جان لاک (John Locke) از فیلسوفان سده ۱۷ میلادی انگلستان بود. لاک از مهمترین شارحان نظریه قرارداد اجتماعی و پیروان مکتب تجربهگرایی است. پدر فلسفه تجربهگرایی جدید و پدر دموکراسی در دنیای مدرن، در سال ۱۶۳۲ در دورینگتن نزدیک بریستول در انگلستان زاده شد. لاک تا سال ۱۶۴۶ در خانه آموزش دید و سپس به مدرسه وست مینستر رفت و تا سال ۱۶۵۲ آنجا ماند. در آن سال وارد دانشکده کرایست جرج در دانشگاه آکسفورد شد. پس از آنکه دانشنامههای لیسانس و فوق لیسانس را به هنگام مقرر گرفت، در ضمن ادامه تحصیل در دانشکده کراست چرچ به تدریس پرداخت. سال بعد مقام مدرس زبان یونانی و سپس به تدریس ادبیات و فلسفه اخلاق گماشته شد. [۱]
لاک در سال ۱۶۶۶ به خدمت نخستین ارل شفتسبری در آمد و سمت طبیب مخصوص، دوست صمیمی و مشاور این سیاستمدار پرنفوذ را به دست آورد. با سقوط شفتسبری از مسند قدرت، لاک از انگلستان خارج و در هلند سکنی گزید. با جلوس ویلیام اهل اورانژ به تخت سلطنت، ستاره اقبال سیاسی لاک درخشیدن گرفت. او بار دیگر کمی پس از انقلاب ۱۶۸۸ به انگلستان بازگشت و عهده دار شغل مهمی در خدمات دولتی شد. [۲]
لاک به دلیل بیماری از قبول منصب سفیری در دربار امیر براندبورگ تن زد، ولی به کار مختصری در لندن مشغول بود تا آنکه در سال ۱۶۹۱ از کارش دست کشید و به اوتس واقع در اسکس به مهمانی خانواده مسم رفت، هرچند در ۱۶۹۶ تا ۱۷۰۰ وظایفش در سمت کمیسر بازرگانی ناگزیرش میکرد که بخشی از سال را در پایتخت بگذراند. لاک در اکتبر ۱۷۰۴ در گذشت.
از آثا جان لاک میتوان اشاره کرد:
۲.۱ - تحقیق درباره فهم بشری
اثر مهم لاک تحقیق درباره فهم بشری (۱۶۹۰) این کتاب در سال ۱۳۳۵ توسط منوچهر بزرگمهر تحت عنوان رساله درباره فهم انسانی ترجمه و انتشارات کتابخانه طهوری آن را منتشر کرده است. خلاصه این کتاب اثر پرنیگل، پتیسون توسط رضا زاده شفق، ترجمه و توسط انتشارات دانشگاه تهران منتشر شده است. راهنمای این کتاب اثرای جی لو توسط ابوالفضل حقیری ترجمه و انتشارات حکمت آن را منتشر کرده است (۱۳۸۶) است. این کتاب اندک زمانی پس از چاپ کتاب اصول نیوتن به بازار آمد و چنان بیان استوار و کاملی در تجربهگرایی داشت که تلاشهای مخالف عقلگرایی را تحت الشعاع قرار داد.
لاک در این کتاب ابتدا تلاش میکند مشخص سازد که انسان اندیشههای خود را چگونه به دست میآورد، سپس به این موضوع میپردازد که آیا میتوان به حواس اعتماد کرد یا نه.
۲.۲ - رساله در باب حکومت دینی
از دیگر تصنیفات با اهمیت لاک "دو رساله در باب حکومت مدنی"
است. وی در رساله اول به نظریه حق الهی پادشاهان تاخت و در رساله دوم نظریه سیاسی خود را پیش کشید. نامهای درباره تساهل [۵]
دیگر تصنیف پر اهمیت وی است که در سال ۱۶۸۹ بدون ذکر نام و به زبان لاتین آن را منتشر کرد. لاک در ۱۶۹۰ و ۱۶۹۳ دو نامه دیگر به همان مضمون انتشار داد. از دیگر تصنیفات لاک میتوان اندیشههایی در باره آموزش و پرورش (. Some Thoughts Concerning Education) به سال ۱۶۹۳ و معقولیت مسیحیت (The Reasonableness of Christianity ۱۶۹۵) را نام برد. [۶]
جان لاک با مشاهده برخی ناکامیهای دکارت در تبیین هستی و مواجهه با دشواریهای فراوان، مکتب فلسفی دیگری را بنیان گذارد که هر چند متاثر از دکارت است، اما در مجموع در برابر فلسفه دکارت محسوب میشود. فلسفه لاک فلسفهای است که برخلاف فلسفه دکارت اصالت را به تجربه میدهد و هر گونه مفهوم فطری و اصل عقلی پیشینی در ذهن را مردود میشمارد. [۷]
ایده اصلی کتاب تحقیق درباره فهم بشری زمانی شکل گرفت که لاک با چند تن از دوستانش سرگرم بحث فلسفی بود که به خاطرش گذشت پیشرفت در بحث برایشان ممکن نیست، مگر آنکه بدانند ذهن قابلیت پرداختن به چه موضوعاتی را دارد و کدام مسائل از توانایی درک آن خارج است. [۸]
۳.۱ - معرفت فطری یا ذاتی
این اثر از چهاربخش تشکیل شده است. در این اثر لاک میکوشد تا محدوده درک یا فهم انسان را مشخص کرده و منابع و طبیعت معرفت انسان را مورد بررسی قرار دهد. در بخش اول، لاک معرفت فطری یا ذاتی را مورد بررسی قرار میدهد و استدلال میکند که چنین معرفتی وجود ندارد. وی به کل منکر تصورات فطری میشود و معتقد است ذهن هنگام تولد همچون یک صفحه سفید پاک است که به وسیله تجربه بر روی آن نگاشته میشود. لاک در کتاب خود اظهار میکند که شناسایی ما به وساطت حواس حاصل میشود و ما هیچ تصور و معلوم فطری نداریم. وی همچنین میگوید " اینکه بگویند مفهومی در ذهن انسان نقش شده، و در عین حال ذهن از آن آگاهی ندارد، نقش و اثر آن را هیچ میسازد" [۹]
و هیچ تفاوتی با این باور که بگوییم هیچ مفهومی از پیش در ذهن نقش نبسته است ندارد. لاک به این امر توجه نکرد که ممکن است حتی در بعضی موارد از توجه و التفات به وجود خودمان غافل باشیم، اما نمیشود گفت علم به نفس در ذهن ما وجود ندارد. چون در این جا علم به علم خود نداریم، نه این که علم به خود نداریم و میان این دو علم فرق زیادی است. [۱۰]
۳.۲ - تصورات
در بخش دوم لاک ادعا میکند که تصورات مواد اولیه معرفت هستند و تمام تصورات ما از راه تجربه به دست میآید. وی تصورات را به دو دسته تصورات بسیط (. Simple Idea) و مرکب تقسیم میکند. تصورات بسیط به وسیله تجربه مستقیم اشیاء به دست میآید. به طور مثال وقتی که یک میز را میبینیم، تصویری از میز در ذهن ما شکل میگیرد. به عبارت دیگر لاک تصورات بسیط را که از طریق تجربه مستقیم اشیاء، مثل دیدن، لمسکردن و غیره، به دست میآید، تنها ورودیهای ذهن میداند. بنابراین ما با جهان پیرامون خود به وسیله حواس پنجگانه ارتباط بر قرار میکنیم. به این ترتیب تصورات بسیط پدیدار میشود.
۳.۲.۱ - تصورات بسیط
لاک تصورات بسیط را چهار نوع میداند: تصوراتی که از راه یک حس به ما میرسند، تصوراتی که از راه چند حس به ما میرسند، تصوراتی که از راه فکر (تامل و احساس باطنی) برای ما حاصل میشوند و تصوراتی که از راه فکر و حس بیرونی به دست میآیند. [۱۱]
از سوی دیگر ذهن ما نسبت به این تصورات بسیط، که ورودیهای ذهن ما هستند، منفعل نیست. ذهن این محسوسات ورودی را دسته بندی، پردازش و ترکیب میکند. به این ترتیب تصورات مرکب (جواهر، حالات، اضافات) به وجود میآید. در این بین یکی از تصورات مرکب اضافه، تصور علیت است که از با هماندیشی دو تصور حاصل شده است. در ذهن دو تصور با هم مقایسه شدهاند و حاصل آن، تصور علیت شده است که روشنتر از دو تصور اول (علت) و تصور دوم (معلول) است. [۱۲]
در بخش سوم لاک به طبیعت زبان، ارتباطش با تصورات و نقش آن در معرفت میپردازد. بخش چهارم به توضیح طبیعت و محدودیتهای معرفت و ارتباط بین عقل و ایمان اختصاص دارد. [۱۳]
۳.۲.۲ - وجه افتراق دیدگاه دکارت و لاک
لاک تفکر را متضمن سلسلهای از تصورات میداند که در ذهن یا در برابر ذهن موجودند و نمودار چیزهایی خارج از ذهن هستند. استدلال نیز قسمی عمل ذهنی است که به شناخت یا اعتقاد منجر میشود. لاک شناخت را درک نسبت بین تصورات معرفی میکند. [۱۴]
به نظر لاک قوای اساسی یا بنیادی ما حواس ما هستند که خودشان مستقلاً نوعی شناخت، شناخت حسی را به ما ارائه میدهند و دارای حجیت مستقل هستند.
تصور در نزد لاک، به مانند دکارت، همان محتوای ذهنی است. وجه افتراق لاک و دکارت در این زمینه آن است که دکارت تصور را چیزی کاملاً عقلانی در نظر میگرفت، در حالی که لاک آن را تنها محصول تجربه میداند. لاک اشاره میکند که هر آنچه به آن میاندیشیم و هر آنچه به تصور ذهنی ما در میآید از طریق تجربه به دست آمده است. وی اگرچه تمامی شناخت ما را از طریق محسوسات میداند، یعنی محسوسات را منبع شناخت به حساب میآورد، اما برای آن محدودیتی نیز قائل است. محسوسات تنها وجود اشیا را به ما میشناساند نه طبیعت یا ماهیتشان را. از طرف دیگر چون همهاندیشههای ما درباره جهان، محدود به مفاهیمی است که از راه حواس کسب کردهایم، پس تعقلمان در مورد جهان هم محدود است.
به عبارت دیگر هر چه در ذهن حاضر است تصور و ایده است. این موضوع در شناخت وی جنبه اساسی دارد که هر گونه شناخت ما از جهان به واسطه تصورات حاصل میشود. ذهن در کلیه تفکرات و استدلالهایش متعلق بلاواسطه دیگری ندارد، مگر تصورات خودش. [۱۵]
۳.۳ - تقسیم خواص اشیا
اکنون به این مسئله میپردازیم که شناخت ما تا چهاندازه معتبر است. همانطور که گفته شد لاک ادعا میکند که ما نمیتوانیم پی به ماهیت اشیاء ببریم، بلکه تنها تصوری از آنها در ذهن ما شکل میگیرد. بنابراین آیا ممکن است آنچه ما میشناسیم کاملاً بیارتباط با خود اشیاء باشد؟ به عبارت دیگر آیا هیچ دو نفری شناخت یکسانی از یک شَیء بخصوص پیدا نخواهند کرد و اگر بخشهایی از شناختشان یکسان باشد بر حسب تصادف است. لاک با این دیدگاه مخالف است. وی عقیده دارد که به بخشی از وجوه اشیاء میتوان شناخت کامل پیدا کرد و این بخشها مستقل از مدرک هستند. این وجه از شیء که مستقل از مدرک میباشند کیفیات اولیه (Primary qualities) است.
برای درک این مطلب لازم است اشاره کنیم که لاک خواص اشیا را به دو بخش کیفیات اولیه و ثانویه، (Secondary qualities) تقسیم کرد. کیفیات اولیه (نظیر شکل،اندازه، وزن و غیره) آن قسم از خواص شیء است که مستقل از این که ادراک شوند وجود دارند و ذاتاً متعلق به آن است. به عبارت دیگر کیفیات اولیه از قسم خصوصیات مکانیکی هستند و ویژگی هر شیء است، آن طور که ذاتاً هست، اعم از این که ناظری باشد که شیء را ادراک کند یا نه. کیفیات اولیه قابلیت اندازهگیری ریاضی دارند و بنابراین به معنای خاصی، عینی هستند. [۱۶]
ویژگیهای عینی اجزایی که ماده نهایتاً از آنها تشکیل میشود، همین کیفیات اولیه است. علوم ریاضی از این جنبه با اشیا سر و کار دارد. کیفیات ثانویه آن دسته از خواص شیء است که مستلزم کنش و واکنش با ناظر است و از فردی به فرد دیگر متفاوت است. به طور مثال خواصی مانند رنگ، بو و مزه. کیفیات ثانویه تااندازهای قائم به ناظرند و اگر فاعل مدرکی نبود، آن طور که ادراک میشوند وجود نمیداشتند. کمیتپذیری کیفیات ثانویه به مراتب قویتر است. [۱۷]
۳.۴ - تقسیم شناسایی
لاک شناسایی را نتیجه مطالعه و تحقیق تصورات میداند به این صورت که ببینیم آیا از حیثی سازگار یا ناسازگارند. وی شناسایی را به چهار نوع تقسیم میکند. نخستین نوع شناسایی به وسیله بررسی دو یا چند نوع تصور حاصل میشود که ببینیم همانند هستند یا نه. نوع دوم درباره همبودی دو یا چند تصور بحث میکند، یعنی کشف این که دو یا چند تصور با هم هستند یا خیر. این امر معمولاً به کشف این نکته رهنمون میشود که این تصورات اجزا یا معلول جوهر واحدی هستند. نوع سوم شناسایی این است که دو یا چند تصور به طریقی با هم مرتبط هستند. آخرین نوع شناسایی کشف این نکته است که آیا تصورات ما تجربه چیزی است که در خارج از اذهان و نفوس ما وجود دارد یا نه، یعنی آیا تصورات درباره موجودی واقعی است یا خیر. [۱۸]
۳.۵ - نکته پایانی
به طور کلی میتوان گفت از دید لاک جهان مرکب از ماده و ذهن است. ما هیچگاه به شناخت کامل از این دو دست نخواهیم یافت. به عبارت دیگر نمیتوانیم بدانیم که طبیعت درونی آنها چیست. و این دو تا ابد برای ما مجهول باقی میماند. البته قابل ذکر است که لاک ادعا نمیکند که ذهن لزوماً از ماده متفاوت، بلکه به عکس دکارت و پیروانش این احتمال را برای مادی بودن ذهن قائل است. آنچه ما به طور مستقیم تجربه میکنیم این است که اینها، اشیاء و ذهن، چه میکنند و چگونه رفتاری دارند و هر شناختی که بتوانیم بر درباره آنها کسب کنیم، بر پایه آن تجربه ساخته میشود. اشیاء مادی در ذهن ما تاثیر میگذارند و این تاثیر از طریق حواس ما و به شیوههای گوناگون انجام میشود و به این صورت تصوراتی برای ذهن از اشیاء مادی حاصل میشود. سپس ما با استفاده از این تصورات برداشتمان را از جهان متشکل از آن اشیاء بنا میکنیم.
«هر کجا که قانون متوقف شود جباریت آغاز میشود.» (جان لاک)
جان لاک، فیلسوف و پزشک انگلیسی بود که به عنوان یکی از تاثیرگذارترین اندیشمندان عصر روشنگری و پدر لیبرالیسم شناخته میشود. ریچارد پابکین درباره اهمیت لاک میگوید: «اگر بگویم طراح نظریه دموکراسی جهان غرب جان لاک است سخنی گزاف نگفتهام.» کارهای لاک تاثیر زیادی بر گسترش معرفتشناسی و فلسفه سیاسی داشت. نوشتههای او روی اشخاصی همچون ولتر، ژان ژاک روسو و بسیاری از متفکران اسکاتلندی عصر روشنگری و همچنین انقلابیهای امریکا تاثیرگذار بود. بازتاب تاثیرات او بر جمهوریخواهی کلاسیک و تئوری لیبرالیسم در اعلامیه استقلال ایالات متحده مشخص است.
جایگاه عقل نزد لاک
به نظر لاک استفاده از عقل برای فهم حقایق و تمدید کارکرد درست نهادها، گامی است در جهت بهینهسازی و توسعه زندگی افراد و جوامع هم از بعد مادی و هم از بعد معنوی. این خود پیروی از قانون طبیعی و تحقق اهداف الهی برای بشر است. مهمترین نوشته او یعنی «پژوهش در باب فهم انسانی» به بررسی حدود دانش بشری در مورد خدا، فرد، انواع طبیعی و مصنوع و انواع ایدهها و تصورات، میپردازد. از دیگر آثار مهم او در باب سیاست، دین و آموزش عبارت است از «دو رساله در باب حکومت مدنی»، «جستارهایی پیرامون تسامح»، «عقلانیت مسیحیت» و «اندیشههایی پیرامون آموزش». در «دو رساله در باب حکومت مدنی» ابتدا به نظریه حق الهی که از طرف سررابرت فیلمر مطرح شده بود اعتراض کرد و در رساله دوم به بسط نظریه سیاسی خود پرداخت. آنچه لاک در تقریر نظریه سیاسی خود گفته تا به امروز یکی از مهمترین گفتارها در تاریخ آزاداندیشی محسوب میشود، درست به همانگونه که کتاب «پژوهش» او در زمره بهترین تصانیف در تاریخ تجربهگرایی جای دارد.
لاک و طبقهبندی اندیشههای پیشینیان
کاری که جان لاک کرد و بسیار جالب بود این است که عقل را قانونی طبیعی به شمار آورد. او در نوشتههای خود از حقوقی طبیعی صحبت میکند که حامی و مدافع آن عقل است. به همین دلیل میتوان گفت که جان لاک توانسته است اندیشههای پیشینیان خود را به خوبی طبقهبندی کند و آنها را به صورتی سیستماتیک ارایه دهد.
انسان نهتنها از آزادی و برابری در وضع طبیعی برخوردار است که از استعدادهای کاملا رشد یافته برای تنسیق رفتار و پذیرش مسوولیت موارد موسع نقض قانون طبیعت نیز بهرهمند است. بنابراین وضع طبیعی فاقد نهادهای اجرایی و قضایی است ولی آزادی کامل برقرار نیست و اینکه آن طور که دلمان بخواهد عمل کنیم. وضعیت آزادی وضعیت افسارگسیختگی نیست و نباید باشد.
وضع طبیعی وضع آزادی است اما آزادی بیبندوباری نیست، آزادی بدون قانون وجود ندارد و وجود آن امکانپذیر نیست. بنابراین در وضع طبیعی عقل حاکم بر انسان و آزادیهای اوست. قانونی که بر وضع طبیعی حاکم است قانون طبیعی است. این قانون الزامآور است و دست همگان را میبندد و عقل که همان قانون است به همه انسانهایی که از عقل رای میجویند، میآموزد که چون همه برابر و مستقلند، هیچ کس نباید گزندی به جان، سلامت یا آزادی کسی بزند. زیرا که انسانها همه آفریدگان خدایند و اگرچه آدمی مجاز است که در برابر حمله دیگران به دفاع از خود برخیزد و به ابتکار شخصیتش متجاوزان را کیفر دهد، از آنجا که بنابر فرض هیچ حاکم یا قاضی دنیوی مشترکی در میان نیست، وجدانش مقید به قانون اخلاقی طبیعی است که همگان را به استقلال از جامعه مدنی و مقررات قضایی آن ملزم میگرداند.
هدف از قانون طبیعی
هدف قانون طبیعی تامین صلح و صیانت از ذات انسان است و از آنجا که مجری قانون ندارد همگان میتوانند متجاوز را مجازات کنند. شکننده قانون طبیعت را تا جایی که مانع قانونشکنی او شود میتوان مجازات کرد. قانون طبیعت نیز مانند هر قانون دیگری که با زندگی این جهانی بشر ارتباط دارد، نیازمند مجری است. اگر قانون طبیعت، برای حفظ بیگناه و مهار متجاوز مجری نداشته باشد بیاثر و بیهوده خواهد بود. اگر فردی بتواند فرد دیگری را که شرارتی انجام داده است مجازات کند همه میتوانند چنین کنند، زیرا در وضعیت برابری کامل جایی که هیچ کسی نسبت به کس دیگری برتری ندارد، اگر فردی حق اجرای قانون طبیعت را داشت همه نیازمند آن حق هستند.
منظور لاک از قانون طبیعی قانونی نیست که بر رفتار انسان حاکم است و این قانون رفتار موجود افراد بشر را تشریح نمیکند بلکه رفتاری که باید داشته باشند، بیان میدارد. از این رو منظور لاک از وضع طبیعی چیزی نیست که در روزگار معینی از تاریخ بشر واقع باشد. اگر او میگوید انسانها در وضع طبیعی آزادی و مساوات دارند منظور این نیست که دورهای مردم آزاد و مساوی بودهاند بلکه میخواهد بگوید که مردم باید آزاد و برابر باشند اگر چنین نباشد تخلف از حکم طبیعت است. لاک میخواهد بگوید که انسان در طول تاریخ زندگی خود روزگارانی بدون نهاد سیاسی زیست کرده است و ملاک آن قانون طبیعی بود.
اگر همه افراد انسانی در وضعیت طبیعی بر حسب قانون طبیعی و عقلانی عمل کنند و بتوانند با یکدیگر برابر و آزاد رفتار کنند آنگاه این حالت، حالت صلح طبیعی دائمی بود و جنگی هم صورت نمیگرفت. اما لاک اذعان میکند که وضعیت طبیعی گاهی به وضعیت جنگ و نزاع هم تبدیل میشود و آن وقتی است که اعضای غیرعقلانی جامعه به دلایلی از جمله نفع شخصی یا تفسیر نادرست از قانون بنیادین طبیعت به حقوق دیگران تجاوز کنند. این حالت که تضاد در منافع پیش میآید، میتواند وضع طبیعی را به وضع جنگ تبدیل کند. انسان به سه دلیل گرفتار وضع جنگ در حالت طبیعی میشود یکی اینکه قانون طبیعی معیار مشخصی از تشخیص حق و ناحق به دست نمیدهد، دوم اینکه کسی که در وضع طبیعی بتواند قاضی بیطرفی برای مجازات باشد، وجود ندارد. سوم آنکه قدرتی که بتواند احکام به حق را کامل اجرا کند، وجود ندارد.
جان لاک در دوران دکارت زندگی میکرد و در دوران میانسالی تحت تاثیر اندیشههای او قرار داشت؛ اندیشههایی که در آغاز او را مجذوب متافیزیک کرد.
از این رو آن ذهنیت خردگرایی را که ما در جان لاک مشاهده میکنیم در واقع تفکر غالب دورهای است که بستر تاریخی آن وجود داشت. در این دوره رنسانس پشت سر گذاشته شده و باورهای آسمانی در حال خصوصی شدن است و تصمیم درباره امور جامعه به تدریج به عهده همگان گذاشته میشود. در این زمان حکومت به عنوان نماینده خود مردم عمل میکند. از این جهت حکومتی که جان لاک ایده آن را طرح میکند، حکومتهابز نیست که حاکم مطلق را همه کاره میداند، حکومت لاک مشخص و مشروط است، یعنی حکومتی که با توافق همگان تاسیس شده و خیر و صلاح همگان را نیز دارد.
توافق همگانی؛ محور تئوری سیاسی
جان لاک
لاک به زمینی کردن حکومت پرداخت و مشروعیت آسمانی و خدایی آن را زیر سوال برد. البته جان لاک هرگز خدا را کنار نمیگذارد. او به طور غیرمستقیم به این مساله اشاره دارد. از نظر او خداوند این حق طبیعی را به انسان داده که حکومت خود را تعیین کند. از این رو بحث جانلاک در مورد ذات و طبیعت انسان است. لاک دین را به حوزه خصوصی میراند اما در عین حال متفکر بیخدایی نیست. اساسا ذات حکومت جان لاک بر محور توافق همگانی است و هدف چنین حکومتی باید خیر و صلاح عمومی باشد. نزد جان لاک قدرت یک حق نیست؛ بلکه وابسته به اعتمادی است که مردم برای حفظ جان و مال و آزادی خودشان به حاکمیت میکنند. به عبارت دیگر در اندیشه لاک، قدرتی را که اساسا متعلق به مردم است به یک حکومت تفویض میکنند تا از جامعه محافظت کند. بحث جان لاک این است که عقل که همان قانون طبیعت است، چنین چیزی را تایید میکند. حکومت ایدهآل از نظر جان لاک حکومتی است که با توافق و رضامندی مردم تاسیس شده باشد.
درباره تساهل
جان لاک در «جستاری در باب تساهل» به بررسی دقیق جایگاه دین و باورهای مذهبی در جامعه آن زمان و سنجش استحکاممندی آن در سیستم اجتماعی میپردازد و به این ترتیب خواهان آزادی و شکیبایی مذهبی همچنین جدایی دین از دولت میشود. این مساله اساسا فلسفه او را شکل میدهد. او خواستار آن میشود که کلیسا از ساختار سیاسی رسمی دولتی جدا شود. از این رو دیگر هیچ پادشاهی نمیتواند خود را فرستاده و امین ویژه آسمان بداند. به همین علت معتقد است که این تساهل میتواند آینده دولت و نیز آزادی انسان را بر مبنای عقل تضمین کند. او در این باره در همین رساله جستاری در باب تساهل مینویسد: «آزادی مطلق، آزادی حقیقی و درست، آزادی بیطرفانه و مساوات، چیزی است که ما بدان محتاجیم.» این بنیانگذار لیبرالیسم کلاسیک وقتی هم که مرد بر سنگ مزارش نوشتند: «رهگذر، لختی درنگ کن! در اینجا جان لاک خفته است. میپرسی او چگونه مردی بوده است؟ چنین پاسخ میدهد: کسی که با دارایی مختصر خود رضایتمند زیست.»
انسان؛ تنها مالک خود و اندیشه خود
یکی از نکات ظریفی که جان لاک مطرح میکند درباره مالکیت انسان است. او میگوید انسان در درجه اول مالک شخص خودش است و میتوان گفت که این فرضیه جان لاک پایه و اساس بحث او قرار میگیرد. من مالک شخص خودم هستم. کس دیگری مالک من نیست و اگر من این نیروی خود را در اختیار کس دیگری میگذارم با توافق خودم است. کس دیگری حق ندارد من را به تصاحب خود درآورد. این یک حق است؛ این حق گسترش مییابد. از این رو آن چیزی که من را از حالت طبیعی خارج کند بر آن حق مالکیت دارم.
او سپس تصریح میکند: از این رو مالک اندیشه خود هم هستم. جان لاک اعتقاد دارد انسانها در وضعیت طبیعی این درک را دارند که متوجه شوند خودشان یک سری حقوق طبیعی دارند و دیگران هم یک سری حقوق طبیعی که باید به آنها احترام گذاشت. قانونی که این درک را در ما درونی کرده از نظر جان لاک قانون عقل است. لذا نظریه سیاسی لاک بر مبنای قرارداد اجتماعی پایهریزی شده است. بر خلاف توماسهابز، لاک عقیده داشت که طبیعت انسان با تعقل و بردباری مشخص میشود. در وضع طبیعی، همه مردم برابر و مستقل هستند و هر کسی این حق طبیعی را دارد که از «زندگی، سلامتی، آزادی و داراییهایش» دفاع کند.
مقایسه نگاههابز و لاک به سیاست
جان لاک در دیدگاه سیاسی خود، برخلاف دیدگاه فلسفیاش معتقد است که انسان در وضع طبیعی پی میبرد که دارای حقوقی است و به طور کلی به این حقوق احترام میگذارد و آنها را رعایت میکند. به عبارت دیگر، ظاهرا لاک نمیگوید که ما از طریق تجربیات حسی به چنین حقوقی پی میبریم. بلکه معتقد است که ما مستقیما و بدون واسطه حقوق طبیعی را درک میکنیم و ظرفیت عقلانیمان حکم میکند که باید حقوق دیگران را نیز در وضع طبیعی رعایت کنیم و به آنها احترام بگذاریم. اندیشههای سیاسی جان لاک را میتوان در رساله دوم درباره حکومت جستوجو کرد. او این رساله را با تشریح شرایط انسان در وضع طبیعی آغاز میکند. لاک نیز مانندهابز، بررسی خود را با این فرضیه آغاز میکند که انسان پیش از ورود به جامعه مدنی در وضع طبیعی زندگی میکرده است. از نظر هر دوی این متفکران وضع طبیعی، وضعیتی است که انسان پیش از بستن قرارداد اجتماعی و برپایی حکومت در آن زندگی میکرده است. لاک معتقد است که در چنین وضعی انسان درصدد حفظ جان و مال خود برمیآید و متوجه میشود که باید رعایت جان و مال دیگران را نیز بکند. از دید او:
وضع طبیعی دارای قانونی طبیعی است که آن را کنترل و هدایت کرده و همه را به رعایت آن وامی دارد. این قانون که همان عقل است، به همه انسانها که با آن مشورت میکنند میآموزد که هر کس مستقل و همه با هم برابرند و هیچ کس نباید به زندگی، سلامت، آزادی یا دارایی دیگران آسیبی برساند. زیرا همه انسانها آفریده و مخلوق یک سازنده و فرزانه مطلق و خدمتگزار یک پیشوا و فرمانروا هستند، و برای اجرای اوامر او به دنیا آمدهاند.
برخلاف جان لاک، توماسهابز فرض را بر این میگذارد که انسان در وضع طبیعی هیچ احساس وظیفهای نسبت به دیگران ندارد.
ویژگیهای انسان از نگاههابز
به عقیده او:
وضع انسان حالت جنگ همه علیه همه است که در این حالت هر کس تابع عقل خویشتن است و میتواند برای صیانت حیات خود در مقابل دشمنان خویش از هر چیزی که در آن کار مفید افتد، بهره جوید. در نتیجه در چنین وضعی همه آدمیان نسبت به هر چیزی حتی نسبت به جسم و جان یکدیگر حق دارند.
در وضع طبیعی، افراد واقعا از دنیای خارج بیخبر و نسبت به آن بیگانهاند و زمانی که نسبت به انسانهایی آگاه میشوند که در پیرامونشان هستند، به شدت یکه میخورند. در واقع با کسب آگاهی نسبت به دیگر افراد، انسان طبیعیهابز از تنهایی خارج میشود. انسانهابز به تدریج متوجه میشود که دیگر انسانها یکدیگر را میکشند. او همچنین متوجه میشود که این افراد از جمله خود او، برای زنده ماندن بیش از هر چیز به دنبال کسب قدرت، تسلط، کنترل و اندوختن هستند. به عقیدههابز، عامل اصلی در وضع طبیعی، قدرتی است که فرد در جستوجوی آن است تا بتواند با آن جلوهگری کند یا در تلاش برای بزرگ جلوه دادن و حفظ موقعیت خود در برابر مرگ از آن استفاده کند. انسانهابز ذاتا سیریناپذیر است و نمیتواند به دستاوردهای اولیه قدرت خود اکتفا کند. امنیت برای چنین انسانی زمانی حاصل میشود که آن چه را دارد بسط و توسعه دهد. این به آن معناست که در همه انسانها گرایشی کلی وجود دارد که همان «ولع ناآرام و دائمی قدرتی پس از قدرت دیگر است که تنها با مرگ به پایان میرسد قوانین طبیعیهابز ثمره برخورد میان قدرتطلبی و ترس از کشته شدن قهرآمیز است. او همه فلسفه سیاسی خود را بر محور مرگ بنا میکند، به طوری که میتوان از او به عنوان فیلسوف مرگ یاد کرد.
به عقیده جان لاک، در وضع طبیعی هر فرد قاضی خود است. چرا که هیچ مرجع مشترکی که توانایی چنین کاری را داشته باشد، وجود ندارد. اما برخلاف انسانهابز که در چنین حالتی هیچ وظیفهای نسبت به دیگران ندارد و فقط درصدد حفظ و حراست زندگی خود است، انسان لاک در وضع طبیعی، نه فقط درصدد حفظ و حراست از زندگی و دارایی خود است، بلکه این احساس وظیفه را نیز دارد که باید از زندگی و دارایی دیگران هم به همان صورت حراست کند.
آزادی بدون بیبند و باری در اندیشه لاک
انسان لاک باید «تا آنجا که میتواند در حفظ و نگهداشت نوع بشر تلاش کند. همه موظف به حفظ زندگی، آزادی، سلامت و اجزای بدن یا کالاهای دیگران هستند، مگر آنکه بخواهیم در راه اجرای عدالت، مجرم را کیفر دهیم.» در نظر او، وضع طبیعی وضعیتی است که «در آن همه قدرت و اختیارات قانونی دوسویه است و هیچکس نسبت به دیگری برتری ندارد. اگر چه در وضع طبیعی آزادی کامل وجود دارد» اما این آزادی جواز بیبند و باری نیست. گر چه در این وضعیت انسان برای بهرهمند شدن از خود و اموال خود آزادی نامحدودی دارد اما آزادی تباه کردن خود یا آفریده دیگری را که در تصرف اوست، ندارد. به عبارت دیگر این مساله حقیقت دارد که انسان در وضع طبیعی دارای آزادی غیرقابل کنترلی برای سر و سامان دادن به خود و داراییهای خود است، اما نمیتواند خود یا هر مخلوق دیگری را که در تملک اوست از بین ببرد. هر کس که از قوانین طبیعت سرپیچی کرده یا آن را پایمال کند، در حقیقت عقل و عدالت را سرکوب کرده است و همه این حق را دارند.
یکی از تفاوتهای اساسی میانهابز و لاک این است که انسانهابز اصولا به فکر خود بوده و از دنیای اطراف بیخبر است، ولی انسان لاک آن قدرها در بند خود نیست که از اصل واقعیت اطراف خود بیخبر باشد .
جان لاک را پیامبر انقلاب انگلستان مینامند، فیلسوفی که در نزاع سلطنتطلبان و مشروطهخواهان انگلیسی، جانب حکومت پارلمانی را گرفت و از به ثمر نشستن «انقلاب باشکوه» در انگلستان به وجد آمد.فیلسوف محافظهکاری که در ساختار نظام سلطنتی انگلستان از آزادی فرد در مقابل اقتدار دولت دفاع کرد و به گاه اضطرار حتی حامی انقلاب شد و برداشتن سلاح در مقابل دولت محدودکننده آزادی را جایز دانست. رساله مشهور لاک «درباره فهم بشری» که یک سال قبل از انقلاب 1688 انگلستان و در دوران تبعید نویسنده در هلند منتشر شد، نوشتهای بود که مبتنی بر آن میتوان لاک را پیامآور انقلاب آرام در انگلستان دانست.
جان لاک اما فیلسوف انقلاب نیست که هم بانی لیبرالیسم فلسفی است و هم موسس مذهب تجربی. لاک شاید خوشبختترین همه فلاسفه باشد، چه آنکه کارش در فلسفه نظری را درست هنگامی پایان داد که حکومت کشورش به دست کسانی افتاد که در سیاست با او همعقیده بودند. عقایدی که جان لاک انگلیسی مدافع آنها بود، چه در عرصه عمل و چه در دایره نظر، تا سالهای سال و حتی امروز مورد اعتقاد قویترین و موثرترین سیاستمداران و فلاسفه است. نظریات سیاسی لاک، پس از تصرفهایی که مونتسکیو در آن کرد، در قانون اساسی آمریکا تجسم یافت.
اما این تنها تاثیر لاک نبود که قانون اساسی انگلستان نیز تا کمتر از یک قرن قبل بر نظریات لاک مبتنی بود و البته آن قانون اساسی که انقلابیون فرانسوی تصویب کردند، نیز چنین بود. چه آنکه به قول برتراندراسل، جان لاک همیشه عاقلانه میاندیشد و همیشه حاضر است تا جانب منطق را در مقابل مبهمگویی و معماسرایی بگیرد. بدینترتیب است که نهضت لیبرالیسم میراثی ماندگار از جان لاک به ارث میبرد، میراثی به نام «نداشتن جزمیت».
جان لاک در انگلستان به دنیا آمد. در سال 1632 و در روزگاری که در بستر سیاسی این امپراتوری، کشمکش بر سر تناسب قدرت میان شاه و پارلمان در جریان بود. شاه و حامیان او بر موهبت الهی شاه استناد میکردند و مخالفان این موهبت بر تقسیم قدرت میان پادشاه و پارلمان پای میفشردند. جان لاک نیز شاید تحت تاثیر پدر جانب مخالفین شاه را گرفت و همین رویکرد بود که فرار او از انگلستان و استقرار در کشور هلند را برایش پی آورد. جان لاک این شانس را داشت که در نظام بیتلاطم انگلستان، شاهد دو انقلاب باشد. او هم اعدام شاه انگلستان و اعلام جمهوری الیورکرامول را شاهد بود و هم پایان جمهوری دهساله کرامول و بازگشت سلطنت را و البته در نهایت بر تخت نشستن شاه محدود و انقلاب 1688 و پیروزی پارلماننشینان را.
سخنگویان این انقلاب که جان لاک برجستهترینشان بود، انقلاب را به عنوان پیروزی سنن استوار قدیم قلمداد کردند اما محتوای انقلاب بسیار بیشتر از این بود و در جریان آن، مهمترین مانع سیاسی توسعه سرمایهداری مدرن برطرف شد.
تاثیر انقلاب آرام مردم انگلستان علیه سلطنت اما پایهگذار شکلگیری نظرگاه جان لاک درباره طبیعت بشر بود. چنین بود که او نظرگاهی متفاوت از هموطن معاصر خویش توماسهابز در باب آزادی بشر و طبیعت انسانی ارایه کرد. به این ترتیب اگر عدهای را این اعتقاد است که میتوان منبع نظریات توماسهابز را در تجارت او از انقلاب یافت، منطقا باید انتظار داشت که لاک نظری رادیکالتر ازهابز درباره طبیعت بشر داشته باشد، چراکه او معاصر هر دو انقلاب بوده است. سالهای دشوار پیش از انقلاب بدون خونریزی که موجب سرنگونی جیمز شد، برای لاک به بهای از دست دادن پشتیبان و مقامش تمام شد و نیز سبب گشت که برای مدتی جلای وطن کند.
البته خاطرات کودکی جان لاک از جنگ داخلی احتمالا از خاطراتهابز که در آن زمان اوقات خود را میان خردمندان و روشنفکران پاریس با مسرت و فراغت بال گذرانده بود، تلخی و ناکامی بیشتری داشت. پدر لاک از جمله کسانی بود که مجدانه ضدپادشاه از پارلمان هواداری میکرد و چون بیشتر ساکنان قسمت غربی کشور که خانواده لاک در آن اقامت داشتند، سلطنتطلب بودند، افراد آن خانواده پیش از پیروزی نهایی نظریاتی که به حمایت آن برخاسته بودند، رنج فراوانی بردند. از فضای سیاسی که بگذریم بدون شک وجود جمع وسیع دوستان وفادار در شکلگیری نظرگاه خوشبینانه لاک نسبت به طبیعت بشری موثر بوده است.
لاک به هر جایی که قدم میگذاشت، دوستان و یارانی برای خود مییافت، در مدرسه وست مینستر، در کلیسای مسیحی، در دانشگاه آکسفورد که از آن فارغالتحصیل شد و بعدها سمت استادی در آن یافت و در دوران اشتغال درازمدتاش در خدمت ارل آشفیتس بوری که در آن مدت لاک را بیشتر دوست و معتمد خود میانگاشت تا یک کارمند حقوقبگیر و در هلند که سالهایی را به تبعید گذراند یاران شیفته و ارادتمند همیشه بر گردش بودند. بنابراین لاک در جوانی فرصت کافی داشت تا بتواند جنبههای نارسیده و شریر طبیعت انسانی را نظاره کند و در سالمندی و در طول سالهای مصیبتبار تبعید مواردی بود که بتواند اثرات دوران کودکی را تشدید کند و نیز بیماری و رنجوری که در سراسر زندگی لاک را آسوده نگذاشت، میتوانست موجب گردد که نسبت به زندگی، نظری تیره و تلخ داشته باشد. با وجود همه این عوامل یأسآور، لاک درصدد بود که بتواند خوبیها را بازیابد و آن را با چشمان یک فرد بدبین و تیرهاندیش همچونهابز ننگرد.
از این رو لاک، تصور هموطن خویشهابز از انسان را که موجودی بیعقل، غیرمنطقی و کاملا خودخواه را یکسره مردود دانست، پس لاک شارح این اندیشه شد که آدمیان از یک احساس اجتماعی برخوردارند که طبیعتا آنان را به گردهم میآورد و لازم نیست برای جلوگیری از پیکار دائم میان آنها به قوه قهریه تمسک جست. بدینترتیب جان لاک دایره اقتدار دولت و حکومت را تنها حمایت و دفاع از حق آزادی طبیعی انسان در مقابل ناقضین این حق برشمرد و در مقابلهابز ایستاد.
جان لاک فیلسوفی مدافع لیبرالیسم است و حامی آزادی انسان و برای دستیابی به این آزادی و حقوق است که حامی انقلاب میشود و سلاح برداشتن مخالفین حکومت را مهر تایید میزند. با این همه جان لاک فیلسوفی انگلیسی است و نظریات اندیشه سیاسیاش را در بستر خاص این سرزمین سازمان میدهد. پس میتوان در دیدگاه یک غیرانگلیسی بر تناقضهای موجود در نظریاتش چشم بست و جان لاک را فیلسوف آزادیخواه دانست. فیلسوفی که نظریاتش هنوز هم میتواند بستر عمل قرار گیرد.
لاک را میتوان به عنوان یکی از نخستین متفکرانی که ذهنی مدرن داشته است، توصیف کرد. این امر به خاطر آن است که او برخی از مسائل مهم در تفکرات پس از قرون وسطا را گردآوری و آنها را در قالب یک چشمانداز واحد ارایه کرد. بخشی از پیام او به بشریت را میتوان در قالب این کلمات خلاصه کرد: «هرگز بدون تفکر از سنت و قراردادهای اجتماعی پیروی نکنید. برای خودتان به طور مستقل فکر کنید. به شواهد موجود نگاه کنید و سعی کنید دیدگاهها و رفتارتان را بر پایه اینکه مسائل واقعا چگونه هستند، بگذارید.» امروزه شاید برای انسانهایی که در جوامع مدنی زندگی میکنند، سخت باشد که تصور کنند این پیام برای جامعه زمان لاک چقدر جدید بوده است. این پیام تاثیرات انقلابی بر سیستم آموزشی، دانش، سیاست و حتی خود فلسفه در غرب گذاشت.
لاک را باید بنیانگذار فلسفه تجربی جدید دانست. در سراسر قرن هیجدهم به ویژه فرانسویها از او بسیار الهام گرفتند. ولتر، منتسکیو و اصحاب دایرهالمعارف فلسفی در فرانسه، اندیشههای فلسفی، سیاسی، تربیتی و اخلاقی لاک را به مثابه بنیادی دریافتند که مرجع کسب تکلیفشان برای در انداختن تحولات اجتماعی بود؛ تحولاتی که به انقلاب کبیر فرانسه انجامید. اندیشههای لاک در زمینه سیاسی و اخلاقی هنوز هم مورد توجه و تامل است.
۱- جان لاک، رسالهای درباره حکومت، ترجمه حمید عضدانلو، تهران: نشر نی؛ ۱۳۸۷.
۲- جان لاک، نامهای درباب تساهل، شیرزاد گلشاهی کریم، تهران: نشرنی؛ ۱۳۷۷
۳- فرشید شریعتپناهی، جان لاک واندیشه آزادی، تهران: نشر آگاه؛ ۱۳۸۰
۴- محمود صناعی، آ زادی فرد وقدرت دولت، تهران: انتشارات سخن؛ ۱۳۳۸ .
۵- برایان رد هد، اندیشه سیاسی از افلا طون تا ناتو، مرتضی کاخی، اکبر افسری، بیجا: نشر آگه؛ ۱۳۷۵
۶- کمال پولادی، تاریخ اندیشه سیاسی درغرب از ماکیاولی تا مارکس، تهران: نشرمرکز؛ ۱۳۸۲
۷- سیدعلی محمودی، نظریه آزادی در فلسفه سیاسیهابز ولاک، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷ .
۸- مهدی راونجی غلامرضا، مبانی معرفتی دموکراسی در آرای جان لا ک (پایان نامه)، قم: دانشگاه مفید، ۱۳۸۲.
۹- جین همپتن، فلسفه سیاس پژوهشگر فلسفه
خشایار دیهیمی، تهران: طرح نو، ۱۳۸۵
۱. ↑ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه امیر جلال الدین میذ اعلم، انتشارات علمی فرهنگی و سروش، ۱۳۸۲، جلد پنجم، ص۸۱.
۲. ↑ لازی، جان، درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ترجمه علی پایا، انتشارات سمت، ۱۳۷۷، ص۱۱۱-۱۱۲.
۳. ↑ دستغیب، عبدالعلی، جان لاک و فلسفه تجربی، کیهان فرهنگی، اسفند ۱۳۸۶، ش ۲۵۷، ص۳۹.
۴. ↑ Two Treatises of Civil Government، تحت عنوان جستاری در حکومت مدنی، توسط بهادر نامدار پور ترجمه و انتشارات گویا، (۱۳۷۹.
۵. ↑ Letter on Toleration، نامهای در باب تساهل، ترجمه شیرزاد گلشاهی کریم تهران، نشر نی، ۱۳۷۷.
۶. ↑ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه امیر جلال الدین میذ اعلم، انتشارات علمی فرهنگی و سروش، ۱۳۸۲، جلد پنجم، ص۸۲-۸۵.
۷. ↑ شیخ شعاعی، بررسی مسئله علیت در آراء جان لاک، خردنامه صدرا، تابستان ۱۳۷۷، ش۱۲، ص۸۹.
۸. ↑ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه امیر جلال الدین میذ اعلم، انتشارات علمی فرهنگی و سروش، ۱۳۸۲، جلد پنجم، ص۸۳.
۹. ↑ پاپکین، ریچارد و استرول آوروم، کلیات فلسفه، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، انتشارات حکمت، ۱۳۸۰، ص۲۹۲.
۱۰. ↑ خادمی، عین الله، تاریخچه اجمالی تجربهگرایی و واکنشهای متعارض با آن، کیهاناندیشه، مهر و آبان ۱۳۷۵، ش۶۸، ص۲۴.
۱۱. ↑ شیخ شعاعی، بررسی مسئله علیت در آراء جان لاک، خردنامه صدرا، تابستان ۱۳۷۷، ش۱۲، ص۸۹.
۱۲. ↑ شیخ شعاعی، بررسی مسئله علیت در آراء جان لاک، خردنامه صدرا، تابستان ۱۳۷۷، ش۱۲، ص۹۰.
۱۳. ↑ Ozgaliz، William، Stanford Encycopedia، ۲۰۰۷، ص۳.
۱۴. ↑ براین مگی، فلاسفه بزرگ، مترجم: عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، سال انتشار ۱۳۹۴، ص۱۹۶.
۱۵. ↑ براین مگی، فلاسفه بزرگ، مترجم: عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، سال انتشار ۱۳۹۴، ص۱۹۷-۲۰۰.
۱۶. ↑ براین مگی، فلاسفه بزرگ، مترجم: عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، سال انتشار ۱۳۹۴، ص۱۹۹-۲۰۸.
۱۷. ↑ براین مگی، فلاسفه بزرگ، مترجم: عزت الله فولادوند، انتشارات خوارزمی، سال انتشار ۱۳۹۴، ص۲۱۲.
۱۸. ↑ پاپکین، ریچارد و استرول آوروم، کلیات فلسفه، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، انتشارات حکمت، ۱۳۸۰، ص۲۹۵.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «جان لاک»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۹/۹.