توسعه، به معنای بهبود و گسترش همۀ شرایط و جنبههای مادی و معنوی زندگی اجتماعی و یا فرایند بهبود بخشیدن به کیفیت زندگی افراد جامعه میباشد. توسعه در لغت به معنای رشد تدریجی در جهت پیشرفت تر شدن؛ قدرتمندتر شدن و حتی بزرگتر شدن است. توسعه کوششی است برای ایجاد تعادلی تحقق نیافته یا راه حلی است در جهت رفع فشارها و مشکلاتی که پیوسته بین بخشهای مختلف زندگی اجتماعی و انسانی وجود دارد. به طور کلی توسعه جریانی است که در خود تجدید سازمان و سمتگیری متفاوت کل نظام اقتصادی.اجتماعی. سیاسی – فرهنگی و روانی را به همراه دارد.
منظور از توسعه فردی کلیه فعالیتهایی است که منجر به بهبود عملکرد افراد میشود. توسعه فردی به ما کمک میکند که ضمن لذت بردن از تمامی لحظات زندگی، کنترل امور را به دست گرفته و در هر شرایطی با انگیزه و نشاط به فعالیتهایمان ادامه دهیم. زیربنای توسعه فردی چرخهی یادگیری میباشد یعنی شیوهای که افراد جهت پند گرفتن از تجربیات خود و جلوگیری از ارتکاب اشتباه در موقعیتهای مشابه از آن استفاده میکنند. یادگیری از طریق موارد زیر محقق میشود:
1 .شرکت در برنامههای آموزشی و مرتبط
2 .از طریق کامپیوتر
3 .افزایش مهارتهای شغلی
4 .خواندن کتاب مرتبط در زمینه توسعه فردی
5 .استفاده از تجربیات مشاورین، مدیران، همکاران، اساتید و مربیان...
1 .تجزیه و تحلیل نیازهای فردی، شناخت تواناییها، استعدادها و نقاط قوت و ضعف
2 .تهیه یک برنامه کاری در زمینه تخصصی و تحصیلی
3 .مرور فعالیتها
4 .تجزیه و تحلیل اثربخش فعالیتها مبتنی بر تغییرپذیری نیازها بر اساس تفکرات و احساسات
5 .هدف گذاری که رکن اصلی برنامهریزی توسعه فردی است که در سایه انجام وظایف محوله با دقت، سرعت لازم محقق میشود. بعنوان مثال: هدفهای ما شامل افزایش مهارتهای تخصصی، کسب مدرک تحصیلی بالاتر و ارتقای شغلی و ...می باشد.
شرایط هدفها باید شامل موارد زیر باشد:
1 .جزئیات آن مشخص شود.
2 .قابل اندازه گیری باشد.
3 .قابل پذیرش باشد.
4 .واقع گرایانه باشد.
برنامهریزی توسعه فردی به فرد کمک میکند:
توسعه اجتماعی گذر از جامعه سنتی به صنعتی یا مدرن از طریق تقسیم کار که در نظر دورکیم مطرح بود و دیگرانی که آن را به معنی سرمایه اجتماعی، هویت انسانی، عقلانیت ارتباطی، اعتماد، انسان بودن و غیره میگرفتند. شاخصهای توسعه اجتماعی عبارتند از: دسترسی به خدمات آموزشی، درصد جمعیت باسواد، طول عمر، میزان مرگ و میر نوزادان، سوء تغذیه و تغذیه مناسب، سطح بهداشت و کنترل بیماریها، مسکن مناسب، برابری زن و مرد و مهمترین موضوع از این نظر توسعه انسانی و آن هم در عمل به معنی مقابله با فقر و نابرابری است. توسعه اجتماعی با تقسیم حیات اجتماعی به چهار حوزه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خاصتر شده است و مولفههای آن حول انسجام و یگانگی از هویت و استقلال نسبی و منطق درونی خاصی برخوردار شده است. عدم توجه به دو عامل انسجام و یگانگی به صورت آسیبهای اجتماعی، طراوت و شادابی حیات اجتماعی را تهدید میکند.
کانون بحث توسعه اجتماعی، اجتماع جامعهای (Societal Community) است. که مطابق آن همه ابعاد سیاسی، اقتصادی فرهنگی و اجتماعی مدنظر است چه در سطح خرد و کالن و چه از نظر جنبههای عینی و ذهنی. توسعه اجتماعی مستلزم شناخت هستی شناسی اجتماعی یعنی وضعیتی که اکنون در آن قرار داریم و هدف شناسی اجتماعی که وضعیت مطلوب را ترسیم میکند و بسیار هنجاری است میباشد.
وضعیت مطلوب توسعه اجتماعی بسط و تحکیم اجتماع جامعهای یعنی اجتماع بزرگتر و تعهد اجتماعی عام تر است که در آن،
اولا: انسجام جمعی عام بصورت نظم اجتماعی مبتنی بر تفاوت پذیری با حفظ هویتها،
ثانیا: تسامح و بردباری،
ثالثا: هویت جمعی عام جامعهای به عنوان منظر نگاه به درون و بیرون و پایه اساسی تنظیم روابط درونی و برونی جامعه مطرح میباشد.
رابعا: انسجام جمعی عام و تعهد جمعی تعمیم یافته بر سر اصول و قواعد عمل جمعی عام و تحقق جامعه مدنی و مفهوم شهروندی و وفاق اجتماعی حاصل از آن پدید میآید و سایر موارد از جمله هویت جمعی عام، اعتماد اجتماعی عام، یگانگی نظام شخصیتی و خودیابی، بسط اخلاق و همبستگی اجتماعی عام و بالاتر توسعه عقالنیت ارتباطی شکل میگیرند.
توسعه فرهنگی یعنی ارتقاء و اعتالی زندگی فرهنگی در جامعه، یعنی دستیابی به ارزشهای متعالی فرهنگی، توسعه فرهنگی یعنی فراهم آوردن شرایط و امکاناتی برای آحاد افراد جامعه جهت رشد شاخصهای فرهنگی جامعه. آموزش، زیربنای توسعه فرهنگی میباشد. و نقش بزرگی در سرعت بخشیدن به گردش چرخه فرهنگی و ایجاد تعادل فرهنگی را بر عهده دارد. زمانی توسعه محقق میشود که علم به فرهنگ تبدیل شود. علوم و فنون و دستاوردهای فرهنگ مربوط به جامعه خاص میباشند. فرهنگ سرچشمهی شناختهای علمی است و دستاوردهای علمی به نوبه خود بر فرهنگها تاثیر میگذارند و آن را متحول میکنند. هر چند سرعت چرخه فرهنگی بیشتر باشد آن فرهنگ غنی تر میگردد. در این راه وسایل ارتباط جمعی باید تقویت شود. با توجه به توسعه همه جانبه، کشورها باید در اهداف توسعه فرهنگی موسسات و ادارات فرهنگی تقویت شوند. نقش رسانهها و مطبوعات در توسعه فرهنگی: امروزه جامعهای توسعه یافته تلقی میشود که بتوانند در شاخصهای اقتصادی بر معیار آموزش و اطلاعات و در حقیقت عنصر دانایی اجتماعی تاکید کند. در چنین جامعهای رسانهها و مطبوعات با تولید و توزیع مطلوب اطلاعات، نقش مهمی را در بالا بردن سطح اطلاعات و فرهنگ دارند و جامعه را به سوی توسعه هدایت میکنند. اگر معضالت جامعه را خوب بشناسیم و اهمیت فناوری را در حل مشکالت در نظر بگیریم کمبودهای فکری، دیدگاههای غلط و موانع مفهومی و فرهنگی که وجود دارد را میتوان به جامعه معرفی کرد و در این جا رسانهها در توسعه فرهنگی نقش بسیار مهمی را ایفا مینمایند.
«توسعه اقتصادی» عبارتست از رشد همراه با افزایش ظرفیتهای تولیدی اعم از ظرفیتهای فیزیکی، انسانی و اجتماعی. در توسعه اقتصادی، رشد کمی تولید حاصل خواهد شد اما در کنار آن، نهادهای اجتماعی نیز متحول خواهند شد، نگرشها تغییر خواهد کرد، توان بهرهبرداری از منابع موجود به صورت مستمر و پویا افزایش یافته، و هر روز نوآوری جدیدی انجام خواهد شد. به علاوه میتوان گفت ترکیب تولید و سهم نسبی نهادهها نیز در فرآیند تولید تغییر میکند. توسعه امری فراگیر در جامعه است و نمیتواند تنها در یک بخش از آن اتفاق بیفتد. توسعه، حد و مرز و سقف مشخصی ندارد بلکه بدلیل وابستگی آن به انسان، پدیدهای کیفی است )برخالف رشد ً اقتصادی که کامال کمی است( که هیچ محدودیتی ندارد. توسعه اقتصادی دو هدف اصلی دارد: اول، افزایش ثروت و رفاه مردم جامعه (و ریشهکنی فقر)، و دوم، ایجاد اشتغال، که هر دوی این اهداف در راستای عدالت اجتماعی است. نگاه به توسعه اقتصادی در کشورهای پیشرفته و کشورهای توسعهنیافته متفاوت است. در کشورهای توسعهیافته، هدف اصلی افزایش رفاه و امکانات مردم است در حالیکه در کشورهای عقبمانده، بیشتر ریشهکنی فقر و افزایش عدالت اجتماعی مدنظر است. شاخصهای توسعه اقتصادی، از جمله شاخصهای توسعه اقتصادی یا سطح توسعهیافتگی میتوان این موارد را برشمرد:
1. شاخص درآمد سرانه: از تقسیم درآمد ملی یک کشور (تولید ناخالص داخلی) به جمعیت آن، درآمد سرانه بدست میآید.
2 . شاخص برابری قدرت خرید: از آنجاکه شاخص درآمد سرانه از قیمتهای محلی کشورها محاسبه میگردد و معمولا سطح قیمت محصوالت و خدمات در کشورهای مختلف جهان یکسان نیست، از شاخص برابری قدرت خرید استفاده میگردد.
3.شاخص درآمد پایدار: کوشش برای غلبه بر نارساییهای شاخص درآمد سرانه و توجه به «توسعه پایدار» به جای «توسعه اقتصادی»
4 .شاخصهای ترکیبی توسعه: برخی اقتصاددانان به جای تکیه بر یک شاخص انفرادی برای اندازهگیری و مقایسه توسعه اقتصادی بین کشورها، استفاده از شاخصهای ترکیبی را پیشنهاد نمودند.
5 .شاخص توسعه انسانی: این شاخص در سال 1991 توسط سازمان ملل متحد معرفی گردید که براساس این شاخصها محاسبه میگردد: درآمد سرانه واقعی )براساس روش شاخص برابری خرید(، امید به زندگی )دربدو تولد(، و دسترسی به آموزش )که تابعی از نرخ باسوادی بزرگساالن و میانگین سالهای به مدرسهرفتن افراد است(.
توسعه سیاسی در اصطالح به معنای افزایش ظرفیت و کارایی یک نظام سیاسی در حل و فصل تضادهای منافع فردی و جمعی، ترکیب مردمی بودن، آزادی و تغییرات اساسی در یک جامعه است توسعه سیاسی دارای مفهوم ثابتی نیست: عدهای توسعه را تنها یک تحول مربوط به دنیای غرب میدانند که از آن جا ریشه گرفته است؛ بنابراین آن را الگوی مناسبی برای رهایی همه جوامع از فقر و مشکالت نمیدانند؛ عدهای دیگر توسعه را شرط بقای جامعه و حفظ استقلال آن میدانند؛ عدهای نیز اولویت را به ارزشها و ایدئولوژی و عدالت اجتماعی داده و به دنبال آن توسعه را مطرح میکنند و آن را برای خدمت به استقلال جامعه ضروری میدانند. توسعۀ سیاسی یکی از شاخههای توسعه است با هدف رسیدن به پیشرفت، صنعتی شدن، رفع فقر، رفع وابستگی، ایجاد تحوالت ساختاری و اصطالحات در تمام بخشهای جامعه و گذار از حالت نامطلوب زندگی گذشته به شرایط بهتر. توسعۀ سیاسی با برخی مفاهیم دیگر در ارتباط است از جمله مشارکت سیاسی، فرهنگ سیاسی، تبلیغات سیاسی، ارتباطات سیاسی و از همه مهمتر نوسازی. با این که نوسازی و توسعه گاهی مترادف به کار میروند، اما برخی از محققان، توسعۀ سیاسی را خیلی عالم تر از نوسازی سیاسی تلقی میکنند و معتقدند نوسازی سیاسی در بطن توسعۀ سیاسی است. نوسازی سیاسی را میتوان فرایندی تلقی کرد که طی آن، نقشهای کارکردی استراتژیک جامعه به سازندگی و تولید مبادرت میورزند. برخی نیز نوسازی را به ساختارهای سیاسی متنوع و تخصصی شده و نیز توزیع اقتدار سیاسی در میان کلیۀ بخشها و حوزههای جامعه مرتبط میسازند؛ برخی نیز محافظه کارانه به این دو مفهوم مینگرند و بر ارزشهایی چون ثبات و تعادل و هماهنگی در جامعه تاکید میکنند.
توسعه، ایدهای است که ریشه آن را در گفتمان مدرنیسم میتوان یافت و در این ارتباط معروفترین نظریهها در ادبیات توسعه، مربوط به نظریه نوسازی است. مطالعاتی که نسبت میان ارتباطات و توسعه را مورد توجه قرار دادهاند، از جهت تبارشناسی به نسلی از نظریهها تعلق دارند که در حوزه گفتمانی علوم اجتماعی از تئوریهای ایدئولوژیکی فاصله گرفتهاند. نسل اول نظریههای ارتباطات و توسعه پس از جنگ جهانی دوم مطرح شدند. این نظریهها همان نظریه نوسازی بودند که جوامع توسعه نیافته را برای رسیدن به مدرنیته تشویق به پیمودن راهی که غرب طی کرده بود، میکردند. به عبارت دیگر افراد جوامع توسعه نیافته را به پذیرش ارزشها و باورهای مدرنیته غربی فرا میخواندند. نظریهی نوسازی در این دوران یک نظریه خطی بود که الگو قراردادن تجربه تاریخی غرب را در رسیدن به نوسازی و توسعه، به کشورهای جهان سوم توصیه میکرد. در این دوره نظریههای نوسازی و توسعه، نقش خوشبینانه و ایدهآلیستی رسانهها را در نوسازی تأکید میکردند و اینکه وسایل ارتباط جمعی عامل مهمی در تسریع و تسهیل فرایند مدرنیزاسیون در جوامع در حال گذار محسوب میشوند. نسل دوم نظریههای ارتباطات و توسعه، در برگیرنده نگرش انتقادی در توسعه بود. هدف از این نگرشهای انتقادی، تأثیرگذاری ارتباطات در روند هوشیارسازی جوامع در حال توسعه بود که الگوهای توسعه در آنها متفاوت از الگوی سرمایهداری شکل گیرد. در حال حاضر نیز دنیا با نسل سوم نظریههای ارتباطات و توسعه روبروست که در آن توسعه به عنوان فرایند ارتقای نظام اجتماعی مطرح است و بر ابعاد انسانی توسعه، بیشتر تأکید میگردد. به عبارت دیگر، تعاریف مربوط به ارتباطات توسعه، در حال حاضر حالت کیفی و کثرت گرایانهای به خود گرفته است. در این تعاریف توسعه به عنوان فرایندی است که باید دسترسی مردم را به فرصتهای مناسب و پایدار در مسیر ارتقای زندگی آنها فراهم کند. در واقع نظریههای جدید ارتباطات و توسعه حاوی مؤلفههای غیراقتصادی است و نقش ارتباطات در آنها برجستهتر از گذشته است. توسعه چیزی فراتر از نوسازی و رشد اقتصادی است و گذشته از بهبود سطح مادی زندگی، عدالت اجتماعی، آزادیهای سیاسی و حفظ و بزرگداشت ارزشها و سنتهای بومی و گذشته را نیز در بر میگیرد. به اعتقاد »مایکل تودار« و حتی اقتصاددانها که مطالعات توسعه را در بستر اقتصادی در نظر میگیرند، توسعه پدیده ًای صرفا اقتصادی نیست، بلکه متضمن تغییرات بنیادی در ساختار نهادهای اجتماعی و طرز تلقی مردم است.
توسعه اجتماعی: بررسیها نشان میدهد که ایران از نظر اجتماع جامعهای مشتمل بر »ماهای« بسیار متعدد، متنوع و بعضا متناقض است. بدین معنی که اجتماعات سازمانی و رسمی با تعلقات سازمانی در جامعه ایران بسیار ضعیف است. انجمنها، احزاب سیاسی، شوراهای اجتماعی، اتحادیههای صنفی نیز به تبع آن بسیار ضعیف هستند. لذا بین دو بخش رسمی و غیررسمی حیات اجتماعی مردم ایران خالء بزرگی وجود دارد که منبع اصلی نابسامانی اجتماعی است. پیامدهای حاصل آن از جمله جمع گراییهایی خاص گرایانه، فردگرداییهای خودخواهانه و انواع کژکرداریهاست. از سوی دیگر جنبههای غیررسمی حیات اجتماعی ایران در قالب گروهها، اقشار اجتماعی، قومی، خانوادگی و... نسبتا قوی است. در این اجتماعات طبیعی )Communities )روابط گرم، عاطفی؛ تعلقات و وابستگیها بسیار شدید است. این نوع اجتماعات وجه غالب اجتماع جامعهای ایران را تشکیل میدهد و تعیین کننده خاص گراییهای فرهنگی و اجتماعی اند. اهم مسایل و مشکالت اجتماع جامعهای در ایران عبارتند از:
1 .غلبه ارزشهای ابزاری )ثروت و قدرت( بر ارزشهای ذاتی )تعهد و موقت عمل کردن(
2 .تعدد و تعارض اجتماعات، الگوها و قواعد عمل جمعی موازی با هم که منبع و منشا نابسامانی اجتماعیاند و در شرایط موجود نیز تعارض بین نخبگان این وضعیت را تشدید کرده است.
3 .کثرت امر و نهی و تورم اجتماعی که بعضا از لحاظ نشری و عملی تناقض دارند.
4 . خاص گراییهای خانوادگی، طایفه ای، قومی و احساس تعهد دو تکلیف در برابر اجتماعات غیررسمی کوچک و تقدم منافع خاص گرایانه فردی، خانوادگی، قومی بر مصالح جمعی عام، جمع گرایی خاص گرایانه در اجتماعات کوچکتر و فردگرایی خودخواهانه در اجتماعات بزرگتر
5 .عقب ماندگی و تاخر اجتماع جامعهای نسبت به سایر حوزههای جامعه
6 .چندگانگی ساختاری و شدت روابط درون گروهی
7 .نظم انتظامی مبتنی بر تشابه پذیری در شیوههای احساس، اندیشه و عمل توام با فشار بیرونی خشونت آمیز
8 .چندگانگیهای شخصیتی و رواج تظاهر، تملق، دروغ و تزویر
9 .سرخودرگیهای روانی، نارضایتی عمومی و برون گرایی، هنجارشکنی، قانون گریزی، قانون ستیزی و آسیب پذیری در برابر تهاجمات فرهنگی، افزایش بحرانهای اجتماعی و بویژه بحران اخلاقی.
جهت وضعیت مطلوب توسعه اجتماعی در ایران باید این موارد تحقق یابد:
1 .انسجام جمعی عام به صورت نظم اجتماعی مبتنی بر تفاوت پذیری با حفظ هویت
2 .تسامح و بردباری
3 . هویت جمعی عام جامعه
4 .انسجام جمعی عام و تعهد جمعی بر سر اصول و قواعد جامعه مدنی و مفهوم شهروندی، اعتماد اجتماعی، بسط اخلاق و همبستگی اجتماعی جهت شکل گیری توسعه عقالنیت ارتباطی.
برای گذار از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب و دست یابی به توسعه اجتماعی سه سناریو در ایران پیش رو است:
1 .تداوم وضعیت موجود.با احتمال بسیار ضعیف
2 .بدتر شدن وضعیت موجود.محتمل
3 .بهبود وضعیت موجود و رسیدن به وضعیت مطلوب.محتمل ولی مشروط به شناخت مسایل و مشکالت موجود،
4 .ترسیم دورنمای آینده، امکان شناسی و ارزیابی دقیق و برنامهریزی عملی برای توسعه اجتماعی است.
اهمیت توسعه اجتماعی ایران:جامعه امروز ایران از پس افتادگی توسعه از نظر اجتماعی و ساختاری در رنج است. ما نیازمند همبستگی، اخلاق عمومی، جامعه مدنی و اعتماد اجتماعی هستیم و اگر در این راه نکوشیم آسیبها و نابسامانیهای اجتماعی و طغیان در راهند. کار روی ابعاد توسعه متوازن و همه جانبه ایران هم در بعد علمی و هم در بعد عملی و اجرایی به طور جدی باید مورد توجه قرار گیرد. توسعه سیاسی: توسعه سیاسی پایدار در ایران نیازمند عواملی است چون کنار گذاردن خشونت و هتاکی، تحمل عقاید توسط دولت و سایر گروههای سیاسی، تجدیدنظر در تئوری توطئه نسبت به خارجیها،ضرورت دخالت دادن وسیع تر استانها و قومیتها در امور محلی و منطقه ای، شناسایی وحدت و یکپارچگی ایران به عنوان پیکرهای واحد، تحمل زبانهای غیرفارسی و تاکید بر زبان فارسی همچون وسیله موثر اجتماعی. اقتصادی و فرهنگی برای تمامیت کشور. به علاوه در غیاب نهادهای اجتماعی و سیاسی از جمله احزاب سیاسی و انجمنهای حرفه ای، نیل به نظم همگانی و مسوولیت اجتماعی نامحتمل است. تغییر سیاسی همانگونه که در گذشته بارها رخ داده است باز هم روی خواهد داد ولیکن توسعه سیاسی پایدار نیازمند گسترش قابل توجه حقوق و آزادیهای سیاسی از سوی دولت و به همان میزان مسوولیت پذیری همگانی از سوی جامعه است.
1.فرهنگ روستایی و عشایری: بررسی فرهنگ روستایی و عشایری حاکی از این واقعیت است که خویشاوندگرایی و احساس تعلق به ایل و طایفه از اهمیت فوق العادهای برخوردارست، ریشة این موضوع به تجربههای ایل و طایفه در مورد چگونگی حفظ امنیت و ادامه حیات آن بر میگردد، در این مجموعه فرد به تنهایی قابل تصور نیست بلکه فرد همان ایل است و ایل مساوی با فرد، در فرهنگ روستایی و عشایری ارزیابی فرد منوط به موقعیت خانوادگی اوست،نقشهایی که واگذار میشود منحصراً به وی تعلق نمیگیرد بلکه کل خانواده را نیز شامل میشود. لذا وقتی عضوی از یک خانواده ارتقاء اجتماعی مییابد، در حقیقت خانوادة او ارتقاء پیدا میکنند، از طرفی فرد در زمان ارتقاء اجتماعی میکوشد تا دست سایر اعضای خانواده و قوم خویش را بگیرد تا آنها نیز از مزایای اجتماعی برخوردار شوند، این خصلت عشیرهای در حوزة سیاست و اقتصاد ایران همچنان ادامه پیدا کرده است،
2.پایین بودن سطح آگاهیهای سیاسی: دانیل لرنر آگاهی را اینطور تعریف میکند: یکی از عوامل پویایی اجتماعی، آگاهی مردم است نسبت به حقوق و وظایف و پی بردن به علل اساسی مسائل اجتماعی بدانسان که روابط و مناسبات موجود در جامعه را بتوان بررسی کرد و از راه تجزیه و تحلیل درست آنها و نگرش عمیق و اصولی به بنیادهای اجتماعی توانایی عملی و فکری را بیشتر نمود، بدون شک مشارکت سیاسی نیازمند آگاهی است، اطالع از وضع سیاسی حاکم و دیدگاههای مختلف موجود پیش نیاز مشارکت آگاهانه میباشد،
3.عدم وجود احزاب کارآمد: به طور کلی میتوان گفت که اکثریت قریب به اتفاق احزاب کنونی کشور متکی و وابسته به فردند نه به اصول و ارکان حزبی، بدین معنی که دیدگاهها و مواضع حزبی باتغییر موضع فرد با نفوذ حزب دگرگون میشود،نه با منافع حزبی، در این صورت نمیتوان انتظار داشت که احزاب از کار آمدی قابل مالحظهای برخوردار باشند،
4.پایین بودن سن رأی دهندگان: مهمترین نمود مشارکت سیاسی انتخابات است، بر اساس قوانین موجود در کشور سن انتخاب کنندگان 16 سال تمام میباشد، توسعه فرهنگی: در حوزه موانع توسعه فرهنگی در ایران باید اشاره به این کرد که
1 .ایران جزءکشورهای چند فرهنگی است وجود بیش از یازده قوم اصلی،بیش از چهار زبان تکلم، به بیش از ده گویش و لهجه و حضور پررنگ سنتها و رسوم محلی در میان تعصبات دینی و قومی و قبیلهای خاص در اکثر مناطق کشور،در مجموع شرایط را برای پیاده نمودن برنامههای توسعه فرهنگی و ایجاد فهم مشترکی از یک دغدغه ملی مانند«ضرورت ارتقاء سطح توسعه یافتگی« سخت میکند. جدا از اینکه تکثر فرهنگی، اقتضائات سیاسی و پیچیدگی مدیریت و کشور داری خاصی را به دولتهای دارای چنین شرایطیتحمیل میکند، دفتر توسعه انسانی سازمان ملل راهکارها و تجربههای تدوین شدهای را برای آسانتر طی شدن فرایند توسعه در اختیار جوامع قرار میدهد.
2 .فاصله فرهنگی از حد ّ متعارف خود بیشتر است در هر جامعه تعدد سلیقه،گوناگونی فکر و نظر و تفاوتهای بینشی و نگرشی وجود دارد، و اینک یک روند بسیار طبیعی است، اما آنچه در جامعه ما وضع را به یک مسأله تبدیل ساخته،فاصله و تفاوتهای بیش از حد و بسیاری موارد رو در روی هم است. بالخره در هر جامعه در اوج تفاوتهای فکری و سلیقهای هم که باشیم، میتوان نقاط مشترکی را یافت که افراد را بتوان به دور آن منسجم نمود. در غیر اینصورت، انسجام الزمی که باید از درون جامعه پیرامون یک هدف یا برنامه ملی نظیر عمل و احترام به قواعد و ضوابط پیشرفت و توسعه بجوشد،هیچ گاه قابل تصورهم نخواهد بود. به وجود آوردن این انسجام نیز در خود ظرافتهای خاصی دارد. از جمله اینکه به بهانه دستیابی به انسجام نباید اندیشههای متفاوت و تفاوتهای اندیشگی را محدود ساخت.
3 .ناهمزمانی ذهنی و فکری ما ایرانیان در شرایطی که تصورات عمومی در مختصات تاریخی به وقوع میپیونند و دستیابی به توسعه و متفق نمودن مردم بر روی یک طرح یا برنامه ملی که به عزم همه نیاز ندارد، سخت و دشواراست.
4 .بخشی از ما ایرانیان در فرهنگ گذشته به سر میبریم، و بخشی در زمان حال و بخشی هم در آیندههای دور سیر میکنیم. جالب این است که ً عموما نه آنان ک ً ه در گذشتههای دور به سر میبرند، واقعابه شناخت در خور شایستهای از آن دست یافته اند؛ نه آنان که ّل در وضعیت خود میدر زمان حال هستند، تالشی برای تحو کنند، و نه آنها که خود را در آیندههای دور دراز میبینند، ً واقعا ّ آینده نگرند. یا به خیال پردازی افتادهاند و یا به توهم دچارند. با توجه به این موانع در راه توسعه فرهنگی کشورمان وجود دارد،می توان گفت که یکی از عناصر و ارکان اثر گذار بر روند و ماهیت توسعه جامعه ما ساختار فرهنگی جامعه ماست. ساختاری که تعادل دو بخش آن با عناصر متشکلهاش ک ً امالبه هم خورده است. و در نتیجه تنشها،اضطرابها و دل نگرانیهایی را برای انقالب اسالمی،مدیران،برنامه ریزان و گروههای متعهد جامعه بوجود آورده است. کما اینکه در چند دهه اخیر، بیشترین مباحث مربوط به رویهها و سیاستهای توسعه یی کشور بر بنیان فرهنگی صورت گرفته و میگیرد.بنیانی که خود برای بسیاری ناشناخته است. به عبارت دیگر،گرچه صاحب نظران و مدیران ما ) به طور انتزاعی، آرمانی، و تحکمهای ارزشی( بر دلواپسیهای تهاجم فرهنگی و نقش پر اهمیت فرهنگ در امر توسعه تأکید دارند، ولی آگاهی و شناخت واقع بینانه مبتنی بر تحقیقات راهبردی،کاربردی، و توسعه یی ) از ینکه فرهنگ چیست و ساختار و عملکرد فرهنگ در جامعه انسانی و به ویژه در ایران اسالمی چگونه است( ندارند. توسعه اقتصادی: تا نفت در ایران وجود دارد توسعه در کشور ایران غیر ممکن است، نفت با تاثیرات مخربی که بر ماهیت دولت و جامعه میگذارد، امکان تحقق توسعه را به حد اقل میرساند. دولت و جامعهای که رانتی هستند به علت وجود درآمد نفتی، نیاز ضروری به ایجاد توسعه چند پایهای غیر متکی به نفت احساس نمیکند و تا چنین احساسی به وجود نیاید دولت با جدیت به دنبال توسعه نمیرود. دولت ایران تحت تاثیر نفت به دولتی ضد توسعه تبدیل شده است. اگر خوهان توسعه هستیم باید با جدیت درآمدهای نفتی را تا آنجایی که ممکن است از بودجه دولت حذف کنیم.
1 .علاوه بر استقلال نسبی دولت از جامعه مدنی، برای رسیدن به توسعه، استقلال جامعه مدنی از دولت نیز امری ضروری میباشد. یعنی زمانی میتوان به توسعه اقتصادی در دولت رانتی امیدوار شد که آزادیهای سیاسی، مشارکت سیاسی و به طور کلی توسعه سیاسی همزمان با دیگر تحوالت صورت گیرد و نظام سیاسی به روی مشارکت جامعه مدنی باز باشد.
2 .دولت رانتی در وضعیت عادی )نبود بحران مالی( عالقه چندانی به کاهش وابستگی جامعه مدنی به خود و در نتیجه افزایش استقلال آن )دموکراتیزه کردن نظام سیاسی( نشان نمیدهد. اگر زمانی دولت از گرویدن به دموکراسی و باز شدن نظام سیاسی حمایت به عمل آورد و مشارکت سیاسی جامعه مدنی را بپذیرد باید با بحران مالی جدی مواجه گردیده باشد.
3 .به طور خالصه، دولتهای رانتی علاوه بر دیگر عواملی که باید برای توسعه فراهم سازند، نیاز دارند تا مشروعیت داخلی بدست آورند یا مشروعیت خود را نیرومند سازند. عدم مشروعیت یا مشروعیت محدود دولت در خاورمیانه باعث شده تا آنها از ظرفیت الزم و کافی برای تحقق یک توسعه همه جانبه بهره مند نباشند. اما دولت رانتی تالش میکند تا از طریق توزیع رانت به کسب مشروعیت پرداخته و در نتیجه به دنبال این نیست که استقلال نسبی جامعه مدنی (افزایش آزادیها و مشارکت سیاسی) را افزایش دهد.
توسعه ارتباطی: دکتر معتمدنژاد »بازنگری الگوی ارتباطی غربی« را در فرآیند توسعه که تحت تاثیر منافع تجارتی و فشارهای موسسات تبلیغاتی شکل میگیرد، ضروری میداند و بر اساس این الگوی »روزنامه نگاری برای توسعه« را که بر آثار نمایشی وسایل جدید ارتباطی مبتنی است مورد بازنگری قرار داده است. او انتخاب الگوی »روزنامه نگاری در خدمت پیشرفت« یا »روزنامه نگاری آزادی بخش« را در توسعه توجیه میکند. در این نظریه نقادانه »فراگردها« بیش از »رویدادها« اهمیت داده میشود. معتمدنژاد برنامههای توسعه را از مقام ارتباطات به دو جهت توجه میکند: وسایل ارتباطیای یک سوء جزء عوامل گاهی دهی و سازماندهی توسعه است و در جلب همکاری و مشارکتهای عمومی تاثیر دارد و از سوی دیگر خود به عنون شاخص توسعه هستند، درآمد سرانه . سطح سواد و جزء زمینههای اصلی توسعه کشاورزی . صنعت . آموزش . بهداشت جایگاه ممتازی دارد از این روست که ارتباطات توسعه و توسعه ارتباطات در برنامهریزی توسعه ملی، الزم و ملزوم یکدیگرند. و در ایران برای رسیدن به توسعه همه جانبه و گسترش وسایل ارتباطی باید بر اساس آرمانهای حاکم بر جهان از زمان پیروزی انقالب ایران تا کنون ریشه یابی و توجه خاص گردد.
معمتمد نژاد پیدایش و گسترش نظریهها و الگوهای نوسازی غربی و نشرنوآوریها در جهان سوم را ضروری میداند و بویژه آنکه این نظریهها و الگوهای کاربردی است، ارتباطات با سقوط رژیم شاه و پیروزی انقالب مقارن شد و مراحل 3 گانه طرح ریزی، تحقق عملی و شکست واقعی با شرایط دگرگونی سیاسی اجتماعی ایران انطباق یافته است. معتمدنژاد بر اساس الگوی نظر بر نوسازی لرنر تاکید میکند که زمانی کشورهای جهان سوم میتوانند شروع به پیشرفت کنند که حداقل ده درصد از جمعیت کل آنها در شهرهای بیش از 50 هزار نفری زندگی کنند. بنابراین توسعه شهرنشینی عامل گسترش سوادآموزی میشود و توسعه سوادآموزی هم به نوبه خود موجب توسعه ارتباطات میگردد و با پیشرفت ارتباطات جامعه در حال دگرگونی به هدفهای اصلی خود که مشارکت عمومی افراد در اقتصاد و سیاست است نایل میشود و به همه مشارکت جو و آزادگرایی مورد نظر غرب دست مییابند. در مفهوم مشارکت اقتصادی لرنر اعتقاد دارد روستائیان که به شهر مهاجرت میکنند بر اساس استخدام در ادارهها با شهرنشینی آشنا میشوند. از عامل مشارکت اقتصاد )حقوق و دستمزد( خود مقداری را در فروشگاههای بازرگانی خرج کرده و مقداری از آن را در بانکها پس انداز میکنند که این پس انداز به مصرف فعالیتهای بازرگانی میرسد. وقتی مشارکت اقتصادی صورت میگیرد به مشارکت سیاسی و شرکت در انتخابات ختم میشود و باعث رقابت آزاد و انتخاب آزادانه میگردد. با این برداشت لرنر در واقع کشورهای جهان سوم با دنبال کردن الگوی نوسازی غربی که الگویی است جهانی و تنها مختص غرب نیست، بدون اینکه انقالبی صورت گیرد یا خشونتی و لطماتی وارد جامعه شود به راحتی میتوانند به دموکراسی و تجدد و پیشرفت دست یابند.
دکتر معتمدنژاد کاربرد وسایل و تکنولوژیهای ارتباطی را در جهت تحقق هدفهای توسعه ملی در دو زمینه ضرورت میداند 1 .ارتباطات در خدمت توسعه 2 .پیشرفت ارتباطات پژوهش درباره ارتباطات در خدمت توسعه: معتمدنژاد اعتقاد دارد با توجه به تحوالت پرشتاب الگوهای توسعه در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران جهت پیشبرد برنامههای عمرانی؛ بهره برداری از امکانات ارتباطی اهمیت یافته است. به نظر معتمدنژاد در یک برنامه جامع، برای مطالعه و تحقیق درباره ارتباطات میتوان از یک طرف شاخههای سه گانه ارتباطات نوین معاصر شامل ارتباطات جمعی: رادیو، مطبوعات، تلویزیون، سینما/ ارتباطات دور: تلگراف و تلکس و تلفن و پست تصویری و ارتباط ماهواره/ ارتباطات کامپیوتری: سخت افزار و نرم افزار را که در ایران با توجه به هویت فرهنگی و مذهبی جامعه، ارتباطات سنت هم در کنار آنها قرار میگیرند از یکدیگر جدا کرد و به بررسی تک تک آنها پرداخت و از سوی دیگر با در نظر گرفتن جنبههای مشترک آنها این شیوههای ارتباطی را در قالب یک مجموعه مطالعه کرد.
دکتر معتمدنژاد با توجه به سابقه طوالنی برنامهریزی برای عمران و توسعه در ایران به نقش ارتباطات جهت رسیدن به این اهداف که توجه نشده است انتقاد میکند و در ایران تنها به بخشی از ارتباطات مثل مخابرات رادیو و تلویزیون و جزیی از سینما بعنوان فعالیتهای فرهنگی اکتفا شده و به تاثیر ارتباطات در پیشرفت هدفهای توسعه ملی بی اعتنایی شده است. مهمترین جنبه مثبت برنامههای توسعه ارتباطاتی در ایران امکانات ارتباطی از جمله خبرگزاری، مطبوعات، برنامههای رادیو و تلویزیون فعالیتهای سینمایی و تولید فیلم و آموزشی نیروهای انسانی متخصص روزنامه نگاری پرداخته است در واقع این برنامهها به توسعه ارتباطات بیش از ارتباطات توسعه توجه شده است. البته در برنامههای سوم و چهارم توسعه در ایران به ارتباطات توسعه پرداخته شده است که مهمترین برنامه سوم آن الویت یافتن توسعه فن آوری اطلاعات و ارتباطات در سطوح اقتصادی – فرهنگی و اجتماعی و اجرای طرح تکفا )توسعه و کاربردی فن آوری اطلاعات و ارتباطات( و در برنامه چهارم مبنا قرار گرفتن دانایی در توسعه )توسعه دانایی مدار است( که دکتر معتمدنژاد برای تحقق این توسعه پیشنهاد کرده است که یک مرکز هماهنگی فعالیتها و سازمانهای ارتباطات کشوری ایجاد شود که با استفاده از اختیارات قانونی خود بتواند کوششهای پژوهشی؛ برنامهریزی و سیاست گذاری ارتباطی را با در نظر گرفتن چشم اندازهای آینده ارتباطات در صحنه داخلی و جهانی مورد حمایت قرار دهد و بر عملکرد و کاربردهای ارتباطات نظارت هماهنگ کننده داشته باشد. 4.2 .سیاست گذاری ارتباطی در جامعه اطلاعاتی: اساس تحول بنیادی در حوزه فنآوری اطلاعات و ارتباطات در ایران به اعتقاد دکتر معتمدنژاد تحول در سطوح علمی و آموزشی و برنامهریزی و اجرایی است و تحول در نگرشها و ایجاد ساختارها و نهادهای متناسب است. او تاکید میکند برای ورود به جامعه اطلاعاتی و ارتباطی باید به نقش وسایل ارتباطی آزاد ـ مستقل و کثرت گرا توجه داشت و نسبت به تاسیس و گسترش نهادهای مستقل و نوین ارتباطی در حوزه آموزش؛ پژوهش و امور حرفهای و تخصصی پرداخت. توسعه نشریات آزاد، مستقل و کثرت گرا: در این زمینه دکتر معتمدنژاد طرح تحوالت نوین ارتباطی در سطح ملی را پیشنهاد میکند. در این طرح به چگونگی پیشرفت و گسترش مطبوعات در دوره پس از پایان جنگ عراق علیه ایران )68 تا70 )مورد بررسی قرار گرفته و با دگرگونیهای زیر توجه خاصی شده است:
1 .فراوانی و گوناگونی روزنامهها و مجلهها از جمله نشریههای دورهای تخصصی
2 .تنوع و تعدد نهادها ـ سازمانها ـگروهها و انجمنها و افراد منتشر کننده نشریات
3 .توسعه مندرجات انتقادآمیز در بسیاری از روزنامهها و مجلهها
4 .تجربه جدید دادرسی جرایم مطبوعاتی در دادگاههای دادگستری با حضور هیات منصفه
5 .قابلیت توجیه استقلال و کثرت گرایی و آزادی نسبی مطبوعات ایران بر مبنای واقعیتهای موجود و معیارهای انتقادگری مطبوعات غربی دکتر معتمدنژاد مسائل کنونی مطبوعات ایران را در روند توسعه با جست و جوی راههای مقابله با توسعه نیافتگی را متناقض میداند. او معتقد است که مسائل اساسی مطبوعات باید طرف توجه قرار گیرد. این مسائل شامل: تامین فضای عمومی مطلوب برای آزادی مطبوعات و نهادسازی کمکهای دولت به آنها 1 .استقلال حرفهای روزنامه نگاران 2 .شرایط مالکیت اقتصادی و مدیریت اختصاصی موسسات مطبوعاتی 3 میثاق اصول اخلاقی حرفه روزنامه نگاری میباشند/ دکتر معتمدنژاد عوامل تخصصی و حرفهای را از لوازم اصلی موفقیت و پیشرفت وسایل ارتباط جمعی ضروری میداند. زیر بنای توسعه پایدار: توسعه پایدار، توسعه همه جانبه است. توسعهای که در صورت تحقق، در امر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جامعه بشری محقق میشود. الزم است بدانیم تا چند دهه قبل عقیده اکثر قریب به اتفاق صاحب نظران بر این بود که توسعه دارای مفهومی است اقتصادی. بعبارت دیگر توسعه صرفا جنبه اقتصادی داشت و این مساله از آثار نمایشی توسعه نشات میگیرد. کشورها در جهت دستیابی به توسعه، به تقویت اقتصاد خویش میپرداختند. اما این وضعیت با شکست کشورهایی که صرفا معیار اقتصادی را در برنامهریزی خود در دستیابی به توسعه گنجانده بودند؛ تغییر یافت و موجب از دست رفتن مفهوم یک بعدی توسعه شد و از آن جا که دغدغه اصلی دولتها رسیدن به توسعه همه جانبه است و با توجه به این که مبنای توسعه انسان میباشد پس زیربنای توسعه حقیقی و پایدار را میتوان توسعه فرهنگی دانست و الزم است تالش و کوشش فراوان شود که در ارتقاء سطح فرهنگ جامعه کوشا بوده و تالش مضاعف بکار بندیم. و علاوه بر این هر گونه برنامهریزی در حوزه فرهنگ باید به کمال رسیدن استعدادها و شایستگیهای انسان را در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی مورد توجه قرار گیرد. از این حیث میباید میان برنامهریزی فرهنگی و برنامهریزی در حوزه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ارتباطی زنده و پویا طراحی نمود تا از مجرای آن امکان استفاده از ظرفیتهای متقابل در راستای توسعه همه جانبه جامعه فراهم شود.
و از سوی دیگر برخی از نظریه پردازان و برنامه ریزان توسعه جهان به این نتیجه رسیدند که شاخصهای مادی به هیچ روی امکان ارزیابی درجه آسایش و شکوفایی انسانها را نمیدهد و باید علاوه بر آنها معیاری دیگری ابداع شود. معیارهایی همچون مفهوم توسعه انسانی که مالحظههای دیگری را به مانند ارزشهای واالی انسانی و اهدافی که در جوششی اجتماعی و فرهنگی به زندگی انسانها معنا بخشد، پیش میکشد. پرداختن به این موضوع نیاز به نگاهی ژرف تر و تاملی افزون تر دارد. اگر بپذیریم که انسانها از آن روی بر کاالها و خدمات )حتی نوع اجتماعی و فرهنگی آن( ارزش قائل هستند که کاال و خدمات به آنان امکان میدهد تا آن طور که میخواهند زندگی کنند، این امر به ناگزیر به فرهنگ و اوضاع اجتماعی شان برمی گردد. به بیان دیگر، ما با چنین روندی به نقش کارکردی فرهنگ پی میبریم. بنابراین گر چه فرهنگ کارکردی ابزاری در توسعه دارد اما کارکردش به همین جا ختم نمیشود. افزون بر این فرهنگ الهام بخش هدفهایی است که به زندگی مان معنا میبخشد. فرهنگ در بسیاری از موارد نه تنها راه رسیدن به اهداف دیگر توسعه است، حتی مهمتر از آن بنیاد هویتی و معنایی تمامی آرزوها و اهداف زندگی نیز هست. زیرا فرهنگ است که تعیین میکند اعضای آن فرهنگ، رابطه شان را با محیط و مردم درون و بیرون فرهنگ شان چگونه تنظیم و حفظ کنند. به عبارت دیگر دقیق تر فرهنگ واقعیات را برایمان معنا میکند.
توسعه علاوه بر اینکه بهبود میزان تولید و درآمد را در بردارد و شامل دگرگونیهای اساسی در ساختهای نهادی، اجتماعی.اداری و همین طور دیدگاههای عمومی مردم است. توسعه در بسیاری از موارد، حتی عادات و رسوم و عقاید مردم را نیز در برمیگیرد. به نظر زنده یاد دکتر عظیمی، توسعه شامل سه اندیشه میباشد: علم باوری، انسان باوری و آینده باوری که جهت رسیدن به این توسعه باید درک اندیشههای جدید صورت پذیرد. امروزه تلقی از مفهوم توسعه فرآیندی همه جانبه است که نه فقط توسعه اقتصادی یا سیاسی،.. بلکه معطوف به بهبود تمامی ابعاد زندگی مردم یک جامعه به عنوان اازم و ملزوم است. که توسعه ملی شامل: توسعه اقتصادی – سیاسی – فرهنگ – اجتماعی – ارتباطی و امنیتی،.. میباشد و مناسب نیست بدون توجه به کلیه ابعاد توسعه، صرفا به یک جنبه اولویت داد و دیگر بخشها را نادیده گرفت. دیدگاه نگارنده: به نظر نگارنده این مقاله پس از مطالعه دیدگاههای متفاوت دریافتم که تفکر روشنفکری یعنی عینیت در مقابل ذهنیت، خرد در مقابل احساس، حوزه عمومی در مقابل حوزه خصوصی، فعال بودن در مقابل منفعل بودن که قسمتهای اول به جهان علم و توسعه و قسمتهای دوم متعصبانه است! ختم میشود که بر اساس دیدگاه توسعه فرهنگی و ریشه اعتقادات مذهبی در ایران این تفکر یعنی اسیر بورژوازی شدن که راه نجات را در سایه زندگی کردن است، میداند و انسداد فکری در این برهه از زمان به نظر برخی از اندیشمندان در ایران شروع میشود. که البته نمیگویند این افکار در ظلمت بودن است اما راه ظلمت را در ایران انتخاب کردن است. و از طرفی اگر نخواهیم با جهان بیرون از جوامع خود، خودمان را سازگار کنیم، در واقع عدم تغییر منابع فکری اتفاق افتاده است و تا وقتی منابع فکری ثابت باشد تضادهای فرهنگی جهانی، هم مترادف نمیشوند که یا باید منافع فکری را تغییر داد و یا باید تضادهای جهانی را پذیرفت. البته برخی معتقدند جغرافیا نمیتواند از منابع فکری تلقی شود. مثال ما در تهران زندگی میکنیم اما از افکار فوکویاما بهرهمند میشویم. نباید خود را به این مجاب کرد که علم خارج از محدودهی دانشگاه در جوامع جهان سوم کارایی ندارد. در اینجا سئوالی در ذهن نگارنده پیش میآید که پس انتظار ما از آدمها چه میشود؟ آدمهایی که مادام در حال پویایی هستند و با پیشرفت علم سیال... که همان نظریه دانها در پاسخ میآورند: منظور کدام علم است؟ علم ذاتی یا عرضی؟ اگر منظور علم ذاتی باشد راه کشف محدود است و اگر مراد علم عرضی باشد که منابع محدود است پس قطعیتی در این نظر هم نیست. با توجه به محدود بودن علم جهت توسعه همه جانبه درایران باید توجه داشت در سطح فردی، نظریههای مربوط به روان شناختی فردی تاکیده شده است که طرز تلقی افراد شرط لازم برای ایجاد جامعه مدرن است. برخی افراد روشنفکر در ایران آثاری را نقد میکنند که مورد تایید متخصصانش قرار میگیرد. منتها اعتقاد خود را دارند و پایبند به مسائل دینی هم هستند. که البته این افراد آرمانی تا حدودی به نظریههایی که ریشه غربی دارد بی توجه هستند و اگر درصدد تعریف جدیدی از توسعه بر مبنای نیازهای امروز جوامعی مثل ایران نباشند پس این جوامع با توسعه فاصله دارند و مدتهای زیادی همچنان از طرف حکومتها تحقیر خواهند شد. از طرفی نیز برخی اعتقاد دارند اساس و مبنای توسعه ایران ریشه مذهبی دارد دین را شخصی میپندارند، همچنین توصیه میکنند همچنین نباید در جوامعی مثل ایران که مذهب ریشه کهن دارد به حاشیه برود و در عین حال نباید ابزار سرکوب توسعه انسانی توسط دولتها شود. چون عصر، عصر بیداری از طریق وسایل ارتباطی میباشد از همه با اهمیت تر این است که این افراد خود کاملا به مسائل دینی نیز پایبند هستند. به اعتقاد این نظریه دانها، کسانی که کاریزما هستند میتوانند اساس جامعه مدرن را بر مبنای افکار خودشان تاسیس کنند. و آنها به این اصل تاکید دارند که روان شناختی مدرن برای جوامع ترقی نیافته نباید تجویز شود. کشورهایی مثل ایران میتوانند از طریق شناخت شبهات سنت به سمت مدرنیته حرکت کنند در غیر اینطورت توسعه به بن بست اساسی منتهی میشود. از طرفی برخی از اندیشمندان ایرانی اعتقاد دارند بر اساس سنت، هیچ گاه نباید انتظار داشت که یک جامعه مدرن داشته باشیم. مثال دین در ترکیه آزاد است و هر کسی خودش انتخاب میکند. اردوغان خود شیعه، ملی و مذهبی است و همسرش حجاب کامل دارد ولی به خاطر مردمش موضع سیاسی خود را حتی از ایران هم جدا میکند. چون به این واقعیت رسیده است که دیگر دوران حکومت بر مردم به سرآمده است و این محقق بودن توسعه سیاسی – اجتماعی – فرهنگی را دولت برای مردم در ترکیه میباشد و نباید دفاع تمام عیار از دین ما را به این اختلاط بیاندازد که گاهی کسانی اشتباه میگیرند که دخالت دین در جامعه، گویی است که در سایه دین توسعه شکل نخواهد گرفت. به اعتقاد همین نظریه دانها کسانی که سنت را در مسائل حکومتی راه میدهند دقیقا حکومتی میاندیشند. و با داشتن ذهنیت سرکوبگرانه از دین، سازگاری دین با علم و جامعه و جهان جدید را به مخاطره میاندازند که همانطور که در بالا اشاره شد در مدل ترکیه چنین سازگاری دین با توسعه جهانی کاملا مشهود است.
در کشور ما واقعیت این است که پذیرفتیم، توسعه نیافته ایم! اگر هم توسعه یافتهایم بیشتر آثار نمایشی دارد. ما به توسعه اقتصادی دست یافتهایم ولی در حوزه توسعه فرهنگی، سیاسی و ارتباطی متاسفانه جا مانده ایم چون انتظارات مردم توسط حکومت برآورده نشده است و مردم به مشارکتهای سیاسی، فرهنگی و ارتباطی دست نیافتهاند. البته در این زمینه هم نظریه پردازنی که در قالب الگوی توسعه غربی بر اساس معیارهای فرهنگ ایرانی تعریف جدیدی از توسعه ارائه دادهاند کم نیستند. اکثر مردم فرهیخته ایرانی که دل در گرو ایران دارند امیدوار هستند که براساس فکری همین نظریه پردازان و رهبران فکری توسعه همه جامعه درآینده ایران اسلامی بنا خواهد شد و حتی تاکید دارند، نباید به منابع غرب رجوع کرد. در ادامه آنان اعتقاد دارند که این غرب بود که از قانون ایران باستان جهت توسعه استفاده کرده است که در این زمینه اشارهیی به منشور کوروش دارند. راه فعلی این دانشمندان در ایران هم دارد این واقعیتها را نشان میدهد. هزینه دادن هم بخشی از اهداف آنان میباشد. و آنها معتقدند که آرمان گرایان تا پای مرگ دست از آرمان نمیکشند. فعال بودن افکار امثال آنها نشاندهنده زنده بودن مسیری است که امثال اردوغان طی کردند. و به نظر نگارنده تا امثال افراد متعصب نخواهند به شخصیت افراد احترام بگذارند توسعه فردی که زیربنای توسعه میباشد، اتفاق نمیافتد و در جامعه ایران توسعه همه جانبه محقق نمیشود. در ایران تا راه توسعه مشخص نباشد، فرد و فرهنگ هر دو سردر گم هستند و در شرایط فعلی راهی را که ما خواهیم پیمود با هزینههای نسبتا سنگین به توسعه دست خواهیم یافت. و در پایان تنها از راه آموزش فرهنگی و مطالعه و آگاهی بخشی توسط وسایل ارتباط جمعی آزاد و مستقل میتوانیم مردم را مجهز کنیم و آنها را ایزوله کنیم تا نمیاز افکار مزاحم در آنها رسوخ نیابد. ما باید با شجاعت در هر حوزهای حرف خودمان را بزنیم وقتی دست و ذهنمان خالی باشد به مبانی و مبادی مطالعات غربی رجوع میکنیم و این رجعت به غرب باعث تضادهای فرهنگی میشود و افراد را در جامعه جهان سوم چند شخصیتی بار میآورد. «همه آرزویم این است، چه کنم که بسته پایم»
منابع:
- دیدگاه دکتر خانیکی
- دیدگاه دکتر معتمدنژاد
- دیدگاه دکتر تهرانیان
- توسعه در جهان سوم/ت: شعبانعلی بهرامپور
- سایت همشهری آنالین
---
فیروزه عسکری کارشناس ارشد علوم ارتباطات اجتماعی
منبع: پژوهشگاه علوم انسانی