Fadak.IR راهکارهای فدک
English Русский العربية فارسی
مقالات مدیریت مطالعات زبان


/ علوم انسانی / سیاست / اندیشه‌سیاسی

صورت‌بردار اندیشه سیاسی - حمید عنایت


فرهنگ رجایی، شاگرد وفادار حمید عنایت هنوز از پی سالیان، کلامش آکنده از ارادت به استاد است. رجایی در این مصاحبه ضمن تجلیل از شخصیت و منش عنایت، از نقش وی در علم سیاست در ایران به نیکی یاد می‌کند و به برخی نقدهای جواد طباطبایی بر استاد خویش پاسخ می‌دهد.به گفته رجایی عنایت به تک‌تک دانشجویان خود علاقه داشت و اگر کسی را علاقه‌مند به علوم سیاسی می‌دید، او را کمک و راهنمایی می‌کرد و برای او وقت اضافه می‌گذاشت. رجایی اما در توصیف اندیشه سیاسی حمید عنایت او را صورت‌بردار اندیشه معرفی می‌کند و می‌گوید شأن عنایت بیش از یک مترجم بود، او مفسر فلسفه سیاست از طریق ترجمه آثار بزرگان فلسفه بود.
 در آغاز بفرمایید که حمید عنایت چه جایگاهی در علوم سیاسی در ایران دارد و او چه خدماتی به علم سیاست در ایران کرد؟
به نظر من پرسش از «جایگاه عنایت در علم سیاست در ایران»، منجر می‌شود به چاپ کتابی مثل «حمید عنایت، پدر علم سیاست در ایران». بنده فکر می‌کنم که شادروان حمید عنایت یکی از رهروان دانش سیاسی در مملکت ما بود و کارهای بسیار مهمی انجام داد که ما براساس این کارها، می‌توانیم راجع به او حرف بزنیم. به نظر من اگر این سوال را از خودش می‌پرسیدید، از آنجایی که انسان بسیار متواضعی بود، او خود را به عنوان طلبه علم سیاست در تاریخ پرماجرا و پرفراز و نشیب ما معرفی می‌‌کرد.
مهمترین خدمات نظری و عملی عنایت به علم سیاست در ایران چه بود؟
مرحوم حمید عنایت در سال 1310 متولد شد و متاسفانه در اثر مرضی که در خانواده‌شان ارثی بود، از دنیا رفتند. گویا پدر ایشان هم در اثر مشکل قلبی فوت کرده بودند. عنایت در سال 1361 در حالی که در هواپیما در حال بازگشت از فرانسه به انگلستان بودند، دچار سکته قلبی شدند و از دنیا رفتند. این واقعه بسیار تاسف‌آور بود چرا که عنایت زمانی از دنیا رفت که در حال پخته شدن بود. به هرحال مرحوم عنایت به گمان من مثل همه مدرسین و طلبه‌های علم سیاست واجد سه نقش مهم بود. نخست به‌عنوان معلم علم سیاست. دوم به‌عنوان محقق در رشته سیاست و سوم به‌عنوان یکی از اعضای فرهنگستان یا آکادمی سیاست. وی نقش خودش را در تمام این حوزه‌ها به خوبی اجرا کرد. عنایت به عنوان یک معلم کاملا دلسوز بود و به این نکته وقوف داشت که نقش پرورش اندیشمندان آینده را برعهده دارد و بنابراین باید به آنها یادآوری کند که چه نقشی برعهده دارند و معلم بودن یعنی چه. عنایت درس‌هایش را خیلی جدی می‌گرفت.
 او نه فقط به موضوعاتی که آن روز قابل‌قبول بود توجه می‌کرد بلکه به موضوعاتی هم که به نظر او مهم بودند و کمتر مورد توجه قرار می‌گرفتند، توجه می‌کرد. مثلا او در دهه 1350، یعنی چندین سال قبل از آنکه توجه به نقش نیروهای مذهبی در سیاست رایج شود، درسی را تحت عنوان «نیروهای مذهبی معاصر» ارائه می‌کرد و از حرکت‌های مذهبی معاصر نه تنها در جهان اسلام بلکه در دیگر سنن مذهبی نیز صحبت می‌کرد. البته این درس او جزو دروس اجباری دانشکده حقوق و علوم سیاسی نبود زیرا خیلی‌ها معتقد بودند که دین کاری به سیاست ندارد و نیروهای مذهبی اصلا در سیاست نقشی ندارند. به هرحال ارائه چنان درسی نشان می‌داد که عنایت چقدر دوراندیش است و تا چه حد به مسائل جامعه ما توجه دارد. خلاصه اینکه عنایت معلمی دلسوز بود و به این نکته واقف بود که پرورش‌دهنده اندیشمندان آینده است و علاوه بر درس‌های روز درس‌هایی متناسب با آینده نیز ارائه می‌کرد. عنایت به تک‌تک دانشجویان خود علاقه داشت و اگر کسی را علاقه‌مند به علوم سیاسی می‌دید، او را کمک و راهنمایی می‌کرد و برای او وقت اضافه می‌گذاشت. او هیچ وقت به دانشجویانش نمی‌گفت وقت ندارم.
 استادی بود که با رغبت می‌شد از او درخواست توصیه‌نامه کرد. اینها مبین نقش او به‌عنوان یک معلم بود. اما او به‌عنوان یک محقق همیشه به دیگران یادآوری می‌کرد که شما در گفت‌وگو با اندیشمندان بزرگ هستید و بنابراین باید به اندیشه‌های بزرگ توجه کنید. او به اندیشمندان گذشته و اندیشمندان معاصر خودمان توجه می‌کرد و معتقد بود در کشورهایی مثل کشور ما که تولید فکر چندانی وجود ندارد، باید آراء اندیشمندان بزرگ ترجمه شود و به همین دلیل سیاست ارسطو و فلسفه تاریخ هگل را در کنار آثار مهم دیگری ترجمه کرد. درخصوص نقش او به‌عنوان عضوی از فرهنگستان سیاست، باید بگویم که او معتقد نبود که صرفا باید معلم یا محقق باشد بلکه مسوولیت‌های اجرایی را هم قبول می‌کرد. زمانی که بنده افتخار ورود به دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران را پیدا کردم، ایشان مسوول گروه علوم سیاسی بود. علاوه بر این، عنایت با موسسات علمی و فرهنگی دیگر هم کار می‌کرد. مثلا با فرهنگستان زبان همکاری می‌کرد تا واژه‌های مناسب و پخته برای مفاهیم علمی و فلسفی پیدا شوند. می‌دانید که ایشان کلمه شهروند را به‌عنوان معادل citizen پیشنهاد کرد. بنابراین عنایت چه به‌عنوان معلم، چه به‌عنوان محقق و چه به‌عنوان عضوی از آکادمی فرهنگ و سیاست، نقش خودش را به خوبی ایفا کرده است.
به نظر شما عنایت صرفا یک معلم و شارح و مترجم بود یا اینکه ابداعاتی هم در علم سیاست داشت؟
به گمان من هیچ انسان متفکری نمی‌تواند از ابداع خالی باشد. هرچند که در فرهنگ ما مقایسه کردن انسان‌ها با حیوانات خیلی مقبول نیست، ولی در پاسخ سوال شما باید از مقاله «خارپشت و روباه» آیزیا برلین کمک بگیرم. آیزیا برلین در این مقاله می‌گوید که در اشعار قدیمی یونانی این عبارت وجود دارد که «خارپشت یک چیز می‌داند و همان را خوب می‌داند و هر چه انجام دهد به همان یک چیز ربط دارد اما روبا‌ه چیزهای فراوان می‌داند.» برلین با استفاده از این شعر، می‌گوید متفکران هم در طول تاریخ این طور بوده‌اند. یعنی بعضی از آنها یک فکر داشته‌اند و آن فکر را بزرگ کرده‌اند و همه چیز را به آن ربط داده‌اند. مثلا افلاطون با اندیشه عدالت، هگل با اندیشه روح و مارکس با اندیشه اقتصاد چنین کرده‌اند. بنابراین از آنجایی که نظریات کلانی را حول یک مفهوم مطرح می‌کنند، به نظر می‌رسد که تاثیر آنها خیلی زیاد است. اما بعضی متفکران مثل روباه هستند.
یعنی چیزهایی بسیاری می‌دانند و ممکن است از این دانسته‌های فراوان آنها، یک سیستم منسجم هم بیرون نیاید ولی این بدین معنا نیست که کار آنها مهم نیست. مثلا ارسطو و ماکس وبر جزو این دسته از متفکران بودند. به نظر من حمید عنایت هم جزو این دسته از متفکران بود. بدین معنا که کارهای متعددی انجام داده است. عنایت چندین زبان می‌دانست و خیلی علاقه‌مند بود که معانی دقیق مفاهیم علمی فرهنگ‌های گوناگون را به زبان فارسی منتقل کند. بنابراین شأن عنایت بیش از یک مترجم بود. او مفسر فلسفه سیاست از طریق ترجمه آثار بزرگان فلسفه بود. این شأن بسیار بزرگی است. به نظر من کلمه شارح برای ایشان بسیار کم است. البته بنده کاملا واقف هستم که جناب آقای دکتر طباطبایی در یکی از نوشته‌هایشان ایشان را فقط شارح قلمداد کرده و در واقع می‌خواهند این نکته را القاء کنند که حمید عنایت اندیشه‌ای از خودش باقی نگذاشته است. اما به گمان من برخی افراد با زیستن خودشان، نمونه ارائه می‌دهند. به نظر من عنایت نمونه یک معلم و محقق خوب، نمونه یک روشنفکر دلسوز و نمونه یک عضو آکادمی فرهنگ و سیاست بود. اگر مراد ما از لفظ شارح کسی باشد که صرفا شرح حدیث و نقل گذشتگان و دیگران را می‌کند، به نظر من کلمه شارح در توصیف حمید عنایت اصلا کافی نیست.
جواد طباطبایی در نقد عنایت به این نکته اشاره می‌کند که نوشته‌های عنایت درباره اندیشه سیاسی در ایران دوره اسلامی، صرفا خلاصه‌هایی توصیفی است. در واقع منظور طباطبایی این است که نوشته‌های عنایت حاوی نوآوری تئوریک نبوده است. شما با این نظر موافقید؟
اگر این سخن را خارج از جغرافیای زمانی مطرح کنیم، من هم آن را می‌پذیرم. یعنی اگر ما کار عنایت را صرفنظر از زمان تاریخی‌اش بررسی کنیم، ممکن است این طور بوده باشد. وقتی که حمید عنایت در دانشکده حقوق درس می‌داد، اصلا این تصور وجود نداشت که اندیشه سیاسی در ایران باستان هم وجود داشته است، باور رایج این بود که اندیشه سیاسی متعلق به غرب است. بنابراین عنایت در مقام معرفی بود و در این مقام نیازی به ابداع تئوریک نیست. اگر کسی بگوید عنایت در کتاب «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر» هم صورت‌برداری کرده است (من به جای توصیف از واژه صورت‌برداری استفاده می‌کنم)، این حرف درست نیست. البته به نظر من اندیشمند صورت‌‌بردار در برخی مواقع خیلی هم ضروری و اساسی است. اگر حمید عنایت از جوانی در یکی از دانشگاه‌های غربی درس می‌داد یا به سن و سال بنده یا دکتر طباطبایی می‌رسید و در این فضایی بود که بحث‌های مقدماتی، یعنی توصیفی یا صورت‌بردارانه، به اندازه کافی در ایران مطرح شده بود و ما نیاز داشتیم که یک پله بالاتر برویم، چه بسا که او این گام به بالا را برمی‌داشت و نوآوری تئوریک هم به خرج می‌داد. در دوره عنایت سوال، سوال دیگری بود. در آن دوره سوال این بود که اصلا اندیشه سیاسی در ایران دوره اسلامی وجود داشته یا نه؟ عنایت هم می‌خواست بگوید که چنین چیزی وجود داشته است. بنابراین صورت‌برداری را دست‌کم نگیرید. شما بدون صورت‌برداری نمی‌توانید به تفسیر و نوآوری برسید. اگر در جهان غرب متفکرانی پدید آمده‌اند که نوآوری می‌کنند، علت آن این است که صورت‌برداری‌ها انجام شده و آنها به صورت‌برداری‌ها نگاه می‌کنند. مرحوم عنایت مقاله‌ای درباره اسباب تحقیق دارد. او این مقاله را با این بیت شروع می‌کند که: از محقق تا مقلد فرصت‌هاست/ این چو داوود است و آن دیگر صداست.
بنابراین حمید عنایت هم به لوازم تحقیق و ابداع و پژوهشگری کاملا واقف بود ولی شاید در آن زمان فکر نمی‌کرد چنین کاری لازم باشد. به نظر من رد پای حمید عنایت اندیشمند (و نه حمید عنایت صورت‌بردار) را در مقالاتش می‌توان دید. مثلا در آن مجموعه مقاله کوچکی که باعنوان «جهان از خود بیگانه» از ایشان چاپ شده است.
جواد طباطبایی در کتاب ابن‌خلدون و علوم اجتماعی می‌گوید آثار حمید عنایت آنجایی که از خلاصه‌های توصیفی فراتر می‌رود تا حد نازلترین نوشته‌های تبلیغی و ایدئولوژیک پایین می‌آید. در این باره چه نظری دارید؟
طبیعی است که بنده موافق این حرف نیستم زیرا معتقدم کتاب اندیشه سیاسی در اسلام معاصر یا حتی «سیری در اندیشه سیاسی عرب»، حاوی تحلیل‌های خوبی است. حقیقت امر این این است که من معنی آن جمله دکتر طباطبایی را درنمی‌یابم. جناب طباطبایی در همان کتاب ابن‌خلدون راجع به من هم چنین نظری داده است ولی خب این نظرش است دیگر. معرکه آراء یعنی همین.
اجازه بدهید از نقدهای طباطبایی بر عنایت بگذریم و این سوال را مطرح کنم که آیا از خلال آراء و نوشته‌های حمید عنایت، می‌توان به رای او درباره رابطه دین و سیاست پی برد؟
به نظر من در اینجا شاید آن حرف آقای طباطبایی درست باشد. بدین معنا که حمید عنایت در این باب در مرحله صورت‌برداری و مقدمات ارائه دادن بود. با اینکه شما گفتید از نقدهای طباطبایی بگذریم، باید به این نکته اشاره کنم که آقای طباطبایی در اینجا نقطه شروع جالبی را مطرح می‌کنند. اینکه حمید عنایت راجع به رابطه دین و سیاست نظر خاصی داشت، سوالی است که من نمی‌توانم به آن پاسخ دهم. زیرا این سوال، سوال عنایت نبوده است. اما هنگامی که عنایت درباره نقش ارزش‌ها در جامعه صحبت می‌کند، مثلا در مقاله‌ای باعنوان «احیای ارزش‌های گذشته»، که من آن را در اطلاعات سیاسی- اقتصادی دوباره منتشر کردم، به نظر من نظرات جالبی در این باره که ارزش‌ها را نمی‌توان از سیاست جدا کرد و اینکه شأن و جایگاه ارزش کجاست، ارائه می‌دهد. مثلا می‌گوید سیاست‌هایی که کاملا خودشان را از ارزش‌ها جدا می‌کنند، ممکن است به راه خطا بروند.
 اما اینکه مرز مناسب بین سیاست و ارزش‌ها کجاست، سوالی است که پاسخ آن در نوشته‌های عنایت چندان روشن نیست و ایکاش ایشان این نکته را بسط می‌داد. اما من فکر می‌کنم افرادی مثل خودم که شاگرد عنایت بوده‌ایم، شاید نظراتمان را در این زمینه از ایشان گرفته باشیم. زیرا عنایت در همان جزوه «نهادها و اندیشه‌های سیاسی در ایران باستان و اسلام»، در بحث از ایران باستان، به این نکته می‌پرداخت که همزادی دین و سیاست چه معنایی دارد و این همزادی در کجاست؟ می‌دانیم که یک دوقلوی همزاد حتی اگر از یک تخمک پدید آمده باشند، باز هم دو موجود مستقل‌اند. ما ایرانیان چه در ایران باستان و چه در ایران دوره اسلامی، همیشه می‌گفتیم دین و سیاست همزادند و یار و یاور یکدیگرند ولی نمی‌گفتیم که آنها یکی هستند. عنایت این نکته را خوب استخراج می‌کرد. به نظر من توجه گذشتگان ما به همزادی دین و سیاست که مورد تاکید عنایت هم بود، نکته خیلی مهمی بوده است. یعنی جنس دین و سیاست یکی است و در یک تمدن نمی‌توان دین و سیاست را از هم جدا کرد. اما همان‌گونه که یک دوقلو ضمن اینکه یار و یاور هم هستند، هر کدام زندگی خاص خودشان را دنبال می‌کنند، نهادهایی که با دین و سیاست سروکار دارند نیز یکی نیستند. هر کدام از آنها نقش جداگانه‌ای دارند. یعنی به قول امروزی‌ها می‌توان تمایزی کار ویژه‌گرایانه بین نهادهایی که با دین و سیاست سروکار دارند، تصور کرد. به نظر من چنین تمایزی برای حمید عنایت معنی پیدا می‌کرد اما متاسفانه او دیگر در میان ما نیست که ببینیم آیا دقیقا چنین نظری داشت یا نه.
آیا رای عنایت درباره سنت و رابطه سنت و تجدد برای شما روشن بود؟
در این باره فقط می‌توانم حدس بزنم و از طریق تصور بحث‌ها و گفت‌وگوهایی که در کلاس درس عنایت صورت می‌گرفت، نظر او را در این خصوص بیان کنم. اصلا من فکر می‌کنم که خودم در این زمینه تا حدودی راه عنایت را دنبال می‌کنم. من فکر می‌کنم که سنت و تجدد نه ضد همدیگرند و نه جدا از هم. سنت چیست؟ سنت، دیروز ابدی است. تجدد چیست؟ فردای ابدی. رابطه بین دیروز ابدی و فردای ابدی در کجاست و چطور می‌توان اینها را با هم جمع کرد؟ انسانی که به سنت بی‌تفاوت باشد، عمق ندارد و انسانی که به فردای ابدی بی‌تفاوت باشد، افق ندارد. به نظر من حمید عنایت یکی از خداوندان اندیشه‌ای بود که می‌خواست به ما یاد بدهد نسل معاصر روی پلی میان دیروز ابدی و فردای ابدی ایستاده است. به همین دلیل سنت برایش مهم بود. اما بین سنت‌گرایی و تجددگرایی دو تمایز کاملا مهم وجود دارد. سنت فهمیدن این نکته است که ما گذشته پویا و زنده‌ای داریم که باید همواره رابطه‌مان را با آن تازه نگه داشته و آن را تعریف و بازتعریف کنیم. اما سنت‌گرایی متضمن ثابت انگاشتن گذشته است و فرد سنت‌گرا توجه به گذشته را در گرو این می‌داند که گذشته را عینا تکرار کند.
این امر امکان‌ناپذیر است. آینده هم همین‌طور است. یعنی اگر شما آینده را چیزی بدانید که در حال آمدن است و شما مجبورید آن را تعریف و بازتعریف کنید، نسبتی با آن برقرار می‌کنید و اگر آن را یک اتوپیا یا جهانی فرض بدانید و بگویید که اجبارا باید به سمت آن حرکت کرد، نسبتی دیگر با آینده برقرار می‌کنید. دلیل خطرناک بودن اتوپیای مارکسیستی همین است که به جای اینکه آینده را دفتر گشوده‌ای ببیند که هر ورقش ممکن است فرصت جدیدی فراهم کند، آن را مجسمه ثابت شده یک ایده و وضعیت خاص می‌بینید. بنابراین حمید عنایت سنت‌گرایی را نمی‌پسندید اما توجه به سنت را می‌پسندید. آینده‌گرایی را نمی‌پسندید اما چشم به آینده داشتن را همیشه مطرح می‌کرد. به نظر من حمید عنایت دیگران را تشویق می‌کرد که واقف باشند که روی پلی‌ بین سنت و تجدد یا گذشته و آینده ایستاده‌اند و به آنها توصیه می‌کرد که هیچ وقت از گفت‌وگو با گذشته و آینده هراس نداشته باشند. شاید هم دلیل صورت‌برداری او از گذشته این بود که می‌خواست به ما یادآوری کند که این گذشته ما است و حالا باید تصمیم بگیریم که با آن چه کار می‌خواهیم بکنیم.
رای حمید عنایت درباره پاره‌ای از اساسی‌ترین مسائل جامعه ما، مثل رابطه دین و سیاست یا سنت و تجدد، چندان روشن نیست. یعنی او بیشتر در مقام توصیف بود و کمتر به «چه باید کرد»ها می‌پرداخت. آیا به این اعتبار نمی‌توان گفت عنایت یک آکادمیسین بود نه یک روشنفکر؟
آیا کسی که به دنبال تغییر نباشد، ضرورتا روشنفکر نیست؟ روشنفکر مصلحت اندیش کسی است که روی همان پل می‌ایستد. عنایت حتی اگر آراء بسیار دقیق و روشنی هم نداده باشد، شاید این ناشی از مسوولیت روشنفکری‌اش بوده باشد. زیرا کار روشنفکر ارائه راه‌حل نیست. اگر روشنفکر چنین کاری کند، خودش را به کسی تبدیل کرده است که متفرعنانه فکر می‌کند می‌تواند حقیقت را ببیند. روشنفکر که جام‌ جهان‌بین نیست. روشنفکر هشداردهنده و یادآورنده است و می‌گوید چه چیزهایی ممکن است جلو راه شما باشد. به نظر من هر نسلی باید رابطه دین و سیاست و سنت و تجدد را برای خودش بازتعریف کند. این امور، اموری نیستند که بتوان درباره آنها نسخه واحدی صادر کرد و به نسل‌های آینده هم گفت براساس این نسخه عمل کنید. البته ممکن است بنده به‌عنوان کسی که به مرحوم عنایت ارادت دارم و خودم را از شاگردانش می‌دانم، نسبت به او تعصب داشته باشم در این جا و دارم سعی می‌کنم نقطه‌های مثبت او را خیلی بزرگ بکنم. اما من روشنفکر را به عنوان یک هوشمند بیدار‌دل و روشن‌کننده و هشداردهنده می‌دانم. من شدیدا با این جمله مارکس مخالفم که می‌گوید فلاسفه قدیم آمده بودند جهان را توصیف کنند در حالی که هدف تغییر آن است. چنین حرفی به نظر من برآمده از یک پیش‌فرض بسیار متفرعنانه است.
 یعنی گوینده این سخن می‌گوید که من می‌دانم حقیقت چیست و می‌دانم که دنیا را چطور می‌توان براساس آن حقیقت تغییر داد. در حالی که فیلسوف و – در زبان امروزی- روشنفکر واقعی، دوستدار حقیقت است نه یابنده حقیقت. یابنده حقیقت موجودی وراانسانی است. پیامبران می‌توانند از حقیقت سخن بگویند زیرا به عالم بالا متصل‌اند و می‌توانند عین حقیقت را به ما منتقل کنند. ولی انسان اگر انسان است و می‌خواهد که انسان باقی بماند، چه بسا که نباید خیلی به خودش جرات دهد و بگوید که من این چیز را فهمیدم. به یاد بیاوریم که حضرت ملاصدرا در مقدمه اسفار می‌گوید: «آنچه در این کتاب آمده است، من گمان ندارم که حقیقت باشد. حقیقت فراتر از آن است که به چنگ این یا آن درآید. در اینجا من کوشیده‌ام به حقیقت نزدیک شوم.» یک انسان معتقد وقتی که در مقام نماز برمی‌‌آید نمی‌گوید من این کار را می‌کنم و به خدا نزدیک می‌شوم. او می‌گوید من این کار را می‌کنم که شاید به خدا نزدیک شوم. برای یک فیلسوف هم نزدیکی به حقیقت مهم است نه یافتن عین حقیقت. زیرا ادعای یافتن حقیقت، فقط می‌تواند سخن یک پیغمبر یا یک ایدئولوگ باشد. بنابراین اینکه حمید عنایت سعی می‌کرد فرمول نهایی ندهد، دقیقا عین وظیفه روشنفکری‌اش بود. او می‌گفت من وظیفه دارم مسائل را برای شما باز کنم اما راه‌حل‌ها به عهده خود شما است.
حمید عنایت در مقایسه با افرادی نظیر شاملو، شریعتی و ژان پل‌سارتر، روشنفکر به نظر نمی‌رسد زیرا اینها معتقد بودند برای عبور از نابسامانی‌های موجود در حیات انسانی، پاره‌ای از امور باید تغییر کنند و مصادیق این تغییر را هم مشخص می‌نمودند زیرا احساس وظیفه سیاسی- اجتماعی می‌کردند و با شعر و رمان و سخنرانی، درصدد تغییر نابسامانی‌ها بودند.
شما تعصب خودتان را در تعریف روشنفکری ببینید! شما تحت تاثیر همان جریانی هستید که فکر می‌کند نقش روشنفکر همیشه مخالفت یا تغییرطلبی است. من روشنفکر را یک موجود روشن‌بین مصلحت‌اندیش می‌دانم. انسان مصلحت‌اندیش نه عالم‌سوزی می‌کند و نه خداگونه فکر می‌کند که جهان و هر چه را که در آن هست می‌تواند تغییر دهد. روشنفکر رند عالم‌سوز نیست بلکه یک انسان متفکر و تدبیراندیش است. رند عالم‌سوز را با مصحلت‌‌بینی چه کار/ کار مملکت است آن که تدبیر و تامل بایدش. شاید عنایت فکر می‌کرد که وظیفه‌اش تدبیر و تامل است؛ تدبیر و تامل درباره مقولات مهم و جدی یا مقولاتی که به آنها توجه نمی‌شود. مثلا در زمانی که هیچ کس به جریان‌های جدید سیاست در جهان اسلام توجه نمی‌کرد، عنایت به این موضوع توجه داشت. همه به آنچه که مد بود روی می‌آوردند اما عنایت معتقد بود که ما باید واقعیت‌ها را درک کنیم. در واقع بحث کنونی ما مبتنی بر دو تعریف از روشنفکر است. تعریف نخست. روشنفکر را انسان پیشتازی می‌‌داند که باید جامعه را به جهتی غیر از جهت وضع موجود سوق دهد و اگر کسی در این قالب نرود، روشنفکر نیست.
تعریف دوم، روشنفکر را انسان بیدار و روشنی می‌داند که گذشته و حال و آینده را می‌بیند و هر سه اینها برایش مهم‌اند و حداکثر نقش تعدیل‌کننده یا اصلاح‌کننده برای روشنفکر قائل است. به نظر من حمید عنایت چنین نقشی برای خودش قائل بود و فکر می‌کرد بهترین راه ایفای این نقش در جامعه ایران، گسترش علم در این جامعه است. او علاوه بر تدریس و تعلیم و نوشتن، در کار نشر کتاب هم بود. در سال‌های 53 یا 54، انتشاراتی با عنوان نشر نو یا دانش نو تاسیس شد و حمید عنایت هم یکی از گردانندگان اصلی آن بود. علاوه بر این درباره عنایت باید به این نکته هم اشاره کنم که عنایت واقعا همان بود که می‌نمود. مثلا در اسنادی که از سفارت آمریکا یا لانه جاسوسی بیرون آمد، دو جلد کتاب درباره رابطین خوب آمریکا وجود دارد. در آنجا از عنایت هم نام برده شده است. یکی از آمریکایی‌ها فعال در سفارتخانه، گزارش داده که با حمید عنایت تماس گرفتم و از او پرسیدم که آیا می‌توانم با شما صحبت کنم؟ عنایت هم گفته نخیر! من حرفی با شما ندارم. آن فرد آمریکایی در ادامه از عنایت پرسیده است که آیا من می‌توانم در کلاس‌های شما حاضر شوم؟ عنایت هم پاسخ مثبت داده و گفته است که کلاس‌ها و سخنرانی‌های من یک چیز عمومی است و تو هم می‌توانی در آنها حضور داشته باشی.
 این موضع عنایت نشانه وطن‌پرستی اوست که می‌گوید من با خارجی‌ها کاری ندارم. عنایت می‌گفت من نه با قدرت و سیاست کار دارم و نه با خارجی‌ها. او به عنوان یک روشنفکر، وظیفه خودش را مثلا این می‌دانست که کلمات روشن و واضح فارسی در مقابل معادل‌های انگلیسی پیدا کند. او جست‌وجو می‌کرد و در مقابل citizen شهروند را قرار می‌داد؛ کلمه‌ای که همه آن را قبول کردند. ما باید از سیطره آموزه‌هایی که در دهه 60 میلادی در باب نقش روشنفکر مطرح بودند و روشنفکر را «انسان متعهد» می‌دانستند خارج شویم. نباید فقط روشنفکر را متعهد دانست بلکه همه انسان‌ها متعهدند. من عنایت را یک روشنفکر مصحلت‌اندیش و مسوول می‌دانم که کارش را هم در زمینه‌های مورد اطلاعش، به خوبی انجام داده است. اگر بخواهیم به نقد دکتر طباطبایی بر حمید عنایت برگردیم، شاید بتوان گفت که توان ذهنی عنایت در همین حد بوده است. اما صورت‌برداری را دست‌کم نگیرید. مثلا کتاب محبوبی اردکانی با عنوان «تاریخ نهادها و اندیشه‌های سیاسی مدرن»، چهار جلد صورت‌برداری است اما صورت‌برداری بسیار خوبی است.
همچنین «تاریخ ادبیات ایران»، نوشته دکتر صفا یا کتاب «از صبا تا نیما»، صورت‌برداری‌های بسیار خوبی هستند. بدون این صورت‌برداری‌ها، دیگران حتی یک قدم هم نمی‌توانند جلو بروند. خیلی‌ها می‌گویند حضرت فردوسی تاریخ مسعودی را خواند و همان را به شعر درآورد یا حتی حضرت حافظ، کسی بود که ادبیات فارسی و عربی را بلد بود و عرفان زمان خود را به خوبی می‌شناخت. اگر صورت‌برداری‌های گذشته نبود، فردوسی و حافظ که نمی‌توانستند کار خود را انجام دهند. در واقع می‌خواهم بگویم جناب آقای دکتر طباطبایی بدون حمید عنایت به وجود نمی‌آمد. کما اینکه حمید عنایت هم بدون نصرالله خان نایینی و پسرش حسن پیرنیا به وجود نمی‌آمد. زیرا نصر‌الله خان و پسرش حسن بودند که مدرسه عالی علوم سیاسی را در 1278 تاسیس کردند و جناب حسن مشیرالدوله - که بعدها نام‌خانوادگی‌اش پیرنیا شد- ریاست آن را برعهده گرفت و بعد هم به مدرسه حقوق و علوم سیاسی تبدیل شد و دهخدا ریاست آن را برعهده گرفت و پس از آن نیز، با گذشت زمان، نوبت به حمید عنایت رسید. بدون زحمات آن افراد حمید عنایتی به وجود نمی‌آمد.
حمید عنایت در مجموع علم سیاست را در ادامه تاریخ می‌دید یا در ادامه فلسفه؟
به نظر من اینها را نباید از هم جدا کرد. علم سیاست بدون فلسفه عمق و بدون تاریخ محتوا ندارد. بنابراین علم سیاست از این دو مقوله جدا نیست. اگر من در دوران جوانی عقل کنونی‌ام را داشتم، چه بسا در دوران لیسانس تاریخ می‌خواندم و در دوره فوق‌لیسانس فلسفه و در دوره دکتری نیز همین رشته کنونی‌ام یعنی روابط بین‌الملل را. بنابراین علم سیاست و فلسفه و تاریخ را نمی‌توان از یکدیگر جدا کرد. قدما علم را به دو شاخه نظری وعملی تقسیم می‌کردند. علوم نظری شامل خداشناسی و فیزیک و ریاضی و ... بود و علوم عملی اقتصاد و سیاست و اجتماع و اخلاق را دربرمی‌گرفت. اگر شما بخواهید اقتصاد و سیاست و اخلاق را بشناسید، نمی‌توانید از مطالعه فلسفه و تاریخ فارغ باشید. من فکر نمی‌کنم که حمید عنایت هم قائل به این جدایی بوده باشد.
ظاهرا حمید عنایت نخستین کسی است که جریان‌های اندیشه سیاسی در اسلام معاصر را دسته‌بندی و تفکیک کرد. آیا این حرف درست است؟
عنایت جزو اولین کسانی بود که این درس را ارائه کرد. درباره اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، در زمان عنایت کتابی وجود نداشت و او خودش جزوه‌ای در این خصوص تهیه کرد با عنوان ‌«نهادها و اندیشه‌های سیاسی در ایران و اسلام» نکته جالب اینکه پس از عنایت، استاد مهدی مظفری آن درس را تدریس می‌کرد. یعنی تقریبا از سال 1353. تخصص دکتر مظفری جهان شیعه است و در این باره مطالب زیادی نوشته است. بله، حمید عنایت در این زمینه پیشگام و اولین نفر بود. به نظر من جا داشت دکتر طباطبایی به این نکته اشاره می‌کرد که چطور مهدی مظفری عمق بیشتری به مباحث حمید عنایت در زمینه نهادها و اندیشه‌های سیاسی ایران و اسلام داد.
نظر شما راجع به تقسیم‌بندی‌های عنایت از اندیشمندان سیاسی دوره اسلامی چیست؟ مثلا جواد طباطبایی می‌گوید عنایت خواجه نصیر را در کنار غزالی و خواجه نظام‌الملک اندرزنامه نویس دانسته در حالی که اینطور نبوده است.
اصلا نمی‌توان گفت خواجه نصیر اندرزنامه‌نویس بوده یا نه. زیرا او اندرزنامه هم دارد. شاید حمید عنایت اندرزنامه خواجه نصیر را مهم‌تر از سایر آثار او ارزیابی کرده است. خوشبختانه در جهان شیعه باب اجتهاد باز است یعنی روشنفکران و اساتید دانشگاه استقلال رای دارند و این تقسیم‌بندی‌ها ممکن است پژواک صد در صد عین آنچه که خواجه نصیر بوده نباشد یا باشد. این طور تقسیم‌بندی‌ها نباید محک جدال‌فکری بشود. اینها ابزارند. عنایت اگر آن گونه تقسیم‌بندی کرده است، من می‌توانم از او یاد بگیرم و چیز جدیدی به او اضافه می‌کنم. اما این بدین معنا نیست که کار او غلط بوده است. سخن گفتن از تز غلط در علوم اجتماعی، کار بسیار خطرناکی است زیرا در علوم دقیقه هم نمی‌توان با چنین قاطعیتی سخن گفت. پاپر در «حدس‌ها و ابطال‌ها» می‌گوید که حتی در علوم دقیقه هم نظری که داده می‌شود، صرفا یک نظر است. یعنی علم تلقی می‌شود تا زمانی که رد نشده است. بنابراین ممکن است که آن تقسیم‌بندی هم برای عنایت کارآمد بوده باشد. حالا جناب آقای طباطبایی فکر می‌کنند بهتر است که ما خواجه‌نصیر را این‌گونه بفهمیم. هر دو این تقسیم‌بندی‌ها به آدم کمک می‌کنند که جنبه‌هایی از حقیقت را ببینند. ممکن است کسی هم پیدا شود که جنبه سومی را نشان ما بدهد.


مقالات
سیاست
رسانه‎های دیجیتال
علوم انسانی
مدیریت
روش تحقیق‌وتحلیل
متفرقه
درباره فدک
مدیریت
مجله مدیریت معاصر
آیات مدیریتی
عکس نوشته‌ها
عکس نوشته
بانک پژوهشگران مدیریتی
عناوین مقالات مدیریتی
منابع درسی (حوزه و دانشگاه)
مطالعات
رصدخانه شخصیت‌ها
رصدخانه - فرهنگی
رصدخانه - دانشگاهی
رصدخانه - رسانه
رصدخانه- رویدادهای علمی
زبان
لغت نامه
تست زبان روسی
ضرب المثل روسی
ضرب المثل انگلیسی
جملات چهار زبانه
logo-samandehi
درباره ما | ارتباط با ما | سیاست حفظ حریم خصوصی | مقررات | خط مشی کوکی‌ها |
نسخه پیش آلفا 2000-2022 CMS Fadak. ||| Version : 5.2 ||| By: Fadak Solutions نسخه قدیم