محمداسماعیل دولابی معروف به حاج اسماعیل دولابی (زادهٔ ۱۲۸۲ – درگذشتهٔ ۹ بهمن ۱۳۸۱)، عارف عرفیگرای شیعی بود؛ و در جلساتی که سالها در تهران برگزار میکرد به بیان مفاهیم عرفانی به روش تخاطب دو سویه (با مخاطب) بازگو میکرد. وی در آرامگاه حضرت فاطمه معصومه در قم به خاک سپرده شد.
در ابتدا به زندگینامهی میرزا اسماعیل دولابی بصورت خلاصه شده بپردازیم
محمد اسماعیل دولابی در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد. در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانشآموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیتالله سید محمد شریف شیرازی، آیتالله شاهآبادی، آیتالله تقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و شیخ محمدجواد انصاری پرداخت.
اسماعیل دولابی در محافل پیرامون خود نماینده درک متفاوت و فراگیری از دین با تکیه بر مفاهیم محبت و زیبایی بود و این بیان جدید باعث جذب جوانان و قشر تحصیلکرده در جلسات هفتگی وعظ او بود.
آن عارف بزرگ در اشاره اجمالی به سرگذشت سیر عرفانی خویش چنین میفرمود :
در ایام جوانی همراه پدرم به نجف اشرف مشرف شده بودم . در آن زمان به شدت تشنه علوم و معارف دینی بوده و با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم و در حوضه تحصیل کنم ؛ ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر دیگری که بتواند در کارها به او کمک کند نداشت، با ماندنم در نجف موافق نبود.
در حرم امیرالمؤمنین (ع) به حضرت التماس میکردم ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آن قدر سینه ام را به ضریح حضرت فشار میدادم و میمالیدم که موهای سینه ام کنده و تمام سینه ام زخم شده بود. حالم به گونهای بود که احتمال نمیدادم به ایران برگردم .
به خود میگفتم یا در نجف میمانم و مشغول تحصیل میشوم و یا اگر مجبور به بازگشت شوم همین جا جان میدهم،می میرم . با علماء نجف هم که مشکلم را درمیان گذاشتم تا مجوزی برای ماندم در نجف از آنها بگیرم به من گفتند که وظیفه تو این است که رضایت پدرت را تامین کنی و برای کمک به ائ به ایران بازگردی .
در نتیجه نه التماسهایم به حضرت امیر کاری از پیش برد و نه متوسل شدنم به علماء مرا به خواسته ام رساند . تا اینکه با همان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرف شدیم . در حرم حضرت اباعبدالله (ع) در بالاسر ضریح حضرت همه چیز حل شد و هرچه را میخواستم به من عنایت کردند، به طوری که هنگام مراجعت حتی جلوتر از پدرم بدون هرگونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران بازگشتم .
در ایران اولین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتبات، به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند . آنها را به اتاق راهنمائی کردم و خودم برای آوردن وسائل پذیرائی رفتم . وقتی داشتم به اتاق بر میگشتم جلوی در اتاق پردهها کنار رفت و حالت مکاشفهای به من دست داد و در حالیکه سفره به دستم بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم . دیدم بالای سر ضریح امام حسین (ع) هستم و به من حالی کردند که آنچه را میخواستی از حالا به بعد تحویل بگیر .
آن دو آقا سید هم با یکدیگر صحبت میکردند و میگفتند او در حال خلسه است . از همان جا شروع شد . آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبدالله(ع) بود و اشخاصی که به آنجا میآمدند بی آنکه لازم باشد کسی ذکر مصییبت بکند میگرستند . در اثر عنایات حضرت ابا عبدالله(ع) کار به گونهای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان، مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی بافقی و مرحوم آیت الله شاه آبادی، بدون اینکه من به دنبال آنها بروم و از آنها التماس و درخواست کنم، با علاقه خودشان به آنجا میامدند .
بعد از آن مکاشفه به ترتیب به چهار نفر برخوردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند . اولین فرد آیت الله سید محمد شریف شیرازی بود . همراه او بودم تا اینکه مرحوم شد . وقتی جنازه او را به حضرت عبدالعظیم بردیم آیت الله شیخ محمد تقی بافقی آمد و بر او نماز خواند . من هم که دیدم شسخ هم ب عزیزم نماز خواند و هم از مرحوم شیرازی قشنگ تر است، جذب او شدم، به گونهای که حتی همراه جنازه به قم نرفتم .
خانه شیخ را پیدا کردم و از آن پس با شیخ محمد تقی بافقی مرتبط بودم تا اینکه او هم مرا تحویل آیت الله شیخ غلامعلی قمی ملقب به تنوماسی داد . من هم که او را قشنگ تر دیدم از آن پس همراه وی بودم . در همین ایام با آیت الله شاه آبادی هم آشنا و دوست شدم و با وی نیز ارتباط داشتم .
تا اینکه بالاخره به نفر چهارم آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی که شخص و طریق بود برخوردم . او با سایرین متفاوت بود . چنین کسی از پوسته بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی در جائی از عالم است . او دین ندارد و در وادی توحید به سر میبرد . یک استوانه نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همه اهل بیت (ع) در آن میله نور قابل وصول است .
اول اهل عبادت، مسجد رفتن، محراب ساختن و امام جماعت بردن بودم.بعد اهل توسل به اهل بیت علیهم السلام و گریه و عزاداری و اقامه مجالس ذکر اهل بیت(ع) شدم.تا اینکه در پایان به شخص برخوردمو به او دل دادم و از وادی توحید سر در آوردم.
خداوند لطف فرمود و در هر یک از این کلاسها افراد برجسته و ممتاز آن کلاس را به من نشان داد ؛ ولی کاری کرد که هیچ جا متوقف نشدم، بلکه تماشا کردم و بهره بردم و عبور کردم تا اینکه به وادی توحید رسیدم . در طول این دوران همیشه یکه شناس بودم و به هر کس که دل میدادم خودم و زندگی و خانواده ام را قربانی او میکردم تا اینکه خود او مرا به بعدی تحویل میداد و من که وی را بالاتر از قبلی میدیدم از آن پس دور او میگشتم .
به هر تقدیر همه عنایاتی که به من شد از برکات امام حسین(ع) بود.از راه سایر ائمه هم میتوان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین (ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه میرساند . جون کشتی امام حسین(ع) در آسمانهای غیب خیلی سریع راه میرود، و هر کس در سیر معنوی خود حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خیلی زود به مقصد میرسد .
بیشترین اهتمام آن عارفان گرانمایه در پرورش و رشد اخلاقی علاقمندان، متوجه ایجاد تحول در نگرش آنها به هستی و زندگی، به گونهای که همه چیز را از منظر توحیدی و از مآی جمال الهی بنگرند و منعطف نمودن عشق و محبت آنان و متمرکز نمودن توجهشان به خدا و اولیای الهی،به گونهای که از هر چه جز این، چه دنیوی و چه اخروی، فارق گردند،و نیز ایجاد حسن ظن و اعتماد به خدا و اولیای الهی،و حاکم ساختن روحیه تسلیم و رضا بر انان بود.
در محضر آن بزرگوار چنان روح رجاء و امیدواری به فضل الهی موج میزد که هر نومید و مایوس از نجات و فلاح را شور و نیرو میبخشید و به وادی کمال رهنمون و در طریق وصال رهسپار میساخت .
برخی از تصاویر کربلایی اسماعیل دولابی
عکسهایی که در ادامه خواهید دید برگرفته از آلبوم شخصی کوچکترین فرزند حاج اسماعیل دولابی( حسین خان احمدی دولابی) است که برای انتشار در اختیار ما گذاشته شد.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ «در هر آن که در یاد خدا هستیم در راهیم. حیف است انسان روی آینده حساب کند چون هنوز نیامده است و الان موجود نیست. گذشته هم که گذشت و رد شد. در هر منزلی که هستیم باید آن را قدر بدانیم و با خدای خود خوش باشیم. تلخ باشد یا شیرین یا ترش فرقی نمیکند. چون مربی ما، خدای ما، ما را تربیت میکند و میسازد.»
این جملات را محمداسماعیل دولابی مشهور به حاج اسماعیل دولابی گفته است؛ عارف عرفیگرای شیعی که در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانشآموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیتالله سید محمد شریف شیرازی، آیتالله شاهآبادی، آیتالله تقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و شیخ محمدجواد انصاری پرداخت.
دولابی که متولد دولاب تهران بود، گذشته از همه مفاهیم عرفان اسلامی، دیدگاههایی نو داشت. از طرفی روشها و آداب توصیهشده توسط او بسیار ساده بود. او هیچگاه مشقی را برای رسیدن به هیچ چیز تجویز نمیکرد و رهیافتش تماشا در فضای آرامش بود.
حالا به مناسبت پانزدهمین سالگرد درگذشت حاج اسماعیل دولابی ۱۵ توصیه او درباره سبک زندگی را بخوانید:
۱. هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راهبندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته یار است.
۲. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و … نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی میشود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
۳. اگر غلام خانهزادی پس از سالها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصهدار شود و بگوید فردا من چه بخورم، این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت میکند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصهدار و نگران باشیم.
۴. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصهها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصهای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
۵. موت را که بپذیری، همه غم و غصهها میرود و بیاثر میشود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصههایت کم میشود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک میکند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیهالسلام فرمود: «یک ساعت دنیا را به همه آخرت نمیدهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.»
۶. اگر دقت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیا قابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار میگذارد.
۷. تربت، دفع بلا میکند و همه تبها و طوفانها و زلزلهها با یک سر سوزن از آن آرام میشود. مؤمن سرانجام تربت میشود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور میکند.
۸. هر وقت غصهدار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زندهها و مردهها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصهدار که میشوید، گویا بدنتان چین میخورد و استغفار که میکنید، این چینها باز میشود.
۹. تا میگویم شما آدم خوبی هستید، شما میگویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همینطور است. تا به خدا میگویید خدایا تو غفاری، تو ستاری، تو رحمانی و…خدا میفرماید خودت غفاری، خودت ستاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.
۱۰. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل میشود. بعد عادت به عبادت منجر میشود. عبادت هم معرفت ایجاد میکند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود میآید و نهایتا به ولایت منجر میشود.
۱۱. خدا عبادت وعده بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سالهای بعد را هم میخواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده بعد زنده باشیم.
۱۲. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت میگذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کمکم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف میکردی، فیالواقع راست میگفتی و خدا خوب خدایی بود.
۱۳. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگتر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن. همانطور که امیرالمؤمنین علیهالسلام در دعای دههی اول ذیحجه میفرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله
۱۴. دلهای مؤمنین که به هم وصل میشود، آب کُر است. وقتی به علــی علیهالسّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است. شخصِ تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس میشود ولی آب کُر نه تنها نجس نمیشود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند.
۱۵. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا" تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همهی دلت را تصرف کند.
بیشتر بخوانید: مرحوم دولابی: آخرت، شب ندارد
حاج اسماعیل دولابی که از شیعیان ۱۲ امامی بود، ۹ بهمنماه سال ۱۳۸۱ از دنیا رفت و پیکرش در صحن عتیق حرم حضرت معصومه (س) در قم به خاک سپرده شد. مجموعه سخنرانیهای او در کتابی به عنوان «طوبای محبت» جمعآوری شده است.
М
محمداسماعیل دولابی (زادهٔ ۱۲۸۲ در تهران - درگذشتهٔ ۹ بهمن ۱۳۸۱ در تهران) معروف به حاج اسماعیل آقا دولابی عارف عرفیگرای شیعی اهل ایران بود.[۱]
وی در جلساتی که سالها در تهران برگزار میکرد مفاهیم عرفانی را به روش تخاطب دو سویه (با مخاطب) بازگو میکرد. وی در سال ۱۳۸۱ در آرامگاه فاطمه معصومه در قم به خاک سپرده شد.[۲]
محمداسماعیل دولابی در روستای دولاب که امروزه از محلههای جنوب شرق تهران است به دنیا آمد. در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانشآموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند سید محمد شریف شیرازی، محمدعلی شاهآبادی، محمدتقی بافقی و محمدجواد انصاری همدانی میپرداخت.
دیدگاهها و سلوک عرفانی وی گذشته از همه مفاهیم عرفان اسلامی دیدگاههایی نو دارد. روشها و آداب توصیه شده توسط وی سادهاست: «او هیچ مشقی را برای رسیدن به هیچ چیز تجویز نمیکند. رهیافت او تماشا در فضای آرامش است.»[۳][۴][۵]
از جلسات دروس عرفانی و اخلاقی وی دو عنوان کتاب به نامهای مصباحالهدی و طوبای محبت (در ۶ جلد) به چاپ رسیده است.[۱][۲]
مهدی طیب، از شاگردان مهم وی در جمعآوری کتاب مصباحالهدی نقش اصلی را داشته است.[۶]
وی در ۹ بهمن ۱۳۸۱ در تهران درگذشت و در حرم فاطمه معصومه دفن شد.[۷]
محمداسماعیل دولابی معروف به حاج اسماعیل دولابی (۱۲۸۲–۱۳۸۱ش)، عارف و استاد اخلاق شیعی قرن چهاردهم شمسی. وی جلساتی در تهران برگزار میکرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان مینمود. او در ۹ بهمن ۱۳۸۱ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه(س) دفن شد.
محمداسماعیل دولابی، در سال ۱۲۸۲ش در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد.[۱] در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال در جلسات درس علمای دینی مانند سید محمدشریف شیرازی، محمدعلی شاهآبادی، محمدتقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و محمدجواد انصاری همدانی شرکت کرد. وی جلسات وعظی در تهران برگزار میکرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان مینمود.
او در ۹ بهمن ۱۳۸۱ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه دفن شد. [۲]
درباره سرگذشت عرفانی محمد اسماعیل دولابی در کتاب مصباح الهدی به قلم شاگردش مهدی طیب آمده که وی در ایام جوانی به همراه پدرش به نجف رفت و به امام علی(ع) متوسل شد تا در آنجا مشغول تحصیل علوم دینی شود، اما به توصیه علمای نجف و به دلیل کمک به پدر به ایران بازگشت. در مسیر بازگشت ضمن رفتن به کربلا و زیارت امام حسین(ع) احساس میکند که آن التهاب تحصیل در نجف فرو نشسته و آرام شده است. اسماعیل دولابی پس از این سفر وقتی به ایران بازمیگردد، در منزلش دچار مکاشفهای میشود و در آن لحظه خود را بالای سر ضریح امام حسین(ع) میبیند، به گفته خود وی در این حال به او میفهمانند که هر آنچه میخواستی از حالا به بعد بگیر. وی میگوید از همانجا شروع شد، آن اتاق تا ۳۰ سال عزاخانه امام حسین(ع) بود. پس از این جریان عالمانی چون ملا آقا جان، شیخ محمد تقی بافقی و آیتالله شاه آبادی به دیدار وی میرفتند.[۳]
گفته شده است دولابی در سلوک عرفانی، دیدگاههایی نو دارد. روشها و آداب توصیه شده توسط وی را ساده دانستهاند؛ او مشقی را برای رسیدن به چیزی تجویز نمیکرد. رهیافتش تماشا در فضای آرامش بود.[۴] وی معتقد بود: از راه ائمه میتوان به مقصد رسید، اما راه امام حسین خیلی سریع انسان را به نتیجه میرساند.[۵]
شاگرد دولابی، مهدی طیب، گفتارها و مواعظ استادش را در کتابی با نام مصباح الهدی گردآورده است. همچنین فرزندش محمد، مجموعهای از مواعظ و جلسات وی را در کتابهای طوبای محبت و طوبای کربلا جمعآوری و توسط انتشارات محبت منتشر کرده است.[۶]
محمداسماعیل دولابی معروف به حاج اسماعیل دولابی (۱۲۸۲–۱۳۸۱ش)، عارف و استاد اخلاق شیعی قرن چهاردهم شمسی. وی جلساتی در تهران برگزار میکرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان مینمود. او در ۹ بهمن ۱۳۸۱ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه(س) دفن شد.
محمداسماعیل دولابی، در سال ۱۲۸۲ش در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد.[۱] در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال در جلسات درس علمای دینی مانند سید محمدشریف شیرازی، محمدعلی شاهآبادی، محمدتقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و محمدجواد انصاری همدانی شرکت کرد. وی جلسات وعظی در تهران برگزار میکرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان مینمود.
او در ۹ بهمن ۱۳۸۱ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه دفن شد. [۲]
درباره سرگذشت عرفانی محمد اسماعیل دولابی در کتاب مصباح الهدی به قلم شاگردش مهدی طیب آمده که وی در ایام جوانی به همراه پدرش به نجف رفت و به امام علی(ع) متوسل شد تا در آنجا مشغول تحصیل علوم دینی شود، اما به توصیه علمای نجف و به دلیل کمک به پدر به ایران بازگشت. در مسیر بازگشت ضمن رفتن به کربلا و زیارت امام حسین(ع) احساس میکند که آن التهاب تحصیل در نجف فرو نشسته و آرام شده است. اسماعیل دولابی پس از این سفر وقتی به ایران بازمیگردد، در منزلش دچار مکاشفهای میشود و در آن لحظه خود را بالای سر ضریح امام حسین(ع) میبیند، به گفته خود وی در این حال به او میفهمانند که هر آنچه میخواستی از حالا به بعد بگیر. وی میگوید از همانجا شروع شد، آن اتاق تا ۳۰ سال عزاخانه امام حسین(ع) بود. پس از این جریان عالمانی چون ملا آقا جان، شیخ محمد تقی بافقی و آیتالله شاه آبادی به دیدار وی میرفتند.[۳]
گفته شده است دولابی در سلوک عرفانی، دیدگاههایی نو دارد. روشها و آداب توصیه شده توسط وی را ساده دانستهاند؛ او مشقی را برای رسیدن به چیزی تجویز نمیکرد. رهیافتش تماشا در فضای آرامش بود.[۴] وی معتقد بود: از راه ائمه میتوان به مقصد رسید، اما راه امام حسین خیلی سریع انسان را به نتیجه میرساند.[۵]
شاگرد دولابی، مهدی طیب، گفتارها و مواعظ استادش را در کتابی با نام مصباح الهدی گردآورده است. همچنین فرزندش محمد، مجموعهای از مواعظ و جلسات وی را در کتابهای طوبای محبت و طوبای کربلا جمعآوری و توسط انتشارات محبت منتشر کرده است.[۶]
محمداسماعیل دولابی معروف به حاج اسماعیل دولابی (۱۲۸۲–۱۳۸۱ش)، عارف و استاد اخلاق شیعی قرن چهاردهم شمسی. وی جلساتی در تهران برگزار میکرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان مینمود. او در ۹ بهمن ۱۳۸۱ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه(س) دفن شد.
محمداسماعیل دولابی، در سال ۱۲۸۲ش در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد.[۱] در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال در جلسات درس علمای دینی مانند سید محمدشریف شیرازی، محمدعلی شاهآبادی، محمدتقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و محمدجواد انصاری همدانی شرکت کرد. وی جلسات وعظی در تهران برگزار میکرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان مینمود.
او در ۹ بهمن ۱۳۸۱ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه دفن شد. [۲]
درباره سرگذشت عرفانی محمد اسماعیل دولابی در کتاب مصباح الهدی به قلم شاگردش مهدی طیب آمده که وی در ایام جوانی به همراه پدرش به نجف رفت و به امام علی(ع) متوسل شد تا در آنجا مشغول تحصیل علوم دینی شود، اما به توصیه علمای نجف و به دلیل کمک به پدر به ایران بازگشت. در مسیر بازگشت ضمن رفتن به کربلا و زیارت امام حسین(ع) احساس میکند که آن التهاب تحصیل در نجف فرو نشسته و آرام شده است. اسماعیل دولابی پس از این سفر وقتی به ایران بازمیگردد، در منزلش دچار مکاشفهای میشود و در آن لحظه خود را بالای سر ضریح امام حسین(ع) میبیند، به گفته خود وی در این حال به او میفهمانند که هر آنچه میخواستی از حالا به بعد بگیر. وی میگوید از همانجا شروع شد، آن اتاق تا ۳۰ سال عزاخانه امام حسین(ع) بود. پس از این جریان عالمانی چون ملا آقا جان، شیخ محمد تقی بافقی و آیتالله شاه آبادی به دیدار وی میرفتند.[۳]
گفته شده است دولابی در سلوک عرفانی، دیدگاههایی نو دارد. روشها و آداب توصیه شده توسط وی را ساده دانستهاند؛ او مشقی را برای رسیدن به چیزی تجویز نمیکرد. رهیافتش تماشا در فضای آرامش بود.[۴] وی معتقد بود: از راه ائمه میتوان به مقصد رسید، اما راه امام حسین خیلی سریع انسان را به نتیجه میرساند.[۵]
شاگرد دولابی، مهدی طیب، گفتارها و مواعظ استادش را در کتابی با نام مصباح الهدی گردآورده است. همچنین فرزندش محمد، مجموعهای از مواعظ و جلسات وی را در کتابهای طوبای محبت و طوبای کربلا جمعآوری و توسط انتشارات محبت منتشر کرده است.[۶]
حاج محمداسماعیل دولابی و یا به قول خودش «کل اسماعیل»، هر چند از علم دین بیبهره نبود ولی با مرکبی رهوارتر از علوم رسمی به سر منزل کمال ره میسپرد. مرکب سیر او جذبه ای الهی بود که از مجرای فیوضات قدسیه حضرت اباعبدالله علیه السلام به او عطا شد.