Fadak.IR راهکارهای فدک
English Русский العربية فارسی
مقالات مدیریت مطالعات زبان


/ علوم انسانی / فلسفه

مفاهیم اولیه اعتقادات، مذهبی، مومن، ندانم‌گرا


   تفاوت مومن با غیرمومن
   انسان مذهبی
   ندانم گرایی
   فراهنجار
   عکس‌ها
   ۱۲ خدای یونان

تفاوت مومن با غیرمومن

ایمان عبارت است از معرفت توأم با تسلیم قلبى و خضوع و خشوع دل به خداوند متعال و رسول او و آموزههایى که به بشریت ارائه کرده اند. ایمان یعنی باوری یا نیرویی معنوی که باعث می‌شود انسان با شجاعت و قدرت و صدق و اخلاص برای رضای خدا تلاش کند و در مسیر قرب الهی قرار بگیرد و با آرامش کامل بدور از هر گونه شک و شبه‌های به انجام وظایف فردی و اجتماعی خود همت گمارد و از سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای هراس به خود راه ندهد، علامت ایمان این است که فرد مومن حتی از مرگ در این راه نگرانی ندارد و آن را شهادت در راه خدا می‌داند و از آن استقبال می‌کند.
حقیقت ایمان آن است که انسان خودش را در جبهه حق و تحت ولایت خداوند بداند و خلافت انسان کامل معصوم را بر خودش و جامعه بپذیرد و تحت فرماندهی ولی و خلیفه خدا در روی زمین، همیشه آماده نبرد بزرگ با دشمنان داخلی( جهاد اکبر) یعنی با نفس اماره و دشمنان خارجی (جهاد اصغر) با سلطه گران و ظالمان و کافران باشد و در عرصه این درگیری بتواند از جان و مال و آبروی خویش مایه بگذارد و از هیچ نیروی شیطانی هراس بدل راه ندهد و محکم و استوار، با صدق و اخلاص در راه خدا مبارزه و مقاومت کند و در مقابل سختیها این راه بردبار و صبور باشد. این صفات و حالات، دورنمایی از یک انسان مومن واقعی است.
ما اگر بخواهیم حقیقت ایمان را به درستی و مصداقی درک کنیم باید مومن حقیقی و ویژگیهای آن را بررسی کنیم. چرا؟ چون ایمان یک نیروی معنوی بسیار قوی و در عین حال پیچیده است که بدون مطالعه در مظاهر آن، شناختنی نیست.
ایمان نیرویی است که در مومن ظهور می‌کند و ما تا مومن که ظرف ظهور ایمان است را به درستی نشناسیم، نمیتوانیم به این نیروی معنوی، شناخت عمیق پیدا کنیم. البته برخی ویژگیهای ایمان در قرآن کریم و روایات اسلامی آمده که برای این منظور قابل استفاده است ولی حقیقت ایمان را باید در فرد مومن واقعی مشاهده کنیم و نوع منش و تفکر و اخلاق انسان مومن است که این نیرو را معرفی می‌کند. به طور مثال از قرآن کریم می‌توان استنباط کرد که ایمان،امرى اختیارى است به دلیل آن که در آیات بسیار به آن، امر شده است و روشن است که امر به چیزى از سوى حکیم مطلق، دلالت بر مقدور بودن و اختیارى بودن آن چیز دارد
نگا: بقره / ۴۱، ۹۱، ۱۸۶ - نساء / ۱۳۶ - آل عمران / ۱۷۹. و در این آیه به اختیارى بودن آن تصریح شده است: «إن هذه تذکرة فمن شاء اتخذ إلى ربه سبیلا» ؛ مزمل، آیه ۱۹. «قطعاً این اندرزى است تا هر که بخواهد به سوى پروردگار خود راهى در پیش گیرد».
ایمان در قرآن، گونه اى از معرفت وعلم را داراست، ولى تمام هویت آن، از سنخ علم و معرفت نیست؛ بلکه افزون بر آن تسلیم و خضوع در برابر حق نیز مى باشدحجرات / ۱۵ - بقره / ۴۲ - توبه / ۱۱۰. ؛ «إنما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله أولئک هم الصادقون» ؛ حجرات / ۱۵.«در حقیقت، مؤمنان کسانىاند که به خدا و پیامبراو گرویده و شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند. اینانند که راست کردارند».
پس اهل ایمان کسانىاند که در ایمان به خدا و رسول تردیدى نداشته، به آنها علم و یقین دارند، ایمان تنها معرفت و علم نیست؛ بلکه باید در برابر حق خاضع و خاشع و قلباً تسلیم بود.
کافر و مؤمن خدا گویند لیک --------- در میان هردو فرقى هست نیک
آن گدا گوید خدا را بهر نان --------- متقى گوید خدا از عین جان
گر بدانستى گدا از گفت خویش ------ پیش چشم او نه کم ماندى نه بیش
سالها گوید خدا، آن نان خواه ------ همچو خر، مصحف کشد از بهر کاه
گر به دل درتافتى گفتِ لبش-------- ذره ذره گشته بودى قالبش
نام دیوى ره برد در ساحرى------- تو به نام حق پشیزى مى برى مثنوى / ۲ / ۵۰۲ - ۴۹۷.
از منظر قرآن، به هر اندازه که معرفت آدمى عمیقتر و خضوع و خشوع و تسلیم قلبى او ژرف تر و مستحکم تر باشد، ایمان هم افزایش مى یابد و هر چه معرفت کم تر و سطحى تر و خضوع قلبى اندک و کم استقامت باشد، ایمان هم کاهش مى یابد. به هر روى، با توجه به درجات دو عنصر اساسى ایمان، یعنى معرفت و تسلیم قلبى، ایمان هم امکان کاهش یا افزایش دارد. نگا: آل عمران / ۱۷۳ - انفاق، ۲ - نساء / ۱۳۶.در ادامه گفتنی است: اگرچه ایمان امرى قلبى و باطنى است ولى آثار آن را در رفتار و اعمال فرد مى توان مشاهده کرد براى نمونه:
- مقدار اهتمام به نماز و تکالیف دینى دیگر،
- چگونگى معاشرت با دوستان و خویشان و رسیدگی به نیازمندان جامعه و مشارکت در پیشرفت و تکامل اجتماع.
- وضعیت خانوادگى و الگوهاى رفتارى فرد.
- ولایت پذیری و اهتمام به پیروی از امامان معصوم و در خط و جبهه حق بودن و مبارزه با اهل باطل. این نکته خیلی مهم است. مومن جبهه دارد و تحت ولایت معصوم و نایب معصوم حرکت می‌کند و این از نشانههای بزرگ اهل ایمان است.
هر چیزی نشانهای دارد ایمان و تقوا هم نشانههائی دارد، در خصوص ویژگى «ایمان» که یک صفت قلبى است به عرض مى رسانیم که راه شناخت و پى بردن به این ویژگى درونى، دقت در اعمال و رفتار ناشى از آن است. مثلاً شجاعت یک صفت نفسانى و درونى است و کسى نیست که ادعاى شجاعت نکند ولى راه تشخیص فرد شجاع از ترسو دقت در رفتارهاى وى و مشاهده آنها است. مثلاً کسى که شب از بیرون رفتن و یا واقع شدن در تاریکى امتناع مى ورزد و با مشاهده یک صحنه پراضطراب رنگ رخسارهاش را مى بازد، نمى تواند شجاع باشد. حال براى پى بردن به ایمان افراد نیز باید از نظر رفتارى وى را مورد دقت قرار دهید. مثلاً شخص با ایمان به سهولت غیبت نمى کند، تهمت نمى زند، از انجام واجبات غفلت نمى ورزد و نمازهاى واجب را در اول وقت و باحضور قلب و کیفیت برتر به جا مى آورد، در رعایت حساب مالى (خمس و زکات) دقت دارد و وضعیت شخصى او از نظر پایبندى به امور شرعى و... بنابراین به صرف ادعا نمى توان کسى را با ایمان دانست چون مدعیان ایمان کم نیستند.
راههای تحصیل، ازدیاد و تقویت ایمان:
براى این که انسان اعتقادات خود را مستحکم تر کند، دو حرکت لازم است:
الف) حرکت علمى؛ یعنى، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتابهایى که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینى، ابهامات و شبهاتى که در ذهنش مطرح مى شود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند.
علم و ایمان رابطه ى طرفینى ندارند و این طور نیست که پس از کسب علم،ایمان نیز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ایمان جداى از هم است، علم به مغز و ایمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمى را کسب کند، ولى بر آن ملتزم نشود) علّت این امر نیز آن است علم دین اگر براى کسى حاصل شد، حال نوبت دل مى رسد که با اختیار و قدرت تصمیم گیرى آن را به صورت ایمان در خود بپذیرد، اما بسیارى قبل از این که دل را جایگاه دین و ایمان بسازند - و در عمل به آن پایبند باشند - دل خود را به دنیا، لذّتهاى نفسانى و هواهاى شیطانى بسته اند، دلبستگى و دلدادگى این مردم چیزى جداى از مقوله دین و ایمان است. لذا قرآن مى فرماید: «انَّ فى ذلک لَذکرى لمن کان له قلب» حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآورى است، براى آن کس که داراى دل باشد (ق، آیه ى ۳۷)
بنابر این اگر مایل هستیم از علم و معرفت دینى استفاده کنیم مى بایست اول دل داشته باشیم و به فرموده خداوند «لمن کان له قلب» دل را از آلودگىها و تعلّقات بیهوده پیراسته سازیم. تا زمانى که تمایلات حیوانى بر قلب ما تسلط دارد، جایى براى انگیزههاى متعالى باقى نمى ماند. اگر ما بخواهیم به آن چه مى دانیم حقّ است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایى را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبى باز دارد، باید از خود دور سازیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقى مى شویم که حقّانیّت آنها را از راه علم و معرفت کسب کرده ایم.
قرآن شریف در سوره حجرات قضیه عدّه اى اعرابى را تعریف مى کند که خدمت پیامبر مکرم اسلام آمدند و عرض کردند ما «ایمان» آورده ایم، ولى پیامبر مکرم اسلام به فرمان خداوند به ایشان فرمود: نگوئید ایمان آورده ایم، بلکه بگوئید اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در قلبهاى شما وارد نشده است: «قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخُلِ الایمانُ فى قلوبِکُم»؛ (حجرات، آیه ى ۱۴).
از قسمت بعدى آیه چنین استفاده مى شود که ایمان زمانى تحقّق پیدا مى کند که مؤمن حقیقى، از خداوند و رسولش اطاعت و پیروى نماید «... و ان تطیعُواللّه و رسوله... ان اللّه غفور رحیم» و اگر ایمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ایمان راه نیافته، به عبارتى ایمان یک درجه از اسلام برتر است. لذا در حدیث مى خوانیم: «الایمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل» ایمان عبارت است از باور قلبى و عملى به آن (اصول کافى، ج ۲، ص ۲۴). بنابر این بر ماست که براى فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم: اول در زمینه تقویت شناخت خویش و دوم در زمینه انگیزش میل فطرى خویش به آوردن ایمان و انجام کارهاى شایسته. و معلوم مى شود که راههاى کسب علم از درون انسان شروع مى شود:
۱. تفکر و اندیشه در کتاب تکوین (طبیعت و جهان آفرینش) . تفکر پیرامون آیات و نشانههای خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانهها، یاد خدا را در دلها زنده می‌کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می‌شود و در نهایت بر دوستی و محبت ما به خدا می‌افزاید. (ر.ک: سوره یس، آیات ۲۳ تا ۴۰).
۲. تفکر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسى).
۳. تفکر و تأمل در پایان زندگى انسان (معادشناسى).
۴. مراجعه به کتاب تشریع (قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام)
۵. مطالعه تاریخ اسلام و تحلیل آن در تقویت ایمان تاثیری بسیار عمیق خواهد داشت.
ب) حرکت عملى؛ تاکنون دریافتیم که ایمان مقتضى عمل صالح است، این واقعیت را در آیه آیه قرآن شریف مى توانیم به دست آوریم: «والّذین آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ...»؛ (نساء، آیه ى ۵۷ و ۱۲۲). ایمان و عمل در دیدگاه قرآن دو جزء جدانشدنى از هم هستند، در واقع ایمان، شخص را به انجام عمل شایسته وا مى دارد، امّا در همین جا یک نکته دقیقى وجود دارد و آن این که ایمان، در صورتى مى تواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود که زنده و فعّال باشد. به عبارتى آگاهى و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. توصیه شده در این مرحله براى تشخیص کار «خوب» از کار «بد» تا آن چه که عقل مى فهمد از عقل، و آن چه را نمى فهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کارى را باید انجام دهیم و چه کارى را باید ترک کنیم. لذا موضوع انجام واجبات و ترک محرّمات مطرح مى شود.
نکته ى دیگر در سیر عملى آن است که مؤمن پیوسته به عمل صالح و کردار شایسته اهتمام بورزد، هر عمل شایسته، در تقویت ایمان و تقوا نقشى اساسى دارد و متقابلاً ایمان به دست آمده خود منشأ عمل شایسته تر مى شود و این ارتباط ایمان و عمل صالح به صورت صعودى تحقق مى یابد. «والذین اهتَدوا زادهُم هُدى» کسانى که هدایت الهى را بپذیرند خداوند هدایت آنها را زیادتر مى کند (محمد، آیه ى ۱۷)
نکته بعد این که مؤمن در عمل به دین خود مى بایست ارتباطى تنگاتنگ با عالمان دینى داشته باشد تا با استفاده از سیره علمى و عملى ایشان بیش از پیش در مسیر هدایت قرار گیرد و از آسیبها و شبهات برکنار و مصون باشد.
رفتارهای زیر نیز باعث تقویت ایمان خواهد شد:
۱-توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می‌دهد و به تدریج به پیوندی استوار می‌انجامد. یکی از حکمتهای نمازهای پنجگانه، زنده نگه داشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است. «یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید» (احزاب، آیه ۴۱).انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعه سیره ائمه و همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می‌اندازد. برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند است که باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود. قرآن کریم می‌فرماید: «یاد خدا دلهای مؤمنان را می‌لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می‌شود» (انفال، آیه ۲).
۲-توجه به نعمتها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمتهای الهی خواهیم یافت. فلسفه آفرینش این نعمتها این است:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند----- تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (سعدی) انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک تر کند.
۳-انجام نیکیها و دوری از بدیها: هر عمل نیک دل را نورانی تر می‌کند و برعکس هر گناه صفحه دل را تیره و کدر می‌سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکیها، دل خود را نورانی تر کنیم و با دوری از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازیم. مطالعه کنید: شهید مطهری، انسان و ایمان (ج ۲ از مجموعه آثار)
۴- شرکت در جلسات و فعالیتهای مذهبی و فرهنگی و ذکر اهل بیت(ع).
ویژگی افراد مومن چیست؟
۱-مومن کسى است که خدا و رسولش را و آنچه را ایمان به آن واجب است (همانند ولایت امیرالمؤمنین وائمه معصومین علیهم السلام) تصدیق کند.
۲-به آیه ۱۳ سوره حجرات توجه کنید:
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» این دسته از اعراب که به دروغ اظهار ایمان مى کردند قومى از بنى اسد بودند که در یک خشکسالی خدمت پیامبر آمده با اینکه در واقع ایمان نیاورده بودند ولى به منظور گرفتن صدقه از آن حضرت اظهار ایمان مى کردند و مى گفتند: (صدقنا بما جئت به) خداوند به پیامبر دستور فرمود که از باطنشان به آنان بگوید تا براى آنان معجزه اى باشد و لذا مى فرماید: «قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا» یعنى: در حقیقت از باطن ایمان نیاورده اید. «وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا» سعید بن جبیر و ابن زید گویند: ما از ترس آنکه اسیر نگردیم و کشته نشویم منقاد و تسلیم شده ایم.سپس خداوند بیان مى فرماید که محل ایمان قلب است نه زبان!
زجاج گوید: اسلام عبارت است از اظهار تسلیم و پذیرش آنچه را که پیامبر از طرف خدا آورده است، و با همین است که خون حفظ مى شود، اگر همراه این اظهار یک اعتقاد و تصدیق قلبى باشد آن را ایمان مى خوانند، و صاحب آن بحق مؤمن و مسلمان است، اما کسى که تظاهربه قبول شریعت کرده و به خاطر دفع مکروه تسلیم شده است، این گونه افراد در ظاهر مسلمانند و در باطن اسلام را تصدیق نمى کنند، و خداوند این گونه افراد را از دائره ایمان خارج دانسته مى فرماید: وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ یعنى: پس از آنکه از ترس قتل تسلیم شدید تصدیق نکردید، بنا بر این مؤمن کسى است همانگونه که تظاهر به اسلام مى کند در باطن نیز تصدیق داشته باشد، و مسلمان تمام عیار کسى است علاوه بر اینکه در ظاهر فرمانبردارى مى کند ایمان به فرمان الهى هم داشته باشد، و کسى که از ترس کشته شدن اظهار اسلام کرده است در حقیقت مؤمن نیست، ولى در ظاهر نسبت به او حکم به اسلام مى شود.
۳-انس از پیامبر خدا (ص) روایت کرده است که فرمودند: اسلام آشکار است و ایمان امر قلبى است و با دست اشاره به سینه خود فرمود.
۴-و بلخى گفته است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تفسیر فرموده است که المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده و المؤمن من آمن جاره بوایقه و ما آمن بى من بات شبعان و جاره طاو (یعنى مسلمان کسى است که مسلمانان از زبان و دست او بسلامت باشند و مؤمن کسى است که همسایهاش از رنج او در امان باشد و بمن ایمان نیاورده است کسى که شب شکم سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد!).
۵-مؤمن کسى است که در باطن عقیده دارد و در ظاهر عمل، کافر کسى است که نه ایمان دارد و نه عمل، منافق آنست که ادعاى ایمان مى کند ولى در باطن بى عقیده و منکر است .على هذا مؤمن و کافر یک چهره دارند، ظاهر و باطنشان یکى است ولى منافق دو چهره دارد
۶-در امالى ذیل آیه «وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ» از اصبغ بن نباته روایت کرده گفت هنگامیکه امیر المؤمنین علیه السّلام محمد بن ابى بکر را والى مصر نمود نامه اى باهالى مصر بطریق ذیل مرقوم داشت:«اى بندگان خدا بدانید مؤمن کسى است که پیوسته عمل نیکو از او سر بزند و منشاء اثر خیر بوده و تحصیل ثواب نماید خداوند پاداش عملى که در دنیا انجام داده باو عطا میفرماید...»
۷-درسوره مائدة / آیه ۵۷: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» اى کسانیکه ایمان بخدا و رسول آورده اید کسانیرا که دین شما را بمسخره و بازى گرفتهاند چه آنهائیکه پیش از شما داراى کتاب بودهاند (از یهود و نصارى) و چه کافران (و بت پرستان قریش) به دوستى مگیرید و یار و یاور خود قرار ندهید و اگر براستى مؤمن هستید (در موالاة و دوستى آنها) از خدا بپرهیزید (زیرا مؤمن کسى نیست که اگر کسى بدین او طعن زند و استهزاء نماید او را دوست بدارد بلکه مؤمن کسى است که با چنین کس غضب کند و درازاى طعن و تمسخرش با او دشمنى بورزد).
۸-و در حدیث آمده است: (المؤمن آلف مألوف و لا خیر فیمن لا یألف و لا یؤلف- یعنى مؤمن کسى است که الفت میگیرد و با او الفت میگیرند و در کسیکه الفت نمیگیرد و با او الفت گرفته نمیشود خیرى نیست).
۹-مؤمن کسى را گویند که از روى دانستگى و فهمیدگى ایمان آرد بوجود خدا و وحدت و یگانگى او و بتمام صفات جلالیه و جمالیه خدای ازلى و نیز تصدیق نماید بعالم آخرت و بداند که پس از این عالم،عالمى است و پشت این پرده اسراریست و تصدیق نماید بوجود ملائکه و تمام کتب آسمانى و انبیاء مرسلین و «کل ما جاء به النبى».
۱۰ -از کتاب قاموس این واژه را تحقیق بیشتری می‌کنیم :
آمن:خاطر جمع، کسیکه در او ایمنى است و یا شهریکه ایمن است :«مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً» آل عمران/۹۷ ویا: «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً» بقره/۱۲۶، لازم نیست در آیه ى اخیر، آمن را ذا امن(یعنی دارای امنیت) معنى کنیم، بلکه شهر ایمن، مثل شخص ایمن،کاملا صحیح و درست است .
مؤمِن: فعل امن، اگر متعدّى بنفسه باشد بمعنى ایمنى دادن است مثل «وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» قریش: ۴ یعنى آنها را از ترس ایمن گردانید و مؤمن که از اسماء حسنى است از همین معنى است، یعنى ایمنى دهنده (مفردات) «لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ- الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ» حشر: ۲۳.آیاتیکه آمن و آمنوا و سایر مشتقّات آن بمعنى ایمان آوردن است، اکثرا با باء و گاهى با لام متعدّى شدهاند مثل «کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ» بقره: ۲۸۵ و مثل «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ» عنکبوت: ۲۶.
۱۱-المؤمن من آمن جاره بوائقه، و مؤمن کسى است که همسایهاش از آفات و شرور او ایمن باشد
۱۲-و در روضه کافى به سند خود از ابن ابى عمیر، از امام موسى بن جعفر (ع) روایتى نقل کرده که در ضمن آن فرموده: اى ابو احمد! هیچ مؤمنى در دنیا گناهى مرتکب نمى شود، مگر آنکه از ارتکاب آن ناراحت مى شود و پشیمان مى گردد، و رسول خدا (ص) هم فرموده: کفى بالندم توبة- براى توبه همین کافى است که گنهکار پشیمان گردد
۱۳-و نیز فرموده: من سرته حسنته و ساءته سیئته فهو مؤمن- کسى که کار نیکش خرسندش کند و کار بدش ناراحتش سازد، او مؤمن است بنا بر این اگر کسى از گناهى که مرتکب شده پشیمان نشود، مؤمن نیست و شفاعتى برایش واجب نمى شود و او از ستمکاران است که خداى تعالى در باره شان فرموده: ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ- براى ستمکاران نه دوست دلسوزى هست و نه شفیعى که شفاعتش پذیرفته شود « نور الثقلین، ج ۴، ص ۵۱۷، روضه کافی»

انسان مذهبی

عقاید و عملکرد افراد است که سبب می‌شود عنوان مومن و کافر و مذهبی و غیر مذهبی بر افراد نهاده شود.
آری نقش خانواده در قضاوت دیگران نسبت به افراد قابل انکار نیست، اما همیشه قضاوت دیگران درست نیست . علاوه بر آن، درصدی از قضاوت دیگران مربوط به خانواده شخص می‌شود . چه بسیار افرادی که در محیط نامناسب غیر مذهبی متولد می‌شوند، اما دارای زندگی بر اساس ایمان و تقوا بوده‌اند .
بر این اساس، در اسلام، مذهبی به کسی گفته می‌شود که به آیین حق اسلام معتقد است . معنای اعتقاد در این جا تسلیم خداوند بودن است، یعنی در مرتبه ظاهر اعتقاد به یکتایی خداوند و نبوت پیامبر اسلام و ولایت ائمه معصومین دارد .به دستورات اینان عمل می‌کند حتی اگر کسی در محیط غیر مذهبی رشد و ترقی پیدا کرده و به دنبال خود شناسی و خداشناسی و عمل به معتقدات خویش است، باید به ضروریات معتقداتش مثل حجاب پایبند بوده و آن را رعایت کند، چون این مسئله نیز بخشی از عبادت و اطاعتی است که او مهم‌ترین بخش زندگی‌‌اش قرار داده است.
بر اساس آیات و روایات، انسان مذهبی دارای ویژگی‌ها وخصوصیاتی است که در پرتو کسب معارف و عمل به وظیفه به آن‌ها می‌رسد . اگر مذهبی بودن و نبودن کسی بخواهد سنجیده شود، این صفات معیار قرار می‌گیرد، نه خانواده و اطرافیان . این ویژگی‌ها را در می‌توان در دو ساحت فردی و اجتماعی شمارش کرد :
1-فردی :
1-1- توکل بر خدا ( انفال / 2 )
2-1- هنگام یاد خدا قلب شان ترسان ولرزان ( انفال / 2، توبه / 51 )
3-1- محافظت بر ادای واجبات خصوصا" نماز ( مومنون / 9 )
4-1- عفت و پاکدامنی ( مومنون / 5 )
5-1- خشوع در نماز ( مومنون / 2 )
6-1- رویگردانی از امور لغو و بیهوده ( مومنون / 3 )
7-1-افزایش ایمان هنگام شنیدن آیات الهی ( انفال / 2 )
2- اجتماعی:
1-2- امر به معروف و نهی از منکر ( توبه / 71، آل عمران / 114 )
2-2- تامین نیازهای مادی دیگران ( توبه / 71، انفال / 3 )
3-2- تعاون و همیاری با برادران ایمانی ( توبه / 71 )
4-2- تواضع با مردم ( فرقان / 63 )
5-2- پیشی گرفتن در انجام امور خیر ( مومنون / 59 )
6-2- عدم طرح دوستی با کافران ( مجادله / 22 )
7-2- کوشش در امانتداری ( مومنون / 8 )
8-2- وفای به تعهدها و قراردادها ( مومنون / 8 )
9-2- اطاعت از رسول خدا ( انفال / 1 )
ویژگی‌های مؤمنان در روایات
شمارش همه ویژگی‌های خوب مؤمنان مقدور نیست. فقط به ذکر پاره‌ای از نگاه یک حدیث اشاره می‌شود:
پیامبر فرمود: ایمان شخص کامل نمی‌شود تا آن که صد و سه صفت را دارا باشد، امیر مؤمنان عرض کرد: این صفات چیست؟ حضرت در جواب تمام صفات را ذکر کردند، در ذیل به برخی اشاره می‌شود :
1- فکر او جولان داشته باشد،
2- همیشه به یاد خدا باشد،
3- برای کسب علم و معرفت فراوان تلاش کند،
4- صبور و برد بار باشد،
5- اگر با کسی درگیر شد،با روی خوش آن را پایان دهد،
6- اگر به او مراجعه شد، با کرامت بر خورد کند،
7- از نظر سعه صدر و حوصله برترین مردم باشد،
8- از متواضع‌ترین باشد،
9- خنده او تبسم باشد،
10- همنشینی با او به منزله مجلس درس باشد،
11و12- غافلان را یاد آوری و جاهلان را تعلیم دهد،
13- هر که او را آزرد او تلافی به آزردن نمی‌کند،
14- در کارها و اموری که به درد او نمی‌خورد، وارد نمی‌شود،
15- افراد را در گرفتاری‌ها شماتت نمی‌کند،
16- اهل غیبت نیست و پشت سر مردم حرف نمی‌زند،
17- از گناه اجتناب می‌کند و از کارهای حرام دور است،
18- هر جا شبهه باشد، احتیاط می‌کند،
19و20- بخشش او فراوان و آزار او کم است،
21و22- کمک کار شخص غریب و پدر یتیم است،
23و24- شادابی او در چهره اوست. حزن و اندوه را در دل نگه می‌دارد،
25- عبادت او بسیار است،
26- دارای وقاری نیکوست،
27و28- نرمخو و کم حرف است،
29- برخوردش با نادانان مدارا وصبورانه است،
30 - هیچ گاه از دهانش فحش بیرون نمی‌آید،
31- سخن چینی نمی‌کند،
32- دروغ نمی‌گوید،
33- غیبت نمی‌کند،
34 و35- حسود و بخیل نیست(1)
برای آشنایی بیش تر با صفات و ویژگی‌های عملی مومنان خطبه همام در نهج البلاغه را مطالعه فرمایید.

پی نوشت :
1. شیخ صدوق، خصال، باب 50، صفات مؤمن .

ندانم گرایی

ندانم‌گرایی یا لاادری‌گری یا آگنوستیسم (انگلیسی: Agnosticism‌)، دیدگاهی فلسفی است که دانستن درستی یا نادرستیِ برخی ادعاها و به‌طور ویژه، ادعاهای مربوط به امور فراطبیعی، مانند الهیات و زندگی پس از مرگ و وجود خدا و موجودات روحانی یا حتی حقیقت نهایی را نامعلوم یا به شکل «ندانم‌گویی»، از اساس ناممکن می‌داند.[۱] لاادری‌گری، از گرایش‌های فلسفی است که در عین باور به عینیت و واقعیت جهان، شناخت قسمتی از آن یا کل آن را ناممکن می‌داند.
این اصطلاح برای نخستین بار، توسط توماس هنری‌هاکسلی، به مفهوم غیرقابل‌شناخت بودن ماوراء طبیعت به‌کار رفت؛ اما پس از آن، در ادبیات فلسفی و به‌ویژه مارکسیستی، در معنای غیرقابل شناخت بودن جهان مادی به‌کار می‌رود.
بسیاری از فیلسوفان و اندیشمندان، در مورد ندانم گرایی نوشته‌اند که از میان آنان می‌توان از توماس هنری‌هاکسلی، رابرت انگرزول، برتراند راسل و ابوالعلاء معری نام برد.
نظریه کانت و نظریه شکاکیت، نوعی ندانم‌گری به‌شمار می‌روند. هیوم نیز، از فلاسفه باورمند به این مکتب است.
ندانم گرایان حقیقت نهایی را نامعلوم می‌دانند و معتقد به جمله معروف دانم که ندانم سقراط، فیلسوف یونانی هستند. ندانم گرایان معتقدند که منظور سقراط این بوده که انسان هرگز نمی‌تواند چیزی راجع به جهان خارج را به یقین بداند، اما از احوال درونی خود به یقین می‌تواند معرفت (شناخت) یابد؛ پس می‌تواند بگوید که راجع به جهان خارج به یقین چیزی نمی‌داند و تناقضی پیش نمی‌آید. به‌طور کلی ندانم گرایان می‌گویند اوج دانایی، اظهار به ندانستن است زیرا از طرفی دلایل کافی برای اثبات خدا وجود ندارد و از طرفی دلایل کافی برای اثبات عدم خدا نیز وجود ندارد.
محتویات
۱ انواع ندانم‌گرایی
۱.۱ ندانم گرایی نیرومند
۱.۲ ندانم گرایی ضعیف
۱.۳ ندانم‌گرایی پراگماتیک (عملگرا) یا اپاتئیک (بی تفاوت)
۱.۴ خداناباوری ندانم‌گرایانه
۱.۵ خداباوری ندانم‌گرایانه
۲ تعریف راسل از ندانم‌گرایی
۳ تفاوت ندانم‌گرایی و خداناباوری
۴ ندانم گرایان معروف
۵ منابع
انواع ندانم‌گرایی
رابطهٔ میان مواضع خداباوری و ناخداباوری به‌صورت مجموعه‌های ریاضی
ندانم‌گرایی به‌معنی نداشتن دانش کافی در رد یا اثبات وجود یک پدیده است و به زیرشاخه‌های مختلفی تقسیم می‌شود. انواع آن‌ها عبارتند از:
ندانم گرایی نیرومند
این که پرسش وجود یا عدم وجود خدا یا خدایان، به دلیل ناتوانایی ذاتی مان، از نظر منطقی پاسخی ندارد. یک ندانم‌گرای نیرومند می‌گوید: «من نمی‌توانم بدانم که خدایی هست یا نه، همان‌طور که شما هم نمی‌توانید بدانید».
نمادگرایی نیرومند در این چند مصرع ازحکیم عمر خیام به خوبی نمایان است : آنها که محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند رَه زین شب تاریک نبردند برون گفتند فِسانه‌ای و درخواب شدند
ندانم گرایی ضعیف
این که وجود یا عدم وجود خدا در حال حاضر نادانسته است، اما لزوماً غیرقابل دانستن نیست؛ بنابراین، تا وقتی که شواهدی وجود ندارد، این باور را نگه خواهد داشت. یک ندانم گرای ضعیف می‌گوید: «نمی‌دانم خدایی هست یا نه، اما شاید روزی شواهدی برایش پیدا شود».
ندانم‌گرایی پراگماتیک (عملگرا) یا اپاتئیک (بی تفاوت)
دیدگاهی که می‌گوید با بحث و مناظره نمی‌توان وجود یا عدم وجود خدا یا خدایان را اثبات کرد؛ و حتی اگر یک یا چند خدا موجود باشد به نظر می‌رسد که سرنوشت انسان برایشان اهمیتی ندارد؛ بنابراین وجود آن‌ها تأثیری بر امور شخصی انسان ندارد و می‌بایست کمتر مورد توجه قرار بگیرند.
خداناباوری ندانم‌گرایانه
دیدگاه آن دسته از افراد که ادعای نمی‌کنند خدایی وجود داشته باشد و به هیچ نوع از آن هم اعتقادی ندارند، و در عین حال ادعا نمی‌کنند که به یقین هیچ خدایی وجود ندارد.
خداباوری ندانم‌گرایانه
دیدگاه آن دسته از افراد که ادعای وجود هیچ خدایی نمی‌کنند اما هنوز به چنین وجودی اعتقاد دارند. سورن کیرکگارد معتقد بود که شناخت هیچ خدایی ممکن نیست و برای همین کسانی که می‌خواهند خداباور باشند باید به این اعتقاد داشته باشند که «اگر من توانایی فهم عینیِ خدا را داشته باشم، دیگر معتقد نخواهم بود؛ اما از آن جایی‌که نمی‌توانم چنین کنم، پس باید اعتقاد داشته باشم».
تعریف راسل از ندانم‌گرایی
راسل در کهولت
کتاب چرا مسیحی نیستم نوشته برتراند راسل که بر اساس سخنرانی سال ۱۹۲۷ وی نوشته شده‌است، به عنوان بیانیهٔ کلاسیک ندانم‌گرایی محسوب می‌شود. در این مقاله قبل از بحث در مورد نظراتش دربارهٔ آموزه‌های مسیحی، به‌طور خلاصه در مورد برهان‌های وجود خدا بحث می‌کند. سپس از خواننده‌هایش می‌خواهد که «بر روی دو پای خود بایستند و منصفانه و با دقت به جهان بنگرند» بدون «ترس و با تفکری آزاد».
راسل در «من یک خداناباورم یا یک ندانم گرا؟» در سال ۱۹۴۷ می‌گوید:
«به عنوان یک فیلسوف، اگر بخواهم برای شنونده‌های فلسفی محض سخن بگویم باید بگویم که خود را یک ندانم‌گرا توصیف می‌کنم چرا که فکر نمی‌کنم برهانی قاطع وجود داشته باشد که کسی بتواند اثبات کند که خدایی وجود ندارد. از سوی دیگر اگر بخواهم به یک آدم عامی بگویم، فکر می‌کنم که باید بگویم من یک خداناباور هستم؛ چرا که وقتی می‌گویم نمی‌توانم اثبات کنم که خدایی وجود ندارد، مجبورم که هم‌چنین به همان‌سان بگویم که نمی‌توانم اثبات کنم که خدایان هومری وجود ندارند.»
در سال ۱۹۵۳ راسل در مقاله «ندانم‌گرا بودن چیست؟» می‌گوید: «یک ندانم گرا فکر می‌کند که دانستن حقایقی در مورد خدا و زندگی بعدی آن‌گونه که مسیحیت و دیگر مذاهب به آن‌ها می‌پردازند، غیرممکن است. یا اگر غیرممکن نیست، در حال حاضر غیرممکن است.»
تفاوت ندانم‌گرایی و خداناباوری
خداناباوری به معنی اعتقاد نداشتن به خداست اما ندانم‌گرایی به معنی نداشتن دانش و دلیل کافی در اثبات وجود یا عدم وجود خداست. خداناباوری از جنس اعتقاد است اما ندانم‌گرایی ادعایی در مورد دانش است. ندانم‌گرایی آن است که یک فرد نمی‌تواند به یقین ادعا کند که خدایی وجود دارد یا نه؛ بنابراین ندانم‌گرایی، هم با خداباوری و هم با خداناباوری سازگار است. فرد می‌تواند ادعای خداباوری کند در حالی که از وجود خدا اطمینان نداشته باشد. به این گرایش خداباوری ندانم گرایانه (به انگلیسی: agnostic theism) گویند. از طرفی دیگر، فردی می‌تواند به خدا باور نداشته باشد بدون این که ادعا کند با اطمینان خدایی نمی‌تواند وجود داشته باشد. به این گرایش خداناباوری ندانم گرایانه (agnostic atheism) گفته می‌شود.
ندانم گرایی می‌تواند کاربرد غیر دینی هم داشته باشد. به‌طور مثال یک کیهان‌شناس (Cosmologist) ممکن است بگوید در مورد نظریه ریسمان (String Theory) ندانم گراست، نه به آن باور دارد و نه باور ندارد. از مثال‌های معروف در این زمینه، قوری سماوی برتراند راسل است.

فراهنجار

بی‌دینی

دادارباوری انسان‌گرایی سکولار سکولاریسم سکولاریته اندیشه آزاد پساخداباوری ناخداباوری ضدروحانی‌گری ضددین نقد دین دین نقیضه

بی‌خدایی

دموگرافیک تاریخ دولت نو ضمنی و صریح مثبت و منفی نقد تبعیض وجود خدا ضدخدایی بی‌خدایی و دین

ندانم‌گرایی

قوی ضعیف بی‌خدایی ندانم‌گرا خداباوری ندانم‌گرا خدانامهم‌دانی خداناشناس‌دانی

طبیعت‌گرایی

انسان‌گرایانه روشمندانه متافیزیکی دینی

مردمان

بی‌خدایان ندانم‌گرایان انسان‌گرایان همه‌خداگرایان خداانگاران

کتاب‌ها

توهم خدا خدا بزرگ نیست پایان ایمان نامه‌ای به ملت مسیحی چرا مسیحی نیستم چرا مسلمان نیستم سیستم طبیعت

سازمان‌ها

اتحاد جهانی بیخدا بنیاد رهایی از دین راه‌پیمایی خرد پروژه خرد

عکس‌ها

 

СУЩЕСТВУЕТ ЛИ БОГ?
Атеист: Нет, его придумали люди Агностик: Мы этого никогда не узнаем
Деист: Да, но он не посылал пророков и религии
Пантеист: Бог вселенная, всё вокруг это бог
Верующий: Мать вашу, сукины дети, если вы такие тупые неверующие, то хотябы уважайте наши чувства, гореть вам всем в аду, будьте вы все трижды прокляты!

۱۲ خدای یونان

یونان مهد اولین دموکراسی در تاریخِ شناخته‌شدۀ بشر به شمار می‌رود و تصویر بخشی از روابط اجتماعی یونان در وجود افسانه‌وارِ خدایان منعکس است، شناختنِ این افسانه‌ها به شناخت از درجۀ تکامل دموکراسی در جامعۀ یونانِ قدیم کمک می‌کند.
افسانه‌های یونان در رابطۀ متقابل با طرز زنده‌گی و فکر مردمِ آن زمان یونان شکل گرفته‌اند. از یک طرف از طرز فکر، زنده‌گی و نیازهای اجتماعیِ مردم نشأت گرفته‌اند و از جانب دیگر، این افسانه‌ها (مانند هر آیین دیگری) خود بر زنده‌گی اجتماعی، فردی و تنظیم روابط مردم تأثیر داشته‌اند.
چندخدایی
اشعار هومر (Homer) که حدود ۹۰۰ سال قبل از میلاد مسیح می‌زیست و هزوید (Hesoid) که حدود ۷۰۰ سال قبل از میلاد مسیح می‌زیسته است، از قدیمی‌ترین نوشته‌هایی هستند که البته تصورات دوران جدیدتر را منعکس می‌سازند
۱ـ زئوس Zeus
زئوس رییس خدایان یونان، خدای آسمان و رعد و برق، کسی که دیگر خدایان از نسل او بودند. وی به‌خاطر رفتارهایی که با فرزندان و همسرانِ خود داشته است، نزد زنان بدنام است. در آثار هنری، زئوس را به عنوان یک مرد ریش‌دار و پیر به تصویر کشیده اند.
۲ـ هرا Hera
هرا ملکۀ خدایان و الهۀ ازدواج، همسر و خواهر زئوس بود! در اساطیر وی را زیباترین خدایان نامیده‌اند حتا زیباتر از افرودیت.
۳ـ افرودیت Aphrodite
الهۀ عشق و زیبایی، کبوتر، پرنده، سیب، زنبور عسل و قو نمادهای وی هستند. افرودیت به‌خاطر تمایلات شهوانی زیاد به‌خصوص به برادرش آرس، در اساطیر یونان شناخته شده است. کما این‌که نام یکی از داروهای مقوی جنسی از نام وی گرفته شده است (aphrodisiac).
۴ـ پوسایدون Poseidon
پوسایدون خدای دریا، زلزله و اسب است. نیزۀ سه‌شاخه و گاو نر نمادهای وی می‌باشند.
۵ـ هرمس Hermes
هرمس خدای بازرگانی و تجارت، دزدی، سخنوری است. سمبل وی نیز عصای چاووش (عصایی با دو مار دور آن) است. همه‌گان وی را با صندل‌های بالدار که به وی قدرت پرواز می‌داد، می‌شناسند.
۶ـ آپولو Apollo
آپولو، جوان‌ترین فرزند زئوس و برادر دوگانه‌گیِ آرتمیس بود. او خدای آفتاب و زیبایی، شعر و موسیقی، نور است.
۷ـ دیونیسوس Dionysus
دیونیسوس به عنوان رب‌النوع شراب و باده شناخته می‌شود.
۸ـ آرتمیس Artemis
آرتمیس الهۀ ماه و شکار (تیراندازی) و بکارت است. او را به عنوان یک زن تا ابد جوان و زیبا که حافظ محیط وحش و زنده‌گی طبیعی در مقابل زنده‌گی شهری است، می‌شناسند.
۹ـ هفائیستوس Hephaestus
وی را خدای آتش و فلزکاری می‌دانند. Hephaestus فرزند زدوس و هرا (Hera) بود که فلج به دنیا آمد. پدر و مادر او را طرد کردند و از کوه المپ (محل زنده‌گی خدایان) بیرون راندند. بعدها زمانی که وی به اقتداری رسید و توانست مرتبۀ خدایی خود را باز ستاند، به کوه المپ برگشت.
۱۰ـ دیمیتر Demeter
دیمیتر الهۀ کشاورزی، حاصل‌خیزی و باروری زمین هم‌چنین زنده‌گی پس از مرگ است. یونیان باستان، عطسه را به دیمیتر نسبت می‌دهند. همانند ایرانیان آن‌ها نیز این باور خرافی را دارند که اگر در حین انجام کاری عطسه کردید، بهتر است دست از آن کار بکشید یا به عبارتی “صبر آمد”، با این تفاوت که آن‌ها اعتقاد دارند این جمله از طرف خداوند دیمیتر وحی می‌شود.
۱۱ـ آرس Ares
آرس در میان خدایان به خدای دیوانه شهرت دارد. وی را خدای وحشی‌گری در جنگ می‌نامند. او اغلب با نیزه و زره و عقاب و یا جغد به تصویر کشیده می‌شود.
۱۲ـ آتنا Athena
آتنا یکی از محبوب‌ترین خدایان یونان بود. او را الهۀ عقل، عدالت و زیبایی می‌نامند. وی فرزند همسر اول زئوس بود.


مقالات
سیاست
رسانه‎های دیجیتال
علوم انسانی
مدیریت
روش تحقیق‌وتحلیل
متفرقه
درباره فدک
مدیریت
مجله مدیریت معاصر
آیات مدیریتی
عکس نوشته‌ها
عکس نوشته
بانک پژوهشگران مدیریتی
عناوین مقالات مدیریتی
منابع درسی (حوزه و دانشگاه)
مطالعات
رصدخانه شخصیت‌ها
رصدخانه - فرهنگی
رصدخانه - دانشگاهی
رصدخانه - رسانه
رصدخانه- رویدادهای علمی
زبان
لغت نامه
تست زبان روسی
ضرب المثل روسی
ضرب المثل انگلیسی
جملات چهار زبانه
درباره ما | ارتباط با ما | سیاست حفظ حریم خصوصی | مقررات | خط مشی کوکی‌ها |
نسخه پیش آلفا 2000-2022 CMS Fadak. ||| Version : 5.2 ||| By: Fadak Solutions نسخه قدیم