حال توسعه، کشورهای توسعه یافته، نوع قطب بندی نظام جهانی
نظامهای تابعه: یعنی نظامهای زیر سیستم بینالملل مثل آسیا؛ اروپا، آفریقا و خاورمیانه، ... از نظر برچر چهار نوع نظام تابعه داریم: ۱. نظام تابعه جغرافیایی با اعضای همگن، مثل اتحادیه اروپا؛ ۲. نظام تابعه جغرافیایی با اعضای ناهمگن، مثل خلیج فارس که شامل کشورهای سنی نشین و دارای نظام پادشاهی است. ولی ایران و عراق شیعه و دارای نظام دموکراتیک هستند. ۳. نظام تابعه سازمانی با اعضای همگن، شامل سازمان اتحادیه عرب، ۴. نظام تابعه سازمانی با اعضای ناهمگن، مثل سازمان اوپک، اکو، عدم تعهد.
نظامهای تابعه دیگر: به عقیده برچر، نظامهای تابعهی جغرافیایی همگن، نظامهای تابعه به شمار میروند. اما نظامهای تابعه جغرافیای ناهمگن، تابعه سازمانی همگن و تابع سازمانی ناهمگن جزو نظامهای تابعه دیگر محسوب میشوند.
روابط دوجانبه: تعاملات دوجانبه دوبازیگر با همدیگر جز قدرتهای بزرگ.
روابط دوجانبه مسلط: روابط قدرتهای بزرگ با قدرتهای عادی
توانمندی نظامی: قدرت نظامی یک کشور، توان دفاع حمله، توان عملیات کردن، روحیهی سربازان، روحیهی رهبری، تجهیزات نظامی و انسانی در زمینهی دفاع.
توانمندی اقتصادی: کلیهی منابع انسانی و غیرانسانی تحت اختیار کشور، پیشرفتهای علمی، صنعتی، تجاری
ساختار سیاسی: شیوه تصمیمگیری، نوع نظام سیاسی، نوع حکومت، نوع احزاب، رابطهی نظامیان و غیرنظامیان، دموکراتیک بودن یا غیر دموکراتیک بودن.
گروههای ذی نفوذ: لابیها، دانشجویان، علما، ائمهی جماعات، مراجع تقلید، اشخاص.
نخبگان رقیب، رقابتهای حزبی، گروهی و جناحی، نقش افراد، احزاب، NGOها در این قسمت بیشتر دیده میشود. بخش بعدی مربوط به نگرشها و ارزشهای نخبگان سیاست خارجی است بر همان عوامل موثر بر سیاست خارجی. نوع تصورات نخبگان بر این عوامل بسیار اثرگزار است. گاهی اوقات تصور از خود واقعیت مهمتر از خود واقعیت است. نتیجهی تصمیمگیری نخبگان که بر اساس ارزیابی از محیط داخلی و خارجی و برداشتی که خودشان دارند از این محیطها چهار حوزه است:
حوزه نظامی-امنیتی: یعنی در حوزه نظامی-امنیتی تصمیم گیری بکنند. مثلا تصمیمگیری میکنند درباره اتحادها و ائتلافها، جنگ و صلح، خریدهای تسلیحاتی، استراتژی نظامی مشخص.
حوزه سیاسی-دیپلماتیک: تلاش برای بهبود روابط با یک کشور، تعامل با یک کشور، خروج از یک سازمان بینالمللی، ...
حوزه اقتصادی- توسعهای: تلاش برای عضویت در WTO (سازمان تجارت جهانی)، تصمیم برای خروج از اوپک، ...
حوزه فرهنگی-منزلتی: مبادلات فرهنگی، آموزشی با یک کشور، تصویرسازی مناسب از کشور.
بعد از تصمیمگیری، نوبت به اجرا میرسد. در این مرحله، سطح تصمیمات گرفته شده یکسان نیست. یک سری از تصمیمات تاکتیکی و یک سری از تصمیمات استراتژیک و راهبردی است. مثلا احضار سفیر یک تصمیم تاکتیکی جهت تنبیه کشور مقابل است. اما قطع رابطهی دیپلماتیک با یک کشور تصمیمی استراتژیک است. سطح اثرگزاری تنظیمات استراتژیک خیلی بیشتر از تاکتیکی است.
منابع: *اصول و روابط بینالملل الف و ب/ دکتر سیفزاده/ نشر دادگستر
* اصول سیاست خارجی و سیاست بینالملل/ دکتر قوام/ انتشارات سمت
*روابط بینالملل؛ نظریهها و رویکردها/ دکتر قوام
_جهانی شدن سیاست: روابط بینالملل _در عصر نوین/ بیلیس، اسمیت
_روابط بینالملل در تئوری و عمل/ دکتر علیاصغر کاظمی/ نشر قدس
_ارتباطات جهانی و سیاست خارجی/ ترجمه دکتر آشنا
*مبانی تحلیل سیاست بینالملل/هالستی/ دفتر مطالعات وزارت خارجه
_سیاست خارجی؛ نظریهها، بازیگران و موارد مطالعاتی/ انتشارات سمت
_سیاست بینالملل/ دکتر ابراهیمیفر
_سازمانهای اطلاعاتی و سیاست خارجی/ دکتر میرمحمدی/ ابزار معاصر
_سیاست خارجی در جهان برساخته
_تصمیمگیری در عرصه سیاست خارجی
_مبانی و مدلهای تصمیمگیری در سیاست خارجی/ دکتر سیف زاده
تجزیه و تحلیل تصمیمگیری در سیاست خارجی/ محمدحسین خوشوقت/ وزارت خارجه