ـ از یک طرف بین افراد و گروههای عضو سازمان که هر یک نقشی در پیشبرد و هدفهای آن ایفا میکنند با خود سازمان و از طرف دیگر بین سازمان و اعضای آن با جامعه محیط بر سازمان، روابط متقابلی موجود است. این چنین سازمانهایی که بر اساس نیازهای اجتماعی به وجود میآیند و در تحول جامعه نقش مهمی دارند و در اجرای برنامههای توسعه نقش مهمی را ایفا میکنند در عین حال مسایل و مشکلاتی را موجب میگردند که روی هم رفته «جامعهشناسی سازمانها» را به وجود آورده است.
ـ میشل کروزیه: دقت، درستی و کارآیی ادارات دولتی و خصوصی، امکان هماهنگ کردن فعالیتهای مدرن و پیچیده بدون نارسایی، بدون ظلم و بدون نابسامانی، خلاصه در یک کلمه کارآیی اداری یا سازمانی یک جامعه، یکی از عوامل تشکیل دهندهی رشد آن جامعه است.
ـ انسان تاکنون بیشتر در به کارگیری خلاقیت خود در هنر، علم و فنآوری موفق بوده است تا در ابداع و نوآوری اجتماعی. هر جامعهای با نشان دادن خلاقیت است که هدفهایش را تحقق میبخشد. خلاقیت و فرآیندهای سازمانی باید درهم آمیزند، باید با هم سازگار شوند تا نهادهای اجتماعی به بازدهی کامل دست یابند. از این دیدگاه، خلاقیت چیزی خاص، منحصر به آدمهایی خاص، در موقعیتهایی خاص نیست، بلکه به همه تعلق دارد.
ـ مدرنیزاسیون و نوآوری به منظور رفاه جامعه که فقط از راه سازمان دادن نیروی کار و ترکیب اصولی و منطقی کنشهای همهی افراد و گروههای اجتماعی ممکن میگردد.
ـ در جامعهشناسی اولاً شناخت جامعه به عنوان یک کل مطرح است که به این اعتبار، جامعهشناسی از یک طرف به مطالعهی نهادها و پدیدههای اجتماعی و چگونگی پیدایش و تحول آنها میپردازد و از طرف دیگر چگونگی روابط این نهادها و پدیدهها و امور را با یکدیگر و نقش آن را در زندگی اجتماعی مورد مطالعه قرار میدهد. ثانیاً بررسی هر یک از پدیدهها و نیز عوارض و تنشهای اجتماعی در مناسبات گروهی و عوامل مؤثر در دگرگونیهای اجتماعی هر جامعه وسایل و مشکلات موجود در روابط اجتماعی گروهها، از موضوعات مهم جامعهشناسی امروز است.
ـ جامعهشناسی به مطالعهی عینی رفتار و روابط اجتماعی میپردازد و سعی دارد چگونگی روابط اجتماعی را در چارچوب فعالیتهای گروهی تبیین کند.
ـ جامعهشناسی چگونگی قانونمندیهای حاکم بر روابط اجتماعی گروهها و سازمانها و ارتباط آنها با هر یک از پدیدههای اجتماعی را مورد مطالعه قرار میدهد.
ـ جامعهشناسی پدیدههای اجتماعی را جدای از گروهها مطالعه نمیکند زیرا پدیدههای اجتماعی ناشی از روابط گروههای انسانی است.
ـ جامعهشناسی علمی است که به بررسی کلیهی امور، نهاد و پدیدههای مربوط به جامعهی انسانی و روابط متقابل افراد و گروهها
میپردازد.
ـ اگوست کنت: جامعهشناسی دانشی تحققی از زندگی اجتماعی است که پدیدههای اجتماعی را با روشی علمی و عینی مورد مطالعه قرار میدهد.
ـ دورکیم: جامعهشناسی علم حیات اجتماعی انسان و مطالعهی علمی نهادها و پدیدههای اجتماعی و چگونگی رشد و سیر تکوینی آنهاست.
ـ ماکس وبر: جامعهشناسی علمی است که عبارت است از شناخت تفسیری کنش اجتماعی و در نتیجه بیان علی جریان و آثار آن.
ـ ساموئل کنیگ: جامعهشناسی عبارت است از مطالعهی رفتار و کردار آدمی در گروه از یک طرف و چگونگی مناسبات متقابل افراد بشر از طرف دیگر.
ـ به عقیدهی ژرژ گوریچ داعیهی جامعهشناسی قبل از همه، با توجه به توانایی آن در آشکار ساختن تعارضها و تنشهای نهان که خاص یک واقعیت اجتماعی است، بازشناخته میشود.
ـ آلن بیرو: جامعهشناسی یک دانش مشاهدهای است که به طور دقیق مجموع پدیدهها، ساختها، نهادها، سازمانها، گروهها، قدرتها، ارتباط بین نیروها، روابط، کردار و رفتاری را که با زندگی انسان در جامعه پدیدار میشود، به مطالعه میپردازد.
ـ گیدنز جامعهشناسی را «علم عوارض اجتماعی» نامیده است.
ـ کوالوسکی به جامعهشناسی، «علم سازمانهای اجتماعی و تغییرات اجتماعی» گفته است.
ـ سیمل جامعهشناسی را «علم اجتماعی» مینامد.
ـ ماکس وبر، جامعهشناسی را «عمل اجتماعی» میداند.
ـ اسمال جامعهشناسی را «کنشهای متقابل اجتماعی» و پارک، «علم رفتار اجتماعی» نامیدهاند.
ـ جامعه عبارت است از اتحاد فیزیکی، روانی، اخلاقی موجودات باهوش، یا داشتن نوعی گروهبندی کلی یا استحکام و مؤثر برای انجام هدفی مشترک برای همه.
ـ جامعه عبارت است از مجموعهی سازمان یافتهای از افراد که در سرزمینی سکونت دارند و همکاری و تعاون به منظور فراهم آوردن نیازهای اجتماعی اساسی بین آنها برقرار است.
ـ نهادهای اجتماعی عبارتند از رابطهها، شیوههای رفتاری سازمانیافته و ترکیبی از مدلهای فرهنگی که نیازهای انسان آنها را به وجود آورده و برای رفع نیازهای انسان به کار میرود.
ـ پدیدههای اجتماعی عبارتند از رابطهها و موقعیتها یا واقعیتهایی که به نحوی یک یا چند جنبهی مختلف حیات اجتماعی را در بر میگیرند، یا به تعریفی دیگر پدیدههای اجتماعی ناشی از خصلتهای جمعی، خانوادگی، طبقاتی و ملی هستند که بر اثر روابط متقابل افراد و گروهها و در روند تحولی جامعه به وجود میآیند.
ـ آریانپور: گروه اجتماعی که صورت کامل آن جامعه است، واحدی اجتماعی است مرکب از دو تن یا عدهی بیشتری انسان که بر اثر کنشهای متقابل اجتماعی به یکدیگر پیوند خوردهاند.
ـ بروس کوئن: گروه به تعدادی از آدمها اطلاق میشود که با یکدیگر روابط متقابل دارند و بر اساس یک رشته چشمداشتهای رفتاری مشترک، به همدیگر احساس وابستگی میکنند.
ـ انواع گروههای اجتماعی براساس تیپولوژی دوگانه یا تقابل:
جامعهشناسان |
انواع گروه |
نمونهای از هر نوع |
هورتون کولی |
1ـ گروه نخستین 2ـ گروه ثانوی |
خانواده، همبازیها، همسایگی اداره، ارتش، شرکت، سندیکا |
اگبرن ونیم کف |
1ـ گروه رویاروی 2ـ گروه نارویاروی |
گروههای کوچک، خانواده، تیم ورزشی، کلاس درس سازمانهای اداری، گروه کارگر، گروه حزبی |
سوروکین |
1ـ گروه افقی 2ـ گروه عمودی |
ملت، گروه مذهبی، احزاب طبقهی اجتماعی، قشرها، لایهها |
چارلزالوور |
1ـ گروه اجباری 2ـ گروه داوطلب |
خانواده، گروه شهری، روستایی، ملت سازمانهای اداری، گروههای ورزشی، احزاب |
ویلیام سمنر |
1ـ درون گروه 2ـ برون گروه |
گروههایی که فرد عضو آن است گروههایی که فرد عضو آن نیست |
ـ جورج هومنز: گروه اجتماعی عبارت است از عدهی معدودی از افراد که مدتی تقریباً طولانی با یکدیگر ارتباط دارند و بین آنها نوعی ارتباط رویاروی وجود دارد و این ارتباط، مستقیم و بدون واسطهی افراد دیگر است.
ـ گروه رسمی، گروهی است که روابط افراد در داخل گروه و رابطهی گروه با گروههای خارج برابر دستورالعملها و مقرراتی است که از پیش تدوین گردیده است و کاملاً حساب شده است؛ مثل گروههای اداری در سازمانهای دولتی و یا گروههای فنی و اداری در شرکتهای تجاری و تولیدی و گروههای نظامی.
ـ گروه غیررسمی، گروهی است که فاقد هرگونه سازمان رسمی است و روابط افراد در آن بر اساس صمیمیت و کاملاً عاطفی و دوستانه است. در این نوع گروه ضوابطی که حاکم بر رفتار افراد باشد و از قبل تدوین یافته باشد، وجود ندارد. مثل گروههای دوستانه در داخل سازمانهای بزرگ یا گروههای همبازی.
ـ سازمان به مفهوم کلی، عبارت است از: روابط منظم افرادی که تحت سلسله مراتب مختلف اداری وظایف مختلف ولی دارای هدف مشترکند که برای نیل به آنها همکاری دارند.
ـ سازمان عبارت است از یک رشته روابط منظم و عقلائی بین افرادی که وظایف پیچیده و متعددی را انجام میدهند و کثرت تعداد آنها به قدری است که نمیتوانند با هم در تماس نزدیک باشند، به منظور تأمین هدفهای مشترک خاصی برقرار میگردد.
ـ مک گروهیل سازمان را چنین تعریف میکند: عمل طبقهبندی وظایف، تفویض اختیار و تثبیت مسئولیت برای اجرای وظایف و تعیین روابط به منظور همکاری مؤثر در انجام هدفهای سازمان.
ـ توسعه و تحول اشکال مختلف زندگی در زمینههای اقتصادی، سیاسی، نظامی، آموزشی و... و پیدایی فرصتهای شغلی در زمینههای فنی، خدماتی، بازرگانی، همراه با عمل پیچیدهی تقسیم کار اجتماعی، مسئلهی سازمان را از اهم مسایل اجتماعی عصر حاضر قرار داده است.
ـ در رسیدن به اهداف هر نهادی، سازمانها به وجود میآیند.
ـ فرق اساسی بین نهاد و سازمان آن است که نهادها در روند تحولی جامعه و کارکرد آن به وجود میآیند و فرد یا مقام یا دولت در پیدایش آن دخالت ندارند، به عبارت دیگر نهادهای اجتماعی از پیش طرحریزی شده نیستند. در حالی که سازمانها یا نظامهای اداری و آموزشی و امثال آن را مسئولین، معتمدین، مدیران، سرمایهگذاران و دولتها طرحریزی میکنند و سازمان میدهند. اولی نوعی رابطه است که جنبهی عینی آن خیلی کم است و فقط در رابطه با سازمانها جنبهی عینی پیدا میکنند، دومی در چارچوب تشکیلات و وسایل و ابزار و عوامل انسانی شاغل در آن، قابل رؤیت است.
ـ نقش عبارت است از اصول معینی از اعمال در یک مجموعه.
ـ اکبرن و نیمکف میگویند که جامعه، سازمانی است مرکب از گروههای مختلفی که هر یک عهدهدار فعالیتهای معینی هستند و با این مقدمه نقش اجتماعی را چنین تعریف میکنند: فعالیت معینی که بر عهدهی یکی یا بعضی از اعضای یک گروه نهاده شده باشد نقش اجتماعی خوانده میشود.
ـ نقشهای اجتماعی بر دو نوعند:
1ـ نقش محول (مقدر): نقشهایی است که جامعه برای هر کس معلوم میکند مثل جنس (مرد یا زن)، سن (کودک، جوان، پسر) و...
2ـ نقش محقق یا مکتسب: نقشی است که عملاً به وسیلهی افراد اجرا میشود و فرد میتواند برحسب ویژگیهای جوامع و بر اثر تدبیر و کاردانی و علاقه و فعالیت کموبیش به آنها دست یابد مثل معلمی، استادی، هنرمندی و...
ـ هرگاه اعضای یک گروه در تعیین ارزش یک تن یا یک گروه دیگر یا نقشهای آن کمابیش همداستان بشوند گوییم به ارزشگذاری اجتماعی پرداختهاند.
ـ پایگاه اجتماعی ارزشی است که یک گروه برای یک نقش اجتماعی قائل است.
ـ پایگاه اجتماعی بر دو نوع است:
1ـ پایگاه محول: پایگاه معینی که جامعه برای نقش معینی مقرر میدارد مانند پایگاه مادری برای نقش زن و پایگاه پدری برای نقش مرد.
2ـ پایگاه محقق: هر کس علاوه بر نقشهای محول خود، عملاً نقشهای دیگری برای خود تعیین میکند و در مقابل پایگاههای محول خویش، حائز پایگاههای دیگری هم میشود. اینگونه پایگاه، پایگاه محقق نامیده میشود. مانند پایگاه معلمی برای نقش معلمی و پایگاه داوری برای نقش قاضی.
ـ در علوماجتماعی و اقتصادی، در فیزیک و شیمی و... ساخت عبارت است از تنظیم و ترکیب مجموعهای از اشیاء، اجزاء، عناصر و نیروهای آنچنان به هم پیوسته و در کنار هم قرارگرفتهای که یک کل خاص را تشکیل میدهند. هرگاه سخن از ساخت به میان میآید منظور مشخص نمودن چگونگی به همپیوستگی یک مجموعه و ناهمگنی آن با مجموعههای دیگر است. در یک ساخت هر جزء یا عنصر در پیوند یا نوعی پیوستگی همنیروزا با عناصر و اجزای دیگر است و بدون ارتباط با دیگر عناصر میتواند هویت ساختی خود را حفظ کند مثل ساخت یک ماشین یا ساخت سازمانی یک مؤسسهی اقتصادی یا اداری.
ـ ساخت، تأکید بر شکل خود سازمان دارد و درصدد مشخص نمودن واقعیت عینی متشکل از اجزای به همپیوسته و وابسته به یکدیگر است. واژهی نظام، مجموعه را به عنوان امر عقلائی و دارای منطق میرساند مثل نظام اداری یا نظام سازمانی.
ـ صنعتی شدن عبارت است از بازدهی مستمر و فزایندهای از رشد کار با توسل به ابداع تکنیکی و سازمان عقلائی نیروی کار.
ـ توسعه یا نوسازی عبارت از کلیهی کنشهایی است که به منظور سوق دادن جامعهای به سوی تحقق مجموعهای منظم از شرایط زندگی جمعی و فردی صورت میگیرد که در ارتباط با بعضی ارزشها مطلوب تشخیص داده شده است.
ـ آشنایی با فرآیند شکلگیری و سیر تحول سازمانهای اجتماعی، تقسیم کار سازمانی، ساختار و کارکردهای متنوع این سازمانها در جامعه، از اهداف مهم جامعهشناسی سازمانهاست.
ـ قلمرو جامعهشناسی سازمانها عبارتند از:
1ـ رابطهی جامعه و مفاهیم جامعهشناسی با سازمان و اثرات متقابل نظامهای سازمانی بر دگرگونیهای اجتماعی.
2ـ روند شکلگیری سازمانهای اجتماعی، ساخت و کارکرد آن در جامعه.
3ـ رشد سازمانها و مراتب تحول نظامهای اجتماعی به موازات دگرگونیهای اجتماعی.
4ـ افزایش روزافزون نیاز به تولیدات اقتصادی، اجتماعی، خدماتی، صنعتی و لزوم رشد سازمانها و نظامهای سازمانی.
5ـ سازمان و ساخت قدرت در جامعه و گروههای اجتماعی.
6ـ مسئلهی بوروکراسی (دیوانسالاری) و چگونگی قدرت و اعمال نفوذ در روابط گروهی و مدیران در سطوح سازمانی.
7ـ رابطهی نظامهای سازمانی با گروهها و نظامهای اجتماعی برون سازمانی.
8ـ اثرات کار سازمانی بر رفتار فرد و پیدایی روحیه و رفتار سازمانی.
9ـ نقش سازمانها در توسعهی همهجانبه و ویژگیهای آن در جوامع در حال پبیشرفت و پیشرفتهی روابط میان جوامع گوناگون و نقش سازمانهای منطقهای و بینالمللی در اینگونه روابط.
10ـ مطالعه و بررسی کاغذبازیها که اساس کارهای بیهودهی اداری است و روشهای نامطلوب سازمانی، مراتب سخت و از حد فزون اداری که در مجموع عامل عدمکارآیی سازمانی است.
ـ به نظر افلاطون، جامعه یا به اصطلاح او «دولت»، برای ارضای نیازهای متنوع انسانی و بر اثر تقسیم کار به وجود آمده است.
ـ ارسطو در جستجوی صورتهای کامل گروهها، جامعهی کل و نظامهای سیاسی و... است که همواره مبتنی بر تعادل است و از
اینرو، نوعی نظم از پیش برقرار شده را بین این عناصر فرض میکند که در دنیای امروز ما به آن نظام سازمانی میگوییم.
ـ اگوست کنت به همراه سایر دانشمندان، ویژگیهای ممیزهی صنایع نوین آغاز قرن 19 را در شش مورد به شرح ذیل ارائه دادهاند:
1ـ صنعت بر اساس سازماندهی علمی کار، بنا شده است. تولید به جای آن که برحسب عادت باشد، به منظور تحصیل حد اعلای بازده تنظیم شده است.
2ـ بشریت در پرتو کاربرد علم در سازماندهی کار، منابع در اختیار خود را به حد معجزهآسایی گسترش میدهد.
3ـ تولید صنعتی، مستلزم تمرکز دادن کارگران در کارخانهها و حومهها است، پس پدیدهی اجتماعی جدید ظهور میکند که عبارت است از وجود تودههای کارگری.
4ـ بر اثر این تمرکز تودههای کارگری در محل کار، تضادی نهانی یا آشکار میان کارمندان و صاحبان کار، میان کارگران و کارفرمایان یا سرمایهداران پیدا میشود.
5 – در حالی که به یمن خصیصهی علمی کار، بر میزان ثروت روزبهروز بیشتر افزوده میشود، بحرانهای متعدد ناشی از اضافه تولید پدید میآید و نتیجهی این بحرانها، ایجاد فقر در میان فراوانی است. برخلاف عقل و منطق، در حالی که میلیونها انسان از گرسنگی رنج میبرند، کالاهایی وجود دارد که فروش آنها امکانپذیر نیست.
6ـ خصیصهی سیستم اقتصادی وابسته به سازمان صنعتی و علمی کار، آزادی مبالات و سودجویی کارفرمایان و بازرگانان است. برخی از صاحبنظران از این نکته نتیجه میگیرند که شرط اساسی توسعهی ثروتها همانا سودجویی و رقابت است و هر چه کمتر دولت در امور اقتصادی دخالت کند، تولید و ثروت سریعتر افزایش مییابد.
ـ اندیشهی مارکس تعبیری است از خصلت متناقض و متخاصم جامعهی سرمایهداری. از یک لحاظ تمامی کار مارکس کوششی است برای نشان دادن این نکته که خصلت متخاصم مذکور از شالودهی بنیادی نظام سرمایهداری جداییپذیر نیست و در عین حال منشأ حرکت تاریخی است.
ـ مارکس: آدمیان در تولید اجتماعی هستی خویش، روابطی معین، ضروری و مستقل از ادارهی خود پدید میآورند. این روابط تولیدی با درجهی معینی از توسعهی نیروهای تولیدی مادی تناسب دارند. مجموعهی این روابط شالودهی اقتصادی جامعه، یعنی پایهی واقعی بنای حقوقی و سیاسی را تشکیل میدهد و با صورتهای معینی از آگاهیهای اجتماعی همراه است. به طور کلی، توسعهی زندگی اجتماعی، سیاسی و فکری زیر سلطهی شیوهی تولید زندگی مادی قرار دارد. آگاهی آدمیان نیست که تعیین کنندهی هستی آنهاست، برعکس، این هستی اجتماعی آدمیان است که آگاهی آنان را تعیین میکند.
دریافت کلی از نظریات مارکس:
1ـ نخستین فکر و فکر اصلی: آدمیان در روابطی معین، ضروری و مستقل از ادارهی خود داخل میشوند به عبارت دیگر بهتر است حرکت تاریخ با تحلیل شالودهی جوامع، نیروهای تولیدی و روابط تولیدی دنبال شود و نه به کمک طرز فکر آدمیان. صرف نظر از خواستهای افراد، روابطی اجتماعی وجود دارد که بر آنان تحمیل میشود و شرط درک سیر تاریخی درک این روابط اجتماعی مافوق افراد است.
2ـ در هر جامعهای دو چیز میتوان تشخیص داد: بنیان اقتصادی یا زیربنا و روبنا. زیربنا اساساً از نیروها و روابط تولیدی تشکیل دهنده و حال آن که نهادهای حقوقی و سیاسی و همچنین طرز فکرها و فلسفهها همه جزء روبناها هستند.
3ـ محرک حرکت تاریخی همانا تناقض است که در لحظهی معینی از شدن تاریخی، میان نیروها و روابط تولیدی پیدا میشود. نیروهای تولیدی، به نظر میرسد، اساساً عبارتند از ظرفیت یک جامعهی معین در تولید کردن ظرفیتی که خود تابع شناساییهای علمی، ابزارهای فنی و سازمان کار جمعی است.
4ـ مارکس مراحل تاریخی بشری را بر اساس نظامهای اقتصادی تعیین میکند و از چهار نظام اقتصادی، یا به قول خود او، چهار شیوهی تولید نام میبرد که عبارتند از شیوهی تولید آسیایی، باستانی، فئودالی و بورژوایی.
ـ خصیصهی شیوهی تولید باستانی بردهداری است. خصیصهی شیوهی تولید فئودالی، بندگی است و خصیصهی تولید بورژوایی مزدوری است.
ـ درک مارکس از کارکرد شالوده و تحول ضروری سرمایهداری این است که، اختلاف طبقهی کارگر و سرمایهدار را به دنبال دارد که این اختلاف، نبرد طبقاتی کارگران را در جهت رسیدن به قدرت سیاسی موجب میگردد و در این مورد از دیدگاه جامعهشناسی سازمانها میتوان گفت که این روند لااقل موجب پیدایی سازمانهای سیاسی، احزاب، سندیکاها و اتحادیههای کارگری و... میگردد.
ـ در شیوهی تولید آسیایی که شالودهی اجتماعی آن بر استثمار بندگی و مزدوران همهی جامعه به وسیلهی دولت یا کارکنان دولتی (دیوانیان) است، قطعاً رشد سازمانهای اداری (بوروکراتیک) را در پی دارد که این مطلب خود، عنصر مهمی در مبحث جامعهشناسی سازمانها است.
ـ هربرت اسپنسر فیلسوف اجتماعی نیمهی دوم قرن 19 شاید اولین کسی باشد که با طرح مفهوم ارگانیسم اجتماعی، مفهوم سازمان را از دیدگاه جامعهشناختی مطرح کرده است.
ـ اسپنسر برای تفکیک جوامعی که خودش آنها را جامعهی جنگجو و جامعهی صنعتی نامیده است، تفاوت در سازمان اجتماعی ناشی از تنظیم اجتماعی را مبنای کارش قرار داده بود.
ـ لستر وارد اعتقاد داشت که علوماجتماعی میتواند به عنوان یک نیروی اصلاحی در جامعه مورد استفاده قرار گیرد و در عین حال معتقد بود که انسان با تشکیل سازمانها میتواند دگرگونیهای اجتماعی را آن طور که میخواهد هدایت کند و به همین دلیل سخت طرفدار برنامهریزی اجتماعی در جهت تحولات اجتماعی بود.
ـ ریمون آرون: تقسیم کاری که دورکیم درصدد درک و تعریف آن است با تقسیم کار مورد نظر اقتصاددانان فرق دارد. تمایزپذیری مشاغل، تعدد فعالیتهای صنفی، مظهری از تمایزپذیری اجتماعی است که دورکیم آن را مقدم میشمارد. ضمناً باید توجه کرد که دورکیم در تعریف از جامعهشناسی همواره در تقدم کل بر اجزاء یا در تبدیلپذیر بودن مجموعهی اجتماعی به حاصل جمع عناصر خود و در ضرورت تبیین عناصر بر پایهی کل، نظر داشته است.
ـ زیمل: تسلط، مبتنی بر تحمیل ارادهی بالادست بر زیردست نیست، بلکه مستلزم یک کنش دو جانبه است، آنچه که به صورت اعمال قدرت مطلق از سوی کسی و تن در دادن از سوی دیگران نمود دارد، انسان را میفریبد. حال آن که قدرت، مستلزم یک کنش متقابل و مبادله است که رابطهی یک جانبه و خالص فرماندهی و فرمانبری را به یک صورت جامعهشناختی تبدیل میکند. از این روی عمل بالادست را نمیتوان بدون ارجاع به عمل زیردست درک کرد و برعکس، عمل یک فرد را تنها با ارجاع به عمل دیگران میتوان تحلیل کرد، زیرا این دو، بخشهایی از یک نظام کنش متقابلند که بر عمل هر دو طرف حاکم است.
ـ بر اساس نظر زیمل میتوان نبرد قدرت در داخل سازمان، ستیز در برخوردهای درون سازمانی، رابطهی افراد و گروهها در شبکهی روابط سازمانی، صدور دستور از مقامات بالای اداری به افراد و کادرهای پایین و همچنین اعمال قدرت، در جهت رسیدن به اهداف سازمانی را صور مختلف رابطهی اجتماعی دانست که لازمهی پویایی سازمانها است.
ـ انواع رفتار اجتماعی از دیدگاه وبر:
1ـ رفتار جامعهای: این رفتار مغروض به وجود مقرراتی است که با ارادهی و خواست اعضای سازمان وضع شده، یا مقرراتی است که آنان آزادانه آنها را پذیرفتهاند. بنابراین در اساس آن توافقی صریح بر سر یک اساسنامه وجود دارد که مقررات، هدف سازمان، وسایل، خدمات، دارایی، ترکیب دستگاه رهبری، حدود اختیارات، نحوهی عضو شدن و.... را تعیین میکند.
2ـ رفتار تفاهمی: در این حالت با ساختی سروکار داریم که مبتنی بر هیچ اساسنامهای نیست، یعنی هیچگونه توافق، میثاق و مقرراتی در مبنای آن نمییابیم، اما مشارکت دارندگان با چنین ساختی، چنان رفتار میکنند که گویی تکلیفی بر ذمه دارند، چرا که در این رفتار نسبیت معناداری مییابند مثل دادوستد بازار، اجتماع نژادی یا ملی، یا حتی مراعات یا عدم مراعات ادب و نزاکت از رفتار با دیگران.
3ـ رفتار نهادی: رفتاری است مبتنی بر اساسنامه، با این تفاوت که این اساسنامه اعطایی است و بستگی به ارادهی و خواست اعضاء ندارد. شخص عضویت نهاد را نمیپذیرد، بلکه خودبهخود، با تولد، با آموزش یا در اثر مقتضیات زندگی عضو یک نهاد هست. بنابراین عضویت در آن نه موکول به یک تصمیم قطعی است و نه یک اعلام صریح، با وجود این، نهاد چون مقرراتی دارد، اعضایش را از راه اعمال فشار ملزم به رعایت مقررات میکند. اینگونه ساخت را، هم در اساس خانواده مییابیم، هم در سازمانهای سیاسی عشیرهای، هم در سازمان شهر، هم در دستگاه دولت، هم در سازمانهای دینی مانند مذهب.
4ـ رفتار گروهی: منظور از رفتار گروهی نوعی ساخت است که بدون هیچگونه الزام و یا داشتن مقررات صریح و معین، اشخاص به عضویت آن در میآیند. اما این ساخت، صولتی دارد که جهت رفتار را مشخص میکند و احیاناً فشاری نیز بر افراد وارد مینماید. مثل رابطهی استاد و شاگرد، پیشوا و پیروانش، رهبر کرامتی و هوادارانش.
ـ وبر: اقتصاد در معنای خاص کلمه عبارت است از روابط انسانی که بنیان آن یک نیاز یا مجموعهای از نیازها است که باید تأمین گردند. این در حالی است که وسایل و امکانات تأمین آنها، خواه به دلیل کمیابی، خواه نایابی، خواه تنگدستی منابع تحصیل، محدود هستند. رفتاری که هدف آن تأمین نیازها باشد، اقتصادی است.
ـ فن عبارت است از سازمان دادن وسایل به منظور رسیدن به هدفی که خود فن آن را تعیین کرده است.
ـ دو دیدگاه وبر در خصوص اقتصاد:
1ـ دیدگاه اول: پوشش نیازهای اختصاصی است. این نیازها از طیف بسیار وسیعی برخوردارند که از نیاز ساده به غذا تا برپاداشتن مراسم دینی را در بر میگیرد.
2ـ دیدگاه دوم: کار و محصول آن است که مبتنی است بر بهرهبرداری در محدودیت عوامل تولید و فعالیتهایی برای تحصیل منفعت یا امتیازی که بتواند در اختیار گرفتن آزادانهی این عوامل را تأمین کند.
ـ نهادهای اجتماعی حکومت، مدرسه، اقتصاد، علم، هنر، جنگ و در ارتباط با این نهادها سازمانهای حزبی، آموزشی، تولیدی، کار، نظامی و....عصر حاضر، همه با تحول گروههای کوچک اولیه در طول تاریخ به وجود آمدهاند.
ـ از آن جایی که نهادهای اجتماعی هر کدام دارای هدف یا اهدافی هستند که نیازهای انسان را برطرف میکنند، لذا برای نیل به اهداف نهادها، ضرورتاً سازمانهایی شکل میگیرند.
ـ با نگاهی گذرا و جامع به نظرات افلاطون، میبینیم که در سیر تحولات اجتماعی نهادها، سازمان، دولت و حکومت نیز تحول پیدا میکند، سازمانهایی در زمینههای علمی، تولید، تجارت، هنر، خدمات و اجرای عدالت به وجود میآیند و صنفهای پیشهوران، جنگاوران، قضات و فلاسفه در ارتباط با سازمانهایی در زمینههای علمی، اداری، اقتصادی، حقوقی، آموزشی و خدماتی، نقش ایفا میکنند تا نظام جامعه استمرار پیدا کند. در واقع اینها سازمانهایی هستند که عملاً در نظام دولتی یونان شکل گرفته و عملکرد داشتهاند.
ـ ارسطو از سازمانها و تشکیلات شهرهای یونانی بحث میکند و فکر سیستمی او که فرد و جامعه را دو روی یک سکه میداند و فرد را به تنهایی قادر به انجام امور اجتماعی نمیداند، ضرورت سازمان و فعالیتهای سازمانی را از همکاریهایی میداند که گروه را به اهدافش میرساند. او سازمانهایی را طراحی میکند که شامل گروههای ناهمانند و دارای سلسله مراتب بر اساس تقسیم کار شکل میگیرد و ارسطو بر اساس واقعیتهای موجود، تحول در نهاد جمعیت و اندازهی شهرها و پیچیدگی دولت را مطرح میکند و
میگوید سازمانها و تشکیلات قبلی باید دگرگون شوند و هماهنگ با این دگرگونیهای اجتماعی، تغییر حاصل نمایند و تجدید سازمان یابند. این است واقعیت پیدایی سازمان اداری، تشکیلات در ارتباط با تحولات اجتماعی که از قدیمیترین دورانی مطرح بوده است.
ـ سن اگوستین در کتاب «شهرخدا» نهادهای اجتماعی و پدیدههایی همچون حقوق فطری، آزادی، عدالت، قدرت، قانون و دولت را مورد بحث قرار میدهد و به این نتیجه میرسد که در مورد دولت و نقش آن باید مسایل زیر مورد توجه قرار گیرد:
1ـ حقوق فطری انسان، اصل اساسی است و رعایت این حق را ضروری میداند.
2ـ اصل آزادی بشر و برحق بودن آن باید مورد توجهی دولت قرار گیرد.
3ـ منشأ قدرت و فشار قانونی دولت بر حق است و عامل نظم و ثبات و استمرار جامعه است.
ـ قدرت ساسانی، وسعت قلمرو، حیات ملی، پیدایش مشاغل جدید و دگرگونی طبقاتی از جمله عواملی هستند که موجب رشد سازمانهای اداری و دگرگونی روش حکومتی ایران ساسانی گردید به همین دلیل مورخین معتقدند که از حیث سازمان اداری قطعاً نه تنها در آن زمان، شاهنشاهی ساسانی بهترین نمونهی کشور نیرومند متحدی بود، بلکه مطابق اصول امروزی نیز کاملاً با تجدد و آزادی وفق میداده است زیرا که هر ناحیهای بسته به وضع جغرافیایی و یا مصالح نژادی و اختلاف زبان و دین و غیره از لحاظ اداری مستقل و مسئول ادارهی خود بود و هر کدام استقلال نظامی و مالی هم داشتهاند چیزی که امروزه آن را استقلال داخلی گویند و تنها
میبایست در مواقع معینی به پایتخت برای مخارج عمومی کشور بفرستد که آن را «خراگ» میگفتند.
ـ در زمان ساسانیان چهار طبقهی اجتماعی یا بهتر بگوییم به تبع آن چهار نوع سازمان اداری در بدو امر وجود داشته است:
1ـ اصحاب دین یا روحانیون
2ـ مقاتله یعنی مردان کارزار یا ارتیشتاران
3ـ کتاب و اهل قلم یا دویران
4ـ عامه و مهنه یا وستریوشان یعنی چوپانان و برزگران به اضافهی سایر حرفهها
ـ از ویژگیهای عمدهی قرون وسطی، حاکمیت نظام فئودالی در غرب، خفقان سیاسی ناشی از ستم طبقاتی بر پیکرهی کل جامعه و دیکتاتوری فئودالها در کلیهی زمینههاست.
ـ اما در همان زمان قرون وسطی و سلطهی فئودالها بر جامعهی غرب، در کشورهای آسیایی، همچون چین و شبه قارهی هند و آسیایی جنوبشرقی و میانه و در سراسر خاورمیانه مخصوصاً ایران، تحت تأثیر شیوهی تولید آسیایی وضعی دیگر داشت و
سازمانهای اداری– اجتماعی نقشی مهم در تحولات اجتماعی داشتند. شیوهی تولید آسیایی در ایران در واقع بر اساس مالکیت دولتی، سلطنتی و بعدها علاوه بر آن مالکیت تیول و سیورغال بوده است که به کلی با شیوهی تولید فئودالی غرب فرق داشت و کلیهی امورات اداری و دیوانی مستقیماً زیر نظر دولت مرکزی و عوامل آن بود.
ـ ویژگیهای عمدهی کارگاههای صنفی قبل از صنعتی شدن به شرح ذیل است:
1ـ توأم بودن مالکیت و مدیریت کارگاه.
2ـ متخصص بودن مدیر در کارهای اجرایی ضمن اداره کردن سازمان.
3ـ کوچک بودن سازمان.
4ـ سرمایهگذاری کوچک.
ـ پدیدهی «برات» و سیستم بانکی و به دنبال آن اختراعات تازه و روح صنایع نوین رونق خاصی به امر تجارت داد که طبعاً در کادر ساده نظام فئودالی امکان حل و فصل آنها وجود نداشت و نظام دیگر و سازمانهای جدیدی را میطلبید.
ـ تحولات عظیم فنی و اقتصادی، تولید ماشینی و اقتصاد کارخانهای را که در حدود نیمهی اول قرن هجدهم در انگلستان روی داد و تا نیمهی قرن نوزدهم تمامی اروپا را در بر گرفت، مورخین و اقتصاددانان انقلاب صنعتی نامیدهاند.
ـ مسئلهی مهم دیگر در دورهی تولید ماشینی این است که تحولات صنعتی از عوامل عمدهی توسعهی کارخانه در شهر و به تبع آن تمرکز مردم در شهرها میشود و شهرنشینی و شهرگرایی به سرعت گسترش مییابد.
ـ طبقهی کار و یا طبقهی کارگر، دو طبقهای که در روند تحولات اجتماعی عصر صنعت به وجود آمده، در واقع محصول نظام کارخانهای بود.
ـ انقلاب صنعتی و اقتصاد کارخانهای را میتوان دورهی سرمایهداری دانست که از آغاز ماشینیشدن تولید برقرار شده و هم اکنون نیز ادامه دارد. در این دوره عدهی معدودی از طریق گوناگون، اغلب از طریق سرمایهگذاری، ابزارهای تولید را به دست میآورند و از عواید نیروی کار تودهی عظیم کارگران مرتباً بر سرمایهی خود میافزایند. از خصوصیات نظام سرمایهداری این است که سرمایهداری و به کار انداختن سرمایه محور و اساس جامعه است و هرگونه تولید در این نظام، سرمایهگذاری ثابت و کلانی را میطلبد.
ـ انقلاب صنعتی از یک طرف، یک نظام اجتماعی که به طرز حیرتآوری یکپارچه بود ایجاد کرد که تکنولوژیهای خاص خود، نهادهای اجتماعی ویژهی خود و مجاری ارتباطی مختص خود را که همگی به یکدیگر مرتبط بودند دارا بوده از طرف دیگر وحدت جامعه را از هم دریده و شیوهای از زندگی مملو از تنشهای اقتصادی و تعارضات اجتماعی و ناراحتیهای روانی ایجاد کرد.
ـ انقلاب صنعتی، اصل تولید کالا برای مصرف شخصی یعنی مصرف توسط تولیدکنندهی اصلی و خانوادهاش را از بین برد و تمدنی ایجاد کرد که در آن تقریباً هیچکس حتی کشاورز نیز خودکفا نبود. همهی افراد تقریباً به طور کامل وابسته به غذا و کالا و خدماتی بودند که توسط دیگران تولید میشد. خلاصه آنکه، صنعتیشدن وحدت تولید و مصرف را در هم شکست و تولیدکننده را از
مصرفکننده جدا ساخت.
ـ از آنجا که بازار، نهادی توسعهطلب و «خودتقویتکننده» بود، درست به همانگونه که تقسیم اولیهی کار در اوایل باعث پیشبرد تجارت گردید، صرفاً وجود بازار، باز هم پبشرفت کار را زیادتر کرد و تولید را به طرز چشمگیری افزایش داد و بدین ترتیب جریانی به راه افتاد که به توسعهی خود کمک کرد. این گسترش انفجارآمیز بازار به ارتقاء سطح زندگی در مقیاسی بیسابقه کمک نمود.
ـ یکی از آشناترین روند انقلاب صنعتی، استاندارد کردن است. استاندارد کردن تولید، کالا، آموزشی، نیروی انسانی، تبلیغات و پول.
ـ از نظر تافلر سه عنصر خانوادهی هستهای، مدرسه به شیوهی کارخانه و شرکتهای سهامی غولپیکر، نهادهای اجتماعی جوامع موج دوم (صنعتی شدن) به شمار میآمدند.
ـ تافلر: در کشورهای موج دوم یکی بعد از دیگری، نوآوران جامعه با اعتقاد بر این که کارخانه پیشرفتهترین و کاراترین مؤسسهی تولیدی است سعی داشتند قواعد کلی مربوط به آن را در دیگر سازمانها نیز به کار گیرند. بنابراین مدارس، بیمارستانها، زندانها، تشکیلات اداری، دولتی و سازمانهای دیگر، بسیاری از خصوصیات کارخانه، از قبیل تقسیم کار، ساختار مبتنی بر سلسله مراتب و خصلت بیهویتی ماشینی را به خود گرفتند.
ـ تحقیقات دیویس، جامعهشناس آمریکایی در سال 1975 نشان میدهد که در چهل کشور «توسعهنیافته» آهنگ رشد شهرنشینی 20 درصد در ده سال است. حال آن که در 16 کشور صنعتی غرب در دورهی توسعهی شهری این رشد بیشتر از 16 درصد نبوده است.
ـ افزایش جمعیت شهری، فقدان مسکن متناسب، موجب تراکم جمعیت در محلههای فقیرنشین، اطراف کارخانهها و حاشیهی شهرهای قرن نوزدهم شهرهای صنعتی غرب را مشاهده میکنیم. تنگیجا، برخوردهای فیزیکی در فضای کوچک و تنگ مساکن شهری کارگری، افزایش نیازهای شهری، فقدان قدرت خرید، همه و همه آنچنان نابسامانیهایی در رابطهی اجتماعی شهرنشینان به وجود میآورد که شاهد افزایش انحرافات اجتماعی، همچون دزدی، فحشا، اعتیاد، الکلیسم، خودکشی و... در شهرهای پرجمعیت صنعتی هستیم. آن وقت در پی همهی این انحرافات، شکلگیری و رشد سازمانهای انتظامی، قضایی، بهداشتی، بهزیستی و
سازمانهای نیکوکاری و انجمنهای مبارزه با اعتیاد و... را مشاهده میکنیم.
ـ نظریههای سازمانی را میتوان در سه رده طبقهبندی نمود:
1ـ نظریههای کلاسیک
2ـ نظریههای نئوکلاسیک
3ـ نظریههای جدید (سیستمهای سازمانی)
این سه مکتب نه تنها در عقاید خود نسبت به سازمان و کارکرد آن تفاوت دارند بلکه در باب طبیعت انسان و جامعه نیز مفاهیمی متفاوت ارائه میدهند. اما این سه مکتب در عین متفاوت بودن دارای مشابهتهایی نیز میباشند که دلیل این مشابهت عبارتست از:
1ـ همه دربارهی سازمان یعنی شرایط کار جمعی صحبت میکنند.
2ـ هر یک از نظریهپردازان سازمانی در بسیاری از امور تحت تأثیر محققین و دانشمندان سلف خود هستند.
3ـ همهی نظریهپردازان از مفاهیم و اصطلاحات فنمدیریت و جامعهشناسی سازمانی برای تبیین نظریات خود استفاده میکنند.
ـ کار تایلور که به «مدیریت علمی» شهرت یافته است بیشتر بر اساس نظریهی انگیزش است. در واقع نظریهی انگیزش در مدیریت کارخانه و امر تولید متعلق به تایلور است.
ـ به طور کلی نظریهی مدیریت علمی تایلور را میتوان به شرح ذیل خلاصه کرد:
1ـ تفکیک، تخصیص و تقسیم کار به کوچکترین جزء ممکنه و به طریق علمی.
2ـ پیدا کردن بهترین روش انجام کار.
3ـ یافتن استاندارد انجام کار.
4ـ استخدام براساس تخصص.
5ـ وضع مقررات دستمزد با توجه به انجام کار نه فقط بر اساس سابقهی خدمت.
6ـ همکاری بین مدیر و مجری برای حصول اطمینان از انجام کار.
7ـ تقسیم کار به تساوی بین مدیر و مجری با تفکیک وظایف مدیران و مجریان.
بر اساس نظریهی تایلور، اجرای اصول فوق و کاربرد ابزار و روشهای فنی، بازدهی کار را در سازمان افزایش میدهد و نتبجهی آن کارآیی و ایجاد سود بیشتر و تقسیم آن بین صاحبان سرمایه و کارکنان است که از نظر او موجب رضایت هر دو طرف در سازمان
میگردد.
ـ وبر، در تعریف از سازمان یا بوروکراسی طرح ایدهآل سازمانی را مطرح نمود و دراین کار بیشتر توجه به کارآیی سازمان داشته است.
ـ اصول ساختاری وبر، بر اساس تدبیر از وسیله تا هدف به شرح ذیل است:
1ـ برای برقرای نظم سازمانی وجود قوانین و مقررات ضروری است.
2ـ شناخت میزان لیاقت و شایستگی هر فرد عضو سازمان باید از طریق حوزههای مشخص تعیین گردد. بنابراین اصل تقسیم کار از مشخصات حتمی سازمان یا بورکراسی است.
3ـ اختیارات هر عضو سازمان در ارتباط با تخصص، کاردانی و آموزش اوست که باید از طریق ملاک و معیارهای معین تشخیص داده شود.
4ـ عضو سازمان اداری و مدیران آن نباید خود مالک وسایل و اماکن اداری باشند تا تصمیمگیری در امور سازمان به شکل درست و مطلوب انجام گیرد.
5ـ ارتباط بین اعضای سازمان و مدیران بر اساس سلسله مراتب سازمانی است و هر اداره یا بخش یا مدیریت، تابع مدیر یا سرپرست مافوق خود است و زیر نظر او انجام وظیفه میکند.
6ـ دستورالعملها، قوانین و مقررات اداری کتبی بوده و عملکردهای سازمان در دفاتر ویژهای ثبت و ضبط میگردد.
ـ طبق نظریه فایول، امور هر سازمان به شش دستهی زیر تقسیم میگردد:
1ـ امور فنی: مانند تولید کالا و تعمیرات ماشین.
2ـ امور تجاری: خرید، فروش و مبادلات.
3ـ امور مالی: کسب سرمایهی لازم و به کار انداختن آن.
4ـ امور تأمینی: حفظ و حمایت اموال و اعضاء.
5ـ امور حسابداری: رسیدگی به سود و زیان، ترازنامه، هزینهی تولید و...
6ـ امور اداری: مانند تنظیم برنامه، سازماندهی، فرماندهی، هماهنگی و نظارت و کنترل.
ـ پنج وظیفهی مدیر از نظرهانری فایول:
1ـ برنامهریزی، 2ـ سازماندهی، 3ـ فرماندهی، 4ـ هماهنگسازی، 5ـ کنترل و نظارت
ـ چهارده اصل مدیریت اداری فایول به شرح ذیل است:
1ـ تقسیمکار: به تخصص در کار باید توجه کرد تا فعالیتها برای نیل به کارآیی بیشتر تمرکز یابد.
2ـ اختیارات و مسئولیت: عبارت است از حق صدور فرمان و توانایی تأکید بر اطاعت.
3ـ انظباط: که برای پیشرفت عادی کارها کاملاً ضروری است و بدون آن هیچ شرکتی موفق نمیشود.
4ـ وحدت فرماندهی: کارمند باید فرامین را فقط از یک مافوق دریافت کند.
5ـ وحدت رهبری: میبایست یک سرپرست و یک برنامه برای مجموعه فعالیتهایی که دارای هدف مشترک هستند وجود داشته باشد.
6ـ تبعیت علایق فردی از علایق جمعی: منافع یک کارمند یا گروه کارمندان نباید بر منافع سازمان پیشی گیرد.
7ـ حقوق کارمندان: پاداش باید عادلانه باشد و تا حد امکان هم رضایت کارمندان و هم رضایت شرکت برآورده شود.
8ـ مرکزی کردن: مرکزیت بخشیدن به سازمان که پیآمد طبیعی سازماندهی محسوب میشود.
9ـ سلسله مراتب: عبارت است از زنجیرهی مافوق از بالاترین مقام تا پایینترین رتبه.
10ـ ترتیب: سازمان باید برای هر فرد جایی مشخص تعیین کند، یک جا برای هر فرد و هر فرد در جای خود.
11ـ انصاف: انصاف و حس عدالتخواهی باید در سطح سازمان گسترش یابد.
12ـ تثبیت دورهی کارمندی: کارمند باید ایجاد هماهنگی در کارش و انجام آن با کارآیی بیشتر نیاز به زمان دارد.
13ـ ابتکار: در تمام سطوح نردبانی زمان، ابتکار سبب افزایش شوق میشود.
14ـ روحیهی گروهی: این اصل بر نیاز گروهی و حفظ روابط بینابین تأکید دارد.
ـ در آثار لوترگیولیک و لیندال اورویک تقسیمکار، اصل اساسی امور اداری معرفی شده است.
ـ چهار اصل اساسی جهت تقسیم کار و قدرت در سازمان:
1ـ تخصص باید با توجه به منظور کار تعیین شود. کارمندانی که در سازمان به هدف یا هدفهای فرعی مشابه خدمت میکنند باید جزء بخش سازمانی واحد باشند. بنابراین در هر سازمان به تعداد هدفها یا هدفهای فرعی، تقسیمات مختلف وجود خواهد داشت.
2ـ همهی کارهایی که با فرآیند معین ربط دارند، باید در یک گروه جای گیرند، زیرا در گنجینهی خاصی از دانشها با یکدیگر
سهیماند که اجرای آنها مستلزم استفاده از مهارتها یا تشریفات مشابه است.
3ـ تخصص برحسب طیف مراجعان مبنای دیگر تقسیم کار است.
4ـ مشاغلی که به یک منطقه جغرافیایی تعلق دارند باید در کنار یکدیگر اجرا شوند.
ـ وظایف هفتگانهی مدیران از نظر گیولیک:
1ـ برنامهریزی، 2ـ سازماندهی، 3ـ کارگزینی، 4ـ فرماندهی، 5ـ هماهنگی، 6ـ ارتباطات، 7ـ بودجهبندی
ـ مایو و همکارانش با مطالعهی واحدهای صنعتی کشف نمودند:
1ـ مقدار کاری که هر کارگر انجام میدهد، با قدرت جسمی وی تعیین نمیشود، بلکه عامل تعیین کننده، «ظرفیت» اجتماعی اوست.
2ـ پاداشهای غیراقتصادی در ایجاد انگیزش و خوشبختی کارگر سهم مهم به عهده دارند.
3ـ برترین تخصص به هیچوجه مؤثرترین شکل تقسیم کار نیست.
4ـ کارگران در برابر دستگاه مدیریت، هنجارها و پاداشهای آن به صورت اعضای گروهی همبسته واکنش میکنند نه به صورت افرادی جداگانه. بالاتر از اینها مکتب روابط انسانی روی گفتوشنود (مرابطات) مشارکت در کار و رهبری تأکید دارد.
ـ پویاییگروه یا فرآیند روابط انسانی به مثابهی رشتهای از علوماجتماعی در دههی 1930 که سالهای بحران ادواری آمریکا را شامل میگردد و شرایط مناسبی را برای مطالعهی گروههای کار و حرفه و سازمان و مناسبات بازرگانی به وجود آورده بود، به وسیلهی کورت لوین در آمریکا پدید آمد.
ـ آزمایشات التون مایو و کورت لوین، در واقع نشان دهندهی اهمیت گفتوشنود بین کارکنان واحدهای سازمانی است و اهمیت مشارکت کارمندان و کارگران در تصمیمگیریهای مربوط به کارگاه و آنچه که به سرنوشت شغلی آنها مربوط است را نشان میدهد. آنچه که در نظریهی روابط انسانی مایو و همکارانش خیلی مهم است، این مسئله است که نظریهی مدیریت علمی را که بر اساس انگیزش و ترس از گرسنگی انسان و فقط جنبهی اقتصادی داشت بیاعتبار ساخت و نشان داد که فقط پول نیست که ایجاد انگیزش میکند بلکه عوامل دیگر، همچون روابط غیررسمی و عاطفی کارگران، محیط اجتماعی کارگاه و کیفیت سرپرستی گروههای کار و بالاخره شیوهی مدیریت نقش بسیار مهمی دارند. پیروان مکتب روابط انسانی بیشتر توجهی خود را به افراد گروه کار و عکسالعمل آنها نسبت به شرایط کار و مسئولین و سرپرستان گروه قرار دارند و به همین دلیل سازمان غیررسمی و نقش آن در تولید، مرکز
توجهی آنها قرار داشت.
ـ انتقادات وارد به مکتب روابط انسانی:
1ـ این مکتب طرح درستی از سازمان نداشت.
2ـ هدف مکتب بیشتر بالا بردن سطح تولید و سود سرمایهگذاران بود تا منافع کارگران.
ـ نظریهی ساختگرایی در واقع ترکیبی است از نظریهی کلاسیک رسمی با نظریهی روابط انسانی یا غیررسمی که بر اساس نظریههای ماکس وبر و کارل مارکس و آسیتای اتزیونی به وجود آمده است.
ـ مکتب روابط انسانی بیشتر سعی دارد نارضایتی شغلی کارگران را ناشی از عدمدرک صحیح آنها از اوضاع سازمان کار معرفی کند و میکوشد تا در محیط کار ایجاد هماهنگی نماید و سعی دارد واقعیت کار گروهی را جالب و موجب خوشبختی بداند. اما برداشت ساختگرایی بیشتر به تضاد گروههای سازمانی و همچنین به کنشهای اجتماعی درون سازمانی و حتی به خدمات مثبت آن به نظام سازمان توجه دارند. تضاد منافع و اختلافات بین کارگر و کارفرما یا بین کارمندان و مدیران وقتی شناخته شد امکان مقابله با آن را میتوان انتظار داشت و بالاخره با مقابله با این تضادها و شناخت قدرتهای گروهی و انطباق دادن نظام سازمانی با واقعیتهای اجتماعی میتوان به یک آرامش نسبی و بهبود سازمان رسید.
ـ اتزیونی معتقد است در تحلیل سازمان باید به موارد ذیل توجه نمود:
1ـ عناصر رسمی و غیررسمی سازمان و پیوندهای آنها.
2ـ دامنهی گروههای غیررسمی و مناسبات این گروهها در داخل و خارج سازمان.
3ـ رابطهی کارمندان مراتب بالا و مراتب پایین.
4ـ پاداشهای اجتماعی و مادی و اثرات آنها در یکدیگر.
5ـ عمل متقابل بین سازمان و محیط آن.
6ـ سازمانهای کار و غیرکار.
ـ برای بحث در سیستم و درک مفهوم نظام سازمانی باید توجه داشت سیستمها مرکب از مجموعهای از اعضاء و عناصرند که به اتفاق در راه نیل به هدف کلی گام بر میدارند و طرز فکر سیستمی، یعنی اندیشیدن به این سیستمهای مجتمع و اجزای تشکیل دهندهی آنها. سیستم بر دو نوع است: سیستم بسته و سیستم باز.
ـ در سیستم سازمانی بسته که بیشتر مربوط به تئوریهای کلاسیک است، سازمان شامل نیروهای داخلی و گروههای درون سازمانی بوده که بدون ارتباط با بیرون نقشهای خود را ایفا مینمایند.
ـ در سیستم باز نیروها، عوامل و گروههای درون سازمان در جهت پیشرفت اهداف سازمان، با محیط خارج از سازمان در ارتباط دائم هستند. وقتی نظریهی سیستمها مطرح است، معمولاً بحث از سیستم باز مورد توجه است.
ـ در نظریهی سیستمها علاوه بر اثرگذاری و اثرپذیری محیط خارج و داخل سازمان تأکید بر ارتباطات رسمی و غیررسمی میان
گروهها و بخشهای فرعی داخل سازمان نیز مطرح است.
ـ در نظریهی سیستمها «کل» چیزی سوای اجزای متشکلهی آن است. به عبارت دیگر یک نظام سازمانی مجموعهی گروهها و
بخشهای آن نیست، بلکه هر سازمان به عنوان یک کل ترکیبی از واحدها، گروهها و بخشهای آن است و در تجزیه و تحلیل هر سازمان باید به چگونگی ترکیب این عوامل، عناصر و روابط میان اجزاء و بخشها توجه داشت.
ـ کارآیی یک سیستم به میزان تطابق صحیح ساختار داخلی و محیط خارجی بستگی دارد.
ـ چارلز وست چرچمن معتقد است تنها یک نظریهی سیستمی وجود ندارد و نظریهها وجود دارد. او چهار نوع اندیشهی مختلف را در خصوص طرز فکر سیستمی معرفی میکند:
1ـ نظریهی طرفداران کارآیی در بررسی سیستم: شناسایی نقاط مسئلهدار سیستم و حذف آنها.
2ـ نظریه طرفداران کاربرد دانش در بررسی سیستمها: استفاده از روشهای علمی و تبیین مدلهای ریاضی، اقتصادی، روانشناسی و جامعهشناسی میتواند به حل مسائل سیستم کمک کند.
3ـ نظریهی نوعدوستان: توجه به ارزشها و عواطف و احساسات انسانی در نظریههای سیستمها.
4ـ نظریهی مخالفین طرح: ارائهدهندگان این نظریه تهیهی هر نوع طرح منطقی و مدل ریاضی را خطرناک دانسته و بر تجربه و زیرکی شخصی مدیر تأکید میکنند.
ـ ویلفرد براون معتقد است که اصول تشکیلات اجتماعی یک سازمان حاصل تلفیق سه سیستم اجتماعی با یکدیگر است که عبارتند از:
1ـ سیستم اجرایی: نمایانگر تشکیلات سازمانی است و معمولاً با نمودار و چارت سازمانی سلسله مراتب و نقشها و مقامهای آن مشخص میگردد. در سیستم اجرایی سازمان، نظریات و سلیقههای شخصی اعضاء دخالتی در سازمان ندارد بلکه نقش، مقام و
پایگاههای متعلق به پست سازمانی است و مربوط به سیستم است.
2ـ سیستم نمایندگی: بدین معنا که وقتی سیستم اجرایی در یک سازمان پیاده شد در بطن سیستم، سیستم دیگری به نام سیستم نمایندگی به وجود میآید. سیستم نمایندگی، انتقال دهندهی نظریات اعضای سازمان به کادر رهبری است.
3ـ سیستم قانونی: در سیستم قانونی سیستمهای دیگری سهیماند که از اختلاط چهار گروه مربوط تشکیل میگردد. چهار گروه سازمانی عبارتند از: سهامداران، مدیران، مشتریان و نمایندگان کارکنان. هر یک از این چهار گروه دارای اقتدار و اختیارات قابل توجهی هستند. بر اثر ترکیبی از اقتدار و اختیارات چهار گروه فوق، شرکت، مؤسسه یا کارخانهای به وجود میآید و شروع به کار
میکند. تدوین مقررات و آییننامههای سازمانی بستگی مستقیم به نظریات قابلقبول چهار گروه فوق دارد.
ـ تمامی نظریات پارسونز در محور «کنش اجتماعی» تدوین شده است که از چهار عنصر زیر تشکیل شده است:
1ـ کنشگر: که میتواند یک فرد، یک سازمان یا یک جامعه باشد.
2ـ وضعیت: که شامل اشیاء فیزیکی و اجتماعی است که کنشگر با آنها ارتباط برقرار میکند.
3ـ نمادها: که با واسطهی آنها کنشگر با عناصر متفاوت وضعیت ارتباط پیدا میکند و برای هر یک معنایی قائل میشود.
4ـ قواعد، هنجارها و ارزشها: که جهتیابی کنش را هدایت میکنند، یعنی روابطی را کنشگر با اشیاء اجتماعی و غیراجتماعی محیطش دارد.
ـ از نظر پارسونز نظام یا سیستم دارای سه شرط است:
1ـ شرط اول ساخت است: اجزاء یک نظام و خود نظام باید آرایشی سازمانی داشته باشند، بدین معنا که اجزاء یا بخشهای نسبتاً پایدار تشکیل شده باشند. در نظام کنش از نظر پارسونز الگوهای هنجاری و متغیرهای ساختی، این نقش را ایفا میکنند.
2ـ شرط دوم نظام، مفهوم «کارکرد» است: برای آن که در یک نظام، کنش وجود داشته باشد و دوام بیاورد، نیازهای اولیهی نظام باید برآورده شود که این ابعاد کارکردی نظام کنش است.
3ـ شرط سوم نظام کنش، «فرآیند خودسیستم» به درون سیستم است: در واقع یک نظام کنش متضمن فعالیتها، تغییرات و تطور است که نمیتواند تصادفی باشد بلکه باید طبق قواعدی صورت گیرد. تحلیل این ابعاد سهگانهی اصلی این نظام کنش است که «نظریهی عمومی کنش» را تشکیل میدهد.
ـ موزلیس: پارسونز سازمان را همچون نظامی اجتماعی متشکل از نظامهای فرعی گوناگون مثل گروهها و بخشها و اجزاء میداند که خود در درون نظامهای اجتماعی وسیعتر در جامعه قرار دارد.
ـ پارسونز قدرت را به عنوان «ظرفیت تجهیز منابع جهت نیل به هدف نظام» میداند. بنابراین نیل به هدف سازمان به جنبههای سیاسی سازمان اطلاق میشود و به همان معنی به کار میرود که در سطح سیستمی بالاتر به بخش نیل به هدف کل جامعه کمک میکند.
ـ اهداف سازمان در واقع اموری هستند که سازمان در راه نیل به آن برنامهریزی میکند و روشهای خاصی را با فراهم آوردن امکانات لازم تدارک میبینند. به عبارت دیگر علت وجودی هر سازمان هدفهای آن است. کارآیی هر سازمان را فقط میتوان از میزان توفیق آن سازمان در رسیدن به هدف یا اهداف آن بررسی نمود.
ـ هدفهای سازمانهای اقتصادی و صنعتی، با توجه به امکاناتی همچون تکنولوژی و شرایط طبیعی کشور تعیین میشود که خود از عوامل بیرون سازمان است.
ـ جوامع امروزی اعم از پیشرفته و در حال توسعه مرتباً در حال تغییر و دگرگونی است و در تولید کالا یا ارائهی خدمات، ذوق و سلیقهی مشتریان مورد نظر است که با توجه به تحولات و تغییرات اجتماعی، ذوق و سلیقهی مشتریان نیز مرتباً تغییر پیدا میکند. بنابراین اهداف سازمان هم، در جهان به سرعت در حال تحول، تغییر پیدا میکند.
ـ سازمان عبارت است از گروهبندیهای انسانی در چارچوب تشکیلات که اعضای آن در یک رابطهی عقلائی با هماهنگی و نظم خاصی در نقشهای مختلف برای رسیدن به هدف یا اهدافی چند همکاری دارند و بر دو نوع است: سازمان رسمی و سازمان غیررسمی.
ـ سازمان رسمی عبارت است از شبکهای از ارتباطات بین افراد و گروههایی که برای رسیدن به اهداف مشخص سازمان، طی روابطی منظم و با ایجاد هماهنگی در امور همکاری دارند و ارتباط، همکاری و هماهنگی آنها بر اساس قوانین و مقررات مدونی است که از پیش تنطیم شده است.
ـ سازمان غیررسمی عبارت است از گروه عاطفی و دوستانهای که به طور تصادفی و یا معمولاً به مناسبت کار در داخل سازمانهای رسمی به وجود میآید که روابط و عمل آنها تابع قوانین و مقررات مدون نیست و کاملاً دوستانه و عاطفی است.
ـ در جوامع به سرعت در حال تغییر امروز، طرحریزی برای ادارهی امور جامعه، اساس توسعه را تشکیل میدهد.
ـ طرحریزی عبارت از تلاشی هدایتشده، سازمانیافته و منظم است که برای تعیین خطمشی آیندهی سازمان، بر مبنای اطلاعات با توجه به منابع و عوامل مختلف، به منظور جلوگیری از به وجود آمدن ناهماهنگی بین خطمشیهای سازمان تهیه و تنظیم میگردد.
ـ نقش سازمانی عبارتست از وظایف و تکالیفی که بر اساس تقسیم کار سازمانی در ارتباط با یک شغل به عهدهی عضوی از سازمان گذاشته شده است، یا به عبارت دیگر نقش یک فرد عبارت است رفتارهایی که در پستی خاص از او انتظار میرود و دارای دو نوع ویژگی خاص است:
1ـ جنبهی غیرشخصی دارند یعنی انتظاراتی که از صاحب نقش داریم با پست و مقام او ارتباط دارند، نه با شخص خودش.
2ـ با وظایف و امور شغلی ارتباط دارد، یعنی نقش عضو در یک سازمان یا واحدهایی از یک سازمان، آن رفتاری است که از پست خاص در برابر شغل خاص انتظار میرود.
ـ از لحاظ سازمانی مقام آن رتبه و پایگاهی است که فرد در ردههای بالایی سلسله مراتب سازمانی به دست میآورد و از این راه حق فرماندهی در مدیریتهای اجرایی یا سرپرستی و... را دارد.
ـ در داخل یک ساخت رسمی، ارتباطات برابر نظم سلسله مراتبی است که نقش و مقام، هر یک در آن به وضوح تعیین گردیده است. دستورات و فرامین از مقامات بالا صادر میگردد و هر مرتبهای، ضمن عملکرد وظایف مربوط به خود، وظایف محوله به کادر یا اعضای پایینتر از خود ابلاغ مینماید، که پس از اجرای دستورات به ترتیب از پایینبهبالا طبق همان سلسله مراتب گزارش میگردد.
ـ روابط افراد در داخل ساخت غیررسمی بستگی به شخصیت و قدرت ارتباطی فرد و پرستیژ و احترامی که بین گروه غیررسمی و مقامهای رسمی دارد مشخص میگردد و در عین حال نامرئی است.
ـ ساخت غیررسمی سازمان ناشی از دو عامل است اول تفاوتهای افراد از لحاظ شخصیتی، روابط اجتماعی و موقعیتها. دوم این واقعیت که هیچ نظامی از نقشها در برخورد با تمامی نیازهای سازمان کاملاً موفق نیست.
ـ از طریق سازمان غیررسمی میتوان در پیشبرد اهداف سازمان و سرعت بخشیدن به پارهای از امور استفاده کرد.
ـ تالکوت پارسونز سازمان را برحسب وظیفه یا هدف طبقهبندی کرد و با توجه به نقش سازمان و رابطهاش با جامعه، چهار نوع سازمان شامل سازمان تولیدی، سازمان سیاسی، سازمان انسجام دهنده و سازمان حفظ وضعیت و بقای جامعه را تعریف نمود.
ـ اتزیونی از سازگاری به عنوان مبنایی برای سیستم طبقهبندی استفاده میکند. بر اساس این معیار هفت سازمان داریم: تهدید کننده، از خودبیگانگی، پاداشی، حسابگر، بهنجار، اخلاقی و گروههای ناسازگار.
ـ پیتر بلو و اسکات، بر اساس این که سازمان منافع چه کسانی را تأمین میکنند، سازمانها را طبقهبندی میکنند و چهار گروه تعریف مینمایند: سازمانهایی که اعضای آن سود متقابل دارند، سازمانهایی که منافع مالکین آن را تأمین میکنند (تجاری)، سازمانهایی که منافع ارباب رجوع و مشتریان را تأمین میکنند (خدماتی)، سازمانهایی که منافع عمومی را تأمین میکنند.
ـ مینتز برگ طبقهبندی سازمانها را به صورت آگاهانه مطرح نموده و پنج گروه را مشخص کرده است: سازمانهایی که دارای ساختار ساده هستند، سازمانهایی که دارای بوروکراسی ماشینی هستند، سازمانهایی که دارای بوروکراسی حرفهای هستند، سازمانهایی که بخشها و شعبههای متعدد دارند و سازمانهای ویژه و موقت.
ـ سازمانهای ایران را میتوان در دو قالب زیر تقسیمبندی کرد:
1ـ انواع سازمان بر اساس گروهبندی تقابل یا دوگانه.
2ـ انواع سازمان برحسب اهداف و کارکردها.
ـ انواع سازمانهای دولتی و عمومی ایران:
1ـ وزارتخانهها: بالاترین ارگان اجرایی دولت که به موجب قانون ایجاد گردیده و بخشی از وظایف دولت را بر عهده دارد. مسئولیت وزارتخانه با وزیر است که در مقابل مجلس شورای اسلامی پاسخگوست.
2ـ سازمان: تشکل سازمانی مستقلی است که به موجب قانون ایجاد شده و به صورت وابسته یا مستقل به وسیلهی دولت اداره میشود و دارای استقلال مالی و اداری است.
3ـ مؤسسه: عنوانی خاص است که نشان دهندهی واحدی مطالعاتی و تحقیقاتی با استقلال مالی و اداری بوده که مستلزم مجوز قانون تأسیس میباشد.
4ـ مرکز: تشکل سازمانی خاصی که در جهت پشتیبانی یک سازمان یا وزارتخانه در زمینهی فعالیتهای تحقیقاتی، مطالعاتی، آموزشی و فرهنگی به صورت وابسته یا تابعه عهدهدار انجام وظیفهی خاص خود میباشد.
5ـ نهاد: عنوان عام سازمانی و نیز تشکل سازمانی مستقلی است که فارغ از قوانین و مقررات عمومی با ضوابط و مقررات خاص عهدهدار انجام وظایف خاص جامعه میگردد.
6ـ بنیاد: ترکیب سازمانی مشخصی است که به منظور انجام امور خیریه عامالمنفعه تشکیل میگردد و با استفاده از کمکهای دولت و همیاری مردم اداره میشود.
7ـ صندوق: تشکل سازمانی مستقلی است که به موجب قانون ایجاد شده و مستلزم تمرکز وجوهی از گروه یا محل خاصی در جهت تحقق اهداف مالی، اعتباری، بازرگانی، کارگشایی و... به صورت سازمان وابسته به یک وزارتخانه یا سازمان دولتی به صورت شرکت اداره میشود.
8ـ شرکت دولتی: واحد سازمان مشخصی است که با اجازهی قانون یه صورت شرکت ایجاد میشود و بیش از پنجاه درصد آن متعلق به دولت است.
ـ سطوح مختلف سازمانی ایران:
1ـ دفتر: آنچنان سطح سازمانی است که عهدهدار یک یا چند فعالیت متجانس از یک یا چند برنامه بوده و میتواند مشتمل بر چند واحد سازمانی در سطح گروه یا قسمت باشد. فعالیت فائق در دفتر جنبهی مطالعاتی دارد.
2ـ ادارهی کل: آنچنان سطح سازمانی است که عهدهدار یک یا چند چند فعالیت متجانس از یک یا چند برنامه بوده و مشتمل بر تعدادی واحد سازمانی در سطح اداره یا قسمت باشد. فعالیت فائق در ادارهی کل جنبهی اجرایی دارد.
3ـ مدیریت: عهدهدار یک یا چند فعالیت متجانس از یک یا چند برنامه بوده و میتواند مشتمل بر تعدادی واحد سازمانی در سطح اداره، قسمت و گروه باشد. سطوح سازمانی مدیریت در مواردی پیشبینی میشود که حجم وظایف محوله در حدود دفتر یا ادارهی کل نمیباشد.
4ـ گروه: عهدهدار چند وظیفه از یک واحد مطالعاتی میباشد.
5ـ قسمت: عهدهدار چند وظیفه از یک واحد اجرایی میباشد.
6ـ ستاد: مجموعهی هماهنگی است که جهت انجام مأموریت مشخص و اجرای وظایف خاص ایجاد میشود.
ـ انواع سازمان بر اساس گروهبندی تقابل یا دوگانه:
ردیف |
انواع سازمان |
نمونهای چند از هر نوع سازمان |
1
|
سازمان رسمی |
هیأتوزیران، همهی وزارتخانهها،، سازمان حفاظت محیط زیست، سازمان انرژی اتمی، سازمان تربیتبدنی و غیره. |
سازمان غیررسمی |
محافلدوستانه، پاتوقهای انتخاباتی، انجمنهای مذهبی، انجمنهای خیریه، باشگاهها، انجمن فلسفهی ایران، خانواده و.. |
|
2
|
سازمان عمومی |
وزارتخانهها، سازمانها، شرکتها، مؤسسات و مراکز وابسته به وزارتخانهها. |
سازمان خصوصی |
مؤسسات تولیدی، صنعتی، خدماتی، کارخانهها، بیمارستانها، تماشاخانهها، سینماها و غیره که با سرمایهگذاری خصوصی و اشخاص تأسیس شدهاند. |
|
3 |
سازمان آزاد |
سازمانهای سیاسی، احزاب، سازمانهای صنعتی، سندیکاها و اتحادیهها و امثال آن. |
سازمان سری |
احزاب سیاسی غیرقانونی، سازمانهای شبهنظامی یا چریکی، سازمانهای جنایتکار گانگستری و غیره. |
|
4 |
سازمان مستقل |
بنیاد مسکن، بنیاد شهید، کمیته امداد، شورای عالی انقلاب فرهنگی، جهاد دانشگاهی و غیره. |
سازمان وابسته |
هر نوع سازمانی که وابسته به یکی از وزارتخانهها باشد مثل: سازمان جنگلها و مراتع و غیره. |
|
5 |
سازمان انتفاعی |
شرکتهایی که به موجب قانون تشکیل میشوند و هدف آنها بهرهبرداری و سود است مثل انواع شرکتهای اقتصادی، صنعتی، کشاورزی و بازرگانی. |
سازمان غیرانتفاعی
|
سازمانهایی که بدون استفاده از بودجهی دولت با کمک مردمی تأسیس میشوند و عواید آنها صرف گسترش همان سازمان است مثل مؤسسات عالی آموزشی، دانشگاههای آزاد و مدارس غیرانتفاعی. |
|
6 |
سازمان بزرگ |
سازمانهایی که سراسر کشور را میپوشاند مثل سازمان ثبت اسناد و املاک. |
سازمان کوچک |
اعم از عمومی و خصوصی مثل: بیمارستان، هر واحد مدرسه، مسجد، کارگاهها و غیره. |
|
7 |
سازمان سنتی |
کارگاههای قالیبافی محلی، مساجد، انجمنهای خیریه و غیره. |
سازمان مدرن |
وزارت صنایع، سازمانهای تولیدی الکترونیک، سازمان انرژی اتمی و امثال آن. |
ـ امور عقلایی سازمان و رفتار سازمانی افراد در چارچوب آن، که در واقع همان تصمیمگیری عقلایی است، عموماً در ارتباط با هدف یا اهداف سازمان است.
ـ تصمیمگیری فرآیندی است شامل شناسایی، تشخیص و تعریف مسائل، یافتن شقوق گوناگون حل آنها، ارزیابی راهحلهای ارائهشده و انتخاب مناسبترین شق یا راهحل برای اجرا است.
ـ اطلاعات در عین حال که یک عمل است «عمل اطلاع دادن» یک محتوا نیز هست، آن چیزی که اطلاع میدهند و موجب کاهش بینظمی میگردد.
ـ سرعت تحولات و تغییرات در زمینهی تصمیمگیری سازمانی ناشی از یک نوآوری نبوده، بلکه تعدادی نوآوریهای وابسته به یکدیگر بودهاند که در آن سهم داشتهاند که مهمترین آنها عبارتند از:
1ـ کامپیوتر، کار پردازش دادهها را که قبلاً به وسیلهی منشیها صورت میگرفت، با سرعت انجام میدهند.
2ـ محدودهی تصمیمگیریهای برنامهریزی شده به سرعت در حال گسترش است.
3ـ امکان شبیهسازی مسائل و راهحلهای مختلف توسط کامپیوتر به وجود آمده است.
4ـ شرکتها دو راهکار تکنیک ریاضی و تکنیک پردازش دادهها را با هم ترکیب و اجرایی نمودهاند.
ـ موزلیس، سازمان را به عنوان نظام اخذ تصمیم مطرح میکند و بیشتر روی رفتار تصمیم جمعی «شرکت» در جهت محیطش تأکید میکند.
ـ در خصوص بکارگیری تکنولوژی و رابطهی آن با اشتغال دو دیدگاه متضاد وجود دارد:
1ـ در دیدگاه اول استفاده از بالاترین سطح تکنولوژی که کمترین سطح اشتغال و بالاترین سطح سرمایهگذاری را دارد پیشنهاد
میگردد.
2ـ در دیدگاه دوم استفاده از تکنولوژی با سطح اشتغال بالا یا به اصطلاح کارگرطلب پیشنهاد میگردد.
ـ به طور کلی سه نوع مانع عمده در راه تصمیمگیری در استفاده از تکنولوژی مناسب وجود دارد:
1ـ نارسایی ارتباطات دربارهی تکنولوژی مناسب و عدمآگاهی و دانش نسبت به آن.
2ـ فقدان نظامهای تشویقی و محرکهای موجود در جهت مطلوب و توزیع نامتعادل درآمدها که باعث افزایش تقاضا برای محصولات نامناسب که از طریق تکنولوژیهای نامناسب تولید میشود.
3ـ عدم توازن در هزینههای تحقیق و توسعه در سطح جهانی.
ـ رابرت بیلز، کاربرد روشهای تصمیمگیری را با تجزیه و تحلیل پیشرفت تصمیم در گروههای مباحثهای ارائه کرده و تأکید دارد که پیشرفت در حل یک مسئله در وهلهی اول از سه مرحله میگذرد:
1ـ جمعآوری اطلاعات، 2ـ ارزشیابی آنها، 3ـ اعتبار و تأثیر آن.
پس از این مراحل، تصمیم به معنی واقعی شکل میگیرد و پیشرفت حاصل میشود یا بر اثر اشتباه، کار گروه به ناکامی و شکست
میانجامد. بدیهی است که این مراحل میتوانند در بدو امر با هم جمع و در یکدیگر ادغام شوند، در این صورت نتایج تصمیم آشکار میشود.
ـ فرآیند تصمیمگیری، یعنی شناسایی مسئله، جمعآوری اطلاعات و تعیین راهحلهای مشکل و انتخاب راهحل مطلوب نیاز به همکاری و مشارکت اعضای گروهها و اظهارنظر افراد مسئول در درجات مختلف طی جلسات متعدد بحث و گفتگو دارد.
ـ کارآیی سازمان، موفقیت در اجرای برنامهها و نیل به اهداف سازمان، رابطهی مستقیم با تصمیمگیریهایی دارد که عناصر و افراد در آن مشرکت داشته باشند.
ـ آلن بیرو: مشارکت اجتماعی عبارت از مشارکت کموبیش آشکار در حیات اقتصادی، گذراندن اوقات فراغت، فرهنگ، تقبل مسئولیتهای سیاسی، مدنی و سازمانهای مربوط به هر یک از آنها خواهد بود.
ـ از نظر مرتن، تحلیل کارکردهای نهان و آشکار مخصوصاً در سطح ساختارها باید شامل مباحث زیر باشد:
1ـ وضع و شرایط مشارکتکنندگان در ساخت اجتماعی: مشارکت تفاوتی یعنی مشارکت همهی انسانها و گروهها در حیات اجتماعی، یکسان و با یک انگیزه نیست.
2ـ معنای عاطفی و شناختی رفتار آنان که به مشارکت میپردازد.
3ـ تمیز بین انگیزههای مشارکت و رفتار مشارکتکنندگان.
4ـ جنبههای رفتاری منظم که با این انگیزهها پیوستهاند، هر چند که مشارکتکنندگان چندان شناختی از آن نداشته باشند.
ـ تصمیمات متخذه برای این که بتواند کارآیی سازمان را افزایش دهد و سازمان را در نیل به هدف قادر سازد باید دارای ویژگیهای زیر باشد:
1ـ انعطافپذیری
2ـ قابلیت درک: روشن و صریح باشد.
3ـ ایجاد هماهنگی: هماهنگی بین واحدهای مختلف نماید.
4ـ قابلیت پذیرش: با ارزشها و اعتقادات و اخلاق جامعه همسو باشد.
5ـ وجود اطلاعات.
ـ ماکس وبر: صفت سیاسی، به معنای اموری است که لاجرم با روابط اقتدار در چارچوب آنچه که طبق تعریف کنونی ما یک سازمان سیاسی یا دولت نامیده میشود سروکار دارد.
ـ ماکس وبر: دولت جدید دارای این ویژگیهای صوری اولیه است: وجود اقتدار اداری و قضایی که تابع تغییرات قانونی است و فعالیت صنفی و سازمانیافتهی کارکنان اداری (که این نیز تابع تغییرات قانونی است) معطوف بدان است. این نظام اقتدار نه فقط خود را در نظر اعضای دولت، بلکه تا حد زیادی برای کلیهی اعمالی که در قلمرو حاکمیتش صورت میگیرد، معتبر میداند.
ـ ریمون آرون میگوید اصطلاح «سیاست» در کادر دولت از دو جنبه و دو معنی مطرح است:
الف) نظر یا برنامه یا عمل سیاسی ب) صحنهی سیاست
ـ رمز اعمال حاکمیت و بقاء ساخت دولت، در قدرت سازمانی و شبکهای از روابط اقتداری است که به آن «بوروکراسی» گویند و ما به آن اصطلاح «توانسازمانی» دادهایم.
ـ بوروکراسی گاهی برای عقلائی کردن امور دستهجمعی که باعث افزایش کارآیی سازمان میشود و گاهی برای معرفی کارهای سنگین و بیهودهی اداری، روشهای نامطلوب سازمانها و سلسله مراتب از حدفزون اداری به کار رفته است. بر این اساس میتوان گفت، بوروکراسی را بعضی از جامعهشناسان با دید مثبت و بعضی با دید منفی مطرح کردهاند، که به نظر میرسد در مفهوم منفی آن میتوان همان اصطلاح کاغذبازی را در زبان فارسی ارائه نمود ولی در مفهوم مثبت آن از واژهی توانسازمانی استفاده نمود.
ـ ماکس وبر: توانسازمانی عبارت است از کوشش عقلائی برای بهترین روش هماهنگی هر نوع فعالیت اقتصادی– اجتماعی در عصر صنعت.
ـ گیروشه: توسعهی اقتصادی یا صنعتی شدن عبارت است از بازدهی مستمر و فزایندهای از رشد کار با توسل به ابداع تکنیک و سازمان عقلائی نیروی کار.
ـ توسعهی اجتماعی عبارت از کلیهی امور و فعالیتهایی است که برای رساندن جامعه به شرایط مطلوب زندگی اجتماعی و فردی صورت میگیرد.
ـ توسعه مبتنی بر استفاده از عوامل اجتماعی– اقتصادی مختلفی به منظور افزایش درآمد ملی، بالا بردن سطح زندگی عموم مردم یک کشور است که در نتیجه بهبود و رفاه عمومی مردم را شامل میگردد.
ـ توانسازمانی عبارت است از نیروی عقلائی کار و فعالیتهای متشکل از گروههای انسانی و ابزار و وسایل که با ایجاد هماهنگی در انجام امور جمعی، توان رسیدن به اهداف و توسعهی اجتماعی را ممکن میسازد.
ـ هگل: جامعه متشکل از گروههایی است با منافعی مختلف و دولت حافظ منافع مشترک عموم افراد جامعه است، بوروکراسی
وسیلهای است که توسط آن منافع خاص گروهها تبدیل به منافع عمومی میشود.
ـ مارکس: نقش بوروکراسی در یک جامعه طبقاتی این است که با وضع قوانین و مقرراتی، تسلط طبقهی حاکمه را قانونی جلوه دهد و مزیت نظم موجود را توجیه نماید.
ـ آلن تورن سیستمی سازمانی را که در آن اساسنامهها، مشاغل، حقوق و وظایف، شرایط تصدی یک پست، کنترل و وضع مقررات، با توجه به شرایطی که در یک نظم سلسله مراتب تعریف شده باشد، همراه با انتقال بعضی قدرتها را بوروکراسی میداند.
ـ پیتر بلو: سازمانها و تشکیلاتی را که با نظم خاصی به منظور ایجاد هماهنگی بین کار افراد سازمان برای اجرای نقشهای مختلف پیچیدهی اداری به وجود آمدهاند بوروکراسی یا توانسازمانی مینامد.
ـ اتزیونی بوروکراسی را سازمانی میداند اجتماعی که برای نیل به هدفهای مشخص ساخته شده است.
ـ کروزیه، سازمانهای اجتماعی و بوروکراسی را فونکسیونل (کارکردی) میداند او تأکید میکند در تکوین پدیدهی بوروکراسی اصل مسئلهی قدرت است.
ـ کروزیه در تحقیقات خود همواره سه مسئله را مد نظر قرار داده است:
1ـ قدرت اداری در داخل سازمان، 2ـ مشخصات امور عقلایی در کارهای دستهجمعی، 3ـ بوروکراسی به معنای عامیانهی کلمه
ـ کروزیه: اگر برای شروع کار، تئوری واقعاً قابل درکی چون تئوری کارکردی یا «فونکسیونالیستی» سیستمهای سازمانی داشته باشیم، فکر میکنیم که اکنون دیگر زمینهی فرمها و سیستمهای سازمانی میتوانند به طور جدی مورد مطالعه قرار گیرند. در حقیقت در عمل باید از بین مدلهای سازمانی، اجباراً یکی از آنها را پذیرفت تا گروهها و جامعه بتوانند تکلیف هدفهای خود را روشن کنند و نیز سیاست محیط را تعیین نمایند.
ـ قدرت عبارت است از فرصتی که در چارچوب رابطهی اجتماعی وجود دارد و به فرد امکان میدهد تا قطع نظر از مبنائی که فرصت مذکور بر آن استوار است، ارادهاش را حتی علیرغم مقاومت دیگران بر آنها تحمیل کند.
ـ مک آیور، مالکیت و مقام اجتماعی را دو منبع مهم قدرت میداند ولی از انواع گروه قدرت نیز نام میبرد که اولی مربوط به بوروکراسی یا توانسازمانی است و دومی تکنوکراسی که اصطلاحاً به آن فنسالاری گفتهاند و بالاخره قدرت اقتصادی است که ابزار و وسایل اعمال قدرت اقتصادی، سازمانها ومؤسسات مربوط به آن است.
ـ مقصود از اقتدار حق مستقری است که در هر نظام اجتماعی برای تعیین خطمشی آن جامعه و اظهارنظر در مسایل مربوط به آن و رفع مناقشات، به طور کلی برای رهبری و هدایت دیگر مردم وجود دارد. وقتی از یک اقتدار سخن میگوییم، مقصود شخص و یا هیأتی است که این حق را دارند و در آن تأکید بر حق است نه قدرت. اقتدار را غالباً قدرت بالفعل تعریف کردهاند یعنی قدرتی که مستلزم اطاعت است.
ـ سلطه عبارت است از فرصتی که بتوان به مدد آن گروه مفروضی از افراد را به اطاعت از فرمانی با محتوای معین وادار کرد.
ـ انظباط، عبارت است از فرصتی که بتوان به خاطر جهتگیری مکرر و عادتی گروه مفروضی از افراد به سمت یک فرمان، اطاعت سریع و غیرارادی آنان را به شکل قابل پیشبینی به دست آورد.
ـ دوورژه: منظور از رابطهی اقتداری، رابطهی نابرابری است که در آن یک یا چند نفر بر دیگران مسلط میشوند و آنان را کموبیش تحت ارادهی خویش قرار میدهند.
ـ ماکس وبر: برداشت از سیاست عبارت خواهد بود از مجموعهی کوششهایی که به منظور شرکت در قدرت به کار میرود، یا فشاری که در تقسیم آن اعم از این که بین دولتها باشد یا بین گروههای داخلی یک کشور، اعمال میشود.
ـ انواع مشروعیت از نظر ماکس وبر:
1ـ مشروعیت سنتی، 2ـ مشروعیت فرمندی یا فرهمندی، 3ـ مشروعیت قانونیعقلائی.
ـ در نظام توانسازمانی، قانون و مقررات به منزلهی ابزار و وسایل کار «توانسازمان»هاست و همچون حقی در اختیار آنان قرار میگیرد. هرگونه رابطهی اقتداری و هرگونه اعمال سلطه بر اعضای سازمان بر اساس چنین حقی است.
ـ برنامهریزیهای توسعه در دستگاههای دولتی و برنامهریزیهای تولید، سطح تولید، کیفیت تولید در نظام اقتصادی نوین و هرگونه فعالیتهای صنعتی و تکنولوژی، تنها از راه نظام توانسازمانی یا بوروکراسی امکانپذیر است.
ـ مک آیور: ما در جوامع زندگی میکنیم نه در دولتها، ملت که جامعهای بزرگ است با دولت یکی نیست. در دولتهای ملی مرزهای دولت و ملت بر یکدیگر منطبق میشوند و به این ترتیب دولت مبدل به «سازمان سیاسی» ملت میگردد. یعنی سیستمی از نظارتها و تدابیر قانونی که ملت به وسیلهی آن بر خودش حکومت میکند.
ـ مارکس: کار عبارت است از عمل انسان که با تمام وجودش و به مدد شایستگی و استعداد عقلانیش به تملک و تسلط بر طبیعت پرداخته برای آنکه آن را به خدمت خود درآورده و انسانیت خود را تحقق بخشد.
ـ فریدمان: کار مجموعهای از اعمال است که انسان در راه هدف، با کمک مغزش، دستهایش، ابزار و ماشینآلات روی ماده به کار میبرد و این عمل به نوبهی خود دوباره روی انسان اثر گذارده، آن را متحول میکند.
ـ مارکس: شرایط اجتماعی کار بستگی دارد به سیستم اقتصادی، به درجهی رشد نیروهای تولیدی، اعتبار سازمانی کارگران و به قانون و مقررات دولتی (حقوق کار).
ـ مدیریت منابع انسانی عبارت است از دوراندیشی فراگیر، نوآور و تحولگرای سازمانیافته در تأمین منابع انسانی سازمان، پرورش و بهسازی آن، تأمین کیفیت زندگی قابل قبول کاری برای آنها و بالاخره به کارگیری به جا و مؤثر این منبع استراتژیک.
ـ هرگونه موفقیت سازمان در رسیدن به اهداف خود در گرو منافع اعضای سازمان و جامعه است. به عبارت دیگر مسئولیتی است که سازمان در برابر جامعه دارد.
ـ آدم اسمیت: کار عبارت است از سعی و کوشش انسان در جهت تولید ثروت. انسان به وسیلهی کار خود برای پاسخگویی به نیازهایش علیه کمبودها مبارزه میکند. هر کاری فایدهای را در بر دارد. کار تنها منبع ثروت ملتها است.
ـ روابط کار یا روابط اقتصادی و به تعبیر دیگر روابط تولیدی، در خلأ صورت نمیگیرد بلکه در جامعه شکل میگیرد و جریان پیدا میکند که این جریان را در مجموع روابط اجتماعی مینامند.
ـ از دیدگاه جامعهشناسی سازمانها، آنچه که این روابط اجتماعی را تحکیم میبخشد و این روند را به هدف میرساند همانا سازمان نیروی عقلائی کار است که در چارچوب تشکیلات یا سازمانی که دارای مقررات قابل انعطاف با ویژگیهایی همچون روابط مشخص افراد و اعضاء مدیران و مجریان، کارگران و متخصصان، کارمندان و روسا، مسئولین و رهبران، اعمال مقررات و... انسجام پیدا میکند که در مجموع به آن توانسازمانی گویند.
ـ ماکس وبر میگوید قدرت عبارت از شانسی است که یک فرد بتواند در درون روابط اجتماعی، خواست شخصی خود را در برابر مقاومتها به کرسی بنشاند. سلطه ازنظر وی عبارت از شانسی است که در روبرو شدن با افرادی که در درون روابط اجتماعی آمادگی اطاعت را دارند. وبر میگوید نه قدرت و نه سلطه، مخصوص فقط سیاست نیست، زیرا موقعیتها یا ضرورتهای دیگری مثل اقتصادی، اداری، تربیتی و... نیز وجود دارند که در آنها انسان لازم میبیند که ارادهاش را به کرسی بنشاند.
ـ با توجه به نظرات استاگدیل مشارکت اجتماعی، پایگاه اجتماعی، محبوبیت اجتماعی، موقعیتهای اجتماعی، انطباقپذیری اجتماعی و از همه مهمتر مسئولیت جامعوی، از ویژگیهای مهم احراز پست رهبری سازمان به حساب میآید و همهی اینها برای رهبر یا رئیس سازمان، در مقابل جامعه ایجاد مسئولیت میکند.
ـ نوعی از روابط و مناسبات وجود دارد که به آن ساخت غیررسمی میگویند در چنین ساختی، مناسبات افراد آزادانه صورت میگیرد و رهبری «سمت یا مقام» وجود ندارد. رهبری در آنجا به صورت تمایز نقشها و بر اساس ویژگیهای شخصیتی افراد در رابطه با ساخت سازمان، ظهور پیدا میکند. به عبارت دیگر رهبری آزاد، به قدرت شخصی، که ناشی از استعداد فرماندهی و اخلاق و رفتار فرد است، مربوط میشود. در گروه رهبری آزادانه، تقسیم کار و فعالیت افراد از طریق بحث و گفتگوی متقابل و رهبر با هم انجام
میگیرد.
ـ بسیاری از محققان معتقدند که در داخل گروه، افراد ممتاز که دارای استعداد و ویژگیهای شخصیتی هستند، خود را بر دیگران تحمیل میکنند و با قبولاندن نظرات و سلیقههای خود، مقام رهبری را در گروه به چنگ میآورند.
ـ راس و هندی معتقدند که نقش رهبری با عناصر و عوامل زیر در ارتباط مستقیم است:
1ـ عوامل سازندهی شخصیت، 2ـ طرز تفکر و گرایشها، 3ـ نیاز پیروان در یک زمان خاص، 4ـ ساخت گروه، 5ـ موقعیت اجتماعی.
ـ رهبری یک پدیدهی اجتماعی است. «رهبر» بدون «پیرو» ممکن نیست. یا دستکم جلوهی رهبری و تحقق آن بدون وجود پیرو میسر نیست. از اینرو، رهبری یک فعل و انفعال است و در نتیجه رهبر به پیروان مناسب نیازمند است. هر پیرو، پیروی مناسب برای یک رهبر یه شمار نمیرود و هر «زمان» و هر «مکان» نیز اقتضای تجلی هر نوع رهبری را نمیکند.
ـهانری سندراس معتقد است رهبری، نمودی از کنشهای متقابل است.
ـ رهبری فقط کسی نیست که فکر خوب، اطلاعات خوب داشته باشد، بلکه رهبری تابع نوع نسبتی است که رهبر با دیگر اعضای گروه دارد. آنچه مایهی رهبری رهبر است آن است که پیشنهاد او چگونه توسط دیگران پذیرفته شود و مورد قبول قرار گیرد.
ـ توجهی جامعهشناسی به مدیریت، حول سه موضوع تمرکز یافته است:
1ـ در نظر گرفتن مدیران به عنوان یکی از گروههای برگزیدهی اجتماعی.
2ـ مشخصات آن قسمت از روابط اجتماعی که برای سلسله مراتب مدیریت در مؤسسات جنبهی داخلی دارد.
3ـ مدیریت به عنوان فراگردی که هم دارای کارهای فنی و هم وظایف مربوط به کنترل اجتماعی است.
ـ موضوع سوم مدیریت یعنی فرآیند مدیریت، از دیدگاه جامعهشناسی سازمانها، دو ویژگی دارد که در واقع تعریف مدیریت را به مثابهی رهبری شامل میگردد:
1ـ مدیریت به یک معنی، منبعی اقتصادی است که وظایف فنی مربوط به ادارهی منابع دیگر را در بر میگیرد. این وظایف شامل برنامهریزی، سازماندهی، یکپارچهکردن ترتیبات پیچیدهی تقسیمکار و اداره و رهبری فعالیتهایی است که در یک مؤسسه انجام
میگیرند.
2ـ مدیریت عبارت است از یک ساختار کنترل که تمکین کارکنان زیردست و رهبری فعالیتهایشان را در امتداد خطوط تعیین شده از بالا، تعیین میکند.
ـ لیکرت: رهبری و سایر فرآیندهای سازمانی باید چنان باشند که در همهی تعاملها و در کلیهی روابط درون سازمان، این احتمال به حداکثر برسد که هر عضو بنابر پیشینه، ارزشها، خواستها و انتظاراتش تجربهی شغلی را حمایتکننده بیابد و احساس ارزش شخصی و اهمیت در او پایهریزی شود و باقی بماند.
ـ ترنس میچل: رهبری مجموعهای از ویژگیهایی که مورد توافق همگان است (مثل جذبه، نفوذ، محبوبیت) تلقی نمیشود، بلکه به عواملی میگویند که با بازدهی گروه در موقعیتی خاص رابطهی مثبت داشته باشد.
ـ ناصرالدین صاحبالزمانی: رهبری، داشتن قدرت و نقش خلاق در سازمانبخشی به نیروهای متفرق انسانی و حداکثر استفاده از آنها در نیل به هدفهای فردی یا مشترک اجتماعی است.
ـ صاحبالزمانی میگوید برای یک رهبر، مجهز شدن به صفتهایی چند، بیش از هر کس، ضرورت دارد. عظمت و موفقیت یک رهبر، در شناخت این صفات، ایمان به لزوم آنها، برخورداری نسبی از آنها، پرورش آنها در خود، توفیق در ایجاد هماهنگی در میان آنها و استفادهی عملی از آنها در روابط انسانی است. مهمترین این صفات عبارتست از: حس تشخیص، سرعت تشخیص، قاطعیت و برائی در تصمیم، سرعت در اخذ تصمیم، شهامت اقدام، سرعت اقدام، پیشبینی اقدامات احتیاطی لازم در صورت شکست، تقسیم مناسب کار با نیروی انسانی، ظرفیت تحمل انتقاد، ظرفیت تحمل عقاید مخالف، شهامت قبول مسئولیت و عواقب شکست، تفویض اختیار در خور توانایی افراد، سازمانبخشی، اصرار در پرورش استعدادهای زیردستان، توجه به مشکلات و مسایل عاطفی افراد و احساس شادی از موفقیت دیگران.
ـ صفات شخصیتی از مدیر یا رهبر از نظر گیزه لی:
1ـ هوش: با ماهیت کلامی عمومی و نمادی، 2ـ ابتکار: اشتیاق به آزمایش جهات جدید، 3ـ توانش سرپرستی: توانایی هدایت دیگران، 4ـ اعتماد به نفس: مطلوب بودن خودارزشیابی، 5ـ بلوغ و کمال: همرنگی با هنجارهای سنی.
ـ صفات انگیزشی مدیر از نظر گیزه لی:
1ـ نیاز به پیشرفت حرفهای، 2ـ نیاز به خودشکوفایی، 3ـ نیاز به قدرت بر دیگران، 4ـ نیاز به پاداشهای مالی، 5ـ نیاز به امنیت شغلی.
ـ با توجه به جنبهی انفرادی و نفع شخصی، یا اجتماعی و مشترک هدف رهبری، رهبر بر دو گونه است:
1ـ رهبر خودکام، 2ـ رهبر مردم کام.
ـ رهبری بنا بر شیوهی تحمیلی یا همکارانهی اجرای فرامین و تصمیمات به دو نوع تقسیم میشود:
1ـ رهبری خودسالاری، 2ـ رهبری مردمسالاری.
ـ رهبری بر اساس وسعت، کمیت و فراخنای حوزهی فعالیت به سه دسته تقسیم میشود:
1ـ رهبری کوچک، 2ـ رهبری میانه، 3ـ رهبری بزرگ.
ـ مندراس رهبری را بر اساس رفتار به سه دسته تقسیم میکند:
1ـ رهبری مقتدرانه، 2ـ رهبری آزادانه، 3ـ رهبری ولنگارانه.
ـ لوین، لی پیت و وایت انواع رهبری را سه نوع میدانند:
1ـ رهبری آمرانه، 2ـ رهبری آزادمنشانه، 3ـ رهبری بدون مداخله.
ـ مایر رهبری را به سه دسته تقسیم میکند:
1ـ مدیریت آمرانه، 2ـ مدیریت مشورتی، 3ـ مدیریت بحث گروهی.
ـ لیکرت رهبری را در چارچوب نظام به چهار گروه تقسیم میکند:
1ـ رهبری نظام آمرانه استثماری، 2ـ رهبری نظام آمرانه خیرخواهانه، 3ـ رهبری نظام مشورتی، 4ـ رهبری نظام گروه مشورتی.
ـ ساختدهی منعکسکننده درجهای است که شخص نقش خود و زیردستانش را برای نیل به هدف، مشخص میکند و ساخت
میدهد.
ـ ملاحظهکاری منعکسکنندهی درجهی برخورداری شخص از چنان روابط شغلی است که با اعتماد متقابل، احترام برای عقاید زیردستان و رعایت احساسات آنان مشخص شدهاند.
ـ مورفی و استاگدیل در مطالعات خود به نتایج زیر رسیدند:
1ـ هر چه توافق میان انتظارات زیردستان از ملاحظهکاری و ساختدهی رهبر و مشاهدههای آنان از این رفتار بیشتر باشد، خشنودی و عملکرد آنان افزایش خواهد یافت.
2ـ هر چه نفوذ یک سرپرست در فرادستان خود بیشتر باشد، رابطهی مثبت میان ملاحظهکاری او و خشنودی فرودستان بیشتر است. این رابطه برای فرودستانی که برای خشنودی، آزادی عمل و منافع مادی و مالی، وابستگی بیشتری به سرپرست خود دارند بیشتر خواهد بود.
3ـ هر چه مدیریت سطح بالا، حمایت بیشتری از سبک رهبری ملاحظهکار به عمل آورد، رابطه مثبت میان ملاحظهکاری سرپرست و خشنودی زیردست بیشتر است.
4ـ هر چه فشار و ابهام شغل بیشتر باشد، پذیرش زیردست از ساختدهی رهبر بیشتر است و رابطهی مثبت میان ساختدهی و ملاکهای خشنودی و عملکردی شغل بیشتر است.
ـ کروزیه میگوید باید در زمینهی فرمها و سیستمهای سازمانی به مطالعه پرداخت و آنگاه در عمل، از بین مدلهای سازمانی، یکی را پذیرفت تا گروهها و سازمانها بتوانند تکلیف هدفهای خود را روشن کنند و سیاست کار گروه خود را تعیین نمایند.
ـ در واقع انسان برای رفع نیازمندیهای خود با انسانها و اشیاء دیگر در رابطه است. بر اثر چنین روابطی نهادها و پدیدههای اجتماعی به وجود میآیند، جامعه ساخت پیدا میکند و همچون یک نظام، قادر به رفع نیاز انسان خواهد بود. هر قدر جامعه تحول پیدا کند، نیازمندیهای انسان نیز بیشتر میشود و هر چه نیازمندیهای انسان فزونی پیدا میکند، کارکرد جامعه پیچیدهتر میشود. از طرفی میدانیم برای آنکه جامعه بتواند نقش خود را در رفع نیازهای انسان ایفا کند، ضرورت دارد که شرایطی حاکم بر این روابط باشد و سازمانهایی آنها را استحکام بخشند. چنین شرایط و ضرورت را جامعهشناسان کارکرد جامعهی انسانی یا نظامهای اجتماعی میدانند، که در واقع این نظامها از طریق سازمانها قادر به کارکرد اجتماعی در جهت رفع نیازهای انسان خواهند بود.
ـ لنسکی اساسیترین نظامهای اجتماعی را به شرح ذیل نام میبرد:
1ـ نظام ارتباطی، 2ـ نظام تولیدی، 3ـ نظام توزیع، 4ـ نظام دفاعی، 5ـ نظام تولیدمثل، 6ـ نظام نظارت و کنترل اجتماعی.
ـ لنسکی میگوید: دو دلیل برای تنظیم روابط میان اعضاء وجود دارد:
1ـ حصول اطمینان از اینکه کارهای حیاتی جامعه انجام میگیرد.
2ـ پیشگیری از آسیبها و آشفتگیهایی که ممکن است به سبب کشمکشهای درونی در زندگی اجتماعی پدید آید.
ـ شرط کارکرد هر نظام در تداوم و بقای نظام بزرگتر یا جامعه، وجود سازمانهایی است با اهدافی مشخص در ارتباط با نهادها و پدیدههای اجتماعی و رفع نیازهای جامعوی مربوط به هر یک از آنها.
ـ دولت عبارت است از سازمانی اجتماعی که قوانین حاکم بر جامعه را در سرزمین مشخص با اعمال قدرتی که ناشی از حکومت است با نظامی خاص اجرا میکند.
ـ حکومت عبارت است از قدرتی که با وضع قوانین اجتماعی، نظامهای دولتی یا سازمان سیاسی قلمرو معینی را قوام میبخشد. مجالس ملی و یا قوهی مقننهی هر کشور را میتوان سازمان اجتماعی قدرت حکومتی دانست.
ـ آریانپور: حکومتها در بسیاری از فعالیتهای خصوصی که اهمیت عمومی دارند، مداخله میکنند. میتوان گفت که حکومتها گذشته از شبکهی کارکردهای دیرین خود که برای تأمین نظم اجتماعی صورت میپذیرد، کارکردهای بیسابقهای که هدف آنها تأمین رفاه عمومی است، بر عهده میگیرند. به این ترتیب دولت که در گذشته صرفاً «دولت سیاسی» بود به صورت «دولت بهبودبخش» یا «دولت خدمتگزار جامعه» در میآید.
ـ ویژگیهای اقتصاد عقلائی از نظر وبر:
1ـ توزیع سنجیدهی فرآوردههای تولید، 2ـ اقدام سنجیده برای تولید یا برای استفاده از فرآوردههای تولید، 3ـ تحصیل سنجیده چنین فرآوردههایی که در مالکیت اشخاص ثالث است.
ـهانری ژان در خصوص رابطهی نظام اجتماعی و سازمان میگوید:
1ـ تمامی نظامهای اجتماعی توسط سازمانها اداره میشوند. زیرا از این طریق قادر به ادامهی زندگی و رفع احتیاجات اعضای خود هستند. این سازمانها به صورت مقررات ثبت و ضبط شده درآمده و شکل قانونی میگیرند و هر فرد با شناختی که از آنها دارد عمل میکند. سازمانهای به وجود آمده طی تحول جوامع براساس نیازهای آن تغییر شکل میدهند. پیشرفتهای تکنیک و علوم، امروزه اهرمهای قدرتمند تحول جوامع سریع جوامع صنعتی را تشکیل میدهند.
2ـ نظامهای اجتماعی ملزم به تبعیت از رابطهی متقابل افراد در بین اعضای خویش در دو جهت مکمل هستند. این روابط میتوانند موجب تغییر و تحول نظامهای اجتماعی شوند. اما چنین تحولی خود میتواند موجب تحول روابط متقابل افراد شود.
ـ پنج مرحلهی رشد اقتصادی روستوو:
1ـ جامعهی سنتی، 2ـ جامعهی قبل از خیز اقتصادی، 3ـ خیز اقتصادی، 4ـ مرحلهی بلوغ، 5ـ مرحلهی مصرف کلان.
ـ گیروشه: این عامل اقتصادی است که به عنوان موتور اصلی و شرایط اساسی توسعهی کلی در جوامع در حال توسعه عمل
مینماید. در واقع در روند نوسازی، صنعتی شدن به مثابهی وسیلهی کاربردی و یا حتی به عنوان هدف اساسی عمل مینماید و به گرد آن انگیزهها و نیروها جمع میشوند و نیز به نام آن مسئولیت سیاسی و کنترلها و مقررات قضایی وضع میگردد.
ـ گیروشه در خصوص جوامع در حال توسعه دو نکته را ضروری میداند:
1ـ کشورهای در حال توسعه جوامعی هستند که میتوان گفت در مرحلهای از انتقال سریع و بعضاً ناگهانی به سر میبرند که در این مرحله تحت تأثیر جریان صنعتی شدن و برخوردهای اجتماعی و فرهنگی که به تدریج در درون آن جریان دارد دچار بیسازمانی و دگرگونی میشود و یا در بعضی زمینهها با وضعیت جدید انطباق پیدا میکند.
2ـ بعضی جوامع ممکن است به دلیل دارا بودن منابع طبیعی و یا موقعیتهای جغرافیایی و یا به علت تحولات قبلی آنها، یا بعضی از جنبههای فرهنگی و امکان دستیابی به نیروی کار و... نسبت به سایر جوامع، آمادگی بیشتری برای صنعتی شدن داشته باشند.
ـ اصولاً مفهوم تولید همیشه همراه با مفهوم سازمان است.
ـ ریچارد تی گیل، سه نکتهی مهم در خصوص اهمیت سازمان در تولید بیان میکند:
1ـ عوامل تولید، 2ـ سازمان دادن عوامل تولید، 3ـ سطح معینی از تکنولوژی و کارایی.
ـ هدف سرمایهگذاری ایجاد ظرفیت صنعتی و بالابردن بهرهوری نیروی کار است و نه «کار درست کردن» برای بیکاران. اگر
سرمایهگذاری تحت یک برنامهی عقلائی هدایت گردد، بهرهوری نیروی کار را تا حد امکان بالا میبرد و اشتغال مطلوبی نیز به وجود میآورد. بنابراین استفاده از سازمان عقلائی نیروی کار و به کارگیری تکنولوژی یا به عبارت دیگر سازماندهی نیروی کار، عامل مهمی در رسیدن به هدف توسعه برای کشورهای جهان سوم و جوامع در حال توسعه خواهد بود.
ـ کشورهای در حال توسعه نه تنها باید برنامهریزی رشد اقتصادی و برنامهریزی انسانی و برنامهریزی آموزش و پرورش را با هم هماهنگ سازند، بلکه باید بتوانند آنها را در یکدیگر ادغام کنند. امروزه آموزش و پرورش یکی از عوامل مهم توسعهی اقتصادی تلقی میشود و برنامهریزی نیروی انسانی عامل اصلی سیاست منطقی توسعهی اقتصادی و اجتماعی متعادل شناخته شده است.
ـ نخستین ویژگی نامطلوب سازمانی جهان سوم این است که سازمانها در اینگونه جوامع به دلیل ساخت نظامشان، توان بهرهگیری از افراد آموزشدیده را ندارند.
ـهانری ژان: تداوم و دگرگونی نظامهای اجتماعی معاصر، از یک سو موجب سلسله مراتب گروهها و طبقات میشود و از سوی دیگر تحرک اجتماعی را به دنبال دارد. جوامع موجد این دو پدیدهی متفاوت، در حال حاضر سه گونهاند. (نظام یکپارچه یا دیکتاتوری، نظام اجتماعی فدرال و نظام اجتماعی دموکراتیک) نظامهای اجتماعی یکپارچه دارای دو طبقه رقیب در حال همزیستی هستند. اولی شامل گروههای برتر، از نظر برخورداری از احترام، مالکیت، ثروت، فرهنگ، تربیت و قدرت است. دومی تشکیل شده از گروههای اکثریت از نظر تعداد، مانند صاحبان نیروی کار (کارگران) و گروههای فاقد استطاعت مالی. در این نظامها طبقهی متوسط به وجود نمیآید و حکومت دیکتاتوری است. در اینگونه نظامها آموزش نقش مهمی ندارد، شاغل و پستهای مهم در انحصار کسانی است که از طبقات بالا و برگزیده هستند یا این که در استخدام بیگانگاناند. این نظامها کمتر دستخوش تحول میشوند و آموزش عمومی در آنها در خدمت توجیه ارزشهای حاکم است.
ـ دومین ویژگی نامطلوب سازمان جهان سوم ضعف سازمانهای علمی و پژهشی در نوآوری و خلاقیت است.
ـ از نظر تی گیل، وجود سازمانهای کارآ که قادر به نوآوری در زمینههای صنعت، تکنولوژی، تولید و تجارت باشد از اهمیت خاصی برخوردار است که در ارتباط با آموزش و دیسیپلین قرار دارد. زیرا دیسیپلین فقط در چارچوب سازمانهای مجهز و کارآ ممکن است و سازمان کارآ هم نیاز به متخصص و کارکنان آموزش دیده دارند.
ـ سرمایهگذاری، نیروی کار، منابع طبیعی فقط چارهساز نیستند، بلکه سازمان دادن و ترکیب عناصر و عوامل مزبور بر اساس یک برنامهی عقلائی با توجه به ارزشهای فرهنگی جامعه میتواند توسعه را در پیداشته باشد و این مستلزم آموزش عمومی، علمی، فنی، حرفهای، تخصصی و مدیریت برای همه و بهرهگیری از توان آموزش دیدهها، بدون هیچگونه تبعیضی از نظر سیاسی، مذهبی، نژادی، طبقهی اجتماعی و... است.
ـ سومین ویژگی نامطلوب سازمانی جهان سوم که فقط خاص جهان سوم نیست بلکه از ویژگیهای همهی کشورهای جهان است، فساد اداری و رابطهی شخصی داد و ستدی است.
ـ از نظر وبر، صلاحیت هر فرد در سازمان و وظایف و مقام اداری وی از طریق قوانین و مقررات و معیارهای مشخصی تعیین
میگردد به عبارت دیگر روابط سازمانها، غیرشخصی است و ضوابط و مقرراتی حاکم بر این روابط است. حال آن که در اکثر کشورهای جهان و به ویژه در کشورهای جهان سوم، توسعهی بوروکراسی اکثراً در ارتباط با روابط شخصی و دادوستدی است.
ـ چهارمین ویژگی نامطلوب سازمانهای اداری جهان را که در کشورهای درحال توسعه فراوانند باید در اعمال نادرست بوروکراتها، (بیماری بوروکراسی) جست. به عبارت دیگر بوروکراسی به معنی عامیانهی کلمه، سستی، سنگینی کار، روشهای سخت و غیرعقلائی، نارسائیها و استراتژیهای فردی و هیأتی مدیریت سازمانها.
ـ مندراس: در داخل یک سازمان، تخصصهای متفاوت به صورت حرفه در میآیند، حرفههایی که هر کدام ارزش و هنجارهای خاص خود را دارند. مهندسان مایل نیستند با اعضای اداری قاطی شوند و حقوقدانان از دیگران فاصله میگیرند. این نوع حرفهای شدن تدریجی تخصصهای متفاوت، با قواعد خالصاً سازمانی تداخل پبدا میکند. همچنین دوایر و هیأتهایی پدید میآید که «روحیهی هیأتی خاص» را رواج میدهند و میکوشند تا از حقوق خود دفاع کنند. به این حرفهها و هیأتها، باید جمع مشتریها و گروههای نفوذ را افزود و هر یک از این گروهها، مانند هر یک از افراد، استراتژیهای فردی و جمعی خاص خود دارند و از
هدفهای شغلی، قدرت و حمایت مورد نظر خویش تبعیت میکنند.
ـ تضاد بین گروههای اداری و گروههای فنی داخل سازمان و اعمال روشهای مختلف برای نیل به اهداف که موجب برخورد دو هیأت «بورکرات» و «تکنوکرات» داخل سازمان است و یکی از مشکلات سازمانی اکثر کشورهای در حال توسعه است، در واقع ناشی از همین وضعیت نابهنجار است. تحلیل سیستمی این وضع ما را متوجهی نوعی امور غیرعقلائی مینماید که به کارکرد اصولی سازمان خدشه وارد میکند و به هماهنگیهای لازم در نیل به اهداف کلی سازمان آسیب میرساند.
ـ اعمال فشار به اعضای سازمان برای انجام کارهای سخت، به هیچ انگاری استعدادها و قوهی تشخیص آنان، انتظار از حد فزون مدیران و مسئولان بالا از کارکنان اجرائی، در اطاعت بیچون و چرا از مصوبات بالا، حقوق و دستمزد ناچیز کارمندان که پاسخگوی هزینهی زندگی متوسط آنان نیست، همه و همه موجبات ضعف روحیهی کارمندی و کارگری سازمانهاست و موجب
عکسالعملهایی از کارکنان در سطوح اجرائی میگردد که در مجموع از عوامل مهم فساد اداری و عدمکارآیی سازمانها در جهان سوم است.
ـ میشل کروزیه در بررسی کار سازماندهی شرکتهای بزرگ فرانسوی و آمریکایی و مقایسهی آنها با یکدیگر به این نتیجه رسیده است که، مسئولان اجرایی بوروکراتها و روسای سازمانها، برای مبارزه با مشکلاتی که در اجرای طرحها وجود دارد، مدیریت را بدون در نظر گرفتن عناصر واقعی و محیط واقعی توسعه میدهند.
ـ در کشورهای جهان سوم کارگران شرکتها و مؤسسات تولیدی در هیچ یک از تصمیمگیریها، حتی در مواردی که مستقیماً با سرنوشت کارگران ارتباط دارد، جز در موارد فوقالعاده استثنایی، مشارکتی ندارند. کارمندان و کارکنان سازمانهای اداری و مؤسسات دولتی نیز علیالاصول جایی در تصمیمگیریها ندارند و عامل بیچونوچرای دستورات بوروکراتها و مدیران کل اداریاند. این وضعیت در مجموع در نحوهی اجرای کارکنان تأثیر میگذارد خصوصاً این که خصلت بوروکراتها و مدیران در اینگونه جوامع، رعایت محض اصول مدون سازمانیاداری است و مقررات اداری و دستورالعملها معمولاً خشک و غیرقابل انعطاف است.
ـ مرتن: کار بوروکرات ایجاب میکند که از حد فزون بر روی دیسیپلین، احتیاط و روشکار تکیه کند و بدینترتیب مقررات برای آنها به صورت آیینپرستیدنی درمیآیند، بر این اساس مقامات بالا و مدیران با دستورهای شدید و مکاتبات مکرر، اجرای محض مقررات را از کارمندان میخواهند و کارمندان و کادرهای پایین نیز برای ادای توضیحات لااقل به دو دلیل بالا اقدام به پاسخ میکنند و این نوع نامهپراکنی از بالا به پایین و از پایین به بالا در سطوح مختلف سازمان ادامه پیدا میکند.
ـ تغییر در همهی زمینههای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که در همهی جوامع کم و بیش با شدت و ضعف، مرتباً در جریان است، از یک طرف محصول کنشهای متقابل گروهها، پدیدهها و سازمانهای داخلی است و از طرف دیگر نتیجهی ارتباطات منطقهای و بینالمللی است، که اثرگذاری محیطهای بیرونی (جوامع همسایگی، منطقهای و جهانی) سهم بسیار مهم و بیشتری در تغییرات اجتماعی ملتها و دولتها دارد. چرا که هر جامعه یا نظام اجتماعی در واقع جزئی از یک نظام بزرگتر و فراگیرتر یا «نظام جهانی جوامع» است.
ـ همانطور که جامعهشناسی سازمانها به چگونگی ارتباط گروههای مختلف در درون سازمان و ارتباط سازمان با محیط خارج تأثیرگذار بر سازمان را در جامعهای مشخص بررسی میکند، باید در عین حال نقش سازمان در کارکرد نظامهای مختلف جوامع، در ارتباط بین جوامع و دولتها را مورد مطالعه قرار دهد.
ـ ضرورت تشکل سازمانهای منطقهای و جهانی:
1ـ از نظر سیاسی و تأمین صلحجهانی،2ـ از نظر وسایل ارتباطجمعی،
3ـ از نظر اقتصادی، صنعتی و بازرگانی،4ـ از نظر علم و تکنولوژی
ـ یونسکو چهارگونه کشور از نظر تواناییهای علمی و تکنولوژی مشخص نموده است:
1ـ کشورهایی که فاقد پایگاه علم و تکنولوژی هستند، 2ـ کشورهایی که دارای عناصر بنیادی پایگاه علم و تکنولوژی هستند،
3ـ کشورهایی که در آنها پایگاه علم و تکنولوژی ایجادشده است، 4ـ کشورهایی که پایگاه مؤثر علم و تکنولوژی را دارند.
ـ مهمترین سازمانهای منطقهای جهان:
1ـ سازمان بازار مشترک اروپا، 2ـ سازمان اوپک، 3ـ سازمان اکو، 4ـ سازمان جنبش عدمتعهد، 5ـ سازمان وحدت آفریقا، 6
ـ شورای همکاری منطقهای خلیج فارس، 7ـ شورای کنفرانس کشورهای اسلامی، 8ـ سازمان «آ.سه.آن»، 9ـ سازمان گروه8،
10ـ سازمان گروه جنوب
ـ مورگانتا: موجودیت سازمانهای بینالمللی مدیون قبول این مطلب است که صلح و نظم متوجهی طرح ویژهای برای حل مشکلی خاص نیست، بلکه محصول طرحی عمومی میباشد که جامعهای یکپارچه را تحت لوای اقتداری مشترک و مفهوم مشترکی از عدالت قرار میدهد. بنابراین وظیفهی هرگونه تلاشی از جانب سازمانهای بینالمللی یافتن راهحلی است برای چگونگی برقراری چنین اقتدار عمومی در جامعهای با کشورهای مستقل و ایجاد چنین مفهومی از عدالت.
ـ ارکان سازمان ملل متحد:
1ـ دبیرخانهی سازمان ملل متحد، 2ـ مجمع عمومی، 3ـ شورای امنیت، 4ـ شورای قیومیت، 5ـ شورای اقتصادی و اجتماعی،
6ـ دیوان بینالمللی دادگستری (لاهه)
ـ مهمترین سازمانهای جهانی سازمان ملل متحد:
1ـ سازمان جهانی کار (ILO): از سه بخش تشکیل شده است: الف: کنفرانس جهانی کار، ب: هیأت ادارهکننده سازمان،
ج: دفتر بینالمللی کار، که دبیرخانهی دائمی سازمان جهانی کار محسوب میگردد.
2ـ سازمان خواربار و کشاورزی ملل متحد (FAO): بزرگترین کارگزاری تشکیلات سازمان ملل است.
3ـ سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد (UNESCO): که محورهای اصلی برنامههای آن عبارتند از:
الف) آموزش و پرورش برای همه، ب) پیشبرد تحقیقات زیستمحیطی از طریق برنامههای علمی جهانی، پ) حفظ و تقویت میراث طبیعی جهان، ت) پبشبرد جریان آزاد اطلاعات، آزادی مطبوعات و توسعهی رسانههای کثرتگرا و در عین حال تقویت امکانات و ظرفیتهای ارتباطی کشورهای در حال توسعه.
4ـ سازمان بین المللی هواپیمایی کشوری (ICAO)، 5ـ سازمان بهداشت جهانی (WHO)، 6ـ گروه بانک جهانی (WBG)،
7ـ صندوق بینالمللی پول (IMF)، 8ـ اتحادیهی پست جهانی (UPU)، 9ـ اتحادیه بینالمللی مخابرات (ITU)
10ـ سازمان بینالمللی دریانوردی (IMO)، 11ـ سازمان جهانی مالکیت معنوی (WIPO)
12ـ سازمان توسعهی صنعتی ملل متحد (UNIDO)، 13ـ آژانس بین المللی انرژی اتمی (LAFA)،
14ـ سازمان تجارت جهانی (WTO)، 15ـ صندوق بینالمللی توسعهی کشاورزی (IFAD)،
16ـ صندوق کودکان ملل متحد (UNICEF)