عنوان کتاب: عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران
مولف: محمود سریع القلم
مترجم: -
ناشر: مرکز پژوهشهای علمی و استراتژیک خاورمیانه
چاپ دوم: 1381
تعداد صفحات: 423
توضیحات: -
فهرست مطالب
پیشگفتار
بخش اول: مقدمۀ نظری
• فصل اول
- مکتب تحول شخصیت ایرانی
بخش دوم: پایه¬های نظری توسعه یافتگی
• فصل دوم
- نظریه انسجام درونی
• فصل سوم
- اصول ثابت توسعه
• فصل چهارم
- نخبگان و توسعه یافتگی
• فصل پنجم
- جایگاه برداشتهای مشترک نخبگان و توسعه یافتگی
• فصل ششم
- اصول ثابت توسعه سیاسی
• فصل هفتم
- فرهنگ علمی و فرهنگ عمومی
بخش سوم : جهان سوم و توسعه یافتگی
• فصل هشتم
- بررسی ساختاری مسایل جهان سوم
• فصل نهم
- فرهنگ توسعه و جهان سوم
• فصل دهم
- آزادی و توسعه یافتگی در جهان سوم
• فصل یازدهم
- اجتماع نظر بین المللی پیرامون توسعه یافتگی
• فصل دوازدهم
- پیامدهای فروپاشی شوروی در جهان سوم
• فصل سیزدهم
- خودکفایی و استقلال
• فصل چهاردهم
- ضرورتهای تربیتی برای انسان قرن بیست و یکم
بخش چهارم : ایران و توسعه یافتگی
• فصل پانزدهم
- چالشهای پیش روی ایران
• فصل شانزدهم
- ایران و دور نمای آن
• فصل هفدهم
- استراتژی ملی فرا سیاسی
• فصل هیجدهم
- چرا غرب شناسی : تلقیهای کهنه و تحولات جدید
• فصل نوزدهم
- توسعه اقتصادی و سیاست خارجی
• فصل بیستم
- ابهامات تئوریک اصلاحات
• فصل بیست و یکم
- راه دشوار دموکراسی
• فصل بیست و دوم
- نظام آموزشی و توسعه یافتگی
• فصل بیست و سوم
- جابجایی نسلها و تحولات آینده ایران
منابع
نمایه
پیشگفتار
دغدغه پیشرفت، توسعه یافتگی و ثبات سیاسی ایران، همچنان ادامه دارد. کشورهای هم ردیف ما راه خود را پیدا کرده، ما همچنان در نزاعهای فکری و سیاسی خود غوطه وریم. قبل کشورهایی مثل کره جنوبی، مالزی وحتی چین بحث توسعه یافتگی را شروع کردیم ولی هیچ توفیقی در این زمینه نیافته ایم. واقعیت تلخ این است که ما خیلی فکر نمیکنیم، صحیح فکر نمیکنیم، جمعی فکر نمیکنیم و به این نتیجه میرسیم که مسائل خود را خوب تشخیص نمیدهیم. مدام نظامهای اجتماعی وسیاسی خود را تغییر میدهیم. شاید سامان و استقراررا دوست نداریم چون خیلی زحمت دارد ترجیح میدهیم با هیجان و اوضاع روز زندگی کنیم .
افکار بسیار خوب خود را در سخنرانیها نتوانسته ایم به سیستم تبدیل کنیم.
افکار غربی را خیلی خوب و سریع ترجمه و ریسندگی و بافندگی خود را به آن اضافه میکنیم .
عدهای میخواهند تمام مردم را زاهد، برخی میخواهند همه مردم را روشنفکر و بعضی میخواهند همه را غربی کنند ... بدون اینکه متوجه باشند که هر کدام از این ((ایسمها)) نوعی تحمیل به عامه مردم است جامعه به همه نوع قشر بندی نیازمند است . یکسان سازی مردم بسیار مضر است و استقلال را از آنها سلب میکند. آزادی یعنی هر کس تعلق فرهنگی خود را بدست آورد . افکار ما با خلقیاتمان سازگاری ندارد. هنرمندانه سخنرانی میکنیم افکاری که هنوز دنیای صنعتی به دنبال تحقق آنهاست به زبان میآوریم به جهانیان فن گفت و گو میآموزیم همه را به وحدت فرا میخوانیم برخلاف آنچه دینمان به ما آموخته ترحم نداریم بلکه حذف وتخریب و حسادت به شدت میان ما رواج دارد. و خارج از خود به دنبال علتها و مشکلات و ریشهها هستیم. عمده مشکل توسعه نیافتگی ایران در افکار مانیست در شخصیت پرورش نیافتهی ماست (ناتوانی در ساختن سیستم)
2 پایه متدلوژیک غرب سازماندهی و تشکل و ظرفیت انتقادپذیری افراد است که ما در هردو مورد ضعیف هستیم که البته قابل اصلاح است .
خلقیات غیر مدنی ما ذاتی نیستند بلکه نتیجهی ساختارهای سیاسی واجتماعی و اقتصادی انباشته شدهی تاریخ ایران هستند.
کتاب ((عقلانیت و آینده توسعه یافتگی ایران )) محصول چهارده سال تحقیق و تدریس پیرامون توسعه یافتگی دکتر محمود سریع القلم میباشد که شامل چارچوب نظری ایشان ((مکتب تحول شخصیت ایرانی)) و مقالات در سه بخش : مباحث نظری، مسایل توسعه جهان سوم و مسایل ایران میباشد .
پایه بحث این است که توسعه یافتگی از دو بخش کلان تشکیل میشود : اصول ثابت و الگوهای مختلف به تناسب شرایط گوناگون کشورها. کشورهایی مثل آلمان،انگلیس وژاپن و... از اصول ثابت توسعه یافتگی برخوردارند مانند دولت حداقل، صنعتی شدن،توجه فراگیر به علم وعقلانیت، بخش خصوصی فعال، نظام آموزشی کاربردی،نخبگان ابزاری منسجم،مردم پرکار و مسئولیت پذیر، دولت پاسخگو ...
ولی الگوهایی که طی سالها پرورش وتکامل یافته، متفاوت است .
2 رهیافت قابل تصورواجرا برای کشوری که در حال توسعه است یا برای جهان سومی که به دنبال پیشرفت است، وجود دارد :
1- رهیافت نخبگان محور 2- رهیافت جامعه محور
تنها نمونه از نظام جامعه محور، کشور هند است که نمونه دومی هم ندارد. با این شرایط که وجود نظام حزبی در کشورهند اکثریت مردم به لحاظ منابع مالی به دولت وابسته نبوده و رسانهها مستقل از دولت هستند یا به عبارتی مجموعه تشکلهای حزبی، رسانهها و سیستم قانونی، قویتر از مجموعهی حاکمیت سیاسی و نظام اقتدار است.
رهیافت نخبگان محور نه به عنوان رهیافت مطلوب یا معقول بلکه تنها رهیافت جامع، کارآمد و علمی است.
کشورهای جهان سوم با وجود اینکه هنوز دارای تشکل حزبی وفرهنگ فردی مثبت نشدهاند ولی ناگزیر در سیر تحولات جهانی قرارگرفته نمیتوانند توقف کنند ودر نتیجه ((مسئولیت موقت)) توسعه یافتگی برعهدهی نخبگان سیاسی یا ابزاری و نخبگان فکری قرار میگیرد .
رهیافت نخبگان محور به معنی نخبه سالاری نیست بلکه به معنی ورود بهترینها،با سوادترینها،سیرترینها و... به حوزه سیاست و تصمیم گیری است در واقع به معنی شاسته سالاری ست .
عناصر لازم به عنوان شرط لازم برای پیشرفت در کشورهای در حال توسعه :
1- نظام غیر رانتیه 2- ناسیونالیسم قوی نخبگان ابزاری یا دلبستگی قابل توجه به توسعه یافتگی 3- فهم مشترک نخبگان ابزاری وفکری از شرایط داخلی و جهانی که تعیین کنندهترین عامل است . 4- اتصالات تکنولوژیک و علمی ومدیریتی با غرب 5- سیاست خارجی هموار کننده سرمایه گذاری خارجی. 6- فرهنگ اقتصادی سیاسی و اجتماعی علاقمند به توسعه یافتگی رایج بین المللی 7- محیط امنیتی داخلی و خارجی قابل اتکا و باثبات .
نظریه انسجام درونی :
به 7 عنصر پیش شرطهای لازم برای پیشرفت و توسعه یافتگی اضافه شده به این صورت که، اولین قدم خانه تکانی در نهاد دولت است . اینکه چه کسانی حکومت میکنند، تصمیم میگیرند، مدیریت میکنند و....
نکته کلیدی در این است که آدم خوب با آدم توانمند دومسئله است . بهتر است هردو در یک شخص وجود داشته باشد .
70 درصد توسعه یافتگی به توانائیها، برنامه ریزیها، انسجام و عقلانیت داخل مربوط میشود و30 درصد به اتصالات جهانی . کشورهایی موفق بودهاند که در درون سامان سیاسی و اقتصادی داشته اند.
توسعه، انسان قاعده پذیر و مسئولیت پذیر وکاری میطلبد. در کشورهای توسعه یافته تعداد زیادی از افراد در اقتصاد،هنر،علم،معماری، صنعت و تولید دائماً به دنبال نوآوری و گسترش اند. فرهنگ و دولت مانعی برای آنها نیستند.
عقلانیت و توسعه یافتگی ایران
ایرانیان چه در محیط داخلی چه در محیط بین المللی در تشخیص موقعیت و وضعیت خود مشکل داشتهاند چه در سطح مدیریتی و چه در سطح روشنفکری . و نتوانستهاند ارتباط منطقی بین سه منبع هویتی دینی،ایرانی و جهانی پیدا کنند. همواره سعی براین بوده که همه این منابع را همزمان داشته باشیم قوی بودن عهیت دینی و ایرانی ایرانیان در مقابل هویت جهانی قرار گرفته
درصورتیکه کشورهایی مثل کره جنوبی، مالزی، چین و حتی برخی اعراب توان تطبیق و همگون سازی میان منابع داخلی و خارجی را پیدا کردهاند ولی ما هنوز نتوانسته ایم .... مسئله دیگر در خصوص خلقیات ایرانیان، خلقیات قبیلهای آنهاست که غیر خودی را حذف میکنند و کسی را که صددر صد با او همراه نیست را بیگانه میبیند و این امر سبب عدم موفقیت این پیوند میشود . و نیز از موارد دیگر ایده آلیسم است ( ما در کجای تاریخ قرارداریم و جهان اطراف ما در چه شرایطی قراردارد ؟ ) و مهمتر از آن مشکل تنبلی در تفکر اصولی است . دیرینه بودن فرهنگ استبدادی و بی توجهی به علم، روش علمی و تفکر علمی . عدم درک واقعیتهای جامعه وعدم تحول در شخصیت وفهم نا صحیح از خصوصی سازی وتوسعه سیاسی واز همه مهمتر عدم آماده سازی فرهنگی و عدم تحول درشخصیت ایرانی . همه از سری عواملی هستند که در توسعه نیافتگی ایران نقش داشته و دارند.و تا ساختارهای منتهی به شخصیت را تغییر ندهیم ساختارهای اقتصادی و سیاسی متحول نخواهد شد. (( افکار مدرن داریم ولی شخصیت مدرن نداریم))
حال سئوالی که وجود دارد این است که مسئولیت این تحول با کیست ؟ با توجه به فقدان نظام رقابتی حزبی و در نتیجه جامعهی ضعیف، این مسئولیت با دولت است البته دولت نوساز و کارآمد با احساس مسئولیت نسبت به آینده کشور و البته دولت رانتیه نباشد.
مورد دیگر بالا بردن سطح کیفیت آگاهی عمومی در انتخابات که بر عهده نویسندگان و دانشگاهیان است .و اینکه بدون ارتباطات جهانی به رشد و توسعه نمیرسیم . فرهنگ اعتقادی ما با تضادی که در جهان دارد ناچار در ابهام و تناقض باید عمل کرد.
انرژی توسعه ایران کجاست ؟ در بخش خصوصی، گروه سیاسی، نیروهای مسلح، بخش کشاورزی، روحانیت و...؟ خیلی روشن نیست. این تمرکز انرژی واجماع نخبگان ابزاری در ایران بدست نیامده واین مشکل ایران است (( فقدان تجمع و اجماع جمعی از گروههای نافذ نوساز)).
به عنوان یک طرح میان مدت، به عنوان مهمترین لایهی تحول در ایران از جانب دولتهای کارآمد تحول فرهنگی خواهد بود. از زمانیکه ایران در معرض تفکرات و روشهای غربی قرارگرفته تفکر و روش شبکهای و استراتژیک را برای (( تطبیق معقول)) با شرایط جدید جهانی پرورش نداده است.
کارآمدترین حکومتها آنهایی هستند که قواعد بر آنها حاکم باشد تا افراد و تفاسیر فردی . هر حکومتی نیاز به یک دیده بان دارد و آنهم نهادهایی هستند که به فکر آینده اند. و همینطور طراحی حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب وظیفهی نهادهایی است که نخبگان ابزاری آنها را هدایت میکنند. حاکمیت فکر و عقلانیت در این نهادها و نگهبانی از مصالح عمومی، عواملی تعیین کننده در ساختار سازی منتهی ببه تحول شخصیتی و نهایتاً توسعه یافتگی ایران خواهد بود.
این مقاله با هدف ارائه طرحی درباره توسعه یافتگی، به عنوان فرضیه مورد آزمون با تعریفی از توسعه یافتگی بحث را شروع میکند :
((توسعه یافتگی عمدتاً یک تحول داخلی و تابع حل بحران مشروعیت است که این امر در یک کشور – ملت یا جامعه طالب تحول و آموزش فرهنگی است )).
در قالب یک شکل توسعه یافتگی به صورت لوزی انسجام درونی ترسیم و تعریف شده است که در آن لوزی پایه، نقطه شروع ورشد کیفی و کمی در جامعه را در مشروعیت میداند که این نکته تابع ارتباطات وسیع، شهرنشینی، ارتقای سطح آگاهیهای عمومی مردم . و نیاز توسعه یافتگی جامعه به تشکل اجتماعی است . وقتی مسئله مشروعیت روشن شود، فلسفه وروش و چارچوب حکومت جامعه، توسعه یافتگی را در مسیر علمی و عقلایی قرار میدهد. در این مرحله هر کشور و هرحکومتی برای شهروند قاعده مند خود، بریک نظام تربیتی مطلوب نیازمن است . تربیت یک جامعه، تداوم، نظم، تفکرو انسانهای متعدد و حساس میخواهد با سخنرانی نظام تربیتی مطلوب تشکیل نمیشود. در اصل گذار از مراحل فکری و عملی نیاز است. انسانها مثل هر پدیدهای در خلقت و طبیعت باید گام به گام وتدریجی تکامل و تربیت شوند. چه در غرب چه در خاور دور ((آموزش ))و ((تربیت )) مهمترین اقدام در مسیر توسعه است و مهمترین برنامه ریزی اجتماعی پرداختن به همهی اقشار اجتماعی است . در مقابل کشورها یجهان سوم عموم مردم را رها کردهاند و حکومتها راه خود را مستقل از سرنوشت آنها میپیمایند.
هشت زمینه فکری جهت اصلاح فرهنگ که میتوان از آنها به عنوان آفات فرهنگی جهان سوم یا موانع جدی حل بحران مشروعیت یاد کرد مورد ذکر است :
1. تخیل گرایی : برداشتهای غیر علمی چه درصحنه تولید وترکیب وادارهی جامعه چه در سطح برنامه ریزی ومدیریت (معضل فرهنگی).
2. غیرابزاری بودن : جامعه توسعه یافته ویا علاقمند به توسعه باید دائم از خود سوال کند، سوال طرح کند، کاربردی بیندیشد و به فکر راه حل باشد.
3. حاکمیت اندیشههای دولتی : توسعه یافتگی محتاج خلاقیت ونوآوری ست . کلیشهای کردن اندیشه و قضاوت و استنباط، غیر فرهنگی است و رشد اندیشههای غیر دولتی چاره کار میباشد.
4. توجه به فرآیندها : کشورهای جهان سوم به هدف فکر میکنند نه به فرآیند . توجه به فرآیند انسان را آینده نگر، قائل به مرحله بندی، صبور و به سوی عقل سوق میدهد. و فرآیند ذهن را مجموعه نگر میکند.
5. اصل مواجهه : توسعه تنوع دید میخواهد . اندیشهها و استنباطها در تقابل و مواجهه، به طبیعت و ... معنایی جدید میدهند.ترس از مواجهه یعنی نداشتن اعتماد به نفس .
6. تفکر شخصی و سلیقهای : فرهنگ تفکر در تفکر اجتماعی است .
7. توجه به ابهام ونسبیت : جلوگیری از تصمیم گیری بیهوده که اولویت را بر پدیده شناسی میدهد نه به رابطه شناسی. و درست است کارها سخت تر وزندگی را جدی تر میکند این سخت کوشی سبب ایجاد تشکل و انسجام میگردد. ودر نتیجه فرهنگ سازی و تمدن را به ارمغان میآورد.
4
8. مدیریت پدیدهها و کنترل پدیدهها : دو پارادایم در مقابل هم هستند. به علت بحران مشروعیت و نبود جامعه مدنی در کشورهای جهان سوم کنترل مقدم بر هر امر دیگری ست که این امر قدرت رشد شهروندان را ضعیف میکند شهروند نسبت به جامعه بی تفاوت و طلبکار از حکومت است و سطح انتظارات افراد افزایش مییابد. در پارادایم مدیریت فرد خود را مالک جامعه و بدهکار به جامعه میداند . قشر بندی اجتماعی و تقسیم کارهای مملکت داری میان خود و جامعه سبب میشود همه در ساخت سرنوشت و آیند نگری سهیم شوند.
این موارد مجموعاً تکیه بر این دارند که کفه ترازوی توسعه یافتگی در داخل کشور سنگینی میکند و اصلاح در داخل باید شکل بگیرد.
این مقاله در درجه اول تلاش میکند که مجریان و اندیشمندان اقتصادی و سیاسی را با عوامل مرتبط به توسعه و بازسازی اقتصادی متوجه کند ودوم ارائه اصول وزمینههای ثابتی که نیاز توسعهی اقتصادی ست و ماهیتاً غیر اقتصادیاند ودر فضای فرهنگی ومیدان سیاسی جوامع وجود دارند.
با ارائه تعریفی از توسعه 7 اصل ثابت ( اصول و زمینههای ثابت توسعه) را عنوان میکند .
توسعه : بهینه سازی استفاده از نیروهای بالقوه مادی وانسانی یک جامعه .
1. توانائیهای فکری – سازماندهی هیأت حاکمه :
2. توجه به علم : وقتی علم در جامعهای نهادینه شد به دنبالش استدلال، علم، تحقیق،بحث و گفتگو، اندیشه وروحیهی علمی را دارد.توسعه یعنی بکارگیری صحیح نیروها و (نظر تخصصی نه اظهار نظر سلیقه ای) . منظور از علم هم این است که مشاهدات، قضاوتها، تصمیم گیریها، اجراییات،ارتباطات همه استدلالی و عینی ومنطقی باشد.
3. نظم : از مشتقات علم گرایی است . برای رعایت ترتیب زمانی وعملی تصمیم گیریها واقدامات توسعه، جامعه بشدت به نظم در تمام شئون زندگی وابسته است. نظم از ویژگیهای بارز جوامعی بوده که توسعه اقتصادی (بهینه سازی نیروهای مادی وانسانی) را پایهی اصلی قراردادهاند .
4. آرامش اجتماعی : بعد از آنکه استاندارد بر موارد ذکر شده حاکم شد وتکلیف حرکت عمومی جامعه مشخص شد، فضایی با (آرامش فردی و اجتماعی) نیاز است آرامش فردی یعنی اطمینان افراد از موقعیت خود وجامعه . آرامش اجتماعی یعنی روح اصلاح نگری و اصلاح پذیری در جامعه نهادینه شده باشد و وجودوتداوم ارزشهایی که باعث حرکت تکاملی و اصلاحی یک جامعه به سمت وضع مطلوب میشوند.
5. نظام قانونی : یعنی فرد اطمینان داشته باشد به نسبت همت و استعدادش از امکانات جامعه عادلانه بهره مند میشود و قانون حامی اوست. روحیهی کار ومسئولیت پذیریکه جنبهی بنیادی در توسعه دارد ایجاد میشود .
6. نظام آموزشی : نظام آموزشی معمولاً 2 هدف دارد تربیت کادر تخصصی و علمی ودوم نوآوری . منبع اصلی نو فکر کردن و خلاق بودن ((نظام آموزشی – پژوهشی)) است .
7. بنابراین، در اجتماعی مراکز آموزشی و پژوهشی زندهاند وبا جامعه ارتباط دو طرفه دارند که در آنها پدیدهی توسعه جدیت دارد و نوآوری، ابداع، نظریه پردازی و حرکت از وضع موجود بببه وضع مطلوب <<چه در ذهن و چه در عمل>> اهمیت دارد.
8. فرهنگ اقتصادی : یکی از مراکز ثقل توسعه کار و تولید است .دقت در کار، قانونپذیری، عمل در حدود اختیارات، توجه به نظم و سازماندهی و مقدم شمردن اهداف مملکتی بر اهداف گروهی و شخصی از جمله خصلتهایی ست که در کار اقتصادی، نقش کلیدی دارد میتوان گفت تحت عنوان فرهنگ اقتصادی مورد بحث قرار میگیرد. و نیز نهایت بهره برداری از زمان و امکانات و... از ویژگیهای فرهنگی ست .
می توان در نتیجه گیری باز به این مطلب اشاره کرد که توسعه اقتصادی نسبت به اصول فکری و علمی مملکت داری، تابع میباشد.
و هفت اصل ثابت توسعه درتاریخ اقتصادی – سیاسی کشورهای مختلف عمومیت داشته وزیر بناهای فرهنگی – سیاسی توسعه بوده است . و اینکه در استخراج این عوامل، استنباط انسانی بکار رفته است و بطور عملی و منطقی قابل تصحیح و تغییر است. هدف این بوده که مجموعهای از مشاهدات عینی و علمی و با استفاده از تجربیات انسانی دیگران، ارتباط منطقی میان میان توسعه مادی از یک طرف و ضرورتهای فرهنگی – سیاسی از طرف دیگر را ایجاد کند.
واقعیت این است که تاریخ فقط سلطه گری سیاسی و فرهنگی را با توسعهی اقتصادی آمیخته است . تلفیق انسان دوستی و معنویت و توجه به زندگی اخروی با توسعه اقتصادی کمتر دیده میشود. در این زمینه دین مبین اسلام که هم راهنمای دنیوی انسان است و هم راهنمای اخروی، منطقیترین و علمیترین تلفیق را ارائه کرده است.
نخبگان به معنی بزرگان، صاحبان فکر،شخصیت وتواناییهای وسیع فکری وسازماندهی میباشد . وبر دو دسته تقسیم میشوند. 1- نخبگان فکری : تولید کنندگان اندیشه، فکر، روشهای بهینه، تئوری، آینده نگری و دور اندیشیاند . 2- نخبگان ابزاری : صاحب قدرت سیاسی و اقتصادیاند . روشهای عقلایی تحقق اهداف را مشخص میکنندو بهترین افراد برای هدایت توسعه یافتگی همین نخبگان فکری و ابزاری هستند. در جوامع توسعه یافته ائتلافی منطقی میان این دو وجود دارد .مثل چین،مالزی، کره جنوبی و... برای توسعه اجماع نظر نخبگان برای افق روشن امری لازم و ضروری ست . اینه باید بطور مکرر و مستمر جامعه را آسیب شناسی کنند. نخبگان فکری تئوریها را صیقل میدهند و آفت زدایی میکنند ونخبگان سیاسی و ابزاری آنها را اجرا مینمایند . یا نخبگان فکری مدام فکر و نخبگان سیاسیب باید این تشکل و زمینه را برالی آنها فراهم نمایند و نباید فکر کنند مسئولیت تولیدئ فکر و اندیشه و عمل هم با آنهاست .
توسعه به معنای تکامل و پیشرفت و کمال مادی و معنوی ست . مفهومی بشری و جهانی بوده و به یک فرهنگ و جامعه خاص تعلق ندارد و کشورها در حال توسعه برای پیشرفت دو راه دارند ایجاد تشکلهای اجتماعی و بارور کردن آنها و تأثیر گذاری آنها بر عملکرد دولت که فرآیندی طو لانی ست . کشورهای در حال توسعه به دو دلیل با این فرآیند مشکل دارند 1- عنصر زمان 2- تکنولوژی علیه آنهاست . باید راه کوتاهتر و کار آمدتری در پیش گرفت . این راه ((نخبه گرایی ))است . (اصلاح حوزه نخبگی).
باید بین مبانی فکری و عقلی توسعه از یک سو واجرای توسعه از سوی دیگر تفکیک قائل شد در این بحث به اجرای توسعه باز میگردیم . توسعه باید از اندیشه به عمل منتقل شود . متأسفانه در کشور ما به نظر میرسد دستگاه اجرایی هم فکر میکند هم عمل . در حالیکه این اصل مسلم است که کسانیکه فعالیت اجرایی دارند فرصت اندیشیدن ندارند و میگویند مدیر خوب کسی است که بیکار باشد البته در کشورهای صنعتی حوزه فکر و اندیشه جداست .
نخبگان فکری شامل نویسندگان، دانشگاهیان، محققان، کارشناسان، خبرنگاران، هنرمندان و..... هستند. و قاعدتاً باید نخبگان ابزاری و سیاسی بطور مستمر با آنها در تماس باشند.
موانع همکاری نخبگان فکری و سیاسی در جهان سوم :
1- تلقی مجریان از مقوله مملکت داری
2- سیاست زدگی در حوزه عمل
3- تعریف مجریان از کار . (ارادت را مهمتر از مهارت میدانند).
4- ارتباط محدود فکری و تئوریک با دین
5- مقطعی بودن عمل اجرایی و عدم توجه به اینکه تنها در یک فرآیند طولانی و مدت دار است که میتوان به بخشی از اهداف کلان رسید
6- تصور غلط از مشورت کردن که دلالت بر ضعف دارد و البته نخبگان باید بدانند که دستیابی به آرمانها ناگهانی نیست و مدت دار است نخبگان ابزاری باید تعهد و تخصص داشته باشند که این به معنی مدرک نیست و باید آنها نیز به برنامه سلسله مراتبی ایمان داشته باشند . تصور غلط از عملکرد، مجموعه نگری، مدیریت زمان و رعایت تسلسل و نوآوری، نظم فکری، تجزیه و ابطال پذیری امور، کلان نگری، بکارگیری روشهای صحیح استدلال که باعث ایجاد اعتبار و اعتماد و اطمینان میشود، به اینها اعتقاد داشته باشد و در نهایت نخبه گرایی یعنی اینکه سالم ترینها،
بهترینها، عاقلترینهاو مجموعه نگرها بتوانند بیاندیشند، تصمیم بگیرند و اجرا کنند.
اهمیت قدرت یابی :
یکی از شاخصههای اساسی حوزهی دولت، حکومت و قدرت است. در چارچوب قدرت، اندیشهها تا اندازهای درگیرمصالح میشوند. نخبگان سیاسی باید نهادهای ملی را به وجود بیاورند. دولت در یک زمان واحد نمیتواند هم اندیشه تولید کند هم اندیشه را اجرا کند.
ممکنه همچین افرادی باشند ولی در سطح مملکت داری اصل براین است که نهادهاو تشکلهای فکری تولید کنندهی اندیشه به وجود آید کمکی کمکی فکری برای دستگاه اجرایی باشد. برای رسیدن به یک چارچوب تئوریک جهت دستیابی به محتوای اجماع نظر ملی 3 حلقه را مورد مطالعه قراری دهیم :1- حلقهی بین المللی جهت بررسی وضعیت جهان
2- شناخت از منطقهای که ما در آن قرارداریم 3- شناخت مسایل داخلی
جهان روز به روز به سمت تفکیک و تقسیم کار میرود و کشورها باید به تواناییهای داخلی خودشان که عامل موثری در سطح جهانی ست توجه کنند وگرنه عقب خواهند ماند. تا متحول نشوند نقش مهمی در مقیاس بین الملل نخواهند داشت. ایران در منطقهای قراردارد که بحرانی ست از لحاظ امنیتی به دلیل وجود کشورهایی که در اطراف ماقراردارند مثل عراق، آذربایجان و افغانستان و سیاست بین الملل و حضور قدرتهای جهانی مانند آمریکا که درآن افزایش یافته است .
اینکه نباید از این امر غافل شد تصمیماتی را پیش روی نخبگان ابزاری قرار میدهد در خصوص، توجه به اقتصاد ملی ازیک سو و تأمین امنیت ملی، حفظ تمامیت ارضی و حاکمیت ملی و هویت اسلامی – ملی از سوی دیگر اینکه توجه به اقتصاد ملی تا چه اندازه باید باشد ؟
شناخت مسائل داخلی از اهمیت ویژهای برخوردار است .اینکه جمعیت جوان ما زیاد است و دستگاه حکومتی ما نیاز به یک مرکز ثقل فکری دارد نه اجرایی(یک مغز مرکزی). باید بتوانیم با انسجام درونی و رسیدن به فرمول پیچیدهای که باعث شود جامعهای قدرتمند و فعال داشته باشیم در سطح منطقهای و ملی نیز قدرتمند و فعال شویم. دو امر در این مورد موثرند: آرامش و افزایش قدرت ملی .
کشور ما به لحاظ جغرافیایی، دینی، برخورداری از جمعیت جوان و منابع ملی میتواند به یک قدرت منطقهای تبدیل شود.
این نکته هم قابل ذکر است که حوزه فکری مملکت داری یک امر تخصصی ست . نخبگان باید از فرهنگ نقد، صراحت، تساهل بهره مند باشند.
تفکیک استراتژی ملی از سیاست روز
ما در این قسمت با دو مسئله مواجه میباشیم 1- چگونگی دستیابی به مازاد ملی 2- ایجاد نظم اجتماعی خاص در درون.
گسترش فرهنگ شهری انتظارات عامه مردم افزایش را افزایش داده است اقتصاد خانواده تربیت و تحصیلات فرزندان اهمیت یافته، فاصله بین شعار و عمل را بی سوادترین مردم هم میفهمند. مردم به اینکه دولت چه کسانی را برای رفع مشکلات بکار گرفتهاند توجه دارند. پوشاک،غذا، مسکن و.. جزء بدیهیات است افراد جامعه باید به هنر، موسیقی، کوه پیمایی،ادبیات، فلسفه، اخلاق و معاشرت بپردازند که سبب میشود افراد به خودیابی برسند . بدون مازاد ملی امکان ایجاد یک ملت فرهنگی وجود ندارد. تا پس انداز نباشد چگونه وارد عرصه فرهنگ شود. دغدغه زندگی فرصت فرهنگی شدن را نمیدهد. این موضوع در حد انتخاب دولتی نیست، یک جریان معقول است.
ایجاد نظم اجتماعی خاص در درون یعنی ایجاد ساختار پایدار اجتماعی و چارچوب معنی دار در روابط دولت با مردم، قاعده مند کردن رفتار انسانها، و این زمانی شکل میگیرد که نخبگان سیاسی و فکری مجموعهای از قواعد قابل پیش بینی را ایجاد نمایند. باید در جامعه بی اطمینانی کاهش یابد. حرکت جهانی در مسیر ایجاد ثروت ملی ودر زمینهی بهره وریهای بیشتر، یک جریان کاربردی و کارکرد گرایانه است ودارای منطقی همگانی ست. کشورها زمانی استراتژی پذیر میشوند که اولویت بندی داشته باشند ( برای مازاد ملی، پس انداز ملی،افزایش ظرفیتهای تولیدی). در غیر این صورت دستیابی به استراتژی ملی محال است.
بحث آرامش سیاسی هم هست و اینکه استراتژی ملی باید سیاست زدایی شود. و تنها مسئله ایکه اینجا مورد تأکید است اجماع نظر نخبگان میباشد. فهم مشترک نخبگان سیاسی یک کشوراز وضعیت جهانی اهمیت ویژهای دارد. و باید بخش خصوصی را به عرصه آورد و حمایت کرد و به سوی صنعتی شدن گام برداشت.
بحرانهای ناشی از عبور از مرحله گذار :
بحرانهای اقتصادی و بحرانهای اجتماعی و اقتصادی مشوط بر اینکه نظام سیاسی از یک ثبات درونی برخوردار باشد. (حفظ ثبات سیاسی عامل تقویت توسعه اقتصادی در دورهی گذار ) .
استراتژی رشد در جهان سوم، دو عامل را در خود دارد یکی بقاء و دیگری انطباق . باید هر دو به موازات هم حرکت کنند.
برای توسعه یافتگی ابتدا باید انسجام درونی – فکری داشت و بعد انسجام درونی - عملی . که عواملی در این امر موثرند:
1. حافظه تاریخی گروههای سیاسی. 2. فهم مشترک گروههای سیاسی از جایگاه کشوردر وضعیت جهانی
3. روحیات و خلقیات نخبگان 4. فهم بحران
بدون شک یک نهاد فرا سیاسی میتواند طراح اصلی استرتژی ملی در یک کشور باشد. طرحی برای جداکردن و فاصله گرفتن از سیاست روز . امریکا هشتاد درصد – آلمان هشتاد تا نود درصد- هند وچین 50 تا 60 درصد از سیاست روز فاصله دارند.
از این مقاله بطور خلاصه به چند مطلب کلی اشاره میشود. ((توسعه یافتگی نتیجهی صراحت فرهنگی و صراحت فرهنگی نتیجهی اجماع نظر پیرامون استنباطهای کلان ومشترک از مفاهیم کلیدی ست. فضای این صراحت فرهنگی در ذهن سلیقهای افراد نیست، بلکه در عینیت و تشکل اجتماعی ست که از طریق اجماع نظر به دست آمده باشد))
هر جامعهای برای دستیابی به رشد باید تئوری داشته باشد. در تئوری نوعی شناخت و آگاهی وجود دارد، برکارکرد آن نسبیت حاکم است زیرا انسانها به آن عمل میکنند، محتاج سعی و خطاست . در تئوری نظام علت و معلولی و کارآیی و ترتیب زمانی مطرح است. بی ثباتی جامعه بدلیل بحران در بافت تئوریک آن جامعه است ( سقوط کمونیسم وفروپاشی شوروی ).
مسئولیت اصلی در خصوص افزایش کارایی و انسجام تئوری حاکم بر عهده نخبگان آن است. به این صورت که وظیفه نخبگان این است که زوایای تئوریک مثلث مملکت داری را که بر سه عنصر علم، امنیت و مشروعیت استوار است به گونهای هنرمندانه با مبانی ارزشی و فرهنگی جامعه خود منطبق کنند.
ده مفهوم کلیدی که نخبگان فکری و ابزاری یک جامعه پیرامون آنها باید به اجماع نظر برسند، هر سه حوزهی فرهنگ (انسان، جامعه، دین، زندگی و زمان) ؛ سیاست (دولت وقدرت) ؛ ثروت (کار،ثروت و طبیعت) را در بر میگیرد. که با استنباطات مشترک نخبگان و جامعه از این مفاهیم و اجماع نظر مقطعی به صورت پیچیده و قالبهای متعدد با مثلث مملکت داری کشورهای مختلف قابل انطباق است. دستیابی به این حالت به وضعیت فرهنگی، اقتصادی، سیاسی آن جامعه بستگی دارد. مالزی، اندونزی، سنگاپور، کره جنوبی ...
در خصوص بحث صراحت فرهنگی باید اضافه کرد که چارچوب روشن فرهنگی به تشکل اجتماعی میانجامد. در واقع ارتباط نهایی میان استنباطات مشترک به توسعه یافتگی در این اصل نهفته است. فرهنگی که از حداقل تناقض میان عناصر داخلی خود برخوردار است به یک تشکل اجتماعی با ثبات منتهی میشود وسپس یک نظام اقتصادی و سیاسی مبتنی بر یک فرهنگ روشن پدیدار میگردد.
1- فردگرایی مثبت باید تشویق گردد. 2- تفکر از زمینههای استقرایی قوی برخوردار باشد. 3- تفکر متاع عمومی و تخصص متاع خاص باشد. 4- آموزش مهمترین رکن برنامه ریزی جامعه است. 5- عموم مردم منطق و شیوههای کار جمعی را بیاموزند. 6- هویت عمومی جامع فوق العاده قوی و مستحکم باشد. 7- علاقه به جامعه و بدنبال آن قانونپذیری در میان مردم بنیادی باشد. – منافع هیأت حاکمه با مصالح ومنافع عمومی مردم همسو باشد. 9- دولت تنها منبع فرهنگ اجتماعی نباشد و نهادهای غیر دولتی درنظام اجتماعی موثرو فعال باشند. 10- آرامش اقتصادی وجود داشته باشد. 11- تصمیم گیری مبتنی بر اصلاح نگری و اصلاح پذیری باشد. 12- انتخاب افراد بر پایه رقابت، توانایی و لیاقت صورت گیرد.
از آنجا که توسعه سیاسی محل تقارن منافع یک گروه یا گروههایی از یک سو و منافع و مصالح عمومی از سوی دیگر است، مشکلترین شکل حرکت به طرف عقلایی شدن، رفتارها و برخوردهای یک جامعه است. زحمت دور اندیشی، بنای ساختارها، تربیت دقیق و ظریف سبب رسیدن به مقصد و آیندهی امید بخش میباشد.
در ابتدا باید ویژگیهای یک جامعه علمی توصیف شود تا معانی فرهنگ علمی و ارتباطش با فرهنگ ملی مشخص شود.انطباق فرهنگ علمی با فرهنگ ملی زمانی شکل میگیرد که مقبولیت عام پیدا کند. در رابطه با فرهنگ علمی از انسانهای علمی صحبت میکنیم که تعدادو یکپارچگی رفتاری شان فرهنگ علمی یک جامعه را ایجاد میکند.بحث ما ویژگیهای علمی انسانهای علمی ست.
تعریف علم : علم شناخت هستیهاست یا در حوزهی علوم پایه و علوم طبیعی یا در حوزه مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی . اولین ویژگی عالم یا انسان علمی، تفکر علمی ست، یعنی داشتن ذهن خاص، در پدیدههای اجتماعی قائل به نظم رفتاری باشدو به دنبال کشف نظم.
در غیر این صورت نمیتواند به بحثهای خود نظم تئوریک و نظم علمی دهد. بحث فرآیند شناسی هم در تفکر علمی مهم است. (از آغاز تا انتها یک پدیده چه مراحلی را پشت سر گذاشته) تفکر علمی همیشه اکتسابی نیست . گاهی توانایی ذاتی ست.
مسئله دوم تولید علمی ست. یعنی شخص عالم در حوزه کاری خود نوآوری و ابداع کند. دکتر سریع القلم به این قضیه اشاره میکند که، پایه نوآوری در کار تئوریک است. و شناخت را تقسیم میکند به مواد خام و اطلاعات و بینش ادامه میدهد که عالمی که بینش نداشته باشد کار خود را محدود به توصیف وقایع و ثبت حوادث میکند. و عالمی که بینش داشته باشد قدم در مسیر ایجاد قالبها و چارچوبهای نظری میگذارد.
بنابراین، تولید علمی در کار تئوریک و کار نظری ست به عنوان یک عامل و مخرج مشترک میان رشتههای علوم انسانی بحساب میآید.
مسئله سوم در فرهنگ علمی، استنباط علمی ست . ((توانایی شخص در استفاده از مجموعه محفوظات ذهنی خود)). استنباط علمی یعنی اینکه شخص توانایی مشاهده را داشته باشد با مقایسه آن با معلومات موجود در ذهن خود به استنباطها و تلقیهای جدید ویا به بیان متدلوژیک، توان قیاس و استقرا داشته باشد.
مسئله چهارم، شخصیت علمی ست . از ویزگیهای مهم یک عالم اعتماد به نفس است . فرهنگ مخالفت و موافقت داشته باشد نحوه برخورد با اندیشهها و آزادی اندیشه در برخورد با دیگران ...
مسئله پنجم، اخلاق علمی ست. یعنی یک عالم از تواضع برخوردار باشد. و علم، استنباط، استنتاج، تلقی علمی را در خود محصور ندارد. در برخورد با همکاران علمی، متونی که دیگران تألیف کرده اند، استنتاجهای دیگران، اخلاق علمی را به نمایش بگذارد. با این خصوصیت یقیناً شناخت خودرا مطلق نمیداند.
به نظر نویسنده سه مسئله قابل بحث وجود دارد : در فرهنگ علمی افراد باید قائل به زمان باشند و اینکه عالم شدن و متخصص شدن باید مراحلی را طی کند(ترتیب علمی) دوم، فردعلاقمند به علم، استاد داشته باشد. نمونه والگویی در حوزهی علم داشته باشد زیر نظر او تحقیقاتش را انجام دهد . سوم، حوزه علم برای همگان نیست مثل معابر عمومی نیست.
برای افرادی ست که از ظرفیتهای لازم اخلاقی و فکری و ذهنی برخورداراند. نباید تصور کرد همگان مستعد کار علمی اند. این نکته به طور مستقیم با فرهنگ علمی در ارتباط است و فرهنگ علمی ایجاب میکند که افراد توانمند و با استعداد و دارای ظرفیت وارد حوزهی علم شوند و این امر نیاز به مقبولیت در فرهنگ کلان جامعه دارد.
ویزگیهای فرهنگ عمومی
عناصری که ویژگیهای فرهنگ عمومی را ایجاد میکند در ابتدا فرهنگ عقلی ست . 1. فرهنگ استدلالی فرهنگ ارائه دلیل برای شناخت پدیدهها 2. فرهنگ ابزاری یا فرهنگ کاربردی ست . یعنی گذر از مرحله فکر وایده به مرحله عمل.
3. فرهنگ بهینه سازی، در جامعه پذیرفته باشد که انسانها موظفند همت کنند دست به تلاش بزنند تا وضع فردی، اجتماعی و عمومی خود را بهبود بخشند.
در غیر این صورت زمان تعطیل، و مسئله توجه به آینده متوقف میشود . عناصر تشکیل دهنده فرهنگ عمومی اگر نهادینه شود، افراد از سنین پائین از سطوح دبستانی به بالا اینگونه تربیت شوندمی توان به موفقیت دست یافت . رسیدن به این مرحله ( تعریف مسائل زندگی و اجتماعی) سطح عالی تخصصی و تلقی علمی میطلبد واینجاست که ضرورت ایجاد جامعه علمی ونهایتاً فرهنگ علمی احساس میشود.
در کشورهای جهان سوم تضادهای جدی میان حوزه سیاست، اقتصاد، فرهنگ وجود دارد.( برخلاف غرب ) اگر کشورهای جهان سوم بخواهند علم را از غرب و کشورهای صنعتی بگیرند به دلیل نبود فضای لازم فرهنگی نمیتوانند آن را در چارچوب فرهنگی خودشان منطبق کنند و موفق نمیشوند .
در اینجا فرهنگ ملی خودمان را به دو قسمت تقسیم میکنیم 1- فرهنگ دینی 2- فرهنگ انباشته شدهی تاریخی که مشکل ما در مورد فرهنگ انباشته شده تاریخی ست . که اجازه نمیدهد در مسیر علمی شدن، عقلی شدن،ابزاری شدن و تفکر بهینه حرکت کنیم. علم پذیری یک مسئلهی تربیتی ست. ما برای این کار زمینههای لازم را نداریم. مجموعهای از ویژگیهای فرهنگی – اجتماعی که اجازه نمیدهد علم پذیر باشیم : تعریف ما از زندگی ست که به آینده توجه نداریم .توجه به آینده ابزاری را به همراه میآورد که ضرورتاً علم را به میدان میکشاند. علت وجود سنن انباشته شده در یک جامعه این است که بیشتر درگذشته زندگی میکنیم تا آینده . و مسئله دیگر تفکر در جامعهی ما تفکر فردی ست. در حوزه علم تفکر فردی مضر است. معاشرت جمعی نیاز است. از مشکلات فرهنگی هم این است که در سهیم شدن با دیگران مشکل داریم. در جامعه ما این امر پدیدهای کمیاب و کاری دشوار بحساب میآید.
از موارد مضر دیگر تئوری حجم است . جامعه ما بسیار تحت تأثیر اندیشههای کمی ست . کمتر با کیفیت کار دارد. نکته دیگر وجود غرور فردی است، فقدان تواضع لازم در کار علمی ودر پذیرش و شناخت علمی ست. دلیلش فرهنگ انباشته شدهی استبدادی در جامعهی ماست . مورد بعد این است که ما کلاً برای ایجاد تغییر و تحول چندان نوآور نبوده ایم .میان فرهنگ ملی و فرهنگ عقلی همسویی وهاهنگی وجود ندارد نتوانسته ایم تلفیق ایجاد کنیم . ایجاد یک فرهنگ علمی، مستلزم خانه تکانی اجتماعی در سطح کلان جامعه است که نیازمند انتخاب در جهت گیری جامعه است. حوزهای که باید دست به این انتخاب بزند
( نخبگان ) است یا حوزه سیاسیت است .
تصمیم برای تحول ذکر شده گرفته شود. البته تغییرات خیلی کند خواهد بود و یک بسیج اقتصادی هم لازم است . مطلب قابل ذکر این است که دولت همیشه باید جلوتر از جامعه حرکت کند. قوانین توسعه و مملکت داری را در جامعه پیاده کند. به آینده و افق پیچیده تر و عمیقتر بیندیشد. جنبهی سلیقهای ندارد .
مالزی آلمان از جمله کشورهای رشد کرده هستند. در صورتیکه در آلمان فرهنگ سنتی کاملاً از بین نرفته. مالزیاییها هنرمندانه فرهنگ ملی و فرهنگ شبه علمی را در جامعه پیاده کرده اند. کارهای علمی گام به سوی بهسازی جامعه است در غیر این صورت سنتی باقی مانده و سنن غلط انباشته شده برکل جامعه سیطره خواهد داشت.
همسویی فرهنگ و فرهنگ عمومی
در قالب مثال، چین نمونه دیگری هم ندارد.علمی شدن جامعه وجا گرفتن فرهنگ استدلالی در کلیت جامعه و سپس در نظام علمی ودانشگاهی، در بلند مدت زمینههای تقویت مشروعیت را به وجود مممی آورد البته با ظرافت، ذکاوت و دقت . که چین بصورت پیچیدهای حوزهی رشد وحوزهی مشروعیت را تلفیق کرده . به این صورت که از وضع داخلی خود شناخت عمیق پیدا کرده، حوزههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی را از هم تفکیک برای هریک برنامه ریزی نموده آنها را بارور و به جلو برده است . در مقابل، شوروی برخلاف چین که اول اصلاحات فرهنگی نمود وارد مرحله رفورم اقتصادی شد که در اینده رفورم سیاسی را هم شروع خواهد کرد، کارش را با رفورم سیاسی شروع کرد که دچار هرج و مرج شد.
علمی شدن در گردونه فعلی بین المللی، یک نوع مشروعیت یابی ست. اشاره به رابطه علم و دین میکنیم در جامعه خودمان . با همهی ضرورت، حدودو ثغور نظری روشنی ندارد. از تلفیق این دو، نهاد فکری نساخته ایم.
بخاطر فرهنگ دینی و جهان بینی دینی مان نمیتوانیم علم گرایی از نوع غربی پیدا کنیم. تعریف غرب از زندگی وقائل نشدن هیچ حد و مرزی برای شناخت علمی و کار کردن برپایهی یک نظام سیاسی – اقتصادی، مادی و در واقع ترویج این فلسفه است . در مقابلش ما، اجازه هر نوع جهت گیری کاربردی برای علم نیست.
برای رفتارها قیودی مطرح ایت. برای تلفیق دیانت و علم نیاز به الگو داریم، مدل سازی کنیم مدتی به صورت سعی و خطا عمل شود، آفات مشخص و روشن شوند که علمی شدن چقدر از خالص بودن دین میکاهد و تجدید نظر در مل انتخابی صورت گیرد بازهم ادامه کار و.........