سیاست و علم هیچکدام بدون ایدئولوژی معنا و مفهومی ندارند. این ادعای بسیار نادرست و دروغ را غربیها جا انداختهاند که علم از ایدئولوژی جداست. مگر خود سکولاریسم ایدئولوژی نیست؟ آنها وقتی میگویند که علم باید سکولار باشد، خود این یک ایدئولوژی است. ایدئولوژی هدف را تعیین میکند، ولی ضرورتاً واقعیتها را تغییر نمیدهد. مهم این است که شما از چه دریچهای به واقعیت نگاه میکنید.
گروه سیاسی برهان؛با پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از اهدافی که انقلاب دنبال میکرد تغییر فضای دانشگاه و اسلامی شدن این فضا بود. در ابتدا، شورای انقلاب فرهنگی این هدف را پی گرفت که عملکرد آن به تعدیل اساتید سکولار و مخالف انقلاب اسلامی محدود شد. در ادامه با بازپیدایش اساتید سکولار بهواسطهی وجود متون ایدئولوژیک غربی در دانشگاه، اذهان متوجه این شد که آنچه باید تغییر کند، خود علوم است. در این میان، سخن از تحول در علوم انسانی و اسلامی کردن علوم به میان آمد. این سخنان در طی سیوپنج سال گذشته در حد سخن و مباحث نظری و جدالهای فلسفی ماند. اما امروز شاهد این هستیم که شورای عالی انقلاب فرهنگی با تشکیل کارگروههای متشکل از اساتید مبرز و متعهد هر رشته، اقدام به تغییر و ارتقای سرفصلها و متون رشتههای دانشگاهی نموده است. در این میان، کارگروه رشتهی علوم سیاسی به دلیل اهمیت آن، پیشگام این طرح تحول شده است . گفتنی است دکتر منوچهر محمدی ریاست کارگروه تحول و ارتقاء رشته علوم سیاسی را بر عهده دارد. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگویی است که دکتر محمدی در آن به کموکیف این طرح پرداخته است.
همچنین لازم به ذکر است اندیشکدهی برهان متن کامل سرفصلهای تغییریافتهی رشتهی علوم سیاسی را در انتهای متن منتشر نموده است. اساتید، دانشجویان و علاقهمندان میتوانند جهت اطلاع از سرفصلهای جدید و تغییرات اعمالشده، به لینک قراردادهشده در متن رجوع کنند.
در میان علوم انسانی، علوم سیاسی مهمترین رشته است، زیرا علوم سیاسی دولتمرد میسازد و کسانی که بر ما حکومت میکنند، پرورشیافتهی این رشته هستند. از طرفی، حضرت امام (ره) در یکی از عبارات تاریخی خود، مسئولیت ما را در تحول علوم سیاسی فوقالعاده سنگینتر کردهاند. در جلد اول صحیفه آمده است که ایشان در سالهای 42 و 43، با قید سوگند میفرمایند: «والله اسلام تمامش سیاست است.» از خواندن این جمله متوجه میشویم که رشتهی علوم سیاسی بار مسئولیت بسیار سنگینی دارد.
همانطور که مطلع هستید، غرب بعد از عهدنامهی وستفالیا، سیاست را تعریف کرد و دین را از آن جدا دانست. پس از آن، مارکس هم دین را افیون ملتها و در تقابل با سیاست معرفی کرد. این امر بر جامعهی ما هم اثر گذاشته بود و سکولاریسم و مادیگرایی سیاست را کاملاً در بر گرفته بودند. این اتفاق حتی در میان قشر مذهبی و در حوزهی علمیهی قم هم رخ داده بود.
به این ترتیب، سالهای متمادی در حوزه، هیچ مطلبی راجع به سیاست مورد تدریس و بحث واقع نشد. بهترین فرد و مجتهد را کسی میدانستند که اهل سیاست نبود، چون سیاست را مترادف با دروغ، کلک، حقهبازی و به عبارت دیگر، همان سیاست ماکیاولی دیده بودند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم با وجود پدیدهای به نام انقلاب فرهنگی در دانشگاهها، متأسفانه رشتهی علوم سیاسی تغییری نکرد، زیرا اساتید پرورشیافتهی غرب بودند و آنچه ارائه میدادند، ترجمهای از متون غربی بود. مقام معظم رهبری به این مسئله عنایت ویژهای کردند و متوجه شدند که بخش مهمی از انحرافات دولتمردان ما به این دلیل است که درک نادرستی از سیاست دارند.
بنابراین با توصیه و دستور ایشان، مسئلهی تحول در علوم انسانی مطرح شد. شورای انقلاب فرهنگی هم شورایی را با عنوان تحول و ارتقای علوم انسانی به وجود آورد که مشتمل بر 15 رشتهی علوم انسانی بود. با توجه به اهمیت و حساسیت علوم سیاسی، توجه بیشتری به آن شد و ما نیز بهعنوان پیشگام و الگوساز این مسئله، کارمان را شروع کردیم.
اولین قدم ما این بود که اهداف و رسالت این تحول را مشخص کنیم. باید میدانستیم قصد داریم چه کاری انجام دهیم. آیا میخواستیم مثل اسلامی شدن دانشگاهها، فقط حرف بدون عمل بزنیم یا واقعاً میخواستیم در عمل، این رشته را اسلامی کنیم؟
همانطور که مطلع هستید، غرب بعد از عهدنامهی وستفالیا، سیاست را تعریف کرد و دین را از آن جدا دانست. پس از آن، مارکس هم دین را افیون ملتها و در تقابل با سیاست معرفی کرد. این امر بر جامعهی ما هم اثر گذاشته بود و سکولاریسم و مادیگرایی سیاست را کاملاً در بر گرفته بودند. این اتفاق حتی در میان قشر مذهبی و در حوزهی علمیهی قم هم رخ داده بود.
جناب دکتر محمدی، فرمودید اولین قدمی که دنبال کردید، ترسیم اهداف طرح «تحول و ارتقای رشتهی علوم سیاسی» بود. در اینباره بیشتر توضیح بفرمایید.
به این منظور، چهار هدف را مشخص کردیم. اول، اسلامیسازی صحیح رشتهی علوم سیاسی؛ یعنی علم سیاسی را براساس مبانی معرفتی، هستیشناسی، انسانشناسی و روششناسی اسلامی تعریف کنیم، زیرا آنچه تا به امروز خواندهایم، براساس مبانی معرفتی مادیگرایانهی غرب بوده است.
دوم، بومیسازی. باید مسائلی را که واقعاً مورد نیاز جامعهی ماست و کاربرد دارد، مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم. سوم، کاربردی کردن این رشته و جلوگیری از دیدگاههای تئوریک و نظری صرف. چهارم، مفهومسازی آن. در واقع، تمام واژهها و مفاهیم موجود در علوم سیاسی برخاسته از غرب است. پس باید مفاهیم جدیدی ارائه دهیم که با نیازهای ما هماهنگ باشد.
ما در این مجموعه، تقریباً فقط و فقط به مدت شش ماه، روی تعاریف، چارچوبها، اهداف، رویکردها و روشها کار کردیم. در پایان، مجموعهای پنججلدی استخراج شد که در شورای تحول مورد بررسی و تصویب قرار گرفت و به دنبال آن، وارد عرصهی عینی این دورهها شدیم. در رابطه با رشتهی علوم سیاسی در دانشگاهها، ما به این جمعبندی رسیدیم که براساس توصیهی وزارت علوم، سیستم لوزی را ارائه دهیم؛ به این معنا که در دورهی کارشناسی فقط یک رشته داشته باشیم و در مراحل بعدی، آن را کمی باز کنیم.
بنابراین با وجود رشتههای مختلف در حوزهی علوم سیاسی (تقریباً بیست رشته)، همهی آنها را تجمیع کردیم. در دورهی کارشناسی فقط یک رشته و در دورههای کارشناسی ارشد و دکترا، چهار رشته را تعریف کردیم؛ دو رشتهی کاربردی و دو رشتهی نظری: سیاست محض، سیاست اسلامی، مطالعات ایران و مطالعات جهان.
در مرحلهی بعد، رسالتها و مأموریتهای هریک از این مراحل را تعریف کردیم. معتقدیم که دروس دورهی کارشناسی باید توصیفی، انتقادی و استادمحور باشد. به این معنا که مطالب و محفوظاتی را برای دانشجو تعیین کنیم، دانشجو را با مسئلهی نقد آشنا و به مبانی اسلامی نزدیک کنیم.
به عبارت دیگر، عناوین دروس گذشته را حفظ کنیم و نگاه جدید را به آن ضمیمه نماییم. در حقیقت، به مبانی نظری غربی، مانند دیپلماسی و نظام سیاسی بینالملل، رویکرد انتقادی داشته باشیم و در عین حال، بدیل اسلامی آن را ارائه دهیم.
در این دوره، ابتدا از مبانی شروع کردیم و اولین درسی که ارائه دادیم، قرآن و سیاست است. قرآن کتاب آسمانی ما و کلام خداست. بنابراین باید مبانی اسلامی سیاست را از آن استخراج کرد. بهعلاوه چندین درس مبنایی اسلامی دیگر را نیز ارائه دادیم؛ مانند سیرهی سیاسی نبوی، سیرهی سیاسی ائمهی معصوم، اندیشهی سیاسی حضرت امام و رهبری.
در کنار این دروس، مبانی غربی علم سیاست را نیز با همان رویکرد مذکور ارائه دادیم؛ مخصوصاً مبانی اقتصادی، حقوقی و جامعهشناختی. در واقع ما دروسی را در نظر گرفتیم که مورد نیاز جامعه است، چون بسیاری از دروس کهنه شده بود و ربطی به جامعهی ما نداشت.
اقدام دیگر ما این بود که از دروس عمومی هم استفاده کنیم. چون رویکردمان در همهی دروس اسلامی بود، سعی کردیم از آنچه از طرف نهاد رهبری ارائه میشود، بهترین بهرهبرداری را کنیم. مثلاً درس انقلاب اسلامی، قانون اساسی و وصیتنامهی حضرت امام را خودمان با کیفیت بسیار بهتر ارائه میدهیم. در مجموع، از 90 عنوان درس، 48 عنوان جدید و 52 عنوان هم درسهای گذشته، منتها با رویکرد جدید، ارائه شده است.
اقدام دیگر این بود که با توجه به اینکه واقعاً محتوا و شکل ارائهی مطالب، هر دو تغییر کرده است، ضمن اینکه منابع کمکی در همهی سرفصلها ارائه دادیم، یک منبع اصلی را هم تعیین کردیم که 90 نفر از اساتید مأمور این کار شدند.
برخی میگویند در این طرح تحول، از اساتید علوم سیاسی کمک و مشورت گرفته نشده است، در حالی که شما میفرمایید 90 نفر از استادان دانشگاه علوم سیاسی با این طرح همکاری داشتند.
دقیقاً. برخی از اساتید ادعا کردند که در جریان نبودند، در حالی که ما از روز اول کار، طی بخشنامهای به همهی گروههای علوم سیاسی و گروههای مرتبط با آن، اعلام موجودیت و آمادگی کردیم. در آنجا عنوان کردیم که قصد داریم از همکاریهای همهی اساتید استفاده کنیم و آنها را در جریان پیشرفت کار قرار خواهیم داد.
سپس مصوبات را مرحلهبهمرحله برای آنها میفرستادیم تا قبل از تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی، نظراتشان را اعلام کنند. گاهی نیز نظرات سودمندی به ما میرسید که مورد استفاده قرار میگرفت. حتی در آخرین مرحله هم فایل تمام سرفصلها را قبل از تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی، برای آنها فرستادیم و در شورای تحول و برنامهریزی وزارت علوم مطرح شد.
در نهایت، بعد از دو سال کار، نسخهی آخر به دست ما رسید. برای انجام این کار، چهار کمیتهی زیرمجموعهی تخصصی را تشکیل دادیم و حدود 200 نفر از اساتید را به شکلهای مختلف درگیر این پروژه کردیم. دو کمیتهی بینالملل و سیاسی در تهران و کمیتهی ایران و سیاست اسلامی در قم تشکیل شد که 50 نفر عضو داشت.
در ضمن، دانشگاه علامه هم با نظرگیری متاتئوری، کمک ذیقیمتی به ما کرد که از آن بهرهی فراوانی بردیم. بنابراین خوشبختانه کار بسیار اساسی، بنیادین و عمیقی انجام شد. در مرحلهی پایانی نیز شورای انقلاب فرهنگی، آن را به وزارت علوم و وزارتخانه نیز به دانشگاهها ابلاغ کرد.
تفاوت نگاه ما با نگاه غربی در این است که نگاه غربی به همهی مسائل علم سیاست صرفاً مادیگرایانه و دنیوی است. در مقابل، نگاه اسلامی معنویات را بههمراه دارد. یعنی ما برخلاف نیچه که میگفت «خدا مرد»، خدا را وارد صحنهی مطالعات سیاسی کردهایم و نقش معنویات و دنیا و عقبی را هم در نظر گرفتهایم.
همانطور که مستحضر هستید، در انقلاب فرهنگی اساتیدی که با مبانی انقلاب، نظام و اسلام مشکل داشتند و ذیل ایدئولوژیهای لیبرالیستی و سکولاریستی فعالیت میکردند، کنار گذاشته شدند، اما شاهد بودیم که دوباره اساتید جدیدی به دلیل وجود متون مبلغ ایدئولوژیهای غربی، بازتولید شدند. در مقطع کنونی، شاهد هستیم که تحول در لایهای عمیقتر، یعنی در متون، پی گرفته میشود. حال با توجه به اینکه فرمودید تلاش کردید معرفتشناسی، انسانشناسی و روششناسی را معطوف به اسلام طراحی کنید، نگرانی و سؤالی که به وجود میآید این است که این متون جدید چه مقدار اسلام ناب را بهصورت صحیح تبیین میکنند؟
میتوان گفت که یقیناً صد درصد متون به سمت اسلامی شدن حرکت کردهاند و هیچ سرفصلی نیست که نگاه اسلامی نداشته باشد. در عین حال، نگاه غربی را هم نادیده نگرفتیم و مورد توجه و نقد قرار دادیم. تفاوت نگاه ما با نگاه غربی در این است که نگاه غربی به همهی مسائل علم سیاست صرفاً مادیگرایانه و دنیوی است. در مقابل، نگاه اسلامی معنویات را بههمراه دارد؛ یعنی ما برخلاف نیچه که میگفت «خدا مرد»، خدا را وارد صحنهی مطالعات سیاسی کردهایم و نقش معنویات و دنیا و عقبی را هم در نظر گرفتهایم.
بنابراین میتوان گفت که این تحول بسیار اساسی است. البته غربیها بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، عنصر فرهنگ را نیز در مباحث خود دخالت دادند، ولی معتقدند که صرفاً میتواند بر مسائل مادی تأثیر بگذارد، نه اینکه بهعنوان یک عنصر جداگانه منشأ اثر باشد. در نتیجه، این نگاه جدیدی است که در حال شکلگیری است.
ما معتقدیم که استادان دورهی کارشناسی باید با این نگاه موافق باشند و به آن باور داشته باشند. در غیر این صورت، نمیتوانند درس را ارائه دهند. حساسیت ما بر روی این دوره است، چون در این مقطع، تفکر دانشجو در حال شکلگیری است و به هر حال، استاد بر جوانان هجدهساله اثرگذار خواهد بود. در دورههای کارشناسی ارشد و دکترا، این نگرانی وجود ندارد، زیرا تفکر دانشجو شکل گرفته است و میتواند نقاد باشد.
همانطور که عرض کردم، دورهی کارشناسی توصیفی و انتقادی است. دورهی کارشناسی ارشد تحلیلی و انتقادی و دورهی دکترا نوآورانه و در جهت نظریهپردازی است. همچنین دورهی کارشناسی استادمحور است، در دورهی کارشناسی ارشد نیمی استاد و نیمی دانشجو محورند و دورهی دکترا اصولاً دانشجومحور است و استاد ناظر عملکرد اوست.
البته یقیناً در مسیر اجرا با مشکلات متعددی مواجه خواهیم شد، ولی در تهیهی سرفصل، نگاهمان کمال مطلوب بوده است و اصرار داریم که حتماً رعایت شود. این نکات را از طریق سایت وزارت علوم و خود دانشگاهها منتشر کردیم تا در اختیار دانشجو باشد و او از استاد بخواهد که آنها را رعایت کند.
در حال حاضر، مشغول تهیهی منابع اصلی هستیم (که بخشی از آن آماده و بخشی هم در حال تدوین است) که دقیقاً با سرفصل مطابقت میکند؛ یعنی عناوینی که در سرفصلها آمده است، باید عیناً فصول مختلف کتاب اصلی را تشکیل دهد.
متأسفانه نسبت فوقالعاده ضعیفی دارد، چون آموختههای اساتید (حتی اساتید مسلمان) غربی است. نگاه ما باید جدید باشد. مستحضر هستید که در جریان فتنهی 88، تعداد زیادی از اساتید علوم سیاسی گرفتار شدند؛ بهخصوص که دانشگاههای غرب و بهویژه انگلیس روی آنها کار کرده بودند.
دو دانشگاه از این گرفتاری مصون ماندند: دانشگاه امام صادق (ع) و مؤسسهی امام خمینی (ره) در قم. بقیهی دانشگاهها گرفتار مطالعات سکولاریستیاند و در نتیجه، هیچ سنخیتی میان علم سیاست و سیاست کشور وجود ندارد.
اشاره کردید که در حوزهی معرفتشناسی، انسانشناسی، روششناسی و تولید این متون، از حوزهی علمیه هم کمک گرفتهاید. حوزهی علمیه چقدر به این کار کمک کرد؟
بخشی از اساتید ما در هر دو بخش حوزه و دانشگاه فعال هستند. مثلاً در کمیتهی سیاست اسلامی همگی بلااستثنا دارای هر دو جنبه هستند؛ مانند آقای دکتر لکزایی، دکتر نوروزی، دکتر ارجینی و دکتر امیدی. بهعلاوه ما از اساتید بزرگواری مانند آیتالله جوادی آملی و آیتالله مصباح یزدی در تهیهی این متون بهرهی بسیاری بردیم.
پیغمبر اسلام از روز اول خودش حاکم بود و برای حکومت آمده بود. بخش اعظم قرآن نیز مربوط به مسائل سیاسی و حکومتی است. بنابراین اصلاً امکان تفکیک دین و سیاست وجود ندارد و نباید اصراری به آن داشت. غرب میخواهد بین رئالیسم و آرمانگرایی (ایدئالیسم) تفکیک قائل شود، در حالی که در اسلام این دو از هم منفک نیستند.
جناب دکتر، برخی از اساتید معتقدند که آنچه تحت عنوان علم سیاست تدریس میشود، بیشتر به ایدئولوژیها میپردازد و آن بهعنوان علم ارائه میشود. شما چقدر با این گزاره موافقید؟ ضمن اینکه آیا برای تولید علم در حوزهی علوم انسانی، اساساً میتوان ایدئولوژیک نبود؟
سیاست و علم هیچکدام بدون ایدئولوژی معنا و مفهومی ندارند. این ادعای بسیار نادرست و دروغ را غربیها جا انداختهاند که علم از ایدئولوژی جداست. مگر خود سکولاریسم ایدئولوژی نیست؟ آنها وقتی میگویند که علم باید سکولار باشد، خود این یک ایدئولوژی است. ایدئولوژی هدف را تعیین میکند، ولی ضرورتاً واقعیتها را تغییر نمیدهد. مهم این است که شما از چه دریچهای به واقعیت نگاه میکنید.
سیاست مانند فیزیک و علوم تجربی نیست که دو دو تا در آن چهار تا شود، بلکه مهم این است که راه و روش سعادت بشر را انتخاب کنید. فرمایش حضرت امام که میفرماید «والله اسلام تمامش سیاست است» یا مرحوم مدرس که میگوید «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ماست»، همان عینیت بخشیدن و همذات بودن ایدئولوژی با علم سیاست است. پس تفکیک این دو از یکدیگر مطلقاً غلط است.
غربیها این جملهی معروف را بهغلط از حضرت مسیح نقل میکنند که «به خدا بدهید آنچه را که به خدا تعلق دارد و به قیصر بدهید آنچه را که به قیصر تعلق دارد.» پس از ابتدا در مسیحیتِ تحریفشده چنین تفکیکی بین دین و سیاست دیده میشد. حتی در دورهی حاکمیت واتیکان نیز این تفکیک وجود داشت.
در مقابل، پیغمبر اسلام از روز اول، خودش حاکم بود و برای حکومت آمده بود. بخش اعظم قرآن نیز مربوط به مسائل سیاسی و حکومتی است. بنابراین اصلاً امکان تفکیک دین و سیاست وجود ندارد و نباید اصراری به آن داشت. غرب میخواهد بین رئالیسم و آرمانگرایی (ایدئالیسم) تفکیک قائل شود، در حالی که در اسلام این دو از هم منفک نیستند.
ما خود را آرمانخواه واقعگرا مینامیم و ضمن اینکه به آرمانها نگاه میکنیم و به سمت آن حرکت میکنیم، واقعیتها را نیز مدنظر داریم. یعنی سرمان را محکم به دیوار نمیزنیم بدون اینکه دیوار را ببینیم. پس باید نگاه جدیدی را اتخاذ کنیم. خوشبختانه انقلاب اسلامی اقیانوسی را باز کرده است که اندیشمندان علم سیاست میتوانند در آن حرکت کنند. همهی مسیرها باز شده است و در همهی حوزهها حرفی برای گفتن داریم، ولی باید آن را تئوریزه کنیم، به آن نظم دهیم و به جامعهی جهانی ارائه کنیم.
جمهوری اسلامی در حوزهی سیاست، از سویی برای کمال و از دیگر سو جهت رفع نقایص و ضعفهای خود، نیازهایی دارد. با توجه به این موضوع، بفرمایید دانشگاه و بهویژه علوم سیاسی چقدر در جهت رفع نواقص جمهوری اسلامی و برای کمال آن کار کرده و چقدر دغدغههای جمهوری اسلامی را داشته است؟
بهجرئت میتوانم بگویم که تا به حال دانشگاه هیچ نقشی نداشته است. علتش هم این است که حرکت شکلگیری و تأسیس جمهوری اسلامی بسیار سریعتر از آن بود که بتوانیم به کار تئوریک بپردازیم.
پس از پیروزی و طی سالهای گذشته چطور؟ آیا دانشگاه پاسخگوی نیاز تئوریک جمهوری اسلامی بود؟
این توانمندی در دانشگاه وجود دارد. ما میتوانیم این کار را انجام دهیم و در حال حاضر نیز مشغول آن هستیم. مثلاً خود حقیر در این زمینه کار تئوریکی را با عنوان «دستاوردهای کلان انقلاب اسلامی» انجام دادهام. وقتی مقام معظم رهبری اشاره کردند که ما وارد نظم جدیدی شدیم، من ورودی نظری به این بحث داشتم و این نظم جدید را تعریف کردم. بعضی از دوستان و اساتید دیگر هم مشغول فعالیتهای مشابه هستند. اما نکته این است که بسیاری از اساتید ما جرئت ورود به این مباحث را ندارند.
سیاست و علم هیچکدام بدون ایدئولوژی معنا و مفهومی ندارند. این ادعای بسیار نادرست و دروغ را غربیها جا انداختهاند که علم از ایدئولوژی جداست. مگر خود سکولاریسم ایدئولوژی نیست؟ آنها وقتی میگویند که علم باید سکولار باشد، خود این یک ایدئولوژی است. ایدئولوژی هدف را تعیین میکند، ولی ضرورتاً واقعیتها را تغییر نمیدهد. مهم این است که شما از چه دریچهای به واقعیت نگاه میکنید.
آقای دکتر، شاید یکی از دلایل تفوق ایدئولوژیهای غربی که امروز از آن تحت عنوان علم سیاست یاد میکنیم، مربوط به عدم جرئت اساتید ما در نظریهپردازی باشد. شاید دلیل دیگر به این نکته برمیگردد که ایدئولوژیهای غربی، مخاطبی که تفکر انتقادی ندارد را قانع میکنند. با توجه به این موضوع، ما در حوزهی نقد چقدر پیش رفتهایم؟
علت قانع شدن این است که نگاه آنها تکبعدی است، ولی نظریات ما با توجه به چندبعدی بودن انسان اینطور نیست. نگاه آنها با استفاده از علوم تجربی، مادیگرایانه است؛ بهراحتی تئوری سیستم را بیان میکند، ورودی و خروجی و فعلوانفعالات داخلی را هم بررسی میکند. یعنی انسان را یک ماشین میبیند، در حالی که انسان ماشین نیست.
برای تئوریپردازی از دیدگاه اسلامی، باید مادیات، معنویات، روحیات، عواطف، دنیا و آخرت انسان را در نظر بگیرید. این ابعاد گوناگون، انسان را به موجود بسیار پیچیدهای تبدیل کرده است، اما غربیها بهسادگی انسان را یک ماشین دانستهاند. بنابراین ایدئولوژی ما راحت اقناع نمیکند، چون ابتدا باید خود را در جایگاه یک مسلمان باورمند دید تا بتوان این پیچیدگیها را درک کرد.
مطلب دیگری هم وجود دارد که من در یکی از جلسات شورای تحول به دبیرکل شورای انقلاب فرهنگی گفتم. علامه جعفری میگفتند که «متأسفانه در کشور ما هنوز ارزش یک ماشین بیش از یک انسان است.» بهعنوان مثال، میزان بودجهای که نظام برای تحقیقات علوم تجربی در نظر میگیرد، در مقایسه با علوم انسانی بسیار ناچیز است.
علت این رفتار در علوم انسانی این است که ما نمیتوانیم یک ماشین را ارائه بدهیم، ولی در حوزهی فیزیک، برق و کامپیوتر میتوان بلافاصله ماشین را ارائه داد. ما روی نسلها کار میکنیم و اثرات آن در طول نسلها بهصورت غیرمحسوس آشکار میشود. مثلاً چگونه میتوان از نوشتههای یک اندیشمند رونمایی کرد تا مردم بفهمند که واقعاً کار شده است؟ ماشین آدمسازی با ماشین جوجهکشی تفاوت دارد.
میتوان عدهای را از میان همین اساتید انتخاب کرد و با یک کار آموزشی، به آنها جرئت داد تا در دورهی کارشناسی، مشغول به کار شوند. اساتیدی که واقعاً باورمند نیستند، میتوانند در دورههای کارشناسی ارشد و دکترا تدریس کنند. بهعلاوه اصرار نداشته باشیم که حتماً مدرک دکترا داشته باشند. در بسیاری از مراکز علمی دنیا، دانشجویان دورهی دکترا در دورهی کارشناسی تدریس میکنند. چرا ما این کار را نکنیم؟ باید از دانشجویان باورمند استفاده کنیم.
جناب آقای محمدی، بفرمایید که برای ادامهی مسیر چه طرح و برنامهای دارید تا به مقصود مورد انتظار برسید و نیازهای تئوریک جمهوری اسلامی را در حوزهی علوم سیاسی برطرف کنید؟
ما هماکنون مشغول تهیهی سرفصلهای دورهی کارشناسی ارشد هستیم که برای رشتهی سیاست محض رو به اتمام است. بهزودی در سه رشتهی دیگر هم مشغول خواهیم شد. براساس برنامهای که داریم، امیدواریم برای مهرماه سال 94 بتوانیم سرفصلهای کارشناسی ارشد را آماده کنیم. انشاءالله سال بعد هم برای دورهی دکترا اقدام خواهیم کرد.
نکتهی دیگر اینکه با توجه به اهمیت این موضوع، به اتفاق همکاران و دوستان درصدد هستیم که بنیادی را به نام بنیاد سیاست اسلامی تأسیس کنیم که در حقیقت، در تقابل با بنیادها و مکتبهای غربی است. به این ترتیب، میتوانیم نتایج کارمان را در سطح جهانی ارائه و اشاعه دهیم.
خوشبختانه تماسهایی هم از طرف مقامات عراق داشتیم که برای همکاری و کمک اعلام آمادگی کردند. این بنیاد فقط و فقط نظریهپردازی و کار تئوریک انجام میدهد تا انشاءالله بتوانیم دانشنامهی سیاست اسلامی را تدوین کنیم. به این ترتیب، نقش اسلام را در سیاست برجسته میکنیم و به آن نظم میدهیم.
بهعنوان مثال، مردمسالاری دینی و حاکمیت خداوند را تبیین میکنیم و بسیاری از واژههای غربی را به چالش میکشانیم. اخیراً هم کاری راجعبه منافع ملی شروع کردیم و نشان دادیم که این مسئله در غرب با دولت-ملت به وجود آمد. ما معتقدیم عبارت «منافع ملی» تنگنظرانه و غیراسلامی است و بهجای آن، قصد داریم منافع انسانی را تبیین میکنیم و امت را جایگزین ملت کنیم.
انشاءالله بهزودی این اقدامات در بنیاد شکل خواهد گرفت و امیدواریم بتوانیم تجربیاتمان را به جامعهی جهانی هم منتقل کنیم.
توصیهای برای منتقدان این طرح از جمله 160 نفری که طی نامهای خطاب به رئیسجمهور خواستار بازنگری فرآیند تدوین و تصویب سرفصلها و عناوین رشته علوم سیاسی شدند، دارید؟
معتقدم بهجای اینکه همکاران و دوستان عزیزم بهصورت کلی بگویند که در جریان این مسئله نبودند، بهتر است متن را بخوانند و انتقادات را به ما منتقل کنند. ما حتی از انجمن علوم سیاسی دعوت کردیم که در جلسهی کارگروه، حرفهای خود را بیان کند، چون حرف ما روشن و منطقی و محکم است و در عین حال، منطق را هم میپذیریم.
همانطور که عرض کردم، پیشنهادات خوبی به دست ما رسیده است و مطمئن هستیم با کار بیشتر روی این مسائل و شنیدن نظرات جدید، قویتر نیز خواهد شد. حاصل کار نیز وحی منزل نیست و مسلماً بعد از یک سال، آن را ارزیابی خواهیم کرد. بنابراین بهتر است منتقدان بهجای اینکه جلوی اجرای آن را بگیرند (که البته نمیتوانند)، انتقادات را مطرح و به غنیتر شدن آن کمک کنند.
غربیها بعد از عهدنامهی وستفالیا توانستند سیاست ماکیاولی و وستفالیایی را جا بیندازند
...
...
...
برگرفته از گفتوگوی اختصاصی با دکتر منوچهر محمدی