1- مفهوم جامعه شناسی سیاسی
2- تفاوت جامعه شناسی با علم سیاست
3- سطوح تحلیل جامعه شناسی سیاسی
4- ریشههای تاریخی جامعه شناسی سیاسی
5- تئوریهای جامعه شناسی سیاسی ( محور اصلی درس را تشکیل میدهد )
الف : ننجه گرایی
ب : کثرت گرایی
ج : مارکسی
د : کارکرد گرایی
6- موضوعات جامعه شناسی سیاسی
Ø دولت
Ø ملت
Ø مشارکت
Ø توسعه
جامعه شناسی سیاسی
1. جامعه
2. سیاست
3. جامعه شناسی سیاسی
مفهوم جامعه شناسی سیاسی
جامعه شناسی سیاسی به بررسی محیط اجتماعی سیاست میپردازد . بررسی تأثیرات جامعه بطور کلی اعم از حوزه روابط تولیدی و اقتصادی لایحه بندیهای اجتماعی و فرهنگ نهادها و نا برابریهای اجتماعی و سایر پدیدههای اجتماعی برساخت فرایند و رفتار سیاسی جوهر جامعه شناسی سیاسی را تشکیل میدهد .
به عبارت ساده تر در جامعه شناسی سیاسی زندگی سیاسی بوسیله متغیرهای اجتماعی توضیح داده میشود . بطور مثال : توضیح دولت، دمکراسی، احزاب سیاسی، اقتدار وزارت و مشروعیت و سایر پدیدههای سیاسی بوسیله عوامل اجتماعی همانند فرهنگ طبقات گروهی نهادها و نیروهای اجتماعی را میتوان توضیح جامعه شناسی سیاسی دانست .
دیدگاهها نسبت به جامعه
مجموعه افراد
جامعه یک کل از پیش تعین شده
مجموعه افراد و گروهها
دولت
قدرت
سیاست قدرت سیاسی
مجموعه کار ویژهها
تفاوت جامعه شناسی سیاسی با علم سیاست
1- جامعه شناسی سیاسی به دنبال چرایی است، اما علم سیاست به دنبال چیستی
2- جامعه شناسی سیاسی نگاهی پایان به بالا دارد، اما علم سیاست نگاهی بالا به پایان دارد.
3- جامعه شناسی سیاسی، نوع تأثیر گذاری جامعه سیاسی تعین کنندگی است، اما علم سیاست اعمال قدرت است .
سطوح تحلیل جامعه شناسی سیاسی
فرد ( سطح فردی )
سطوح تحلیل جامعه شناسی سیاسی گروه ( سطح گروهی )
ساختارها ( سطح ساختاری)
یادداشت : پدیدههای سیاسی باید بطور کلی تحلیل شوند .
مانند : فرد و دولت
باید آغاز از فرد نباشد، شروع و نقش از گروههای ذیل آغاز شود:
• روشنفکران
• نظامیان
• روحانیت
• قبایل
یعنی نقشهای اشخاص فوق در دولت بررسی شود.
1- سطح فردی : درین سطح جامعه شناس سیاسی به دنبال آن است که ریشههای اجتماعی رفتاریهای سیاسی را در یک جامعه بررسی نماید . به بیان دیگر در هر جامعه دها نوع رفتار سیاسی از قبیل مشارکت و یا عدم مشارکت، واگرایی و یا همگرایی، خشونت و یا تساهل و مدارا، اعتماد و یا عدم اعتماد، همکاری با دولت و یا دشمنی با آنها و دها نمونه ازین رفتار سیاسی که در هر جامعه وجود دارد . به بیان دیگر با تکیه با پدیده اجتماعی از قبیل نیروهای اجتماعی، شکافهای اجتماعی، نخبههای اجتماعی، طبقات اجتماعی و دها پدیده ازین قبیل توضیح گردد. به بیان ساده تر جامعه شناس سیاسی درین سطح به دنبال آن است که رفتارهای سیاسی یک ملت را به وسیله عوامل عینی و ملموس اجتماعی توضیح دهد .
عدم تساهل
مثال : در سه دهه اخیر افراد و گروههای مختلف رفتار خشونت آمیز
عدم اعتماد
وا گرایی(به هم متحد شدند )
2- سطح گروهی : درین سطح جامعه شناس سیاسی بدنبال آن است که تأثیرات بالقوه وباالفعل گروههای مختلف اجتماعی از قبیل روحانیت، اشراف، صاحبان زمین، دهقانان، روشنفکران، سرمایه داران و غیره را بر سیاست و دولت بررسی نماید . درین سطح جامعه شناس سیاسی علاوه بر توضیح فرایند تأثیر گذاری این نیروها بر سیاست باید توانایی توضیح پویایی قدرت میان نیروهای مختلف اجتماعی را داشته باشد . جامعه شناس سیاسی باید توانایی درک این مسئله را داشته باشد که در چند سال آینده قدرت کدام یک از گروهها درحال افزایش و یا کاهش است، بطور مثال بررسی کاهش و یا افزایش قدرت نظامیان در ده سال آینده از وظایف جامعه شناس سیاسی است و جامعه شناس سیاسی باید توضیح دهد که در ده سال آینده تحولات قدرت در افغانستان به چه صورت خواهد بود .
مثال :
جوامع سنتی جوامع مدرن
شاه و اطرافیان روشنفکران
روحانیت سرمایه داران
اشراف طبقه متوسط
صاحبان زمین کارگران
دهقانان مدیران
3- سطح ساختاری: ساختار عبارتاند از مجموعه از عناصر که ارتباط خاص را در میان خود ایجاد ایجاد نموده و از دوام و بقا بر خوردار است.
درین سطح جامعه شناس سیاسی بدنبال آن است که تأثیر ساختارهای اجتماعی از قبیل خانواده، مدرسه، طبقات اجتماعی، ساختار اجتماعی و امثال آن را بر پدیدههای سیاسی از قبیل ارزشهای سیاسی، نهادهای سیاسی و رفتارهای سیاسی توضیح بدهد . به بیان دیگر سطح ساختاری عامترین سطح است که جامعه شناس سیاسی بدنبال آن است که ارتباط میان این ساختارها و سیاست و دولت را بررسی نماید .
یادداشت : ساختار به معناهای زیر آمده است :
Ø مجموعه از عناصر
Ø نحوۀ ارتباط میان عناصر
Ø دایمی بودن این ارتباط
پشینه و ریشههای شکل گیری جامعه شناسی سیاسی :
الف : تجربه گرایی ب: تغییر گرایی ج: مارکسیستی
( نشانگر رشد بشر است)
1- اگوست کنت 1- دیلتای 1- مارکس
2- اسپنسر ( بحث تکامل گرایی) 2- لیکرت 2- تغییرهای مختلف از مارکس
3- امیل دورکهایم( ریشه اصلی تجربه گرایی 3- ماکس وبر
4- ساختار گرایی 4- زیمل
5- کارکرد گرایی 5- کنش متقابل نمادین
6- سستمی
الف- تجربه گرایی : تجربه گرایی و پوزیتوسکی بعد از رانسانس در اروپا بوجود آمد و داشمندان با استفاده از این روش شاهد پیشرفتهای چشمگیر دانش بشری در عرصههای مختلف طبیعی بودند . آننان با استفاده ازین روش ابتکارات، اختراعات و اکتشافات زیادی را انجام داده اند، اما تجربه گرایی تا قرن (19) محدود به حوزه طبیعت بود . در قرن (19) برای اولین بار اگوست کنت فرانسوی تجربه گرایی را به عرصه مسأیل اجتماعی گسترش داد و ادعا نمود که به همان شیوۀ که میتوان پدیدههای طبیعی را بشناسیم، به همان روش میتوان پدیدههای اجتماعی را درک نمود . به بیان دیگر موضوع و روش جامعه و طبیعت یکی است و با روش واحد میتوان پدیدههای اجتماعی و طبیعی را مطالعه کرد . از همین رو وی برای اولین بار کلمه جامعه شناسی و همچنین فزیک اجتماعی را اختراع نمود . این روش بدنبال وی توسط جامعه شناسان دیگر از قبیل اسپنسر، امیل دورکهایم و سایرین دنبال گردید و امیل دورکهایم بزرگترین مکتب جامعه شناسی تجربه گرایی را ایجاد نمود . از همین رو اندیشههای وی باعث گردید مکاتب مختلف جامعه شناسی از قبیل ساختار گاریی، کارکرد گرایی و سستمی در قرن (20) با تکیه بر آرأ و نظریات وی پایه گذاری گردید . بدین ترتیب تجربه گرایی یکی از ریشههای اصلی جامعه شناسی سیاسی است و مکتبهای ناشی از اندیشه پوزیتوسکی را نمیتوان بدون آرأ و نظریات این اندیشه مندان درک نمود.
ب- تفسیر گرایی( دیلتایی)
تفسیر گرایی:
ریشه دوم جامعه شناسی سیاسی را میتوان در اندیشه تفسیر گرایی و یا مکتب علوم فرهنگی جستجو نمود. بر اساس این تفکر موضوع جامعه و طبیعت به طور اساسی و بنیادی متفاوت است و نمیتوان بر اساس روشهای علوم طبیعی، پدیدههای اجتماعی را مطالعه نمود. در پدیدههای طبیعی محقق با پدیدههای بی جان و بدون درک و شعور سرو کار دارد. از این رو این پدیدهها را میتوان بر اساس علت و معلول بررسی نموده اما پدیدههای اجتماعی با انسان سر و کار دارد که موجود اندیشمندان و متفکر است . از این رو انسان در مقابل وقایع و حوادث دست به تفسیر زده و بر اساس برداشت و تفسیر خود عمل مینماید از این رو ممکن است یک حادثه برای چندین نفر رفتارهای کاملا متفاوت را ایجاد نماید. بنابراین برای شناخت پدیدههای اجتماعی به جای علت یابی محقق نیازمند دلیل یابی است به بیان دیگر محقق باید رفتار انسانها را براساس دلایل خود انان ارزیابی کند و نه بر اساس عوامل مکانیکی و بیرونی. این تفکر ابتدا توسط دیلتایی در قرن نوزده مطرح شد و توسط اندیشمندان بعدی دنبال گردید، ماکس وبر یکی از بزرگترین اندیشمندان این جریان فکر است که بر اساس این روش یکی از مکاتب بزرگ جامعه شناسی را پایه نمود این تفکر نیز در قرن بیست تداوم یافت و مکتبهای دیگر جامعه شناسی را به وجود اورد.
ج-مارکسیستی:
ریشه مارکسیستی ریشه سوم شکل گیری جامعه شناسی سیاسی را میتوان در اراء و نظریات مارکس جستجو نمود. او اولین جامعه شناس سیاسی است که برای اولین بار موضوع ارتباط میان دولت و گروههای اجتماعی، به خصوص طبقاتی و اجتماعی را مطرح کرد. اندیشههای مارکس هر چند که توسط پیروان بعدی تعدیل گردید اما موضوع دولت و طبقات اجتماعی هنوز هم در محور مباحثات گروههای مختلف اجتماعی قرار دارد.
انواع نظریههای سیاسی:
موضوع جامعه شناسی به صورت کلی رابطه جامعه و دولت است. مکتبهای مختلفی جامعه شناسی سیاسی دراین مورد دیدگاههای مختلف دارد. عدهای بر این باور است که دولت به خاطر ویژگیهای خاص خود نقش تعیین کنندگی دارد و باید برای شناخت مسائل سیاسی یک جامعه نقطه اغاز خود را دولت قرار داد و شناخت سیاست در یک جامعه مساوی با شناخت ساختارها، کارویژهها و نخبگان سیاسی ان جامعه است. اما عدهای دیگر معتقد است که دولت زایده و فرع جامعه است. بنابراین برای شناخت دولت از جامعه باید اغاز نمود و عدهای دیگر اعتقاد بر تاثیر گذاری متقابل جامعه و دولت دارد. به طور کلی دیدگاههای جامعه شناسی را در مناسبات میان جامعه و دولت میتوان در سه دیدگاه خلاصه نمود.
1.نظریههای دولت محور: بر اساس این دیدگاه دولت نقش تعیین کنندگی و محوری را دارد و دارای چند ویژگی است.
o توانمندی:
سازمان وساختار دولت به دلیل ذیل دارای توانمندی است:
1- داشتن حق انحصاری خشونت
2- داشتن سلطه متمرکز بر یک واحد جغرافیایی
3- توانایی ایجاد هماهنگی میان بخشهای مختلف دولتی
4- استقلال از گروههای داخلی و خارجی
5- داشتن اهداف گسترده
بنابر این به دلایل فوق قدرمندترین سازمان در جامعه است و هیچ سازمان و تشکیلاتی توانایی مقابله و تعارض با ان را ندارد. و در صورت مخالفت، محو ونابود خواهد شد.
استقلال
دومین ویژگی نظریههای دولت محور به اعتقاد انان استقلال دولت است. بر اساس این دیدگاه و یا براساس این ویژگی گروههای خصوصی جامعه نمیتوانند از دولت به عنوان ابزاری خواستههای شخصی استفاده کند. و دولت وظیفه تبدیل منافع خصوصی افراد به تصمیمات دولتی ندارد. بلکه دولت اراده مستقل، سیاست مستقل و برنامههای مستقل خاص خود را دارد. که ضمن توجه به خواستههای عمومی پیروی یک جانبه از تقاضاهای هیچ یک از انان را ندارد. بنابراین ویژگی دوم این دیدگاه استقلال دولت و عدم وابستگی انان به منافع نیروها و جریانات مختلف اجتماعی میباشد.
نفی نمایندگی
ویژگی سوم بدین معناست که مقامات دولتی به دستور و یا از طرفی طبقات مسلط در جامعه در عمل نمیکند، بلکه و دیدگهای خود را دارد و با منافع گروههای مختلف اجتماعی متعارض است به بیان دیگر، دولت بر اساس این ویژگی نماینده هیچ قشر و یا گروه خاصی اجتماعی نیست، بلکه اراده مستقل و منافع مستقل دارد.
2.نظریههای جامعه محور
1- ابزاری بودن:
بر اساس این دیدگاه دولت موجودیت مستقل و اراده جداگانه از نیروهای اجتماعی و یا ساختارهای اجتماعی را ندارد، بلکه دولت همواره ابزار و وسیلهای است در اختیار گروهها و طبقات برتر جامعه، این گروهها ممکن است، در شرایط مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی یک جامعه متفاوت باشد. در یک شرایط ممکن است این گروه برتر را طبقات اجتماعی تشکیل دهد و در شرایط دیگر گروههای فرهنگی و یا نظامی برتری اجتماعی داشته باشد اما به هر حال دولت ابزار خواهد بود در دست ان گروه برتر و دولت هیچ گاه ماهیت جداگانه و نقش بی طرفانه در میان نیروهای اجتماعی نداشته و ندارد.
2- وابسته بودن
دومین ویژگی این دیدگاه وابستگی دولت و سیاست و پدیدههای اجتماعی است. بر اساس دیدگاههای مختلف جامعه شناسی واقعیت جامعه متفاوت است عدهای جامعه را مرکب از افراد مستقل میداند و گروهی بر طبقاتی جامعه تاکید میکند و عدهای نیز مدعی ان است که جامعه ترکیب یافته از نهادها و ساختارهای مختلف اجتماعی است. اما در هر صورت دولت وابسته به پدیدههای اجتماعی است و واقعیت جداگانه و مستقل از ان را ندارد.
3- پراکندگی قدرت
ویژگی سوم دولتها به ندرت استفاده قانونی از نیروی قهریه را در انحصار خود دارد و سیاستهای دولت نه ناشی از قدرت متمرکز دولتی بلکه از پایین به بالا میباشد. در صورتی که هماهنگی میان بخشهای مختلف جامعه وجود نداشته باشد، دولت هم وجود نخواهد داشت. و دایره قدرت دولت محدود است.
3. رابطه متقابل دولت و جامعه:
بر اساس این دیدگاه تاکید یک سویه و یک جانبه بر جامعه و یا سیاست و دولت واقعیتهای سیاسی و اجتماعی یک جامعه را تبیین ننموده و موجب مشکلات در درک و فهم ان میگردد. بنابراین لازم است که برای شناخت پدیدههای سیاسی در یک جامعه تاثیرات متقابل جامعه و دولت را درک نموده و هر دو ان را در یک کلیت هماهنگ و یک پارچه بنگریم.
نظریههای جامعه شناسی سیاسی:
نظریه نخبگان:
1- اهمیت نخبگان
اهمیت نخبگان در این تئوری به اندازه اهمیت مفهوم طبقه در دیدگاه مارکسیستی مفهومی گروه دردیدگاه پرولالیستی و مفهوم فرهنگ در دیدگاه وبری و مفهوم نهاد و ساختار در دیدگاه کارکرد گرایی میباشد. به بیان دیگر سیاست، فرهنگ، اقتصاد و مناسبات اجتماعی در یک کشور وابستگی تام و تمام به کیفیت نخبگان یک کشور دارد و نخبگان مقتدر توانمند و با اراده موجب ثبات، توسعه و امنیت خواهد شد. اما نخبگان ضعیف و ناتوان جامعه را به سوی جنگ، نابودی و ویرانی جهت خواهد داد. براساس این تئوری همه چیز از نخبگان اغاز و به نخبگان نیز ختم میگردد. بنابراین برای شناخت سیاست و فرهنگ در یک جامعه باید دید نخبه چیست، انواع ان چه میباشد و نقش ان در جامعه چگونه است.
2- تعریف نخبه
نخبه گان بر اساس دیدگاههای مختلف تعریفهای گوناگون و متفاوت دارد اما یکی از نویسندگان تعریفهایی مختلف را در سه گروه دسته بندی کرده است.
1) نخبه: به مجموعهای گروهها و اقشار دارای شأن، نفوذ، اعتبار و منزلت اجتماعی را شامل میگردد.
2) نخبه: به معنای طبقه سیاسی است که شامل گروههای درگیر در مبارزات سیاسی میگردد.
3) نخبه: به مفهوم نخبگان سیاسی است که شامل افرادی میگردد که عملاً قدرت را در دست دارند و دارای منسب رسمی دولتی میباشند.
3- انواع نخبگان
• تقسیم بندی باتومور( این دیدگاه بیشتر در جهان اول رایج است)
- روشنفکران
- مدیران صنعتی
- کارمندان عالی رتبی
• تقسیم بندی داندروف
- الیتهای اقتصادی
- الیتهای سیاسی
- الیتهای علمی
• تقسیم بندی جدید
- الیتهای حاکم
- الیتهای فرعی تصمیم گیرنده
- ضد الیتها( معمولابر علیه الیتهای حاکم فعالیت میکند.)
4- شیوههای تشخیص نخبگان
عقل و توسعه یافتگی- دکتر محمود سریع القلم- انتشارات مطالعات خاورمیانه( کتاب مهم)
بر اساس تعاریف فوق میتوان به صورت ذیل میتوان نخبگان را شناخت.
• داشتن مقام و منسب رسمی و دولتی
• داشتن شهرت و اعتبار در جامعه
• صاحبان فکر و اندیشه
5- زمینههای شکل گیری تیوری نخبگان
• بد بینی نسبت به اصول روشن نگری
اعتماد و اعتقاد و باور نسبت به عقل بشر و تفسیر زندگی انسان بر اساس تکامل گرایی و پیشرفت، یکی از اصول خدشه ناپذیر و قطعی همه اندیشمندانی بودهاند که بعد از دوره رنسانس در پرتو پیشرفت علمی، صنعتی اقتصادی و فرهنگی جامعه ایجاد شده بود. این موفقیتها در این دوران باعث اعتماد خلل ناپذیر، نسبت به ماهیت منطقی بودن رفتار انسان و پیشرفت جوامع به سوی تکامل گردیده بود. اما به دنبال جنگهای خونین جهانی اول این باور و اعتماد نسبت به نقش انسان در جامعه و تاریخ دچار خدشه گردید و دانشمندان، تئوریهای جدید را مطرح کردند که بر اساس ان رفتار انسان نه بر اساس عقل و منطق بلکه بر اساس احساسات و تعصبهای کار میباشد. یکی از این تئور یها تئوری نخبگان است که بر اساس بدبینی نسبت به اصول روشنگری و عدم اعتقاد به توانایی انسانها و بد بینی نسبت به انان ایجاد گردید. بنابر این یکی از زمینههای شکل گیری این تئوری را میتوان در بدبینی نسبت به اصول روشنگری جستجو نمود.
- عقل
- تکامل گرایی
- پیشرفت
• ظهور جامعه توده ای
جامعه مدنی:
ü سنتی
1- اجباری
2- از پیش تعیین شده است.
3- ارزشهای شورایی، مذهبی و محلی
ü مدرن
اجباری نیست، تشکل در این نوع جوامع بر اساس منافع است.
در این جامعه افرادی که دارای تخصص مشترک هستند، نتوانستهاند افراد همسود خود را پیدا کنند. و در صورت متضرر شدن، به علت اینکه یک اتحادیه ندارند، خود دست به شورش میزنند و افراد سود جو از این حالت استفاده میکنند. در این نوع جامعه افراد ذره، ذره است و رهبران از حالت ذرهای این جمع استفاده میکنند.
جامعه تودهای = در حال گذار
استاد:
جامعه توده ای، جامعهای است در حال گذار، جامعه است که افراد، ارزشها و ساختارهای سنتی را شکستانده اما به ارزشهای دست نیافته است، در این جامعه وفاداریهای گروهی سنتی کمرنگ شده است، اما هنوز گروههای جدید بر اساس منافع فردی شکل نگرفته است. از این رو افراد به صورت پراکنده، ذره گونه و گسیخته از هم است و در نتیجه در مقابل حوادث، عکس العمل فردی، احساساتی و شخصی نشان داده و مورد بهره برداری و سوء استفاده رهبران عوام فریب قرار میگیرد. جامعه تودهای یکی از زمینهها و ابزار اصلی استبداد و توتالیتر در جوامع در حال گذار است. همانگونه که جامعه مدنی یکی از ابزارهای اصلی تحقق دمکراسی میباشد. جامعه تودهای از ابزارهای اساسی استبداد به شمار میاید. در میانه جنگ جهانی اول و دوم، المان و ایتالیا جامعه در حال گذار بود و افراد به صورت توده وار زندگی میکردند. از این رو رهبران این کشورها با استفاده از احساسات مردم انان را مورد سوء استفاده سیاسی قرار میدادند. بر این اساس تئوریهایی ایجاد گردید که نقش اساسی را بر عهده نخبگان برقرار نموده و بر این باور شده که تودههای مردم همواره ابزار دست رهبران خود میباشند و به بدین ترتیب ظهور جامعه تودهای د رالمان و تایتالیا یکی دیگر از زمینههای شکل گیری تئوری نخبه گان را فراهم نمود.
تقریبا تمامی کشورهای جهان سوم که در حال گذار هستند و نتوانسته هم منافع خود را بیابند، جامعه توده گفته میشود.
اصول مکتب نخبه گرایی:
1- تمرکز قدرت، ثروت و شأن اجتماعی در نخبه گان
اولین اصل این تئوری آن است که قدرت، ثروت و شأن اجتماعی میل به تمرکز دارد و همواره این ارزشهای اجتماعی در میان نخبه گان متمرکز میباشد. نخبه گان یک جامعه قدرت، ثروت و شأن اجتماعی را در اختیار دارد و تودههای مردم همواره فاقد این ارزشها است و یا این ارزشها دراآنان به حدی کمرنگ است که نمیتوان برای آنان اهمیت قایل شد. بنابر این اولین اصل آنان این است که قدرت و ثروت تمایل به انباشت و تجمع در افراد و یا گروههای خاص دارد و دیگران فاقد امتیازات اجتماعی میباشد.
2- غیر عقلایی بودن و ناتوانی تودهها :
اصل دوم مکتب نخبه گرایی اعتقاد به غیر عقلانی بودن و نا توانی تودهها بر اساس این مکتب تودهها نافذ سازماندهی برنامه ریزی و کنترول بر زندگی خویش میباشد و همواره برای بیشتر منافع گروهی خود نیازمند هدایت و رهبری نخبه گان میباشد، این هدایت و رهبری بر اساس تحریک احساسات است و بر اساس این مکتب رهبران موفق آن رهبران است که توانایی تحریک بیشتر احساسات مردم را داشته باشد . و این تئوری معتقد است که براساس استدلال و محاسبه هرگز نمیتوان یک جمع را به توده وادار نمود . اما از طریق احساسات میتوان آنان را وادار به فعالیتهای بسیار سنگین و دشوار نمود.
3- عدم امکان دمکراسی و سوسیالیسم:
بر اساس این تئوری در دسترسی به دمکراسی و سوسیالیسم تو هم م
4- عدم اعتقاد به زیر بنایی و اعتقاد به تنوع منابع قدرت:
5- اعتقاد به استقلال دولت از نیروهای اجتماعی:
اصل پنجم این مکتب آن است که دولت مستقل از نیروهای اجتماعی است و منافع اهداف و اولویتهای خاص خود را دارد که در صورتی وقوع تضاد میان هر بخش از جامعه با دولت نخبه گان سیاسی توانایی وادار کردن دیگران به خاستهها و تقاضاهای نخبه گان را دارد .
6- اعتقاد به بدبینی ذات انسان:
بد بینی به ذات انسان یکی دیگر از اصول مکتب نخبه گرایی است، بر اساس این اصل انسان موجودات شریر و ضد اخلاقی است و تنها میتوان از طریق زور و قدرت آنان را کنترول نمود .
7- اعتقاد به نابرابری ذاتی انسانها:
اعتقاد به نابرابری ذاتی انسانها یکی دیگر از اصول این مکتب است، بر پایه این اصل انسانها بطور ذاتی بعضی از آنان نخبه است و اکثریت آنان توده میباشد . نخبه گان توانایی بدست آوردن، حفظ کردن، اعمال کردن و نمایش دادن قدرت را بطور طبیعی دارا است اما تودهها بطور ذاتی منفعل احساساتی و کنترول نا پذیر است .
8- اعتقاد به دوری بودن و تکامل نا پذیری سیاست:
بر اساس این اصل سیاست تکامل ناپذیر است و هیچگاه رو به تکامل نداشته و فرایند آن تکاملی نمیباشد، بلکه تحولات سیاست همواره دورانی و چرخشی بوده و از یک گروه به گروه دیگر منتقل شده است . واقعیت پایه دار در همه این گروهها قطع نظر از ویژگیهای شخصی و گروهی آنان این است که اصل اساسی برای آنان حفظ قدرت، کسب قدرت، اعمال قدرت و نمایش قدرت است . ایدولوژیهای و باورها و مکتبهای مختلف سیاسی صرفاً پوشش برای توجیح رفتاریهای نخبه گان است، ممکن است این ایدولوژیها متناسب با شرایط هر جامعه متفاوت باشد اما از دیدگاه نخبه گرایان همه آنان صرفاً ابزاری است برای توجیح اعمال قدرت نخبه گان.
9 - اعتقاد به ترکیبی بودن سیاست از زور و تزویر:
به اعتقاد نخبه گرایان سیاست از ترکیب از زور و فریب است، ستون اصلی سیاست در همه جوامع مبتنی بر این دو اصل است و وافعیت پایدار سیاست در تمام جوامع آن است که سیاست مداران با ترکیب از این دو عامل حاکمیت خود را اعمال نموده است.
اندیشمندان نخبه گرا
1- پاره تو
2- موسکا
3- میشلز
4- رایت میل
پاره تو :
ü تعریف نخبه : نخبه کسی است که ذاتاً دارای امتیازاتی هوشی، جسمی و روانی است که او را بر دیگران برتری میبخشد.
ü ماهیت نخبه گان : ماهیت نخبه گان را افراد با هوش و با استعداد در هر حوزه تشکیل میدهد که در آن حوزه نمره (100) گرفته باشد و لذا نخبه گی فضیلت نیست، چون ممکن است در شغلهای غیر اخلاقی نیز نخبه گان در آن حوزه وجود داشته باشد. بنابر این ریشه شکل گیر نخبه گان و سرچشمهای قدرت آنان تفاوتهای روان شناسی و استعدادهای ذاتی آنان با سایر افراد است، همین استعدادهای ذاتی باعث میشود که عده تبدیل به نخبه شده و تعدادی زیادی مردم نیز تبدیل به توده شوند.
ü انواع نخبه گان: نخبه به دو نوع تقسیم شده است :
o حاکم : آنهای هستند که عملاً قدرت را در دست دارند و با دو ابزاری زور و فریب بر جامعه اعمال حاکمیت میکند .
o غیرحاکم : آنهای هستند که در دل جامعه است و توانایی و استعداد نخبه گی در آن موجود است و همواره منتظر آن است که با افشای نقطه ضعفها و مشکلات نخبه گان حاکم مردم را علیه آنان شورانده و فرصت کسب قدرت را بیآبد.
ü ساختار جامعه : ساختار جامعه حرمی است در رأس آن نخبه گان قرار دارد و در قاعده تودههای مردم . نخبه گان حاکم برای توجیح حاکمیت خود تلاش میکند و نخبه گان غیر حاکم برای بد نامی و رسیدن بر قدرت اما تودهها برای همیشه محکموم بر اطاعت است.
تودهها
نخبههای حاکم
نخبههای غیر حاکم
ü رابطه نخبه گان و تودهها : بر اساس وو رابطه اساسی میان نخبه گان و تودهها براساس دو اصل زور و اقناع است . نخبه گانیکه بر هر دلیل نتواند اعمال زور نموده و مردم را نیز بر حاکمیت خویش قانع سازد بالاالفاصله جایش را به نخبه گان در سایه خواهد داد که توانایی سرکوب و اقناع را داشته باشد . نقطه مهم آن است که این اصول در میان خودی نخبه گان نیز صادق است و روابط آنان نیز هیچ وقت بر اساس صداقت نبوده و مبتنی بر زور و سرکوب میباشد.
ü انواع رفتار انسان : پاره تو رفتار انسان را بدو دسته تقسیم نموده است .
o منطقی : آن رفتاریست که اهداف قابل دسترس یا قابل وصول دارد و ابزارهای متناسب برای رسیدن به آن هدف نیز انتخاب شده است .
o غیر منطقی : آن رفتایست که یا فاقد هدف است و یا اهداف قابل دسترس ندارد و یا اینکه ابزار متناسب برای رسیدن به آن هدف انتخاب نشده است، نکته مهم آن است به اعتقاد پاره تو رفتارهای انسان عمدتاً غیر منطقی است و بر مبنای غرایض زیر میباشد:
ویژگی رفتار منطقی : بدو دسته تقسیم شده است :
o هدف قابل وصول
o انتخاب ابزار مناسب
ویژگی رفتار غیر منطقی : به دو دسته نیز تقسیم شده است :
o هدف غیر قابل وصول
o انتخاب ابزار نا مناسب
ü زیر بنای رفتار انسان: مبنای رفتار انسان ذخایر است و انسانها بر اساس ذخایر رفتار میکند . ذخایر مسیر حرکت انسان را تعین میکند و جهت دهنده رفتار انسانها است و دارای شش نوع است :
(1)- غریزه تدبیر و ترکیب
(2)- غریزه تجمع و تداوم نخبه گان
(3)- غریزه ابراز احساسات
(4)- غریزه اقتصادی
(5)- غریزه اجتماعی تودهها
(6)- غریزه جنسی
(1)- غریزه تدبیر و ترکیب : نخبه گان بر اساس این غریزه مجهر تفکر، خلاقیت و ابتکار است و این غریزه در آنان باعث میشود که توانایی حل مشکلات را داشته باشد.
(2)- غریزه تجمع و تداوم : غریزه تجمع و تداوم غریزه است که انسانها را استادن و مقاومت تشویق میکند و باعث شعر صنعتی و محافظه کاری میگردد.
(3)- غریزه ابراز احساسات: غریزهای است که موجب رفتار عاطفی و احساسی در انسان میشود و بیشتر بر مبنای احساسات عمل مینماید.
(4)- غریزه اقتصادی : غریزه اقتصادی موجب میگردد که انسانها بر رفتارهای رفاه طلبانه عادت کند و برای حفظ موقعیت خود به هر امر تن دهد .
(5)- غریزه اجتماعی : غریزه اجتماعی است که موجب تمایل انسان به همکاری با دیگران شده و از جدا بودن با دیگران بپرهیزد.
(6)- غریزه جنسی :
مشتقات: مشتقات ایدولوژی است که همان ذخایر (غریزه ) شش گانه را توجیح میکند.
علاوه بر ذخایز مشتقات نیز در جهت دهی رفتار انسان نقش دارد . اما نقش مشتقات بیشتر توجیح رفتارهای غریزه است و خود منشأ مستقل رفتار نیست. به عبارت دیگر ذخایر اصول است و مشتقات تئوریهاست که ذخایر را تفسیر میکند .
یادداشت :
1) غریزه تدبیر و تداوم ویژه نخبه گان است .
2) سرنوشت جوامع توسط این دو غریزه تعین میشود .
3) ترکیب این دو غریزه موجب تعادل میگردد .
4)
ü انواع جوامع از نظر چرخش نخبه گان :
ü شیوههای گردش نخبه گان :
موسکا:
1- تعریف نخبه:
نخبگان مجموعهای از افرادی است که به خاطر همبستگی از قدرت و توانمندی زیادی برخوردار است. آنان تفاوت زیادی با مردم عادی ندارند اما قدرت آنان بر تودههای متفاوت استوار است بنابرین مبنای نخبه گی عامل سازمانی و بیولوژیک است
2- ماهیت نخبه گان :
یک گروی سیاسی منسجم است که از سازمان و شکیلات ویژه خود برخوردار است و این گروه نیز فورمول سیاسی خود را دارند این فورمول صر فاً توجیه کننده اخلاقی قدرت است نه بیان کننده واقعیتها و حقیقتها، در حقیقت عامل قدرت دیگری قدرت نخبه گان توانی تشخیص فورمول سیاسی خاص متناسب با هر جامعه است که این امر از توان دیگران خارج میباشد.
3- ضرورت نخبه گان:
ویژه گی همه جوامع به باور موسکا دیکتاتوری اقلیت بر اکثریت است بنابرین نظامهای سیاسی گوناگون باهمه تنوع و تعدد در ساختارها و ایولوژی گوناگون و متفاوت وجود ندارد بلکه نظامهای سیاسی صرفاً یک نوع است که آن نیز سلطه همه جانبه نخبگان بر تودهها میباشد.
1- گردش نخبه گان
الف : توارث
ب: ضعف یا شکست فورمول سیاسی
2- عوامل قدرت نخبه گان
الف : زور
ب : فورمول سیاسی
میشلز:
1- تعریف نخبه
2- ماهیت نخبگان
3- ضرورت نخبگان
1- تعریف نخبگان : نخبگان افراد با تجربه در سازمان است که نقض اداری سازمان را در دست دارد سازمان به مهارتها و تجربیان آن متکی است و وابستگی زیاد بر آنان دارد.
2- ماهیت نخبگان: به باور میشلز ماهیت نخبگان را گروه صاحبان مهارت اداری و سازمانی تشکیل میدهد و هر سازمان نیز یک گروه اقلیت بر یک گروه اکثریت حکومت دارد که آراء آن بر نام قانون آهنین اولیگارشی یاد میشود و این گروه اقلیت همان گروه نخبه است.
3- ضرورت نخبگان: کارکردهای فنی و اجرایی سازمان با عث اجتناب نا بزیزی بروکراسی و اولیگارشی است به بیان دیگر منشآ و ریشه پیدایش نخبگان کارکردهای اجرائی و فنی سازمان است.
رابطه دمکراسی و نخبگان:
به اعتقاد اندیشمندان کلاسیک نخبه گران تضاد عمیق میان دمکراسی و نخبه گرایی وجود دارد که هر گونه امکان جمع میان آن دو را ناممکن میسازد. اما نخبگرایان جدید با تفسیر جدید از دمکراسی بر این اعتقاد است که واقعیت زندگی سیاسی همگان تفسیر نخبه گرایانه از دمکراسی است. بر اساس تفسیر نخبه گرایان دمکراسی هیچ گاه حکومت مردم بر مردم نبوده است. بلکه نقش مردم صرفاً محدود به انتخاب نخبه گان میگردد. اما دمکراسی بدین معناست که در یک نظام سیاسی به جای یک حزب یک اندیشه و یک تفکر و یک ایدیولوژی مردم با ایدیولوژیهای مختلف روبرو بوده حق انتخاب از میان آنان داشته باشد. بنابراین تفاوت دمکراسی و دیکتاتوری اولاً کمی است، ثانیاً صوری است و ثالثاً حداقلی است. بدین اساس دمکراسی با هرگونه ایدیولوژی که حق انتخاب رابه مردم داده باشد سازگار است و مغایرتی با آن ندارد.
ماکس وبر: ماکس وبر به عنوان یکی از مهمترین و تاثیر گذارترین جامعه شناس سیاسی، پایه گذار روش تفهمی است
1- روش شناسی تفهمی
2- انواع رفتار اجتماعی
3- انواع مشروعیت
4- انواع گروه بندی اجتماعی
5- دولت مدرن
الف: سنتی
ب: کاریزماتیک
ج: عقلانی:
جلوه آشکار و نمود عینی عقلانیت در مناسبات سازمانی بروکراسی است. بروکراسی اساس تفاوت دنیای مدرن و سنتی است و تبلور عینی عقلانیت در سازمانها است به بیان دیگر رفتارهای سنتی و احساسی در حوزه سیاست نظامهای قبیلهای پاترومونیالیسم، سلطانیسم و توتالیتر را تولید نموده و رفتار عقلانی منجر به سازمانی برورکراتیک میگردد. بروکراسی آن نوع سازمانی است که در تقابل با سازمانهای جوامع سنتی بوده و دارای ویژگیهای زیر میباشد:
ویژگیهای نظام بروکراسی:
1- تقسیم کار تخصصی:
تقسیم کار تخصصی بدان معناست که حوزه اختیارات و صلاحیتهای افراد در سازمان قطع نظر از ویژگیهای شخصی و گروهی افراد به صورت مکتوب و مدون مشخص است و هر فرد نیز در مقابل آن صلاحیتها به مقامات بالاتر خود مسئول میباشد. در این سازمان افراد بر اساس وظایف تخصصی خود از حمایت و پشتیبانی قانون برخوردار است و قطع نظر از اینکه دارای چه ویژگی شخصی و گروهی میباشد. صلاحیت انجام آن اعمال را دارا میباشد در حالیکه در نظام پاترومینیالیسم یا قبیلهای اساس کار بر روابط و مناسبات شخصی افراد است. یک فرد ممکن است در سازمان از صلاحیت چندانی برخوردار نباشد اما به دلیل روابط خاص و معین با رئیس و مدیر خود از صلاحیتهای بسیار زیاد از هر فرد دیگر در سازمان برخوردار است.
2- سلسله مراتب بودن
سلسله مراتبی بودن بدان معناست که احکام و دستورات و احکام بالاتر بر مقامات پایین تر الزامی و حتمی است هیچ مقامی در سلسله مراتب اداری حق ندارد که از دستورات مافوق سرپیچی نموده و دستورات آنها را نادیده بگیرد این در حالی است که در بسیار از کشورهای جهان سوم این اصل نادیده گرفته شده و هر مقام بر اساس سلیقه و نظریات شخصی خود برخورد مینماید. این رفتار باعث میگردد که یک نوع هرج و مرج و بی نظمی سراسر سازمان را فراگرفته و مرکزیت اداری اهمیت خود را از دست بدهد.
3- اصل شایستگی فنی
در نظام بروکراتیک اصل اساسی توانایی افراد برای انجام وظایف قطع نظر از ویژگیهای شخصی و گروهی میباشد در حالیکه در نظامهای سنتی و کاریزماتیک اساس جذب افراد بر اساس روابط و وفاداریهای سیاسی، اجتماعی مذهبی، محلی و سایر مسایل است. از این رو اصل استخدام بر اساس لیاقت و اخراج براساس عدم کارایی دو اصل اساسی در سازمانهای بروکراتیک بوده و در نظامهای سنتی و کاریزماتیک چنین اصولی در نظر گرفته نمیشود. استخدام بر اساس امتحانات جلوه بارز این اصل است. اما در کشورهای جهان سوم و نظامهای سنتی چنین چیزی وجود ندارد.
4- استخدام دراز مدت
امنیت شغلی یکی از ویژگیهای سازمانهای بروکراتیک است. در بروکراسی افراد بر اساس شایستگی استخدام شده و این استخدام برای مدت طولانی و دایم عمر میباشد. تا افراد بتواند با اطمینان خاطر در خدمت تحقق سازمانی بوده نگران آینده و از دست دادن شغل خود نباشد. در حالیکه در نظامهای قبیله ای، پاترومینالیسم، سلطانی و یا کاریزماتیک، هیچ کس امنیت شغلی ندارد و آینده شغلی هرکس بر اساس اراده و خواست مدیر و یا رئیس خود میباشد.
5- جدا بودن زندگی خصوصی از زندگی اداری
در سازمانهای بروکراتیک زندگی خصوصی از زندگی اداری کاملاً جدا میباشد. در زندگی اداری افراد بر اساس موقعیت و جایگاه اداری خود عمل نموده و ویژگیهای شخصی افراد در این نقشی ندارد. امکانات اداری مربوط به سازمان مربوطه است و رئیس و مدیر یک سازمان حق استفاده مشروط از آن امکانات دارا میباشد. به طور مثال یک مدیر هیچ گاه حق استفاده سربرگ، مهر، موتر و کارمندان اداره خود به صورت شخصی ندارد. بلکه استفاده از آن در زمان معین و در مکان مخصوص و تحت شرایط خاص میباشد. بنابر این امضأ و مهر خارج اداره ارزش اداری ندارد و خلاف قانون است و از سوی دیگر این اصل بدان معناست که مقامات اداری با مشتریان قطع نظر از ویژگیهای شخصی شان برخورد نموده و آن ویژگیها را در برخورد با آنان دخالت ندهد. اما در کشورهای جهان سوم زندگی خصوصی با زندگی اداری کاملاً در هم تنیده است و از این رو باید پدیده معین ممکن است برخوردهای متفاوت صورت بگیرد.
6- حاکمیت قوانین مکتوب بر رفتارها
در نظامهای بروکراتیک هرگونه حکم و یا اجرای آن بر اساس سند و مکتوب بوده و سابقه آن باید در ادارات حفظ گردد، هر گونه دستورات شفاهی ارزش و اعتبار بروکراتیک ندارد و هیچ فردی نمیتواند براساس شفاهی رفتار خاصی را انجام دهد از این رو داشتن بایگانی و یا آرشیف از لوازم زندگی بروکراتیک است و سازمان فاقد داشتن بایگانی نشانه آشکاری از فساد میباشد.
7- انواع گروه بندی اجتماعی
یکی از بحثهای اصلی در جامعه شناسی سیاسی انواع گروه بندی اجتماعی است. بر اساس دیدگاه مارکسیستی عامل اصلی تشکیل گروههای اجتماعی داشتن و یا نداشتن ثروت و یا ابزار تولید میباشد. بر اساس این دیدگاه عامل اصلی اتحاد و اختلاف انسانها ثروت است و تمایزات دیگر همانند تفاوت در دانش و یا قدرت و یا اعتبار و حیثت اجتماعی ریشه در تفاوت ثروت میباشد. از این رو همه تمایزات انسانها فرعی، روبنایی، حاشیهای و زایده اقتصاد است. از این رو شناخت یک جامعه به معنی شناخت طبقات یک جامعه است. بر اساس دیدگاه مارکسیستی شناخت طبقات یک جامعه کلید، درک همه تحولات یک جامعه است. تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی عموماً ریشه در تحولات اقتصادی دارد. بنابراین ضروری است که برای شناخت جامعه فرانسه، طبقات آن را درک نمود. اما ماکس وبر معتقد بر آن است که اساس وحدت و یا اختلاف افراد صرفاً ناشی از مناسبات طبقاتی نمیباشد، بلکه دو عامل دیگر نیز در آن نقش کلیدی دارد. که یکی از آن اعتبار و شان اجتماعی است که دیگری قدرت میباشد. بر این اساس مجموعهای افرادی که از اعتبار و شان اجتماعی یکسانی برخوردار است. دارای منافع ارزشی مشترک بوده و در مقابل گروههایی قرار دارد که از اعتبار و شان اجتماعی متفاوت برخوردار است. به طور مثال تقابل روشنفکران و روحانیت جلوه از این اختلاف است. روشنفکران در تلاش آن است که اعتبار و شان اجتماعی خود را افزایش داده و جایگاه مناسب تری برای خود پیدا نماید و این امر در تضاد با منافع گروههایی قرار دارد که احساس میکند که افزایش اعتبار آنان حیثیت آنان را در جامعه کاهش میدهد. عامل دیگری که منشا نزاع و درگیری گروههای در طول تاریخ بوده مساله داشتن قدرت و یا نداشتن آن است به بیان دیگر مجموعه کسانی که ابزار وسایل اداری یک جامعه را در اختیار دارد، همواره در تقابل با آنانی قرار دارد که از این وسایل محروم است. و کسب این وسایل یکی از عوامل اصلی اختلاف میان گروه اجتماعی در یک جامعه بوده و مستقل از ابزارهای تولید منشاء اتحاد و یا اختلاف افراد میباشد. بنابراین عامل اتحاد و اختلاف افراد و یا عامل گروه بندی اجتماعی متفاوت است و در جوامع مختلف ممکن است یکی از آنها و ترکیبی از آنان منشاء درگیری و نزاع اجتماعی بوده باشد. پیام این تئوری برای کشورهای جهان سوم آن است که عامل اصلی تحولات در این جوامع مسایل طبقاتی نیست بلکه مسایل ناشی از قدرت و یا شان اجتماعی میباشد.
8- دولت مدرن
جامعه شناسی سیاسی مارکسیستی
1- موضوع جامعه شناسی سیاسی
2- مفهوم گروه، فرد، طبقه
3- ماهیت فرد وسایل تولید
4- ماهیت جامعه زیر بنا مناسبات تولید
4- ماهیت جامعه
روبنا : همه نهادهای دیگر
5- رابطه زیر بنا و روبنا تعین کنندگی یکجانبه
6- مراحل تکامل جامعه تعین کنندگی دو جانبه
7-عامل تحولات جامعه تعین کنندگی همه جانبه
8- ماهیت دولت ابزار انگاری
9- رابطه طبقاتی دولت استقلال نسبی دولت
10- شیوههای تشخیص پیوند طبقاتی شخصی
سیاسی
11-نظریههای جدید مارکسی ساختاری
ü میلی بند
ü پولدنزاس
ü کلدوس اوفه
ü گرامشی
ü داندروف
ü هابر ماس
1- موضوع جامعه شناسی سیاسی : بطور کلی بررسی مناسبات جامعه و دولت است، اما اینکه جامعه چیست ؟ دیدگاههای مختلف جامعه شناسی سیاسی آنرا متفاوت میداند . در دیدگاه مارکسیستی جامعه چیزی جز طبقات نمیباشد، بنابرین موضوع جامعه شناسی سیاسی مارکس بررسی مناسبات دولت و طبقات اجتماعی است .
2-مفهوم طبقه : برای درک بهتر مفهوم طبقه لازم است که با مفاهیم کوچکتر از آن نیز اشاره گردد :
اولین مفهوم فرد است :
فرد : عبارت است از در نظ ر گرفتن هر شخص به عنوان موجود مستقل و قطع نظر از ویژگیها و ارتباطات با سایر افراد و گروههای اجتماعی .
دومین مفهوم گروه است :
گروه : مجموعه افراد است که دارای اهداف مشترک بوده و شرایط چهار گانه قبلی را داشته باشد اما مجموعه از گروههای که دارای شرایط مشابه اقتصادی باشد یک قشر را تشکیل میدهد و مجموعه اقشار دارای شرایط مشابه اقتصادی یک طبقه را میسازد .
3- ماهیت فرد : انسان شناسی یکی از پایههای اصلی تمامی جامعه شناسان سیاسی را تشکیل داده و بر اساس آن ماهیت جامعه، دولت و سایر نهاد را توضیح خواهند داد . بر اساس دیدگاه مارکسیستی ماهیت انسان ترکیب یافته صرفاً از نیازهای مادی است و دغدغه اصلی بشر را در همه جوامع تأمین نیازهای اقتصادی تشکیل دهد . نیازهای معنوی خیلی نقش در رفتار انسانها ندارد و جهت گیری کلی انسان به سوی منافع مادی و اقتصادی است .
4- ماهیت جامعه : جامعه از دید مارکسیستها به دو بخش (1- زیر بنا 2- روبنا )
زیربنا : عبارتاند از وسایل تولید و همان ابزارهای که توسط آن در جامعه تولید صورت گرفته و نیازهای مادی بشر رفع میگردد. مناسبات تولیدی نیست . بخشی دیگر زیربنا است که نازل به سهم بری هر فرد از میزان تولیدات جامعه است .
روبنا : در دیدگاه مارکسیستی تمامی نهادهای اجتماعی ساختارهای روبنایی هستند که برای حفظ مناسبات تولیدی جامعه ایجاد شده است .
5- رابطه زیر بنا و روبنا : در دیدگاه مارکسیستی به طور کلی رابطه زیر بنا و روبنا به سه شیوه متفاوت تفسیر شده است :
(1) تعین کنندگی یکجانبه : به اساس این تفسیر نهادهای اقتصادی تعین کننده نهاد جامعه است ونهادهای دیگر اهمیت چندانی ندارد .
(2) تعین کنندگی دو جانبه : بر اساس این دید گاه مناسبات اقتصاد با دولت و فرهنگ تعین کنندگی دو جانبه است . همان طوریکه اقتصاد میتواند در ایجاد دولت و فرهنگ نقش داشته باشد، دولت و فرهنگ نیز میتواند بر اقتصاد مؤثر باشد .
(3) تعین کنند گی همه جانبه : بر اساس این تفسیر جامعه مجموعه از ساختارها است که هر کدام دارای اهمیت و کارکرد خودش میباشد . نهادهای همانند اقتصاد، دولت و فرهنگ همه گی تأثیر متقابل و چند جانبه دارد اما درین میان نقش اقتصاد زیر بنایی تر از سایر بخشها میباشد. بنابر این جامعه را باید بصورت یک کلیت نگاه کرد و روابط آنها را نیز درین کلیت تعین نمود.
6- مراحل تکامل جامعه : بطور کلی یکی از ویژگیهای اساسی جامعه شناسان در قرن (19) اصل تکامل است . همه جامعه شناسان بر این باور بودند که روند تحولات جامعه به سوی تکامل است، اما این تکامل در دیدگاه مختلف به صورت متفاوت ترسیم گردیدند به طور مثال به اعتقاد وبر فرایند تکامل بشر گذار از رفتارهای سنتی و مبتنی بر عواطف و احساسات به سوی عقل و منطق است . و یا بر اساس دید گاه دورکیم فرایند تکامل بشر به سوی همبستگی ارگانیکی است . درین میان مارکس نیز برای تصویر زندگی تکاملی بشر آنرا به پنج مرحله اصلی تقسیم نمود :
(1) کمون اولیه (2) برده داری(3) فئودالی(4) سرمایه داری(5) سوسیالستی .
7-عامل تحولات جامعه : سوال بعدی این است که چه عوامل موجب تغییر جوامع شده و آنرا دچار تحولات بنیادی میکند، به اعتقاد مارکس عامل اصلی تحولات جامعه تضاد طبقاتی است . به بیان دیگر هر جامعه مرکب از دو طبقه صاحبان اصلی ابزار تولید و فاقدین ابزار تولید میباشد، اما رابطه این دو به طور ذاتی بر اساس استثمار، تضاد و نا هماهنگی قرار دارد . به بیان دیگر رابطه برده دار با برده و یا رابطه دهقان و صاحب زمین و یا رابطه کارخانه دار و کارگر مبتنی بر تضاد، تنش، درگیری و خصومت است . این دشمنیها ممکن است تا مدت تداوم یابد، اما قطعاً به جای خواهد رسید که این نظامها فروپاشیده بنابر این عامل اصلی تحولات جامعه تضاد طبقاتی است .
8- ماهیت دولت : ماهیت دولت در دید گاههای مختلف جامعه شناسی سیاسی متفاوت است، عده دولت را داور بیطرف میداند که روابط شان با جامعه بر اساس توافق و ضایت است و عده آنرا مبتنی بر ارزشها، اعتقادات و پایههای ارزشی جامعه میداند و نخبه گرایان معتقد به رابطه اجبار آمیز میان نخبه گان و توده است . اما مارکسیستها بر این باوراند که دولت صرفاً ابزار طبقه مسلط برای سرکوب طبقات پائین جامعه است، بنابر این روابط آنان صرفاً مبتنی بر زور و سلطه میباشد .
9- رابطه طبقاتی دولت : به طور کلی در دیدگاه مارکسیستی رابطه طبقات و دولت به دو صورت کلی تقسیم شده است :
(1) ابزار انگاری : درین دیدگاه دولت صرفاً ابزار در دست صاحبان تولید است و نمونه برجسته آنرا را میتوان در تعریف مارکس از دولت مشاهده نمود که دولت عبارتاند از کمیته اجرایی بورژوازی .
(2) استقلال نسبی دولت : دید گاههای جدید مارکسیستی عمدتاً برین باور است که دولت هر چند متأثر از شرایط اقتصادی از هر جامعه است و نمیتواند دولت یک کشور را بدون شرایط اقتصادی آن تحلیل نمود، اما دولت صرفاً ابزاری در دست صاحبان ابزار تولید نیست بلکه استقلال نسبی دارد .
10- شیوههای تشخیص پیوند طبقاتی : یکی دیگر از بحثهای مهم مارکسیستی آن است که چگونه میتوان مناسبات طبقات اجتماعی و دولت را در یک جامعه درک نمود . مارکسیستها بر این باوراند که این مناسبات را میتوان بر اساس سه روش درک نموده و شناسایی کرد:
(1) شخصی : پیوند شخصی بر اساس این روش شناخت پایگاه طبقاتی مقامات بلند رتبه دولتی نشاندهنده مناسبات طبقات و دولت است . به باور آنان مقامات بلند رتبه دولتها عمدتاً از طبقات بالاتر اجتماعی است و طبقات پائین جامعه دسترسی زیاد به دولت ندارد .
(2) سیاسی : بر اساس این روش هر جامعه مرکب از گروههای مختلف است اما قدرت این گروهها یکسان نیست بلکه در میان این گروهها آنان که قدرت اقتصادی را در اختیار دارد از توانایی بیشتر برخوردار است و دسترسی بشتر نیز به دولت دارد .
(3) ساختاری : به اساس این روش هر جامعه مرکب از ساختارهای متفاوت است اما آن ساختارها دارای اهمیت یکسان نیست بلکه به تناسب دارای اهمیت متفاوت میباشد، به باور آنان کارکرد ساختار اقتصادی تعین کننده تر از سایر ساختارها است بنابرین پیوند طبقاتی آنان را بر اساس این روش میتوان از طریق کار ویژههای آن به خوبی درک نمود.
11-نظریههای جدید مارکسی : به طور کلی دید گاههای جدید مارکسیستی در صدد آن است که درمناسبات زیر بنایی و رو بنایی که توسط مارکسیستهای اولیه مطرح میشد تجدید نظر نموده و بر این باوراند که دولت و همچنین فرهنگ استقلال نسبی از اقتصاد دارد و صرفاً ابزار در دست صاحبان ابزار تولید نیست. نظریه پردازان جدید هر کدام با روشهای متفاوت خود بر یک نقطه تأکید دارد که دولت و فرهنگ مستقل از اقتصاد است اما این استقلال کامل نبوده و به صورت نسبی میباشد .
a. میلی بند
b. پولدنزاس
c. کلدوس اوفه
d. گرامشی
e. داندروف
f. هابر ماس