بیداری اسلامی عنوان سلسله قیامهایی است که در کشورهای عربی رخ داد. این قیامها از نیمه دوم سال ۱۳۸۹ شمسی شروع شد. اولین آن در تونس بود و پس از آن در مصر، لیبی، یمن و بحرین ادامه یافت. این قیامها در تونس، مصر، لیبی و یمن منجر به سرنگونی حکومت شد و در بحرین، نبرد میان مردم و حکومت همچنان ادامه دارد. آیت الله خامنهای رهبر ایران با تحلیل ماهیت این قیامها آن را بیداری اسلامی نامیدند زیرا مردم این کشورها به دنبال تحقق خواستههای خود بر اساس اسلام هستند و مبنای حرکت خود را اسلام قرار دادهاند. چهرههای سکولار از این حرکتها با تعابیری همچون بهار عربی یاد میکنند.
محتویات
۱ بیداری اسلامی در تونس
۲ بیداری اسلامی در مصر
۳ بیداری اسلامی در لیبی
۴ بیداری اسلامی در یمن
۵ بیداری اسلامی در بحرین
۶ بیداری اسلامی یا بهار عربی
۷ پانویس
۸ پیوند به بیرون
بیداری اسلامی در تونس
اینفوگرافی: هندسه بیداری اسلامی
تونس کشوری اسلامی در شمال آفریقاست که در کنار دریای مدیترانه واقع شده است و به دلیل موقعیت جغرافیایی، سیاسی، تجاری و سوقالجیشی، نقش مهی را در سیاست کلی آفریقا و کشورهای عربی برعهده دارد.
تونس سالها در استعمار فرانسه بود تا اینکه سرانجام مردم این کشور توانستند در سال ۱۳۳۳ش/۱۹۵۴م از فرانسه مستقل شودند. با این حال مردم تونس، حتی پس از استقلال هم نتوانستند حکومتی دلخواه روی کار بیاورند و به جای حکومت مردمی، نظامی دیکتاتوری در پوشش حکومت جمهوری بر آن کشور حاکم شد. در طول این سالها تنها دو رئیس جمهور زمام امور را در تونس به دست گرفتند. اولی حبیب بورقیبه ودومی زینالعابدین بن علی بود. بنعلی در سال ۱۳۶۶ش/۱۹۸۷م از طریق کودتای نظامی به قدرت رسید و در سال ۱۳۷۳ش/۱۹۹۴م تنها کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری بود و با ۹۹/۹۱ درصد آرا انتخاب شد و به مدت ۲۳ سال بر تونس حکومت کرد.
علاوه بر این استبداد، نیروهای حکومت تونس رفتارهای ظالمانهای را با مردم داشتند که همین رفتارهای ظالمانه سبب شد که طارق الطیب محمد البوعزیزی دست به خودسوزی بزند.
خودسوزی این جوان تونسی باعث شد که ابتدا دوستان و نزدیکان وی و سپس مردم دیگر دست به اعتراض بزنند. اعتراضات خیابانی اوج گرفت و در چندین شهر تونس مردم دست به تظاهرات زدند.
راشد الغنوشی رهبر حزب النهضه بزرگترین حزب اسلامگرای تونس. وی سالها در تبعید بود و پس از سرنگونی زینالعابدین بن علی به تونس بازگشت. حزب وی در انتخابات تونس توانست رأی بالایی کسب کند
پلیس تونس برخورد سختی با این اعتراضات کرد که منجر به کشته شدن شماری از مردم شد و همین امر خشم مردم را افزایش داد و اعتراضات ادامه یافت.
مردم که در آغاز اعتراضات خواستار حل مشکل بیکاری و بهبود وضعیت معیشتی بودند با مشاهده این برخورد خشن پلیس سطح مطالبات خود را بالا بردند و در نهایت مردم به چیزی کمتر از کنارهگیری رئیس جمهور راضی نشدند.
عمدهترین مطالبات مردم تونس را در سه عنوان زیر میتوان خلاصه کرد:
الف ـ مطالبات اقتصادی: تونس با این که از نظر اقتصادی در وضعی بسیار بهتر از دیگر کشورهای عربی و شمال آفریقا قرار داشت اما توزیع ثروت در این کشور عادلانه نبود و مردم نسبت به این بیعدالتی شکایت داشتند.
ب ـ مطالبات سیاسی: دولت تونس در پنج دهه گذشته تقریباً به هیچ سازمان مردمنهادی اجازهٔ رشد نداده بود و احزاب و جمعیتهای مستقل در این کشور اجازه فعالیت نداشتند.
ج ـ مطالبات مذهبی: یکی از مطالبات مردم تونس، داشتن آزادی انجام شعائر دینی و مذهبی بود. بن علی در طول سالهای حکومت خود سعی کرد جلوی رشد اسلام را در این کشور بگیرد و بر همین اساس، بیانیهٔ ۱۰۸ را که داشتن حجاب را در داخل سازمانهای دولتی ممنوع میکرد، در طول این سالها اجرا کرد[۱]. در دانشگاههای تونس نیز بر اساس دستور وزارت آموزش این کشور موظف بودند تا از دختران تعهد بگیرند که در دانشگاه از پوشش اسلامی استفاده نکنند و پسران نیز از گذاشتن ریش بپرهیزند. این تعهدنامه همچنین دانشجویان را از پوشیدن هرگونه لباس محلی منع میکرد. و هر کس که با این تعهدات مخالفت میکرد از تحصیل محروم میشد و در صورت ضرورت به دستگاه قضایی معرفی میگردید.
در دوران وی جوانان حق حضور در مساجد را نداشتند و شرکت مردم در نماز جمعه پس از اخذ مجوز از ادارات دولتی بود.[۲]
به هر حال بن علی بعد از گسترش اعتراضات سعی کرد امتیازهایی را به معترضان بدهد اما این امتیازات همگی دیرهنگام و بیفایده بودند.
انقلاب تونس از آغاز تا پیروزی کمتر از یک ماه طول کشید. این انقلاب در روز ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰(۲۶ آذر ۱۳۸۹)با خودسوزی بوعزیزی آغاز و در جمعه ۱۴ژانویه ۲۰۱۱ میلادی(۲۴ دی ۱۳۸۹) با فرار رئیس جمهور بنعلی و خانوادهاش به عربستان سعودی به پیروزی رسید.
بعد از گریختن بنعلی، محمد الغنوشی نخستوزیر وی اداره امور کشور را به عهده گرفت اما اعتراضات به الغنوشی و نیز مغایرت ریاست موقت وی با قانون اساسی تونس سبب شد که محمد فؤاد المبزع ریاست جمهوری کشور را به طور موقت و تاهنگام برگزاری انتخابات زودهنگام بر عهده گیرد.
همین تغییر اصلاحات سریعی را در تونس ایجاد کرد؛ یعنی منجر به آزادی رسانهها، مشارکت سیاسی مردم، بازگشت رهبران تبعیدی از جمله راشد الغنوشی و خلع ید جمعی از مفسدان اقتصادی از منابع و ثروتهای عمومی شد. همچنین نگاه دولت را به سمت کاهش بیکاری و رسیدگی به وضعیت اقتصادی بخش مهمی از مردم جلب کرد.
با این حال همچنان طیف وسیعی از نیروهای وابسته به حکومت سابق در قدرت هستند و مردم نیز به این وضع معترضند.
تونس تا رسیدن به وضع مطلوب هنوز راه بسیاری دارد و رسیدن به آن به هوشنمدی و درایت و ایستادگی مردم آن کشور نیاز دارد.
بیداری اسلامی در مصر
مصر در شمال قارهٔ آفریقا و در کنار دریای مدیترانه و دریای سرخ قرار دارد. موقعیت جغرافیایی و سوقالجیشی این کشور به ویژه کانال سوئز در آن و همچنین همجواری با فلسطین اشغالی و کشورهای لیبی و سودان باعث شده است که مصر در جغرافیای سیاسی منطقه نقش حساس و مؤثری را ایفا کند.
در سال ۱۲۶۰ ش/۱۸۸۱م انگلیسیها مصر را اشغال کردند. از سال ۱۲۹۷ تا ۱۳۰۱/۱۹۱۸-۱۹۲۲م تحت تأثیر تحولات ناشی از جنگ جهانی اول، کوشش مصریها برای رهایی از سلطهٔ استعماری انگلستان بیشتر شد و در اسفند ۱۳۲۰ش/فوریه۱۹۲۲م، انگلیس به وضعیت تحت الحمایگی این کشور پایان دادو در این کشور نظام سلطنتی مشروطه اعلام کرد. سرهنگ جمال عبدالناصر در ۳۱ تیر ۱۳۳۱/۲۳ جولای ۱۹۵۲ به کمک ژنرال نجیب و همکاری اخوان المسلمین قدرت را به دست گرفت و نظام مصر را جمهوری اعلام کرد و ناسیونالیسم عربی را ایدئولوژی حکومتی خود قرار داد. بعد از او انور سادات و به میزانی بسیار کمتر حسنی مبارک برای کنار زدن ناسیونالیسم عربی یا پانعربیسم و جایگزینی آن با میهنپرستی مصری، تلاش کردند. در زمان سادات، مصر به کشوری تبدیل شد که در عین ارائه تصویری از یک دموکراسی چندحزبی در خارج، دارای ریاست جمهوری مادامالعمر شبیه پادشاه بود. پس از آن، نظامی تقریباً سکولار بر مصر حاکم شد که در طول چندین دهه تلاش کرد جنبشها و نیروهای اسلامگرا را دور از قدرت نگه دارد.
اخوان المسلمین بزرگترین حزب اسلامگرای مصر؛ این حزب هر چند در دوران پس از مبارک توانست قدرت را در دست بگیرد اما به دلایل مختلف نتوانست قدرت را در اختیار خود نگه دارد و بسیاری از سران این حزب بازداشت شدند
علیرغم این تلاش طولانی مدت، بیداری اسلامی در مصر ریشهدار بود و به همین دلیل شعلههای انقلاب مردم مصر با یک تظاهرات زبانه کشید و بهسرعت به مناطق دیگر هم سرایت کرد و در نهایت به سرنگونی مبارک منجر شد.
خیزش مردم مصر در روز ۵ بهمن ۱۳۸۹(۲۵ ژانویه ۲۰۱۱) آغاز شد. دهها هزار مصری در چارچوب حرکتی که فعالان اینترنتی آن را روز خشم نامیدند علیه دولت تظاهرات کردند. تظاهرکنندگان در مقابل شورای عالی قضایی شعار مرگ بر حسنی مبارک سر میدادند.
نیروهای پلیس تظاهرکنندگان را محاصره کردند و تدابیر امنیتی را در سراسر قاهره تشدید کردند تا از مشارکت مردم جلوگیری شود اما مردم در روزهای بعد به اعتراضات خود ادامه دادند و با این که دولت وعده اصلاح و تغییر میداد اما مردم در ۸ بهمن یعنی در جمعه خشم در میدان التحریر قاهره جمع شدند و علیه مبارک شعار دادند.
نیروهای پلیس در آن روز ۹۵ نفر را در سراسر مصر از جمله سوئز و اسکندریه کشتند و شامگاه همان شب حسنی مبارک دولت را منحل کرد و در سخنانی ضمن این که خود را حامی مردم مصر خواند و خبر از تشکیل دولت جدید داد از جوانان مصری نیز خواست که به حفظ امنیت کشور پایبند باشند و تهدید کرد که بینظمیهای بیشتر را تحمل نخواهد کرد.
این سخنرانی از میزان حضور مردم در میدان التحریر کم نکرد. مردم که از تعلل مبارک در کنارهگیری خشمگین بودند به مراکز پلیس در شهرهای مختلف حمله کردند و حتی در روز ۱۱ بهمن ۱۳۸۹ توانستند شهر سوئز را از کنترل دولت خارج کنند.
در روز ۱۲ بهمن ۱۳۸۹ بیش از دو میلیون نفر در میدان التحریر فریاد میزدند: « یا مبارک صح النوم... الیوم آخر الیوم» اما مبارک در واکنش به همه این اعتراضات فقط اعلام کرد که در انتخابات آتی کاندیدا نخواهد شد اما تا زمان انتخابات ـ هشت ماه دیگر ـ در پست خود باقی خواهد ماند.
این برخورد مبارک خشم مردم را بیشتر کرد و باعث شد که دولت برای جلب افکار عمومی در روز ۱۳ بهمن خواستار گفتوگوی ملی برای خروج از بحران شود. برخی گروههای مصری با این پیشنهاد مخالفت کردند و شرط خود را برای مذاکره برکناری مبارک اعلام کردند. اما اخوان المسلمین در اقدامی عجیب با این درخواست موافقت کرد؛ اقدامی که با اعتراض مردمی مواجه شد و چند روز بعد اخوان مجبور شد از میز گفتوگو با دولت خارج شود و شروع به توجیه عملکرد خود نماید.
روز جمعه ۱۵ بهمن مردم مصر در شهرهای مختلف راهپیمایی جمعة الرحیل را برگزار کردند.
در روزهای بعدی نیز همین اعتراضات ادامه یافت تا این که در روز ۲۲ بهمن ۱۳۸۹(۱۱فوریه۲۰۱۱)، عمر سلیمان معاون حسنی مبارک از تلویزیون اعلام کرد: « محمد حسنی مبارک رسماً از منصب ریاست جمهوری کنارهگیری کرد و شورای عالی ارتش را موظف نمود که قدرت را در دست بگیرد.»
خبر سقوط مبارک موجی از شادی را در بین مردم حاضر در میدان التحریر و دیگر نقاط مصر ایجاد کرد اما اقدامات ارتش مصر و عملکرد اخوان المسلمین و دیگر گروههای فعال در عرصه سیاسی مصر اجازه نداد که خیزش مردم مصر به نتایج مد نظر خویش دست یابد.
بیداری اسلامی در لیبی
لیبی در شمال آفریقا واقع شده است. حکومت لیبی به رغم داشتن شالودههای اولیهٔ اسلامی، دارای نوعی ایدئولوژی سیاسی سکولار بوده است. در سال ۱۳۵۷ش/۱۹۷۸م معمر قذافی اعلام کرد که سنت و احادیث نبوی یه خاطر شبهات وارد شده از حجیت ساقط است. این نظریهٔ رسمی در سکولار کردن قدرت سیاسی بسیار مؤثر بود به گونهای که در این کشور مبدأ تاریخ از زمان هجرت به زمان ارتحال پیامبر اکرم(ص) تغییر یافت در مجموع تأکید اصلی قذافی بر پانعربیسم بود.
اولین جرقههای قیام مردم لیبی علیه حکومت معمر قذافی به شکل مجموعهای از راهپیماییهای خیابانی از ۲۳ دی ۱۳۸۹(۱۳ ژانویه ۲۰۱۱) زده شد. اما قیام گسترده از روز خشم لیبی در ۲۸ بهمن ۱۳۸۹(۱۷ فوریه ۲۰۱۱) آغاز شد. مردم در این روز خواستار پایان یافتن دوران حکومت ۴۲ساله قذافی و برکناری وی و تمام اعضای خانوادهاش از پستهای سیاسی و امنیتی و نظامی و بازگشت حق تعیین سرنوشت به خودشان شدند.
امام موسی صدر؛ وی از مخالفان سیاستهای قذافی در مورد لبنان و فلسطین بود. وی در سال ۱۳۵۷ به دعوت قذافی به لیبی سفر کرد اما در آنجا ربوده شد و هیچ خبر دقیقی از سرنوشت وی در دست نیست
پاسخ قذافی به این اعتراضات بسیار سخت بود. هواپیماهای جنگی قذافی از آسمان و نیروهای مسلح وی در زمین با گلولههای مستقیم به خواستههای مردم پاسخ دادند که نتیجه این برخورد خشن تا روز سوم اسفند ۱۳۸۹، ۸۰۰ کشته و ۵۰۰۰ نفر زخمی بود.
قذافی هرچند این اقدامات را در جهت سرکوب قیام مردم انجام داد اما مردم مصممتر به حرکت خود ادامه دادند و توانستند تا ۶ اسفند ۱۳۸۹، بر شهرهای شرق لیبی و شهر بنغازی و بر مرزهای این کشور با مصر و لیبی مسلط شوند.
قذافی البته این وضع را تحمل نکرد و نیروی هوایی قذافی این شهرها را بمباران میکرد که منجر به کشته شدن شمار بسیاری از مردم شد.
این وضعیت سبب شد که نهادهای بین المللی واکنش نشان دهند و تصمیم به حمله نظامی به لیبی بگیرند. این تصمیم در ۲۸ اسفند ۱۳۸۹ اجرایی شد و هواپیماهای ناتو وارد حریم هوایی لیبی شدند حمله نظامی آغاز شد که در اثر آن شماری از افراد غیر نظامی و حتی انقلابیون نیز کشته شدند.این امر سبب شد که شورای انتقالی موقت لیبی از طرفین بخواهد که تن به آتشبس بدهند؛ درخواستی که نه از سوی دولت قذافی و نه از سوی نیروهای خارجی پذیرفته نشد
علاوه بر اقدام نظامی علیه لیبی، دادگاه بینالمللی لاهه نیز در ۲۹ خرداد ۱۳۹۰ حکم بازداشت معمر قذافی، پسرش، سیفالاسلام و رئیس سازمان اطلاعات لیبی را صادر کرد. در صحنه تحولات میدانی نیز نیروهای انقلابی توانستند روز ۳۱ مرداد۱۳۹۰ وارد طرابلس پایتخت لیبی شونداما معمر قذافی فرار کرده بود. سرانجام پرونده زندگی قذافی نیز در ۲۸ مهر ۱۳۹۰ در شهر سرت بسته شد و وی کشته شد.
لیبی هر چند از دست قذافی راحت شد اما نزاعهای داخلی و حضور نیروهای خارجی و همچنین وابسته به القاعده در این کشور، مانع از آن شده است که این کشور به سمت آبادانی و بازسازی ویرانههای دوران قذافی حرکت کند.
بیداری اسلامی در یمن
جمهوری یمن در جنوب شبه جزیرهٔ عربستان واقع است. حدود ۵۰ درصد یمنیها شیعی مذهباند که غالباً در منطقهٔ صعده و شمال یمن ساکناند. البته عمدهٔ شیعیان یمن زیدیاند.
مردم یمن در پی انقلابهای گوناگون در کشورهای اسلامی، اعتراضات و تظاهرات گستردهای را در شهرهای مختلف علیه رژیم علی عبدالله صالح آغاز کردند. اولین قدمهای قیام مردم یمن علیه علی عبدالله صالح از روز ۷ بهمن ۱۳۸۹(۲۷ ژانویه ۲۰۱۱) برداشته شد. در آن روز هزاران یمنی در صنعاء تظاهرات کردند و با سردادن شعارهایی علیه علی عبدالله صالح خواستار کنارهگیری وی از قدرت شدند. آنان همچنین به فقر روزافزون و شرایط بد اقتصادی نیز اعتراض داشتند. اعتراضات علیه دولت ادامه داشت و پلیس نیز علیه معترضان واکنش نشان داد.
در جریان این اعتراضات شماری از مردم دستگیر، گروهی مجروح و تعدادی نیز کشته شدند. برخورد دولت با معترضان در طول اعتراضات روزبهروز خشنتر میشد تا جایی که در اعتراضات روز ۱۹ اسفند ۱۳۸۹، دولت یمن از بمبهای مسموم و گازی علیه معترضان استفاده کرد. مردم با وجود برخورد خشن حکومت علیه آنان به اعتراضات خود ادامه دادند تا اینکه در روز چهارم اردیبهشت ۱۳۹۰، حزب حاکم یمن با کنارهگیری علیعبدالله صالح موافقت کرد اما علی عبدالله صالح همچنان در قدرت باقی ماند تا اینکه معترضان روز ۱۳ خرداد ۱۳۹۰ با خمپاره به کاخ ریاست جمهوری حمله کردند که طی آن علی عبدالله صالح بهشدت مجروح شد و وی برای معالجه به عربستان منتقل شد و به مدت یک ماه در بیمارستانهای عربستان تخت درمان قرار گرفت.
در طی این مدت مردم یمن خواستار به رسمیت یافتن شورای انتقالی یمن از سوی شورای همکاری خلیج فارس شدند. این درخواست مورد موافقت قرار نگرفت و علی عبدالله صالح نیز در روز ۱۶ تیر ۱۳۹۰ پس از غیبت یکماهه با حالی وخیم بر صفحه تلویزیون دولتی یمن ظاهر شد و دوباره مخالفانش را تهدید کرد و فقط اعلام نمود که حاضر است قدرت را درچارچوب قانون اساسی تقسیم کند. اما سرانجام از قدرت کنارهگیری کرد. [۳]
پس از برکناری علی عبدالله صالح، دولت یمن کوشید طی اصلاحاتی مردم را راضی نماید اما این اتفاق نیفتاد و مردم یمن مجدداً دست به اعتراض زدند. این اعتراضات که با رهبری حوثیهای یمن پیگیری میشد در تابستان ۱۳۹۳ به اوج خود رسید. مردم سه خواسته اساسی داشتند که عبارت بودند از «سرنگونی دولت فاسد، لغو دستور آزادسازی حاملهای سوخت و اجرای نتایج کنفرانس گفتوگوی ملی». سرانجام حوثیها توانستند پس از تصرف بخشهای مهمی در صنعا پایتخت یمن، دولت را به پای میز مذاکره بکشانند.
توافق نهایی برای حل بحران در یمن میان رئیس جمهوری و رهبران انصارالله یمن در صنعا روز شنبه (۲۹ شهریور ۱۳۹۳) با نظارت «جمال بن عمر»، فرستاده ویژه سازمان ملل به یمن صورت گرفت. بر اساس این توافق، دولت «باسندوه» برکنار شد و با روی کار آمدن انصارالله در صحنه سیاسی یمن قرار است دولت جدیدی در این کشور تشکیل شود.[۴]
بیداری اسلامی در بحرین
بحرین کوچکترین کشور خاورمیانه و جهان اسلام است. اکثر جمعیت بحرین شیعهاند اما حاکمیت سیاسی به خاندان آل خلیفه سنی مذهب تعلق دارد. این خاندان از سال ۱۱۶۱ش/۱۷۸۲م به کمک استعمار خارجی خاک بحرین را به اشغال خود در آورده و یک حکومت مطلقه و دیکتاتوری را در این کشور پایهگذاری کرد.
آیات القرمزی شاعر بحرینی؛ وی پس از قرائت شعر علیه حکومت بحرین در میدان اللؤلؤه دستگیر و شکنجه شد.
سابقهٔ جنبشها و فعالیتهای سیاسی در بحرین به سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، خصوصاً به اوایل دههٔ ۱۹۶۰ بر میگردد. اما بروز انقلاب اسلامی در ایران را باید منشأ تحولات و دگرگونیهای جدید سیاسی در بحرین به حساب آورد که منجر به گسترش روند آزادسازی سیاسی در این کشور شد. دستکم از دو دهه پیش تاکنون مردم بحرین به طور جدی خواستار انجام اصلاحات اساسی و برکناری حکومت آل خلیفه هستند و در این راه شهدای زیادی را تقدیم کردهاند.
دور جدید خیزش مردم بحرین در دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ آغاز شد؛ روزی که به تأسی از انقلابهای تونس و مصر، از سوی جوانان بحرینی به عنوان روز خشم اعلام شده بود. خواستههای مردمی در این تظاهرات عبارت بودند از:
ایجاد تغییرات و اصلاحات اساسی
آزادی فعالان زندانی
بازگشت فعالان تبعیدی
توقف اعطای تابعیت سیاسی(دولت بحرین با هدف شکستن اکثریت شیعی، به اتباع بیگانه تابعیت سیاسی اعطا میکرد)
مردم در این این تظاهرات مسالمتآمیز با برخورد خشن پلیس مواجه شد و طی آن یک جوان ۲۱ ساله به نام عبدالهادی علی المشیمع شهید و ۲۰ تن دیگر زخمی شدند.
میدان اللؤلؤه مرکز تجمع مردم علیه حکومت بحرین
این برخورد خشن سبب شد که سطح مطالبات مردم بالا رود و آنان در میدان اللؤلؤه بحرین خواستار تغییر رژیم شوند. همچنین بسیاری از مردم از حضور در محل کار خود خودداری کردند و در میدان اللؤلؤه حضور یافتند.
مردم معترض بحرین در شعارهای خود تأکید داشتند که اعتراضاتشان طایفهای و مذهبی نیست و برای منافع و حقوق همه مردم بحرین قیام کردهاند.
برخورد خشن دولت بحرین با مردم ادامه داشت. ۲۸ بهمن ۱۳۸۹ نیروهای امنیتی و پلیس بحرین میدان اللؤلؤه را بست و به سمت تحصنکنندگان حمله کرد که در اثر این هجوم چهار نفر کشته و بیش از یکصد نفر زخمی شدند که دوتن از این مجروحین به علت شدت جراحات از دنیا رفتند.
با این که شیخ خالدبن احمد آل خلیفه، وزیر خارجهٔ بحرین، پس از این برخورد خشن با مردم، آن را اقدامی لازم خواند اما این رفتار با واکنش منفی هم در سطح جهان و هم در داخل بحرین مواجه شد. آیت الله شیخ عیسی قاسم در سخنان شدیداللحنی رفتار حکومت را محکوم کرد و مسؤولیت این کشتار را متوجه دولت دانست و اعلام کرد که این برخوردهای خشن نمیتواند ملت را ساکت کند. در سطح بینالمللی نیز کشورهای مختلف، رفتار حکومت بحرین را محکوم کردند. سطح بالای این اعتراضات باعث شد که ولیعهد بحرین ضمن درخواست از مردم برای بازگشت به منازلشان، خواهان گفتوگو با مخالفان شد و قول داد که ارتش از خیابانها عقبنشینی خواهد کرد.
۳۰ بهمن ۱۳۸۹، ارتش از میدان اللؤلؤه عقب نشست و مردم به میدان بازگشتند و دست به تحصن زدند. سخنران آغاز این تحصن شیخ علی سلمان بود. خواستهٔ اصلی مردم تبدیل پادشاهی خاندان آل خلیفه به پادشاهی مشروطه، آزادی زندانیان سیاسی و محاکمه عاملان کشتار مردم بود.
دولت بحرین حدود سه هفته با مردم مماشات کرد اما ۲۳ اسفند ۱۳۸۹ صدها تن از نیروهای امنیتی سعودی برای سرکوب مردم وارد منامه شدند و ۲۴ اسفند ۱۳۸۹، شاه بحرین به مدت ۳ ماه در این کشور حالت فوقالعاده اعلام کرد.
با این اعلام قلع و قمع آغاز شد و در همان روز چهار نفر از شهروندان بحرینی در هجوم نیروهای سعودی به منطقه الستره به شهادت رسیدند و حدود دویست نفر مجروح شدند.
۲۵ اسفند ۱۳۸۹ تانکها با حمله مجدد به میدان اللؤلؤه مردم متحصن را قلع و قمع و چادرهای آنان را آتش زدند. همچنین ارتش بحرین به مدت یک ماه حکومت نظامی اعلام کرد که بر مبنای آن، ایجاد هرگونه تجمع ممنوع بوده و از ساعت ۱۶ تا ۴ بامداد منع آمد و شد برقرار است.
۲۶ اسفند ۱۳۸۹ بولدوزرها و ماشینهای سنگین دولتی اقدام به تخریب میدان و لوازم و نمادهای متحصنین کردند.
از آن تاریخ تاکنون حکومت بحرین به برخوردهای خشن خود با معترضان ادامه داده و بسیاری از معترضان را دستگیر و بهشدت شکنجه کرده است و میکوشد با اعمال فشار روزافزون صدای هر مخالفی را خاموش کند و با توجه به تبلیغات گستردهای که در سطح جهانی انجام داده و اعتراض مردم را اعتراضی طایفهای جلوه داده است، جریان بیداری اسلامی در بحرین با مظلومیتی مضاعف مواجه است.
بیداری اسلامی یا بهار عربی
آیت الله سید علی خامنهای در خطبههای نماز جمعه خود در تاریخ ۱۵/۱۱/۱۳۸۹ ماهیت انقلاب در کشورهای عربی را از جنس بیداری اسلامی دانست. او در آن خطبه گفت: « حوادث امروز شمال آفریقا،مصر،تونس، برخی کشورهای دیگر، برای ما ملت ایران معنای دیگری دارد، معنای خاصی دارد؛ این همان چیزی است که همیشه به عنوان حدوث بیداری اسلامی، به مناسبت پیروزی انقلاب بزرگ اسلامی ملت ایران گفته میشد؛ امروز خودش را دارد نشان میدهد»[۵]
او اصول این انقلابها را احیاء و تجدید عزت و کرامت ملی، برافراشتن پرچم اسلام، برخورداری از امنیت روانی و عدالت و پیشرفت و شکوفائی، ایستادگی در برابر نفوذ و سلطهی آمریکا و اروپا و مبارزه با رژیم غاصب و دولت جعلی صهیونیست دانست [۶] و تهدیدهای متوجه این انقلابها را، اختلافات داخلی، مصادره انقلابها و سلب مرجعیت فکری علما و تراشیدن مراجع فکری جدید [۷] میدانند.
اسلام تایمز: شناخت دقیق و جامع از ماهیت هر مسئله ای، از مهمترین امور مربوط به آن قلمداد میشود تا به واسطه این شناخت، قضاوت و تصمیم در مورد آن امر بهتر صورت پذیرد.
عنصر میدان دار و صاحب حادثه
دیگر از ارکان بسیار مهم برای ماهیت شناسی حوادث و انقلابها، شناخت آن عنصر میدان دار و صاحبان اصلی آن جریان و انقلاب است؛ زیرا این رکن میتواند به بقیه ابعاد آن انقلاب نیز جهت دهد و آنها را تحت تأثیر قرار دهد؛ لذا همیشه یکی از اصلی تری سرمایه گذاریهای جبهه مخالف، جهت دهی به این قسمت از بدنه انقلابهاست. بنابراین، شناخت این رکن در هر انقلابی، قطعاً سهمی تعیین کننده در تحلیل و بررسی از اوضاع آن دارد. اما سؤال این است که عنصر میدان دار حوادث و انقلابهای اخیر چه عده و گروهی هستند؟
دیدگاه رهبر انقلاب در این زمینه این است که: «مردمی بودن این انقلابها مهمترین عنصر در تشکیل هویت آنها است» و یا اینکه میفرمایند:
به نظر من مهمترین عنصر در این انقلابها، حضور واقعی و عمومی مردم در میدان عمل و صحنه مبارزه و جهاد است، نه فقط با دل و خواست و ایمانشان، بلکه علاوه بر آن، با جسم و تنشان. (همان)
لازم به ذکر است که بحث در این زمینه بسیار مبسوط و نیازمند بیان نکات مختلف است، نظیر اینکه اصولاً شاخصههای یک نظام مردمی چیست؟ مبانی خود را از چه منبعی اخذ میکند؟ اهدافش چیست؟ تمایزش با دیگر نظامهای موجود به چه عنصر یا عناصری است؟ و دیگر سؤالاتی که باعث میشود به واسطه آن، یک نظام از نظامی دیگر شناخته شود. این سؤالات با بحثی است که مقام معظم رهبری در اجلاس بیداری اسلامی با عنوان «نظام سازی» مطرح کردند و بحثی بسیار دامنه دار و عمیق است، مرتبط میباشد؛ زیرا همان طور که خود ایشان هم اشاره کردند یکی از راههای تغییر در یک انقلاب به واسطه تغییر در ساختار و نظام حاکم بر آن است. ایشان میفرمایند:
نظام سازی کار بزرگ و اصلی شما است. این کاری پیچیده و دشوار است. نگذارید الگوهای لائیک یا لیبرالیسم غربی، یا ناسیونالیسم افراطی، یا گرایشهای چپ مارکسیستی، خود را بر شما تحمیل کند ... باحساسیت کامل باید مراقب بود که این با دموکراسی لیبرال غربی اشتباه نشود. دموکراسی لائیک و در مواردی ضد مذهب غربی با مردم سالاری اسلامی که متعهد به ارزشها و خطوط اصلی اسلامی در نظام کشور است، هیچ نسبتی ندارد. (بیانات در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی، 26/06/1390)
البته همان طور که خود ایشان نیز متذکر میشوند لازم نیست که همه کشورها از یک الگوی واحد در این زمینه تبعیت کنند، بلکه با حفظ اصولِ واحدِ متخذ از دینِ واحد، هر یک از کشورها براساس مذهب و شرایط و ویژگیهای خاص خودشان لازم است الگوی بومی متناسب با ظرفیتهای خود را طراحی کنند.
باوجوداین امر، پرداختن به دو نکته محوری (برای تبیین بیشتر مسئله) ضروری به نظر میرسد. اولین نکته مربوط به ساختار حکومتهاست؛ بدین معنا که آیا حکومتهایی که از ساختاری به ظاهر مردمی برخوردارند، لزوماً در اصول و اهدافشان نیز یکسانند یا خیر؟ و اگر یکسان نیستند میزان تفاوتشان تا چه حد است؟ سؤال دوم اینکه ثمرات انقلاب به واقع مردمی چیست؟
در پاسخ به پرسش نخستین باید گفت، قطعاً هر دولت و حکومتی که ادعای مردم سالاری میکند، لزوماً اعتقاد و التزام عملی به آن ندارد و عملکرد آنها نیز در بسیاری از مواقع، مؤید خوبی برای این مدعاست. رهبر انقلاب در تحلیل رژیمهای کمونیستی و شرقی میفرمایند:
رژیمهای کمونیست، رژیمهای مستبدی بودند که با شعار حکومت مردمی سرِ کار آمده بودند؛ اما اشرافی هم بودند! با اینکه دم از ضدیت با اشرافی گری میزدند، اما عملاً حکومتهای اشرافی بودند. از لحاظ استبداد، در نهایت درجه استبداد بودند و حاکمیت مطلق دولت بر اقتصاد، بر فرهنگ، بر سیاست و بر فعالیتهای گوناگون اجتماعی و غیره به چشم میخورد! در رژیمهای شرقی، مردم هیچ کاره محض بودند.
ایشان در تحلیل نظامهای غربی نیز اشاره میکنند که در غرب؛
اسم دموکراسی و مردم سالاری بود، اما در حقیقت سرمایه سالاری بود، نه مردم سالاری؛ امروز هم همین طور است. این مطلبی که عرض میکنم، ادعای من نیست. من از قول فلان نویسنده مسلمانِ متعصب نقل نمیکنم؛ از قول خود غربیها نقل میکنم. امروز در کشورهای غربی و در خود آمریکا، آن چیزی که به نام دمکراسی و انتخابات وجود دارد، صورت انتخابات است. باطن آن، حاکمیت سرمایه است. (بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، 23/ 02/ 1379)
در مقابل این حکومتها، در آنجا که میخواهند توضیحی از حکومت مردمی به تمام و حقیقت را ارئه دهند، به تبیین حکومت حضرت ولی عصر(عج) میپردازند و میفرمایند:
حکومت آینده حضرت مهدی موعود أرواحنا فداه، یک حکومت مردمی به تمام معناست. مردمی یعنی چه؟ یعنی متکی به ایمانها و ارادهها و بازوان مردم است. امام زمان، تنها دنیا را پُر از عدل و داد نمیکند؛ امام زمان از آحاد مؤمن مردم و با تکیه به آنهاست که بنای عدل الهی را در سرتاسر عالم استقرار میبخشد و یک حکومت صددرصد مردمی تشکیل میدهد؛ اما این حکومت مردمی با حکومتهای مدعی مردمی بودن و دمکراسی در دنیای امروز از زمین تا آسمان تفاوت دارد. آنچه امروز در دنیا اسم دموکراسی و مردم سالاری را روی آن گذاشته اند، همان دیکتاتوریهای قدیمی است که لباس جدید بر تن کرده است؛ یعنی دیکتاتوری گروهها. اگر رقابت هم وجود دارد، رقابت بین گروههاست و مردم در این میان هیچ کاره اند. یک گروه به قدرت دست پیدا میکند و در سایه قدرت سیاسیای که همه زمامهای امور را در کشور در اختیار او میگذارد و با سوءاستفاده از این قدرت، ثروت و پول و سرمایه به نفع خود گردآوری میکند و آنها را در راه به دست آوردن دوباره قدرت مصرف میکند. دمکراسیهای امروز دنیا بر پایه تبلیغات دروغ و فریبنده و مسحور کردن چشمها و دلهاست. امروز در دنیا هر جا شعار دمکراسی میدهند، شما ببینید برای تبلیغات کاندیداهای ریاست جمهوری و یا نمایندگان مجلس چه کار میکنند! پول خرج میکنند. دمکراسی در پنجه اقتدار پول اسیر است. مردم سالاری امام زمان ـ یعنی مردم سالاری دینی ـ با این روش، به کلی متفاوت است. (بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت نیمه شعبان در مصلای تهران، 30/07/1381)
تمایز در انقلابهای مردمی
اما در پاسخ به پرسش دوم (که مربوط به ثمرات انقلابهای مردمی است)، باید گفت اگر ملتی حقیقتاً و با تمام اعتقاد به میدان آید، دارای آثاری و برکات فراوانی است؛ آثاری نظیر بیرون راندن دشمن از صحنه، تعیین اهداف و شعارها، شناسایی و تعقیب دشمن، ترسیم اجمالی از آینده مطلوب و سازش نکردن با دشمنان. در حرکت مردمی ممکن است کار انقلاب با تأخیر انجام گیرد، ولی از سطحی گری و ناپایداری به دور است.
کلمه طیبهای است مصداق کلام خداوند که فرمود: «ألم تر کیف ضرب اللَّه مثلاً کلمه طیّبه کشجره طیّبه اصلها ثابت و فرعها فی السّماء». در چنین انقلابهایی، اصول و ارزشها و هدفها، نه در مانیفستهای پیش ساخته گروهها و حزبها، بلکه در ذهن و دل و خواست آحاد مردمِ حاضر در صحنه، نگاشته و در قالب شعارها و رفتارهای آنان اعلام و تثبیت میشود. (بیانات در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی، 26/06/1390)
بر این اساس حضور واقعی مردم را میتوان چنان اکسیری دانست که به واسطه آن، یک ملت میتواند بر تمام خواستههایش دست یابد و بر تمام مشکلاتش فائق آید. لذا عنصر میدان دار یک جریان و حادثه جزو یکی از مهمترین ارکان تحلیل در ماهیت شناسی آن انقلاب قرار میگیرد.
عوامل معارض و مزاحم با انقلاب
از آنجا که «هر جا بیداری بیشتر باشد، دشمنان بشریت احساس خطر بیشتری میکنند؛ لذا دشمنی بیشتری میکنند»؛ (بیانات در دیدار مسئولان نظام، 19/04/1389) و بیداری اسلامی هم به تعبیر مقام معظم رهبری:
اکنون به تحولی بزرگ در میان ملتهای این منطقه انجامیده و قیامها و انقلابهایی را پدیدآورده که هرگز در محاسبه شیاطین مسلط منطقهای و بین المللی نمیگنجید؛ خیزشهای عظیمی که حصارهای استبداد و استکبار را ویران و قوای نگهبان آنها را مغلوب و مقهورساخته است. (بیانات در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی، 26/06/1390)
لذا نباید طرح و نقشه دشمنان را نادیده گرفت و از آن غافل بود؛ به همین سبب در بخش نهایی و برای شناخت هر چه بیشتر یک جریان لازم است عوامل معارض به خوبی شناسایی و سیاستهای آنها تحلیل شود.
در گام نخست باید بپذیریم که اگر قرار است بیداریای رخ دهد که با هویت و دسایس و سیاستهای مزورانه چندین ساله استکبار جهانی در تعارض باشد، آنها نیز ساکت نخواهند نشست و به مبارزه برمی خیزند و در این میان، قطعاً نبرد سختی را به چشمان خود خواهیم دید. البته این مطلب تازگی ندارد، بلکه به فرموده مقام معظم رهبری:
معلوم است که جامعه سازی و مدنیت سازی ـ که یکی از بزرگترین هدفهای اسلام است ـ بدون دشمنی ممکن نیست. در صدر اسلام هم با تشکیل نظام و جامعه اسلامی دشمنی شد؛ امروز هم همین طوراست. امروز در دنیای اسلام، ملتهای مسلمان روح اعتزاز به اسلام را در خود مییابند و به خاطر اسلام احساس عزت میکنند. بیداری اسلامی حقیقتی است که به وجود آمده است؛ چه دشمنان امت اسلامی بخواهند، چه نخواهند. (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام، 02/07/1382)
البته درک سرّ این مسئله نیز چندان مشکل به نظر نمیرسد؛ زیرا هر جا حقی رخ مینماید، جریان باطل و شیطانی نیز در برابر آن قد علم میکند تا بلکه آن را از پای در آورد؛ بی خبر از آنکه به فرمایش امام علی(علیه السلام) : «للحق دوله و للباطل جوله؛ برای حق، دولتی پایدار و برای باطل، جولانی زودگذر است». (تمیمی آمدی، 1410 ق: 544)
1. اصلیترین دشمن
بعد از پذیرش این مطلب که وجود دشمن و مبارزه جدی، برای رسیدن به اهداف مورد نظر در این انقلابها امری بدیهی است، سؤال این است که دشمن اصلی این قیامها چه کسانی هستند؟
برای پاسخ به این پرسش باید به شناسایی دشمن اصلی نظام جمهوری اسلامی، به عنوان الگو و پیشرو در این انقلابها بپردازیم. رهبر معظم انقلاب در این خصوص میفرمایند:
دشمن نظام جمهوری اسلامی، یعنی شبکه استکبار جهانی، نه فقط حکومت آمریکا یعنی آن مجموعه سردمداران قدرت اقتصادی ظالمانه امروز دنیا که دولتها را میآورند و میبرند؛ در همین کشورهایی که به نام دموکراسی معروف شده اند، در خود آمریکا و در بعضی ازکشورهای دیگر که با شبکه صهیونیستی پیوند استوار دارند، اینها هستند. دولتهایی که با این شبکه پرنفوذ و پرقدرت مستکبر جهانی در ارتباطند، منافع خودشان را در برابر نهضت اسلامی و بیداری اسلامی در خطر میبینند؛ این منافع نامشروع را در تهدید میبینند. دشمن، آنهایند. (بیانات در دیدار مردم شهرستان کازرون، 16/02/1387)
برای روشن شدن هر چه بیشتر مقصود ایشان از شبکه استکبار جهانی، توجه به این فرمایش ایشان لازم است که میفرمایند:
استکبار جهانی یعنی شبکه در هم تنیده کارتلهای نفتی و اسلحه سازی و صهیونیسم جهانی و دولتهای وابسته به آنان، با خطری که از سوی بیداری امت اسلامی، احساس میکنند با تلاشی سراسیمه در حال تهاجم اند. مظهر این تهاجم که دارای ابعاد سیاسی و تبلیغی و نظامی و تروریستی است، امروز در رفتار و گفتار خشونت بار و صریح نظامیان حاکم بر ایالات متحده و رژیم صهیونیستی به وضوح دیده میشود. (پیام به حجاج بیتالله الحرام در موسم حج، 18/11/1381)
2. علت دشمنیها
طبیعتاً هر آنکه به جدال و مخاصمه بر میخیزد، از جهت یا جهات متعددی احساس خطر کرده است که متحمل هزینههای این مبارزه میشود و الّا بدون وجود این دلایل، مبارزه و ایجاد مزاحمت امری بی معناست. دراین میان، مبارزه و دشمنیهای اخیر نیز از این قاعده مستثنی نیست که به اهم آنها اشاره میکنیم.
یک. دشمنی با اسلام و معارف آن
مهمترین عامل این دشمنی را باید در اسلامی بودن این انقلابها جستجو کرد؛ زیرا این دین اسلام و معارف اسلامی است که هرگونه تبعیت و سلطه پذیری از کفار را بر پیروان خود حرام و ناصواب دانسته است. قرآن کریم در این ارتباط بیان میدارد: «لَنْ یَجْعَلَ اللّه لِلْکِافر ینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبیلاّ»؛ (نساء / 141) پیامبر اکرم| نیز دراین باره میفرمایند: «اَلإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْهِ». (حر عاملی، 1409 ق: 26 / 14) لذا در واقع باید گفت اصل دشمنی با اسلام است نه مسلمین.
دو. توجه به ثمرات گسترده این بیداری و تعارض با منافع
از دیگر عوامل دشمنی جبهه استکبار علیه این انقلابها این است که از طرفی آنها سالیان زیادی خود را مالک این منطقه حساس و سوق الجیشی میدانستند و برای حال و آینده آن طرح و نقشه ریخته بودند، اما به یکباره تمام آنها را نقش برآب یافتند؛ و از طرف دیگر توجه جوامع اسلامی به اهمیت نظام اسلامی، پیدایش شناخت صحیح تر از جبهه استکبار، درک ضرورت اتحاد بین مسلمین و نهایتاً حرکت ملتهای اسلامی به سمت نظام اسلامی و تشکیل امت واحده اسلامی، از ثمرات اصلی این انقلابهاست؛ (اقتباس از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی، 10/04/1378) که کاملاً مغایر با اهداف نظامهای سرمایه سالار غربی است، لذا برای حفظ منافع خود چارهای جز دشمنی و دامن زدن به جنگ و تفرقه ندارند، در توضیح این وجه از علت دشمنی آنها رهبر انقلاب میفرمایند:
امروز هم برای این منطقه، پیش خودشان منافعی تعریف کرده اند. بیداری اسلام، درست نقطه مقابل خواستههای آنهاست؛ لذا با همه وجود با آن مخالفند و مخالفت سیاسی و تبلیغاتی میکنند. (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار کارگزاران نظام و قشرهای مختلف مردم، 11/06/1384)
سه. ایستادگی مردم و غافلگیری آنها
از دیگر عوامل مؤثر در دشمنی شبکه استکبار جهانی این است که از قدرت اراده مردم و ایستادگی آنها غافل شده بودند و با توجه به محاسبات خودشان و با تکیه به امکانات ظاهری و مسئولان دست نشانده شان، بروز چنین قیامهایی را اصلاً ارزیابی نمیکردند. به همین دلیل است که برای حفظ قدرت پوشالی خودشان نیز مجبورند بر سر راه این انقلابها موانعی ایجاد کنند. مقام معظم رهبری میفرمایند:
آمریکا در این قضایا غافلگیر شد، ضربه به او ناگهانی وارد شد؛ صهیونیستها همین جور، دولتهای مستعمرِ پرمدعای اروپایی همین جور ـ اینها غافلگیر شدند ـ اما میخواهند هر جور ممکن است، بر صحنه مسلط شوند ...؛ هر کاری بکنند، این حرکت نهایت خوبی دارد به نفع مردم و به زیان قدرتها. البته ملتها باید به هوش باشند، بدانند که دشمن کمین کرده است. (بیانات در دیدار هزاران نفر از مردم استان فارس، 03/02/1390)
سؤال اساسی دیگر این است که هدف نهایی نظام سلطه و شبکه استکبار جهانی از این همه دشمنی و معارضه و مبارزه چیست ؟ پاسخ به این پرسش نیز دارای ابعاد گستردهای است، اما به نحو مختصر و با اشاره به اصلیترین هدفشان میتوان گفت:
مقصود آنان ازاین همه، خسته و نومید کردن مردم و مردد و پشیمان کردن مبارزان است، که میدانند دراین صورت، شکست دادن انقلاب، ممکن و آسان خواهد شد ...، برای آنان بازگرداندن ارتجاع و استبداد و حاکمیت وابسته در کشورهای انقلابی، اصلی است که همه این روشهای کثیف را تجویز میکند. (بیانات در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی، 26/06/1390)
اما در بیان تحلیل اوضاع دشمنان بیداری باید گفت، امروز جبهه معارض و معاند دیگر از آن توان لازم برای رویارویی با این حرکت عظیم مردمی برخوردار نیست، و نقشههایش، نقش بر آب گشته و آبرویش از بین رفته و با مشکلات عدیدهای از درون و بیرون مواجه است؛ اما در مقابل
امروز دنیای اسلام افق روشنی در مقابل خود مشاهده میکند. دشمنان بزرگ و مستکبران گردن کلفت عالم که همه دنیا در اختیار آنها هست، امروز در مقابل خیزش امتهای مسلمان و بیداری ملتهای مسلمان احساس ناتوانی میکنند؛ راه بر روی آنها بسته است و این نشان دهنده وعده الهی است که فرمود: «و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز»؛ (حج / 40) و فرمود: «وَ نُر یدُ أ نْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فی الأَرْض وَ نَجْعَلَهُمْ أ ئِمَّه وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَار ثِینَ»؛ (قصص / 5) اینها وعده الهی است. و فرمود: «وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَی أ مْر هِ»؛ (یوسف / 21) این وعدههای الهی به برکت بیداری و حرکت مسلمانها به تدریج خود را نشان میدهد. (بیانات در دیدارمسئولان نظام به مناسبت عید فطر، 10/07/1387)
ولی با این حال توجه به این تذکر بسیار مهم رهبر انقلاب لازم است که میفرمایند:
باید همه هوشیار باشند؛ هم ما هوشیار باشیم، هم ملتها هوشیار باشند؛ بدانند دسائس و حیلههای دشمنان متنوع است، پیچیده است. بصیرت را معیار کار خودمان قرار بدهیم. ملتها توجه داشته باشند؛ آمریکائیها و صهیونیستها و مزدورانشان و همراهانشان سعی میکنند انقلابها را منحرف کنند؛ کشورهایی را که در آنها بیداری به وجود آمده است، مورد توجه قرار میدهند؛ هرچه میتوانند، تلاش میکنند حرکت این ملتها را منحرف کنند؛ (بیانات در دیدار مسئولان نظام در روز عید مبعث، 09/04/1390)
و آنکه همگان بدانیم که:
البته دشمنان ملتهای مسلمان ـ یعنی نظام سلطه، آمریکای شیطان بزرگ، صهیونیستهای غدار و حیوان صفت ـ مشغول فعالیتند و دارند تلاش میکنند؛ میخواهند نگذارند این پیروزیها به کام مردم شیرین بیاید و به معنای واقعی کلمه به پیروزی نهایی برسد؛ اما اگر ما ملتهای مسلمان بیدار باشیم، به ندای قرآن ـ که ما را به صبر و استقامت و ثبات امر میکند، به ما امید میدهد ـ گوش کنیم، به خدای متعال سوء ظن نداشته باشیم، به وعده الهی امیدوار باشیم و برای آن تلاش و کار کنیم، بدون شک این ملتها به پیروزی میرسند. (بیانات در بیست و دومین سالگرد امام خمینی(رحمه الله علیه)، 14/03/1390)
نتیجه
از آنچه گذشت میتوان نتیجه گرفت که ماهیت این انقلابها کاملاً اسلامی و مردمی است؛ زیرا با مراجعه به عوامل بسترساز (به عنوان اولین رکن از ارکان تحلیل)، میبینیم که اشخاص و نظامهایی که بسان الگو در مقابل این جریانها قرار گرفتهاند تماماً اسلامی هستند؛ از طرف دیگر وقتی به شعارها و اهداف این انقلابها نظر میاندازیم پررنگترین خواسته و مطالبه این انقلابها را اسلام و معارف اسلامی مییابیم. وقتی دیگر رکن تحلیل، یعنی عنصر میدان دار را نیز مورد مداقه قرار میدهیم درمی یابیم که مردم، محوریترین و اصلیترین صاحبان این انقلابها هستند؛ در نهایت آنگاه که نظر به عوامل معارض با این انقلابها نیز میاندازیم، مشاهده میکنیم که اسلام و اسلام خواهی این انقلابها از مهمترین عوامل دشمنی با آنهاست. بنابراین به عنوان کلام آخر باید بگوییم که ماهیت این انقلابها را باید در دو قید «اسلامی» و «مردمی» بودن لحاظ کنیم.
منابع و مآخذ
قرآن کریم.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی از سالهای 92 ـ 68.
پارسانیا، حمید، 1389، حدیث پیمانه، قم، دفتر نشر معارف.
تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، 1410 ق، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دار الکتاب الاسلامی.
حر عاملی، محمد بن حسن، 1409 ق، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت(علیه السلام).
اسلام تایمز: شناخت دقیق و جامع از ماهیت هر مسئله ای، از مهمترین امور مربوط به آن قلمداد میشود تا به واسطه این شناخت، قضاوت و تصمیم در مورد آن امر بهتر صورت پذیرد.
چکیده
شناخت دقیق و جامع از ماهیت هر مسئله ای، از مهمترین امور مربوط به آن قلمداد میشود تا به واسطه این شناخت، قضاوت و تصمیم در مورد آن امر بهتر صورت پذیرد. این امر در ارتباط با مسئله بیداری اسلامی به دلیل وجود تحلیلهای متعدد و بعضاً متضاد از آن ( نظیر عربی، آمریکایی و یا اسلامی بودن ماهیت آن) اهمیت مضاعفی پیدا میکند، لذا در این متن به ماهیت شناسی این جریان از منظر رهبر انقلاب پرداخته شده است. این ماهیت شناسی به واسطه بررسی سه ساحت پیش زمینهها، عنصر میدان دار و عوامل معارض و مزاحم با این جریان بررسی شده است.
مقدمه
سخن از بیداری اسلامی، سخنی ناآشنا و جدید نیست؛ زیرا سالیان سال و قرون متمادی است که این بحث در میان اندیشمندان مطرح بوده و مصلحان بزرگی دغدغه چنین امر خطیری را داشتهاند و در این راه خطرپذیری کرده و هزینههایی را نیز به جان خریده اند؛ اما مشیت الهی بر آن تعلق گرفت که تجلی آن زحمات و سختیها در عصر حاضر نمایان گردد و رستاخیز عظیم اسلامی همگان را متحول سازد و روحی دوباره بر پیکر امت اسلامی دمیده شود.
این نعمت بزرگ برای به ثمر نشستن و به نتیجه نهایی رسیدن، نیازمند شناسایی دقیق و همه جانبه است تا به واسطه آن بتوان راهکارهای متناسب با آن طراحی شود. طبیعتاً بهترین راه برای دستیابی به این ماهیت شناسی، مراجعه به متخصصان و صاحب نظران در این زمینه است. در میان تمامی آنها نیز، مسلماً بهترین مصداق برای این امر کسی است که از طرفی فکر و جانش با دستمایههای اسلامی نضج گرفته باشد و از سوی دیگر آشنای با مسائل باشد و بتواند عرصه را خوب تشخیص دهد و از افقی گسترده به تحلیل شرایط بپردازد؛ و مهم تر آنکه در میدان تصمیم گیری و تصمیم سازی نیز حضوری کاملاً جدی داشته باشد تا براساس آن اولاً تحلیل وی از اوضاع و شرایط تحلیلی صرفاً انتزاعی نباشد و ثانیاً، به واسطه رفت و آمد بین عرصه علم و میدان عمل بتواند راهکار و مدلی مناسب و کارآمد عرضه کند.
با توجه به ویژگیهای مذکور و دیگر ملاکها میشود گفت بهترین کسی که در عصر حاضر مجمع فضایل و کمالات مطلوب در این وادی است، رهبری معظم انقلاب اسلامی است که علاوه بر ویژگیهای مذکور، متصف به بسیاری دیگر از صفات لازم برای این امر میباشند؛ بر این اساس رجوع به بیانات معظم له در این زمینه از اهمیت چندانی برخوردار خواهد بود.
اما نکته در این است که برای استفاده از نظریات ایشان و دست یافتن به خطوط کلی و منظومه فکری معظم له در این خصوص، علاوه بر محتوا، نیازمند روشی جامع برای استخراج نظریه ایشان هستیم.
در زمینه محتوا باید گفت ایشان برای اولین بار، به طور منسجم و منظم، دیدگاه خود در خصوص بیداری اسلامی و انقلابهای منطقه را در «اجلاس بین المللی بیداری اسلامی» مطرح کردند و از آنجا که این اجلاس برای اولین بار تشکیل میشد و ایشان نیز درصدد طرح مباحث کلیدی و اولویت دار در این راستا بودند، لذا پرداختن به این سخنرانی به عنوان سخنرانی محوری، مطلوب به نظر میرسد.
در ارتباط با روش هم، از آنجا که مسئله بیداری اسلامی حادثه و پدیدهای در عالم خارج و واقع است، لذا از جوانب مختلف قابل بررسی است و از شیوههای متعددی برای تحلیل آن میشود استفاده کرد که در این میان میتوان به برخی الگوهای تحلیلی مثل «swot» (نقاط قوت، ضعف و فرصت، تهدید)، یا تحلیل سیستمی (بررسی زمینهها، فرآیندها و سپس برآیندها) و همین طور روش تحلیل بحران (پاسخ به چهار سؤال بحران چیست، ریشهاش کجاست، وضعیت مطلوب چیست و راه گذر از وضع موجود به مطلوب چیست) اشاره کرد. اما با کنکاش در بیانات معظم له در مییابیم که خود ایشان برای تحلیل حوادث، الگویی را پیشنهاد میدهند که به واسطه آن، تحلیل حوادث و وقایع منسجم تر انجام میشود.
از خصوصیات این مدل آن است که در نوع خود مدلی بدیع به شمار میرود؛ زیرا دیگر الگوها نظیر روش تحلیل سیستمی، تحلیل گفتمان و یا تحلیل شبکه و ...، الگوهای عامی هستند که به عنوان راه حل عمومی برای تحلیل و بررسی موارد مختلف از آنها استفاده میشود، اما مدل ایشان به طور خاص و مشخص ناظر به تحلیل حوادث و جریانات است؛ و از همه مهم تر اینکه با مراجعه به فرمایشات خود ایشان ـ از جمله متن سخنرانی ایشان در اجلاس بیداری ـ درمی یابیم که خود معظم له نیز ناظر بدین شیوه بوده اند. (که تأییدات آن در ضمن مطالب نیز خواهد آمد) بر این اساس میتوان گفت که این شیوه و روش، دقیق تر از دیگر موارد محسوب میشود و بدین سبب مقاله حاضر براساس آن پی ریزی میشود. (1)
اما مدل و نظر مقام معظم رهبری برای تحلیل حوادث این چنین است که میفرمایند:
در همه حوادث عالم چند عنصر را باید در کنار هم دید: یکی نگاه به عوامل اولی، یعنی عوامل بالادستی حادثه است: انگیزهها، هدفها، زمینههای تاریخی، زمینههای جغرافیایی و جغرافیای سیاسی؛ اینها چیزهایی است که در شناخت حادثه تأثیر دارد ... این، آن پیش زمینه است. عنصر دوم نگاه کردن به میدان دار و صاحب حادثه است ... عنصر سوم در هر حادثه ای، عوامل معارض و مزاحم با آن حادثه یا با آن حرکت است که هزینههایی را تحمیل میکند. (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با مردم شیراز، 11/02/1387)
همان طور که ملاحظه میشود این روش مشخصاً و مستقیماً به بررسی ابعاد مختلف یک پدیده و انقلاب و جریان اجتماعی میپردازد و به واسطه این روش میتوان به آن مطالب کلیدی و بزنگاههای حساس یک جریان و حرکت و انقلاب دست یافت و بر اساس آن به تحلیل صحیح آن جریان رسید.
بنابراین، با تکیه بر بیانات معظم له در اجلاس بیداری اسلامی و براساس مدل برگرفته از فرمایشات خودشان، به تحلیلی کلی از موضوع «ماهیت شناسی بیداری اسلامی» از منظر ایشان میپردازیم.
پیش زمینهها
در مورد اهمیت این قسمت میتوان گفت، این بخش جزو مهمترین قسمتهای تحلیل یک حادثه است؛ زیرا اساساً در شکل گیری یک حادثه و انقلاب نیز این بخش، عنصری کلیدی و محوری به حساب میآید و بر اساس همین پیش زمینههاست که یک جریان، صاحبان و متصدیان واقعی و معارضان اصلی خود را شناسایی میکند.
1. پیش زمینههای سیاسی، اجتماعی، فکری، فرهنگی
در تبیین نیاز به بررسی ریشههای تاریخی و زمینههای شکل گیری انقلابها میتوان گفت:
جایگاه نخست انقلاب در قلب انسانهاست ...، بدین بیان انقلاب در نفس و قلب انسانها در قالب باور و معرفتی نوین نسبت به هستی جوانه میزند و از آن پس در قلمرو آرمان اجتماعی خاصی مراتب ظهور خود را تا مرحله حذف نظام موجود و تحقق نظام مطلوب ادامه میدهد. بنابراین، هرچند انقلاب اجتماعی در مقطع زمانی خاصی در سطح جامعه روی میدهد اما در گذشته تاریخی نیروهایی ریشه دارد که در تحقق آن سهیم اند. (پارسانیا، 1389: 20 ـ 19)
لذا پرداختن به این اثر بسیار ضروری به نظر میرسد. اما همان طور که گذشت سیر سخنان ایشان در اجلاس میتواند مؤید خوبی بر صحت انتخاب روش تحلیل ما در این مسئله باشد؛ زیرا خود ایشان در گام اول به بررسی این امر مهم میپردازند و به بررسی ریشههای تاریخی این جریان اشاره کرده و میفرمایند:
شک نیست که تحولات بزرگ اجتماعی، همواره متکی به پشتوانههای تاریخی و تمدنی و محصول تراکم معرفتها و تجربهها است. در صد و پنجاه سال اخیر حضور شخصیتهای فکری و جهادی بزرگ جریان ساز اسلامی در مصر و عراق و ایران و هند و کشورهای دیگری از آسیا و آفریقا، پیش زمینههای وضع کنونی دنیای اسلامند. همچنان که تحولات دهههای پنجاه و شصت میلادی در تعدادی از این کشورها که به رژیمهای غالباً متمایل به تفکرات و ایدئولوژیهای مادی منتهی شد و به اقتضای طبیعت خود پس از چندی در دام قدرتهای استکباری و استعماری غرب گرفتار آمد، تجربههای درس آموزیاند که سهم وافری در شکل دادن به اندیشه عمومی و عمیق کنونی دنیای اسلام دارند. ماجرای انقلاب کبیر اسلامی در ایران که در آن به تعبیر امام خمینی عظیم، خون بر شمشیر پیروز شد و تشکیل نظام ماندگار و مقتدر و شجاع و پیش رونده جمهوری اسلامی و تأثیر آن در بیداری اسلامی امروز نیز، خود داستان مفصل و در خور بحث و تحقیقی است که یقیناً فصل مشبعی در تحلیل و تاریخ نگاری وضعیت کنونی دنیای اسلام را به خود اختصاص خواهد داد. (بیانات در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی، 26/06/1390)
بر اساس فرمایشات ایشان در این قسمت، توجه به چند موضوع قابل بررسی است: اولاً، نقش حضور شخصیتهای فکری و جهادی بزرگ جریان ساز اسلامی در صد و پنجاه سال اخیر؛ ثانیاً، به وجود آمدن انقلاب اسلامی ایران و ثالثاً، وجود تحولاتی در برخی از این کشورها که به رژیمهای غالباً متمایل به تفکرات و ایدئولوژیهای مادی منتهی شد.
یک. حضور شخصیتهای فکری و جهادی بزرگ جریان ساز اسلامی
در خصوص اهمیت این عامل، باید گفت سکان داران وهادیان اصلی یک امت و جامعه، نخبگان علمی، معنوی و سیاسی آن جامعه میباشند که نقشی بسیار مهم و تأثیرگذار در جهت گیریهای آن جامعه دارند، لذا هر اندازه به تحلیل شخصیت، بینش و گرایشات آنها پرداخته شود، بهتر به زوایای مختلف آن جامعه و انقلاب میتوان دست یافت.
در خصوص بیداری اسلامی هم میتوان به شخصیتهای برجسته و تأثیرگذاری نظیر سید جمال الدین اسدآبادی یا اقبال لاهوری و محمد عبده و از علمای شیعه به مرحوم شرف الدین عاملی و بزرگان دیگری اشاره کرد که با زحمات خود در زمینههای مختلف نهال بیداری را در دل امت اسلامی غرس کردند و برای به ثمر نشستن آن رنجهای بیشماری متحمل شدند.
دو. تشکیل انقلاب اسلامی ایران
عامل دوم، عبارت است از تشکیل نظام ماندگار و مقتدر و شجاع و پیش رونده جمهوری اسلامی. در این زمینه تردیدی نیست که انقلاب اسلامی، هیمنه پوشالی استکبار را بر جهان آشکار کرد و اثبات نمود که قدرت ایمان بر قوت ابزار و سلاح برتری دارد. تا قبل از اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی برسد، هیچ ملتی باور نداشت که با دستانی خالی اما با دلی مملو از ایمان و اتکا به خداوند متعال، میتوان با تمام دنیای غرب و بلوک شرق مبارزه کرد و به خواست خداوند به پیروزی رسید. البته اهمیت تشکیل جمهوری اسلامی ایران، فقط منحصر در این یک بُعد نمیشود و از دیگر جهات نیز قابل بررسی است؛ زیرا یکی از بزرگترین آفتهایی که دچار امت اسلامی شده بود، از بین رفتن اعتماد به نفس و روحیه خودباوری آنها بود؛ اگرچه از نقش پنهان استکبار در ترویج این روحیه در بدنه جامعه مسلمین نباید غافل بود. این جمله از رهبر حکیم انقلاب شاهد خوبی بر این مدعاست که:
بزرگترین جنایت استعمار و ایادی خائن آن که در طول سالهای متمادی بر کشورهای اسلامی حکومت کردند این بود که روح دفاع و سلحشوری را در ملتها کشتند و آنان را به شعارهای پوچ، مثل قومیت و ملیتهای افراطی سرگرم کردند؛ لذا میبینید که تقریباً از دو قرن پیش، دشمنان ملتهای اسلامی به کشورهای آنها سرازیر شدند و هر وقت به نحوی آنها را تحقیر و ذلیل و غارت کردند و رفتند و ملتها همین طور آنها را تماشا و تحمل کردند. کار به آنجا رسید که امروز میبینید ملتهای مسلمان، جزو ضعیفترین ملتهای جهان هستند؛ درحالی که اسلام در بطن خود، دارای قدرت و عزت و کرامت است. اسلام که ذلت پذیر نیست؛ چرا مسلمانان این طور شدند؟! این همان کاری است که حکومتهای دست نشانده با ملتهای مسلمان انجام دادند؛ آنها را سرکوب و ذلیل و ذلت پذیر کردند؛ هر وقت هم عدهای خواستند با الهام گیری از روح اسلام کاری بکنند، از همه طرف آنها را محاصره کردند. (بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از شعرا، 24/5/1390)
در چنین فضایی بود که تشکیل جمهوری اسلامی همچون برهان قاطع و ید بیضایی، خط بطلانی بر تمامی این اعتقادات و پندارها کشید و بی پایه بودن آنها را به تمامی دنیا و خصوصاً دنیای اسلام نشان داد. بر این اساس این انقلاب، الهام بخش تمامی مردم و ملتهای آزادی خواه میشود و میتوان به آن لقب مادرِ انقلابهای اخیر و بیداری اسلامی را داد.
رهبر انقلاب میفرمایند:
امروز شما چه بخواهید، چه نخواهید؛ چه خودتان بدانید، چه ندانید؛ چه تصدیق بکنید یا نکنید، برای بسیاری از ملتها الگو و اسوه شده اید. این بیداری اسلامی که مشاهده میکنید، چه بگوئیم، چه نگوئیم؛ چه به رو بیاوریم، چه نیاوریم؛ چه دیگران به رو بیاورند، چه نیاورند، اثر گرفته از حرکت عظیم ملت ایران است. این انقلاب عظیم، این انقلاب بزرگ، این تحول بنیان برافکنِ سنتهای طاغوتی و نظام طاغوتی و نظام سلطه، ملت ایران را به یک اسوه تبدیل کرد. (بیانات در دیدار جمعی از شعرا، 24/05/1390)
از دیگر ثمرات بسیار بزرگ انقلاب اسلامی این بود که به مسلمانان عالم عزت بخشید و روحیه امید را در دل آنها زنده کرد. این مطلب این قدر حائز اهمیت است که رهبر انقلاب از آن به عمق استراتژیک انقلاب تعبیر میکنند:
انقلاب اسلامی در ایران پیروز شد و با پیروزی آن، در هر جای دنیا که مسلمان هشیار و آگاهی بود، احساس کرد عزت و قدرت یافته است ...، هر مسلمانی، هرجای دنیا بود، احساس کرد پیروز شد و عزت و قدرت پیدا کرد ... مقصود این است که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اعتزاز و افتخار و مباهات به اسلام در مسلمانان زنده شد. اسلام، عزیز شد و مسلمان احساس کرد که اسلام مایه سربلندی اوست. این هم از برکات انقلاب اسلامی بود. اصلاً یکی از ابعاد این انقلاب و به قول معروف «عمق استراتژیک انقلاب ما» همین است. (بیانات در خطبههای نماز جمعه، 14/ 11/ 1373)
سه. تجربه تلخ از انقلابهای گذشته
تجربه تلخ کشورهای اسلامی از انقلابهای صوری و ظاهری گذشته که در این قرون و سالیان اخیر در آنها رخ داده است، سومین رکن از مسائلی است که در تحلیل پیش زمینهها باید لحاظ شود.
در تبیین این گذشته تلخ به بسیاری از کشورهای اسلامی در آفریقا، در آسیا و در خاورمیانه میتوان اشاره کرد که در آنها چه نظامهایی رفتند و نظامهای دیگری آمد؛ اما با این وجود بازهم همه جا مسلمانان در انزوا و عزلت بودند. مثلاً کشوری مثل عراق، رژیم سلطنتی داشت؛ رژیم سلطنتی رفت، رژیم دیگری بر سرِ کار آمد و چند تغییر دیگری انجام شد تا اینکه نوبت به بعثیها رسید. اما نکته این است که در تمام این نقل و انتقالها، کسانی که جایشان خالی بود، مسلمانان بودند. (اقتباس از بیانات رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه، 14/ 11/ 1373)
اما پاسخ به این سؤال لازم است که اساساً تحلیل زمینههای تاریخی، سیاسی، اجتماعی و ... چه ثمره و اهمیتی دارد؟ و چه افق و ابعادی را برای ما شکوفا میسازد؟
بررسی زمینههای شکل گیری یک انقلاب و نهضت از جوانب مختلف قابل تحلیل است؛ اولین ثمره آن مربوط به تحلیل صحیح از خود آن انقلاب است؛ زیرا از بهترین راهها برای شناسایی اینکه یک حرکت، به تمام معنا یک انقلاب است یا اینکه صرفاً موجی زودگذر میباشد، مراجعه به شواهد مختلف تاریخی و فکری و ریشههای آن جریان است. ثمره دیگر مربوط به خود انقلابیان است که اگر پس از تحلیل پیش زمینهها دریابند که نه تنها انقلابشان حرکتی گذرا و موجی زودگذر نیست، بلکه مطالبهای فراگیر، عمومی و تاریخی است، آنها که میدان دار این انقلاب هستند دلشان گرم تر میشود و آنها که میخواهند به این انقلاب بپیوندند، اعتمادشان بیشتر میگردد. آخرین نکته هم مربوط به نحوه برخورد با جبهه معارض و مزاحم است که میتواند یکی از بزرگترین سیاستها و حربههایشان را خنثی سازد؛ زیرا اگر مردمی، انقلاب خود را خوب شناختند و از عمق تاریخی و فکری آن مطلع شدند و به آن اعتماد کردند، دیگر دشمنان آنها به راحتی نمیتوانند آن مردم را از انقلاب خود مأیوس کنند و بدین واسطه آنها را از انقلاب خود دور و ناامید سازند. رهبر فرزانه انقلاب هم در این زمینه میفرمایند:
حاصل آنکه حقایق رو به افزایش کنونی در دنیای اسلام، حوادث بریده از ریشههای تاریخی و زمینههای اجتماعی و فکری نیستند تا دشمنان یا سطحی نگران بتوانند آن را موجی گذر و حادثهای در سطح بینگارند و با تحلیلهای انحرافی و غرض آلود، مشعل امید را در دل ملتها خاموش سازند. (بیانات در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی، 26/06/1390)
2. اصول، اهداف و انگیزهها
از دیگر ارکان مهم در ماهیت شناسی انقلابها (بعد از بیان ریشههای مختلف)، توجه به اصول، اهداف و انگیزههای آن انقلاب است. رهبر فرزانه انقلاب در این مورد معتقدند:
اصول انقلابهای کنونی منطقه ...؛ در درجه اول اینهاست: احیاء و تجدید عزت و کرامت ملی که در طول زمان با دیکتاتوری حاکمان فاسد و با سلطه سیاسی آمریکا و غرب، در هم شکسته و پایمال شده است، برافراشتن پرچم اسلام که عقیده عمیق و دلبستگی دیرین مردم است و برخورداری از امنیت روانی و عدالت و پیشرفت و شکوفاییای که جز در سایه شریعت اسلامی به دست نخواهد آمد، ایستادگی در برابر نفوذ و سلطه آمریکا و اروپا که در طول دو قرن بیشترین لطمه و خسارت و تحقیر را بر مردم این کشورها وارد آورده اند. مبارزه با رژیم غاصب و دولت جعلی صهیونیست که استعمار چون خنجری در پهلوی کشورهای منطقه فرو برده و وسیلهای برای ادامه سلطه اهریمنی خود ساخته و ملتی را از سرزمین تاریخی خود بیرون رانده است. (بیانات در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی، 26/06/1390)
براساس این فرمایش، اهم اصول و انگیزه این قیامها و انقلابها را میتوان در این امور برشمرد:
یک. احیا و تجدید عزت و کرامت ملی
برخورداری از عزت و کرامت انسانی نه تنها یکی از اولیترین نیازهای اساسی افراد است، بلکه اساساً اگر جامعهای احساس کند عزت، شرافت و کرامت او خدشه دار شده است، از حرکت به سمت اهداف خود مأیوس میگردد و یا اینکه نهایتاً نسبت به آن نظام و تفکرِ حاکم عکس العمل نشان میدهد. به همین سبب یکی از اهداف و رسالتهای هر انقلاب و مکتبی باید حفاظت و صیانت از عزت و کرامت ملی مردمشان باشد. جامعهای که در یک مجموعه جغرافیایی و سیاسی زندگی میکند، کرامتش اقتضا میکند که آزاد و مستقل باشد و استعداد او شکوفا شود؛ بر سرنوشت خود مسلط باشد؛ مورد تحقیر و اهانت قرار نگیرد و شخصیت ذاتی او بروز کند.
حکومتهای استبدادی شاید گاهی خدمات بزرگی هم از قبیل فتوحات و عمران و آبادی داشته باشند، اما بزرگترین ارزش انسانی هر انسان را که عبارت است از آزادی، اختیار، استقلال و در اختیار داشتن سرنوشت خویش، از ملتها میربایند. آنها که شعار لیبرالیسم و دفاع از حقوق مردم و اکثریت جامعه را سرلوحه برنامههای ظاهری خود قرار دادهاند نیز عملکردشان چندان متفاوت با حکومتهای دیکتاتوری نیست؛ زیرا آنچه که در مکاتب مختلف غربی، غریب و بی معناست توجه و ارزش دادن به کرامت انسانی است. (البته شاید این مطلب با شعارها و سیاستهای نمایش گونه آنها متضاد باشد، اما با تحلیلی عمیق تر و دقیق تر پذیرش آن خیلی سخت نیست)
برافراشتن پرچم اسلام
ازآنجا که ماهیت و هویت بنیادین این انقلابها اسلامی است، طبیعتاً باید آنچه که به عنوان محوریترین پیام از این انقلابها شنیده شود، اسلام خواهی و گرایش به سمت پیاده کردن احکام اسلامی در جامعه باشد؛ همان واقعیتی که از سالها قبل رهبر انقلاب به آن اشاره کردند. ایشان در زمانی که کسی باور نداشت چنین سیل خروشانی به تلاطم درخواهد آمد و شکوفههای این نهال زیبا روزی به ثمر خواهد نشست، فرمودند:
امروز اوضاع در دنیای اسلام تفاوت کرده است؛ بیداری اسلامی در سرتاسر دنیای اسلام محسوس است؛ حرکت و نهضت عظیمی در مراحل مختلف در همه دنیای اسلام مشاهده میشود؛ میل برگشت به مبانی اسلامی که مایه عزت و پیشرفت و ترقی است. روشنفکران، علما و سیاسیون دنیای اسلام این حرکت را باید تقویت کنند. خطاست اگر کسانی در دنیای اسلام تصور کنند که حرکت بیداری اسلامی در بین جوانان، به ضرر دولتهای اسلامی است؛ نه، دولتهای اسلامی به برکت بیداری اسلامی میتوانند عزتی را که قدرتهای استکباری از آنها گرفته اند، به خودشان برگردانند. (بیانات در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام، 29/02/1382)
اما سرّ اینکه چرا باید به این امر واضح، به عنوان یکی از اصول اشاره شود را باید در رفتار و حرکتهای جبهه مقابل این بیداری اسلامی جستجو کرد؛ زیرا:
غربیها خیلی تلاش میکنند. امروز همه دستگاههای تبلیغاتی و سیاسی و اقتصادی آمریکا و بعضی از مزدورانشان در این منطقه به کار افتاده است تا این انقلابهای مردمی را، این قیامهای بزرگ را از مسیر اصلی منحرف کنند؛ جنبه اسلامی آن را مخفی کنند، مکتوم کنند، انکار کنند؛ کسانی را پیدا کنند که با فریب مردم بر سر کار بیایند و همه معادلهها را باز دوباره به نفع غرب برگردانند. این تلاشها را دارند میکنند، لیکن فایدهای ندارد؛ ملتها بیدار شده اند، وقتی ملتی بیدار شد، وقتی ملتی وارد عرصه شد، جان خود را کف دست گرفت و آمد، دیگر نمیشود او را برگرداند، نمیشود او را فریب داد. (بیانات در دیدار مسئولان نظام در روز عید مبعث، 09/04/1390)
دو. برخورداری از امنیت روانی و عدالت
از دیگر اصول اولیه این انقلابها مطالبه امنیت روانی و عدالت است که البته این امر تنها مربوط به این خیزشها و جریانات نمیشود؛ زیرا:
عدالت، خواسته یک جماعت خاصی از مردم یا اهل یک کشور و اهل یک ملت نیست؛ عدالت خواسته طبیعی و تاریخی همه آحاد بشر در طول تاریخ بشریت است. همان چیزی است که بشر تشنه آن است و جز در حکومت انبیاء عظام الهی ـ آنهایی که به حکومت رسیدند ـ یا اولیاء برجسته مثل امیرالمؤمنین، عدالت به معنای واقعی کلمه اجرا نشده است. (دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت میلاد حضرت علی(علیه السلام)، 6/04/1387)
در طول تاریخ که نگاه کنید، بشریت از نبود عدالت مینالیده است؛ یعنی عدالت، خواسته بزرگ همه آحاد بشر در طول تاریخ است. امروز اگر کسی پرچم عدالت را به دست بگیرد، در حقیقت یک خواسته تاریخی طولانی طبیعی فطری انسان را مطرح کرده است. آئین اسلام، حرکت اسلام، بعثت نبی مکرم، در وهله اول و جزو فهرست اولین هدفها، به دنبال عدالت است؛ مثل همه پیغمبران دیگر. یک خواسته مهم بزرگِ اساسی دیگرِ بشر، صلح و امنیت و آرامش است. انسانها برای زندگی، برای پرورش فکر، برای پیشرفت عمل، برای آسایش روان، احتیاج دارند به آرامش، به محیط و فضای امن و آرام؛ چه در درون خودشان، چه در محیط خانواده، چه در محیط جامعه، چه در محیط بین الملل. آرامش و امنیت و سلامت و صلح، یکی از خواستههای اساسی بشر است. اسلام، پیام آور امنیت و صلح و سلامت است. اینکه ما به تبع قرآن و با تعلیم قرآن میگوییم اسلام دین فطرت است، یعنی این. آن راهی را که اسلام در مقابل بشر میگذارد، راه فطرت است. (بیانات در دیدار مسئولان نظام در روز عید مبعث، 19/04/1389)
سه. ایستادگی در برابر نفوذ آمریکا و اروپا و مبارزه با رژیم غاصب و دولت جعلی صیهونیسم
از دیگر اصول قطعی این انقلابها میتوان به ایستادگی در برابر نفوذ و سلطه آمریکا و اروپا و همچنین به مبارزه با رژیم غاصب و دولت جعلی صهیونیست اشاره کرد.
در مورد ضرورت توجه به اصول، شعارها و اهداف یک انقلاب باید گفت که آنها شکل دهنده ماهیت واقعی یک جریان و تعیّن بخش آن انقلاب هستند، لذا جزو نوامیس هر انقلابی به شمار میآیند. بنابراین، به هر میزان که از آنها صیانت و حراست شود، در واقع از انقلاب و ارزشهای آن بیشتر حفاظت شده است. به دلیل همین امر، همیشه یکی از راههای ایجاد انحراف در انقلابها و جریانات اجتماعی از طریق تغییر در اصول و شعارهای آنهاست. لذاست که مقام معظم رهبری پرداختن به این امر مهم را به همگان متذکر میشوند و برای پیشگیری از این آفت میفرمایند:
توصیه دیگر، بازخوانی دائمی اصول انقلاب است. شعارها و اصول باید تنقیح و با مبانی و محکمات اسلام تطبیق داده شوند ... اصولتان را روی کاغذ بنویسید؛ اصالتهای خود را با حساسیت بالا حفظ کنید؛ نگذارید اصول نظام آینده شما را دشمنان شما بنویسند؛ نگذارید اصول اسلامی در پای منافع زودگذر قربانی شود. انحراف در انقلابها، از انحراف در شعارها و هدفها آغاز میشود. (بیانات در اجلاس بین المللی بیداری اسلامی، 26/06/1390)
پی نوشت:
[1]. لازم به ذکر است که خود این مدل به عنوان چارچوب نظری و شیوه تحلیل حوادث، احتیاج به بررسیهای دقیق علمی دارد، تا ابعاد آن بیشتر باز شود و بهتر در اختیار متفکران قرار گیرد.
منابع و مآخذ
قرآن کریم.
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی از سالهای 92 ـ 68.
پارسانیا، حمید، 1389، حدیث پیمانه، قم، دفتر نشر معارف.
تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، 1410 ق، غرر الحکم و درر الکلم، قم، دار الکتاب الاسلامی.
حر عاملی، محمد بن حسن، 1409 ق، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت(علیه السلام).
محسن کربلایی نظر: سطح سه حوزه و دانشجوی دکتری دانشگاه ادیان و مذاهب اسلامی.
حمید پارسانیا: دانشیار دانشگاه باقرالعلوم.
فصلنامه علمی ـ پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی 33
اسلام و مسلمانان از زمان ظهور این دین آسمانی تا به امروز مراحل مختلفی را طی کردهاند که در سالهای اخیر بعد از مدتی رکود بار دیگر بذرهای آن در دل جوانان نسل جدید اسلام در حال جوانه زدن است.
طی چند سال گذشته موجی از بیداری در بین نسل جوان کشورهای اسلامی ایجاد شد که مشنأ تحولات زیادی در منطقه و دنیای اسلام گردید.
متن زیر برگرفته از کتاب مبانی نظری بیداری اسلامی در قرن اخیر با تکیه بر اندیشههای رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنهای است که در چندین بخش به بررسی مسئله بیداری اسلامی میپردازد.
الف. چیستی بیداری اسلامی
پدیدهی بیداری اسلامی که با عبارت احیای اسلام، احیای تفکر دینی، بنیادگرایی، اصلاحطلب، النهضه الاسلامیه، الیقظه الاسلامیه و موارد مشابه از آن یاد شده، به عنوان یکی از مهمترین و اساسیترین مسائل در سطح جهان اسلام، خاورمیانه و بینالملل میباشد. برخی این جریان اصلاحطلبی را «همزاد با خلقت آدمی دانسته که براساس این تلقی، اصل هبوط انسان به زمین برمبنایی اصلاحگرایانه در جوهره تکامل انسان استوار است و ارسال رسولان و پیشوایی معصومان همگی بر همین مبنا و محور ترسیم شده است.»
به عقیده صاحبنظران، ریشههای حرکت بیداری اسلامی به حدود دو قرن پیش بازمیگردد و در این دو قرن، فراز و نشیبهای بسیاری را پشت سر گذاشته است؛ در ابتدا این حرکت محدود به مناطق خاص جغرافیایی بوده، که در طول چند دهه گذشته، دامنه آن به سراسر دنیای اسلام کشیده شده و از شرق آسیا تا جنوب و غرب آفریقا، حتی اقلیتهای مسلمان در کشورهای غیر مسلمان نیز گسترش یافته است.
«هرچند بیداری اسلامی امروزه سراسر جهان را، با شدت و ضعف، فرا گرفته، اما خاستگاه اصلی آن در چهار سرزمین مهم اسلامی در قرن گذشته یعنی ایران، جهان عرب (عمدتا مصر و شام)، ترکیه عثمانی و هند تشکیل میدهد. تعیین تاریختی دقیق برای آغاز بیداری اسلامی کاری مشکل است؛ اما در هر یک از این چهار سرزمین میتوان از حادثه یا حوادثی به عنوان مبدا تاریخ بیداری و آشنایی با تمدن غرب یاد کرد. ناکامی دولت عثمانی در فتح وین (1094 ق/1683م) و افتادن ازف به دست روسیه (1108ق/ 1696م) و انعقاد قرارداد کارلوویتس (1111ق/1699م) میان روسیه و عثمانی - که برای نخستین بار عثمانی به عنوان دولتی شکست خورده قراردادی را امضا میکرد و سرانجام، از دست دادن شب جزیره مسلمان نشین کریمه (1272 ق/1856م) و شکست ایران در برابر روسیه، از دست رفتن بخشی از آذربایجان و متصرفات ایران در قفقاز و امضای دو معاهده گلستان (1228ق/ 1813م) و ترکمانچای (1243ق/1828م) ؛ و حملهی ناپلئون به مصر (1213ق/1798م) و شام (1799م)؛ و تسلط استعمار انگلستان بر شبه قاره هند و شکست مقاومت مسلحانه مسلمانان هند در برابر انگلستان در نبرد پلاسی (1170ق/1757م) از مهمترین حوادثی است که موجب آشنایی مردم این سرزمینها با تمدن و بیداری آنان شد.»
در حقیقت از همان زمانی که سرزمینهای اسلامی و شرقی مورد تهاجم نظامی و فرهنگی مغرب زمین قرار گرفت و تبلیغ و ترویج و نهادینه کردن اینگونه باورها - که مصداق بارز استعمار بود - آغاز شد، بزرگانی برخاستند و بانگ بیداری مشرق زمین و مسلمانان را سردادند و در برابر برتری طلبیهای فرهنگی و تمدنی فرنگیان بر طبل بیداری اسلامی زدند.
از دیدگاه بسیاری از محققین شیعه و سنی، بیداری و بازگشت مجدد به مبانی شریعت، در حقیقت انعکاسی از پایداری و ایستادگی «اسلام» در برابر جهانشمولی و سلطهطلبی ایدئولوژی تمدن نوین است. هدف اساسی و بنیادین این ایستادگی را باید طرد سلطهطلبی این جهان بینی و اثبات توانایی شریعت اسلامی برای حل چالشهای حیات اجتماعی مسلمانان توصیف نمود.» در مجموع بیداری اسلامی، هم پدیدهای اثباتی و هم واکنشی است. وقتی غرب هجوم خود را به جهان آغاز کرد، این هجوم به نحوی بود که به هویت جهان اسلام ضربه میزد، در مقابل مسلمانان به این اندیشه افتادند که از شخصیت، هویت و استقلال فکری خود دفاع کنند.
ب - دورههای تاریخی بیداری اسلامی
در این رابطه سه دیدگاه قابل بررسی است:
الف - امواج چهارگانه بیداری اسلامی
موسی نجفی از اندیشمندان بیداری اسلامی، برای این پدیده بین جهان اهل سنت و شیعه تفاوت قائل شده و چهار موج که جنبه تکاملی دارد، برای جریان بیداری اسلامی ایران مطرح میکند: «یک بیداری در دنیای اسلام داریم و به تبع آن، یک بیداری اسلامی در ایران. این دو مشابهتها و اختلافهایی با یکدیگر دارند. مشابهتهای آن، این است که اصولا فراز و فرودهای جهان اسلام به دلیل دارا بودن قبله، پیامبر و کتاب واحد، یکسان است.
یکی از این مشابهتها، تهاجم دنیای غرب به کشورهای اسلامی در قرن نوزدهم است، در موجی که غربیها به هویت جهان اسلام وارد میکنند و در واقع آن را زیر سوال میبرند و حتی به تبع آن استعمار سیاسی، فرهنگی و نظامی دارند، جهان اسلام یک کل واحد را تشکیل میدهد.
اما در این میان اختلافهایی هم وجود دارد. یکی از بزرگترین اختلافهایی که در این زمینه وجود دارد، بحث «تشیع و تسنن» است. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، کشورهای اسلامی سنی مذهب، توجه اصلیشان به خلافت عثمانی بود. در واقع، خلافت عثمانی مهمترین محوریت آنها برای سیاست به شمار میآمد. در صورتی که این محور به هیچ صورت در جهان اسلام تشیع، پایگاهی نداشته است. لذا فلسفههای سیاسی در جهان تسنن حول محور خلافت و فراز و فرودهای آن - حتی سرنگونی خلافت - شکل میگیرد. اما شیعیان نیازی به این نمیبینند که خود را با فراز و فرودهای خلافت هماهنگ سازند.
محوریت سیاسی تشیع، مساله «ولایت» و «امامت» است. البته در آن نگاه تاریخی هم وجود دارد؛ به این معنا که «ولایت» و «امامت» در عصر غیبت فراز و فرودهای خاص خود را دارد. این نگاه، غیر از مثلا خلیفهای است که در بغداد، قسطنطنیه یا هر جای دیگری به نام اسلام مستقیما فرمان میدهد. تشیع این را نقد میکند. دیگر آنکه؛ ایران هیچگاه برخلاف عثمانی به طور مستقیم با اروپا همسایه نبوده است. این مسئله، باعث میشده که ما مستقیما مورد تعرض نظامی غربیها قرار نگیریم. متعاقب این مسئله، افکاری که از اروپا به ایران میآمد، گاهی به واسطه کشورهای عربی و ترجمههایی برگرفته از جاهای دیگر، وارد میشد. این مسئله حتی تا دوران مشروطیت ادامه داشت؛ بنابراین بیداری اسلامی در ایران، هم اشتراکاتی را به جهان اسلام دارد و هم از زمینههای خاص خود برخوردار است.
بیداری اسلامی در ایران پیشینه مشخص خودش را دارد؛ یعنی از زمان جنگهای ایران و روس. در این دوران، ایران دارای زبان، فرهنگ واحد و حکومت یکپارچه بود. البته این وحدت در دوره قاجاریه وجود دارد، اما رابطه دین و دولت رابطه حسنهای نیست؛ به همین دلیل، در دوران قاجار انحطاطی در مدنیت ایران حادث میشود، به ویژه پس از جنگهای ایران و روس، از سوی دیگر، نفوذ غرب در ایران بیشتر میشود. این دو عامل میتواند، نوعی رگههای بیداری اسلامی را در ایران پدید آورد که البته پدیده میآورد. به ویژه در اثر بسیجی که علمای شیعه نجف و ایران در ارتباط با مقابله با کفار روسی برای نجات قفقاز صادر میکنند، این شور و شوق دینی بتدریج بیشتر میشود.
از اینرو، اولین حرکتهای مقاومت و بیداری اسلامی را - ولو به طور ناقص - در قضیه شورش مردم تهران علیه «گریبایدوف» روسی و اینکه روسها گونهای تبختر و زیادهخواهی را در ایران پس از پیمان «ترکمانچای» دنبال میکنند، میبینیم. مردم میبینند که دولت نمیتواند، با این مسائل برخورد مناسبی داشته باشد و لذا شخصیت دولتیها زیر سوال میرود. این مسائل، کمکم آگاهیهایی را در جامعه ایران دامن میزند، اما با قیام تحریم تنباکو، یعنی اولین جرقه عمومی علیه قاجاریه حدود 70 سال فاصله دارد. لذا، «اولین مرحله بیداری اسلامی» از سقوط صفویه تا آغاز جنبش تنباکو تداوم پیدا میکند. این زمانی است که استعمار آرام آرام نفوذ پیدا میکند و از طرفی هم، هویت ایرانی و اسلامی در ایران از خود مقاومت نشان میدهد، اما این مقاومت به شکل مدنی و سیاسی نیست.
از این پس، موج بیداری اسلامی نهضتگونه به پیش رفت. این مرحله، اجمال بود تا زمانی که «مرحلهی دوم (بیداری اسلامی)»؛ یعنی قیام تحریم تنباکو و نهضت مشروطیت آغاز شد. موج دوم این بیداری، خود را در شکل یک نظامسازی نشان میدهد. از این مرحله بود که آن اجمال مرحلهی اول بیداری، به تفصیل رسید. در موج دوم که به ویژه مشروطیت اوج آن به شمار میآید، یک نظامسازی سیاسی را در کنار مدرنیته شاهدیم. این زمانی بود که از یک سو، مدرنیته در اوایل گسترش خود قرار دارد و از دیگر سو، اندیشه اسلامی بتدریج وارد نقد و ارزیابی مدرنیته میشود.
در واقع، این مسئله پارادوکسی را در درون خود دارد؛به این معنا که غرب و مدرنیته از یک طرف برای اندیشمندان بیداری اسلامی، نمایانگر تجاوز و ظلمغربیه است، اما از سوی دیگر، نظم، تکنیک و پیشرفت غرب هم برای آنها آشکار میشود. در واقع، مشروطیت هنوز به یک جمعبندی واحد نسبت به غرب نرسیده است. از این رو، احساس متضاد مهر و کین نسبت به غرب وجود دارد. میتوان گفت که مواجهه غرب با جهان اسلام و از جمله ایران، گونهای تکان و شوک ایجاد کرده بود. از یک سو میدیدند که دیگر، جهان بر مدار پشین (سنت) نمیگردد و از دیگر سو، زمینههای دستیابی به نظم و نظام جدید را نداشتند.
در موج دوم بیداری اسلامی، جنبه ضد استبدادی خیلی پررنگ است به همین دلیل مفاهیم آزادی، عدالت، قانون، حکومت قانون، برابری و... که عمدتا مفاهیم مدرن هستند، مطرح میشود. البته این مفاهیم ریشه اسلامی هم دارند. در واقع در زمان مشروطه، نسبت میان این دو یعنی نسبت میان این مفاهیم و اسلام و غرب سنجیده میشود. در این مرحله، بیداری اسلام میخواهد هویت خود را سامان دهد و این کار را از طریق نسبتسنجی این مفاهیم در مدرنیته و اسلام صورت میدهد.
پس از دو دهه از مشروطیت، با روی کار آمدن رضاخان و نظام پهلوی، موج سوم بیداری اسلامی آغاز میشود که این بار خواهان حفظ هویت اسلامی از طریق مقابله با استبداد مدرن است. پس، فرق موج اول بیداری اسلامی با موج سوم این است که در موج اول، استبداد کهن ایران و دوره تدریجی استعمار را داریم؛ اما در مرحله سوم که در حقیقت اجمال بعد از تفصیل مشروطه است، استبداد مدرن و تهاجم گستردهتر غرب به ایران را (در زمان پهلوی) داریم؛ حتی تا دهه 20 و نهضت نفت، شاهد یک بیداری اسلامی هستیم. در این مرحله، هنوز سایه مشروطیت به چشم میخورد، اما از قدرت آن کاسته شده است؛ یعنی هنوز به نظام جایگزین آن اندیشیده نمیشود. تا اینکه آغاز جدیدی را در دهه 40 با نهضت امام(ره) دستاوردهای مشروطه را مطرح میکند؛ اما فضای جدیدی را پی میریزد. تفصیل این موج نظام فعلی اسلامی است.
«انقلاب اسلامی (موج چهارم)» تفصیل آن بیداری اسلامی دوره سوم است؛ یعنی دورهای که در آن مشروطیت از تاب و توان میافتد و دیگر نظام مشروطه و بیداری اسلامی به نام مشروطه، جوابگوی مدرنیته نیست؛ به این معنا که نیاز به نظام پیشرفتهتری، هم از لحاظ شکلی دارد که در نهایت در ایده جمهوریت تبلور مییابد و هم نیازمند قوانین اسلامی و اصل ولایتفقیه است. که بیتردید، اصلیتر از قوانینی است که در دوره مشروطین مطرح شده بود. از این رو هم شکل نظام سیاسی این دوره نسبت به دوره مشروطه متکاملتر است و هم محتوای اسلامی آن قویتر و پررنگتر است.
از این رو، این بار یک نظریه اسلامی ناب سنتی - تاریخی به نام ولایت فقیه مطرح میشود؛ امری که در دوران مشروطه به شکل نظاموار مطرح نبود. لذا امام(ره) موج بیداری سوم را گرفت و با یک حرکت و نظریه جدید، آن را به شکل نظام سیاسی جدیدی تفصیل داد. تفصیل این موج چهارم هنوز ادامه دارد. این فصیل آرمان تاریخی تشیع؛ یعنی مهدویت است. در تشیع ادامه ولایت و مهدویت مطرح است. امروز بیداری اسلامی در موج چهارم این شعار را در جهان مطرح میکند که معنویت تنها یک امر شخصی نیست و انسان دارای ابعاد مختلفی است؛ یعنی معنویت در کنار مادیت. این ندای ادیان الهی است.»
ب - اوج مجدد تمدن اسلامی
گروهی از محققین، نمودار تاریخی رشد و انحطاط تمدن اسلامی را چنین ترسیم میکنند: «تمدن اسلامی از قرن اول تا قرن پنجم قمری رو به ترقی گذاشت، سپس رفته رفته تنزل کرد و با حمله مغول با حضیض مرگباری در افتاد و اثار عمده عظمت سیاسی و فرهنگی آن یکسره ویران شد؛ با این همه، این تمدن از میان نرفت و بار دیگر اوج گرفت.
در مرحله دوم ترقی که از آخرین دهه قرن هفتم تا پایان قرن یازدهم ادامه یافته در سرزمین اسلام امپراتوری از بزرگترین امپراتوریهای جهان، یعنی امپراتوری ایران، عثمانی و هند استقرار یافت. این مرحله از اعتلا بار دیگر از آغاز قرن دوازدهم تا اواسط قرن سیزدهم رو به افول گذاشت و اینکه تقریبا در همه سرزمینهای اسلامی، نشانههایی از سومین موج (بیداری اسلامی) به چشم میخورد.»
ج - بیداری اسلامی و ظهور مجدد اسلام
دکتر علی اکبر ولایتی با ترسیم ادوار تاریخ تمدن اسلامی، بیداری اسلامی را احیای مجدد اسلام و «ظهور مجدد اسلام» مینامد و معتقد است: «بررسی تاریخ اسلام نشان میدهد که فرهنگ و تمدن اسلامی مسیری مضبوط و دقیق دارد و برپایهای منطقی قابل درک و بیان شدنی شکل گرفته که احتمالا تبلور همان فلسفه تاریخ است که تاریخ تکرار میشود و اگر منحنی آن را رسم کنیم، شاید در چند سده و چند هزاره به نقاط مشابه و تقریبا قابل انطباق برسیم.
مرحلهی اول: تاریخ اسلام با دعوت پیامبر اکرم (ص) از مکه آغاز شد و این همان آغاز حرکت در تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی بود.
مرحله دوم: این حرکت مهم تاریخ بشر، با تشکیل حکومت اسلامی در یثرب شکل گرفته و از آن پس یثرب تبدیل به مدینهالنبی شد. از این نامگذاری میتوان به صورت نمادین استنتاج کرد که مدنیت اسلامی پایان حرکت پایهگذاری شد.
مرحلهی سوم: گسترش اسلام بود شامل دو بخش؛ بخش اول، انتشارات دین اسلام در جزیرهالعرب و بخش دوم، گسترش آن در جهان متمدن آن روزگار، شامل بینالنهرین، ایران، روم، مصر، حبشه، هند، ماوراءالنهر، چین و ماچین، شمال آفریقا و سرانجام جنوب اروپا بود. اوج این مرحله در سدههای اول و دوم هجری بود.
مرحلهی چهارم: مجاور شدن فرهنگ و تمدن نوپای اسلامی با تمدنهای کهن جهان و کوشش برای شناخت و انتقال آن تمدنها به حوزه تمدن اسلامی است. این نهضت به شکل جدی از سده دوم آغاز و تا سدههای سوم و چهارم هجری ادامه یافت. این انتقال تمدن از چند طریق ترجمه، تاسیس کتابخانهها و مدارس و انتقال کتابها از حوزههای تمدنی مجاور به حوزه تمدن اسلامی و انتقال دانشمندان انجام شد.
مرحلهی پنجم: عصر خودجوشی و شکوفایی تمدن اسلامی است که از سده سوم آغاز و تا سده پنجم هجری ادامه یافت.
مرحله ششم: عصر شکوفایی فرهنگ عمیق اسلامی و ادبیات عرفانی است.پیوند عمیق عرفان و ادب از شگفتیهای فرهنگ اسلامی است، این حوزه از چنان پشتوانه عظیمی برخوردار است که قابل مقایسه با هیچ فرهنگ دیگری نیست. بزرگانی از این خاستگاه به قلههای رفیع دست یافتند و ستارههای قدر اول آسمان معرفت تاریخ بشر شدند. شکوفایی این مرحله از سدهها چهارم آغاز و در سدههای هفتم هجری به اوج خود رسید.
مرحلهی هفتم: عصر هنر و معماری؛ شاید این سنت منطقی تاریخ است که تا علوم عقلی و تجربی به کمال نرسد و تا معرفت انسان نسبت به هستی و حیات عمیق نشود و تا ادب به کمال خود نرسد، هنر متعالی نشده، خط و نقاظی و معماری متجلی نخواهد شد.
شگفت اینکه پس از دو ضربه سهمگین صلیبیها و مغولان و از میان ویرانههای به جای مانده از آن بلایای خانمان برانداز، نهضت هنری معماری قد برافراشت و مبشر آغاز تجدید حیات اسلام در عصر صفوی عثمانی گورکانی بود. از این رو، تصادفی نیست که اوج هنر اسلامی را از سدههای نهم تا دوازدهم هجری در ایران و عثمانی و هند میبینیم.
مرحلهی هشتم: عصر رکود؛ دو جمله بزرگ و طولانی صلیبی و مغول از مغرب به مشرق جهان اسلام که با آثار و پیامدهایشان یکی حدود ویست سال و دیگری حدود سیصد سال به درازا کشید توان و رمق مسلمانان را گرفت و خرابیهای بسیاری برجای گذاشت.
با اینکه اسلام در ذات خود جوهر حرکت، پیشرفت، تحول و تکامل را دارد، ولی این دو مرحلهی عظیم، آثار مخرب بر پیکره تمدن اسلامی برجای نهاد که سرانجام منجر به پیدایش عصر رکود شد که اوج این مرحله در سدههای هشتم و نیمه نخست سده نهم هجری است.
مرحلهی نهم: خیزش مجدد جهان اسلام، شکست نهایی صلیبیها در شام و فلسطین به دست صلاحالدین ایوبی (1187م، 583 ق) و مغولان در عین جالوت به دست ممالیک مصر (26م)، محیط امنی را در شام،؛ روم و شمال آفریقا به وجود آورد که بسیاری از مواریث علمی و فرهنگی باقی مانده را حفظ کرد.
در کنار شجاعت و شمشیر صلاحالدین ایوبی و پایداری ممالیک مصر باید از تدبیر و قلم خواجه نصیرالدین توسی، خواجه شمسالدین صاحب دیوان، عطا ملک جوینی و خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی نیز بود که به واقع خطر کردند و برای حفظ آنچه از ایلغار مغول باقی مانده بود، به کام اژدها رفتند و اغلب جان بر سر این کار گذاشتند و قطعا اهمیت آنها از مجاهدان مصر و شام و فلسطین کمتر نبود.
با انتقال میراث باقی مانده فرهنگ و تمدن اسلامی در سرزمینهای سوخته جهان اسلام، نهالهای جدیدی سر برآورد و بتدریج درختهای تنومندی شد و امپراتوری عثمانی، سلسه صفوی و پادشاهی گورکانی سر برآوردند و اوضاع سیاسی جهان اسلام سامانی گرفت.
مرحله دهم: هجوم استعمار و آغاز دومین دوره رکود: پس از رنسانس کشورهای قدرتمندی در اروپا سربرآوردند و به دنبال مواد خام ارزان و پیدا کردن بازار مصرف برای کالاهای مصنوع خود، هجوم به مناطق دیگر جهان اسلام را آغاز کردند. این پدیده از سده پانزدهم میلادی آغاز شد، ولی نقطهی اوج سلطه غرب، سدههای نوزدهم میلادی بود. باید از یورش دوم فرنگیها به عنوان جنگ صلیبی دوم نام برد که پیچیدهتر از اولی بود و این بار، صلیبیان بدون بیرق صلیبی آمدند و از سلاح گرم به جای شمشیر استفاده کردند و از آن مهلکتر، کوشش آنان برای استحاله فرهنگی و تخریب عقیدتی مسلمانان و دیگر ملل تحت سلطه بود.
این دوره از رکود جدیتر از رکود پس از حمله اول صلیبی و ایلغار مغول بود. در آن زمان مهاجمان زمینگیر شده، مغلوب فرهنگ مسلمانانی شدند که در عرصه نظامی بر آن پیروز شده بودند. ولی در رکود دوم، در آغاز، غلبه فرهنگی با مهاجمان بود؛ تکنولوژی، فرهنگ بیدینی را نیز با خود آورده بود. تهاجم فکری غربی برای استحاله فرهنگی مسلمانان به منزله یک شوک الکتریکی بر مراکز عصبی جهن اسلام بود که صرفنظر از عوارض آن یورش، این شوک موجب پدید آمدن امواجی حیایت شد که بعدها پدیدآورنده یک سلسله حرکات پیوسته تاریخی در عرض جغرافیای اسلامی گردید که از آن به بیداری اسلامی تعبیر میکنیم.
مرحلهی اول: بیداری اسلامی؛ بر حسب اینکه از چه زاویهای به این پدیده بنگریم، تفسیر و تحلیل ما تفاوت میکند... گویی که سیر منحنی فرهنگ و تمدن اسلامی تکرار میشود و این وضعیت یادآور نوعی از فلسفه تاریخ است که تاریخ جز تکرار وقایع نیست و یا اینکه در اسلام، این ظرفیت بالقوه احیا و بازسازی از درون وجود دارد و شاهد این مدعا سرنوشت اسلام در عصر حاضر است که به اقرار همه ناظران خودی و بیگانه، پرجاذبهترین دین برای همه ملل و اقوام جهان است و سرعت پیشرفت آن قابل مقایسه با هیچ یک از دیگر ادیان جهان نیست. از این پدیده میتوان نتیجهگیری کرد که این دین، همچنان زنده است و همچون دیگر موجودات زنده، قدرت پالایش از درون، ترمیم عناصر پوسیده، دفع مواد فاسد کننده، دفاع در برابر تهاجم عناصر بیگانه موذی و مضر و رشد و بالندگی و از قوه به فعل در آوردن ظرفیتهای موجود را دارد.
آغاز بیداری اسلامی همچون اصل اسلام به دعوت از مردم آغاز میگردد که چنین شد؛امیر عبدالقادر، سیدجمالالدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده، سیداحمد خان، شیخ فضلالله نوری، عبدالرحمان کواکبی، شیخ شامل، رشید رضا، علامه اقبال لاهوری، سیدحسن مدرس، حسن البناء، سیدقطب، ابوالاعلا مودودی، سیدمحسن امین جبل عاملی... و سرانجام امام خمینی(ره) همگی مردم را به بازگشت و احیای اسلام دعوت کردند و مردم هم این دعوت را پذیرفتند و دسته دسته از ملل اسلامی، دوباره با اسلام بیعت کردند. نتیجه آن دعوت خواص و این پذیرش عمومی مردم، شکلگیری یک نهضت فراگیر احیای دین و ارزشهای دینی در سراسر جهان اسلام شد.
جستجو در تاریخ معاصر و نگاهی به دقایقی که در زمان ما اتفاق میافتد، کاملا این واقعیت را آشکار میکند که هیچ کشور اسلامی نیست، مگر اینکه در آن ردپایی از بیداری اسلامی یا نهضت بازگشت به اسلام باشد. چنین واقعیتی حکایت از کامیابی چشمگیر در نخستین مرحله از نوزایی اسلامی میکند. اهمیت این مرحله بقدری است که امروز طمع کنندگان به سرزمینهای اسلامی و میراث خواران استعمار کهن، با ردای جدید حمایت از حقوق بشر و دفاع از صلح و امنیت و دموکراسی تحت پوشش تئوری برخورد تمدنها، کمر به نابودی آن بسته و پس از فروپاشی شوروی با همه توان نظامی خویش در برابر مسلمانان صفآرایی نمودهاند.
مرحلهی دوم: تشکیل حکومت اسلامی؛ براساس تقسیمبندی اولیه، مرحلهی بعدی، پس از عصر دعوت (بازگشت به اسلام)، تشکیل حکومت اسلامی است. در هر دو عرصه تسنن و تشیع، تلاشهای تئوری و عملی برای تشکیل حکومت اسلامی صورت گرفت که نزدیک به صدها سال ادامه یافت. در حوزی تسنن، اقدامهای موفق و نیمهموفق دیگری نیز صورت گرفت. سرانجام میتوان از تشکیل حکومت جمهوری اسلامی ایران، به عنوان بارزترین مصداق حکومت اسلامی در عصر ما نام برد.
مرحله سوم: گسترش اسلام؛ مرحله سوم، پس از دعوت و تشکیل حکومت است که در دوره نخست تکاملی تمدن اسلامی، از همان سده اول هجری آغاز شد و به سرعت پیش رفت و در تجدید حیات اسلام در عصر جدید نیز تکرار شده است. پیشرفت سریع اسلام در آمریکا، اروپا و آفریقا در دهههای اخیر را میتوان از نمونههای بارز گسترش سریع اسلام، لیکن با اقتضائات زمان ما به حساب آورد.
مرحلهی چهارم: تجدید بنای فرهنگ و تمدن اسلامی؛ فرهنگ اسلامی در سایه بیداری و خیزش مسلمانان در حال بازسازی خویش است. به احیا و بازسازی فرهنگ اسلامی، مشت سحره فراعنه زمان ما باز شده است. امروز دیگر ارزشهای وارداتی فرنگ نه تنها در نزدیک فرهیختگان، بلکه نزد تودههای میلیونی مسلمانان رنگ باخته است و مشعلداران فرهنگ اسلامی در برابر نظریهپردازان فرهنگی فرنگ، قد مردانگی علم کرده و با تکیه بر فرهنگ غنی اسلامی، تولیدات عقیدتی فرهنگی عظیمی را موجب شدهاند.
تالیفات گرانسنگی چون جاهلیت قرن بیستم از محمد قطب، آینده در قلمرو اسلام از سید قطب، فلسفهی ما و اقتصاد ما از آیتالله سیدمحمدباقر صدر، ماذاخسر العالم بانحطاط المسلمین از ابوالحسن ندوی، اصلو فلسفه و روش رئالیسم از علامه طباطبایی و آیتالله مطهری، نمونههایی از نظریهپردازی فرهیختگان مسلمان و شکلدهی و دوبارهسازی فرهنگ اسلامی است. کوشش برخی از ملتهای مسلمان در دستیابی به فناوریهای پیشرفته که گاه موجب وحشت استعتمارگران غربی شده است. حکایت از طلوع مجدد تمدن اسلامی میکند.:
بیداری اسلامی در جهان اهل سنت
به عقیده برخی متفکران، «بیداری، در جهان اهل سنت نتیجه به هم پیوستن سه جریان فکری پیروی از تمدن غربی، تجددخواهی دینی و میهنپرستی مصری میباشد. از این سه جنبش، فکر پیروی از تمدن غرب زودتر از دو جنبش دیگر پیدا شد و شاید بتوان گفت علت پیدایش در جریان دیگر بوده است. شکستهای نظامی از غرب، وجدان ترکان عثمانی را تکان داد و رهبرانشان را که چند قرن به نیرومندی مملکت و درستی راه و رسم زندگی خویش مغرور کرده بود، به جستوجوی ریشههای ناتوانی خود وداشت.
بدیهی است که شوق و همت این رهبران برای جبران ناکامیهاهی نظامی، نخست در راه اصلاح نیروی نظامی خویش به کار افتاد و بزودی آشکار شد که اصلاح نیروی نظامی، بدون اصلاح وجوه دیگر زندگی اجتماعی از جمله شیوه آموزش و پرورش و تقویت بنیه اقتصادی و ایجاد عوامل زیربنایی پیشرفت، ممکن نیست. از این رو، موج اصلاحطلبی بتدریج به زمینههایی دیگر زندگی اجتماعی نیز سرایت کرد؛ ایمان طبقات بالا و متوسط به نهادها، و سنتهای دیرین اجتماع متزلزل شد و راه برای تجدد فکر دینی هموار گشت. همه اینها به اضافه نیرنگها و زمینه چینیهای دولتهای غربی علیه عثمانی، ملتهای تابع عثمانی، خصوصا مصر را از بیخبری بیرون آورده و خواستار آزادی گردانید.» ولی هیچ یک از تلاشها به اندازه حملهی ناپلئون در بیدار کردن غرور ملی و آرزوی پیشرفت در میان قوم عرب زبان کارگر نیفتاد. به همین دلیل، زمینه جدایی مصر از مملکت عثمانی زودتر از سرزمینهای دیگر آماده شد.
بطور کلی بیداری اسلامی در اهل سنت سه هدف زیر را دنبال میکند: 1- یگانگی ملتهای مسلمان در برابر تسلط سیاسی و فرهنگی غرب، 2- پیراستن عقیده مسلمانان از خرافه و تاریک اندیشی و بازگرداندن اسلام به شیوه پاک سلف یعنی پیشوایان صدر اسلام، 3- هماهنگ کردن رهنمودهای دین با موازین عقل و مقتضیات جهان نو
یکی از نتایج مهم واکنش جهان عرب در برابر بیگانگان «تجدد فکر دینی» بود. به واقع از دیدگاه اعتقادی و مسلکی، مهمترین انگیزه بیداری، تجدد فکر دینی است. این جنبش، نخست به نام پیراستن دین اسلام از آثار فکر غیر عرب آغاز گشت و پس از چندی با آگاهی از جریانهای بزرگ فکری زمان به شکل هوشیارانهای یافت. ضرورت آمیختن ایمان دینی با آگاهی عقلی و شناخت علمی جهان و نقد باورهای توده و بیکار با ناامنی و خرافه و ستمپذیری را شعار خود قرار داد.
«یکی از ارکان تجدد فکری اهل سنت، اعتراف به ضرورت «اجتهاد» و دوباره گشودن آن بود و اکثر رهبران نواندیش در این باره همداستانند. ولی بیشتر ذوق اجتهاد و نیروی فکری تجددخواهان سنی به جای آنکه در حل مشکلات فلسفی و فکری بسیج شود، در شؤون علمی به ویژه در نظام حقوقی و قوانین و زندگی اجتماعی به کار افتاد؛ چرا که اولا خصوصیت تدافعی جنبش تجدیدخواهی چندان فرصت تفکر فلسفی و فکری باقی نمیگذاشت و ثانیا تجددخواهان معتقد بودند که بسیاری از مشکلات درونی عالم اسلام از ناتوانی مکاتب فقهی کهن در مقابله با اوضاع متغیر امروز برمیخیزد و ثالثا انتقاد غربیان از زندگی مسلمانان بیشتر متوجه نظامها و تاسیسات حقوقی و اجتماعیشان بوده و گمان میرفت که اگر این نظامها تاسیسات اصلاح شود شود، دیگر مخالفان اسلام بهانهای برای بدگویی از آن نخواهند داشت. علاوه بر اینها از فقر سنت فلسفی در میان اهل سنت نیز نباید غافل بود که از قرن سوم تا سیزدهم دامنگیرشان بود.»
«کوشش پیشروان تجدد سنی را در یک زمینه میتوان دارای اهمیت فکری شمرد و آن شیوه تازه ایشان در «تفسیر قرآن» است، زیرا همه آنها پی برده بودند که پیش از رهاندن افکار مسلمانان از قید تقلید و خرافات و راه بردن معارف اسلامی در جهت اصلاح حال ایشان، باید شیوه پیشینیان را در تفسیر قرآن کنار گذاشت و قرآن را به روشی مطابق با عقل و منطق امروزی دوباره تفسیر کرد تا بدینگونه نه تنها بر مقاومت مرتجعان که گاه در پناه تفسیر سطحی قرآن نظام موجود را توجیه میکند، چیزه شوند، بلکه به دشمنان اسلام و نیز غربزدگان ایمان باخته نشان دهند که قرآن از هر عیبی پاک است و پیشرفتهای علمی زمان به اعتبار هیچ یک از احکام آن زیان نمیرساند و در حقیقت موید آنهاست. به سبب همین تاکید بر اهمیت قرآن برخی از تجددخواهان را «اهل قرآن» خواندهاند. اما این شیوه جدید آفتی هم داشت که انصراف از معنای ظاهری الفاظ قرآن، کاهش مقام آخرت و مفهوم ثواب و عقاب اخروی، انکار معجزه بودن قرآن و اصرار بیش از حد بر کارکرد اجتماعی قرآن، از جمله آنهاست.»
«این جنبش با آنکه در زمینه تجدد تفکر دینی آغاز شد، آثار عمیقی در زندگی سیاسی و اجتماعی مسلمانان سنی برجای گذاشت و علت آن دو امر بود؛ یکی آنکه علما و رهبران روحانی اهل سنت با تکلیفی که در سراسر تاریخ اسلام برای توجیه اوضاع سیاسی موجود و مخصوصا نظام حکومتی هر عصر و اثبات هماهنگی آن با احکام شریعت داشتند. عملا در شمار خدمتگزاران رسمی دولتها درآمده بودند و طبعا وقتی در جمع ایشان آزادیخواهان و نواندیشان پدید آمدند و از روش دیرین فقیهان و متشرعان در تسلیم به انحرافات اجتماعی و انحطاط حکومت اسلامی، سخت انتقاد کردند، عامه مردم هم کمکم بیدار شدند و به فساد اوضاع بیشتر پی بردند و به علاوه در یگانگی ارباب دین و دولت رخنه افتاد و ارکان حکومت و نظام کهن را سستتر کرد. علت دوم آن بود که عدهای از رهبران بیداری سیاسی ملتهای عرب و هند در عصر استعماری از میان روحانیون برخاستند و تجددخواهی برخی از ایشان و نحوهی پیشرفت مبارزات ملتهایشان و نیز ماهیت و مقاصد آنها موثر بود.»
در آخر نیز به گروههای انحرافی سلفی مانند طالبان، القاعده، وهابیت باید اشاره شود که داعیهی احیای اسلام و بازگشت به سلف صالح را دارند، اما عنصری مانند «وحدت»که از محورهای اصلی بیداری اسلامی است، را نه تنها اعتقادی نداشته، بلکه در پی اخلاف نیز هستند و جریانی مانند «وهابیت» حتی شم ضداستعماری نداشته و با مستکبران جهانی که در پی سرکوت جریانهای بیداری اسلامی هستند، همکاری میکنند.
شرکت کنندگان در اجلاس جهانی اساتید دانشگاهها و بیداری اسلامی که با حضور 600 نفر از اساتید دانشگاههای داخلی و خارجی در سالن همایشهای بین المللی صدا و سیما در حال برگزاری است، مهمترین تحولات حوزه بیداری اسلامی و ضرورت تشکیل دولتهای اسلامی در منطقه و شمال آفریقا را مورد بررسی قرار داده و تأکید کردند که انقلاب اسلامی ایران نقشه راه بیداری اسلامی در عصر کنونی است.
«علی اکبر ولایتی» دبیر کل مجمع جهانی بیداری اسلامی در مراسم افتتاحیه این اجلاس با بیان اینکه امروز در آستانه ورود به سومین سال آغاز موج بیداری اسلامی قرار داریم یادآور شد: این جنبش به مرحلهای از رشد رسیده که میتوان از ورود به مرحله تازهای از الگوسازی و تکمیل حیات تمدن اسلامی سخن گفت. وی افزود: در این بخش اساتید جامعه اسلامی مسئولیت سنگین تعمیق دانشهای اسلامی را به عهده دارند. دبیر کل دبیرخانه بین المللی بیداری اسلامی با بیان اینکه آنچه امروز امت اسلامی بیش از هر چیز دیگر نیازمند آن است دستیابی به الگوهای حکومت اسلامی میباشد که به دنبال عدالت و صلح بین المللی و پیشرفت باشد.ولایتی با اشاره به ترفندهای مختلف استکبار جهانی برای مقابله با این موج اظهار داشت: اسلام هراسی، توهین به مقدسات و نهادهای دینی مسلمانان به بهانه آزادی بیان از جمله این راههاست.وی افزود: موج جدید بیداری اسلامی که از اواخر 2010 آغاز شد اکنون به مرحله مهم و سرنوشت ساز خود نزدیک شده و جنبش بیداری اسلامی که با مشارکت مستقیم مردم و احزاب اسلامی و نخبگان ظهور کرد از مرزهای ملی فراتر رفته و به دنبال خلق واقعیتهای بین المللی و رسیدن به مرحله دولت سازی است.ولایتی در بخشی دیگر از سخنان خود گشوده شدن فضای جدید فکری و فرهنگی و عرصه جدید برای نقش آفرینی احزاب اسلام گرا را از دستاوردهای دیگر بیداری اسلامی خواند و اظهار داشت: به رغم تأثیرگذاریها و موفقیتهای این جنبش باید گفت که این موفقیتها نه پایان راه بلکه آغاز راه جنبش بیداری اسلامی است و تلاش بی وقفه برای تثبیت این موفقیتها و مقابله با آسیبها و تهدیدات این جنبش مورد نیاز است.
دبیرکل دبیرخانه بین المللی بیداری اسلامی فرقه گرایی، عدم تساهل و تسامح، ترویج ایدههای افراط گرایی و منازعات منفی منطقهای را از جمله مهمترین چالشهای بیداری اسلامی خواند و خاطرنشان کرد: بردباری در قبال مشکلات، حضور مستمر در صحنه تأکید بر مطالبات و درک چالشها از عوامل مهم مردمی در پیشبرد این جنبش میباشد.
«بیداری اسلامی» متعلق به تمام بشریت است
همه عالم یعنی انسان و انسان یعنی فطرت الهی انسان است نه بستر تکوین مادی آن و از این بستر مادی باید حقیقت انسان طلوع کند و به آسمانها پر بکشد.
این هدف در سایه عدالت، آزادی و عشق است و این سه در سایه عبودیت و حاکمیت صالحان تحقق مییابد. رئیس جمهور، مأموریت پیامبران را دعوت به حقیقت انسان و استقرار حاکمان صالح دانست و تأکید کرد: نقطه مشترک جامعه بشری، تحقق حاکمیت عدالت و آزادی در جهان است و این هدف زمانی محقق میشود که انسان کامل بر عالم حاکم شود. آقای احمدی نژاد، انسان کامل را محور وحدت جامعه بشری، پیروان انبیای الهی، عدالت طلبان و آزادی خواهان برشمرد و گفت: پیش به سوی بیداری همه انسانها برای رسیدن به اهداف انسانی یعنی کمال، عدالت، عشق و آزادی. وی در بخش دیگری از سخنانش گفت: بیداری اسلامی تنها مخصوص مسلمانان نیست بلکه متعلق به تمام بشریت است. عشق، عدالت و آزادی برای تمام انسانهاست. وی افزود: اگر مسلمانان جهانی فکر نکنند نمیتوانند برای خود کاری انجام دهند. اسلام تفکر طایفهای و قومی برای مسلمانان نیست. رئیس جمهور ادامه داد: همانقدر که برای ملت فلسطین و غزه دل مان میسوزد باید از ظلمهایی که در آفریقا و آمریکای لاتین میشود به خشم بیاییم، اسلام برای هدایت تمام انسانهاست تا همه به کمال برسند.
برخی به بیداری اسلامی نگاه طایفهای و قومی دارند در حالی که بیداری اسلامی دعوت به فطرت مشترک تمام انسانهاست تا عدالت، آرامش و عشق در دنیا حاکم شود. وی افزود: مشکل بشر در طول تاریخ غفلت از حقیقت انسانی خود بوده است، اصلاً همه عالم یعنی انسان و مهمترین موضوع عالم انسان است و اگر انسان را از هستی برداریم بقیه موجودات بی معنی هستند.
انسان بالاترین مخلوق خداست، کدام انسان؛ انسان سیاسی، اقتصادی، ناطق و لذت جو یا انسان فطری و حقیقت انسان؟ آقای احمدی نژاد گفت: اعتقاد من این است همه پیامبران برای بیداری آمدهاند و بیداری یعنی اینکه انسان به حقیقت و ماموریت خود در این عالم آگاهی و احاطه یابد.
پیشنهاد جدید ایران برای حل بحران سوریه
نظام سلطه تلاش میکند تا با سیاستهای بینابینی و حمایت از برخی کشورهای منطقه بر موج تحولات سوار شده و آن را هدایت کند اما بیداری اسلامی تاثیرات خود را گذاشته است.
وی به حمایت جمهوری اسلامی از این تحولات اشاره کرد و افزود: اساتید در آگاه سازی افکار عمومی نقش فراوانی دارند که این نقش در دوره کنونی بیش از هر زمانی متجلی شده است. وی در بخش دیگری از سخنان خود بر ضرورت اتخاذ راهکار سیاسی در قبال سوریه تاکید کرده و یادآور شد: تروریستها در این کشور مردم و دولت را به طور همزمان هدف حملات مسلحانه خود قرار داده اند. وزیر خارجه کشورمان یادآور شد: این افراد بی مسئولیت با سرمایههای خارجی، زیرساختها و سرمایههای سوریه را مورد هدف قرار داده و امنیت منطقه را نیز با مشکل روبرو کرده اند. صالحی با اشاره به پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران برای حل بحران سوریه اظهار داشت: ما پیشنهاد خود را به کشورهای مصر، ترکیه، عربستان، روسیه و سوریه ارائه داده ایم که محتوای آن توقف خشونت و آغاز گفت وگوی ملی میباشد.
انقلاب ایران الگوی بیداری اسلامی
شرکت کنندگان و اساتید خارجی شرکت کننده در این اجلاس انقلاب اسلامی ایران را الگو و نقشه راه بیداری اسلامی برای ملتهای منطقه و شمال آفریقا دانستند. «ابراهیم اسکندر» استاد دانشگاه فدرالی در برزیل انقلاب ایران را نقشه راه انقلاب عربیها دانست و گفت: امروز تمام کشورهای جهان عرب به تبعیت از ایران انقلاب کردهاند و ایران توانسته اهداف انقلابهای اسلامی و عربی را مشخص کند.
امروز تمام دنیا به جمهوری اسلامی ایران چشم دوخته و استقلال کشورهای عربی به دنبال بیداری اسلامی ایران بوده است. «عدنان سراج» استاد دانشگاه از عراق نیز تجربه انقلابی ایران را تجربه ارزندهای دانست و اظهار داشت که انقلاب ایران به ملت خودش اکتفا کرده و ما تلاش داریم تا این تجربه را مورد بررسی قرار دهیم. میرتاج الدین استاد دانشگاه نیجریه هم در اجلاس جهانی اساتید دانشگاهها و بیداری اسلامی اظهار داشت که مردم نیجریه از ایران الگو و انگیزه میگیرند و ما معتقدیم که ایران با وجود مشکلات به پیروزی خواهد رسید.
«محی الدین خبیری» استاد تاجیکستانی نیز در سخنانی در افتتاحیه اجلاس جهانی اساتید دانشگاهها و بیداری اسلامی هدف این نشست را درک شرایط حساس و سرنوشت ساز کنونی دانست. وی با اشاره به تجربیات انقلاب اسلامی در 30 سال گذشته تصریح کرد، چه کشورهایی که به آزادی رسیدند و چه آنهایی که در مسیر دستیابی به آنها هستند به این تجربیات نیاز دارند. خبیری ابراز داشت: کشوری همچون مصر با تاریخ بزرگ امروز در مسیر رسیدن به آزادی و رسیدن به پیروزی انقلاب با چالش روبرو است و اگر برادران مصری بخواهند این مسئولیت ایران است که در کنار آنها قرار گیرد.وی اظهار داشت: ایران نه تنها انقلاب کرد بلکه توانست انقلاب خود را حفظ کند اما امروز سرنوشت انقلابهای منطقه هنوز نامشخص است.
آقایان لک زایی، استاد دانشگاه باقرالعلوم، ملکوتیان و ناظمی اردکانی اساتید دانشگاههای تهران، نیز در سخنانی در حاشیه این اجلاس تاکید کردند که بیداری اسلامی در منطقه، تداوم انقلاب اسلامی ایران است.
ادای احترام شرکت کنندگان در اجلاس جهانی اساتید به شهدای هستهای شرکت کنندگان در اجلاس جهانی اساتید مسلمان دانشگاهها و بیداری اسلامی با دو دقیقه سکوت به مقام شهدای هستهای ایران ادای احترام کردند.
بهجت قاسمی، همسر شهید شهریاری که به عنوان سخنران در اجلاس جهانی اساتید دانشگاهها و بیداری اسلامی حضور داشت با اظهار امیدواری از اینکه دستاوردهای دانشمندان و دانشگاهیان در تحقق جریان بیداری اسلامی به کار گرفته شود و با ناکام خواندن تلاش دشمنان گفت: من هم مانند شما معلم هستم و به عنوان شاهدی در یک حادثه تروریستی که یکی از نخبگان کشور را هدف قرار داد، در این اجلاس حضور پیدا کرده ام.
قاسمی در بخش دیگری از سخنان خود در خصوص شهید شهریاری گفت: او علاوه بر مقام علمی دارای فضایل اخلاقی بود و اقدام ایادی استکبار باعث محروم شدن ما از وجود این دانشمند فرزانه گردید اما وی تنها کسی نبود که استکبار برای از بین بردن او تلاش کرد و استاد علی محمدی، داریوش رضایی نژاد و مصطفی احمدی روشن و فریدون عباسی از جمله کسانی بودند که استکبار برای حذف این افراد نیز تلاش کرد.
اجلاس جهانی اساتید دانشگاهها و بیداری اسلامی که صبح دیروز (دوشنبه) با حضور 250 استاد خارجی و 350 نفر از اساتید داخلی در سالن همایشهای صداوسیما آغاز شده است، عصر امروز با صدور بیانیهای به کار خود پایان خواهد داد.
8 / 10 / 90- در مراسم ویژهی تجدید بیعت وزیر و معاونان وزارت امور خارجه و همچنین، سفرا و روسای نمایندگیهای جمهوری اسلامی با آرمانهای امام خمینی که با اهدای تاج گل به پیشگاه رهبر کبیر انقلاب و اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت یادگار امام همراه بود، حجت الاسلام و المسلمین سیدحسن خمینی، سخنرانی بسیار مهمی درباره شرایط فعلی خاورمیانه و جایگاه ایران ایراد کرد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، یادگار امام در این سخنان، به تبیین مبسوط دیدگاههای خود درباره نسبت انقلاب اسلامی و بیداری معنوی در جهان معاصر پرداخت و اظهار داشت: روزهای بزرگی پیش رو داریم و روزهای بزرگی را نیز، پشت سر گذاشتیم. سال جاری، یک سال استثنایی در چند دهه اخیر در جهان اسلام است که بیداری معنوی یکی از مهمترین وجوه آن است.
یادگار امام در تبیین سخنان خود، به گونه شناسی انقلابهای بزرگ پرداخت و اظهار داشت: بطورکلی انقلابها به سه دسته تقسیم میشوند. برخی تنها، وجهه سیاسی دارند. انقلابهای سیاسی انقلابهایی هستند که تنها به تغییرات سیاسی در نظام منجر میشوند. البته این انقلابها با کودتا تفاوت بسیاری دارند. نهضت ملی شدن نفت را میتوان انقلاب سیاسی دانست که در آن تنها، مدیران سیاسی عوض شدند و تغییری در سطوح اجتماعی رخ نداد. سید حسن خمینی نوع دوم انقلابها را، انقلاب اجتماعی خواند و گفت: برخی انقلابها، علاوه بر بعد سیاسی، بعد اجتماعی هم دارند و فراتر از تغییرات سیاسی، ساختار نهادهای قدرت را در حوزههای سیاسی، فکری، آموزشی و اقتصادی تغییر میدهند. تغییرات در انقلاب اجتماعی، بسیار فراتر و عمیق تر از انقلاب سیاسی است.
یادگار امام، انقلاب مشروطه را از نوع انقلابهای اجتماعی دانست و یادآور شد: انقلاب مشروطه از آن رو که تأثیر بسیار شگرف و دگرگون کنندهای در تحولات اجتماعی جامعه گذاشت، میتواند به عنوان یک انقلاب اجتماعی مطرح شود، انقلابی که نظامهای اجتماعی دوران قاجار را به شدت متحول کرد.
وی افزود: بعد از انقلاب مشروطه، تعبیر جدیدی از منزلتهای اجتماعی مطرح شد طیف جدیدی از تحصیل کردههای غربی وارد کشور شدند. اشراف سالاری نظام قاجار را دستخوش تغییر شد. نظام نوین آموزشی که با همت میرزا حسن خان رشدیه بنا نهاده شد، بر نهاد آموزش و به تبع آن بر متن بسیاری از نهادهای دیگر اجتماعی، تأثیر شگرفی گذاشت و در یک کلام، با ورود نیروهای اجتماعی جدید، تعریف نوینی از سیاست و نخبگی در ایران ارائه شد. وی افزود: انقلاب سال 57 از یک سو، قطعا یک انقلاب سیاسی است چون نظام سیاسی را در تمام سطوح تغییر داد و از سوی دیگر، قطعا، انقلاب اجتماعی است، چون در مقیاسی بسیار وسیع تر از مشروطه، منزلتهای اجتماعی نیز به شدت دستخوش تغییر کرد و فراتر از آن، نهادهای اجتماعی جدیدی ساخت، نهادهایی که به جرات باید گفت، پیوند عمیقی با نظام فکری امام داشتند.
یادگار امام، نوع سوم انقلابها را انقلابهای تاریخی عنوان کرد و گفت: انقلابهای تاریخی، تاریخ ساز هستند، انقلابهایی که پیامهای فرامرزی و فرازمانی دارند. این انقلابها، علاوه بر تأثیر در بافت سیاسی و اجتماعی جامعه ماصر و درگیر انقلاب، آثار عمیق و سیال بر جوامع غیر در زمانهای مختلف و چه بسا دورتر دارند.
وی به پیامهای تاریخی انقلابهای بزرگ اشاره کرد و گفت: انقلاب فرانسه نظام سلطنت مطلقه را از بین میبرد و به جای آن یک جمهوری میآورد. در انقلاب فرانسه، که با استبداد و جمهوری بارها دست به دست شد، انقلابی سیاسی، اجتماعی و تاریخی است چون این انقلاب، علاوه بر تغییرات سیاسی و اجتماعی، پیام آزادی و دموکراسی برای تاریخ ارائه کرد. وی افزود: نمونه دیگر انقلابهای تاریخی، انقلاب آمریکا بود. انقلاب آمریکا با همه مسائل خود، از جنگهای جنوب و شمال عبور کرد این انقلاب به دلیل تغییر در حوزه سیاست و جامعه، سیاسی و اجتماعی بود اما چون پیام ضدبرده داری را به جهان اعلام نمود، انقلاب تاریخی است. سیدحسن خمینی انقلاب شوروی را نمونه دیگر انقلابهای تاریخی عنوان کرد و اظهار داشت: انقلاب شوروی نیز، یقیناً انقلاب سیاسی است چون تزار رفته و لنین با خشونتهایی، به جای او آمده است. و انقلاب اجتماعی هم هست چون نهادهای اجتماعی را به شدت تغییر داده و سیستمهای خاص متفاوتی ایجاد کرده است اما فراتر از این دو، یک انقلاب اجتماعی است چون پیامی تاریخی بنام سوسیالیسم به دنیا ارائه کرد.
یادگار امام، انقلاب اسلامی ملت ایران را نمونه موفق انقلابهای تاریخ ساز عنوان کرد و گفت: انقلاب ما سیاسی است چون نظام سیاسی و مدیران آن را تغییر داد. و یک انقلاب اجتماعی است چون تغییرات اجتماعی وسیعی ایجاد کرد. و در گام سوم خود، یک انقلاب تاریخ سازاست چون یک پیام مهم و روشن برای دنیا صادر کرد و آن بیداری معنویت بود. سیدحسن خمینی اظهار داشت: پیام تاریخی انقلاب امام، با همه انقلابهای دیگر فرق میکند. برخلاف دیگر انقلابها، که پیام شان ناقص یا ناموفق به دنیا عرضه شد، پیام انقلاب ایران، چنان عمیق و مؤثر بود که پژواک آن، این روزها به روشنی، در جهان شنیده میشود، پیامی که در یک کلام، بیداری اسلامی یا به عبارت دیگر، بیداری معنوی است.
وی ادامه داد: پیام انقلاب ما حاکم کردن معنویت توأم با عدالت در مدیریت جهانی است که هم اکنون در جهان دیده میشود. امروز، بیداری اسلامی، تذکار پیام انقلاب اسلامی است. یادگار امام در ادامه به آفتها و آسیبهای اجتماعی بیداری اسلامی پرداخت و اظهار داشت: اگر مانند همه مسائل دیگر، از این بیداری بزرگ، مراقبت نشود، آفت زده میشود. بزرگترین آفت هر چیزی، در درون خود آن است. برای اینکه چیزی زمین بخورد، کافی است در آن افراط شود.
وی با اشاره به انتخابات اخیر مصر گفت: ترس از قبضه انقلاب توسط سلفیها، نکته درستی است. ویژگی افراطیها این است که یک مرتبه خود را در بالاترین نقطه مدیریت مینشاند. یادگار امام با تأکید بر به کار بردن طالبانیسم به جای سلفی گری اظهار داشت: طالبانی گری یک آفت است. اگر مراقب نشویم، مدعیان این روش، با توسط به شیوههای خاص، به معنویت و بیداری تیر خلاص میزنند.
سیدحسن خمینی تاکید کرد: یک اندیشه وقتی سر کار میآید، بزرگترین لطمه را از افراطیون داخلی میخورد. این مساله، دلیل فلسفی دارد. دست انسان در اوج سرما میسوزد. هر چیزی اگر از حد خود فراتر رود، به ضد خود تبدیل میشود. آفت درونی هر چیزی، افراط در آن است.
یادگار امام با بیان اینکه ائمه الگوی انقلاب و مظهر تعادل هستند، گفت: مذهب اهل بیت، بویژه امامیه در میان تمام فرق اسلامی، نقطه تعادل است. در همه دورههای اسلامی، هیچ نحلهای به اندازه شیعه، در نقطه اعتدال نایستاده است. انقلاب اسلامی به عنوان نماینده مذهب اهل بیت، بزرگترین پایگاه و ویژگی خود را در تعادل میداند.
وی افزود: امروز با گام سوم پیام تاریخی امام مواجه هستیم. این جریان از دو ناحیه لطمه میخورد. یکی از طرف کسانی که از بیخ، معنویت و دین را رد میکنند و دیگری از سوی کسانی است که افراط گری میکنند.
یادگار امام گفت: پیام تاریخی انقلاب امام، بیداری اخلاق اسلامی در جهان بی اخلاق کنونی است. امروز باید همه هوشیار باشیم و در بزنگاه زندگانی انقلاب با ارایهی اندیشه ضد افراطی اهل بیت، پیام انقلاب تاریخی امام را یاداور شویم.
سیدحسن خمینی تأکید کرد: اگر جهان اسلام، بخواهد این مسیر را ادامه دهد، باید تحت هر شرایطی از طالبانیسم مبرا باشد. باید دقت کنیم که روح بیداری اسلامی و روح دین، چیزی جز اخلاق نیست. همه دین به این است که انسانها اخلاقی تر شود. پیامبر میگوید؛ انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق. فلسفه وجودی بعثت و اساس تدین، اخلاق است.
یادگار امام اظهار داشت: شاکله بیداری، دین و شالوده آن اخلاق است. اخلاق همان چیزی است که دنیا به شدت از نبود آن، لطمه دیده است. واقعیت این است که دنیا، از حیث اخلاق، فروکاسته و همه جوامع فعلی، از نظر اخلاقی، عقب گرد دارند. جهان تشنه معارف اهل بیت است چرا که جهان به تمام معنی، محتاج به خوبی ودرستی است و این از راه پیامبر و آل ایشان حاصل میشود.
سیدحسن خمینی در پایان گفت: ماهیت بیداری اسلامی، بیداری اخلاقی است. اگر این بیداری اخلاقی به ظاهرِ سلفی گری خود غلبه کند، باقی میماند. اگر بتوانیم به دنیا ثابت کنیم که اخلاق مدار هستیم، دنیا حرفهای ما را گوش میکند. چشم جهانی به آرمان ملت ایران است که عبارت است از معنویت همراه با پیشرفت.
پیش از سخنان یادگار امام، علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه کشورمان در سخنان کوتاهی، با تاکید بر ادامه راه امام و حفط میراث بنیانگذار جمهوری اسلامی گفت: سی سال پیش نهالی به دست امام کاشته شد که امروز در سراسر جهان ریشه دوانده و شمیم بیداری اسلامی جان مسلمین را در به وجد آورده است.
این مراسم با نثار تاج گل به پیشگاه رهبر کبیر انقلاب و اقامه نماز مغرب و عشاء به امامت یادگار امام همراه بود.