شرایطی که در بکارگیری روشهای پژوهشی باید احراز شود کدامند؟
1 – قابلیت بررسی و آزمون، 2 – طرف مطلقگرایی، 3 – بیطرفی ارزشی، 4 – عینیت، 5 – استفاده از روشهای استاندارشده و محکم، 6 – مهارت در پژوهش، 7 – کنترل موقعیتها.
رشد تاریخی جامعهشناسی:
جامعهشناسی جوانترین دانش اجتماعی است. واژه «جامعهشناسی» را نخستینبار، در سال 1838، اگوست کنت فرانسوی، در ضمن دروس فلسفه اثباتی خود بکار برد. عموماً اکوست کنت را پدر جامعهشناسی لقب دادهاند. به اعتقاد کنت، دانش جامعهشناسی را میتوان بر بنیان مشاهده و طبقهبندی منظم علمی استوار کرد. از بزرگان جامعهشناسی میتوان هربرت اسپنسر انگلیسی، امیل دورکیم، لستر وارد آمریکایی، ماکس وبر را نام برد.
تعریف فرهنگ:
مجموعه رفتارها و آداب و رسوم یک جامعه که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. اساس انتقال فرهنگ ارتباطات است که بصورت ارتباطات گفتاری، نوشتاری، کرداری و درونی انجام میشود.
شیوههای ارتباط نمادی کدامند؟
ارتباط نمادی به سه شیوه اساسی صورت میگیرد:
1 – زبان گفتاری است که عبارت از الگوهای صوتی و معانی پیوسته به ان است. زبان گفتاری آموزش و ارتباطات را آسان میسازد.
2 – زبان نوشتاری است که عبارت از ثبت تصاویری از گفتار. زبان نوشتاری آموزش و حفظ میراث فرهنگی را تسهیل میکند.
3 – زبان جسمانی که از آداب عامیانه گرفته شده است و به معنای برقراری ارتباط، با حرکات دست و صورت، و به طور کلی با ایما و اشاره است.
هنجارهای فرهنگی را تعریف کرده و صورتهای مختلف آن را شرح دهید؟
هنجارهای فرهنگی، معیارهای ثابتی هستند که گروه، به لحاظ فکری یا رفتاری، از افراد انتظار دارد یا آنها را تأیید میکند. این انتظارات و رفتارهای حاصل از آن غالباً از فرهنگی به فرهنگ دیگر تغییر میکنند.
صورتهای مختلف هنجارهای فرهنگی عبارتند از:
1 – ارزشها: احساسات ریشهدار و عمیقی است که اعضای جامعه در آن شریک هستند. این ارزشها اعمال و رفتار جامعه را تعیین میکند.
2 – آداب و رسوم: به ان دسته از شیوههای رفتاری عادی اطلاق میشود که در جامعه رواج دارد.
3 – رسوم اخلاقی: رسومی هستند که ویژگیهای معناداری از رفتارهای درست و نادرست را دربرمیگیرند.
تعریف خرده فرهنگ:
گروهی کوچکتر از جامعه و منسوب به فرهنگ وسیعتر است، زیرا بسیاری از هنجارها و موازین فرهنگ بزرگتر را میپذیرد، اما از سوی دیگر، خرده فرهنگ از فرهنگ کل جامعه متمایز است، زیرا برخی هنجارها و موازین خاص خود را دارد. مثال : خرده فرهنگ بزهکاران که سختکوشی، انضباط، آرزوهای دور و دراز در آن جایی ندارد.
تعریف ضد فرهنگ:
به گروههایی اطلاق میشود که با هنجارها و موازین فرهنگ غالب در جدال هستند و آن را شدیداً طرد میکنند.
آثار مثبت و منفی قوممداری چیست؟
آثار مثبت قوم مداری این است که احساس مشروعیت گروه، وفاداری، میهندوستی و ملیتخواهی فرد را تقویت میکند و اثر منفی آن این است که غالباً مانع نوآوریهای احتمالاً سودمند میشود.
تعریف نسبیت فرهنگی:
یعنی داوری درباره معنی و ارزش هر عنصر فرهنگی را باید در خصوص زمینه فرهنگی آن انجام شود زیرا معیارهای فرهنگی از جامعهای به جامعه دیگر فرق میکند.
مفهوم ضربه فرهنگی:
فردی که تحت تأثیر محیط فرهنگی بیگانه است و بین مردمی زندگی میکند که در باورهای اساسی خود با او وجه مشترکی ندارند، دچار ضربه فرهنگی میشود. مانند افتادن در یک جزیره دور افتادهای که مردم آنجا با آداب و رسوم خاص خود، بدون لباس زندگی میکنند یا به آدمخواری دست میزنند.
تأخّر فرهنگی را تعریف کنید؟
هر فرهنگ را میتوان به عناصر مادی و غیر مادی آن تقسیم کرد. غالباً دلایلی ارائه میشود مبنی بر اینکه معمولاً دگرگونی تنها در حوزه مادی فرهنگ رخ میدهد، ظاهراً مردم دگرگونی در فناوری را که جزیی از حوزه مادی فرهنگ است میپذیرند، حال آنکه کمتر هنجارها، ارزشها، باورها یا سازمان اجتماعی خود را تغییر میدهند. نتیجه این ناهماهنگی، تأخر فرهنگی است و آن هنگامی رخ میدهد که عناصر غیرمادی فرهنگ سعی دارند وضعیت خود را در میان دگرگونیهای عناصر مادی فرهنگ حفظ کنند. مثال: وارد شدن تراکتور، کمباین به زندگی کشاورزان یک روستا و تغییر در نحوه زندگی آنان.
مفهوم فرهنگپذیری چیست؟
گاه اتفاق میافتد که یک عنصر فرهنگی از فرهنگ دیگر گرفته میشود. این جریان، فرآیند فرهنگپذیری نامیده میشود. در چنین وضعیتی، فرهنگهایی که با یکدیگر تماس مستقیم دارند، هر دو دچار دگرگونی میشوند. در عین حال، این دگرگونی ممکن است در یک فرهنگ خیلی عمیقتر از فرهنگ دیگر باشد.
سرچشمه دگرگونیهای اجتماعی و فرهنگی:
1 – فناوری: هرچه دگرگونیهای فناوری سرعت و شتاب بیشتری پیدا کند، دگرگونیهای فرهنگیِ ناشی از آن بیشتر میشود.
2 – محیط طبیعی: دگرگونیهای ناگهانی و شدید در محیط طبیعی کمتر رخ میدهدف اما در صورتی که رخ دهد، تأثیر عمیقی بر جای میگذارند مانند دگرگونیهای ناشی از زمینلرزه.
3 – دگرگونی در جمعیت: افزایش جمعیت ممکن است منجر به مهاجرت یا بهبود وضع تولید گردد و این به خودی خود، ممکن است به دگرگونی اجتماعی بینجامد.
4 – نیازهای شناخته شده: شرط دگرگونی اجتماعی این است که جامعه نیازهای خود را بشناسد، نیازها جنبه روانی و ذهنی دارد و همین که اوضاع تغییر کند، نیازهای تازه پدیدار میگردد.
عنصر فرهنگی چیست؟
عنصر فرهنگی کوچکترین واحد یک فرهنگ است که تقسیمپذیر نیست. برخی عناصر فرهنگی، بیش از یک شیء ساده نیست مثل انگشتر. که بصورت مادی است و دست دادن جزو عناصر غیر مادی است.
چرا لازم است که افراد به رفتارهای جوامع دیگر از دیدگاه نسبیت فرهنگی بنگرند؟
چنانچه به رفتار دیگر مردم از دیدگاه نسبیت فرهنگی بنگریم، کمتر در صدد انتقاد و سست شمردن آن برمیآییم. بر ماست که هنجارها و رفتارهای خود را هنگام داوری درباره رفتارها و هنجارهای دیگران، مطلق و نمونه نینگاریم. در این صورت میتوانیم رفتارها را با توجه به زمینه فرهنگی که رفتار بخشی از آن است، ملاحظه و ارزیابی کنیم.
تعریف پایگاه:
پایگاه، به موقعیت اجتماعی و جایگاهی اطلاق میشود که فرد در گروه یا در مرتبه اجتماعی یک گروه، در مقایسه با گروههای دیگر، احراز میکند. پایگاه حقوق و مزایای شخص را تعیین میکند.
تعریف نقش:
به رفتاری اطلاق میشود که دیگران از فردی که پایگاه معینی را احراز کرده است، انتظار دارند. نقشهای مناسب به صورت بخشی از فرایند اجتماعیشدن به فرد آموخته میشود و سپس او آنها را میپذیرد.
پایگاه انتسابی و پایگاه اکتسابی:
پایگاه انتسابی از آغاز تولد به فرد محول شده، عمدتاً بر زمینههای خانوادگی نوزاد استوار است. مانند: جنسیت، دین، نژاد، ثروت و ... . پایگاه اکتسابی به موقعیتی اطلاق میشود که براساس تلاش و کاری که فرد از خود بروز داده یا استعدادها و مهارتهایی که از خود نشان داده است، استوار است. مانند پزشک – مهندس و ...
گروههای مرجع و ایفای نقش:
گروههای مرجع، یکی از معیارها و الگوهایی است که هر کس نقش خود را در یک موقعیت معین، براساس آن ارزیابی میکند. ایفای نقش هر فرد با مقایسه نقش او با کسانی که وظیفهای مشابه او دارند ارزیابی میشود. فرد با این مقایسه میتواند مشخص کند که آیا نقش خود را به درستی ایفا کرده است یا خیر.
مثال: گروه مرجع برای دانشجوی رشته روزنامهنگاری، دانشجویان همدوره و مشغول به تحصیل اویند.
نقش محول و نقش محقق چیست و مغایرتهای بین این دو نقش را بیان کنید؟
شیوة ایفای نقش طبق انتظارات جامعه را نقش محول و شیوهای را که فرد در عمل، در ایفای یک نقش معین بکار میبرد نقش محقق میگویند.
1 – عدم شناخت صحیح فرد از آنچه ایفای یک نقش اقتضا میکند.
2 – تمایل فرد به عدم انطباق نقش خود با الزامات و انتظارات دیگران
3 – ناتوانی فرد در ایفای صحیح یک نقش
دلسردی از نقش:
به حالتی که فرد در آن نقش خاصی را به رغم میل و احساسات شخصی ایفا میکند، دلسردی از نقش میگویند. این حالت هنگامی اتفاق میافتد که آن نقش اولویت خاصی در زندگی فرد ندارد و او به جای آنکه نقش را در دل خود جایگزین کند، آن را تنها به این دلیل ایفا میکند که ضرورت ایجاب میکند یا دیگران از او انتظار دارند. ایفای نقش در این حالت غالباً با فشارهای روانی همراه است. مثال: مادری که دارای دو فرزند است، به دانشگاه میرود و یک شغل نیمه وقت نیز دارد.
فشار نقش:
گاه اتفاق میافتد که فرد در انجام نقشی که از او انتظار میرود، دچار مشکل میشود و این به دلیل تعارض نقشها و وظایف یا انتظاراتی است که در قبال آن نقش وجود دارد. به این وضعیت، فشار نقش میگویند. مثال: از یک مربی تیم فوتبال انتظار میرود که با بازیکنان و اعضای تیم روابط صمیمانهای داشته باشد، اما در عین حال انتظار میرود که تصمیمات دقیق و شدیدی را برای اداره تیم و نظم آن به اجرا درآورد و حتی گاهی ممکن است لازم باشد عضوی را تغییر دهد یا جابجا کند. کار چندان سادهای نیست که مربی جزو بچهها باشد و در همان حال، اِعمال انضباط کند. در این حالت، غالباً مربی در تجربیات خود با مشکل ایفای نقش (فشار نقش) روبرو است.
شکست در ایفای نقش:
در یک جامعه صنعتی شهرنشین، ممکن است یک فرد ضرورتاً چندین نقش را همزمان ایفا کند. و بدینسان در معرض انتظارات متعارضی قرار گیرد. در چنین موقعیتی غالباً اتفاق میافتد که شخص در ایفای نقش خود دچار شکست شود. گاهی انسان هم در انجام دادن نقش محول و هم انجام دادن نقش محقق دچار شکست میشود، اما آنچه اغلب اتفاق میافتد این است که افراد بیشتر در ایفای نقش محقق یا اکتسای خوب دچار شکست میشوند.
مثال: یک مشاور حقوقی که در کار خود ضعیف است و کارهای مربوط به محاکمات حقوقی را به راحتی نمیتواند انجام دهد، ممکن است چنین احساس کند که در ایفای نقش خود شکست خورده است.
تعارض نقشها:
فردی را در نظر بگیرید که با یک یا چند نقش که مستلزم انجام رفتارهای متناقض یا متعارض است، سروکار دارد. چنین حالتی را تعارض نقش میگویند. مانند اساتید دانشگاه که بخش عمدهای از وقت و نیروی خود را برای رسیدگی به کار دانشجویان، تهیه دروس و گفتگو با دانشجو بعد از کلاس صرف میکند و در عین حال برای حفظ سطح دانش و ارتقای علمی، میبایست به تحقیق و انتشار کتاب و مقاله پرداخته و یا در جلسات کمیتههای دانشکده و دانشگاه شرکت کنند.
تعریف اجتماعیشدن را بنویسید؟
اجتماعیشدن فرایندی است که به انسان، راههای زندگی کردن در جامعه را میآموزد، شخصیت میدهد و ظرفیتهای او را در جهت انجام وظایف فردی و به عنوان عضو جامعه، توسعه میبخشد.
اهداف اجتماعیشدن چیست؟
1 – شخص باید مهارتهای ضروری را که برای زندگی در جامعه ضروری است فرا بگیرد.
2 – شخص باید بتواند به صورت مؤثری با دیگران ارتباط برقرار کند و توانایی خواندن، نوشتن و سخن گفتن پیدا کند.
3 – فرد باید بتواند نیازهای بدنی خود، همچون قضای حاجت را به شیوههای قابل قبول جامعه برآورد.
4 – فرد باید ارزشها و اعتقادات اساسی جامعه را در ذهن خود متمرکز کند.
پویایی خود:
تصویر فرد از خود، سهم مهمی در مشخص ساختن چگونگی نقشی که او کم و بیش باید ایفا کند، دارد. اعتماد به نفس فرد در انجام دادن هر کار، اثر فراوانی بر انجام موفقیتآمیز آن عمل میگذارد و به آن وابسته است. از سوی دیگر، عدم اعتماد، غالباً به شکست یا ناکامی میانجامد.
مثال: چنانچه نوجوانی در مدرسه بخواهد تحصیلات خود را با موفقیت به پایان برساند، باید نخست معلمان و والدینش در او اعتماد به نفس ایجاد کنند. در صورتی که اینکار انجام نشود شانس موفقیت او به صورت چشمگیری تنزل خواهد یافت.
تمایز میان «من فردی» و «من اجتماعی»
جرج هربرت مید، خود را به «من فردی» و «من اجتماعی» تقسیم میکند. من اجتماعی در واقع، انعکاس و بروز هنجارها و ارزشهای جامعه در فرد است اما من فردی معرف جنبه شخصی و منحصر به فرد شخص است. من فردی بصورت وسیعی تحت تأثیر محرکهای آنی و سرکش و غیر عادی قرار دارد.
مثال: شخصی که مرتکب قتلی میشود، از جنبه «من فردی» خود رفتار کرده است. چنین فردی ممنوعیت اجتماعی قتل و ارزشی را که جامعه برا یحیات فرد قایل میشود، نادیده میگیرد.
عوامل مؤثر در اجتماعی ساختن انسان را نام ببرید؟
1 – خانواده، 2 – مدرسه، 3 – گروههای همسالان، 4 – رسانههای جمعی
تأثیر «گروههای همسالان» را در اجتماعی ساختن انسان توضیح دهید؟
گرچه هدف عمدة گروههای همبازی تفریح و سرگرمی است، اما اینگونه گروهها پس از خانواده، احتمالاً مهمترین و مؤثرترین عامل اجتماعیشدن کودک است. از آنجایی که گروه همسالان تقریباً همسن یکدیگرند و احساس برابری میکنند، معمولاً از معیارهای مشترکی که به اشخاص مسئول گروه مرتبط است پیروی میکنند.
گروه همسالان به عنوان عامل اجتماعی ساختن کودک، در دوران بلوغ به اوج اهمیت و تأثیر خود میرسد. در این هنگام، کسب محبوبیت و موردپسند واقع شدن یکی از اهداف مهم نوجوانان میشود و پذیرش ارزشهای گروه همسالان، به طور وسیعی به پذیرش فرد در آن گروه کمک میکند.
تأثیر «رسانههای جمعی» را در اجتماعی ساختن انسان توضیح دهید؟
رسانههای جمعی، هم میتوانند هنجارهای اجتماعی را تقویت کنند و هم آنها را آشفته سازند؛ بدین معنی که هر آنچه پخش یا نشر میکنند، معرف بازتاب واقعی جامعه جلوه دهند. باید در عین حال در نظر داشت که رسانههای جمعی، تنها یکی از منابع تعیین هنجارهایی است که در اختیار و دسترس افراد قرار میگیرد.
شخصیت را تعریف کرده و عوامل مؤثر بر رشد شخصیت را نام ببرید؟
شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی مانند اندیشه، احساسات، ادراک شخص از خود، وجهه نظرها، طرز فکر و بسیاری از عادات اطلاق میشود که معرف رفتار اوست.
عوامل مؤثر بر شخصیت عبارتند از: تأثیر وراثت، محیط طبیعی، فرهنگ و شخصیت، تجربههای گروهی و فردی.
تعریف منش ملی:
منش ملی به شخصیت بنیادین مردم یک ملت اطلاق میشود. چنانچه منش ملی درست فهمیده شود، میتوان پیشبینی کرد. اعضای یک جامعه معین، چگونه به موقعیتها و اوضاعی که با آن مواجه میشوند پاسخ خواهند گفت. مثال: هنگام بروز جنگ بین دو کشور شناخت منش ملی هر دو ملت اطلاعات گرانبهایی را برای پاسخگویی به حیلههای جنگی، تبلیغاتف فشارهای روانی و حتی شکست آنان فراهم میسازد.
چرا رسانههای جمعی یکی از عوامل مهم اجتماعیشدن است؟
رسانههای جمعی از آن رو عامل مهم اجتماعیشدن به شمار میرود که کودک را در آموزش ارزشها و هنجارهای جامعه کمک میکند. کتاب، تلویزیون، سینما و مجلات، الگوهای مختلف ایفای نقش را به فرد ارائه میدهند، بطوری که او میتواند آن الگوهای رفتار را سرمشق خویش قرار دهد. از این مهمترف افراد میتوانند از طریق رسانههای جمعیف جنبههایی مختلف از فرهنگ خود را که به صورت دیگری به دست آمدنی نیست، بیاموزند.
تفاوت اجتماعیشدن بزرگسالان با از نو اجتماعیشدن چیست؟
در اجتماعیشدن بزرگسالان، فرد ممکن است نقشهایی را که قبلاً با آن آشنایی داشته و وجهه نظری را که پیدا کرده است، دنبال و تکمیل کند. آنچه در اجتماعیشدن بزرگسالان آموخته میشود با آنچه در گذشته آموخته است، یکسان است.
از نو اجتماعیشدن، برعکس، تأکیدش بر وجهه نظرها و رفتارهایی است که با آموختههای قبلی ناهمسان و حتی متناقض است. در حالی که اجتماعیشدن بزرگسال، تنها مستلزم تغییرات جزیی در الگوهای رفتار است، از نو اجتماعی شدن مستلزم آموختن شیوههای تازهای در سبک زندگی و پذیرش شبکه جدیدی از الگوهای رفتاری است.
از نو اجتماعیشدن در چه موقعیتهایی اتفاق میافتد؟
اشخاصی که به زندان میافتند یا به آسایشگاههای رواندرمانی راه مییابند، باید دوران از نو اجتماعی شدن را بگذرانند. همین طور، کسانی که وارد ارتش میشوند یا به سلک مذهبی خاصی درمیآیند، ممکن است مجبور به آموزشهای اجتماعی مجددی شوند. از نو اجتماعی شدن مستلزم آموزش وجهه نظرها و رفتارهایی است که با آنچه در گذشته آموخته شده است، بسیار متفاوت، و حتی متناقض است.
مفهوم درونگروه و برونگروه (گروه خود و گروه غیر خود)
درونگروه عبارت از تعداد افرادی است که فرد خود را متعلق بدانها دانسته، در حضور آنان احساس راحتی و خودمانی مینماید مانند خانواده، اعضای یک باشگاه، اعضای یک سازمان یا حزب سیاسی.
برونگروه عبارت از افرادی است که شخص، بین خود و آنان منافع مشترکی نمیبیند. چنین شخصی، به ظاهر اطمینان دارد که به آن افراد تعلق ندارد. ردههای مختلف اقتصادی، اجتماعی متعلق به احزاب مخالف سیاسی نسبت به یکدیگر.
ویژگیهای گمنشافت (فرهنگ شفاهی):
1 – اراده ارگانیک: یعنی تصمیمگیری به نفع عمومی بوده و مصلحت فرد را در نظر نمیگیرد و در بین جامعه وفاق اجتماعی وجود دارد مانند روستاها.
2 – ارتباطات عمیق: ارتباط آن ابزاری نبوده بلکه بسیار عاطفی است.
3 – امتداد تاریخی: یعنی سوابق همدیگر را میدانند.
4 – وسعت کم
ویژگیهای گِزلشافت (فرهنگ چاپ)
1 – وسعت: با انقلاب صنعتی، ماشینیشدن و شهرنشینی تقریباً وسعت جامعه افزایش یافته است.
2 – اراده اندیشیده: به نفع جمع نبوده بلکه ارادة مصلحتطلبانه و عقلگرا میباشد و فرد منفک از جامعه شده و تنها به خود میاندیشد.
3 – بینام: یعنی خودبیگانه بوده و در جامعه کسی او را نمیشناسد.
4 – ارتباط سطحی: ارتباط آنها بیشتر ابزاری است.
گروههای نخستین و گروههای ثانویه:
گروههای نخستین را میتوان مشابه گمینشافت و گروههای ثانویه را همانن گزلشافت در نظر گرفت. ویژگیهای بنیانی گروه نخستین، تماس مستقیم و صمیمانه و چهره به چهره افراد و پیوندهای عاطفی نیرومند و پایدار و محبت میان اعضا میباشد.
گروههای ثانوی در حالت ایدهال خود دارای این ویژگیهایی از قبیل: بین اعضای این گروهها پیوندهای عاطفی ضعیف و موقت، برخوردها فقط برای هدفهای عملی خاص و روابط چهره به چهره بسیار کم و محدود است.
مفهوم رهبری گروه:
از میان اعضای گروه، ممکن است یک فرد موقعیتی بدست آورد که بر رفتار دیگران تأثیر بگذارد و آنان را زیر نفوذ و رهبری خود درآورد. جامعهشناسان سه گونه رهبری را از یکدیگر متمایز کردهاند:
1 – رهبری مقتدر : همه تصمیمات را شخصاً میگیرد و به دیگران دستور میدهد که فقط تصمیماتش را اجرا کنند.
2 – رهبری دموکراتیک: اندیشهها و پیشنهادهای اعضای گروه را برای رسیدن به اهداف گروه و سازمانف مبنای تصمیمات خود قرار میدهد و تصمیمها براساس اتفاق نظر گروه گرفته میشود.
3 – رهبر بیقید: معمولاً رهبر دنبال منافع خاصی است و ادارة سازمان به بهترین نحو ممکن، برای او در اولویت نیست.
گروههای همدرد (تسلیبخش) و گروههای صمیمی:
گروههای همدرد از افرادی تشکیل شده است که در یک مصیبت، اندوه یا مشکل شریکند و برای تسلی خاطر خود و کمک متقابل برای رفع مشکل، با هم متحد میشوند. این گروه ممکن است شامل افراد الکلی، معتاد، معلول، زلزلهزدگان و ... باشد.
گروههای صمیمی از افرادی تشکیل میشود که با داشتن نیازهای بسیار گوناگون، توجهشان به تحکیم حسن برادری و تفاهم متقابل عاطفی معطوف میگردد. هدف آنان این است که بطور عینیتری خود را بشناسند و خودآگاهی و اعتماد متقابل بین خود را تقویت کنند. اعضای این گروه احساسات خود را با زبان و از صمیم قلب نسبت به یکدیگر ابراز میدارند.
تعریف نهاد
نهادهای اجتماعی، نظامی به نسبت پایدار و سازمانیافته از الگوهای اجتماعی است که برخی از رفتارهای نظارت شده و یکسان را با هدف برآوردن نیازهای اساسی جامعه، دربر میگیرد.
نهادیشدن:
نهادیشدن، فرایند توسعه نظامی از هنجارها، پایگاهها و نقشهای مشخص و به هم پیوسته است که جامعه آن را پذیرا شده است. از طریق نهادیشدن، رفتارهای خودانگیخته و پیشبینیناپذیر، جای خود را به رفتار نظامیافته و پیشبینی پذیر میدهد.
کارکردهای بنیانی نهادها:
الف) نهادها، الگوی رفتارهای شایسته اجتماعی را در موقعیتهای مختلف در اختیار افراد قرار میدهند و از طریق فرایند اجتماعیشدن شیوة درست و نادرست رفتار را به افراد منتقل میکنند.
ب) نهادها نقشهای گوناگونی را برای افراد و رفتارهای ویژهای را برای فرد مشخص میکنند.
ج) نهادها با تکیه بر ثبات و استمرار فرهنگ به افراد جامعه میآموزند که بهترین شیوه رفتار، همان رفتار نهادی شده است و افراد به شیوههای نهادیشده، اُنس میگیرند.
د) نهادها در جهت تنظیم رفتارها و نظارت بر آنها عمل میکنند.
جابجایی کارکرد نهادها
از آنجا که برخی از نهادها اهمیت خاصی پیدا میکنند، کارکردهای نهادی از یک نهاد به نهاد دیگر جابجا میشود. جابجایی کارکرد از یک نهاد به نهاد دیگر، در بسیاری از موارد راهحل نارسایی و قصوری است که یک نهاد از خود نشان داده است. این جابجایی دارای دو شرط زیر است:
1 – نهاد در برآوردن یک نیاز معین دچار ناتوانی شود.
2 – دو یا چند نهاد قادر به برآوردن یک نیاز باشند، اما یکی از آن نهادها به صراحت نشان دهد که آن نقش را به شکل بهتری ایفا میکند.
خصوصیات مشترک نهادها
بسیاری از خصوصیات نهادها معمولاً بین آنان مشترک است. عامترین این خصوصیات را میتوان در سه مقوله نمادهای فرهنگی، قواعد رفتار و اصول اعتقادی خلاصه کرد.
1 - نمادهای فرهنگی با نشانههایی مشخص میشود که یادآور حضور یک نهاد به شمار میرود. این نمادها یا سمبلها ممکن است مادی یا غیر مادی باشد. مانند پرچم، سرود ملی یک کشور.
2 – قواعد رفتار، دربرگیرنده مقررات رسمی و سنن غیررسمی رفتار است که برای برخی نقشها مناسبند. هرچند در هر جامعه، قواعد به رسمیت شناخته شده و مشترکی وجود دارد.، هیچ تضمینی نیست که فرد از آن قواعد سرپیچی نکند. در صورتی شخص میتواند به صورت مؤثرتری به نقش نهادی خود عمل کند که آن نقش را در طول فرایند اجتماعی شدن، به خوبی فرا گرفته باشد. مانند سوگندنامة پزشکان
3 – اصول اعتقادی یا ایدئولوژی، نظامی از افکار مرتبط به هم است که اعضای یک گروه، به طور دستهجمعی در آن مشارکت دارند. معمولاً ایدئولوژی توجیهکنندة منافع خاص اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی یا سیاسی گروه خاصی است و جهان را برحسب دیدگاههای پذیرفته گروه تفسیر و توجیه میکند.
فرایند نهادیشدن چیست؟
نهادیشدن هنگامی تحقق میپذیرد که گروه اجتماعی تشخیص دهد شبکه خاصی از ارزشها، هنجارها و نقشها به اندازهای برای بقایش اهمیت پیدا کردهاند که اعضای آن گروه باید الزاماً آن را رعایت کنند. جامعه، از طریق پاداش و مجازات که اعضا را تشویق به پیروی از ارزشها و نقشها و هنجارها میکند یا آنان را از آن باز میدارد، رفتارها را نهادی میکند.
ایدئولوژی چیست؟ برای یک ایدئولوژی که در یکی از نهادهای ما موجود است مثالی بیاورید؟
ایدئولوژی، نظام یا مجموعة پیچیدهای از باورهاست که وجود نهاد معینی را توجیه میکند. ایدئولوژی به اعضا کمک میکند که نهادشان را مفید و خوب تلقی کنند و وفاداری به آن نهاد را تضمین میکند؛ مثلاً، نهاد اقتصادی در یک جامعه سرمایهداری را ایدئولوژی نظام رقابت آزاد توجیه میکند و دخالت دولت را در امر اقتصاد مردود میشمارد.
تعریف نظارت اجتماعی:
نظارت اجتماعی به ابزارها و روشهایی اطلاق میشود که برای وارد کردن فرد به انطباق او با انتظارات گروه معین یا کل جامعه، بکار میرود. نظارت اجتماعی به صورت متقابل نیز بین افراد اعمال میشود؛ یعنی ما بر رفتار دیگران تأثیر میگذاریم و و در مقابل، دیگران نیز بر رفتار ما تأثیر میگذارند.
مثال: وضعیت دانشاموز در مدرسه و تشویق و تنبیهاتی که جهت کار خوب و بد روی او اعمال میشود.
اهمیت نظارت اجتماعی:
همة جوامع برای آنکه به هدف خود برسند، با این امید که افراد به شیوة اجتماعی قابل قبولی در هر موقعیت خاص رفتار کنند، افراد خود را اجتماعی بار میآورند. در صورتی که اجتماعی کردن اعضای جامعه تحقق پیدا نکند فرایند نظارت اجتماعی مناسب و خاصی را باید در جامعه فعال کرد تا نظم لازم آن جامعه تأمین و حفظ شود.
مثال: زندانی کردن افرادی که منحرف هستند یا بستری نمودن بیماران روانی در جامعه.
ساخت هنجارمند:
هنجارها ممکن است به یکی از چهار صورت زیر بروز کند:
1 – ارزشها (احساسات ریشهدار و جا افتادة مشترک میان اعضای جامعه)
2 – شیوههای قومی (عادات و شیوههای عادی رفتار و کردار مرسوم)
3 – رسوم اخلاقی (آداب و رسوم مهمتری که ملزومات معنیدار شایسته و ناشایستهای دارد)
4 – قوانین (رسوم اخلاقی مهمتری که با ضمانت اجرایی قانون، حالت رسمی پیدا کردهاند)
پذیرش هنجارها:
افراد، هنجارهای فرهنگی را به منزله نتیجة موفقیتآمیز جریان اجتماعیشدن، ملکه ذهن خود میکنند. هنگامی که هنجارهای فرهنگی، ملکه ذهن میشوند، فرد نیازی نراد که در هر مورد درنگ کند و از خود بپرسد که کارِ درست یا نادرست و شایسته یا ناشایستی انجام داده است.
شخص تقریباً از هنجارها به صورت بازتابی پیروی میکند و اعم از آنکه زیر نظارت دیگران باشد یا نباشد، به طور طبیعی رفتارهای «مناسب» را به منزله هنجار درونی شده، از خود بروز میدهد. انسانها نه به دلیل ترس از فشای رفتار نامناسبشان توسط دیگران، بلکه به دلیل نوعی نظارت درونی، همانند وجدان و ضمیر ناخودآگاه، به هنجارهای مستقر دلبستگی پیدا میکنند.
تعارض هنجارها:
به دلیل عضویت افراد جامعه در گروههای مختلف اجتماعی، هر یک از ما باید ضرورتاً خود را با شمار زیادی از هنجارها که برخی از آنها با یکدیگر برخورد دارند، منطبق و سازگار کند. در حالی که برخی از این هنجارها با هم در تعارض باشند، آن دسته از هنجارهایی که برای فرد اهمیت بیشتری دارند، حفظ و رعایت خواهند شد و آنهایی که اهمیت کمتری دارند، موقتاً کنار گذاشته میشوند. بدینسان، حتی در صورتی که هنجارها ملکه ذهن انسان شده باشند، مواردی پیش میآید که فرد یک وضعیت خاص را تجزیه و تحلیل میکند و در مییابد که چه رفتارهایی شایسته و مناسب آن وضع است. زمانی که این موقعیتها پیش میآید، مکانیسم درونی نظارت اجتماعی ما ممکن است برای مدتی دچار اختلال و آشفتگی شود و نتوانیم به موقع و به درستی تصمیم بگیریم.
مثال: کاسب مؤمنی که اهل معامله است و سعی میکند از گرانفروشی و دروغ پرهیز کند.
مکانیسمهای رسمی و غیر رسمی نظارت اجتماعی:
نظارت اجتماعی رسمی ممکن است به وسیله تعداد زیادی از سازمانها و مؤسسات مختلف درون جامعه اعمال شود. برخی از این سازمانها از این اقرار است: پلیس، زندان، مراکز نگهداری جوانان بزهکار، دادگاهها و ...
نظارت اجتماعی غیررسمی غالباً در گروههای نخستین آشکار میشود و در حقیقت، یکی از کارکردهای گروههای نخستین است. (منظور از گروههای نخستین، خانواده، گروه همسالان، گروههای همکار یا گروههای اجتماعی کوچک دیگر است). در بسیاری موارد، ما مسئولیت نظارت بر دیگران را بر عهده میگیریم؛ زیرا در خصوص آن فرد بخصوص، نقش معینی را ایفا میکنیم. طیف وسیعی از مکانیسمهای غیر رسمی نیز برای نظارت اجتماعی در دسترس ماست؛ از آن جمله است تمسخر، خندیدن، زخم زبان زدن، شایعه پراکنی، طرد و غیره.