سَماع در لغت به معنی شنیدن، شنوایی و آوای گوشنواز است.
سماع در اصطلاح صوفیه حالت جذبه و اشراق و از خویشتن جدا شدن و فنا به امری غیر ارادی است که اختیار عارف تأثیری در ظهور آن ندارد. صوفیه میگویند سماع حالتی در قلب و دل ایجاد میکند که “وجد” نامیده میشود و این وجد حرکات بدنی چندی بهوجود میآورد که اگر این حرکات غیرموزون باشد “ اضطراب” و اگر حرکات موزون باشد، کفزدن و رقص است.
رقص سماع به نوعی از رقص صوفیه گفته میشود که شامل چرخش بدن همراه با حالت خلسه برای اهداف معنوی است. سماع سابقه دیرین تاریخی دارد و داستان تعالی روح است.
در اصطلاح صوفیان سماع به معنی خواندن آواز یا ترانه عرفانی توسط قوال یا قوالان (گاه همراه با نغمه ساز) و به وجد آمدن شنوندگان در مجالس «ذکر جلی» است. از آنجا که این به وجدآمدن گاه به رقص و دست افشانی میانجامد، تقلیبا به مجموعه قوالی، نغمه ساز، به وجد آمدن و رقص، سماع گفته میشود.
سماء گویند که صوفیان چون در هنگام وجد روی به آسمان کنند و گنج معنی ازآسمان گیرند آن را سماء که واژهای است اوستایی به معنی آسمان نامیده شده همچنانکه نخستین کسی که سماء کرد خسرو کیانی بود که از خداوند معنی رازی را میجست چنین پنج هفته خروشان به پای همی بود بر پیش گیهان خدای همچنین سماع در لغت در معنای شنیدن، رقص و وجد است و در اصطلاح بر آوازی اطلاق میشود که حال شنونده را منقلب گرداند؛ آنچنان که صائب تبریزی میفرماید: عشق، ذرات جهان را در سماع آوردهاست / چون سپند، افسردگان را کارفرما آتش است منبع این سماع چیزی جز عشق نباید باشد؛ عشقی که همچون آتش زبانه میکشد و انسان نمیتواند در برابر آن ایستادگی کند، بنابراین در آن ذوب میشود و به فنا میرسد؛ ابوسعید ابوالخیر، از عارفان بزرگ قرن ۵ ق/۱۱م نیز میگوید: صوفی به سماع دست از آن افشاند/ تا آتش دل به حیلتی بنشاند عاقل داند که دایه گهواره طفل/ از بهر سکوت طفل میجنباند از این رو صوفیان توجه ویژهای به سماع داشتند و حتی آن را غذای جان و دوای دل عاشق سالک، نام نهادند.
سماع در اصطلاح صوفیه گوش دل فروداشتن به اشعار و الحان و نغمهها و آهنگهای موزون است، در حال جذبه و بیخودی. سماع را دعوت حق خوانند، و حقیقت سماع را بیداری دل دانند و توجه آن را به سوی حق انگارند. (جواد نوربخش)
در بستر دین، رقص که اساساً یک پدیدار موسیقى و نغمه خوش آهنگ است، با خصیصه شریعت محور اسلام در تعارض قرار مىگیرد؛ زیرا ممکن است فرد را از راهى که خداوند مقرر داشته به بیراهه کشد. از این رو، بعضی به مخالفت با رقص برخاستهاند.طى چندین قرن، مقالات و رسالاتى علیه مسأله رقص به علت وجود تأثیرات شیطانى آن نگاشته شده است.
در مراسم سماع، در آن حال چرخش و تسلیم محض، شوری نهفته است که هم چرخنده و هم بیننده را به وجد میآورد. سماع بروز تفکرات مولانا است. او شعر و موسیقی و رقص را برای توصیف آن چه غیرقابل توصیف است، انتخاب کرد. دیدهاند مولانا را که در کوچه و بازار با اصحاب به رقص درمیآمد و گفتهاند جنازه صلاحالدین زرکوب را نیز به اشارت مولانا با رقص و دف به قبرستان بردهاند. الان در برخی از جراید کشورها آموزش «رقص صوفیانه» قابل مشاهده است.
سماع به نوعی از رقص صوفیه شامل چرخش بدن همراه با حالت خلسه برای اهداف معنوی گفته میشود. سماع پیشینهٔ کهن تاریخی داشته و پس از اسلام موافقان و مخالفانی نیز در این دین پیدا نمودهاست یا به عبارت دیگر سماع از به حرکت درآمدن گروه شیفتگان تحت تأثیر آوای دف و نی و تنبور و شعرهای آهنگین است.
نخستین بار در شاهنامه به سماع به معنی پرستش با وجد بر میخوریم که توسط خسرو کیانی انجام گرفت که پنج هفته به سماع پرداخت چنین پنج هفته خروشان به پای همی بود بر پیش گیهان خدای و این راه و شیوه که خواندن و ستایش خداوند در حالت خوشی و مستی در فرهنگ اسلامی نیست بلکه از فرهنگ نخستین آریاییان است و همچنین در فرهنگ یهود نیز یافت میشود که داوود خدا را با نوای چنگ ستایش میکرد مسلم است که سماع و رقص مذهبی برای خداوند، ریشه در تاریخ کهن دارد. در آیاتی از تورات، به سماع داوود نبی اشاره شدهاست که «به حضور خداوند جست و خیز و رقص میکرد» همچنین در انجیل نیز به رقص و سماع حضرت مریم بر روی پلکان مذبح اشاره شدهاست. اما پس از اسلام و تا سال ۲۴۵ هجری اثری از سماع در مراسم مسلمانان به چشم نمیخورد. در این سال ذوالنون مصری اجازه تشکیل اولین مجلس قوالی و سماع را به شاگردان خود داد. اندکی بعد و در سال ۲۵۳ نخستین حلقه سماع را علی نتوخی در بغداد به پا کرد.
به درستی آشکار نیست که تشکیل مجالس سماع از چه زمانی آغاز شد، با این حال میدانیم که سماع سابقهٔ مذهبی غیر اسلامی داشته و در زمانهای دور در پرستشگاههای مذهبی به کار میرفتهاست. در صدر اسلام، سماع بدان صورت که در مجالس صوفیه بود، وجود نداشت. در سال ۲۴۵ ق صوفیان در جامع بغداد از ذوالنون مصری اجازه سماع را گرفتند، با این همه، نخستین حلقه سماع در ۲۵۳ ق توسط علی تنوخی ـ یکی از یاران سری سقطی ـ در بغداد بر پا شد. در باب وجه تسمیه سماع، احمد غزالی معتقد بود که سین و میم سماع اشاره دارد به سم، به معنای سّرِ سماع که مانند سم است و عین و میم به معنی مع، بدین معنا که سماع شخص را به معیت ذات الهی میبرد .
در روزهای نخستین، مجالس سماع عبارت بود از یک محفل شعرخوانی که به وسیله خواننده یا گروه جمعی خوانندگان خوش آواز اجرا میشد و صوفیان تحت تأثیر صوت خوش، حالی پیدا میکردند و به پایکوبی میپرداختند. پس از آن، در این مجالس برای تحریک بیشتر، استفاده از دف و نی نیز رواج یافت. به تدریج، توجه روز افزون عوامی که معنای اصلی سماع را درک نمیکردند، آنچنان که شیخ اجل، سعدی شیرازی میفرماید: جز خداوندان معنی را نغلطاند سماع/ اولت مغزی بباید تا برون آیی ز پوست، موجب ناراحتی سالکان گردید و به منظور جلوگیری از ورود این افراد که در انتقادهایی که بر سماع میشد، بی نقش نبودند، مقرراتی وضع شد. در سماع آلات گوناگونی کاربرد داشت؛ مهمترین این آلات، دف و نی بود. اهمیت دف بدین خاطر بود که عارفان معتقد بودند، دف، اولین آلت موسیقی بود که در ورود پیامبر (ص) به مدینه استفاده شد. از لحاظ سمبل شناسی، دف برای عارفان، سمبل عالم کبیر و نی نیز که سوراخهای آن را به ماهیت انسان و سوراخهای نه گانه بدن او تعبیر میکردند سمبل عالم صغیر است.
بنابر نقش مهم سماع در تربیت سالکان، صوفیان آثار تربیتی گوناگونی برای سماع قائل بودند؛ از جمله آنها، این موارد است:
ایجاد سرزندگی برای بیرون آمدن از رخوت
تأثیر در شنونده و برانگیختن عواطف وی
نزدیک ساختن سالک به عالم قدس
در طول تاریخ، سماع را به گونههای مختلفی نظیر:
سماع عام/ سماع خاص/ سماع خاص الخاص
سماع متسمّع/ سماع مستمع/ سماع سامع
سماع حرام/ سماع مکروه/ سماع مباح/ سماع مستحب
تقسیم کردهاند؛ اینگونه دسته بندیها تا جایی پیش رفتهاست که حتی مستمعان سماع را نیز دو گونه دانستند: آنان که معنی میشنوند و آنان که صوت میشنوند که از نظر هجویری در هر دو اصل، فواید بسیار است و آفات بسیار.
سماع از دید بزرگان صوفیه
جواد نوربخش: «عالم ملکوت عالم حسن و جمال است و هرجا حسن و جمال است تناسب است، یا بهتر بگوییم هرچه موزون است از تناسب مایه دارد و بنابراین نموداری از عالم ملکوت است. این است که سماع راهی به سوی ملکوت اعلا دارد و استماع اشعار و نغمههای موزون دلهای صوفیان را به مصداق حدیث نبوی: به «درستی که خدا زیبا است و زیبایی را دوست دارد»، متوجه بارگاه ملکوتی میسازد و کوه هستی آنان را به مدد انوار حق متلاشی میکند و راه را بر عاشق صادق هموار میگرداند». «در مجلس صوفیان، هرکس خود را بیند لایق سماع نیست و سماع جز کاملان را نشاید». «صوفی چون بی خویش گردد و عاشق چون صادق شود از هر لحنی ندای حق شنود و از هر نغمهای دعوت و اشارتی از معشوق به گوشش رسد، برای او دیگر مجلس و محبس، خانقاه و خرابات، جمع و تنهایی، مفهومی ندارد، در هرجا و در هر حال جلوهٔ یارش در نظر است و آهنگ جانانش در گوش. گاهی بر موج تندخیز سماع نشیند و بد مستی کند، و زمانی در دریای فنا ترک هستی».[۱۸]
روزبهان بقلی: «سماع سماع حق است و سماع از حق است و سماع برحق است و سماع در حق است و سماع با حق است، که اگر یکی از این اضافات با غیر حق کند کافر است». «مریدانِ محبت بی نفس سماع شنوند و سالکان شوق بی عقل و شوریدگان عشق بی دل و آشفتگان انس بی روح، اگر با اینها شنوند از حق محجوب اند».
شیخ محمود شبستری: سماع جان نه آخر صوت و حرف است ---- که در هر پردهای سرّی نهفتهاست
ذوالنون مصری: «سماع واردی است خدایی که دلها را بدان برانگیزد و بر طلب او حریص کند. هرکه آن را به حق شنود، او به حق راه یابد و هرکه به نفس شنود در زندقه افتد».
سماع در زمان شاه نعمتالله ولی
در عهد شاه نعمتالله ولی (مؤسس سلسله نعمتاللهی) مجالس سماع به نحوی که با آداب شریعت مغایر نبوده وجود داشتهاست:
برخلاف سماع معمول آن عصر، رقصیدن و چرخیدن و دویدن متداول نبودهاست.
کف و گاهی نی و دف میزدند.
در شروع مجلس، شاه نعمتالله متوجه قبله مینشست که نشان دهد ظاهر و باطن باید متوجه حق باشد. به دستور وی، حضار دل را متوجه دلدار نموده، به خواندن اذکار که اغلب لااله الاالله بود مشغول میشدند. با گفتن لااله به معنی نفی ماسوای حق، سر را به طرف راست حرکت میدادند (قوس امکان) و با الاالله، سر را به عنوان اثبات وجود حق به طرف چپ (دل) سوق میدادند (قوس وجوب).
از تاریخچه سماع پیش از اسلام اطلاع دقیقی در دست نیست. ولی مسلم است که سماع و رقص مذهبی برای خداوند، ریشه در تاریخ اساطیری دارد. در آیاتی از تورات، به سماع داوود نبی اشاره شده است که «به حضور خداوند جست و خیز و رقص میکرد» همچنین در انجیل نیز به رقص و سماع حضرت مریم بر روی پلکان مذبح اشاره شده است.
اما پس از اسلام و تا سال ۲۴۵ هجری اثری از سماع در مراسم مسلمانان به چشم نمیخورد. در این سال ذوالنون مصری اجازه تشکیل اولین مجلس قوالی و سماع را به شاگردان خود داد. اندکی بعد و در سال ۲۵۳ نخستین حلقه سماع را علی نتوخی در بغداد به پا کرد.
به درستی آشکار نیست که تشکیل مجالس سماع از چه زمانی آغاز شد، با این حال میدانیم که سماع سابقه مذهبی غیر اسلامی داشته است و در زمانهای دور در پرستشگاههای مذهبی به کار میرفته است. در صدر اسلام، سماع بدان صورت که در مجالس صوفیه بود، وجود نداشت. در سال ۲۴۵ هجری قمری صوفیان در جامع بغداد از ذوالنون مصری اجازه سماع را گرفتند؛ با این همه، نخستین حلقه سماع در ۲۵۳ هجری قمری توسط علی تنوخی یکی از یاران سری سقطی در بغداد بر پا شد.
عارفان طبعا اهل دل و احساسات میباشند و به حکم تمایلات فطری سرو کارشان با عواطف و تخیلات زیبا است و اگر چنین نبود به راه سیر و سلوک کشیده نمیشدند، به همین لحاظ مذاق جانشان از شنیدن آواز خوش و نغمه دلکش متزلزل میشد.
قرن سوم:
عمرو بن عثمان مکی، ذوالنون مصری، سری سقطی، جنید بغدادی، ممشاد دینوری، یحیی بن معاذ رازی، البوالحسین دراج، ابوالحسین نوری سمنون محب ابوسعید خراز، ابواسحاق شامی چشتی.
قرن چهارم:
ابو عبدالله خفیف شیرازی، ابو سعید ابوالخیر، ابوعلی رودباری، ابوالقاسم نصر آبادی، عبدالله بن محمد راسبی بغدادی، ابوبکر رودباری، ابو عثمان مغربی، ابوالحسن حصری، ابوبکر شــبلی، احمد بن یحیی.
قرن پنجم:
ابو اسحاق کازرونی، احمد غزالی، ابویوسف چشتی.
قرن ششم:
اسماعیل قصری (که نجم الدین کبری خرقه اصل از دست ایشان پوشیده است)، عین القضاه همدانی.
قرن هفتم:
شیخ شهید نجمالدین کبری، شیخ شهید مجدالدین بغدادی، روزبهان بقلی شیرازی (که با روزبهان وزان مصری دو شخصیت عالی رتبه جداگانه میباشند)، سیف الدین باخرزی، بهاءالدین زکر باملتانی، حمید الدین ناگوری، سعدالدین حموی، شمس تبریزی، اوحدالدین کرمانی، رضیالدین علی لالا، جمالالدین گیلی، فریدالدین عطار نیشابوری، سلطان العلما پدر مولانا جلالالدین، بابا کمال جندی که تمامی از یاران و ناشران تفکر نجم الدینکبری بودهاند. فخرالدین عراقی، نظام الدین اولیاء، مولانا جلالالدین محمود مولوی خراسانی، امیر خسرو دهلوی.
قرن هشتم:
رکن الدین احمد علاءالدوله سمنانی، شیخصفی الدین اردبیلی، محمد شیرین مغربی، شاه نعمت الله ولی.
قرن نهم:
خواجه مسافر خوارزمی، شیخ محمد شمس الدین لاهیجی شارح گلشن راز و غیره.
امروزه مراسم سماع در شهرهایی همچون قونیه، قاهره و حلب به صورت باشکوهی برگزار میشود. این مراسم با مدح حضرت محمد (ص) شروع میشود و با دعا به پایان میرسد. مراسم شامل موسیقی و رقص و چرخش و حرکات نمادین است که به آنها میپردازیم .
دایرهای که دراویش در آن میچرخند نماد کمال و یکپارچگی است. بدون آغاز و انجام است و برای همین نماد زمان است. دایره نماد خدا هم هست، در متنی کهن آمده که خداوند همچون دایرهای است که مرکزش همه جا و محیطش هیچ جا نیست. دایره سادهترین منحنی و در واقع کثیرالاضلاعی است که دارای بینهایت ضلع است ( آمیختگی سادگی و بیانتهایی ) دایره چون آغاز و انجامی ندارد دلالت بر ابدیت دارد.
آلات موسیقی سماع
محلی درسماْ خانه به نمایشگاه آلات موسیقی اختصاص داده شده است. این آلات موسیقی عبارتاند: ازنی، رباب، دف (دایره)، تنبور، کمانچه، کمان، تار.
نی
نی نماد هماهنگی در طبیعت است. نماد و نشانه روحی است که از وطن واقعی خود دور افتاده و با صدای نافذ و محزونش به خداوند شکایت میبرد و میخواهد به نیستانی که از آن جدا شده، بازگردد.
دف
دف ضرب آهنگ دف در مراسم سماع بیانگر فرمان «باش» است که خداوند در زمان خلقت جهان آن را صادر کرد و به دنبال آن نوای نی، نماد دم قدسی است که با این فرمان بعد از هبوط نور خداوند از بالا به پایین، به جسدهای بیجان، جان بخشید. (إنما أمر ه إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون)
در مراسم سماع، پس از نوای نی، شیخ و تمام درویشان به عنوان جسمهایی که با این دم قدسی جان گرفتهاند، با دستهایشان زمین را لمس میکنند. این عمل نشانه اراده آنان برای تبدیل شدن به انسان کامل است و تکمیل فرمان “باش” به عنوان انسانهایی است که قدم در راه کشف حقیقت گذاشتهاند.
رقص
رقص در سماع نمادین است. درویش در سماع قبل از مردن جسم، نفس خود را میمیراند. او دستهایش را باز میکند و شروع به چرخیدن میکند. در هنگام سماع دست راست بالا است، چنانکه گویی در حال نیایش است. دست چپ به پایین متمایل است. درویشان واسطه میان خدا و مردم و واسطه میان آسمان و زمینند. آنها از خدا میگیرند و به آدمیان میبخشند و چیزی را برای خود نگه نمیدارند.
در رقص سماع، درویش پای چپ خود را بر روی زمین ثابت نگه میدارد و با پای راستش به دور آن میچرخد. او با هر چرخش و در سکوت، ذکر الله را تکرار میکند و او را میخواند. درویش باید بدون برخورد با دراویش دیگر و بدون برهم زدن هماهنگی، همچون سیارههای منظومه شمسی به دور خورشید، به چرخیدن ادامه دهد.
سلام
مراسم سماع از چهار سلام تشکیل میشود که بیانگر چهار مرحلهای است (شریعت، طریقت، حقیقت، معرفت) که باید از آنها گذر کرد. در پایان هر سلام دراویش به دستههای دو و سه و چهار نفری تقسیم میشوند و با تکیه بر یکدیگر به نقطه مرکزی که نماد مولانا است، تعظیم میکنند. این تقسیم نماد اتحاد و یکپارچگی است. در طول سه سلام اول، دراویش هم به دور خود میچرخند و هم به دور مکانی که در آن میرقصند، در سلام چهارم آنها در همان جایی که هستند، میمانند و فقط به دور شیخ میچرخند.
در بخشی از مراسم سماع، آیهای با این مضمون قرائت میشود: «مشرق و مغرب از آن خدا است، پس به هر طرف رو کنی رو به سوی خداست. بیگمان خداوند گشایشگر داناست». سماع با دعا به پایان میرسد و تمام دراویش و نوازندگان به دنبال شیخ و پس از تعظیم در مقابل جایگاه، مکان سماع را ترک میکنند.
شرحی کامل از مبانی فکری و مراحل رقص سماع ارائه شد، مراسم سماع در قونیه برگذار میشود و چنانچه به دیدار آرامگاه مولانا جلال الدین بلخی در قونیهی ترکیه بروید میتوانید در زمانهایی خاص از این مراسم نیز دیدن کنید و سلسله مراتب آن را از نزدیک ببینید.
دیوان نوربخش (دکترجواد نوربخش نورعلیشاه، قطب سلسله نعمتاللهی)
سماع صوفیان از عشق یار است که دلهاشان ز شوقش بی قرار است. اگر مست حقی برخیز و کف زن بکوبان پایی و دستی به دف زن رها کن عقل دوراندیش و بر خیز زخود بگذر به سرمستان در آویز که این حال و هوای صادقان است پر از شور و نوای عاشقان است. کنون بزم سماع است و دف و نی برآور نعرهٔ هیهای و هی هی مگر ما و منت گردد فراموش روی در بحر وحدت مست و مدهوش شوی از خود تهی با اویی او کنی حق حق، زنی مستانه هو هو
حتی امروزه پایکوبی و رقص در نزد مسلمانان عملی مذموم است. با اینحال علمای شیعه اتفاق نظری در خصوص جزئیات احکام سماع ندارند. بهطور خلاصه همه علمای اسلامی رقصی که باعث تحریک شهوت غیر همسر بشود را حرام میدانند.[۲۳][۲۴]
حتی خود صوفیان نیز در خصوص سماع نظر واحدی ندارند. برخی از صوفیه همچون مولانا سماع را سبب جمعیت حال سالکان، آرام دل عاشقان، سرور سینه صادقان، غذای جان سایران و دوای درد سالکان میدانند و معتقدند در سماع خداوند بیشتر بر جان مردان خدا تجلی میکند.[۲]
گروهی از صوفیه همچون امام محمد غزالی و امام قشیری راه میانه پیمودهاند و نوع خاصی از سماع را فقط برای کسانی حلال میدانند که نفس ایشان مرده و دل ایشان زنده باشد. همچنین برخی ورود مبتدیان و اغیار را به مجلس سماع منع نموده و برگزاری آن را محدود نمودهاند.[۲][۹]
با وجود این مخالفتها در میان برگزار کنندگان مجالس سماع نامهای مشهور زیادی همچون ذوالنون مصری، جنید بغدادی، ابوسعید ابوالخیر، احمد غزالی، عینالقضات همدانی، شمس تبریزی، اوحدالدین کرمانی، عطار نیشابوری، مولوی، امیرخسرو دهلوی و شاه نعمتالله ولی نیز به چشم میخورند[۲۵] اما در باب حلال یا حرام بودن سماع، افرادی که به سماع گرایش داشتند بالطبع آن را حلال میدانستند و در مقابل، بی میلان به سماع، آن را ناپسند و حرام.
از مخالفان سماع، ابن جوزی- از بزرگان قرن ۶ق/۱۲م- بود که برای خود دلایل منطقیای در ناپسند دانستن سماع داشت. او معتقد بود از آنجا که سماع دل را از تکرارِ عظمت خدا بازمیدارد و به برخورداری از لذات آنی تشویق میکند، ناپسند است.[۲۶] اوحدی مراغهای نیز در رساله جام جم از سماع عارفان انتقاد میکند و میسراید: این سماعی که عرف و عاداتست/ پیش ما مانع سعاداتست[۲۷] و او تنها سماع را در یک صورت حلال میداند: عارفی راست این سماع حلال/ که بود واقف از حقیقت حال[۲۸] با این همه به نظر میرسد ابن جوزی و اوحدی از این رو که میل عارفان به شعر و سماع را از میل به قرآن بیشتر میدانستند سماع را جایز نمیدانستند و حتی اوحدی به طعنه در باب این گروه میگوید: اینکه در شعر میگرایی گوش/ مدتی بر سماع قرآن کوش[۲۸] ابوالحسن هجویری در باب سماع رویکردی معتدل تر دارد و در حجاب یازدهم کتابش[۲۹] به مبحث سماع میپردازد. او از قول شیخ خود ـ ابوالفضل ختلی ـ نقل میکند که سماع توشه بازماندگان است و هر که به او رسید به سماع حاجت پیدا نمیکند؛ هجویری حکایاتی از سماع مقبول و حتی آداب سماع نقل میکند و در آخر نیز نظر خود را اینگونه بیان میکند که بهتر است مبتدیان را به سماع نگذارند که در آن خطرهای عظیم است.[۳۰] در مقابل مخالفان سماع، بسیاری بودند که بدان اعتقاد داشتند و آن را انجام میدادند؛ از جمله آنان احمد غزالی، از عارفان صاحب حال قرن ۵ و ۶ ق. بود. وی گاهوبیگاه به سماع میپرداخت و حکایات بسیار در باب سماع وی در منابع مختلف آمدهاست. غزالی، سماع را وسیلهای مؤثر در ارتقاء روح و تجرد آن از عالم جسمانی میدانست.[۳۱] با وجود مخالفان بسیاری که احمد غزالی در باب سماع داشت، برادرش، امام محمد غزالی سماع کردن او را عیب نمیدانست، حتی آن را ستایش میکرد.[۳۲] از دیگر همراهان با سماع، نجم الدین رازی است که در مقام ملهمگی که نفس به شرف الهامات حق مشرف شده، سماع را به چند دلیل حلال میداند: ۱)چون نفس از صفات ذمیمه مردهاست. ۲)برای تهنیت دل که بر معانی غیب دست یافتهاست. ۳) نفس، دیده حق بینی و حق شنوی پیدا کردهاست و هر مناسبتی که باشد از آن ذوق الهامات غیب حاصل میکند. با این حال رازی، شرط سماع کردن مرید را حضور شیخ و غیبت اغیار میداند و اینکه مرید تا جایی که بتواند سماعش را فروخورد و تنها در حالتی سماع را برپادارد که اختیار از او سلب شود.[۳۳] عزالدین محمود کاشانی نیز در کتاب خود فوایدی را برای سماع از جمله از بین بردن ملالت سالک، از بین بردن حجابهایی که سالک گرفتارش شده و باز شدن سمع روح ذکر میکند و فصلی مشبع را به موضوع سماع اختصاص میدهد.[۳۴]
جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی (متولد ۶۰۴ ه.ق در بلخ) از مشهورترین شاعران ایرانی است. نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده است و در دوران حیات به القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» نامیده میشده است. از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند. زبان مادری وی نیز پارسی بوده است.
مولوی متولد بلخ (سرزمینی در شمال شرق خراسان) است و در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) در قونیه (واقع در ترکیه امروزی) میزیست. با آنکه جهانیان نیک میدانند که مولوی یک شاعر ایرانی است اما دولت ترکیه در برنامههایی که به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کرده است، تلاش کرده است که مولانا را به عنوان یک چهره فرهنگی کشور خود به دنیا معرفی کند. در این میان کمتوجهی مقامات ایران در سالهای اخیر، در موفقیت دولت ترکیه نقش فراوانی داشته است .
مقبرهی مولانا که در حال حاضر به عنوان سمبل شهر قونیه از آن یاد میشود، در واقع محل سکونت پدر و خانوادهی مولوی به هنگام اقامت ایشان در قونیه بوده است. پدر مولانا پس از مرگ در همین خانه به خاک سپرده شد و مجالس سماع مولانا نیز در همین خانه برگزار میشده است. مولانا نیز پس از مرگ در همین مکان دفن شد. همچنین، بهاءالدین، پسر مولانا، بعضی از اقوام و یاران و مریدان وی از جمله صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبی نیز در این مکان آرمیدهاند. هر ساله دوستداران مولانا در ۱۷ دسامبر مصادف با سالگرد وفات مولانا که شب اُروس (Arus) نامیده میشود از اطراف و اکناف ترکیه و جهان بر مرقد او حاضر میشوند تا شاهد مراسم ویژهی بزرگداشت مولانا باشند.
مقبرهی مولانا دارای گنبد بزرگ سبز رنگ ۱۶ وجهی است که مخروطی در بالای آن قرار دارد. این گنبد در سال ۱۳۹۷ میلادی توسط کارابان اوغلو ساخته شده و بر بالای آن با هنر کاشی کاری آیهالکرسی نقش بسته است. در بالای در ورودی مقبره، این بیت شعر به زبان فارسی نوشته شده است:
کعبة العشاق باشد این مقام هر که ناقص آمد اینجا شد تمام
زمانی که وارد این فضای روحانی میشوید، درصف عاشقان مولانا، قدم به قدم با نوای نی و بوی عود، مزین کردهاند. قبرهایی که فاقد کلاه مخصوص میباشند متعلق به بانوان است. پس از عبور از کنار قبرها میتوانید از موزه نیز بازدید کرد. در این موزه آثار به جا مانده از گذشتگان از جمله البسه، کلاه، تسبیح، جانماز، قرآنهای دستنویس و کتب نفیس دیگر، دیوان حافظ و سایر اشیاء قدیمی به نمایش گذاشته شدهاند.
از دیگر طرفداران سماع، مولانا جلال الدین محمد بلخی بوده که توجه روز افزون او به سماع در جاودانه شدن این آئین در میان درویشان به ویژه مولویه بیتأثیر نبوده است. مولانا ابتدا همانند پدرش، بهاءولد، مشغول درس گفتن و وعظ و مجاهده بود و هرگز سماع نکرده بود اما چون شمس تبریزی را دید عاشق وی شد و هر چه او میفرمود را غنیمت میداشت. پس چون شمس به وی اشارت کرد که به سماع درآ، مولانای ۳۸ ساله آنچنان تحت تاثیر شمس قرار گرفت که منبر و مدرسه را ترک کرد. استدلال شمس در تشویق مولوی به سماع این بود که آنچه مولانا میطلبد با سماع، زیاد میشود و سماع برای انسانهای عادی که به هوای نفس مشغولند حرام است نه برای کسانی که عاشق و طالب حق هستند و حتی از نظر او سماع مدد حیات محسوب میشد. شیفتگی مولانا به سماع آنچنان بود که پس از آگاهی از کشته شدن شمس نیز مراسم سماع را به جای آورده است.
از دیگر طرفداران سماع، مولانا جلال الدین محمد بلخی بوده که توجه روز افزون او به سماع در جاودانه شدن این آئین در میان درویشان به ویژه مولویه بی تأثیر نبودهاست.[۳۵] مولانا ابتدا همانند پدرش، بهاء ولد، مشغول درس گفتن و وعظ و مجاهده بود و هرگز سماع نکرده بود اما چون شمس تبریزی را دید عاشق وی شد و هر چه او میفرمود را غنیمت میداشت؛ پس چون شمس به وی اشارت کرد که به سماع درآ، مولانای ۳۸ ساله آنچنان تحت تأثیر شمس قرار گرفت که منبر و مدرسه را ترک کرد. استدلال شمس در تشویق مولوی به سماع این بود که آنچه مولانا میطلبد با سماع، زیاد میشود و سماع برای انسانهای عادی که به هوای نفس مشغولند حرام است نه برای کسانی که عاشق و طالب حق هستند.[۳۶] و حتی از نظر او سماع مدد حیات محسوب میشد.[۳۷] شیفتگی مولانا به سماع آنچنان بود که پس ازآگاهی از کشته شدن شمس نیز مراسم سماع را به جای آورد. دکتر تفضلی[۳۸] مولانا را در این زمان اینگونه توصیف میکند: "یک فرجی هندی به تن کرد و کلاهی پشمین و عسلی رنگ بر سر گذاشت - جلوی پیراهنش را باز کرد و دستارش را به شکل شکرآویز بست و کفش و چکمه مخصوص پوشید و با این شکل و شمایل به سماع پرداخت". صلاح الدین زرکوب نیز وصیت میکند تا جنازهاش را در حالت سماع تدفین کنند و مولانا هم به این وصیت عمل میکند و جنازه او را با نواختن دف و نقاره در حالی که سماع میکردند دفن میکند وشب بعد از تدفین صلاح الدین زرکوب را، شب عرُس مینامد؛ عرُس واژهای عربی است به معنای نکاح یا طعامی که در سور و ضیافت زفاف داده میشود. علت این نامگذاری این است که اهل تصوف بر این باورند که وقتی کسی میمیرد و روح او ازعالم خاکی جدا میشود به معشوق میپیوندد.[۳۹] اما سماع در زمان مولانا به شکل امروز نبود؛[۴۰] مریدی غذایی تهیه میکرد و دوستان و آشنایان را دعوت میکرد و غذا صرف میشد و بعد یا قبل غذا، قوالان نشیدههایی که طبعاً آهنگ و سرود معینی نداشت را میخواندند و هرکس که میخواست سماع میکرد. بنابراین برخلاف سماع امروز که نمیشود مردم را بدان خواند یا کسی نمیتواند وارد سماع خانه شود،[۴۱] تمام این حالتها در زمان مولوی وجود داشت.[۴۲] از مناقب العارفین افلاکی چنین بر میآید که یک صدای خوش کافی بود که مولانا به سماع بپردازد. در این اثر از ۲ نوع سماع سخن رفتهاست: ۱) سماعی که مولانا به تنهایی میپرداخت. ۲) سماعی که بهطور دسته جمعی اجرا میشد.[۴۳] مولانا سماع را غذای روح میدانست [۴۴] و معتقد بود در حین سماع در هر چیز خداوند را میبیند و گاهی نیز اتفاق میافتاد که تا بیش از یک هفته در حال سماع باقی میماند؛ مشهور است که با صدای چکش صلاح الدین زرکوب شروع به پایکوبی میکرد.[۴۵] مولوی سماع را معلول چندین عامل میدانست: ۱)خالی بودن معده تا تلطف زیاد شود:ای مرد سماع معده را خالی دار/ زیرا چو تهیست نی، کند ناله زار ۲)شکلگیری حرکات اهل سماع بر جد نه هزل و سرمستی:[۴۶] یار در آخر زمان کرد طرب سازئی/ باطن او جدجد ظاهر او بازئی مولانا در آثار خود از سازهای مختلفی از جمله نی، کمانچه، رباب، دف، سرنا... یاد میکند و به نظر میرسد که در مجالس سماع ازین سازها استفاده میکرد و خود نیز در نواختن رباب تبحر داشت.[۴۷] وی اصل موسیقی را، این جهانی نمیدانست و معتقد بود که این الحان موسیقایی که ما، با آواز خود یا با نغمههای ساز ایجاد و خلق میکنیم بازتاب جریانی گسترده و ژرف در کیهان است و اصل موسیقی از بهشت است که بر جان عارف خوش میآید؛ جدا از موسیقی، او، یکی از نکات ضروری برای سماع را، شعر خوب و فهمی عمیق برای درک آن شعر میدانست.[۴۸] مولوی برای سماع اهمیت تربیتی قابل ملاحظهای قائل بود و آن را در طریقت از اسباب دستیابی به کمال میدانست و در ابیات بسیاری، این حالت رقص را، به عنوان امری که حاصل وجد صوفی است اجتناب ناپذیر میشمرد و تأثیر وجد در ایجاد این حال را مثل هوای بهار میدانست در پرورش گیاه.[۴۹] اما در تحلیل سماع باید گفت که هر حرکتی در سماع اشارت به نکتهای است. چرخ زدن، اشاره به توحید که مقام عارفان است، جهیدن و پا کوفتن، اشارت به اینکه سالک نفس خود را مسخر کرده و دست افشاندن اشارت به شادی حصول شرف وصال و پیروزی بر سپاه نفس اماره، است.[۵۰] مولویان در اجرای سماع، پیوسته، با اتکا بر آرای بطلمیوسی، حرکات سماوات و دور که از ارکان تصوف است را به صورت دایرهای از هستی مطلق تا انسان مادی و دوباره از انسان تا هستی مطلق مد نظر قرار دادند و حتی قسمتی از سماع خانه را دایره وار ساختند.[۵۱]
ریشهٔ سماع مولویانه را در آئینها و اندیشهها و مذاهب باستانی نیز میتوان جست. حرکتهای موزون دسته جمعی با گامهای ساده یا پیچیده، گرد درخت یا آتش، کهنترین شیوه حرکت آرایی بودهاست. اقوام اینکا، حرکات موزون را برای اینتی [ربالنوع خورشید] اجرا میکردند یا آزتکها در آمریکای مرکزی هنوز این آئین را اجرا میکنند. این حرکات موزونِ نیایشی و آئینی در میان تمام اقوام، بیانگر ارتباط بشر با مبدأ جهان بودهاست و در واقع آن کانون را به صورت نمادین در مرکز حلقه حرکت قرار میدهند و خود مانند افلاک بر گرد آن میچرخند. رقص سماع مولانایی نیز که به وسیله مولانا احیا شد، نمادی از اتحاد انسان و کانون هستی است. این حرکات نشانی از آئینهای پرستش میترا دارد. در قیاسِ سماع مولویانه با رقصهای آفریقایی یا سرخپوستی به این جمع بندی میتوان رسید که در سماع، فردیت حفظ میشود و هر فرد جداگانه به گرد خویش میگردد و محوریت این حرکت را انسان تشکیل میدهد؛ بنابراین اومانیسم و انسان گرایی در رقص سماع، اساس است؛ این درحالیست که در رقصهای باستانی و آئینهای کهن، عنصر طبیعت در مرکز است. در رقص سماع این انسان است که به فیض میرساند چرا که وی جانشین و خلیفه الهی است و شاید بتوان این حرکت را با گردش به دور خانه کعبه قیاس کرد.[۵۲] باید توجه داشت که برخی اومانیست را جایگزینی خدا دانستهاند نه جانشینی و خلیفگی او که در این صورت با حقیقت بندگی و توحید معارض بلکه نوعی از تفرعن است که توجیه سماع با آن هرگز سازگاری ندارد.[۵۳]
در سماع مولانا دستی که به سوی آسمان است نماد دریافت فیض مبدأ هستی و دستی که به سوی زمین است نماد بخشش به کل موجودات است و انسان در این میان به عنوان واسطه مطرح است. لباس نیز در سماع حائز اهمیت است؛ لباسی سفید با دامن بلند که نمادی از روح یا جهان روحانی است که فرشتگان را به ذهن میآورد.[۵۴] عشق به سماع در واژه به واژهٔ اشعار مولوی موج میزند آنچنان که در دفتر سوم مثنوی، رقصندگان سماع را کسانی معرفی میکند که از نقص خود رستهاند و از درون، دف و نی میزنند: چون رهند از دست خود دستی زنند/ چون جهند از نقص خود رقصی کنند[۵۵] و حجت را بر خرده گیران تمام میکند و در دیوان شمس خطاب به صورتگرایان میفرماید: در وقت سماع صوفیان را/ از عرش رسد خروش دیگر تو صورت این سماع بشنو/ کایشان دارند گوش دیگر[۵۶]
اگرچه برگزاری مراسم سماع در منازل شخصی و حتی بازار نیز سابقه دارد، ولی در برخی مراکز صوفیانه همچون خانقاه، زاویه، رباط، صومعه، دویره (دیر)، لنگر تکلیه محل خاصی برای اجرای مراسم وجود دارد که شامل یک سالن مخصوص است که به آن سماع خانه گفته میشود.[۹]
«آنها پس از ادای احترام به محضر استاد خود که شیخ مینامندش، از او اجازهی ورود به صحنهی رقص سماع را دریافت میکنند. با توازنی خاص ردای سیاه را از تن درآورده و با لباس سفید بلند خود، با ضربآهنگی موزون، به چرخش، برخلاف عقربههای ساعت میپردازند. دست راست درویشها به سمت آسمان و دست چپ آنها به سمت زمین اشاره میکند، گویی میان دو دنیا پلی برقرار کرده باشند. مراسم سماع با نظمی خاص، فضای عجیبی را ایجاد میکند. این چرخش دوار رقص نیست، بلکه نوعی عبادت است.» این شرح دیدههای «سایمونبراتون» است، خبرنگاری که از نزدیک شاهد یک مراسم ارایهی سماع توسط دراویش ترکیه بوده.
درست است که رشد سماع و شهرت و همهگیر شدنش پیوندی ناگسستنی با صوفیان مسلمان دارد، اما سادگی است اگر که ریشههایش را که در دیگر آیینها و مذاهب وجود دارد نادیده بگیریم. تاریخ نشان میدهد که انسان اولیه نیز موسیقی را انعکاسی از حالاتش میدانسته و شور، هیجان، غم و شادیاش را با آن به نمایش میگذارده است. ایجاد این حالات شور و طرب یا حزن و اندوه، در مریدان و دینداران، و بهره از آن برای آرامش و تزکیه و تسکین، مطلوب نظر پیشروان مذاهب بوده است. با وجود حرمتهایی که در اکثر ادیان سامی یا همان ابراهیمی در باب موسیقی وجود داشته است، آگاهی روحانیون این ادیان از قدرت این ابزار و کارایی موسیقی در چیزی که در این شرایع قابلیت درک بهتر حقایق الهی مینامند، آنان را بر این داشته تا از قدرت و جاذبهاش برای ایجاد وجد و حال و رقت قلب در رهروان طریقت بهره گیرند.
اگر بخواهیم به ترتیب به سابقهی آن در ادیان سامی بازگردیم، قبل از اسلام در مسیحیت به اشاراتی در مزموری از انجیل میرسیم که میگوید: «بگذار آنها با رقص خود نامش را ستایش کنند و بگذار با «دایرهزنگی» و «هارپ» به ستایش او برخیزند.» همچنین در جایی دیگر از انجیل از کودکی مریم عذرا صحبت میکند که به روی پلکان مذبح رقصیده است. «سن ترزا» از اهالی «آویلا» همراه با راهبههایش با ساز تنبور رقصیدهاند. در یهودیت در اشارات تورات و همچنین در عرفان یهودیت نیز رقص مقدس وجود دارد و الگوی خود را از رقص مقدس داوود در مقابل تابوت عهد اقتباس کرده. در تورات به آیههای مستقیمی در اینباره برمیخوریم: «و مریم نبیه، خواهرهارون، دف را به دست خود گرفت و همه زنان از عقب وی دفها گرفته رقصکنان بیرون آمدند. پس مریم در جواب ایشان گفت: خداوند بسرایید زیرا که با جلال مظفر شده است.» و داوود با تمامی قدرت خود به حضور خداوند رقص میکرد. و داوود به جامهی کتان ملبس بود، پس داوود و تمامی خاندان اسراییل تابوت خداوند را با آواز شادمانی و آواز کرنا آوردند چون تابوت خداوند داخل شهر داوود میشد. «میکال» دختر «شاول» از پنجره گلدسته داوود پادشاه را دید که به حضور خداوند جست و خیز و رقص میکند پس او را در دل خود حقیر شمرد.» و بارها در مزامیر داوود مضمون رقص و موسیقی برای خداوند تکرار شده است: «و پسران صهیون در پادشاه خویش وجد نمایند و نام او را با رقص تسبیح بخوانند و با بربط و عود او را بسرایند. زیرا خداوند از قوم خویش رضایتمندی دارد، مسکینان را به نجات جمیل میسازد. او را با آواز و کرنا تسبیح بخوانید او را با بربط و عود تسبیح بخوانید او را با دف و رقص تسبیح بخوانید.» امروزه نیز در میان برخی از یهودیان انجام رقص مقدس قبل از نماز روزانه رواج دارد.
رقص و سماع درنزد پیروان مولوی اهمیتی خاص داشته است خود مولانا بسا درکوچه و بازار هم با اصحاب به رقص در میآمد
قدر مسلم این است که در اسلام سماع رواج دیگرگونهای یافت. در صدر اسلام سماع بدان صورت که بعدها در مجالس صوفیه برگزار میشد وجود نداشته است، تا در سال 245 هجری که «ذالنونمصری» از زندان متوکل آزاد شد، صوفیان در جامع بغداد به دور او گرد آمده و درباره سماع از او اجازه گرفتند، قوال شعری خواند و ذوالنونمصری هم ابراز شادی کرد و در سال 253 که نخستین حلقه سماع را «علینتوخی» در بغداد به پا کرد. از این زمان به بعد مجالس سماع شکل کاملی به خود گرفته و تشکیل حلقه سماع مرسوم شد و گروهی به نظاره آن پرداختند. در روزهای نخستین، مجلس سماع عبارت بود از یک محفل شعر خوانی که به وسیلهی خواننده یا گروه جمعی خوانندگان خوش آواز اجرا میشد و صوفیان با حالت و زمینهای که داشتند تحت تاثیر صوت خوش و پر معنی کلام قرار گرفته و حالی پیدا میکردند و به پایکوبی میپرداختند، پس از آن رفته رفته برای تحریک و تاثیر بیشتر از نی و دف نیز استفاده کردند. این مجالس سماع، به سبب علاقه صوفیان پیوسته تشکل میشد و در همه جا رواج داشت به حدی که «هجویری» میگوید: «من دویدم از عوام، گروهی میپنداشتند که مذهب تصوف جز این نیست.» سپس صاحبنظرانی چون «ابونصرسراج» و «هجویری» برای جلوگیری از خطرات احتمالی، ورود مبتدیان را به سماع منع کردند. آنان با تمسک به کلماتی چون سماع نیاید، نکنید و یا آن را عادت نسازید و دیر به دیر کنید تا تعظیم آن از دل نشود و نظیر این مقررات موجب گردند تا بتدریج از ورود اشخاص متفرقه به مجالس سماع جلوگیری به عمل آید.
مراکز صوفیانه که به نامهای «خانقاه»، «زاویه»، «رباط» و «صومعه» برقرار میشد، شامل یک حیاط مرکزی و رواقهای طولانی در دوسوی آن بود. در قسمت داخلی حجرههای خلوت قرار داشت، در یک سمت سالنی بود و مسجد کوچک برای اقامهی نماز، محلی برای قرائت قرآن، مکتبی برای آموزش قرآن، مرکزی که در آن معارف تدریس میشد، اطلاقی که شیخ و دیگر اعضای وابستهی او مانند همسر و فرزندان بهسر میبردند. سپس در تمام مراکز یادشده از قرن چهارم به بعد، جهت سماع که به قول مولانا «بزم با خدا» یا «بزم معنوی» بود، سماعخانههایی با شکلی خاص بنا کردند که با گذشت زمان نواقص آن برطرف شده به صورت ایدهآل در آمد. البته گاهی هم شخص باذوقی عدهای را به منزل خویش دعوت کرده، ضمن پذیرایی از آنان، سماعی نیز در آنجا انجام میگرفت. و در بعضی مواقع مراسم به جای این که در سماعخانهها برگزار گردد، در بازار شهرها بر پا میشد.
رقص و سماع درنزد پیروان مولوی اهمیتی خاص داشته است. خود مولانا بسا درکوچه و بازار هم با اصحاب به رقص در میآمد. چنانکه میگویند یک بار در بازار زرکوبان این حالت به او دست داد و گویند حتا جنازه «صلاحالدین زرکوب» را نیز به اشارت مولانا با رقص و دف به قبرستان بردند. «افلاکی» در «مناقبالعارفین» دراینباره چنین مینویسد: «در آن غلبات شور و سماع که مشهور عالمیان شده بود از حوالی زرکوبان میگذشت مگر آواز ضرب تقتق ایشان به گوش مبارکشان رسید. از خوشی آن ضرب شوری عجیب در مولانا ظاهر شد و به چرخ درآمد، شیخ نعرهزنان از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاده و بیخود شد و به شاگردان دکان اشارت کرد که اصلن ایست نکنند و دست از ضرب باز ندارند تا مولانا از سماع فارغ شود. همچنان از وقت نمازظهر تا نمازعصر مولانا در سماع بود، از ناگاه گویندگان رسیدند و این غزل آغاز کردند:
یکی گنجی پدید آمد در آن دکان زرکوبی زهی صورت زهی معنی زهی خوبی زهی خوبی
علیاکبر دهخدا در لغتنامهاش در تعریف آن میگوید:
«سماع به فتح سین به معنی شنوایی و هر آواز که شنیدن آن خوشایند است میباشد، سماع در اصطلاح صوفیه حالت جذبه و اشراق و از خویشتن رفتن و فنا به امر غیر ارادی است، که اختیار عارف تاثیری در ظهور آن ندارد.»
از سماع درویشی اکنون به جز صورتی بیروح و خالی شده از معنا، چیز زیادی باقی نمانده است.
منابع: «درآمدی بر آیین تصوف» نوشتهی «تیتوس بوکهارت» و «ابراهیم عزالدین»
«نوشته فوق میتواند نظر نویسنده باشد و الزامن نظر رادیو کوچه نیست»
خروج ۱۵ : ۲۰
۲۰ و مریم نبیه، خواهرهارون، دف را بهدست خود گرفته، و همه زنان از عقب وی دفها گرفته، رقصکنان بیرون آمدند. ۲۱ پس مریم در جواب ایشان گفت: «خداوند را بسرایید، زیرا که با جلال مظفر شده است، اسب و سوارش را به دریاانداخت.»
دوم سموئیل ۶ : ۱۴-۱۶
۱۴ و داود با تمامی قوت خود به حضور خداوند رقص میکرد، و داود به ایفودکتان ملبس بود. ۱۵ پس داود و تمامی خاندان اسرائیل، تابوت خداوند را به آواز شادمانی وآواز کرنا آوردند. ۱۶ و چون تابوت خداوندداخل شهر داود میشد، میکال دختر شاول ازپنجره نگریسته، داود پادشاه را دید که به حضورخداوند جست وخیز و رقص میکند، پس او رادر دل خود حقیر شمرد.