1- به دانشی که در باره بنیادهای دولت و اصول حکومت به بحث و بررسی میپردازد علم سیاست گفته میشود.
2- علم سیاست رشتهای از آگاهی اجتماعی است که وظیفه آن شناخت منظم اصول و قواعد حاکم بر روابط سیاسی میان نیروهای اجتماعی در داخل یک کشور و روابط میان دولتها در عرصه بین المللی است.
موضوع علم سیاست
موضوع هر علم از مباجث آن علم به حساب میآید. و درباره اینکه موضوع علم سیاست چیست ؟ نظریاتی مطرح شده است . یک نظریه این است که موضوع علم سیاست دولت است.
1- مولفههای دولت : 1- جمعیت : مردمی که دولت بر آن حکومت میکند
2 – قلمرو : سرزمین مشخص
3 – حکومت : نظامی که یک مجموعه را اداره میکند
4 – حاکمیت: مرجع پایان دادن یک اختلاف – استقلال تصمیم گیری
2- حکومت (Government )
3- قدرت
بنابراین نظریه اگر بگوییم که علم سیاست علم قدرت است سخنی درست است . به نظر میرسد که دیدگاه بسیاری از متفکران سیاسی با همین نظریه ساز گار باشد از جمله ماکس وبر(آلمانی)هابز و مورگینی( امریکایی)
فواید علم سیاست
1- توسعه و تحکیم دمکراسی
دمکراسی با رشد علم سیاست توسعه مییابد. با ارتقای آگاهی علم سیاسی شیوههای استبدادی حکومت از مقبولیت میافتد و توسعه دمکراتیک جامعه با توسعه و رشد علم سیاست روابط تنگاتنگ دارد.
2- اصلاح رفتار دولت مردان
مردم در پرتو دانش سیاسی از حکومت و حاکمان توقعات و انتظارات قانونی در ذهن خود پیدا میکند و این امر دولت مردان را به سمت پاسخگو بودن و مسئولیت پذیری در برابر قانون و افکار عمومی هدایت میکند.
3- کاهش خشونت
توسعه علم و دانش سیاست و دانش روابط بین الملل به انسانها کمک میکند تا در حل منازعات خویش طرق مسالمت آمیز را حفظ و از توصل به خشونت پرهیز نمایند
حوزههای علم سیاست
قدرت از مفاهیم اساسی نظریه جدید سیاسی است. به عقیده برخی از محققان سیاسی علم سیاست علم کسب، حفظ و اعمال قدرت است. بسیاری از سیاست شناسان روابط قدرت را هسته سیاست میدانند و میگویند آنچه روابط سیاسی انسانها را از دیگر روابط آنها متمایز میکند قدرت است. مبارزه احزاب و حکومتهای گوناگون مبارزه برای قدرت است. برای کسب قدرت، حفظ قدرت یا برای نمایش قدرت.
در عرصه جهانی سیاست در روابط بین المللی نیز مبارزه برای قدرت است.هانس مورگنتا سیاست در میان ملتها را مبارزه در راه قدرت میداند و معتقد است : شناخت درست مبارزه برای قدرت کلید فهم سیاسی است.
بشیریه: قدرت مجموعه منابع و ابزارهای اجبار آمیز و غیر اجبار آمیز است که حکومتها برای انجام کارهای ویژه خود از آنها بهره مندند و آنها را به کار میبرند.
عبدالرحمان عالم: قدرت عبارت است از توانایی تحمیل اراده بر دیگران.
ماکس وبر: قدرت امکان خاص یک عامل (فرد در گروه) به خاطر داشتن موفقیت در روابط اجتماعی است که بتواند گذشته از پایه اتکا این امکان خاص اراده خود را با وجود مقاومت به کار بندد.
هانس مورگینتا: قدرت عبارت است از توانایی انسانها در ذهنها و اعمال بر دیگران. قدرت = سلطه و احاطه.
با اینکه مفهوم قدرت در کلام اندیشمندان تعاریف گوناگونی دارد اما به طور کل میتوان ادعا کرد که این مفهوم به معنای توانایی عمل کردن خواستهای خود به رغم مخالفت دیگران است . قدرت در واقع روند تاثیر گذاری بر سیاستها و اعمال دیگران (افراد، گروهها، احزاب، حکومتها و دولتها از راه محروم سازی واقعی یا تهدیدی) در شرایط مخالفت و عدم همراهی باسیاستهای مورد نظر است. اما این سخن بدان معنی نیست که قدرت ممکن است بر ایمان، وفا داری، عادت یا بی تفاوتی یا بر منافع مبتنی باشد. قدرت کنترول و مهار کردن موثر دیگران است. علم سیاست به قدرت به طور کلی توجه دارد با همه شکلهایی که ممکن است بیاید.
قدرت مقولهای است که اندازه گیری آن کاری آسان نیست اما به کمک معیارهای زیر میتوان قدرت را در جامعه اندازه گیری نمود:
الف - افراد و اشخاص
ب: دولت
در افراد و اشخاص منابع زیر میتواند قدرت ایجاد کند و فرد را توانا و مقتدر سازد:
منابع محسوس
نظریات توزیع قدرت
ماهیت قدرت
قدرت توسط انسانها مانند محصولات مورد نیاز زندگی تولید و سپس توزیع میشود . قدرت به مفهوم عام همانند خون در رگها و تار وپود سازمانها و نهادهای حکومتی و اجتماعی حضور و جریان دارد. توزیع یعنی پخش آن در میان اشخاص و نهادها، نخبه گان و رهبران و هرکس به میزانی از قدرت بهره مند است. این توزیع قدرت به معنای عام است . اما اگر توزیع قدرت به معنی خاص اراده شود توزیع آن در مقابل تمرکز قدرت است . برای مثال میگوییم در رژیمهای مردمی قدرت توزیع شده است در حالیکه در رژیمهای اقتدار گرا قدرت متمرکز است.
نظریات توزیع قدرت
در اینکه قدرت چگونه توزیع میشود ( یا چگونه باید توزیع شود ) چند نظریه وجود دارد:
1- نظریه نخبه گرا: مطابق این نظریه قدرت باید در اختیار افراد واجد مهارت و شایسته باشد، کسانیکه بتوانند به نحو احسن از منافع در جهت اهداف ملی استفاده کنند حق دارند به عنوان سرآمدان اعضای جامعه قدرت سیاسی را در انحصار خویش داشته باشند. (مثل حزب کمونیست چین و حزب بعث سوریه)
2- نظریه کثرت گرا: این نظریه مدعی است که در جامعه گروهها و اصناف و اقشار مختلف حضور دارند و برای کب قدرت در چهار چوب قابل قبول به رقابت میپردازند. مطابق این نظریه جامعه بر اساس رقابت به سوی اهداف و مقاصد قانونی هدایت میشود. کثرت گرایی توزیع کیفی قدرت است. برخی منابع هنجاری، برخی منابع فیزیکی و برخی منابع اقتصادی را در دست دارند و منابع تخصصی در دست متخصصان میباشد.
3- نظریه مردم گرا(دمکراسی) مطابق این نظریه قدرت متعلق به عموم مردم است و به صورت دورهای و موقت و بسیار محدود در چارچوب قرار داد اجتماعی به هیئتی از نمایندگان واگذار میشود و پس از ختم دوره باز نقشها و بازیگران توسط اراده وخواست مردم تغییر میکند.
ماهیت قدرت
از لحاظ فلسفی قدرت امر وجودی است و وجود با خیر مساوی میباشد. بنا بر این قدرت شر نیست و در ذات و جوهر نمیتواند فساد آور باشد. فساد آور بودن قدرت به انسان مربوط میشود. زمینههای فساد در بشر موجود است . تمایلات حیوانی و استعداد درنده خویی در انسان وجود دارد. اگر بخواهیم قدرت فاسد نکند باید میکانیزم کنترول و ابزارهای موثر مهار قدرت را پیدا نماییم. شیوههای دمکراتیک اعمال قدرت که امروز درجهان مدرن معمول است ضمانتهای موثری را برای مهار قدرت در دست میدهد و در مهار قدرت و کاهش آثار طغیان و فساد ناشی از آن تجربه ارزنده و بسیار مفیدی میباشد.
اقتدار
تعریف لغوی اقتدار
این کلمه معادل اوتوریته ( اعتبار) در ریشه لاتین کار برد داشته است و در اصل به سنای روم مربوط بوده است که قوانین و مصوبات مردم را اعتبار میبخشیده است و متقابلا مردم روم نیز اقتدار شان را گردن مینهاده اند.
تعریف اصطلاحی اقتدار
باوجود این تفاوتها مفاهیم قدرت و اقتدار عناصر حیاتی و جدایی ناپذیر سیاست هستند و هستۀ آن و کانون بررسیهای علم سیاست را بوجود میآورند.
بحث مشروعیت از مباحث مهم در علم سیاست است. مشروعیت اشارده به حمایتهایی دارد که از سوی مردم یک جامعه نسبت به نظام سیاسی ونقشهای آن ابراز میشود. این حمایتها به حکام حق اخلاقی حکومت کردن را میبخشد. در دانش سیاسی همواره این پرسش مطرح است که منشأ مشروعیت در اعمال قدرت از کجا است؟ چرا مردم از سازمان سیاسی یا افراد دارای قدرت اطاعت میکنند؟ ملاک مشروع بودن یا نا مشروع بودن یک نظام سیاسی از کجا روشن میگردد؟
پاسخ به این نوع پرسشها هم در فلسفه سیاسی ارایه شده و هم در جامعه شناسی سیاسی. بی توجهی به این تعدد رشتهها ابهاماتی را در تصور مفهومی از کلمه مشروعیت سبب گردیده است . پس ضروری است نخست به ترمینولوژی ( واژه شناسی ) بحث بپردازیم و سپس مباحث اصلی را دنبال میکنیم.
واژه مشروع در لغت از مشتقات شریعت و شرعی در معنای روا مطابق احکام وفرامین خداوند و صراط مستقیم به کار میرود. شریعت و شرع یعنی راه روشن و درست، راه روشن خدا بر بندگان اما مشروعیت در اصطلاح وعلم سیاست معادل واژه (legitimacy ) و (legal)،(legality) و (legitimate) به معنای قانونی بودن است. در جامعه شناسی سیاسی علاوه بر معنای قانونی بودن مفهوم مقبولیت عامه یا مورد رضایت عمومی بودن را هم با خود دارد. در فلسفه سیاسی مشروعیت به معنای داشتن حق اعمال سلطه بر دیگران. برای مثال پرسشهایی چون شاه چرا مطاع باشد و فرمان براند؟ مردم چرا مطیع باشند؟ حاکم به کدام دلیل میتواند دیگران را به رفتار خاص ملزم کند؟ در فلسفه سیاسی اینگونه پاسخ داده میشود که : چون خداوند حق اعمال سلطه را دارد و شاه سایه خدا درزمین است باید مطاع باشد. یا چون شریعت گفته است حکومت و حاکم میتواند دیگران را الزام کند. و قتی حکومت مشروعیت دارد که مردم تحت فرمان اعتقاد راستین داشته باشند براینکه ساختار، عملکردها، اقدامات، تصمیمات، سیاستها، مقامات، رهبران یا حکومت از شایستگی، درستکاری یا خیر اخلاقی برخوردار باشند. مشروعیت به معنای توانای ایجاد و حفظ این اعتقاد است که نظام سیاسی موجود برای جامعه مناسب است. تودهها باید بی اکراه از آن اطاعت کنند و تقدس آن را بپذیرند وآن را شایسته احترام و حرمت بدانند.
( مشروعیت در جامعه شناسی سیاسی به معنای قانونیت و در فلسفه سیاسی به معنای حقانیت است)
منابع مشروعیت ( از نظر ماکس وبر جامعه شناس آلمانی)
تعریف قانون: مجموعه مقرراتی است که توسط نها با صلاحیتی و ضع و تصویب میشود
تعریف قانون از نظر قانون اساسی افغانستان: قانون عبارت است از مصوبه هر دو مجلس شورای ملی که به توشیح رئیس جمهور رسیده باشد ( قانون اساسی ماده 94)
تعریف سنت : عبارت است از مجموعه قوانین غیر مدون که در عرف رایج است. به بیان دیگر سنت عبارت است از آداب و رسوم محترم نزد مردم.
تعریف کاریز ما ( فره شخصی ) کاریزما به جذبه شخصی و نفوذ خارق العاده یک شخص در میان مردم گفته میشود.
قانون : مشروعیت ممکن است بر این باور متکی باشد که قدرت بنا به قانون واگذار شده است. آنچه به طور قانونی انجام یافته مشروع دانسته میشود.
سنت: مشروعیت ممکن است متکی بر اعتقاد گسترده به سنتهای دیرین و بر نیاز به اطاعت از رهبرانی باشد که طبق سنتها اعمال اقتدار میکنند.
کاریزما: مشروعیت ممکن است مبتنی بر هوا خواهی از تقدس ویژه و استثنایی یا خصلت قابل ستایش یک شخص باشد.
مشروعیت
مشروعیت ایدئولوژیک
ایدئولوژی مجموعهای از اندیشهها است که بگونه منطقی با یکدیگر ارتباط دارند. و قتیکه منبع مشردوعیت ایدئولوژی حاکم باشد آن مشروعیت را ایدئولوژیک مینامند. ایدئولوژی موجد مشروعیت سیاسی است و هدفهای نظام سیاسی را تصویر و اعلام میکند.
مشروعیت ساختاری
منظور ساختارهایی است که نذیر لویه جرگه در جامعه سنتی افغانستان در طول قرنها به صورت یک نهاد تثبیت شده در آمده باشد و بتواند مبنای مشروعیت بخشی به تصمیمات کلان گردد. اگر اعتبار ساختارها و هنجارهای نظام سیاسی پذیرفته شود مشروعیت ساختاری به وجود میآید.
مشروعیت شخصی
اگر رهبران شخصیت و رفتار برجستهای داشته باشند و اگر مردم آنها را قابل اعتماد بدانند و از آنها بخواهند جامعه را مطابق میل خود اداره کنند مشروعیت شخصی شکل میگیرد.
- ثبات سیاسی
- ایجاد توانایی تصمیم گیری
ثبات سیاسی
دولت برخوردار از پایه مشروعیت ثبات دارد. ثبات سیاسی احتمال تهاجم خارجی را کاهش میدهد. بامساعد شدن محیط امنیتی و جلب سرمایه گذاری توسعه کشور تسریع میگردد.
ایجاد توانایی تصمیم گیری
نظام سیاسی که مبتنی بر مشروعیت است میتواند تصامیم استراتیژیک و مهم اتخاذ کند. هر اقدامی را که در جهت تامین منافع و مصالح ملی تشخیص دهد بی درنگ انجام میدهد. در معاهدات بین المللی هم طرف یا اطراف مقابل با احترام و اعتماد وارد تعامل میگردند.
طرح نو سازی همانگونه که از ظاهر این کلمه آشکار است مربوط به کشورها و جوامعی است که مدرن نیستند. کشورهایی که بدنبال نو شدن هستند باید مقدمات و شرایط و زمینههای اجتماعی و فکری نوگرایی را آماده کنند. جهان غرب پس از تدارک این مقدمات و پیش شرطها به دنیای جدید قدم نهاد. به نظر میرسد چهار رخداد مهم در غرب از مهمترین عوامل و اسباب بستر ساز مدرن شدن میباشد.
چهار حادثه که سبب نو شدن جوامع غربی شده است
نوسازی
تعریف نوسازی
نوسازی معادل کلمه modernization که در ترجمههای فارسی معمولا به شکل مدرنیزاسیون نوشته میشود . این واژه از کلمه modern به معنای نو و جدید مشتق شده میباشد و در اصطلاح علمی عبارت از روند مبتنی بر بهره برداری خردمندانه از منابع و با هدف ایجاد جامعه نود .
به عبارت دیگر مدرنیزاسیون یا نوسازی عبارت از فرایندی است که بر اساس آن جوامع سنتی به سوی همه یا برخی از شاخصهای جوامع مدرن مانند پیشرفت علمی، رشد اقتصادی، توسعه سیاسی و اجتماعی و تحولات فکری و فرهنگی حرکت میکنند . بنابر این نوسازی فعالیت و سیاستی است اجتماعی – فرهنگی و اقتصادی و آگاهانه برای نزدیک سازی جوامعی که دارای اوصاف و عناصر مدرنیته نیستند به وضع جوامع مدرن.
مفهوم نو سازی متضمن تغییر اساسی در ساختار، اعتقادات و ارزشهای اجتماعی مردم در همه عرصههای اندیشه و عمل انسان است.
ابعاد نوسازی
نوسازی دارای ابعاد چهار گانه است اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی است . شاخص نوسازی در بعد اجتماعی افزایش و رواج شهر نشینی است . در بعد فرهنگی گسست از از سنت و افزون زدایی . در بعد اقتصادی اشاعه بازار آزاد و رقابت عقلانی، رشد در آمد سرانه و امثال آن است. در بعدسیاسی شاخص عمده آرمانی شدن میکانیزم مردم سالار و نقش آفرینی مردم در تعیین سرنوشت خویش و تعیین ساختار مطلوب سیاسی . نوسازی در بعد سیاسی هم چنین تغییر در نظام سیاسی، فرهنگ سیاسی و ساختار سیاسی را شامل است.
الگوهای نوسازی
نظریه پردازان توسعه و نوسازی سیاسی به الگوهای متعددی برای نوسازی سیاسی اشاره داشتهاند . پنج الگوی نوسازی توسط ادوارد شیلز صاحب نظر در نوسازی سیاسی مطرح شده است.
اول: دمکراسی سیاسی
دراین الگو به بومی سازی الگوی غربی توجه بیشتری صورت میگیرد. تفکیک قوا، کنترول قدرت سیاسی، نظام انتخاباتی و بسیاری از مفاهیم مدرن سیاسی را با شرایط محلی انطباق میدهد مانند هند و ترکیه.
دوم : دمکراسی قیمومتی
این الگو همان دمکراسی هدایت شده است . در این نوع دمکراسی همه نهادهای دمکراسی سیاسی وجود دارد اما قوه مجریه بر قوه قضائیه و مقننه اشراف کامل دارد. احزاب مخالف، مطبوعات و افکار عمومی آزادی محدودی دارند. نظیر اندونیزی در دوران احمد سوکارنو.
سوم : الگوی الیگارشی جانبدار نوسازی
در این الگو یا الیگارشی نظامی سیاست را قبضه میکند و یا یک حزب سیاسی با غیز قانونی اعلام کردن احزاب دیگر قدرت سیاسی را در تصرف خود نگه میدارد. هدف الیگارشی حاکم هدایت کشور به سوی نوسازی است. مثل حزب بعث سوریه.
چهارم : الیگارشی توتالیتر
این الگو در واقع دولت پلیس است . افکار عمومی در آن اهمیتی ندارد . حقوقی برای مردم منظور میشود که طبقه حاکم بخواهد. آلمان دوره نازیها و ایتالیای فاشیستی و ژاپن ملیتاریست دوره جنگ جهانی دوم.
پنجم: الیگارشی سنتی
در این الگو نوعا نظام سیاسی سلطنتی و موروثی است و کشور از لحاظ علمی و صنعتی عقب مانده محسوب میشود. عربستان سعودی را میتوان از نمونههای این الگوی نوسازی سیاسی به حساب آورد.
اجتناب ناپذیری نوسازی
نو گرایی و نوسازی روند برگشت نا پذیر است. نظام سیاسی اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور نمیتواند به وضع قرن 19 یاحتی قرن 20 بر گردد. واقعیت این است که ما چه بپذیریم و چه نپذیریم پروسه نوسازی نیروی مقاومت ناپذیری است که در گذر زمان بر سراسر جهان و همه تمدنها گسترده خواهد شد. یک نظریه در مورد نوسازی با قاطعیت مدعی است که تمام جوامع سنتی جهان به تدریج صنعتی و شبیه اروپای غربی و امریکای شمالی خواهند شد. مطابق این نظریه نوسازی ثمره فرایند همگرا است که باعث میشود همه کشورهای جهان به تدریج مشابه یکدیگر شوند.
عناصر فرهنگ
هنجار: به قوانین، اداب و رسومی که در شرایط مشخص راهنمای رفتار انسان است هنجار گفته میشود. مثل احترام به بیرق کشور.
فرهنگ سیاسی در قرن بیستم در رابطه با زمینههای فرهنگی ظهور دمکراسی مطرح شده است. دو اندیشمند امریکایی بنامهای گابریل آلموند و سیدنی وربا برای بار نخست در قرن بیستم واژه فرهنگ سیاسی را در علم سیاست به کار بردند. و با گسترش دانش سیاسی انسان شناسی فرهنگی پس از جنگ جهانی دوم مطالعه در فرهنگ سیاسی اقوام و ملتها بطور کلی بسط یافت. در ارتباط با این واژه پرسش اصلی این است که چه نوعی از فرهنگ سیاسی مستعد گسترش دمکراسی است؟ و پرسش فرعی این است که چه زمینههای اجتماعی، اقتصادی و تاریخی موجب تکوین ( پیدایی) فرهنگ سیاسی دمکراتیک شده اند؟ موضوع نگرشهای رایج در هر فرهنگ سیاسی شیوه عملکرد دستگاه قدرت دولتی چنانکه باید و چنانکه هست میباشد.
جنبههای خاصی از فرهنگ عمومی جامعه بطور ویژه با چگونگی برخورد با حکومت و اینکه باید چه وظایفی را انجام دهد ارتباط دارد.این بخش از فرهنگ را میتوان فرهنگ سیاسی نامید. از فرهنگ سیاسی تعریفهای متعدد ارائه شده است. در این درس دو تعریف را مطالعه میکنیم:
تعریف اول: به نظر اریک راوو فرهنگ سیاسی عبارت است از الگویی از ارزشها، اعتقادات و امتیازهای احساسی فرد.
تعریف دوم: از آستین رنی ( صاحب کتاب حکومت ترجمه لیلا سازگار) : آستین رنی فرهنگ سیاسی را به این صورت تعریف کرده است. به مجموعهای از شیوههای تفکر در باره سیاست و حکومت که میان بخش عظیمی از افراد مشترک باشد فرهنگ سیاسی میگوئیم.
ازمیان تعاریف متعددی که از فرهنگ سیاسی شده است میتوانیم به این نتیجه برسیم که فرهنگ سیاسی مرکب از دو مولفه زیر است:
بنابراین، فرهنگ سیاسی همان باورها، ارزشها و مواضع احساسی مردم نسبت به سیاست و نظام سیاسی است.
چهار دلیل ذکر شده:
اول: فرهنگ سیاسی ارتباط وثیق با توسعه سیاسی دارد.
دوم: توضیح ساختارها و عرصه سیاسی.
سوم: ابزار مفهومی بودن.
چهارم: تاثیر بر توسعه تیوری جدید سیاسی
اول: ارتباط وثیق با توسعه سیاسی:
با مطالعات مربوط به توسعه سیاسی ارتباط تنگاتنگی دارد.نظام سیاسی معینی از دیگر نظامهای سیاسی نه تنها بر پایه ساختارها بلکه به واسطه فرهنگهای سیاسی موجود در آن تفاوت مییابد. به نظر صاحب نظران توضیح پدیده توسعه سیاسی هر کشوری منوط به بررسی قبلی فرهنگ سیاسی آن کشور است.
دوم: ساختارها و عرصه سیاسی:
فرهنگ سیاسی ساختارها و معنای عرصه سیاسی را به همان روال آشکار میکند که فرهنگ بطور کلی همبستگی و یکپارچگی زندگی اجتماعی را روشن میگرداند.
سوم: ابزار مفهومی بودن:
فرهنگ سیاسی برای بررسی رفتار فرد در نظام سیاسی معینی که در آن عمل میکند ابزار مفهومی ارزشمندی است.
چهارم: تاثیر بر توسعه تیوری جدید سیاسی:
فرهنگ سیاسی در رشد و توسعه نظریه جدید سیاسی موثر است و فرهنگ سیاسی کمک میکند تا بدانیم که چرا جامعههای سیاسی گوناگون در راستاهای متفاوت توسعه سیاسی حرکت کرده اند؟ یا چرا دچار موانع ( اجتماعی، اقتصادی و سیاسی) هستند؟ که به فروپاشی نهایی سیاسی آنها منجر میشود؟
فرهنگ سیاسی محدود
به افرادی مربوط است که از نظام خویش آگاهی چندانی ندارد یا اصلا چیزی از سیاست نمیدانند و در نتیجه انتظاری از حاکمان ندارند. اینگونه افراد اگرچه در هر جامعهای یافت میشوند و لیکن تعداد شان در جوامع عقب مانده و سنتی از هر جامعهای بیشتر است . برای مثال فرهنگ سیاسی افراد تحت اداره پادشاهیهای متمرکز و نظامهای قبیلهای آفریقا به طور عمده از این نوع هستند.
فرهنگ سیاسی تبعی
متعلق به شهروندانی است که از نقشهای گوناگون حکومت مانند مالیات گیری، قانون گزاری و امثال آن آگاه هستند ممکن است از راههای مختلف نفوذ در نظام سیاسی نا آگاه باشند. این افراد برای حل مشکلات خویش به رئیس محلی یا رئیس خانواده رجوع میکنند و فاقد اعتماد به نفس در حل گرفتاریهای زندگی هستند.
فرهنگ سیاسی مشارکتی
فرهنگ سیاسی مشارکتی از شاخصهای جوامع پیشرفته میباشد. مردم اینگونه جوامع در زندگی سیاسی آگاهانه اشتراک میکنند. از ساختار و روند نظام سیاسی و خواستهای خویش از نظام آگاهند و در تصمیم گیریها دخالت میکنند. افراد مشارکت کننده مواضع خاصی نسبت به ساختارهای سیاسی مانند احزاب سیاسی و گروههای ذی نفوذ و نقشهای آنها در این ساختارها اتخاذ میکنند. عالمان و اندیشمندان سیاسی معتقدند که دمکراسی با ثبات عموما نیازمند شهروندانی است که هم دارای فرهنگ سیاسی تبعی و هم دارای فرهنگ سیاسی مشارکتی باشند. زیرا اولی احساس اطاعت و وفاداری نسبت به حکومت است در حالیکه دومی مبنای اعتقاد مردم و مشارکت و رقابت در زندگی سیاسی را تشکیل میدهد. این اندیشمندان تاکید دارند که هر چه فرهنگ سیاسی ادراکی تر باشد و معطوف به موضوعات کلی باشد بیشتر به حال دمکراسی مساعد است.
به بیان دیگر اندیشمندان آن نوع فرهنگ سیاسی را بیشتر مستعد پیدایش و استقراد دمکراسی میدانند که اولا تساهل نسبت به عقاید مختلف و ثانیا اعتماد نسبت به دیگران در آن برجسته باشد.
دولت یا (state ) متشکل از چهار عنصر محیط جغرافیایی، جمعیت انسانی، حکومت و حاکمیت است .
ملت مهمترین عنصر تشکیل دهنده دولت است. مفهوم ملت در جامعه شناسی با علم سیاست متفاوت است.
جامعه شناسی: به جمعیتی که زبان، تاریخ و عقاید مشترک دارد ملت گفته میشود.
علم سیاست: به جمعیتی که رابطه سیاسی تحت عنوان تابعیت با دولتی دارد و تحت اداره یک ساختار سیاسی قرار دارد ملت اطلاق میگردد.
هر کدام از این تعاریف لوازم خاص خود را دارد. براساس تعریف جامعه شناسی ملل عرب نخواهیم داشت عرب یک ملت است ملت سویس نخواهیم داشت بلکه اما بر اساس تعریف علم سیاست ما ملل عرب داریم و .......
واژه ملی گرایی معادل ناسیونالیزم (nationalism) است و در ادبیات سیاسی به مفهوم آگاهی ملی و احساسی تعلق به یک ملت مشخصی که با ویژگیهای خاص از سایر ملتها متمایز شده است به کار میرود و ناسیونالیزم مستلزم احساس وفاداری و علاقه پرشور افراد به مفهوم ملت و عناصر خاص چون نژاد، زبان، نهادها، سنتها، ارزشهای اجتماعی و اخلاقی و بطور کلی فرهنگ ملی و اعتقاد به برتری آنها بر عناصر سایر ملتهاست. وفا داری بخاک و دولت و فداکاری برای آن و تجلیل از آن از عناصر ناسیونالیزم مترقی میگردد.
اگرچه دل بستگی انسانها به سرزمین و سنتهای نیاکان و فرهنگ جمعی را مبدأ ملی گرایی شمردهاند ریشه در نخستین مراحل پیدایش جامعه و تاریخ دارد. اما ملی گرایی به مفهوم جدید محصول تحولات پس از رنسانس و جنبش اصلاح دینی است. در اروپای قبل از رنسانس و جنبش اصلاح دینی هویت دینی بر تمام هویتهای ملی قومی و قبیلهای غلبه داشت . اما از ازان زمان به بعد این هویت یکپارچه دینی از بین رفت و زمینه را برای طرح هویتهای جدید فراهم نمود. از آن پس اقوام اروپایی برای وحدت درونی ازدست رفته بدنبال برجسته ساختن هویتهای ملی خود بر آمدند . عهد نامه وستفالیا که پس از جنگهای مذهبی در سال 1648 به امضا رسید چهره جدید اروپا را بر اساس ملتها مشخص نمود. دولتهای مطلقه با تکیه بر احساسات ملی بر رقبای خود برتری یافتند و این احساسات را با تمام قدرت تقویت نمودند. در قرن 17 – 18 به تدریج دولتهای اروپایی هویت ملی یافتند و دولت و ملت مدرن شکل گرفت.
اساسا پیوند دولت و ملت از ویژگیهای ناسیونالیزم مدرن است. انقلاب فرانسه ملی گرایی را به شدت تقویت کرد . این حادثه به معنی شکست کامل نظام سنتی حاکم بر اروپا و طرح ارزشهای جدید بود.
انقلاب فرانسه با طرح حاکمیت مردم که از اندیشههای روسو الهام میگرفت
عناصر تشکیل دهنده دولت ( ادامه)
در کشورهای اروپایی که خواستگاه اصلی دولت ملی است حرکت به سوی همگرایی بصورت محسوسی آغازشده است در این مناطق این تفکر بیشتر از گذشته مطرح میشود که وجود دولتهای ملی کوچک نه تنها مانع پیشرفت سریع مادی مردم بلکه مانع حل مسایل گوناگون نظم و همکاری بین المللی است. چنین گرایشی از گذشتههای دور در اروپای غربی، جهان عرب، آفرقای شرقی و دیگر منطقههایی که به تکوین واحدهای سیاسی بزرگتر تمایل نشان میدهند وجود داشته است. یک نظریه هنوز هم دولت ملی را گامی به قهقرا در تاریخ بشری میداند و پدیده ناسازگار با برابری و آزادی انسان توصیف میکند. اما واقعیت این است که با تمام این حرفها و دید گاهها و به رغم پدیده جهانی شده دولتهای ملی کما کان با عنوان بازیگران اصلی در عرصه بین الملل تداوم خواهند یافت.
یک از عناصر تاسیس دولت حاکمیت است. در واقع همین عنصر دولت را از انجمنهای دیگر متمایز میکند. دولت بدون حاکمیت قابل تصور نیست . در دولتهای دمکراتیک حاکمیت از آن مردم دانسته میشود . به این معنا که قلمرو واقعی مردمند.
(ژان بدن) قدرت برتر بدون محدودیت قانونی دولت بر شهروندان و اتباع را حاکمیت مینامند. حاکمیت دارای دو جنبه است یکی جنبه داخلی و دیگری جنبه خارجی، حاکمیت در داخل کشور به معنای داشتن اختیار و قدرت وضع و اجرای قوانین در سراسر قلمرو دولت و قدرت نهایی دادن فرمان و ستاندن اطاعت است. حاکمیت خارجی عبارت از آن است که دولت زیر انقیاد یا فشار یا سلطه دولت دیگری نباشد.
در بحث از خواستگاه دولت مراد ما منشأ تاریخی و نشان دادن اصالت دولت است. محققان از اثبات دقیق زمان پیدایش دولت اظهار ناتوانی نمودهاند زیرا شواهد محکم و متقن و قابل اعتماد برای اثبات این فرضیه در دسترس نیست. آنها ناچار در این مورد به تاملات نظری روی آورده اند. تعدد و تفاوت تیوریها در این زمینه ناشی از فقدان شواهد قابل اعتماد تاریخی است. بنا بر این در توضیح خاستگاه دولت نظریههای متفاوت و مختلف ارایه شده است. در این درس به طرح و بررسی تعداد این نظریات میپردازیم.
این نظریه از قدیمیترین نظریههاست. به اساس این نظریه دولت آفریده خداست. خداوند دولت را مقدر و مستقر کرده است. پادشاه نایب و نماینده خداست . مردم باید از فرمان او اطاعت کنند. او تنها درمقابل خدا مسئول است. سرپیچی از فرمان پادشاه مخالفت با اراده الهی و نوعی معصیت است. آیین مسیحیت باور به این نظریه را تقویت کرد. آموزههای عهد عتیق و جدید و دیدگاههای پیروان فرقه پروتستان موید این نظریه است. برخی از متفکران مسلمان در گذشته ( غزالی ) و در دوران معاصر ( منتظری ) بر این فرضیه که منشأ اصلی دولت در ابتدا امر وحی و دستور مستقیم خداوند بوده است تاکید کرده اند.
الحق لمن غلب: حق همیشه با فاتح است. بر اساس این نظریه دولت محصول زور در تاریخ است. و از راه اجبار قدم به هستی نهاده است. بر همین اساس دولت پیوسته با بی عدالتی و ستم گری قرین بوده است. دولت شری است که قوی ترها و پیروز شدگان منازعات و کشمکشهای تاریخی بوجود آورده اند. و قبای مشروعیت دروغین را بر آن پوشاندند تا حقوق دیگران را پایمال نماید. دولت هم در تاسیس و تکوین خود نتیجه زور است و هم در بقا و تداوم وابسته به اجبار میباشد. جمله معروف " الحق لمن غلب" توجیه همین فرضیه در اندیشه سیاسی است.
این نظریه بدین باور است که دولت محصول گسترش طبیعی خانواده است. همانطور که پدر یا مادر در نهاد خانواده مطاع بوده است، دولت هم در گذر زمان به صورت طبیعی و از طریق تکثیر خانوادهها بوجود آمده است. مطاع و فرمانروا بودن را حق اختصاصی خود میداند.
ارسطو معتقد است انسان حیوان سیاسی است و برای آن ناممکن است که خارج از اجتماع زندگی کند. زندگی اجتماعی خواستگاه طبیعی دارد. دولت اوج تکامل روند طبیعی است که با معاشرت غریزی زنان و مردان آغاز میشود. خانواده و انجمنهای کمتر از دولت قادر به ارضای همه نیازمندیهای اجتماعی – فرهنگی و سیاسی انسان نیستند و نمیتوانند شرایط لازم برای زندگی خوب را فراهم آورند. فقط دولت در موقعیتی است که میتواند همه نیازهای انسان را تامین کند.
بر اساس این نظریه دولت محصول کوشش سنجیده انسان است و اقتدار خود را از رضایت مردم میگیرد که در زمانهای دور تاریخی از راه قرار داد اجتماعی خود را به صورت هیأت سیاسی سازمان داده اند. این نظریه دولت را پدیده مصنوعی (انتزاعی ) و ساخته شده دانسته که بر مبنای قرار داد انسانها شکل میگیرد. چنانچه سفسطائیان در یونان باستان مقوله عدالت را انتزاعی میدانستند. این نظریه به سه متفکر مشهور یعنی توماسهابز، جان لاک و ژان ژاک روسو نسبت داده میشود. در نظریه قرارداد اجتماعی به طور کلی نخست وضع طبیعی یعنی وضع ماقبل پیدایش حکومت توصیف میشود و سپس گذار از آن وضع به وضع مدنی از طریق قرار داد و توافق عمومی توضیح داده میشود. به نظریههابز در وضعیت طبیعی انسان گرگ انسان است و بشر برای خروج از آن وضع و رسیدن به امنیت به قرار داد اجتماعی روی میآورد. بر اساس نظریههابز مردم مطابق قرار داد قدرت و حق اجرای قانون طبیعی را به فرد یا گروهی واگذار میکند و بدین سان حکومت تاسیس میشود. این قرار داد الزام و غیر قابل فسخ است.
مطابق نظریه لاک حکومت میباید همواره و از حمایت اکثریت مردم برخوردار باشد و مردم به هر حال حق فسخ قرار داد اجتماعی را دارند.
از نظر روسو قرار داد اجتماعی برای نقد حکومتهای موجود و تاسیس حکومتی بکار میرود که مبتنی بر اراده عمومی باشد. این قرار داد مبنای تاسیس حکومت مشروع است.
طبقه بندی حکومتها بر اساس ملاکهای متفاوت صورت میگیرد. در یونان باستان (ارسطو) بر مبنای عدد حکام و هم چنین خصوصیت اخلاقی فرمانروایان حکومتها را طبقه بندی میکرد. با ترکیب دو ملاک مذکور حکومتها به سه نوع طبقه بندی میشوند:
در قرون جدید علاوه بر معیار عددی ملاک تفکیک و رابطه قوای حکومتی با یکدیگر در تقسیم بندی حکومتها مورد توجه قرار گرفت. منتسکیو طبقه بندی اندیشمندان یونانی و از جمله ارسطو را نا رسا توصیف کرد. او مدعی شد که باید حکومتها را به منارشی – استبدادی و جمهوری طبقه بندی کنیم. اساس این طبقه بندی را اصول هریک از این حکومتها تشکیل میدهد که عبارتاند از افتخار جویی ( مبنای مونارشی) ترس (مبنای استبدادی) و فضیلت مدنی ( مبنای جمهوری ) به نظر منتسکیو حکومت مطلوب حکومت مرکب از عناصر منارشی، اشرافی و جمهوری بود زیرا ویژگی اصلی چنین حکومتی تفکیک قوا و نظارت آنها بر یکدیگر است.
- پادشاهی
- آریستو کراسی
- دیکتاتوری
مقدمه
در طبقه بندی حکومتها اگر ملاک و میزان دخالت حاکمیت در اقتصاد و دیگر شئون جامعه باشد حکومتها به راست و چپ تقسیم میگردد. اگر ملاک طبقه بندی دوران جدید و قدیم انتخاب شد حکومتها با وصف کلاسیک و مدرن طبقه بندی میشود. در این درس شکلهایی از حکومتهای کلاسیک و مدرن را مطالعه میکنیم.
پادشاهی
این شکل از حکومت از کهنترین اشکال حکومت است و در آن قدرت سیاسی کشور بوسیله یک فرد اعمال میگردد. گرچند در برابر حکومتهای مبتنی بر دموکراسی جدید جذابیت قدیم را از دست داده است و لذا در اکثر کشورها منسوخ گردیده است. اما در تعداد محدودی از کشورها هنوز هم پا برجاست. پادشاهی را میتوان به چهار قسم : 1- موروثی 2- انتخابی 3- استبدادی و 4- مشروطه یا مبتنی بر قانون اساسی تقسیم کرد.
آریستوکراسی
در این شکل از حکومت قدرت سیاسی بوسیله بهترین شهروندان اعمال میگردد. در این نوع حکومت فقط به شایسته گان و افراد هوشمند، با تجربه و دارای اصالت خانوادگی فرصت فرمانروایی داده میشود.
دیکتاتوری
این شکل هم از اشکال کلاسیک حکومت به شمار میرود وهم در دوران مدرن میتوان مدلهایی از آن را نشان داد
دیکتاتوری عبارت است از بدست گرفتن اقتدار فوق قانون توسط رییس دولت. دیکتاتورها بر مبنای فرمان حکم میرانن و دارای حاکمیت مطلق هستند. اقتدار در این شکل از حکومت تابع هیچ اقتدار دیگری نیست. در دولت شهرهای یونان و روم و در انگلستان عصر لرد کرامول و فرانسه زمان فرمان روایی ناپلئون تمام محدودیتهای قانونی حاکم و حاکمیت به بهانههای متفاوت معلق میگردید و در صده بیستم سه نوع دیکتاتوری ظهور کرد:
1- دیکتاتوری فاشیستی در آلمان، ایتالیا، اسپانیا و پرتقال
2- نظامی در بسیاری از کشورهای اسیایی، افریقایی و امریکای لاتین حاکم بود.
3-حزبی در اتحا جماهیر شوروی سابق جمهوری خلق چین
حکومتی که اقتدار دولتی را در یک سازمان متمرکز نماید شکل تک ساختی است. در چنین شکل از حکومت یک حکومت مرکزی و برخوردار از اقتدار کامل وجود دارد. به بیان دیگر هر جا که بنا به قانون اساسی همه اختیارات حکومت به یک یا چند ارگان مرکزی واگذار شده باشد و حکومتهای محلی همه اقتدار و خود مختاری و در واقع موجودیت شان را از آن بگیرند شکل حکومت ساختی است. شکل اکثر حکومتها در منطقه و جهان تک ساخت است.
اگر اختیارات و اقتدار دولتی بین مرکز و چند بخش محلی تقسیم شده باشد شکل فدرالی حکومت تاسیس شده است. حکومت فدرال حکومتی است که در آن اختیارات و صلاحیتهای حکومت میان حکومتهای محلی به نحوی تقسیم شده است که هر یک از آنها در حوزه خود مستقل از دیگری است. شکل فدرالی حکومت نخستین بار با تصویب قانون اساسی 1787 امریکا در کنوانسیون فیلادلفیا تحقق پذیرفت و سپس کشورهای دیگر از این الگو سر مشق گرفتند. امروزه در قاره آسیا کشور هند، در اروپا اتریش، سویس، بلژیک و در قاره امریکا علاوه بر ایالات متحده، کانادا، مکزیک، کلمبیا، برزیل و آرژانتین و در قاره آفریقا کامرون، اوگاندا، نایجریا و تانزانیا صورت فدرالی حکومت را دارد.
در این شکل از حکومت قوه مجریه در برابر قوه مقننه مسئول میباشد. بجای تفکیک قوا ارتباط و اختلالات قوا بیشتر دیده میشود. اعضای کابینه هم زمان عضو قوه مقننه نیز میباشند. در رأس حکومت و قوه مجریه صدر اعظم قرار دارد که از سوی اعضای پارلمان برگزیده میشود و علاوه بر آن حکومت یک رئیس اسمی یا تشریفاتی هم دارد. شکل حکومتهای انگلیس، آلمان، ترکیه، پاکستان، هند و ... از نوع حکومت پالمانی است.
تفکیک قوا و استقلال ارگانهای مجریه، مقننه و قضائیه اساس شکل ریاستی حکومت است. در این شکل از حکومت رئیس اجرائیه به شیوه مستقیم توسط آرای مردم برگزیده میشود و اعضای کابینه فقط در برابر رئیس مسئول میباشند. آیالات متحده امریکا دارای شکل ریاستی حکومت است. فرانسه، ایران و افغانستان دارای شکلهای متفاوتی از حکومت ریاستی را دارند
حزب سیاسی پدیده جدید است و در بستر دمکراسی ظهور کرده است. به بیان دیگر حزب سیاسی از ثمرات دمکراسی نمایندگی است و در نهادینه شدن و تحکیم اصول دمکراسی نقش مهم را بازی کرده است. حزب با این مفهوم سابقه طولانی در تاریخ ندارد. موریس دو ورژه متفکر فرانسوی میگوید : در سال 1850 میلادی در هیچ کشوری از جهان به جز ایالات متحده امریکا حزب سیاسی به مفهوم نو وجود نداشت و در سال 1950 احزاب سیاسی در تمام کشورهای جهان فعالیت میکنند.
لغوی : حزب مفرد احزاب و در زبان عربی به مفهوم گروه، فرقه و دسته بکار میرود.
در اصطلاح علمی : حزب معادل کلمه پارتی (party ) است که تعاریف متعددی از آن ارایه شده است. دو تعریف از حزب سیاسی را در این درس میخوانیم.
فرانسیس نویان : در یک بیان موجز ( مختصر) حزب سیاسی را چنین تعریف میکند: حزب سیاسی مهمترین وسیله تبدیل قدرت اجتماعی به قدرت سیاسی است.
عبد الرحمان عالم با توجه به مولفههای تشکیل دهنده ساختار احزاب سیاسی، حزب سیاسی را اینگونه تعریف کرده است : حزب سیاسی گردهمایی پایدار گروهی از مردم است که دارای عقاید مشترک، تشکیلات منظم و با پشتیبانی مردم برای بدست آوردن قدرت سیاسی از راههای قانونی مبارزه میکند.
حزب سیاسی مترادف واژه ( political party ) است و با ویژگیهای چون رسمی بودن، درپی تحقق اهداف کلان و مصالح عمومی بودن، متشکل بودن و در دوره خاص و حکومتهای معینی بودن و مهم تر از همه در پی کسب قدرت سیاسی بودن از گروههای ذی نفوذ و لابی متمایز میشوند. یعنی گروههای ذی نفوذ و لابیها هم در پی اهداف کلان نیستند و هم نوعا غیر رسمیاند و هم در پی تأثیر گذاردن بر قدرت سیاسی هستند. اینگونه گروهها در همه ادوار و اکثر حکومتها وجود داشته و دارند. لابیها در حوزه قانون گذاری فعال هستند و گروههای ذی نفوذ و فشار در همه عرصهها در پی تحقق اهداف متعلق به اعضای خود فعال میباشند.
در این ارتباط سه نگرش مطرح است که هر کدام شواهد و دلایل خاص خود را دارد:
نگرش انتخاباتی
موریس دوورژه به این نگرش معتقد است. او میگوید زمانیکه دمکراسی بوجود آمد بر انتخابات استوار بود و این امر نیاز به مشارکت مردم داشت. اشتراک سیاسی هم مستلزم عضویت در احزاب سیاسی بود. معرفی نامزدهای انتخاباتی، تهیه مصارف تبلیغاتی و ارائه پلان و تعیین اهداف کلان جز از طریق حزب سیاسی امکان پذیر نبود. لذا احزاب سیاسی در چنین بستری شکل گرفتند.
نگرش توسعه و نوسازی
نوسازی و توسعه اقتصادی در جامعه، تخصصی شدن معیشت و اشتغال میگردد. قشر بندی جامعه به سرمایه دار و کارگر و ... موجب پیدایش گروههای منافع میشود و همین تحول عامل پیدایش گروههای سازمان دهنده و احزاب سیاسی است. در جامعه سنتی و توسعه نیافته هرگز احزاب سیاسی زمینه پیدایش ندارند.
نگرش کمونیستی
مطابق این نگرش تضاد طبقاتی عامل اصلی پیدایش احزاب سیاسی است چون هر حزب در پی حمایت از منافع گروه خاصی است. طبقه کارگر وقتی که در قالب حزب سیاسی متشکل شوند مدافع منافع استثمار شده و محروم تاریخ است. و این حزب سیاسی است که انقلاب رهایی بخش را هدایت میکند.
انواع حزب سیاسی
در تنوع احزاب ملاکهای متفاوت دخالت دارند. اگر ملاک طبقه بندی را خط مشی سیاسی – اجتماعی میدانستیم سه نوع حزب سیاسی خواهیم داشت:
الف : احزاب سیاسی راست ( تاکید بر حفظ وضع موجود، محافظه کاری، دفاع از سنتها و ارزشهای موجود)
ب : احزاب چپ ( تاکید بر اقتصاد سوسیالیستی، تغیرات بنیادی، و توزیع سرمایه)
ج : احزاب ملی ( تاکید بر تامین منافع همه طبقات و تغیرات ضروری وضع موجود)
اگر ملاک را طبقه بندی ایدیالوژی سیاسی بدانیم دو دسته حزب سیاسی خواهیم داشت:
الف: احزاب سیاسی دمکرات ( معتقد به حاکمیت مردم، مدافع مشارکت و آزادیهای آنان)
ب : احزاب توتالیتر ( معتقد به استبداد، اصالت رهبر، تربیت مردم به شکل خاص)
اگر ملاک در طبقه بندی احزاب سیاسی نوع افرادی که به عضویت حزب در آمدهاند قرار بگیرد دو نوع حزب سیاسی به شکل زیر خواهیم داشت:
الف : احزاب عوام ( اعضای حزب از میان همه اقشار جامعه میباشد )
ب : احزاب خواص ( اعضای حزب از میان اقشار خاص مثل اشراف، روشنفکران و غیره میباشد)
احزاب سیاسی
کارویژههای احزاب سیاسی
پاسخی که احزاب سیاسی به پارهای از نیازهای نظام سیاسی ارائه میکنند و باعث حفظ کلیت آن میشوند کار ویژه سیاسی گفته میشود.
احزاب سیاسی دارای دو نوع کارویژه هستند.
اول : کارویژههای آشکار
مقصود از کارویژههای آشکار همان کارویژههایی است که در همه جا و همه اعصار از احزاب انتظار میرود که میتوان آنها را به کارویژههای انتخاباتی و اجتماعی – آموزشی تقسیم کرد.
1- کارویژههای انتخاباتی
این کارویژه احزاب به سه قسم تقسیم میشود-
الف : بسیج مردم
اولین کارویژه انتخاباتی حزب بسیج مردم و هدایت آنها به سوی صندوقهای رای است. احزاب از این طریق افراد بی تفاوت جامعه را به شهروندان فعال تبدیل میکند. در نبود احزاب سیاسی مشارکت با بحرانهای اساسی رو برو میشود. یا وضعیت امتناع پیش میآید و یا مشارکت حالت تودهای و ابهام آلود بخود میگیرد که خود خطری برای دمکراسی است.
ب : تربیت هیأت سیاسی
دومین کارویژه انتخاباتی احزاب سیاسی، تربیت یک هیأت سیاسی حرفهای و معرفی آنها به عنوان نامزدهای وکالت مردم است. در جوامع پیچیده و گسترده جز از مجرای احزاب سیاسی دسترسی به نامزدهای مجرب، سیاست مدار و کاردان ممکن نیست.
ج : نظارت
سومین کارویژه انتخاباتی احزاب، ترتیب رفتار و مواضع نمایندگان در درون پارلمان و ایجاد رابطه بین آنها و رای دهندگان است. احزاب برای اینکه مواضع نمایندگان از شعارهای انتخاباتی شان فاصله پیدا نکند بر تمامی حرکات و مواضع سیاسی نمایندگان خود نظارت دقیق بر قرار میکنند. در انگلستان احزاب از طریق ناظری که به آن (whip ) گفته میشود نظارت دقیقی بر رفتار و موضع گیری نمایندگان اعمال میکنند.
2- کارویژه اجتماعی - آموزشی
مهمترین کارویژه احزاب آموزش نظری و عملی تودهها و به ویژه اعضای حزب است که در اعتلای مشارکت سیاسی بسیار موثر است. در اثر این آموزشها تودهها و اعضای حزب به نگرش و بینش سیاسی دست پیدا میکنند و قادر میشوند مسایل سیاسی را تجزیه و تحلیل نمایند. رسانه و ارگانهای نشراتی ابزارهای مهم این کارویژه احزاب محسوب میشود.
دوم :کارویژههای پنهان احزاب
این کارویژه جزء وظایف اصلی احزاب نمیباشد و به بیان دیگر گاهی احزاب سیاسی به عملکردهایی کشانده میشود که از آنها انتظار نمیرود. وساطت مسئولان متنفذ حزبی بین هواداران و سازمانهای حکومتی، تخفیف گرفتن مالیات، مشکلات شهرداری، نام نویسی فرزندان و امثال اینها از کارویژههای پنهان احزاب است. اخذ امتیاز برای موسسات اقتصادی، ایجاد شغل و ادغام سیاسی و نجات جامعه از ذرهای شدن بازهم از کارویژههای پنهان احزاب در جوامع توسعه یافته است.
ذرهای شدن:
گسست اجتماعی که نسلی از هویت و فرهنگ گذشته خود جدا شده و مثل ذرات معلق مانده و آماده جذب شدن به هر ایدئولوژی جدید است.