Fadak.IR راهکارهای فدک
English Русский العربية فارسی
مقالات مدیریت مطالعات زبان


/ علوم انسانی / کلام و عقاید

ادیان ابراهیمی و عشق


      ماهیت، چرایی و چگونگی عشق
      چیستی عشق
         انواع عشق
         عشق در اندیشه مشاهیر
         تفاوت عشق و شهوت
         دیدگاه‌ها به عشق (دولت، فرهنگ و ادیان، عرفان و تصوف)
         عشق زمینی(عشق مجازی)
      تعدد زوجات
         تعدد زوجات در ادیان ابراهیمی
         تعدد زوجات و جامعه(ایرانی، انگلیس، روسیه)
         تعدد زوجات یا چند همسری در ادیان
      کراش(crush)
         انواع کراش
         کراش
         تفاوت کراش با عاشقی
      طلاق
         حکم طلاق در مسیحیت
         عشق از دید مکاتب مختلف
      ضدجنسینگی و منابع مطالعاتی
         همجنس گرایی در ادیان ابراهیمی
         اختلالات روانی در زندگی زناشویی 
      پیر آبلار Peter Abelard
         آبلارد و هلوئیز
         زندگی‌نامه
         اندیشه‌های آبلارد
         هلوئیز
         پیر آبلار
         اندیشه
         عشقنامه‌ی هلوئیز و آبلار
         آبِلار، پیِر (۱۰۷۹ـ۱۱۴۲)(Abelard, Pierre)
         منابع

ماهیت، چرایی و چگونگی عشق

چیستی عشق

عشق یا دلدادگی حسی است که به معنای دوست داشتن شدید فرد یا چیزی است. همچنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد اما در فکر و عملکرد محدودیت دارد و حتی می‌تواند در حوزه‌هایی غیرقابل تصور ظهور کند. همچنین نوعی عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی‌انتها برای دیگران است.
به‌طور کلی " عشق" موضوعی بسیار پیچیده‌است و تا کنون نظرهای بسیار گوناگونی دربارهٔ آن مطرح شده‌است.
عشق دربر دارنده دو نوع احساس است. عشق با حس شهوانی و عشق با حس معنوی یا (با عمق همیشگی. نامحدود life time) که می‌توانند جدا از هم یا با هم به عنوان عشق ظاهر شوند.
عشق شهوانی: زمانی بروز می‌یابد که علاقه شدید به فرد مقابل فقط به قصد برطرف نمودن شهوت است. احساس شهوت ممکن است هر روز تکرار شود یا همان عشق ثانیه‌ای باشد که با یک نگاه شهوت‌انگیز آغاز می‌شود. شهوت ممکن است به‌طور مستقل از عشق رمانتیک برانگیخته شود. بدیهی است که شهوت می‌تواند همزمان با عشق هم وجود داشته باشد، گرچه در مورد بعضی عاشقان ارضای بی بند و بار و غیرمتعهدانه شهوت می‌تواند عشق رمانتیک همراه آن را از بین ببرد.
عشق معنوی: این عشق با یک نگاه پاک و معصوم آغاز می‌شود و آرام آرام شدت می‌گیرد.
اما در کل عشق باور و احساسی عمیق، شدید و لطیفی است که با مفاهیم صلح و انسان دوستی مطابقت دارد. با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو می‌کند: علاوه بر عشق رمانتیک که آمیخته‌ای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق عرفانی و عشق افلاطونی، عشق مذهبی، عشق به خانواده، عشق به همسر، عشق به فرزند، عشق به دوست و … را نیز می‌توان متصور شد، در واقع این کلمه را می‌توان در مورد علاقه به هر چیز دوست داشتنی و فرح بخش، مانند فعالیت‌های مختلف و انواع غذا به کار برد. جملهٔ «عشق چیست؟» به زبان انگلیسی، "?What is love"، در سال ۲۰۱۲ میلادی، پرتکرارترین عبارت جستجو شده به این زبان در جستجوگر گوگل بوده‌است.

ریشهٔ واژه عشق

عشق. از عشقه گرفته شده و آن گیاهی بدون ریشه است به نام لبلاب، چون بر درختی پیچد آن را بخشکاند. عشق صوری درخت جسم صاحبش را، خُشک و زردرو می‌کند، اما عشق معنوی بیخ درخت هستی عاشق را خشک سازد و او را از خود بمیراند. عشق را در لغت می‌توان افراط در دوست داشتن و محبت تام معنی کرده‌اند.
مطالعه نشان داده‌است که هنگام احساس علاقه زیاد و عشق تغییر و تحولات چشمگیری در بدن اتفاق می‌افتد و بدن واکنش‌های متفاوتی را از خود نشان می‌دهد. در گذشته تصور می‌شد که واژهٔ عشق ریشهٔ عربی دارد؛ ولی عربی و عبری هر دو از خانوادهٔ زبان‌های سامی‌اند، و واژه‌های ریشه‌دار سامی همواره در هر دو زبان عربی و عبری معنی‌های یکسان دارند؛ و عجیب است که واژهٔ «عشق» همتای عبری ندارد و واژه‌ای که در عبری برای عشق به کار می‌رود اَحَو (ahav) است که با عربی حَبَّ (habba) هم خانواده‌است؛ ولی دیدگاه جدید پژوهشگران این است که واژهٔ «عشق» از (iška)اوستایی به معنی خواست، خواهش و گرایش ریشه می‌گیرد که آن نیز با واژهٔ اوستایی (iš)به معنی «خواستن، گراییدن، آرزو کردن و جستجو کردن» پیوند دارد. هم‌چنین، به گواهی بهرام فره‌وشی، این واژه در فارسی میانه به شکلِ išt به معنی خواهش، گرایش، دارایی و توان‌گری است. خود واژه‌های اوستایی و سنسکریت نام برده شده در بالا از ریشهٔ هندی و اروپایی (زبان آریائیان) نخستین یعنی ais به معنی خواستن، میل داشتن و جُستن می‌آید که شکل آن aisskā به چم خواست، گرایش و جستجو است. گذشته از اوستایی و سنسکریت، در چند زبان دیگر نیز برگرفته‌هایی از واژهٔ هندی و اروپایی نخستین ais بازمانده‌است.
فردوسی نیز که برای پاسداری از زبان فارسی از به کار بردن واژه‌های عربی آگاهانه و هوشمندانه خودداری می‌کند ولی واژهٔ عشق را به آسانی و باانگیزه به کار می‌برد و با آن که آزادی سرایش به او توانایی می‌دهد که واژهٔ دیگری را جای‌گزین عشق کند، واژهٔ حُب را به کار نمی‌برد.
https://ganjoor.net/index.php?s=عشق&author=4
در زبان فارسی به کسی که دارای احساس عشق نسبت به کسی دیگر است، دلداده یا عاشق و به کسی که مورد احساس عشق طرف دیگر است؛ دلبر، دلربا یا معشوق می‌گویند. واژه عشق در ادبیات فارسی به ویژه ادبیات غنایی، پایگاه و اهمیتی ویژه و والا دارد و بسیاری از شاعران پارسی، درباهٔ عشق و عاشقی، وصف معشوق و سختی‌های عاشقی، اشعاری با ارزش ادبی والا دارند. همچنین گاهی اوقات، این کلمه دربارهٔ عشق انسان به خدا نیز آمده‌است که در مقوله عرفان و مذهب می‌گنجد.

بررسی معنی عشق

نویسهٔ چینی سنتی به مفهوم عشق (愛) که از یک قلب (در وسط) تشکیل شده که دارای «کشش»، «احساس» یا «تفاهم» است و یک احساس با ارزش را یادآوری می‌کند.
اگر چه تعریف دقیق کلمه «عشق» کار بسیار سختی است و نیازمند بحث‌های طولانی و دقیق است، اما جنبه‌های گوناگون آن را می‌توان از راه بررسی چیزهایی که «عشق» یا عاشقانه «نیستند» تشریح کرد. عشق به عنوان یک احساس مثبت و (شکل بسیار قوی «دوست داشتن») معمولاً درنقطه مقابل تنفر (یا بی‌احساسی محض) قرار می‌گیرد و در صورتی که در آن عامل میل جنسی کمرنگ باشد و یک شکل خالص و محض رابطه رمانتیک را متضمن باشد، با کلمه شهوت قابل قیاس است؛ عشق در صورتی که یک رابطه بین فرد و دیگر افراد را توصیف کند که در آن زمزمه‌های رمانتیک زیادی وجود دارد در مقابل دوستی و رفاقت قرار می‌گیرد؛ با وجود آنکه در برخی از تعریف‌ها «عشق» بر وجود رابطه دوستانه بین دو نفر در بافت‌های خاص تأکید دارد.
«عشق» در معنای عام خود بیشتر به وجود رابطه دوستانه بین دونفر دلالت دارد. عشق معمولاً نوعی توجه و اهمیت دادن به یک شخص یا شیء است که حتی گاهی این عشق محدود به خود نمی‌شود (مفهوم خودشیفتگی). با این وجود در مورد مفهوم عشق نظرات متفاوتی وجود دارد. عده‌ای وجود عشق را نفی می‌کنند. عده‌ای هم آن را یک مفهوم انتزاعی جدید می‌دانند و تاریخ «ورود» این واژه به زبان انسان‌ها و در واقع اختراع آن را طی قرون وسطی یا اندکی پس از آن می‌دانند که این نظر با گنجینه باستانی موجود در زمینه عشق و شاعری در تضاد است. عده دیگری هم می‌گویند که عشق وجود دارد و یک مفهوم انتزاعی صرف نیست، اما نمی‌توان آن را تعریف کرد و در واقع کمیتی معنوی و متافیزیک است. برخی از روان‌شناسان اعتقاد دارند که عشق عمل به عاریه سپردن «مرزهای خودی» یا «حب نفس» به دیگران است. عده‌ای هم سعی دارند عشق را از طریق جلوه‌های آن در زندگی امروزی تعریف نمایند.
تفاوت‌های فرهنگی میان کشورها و اقوام مختلف امکان دستیابی به یک معنای همگانی و فراگیر در مورد کلمه عشق را تقریباً ناممکن ساخته‌است. در توصیف کلمه عشق ممکن است عشق به یک نفس یا عقیده، عشق به یک قانون یا مؤسسه، عشق به جسم (بدن)، عشق به طبیعت، عشق به غذا، عشق به پول، عشق به آموختن، عشق به قدرت، عشق به شهوت، یا عشق به انواع مفاهیم دیگر در نظر باشد و افراد مختلف برای افراد و چیزهای مختلف درجه دوست داشتن متفاوتی را بروز می‌دهند. عشق مفهومی انتزاعی است که تجربه کردن آن بسیار ساده‌تر از توصیفش است. به علت پیچیدگی مفهوم عشق و انتزاعی بودن آن معمولاً بحث در مورد آن به کلیشه‌های ذهنی خلاصه می‌شود و در مورد این کلمه ضرب‌المثل‌های زیادی وجود دارد، از گفته ویرژیل یعنی «عشق همه جا را تسخیر می‌کند» گرفته تا آواز گروه بیتلز یعنی «همه چیزی که به آن احتیاج داری عشق است». برتراند راسل عشق را یک «ارزش مطلق» می‌داند که در برابر ارزش نسبی قرار دارد.

عشق در لغت نامه

در اغلب لغت‌نامه‌ها «عشق» به عنوان علاقه شدید یا انس قلبی تعریف می‌شود.[۳۴]

        به‌طور کلی «علاقه» یک حالت ذهنی یا احساسی است که در طی آن فرد برای کسی یا چیزی نگران و دلواپس است. همچنین توجه و علاقه به کسی همواره با عدم قطعیت مسئولیت‌پذیری و درک مخاطب همراه است و عامل ایجاد اضطراب است. مراقبت از اشیاء مانند یک خانه معمولاً به صورت نگهداری و محافظت از آن‌ها یا پذیرش مسئولیت در قبال آن‌ها همراه است.

توماس جای آورد عشق رایک عمل اختیاری می‌داند که پاسخی احساسی به دیگران (مانند خدا) است و با هدف ارتقاء شخصیت صورت می‌پذیرد. آورد تعریف خود را در زمینه‌های دینی، فلسفی، و علمی قابل استفاده می‌داند. عشق یعنی با خدا تنها شدن.
معشوق در ادب فارسی
معشوق در ادب فارسی کنایه از فردی است که مورد عشق قرار گرفته و در مقابل وی عاشق قرار دارد. عموماً استنباط ما از معشوق در ادبیات فارسی اشعار شعرای پارسی گو خداوند است. عشق در ادبیات دارای مراحل و سلسله مراتبی است و عاشق واقعی به شخصی اطلاق می‌شود که در راه شناخت معشوق دست از مادیات کشیده و معطوف به معشوق خویش گردد.

انواع عشق

انواع عشق در روانشناسی

ابعاد عشق

عشق دارای سه بعد است:
    صمیمیت: احساس تعلق خاطر، وابستگی، دلتنگی و بی‌قراری در غیبت یار، آشکار کردن رازها و مخفی نکردن اسرار، بی مرزی و ارتباط دائم.
    تمنای جنسی و عاطفی: تحریک جنسی توسط معشوق و لذت بخش بودن هر ارتباط فیزیکی و همچنین تمنای دائم نوازش و توجه توسط معشوق که موجب ارضای کامل و لذتبخش جنسی ـ روانی می‌شود.
    همدلی: همراهی و همنوایی و اشتراک نظر کامل، در کوتاه مدت هر گونه تصمیم و انتخاب فرد منوط به ابراز نظر طرف دیگر می‌شود و در دراز مدت هر گونه برنامه‌ریزی برای آینده با مشارکت کامل دو طرف صورت می‌گیرد.
میزان عشق بستگی مستقیم به قدرت و باروری هر یک از این ابعاد سه‌گانه مثلت عشق دارد هر چقدر ابعاد این مثلث افزایش یابد، عشق قدرت و گستردگی و تأثیر بیشتری در زندگی دو طرف خواهد داشت.
براساس این نظریه انواع دیگر روابط میان افراد بشر نیز مورد نظر قرار گرفته‌اند:
ـ رابطه معمولی: فقدان همه ابعاد عشق که شامل تمام روابط بشر با دیگران می‌شود.
ـ دوست داشتن/ دوستی: دو طرف نوعی از صمیمیت را دارند این رابطه به دوستی صمیمی منجر می‌شود.
ـ عشق جنسی: در غیاب دو بعد دیگر عشق، تحریک جنسی و رابطه جنسی پس از مدتی ممکن است بدون ارتقاء با دو بعد دیگر بی هیچ نتیجه‌ای خاتمه یابد.
ـ عشق تهی: این نوع رابطه معمولاً در ازدواج‌های از پیش تعیین شده که خانواده‌ها بر دو طرف تحمیل می‌کنند رخ می‌دهد و تنها دارای بعد همدلی است.
ـ عشق رومانتیک: در این نوع رابطه بین دو نفر تمنا و ارضای جنسی به همراه صمیمیت وجود دارد اما هنوز منجر به همدلی نشده.
ـ عشق همدلانه: معمولاً رابطه‌ای بین فرزندان و والدین و برادران و خواهران یا برخی دیگر از اعضای نزدیک خانواده یا دوستان بسیار صمیمی است که دو بعد صمیمیت و همدلی را دارد.
ـ عشق ابلهانه: هنگامی که همدلی و ارضای جنسی وجود دارد اما صمیمیت و اعتماد متقابل وجود ندارد، این رابطه معمولاً دوام چندانی ندارد و منجر به تکامل و رشد زندگی دو زوج نمی‌شود.
ـ عشق بارور: تنها رابطه عاشقانه تکامل یابنده‌ای است که هر سه بعد عشق در روابط دو زوج به‌طور کامل و کافی وجود دارد و دو نفر با اتکاء به آن می‌توانند زندگی مشترک خود را آغاز کنند.

انواع عشق در بیان مصطفی ملکیان/ عشق اروتیک، عشق فیلیایی و عشق آگاپه

در فرهنگ جهانی، چه در فرهنگِ غرب؛ یعنی فرهنگی که ریشه‌‌اش در یونان و روم و مصر باستان بوده است، چه در فرهنگِ شرق؛ یعنی فرهنگی که ریشه‌‌اش در چین، هند و ژاپن باستان بوده است، سه پدیده شناخته شده است که از هر سه پدیده کما بیش به عشق، محبت، مهر و امثال آن تعبیر می‌شود. اما این پدیده‌ها فقط نامشان یکی است و واقعاً با هم متفاوت‌اند و حکم هیچکدام از این‌ها قابل تعمیم و تسرّی به دیگری نیست. برای اینکه عشق در نظر مولانا را بهتر بشناسیم، لازم است که با این سه رویکرد آشنا شویم.
این سه رویکرد عبارتند از: ۱) عشق اروتیک، ۲) عشق فیلیایی و ۳) عشق آگاپه ای. در ادامه هرکدام از اینها را به اختصار توضیح می‌دهیم. ۱) عشق اروتیک این نوع از عشق با زیبایی سر وکار دارد. بقیه انواع عشق کاری به زیبایی ندارند. تنها نوعی از عشق که در آن با زیبایی سر و کار داریم، آن است که در فرهنگ یونان و رم باستان از آن به «اروس» تعبیر می‌کرده اند. اروس یک نوع عشق است که فقط و فقط وقتی پدید می‌آید که آدمی در جایی زیبایی‌ای را مشاهده کند. اگر آدمی زیبایی‌ای مشاهده نکند، یا چیزی را مشاهده کند که به گمان او زیبا نیست، در اینجا عشقی، به این معنای اول، پدید نخواهد آمد. بزرگترین نظریه پردازِ این عشق افلاطون است که در دو کتاب از آثارش در این باره سخن گفته است: یکی ضیافت(مهمانی، بزم یا سمپوزیوم) و دیگری فایدروس. افلاطون در این دو کتاب بیشترین نظریه پردازی‌ها را درباب پدیده‌ای که از آن به اروس تعبیر می‌کنند، کرده است. این پدیده تعریف دقیقش چیست؟
تعریف دقیق عشقِ اروتیک این است: میل به دیدارِ زیباییِ حقیقی. باید به همه واژه‌های این تعریف دقت کنیم؛ طبق این تعریف اولاً عشق از مقوله میل است، ثانیاً میل به دیدار(ویژن) است، نه میل به چیز دیگری و ثالثاً آن هم میل به دیدارِ زیبایی حقیقی است. این در واقع تعریف اِروس است.
به نظر افلاطون، در آدمی میل به دیدارِ زیباییِ حقیقی از میل به بدن‌های زیبای انسان‌ها آغاز می‌شود؛ میل به اجسامِ زیبای انسان‌ها. در ابتدا شخص عاشق زیبایی‌ای که در بدنِ یک انسانِ خاص وجود دارد، می‌شود. عشقی که انسان به یک بدنِ زیبا پیدا می‌کند، عشق اروتیک است.
بعد این میل کم کم از زیباییِ یک بدنِ خاص به همه بدن‌های زیبا کشیده می‌شود و بعد آهسته آهسته از زیباییِ بدن‌های انسان‌ها بیرون می‌آید و به زیبایی جمادات، گیاهان و حیوانات تعمیم پیدا می‌کند. در اینجا آدمی به زیبایی گل‌ها، پرندگان و حیوانات عشق پیدا می‌کند، ولی اندک اندک درمی یابد که اینها هم او را سیراب نمی‌کنند و از اینجاست که آرام آرام به سوی زیبایی حقیقی‌ای که هریک از این موجودات زیبا،‌ سهمی از آن را دریافت می‌کنند و به تعبیر افلاطون در آن زیبایی مشارکت می‌ورزند، راه می‌یابد و عاشقِ زیباییِ حقیقی می‌شود. در این معنای از عشق که عشق به زیبایی است، باید به چند نکته توجه کنیم که همه این نکات مورد تأکید افلاطون و کسانی که مدّعیِ پشت سر گذاشتن این مراحل هستند، بوده است.
اولین نکته آن است که در این عشق ما از یک جسم یا بدن خاص انسانی گذر می‌کنیم و به یک واقعیت متعالی می‌رسیم که افلاطون آن را مثال زیبایی یا صورت زیبایی می‌نامد و به تعبیر دینی آن را خدا می‌گویند و البته افلاطون تعبیرِ «خدا» را به کار نمی‌برد و از زیبایی حقیقی با نام «مثالِ زیبایی» یاد می‌کند. پس نکته اول این است که در اینجا با یک «سیر»‌ از زیباییِ انسانی به سوی زیباییِ حقیقی سر و کار داریم. نکته دوم آن است که از این منظر هر شئِ زیبایی دعوتی از عالم بالاست. موجوداتِ زیبا دعوت نامه‌هایی هستند که از عالم بالا به سوی ما فرستاده می‌شوند. هر انسانِ زیبایی ما را به طرف صورتِ زیبایی یا مثال زیبایی فرامی خواند.
هر بدن زیبایی فقط انعکاسی از زیباییِ حقیقی را در خودش دارد؛ درست مثل بازتاب خورشید که به شما می‌گوید: من بازتابِ نورِ خورشیدم؛ اگر می‌خواهی ببینی که من از کجا آمده ام، باید به خودِ خورشید رجوع بکنی؛ بنابراین زیبایی دعوتِ عالم بالاست از کسانی که ساکنانِ عالمِ پست و فرودینِ این جهان اند. زیبایان این جهان تنها دعوت نامه‌هایی هستند که برای ما فرستاده شده اند، تا ما را از خاک به افلاک فرابخوانند.
در واقع همه زیبایان ما را دعوت می‌کنند که از اینجا پر بکشیم و به طرف بالا برویم. درست همینجاست که گفته می‌شود: عشق مجازی پلی است به سوی عشق حقیقی. اینکه علمای ما می‌گفتند: ألْمَجازُ قَنْطَرَهُ الْحَقِیَقهِ، به همین معنا بود. آنها عشق انسان به انسان را «عشقِ مجازی» می‌گفتند و معتقد بودند که این عشق پلی است برای «عشق حقیقی»؛ یعنی عشق انسان به خدا. چرا این عشق پل است؟ به خاطر اینکه انسان را دعوت می‌کند که در این زیباروی خاص متوقف نشود و به سوی خدا برود. هر زیباییِ انسانی حصّه و سهمی از زیبایی خداست و اگر کسی می‌خواهد به منبع زیبایی برود، باید به عالم بالا برود؛ به تعبیر دیگر همه زیبایان به زبان حال به ما می‌گویند: من زیبایم و اگر تو عاشق منی، به خاطرِ زیباییِ من است؛ پس به طرف اصلِ زیبایی برو. ما زیباییم، اما یک زیبایی دیگری وجود دارد که زیباییِ حقیقی است و باید به طرف آن بروی. نکته سوم این است که به نظر افلاطون، نوافلاطونیان و کسانی که در مشربِ نوافلاطونیان سیر می‌کنند، چون زیبایان این جهان ما را برای رفتن به آن عالم دعوت می‌کنند، تا ما به آن عالم نرویم، این زیبایی‌ها ما را ارضا نخواهند کرد. زیبارویان این جهان وعده می‌دهند، اما به وعده‌های خود عمل نمی‌کنند.
هر زیبارویی در این جهان به من می‌گوید: من تو را کامیاب می‌کنم، امّا در واقع کامیاب نمی‌کند. وعده‌های زیبایانِ این جهان وعده‌های وفا نشدنی است. فقط در صورتی که به خاستگاهِ الهیِ زیبایی برویم، آنگاه است که ما می‌توانیم ارضا بشویم؛ یعنی کاملاً احساس خشنودی تام، احساس پرُ و پیمانی و احساس رضامندی بکنیم. نکته چهارم این است که طبق نظر افلاطون شرف و ارزشِ انسان با توجه به این که عاشقِ کدام زیبایی باشد، متفاوت می‌شود. شرفِ عاشق به شرفِ معشوقش بستگی دارد. ممکن است کسی را زیباییِ یک گل جذب کند و یا زیبایی یک انسان. اینکه من چقدر ارزش دارم در مقام یک عاشق، بستگی به این دارد که معشوق من در مقام یک معشوق چقدر ارزش دارد؟
چون زیبایی‌های زیبایان مختلف هم دارای یک درجه از ارزش و شرف و فضیلت نیست. نکته پنجم آن است که طبق این نظر وقتی بناست که من از همه زیبایی‌ها گذر کنم و به زیباییِ حقیقی برسم، در این صورت نوعی بی اعتنایی به آن انسانِ زیبایی که من عاشق او هستم، وجود دارد. چرا؟ چون اگر بنا بر این است که من میخواهم به زیبایی حقیقی برسم، دیگر چندان فرق نمی‌کند که از این زیبا شروع کنم و بعد به آن زیبا برسم یا از آن زیبا شروع کنم و به این زیبا برسم؛ به تعبیر دیگر اگر شما عاشق ساختمانِ بانک باشید، ممکن است یک ساختمان خاص را بر بقیه بانک‌ها ترجیح بدهید، به دلیل اینکه شما معماریِ این بانک را بیشتر می‌پسندید، اما اگر شما به هر بانکی فقط برای پول رجوع می‌کنید، آن وقت بانک‌ها برایتان چه فرقی می‌کنند؟ هیچ فرقی نمی‌کند؛ چون قرار شد من برای کسب پول به بانک‌ها رجوع کنم.
حالا اگر بناست من به زیبایان رجوع کنم برای اینکه از زیبایی حقیقی بهره مند بشوم، دیگر این زیبارو با آن زیبارو فرقی با هم ندارند. این است که در این نوع عشق؛ یعنی در عشقِ اروتیک، نوعی هرزه گردی را هم می‌توان متصوّر شد. و اما نکته آخر اینکه در این نظریه زیبایی فقط صفتِ انسان‌ها نیست، صفت جمادات، نباتات و حیوانات هم هست، ولی از این بالاتر، به نظر افلاطون زیبایی صفتِ نظریات فلسفی هم هست. می‌شود گفت یک نظریه فلسفی از یک نظریه فلسفی دیگر زیباتر است، می‌شود گفت که یک سازمان سیاسی از سازمان سیاسی دیگر زیباتر است و می‌توان گفت که یک آرمان زیباتر از یک آرمان دیگر است. ممکن است کسی بگوید: حقیقت از عدالت زیباتر است و کسی دیگر بگوید: عدالت از آزادی زیباتر است. در اینجا حتی آرمان‌ها هم زیبایی و زشتی دارند، به تعبیر دیگر آرمان‌ها زیبایی، زیباتر بودن و زیباترین بودن دارند. اکنون که با نظریه عشق اروتیک آشنا شدیم، می‌توانیم اشعار مولوی دربابِ عشق را با آن بررسی کنیم. گفتیم که در این نظریه عشق با مشاهده یک زیباییِ انسانی آغاز می‌شود و در نهایت به زیباییِ حقیقی می‌رسد.
در اشعار مولانا فراوان می‌بینیم که از زیباییِ معشوقش سخن می‌گوید؛ یعنی در واقع مولوی در بحثِ اروس سیر می‌کند و زیباییِ معشوق‌های انسانی را نشانه‌ای از زیباییِ خداوند می‌داند. به شعر زیر از مولانا دقت کنید: معشوقه بهانه است و معشوقْ خداست هر کس که دو پنداشت جهود و ترساست(دیوان شمس، ص ۱۲۷۹) اینکه «معشوقه بهانه است و معشوقْ خداست»، همان نظر افلاطون است. در واقع معشوقِ اصلی خداست. همه معشوق‌های این عالم بهانه هستند و عاشقان، آگاهانه یا ناآگانه، از طریق آنها به طرف خدا می‌روند؛ معشوق‌ها در واقع فی حدِ نفسه محبوب نیستند و عاشقان، خواسته یا ناخواسته، از آنها گذر می‌کنند و به یک زیبایی دیگر می‌رسند. در شعر زیر هم مولوی از اروس سخن می‌گوید: عشق معراجی است سوی بامِ سلطانِ جمال از رخِ عاشق فرو خوان قصه معراج را(دیوان شمس، ص ۸۲) ما با عشق به سوی کسی که زیباست، معراج می‌کنیم. در اینجا هم مولوی از زیبایی سخن می‌گوید و همانطور که در ادامه خواهم گفت در انواع دیگر عشق اصلاً زیبایی مهم نیست. به چند نمونه دیگر از اشعار مولوی که در آنها از زیبایی سخن به میان آمده است، توجه کنید: اصلِ صد یوسف جمالِ ذوالجلال‌ای کم از زن، شو فدای آن جمال (مثنوی، ۵/ ۳۲۴۰)
حسن یوسف قوتِ جان شد سالِ قحط آمدیم از قحط ما هم سوی تو(دیوان شمس، ص ۷۸۸) می‌دانید که در اساطیر و در تفاسیر عرفانی، مانند تفسیر سورآبادی، آمده است که در هفت سالی که در زمان حکومت یوسف در مصر قحطی وجود داشت، هر روز صبح همه مردم گرسنه از خانه بیرون می‌آمدند؛ چون چیزی برای خوردن نداشتند، به کنار کاخ یوسف می‌آمدند و یوسف هم روی پشت بام کاخ می‌نشست و مردم تا شب او را می‌نگریستند و از زیبایی او سیر می‌شدند و شب سیر به خانه‌هایشان بازمی گشتند و فردا صبح دوباره گرسنه می‌شدند؛ یعنی یوسف با زیبایی خود مردم را سیر می‌کرد. مولانا می‌گوید:«حسن یوسف قوتِ جان شد سالِ قحط»؛ در سال قحط زیباییِ یوسف قوتِ جان مردم شد و اکنون ما هم از قحط به سوی تو آمدیم. ابیات فراوانی با این مضمون در آثار مولوی وجود دارد که من بسیاری از آنها را یادداشت کرده ام، ولی از نقل آنها خودداری می‌کنم و فقط به عنوان نمونه به یک بیت دیگر اشاره می‌کنم: عاشقی گر زین سر و گر زآن سر است عاقبت ما را بدان سر رهبر است(مثنوی، ۱/ ۱۱۱) این باز همان عشق افلاطونی است که طبق آن عاشقِ هرکه شوی، فرقی نمی‌کند، بالاخره به عشق الهی خواهی رسید، اما همه آنچه که مولانا در باب عشق می‌گوید، با این دیدگاه سازگار نیست. اینجا به دیدگاه دومی که درباره عشق وجود دارد، می‌رسیم و اکنون به طرح آن می‌پردازم. ۱)
عشق فیلیایی پدیده دیگری که درباره عشق در یونان قدیم وجود داشته است، چیزی است که از آن به فیلیا تعبیر می‌شود. فیلیا نوعِ دوم است. در این نوع عشق اصلاً بحثی از زیبایی، میل و اشتیاق و یا دیدارِ زیباییِ حقیقی در میان نیست. در اینجا با بحثِ خواستن و اراده سر و کار داریم و کسی که آدمی به او محبت دارد، هم زیبا نیست.
تعریف این عشق چنین است: خواستنِ چیزهای خوب برای کسی دیگری و فقط برای آن کسِ دیگر. اگر رابطه‌ای از این دست بین شخصی با شخص دیگر وجود داشته باشد، محبتی از نوع فیلیا پدید آمده است. اگر من چیز خوبی را برای شما می‌خواهم، اما نه به خاطر خودِ شما، بلکه برای اینکه فایده آن به طرف خودم برگردد، در آن صورت محبت من از جنس فیلیا نیست.
بزرگ‌ترین نظریه پردازِ فیلیا ارسطو است. او بر خلاف استادش افلاطون که به خاطر نظریه فلسفی‌ای که داشت، تمام توجه‌‌اش به اروس محدود بود، بحث فیلیا را مطرح کرد. اکنون به بیان ویژگی‌های این نوع محبت می‌پردازیم. نکته اول آن است که همان طور که گفتیم در عشق اروتیک جمادات و حیوانات و گیاهان هم به خاطر زیبایی شان می‌توانند متعلق عشق قرار گیرند، اما در فیلیا فقط اشخاص هستند که متعلق محبت واقع می‌شوند؛ چون فقط انسان‌ها هستند که می‌توانیم چیز خوبی را برایشان بخواهم، نه جمادات و نباتات و حیوانات. نکته دوم این است که در اینگونه موارد اگر واقعاً کسی عاشق و دوستدار کسی دیگر باشد، به صرف این که به نیاز، خواسته یا نفعِ او علم پیدا کند، فوراً نیاز او را برآورده می‌کند، او را به خواسته‌‌اش می‌رساند و نفع او را به طرفش سوق می‌دهد. نکته سوم آن است که به نظر ارسطو این محبت به دو صورت قابل تصوّر است: یک طرفه و دو طرفه. یک وقت من نسبت به شما این حال را دارم، اما شما نسبت به من این حال را ندارید؛ یعنی من هستم که فقط دوست دارم هر چیز خوبی را به خاطر خودتان به شما برسانم، اما ممکن است شما اصلاً نسبت به من این احساس را نداشته باشید.
ارسطو این نوع فیلیا را نیک خواهی می‌خواند. من نیک خواهِ شما هستم، اما شما نیک خواه من نیستید؛ چون شما به هر جهتی این حالی را که من نسبت به شما دارم، نسبت به من ندارید. اما اگر این رابطه دو طرفه شد؛ یعنی هم من نسبت به تو این میل را دارم و هم تو نسبت به من این میل را داری، اینجا ما با نوعی از محبت سر و کار داریم که ارسطو آن را دوستی می‌نامد. در اینجا بحث را از محبت یک طرفه به محبت دوطرفه معطوف می‌کنیم؛ چون مولانا به رابطه دو طرفه بیشتر توجه دارد، اگرچه گاهی به رابطه یک طرفه هم اشاره می‌کند. گفتیم که در فیلیا کسی چیزهای خوب را برای دیگری و فقط برای او می‌خواهد. حالا پرسشی در اینجا پیش می‌آید که این چیزهای خوب چه چیزهایی هستند که من باید آنها را برای دیگری بخواهم؟ به نظر ارسطو آن چیز خوب ممکن است برآوردنِ یک نیاز، برآوردن یک خواسته و یا رساندنِ یک نفع باشد. این نیاز، خواسته یا نفع هم به نوبه خود می‌توانند فضیلتی، لذتی و یا نفعی باشند و بر این اساس سه نوع دوستیِ متفاوت وجود دارد:
۱) گاهی من می‌خواهم به طرف مقابلم فضیلتی برسانم که در اینجا دوستیِ مبتنی بر فضیلت رسانی پدید می‌آید؛ به طور مثال اگر من بخواهم شما را به یک انسان خوب تبدیل بکنم و از شما که مثلاً آدم راستگویی نیستید، فردی راستگو بسازم، در این صورت دوستی من نسبت به شما مبتنی بر فضیلت رسانی است؛ زیراکه می‌خواهم شما را صاحب فضیلت بکنم و خوبی‌ای از جنس فضیلت اخلاقی به شما برسانم،
۲) گاهی می‌خواهم به طرف مقابل لذتی برسانم که در این صورت دوستی مبتنی بر لذت رسانی پدید می‌آید و بالاخره
۳) گاهی می‌خواهم به طرف مقابل فایده‌ای برسانم که دوستیِ مبتنی بر نفع رسانی به وجود می‌آید.
توجه داشته باشید که نفع و لذت با هم فرق می‌کنند و اگر بخواهیم وارد این بحثِ طولانی شویم، از بحث اصلی باز می‌مانیم. پس با توجه به آن خوبی که آدمی می‌خواهد به دیگری برساند، سه نوع دوستی متصور است: دوستی‌های مبتنی بر لذّت رسانی، دوستی‌های مبتنی بر فضیلت رسانی و دوستی‌های مبتنی بر نفع رسانی و باز هر یک از این سه نوع دوستی در درون خودشان به دو نوع تقسیم می‌شوند: گاهی من و تو با هم دوست هستیم و من می‌خواهم به تو فضیلت برسانم و تو هم می‌خواهی به من فضیلت برسانی، یا من می‌خواهم به تو لذّت برسانم و تو هم می‌خواهی به من لذّت برسانی و یا من می‌خواهم به تو نفع برسانم و تو هم می‌خواهی به من نفع برسانی. در اینجا هر کدام از ما چیزی را که به دیگری می‌دهیم، می‌گیریم و چیزی را که می‌گیریم، می‌دهیم. گاهی هم اینطور است که من می‌خواهم به تو فضیلت برسانم و تو می‌خواهی به من لذّت بدهی، یا من می‌خواهم به تو لذّت بدهم و تو می‌خواهی به من نفع برسانی، یا من می‌خواهم به تو نفع بدهم و تو می‌خواهی به من فضیلت بدهی؛ یعنی در واقع معاوضه صورت می‌گیرد.
من به تو چیزی می‌دهم و تو در ازای آن به من چیز دیگری می‌دهی؛ مثل این که من به شما گندم بدهم و شما به جای آن به من جو می‌دهید. این مسأله هم دوستی را متفاوت می‌کند و از این رو آدم باید در ارتباطی که با دوستانش دارد، دقت کند. برای ارسطو دوستی مهم بود و یک فضیلت بزرگ اخلاقی به شمار می‌آمد؛ بنابر این می‌گفت که باید درمورد دوستی خود با دیگران باید به مداقه بپردازید و هنگام انتخاب دوست خود بدانید که آیا در این دوستی فضیلتی رد و بدل می‌شود، یا لذتی و یا نفعی؟ ثانیاً: هر کدام از طرفین در قبال آنچه که دریافت می‌دارد، چه چیزی به طرف مقابل می‌دهد؟ نکته چهارم که ارسطو در اینجا می‌گوید، آن است که طرفینِ دوستی موضعِ برابری دارند یا نه؟ و آیا این موضع نابرابر به دوستی شان خدشه می‌زند یا نه؟
بگذارید از مثال‌های ملموس استفاده کنم؛ مثلاً والدین نسبت به فرزندان خود همین دوستی را دارند اما موضع والدین نسبت به فرزندان موضعِ نابرابر است، به همین ترتیب حاکم هم نسبت به رعایای خودش می‌تواند همین دوستی را داشته باشد، اما حاکم نسبت به رعایای خودش موضع برابر ندارد و مردان نسبت به همسران خود همین نوع رابطه را دارند، ولی موضع آنها هم موضع برابر نیست، ولی در این نوع دوستی نابرابر بودنِ موضعِ طرفین مُخلِ دوستی نیست؛ یعنی می‌شود من و تو دوستی داشته باشیم و موضع نابرابر داشته باشیم، می‌توانیم هم دوستی داشته باشیم، هم موضعِ برابر داشته باشیم، مثل دو همکار که یکی رئیس دیگری است و دیگری مرئوس اوست، ولی در ترازوی واحدی قرار می‌گیرند و می‌توانند به هم سود برسانند، می‌توانند به هم فضیلت انتقال بدهند و می‌توانند برای هم لذّت فراهم آورند. نکته پنجم این است که به نظر ارسطو در این دوستی کسی بیشتر بهره می‌برد که دوست می‌دارد، نه کسی که دوست داشته می‌شود؛ یعنی در این دوستی مُحب بودن بهتر از محبوب بودن است، عاشق بودن بهتر از معشوق بودن است. ارسطو با یک تجزیه و تحلیل روانشناختی نشان می‌دهد که در این نوع دوستی؛ یعنی دوستی فیلیا، عاشق بیشتر از معشوق نفع می‌برد؛ بنابراین در این نوع دوستی کسانی که زیرک هستند، بیشتر در پیِ دوست داشتن هستند، نه در پی دوست داشته شدن.
و نکته آخر اینکه این نوع دوستی ممکن است بین انسان و خودش اتفاق بیافتد؛ اینجا تنها جایی است که خودْدوستی هیچ اشکالی ندارد. آدم می‌تواند به خودش فضیلت، لذّت و یا نفع برساند؛ و همانطور که دیگران را دوست دارد، خودش را دوست بدارد؛ به این می‌گوییم خوددوستی. آدم می‌تواند کارهایی را که برای دوستانش می‌کند برای خودش هم انجام بدهد. چه اشکالی دارد که انسان به خودش فضیلت، نفع و یا لذت بیشتری برساند؟ به نظر ارسطو این نوع خوددوستی هیچ عیب و ایرادی ندارد، بلکه این یکی از فضائل اخلاقی است که آدم خودش را کمتر از دیگران نداند. وقتی که انسان اشتیاق و اهتمام دارد که به دیگران لذّتی، فضیلتی و یا نفعی برساند، چرا اینها را از خودش دریغ و مضایقه کند؟
بعدها بعضی از ارسطوییان، مثل توماس آکوینی، گفتند که آدم اول باید خوش را دوست بدارد، تا بعد بتواند دیگران را هم دوست بدارد. اگر کسی خودش را دوست نداشته باشد، هیچوقت نمی‌تواند با دیگران رابطه‌ای از نوع فیلیا را برقرار کند. ۳) عشق آگاپه‌ای سومین نوع دوستی، دوستیِ آگاپه‌ای است که با عشق اروتیک و دوستیِ فیلیایی متفاوت است و چند ویژگیِ مهم دارد که در آن دو نوع عشق وجود ندارند. در این عشق، مثل عشق فیلیایی، من می‌خواهم چیزی به کسی دیگر بدهم، اما با تفاوت‌های بسیار شاخص و بارز. اولاً این نوع دادن، دادنی است بی پاسخ؛ یعنی در این دهش، اگر من چیزی به شما بدهم، مطلقاً نمی‌خواهم در عوض آن چیزی از شما بگیرم؛ بنابراین این دادن دادنی است که در ازایش نه امید گرفتن هست، نه انتظارِ گرفتن و نه پیش بینیِ گرفتن. توجه داشته باشید که امید و انتظار و پیش بینی با هم تفاوت دارند. اگر من به شما دهشی داشته باشم که در این دهش نه امیدِ پس گرفتنی در کار باشد، نه انتظارِ پس گرفتنی و نه پیش بینیِ پس گرفتنی، آن وقت من بخششی داشته ام، بدون این که مطلقاً گرفتنی از شما داشته باشم. به این نوع دادن می‌گویند دادنِ بی پاسخ . یعنی دادنی که من منتظر واکنش شما، واکنش متناسب شما و پاسخ متناسب شما نیستم؛ بنابر این کاملاً بی پاسخ و بدون انتظار است. دوم اینکه این نوع دوستی کاملاً جامع است؛ یعنی همه انسان‌ها را شامل می‌شود.
در دو دوستی قبل آدمی با کسی دوست است و با کسی دیگر دوست نیست، اما این دوستی جامعیت دارد و کاملاً همه انسان‌ها را در بر می‌گیرد و حتی شامل دشمنان هم می‌شود. در شریعت یهود آمده است که «به دوستان خود دوستی کنید و کسانی را که به شما احسان کرده اند، از احسان خودتان محروم نکنید»! حضرت عیسی، آن طور که در انجیل متی و انجیل لوقا آمده است، این سخن را رد نمی‌کند و می‌گوید: آنچه در شریعت آمده است، درست است، اما من می‌گویم که شما باید به آنهایی هم که به شما محبت نمی‌کنند، محبت کنید. عبارت ایشان این است: زیرا هرگاه به آنانی محبت نمایید که به شما محبت می‌نمایند، چه اجری دارید؟ اگر بنا باشد آدم به کسانی محبت کند که به او محبت می‌کنند، این چه اجری دارد؟ آیا باج گیران نیز چنین نمی‌کنند؟ شما باید به کسانی که به شما محبت نمی‌کنند، محبت کنید. در انجیل متی در یک جای دیگر از حضرت عیسی نقل شده است که «به دشمنان خود محبت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید» و در ادامه چند مورد از انسان‌هایی را که علی القاعده باید منظور باشند، مثال می‌زند و می‌گوید به این‌ها باید محبت بورزید. از این بالاتر در انجیل لوقا مثالی راجع به سامریِ نیکوکار هست.
در آنجا حضرت عیسی می‌گوید:« حتی به کسانی که از کیش و آیین شما به دورند، کیش و آیین شما را قبول ندارند و در دین شما کافر و ناهم کیش به حساب می‌آیند، هم محبت کنید» و مثال خیلی معروف آن سامری نیکوکار است. اینها نمونه‌هایی از عشق آگاپه‌ای هستند، پس در این نوع عشق نباید طرف مقابل که می‌خواهد محبتِ من را دریافت کند، ویژگی خاصی داشته باشد. من می‌توانم حتی به دشمنانم، کسانی که هیچ من را نمی‌شناسند و یا کسانی که مرا می‌شناسند و نسبت به من نفرت، کینه و یا دشمنی دارند، محبت بکنم؛ بنابراین عشق آگاپه‌ای جامعیت دارد و همه را در بر می‌گیرد.
ویژگی سوم این نوع عشق، که خیلی محل تأکید مولاناست، این است که انسان‌ها از آن رو که انسان اند، ارزشمندند؛ بنابراین شما به اعمالشان نباید نگاه کنید و نسبت به آنها باید محبت داشته باشید. انسان ارزش و کرامت ذاتی دارد و درست به دلیل همین کرامتِ ذاتیِ انسان‌هاست که نباید به افعالشان نگاه کنیم و باید پرهیز کنیم از اینکه فقط به انسان‌هایی که کار خوب می‌کنند، نیکی کنیم و به انسان‌هایی که کارهای بد انجام می‌دهند، نیکی نکنیم. افعال انسان‌ها هیچ اهمیتی ندارد و آنها هر کاری بکنند، خواه به لحاظ اخلاقی درست باشد، یا نادرست، باید به ایشان نیکی بکنیم. نه اینکه نیکی خود را فقط به نیکان عالم معطوف کنیم و با بدان عالم کاری نداشته باشیم؛ چراکه انسان از آن رو که انسان است، ارزش و کرامت دارد، نه از آن رو که نیکوکار است.
بنا بر این انسان‌ها فارغ از اینکه خوب باشند یا نه، و بی توجه به این که لذّتی را به شما برسانند یا نه و صرف نظر از این که نفعی را به شما برسانند یا نه، باید مورد توجه شما باشند. دلیل اینکه به این سه مورد اشاره کردم، این بود که در فیلیا توجه ما به یکی از آن سه معطوف بود، پس در عشقِ آگاپه‌ای ویژگی‌های افراد نباید برای ما فرقی بکند. ویژگی چهارمِ این عشق آن است که مُدام است و مثل بقیه عشق‌ها از بین نمی‌رود. دو نوع عشقِ قبلی امکان دارد که مدتی باشند و بعد زوال بپذیرند، ولی این عشق مدام است. عشق ما همیشگی نیست؛ چراکه به ویژگی‌های طرف مقابل بستگی دارد، ولی از آنجاکه عشقِ آگاپه‌ای اصلاً به ویژگی‌های طرف مقابل بستگی ندارد، بنابراین هیچ وقت از بین رفتنی نیست. این عشق، عشق مدام است، عشقِ بدون توقف و بدون انقطاع است. مسأله پنجم این است که مصداق چنین عشقی چه کسانی هستند؟
این عشق به چه کسانی تعلّق می‌گیرد؟ آنگونه که ارسطو و بقیه فیلسوفان می‌گفتند و در الهیات مسیحی هم گفته شده است، این نوع عشق ممکن است که بین یک انسان با انسان‌های دیگر باشد و امکان دارد که انسان چنین عشقی را نسبت به خدا داشته باشد. در این صورت انسان بی آنکه بی آنکه به واکنش‌های او کاری داشته باشد، در همه حال خود را خادم و بنده او می‌داند و خالصانه به او خدمت می‌کند. این که خدا در عوض خدمتی که من به او می‌کنم، چه به من می‌دهد، اصلاً مهم نیست. بدون شک عشق خدا در الهیات مسیحی حتماً آگاپه‌ای است، اما عشق ما انسان‌ها به انسان‌های دیگر می‌تواند از این مقوله سوم باشد، می‌تواند از مقوله اول باشد و یا از مقوله دوم. در الهیات مسیحی این عشق را بیش از دو عشق دیگر ترویج می‌کنند.
پولس قدیس می‌گفت:« تمام فضائل در سه فضیلت خلاصه می‌شود: ایمان، عشق و امید» و مراد او از عشق همین عشق آگاپه‌ای بود. بعضی از فیلسوفان و عارفان بعدی بر آن بودند که در عین حال که آگاپه خیلی ارزشمند است، ولی چون امکانات ما برای آگاپه محدود است و نمی‌توانیم به همه انسان‌های دنیا، فارغ از خوبی و بدی شان، نیکی کنیم و عشق بورزیم، پس باید دست به گزینش بزنیم؛ یعنی در عین حال که باطناً و قلباً و به لحاظِ عاطفی همه انسان‌های دنیا را دوست دارم، اما با توجه به این عمر کوتاه و سرمایه‌های کم، نمی‌توانم با همه آنها رفتار عاشقانه و دوستانه داشته باشم، پس باید دست به گزینش بزنم و به این منظور لازم است که ترجیحی در این گزینش وجود داشته باشد؟ اینجاست که نظریه پردازانی مثل توماس آکوینی گفتند که چرا آگاپه باید به ویژگی‌های انسان‌ها بی توجه باشد؟ حالاکه امکاناتِ هر انسانی محدود است و نمی‌توانیم به همه انسان‌ها نیکی بکنیم، باید در نیکی‌هایمان گزینشی داشته باشیم و این گزینش را این چنین تعریف می‌کند:
اول به خوتان آگاپه داشته باشید، دوم به نزدیکان به خدا و به تعبیر دینی به مقرّبین الی الله، سوم به خویشاوندان سببی و نسبی.
ولی خیلی از اندیشمندان معتقدند اگر پای گزینش به میان بیاید، آگاپه به غیر آگاپه تبدیل می‌شود؛ چراکه در آگاپه نباید کسی نسبت به افراد دیگر تفاوت داشته باشد. این است که کِرکگور در کتاب Works of Love ؛ «آثار عشق» که مهم‌ترین کتاب اوست، می‌گوید: آگاپه را نباید تخصیص داد، نزدیکانِ خدا هم نباید فرقی با دوران از خدا بکنند و به همین ترتیب خود من هم نباید فرقی با دیگران بکنم و خویشاوندان سببی و نسبی هم هیچ ترجیحی بر کسانی که به لحاظ سببی و نسبی از من دورند، ندارند. کر کگور به سخن حضرت عیسی استناد می‌کند که او با باجگیران و سربازان و روسپیان بیشتر آگاپه داشت و به این قبیل افراد بیشتر توجه می‌کرد. بعضی از ناقدان کرکگور گفته‌اند همین که حضرت عیسی به انسان‌هایِ دور از خدا بیشتر نیکی می‌کرد، معلوم می‌دارد که آگاپه عیسی هم فرق می‌کرده و انگار او هم بین بعضی‌ها فرق می‌گذاشته است و روسپیان را از باجگیران و سربازان هم بیشتر دوست می‌داشته است.
کرکگور در مقام استدلال می‌گوید که محبتِ بیشترِ حضرت عیسی به انسان‌های بد به خاطر این بوده است که آنها محتاج تر بوده اند، بدیهی است که طبیب باید سراغ بیمار برود، نه سراغ انسان سالم. اگر پزشکی در یک شهر باشد که بخواهد کاملا آگاپتیک رفتار کند، باید به همه افراد یکسان توجه کند، اما بیشتر سراغ بیماران می‌رود؛ چون بیماران به او محتاج ترند تا تندرستان. مولانا هم فراوان از این نوع عشق سخن می‌گوید. مولانا می‌گوید که خورشید هم بر مزبله می‌تابد و هم بر گلستان. خورشید نمی‌گوید که من فقط بر گلستان می‌تابم و بر گلخن نمی‌تابم و به نظر او ما هم باید مثل خورشید عمل کنیم، باید بر همه بتابیم و کاری نداشته باشیم که این کسی که من به او نیکی می‌کنم، آدم خوبی است یا آدم بدی. من شواهد بسیار زیادی از اشعار مولانا یاداشت کرده ام، که در آنها مولانا از این نوع عشق سخن می‌گوید، ولی اکنون نمی‌خواهم به آنها اشاره کنم.
عشق در آثار مولانا اگرچه در اشعار مولانا نمونه‌های زیادی برای هر یک از سه نوع عشق بالا می‌توانیم پیدا کنیم، با این حال مولانا سخنانی درباره عشق دارد که با هیچکدام از این سه نوع عشق نمی‌خواند. مولانا سه ویژگیِ مهم به عشق نسبت می‌دهد که هیچکدام از این سه ویژگی در سه نوع عشقی که ما می‌شناسیم، وجود ندارند. اولین ویژگی این است که مولانا گاهی چنان از عشق سخن می‌گوید که گویی تمام اجزاء جهان عاشق اند. قبلاً دیدیم که عشق انسان به سایر موجودات، چه از مقوله اروس، چه از مقوله فیلیا و چه از مقوله آگاپه، به هر حال عشقی است که انسان به موجودات دیگر دارد و عاشق در همه اینها انسان است، اما مولانا ابیاتی بسیار زیادی دارد که در آنها همه موجودات جهان عاشق هستند: گرگ و خرس شیر داند عشق چیست؟ کم زسگ باشد که از عشق او عمی است( مثنوی، ۵/ ۲۰۰۸)
به نظر مولوی گرگ و خرس و شیر هم عشق را می‌شناسند. راستی این چگونه عشقی است؟ بدیهی است که گرگ و خرس و شیر از اروس و فیلیا و آگاپه خبری ندارند. در آثار مولوی همه اجزای عالم عاشق‌اند و هر جزو جهان مست لقا است: اگر این آسمان عاشق نبودی نبودی سینه او را صفایی وگر خورشید هم عاشق نبودی نبودی در جمال او ضیایی زمین و کوه اگر نه عاشق اندی نرُستی از دل هر دو گیایی ( دیوان شمس، ص ۱۱۲۷) در ابیات بالا می‌بینیم که آسمان، خورشید، زمین و کوه همه عاشق اند. این خصوصیت عشق در هیچیک از رویکردهای گوناگون به عشق وجود ندارد. ویژگی دوم عشق در نظر مولوی این است که او در بسیاری از موارد خدا را هم عاشق می‌داند. در سه نوع عشقی که پیشتر گفتیم، فقط در عشق آگاپتیک است که خدا هم می‌تواند عاشق باشد، اما از سخنان مولوی چنین برمی آید که عشق خدا به ما عشق آگاپتیک نیست، بلکه عشقی است از مقوله اینکه شبیه هم هستیم. ما شبیه خدا هستیم و او شبیه ماست.
این هم با هیچ کدام از سه رویکرد بالا نمی‌خواند. ویژگی سومی که در آثار مولانا برای عشق وجود دارد و برای من خیلی عجیب است، این است که اگر عشق در کسی پدید بیاید، همه بدی‌ها در او زائل می‌شود. اگر توجه داشته باشید، موضوع بحث این بود که ما به دلیل این که عاشق نیستیم، اخلاقی زندگی نمی‌کنیم؟ و اکنون می‌بینیم که عشقِ مورد نظرِ مولانا می‌تواند همه بدی‌ها را در ما از بین ببرد، اما فیلیا، اروس و آگاپه چنین خاصیتی ندارند. درست است که آگاپه خودش یک خوبی است و اگر آدم عشق آگاپه‌ای داشته باشد؛ یعنی بی اجر و مزد و بدون انتظار به دیگران نیکی کند، خودش یک فضیلت بزرگ است، اما معنی این سخن آن نیست که این نوع عشق فضیلت‌های دیگر را در ما ایجاد می‌کند، ولی ادّعای مولانا این است که عشق نخوت و ناموس آدمی را درمان می‌کند:‌ای دوای نخوت و ناموس ما‌ای تو افلاطون و جالینوس ما( مثنوی، ۱/ ۲۴) به نظر می‌آید که در آثار مولوی نوعِ چهارمی از عشق وجود دارد که با هیچکدام از سه نوع عشقی که قبلاً گفتم، به طور کامل همخوانی ندارد.
اما آیا انگاره‌ای از این عشق چهارم را داریم؟ در بحث‌های هرمنوتیک گفته می‌شود که وقتی در نوشته یک نویسنده به لفظی بر می‌خورید و نمی‌دانید معنایش چیست، باید یک الگو(patern ) از آن بسازید که از طریق آن الگو بتوان آهسته آهسته به آن نزدیک شد. واقعاً چه الگویی از این عشق می‌شود داشت؟ عشقی که در آن همه اجزای جهان عاشق اند، عشق خدا به ما هم از این مقوله است و همه بدی‌ها را در انسان‌ها زائل می‌کند، چگونه عشقی است و چه انگاره‌ای می‌توان برای آن در نظر گرفت؟ نکته دیگر این است که ارسطو معتقد بود افلاک و نفوس فلکی هم علم و اراده دارند؛ یعنی به نظر او فلک شمس، فلک زهره، فلک قمر و تمام افلاک علم و اراده دارند و موجودات زنده‌ای هستند و چون دارای علم و اراده هستند، عشق هم می‌توانند داشته باشند؛ چونکه به نظر ارسطو موجودی که دارای علم و اراده باشد، می‌تواند عاشق هم باشد. برای عشق علم و اراده کافی است؛ بنابراین می‌گفت افلاک عاشق هستند و اگر حرکت می‌کنند این حرکت به خاطر این است که عاشقِ محرّکِ بلاتحرّک هستند؛ اگرچه ارسطو از واژه خدا استفاده نکرده است، اما من محرّکِ بلاتحرّک را در واقع به معنی خدا می‌گیرم، پس می‌توان گفت که افلاک هم عاشق خدا هستند و به خاطر عشق به خدا این پویش و حرکت را دارند؛ بنابراین عشقی که افلاک دارند، باعث حرکت آنها می‌شود،‌ به عبارت دیگر حرکتِ دورانیِ افلاک ناشی از عشقی است که افلاک به خدا دارند. به نظر ارسطو محرکِ بلا تحرّک مثل معشوق است؛ چراکه معشوق یک جا می‌نشیند و عاشق نزد او می‌آید. محرکِ بلا تحرّک هم خودش تحرک ندارد و متحرک‌ها به طرف او حرکت می‌کنند.
ممکن است کسی این نظریه ارسطو را همان نظریه مولانا بداند، ولی باید توجه داشت که در نظریه ارسطو افلاک علم و اراده دارند و به خاطر علم و اراده شان می‌توانند عاشق محرکِ بلا تحرک بشوند، ولی طبق نظریه ارسطو تنها افلاک هستند که علم و اراده دارند، اما سایر موجودات روی کره زمین علم و اراده ندارند و نمی‌توانند عاشق شوند، مثلاً چوب و سنگ نمی‌توانند عاشق شوند. ارسطو می‌گفت هر چیزی که در تحت فلک قمر هست، علم واراده ندارد و بنابراین چوب نمی‌تواند عاشق شود؛ چون تحت فلک قمر است، اما به نظر مولانا همه موجودات جهان می‌توانند عاشق شوند. اینجاست که ما نمی‌فهمیم که آن عشقی که بنا بود ما را از انسانِ غیر اخلاقی به انسان اخلاقی تبدیل کند، کدام عشق است، تا برویم و آن عاشقی را پیدا کنیم تا مانند اکسیری مس وجود ما را به طلا تبدیل بکند و ما را از انسان غیر اخلاقی به انسان اخلاقی تبدیل کند. حالا تمام سخن من این است که در عین حال که مولانا معتقد است که اگر می‌خواهید اخلاقی بشوید، باید عاشق شوید، ما نمی‌توانیم بفهمیم که باید عاشق بشویم یعنی باید چه بشویم؟
یعنی عشق اروتیک باید پیدا بکنیم؟ یا عشقی از مقوله فیلیا باید پیدا کنیم، یا عشقی از جنس آگاپه باید پیدا کنیم؟ و تا الان هم هیچیک از محققان مولاناشناس نتوانسته‌اند مشخص کنند که که این عشق چیست؟ ولی ما دائماً از این موضوع سخن می‌گوییم که مولانا سرحلقه عشاق است و از آغاز تا پایان اشعارش درباره عشق صحبت می‌کند. واقعاً حقیقتِ عشقی که مولوی از آن سخن می‌گوید، چیست؟ بنابراین سؤال من این است که عشقی که انسان‌های غیر اخلاقی را به انسان‌های اخلاقی تبدیل می‌کند و یک چنین هنری دارد، چه عشقی است و این عشق چگونه قابل تحصیل و اکتساب است؟
منابع:
- صدری نیا، باقر(۱۳۸۸). فرهنگ مأثورات عرفانی(مشتمل بر احادیث، اقوال و امثال متون عرفانی فارسی). تهران: سخن.
- عطّار، فرید الدّین محمّد نیشابوری(۱۳۷۲). تذکره الاولیاء. بررسی، تصحیح متن، توضیحات و فهارس محمّد استعلامی. تهران: زوّار.
- مولوی، جلال الدّین (۱۳۸۱). مثنوی معنوی. به اهتمام توفیق. هـ. سبحانی. تهران: روزنه.
-(۱۳۸۱). فیه ما فیه. تصحیحات و حواشی بدیع الزّمان فروزانفر. تهران: امیر کبیر.
-(۱۳۸۶). کلّیات شمس دیوان جلال الدّین محمد بلخی(مولوی). بر اساس چاپ بدیع الزّمان فروزانفر. تهران: هرمس.

عشق در اندیشه مشاهیر

هرچه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم خجل باشم از آن
کلام مولانا اساساً چیزی بجز عشق نیست، عشق مانند سایر اجزاء جهان حقیقتی است سیال و مواج و توقف و درنگ ناپذیر، و در حقیقت عنایت و هدایتی است الهی و تفسیر آن در دفتر و کتاب نگنجد.
عشق جز دولت وعنایت نیست
جز گشاد دل وهدایت نیست
عشق را بوحنیفه درس نگفت
شافعی را در او روایت نیست
عشق در کلام شیخ شطّاح
«عشق سیفی است که از عاشق سر حدوث برمی‌دارد. عشق کمالی است که از کمال حق است، چون در عاشق پیوندد، از صرف عبودیت و حدوثیت به جلال الهیت، ظاهر و باطنش ربّانی شود. ذکر موت بر ایشان روا نباشد. هر که به عشق حق زنده باشد دگر موت بر وی راه نیابد.»[۲۱]
عشق در کلام بایزید بسطامی
«هرکه را محبت حق بکشد دیت او دیدار حق است، و هرکه را عشق حق او را بکشد دیت او همنشینی با حق است.» (به نقل از عوارف المعارف، سهروردی)
تا رفت دیده و دل من در هوای عشق         بنمود جا به کشور بی منتهای عشق
وارسته گشت و صرفنظر کرد از دو کون         اینسان شود کسی که دهد دل برای عشق
ما راست عشق و هرکه به عالم جز این بود         بیگانه باشد او، نشود آشنای عشق
(به نقل از نامه دانشوران ناصری، جلد ۴)
عشق در کلام شاه نعمت‌الله ولی
تن به جان زنده است و جان از عشق         در بدن روح ما روان از عشق
عشق داند که ذوق عاشق چیست         باز جو ذوق عاشقان از عشق
هرچه در کاینات موجود است         جُـود عشق است و باشد آن را عشق
عاشقان عشق را به جان جویند         عاقلان‌اند غافلان از عشق
نعمت‌الله که میر مستان است         می‌دهد بنده را نشان از عشق[۲۳]
عشق در کلام جواد نوربخش
«صوفی در پیشگاه حق به تسلیم و رضا می‌ایستد که: من راضی به رضای توأم و بدون آنکه هیچ گونه توقعّی داشته باشم از روی محبت به تو عشق می‌ورزم و در اندیشه پاداشی نیستم. برهمین اساس است که عشق صوفیان نسبت به خدا بدون انتظار و چشم داشت و برکنار از ترس و وحشت است که صوفی خواست و تمنّایی ندارد و قهر و جفای او را همان اندازه می‌پسندد که وفایش را، معدودی از صوفیان در طریق عشق و دوستی به مرحله‌ای رسیده‌اند که در معشوق (حق) فنا شده‌اند و مولانا در حقشان فرموده‌است:
جمله معشوق است و عاشق پرده‌ای         زنده معشوق است و عاشق مرده‌ای
«عشق نتیجه محبت حق است و محبت صفت حق، اما در حقیقت محبت صفت ارادت حق است که از صفات ذات می‌باشد. چون عشق به عام تعلق گیرد، آن را ارادت گویند، و آفرینش موجودات نتیجه آن ارادت است. چون به خاص تعلق گیرد، آن را رحمت گویند، چون به اخص تعلق گیرد، آن را نعمت گویند و این نعمت ویژه انسان است و مرتبه تمامی نعمت منعم».[۲۵]
اساس آفرینش (از دیوان نوربخش)
عشق درکلام افلاطون
افلاطون گوید: عشق، واسطه انسان‌ها و خدایان است و فاصله آن‌ها را پُر می‌کند.
همو گوید: عشق در همه کائنات جاری است.
او می‌گوید: عشق پیوند دهنده همه جهان است.
هفت وادی - اثر بهاءالله
عشق هستی قبول نکند و زندگی نخواهد حیات در ممات بیند و عزّت از ذلّت جوید بسیار هوش باید تا لایق جوش عشق شود و بسیار سر باید تا قابل کمند دوست گردد مبارک گردنی که در کمندش افتد و فرخنده سری که در راه محبّتش بخاک افتد. پس‌ای دوست از نفس بیگانه شو تا به یگانه پی بری و از خاکدان فانی بگذر تا در آشیان الهی جای‌گیری نیستی باید تا نار هستی برافروزی و مقبول راه عشق شوی. نکند عشق نفس زنده قبول نکند باز موش مرده شکار عشق در هر آنی عالمی بسوزد و در هر دیار که علم برافرازد ویران سازد در مملکتش هستی را وجودی نه و در سلطنتش عاقلان را مقرّی نه نهنگ عشق ادیب عقل را ببلعد و لبیب دانش بشگرد هفت دریا بیاشامد و عطش قلبش نیفسرد و هل من مزید گوید از خویش بیگانه شود و ازهر چه در عالم است کناره گیرد. با دو عالم عشق را بیگانگی اندر او هفتاد و دو دیوانگی صد هزار مظلومان در کمندش بسته و صد هزار عارفان به تیرش خسته هر سرخی که در عالم بینی از قهرش دان و هر زردی که در رخسار بینی از زهرش شمر جز فنا دوایی نبخشد و جز در وادی عدم قدم نگذارد و لکن زهرش در کام عاشق از شهد خوشتر و فنایش در نظر طالب از صد هزار بقا محبوب‌تر است. پس باید به نار عشق حجاب‌های نفس شیطانی سوخته شود تا روح برای ادراک مراتب سیّد لو لا ک لطیف و پاکیزه گردد.

تفاوت عشق و شهوت

محققان دانشگاه شیکاگو می‌گویند؛ حرکات چشم نشان می‌دهد که به چه کسی به چشم شریک و معشوق آینده نگاه می‌کنید و چه کسی به عنوان شریک جنسی، نظرتان را گرفته‌است. تحقیقات قبلی که زیر نظر خانم کاسیوپو صورت گرفته نشان داده بود که عشق و میل جنسی نقاط مختلفی را در مغز فعال می‌کنند. تحلیل داده‌ها نشان داد در نگاه عاشقانه چشم روی صورت متمرکز و ثابت می‌ماند اما در نگاه شهوانی چشم، از صورت به سمت دیگر اعضای بدن حرکت می‌کند و بر روی بدن ثابت می‌شود. دکتر کاسیوپو می‌گوید این بررسی نشان می‌دهد کشش جنسی تا حدی محصول تجربیات صرفاً حسی (sensory) است اما عشق انعکاس انتزاعی‌تر این احساسات است.
در عقاید پیشینیان نیز همان‌طور که در ماهی (صورت فلکی) دیده می‌شود مردم دو ماهی جدا از هم را در نظر می‌گرفتند که یکی نماد عشق و دیگری نماد شهوت بوده و در آلفای این صورت فلکی، ستاره رشا (به معنی ریسمان)، در هم گره می‌خوردند.
منشأ شیمیایی
بر اساس شواهد علم اعصاب هنگامی که فرد عشق خود را بروز می‌دهد، تعدادی عنصر شیمیایی در مغز فرد فعال می‌شوند. این مواد شیمیایی عبارتند از: تستسترون، استروژن، دوپامین، نوراپی نفرین، سروتونین، اکسی‌توسین و وازوپرسین. درهنگام برقراری رابطه جنسی یا احساسات شهوانی میزان تستسترون و استروژن در مغز افزایش پیدا می‌کند. معمولاً دوپامین، نوراپی نفرین و سروتونین در مرحله جذب نظر فرد مقابل، حضور پررنگ تری دارند. به نظر می‌رسد اوکسی توسین و وازوپرسین به روابط پردوام و قوی ارتباط دارند. در دسامبر ۲۰۰۵، در دانشگاه پاویاواقع در ایتالیا دانشمندان متوجه شدند که وقتی فرد برای اولین بار عاشق می‌شود، میزان مولکولی که به عنوان NGF عامل رشد عصبی شناخته می‌شود افزایش می‌یابد اما پس از یکسال ارتباط بین طرفین مقدار این مولکول به حالت اول بر می‌گردد. «سطح NGF در افرادی که عاشق بودند بسیار بیشتر بود (P<۰٫۰۰۱) [به‌طور متوسط ۲۲۷(۱۴)Pg/ml] و این مقدار در مورد افرادی که رابطه دراز مدتی را تجربه کرده‌اند و افرادی که هیچ ارتباط عاشقانه‌ای نداشته‌اند به ترتیب برابر [۱۴۹(۱۲)pg/ml], [۱۲۳(۱۰)pg/ml] بود. همچنین میان میزان NGF و شدت رابطه عاشقانه همبستگی معنی داری وجود داشت (r=۰٫۳۴ ,p=۰٫۰۰۷). درغلظت بقیه NTها هیچ تفاوتی مشاهده نشد. در ۳۹ مورد که فرد بعد از ۱۲ تا ۲۴ ماه هنوز رابطه عاشقانه را حفظ کرده بود اما به عقیده خودشان وضعیت روانی شان نسبت به زمان آشنایی تفاوت کرده بود سطح NGF کاهش یافته بود و تقریباً برابر سطح NGF گروه کنترل بود.»

دیدگاه‌ها به عشق (دولت، فرهنگ و ادیان، عرفان و تصوف)

دیدگاه دولت‌ها

اکثر دولت عشق و ازدواج بین ملیت‌ها را به رسمیت می‌شناسند اما شرایطی برای اثبات مطالبه می‌کنند.

دیدگاه‌های فرهنگی

اگرچه در مورد تعریف عشق و ماهیت آن در بین فرهنگ‌های مختلف تشابهاتی وجود دارد و اغلب فرهنگ‌ها عشق را نوعی تعهد، دلسوزی، شفقت و شهوت می‌دانند که در همه انسان‌ها وجود دارد، اما میان این فرهنگ‌ها اختلافاتی هم وجود دارد. برای مثال در هند که معمولاً ازدواج طبق روال تعریف شده و سنتی صورت می‌گیرد اعتقاد برآن است که عشق ضرورت اولیه برای ازدواج نیست و عشق پس از ازدواج به وجود می‌آید؛ درحالیکه در فرهنگ غرب عشق لازمه ازدواج است. در ایران برای بیان پدیده عشق واژگان زیادی بچشم می‌خورد، که برخی از زمان‌های دور وجود داشته‌است. در متون اوستا و در گاتاها بارها از مهر و دوستی سخن میان رفته و در متون به جای مانده از زبان پارسی میانه هم وجود دارد. واژگانی مانند آغاشه در اشعار رودکی بچشم می‌خورد. مهر و عشق و آغاشه و شیفتگی و ایشکای و دلدادگی و شیدایی همه از واژگانی هستند که در ایران زمین برای پدیده عشق به کار رفته یا می‌رود. در اشعار هم بخشی از داستان‌های شاهنامه یا اشعار نظامی گنجوی و خواجوی کرمانی و عیوقی و جامی و وحشی بافقی و اهلی شیرازی و… به بیان داستان‌های عاشقانه پرداخته و بسیاری شعرا هم به بررسی ماهیت عشق در حالتی جدا از اوصاف صوفیه کارکرده‌اند مانند حافظ و سعدی و باباطاهر و خیام و رودکی که هم غزل و هم رباعی عاشقانه و سوزناک دارند و هم به بررسی ماهیت و کارآمدی عشق پرداخته‌اند. در ادبیات صوفیه هم که راه رسیدن به خدا و حق پاکی و محبت است برای جذب در راه خدا و جدایی از دنیا علاقه‌های ذاتی به خدا را در درون خود می‌پروردند و به حالتی از جذب در راه حق می‌رسیدند که بدان عشق عرفانی می‌گفتند و اشعار بیشماری در همین مورد عشق سراییده‌اند که معشوق خود را خدا می‌دانستند. مولوی و عطار و ابوسعید ابی الخیر و سنایی غزنوی از این دسته شاعران هستند. پاره‌ای از شاعران مدح گوی درباری در وصف ممدوحان خود از عبارات و مثل‌های عاشقانه زیادی استفاده نموده‌اند. انوری و عنصری و عسجدی و فرخی سیستانی هم ازین دست شاعران هستند.

عشق از نگاه ادیان

عشق که در مقابل کاما قرار می‌گیرد و به معنای مهربانی و بخشندگی، به همراه کوشش برای کم کردن درد دیگران است. همچنین «مایتی(maiti)» هم به معنای عشق بی قید وشرط، استفاده می‌گردد.
عشق در تفکّر یهودی:
در فرهنگ یهود وزبان عبری، عشق، مترادف کلمه «اهاوا(ahava)» است و به طور یکسان، هم در مورد عشق به خدا و هم عشق زمینی به کار می‌رود. عرفان یهود، منبع معرفت و زندگی را عشق می‌داند ومعتقد است که عشق انسان به خدا، باید از طریق عشق به همنوعان ابراز شود. عرفان یهود، هدف نهایی عشق میان انسان و خدا را «تیفون» می‌داند که به معنای اصلاح جهان، پیشرفت انسان و تبدیل زمین به چیزی شبیه بهشت است.
عشق در مکاتب یونانی و مسیحیت:
در مکاتب یونانی وآیین مسیحیت کلمه عشق، دارای معانی متفاوتی است، به طوری که در متون یونانی باستان، چند نوع عشق وجوددارد:
1ـ اروس(EROS) : یکی از انواع عشق در زبان یونانی ونام فرزند «ونوس» (الهه عشق) است. اروس، بیشتر به عشق احساسی وبا تمایلات زمینی اطلاق می‌شود. در واقع، این عشق، همان عشق غریزی وشهوانی (فاقد منطق) است که واسطه جذّابیت وکشش‌های جسمانی و یا ابراز آن به طور فیزیکی، نمایان می‌گردد که می‌توان آن را با «عشق در نگاه اوّل» که با شدّت آغاز می‌شود و به سرعت فروکش می‌کند، یکی دانست. شکل اروس، مانند نوزاد بالداری است که معمولاً همراه با تیر وکمان نشان داده می‌شود.
2ـ لودوس(LUDUS) : همان عشق تفنّنی ورمانتیک زود گذری است که بیشتر متعلّق به دوران نوجوانی است. در واقع، لودوس همان ابراز ظاهری عشق است و رابطه دراز مدت در آن، بعید به نظر می‌رسد.
3ـ فیلو(PHILO): عشقی برادرانه، که مبتنی بر وحدت و همکاری بوده وهدف آن، دستیابی به منافع مشترک است. این عشق، در حقیقت، همان عشقی است که ما نسبت به عزیزانمان داریم که عشقی دوسویه است. تنها عیبی که حکمای یونانی بر آن وارد می‌آورند، این است که فرد، تنها به این دلیل عشق می‌ورزد که به او عشق بورزند.
4ـ استورگ( STORGE): عشقی دوستانه و وابسته به احترام ونیز نگرانی نسبت به منافع متقابل است. در این عشق، همنشینی وهمدمی بیشتر نمایان است ودر واقع، عشقی است که بر اساس صمیمیت وتعهّد وبه دور از شهوت و غریزه جنسی، بین دو نفر شکل می‌گیرد ومعولا پایدار وبادوام است.
5ـ پراگما(PRAGMA) : عشق منطقی و مبتنی به منافع و دورنمای مشترک است. از آن جا که این نوع عشق، بر پایه ر سیدن به اهداف ومنافع مشترک شکل می‌گیرد، معمولاً در بین افرادی دیده می‌شود که نگران این موضوع‌اند که آیا فرد مقابلشان در آینده پدر و مادر خوبی برای فرزندشان خواهد شد یانه!
6ـ مانیا (MANIA): عشق افراطی، انحصار طلب وحسادت بر انگیز است که در آن، شیفتگی شدید به معشوق، اغلب به احساسات مبالغه آمیز افراطی منجر می‌گردد. مانیا را معمولا عشقی دردسر ساز و وسواس گونه تعریف کرده اند.
7ـ اگاپه(AGAPE) : این نوع عشق که از دیگر عشق‌ها برتر است، عشقی الهی، فداکارانه و از خود گذشته است که در آن بیشتر، حالت نوع دوستی ( تمایل به انجام دادن کاری برای دیگران بدون چشمداشت) دیده می‌شود و به نوعی به معنای خیر خواهی وهمدلی برای همه انسان‌هاست. در اگیپ یا آگاپه، هیچ چیزی در عوض عشق، مطالبه نمی‌شود وهنگامی که فردی به این مرحله می‌رسد، عشق او به دیگران به دلیل ارزشمند بودن آنها یا وجود ویژگی‌ای بخصوص در آنها نیست؛ بلکه علت اصلی آن این است که خداوند به آنها عشق می‌ورزد.
عشق در نظر متفکّران مسلمان:
در اسلام، کهن‌ترین منبع در موضوع عشق، قرآن مجید است؛ امّا در قرآن لفظ عشق نیامده و به جای آن، از واژه‌هایی چون: «حبّ» و«محبّت» و «ودّ» و... استفاده شده است. به عنوان مثال، قرآن در سوره یوسف، شدت عشق زلیخا به یوسف را به «شغفها حبا» ( یعنی خاطر خواهی وعشق شدید اورا کور کرده بود) تعبیر کرده است.
از سویی در عرفان اسلامی نیز، عشق، جایگاه ویژه‌ای دارد، به طوری که از نظر عرفا بنیاد هستی، بر عشق، بنا نهاده شده است؛ عشقی که نوعی جنب وجوش است وسراسر وجود را فرا گرفته است.
از نظر ملاصدرا، عشق، دوگونه است:« عشق حقیقی» و«عشق مجازی(غیر حقیقی)». او عشق حقیقی را محبت به خدا و صفات و افعال او می‌داند ومی گوید: «چون ذات حق تعالی، بالفعل، جامع جمیع کمالات است، احق است که معشوق ومطلوب ومقصود کل و مطلق باشد». امام جعفر صادق(ع) دراین مورد می‌فرماید: «هرگاه مؤمن از دلسپردگی به دنیا بپرهیزد، بلندمرتبه می‌گردد وشیرینی محبت خدا را در می‌یابد. آن گاه نزد دنیا پرستان، دیوانه می‌نماید؛ در حالی که شیرینی عشق خدا با وجود او در آمیخته وبدین روی،دل خویش جز به خدا مشغول نمی‌دارد».
ملاصدرا،عشق مجازی را عشق به غیر خداوند تعریف می‌کند وآن را هم به دو گونه کوچک تر تقسیم می‌نماید:«عشق نفسانی»و«عشق حیوانی». ملاصدرا معتقد است که عشق نفسانی،بدون مقدّمه وغافلگیرانه وغیر اختیاری است ومی توان آن را نتیجه توجّه وعنایت الهی به بنده دانست وحادثه وآزمونی است که به ناگاه، انسان را از خود پرستی بیرون می‌برد وحصار ومحدودیتی را که انسان در اثر خود پسندی وخود خواهی به دور خویش کشیده، می‌شکند و وجود عاشق را توسعه می‌دهد وکانون هستی‌‌اش را عوض می‌کند. این نوع عشق،نفس و روح را نرم، آرام، مهربان،صاحب وجد و بهجت شادی و شعف و سخاوت و نرمی دل می‌کند. در این نوع عشق،عاشق شیفته،تصویری متعالی متکامل از معشوق برای خود ترسیم می‌کند وحواس خود را بر آن متمرکز می‌نماید،به طوری که حواس او دیگر در مقابل غیر محبوبش،حساسیتی ندارد.
ملاصدرا، عشق حیوانی را نتیبجه مقدّماتی اختیاری و ناپرهیزگارانه( همچون: بی پروایی، حضور در محیط معاصی، معاشرت و مراوده با بی پروایان) می‌شمرد. او همچنین مبدا عشق حیوانی را شهوات بدنی وغریزه می‌داند وهدف آن را نیز کسب لذّت حیوانی و ارضای تمایلات جسمی معرّفی می‌کند ومعتقد است که از این نوع عشق،خشونت وجنایت وبخل واندوه وافسردگی بر می‌خیزد. به نظر ملاصدرا، انسان تا وقتی که تحت تاثیر شهوات خویش است، از خود، بیرون نرفته است وشخص وشیء مورد علاقه را تنها برای خود می‌خواهد واگر به او می‌اندیشد بدین صورت است که چگونه از وصال او بهره مند شود وحداکثرتمتّع راببرد واگر نسبت به او غیرت می‌ورزد، غیرتش حیوانی است ومانع رشد وتکامل محبوب خویش می‌شود. او هرگز تکامل وتعالی معشوق را نمی‌خواهد؛ زیرا همواره نگران از دست دادن اوست. همیشه ملتهب و افسرده خاطر است و دائم به فکر تصاحب وتملّک محبوب است وگاه رفتارهای ناشایست و خلاف عقل از او سر می‌زند. او تا آنجا پیش می‌رود که از آزردن معشوق خود باکی ندارد. چنین عشقی با وصول به معشوق وگذشت ایّام، رو به سردی می‌گذارد وگاهی هم به کینه و نفرت تبدیل می‌شود وتا جایی پیش می‌رود که چه بسا معشوق، دشمن‌ترین دشمنان او می‌گردد.
آنچه از ملاصدرا نقل کردیم ـ ومربوط به کتاب «اسفار اربعه» اوست ـ، جامع و شامل آرای پیشینیان او، همچون بو علی سینا در کتاب «اشارات» وسهروردی در «رساله فی حقیقه العشق» ومولوی وحافظ نیز هست. متفکّران اسلامی، به وضوح برای عشق، مراتبی را ذکر کرده‌اند که هم شامل عشق دنیوی می‌شود وهم عسق الهی وهم برای هر یک، مراتبی را در نظر گرفته‌اند که جایگاه افراد را در آن مشخص می‌کند. اندیشمندان کمتر دین یا مکتبی به مانند متفکّران عالم اسلام، درباره مقوله عشق،این قدر بحث و تفکّر نموده‌اند و این، نشان از جایگاه رفیع عشق در نزد آنان دارد که به منزله نردبانی برای رسیدن به معبود است.
در پایان، مقاله را با سخنی حکیمانه از خواجه عبد الله انصاری به پایان می‌رسانیم: «عشق،آتش سوزان است وبحر بیکران است. همه، جان است وقصه بی پایان است. عقل وادراک در وی حیران است ودل در یافت وی ناتوان است. نهان کننده عیان است وعیان کننده نهان. روح روح است وفتوح فتوح.اگر خاموش باشد، دلش چاک کند و از غیر خود پاک کند واگر بخروشد وی را زیر وزبر کند و شهر را خبر کند. هم آتش است،هم آب؛ هم ظلمت است هم آفتاب. عشق درد است؛ لیکن به درد آرد وچنان که علّت حیات است، سبب ممات است. هر چند مایه راحت است، پیرایه آفت است».
منابع:
1. «عشق در عرفان یهود»،شیوا کاویانی،افق بینا(ماه نامه)،شماره 15 (دی 1380)،ص25.
2. سوره یوسف،آیه30.
3. «عشق الهی در منظر قرآن کریم »،رحمت الله شریتی،صحیفه مبین(ماه نامه)،شماره 22،ص54.
4. منتخب میزان الحکمه، ج1،ص226، ح1332.
5. «فلسفه عشق»، الکساندر موزلی، مترجم: فرشاد مزدرانی، مدرسه (فصل نامه)، ش3(ویژه عشق)،ص10.
6. «عشق زمینی»،عبدالکریم سروش،مدرسه (فصل نامه)،ش3(ویژه عشق)،ص7.

دیدگاه‌های مذهبی

عشق در ادیان اولیه ترکیبی از تعهد جاذبه‌ای و عبادی به نیروهای طبیعت بود (مشرکان چند خدایی). بعدها در ادیان جدیدتر این جذبه به سوی اشیاء واحد و انتزاعی مانند خداوند، قانون، کلیسا، و دولت سوق پیدا کرد (تک خدایی). دیدگاه سوم در این زمینه به دیدگاه وحدت وجود معروف است و ادعا می‌کند همواره بین آنکه می‌پرستد و آن‌که پرستیده می‌شود تفاوت وجود ندارد. عشق حقیقتی است که ما بر اساس آن در طی زمان خود را ناصحیح به صورت موجودی منزوی تفسیر می‌کنیم.

عشق در اسلام

قرآن در سورهٔ روم آیهٔ ۲۱ چنین آورده‌است:
    و از نشانه‌های خداوند اینکه همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید، تا در کنار آن‌ها آرامش یابید، و در میانتان دلسوزی و دوست گرایی قرار داد، آری در این [نعمت] برای مردمی که می‌اندیشند قطعاً نشانه‌هایی است.
بر اساس دیدگاه مراجع شیعه، بیان عشق میان دختر و پسر (بدون قصد ازدواج) گناه است، چرا که ترس افتادن به گناه و ایجاد مشکلات دیگر در میان است، ولیکن خواستگاری برای ازدواج مانعی ندارد.[۳۲] تا وقتی که نگرانی از بروز گناه و فساد جنسی، در میان نباشد، داشتنِ صرفِ محبت و عشقِ قلبی اشکالی ندارد.
از احادیث پیامبر اسلام است که: «اگر مرد به زن خود بگوید «تو را دوست دارم» هرگز این کلام از دل و ذهن زن خارج نمی‌شود و همواره در خاطر او باقی می‌ماند»[۳۳]
در احادیثی که از امامان شیعه نقل شده که باید عشق و دوستی نسبت به همه موجودات داشته باشید تا آنجا که حتی اگر شما سوار بر اسب خود به چشمه و رود آبی رسیدید و هم شما و هم حیوان تشنه بودید ابتدا باید حیوان را سیراب نمایید و بعد خود آب بنوشید.

انواع ازدواج در اسلام ازدواج در اسلام - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

عشق در عرفان اسلامی

عشق از مسائل بنیادین عرفان و تصوف اسلامی است، چندانکه بدون در نظر گرفتن آن، عرفان و حکمت متعالیه قابل فهم نیست. البته عشق ار مقولاتی است که تعریفش به ذات، نامیسر است و کنه‌اش در غایت خفا و پوشیدگی است.
عشق از مصدر عَشق(=چسبیدن و التصاق) است. به گیاه پیچک عَشَقه گویند زیرا بر تنه درخت می‌پیچد و بالا می‌رود و آن را خشک می‌کند؛ و این تمثیل حالت عشق است که بر هر دلی عارض شود احوال طبیعی او را محو می‌کند.
مورخان از رشد تدریجی تصوف سخن گفته‌اند که باعرفان زهدی و خوفی آغاز و به‌تدریج به عشق و دل‌سپردگی تبدیل می‌شود و سرانجام بر معرفت و شناخت باطنی تأکید می‌کند. نویسندگان زیادی دربارهٔ عشق نوشته‌اند از رابعه وحلاج تا غزالی و به خصوص برادرش احمد غزالی و بعدها عین القضات همدانی وعطار نیشابوری، اما ابن عربی و جلال الدین محمد مولوی، هرچند در دو جریان متفاوت، در صدر شرح دهندگان عشق بوده‌اند.

محبت و عشق در مشرب عرفانی حضرت امام رحمه الله

عشق در نزد غربی‌ها و مقایسه آن با نظر صوفیه

«عشق در ذهن غربیان معمولاً به عنوان کششی تلقی می‌شود که موجب محبت انسان به همنوعان او می‌گردد و در نوع عالی آن باعث جلب افراد انسان به سوی حقیقت است. از نظر غربی‌ها عاشق باید بیاموزد که چگونه دوست داشته باشد. اما این نحوه تلقی برای صوفیه بسیار ابتدایی است. عشق برای صوفی از جمله عواطف نیست، بلکه جذبه‌ای است الهی. در تصوف وقتی صحبت از عشق الهی به میان می‌آید منظور کششی است که از جانب حق متوجه صوفی می‌شود و صوفی را به حق می‌کشاند؛ بنابراین تأکید نه بر کوشش عاشق بلکه بر کشش حق است. به همین دلیل صوفیه گفته‌اند که: عشق آمدنی است و مانند سیلی است خروشان، و صوفی منتظر است تا این سیل در رسد و او را با خود ببرد. به قول مولوی:

عاشقان در سیل تند افتاده‌اند         برقضای عشق دل بنهاده‌اند

عشق در مسیحیت

در انجیل از عشق به عنوان مجموعه‌ای از اعمال و رفتارها نام برده شده‌است که معنایی وسیع‌تر از ارتباط احساسی دارد. عشق مجموعه‌ای از رفتارهای انسان است که انسان بر اساس آن‌ها عمل می‌کند. در انجیل به افراد سفارش شده که علاوه بر معشوق خود و حتی دوستانشان دشمن خود را نیز دوست داشته باشند. در انجیل از این عشق فعال در قرنتیان ۸–۴: ۱۳ سخن به میان آمده‌است:
    عشق صبور است، عشق مهربان است. هرگز حسادت نمی‌کند، هرگز به خود نمی‌بالد، مغرور نیست. گستاخ نیست و خودخواه نیست، به سادگی خشمگین نمی‌شود، خطاهای دیگران را به خاطر نمی‌سپارد. عشق از همدمی با شیطان لذت نمی‌برد بلکه دوست دار حقیقت است. همواره حافظ است، همواره به دیگران اعتماد دارد، همواره امیدوار است و همواره پاینده است. عشق هرگز شکست نمی‌خورد.

البته در این خصوص نیاز به تحقیقات بیشتر است چرا که در ترجمه این آیه از کلمه «محبت» استفاده شده است.

عشق زمینی(عشق مجازی)

مراحل عاشق شدن

عاشق شدن یک فرایند شیمیایی است مجموعه‌ای از واکنش‌ها در بدن عاشق رخ می‌دهد. به عقیده کارشناسان این تغییر و تحولات شیمیایی تضمین‌کننده بقای گونه انسان‌هاست. نشانه‌های عاشق شدن، که شبیه بروز کردن علایم بیماری‌هاست، به وضوح قابل شناسایی است؛ از عرق کردن دست‌ها گرفته تا از بین رفتن اشتها و حس سرخوشی و همچنین سرخ شدن گونه‌ها و تپش قلب. عشق مراحل مختلف دارد. شروع شدن هر کدام از این مراحل با ترشح مجموعه‌ای از مواد شیمیایی همراه است که واکنش‌های فیزیکی خاصی را سبب می‌شود. محققان مجموعه‌ای از ترکیبات شیمیایی را شناسایی کرده‌اند که در هر کدام از این مراحل ترشح می‌شوند.

  1. مرحله اول حس جنسی: حس شهوت نتیجه ترشح هورمون‌های جنسی تستوسترون و استروژن است. تستوسترون تنها ویژه مردان نیست و مشخص شده که این هورمون در نیروی جنسی زنان هم تأثیر عمده‌ای دارد.
  2. مرحله دوم جذب شدن: این مرحله وقتی است که آدم‌ها عاشق می‌شوند و دیگر به هیچ چیز دیگر فکر نمی‌کنند. آن‌ها ممکن است حتی کم اشتها و کم خواب شوند و روزانه ساعت‌ها به عشق جدیدشان فکر کنند. در مرحله جذب شدن به فرد مقابل، گروهی از مواد شیمیایی از گروه پیام‌رسان‌های عصبی (neuro-transmitters) به نام مونو آمین نقش مهمی دارد. این مواد عبارتند از:
    1. دوپامین: که با مصرف کوکائین و نیکوتین هم می‌تواند فعال شود.
    2. نوراپی‌نفرین: که به نام آدرنالین هم شناخته می‌شود و افزایش آن در بدن می‌تواند سبب عرق کردن و تپش قلب شود.
    3. سروتونین: یکی از مهم‌ترین ترکیبات شیمیایی عشق است که می‌تواند ما را به‌طور موقت به حالت دیوانگی برساند.
  3. مرحله سوم حس وابستگی:اگر قرار باشد رابطه‌ای ادامه یابد، وابستگی، حسی است که بعد از جذب شدن به یک نفر ایجاد می‌شود و در صورتی که مرحله جذب شدن همچنان ادامه یابد، می‌تواند منجر به تولیدمثل شود. در این مرحله دو هورمون توسط دستگاه عصبی ترشح می‌شود که در بروز حس وابستگی اجتماعی نقش دارد:
    1. وازوپرسین: ماده شیمیایی‌ای که در مرحله تعهد طولانی مدت نقش دارد. آزمایش‌هایی که روی موش‌های آفریقایی انجام شده، نشان می‌دهد که کاهش وازوپرسین در مردان به سرعت سبب بدتر شدن رابطه بین شریک‌های زندگی و کاهش وفاداری می‌شود.
    2. اکسی‌توسین: این ماده به هنگام زایمان از غده هیپوتالاموس ترشح می‌شود و به خروج شیر از پستان کمک می‌کند. از جمله کارکردهای دیگر این هورمون کمک به ایجاد پیوندی قوی بین مادر و فرزند است. این هورمون در لحظه اوج لذت جنسی در هر دو جنس ترشح می‌شود و اعتقاد بر این است که باعث محکم تر شدن رابطه بین بزرگسالان نیز می‌شود.

انتخاب همسر و معیارهای اصلی و فرعی

معیارهای اصلی

آن دسته از معیارهایی است که وجودشان در امر انتخاب همسر لازم و ضروری است و به هیچ عنوان قابل چشم‌پوشی نیست.

  1. ایمان و تدین
  2. اخلاق نیک
  3. شرافت و نجابت خانوادگی
  4. سلامت جسمی و روانی

معیارهای فرعی

معیارهای ترجیحی هستند و با رعایت آن‌ها احتمال به وجود آمدن اختلاف در زندگی مشترک به حداقل می‌رسد.

  1. تناسب در زیبایی
  2. تناسب سنی
  3. تناسب تحصیلی
  4. تناسب جسمی و جنسی
  5. تناسب اقتصادی
  6. تناسب فرهنگی- اجتماعی
  7. هماهنگی روان شناختی

نشانه‌‌های عشق

دیدگاه‌های علمی
در طول تاریخ دو مقوله فلسفه و دین بیشترین مطالب را راجع به مفهوم عشق بیان کرده‌اند. درقرن گذشته روانشناسی در مورد عشق به وفور اظهار نظر کرده‌است. امروزه علوم روان‌شناسی تکاملی، زیست‌شناسی تکاملی، مردم‌شناسی، علم اعصاب و زیست‌شناسی در مورد ماهیت عشق و عملکرد آن بحث‌های زیادی را مطرح کرده‌اند. در مدل‌های زیست‌شناسی مربوط به جنسیت، عشق به عنوان یک غریزه موجود در پستانداران همانند گرسنگی و تشنگی مطرح شده‌است. روانشناسی عشق را پدیده‌ای اجتماعی و فرهنگی قلمداد می‌کند. رابرت اشتنبرگ روانشناس معروف، مدل مثلثی عشق را مطرح کرد و عشق را شامل سه عنصر دانست: صمیمیت، تعهد و شهوت. افراد در مرحله صمیمیت رازها و جزئیات زندگی شخصی خود را برای یکدیگر بازگو می‌کنند. صمیمیت معمولاً در دوستی یا عشق رومانتیک بروز می‌کند. تعهد انتظار تداوم رابطه عاشقانه تا ابد است. شهوت یا رابطه جنسی سومین قالب عشق است که مهم‌ترین پارامتر محسوب می‌شود. یلا این مدل را اندکی تغییر داد و شهوت را به دو جزء شهوت نفسانی و شهوت رومانتیک تقسیم‌بندی کرد.[۲]

عشق واقعی، وسعت بخشیدن به طبیعت واقعی هر شخص است: یعنی هر آنچه که هستیم و جذب می‌کنیم. حتی در سایر روابط انسانی نیز ما جذب کسانی می‌شویم که بازتاب و انعکاسی از خود را در آنها می‌بینیم.

مفهوم عاشقی برای همه افراد متفاوت است بعضی افراد عاشق بوده‌اند و حس آن را درک کرده‌اند و دیگران خیلی مطمئن نیستند که آیا این عشق است یا فقط یک حس پرستش عمیق می‌باشد. خوشبختانه بدن شما دارای برخی از روش‌های بسیار پنهانی است که شما را مجذوب شخص دیگری می‌کند، زمانی که عاشق میشوید به این نشانه‌ها توجه کنید شما نمی‌توانید از زل زدن به فرد دست بکشید.
تماس چشمی به این معنی است که شما بر روی چیزی ثابت شده اید، بنابراین اگر متوجه شوید که چشمان شما بر روی همسرتان ثابت شده است، به این معنی است که عاشق هستید ؛ مطالعات همچنین نشان داده‌اند که زوج‌هایی که ارتباط چشمی دارند رابطه عاشقانه قوی تری دارند از سوی دیگر می‌توان گفت:هنگامی که طی یک مطالعه غریبه‌ها با هم ارتباط چشمی برقرار کردند احساسات عاشقانه‌ای را نسبت به یکدیگر گزارش کردند ؛ در ادامه این بخش از نمناک ما نشانه‌های عاشق شدن را برپایه علم و تحقیقات خواهیم گفت پس بیشتر در خود دقیق شوید.

عاشق شدن با تعدادی واکنش شیمیایی در بدن همراه است و این واکنش‌ها نقش موثری در فعل و انفعالات دستگاه عصبی و ترشحات هورمونی دارند. اضطراب‌های ناگهانی و تپش‌های شدید قلب را می‌توان به عشق (یا شیفتگی دوران جوانی) نسبت داد. موارد زیر هنگام عاشق شدن در بدن ظاهر می‌شوند:

  1. معتاد شدن
    تحقیقات نشان می‌دهند فرد عاشق با آزاد کردن هورمون‌های مغز مثل دوپامین، اکسی‌توسین، آدرنالین و وازوپرسین به رابطه عاطفی اعتیاد پیدا می‌کند. محققان این اعتیاد را شبیه اعتیاد به مواد مخدر می‌دانند.
    به گفته یک متخصص و درمانگر خانواده، این مواد شیمیایی زمانی که به شخص مورد علاقه مان جذب می‌شویم در بدنمان آزاد شده و وابستگی به آن فرد را برای ما تشدید می‌کند. درست مثل مواد مخدر، هرچه بیشتر با آن شخص وقت می‌گذرانید احساس اعتیاد بیشتری به او می‌کنید.
  2. شجاع‌تر
    بر اساس مطالعات دانشگاه برمینگام،  اکسی‌توسین(هورمون عشق) آزاد شده شخص را جسور، مغرور و شجاع می‌سازد. سرخ شدن گونه‌ها، عرق کردن کف دست و تپش شدید قلب این علائم اضطراب تنها ناشی از حالت‌های روحی نبوده و در واقع هورمون‌های آدرنالین و نوراپی‌نفرین نیز در بروز آن‌ها نقش ایفا می‌کنند.
  3. انبساط مردمک چشم
    افراد بعد از این‌که به شخصی وابسته می‌شوند یا در محلی به تماشای فرد دلخواه می‌پردازند، اتفاقاتی در شبکه‌های سمپاتیک دستگاه عصبی‌شان رخ می‌دهد که گشادتر شدن مردمک چشم آنان را در پی دارد.
  4. احساس کسالت
    از دست دادن اشتها و احساس کسالت در زمان عاشقی کاملاً عادی محسوب می‌شود. هورمون استرس کورتیزول آزاد شده با انقباض رگ‌های خونی موجود در شکم باعث این علائم می‌شود. به همین دلیل گاهی مشاهده می‌شود که عروس و داماد در مراسم ازدواج اشتهای خود را به طور کامل از دست می‌دهند. این حالت‌ها به مرور زمان برطرف می‌شوند.
  5. احساس قدرت
    آزاد شدن اکسی‌توسین در زمان عاشقی باعث افزایش تحمل و توان فیزیکی فرد می‌شود. شاید از این بابت بتوان یک فرد عاشق را به مادری شبیه دانست که حاضر می‌شود برای نجات فرزند خود یک ماشین را از زمین بلند کند!
  6. نمی‌توانید چشم از شخص مورد نظر بردارید
    این‌که عده‌ای عکس‌های شخص دلخواه خود را در جایی نگه می‌دارند یا عکس معشوق را به عنوان تصویر پس‌زمینه گوشی‌های هوشمند یا کامپیوتر خود انتخاب می‌کنند، دلیل کاملاً علمی دارد. گفته می‌شود، هنگام مشاهده این عکس‌ها، مغز دوپامین آزاد می‌کند.
  7. شدت صدا
    زمانی که دوران شیفتگی را پشت سر گذاشته‌اید و به مرحله‌ای رسیده‌اید که احساس تعهد و متکی بودن به شخص می‌کنید، ممکن است متوجه تغییرات فیزیکی عجیب‌تری در خود شوید. برای مثال بلندتر و در عین حال ملایم‌تر صحبت کردن از نشانه‌های فیزیکی علاقه‌مندی محسوب می‌شود. تحقیقات نشان داده‌اند زمانی که خانم‌ها مجذوب افراد مورد علاقه‌شان می‌شوند، تمایل بیشتری برای بلند صحبت کردن دارند.
  8. زمانی که معشوق حضور فیزیکی ندارد، حس خوبی ندارید
    آزاد شدن هورمون کورتیکوتروفین عامل اصلی این حالت است. زوج‌هایی که به مدت طولانی از هم دور می‌مانند، به تدریج راه‌های مقابله با این حالت‌ها را یاد می‌گیرند. برای مثال با گوش دادن به صدای فرد آرام می‌شوند.
  9. سکته عشقی!
     به گفته محققان، فردی که شکست عشقی خورده است، ممکن است جان خود را از دست دهد. این اتفاقات جدی ممکن است حین اتفاقات تلخی مثل مرگ شریک، طلاق و جدایی رخ دهند. جالب است بدانید این حالات با علائم ایست قلبی مثل مشکلات تنفسی، ضربان نامنظم قلب و درد قفسه سینه شباهت زیادی دارند.
  10. افزایش وزن
    تحقیقات فراوانی این واقعیت را تایید کرده‌اند که افراد هنگامی که در یک رابطه رضایت‌بخش قرار می‌گیرند، به وزنشان افزوده می‌شود. برای مثال یکی از این تحقیقات نشان داد زنان بعد از ورود به یک رابطه عاطفی به خوردن غذاهایی با مقادیر فراوان شکر و روغن میل بیشتری پیدا می‌کنند.
  11. تقویت استخوان‌های مردان
    تحقیقی نشان می‌دهد مردانی که بعد از 25 سالگی وارد یک رابطه عمیق عاطفی شوند، از استخوان‌های قوی‌تری برخوردارند. توجه شود احساس و حمایت زن در این امر نقش کلیدی دارد. در صورتی که مرد حمایت عاطفی از سوی شریکش احساس نکند، این مزیت شامل حالش نمی‌شود.
  12. بی‌خوابی
    هیجان ناشی از فکر کردن به اتفاقات شیرین بعضی اوقات باعث بی‌خوابی در فرد عاشق به خصوص در اوایل رابطه می‌شود. این فرد هنگام صبح و عصر احساس انرژی بیشتری می‌کند. این انرژی مضاعف از مثبت‌اندیشی وی نشات می‌گیرد و باعث می‌شود فرد تمایلی برای خوابیدن نداشته باشد.
  13. خلاق‌تر
    گرچه عده‌ای از نویسندگان افسردگی را الهامگر کارهای مبتکارانه خود دانسته‌اند، تحقیقی در سال 2015 نشان داد عشق خلاقیت افراد را بر می‌انگیزد. بر اساس نتایج این تحیق، افراد عاشق نگاهی عمیق‌تر و دوراندیشانه نسبت به مسائل دارند، به طوری که با رویکرد کل‌گرایی می‌توانند زوایای مختلف مسائل را درک کنند.
  14. التیام دردهای مزمن
    تحقیقی در سال 2010 در دانشکده پزشکی استنفورد نشان داد رابطه عمیق عاشقی در تسکین دردهای مزمن همانند یک دارو عمل می‌کند. به گفته محققان، روابط عاشقانه در همان نقاط از مغز که داروهای آرامش‌بخش عمل می‌کنند، تاثیر می‌گذارند. شاید به همین دلیل تجویز عشق از سوی پزشکان به جای داروهای آرامش‌بخش چندان غیر منطقی به نظر نرسد.
  15. توجه به طبیعت و محیط‌زیست
    پژوهشی در سال ۲۰۱۶ نشان داد: برداشت عمومی این است که زن‌ها و مردهایی که در هنگام خرید به فاکتورهایی مرتبط با طبیعت توجه می‌کنند، برای رابطه‌ی طولانی مناسب‌تر هستند؛ درمقابل کسانی که خرید‌های لوکس می‌کنند، بیشتر جذابیت فیزیکی دارند و برای رابطه‌های گذرا مناسب هستند.
  16. دور از دسترس به‌نظر رسیدن
    پژوهشی در سال ۲۰۱۴ نشان داد: مردها بیشتر خواهان زن‌هایی هستند که دور از دسترس به‌نظر می‌رسند و به‌راحتی پاسخ مثبت نمی‌دهند. اما این مسئله در هر شرایطی صدق نمی‌کند. به‌طور خاص مرد باید نسبت به زن احساس تعهد داشته باشد؛ به‌عبارتی مرد طرف مقابل را به‌عنوان شریک عاطفی‌اش انتخاب کرده باشد، نه اینکه در مرحله‌ی آشنایی و رابطه‌ای باری‌ به‌ هر جهت باشد، بدون اینکه تصمیمی درباره‌ی آینده‌ی رابطه‌اش گرفته باشد.
    درعین‌حال باید بدانید درحالی‌که مردها بیشتر به‌دنبال زنان دور از دسترس هستند، آنقدرها از آنها خوش‌شان نمی‌آید! بله؛ عشق چیز عجیبی است!
  17. حالت‌های چهره
    شادی و خوشحالی معمولا زنان را جذاب می‌کند، اما در مورد مردها این چندان درست نیست.
    در پژوهشی در سال ۲۰۱۱ به بیش از ۱۰۰۰ نفر عکس‌هایی از جنس مخالف نشان دادند و نظرشان را درباره‌ی میزان جذابیت این افراد پرسیدند.
    نتایج نشان داد: مردها بالاترین امتیاز را به زنان شاد و کمترین امتیاز را به زنانی که مغرور به‌نظر می‌رسیدند، دادند. درمقابل مردان مغرور برای زن‌ها جذاب‌تر بودند و مردان شاد کمترین امتیاز را گرفتند. جالب اینکه خجالت زدگی، هم در مردان و هم در زنان به‌عنوان یکی از عوامل جذابیت شناخته شد.
  18. مشخص‌نبودن نظرتان نسبت به طرف مقابل
    کمی رمزوراز چاشنی خوبی برای قرارهای آشنایی است. پژوهشی در سال ۲۰۱۱ نشان داد وقتی طرف مقابل نمی‌داند، شما از او خوش‌تان آمده یا نه، بیشتر جذب‌تان می‌شود!
    در این پژوهش به گروهی از زنان عکس ۳ گروه از مردان را که از طریق فیسبوک با این زنان آشنا بودند، نشان دادند. مردان دسته‌ی اول از زن‌های موردنظر خوش‌شان آمده بود و مردان دسته‌ی دوم نظر متوسطی به زنان داشتند؛ اما درباره‌ی نظر مردان گروه سوم اطلاعی به این زنان داده نشد. (البته در حقیقت همه‌ی اطلاعات درباره‌ی اینکه چه کسی از چه کسی بیشتر خوشش آمده، ساختگی بود!)
    نتیجه این بود که زنان بیشتر جذب مردانی شدند که نظرشان درباره‌ی آنها نامشخص بود.
  19. شباهت با شریک عاطفی پیشین
    شباهت با شریک عاطفی پیشین می‌ تواند دلیل دل بستن دیگران به شما باشد
    آدم‌ها سلیقه‌ی خاصی در انتخاب شریک عاطفی‌شان دارد. البته این مسئله در زن‌ها قوی‌تر از مردهاست.
    برمبنای پژوهشی در سال ۲۰۱۱ زنان و مردان به عکس چهره‌ی اشخاصی از جنس مخالف که شباهت بیشتری به شریک پیشین‌شان داشته‌اند، امتیاز بالاتری داده‌اند. هرچند مردان به‌طور کلی امتیاز کمتری به این اشخاص دادند.
  20. استفاده از دست‌ها و زبان بدن
    اگر به دنبال عشق هستید، به دیگران نشان بدهید!
    فضای اطراف‌تان را با حرکات دست و حرکات بدنی (زبان بدن) پر کنید. پژوهشی در سال ۲۰۱۶ با ترتیب‌دادن قرار آشنایی میان زوج‌ها و بررسی آنها به این نتیجه رسید که زن‌ها و مردها تمایل بیشتری به دیدار دوباره کسانی داشتند که دست‌هایشان را تکان می‌دادند.
    در همین پژوهش با ایجاد حساب کاربری در اپلیکیشن‌های آشنایی مکان‌محور، مشخص شد، افرادی با حالت بدنی گشوده نسبت به افراد با عکس‌هایی در حالت‌های بسته و گرفته بیشتر برای آشنایی انتخاب می‌شوند.
  21. شباهت زیاد به طرف مقابل
    سال‌ها پژوهش پیوسته نشان داده است این باور که شخصیت‌های متضاد یکدیگر را جذب می‌کنند، افسانه‌ای بیش نیست!
    افرادی که شباهت‌های زیادی به یکدیگر دارند، احساس و تجربه‌های مشابهی از رخدادهای روزمره‌ی زندگی به‌دست می‌آورند. این می‌تواند در درک متقابل و تفاهم بیشتر مؤثر باشد.
  22. سازگاری در سه سطح والد، بالغ و کودک
    بنابر پژوهش‌های روانشناس کانادایی «اریک برن» (Eric Berne)، زوج‌هایی که بیشترین همخوانی را باهم دارند، در سه سطح باهم سازگارند. «برن» در کتاب معروف خود، «بازی‌ها: روان‌شناسی روابط انسانی»، برپایه‌ی نظریه‌ی فروید، می‌گوید: انسان‌ها دارای سه وضعیت از «خود» هستند:
    1. خود والد: آنچه به شما آموخته‌اند
    2. خود کودک: آنچه احساس می‌کنید
    3. خود بالغ: آنچه آموخته‌اید
  23. بنابر نظر مشاور زناشویی «پیتر پیرسون» (Peter Pearson) می‌توان به کمک برخی پرسش‌ها میزان سازگاری در هر سطح را تاحدودی سنجید.
        والد: آیا ارزش‌ها و باورهای مشترکی دارید؟
        کودک: آیا سرگرمی و تفریح مشترک دارید؟ آیا در برابر طرف مقابل بی‌اختیار می‌شوید؟ آیا طرف مقابل به‌نظرتان جذاب و خواستنی است؟ آیا دوست دارید باهم مسافرت کنید؟
        بالغ: آیا هر یک از شما دیگری را زرنگ و درخشان می‌داند؟ آیا در کنار یکدیگر در حل مسائل و مشکلات به‌خوبی عمل می‌کنید؟
  24. خیره‌شدن در چشم‌های یکدیگر
    خیره شدن در چشمان یکدیگر ایجاد اشتیاق می‌کند، روانشناس‌ها گروه‌هایی که شامل ۷۲ دانشجویی که باهم آشنا نبودند، تشکیل داد و از آنها خواست برای ۲ دقیقه به چشمان یکدیگر خیره نگاه کنند. دانشجوها اعلام کردند پس از این کار میل و اشتیاق بیشتری نسبت به طرف مقابل پیدا کردند. بنابراین ارتباط چشمی بلندمدت می‌تواند شما را به طرف مقابل پیوند دهد و حتی باعث شکل‌گیری عشق و اشتیاق نسبت به کسی شود که پیش از این ندیده‌اید.
  25. پاسخ متقابل به نشانه‌ها و درخواست‌های جلب توجه
    شروع و ادامه‌ی رابطه به‌اندازه‌ی زیادی بستگی به برخورد دو طرف نسبت به یکدیگر دارد.
    پژوهش‌های ۴۰ساله‌ی روانشناس «جان گاتمن» (John Gottman) نشانه‌ها و درخواست‌ها مسئله‌ی مهمی هستند. برای مثال اگر همسری که دوستدار پرندگان است، به شوهرش اشاره می‌کند که سهره‌ای زیبا کنارشان نشسته است، مرد می‌تواند با نادیده‌گرفتن نشانه از همراهی با همسرش طفره برود یا با درگیرشدن در موضوع موردعلاقه‌ی همسرش با او همراه شود.
    اثر و پیامد نشانه‌ها بسیار چشمگیر است. بنابر یکی از پژوهش‌های «گاتمن» میزان «همراهی» در زوج‌هایی که پس از ۶ سال از هم جدا شدند، ۳۳ درصد و در زوج‌هایی که هنوز در کنار هم زندگی می‌کرده‌اند، ۸۷ درصد بوده است.
  26. بویی که دارید
    پژوهشی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی نشان داد برخی از زنان در دوره‌ی تخمک‌گذاری از بوی پیراهن یا تی‌شرت مردی با سطح بالای هورمون تستسترون خوش‌شان می‌آید. این یافته با دیگر علاقه‌هایی که بر پایه‌ی تغییرات هورمونی ایجاد می‌شوند، هم‌خوانی دارد.
  27. شباهت با والد جنس مخالف
    پژوهش روانشناس و استاد دانشگاه سنت اندروز «دیوید پرت» (David Perrett) و همکارانش نشان داد: برخی افراد جذب کسانی می‌شوند که رنگ مو و چشمانی مشابه با والد جنس مخالف‌شان دارند. همچنین میل به افرادی در دامنه‌ی سنی نزدیک به سن والد در زمان تولد تأیید شد.
    پژوهش نشان داد: زنانی که از پدر و مادرانی با سن بالای ۳۰ سال متولد شده‌اند، نسبت به زنانی که از پدر و مادرهای زیر ۳۰ سال متولد شده‌اند، کمتر جذب جوان‌ترها و بیشتر جذب مردهای جاافتاده می‌شوند. ترجیح مردها تحت‌تأثیر سن مادرشان است، اما تنها در رابطه‌ی درازمدت.
  28. سرپرستی حیوانات خانگی
    در پژوهشی در سال ۲۰۱۴، صد زن داستان‌هایی را درباره‌ی مردان خواندند. به نظر زن‌ها مردهایی که با سگی سروکار داشتند، برای رابطه‌ی بلندمدت مناسب‌تر بودند!
    پژوهشگران معتقدند مالکیت و مراقبت از سگ، نشانه‌ی توانایی پروراندن، مسئولیت پذیری و پذیرش تعهدی بلندمدت است. همچنین باعث می‌شود خونسرد‌تر، شادتر و دوست داشتنی به‌نظر برسید.
    اگر علاقه‌ای به داشتن سگ ندارید، خبر خوب اینکه کافی‌ست خودتان را در کنار سگی نشان بدهید. همین‌که سگی کنارتان باشد، باعث می‌شود علاقه‌ی دیگران برای آشنایی و برقراری ارتباط با شما بیشتر شود.
  29. زیبایی به اندازه‌ی طرف مقابل یا کمتر
    در پژوهشی در سال ۱۹۹۶ شرکت‌کنندگان از نظر میزان زیبایی و جذابیت درجه‌بندی و به قرارهای دونفره فرستاده شدند. سپس از شرکت‌کنندگان خواسته شد، میزان رضایت‌ و علاقه‌شان را به طرف مقابل اعلام کنند. افراد جذاب‌تر سخت‌پسند‌تر بودند؛ حتی وقتی میزان جذابیت هر دو طرف یکسان بود یا میزان جذابیت فرد بیشتر بود، احتمال رضایت از آشنایی با طرف مقابل کمتر بود.
    اما این مسئله تنها در مورد افرادی که حقیقتا زیبا و جذاب هستند، صدق می‌کند. در مورد بیشتر افراد و بر مبنای فرضیه‌ی همسانی، ما احتمالا بیشتر از کسانی خوش‌مان می‌آید که به اندازه‌ی خودمان و نه بیشتر زیبا باشند.
  30. جذابیت جاویدان
    وقتی حقیقتا عاشق کسی هستیم، لحظات پرعشق و عاطفه در عادی‌ترین شرایط و موقعیت‌ها نیز همراه‌مان خواهند بود. هیچ‌وقت لازم نیست برای بروز و به‌وجود آمدن عشق و محبت تلاش به خرج بدهیم. همه‌چیز در رابطه به همان شکلی که هست، مفرح و جالب جلوه می‌کند.
    وقتی چنین عشقی را تجربه می‌کنیم، نیازی نیست که از خود واقعی‌مان دور بشویم تا طرف مقابل را راضی و خشنود کنیم، بلکه ساده‌ترین کارهای دونفره نیز سرشار از عشق می‌شوند و هیچ خبری از اجبار و زحمت برای متقاعد کردن یکدیگر وجود نخواهد داشت.
  31. احترام متقابل
    یکی از مهم‌ترین عوامل در حفظ پایداری عشق، احترام متقابل است. احترام متقابل یعنی ایجاد فضا و شرایط لازم برای رشد فردی هر یک از طرفین و حفظ حریم‌ها و مرزهایی مشخص. این مرزهای مشخص و حریم‌ها به انتخاب و روش شما وابسته‌اند.
  32. پذیرش
    وقتی عاشق کسی می‌شویم، او را با تمام خوبی‌ها و بدی‌هایش می‌خواهیم. دیدمان تغییر می‌کند و گسترده‌تر می‌شود و چیزهایی را می‌بینیم و می‌فهمیم که به‌شکل عادی قادر به تجربه آنها نیستیم. عشق واقعی، ما و شیوه تفکرمان را تغییر می‌دهد. عشق به همه تفاوت‌ها، هماهنگی و زیبایی می‌بخشد. هیچ قضاوتی در روابط عاشقانه وجود ندارد و دروازه‌های قلب در دریافت و پذیرش چیزهای تازه به همان شکلی که هستند، بدون هیچ تغییر و اجباری گشوده و باز است.
  33. ازخودگذشتگی
    تنها زمانی می‌توانیم عشقی واقعی را تجربه کنیم که چیزی برای بخشیدن و ارائه از گنجینه قلب و ذهن به دیگری داشته باشیم. اگر می‌خواهیم عشق دریافت کنیم، باید در مقابل عشق بدهیم. عشق واقعی فرسنگ‌ها با ارضای تمایلات خودخواهانه فرق دارد و در عوض به‌معنای کار کردن روی هدفی مشترک و چشم‌اندازی هم‌سو است. فردی عاشق به همان اندازه به نیازهای معشوقش توجه دارد که نیازهای خود را مهم می‌شمارد.
  34. اعتماد
    آن‌قدر بدیهی است که لزومی به یادآوری آن وجود ندارد؛ همه می‌دانیم که اعتماد، سنگ بنای اصلی روابط عاشقانه است. اعتماد به طرف مقابل خیلی مهم است اما از آن مهم‌تر، اعتمادی است که نسبت به خود داریم. عشق واقعی بدون ایجاد ترس و حالتی تدافعی ما را آسیب‌پذیر می‌کند. پس باید عنصری جدید رابطه را از این آسیب‌پذیری در امان نگه دارد: اعتماد.
    وفاداری در رابطه نه‌تنها باعث ایجاد ثبات عاطفی است، بلکه سطح صمیمیت و نزدیکی رابطه را نیز افزایش می‌دهد. وقتی ۲ فرد در کنار هم با عشق و همدلی زندگی می‌کنند، ترسی از آسیب دیدن و ناراحتی وجود نخواهد داشت. با وحدت و یکی‌شدن، عشق مجال رشد می‌یابد و با گذر زمان قوام و استحکامش دوچندان می‌شود.
  35. شفابخشی
    عشق واقعی - شفابخشی
    عشق شفابخش است و ترس‌ها را از بین می‌برد. عشق واقعی باعث می‌شود تا احساس امنیت و آرامش داشته باشیم. فرقی نمی‌کند کجا هستیم و چه می‌کنیم، سایه‌بان عشق، همچنان ما را حفاظت خواهد کرد. در چنین عشقی خبری از آزاردیدن و اذیت شدن نیست، زیرا ریشه خودخواهی در آن سست است. عشق می‌تواند زخم‌ها و دردهای گذشته را التیام ببخشد و ما را در مسیر رو‌به‌رو پرتوان و قوی سازد. به کمک آن، جرئت دوباره دوست داشتن را پیدا می‌کنیم.
  36. رشد
    عشقی واقعی موجبات رشد فردی و معنوی را فراهم می‌کند. همچنین فرایندی است طبیعی که برای آزادی و شادمانی ما ضرورت دارد. همه‌چیز برای بقا نیازمند رشد است: گیاه، حیوان و هر جنبنده و سلولی که روی این کره خاکی قرار گرفته است. عشق واقعی تنها موجب تقویت آزادی و شادمانی نیست، بلکه بر تمام ابعاد زندگی مانند زندگی کاری نیز تأثیرات مثبت دارد. تجربه عشقی به این شیرینی باعث رضایت و شادی است و بدون ترس و مقاومت پیش می‌رود.
  37. همراهی
    همه ما به‌عنوان انسان، نیاز به زندگی اجتماعی و همراهی با دیگران داریم. وقتی حرف از عشق می‌شود نیز به‌دنبال کسی هستیم که در سردی و گرمی روزگار همراهی‌مان کند. ما نیازمند کسی هستیم که ماجراهای زندگی‌مان را با او تجربه کنیم: کسی که با او به سفر برویم، رازهایمان را برایش بگوییم، درباره‌ی جهان و اتفاقاتش باهم حرف بزنیم، باهم شوخی کنیم و در کنار هم پیر بشویم. عاشقی یعنی توجه به کسی که می‌خواهیم و دوست داریم. عشق واقعی یعنی شادی روزهای خوش و باهم گریستن در بدحالی‌ها.
  38. ارتباط
    بیشتر افراد در نشان دادن عشق و محبت به عزیزان خود دچار مشکل هستند. چیزی که مانع این عشق‌ورزی می‌شود، غرور و خودخواهی آنهاست. خودخواهی لزوما از مصادیق و نشانه‌های نخوت و غرور نیست، بلکه گاهی به‌معنای نداشتن اطمینان به خود و احساسات است. وقتی واژه‌هایی که در ذهن داریم پرمعنا و واقعی هستند، بر زبان راندن آنها کار دشواری نخواهد بود. یکی دیگر از سنگ بناهای عشق واقعی، درک متقابل است.
    وقتی از اعماق قلب‌مان حرف می‌زنیم و احساساتی صادقانه و حقیقی داریم، شجاعت و بخشندگی‌مان را نشان می‌دهیم. در رابطه‌ای عاشقانه شجاعت و بخشش به‌راحتی شناسایی می‌شوند. رابطه‌ای عاشقانه به دو طرف اجازه می‌دهد که همدیگر را محرم خود بدانند و در حریمی که برای‌شان خصوصی و مقدس است، هیچ‌کس جز یار اجازه ورود ندارد.
  39. کار تیمی
    عشق‌وعاشقی هم نوعی کار تیمی است دیگر. در دنیای عاشقی باید گاهی‌اوقات اوضاع را مدیریت و کنترل کنید و گاهی نیز عقب بایستید و به یارتان اعتماد کنید؛ این یعنی کاری که در تیم اتفاق می‌افتد. دو یار عاشق مانند اعضای تیم، مکملی برای نقاط ضعف یکدیگر هستند و باعث تقویت نقاط قوت هم می‌شوند. در رابطه عاشقانه باید بدانیم که چه موقع سکوت کنیم و چه زمانی حرف بزنیم. چنین همکاری و همراهی از سوی دو یار عاشق منجر به شکل‌گیری رابطه‌ای تخریب‌ناپذیر و منحصربه‌فرد می‌شود. در این صورت اهداف زوج یک‌پارچه می‌شود و برای رسیدن به این اهداف مشترک تلاشی هم‌سو شکل می‌گیرد.
  40. شجاعت
    عشق واقعی یعنی نهراسیدن. در عشقی خالص، ترس از تعهد، خطا کردن یا آسیب زدن به دیگری جایی ندارد. رخنه ترس در رابطه، آن را ناامیدوارکننده و پیچیده می‌سازد. اگر عاشق باشیم خودبه‌خود می‌دانیم که چه باید کنیم و بی‌باکانه مسیر علاقه‌مندی را تا انتها خواهیم پیمود.
  41. قداست
    عشق واقعی مقدس است، خودخواهی‌ها را می‌زداید و ما را به خودمان نزدیک‌تر می‌کند. با عاشقی، ترس و وابستگی‌های بی‌مورد به محاق می‌روند و آزادی به ارمغان می‌آید. عشق یعنی بخشش. وقتی عاشقیم به خدا و خودِ خودِ حقیقی‌مان هم نزدیک‌تر هستیم.
    عشقی واقعی زمانی حاصل می‌شود که خود را پیدا می‌کنیم. زمانی هم سروکله آن پیدا می‌شود که انتظارش را نداریم. چون عشق قابل برنامه‌ریزی نیست. بدیهی است که عشق با اجبار و اصرار ایجاد نمی‌شود و درست زمانی با آن مواجه می‌شویم که از زندگی شخصی‌مان راضی هستیم و خود را همان‌طور که هستیم دوست داریم و پذیرفته‌ایم. در واقع، زمانی امکان عاشقی می‌یابیم که باور کنیم جذاب هستیم و قابلیت پذیرش عشق را داریم.
    حتما شما هم باور دارید که بنیان جهان هستی بر پایه‌های عشق بنا شده است. آیا چنین عبارتی حقیقت دارد؟ شاید در کلام همه متفق‌القول به آن باور داشته باشیم اما خیلی از ما عشق را به‌درستی نمی‌شناسیم و آن را با مالکیت و حسادت اشتباه می‌گیریم.
  42. عشق یعنی خداحافظی با انتظارات
    عشق واقعی - دوری از انتظارات
    همه ما دوست داریم که دیگران رفتاری مطابق میل‌مان داشته باشند و گرم و مهربان یا مثلا دوستانه‌تر، هوشمندانه‌تر یا مشتاق‌تر با ما برخورد کنند. همه این‌ها یعنی انتظارات ریز و درشتی که از دیگران داریم. انتظارات برای پذیرش عشق لازم است اما کافی نیست. کفایت در عشق واقعی به‌معنای پذیرش اوضاع به همان شکل واقعی خود است. در آن باید با انتظارات و اگر‌ها و مگرها خداحافظی کرد.
  43. قربانی و مقصر در عشق واقعی جایی ندارند
    در عاشقی خبری از مجازات و انتقام نیست. وقتی عاشقیم، یارمان را گناهکار نمی‌بینیم. عشق یعنی همراهی و باهم بودن و البته مسئولیت پذیری. در دنیای عاشقی بخشش نقشی کلیدی دارد، یعنی از خطای هم می‌گذریم و می‌‌گذاریم که مسیرمان در جاده یکی‌شدن پیش برود. فرد عاشق هیچ‌گاه، برداشت‌های شخصی از وقایع ندارد.
  44. در عاشقی باید گذشت
    عشق به‌معنای مالکیت نیست. اگر احساس می‌کنید که عشق را یافته‌اید نباید نگران از دست رفتن آن باشید. امتحان کنید. بگذارید که عشق آزاد و رها باشد. اگر در این رهایی بازگشتی در کار نباشد، یعنی عشق شما، حقیقی نبوده است اما اگر خودبه‌خود از هر سو و مسیری دومرتبه به سمت‌تان بازگشت، شک نکنید که عشق‌تان واقعیِ واقعی است. با چیدن پرهای عشق و اسیر کردن آن در قفس نمی‌توانید حفظش کنید. تنها زمانی می‌توانید با عشق یگانه بشوید که خود به دنبال آزادی و حقیقت آن باشید.
  45. عشق اسارت نیست
    گاهی ما کسانی را عاشقانه دوست داریم اما لزوما قادر به زندگی در کنارشان و هماهنگی با آنها نیستیم. شاید حتی ادامه مسیر با آنها به‌خاطر رفتارها و بی‌توجهی‌شان به احساسات‌مان نوعی محدودیت و آزار نیز به‌حساب بیاید. در این صورت عشق‌ورزی با شرایط پیش‌آمده منافاتی ندارد. می‌توان همچنان عشق ورزید بی‌آنکه در اسارت همراهی اجباری اذیت شد. لزومی ندارد که افراد در چنین شرایطی به هر قیمت، کنار هم بمانند. حفظ این رابطه از دور ارزشمندتر خواهد بود.
  46. عشق و حسادت یکی نیستند
    همان‌طور که مالکیت در عشق جایی ندارد، حسادت نیز در عشق‌ورزی کاملا بی‌معنا است. گاهی فکر می‌کنیم اگر حسادت به خرج ندهیم، به‌اندازه کافی یارمان را دوست نداریم. در حالی‌که عشق واقعی چنان کیفیتی دارد که با اعتماد گره خورده است. پس وقتی طرف مقابل راضی و خوشحال باشد، این رضایت و شادی به دیگری نیز منتقل می‌شود.
  47. عشق و ترس باهم غریبه‌اند
    عشق به همراهی تفاهم، شادی، رضایت و همراهی در یک صف می‌ایستد، اما در صف مقابل آنها احساساتی مبتنی بر ترس قرار دارد مانند: نفرت، حرص، حسادت و احساس ناامنی.
  48. عشق نیاز نیست، خواستن است
    چیزی که بزرگ‌ترها دوست دارند به کودکان یاد بدهند این است: نیازها و خواسته‌ها باهم فرق دارند. پایه و اساس نیاز در ترس قرار دارد. مثلا وقتی احساس کنیم که بدون دیگری نمی‌توانیم زندگی کنیم یعنی به او نیاز داریم. ترس مخالف عشق است. اما وقتی کسی را با تمام وجود می‌خواهیم و دوست داریم به او آزادی می‌دهیم و گره‌خوردنی آزاردهنده در کار نیست. این عشق می‌تواند مانند کبوتری رها تا هر جای آسمان که خواست اوج بگیرد.
  49. عشق تنها نمود حسی ندارد، عمل هم لازم است
    آدمی به احساسات عمیق خود عادت می‌کند؛ به‌ویژه وقتی حس خوبی از آنها می‌گیرد. وقتی عاشق می‌شویم، دوست داریم تا ابد این حس‌وحال را برای خود نگه داریم، اما بعد از مدتی احساسات عاشقانه دچار تکرار می‌شوند. اینجاست که باید دست‌به‌کار شد. نباید با فرض اینکه طرف مقابل می‌داند که دوستش داریم، از نو کردن رابطه و افزودن شوق و حس زیبای سابق غافل بشویم. باید از رابطه‌ی عاشقانه‌مان مراقبت کنیم تا دچار سستی و رخوت نشود.
  50. عشق شرط و شروط نمی‌پذیرد
    عشق بی‌ قید و شرط یعنی هیچ مرز و محدودیتی نباید وارد رابطه بشود. بی‌شرط عشق‌ورزیدن دشوار است و بسیاری از ما در آن خوب عمل نمی‌کنیم. اما اگر حقیقتا عاشق کسی باشیم، سعی نخواهیم کرد که او را تغییر بدهیم و شرط و شروطی برایش قائل بشویم.
  51. در عشق، نیازهای دیگری هم‌سطح یا بالاتر از نیازهای ماست
    همه‌ی ما ذاتا برای بقا و راحتی خود درجاتی از خودخواهی داریم اما در رابطه‌ی عاشقانه چنین رفتار و احساسی نیست. اگر در رابطه‌ی خود با دیگری، نیازهای طرف مقابل را در اولویت یا حداقل هم‌سطح با نیازهای خودمان قرار ندهیم، حس نفرت میان‌مان به‌وجود می‌آید. در عشقی واقعی، افراد به‌دنبال شادی هم هستند و نهایت تلاش خود را برای اینکه یارشان احساس ارزشمندی کند، به‌خرج می‌دهند.
  52. عشق بالاترین احساس پویایی و زندگی است
    علم ثابت کرده است که درجات پویایی احساسات مختلفی چون عشق و ترس متفاوت است. علم می‌تواند این پویایی و نوسان احساسی را دقیقا اندازه‌گیری کند. نوسانات احساسی در حالت عاشقی بسیار سریع و پرجنب‌و‌جوش هستند. در حالی‌که احساس ترس و مشتقات آن مانند حسادت، تملک‌خواهی، نفرت، حرص و… نوسانات و پویایی بسیار کندی دارند. وقتی بی‌قید و شرط و واقعی عشق می‌ورزیم، ترسی به سراغ‌مان نمی‌آید. پویایی عشق باعث می‌شود تا همواره حس‌وحال خوبی داشته باشیم.
  53. عشق نیازمند توجه است
    عشق با بی‌توجهی هم‌خوانی ندارد. در دنیای عاشقی دو فرد باهم آمیخته می‌شوند، اما گاهی این نزدیکی سوءتفاهم ایجاد می‌کند و دو طرف فکر می‌کنند که دیگر نیازی نیست علاقه‌ی خود را به هم ابراز کنند. عشق واقعی نیازمند توجه به یکدیگر است. این ابراز علاقه و توجه باید واقعی و متداوم باشد و حالت وظیفه به خود نگیرد.
  54. عشق تفاوت‌ها را درک می‌کند و می‌پذیرد
    همه‌ی ما با یکدیگر تفاوت داریم. حتی دوقلوهای هم‌سان نیز مشابه هم نیستند و تجارب و چشم‌اندازی متفاوت از یکدیگر دارند. عشق حقیقی هم به‌معنای پذیرفتن یکدیگر به رغم تفاوت‌ها و اختلاف‌نظرهاست.
  55. شیوه ابراز و پذیرش عشق متفاوت است
    همه ما به یک شکل عاشق نمی‌شویم. هر کس به روش خود عاشقی می‌کند. برخی در قالب کلمات، بعضی‌ها با خدمت و یاری رساندن به هم عشق را ابراز و تجربه می‌کنند. باهم وقت گذراندن، هدیه دادن و نوازش نیز از سایر روش‌های پذیرش و ابراز عشق است. باید بدانیم که هرکس شیوه‌ای دارد و باید زبان عشق‌ورزی را در فرد موردعلاقه‌مان پیدا کنیم. در این صورت بهتر می‌توانیم باهم ارتباط برقرار کنیم و عاشقی‌مان را جشن بگیریم.
    حتما بخوانید: عشق ورزیدن درونگراها چه تفاوتی با سایر افراد دارد؟
  56. عشق توأم با احساسات خوشایند است
    نباید داشتن رابطه با دیگری را لزوما عشق بخوانیم. اگر رابطه ما همراه با حسادت، تملک‌خواهی، جنگ و جدل‌های پیاپی، سوءاستفاده (کلامی، عاطفی، جسم) است، باید گفت که نام این رابطه به‌هیچ‌وجه عشق نیست. دوباره گوشزد می‌کنیم که عشق با احساسات مشتق از ترس هم‌سویی ندارد.
  57. عشق به‌معنای هم‌دلی است
    وقتی عاشق می‌شویم قادر هستیم تا از نقطه‌نظر عشق‌مان به دنیا نگاه کنیم. عشق با نوعی همراهی و هم‌دلی عمیق همراه است. دو عاشق دوست ندارند که یکدیگر را در عذاب ببینند. ناراحتی یکی برای دیگری نیز آزاردهنده و دردناک است. آنها دوست دارند که هم را خوشحال کنند و احساسات خوب برای هم به‌وجود بیاورند. به احساسات هم توجه و به هم احساس ارزشمندی القا کنند.
  58. شما احساس می‌کنید که در اوج هستید:
    این کاملا طبیعی که دیوانه وار عاشق شخصی بشوید ؛  مغز فردی که در معرض عشق قرار دارد، همانند مغز فردی است که کوکائین مصرف کرده است.این توضیح خوبی است برای اینکه چرا مردم در روابط جدید گاهی کاملا بی معنی و عجیب رفتار میکنند.
  59. فکر کردن همیشگی درباره معشوق
    اگر کسی را دوست داشته باشید، ممکن است احساس کنید که نمی‌توانید آن را از ذهن خود خارج کنید.این به این دلیل است که مغز شما فنیل اتیلین آزاد می‌کند، "مواد مخدر عاشقانه" هنگامی که با کسی دوست میشوید و این هورمون احساس شادی را با شریک زندگی شما ایجاد می‌کند. شما ممکن است با این احساس آشنا شوید زیرا فنیل اتیلامین نیز در شکلات یافت می‌شود.
  60. علاقه به خشنود نمودن
    عشق یک مشارکت مساوی است، اما شادمانی کسی که عاشق او میشوید بسیار برایتان اهمیت دارد.اصطلاح "عشق مهربانی" می‌تواند یکی از بزرگترین نشانه‌های یک رابطه سالم باشداین، به این معنی است که شما تمایل دارید مسیری را انتخاب کنید تا زندگی شریکتان ساده تر و شادتر بماند. اگر در یک روز بارانی ترجیح می‌دهید خیس شوید تا شریکتان خیس نشود یا در روز‌های تعطیل صبحانه درست میکنید نشان آن است که عاشق شده اید.
  61. استرس
    گرچه عشق اغلب با احساسات گرم و فازی همراه است، اما می‌تواند منبع عظیمی از استرس باشد.عشق در عالم باعث می‌شود که مغز شما کورتیزول هورمون استرس را آزاد کند، که می‌تواند منجر به احساس گرما شود بنابراین اگر متوجه شده اید که خیلی نمی‌توانید صبور باشید یا شما به نوعی ترسیده اید، ممکن است فقط عاشق شده باشید.
    از کجا بفهمیم واقعا عاشق شده ایم
  62. علائم فیزیکی، ضعف و درد
    عاشق شدن ممکن است دردناک باشد، اما اگر متوجه شدید که عشق به معنای واقعی کلمه، شما را خیلی آزار نمی‌دهد، می‌تواند علامت عاشقی باشد.مطالعه‌ای که توسط دانشکده پزشکی دانشگاه استنفورد انجام شد، شرکت کنندگان به عکس شخصیتی که دوست داشتند، خیره شدند و معلوم شد که این عمل می‌تواند درد متوسط ​​را تا 40٪ و درد شدید را تا 15٪ کاهش دهد.
  63. شما چیزهای جدید را امتحان میکنید:
    هر کس می‌خواهد در شروع رابطه شخص را تحت تاثیر قرار دهد، اگر به طور مداوم در حال کشف چیزهای جدید هستید که شریکتان از آن لذت می‌برد باید گفت عاشق شده اید.در حقیقت، یک مطالعه نشان داد افرادی که ادعا کرده‌اند که عاشق هستند اغلب سرگرمی‌ها و ویژگی شخصیتی متنوعی داشتند بنابراین، حتی اگر شما از کلاس رقصی که با شریک زندگی خود در آن شرکت دارید، نفرت دارید، این امر می‌تواند تاثیر مثبتی بر شخصیت شما داشته باشد.
  64. ضربان قلب شما با آنها هماهنگ است:
    هنگامی که به شخص مورد علاقه خود فکر می‌کنید قلب از تپش می‌ایستد، یک مطالعه نشان داده است که احتمال دارد ضربان قلبتان هماهنگ با هم بتپد مطالعات انجام شده توسط دانشگاه کالیفرنیا، دیویس، نشان می‌دهد که قلب زوجین وقتی که عاشق می‌شوند، ضربان قلبی یکسان دارند.احساس اتصال عمیق به شریک زندگیتان یک علامت خوب برای هر کسی است که او را دوست دارید.
  65. شما با چیزهای ناخوشایند خوب هستید:
    اگر در حالی که شریکتان شلخته است و باز او را میبوسید نشان از عاشقی است در واقع، مطالعه‌ی دانشگاه گرونینگن در هلند نشان داد که احساسات تحریک جنسی میتواند احساسات ناخوشایند را از بین برود.
  66. شما بامزه تر می‌شوید: یک مطالعه نشان داده است که عشق ورزیدن می‌تواند موجب حس بیماری و علائم فیزیکی شبیه به اضطراب یا استرس، مانند عرق کردن بشود اگر چه این احساسات، احتمالا بعد از اینکه شما واقعا با شریک زندگی تان راحت تر شدید از بین میرود.
  67. عاشق عادت‌های او میشوید:
    وقتی شروع به شناخت یک فرد میکنید، عادت‌هایی را می‌بینید که او را منحصر به فرد می‌کند. و احتمالا همین عادت‌ها شما را مجذوب و عاشق می‌کند یک مطالعه نشان می‌دهد که خصوصیات کوچک میتواند عشق را عمیق تر کند، نه فقط ویژگی‌های جسمی، زیرا افراد دارای ترجیحات منحصر به فرد هستند ؛ بنابراین اگرچه ممکن است در نگاه اول به نظرتان شریک زندگی خود را کمی قاطعانه در نظر بگیرید، اگر متوجه شدید که ناگهان در معرض انحصار بودن آنها هستید، ممکن است عاشق شده باشید.

یادمان باشد که عشق یعنی شادی، تفاهم و احساسات خوشایند. هر چیز به غیر از اینها عشق نیست. اگر هریک از ما دیگری را به‌اندازه‌ی خود دوست بدارد، دنیا مکان زیباتری برای زیستن خواهد شد. عشق یعنی حال من و شما خوب است.

سندرم قلب شکسته و عارضه‌های جسمی

از اوایل دهه ۹۰ پزشکان قلب و عروق (کاردیولوگ‌ها) از سندرم قلب شکسته یا "استرس کاردیومیوپاتی" به دنبال از دست دادن‌ها، جدایی‌ها یا آسیب‌های روانی رخ می‌دهد. به نظر می‌رسد که قلب به واقع بر اثر غم و اندوه ناشی از این تجارب تلخ آسیب دیده است. نشانگان این بیماری به علائم سکته قلبی شباهت دارد: درد قفسه سینه، تنگی نفس ‌و ضعف عضلات قلب!
در این بیماری مانند سکته قلبی انسداد رگ وجود ندارد اما شریان‌ها بر اثر استرس تنگ می‌شوند. همین باعث مختل شدن خون‌رسانی به عضلات قلب می‌شود. اما این قضیه خیلی خطرناک نیست، چرا که به طور معمول بعد از چند روز یا چند هفته قلب دوباره به وضعیت عادی خود باز خواهد گشت.
این علائم در زنان که شوهران خود را از دست داده بودند. بطن چپ قلب آن‌ها شبیه ظرفی شده بود که بدنه‌ای کروی و دهانه‌ای تنگ داشت. نظیر این ظرف را ژاپنی‌ها برای گرفتن ماهی‌های کوچک استفاده می‌کردند. برای همین در ابتدا نام این ظرف را بر این بیماری نهادند: تاکوتسوبو.

سندرم قلب شکسته عامل حدود دو درصد از عوارض حاد قلبی است. این عارضه معمولا در کسانی دیده می‌شود که اتفاقی ناگهانی برایشان روی می‌دهد. نظیر کسانی که از امروز به فردا زندگی‌شان زیر و رو می‌شود یا کسانی که دعوایی شدید کرده‌اند یا از کار اخراج شده‌اند. گاهی‌ هم این سندرم بعد از کار شدید یا دردهای شدید جسمانی رخ می‌دهد.

دردهای عاشقی هم می‌توانند به بدن آسیب‌های جدی بزنند. مبتلایان اغلب از درد در اطراف قلب شکایت دارند. گرفتگی عضلات، دردهای شکمی، ناآرامی ‌درونی، کم شدن کارایی و ضعف سیستم ایمنی از دیگر شکایات هستند.
ایریس‌هاوث، رئیس انجمن روانپزشکی، روان‌درمانی و علوم اعصاب آلمان می‌گوید، تحقیقاتی که در آمریکا انجام شده نشان می‌دهد که چه در دردهای روانی و شکست‌های اجتماعی و چه در دردهای جسمانی قسمت‌های مشابهی از مغز فعال می‌شود. پیامدهای بلندمدت عاشقی را سخت می‌شود ثابت کرد. اما پیامدهای کوتاه‌مدت از قبیل اختلال در تمرکز، افسردگی یا میل به خودکشی

کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو (Takotsubo cardiomyopathy) یا سندرم بالونی آپیکال گذرا که بانام کاردیوپاتی ناشی از استرس و گاهی در زبان عامیانه سندرم قلب شکسته نیز نامیده می‌شود، یکی از گونه‌های کاردیومیوپاتی ایسکمیک است که در آن یک ضعف ناگهانی در ماهی‌چه قلب اتفاق می‌افتد. کاردیومیوپاتی ناشی‌از استرس یک علت شناخته شده در نارسایی‌های حاد قلب، آریتمی بطنی کشنده، و پارگی بطن است.

هورمون عشق

اکسی‌توسین (به انگلیسی: Oxytocin) یک هورمون نوروهیپوفیزیال و اولیگوپپتیدی است که در پستانداران وجود دارد (که گاهی از آن به عنوان هورمون عشق یاد می‌شود). اکسی‌توسین به صورت طبیعی در زیرنهنج تولید و در هیپوفیز خلفی ذخیره می‌شود و نقش اساسی در ارتباط عاشقانه، تولیدمثل جنسی و اتفاقات قبل و بعد از زایمان دارد. مطالعات هم‌چنین نشان داده که اکسی‌توسین در بسیاری از رفتارها از جمله اوج لذت جنسی، شناخت اجتماعی، جفت‌پیوندی، اضطراب و رفتارهای والدینانه دخیل است. اکسی‌توسین برای اولین بار در سال ۱۹۰۶ توسط هنری هلت دیل شناخته شد و ساختار مولکولی آن در سال ۱۹۵۲ مشخص شد.
این ماده همچنین به صورت دارو در دسترس است. نام‌های تجارتی آن اکسی‌تیپ، پیتوسین و سینتوسینون است که به صورت آمپول ۵ واحد در سی سی (یک سی سی) و آمپول ۱۰ واحد در سی سی وجود دارد، و به عنوان محرک انقباضات رحمی، محرک ترشح شیر و متوقف‌کننده خونریزی بعد از زایمان استفاده می‌شود. رده فارماکولوژیکش هورمون اگزوژن است. این دارو در فهرست داروهای ضروری سازمان بهداشت جهانی قرار دارد.

عمر عشق

محققان دانشگاه کالیفرنیا مغز 17 داوطلب را که بیشتر آنها در دهه 50 سالگی قرار داشته و بطور میانگین حدود 21 سال بود که ازدواج کرده بودند، در زمان مشاهده تصویر همسرانشان اسکن کردند. نتایج به دست آمده متفاوت با نظر روانشناسانی بوده که به گفته آنها، احساس عشق شدید تنها حدود 18 ماه و در بهترین حالت سه سال طول خواهد کشید. در واقع مغز زنان و مردان عشاق میانسال همان فعالیتی را نشان داده که مغز عشاق جوان با تجربه هفت ماه ارتباط نشان می‌دادند.
اگرچه تنها یک تفاوت میان این دو گروه وجود داشت. در میان عاشقان میانسال، مناطق مغزی مرتبط با اضطراب دیگر فعال نبوده بلکه مناطق مرتبط با آرامش از بیشترین فعالیت برخوردار بودند. گفته می‌شود که ازدواجهای شاد بر اساس ارتباط خوب، ارزشهای مشترک، حمایت محکم از اقوام و دوستان، شادی، کودکی باثبات، گفت‌و‌گوهای منصفانه و اراده سخت و ...هستند.
این در حالیست که دکتر مارسل زنتر از دانشگاه ژنو در بررسی 470 مطالعه انجام شده در مورد سازگاری دریافت که هیچ ترکیب خاصی از صفات شخصی وجود نداشته که منجر به قرار گرفتن فرد در یک رابطه عاشقانه پایدار شود بجز یک استثنا که آن قابلیت حفظ تصورات مثبت است.

Love and the Brain | Neurobiology

راهکار فراموشی عشق

هیچ‌چیز به جز فرد نمی‌تواند در فراموش کردن یک شخص خاص کمک کند.البته فراموش‌کردن اتفاق نمی‌افتد. فقط می‌توان نقش کسی را در ذهن و زندگی‌ کمرنگ کرد.

 ۱. پذیرفتن

اولین کار پذیرش اتفاق است. فکر کردن به موضوعاتی که درصد وقوعشان خیلی پایین است، مثل اینکه «شاید برگرده»، «شاید این بار همه‌چی عوض شه» و... را کنار گذاشته شود. به هیچ‌وجه دنبال خبرگیری از او نباشید. اگر واقعا رابطۀ شما با شخص مورد نظر قطع شده، بهتر است واقعیت را باور کنید و با فکر کردن به مسایل غیرواقعی خودتان را آزار ندهید.

۲. پاکسازی ذهن

پاک کردن زندگی‌مان از وسایلی است که ما را مستقیما به یاد آن فرد می‌اندازد. یادگاری‌هایی را از شخص مورد نظر داشته‌اید، از جلوی چشم‌تان دور نگه داشتن. بیخود نگفته‌اند «از دل برود هر آنکه از دیده برفت»، برای از دل رفتن او باید خودش و یادگاری‌هایش را از دیده‌تان دور کنید.

۳. مشغولیت

هیچ‌چیز به اندازۀ سر شلوغی از فکر کردن به او خلاص نمی‌کند. هر چقدر هم که آدم توانایی باشید و قدرت فکر کردن هم‌زمان به چند موضوع را داشته باشید، وقتی به معنای واقعی کلمه ذهنتان درگیر کاری بشود، نمی‌توانید او را در اولویت‌های فکری‌تان بگذارید. پس بهتر است یک پروژۀ درسی یا کاری جدی و پرکار را قبول کنید و مشغول انجام دادنش بشوید. این کار دو فایده دارد. یکی اینکه وقتتان را صرف کار مهمی می‌کنید، دوم اینکه او را در ذهنتان کمرنگ می‌کنید.

۴. حضور در اجتماع

بودن در جمع تاثیر بسیاری در فکر نکردن به یک شخص خاص دارد. حتی بهتر است جمعی را انتخاب کنید که صمیمیت کمتری با آن‌ها دارید. در این صورت به‌طور جدی‌تری درگیر مسایل گروه می‌شوید. باتوجه به علاقه‌هایتان می‌توانید دوستان جدید پیدا کنید. عضویت در انجمن‌های ادبی، ورزشی، هنری، گردشگری و... نمونه‌هایی از این گروه‌ها هستند که شما را با افراد جدید آشنا کرده و به طور غیرمستقیم باعث کمرنگی «او» در ذهنتان می‌شوند.

۵. برگشت به روال قبل از ارتباط

منظور این نیست که بنشینید و خاطراتتان را با آن شخص مرور کنید. منظورمان خیلی گذشته‌تر است. برای مدتی از لوازم الکترونیکی که به هزار و یک روش می‌توانند خبری از او به شما برسانند، فاصله بگیرید. خودتان را با چیزهایی سرگرم کنید که سالیان سال قبل مردم از آن‌ها استفاده می‌کردند. کاردستی درست کنید، پیاده‌روی کنید، گل‌وگیاه پرورش بدهید. تعمیر خودرو یاد بگیرید یا هزار کار دیگر که ربطی به لوازم الکترونیکی ندارند.

۶. گوش کردن موسیقی‌های شاد

همان‌قدر که شنیدن آهنگ‌های غمگین و عاشقانه در این روزهای بعد از جدایی می‌تواند حال شما را خراب کند، گوش دادن به آهنگ‌های شاد می‌تواند خوشحالتان کند. شاید اولش مسخره به نظرتان برسد که با این وضعیت روحی نشسته‌اید و موسیقی شش و هشت گوش می‌دهید، اما کم کم تاثیر ناخودآگاه آن در روحیه‌تان شما را به وجد خواهد آورد.

۷. ورزش کردن

ورزش هم مانند موسیقی تاثیر زیادی در بهبود حال روحی شما دارد. البته منظورمان ورزش‌های کم‌تحرکی مثل شطرنج نیست! برای این روزهایتان بهتر است سراغ ورزش‌های هوازی بروید که میزان سوخت‌وساز بدن شما را بالا برده و گردش هوا را در بدنتان بیشتر می‌کنند. کافی است یک بار در محیطی مثل یک پارک شروع به دویدن کنید، تا این ادعا به شما ثابت شود.

۸. سالم خودن

اگر هیچ‌وقت در زندگی‌تان به فکر سلامتی خوراک نبوده‌اید، وقت آن است که به‌طور جدی آن را وارد برنامۀ زندگی‌تان کنید. یک رژیم سلامتی، نه رژیم چاقی یا لاغری، بگیرید. در طول روز حواستان را به خوراکتان جمع کنید. از تمام پنج گروه غذایی شامل لبنیات، غلات، پروتین، سبزیجات و میوه‌ها و البته کمی (!) چربی و شیرینی استفاده کنید. تغذیۀ سالم فقط به بهبود وضعیت جسمی‌تان کمک نمی‌کند، بلکه تاثیر فراوانی هم در وضعیت روحی‌تان دارد.

۹. توسعه توانایی‌های فردی

اگر شما تا آخر عمر زانوی غم بغل بگیرید و از عالم و آدم کناره‌گیری کنید، اتفاقی در دنیا می‌افتد؟ آیا به شخصی که روزی دوستش داشتید (یا دوستتان داشته) و دیگر نیست، ضرری می‌رسد؟ پس بهتر است بلند شوید و کمی به فکر خودتان باشید. آراستگی ظاهری کمترین کاری است که می‌توانید برای خودتان بکنید. این جمله که «برای کی دیگه تیپ بزنم؟» عجیب‌ترین سوالی است که معمولا برای افراد پیش می‌آید. برای خودتان تیپ بزنید و از دیدن خودتان لذت ببرید!

۱۰. ببخشید

انگلیسی‌ها عبارتی دارند که می‌گوید «ببخش و فراموش کن» یا همان «forgive and forget». اگر همۀ کارهای بالا را کردید و حالتان کمی بهتر شد، اگر به زندگی عادی برگشتید، اگر دیگر به فکر انتقام نبودید، اگر از وضعیت زانوی غم بیرون آمدید، وقت آن است که ببخشید و فراموش کنید. او و تمامی رفتارهایش را که موجب آزارتان شده، ببخشید. با این قدم نهایی شاید باز هم نتوانید به طور کامل فراموشش کنید، اما قطعا آن‌قدر در ذهن و دلتان کمرنگ می‌شود که دیگر بودن یا نبودن یک خط مثل او در دفتر نقاشی زندگی‌تان آزاردهنده نخواهد بود.
این‌ ده مورد راهکارهای ساده‌ای هستند که به شما در فراموش کردن «او»، کمک می‌کنند، البته یادتان باشد که هیچ راهکاری به داد شما نخواهد رسید اگر خودتان نخواهید. پس لطفا بخواهید و دست به کار شوید.

تعدد زوجات

تک‌همسری طبیعی‌ترین شکل زندگی زناشویی است. برخی اَشکال دیگر ازدواج، از جمله چندشوهری و ازدواج اشتراکی، جز در میان برخی اقوام بدوی، مانند اقوام ساکن تبت، بروز نداشته [۱] و عملاً از میان رفته؛ اما چندزنی یا تعدد زوجات ظهور بیشتری داشته و تا حدودی دوام یافته است. [۲] رسم تعدد زوجات در میان ملت‌ها و هم در ادیان مختلف، وجود داشته است؛ مثلاً در عراق قدیم، قانون حمورابی ازدواج دوم را برای زوج در صورت بیماری زوجه روا می‌دانست. آشوریان نیز با تعدد زوجات آشنا بوده‌اند. در دیگر تمدن‌های بزرگ، از جمله در ایران و مصر و چین و هند، هم تعدد زوجات رواج داشته [۳][۴][۵] و در میان عرب پیش از اسلام نیز چندزنی رایج بوده است. [۶][۷]

تعدد زوجات در ادیان ابراهیمی

تعدد زوجات در سیره برخی انبیای پیشین، از جمله حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت داود و حضرت سلیمان علیهم‌السلام، حضرت یعقوب هم گزارش شده است. [۱۹][۲۰]

تعدد زوجات در دین یهود

در دین یهود تعدد زوجات تا حد توانایی زوج مباح شمرده می‌شده، هر چند نصوص تلمود برای عامه مردم تنها چهار همسر را جایز دانسته است. [۱۰] تعدد زوجات در کتاب مقدس:
و ابراهیم، دیگر بار، زنی گرفت که قطوره نام داشت. 2 و او زمران و یُقشان و مدان و مدیان و یشباق و شوحا را برای او زایید.[پیدایش 25: 1 – 2]
وقتی عیسو [پسر اسحاق] چهل ‌ساله ‌شد با دو دختر حِتی به‌ نامهای جودیت ‌دختر بیری و بسمه دختر ایلون ‌ازدواج‌ کردند.[پیدایش 26: 34]
و چون عیسو دید که دختران کنعان در نظر پدرش، اسحاق، بدند، 9 پس عیسو نزد اسماعیل رفت، و محلت، دختر اسماعیل بن ابراهیم را که خواهر نبایوت بود، علاوه بر زنانی که داشت، به زنی گرفت.[پیدایش 28: 8 – 9]
و یعقوب به لابان گفت: «زوجه‌ام را به من بسپار، که روزهایم سپری شد، تا به وی درآیم.» 22 پس لابان، همه مردمان آنجارا دعوت کرده، ضیافتی برپا نمود. 23 و واقع شد که هنگام شام، دختر خود، لیه را برداشته، او را نزد وی آورد، و او به وی درآیم....28 پس یعقوب چنین کرد، و هفته او را تمام کرد، و دختر خود، راحیل را به زنی بدو داد.[پیدایش 29: 21 – 28]
4 پس کنیز خود، بلهه را به یعقوب به زنی داد. و او به وی درآمد.... 9 و اما لیه چون دید که از زاییدن باز‌مانده بود، کنیز خود زلفه را برداشته، او را به یعقوب به زنی داد.[پیدایش 30: 4 و 9]
1) لیه
2) راحیل
3) بلهه
4) زلفه
و جدعون را هفتاد پسر بود که از صلبش بیرون آمده بودند، زیرا زنان بسیار داشت. 31 و کنیز او که در شکیم بود او نیز برای وی پسری آورد، و او را ابیملک نام نهاد.[داوران 8: 30 – 31]
[جدعون از داوران بنی‌اسرائیل بعد از موسی و یوشع که در رساله عبرانیان باب یازدهم درباره‌‌اش گفته شده: 32 و دیگر ‌چه گویم؟ زیرا که وقت مرا کفاف نمی‌دهد که از جدعون و باراق و شمشون و یفتاح و داود و سموئیل و انبیا اخبار نمایم، 33 که از ایمان، تسخیر ممالک کردند و به اعمال صالحه پرداختند و وعده‌ها را پذیرفتند و دهان شیران را بستند، و بعد از آمدن داود از حبرون کنیزان و زنان دیگر از اورشلیم گرفت، و باز برای داود پسران و دختران زاییده شدند.[دوم سموئیل 5: 13] و سلیمان پادشاه سوای دختر فرعون، زنان غریب بسیاری را از موآبیان و عمونیان وادومیان و صیدونیان و حتیان دوست می‌داشت.... 3 و او را هفتصد زن بانو و سیصد متعه بود و زنانش دل او را برگردانیدند. [اول پادشاهان 11: 1 – 3]
نکته جالبی که وجود دارد اینجاست که حتی در مواقعی زن دیگر گرفتن واجب هم می‌شده است، اگر برادر کسی فوت کند آن برادر وظیفه داشته زن برادر خود را بگیرد! [تثنیه ۲۵: 5 – 9 و پیدایش ۳۸ : 6 – 8]

وقتی آن روز برسد، هفت زن یک مرد را می‌گیرند و به او خواهند گفت: «ما می‌توانیم غذا، خوراک و پوشاک خود را فراهم کنیم. خواهش می‌کنیم به ما اجازه بده تا بگوییم تو شوهر ما هستی تا بیش از این از بی‌شوهری شرمنده نباشیم.»[اشعیاء 4: 1]

تعدد زوجات در دین مسیح

در انجیل‌های کنونی نیز درباره منع تعدد زوجات نصی دیده نمی‌شود و حتی تعبیر برخی نامه‌های پولس، به جواز آن اشعار دارد. در جهان مسیحیت نیز تعدد زوجات دست کم تا قرن یازدهم/ هفدهم رسماً وجود داشت و پادشاهان بسیاری در اروپا همسران متعدد داشتند. بعدها نظام جدید کلیسا تعدد زوجات را ممنوع کرد. برای این تحریم انگیزه‌های مختلفی بیان شده که هیچ‌یک جنبه دینی ندارد. [۱۵][۱۶][۱۷][۱۸] در عهد جدید مسیح تاکید کرده که :
فکر نکنید که من آمده‌ام تا تورات و نوشته‌های انبیا را منسوخ نمایم. نیامده‌ام تا منسوخ کنم، بلکه تا آنها را تکمیل نمایم. 18 یقین بدانید که تا آسمان و زمین بر جای هستند، هیچ حرف و نقطه‌ای از تورات از بین نخواهد رفت تا همهٔ آن به انجام برسد. 19 پس هرگاه کسی حتّی کوچکترین احکام شریعت را بشکند و به دیگران چنین تعلیم دهد در پادشاهی آسمان پست‌ترین فرد محسوب خواهد شد. حال آنکه هرکس شریعت را نگاه دارد و به دیگران نیز چنین تعلیم دهد، در پادشاهی آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.[انجیل متی 5 : 17 – 19]
فرض بگیرید که قانونی در کشوری رواج دارد، این قانون تا زمانیکه قانون دیگری در لغو آن تعیین نشده باشد معتبر است! مثلاً در مورد منع طلاق در مسیحیت، مسیح واضح و روشن آنرا ممنوع اعلام می‌کند[متی 5: 32]!! پس مشخص شد که دیگر مردان نمی‌توانند زنانشان را طلاق بدهند مگر به شرط زناکاری آنها، ولی در مورد منع تعدد زوجات ما در هیچ کجای عهد جدید چیزی درباره اینکه مسیح تعدد زوجات را ممنوع کرده باشد نمی‌بینیم!! که مردم بخواهند این سنت را ترک کنند.
حتی پولس بدعت گذار که خود را به نوعی پیامبر خداوند می‌داند و البته بزرگ‌ترین دشمن همان شریعتی که مسیح بر آن تاکید داشت بود، و مُبلغ عدم ازدواج و تشویق کننده به تجرد بود، باز هم در هیچ کجا تعدد زوجات را منع نکرده بلکه تنها در مورد اسقفان و شماسان گفته است که یک زن داشته باشند!
«پس اسقف باید بی‌ملامت و صاحب یک زن و هشیار و خردمند و صاحب نظام و مهمان‌نواز و راغب به تعلیم باشد.» [اول تیموتائوس 3: 2]
«و شماسان [آن‏ها کمک‏کار اسقف و مادون آنها هستند] صاحب یک زن باشند و فرزندان و اهل خانه خویش را نیکو تدبیرنمایند.» [اول تیموتائوس 3: 12]
اتفاقاً این تاکید پولس به اسقفان و شماسان بر اینکه تنها یک زن داشته باشند خود نشان دهنده این است که احتمالاً تا پیش از این تاکید شدید او، آنها می‌توانسته‌اند چند همسر مختلف نیز داشته باشند!
البته جالب اینجاست که مسیحیان بعدی آنچنان تند رو شدند که تا پیش از شکل گیری مذهب پروتستان ازدواج کشیشان را ممنوع می‌دانستند و البته که همچنان تا به امروز کلیسای کاتولیک [که اکثریت مسیحیان پیرو آن هستند] آنرا بالکل ممنوع و کلیسای ارتدوکس شرقی هم تنها آنرا برای روحانیانی که مقام پایینی دارند مجاز می‌داند، و اسقفان و کشیشان عالی رتبه نمی‌توانند ازدواج کنند!
آن چیزی که باعث شد در کشورهای اروپایی تک زنی رایج شود نه دستور مسیح بلکه قوانین دولت روم بود که پایتخت آن یعنی شهر رُم تبدیل به مرکز کلیسا و مسیحیت شده بود [کتاب روح القوانین منتسکیو، ص434 و 445 تا 447]، که در آن داشتن بیشتر از یک زن ممنوع بود و گرنه در بنی اسرائیل گرفتن چهار زن برای مردم عادی و هشت زن برای عالمان امری عادی و مقبول همگانی بود!

مخالفت انجیل با تعدد زوجات از نگاه مسیحیان

Для того я оставил тебя на Крите, чтобы ты исправил недостатки и назначил по городам старейшин, как я тебе указывал. 6 Назначить можно того, кто безупречен, муж одной жены, имеет верующих детей
 Титу 1 :5,6

 Верно сказано.Кто стремится получить обязанности надзирателя, доброго дела желает. 2 А потому надзиратель должен быть безукоризненным, мужем одной жены, умеренным в привычках, здравомыслящим, собранным, гостеприимным, способным учить
 1 Тимофея 3

Бытие 2:24 создана одна жена для Адама
Притчи 5:18 сохранять верность жене юности
Малахия 2:16 ненависть к разводу
Матфея 19:3-9
Эфесянам 5:31 двое одна плоть

حالا به چه دلیل چند همسری می‌تواند آزاد باشد البته به شرط عدالت!؟
حـق تـأهـل از طبیعى‌ترین حقوق بشرى است . هیچ بشرى را از این حق به هیچ نامى و تحت هـیـچ عنوانى نمى توان محروم کرد. حق تاءهل حقى است که هر فرد بر اجتماع خود پیدا مى کند. اجتماع نمى تواند کارى بکند که نتیجتا گروهى از این حق محروم بمانند.
هـمـان طـورى کـه حـق کـار، حق خوراک، حق مسکن، حق تعلیم و تربیت، حق آزادى جزء حقوق اصلى و اولى بشر شمرده مى شود و به هیچ وجه و هیچ عنوان نمى توان از او سلب کرد، حـق تـأهـل نـیـز یک حق طبیعى است و نظر به اینکه در صورت فزونى عدد زنان آماده به ازدواج، از مـردان آمـاده بـه ازدواج قانون انحصار ازدواج به تک همسرى با این حق طبیعى منافى است، پس این قانون برخلاف حقوق طبیعى بشر است.
با اینکه موالید دختر از موالید پسر بیشتر نیست و احیانا در بعضى کشورها موالید پسر بیشتر است، همواره به واسطه اینکه تلفات جنس ذکور از تلفات جنس اناث بیشتر است، در سنین ازدواج توازن بهم مى خـورد؛ گـاهـى بـه صـورت فـاحشى تفاوت پیدا مى شود و عدد زنان آماده ازدواج بر عدد مـردان آمـاده ازدواج بـه مـقـیـاس وسـیعى فزونى مى گیرد. و لهذا ممکن است مجموع عدد جنس ذکـور یـک کـشـور بـا عـدد جـنـس اناث آن مساوى یا از آن بیشتر باشد، اما در طبقه آماده به ازدواج یعنى طبقه اى که به سن قانونى ازدواج رسیده‌اند کار بر عکس بوده باشد.
با نگاه به اطراف خودمان شاهد هستیم که همواره دختران یا زنـان بـیـوه و جـوانـى کـه اجـباراً بدون شوهر مى مانده‌اند از مردان مجرد بسى افزونتر بـوده انـد. هیچ وقت یک مرد، هر اندازه فقیر و بدقیافه بوده، اگر زن مى خواسته بدون زن نـمـى مـانـده است، در صورتى که زنانى که اجباراً بدون شوهر مانده‌اند زیاد بوده اند!!
برتراند راسل در کتاب زناشویى و اخلاق فصل مربوط به نفوس، صفحه 115 مى گوید:
(در انـگـلسـتـان کـنونى بیش از دو میلیون زن زائد بر مردان وجود دارد که بنابر عرف باید همواره عقیم بمانند و این براى ایشان محرومیت بزرگى است.)

تعدد زوجات در اسلام

تعدد زوجات در نظام حقوقی اسلام با قیود و شرایطی پذیرفته شده است. با این‌همه، دانشمندان مسلمان در باره چگونگی پذیرش تعدد زوجات در اسلام و حدود آن آرای مختلفی ابراز داشته‌اند. همچنین اسلام شناسانِ غیرمسلمان از این امر انتقادهایی کرده‌اند که واکنش محققان اسلامی را در پی داشته است.

ایرادات پذیرش تعدد زوجات

پذیرش تعدد زوجات در اسلام با ایرادات و اشکالات بسیاری روبرو شده است.
← مخالفت با اصل تساوی زن و مرد
از جمله ایراداتی که بر پذیرش تعدد زوجات در اسلام گرفته شده، آن است که این امر با اصل تساوی حقوق زن و مرد، که ناشی از تساوی آن دو در انسانیت است، سازگار نیست.
← جواب اسلام
این ایراد مبتنی بر تحلیلی است که مبنای تجویز تعدد زوجات را ارضای هوسرانی مرد می‌داند، در صورتی که تعدد زوجات بر پایه مصالح متعدد فردی و اجتماعی جایز شمرده شده و این جواز، هیچ‌گونه نادیده گرفتن حقوق زن را در بر ندارد، بلکه در برخی موارد، لازمه استیفای حقوق زن ازدواج مجدد مرد است. [۲۱][۲۲]
بعلاوه، در اسلام بر رعایت حقوق انسانی زن، از جمله رعایت عدالت میان همسران، سخت تأکید شده است.
← گسترش شهوت‌پرستی
از مهم‌ترین اشکالات درباره تعدد زوجات، این است که تجویز آن موجب گسترش شهوت‌پرستی است.
بسیاری از مؤلفان غربی در این زمینه به وجود حرمسراها در زندگانی خلفا و سلاطین مسلمان استشهاد کرده‌اند،
← جواب اسلام
ولی به نظر محققان، قیودی که در اسلام برای جواز تعدد زوجات ذکر شده، آزادی مرد هوسران را بسیار محدود می‌کند.
اصولاً تربیت دینی بر پایه رعایت عفت و حیا و مهار کردن شهوات استوار است.
اسلام بیش از همه با حرمسرا مخالفت کرده و آن را ناپسند شمرده است.
بعلاوه، کارهای ناشایست برخی مردان مسلمان را نمی‌توان به اسلام نسبت داد. [۲۳][۲۴][۲۵][۲۶]
گذشته از اینها، چه بسا درباره دامنه مفاسد مزبور مبالغه می‌شود.
اگر آمار تعدد زوجات را در جوامع اسلامی به دست آورند، در مقایسه با مظاهر بی بندوباری و فساد و فحشای موجود در کشورهای غربی بسیار ناچیز است، مثلاً در مصر در ۱۳۲۷ ش/ ۱۹۴۸ تنها ۳% و در ۱۳۳۹ ش/ ۱۹۶۰ تنها ۴% تعدد زوجات گزارش شده و این آمار در سوریه در ۱۳۲۷ ش/ ۱۹۴۸، ۱% بوده است. [۲۷]
حکمت‌های تعدد زوجات
محققان علل و مقتضیاتی برای حکم جواز تعدد زوجات ذکر کرده‌اند که در واقع حکمت‌های آن به شمار می‌رود.
برخی از این حکمت‌ها جنبه فردی دارد، مانند نازا بودن یا بیماری یا یائسه شدن زن و، برخی دیگر جنبه اجتماعی دارد، از جمله نیاز جامعه یا مرد به کثرت نفوس، عامل اقتصادی و فزونی زنانِ آماده ازدواج بر مردان. [۲۸][۲۹][۳۰][۳۱][۳۲]
به نظر برخی نویسندگان، در حالات عادی آمار زنان در بسیاری از جوامع بیش از مردان است.
سبب این امر، کاهش تعداد مردان بر اثر وقوع جنگ، مقاومت بیش‌تر زنان در برابر بیماری‌ها و بیش‌تر بودن موالید دختر نسبت به پسر در برخی جوامع ذکر شده است. [۳۳][۳۴]
← نظر شهید مطهری
به نوشته مطهری، [۳۵]
فزونی زنان آماده ازدواج بر مردان این حق را برای زن ایجاد می‌کند، یا به تعبیر دیگر این تکلیف را برای مرد و اجتماع پدید می‌آورد که با پذیرش و اِعمال تعدد زوجات نیاز مذکور بر آورده شود.
← برخی مؤلفان
به نظر برخی مؤلفان، [۳۶][۳۷][۳۸]
منع از تعدد زوجات در چنین شرایطی موجب رواج فحشا و جرائم و بروز بیماری‌های روحی و جسمی و عوارض دیگر می‌شود.
تعدد زوجات در قرآن
در چند آیه قرآن تعدد زوجات مطرح شده است.
← آیه سوم سوره نساء
مهم‌ترین آن‌ها آیه سوم سوره نساء است، موضوع این آیه یتیمانی بوده‌اند که بر اثر وقوع حوادث جنگی و کشتارها بی سرپرست می‌شدند و مسلمانان سرپرستی و اداره اموال آنان را برعهده می‌گرفتند.
درباره این آیه آرای تفسیری متعددی ذکر شده، ولی به نظر مشهور مفهوم آیه این است : «اگر می‌ترسید که به هنگام ازدواج با دختران یتیم عدالت را درباره آنان رعایت نکنید، با دیگر زنان حلال، دو یا سه یا چهار زن، ازدواج کنید، و اگر می‌ترسید که عدالت را درباره همسران متعدد مراعات ننمایید، تنها به یک همسر اکتفا کنید». [۳۹][۴۰][۴۱][۴۲][۴۳]
این بیان در برخی احادیث نیز آمده است. [۴۴]
البته در برخی منابع، تفاسیر دیگری برای آیه ارائه شده است. [۴۵][۴۶][۴۷]
← آیات دیگر
به تصریح مفسران، آیه ۱۲۹ سوره نساء نیز درباره تعدد زوجات است. [۴۸][۴۹][۵۰]
همچنانکه چند آیه دیگر نیز راجع به تعدد زوجات هست که به همسران پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم نیز ارتباط دارد. [۵۱][۵۲][۵۳][۵۴]احزاب : ۵۰[۵۵][۵۶][۵۷]
تعدد زوجات در منابع روائی
در منابع اهل سنّت و شیعه، در احادیث متعدد، تعدد زوجات مطرح و به صورت ضمنی یا صریح بر جواز آن تأکید شده است.
در بیش‌تر این احادیث جزئیات احکام مربوط به چندهمسری بیان شده و گاه به حکمت تجویز تعدد زوجات هم اشاره گردیده است [۵۸][۵۹]
سیره پیامبر و ائمه
تعدد زوجات در سیره برخی امامان علیهم‌السلام و صحابه نیز گزارش شده است. [۶۰]
پیامبر اسلام به تازه مسلمانانی که بیش از چهار همسر داشتند، دستور می‌فرمود که جز چهار زوجه بقیه را رها کنند. [۶۱][۶۲]
از ضروریات فقه
با توجه به آیات و احادیث و سیره، در منابع فقهی در باره اصل جواز تعدد زوجات کمتر بحث شده و حتی از ضروریات فقه خوانده شده است. [۶۳]
احکام مربوط به تعدد زوجات در ضمن بحث « محرّمات نکاح » و « قَسْم » مطرح گردیده است.
محدودیت‌های تعدد زوجات
همچنین فقها به ادله مذکور، بر محدودیت عددی تعدد زوجات، یعنی چهار عدد تأکید کرده و عقد با زوجه پنجم را باطل شمرده‌اند. [۶۴][۶۵][۶۶]
از دیگر محدودیت‌های فقهی در این زمینه، حرمت ازدواج مرد با خواهر همسر خود‌ به‌ طور مطلق و نیز ازدواج مرد با خواهرزاده یا برادرزاده همسرش بدون اجازه اوست. [۶۷][۶۸][۶۹]
شروط تعدد زوجات
همچنین برخی از اندیشمندان معاصر با الهام از آیات قرآن و احادیث، برای جواز تعدد زوجات شروطی بیان کرده‌اند، از جمله رعایت عدالت مادّی میان همسران و قدرت داشتن بر پرداخت نفقه به همسران و فرزندان آنان. [۷۰][۷۱][۷۲][۷۳]
علاوه بر این‌ها، گاه «تحقق ضرورت» نیز شرط شده است. [۷۴]
نظریات مختلف
علاوه بر نظر مشهور فقها که به جواز تعدد زوجات به گونه مطلق قائل‌اند، دیدگاه‌های دیگری نیز در میان برخی اندیشمندان متأخر مطرح شده است، از جمله نظریه تقیید تعدد و نظریه الغای تعدد.
← نظریه تقیید
نظریه تقیید به گونه‌های مختلف بیان شده است.
←← بیان شیخ محمد عبده
شیخ محمد عبده و پیروانش بر آن‌اند که تعدد زوجات تنها در هنگام ضرورت جایز است.
ادله اینان عمدتاً برون دینی است، از جمله آن‌که تحقق شرط عدالت بسیار نامحتمل است، فساد تعدد زوجات بیش از مصلحت آن است و تعدد زوجات موجب بدرفتاری مردان با همسران خود و نیز سبب عداوت فرزندان با یکدیگر می‌شود. [۷۵][۷۶]
به نظر منتقدان این نظریه، ادله مزبور ادعاهایی بیش نیست و در آن به محاسن و منافع تعدد زوجات توجه نشده است.
بعلاوه، با ادله صریح قرآنی و حدیثی، که اجرای عدالت را غیر ممکن ندانسته، سازگاری ندارد. [۷۷][۷۸]
←← بیان محمد مدنی
به نظر محمد مدنی، [۷۹]
چون سرپرستی خانواده‌های یتیم مستلزم رفت و آمد و مجالست با آنان بود و در این خانواده‌ها دختران آماده ازدواج یا بیوگانی وجود داشتند، با نزول آیه سوم سوره نساء، سرپرستان مذکور این امکان را یافتند که با آنان ازدواج کنند.
به گفته وی، برای جواز تعدد زوجات، علاوه بر شرط عدالت که در آیه بیان شده، وجود غرض عقلایی برای ازدواج مجدد ضروری است.
بر مبنای این دیدگاه، کلمه «نساء» در آیه به معنای زنان یتیم به کار رفته است.
بر این دیدگاه به دلایلی انتقاد شده است، از جمله این‌ که تفسیر واژه «نساء» به «زنان یتیم» دقیق نیست و با احادیث سازگاری ندارد، [۸۰][۸۱]
همچنین تعمیم مورد آیه، یعنی ازدواج با یتیمان، به دیگر موارد هیچ دلیلی ندارد، بویژه به نظر امامیان که قیاس را به عنوان دلیل نمی‌پذیرند.
←← بیان بوطی
به نوشته بوطی، [۸۲]
هرچند تشریع تعدد زوجات برای اشخاصِ مضطر نبوده، از آن‌جا که از دیدگاه شرع قیود و التزامات سنگینی در بردارد، تنها اشخاصی که دچار ضرورت می‌شوند، می‌توانند بدان تمسک بجویند.
←← بیان برخی دیگر
برخی دیگر به تحلیل اجتماعی حکم تعدد زوجات پرداخته و گفته‌اند که مراد از عدالت در آیه سوم سوره نساء، عدالت اجتماعی است؛ ازینرو، هرگاه نیاز و ضرورت فردی یا اجتماعی چندهمسری را ایجاب نکند، حق تعدد زوجات وجود نخواهد داشت. [۸۳]
ولی این تحلیل‌ها علاوه بر این‌که از ارائه تفسیری منسجم از آیه مذکور ناتوان‌اند، مستند به هیچ دلیل معتبری نیستند.
نظریه الغای تعدد زوجات
به موجب نظریه الغای تعدد زوجات، که معدودی از نویسندگان معاصر بدان قائل‌اند، با توجه به رواج تعدد زوجات بدون حد و حصر در میان اعراب، اسلام برای بر‌داشتن این رسم روشی تدریجی اتخاذ کرد: ابتدا تعداد همسران را در چهار عدد محصور نمود، سپس عدالت را شرط تعدد زوجات دانست و در مرحله بعد با ناممکن دانستن اجرای عدالت آن را یکسره از میان برداشت. [۸۴]
در قانون مدنی تونس، با استناد به این نظریه و آیه ۱۲۹ سوره نساء، تعدد زوجات ممنوع اعلام شده است. [۸۵]
← مناقشه
این نظریه نیز بروشنی قابل مناقشه است، زیرا دو آیه ۳ و ۱۲۹ سوره نساء در یک زمان نازل شده‌اند.
بعلاوه، آیه ۱۲۹ هر چند ابتدا امکان تحقق عدالت را نفی می‌کند، در ادامه مرحله نازل‌تری از آن را درباره چگونگی رفتار با همسران توصیه می‌نماید که این خود به معنای پذیرش تعدد زوجات است.
علاوه بر این، بتصریح مفسران، مراد از عدل در آیه ۳ سوره نساء رعایت عدالت در زمینه امور مادّی، مانند مسکن و قَسم و نفقه، است که انسان نسبت بدان توانایی دارد، ولی مراد از عدل در آیه ۱۲۹ رعایت عدالت در امور معنوی، مانند محبت و میل‌ قلبی، است که‌ به‌ طور کامل در اختیار انسان نیست. [۸۶]
[۸۷]
احراز شروط تعدد زوجات
درباره این‌که دو شرط اصلی تعدد زوجات، یعنی «تمکن مالی» و «رعایت عدالت مادّی میان همسران»، نیاز به احراز و اجازه قاضی دارد یا از سوی خود شخص احراز می‌شود، اختلاف نظر وجود دارد.
برخی مؤلفان دیدگاه نخست را پذیرفته‌اند، [۸۸][۸۹][۹۰]
ولی این دیدگاه از جهاتی مورد انتقاد قرار گرفته است، از جمله این‌که حکم جواز مذکور در آیه ۳ سوره نساء منوط به اجازه قاضی نشده است و موارد تعدد زوجات آن‌چنان زیاد نیست که نیاز به نظارت نظام قضایی داشته باشد.
از سوی دیگر، آگاهی یافتن قاضی نسبت به امور شخصی زوج کاری بیهوده و دشوار است. [۹۱][۹۲]
با این‌همه، در قوانین برخی کشورها از دیدگاه نخست پیروی شده است، از جمله در عراق، سوریه، مصر و مراکش [۹۳]
و در ایران نیز برخی حقوق‌دانان [۹۴]
از آن دفاع کرده‌اند، همچنین در سند رسمی عقد ازدواج، در قالب شروط ضمن عقد این اختیار به زوجه داده شده که در صورت ازدواج مجدد شوهر بدون رضایت او یا عدم اجرای عدالت میان همسران از دادگاه تقاضای طلاق کند [۹۵]
شماری از محققان اسلامی در فرضی که زوجه بر اثر ازدواج مجدد زوج متحمل ضرری بزرگ شود، با استناد به احادیث، برای او یا خانواده‌اش حق درخواست طلاق را قائل‌اند. [۹۶]
[۹۷]
اصل اسلام در ازدواج
تأمل در متون اسلامی و سیره پیشوایان نشان می‌دهد که اسلام در ازدواج اصل را بر تک‌همسری استوار کرده؛ زیرا قرآن کریم از تک‌همسری آدم [۹۸]
[۹۹]
و موسی [۱۰۰]
و نوح [۱۰۱]
و لوط علیهم‌السلام [۱۰۲]
و فرعون [۱۰۳]
و ابولهب [۱۰۴]
یاد کرده است.
← سیره پیامبر و امیر المؤمنین
پیامبر گرامی اسلام نیز تا وفات خدیجه سلام اللّه علیها، یعنی تا حدود پنجاه سالگی، همسری دیگر انتخاب نکرد.
ازدواج‌های متعدد آن حضرت نیز پس از هجرت به مدینه به دلایل و انگیزه‌های مختلفی صورت گرفته، از جمله کفالت و سرپرستی برخی از زنان یا فرزندان آنان، اسباب سیاسی، احیای جایگاه زن در جامعه آن روز و آموزش نحوه سلوک و معاشرت با همسر‌ به‌ طور عملی.
بیشتر همسران آن حضرت کهنسال یا بیوه بودند و در این ازدواج‌ها لذت‌جویی و شهوت‌رانی نقش نداشته است.
حکم جواز ازدواج با بیش از چهار همسر نیز از احکام ویژه آن حضرت (خصائص‌النبی) به شمار می‌رود [۱۰۵][۱۰۶][۱۰۷][۱۰۸]
همچنین امیرمؤمنان علیه‌ السلام در زمان حیات فاطمه سلام اللّه علیها همسری دیگر بر نگزید.
← ضرورت‌های اجتماعی
با این‌همه، ضرورت‌های اجتماعیِ تعدد زوجات را، که گاه در جوامع انسانی پدید می‌آید، نمی‌توان نادیده گرفت.
اسلام برای این مشکلات خاص چاره‌ای اندیشیده است: تعدد زوجات با رعایت حدود و شرایط معیّن بهترین راه چاره است.
← پیشگیری از هوسرانی
از سوی دیگر باید از هوسرانی مردان هوسباز نیز پیشگیری شود.
بنابراین، بهترین راه برای پیشگیری از سوءاستفاده از جواز تعدد زوجات، تأکید بر رعایت شروط سه‌‌گانه آن است که از قرآن و سنّت و عقل استنباط می‌شود:
رعایت عدالت مادّی میان همسران، توان اداره زندگی، و وجود مصالح عقلایی برای تعدد که از حکمت تشریع می‌توان به دست آورد.
در این زمینه برخی محققان [۱۰۹]
از وضع قوانین اجرایی برای تعدد زوجات و شماری دیگر [۱۱۰]
از اختیارداشتن حاکم اسلامی برای منع از تعدد در پاره‌ای موارد، سخن گفته‌اند.
فهرست منابع
(۱) قرآن.
(۲) محمد ابوزهره، تنظیم الاسلام للمجتمع، قاهره: مکتبة الانجلو المصریة، (بی تا).
(۳) عبدالحلیم محمد ابوشقّه، تحریرالمرأة فی عصرالرسالة، کویت ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
(۴) عبدالمحسن علی ابوعبداللّه، تعددالزوجات بین العلم و الدین، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
(۵) ایران قوانین و احکام، مجموعه کامل قوانین و مقررات راجع به حمایت خانواده، تألیف و تدوین غلامرضا حجتی اشرفی، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۶) جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، عراق ۱۹۸۶.
(۷) احمدمحمد بالیسانی، نظرة الی المرأة و الرجل فی الاسلام، بغداد ۱۴۰۶/۱۹۸۵.
(۸) محمدسعید رمضان بوطی، المرأة بین طغیان النظام الغربی و لطائف التشریع الربانی، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
(۹) احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۰) ابراهیم محمدحسن جمل، تعددالزوجات فی الاسلام، بیروت: دارالاعتصام، (بی تا).
(۱۱) حرّعاملی.
(۱۲) محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
(۱۳) ویلیام جیمز دورانت، تاریخ تمدن، ج ۱: مشرق زمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۱۴) محمد رشیدرضا، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، (تقریرات درس) شیخ محمد عبده، ج ۴، مصر ۱۳۷۳.
(۱۵) محبوبه رضایی، «تحلیلی از آیات تعدد زوجات»، در حریت و حقوق زن در اسلام، تهران: میلاد، ۱۳۵۷ ش.
(۱۶) وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۱۷) زمخشری.
(۱۸) حسن صدر، حقوق زن در اسلام و اروپا، تهران ۱۳۴۲ ش.
(۱۹) حسین صفائی و اسداللّه امامی، حقوق خانواده، ج ۱: نکاح و انحلال آن (فسخ و طلاق)، تهران ۱۳۷۸ ش.
(۲۰) صلاح عبدالغنی محمد، وسائل الاسلام فی المحافظة علی الحیاة الزوجیة، مصر ۱۴۱۸/ ۱۹۹۸.
(۲۱) محمدحسین طباطبائی، تعدد زوجات و مقام زن در اسلام، قم: آزادی، (بی تا).
(۲۲) محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۳۹۰ـ۱۳۹۴/ ۱۹۷۱ـ۱۹۷۴.
(۲۳) طبرسی.
(۲۴) عبدالغنی عبود، الاسرة المسلمة و الاسرة المعاصرة، قاهره ۱۹۷۹.
(۲۵) علی غروی تبریزی، التنقیح فی شرح العروة الوثقی، تقریرات درس آیة اللّه خوئی، قم: مؤسسه احیاء آثار الامام الخوئی، (بی تا).
(۲۶) محمد بن عمر فخررازی، التفسیر الکبیر، قاهره (بی تا)، چاپ افست تهران (بی تا).
(۲۷) محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲۸) احمد کبیسی، فلسفة نظام الاسرة فی الاسلام، بغداد ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۲۹) گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه‌هاشم حسینی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۳۰) علی بن حسام الدین متقی، کنزالعمّال فی سنن الاقوال و الافعال، چاپ صفوة سقا، حلب ۱۳۸۹ـ۱۳۹۷/ ۱۹۶۹ـ۱۹۷۷.
(۳۱) محمود عبدالحمید محمد، حقوق المرأة بین الاسلام والدیانات الاخری، قاهره ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
(۳۲) محمدمحمد مدنی، «رأی جدید فی تعددالزوجات»، رسالة الاسلام، سال ۱۰، ش ۴ (ربیع الاول ۱۳۷۸).
(۳۳) مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، قم ۱۳۵۹ ش.
(۳۴) حسین مهرپور، مباحثی از حقوق زن از منظر حقوق داخلی، مبانی فقهی و موازین بین المللی، تهران ۱۳۷۹ ش.
(۳۵) محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج ۳۰، چاپ محمود قوچانی و ابراهیم میانجی، بیروت ۱۹۸۱.
(۳۶) یحیی بن شرف نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، چاپ محمد محمد عبداللطیف، بیروت (بی تا).
(۳۷) علی عبدالواحد وافی، بیت الطاعة و تعددالزوجات و الطلاق فی الاسلام، قاهره ۱۹۶۰.
پانویس
۱. ↑ ویلیام جیمز دورانت، تاریخ تمدن، ج۱، ص۴۹ـ۵۰، ج ۱: مشرق زمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام، تهران ۱۳۶۵ ش.
۲. ↑ ابراهیم محمدحسن جمل، تعددالزوجات فی الاسلام، ج۱، ص۱۱ـ۲۲، بیروت: دارالاعتصام، (بی تا).
۳. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۱۴۳ـ ۱۴۴، عراق ۱۹۸۶.
۴. ↑ علی عبدالواحد وافی، بیت الطاعة و تعددالزوجات و الطلاق فی الاسلام، ج۱، ص۵۵، قاهره ۱۹۶۰.
۵. ↑ احمد کبیسی، فلسفة نظام الاسرة فی الاسلام، ج۱، ص۸۰ ـ۸۱، بغداد ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
۶. ↑ محمود عبدالحمید محمد، حقوق المرأة بین الاسلام والدیانات الاخری، ج۱، ص۱۴۷ـ۱۴۹، قاهره ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
۷. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۱۴۶، عراق ۱۹۸۶.
۸. ↑ گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ج۱، ص۴۹۶، ترجمه‌هاشم حسینی، تهران ۱۳۶۴ ش.
۹. ↑ ویلیام جیمز دورانت، تاریخ تمدن، ج۱، ص۵۰، ج ۱: مشرق زمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام، تهران ۱۳۶۵ ش.
۱۰. ↑ محمود عبدالحمید محمد، حقوق المرأة بین الاسلام والدیانات الاخری، ج۱، ص۱۵۰ـ۱۵۱، قاهره ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
۱۱. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۱۴۲، عراق ۱۹۸۶.
۱۲. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۱۴۴، عراق ۱۹۸۶.
۱۳. ↑ عبدالغنی عبود، الاسرة المسلمة و الاسرة المعاصرة، ج۱، ص۱۴۴ـ ۱۴۵، قاهره ۱۹۷۹.
۱۴. ↑ محمود عبدالحمید محمد، حقوق المرأة بین الاسلام والدیانات الاخری، ج۱، ص۱۵۱ـ۱۵۷، قاهره ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
۱۵. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۱۴۴ـ۱۴۵، عراق ۱۹۸۶.
۱۶. ↑ علی عبدالواحد وافی، بیت الطاعة و تعددالزوجات و الطلاق فی الاسلام، ج۱، ص۵۶، قاهره ۱۹۶۰.
۱۷. ↑ احمد کبیسی، فلسفة نظام الاسرة فی الاسلام، ج۱، ص۸۲ ـ۸۳، بغداد ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
۱۸. ↑ عبدالغنی عبود، الاسرة المسلمة و الاسرة المعاصرة، ج۱، ص۱۴۵ـ۱۴۶، قاهره ۱۹۷۹.
۱۹. ↑ احمدمحمد بالیسانی، نظرة الی المرأة و الرجل فی الاسلام، ج۱، ص۴۰، بغداد ۱۴۰۶/۱۹۸۵.
۲۰. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۱۴۲، عراق ۱۹۸۶.
۲۱. ↑ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۴، ص۱۸۹۱۹۰، بیروت ۱۳۹۰۱۳۹۴/ ۱۹۷۱۱۹۷۴.
۲۲. ↑ مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ج۱، ص۳۴۹، قم ۱۳۵۹ ش.
۲۳. ↑ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۴، ص۱۸۸۱۹۱، بیروت ۱۳۹۰۱۳۹۴/ ۱۹۷۱۱۹۷۴.
۲۴. ↑ محمدحسین طباطبائی، تعدد زوجات و مقام زن در اسلام، ج۱، ص۵۵ ـ۵۶، قم: آزادی، (بی تا).
۲۵. ↑ مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ج۱، ص۳۴۶، قم ۱۳۵۹ ش.
۲۶. ↑ احمدمحمد بالیسانی، نظرة الی المرأة و الرجل فی الاسلام، ج۱، ص۴۹ـ۵۰، بغداد ۱۴۰۶/۱۹۸۵.
۲۷. ↑ وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۷، ص۱۷۳، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
۲۸. ↑ مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ج۱، ص۳۰۶ـ۳۱۴، قم ۱۳۵۹ ش.
۲۹. ↑ احمدمحمد بالیسانی، نظرة الی المرأة و الرجل فی الاسلام، ج۱، ص۴۶ـ۴۷، بغداد ۱۴۰۶/۱۹۸۵.
۳۰. ↑ صلاح عبدالغنی محمد، وسائل الاسلام فی المحافظة علی الحیاة الزوجیة، ج۳، ص۱۱۲ـ۱۱۴، مصر ۱۴۱۸/ ۱۹۹۸.
۳۱. ↑ علی عبدالواحد وافی، بیت الطاعة و تعددالزوجات و الطلاق فی الاسلام، ج۱، ص۲۴ـ ۲۸، قاهره ۱۹۶۰.
۳۲. ↑ وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۷، ص۱۶۹ـ۱۷۱، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
۳۳. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۱۴۸ـ۱۴۹، عراق ۱۹۸۶.
۳۴. ↑ احمدمحمد بالیسانی، نظرة الی المرأة و الرجل فی الاسلام، ج۱، ص۴۲ـ۴۵، بغداد ۱۴۰۶/۱۹۸۵.
۳۵. ↑ مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ج۱، ص۳۲۴ـ ۳۲۵، قم ۱۳۵۹ ش.
۳۶. ↑ حسن صدر، حقوق زن در اسلام و اروپا، ج۱، ص۱۱۹، تهران ۱۳۴۲ ش.
۳۷. ↑ عبدالمحسن علی ابوعبداللّه، تعددالزوجات بین العلم و الدین، ج۱، ص۱۰۹ـ۱۲۳، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
۳۸. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۱۴۸، عراق ۱۹۸۶.
۳۹. ↑ زمخشری، ذیل نساء: ۳
۴۰. ↑ طبرسی، ذیل نساء: ۳
۴۱. ↑ التفسیر الکبیر، ذیل نساء: ۳، قاهره (بی تا)، چاپ افست تهران (بی تا).
۴۲. ↑ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ذیل نساء: ۳، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
۴۳. ↑ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۴، ص۱۶۶۱۶۷، بیروت ۱۳۹۰۱۳۹۴/ ۱۹۷۱۱۹۷۴.
۴۴. ↑ یحیی بن شرف نووی، صحیح مسلم بشرح النووی، ج۱۸، ص۱۵۴، چاپ محمد محمد عبداللطیف، بیروت (بی تا).
۴۵. ↑ زمخشری، ذیل نساء: ۳
۴۶. ↑ طبرسی، ذیل نساء: ۳
۴۷. ↑ التفسیر الکبیر، ذیل نساء: ۳، قاهره (بی تا)، چاپ افست تهران (بی تا).
۴۸. ↑ زمخشری، ذیل نساء: ۱۲۹
۴۹. ↑ طبرسی، ذیل نساء: ۱۲۹
۵۰. ↑ التفسیر الکبیر، ذیل نساء: ۱۲۹، قاهره (بی تا)، چاپ افست تهران (بی تا).
۵۱. ↑ احزاب : ۶
۵۲. ↑ احزاب : ۲۸
۵۳. ↑ احزاب : ۳۰
۵۴. ↑ احزاب : ۳۲
۵۵. ↑ تحریم : ۱
۵۶. ↑ تحریم : ۳
۵۷. ↑ تحریم : ۵
۵۸. ↑ علی بن حسام الدین متقی، کنزالعمّال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۱۶، ص۳۲۹ـ۳۳۰، چاپ صفوة سقا، حلب ۱۳۸۹ـ۱۳۹۷/ ۱۹۶۹ـ۱۹۷۷.
۵۹. ↑ حرّ عاملی، ج ۲۰، ص ۵۱۷ ـ۵۲۴
۶۰. ↑ عبدالحلیم محمد ابوشقّه، تحریرالمرأة فی عصرالرسالة، ج۵، ص۲۹۵ـ۲۹۶، کویت ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
۶۱. ↑ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۷، ص۱۴۹، چاپ یوسف عبدالرحمان مرعشلی، بیروت ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
۶۲. ↑ وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۷، ص۱۶۶، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
۶۳. ↑ محمدحسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج۳۰، ص۵، ج ۳۰، چاپ محمود قوچانی و ابراهیم میانجی، بیروت ۱۹۸۱.
۶۴. ↑ محسن حکیم، مستمسک العروة الوثقی، ج۱۴، ص۹۳۹۴، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
۶۵. ↑ علی غروی تبریزی، التنقیح فی شرح العروة الوثقی، ج۳۲، ص۱۴۲ـ۱۴۳، تقریرات درس آیة اللّه خوئی، قم: مؤسسه احیاء آثار الامام الخوئی، (بی تا).
۶۶. ↑ وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۷، ص۱۶۵، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
۶۷. ↑ ۳۳۵، علی غروی تبریزی، ج۳۲، ص۲۸۸ـ ۲۸۹، التنقیح فی شرح العروة الوثقی، تقریرات درس آیة اللّه خوئی، قم: مؤسسه احیاء آثار الامام الخوئی، (بی تا).
۶۸. ↑ وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۷، ص۱۶۲ـ ۱۶۳، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
۶۹. ↑ عبدالحلیم محمد ابوشقّه، تحریرالمرأة فی عصرالرسالة، ج۵، ص۲۹۴، کویت ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
۷۰. ↑ مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ج۱، ص۳۵۱ـ ۳۵۲، قم ۱۳۵۹ ش.
۷۱. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۲۵۹ـ۲۶۰، عراق ۱۹۸۶.
۷۲. ↑ وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۷، ص۱۶۸، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
۷۳. ↑ محمد ابوزهره، تنظیم الاسلام للمجتمع، ج۱، ص۷۵ـ۷۶، قاهره: مکتبة الانجلو المصریة، (بی تا).
۷۴. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۲۵۲، عراق ۱۹۸۶.
۷۵. ↑ محمد رشیدرضا، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، ج۴، ص۳۴۹، (تقریرات درس) شیخ محمد عبده، ج ۴، مصر ۱۳۷۳.
۷۶. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۲۴۷ـ۲۵۲، عراق ۱۹۸۶.
۷۷. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۲۶۴ـ۲۶۹، عراق ۱۹۸۶.
۷۸. ↑ محمود عبدالحمید محمد، حقوق المرأة بین الاسلام والدیانات الاخری، ج۱، ص۱۸۸ـ ۱۹۴، قاهره ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
۷۹. ↑ محمدمحمد مدنی، «رأی جدید فی تعددالزوجات»، ج۱، ص۴۲۵ـ۴۳۰، رسالة الاسلام، سال ۱۰، ش ۴ (ربیع الاول ۱۳۷۸).
۸۰. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۲۷۲ـ۲۷۴، عراق ۱۹۸۶.
۸۱. ↑ علی عبدالواحد وافی، بیت الطاعة و تعددالزوجات و الطلاق فی الاسلام، ج۱، ص۴۸ـ۴۹، قاهره ۱۹۶۰.
۸۲. ↑ محمدسعید رمضان بوطی، المرأة بین طغیان النظام الغربی و لطائف التشریع الربانی، ج۱، ص۲۰۵، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶.
۸۳. ↑ محبوبه رضایی، «تحلیلی از آیات تعدد زوجات»، ج۱، ص۹۲ـ۹، در حریت و حقوق زن در اسلام، تهران: میلاد، ۱۳۵۷ ش.
۸۴. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۲۵۴ـ۲۵۷، عراق ۱۹۸۶.
۸۵. ↑ حسین صفائی و اسداللّه امامی، حقوق خانواده، ج۱، ص۱۱۵، ج ۱: نکاح و انحلال آن (فسخ و طلاق)، تهران ۱۳۷۸ ش.
۸۶. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۲۷۴ـ۲۷۹، عراق ۱۹۸۶.
۸۷. ↑ صلاح عبدالغنی محمد، وسائل الاسلام فی المحافظة علی الحیاة الزوجیة، ج۳، ص۱۲۲ـ۱۲۳، مصر ۱۴۱۸/ ۱۹۹۸.
۸۸. ↑ ابراهیم محمدحسن جمل، تعددالزوجات فی الاسلام، ج۱، ص۱۰۷، بیروت: دارالاعتصام، (بی تا).
۸۹. ↑ ابراهیم محمدحسن جمل، تعددالزوجات فی الاسلام، ج۱، ص۱۲۲، بیروت: دارالاعتصام، (بی تا).
۹۰. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۲۵۸، عراق ۱۹۸۶.
۹۱. ↑ محمد ابوزهره، تنظیم الاسلام للمجتمع، ج۱، ص۷۶، قاهره: مکتبة الانجلو المصریة، (بی تا).
۹۲. ↑ وهبه مصطفی زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، ج۷، ص۱۷۲ـ۱۷۳، دمشق ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
۹۳. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۲۴۸، عراق ۱۹۸۶.
۹۴. ↑ حسین مهرپور، مباحثی از حقوق زن از منظر حقوق داخلی، ج۱، ص۱۰۳ـ۱۰۶، مبانی فقهی و موازین بین المللی، تهران ۱۳۷۹ ش.
۹۵. ↑ ایران قوانین و احکام، مجموعه کامل قوانین و مقررات راجع به حمایت خانواده، تألیف و تدوین غلامرضا حجتی اشرفی، ص ۲۹۶ـ۲۹۷، تهران ۱۳۷۸ ش
۹۶. ↑ عبدالحلیم محمد ابوشقّه، تحریرالمرأة فی عصرالرسالة، ج۵، ص۳۰۷ـ ۳۰۸، کویت ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
۹۷. ↑ احمدمحمد بالیسانی، نظرة الی المرأة و الرجل فی الاسلام، ج۱، ص۵۲، بغداد ۱۴۰۶/۱۹۸۵.
۹۸. ↑ اعراف /سوره۷، آیه۱۸۹.
۹۹. ↑ بقره /سوره۲، آیه۳۵.
۱۰۰. ↑ قصص/سوره۲۸، آیه۲۹.
۱۰۱. ↑ تحریم /سوره۶۶، آیه۱۰.
۱۰۲. ↑ تحریم /سوره۶۶، آیه۱۰.
۱۰۳. ↑ تحریم/سوره۶۶، آیه۱۱.
۱۰۴. ↑ تبّت: ۴
۱۰۵. ↑ محمد رشیدرضا، تفسیر القرآن الحکیم الشهیر بتفسیر المنار، ج۴، ص۳۷۰، (تقریرات درس) شیخ محمد عبده، ج ۴، مصر ۱۳۷۳.
۱۰۶. ↑ محمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۴، ص۱۹۵ ۱۹۸، بیروت ۱۳۹۰۱۳۹۴/ ۱۹۷۱۱۹۷۴.
۱۰۷. ↑ محمدحسین طباطبائی، تعدد زوجات و مقام زن در اسلام، ص ۶۴ـ۶۹، قم: آزادی، (بی تا)
۱۰۸. ↑ صلاح عبدالغنی محمد، وسائل الاسلام فی المحافظة علی الحیاة الزوجیة، ج۳، ص۱۳۱ـ۱۵۹، مصر ۱۴۱۸/ ۱۹۹۸.
۱۰۹. ↑ جمال محمد فقی رسول باجوری، المرأة فی الفکر الاسلامی، ج۱، ص۲۶۱، عراق ۱۹۸۶.
۱۱۰. ↑ محمدحسین طباطبائی، تعدد زوجات و مقام زن در اسلام، ج۱، ص۶۲، قم: آزادی، (بی تا).

تعدد زوجات در ادیان - پرسمان

تعدد زوجات و جامعه(ایرانی، انگلیس، روسیه)

معاون پژوهشی مرکز مطالعات جمعیتی آسیا و اقیانوسیه با اعلام اینکه اختلاف میانگین سنی دختران و پسران در ازدواج همچنان پنج سال باقی مانده است گفت: تا ده سال آینده یک میلیون دختر به جمعیت تجرد قطعی کشور افزوده می‌شود.
کاظمی پور با بیان این که هم اکنون تعداد دختران مجرد 15 تا 19 ساله از میزان پسرهای مجرد 15 تا 19 ساله کمتر است، ادامه داد: در تمامی رده‌های سنی تعداد دختران مجرد همان رنج سنی از میزان پسران مجرد کمتر است.
وی تاکید کرد: ولی به دلیل این که بین سن ازدواج دختران و پسرها به طور متوسط پنج سال فاصله وجود دارد در مقایسه تعداد دخترهای مجرد 15 تا 35 ساله با پسرهای مجرد 20 تا 40 ساله، تعداد دختران حدود یک میلیون نفر بیشتر است.
کاظمی پور تصریح کرد: این مسئله منجر به مجرد ماندن یک میلیون دختر تا ده سال آینده می‌شود.
البته این آمار بسیار خوش بینانه هم هست، چونکه فرضش را بر این قرار داده که تمامی پسران توانایی ازدواج کردن را دارند و ازدواج می‌کنند!! که البته اشتباه کرده و خیلی از پسرها هم توانایی ازدواج کردن را ندارند و این بر آمار دختران مجرد مانده قطعی می‌افزاید!!!

چند همسری به معنای اختیار کردن بیش از یک زن در نزد شارع، مقدس منوط به شرایط خاص و رعایت عدالت می‌باشد. این نوشتار ضمن تعریف چند زنی، وجود این پدیده در بین اقوام و ادیان و نظریات و علل آن را بررسی کرده است. به اعتقاد نگارنده تجدید فراش مرد موجب می‌شود که زن به آسیب‌هایی نظیر احساس شکست در زندگی، احساس تنهایی، بی‌اعتمادی و مشکلات اقتصادی و خانوادگی گرفتار شود، البته آمارها نشان می‌دهد که گرایش به چند همسری در حال کاهش است و مطابق نظر سنجی‌ها مخالفت با چند همسری بیش از موافقت با آن می‌باشد. در پایان نیز پیشنهاداتی جهت کاهش این پدیده و اثرات آن ارائه گردیده است.
متنپدیـده چند همسری از جمله مباحثی اسـت که در قـرن اخیـر بسیار مـورد توجه اندیشمندان اجتماعی قرار گرفته است. نکته قابل تأمل در این تبیینها اتخاذ سرسختانة موضع دفاع یا مخالفت با چند همسری است. از نظر برخی افراد چند همسری در زمانهای گذشـته رسم بـوده اسـت و اینـک در اکثـر جوامع مرسـوم نیست. از نـظر گـروه دیگر تنها اصل تجویز آن در متـون دینی، بـر جـواز انجام آن کفـایت میکند. این پشتیبانی مجدانه به حدی است که شائبه راجح بودن این کار را به ذهن متبادر میکند. به نظر میرسـد هنوز این مسأله جزء مسـائل مورد مناقشه و سؤال اسـت. آنچه تا کنـون از سـوی موافقین و مخالفین طـرح شـده اسـت، اغلب بـا پیشداوری، قضاوت ارزشی و تعصبـات جانبدارانه همراه بوده اسـت. بنابراین لازم اسـت به دور از هر گونـه قضـاوت بـه بازکاوی جامعهشـناختی ایـن پدیده و بازتـاب آن در اجتماع پرداخت.
تعریف چند همسری
اصطلاح چند همسری در مقابل تک همسری[1] فی نفسه واژهای عام بوده و شامل چند شوهری[2] و چند زنی[3] میباشد، اما واژه مورد نظر این تحقیق چند زنی است.
این اصطلاح به معنی نوعی ازدواج است که داشتن بیش از یک زن را مجاز میشمارد. اصطلاح چند همسری از حیث ریشه شناسی (اتیمولوژی) تعدد زوج یا زوجه را مشخص نمیکند، اما کاربرد تاریخی آن همیشه به مفهوم زناشوئی مرد با بیش از یک زن بوده است. (Gould and Kolb, 1964: 517-51)
بیشتر مردان در جوامعی که تعدد زوجات در آنها رواج ندارد، تنها یک همسر دارند و حق داشتن چند زن اغلب محدود به افرادی است که دارای منزلت والایی هستند و در این گونه جوامع معمولاً نسبت جنسی[4] و عوامل اقتصادی مانع از این اتفاق میشوند. (Giddens, 1993: 393)
چند همسری در ادیان و اقوام
چند زنی در اقوام
رسم چند زنی از جمله رسمهایی است که تاریخی به قدمت تاریخ بشر دارد، تا آنجا که بشر به یاد دارد از اقوام ابتدایی گرفته تا ملل متمدن این رسم وجود داشته است. به عقیده ویل دورانت این رسم از اجتماعات اولیه بشری سرچشمه گرفته و بلکه «در اجتماعات اولیه، اصل چند همسری روشی متداول و رایج بوده است» (ویل دورانت، 1370: ص50) همچنین رسم چند زنی در میان اقوام چینی و هندی و بابلی و آشوری و مصری قدیم (ناصح علوان، 1404: ص 15) و در میان قبایل سرخپوست آمریکا رواج کامل داشته است. ویل دورانت از قول سکولکرافت مینویسد: «در میان قبیله هندیشمردگان آمریکا اغلب مردان تا به سن پیری برسند، زنان متعدد میگیرند و حتی فرزندان خود را نمیشناسند» و سفید پوستها را به خاطر اینکه تمام مدت عمر خـود را با یـک زن سـر میکنـند، مـورد تمسخر قرار میدهند. (ویل دورانت،1370: ص 61)
در میان اعراب جاهلیت نیز تعدد زوجات حد و حصری نداشت. تعیین محدودة تعدد زوجات توسط اسلام برای آن عده از اعراب که بیش از چهار زن ‏داشتند، مشکل به وجود می‏آورد، لذا افرادی که بیش از این تعداد زن داشتند، مجبور بودند آنها را رها کنند. (مطهری، 1357: ص 342) در ایران باستان نیز اصل تعدد زوجات اساس خانواده به شمار میرفت و تعداد زنانی که مرد میتوانست داشته باشد، به نسبت توانایی مالی او بود و اغلب مردم کم بضاعت نمیتوانستند بیش از یک زن داشته باشند. رئیس خانواده از حق ریاست دودمان بهرهمند بود. یکی از زنان،صاحب حقوق کامله بود و پادشاه او را زن یا «زن ممتاز» میخواند. از او پستتر زنی بود که عنوان خدمتکاری داشت و او را «زن خدمتکار» یا «زن چگاریها» (چاکر زن) میگفتند.» (کریستین سن، آرتور امانوئل، 1372: ص 432) «شمارة زنانی که مرد میتوانست بگیرد، نامحدود بود و گاهی در اسناد یونانی دیده شده است که مردی چند صد زن داشته است». (مطهری، 1357: ص 341) گوستاولوبون نیز تاکید کرده که «قبل از اسلام هم رسم مذکور در میان اقوام شرقی از یهود، ایرانی، عرب و غیره شایع بوده است» (گوستاولوبون، 1334: ص 509)
چند زنی در ادیان
قبل از اسلام این رسم در میان تمامی ادیان الهی موجود در آن روزگار به جز مسیحیت[5] وجود داشت. چنانچه در کتاب مقدس (تورات) آن را به رسمیت شناخته و آورده است که انبیاء بزرگ الهی همانند ابراهیم (کتاب مقدس، سفر پیدایش باب 25: 1-6) و یعقوب (سفر پیدایش، باب32 : 22) و موسی(سفر خروج، باب2 : 16 تا 21 و سفر اعداد، باب 12: 1) و داود زنان متعدد داشتند و در خصوص داود کتاب مقدس اسامی 9 نفر از زنان او را نام میبرد. (کتاب مقدس، کتاب اول تاریخ ایام، باب سوم) کتاب تلمود نیز نیز چند زنی را مجاز دانسته است. آقای وستر مارک[6] میگوید: در تلمود برای تعدد زوجات حدی معین نشده، ولی سفارش کرده است در صورتی که مردی اقدام به چنین عملی کند، باید بتواند آنها را به درستی تأمین نماید و فرد عادی بهتر است 4 زن و افراد عالی مقام 8 زن بگیرند، اما اذعان دارند که خداوند برای آن حدی قرار نداده است (احمد طه، 2003: ص30) و در عمل نیز این کار میان یهودیان مرسوم بوده است. (السباعی، 1999: صص77-70) و امروزه علی رغم فتوای خاخام «جرشوم» به تحریم چند زنی باز کثیری از مردم اسرائیل (فرقه قرائیین) اقدام به چند زنی میکنند، لکن شروطی مثل وسعت مالی مرد یا عقیمی یا دیوانه بودن زن اول و رعایت عدالت بین زنان(صابر احمد طه، 2003: ص 31 و32) را قائل میشوند، علاوه بر دین یهود در دین زرتشت و بعضی ملل دیگر این رسم و قانون وجود داشته است. (مطهری، : ص337 و صص341-340) همچنین در میان دین «کنفسیوس» (چینیها) و دین «بودا» (هندیها) چند زنی مجاز دانسته شده است و در دین «لیکی» که در چین پیروانی دارد، تعداد زنانی که یک مرد میتواند بگیرد تا 230 نفر میباشد. (ناصح علوان، 1404: ص 15)
اما همه ادیان برای تعدد زوجات شروطی قائل شدهاند و یکی از شروط اساسی در این باب شرط عدالت میباشد، چنانچه در تورات آمده است که هرگاه شخصی کنیز خود را برای پسرش عقد نماید و سپس پسر مصمم شود که زن دیگری اختیار نماید، نبایستی از غذا و لباس زن اول بکاهد و وظیفه زناشوئی را در مورد او تقلیل دهد یا در کتاب مذهبی مالدیو که گرفتن سه زن را مجاز کرده است، دستور میدهد شوهر باید با آنها به تساوی رفتار کند. (منتسکیو، 1362: صص 438-437)
چند زنی در غرب
بعضی از مورخین معتقدند که قدمت تک همسری در اروپا به دوران باستان (قبل از مسیحی شدن اروپا) میرسد و حتی نقل میکنند که «والانتینین، امپراطور روم، به علل و جهات مخصوص اجازه داد تا مردان چندین زن ‏بگیرند، ولی چون این قانون با آب و هوای اروپا مناسب نبود، از طرف سایر امپراطوران روم مثل‏ «تئودور» و «آکاردیوس‏» و «مونوریوس‏» لغو گردید.» )همان، ص 434(
منتسکیو در توجیه این امر مینویسد: از آنجایی که زنان کشورهای آسیایی و جنوب زودتر به بلوغ جنسی میرسند، زودتر نیز پیر میشوند، بنابراین در سنین پیری به واسطه از دست دادن زیبائی خود نمیتوانند نفوذی بر شوهر خود داشته باشند، در حالی که زنان اروپائی به جهت مختصات آب و هوا زیبائی خود را مدتی حفظ میکنند و در ایام پیری هم در مردان نفوذ دارند. (همان، ص 433) او همچنین دیر ازدواج کردن زنان اروپایی و مصرف مشروبات الکلی از طرف مردان را علل دیگر این امر میداند.(همان)
چند زنی در مسیحیت
در اناجیل اربعه نصّ خاصی در مورد ممنوعیت چند زنی وجود ندارد، بلکه در رساله پولس مطالبی است که جواز تعدد زوجات را میرساند، آنجا که پولس میگوید: لازم است اسقف تنها یک زن بگیرد (رساله اول پولس رسول به تیموتاؤس، باب سوم: 2 و 12) و اینکه اسقف را ملزم به یک زن نموده است، دلیلی بر اینمیباشد که برای غیر اسقف، بیش از یک زن جایز بوده است. به لحاظ تاریخی هم ثابت شده است که بعضی از مسیحیان اولیه بیش از یک زن میگرفتند. وستر مارک بیان میکند: با اعتراف کلیسا چند زنی تا قرن هفتم میلادی در بین مسیحیان وجود داشته است، او همچنین اذعان کرده است که پادشاه ایرلند «لدیار مات» و شارلمان دو زن داشتند و لوتر هم در اعتراضات خود به مسیحیت گفته که چند زنی به امر خدا حرام نشده است. (ناصح علوان، 1404: صص17-16) (امروزه فرقه مورمونها قائل به چند زنی هستند و این امر در بین آنها رواج دارد.)
اینکه به چه دلیل امروزه در عالم مسیحیت چند زنی ممنوع است، بسیاری از نویسندگان معتقدند حرمت چند همسری مسیحیت از قوانین حاکم بر روم باستان ناشی شده است، چنانچه جرجی زیدان میگوید: در متون دین مسیحیت نص صریحی دال بر ممنوعیت چند زنی وجود ندارد، بلکه کلماتی است که میتوان جواز چند زنی را از آنها بدست آورد، لکن از آنجا که در نظر رؤسای اولیه کلیسا اکتفا به یک زن برای حفظ نظام و خانواده بهتر به نظر رسید و از قدیم نیز در دولت روم قانون تک همسری حاکم بود، پس به خودشان زحمت بررسی نصوص دینی مسیحیت را ندادند، تا اینکه به مرور زمان ازدواج با زن دوم حرام محسوب شد. (عبد الهادی عباس، 1987: ص 337)
«وستر مارک» و «ارجست فوربل» و افراد دیگری همچون صابراحمد طه معتقدند که کلیسا برای جلب بزرگان دولت روم به دین مسیحیت این قانون را پذیرفت و در حقیقت عملاً [برای خوشآمد دیگران] دست به تحریف دین مسیحیت زد. (احمد طه، 2003: صص64-63)
«وستر مارک» معتقد است که چندزنی به اعتراف کلیسا تا قرن هفدهم میلادی در مسیحیت وجود داشت. (الجمل، 1986: ص26)
هرچند ازدواج دوم در اروپا از نظر قانونی جرم بوده است، لکن در عمل به قاعده تک همسری مقید نبودند. چنانچه لورا بتزیگ[7] تاریخدان داروینگرا نشان داده است که هم در امپراطوری روم (باستان) و هم در عالم مسیحیت قرون وسطایی، اگر چه ازدواج، تک همسری بود، اما جفت گیری اغلب چند زنی بود.
گوستاولوبون هم در این رابطه میگوید: «در مغرب با وجود اینکه آب و هوا و طبیعت مقتضی وجود چنین رسمی نیست، با این حال رسم وحدت زوجه رسمی است که ما آن را فقط در کتابهای قانون میبینیم وگرنه خیال نمیکنم بتوان این را انکار کرد که در واقعیت ماجرا، اثری از این رسم (رسم وحدت زوجه) نیست». (گوستاولوبون، 1334: ص 509)
اینکه ویل دورانت ادعا کرده است که با ظهور دین مسیحیت چند زنی حداقل در اروپا از بین رفته و زن منحصر به فرد، صورت اساسی و رسمی ازدواج را تشکیل میداده است». (ویل دورانت، 1370: صص 52-51) احتمالاً بهجهت عدم اطلاع از قوانین روم باستان بوده است، زیرا شکی نیست که ظهور دین مسیحیت ربطی به تک همسری در اروپا نداشته، بلکه قانون تک همسری در اروپا از مدتها قبل در روم باستان جاری و حاکم بوده است.[8]
چند زنی در اسلام
در باب جواز تعدد زوجات به آیه 3 سوره نساء استناد میشود. در شأن نزول این آیه نقل شده است که قبل از اسلام بسیاری از مردم حجاز، دختران یتیم را به عنوان تکفل و سرپرستی به خانه خود میبردند و بعد با آنها ازدواج کرده و اموال آنان را تملک میکردند و مهریه آنها را کمتر از حد معمول قرار میدادند و با کمترین ناراحتی، آنان را رها مینمودند و حاضر نبودند به شکل یک همسر معمولی با آنها رفتار نمایند. در این هنگام آیه نازل گردید که سرپرستان ایتام در صورت ازدواج با دختران یتیم باید عدالت را به طور کامل رعایت نمایند و در غیر این صورت از ازدواج با آنها چشمپوشی کنند و همسران خود را از زنان دیگر انتخاب کنند. (مکارم شیرازی، 1366: ص289) بسیاری از مفسرین هم در مورد شأن نزول آیه مطالبی مشابه ذکر کردهاند. (بلاغی، 1345: ص9) (ابوالفتوج رازی، 1374: ص232) (کاشانی، 1344: ص428)
بنابراین این آیه برای احقاق حق زنان بوده و به نفع مردان نازل نشده است، زیرا اولاً قبل از نزول این آیه مردان آزاد بودند تا هر تعداد که مایل بودند، ازدواج کنند، ولی نزول این آیه بیش از چهار زن را ممنوع اعلام کرد، حتی برخی را که قبل از تشرف به اسلام بیش از چهار زن داشتند، مجبور نمود که مابقی را رها کنند. ثانیاً قبل از نزول این آیه در حق دختران یتیم ظلم میشد و به اسم ازدواج، ثروت آنها تصاحب میگردید. این آیه مردم را از این کار نهی فرمود. در ادامه آیه ذکر شده است: «اگر میترسید بتوانید بین چند همسر به عدالت رفتار کنید، تنها یک زن بگیرید و نه بیشتر».
علامه در ذیل تفسیر این آیه میفرماید: «این جمله، حکم مسأله را معلق به خوف کرد نه علم و فرمود که اگر میترسید بین چند همسر... و نفرمود اگر میدانید که نمیتوانید عدالت را برقرار کنید. علتش این است که در این امور که وسوسههای شیطانی و هواهای نفسانی اثر روشنی در آن دارد، غالباً علم برای کسی حاصل نمیشود و قهراً اگر خدای تعالی قید علم را آورده بود، مصلحت حکم فوت میشد. (طباطبایی، 1397، ص:177)
از ظاهر آیه جواز چند همسری در نظر اسلام درک میشود، ولی قرآن در این خصوص جواز ازدواج با چند زن را مشروط به حفظ عدالت کامل نموده است، یعنی اگر نمیتوانید عدالت را رعایت کنید به همان یک همسر اکتفا کنید تا از ظلم و ستم بر دیگران برکنار باشید. بنابراین تعدد زوجات در اسلام موارد خاص و با شرایط سنگین و در حدود معینی مجاز شمرده شده است.
چند زنی در جوامع فعلی
بر اساس تحقیقات مورداک[9] چند زنی در بیش از 75 درصد از جوامع فعلی یافت شده است، علیالخصوص در کشورهای عربستان سعودی و مصر و در میان فرقه مورمونها (شاخهای از مسیحیت پروتستان) در ایالات متحده آمریکا بسیار رایج است.(Browne, 1992: 213-214) رهبر فرقه مورمون «یونج» 20 زن دارد و در میان فرقههای دیگر مسیحیت همانند فرقه «الاناتفتستس» در آلمان چند زنی رواج کامل دارد. (احمد طه، 2003: ص 65)
همچنین مبلغین مسیحی که به تایلند و اندونزی و آفریقای مرکزی رفتهاند، در آنجا با رواج شدید چند زنی مواجه شدند، برای رواج دین مسیحیت در آنجا، اقدام به تبلیغ چند زنی بیحد و مرز در دین مسیحیت نمودند. (احمد طه، 2003: ص 65)
محاسبه آماری مردان چند همسر
بر اساس آخرین آمار منتشره، نسبت چند زنی در مصر 4 درصد، در سوریه و عراق 5 درصد و در کشورهای خلیج 8 درصد میباشد. (هرچند این آمار رسمی است و شامل تعدادی موارد پنهانی نمیباشد.)
چند زنی در بعضی از کشورهای آفریقای مرکزی وصحرای آفریقا و غرب و جنوب آسیا عمومیت دارد. اطلاعات به دست آمده از تحقیقات سالهای 1992 تا 1998 نشان داد که نیمی از زنان مزدوج 15 تا 49 ساله کشورهای بنین، (کشوری در آفریقای غربی) بورکینافاسو، (کشوری در غرب آفریقا)، گینه و بیش از یک سوم زنان مزدوج سنین فوق در شش کشور آفریقایی با موضوع چند زنی همسرشان مواجهند. چند زنی در میان زنانی که کار نمیکنند، بیشتر از زنانی است که کار میکنند. چند زنی در میان زنانی که در مشاغلی با درآمد پایین هستند، بسیار رواج دارد.(United Nations, 2000: 28)
جدول شماره(1): درصد چند زنی در کشورهای آفریقای شمالی و صحرای آفریقااسم کشور درصد اسم کشور درصد
بنین 50 سنگال 46
بورکینافاسو 51 مالی 44
گینه 50 موزامبیا 27
کامرون 33 توگو 43
جمهوری آفریقای مرکزی 29 نیجر 38
چاد 39 نیجریه 41
جزایر کومورو 25 رواندا 14
کوت دلویر (Cote d’loire) 37 مالاوی 21
غنا 28 سودان 17
بوروندی 12 نامیبیا 13
کنیا 16 اوگاندا 30
لیبریا 38 جمهوری متحده تانزانیا 29
زامبیا 17 زیمباوه 19
Source: united Nations, 2000: 28
همان طور که در نمودار فوق مشاهده میکنید آمار چند زنی در میان 26 کشور، ارائه شده است که در 7 کشور، بالای 40 درصد و در 6 کشور بین 30 تا 40 درصد و در 7 کشور بین 20 تا 30 درصد و در 7 کشور نیز زیر 20 درصد رواج دارد.
به عبارت دیگر چند زنی در حدود 50 درصد کشورهای مورد مطالعه بالای 30 درصد بوده است.
تبیین نظری چند همسری
نظریه جمعیت شناختی
در این نظریه تکیه اصلی بر این امر است که در شرایط خاصی تعداد زنان آماده ازدواج بیش از مردان است و این فزونی تعداد زنان، جامعه را دچار نوعی بحران مینماید، بدین جهت بهتر است مردانی که از امکانات مالی خوبی برخوردارند، به جای یک زن با دو یا چند زن ازدواج کنند، تا تعادل برقرار شود.
نظریه جامعه شناختی
از آنجا که مردان بیشتر درگیر مشکلات زندگی اجتماعی نظیر شرکت در جنگ و فعالیتهای مختلف خطرناک جهت کسب معاش میباشند، بیشتر در معرض مرگ و میر بوده و عمرشان کوتاهتر از عمر زنان است. در جنگ جهانی دوم پنج میلیون نفر مرد کشته شدند، در حالی که چند هزار نفر زن کشته شده بودند، میزان مرگ و میر مردان در کشورهای غیر پیشرفته بیشتر است، زیرا اولاً امکانات بهداشتی در این کشورها کمتر میباشد، ثانیاً جنگ در بین این کشورها بیشتر شیوع دارد و این مصائب اجتماعی باعث میشود که همواره تعداد زنان بدون شوهر زیادتر باشد. (صابر احمد طه، 2003: ص121)
در برخی مواقع زن به صورت ارثی عقیم است یا بعد از ازدواج به دلائلی عقیم شده یا به مرض عصبی یا جسمی سخت و... مبتلا میگردد، در این صورت شوهر یا زنش را طلاق میدهد و یک زن بیسرپرست به جامعه افزوده میشود یا اینکه زن دوم اختیار میکند، البته معمولاً شق دوم انجام میشود، زیرا طلاق زن اول موجب سرگردانی و بدبختی او میشود و کرامت نفس و جایگاه اجتماعی او را به خطر میاندازد، زیرا با این وضعیت فرصت ازدواج نخواهد داشت. (همان، ص122)
نظریه مردم شناختی
نتایج مطالعات مردم شناسان در میان اقوام ابتدایی نشان میدهد که چند زنی در اغلب جوامع ابتدائی شیوع دارد و میتوان ادعا کرد که اجتماعات اولیه بشری به طرف چند زنی متمایل بوده است . یک بررسی قوم نگارانه از 849 جامعه ابتدائی در سرتاسر جهان نشان داده است که از این تعداد 708 جامعه چند زنی(بیش از یک زن) و 4 جامعه چند شوهری (بیش از یک شوهر) و 137 جامعه تک همسری بودهاند. از طرف دیگر شواهد روانشناختی نیز نشان میدهد که مردان معمولاً به دنبال تنوع جنسی بوده و جذب شاخصهای فیزیکی زن نظیر جوانی، تندرستی و شادابی میشوند در حالی که مادهها به سمت شاخصهای ثروت یا امکان کسب ثروت در مردان از جمله قدرت کشیده میشوند، ناپلئون شگنون[10] انسانشناس داروین گرا، معتقد است که مردمان یانومامو[11] در جنگل آمازون یکی از معدود قبیلههایی میباشند که شیوه زندگی نیاکان ما یعنی شکارچیها را دارند. یانوماموها خود را «انسان درنده» مینامند و خشونت و جنگهای مرگبار در میان آنها متداول است. به گفتة ادوارد ویلسون زیستشناس برجسته، «یک چهارم از مردان یانوماموو در نبرد میمیرند، اما جنگجویان باقیمانده اغلب در تولید مثل، بسیار موفق هستند. بنیانگذار یکی از روستاهای یانوماموو 45 فرزند و 8 زن داشت، پسرانش نیز پر زاد و ولد بودند، تا جایی که نزدیک به 75 درصد از جمعیت نسبتاً بزرگ روستا از نسل او بودند و اصولاً جنگیدن آنها برای گرفتن زنان متعدد بود.
انواع اقدام به چند همسری
اقدام مخفیانه
از آنجایی که ازدواج مجدد (خصوصاً اگر برای هوسرانی و بدون عذر موجه عرفی باشد) در کشور ما با هنجارها، انتظارات و ارزشهای عموم مردم جامعه ناسازگار است، لذا معمولاً مردانی که قصد تجدید فراش دارند، تا حد امکان، آن را از چشم همه، حتی نزدیکترین خویشاوندان خود پنهان میکنند.[12]
در مواردی هم شوهر از زندگی مخفیانه با زن دوم خسته شده و بعد از مدتی، به خیال اینکه آب از آسیاب افتاده است، جریان ازدواج مجدد خود را با زن اول در میان میگذارد یا شرایطی فراهم میکند که زن اول از جریان مطلع شود که البته در اکثر این مواقع حوادث پیش نشدهای اتفاق میافتد. [13] (روزنامه اعتماد، 18/2/83.)
اقدام آشکار
در مواردی زن نقص یا بیماریی نظیر عقیمی و روانپریشی و... دارد و همسرش نمیخواهد او را طلاق دهد، دراین صورت معمولاً به جهت آنکه عذر موجه وجود دارد، کمتر پنهان کاری انجام میشود و معمولاً مرد بعد از اخذ مجوز از مراجع قانونی اقدام به ازدواج مجدد خواهد نمود، زیرا این عمل او در نزد مردم و اطرافیان، عمل غیر ارزشی و ناهنجار جلوه نخواهد کرد، بلکه خود را نزد سایرین مردی فداکار معرفی خواهد کرد که حاضر شده است از زن معیوبی مراقبت کند.
اقدام با توافق طرفین
در جوامعی که چند زنی رواج گسترده دارد، زن اول، فرد خاصی را که به لحاظ خصوصیات فردی (اخلاقی) با او بیشتر موافقت دارد، به عنوان عضو زندگی خود انتخاب میکند یا در مواردی که زن دوم به عللی مثل عقیم بودن یا داشتن مشغله سیاسی- علمی، نمیتواند از عهده خواستههای شوهر برآید، خود داوطلب انتخاب همسر برای شوهرش میشود.
علل اقدام به چند همسری
با توجه به مشکلات فرهنگی و معیشتی، فرهنگ غالب جامعه ایران، موافق چند همسری نیست، بلکه به اعتراف بسیاری از جامعهشناسان و اندیشمندان افکار عمومی جامعه ایران در تضاد با چند همسری نیز میباشد، به طوری که اگر فردی بدون عذر موجه، زن دوم بگیرد، اولین کسانی که او را مورد سرزنش قرار میدهند، اقربا و نزدیکان وی همانند پدر، مادر یا برادران و سایر نزدیکان خواهند بود و به احتمال بسیار زیاد انگشتنما و نقل محافل خواهد شد. لذا این سوال مطرح است که به چهدلیل مرد متأهل تجدید فراش مینماید و چه چیز یا چیزهایی میتواند انگیزهاو باشند. علل ذیل به عنوان دلایل این کار مطرح شده است:
علل فردی
عدم تهذیب نفس و خویشتنداری
معمولاً افرادی که به هیچ وجه صلاحیت اخلاقی ندارند و هوسرانند و نمیتوانند خویشتنداری داشته باشند، درگیر مسأله تجدید فراش میشوند. آنها اغلب نمیتوانند زندگی اول خود را هم خوب اداره کنند و بدترین اخلاق را در روابط با زن اول خود دارند، چنین افرادی سریع در دام وسوسه میافتند و چندین خانواده را به فساد میکشند. به دیگر سخن روحیه خوشگذرانی، روحیه عدم وفاداری، روحیه ناسپاسی، ... معمولاً یکی از مهمترین دلایل چند همسری مردان است.
مقابله با طلاق و جدایی
گاهی اوقات اختلافات زن و شوهر تا آستانه طلاق کشیده شده است، اما مرد به دلایلی نمیخواهد زن خود را طلاق دهد، بلکه با ازدواج مجدد، سعی میکند زندگی با زن اول را رها کند.
مبارزه با فساد اخلاقی
در مواردی که مرد دور از همسرش زندگی میکند و امکان انتقال وی به آن مکان وجود ندارد، بعضی از مردان به جهت اسباب تحریک جنسی (آستانه تحریکی مردان بیش از زنان است)، به اعمال خلاف عفت روی میآورند و بعضی که دوست ندارند آلوده به فساد شوند، تجدید فراش میکنند.
در مواردی نیز زن به علل مختلف دچار سرد مزاجی میشود که عموماً مردان این وضعیت را تا معالجه یا اتمام دوره تحمل میکنند، اما در مواردی هم مرد برای آلوده نشدن به فساد اخلاقی تجدید فراش میکند.
علل خانوادگی
ازدواج ناخواسته مرد با زن اول
چنانچه ازدواج اول مرد با زن دلخواه و مورد پسندش انجام نشده باشد و این ازدواج به صورت اجباری و ناخواسته انجام شده باشد، مرد انگیزه دارد که تجدید فراش نماید. در این گونه موارد مرد بهجای اینکه از زن اول جدا شود، به جهت مسائلی همچون وجود فرزند، دنبال زن دلخواه خود میگردد.
وجود رویه چند همسری در فامیل یا اقوام
یکی دیگر از علل ازدواج مجدد، عادی بودن این رویه در نزد اقوام یا دوستان مرد میباشد.
از کار افتادگی جنسی و جسمی زن
در مواردی که سن زن از مرد بیشتر باشد یا زن درگیر کارهای سخت باشد، معمولاً زودتر از مرد پیر و از کار افتاده میشود، همچنین اگر زنی عقیم باشد، در اینصورت برای جبران مشکلات خود درصدد برگزیدن همسر دوم برای شوهر خود میباشد.
ازدواج موقت مرد
گاه ازدواج موقت مرد و تولد یک فرزند به واسطه این ازدواج موجب میشود که مرد ناچار شود که این زن را به عنوان همسر دوم و دائمی خود برگزیند.
علل اجتماعی
به رخ کشیدن پایگاه اجتماعی خود به دیگران
همانطور که میدانیم در بعضی از نقاط ایران همانند مناطق جنوبی و کشورهای همسایه، چند زنی، جزئی از عرف جامعه شده است و مردم آن را قبیح نمیدانند، در این جوامع یکی از روشهای نشان دادن پایگاه و موقعیت ممتاز اجتماعی ازدواج مجدد است. چنانچه در افغانستان و قطر این برداشت رواج کامل دارد و بعضی از مردان ثروتمند، داشتن زن دوم و سوم را در حکم موقعیت اجتماعی ممتاز میدانند.[14] (نشریه ندا، ش 24، ص42)
نیاز به نیروی کار
در بیشتر جوامع روستایی- سنتی (خصوصاً روستاهایی که هنوز به صورت سنتی عمل میکنند) چند زنی ریشه در واکنش نسبت به نیازهای اجتماعی و اقتصادی دارد، زیرا از این طریق نیروهای انسانی مورد نیاز برای کشت زمین و مقابله با میزان بالای مرگ و میر کودکان فراهم میشود. در اکثر جوامع روستایی- سنتی باور بر این است که فرزندان موجب افزایش حیثیت، دارایی و منزلت اجتماعی خانواده میباشند و بنابراین همیشه به دنبال فرزندان بیشتری هستند(Moore,1987: 99) و چندزنی در این جوامع بیشتر برای تأمین نیروی کار کشاورزی است، زیرا زن دوم یعنی نیروی کار جدید و فرزند جدید هم به معنای نیروهای کار اضافی در آینده است. بنابراین چند زنی در جوامع کشاورزی دارای توجیه اقتصادی است.
کاهش رعایت چارچوبها در روابط زن و مرد
در مواردی دیده میشود که روابط خانوادگی دوستان با یکدیگر مشکل ساز شده است. خصیصه عمومی این نوع روابط آن است که حریم مَحرم نامَحرم رعایت نمیشود و زمینه را برای ارتباطات بیشتر و گاه ازدواج مجدد فرد فراهم میکند.
عادیسازی چند همسری در رسانه ملی
اخیراً در سریالهای تلویزیونی موضوع تجدید فراش مردان همانند یک رویه عادی و معمول نشان داده شده است که قبح انجام این کار را در جامعه از بین میبرد. در اکثر این سریالها مردی هوسران به واسطه عدم خویشتنداری بدون توجه به آثار این کار و بدون اضطرار اقدام به چنین عملی نموده است و جالب آنکه با مجازاتهای اجتماعی هم مواجه نمیشود.
علل ازدواج زنان با مردان متأهل
افزایش سن ازدواج دختران
نتایج نشان میدهد که بالا رفتن سن ازدواج میان دختران یکی از دلایل ازدواج آنها با مردان متأهل میباشد. در واقع در شرایطی که امکان ازدواج برای پسران به دلایل مختلف کمتر وجود دارد، فرصتهای انتخاب همسر برای بسیاری از دختران هم محدود میشود و برخی دختران، امید به ازدواج با فرد مجرد را از دست میدهند، در چنین شرایطی یا باید تا آخر عمر مجرد باقی بمانند و از نعمت مادری و همسری محروم شوند یا به عنوان همسر دوم ازدواج کنند. در این میان برخی دختران ترجیح میدهند که به عنوان همسر دوم انتخاب شوند، همانطور که ممکن است بسیاری ترجیح دهند تا آخر عمر مجرد باقی بمانند.[15]
رهایی از مشکل بیوه بودن
این موضوع اصلیترین عامل ازدواج زنان با مردان متأهل است، به ویژه برای زنان بیوه که شاغل نیستند و تهیه مایحتاج فرزندان و اداره زندگی برای آنها دشوار است. در واقع طلاق یا فوت همسر باعث میشود که برخی به جهت شرایط کنونی خود حاضر شوند که همسر دوم مردان متأهل گردند. (روزنامه اعتماد 10/4/1382)
افزایش تعداد زنان مطلقه
در سالهای اخیر جامعه ما با افزایش نرخ طلاق مواجه گردیده است، به طوری که نرخ طلاق در سال 1377 حدود 9/7 درصد بود، (سالنمای آماری کشور، 1378: ص83) در سال 1380 به 4/9 در صد، (سالنمای آماری کشور، 1380، 76) در سال 1381 این نرخ به 3/10 درصد و در سال 1382 به 6/10درصد رسید.(www.nocrir.com) رشد میزان نرخ طلاق در سالهای اخیر حاکی از افزایش تعداد زنان مطلقه میباشد و طبیعی است که در کشور ایران، با توجه به حاکم بودن ارزشهای بومی خاص آن، شانس ازدواج زنان مطلقه بسیار پایین میباشد. اصولاً در کشور ما زنان شوهر مرده، نسبت به زنان مطلقه، بیشتر شانس ازدواج مجدد دارند.
از طرف دیگر در فرهنگ ایرانی زندگی کردن زنان به تنهایی موجب نگرانی اطرافیان است. این گونه زنان در معرض انواع تعدی و تهمت میباشند. البته این فرض در صورتی است که به لحاظ تأمین مادی مشکلی نداشته باشند، زیرا در غیر این صورت مشکل چندین برابر خواهد شد؛ بنابراین طبیعی است وقتی که زنان مطلقه در چنین شرایطی قرار میگیرند، زندگی با زن دیگر را بر چنین زندگی مشقتباری ترجیح میدهند.
اخاذی از مردان متاهل ثروتمند
اخیراً دیده شده است که گاهی دختران جوان، مردان ثروتمند متأهل را اغفال کرده و با ازدواج با او و لطایف الحیلی، مقدار زیادی از ثروت او را تصاحب میکنند و بعد از آنکه به مقصود خود رسیدند با بهانهگیریهای زیاد تقاضای طلاق مینمایند. در اینگونه موارد گاه شخص از زندگی ساقط میشود و چه بسا همسر اول او نیز به همین جهت او را ترک کرده باشد؛ در این صورت او علاوه بر هر دو همسر، بخش عظیمی از ثروت خود را نیز از دست خواهد داد.
انتقال به طبقه بالای اجتماعی
گاهی اوقات علت اصلی ازدواج با فرد متأهل ولی متمول تغییر ارزشهای اجتماعی از ارزشهای اخلاقی به سوی ارزشهای مادی میباشد. وقتی ثروت تبدیل به ارزش اجتماعی میشود، بالطبع فقر، مساوی عدم برازندگی یا حقارت است. (رفیع پور، 1377: صص170-169) (زیرا فقر به تنهایی مسئلهای برای نظام اجتماعی ایجاد نمیکند و هیچ نوع آسیبی به آن نمیرساند، (همان، ص 197) بلکه این نابرابری و به تبع آن تغییر ارزشهاست که یک جریان تهدیدآمیز است)، پیامد مهم با ارزش شدن ثروت این است که صاحبان ثروت (زن یا مرد) از حقوق اجتماعی بیشتری برخوردار میگردند که این موضوع، محرکی برای ارزشمندی بیشتر ثروت در جامعه میشود. (همان، ص 225)
بر این اساس دختری که ترجیح میدهد همسر دوم مرد متمول باشد، آرزوی او رسیدن به طبقه بالا و ثروتمندی است.
نجات خانواده از فقر مادی
گاهی اوقات فقر به حدی به خانوادهها فشار میآورد که دختر خانواده حاضر به از خود گذشتگی میشود و با مرد متأهل ثروتمند ازدواج میکند تا کمک کار خانوادهاش باشد.
فریب و اغفال دختران
بسیار اتفاق میافتد که دختران اغفال میشوند و به خیال اینکه خواستگارشان مردی مجرد است با او ازدواج میکنند و بعد از مدتی مشخص میشود که وی متأهل بوده است. (ابوعبد الله، 1418: ص40)
اثرات تجدید فراش بر زندگی زن اول
اثرات این ازدواج ارتباط تنگاتنگی با فرهنگ حاکم بر جامعه دارد، زیرا در بعضی از کشورها این نوع ازدواج طبیعی است و در بسیاری از کشورهایی که چندزنی رواج دارد (خصوصاً کشورهای آفریقای مرکزی) همسران یک مرد اغلب با یکدیگر روابط دوستانهای دارند و حتی زن اول بودن، امتیاز خاصی دارد که زنان دیگر فاقد آن هستند، به طوری که اقتدار همسر یا همسران ارشد در تصمیمات خانوادگی بیشتر از غیر ارشدهاست، (Giddens, 1993: 393) اما در جامعه ایران قضیه برعکس است و معمولاًاثرات منفی این ازدواج بر همسر اول بسیار زیاد است که ذیلاً ذکر میشود:
الف)ـ اثرات فردی
احساس شکست در زندگی
اولیـن احسـاس ناخوشایندی که منجـر بـه نـاراحتیهای دیگر میشـود، احسـاس ناکارآمدی و شکست در زندگی است که بیماری افسردگی را در پی خواهد داشت که به دنبال آن سلامت روانی زن اول مختل میگردد و احتمال ابتلا به ناراحتیهای جسمی نیز افزایش مییابد.
احساس تنهایی و کمبود محبت
از آنجا که اکثر مردان چند همسر کمتر عدالت را رعایت میکنند و بیشتر وقت خود را با زن دوم که اغلب جوانتر است، صرف میکنند، لذا زن اول با بیاعتنایی شوهر احساس تنهایی خواهد کرد و این وضعیت بر عدم تعادل روانی او میافزاید، البته این موضوع در مورد زنان جوانتر شدیدتر است، اما زنان مسنتر بیشتر وقت خود را به کودکانشان اختصاص میدهند. این زنان مصاحبت همسرشان برایشان کمتر اهمیت دارد و عمدتاً برای فرزندانشان زندگی میکنند.(D Topuzis, 1985 & Moore, 1987: 99)
ب)ـاثرات خانوادگی
رواج بیاعتمادی در خانواده
یکی از اثرات نامطلوب ازدواج مجدد بر زن اول، نابودی حس اعتماد به شوهر میباشد احتمالاً این احساس که شوهر به او خیانت کرده، تمام وجود او را پر خواهد کرد و آن اظهار عشق و علاقة اولیهای که معمولاًشوهر در سالها یا ماههای اولیه زندگی نسبت به زن خود ابراز میکند با ازدواج مجدد شوهر فرو میریزد و زن احساس میکند که شوهرش دیگر او را دوست ندارد و زندگی با او بیفایده است، بنابراین اگر امکان طلاق برایش فراهم باشد، سعی میکند از شوهر دروغگوی خود جدا شود. در واقع در بسیاری از موارد وجود یک زن دیگر در زندگی مردان باعث تضییع حق زن اول میشود.
خانوادههای ناتنی
چند همسـری میتواند منـجر به ایجاد خانودهها و خویشاوندان ناتنی شود. خانواده ناتنی خـانوادهای است که حداقل یکی از بزرگسالان، پدر یا مـادر ناتـنی است. (Ibid, 411) میتواند این تعریف، شامل خانوادههایی باشد که یکی از والدین آنها ازدواج مجدد داشتهاند یا مشمول خانوادههای چند زنی باشد. در چنین خانوادههایی معمولاً کودکان دو مادر دارند، بعضی خانوادههای ناتنی همة فرزندان و خویشاوندان ناتنی را به عنوان «جزئی از خانواده» تلقی میکنند.
معمولاً مشکلات معینی در خانوادههای ناتنی پدیدار میشود. در درجه اول، غالباً یک پدر یا مادر تنی وجود دارد که همراه کودک زندگی میکند و نفوذ او بر فرزندان نیرومند است، بنابراین ممکن است برادران یا خواهران ناتنی به رقابت با هم بپردازند و گاهی اوقات روابط میان فرزند و مادر ناتنی تیره گردد، خصوصاً در شرایطی که همسران مرد رابطة خوبی با هم نداشته باشند، نگرشهای منفی خود را به کودکانشان منتقل خواهند کرد. به ویژه اگر مادران از طبقههای متفاوت اجتماعی و دارای زمینههای خانوادگی مختلفی باشند و انتظارات متفاوتی در مورد رفتار مناسب در خانواده داشته باشنـد که در اینصورت احتمال برخورد در عادات و شیوة نگرش قابل ملاحظه است. Ibid)) موارد بحرانی جایی است که همسران مرد حسادتها و رقابتهایشان را به فرزندانشان منتقل کنند و جوی خصمانه در خانواده ایجاد کنند و احساس دشمنی نسبت به برادران و خواهران ناتنی را در فرزندان خود ایجاد نمایند.
ج)ـ اثرات اقتصادی- خانوادگی
اثرات اقتصادی- خانوادگی معمولاً تعدد زوجات بعد از فوت شوهر ظاهر میشود. زیرا اگر مردی یک زن داشته باشد، در صورتی که دارای فرزند باشد یک هشتم ارث میبرد و درصورتی که مرد فرزندی نداشته باشد همسر او یک چهارم ارث میبرد). حال اگر تعداد زنان او بیشتر باشد، حتی اگر چهار زن باشند، باز همان یک هشتم (با وجود فرزند برای مرد و یک چهارم در صورتی که مرد فرزندی نداشته باشد) بین همه آنها تقسیم میشود. (بهجت، بیتا: ص531) همچنین همین وضع درمورد فرزندانش هم صادق است، یعنی اگر فردی یک زن داشته باشد، طبیعی است که دارای فرزندان کمتری باشد، اما اگر دارای دو زن باشد، تعداد فرزندان او بیشتر میشود طبیعی است که اگر تنها یک زن داشت، تعداد فرزندان به یک چهارم کاهش مییافت و بالطبع به فرزندانش 4 برابر وضع کنونی سهم الارث میرسید.
د)ـ اثرات اجتماعی
اولین تاثیر اجتماعی ازدواج مجدد بر زن اول تحقیر زن از سوی اقربا و آشنایان و متهم شدن او به عدم شایستگی در ادارة زندگی است. زیرا در فرهنگ ایرانی با تجدید فراش مرد این اتهام وارد میشود که زن اول نتوانسته است شوهرش را راضی نگهدارد و به عبارت دیگر مردم او را در هوسرانی شوهرش مقصر میدانند، از دو حیث، اول آنکه به لحاظ جنسی متهم به سرد مزاجی و عدم تمکین نسبت به شوهر میشود و دوم آنکه به لحاظ عاطفی او را در فراهم کردن محیط موافق و مورد دلخواه شوهر بداخلاق و بدسلیقه قلمداد میکنند. از طرفی نیز بسیاری از زنان فامیل نسبت به او احساس ترحم کرده و راه دلسوزی را در پیش میگیرند و این خود بیشتر نمک به زخم او خواهد پاشید.
آمارهای چندهمسری در ایران
مردان چند همسر، به طور مستقیم در آمارگیریها و سرشماریها مورد سؤال قرار نمیگیرند،لیکن با فرض اینکه معمولاً هر مرد یک همسر دارد، اختلاف تعداد مردان و زنان دارای همسر را به عنوان مردان چند همسر تلقی میکنیم. بر این اساس در سال 1375 تعداد مردان دارای همسر 11.832.626 نفر و زنان دارای همسر 11.911.191 نفر میباشد که اختلاف این دو به تعداد مردان دارای همسر 66/0 درصد است، به بیان دیگر حدود 78 هزار نفر در سال 1375 دو یا چند همسر داشتهاند.
جهت محاسبه نرخ چند همسری در سال 83 میتوان از طرح آمارگیری از ویژگیهای اشتغال و بیکاری در سال 76 استفاده نمود. با تعمیم این نمونهگیری به سال 1383 نسبت چندهمسری از 66/0 درصد به کمتر از نصف رسیده است.
فرض بر این است که شوهر تمام زنان دارای همسر در داخل ایران هستند، به بیان دیگر با وجود اینکه امکان مهاجرت مردان دارای همسر به تنهایی به خارج از کشور بیشتر است، اما این فرض، ثابت در نظر گرفته شده است.
در پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان (موج دوم 1382) در 28 استان کشور نظر پاسخگویان در مورد تعدد زوجات سؤال شده است. 4440 نفر به این سؤال پاسخ دادهاند، که 2/87 درصد از مردان مخالف، 5/5 درصد مردد و 3/7 درصد موافق بودند و از میان زنان 96 درصد مخالف و 6/1 درصد مردد و 4/2 درصد موافق بودند. این متغیر با متغیر سن رابطه معنادار دارد و با وضعیت تأهل و وضع فعالیت هیچ رابطهای را نشان نداده است. همچنین این متغیر با متغیر سطح سواد ارتباط معکوس داشته است. (یافتههای پیمایش ملی در 28 استان کشور، 1382: ص47)
عکسالعمل زن اول در برابر ازدواج مجدد مرد
ناسازگاری در خانواده
چنانچه شوهر بدون موافقت زن اول و بدون دلیل موجه اقدام به تجدید فراش نماید، نازلترین مرحله ناسازگاری از بداخلاقی و پرخاشگری شروع میشود و معمولاً این ناسازگاری در تشدید عدم رعایت عدالت از سوی شوهر نیز نقش اساسی دارد (زیرا شوهر که با فضای نامناسبی مواجه میشود، تمایل بیشتری به طرف زن دوم پیدا میکند و زن اول تنهاتر خواهد شد) و این سلسله همینطور ادامه مییابد تا وضعیت بدتر میشود و زن اول طیفی از اقدامات عملی نظیر انتقام شخصی علیه شوهر یا انتقام از بستگان او، اقدام قانونی و شـکایت بـه دادگاه را انـجام میدهـد. (روزنامه جام جم، 2/4/83) در مواردی نیز ممکن است این انتقام جویی توسط فرزند زن اول انجام گیرد. (روزنامه ایران، 12/5/1383)
اقدام به طلاق
یکی از دلایل اصلی درخواست طلاق از طرف زنان، ازدواج مجدد شوهر میباشد. (نشریه ندا، ش24، ص42)
همکاری و توافق
در شرایطی که مرد با کسب موافقت زن اول یا حتی به پیشنهاد او اقدام به ازدواج مجدد میکند، معمولاً همکاری و توافق وجود دارد. در کشورهایی که چندزنی رواج گسترده دارد همانند کشورهای آفریقای مرکزی معمولاً همسران مرد روابط دوستانهای دارند و قاعده همکاری و توافق حاکم است.
(Giddens, 1993: 393; Moor, 1987: 99)
نگاهی اجمالی به وضعیت قوانین چند همسری در کشورهای اسلامی
در اکثر کشورهای اسلامی شروط و قیودی محکم و شدید جهت محدود کردن تعدد زوجات وضع شده است. مصر، اولین کشوری بود که قانونی در مورد محدودیت آن وضع کرد. کشور مصر در سال 1324ه.ش (1945 میلادی) با وضع قانونی در دو ماده، ازدواج مجدد را منوط به اذن قاضی کرد.
ماده اول: جایز نیست که مرد مزدوج زن دیگری بگیرد یا برای ازدواج مزدوج زمینة سازی کند، مگر به اذن قاضی.
ماده دوم: قاضی حق ندارد به فرد متأهل اجازه ازدواج مجدد بدهد، مگر بعد از جستجو و تحقیق در رفتارش در خانواده و تمکن مالی او و ...
در سوریه و عراق نیز قوانینی شبیه این وضع شد که اذن قاضی لازم است، اما در کشور تونس در سال 1956 قانونی در منع کلی ازدواج فرد متأهل وضع شد که اگر در هر شرایطی زن دوم میگرفت مجازات میشد.
در پاکستان قیود شدیدی برای ازدواج افراد متأهل وضع گردیده است. (احمد طه، 2003: ص 124 و ص 125)
در ایران نیز در قانون حمایت از خانواده مصوب 1353، قوانین زیر در محدود کردن چند همسری وضع شده است:
«ماده 16: «مرد نمیتواند با داشتن زن، همسر دوم اختیار کند مگر در موارد زیر:
1ـ رضایت همسر اول
2ـ عدم قدرت همسر اول به ایفای وظائف زناشوئی
3ـ عدم تمکین زن از شوهر
4ـ ابتلاء زن به جنون یا مرض صعب العلاج موضوع بندهای 5 و 6 ماده 8.
5ـ محکومیت زن وفق بند 8 ماده 8
6ـ ابتلاء زن به هرگونه اعتیاد مضر برابر بند 9 ماده 8
7ـ ترک زندگی خانوادگی از طرف زن
8ـ غائب بودن و مفقودالاثر شدن زن برابر بند 14 ماده 8» (کاتوزیان، 1377: ص689)
ماده17: «متقاضی باید تقاضانامهای در دو نسخه به دادگاه تسلیم و علل و دلایل تقاضای خود را در آن قید نماید. یک نسخه از تقاضانامه ضمن تعیین وقت رسیدگی، به همسر او ابلاغ خوهد شد. دادگاه با اقدامات ضروری در صورت امکان تحقیق از زن فعلی و احراز توانایی مالی مرد و اجرای عدالت در مورد بند یک از ماده 16 اجازه اختیار همسر جدید داده خواهد شد. به هر حال در تمام موارد مذکور این حق برای همسر اول باقی است که اگر بخواهد میتواند گواهی عدم امکان سازش از دادگاه را تقاضا کند.
هرگاه مردی با داشتن همسر بدون تحصیل اجازه دادگاه، مبادرت به ازدواج نماید، به حبس جنحهای از شش ماه تا یک سال محکوم خواهد شد، همین مجازات مقرر است برای عاقد و سر دفتر ازدواج و زن جدید که عالم به ازدواج سابق مرد باشند، در صورت گذشت همسر اول، تعقیب کیفری یا اجرای مجازات فقط درباره مرد و زن جدید موقوف خواهد شد». (همان)
همانطور که از لحن قانون برمیآید و با (در نظر گرفتن مجازات زندان از شش ماه تا یک سال برای مرد و عاقد و زن جدید)، عملاً قانون راه را برای ازدواج مجدد مردان در کشور ما میبندد، اما با این حال بعضی از حقوقدانان سکولار در کشور ما به این مقدار بسنده نکرده و خواهان منع کلی آن در قانون رسمی کشور و تحریف متون دینی میباشند.
روشنفکران سکولار معتقدند که قانون چند همسری یک قانون قرون وسطائی است و دولت هرچه سریعتر باید این نوع ازدواج را به کلی ممنوع اعلام کند.
از آنجا که این روشنفکران آنچه را که رنگ و بوی غربی داشته باشد، بدون تفکر میپذیرند و به عبارتی تقلید از غرب، برای اینان به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته شده است، لذا بدون مطالعه و بدون توجه به عواقب پیادهسازی آن در جامعه تلاش میکنند. مخالفت آنها با قانون چند زنی نیز بر همین مبناست، در حالی که باید توجه داشته باشیم که اصل تک همسری حتی به قبل از سالهای قرون وسطی برمیگردد. درست در زمانیکه غرب در ظلمت قرون وسطائی خود دست و پا میزد این اصل یکی از اصول مسلم آنان بود و اینطور نبود که به خاطر ممنوع کردن قانون چند همسری غرب توسعه یافته باشد، بلکه به عکس، درست در زمانیکه شرق در اوج درخشش بود، جواز چند همسری مانعی در رشد او محسوب نمیشد، بلکه «این مبلغان مذهبی غربی [بودند] که همواره به شدت مخالف چند زنی بوده و هستند و از دوران استعمار به بعد در صدد ریشهکن کردن آن برآمدند.» (Giddens, 1993: 393) و جالب اینجاست که قانون تک همسری، برجای مانده از مسیحیت هم نیست، بلکه همانطور که سابقاً نیز ذکر شد از روم باستان به جای مانده و وارد دین مسیحیت شده است و در حقیقت نوعی فرهنگ بومی مردم مغرب زمین است که خود را بر سایر فرهنگها و تمدنها تحمیل نموده است.
راهکارها و پیشنهادات
اشاعه تربیت دینی
اسلام بنای اجتماع انسانی را بر اساس زندگی عقلی و فکری نهاده است و صلاحیت عقلی را در نظر میگیرد، بنابراین تجویز تعدد زوجات برای مردان به هیچ وجه بر پایه از بین بردن منزلت اجتماعی زن و هدم حقوق و استخفاف موقعیت او نیست، بلکه این قانون بر مبنای مصالح متعددی[16] بنا شده است (طباطبائی، 1375: ص54) اسلام قانون تعدد زوجات را به طور وجوب و حتی استحباب وضع نکرده است تا هر کسی بخواهد از آن فیضی برده باشد، بلکه اسلام به طبیعت افراد توجه کرده و محاسن و مفاسد و محذورهای آن را بررسی نموده و آنگاه بر مبنای مصلحت اجتماع انسانی آن را تجویز کرده و قیودی از جمله برقراری عدالت بین همسران را مطرح کرده است که البته اکثر افراد نمیتوانند دین عدالت را برقرار کنند. (همان، صص56-54)
پیامدهای چند زنی ناشی از عدم تربیت اسلامی در جامعه است، زیرا این مصائب محدود به چند زنی نیست و با فرض ممنوعیت چندزنی، جامعه ما باز هم مشکل خواهد داشت، بلکه در آن صورت، مشکلات چند برابر میشود، زیرا فقدان تربیت دینی مردان بیشتر موجب طلاق زنان میگردد.
باز تعریف عدالت
قرآن میفرماید: «فان خفتم الا تعدلو فواحده ...» «اما اگر میترسید که نتوانید میان همسران به عدالت رفتار کنید، تنها یک همسر داشته باشید» معنای عدالت چیست؟
شهید مطهری در باب تعریف عدالت اجتماعی می‌نویسد:
«عدالت اجتماعی، یعنی این که هر فردی هر مقدار که استعداد دارد کار بکند و به اندازه کار خودش پاداش بگیرد و تمام افراد باید اینجور باشند. اگر جامعه از چنین افرادی تشکیل شود، آن وقت همه اجزای این جامعه هماهنگ هستند، نه اینکه یکی زیاد کار کند و دیگری کم کار کند و محصول کار اولی را به دومی بدهند. در این صورت نه تنها افراد عادل نیستند، بلکه جامعه هم عادل نیست.» (مطهری، 1374: ص111)
عموم فلاسفه در تعریف عدالت همین را گفتهاند و عبارت «وضع کل شیءفی موضعه» از آنها معروف است و کسی عدالت را به معنای تساوی نگرفته است.
حال سوال این است آیا نقش زن اول و دوم در زندگی مرد به یک اندازه است؟
وقتی زن اول وارد زندگی مرد میشود، معمولاً مرد به دلیل آنکه در ابتدای زندگی است، در بدترین شرایط مادی قرار دارد و زن اول معمولاً با فداکاریهای خود موجب ترقی و تکامل مادی او میشود، به عبارت دیگر زن اول زمان سختی مرد را میگذراند و وقتی مرد به ثروت رسید، زن دوم از گرد راه میرسد و از همان امتیازات زن اول و حتی بیشتر از زن اول برخوردار میگردد، (در بسیاری از موارد نیز چون زن دوم جوانتر و زیباتر است، شوهر امتیازات بیشتری برای او در نظر میگیرد)، بنابراین، طبیعی است که زن اول احساس ظلم کند. بنابراین در معنای عدالت باید تجدید نظر شود و حقوق مخصوص و امتیازات خاصی باید برای زن اول در نظر گرفته شود. در واقع شرط قرآن در تعدد زوجات آشفته نساختن همسر اول و روی نگرداندن از او و اجتناب از بیپناهی او میباشد.
قانون مدنی فقط حق صدور گواهی عدم امکان سازش را برای زن اول قائل شده است که به معنای اخراج زن اول از زندگی مرد و سپردن تمامی امکانات وامتیازات به زن دوم است. در حالی که اگر زن اول طلاق بگیرد، چیزی عاید او نمیشود، بنابراین باید ارشدیت زن اول حفظ شود و اختیارات خاصی در زندگی داشته باشد و اگر قرار باشد کسی از زندگی خارج شود، زن اول نمیباشد. اما اینکه چه نوع امتیازاتی برای زن اول در نظر گرفته شود نیاز به بحثهای فقهی تخصصی است که از حوصله این مقاله خارج میباشد.
ارشدیت همسر اول را میتوان در زندگی پیامبر گرامی اسلام(ص) با خدیجه(س) مشاهده کرد که تا سن 50 سالگی که خدیجه زنده بود، به احترام خدیجه (با آنکه ظاهری پیر و شکستهای داشتند) ازدواج نکردند و ثانیاً در ازدواج قبیلهای آن زمان، زن نقشی در ثروت شوهر نداشت، بلکه ثروت شوهر از خانواده و قبیله خودش نشأت میگرفت و زنان بر سفرههای از پیش آماده حاضر میشدند و بین زن اول و دوم تفاوتی از این باب نبود. اما امروزه اینطور نیست، بلکه معمولاً زن و شوهر از صفر شروع میکنند و با کمک یکدیگر زندگی را سرو سامان میدهند، خصوصاً اگر شوهر در سنین بالا بخواهد زن دوم بگیرد، در این صورت اغلب تمام زندگی خود را مدیون زن اول است، لذا حق ندارد زن اول را حتی اگر از کار افتاده باشد، از زندگیش خارج کند، بلکه باید به نوعی ارشدیت او را لحاظ نماید.
توجه به زندگی پیامبر (ص)
با نگاهی گذرا به زندگی پیامبر (ص) میبینیم که ایشان تا 50 سالگی که خدیجه زنده بود، همسر دیگری نگرفت و سایر ازدواجهای متعدد او بعد از 50 سالگی بود که در بسیاری از موارد به قصد سرپرستی زنان بیسرپرست اینکار انجام میگرفت. لذا اگر کسی قصد ازدواج مجدد دارد، باید با هدفی به جز اهداف هوسرانی جنسی باشد.
بهرهمندی از اقتدار حکومت اسلامی
اگر در نظر بگیریم که یک بخش از زنانی که همسر دوم مردان متأهل میشوند، زنان بیسرپرست، مطلقه و بیوه هستند، به نظر میرسد که لازم است حکومت اسلامی به جهات مختلف اقتصادی، آنها را تحت پوشش قرار دهد تا به جهت این مشکلات تن به ازدواج با مرد متأهل و ایجاد مشکلات برای خود و دیگری ننمایند.
از سوی دیگر حکومت اسلامی باید از اختیاراتش استفاده کند و با زبان قانون با مردان بیوفا سخن بگوید. دولت اسلامی باید برای متخلق کردن جامعه اسلامی گام بردارد و افرادی که زبان اخلاق نمیدانند با چوب قانون مؤاخذه کند.
تدابیر قوه قضائیه
گاه بعضی از قضات به نیت برخی مردان جهت ازدواج مجدد پی میبرند و با صدور احکامی نظیر تهیه مسکن برای زن یا طلاق و پرداخت مهریه زن، او را از تصمیم به ازدواج مجدد منصرف میکنند و اما برخی نیز از ناشزه قلمداد کردن زن اول تا بلاتکلیفی او و اقدام به رفع مشکل مرد، با وی همراهی میکنند، در واقع تجربه شخصی قضات اعم از مثبت یا منفی در این مورد مؤثر است. در این خصوص لازم است تحقیقات ضروری به عمل آید و آموزشهای مورد نیاز ارائه گردد. از دیگر اقدامات قضایی به این موارد میتوان اشاره نمود:
ـ بررسی توانایی مرد در اداره اقتصادی همزمان چند زندگی با هم از سوی دادگاه
ـ بررسی مصادیق عدالت مرد در خانواده و عسر و حرج زن و سنجش معرفهای مربوطه
ـ تعیین مجازاتهای اجتماعی و مادی جهت اقدام به تجدید فراش بدون توجه به شرایط قانونی
ـ تحدید ازدواج مجدد توسط شروط ضمن عقد و تضمین اجرای این شروط
ـ مجازات سردفترداران ثبت کننده عقد مرد متأهل بدون رضایت همسر اول
ـ تعیین میزان نفقه زن اول حسب تعداد اولاد، شأن زن، موقعیت زن و... از سوی دادگاه
جلوگیری از افراط وتفریط در تعریف چند همسری
این مسأله که ازدواج مجدد برای مردان متأهل فی نفسه یک امر مستحبی نیست که اسلام به آن سفارش کرده باشد، بلکه قانونی است که برای اوقات ضرورت جعل شده است و این حکم برای کسانی است که به دلایلی به آن محتاجند، در غیر این صورت بهترین نوع ازدواج که قرآن نیز به آن سفارش کرده، ازدواج با یک همسر است (فَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تَعْدِلُوا فَوَحِدَةً) اما باید سعی شود از افراط و تفریطها در این خصوص جلوگیری شود و قوانین بازدارنده از موارد سوء پیشنهاد گردد.
فهرست منابع:
× قرآن کریم
× کتاب مقدس.
× ابوالفتوح رازی، حسین بن علی محمد بن احمد الخزاعی النیشابوری: «روضالجنان و روحالجنان فی تفسیر القرآن»، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس، مشهد، 1374ش.
× ابوعبدالله، عبدالمحسن علی: «تعدد الزوجات بین العلم و الدین»، دار الصفوة، بیروت، 1997م.1418 هـ ق.
× احمد طه، صابر: «نظام الاسرة فی الیهودیة و النصرانیة و الاسلام»، نهضة مصر للطباعة والنشر و التوزیع، قاهره، 2003م.
× بلاغی، سید عبدالحجت: «حجة التفاسیر و بلاغ الاکسیر»، ج2، چاپ حکمت، قم، 1345ش.
× بهجت، محمد تقی: «توضیح المسائل (عربی)»، انتشارات شفق، قم المقدسه، بیتا.
× الجمل، ابراهیم محمد حسن: «تعدد الزوجات فی الاسلام»، دارالاعتصام، قاهره، 1986م.
× داوکینز، ریچـارد: «جنسیت و قـدرت»، متـرجم نامشخص، منـدرج در روزنـامه همشهری، 15/ 4/ 1381 شماره 2771.
× رفیع پور، فرامرز: «توسعه و تضاد»، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1377.
× السباعی، مصطفی: «المراة بین الفقه و القانون»، دار الوراق النشر، 1999م.
× صدیق اورعی، غلامرضا: «جامعهشناسی مسائل اجتماعی جوانان»، انتشارات جهاد دانشگاهی، مشهد، 1374.
× طباطبائی، سید محمد حسین: «المیزان فی تفسیرالقرآن»، دارالکتب الاسلامیه، چاپ سوم، تهران، 1397ق.
× طباطبائی، سید محمد حسین: «تعدد زوجات و مقام زن در اسلام»، انتشارات آزادی، قم، بیتا.
× عبدالهادی عباس: «المراة والاسرة فی حضارات الشعوب»، چ اول، دمشق، 1987.
× کاتوزیان، ناصر: «قانون مدنی در نظم حقوقی کنونی» نشر دادگستر، چاپ دوم، تهران، 1377.
× کاشانی، ملافتح الله: «منهج الصادقین فی الزام المخالفین»، جلد 5، کتابفروشی اسلامیه، چاپ دوم، تهران، 1344ش.
× کاشف الغطاء، الشیخ جعفر: «کشف الغطاء عن مبهمات شریعه الغراء»، انتشارات مهدوی، اصفهان، بیتا.
× کریستین، سن؛ آرتور، امانوئل: «ایران در زمان ساسانیان»، ترجمه رشید یاسمی، چ هشتم، دنیای کتاب، تهران، 1372.
× لوبون، گوستاو: «تاریخ تمدن اسلام و عرب»، ترجمه سید محمد تقی فخر داعی، چاپ چهارم، بنگاه مطبوعاتی علی اکبر علمی، تهران، 1334.
× مرکز آمار ایران: «سالنامه آماری کشور 1377» تهران، 1378.
× مرکز آمار ایران: «سالنمای آماری کشور1380»، تهران، 1381.
× مطهری، مرتضی: «فلسفة اخلاق»، انتشارات صدرا، تهران، 1374.
× مطهری، مرتضی: «نظام حقوق زن در اسلام»، انتشارات صدرا، تهران، 1357.
× مکارم شیرازی، ناصر: «تفسیر نمونه»، ج3، دارالکتاب الاسلامیه، تهران، 1366ش.
× منتسکیو: «روح القوانین»، ترجمه علی اکبر مهتدی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1362.
× ناصح علوان، عبدالله: «تعدد الزوجات فی الاسلام و الحکمة من تعدد ازواج النبی»، دار السلام للطباعة والنشر والتوزیع، الطبعة الثانیة، قاهره، 1404هـ 1984م.
× ویل دورانت: «تاریخ تمدن»، مترجمان، احمد آرام و ع پاشائی و امیر حسین آریانپور، سازمان انتشارات آموزش و پرورش انقلاب اسلامی، چ سوم، 1370.
× ــــــــ : «یافتههای پیمایش در 28 استان کشور، ارزشها و نگرشهای ایرانیان و موج دوم»، نشر دفتر انتشارات طرحهای ملی، 1382.
Browne, Ken, “An Introduction to Sociology”, Polity press, London, 1992.
D Topuzis, “The men with many wives” in New Society, 4 October 1985.
Giddens, Anthony, “Sociology”, Oxford Polity, 1993.
Gould, Julius and Kolb, William. L, “A Doctionary of the Social Sciences”, Tavistock Publications, London, 1964.
Moore, Stephoen, “Sociology Alive”, Stanley Thornes publishers, L, T. P.1987.
United Nations, “The world’s Women Trends and Statistics”, New York, 2000پی نوشتها
[1].Monogamy
[2].Polyandry
[3]. polygamy
[4]. The sex ratio
[5]. در خصوص مسیحیت، ذیل عنوان چند زنی در غرب بحث میشود.
[6] - Wester Mark
[7] - Laura Betzig
[8]. برای مطالعه بیشتر در مورد تک همسری در روم باستان مراجعه شود به: کتاب روح القوانین منتسکیو، ص434 و صص445 تا 447.
[9]. Murdock
[10]. Napoleon Chagnon
[11]. Yanomamo
[12]. به عنوان مثال: مردیبرای آنکه بتواند با زن دلخواه خود ازدواج کند، مدت4 سالبهبهانهسفر بهژاپنبا زندومزندگیمیکرد. جالب اینکه این مرد تمام مدت چهار سال را در همان شهر با زن دومش زندگی میکرد تا اینکه روزی زن اول او را به طور ناگهانی در خیابان دید. (روزنامه اعتماد، 6/4/82)
[13]. به عنوان نمونه وقتی زنی مطلع شد که شوهرش زن دوم گرفته است اختیار خود را از دست داده و طوری هووی خود را کتک زده بود که او جنینهای دوقلوی خود را سقط کرده بود. (روزنامه اعتماد، 18/2/83)
[14].حاجی عبدالله یکی از مامورین ارشد وزارت صنایع خفیفه و مواد غذائی در همین ماهیکه گذشت برای مرتبه چهارم ازدواج نمود. وی میگوید: زنان من با یکدیگر جنگ نمیکنند، زیرا من برایشان خانه‌های علیحده ساختهام. همین مورد در کشور قطر نیز به وفور دیده میشود، بهطوری که چند زنی تقریباً در میان تمامی مقامات و مسئولین عالیه قطری امری شایع و رایج است.
[15] . البته این که عدهای تعداد بیشتر دختران مجرد را مجوز چند همسری میشمارند، در واقع صورت مسأله را پاک میکنند، زیرا مسأله اصلی این است که چرا پسران شرایط ازدواج ندارند و روابط نامشروع یا خویشتنداری عذابآوری را در پیش میگیرند، در حالی که خداوند متعال دستور به ازدواج داده است و حکومت اسلامی باید تلاش کند که امکان ازدواج جوانان را فراهم کند تا چنین معضلاتی پدید نیاید.
[16]. رک. «نظام حقوق زن در اسلام» تألیف شهید مطهری و «شناخت اسلام» تألیف شهید بهشتی و باهنر و کتاب «تعدد زوجات و مقام زن در اسلام» تألیف علامه طباطبائی.

تعدد زوجات یا چند همسری در ادیان

تلاش کشور‌های اروپایی برای ترویج چند همسری ! - خبرآنلاین

بازتاب چند همسری در جامعه

در اصل قبول و تأیید غریزه جنسی و ازدواج سه دیدگاه کلی وجود دارد:۱-دیدگاه تفریطی۲-دیدگاه افراطی۳-دیدگاه معتدل
دیدگاه افراطی مربوط است به روان شناس اتریشی فروید که تمام ناهنجاری‌ها را در غریزه جنسی جستجو می‌کند و خاستگاه تمام بی اخلاقی‌ها و رفتارهای ناپسند را در امر سرخوردگی غریزه جنسی می‌داند.دیدگاه تفریطی مربوط است به برخی ادیان و آیین‌ها مثل مسیحیت، بودا، جینه، صوفیان و برخی دیگر از گرایش‌های ایمانی. در این دیدگاه غریزه جنسی امری پلید دانسته شده است و توصیه آنها بر این است که از ازدواج باید دوری کرد زیرا ازدواج انسان را به خود و تعلقات آن وابسته و مشغول می‌کند و لذا سالک از مسیر اصلی خود باز می‌ماند.دیدگاه معتدل مربوط است به دیدگاه اسلام که در آن توصیه به امر ازدواج و پاسخ مثبت به این غریزه طبیعی و خدادادی کرده است و برای این امر ثواب زیادی درنظر گرفته است و کسانی که به ازدواج تن نمی‌دهند را مورد مذمت و سرزنش قرار داده است.
در اینجا لازم است به این نکته اشاره کرد که سؤال شما مثلا از یونان باستان و یا مصر باستان شاید خیلی دقیق نباشد زیرا اولا این دوره‌ها یک عصر و یک صده خاص نبوده است و ثانیا اینکه در این دوره‌ها یک حاکم و یک سلسه مشخص حکومت نکرده‌اند تا بشود به آن استناد کرد و گفت که مثلا مصر باستان در این موضوع این نظر را دارند لذا پاسخ به سؤال شما همراه با تسامح می‌باشد و جواب قطعی و منطقی صد درصدی به آن نمی‌توان داد چون ممکن است یک دوره با باورهایی که دارند موافق با این گونه مسائل باشند و در عصری دیگر مخالف با آن باشد البته بر وجه غالب می‌توانیم به برخی از مکاتب و آیین‌ها اشاره کرد که موافق و یا مخالف بوده اند.
در نزد برخی اجتماعات طفل ارزش اقتصادی داشت و زنان را به عنوان سرمایه‌ای می‌خریدند که سود آن، کودکان نوزاد بوده است. در سازمان پدرشاهی، زن و فرزند همچون بندگان مرد به شمار می‌رفتند و هر چه عدد آنها زیادتر بود نماینده فزونی ثروت مرد محسوب می‌شد. مرد فقیر با یک زن به سر می‌برد، ولی این چون ننگی برای وی بود و انتظار روزی را می‌کشید تا به مقام بلندی که مردان چند زنه در برابر دیگران داشتند ارتقا پیدا کند.
تعدد زوجات در اجتماعات اولیه امر مناسبی بوده، زیرا عدد زنان بر مردان فزونی داشته است. از لحاظ بهبود نسل هم باید گفت که چندگانی برتکگانی فعلی ترجیح داشته است. چه، همان گونه که می‌دانیم، اکنون وضع به صورتی است که تواناترین و محتاط‌ترین مردان عصر جدید غالباً دیر موفق به اختیار همسر می‌شوند و به همین جهت، کم فرزند می‌آورند. در صورتی که، در ایام گذشته، تواناترین مردان، ظاهراً، به بهترین زنان دست می‌یافتند و فرزندان بیشتر تولید می‌کردند. به همین جهت است که تعدد زوجات مدت مدیدی در میان ملتهای اولیه بلکه ملتهای متمدن، توانسته بود دوام داشته باشد.
چند زنی در اجتماعات اولیه از امتیازات اقلیت ثروتمند بود و توده مردم به همین جهت با یک زن به سر می‌برند و عمل زنا را چاشنی آن قرار می‌دادند. در صورتی که اقلیت دیگری، خواه ناخواه به عزوبت تن می‌دادند و با این محرومیت زمینه را برای ثروتمندانی که چند زن می‌گرفتند مهیا می‌ساختند. در بعضی ازمواقع اتفاق می‌افتاد که شوهران برخی زنان را از پا درمی آوردند تا بر زنان ایشان دست یابند. با چنین اوضاع و احوال، تعدد زوجات فقط برای کسانی میسر می‌شد که زرنگ تر و چاره‌سازتر بودند. بتدریج که ثروت در نزد یک فرد به مقدار زیاد جمع می‌شد و از آن نگرانی پیدا می‌کرد که چون ثروتش به قسمتهای زیاد منقسم شود سهم هر یک از فرزندان کم خواهد شد، این فرد به فکر می‌افتاد که میان «زن اصلی و سوگلی» و «همخوابه»‌های خود فرق بگذارد، تا میراث، تنها نصیب فرزندان زن اصلی شود. کم‌کم زن اصلی مقام زن منحصر به فرد را پیدا کرد و زنان دیگر، یا محبوبه‌های سری مرد شدند، یا اصلا از میان رفتند.
قبل از اسلام رسم تعدد زوجات در میان تمامی ادیان الهی موجود در آن روزگار به جز مسیحیت وجود داشت. در کتاب مقدس تورات یهودیان چند زنی را به رسمیت شناخته و آورده است که انبیاء بزرگ الهی همانند ابراهیم (کتاب مقدس، سفر پیدایش باب ۲۵: ۱-۶) و یعقوب (سفر پیدایش، باب‌ ۳۲ : ۲۲) و موسی(سفر خروج، باب۲ : ۱۶ تا ۲۱ و سفر اعداد، باب ۱۲: ۱) و داود زنان متعدد داشتند و در خصوص داود کتاب مقدس اسامی ۹ نفر از زنان او را نام می‌برد. (کتاب مقدس، کتاب اول تاریخ ایام، باب سوم)
کتاب تلمود یهودیان نیز چند زنی را مجاز دانسته است. آقای وستر مارک می‌گوید: در تلمود برای تعدد زوجات حدی معین نشده، ولی سفارش کرده است در صورتی که مردی اقدام به چنین عملی کند، باید بتواند آن‌ها را به درستی تأمین نماید و فرد عادی بهتر است ۴ زن و افراد عالی مقام ۸ زن بگیرند، اما اذعان دارند که خداوند برای آن حدی قرار نداده است و در عمل نیز این کار میان یهودیان مرسوم بوده است. و امروزه علی رغم فتوای خاخام «جرشوم» به تحریم چند زنی باز کثیری از مردم اسرائیل (فرقه قرائیین) اقدام به چند زنی می‌کنند، لکن شروطی مثل وسعت مالی مرد یا عقیمی یا دیوانه بودن زن اول و رعایت عدالت بین زنان‌ را قائل می‌شوند.
علاوه بر دین یهود در دین زرتشت و بعضی ملل دیگر این رسم و قانون وجود داشته است. همچنین در میان دین «کنفسیوس» و دین «بودا» چند زنی مجاز دانسته شده است و در دین «لیکی» که در چین پیروانی دارد، تعداد زنانی که یک مرد می‌تواند بگیرد تا ۲۳۰ نفر می‌باشد.
اما همه ادیان برای تعدد زوجات شروطی قائل شده‌اند و یکی از شروط اساسی در این باب شرط عدالت می‌باشد، چنانچه در تورات آمده است که هرگاه شخصی کنیز خود را برای پسرش عقد نماید و سپس پسر مصمم شود که زن دیگری اختیار نماید، نبایستی از غذا و لباس زن اول بکاهد و وظیفه زناشوئی را در مورد او تقلیل دهد.
یونان باستان
ویل دورانت در مورد ازدواج و تعدد زوجات در یونان باستان در کتاب تاریخ تمدن‌‌اش می‌گوید: یک مرد می‌توانست علاوه بر همسر خویش با زنان دیگری نیز آمیزش کند. دموستن می‌گوید:« از فواحش تمتع می‌بریم، با کنیزکان و زنان غیر مشروع خود، در اوقات روز، سلامت جسم خویش را تأمین می‌کنیم؛ و زنانمان فرزندان مشروع برای ما می‌آورند و وفادارانه خانه‌هامان را حفظ و حراست می‌کنند.» در اینجا در یک جمله شگفت انگیز، عقیده یونانیان آن عصر درباره زن خلاصه شده است. قوانین دراکون تمتع یافتن از کنیزکان و زنان نامشروع را مباح می‌داند. پس از لشکر کشی به سیسیل در سال ۴۱۵، که تعداد مردانشان بر اثر جنگ کاهش یافته است و دختران بدون شوهر مانده اند، قانون بتصریح برای هر مرد اختیار دو زن را مجاز میدارد. سقراط و اوریپید در زمره کسانی هستند که به این وظیفه میهنی گردن می‌نهند.
زنان، معمولا با شکیبایی و تحملی مشرق زمینی، وجود کنیزکان را در خانه برخود هموار میکنند، زیرا میدانند که این ((زن دوم))، پس از آنکه دوران زیباییش پایان یافت، در حقیقت به یکی از خدمتکاران خانواده تبدیل خواهد شد، و تنها فرزندان ((زن اول)) مشروع و قانونی محسوب خواهند گشت.
ویل دورانت در جریان نقل زندگی شخصی سقراط، بعد از اشاره به ازدواج او، به ازدواج مجدداش نیز اشاره کرده و این مسئله تعدد زوجات را در قالب قانونی موقت در جامعه آن روز یونان بیان می‌کند: وی به سیر و سفر رغبتی نداشت، و بندرت از شهر یا از بندرگاه آن دور میشد، کسانتیپه را به زنی گرفت. این زن همواره شوهر خویش را ملامت می‌کرد و می‌گفت که وی هرگز به خانه و خانواده خود نمی‌پردازد. سقراط به کسانتیپه حق میداد و نزد فرزند و دوستان خود دلیرانه از او دفاع و حمایت می‌کرد. ازدواج برپای او قیدی ننهاده بود. پس از دوران جنگ که تعداد مردان سخت کاهش یافته و قانون، تعدد زوجات را موقتا جایز شمرده بود گویا زنی دیگر نیز اختیار کرد.
بر خلاف باور قبلی یکی از مکاتب یونان باستان به نام کلبیان بر این باور بودند که تمام ثمرات تمدن از قبیل حکومت، ثروت شخصی، ازدواج، دین، برده داری در نظام اجتماعی یونان، تجمل، و همه لذت‌های حسی مصنوعی بی ارزش بوده و اگر رستگاری و نجاتی هست همانا در ترک جامعه و این گونه مسائل که ازدواج جزء آنها است، می‌باشد. در این مکتب فکری با اصل ازدواج و تشکیل خانواده مخالفت شده است چه رسد به این که با تعدد زوجات بخواهد موافقت کرده و مورد تأیید قرار دهد.
روم باستان
بعضی از مورخین معتقدند که قدمت تک همسری در اروپا امروزی به دوران باستان، قبل از مسیحی شدن اروپا می‌رسد و حتی نقل می‌کنند که «والانتینین، امپراطور روم، به علل و جهات مخصوص اجازه داد تا مردان چندین زن بگیرند، ولی چون این قانون با آب و هوای اروپا مناسب نبود، از طرف سایر امپراطوران روم مثل «تئودور» و «آکاردیوس » و «مونوریوس » لغو گردید.»
منتسکیو در توجیه این امر می‌نویسد: از آنجایی که زنان کشورهای آسیایی و جنوب زودتر به بلوغ جنسی می‌رسند، زودتر نیز پیر می‌شوند، بنابراین در سنین پیری به واسطه از دست دادن زیبائی خود نمی‌توانند نفوذی بر شوهر خود داشته باشند، در حالی که زنان اروپائی به جهت مختصات آب و هوا زیبائی خود را مدتی حفظ می‌کنند و در ایام پیری هم در مردان نفوذ دارند. او همچنین دیر ازدواج کردن زنان اروپایی و مصرف مشروبات الکلی از طرف مردان را علل دیگر این امر می‌داند. (منتسکیو، ص ۴۳۴ و ۴۳۳)
در اناجیل اربعه نصّ خاصی در مورد ممنوعیت چند زنی وجود ندارد، بلکه در رساله پولس مطالبی است که جواز تعدد زوجات را می‌رساند، آنجا که پولس می‌گوید: لازم است اسقف تنها یک زن بگیرد (رساله اول پولس رسول به تیموتاؤس، باب سوم: ۲ و ۱۲) و این‌که اسقف را ملزم به یک زن نموده است، دلیلی بر این‌ می‌باشد که برای غیر اسقف، بیش از یک زن جایز بوده است. به لحاظ تاریخی هم ثابت شده است که بعضی از مسیحیان اولیه بیش از یک زن می‌گرفتند. وستر مارک بیان می‌کند: با اعتراف کلیسا چند زنی تا قرن هفتم میلادی در بین مسیحیان وجود داشته است، او همچنین اذعان کرده است که پادشاه ایرلند «لدیار مات» و شارلمان دو زن داشتند و لوتر هم در اعتراضات خود به مسیحیت گفته که چند زنی به امر خدا حرام نشده است. امروزه فرقه مورمون‌ها قائل به چند زنی هستند و این امر در بین آن‌ها رواج دارد.
اینکه به چه دلیل امروزه در عالم مسیحیت چند زنی ممنوع است، بسیاری از نویسندگان معتقدند حرمت چند همسری مسیحیت از قوانین حاکم بر روم باستان ناشی شده است، چنانچه جرجی زیدان می‌گوید: در متون دین مسیحیت نص صریحی دال بر ممنوعیت چند زنی وجود ندارد، بلکه کلماتی است که می‌توان جواز چند زنی را از آنها بدست آورد، لکن از آنجا که در نظر رؤسای اولیه کلیسا اکتفا به یک زن برای حفظ نظام و خانواده بهتر به نظر رسید و از قدیم نیز در دولت روم قانون تک همسری حاکم بود، پس به خودشان زحمت بررسی نصوص دینی مسیحیت را ندادند، تا این‌که به مرور زمان ازدواج با زن دوم حرام محسوب شد.
«وستر مارک» و «ارجست فوربل» و افراد دیگری هم‌چون صابراحمد طه معتقدند که کلیسا برای جلب بزرگان دولت روم به دین مسیحیت این قانون را پذیرفت و در حقیقت عملاً برای خوش آمدن دیگران دست به تحریف دین مسیحیت زد. (احمد طه، ۲۰۰۳: ص۶۴-۶۳)
هرچند ازدواج دوم در اروپا از نظر قانونی جرم بوده است، لکن در عمل به قاعده تک همسری مقید نبودند. چنانچه لورا بتزیگ تاریخدان داروین‌گرا نشان داده است که هم در امپراطوری روم باستان و هم در عالم مسیحیت قرون وسطایی، اگر چه ازدواج، تک همسری بوده، اما جفت گیری اغلب چند زنی بوده است.
اینکه ویل دورانت ادعا کرده است که با ظهور دین مسیحیت چند زنی حداقل در اروپا از بین رفته و زن منحصر به فرد، صورت اساسی و رسمی ازدواج را تشکیل می‌داده است»، احتمالاً به‌جهت عدم اطلاع از قوانین روم باستان بوده است، زیرا شکی نیست که ظهور دین مسیحیت ربطی به تک همسری در اروپا نداشته، بلکه قانون تک همسری در اروپا از مدت‌ها قبل در روم باستان جاری و حاکم بوده است.
هند باستان
تعدد زوجات بدون تمدید و مقید بودن به عدد خاص میان هندوها وجود داشته و لیکن یکی از آنها رئیس دیگران بوده است.
آمده است که خانواده‌ها در هند، از پدر و مادر و گاه زن دوم، دختران شوهر نکرده، پسران، غلامان، و زنان و فرزندان و غلامان آن پسران تشکیل می‌شود.
تعدد زوجات در چین
شریعت «لیکی» چین تعدد زوجات را تا یکصد و سی تن اجازه داده است. و یکی از پادشاهان قدیم چین در حدود سه هزار زن داشته است. چینیان نیز همچون هندیان یکی از زنان را بر دیگران ترجیح می‌ دادند و رئیس آنان می‌دانستند.
تعدد زوجات در مصر
ثروتمندان و بویژه امیران و خانواده‌های سلطنتی در تعدد همسران اسراف می‌کردند،‌ و حدی برای آن قائل نبودند و بدان می‌بالیدند تا جایی که « رامسیس » دوم افتخار می‌کند به اینکه از زنان متعددش یکصد و شش فرزند داشته باشد،‌ و لیکن یک زن اصلی بوده و بقیه زنان درجه دوم به حساب می‌آمدند.
در اینجا به چند نکته در فلسفه و علت چند همسری در مردان اشاره می‌کنیم:
یک. پیشینه تعدد زوجات
چند همسرى ریشه اى کهن در میان جوامع مختلف بشرى و ادیان پیش از اسلام دارد. ابتکار اسلام در این باره این است که آن را محدود ساخت و شرایط سنگینى از جهت اخلاقى، اقتصادى و ... بر آن حاکم کرد و بدون تحقّق آن شرایط، چند زنى را غیرمجاز اعلام نمود.
دو. چرایى چندهمسرى
در رابطه با چرایى چندزنى، علل مختلفى ذکر شده که به جهت اختصار به دو عامل اشاره مى شود:
۱. فزونى زنان آماده ازدواج بر مردان؛ در طول تاریخ و در غالب جوامع به طور معمول تعداد زنان آماده ازدواج، از مردان افزون تر است.
۲. همواره بر اثر حوادث اجتماعى - مانند جنگ‌ها - تعداد بیشمارى از مردان تلف مى شوند و همسران آنان بى سرپرست مى گردند. همچنین غالباً تصادفات، غرق شدن‌ها، سقوطها، زیر آوار ماندن‌ها و ... تلفات بیشترى را متوجه جنس مرد مى کند.
۳. از نظر روان شناسى، تفاوتى اساسى بین ساختار روانى و گرایش‌ها و عواطف زن و مرد وجود دارد. برخى از دانشمندان مانند مرسیه، ویل دورانت، اشمید، دونتزلان، راسل لى و ... معتقدند: زنان به طور طبیعى «تک همسرگرا» (Monogamous) مى باشند و فطرتاً از تنوع همسر گریزانند. آنان خواستار پناه یافتن زیر چتر حمایت عاطفى و عملى یک مرد مى باشند. بنابراین تنوع گرایى در زنان، نوعى بیمارى است؛ ولى مردان ذاتاً تنوع گرا و «چندزن گرا» (Polygamous) هستند.
۴ - دکتر اسکات مى گوید: «مرد اساساً چند همسرگرا است و توسعه تمدن، این چندهمسرگرایى طبیعى را توسعه بخشیده است».
البته این عامل از اهمیت عامل نخست برخوردار نیست. آنچه کاملاً باید جدى گرفته شود و براى آن چاره اندیشید، همان عامل نخست است.
سه. روى آوردها
در برابر این واقعیات، سه راه وجود دارد:
۳-۱. همیشه تعدادى از زنان، درمحرومیت کامل جنسى به سربرند! چنین چیزى فاقد توجیه منطقى است؛ زیرا به معناى سرکوب غریزه و نیاز طبیعى گروهى از انسان‌ها و نوعى ستم بر آنان است. افزون بر آن در سطح کلان و در طولانى مدت، شدنى نیست. به عبارت دیگر سرکوب غریزه، در نهایت به سرکشى و طغیان آن خواهد انجامید. تجربه آلمان و بسیارى از دیگر کشورهاى غربى، شاهد این مدعا است.
استاد مطهرى در این باره مى نویسد: «اگر عدد زنان نیازمند بر مردان نیازمند، فزونى داشته باشد، منع تعدد زوجات خیانت به بشریت است؛ زیرا تنها پایمال کردن حقوق زن در میان نیست ... بحرانى که از این راه عارض اجتماع مى شود، از هر بحران دیگر خطرناک تر است. هم چنان که خانواده از هر کانون دیگر، مقدس تر است ... .
۲. گزینه دیگر این است که راه روابط نامشروع و روسپى گرى و کمونیسم جنسى، گشوده و جامعه به فساد کشیده شود. این همان راهى است که عملاً غرب مى پیماید: نتیجه این روى آورد را مى توان در گزارش دکتر اسکات - مأمور پزشکى شهردارى لندن - مشاهده کرد. در گزارش او آمده است: «در لندن از هر ده کودکى که به دنیا آمده اند، یکى غیرمشروع است! تولدهاى غیرقانونى در حال افزایش دائمى است و از ۳۳۸۳۸ نفر در سال ۱۹۵۷ به ۵۳۴۳۳ نفر در سال بعدى افزایش یافته است».
۳. راه سوم این است که به طور مشروع و قانونمند، با قیود و شرایطى عادلانه، راه چند همسرى گشوده شود. دین مبین اسلام این راه را - که حکیمانه‌ترین و بهترین راه است - گشوده و اجازه چندزنى را به مردانى مى دهد که توانایى کشیدن بارسنگین آن را به نحو عادلانه دارند و دستورات اکیدى در این زمینه براى آنان وضع کرده است. این روش در واقع حقى براى زن و وظیفه اى بر دوش مرد ایجاد مى کند و نه تنها به ضرر زنان نیست؛ بلکه بیشتر تأمین کننده مصالح و منافع آنان است.
امتیاز روى آورد اسلام
رابرت ا.هیوم مى نویسد: « ... برخى از محققان معقول نشان مى دهند که [حضرت] محمد روى هم رفته موقعیت زنان را ارتقا بخشید و به آنها مرتبه اى از آزادى اقتصادى داد که هنوز در پاره اى از کشورهاى غربى و یا به اصطلاح مسیحى تا آن حد به زنان، آزادى اقتصادى داده نشده است و براى چندهمسرى نامحدود - که تا آن زمان به دلخواه انجام مى شد - حد و مرزى مقرر داشت که بسیار لازم و نافع بود.
بنابراین، اسلام قانون تعدد زوجات را بدون قید و بند تشریع نکرده، و اصلا آن را بر همه مردان واجب و لازم[جایز] ننموده، بلکه به طبیعت و حال افراد توجه فرموده، و همچنین عوارضى را که ممکن است احیانا براى افرادى عارض شود در نظر گرفته، صلاحیت قطعى را شرط نموده و مفاسد و محذورهایى را که در تعدد زوجات وجود دارد بر شمرده و در چنین موقعیتى است که آن را جایز دانسته، تا مصالح مجتمع اسلامى انسانها تامین شود. و حکم جواز را مقید به صورتى کرده است که [هیچ مفسده ای] پیش نیاید و آن در صورتى است که مرد از خود اطمینان داشته باشد به اینکه مى تواند بین چند همسر به عدالت رفتار کند. ازاین رو، چنانچه افرادی بتوانند به این شروط عمل کنند یعنی اطمینان داشته باشند که هرگز از طریق عدالت و میانه روى خارج نشده چه از لحاظ علاقه قلبى و چه از نظر تأمین وسائل آسایش تعدد زوجات،نه تنها منعی نخواهد داشت بلکه جایز خواهد بود.
از نظر قانونی:طبق ماده ۱۶ قانون حمایت ازخانواده، مصوب مجلس شورای اسلامی؛ مرد نمی‌تواند با داشتن زن،همسر دوم اختیار کند مگر در موارد زیر : ۱ .رضایت همسر اول. ۲. عدم قدرت همسر اول به ایفای وظایف زناشویی. ۳. عدم تمکین زن از شوهر. ۴.ابتلا زن به جنون یا امراض صعب العلاج موضوع بندهای ماده ۸ ( محکومیت زن یا شوهر به حکم قطعی به مجازات پنج سال حبس یا بیشتر یا به جزای نقدی که بر اثر عجز از پرداخت منجر به پنج سال بازداشت شود یا به حبس و جزای نقدی که مجموعا منتهی به پنج سال یا بیشتر و بازداشت شود و حکم مجازات در حال اجرا باشد.) ۵.محکومیت زن[به مدت طولانی ومحبوس بودن او] ۶.ابتلا زن به هر گونه اعتیاد مضر برابر بند ۹ ماده ۸. ۷.ترک زندگی خانوادگی از طرف زن. ۸.عقیم بودن زن. ۹ - غایب ومفقودالاثر شدن زن ‌طبق ماده ۱۷ این قانون دادگاه با انجام اقدامات ضروری و در صورت امکان تحقیق از زن فعلی و احراز توانایی مالی مرد و اجرای عدالت در مورد [همسران] اجازه اختیار‌همسر جدید خواهد داد.(منبع سایت خانه ملت)
شایان ذکر است هرگاه مردی با داشتن همسر بدون تحصیل اجازه از دادگاه مبادرت به ازدواج نماید به حبس از شش ماه تا یک سال محکوم خواهد شد. خلاصه آنکه؛ از دیدگاه شرع مقدس کسی که بتواند بین همسران به عدالت رفتار کند به گونه‌ای که هیچ مفسده وبحران خانوادگی پیش نیاید وشرایط زندگی فرد اقتضای آن را کرده باشد،جایز خواهد بود .وطبق قانون مصوب مجلس شورای اسلامی چنانچه یکی از شرط وشروط مطرح شده در ماده ۱۶ این قانون پیش آید فرد مجاز به اختیار همسر جدید خواهد بود. البته از نظر عرف جامعه ؛با توجه به وضعیت اقتصادی ومعیشتی ونیز فرهنگی،اختیار همسر دوم ودر اصطلاح تعدد زوجات،عمل قبیح شمرده می‌شود وچندان مورد مقبول جامعه نیست .مگر در موارد خیلی نادر،که به شرایط اقتصادی وفرهنگی آن محل بستگی دارد. قوانین اسلام براساس نیازهاى واقعى بشراست، نه احساسات، زیرا ممکن است هر زنى از آمدن رقیب (در زندگى ناراحت بشود، ولى وقتى مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به کنار بگذاریم، فلسفه تعدد زوجات روشن مى شود.
تعدد همسر را در موارد ضرورت نباید تنها از دریچه چشم همسر اول مورد بررسى قرار داد، بلکه از دریچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضیات اجتماعى باید مورد مطالعه قرار داد. آن‌ها که مشکلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مى کنند، کسانى هستند که یک مسئله سه زاویه اى را تنها از یک زاویه نگاه مى کنند، زیرا تعدد همسر هم از زاویه دید مرد و هم از زاویه دیدهمسر اول، نیز از زاویه دید همسر دوم باید مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در این باره قضاوت کنیم. با توجه به این واقعیات, دین مبین اسلام راه سوم که حکیمانه‌ترین و بهترین راه است را گشوده و اجازه چندزنى را تنها به مردانى مى دهد که توانایى کشیدن بارسنگین آن را به نحو عادلانه داشته باشند و دستورات اکیدى در این زمینه براى آنان وضع نموده است و این نه تنها به ضرر زنان نیست بلکه درواقع بیشتر براى تأمین مصالح و منافع آنان است. علاوه بر این که بر حل معضلات اجتماعی، گاهی باید میان بد و بدتر، بدتر را رها کرد. البته رفتار ناخوشایند برخی مردان بوالهوس را نباید به حساب نقص قانون گذاشت بلکه کسانی که از جهت اخلاقی و فرهنگی ناهنجار باشند اگر قانون تعدد زوجات هم نباشد از راه‌های دیگر چه بسا خطرناک تر موجب اذیت و آزار می‌شوند.

کراش(crush)

هر کراش داشتن علاقه بیش از حد و عشقی آتشین نیست. کراش داشتن می‌تواند دوستانه، تحسین‌برانگیز، هیجانی و البته در برخی موارد عاشقانه باشد.
اصطلاح کراش به معنای این است که کسی را عمیقا دوست داشته باشید، اما این دوست داشتن را ابراز نکنید و این موضوع در درونتان مخفی بماند. رنج دوست داشتن کسی که هیچ علاقه‌ای به شما ندارد، مشکل و توام با احساس ناامیدی، یاس و افسردگی است و زمانی که یقین پیدا می‌کنید آن فرد، دقیقاً همان شخص مورد نظر شما است، این احساسات قوت بیشتری می‌گیرد.
بیشتر افراد به امید اینکه روزی بتوانند به هر قیمتی و با هر وسیله‌ای به وصال محبوب برسند روزگار می‌گذرانند، اما حقیقتا، اکثر این امید‌ها هیچ‌وقت به واقعیت تبدیل نمی‌شوند، در نتیجه این افراد احساس ناکامی لاینفکی می‌کنند.
باید توجه داشت که در برخی موارد نیز، این روند به خوبی پیش می‌رود و عنوان کراش تنها تا زمانی بر علاقه‌ای می‌ماند که بی‌نتیجه و پنهانی باشد اما به محض باخبر شدن معشوق از این عشق، فرد از حالت کراش خارج می‌شود.

انواع کراش

کراش

کراش در زبان عامیانه فارسی از کراش crush در زبان انگلیسی گرفته شده است. در فرهنگ غربی جمله معروف I have a crush on you در روابط عاطفی استفاده می‌شود. با توجه به ساختار این جمله پی می‌بریم کلمه کراش در جمله اسم است، با فعل have و حرف اضافه on استفاده می‌شود. کراش داشتن نیز ترجمه have a crush است یعنی وقتی شما به کسی علاقه‌مند هستید، اما او نمی‌داند یا می‌داند، اما خودش را به نفهمیدن می‌زند. در زبان فارسی ممکن است به‌جای کراش داشتن از کراش زدن استفاده شود که معنی کراش داشتن با افراد متعدد را دارد و از توییتر آمده است. یکی دیگر از اصطلاحاتی که در زبان جوانان متداول شده و ایرانی‌سازی کراش محسوب می‌شود، کراش کردن است و توجه داشتن را می‌رساند. به‌طور مثال ممکن است حین صحبت بگویند: «فلانی به این حرفا کراش نمی‌کنه!» یعنی به این حرف‌ها توجهی ندارد. هر کراش داشتن علاقه بیش از حد و عشقی آتشین نیست. کراش داشتن می‌تواند دوستانه، تحسین‌برانگیز، هیجانی و البته در برخی موارد عاشقانه باشد.
کراش دوستانه
در این کراش فرد را فقط در حد تعاملات روزمره و در مقام یک دوست صمیمی می‌خواهند، اما به دلیل غرور یا موقعیت و جایگاه متفاوت لزومی نمی‌بینند این علاقه را ابراز کنند. خیلی از افراد روی همکار، همکلاسی یا استادشان کراش دوستانه دارند.
کراش از روی تحسین
زمانی که از دیگری، برای مثال یک فرد مشهور، معلم یا یک همکلاسی دوست داشتنی و باحال برای خودتان یک بت می‌سازید، احساسات پرشوری نسبت به او و کارهایش پیدا می‌کنید. این احساسات گاهی به دلیل پرشور و شوق بودن‌شان با احساسات عاشقانه اشتباه گرفته می‌شود. احساس ترس آمیخته به احترام در حضور فردی که کارهای خارق‌العاده‌ انجام داده یا درس‌های ارزشمندی به شما یاد داده، کاملاً طبیعی است.
بهتر است قبل از آن که جدی درباره این احساسات فکر کنید، اجازه بدهید که اندکی زمان بگذرد. معمولاً اگر با کراشی که او را تحسین می‌کنید، مدت بیشتری وقت بگذرانید، درس‌ها و نکات زیادی از او یاد می‌گیرید و به تدریج حس می‌کنید که با او برابر هستید. آن شیدایی دیوانه‌واری که فکر می‌کردید، کراش است اندک اندک از جوش و خروش می‌افتد و آن شکوه تحسین‌برانگیز اولیه کم کم رنگ می‌بازد.
کراش هیجانی یا موقت
این کراش را کراش موقتی نیز می‌گویند. عشق در نگاه اول و جذب شدن به خصوصیات ظاهری و زیبایی فردی که هیچ شناختی از او ندارند از این نوع کراش است. طول مدت این نوع کراش به شخصیت افراد بستگی دارد. کراش یک‌نفر بسیار زود سرد می‌شود و وقتی فرد جذاب دور شد، از بین می‌رود و دیگری شاید تا ماه‌ها کراش داشته باشد. تب و تاب این نوع کراش بالاست، اما کافی است اجازه بدهند که اندکی زمان بگذرد.
کراش عاشقانه
کراش داشتن عاشقانه همان‌چیزی است که تمام قلب و ذهن فرد را به خودش مشغول می‌کند. کراش را برای دوستی نمی‌خواهد، او را صرفاً بخاطر موفقیت‌هایش تحسین نمی‌کند و کراش داشتنش هیجانی و زودگذر نیست. همیشه با دیدن کراشش نشانه‌های فردی که عاشق شده است را نشان می‌دهد؛ ضربان قلبش بالا می‌رود و در آرزوی صحبت کردن، بوسیدن و در آغوش گرفتن اوست. احتمال لو رفتن کراش عاشقانه از بقیه کراش‌ها بیشتر است.
کراش، کراش داشتن، درباره کراش

تفاوت کراش با عاشقی

با توجه به اینکه یکی از انواع کراش، عاشقانه است. ممکن است تصور شود کراش را می‌توان در زیرمجموعه انواع عشق قرار داد یا اینکه کراش عشق یک طرفه است به شرط بی‌خبر بودن معشوق. این یکی از تعاریف کراش است، اما لزوماً عشق یک‌طرفه نیست بلکه یک‌طرف عاشق است و طرف دیگر مخفیانه عشق می‌ورزد.
به عنوان مثال در داستان لیلی و مجنون، مجنون عاشق لیلی بوده و آوازه عشق او جهان‌گیر شده بود، از آن طرف به استناد بیت: «اگر با دیگرانش بود میلی / چرا ظرف مرا بشکست لیلی» لیلی روی مجنون کراش داشته است!
اگر بخواهیم امروزی‌تر بگوییم کراش داشتن را شبیه like می‌دانند که هنوز به love نرسیده است. مهم این است که عشق در مراحل اولیه و وقتی هنوز شناخت کافی وجود ندارد نوعی کراش است و با تعامل و شروع رابطه جدید تغییر اسم می‌دهد.
متأسفانه این روز‌ها گاهی برای عشق به هر مخاطب خاص از جمله دوست‌ دختر، دوست‌ پسر، نامزد و در مورد جوان‌تر‌ها حتی زن و شوهر برای ابراز علاقه و محبت اصطلاح کراش داشتن را به‌کار می‌برند که از لحاظ معنایی اشتباه است و کراش کاملاً با علاقه داشتن فرق دارد.
نشانه‌های کراش داشتن چیست؟
توجه بیشتر به خود
اگر به رفتارتان بیشتر توجه می‌کنید، یعنی این که واکنش‌های غریزی و غیرارادی خودتان در حضور معشوق برایتان مهم شده است. واکنش‌های افراد مختلف با هم متفاوت است و واکنش‌ها غالباً از نوع ناخودآگاه است. معمولاً وقتی روی دیگری کراش دارید، یا بسیار خجالتی می‌شوید و زبانتان بند می‌آید یا این که تبدیل به فردی معاشرتی و برون‌گرا می‌شوید.
خجالتی شدن!
آیا وقتی کراش‌تان حضور دارد، ناگهان حس می‌کنید که دلتان می‌خواهد آب شوید و به زمین فرو بروید؟ آیا گونه‌هایتان دائماً سرخ می‌شود و نمی‌توانید نگاهتان را از روی زمین بلند کنید؟ آیا به یکباره حس می‌کنید که هیچ موضوع جالب و بامزه‌ای برای گفتن ندارید؟ تمام این واکنش‌ها علامت کراش داشتن است.
مزه پراندن!
آیا وقتی کراش‌تان در کنار شما است، دائماً می‌خواهید سربه سرش بگذارید؟ و وقتی او را می‌بینید، می‌خواهید دائماً حرف بزنید تا توجه او را جلب کنید؟ همه این کارها علامت کراش زدن است. فقط مراقب باشید که با این مزه‌پرانی‌ها فرد مورد علاقه‌تان را ناراحت و آزرده خاطر نکنید، سعی کنید بیش از حد سر به سرش نگذارید، وگرنه ممکن است رغبتی برای با شما بودن نداشته باشد.
جلب توجه کردن
دلتان می‌خواهد که کراش‌تان متوجه لباس و مدل موهایتان بشود؟ دائماً می‌خواهید بخندید و بامزه بازی دربیاورید؟ شاید به یکباره دلتان می‌خواهد تا جایی که می‌شود به خودتان برسید تا شاید کراشتان گوشه چشمی هم به شما بیاندازد؟ پلک زدن محجوبانه، انداختن موها روی شانه و بازی کردن با موها همه نشانه‌ی کراش داشتن است.
غمگین شدن
به این موضوع توجه کنید که آیا کراش‌تان این روزها به تمام فکر و ذکرتان تبدیل شده است. اگر درباره فرد خاصی بیشتر از هر چیز دیگری در دنیا فکر می‌کنید، احتمالاً روی او کراش دارید.
احتمالاً وقتی دارید با خانواده‌تان شام می‌خورید، هیچ توجهی به گفتگوها ندارید و فقط دلتان می‌خواهد بدانید که محبوب‌تان الان دارد چکار می‌کند.
وقتی با دوستانتان بیرون می‌روید، آروز می‌کنید کاش او در کنارتان بود.
وقتی شب‌ها می‌خواهید بخوابید، فکر می‌کنید که کاش می‌شد با بوسه و شب بخیر او به خواب می‌رفتید.
توجه به علاقه مندی‌های کراش
آیا عادت‌ها و رفتارهایی داشته‌اید که به امید جلب توجه کراش‌تان آنها را تغییر داده‌اید یا کنار گذاشته‌اید؟
آیا هر روز ده‌ها بار از کنار کمدش رد می‌شوید، با این امید که شاید او را ببینید؟
آیا مسیرتان را عوض کرده‌اید، چون می‌دانید که او از این راه نمی‌رود؟
به موضوع جدیدی، مانند عکاسی یا صخره نوردی علاقه‌مند شده‌اید که می‌دانید کراشتان هم به آن علاقه دارد؟
رویا پردازی در رابطه با کراش
فکر کردن به یک نفر با رویاپردازی درباره او تفاوت دارد. فکر کردن به دیگری به این معنا است که دوست دارید بدانید او مشغول چکاری است یا این که حالش چطور است. اما منظور از رویاپردازی این است که درباره اتفاقاتی که دوست دارید، رخ بدهد، خیالپردازی می‌کنید. افرادی که روی دیگری کراش دارند، معمولاً روزشان را به رویاپردازی دوباره او می‌گذرانند.
اگر درباره فرد خاصی خیالپردازی می‌کنید و درباره ماجراهایی که می‌خواهید با هم داشته باشید، بوسه‌ها، دست در دست راه رفتن و هر کار عاشقانه دیگری به رویا فرومی‌روید، به احتمال زیاد روی او کراش دارید.
توجه به چیزهایی که یادآور کراش است
اگر هنگامی که در حال گوش دادن به یک ترانه، دیدن فیلم یا خواندن کتاب هستید، فرد خاصی به ذهن‌تان می‌آید، مسلماً روی او کراش دارید.
اگر هنگامی که دارید به یک آهنگ عاشقانه گوش می‌کنید، به خودتان می‌گویید که “این دقیقاً همان حسی است که من الان دارم.” کراش زده‌اید.
اگر هنگام تماشای فیلم‌هایی مانند تایتانیک، خودتان و فرد مورد علاقه‌تان را به جای جک و رز تصور می‌کنید، حتماً کراش دارید.
اگر دارید رومئو و ژولیت می‌خوانید و عشق صمیمانه و ناامیدانه‌ی شخصیت‌های اصلی آشنا به نظرتان می‌رسد، کراش دارید
شخصی که موقع خواندن این مقاله در فکرتان می‌آید
آیا هنگامی که داشتید این مقاله را می‌خواندید، فرد خاصی به ذهن‌تان آمد؟ اگر پاسخ‌تان مثبت است، روی آن فرد کراش دارید.
اینکه بدانید چگونه کراش خود را کنترل کنید و عشق و علاقه خود را به شکل سالمی حفظ کنید نیاز به مهارت‌هایی دارید که در این نوشته با آن‌ها آشنا خواهید شد.
کراش، کراش داشتن، درباره کراش
جلوگیری از کراش داشتن
اگر به تازگی به موضوع کراش داشتن آشنا شده اید این نوشته را تا انتها بخوانید.
عیوب کراش خود را ببینید
وقتی که با قلب تان تصمیم میگیرید و یا فکر می‌کنید، اینکه در فردی خوبی‌هایی را ببینید بسیار محتمل خواهد بود و به همین دلیل است که در کراش داشتن روی کسی بدانید که او نیز یک انسان است و عیوب و اشکالاتی در خود دارد حتی اگر شما آن‌ها را نمی‌بینید. بجای تمرکز بروی ویژگی‌های کوچک و بامزه سعی کنید به شکل انسان کاملی با تمام ویژگی‌های خوب و بد او را ببینید.
حواس خود را پرت کنید
وقتی که خود را با کراش تان تصور می‌کنید و آرزو می‌کنید که‌ای کاش با او بودید راهی برای برهم زدن رشته این افکار و کنار گذاشتن آنی آن کنید. مثلا شروع به مطالعه کتابی کنید، به سراغ سرگرمی مورد علاقه خود بروید، کار هیجان انگیزی انجام دهید تا ذهن شما مشغول نگه داشته شود.
به یاد داشته باشید که تصور کردن‌های عاشقانه و کراش داشتن اتفاق طبیعی است اما راه حلی برای روابط عاطفی شما نخواهد بود و بهتر است از فکر و خیالات تا حدی فاصله بگیرید.
کراش خود را در جایی که شما انتخاب می‌کنید ببینید
افراد در محیطی که احساس آشنایی و راحتی داشته باشند بیشتر خود را به نمایش می‌گذارند و خود را می‌توانند براحتی جذاب و فریبنده نشان دهند، اگر شما با کراش خود در محیطی که وی راحت هست ملاقات می‌کنید او را جذاب تر و با اعتماد به نفس بالا خواهید یافت.
اگر می‌خواهید که آن‌ها را به صورت عادی ببینید بهتر است ملاقات‌های خود را خارج از فضاهایی که همیشه آن‌ها را دیده اید مثل مهمانی‌ها و دورهمی‌های دوستانه ببینید. وقتی که کراش شما از منطقه امن خود خارج شود به حالت طبیعی و عادی رفتار خواهد کرد.
سرگرمی جدیدی را شروع کنید
وقتی که کراش داشتن دائما شما را وسوسه می‌کند که به فرد مورد علاقه خود فکر کنید، شروع یک سرگرمی جدید بسیار حیاتی خواهد بود. به این ترتیب زمان بیشتری را به فعالیت خود فکر خواهید کرد و اگر در حال حاضر سرگرمی خاصی ندارید بهتر است سریعا درباره آن فکری بیندیشید. مثلا دیدن یک سریال جدید را شروع کنید، به باشگاه ورزشی بروید، به آشپزی غذاهای خارجی روی بیاورید. هر کاری که می‌تواند برای شما لذت و هیجان را فراهم کند مناسب خواهد بود.
رفتارهای کراش خود را در دیگران نیز ببینید
وقتی که به حرف‌ها و رفتارهای کراش خود فکر می‌کنید و خیال می‌کنید که بهترین فرد روی زمین را یافته اید، به این موضوع فکر کنید که دقیقا همان حرف‌ها و همان رفتارها را در چه افراد دیگری مشاهده کرده اید؟
با این کار می‌فهمید که آنقدر‌ها هم که فکر می‌کرده اید کراش شما فرد خاصی نخواهد بود و تشخیص چنین چیزی به تعادل رساندن احساسات شما کمک زیادی خواهد کرد.
یک مانترا برای خود بنویسید و تکرار کنید
جمله شعاری مانند «او هم به من خیلی علاقه مند است.» به شما کمک خواهد کرد تا قدرت احساسات خود را دوباره در دست بگیرید. وقتی که فکر می‌کنید کراش داشتن به معنای نادیده گرفتن خودتان است سعی کنید با بیان عباراتی که شما را در مرکز توجه و دنیای خودتان قرار می‌دهد دوباره در سر جای خود قرار بگیرید. بروی خودتان تمرکز کنید و این چنین طرف مقابل به تدریج رفتارهای شما را تایید و دنبال خواهد کرد.
با دوستان و افراد خانواده خود وقت بگذرانید
انرژی بیشتری برای افرادی که الان در زندگی شما حضور دارند بگذارید. کراش داشتن از شما انرژی می‌گیرد و دریافت انرژی بسیار کمی از آن خواهید داشت. پس بجای تمرکز بروی افرادی که واقعا در زندگی شما حضور و نقشی ندارند به افرادی فکر کنید که حضور دارند و خود را با خیالات اشتباه فریب ندهید.
برای جلوگیری از کراش داشتن به شکل غیر طبیعی مدیتیشن داشته باشید
وابستگی عاطفی، کراش داشتن، وسواس احساسی نسبت به دیگران وقتی بوجود می‌آید که کنترل ذهنی ضعیفی داشته باشید. یکی از راه‌های تقویت ذهن مدیتیشن خواهد بود. هر چقدر که شما بروی خودتان تمرکز کنید بهتر می‌توانید شرایط زندگی و احساسات و رابطه خود با دیگران را کنترل کنید.
با دوستان خود تماس بگیرید
یکی دیگر از دلایل کراش داشتن و احساس وابستگی عاطفی شدید زمانی هست که شما به سختی با دیگران ارتباط برقرار می‌کنید و به سراغ احساست عاطفی ذهنی و خیالی خود می‌روید و به این صورت ارتباط نه تنها با دیگران قطع خواهد شد بلکه به درک اشتباهی از دیگران دست خواهید زد.
بجای اینکه بروی کسی کراش بزنید و ارتباط خود را با دیگران کاهش دهید، تلفن را بردارید و با دوستان مختلف خود تماس بگیرید و ارتباط خود را افزایش دهید.

طلاق

- تجرد عامل تقرب به خدا در مسحیت

اگرچه ازدواج در مسیحیت پدیده‌ای مقدس محسوب شده و سرّ عظیم نامیده می‌شود، اما در برابر آن عزوبت و تجرد و دوری گزیدن از ازدواج امری پسندیده تر است. شخص مجرد، با تمام توان به خدمت خداوند می‌رسد و با کم کردن مشغله‌های دنیوی و زندگی، خود را شبیه عیسی (ع) و مریم مقدس (ع) می‌سازد. (پطرس، 1882م: ص345)

 آنچه در ورای قانون و هم وجدان جای می‌گیرد اخلاق و اعتقادهای دینی است که در عمق وجدان انسان‌ها است و در نهان و آشکار اندیشه و عمل را در کنترل دارد. بنابراین در این مبحث طلاق را از دیدگاه ادیان (اسلام، زرتشت، یهود، مسیحیت) مطرح می‌نماییم.
در آغاز این نکته لازم به توضیح است که دین می‌تواند عاملی در راه جلوگیری از طلاق به حساب آید. آنان که ایمان مذهبی دارند کمتر به طلاق روی می‌آورند تا آنان که چنین ایمانی ندارند بی‌هیچ شبهه، علت این امر آن است که معمولاً‌ در لوای دین و اعتقادات مذهبی طلاق بعدی اخلاقی می‌پذیرد. ایمان به تداوم حیات خانواده کمک می‌کند.
زرتشت
در دیانت زرتشت بر خلاف مسیحیت کاتولیک از سویی و بسیاری از ادیان دیگر از دیگر جهات 1) طلاق به عنوان یک روش در راه قطع پیوند زوجیت پذیرفته شده است. 2) لیک نهایت کوشش قانون گذار در راه کاهش تعداد طلاق باید به کار آید 3) صدور حکم طلاق منوط به رای دادگاه است و با تصمیم یکی از زوجین صورت تحقق نمی‌پذیرد 4) در جریان اخذ حکم طلاق باید مدتی به عنوان دوران جدایی معرفی گردد که در خلال آن زوجین امکان بازگشت به خانواده را باز یابند.
شرایط اخذ حکم طلاق در این آیین برای زن و مرد بدین قرار است:
الف- برای زن
عنن به شرط آ‌نکه قبل از انعقاد قرارداد زوجیت پدید آمده باشد و زن از آن‌اطلاع نداشته باشد. 2- اقدام به زنا از جانب شوهر و اثبات آن در دادگاه. 3- خودداری مرد از پرداخت نفقه برای مدتی بیشتر از 3 سال. 4- خروج از آیین زرتشت. 5- غیبت بالاتر از 5 سال. 6- ناسازگاری مرد آن طور که با دلایل متقن قابل اثبات باشد
ب- برای مرد
1) خروج از آیین زرتشت 2) زنای محصنه 3) ناسازگاری و عدم تمکین
دین یهود
در دین یهود نیز طلاق در اختیار مردان بوده و مقارن با زمانی است که مرد نسبت به زن خود بی میل گشته و از او متنفر می‌شده است و زن در مورد مطلقه کردن خویش هیچ اختیاری نداشت! مرد در چنین شرایطی طلاق‌نامه‌ای می‌نوشت و به دستش می‌داد و او را از خانه خارج می‌ساخت. در این طلاق‌نامه تاریخ وقوع طلاق و سبب آن درج می‌گردید.
ضمناً طی طلاق‌نامه مذکور به زن خود که مطلقه ساخته بود اجازه می‌داد که بعد از او شوهری اختیار نماید. همچنین مرد حق داشت تا مادامی که زن، شوهر دیگری اختیار نکرده باشد به وی رجوع نماید. ولی هنگامی که زن شوهر دیگری اختیار کرده باشد دیگر شوهر اول نمی‌تواند به او رجوع نماید. با این که در دیانت یهود طلاق جایز شمرده شده است ولی در کتب مقدس یهود تاکید شده است که "خدای بنی اسرائیل از آن‌نفرت دارد".
طلاق در مسیحیت
برخورد مسیحیان با طلاق به صور مختلف تجلی یافت، در انجیل طلاق در صورت زنا مجاز شمرده می‌شود (ممنوعیت نسبی) در حالی که انجیل لوقا و مرقس طلاق به طور مطلق محکوم شده است. کاتولیک‌های شرق به انجیل ورایت اول (متی) استناد کردند و طلاق را به طور کامل مطرود ندانستند. در حالی که کاتولیک‌های رم به طور مطلق طلاق را محکوم داشتند.
براساس دیدگاه (دوم) که بر منع مطلق طلاق سخت تکیه دارد طلاق نه تنها امری جائز شمرده نمی‌شد، بلکه حرام بود و هیچ یک از زن و مرد حق نداشت دیگری را رها نموده و مجدداً ازدواج نماید زیرا اعتقاد بر آن بود که زن و مرد یک تن بوده که از پدر و مادر خود جدا شده و به یکدیگر می‌پیوستند و هیچ گاه نمی‌ توانستند و حق نداشتند دیگری را رها سازند. دیانت مسیح به هنگام ظهور و با ممنوعیت طلاق در واقع برای خانواده شان و منزلتی آسمانی قائل شد. به عبارت دیگر در آیین مسیح عقد و ازدواج بطلان پذیر نیست و فقط هنگام مرگ این پیمان باطل می‌گردد. تنها زمانی که زن زنا کرده باشد مرد حق طلاق دادن وی را دارد.
طلاق در دین اسلام
در برابر اندیشه‌های مسیحیت کاتولیک که بر گسست ناپذیر بودن پیوند زوجیت تکیه داشته و دیدگاه‌های یهود که بر باز بودن نسبی درب‌های خروجی خانواده تکیه داشت، دین مبین اسلام از این دیدگاه بر چند زمینه تاکید می‌ورزد:
1- طلاق امری آسیبی لیک اجتناب ناپذیر است و چنانچه در حدی متعارف نگه داشته شود می‌تواند حایز کارکردهایی برای خانواده و جامعه باشد.
2- باید کوشید تا حتی الامکان از بروز طلاق جلوگیری شود.
3- باید وجدان جمع بر دوام زوجیت تاکید نماید و هر فرد طلاق یافته را مورد سرزنش قرار دهد تا آنجا که در صورت تکرار و تعدد، موجبات طرد اجتماعی تلویحی او فراهم آید.
شرایط طلاق در اسلام
- هنگامی که مرد دچار عنن باشد، چه این عارضه بعد از ازدواج عارض شده باشد، چه قبل از آن. چه به صورت خفا تجلی کند چه ناشی از علل روانی باشد.
- هنگامی که مرد از ناراحتی‌های روانی حاد رنج برد (چه قبل از ازدواج و چه بعد از ازدواج)
- هنگامی که مرد به هر دلیل مفقودالاثر گردد. در صورت عدم اثبات مرگ نیز پس از حداکثر 4 سال متوالی زن می‌تواند تقاضای طلاق نماید که باز هم با رعایت زمان فوق الذکر ازدواج کند.
انواع طلاق در اسلام
با توجه به تعدد ابعاد طلاق، انواع گوناگونی در آن قابل تمیز است برخی از این انواع به قرار زیر است:
- طلاق بائن: طلاقی است که رجوع (بازگشت به خانواده و اعاده مجدد آن) بدون نکاح جایز نیست.
- طلاق خلع: طلاقی است که بنا بر تقاضای زن و با بخشیدن مالی تحقق پذیر است
- طلاق رجعی: طلاقی که بعد از آن امکان رجوع بدون نکاح مجدد در میان عده وجود دارد.
- طلاق سنت (سنی): طلاقی است که نظر به رعایت شرایط و موازین شرع جایز شمرده می‌شود.
- طلاق مبارات: طلاقی است که بر اثر تنفر متقابل زن و مرد صورت می‌پذیرد.
در طلاق خلع، زن برای تحقق طلاق می‌تواند بیش ازاندازه مهرش را هم ببخشد، اما در طلاق مبارات فقط می‌تواند تا حد مهریه خود از دارایی‌‌اش به شوهر ببخشد.

حکم طلاق در مسیحیت

در اناجیل کنونى حکم شدیدى درباره طلاق دیده مى شود که نه شباهتى به احکام آسمانى و نه به قوانین حساب شده بشرى دارد و با هیچ منطقى تطبیق نمى کند و آن حکم ممنوعیّت مطلق طلاق است:

در اناجیل کنونى حکم شدیدى درباره طلاق دیده مى شود که نه شباهتى به احکام آسمانى و نه به قوانین حساب شده بشرى دارد و با هیچ منطقى تطبیق نمى کند و آن حکم ممنوعیّت مطلق طلاق است:

در انجیل لوقا مى خوانیم:
هر کس زن خود را طلاق دهد و دیگرى را نکاح کند زانى بود و هر کس زن مطلّقه مردى را به نکاح خویش درآورَد زنا کرده باشد.(1) (جمله 18).
نظیر همین حکم در انجیل مرقس(2) و انجیل متّى(3) آمده است.
جالب توجّه اینکه انجیل متّى مى گوید: جمعى از بنى اسرائیل به مسیح(علیه السلام) ایراد کردند که موسى(علیه السلام) اجازه طلاق داده، چرا تو نهى مى کنى؟ او جوابى داد که مطالب مختلفى را در این زمینه روشن مى سازد. اینک عین عبارت انجیل:
«به وى (یعنى عیسى) گفتند: پس از بهر چه موسى امر فرمود که زن را طلاق نامه بدهند و جدا کنند؟ ایشان را گفت موسى به سبب سنگدلى شما، شما را اجازت داد که زنان خود را طلاق دهید لیکن از ابتدا چنین نبوده. و به شما مى گویم هر کس زن خود را به غیر علّت زنا طلاق دهد و دیگرى را نکاح کند زانى است و هر کس زن مطلّقه را نکاح کند زنا کند. شاگردانش به او گفتند: اگر حکم شوهر با زن چنین باشد نکاح نکردن بهتر است. ایشان را گفت تمامى خلق این کلام را نمى پذیرند مگر به کسانى که عطا شده است زیرا که خصى‌ها مى باشند که از شکم مادر چنین متولّد شده اند، و خصى‌ها هستند که از مردم خصى شده‌اند و خصى‌ها مى باشند که به جهت ملکوت خدا خود را خصى نموده‌اند آن که توانایى قبول دارد بپذیرد (هرکس قابلیّت آن را دارد آن را قبول نماید ـ ترجمه دیگر)».(4)
از عبارات فوق به خوبى چند موضوع استفاده مى شود:
الف) طلاق از نخست مشروع نبوده است.
ب) موسى به جهت سنگدلى مردم اجازه طلاق داد.
ج) طلاق به غیر علّت زنا به هیچوجه جایز نیست.
د) کسانى که توانایى دارند زن نگیرند بهتر است (زیرا مسیح قول شاگردانش را تصدیق کرد و گفت: ولى تمام مردم نمى توانند از ازدواج خوددارى کنند مگر کسانى که مشمول لطف و عنایت خدا شده‌اند و سپس براى تأیید این سخن افراد خصى را سه دسته مى کند: خصى مادرزاد، و خصى به واسطه طرق مخصوصى که در میان مردم رایج است، خصى به خاطر خدا و ملکوت! ممکن است عدم ازدواج روحانیان مسیحى، یک بخش از آن مربوط به الهام گرفتن از همین گفتار شاگردان مسیح و خود او باشد).
در هر صورت این عبارات صریح اناجیل سبب شده که مسیحیان طلاق را ممنوع بدانند، ولى امروز بسیارى از ملل مسیحى به حکم ضرورت زندگى، این قانون را شکسته و در کشورهاى خود طلاق را قانونى ساخته اند.
اکنون به بررسى این حکم مى پردازیم:
1. نخستین چیزى که در اینجا به نظر مى رسد این است: مسیح که خودش مدّعى است براى تکمیل آیین تورات آمده نه براى تغییر آن، چگونه چیزى که در آیین موسى(علیه السلام) جایز بوده است به کلّى ممنوع ساخته؟
در انجیل متّى مى خوانیم:
«گمان مبرید که آمده ام تورات یا صحف انبیا را باطل سازم، نیامده ام تا باطل نمایم بلکه تا تمام کنم زیرا هر آینه به شما مى گویم تا آسمان و زمین زایل نشود همزه و نقطه اى از تورات هرگز زایل
نخواهد شد تا همه واقع شود، پس هر کس یکى از این احکام کوچک‌ترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود».(5)
همین مطلب در انجیل لوقا نیز آمده است:
لیکن آسان تر است که آسمان و زمین زایل شود از آنکه یک نقطه از تورات ساقط گردد.(6)
روشن است که منظور از عدم زوال یک نقطه از تورات، نقوش و کتابت آن نیست زیرا آن هم با گذشت زمان از بین مى رود، بلکه منظور معانى این نقوش است. یعنى مطالب و احکام آن هرگز نسخ نمى گردد (البتّه به عقیده کسانى که به اناجیل کنونى ایمان دارند).
اتّفاقاً «نسخ» در لغت به معنى زایل کردن است و شاید تعبیر صحیح تر در ترجمه این عبارات انجیل همان تعبیر به نسخ باشد.

سؤال
ممکن است کسانى سؤال کنند که این حکم شاید یک حکم موقّت در لسان موسى(علیه السلام) بوده است، نه جزءِ احکام شریعت و تورات او.

پاسخ
این حکم صریحاً در تورات کنونى که مورد قبول مسیحیان نیز هست آمده و به صورت یک حکم شرعى مسلّم مانند سایر احکام شریعت موسى(علیه السلام) ذکر شده است.
در پنجمین کتاب تورات که به سفر تثنیه معروف است(7) چنین مى خوانیم:
چون کسى زنى را به نکاح خود درآورد اگر در نظر او پسند نیاید از اینکه چیزى ناشایسته در او بیاید آن گاه طلاق نامه نوشته، به دستش دهد و او را از خانه‌‌اش رها کند و از خانه او روانه شده، برود زن دیگرى شود و اگر شوهر دیگر نیز او را مکروه دارد طلاق نامه نوشته به دستش بدهد و او را از خانه‌‌اش رها کند.(8)

(1). انجیل لوقا، باب 16، جمله 18.
(2). انجیل مرقس، باب 10، جمله 11.
(3). انجیل متّى، باب 5، جمله 33.
(4). انجیل متّى، باب 19، جمله‌هاى 7 ـ 12.
(5). انجیل متّى، باب 5، جمله‌هاى 17 ـ 19.
(6). انجیل لوقا، باب 16، جمله 17.
(7). چون احکام شریعت موسى در آن تکرار شده، آن را «سفر تثنیه» مى نامند.
(8). تورات، سفر تثنیه، باب 24، جمله‌هاى 1 ـ 3.

عشق از دید مکاتب مختلف

علیرضا نوربخش ۱۳۹۶/۰۳/۲۹
عشق
عشق(love) یکی از سازه‌های روان شناختی است که توصیف آن دشوار و از دیرباز مورد توجه شاعران و نویسندگان بوده است. در واقع نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن یکی از اساسی‌ترین نیازهای انسان از کودکی تا پیری است. رویکردهای مختلف دیدگاه‌های متفاوتی به عشق دارند، در دیدگاه روانکاوی، فروید معتقد است که برای افراد ناپخته، روابط عشقی، نوعی روابط انتقالی است. افراد با شخصیت ناپخته به وسیله‌ی عشق می‌توانند فقط به رابطه‌ی حل نشده در کودکی خود بپردازند که طی آن طرف مقابل به صورتی دیده می‌شود که در نهایت می‌خواهند نیازهای ارضا نشده‌ی خود را ارضا نمایند. این نوع عشق، عشق نوروتیک نامیده می‌شود.
روبین یکی از نخستین روانشناسانی است که به بررسی عشق پرداخته است، از ۲۰۰ دانشجو خواست با پاسخ دادن به جملات یک پرسشنامه گسترده، تجربه‌ی خود را توصیف کنند. او دریافت که تجربه‌ی عشق ظاهرا در برگیرنده‌ی چهار ویژگی اصلی است: نیازمندی، علاقه مندی، اعتماد و تحمل خطاهای طرف مقابل.
نظریه مثلث عشق
نظریه مثلث عشق
عشق از دیدگاه استرنبرگ
استرنبرگ نوعی نظریه درباره‌ی عشق ارائه داده است که مبنای آن روان سنجی است. بر اساس این نظریه عشق را می‌توان با توجه به طیف وسیعی از عاطفه‌ها، اندیشه‌ها و انگیزش‌هایی متفاوت با هم شناخت. وی در اواخر دهه ۱۹۸۸ نظریه تازه‌ای برای عشق ارائه کرد که مبنای آن مثلث بود: نظریه “سه وجهی عشق“. بر اساس این نظریه عشق را می‌توان در چهارچوب سه مولفه شناخت: صمیمیت (Intimacy)، شور (Passion-شهوت) و تعهد (commitment).
در گونه‌های مختلف عشق این مولفه‌ها به صورت‌های مختلفی باهم ترکیب می‌شوند. برای مثال ویژگی عشق رمانتیک صمیمیت به علاوه شهوت است، ویژگی عشق پوچ تعهد است، و عشق کامل یا تمام عیار آمیزه‌ای از همه‌ی این مولفه‌های سه گانه است.
استرنبرگ بعدها با انتقاد از نظریه سه وجهی عشق، دیدگاه عشق به مثابه قصه را مطرح کرد. این دیدگاه بر این فرض مبتنی است که ما آدمیان گرایش داریم عاشق کسانی شویم که قصه‌هایشان با قصه ما یکی است یا مشابه آن است، نقش این افراد در قصه‌ها مکمل نقش خود ما است. و بدین ترتیب این افراد از جنبه‌هایی مثل خود ما هستند، اما از جنبه‌های دیگری بالقوه از ما متفاوتند. اگر از سر اتفاق عاشق کسی شویم که قصه‌ای کاملا متفاوت داشته باشد، آن وقت است که هم رابطه و هم عشقی که زیرساخت این رابطه است، وضعیتی متزلزل پیدا می‌کند.
عشق از دیدگاه مازلو
مازلو به عنوان یکی از نظریه پردازان انسان گرا، عشق را به دو نوع تقسیم می‌کند، یک نوع عشق که خودخواهانه، تسخیری و حریص است و به دنبال نیازهای برآورده نشده فرد است، یعنی فرد دیگران را به این دلیل دوست دارد که نیازهایش را ارضا کند، مازلو این عشق را عشق کمبود می‌نامد. نوع دیگر عشق، عشق وجودی است، عشقی بالغ و فروتن که باز و خودمختار و متکی به خویش است و آزادانه ارزانی می‌شود. میل به سخاوت و تمایل به بخشش و خشنود کردن دیگری در این نوع عشق دیده می‌شود.
عشق از دیدگاه یانگ
یانگ
از نظر یانگ به عنوان روان شناس معتقد به رویکرد شناختی، عشق نوعی فرآیند جذابیت طرح واره‌ای است. بیشتر اوقات افراد جذب ارتباط با کسی می‌شوند که طرح واره مرکزی شان را فعال کند(جذابیت طرح واره ای) و به این دلیل او را جذاب‌ترین فرد می‌دانند. همچنین برانگیخته شدن طرح واره‌ها باعث ایجاد جذابیت جنسی در روابط عاشقانه می‌شود. بنابراین زیاد جای تعجب نیست که افراد عاشق با انتخاب افراد خاص و سبک‌های مقابله‌ای ویژه به تداوم طرح واره ناسازگار خود دامن می‌زنند. افرادی که طرح واره‌های ناسازگار اولیه بیشتری دارند در گذر از مراحل زندگی (مثل روابط عاشقانه و ازدواج) با مشکلات بیشتری روبه رو می‌شوند. یکی از این مشکلات برهم خوردن روابط، توسط یکی از طرفین است که منجر به شکست عاطفی می‌شود، باید در نظر داشت که سوگ و فقدان ناشی از شکست عاطفی ما را به هسته‌ی خودمان بر می‌گرداند.
عشق از دیدگاه بالبی
یکی از نظریه‌های بانفوذ در خصوص روابط صمیمی(Intimate relationships) و عاشقانه، نظریه دلبستگی(Attachment theory) است. بالبی معتقد است که ماهیت رابطه صمیمی اول (مادر-نوزاد)، ماهیت روابط صمیمی یک فرد را در سرتاسر زندگی تعیین می‌کند. به طور کلی دلبستگی را می‌توان جو هیجانی حاکم بر روابط کودک با مراقبش تعریف کرد. این که کودک مراقب خود را که معمولا مادر اوست، چگونه می‌جوید و به او می‌چسبد، موید وجود دلبستگی میان آنهاست. نظریه دلبستگی بر این باور است که دلبستگی پیوندی جهان شمول است و در تمام انسان‌ها وجود دارد. بالبی معتقد است که یک شخص برای رشد سالم نیاز به پیوند عاطفی دارد و احساس امنیت در کودک پایه‌ای برای سلامت روانی وی می‌باشد.
جان بالبی
به نظر بالبی رابطه ناایمن موجب بی اعتمادی، حساس بودن و نارضایتی هیجانی در روابط عاشقانه می‌شود. اهمیت سبک‌های دلبستگی و تاثیر آن در دوران بزرگسالی در تعاملات بین فردی، امروزه به عنوان یکی از اصلی‌ترین و گسترده‌ترین موضوعات پژوهشی تبدیل گشته است.
در بزرگسالی نیز سه سبک دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا مشخص شده است. طرفداران این نظریه معتقدند به احتمال زیاد سبک دلبستگی کودک تا بزرگسالی ادامه دارد و در روابط بزرگسالی فرد منعکس می‌گردد. روابط دلبستگی نقش بسیار مهمی در احساس امنیت ما دارند. برای کودکان این رابطه ابتدا با والدین برقرار می‌شود، در بزرگسالی دلبستگی با جنس مخالف برقرار می‌گردد. بنابراین سبک دلبستگی، روابط عاطفی و عاشقانه را تحت تاثیر قرار می‌دهد.
بالبی معتقد است که گره‌های هیجانی متقابل که به نزدیکی مادر و کودک منجر می‌شود، نخستین تجلیات دلبستگی محسوب می‌شوند. دلبستگی نگهدارنده، نزدیکی متقابل بین دو فرد در تمام مراحل زندگی است. هیجان نقطه مرکزی دلبستگی است و کیفیت روابط مادر – کودک در دوران کودکی در تحول الگوهای عملی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و روابط نزدیک و صمیمانه در بزرگسالی نیز تحت تاثیر همین الگوهای عملی قرار می‌گیرد. بنابراین افراد مختلفی که سبک‌های دلبستگی متفاوتی دارند تجارب مختلفی را در روابط عاشقانه تجربه می‌کنند.
به طور کلی همانطور که دلبستگی ایمن برای نوزادان و کودکان حائز اهمیت است و منجر به اجتماعی شدن و سازگاری (Compatibility) خوب در نوجوانی می‌شود، در بزرگسالی نیز بین دلبستگی ایمن و روابط با دیگران ارتباط وجود دارد. این موضوع را می‌توان با جنبه‌هایی از تعامل در رابطه در نظر گرفت، از جمله: رضایت از رابطه، مراقبت کردن از همدیگر و الگوهای تعارضی و ارتباطی.
عشق از دیدگاه یالوم
یالوم که یک روان درمانگر وجودی است، معتقد است عشق نوعی از خود بی خودی وسواس گونه (Obsession) و ذهنیتی افسون شده است که تمامی زندگی فرد را در تصرف خود در می‌آورد. معمولا تجربه‌ی چنین حالتی باشکوه است. به عقیده‌ی او انسان بیشتر دلباخته‌ی اشتیاق(Enthusiasm) خویش است تا آنچه اشتیاقش را برانگیخته است. ولی در مواقعی شیدایی و از خود بی خودی، بیش از آنکه لذت بیافریند، پریشانی می‌آورد. عاشق، صورتی خیالی و شاعرانه به معشوق می‌دهد، ذهنش درگیر وسوسه‌ی او می‌شود، اما اگر عشق تنها یک ویژگی حقیقی داشته باشد، این است که هرگز نمی‌ماند، ناپایداری بخشی از ماهیت شیدایی عشق است. از نظر یالوم وسواس عشق، اغلب به نوعی توجه فرد را از افکار دردناک تر دیگر دور می‌کند.
یالوم
از نظر یالوم تجربه‌ی تنهایی اگزیستانسیال، مانند هر نوع ملال، وضعیت ذهنی بسیار ناخوشایندی پدید می‌آورد و به مدت طولانی برای فرد قابل تحمل نیست. از نظر وی هیچ رابطه‌ای قادر به از میان بردن تنهایی نیست. هر یک از ما در هستی تنهاییم. ولی می‌توانیم در تنهایی یکدیگر شریک شویم همان طور که عشق درد تنهایی را جبران می‌کند. بوبر می‌گوید: یک رابطه‌ی خوب و صمیمی، بر دیواره‌های سربه فلک کشیده‌ی تنهایی آدمی رخنه می‌کند، بر قانون بی چون و چرای آن فائق می‌شود و بر فراز مغاک وحشت انگیز عالم، از وجود خود به وجود دیگری پل می‌زند.
رابطه در بهترین شرایط، افرادی را شامل می‌شود که به شیوه‌ای عاری از نیاز با هم ارتباط دارند. عشق بالغانه یا رشد یافته علاوه بر بخشیدن، سایر اجزای اساسی را نیز داراست: توجه، پاسخ گویی، احترام و درک. دوست داشتن یعنی توجه فعال به زندگی و رشد دیگری. فرد باید پاسخ گوی نیازهای دیگری (چه جسمانی، چه روانی) باشد. فرد باید به یگانگی و منحصر به فرد بودن آن دیگری احترام بگذارد، او را همان طور که هست ببیند و به وی کمک کند تا رشد کند و راه خویش را بیابد، آن هم فقط به خاطر خودش، نه با هدف خدمت به او.
از نظر یالوم عشق نوعی منش است. خیلی پیش می‌آید که به اشتباه، پیوند انحصاری با یک انسان را دلیل شدت و اصالت عشق فرض می‌کنیم. ولی چنین عشقی به اصطلاح فروم، عشق نمادین یا خودپرستی بیش از اندازه است و در فقدان توجه و علاقه‌ی دیگران، محکوم به فروپاشی در درون خویش است. در عوض عشق عاری از نیاز، شیوه‌ی فرد برای ارتباط با دنیاست.
افرادی که از تنهایی(Loneliness) وحشت دارند معمولا می‌کوشند این وحشت را از طریق یک شیوه‌ی بین فردی تسکین دهند. آنها نیازمند حضور دیگرانند تا هستی خود را به اثبات برسانند؛ آرزو دارند توسط دیگران بلعیده شوند یا آنکه می‌خواهند دیگران را ببلعند تا درماندگی ناشی از تنهایی شان را فرو بنشانند، اینها در پی روابط جنسی متعدد که کاریکاتور یک رابطه‌ی اصیل است، هستند.
خلاصه اینکه، فردی که در حال غرق شدن در اضطراب تنهایی است، مایوسانه به هر رابطه‌ای چنگ می‌زند. این دست انداختن به سوی هر رابطه، چیزی نیست که او بخواهد بلکه از سر ناچاری چنین می‌کند؛ و رابطه‌ی حاصل از چنین شرایطی برای ادامه‌ی بقاست نه برای دستیابی به رشد و تکامل. طنز تلخ ماجرا اینجاست، آنان که مایوسانه نیازمند آرامش و لذت حاصل از یک رابطه‌ی اصیلند، درست همان‌هایی هستند که کمتر از هرکسی قادر به برقراری چنین ارتباطی هستند.
عشق از دیدگاه فروید
در نظر فروید، عشق اساسا پدیده‌ای جنسی است. هنگامی که انسان به تجربه دریافت که عشق جنسی بالاترین خرسندی‌ها را ایجاد می‌کند و در نتیجه خرسندی جنسی مظهر همه‌ی کامروایی‌ها شد، به ناچار به دنبال این رفت که در مدار جنسی خوشی‌های بیشتری دست و پا کند و شهوت‌های جنسی را هسته‌ی مرکزی زندگیش قرار دهد. در نظر فروید تجربه‌ی عشق برادرانه حاصل میل جنسی است، منتهی در آن غریزه‌ی جنسی به جوششی که با هدف‌های منع شده همراهند، تبدیل شده است. عشق با هدف منع شده در اصل عشق شهوانی بوده است، و هنوز هم در نفس ناهشیار انسان همینطور است.
فروید
فروید مساله آمیختگی و یگانگی (احساس وحدت) را، که جوهر تجربه‌ی عرفانی و ریشه‌ی عمیق‌ترین احساس وصل با شخص دیگر یا با هم نوعان است، عارضه‌ای روانی می‌داند که شخص را به سیل قهقرایی، به سوی حالت خودفریفتگی بی پایان اولیه سوق می‌دهد.
عشق انتقالی (Love Transitional)
فروید عشق را پدیده‌ای غیرعقلانی می‌داند. در نظر فروید عشق غیرعقلانی و عشق به معنی تظاهری از شخصیت انسان بالغ، تفاوتی ندارند. وی در رساله‌ای راجع به عشق انتقالی می‌گوید که عشق انتقالی از نظر اصولی فرقی با پدیده‌ی عادی عشق ندارد. گرفتار عشق شدن همیشه آدمی را به مرز نابهنجاری می‌کشاند، همواره با کوری در برابر واقعیت همراه است؛ وسواس(Obsession) است، و در زمره‌ی عشق‌های زمان کودکی است که به جوانی یا بزرگسالی انتقال یافته است. عشق به عنوان یک پدیده‌ی عقلانی و منطقی، به عنوان عالی‌ترین موفقیت برای رسیدن به بلوغ، هیچ گاه مورد تحقیق فروید قرار نگرفت، زیرا در نظر او چنین عشقی وجود خارجی نداشت.
عشق فرافکن (Love projective)
از دیدگاه فروید توانایی برقراری روابط ارضا کننده‌ی متقابل، تا حدودی به الگوهای درون فکنی شده‌ی ناشی از تعاملات اولیه با والدین یا سایر افراد مهم مربوط است. این توانایی نیز یکی از عملکردهای بنیادی ایگو است، چرا که رابطه‌ی رضایت بخش بستگی به توانایی ادغام جنبه‌های مثبت و منفی دیگران و خود و حفظ یک احساس درونی از دیگران حتی در غیاب آنها دارد.
فروید خاطر نشان کرد که انتخاب ابژه‌ی محبوب در بزرگسالی، روابط عاشقانه و ماهیت تمامی روابط ابژه‌ای دیگر، عمدتا به ماهیت و کیفیت روابط کودک در سالهای اول زندگی بستگی دارد. فروید در توصیف مراحل لیبیدوی(Libido) رشد روانی جنسی، مکررا به اهمیت روابط کودک با والدین و سایر اشخاص مهم در محیط زندگی اشاره کرد.
در دیدگاه فروید عشق به معنای رابطه‌ای ناخودآگاه نسبت به غیر است. فروید آن را گاه لیبیدو و گاه انتخاب مطلوب و یا رانش (اروس) می‌خواند.
با ارجاع به اصطلاح لیبیدو که فروید آن را در رابطه با اروس قرار می‌دهد، ساحت رانشی آن را مشخص می‌کند. در این صورت عشق مقوله‌ای دفع شده و حاوی قدرتی ناآگاه است. با ارجاع به معنای اخص آن در روان شناسی عشق که غایت آن تعیین این امر است که چگونه فرد به «انتخاب مطلوب عشق خود» نائل می‌آید. یعنی چگونه تخیلات او با مطلوب عشق وی از طریق عقده‌ی ادیپ هماهنگی می‌یابند. این نوع برداشت موجب تمایز میان دو «جریان» مختلف در زندگی لیبیدویی می‌شود: جریان «شهوی» و جریان «مهر و محبت». این دو جریان در لفظ عشق به صورت نامتمایزی وجود دارند، یعنی هم به «محرکات جنسی» اشاره دارند و هم به «محرکات دوستانه و توأم با مهر و محبت». تفکر فروید به نحو قاطعی مفهوم عشق را تغییر داده است و محتوای ناآگاهش را به خوبی نشان داده است، محتوایی که در تقاطع میان رانش، آرزومندی و تعارضات نفسانی قرار گرفته است. هم از این رو است که عشق ادیپی با ریشه گرفتن در قانون زنا با محارم اساس عواطف آدمی را معین می‌سازد.
عشق از دیدگاه روابط شی
نظریه‌های روابط شی به جای سایق‌های غریزی، بیشتر روی روابط میان فردی با اشیای انتقالی تاکید می‌کنند. از دیدگاه کلاین، در این فرایند، ابژه از دست رفته در ایگوی فرد سوگوار، همراه با دیگر ابژه‌های عشقی درونی دوران کودکی تثبیت می‌گردد. تاکید کلاین بر گسیختن گره‌های هیجانی از ابژه از دست رفته نبود، بلکه او بر حفظ و بازسازی روابط درونی ابژه در شخصیت فرد تاکید می‌کند.
عشق از دیدگاه اریک فروم
از نظر فروم علت اینکه می‌گویند در عالم عشق هیچ نکته‌ی آموختنی وجود ندارد، این است که مردم گمان می‌کنند که مشکل عشق، مشکل معشوق(Lover) است، نه مشکل استعداد. مردم دوست داشتن را ساده می‌انگارند و برآنند که مساله تنها پیدا کردن یک معشوق مناسب، یا محبوب دیگران بودن است، که به آسانی میسر نیست.
اریک فروم
در عهد ویکتوریا، همانند بسیاری از فرهنگ‌های باستانی، عشق یک احساس بی پیرایه و شخصی نبود که احتمالا در آینده به ازدواج منجر شود. برعکس، ازدواج بر حسب رسوم متداول زمان انجام می‌گرفت؛ یعنی به وسیله‌ی خانواده‌ی طرفین، یا به وسیله‌ی دلالها. گاه نیز ازدواج، بدون دخالت واسطه‌ها، مطلقا بر اساس ملاحظات اجتماعی صورت می‌گرفت و عشق می‌بایست بعد از ازدواج به وجود آید. از چند نسل گذشته، مفهوم عشق رمانتیک (Romantic love) در دنیای غرب عمومیت یافت. مردم به طور روز افزون به دنبال عشق رمانتیک می‌گردند، یعنی می‌خواهند شخصا عشق خود را بیابند و آن را به ازدواج منتهی کنند. این مفهوم تازه آزادی در عشق، معشوق را در قبال کنش عشق، اهمیت بسیار بخشیده است.
اشتباه دیگر که باعث می‌شود گمان کنیم عشق نیازی به آموختن ندارد، از اینجا سرچشمه می‌گیرد که احساس اولیه‌ی عاشق شدن را با حالت دائمی عاشق بودن یا در عشق ماندن، اشتباه می‌کنیم. اگر دو نفر که همواره نسبت به هم بیگانه بوده اند، چنانکه همه‌ی ما هستیم، مانع را از میان خود بردارند و احساس نزدیکی و یگانگی کنند، این لحظه‌ی یگانگی یکی از شادی بخش‌ترین و هیجان انگیزترین تجارب زندگیشان می‌شود؛ و به خصوص وقتی سحرآمیزتر و معجزه آساتر می‌نماید، که آن دو نفر قبلا همیشه محدود و تنها و بی عشق بوده باشند.
این معجزه‌ی دلدادگی ناگهانی، اگر با جاذبه‌ی جنسی همراه باشد، غالبا به آسانی حاصل می‌شود. اما این نوع عشق به اقتضای ماهیت خود هرگز پایدار نمی‌ماند. عاشق و معشوق با هم خوب آشنا می‌شوند، دلبستگی آنان اندک اندک حالت معجزه آسای نخستین را از دست می‌دهد، و سرانجام اختلاف‌ها و سرخوردگی‌ها و ملالت‌های دو جانبه ته مانده‌های هیجان‌های نخستین را می‌کشد. اما در ابتدا هیچ کدام از این پایان کار باخبر نیستند. در حقیقت، آنها شدت این شیفتگی احمقانه و این دیوانه‌ی یکدیگر بودن را دلیلی بر شدت علاقه شان می‌پندارند، در صورتی که این فقط درجه‌ی آن تنهایی گذشته‌ی ایشان را نشان می‌دهد.
فروم در نظریه‌ی عشق برای انواع عشق تمایز قائل می‌شود، که عبارتند از:
الف : عشق برادرانه ب: عشق مادرانه پ: عشق جنسی ت: عشق به خود ث: عشق به خدا
از نظر وی عشق فعال بودن است، نه فعل پذیری؛ پایداری است نه اسارت. به طور کلی خصیصه‌ی فعال عشق را می‌توان چنین بیان کرد که عشق در درجه اول نثار کردن است نه گرفتن. گذشته از عنصر نثار کردن، خصیصه‌ی فعال عشق متضمن عناصر اساسی دیگری است که همه در جلوه‌های گوناگون عشق مشترک اند. که عبارتند از: دلسوزی، احساس مسئولیت، احترام و دانایی.
از نظر فروم عشق در وهله‌ی نخست بستگی به یک شخص خاص نیست، بلکه بیشتر نوعی رویه و جهت گیری منش آدمی است که او را به تمامی جهان، نه به یک معشوق خاص، می‌پیوندد. اگر انسان فقط یکی را دوست بدارد و نسبت به دیگران بی اعتنا باشد، پیوند او عشق نیست، بلکه یک نوع وابستگی یا خودخواهی گسترش یافته است.
عشق یک استعداد درونی است. با وجود اینکه اکثر مردم فکر می‌کنند علت عشق وجود معشوق است، نه استعداد درونی. در حقیقت آنان فکر می‌کنند که چون هیچ کس دیگری را جز معشوق دوست ندارند، این خود دلیلی بر شدت عشقشان است. این همان اشتباهی است که قبلا به آن اشاره شد. چون مردم نمی‌توانند درک کنند که عشق نوعی فعالیت و نوعی توانایی روح است، خیال می‌کنند تنها چیز لازم پیدا کردن یک معشوق مناسب است و از آن پس همه چیز به خودی خود ادامه خواهد یافت.
عشق از دیدگاه فرانکل
فرانکل معنویت (Spirituality) را از ویژگی‌های انسان می‌داند و معتقد است که وجدان و عشق از رهگذر معنویت مایه می‌گیرند. به عبارت دیگر، او یکی از راه‌های معنا بخشیدن به زندگی را درک و دریافتن فرد دیگری از راه عشق می‌داند که موجب می‌شود انسان از خود فراتر رود. و به این طریق درد و رنج خود را فراموش کند. او معتقد است که عشق تنها شیوه‌ای است که با آن می‌توان به اعماق وجود انسانی دیگر دست یافت. هیچ کس توان آن را ندارد که جز از راه عشق به جوهر وجود انسانی دیگر، آگاهی کامل یابد. جنبه روحانی عشق است که ما را یاری می‌دهد تا صفات اصلی و ویژگی‌های واقعی محبوب را ببینیم و حتی چیزی را که بالقوه در اوست و باید شکوفا گردد، درک کنیم.
ویکتور فرانکل
فرانکل عشق را بر اساس ماهیت درونی انسان به سه مرتبه تقسیم می‌کند:
۱-عشق جنسی، ۲-عشق روانی، ۳-عشق روحانی
عشق جنسی (Sexual love)
در این مرحله، عاشق در بیرونی‌ترین لایه وجودی معشوق، یعنی لایه جسمانی و غریزی او، نفوذ می‌کند و فقط در بند جسم و غریزه است. در آدمی سه لایه جسمانی، روانی و روحانی وجود دارد. در این حالت هم سه نگرش احتمالی موجود است. ابتدایی‌ترین نگرش، معطوف به خارجی‌ترین لایه(جسمانی) است. این لایه، نگرش جنسی است. اتفاق می‌افتد که ظاهر جسمانی شخص دیگر از نظر جنسی تحریک کننده باشد و این تحریک کنندگی، سائق جنسی را در شخصی که از نظر جنسی مستعد است، به کار اندازد و مستقیما بر موجودیت جسمانی او اثر گذارد. در این صورت شخص در حالت هیجان جسمانی است.
عشق روانی
در این مرحله، عشق ورزی عاشق از مرحله جسمی عبور می‌کند و در روان معشوق نفوذ می‌کند. فرانکل در این مورد چنین می‌گوید: یک گام بالاتر از عشق جنسی، نگره‌های شهوی نسبت به یار است. اگر ما موجودیت جسمانی یار را به عنوان بیرونی‌ترین لایه او تصور کنیم، می‌توان گفت که عشق ورزی در این مرحله در لایه عمقی تر بعدی نفوذ می‌کند و وارد ساختار روانی یار می‌شود. این نوع عشق مشابه همان چیزی است که عامه مردم آن را خاطرخواهی می‌نامند و ما خاطرخواه ویژگیهای روانی یار شده ایم. در این مرحله از عشق، دیگر شخص در حالت هیجان جسمانی صرف نیست، بلکه هیجان روانی‌‌اش تحریک شده است. پس نگره شهوانی، نگره به خاطرخواهی معطوف به وجود روانی است اما این نوع عشق هم تا عمق وجود یار نفوذ نمی‌کند. نفوذ در عمق وجود یار با عشق روحانی است.
عشق روحانی
در این مرحله از عشق، عشق ورزی از لایه‌های جسمانی و روانی معشوق می‌گذرد و در روح او نفوذ می‌کند؛ به گونه‌ای که عاشق صفات معشوق را پیدا کرده، خود را فراموش می‌کند. فرانکل می‌گوید: عشق روحانی، تنها شیوه‌ای است که با آن می‌توان به اعماق وجود انسانی دیگر دست یافت و هیچ کس توان آن را ندارد که جز از راه عشق به جوهر وجودی انسانی دیگر راه یابد.
وی نکات جالبی در مورد عشق روحانی مطرح می‌کند که عبارتند از:
۱- معشوق باید یکتا و یگانه باشد؛ عشق تجربه یار است با تمام وحدانیت و تفردش
۲- معشوق قابل جایگزینی نیست
۳- وقتی عاشق به درونی‌ترین لایه‌های معشوق نفوذ کرد، صفات معشوق را دارا می‌شود
۴- در این نوع عشق، عاشق به جسم معشوق توجهی ندارد؛ زیرا این عشق از جسم معشوق فراتر می‌رود و معنای ژرف خود را در هستی معنوی شخصی و در درون او می‌یابد. فرانکل معتقد است که در درون انسان ضمیر ناخودآگاه روحانی و درون آن ضمیر ناخودآگاه متعالی وجود دارد و انسان از این طریق می‌تواند با تعالی ارتباط برقرار کند. حال اگر انسان با این لایه درونی انسانی دیگر ارتباط برقرار کند، از معشوق فراتر می‌رود و اگر فرد خداشناس باشد، عشقش به عشق الهی تغییر می‌کند.
۵- عشق حقیقی و روحانی پایدار است
۶- عاشق، هستی معنوی معشوق را می‌بیند، او معشوق را بر اساس ماهیت واقعی‌‌اش زیبا می‌بیند و اصلا زشتی را درک نمی‌کند.
عشق از دیدگاه فایرستون
از نظر فایرستون (Firestone) بحث بر سر تفکیک عشق سالم (Healthy love) و ویرانگر (Destroyer) است، نه عشق و عدم عشق. فایرستون برای عشق سالم شرایط خاصی قائل است که عبارتند از:
دوسویه بودن
عشق میان دو انسان هم تراز، آنها را سرشار و پربار می‌کند. روابط عاشقانه باید متقارن باشد، یعنی مرد و زن هر دو باید یکدیگر را به نحوی مشابه یا یکسان دوست داشته باشند. اما پیش شرط تحقق این رابطه‌ی متقارن، نوع دیگری از روابط دو سویه است. مرد و زن هر دو باید خودشان باشند و خود و دیگری را موجوداتی مستقل و قائم به خود بدانند، خود و دیگری را واجد ارزش انسانی برابر و بی قید و شرط بدانند. عشق حاصل نمی‌شود مگر آنکه فرد برای خود احترام قائل باشد، و شان محبوب خود را به مثابه انسانی آزاد و برابر حرمت بنهد.
آسیب پذیری (Vulnerability) و وابستگی متقابل (Interdependence)
عاشق از لحاظ روحی به سوی دیگری کاملا گشوده می‌شود. در این وضعیت فرد به لحاظ عاطفی کاملا آسیب پذیر می‌شود. آسیب پذیری یعنی اینکه ما در می‌یابیم به شخص دیگری نیاز و تمایل داریم. همچنین بدان معناست که ما طرف مقابل را به سبب ارزش منحصر به فردی که برای ما دارد مثل خودمان دوست داریم و قدرش را می‌دانیم. بنابراین عشق هم خودخواهانه است و هم غیرخودخواهانه، و این وجه عشق ناشی از آن است که ما به آسیب پذیری خود وقوف می‌یابیم. در عشق سالم، وابستگی به دیگری نه فقط اشکالی ندارد، بلکه ضروری است.
ایده آل سازی (Idealization)
زیبایی و کمال محبوب چه بسا در پس انواع نقاب‌های تدافعی از چشم دیگران پنهان باشد، اما بر چشم عاشق آشکار می‌شود. فایرستون تاکید می‌کند که آسیب پذیری ناشی از عشق به عاشقان این امکان را می‌دهد که بهترین خود را بر دیگری آشکار کنند، به آنها مجال می‌دهد که دست به نوعی ایده آل سازی بزنند. ایده آل سازی به معنای مبالغه در صفات محبوب نیست، بیشتر به این معناست که طرفین یکدیگر را همان طور که واقعا هستند قدر می‌نهند. عشق به معشوق این امکان را می‌دهد که پاره‌ای از ویژگی‌هایش را که خود از وجودشان بی خبر بوده، و عاشق آنها را در وی کشف و آشکار کرده، ببیند و به رسمیت بشناسد. عشق می‌تواند مجالی برای رشد و تکامل مثبت شخصیت افراد نیز فراهم کند.
عشق میان دو انسان هم تراز، آنها را سرشار و پربار می‌کند، هریک از آنها خود را از طریق دیگری تکامل می‌بخشد: فرد می‌تواند به جای آنکه تک و تنها باشد، و در سلول تفرد خود و صرفا با باورها و تجربه‌های خویش محبوس بماند، در وجود دیگری مشارکت کند، و پنجره‌ای رو به سوی جهانی دیگر بگشاید. این گشودگی می‌تواند احساس شادی و خوشبختی عاشق و معشوق را برای ما توضیح دهد: عاشقان، هرچند موقتا، از زیر بار تنهایی‌ای که دیگران به دوش می‌کشند، رها می‌شوند.
منابع :
هنر عشق ورزیدن، اریک فروم، ترجمه پوری سلطانی، انتشارات مروارید
واژگان فروید، پل لوان، ترجمه کرامت موللی، تهران، نشر نی
انسان در جست و جوی معنا، ویکتور فرانکل، ترجمه نهضت صالحیان و مهین میلانی، انتشارات درسا
خلاصه روانپزشکی کاپلان و سادوک، علوم رفتاری / روانپزشکی بالینی، ترجمه فرزین رضاعی، نشر ارجمند
رواندرمانی اگزیستانسیال، اروین یالوم، ترجمه سپیده حبیب، نشر نی
دژخیم عشق، اروین یالوم، ترجمه مهشید یاسایی
درباره‌ی عشق، ترجمه‌ی آرش نراقی، نشر نی
لطفا عاشق شوید، تحلیلی روان شناختی از عشق. منیژه کردلو. تهران. انتشارات سایه سخن

ضدجنسینگی و منابع مطالعاتی

ضدجنسینگی[۱] یا ستیز با تمایلات جنسی (به انگلیسی: Antisexualism) به معنی داشتن دیدی منفی به تمایلات جنسی و مخالفت یا ستیز با میل جنسی در انسان و در نتیجه آن هر گونه آمیزش جنسی است.[۲]

در مذهب

برخی زاهدان پیرو گنوستیسیسم کلیت موضوع را شیطانی می‌دانسته و معتقد بودند می‌بایست از لذت‌های جسمانی بیهوده پرهیز کرد. به زوج‌ها توصیه می‌شد که مجرد بشوند.[۳][۴] طبق برخی منابع، خداشناس مسیحی، اوریجن خود را اخته کرد تا از وسوسه دوری کرده و خود را پاک نگاه دارد.[۵] اسکوپتزی‌ها یکی از شاخه‌های بنیادگرای کلیسای ارتدکس روسی بودند که اقدام به اخته‌کردن و بریدن اعضای جنسی بدن می‌کردند. آنان معتقد بودند که عیسی مسیح زمان مصلوب شدندش اخته شده بود و این اختگی بود که رستگاری را برایش به ارمغان آورد.[۶] بوستون کوربت که در قتل جان ویلکس بوث شریک بود، پس از آنکه توسط فواحش مورد وسوسه واقع شد، خود را اخته کرد.[۷] آن لی بنیان‌گذار شیکرز بود که یکی از شاخه‌های بنیادگرای پروتستانتیسم و مخالف هر گونه عمل جنسی حتی به منظور تولید نسل بود. شاخه شیکرز بیش‌تر با حاملگی مخالف بود تا هر عمل دیگر.[۸] جان‌هاروی کلاگ، ایجادگر «برگه ذرت» با هر گونه فعالیت جنسی، به‌ویژه خودارضایی مخالف بود.[۹] در رمان جاده منتهی به ولویل (The Road to Wellville) زندگی وی مورد طنز و طعنه واقع شده‌است.[۱۰] پدر دیواین، بنیان‌گذار جنبش جهانی مأموریت صلح، پرهیز دینی از فعالیت‌های جنسی و ازدواج را تبلیغ می‌کرد و معتقد بود شیءانگاری جنسی برخاسته از شرایط نامساعد اجتماعی و سیاسی است.[۱۱]
خارج از مذهب
این بخش section از این مقاله احتمالاً حاوی تحقیق دست اول است. لطفاً با تأییدپذیر کردن ادعاهای موجود به وسیلهٔ ارجاع‌های درون‌خطی آن را بهبود دهید. عبارت‌هایی که تنها تحقیق دست اول باشند باید حذف شوند.

باشگاه مخالفان لاسیدن (Anti-Flirt Club) در ایالات متحده آمریکا و در دوره میان‌دوجنگ بنیادگذاری شد[۱۲] تا از زنان در برابر دست‌درازی جنسی مردان در خیابان‌ها و اتومبیل‌ها محافظت کند.[۱۳][۱۴][۱۵]

وب‌گاه مخالفان سکس به نام Antisex.info وجود دارد که توسط یوری لیونیدوویچ نسترنکو پایه‌گذاری شده‌است.[۱۶] وی پس از به راه انداختن یک تالار گفتگوی اینترنتی در ۱۹۹۵ به عنوان یک مخالف سرسخت سکس شناخته شد.[۱۶][۱۷][۱۸][۱۹][۲۰][۲۱][۲۲] وی و طرفدارانش معتقدند توانسته‌اند یک جنبش جهانی علیه سکس به راه بیندازند.[۲۰] در حالی که شعارشان «نه به سکس» است، سخنگویشان[نیازمند منبع] می‌کوشد به مردم بفهماند که هیچ کشش جنسی‌ای آن قدر قوی نیست که نتوان آن را با استدلال عقلی رد کرد یا کمینه با پرهیز روانی آن را تغییر داد.[نیازمند منبع] برخی اعضای این گروه اظهار کرده‌اند که با موفقیت توانسته‌اند جلو امیال جنسی خود رابگیرند.[۲۰]
در ادبیات

رمان ۱۹۸۴ نوشته جورج اورول در بر دارنده پادآرمان‌شهری است که در آن گروهی از جوانان حزب از هر گونه آمیزش جنسی دوری می‌کنند.[۲۳]
فیلم مرد خرابکار در آینده‌ای اتفاق می‌افتد که در آن آمیزش جنسی توسط «آقای راجرز شیطان‌صفت»، یکی از شخصیت‌های بلندپایه، ممنوع شده‌است. تولید نسل در آزمایشگاه صورت می‌گیرد و تجربه سکس توسط واقعیت مجازی بازسازی می‌شود.

جستارهای وابسته

ملیت‌ستیزی Antinatalism
بی‌جنس‌گرایی
ریاضت
Cathar Perfect
Celibacy
گنوستیسیسم
The Kreutzer Sonata
مخالفت با پورنوگرافی
رهبانیت
Prude
پیوریتن‌ها
شهوت‌هراسی Erotophobia
شهوت‌دوستی Erotophilia
پرهیز جنسی
واپس‌رانی تمایلات جنسی
شیکرز Shakers
اسکوپتزی Skoptsy
انکار خود Self-denial
ازدواج بدون وصال
جنبش مثبت‌انگاری سکس

Antisexualism
From Wikipedia, the free encyclopedia
Jump to navigation
Jump to search
Not to be confused with Asexuality or Anti-sexism.

This article needs additional citations for verification. Please help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed.
Find sources: "Antisexualism" – news · newspapers · books · scholar · JSTOR (September 2011) (Learn how and when to remove this template message)

Antisexualism is opposition or hostility towards sexual behavior and sexuality.[1]

Other terms whose meanings overlap or are synonymous or interchangeable with antisexualism include sex-negativism,[2] sex-negative movement,[3] sex-negativity,[4] antisexuality,[5] demonization of sex[6] or as an adjective, anti-sex or sex-negative.[7][8] In a broader scope, it may refer to a general opposition to sexuality,[9] especially tending to reduce or eliminate the sex drive or sexual activity[10] or a prudish and coitophobic force in society that suppress sexual freedom and disseminate antisexual opinions.[11][12] When such an aversion involves hatred it is sometimes termed miserotia or miserotism.[13]
Religious

Some forms of early ascetic Gnosticism held all matter to be evil, and that unnecessary gratifications of the physical senses were to be avoided. Married couples were encouraged to be chaste.[14][15] The Skoptsys were a radical sect of the Russian Orthodox Church that practiced castration and amputation of sexual organs. The Skoptsy believed that Christ had been castrated during his crucifixion, and it was this castration that brought about salvation.[16] Boston Corbett, who was involved in killing John Wilkes Booth, castrated himself after being mocked and tempted by prostitutes.[17] Ann Lee was the founder of the Shakers, a radical Protestant sect that opposed procreation and all sexual activity. The Shakers were more opposed to pregnancy than anything else.[18][better source needed] Father Divine, founder of the International Peace Mission Movement, advocated religious abstinence from sex and marriage and taught that sexual objectification is a root cause of undesirable social and political conditions.[19]
Anaphrodisiacs

John Harvey Kellogg, the inventor of the "corn flakes" variety of breakfast cereal, was opposed to all forms of sexual activity, especially masturbation.[20] The Road to Wellville satirized his life and practices.[21] According to some sources, the early Christian theologian Origen castrated himself to avoid temptation and remain pure.[22]
Movements

This section possibly contains original research. Please improve it by verifying the claims made and adding inline citations. Statements consisting only of original research should be removed. (August 2013) (Learn how and when to remove this template message)

The most popular venue of antisexuals is the Antisex.info (Antisexual Stronghold) website founded by Yuri Nesterenko.[23] He has been widely recognized as the leading antisexual activist since he launched a FidoNet-based antisexual community in 1995.[23][24][25][26][27][28][29] The community claims to have created the International Antisexual Movement (IAM).[27] While putting forward the slogan "Say No to sex", the spokesmen[citation needed] of the IAM endeavor for people to understand that no sexual urges are so violent that they may not be deterred through mental reason, or else transformed through abstinence.[citation needed] Some members of the IAM say they have successfully overcome the desire for sex.[27]
Fictional

The Junior Anti-Sex League, in George Orwell's dystopian novel Nineteen Eighty-Four, was a group of young adult Party members devoted to banning all sexual intercourse.[30]
The film Demolition Man takes place in a future in which sexual intercourse is banned by the high-ranking "Evil Mr. Rogers" character, Dr. Cocteau. Reproduction is achieved clinically and the experience itself is simulated through virtual reality.

Антисексуальность — термин, служащий для обозначения и описания:

взглядов кого-либо, кто является антагонистом сексуальности как таковой;
движения против всех форм сексуальности.

Людей, так или иначе поддерживающих антисексуализм или являющихся его пропагандистами, можно называть и характеризовать словом «антисексуал». Однако следует заметить, что термин «антисексуализм» редко используется самими антисексуалами. Чаще встречается употребление слов «антисексуал» и «антисекс».

Общая характеристика

Во времена, исторически предшествовавшие Новому времени, антисексуализм находил выражение в религиозных формах, но на современном этапе он, как правило, встречается в виде вполне светского проявления воли, направленной на реформирование общества. Большинство антисексуальных людей убеждены в том, что сексуальность — разновидность зависимости (наподобие алкогольной, наркотической и т. п.), приводящая к отрицательным последствиям как на физическом, так и социальном уровне; приводящая к разрывам человеческих отношений, вынуждающая людей прибегать ко лжи и обману для достижения сексуального удовлетворения и связанных с ним удовольствий. Антисексуал, отказывающийся от сексуальной жизни, считается воздерживающимся от секса из неких соображений, но не обязательно характеризуется асексуальностью. Некоторые антисексуалы убеждены, что сексуальность является причиной многих мировых проблем.
Основания для антисексуальности как убеждения

Движение антисексуалов — это движение, в рамках которого люди объединяются в группы с целью взаимной поддержки, обсуждения вопросов антисексуализма и способствования ему как образу жизни. Следует ещё раз заметить: антисексуалы не обязательно должны быть асексуалами, основания их антисексуальности происходят из рациональной аргументации или морали, которых они придерживаются.

Социологи отмечают, что большая часть антисексуалов — студенты и молодые клерки. Почему же от секса отказываются именно образованные люди — цвет и будущее нации?
— Секс задушат в зародыше // Мегаполис-Новости : Еженедельная газета / Игорь Дудинский. — М.: ООО ОИД «Медиа-Пресса», 26 апреля 2005. — № 17 (422). — С. 4.

Вот примеры утверждений, которые приводят некоторые антисексуалы:

Сексуальность (сексуальные проявления) усложняет взаимоотношения (например, когда люди начинают проявлять враждебность друг к другу только потому, что их сексуально привлекает один и тот же человек).
Секс может препятствовать духовному развитию личности.
Сексуальные желания заставляют людей ставить примитивный инстинкт на более приоритетную позицию, чем интеллект (всего один пример: по всему миру люди продолжают беспорядочные и опасные половые контакты со случайными партнёрами, несмотря на то, что сами знают об опасности ЗППП).
Сексуальность проявляется и утверждается в человеческом сознании тем, что в мозгу выделяются нейрохимические вещества, сравнимые по воздействию с наркотическими веществами, вызывающими зависимость.
Сексуальное восприятие часто приводит к конфликтам и нетерпимости среди групп с различными сексуальными предпочтениями (например, гомофобия).
Сексуальные желания могут на самом деле представлять собой ложные установки, на подсознательном уровне навязываемые индивидууму обществом, как истинные, вследствие чего человек чувствует необходимость соотносить свою сексуальность с идеологическими и институциональными сексуальными установками, принятыми в обществе.
Сексуальность как таковая не имеет смысла, потому что она излишне усложнена для своих функций: разнообразие ориентаций, причуд, фетишей и в особенности отклонений, признаваемых деструктивными (как, например, садизм, педофилия, опасный секс), создают впечатление о человеческой сексуальности, как слишком запутанной для практических целей.
Сексуальность провоцирует неадекватное (враждебное) восприятие тех людей, которые не выглядят сексуально привлекательными.

Кроме того, можно отметить следующее:

Некоторые антисексуалы не делают различий между добровольным и вынужденным половым контактом, считая секс средством подавления личности и способом психологических манипуляций, игрой на слабостях психики полового партнёра.
Некоторые антисексуалы усматривают связь между ничем не сдерживаемым репродуктивным поведением, истощением ресурсов и ухудшением состояния окружающей среды, то есть в том или ином смысле выступают против увеличения численности населения Земли.
Некоторые антисексуалы высказывают точку зрения, что материнство как идеологический конструкт используется в качестве средства для подавления и подчинения женщины. Этот аргумент используется также сторонниками безбрачия, а для ряда антисексуалов является одним из оснований для разделения убеждений чайлдфри.

Лидер российских антисексуалов Юрий Нестеренко на вопрос корреспондента газеты о причинах неприятия секса ответил, что рассматривает половое влечение как аддиктивное расстройство:

Секс — наркомания, протекающая по классическому сценарию, с привыканием, ломками и неконтролируемыми поступками. Отличие любителей секса от наркоманов только в том, что у первых наркотик вырабатывается самим организмом. Ещё Гиппократ называл любовь безумием. … У человека разумного истинным смыслом жизни должно быть творчество, познание и самосовершенствование.
— Занятия любовью разрушают личность // Мегаполис-Новости : Еженедельная газета / Главный редактор Игорь Дудинский. — М.: ООО ОИД «Медиа-Пресса», 26 апреля 2005. — № 17 (422). — С. 4.

Антисексуальное движение в России
Silk-film.png Внешние видеофайлы
Ю.Л.Нестеренко, С.Агарков, Т.Арно и др.
Silk-film.png Жизнь без секса (документальный фильм об антисексуальном движении, ОРТ)

Пожалуй, самым известным российским антисексуалом является Юрий Нестеренко, основавший в 1995 году эхоконференцию RU.ANTISEX в сети Фидонет, где начало формироваться антисексуальное интернет-сообщество и велись тематические дискуссии; а также составивший FAQ эхоконференции.

В 1999 году был создан сайт «Antisexual Stronghold» (русская и английская версии), его гостевая книга также стала местом общения антисексуалов.

Впоследствии это название перенял ныне действующий сайт Antisex.info, и, начиная с 2006 года, его форум является основным местом общения русскоязычных антисексуалов. Более подробная история сообщества — см.

Движение антисексуалов занесено в Россию из США, где вовсю открываются центры для лечения людей от сексуальной зависимости (англ.)русск.; целомудренные же браки получили широкое распространение в Японии[1]. И всё же именно российские антисексуалы объявили о создании Международного Антисексуального Движения (International Antisexual Movement, IAM), однако оно всё еще находится на стадии зарождения и не представляет собой единой силы. Более того, активное объединение антисексуалов затруднено тем мировоззренческим моментом, что само это объединение во многом строится на отрицании. С другой стороны, сексуальность человека не является чем-то настолько единым и конкретным, чтобы этому можно было организованно противостоять.
В массовой культуре

Секс едко высмеивается в некоторых произведениях Станислава Лема («Осмотр на месте», «Футурологический конгресс», «Sexplosion» и др.)
Антисексуалы и асексуальные цивилизации часто фигурируют в произведениях Юрия Нестеренко, одного из активистов IAM («Крылья», «Рильме гфурку», «Время меча», «Пилот с Границы» и др.).
Произведение «Ревнивый Бог» (1964) Джона Брейна является хорошим примером рассмотрения полового акта как греха.
Антисексуальные идеи лежат в основе повестей Л. Н. Толстого «Крейцерова соната» и «Дьявол».
В романе «1984» Джорджа Оруэлла антисексуальности уделено много внимания.

منابع مطالعاتی ضدجنسینگی

Виктор Хлыстун. Химический секс // Психология зависимости: Хрестоматия / Сост. К. В. Сельченок. — Мн.: Харвест, 2005. — С. 88-95. — 592 с. — (Библиотека практической психологии). — Доп, тираж 5 000 экз. — ISBN 985-13-2636-4.
Секс как наркотик // Психология зависимости: Хрестоматия / Сост. К. В. Сельченок. — Мн.: Харвест, 2005. — С. 242-248. — 592 с. — (Библиотека практической психологии). — Доп, тираж 5 000 экз. — ISBN 985-13-2636-4.

John Ince (2005), The politics of lust, Prometheus Books, p. 11, ISBN 978-1-59102-278-7, "consists of any negative response directed at sex organs or harmless sex expression"
Schmit, Timaree. "Philly collective talks sex-positive resistance in American politics". Archived from the original on 2017-06-06.
"The HIV drug dispute highlights the danger of the conservative case for gay rights". www.newstatesman.com. Archived from the original on 2017-12-22.
Rubin, Gayle. "Thinking sex: Notes for a radical theory of the politics of sexuality." Social Perspectives in Lesbian and Gay Studies; A Reader (1984): 100-133.
Berer, Marge. "Sexuality, rights and social justice." Reproductive Health Matters 12.23 (2004): 6-11.
Dillon, M. C. "Sex objects and sexual objectification: Erotic versus pornographic depiction." Journal of Phenomenological Psychology 29.1 (1998): 92-115.
"Another GOP Lawmaker Got Caught In A Sex Scandal. Here's Why You Should Defend Him". 29 November 2017. Archived from the original on 22 December 2017.
Shrage, Laurie. "Exposing the fallacies of anti-porn feminism." Feminist Theory 6.1 (2005): 45-65.
"Definition of "antisexuality"". Collins English Dictionary. Archived from the original on 2012-10-29.
"Definition of ANTISEX". Merriam-Webster. Archived from the original on 2013-01-31.
Gescinska, Alicja A. (2010). "Sex in transition: anti-sexuality and the church in post-communist Poland" (PDF). In Clarke, Gemma; McQueen, Fiona; Pnacekova, Michaela; Sahli, Sabrina (eds.). Examining aspects of sexualities and the self (Conference). Critical Issues. 121. Oxford, UK: Inter-Disciplinary Press. pp. 87–94. hdl:1854/LU-924760. ISBN 978-1-84888-020-7. 924760. Retrieved March 12, 20136th Global Conference : Sexualities : Bodies, Desires, Practices
Kon, Igor S. "Sexual culture and politics in contemporary Russia". Sexual counter-revolution in Russia. Russia: Fatekh Vergasov’s electronic library. Archived from the original on 2012-01-13. Retrieved 2013-03-12. "The current anti-sexual crusade is only the top of the iceberg. Under the guise of a moral renaissance, Russian Orthodoxy and its allies are trying to restore censorship and administrative control over private life."
Houdini, I. V., and X. Merlin. "Of Sex and Fear." Word Ways 7.2 (1974): 19.
Sunshine, Glenn S. (2009). Why You Think the Way You Do: The Story of Western Worldviews from Rome to Home. Zondervan. p. 47. ISBN 9780310292302. Archived from the original on 2014-01-05.
See Book of Thomas the Contender, Acts of Thomas; also Spiritual marriage
Friedman, David M. (2008). A Mind of Its Own: A Cultural History of the Penis. Simon & Schuster. pp. 36–37. ISBN 9781439136089. Archived from the original on 2014-01-05.
Tanner, Beccy (2013-02-11). "Boston Corbett moved to Kansas after John Wilkes Booth shooting". The Wichita Eagle. Archived from the original on 2013-10-29.
Gopnik, Adam (2006-02-13). "Shining Tree of Life". The New Yorker. Archived from the original on 2013-12-05.
Watts, Jill (1992). God, Harlem U.S.A.: The Father Divine Story. University of California Press. p. 66. ISBN 9780520916692. "All disciples subscribed to Father Divine's teaching that sex was a sin that drained the body of "spiritual energy", making the individual vulnerable to disease and death. Even followers who lived outside 72 Macon Street practiced celibacy."
Taormino, Tristan (2004-05-11). "Come for a Cause". The Village Voice. Archived from the original on 2010-09-09.
Hicks, Chris (1994-11-01). "Film review: Road to Wellville, The". Deseret News. Archived from the original on 2015-06-06.
Rothwell, Nicholas (2008-08-23). "The Way of All Flesh". The Australian. Archived from the original on 2014-12-16.
Чудакова, Алиса (July 7, 2008). Против секса (in Russian). Interfax. Retrieved 2013-02-20.
Арефьева, Татьяна (November 8, 2007). Жизнь без секса [Life without sex] (in Russian). Атмосфера № 67. Archived from the original on 2014-03-01.
An anonymous author (2003-01-27). Жизнь без секса [Life without sex] (in Russian). Газета «Сегодня», Выпуск №19 (1364). Archived from the original on 2014-02-28.
Мы не спустим!. Moulin rouge (in Russian). Moscow: Rodionov Publishing House. May–June 2006. Archived from the original on 2014-03-02.
(in Russian) Теория невероятности. Жизнь без секса Archived 2013-03-07 at the Wayback Machine (a documentary)
Reitschuster, Boris (2000-11-06). "RUSSLAND: No sex, please!". Focus (in German). Hubert Burda Media (45). Archived from the original on 2014-03-09.
"Giới tính thứ tư - Những thiên thần hay chỉ là những bệnh nhân?" (in Vietnamese). YuMe. Archived from the original on 2012-06-14.
O'Neill, Brendan (2009-05-17). "Inalienable Right to 'Excessively Noisy Sex'". Toronto Star. Archived from the original on 2016-03-04.

همجنس گرایی در ادیان ابراهیمی

اختلالات روانی در زندگی زناشویی 

سه اختلال روانی که سم زندگی زناشویی هستند :

  1. نارسیسیزم (خودشیفتگی) : می‌خوام برای من باشه. می‌خوام تنهایی منو پر کنه.می خوام رفتارش درست بشه. چرا اونی نمیشه که من می‌خوام. چرا مثل من فکر نمیکنه؟
  2. مازوخیسم (آزارپذیری) : اذیتم میکنه، چون دوستم داره نمیتونم ولش کنم، آخه دوسش دارم بدون اون با تنهایی چه کار کنم. حرفهای مردم چی میشه.
  3. پارانویا (بدگمانی): بهش اعتماد ندارم. حتما داره بهم خیانت میکنه. گوشیشو باید چک کنم. لباساشو چک کنم بهتره. تعقیبش کنم، ببینم با کی قرار عاشقانه گذاشته.

پیر آبلار Peter Abelard

آبلارد و هلوئیز

پتروس آبلاردوس (به لاتین: Petrus Abaelardus) (زادهٔ ۱۰۷۹ میلادی - درگذشتهٔ ۲۱ آوریل ۱۱۴۲) روشنفکر و نویسندهٔ فرانسوی در قرن یازدهم میلادی است. وی اگرچه گولیارد بود، به عنوان نخستین روشنفکر بزرگ مدرن- در حدود گنجایش این اصطلاح در قرن دوازدهم- شناخته می‌شود. او در ۲۱ آوریل سال ۱۱۴۲ در صومعهٔ سن مارسل در شالون سور سون از دنیا رفت. زندگی این اندیشمند قرون وسطی، نظریه‌های ارزشمندی را دربارهٔ نوع زندگی و تفکرات قشر فرهیختهٔ آن زمان در اختیار ما قرار می‌دهد.

زندگی‌نامه

مرد برتون[۱]/ که در سال ۱۰۷۹ در لوپاله از توابع نانت به دنیا آمده بود، از خانوادهٔ اشرافی خرده پایی بود که پیدایش اقتصاد پولی زندگی را برای آن‌ها سخت کرده بود. آبلارد با طیب خاطر یک شغل نظامی را به برادرانش واگذاشت و خود به مطالعه پرداخت.

اندیشه‌های آبلارد

آبلارد، از منتقدان نظریهٔ واقعی دانستن امور کلی بود و ضمن دفاع از اصالت مفهوم (مفهوم گرایی)، کلیات را فقط حائز وجود ذهنی می‌دانست. او بر اهمیت عقل در اعتقاد دینی تأکید کرد و با کاربرد ماهرانهٔ منطق و جدل در آموزه‌هایی مانند تثلیث و کفاره، روحی تازه به مباحث الهیات دمید، هرچند مخالفت‌هایی نیز برانگیخت. آبلارد از نانت به پاریس آمد و در آنجا کشاند و آنجا گیوم دو شامپو استاد پاریسی را مورد حمله قرار داد. او از این جهت شهرت بسیار به دست آورد و در جوانی به درجه استادی رسید. با وجود همهٔ مشکلاتی که پیرامون نظریهٔ وی دربارهٔ تثلیث، وجود داشت، وی یکی از مفسران بزرگ انجیل به‌شمار می‌رفت. شاید بیش‌ترین شهرت وی به خاطر تفسیرش بر کتاب حزقیال است، نه فقط به خاطر آن که وی درس گفتارهایش را در این باره، در زمان بسیار کوتاهی تهیه کرد، بلکه به دلیل آن که وی این کار را در مقابله با استادش، آنسلم لائونی به انجام رساند. متأسفانه، این کتاب ناپدید شده است؛ با این همه، تفسیر آبلارد بر نامهٔ رومنز اکنون در دست ماست. اگرچه دربارهٔ ماهیت تفسیر آبلارد، بسیار می‌توان سخن گفت، شهرت تفسیر او بر نامهٔ رومنز به خاطر ضمیمهٔ کوتاهی است که بر بند ۲۶–۱۹: ۳ افزوده است. آبلارد در این بخش کوتاه، سؤال می‌کند که چگونه مرگ و بازگشت مسیح می‌تواند بر رستگاری مؤمنان، تأثیرگذار باشد. پاسخ او به این سؤال، آن است که خداوند به واسطهٔ عمل مسیح، مسیحیان را با رشتهٔ عشق، به خود پیوند داده است؛ و کسانی که ایمان می‌آورند، برانگیخته می‌شوند تا همان گونه که مسیح، عشق می‌ورزید، عشق بورزند. آنچه آبلارد انجام داد، آن بود که عشق را با تقوا و درستی، یکی کرد. کسانی که عشقشان و انگیزه‌شان را از مسیح، الگو گرفته‌اند، آزادی از گناه و رستگاری را برای خود می‌خرند. چنان‌که در بسیاری از آثار آبلارد می‌توان دید، این نگاه به «کفاره» به سادگی، پذیرفتنی نبود. حتی اندیشمندان امروز نیز این دیدگاه آبلارد را نادرست و نابسنده می‌دانند. مسئلهٔ مشخص در این جا، آن است که آبلارد، قدرت رستگاری بخشی مسیح را در عمل مؤمن «کفاره» است. با این حال، خواننده باید این تفسیر آبلارد را با احتیاط بپذیرد. آثار مهم دیگری که آبلارد نوشته است، عبارتند از بله و خیر، گفتگوی فیلسوف با یک یهودی و یک مسیحی، و تاریخ مصائب. «بله و خیر» روش الاهیاتی آبلارد را به ما نشان می‌دهد: شک به پژوهش می‌انجامد، و این خود نهایتاً به حقیقت می‌رسد. روش فوق، نشان دهندهٔ این حکم آبلارد است که «به هیچ چیز نمی‌توان ایمان آورد، مگر آن که نخست آن را فهمید.» این حکم، عکس حکم مشهور سنت آنسلم است که می‌گفت «من نمی‌فهمم که ایمان بیاورم، بلکه ایمان می‌آورم تا بفهمم.» «گفتگوی فیلسوف با یک یهودی و یک مسیحی» شیوهٔ روش پژوهش در روند این بحث را به ما نشان می‌دهد. «تاریخ مصائب» از آن جهت جالب است که یک زندگینامهٔ خودنوشت است. تعدادی سروده‌های مذهبی و چند نامه نیز از وی به دست ما رسیده‌است. یکی از جالب‌ترین آثار آبلارد، کتاب اخلاق اوست، که به نام «خود را بشناس» مشهور است. این کتاب، به دقت نشان دهندهٔ دلبستگی او به هلوییز است. زمانی که آبلارد در نوتردام بود، هلوییز، معشوقهٔ پنهانی وی بود. پس از آن که این رابطه فاش شد، آبلارد را اخته کردند و هلوییز نیز به دیری فرستاده شد. در خلال این دورهٔ پرتنش، هلوییز در نامه‌ای به آبلارد نوشت که او هم احساس گناه و هم احساس بیگناهی دارد؛ زیرا اگرچه کلیسا عمل او (هلوییز) را تقبیح کرده، نیت او (عشقش به آبلارد) پاک بود. جدای از این نکته که آبلارد، هیچ‌گاه نپذیرفت که کتاب اخلاقش در پاسخ به دغدغه‌های هلوییز است، اما در آن جا بحث می‌کند که اعمال، بر اساس نیتی که در پس آن‌ها نهفته است، خوب یا شر به حساب می‌آیند. البته این بدان معنا نیست که ارزش اخلاقی نیات شخص، دلبخواهانه توسط خود وی، تعیین می‌شود؛ چرا که نیات باید با معیار قانون الاهی محک زده شوند. مراد آبلارد آن است که گناه، همانا سرسپردن به ارادهٔ شیطانی است. نادرستی‌های این نظریه را به سادگی می‌توان نشان داد؛ اما باز باید به دقت به سخن آبلارد؛ گوش فرادهیم. شاید بگوییم که یکی از بزرگ‌ترین مشکلات آبلارد، میل وافر او به تأکید بیش از اندازه‌اش بر دیدگاه‌های خاص بود؛ در نتیجه دشمنانش نیز پیوسته متعرضش می‌شدند؛ با وجود این، باید اذعان کرد که پیرو اندیشه‌های آبلارد، جنبه‌های خاصی از الاهیات مسیحی، بیش از گذشته در معرض توجه قرار گرفتند. آرای بدیع او، دربارهٔ «تثلیث»، «کفاره» و «رابطهٔ میان اعمال و نیات» با عقاید رایج در الاهیات مسیحی، متفاوت بود و به همین دلیل، آرای او از سوی شورای سوآسان، محکوم شد.

هلوئیز

هلوییز د اژونتی (Héloïse d’Argenteuil) معشوقه پیر آبلار و یکی از طرفین رابطه‌ای است که به عنوان یکی از معروف‌ترین روابط عاشقانه دنیای غرب شناخته می‌شود. هلوییز در تاریخ ۱۶ مه (۲۶ اردیبهشت) سال ۱۱۰۰–۱۱۰۱ میلادی (به روایتی دیگر شاید ۱۰۹۰ میلادی) به دنیا آمد و بعدتر به اجبار زمانه عمر خود را به عنوان یک راهبه در کلیسا گذراند. ماجرای رابطه عاشقانه او با آبلار دستمایه آثار هنری و آثار ادبی فراوانی در اروپا بوده‌است. او در سال ۱۱۶۴ میلادی از دنیا رفت. مقبره او در حال حاضر در کنار قبر آبلار در یک آرامگاه مشترک در قبرستان پرلاشز واقع شده و به عنوان یکی از دلایل اصلی رونق پرلاشز دانسته می‌شود.

زندگی‌نامه

هلوییز در پاریس به دنیا آمد. او در نوجوانی بسیار به تحصیل علاقه داشت و در این زمینه بسیار موفق بود و هم‌زمان به چند زبان صحبت می‌کرد. در این زمان هلوییز با دایی خود به نام فولبر در یک صومعه زندگی می‌کرد. آبلار که از استادان برجسته پاریس در آن زمان بود، تمایل به تصاحب ابن دختر زیبا پیدا کرده بود. او پیشنهاد اقامت در آن صومعه در ازای پرداخت پول و تعلیم دختر خواهرش را به فولبر داد. فولبر که می‌دانست آبلار از استادان سرشناس شهر است، توافق کرد که هلوییز تحت سرپرستی و تعالیم او تربیت شود. اما آبلار خیلی زود بنای رابطه عاشقانه‌ای را با هلوییز بنیان گذاشت. این رابطه عاشقانه پس از مدتی باعث رسوایی این دو شد و فولبر پس از باخبر شدن، ناچار به اخراج آبلار شد. آبلار که درگیر این عشق شده و خبردار شده بود که هلوییز باردار است، شبانه او را از پاریس به بریتانی نزد خواهرش فرستاد نتا وضع حمل کند. آبلار با فولبر توافق کرد که پنهانی با هلوییز ازدواج کند. پس از زایمان و بازگشت هلوییز به پاریس، آن دو مخفیانه ازدواج کردند. اما خبر ازدواج آنها لو رفت. هلوییز ازدواجش را انکار کرد و به توصیه آبلار خود را به شکل یک راهبه ساکن صومعه کرد. آن دو مخفیانه با هم دیدار می‌کردند تا اینکه این رابطه مخفیانه نیز لو رفت و فولبر تصمیم گرفت تا از آبلار انتقام بگیرد. فولبر شبانه به اقامتگاه آبلار رفتند و او را از مردی ساقط کردند. هلوییز به ناچار زندگی‌اش را وقف کلیسا کرد و تا پابان عمر راهبه شد.

هلوئیز و شاگردی

موافق با نظریات گولیاردها. حتی در آن زمان مراجعی بودند که ازدواج حکما را جایز نمی‌دانستند. هلوئیز خود در نامه‌ای خطاب به آبلارد برای اول بار عشقش را به او ابراز کرد و از او خواست تا فکر ازدواج را از سر بیرون کند. اما آبلارد مخفیانه در کلیسا ازدواجشان را با حضور کشیش فولبر رسمی کرد. اقوام هلوئیز پس از افشای خبر رابطه این دو، به آبلارد حمله کرده و او را مقطوع النسل ساختند. آبلارد پس از این رویداد، به صومعهٔ سلطنتی سن دنی پناه برد. وی هنگامی که برای دفاع ازخود در برابر اتهام ارتداد عازم رم بود، در راه جان باخت. وقتی هلوئیز در ۱۱۶۴ م درگذشت، او رادر پاراکله در کنار آبلارد به خاک سپردند؛ در ۱۸۱۷، بقایای اجساد آن‌ها به گورستان پر – لاشز انتقال یافت.

پیر آبلار

پیر آبلار Peter Abelard  به سال 1079 میلادی در پاله فرانسه به دنیا آمد.
در جوانی به سلک کشیشیان در آمد و در کلیسای بزرگ نتردام با عنوان استاد علوم دینی تدریس می‌کرد. همچنین کرسی استادی دانشگاه پاریس را در رشته فلسفه دارا بود.
کتاب پژوهشی در عشقنامه هلوئیز و آبلار
کتاب پژوهشی در عشقنامه هلوئیز و آبلار
مشاهده
تبلیغ
او علاوه بر مقام استادی، رهبری پیروان فلسفه سوریه را نیز به عهده داشت و در اوج این شهرت و درخشش شگرف بیش از سی و هفت سال از عمرش نمیگذشت.
آبلار تا این زمان به رسم راهبان از زنان کناره گیری می‌کرد و راه عفت در پیش گرفته بود اما واقعه‌ای پیش آمد که او را بیش از پیش مشهور ساخت و آن آشنایی وی با هلوئیز بود.
هلوییز در آن موقع هیجده سال داشت و نزد دایی خود فولبرکه از توانگران شهیر پاریس بود بسر می‌برد. هلوییز دارای هوشی سرشار و چهره‌ای زیبا بود.
یکی مظهر جمال و افسونگری … و آن یک سنبل وقار و دانش و اندیشه …
آبلار بسمت استاد فلسفه هلوییز برگزیده شد، و این آمیزش و نزدیکی بزودی آتشی از مهر و شیدایی را در دل هر دوی آن‌ها برانگیخت.
احکام کلیسا آبلار را از ازدواج باز می‌داشت، ولی او که از جرقه یک نگاه قلبش آتشکده عشق شده بود، زنجیر رسوم و سنن کلیسایی را شکست و پنهانی با هلوییز پیمان زندگی مشترک بست و از این زندگی مخفیانه فرزندی متولد شد.
زمانی که فولبرکه دایی هلوئیز از ماجرا با خبر می‌شود کینه آبلار به دل می‌گیرد. فولبرکه عده‌ای از اراذل و اوباش را اجیر می‌کند و آبلار را از مردی می‌اندازد.
آبلار نیز که اکنون شهرت و اعتبارش مورد استهزای مردم قرار گرفته و غرورش پایمال شده بود به خلوت و تنهایی رو می‌آورد و دیر نشین می‌شود و به تعلیم شاگردان باقی مانده خود می‌پردازد.
آبلار به شاگردان خود تعلیم می‌داد که به عقل اتکا ورزند نه بر عقاید کلیسایی و به چیزهایی که با مندرجات کتاب مقدس تناقض داشت، اشاره می‌کرد. وی عقیده ارتدوکس‌ها را درباره تثلیث نادرست می‌شمرد و نظام اخلاقی جدیدی عرضه می‌داشت که مبتنی بر آزادی اراده آدمی بود.
ارباب کلیسا فلسفه او را مردود شمردند و کتاب وی درباره تثلیث را سوزاندند و وی را تبعید کردند. سرانجام آبلار را مجبور کردند تا بدعت‌های خویش را انکار کند و از اظهارات گذشته خود ابراز پشیمانی کند.
آبلار سال‌های آخر عمرش را در گمنامی و انزوا گذراند. در این مدت کتابی درباره مصیبت‌های خود نوشت و منتخبی از مکاتبات خویش را با هلوئیز گردآوری کرد.
در تمام این سال‌ها هلوئیز نیز راه انزوا و گوشه نشینی در پیش گرفت و همواره عشق و علاقه شدید خود را به آبلار ابراز می‌کرد و از طریق نامه نگاری با او در ارتباط بود.
هلوئیز در نامه‌ای به آبلار چنین می‌نویسد: خدا گواه است که من هرگز از تو چیزی جر تو نخواستم. تنها تو را می‌خواستم نه چیزی را که مال توست و یا تو نمایشگر آنی. من نه چشم به راه زناشویی بودم و نه به لذت می‌اندیشدم و نه به اراده و خواسته‌هایم بلکه می‌دانی که فقط ارضای خواست تو مطلوبم بود.
یا در جایی دیگر علت دیر نشینی‌‌اش را می‌نویسد: من لذت را بر خود حرام کردم تا به اراده ات عمل کنم.                         
آبلار در جواب می‌نویسد: با جدایی تن‌ها، قلب‌هایمان به هم نزدیک تر شد و عشقمان به سبب ناکامی افزون تر گردید.
آبلار در سال ۱۱۴۲ در پاریس درگذشت. پس از درگشت آبلار، هلوئیز تقاضا کرد که جسدش را به وی سپارند تا خود دفن کند. ۲۱ سال بعد نیز هلوئیز درگذشت و خاکسر هر دو را به پاریس بردند و در بقعه واحدی در پر لاشز (Pere la Chaise) به خاک سپردند.

اندیشه

آبلار روح جهانی افلاطون را با روح القدس مقایسه نموده و تناقض گوئی‌های کتاب مقدس را درباره موضوعات مختلف آشکار کرد و در نتیجه مورد تکفیر کلیسا قرار گرفت و کتاب‌هایش طعمه آتش گردید.
می توان گفت اولین شخصیتی که در جامعه اروپایی مفهوم آزاداندیشی را مطرح کرد، پیتر آبلار است. این فیلسوف و ادیب فرانسوی اعتقاد داشت تجلی آزاداندیشی در حوزه ادبیات و علوم انسانی اصولا ناشی از تعقل‌گرایی است و آزاداندیشی و آزادی عبارت است از رها شدن انسان از تقیّد کلیسایی، و سنّت‌های مربوط به کلیسا؛ و رویکرد انسان به تعقل‌گرایی، یعنی عبور از تعبد دین کلیسایی به تعقل فلسفی.
آبلار غیر از این که یکی از بانیان دانشگاه پاریس بود، بنیانگذار ادبیات غیر کلیسایی است که ستایش از انسان در کانون آن قرار دارد مثل«هلوئیز». آبلار نخستین فیلسوفی است که اعلام کرد ایمان جهت مقبولیت خود در برابر عقل باید نیازهای آن را بر آورد و خود را به سلاح دلیل بیاراید.
مهمترین اثر وی کتاب بله و نه (Yes and No) است که مجموعه‌ای است از استدلال‌ها علیه و له بعضی از عقاید عمومی.

عشقنامه‌ی هلوئیز و آبلار

سرگذشت هلوئیز و آبلار داستان عشق و عاشقی شگرف و والایی است که واقعیت و حقیقت دارد و روز و روزگاری که عشق را به جد می‌گرفتند رخ داده است.در سرگذشت اسطوره‌ای این جفت نامدار،آندو برابر نیستند و در واقع هلوئیز است که بیش از آبلار سیمایی افسانه‌ای یافته است.
پیر آبلار پسر برانژه که مردی ادب دوست بود در سال 1079 در شهر نانت فرانسه زاده شد.وی بعد از گذراندن تحصیلات مقدماتی در 20 سالگی برای ادامه‌ی تحصیل رهسپار پاریس شد که در آن زمان شهر کوچکی بود.آبلار در آنجا به آموختن علوم و دانش‌های مختلف مشغول شد و چندی بعد سرآمد همه‌ی دانشجویان و حتی استادانش شد.او مهارت شگرفی در مباحث فلسفی داشت.چندی بعد آبلار در پی اختلاف با استادانش به تاسیس مدرسه و تعلیم اقدام کرد و در چند شهر مدارس خود را تاسیس کرد.اما به سبب کار زیاد وخستگی ناگهان افسرده شد و برای استراحت و فرار از کار به خانه‌ی پدریش بازگشت.
او در شهر خود تدریس را شروع کرد و همچنان استادان خود را نقض می‌کرد و بدانها تهمت می‌بست.تا سر انجام توانست کرسی تدریس استاد را در پاریس به دست بیاورد.
آبلار در زندگی نامه‌‌اش که از زبان خود اوست با غرور و تکبر و فخر فروشی سخن می‌گوید و ما بارها در طول حیات این فیلسوف پر آوازه به این خصلت ناپسند او که در آخر هم موجب سرنگونیش شد بر می‌خوریم.
پیر به تحصیل علوم قدسی یعنی الهیات پرداخت زیرا رقیبش گیوم که یکی از استادانش بود د تدریس آن علم شهرت داشت.و آبلار نمی‌خواست از او عقب بماند.وی به پاریس رفت و در مدارس نتردام به تدریس دیالکتیک و الهیات پرداخت و نزد دانشجویان بسیار شهرت یافت.حتی شاه فرانسه پسرش لویی هفتم را به مدرسه‌ی نتردام فرستاد.آبلار با تدریس و گرفتن حق الزحمه بسیار ثروتمند شد و زندگی مرفهی به دست آورد.
در آن سالها دختر جوانی به نام هلوئیز در پاریس می‌زیست که درس خوانده و بسیار دانا بود و بر چند زبان مسلط بود و در عین حال از زیبایی خاصی بهره مند بود.آوازه‌ی هلوئیز در همه جا پیچیده بود و پیر هم بعد‌ها هنگامی که خود از مشایخ کلیسا شد او را ستود و او را تحسین کرد.هلوئیز با موفقیت تحصیلات مقدماتی را گذراند و همان درس‌هایی را خواند که آبلار نیز آموخته بود.
هلوئیز برای ادامه‌ی تحصیل نزد دایی‌‌اش رفت و در خانه‌‌اش واقع در دیر نتردام اقامت گزید.فولبر-دایی هلوئیز-همه‌ی امکانات تحصیل را برای وی فراهم کرد و در این راه هیچ مضایقه نکرد.آبلار هلوئیز را بار‌ها در رفت و آمد‌هایش و در مراسم مختلف دیده بود.بی گمان حضور دختری جوان و خوش سیما در صومعه‌ی نتردام پاریس برای تحصیل در جمع دانشجویان پسر امری عادی نبود و این امر نادر به انگشت نما شدن هلوئیز در نتردام کمک کرد.که بعد‌ها آبلار در وصف او گفت:"همه چیز برای آنکه عشق برانگیزد داشت.هلوئیز آنقدر که می‌بایست زیبا بود و به سبب فرهیختگی بسیار زنی استثنایی به شمار می‌رفت.علم به معارف ادبی که نزد هم جنسانش سخت نادر است به هلوئیز جاذبه‌ای مقاومت ناپذیر می‌بخشید و به همین سبب آوازه‌ی شهرتش در سراسر فرانسه پیچیده بود."من او را اینچنین آراسته به همه‌ی پیرایه‌هایی می‌دیدم که عشاق را به خود می‌کشند."
گفتنی است که بررسی استخوان‌های هلوئیز زیبایی جسمانی‌‌اش را ثابت کرده است.تردیدی نیست که هلوئیز مظهر آرمان زیبایی زنانه در عصر خود بوده است.
در حقیقت آبلارِ فیلسوف که روزگاری دراز فقط به کار درس و بحث سرگرم بود ناگهان بیداری هوس‌های نفس را حس کرد،چنانکه در همان نامه به دوست،اقرار می‌آورد که یکباره دید آتش عشق و شهوت در نهادش زبانه می‌کشد:" من که همواره در کمال عفت زیسته بودم و آمیزش با زنان پرهیز داشتم ناگهان عنان نفس را از دست دادم و میل شهوت رانی و کام جویی در من بیدار شد و هرچه در طریق فلسفه و الهیات پیش می‌رفتم به سبب این ناپاکی در زندگی از راه فلسفه و قدیسیدن دور می‌شدم و در آتش تب غریزه و هرزگی می‌سوختم."آبلار درباره‌ی هلوئیز می‌گوید:"آرسته به همه‌ی دلفریبی‌ها"...آبلار به هلوئیز می‌گفت:"اگر از هم دورباشیم می‌توانیم با مکاتبه به هم نزدیک شویم."و این بی گمان مزیتی بزرگ برای روشنفکری چون آبلار به شمار می‌رفت!
در این هنگام بخت یار شد و و آبلار از طریق دوستانی با دایی هلوئیز آشنایی یافت و دوستان به فولبر قبولاندند که در ازا وجهی آبلار را در خانه‌‌اش که همجوار مدرسه‌ی آبلار بود پذیرا شود.فولبر پول دوست و غیرتمند در رابطه با آموزش هلوئیز بود و آبلار هر دوی خواسته‌های او را اجابت کرد!
آبلار می‌گوید:"فولبر مرا سرپرست هلوئیز کرد و خواست که در همه‌ی اوقات فراغتم چه در روز و چه در شب به تربیت و تعلیمش بپردازم و وقتی می‌بینم که در اشتباه است از تنبیهش نهراسم."آبلار نیز آرزویی جز این نداشت که با هلوئیز خلوت کند تا بتواند به سادگی و آسانی دل دختر جوان را به دست بیاورد و فروگیردش.بی گمان هلوئیز زود دل از دست داد و پای مقاومتش نماند و در دام عشق آبلار افتاد و این هیچ شگفت نیست.چون هلوئیز 17-18 سال بیش نداشت و آبلار بلند آوازه و خوش سیما بود و آن دو در یک خانه کنار هم می‌زیستند و هلوئیز شاگرد آبلار بود که ارسطوی زمانه لقب داشت!بنابراین طبیعی است که هلوئیز بر آبلار شیفته شده باشد .این عشق که در نخستین دیدار می‌شکفد عشقی توفنده و بنیان کن است که تا واپسین دم حیات هلوئیز همچنان فروزان می‌ماند.
احساسات و عواطف آندو همانند و برابر نیست.یکی نیرنگ باز و پر مکر است و دیگری ساده و پاکدل و لبریز از صفا و صداقت و اخلاص.هلوئیز تا پایان عمر عاشق بی قرار می‌ماند وعشقش ایثارگرانه است و سرشار از فداکاری و جان نثاری.اما آبلار در کار عشق و عاشقی راهی دراز و پر پیچ و خم می‌پیماید و در این سیر و سلوک عشقش تکامل می‌یابد و از فریفتکاری و دلبری به سرسپردگی و دلدادگی بدل می‌شود.
آبلار در زندگی نامه‌‌اش می‌نویسد که هردو غرق در عیش و عشرت بودیم و با دل و جان در هم می‌آویختیم و به بهانه‌ی درس نرد عشق می‌باختیم و حتی او گاه برای اغفال و رفع بدگمانی هلوئیز را میزد تا دیگران چنین بپندارند که استاد بر شاگردش سخت می‌گیرد."این ضربات برای ما شیرین تر از هر مرحم آرامبخشی بود."
این عشق سوزان در مکاتبات آن دو و در ترانه‌های عاشقانه‌ی زیبایی که آبلار برای هلوئیز سروده و آهنگشان را نیز خود ساخته و این غزلیات آهنگدار نام آن‌ها را در سراسر اروپا در دهان‌ها انداخته است،به خوبی انعکاس یافته است.این ترانه‌های عاشقانه که بسیار مشهور شد و نام هلوئیز را بلند آوازه کرد حس حسادت زنان را در حق وی برانگیخت.متاسفانه این ترانه‌ها امروزه از دست رفته‌اند .به استثنای چند ترانه‌ی شکوه آمیز آبلار در شرح درد فراق و هجران و مدیحه‌های مذهبی و عبادیش.
آبلار خود از بی رونقی مجالس درس و بحث خوشنود نبود.اما عشق مجال نمی‌داد که به کار مدرسه بپردازد.شاگردان نیز متوجه تغییر حال و روز استاد شده بودند و می‌دانستند علت چیست و افسوس می‌خوردند.
در واقع آبلار با شناخت هلوئیز و تجربه‌ی عشق دریافته بود که چیزی نیرومند تر ازمنطق و عقل هست که دین وایمان را به باد فنا می‌دهد و بر فنون و فضایل می‌چربد.
سر انجام سخن چینان خبر دو عاشق را به گوش فولبر رساندند.او به خاطر اعتمادی که هم به آبلار و هم به هلوئیز داشت در ابتدا باور نکرد.تا آنکه عشاق پس از چند ما ه عیش و عشرت رسوا شدند بدینگونه که فولبر هلوئیز و ابلار را در حال بوسیدن غافلگیر کرد و ناگفتته پیداست که بر او چه گذشت.فولبر آبلار را از خانه بیرون راند و آبلار که برای اولین بار بود که در این دوران درد جدایی و فراق را می‌چشید...درد عشقی کشید که مپرس.به بیان خود او:"با جدایی تن‌ها قلب‌هایمان به هم نزدیکتر شد و عشقمان به سبب ناکامی افزون تر گردید."حقیقت این است که آبلار برای عیاشی به خانه‌ی فولبر رفت.ولی عاشق دلخسته از آنجا بیرون آمد.
در این هنگام که این دو عاشق به رسوایی رسیده‌اند و دیگر همه می‌دانند که چه پیش آمده است،هلوئیز در می‌یابد که آبستن شده است و بارداری‌‌اش را با شوق و شادمانی به گوش آبلار می‌رساند و از او می‌پرسد که چه باید کرد؟
به بهانه‌ی رهانیدن هلوئیز از جور و برای پنهان داشتن آبستنی او،آبلار با استفاده از غیبت موقت فولبر شبی دزدانه پیش هلوئیز رفت و او را در جامه‌ی زنان راهبه برای آنکه ناشناس سفر کند به برتانی نزد خواهر خویش فرستاد و هلوئیز آنجا ماند تا زمان وضع حمل فرارسید و هلوئیز پسری زایید و بر او نام شگفت "پیر اسطرلاب” نهادند.
در این میان فولبر که از فرار هلوئیز سخت رنجیده بود و به خشم آمده بود در اندیشه‌ی انتقام جویی بود.سر انجام آبلار پس از تولد فرزند بر آن می‌شود که نزد فولبر رفته و عذر تقصیر‌های گذشته بخواهد و قول دهد که همه‌ی بی حرمتی‌ها و خیانت‌های پیشین را جبران خواهد کرد.و پیش او رفت و با همه‌ی غروری که در او بود با مشاهده‌ی درد و رنج پیرمرد در هم شکست.ابلار سر انجام با زبانی چرب و آرام فولبر را رام خود کرد و پذیرفت که با هلوئیز ازدواج کند،به شرطی که ازدواجشان پنهان ماند تا چنانکه خود می‌گفته است:"به شهرتم زیان نرسد."
آنگاه آبلار نزد معشوقه‌‌اش رفت تا او را بیاورد و با او ازدواج کند.و گفتنی است که هر دو کودک را در برتانی رها کردند و به پاریس آمدند و در واقع هلوئیز میان کودک و آبلار،آبلار را برگزید.چیزی که آبلار تصورش را هم نمی‌توانست بکند رد شدن پیشنهاد ازدواجش توسط هلوئیز بود.شخصیت هلوئیز در این لحظه بی نقاب می‌گردد.تا کنون دو مرد پیش خود برایش تصمیم گرفته‌اند و سرنوشتش را تعیین کرده‌اند و بی گمان هر دو می‌پنداشتند که تصمیمشان همواره مورد تایید هلوئیز خواهد بود.مگر تا آن زمان هلوئیز همیشه به میل آبلار عمل نکرده بود؟با او آرمیده بود و از خانه‌ی دایی خود گریخته بود و در خانه‌ی پدری آبلار پناه گرفته بود.اما اینک هلوئیز در گرمای این عشق سوزان پخته شده بود.او می‌خواهد بر سرنوشتی که دیگران برایش رقم زده‌اند غلبه کند و می‌گوید که ازدواج نمی‌خواهد.چه علنی و چه پنهانی.برای بازداشتن از ازدواج دو دلیل می‌آورد."یکی خطری که پس از ازدواج از جانب فولبر تهدیدم می‌کرد و من آن را به جان می‌خریدم و دیگری بی آبرویی‌ای که به زودی به سبب زناشویی نصیبم میشد.سوگند می‌خورد که هیچ سازشو توافقی دایی‌‌اش را آرام نخواهد کرد و من بعد‌ها دانستم که راست می‌گوید"
هلوئیز به آبلار می‌گوید:"آیا تو که روشنفکر و کشیشی می‌خواهی شهوات شرم آور را از مقام و منصب مقدست برتر دانی؟"عالم از زناشویی منع نشده است اما ازدواجش باید پاک باشد.هلوئیز می‌خواهد با برهان ناسازگاری معنوی ازدواج باتفکر و اشتغال به فلسفه و تدریس و تالیف هلوئیز را از ازدواج باز دارد.در این هنگام آبلار 40 ساله بود و هلوئیز تقریبا 18 سال داشت.
اما سرانجام هلوئیز ازدواج را پذیرفت و آن‌ها به عقد هم در آمدند هر یک پنهانی به سویی رفت و آندو دیگر هم را ندیدند مگر در لحظاتی نادر و کوتاه تا ازدواج حتی الامکان پوشیده ماند.فولبر علی رغم قراری که گذاشته شده بود خبر ازدواج را فاش کرد.اما هلوئیز که به قولش پایبند بود ازدواج با آبلار را منکر می‌شد و این باعث خشم فولبر و آزار رساندن وی به هلوئیز می‌شد.هلوئیز اول برای حفظ آبروی خود و بعد برای مصون داشتن هلوئیز از آزارهای فولبر او را به صومعه منتقل کرد.همان صومعه‌ای که هلوئیز در کودکی در آنجا درس خوانده بود.از او خواست که همانند زنان راهبه رفتار کند ولی راهبه نشود.
فولبر و دوستانش با شنیدن این خبر در صداقت آبلار شک کردند و فکر کردند که آبلار این چنین می‌خواسته هلوئیز را از سر راه خود بردارد.این است که به فکر انتقام افتادند .آبلار ظاهرا برای پنهان داشتن ازدواجش ولی در واقع به نیت اثبات نادرست بودن این خبر هلوئیز را وادار کرد که جامه‌ی زنان راهبه را به تن کند و تنها او بود که از این فداکاری و رضامندی هلوئیز از سر ناچاری سود می‌برد.
عشق و دلدادگی آبلار به راستی شگفت بود.چون آنچنانکه می‌نویسد گاه پنهانی به ملاقات هلوئیز در صومعه می‌رفت و در گوشه‌ای دور از چشم دیگران با وی در می‌آمیخت.پس جامه‌ای که هلوئیز به تن کرده بود جامه‌ی راهبگان نبود و مانع آرمیدن آبلار با وی نمی‌شد.بلکه فقط آزادی در زندگی را از هلوئیز سلب می‌کرد.فیلسوف تنها در بند نام و شهرت خود بود!
اما ناگهان فاجعه روی داد.بدینگونه که خویشان و دوستان فولبر لبریز از نفرت و خشم با قرار قبلی،شبی که آبلار در خانه‌‌اش در اتاقی دور افتاده آرمیده بود،با همدستی خدمتکار خائنی که با رشوه یاری‌‌اش را خریدند،بر سر آبلارِ خفته می‌ریزند و اخته‌‌اش می‌کنند.یعنی اندامی را که با آن گناه کرده بود از او می‌گیرند و می‌گریزند.مردانگی‌‌اش را می‌گیرند.
این چنین آبلار که بیش از هر چیز در بند نام و شهرت خود بود ناگهان به فجیع‌ترین نحو رسوا شد.صبح همسایه‌ها و همه‌ی مردم شهر در اطراف خانه‌ی آبلار گرد آمدند.چون خبر نه تنها به سرعت در شهر پیچیده بود بلکه به زودی در اقطار جهان متمدن آن روز در شهر‌های عمده‌ی سراسر غرب همه دانستند که آبلار را به ننگین‌ترین شیوه مجازات کرده اند.آبلار که می‌خواست از راه دانایی و فلسفه و حکمت و هوش و خرد شهره‌ی آفاق شود،یک شبه به سبب مُثله شدن دردناکش به شهرت عالمگیر رسید.همه‌ی آنان که این خبر شگفت انگیز را شنیدند،تحسینشان در حق آبلار با ترحم و دلسوزی در آمیخت.آبلارِ خواجه خبری مضحک و دردآور بود.آبلار خود می‌نویسد که جریحه دار شدن غرورش بیش از درد جسمانی رنجش می‌داد.آبلار می‌پذیرد که مکافاتش عادلانه بوده است و به اراده و مشیت حق که می‌خواسته مجازاتش کند گردن می‌نهد.و گفتنی است که در سراسر عمر همین اعتقاد را داشت و بارها اقرار کرد که اندام گناهکار عقوبت شد و با درد،جزای لذت‌های خائنانه و نامشروعش را دید.آبلار با این رضامندی به داده‌ی حق عاقبت تسلی یافت!
آنچه پس از این حادثه‌ی دردناک بر آبلار تا پایان عمر سوزناکش گذشت،همچنان غم انگیز و آکنده از رنج و تلخکامی و سرگردانی و پریشانی است.در زندگی نامه‌‌اش می‌گوید پس از این سانحه‌ی ناگوار"ما هر دو هم زمان به کسوت روحانیون تارک دنیا در آمدیم.من در دیر سن دنی و او در صومعه‌ی سابق.و من از فیلسوف دنیوی بودن دست شستم تا فیلسوف الهی شوم."
اما حقیقت جز این است.در واقع آبلار قبل از اینکه به دنیا پشت کند به هلوئیز دستور داد که در صومعه از زندگانی دنیوی کناره گیرد.و بنابراین هلوئیز برای امتثال امر معشوق با غم و اندوه به راهبگی تن درداد.و این سخن آبلار کاملا درست نیست که:"هلوئیز قبلا به دستور من با رضامندی و تسلیم کامل،جامه‌ی راهبگان پوشیده،سوگند خورده بود که از دنیا روی برتابد."پس آبلار بود که چنین عاقبتی برای هلوئیز رقم زد و دیر نشینش کرد و هلوئیز نیز که عاشقی خودنثار بود آن سرنوشت را به ناچار پذیرفت.هلوئیز در آن زمان که جامه‌ی زنان تارک دنیا را پوشید و سوگند خورد که خود را وقف کلیسا کند 20 سال داشت و بنابراین در عنفوان جوانی و شادابی و نه به خواست خویش،بلکه به اراده‌ی آبلار از جهان کناره جست.
آبلار به تنهایی برای خود و هلوئیز تصمیم گرفت و هیچ نیندیشید که ممکن است هلوئیز نخواهد عمری در حصار دیر به سر برد و از خوشی‌های زندگی دست بشوید و این نکته‌ای است که هلوئیز بعد‌ها آن را با تلخی یادآور می‌شود و در نامه‌ای به او می‌نویسد:"پیوستنمان به جرگه‌ی اهل دیانت که شما به تنهایی چنین اراده کرده اید."
اتین ژیلسون :"آبلار در مرتبه‌ی عشق انسانی فروتر از هلوئیز است و همواره همینگونه فروتر خواهد ماند و در مرتبه‌ی دیگری است که برتر از هلوئیز است."
سرگذشت هلوئیز و آبلار حتما معنایی کنایی داشته است که نسل به نسل گشته و هر نسل نیز آن را به مقتضای حال و روزش رنگ آمیزی کرده است.این معنا که از نام‌های تفکیک ناپذیر آن دو به ذهن هر نسل متبادر می‌شده و هنوز هم می‌شود،تنها مبین رابطه‌ی شخص با شخص در هر زوج نیست.بلکه مهمتر از آن مرتبه،به مثابه‌ی آینه‌ای است که رابطه‌ی جدل آمیز خرد با ایمان و عقل با عشق چون تصویری در آن نقش می‌بندد.

آبِلار، پیِر (۱۰۷۹ـ۱۱۴۲)(Abelard, Pierre)

فیلسوف، منطق‌دان، و متألّه مَدرسی فرانسوی. رابطۀ‌ عاشقانه‌اش با شاگردش هلوئیز[۱] از ماجراهای رسوایی‌برانگیز قرون وسطا شد. تفصیل احوال او در زندگی‌نامۀ خودنوشتش با عنوان تاریخ تیره‌بختی‌های من[۲] به تفصیل آمده است. او در آن کتاب جریات پنجاه سال اول زندگی خود را گزارش کرده است. منظور از مصائب و تیره بختی‌ها الزاماَ و انحصاراَ ناراحتی‌های عاطفی و جسمانی که بر او وارد شده نبوده و فاجعه‌های دیگر از قبیل ممنوعیت تدریس و توبیخ و آتش زدن آثار و غیره نیز آورده شده است. البته رساله تاریخ تیره بختی‌های من تا حدّی جنبه توبه‌نامه نیز دارد. آبلار یکی از پیشگامان تحولی است که یک قرن بعد از او موجب پیدایش افکار بسیار مهمی در کلام مسیحی مثلاَ در نزد آلبرت کبیر و طوماس گردید و همچنین می‌توان او را به معنای واقعی یکی از اسلاف اصالت عقل، در دوره‌های جدیدتر دانست. آبلار در پاله[۳]، نزدیک نانت[۴]، متولد شد. به مقام کشیشی کلیسای نوتردام پاریس منصوب شد و در ۱۱۱۵م ریاست مدرسۀ کلیسا را نیز برعهده گرفت. وقتی‌که رابطۀ‌ عاشقانۀ او با هلوئیز و ازدواج پنهانی‌شان، اندکی پس از تولد فرزند پسرشان، برملا شد، همسرش به صومعه رفت. آبلار به تحریک عموی هلوئیز، کشیشی با نام فولبر[۵]، اخته شد و به جرگۀ راهبان پیوست. یک سال بعد، با ازسرگرفتن تدریس، به ارتداد متهم شد و در نوژان[۶] عزلت گزید؛ در آن‌جا نمازخانۀ پاراکله (فارقلیط)[۷] را بنا کرد و بعدها راهب بزرگ دیری در برتانی[۸] شد. او موسیقی‌دان و آهنگساز هم بود، ترانه‌هایی برای هلوئیز، پلانکتوس[۹] و سوگ‌نامه‌هایی لاتینی تصنیف کرد.
دیدگاه او در خصوص کلیات
اولین آثار آبلار، به مسائل منطقی اختصاص داده شده، نزاع در مسئله کلیات و موضع خاصی که آبلار در خصوص آن اتخاذ کرده از مسائل مهمی است که در این آثار مطرح گردیده است. آبلار بیشتر علاقه به مشرب ارسطو و خاصه به منطق او داشت، ولی از سویی او به افلاطون و مشرب فکری او نیز بی علاقه نبود، به طوریکه در نزد او صور مثالی« جنس» و «نوع» در علم خداوندی وجود دارند. مسئله‌ای که به نظر هم‌روزگاران آبلار از همه مهمتر بود، مسئله کلیات بود. آبلار که از تعالیم دو استاد اول، یعنی روسلین اسم‌گرا و و یلیام شامپویی واقع گرا، ناخرسند بود راهی میانه را ارائه داد. او از طرفی می‌گوید، بی معنی است که بگوییم آدام و پیتر جز واژه «انسان» هیچ اشتراک دیگری باهم ندارند؛ به خاطر شباهتشان به هم، اسم انسان، برای هریک از آن‌ها بکار می‌رود. از طرفی هم بی معنی است که بگوییم موجودی جوهری، یعنی نوع انسان وجود دارد که در تمامیت خود در هر فرد حضور دارد؛ چون ‌در این حالت سقراط با افلاطون باید یکی باشد و لازم می‌آید این فرد واحد در آن واحد در دو مکان متفاوت باشد. شباهت، مثل اسب یا کلم چیزی جوهری نیست و فقط افراد هستندکه وجود دارند. آبلار می‌گوید انسان‌بودن آنها نه یک چیز عینی بلکه یک وضعیت است که علت مشترک به‌کار‌بردن نام انسان برای نوع انسان است.
هم اسم‌گرایی و هم واقع‌گرایی نتیجه ناکافی بودن تحلیل آن چیزی است که واژه بر آن دلالت می‌کند. واژگان به دو نحو بر چیزی دلالت می‌کنند ؛ یکی اینکه به معنای اشیا و یکی اینکه به معنای افکار هستند. واژگان دقیقاَ با فراخواندن افکار مناسب و مفاهیمی که ذهن تحت آنها اشیا را در جهان شکل می‌دهد، به معنای اشیا هستند. ما این مفاهیم را با بررسی تصاویر ذهنی حاصل می‌کنیم اما مفاهیم چیزی غیر از تصاویر هستند. همین تصاویرند که ما را قادر به سخن گفتن در باره‌ی اشیا و تبدیل اصوات به واژگان با معنا می‌کنند. غیر از واژه کلی «انسان» انسان کلی دیگری وجود ندارد -که مرتبه حقیقت در اسم گرایی است. اما بر خلاف نظر روسلین، اسم انسان صرفاَ باد هوا نیست - فاهمه ما ان را تبدیل به یک اسم کلی می‌کند. همان‌طور که مجسمه‌ساز سنگ را تبدیل به تندیس می‌کند، عقل ما هم صدا را تبدیل به واژه می‌کند. بدین معنا می‌توان گفت که کلیات، آفریده‌های ذهن‌اند. به این دیدگاه که منکر وجود کلیات در عالم خارج بوده و آن‌ها را صرفاَ مفاهیمی می‌داند که ذهن اشیا را در جهان خارج شکل داده و قالب‌بندی می‌کند،اصالت مفهوم .یامفهوم‌گرایی می‌گویند
او بر اهمیت عقل در اعتقاد دینی تأکید کرد و با کاربرد ماهرانۀ منطق و جدل در آموزه‌هایی مانند تثلیث[۱۰] و کفاره، روحی تازه به مباحث الهیات دمید، هرچند مخالفت‌هایی نیز برانگیخت. آبلار، هنگامی‌که برای دفاع از خود در برابر اتهام ارتداد عازم رم بود، در راه جان باخت. وقتی هلوئیز در ۱۱۶۴م درگذشت، او را در پاراکله در کنار آبلار به خاک سپردند؛ در ۱۸۱۷، بقایای اجساد آن‌ها به گورستان پر ـ لاشز[۱۱] انتقال یافت.
منابع:
1-Moser,Paul K, The shortter roulege encyclopedia of philosophy,2005,edited by Craig Edward, published by Routlege
2-کنی، آنتونی، تاریخ فلسفه غرب ج دوم، 1398، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ اول، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه.
3-مجتهدی، کریم، فلسفه در قرون وسطی، 1375، چاپ اول، تهران، انتشارات امیر کبیر.
Héloïse
Historia Calamitatum Mearum/The History of My Misfortunes
Pallet
Nantes
Fulbert
Nogent
Paraclete
Brittany
Planctus
Trinity
Père-Lachaise

منابع

کتاب پژوهشی در عشقنامه هلوئیز و آبلار (Research in Lovestory of Ablar and Hloiz)

نامه‌های آبلار و هلوییز

About.com article

تاریخ کوتاه داستان آبلار و هلوییز.

داستان موزیکال آبلار و هلوییز

آبلار و هلوییز - بی‌بی‌سی

هلوییز در پروژه گوتنبرگ

آثار نوشته‌شده یا دربارهٔ هلوییز در بایگانی اینترنت

آثار هلوییز در لیبری‌واکس (کتابخانهٔ صوتی با مالکیت عمومی)

هلوییز در وبگاه قبریاب

سایت مشاهیر تاریخ ما، اِنی کاظمی
http://bashgah.net/fa/category/show/70431
نامه‌های عاشقانه هلوییز و آبلار
Burge, James (2003). Heloise & Abelard: A New Biography. New York: Harper Collins. ISBN 978-0-06-081613-1.
Gilson, Étienne (1960). Heloise and Abelard. Ann Arbor: The University of Michigan Press. ISBN 0-472-06038-4.
Mews, Constant J. (1999). The Lost Love Letters of Heloise and Abelard: Perceptions of Dialogue in Twelfth-Century France. New York: St. Martin's Press. ISBN 0312216041.
Radice, Betty (1974). The Letters of Abelard and Heloise. London: Penguin Books. ISBN 0-14-044297-9.
Abelard and Heloise. The Letters and Other Writings. Translated, with an introduction and notes, by William Levitan. Selected songs and poems translated by Stanley Lombardo and Barbara Thorburn. Indianapolis and Cambridge: Hackett Publishing Co., 2007.
The Letter Collection of Peter Abelard and Heloise , Critical edition by David Luscombe, translated by the Late Betty Radice and revised by David Luscombe, Oxford University Press, 2013.


مقالات
سیاست
رسانه‎های دیجیتال
علوم انسانی
مدیریت
روش تحقیق‌وتحلیل
متفرقه
درباره فدک
مدیریت
مجله مدیریت معاصر
آیات مدیریتی
عکس نوشته‌ها
عکس نوشته
بانک پژوهشگران مدیریتی
عناوین مقالات مدیریتی
منابع درسی (حوزه و دانشگاه)
مطالعات
رصدخانه شخصیت‌ها
رصدخانه - فرهنگی
رصدخانه - دانشگاهی
رصدخانه - رسانه
رصدخانه- رویدادهای علمی
زبان
لغت نامه
تست زبان روسی
ضرب المثل روسی
ضرب المثل انگلیسی
جملات چهار زبانه
logo-samandehi
درباره ما | ارتباط با ما | سیاست حفظ حریم خصوصی | مقررات | خط مشی کوکی‌ها |
نسخه پیش آلفا 2000-2022 CMS Fadak. ||| Version : 5.2 ||| By: Fadak Solutions نسخه قدیم