مقدمه
از دوره انقلاب اسلامی به بعد، تدریجاً بحث تمایزات فرهنگی و تمدنی و نتایج سیاسی – استراتژیک آن برجستگی یافت. یک خط یا جبهه اصلی این تمایزات، تمایز بین جوامع اسلامی و دولتهایشان با غرب بود که سپس در نظریه مشهور جنگ تمدنها (1993) تبلور یافت. بعد از واقعه 11 سپتامبر 2001 این تمایز ابعاد برجسته تری یافت و حتی در گفتمان سیاست خارجی برخی دولتها اثرگذاشت و نیز در سطح وسیعی متفکران و استراتژیستها را متوجه خود ساخت. اینک بسیاری از تحلیلگران غربی باور دارند که حضور نظامی آمریکا در عراق، در واقع کوششهای تمدن غربی برای تضمین برتری خود در برابر چالشهایی است که از ناحیه احیای عقاید اسلامگرایانه در جهان اسلام برخاسته است. این، یک محور عمده کوششهای اقناعی دیپلماسی آمریکا در قبال دولتهای اروپایی نیز هست.
می توان چنین برداشت کرد که آنچه واکنش تمدنی غرب را برانگیخته، خیزش مجدد تمدن اسلامی است خاصه آنکه خیزش اسلامی در نقاط مختلف جهان اسلام در حالت تغییر از تمایلات خشن و نظامی به سوی تجربه ابعاد استدلالی تر و خونسردانه تر است.
زمینه نظری
تحولات عصر رنسانس به بعد که اندیشههای علمگرایانه محض و انسان محوری لیبرالیستی را در مقابل دینگرایی و خدامحوری قرار داده است، تلاش دارد تا نقش تمدنسازی ادیان توحیدی را انکار کند. در این دیدگاه جدید، حیات جمعی، کاملاً علمی و مبتنی بر علم است و تنها متخصصین علمی با ابزارهای علمی باید دستاندر کار جنگ دائمی بشر با طبیعت برای مقهور ساختن آن و ایجاد تحول در جوامع بشری و ترسیم خطمشی آن باشند. آنان کوششهای تحقیقی در این زمینه را ایدئولوژیک کردن دین دانسته و با آن مخالفت میکنند.
اما از طرف دیگر، هر قوم یا ملت متکی بر ارزشهای دینی، باید بتواند اثبات کند که حیات اجتماعی دینی نیز در کنار حیات علمی – عقلانی امکانپذیر است و حتی این دین است که باید حیات جمعی را جهتدهی کند. دین توحیدی همواره ظرفیت فرهنگسازی داشته است و این ظرفیت نیز همواره به تمدنسازی منجر شده است. تامس.اس.الیوت بلند آوازهترین ادیب انگلیسی ابتدای قرن بیستم که در عین حال متفکری نکتهپرداز و عمیق نیز بوده است، به طرح این استدلال میپردازد که رابطهای ذاتی بین فرهنگ و مذهب وجود دارد واینکه در جهان، هیچ فرهنگی نتوانسته است مستقل از یک مذهب پدیدار شود و گسترش یابد. او چنین استدلال میکند که هر فرهنگ شاخصی محصول یک مذهب است، همچنانکه هر مذهبی نیز در گسترش و تعمیق خود از ظرفیتهای یک فرهنگ خاص بهره برده است. همچنین، هر قدر یک مذهب جهان شمولتر باشد یا گرایشهای جهانی بیشتری داشته باشد و بتواند معیارهای خود را بر شمار بیشتری از افراد دارای فرهنگهای مختلف تطبیق دهد، فرهنگ سازتر است. از نظر او اساساً این امری اجتناب ناپذیر است که وقتی فرد از مذهب خود دفاع میکند، در واقع، از فرهنگ خود دفاع میکند و عکس این قضیه نیز صادق است.
این کار در واقع چیزی جز دفاع فرد از هستی جمعی یا صیانت از ذات جمعی خود نیست. از نظر الیوت یگانگی مذهب و فرهنگ در سطح ناخودآگاه افراد باقی میماند و تداوم مییابد و آن گاه کاری که صورت میگیرد این است که انسانها ساختارهای خود آگاه را بر پایه آن بنا میکنند: فکر تولید میکنند، برنامه طراحی میکنند، استدلال ارائه میکنند و به تأسیس سازمان میپردازند. به این ترتیب، ادیان فاصلهای بین فرهنگ سازی و تمدن سازی باقی نمیگذارند. ارتباط نزدیک ادیان با زایش تمدنهای جدید، علاوه بر جنبه تاریخی و عینی، از نظر استدلالی و نظری نیز امری قابل توجیه و درک است: پیامبران در واقع با ظهور خود و با طرح ایدههای اخلاقی نفی کننده، ما رشته استمرار نظم کهن را میگسلند. داعیههای آنها به گسست سنتهای کهن اعتقادی و رفتاری منجر میشود و خود آنها انقلابی گری دامنه داری را در زمانه خود نمایندگی میکنند. لئو اشتراوس فیلسوف آلمانی- آمریکایی همین حقیقت را بیان میکرد هنگامی که گفت اندیشههای بزرگ و هوشمندانه تنها در دورههای گسست سنتها پدید آمدهاند و اینکه همواره در شرایط گسست و بحران بود که انسان میتوانست به شیوه تازههای امور جهان را بفهمد.
پل ریکور نیز ظهور پیامبر اسلام یا تولد حضرت مسیح را از جمله روایتهای بنیان گذار میداند که نقش بزرگی در تاریخ بشریت ایفا کرده اند. ادموند برک نیز میگفت سنگ بنای اصلی یک جامعه متمدن، دین است. فریدریشهایک نیز گویی همین سخن پدر فکری خود را تفسیر میکند، هنگامی که میگوید پدیداری جوامع بزرگ تنها در سایه تبعیت از قواعد کلی میسر شده است و پیروی از همان قواعد است که نظمهای خود جوش را پدید آورده است. در هر حال حداقل میتوان نتیجه گرفت که دین میتواند با انعطاف و فراگیری ذاتی خود، در هر دوره با تحولات اجتماعی و فکری خاص و به تبع آن با نیازهای خاص همان دوره باشد.
با وجود این، یک خط رایج تحلیلی در آثار بسیاری از مستشرقین و مورخین غربی اساساً آن است که با نقش دین در زایش تمدن تقلیلگرایانه برخورد و از آن صرفاً به عنوان یکی از مؤلفههای قدرت یاد میکنند (مثلاً در تعریف ویل دورانت از تمدن، عواملی نظیر امنیت، ثروت و علم به عنوان عناصر تعیین کننده در ایجاد تمدن مطرح شده است، اما ذکری از دین به عمل نیامده است). گرایش تحلیلی مذکور، طبیعتاً از آنجا ناشی میشود که این نویسندگان عموماً تحت تأثیر افکار عقلگرایانه دوره رنسانس هستند. حتی برخی از آنان معتقدند دین نقشی منفی در تمدنسازی دارد، زیرا به جای اینکه مردم را به امور دنیا و سازندگی سوق دهد، آنان را به آخرتگرایی و رهبانیت میکشاند. کارل مارکس در دوره دوم زندگی فکری خود معتقد بود که دین در طول تاریخ همواره عاملی برای افیون تودهها بوده است و مالکان ابزار تولید برای کنترل کارگران و انقلابیون دین را اختراع کردند تا عاملی برای ترمز در مقابل حرکتهای انقلابی باشد. نیچه نیز از گونههای داروینیسم اجتماعی، تنازع بقا و انتخاب اصلح سخن میگوید و معتقد است که باید با حذف ضعفا ابر مردها به وجود بیایند. دین، مسائلی چون اخلاق، عرفان، معنویت، تعاون و سایر چیزهایی که به اخلاق بردگی مربوط میشود را رواج میدهد و اینها باعث شده است تا روح اقویا تسخیر شود و در آنها حس ترحم پدید آید تا بردگان را حذف نکنند. بنابراین، ابرمردها به وجود نیامدند و بشریت از نیل به ترقی مطلوب بازمانده است.
چنین دیدگاههایی تا زمانه ما نیز به خود استمرار بخشیده اند. چنانکه برخی تحلیلگران امروزه معتقدند که مشکل انحطاط مسلمین به ذات اسلام برمیگردد، زیرا اسلام ذاتاً با دموکراسی ناسازگاراست وکشوری هم که در آن دموکراسی حاکم نباشد، توسعه نخواهد یافت.هامیلتون جیپ از مستشرقین و اسلامشناسان مشهور غربی در اوائل قرن بیستم این دیدگاه را مطرح میکند که افول و انحطاط جهان اسلام یک امری عرضی و گذرا نیست بلکه امری ذاتی است واین امر ذاتی ناشی از بافت اندیشهها و ساختار تفکر اسلامی است. او به مقوله نارسایی جدی و ساختاری در اندیشه مسلمانان توجه میکند و میگوید تفکر مسلمانان که ناشی از اسلام است بر مبنای حدس و گمان و نه بر مبنای اندیشه عقلانی استوار شده است و نمونههایی در عرصههای مختلف ذکر میکند. از جمله از تصوف یاد میکند که نوعی گرایش به ماوراست و مسائل روزمره و جاری را لمس نمیکند. به همین دلیل جهان اسلام نتوانسته است یک مکتب و نظام سیاسی عملی را ارائه و تعریف کند.
اما دیدگاههایی از این دست رونق زیادی نیافته اند. موج بعدی تحقیقات در سطحی بسیار وسیعتر، به جامعهشناسی سیاسی و شرایط جامعه شناسانه تاریخی مسلمانان توجه پیدا میکند. در اینجا معمولاً از اسلام سخن به میان آورده نمیشود، بلکه صحبت از شرایط جامعهشناسانه مسلمانان است. این گروه معتقدند توسعه نیافتگی جهان اسلام نه از ذات اسلام بلکه امری عارضی است. بدین معنا که روندهای تاریخی، فشار غرب و استعمار باعث شده است که مسلمانان در این وضعیت به سر ببرند. و این وضعیت، لزوماً وضعیتی ابدی نیست. بر برخی از این دیدگاهها مروری میکنیم:
مالک بن نبی از متفکران شمال آفریقا مقیم غرب است. او اندیشه جیپ را که پیشتر ذکر شد رد میکند، اما بعد از گذشت ده سال در اندیشههای خود تجدیدنظر میکند واعتقاد پیدا میکند که مسلمانان دچار تفکر جزیینگر میباشند، و تا حدی بر هسته اولیه واصلی تفکر جیپ صحه میگذارد و میگوید که تحت شرایط تاریخی، اکنون مسلمانان بیشتر به انباشتن جزئیات میپردازند و قدرت ترکیب جزئیات را برای ایجاد یک نظام ندارند، در حالی که این امر کارساز نیست و به ایجاد نظام و ساختار منتهی نمیشود.
ادوارد سعید، شرقشناس مسیحی آمریکایی فلسطینیالأصل از متفکرانی است که به شدت نظریه هامیلتونجیپ را رد میکند. از نظر او گرایش جزءنگر مورد نظر مالک بن نبی نیز بیاساس است و نمیتواند تبیین کننده پیشرفتهای بزرگی باشد که مسلمانان در طول تاریخ به دست آوردهاند، اگر اندیشه اسلامی به لحاظ ساختاری، اندیشهای ضد علمی و صرفاً جزءنگر بود، تحولات و تطورات علمی، تمدنی، هنری و فلسفی در حوزه اسلام نمیتوانست به وجود آید.
ادوارد سعید معتقد است که تفکراتهامیلتون جیپ و دیگران ناشی از گرایشهای موجود در غرب، در خصوص مشرق زمین است. وی در واقع، نوعی اتهام سیاسی به آنها وارد میکند و چنین تفکراتی را تفوقطلبانه و برتریجویانه قلمداد میکند و آنها را آلوده به گرایشهای سیاسی و نه مباحث علمی واقعی میداند.
دیدگاه دکتر ولایتی آن است که جهان اسلام آمادگی ورود به عرصه تمدنسازی را دارد و میتواند مجدداً تمدناسلامی را به اوج برساند. از دیدگاه ایشان، با ترسیم یک منحنی میتوان گفت که در قرن 15 هجری، یعنی قرن حاضر، علائم تمدن اسلامی و مرحله جدید تمدن اسلامی آشکار شده است.
کتابهای منتشر شده توسط سید قطب، محمد قطب، ابوالأعلی مودودی، شهید محمدباقر صدر و دیگران از بازگشت اندیشه تمدنسازی و فرهنگسازی مشترک و همچنین نمونههایی از بیداری اسلامی حکایت میکنند. اینک وسیعاً استدلال میشود که با گسترش اندیشههای بیداری اسلامی در جهان، زمینههای تمدنسازی نیز فراهم میشود.
به طور کلی میتوان گفت درباره گذشته تمدن اسلامی، اثرگذاری و شکوه آن، بحثهایی غنی واقناع کننده وجود دارد؛ اما مشکل اصلی تمدن اسلامی در گذشته واقعی و قابل اثبات آن نیست، بلکه اصولاً امکان تصور آن در زمانه کنونی است. بحث ابعاد و انواع این تمدن هم وجود دارد که لازم است به طور تفصیلی تر به آن پرداخت زیرا موضوعیت تمدن اسلامی در زمانه ما، فقط بعد از مواجهت با این پرسشها قابل طرح است.
چند پرسش
اولین پرسش معطوف به تعریف خود «جهان اسلام» است. جهان اسلام چیست؟ در جهان اسلام به قدری تفرقه وجود دارد که به نظر میرسد ارائه یک تعریف واحد از آن امکانپذیر نیست. علاوه بر این، از آنجا که جهان اسلام، خود یک مفهوم انتزاعی است، محدوده آن نیز نامشخص است، آیا چین یا هند که بخش بزرگی از اتباعشان مسلمان هستند، جزء جهان اسلام هستند؟ آیا جهان اسلام فقط شامل کشورهایی است که عضو سازمان کنفرانس اسلامی هستند؟ آیا جهان اسلام با ملتها تعریف میشود یا با دولتها؟
این مشکل در مورد جهان عرب نیز وجود دارد. حتی میتوان گفت که اعراب در یک چیز با یکدیگر متحد هستند و آن هم پذیرش این است که با هم متحد نیستند. لذا یکی از مشکلات این بحث به مفاهیم مربوط میشود زیرا مفاهیم ماهیتی انتزاعی دارند. در تعریف جهان اسلام باید به اسم جهان اسلام توجه داشت یعنی جهانی که مدعی اسلام است و یا جهانی که مبتنی بر شریعت اسلام است و یا جهانی که براساس فکر واندیشه اسلامی است. گاه گفته میشود اگر جامعه منحرف و جاهلی است، ابتدا باید حاکمیت و حکومت را اصلاح کرد و از آنجا که حاکمیت خود به خود دارای یک هویت متمدن است و از آنجا که حکومت اسلامی نیز ذاتاً دارای هویتی متمدن میباشد، جامعه را نیز اصلاح میکند.
از لحاظ روششناسی نیز مسئله مهم این است که با چه روشی و بر چه مبنایی باید به مبحث تمدن سازی دینی پرداخت .میدانیم که هیچ تمدنی امکان رشد ندارد مگر اینکه عناصر قدرت را در خود داشته باشد، لذا عناصری که میتوانند تمدنساز باشند، باید شناسایی شوند. عناصری از قبیل ثروت، جمعیت، فرهنگ، داشتن ایدئولوژی و یا نظر متفق، قدرت علمی و فناوری، جایگاه جغرافیایی و اراده استمرار و تداوم حرکت تمدنساز در این میان از اهمیت برخوردارند.
از لحاظ محدوده بررسی موضوع نیز، نظامهای موجود و معاصر بینالمللی، ملاک عمل است. آیا امکان دارد که در برابر نظام حاکم و هژمون قهاری که قصد دارد بر جهان حاکم شود، جوانهای زده شود و تمدن جدیدی نوید داده شود، و به طور کلی آیا امکان ظهور یک نظام جدید وجود دارد؟ آیا در شرایط کنونی جهان، نظامهای فرعی (از جمله اکو، سازمان کنفرانس اسلامی، غیرمتعهدها، اتحادیه عرب و ...) میتوانند بدون عنایت به نظام حاکم شکل بگیرند؟ در بدو امر به نظر میرسد در صورتی که نظامهای فرعی ارتباط ساختاری و ارگانیک با نظام بینالمللی پیدا نکنند، امکان تداوم نخواهند یافت. آیا در چنین شرایطی امکان ظهور یک نظام جدید که بخواهد تمدن جدیدی را پایهریزی کند و هویت جدیدی ارائه کند، وجود دارد؟
در سطح داخلی نیز این سؤال وجود دارد که آیا در سطح حکومتها هیچ گاه امکان تمدنسازی وجود داشته است و آیا افرادی مانند سیدجمالالدین اسدآبادی توانستهاند از طریق تماس با حکومتها و حاکمان در این راه توفیق حاصل کنند؟ به عنوان مثال، در گذشته، که در جهان اسلام تنها یک دولت بزرگ شیعی (صفوی) در ایران و یک دولت بزرگ سنی (عثمانی) در ترکیه و سرزمینهای عربی حاکم بودند، و در ضمن با یکدیگر رقابت داشتند و هر کدام از آن دو میخواستند در حوزه حاکمیت خود نوعی ساختار تمدنی نیز ارائه نمایند و طراحیهای قابل توجهی نیز برای نیل به این تصور به کار بسته اند، آیا این حرکت توانسته است به سرانجامی برسد ؟
اگر از سطح حکومتها و دولتها پایینتر بیاییم، آیا در سطح سازمانها، احزاب، گروهها و جنبشها، زایش تمدنی و فرهنگی امکانپذیر است؟ به گونهای که قدرت جدیدی ایجاد شود، تداوم یابد، به هویت جدیدی بینجامد و قدرت ایستادگی داشته باشد؟
بحث امتناع
واقعیت آن است که مسائل و پرسشهای متعدد در خصوص امکان یک تمدن اسلامی، میتواند بحث امتناع را پیش بیاورد. بحث امتناع ناشی از دلایلی است که اصلاً موضوعیت مفهوم تمدن برای جامعههای اسلامی را منتفی میسازد.
نگاه ما به سمت آینده است، در حالی که مفهوم تمدن مفهومی پسینی است، یعنی تمدنی شکل میگیرد و بعد میگوئیم آن تمدن شکل گرفته است. این گونه نیست که ما اراده کنیم چیزی به نام تمدن بسازیم. بلکه تنها بعد از اینکه تمدن ساخته شد میتوان از آن صحبت به میان آورد.
مفهوم تمدن مفهومی فراملی است، به همین شکل تمدن اسلامی شامل دهها کشور میشود. در این جا میتوان از مفاهیمی مانند "توسعه" که مفهومی ملی است، سخن به میان آورد.
مفهوم تمدن مربوط به گذشته میباشد، یعنی میتوان درباره تمدنهای گذشته به صحبت پرداخت، امروزه دیگر بحث تمدنسازی به سختی معنا دارد، زیرا مباحث متعددی مانند جهانی شدن، فناوری اطلاعات و دموکراسی همه چیز را پوشش داده است.
امروزه، غرب و دنیای مسیحیت، در تلاش است تا مفهوم لیبرال دموکراسی خود را به یک پارادایم جهانی تبدیل کند. لذا ما باید یک چیز جهانی ارائه کنیم که در تقابل یا رقابت با لیبرال دموکراسی باشد و اگر نتوانیم به ناچار در ذیل آن قرار خواهیم گرفت. اگر در ذیل آن قرار بگیریم در این صورت، بخشی از تمدن غربی خواهیم شد. اگر هم بخواهیم چیز جداگانهای ارائه دهیم، باید تفکر جدید یا نوع نگاه جدیدی عرضه بداریم اما تمدن جدیدی نمیتوانیم بسازیم، ضمن اینکه اگر هم بخواهیم نگاه جدیدی ارائه بدهیم، نباید با همین ابزارهایی که تمدن غرب ساخته است کار کنیم، زیرا باز با همان مشکل برخورد خواهیم کرد. بنابراین، ما فقط از ارائه نوعی جهان بینی جدید و نه از یک تمدن جدید میتوانیم صحبت کنیم.
به نظر میرسد چیزی تحت عنوان کلیت تمدن اسلامی وجود نداشته باشد، بلکه در قلمرو اسلام، تمدنهای متعدد وجود داشته است. حتی میتوان گفت تمدنهای اسلامی عمدتاٌ در مقاطعی و در مناطقی شکل گرفتند که از مبدأ وحی یعنی سرزمین عربستان دور بودهاند و حتی گاه با فرهنگ و تمدن اعراب به چالشهای فکری وذهنی پرداختند. اسلام در قرون اول و دوم هجری تا آسیای مرکزی و کنارههای شبه قاره گسترش یافت. بعد از قرن دوم، تمدنها در جهان اسلام شکل گرفتند، اما عرصه هیچ کدام در مرکز جهان اسلام یعنی مبدأ وحی قرار نداشت بلکه در حاشیه بود (ایران – آسیای مرکزی- گورکانیان - اندلس – آسیای صغیر...). اگر اسلام را به عنوان یک فرهنگ، در نظر بگیریم که به ارائه شالودهای برای روش زندگی انسان و یک نظام ارزشی مبنی بر وحی پرداخته است، در این صورت،اسلام هم فرهنگ است وهم فراتر از فرهنگ و در آن صورت است که میتواند زیربنای یک تمدن باشد، اما خود تمدن نیست. اگر بگوئیم اسلام عین تمدن است، باید به این نکته توجه داشته باشیم که تمدنها، افول و اوج دارند و پدیدهای این جهانی میباشند، ولی اسلام پدیدهای فراتاریخی است.
با توجه به آنچه که بیان شدن تقریباً روشن است که تصورات کلان ایدئولوژیکی درخصوص تمدن اسلامی در زمانه کنونی ما از جهات بسیاری استبعاد میآفریند. اما با این حال، این واقعیت متناظر هم وجود دارد و بسیاری از پژوهشگران و نویسندگان نیز بر آن تأکید دارند که با توجه به گسترش بیداری سیاسی، اطلاعرسانی و تکنولوژی جدید و کمکی که این ابزارها میتوانند در هویتیابیهای جدید در زمان حاضر ارائه دهند، در عصر حاضر جریانی کاملاً جسورانه، قدرتمند و فراگیر شکل گرفته است که در سطوح متعدد به چالشگری ابعاد نظم تمدنی موجود مشغول هستند مبنای دینی یا معنوی این چالشها غیر قابل کتمان است.
بنابراین گرچه نمیتوان با قطعیت از ظهور تمدن اسلامی در عصر حاضر سخن گفت اما دست کم میتوان گفت اگر در یک یا دو قرن گذشته، عدهای محدود از افراد روشنفکر و دلسوز در اندیشه وحدت جهان اسلام و بازگشت به دین و دولت اسلامی بودند، امروزه تودههای مسلمان، خواهان بازگشت به هویت دینی میباشند. در قضایایی چون کتاب موهن سلمان رشدی، کاریکاتورهای اهانتآمیز به مقدسات اسلامی، و سخنان توهینآمیز علیه اسلام و... شاهد عکسالعمل مردم، دولتها و علمای اسلام بودیم که نشانگر وجود اشتراکات و آمادگی بیشتر برای ورود به عرصه جدید بود، اما نکته مهم این است که آیا میتوان این زمینههای مساعد را به یک ساختار قابل لمس و کمابیش واحد تبدیل کرد؟
حوزه جهان اسلام، پهنه وسیعی را از شمال آفریقا، خاورمیانه، شبه جزیره عربستان، شبه جزیره هندوستان، ایران و ترکیه و جنوب شرق آسیا در برمیگیرد. به لحاظ جغرافیایی این حوزههای تمدنی هر کدام از توانمندیها گرفته تا نقاط ضعف خاص خود را دارا میباشند. اعتقاد عمومی این است که استقرار مجدد وضعیتهایی که بتوان آن را تمدن اسلامی نامید امکان ناپذیر نیست، آیا انتظار بازگشت یک وضعیت بهتر اسلامی را باید از مغرب یا از مشرق جهان اسلام داشت؟
طبیعی است که در شرایط کنونی جهان اسلام بیشتر تأثیرپذیرست تا تأثیرگذار و در این شرایط، اندیشیدن به اقدامات کلی و جامع، در ماهیت امر، همانا اقدام نکردن است. زیرا اندیشههای کلان در واقع آرمانهایی کلان هستند. آرمانهای کلان، آرمانهایی دور هستند و بنابراین معمولاً در تقدم نخست اجرایی قرار نمیگیرند. هدف وقتی دور از دسترس باشد، راههای نیل به آن نامشخص میشود و بنابراین فقط میتوان درباره آن هدف سخنان کلی و ذهنیت آلود گفت. در نتیجه، این نوع مباحث نه چندان امکان عملیاتی شدن مییابند و نه چندان گرما و اقبالی در میان مخاطبین ایجاد میکنند.
در اوضاع و شرایط بین المللی کنونی و با وجود توجهات گسترنده جهانی به دین، نظریه تمدن اسلامی با وجود ابهام خود، نظریههای جاذب و حتی ناگزیر است زیرا قابل پذیرش است که روندهای سیاسی اسلامگرایی و دین گرایی ممکن است در چارچوبهای ملی موجود محصور نشوند و بعد از طی مراحل ملی تکامل خود، در سطوح منطقههای، به همگرایی و انجذاب در یکدیگر متمایل شوند.
درک و تعریف تمدن
تعاریف بسیار زیادی از تمدن ارائه شده است که امکان بررسی آنها در این کتاب وجود ندارد. در اینجا به دو تعریف کوتاه و مفید از تمدن بسنده میشود:
تعریف ویل دورانت: تمدن یک نظم اجتماعی است که در نتیجه وجود آن خلاقیت فرهنگی امکانپذیر میشود.
تعریفهانتینگتون: تمدن بالاترین گروه بندی فرهنگی و گستردهترین سطح هویت فرهنگی است. این دو تعریف به وضوح نشان میدهند تمدن هم میتواند امری بومی و ملی و هم عام و منطقهای باشد. یک تمدن همچنین میتواند خصلت بارز سیاسی یا اقتصادی داشته باشد.
فریدمن اقتصاددان فقید که دستی نیز در مسائل سیاسی داشته معتقد است که اگر اقتصاد و سیاست از یکدیگر جدا شوند، توسعه، تمدنسازی و رشد بالا به طور جدی امکانپذیر خواهد بود، اما اگر سیاسیون بر اقتصاد جهان حاکم شوند و یا حکومتها و دولت- ملتها بر اقتصاد سیطره پیدا کنند، امکان رشد سلب خواهد شد در نتیجه باید آزادی فردی ملاک باشد. تمدن محصول آزادی است و آزادی و خلاقیت فرد است که گذار از اجتماعات بدوی به سوی تمدن را ممکن میسازد.
ابن خلدون در مقدمهاش نظریهای را با این مضمون مطرح میکند که بدویها در همان حالت اولیه خود، امکان تمدنسازی ندارند مگر آنکه امکان تعامل سازنده بین فرد و اجتماع محاط بر او فراهم شود. به همین دلیل است که گفته میشود فقط انسانهای ساکن در شهرها میتوانند تمدنساز باشند، موجد تحولی جدی گردند و به دستاوردهای علمی، فرهنگی و اقتصادی نائل شوند. او همچنین به نزول و صعود تمدنها در متن همین فرایند معتقد است.
در هر حال به روشنی، تمدنسازی فرایند دراز مدتی است که در طی چندین قرن با دست به دست دادن عوامل مختلف میتواند پدید آید. اهم این عوامل عبارتنداز:
قدرت، امنیت، سیاست: هیچ تمدنی در سایه ناامنی و بدون وجود قدرت و سیاست شکل نگرفته است.
ثروت و مکنت: بدون داشتن پول و قدرت اقتصادی، تمدن ساخته نمیشود، در مناطق فقیر تمدنهای غنی شکل نمیگیرد. تمدن دستاورد دوران رونق و شکوفایی اقتصادی است.
تمدن رابطه مستقیمی با تولید علم دارد، یعنی هیچ تمدنی بدون علم ساخته نشده است.
حال باید دید جهان اسلام به لحاظ علمی، سیاسی، امنیتی و توان اقتصادی در چه وضعیتی به سر میبرد؟ اگر مجموعه جهان اسلام، از اقیانوس اطلس گرفته تا آسیای جنوب شرقی را به صورتی یکپارچه و به عنوان یک قدرت در نظر بگیریم و نقش آن را در تولید علم، ثروت و قدرت سیاسی ارزیابی کنیم، چشمانداز روشنی دیده نمیشود. به عنوان مثال در زمینه تولید علم، تا سال 1900 گفته میشد که در هر هزار سال حجم علم بشری دو برابر میشود. از 1900 به بعد معیارها تغییر کرده و این فاصله زمانی کوتاهتر شده است. در جدیدترین معیار ارائه شده در سال 1995 گفته شد تولید علم در جهان هر سال دو برابر میشود. کشورهای پیشرفته بین 2 تا 5/2 درصد تولید ناخالص ملی خود را صرف تحقیقات و توسعه میکنند، اما در جهان اسلام این رقم کمتر از 2/0% میباشد با توجه به این شکاف عظیم چندان نمیتوان در جهان اسلام انتظار تولید علم را داشت.
پروفسور عبدالسلام در مقالهای وضعیت علمی در جهان اسلام را با ذکر 4 نکته مورد بررسی قرار میدهد. این نکتهها عبارتنداز: 1- فقدان تعهد جدی و معنیدار به علم (اعم از علوم محض یا کاربردی)؛ 2- نادرستی روش مدیریت در پرداختن به علم؛ 3- فقدان تعهد به دستیابی به خودبسندگی و 4- نداشتن اتکا به نفس در زمینه فناوری.
به عقیده وی، جهان اسلام فاقد جاهطلبی علمی لازم میباشد. اگر جامعهای بخواهد به لحاظ علمی رشد کند حتماً باید در پی جاهطلبی علمی باشد. علاوه بر آن، تا زمانی که در جامعه علمی، آزادی و دموکراسی وجود نداشته باشد، امکان تولید واقعی علم وجود ندارد. یعنی اگر از طرح مباحث علمی واهمه وجود داشته باشد و طرح این موضوعات اسباب تمسخر یا تهدید یا اهانت فرد را فراهم کند، امکان رشد به وجود نمیآید. همه اینها در حالی است که هفتصد و پنجاه آیه در قرآن کریم، مؤمنان را به تأمل در طبیعت، تفکر و استفاده از عقل و خرد دعوت میکند.
وضعیت جهان اسلام و مسلمانان در زمینه تولید قدرت و ثروت نیز چندان بهتر از وضعیت آنان در تولید علم نیست. بدیهی است که هیچ تمدنی بدون توان مادی و اقتصادی نمیتواند پایدار بماند. حتی امروزه در جهان اسلام مراکز مطالعاتی تمدنی نیز وجود ندارد و کشورهای اسلامی در اندیشه آن نیستند که با کالبد شکافی وضعیت موجود، به بررسی آسیبها بپردازند. قسمت اعظم مباحثی که در این زمینه بین مسلمانان جریان دارد، جنبه روزنامهای، خطابهای و شفاهی دارد. طبیعی است که بررسی مقطع تمدنی فعلی، نیازمند مراجعه به کتابهایی است که دیگران آنها را تألیف کردهاند.
امروزه بسیاری از کشورهای اسلامی حتی فاقد مطالعات تاکتیکی هستند و راه درازی در پیش دارند تا به مطالعات استراتژیک بپردازند. این در حالی است که سایرین در این زمینه بسیار فعال هستند. با این حال نادرست نیست که بگوییم وضعیت حاضر بیشتر وجود داشت تا آنکه وجود داشته باشد.
دانیل لرنر سیاستشناس آمریکایی در سال 1958 کتاب مشهور و کلاسیکی نگاشته است به نام «گذار از جامعه سنتی». این کتاب حاصل 16 سال مطالعه میدانی او بر روی جوامع مختلف خاورمیانهای و اسلامی است. مقایسه میان جوامع مدرن غربی و جوامع متشتت اسلامی او را به آنجا میکشاند که تباین ذاتی میان دو فرهنگ را براساس دو عنصر «شجاعت» و «خلاقیت» تحلیل و تفسیر نماید. از نظر وی آنچه برای تسریع روند نوسازی در جوامع اسلامی و خصوصاً در خاورمیانه نیاز است، فرهنگ خلاقیت و ابتکار میباشد. او گمان میبرد که بستر زایش این فرهنگ در خاورمیانه وجود ندارد و وارد کردن آن نیز ممکن نیست.
اما وضع و حال کنونی جوامع اسلامی، شجاعت و خلاقیت را در عرصههای متنوع آشکارا به نمایش میگذارند. سیاست، علم، اقتصاد، هنر و ادبیات در این جوامع به وضوح دستخوش دگرگونیهایی است که محتوای مشترک همه آنها گونههای جدید از تجدید عهد با هویتهای عتیق است. جوامع اسلامی آیندههایی گرچه مبهم، اما احتمالاً روشنتر را رقم میزنند و براین اساس، متفکران مسلمان درآینده این امکان را در دسترس مییابند که به نحو عینی تر و مؤثرتری از ابعاد یک تمدن اسلامی سخن بگویند.
هنگامی که از تمدن سخن گفته میشود، مجموع اختصاصات فرهنگهایی مدنظر قرار داده میشود که به یک استقرار تاریخی و مدنی در سرزمینی خاص انجامیده و در طول تاریخ خود از پویایی و استمرار حول یک محور بنیادین برخوردار بوده است. از این رو تمدنهای چینی، هندی، ایرانی، مصری، یونانی و... حول یک محور جهان شناختی میگردند و هر کدام از دیگری متمایز میشود. در واقع تمدن اسلامی حاوی ویژگی خاصی است و آن، این که بخشی از آن تملیکی و بخشی دیگر، تأسیسی و بخشی دیگر اقتباسی و اخذی است. طبیعی است که هر تمدنی مطابق یک خاستگاه معرفتی و رویکردی که از دل آن فرهنگی که آن را همراهی میکند، برمیخیزد. در تمدن اسلامی نیز دو ویژگی استخدام طبیعت برای کمال انسان و تسهیل امور برای شناخت بیشتر هستی از برجستگی زیادی برخوردار است. پس، در واقع ابزارها در خدمت کمال انسان هستند؛ اما در بخش دوم تسهیل برای آن است که زمینههایی فراهم شود تا خود انسان به سادگی، طرق معرفت را بپیماید و ابزارهایی به دست بیاورد تا هم هستی را خوب بشناسد و هم به توحید برسد و به غایتی که در دین مراد است، توجه کند. البته تمدن اسلامی کاملاً برگرفته از قرآن و سنت و سیره پیامبر صل الله علیه وآله وسلم و ائمه طاهرین علیهم السلام است و انسان باید قوانین موزون فطری طبیعت را بشناسد و از آنها در جهت نیل خودش به نقطه کمال که غایت هستی شناسی و در حقیقت توحید که غایت یک انسان متعالی است، استفاده کند. پس انسان، کسی است که باید از طبیعت به خوبی استفاده کرده تا به آن دو غایت مهم برسد. برای این منظور باید کارش جهت الهی داشته باشد چون همه چیز بر محور توحید میگردد. از طرفی، در واقع کشف طبیعت یک مراسم عبادی محسوب میشود و علم در نظام اسلامی، سلطان و قدرت است، قدرتی که در علم هست، در سیاست و سیاستمداران یافت نمی شود. پس از نظر اسلام، علم، قدرت است و کسی که به این قدرت دست یابد، باید دیگران از وی پیروی کنند. بنابراین هر چه انسان، محدودیت هستی را کشف کند و به توحید برسد، قدرت و سلطه خود را بر دنیا اعمال میکند. پس میتوان گفت که آنچه در تمدن اسلامی ظهور و بروز پیدا کرده، بسط تاریخی همان غایت است که در آموزههای قرآنی و اسلامی صورت بندی شده و با تلاش دانشمندان اسلامی گسترش پیدا کرده است. در مجموع در تمدن اسلامی، سه دسته علوم وجود دارد که هر کدام از پشتوانه خاصی برخوردارند، دستهای از پشتوانه معرفتی، دستهای عرفانی و دستهای دیگر بیانی برخوردار هستند. پس به تعبیر برخی از دانشمندان، در تمدن اسلامی، علوم برهانی، بیانی و عرفانی وجود دارد. از این رو در بسط تاریخی اسلام، ممکن است که در عصری صبغه شریعت و علوم بیانی بیشتر باشد و برعکس در عصری دیگر، غلبه با علوم برهانی و فلسفی بوده است. به هر حال، شریعت به عنوان این که تفسیر و تعیین واقع حیات تعامل اجتماعی و حقوقی و مناسبات شأنی مسلمانان را میکرده، از ضرورت وجودی تامی برخودار بوده است. تمدن اسلامی را نمی توان منقطع از شریعت در نظر آورد. از طرفی، هر حاکمیتی که در طول تمدن اسلامی وجود داشته، امتیازات بیشتری به فقیهان داده است و در عصرهای متأخر، نیز به دلیل نفوذ علم سالاری در تمدن اسلامی، به نوعی استقلال از حاکمیت بیشتر میشود. هر چه استقلال فقیهان و دانشمندان از حکومت بیشتر بوده، قدرت مدنی و حیطه نفوذشان بیشتر بوده است. در قلمرو تمدن اسلامی، یک مسلمان، دو ویژگی عمده باید داشته باشد: 1. مردم را به توحید بخواند؛ 2. به همه انسانها به عنوان انسانی که مستحق مرحمت و رحمت هستند نگاه کند.
ریشه تاریخی هویت یک مسلمان نیز، از دین نشأت میگیرد و همه مسلمانان به دارالاسلام وابسته هستند و از سنت و قرآن تغذیه میکنند. از دیدگاه ایشان، آنچه در تمدن اسلامی ظهور و بروز یافته، صد در صد همان چیزی نیست که در آموزههای اسلامی منظور بوده است اما؛ زمانی میتوان آن ذات اسلام را تحقق بیشتری بخشید که خواست دانشمندان با خواست آموزههای قرآنی و سنت پیامبر صل الله علیه وآله وسلم و ائمه طاهرین علیهم السلام انطباق پیدا کند و سلطان علم بر سلطان سیاست، حاکم براند، در آن صورت به آن تمدن مطلوب خواهیم رسید.
منابع:
بازتاب اندیشه 1386 شماره 86
تمدن در فرهنگ واژگانی به معنای شهرنشینی ( لغت نامه دهخدا، ج 4 ص 6109) آمده است. شهرنشینی به معنای اجتماع انسانی در یک منطقه با خانهها و خیابانها و کوی و برزنهای پیوسته نیست، هر چند که بخشی از معنا را میرساند، بلکه شهر نشینی و مدنیت به معنای وجود قوانین مکتوب و سنتهای نوشته شده و مدیریت شهری است. از این روست که پیامبر هنگامی که یثرب را با قوانین نوشته شده قرآن و مدیریت ثابت و منسجم و منضبط به شهری مدنی و دولت شهری اسلامی تبدیل کرد، نامش به مدینه النبی تغییر یافت تا دلالت بر تمدن و مدنیت به معنا و مفهوم گفته شده داشته باشد.
بنابراین تمدن و مدنیت در اصطلاح، نوع خاصی از توسعه مادی و معنوی است که در جامعه ویژه رخ مینماید. تمدن مجموعهای پیچیده از پدیدههای اجتماعی قابل انتقال، شامل جهات دینی و مذهبی، اخلاقی، زیباشناختی، فنی یا علمی مشترک در همه اجزای یک جامعه وسیع و یا چندین جامعه مرتبط با یک دیگر است.( فرهنگ علوم اجتماعی، ص 47) برخی تمدن را جنبه مادی فرهنگ بر شمردهاند و گفتهاند که تمدن وجه تجسم و بیرون فرهنگ است. فرهنگ نیز در این معنا عبارت از هر چیزی است که انسان آن را اندیشیده و یا آفریده است که دربردارنده هنرهای معماری، سنتها و آیین، رسوم و آداب، قوانین نوشته و نانوشته انسانی، فن آوری و مانند آن است.به نظر میرسد که تمدن، در سایه دولتها و قدرتهای فرهنگی شکل میگیرد و تمدن بدون دولت به معنای تمدن بدون فرهنگ خواهد بود که معنا و مفهوم درست و مقبولی نخواهد داشت. تمدن هر چند که جنبه مادی و تجسمی فرهنگ است اما این تجسم یابی بیش از آن که به هنرهای معماری و فن آوری ارتباط یابد با جنبه دولت قانونی و جامعه مدنی و قدرت مشروع معنا و مفهوم مییابد.
تمدنها در آیات قرآنی مجموعهای از اجتماعات انسانی است که در یک فرآیند به رشد و بالندگی و شکوفایی رسیده و توانسته است جامعهای قدرت مند و ثروتمندی را بر پایه سنتها و قوانین ایجاد کنند. این تمدنها در آغاز به راه راست حرکت میکردند و از قوانین و عدالت سودی میجستند از این رو به بالندگی دست یافتند ولی در ادامه راه منحرف شده و به بی راهه رفته و در نهایت به جهت ظلم و بی عدالتی در حق خود و دیگران نابود شده و بر پایه قوانین و سنتهای الهی نیست شده اند. مهمترین تمدنهایی که قرآن به آنها اشاره دارد میتوان از تمدن فرعونیان، ثمود، عاد، سبائیان ( تبع)، بنی اسرائیل، ذوالقرنین و مانند آن یاد کرد. اشاره قرآن به این تمدنها از برای عبرت گیری است؛ قرآن در آیات خود به تحلیل علل و عوامل شکوفایی و نیستی این تمدنها اشاره میکند تا دیگر جوامع بشری از آن پند گرفته و از علل و عوامل آسیب زای آن پرهیز کرده و یا جلوگیری به عمل آورند.
تمدن اسلامى در یک نگاه
تمدن اسلامى به لحاظ پیشینه با 14 قرن حیات از ریشه دارترین تمدنهاى انسانى به شمار مى آید، و از جهت دامنه گسترش آن، باید این تمدن را از گستردهترین تمدنها به حساب آورد. آنچه امروزه به عنوان تمدن اسلامى مى شناسیم در واقع فرآیند و محصول چهارده قرن حضور مستمر و فعال «اسلام» در عرصه زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان مى باشد. چهارده قرن است که مسلمانان با اسلام زندگى مى کنند یعنى سعى نموده اند تا دیدگاهشان، راجع به جهان هستى و خالق جهان، نیایشهایشان آداب معاشرت و معاملاتشان، ازدواج و زاد و ولدشان، جشنها و ماتمهایشان و... بر پایههایى از اعتقادات و دستورات اسلامى تنظیم نمایند.
«تمدن اسلامى که لااقل از پایان فتوح مسلمین تا ظهور مغول قلمرو اسلام را از لحاظ نظم و انضباط اخلاقى برترى سطح زندگى، سعه صدر و اجتناب نسبى از تعصب، و توسعه و ترقى علم و ادب طى قرنهاى دراز پیشاهنگ تمام دنیاى متمدن و مربى فرهنگ عالم انسانیت قرار داد. بی شک یک دوره درخشان از تمدن انسانى است و آنچه فرهنگ و تمدن جهان امروز بدان مدیون است اگر از دینى که به یونان دارد بیشتر نباشد کمتر نیست با این تفاوت که فرهنگ اسلامى هنوز در دنیاى حاضر تاثیر معنوى دارد و به جذبه و معنویت آن نقصان راه ندارد.»
سرگذشت پیدایش این تمدن و فرهنگ، سرعت پیشرفت و توسعه، عظمت و کمال، گستردگى دامنه و شرکت طبقات مختلف اجتماع و ملل گوناگون امورى هستند که اعجابها را در مورد تمدن اسلامى سخت برانگیخته است. جرجى زیدان مسیحى میگوید: «عربها (مسلمانان) در مدت یک قرن و اندى مطالب و علومى به زبان خود(عربى) ترجمه کردند که رومیان در مدت چندین قرن از انجام آن عاجز بودند، آرى مسلمانان در ایجاد تمدن شگفت آور خود در غالب موارد به همین سرعت پیش رفته اند.»
و هم او مى گوید : «مسلمانان قسمت عمده علوم فلسفى و ریاضى و هیئت و طب و ادبیات ملل متمدن را به زبان عربى ترجمه و نقل کردند و از تمام زبانهاى مشهور آن روز بیشتر از یونانى و هندى و فارسى کتابهایى ترجمه کردند و در واقع بهترین معلومات هر ملتى را از آن ملت گرفتند مثلا در قسمت فلسفه و طب و هندسه و منطق و هیئت از یونان استفاده نمودند. و از ایرانیان تاریخ و موسیقى و ستاره
شناسى و ادبیات و پند و اندرز و شرح حال بزرگان را اقتباس مى کردند، و از هندیان طب (هندى) حساب و نجوم و موسیقى و داستان گیاه شناسى آموختند، از کلدانیان و نبطیها کشاورزى و باغبانى و سحر و ستاره شناسى و طلسم فرا گرفتند و شیمى و تشریح از مصریان به آنان رسید، و در واقع عربها (مسلمین) علوم آشوریان و بابلیان و مصریان و ایرانیان و هندیان و یونانیان را گرفته و از خود چیزهایى بر آن افزودند و از مجموع آن علوم و صنایع و آداب، تمدن اسلامى را پدید آوردند.»
دکتر عبدالحسین زرین کوب در پژوهشى پیرامون تمدن اسلامى از سرگذشت پیدایش این فرهنگ و عظمت و کمال آن به عنوان «معجزه اسلام» نام مى برد که تعبیر زیبا و بجایى است.
ویژگىهاى و پارامترهای تمدن اسلامى
تمدن اسلامى در کنار سایر تمدنها، تمدن انسانى را پدید آوردهاند ; این تمدن از ویژگیها و شاخصههایى برخوردار است که آن را از تمدنهاى دیگر متمایز مى کنند; هر گونه ره یافتى به تمدن اسلامى در گرو توجه به این ویژگیها است.
1 - تمدن اسلامى وقتى که پا به عرصه وجود گذاشت، نسبت به تمدنهاى پیشین موضع ویژه اى را اتخاذ نمود; بدین صورت که نه در مقابل آنها صف آرایى نمود و نه در برابر آن تمدنها منفعل شد بلکه دست آوردهاى مثبت آنها را گرفت و در خود هضم نمود و جهات منفى را هم نپذیرفت.
دکتر زرین کوب در این باره مىگوید: «تمدن اسلامى، نه تقلید کننده صرف از فرهنگهاى سابق بود، نه ادامه دهنده محض:ترکیب کننده بود و تکمیل سازنده».
2 - تمدن اسلامى با محوریت قرآن از آغاز دیدگاهى جهانى و فرا ملیتى داشت و هیچگاه خود را منحصر در یک قوم و نژاد ننمود، لذا در حوزه وسیع دنیاى اسلام اقوام مختلف عرب ایرانى، ترک، هندى، چینى، مغولى، آفریقایى و حتى اقوام ذمى بهم آمیختند. و همین نکته سبب شد که مسلمانان از هر قوم و ملتى که بودهاند خود را منادى اسلام بدانند. یعنى مایه اصلى این معجون که تمدن و فرهنگ اسلامى خوانده مىشود در واقع اسلام بود، نه شرقى و نه غربى.
عوامل اساسى رشد و توسعه تمدن اسلامى:
تمدن و فرهنگ اسلامى در طول حیات خود فراز و نشیبهایى داشته است; در یک دوره تاریخى - از آغاز و لااقل از پایان فتوح تا ظهور مغول - تمدن اسلامى را بالنده و با شکوه و در اوج می بینیم که این دوره را به حق دوره درخشان تمدن اسلامى مى نامند، اما پس از آن تمدن اسلامى دچار افول مى شویم و کم کم به حاشیه صحنه اجتماع مى رود و چند دهه اى است که دوباره خیزش اسلامى، امیدبخش رجعت به آن عظمت و سرافرازى پیشین گشته است. کشف راز و رمز این تحولات در بررسى دقیق و عالمانه و ریشه یابى آنهاست.
در اینجا در پى شناسایى عوامل اساسى رشد و توسعه تمدن اسلامى در دوره درخشان آن هستیم عواملى که عظمت آفریدند و بدون شک افول تمدن بخاطر رخنه اى است که در آنها پدید آمد.
1) تشویق اسلام به علم : توصیه و تشویق مؤکدى که اسلام در توجه به علم و علما مى کرد از اسباب عمده آشنایى مسلمین با فرهنگ و دانش انسانى و در نتیجه رشد و توسعه تمدن اسلامى گردید.
جرجى زیدان با اینکه تعصب مسیحى دارد و در بعضى مسائل این تعصب کاملا نمودار است و گاهى مى خواهد اصرار بورزد که مسلمین اولیه با هر کتابى جز قرآن مخالف بودند مع ذلک اعتراف می کند که تشویق اسلام به علم، عامل موثرى در سرعت پیشرفت مسلمین بوده است. مى گوید: «همین که مملکت اسلام توسعه یافت و مسلمانان از انشاى علوم اسلامى فارغ شدند، کم کم فکر علوم و صنایع افتادند و براى خود همه نوع وسایل تمدن فراهم ساختند و طبعا در صدد تحصیل علم و صنعت برآمدند.و چون از کشیشان مسیحى مطالبى از فلسفه شنیده بودند، بیش از سایر علوم به فلسفه علاقه مند گشتند، بخصوص که احادیث وارده از (حضرت) رسول اکرم (ص) آنان را به تحصیل علم و بخصوص فلسفه تشویق مى نمود که از آن جمله فرموده است، علم بیاموزید اگر چه در چین باشد حکمت گمشده مؤمن است از هر که بشنود فرا مى گیرد و اهمیت نمى دهد که کى آن را گفته است. آموختن علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.از گهواره تا گور، دانش بیاموزید.»
آقاى دکتر زرین کوب در این رابطه مى نویسد: «توصیه و تشویق مؤکدى که اسلام در توجه به علم و علما مى کرد از اسباب عمده بود در آشنایى مسلمین با فرهنگ و دانش انسانى، قرآن مکرر مردم را به تفکر و تدبر در احوال کائنات و به تامل در اسرار آیات دعوت کرده بود، مکرر به برترى اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود و یکجا شهادت «صاحبان علم» را تالى شهادت خدا و ملائکه خوانده بود که این خود به قول امام غزالى در فضیلت علم کفایت داشت. بعلاوه بعضى احادیث رسول که به اسناد مختلف نقل مى شد، حاکى از بزرگداشت علم و علماء بود. و این همه با وجود بحث و اختلاف که در باب اصل احادیث و ماهیت علم مورد توصیه در میان مى آمد از امورى بود که موجب مزید رغبت مسلمین به علم و فرهنگ مى شد و آنها را به تامل و تدبر در احوال و تفحص و تفکر در اسرار کائنات بر مى انگیخت. از اینها گذشته پیغمبر خود نیز در عمل، مسلمین را به آموختن تشویق بسیار مى کرد چنانکه بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران که فدیه نمى توانست بپردازد در صورتى که به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد مى آموخت آزادى مى یافت. همچنین به تشویق وى بود که زید بن ثابت زبان عبرى یا سریانى یا هر دو زبان را فرا گرفت و این تشویق و ترغیب سبب مى شد که صحابه به جستجوى علم رو آورند، چنانکه عبدالله بن عباس بنابر مشهور به کتب تورات و انجیل آشنایى پیدا کرد و عبدالله بن عمرو بن عاص نیز به تورات و به قولى نیز به زبان سریانى وقوف پیدا کرده بود. این تاکید و تشویق پیغمبر هم علاقه مسلمین را به علم افزود و هم علما و اهل علم را در نظر آنان بزرگ کرد.»
و این بود که مسلمین از همان آغاز تمام همت و سعی شان را بر این گذاشتند که بر علوم و معارف جهان دست یابند.
2) تساهل و تسامح فکرى: یکى از علل سرعت پیشرفت مسلیمن در علوم این بوده است که در اخذ علوم و فنون و صنایع و هنرها تعصب نمى ورزیدند و علم را در هر نقطه و در دست هر کس مى یافتند از آن بهره گیرى مى کردند و به اصطلاح امروز «روح تساهل» بر آنها حکم فرما بوده است.
چنانکه مى دانیم در احادیث نبوى به این نکته توجه داده شده است که علم و حکمت را در هر کجا و در دست هرکس پیدا کردید آن را فرا گیرید. رسول اکرم(ص) فرمود: همانا دانش راستین،گمشده مؤمن است هر جا آن را بیابد خودش به آن سزاوارتر است. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه فرموده است: دانش راستین گمشده مؤمن است پس آن را فراگیر و بیاموز و لو از مردم منافق. و هم از کلمات آن حضرت است: حکمت را بیاموزید و لو از مشرکان. در روایات اسلامى، ائمه اطهار(ع) از حضرت مسیح(ع) نقل کردهاند که: حق را (هر چند) از اهل باطل فرا گیرید و اما باطل را (هر چند) از اهل حق فرا نگیرید، سخن سنج و حقیقت شناس باشید.
این روایتها زمینه وسعت دید و بلند نظرى و تعصب نداشتن مسلمین را در فراگرفتن علوم و معارف از غیر مسلمانان فراهم کرد و به اصطلاح در مسلمین روح تساهل و تسامح و عدم تعصب در مقام فراگیرى و علم آموزى به وجود آورد. و از این رو مسلمین اهمیت نمى دادند که علوم را از دست چه کسى مى گیرند و به وسیله چه اشخاصى ترجمه و نقل مى شود و به دست آنها مى رسد. بلکه بر اساس آنچه از پیشواى عظیم الشان خود آموخته بودند، خود را به دلیل اینکه اهل ایمانند صاحب و وارث اصلى حکمتهاى جهان مى دانستند معتقد شده بودند که علم و ایمان نباید از یکدیگر جدا، زیست کنند.
دکتر زرین کوب در توضیح این عامل مى نویسد: «...بدینگونه، اسلام که یک امپراطور عظیم جهانى بود با سماحت و تساهلى که از مختصات اساسى آن بشمار مى آمد مواریث و آداب بى زیان اقوام مختلف را تحمل کرد، همه را بهم درآمیخت و از آن چیز تازهاى ساخت فرهنگ تازهاى که حدود و ثغور نمى شناخت و تنگ نظریهایى که دنیاى بورژوازى و سرمایه دارى را تقسیم به ملتها، به مرزها و نژادها کرد در آن مجهول بود. مسلمان، از هر نژاد که بود عرب یا ترک، سندى یا آفریقائى در هر جایى از قلمرو اسلام قدم مى نهاد خود را در وطن خویش و دیار خویش مى یافت... همه جا یک دین بود و یک فرهنگ.
و در جاى دیگر، مى نویسد: ...آنچه این مایه ترقیات علمى و پیشرفتهاى عادى را براى مسلمین میسر ساخت در حقیقت همان اسلام که با تشویق مسلمین به علم و ترویج نشاط حیاتى، روح معاضدت و تسامح را جانشین تعصبات دنیاى باستانى کرد. و در مقابل رهبانیت کلیسا که ترک و انزوا را توصیه مى کرد با توصیه مسلمین به راه و بسط توسعه و تکامل صنعت و علم انسانى را تسهیل کرد. در دنیایى که اسلام به آن وارد شد. این روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. از دو نیروى بزرگ آن روز دنیا (بیزانس و ایران) بیزانس در اثر تعصبات مسیحى که روز بروز در آن بیشتر غرق مى شد هر روز علاقه خود را بیش از پیش با علم و فلسفه قطع مى کرد تعطیل فعالیت فلاسفه به وسیله ژوستى نیان اعلام قطع قریب الوقوع بود بین دنیاى روم با تمدن و علم در ایران هم اظهار علاقه خسرو انوشیروان به معرفت و فکر، یک دولت مستعجل بود، و باز تعصباتى که برزویه طبیب در مقدمه کلیله و دمنه به آن اشارت دارد هر نوع احیاء معرفت را در این سرزمین غیر ممکن کرد. در چنین دنیایى که اسیر تعصبات دینى و قومى بود اسلام نفخه تازه اى دمید.چنانکه با ایجاد دارالاسلام که مرکز واقعى آن قرآن بود نه شام و نه عراق تعصبات قومى و نژادى را با یک نوع جهان وطنى چاره کرد، در مقابل تعصبات دینى نصارى و مجوس،تسامح و تعاهد با اهل کتاب را توصیه کرد و علاقه به علم و حیات را و ثمره این درخت شگرف که نه شرقى بود نه غربى. بعد از بسط فتوحات اسلامى حاصل شد.»
پرفسور ارنست کونل آلمانى، استاد هنر اسلامى در دانشگاه برلین در سالهاى 1964 - 1935 در مقدمه کتاب هنر اسلامى مى گوید: اشتراک در معتقدات دینى در اینجا تاثیر قویتر از آنچه در دنیاى مسیحیت وجود دارد بر فعالیتهاى فرهنگى ملل مختلف داشته است. اشتراک در مذهب باعث شده تا بر روى اختلافات نژادى و سنن باستانى ملتها «پل» بسته و از فراز آن نه تنها علائق معنوى بلکه حتى آداب و رسوم کشورهاى گوناگون را به طرز حیرت انگیزى در جهت روشن و مشخصى هدایت نماید، چیزى که بیش از همه در این فعل و انفعال جهت ایجاد وحدت و پاسخ به جمیع مسائل زندگى قاطعیت داشت قرآن بود...»
شهید مرتضى مطهرى در کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران، بعد از نقل این فراز از نوشته پرفسور ارنست کونل، آن را تحسین مى کند و مى گوید: «...نکته جالب در بیان این دانشمند این است که مى گوید مسلمانان از نژادهاى مختلف بر روى اختلافات نژادى خود پل بسته بودند. یعنى اسلام براى اولین بار توانست کلیتى و وحدتى سیاسى و اجتماعى بر اساس عقیده و مرام و مسلک به وجود آورد، و همین جهت تسهیلات زیادى از لحاظ ایجاد تمدنى عظیم و وسیع به وجود آورد.»
نقطه آغازین تمدن اسلامى: اگر کسى برآید تا نقطه آغازین تمدن اسلامى را بنمایاند. نقطه اى که تاریخ تمدن اسلامى در واقع از آنجا پرتو افکنى آغاز نموده است; و جلوه هاى گوناگون تمدن اسلامى ازآن منشا گرفته است بدون تردید به مدینه مى رسد. پس از هجرت حضرت رسول(ص) و جمعى از یارانش به مدینه، حضرت این امکان را پیدا نمود تا پایه گذار اولین جامعه متشکل اسلامى و اولین حکومت اسلامى باشد; جوشش و جنبش علمى مسلمین با محوریت قرآن و احادیث نبوى از مدینه آغاز شد، و در آنجا بود که اولین حوزه علمى تاسیس شد، براى اولین بار عرب حجاز در مدینه با مسئله استادى و شاگردى و نشستن در حلقه درس و حفظ و ضبط آنچه از استاد مى شنود آشنا شد. مسلمین با حرص و ولع فراوانى آیات قرآن را که تدریجا نازل مى گشت فرا مى گرفتند و به حافظه مى سپردند و آنچه را که نمى دانستند از افرادى که رسول خدا(ص) آنها را مامور کتابت آیات قرآن کرده بود و به کتاب وحى معروف بودند مى پرسیدند. بعلاوه بنا به توصیههاى مکرر رسول خدا(ص) سخنان آن حضرت را که به سنت رسول معروف بود از یکدیگر فرا مى گرفتند، در مسجد پیغمبر رسما حلقههاى درس تشکیل مى شد و در آن حلقه به بحث و گفتگو درباره مسائل اسلامى و تعلیم و تربیت پرداخته مى شد. روزى رسول خدا وارد مسجد شد و دید دو حلقه در مسجد تشکیل شده است، در یکى از آنها افراد به ذکر و عبادت مشغولند و در یکى دیگر به تعلیم و تعلم. پس از آنکه هر دو را از نظر گذراند فرمود: کلاهما على خیر و لکن بالتعلیم ارسلت. یعنى هر دو جمعیت کار نیک مى کنند اما من براى تعلیم فرستاده شده ام، رسول خدا آنگاه رفت و در حلقه اى که آنجا تعلیم و تعلم بود نشست.
بعد از مدینه، عراق محیط جنب و جوش علمى گشت. در عراق ابتدا دو شهر بصره و کوفه مرکز علم بودند. اما پس از بناى بغداد، آن شهر مرکز علمى شد و در آن شهر بود که علوم ملتهاى دیگر به جهان اسلام منتقل گشت، بعدها رى خراسان و ماوراء النهر و مصر و شام و اندلس و غیره هر کدام به صورت یک مهد علمى در آمدند.
جرجى زیدان پس از آنکه همت و تشویق امرا و حکام مسلمان را به عنوان یک عامل بسیار مؤثر یاد مى کند، مى گوید: «دانش پرورى و علم دوستى بزرگان اسلام سبب شد که روز به روز مؤلف و کتاب در قلمرو اسلام فزونى یابد و دایره تحقیق وسعت پیدا کند، پادشاه و وزیر و امیر و دارا و نادار و عرب و ایرانى و رومى و هندى ترک و یهود و مصرى و مسیحى و دیلمى و سریانى، در شام و مصر و عراق و فارس و خراسان و ماوراء النهر و سند و افریقا و اندلس و غیره در تمام شبانه روز به تالیف مشغول شدند و خلاصه آنکه هرجا اسلام حکومت مى کرد علم و ادب به سرعت پیشرفت مى نمود، تالیفات گرانبها خلاصه اى از تحقیقات انسان از روزگار پیشین تا آن زمان دیده مى شد و مباحث مهمى از علوم طبیعى، الهى،نقلى، ریاضى، ادبى و عقلى در کتب جمع شده بود و در نتیجه تحقیقات علماى اسلام، علوم مزبور داراى شعب متعدد گشت.»
نخستین موضوع: اما اینکه نخسیتن موضوعى که توجه مسلمین را جلب کرد و حرکت علمى مسلمین از آن شروع شد چه بود؟ نقطه آغاز قرآن است. مسلمانان علوم خویش را از تحقیق و جستجو در معانى و مفاهیم آیات قرآن و سپس حدیث آغاز کردند ونخستین شهرى که جنب و جوش علمى در آن پیدا شد مدینه بود، نخستین مراکز عملى مسلمین مساجد بود و نخستین موضوعات عملى آنان مسائل مربوط به قرآن و سنت و نخستین معلم شخص رسول اکرم است، علم قرائت، تفسیر، کلام، حدیث، رجال، لغت، نحو، صرف، بلاغت و تاریخ و سیره که جزء نخستین علوم اسلامى است به خاطر قرآن و سنت به وجود آمد.
ادوارد براون مى گوید: پروفسور دخویه عربىدان بزرگ، در مقاله اى که در موضوع طبرى و مورخین قدیم عرب براى جلد 23 دائرة المعارف بریتانیکا نوشت به طرز قابل ستایش نشان داد چگونه مسیر علوم مختلفه مخصوصا تاریخ در جامعه اسلامى به مناسبت قرآن شریف پیشرفت کرد؟ و چگونه این علوم در اطراف هسته مرکزى حکمت الهى تمرکز یافت. علوم مربوط به زبان شناسى و لغت طبعا در درجه اول قرار داشت. همین که خارجیان براى قبول اسلام هجوم آوردند احتیاج فورى به صرف و نحو و لغت عرب احساس شد. زیرا کلام الله مجید به زبان عربى نازل شده بود. بارى شرح معانى کلمات نادر و غریب که در قرآن آمده بود لازم شد اشعار قدیم (عرب) را به قدر امکان گرد آورند... براى درک معانى این اشعار لازم شد از اصحاب و تابعین راجع به اقوال و افعال نبى در اوضاع و احوال مختلف سؤالاتى بشود و در نتیجه علم الحدیث پدید آمد. براى تشخیص اعتبار احادیث لازم بود به متن و اسناد حدیث وقوف حاصل شود... براى تحقیق حقیقت اسناد علم به تواریخ و سیر و اوصاف و احوال این اشخاص ضرورت داشت و این امر باز به طریق دیگرى منجر به مطالعه شرح زندگانى مشاهیر رجال و تقاویم و ترتیب وقایع و علم ازمنه و اعصار گردید. تاریخ عرب هم کافى نبود. تواریخ همسایگان عرب على الخصوص ایرانیان و یونانیان و حمیریان و حبشیان و غیره تا حدى براى فهم معانى بسیارى از اشارات مندرج در قرآن و اشعار قدیم مورد لزوم بود، علم جغرافى نیز به همان منظور و به حمایت علمى دیگرى که با توسعه سریع امپراطورى اسلام ارتباط داشت واجب شمرده مى شد.
انحطاط تمدن اسلامی
با تمامی این احوال و دستاوردهای عظیمی که تمدن اسلامی با خود به همراه داشت متاسفانه عوامل متعددی باعث افول این تمدن عظیم شد که از جمله آنها میتوان به روحیه استبدادی حاکم بر شاهان که عرصه را بر آزاد اندیشی و تفکر که پیش نیاز هر گونه شکوفایی تمدنی میباشد میبندد، حمله مغولان به امپراتوری عظیم اسلامی و از بین بردن بسیاری از مظاهر تمدن اسلامی از جمله کتابخانهها و قتل دانشمندان، دور بودن دست اندرکاران تمدن بزرگ اسلامی از سرچشمههایی که راهنما و راهگشای ساخت تمدن مستحکم و عظیم اسلامی بودند یعنی اهل بیت ع و در مقابل بنا شدن بسیاری از اصول تمدن اسلامی وقت بر مبانی اندیشهای اهل سنت که نواقص مختلفی داشت و با توجه به این نواقص نمیتوانست خط مشی صحیحی ارائه داده و به پایداری تمدن اسلامی کمک نماید به عنوان مثال اعتقادات اهل سنت مبنی بر اولوالامر بودن حاکمان ظالمی که با زور و غلبه به تخت نشسته بودند و یا دیدگاههای جبری برخی نحلههای کلامی اهل سنت زمینه ساز بسط دیکتاتوری بود که خود به خود مانع از تقویت تمدن اسلامی میشد و به همین دلیل با بروز حوادثی در اواخر دوره عباسیان، این تمدن به پایان راه خود رسید و پس از آن شاهد انحطاط تمدن اسلامی بودیم .
پس از این مقطع شاهد دورهای از رکود در میان جوامع مسلمان بودیم و کشمکشها و درگیریها مانع از ساخت هر گونه تمدن نوین اسلامی میشد تا اینکه با آغاز دوره صفویه و رسمیت یافتن تشیع در ایران، زمینههایی برای ایجاد تمدن نوین اسلامی فراهم شد و اقدامات بسیار خوبی هم به این منظور توسط شاهان صفوی انجام شد اما متاسفانه به دلایل متعدد از جمله بی لیاقتی شاهان صفوی و به ویژه پس از شاه عباس صفوی، درگیریهای متعدد در شرق، غرب و جنوب کشور با مهاجمان بیگانه و سرانجام حمله افغانها به ایران، تمدن نیم بند جدید نیز به پایان خط خود رسید . همزمان با این تحولات از این زمان شاهد اتفاق جدیدی در زمینه موضوع تمدن در کشور بودیم و آن عبارت بود از آشنایی ایرانیان و به طور کلی مسلمانان با تمدن نوین غربی از طریق سفرای کشورهای اروپایی از جمله انگلستان که به تدریج به بهانه کمک به ایران در نبرد با عثمانی و تقویت روابط سیاسی و تجاری با ایران، حامل فرهنگ و تمدن مغرب زمین به ایران شدند و به این ترتیب غرب توانست تاثیرات تمدنی خود را بر فرهنگ و تمدن ایرانی آغاز نماید . این در حالی بود که در مقابل تکاپوهای فراوان غرب برای تحمیل و واردات تمدن نوین غربی، عکس العمل از این سو، بسیار ضعیف بوده و به دلیل خالی بودن دستها از طراحی الگوهایی که بتواند با الگوهای غربی تقابل نماید این عکس العملها عملا حالت انفعالی داشت و این موضوع پس از مشروطه بسیار تشدید شد تا اینکه در دوران پهلویها رسما غرب گرایی و غرب زدگی توسط رژیم و عمال مدعی روشنفکری آن به عنوان الگوی برتر برای زندگی، تبلیغ و ترویج گردید .
اما در این میان مساله دیگری نیز در حال اتفاق افتادن بود و آن اینکه علی رغم این که موضوع طرح تمدن سازی اسلامی عملا از دستور کار خارج شده بود، اما تقویت بنیانهای تشیع که پتانسیل قوی برای ساخت تمدن اسلامی در صورت حاکمیت یافتن داشت از دستور کار خارج نشده و در طی چند صد سال اخیر، به تقویت این بنیانها پرداخته شد و سرانجام با درسهای عبرتی که مردم و رهبران دینی از تجربه سلطنت شاهان، اعتماد به روشنفکران غربگرا، ناکامی در نهضت مشروطه که به دیکتاتوری رضاخانی منجر شد، شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت با کودتای 28 مرداد و ... گرفته بودند تصمیم گرفتند اساس دیکتاتوری شاهنشاهی را که در حال هضم و نابودی فرهنگ و تمدنشان بود از بین برده و تمدنی نوین را بنا نهند .
در واقع انقلاب اسلامی ایران، نه فقط یک انقلاب سیاسی بلکه انقلابی در تمدن سازی نیز بود و ثمره آن در زمینه موضوع تمدن، طرح مسالهای بود به نام «تمدن نوین اسلامی» که مبانی آن نه همچون تمدن غرب، بر اساس اومانیسم و اتکابه عقل ابزاری و با هدف تامین نیازهای محدود جامعه بشر که بر اساس خدامحوری و استفاده از وحی در کنار عقل بشری و با هدف تامین نیازهای واقعی انسان و بادر نظر گرفتن ابعاد کامل انسان شکل گرفته بود .
مساله تمدن سازی نوین اسلامی از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی در دستور کار رهبران انقلاب اسلامی قرار داشت و طرح حکومت جمهوری اسلامی و نیز موضوع ولایت فقیه که تنها با مبانی تمدن اسلامی قابل توضیح دادن میباشد یکی از ابعاد این تمدن سازی به شمار میآید . اما متاسفانه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، که در نقطه مقابل تمدن مادی گرای غرب قرار گرفته و آرمانهای این تمدن را زیر سوال میبرد، سردمداران این تمدن به تقابل با تمدن سازی نوین اسلامی پرداخته و از هیچ گونه توطئهای در جهت برانداختن نظام جمهوری اسلامی که سردمدار این تمدن سازی بود دریغ نکردند و عملا کار ساخت تمدن سازی نوین اسلامی را به تاخیر انداختند تا اینکه پس از پایان جنگ، و به ویژه در سالهای اخیر بار دیگر مورد توجه مقام معظم رهبری قرار گرفت و همانگونه که در یکی از نامههای سابق نیز اشاره کرده بودیم مقام معظم رهبری در سفر اخیر خود به خراسان شمالی از موضوع تمدن سازی نوین اسلامی سخن به میان آورده و مولفههای آن را تشریح کردند .
بنابر این تمدن سازی نوین اسلامی یعنی احیای تمدن اسلامی بر اساس الگوهای جدید و مطابق با مقتضیات زمان و مکانی که در آن قرار داریم و نیز با الگو گرفتن از تجربههای تمدن پرشکوه اسلامی در گذشته تاریخ و نیز درس عبرت گرفتن از علل و عواملی که باعث انحطاط آن تمدن شد و علت نوین خواندن آن این است که این تمدن، با الگوهای جدید و کارآمد تر و با رها کردن نواقص و ضعفهای تمدن سابق در حال شکل گیری میباشد و به همین دلیل از دو جهت نو میباشد :
1 - از جهت الگوهای جدیدی که ساخت این تمدن به همراه داشته و با الگوهای تمدن اسلامی به انحطاط کشیده شده تفاوت دارد هر چند همین الگوهای نو نیز مبتنی بر یک سری اصول ثابت و ریشه دار در سنت کهن اسلامی میباشد .
2 – از جهت اینکه این تمدن پس از ظهور تمدن مادی گرای غرب و انفعال چند صد ساله جهان اسلام در برابر آن، تجربه جدیدی میباشد که قابلیت عرض اندام و تقابل با آن تمدن را دارد و به همین دلیل تمدنی نو در برابر تمدن مغرب زمین که در حال تبدیل شدن به تمدن کهنه هست به شمار میآید .
چکیده
تمدن اسلامی فراز و فرودهایی داشته و با پیروزی انقلاب اسلامی، بیداری اسلامی در ایران به اوج رسید و جهان اسلام به سوی بیداری حرکت کرد. مقام معظم رهبری برای توسعه تمدن اسلامی، نظریه جدید «تمدن نوین اسلامی» را مطرح کرده است. در مقاله حاضر، شاخصههای تمدن نوین اسلامی در اندیشه ایشان واکاوی گردیده است و با روش توصیفی – تحلیلی به پرسشهایی درباره تمدن نوین اسلامی از دیدگاه معظمله پاسخ داده شده است، از جمله اینکه تمدن اسلامی چیست و شاخصههای اصلی آن کدامند؟ محوریت قوانین قرآن، ایمان، علم، اخلاق، مجاهدت مداوم و حکومت مردمی، شاخصههای اختصاصی تمدن نوین اسلامی از دیدگاه مقام معظم رهبری است. بر اساس نتایج پژوهش حاضر، از دیدگاه مقام معظم رهبری گسترش و ترقی تمدن نوین اسلامی به همت و خرد دستهجمعی نیاز دارد که در سایه اخلاق، کار و تلاش، ایمان به خدا، عقلانیت، توانایی علمی، اقتصاد شکوفا، برخورداری از رسانههای قوی و روابط بینالملل به وجود میآید.
کلیدواژهها: تمدن اسلامی، تمدن نوین اسلامی، شاخصهها، مقام معظم رهبری
مقدمه
تمدن اسلامی با بعثت رسول خدا (ص) و هجرت او به مدینه شکل گرفت. مسلمانان با اتکاء بر آموزههای قرآن و سفارشهای پیامبر (ص) و ائمه (ع) آن را تا قرن پنجم هجری به اوج رساندند. با حملات صلیبیان، مغولان و سقوط اندلس و مشکلات داخلی جهان اسلام، تمدن اسلامی دچار انحطاط شد؛ ولی در عهد صفویان، عثمانیها و گورکانیان هند، مجدداً رونق گرفت. در قرن نوزدهم، استعمارگران به مسلمانان حمله کردند و دوباره تمدن اسلامی دچار رکود گردید. متفکران اسلامی در ایران، مصر و سایر کشورها برای مقابله با تمدن غرب، بازگشت به اسلام راستین را مطرح کردند. بیداری اسلامی در ایران از عصر قاجاریه شروع و با پیروزی انقلاب اسلامی با رهبری امام خمینی (ره) در سال 1357 ه.ش به اوج رسید و باعث بیداری اسلامی در جهان عرب گردید. به دلیل اهمیت تاریخ تمدن اسلامی به ویژه بیداری اسلامی که در کشورهای مسلمان به وجود آمده است، امروزه این نوع پژوهشها از اهمیت ویژهای برخوردار است. در سالهای اخیر کتب و مقالات متعددی درباره بازیابی تمدن اسلامی نوشته شده است که هر کدام مسائلی از فرهنگ و تمدن اسلامی را شامل میشود؛ ولی تاکنون درباره روند گسترش تمدن نوین اسلامی، مقالهای درباره فرمایشات مقام معظم رهبری تألیف نشده است[Z1] . از این رو، ضرورت ایجاب میکند مقالهای با عنوان «واکاوی شاخصههای تمدن نوین اسلامی در اندیشه معظم له» نگاشته شود.
طرح مسأله
تمدن اسلامی که در طول تاریخ، فراز و فرودهایی داشته و با بیداری اسلامی در کشورهای مسلمان دوباره مورد توجه مسئولان قرار گرفته است، در سخنرانیهای مقام معظم رهبری، جایگاه ویژهای دارد. از این رو لازم است شاخصههای تمدن نوین اسلامی در اندیشه معظمله مورد واکاوی و تجزیه و تحلیل قرار گیرد. نوشتار حاضر در پی پاسخ به نحوه موضعگیری رهبر معظم انقلاب درباره تمدن نوین اسلامی و بیان شاخصههای آن است.
روششناسی پژوهش
پژوهشهایی که درباره تاریخ و تمدن انجام میشود، از نوع پژوهشهای توصیفی - کیفی است. در پژوهش حاضر از روش توصیف دادهها و تحلیل تاریخی با استفاده از منابع و روش اسنادی و مراجعه به کتابخانه و اینترنت استفاده شده است. در پژوهشهای تاریخی معمولاً از تجزیه و تحلیل آماری استفاده نمیشود. به همین دلیل در بررسی حاضر بیشتر از روش معمول و رایج در پژوهشهای تاریخی یعنی تحلیل محتوا استفاده شده است.
پیشینه پژوهش
در منابع مربوط به تاریخ اسلام مانند «تاریخ طبری»، «الکامل»، «تاریخ ابن خلدون» و غیره به طور پراکنده درباره دستاوردهای تمدن اسلامی بحث شده است. در کتابهای پژوهشی مانند «تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی» تألیف جان احمدی، «فرهنگ و تمدن اسلامی» تألیف ولایتی و غیره مطالب فراوانی نوشته شده است. در برخی از کتب مذکور درباره بیداری اسلامی در ایران از دیدگاه شخصیتهای سیاسی – مذهبی از جمله امام خمینی (ره) صحبت شده است؛ ولی بر اساس مطالعات نظاممند تاکنون مقاله، پایاننامه و کتابی درباره شاخصههای تمدن نوین اسلامی در اندیشه مقام معظم رهبری تألیف نشده است. از این رو، در پژوهش حاضر این موضوع مورد توجه قرار گرفته است.
تعریف مفاهیم
واژه تمدن: واژه civilization معادل تمدن یا حضاره است. این واژه در زبان انگلیسی از لغت لاتینی civis به معنی شهروند یا شهرنشین گرفته شده و برای دلالت بر ویژگیهایی مانند لطف، کیاست و لیاقت مورد استفاده قرار گرفته است که دستاورد شهرنشینی است یا برای پیشرفت و ترقی افراد و جمعیتهایی که در شهرها زندگی میکنند (سپهری، 1385: 35). یونانیان با استفاده از واژه civilization شهر را مجموعهای از نهادها و روابط اجتماعی میدانستند (فوزی و صنمزاده، 1391: 9). در فرهنگ فارسی تمدن چنین تعریف شده است: «شهرنشین شدن، خوی شهری گزیدن و با اخلاق مردم آشنا شدن، زندگانی اجتماعی؛ همکاری مردم با یکدیگر در امور زندگانی و فراهم کردن اسباب ترقی و آسایش خود» (عمید، ج 1، 1389: 530). به تعبیر دیگر تمدن در عربی از «مدن» اخذ شده است که معنای آن اقامت کردن است و در زبان انگلیسی، امروزه واژه civilization را به این مفهوم اطلاق میکنند که آن نیز به معنای استقرار یافتن است و در تعریف اجتماعی، همان شهرنشینی است (ولایتی، ج 1، 1384: 33).
فرهنگهای عربی برای واژه تمدن (حضاره) متفقاند و حضاره (شهر) را عکس بداوت (بادیه) میدانند. حاضِرَه به شهرها، روستاها و دهها گفته میشود و حضاره به معنای اقامت در حضر است. واژه حَضَرَ و مشتقات آن 25 بار در قرآن بیان شده است. همه این مشتقات که در 16 سوره قرآن بیان شده است، به معنی حضور، وجود و استعداد است. واژه حاضره و مشتقات آن در آیات 163 سوره اعراف، 158 بقره، 18 و 19 توبه، 9 روم و 61 هود بیان شده است (سپهری، 1385: 30-27). بعضی مدینه را از «دان یدین» دانسته و میم آن را زائد گرفتهاند (اصفهانی، ج 1، 1415 ه.ق: 663، ابن منظور، ج 13، 1414 ه.ق: 402، قرشی، ج 6، 1383: 244، فراهیدی، ج 8، 1410 ق: 53). افزون بر این، مؤلف کتاب «التحقیق» واژه «مدن» را مأخوذ از لغت عبری و سریانی و واژه مدین و مدینه را مشتق از ماده «دین» و به معنای پذیرش و خضوع در برابر برنامهها، قوانین و مقررات دانسته است (مصطفوی، ج 11، 1360: 55).
تعریف اصطلاحی تمدن: ابن خلدون مؤلفههای مدنیت را جمعیت، ثروت، کار، صنعت، دانش، هنر، جغرافیا، شهرنشینی، دین و عصبیت دانسته است (آدمی، 1387: 39). وی حضارت را یکی از مراحل زندگانی جامعه دانسته است که مرحله بداوت آن را به کمال میرساند (سپهری، 1375: 31). ایشان درباره مدنیت بیان کرده است: «در این که اجتماع نوع انسان ضروریست و حکیمان این معنی را بدین سان تعبیر کنند که انسان دارای سرشت مدنی است، یعنی ناگزیر است اجتماعی تشکیل دهد که در اصطلاح ایشان آن را مدنیت گویند و معنی عمران همین است» (ابن خلدون، ج 1، 1371: 77). به اعتقاد ابن خلدون حضارت و بداوت همدیگر را کامل میکنند و حضارت به معنای تأسیس شهرها و شهرکها و استقرار است که حکومت، مدنیت، مکاسب زندگی، صنایع و علوم، و وسایل رفاه و آسایش در آن پدید میآید (سپهری، 1385: 32).
به اعتقاد علامه جعفری «تمدن عبارت است از برقراری نظم و هماهنگی در روابط انسانهای یک جامعه که تصادمها و تزاحمهای ویرانگر را منتفی ساخته و مسابقه در مسیر رشد و کمال را قائم مقام آنها بنماید، به طوری که زندگی اجتماعی افراد و گروههای آن جامعه موجب بروز و به فعالیت رسیدن استعدادهای سازنده آنها باشد» (جعفری، ج6، 1373: 233). لوکاس، فرهنگ و تمدن را یکی دانسته، ولی دامنه و زمان فرهنگ را محدودتر از تمدن تلقی کرده است. «فرهنگ [و تمدن]، راه مشترک زندگی، اندیشه و کنش انسان است (لوکاس، ج 1، 1384: 20). در اندیشه امام (ره) مفهوم تمدن در قالب تعریف مشخص و ثابتی ارائه نشده است و معانی مختلفی از آن برداشت میشود. ایشان تمدن را از فرهنگ متمایز کردند و آنها را جداگانه به کار بردند که نشان میدهد معنای متفاوتی را از این دو مفهوم مورد توجه داشتهاند: «فرهنگ یک ملت در رأس تمدن واقع شده، فرهنگ باید فرهنگی موافق با تمدن باشد». ایشان پیشرفتهای صنعتی و اقتصادی در قالب آبادانی و تأسیس نهادها و ساخت ابزارهای جدید را مصادیق تمدن میدانند (فوزی و صنمزاده، 1391: 22). تعریفی که امام (ره) درباره تمدن بیان کردهاند، بیانگر دستاوردهای مادی بشر برای ادامه زندگی و توسعه و ترقی است. در این تعریف، فرهنگ که بیشتر دستاوردهای معنوی انسان را شامل میشود، مقدم بر تمدن است.
تعریف شاخص
شاخص در لغت به معنای برآمده، مرتفع، چشمگیر، برجسته و آن چیزی است که مقدارش ماهیت چیزی را معین میکند (عمید، ج 2: 1382: 1105). شاخص کمیتی است که نماینده چند متغیر همگن است و وسیلهای برای اندازهگیری و مقایسه پدیدههایی است که ماهیت و خاصیت مشخصی دارند و بر مبنای آن میتوان تغییرات ایجاد شده در متغیرهای معینی را در طول یک دوره بررسی کرد. هر تمدنی شاخصههایی دارد. ثبات پایداری در نظام شهری، داشتن حکومت، ایجاد تخصص، مراکز اجرایی، قوانین ثابت، مراکز اقتصادی، نهادهای علمی و داشتن نظام اخلاقی از شاخصههای تمدنها است (جان احمدی، 1388: 30-29).
از آغاز ظهور اسلام، همواره معیارها و شاخصههایی برای رشد و پیشرفت وجود داشته است که حضور آنها در تمدن اسلامی برای همه دورانها لازم و واجب است و نبود هر کدام از این شاخصهها میتواند مسیر پیشرفت و ترقّی تمدن اسلامی را به چالش بکشاند، از جمله محوریت قوانین قرآنی، خردورزی، علم، اخلاق، مجاهدت در راه خدا، حکومت مردمی، پرهیز از تحجر، ایجاد رفاه عمومی، استقرار عدالت، دوری از اقتصاد مبتنی بر ربا و تکاثر و غیره. اما همگام با پیشرفت بشر، قطعاً معیارها و شاخصههای جدیدی نیز مطرح گردید که اگر تمدن اسلامی قصد پیشرفت در دنیای مدرن را دارد، ناگزیر از توجه به آنهاست. مقام معظم رهبری با درایت خویش و با درک مقتضیات زمان، همواره ضرورت توجه به مسائل نوظهور را در رأس برنامههای خود قرار داده است. یکی از آنها مسأله تمدن نوین اسلامی است که تحقق آن طبعاً ضرورت توجه به مسائل نوینی را میطلبد از جمله ابتکار و خلاقیت، توجه به رسانههای مدرن، هنر، سینما، بهبود روابط بینالملل، صدور احکام فقهی مناسب با نیازهای جدید بشری و غیره که به تناسب، این مسائل و دیدگاه معظمله درباره آنها را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
تعریف تمدن اسلامی
تمدن اسلامی بیانگر همه جنبههای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جامعه است که ابعاد وجودی فرد و جامعه را پوشش میدهد (مدیریت حوزه علمیه قم، 1383: 113). تمدن اسلامی، تمدنی دینی است که همه مؤلفههای آن بر محور اسلام میگردد... بدین ترتیب، تمدن اسلامی از همه ویژگیهای تمدن الهی در چهارچوب آموزههای قرآنی و متکی بر سنت پیامبر اکرم (ص) برخوردار است و مؤلفههای آن، دین، اخلاق، علم، عدالت، قوانین، مقررات، اصول دینی و غیره است (جان احمدی، 1388: 52-51). به اعتقاد ابننبی برای حصول تمدن اسلامی، باید مجموعهای از شروط اخلاقی و مادی حاصل گردد. عناصر تمدنی در نگاه وی «انسان، خاک و زمان» است (بابایی، 1390: 49-46). به اعتقاد زرین کوب «... جامعه اسلامی جامعهای بود متجانس که مرکز آن قرآن بود...» (زرینکوب، 1384: 29).
مقام معظم رهبری تمدن اسلامی را فضایی میداند که انسان در آن فضا به لحاظ معنوی و مادّی میتواند رشد کند و به غایات مطلوبی برسد که خدای متعال او را برای آن غایات خلق کرده است. زندگی خوب و عزّتمندی داشته باشد، انسان عزیز، انسان دارای قدرت، دارای اراده، دارای ابتکار، دارای سازندگی جهان طبیعت. تمدّن اسلامی به این معنی است و هدف و آرمان نظام جمهوری اسلامی این است (بیانات مقام معظم رهبری، 22/03/1383). در این تعریف ابعاد گوناگون فرهنگ و تمدن مادی و معنوی بشر مطرح شده است که منجر به تکامل او و قرب به خدا میشود.
در جمعبندی آرای فوق، نکات ذیل را میتوان بیان کرد:
1) تمدن اسلامی بر اساس آیات قرآن و توسط پیامبر (ص) پایهریزی شده است.
2) تمدن اسلامی همه ابعاد معنوی و مادی بشر در همه مکانها و زمانها را شامل میشود.
3) از آنجایی که تمدن اسلامی بر اخلاق دینی متکی است، دارای پویایی است.
به طور کلی، مراد از تمدن اسلامی، همه دستاوردهای مسلمانان در ابعاد گوناگون اقتصادی، فرهنگی، مذهبی، اجتماعی، اخلاقی، مادی و معنوی، صنعت، اختراعات و اکتشافات است که از عصر پیامبر (ص) شروع شد و با گسترش قلمرو اسلامی از مرزهای غربی چین تا اندلس را در برگرفت. بنابراین میتوان در جمعبندی تعریف مفاهیم تمدن بیان کرد که شاخصههای تمدن در دیدگاه اندیشمندان اسلامی با توجه به مبانی فکری و شرایط محیط متفاوت است. یعنی تعدادی از شاخصههای تمدن در هر عصری بر اساس شرایط محیطی تغییرپذیر و دارای شدت و ضعف است.
شاخصههای تمدن اسلامی از دیدگاه مقام معظم رهبری
1- شاخصههای عام (قدیمی)
در اندیشه معظم له شاخصههای تمدن نوین اسلامی، بهرهمندی انسانها از همه ظرفیتهای مادی و معنوی است که خداوند برای تأمین سعادت و تعالی آنان، در عالم طبیعت و در وجود خود آنان تعبیه کرده است. محوریت قوانین قرآن، ایمان، علم، اخلاق، مجاهدت، حکومت مردمی و اندیشه پیشرفته، اجتهاد و پاسخگویی به نیازهای نوین بشر، پرهیز از تحجر و ارتجاع و نیز بدعت و التقاط، ایجاد رفاه عمومی، استقرار عدالت، خلاص شدن از اقتصاد مبتنی بر ویژهخواری، ربا، تکاثر و دفاع از مظلومان عالم است که [Z2] وجه مشترک شاخصههای تمدن اسلامی در دیدگاه معظمله و سایر اندیشمندان اسلامی است. ایشان از ابتکار و خلاقیت، توجه به رسانههای مدرن، هنر، سینما، بهبود روابط بینالملل، صدور احکام فقهی متناسب با نیازهای جدید بشری به عنوان شاخصههای تمدن نوین اسلامی یاد میکنند که همین شاخصهها قابلیت این را دارند که جهانبینی مادی ظالمانه غرب را به سوی سعادت برهاند (بیانات مقام معظم رهبری، 9/2/1392).
1-1) محوریت قوانین قرآن
در اندیشه مقام معظم رهبری، قرآن و جایگاه قوانین آن در تمدن اسلامی از جایگاه مهمی برخوردار است. به اعتقاد ایشان شکلگیری تمدن نوین اسلامی باید با توجه به «مبانی مشترک همه مذاهب اسلامی» و نه ایران شیعی باشد. بدیهی است که اوّلین و عالیترین منبع مشترک بین همه فرق اسلامی، قرآن عظیم است. ایشان همچنین عامل اصلی دشمنی معاندان با ایران اسلامی را همین موضوع یعنی محوریت قوانین الهی برگرفته شده از قرآن میداند (بیانات مقام معظم رهبری، 26/6/1390). علت اهمیت بسیار قرآن کریم، جامعیت قوانین آن و جوابگویی آن به همه نیازهای فردی و اجتماعی بشر است. همچنین امام (ره) اعتقاد به محوریت قوانین قرآن را از پیشفرضهای امت واحده و تمدن نوین اسلامی دانستهاند (امام خمینی ره، صحیفه ج 10: 449).
1-2) ایمان
اوّلین هدف بعثت پیامبران، دعوت انسانها به یکتاپرستی و ایمان به خدا است. «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل، 36). «و در حقیقت در میان هر امتی فرستاده برانگیختیم تا خدا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید». رسالت پیامبر اعظم (ص) نیز در همین مسیر بود. ایشان در طی 23 سال نبوت، لحظهای از این هدف والا غافل نشد و همه جهادها، جنگها و دلسوزیهایشان برای همین هدف، یعنی خدامحوری و دعوت به سوی خداوند متعال بوده است. این موضوع از چنان اهمیتی برخوردار است که در همه تمدنها، عامل اساسی همه پیشرفتها محسوب میشود.
در اندیشه رهبر معظم انقلاب در درجه اوّل، نیاز تمدن نوین اسلامی به ایمان مطرح است. ایشان معتقدند جدایی دیانت از سیاست از مظاهر شرک است که تا مسلمانان به همه ابعاد اسلام که سیاست نیز یک بعد مهم آن است، ایمان نیاورند، وارد اسلام واقعی نمیشوند. معظمله نقطه اصلی در تمدن اسلامی را ایمان به خداوند سبحان و به معنای عمیق توحید ناب معرفی میکنند و معتقدند یک نقطه اصلی وجود دارد و آن، ایمان است و ما باید به تعیین هدفی بپردازیم که به آن ایمان پیدا کنیم. ایشان معتقدند که بدون ایمان، پیشرفت در این بخشها میسر نیست و کار به نحو صحیحی انجام نمیشود. اکنون آن چیزی که به آن ایمان داریم، میتواند لیبرالیسم، کاپیتالیسم، کمونیسم، فاشیسم یا توحید ناب باشد. بالاخره به یک چیزی باید ایمان داشت، اعتقاد داشت، به دنبال این ایمان و اعتقاد پیش رفت. مسئله ایمان، مهم است. ایمان به یک اصل، ایمان به یک لنگرگاه اصلی اعتقاد؛ یک چنین ایمانی باید وجود داشته باشد. بر اساس این ایمان، سبک زندگی انتخاب خواهد شد (بیانات مقام معظم رهبری، 23/7/1391). بنایراین، مهمترین شاخص جامعه و تمدن نوین اسلامی در اندیشه رهبر انقلاب، همان خدامحوری و ایمان به خالق انسانهاست که باید در همه سطوح جامعه اجرا شود و روابط اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر اساس آن شکل میگیرد.
1-3) خردورزی
رهبر معظم انقلاب بر «خردورزی» به عنوان مهمترین بنمایه سبک زندگی در تمدن نوین اسلامی تأکید دارند. در لسان روایات، یک ساعت اندیشیدن در آغاز و فرجام زندگی و اعتقادات دینی که نوعی خردورزی است، از عبادت چندین ساله برتر شمرده شده است. خداوند در قرآن سیصد مرتبه انسان را به خردورزی دعوت کرده است (طباطبایی، ج 3، 1374: 57). همچنین امام (ره) معتقدند انسان به طور کلی سه نشئه دارد و صاحب سه مقام و عالَم است- نشئه آخرت، عالم غیب و مقام روحانیت و عقل؛ نشئه برزخ و عالم متوسط بینالعالمین و مقام خیال؛ نشئه دنیا و مقام مُلک و عالم شهادت- از این رو، به اعتقاد ایشان انسان از سه لایه عقلی، قلبی و ظاهری برخوردار است که بعد عقلی، نیازمند به کمال؛ بعد اخلاقی نیازمند تربیت؛ و بعد ظاهری او نیازمند به عمل است و دستورات انبیا و اولیاء الهی برای عقل، کمال و برای قلب، تربیت و برای جوارح حسی، عملی مناسب محسوب میشود (امام خمینی ره، 1377). ایشان معتقد به سه سطح برای عقلانیت انسان هستند. الف: «عقلانیت معرفتی»؛ ب: «عقلانیت اخلاقی»؛ ج: «عقلانیت ابزاری» (معینیپور و لکزایی، 1391: 66-65). از دیدگاه امام (ره) مراد از عقل مستند به حدیث شریف «العقلُ ما عُبِدَ بهِ الرَّحمن» (کلینی، ج 1، بی تا: 11) عقل سلیمی است که بتواند انسان را به ارزشهای انسانی برساند؛ بنابراین، از دیدگاه ایشان، ممکن است شخصی دانشمند باشد، امّا عقل نداشته باشد و دانش خود را صرف فساد و تباه کردن ملتها کند.
ارکان، مبانی و چارچوب نظری دیدگاه رهبری معظم انقلاب در حوزه تمدنسازی نوین اسلامی، برگرفته از مبانی فکری امام خمینی (ره) است و در برخی موارد شکوفاسازی، گسترش و تکمیل آن مبانی است. چنانچه معظم له در مراسم اوّلین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) تصریح نمودند: «راه ما همان راهی است که امام بزرگوارمان ترسیم کردند» (مقام معظم رهبری، 14/3/1390). مقام معظم رهبری عقلانیت را که یکی از شاخصههای بارز و مهم تمدن اسلامی است، چنین تعریف کردهاند: «عقلانیت یعنی نیروی خرد انسان را استخراج کردن و آن را بر تفکرات و اعمال انسان حاکم قرار دادن. برای تشکیل مدینه فاضله و امت واحده اسلامی و تمدن بزرگ اسلام، باید عقل را معیار و ملاک قرار بدهیم. اوّلین کار در این راستا این است که تقویت نیروی عقل و خرد در جامعه انجام شود. عقلانیت به معنای محافظهکاری، مسامحه و تساهل نیست». همچنین به اعتقاد ایشان یکی از مشکلات بزرگ مسلمانان، به کار نبستن عقل و خرد خدادادی است که سبب خسارتهای مادی، معنوی، دنیوی و اخروی شده و تشکیل امت بزرگ واحد اسلامی را با اخلال مواجه کرده است (بیانات مقام معظم رهبری، 29/4/1388). معظمله دوری روحانیت غربی از عقلانیت و خردورزی در دوره قبل از رنسانس را عامل اصلی پیدایش تمدن منحرف غربی معرفی میکند (مقام معظم رهبری، 22/3/1383).
1-4) علم
رسالت پیامبر(ص) با خواندن آغاز و این باعث تفاوت اسلام با سایر ادیان شد (اکبری، 1390: 20). قرآن در آیه 9 سوره زمر بر برتری عالمان بر کسانی که از این ارزش برخوردار نیستند، تصریح کرده است. در سوره طه آیه 114 «... وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا» به پیامبر(ص) امر میشود که از درگاه الهی افزایش علم خود را طلب کند. در آیات دیگر قرآن مانند بقره/280، نحل/95، عمران/190، انعام/11، یونس/5، عنکبوت/15 و ... کسانی که اهل علم نیستند، پیوسته سرزنش میشوند. نکات فوق بیانگر اهمیت علم در قرآن است. در قرآن علم و ایمان در کنار هم است: «وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ» (روم، 56). سفارشهای مکرر پیامبر (ص) درباره دانشافزایی مسلمانان بسیار فراوان است که گاهی موجب تعجب عموم پژوهشگران شده است (اکبری، 1391: 20). روایاتی مانند «خداوند نیکبختی هر کسی را بخواهد، او را در دین دانا گرداند (بخاری، ج1، 1981 م: 28)؛ «فرشتگان بالهای خود را زیر پای دانشجویان میگسترانند» (کلینی، ج 1، بی تا: 34)؛ «دانشمندان وارثان پیامبراناند» و «نزدیکترین مردم به درجات نبوت، اهل علم و جهاد هستند» (فیض کاشانی، 1361: 14-13) بیانگر اهمیت علم در اسلام و نزد آن حضرت است. «خوب پرسیدن نیمی از دانش است» (حرانی، 1387: 95). «برای طلب و فراگیری دانش تا چین بروید، پس فراگیری علم برای همه مسلمانان واجب است» (مجلسی، ج 1، بی تا: 96). پیامبر(ص) برای آزاد کردن بعضی از اسرایی که در جنگ بدر اسیر شدند و پول کافی نداشتند تا خود را آزاد کنند، شرط گذاشت که اگر ده نفر از مسلمانان را باسواد کنند، از قید اسارت آزاد میشوند (حسن ابراهیم حسن، 1386: 454). اهتمام ویژه اسلام به دانشپروری و نیاز به درک صحیح آموزههای اسلامی باعث گردید مسلمانان درصدد توسعه علم و دانش و گسترش فرهنگ و پیشرفت تمّدن انسانی برآیند و به گسترش تعلیم و تربیت بپردازند (قربانی، 1370: 65).
از این رو، در اندیشه رهبر معظم انقلاب، مجاهده علمی و شکستن مرزهای علم، چراغ راه تمدن اسلامی است.به اعتقاد ایشان، فردای بدون علم تاریک است و چراغ راه تحقق تمدن اسلامی، مجاهده علمی است. علم از دیدگاه ایشان سلطهآور است و جامعه صاحب علم را قدرتمند میسازد. ایشان به میزان بسیاری تأکید میکنند که علم را باید فراگرفت و به تولید و صدور آن پرداخت و به مصرف آن نباید بسنده کرد. روششناسی تولید علم از دیدگاه ایشان، اجتهاد به معنای مصطلح، یعنی استنباط از منابع دینی و رجوع به عقلی است که پشتوانه آن وحی است. در این صورت تولید علم میتواند در مسیر رشد و اعتلای تمدن اسلامی باشد. به اعتقاد ایشان دشمن از هیچ تلاشی برای عدم تحقق این اصل فروگذار نمیکند و بنابراین، باید ترفندهای دشمن را شناخت. نکته بسیار مهم در دیدگاه ایشان درباره علم، شکستن مرزهای دانش به وسیله مسلمانان است. به اعتقاد ایشان، تحجر و جزمگرایی در خصوص یافتههای علمی گذشتگان یا متفکران غربی، آفت اصلی تحقق رشد علمی است و آزاداندیشی راه برونرفت از این آفت است (مقام معظم رهبری، 9/12/1379).
به اعتقاد ایشان، ارزش علم منوط به معنویت است و علم بدون معنویت فاقد هر گونه ارزشی است. زیرا علم بدون معنویت همان چیزی میشود که اکنون تمدن غربی با آن مواجه است. تمدنی که با روشهای پیچیده علمی توانست موفقیتهای بزرگی به دست آورد. امّا به لحاظ معنویت دچار عظیمترین خسارتها گردید. تأکید رهبر معظم انقلاب بر علم همراه با معنویت به این دلیل است که علم با خود قدرت میآورد و اگر این قدرت رها باشد، عامل فساد و فتنهانگیزی میشود. بر عکس زمانی که معنویت علم را فرماندهی کند، عامل سعادت میشود و در خدمت آرامش و امنیت مردم قرار میگیرد. مثال گویای سوءاستفاده از علم، استفاده غیرانسانی ایالات متحده آمریکا از فناوری بالای هستهای در قتل و عام مردم بیگناه هیروشیما و ناکازاکی است (مقام معظم رهبری، 20/8/1385).
دیدگاه راهبردی امام (ره) در زمینه علم به عنوان یکی از ارکان و مبانی تمدن نوین اسلامی آن است که همه علوم با نیت الهی، «الهی» محسوب میشوند. همچنین تقارن علم با عمل، ضرورتی تام دارد؛ به طوری که علم و عمل دو بالی هستند که انسان را به مقام انسانیت میرسانند. بنابراین علم تنها اثر ندارد، بلکه گاهی مضر است و عمل بدون علم، بینتیجه است (امام خمینی ره، ج 8، 268). در آثار امام به میزان بسیاری تأکید شده است که علم غیر از ایمان است و تصریح میفرمایند: «ممکن است انسان، برهان داشته باشد، ولی در مرتبه کفر و شرک باقی بماند» (تقریرات اردبیلی[Z3]، ج 3، بی تا: 354).
1-5) اخلاق
اخلاق جمع «خُلق» به معنای نیرو و سرشت باطنی انسان است که فقط با دیده بصیرت و غیرظاهر قابل درک است. علم اخلاق، علمی است که صفات نفسانی خوب و بد و اعمال و رفتار اختیاری متناسب با آنها را معرفی میکند و شیوه تحصیل صفات نفسانی خوب و انجام اعمال پسندیده و دوری از صفات نفسانی بد و اعمال ناپسند را نشان میدهد (دیلمی و آذربایجانی، 1384: 16-15). قرآن مسأله اخلاق را در ردیف اهداف اصیل عامه نبوت میداند و زندگی انسان را در ساحت اخلاق، زندگی سعادتمند و زندگی بدون اخلاق را متضرر میداند (عصر، 1). اخلاق یکی دیگر از مهمترین شاخصههای بارز تمدن نوین اسلامی در اندیشه مقام معظم رهبری است. ایشان معنویت و اخلاق را همان عامل میداند که یک روز اسلام را از یک جمع محدود غریب، به یک تمدّن عظیم جهانی تبدیل کرد و این تمدّن، قرنها دنیا را اداره کرد و امروز نیز دنیا، مدیون تمدّن اسلامی است. به اعتقاد ایشان توجّه به خدا و توجّه به معنویت، باعث تکوین چنین تمدّنی گردید، در غیر این صورت چنین تمدّن ماندگاری با انگیزهها و تلاشهای مادّی به وجود نمیآمد (مقام معظم رهبری، 21/11/1375). رهبر انقلاب شرط اصلی ساختن یک تمدن پیشرفته و دارای کمترین اشکالات را معنویت متکی بر دین اسلام میدانند و معتقدند که معنویت دینی زمینهساز شناخت استعدادها و بهرهگیری مناسب از آنها و پیشرفت مطلوب در همه ابعاد و با کمترین آسیب خواهد بود (مقام معظم رهبری، 14/12/1391).
ایشان به عنوان مبانی کارگشای تمدن نوین اسلامی «اسلام، خردورزی، اخلاق و حقوق را مایه اصلی فرهنگ صحیح میداند و ما نیز باید به طور جدی به این مقولات بپردازیم وگرنه پیشرفت اسلام و تمدن نوین اسلامی شکل نخواهد گرفت» (مقام معظم رهبری، 23/7/1391). معظمله در زمینه اینکه اخلاق چیست و وجود و عدم آن در جامعه چه نقش دارد؟ چه ارتباطی با عقلانیت و دیانت و علم دارد؟ میفرمایند: «اخلاق آن هوای لطیفی است که در جامعه بشری اگر وجود داشت، انسانها میتوانند با تنفس او زندگی سالمی داشته باشند». اخلاق که از دیدگاه ایشان مهندسی و مدیریت لایه دوم وجود آدمی را بر عهده دارد، عبارت است از هوای لطیف، یعنی انسانها به همان مقدار به اخلاق نیاز دارند که به هوا، نه به آب و نه به غذا (مقام معظم رهبری، 29/4/1388). بنابراین در سایه محیط سالم است که تمدن شکل میگیرد.
1-6) مجاهدت
بدون تردید پایهگذاری، تکوین و گسترش تمدنها فقط در پرتو تلاش مستمر انسانها میسر است و یکی از شاخصههای بارز تمدنها، تلاش و کوشش مستمر افراد آن است. در منابع اسلامی این تلاش مستمر مورد توجه تام قرار گرفته و از آن با عنوان مجاهدت یاد شده است که تأثیری بس عظیم در رشد و دوام تمدن اسلامی دارد. این مجاهدت مختصات مربوط به خود را دارد که در هیچ تمدنی مسبوق به سابقه نیست. این واژه در فرهنگ قرآنی نیز مورد توجه قرار گرفته و در مقاطع مختلف دستور به مجاهدت در همه امور داده است. چنانچه مفسران واژه جهاد در آیه «فَلَا تُطِعِ الْکافِرِینَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا کبِیرًا» (فرقان/52) را به معنی مجاهدت علمی دانستهاند (طبرسی، 1360، ج 17، ص 26؛ ابن کثیر، 1419، ج 6، ص 106؛ الوسی، 1415، ج 10، ص 32؛ طباطبایی، 1374، ج 14، ص 582). بر این اساس در بیان مقام معظم رهبری، واژه مجاهدت واژهای استراتژیک است که با توجه به آثار عمیق آن در رشد و دوام تمدن نوین اسلامی، در مناسبتهای مختلف همه را به مجاهدت در همه امور دعوت کردهاند. ایشان با استناد به آیه «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» (عنکبوت، 69) معتقدند که در صورت مجاهدت، حصول موفقیت و دریافت تأییدات الهی قطعی است. در دیدگاه حضرت آیتالله خامنهای مجاهدت فوق با تلاش معمولی بسیار تفاوت دارد که اصلیترین تفاوت آن با تلاش معمولی با استناد به آیه فوق، موضوع مهم اخلاص است (مقام معظم رهبری، 22/3/1383 و 14/12/1391). در آیه فوق با توجه به قید «فِینَا» و تأکید «لَنَهْدِینَّهُمْ» به صراحت درباره همه امور جهادی که در جهت رضای الهی باشد، وعده موفقیت قطعی و نصرت الهی داده شده است. بنابراین به اعتقاد معظم له، مجاهده یکی از ارکان شکلگیری تمدن اسلامی است. ایشان معتقدند برای دستیابی به تمدن نوین اسلامی باید جهاد کرد. جهاد اکبر، مبارزه با نفس و جهاد اصغر، مبارزه با دشمن خارجی و استکبار جهانی است. مقام معظم رهبری با مطرح کردن جهاد سیاسی، جهاد اقتصادی و جهاد علمی، مسلمانان را تشویق به مجاهدت میکند. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که در اندیشه آن حضرت، جهاد در همه زمینهها موجب پیشبرد اهداف متعالی میشود و در مقابل دشمن عقبنشینی نمیشود. ایشان در دیدار مسئولان کشور در روز عید مبعث در سال 1390 در خصوص مجاهدت و میفرمایند: «اسلام این توانایی را داشت و دارد که بشریت را به سعادت برساند، به کمال برساند و از لحاظ مادی و معنوی او را رشد دهد. این پایههایی که پیغمبر گذاشتند - پایه ایمان، پایه عقلانیت، پایه مجاهدت، پایه عزت - پایههای اصلی جامعه اسلامی است» (مقام معظم رهبری، 9/4/1390 و 29/8/1392).
1-7) حکومت مردمی
در اندیشه رهبر معظم انقلاب، مردم نقشی بیبدیل در تمدن اسلامی دارند. ایشان ضمن تبیین شاخصههای بارز مکتب سیاسی امام خمینی (ره) از مردم به عنوان عامل شاخص یاد میکند که مورد توجه تام امام بوده است. در مکتب سیاسی امام و رهبری، هویت انسانی، هم ارزشمند و دارای کرامت است، هم قدرتمند و کارساز است. نتیجه ارزشمندی و کرامت داشتن این است که در اداره سرنوشت بشر و یک جامعه، آراء مردم باید نقش اساسی ایفا کند. از این رو، مردمسالاری در مکتب سیاسی امام که از متن اسلام گرفته شده است، مردمسالاری حقیقی است؛ مانند مردمسالاری امریکایی و امثال آن، شعار و فریب و اغواگری ذهنهای مردم نیست. مردم با رأی، اراده، خواست و با ایمان راه و مسئولان خود را نیز انتخاب میکنند. مقام معظم رهبری اوج مردمی بودن حکومت امام (ره) را در به رأی گذاشتن قانون اساسی در اوایل انقلاب میدانند و معتقدند که رأی مردم تعیینکننده است و این به دلیل کرامت آنهاست که به واسطه دین از ناحیه خداوند متعال به آنان واگذار شده است. در مکتب سیاسی امام و رهبری، مردمسالاری از متن دین برخاسته است. از «امرهم شوری بینهم» (شورا / 38) و «هو الّذی ایدک بنصره و بالمؤمنین» برخاسته است (بیانات مقام معظم رهبری، 14/8/1383).
1-8) پرهیز از تحجر
متحجر کسی است که در مقابل نوآوری و تحول انعطاف نشان نمیدهد و اندیشههای همسو با اندیشه خود را میپذیرد و از پذیرش اندیشه دیگران اجتناب میورزد (مروتی، 1391: 159). تحجر یکی از موانع و بازدارندههای جدی نوآوری و شکوفایی در تمدن نوین اسلامی است که باید به شدت از آن پرهیز کرد؛ زیرا ما هر روز شاهد تحول در حوزههای مختلف زندگی هستیم. در تاریخ اسلام خوارج اوّلین گروهی بودند که به تحجر و مطلقانگاری مبتلا شدند. امام علی(ع) با تعابیر تندی درباره آنها فرمودند: «من میکوشم که دردها را با شما درمان کنم، در حالی که شما خود درد بیدرمان شدهاید. کسی را مانند شدهام که خار در پایش خلیده است و او ناگزیر است با کمک خاری دیگر، خار را از پای بیرون کشد؛ و حال اینکه میداند آن خار در جای خار اول بشکند» (نهجالبلاغه، خطبه 120). خطر تحجر و قشرینگری در تمدن نوین اسلامی به میزان بسیاری مورد توجه مقام معظم رهبری قرار دارد و معظمله مدام بر تولید فکر و نوآوری در تمامی زمینهها تأکید اساسی دارند. ایشان دو عنصر اساسی را در ایجاد تمدن اسلامی، همانند سایر تمدنها لازم میداند: یکی تولید فکر، دیگری پرورش انسان. رهبر انقلاب ضمن حمایت از طرح الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت آن را نیازمند جرأت، شجاعت و انگیزه بسیار قوی میداند که در این میان فکر و اندیشه، روح اصلی این حرکت است. «باید در طراحی الگوی اسلامی– ایرانی پیشرفت، بر چهار حوزه فکر، علم، معنویت و زندگی تأکید شود که در این میان، موضوع «فکر» بنیانیتر از بقیه حوزهها است. همچنین ایشان درباره برتری فکر اسلامی میگویند: «خود فکر اسلامی مثل یک دریای عمیق است؛ یک اقیانوس است. هر کس که لب اقیانوس رفت، نمیتواند ادّعا کند که اقیانوس را شناخته است. هر کس هم که نزدیک ساحل پیش رفت یا چند متری در آب در یک نقطهای فرو رفت، نمیتواند بگوید اقیانوس را شناخته است. سیر در این اقیانوس عظیم و رسیدن به اعماق آن و کشف آن کاری است که همگان باید انجام دهند؛ کاری است که در طول زمان باید انجام شود. تولید فکر در هر زمانی متناسب با نیاز آن زمان از این اقیانوس عظیم معارف ممکن است (بیانات مقام معظم رهبری، 14/12/1391 و 14/07/1379).
1-9) ایجادرفاه عمومی
از دیگر شاخصههای تمدن اسلامی در اندیشه مقام معظم رهبری، ایجاد رفاه عمومی برای مسلمانان به نحوی عادلانه است. ایشان در بیانات خود به این موضوع مهم توجه بسیاری داشته و به مسئولان کشور و حاکمان اسلامی توصیه نموده است که برای آسایش، امنیت روحی و روانی و اقتصادی مردم باید بیشتر تلاش کنند. بدون شک رفاه عمومی از لوازم و زمینههای شکل گیری تمدنهاست است، بنابراین در اندیشه معظم له این امر مهم - که در اسلام نیز به آن توجه ویژه شده – مورد تأکید قرار گرفته است. به اعتقاد ایشان، مسلک اقتصادی اسلام خاص و فقط در اسلام وجود دارد [Z4] و آن این است که سیاست کلی اقتصاد باید ایجاد رفاه عمومی و عدالت اجتماعی در بین تک تک افراد جامعه باشد. حضرت آیتالله خامنهای در تبیین سیاستهای اقتصاد مقاومتی، به رفاه عمومی [Z5] بیاناتی فرموده و آن را مورد توجه قرار داده است. به اعتقاد ایشان «در واقع مؤلفههای این مجموعه مسئله ایجاد تحرک و پویایی در اقتصاد کشور و بهبود شاخصهای کلان است؛ از قبیل رشد اقتصادی، تولید ملی، اشتغال، کاهش تورم، افزایش بهرهوری، رفاه عمومی ...» (بیانات مقام معظم رهبری، 12/5/1372 و 20/12/1392).
1-10) استقرار عدالت
عدالت که از اصول دین است، یکی دیگر از شاخصههای عمده تمدن اسلامی است. قرآن به عدالتورزی امر میکند. «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کونُوا قَوَّامینَ بِالْقِسْطِ» (نساء، 135). در جایی دیگر غایت ارسال پیامبران را اقامه عدالت معرفی میکند. «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید، 25). در این آیه عدالت را وصف کل مردم آورده است که خود دلیل اهمیت بسیار حضور روح عدالتورزی در تمدن اسلامی است. در تاریخ یکی از عوامل اصلی زوال تمدنها ظلم بوده است که نقطه مقابل عدالت است. بر این اساس در اندیشه مقام معظم رهبری، زوال تمدّنها معلول انحرافهاست و تمدّنها بعد از آنکه به اوج میرسند، به دلیل ضعفها و خلأها و انحرافهای خود رو به انحطاط میروند و اکنون نشانه این انحطاط در تمدّن غربی قابل مشاهده است. به طوری که تمدّن علم بدون اخلاق، مادیت بدون معنویت و دین و قدرت بدون عدالت است. معظم له در جایی دیگر از عدالت اجتماعی به عنوان یکی از مهمترین و اصلیترین خطوط در مکتب سیاسی امام یاد میکنند و معتقدند که باید عدالت اجتماعی و پُر کردن شکافهای طبقاتی در همه برنامههای حکومت، در قانونگذاری، در اجرا، در قضا مورد نظر و هدف باشد. به اعتقاد ایشان اگر ما بگوییم کشور را ثروتمند میکنیم، امّا ثروتها در گوشهای به نفع یک عده انبار شود و عده کثیری از مردم نیز دستشان خالی باشد، با مکتب سیاسی امام نمیسازد. پُر کردن شکاف اقتصادی در بین مردم و رفع تبعیض در استفاده از منابع گوناگون ملی در میان طبقات مردم، مهمترین و سختترین مسئولیت است و همه برنامهریزان، قانونگذاران، مجریان و همه کسانی که در دستگاههای گوناگون مشغول کار هستند، باید این موضوع را مورد توجه قرار دهند و یکی از مهمترین شاخصهای حرکت خود به حساب آورند. ایشان در تبیین سیاستهای اقتصاد مقاومتی درباره عدالت اجتماعی میفرمایند: «از همه این شاخصها مهمتر، شاخص کلیدی و مهم عدالت اجتماعی است. یعنی ما رونق اقتصادی کشور را بدون تأمین عدالت اجتماعی به هیچ وجه قبول نداریم و معتقد به آن نیستیم. کشورهایی هستند که شاخصهایشان خیلی خوب است، مطلوب است، رشد اقتصادیشان خیلی بالا است؛ لکن تبعیض، اختلاف طبقاتی، نبود عدالت در آن کشورها محسوس است؛ ما این را به هیچ وجه منطبق با خواست اسلام و اهداف جمهوری اسلامی نمیدانیم. بنابراین یکی از مهمترین شاخصهای ما، شاخص عدالت اجتماعی است. باید طبقات محروم از پیشرفت اقتصادی کشور به معنای واقعی کلمه بهرهمند بشوند» (بیانات مقام معظم رهبری، 14/7/1379و 18/3/1383 و20/12/1392).
1-11) دوری از اقتصاد مبتنی بر ربا و تکاثر
در حدود نهصد آیه از قرآن، مباحث و مسائل اقتصادی به صورت مستقیم یا غیرمستقیم مطرح شده است. در قرآن، اهداف اقتصادی (مانند عدالت اقتصادی، فقرزدایی و غیره) مبانی اقتصاد (پایانناپذیری منابع)، محوریت انسان در منافع جهان، مالکیت حقیقی خداوند، تضمین روزی همگان، و اصالت آخرت، اصول اقتصادی (میانهروی تعاون، همراهی اقتصاد با ارزشهای الهی و اخلاقی و نفی ربا و غیره) و نیز نظریهپردازی اقتصادی (تأثیر امور معنوی در رشد اقتصادی و غیره) مطرح شده است (رضایی، 1390: 11). با توجه به آیات قرآن، اقتصاد و جمعآوری ثروت و ویژهخواری، هدف نیست، بلکه مقدمه رسیدن به اهداف عالی است. «ای اهل ایمان! یقیناً بسیاری از عالمان یهود و راهبان، اموال مردم را به باطل میخورند و همواره [مردم را] از راه خدا باز میدارند؛ و کسانی را که طلا و نقره میاندوزند و آن را در راه خدا هزینه نمیکنند، به عذاب دردناکی مژده ده» (توبه، 34). از دیدگاه قرآن، سرمایه وسیله تولید و کار است. از این رو نباید به صورت گنج ذخیرهسازی شود یا وسیله رباخواری شود که مانع رشد اقتصادی است. «ای اهل ایمان! از خدا پروا کنید، و اگر مؤمن هستید آنچه را از ربا [بر عهده مردم] باقیمانده رها کنید. و اگر چنین نکردید به جنگی بزرگ از سوی خدا و رسولش [بر ضد خود] یقین کنید» (بقره، 279-278). مقام معظم رهبری به بحث اقتصاد سالم در تمدن نوین اسلامی عنایت دارند و از اقتصاد مبتنی بر ویژهخواری و ربا و تکاثر که آفت رشد اقتصادی است، به شدت نهی میکنند و پیوسته به قوه قضاییه درباره مقابله با ویژهخواری و رانتبازی، و به دولتها در خصوص پیگیری اجرای سیاستهای اقتصاد سالم تذکر میدهند. دلیل توجه بسیار به مبانی اقتصاد و مسائل پیرامون آن به منابع اسلام باز میگردد. به اعتقاد معظمله دو پایه اقتصاد اسلامی عبارتاند از: «افزایش ثروت ملی» که کشور اسلامی باید کشور ثروتمندی باشد و اهداف والای خودش را در سطح بینالمللی پیش ببرد. پایه دوم، «توزیع عادلانه و رفع محرومیت در جامعه اسلامی» است» (بیانات مقام معظم رهبری، 13/11/1385). تز اقتصاد مقاومتی از سوی رهبر انقلاب و تحمل آن توسط مردم ایران یکی از پارامترهای گسترش تمدن نوین اسلامی است.
2) شاخصههای نوین تمدن اسلامی
رهبر معظم انقلاب با درایت خویش و با درک مقتضیات زمان، همواره ضرورت توجه به مسائل نوین را در رأس برنامههای خود قرار داده است. یکی از آنها مسأله تمدن نوین اسلامی است که تحقق آن طبعاً ضرورت توجه به مسائل نوینی را میطلبد از جمله ابتکار و خلاقیت، توجه به رسانههای مدرن، هنر، سینما، بهبود روابط بینالملل، صدور احکام فقهی مناسب با نیازهای جدید بشری و غیره که به تناسب، این مسائل و دیدگاه معظمله درباره آنها را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
2-1) تلاش، کار وابتکار (خلاقیت)
اسلام هرگز کار و تلاش را جدا از پرستش و عبادت نمیداند. در این اندیشه انسان فعال مورد عنایت خداوند و اولیای او هستند و افرادی که از زیر کار شانه خالی میکنند، مورد طرد و لعن ایشان هستند. بر این اساس مقام معظم رهبری بیان کرده است: «کار به معنای وسیع کلمه، شامل کار یدی، کار جسمی، کار فکری و کار علمی و کار مدیریتی، در واقع محور پیشرفت و حرکت و حیات مستمر جامعه است. این را باید همه بدانیم. اگر کار نباشد، سرمایه، مواد و انرژی و اطلاعات، هیچ کدام برای انسان مفید نخواهد بود. کار است که مانند روحی میدمد در سرمایه، در انرژی، در مواد اوّلیه و آن را تبدیل میکند به یک موجود قابل مصرف تا انسانها بتوانند از آن استفاده کنند. ارزش کار اینهاست. در اسلام کار، عبادت و ارزش شمرده شده است». نکته مهم دیگر در بیان ایشان حضور کار و تلاش جمعی است که در کشور ما رضایتبخش نیست و جزء خصلتهای ملی ما نشده است و باید آن را درست کنیم. ایشان مدیران و بازوان فعال کشور را به کار فناوری، صنعت، کشاورزی و تولید و تکثیر ثروت ملی تشویق و ترغیب میکنند. در دیدگاه معظمله انجام کارها به بهترین نحو از مسائل فوق مهمتر است (بیانات مقام معظم رهبری، 10/2/1377 و 12/11/1388 و 22/3/1383). به اعتقاد ایشان در دنیای اقتصادی کنونی، فقط با کار و تلاش شبانهروزی و خلاقیت و ابداع و نوآوری میتوان تمدن نوین اسلامی را پیش برد.
2-2) رسانههای مدرن، هنر و سینما
مسجد در صدر اسلام به عنوان مهمترین رسانه جمعی و محل انتشار اخبار و عقاید محسوب میشد، بنابراین، در گسترش تمدن اسلامی نقش مؤثری را ایفا کرد. بعد از آنکه تمدن اسلامی با رکود مواجه شد، تمدن غربی در صنعت رسانههای جمعی به پیشرفتهای بزرگی نائل گردید. امروزه با وجود فناوریهای پیشرفته ارتباطی که غالباً از سوی تمدن غربی گسترش مییابد، فاصله زمانی و مکانی بین جوامع از بین رفته است و تمدن غربی از این طریق به دنبال نهادینه کردن سبک زندگی غربی و اشاعه زشتیها در میان سایر جوامع است. قرآن کریم درباره اشاعه زشتی در تمدن اسلامی این گونه هشدار داده است: «إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (نور،19)، «کسانی که دوست دارند کارهای بسیار زشت [مانند آن تهمت بزرگ] در میان اهل ایمان شایع شود، در دنیا و آخرت عذابی دردناک خواهند داشت، و خدا [آنان را] میشناسد و شما نمیشناسید». از این رو، رسانههای مدرن و قوی برای مقابله با فرهنگ و سبک منحرف غربی و نیز برای صادر نمودن ارزشها و مبانی اسلام در تمدن نوین اسلامی ضروری و اجتنابناپذیر است. به همین دلیل مقام معظم رهبری در مناسبتهای مختلف بر تقویت رسانههای مدرن در تمدن نوین اسلامی تأکید میکنند و در خصوص هجمه رسانهای تمدن غربی هشدار میدهند. برای مثال اصطلاح «جنگ نرم» در نگاه معظمله بیانگر هجوم بیامان رسانهای تمدن غربی برای استحاله فرهنگی کشورهای مسلمان و حتی سایر کشورها است.
ایشان درباره سوءاستفاده گسترده غرب از ابزار هنر به ویژه هنرهای نمایشی و سینما میفرمایند: «سیاستمداران غربی با استفاده از این روش، به دنبال سلیقهسازی و ترویج سبک زندگی غربی در سایر جوامع هستند». ایشان همچنین درباره اهمیت صنعت فیلمسازی برای انتقال فرهنگها بحث میکنند که تمدن غربی به اهمیت آن پی برده است و اکنون در حال پیادهسازی نیات درونی خود برای تسلط بر سایر فرهنگها هستند و در این کار بر اساس کار کارشناسی و با استفاده از جامعهشناسان، روانشناسان و مورخان، ضعفهای ملتها بهویژه ملتهای اسلامی را بررسی میکنند. همچنین با شناخت راههای تسلط بر آنها، ساخت فیلمهای خاصی را به فیلمسازان سفارش میدهند که در این زمینه همه مسئولان و مردم باید از فرهنگ اصیل خود و کشور مراقبت کنند (بیانات مقام معظم رهبری، 22/3/1383).
2-3) بهبود روابط بینالملل
ارتباطات بین جوامع در دنیای کنونی بسیار پیچیده شده است و جوامع به ناچار با یکدیگر دارند. علت این موضوع این است که جمعیت جهان و نوع نیازهای بشری دچار تغییرات اساسی شده است. در تمدنهای گذشته به علت محدودیت جمعیت و نیازهای آنان، اگر تمدنی به هر دلیلی با سایر تمدنها ارتباط نداشت، شاید دچار اختلالهای شدید در میان جامعه نمیشد. زیرا ارتباط جوامع با یکدیگر کم و در حد معاملات پایاپای بود. امّا در دنیای کنونی وضعیت برعکس شده و میزان ارتباط جوامع با یکدیگر بسیار افزایش یافته است و بسیاری از صاحبان قدرت از این طریق بر سایر ملتها تأثیر میگذارند. برای مثال در صنعت نفت که موضوعی جهانی است، منافع همه کشورها آنچنان درهمتنیده شده است که با کوچکترین اتفاقی در جهان، بازار آن دچار نوسان میشود. بر این اساس در تمدن نوین اسلامی به دو دلیل به روابط با سایر تمدنها نیاز است: موضوع اوّل همان بحث رفع نیازهای افراد جامعه است؛ زیرا ممکن است در تمدن اسلامی کالایی به اندازه رفع نیاز داخلی وجود نداشته باشد و از طریق این رابطه، به جبران آن کمبود پرداخت. امّا موضوع دوم که از طریق روابط بینالملل باید آن را مورد توجه قرار داد، موضوع انتقال مبانی نظری انسانساز و جامعهساز اسلام است تا بدین وسیله مقدمه ظهور منجی عالم بشریت فراهم شود. همان ذخیره الهی که تمدن نوین اسلامی را تا درجه اعلایش پیش خواهد برد. مقام معظم رهبری با تأسی بر مبانی فکری و معرفتی امام خمینی (ره) بر دیپلماسی بینالمللی در تمدن نوین اسلامی تأکید دارند. ایشان از جهانی بودن مکتب سیاسی امام خمینی (ره) یاد میکنند که به دنبال صادر نمودن استقلال و عزت انقلاب اسلامی ایران به سایر کشورها بود. به اعتقاد ایشان نوع صدور پیام مکتب اسلام توسط امام (ره) به بشریت با آنچه آمریکا و سایرین با زور و توسل به بمب اتم به دنبال آن هستند، بسیار تفاوت دارد. در مکتب سیاسی، امام فکر درست و سخن جدید خود را با تبیین در فضای ذهن بشریت رها میکند. معظمله حرکتهای پدید آمده در فلسطین و سایر کشورها را تحت تأثیر پیام جهانی انقلاب اسلامی ایران میداند که توسط بنیانگذار انقلاب در پیکره تاریخ تنیده شده است. به همین جهت موضوع فلسطین در اندیشه ایشان، موضوعی شخصی بین فلسطین و اسرائیل نیست، بلکه به همه مسلمانان مربوط میشود (بیانات مقام معظم رهبری، 18/03/1383).
2-4) صدور احکام فقهی متناسب با نیازهای نوین بشر
دین اسلام که به عنوان دین خاتم معرفی شده است (احزاب، 40) باید برای هر مسئله جدیدی که در تمدن نوین اسلامی در خصوص نیازهای بشر مطرح میشود، راهکار داشته باشد و این امر به جامعیت قوانین اسلام باز میگردد. مقام معظم رهبری نیز بر این نکته تأکید دارند که در حوزههای علمیه باید افرادی مسلط به دانشهای مورد نیاز برای پاسخگویی به نیازهای جدید پرورش یابند. وی میفرمایند: روزی که در جامعه و کشور ما صد نفر، پانصد نفر، هزار نفر شخصیت روحانی مانند امام وجود داشته باشند، شما ببینید چه حرکت عظیمی در این جامعه به وجود خواهد آمد. وقتی در جامعه ما صدها نفر شخصیت دارای دانش دین و مسلط بر منطق و استدلال دینی در فلسفه و کلام و فلسفه جدید و محاجه با شبههافکنان وجود داشته باشند، ببینید چه اتفاق عظیمی در جامعه میافتد. وقتی به وسیله همین مجموعه، هزاران کتاب، مجله و مقالههای علمی در سطح دنیا با زبانهای مختلف منتشر شود، شما ببینید چه خورشید فروزانی از این نقطه عالم بر همه فضای فکری جهان بشری پرتو خواهد افکند. تحقق همه این امور میسر است (بیانات مقام معظم رهبری، 22/3/1385).
نتیجهگیری
مقام معظم رهبری در تعریفی کلی، شاخصه تمدن اسلامی را بهرهمندی انسانها از همه ظرفیتهای مادی و معنوی میدانند که خداوند برای تأمین سعادت و تعالی آنان، در عالم طبیعت و در وجود خود آنان تعبیه کرده است. از جمله شاخصههای تمدن اسلامی که اندیشمندان و مورخان اسلامی در تاریخ اسلام بیان کردند و مقام معظم رهبری به شیوه منسجمتری درباره آنها سخن گفتند، عبارتاند از محوریت قوانین قرآنی، خردورزی، علم، اخلاق، مجاهدت در راه خدا، حکومت مردمی، پرهیز از تحجر، ایجاد رفاه عمومی، استقرار عدالت، دوری از اقتصاد مبتنی بر ربا و تکاثر. اما معظم له با درایت خویش و با درک مقتضیات زمان، مسأله تمدن نوین اسلامی را با مؤلفههای جدیدی مانند ابتکار و خلاقیت، توجه به رسانههای مدرن، هنر، سینما، بهبود روابط بینالملل و صدور احکام فقهی متناسب با نیازهای جدید بشری را مطرح نمودند تا تمدن اسلامی پویا شود و در رقابت با دنیای مدرن غرب باقی بماند و پویایی خود را حفظ کند. به اعتقاد معظمله گسترش تمدن نوین اسلامی به همت و خرد دستهجمعی نیاز دارد که در سایه وحدت، انضباط، کار، تلاش، ایمان به خدا، خلاقیت، عقلانیت، توانایی علمی و داشتن رسانههای قوی به وجود میآید.
منابع
- قرآن کریم، ترجمه مهدی الهی قمی: تهران، انتشارات پیراسته.
- نهجالبلاغه، (1386)، ترجمه حسین انصاریان، تهران: پیام آزادی.
- آدمی، ابرقویی، (1387)، درآمدی بر دانشگاه تمدن ساز اسلامی؛ بایستههای نظری، مقدمه: محمدباقر، - خرمشاد، تهران: انتشارات دفتر برنامه ریزی و مطالعات فرهنگی.
- ابن کثیر، اسماعیل عمرو، (1419ق)، تفسیر القرآن العظیم، جلد 6، تحقیق: محمد حسین شمسالدین، بیروت: دارالکتب العلمیه.
- ابن منظور، محمد بن مکرم، (1414ق)، لسانالعرب، چاپ سوم، بیروت: دار صادر.
- ابنخلدون، عبدالرحمن، (1375)، مقدمه؛ ترجمه محمدپروین گنابادی، چاپ هشتم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
- اصفهانی، حسین بن محمد، (1415ق)، المفردات فی غریب القرآن، دمشق: دارالعلم الدار الشامیه.
- اکبری، مرتضی، (1390)، درآمدی بر آموزش در اسلام و ایران. ایلام: جوهر حیات.
- امام خمینی (ره)، سید روح الله، (1377)، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره.
- ـــــــــــــــــــــــــــــ، (بی تا)، تقریرات فلسفه، مقرر سید عبدالغنی اردبیلی، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام.
- الوسی، سیدمحمود، (1415 ق)، روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم، جلد 10، تحقیق: علی عبدالباری عطیه، بیروت: دار الکتب العلمیه.
- بابایی، حبیباله، (1390)، تمدن و تجدد، قم: پژوهشگاه علوم فرهنگ اسلامی.
- بخاری، ابوعبدالله محمدبن اسماعیل بن ابراهیم، (1981م)، صحیح بخاری، جلد 1، ترکیه: انتشارات معاصر استانبول.
- حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنهای(دام عزّه العالی)، بیانات، (بر گرفته از سایت www.khamenei.ir)
- جان احمدی، فاطمه، (1388)، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، تهران: انتشارات نشر معارف.
- جعفری، علامه محمدتقی، (1373)، فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو، جلد 6. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- حرّانی، شیخ ابو محمّد، (1387)، تحف العقول عن آل الرّسول، ترجمه صادق حسن زاده، چاپ دهم، قم: انتشارات آل علی.
- حسن، ابراهیم حسن، (1386)، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، تهران: انتشارات بدرقه جاویدان.
- دیلمی، احمد و مسعود آذربایجانی، (1384)، اخلاق اسلامی، قم: معارف، ویراست دوم.
- رضایی اصفهانی، محمدعلی، (1390)، مقاله: قرآن و اقتصاد، پژوهشنامه معارف قرآن کریم، تابستان1390، شماره 11.
- زرین کوب، عبدالحسین، (1384)، کارنامه اسلام، چاپ نهم، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر.
- سپهری، محمد، (1385)، تمدن اسلامی در عصر امویان، تهران: نورالثقلین.
- طباطبایی، محمدحسین، (1374)، المیزان فی تفسیر القرآن، جلد، 3 و 14، ترجمه: موسوی همدانی - سید محمد باقر، چاپ پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعهٔ مدرسین حوزه علمیه قم.
- طبرسی، فضل بن حسن، (1360)، مجمعالابیان فی تفسیر القرآن، جلد 17، مترجمان، تحقیق: رضا ستوده، تهران: فراهانی.
- عمید، حسن، (1389)ف فرهنگ فارسی عمید، جلد اول،تهران: انتشارات اشجع.
- فراهیدی، خلیل بن احمد، (1410ق)، العین، چاپ دوم، قم: انتشارات هجرت.
- فوزی، یحیی و صنم زاده، محمود رضا، (1391)، «تمدن اسلامی از دیدگاه امام خمینی (ره)»، فصلنامه علمی – پژوهشی تاریخ و فرهنگ تمدن اسلامی، سال سوم، شماره 9.
- فیضکاشانی، محمدحسن بنالشاه مرتضی، (1361)، کتابالعلم (ارزش دانش و دانشمند در اسلام)، ترجمهٔ اسدالله ناصح، بی نا.
- قربانی، زین العابدین، (1370)، تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی، تهران: انتشارات دفتر فرهنگ اسلامی.
- قرشی، علی اکبر، (1386)، قاموس قرآن، چاپ پانزده، تهران: دارالکتب الاسلامیه.
- کلینی رازی، ابوجعفر محمدبن یعقوب بن اسحاق، (بی تا)، اصول کافی، جلد، 1 و 2، تعلیقات محمد آخوندی، تهران: حیدری.
- لوکاس، هنری، (1384)، تاریخ تمدن، جلد 1، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، چاپ ششم، تهران: سخن.
- مجلسی، علامه محمدباقر، (بی تا)، بنادرالبحار، (بحارالانوار)، جلد1، ترجمه علی نقی فیض الاسلام اصفهانی، تهران: انتشارات فقیه.
- مدیریت حوزه علمیه قم، (1383)، درآمدی بر آزاد اندیشی و نظریه پردازی در علوم دینی، قم: انتشارات مرکز حوزه علمیه قم.
- مروتی، سهراب و فرشته دارابی، (1392)، «واکاوی بازدارندههای فردی خلاقیت در سبک زندگی اسلامی با رویکردی بر قرآن کریم و حدیث»، مجموعه مقالات برگزیده هفتمین همایش بینالمللی پژوهشهای قرآنی 92، تهران: انتشارات اسوه.
- مصطفوی، حسن، (1360)، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- معینی پور، مسعود و رضا لک زایی، (1391)، «ارکان امت واحده و تمدن اسلامی از دیدگاه امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری»، فصلنامه علمی – پژوهشی مطالعات انقلاب اسلامی، سال نهم، شماره 28.
- ولایتی، علی اکبر، (1384)، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، جلد 1، چاپ سوم، تهران: وزارت امور خارجه.
[Z6]