۱- در پایان همهٔ جملهها به جز جملههای پرسشی و تعجّبی: هوا ابری است.
شاید درک این مسئله دشوار باشد. او هیچگاه به آن شهر بازنگشت.
۲- پس از حرف یا حروفی که به صورت نشانهٔ اختصار به کار رفته باشد:
شیخ ما (قه) به نیشابور مجلس میگفت.
۱- میان جملههای مستقل که در مجموع جملهٔ کامل میسازند:
او با تلاش زیادی که کرد، به مقصود رسید.
۲- پس از منادا: خدایا، مرا عفو کن.
۳- هر جا واژه یا عبارتی به عنوان بدل در ضمن جمله یا عبارتی دیگر آورده شود:
اخوان ثالث، شاعر معاصر، سرایندهٔ شعر معروف «خوان هشتم» است.
۴- بین واژههای همپایه به جای «و» میآید:
فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ از بزرگان شعر فارسی هستند.
۵- بین دو واژه که ممکن است خواننده آنها را با کسرهٔ اضافه بخواند:
مادر، حسن را به سوی خود خواند.
۶- به جای مکث کوتاه در جمله:
اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بیقدر بودی.
۱- قبل از نقل قول:
صاحبنظران آموزشی میگویند: «شرط درست نوشتن، درست فهمیدن است.»
۲- هنگام برشمردن اجزای یک چیز:
اساس نگارش خوب، دانستن و رعایت چند نکته است: چشم باز، گوش شنوا، دقت و …
۳- مقابل واژههایی که میخواهیم آنها را معنی کنیم:
حلیت: پیرایه
۱- در پایان جملههای پرسشی:
آیا تاکنون فکر کردهاید که هزاران مادّهٔ نگارشی پیش روی شماست؟
۲- برای نشان دادن مفهوم تردید:
وفات حافظ در سال ۷۲۱ (؟) اتَفاق افتاد.
۳- برای نشان دادن مفهوم استهزا:
او نابغه (؟) است.
۱- در پایان جملههای تعجّبی، تأکیدی، عاطفی:
عجب روزگاری است!
چه جالب!
۲. پس از اصوات:
هان!ای دل عبرت بین.
۱- سخنی که به طور مستقیم از جایی یا کسی نقل میشود:
پیامبر فرمودند: «طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است.» به قول سعدی: «بنیاد ظلم در جهان اندک بود، هر کس چیزی بدان مزید کرد، تا بدین غایت رسید.»
۲. اسامی و عناوین و اصطلاحات علمی یا فنّی (فقط بار اوّل):
«فضاسازی» در آغاز، میانه یا پایان نوشته نقش مهمّی ایفا میکند.
۱- برای جدا کردن جملههایی که از جهت ساختمان و مفهوم مستقل به نظر میرسند ولی در یک عبارت طولانی، با یکدیگر بستگی معنایی دارند:
برای نگارش گزارش خوب باید فکر کرد؛ منابع را جمعآوری کرد؛ فهرستها را تنظیم کرد و …
۲- در جملات مرکب، پس از فعل و پیش از واژههای توضیحی مانند مثلاً، فرضاً، یعنی، زیرا، برای نمونه، در نتیجه و…
رفتن از افعال لازم است؛ یعنی به مفعول نیاز ندارد.
۱- برای جدا کردن جملهٔ معترضه:
حافظ شیرازی - که او را لسانالغیب نامیدهاند - قرآن را با چهارده روایت در حفظ داشت.
۲- هنگامی که دو واژه بر روی هم دو جنبهٔ مختلف از یک منظور را نشان دهند:
مباحث هنری-ادبی، نزدیکی و قرابت خاصّی دارند.
۳- به معنی «تا» و «به» برای بیان فاصلههای زمانی و مکانی:
قطار تهران-مشهد، وارد ایستگاه شد.
حتی گروههای سنی ۱۳–۷ سال هم میتوانند از گلستان به خوبی استفاده کنند.
۴- در مکالمه بین اشخاص داستانها یا نمایشنامهها یا ذکر مکالمات تلفنی، در ابتدای جمله و از سر سطر به جای نام گوینده:
- در قبال امیر تعظیم کن.
- ساکت شو!
۱- برای نشان دادن واژههای محذوف یا ادامهدار:
گزارش انواعی دارد: ورزشی، سیاسی، خبری، هنری، فرهنگی، ...
۲- سخن ناتمام:
شما… شما… زبانم لال…
۳- برای نشان دادن کشش در گفتار:
سقف هر…ی ریخت. آها…ی حسین کجایی؟
۴- افتادگی واژه یا واژهها از یک نسخهٔ خطی یا کتیبه.
۱- مطالبی که جزو اصل کلام نباشند:
معلّم به کلاس وارد شد [ابراز احساسات دانشآموزان] و بر جایش نشست.
۲- در تصحیح متون قدیمی واژههای الحاقی با توضیحات احتمالی در قلاب گذاشته میشوند:
گفت: من مردی طرّارم، [تو] این زر به من امانت دادی.
۳- دستورهای اجرایی در نمایشنامهها:
- حسین [با قیافهی جدی]: آیا اکنون حاضری به این سفر بیایی؟
۱- معنی و معادل یک واژه:
زبان معیار (استاندارد) زبان ملّی ما است.
۲- توضیح بیشتر:
آثار سعید نفیسی سه گروه است: یکی تصحیح (قابوسنامه، غزلیّات عطّار، سیرالعباد…) دوّم تحقیقات ادبی (شرح آثار رودکی، نظامی، خواجو…) سوّم ترجمهها (نمونه آثار پوشکین، ایلیاد و…)
۳- ذکر تاریخ، شهرت، تخلص، نام سابق و …
شهر همدان (هگمتانه) در طول تاریخ بارها پایتخت بودهاست.
۱- برای جدا کردن مصراعهای یک شعر:
خانهٔ دوست کجاست/ در فلق بود که پرسید سوار/ آسمان مکثی کرد/
نکته: برای نوشتن تاریخ در ویکیپدیا به صورت ۱۲ تیر ۱۳۷۶ عمل کنید و نه به صورت ۷۶/۴/۱۲.
برای نشان دادن تساوی میان دو مطلب:
توانا بود هر که دانا بود = هر که داناست، تواناست.
نشانهٔ درصد در فارسی ٪ است که به صورتهای زیر نوشته میشود:
درون متن فارسی ترجیحاً به جای استفاده از ٪ بهتر است از عبارت «درصد» استفاده شود.
درون فرمولها یا متنهای ریاضیاتی
در سمت چپ عدد مانند ۲۴٪
در سمت راست عدد مانند ٪۲۴
نکته: اجماع یا نظر کلیای برای سمت قرار گیری علامت درصد وجود ندارد و در منابع معتبر به هر دو روش سمت راست و چپ اشاره یا استفاده شدهاست.
(۱) مضارع: میگویند/گویند.
(۲) مضارع ملموس (ناتمام): دارند میگویند.
(۳) مستقبل: خواهند گفت.
(۴) ماضی ساده (مطلق): گفتند.
(۵) ماضی استمراری: میگفتند.
(۶) ماضی ملموس (ناتمام): داشتند میگفتند.
(۷) ماضی نقلی: گفتهاند.
(۸) ماضی نقلی مستمر: میگفتهاند.
(۹) ماضی بعید: گفته بودند.
1.2- وجه التزامی
هنگامی بهکار میرود که از واقع شدن کاری یا وجود حالتی در کسی یا چیزی خبر نمیدهیم، بلکه کاری را که باید انجام گیرد یا میخواهیم که انجام بگیرد بیان میکنیم. وجه التزامی دلالت فعل را بر معنی آن، با التزام (همراهی) به امری چون آرزو، میل، امید، شرط، تردید، و مانند اینها بیان میکند. در این موارد به وقوع فعل یا وجود حالت و صفت یقین نیست. بنابراین، فعلی که دارای وجه التزامی است همیشه دنبال فعل دیگر (مانند میخواهم بروم/ مبادا بروی/ خوب است برود/ باید برود/ شاید برود و...) یا کلمهٔ دیگر (مانند کاش بروم/ اگر بروم/ بهشرط آنکه بروم و...) میآید. وجه التزامی در زمانهای زیر بیان میشود:
(۱) مضارع التزامی: بگویند.
(۲) ماضی التزامی: گفته باشند.
1.3- وجه امری
وجه امری هنگامی بهکار میرود که فرمانی میدهیم؛ یعنی به کسی میگوییم که کاری را انجام دهد یا حالتی را بپذیرد. وجه امری در زمان مضارع (مانند برو) و همراه با قید زمان، در زمان مستقبل (مانند فردا برو) بیان میشود.
1.4- وجه وصفی
وجه وصفی وجهی از فعل است که بهصورت صفت مفعولی (بن ماضی+ ه) بیان میشود؛ مانند «کرده» در جملهٔ زیر:
از هر یک از دو ماده ۲۰۰ گرم بردارید. نخست آنها را در یک لیتر آب مخلوط کنید، سپس آنها را خشک کرده و بر پارچهای تیره و خشک در زیر آفتاب پهن کنید. («کرده» بهجای «کنید» و برای پرهیز از تکرار آن آمده است.)
(۱) در گفتهها و نوشتهها، «بیان شرط» و «جزای شرط» در زمان حال، با چهار حالت زیر بیان میشود: (ن. ک ۱: ص ۵۸)
(۱. ۱) شرط و جزای شرط هردو با مضارع اخباری:
اگر میآیی من هم میآیم.
(۱. ۲) شرط با مضارع اخباری و جزای شرط با مضارع التزامی:
اگر میآیی من هم بیایم.
(۱. ۳) شرط با مضارع التزامی و جزای شرط با مضارع اخباری:
اگر بیایی من هم میآیم.
(۱. ۴) شرط با ماضی مطلق و جزای شرط با مضارع اخباری:
اگر آمدید من هم میآیم.
(۲) ولی این شیوهنامه برای پرهیز از پراکندگی در شیوهٔ بیان شرط در جملههای شرطی، و برای آسانی فراگیری بیان این جملهها، فعل بیان شرط را -متناسب با شیوهٔ بیان جمله- با وجه «مضارع التزامی» یا «ماضی التزامی» میآورد. در مثالهای بعد، فقط فعل بیرون پرانتز با قاعدهٔ این شیوهنامه همخوانی دارد:
مثال ۱: هرگاه کسی میل به غذا (نداشت/ ندارد) نداشته باشد، نباید غذا بخورد. (ماضی التزامی)
مثال ۲: هنگامی که سوییچ اصلی برق بهصورت عمودی فشرده (شد/ شده باشد/ میشود) شود، دستگاه روشن میشود. (مضارع التزامی)
مثال ۳: هرگاه نادرستی در ترجمه بهاندازهای (بود/ بوده باشد) باشد که ویراستار ترجمه اطمینان خود را به درستی و دقت در ترجمه از دست (داد/ داده باشد) دهد، ویراستار باید سطربهسطر ترجمه را با متن اصلی مطابقت دهد. (مضارع التزامی)
مثال ۴: هنگامی که توپک شناور جیوهای آنقدر پایین (آمد/ آید/ آمده باشد) بیاید که بین لامپ ۳D و فتوریزیستور اولیهٔ ۳DR قرار (گرفت/گیرد/ گرفته باشد) بگیرد، باید دستگاه را خاموش کرد. (مضارع التزامی)
مثال ۵: در صورتی که پیچها نیاز به سفت شدن (داشتند/دارند) داشته باشند، اپراتور باید آنها را سفت کند. (ماضی التزامی)
مثال ۶: اگر برای درک مطالب نیازی به جادادن تصویرها در متن (نبود/ نیست/ نبوده باشد) نباشد، تصویرها را در پایان متن جا میدهیم. (مضارع التزامی)
بایست: صیغهی غیرشخصی است و لزوم چیزی یا وقوع فعلی را در زمان گذشته بیان میکند.
بایستم، بایستت، بایستش: هرگاه ضرورت اقدام به فعلی برای کسی بیان میشود، فاعل آن فعل نسبت به فعل بایستن مفعول قرار میگیرد؛ یعنی «او را» لازم نیست که چنان کند. در این مورد ضمایر مفعولی «م، ت، ش» به آخر فعل «غیرشخصی» افزوده میشود.
نبایستی: گاهی در مفرد مخاطب بهجای ضمیر مفعولی «ت»، ضمیر فاعلی «ی» میآید.
ببایست: در همان معنی و مورد صیغهی «بایست» بهکار میرود، جز آنکه در این ساخت ظاهراً تأکیدی هست.
ببایستی: همان مفهوم صیغهی «ببایست» را در بردارد، بهاضافهی بای شرط؛ یعنی بعد از «اگر» و دیگر حروف شرط یا در جواب جملهی شرطی میآید.
بایستی: این صیغه دو مورد استعمال دارد: یکی در معنی استمرار در زمان گذشته، دیگر متضمن مفهوم شرط.
میبایست: لزوم وقوع فعل یا اجزای فعلی را در زمان گذشته با قید استمرار بیان میکند و با معنی نخست صیغهی «بایستی» یکسان است.
میببایست: ظاهراً استمرار و تأکید، هر دو را متضمن است.
بایدم، بایدت، بایدش: صیغهی مضارع فعل بایستن با ضمیر متصل مفعولی بهکار میرود.
بباید: درست همان معانی و موارد استعمال «باید» را دارد، جز اینکه ظاهراً در آن معنی تأکیدی هست.
میباید: موارد استعمال و معانی آن همان است که در صیغهی «باید» هست. «می» معنی استمرار را تصریح میکند.
میبباید: در این صیغه هر دو جزء «می» و «بـ» میآید و ظاهراً معانی استمرار و تأکید را در بردارد.
همیباید: جزء «همی» صورت قدیمتر و اصیلتر جزء «می» است..."
اما باید توجه داشت که:
(1) بسیاری از این صورتها -همانگونه که نویسندهی کتاب «دستور زبان فارسی» نیز بیان کرده است- امروزه نه در گفتار و نه در نوشتار کاربرد ندارند و متروک هستند.
(2) هم یادگیری این صورتها سخت است، و هم بهکار بردن این قواعد، گفتار و نوشتار امروزی را سخت و نامأنوس میکند.
(3) صورتهای گوناگون باید (باید، بایستی، میبایست، بایست) موجب پدید آمدن خطاهایی در بهکاربردن آنها در جای مناسب و در تشخیص صورت فعل پیرو آنها میشود. برای مثال، گوینده یا نویسنده نمیداند کدام یک از صورتهایی که درپی میآید درست است و بهکار بردن هر یک از جملههای بعد، از او دور از انتظار نیست:
هنگامیکه باید به مدرسه میرفتم نرفتم.
هنگامیکه بایستی به مدرسه میرفتم نرفتم.
هنگامیکه بایستی به مدرسه بروم نرفتم.
هنگامیکه بایست به مدرسه میرفتم نرفتم.
هنگامیکه بایست به مدرسه بروم نرفتم.
هنگامیکه میبایست به مدرسه بروم نرفتم.
(4) البته نباید از نظر دور داشت که درک متون کهن نظم و نثر فارسی تنها با درک این صورتها ممکن است. پس نویسنده، کارآیی قواعد پیشگفته را تنها در درک مفهوم متون کهن میداند نه در فارسی امروزی.
بنابر آنچه گفته شد، این شیوهنامه برای پرهیز از مشکلات پیشگفته و برای آسانی یادگیری قواعد این فعل، صورتهای فعل کمکی «بایستن» (باید) و فعل پیرو آن (فعل اصلی جمله) را تنها در قالب مثال و شرحی که درپی میآید نوشته است. گفتنی است که برای آسانی کار مترجمان و ویراستارانِ نوشتههای ترجمه شده، این قواعد منطبق با زمانهای زبان انگلیسی -که در هر دو زبان فارسی و انگیسی کاربرد دارند- نوشته شده است:
زمان حال ساده: باید کتاب بخرد. (مضارع)
زمان آیندهی ساده: سه ماه دیگر باید این کتاب را بخرد. (مستقبل)
زمان حال استمراری: اکنون باید در حال خریدن کتاب باشد.
زمان آیندهی استمراری: فردا از ساعت نُه تا یازده باید در حال خریدن کتاب باشد.
زمان گذشتهی ساده: دیروز باید این کتاب را میخرید.
زمان گذشتهی استمراری: دیروز بین ساعت نُه تا یازده باید در حال خریدن کتاب میبود، ولی این وقت را به کارهای دیگر پرداخت.
زمان حال کامل (ماضی نقلی): باید تا حالا کتابها را خریده باشد.
زمان حال کامل استمراری: باید تا حالا مشغول خریدن کتاب بوده باشد.
زمان گذشتهی دور (ماضی بعید): در زبان فارسی، فعل بایستن و فعل پیرو آن در این زمان بهکار نمیرود.
آنگونه که در مثالهای پیش نشان داده شده است: فعل بایستن -مانند شاید- در همهی زمانها تنها با یک صورت (صورت «باید») میآید و آنچه بسته به زمان فعل دارای صورتهای گوناگون است، فعل پیرو آن (فعل اصلی جمله) میباشد.
اکنون، طبق قاعدهی کلی پیشگفته، میتوان سنجید که چه صورتهایی از فعل بایستن درست، و چه صورتهایی از آن نادرست است:
مثال 1:
ننویسید: این اتحاد شوروی بود که آمریکا، هم میبایست نگران آن باشد و هم بهعنوان تنها قدرت همتراز خود بایستی با آن برخورد کند.
بنویسید: این اتحاد شوروی بود که آمریکا، هم باید نگران آن میبود و هم بهعنوان تنها قدرت همتراز خود باید با آن برخورد میکرد.
مثال 2:
ننوسید: جنگ عقیدتی خواهناخواه میبایست برای حمایت از متحدان مسلمان در جنگ علیه افراطگرایی برپا میشد.
بنویسید: جنگ عقیدتی خواهناخواه باید برای حمایت از متحدان مسلمان در جنگ علیه افراطگرایی برپا میشد.
مثال 3:
ننویسید: در 9 ژوئن 1999 درپی حملات هوایی 77 روزهی ناتو، جمهوری فدرال یوگوسلاوی و ناتو یک موافقتنامهی نظامی امضا کردند که طبق آن ارتش یوگوسلاوی و نیروهای پلیس آن میبایست فوراً کوزوو را ترک کنند.
بنویسید: در 9 ژوئن 1999 درپی حملات هوایی 77 روزهی ناتو، جمهوری فدرال یوگوسلاوی و ناتو یک موافقتنامهی نظامی امضا کردند که طبق آن ارتش یوگوسلاوی و نیروهای پلیس آن باید فوراً کوزوو را ترک میکردند.
مثال 4:
ننویسید: در صورتیکه کابینهی بوش بایستی این اهداف را پیگیری کند، میبایست در نظر داشته باشد که...
بنویسید: در صورتیکه کابینهی بوش باید این اهداف را پیگیری کند، باید در نظر داشته باشد که...
"در آثار ادبی نظم و نثر از فعل بایستن در زمانهای ماضی و مضارع صیغههای مختلفی آمده است که در ذیل بیان میشود:
بایست: صیغهی غیرشخصی است و لزوم چیزی یا وقوع فعلی را در زمان گذشته بیان میکند.
بایستم، بایستت، بایستش: هرگاه ضرورت اقدام به فعلی برای کسی بیان میشود، فاعل آن فعل نسبت به فعل بایستن مفعول قرار میگیرد؛ یعنی «او را» لازم نیست که چنان کند. در این مورد ضمایر مفعولی «م، ت، ش» به آخر فعل «غیرشخصی» افزوده میشود.
نبایستی: گاهی در مفرد مخاطب بهجای ضمیر مفعولی «ت»، ضمیر فاعلی «ی» میآید.
ببایست: در همان معنی و مورد صیغهی «بایست» بهکار میرود، جز آنکه در این ساخت ظاهراً تأکیدی هست.
ببایستی: همان مفهوم صیغهی «ببایست» را در بردارد، بهاضافهی بای شرط؛ یعنی بعد از «اگر» و دیگر حروف شرط یا در جواب جملهی شرطی میآید.
بایستی: این صیغه دو مورد استعمال دارد: یکی در معنی استمرار در زمان گذشته، دیگر متضمن مفهوم شرط.
میبایست: لزوم وقوع فعل یا اجزای فعلی را در زمان گذشته با قید استمرار بیان میکند و با معنی نخست صیغهی «بایستی» یکسان است.
میببایست: ظاهراً استمرار و تأکید، هر دو را متضمن است.
بایدم، بایدت، بایدش: صیغهی مضارع فعل بایستن با ضمیر متصل مفعولی بهکار میرود.
بباید: درست همان معانی و موارد استعمال «باید» را دارد، جز اینکه ظاهراً در آن معنی تأکیدی هست.
میباید: موارد استعمال و معانی آن همان است که در صیغهی «باید» هست. «می» معنی استمرار را تصریح میکند.
میبباید: در این صیغه هر دو جزء «می» و «بـ» میآید و ظاهراً معانی استمرار و تأکید را در بردارد.
همیباید: جزء «همی» صورت قدیمتر و اصیلتر جزء «می» است..."
اما باید توجه داشت که:
(1) بسیاری از این صورتها -همانگونه که نویسندهی کتاب «دستور زبان فارسی» نیز بیان کرده است- امروزه نه در گفتار و نه در نوشتار کاربرد ندارند و متروک هستند.
(2) هم یادگیری این صورتها سخت است، و هم بهکار بردن این قواعد، گفتار و نوشتار امروزی را سخت و نامأنوس میکند.
(3) صورتهای گوناگون باید (باید، بایستی، میبایست، بایست) موجب پدید آمدن خطاهایی در بهکاربردن آنها در جای مناسب و در تشخیص صورت فعل پیرو آنها میشود. برای مثال، گوینده یا نویسنده نمیداند کدام یک از صورتهایی که درپی میآید درست است و بهکار بردن هر یک از جملههای بعد، از او دور از انتظار نیست:
هنگامیکه باید به مدرسه میرفتم نرفتم.
هنگامیکه بایستی به مدرسه میرفتم نرفتم.
هنگامیکه بایستی به مدرسه بروم نرفتم.
هنگامیکه بایست به مدرسه میرفتم نرفتم.
هنگامیکه بایست به مدرسه بروم نرفتم.
هنگامیکه میبایست به مدرسه بروم نرفتم.
(4) البته نباید از نظر دور داشت که درک متون کهن نظم و نثر فارسی تنها با درک این صورتها ممکن است. پس نویسنده، کارآیی قواعد پیشگفته را تنها در درک مفهوم متون کهن میداند نه در فارسی امروزی.
بنابر آنچه گفته شد، این شیوهنامه برای پرهیز از مشکلات پیشگفته و برای آسانی یادگیری قواعد این فعل، صورتهای فعل کمکی «بایستن» (باید) و فعل پیرو آن (فعل اصلی جمله) را تنها در قالب مثال و شرحی که درپی میآید نوشته است. گفتنی است که برای آسانی کار مترجمان و ویراستارانِ نوشتههای ترجمه شده، این قواعد منطبق با زمانهای زبان انگلیسی -که در هر دو زبان فارسی و انگیسی کاربرد دارند- نوشته شده است:
زمان حال ساده: باید کتاب بخرد. (مضارع)
زمان آیندهی ساده: سه ماه دیگر باید این کتاب را بخرد. (مستقبل)
زمان حال استمراری: اکنون باید در حال خریدن کتاب باشد.
زمان آیندهی استمراری: فردا از ساعت نُه تا یازده باید در حال خریدن کتاب باشد.
زمان گذشتهی ساده: دیروز باید این کتاب را میخرید.
زمان گذشتهی استمراری: دیروز بین ساعت نُه تا یازده باید در حال خریدن کتاب میبود، ولی این وقت را به کارهای دیگر پرداخت.
زمان حال کامل (ماضی نقلی): باید تا حالا کتابها را خریده باشد.
زمان حال کامل استمراری: باید تا حالا مشغول خریدن کتاب بوده باشد.
زمان گذشتهی دور (ماضی بعید): در زبان فارسی، فعل بایستن و فعل پیرو آن در این زمان بهکار نمیرود.
آنگونه که در مثالهای پیش نشان داده شده است: فعل بایستن -مانند شاید- در همهی زمانها تنها با یک صورت (صورت «باید») میآید و آنچه بسته به زمان فعل دارای صورتهای گوناگون است، فعل پیرو آن (فعل اصلی جمله) میباشد.
اکنون، طبق قاعدهی کلی پیشگفته، میتوان سنجید که چه صورتهایی از فعل بایستن درست، و چه صورتهایی از آن نادرست است:
مثال 1:
ننویسید: این اتحاد شوروی بود که آمریکا، هم میبایست نگران آن باشد و هم بهعنوان تنها قدرت همتراز خود بایستی با آن برخورد کند.
بنویسید: این اتحاد شوروی بود که آمریکا، هم باید نگران آن میبود و هم بهعنوان تنها قدرت همتراز خود باید با آن برخورد میکرد.
مثال 2:
ننوسید: جنگ عقیدتی خواهناخواه میبایست برای حمایت از متحدان مسلمان در جنگ علیه افراطگرایی برپا میشد.
بنویسید: جنگ عقیدتی خواهناخواه باید برای حمایت از متحدان مسلمان در جنگ علیه افراطگرایی برپا میشد.
مثال 3:
ننویسید: در 9 ژوئن 1999 درپی حملات هوایی 77 روزهی ناتو، جمهوری فدرال یوگوسلاوی و ناتو یک موافقتنامهی نظامی امضا کردند که طبق آن ارتش یوگوسلاوی و نیروهای پلیس آن میبایست فوراً کوزوو را ترک کنند.
بنویسید: در 9 ژوئن 1999 درپی حملات هوایی 77 روزهی ناتو، جمهوری فدرال یوگوسلاوی و ناتو یک موافقتنامهی نظامی امضا کردند که طبق آن ارتش یوگوسلاوی و نیروهای پلیس آن باید فوراً کوزوو را ترک میکردند.
مثال 4:
ننویسید: در صورتیکه کابینهی بوش بایستی این اهداف را پیگیری کند، میبایست در نظر داشته باشد که...
بنویسید: در صورتیکه کابینهی بوش باید این اهداف را پیگیری کند، باید در نظر داشته باشد که...
(۲) اما باید دانست که تکرار فعل با یک لفظ و صیغهی صرفی ناپسند است و گاهی به زیبایی جمله آسیب میرساند؛ بنابراین هنگامیکه یک فعل در چند جای جمله تکرار میشود، تا جایی که میشود، باید با بهکار بردن ابزارهایی که درپی میآید از تکرار آن جلوگیری کرد:
(۲. ۱) حذف بهقرینهٔ فعل.
(۲. ۲) بهکار بردن مترادفهای مجاز فعل.
(۲. ۳) بهکار بردن وجه وصفی فعل.
مثال:
ننویسید: از نظر نویسندهی مقاله، رئیسجمهور آمریکا باید دیپلماسی خاصی را دیکته کند که متحدان کنونی و روابط میان نهادهای بینالمللی را پایدار کند و در صورت نیاز، آنها را نهادینه کند، به نظرها و عقاید دوستان و متحدان توجه کند و از هر فرصتی بهمنظور توضیح ضرورت انجام عملیات نظامی برای دوستان و متحدان استفاده کند و منطق جبر آمریکا را برای همه تشریح کند.
بنویسید: از نظر نویسندهی مقاله، رئیسجمهور آمریکا باید دیپلماسی خاصی را دیکته کند که متحدان کنونی و روابط میان نهادهای بینالمللی را پایدار، و در صورت نیاز، آنها را نهادینه سازد، به نظرها و عقاید دوستان و متحدان توجه کرده و از هر فرصتی بهمنظور توضیح ضرورت انجام عملیات نظامی برای دوستان و متحدان استفاده، و منطق جبر آمریکا را برای همه تشریح نماید.
(۳) اثر در/ اثر بر: «اثر در» با «اثر بر» مترادف است و میتوان آنها را بهجای هم بهکار برد.
(۴) اعادهٔ حیثیت از/ اعادهی حیثیت به: «اعاده» بهمعنی بازگرداندن است و از آنجا که «اعادهی حیثیت» بازگرداندن حیثیت است به کسی، همراه با آن حرف اضافهی «به» بهکار میبریم؛ ولی چون حرف اضافهی «از» برای سلب چیزی از کسی یا چیزی دیگر بهکار میرود، آوردن اعادهی حیثیت همراه با «از» درست نیست:
ننویسید: از پاستورناک شاعر بزرگ شوروی اعادهی حیثیت کردند.
بنویسید: به پاستورناک شاعر بزرگ شوروی اعادهی حیثیت کردند.
(۵) اگر چه... ولی:
(۵. ۱) کاربرد «اگرچه، گرچه، هرچند (که)، بااینکه، باآنکه، گواینکه»، در جمله بههمراه «ولی، اما، بااینهمه، معهذا، معذلک، لکن، ولیکن» و جز اینها، هنگامی جایز است که ساژهی پس از «ولی» و مانند آن، دربردارندهی تعارض، تضاد، مخالفت یا نفی، نسبت به ساژهی پس از «اگرچه» و مانند آن باشد:
مثال ۱: اگرچه/ هرچند/ بااینکه/ باآنکه/ آدم بدی است، ولی/ اما/ لکن گاهی کارهای خوبی هم از او سر میزند.
مثال ۲: اگر چه از دست او بسیار عصبانی بودم، ولی به رویش میخندیدم.
مثال ۳: هرچند اصلاً دوست نداشتم که او به مهمانی ما بیاید، ولی او را دعوت کردم.
(۵. ۲) ولی هنگامیکه چنین تفاوتی در دو ساژه وجود نداشته باشد، نیازی به آوردن «ولی» و مانند آن نیست و میتوان آن را از جمله حذف کرد:
مثال ۱: هرچند یک قدرت غیرنظامی بتواند یک قدرت بزرگ باقی بماند، نمیتواند به یک ابرقدرت تبدیل شود، مگر هنگامیکه الگوی غیرنظامی را کنار بگذارد. (جملهی نخست با جملهی دوم تضادی ندارد.)
مثال ۲: اگرچه بازسازی بخش خصوصی باید زیربنای اصلاحات درازمدت در این بخش را ایجاد کند، باید ظرفیت بالفعلی نیز برای آن فراهم کرد تا نظم و ثبات در آن برقرار شود. (جملهی نخست با جملهی دوم تضادی ندارد.)
(۶) اما: حرف ربط است و باید در آغاز جمله بیاید و آوردن آن در میان جمله -آنگونه که در جاهایی دیده و شنیده میشود- نادرست است:
ننویسید: او بهموقع به مدرسه رفت، در مدرسه اما بسته بود.
بنویسید: او بهموقع به مدرسه رفت، اما در مدرسه بسته بود.
(۷) باوجوداین/ بااینوجود: بنویسید با وجود این، ننویسید با این وجود؛ زیرا «این» در «باوجوداین» به چیزی اشاره میکند و مرجع دارد (برای مثال به وضع، حال، امر، شرط و... اشاره دارد)، ولی «وجود» در «بااینوجود» به چیزی برنمیگردد.
(۸) براثر/ دراثر: «براثر» بهمعنی «دردنبال، ازپی، درپی، و بهسبب» است، ولی «دراثر» چنین معنایی ندارد و بهکار بردن آن بهجای «براثر» نادرست است. پس ننویسید دراثر بیتوجهی، بنویسید براثر بیتوجهی.
(۹) بریدن از/ بریدن با: «بریدن» در معنی قطع رابطه کردن، حرف اضافهٔ «از» میگیرد نه «با». پس ننویسید «بریدن با کسی»، بنویسید «بریدن از کسی».
(۱۰) بعضی/ بعضی از: برخی معتقدند که باید آن را بهصورت بعضِ بهکار برد (یعنی برای مثال بعض موارد) و عدهای هم کاربرد «از» را همراه آن نادرست میدانند و معتقدند که برای مثال بهجای «در بعضی از موارد» باید «در بعضی موارد» نوشت. ولی کاربرد «بعضی از» به همن شکل اشکالی ندارد.
(۱۱) بیگانه از/ بیگانه با: واژهٔ «بیگانه» معمولاً با حرف اضافهٔ «از» بهکار میرود (مانند: از تو بیگانه منم)، اما گاهی نیز با حرف اضافهٔ «با» بهکار میرود (مانند: با خداوند بیگانه شد).
(۱۲) تا: «تا» در فارسی حرف ربط است که بهمعنی «بهمنظور اینکه» قصد و هدف را بیان میکند و بهکار بردن آن بهصورت گرتهبرداری از زبانهای لاتین برای بیان حاصل و نتیجهٔ کار نادرست است؛ پس:
مثال۱:
ننویسید: کودک توپ را پرتاب کرد؛ توپ به دیوار خورد تا بهسوی کودک باز آید.
بنویسید: کودک توپ را پرتاب کرد؛ توپ به دیوار خورد و بهسوی کودک باز آمد.
مثال۲:
ننویسید: او در اوج تنهایی درون گنجهای پناه میجوید تا صبح روز بعد نیمهجان و مجنون از آنجا بیرونش آورند.
بنویسید: او در اوج تنهایی درون گنجهای پناه میجوید و صبح روز بعد نیمهجان و مجنون از آنجا بیرونش آوردند.
(۱۳) تا/که: تفاوت دو حرف «که» و «تا» در این است که «تا» برای «پیوند دو ساژه» و «بیان علت» میآید و «که» فقط برای «پیوند دو ساژه»؛ بنابراین نباید این دو را بهجای هم بهکار برد:
مثال ۱:
ننویسید: اگر توسعهی داخلی چین باعث شود تا این کشور به یک قدرت نسبی در حال رشد در برابر آمریکا تبدیل شود، زمان آزمون ژاپن فرا خواهد رسید.
بنویسید: اگر توسعهی داخلی چین باعث شود که این کشور به یک قدرت نسبی در حال رشد در برابر آمریکا تبدیل شود، زمان آزمون ژاپن فرا خواهد رسید.
مثال ۲:
ننویسید: کنار رفتن آمریکا از جایگاه ابرقدرتی باعث میشود تا نفوذ همهی قدرتهای بزرگ دیگر در مناطق خودشان افزایش یابد.
بنویسید: کنار رفتن آمریکا از جایگاه ابرقدرتی باعث میشود که نفوذ همهی قدرتهای بزرگ دیگر در مناطق خودشان افزایش یابد.
اما هنگامیکه در یک جمله دو یا چند حرف ربط «که» نزدیک بههم باشند، هم میتوان یکی را حذف کرد و هم میتوان حرف نخست را به «تا» تبدیل کرد:
مثال ۱:
ننویسید: آنها در نظر داشتند که برنامهای بنویسند که همهی جوانب در آن دیده شده باشد.
بنویسید: آنها در نظر داشتند تا برنامهای بنویسند که همهی جوانب در آن دیده شده باشد.
یا: آنها در نظر داشتند برنامهای بنویسند که همهی جوانب در آن دیده شده باشد.
مثال ۲:
ننویسید: این موضوع به ما کمک میکند که بین مناطقی که یک یا چند قدرت بزرگ یا ابرقدرت دارند و مناطقی که فقط قدرتهای بزرگ دارند، تفکیک قائل شویم.
بنویسید: این موضوع به ما کمک میکند تا بین مناطقی که یک یا چند قدرت بزرگ یا ابرقدرت دارند و مناطقی که فقط قدرتهای بزرگ دارند، تفکیک قائل شویم.
یا: این موضوع به ما کمک میکند بین مناطقی که یک یا چند قدرت بزرگ یا ابرقدرت دارند و مناطقی که فقط قدرتهای بزرگ دارند تفکیک قائل شویم.
(۱۴) جهت: کلمهای عربی است که در متون فارسی با حرفهای اضافهٔ «از» و «به» بهمعنی «برای» بهکار رفته است (مانند: بهجهت حال مادرش هر روز سری به بیمارستان میزد» و «این همه نقش میزنم از جهت رضای تو»)، ولی تا جای ممکن بهتر است «برای» را بهجای آن نوشت (مانند: برای رضای خدا).
(۱۵) چنانکه/ چنانچه: چنانکه، حرف ربط مرکب، نشاندهندهٔ تمثیل و تشبیه است و با «بهطوریکه و همانطورکه» مترادف است (مانند: تتیس جزیرهای است و از خشکی دور است، چنانکه از بامهای شهر ساحل را نتوان دید). اما «چنانچه» قید تأکید است که معمولاً پس از «اگر» برای تقویت معنی آن میآید، ولی امروزه معمولاً «اگر» را حذف میکنند و اشکالی ندارد (مانند: (اگر) چنانچه راستکار باشی رستگار میشوی).
(۱۶) چون... لذا...: «چون» و «لذا» هر دو برای بیان علت بهکار میروند و آوردن چون و لذا یا مرادفهای لذا (ازاینرو، بنابراین، بدینجهت، بدینسبب و جز اینها) با هم درست نیست، بلکه باید یکی از آنها را حذف کرد، یا بهجای «لذا» و مرادفهای آن «پس» را آورد:
ننویسید: چون دیر از خواب بیدار شد، لذا/ بنابراین/ بدین جهت/ بدین سبب... نتوانست بهموقع به فرودگاه برسد.
بنویسید: چون دیر از خواب بیدار شد، نتوانست بهموقع به فرودگاه برسد.
یا: دیر از خواب بیدار شد، لذا/ بنابراین/ بدینجهت/ بدینسبب نتوانست بهموقع به فرودگاه برسد.
چون بسی ابلیس آدم روی هست پس به هر دستی نباید داد دست (مولوی، مثنوی)
(۱۷) زیرا (که) / چه: «زیرا» با «که» و بدون آن درست است، و «چه» نیز به همان معنی است؛ با این تفاوت که پس از آن -آنگونه که در نمونهٔ زیر آمده- نمیتوان «که» را آورد:
«شاه جمجاه دستی بر جمجمهٔ بیموی خویش بمالید... و جای زخمها را بخارید و با خویش تبسم فرمود، چه که رنج و الم را نیز چون رعایای خویش مقهور ساخته بود» (صادق چوبک، خیمهشببازی، داستان «اسائهٔ ادب»)
(۱۸) علیه/ برعلیه: آوردن حرف «بر» در کنار «علیه» نادرست است و ساژهٔ «علیه» را باید بهتنهایی بهکار برد؛ ضمن این-که بهجای «برعلیه» یا «علیه» میتوان حرفهای «با»، «بر»، «به»، «دربرابر» و مانند اینها را بهکار برد:
مثال۱:
ننویسید: دولت عراق هشت سال برعلیه ایران جنگید.
بنویسید: دولت عراق هشت سال با ایران جنگید.
مثال۲:
ننویسید: مدعیان حکومت علیه حاکم قیام کردند.
بنویسید: مدعیان حکومت بر حاکم قیام کردند.
مثال۳:
ننویسید: حملهٔ آمریکا علیه یک کشتی ایرانی در خلیج فارس.
بنویسید: حملهٔ آمریکا به یک کشتی ایرانی در خلیج فارس.
مثال۴:
ننویسید: همگی برعلیه ستم حاکم به قیام برخاستند.
بنویسید: همگی دربرابر ستم حاکم به قیام برخاستند.
(۱۹) فرق داشتن با/ از: در زبان فارسی «فرق داشتن» یا «فرق کردن»، با حرف اضافهی «با» بهکار میرود (برای مثال در: «این بیماری هیچ فرقی با سرخک ندارد/ نمیکند») و بهکار بردن حرف اضافهی «از» با «فرق داشتن» -که بر اثر گرتهبرداری از زبانهای بیگانه وارد زبان فارسی شده است- درست نیست، پس:
ننویسید: این بیماری هیچ فرقی از سرخک ندارد.
بنویسید: این بیماری هیچ فرقی با سرخک ندارد.
ولی «فرق کردن» را -با معنایی دیگر- میتوان با حرف اضافهی «از» بهکار برد. (ن. ک: «فرق کردن با/ فرق کردن از»).
(۲۰) فرقکردن با/ از: «فرق کردن با» بهمعنی «فرق داشتن و متفاوت بودن» و مترادف با «فرق داشتن با» است، اما «فرق کردن از» بهمعنی تشخیص دادن یا تمیز دادن چیزی از چیزی است. برای مثال در: «یک روز قاضی صاعد با خود گفت: من امروز این مرد را بیازمایم. بفرمود تا دو برّهی فربه یکسان بیاوردند، چنانکه از هم فرقی نتوانستی کرد.»
(۲۱) نسبتبه: کاربرد اصلی «نسبت به» در هنگام مقایسهٔ دو چیز است (برای مثال او نسبت به هم سن و سالان خود از هوش بیشتری برخوردار است)؛ اما در بسیاری موارد، بهویژه در ترجمهها، این حرف بهجای حرفهای دیگر بهکار میرود؛ درحالی که یا میتوان حرف اضافهی مناسبی را بهجای آن نشاند، و یا باید «نسبت» را از آن حذف کرد؛ مانند مثالهایی که درپی آمده است:
مثال ۱:
ننویسید: این موضوع باعث میشود که آمریکا نتواند علت تنفر بسیاری از مردم جهان نسبت به خود را درک کند.
بنویسید: این موضوع باعث میشود که آمریکا نتواند علت تنفر بسیاری از مردم جهان از خود را درک کند.
مثال ۲:
ننویسید: این کشور بهطور ذاتی نسبت به توافقاتی که دولت را رودرروی جامعهی مدنی قرار میدهد از خود مقاومت بیشتری نشان میدهد.
بنویسید: این کشور بهطور ذاتی در برابر توافقاتی که دولت را رودرروی جامعهی مدنی قرار میدهد از خود مقاومت بیشتری نشان میدهد.
مثال ۳:
ننویسید: این جنبه از استثناگرایی آمریکا با نگرشهای اخلاقگرا نسبت به جنگ و سیاست خارجی در آمریکا تقویت میشود و ضرورت مطرح شدن نظرات موافق و مخالف نسبت به جنگ را در قالب مفاهیم صلیبی و مانوی ایجاد میکند.
بنویسید: این جنبه از استثناگرایی آمریکا با نگرشهای اخلاقگرا به جنگ و سیاست خارجی در آمریکا تقویت میشود و ضرورت مطرح شدن نظرات موافق و مخالف دربارهی جنگ را در قالب مفاهیم صلیبی و مانوی ایجاد میکند.
مثال ۴:
ننویسید: دشمنی این کشور نسبت به ژاپن ریشهی تاریخی دارد.
بنویسید: دشمنی این کشور با ژاپن ریشهی تاریخی دارد.
مثال ۵:
ننویسید: نارضایی روسیه نسبت به قدرت امپراتوری ژاپن هر روز بیشتر میشود.
بنویسید: نارضایی روسیه از قدرت امپراتوری ژاپن هر روز بیشتر میشود.
مثال ۶:
ننویسید: رویکردهای موجود نسبت به این موضوع ممکن است دستخوش تحول بشود.
بنویسید: رویکردهای موجود به این موضوع ممکن است دستخوش تحول بشود. (۲۲) و همچنین: در موارد فراوانی نیازی به آوردن حرف ربط مرکب «همچنین» با حرف ربط سادهٔ «و» نیست و میتوان «همچنین» را حذف کرد:
مثال ۱:
ننویسید: در چنین فرآیندی شاهد جابهجایی رفتار راهبردی آمریکا از فضای پیشدستانه به حوزهٔ بازدارنده و همچنین از الگوی معطوف به یکجانبه گرایی به نشانههایی از چندجانبه گرایی هستیم.
بنویسید: در چنین فرآیندی شاهد جابهجایی رفتار راهبردی آمریکا از فضای پیشدستانه به حوزهٔ بازدارنده، و از الگوی معطوف به یکجانبه گرایی، به نشانههایی از چندجانبه گرایی هستیم.
مثال ۲:
ننویسید: آنان در این شرایط تلاش میکردند اهداف خود را از راه الگوهای مبتنیبر موازنهگرایی و همچنین کنارهگیری از منازعات بینالمللی پیگیری نمایند.
بنویسید: آنان در این شرایط تلاش میکردند اهداف خود را از راه الگوهای مبتنیبر موازنهگرایی و کنارهگیری از منازعات بینالمللی پیگیری نمایند.
مثال ۳:
ننویسید: از این مقطع به بعد، سیاست خارجی آن کشور به ابزار قدرت نظامی و همچنین نیروهای عملیاتی وابسته شد.
بنویسید: از این مقطع به بعد، سیاست خارجی آن کشور به ابزار قدرت نظامی و نیروهای عملیاتی وابسته شد.
(۲) هنگامی که «نه... نه» در آغاز جمله باشد، فعل جمله:
(۲. ۱) اگر با «هیچیک» بیاید، باید منفی باشد:
نه مدیرعامل و نه هیأت مدیره، هیچیک با این طرح موافقت نمیکنند.
نه علی و نه رضا، هیچ یک اهل دورویی نیستند.
نه علی و نه رضا، هیچ یک در خانه نبودند.
(۲. ۲) ولی اگر با «هیچیک» نیاید، باید مثبت باشد:
ننویسید: نه مدیر عامل و نه هیأت مدیره با این طرح موافقت نمیکند.
بنویسید: نه مدیر عامل و نه هیأت مدیره با این طرح موافقت میکند.
بنویسید: نه مدیر عامل با این طرح موافقت میکند و نه هیأت مدیره.
آگاهی: همان گونه که در مثالهای پیش آمده، در چنین جملههایی نباید پس از عبارت «نه... نه...» ویرگول آورد:
ننویسید: نه مدیر عامل و نه هیأت مدیره، با این طرح موافقت میکند.
(۱) حروف اضافهٔ ساده: شامل از، الاّ، الی، اندر، با، بدون، بر، برای، به، بهر، بی، تا، جز، چون، در، ضد، علیه، غیرِ، مانند، مثل، مگر، واسهی. (۱: ص ۲۵۶)
(۲) حروف اضافهٔ مرکب: شامل غیراز، بهغیراز، بهمجرد، بهمحض، بهعنوان، بهمثابه، بهوسیلهی، بهواسطهی، دربرابر، درقبال، درمیان، ازجمله، درخصوص.
۲ـ حرف ربط
حرف ربط کلمهای است که دو ساژه را به هم پیوند (ربط) میدهد.
حروف ربط دو دستهاند:
(۱) حروف ربط ساده: شامل اگر، اما، باری، پس، تا، چه، خواه، زیرا، که، لیکن، نیز، و، ولی، هم، یا.
(۲) حروف ربط مرکب: شامل آنجاکه، آنگاه که، از آنجا که، از آنکه، ازاینروی، ازبس، ازبسکه، بسکه، ازبهر آنکه، اکنون که، چنانچه، اگرچه، الاّ اینکه، بااینحال، باوجوداین، بهشرط آنکه، چنانکه و....
۳ـ حرف نشانه
حرفی است که برای تعیین مقام و نقش کلمه در جمله میآید و نقش آن را مشخص میکند. برای مثال «را» در جملهٔ «علی را دیدم» نشانهٔ مفعول است. حروف نشانه عبارتند از: ا،ای، یا، را ـِ (کسره).
ویراستار زبانی (نگارشی) باید کاربرد درست این حروف را فرا گیرد تا بتواند نادرستیهای (خطاهای) احتمالی در بهکار بردن آنها را تشخیص دهد، آنها را برطرف کند، و آنها را بهجای یکدیگر بهکار نبرد.
(2) در جاهایی که قواعد بیان شده، هم برای نهاد باشد و هم برای مسندالیه، نویسنده برای اشاره به هر دو، نام نهاد را بهکار برده؛ ولی در جاهایی که قاعدهی بیان شده تنها برای مسندالیه است، نام مسندالیه را آورده است.
1ـ نهاد مفرد
(1) فعل نهاد مفرد همیشه مفرد است؛ خواه نهاد مفرد، جاندار باشد یا غیرجاندار:
مثال 1:]عیسی در گهواره زبان به سخن گشود و[ گفت: من بندهی خدایم؛ او کتاب ]آسمانی[ را به من داده و مرا پیامبر قرارداده است؛ و مرا، هر جا که باشم، وجودی پربرکت قرار داده، و تا زمانی که زندهام مرا به نماز و زکات توصیه کرده است. (سورهی مریم، آیهی 31-30)
مثال 2: ]سلیمان[ چندان درنگ نکرد ]که هُدهد آمد و[ گفت: من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی. من از سرزمین صبا یک خبر قطعی برای تو آوردهام. من زنی را دیدم که بر آنها حکومت میکند و همه چیز را در اختیار دارد و تخت عظیمی دارد. (سورهی سبا آیههای 3-22).
مثال 3: و گفته شد:ای زمین آبت را فرو ببر! وای آسمان خودداری کن! و آب فرو نشست و کار پایان یافت و ]کشتی[ بر ]دامنهی کوه[ جودی پهلو گرفت... (سورهی هود، آیهی 44).
مثال 4: درخت بید بر همهی حیاط سایه افکنده بود.
مثال 5: این ساختمان سیویک متر ارتفاع دارد.
مثال 6: این کتاب، کتاب علی است.
(1. 1) برای بیان احترام، میتوان برای نهاد مفرد از فعل جمع استفاده کرد:
مثال 1: پیامبراکرم(ص) فرمودند...
مثال 2: استاد تشریف آوردند.
مثال 3: جناب آقای حسینی! میتوانید سخنرانی خود را آغاز کنید.
2ـ نهاد جمع
هرگاه نهاد جمله، جمع باشد، بسته به نوع نهاد، فعل آن جمع یا مفرد خواهد بود. گونههای نهاد با نگاه جمع یا مفرد بودن فعل بهشرحی است که درپی میآید:
1. 2ـ گونههای نهاد
1. 1. 2 ـ نهاد جاندار
منظور از «جاندار» هر چیزی است که جان و حرکت دارد، مانند انسانها و حیوانات. پدیدههایی مانند کشورها، نهادها، سازمانها، ائتلافها، قدرتها و مانند اینها که از انسانها تشکیل شدهاند نیز بهلحاظ قواعد دستوری این کتاب در دستهی جانداران میگنجند.
برای نهاد جاندار جمع، چه فاعل باشد، چه مفعول، فعل جمع میآوریم:
مثال 1: ]اصحاب یمین[ در باغهای بهشتند و از مجرمان میپرسند: چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟ ]دوزخیان[ میگویند: ما از نمازگذاران نبودیم؛ و مستمندان را اطعام نمیکردیم؛ و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا بودیم؛ و همواره روز جزا را انکار میکردیم. (سورهی 74، آیهی 46-40).
مثال 2: ]یوسف گفت:[ای همراهان زندانی من! اما یکی از شما دو نفر، آزاد میشود، ولی ساقی شراب برای صاحب خود خواهد شد. و اما دیگری به دار آویخته میشود، و پرندگان از سر او میخورند... (سورهی 12، آیهی 42).
مثال 3: گویی که انسانها در برابر آماج وهم و تخیل نویسنده قرار گرفتهاند.
مثال 4: حیوانات بسیاری از این سرزمین بهسوی سرزمینهای خشک مهاجرت داده شدند.
مثال 5: انسانهای بیگناه فراوانی در دو جنگ جهانی اول و دوم کشته شدند.
مثال 6: گنجشکها از روی درخت پریدند و بر پشتبام نشستند.
(1) برای اندامها و اعضای بدن جانداران چه فاعل باشند و چه مفعول، در حالت جمع، فعل مفرد میآوریم:
مثال 1: تا از میوهی آن باغها و آنچه دستانشان عمل آورده است ]بهثمر رسانده است[ بخورند. (سورهی 36، آیهی 35).
مثال 2: اگر اراده کنیم، از آسمان آیهای بر آنها نازل میکنیم که گردنهایشان در برابر آن خاضع گردد.
مثال 3: ما به آنها (قوم عاد) قدرتی دادیم که به شما ندادیم و به آنان گوش و چشم و دل دادیم، ]اما بههنگام نزول عذاب[ نه گوشها و چشمها و نه دلهایشان، هیچ سودی برایشان نداشت... (سورهی 46، آیهی 26).
مثال 4: ... حتی پلکهای چشمانشان از حرکت باز میماند و دلهایشان تهی میشود. (سورهی 14، آیهی 43).
مثال 5: ... دلها ]و افکار[ شان (دلها و افکار افراد نادان) مانند هم است. (سورهی2، آیهی 118).
برای مثالهای بیشتر (پینوشت 1) را نگاه کنید.
استثنا: برای نهادهای جمع ذرهای مانند «سلولها» فعل جمع میآوریم:
مثال: سلولهای مغز میتوانند از اجسام کِتونی نیز استفاده کنند.
(2) هرگاه دو یا چند نهاد جاندار مفرد، با «و» به هم ربط داده شوند، برای آنها فعل جمع میآوریم:
مثال 1: علی، احمد و رضا هر روز با مینیبوس به مدرسه میروند.
مثال 2: وزیر صنایع و معادن، رئیس سازمان خصوصیسازی و رئیس سازمان بنادر و کشتیرانی در این نشست شرکت کردند.
مثال 3: ریحانه، راضیه و سمیّه با رتبههای ممتاز به دانشگاه راه یافتند.
مثال 4: اگر چین و ژاپن نتوانند حساسیت موجود دربارهی نگرانیهای امنیتی طرف دیگر را بهبود بخشند، هر دوی آنها و کل قارهی آسیا به ابرقدرتی وابسته خواهند شد تا همواره بر اختلافات آنها نظارت کند.
مثال 5: علی و رضا دیروز به مشهد رفتند و فردا به تهران برمیگردند.
(1. 2) هرگاه دو یا چند نهاد جاندار مفرد با «هم ... (و) هم» یا «نه ... (و) نه» به هم ربط داده شوند، برای آنها فعل جمع میآوریم:
مثال1:در آن مقطع، هم «اوباما» از حزب دموکرات و هم «مککین» از حزب جمهوریخواه، وعدهی ایجاد تغییر در سیاستهای بحثبرانگیز مقابله با تروریسم دولت بوش را داده بودند.
مثال2:هم محمدی و هم اصفهانی به نظرخواهی رأی مثبت دادند.
مثال3:کوهیار خود را به بیاطلاعی زد تا نه دختر و نه کنیزش به چیزی پی نبرند.
مثال4:او چنان قیافهی خود را تغییر داده بود که نه دوست و نه آشنا نمیتوانستند او را بشناسند.
(3) هرگاه دو یا چند نهاد جاندار مفرد و جمع با «و» به هم ربط داده شوند، برای آنها فعل جمع میآوریم:
مثال 1: دانشجویان شبانه و یک دانشجوی روزانه در این همایش شرکت کرده بودند.
مثال 2: گوسفندان عمورجب و گاو او به چرا رفتهاند.
مثال 3: بسیاری از حیوانات اهلی و بهویژه اسب، از این ویژگی برخوردارند.
مثال 4: گربهسانان و نوع کمیابی از این پلنگ بهفراوانی در این جنگل یافت میشوند.
مثال 5: معلم دورهی ابتدایی و همهی معلمان دورهی راهنمایی من در این محله زندگی میکنند.
(4) هرگاه یک نهاد جاندار مفرد با ساژههای «با»، «همراه»، «بههمراه» و مانند اینها، با یک یا چند اسم جاندار مفرد یا جمع دیگر بیاید، برای آنها فعل مفرد میآوریم:
مثال 1: علی با رضا به مدرسه میرود.
مثال 2: محمد هر جمعه به همراه دوستان و همکلاسهایش به کوه میرود.
مثال 3: ریحانه همیشه با مریم و راضیه به خوابگاه میرود.
مثال 4: سگ گله با گوسفندان به چرا رفته است.
مثال 5: مرغ کوکبخانم با بوقلمونهایش در یک قفس است.
(5) هرگاه یک نهاد جاندار جمع با ساژههای «با»، «همراه»، «بههمراه» و مانند اینها، با یک یا چند اسم جاندار مفرد یا جمع دیگر بیاید برای آنها فعل جمع میآوریم:
مثال 1: دوستان و همکلاسهای محمد هر جمعه با او به کوه میروند.
مثال 2: گوسفندان با سگ گله به چرا رفتهاند.
مثال 3: بوقلموهای کوکب خانم با مرغ او در یک قفس زندگی میکنند.
(6) هرگاه میان دو یا چند نهاد جاندار مفرد، «یا» بیاید، برای آنها فعل مفرد میآوریم:
مثال 1: قرار است کریمی یا مهدوی قرعهکشی را انجام بدهد.
مثال 2: آسیا یا اروپا[1] نباید خود را وارد این دستهبندیها کند.
مثال 3: شیر یا فیل فرقی ندارد، میتوانید هر کدام را که مجوز دارد به این باغوحش بیاورید.
مثال 4: شاید چین، روسیه، اتحادیهی اروپا، یا ژاپن نتواند کار زیادی برای متوقف کردن این روند انجام بدهد.
(7) هرگاه میان دو یا چند نهاد جاندار مفرد و جمع «یا» بیاید، فعل جمله در مفرد یا جمع بودن، با نهاد نزدیکتر همخوانی دارد:
مثال 1: تنها فرد متقاضی یا بستگان درجه یک او میتوانند مدارک را تحویل بگیرند.
مثال 2: تنها بستگان درجه یک فرد متقاضی یا خود او میتواند مدارک را تحویل بگیرد.
مثال 3: اگر فرد یا افرادی بخواهند با ما همکاری کنند، دست آنها را بهگرمی میفشاریم.
مثال 4: اگر افرادی، یا حتی یک فرد بخواهد با ما همکاری کند، دست آنها را بهگرمی میفشاریم.
مثال 5: اگر یک یا چند نفر بخواهند کار را متوقف کنند، از کارخانه اخراج میشوند.
مثال 6: اگر چند نفر، یا یک نفر بخواهد کار را متوقف کند، از کارخانه اخراج میشود.
برای مثالهای بیشتر (پینوشت 2) را نگاه کنید.
(8) هرگاه نهاد جاندار مفرد، با عدد جمع بسته شود، برای آن فعل جمع میآوریم:
مثال 1:پادشاه گفت من در خواب هفت گاو چاق را دیدم که هفت گاو لاغر آنها را میخورند. (سورهی 12، آیهی 43).
مثال 2: پانصد کودک دوقلو در این جشنواره شرکت کردهاند.
مثال 3: هر سال نزدیک به دههزار نفر از این منطقه بازدید میکنند.
مثال 4: نزدیک به هفتصد قلاده گرگ در این منطقه زندگی میکنند.
برای مثالهای بیشتر (پینوشت 3) را نگاه کنید.
(9) هرگاه دو ضمیر فاعلی جدا (منفصل) نهاد جمله باشند که بین آنها «و» یا «یا» آمده باشد، فعل جمله بهصورت جمع آورده میشود[2] و ضمایر فاعلی چسبیده (متصل) نیز مانند صورتهایی که درپی میآید، آورده خواهند شد (فعل «رفتن» برای نمونه آورده شده است):[3]
من و تو/ من یا تو میرویم.
من و او/ من یا او میرویم.
من و شما/ من یا شما میرویم.
من و آنها/ من یا آنها میرویم.
تو و من/ تو یا من میرویم.
تو و تو میروید/ تو یا تو میروی.
تو و او/ تو یا او میروید.
تو و ما/ تو یا ما میرویم.
تو و شما/ تو یا شما میروید.
او و من/ او یا من میرویم.
او و تو/ او یا تو میروید.
او و ما/ او یا ما میرویم.
او و شما/ او یا شما میروید.
او و آنها/ او یا آنها میروند.
ما یا من میرویم.
ما و تو/ ما یا تو میرویم.
ما و او/ ما یا او میرویم.
ما و شما/ ما یا شما میرویم.
ما و آنها/ ما یا آنها میرویم.
شما و من/ شما یا من میرویم.
شما و تو/ شما یا تو میروید.
شما و او/ شما یا او میروید.
شما و ما/ شما یا ما میرویم.
شما و شما/ شما یا شما میروید.
شما و آنها/ شما یا آنها میروید.
آنها و من/ آنها یا من میرویم.
آنها و تو/ آنها یا تو میروید.
آنها و او/ آنها یا او میروند.
آنها و ما/ آنها و ما میرویم.
آنها و شما/ آنها یا شما میروید.
آنها و آنها/ آنها یا آنها میروند.
2. 1. 2ـ نهاد بیجان
منظور از نهاد بیجان هر چیزی است که دیده میشود، رشد و نمو ندارد و خودبهخود نیز حرکت نمیکند.
هرگاه نهاد جمع، «بیجان» باشد:
(1) اگر نهاد، فاعل باشد (یعنی خود نهاد انجام دهندهی فعل یا پذیرندهی حالت باشد)، برای آن فعل جمع میآوریم:
مثال 1: و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شما هستند. (سورهی 16، آیهی 11).
مثال 2: سنگها از بالای کوه بهسوی جاده سرازیر شدند.
مثال 3: مخزنها براثر پوسیدگی و مرور زمان پوسیده شدهاند.
مثال 4: برفها و یخها آب شدند.
مثال 5: کوهها پر از برف شدهاند.
برای مثالهای بیشتر (پینوشت 4 ) را نگاه کنید.
استثنا:در شعر مانند: خیمهها میسوزد و شمع شب تار عزاست...
(1. 1) اگر نهاد بیجان در حالت فاعلی با عدد جمع بسته شود، برای آن فعل مفرد میآوریم:
سه توالت و 3 حمام در غرب، و3 توالت و 3 حمام در شرق اردوگاه بود.
(2) اگر نهاد مفعول باشد (یعنی خود نهاد، انجامدهندهی کار یا پذیرندهی حالت نباشد، بلکه کاری بر آن صورت گرفته یا حالتی به آن داده شده باشد) برای آن فعل مفرد میآوریم:
مثال1: جامهایی از نقره و کوزههایی از آبگینه بهدور آنها (بهشتیان) گردش داده میشود. آبگینههایی به رنگ نقره که بهتناسب اندازه داده شده است. (سورهی 76، آیههای 15 و 16)
مثال2:در آن ]بهشت[ تختهایی هست؛ و قدحهایی ]که در کنار چشمهها[ نهاده شده است؛ و بالشها و پشتیهایی که صف داده شده است؛ و فرشهایی فاخر که گسترده شده است. (سورهی 88، آیههای 13 تا 16)
مثال3:امروز همهی جادههای تهران بهسمت شمال یکطرفه شده است. (پلیس آنها را یکطرفه کرده است.)
مثال4:همزمان موشکهای فراوانی بهسوی دشمن پرتاب شد. (یگانهای موشکی آنها را پرتاب کردند.)
مثال5: قلعهها یکی پس از دیگری فتح میشد. (سربازان آنها را فتح میکردند.)
برای مثالهای بیشتر (پینوشت 5 ) را نگاه کنید.
(1. 2) هرگاه یکی از کلمههای «همهی، همگی، باهم، بههم، کنار هم، دیگر، همدیگر، یکدیگر، آنها، اینها، بیشتر، بسیاری از، متقابل، باقی، بقیهی و مانند اینها ـکه اغلب یا همیشه ضمیر، صفت یا قید جمع هستندـ به نهاد بیجان جمع در حالت مفعولی نسبت داده شود، فعل جمله را بهصورت جمع میآوریم:
مثال1: بیشتر خطوط مرزی، در جهان، بهویژه در کشورهای جهان سوم، از رأسالخط کوهها و پهنهی بیابانها عبور داده شدهاند.
مثال2: همهی خودروها به پارکینگ هدایت شدند.
مثال3: بسیاری از این کالاها از گمرک ترخیص شدهاند.
مثال4: دیوارهای درونی و بیرونی با عایقهای پلاستیکی از یکدیگر جدا شدهاند.
مثال5:پس در کار گروهی جدا، این کتابها با هم مطابقت داده میشوند.
برای مثالهای بیشتر (پینوشت 6 ) را نگاه کنید.
(2. 2) اگر دو ضمیر «آنها» یا «اینها» نیز بهجای نهاد پیشگفته بنشینند، فعل جمله را بهصورت جمع میآوریم:
مثال1: آنها (آن اشیای تاریخی) به موزه بازگردانده شدند.
مثال2: اینها (این خودروها) هنوز شمارهگذاری نشدهاند.
(3. 2) هرگاه یک نهاد بیجان جمع، هم فاعل باشد و هم مفعول، در هر دو حالت برای آن، فعل جمع میآوریم:
مثال: تجهیزات بازتابدهنده، هواپیماهای بدون سرنشینی هستند که برای گمراه کردن امواج الکترومغناطیسی دشمن مورد استفاده قرار میگیرند.
(3) برای نهاد بیجان جمع در حالت اضافه فعل مفرد آورده میشود؛ چه نهاد فاعل باشد، چه مفعول:
مثال1: بمبهای دشمن خانهها را بر سر مردم فرو ریخت.
مثال2: مخزنهای نفت سوراخ شد.
مثال3: دکلهای برق در این طرح نمیگنجد.
مثال4: تانکهای دشمن بهگل نشست.
مثال5: چرخ خودروها پنچر شد.
برای مثالهای بیشتر (پینوشت 7 ) را نگاه کنید.
(4) هرگاه دو یا چند نهاد بیجان مفرد با «و» بههم ربط داده شوند، برای آنها فعل مفرد میآوریم:
مثال1: خورشید و ماه با حساب منظمی میگردد. (سورهی 55، آیهی 5)
مثال2: میز، صندلی، کمد، تلویزیون و یخچال در جای خود بود.
مثال3: تیر و ترکش، در و دیوار را سوراخسوراخ کرده بود.
مثال4:طبق این طرح، مدرسه، دانشگاه و خوابگاه دانشجویی از معافیتهای مندرج در بند 5 برخوردار میشود.
مثال5: اره، چکش و رنده، سه ابزار اصلی نجاری است.
مثال6: کامیون و وانت نباید وارد این جاده بشود.
مثال7: کیف، کفش، کمربند و کاپشن چرمی از تولیدات اصلی این کارخانه بهشمار میآید.
استثنا: در شعر مانند: ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند....
(5) هرگاه دو یا چند نهاد بیجان مفرد و جمع با «و» بههم ربط داده شوند، برای آنها فعل جمع میآوریم:
مثال1: سیگار، مواد مخدر و مشروبات الکلی، یا هیچ سودی ندارند و یا ضررشان از نفعشان بیشتر است.
مثال2: اره، چکش و میخها در جای خود نیستند.
مثال3: ماشینهای راهسازی و ماشین سوخترسانی به آنها، به محل فرستاده شدهاند.
(6) هرگاه یک نهاد بیجان مفرد با ساژههای «با»، «همراه»، «بههمراه» و مانند اینها، همراه با یک یا چند اسم بیجان مفرد یا جمع دیگر بیاید، برای آنها فعل مفرد میآوریم:
مثال1: سردر این ساختمان با پنجرههای آن همخوانی ندارد.
مثال2: تفنگ همراه فشنگهایش در زیرزمین نگهداری میشود.
مثال3: ماشین بههمراه کامیون به پارکینگ انتقال داده شد.
(7) هرگاه یک یا چند نهاد بیجان جمع با ساژههای «با»، «همراه»، «بههمراه» و مانند اینها با یک یا چند اسم بیجان مفرد یا جمع بیاید، فعل جمله، در جمع یا مفرد بودن از قواعد پیشگفته دربارهی نهاد بیجان جمع پیروی میکند:
مثال1: پنجرهها با سردر ساختمان همخوانی ندارند. (نهاد بیجان جمع، هنگامیکه فاعل باشد.)
مثال2: پنجرههای ساختمان با سردر آن همخوانی ندارد. (نهاد بیجان جمع در حالت اضافه)
مثال3: فشنگها همراه با تفنگ در زیرزمین نگهداری میشود. (نهاد بیجان جمع در حالت مفعول)
مثال4: ماشینها بههمراه کامیون به پارکینگ انتقال داده شد. (نهاد بیجان جمع در حالت مفعول)
استثنا: هنگامیکه کلمههای «هر، همهی، تمام، کلیهی» و مانند اینها با نهاد بیایند:
مثال:هر دو باغ میوه آورده ]بودند[ و چیزی را فروگذار نکرده بودند. (سورهی 18، آیهی 33).
(8) هرگاه نهاد بیجان مفرد با عدد جمع بسته شود، برای آن فعل مفرد میآوریم:
مثال1:روزانه نزدیک به پنجهزار خودرو در این بزرگراه در حال رفت و آمد است.
مثال2: سه بمب بهطور پیدرپی در جنوب بغداد منفجر شد.
مثال3: یک تیر و سه ترکش به بدن او اصابت کرد.
مثال4: بیستوسه دستگاه بلوکزنی در این کارگاه مشغول بهکار است.
مثال5: شش لوله از پانزده لولهی مکش هوا در جای خود نیست/ قرار ندارد.
(9) هرگاه در یک جمله، شماری از نهادهای بیجان، با عدد و شماری دیگر با «و» (=واو پیوند) جمع بسته شوند:
(1. 9) در حالت فاعلی برای همهی آنها فعل جمع میآوریم:
سه توالت و 3 حمام در غرب حیاط اردوگاه، 3 توالت و 3 حمام در شرق، و اتاقکهای زندانبانان، سلمانی و آشپزخانه، در شمال آن بودند.
(2. 9) در حالت مفعولی برای همهی آنها فعل مفرد میآوریم:
سه توالت و 3 حمام در غرب حیاط اردوگاه، 3 توالت و 3 حمام در شرق، و اتاقکهای زندانبانان، سلمانی و آشپزخانه، در شمال آن ساخته شده بود.
(10) در نوشتههای علمی و فنی برای نهاد بیجان جمع، در همهی حالتهای پیشگفته، فعل جمع میآوریم:
مثال1: پمپها و لولههایی که برای انتقال گاز هگزافلوئورید اورانیوم در تأسیسات فرآوری اورانیوم بهکار میروند باید از آلومینیوم و آلیاژهای نیکل ساخته شوند. (مفعول)
مثال2:نیروی گریز از مرکز ناشی از چرخش سیلندر باعث میشود که مولکولهای سبکتری که حاوی اورانیوم 235 هستند در مرکز سیلندر متمرکز شوند و مولکولهای سنگینتری که حاوی اورانیوم 238 هستند در پایین سیلندر انباشته شوند. (فاعل)
مثال3: سانتریفیوژهای متعددی که بهطور زنجیرهای به یکدیگر متصل شدهاند بارها و بارها عمل خالصسازی اورانیوم را تکرار میکنند تا جایی که اورانیوم 235 با درصد خلوص مورد نیاز بهدست آید. (فاعل)
مثال4: سوراخهای موجود در جسم متخلخل باید از قطر مولکول هگزافلوئورید اورانیوم کمی بزرگتر باشند. (فاعل)
مثال5: راکتورهای هستهای وسایلی هستند که در آنها فرآیند شکافت هستهای بهصورت کنترل شده انجام میشود. (فاعل)
برای مثالهای بیشتر (پینوشت 8 ) را نگاه کنید.
3. 1. 2ـ نهاد پدیده
پدیدههای طبیعی (مانند: زلزله، سیل، باد، طوفان و...) و صداها و بوها را «نهاد پدیده» مینامیم.
برای نهاد پدیده در حالت جمع فعل مفرد میآوریم:
مثال1:این طوفانها/تندبادها سیلابها/زلزلهها/صاعقهها خسارتهای فراوانی بهبار آورده است.
مثال2: زلزلههای ثبت شده در یکصدسال اخیر در این منطقه، کمتر از پنج ریشتر بوده است.
مثال3: سیلابهای اخیر موجب قطع ارتباط روستاها با شهر شد.
مثال4: بارانهای بهاری باریدن گرفت.
مثال5: بادهای صبحگاهی وزیدن گرفت.
برای مثالهای بیشتر (پینوشت 9) را نگاه کنید.
4. 1. 2ـ نهاد رستنی
منظور از «رستنی»، همان «نباتات» یا «گیاهان»، و اجزای آنها مانند «میوه، ساقه، تنه، برگ، ریشه، پوست و...» است؛ یعنی چیزهایی که از زمین میرویند، دیده میشوند، رشد و نمو دارند، ولی از خود حرکت ندارند. علت این که نویسنده «رستنیها» را از «جانداران» جدا کرده این است که قواعد این دو در برخی موارد، تفاوت دارد.
(1) اگر نهاد رستنی جمع، مضاف و مضافالیه نباشد، چه فاعل باشد چه مفعول، برای آن فعل جمع میآوریم:
مثال1: و گیاهان و درختان ]برای او[ سجده میکنند. (سورهی 55، آیهی 6)
مثال2: درختان شکوفه کردهاند.
مثال3: شکوفهها خشکیدند.
مثال4: برگها زرد و خشک شدهاند.
مثال5: درختانِ پربار شاخههایشان را بهسوی زمین خم کردهاند.
برای مثالهای بیشتر (پینوشت 10 ) را نگاه کنید.
(2) هنگامیکه بستهی فعل «مضاف و مضاف الیه»[4] باشد:
(1. 2) اگر مضاف و مضافالیه، یکی جمع و دیگری مفرد باشد، برای نهاد رستنی جمع، فعل مفرد میآوریم:
مثال1: میوههای بهشت در دسترس ]بهشتیان[ است. (سورهی 69، آیهی 23)
مثال2: شکوفههای درخت/شکوفهی درختان خشکیده است.
مثال3: آوندهای درخت/آوند درختان مانند رگهای انسان است.
مثال4: برگهای درخت/ برگ درختان خشک شده است.
مثال5: میوههای این میدان معمولاً ارزانتر از جاهای دیگر فروخته میشود.
(1. 1. 2) مگر هنگامیکه فعل ویژهی جانداران[5] را به آن نسبت دهیم، که در این حالت برای آن فعل جمع میآوریم:
مثال1: درختان باغ سر بهزیر افکنده بودند.
مثال2: علفهای دشت پاهایم را نوازش میکردند.
مثال3: درختان باغ دست بهسوی رهگذران دراز کرده]اند[و میوههای خود را به آنان هدیه میکنند.
مثال4:بادی در بیشه نمیوزید؛ درختان بیشه خوابیده]بودند[و برگهای درختان ساکت بودند.
مثال5:آ
(۱. ۱) برابر قاعدهی واژهگزینی -که در مبحث «ویرایش زبانی» آمده- تا جای ممکن باید از بهکار بردن واژههای غیرفارسی دارای معادل در زبان فارسی خودداری کرد، ولی در جاهایی مانند نقلقولها چارهای جز آوردن اصل نوشتهها یا گفتهها بدون تغییر نداریم. در چنین مواردی -بهویژه هنگامی که واژهها ناآشنا باشند- تشخیص واژهی «شَرور» از «شُرور» یا تشخیص واژهی «شَریر» از شِرّیر» تنها با گذاشتن حرکت آنها ممکن است.
(۲. ۱) برای یافتن اعراب درست آیات قرآن کریم و احادیث -بهعلت اهمیت درستی اعرابها- باید به اصل منابع آنها (قرآن کریم و کتابهای حدیث) نگاه کنیم. در کتابهای موجود، برای اعرابگذاری این نوشتهها به چهار روش و نگرش عمل شده است:
(۱. ۲. ۱) نگذاشتن اعراب.
(۱. ۲. ۲) گذاشتن اعراب کامل.
(۱. ۲. ۳) گذاشتن اعراب، تنها برای کلمههایی که ممکن است درست خوانده نشوند.
(۱. ۲. ۴) بهکار بردن هر سه شیوهٔ پیشگفته در جای جای کتاب.
این کتاب بهعلت نزدیکی زبان فارسی به زبان عربی، شیوهٔ سوم را برگزیده است. آیهای که درپی آمده، بههمین شیوه اعرابگذاری شده است:
«و لَقد اِستُهزِءَ بِرُسلٍ مِن قبلک فاَملَیتُ للذین کفروا ثم اخذتُهُم فکَیف کان عقاب»
(۲) واژههای فارسی که اگر حرکت آنها گذاشته نشود، ممکن است درست خوانده نشوند.
در زبان فارسی، دو چیز چهگونگی خواندن کلمهها را به خواننده نشان میدهد:
(۱) قرینهٔ معنایی (معنوی): برای مثال از قرینههای معنایی جملهٔ زیر درمییابیم که ترکیب مورد نظر را باید «اسبِ سواری» خواند، نه «اسبْ سواری»:
«اسب سواری گرانتر از اسب کاری و اسب درشکه است»
(۲) قرینهٔ شکلی: با فاصلهگذاری درست میان واژهها، معمولاً نباید واژهای نادرست خوانده شود؛ زیرا برای مثال ترکیب «اسبِ سواری» را باید بهشکل «اسب سواری» (با فاصله)، و ترکیب «اسبْسواری» را باید بهشکل «اسبسواری» (بیفاصله) نوشت.
ولی هرگاه نتوان از قرینهٔ معنایی جملهای، چهگونگی خواندن واژهای را دریافت، نباید با تکیه بر قرینهٔ شکلی، از نشان دادن حرکت کلمه به خواننده خودداری کرد؛ زیرا شاید خواننده توجهی به قرینهٔ شکلی جمله نداشته باشد. بدینسان، در جملههایی که درپی آمده، گذاشتن حرکت برای واژهها بایسته و لازم است؛ زیرا هیچ قرینهای معنایی برای دانستن حرکت ساژههای مورد نظر در جمله و در پس و پیش آن وجود ندارد.
مثال ۱: تنها چیزی که در آن جمع مطرح شد، ماجرای «اسبْسواری» بود که در نهایت نیز بهنتیجهای نرسید.
مثال ۲: ابتدا خودرو را آماده کنید و سپس آن را بهوسیلهٔ یک کابلْگردان از بستر رودخانه عبور دهید.
مثال ۳: علامتدهی بهوسیلهٔ فرستادن حروف کد مورسیِ از پیش چیده شده و با استفاده از یک چراغ قوهٔ مجهز به فیلتر مات انجام میشود.
آگاهی: حرکتگذاری تنها باید در جاهای بایسته انجام شود و باید از حرکتگذاریِ بیش از اندازه که موجب شلوغ شدن جمله میشود، خودداری کرد.
(۱) ناهمخوانی با شیوهٔ املای متن نوشته.
(۲) ناهمخوانی عنوان روی جلد با عنوان ویرایش شدهی درون نوشته.
(۳) ناهمخوانی شیوهٔ نوشتن نام پدیدآورنده بر روی جلد با درون نوشته.
(۴) ناهمخوانیهای دیگر.
از آنجا که همهٔ این کارها در کارهای ویراستار صوری میگنجند، باید پس از تهیهٔ هریک از اجزای ویرایش نشدهٔ هر نوشته، آن را بهدست ویراستار سپرد تا آن را همخوان با شیوهٔ ویرایش کتاب، ویرایش کند. برای مثال، اگر شیوهٔ خط در ویرایش کتابی، دربارهٔ «ها»ی جمع، جدانویسی آن بوده است و ویراستار، «ها»ی جمع را در همهٔ کتاب جدا کرده باشد، «ها»ی جمع باید در عنوان روی جلد، سخن ناشر، یادداشت مترجم و... نیز جدا شود.
مثال ۱: از بورد سوکتها برای اتصال و ارتباط ولتاژهای... و سیگنالهای کنترل با کابینت استفاده شده است. از این بورد همچنین برای ارتباط گذرگاه دوطرفهی اطلاعات، گذرگاه آدرس و گذرگاه کنترل، بهمنظور تبادل اطلاعات با کامپیوتر Z ۸۰ F استفاده میشود. همهی سیگنالهای مورد استفاده در کابینت Z-۷۰ fباید از راه این بورد به Z-۷۰ (f) وصل شوند. همچنین سیگنالهای خروجی از راه همین بورد به خارج انتقال پیدا میکنند. سیگنالهای ورودی و خروجی کابینت Z-۷۰ (F) در شکل (۵-۱)، و نمای سطح بورد در شکل (۶-۱) نشان داده شده است.
ویراستار عمومی که معمولاً با ساژههای تخصصی آشنایی ندارد به چند روش میتواند شیوهٔ درستِ نوشتن آنها را بیابد و سپس همهٔ آنها را یکسان کند:
(۱) پرسیدن شیوهٔ درستِ نوشتن آنها از فرد متخصص در آن رشته یا فرد آشنا به آن رشته.
(۲) یافتن شیوهٔ درست، از شیوهٔ بهکار رفتهی غالب. در این روش ویراستار شیوههای گوناگون نوشتن هر ساژهٔ تخصصی در نوشته را یا بهذهن میسپرد و یا در جایی یادداشت میکند، سپس هر یک از شکلهای نوشتن ساژهها را که بیشتر در متن تکرار شده باشد بهعنوان شکل درست برمیگزیند و شکل ساژههای دیگر را نیز مانند شیوهٔ غالب نوشتن ساژههای تخصصی میکند. مثال شمارهٔ ۲، شکل اصلاح شدهی ساژههای تخصصی بهکار رفته در مثال شمارهی ۱ را نشان میدهد.
مثال ۲: از بورد سوکتها برای اتصال و ارتباط ولتاژهای... و سیگنالهای کنترل با کابینت استفاده شده است. از این بورد همچنین برای ارتباط گذرگاه دوطرفهی اطلاعات، گذرگاه آدرس و گذرگاه کنترل، بهمنظور تبادل اطلاعات با کامپیوتر Z-۸۰ (F) استفاده میشود. همهی سیگنالهای مورد استفاده در کابینت Z-۷۰ (F) باید از راه این بورد بـه Z-۷۰ (F) وصل شوند. همچنین سیگنالهای خروجی از راه همین برد به خارج انتقال پیدا میکنند. سیگنالهای ورودی و خروجی کابینت Z-۷۰ (F) در شکل (۵-۱)، و نمای سطح بورد در شکل (۶-۱) نشان داده شده است.
(۳) در متنهای ترجمه شده نیز ویراستار میتواند با نگاه کردن به متن مبدأ (متن زبان اصلی) شیوهی درستِ نوشتن ساژهها را بیابد.
به مثالهای دیگری که درپی میآید، نگاه کنید:
مثال ۳: از تنظیمکنندهی ولتاژ میتوان در پُست برق برای کاهش کم و زیاد شدن ولتاژ تغذیه در فیدرهای مجزا یا شینهای که چند فیدر را تغذیه میکنند استفاده کرد. غالباً برای هر تغذیهکننده از تنظیمکنندهی مجزایی استفاده میشود، مگر در جاهایی که فیدرها دارای طول یکاندازه و بارهای یکسان باشند.
مثال ۴: دفاع هوایی در پدافند غیرعامل دارای ویژگیهایی است که آن را با پدافند هوایی در پدافند عامل متفاوت میسازد.
مثال ۵: هرگاه همهی شرایط پیشگفته محقق شود، فرمانده باید از میان عملیاتهای آفندی و عملیاتهای پدافندی، عملیات تهاجمی را برگزیند که به زمان کمتری نیاز داشته باشد.
در مثالهای ۳ تا ۵، ویراستار باید از میان ساژههای «فیدر و تغذیهکننده»، «دفاع هوایی و پدافند هوایی» و «عملیات آفندی و عملیات تهاجمی» که دوبهدو هممعنی هستند، با بهکار گیری روشهای پیشگفته، از هر دو ساژه یکی را انتخاب کند و در سرتاسر متن تنها همان ساژه را بهکار ببرد.
ساژههایی که درپی آمده، صورتهای گوناگون یک ساژهٔ تخصصی در یک متن است:
اسکیزوفرنی/ شیزوفرنی
اکولاموتور/ آکولاموتور/ آکومولاتور
آنلاین/ اون لاین
تاکوژنراتور/ تاخوژنراتور
سایکولوژی/ پسیکولوژی
فورسماجور/ فورسماژور
هوخستره/ هوخستر/ هوخشره
مثال۱: در کلمهٔ «عملیاتها» جدا کردن یا چسباندن «ها»ی جمع، کاری صوری، و بررسی درستی یا نادرستی جمع بستن این اسم جمع از نظر قواعد زبان فارسی (گذاشتن یا نگذاشتن «ها»ی جمع پس از آن)، کاری زبانی است.
مثال۲: در عبارت «بهمورد اجرا گذاشتن»، اگر این عبارت در نقل قول بهکار رفته باشد، تعیین اینکه حرف «به» در آن چسبیده یا جدا (بهصورت «بهمورد» یا «بمورد») نوشته شود، کاری صوری است، و اگر در نقل قول مستقیم بهکار نرفته باشد، تبدیل شیوهٔ بیان آن بهصورت «اجرا کردن»، کاری زبانی است.
مثال۳: در جملهٔ «از سه جا دیروز خودرو آقای اسماعیلی با خودروهای دیگر تصادم کرد»، تعیین اینکه «خودرو» بهصورت «خودرو» یا «خودروی» نوشته شود، کاری صوری است، ولی تغییر چینش و شیوهٔ بیان جمله بهگونهای که با قواعد زبان فارسی معیار همخوان شود (یعنی بهصورت «خودروی آقای اسماعیلی دیروز از سه جا با خودروهای دیگر تصادم کرد»)، کاری زبانی است.
مثال برای حذف بدون قرینه
مثال ۱: برادران...! در صورتی که خدا کارها را این طور آسان کرده، چرا خودتان را... نمیرهانید. (دِهخدا، مقالات، ص ۴)
مثال ۲: اکنون ساعت از نیمهشب گذشته و همگی در خوابند.
۲ـ حذف جزء دوم فعل مرکب
(۱) هرگاه در یک جمله، جزء دوم دو فعل مرکب یکی باشد، جزء دوم فعل نخست را میتوان حذف کرد:
مثال ۱: همهٔ شما باید آمادگی خود را حفظ و از دستآوردهای پیشینیان نگهداری کنید.
مثال ۲: همگی بیهوش و از خود بیخود شدند.
(۱. ۱) گاهی نیز حذف در فعل دوم صورت میگیرد:
مثال: آروزها در دل داشت و سوداها در سر.
(۲) اگر جزء دوم دو فعل یکی نباشد، نمیتوان جزء دوم فعل اول را حذف کرد:
ننویسید: وی را به شرق کشور تبعید و در خانهاش زیر نظر گرفتند.
بنویسید: وی را به شرق کشور تبعید کردند و در خانهاش زیر نظر گرفتند.
(۳) هرگاه جزء دوم دو فعل یکی باشد، ولی یکی فعل کمکی و دیگری فعل اصلی باشد، نمیتوان جزء دوم فعل نخست را حذف کرد:
ننویسید: در صورتیکه ولتاژ، اندازه، ولی ساختار الکتریکی دستگاه اشکال داشته باشد....
بنویسید: در صورتی که ولتاژ اندازه باشد ولی ساختار الکتریکی دستگاه اشکال داشته باشد....
(۴) هرگاه فعل نخست، مرکب، و فعل دوم، ساده و مانند جزء دوم فعل نخست باشد، نمیتوان جزء دوم فعل نخست را حذف کرد:
مثال ۱:
ننویسید: سرنشینان از عقب قایق، بالا و هر یک بهسمت جلوی قایق بهسوی جای خود میروند.
بنویسید: سرنشینان از عقب قایق بالا رفته و هر یک بهسمت جلوی قایق بهسوی جای خود میروند.
(فعل «رفته» در اصل «میروند» بوده که برای پرهیز از تکرار بهصورت وجه وصفی نوشته شده است.)
مثال ۲:
ننویسید: هنگامی که سطح آب پایین، ناخدا به بالای عرشهٔ کشتی رفت.
بنویسید: هنگامی که سطح آب پایین رفت، ناخدا به بالای عرشهٔ کشتی رفت.
(یا: پس از پایین رفتن سطح آب، ناخدا به بالای عرشهٔ کشتی رفت.)
(۵) هرگاه دو فعل مرکب همانند در یک جمله باشند، حذف جزء دوم فعل نخست بهتنهایی جایز نیست و باید فعل نخست را بهطور کامل حذف کرد:
ننویسید: گروههای تندرو به مبارزه متوسل و گروههای محافظهکار به کار تبلیغی متوسل شدند.
بنویسید: گروههای تندرو به مبارزه، و گروههای محافظهکار به کار تبلیغی متوسل شدند.
(۶) هرگاه فاصلهٔ میان فعل مرکب نخست و دوم در جمله زیاد باشد، هر دو فعل را بدون حذف میآوریم:
ننویسید: واحدهای مهندسی قایقهای جایگزین را آماده و پیش از رسیدن نیروهای پشتیبان و آغاز مرحلهٔ بعدی عملیات، آنها را دستهبندی و شمارهگذاری میکنند.
بنویسید: واحدهای مهندسی قایقهای جایگزین را آماده کرده و پیش از رسیدن نیروهای پشتیبان و آغاز مرحلهٔ بعدی عملیات، آنها را دستهبندی و شمارهگذاری میکنند.
(۷) هرگاه جملهٔ اصلی از چند جملهٔ کوچکِ به هم عطف شده تشکیل شده باشد که جزء دوم فعل مرکب همهٔ آنها یکی باشد، بسته به زیبایی جمله، یک یا دو فعل مرکب را بهطور کامل میآوریم و از حذف جزء دوم همهٔ افعال جملهی اصلی خودداری میکنیم:
ننویسید: نیروی اجرای پدافند از شهر باید نخست شهر را شناسایی، و طرح کاربرد مختصات کلی آن را آماده و پایگاههای مناسب را در مناطق حساس و مهم پیشبینی، و در مواقع اضطراری از نیروهای متحرک برای رسیدن به محل حادثه استفاده و طرحهای تهیه شده را پیشبینی و تمرین کند.
بنویسید: نیروی اجرای پدافند از شهر باید نخست شهر را شناسایی و طرح کاربرد مختصات کلی آن را آماده کند و پایگاههای مناسب را در مناطق حساس و مهم پیشبینی، و در مواقع اضطراری از نیروهای متحرک برای رسیدن به محل حادثه استفاده کرده و طرحهای تهیه شده را پیشبینی و تمرین کند.
(۸) هرگاه از دو فعل مرکب جمله، یکی مثبت و دیگری منفی باشد، حذف بهقرینهی جزء دوم فعل نخست جایز نیست:
ننویسید: بارهای منفی را وارد معادلات، و با بردار P کار نمیکنیم.
بنویسید: بارهای منفی را وارد معادلات کرده و با بردار P کار نمیکنیم. (کرده بهجای میکنیم آمده است.)
(۹) اگر دو فعل مرکب همسان در میان جمله باشند، بسته به زیبایی و فصاحت جمله میتوانیم هر یک از آن دو را حذف بهقرینه کنیم:
ننویسید: اگر فردی هم دانشآموز پسر داشته باشد و هم دانشآموز دختر داشته باشد، تنها میتواند یکی از آنها را در این اردو شرکت دهد.
بنویسید: اگر فردی هم دانشآموز پسر و هم دانشآموز دختر داشته باشد، تنها میتواند یکی از آنها را در این اردو شرکت دهد.
یا:
اگر فردی هم دانشآموز پسر داشته باشد و هم دانشآموز دختر، تنها میتواند یکی از آنها را در این اردو شرکت دهد.
(۱۰) هرگاه جزء نخست فعلی، پیشساژه یا پسساژه داشته باشد، جزء دوم آن را حذف نمیکنیم:
ننویسید: نیروی عبور از رودخانه باید به دشمن حملهٔ غافلگیرانه و او را از رودخانه جدا کند. (جزء نخست فعل، پسساژه -غافلگیرانه- دارد.)
بنویسید: نیروی عبور از رودخانه باید به دشمن حملهٔ غافلگیرانه کند و او را از رودخانه جدا نماید.
مثال ۱:
ننویسید: هر چه را پرسیدهایم پاسخ گرفتیم.
بنویسید: هر چه را پرسیدهایم پاسخ گرفتهایم.
مثال ۲:
ننویسید: در سپتامبر سال ۲۰۰۴ گزارش شد که بسیاری از سازمانهای دولتی خارجی موجود در عراق در حال آماده شدن برای خروج از عراق بودند.
بنویسید: در سپتامبر سال ۲۰۰۴ گزارش شد که بسیاری از سازمانهای دولتی خارجی موجود در عراق در حال آماده شدن برای خروج از عراق هستند.
(۲) همچنین صیغهی صرفی فعل باید -ازنظر زمان و شخص- با اجزای دیگر جمله همخوانی داشته باشد:
مثال ۱:
ننویسید: استبداد، خفقان، ظلم، دین ستیزی دولتی، و اسلام خواهی تودهها از عوامل اصلی شکلگیری انقلاب اسلامی در دههٔ پنجاه است.
فعل «است» با «دههٔ پنجاه» که گذشته است، همخوانی ندارد. پس:
بنویسید: استبداد، خفقان، ظلم، دینستیزی دولتی، و اسلام خواهی تودهها از عوامل اصلی شکلگیری انقلاب اسلامی در دههٔ پنجاه بود.
مثال ۲:
ننویسید: رمز پیشرفت علی در زندگی این بوده که نباید تنها برای زنده ماندن و رفع نیازهای جسمی تلاش کنم.
فعل «تلاش کنم» با «رمز پیشرفت علی» همخوانی ندارد و از آنجا که آنچه بیان شده (نباید تنها... تلاش کنم) نقل مستقیم سخن علی نیست، باید آن را بهشکل زیرنوشت:
بنویسید: رمز پیشرفت علی در زندگی این بوده که نباید تنها برای زنده ماندن و رفع نیازهای جسمی تلاش کرد.
چنانچه در مثالهای پیشآمد، وصف ممکن است تنها یک یا دو کلمه باشد، ولی گاهی برای وصف فاعل، مفعول یا فعل به چند کلمه که یک عبارت را تشکیل میدهند نیاز است، که در این صورت به آن «عبارت وصفی» میگوییم. پس عبارت وصفی عبارتی است (در نقش قید یا صفت) که برای وصف ساژهای دیگر (از جمله فعل، فاعل و مفعول) بهکار میرود:
مثال ۱: همایون هنوز از راه نرسیده، شروع به داد و فریاد کرد.
در اینجا عبارت «هنوز از راه نرسیده» چهگونگی حالت فاعل (همایون) را بیان میکند.
مثال ۲: علی مردی را دید از روی درخت افتاده، از درد بهخود میپیچید.
در اینجا عبارت «از روی درخت افتاده» چهگونگی حالت مفعول (مرد) را بیان میکند.
مثال ۳: دست و پا شکسته، کلماتی بر زبان میآورد که مفهوم نبود.
در اینجا عبارت «دست و پا شکسته» چهگونگی حالت فعل (بر زبان میآورد) را بیان میکند.
آوردن واو عطف بین عبارت وصفی و اجزای دیگر جمله، مانند آوردن واو عطف بین صفت و اجزای دیگر جمله غلط است؛ همچنانکه نمیتوان گفت یا نوشت:
«مرد قوی و سنگ را از زمین برداشت» یا «مرد سنگ سنگین و را را از زمین برداشت»، و یا «مرد سنگ را بهسختی و از زمین برداشت».
اما ساختار دستوری دیگری مانند عبارت وصفی وجود دارد که آن را «وجه وصفی» فعل مینامیم؛ به مثالهایی که درپی آمده نگاه کنید:
مثال ۱: من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باقی و دلم شاد کنید.
(محمدتقی بهار)
صورت نثر مصرع دوم چنین است: قفسم را به باقی برده و دلم را شاد کنید.
مثال ۲: دریچهٔ سمت چپ را باز کنید، سپس دو پیچ روبهروی هم را باز کرده و در صورت آزاد شدن صفحهٔ محافظ، پیچهای زیر صفحه را باز کنید.
در دو مثال پیش، بنا به علتهایی، از جمله ضرورت شعری یا برای پرهیز از تکرار یک صیغهٔ صرفی فعل و تنوع دادن به آن، فعل جمله بهصورت «وجه وصفی» (برده، باز کرده) آمده است. وجه وصفی (یا فعل وصفی) وجهی از وجوه چهارگانهٔ فعل است که زمان و شخص ندارد و زمان و شخص آن با زمان و شخص فعل یا افعال پس از آن مشخص میشود. این وجه از فعل، از آن جهت که مانند صفت مفعولیِ ساخته شده از فعل است، وجه وصفی نام گرفته است.
ساختار «وجه وصفی» با ساختار «عبارت وصفی» متفاوت است، زیرا جملهای که در آن وجه وصفی فعل بهجای وجه اخباری فعل بهکار رفته (مانند «قفسم برده به جایی» و «دو پیچ روبهروی هم را باز کرده») برای وصف هیچ یک از اجزای جمله (فعل، فاعل، مفعول) نیامده، بلکه خود، جملهای مستقل است که بخشی از جملهٔ اصلی بزرگتر را تشکیل میدهد و میتواند با واو عطف به بخشهای دیگر جمله ربط داده شود. بهزبان دیگر، از آنجا که وجه وصفی یکی از وجوه چهارگانهی فعل است و میتوان پس از هر یک از وجوه فعل واو عطف آورد، پس از وجه وصفی فعل نیز میتوان واو عطف آورد، چنانکه که در جملههای «برو و از او تشکر کن»، «شاید برود و از او تشکر کند» و «معلمِ خود را به خانه دعوت کرد و از او تشکر کرد»، آوردن واو عطف پس از فعل درست است.
اما صاحبنظران و دستورنویسان فرقی میان «عبارت وصفی» و «وجه وصفی» نگذاشته و در نتیجه بهکار بردن واو عطف پس از وجه وصفی را نیز غلط میدانند؛ یعنی از نظر آنها، در همین جمله، گذاشتن واو عطف پس از فعل «نگذاشته» غلط است و بهجای آن میتوان ویرگول (،) گذاشت. اما باید توجه داشت که آوردن واو تنها پس از عبارت وصفی غلط است، نه پس از وجه وصفی.
2ـ کاربرد وجه وصفی
هنگامی که بتوان وجه اصلی (اخباری، التزامی یا امری) فعل را بهکار برد، وجه وصفی را بهکار نمیبریم؛ زیرا وجه وصفی تنها بنابه ضرورت و برای پرهیز از تکرار یک صیغهٔ صرفی از یک فعل بهکار میرود، همانگونه که در مثالهای بعد آمده است:
مثال ۱: از هر یک از دو ماده ۲۰۰ گرم بردارید. نخست آنها را در یک لیتر آب مخلوط کنید، سپس آنها را خشک کرده و بر پارچهای تیره و خشک در زیر آفتاب پهن کنید. («کرده» بهجای «کنید» و برای پرهیز از تکرار آن آمده است.)
مثال ۲: دستها را بالا ببرید، بر روی سینهٔ پا بایستید، نفس را در سینه حبس کرده و پس از سیثانیه آن را رها کنید. («کرده» بهجای «کنید» و برای پرهیز از تکرار آن آمده است.)
مثال ۳: دستگاه را به روی سکوی شمارهٔ ۱ ببرید، حرارت آن را تا ۱۲۰ درجهٔ سانتیگراد بالا برده و در همین حال آن را به روی سکوی شمارهٔ ۲ ببرید. («برده» بهجای «ببرید» و برای پرهیز از تکرار آن آمده است.)
مثال ۴: نیروی پدافند از شهر باید نخست شهر را شناسایی و طرح کاربرد مختصات کلی آن را از پیش آماده کند و پایگاههای مناسب را در مناطق حساس پیشبینی کرده و در مواقع اضطراری از نیروهای متحرک برای رسیدن به محل استفاده نماید و طرحهای تهیه شده را از پیش تمرین کند. («کرده» بهجای «کند» و برای پرهیز از تکرار آن آمده است).
بنابر آنچه گفته شد، بهکار بردن وجه وصفی فعل بهجای وجه اصلی آن – آنگونه که در برخی کتابهای دستورآمده- درست نیست:
ننویسید: احمد به خانه رفته، ناهار خورد.
بنویسید: احمد به خانه رفت و ناهار خورد.
ننویسید: شاید احمد به خانه رفته، ناهار بخورد.
بنویسید: شاید احمد به خانه برود و ناهار بخورد.
ننویسید: احمد به خانه رفته، ناهار میخورد.
بنویسید: احمد به خانه میرود و ناهار میخورد.
ننویسید: احمد به خانه رفته، ناهار خواهد خورد.
بنویسید: احمد به خانه خواهد رفت و ناهار خواهد خورد.
زیرا فعلهای «رفت و خورد»، «برود و بخورد»، «میرود و میخورد» و «خواهد رفت و خواهد خورد» هرچند دوبهدو دارای یک صیغهٔ صرفی هستند، ولی یک فعل نیستند.
ننویسید: گروههای مبارز فلسطینی هرگونه مذاکره را مشروط به فرمان توقف عملیاتهای تروریستی رژیم اشغالگر دانستند.
بنویسید: گروههای مبارز فلسطینی هرگونه مذاکره را مشروط به فرمان متوقف ساختن عملیاتهای تروریستی رژیم اشغالگر دانستند.
«توقف» بهمعنی از حرکت ایستادن است؛ بنابراین، در جملهٔ نخست، «فرمان توقف عملیاتهای تروریستی» معنی درستی ندارد، زیرا هیچ عملیاتی خود از حرکت نمیایستد، بلکه باید کسی آن را متوقف کند. پس «توقف عملیاتهای تروریستی» نادرست، و «فرمان متوقف ساختن عملیاتهای تروریستی» درست است.
مثال ۲:
ننویسید: اسلام، احترام و ارزش گذاشتن به زن را لازم شمرده است.
بنویسید: اسلام، احترام گذاشتن و ارزش دادن به زن را لازم شمرده است.
مثال ۳:
ننویسید: سربازان آموزشهای لازم را طی کردهاند.
بنویسید: سربازان آموزشهای لازم را دیدهاند.
مثال ۴:
نویسید: توطئه را در هم بشکنید.
بنویسید: توطئه را خنثی کنید.
مثال ۵:
ننویسید: جنگ از روز به ماه و از ماه به سال مبدل شد.
بنویسید: جنگ از روز به ماه و از ماه به سال کشید.
مثال ۶:
ننویسید: بیداری مسلمانان را فرا گرفته است.
بنویسید: مسلمانان در همه جا بیدار شدهاند.
مثال ۷:
ننویسید: از سمع و نظر گرامیتان گذشت.
بنویسید: از نظر گرامیتان گذشت و به سمعتان رسید.
مثال ۸:
ننویسید: ملاحظه بفرمایید به ادامهٔ مسابقهٔ فوتبال.
بنویسید: به ادامهٔ مسابقهٔ فوتبال توجه فرمایید.
[۱]. نویسنده، برای نوشتن داشتههای زیر این عنوان، از کتاب «نگارش و ویرایش» استاد سمیعی (۴: ص ۱۶۱) بهره برده است.
مثال ۱: وی معتقد است که: «بهکارگیری سلاحهای غیرمتعارف یکی از عوامل بازدارندگی است» (۳۰: ص۱۵) و به همین علت نیز...
مثال ۲:... با فراز و نشیبهای فراوان، تاریخ این سرزمین را نگاشتند. بهبیان محققی بزرگ: «تاریخ تقریباً سه هزار سالهی ایران، در همین مدت که آریاها آن را سرزمین خاص خویش کردهاند، این سرزمین را در تحمل دشواریهای ناشی از سرنوشت، به صخرهای عظیم همانند میسازد که در گذرگاه سیلی درازآهنگ و پیچان و زمینکن افتاده باشد و هرچند شدت و فشار امواج این سیل، بهتدریج از هر سو کنارههای این صخره را میفرساید، باز، سیل را از سر میگذراند و با کنارههایی که دندانه دندانه شده است، همچنان در سر جای خویش و در میان بستر آکنده از موج و کف و سنگ و ریگ باقی میماند و بهقدر خویش در حرکت و شتاب سیل که بهندرت مدتی کوتاه قطع میشود، تعادل بهوجود میآورد.» (۳۱: ص ۹۸)
(۲) هرگاه نقل قولها عین گفته یا نوشتهٔ کسی نباشند (برای نمونه در خاطرهنویسی یا در داستانها و رمانها) یا هنگامی که منبع آنها نوشته نشده باشد، در نشانهٔ «...» گذاشته نمیشوند، ولی پس از فعل نقل قول دونقطه میگذاریم.
مثال: علی دستش را روی سرش گذاشته بود و فریاد میزد: چرا هیچ کس نیست که بفهمد من چه می-گویم؟
(۳) پس از جملههایی مانند جملههای زیر، نقلقولها را درون بند جدا مینویسیم:
وی مینویسد:
در کتاب... آمده است:
خداوند در قرآن کریم فرموده است:
امام صادق دربارهی... میفرماید:
(۴) ساژهٔ ارجاع نقل قولها (شمارهی ردیف مشخصات منبع و شمارهٔ صفحه) بیرون از نشانهی نقلقول گذاشته میشود. (مانند مثال بعد)
(۵) شیوهٔ املای نقلقولها را با املای خود منطبق میکنیم.
(۶) نشانههای سجاوندی را با توجه به مفهوم مورد نظر صاحب گفته (صاحب قول) به نقل قول میافزاییم.
(۷) ساختار و سبک جمله (جمله بندی) را بههیچرو تغییر نمیدهیم، حتی اگر ساختار آن نادرست باشد.
(۸) در صورتی که نقلقول نیاز به اصلاح ضروری داشته باشد، تنها میتوانیم تغییرات زیر را در آن ایجاد کنیم:
(۸. ۱) اگر غلط حروفچینی یا املایی داشته باشد، آن را درست میکنیم.
(۸. ۲) اگر جمله به افزودن حرف، کلمه یا کلمههایی نیاز داشته باشد، آنها را درون نشانهٔ قلاب ([]) به جمله اضافه میکنیم.
مثال: «... نیروها [ی برگشته از عملیات] پس از دو شبانه روز بیخوابی، هریک سر به زمین گذاشتند و پیش از خوردن غذا، با خاطرهٔ تلخ جدایی از دوستانی که دو شب پیش در کنارشان بودند، بر زمین سرد خوابیدند...» (۳۲: ص ۸۰)
آگاهی: هنگامی که پدیدآورنده، گفته یا نوشتهای را نقل بهمضمون میکند؛ یعنی عین منظور -نه جملهی- گوینده یا نویسنده را در غالب جملههای خودساخته بیان میکند، میتواند تغییراتی در شیوهٔ بیان جملهها ایجاد کند، بهشرط آنکه در منظور گوینده یا نویسنده تغییری ایجاد نکند.
(۱) جمله یا جملههایی مهم که در نشریهها از متن جدا شده، و در قسمتی جدا از صفحه نوشته میشوند.
(۲) آگاهیها، تذکرها و دانستنیهای بسیار مهم که معمولاً درپی واژههایی مانند «آگاهی»، «توجه»، «نکته»، «ملاحظه»، «اخطار» و مانند اینها میآیند.
(۳) قواعد کلی و فراگیر که در سرتاسر یک مبحث کاربرد دارند.
(۴) عنوان کتابها، مقالهها و نشریهها در هنگام نوشتن منابع و مآخذ نوشتهها، در برخی شیوهنامهها.
(۵) ساژههای دارای تأکید.
ویراستار برای برجستهکردن این ساژهها، فونت آنها را «سیاه» میکند.
آگاهی: برابر شیوههای کتاب «شیوهنامهٔ آمادهسازی و صفحهآرایی کتاب»، فونت متن کتابهاب قطع وزیری و رقعی «بیلوتوس ۱۳» و فونت ساژههای برجسته (سیاه) «بیلوتوس ۱۲ سیاه» است.
مثال ۱: برگزیدن ساژههای پذیرفتنی و رایج در زبان فارسی معیار، بهجای ساژهی غیرفارسی، یکی از کارهای مهم ویراستار زبانی است. (برای تأکید بر ساژههای «پذیرفتنی و رایج».)
مثال ۲: در نوشتن واژههای مرکب، اصل بر جدانویسی آنهاست و قاعدهٔ کلی، چسبیدهنویسی واژههای مرکب «دوهجایی» و جدانویسی واژههای مرکب «چندهجایی» با رعایت برخی استثناها است. (برای نشان دادن قاعدهی کلی دربارهی واژههای مرکب.)
۲ـ نشان دادن ساژههای متمایز
«ساژههای متمایز» به ساژههایی گفته میشود که با نشانهٔ گیومه پایین («») از ساژههای دیگر جدا شده باشد. متمایزسازی با هدفهای زیر انجام میشود:
(۱) جدا کردن ساژهای از ساژههای دیگر برای در هم نیامیختن آن با واژههای پس و پیش خود.
مثال: رویکرد «نامعین و دو وجهی گذاشتن» املای واژهها (برای مثال نامبرده/ نامبرده) در سرتاسر این کتاب نیز نمایان است. (اگر این ساژه با گیومه از ساژههای پس و پیش از خود جدا نشود، ممکن است «رویکرد نامعین» و «دووجهی گذاشتن املای واژهها» از آن برداشت شود.
(۲) نشان دادن آغاز و پایان ساژه.
(۳) نشان دادن اهمیت ساژه (البته اهمیتی که بهاندازهی اهمیت ساژههای برجسته نباشد).
درجهٔ اهمیت و برجستگی این ساژهها از ساژههای برجسته کمتر است، بهگونهای که تنها باید در ساژههای دیگر گُم نشوند و نیازی نیست که با نگاه نخست به صفحه، دیده شوند. تشخیص این ساژهها نیز پس از پدیدآورنده، برعهدهٔ ویراستار است، ولی یکی از ویژگیهای آنها این است که معمولاً نیازمند آوردن پاورقی معادل هستند.
آگاهی: این ساژهها در هر فصل، تنها بار نخست باید متمایز شوند و در بارهای بعد نیازی نیست که آنها را در گیومه پایین گذاشت.
ساژههایی که درپی میآیند، نمونههایی از ساژههایی هستند که معمولاً متمایز نوشته میشوند:
(۱) ساژههایی که باید از ساژههای دیگر جدا شوند.
(۲) برخی نامهای خاص (نامهای کسان).
(۳) عنوان برخی پستها و شغلهای مهم لشکری و کشوری.
(۴) عنوان برخی دورههای تاریخی، زمینشناسی و....
(۵) نام برخی کیشها، آیینها، مکتبها و....
(۶) برخی لقبها و عنوانهای اجتماعی، اشرافی و....
(۷) نام زبانهای ناآشنا.
(۸) نام کتابها، مقالهها، نشریهها، آییننامهها و....
(۹) نام مکانهای ناآشنا.
(۱۰) نام اقوام و نژادهای ناآشنا.
(۱۱) نام سلسلهها، حکومتها و دولتهای ناآشنا.
(۱۲) نام برخی تشکلها، سازمانها، احزاب، مؤسسهها، انجمنها، اتحادیهها، ائتلافها و....
(۱۳) نام برخی پیمانها، قراردادها و....
(۱۴) برخی اصطلاحها.
(۱۵) برخی مفاهیم ویژه.
(۱۶) برخی شعارها، سیاستها، راهبردها، دکترینها و....
(۱۷) ساژههایی که دارای کوتاهنوشته هستند.
(۱۸) برخی دستورها.
در مثالهایی که درپی آمده، برخی از ساژههای پیشگفته (برای بار نخست) بهصورت متمایز نوشته شدهاند:
مثال ۱: عبارت «عدم استفاده» نادرست است، زیرا بهمعنی «نبودن استفاده» است، نه بهمعنی «استفاده نکردن». (نمونه برای ساژههایی که باید از واژههای دیگر جمله جدا شوند.)
مثال ۲: در این جدول، برخی پسوندها (مانند «آ» و «ی») چندینبار در کاربردهای گوناگون آمدهاند. (نمونه برای ساژههایی که باید از ساژههای دیگر -در اینجا از حرف واو - جدا شوند.)
مثال ۳: او در کتاب «فراسوی مرزها»ی خود مینویسد... (نمونه برای نام کتاب)
مثال ۴: جراحان برای انجام عمل جراحی اصطلاح «دست شستن» را بهکار میبرند. (نمونه برای اصطلاح)
مثال ۵: تابع توزیع نسبی هدفها، f (x، y، z)، معمولاً «قانون خطای شلیک» نامیده میشود. (نمونه برای مفهوم ویژه)
مثال ۶: او شعار «نه شرقی، نه غربی» را جزو اصول جمهوری اسلامی میدانست. (نمونه برای شعار)
مثال ۷: سیاست «تهدید و تطمیع» چارهساز نبود زیرا... (نمونه برای سیاست)
مثال ۸: با نزدیک شدن به «آتاد» (آغاز تاریک- روشن دریایی) میتوان این مرحله را آغاز کرد. (نمونه برای ساژهٔ دارای کوتاهنوشته)
مثال ۹: فرمانده دستور «خدمه در جای خود» را میدهد، سپس اعضای تیم با فرمان «قایق در آب»، قایقها را به آب میاندازند. (نمونه برای دستور)
شیوهٔ نوشتن واحدهای اندازهگیری در نوشتههای «علمی- فنی» و نوشتههای «غیر علمی- فنی» دارای تفاوتهایی است که درپی خواهد آمد:
۱ـ واحدهای اندازهگیری در نوشتههای علمی- فنی
در نوشتههای علمی- فنی و در فرمولها که در آنها عددها را بهصورت ریاضی (نه بهصورت حرفی) مینویسیم، باید واحدهای اندازهگیری را نیز بهصورت کوتاهنوشته (حروف اختصاری یا نشانه) بنویسیم.
در این نوشتهها عددها را بهزبان فارسی و بهصورت ریاضی، در سمت چپ؛ و کوتاهنوشتهٔ واحدهای را اندازهگیری با حروف لاتین، در سمت راست مینویسیم:
ْ ۴۵C، ۳۷M، ۱۶۵ KM، ۷ L، ۱۶۰ W، ۶۴ KHZ، ۵KG، ….
مثال ۱:..... اگر در Cْ ۲۵، V ۷/۰= VD و TC برابر mvfc۲-= TC باشد، فرکانس را در Cْ ۰ و Cْ ۲۵ و Cْ ۱۰۰ بیابید.
پاسخ: HZ ۴۲۸۱، HZ ۴۶۱۱، HZ ۵۴۵۱
مثال ۲: اگر هدف، محاسبهی ولتاژ خط و توان سهفاز کل باشد، میتوان ولتاژ KV ۳۴۵ و توان MWA۹۰۰ را بهعنوان مقادیر مبنا انتخاب کرد. برای نمونه در مثال پیش جریان مبنای KA ۵ بهدست میآید، ولی تحلیلگران بیتجربه در صورت استفاده از مقادیر KV ۳۴۵ و MWA ۹۰۰ بهغلط جریان مبنای....... را بهدست خواهند آورد.
۲ـ واحدهای اندازهگیری در نوشتههای غیر علمی - فنی
در نوشتههایی که علمی- فنی نیستند (مانند نوشتههای ادبی، مذهبی، سیاسی و...) عددها را برابر شیوهٔ نوشتن عددها مینویسیم، و واحدهای اندازهگیری را نیز بهصورت فارسی در سمت چپ عددها میآوریم:
آگاهی: شیوهی نوشتن عددها در همین فصل آمده است.
مثال ۱: ۳۵ کیلومتر، سه ولت، ۲۵ ولت، ده درجهٔ سانتیگراد، ۴۲ سانتیمتر، یازده کیلوگرم و …
مثال ۲: آنها پس از ۷۳ کیلومتر پیادهروی در سرمای ۲۵ درجه زیر صفر، در حالی که هرکدام یک کوله پشتی ۳۰ کیلوگرمی به پشت داشتند سرانجام به گردنه رسیدند.
ننویسید: وسایلی را که تا کنون در این کار استفاده نشدهاند، در جایی انبار کنید.
بنویسید: وسایلی را که تا کنون در این کار بهکار برده نشدهاند/ بهکار نرفتهاند، در جایی انبار کنید.
هرگاه رعایت نکردن قواعد کوتاه نویسی، بر زیبایی ساژهها مؤثر باشد، نیازی به رعایت کردن آنها نیست.
قواعد کوتاهنویسی
۱ـ تبدیل جمله به عبارت مصدری
هرگاه بتوان جملهای را با عبارت مصدری بیان کرد، چنین میکنیم:
ننویسید: اینکه امیرالمؤمنین حاضر نیست پیروزی را از راه ظلم بهدست آورد، واقعیتی است که...
بنویسید: حاضر نبودن امیرالمومنین به پیروزی از راه ظلم، واقعیتی است که...
ننویسید: راههایی که میتوان بهوسیلهٔ آنها یک شرکت ورشکسته را دوباره راهاندازی کرد.
بنویسید: راههای راهاندازی دوبارهٔ شرکتهای ورشکسته.
۲ـ تبدیل جملهٔ وصفی به عبارت کوتاه
هرگاه بتوان جملهٔ وصفی را به عبارتی کوتاه تبدیل کرد، چنین میکنیم:
ننویسید: مردی که دارای ظاهری آشفته بود وارد خانه شد.
بنویسید: مردی آشفته ظاهر وارد خانه شد.
ننویسید: از نخستین روزی که با او آشنا شدم، استعداد عجیبی در او یافتم.
بنویسید: از نخستین روز آشنایی با او استعداد عجیبی در او یافتم.
ننویسید: از حوادث تلخی که در روزهای اسارت شاهد آنها بود برایمان میگفت.
بنویسید: از حوادث تلخ روزهای اسارت برایمان میگفت.
۳ـ تبدیل جملهٔ بلند به دو یا چند جملهی کوتاه
هرگاه بتوان جملهٔ بلند را به دو یا چند جملهٔ کوتاه تبدیل کرد، چنین میکنیم:
ننویسید: از نخستین برخورد با وی متوجه نیروی عجیبی در او شدم و میدانم که به زوایای تاریک وجود من پی برد ولی پیوسته این آگاهی خود را انکار میکرد و از تنها چیزی که حرف نمیزد اسرار پنهان من بود که سالها کسی از آنها خبر نداشت و آگاهی دیگران از آنها مرا رنج میداد و دائم به فکر پنهان کردن آنها از دیگران بودم و برای اینکه درپی زندگی راحتی باشم به چیزی جز اینکه این اسرار را پنهان کنم نمیاندیشیدم.
بنویسید: از نخستین برخورد با وی متوجه نیروی عجیبی در او شدم. میدانم که به زوایای تاریک وجود من پی برده بود، ولی او پیوسته این آگاهی خود را انکار میکرد. از تنها چیزی که حرف نمیزد اسرار پنهان من بود که سالها کسی از آنها خبر نداشت و آگاهی دیگران از آنها مرا رنج میداد. دائم به فکر پنهان کردن آنها از دیگران بودم و برای اینکه درپی زندگی راحتی باشم به چیزی جز پنهان کردن این اسرار نمیاندیشیدم.
۴ـ تبدیل فعل و مصدر مرکب بلند به فعل و مصدر مرکب کوتاه یا بسیط
هرگاه بتوان مصدر مرکب بلندی را به مصدر مرکب کوتاه یا بسیط تبدیل کرد، چنین میکنیم.
ننویسید بنویسید
استقبال بهعمل آوردن استقبال کردن
اطلاع حاصل کردن شنیدن/ فهمیدن/ آگاهی یافتن/ آگاه شدن
بهخود اختصاص دادن کسب کردن (مانند: مقام یا رتبهٔ نخست را کسب کرد.)
بهفراموشی سپرده شدن فراموش شدن
بهمنصهٔ ظهور رساندن آشکار ساختن/ ظاهر کردن
بهمورد اجرا گذاشتن کردن/ اجرا کردن
بهمورد اجرا قرار دادن کردن/ اجرا کردن
حضور بههم رسانیدن حاضر شدن
در جریان قرار دادن اطلاع دادن/ آگاه کردن
مورد استعمال قرار دادن بهکار بردن/ استعمال کردن
مورد استفاده قرار دادن بهکار بردن/ استفاده کردن
مورد تصویب قراردادن تصویب کردن
مورد تعقیب قرار دادن تعقیب کردن
نمونهٔ (۱)
به استحضار میرساند این اداره همهٔ کاغذها را مورد استفاده قرار داده است.
به جای «مورد استفاده قرار داده است» «استفاده کرده است».
نمونهٔ (۲)
با سلام و احترام، به استحضار میرساند این اداره بر اساس نظرسنجی مردم، شما را به عنوان کارمند نمونه برگزیده است و مورد ستایش قرار میدهد.
به جای «مورد ستایش قرار میدهد» «میستاید» یا «ستایش میکند».
نمونهٔ (۳)
.... به آگاهی میرساند این قانون را هیأت محترم دولت مورد تصویب قرار داده است.
به جای «مورد تصویب قرار داده است» «تصویب کرده است».
نمونهٔ (۴)
به استحضار میرساند شرکت یاد شده همهٔ تلاشهای خود را به منصهٔ ظهور رسانده است ولی...
به جای «منصهٔ ظهور رسانده است» «کرده است»، «نشان داده است» یا «به کار برده است»
۵ـ تبدیل واژهٔ مرکب به واژهٔ بسیط
(۱) هرگاه بتوان ساژهای مرکب را به ساژهای بسیط تبدیل کرد، باید چنین کرد:
ننویسید بنویسید
ابتیاع کردن خریدن
ارسال کردن فرستادن
برخوردار بودن داشتن
بهخود اختصاص دادن گرفتن (مانند: جایزهٔ نخست را گرفت.)
خریداری کردن خریدن
قادر بودن توانستن
مورد ستایش قرار دادن ستودن
بهرشتهٔ تحریر درآوردن نوشتن
بهعمل آوردن شدن (مانند: کوشش شد تا...)
بهعمل آوردن کردن (مانند: کوشش کرد تا...)
بهقتل (یا هلاکت) رساندن کشتن
پشت سر گذاشتن گذراندن (مانند: امیدوارم روز خوبی را گذرانده باشید.)
امکانپذیر ممکن، شدنی
کشته شدگان کشتهها، کشتگان
زخمی شدگان زخمیها، زخمیان
(۲) هرگاه با تبدیل مصدر مرکب به ساده، مصدر لازم مانند مصدر متعدی شود، آن را تبدیل نمیکنیم:
ننویسید: تبدیل به جامعهای قدرتمند با مردم و مسئولینی راستگو.
بنویسید: تبدیل شدن به جامعهای قدرتمند با مردم و مسئولانی راستگو.
(۳) اما اگر صورت مصدر سادهٔ متعدی، معنی مصدر لازم را برساند، تبدیل مصدر مرکب به ساده اشکال ندارد:
تسلیم (تسلیم شدن) نظام اسلامی دربرابر سلطهٔ بینالمللی آمریکا.
۶ـ تبدیل اسم به ضمیر
هرگاه اسمی تکرار شود، برای اشاره به آن، ضمیر بهکار میبریم:
ننویسید: دادن سلاح شیمیایی به عراق و مورد تهاجم قرار دادن آن به جرم مصرف سلاح شیمیایی.
بنویسید: دادن سلاح شیمیایی به عراق و تهاجم به آن به جرم مصرف آنها.
۷ـ ادغام واژههای هممعنی در یک واژه
هرگاه بتوان واژههای هممعنی را در یک واژه -ترجیحاً در واژهٔ فارسی- ادغام کرد، باید چنین کرد:
ننویسید: دعوت به تقوا و پرهیزگاری.
بنویسید: دعوت به پرهیزگاری.
ننویسید: عدم دنباله روی از خواهشها و هواهای نفسانی.
بنویسید: پیروی نکردن از خواهش نفس.
۸ـ حذف ساژههای اضافه یا خنثی
هرگاه ساژهای اضافه باشد یا بودن و نبودن آن تأثیری بر «مفهوم اصلی» نداشته باشد، باید آن را حذف کرد:
ننویسید: این راهبرد بیان میدارد که نیروهای نظامی باید آنچنان قوی باشند که دشمنان بالقوه را از دنبال کردن تدارک نظامی که بهامید پیشی گرفتن یا همتراز کردن قدرتشان با نیروی نظامی ما انجام میدهند منصرف نماید.
بنویسید: این راهبرد بیان میدارد که نیروهای نظامی باید چنان قوی باشند که دشمنان بالقوه را از دنبال کردن تدارک نظامی بهامید پیشی گرفتن یا همتراز کردن قدرتشان با نیروی نظامی ما منصرف نماید.
ننویسید: پاسخ دادن امیرالمومنین به پرسش یک نفر در مورد مسألهای راجع به توحید در وسط میدان جنگ.
بنویسید: پاسخ امیرالمومنین به پرسش فردی دربارهٔ توحید در میدان جنگ.
جلسه رأس ساعت هشت صبح، تاریخ دوشنبه ۷/۱۲/۹۱ برگزار میگردد.
به جای رأس» ساعت» «ساعت» چون ساعت همان معنی را میدهد.
و به جای «تاریخ دوشنبه» «دوشنبه».
به پیوست گزارش عملکرد یک ساله این اداره جهت استحضار تقدیم حضور گردد.
در این جمله واژهٔ «حضور» را میتوان برداشت، بدون اینکه به نامه آسیبی برساند.
نمونهٔ دیگر:
با سلام و احترام
در پاسخ به نامهٔ شمارهٔ ۲۱۹/ س/ آموزش و پرورش – ۳۱/۲/۸۲ که به شمارهٔ ۱۳۲۰۷-۲۲/۶/۸۲ ثبت دبیرخانه گردیده، به اطلاع میرساند رشتهٔ تحصیلی آقای... در دورهٔ کاردانی راهنمای آموزشی، در جدول رشتهٔ مورد نیاز آموزش وپرورش که شمارهٔ ۵۳۵۵۰/۵۱۲- ۱۶/۶/۸۲ از طریق سازمان ابلاغ شده، قید نگردیده، لذا اقدامی در مورد مأموریت نامبرده از طریق این مدیریت مقدور نمیباشد. /ش ۲/۶
مدیر آموزش پرورش استان؟؟؟
در نامهٔ قبل واژههای «آموزش و پرورش»، جملهٔ ثبت دبیرخانه گردیده» و عبارت «از طریق این مدیریت»، همه اضافه است و نامه را بلند و نفسگیر کرده است.
۹ـ حذف تکیه کلامها
هنگامیکه گویندهای در حال سخن گفتن است، ممکن است بهصورت عادت و ناخودآگاه یا به هر علت دیگر، کلمهها یا عبارتهایی را بهصورت مکرر بر زبان بیاورد که نیازی به آوردن آنها در گفتار نیست. این کلمهها و عبارتها را «تکیه کلام» مینامیم.
برخی تکیه کلامهای رایح عبارتند از: «بهاصطلاح»، «بهقول معروف»، «درواقع»، «مثلا» ً و.... برای مثال در جملهی:
درواقع، در حال گذر از دورهای به دورهٔ دیگری هستیم که درواقع نه شناخت درستی از آن داریم و نه برای آن آمادگی داریم، زیرا درواقع دورهٔ پیش را بهخوبی و بهطور کامل نگذراندهایم.
شاید حذف این تکیه کلامها از گفتار کار آسانی نباشد، زیرا معمولاً بیان آنها به عادت تبدیل شده است؛ ولی در نوشتار میتوان آنها را حذف کرد، بیآنکه آسیبی به جمله برسد. برای نمونه، مثال پیش را میتوان بهصورتی که درپی میآید تغییر داد.
ما در حال گذر از دورهای به دورهٔ دیگری هستیم که نه شناخت درستی از آن داریم و نه برای آن آمادگی داریم، زیرا دورهٔ پیش را بهخوبی و بهطور کامل نگذراندهایم.
۱۰ـ حذف حشو قبیح
حشو در زبان فارسی سه گونه است:
(۱) حشو ملیح: ساژهی زائدی است که سخن را نمکین و زیبا میسازد و جزو صنایع ادبی بهشمار میرود.
(۲) حشو متوسط: آن است که نه به زیبایی جمله بیفزاید و نه از آن بکاهد.
(۳) حشو قبیح: این حشو بیفایده است و باید حذف شود. آنچه درپی میآید شماری از حشوهای قبیح است:
ننویسید بنویسید
اظهار تجاهل تجاهل
در اوج قلهی معرفت در قلهی معرفت/ در اوج معرفت
ای خدایا ایخدا/ خدایا
بازگشت دوباره بازگشت
پس بنابراین پس/ بنابراین
پس دراینحال پس/ دراینحال
پس در اینصورت پس/ در اینصورت
پس درنتیجه پس/ درنتیجه
تاکستان انگور تاکستان
تنها محض تنها
تهویهٔ هوا تهویه
حسن خوبی خوبی/ حسن
درخت مو مو
دستبند دست دستبند
روزنامهٔ روزانه روزنامه
سرمهٔ چشم سرمه
سوابق گذشته پیشینهها/ سوابق
فقط اختصاص به اختصاص به
فقط منحصر به منحصر به
فینال آخر فینال
کمدی خندهدار کمدی
مثمرثمر سودمند/ مثمر
مفید فایده مفید
نخلستان خرما نخلستان
همچنین نیز همچنین
واحد جمعآوریکنندهی اطلاعات واحدجمعکنندهٔ اطلاعات/ واحد جمعآوری اطلاعات
نمونههای دیگر: شب لیله القدر، دیشب گذشته، دوباره بازگشتن، پارسال گذشته، روغن چرب، مفید فایده، رایحهٔ بوی خوش، تخم مرغ کبوتر، عسل شیرین، عروج به بالا، و...
در نامهها و گزارشها اداری هم حشوهایی این چنین به چشم میخورد:
نمونهٔ ۱: خواهشمند است همچون پارسال گذشته، گزارش سالانه را تا پایان بهمن ماه ارسال دارید.
نمونهٔ ۲: به آگاهی میرساند مدخل ورودی ساختمان آموزشی نیاز به کفسازی دوباره دارد.
نمونهی۳: از همه مدیران درخواست میکنم سیر گردش کار را بر اساس سلسه مراتب انجام دهند.
نمونهٔ ۴: مدیران هر بخش باید نیازهای خود را از قبل پیشبینی کنند و به آگاهی... برسانند.
نمونهٔ ۵: خواهشمند است ده عدد تختهٔ وایتبرد به این دبیرستان اختصاص دهید.
۱۱ـ حذف ساژههای تکراری
یکی دیگر از کارهای نگارنده یا ویراستار حذف هر نوع ساژهی تکراری است که تکرار آن از روی عمد و با منظور خاص (برای مثال، برای تاکید) نبوده است. نمونههایی که درپی میآید، مثالهایی از این نوع ساژهها هستند:
مثال ۱:
ننویسید: اعضای این شورا عبارتند از آلمان، فرانسه، انگلستان، ایتالیا، هلند، دانمارک، سوئد، نروژ... و فنلاند میباشند.
بنویسید: اعضای این شورا عبارتند از آلمان، فرانسه، انگلستان، ایتالیا، هلند، دانمارک، سوئد، نروژ... و فنلاند.
مثال ۲:
ننویسید: سه گونهٔ متفاوت از این درختان در جنوب کشور وجود دارد که این سهگونهٔ متفاوت اهمیت فراوانی در باغداری آن منطقه دارند.
بنویسید: سهگونهٔ متفاوت از این درختان در جنوب کشور وجود دارد که اهمیت فراوانی در باغداری آن منطقه دارند.
`۱۲ـ حذف مطالب نابجا
هر مطلبی که نیازی به آوردن آن نیاز نباشد، «مطلب نابجا» نامیده میشود. ساژههایی که درپی میآیند، برخی از مصداق-های مطالب نابجایی هستند که باید از نوشتهها حذف شوند:
(۱) توضیح مطالب روشن.
(۲) تعارفها و ستایشهای نابجا.
(۳) نوشتههای دور از ادب و نزاکت.
(۴) مطالب تکراری که تکرار آنها ضروری نباشد.
(۵) حاشیهرویهای غیرضروری.
(۶) مقدمههای غیرضروری که تنها به حجم متن میافزاید.
(۷) مطالبی که در اثبات نظر نویسنده تأثیری نداشته باشد.
(۸) اظهارنظرهایی که گفتهٔ پدید آورنده دربارهٔ آنها نادرست و بیاعتبار باشد.
(۹) اظهارنظرهای بیدلیل و پایه یا سست، و مطالبی که مأخذ آنها بیاعتبار است. (@۱: ص ۱۳۲)
خلاصه نویسی
خلاصه نویسی، آن است که نگارنده یا ویراستار در بازنویسی یک مطلب، تنها به اصل کلام و در اصطلاح، به «مغز کلام» بسنده کند. آنچه درپی آمده، نمونههایی از خلاصهنویسی است:
ساژهٔ خلاصه نشده: پرداختن به زوایای مختلف شخصیتی افراد شاخص، بسته به موقعیت اجتماعی و سیاسی آنها، ممکن است افقهای متفاوتی را در شناخت آنها ترسیم کند. موقعیت و پایگاه اجتماعی آنها بهاندازهای است که نیاز به ترسیم افقهای متفاوت در مورد آنها بهاندازهٔ کافی احساس میشود. یکی از افقهای حساس و قابلتوجه برای شناسایی چنین افرادی، بررسی شخصیت آنها از منظر خانواده (همسر و فرزندان) است. معمولاً چنین افرادی که بیش-ترین لحظهها و اوقاتشان را خارج از خانه و خانواده سپری کردهاند، دارای زوایای پنهانی هستند که کمتر به عرصهٔ عمومیت و همهفهمی رسیده است، و گاهی اوقات در صورت عدم توجه، آن زاویهٔ خاص نیز مورد غلفت و اشتباه قرار میگیرد.
ساژهٔ خلاصه شده: یکی از ابعاد حساس و قابلتوجه برای شناسایی افراد تأثیرگذار بر جامعه، بررسی شخصیت آنها از منظر خانوادهٔ آنان است. معمولاً چنین افرادی، با آنکه بیشترین لحظهها و اوقاتشان را در خارج از خانه سپری کردهاند، دارای زوایای شخصیتی پنهانی هستند که کمتر بهمعرض دریافت همگان گذاشته میشود و تا هنگامی که این ابعاد از زبان نزدیکان آنها بیان نشود، آشکار نخواهند شد.
ساژهٔ خلاصه نشده: با اعتقاد به اینکه بررسی شخصیت وی از درون خانواده میتواند حاوی نکات ظریف و قابل-توجهی باشد که دانستن آنها در تبیین شخصیت او مؤثر است، به این مهم پرداختیم. ورود به عرصهٔ زندگی خصوصی افراد، دارای ملاحظات خاص خود میباشد و امکان گفتوگو با همسر او هم بهدست نیامد، اما با همراهی صمیمانه و صادقانهٔ فرزند ارشدش، افقهای تازه و ناگفتهای از شخصیت او برایمان گشوده شد.
ساژهٔ خلاصه شده: با اعتقاد به اینکه بررسی شخصیت وی از درون خانواده میتواند حاوی نکات ظریف و قابل-توجهی باشد که دانستن آنها در تبیین شخصیت او مؤثر است، با همراهی صمیمانه و صادقانهٔ فرزند ارشدش، به این مهم پرداختیم تا افقهای تازه و ناگفتهای از شخصیت ایشان برایمان نمایان شود.
$تا اینجا مربوط به کوتاه نویسی بود
واژههای دشوار و ناآشنا
جملههای پایانی این نامه را به دقت بخوانید و به واژههای آن توجه کنید:
پیرو نامه شماره ۵۸۸۶/م تاریخ ۱۴/۱۰/۸۱ در خصوص توجه جدی کمیتههای محترم امنیتی و سیاستی استانداریها به وضعیت بحرانی منابع مالی صنعت برق، همانگونه که استحضار دارند اجرای به موقع پروژههای برقرسانی و آبرسانی مستلزم تأمین منابع مالی و تحقیق کامل امر منوط به پرداخت به موقع بهای برق و آب مصرفی از سوی مشترکین به شرکتهای برق منطقهای و آب و فاضلاب میباشد و هرگونه تأخیر ناشی از عدم پرداخت شرکتها و مؤسسات بزرگی از قبیل شهرداریها، بنیاد مهاجرین جنگ تحمیلی، شرکتهای نفت و گاز، صدا و سیما و سایر مشترکین باعث تأخیر در پروژههای استانی خواهد شد.
خواهشمند است با توجه به مسائل و مشکلات مطروحه و یا عنایت به خودگردان بودن شرکتهای برق منطقهایی و آب و فاضلاب، ترتیبی اتخاذ گردد تا استانداری محترم در مواجهه با درخواستهای مکرر دستگاههای فوقالذکر مبنی بر استمهال بدهیهایشان، آنان را متقاعد و ملزم به پرداخت به موقع قبوض و بدهی های خود نماید
وزیر نیرو
واژههای «مواجهه، مطروحه، فوقذکر، استمهال، متقاعد، قبوض و...» نامه را به نثرهای دشوار قدیمی نزدیک کرده است. امروزه بهجای این واژهها، برابرهای ساده و آشنایی هستند که میتواند ارتباط ما را با مخاطب به راحتی برقرار کند. جملههای پایانی این نامه را میتوان اینگونه نوشت:
«خواهشمند است با توجه به مشکلات یاد شده و به خاطر خودگردان بودن شرکتهای برق منطقهای و آب و فاضلاب، دستور فرمایید استانداران محترم درخواستهای پی در پی دستگاههای دولتی را نپذیرفته، برای پرداخت قبضهایشان به آنها مهلت ندهند و آنها وادار به پرداخت بدهیهای خود نمایند.»
نامههایی با واژههایی از این دست فراوان است. به برخی از این نامهها و واژهها اشاره میکنیم و برابرهای آسان و مناسبشان را میآوریم:
• واصل شدن: پیام تبریک محبتآمیز شما واصل شد
بدستمان رسید.
• عودت میگردد: نامهٔ جنابعالی عودت میگردد.
برگردانده میشود
• مقرون: ارائهٔ هرگونه آماری در این زمینه، مقرون به واقعیت نخواهد بود.
۱) با واقعیت همراه نخواهد بود.
۲) واقعی نخواهد بود.
• عاجل: اقدام عاجل به عمل آید.
هرچه زودتر اقدام گردد.
• ایفاد میگردد: با سلام، به پیوست، تصویر درخواست خانم.... ایفاد میگردد.
تقدیم میگردد.
• اشعار میدارد: با توجه به قرارداد واردات گاز از کشور ترکمنستان بدین وسیله اشعار میدارد...
به آگاهی میرساند...
• فاقد باشند: کارگرانی که فاقد برگ قرارداد تکمیل شده باشند و...
کارگرانی که قرارداد تکمیل شده نداشته باشند و...
• مشارالیه:... به محض اخطار کتبی، قسطهای تعیین شده از حقوق و مزایای مشارالیه کسر خواهد گردید.
نام برده.
• ابواب جمعی: گواهی میشود آقای محمد...... جزء ابواب جمعی رسمی این اداره میباشند و...
گواهی میشود آقای محمد....... کارمند رسمی این اداره میباشد.
• استهلاک وام مذکور:.... ضمناً به حسابداری آن مدیریت وکالت بلاعزل در استهلاک وام مذور میدهم.
در ضمن، برای تسویه حساب وام یاد شده، به آن مدیریت وکالت بلاعزل میدهم.
• مورخ:..... مستدعی است برای صدور تأییدیهٔ آموزشی، تا پایان وقت اداری مورخ ۳/۷/۸۶ مدارک لازم را تحویل دهید.
تاریخ
• کان لم یکن تلقی میگردد: بدیهی است در صورت اقدام به موقع، موضوع کان لم یکن تلقی میشود.
فراموش شده / تمام شده
• معضل فوق مرتفع: در حال حاضر مشکل مربوط به جوی آب در دست بررسی میباشد و با کمک آقای مهندس...، پیمانکار شهرداری، معضل فوق مرتفع خواهد شد.
۱ – این مشکل برطرف خواهد شد.
۲ – این مشکل از بین خواهد رفت.
• متعاقباً:..... این شیوهنامه در حال تهیه میباشد و متعاقباً ابلاغ خواهد شد.
پس از این/ به زودی/ درآینده
• کما فی سابق: تا اطلاع ثانوی کما فی سابق کارگران یاد شده با شرکت طوس در ارتباط باشند.
همچون گذشته
• منعقده:... قرارداد منعقده باید زیر نظر معاونت اداری – مالی باشد.
بسته شده / امضا شده.
(۲. ۱) عددهایی که «و» ربط ندارند (به جز در متنهای علمی، فنی و ریاضی):
مثال: صفر، یک، دو...، بیست، سی...، صد، دویست...، یکهزار، دوهزار...، دههزار، بیستهزار...، صدهزار، دویستهزار...، یکمیلیون، دومیلیون...، دهمیلیون، بیستمیلیون...، صدمیلیون، دویست میلیون...، نهصدمیلیون، یکمیلیارد، دومیلیارد....
(۳. ۱) عددهایی که در آغاز جمله هستند (به جز در متنهای علمی، فنی و ریاضی):
مثال: چهلوسه دانشآموز این مدرسه از کسانی هستند که پس از منحل شدن مدرسهی سعدی، از آنجا به این مدرسه آمدند.
(۴. ۱) شمارهی قرنها بهصورت حرفی نوشته میشود:
مثال: قرن یازدهم میلادی، قرن هشتم هجری قمری، قرن بیستویکم.
(۵. ۱) عددهایی مانند تاریخ و مبلغ در چکها، سفتهها و اسناد رسمی و دولتی -معمولاً در کنار عددهای ریاضی- برای جلوگیری از اشتباه، تقلّب و دخل و تصرف.
(۲) در مواردی که درپی میآید، عددها بهصورت ریاضی نوشته میشوند:
(۱. ۲) عددهایی که «و» ربط دارند. (بهجز در آغاز جمله):
مثال: ،... ۶۷۱۹۳۲۸، ۵۶۳۳۴۶، ۷۴۳۹، ۲۳۱، ۲۹
(۲. ۱. ۱) عددهای «و» دار یک، دو و سه رقمی، در آغاز جمله، حرفی نوشته میشوند، و اگر بیش از سه رقم داشته باشند، بهصورت ریاضی نوشته میشوند:
مثال ۱: دویست و سی و نه کبوتر را در یک قفس نگهداری میکردند.
مثال۲: ۲۳۴۵ لاستیک به انبار تحویل داده شد.
(۲. ۲) در نوشتههای علمی، فنی، ریاضی، نظامی و متنهای پُرعدد:
مثال: سال پیروزی انقلاب مشروطیت به حروف ابجد، برابر «عدل مظفر»؛ یعنی بهترتیب، حاصل جمع عددهای ۷۰، ۴، ۳۰، ۴۰، ۹۰۰، ۸۰ و ۲۰۰، و برابر با ۱۳۲۴ ه.. ق است.
(۳. ۲) تاریخهای تولد و وفات، و آغاز و پایان حکومتها و مانند اینها:
مثال: سربهداران ۵۲ سال (۷۳۶ تا ۷۸۸ ق) حکومت کردند.
(۴. ۲) هرنوع شماره، شامل تاریخ تولد، شمارهی سوره و آیه، شمارهٔ ملی، ساختمان، تلفن، شناسنامه، گذرنامه، بلوک، صفحه، جلد، نقشه، نمودار، جدول، سوره، آیه و مانند اینها:
مثال: خیابان ۲۳ شرقی، کوچهی ۱۷، بلوک ۱۱، پلاک ۳۱.
(۵. ۲) عددهایی که با کوتاهنوشته (حروف اختصاری) همراهند:
مثال: M۲۰۰، kg۷۰، km۱۰۰، cm۴۰ و cc۵۰
(۶. ۲) در جملههایی که در آنها چند عدد بدون «و» و با «و» هست؛ عدد آغاز جمله را -اگر بدون «و» باشد- حرفی و عددهای دیگر را ریاضی مینویسیم:
مثال: سه تن از گروه ۳۵ نفره، پس از ۴ روز کوهپیمایی و گذشتن از ۶ کوه بزرگ، سرانجام به ۱۱۰ کیلومتری شهر رسیدند.
(۲. ۶. ۱) در این جملهها اگر عدد آغاز جمله با «و» باشد، آن را ریاضی مینویسیم:
مثال: ۲۱ تن از گروه ۳۵ نفره، پس از ۴ روز کوهپیمایی و گذشتن از ۶ کوه بزرگ، سرانجام به ۱۱۰ کیلومتری شهر رسیدند.
(۷. ۲) هنگامی که عددها کاربرد آماری داشته باشند، ریاضی نوشته میشوند:
مثال: در این عملیات ۳۰۰۰ نفر از نیروهای دشمن بهاسارت درآمدند و ۲۰۰ دستگاه انواع تانک و خودرو و بیش از ۵۰۰۰ انواع سلاح بهغنیمت گرفته شد.
(۸. ۲) شمارهی ارجاعها، پاورقیها، پینوشتها، و منابع و مآخذ بهصورت ریاضی نوشته میشوند.
(۹. ۲) هرگاه عددها به عددهای ریاضی اشاره داشته باشند، بهصورت ریاضی نوشته میشوند، هر چند جزو عددهایی باشند که باید بهصورت حرفی نوشته شوند. این کاربرد، در بند ۴ مثال بعد نشان داده شده است:
مثال:
(۱) هرگاه جملههای نقل قول سه سطر یا کمتر باشند، آنها را درون بند میگنجانیم.
(۲) هرگاه جملههای نقل قول بیش از سه سطر باشند، آنها را در بند جداگانه میگنجانیم.
(۳) همهی جملههای نقل قول باید بهصورت کج (ایرانیک/ایتالیک) حروفچینی شوند.
(۴) برای انجام بندهای ۱ تا ۳، تنها لازم است ویراستار در آغاز و پایان نقل قول، علامت نقل قول بگذارد.
(۱۰. ۲) در جدولها و نمودارها، عددها را بهصورت ریاضی مینویسیم.
(۱۱. ۲) هرگاه عددها دارای اهمیت باشند و برای یادگیری نوشته شده باشند، بهصورت ریاضی نوشته میشوند:
مثال: خطوط رهایی (RLs) در سمت نیروهای خودی، معمولاً در ۲ تا ۳ کیلومتری ساحل خروجی و در خارج از برد آتش مستقیم سلاحهای دشمن قرار داده میشود.
(۳) در عددهای ترتیبی، سه عدد سمت راست، و کلمههای «هزار و یک هزار»، «میلیون و یک میلیون»، «میلیارد و یک میلیارد» و... را بهصورت حرفی، عددهای دیگر را بهصورت ریاضی مینویسیم.
مثال ۱: یکمین همایش، دومین کوچه، کلاس سوم، نفر دهم، قرن بیستویکم، جلد بیستوسوم، یکصدوچهل و سومین سالگرد، یکهزار و نهصد و پنجاهمین ثانیه.
مثال ۲: ۲ هزار و پانصد و چهل و نهمین ثانیه.
مثال ۳: ۵۶۳ هزار و هفتصد و سی و نهمین ثانیه.
مثال ۴: یک میلیون و ۶۴۳ هزار و هشتصد و چهل و سومین ثانیه.
مثال ۵: ۲ میلیون و ۳۴۸ هزار و سیصد و هفتاد و یکمین ثانیه.
مثال ۶: ۷۵۳ میلیارد و ۵۴۹ میلیون و ۴۹۸ هزار و ششصد و شصت و هفتمین ثانیه.
(۴) تاریخها را بهشکل زیر مینویسیم:
(۱. ۴) در نوشتههای غیررسمی و غیراداری، بهجز در زیر امضاها:
مثال: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۴۱.
(۲. ۴) در نوشتههای رسمی و اداری و در زیر امضاها:
مثال: ۸/۱۲/۱۳۶۲.
آگاهی: در تاریخها، عدد سال را باید بهطور کامل نوشت (مانند سال ۱۳۶۲) نه بهصورت دورقمی (مانند سال ۶۲).
(۳. ۴) دورههایی محدود همچون تاریخ تولد و مرگ یا دورهی حکومت افراد و مانند اینها را از راست به چپ، به صورت ریاضی و بهشرح زیر مینویسیم.
(۱. ۳. ۴) هرگاه عددهای این دورهها جزو جمله نباشد، آنها را از سال دورتر به نزدیکتر، از چپ به راست، در پرانتز نوشته، بین آنها «تا» میگذاریم و نوع تاریخ را بهصورت کوتاهنوشته (نه بهصورت کامل) میآوریم. در مثالهای زیر به شیوهی نوشتن تاریخهای پیش از میلاد و پس از آن، و شیوهی گذاشتن کوتاهنوشتهها توجه کنید:
مثال ۱: هنگامیکه هر دو سال مربوط به پس از میلاد باشند:
دورهی آرامش و ظهور تمدن اسلامی در هندوستان (۷۱۲ تا ۱۶۵۰ م).
مثال ۲: هنگامیکه یک سال مربوط به پیش از میلاد و دیگری مربوط به پس از میلاد باشد:
دوران احیای مکتب هندوئیسم (۱۸۴ق. م تا ۷۱۲م).
مثال ۳: هنگامیکه هر دو سال مربوط به پیش از میلاد باشند:
دورهی تهاجم و سلطهی آریاییها بر هند (۱۴۰۰ تا ۱۰۰۰ق. م).
(۲. ۳. ۴) هرگاه عددهای این دورهها جزو جمله باشند، آنها را از دورتر به نزدیکتر، از راست به چپ نوشته، بین آنها «تا» میآوریم و نوع تاریخ را بهصورت کامل (نه بهصورت کوتاهنوشته) مینویسیم:
مثال ۱: سرانجام بین سالهای ۱۶۰۹ تا ۱۶۱۴ میلادی فرمانهای اخراج مسلمانان از شهر غرناطه صادر شد، که گفته میشود در نتیجهی آن نیممیلیون مسلمان به آفریقای شمالی رفتند.
مثال ۲: جنگهای داخلی و یورشهای بیگانگان به روم از سال ۲۸۵ تا ۲۳۵ قبل از میلاد بهتدریج بر اهمیت ارتش افزود.
مثال ۳: سرانجام «دیوکلسین» حکومت دیکتاتوری را بنیاد گذاشت و از سال ۲۸۴ تا ۳۰۵ میلادی بر روم فرمان راند.
(۵) کسرها و درصدها را بهشکل زیر مینویسیم:
(۵. ۱) برای نشان دادن کسر اعشاری از ممیز (/) استفاده میکنیم.
مثال: ۰۸۱۰/۱۲۳۵ ۰۲/۷۳۱ ۳/۱۵
(۵. ۲) برای نشان دادن کسرهای متعارفی و نسبتها:
(۵. ۲. ۱) در نوشتههای غیر از نوشتههای علمی، ریاضی و فنی، اگر دو عدد کسری بدون «و» باشند، آنها را بهصورت حرفی مینویسیم:
مثال: سهچهارم، پنجدهم، یکهزارم، پانزدهصدم، هفتادهزارم.
(۵. ۲. ۲) در این نوشتهها اگر یکی از دو عدد کسری یا هر دوی آنها دارای «و» باشند، دو عدد را در بالا و پایین کجخط (/) میگذاریم:
مثال: ۷۵/۴۰ ، ۴۵/۱۰ ، ۵۵/۲۳
(۵. ۲. ۳) اگر جملهای، هم دارای عددهای کسری با «و» و هم دارای عددهای کسری بدون «و» باشد، همهی عددها را بهصورت بند پیش مینویسیم:
مثال: تنها حدود ۳/۱ جمعیت این کشور ساکن شهرها هستند و نسبت بهرهمندی از سواد شهرنشینان به روستائیان ۳/۲۲ (بخوانید: ۲۲ به ۳) است.
(۵. ۳) در نوشتههای علمی، ریاضی و فنی، همهی کسرهای متعارف را بهصورت ریاضی و در بالا و پایین خط افق (ـــ) مینویسیم.
(۵. ۴) برای نشان دادن درصدها:
(۵. ۴. ۱) در نوشتههای غیر از نوشتههای علمی، ریاضی و فنی، اگر عدد درصد، بدون «و» باشد آن را بهصورت حرفی مینویسیم:
مثال: سهدرصد، هفتاد درصد، نوزده درصد، هزار درصد.
(۵. ۴. ۲) در این نوشتهها، اگر عدد درصد دارای «و» باشد، آن را بهصورت ریاضی و واژهٔ «درصد» را بهصورت حرفی مینویسیم:
مثال: ۲۲ درصد، ۴۱ درصد، ۱۲۵ درصد.
(۵. ۴. ۳) اگر جملهای دارای درصدهای با «و» و بدون «و» باشد، همهی آنها را بهصورت بند پیش مینویسیم:
مثال: میزان بیکاری در این کشور ۹ درصد، تولید ناخالص ملی ۲۷ درصد و بهرهمندی عمومی از سواد ۶۳ درصد و مبتلایان به بیماریهای خاص ۷۴/۰ درصد است.
(۵. ۴. ۴) در نوشتههای علمی، ریاضی و فنی همهی درصدها را بهصورت ریاضی مینویسیم:
مثال: %۲۷، %۶۵، %۷۰.
آگاهی: نشانهٔ درصد (%) را در سمت راست عدد میگذاریم.
(۶) ساعت و طول و عرض جغرافیایی را بهشکل زیر مینویسیم:
(۶. ۱) در نوشتههای عمومی میان عددهای ساعت، دقیقه و ثانیه «و» میگذاریم.
مثال: تحویل سال، ساعت ۱۰ و ۱۸ دقیقه و ۳۷ ثانیه.
(۶. ۲) در نوشتههای تخصصی، زمان را بهصورت زیر نشان میدهیم:
پانزده و هفده دقیقه و نوزده ثانیه پنج و سه ثانیه هفت ثانیه پس از نیمه شب
ً ۱۹، َ ۱۷، ۱۵ ً ۳، ۵ ً ۷
(۶. ۳) در نوشتههای نظامی ساعت را بهصورت زیر نشان میدهیم و بین هر دو رقم یک فاصله میگذاریم:
پانزده و هفده دقیقه و نوزده ثانیه پنج و سه ثانیه هفت ثانیه پس از نیمه شب
۱۹ ۱۷ ۱۵ ۰۵۰۰۰۳ ۰۰۰۰۰۷
(۷) فرمولها را بهشکل زیر مینویسیم:
(۷. ۱) فرمولهای کمتر از یک سطر را وسط سطر مینویسیم؛ اگر فرمول شماره داشته باشد، شمارهی آن را با یک تورفتگی در سمت راست سطر مینویسیم:
مثال: (۱-۵) ۱۳=۷+a
(۷. ۲) فرمولهای ستونی (زیر هم) را با یک تورفتگی از سمت چپ سطر، زیر هم مینویسیم و شمارهی آنها را -اگر داشته باشند- با یک تورفتگی در سمت راست سطر مینویسیم:
مثال: (۲-۵) ۵ + (۲ (a+b= ۱X
(۳-۵) ۸ - ((c+d= ۲X
(۷. ۳) در جملههایی که ترکیبی از کلمه و فرمول هستند، کلمههای فارسی را از راست به چپ مینویسیم و میخوانیم، و فرمولها را از چپ به راست مینویسیم و میخوانیم:
مثال: مینویسیم: X= Z بنابراین ۸۰ Z>
میخوانیم: اگر X مساوی با Z باشد، بنابراین Z از ۸۰ بزرگتر است.
(۷. ۴) فرمولهای فارسی را از چپ به راست مینویسیم و میخوانیم:
مثال: مینویسیم: چهار× یک ضلع= مساحت مربع
میخوانیم: مساحت مربع مساوی است با یک ضلع ضرب در چهار.
(۷. ۵) هرگاه فرمولها، ترکیبی از عدد و حروف لاتین باشند، عددها را بهزبان لاتین مینویسیم:
مثال:
(۷. ۶) هرگاه در فرمولها، عددها را بهجای حروف لاتین بگذاریم، آن عددها را بهصورت لاتین مینویسیم:
مثال:
(۸) عددهای دارای واحد اندازهگیری را بهشیوهی زیر مینویسیم:
(۸. ۱) در جدولها، نمودارها، فرمولها و نوشتههای تخصصی (یعنی نوشتههای علمی، ریاضی، فنی و نظامی)، این عددها را بهصورت ریاضی مینویسیم و واحدهای اندازهگیری را بهصورت کوتاهنوشتهی لاتین در سمت راست آنها میآوریم:
مثال: KHZ۷۰، W۱۰۰، V۲۲۰، Cْ۳۰، KG۷، KM۱۰، CM۲۵، MM۱۳، M۸
(۸. ۲) در غیر از موارد پیشگفته، این عددها را بهصورت ریاضی مینویسیم و واحدهای اندازهگیری آنها را با حروف فارسی در سمت چپ آنها میآوریم:
مثال ۱: با کمک ولتمتر، از وجود ولتاژ ۵/۲۷ ولت مطمئن شوید.
مثال ۲: کار رله با رسیدن فرکانس به ۳۵۰ هزتز پایان نمییابد.
مثال ۳: طول ذغالها را اندازه بگیرید؛ اگر کمتر از ۱۵ میلیمتر بود، آنها را عوض کنید.
مثال ۴: لولهی آزمایش را روی شعلهی ملایم قرار دهید تا دمای آن به ۱۵۰ درجهی سانتیگراد برسد.
(۸. ۳) هرگاه دو یا چند عدد، دارای یک واحد اندازهگیری باشند، آنها را بهصورتهای زیر مینویسیم:
مثال ۱: در قسمت زنجیر، فاصلهی بین دو چرخ باید حدود ۱۰ تا ۱۲ سانتیمتر باشد.
مثال ۲: رام بالابر را از وضعیت بالا به اندازهی ۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیمتر پایین بیاورید.
مثال ۳: این کار را بهترتیب در دماهای ۱۰، ۲۰، ۳۰ و ۴۰ درجهی سانتیگراد تکرار کنید.
مثال ۴: برای این دستگاهها به ولتاژهای ۳۰۰، ۴۰۰ و ۵۰۰ کیلوهرتز نیاز داریم.
مثال ۵: در موارد استثنایی میتوان موتور را در حالی که دمای مایع خنککننده ۸۰ تا ۸۵ درجهی سانتیگراد است خاموش کرد.
مثال ۱: در این مرحله حروفچین نادرستیهای تایپی بهجامانده از مرحلهی اصلاح یکم را درست میکند. (توضیحات مربوط به این مرحله در مرحلهی «اصلاح رایانهای» آمده است.)
مثال ۲: دایورژنس وسیلهای برای سنجش شدت منبع سیلان، و کرل یک بردار نیز وسیلهای برای محاسبهی شدت منبع گردابی است. (برای توضیحات بیشتر به «بخش محاسبه» نگاه کنید.)
حالت دوم] ـــــ (ـــــ). [: هرگاه جملهی درون پرانتز در دنبالهی جملهی پیش باشد (برای مثال، هنگامی که فاعل، نهاد یا مسندالیه، و یا مرجع ضمیر آن در جملهی پیش باشد) تنها پس از پرانتز نقطه میگذاریم:
مثال ۱: جریان کل خارج شده از یک میدان تهی از هر سطح بسته، صفر است و خطوط جریان به اندازهی جریان بستگی دارند (ولی معمولاً دورانی هستند).
مثال ۲: اینگونه کانالها را معمولاً بدون استفاده از بیل مکانیکی حفر میکنند (بهندرت، گاهی از آن استفاده میشود).
حالت سوم] ـــــ. (ـــــ) [: هرگاه ساژهی درونپرانتز، کلمه یا عبارت باشد (جمله نباشد) تنها پس از جملهی پیش از پرانتز نقطه میگذاریم:
مثال ۱: آن کسی که مرگ را انتظار میکشد، در نیکیها شتاب میکند. (امام علی علیهالسلام)
مثال ۲: یکی از موارد بهکار بردن ویرگول، برای جدا کردن «عطف بیان یا بدل» از باقی جمله، و عطف ساژههای همپایه است، آنگونه که در جملههای زیر آمده است:
کودتای نظامی محمدعلی شاه بهفرماندهی لیاخوف روسی، فرمانده نیروهای قزاق در ایران، صورت گرفت. (بدل)
او روز و شب، در سرما و گرما، در بیابان و صحرا کار میکرد و خدا را شکر میگفت. (عطف ساژههای همپایهی قید)
او مردی است با قد بلند، موی مشکی، چشم قهوهای و شانههایی افتاده. (عطف ساژههای همپایهی صفت و موصوف)
۲ـ نقطه و گیومه
اگر یک پارهخط را یک ساژه فرض کنیم، حالتهای گوناگون کاربرد نزدیک بههم «نقطه و گیومه» بهصورتهای زیر است:
(۱) ـــــ: «ـــــ.»
(۲) ـــــ «ـــــ».
(۳) ـــــ «ـــــ» ـــــ.
حالت یکم] ـــــ: «ـــــ.» [: هنگامی که جملهی نقل قول، جملهای مستقل و پس از فعلهای نقل قول (گفتن، ادعا کردن، معتقد بودن، اظهار کردن و...) باشد:
مثال: امام علی (علیهالسلام) میفرماید: «از لغزشهای اهل مردانگی بگذرید، زیرا از آنان کسی لغزش نمیکند مگر آنکه خداوند دست او را میگیرد و بلندش میکند.»
حالت دوم] ـــــ «ـــــ». [: هنگامی که جملهی نقل قول، دنبالهٔ جملهی پیش باشد:
مثال: جان لاک نیاک معیار اخلاقی در این باره را اینگونه تعریف میکند که «به شیوهای عمل کنید که انتظار دارید دیگران در مورد شما عمل کنند».
حالت سوم] ـــــ «ـــــ» ـــــ. [: هنگامی که جملهی نقل قول در میان جملهی اصلی باشد:
مثال: با در نظر داشتن گفتهی ریچارد هیوئر که «سودمندترین کاربرد تحلیل مقایسهای در طرح فرضیه و برجستهسازی تفاوتهاست، نه در نتیجهگیری» میتوان این کاربرد تحلیل مقایسهای را کاربرد اصلی دانست.
برای آگاهی از کاربردهای دیگر نشانههای سجاوندی به کتاب «شیوهنامهٔ جامع ویرایش و نگارش» (کتاب در دست چاپ نویسنده) نگاه کنید.
این ابداع، کاتبان اروپایی کتاب مقدس را در سدههای میانی (قرون وسطا) واداشت تا نشانههایی را در آن بهکار برند. با اختراع چاپ، روی آوردن به استاندارد کردن نشانهگذاری نوشتهها بیشتر شد و «آلدوس مانوتیوس» و نوهاش نخستین تلاشها را برای این کار انجام دادند. نشانههای سجاوندی امروز، گسترش یافته و تکمیل شدهٔ همان نشانهها هستند. (۳: ویکی پدیای فارسی)
قواعد نشانهگذاری
نشانهگذاری درست، نتایج زیر را دربر خواهد داشت:
(۱) آسانتر کردن خواندن متن.
(۲) آسانتر کردن درک متن.
(۳) جلوگیری از دوباره خوانی.
(۴) جلوگیری از نادرست خوانی.
(۵) زدودن ابهام.
به دو مثالی که درپی میآید، نگاه کنید. گذاشتن یا نگذاشتن نشانهی ویرگول در جاهای گوناگون یک جمله، موجب پدید آمدن معنیهایی متفاوت شده است:
مثال ۱: فرآیندهای مورد بحث در بخش قبلی، بهطرز گستردهای تعمیم یافته است تا عمق موضوعات اصلاحات سیاسی در خاورمیانه را نشان دهد.
مثال ۲: فرآیند مورد بحث، در بخش قبلی بهطرز گستردهای تعمیم یافته است تا عمق موضوعات اصلاحات سیاسی در خاورمیانه را نشان دهد.
پس بهکاربردن درست و بجای نشانههای سجاوندی موجب میشود که خواننده، متن را آنگونه بخواند و بفهمد که پدید آورنده میخواهد، و دستور زبان و آهنگ خواندن متن برای خواننده کاملاً روشن میشود. از آنجا که کاربرد اصلی نشانهگذاری، کمک به درستیِ خواندن و درک نوشته است، ویراستار باید آن را برای روان کردن جمله و دریافتنی کردن دستور آن بهکار گیرد.
نشانههای رایج در نوشتار فارسی عبارتند از: نقطه (.)، ویرگول (،)، نقطهویرگول (؛)، دو نقطه (:)، گیومه پایین («»)، گیومه بالا («»)، تیرهخط (ـ)، دو تیرهخط (ـ ـ)، پرانتز، قلاب (] [)، کجخط (/)، نشانهی تعجب (!)، نشانهی پرسش (؟)، سه نقطه (...)، ابرو یا خط تابدار (~)، نشانهی همانندی یا تکرار (//).
۱ ـ نقطه
نقطه در موارد زیر بهکار میرود:
(۱) در پایان جملههای خبری یا انشائی:
جملهٔ خبری مانند: کسی که میانهروی پیشه کند درمانده نخواهد شد. (امام علی علیه السلام)
جملهٔ انشایی مانند: خدایا، در این لحظات سخت امتحان، نور ایمان را بر قلب ما بتابان. (شهید دکتر مصطفی چمران)
(۲) در میان کوتاه نوشتههای (حروف اختصاریِِ) فارسی و لاتین:
مثال ۱: ه. ق (هجری قمری)
مثال ۲: ن. ک (نگاه کنید به)
مثال ۳: ج. ا. ا (جمهوری اسلامی ایران)
مثال ۴: (سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا) =
C. I. A. (Central Intelligence Agency)
(۲. ۱) در پایان کوتاهنوشتهها نقطه نمیگذاریم، مگر هنگامی که کوتاهنوشته فقط یک حرف داشته باشد:
مثال: ف. شجری (فتح ا …شجری)
(۲. ۲) در املای فارسی نامهای لاتین، پس از نام میانی کسان (افراد) نقطه نمیگذاریم:
مثال: جان اف کِندی
(۲. ۳) هرگاه کوتاهنوشتهها بهصورت حرفهای جدا از هم خوانده شوند در میان آنها نقطه میگذاریم. (مانند مثال ۴ بند ۲)، ولی اگر بهصورت کلمه خوانده شوند در میان آنها نقطه نمیگذاریم:
مثال: (سازمان کشورهای صادر کنندهٔ نفت) =
(Organization of Petrolum Exporting Countries) OPEC
(۳) هنگامی که اجزای یک موضوع کلی، فهرستوار در زیر هم برشمرده شوند:
(۳. ۱) اگر هریک از بندهای در زیر هم آمده -بدون شمارش حرفها- دارای سه واژه یا کمتر باشند، در پایان آنها هیچ نشانهای نمیگذاریم:
مثال: فرماندهان عمر سه پیشنهاد به ایرانیان دادند:
(۱) اسلامآوردن ایرانیان
(۲) پرداخت جزیه
(۳) جنگ
رستم فرخزاد آخرین پیشنهاد را پذیرفت.
(۳. ۲) اگر دست کم یکی از بندها بیش از سه واژه داشته باشد، در پایان همهٔ آنها نقطه میگذاریم:
مثال ۱: صدام حسین برای آغاز جنگ بر چندانگیزه تاکید داشت:
(۱) اختلافات مرزی بین دو کشور.
(۲) تفاوتهای قومی و نژادی.
(۳) تصور اینکه ایران و ایرانی دشمن عراق و عرب است.
(۴) داعیهٔ رهبری دنیای عرب.
(۵) داعیهٔ سلطه بر خلیجفارس.
(۴) داشتههای درون جدولها:
(۱. ۴) اگر جمله باشند، در پایان آنها نقطه میگذاریم.
(۴. ۲) اگر جمله نباشند (واژه یا عبارت باشند)، در پایان آنها نقطه نمیگذاریم.
(۵) پس از نشانههایی مانند «!» و «؟» در پایان جمله، گذاشتن نقطه نه درست است و نه نیازی به آن هست، زیرا این دو نشانه پایان جمله را نیز نشان میدهند.
۲ ـ ویرگول
ویرگول (کاما) نشانهٔ درنگ کوتاه است. بهطور کلی، هرگاه درنگ (مکث) کوتاهی در خواندن یا معنی جمله وجود داشته باشد، آن درنگ را با ویرگول نشان میدهیم. موارد کاربرد ویرگول بهشرحی است که درپی میآید:
(۱) برای جدا کردن عطف بیان یا بدل، از باقی جمله:
مثال ۱: کودتای نظامی محمدعلی شاه بهفرماندهی لیاخوف روسی، فرماندهٔ نیروهای قزاق در ایران، صورت گرفت. (بدل)
(۲) پس از منادا، هنگامی که منادا در پایان جمله نباشد:
مثال:ای اهل ایمان، صدقههای خود را با منتگذاشتن] بر صدقه گیرنده [تباه مکنید.
(۳) برای جدا کردن فقرهها یا اجزای یک فهرست یا مجموعه، بهجای واو عطف بهکار میرود:
مثال ۱: او دربارهٔ اقتصاد کشورهای انگلیس، آلمان، فرانسه و بلژیک اطلاعات خوبی دارد.
مثال ۲: یقین بر چهار پایه استوار است: بینش زیرکانه، دریافت حکیمانهٔ واقعیتها، پند گرفتن از حوادث روزگار و پیمودن راه درست پیشینیان.
(۴) پس از فعل، در میان جمله، هنگامی که پس از آن، حرف ربط نباشد:
مثال ۱: تاکنون هر کس پا به داخل آن غار گذاشته، برنگشته.
مثال ۲: همهی میوههایی را که خریدی، خوردم.
مثال ۳: اجرای عملیات سیگنالی علیه گروهی از نیروهای دشمن که از خطوط ارتباطی زمینی استفاده میکنند، دشوار است.
مثال ۴: تا خودت به آن قله صعود نکنی، نمیتوانی زیبایی آن را درک کنی.
(۴. ۱) اگر پس از فعل، حرف ربط بیاید، ویرگول نمیگذاریم:
مثال ۱: هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیآید مفرح ذات.
مثال ۲: آنچه به تو خواهم گفت، تو را شادی بخشد و مرا ناراحتی.
(۵) در تیتر روزنامهها، بهجای «خط تیره»:
مثال: بازی ایران، کره با شکست کره پایان یافت.
در جملهٔ پیش، «ایران، کره» بهجای «ایران - کره» یا «ایران و کره» آمده است.
(۶) برای جداکردن عددها یا میان رقمهای عددهای بیش از سهرقمی:
مثال ۱: در صفحههای ۱۵، ۲۱، ۷۳، ۸۵ بهطور مشروح دربارهٔ این موضوع بحث و بررسی شده است.
مثال ۲: آخرین موجودی او در بانک مبلغ ۲۰۶، ۹۵۳، ۷۳۷ ریال بود.
آگاهی: ویرگول جداکنندهٔ رقمهای عددها، ویرگول انگلیسی (چپ به راست) است.
(۷) پس از فعل حذف شده در میان جمله:
مثال: من با مدیر عامل شرکت مصاحبه کردم و ابراهیمی با معاون مدیر عامل، تا مصاحبهها را سریعتر به دفتر روزنامه برسانیم. (ویرگول، پس از فعل حذف شدهی «مصاحبه کرد» آمده است.)
(۸) پیش از واو عطف:
(۸. ۱) هنگامی که فعل جمله حذف بهقرینه شود:
مثال: در این مناطق اگر باد از دریا بوزد هوا سرد، و اگر از صحرا بوزد هوا گرم میشود. (ویرگول، پس از فعل حذف شدهی «میشود» آمده است.
(۸. ۲) برای جدا کردن اسم مصدرهای عطفی، اسمصوتهای عطفی، و صفات دوجزئی عطفی، از ساژههای پس از واو عطف:
مثال: تغییر جمعیت به سه عامل بستگی دارد: باروری، مرگومیر، و مهاجرت. (اسم مصدر عطفی)
(۸. ۳) هنگامی که ساژهٔ پس از واو عطف، در دنبالهٔ ساژهٔ پیش از آن قرار داشته باشد ولی به آن عطف نشود:
مثال ۱: تعداد شهرها، و راههای ارتباطی دو عامل مهم در این بررسیها بهحساب میآمدند.
مثال ۲: موضوع جلسه، بررسی وضعیت فساد مالی مدیرعامل، و کارکنان شاغل در مناطق محروم شرکت بود.
(۸. ۴) هنگامی که بخواهیم دو ساژهٔ دارای واو عطف را از ساژههای دیگر جدا کنیم:
حسینی و محمدی، کریمی و گشتاسبی، و صادقی و مرزوقی با سه موتور سیکلت بهسوی روستا رفتند.
(۸. ۵) هر جا که درنگ پیش از واو عطف لازم یا بهتر باشد:
مثال: جمعیت پناهندگان فلسطینی، بلندپروازیهای ابرقدرت مآبانهای که کشور سوریه شاهد آن است، و تدابیر امنیتی در حال گسترش رژیم اشغالگر قدس، همگی تهدیدی برای حفظ تمامت ارضی لبنان بودند.
(۹) پیش از «که»:
(۹. ۱) هنگامیکه «که» متعلق به کل جملهی پیش از خود باشد، نه متعلق به یک یا چند کلمه. در مثالهای بعد، نمونههایی آمده که نیاز به گذاشتن یا نگذاشتن ویرگول پیش از «که» را نشان میدهند:
مثال: او نمیدانست چه بکند، که این نیز حال او را روز به روز بدتر میکرد. (نیاز به ویرگول هست، زیرا «که» متعلق به کل جملهی پیش از خود است.)
(۹. ۲) هنگامیکه بهمعنی «زیرا» باشد:
مثال: او را بدین کار گماردم، که او مردی درستکار و امین است.
(۹. ۳) هنگامیکه بهمعنی «بهگونهای که» یا «بهطوریکه» باشد:
مثال: چه کسی آسمانها را بیستون آفریده و استوار، که نمیافتند.
(۹. ۴) هنگامیکه عبارت پیش از «که» بدل باشد:
مثال: علی، برادر محمد، که تازه از سربازی آمده است.
در مثال پیش اگر «علی» تازه از سربازی آمده باشد، پیش از «که» ویرگول» میگذاریم؛ ولی اگر «محمد» تازه از سربازی آمده باشد، پیش از «که» ویرگول نمیگذاریم.
(۱۰) پس از «را» ، هنگامی که پس از هر مفعول، تکرار شود:
مثال: کیست که آسمانها را، جنگلها را، کوهها را، و دریاها را آفرید.
آگاهی: پس از «را»ی آخر، نیازی به گذاشتن ویرگول نیست.
(۱۱) پس از فاعل، نهاد یا مسندالیه، هنگامی که به درست خواندن جمله کمک کند:
مثال ۱: فرماندهان تیپ، منطقهی عمومی عملیات را از پیش وارسی میکنند. (برای اینکه خوانده نشود: «فرماندهان تیپ منطقهی عمومی».)
مثال ۲: این روش، سمپاشی نادرست است و روشهای دیگر را میتوان سمپاشی درست خواند. (برای اینکه خوانده نشود: «روش سمپاشی».)
(۱۲) پیش از عبارت «هم... هم»
مثال: حملات یازده سپتامبر، هم فرصت بسیار مناسبی برای پیگیری دستور کار داخلی دولت آمریکا فراهم کرد و هم آنگونه که دولتمردان آن فکر میکردند، فرصتی برای پیگیری اهداف محقق نشده پدید آورد.
۳ ـ نقطه ویرگول
نقطه ویرگول نشانهٔ درنگی است بیشتر از ویرگول و کمتر از نقطه. از این نشانه در مواردی که درپی میآید، استفاده میشود:
(۱) برای جدا کردن دو یا چند جملهی مستقل که به هم مربوطند (نه وابسته):
برخی از نمونههای جملههای مستقل مربوط به هم، درپی آمده است:
(۱. ۱) هنگامی که جملهای بیان علت جملهٔ پیش باشد (یا هنگامی که «زیرا» از آغاز جملهای حذف شده باشد):
مثال ۱: فلانی آدم ناسپاسی است؛ تا کنون هر چه به او خوبی کردهام، پاسخم را با بدی داده است.
مثال ۲: مجبور نیستم برای دانشگاه به تهران بروم؛ امسال یک دانشگاه در شهرمان شروع بهکار کرده است.
آگاهی: اگر جملهی نخست بهشکل زیر نوشته شود، نیازی به نقطهویرگول ندارد و بهجای آن ویرگول میگذاریم:
مثال: مجبور نیستم برای دانشگاه به تهران بروم، زیرا امسال یک دانشگاه در شهرمان شروع بهکار کرده است.
زیرا جملهی دوم به جملهی اول وابسته است (نه مربوط)؛ یعنی نمیتواند بهتنهایی بیاید. در این مثال، درنگِ بین دو جمله نیز کمتر است.
(۱. ۲) پیش از ساژههایی که جملهٔ پیش از خود را تفسیر میکنند یا توضیح میدهند:
مثال ۱: در پشت آن کوه باغی است زیبا؛ باغی پر از گلهای بهاری.
مثال ۲: راه گریزی نداری؛ یا باید تحمل کنی و دم نزنی، یا راه مبارزه پیشگیری و ساکت نمانی.
مثال ۳: جنگهایی که همراه همیشگی آمریکای اقتدارگرا بودهاند به داشتن عوارض جانبی پیشبینی نشدنی شهرت دارند؛ عوارضی که تا اندازهی فراوانی بر مقاصد اولیهی بازیگران جنگها پیشی میگیرند.
مثال ۴: امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام) در ظلم ستیزی با هم تفاوتی نداشتند؛ اگر هریک بهجای دیگری بود، همان کار را میکرد که دیگری کرد.
مثال ۵: نگاه دیگر این مبحث به تبعیدیهای ساکن در این کشور است؛ تبعیدیهایی که از سال ۱۹۱۷ بر طبق سیاستکاری این کشور وارد این طرف مرز شدهاند.
(۱. ۳) جملههایی که نهاد آنها، به قرینهٔ نهاد جملهٔ پیش حذف شده باشد:
مثال ۱: در شرایط کنونی، عراق کشوری ناآرام است؛ کشوری نیست که بتوان در آن سرمایهگذاری کرد.
مثال ۲: داشتههای درون جدولها اگر جمله باشند در پایان آنها نقطه میگذاریم؛ اگر کلمه یا عبارت باشند در پایان آنها نقطه نمیگذاریم.
آگاهی۱: هرگاه چنین جملههایی با «واو» به هم عطف شوند، میان آنها نقطه ویرگول نمیگذاریم:
مثال ۱: هر نفسی که فرو میرود ممد حیات است و چون برمیآید مفرح ذات.
مثال ۲: آنچه به تو خواهم گفت تو را شادی بخشد و مرا ناراحتی.
مثال ۳: داشتههای درون جدولها اگر جمله باشند در پایان آنها نقطه میگذاریم و اگر کلمه یا عبارت باشند در پایان آنها نطقه نمیگذاریم.
(۱. ۴) هنگامیکه مرجع ضمیر جملهای، در جملهی پیش باشد:
مثال ۱: عدسی نه از پرتوها میکاهد و نه بر آنها میافزاید؛ دخل و تصرف آن فقط در این حد است که با عمل شکست نور به دیدن درست و دقیق کمک میکند. (مرجع ضمیر آن، یعنی «عدسی»، در جملهی پیش است.)
مثال ۲: هنگامیکه توپک شناور جیوهای آن قدر پایین آید که بین لامپ ۳D و فتورزیستور اولیهی ۳GR قرار گیرد، دیگر به پرتو ۳D اجازه نمیدهد که به فتورزیستور ۳GR بیاید؛ در نتیجه مقدار مقاومت آن بالا میرود و موجب قطع جریان الکتریسیته در مسیر میشود. (مرجع ضمیر آن، یعنی «توپک»، در جملهی پیش است.)
(۲) برای جدا کردن اجزای اصلی جملهٔ مرکبی که درون آنها ویرگول بهکار رفته است:
مثال ۱: در عبارت «از این کار گریزی/گزیری نیست»، اگر منظور این باشد که «چارهای جز این کار نیست»، باید کلمهٔ «گریز» را بهکار برد و اگر منظور این باشد که «چارهای جز انجام این کار نیست»، باید کلمهٔ «گزیر» را بهکار برد؛ ولی از آنجا که هردو کلمه یک معنی را میرسانند، میتوان در هر دو مورد کلمهٔ «گریز» را بهکار برد.
مثال ۲: کسی که فقط با دست کار میکند، کارگر است؛ کسی که با دست و مغز کار میکند، صنعتگر است؛ و هنرمند کسی را گویند که بهکمک دست و مغز و دل کار میکند.
(۳) برای جلوگیری از عطف ساژههایی که نباید به ساژههای پیش از خود عطف داده شوند:
مثال: ستاد نبرد با در نظر گرفتن توان و ترتیب عبور؛ طرح مانور، طرح آتش و طرح پشتیبانی را برای هر راهکار تهیه میکند.
(۴) برای برشماری و جداسازی اجزای گوناگون وابسته به یک مفهوم کلی؛ هنگامی که درپی هم آیند، نه در زیر هم:
مثال ۱: آثار مولانا جلالالدین رومی عبارتند از:
مثنوی معنوی (۶ دفتر، تصحیح نیکلسون)؛ کلیات شمس یا دیوان کبیر (۱۰ جلد، تصحیح فروزانفر)؛ فیهمافیه (تصحیح فروزانفر)؛ و…
مثال ۲: وسایل ایمنی جاداده شده در این خودرو عبارتند از:
دو کسیهٔ هوا که در هنگام تصادف، در جلوی راننده و سرنشین جلو باد میشوند؛ چرخهایی که در هنگام سرعتگرفتن خودرو میخوابند تا ارتفاع خودرو از سطح زمین کمتر شود؛ تایرهای بدون تیوب که در هنگام پنچری، باد آنها یکباره خالی نمیشود؛...
۴ ـ دونقطه
در مواردی که درپی میآید، از دونقطه استفاده میکنیم:
(۱) برای برشمردن یا بیان اجزای یک فهرست یا مجموعه و یا یک موضوع کلی:
مثال ۱: عدل بر چهار پایه است: فکر ژرفاندیش، دانش عمیق و به حقیقت رسیده، نیکو داوری کردن، و استواری در شکیبایی. (امام علی علیهالسلام)
مثال ۲: برای دوستی، سه کس را بر سه کس برگزین: خوشزبان را بر بدزبان، خوشآوازه را بر بدآوازه، و نیکخواه را بر بدخواه.
مثال ۳: صدام حسین برای آغاز جنگ بر چندانگیزه تاکید داشت:
(۱) اختلافات مرزی بین دو کشور.
(۲) تفاوتهای قومی و نژادی.
(۳) تصور اینکه ایران و ایرانی دشمن عراق و عرب است.
(۴) داعیهٔ رهبری دنیای عرب.
(۵) داعیهٔ سلطه بر خلیجفارس.
(۲) پیش از نقلقول مستقیم، اگر حرف ربط «که» پیش از آن نیامده باشد، و پیش از مکالمهها:
مثال: خداوند در قرآن کریم میفرماید: «] بدیها را [بهشیوهای که نیکوتر است] از خود [دور کن، تا آن کس که میان تو و او دشمنی] برقرار [است، چون دوستی مهربان گردد.»
(۳) برای پاسخ به پرسشی در جملهٔ پیش که بدون پاسخ به آن، خبر داده شده کامل نخواهد شد:
مثال ۱: حاصل زندگی این دو، سه فرزند بود: یک پسر و دو دختر. (پرسش جملهٔ پیش: چند پسر و چند دختر؟)
مثال ۲: سرانجام پس از سالها انتظار به خواست خود رسیدند: علی به ایران بازگشت و زندگیاش را در کنار پدر و مادر ادامه داد. (پرسش جملهٔ پیش: خواست آنها چه بود؟)
(۴) هرگاه واژههایی مانند «مانند»، «چون»، «ازجمله» و مانند اینها در جملهای بیاید و واژههایی درپی آن شمرده شود:
(۴. ۱) اگر فعل جمله پیش از آنها بیاید، پس از آنها دونقطه میگذاریم:
مثال: نمیتوانیم موارد نقض قانون را جزو مصداقهای اعتراض بشماریم؛ مواردی مانند: سلب آسایش عمومی، رفتارهای خشن، آسیب رساندن به دیگران و....
(۴. ۲) ولی اگر فعل جمله پس از آنها بیاید، پس از آنها دونقطه نمیگذاریم:
مثال: نمیتوانیم مواردی مانند سلب آسایش عمومی، رفتارهای خشن، آسیب رساندن به دیگران و... را که از موارد نقض قانون هستند، جزو مصداقهای اعتراض بشماریم.
(۵) برای آوردن مثال و شاهد؛ مانند همهٔ مثالهایی که پیش از این آمده است.
۵ ـ گیومه
گیومه دو نوع است:
(۱) گیومه پایین («»)
(۲) گیومه بالا («»)
۵. ۱ ـ گیومه پایین («...»)
کاربرد اصلی این نشانه در شیوهنامههای دیگر، نشانهٔ نقلقول است؛ ولی بنا به علتهایی که خواهد آمد، در این کتاب تنها برای تأکید، متمایزسازی و برجستهسازی ساژههایی که میخواهیم از باقی جمله متمایز باشند، از این نشانه استفاده میشود.
مثال: این سیاست بعدها به سیاست «چماق و هویج» یا «تهدید و تطمیع» شهرت یافت.
۵. ۲ ـ گیومه بالا یا نشانهٔ نقلقول («...»)
(۱) در این کتاب، از این نشانه تنها برای نقلقول مستقیم، یعنی نقل عین سخن یا نوشتهٔ دیگران، نه نقل بهمضمون استفاده میشود:
مثال: امام علی (علیهالسلام) دربارهی شمار افراد خانواده میفرماید: «قِلّة العیال اِحدی الیَسارین»؛ یعنی کمی تعداد زن و فرزند یکی از دو] راه [آسایش است.
(۲) هرگاه درون جمله یا بند نقلقول، نقل قول دیگری بیاید، برای نقل قول دوم از نشانهی (»... «) استفاده میکنیم:
مثال:هانتینگتون در این باره در کتاب «استراتژی نظامی» خود میگوید: «آنها] ویتنامیها [تقریباً بدون استثنا، اول از تحرک ما بهوسیلهی بالگرد، دوم از قدرت مخرب آتش توپخانهی ما، و سوم از تخریب فیزیکی، و مهمتر از همه، از تأثیرات روانی فلجکنندهی بمبباران هواپیماهای B-۵۲ ما میترسیدند. ویتنامیها میگویند:» ما عملاً هنگامی که میتوانستیم با شیوهی «واحدهای کوچک» خود، یعنی شیوهی «جنگ تنبهتن» در جنگل با شما بجنگیم، میتوانستیم شما را شکست دهیم. «بنابراین، اگر دوباره بهناچار، درگیر چنین وضعیتی شدیم، باید بر برتری فنآوری تکیه کنیم.»
(۳) با آنچه گذشت، روشن شد که چرا این کتاب از نشانهی گیومه پایین («...») برای نقل قول استفاده نکرده است؛ زیرا در مواردی مانند مثال پیش، لازم است در خود جمله یا بند نقلقول از نشانههایی مانند («...») و (»... «) نیز استفاده کنیم، تا بتوانیم هر سه کاربرد «نقل قول، نقلقول در درون نقل قول، و برجستهسازی در درون و بیرون نقل قول» را نشان دهیم.
۶ ـ تیره خط (ـ)
تیره خط در موارد زیر بهکار میرود.
(۱) به جای «تا» و «به»، بین دو مفهوم زمانی، مکانی و...:
مثال ۱: اردیبهشت- تیر ۱۳۸۳ (=تا)
مثال ۲: قطار تهران- تبریز (=به)
آگاهی: برای بیان مفهوم «تا» در میان دو عدد، فقط حرف «تا» را بهکار میبریم و هیچگاه تیرهخط را بهجای آن بهکار نمیبریم:
ننویسید: حدود ۲۰۰-۱۵۰ متر جلوتر.
بنویسید: حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ متر جلوتر.
(۲) میان اجزای کلمهٔ مرکب دووجهی:
مثال ۱: مانور نظامی مشترک آمریکا- عربستان
مثال ۲: ادارهٔ عقیدتی- سیاسی
۷ـ دو تیره خط (-... -)
از این نشانه برای دربرگرفتن ساژههای معترضه و دعایی استفاده میشود:
مثال ۱: سه روز پیش -شاید هم چهار روز پیش- او را در میدان ونک دیدم. (ساژهٔ معترضه)
مثال ۲: رسول گرامی اسلام -صلی الله علیه وآله- فرمود: … (ساژهٔ دعایی)
۸ـ پرانتز
در مواردی که درپی میآید، از پرانتز یا کمان استفاده میشود:
(۱) برای دربرگرفتن ساژههای توضیحی و تکمیلی که حذف آنها آسیبی به جمله نمیرساند.
مثال ۱: بههمراه سه نفر از دوستانم (کریمی، رضائی و ضیائی) به دیدار او رفتیم.
مثال۲: چند روز پیش (همان روزی که در بم زلزله آمد) در آنجا بودم.
(۲) بهجای «یا/ یا همان» و برای دربر گرفتن «معنی» یا «معادل» ساژهها:
مثال ۱: جنگ عراق- ایران (دفاع مقدس) هشت سال بر کشور ما تحمیل شد. (یا/ یا همان دفاع مقدس)
مثال ۲: خیابان شهید مطهری (تخت طاووس)، نبش خیابان.... (یا/ یا همان خیابان تخت طاووس)
مثال ۳: چاپار (قاصد) بهسوی او روانه داشتند تا پیغام پادشاه به او رسانند. (معنی ساژه)
مثال ۴: استراتژی (راهبرد) واژهای است یونانی بهمعنی.... (معادل فارسی ساژه)
(۳) برای آوردن مثال درون جمله:
مثال ۱: در مواقع اضطراری (برای مثال هنگام قطع برق) باید برابر آییننامه رفتار کرد.
مثال ۲: درپایان جملههای انشائی (برای مثال در پایان جملهٔ «کتاب را بیاور» که جملهٔ امری است)، نقطه میگذاریم.
۸. ۱ـ تفاوت پرانتز و دو تیرهخط
تفاوت کاربرد پرانتز با دو تیرهخط این است که: دو تیرهخط فقط «برای دربرگرفتن ساژههای توضیحی و تکمیلی» است، ولی پرانتز افزون بر آن منظور، دربردارندهٔ معنی «یعنی» نیز هست و بهجای «یعنی» میآید. بنابراین، پرانتز برای دربر گرفتن جملهٔ معترضهای بهکار میرود که واژهٔ «یعنی» در آغاز آن پنهان باشد. کاربرد هردو نشانه در مثال زیر نشان داده شده است:
از چهار حرف فارسی که جزو حروف الفبای عربی نیستند (گ، چ، پ، ژ)، دو حرف «گ» و «چ» در زبان گفتاری -نه نوشتاری- برخی از کشورهای عرب منطقه بهکار میروند.
آگاهی: عبارتهای دعایی هرگاه بهصورت کامل باشند، در میان دو تیرهخط، و هرگاه بهصورت کوتاه نوشته باشند، در میان پرانتز میآیند:
ننویسید: رسول خدا (صلیالله علیه و آله) فرمودند.
بنویسید: رسول خدا -صلیالله علیه و آله- فرمودند.
ننویسید: رسول خدا -ص- فرمودند.
بنویسید: رسول خدا (ص) فرمودند.
۹ـ قلاب (کروشه)
از قلاب برای دربرگرفتن ساژههایی که درپی میآید و برای نشان دادن اینکه ساژهی درون قلاب، متعلق به متن اصلی نیست، استفاده میشود:
(۱) افزودن، تصحیح و توضیح از سوی ناقل در بین مطالب نقل شده، به ویژه در هنگام تصحیح متون:
مثال ۱: بین ما] و آنان [جز عقل چیزی نتواند حکم کند.
مثال ۲: ما را] از [سه کس ترسی نباشد.
(۲) افزودن چیزی بهدست مترجم در ترجمهٔ متون، بهویژه در ترجمهٔ قرآن کریم:
مثال:] بدیها را [بهشیوهای که نیکوتر است] از خود [دور کن، تا آن کس که میان تو و او دشمنی] برقرار [است، چون دوستی مهربان گردد.
۱۰ـ نشانهٔ تعجب (!)
هرچند این نشانه «نشانهی تعجب» نام دارد، کاربرد آن بیش از نشان دادن تعجب است. از این نشانه در مواردی که درپی میآید استفاده میشود:
(۱) برای نشان دادن تعجب:
مثال ۱: هر صبحانه دو سنگک میخورد و ده تخممرغ!
آگاهی: هرگاه ساختار جملهای پرسشی باشد، ولی لحن و مفهوم آن دربردارندهٔ تعجب باشد، بهجای نشانهٔ پرسش، در پایان آن نشانهٔ تعجب میگذاریم:
مثال ۲: چهقدر دور است! (گوینده نمیپرسد دوری آنچهقدر است؟ بلکه بیان میکند که دوری آن بیش از اندازهای است که تصور میکرده.)
(۲) برای نشان دادن حالتهایی که درپی آمده است:
(۱. ۲) استهزا: برای این کار باید به شما جایزهٔ نوبل بدهند!
(۲. ۲) تأکید: میروید و سهروزه برمیگردید!
(۳. ۲) اخطار: مواظب رفتارت باش!
(۴. ۲) امر: ایست!
(۵. ۲) نهی: نکن!
(۶. ۲) تحسین: آفرین بر شما!
(۷. ۲) ندا و خطاب:هانای درستکاران!
(۸. ۲) آرزو:ای کاش در جهان بدی نبود!
(۹. ۲) درد: آخ!
(۱۰. ۲) حسرت: آه!
آگاهی: نشانهٔ تعجب در بیشتر موارد پیش - بهجز در هنگام استهزا- پس از جملهها و عبارتهای کوتاه و واژهها میآید، نه پس از جملههای بلند؛ برای نمونه جملههای زیر هرچند دربردارندهٔ حالتهای پیش گفته هستند، در پایان آنها نشانهٔ تعجب نمیگذاریم:
مثال ۱: من فقط یک بار به آن قله صعود کردهام نه بیشتر. (تأکید)
مثال ۲: اگر تا یک ماه دیگر جواب مشخصی ندهید، قراردادمان فسخ خواهد شد. (اخطار)
مثال ۳: بروید آن دزدانی را که به مال و جان مردم رحم نکردند به سزای اعمالشان برسانید. (امر)
(۳) پس از جملههای استفهامی انکاری یا جملههای پرسشی منفی که پرسشکننده انتظار پاسخ مثبت دارد:
مثال ۱: مگر نه این است که هر کس آن چه را کِشته درو خواهد کرد! (جملهی استفهامی انکاری)
مثال ۲: مگر نمیدانی که خدا بر همهٔ کردار ما، ریز و درشت، آگاه است! (جملهی پرسشی منفی)
آگاهی: در پایان جملههای پرسشی منفی که این گونه نیستند نشانهٔ پرسش میگذاریم:
محمد: مگر علی هنوز برنگشته؟
رضا: نه، برنگشته.
(۴) پس از جملههای پرسشی که جنبهٔ خواهش مؤدبانه دارند، بهجای نشانهٔ پرسش:
مثال ۱: لطف میکنید آن کتاب را به من بدهید!
مثال ۲: اجازه میدهید من هم همراهتان بیایم!
۱۱ـ نشانهٔ پرسش (؟)
نشانهی پرسش در چند مورد بهشرحی که درپی میآید، بهکار میرود:
(۱) پس از جملههای پرسشی مستقیم:
مثال ۱: آیا میدانی علت اصلی ستم به دیگران چیست؟
مثال ۲: نمیتوانید تا پایان سال این کتاب را چاپ کنید؟
آگاهی: پس از جملههای پرسشی غیرمستقیم، نشانهٔ پرسش نمیگذاریم؛ بهزبان دیگر، هرگاه جملهٔ اصلی پرسشی نباشد (یعنی فعل جملهٔ اصلی با کلمههای پرسشی همراه نباشد)، پس از جملهٔ پرسشی درون جملهٔ اصلی، نشانهٔ پرسش نمیگذاریم. در مثالهای بعد، جملههای پرسشی درون جملهٔ اصلی مشخص شدهاند:
مثال ۱: نمیدانست چه باید بکند تا این فتنه را بخواباند.
مثال ۲: حیوانات، رد پای آنها و رفتارشان، نشانگر این است که آیا در این منطقه انسان هست یا نه.
مثال ۳: با آنکه میدانست چه کسی شیشه را شکسته است چیزی نگفت.
(۲) پس از جملههای پرسشی در نقلقول مستقیم و گفتوگوهای نمایشنامهها:
مثال ۱: یادم میآید مرتب دربارهٔ مردی بهنام همایون میپرسید؛ مرتب میگفت: همایون کجاست؟ همایون چه شد؟
مثال ۲: علی] با قیافهی حق بهجانب [: من که خبر ندارم، شما چه؟
(۳) پس از قیدهای استفهام، هنگامی که بهتنهایی بهجای یک جملهٔ پرسشی کامل باشند:
مثال:
علی: هفت سال است که این دو روستا با هم درگیری دارند.
رضا: چرا؟ (چرا درگیری دارند؟)
علی: بر سر آب.
(۴) پس از عنوان پرسشی کتابها، مقالهها و مطالب، حتی در بین جملهٔ مثبت:
مثال ۱: میخواهم عنوان این مقاله را «چهگونه تصمیم بگیریم؟» بگذارم.
مثال ۲: آخرین کتابی که این مرکز چاپ کرده، کتاب «دشمن چهگونه میاندیشد؟» است.
(۵) در پایان هر کلمه یا عبارتی که نقش یا حالت جملهٔ پرسشی داشته باشد:
مثال ۱:
همایون: چه کسی گلدان را شکسته؟
محسن: علی
همایون: علی؟ (علی گلدان را شکسته؟) اصلاً باور نمیکنم.
مثال ۲: چه کسی این را به شما گفت؟ مهرداد یا سهیل؟ (مهرداد گفت یا سهیل؟)
(۶) برای نشان دادن تردید، نشانهٔ پرسش را درون پرانتز میآوریم:
مثال: میگویند قاتل همدستی نداشته (؟) ولی چنین کاری از دست یک نفر ساخته نیست.
آگاهی: برای نشان دادن تردید همراه با استهزا و ریشخند، نشانهٔ تعجب و پرسش همراه با هم و بدون پرانتز میآیند:
مثال: برخی منابع غیررسمی اعلان کردهاند که این کشور به فنآوری ساخت سلاح هستهای دست یافته است!؟
برای آنکه عنوانها در هر دو جای پیشگفته، با هم همخوانی داشته باشند، ویراستار بهترتیب، باید کارهایی را که درپی میآید انجام دهد:
(۱) نخست، کارهای ویرایشی (درست کردن شیوهٔ املا، نادرستیهای حروفنگاری، دستور زبان و...) را همراه با ویرایش متن، بر روی عنوانها انجام دهد و حتی -اگر نیاز باشد- عنوانهایی را به عنوانهای متن بیفزاید.
(۲) پس از پایان ویرایش متن، کارهایی را که درپی میآید بر فهرستهای آغاز کتاب انجام دهد:
(۱. ۲) شکل نوشتن همهی عنوانها را با شکل نوشتن عنوانهای متن همخوان کند.
(۲. ۲) اگر به عنوانهای متن چیزی افزوده باشد، آن افزوده را به عنوانهای فهرست داشتهها نیز بیفزاید.
(۳. ۲) ترتیب چیدن عنوانهای فهرستها را با ترتیب چینش عنوانهای متن یکی کند.
آگاهی: در این مرحله نیازی نیست که ویراستار شمارهٔ صفحهٔ عنوانها را (برابر شمارهٔ آنها در متن) به فهرست (کوتاه و بلند) داشتهها بیفزاید، یا -اگر آن شمارهها نادرست باشند- آنها را درست کند؛ زیرا شمارههای صفحههای عنوانها پس از اصلاحات ویرایشی و صفحهآرایی، ممکن است دوباره تغییر کنند. درست کردن شمارههای صفحههای عنوانها در مرحلهٔ بازخوانی پایانی کتاب انجام خواهد شد؛ زیرا در آن مرحله، عنوانها و شمارهٔ صفحههای کتاب معمولاً تغییر دیگری نخواهند داشت.
۱ ـ نوشتن کوتاه نوشتهی نامها و مفاهیم عمومی
(۱) اگر نامی دارای کوتاهنوشتهٔ فارسی و لاتین باشد، نخستین بار در هر فصل، شیوهٔ نوشتن آن از الگویی که درپی آمده، پیروی میکند:
در متن، از راست به چپ: «معادل فارسی نام لاتین» (کوتاهنوشتهٔ فارسیِ معادل فارسی نام لاتین).
در پاورقی، از چپ به راست: نام لاتین (کوتاه نوشتهٔ لاتین نام لاتین).
یعنی بار نخست در هرفصل، نخست معادل فارسی نام را در گیومه پایین، و سپس کوتاهنوشتهٔ فارسی آن را در متن، درون پرانتز میآوریم؛ شمارهٔ پاورقی را نیز پس از کوتاهنوشتهٔ فارسی و در بالای آن میآوریم. در پاورقی نیز نخست خود نام را بهطور کامل و سپس کوتاهنوشتهی لاتین آن را در جلوی آن، درون پرانتز میآوریم.
مثال: «دانشکدهٔ فرماندهی و ستاد» (دافوس) ارتش این کشور جزو قدیمیترین نهادهای دانشگاهی آن است.
آگاهی: در فصلها یا گفتارهای بعد نیز -اگر همان نام دوباره آورده شود - نخستین بار، آن را با همین شیوه در متن و پاورقی میآوریم.
(۱. ۱) از بار دوم به بعد، تنها کوتاهنوشتهٔ فارسی آن نام را در متن میآوریم و در پاورقی نیز چیزی نمینویسیم.
مثال: افسران ارشد ارتش این کشور پس از گذراندن دورهی دافوس میتوانند...
(۲) اگر نامی فقط کوتاهنوشتهٔ غیرفارسی داشته باشد، نخستین بار در هر فصل، شیوهٔ نوشتن آن از الگویی که درپی آمده، پیروی میکند:
در متن، از راست به چپ: «معادل فارسی نام» (کوتاهنوشتهٔ غیرفارسی نام بهزبان فارسی)
در پاورقی، از چپ به راست: نام به زبان اصلی (کوتاهنوشتهٔ نام بهزبان اصلی)
یعنی بار نخست در در هر فصل، نخست معادل فارسی نام را در گیومه پایین، و سپس کوتاهنوشتهٔ غیرفارسی آن را با املای فارسی، درون پرانتز میآوریم؛ شمارهٔ پاورقی را نیز پس از کوتاهنوشتهٔ غیرفارسی میگذاریم؛ در پاورقی نیز نخست خود نام را بهطور کامل و سپس کوتاهنوشتهٔ آن را با املای زبان اصلی، درون پرانتز میآوریم:
مثال ۱: طبق گزارشی که «کمیتهٔ ویژهٔ سازمان ملل متحد» (آنسکام) به شورای امنیت سازمان ملل ارائه کرد …
مثال ۲: سه روز بعد، «انجمن بینالمللی رشد» (ایدا) اعلام کرد …
مثال ۳: شورای امنیت سازمان ملل متحد به «هیأت اجرایی موقت سازمان ملل متحد در کوزوو» (یونیماک) اجازه داد تا ادارهی غیرنظامی این کشور را برعهده گیرد.
(۱. ۲) از بار دوم به بعد نیز در متن تنها املای فارسی کوتاهنوشتهٔ غیرفارسی را میآوریم و در پاورقی نیز چیزی نمینویسیم:
مثال ۱: ولی یک ماه بعد آنسکام در گزارش خود تصریح کرد که...
مثال ۲: اینجایزه از سوی ایدا به او داده شد.
مثال ۳: یونیماک بخش امنیت عمومی کوزوو را به سه قسمت تقسیم کرد.
آگاهی: کوتاهنوشتههایی مانند اوپک (سازمان کشورهای صادرکنندهٔ نفت) = (OPEC= Organization of Petroleum Exporting Countries) یا حماس (حرکةالمقاومة الاسلامی)، یونسکو (سازمان تربیتی، علمی و فرهنگی سازمان ملل) =
UNESCO (United Nations Educational، Scientific، and Cultural Organization) و مانند اینها نمونههای دیگری از کوتاهنوشتههای غیرفارسی رایج در زبان فارسی هستند.
۲ـ نوشتن معادل لاتین برای اصطلاحات و مفاهیم تخصصی
برای نوشتن اصطلاحات و مفاهیم تخصصی که فقط کوتاهنوشتهی لاتین دارند و کوتاهنوشتهی آنها با همان تلفظ اصلی در زبان فارسی رواج دارد:
(۱) بار نخست، ابتدا معادل فارسی آن اصطلاح یا مفهوم را در گیومه پایین و سپس تلفظ فارسی کوتاهنوشتهٔ آن را در پرانتز مینویسیم و شمارهٔ پاورقی را نیز در بالای پرانتز میگذاریم.
در پاورقی نیز نخست اصل اصطلاح یا مفهوم و سپس کوتاهنوشتهٔ آن را در پرانتز میآوریم:
مثال ۱: اصطلاح پزشکی: بیماران مبتلا به «ویروس ایمنی انسان» (اچ. آی. وی) پس از گذراندن این دورهٔ درمانی...
مثال ۲: اصطلاح روانشناسی: اولین اقدام در مورد کودکان این مرکز، تعیین «ضریب هوشی» (آی. کیوی) آنهاست.
مثال ۳: اصطلاح نظامی: هدایت این موشکها با استفاده از «سامانهی موقعیتیاب جهانی» (جی پی اس) انجام میشود.
مثال ۴: اصطلاح سیاسی: این کشورها تا مدتی از عضویت در «پیمان منع تولید و گسترش سلاحهای هستهای» (ان. پی. تی) سر باز میزدند.
(۲) از بار دوم به بعد نیز تنها تلفظ فارسی کوتاهنوشتهٔ لاتین را در متن میآوریم و در پاورقی نیز چیزی نمینویسیم:
مثال ۱: اصلاح پزشکی: تأثیر درمانی تشخیص بموقع اچ. آی. وی مانند تأثیر درمانی بموقع دیگر بیماریها نیست.
مثل۲: اصطلاح روانشناسی: پس از تعیین آی. کیوی این افراد، نوبت به سطح بندی آنان میرسد.
مثال ۳: اصطلاح نظامی: حتی کشورهای جهان سوم نیز بهراحتی میتوانند به فنآوری ازکار انداختن جی. پی. اس دست یابند.
مثال ۴: اصطلاح سیاسی: امنیت جهانی هنگامی محقق میشود که همهی کشورها بهعضویت ان. پی. تی درآیند و به آن پایبند باشند.
مثال:.... در این گونه موارد برای برآورده شدن دقت در مشخصات گواهان، نیازی به نوشتن چند مشخصه (نام پدر، تاریخ تولد، جای تولد و جای صدور شناسنامه) نیست و بهجای نوشتن این مشخصات تنها به نوشتن نام، نام خانوادگی و شماره ملی گواهان بسنده میشود؛ درست آنگونه که در نمونهٔ بعد آمده است:
نشانگر ۲. ۱ـ بستینهٔ الگوی استشهاد محلی
کسانی که اطلاع دارند، آقای.............. فرزند........... ساکن.............. کارمند پیشین ادارهٔ بازنشستگی در تاریخ................. فوت نموده و این-جانب............................. همسر مرحوم مذکور، در کفالت شخص دیگری نیستم و هیچگونه حقوقی نیز از دولت یا صندوق بازنشستگی دریافت نمیکنم، خواهشمندم مراتب پیشگفته را گواهی و امضا کنند.
امضا
گواه ۱: اینجانب........... با شماره ملی.............................
درستی مراتب فوق را تأیید میکنم.
امضا
گواه ۲: اینجانب........... با شماره ملی.............................
درستی مراتب فوق را تأیید میکنم.
امضا
(۲) عکس: نمایی از اشیا و جانداران که بهوسیلهی دستگاه (دوربین عکسبرداری یا فیلمبرداری، گوشی تلفن همراه، ماهواره و مانند اینها) پدید آمده باشد.
(۳) شکل: آنچه را مینامیم که بهدست انسان، با قلم یا رایانه از اشیا و جانداران ترسیم یا نقاشی شده باشد.
(۴) تصویر: در این کتاب، برای اشاره به عکس و شکل از واژهٔ «تصویر» استفاده میشود.
(۵) جدول: به خطهای افقی و عمودی گفته میشود که از تقاطع آنها ستون و ردیف تشکیل شده باشد.
(۶) نقشه: به شکلی گفته میشود که از محدوده و اجزای کلی زمینها، شهرها، کشورها، قارهها یا جهان ترسیم شده باشد.
(۷) نمودار: به خطهایی گفته میشود که میزان بالا و پایین رفتن شمار یا مقدار مواد، پدیدهها، فعالیتها و جز اینها را نشان دهند.
هرگاه بستینهها، تصویرها، جدولها، نقشهها و نمودارها برای توضیح یا تکمیل مطالب متن باشند، آنها را در قالب «نشانگر»، در متن یا در پایان متن میآوریم؛ ولی هرگاه بتوان از همین نشانگرها بهصورت مستقل یا مرجع و جدا از متن نیز استفاده کرد، آنها را تنها در پایان متن و در قالب «پیوست» میآوریم. پس تشخیص اینکه کدام مطالب باید در قالب نشانگر، و کدامیک باید در قالب پیوست بیایند با ویراستار است.
۲ ـ شمارهگذاری نشانگرها
(۱) هرگاه نوشتهای دارای تقسیمبندی «فصل» باشد:
(۱. ۱) شمارهی نشانگرهای آن از سه جزء تشکیل میشود:
از چپ بهراست: عدد فصل، نقطه، عدد نشانگر در آن فصل.
(۲. ۱) شمارهی نشانگر در متن، همیشه درون پرانتز است:
مثال۱ (در متن): «نمودار عملکرد خودروی تزریق اکسیدایزر» (نشانگر ۱. ۷) روند عملکرد تزریق را بهوسیلهی خودروی تزریق نشان میدهد.
(۳. ۱) ولی در بالای خود نشانگر، شمارهی نشانگر را بدون پرانتز و با ترتیب زیر میآوریم:
مثال ۲: (در بالای نمودار): نشانگر ۷. ۱ـ نمودار عملکرد خودروی تزریق اکسیدایزر.
(۴. ۱) در بالای نشانگر، هم «شماره» و هم «عنوان» نشانگر را میآوریم. (به مثال ۲ نگاه کنید.)
(۵. ۱) هنگامیکه برای نخستینبار، نشانگری را در متن میآوریم، باید نخست عنوان نشانگر را در گیومه پایین، و سپس شمارهٔ آن را درون پرانتز بیاوریم؛ ولی در جایی که میخواهیم نشانگری را دوباره با فاصلهی کمی تکرار کنیم یا خواننده را به آن ارجاع دهیم، تنها به آوردن شمارهی آن بسنده میکنیم. پس آوردن یا نیاوردن عنوان نشانگر در متن با توجه به ملاحظهی پیشگفته، بسته به تشخیص ویراستار است:
مثال ۳: نگارنده شیوهی خط همهی گونههای واژههای مرکب را - از نظر چسبیده یا جدانویسی - در «جدول چسبیده/ جدانویسی واژههای مرکب» (نشانگر ۲. ۵) آورده است.
چند سطر، یا چند بند، یا چند صفحه بعد:
با آموختن داشتههای نشانگر (۲. ۵)، در کنار آموختن قواعد این واژهها، میتوانید به درک روشنی دربارهی شیوهی خط واژههای مرکب دست یابید.
(۶. ۱) هرگاه ویراستار، آوردن عنوان نشانگر در متن را لازم بداند، شیوهی نوشتن شماره و عنوان نشانگر از الگوی زیر پیروی میکند:
«عنوان نشانگر» (نشانگر الف)
بهجای حرف الف شمارهی نشانگر را بگذارید. (برای نمونه به مثال ۳ –چند سطر بالاتر- نگاه کنید.)
(۷. ۱) هرگاه در متن، بهصورت مستقیم به نشانگری اشاره شود، از الگوی مثال شمارهی ۳ پیروی میکنیم.
(۸. ۱) ولی هرگاه بهصورت غیرمستقیم به نشانگری اشاره شود، فقط عبارت (نشانگر الف) را درون پرانتز میآوریم (بهجای حرف «الف» شمارهی نشانگر را بگذارید.):
مثال ۴: شیوهی خط همهی انواع واژههای مرکب (نشانگر ۲. ۵) از قاعده و منطقی ویژه پیروی میکند و اگر سلیقه یا خوشآیند فردی را در آن دخالت دهیم، هیچگاه نمیتوانیم به شیوهی خطی واحد برای واژههای مرکب دست یابیم.
(۹. ۱) به همهی نشانگرهای هرفصل -از تصویر گرفته تا جدول، نقشه و نمودار- شماری شمارهی پشت سر هم میدهیم و از آوردن شمارههای جداگانه برای هریک از انواع نشانگرها خودداری میکنیم؛ یعنی برای مثال نباید به ۶ تصویر فصل سوم کتابی شمارههای «۱. ۳» تا «۶. ۳» و به ۱۹ نقشهی همان فصل شمارههای «۱. ۳» تا «۱۹. ۳» را اختصاص داد.
برپایهی این شیوهنامه، عددهای سمت راست شمارههای نشانگرهای هر فصل از عدد «۱» آغاز میشود؛ یعنی برای مثال اگر فصل یکم کتابی ۱۸ نشانگر (از بستینه گرفته تا نمودار)، و فصل دوم آن ۱۳ نشانگر داشته باشد، شمارههای نشانگرهای فصل یکم آن از «۱. ۱» آغـاز میشود و به «۱۸. ۱» پایان مییابد و شمارههای فصل دوم آن نیـز از «۱. ۲» آغاز میشود و به «۱۳. ۲» پایان مییابد.
نمونهای که درپی آمده، شیوهٔ نوشتن شماره و عنوان نشانگرهای فصل یکم کتابی را در متن و در بالای نشانگرها نشان میدهد:
آگاهی: شماره و عنوان همهٔ نشانگرها (بستینهها، تصویرها، جدولها، نقشهها و نمودارها) را در بالای آنها میآوریم.
مثال ۵:
در متن: «جدول ابزار و سلاحهای عصر آغازسنگی» (نشانگر ۱. ۱).
در بالای نشانگر: نشانگر ۱. ۱ـ جدول ابزار و سلاحهای عصر آغاز سنگی.
در متن: «تصویر رامسس دوم در نبرد کادش» (نشانگر ۲. ۱).
در بالای نشانگر: نشانگر ۲. ۱ـ تصویر رامسس دوم در نبرد کادش.
در متن: «نقشهی مصر باستان» (نشانگر ۳. ۱).
در بالای نشانگر: نشانگر ۳. ۱ـ نقشهٔ مصر باستان.
در متن: «نمودار اقوام هند و اروپایی و محل سکونت آنها» (نشانگر ۴. ۱).
در بالای نشانگر: نشانگر ۴. ۱ـ نمودار اقوام هند و اروپایی و محل سکونت آنها.
در متن: «بستینهٔ سخنرانی لنین در میدان سرخ» (نشانگر ۵. ۱).
در بالای نشانگر: نشانگر ۵. ۱ـ بستینهٔ سخنرانی لنین در میدان سرخ.
(۲) هرگاه نوشته دارای تقسیمبندی «فصل» نباشد:
(۱. ۲) از آغاز تا پایان نوشته، به همهی نشانگرها شمارههای پشت سر هم میدهیم.
(۲. ۲) روشن است که در این نوشتهها -بهعلت اینکه فصلبندی نشدهاند- عددهای سمت چپ (عددهای فصلها) حذف میشوند.
(۳. ۲) همهی شیوههای پیشگفته دربارهی «نوشتههای دارای تقسیمبندی فصل» بهجز بند «۱. ۱» (یعنی بندهای ۲. ۱ تا ۹. ۱)، باید دربارهی نوشتههای بدون تقسیمبندی فصل (بند۲) نیز رعایت شود.
۳ ـ شمارهگذاری پیوستها
همانگونه که در آغاز این مبحث گفته شد، پیوستها از لحاظ شکلی با نشانگرها تفاوتی ندارند و تنها تفاوت آنها با نشانگرها این است که میتوان آنها را بهصورت مستقل و مرجع بهکار برد، ولی از سویی نیز باید در نظر داشت که پیوستها مربوط به همهی یک نوشته هستند و با آنکه ممکن است در فصلهای گوناگون به پیوستهای پایان کتاب ارجاع داده شده باشد، هریک از پیوستها متعلق به همهٔ آن نوشته هستند. بنابراین همهی شیوههای گفته شده دربارهی شمارهگذاری «نشانگرهای بدون تقسیمبندی فصل» (بند ۲) باید دربارهی شمارهگذاری پیوستها نیز رعایت شود.
نمونههایی که درپی میآید مثالهایی برای نشان دادن شیوهی شمارهگذاری پیوستها و ارجاع به آنهاست:
مثال ۱: خلاصهی شیوهی چیدن همهی صفحههای کتاب، در «جدول صفحهبندی کتاب» (پیوست ۱) آمده است.
مثال ۲: اندازههای مناسب برای همهی اجـزای نوشته از «جدول اندازههای مناسب برای قطعهای گوناگون کتاب» (پیوست ۲) پیروی میکند.
مثال ۳: صفحههایی که نباید سرصفحه داشته باشند در «جدول صفحهبندی کتاب» (پیوست ۳) مشخص شدهاند.
۴. ۱ ـ شمارهگذاری نشانگرها و پیوستهای نوشتههای ترجمه شده
شمارهگذاری نشانگرها و پیوستها در نوشتههای ترجمه شده از شیوههای گفته شده در این شیوهنامه پیروی میکند، نه از شیوهی بهکار رفته در آن نوشتهها. برای مثال در برخی نوشتههای لاتین، برای نشان دادن شمارهی نشانگرها بهجای عدد فصل از حروف الفبای لاتین استفاده میکنند و هر یک از انواع نشانگرها را جداگانه شمارهگذاری میکنند؛ یعنی برای مثال بهجای آنکه برابر شیوهی این شیوهنامه بنویسند «نمودار وضعیت جوّی مناطق حارّه» (نشانگر ۷. ۲) (در اینجا یعنی نشانگر هفتم از فصل دوم)، مینویسند نمودار (۱ـB) وضعیت جوّی مناطق حارّه (در اینجا یعنی نمودار اول از فصل دوم).
از آنجا که پیروی از شیوههای بهکار رفته در نوشتههای ترجمه شده موجب پراکندگی در شیوهها خواهد شد، ویراستار صوری باید شیوهی شمارهگذاری نشانگرها و پیوستهای آنها را با این شیوهنامه همخوان کند.
آگاهی: هرگاه شیوهٔ شمارهدهی به نشانگرها در نوشتههای ترجمه شده برابر با این شیوهنامه تغییر کرد، باید دقت نمود تا شیوهٔ ارجاع به آنها در متن نیز منطبق با شمارهگذاریِ جدید شود.
۰ لای
شیوهٔ تنظیم فهرست نشانگرها (تصویرها، جدولها، نقشهها، نمودارها) و پیوستها
(۱) اگر در کتابی تنها یک نوع نشانگر داشته باشیم نخست، عنوان «فهرست تصویرها/ جدولها/ نقشهها/ نمودارها» را بهصورت وسطچین در صفحهی پس از صفحهی پایانی فهرست (کوتاه و بلند) داشتهها میآوریم و در زیر آن، همهی نشانگرهای هر فصل را بهترتیب شمارهی آنها در زیر هم میآوریم. برای مثال، هنگامی که کتابی تنها تصویر داشته باشد مانند، نخست عنوان «فهرست تصویرها» و در زیر آن، شماره و نام همهٔ تصویرهای کتاب را بهترتیب فصلها میآوریم. آنچه در «بستینهٔ الگوی فهرست تصویرها» (نشانگر ۲. ۲) آمده، نمونهای از فهرست تصویرها را نشان داده است.
نشانگر ۲. ۲ـ بستینهٔ الگوی فهرست تصویرها
فهرست تصویرها
عنوان صفحه
تصویر ۱. ۱ ـ ارابهی داسدار دورهی هخامنشی................................... ۱۲۶
تصویر ۲. ۱ ـ کشتی تریرم، دورهی هخامنشی................................ ۱۲۹
تصویر ۳. ۱ ـ تندیس مفرغی سورنا، سردار پارتی.............................. ۱۳۳
تصویر ۱. ۲ ـ ناپلئون بناپارت....................................................... ۱۴۵
تصویر ۲. ۲ ـ اهرام مصر.......................................................... ۱۷۱
تصویر ۳. ۲ ـ لشکرکشی آشوربانیپال.......................................... ۱۹۳
تصویر ۴. ۲ ـ مائو تسهتونگ...................................................... ۲۱۱
(۲) اگر کتابی بیش از یک نوع نشانگر داشته باشد، نخست عنوان «فهرست نشانگرها» را بهصورت وسطچین در صفحهی پس از صفحهی پایانی فهرست داشتهها میآوریم، و سپس در زیر آن بهترتیب عنوانهای زیر را میآوریم:
(۱. ۲) فهرست بستینهها
(۲. ۲) فهرست تصویرها
(۳. ۲) فهرست جدولها
(۴. ۲) فهرست نقشهها
(۲. ۵) فهرست نمودارها
پس از آن نیز نشانگر مربوط به هر یک از این عنوانها را، بهترتیب شمارهی آنها، در زیر هرعنوان میآوریم. آنچه در «بستینهٔ الگوی فهرست نشانگرها» (نشانگر ۲. ۳) آمده، نمونهای از فهرست نشانگرها را نشان میدهد که بهجز «فهرست بستینهها» همهٔ گونههای نشانگرها را در خود جا داده است:
نشانگر ۲. ۳ـ بستینهٔ الگوی فهرست نشانگرها
فهرست نشانگرها
۱ـ فهرست تصویرها
نشانگر ۱. ۲- تصویر رامسس دوم در نبرد کادش.................................... ۶۲
نشانگر ۱. ۷- تصویر جنگجویان اوراتی............................................... ۷۷
نشانگر ۲. ۲- تصویر اسپارتاکوس، رهبرقیام بردگان................................. ۸۲
نشانگر ۲. ۷- تصویر قلادهٔ گردن بردگان............................................... ۹۷
۲- فهرست جدولها
نشانگر ۱. ۱ ـ جدول ابزارها و سلاحهای عصر آغازسنگی...................... ۶۲
نشانگر ۱. ۶ ـ جدول ابزارها و سلاحهای عصر پارینهسنگی..................... ۷۶
نشانگر۲. ۱ ـ جدول ابزارها و سلاحهای عصر نوسنگی......................... ۸۱
نشانگر ۲. ۶ ـ جدول گاهشماری تمدن چین باستان.............................. ۹۹
۳- فهرست نقشهها
نشانگر ۱. ۳ ـ نقشهی مصر باستان.............................................. ۶۳
نشانگر ۱. ۸ ـ نقشهی خاورمیانهی باستان در هزارهی سوم ق. م.................۷۸
نشانگر ۲. ۳ ـ نقشهی سومر و اکد............................................... ۸۳
نشانگر ۲. ۸ ـ نقشهی قلمرو ایران در دورهی هخامنشی....................... ۹۸
۴- فهرست نمودارها
نشانگر ۱. ۴ ـ نمودار اقوام هند و اروپایی و محل سکونت آنها................ ۶۴
نشانگر ۱. ۹ ـ نمودار کمیتهی کنتوریاها (شوراهای صدنفری).................. ۷۹
نشانگر ۲. ۴ ـ نمودار ساختار حکومتی در نظام فئودالیته........................ ۶۴
نشانگر ۲. ۹ ـ نمودار سازمانی مجمع ملل متفق.................................. ۹۹
همانگونه که میبینید در فهرست نمونهی پیش:
(۱) هر یک از انواع نشانگرها بهطور جداگانه در زیر عنوان مربوط به خود گنجانده شدهاند.
(۲) نشانگرهای زیر هر عنوان، بهترتیب، از شمارهی کوچک به شمارهی بزرگ چیده شدهاند.
(۳) شمارههای نشانگرها لزوماً شمارههایی پشت سر هم نیستند، ولی باید از کوچک به بزرگ باشند.
(۴) شمارههای سمت چپ نقطه، شمارهی فصل، و شمارههای سمت راست، شمارهی هر نشانگر در آن فصل است.
آگاهی ۱: شمارهی صفحههای فهرستها باید پس از پایان صفحهبندی کتاب، تنظیم شود.
آگاهی ۲: «بستینهها» معمولاً در ترجمهٔ برخی از نوشتههای انگلیسی وجود دارند؛ بااینحال، اگر نوشتهای «بستینه» هم داشت، نخستین فهرست از فهرست نشانگرها «فهرست بستینهها» خواهد بود.
۲ـ فهرست پیوستها
اگر کتابی دارای پیوست باشد، بسته به اینکه نویسنده، آنها را با چه شیوهای تنظیم کرده باشد، آنها را با یکی از دو شیوهای که درپی میآید فهرستبندی میکنیم:
(۱) اگر نویسنده پیوستها را در قالب بخش یا فصل پایانی کتاب تنظیم کرده باشد، فهرستی جداگانه برای پیوستها تهیه نمیکنیم، و تنها به فهرست (کوتاه و بلند) داشتهها –که فهرست بخش یا فصل پایانی کتاب نیز در آن هست- بسنده میکنیم.
(۲) اگر نویسنده، پیوستها را بهصورت آزاد (نه با نام یک بخش یا فصل) در پایان متن کتاب (پیش از فهرست نمایهها) آورده باشد، بند چهارم «فهرستها» به «فهرست پیوستها» اختصاص مییابد. هر چند ممکن است که خود پیوستها نیز دربردارندهی برخی از نشانگرها (مانند جدول، نمودار و جز اینها) باشند، ولی نشانگرهای آنها در فهرست نشانگرها گنجانده نمیشوند و همگی با ترتیبی که درپی میآید، زیر در زیر عنوان فهرست نشانگرها نوشته میشوند:
(۱. ۲) نخست، عنوان «فهرست پیوستها» را مانند عنوان فهرستهای پیشین در وسط صفحه میآوریم.
(۲. ۲) سپس از راست به چپ، نخست شمارهی پیوست، سپس خط تیره، پس از آن عنوان پیوست، و در سمت چپ سطر شمارهی صفحه را میآوریم.
بستینهای که درپی میآید (نشانگر ۲. ۴) نمونهای از فهرست پیوستها در یک کتاب را نشان میدهد:
نشانگر ۲. ۴ـ بستینهٔ الگوی فهرست پیوستها
فهرست پیوستها
عنوان صفحه
پیوست ۱ ـ فهرست بررسی داشتههای دستنوشته........................ ۲۰۹
پیوست ۲ ـ کاربرگ بررسی و سطحبندی ویرایش.............................. ۲۱۰
پیوست ۳ ـ کاربرگ اصلاح رایانهای............................................... ۲۱۱
پیوست ۴ ـ جدول اندازههای مناسب برای قطعهای گوناگون کتاب............ ۲۱۳
پیوست ۵ ـ جدول اندازههای قطعهای گوناگون کتاب........................... ۲۱۴
پیوست ۶ ـ جدول صفحهبندی کتاب.............................................. ۲۱۶
پیوست ۷ ـ جدول فونتها و قلمهای اجزای کتاب.............................. ۲۱۷
پیوست ۸ ـ پرسشنامهی بازخوانی کتاب........................................ ۲۱۸
پیوست ۹ ـ پرسشنامهی بازبینی صفحهآرایی و ساژهآرایی................... ۲۲۴
پیوست۱۰ ـ جدول نشانههای بازبینی ساژهآرایی.............................. ۲۲۶
۰ ل
هر نوشته، بسته به اینکه دربردارندهی چه داشتههایی است، ممکن است یکی یا بیش از یکی از فهرستهایی را که درپی میآید، داشته باشد:
(۱) فهرست کوتاه داشتهها (مطالب).
(۲) فهرست بلند داشتهها.
(۳) فهرست نشانگرها شامل:
(۱. ۳) فهرست بستینهها.
(۲. ۳) فهرست تصویرها.
(۳. ۳) فهرست جدولها.
(۴. ۳) فهرست نقشهها.
(۵. ۳) فهرست نمودارها.
(۴) فهرست پیوستها.
(۵) فهرست نمایهها.
۱ ـ فهرست کوتاهِ داشتهها (فهرست مطالب)
فهرست کوتاه داشتهها تنها دربردارندهٔ «عنوانهای اصلی» کتاب است. این عنوانها دربردارندهٔ عنوانهای زیر هستند:
(۱) عنوان بخشها.
(۲) عنوان فصلها.
(۳) عنوان گفتارها.
(۴) عنوانهای یکشمارهای (مانند: ۷ـ انواع پوسته).
(۵) عنوانهای دوشمارهای (مانند: ۷. ۱ـ پوستهٔ سخت).
(۶) عنوان کمنوشتهها (پیشگفتار، سخن ناشر، مقدمه، نتیجه و مانند اینها).
آگاهی: از این پس برای اشاره به هر یک از تقسمبندیهای «بخش، فصل، گفتار و دفتر» واژهٔ «پارنوشته» را بهکار خواهیم برد.
در فهرستِ کوتاه، ساژههای زیر بهترتیب بهصورت وسطچین درپی هم میآیند: شمارهٔ پارنوشتهها، نشانهٔ «دونقطه»، عنوان پارنوشته؛ مانند:
فصل سوم: لیبرال دموکراسی
عنوانهای یک شمارهای و دوشمارهای نیز بهصورت راستچین، در زیر عنوان پارنوشتهٔ خود میآیند. (برای نمونه میتوانید به فهرست کوتاه داشتههای همین کتاب نگاه کنید.)
آگاهی: روشن است که اگر برخی از عنوانهای پیشگفته (عنوان: بخش، فصل، گفتار، دفتر، عنوانهای کمنوشتهها و عنوانهای یک و دو شمارهای) در متن وجود نداشته باشند، در فهرست کوتاه داشتهها نیز نمیآیند.
۲ ـ فهرست بلندِ داشتهها (فهرست تفصیلی)
این فهرست دربردارندهٔ همهٔ عنوانهای کتاب -از عنوانهای ششگانهٔ پیشگفته تا همهٔ عنوانهای اصلی و فرعی- میباشد. شیوهٔ چیدن فهرست بلند داشتهها مانند شیوهٔ چیدن فهرست کوتاه داشتههاست، با این تفاوت که:
(۱) هرگاه شمار عنوانهای اصلی و فرعی فراوان نباشد، بهگونهای که شمار صفحههای فهرست از سه صفحه نگذرد، آنها را با همان ترتیبی که در کتاب آمدهاند بهصورت یک ستونی در زیر هم میچینیم.
(۲) ولی هرگاه عنوانهای اصلی و فرعی کتاب فراوان باشند، بهگونهای که شمار صفحههای فهرست از سه صفحه بگذرد، از آنجا که چینش یکستونی آنها شمار صفحههای فهرست را فراوان میکند، باید آنها را بهصورت دوستونی بچینیم.
(۳) در این هنگام، در هر ستون، از راست به چپ؛ نخست عنوانها؛ سپس بدون فاصله، کجخط؛ و پس از آن با یک فاصله، شمارهٔ صفحه را میآوریم.
(۲) منبع: نوشتهای است که پدیدآورنده، بهطور مستقیم و بدون واسطه، مطلبی را از آن نقل کرده یا به آن استناد کرده است.
(۳) مأخذ: نوشتهای است که پدیدآورنده، با واسطهی آن، بهطور غیرمستقیم، مطلبی را از منبعی نقل کرده و یا به آن مطلب استناد کرده است.
۱ـ ارجاع برونمتنی
در این گونهی ارجاع باید با شیوهی انجام دو کار عمده آشنا شویم:
(۱) ارجاع به منابع و مآخذ در متن.
(۲) نوشتن مشخصات منابع و مآخذ در پایان متن.
۱. ۱ـ ارجاع به منابع و مآخذ در متن
نویسنده برای بیان روشن منظور خود، شیوهٔ ارجاع به نوشتهها را به دو شیوهٔ کلی «دانشگاهی» و «غیردانشگاهی» تقسیم کرده، ولی ارجاع به هر دو نوشته ـ با ناهمانندیهایی ناچیز ـ از یک شیوه پیروی میکند.
(۱) نوشتههای دانشگاهی: منظور از نوشتههای دانشگاهی، نوشتههایی مانند مقاله، پایاننامه، رساله و پژوهشهای دیگر است.
(۲) نوشتههای غیردانشگاهی: هرنوع نوشتهای غیر از نوشتههای دانشگاهی را نوشتهٔ غیردانشگاهی مینامیم.
آگاهی: منظور نویسنده این نیست که در بیرون دانشگاه (برای مثال در حوزههای علمیه یا در میان ناشران عمومی) مقاله، پایاننامه، رساله و پژوهشهای دیگر نوشته نمیشود، یا یرعکس، در دانشگاه کتابهایی که به قرآن کریم، حدیثها و روایتها ارجاع داده شده باشد، نوشته نمیشود. امروزه نمیتوان از این بُعد مرزی میان حوزه و دانشگاه کشید؛ زیرا همهٔ انواع نوشتهها در هر دو جا تولید میشود. این تقسیمبندی تنها گونهای نامگذاری برای بیان شیوه-های ارجاع و ناهمانندیهای ناچیز آنها در این کتاب است.
۱. ۱. ۱ـ ارجاع به نوشتههای غیردانشگاهی
هرگاه مطلبی (عبارت، جمله یا پاراگرافی) از نوشتهای دیگر را درون نوشتهٔ خود استفاده کنیم، برای ارجاع دادن خواننده به مشخصات منبع یا مأخذ آن مطلب در «منابع و مآخذ» پایان همان فصل (نه در پاورقی یا پینوشتهای پایان آن فصل)، از الگوی زیر پیروی میکنیم:
از راست به چپ: پرانتز باز شود؛ شمارهی ردیف منبع یا مأخذ در منابع و مآخذِ گفتار یافصل؛ دو نقطه؛ حرف ص؛ شمارهی صفحه (ها) یا آنچه کاربرد شمارهٔ صفحه دارد؛ پرانتز بسته شود.
آگاهی: از این پس، آنچه را با ترتیب پیش درون پرانتز میآوریم، «ساژهٔ ارجاع» مینامیم.
(۱) هرگاه پدیدآورنده خواننده را به کل یک نوشته (کتاب، نشریه و مانند اینها) بازگشت دهد، و صفحه یا صفحههای مشخصی را در نظر نداشته باشد، در جای شمارهی صفحه در پرانتز، یک خط تیره میگذاریم:
مثال: آنچه در این کتاب دربارهی «فلسفهی ملاصدرا» آمده، تنها چکیدهای از این مبحث است که خوانندگان عزیز میتوانند با مراجعه به منابعی مانند (۱۷: -) و (۱۸: -) دانستههای خود را در این باره افزایش دهند.
(۲) هرگاه ارجاع، به صفحههای پیوسته (متوالی) صورت گیرد، در جای شمارهی صفحه، بهترتیب از راست به چپ، شمارهی صفحهی نخست، «تا»، و سپس شمارهی صفحهی پایانی را میآوریم؛ برای مثال: (۱۳: ص۷ تا ۱۹)، یعنی منبع شمارهی ۱۳ (ردیف ۱۳ منابع و مآخذ پایان فصل) صفحههای ۷ تا ۱۹.
(۳) هرگاه ارجاع، به صفحههای ناپیوسته (نامتوالی) باشد، شمارهی صفحهها را از راست به چپ، و از کوچـک به بزرگ مینویسیم و میان آنها ویرگول میگذاریم؛ برای مثال: (۸: ص۴۱، ۴۳، ۴۹)، یعنی منبع شمارهی ۸، صفحههای ۴۱ و ۴۳ و ۴۹.
(۴) هرگاه نوشتهی مرجع به زبان لاتین باشد، عددهای درون پرانتزی را مانند شیوههای پیشگفته و بهصورت فارسی مینویسیم.
در این کتاب، نوشتههای غیردانشگاهی ازنظر شیوههای ارجاع، در دستههایی که درپی آمده گنجانده میشوند:
آگاهی: از این پس، به واژههای «ارجاع به» و «ارجاع در» دقت کنید.
۱. ۱. ۱. ۱ـ ارجاع به آیههای قرآن کریم
هنگامی که به آیهای از قرآن کریم ارجاع میدهیم، داشتههای زیر را درون پرانتز، در سمت چپ آیهٔ نوشته شده میگذاریم:
(سورهی...، آیهی...)
و بهجای «...» شمارهٔ سوره (نه نام آن) و شمارهٔ آیه را میگذاریم.
مثال: چنانکه از آموزههای قرآن کریم درمییابیم، آنان که برای انجام دستورهای خداوند سختیها و محدودیتهایی را تحمل میکنند، نباید نگران آن باشند که پس از مرگ، با کسانی که چنین سختیها و محدودیتهایی را نداشتهاند، برابر خواهند بود؛ زیرا چنین چیزی با عدالت خداوند ناسازگار است و خداوند خود وعده داده است که:
«ثم توفی کل نفس ما کسبت و هم لایظلمون» (سورهٔ ۲، آیهی۲۸۱)
یعنی: «سپس [در آن روز] به هر کس، آنچه انجام داده، بهطور کامل بازپس داده میشود و به آنها ستم نخواهد شد.»
همانگونه که داشتههای درون پرانتز نشان میدهد، برای ارجاع به آیههای قرآن کریم، نیازی به آوردن مشخصات چاپ در منابع و مآخذ پایان فصل نیست؛ زیرا با داشتن شمارهٔ سوره و آیهٔ مورد استناد، میتوان آن را در هر نوع چاپی از قرآن کریم پیدا کرد.
۱. ۱. ۱. ۲ـ ارجاع به ترجمهٔ آیههای قرآن کریم
هرگاه برای آیهای از قرآن، ترجمه یا ترجمههای مشخصی بیاوریم (برای مثال ترجمه یا ترجمههایی که با ترجمههای دیگر تفاوت دارند)، شمارهٔ سوره و آیه را پس از آیه نمیآوریم؛ ولی داشتههای درون پرانتز را پس از ترجمهٔ آیه، مانند الگوی زیر میآوریم، و مشخصات چاپ آن قرآن را نیز در منابع و مآخذ پایان فصل، در ردیف خود مینویسیم:
(شمارهٔ ردیف مشخصات چاپی قرآن، در منابع و مآخذ پایان فصل: سورهی...، آیهی...)
مثال: مترجمان قرآن کریم، برداشتهای متفاوتی از واژهٔ «قوّامون» در آیهٔ «الرجال قوامون علی النساء» (سورهی ۴، آیهی۳۴) داشتهاند که سه ترجمهٔ زیر، این برداشتها را نشان میدهد:
«مردان سرپرست زنانند...» (۷: همان)
«مردان نگاهبان زنانند...» (۸: همان)
«مردان بر زنان برتری دارند...» (۹: همان)
در سه نمونهٔ پیش، نویسنده، مشخصات چاپی قرآنی را که ترجمهٔ نخست در آن چاپ شده، در ردیف ۷، و مشخصات دیگر را نیز بهترتیب در ردیف ۸ و ۹ منابع و مآخذ پایان فصل آورده است.
۱. ۱. ۱. ۳ـ ارجاع به منابع رِوایی
منظور از منابع روایی، کتابهای حدیث و روایت است.
(۱) همانگونه که در «ارجاع به قرآن کریم» آمد، یک آیهی مشخص از قرآن کریم، در نسخههایی با مشخصات چاپی گوناگون، لزوماً در یک صفحه قرار نمیگیرد؛ به همین علت، برای ارجاع به آیههای قرآن کریم نمیتوان با دادن شمارهٔ صفحه، نشانی آیهٔ مورد نظر را داد، بلکه باید با دادن مشخصات ثابت (شمارهٔ سوره و آیه) نشانی آیه را نوشت.
در ارجاع به منابع روایی نیز باید به همین گونه رفتار کرد. برخی از منابع روایی بهدست ناشران گوناگون و با مشخصات چاپی گوناگون بهچاپ رسیدهاند. برای مثال، حدیثی که در کتاب «اصول کافی» ۴جلدی در صفحهٔ ۱۰۳ جلد سوم است، ممکن است در «اصول کافی» ۲جلدی در صفحهٔ ۱۷ جلد دوم باشد. برای همین، در ارجاع به مطالب این کتابها، افزون بر شمارهٔ ردیف منبع و شمارهٔ صفحه، باید مشخصات زیر را نیز بهترتیب از راست به چپ، در پرانتز بیاوریم:
پرانتز باز، شمارهٔ ردیف منبع در منابع پایان فصل، نشانهٔ دونقطه، نام کوتاه کتاب، ویرگول، حرف ص، شمارهٔ صفحه، ویرگول، شمارهٔ حدیث، پرانتز بسته.
بدینسان، اگر مشخصات چاپی نسخهٔ خواننده با نسخهٔ نویسنده یکسان نباشد، با استفاده از مشخصات آورده شده در پرانتز، میتواند به مطلب مورد نظر دست یابد.
مثال: امام صادق (ع) در این باره میفرماید:
«ان سوء الخلق لیفسد العملَ کما یفسد الخلّ العسل» (۱۰: کافی، ص ۱۱، ح ۲۶۰۰)
«بداخلاقی کردار را تباه میسازد، همان گونه که سرکه عسل را تباه میکند.»
پس از این، نویسنده یا ویراستار باید مشخصات کتاب را ـ در این مورد، در ردیف ۱۰ منابع و مآخذ پایان فصل ـ بهترتیب و صورت زیر بنویسد:
(۱۰) ثقهالاسلام محمدبن یعقوب کلینی، «اصول کافی»، ۴جلد، جلد۴، ترجمه و توضیح سیدمهدی آیتاللهی، تهران، انتشارات جهانآرا، ۱۳۸۶، چاپ اول.
سپس هرگاه در همین فصل، حدیث دیگری از جلد ۴ همین کتاب آورده شود، باید دوباره خواننده را به ردیف ۱۰ منابع و مآخذ پایان فصل ارجاع دهیم؛ با این تفاوت که در هر بار ارجاع، باید در پرانتز درون متن، پس از شمارهٔ ردیف، شمارهٔ صفحه و شمارهٔ حدیث تازه را بیاوریم. برای مثال، آنچه درپی آمده، شیوهٔ نوشتن نشانی حدیث دیگری از جلد ۴ همین کتاب را نشان میدهد:
مثال: امام صادق (ع) بهنقل از پیامبر (ص) فرمود: «از حقوق شخصی که بر اهل خانهای وارد میشود این است که هنگام ورود و خروجش کمی با او راه بروند (یعنی او را استقبال و بدرقه کنند)» (۱۰: کافی، ص۴۸۰، ح ۳۷۰۰)
(۲) هرگاه در منبعی، حدیثها از آغاز تا پایان هر جلد پشت سر هم شمارهگذاری نشده باشند، بلکه در تقسیم بندیهایی چون «کتاب» و «باب» و مانند آن شمارهگذاری شده باشند، شمارهٔ باب و مانند آن را نیز باترتیب زیر در پرانتز میگنجانیم:
مثال: پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «ملعون من القی کَلَّه علی الناس» (۱۱: بحار، ص ۱۴۲، باب ۷، ح ۱)؛ یعنی «کسی که بار زندگی خود را بر دوش مردم بیندازد مورد لعن است.»
در اینجا، ردیف شمارهٔ ۱۱ در منابع و مآخذ پایان فصل، به جلد ۷۷ کتاب «بحارالانوار» داده شده است.
۱. ۱. ۱. ۴ـ ارجاع در پاورقی
هرگاه مطلبی را در پاورقی بیاوریم و نیاز باشد که منبع آن را نیز بنویسیم، مشخصات منبع آن را با شیوهٔ پیش-گفته، در خود پاورقی میآوریم:
مثال: براساس آموزههای عرفان حقیقی، کسانی که در جهت تأمین مخارج زندگی خود تلاش میکنند، پاداشی همسنگ پاداش مجاهدان و رزمندگان راه خدا، و بلکه بالاتر از اجر آنان دارند. پیامبر اکرم (ص) در حدیثی میفرماید: «عبادت و پرستش خداوند هفتاد جزء دارد که بالاترین و برترین جزء آن، «طلب حلال» است.»
نویسنده یا ویراستار پس از نوشتن شمارهٔ ردیف و مشخصات کوتاه منبع در جلوی حدیث در پاورقی، باید مشخصات کامل کتاب را ـ در این مورد، در ردیف ۱۲ منابع و مآخذ پایان فصل ـ بهترتیب و صورت زیر بنویسد:
(۱۲) محمد بن یعقوب الکلینی؛ «الفروع من الکافی»، ۲۶ جلد، جلد ۵، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ پنجم.
۱. ۱. ۱. ۵ـ ارجاع به منابع چند جلدی
منظور از منابع چند جلدی، نوشتههایی است که دو یا چند جلدی هستند. برای ارجاع به این نوشتهها (از کتاب تا پایاننامه) هر جلد را یک کتاب جدا در نظر میگیریم و به هر جلد، یک ردیف در منابع و مآخذ پایان فصل اختصاص میدهیم.
مثال: «آش ماست»، نامهای دیگری چون آش «ماستبا، ماستوا، ماستاوه، و ماستینه» نیز دارد. (۱۳: ص۱۷۳۶) آش دیگری که با خمیر آرد گندم پخته میشود، «بُغرا» نام دارد. این آش –که مانند آش رشته است ـ «بغراخانی» (منسوب به «بغراخان» یکی از پادشاهان ترکستان) نیز نامیده شده است. (۱۴: ص ۳۶۲)
توضیح مثال: از آنجا که منبع جملهٔ نخست، جلد ۲، و منبع جملهٔ دوم و سوم، جلد ۱ «فرهنگ فارسی عمید» است؛ نویسنده یا ویراستار باید در منابع و مآخذ پایان فصل، دو ردیف جدا (در این مورد، ردیف ۱۳ و ۱۴) را به مشخصات این دو منبع اختصاص دهد. مشخصات این دو کتاب نیز در پایان فصل – نه پایان کتاب ـ بهترتیب و صورت زیر خواهد آمد:
(۱۳) حسن عمید، «فرهنگ فارسی عمید» ۲ جلد، جلد ۲، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۷، چاپ سیزدهم.
(۱۴) حسن عمید، «فرهنگ فارسی عمید» ۲ جلد، جلد ۱، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۷، چاپ سیزدهم.
۱. ۱. ۱. ۶ـ ارجاع به منبع نقل قول مستقیم
هنگام استفاده از آثار ـ فارسی و غیرفارسی دانشگاهی یا غیردانشگاهی ـ دیگران میتوانید آن آثار را با آوردن منبع، به زبان خودتان خلاصه و تحلیل و تفسیر کنید، ولی نباید از روی آنها نسخهبرداری کرد؛ مگر جایی که لازم است تعریف، توضیح یا مطلبی را همانگونه که در منبع اصلی آمده نقل کنید که به این کار «نقل قول مستقیم» میگویند.
برای نقل قول مستقیم از آثار دیگران یا حتی اثر دیگری از خودتان، عین مطلب نقل شده را درون نشانهٔ «...» نوشته و ساژهٔ ارجاع را پس از آن میآوریم.
مثال ۱: صاحب نظران تعریفهای فراوانی از «استراتژی» ارائه کردهاند، ولی تعریف رستمی از استراتژی؛ یعنی «هنر و علم توسعه دادن و بهکار بردن یا تهدید بهوسیلهٔ نیروهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، روانی و نظامی یک ملت، برای رسیدن به هدفهای ملی در زمان صلح یا در زمان جنگ» (۱۵: ص ۷۸) با مباحث ما سازگارتر است.
مثال ۲: تعریف رستمی از استراتژی که از میان تعاریف دیگر، با مباحث ما سازگارتر است، عبارت است از: «هنر و علم توسعه دادن و بهکار بردن یا تهدید بهوسیلهٔ نیروهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، روانی و نظامی یک ملت، برای رسیدن به هدفهای ملی در زمان صلح یا در زمان جنگ.» (۱۶: ص ۷۸)
مثال ۳: فیاضبخش در تعریف «مُخَصَّص» چنین آورده است: «مُخَصَّص یا خاصّ، اصطلاحاً عبارت است از دلیلی که در برابر دلیل عام ـ با نسبت عموم و خصوص مطلق بین آنها ـ قرار میگیرد، بهگونهایکه در بیشتر موارد از نظر دلالت و ظهور، خاص از عام قویتر است و این نیرومندی خاص سبب میشود که بهوسیلهٔ آن به تخصیص عام مبادرت ورزیم و از ظهور عام چشم بپوشیم.» (۱۷: ص ۲۳۴)
آگاهی: هرگاه از بین دو جملهٔ نقل قول، یک یا چند جمله حذف شود، پس از جملهٔ نخست چهار نقطه میگذاریم.
مثال: «این دیلم که مشیرِ او بود او را گفتی: آزاده را میازار و چون آزردی بیوژن.... دیلم کسی فرستاد که: چندین مال بدهم مرا بکُش.»
ولی اگر در میان یک جمله، بخشی از آن را حذف کنیم، تنها سه نقطه بهجای بخش حذف شده میگذاریم.
مثال ۱: «و از کار سلطان حشمت طلب کن... که عزِّ خدمتِ سلطانی به از عزِّ توانگری است.»
مثال ۲: امام صادق علیهالسلام در این باره فرموده است:
«هر که میخواهد بداند آیا نمازش پذیرفته شده یا نه، ببیند آیا نمازش او را از گناه و زشتی باز داشته است؟ به هر اندازه که نماز او، مانع گناه و منکر شده باشد، نمازش قبول است.... و نماز کسانی که به برهنگان و آوارگان بیاعتنایند، پذیرفته نیست.»
مثال ۳: پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمود:
«کسی که نماز را سبک بشمارد، خداوند برکت و خیر را از عمر و مال او برمیدارد، پاداش کارهای او را از بین میبرد، دعایش مستجاب نمیشود... در برزخ شکنجه و تاریکی و فشار را میچشد، و در قیامت حساب سختی از او کشیده میشود.»
۱. ۱. ۱. ۷ـ ارجاع به اینترنت
برای ارجاع در متن به منبع یا مأخذی که از اینترنت گرفته شده است از الگوی زیر پیروی میکنیم:
از راست به چپ: پرانتز باز، شمارهٔ ردیف منبع یا مأخذ در منابع پایان فصل، نشانهٔ دونقطه، نام وبگاه، پرانتز بسته.
مثال:... نشانههای سجاوندی امروز، گسترش یافته و تکمیل شدهٔ همان نشانهها هستند. (۳: ویکی پدیای فارسی)
۱. ۱. ۱. ۸ـ ارجاع در اینترنت
هنگامی که مطلبی را در اینترنت مینویسیم، برای ارجاع دادن به منبع یا مأخذ آن، همهٔ مشخصات منبع یا مآخذ را با ترتیبی که در زیر عنوان «شیوهی کلی نوشتن مشخصات منابع و مآخذ» خواهد آمد، درون پرانتز، در سمت چپ ساژهٔ نیازمند ارجاع میگذاریم.
مثال: همان گونه که دکتر علی شریعتی نیز اشاره میکند: «این یک قانون است که همیشه باطل را برصورت حق میسازند و «قلب» را بر شکل رایج و اصل، سکه میزنند.» (علی شریعتی، «تشیع علوی و تشیع صفوی»، تهران، بینا، ۱۳۵۰)
۱. ۱. ۱. ۹ـ ارجاع در کمنوشتهها
منظور از «کمنوشته» نوشتههای کوتاهی مانند «پیشگفتار، سخن ناشر، مقدمهٔ نویسنده یا مترجم، نتیجه، مؤخره» و جز اینهاست که از چند صفحه نمیگذرند.
منابع و مآخذ این نوشتهها بهجای آنکه ـ مانند منابع و مآخذ فصلها ـ در پایان آنها آورده شود، با ترتیبی که در زیر عنوان «شیوهی کلی نوشتن مشخصات منابع و مآخذ» خواهد آمد، در پاورقی هر صفحه آورده میشود.
مثال: اگر فرض کنیم که نوشتهٔ زیر، بخشی از پیشگفتار یک کتاب است، شیوهٔ ارجاع به منبع در آن بهصورتی است که درپی آمده:
آنان همچنین قبهای را که بر چاه زمزم بود و نیز ساختمانهای دور خانهٔ خدا را ویران کردند. مردم مکه هم که بهشدت از وهابیان میترسیدند، با ترس نظارهگر ویرانسازی بناها و آثار اسلامی خود بودند.
۱. ۱. ۱. ۱۰ـ ارجاع به مثال و شاهد
هرگاه نویسندهای برای اثبات درستی ادعا و نظر خود، نمونه یا مثالی را از منبعی بیاورد، آن نمونه یا مثال را «شاهد» مینامیم.
روشن است، منبعی که شاهدی از آن گرفته شده باید منبعی مشخص و قابلاتکا و استناد باشد؛ و برای مشخص کردن آن منبع، باید مشخصات آن را نوشت. ولی هنگامی که از منبعی برای تدوین داشتههای نوشتهای استفاده نشود، و از آن، تنها برای تدوین مثالهای یک نوشته استفاده شود، مشخصات آن نباید در منابع پایان فصل و کتاب، بلکه باید در همان صفحه آورده شود.
(۱) مشخصات منابع شناخته و مشهور را بهصورت کوتاه، با ترتیب و شیوهای که در مثال بعد آمده، درون پرانتز در متن میآوریم:
مثال: افعال کمکی را در زمانهای کامل (حال کامل و گذشتهٔ کامل)، در میان جمله میتوان بدون قرینه نیز حذف کرد؛ مانند آنچه در نمونهٔ زیر آمده است:
برادران...! در صورتی که خدا کارها را این طور آسان کرده، چرا خودتان را... نمیرهانید. (دِهخدا، مقالات، ص ۴)
(۱. ۱) برای نوشتن منبع شعرها، تنها به نوشتن نام شاعر در سمت چپ شعر درون پرانتز بسنده میکنیم:
مثال: من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید/ قفسم برده به باقی و دلم شاد کنید.
(محمدتقی بهار)
(۲) مشخصات منابع شاهدهایی را که شناخته و مشهور نیستند، با شیوهای که در زیر عنوان «شیوهی کلی نوشتن مشخصات منابع و مآخذ» آمده، بهصورت کامل در پاورقی میآوریم.
(۳) هرگاه مثال بهکار رفته، نقشی در اثبات مطلب یا ادعای نویسنده نداشته باشد، و تنها برای نشان دادن منظور او در قالب یک نمونه و مثال باشد، نیازی نیست که منبع آن را نوشت.
مثال: هرگاه در درون جمله یا بند نقلقول، نقل قول دیگری بیاید، برای نقل قول دوم از نشانهی»... «استفاده میکنیم؛ مانند آنچه در نمونهٔ زیر آمده است:
هانتینگتون در این باره در کتاب «استراتژی نظامی» خود میگوید: «آنها] ویتنامیها [تقریباً بدون استثنا، اول از تحرک ما بهوسیلهی بالگرد، دوم از قدرت مخرب آتش توپخانهی ما، و سوم از تخریب فیزیکی، و مهمتر از همه، از تأثیرات روانی فلجکنندهی بمبباران هواپیماهای «B-۵۲» ما میترسیدند. ویتنامیها میگویند:» ما عملاً هنگامی که میتوانستیم به شما دسترسی پیدا کنیم تا با شیوهی «واحدهای کوچک» خود، یعنی شیوهی «جنگ تنبهتن» در جنگل با شما بجنگیم، میتوانستیم شما را شکست دهیم. «پس اگر دوباره بهناچار، درگیر چنین وضعیتی شدیم، باید بر برتری فنآوری تکیه کنیم.»
۱. ۱. ۲ـ ارجاع به نوشتههای دانشگاهی
هرگاه پدیدآورنده، خواننده را به نوشتهای دانشگاهی (مانند مقاله، پایاننامه، رساله، تحقیق و جز اینها) بازگشت دهد، ساژههای ارجاع را با الگوی پیشگفته دربارهی نوشتههای غیردانشگاهی میآوریم؛ ولی از آنجا که آوردن نام پژوهشگر در متن این نوشتهها اهمیت فراوان دارد، شیوهی بیان این نوع از ارجاع با گونهٔ پیشین ناهمانندیهایی ناچیز دارد که درپی خواهد آمد:
(۱) برای ارجاع به این نوشتهها، معمولاً نامخانوادگی پدیدآورنده (پژوهشگر)، بدون القابی مانند «آقا، خانم، دکتر، مهندس، حجتالاسلام» و مانند اینها در متن نوشته میآید:
آگاهی: از آنجا که نویسندگان این گونه نوشتهها معمولاً خوانندگان را به همهٔ پژوهش بازگشت میدهند، نه به یک یا چند صفحهٔ مشخص، شمارهٔ صفحه در ساژهٔ ارجاع نیز کمتر، و تنها هنگامی آورده میشود که نویسنده خواننده را به همان صفحه (ها) بازگشت دهد.
مثال ۱: در پژوهشی که چندی پیش بهقلم محمدی (۱: ـ) در این باره منتشر شد، اثبات شده است که...
مثال ۲: ارجمندی (۲: ـ) رابطهی همبستگی «۸۵%= r» را برای این دو متغیر نشان داده است.
(۲) هرگاه ارجاع بعدی بدون فاصله، به همان صفحه از منبع پیش باشد، نیازی به آوردن دوبارهی ساژههای ارجاع نیست:
مثال: جمشیدی (۳: ص ۱۵) در پژوهش اخیر خود دربارهی زمان واکنش، این نکته را بهاثبات رساند که...
] جملهی بعد بدون فاصله در همان بند [جمشیدی همچنین نشان داد که...
(۳) ولی اگر ارجاع بعدی ـ با فاصله یا بدون فاصله ـ به صفحهی دیگری از همان نوشته انجام شود، ساژهٔ ارجاع نوشته میشود:
مثال:] جملهی بعد، در دنبالهی همان بند [نکتهی دیگری که پژوهش جمشیدی (۳: ص۳۱) به آن اشاره کرده، این است که...
(۴) و اگر به اثر دیگری از همان نویسنده اشاره شود نیز ساژهٔ ارجاع تازهٔ آن اثر را درون پرانتز میآوریم:
مثال: جمشیدی در پژوهشی دیگر (۴: ـ) خلاف این نکته را بهاثبات رساند.
(۵) برای استناد به نوشتهای که دو نویسنده دارد، هر بار، نام خانوادگی هر دو نویسنده را ـ با ترتیبی که بر روی جلد آمده، نه با ترتیب الفبایی ـ در متن میآوریم:
مثال:] بار نخست: [دانا و حسینی در... (۵: ـ) به این نکته دست یافتند که...
] بار دوم و پس از آن: [نتایج پژوهش دانا و حسینی (۵: ـ) بر این یافته تأکید دارد که...
(۶) برای استناد به نوشتههای دارای سه تا پنج نویسنده، بار نخست نام خانوادگی همهی نویسندگان را ـ مانند روی جلد ـ میآوریم؛ ولی بار دوم و پس از آن، برای استناد به همان نوشته، تنها نام خانوادگی نویسندهی نخست را آورده و بهدنبال آن عبارت «و همکاران» را مینویسیم:
مثال:] بار نخست: [محمدی، ارجمندی، شکیب، اسلامی و صادقی (۶: ـ) در پژوهشی که در این باره انجام دادند، نشان دادند که...
] بار دوم و پس از آن برای استناد به همان صفحه از همان اثر: [محمدی و همکاران (۶: ص ۴۱) به این نتیجه اشاره کردهاند که...
] بار دوم و پس از برای آن برای استناد به صفحهی دیگر از همان اثر: [محمدی و همکاران (۶: ص ۸۹) اثبات کردهاند که...
(۷) برای استناد به نوشتههایی که بیش از پنج نویسنده دارند ـ بار نخست و پس از آن ـ تنها نام خانوادگی نویسندهی نخست را آورده و پس از آن عبارت «و همکاران» را مینویسیم:
مثال: رضوی و همکاران (۷: ـ) در یافتههای خود...
آگاهی: در منابع و مآخذ پایان کتاب باید نام همهی نویسندگان نوشته شود و از آوردن عبارت «و همکاران» پرهیز شود.
(۸) برای استناد به نوشتههایی که بهنام سازمانها یا نهادها بهچاپ رسیدهاند، نام آن سازمان یا نهاد را بهجای نام نویسنده میگذاریم:
مثال: در پژوهشی که مرکز اسناد و مدارک علمی (۸: ـ) منتشر کرده...
(۹) هنگام استناد به دو یا چند نوشته که نام خانوادگی نویسندهی آنها یکسان است، نام آنها را نیز پیش از نام خانوادگی میآوریم:
احمد نیکخواه (۹: ـ) و جمشید نیکخواه (۱۰: ـ) در این باره...
(۱۰) برای استناد به دو یا چند نوشته از یک نویسنده، عددهای درون پرانتزی مربوط به هر اثر او را بهترتیب تاریخ انتشار میآوریم:
مثال ۱: یافتــههای پژوهــشهای والان (۱۱: ـ)، (۱۲: ـ)، (۱۳: ـ) و (۱۴: ـ) نشان میدهد که...
مثال ۲: در آثار نیمهی قرن بیستم، برای نمونه آثار اسکینر (۱۵: ـ) و (۱۶: ـ)...
(۱۱) هرگاه تاریخ انتشار پژوهشها یکسان باشد؛ نیازی به رعایت ترتیب زمانی نیست:
مثال: پژوهشهایی که احمدی (۱۷: ـ)، (۱۸: ـ) و جمشیدی و حسنی (۱۹: ـ)، (۲۰: ـ) در این باره انجام دادهاند نشان میدهد که...
(۱۲) برای استناد به پژوهشهای ترجمه شده نیازی به آوردن نام مترجم نیست؛ نام مترجم در منابع و مآخذ خواهد آمد.
مثال: پژوهش اسکینر (۲۱: ص ۷۰ تا ۷۹) نشان میدهد که...
(۱۳) برای استناد به مآخذ همانند مثالی که درپی آمده عمل میکنیم:
مثال: در تعریف ریس از رفتار، بهنقل از سیف (۲۲: ص ۱۵۳) چنین آمده که...
آگاهی ۱: تا جای ممکن باید از استناد به مآخذ پرهیز کرد؛ تنها هنگامی میتوانیم به مأخذها استناد کنیم که به منبع دسترسی نداشته باشیم یا دسترسی به آن سخت باشد.
آگاهی ۲: برای نوشتن منبع و مأخذ یک مطلب در منابع و مآخذ، نخست مشخصات کامل «مأخذ» را آورده و سپس هراندازه از مشخصات «منبع» (منبع اصلی) را که در دست داشته باشیم، در پرانتز پس از عبارت «نقل از» (برای منابع فارسی و عربی) یا پس از «form» (برای منابع لاتین) میآوریم.
۱. ۲ـ شیوهی کلی نوشتن مشخصات منابع و مآخذ (در پایان فصلها)
پس از آنکه شمارههای درونپرانتزی را درون متن در کنار مطلب استفاده شده در نوشتهٔ خود گذاشتیم، نوبت به نوشتن مشخصات کامل هر منبع یا مأخذ در پایان آن فصل میرسد. اکنون با این پیشفرض که از راست به چپ، شمارهٔ نخست درون پرانتز داخل متن، شمارهٔ ردیف هرمنبع در پایان فصل است، پس از نوشتن شمارهٔ ردیف هر منبع، مشخصات کامل آن منبع را با ترتیب و شیوهای که درپی میآید، مینویسیم:
مشخصات پدیدآورنده یا پدیدآورندگان] شامل: نام و نامخانوادگی نویسنده یا نویسندگان، نام سازمان یا نام و نامخانوادگی گردآورنده یا ویراستاری که بهجای نویسنده است [، مشخصات عنوان] شامل: «عنوان اصلی: عنوان فرعی»، (عنوان و شمارهی مجموعه، سلسله یا سری مباحث) [، مشخصات جلد] شامل: شمار جلدها، شمارهی جلد یا جلدهای مورد استناد: «عنوان جلد مورد استناد» [، نام و نامخانوادگی مصحح یا مترجم، مشخصات چاپ (جاناتان)] شامل: جای (شهر) ناشر، نام ناشر، تاریخ (سال) چاپ، نوبت چاپ و ویرایش [.
آگاهی: شیوهی گذاشتن نشانههای سجاوندی (ویرگول، گیومه پایین، دونقطه و پرانتز) در میان اجزای مشخصات منابع و مآخذ دقیقاً از الگوی پیشگفته پیروی میکند، جز آنکه عنوانهای اصلی و فرعی نوشتههای لاتین در گیومه بالا («») گذاشته میشوند.
مثال: با فرض اینکه در سه جا از فصل یکم کتابی، در کنار مطلبهایی که از منبعی گرفته شدهاند، شمارههای درونپرانتزی (۱: ص ۴۹)، (۲: ص ۸۶) و (۳: ص ۱۰۸) را گذاشتهایم؛ مشخصات منابع آن مطلبها را در پایان همان فصل، در زیر عنوان «منابع و مآخذ فصل یکم» چنین میآوریم:
(۱) ویل دورانت و آریل دورانت، «تاریخ تمدن»، ۱۱ جلد، جلد ۸: «عصر لویی چهاردهم»، ترجمهی پرویز مرزبان، ابوطالب صارمی و عبدالحسین شریفیان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۸، ویرایش دوم.
(۲) محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح، «راهنمای نگارش و ویرایش»، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۷، چاپ پانزدهم.
(۳) Carl Von Clausewitz «On War» trans. By Michael Howard and Peter، Princeton، Princeton University Press، ۱۹۷۶.
(۲) اگر کتابی بهنام سازمانی باشد نه بهنام نویسندهٔ آن، نام آن سازمان بهجای نام نویسنده مینشیند:
مثال ۱: مرکز اسناد و مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، «صحیفهٔ نور: مجموعهٔ رهنمودهای امام خمینی (ره)»، ۲۲ جلد، جلد ۱۵، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۱.
مثال ۲:
U. S. Congress، Office of Technology، …
(۳) هرگاه نویسنده و ناشر، یکی باشد، در فارسی بهجای نام ناشر، کلمهٔ «مؤلف»، و در لاتین کلمهٔ «Author» را میآوریم:
مثال ۱: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، «دانشنامهٔ جهان اسلام»، تهران، مؤلف، ۱۳۷۵.
مثال ۲:
U. S. Chiefs of Staff، «Joint Doctrine Encyclopedia»، Washington D. C، Author، ۱۹۹۷.
(۴) برای کتابهایی که مجموعهای از مقالهها یا فصلهایی هستند که بهقلم نویسندگان مختلف نوشته شدهاند ولی یک یا چند نفر آنها را گردآوری کرده یا بر گردآوری آنها نظارت داشتهاند، و برای کتابهایی که بهجای نویسنده ویراستار یا گردآورنده دارند، در جلوی نام (ها)، عبارت «گردآورنده/ گردآورندگان» را در پرانتز میآوریم:
مثال: نصرالله پورجوادی (گردآورنده)، «دربارهٔ ویرایش»، …
در کتابهای لاتین نیز «ed.» یا «eds.» (کوتاهنوشتهٔ editor یا editors) را برای گردآورنده یا گردآورندگان میگذاریم؛ مانند:
H. Bradford Westerfild، ed.،
(۵) اگر کتابی دارای دو یا سه نویسنده باشد نام و نام خانوادگی هر دو یا سه نویسنده را با ترتیب روی جلد کتاب مینویسیم، ولی اگر نویسندگان بیش از سه تن باشند، تنها نام و نام خانوادگی نویسندهٔ نخست را نوشته و در فارسی عبارت «و دیگران» و در لاتین «et al.» (کوتاهنوشتهٔ et alii) را درپی آن میآوریم:
مثال ۱: حسن احمدی گیوی و حسن انوری، «دستور زبان فارسی»،...
مثال ۲: رشید یاسمی و دیگران، «دستور زبان پنج استاد»،...
مثال ۳: George A. Steinter، John B. Miner، and Edmund R. Gray، «Management Policy and Strategy»، …
۱. ۲. ۱ـ مشخصات مقالههای چاپ شده در کتابها
برای نوشتن نام نویسندهٔ مقالهای از مجموعه مقالات یا فصلی از یک کتاب که بهدست نویسندگان مختلف نوشته شده، ولی یک فرد یا سازمان، آنها را گردآوری کرده، الگوی زیر را پیش میگیریم:
(۱) برای کتابهای فارسی:
نام نویسندهی مقاله یا فصل، «عنوان مقاله یا فصل»، در: نام گردآورنده (گردآورنده)، «عنوان مجموعه مقالات یا کتاب»،...
مثال: احمد سمیعی، «نکتههایی در باب تصحیح متون»، در: نصرالله پورجوادی (گردآورنده)، «دربارهٔ ویرایش»،...
(۲) برای کتابهای لاتین نیز از الگوی پیش پیروی میکنیم؛ با این ملاحظه که بهجای «در»، حرف اضافهی «in» و بهجای کلمهی گردآورنده در پرانتز، «ed.» (کوتاهنوشتهی editor) را برای مفرد و «eds.» را برای جمع، بدون پرانتز میآوریم و عنوانها را درون گیومه بالا («») میگذاریم.
مثال: Jerome S. Bruner and Leo Postman، «on the Perception of Incongruity: A Paradigm»، in: Jerome S. Bruner and David Kraut، eds.، «Perception and Perssonality: A Symposium»، …
(۳) اگر گردآورندگان تا سه نفر باشند، نام همهٔ آنها را مینویسیم، ولی اگر بیش از سه نفر باشند نام گردآورندهی نخست را نوشته و در فارسی پس از آن عبارت «و دیگران (گردآورندگان)»، و در لاتین کوتاهنوشتههای «et al.، eds.» را درپی آن مینویسیم:
مثال: اصغر قائدان، «سازمان نظامی در عصر پیامبراعظم (ص) و تحولات آن براساس نوع جنگ»، در: حسین کریمی و دیگرا
واژههایی مانند «کمحرف، نیمجان، تهدیگ، چشمسیر، خوشطرح و شالدار» را که هم در کنار یکدیگر نوشته شدهاند و هم معنایی پیوسته دارند، «ترکیبهای حقیقی» مینامیم؛ و واژههایی مانند «آن مرد، چهوقت، کتاب را و هیچوقت» را که در کنار هم نوشته شدهاند ولی و معنایی گسسته دارند، «ترکیبهای مجازی» مینامیم.
۱ـ ترکیبهای دوجزئی
(۱) میان اجزای ترکیبهای دوجزئی دهحرفی (ترکیبهایی که ده حرف یا کمتر داشته باشند) نیم فاصله، و میان اجزای ترکیبهای یازدهحرفی (ترکیبهایی که یازده حرف یا بیشتر داشته باشند) یک فاصله میگذاریم.
این قاعده، «قاعدهٔ دهحرفی/ یازدهحرفی» نامیده میشود.
لفظ جلالهٔ «الله»:
بسمالله، سبحانالله، کلیمالله، روحالله، بارکالله، تبارکالله، ایّدکمالله.
اسم ابزار:
آمپرسنج، خاکانداز، سختافزار، دماسنج، مدادتراش، خاکانداز.
اسم صوت:
بعبع، شرشر، جیکجیک، نقنق، منّومن، وقّووق، نقونوق. (استثنا: ورّ و ور)
اسم عام:
پدرزن، بناگوش، شیرقهوه، تهچک، تهریش، تهدیگ.
اسم عطفی: سردوگرم، تهوتو، چندوچون، کاردوپنیر، پهلوبهپهلو.
اسم مرکب: چهلستون، هفتسین، هشتپا، هفتپیکر، هفتتیر، اردیبهشت، هفتخواهران، هفتبرادران.
اسم مصدر: چشمپوشی، پیروی، آبکشی، دلجویی، یادگیری، خوردوخواب، مهماتسازی، خوشرفتاری، تصمیمگیری، تقسیمبندی، تعقیبوگریز، قانونگریزی، توانمندسازی، بلندپروازی، کمظرفیتی، دلجوییها.
مستکبر ستیزی، قهرمان گرایی، قهرمان پرستی، کارکرد گرایی، کنترل پذیری، محرومیت زدایی، مسئولیت پذیری، مسئولیت گریزی، مضمونپردازی، میکروب زدایی.
اسم مصدر اتباعی: بزنبزن، بچاپبچاپ، بکشبکش.
اسم مصدر عطفی: ضبطوربط، گفتوگو، جستوجو، رفتوروب، افتوخیز، سوختوساز، سوزوگداز.
اسم معنی: چشمدرد، دلپیچه.
اسم مکان: بارانداز، شاهنشین، دستانداز، دانشسرا، پیادهرو، فراموشخانه، تلفنخانه، تلگرافخانه.
اضافهٔ معکوس: پایاننامه (نامهٔ پایان)، حافظنامه (نامهی=کتاب حافظ)، گواهینامه (نامهٔ گواهی)، کاروانسرا (سرای کاروان)، کاروانسالار (سالار کاروان)، مسلمانزاده (زادهٔ مسلمان)، استخواندرد (درد استخوان)، اضافهکار (کار اضافه).
پسوندها: برقآسا، زهرآگین، دربان، مهمتر، غلامباره، محنتبار، توجیهگر، همنشین، شیرینیجات.
درصدها: پنجدرصد، هفتدرصد، بیستدرصد، صددرصد، هفتاددرصد، پنجاهدرصد، هشتاددرصد.
شبه جمله: بهبه، ایکاش، ایوای، چهعجب، واویلا، وامحمدا.
صفت بیانی: پلنگخو، روشنفکر، روشندل، خوشاخلاق، زیباروی، بدقلق، خوشکردار، پاکگوهر، خوشمشرب، تهدار، زاغچشم، کمحجم، کمزور، خوشحال، ذیربط، نیمهوش، نیمجان، بیپول، تاشو، خودکام، خودرأی، خودسر، آسودهحال، فرنگیمآب، روشنضمیر، دلنگران، مداربسته، قابلذکر، قابلستایش، فارسیزبان، انسانمدار، فرهنگدوست، شکایتگونه.
صفت شغلی: آتشنشان، روانشناس، آهنفروش، هنرپیشه، باطریساز، تعمیرکار، کارچاقکن، بسازبفروش.
صفت شمارشی مرکب: (مردم) یکزبان، (کفشهای) یکشکل، (اژدهای) هفتسر، (دیو) هشتپا، (لباسهای) یکرنگ، (شهر) صددروازه.
(شهر) هفتادودو ملت، (شهر) هفتاد دروازه.
صفت شمارشی نسبی: هشتحرفی، نهحرفی، دهرقمی، ششضلعی، هفتردیفی، دوراهی، بیستمتری، سهروزه، دوجزئی.
پانزده حرفی، هشتاد کلمهای، بیست مجموعهای، هفتاد پنجرهای.
صفت شمارشی تخمینی و موصوف: سهچهار (روز)، هفتهشت (نفر)، دهبیست (سال)، هفتادهشتاد (نفر).
سیزده چهارده (روز).
صفت شمارشی توزیعی: یکیک، دهده، بیستبیست، هشتادهشتاد، هفتادهفتاد، پانصدپانصد.
صفت شمارشی کسری: دوسوم، چهارهفتم، پنجدهم، ششملیاردم.
پانزده هزارم.
صفت عطفی: گرگومیش، تندوتیز، جفتوجور، پشتورو.
صفت فاعلی: گوشهگیر، خویشتندار، راهانداز، زمانبر، گیاهخوار، دروغگو، دانشجو، سخنگو، نوسانساز، عزلتگزین، نیروافزا، مصلحتبین، مصلحتدان، ریاضیدان، مردمستیز، گلفروش، سوخترسان، اصولگرا، اصلاحطلب، تهیهکننده، تولیدکننده، خودنگهدار، مهماننواز، نشاندهنده، جهانافروز، یادآورنده، یادگیرنده، امانتگذار، عدالتخواه، جادهصافکن، قانونگریز، راستیآزما، قوامآورنده، عزتدار، رستوراندار، سیلیکوندار، فندار، جرأتدار، استخواندار، کابینتدار، سبوسدار، گناهکار، صوابکار، مصلحتکار.
مسئولیت پذیر، اعتصاب کننده، اعتکاف کننده، امتناع کننده، کاروانسرا دار.
صفت مبهم بسیط و موصوف:
هیچکس، هرکس، هرگاه، هروقت، هریک، هیچگاه، هیچیک، هرمیوهای، هرنشانهای، هرترانهای، هرسرمایهای.
صفت مبهم مرکب: همهکاره، هیچکاره، چندروزه، همهرنگ، چندپهلو، همهفن، همهمنظوره، چندمنظوره، همهمحتوایی.
صفت مفعولی: رونوشت، دلداده، غمدیده، پیشرفته، پیشگفته، فرضشده، دستباف، بادآورده، دستنوشته، جاافتاده، اداشونده، هواخورده، تصورشده، مطرحشده، تهیهشده، تغییریافته، مصیبتدیده، تشکیلشده، نیمجوشیده، پیشپرداخت، دستنوشتهها.
صفت مقداری: پرتوقع، پرنشاط، پرهیجان، کمادعا، کممحبت، کمظرفیت.
صفت منفی: غیرلازم، غیرمفید، غیرسالم، غیرعادی، غیرعادی، بلاوارث، بلاعوض، لامذهب، لاینقطع، غیرایرانی، غیراجتماعی، غیرمنتظره، غیرمترقبه.
صفت نسبی: زیرخاکی، زیرسطحی، دودستی، رومیزی، دمدستی، سرانگشتی، درونگروهی، روانشناختی، باورکردنی.
درون سازمانی، جامعهشناختی، معرفتشناختی.
ترکیبهای عربی: ذوالجلال، فیالبداهه، علیالخصوص، فیالواقع، ضربالاجل، حتیالامکان، غمضالبصر، حجرالاسود، عالمالسِّر، برأیالعین، حجتالاسلام، ملکالشعرا، خلیلالرحمن، مختلفالقول، متحدالشکل، قلیلالحجم، لایغفر، لایتناهی، غیرمستعمل، متشاکیعنه.
سریع الانتقال، کثیر الانتشار، امیر المؤمنین.
ترکیبهای بیگانه: آنلاین، بکآپ، فستفود، لپتاپ، نوتبوک، کیلومتر، میلیمتر، هلیبرن، آنژیوگرافی، مولکولگرم.
الکترو مغناطیس.
عدد مرکب: ششهزار، یکمیلیون، پنجمیلیارد، بیستوپنج، سیویک، پانزدههزار، هجدهمیلیون، یازدههزار، هشتادوپنج.
قید ترتیب: یکیک، پنجپنج، هفتادهفتاد، هشتادهشتاد.
قید حالت و کیفیت: جاخورده، دررفته، وحشتزده، شیونکنان، پریشانحال، پریشانخاطر، دلخواهانه، یواشیواش، رفتهرفته، لنگانلنگان، لرزانلرزان.
پاورچین پاورچین، پریشان احوال، دولت خواهانه، صورت گرایانه، ضمیر خواهانه، واپس گرایانه، معرفتشناسانه، ناجوان مردانه، معذرت خواهانه.
قید مکان: اینجا، آنجا، همانجا، همینجا.
کوتاه نوشتهٔ سالها: ۵۳۹ق. م، ۴۸۰ق، ۱۲۹۰م.
لقب: حاجآقا، جنتمکان، خُلدآشیان.
مرکب اتباعی: پولمول، خلمل، دکترمکتر، هلههوله، یلّلیتلّلی،هارتوهورت.
نام کسان: سیدعلی، میرباقر، میرمحمد، محمدرضا، علیرضا، علیمحمد، سیدرضا.
محمد اسماعیل.
نام خانوادگی:
(رضا) علیزاده، (ریحانه) محمدحسنی، (بهرام) دانشپژوه، (زیور) محمدنژاد، (مرتضی) رئیسکرمی، (محسن) شاهمرتضایی، (رامش) محمدمرادی.
(۲) هرگاه یکی از دو حرف «س» یا «ش» در هر دو جزء باشد، و حرف پایانی یک جزء، جزو حرفهای تخت (ب، پ، ت، ث) باشد، اگر ترکیب نهحرفی یاکمتر باشد، اجزای آن با نیم فاصله، و اگر دهحرفی یا بیشتر باشد، اجزای آن با یک فاصله از هم نوشته میشوند:
شصتوشش، شبنشینی.
مستضعف نشین، مستضعف پسند، مستضعف کشی.
۲ـ ترکیبهای چندجزئی
(۱) ترکیبهای چندجزئی جدا که هشت حرف یا کمتر داشته باشند، با نیم فاصله ازهم نوشته میشوند:
نورپخشکُن، غیرهمسطح، غیرهمجنس، آبسردکن، دربازکن، قفلبازکن، نمخشککن، بیآمپرسنج، مالایطاق.
(۲) در ترکیبهای چندجزئی جدا که بیش از هشت حرف داشته باشند، میان اجزای دهحرفی (وکمتر) که باهم یک ساژهٔ دستوری (مانند اسم فاعل، اسم مفعول، عدد مرکب و...) میسازند، یا باهم خوانده میشوند، نیم فاصله، و میان این اجزا و جزء یا اجزای دیگر، یک فاصله میگذاریم:
درصدها:
نودونه درصد، سیوپنج درصد، بیستوپنج درصد، شصتودو درصد، بیستوپنج درصد، هشتادوپنج درصد.
صفت بیانی:
خوش آبوهوا، بد آبوهوا، ابرقدرت مآبانه، خوش خطوخال، بیتابوتوان، دستودل باز، دستوپا چلفتی، عمامه بهسر، غرقه بهخون.
صفت شمارشینسبی:
هفتهشت حرفی، دهبیست رقمی، ششهفت ردیفی، بیستسی متری، سهچهار روزه، دوسه جزئی، هشتاد تختخوابی.
صفت شمارشی تخمینی و موصوف:
سهچهار روز، هفتهشت نفر، دهبیست سال.
صفت فاعلی:
دستوپا گیر، جفتوجور ساز، تختخواب شو، دل خوشکنک، یتیم شادکنک، شکم سیرکنک، هیزمبیار معرکه، دست ازجان شسته، ازجان گذشته، ازفرنگ برگشته، رودربایستی دار، مکتبخانه دار، مهمانخانه دار، کاروانسرا دار.
صفت مبهم بسیط و موصوف:
هر افتوخیزی، هیچ تروخشکی.
صفت مفعولی:
نشان دادهشده، دلودین داده، ازجا دررفته، دلودین باخته، سردوگرم چشیده، چشموگوش بسته، دلودین ازدست داده.
صفت مقداری:
پر رفتوآمد، کم افتوخیز، کم سوختوساز، پر زرقوبرق، پر دردسر، کم دردسر.
صفت منفی:
غیر کارآمد، غیر قابلتصور، غیر قابلقبول، غیر قابلکشت، غیر خشونتآمیز، غیر قابلبازگشت، غیرقابل پیشبینی، غیرقابل پیشگویی.
صفت مبهم بسیط در اصطلاحها:
نخود هرآش، دوای هردرد، نقل هرمجلس، همهفن حریف، هر جابهجایی.
عدد مرکب:
سههزار و دویست و نودونه، پنجمیلیون و سیوشش هزار و هفتصد و سیویک، هفتصد میلیون و پانصد و پنجاهویک هزار، هفدههزار و سیصد و چهلوپنج، پنجمیلیون و سیوچهار هزار و سیصد و شصتونه.
فعل مرکب:
بهکار بردن، برهم زدن، ازهم پاشیدن.
قید حالت:
جیغوداد کنان، سروپا شکنان.
مصدر:
رفتوآمد کردن، پسوپیش کردن، جفتوجور کردن.
نام و لقب کسان:
قائم آلمحمد، پنجتن آلعبا، حسینبن علی، علیبن ابیطالب، محمدبن ابیبکر، حاجآقا ابوترابی، سید محمدرضا، سید علیمحمد، میر محمدتقی، میر علیرضا، خواجه نصیرالدین، ملا نصرالدین، خواجه عبدالله، سید محمدرضا داوودی، سید علیمحمد میرزایی، میر محمدتقی بهرامی، میر علیرضا ذوالقدر.
نام خانوادگی:
محمدعلیزاده، میر تاجالدینی، میر فخرالدینی.
ترکیبهای عربی:
ماشاء الله، بینی و بینالله، سلامالله علیه.
ابوالفضل العباس، ذوالجلال والاکرام، عالمالسر والخفیات. اظهر منالشمس.
ترکیبهای بیگانه:
موتورسیکلت ران، الکترو کاردیوگرافی.
(۳) هرگاه هیچیک از اجزای ترکیب چندجزئی باهم یک ساژهٔ دستوری (مانند اسم فاعل، اسم مفعول، عدد مرکب و...) نسازند، یا باهم خوانده نشوند، همهٔ اجزای ترکیب از هم یک فاصله میگیرند:
بادمجان دور قاب چین
مبحث فاصله/ نیمفاصلهٔ میان اجزای ترکیبها دربردارندهٔ قواعد بیشتری است که در زیر، عنوانهای این قاعدهها آورده شده است:
۳ـ قواعد ناهمخوان
۳. ۱ـ صفت و موصوف
۳. ۲ـ قید
۳. ۳ـ مضاف و مضاف الیه
۳. ۴ـ ضمایر ملکی
۳. ۵ـ لقبها
۳. ۶ـ اسم مصدر مرخم
۳. ۷ـ حرف نشانه
۳. ۸ـ پسوندها، پیشوندها و میانوندها
۳. ۹ـ حرفهای اضافه
۳. ۱۰ـ ترکیبهای دارای حرف اضافه
۴ـ حرفهای ربط
۵ـ فعلها و مصدرها
۶ـ نشانههای سجاوندی
قاعدههای کامل این مبحث در کتاب «قواعد جامع املای فارسی» (۱: ص ۱۷۹ تا ۱۹۴) زیر عنوان «فاصله/ نیمفاصلهٔ اجزای واژههای مرکب» آمده است.
شمارهدهی به عنوانها و بندها برای شناساندن روابط بین آنها انجام میشود. منظور از شناساندن روابط بین عنوانها این است که خواننده بداند کدام عنوان، عنوانهای دیگر را در زیر خود دارد (یعنی سرشاخهی عنوانهای دیگر است)؛ کدام عنوان یا عنوانها زیرشاخهی عنوان سرشاخهاند، و کدام عنوانها همشاخهٔ (همردیف) یکدیگرند. همین گفته نیز دربارهی شناساندن روابط بین بندها درست است.
در نوشتههای تاریخی، فلسفی، فقهی، ریاضی، نظامی، پزشکی و مانند اینها که عنوانها و بندها معمولاً دارای زیرشاخه (هایی) هستند، برای نشان دادن ارتباط بین عنوانها یا بندها آنها را شمارهگذاری میکنیم؛ ولی در نوشتههای ادبی و نوشتههایی که معمولاً عنوانها و بندها زیرشاخه ندارند، یا در نوشتههای حقوقی که شمارهی عنوانها و بندها باید به همان شکل تعیین شده از سوی قانونگذار باشد، عنوانها و بندها را شمارهگذاری نمیکنیم. در این نوشتهها ارتباط میان عنوانها تنها با تنظیم اندازه و نوع حروف تایپی نشان داده میشود.
شناختن و شناساندن درست این روابط تنها با خواندن نوشته ممکن است، نه با نگاه کردن گذرا به آن؛ بنابراین بهتر است این کار بهدست ویراستار - که متن را میخواند - انجام شود، نه بهدست کس دیگر.
آگاهی: شمارههای عنوانها در سمت راست عنوانها گذاشته میشوند؛ میان شماره و عنوان، خط تیره؛ و میان شمارهها نقطه میگذاریم.
۱ـ شمارهگذاری عنوانها
(۱) به عنوانهایی که از لحاظ ربط محتوایی همتراز و دنبال هم هستند، بهصورت پیدرپی (دنبال هم)، شمارههای هم-تعداد میدهیم.
(۲) به عنوانهایی که از لحاظ ربط محتوایی زیرشاخهٔ عنوانهای دیگر هستند، بهصورت عنوانهای زیرشاخه (زیرمجموعه) شماره میدهیم.
(۳) در شمارهگذاری عنوانها هیچگاه از حروف الفبا استفاده نمیکنیم.
(۴) شمارهگذاری عنوانها تا ۸ رده و –با فرض اینکه تنها عنوان سوم، زیرشاخه داشته باشد- بهصورت زیر انجام می-شود:
1-
2-
3-
3.1-
3.2-
3.3-
3.3.1-
3.3.2-
3.3.3-
3.3.3.1-
3.3.3.2-
3.3.3.3-
1)
2)
3)
3.1)
3.2)
3.3)
3.3.1)
3.3.2)
3.3.3)
3.3.3.1)
3.3.3.2)
3.3.3.3)
3.3.3.4) و...
(۵) عنوانهای زیر، شماره نمیگیرند:
(۵. ۱) عنوان داستانها در کتابی که دارای چند داستان است.
(۵. ۲) عنوان مقالهها در کتاب یا نشریهای که دارای چند مقاله است.
(۵. ۳) عنوان هر یک از مطالب مستقل در نشریهها؛ مانند عنوان مقاله، معرفی یا خلاصهی کتاب، معرفی یا خلاصهی مقاله، معرفی یا خلاصهی پایاننامه، معرفی مراکز علمی- پژوهشی، معرفی نشریه، دانستنیها و جز اینها.
(۶) هرگاه مجوعهای از عنوانهای همتراز ویژگیهای زیر را داشته باشند، شمارهی آنها درون پرانتز، و مطلب مربوط به آنها پس از نشانهٔ دونقطه، در جلوی آنها میآید.
(۶. ۱) مطلب آنها ۵ سطر یا کمتر باشد.
(۶. ۲) مطلب آنها یک پاراگراف باشد، و اگر بیشتر باشد، مجموع آنها بیش از ۵ سطر نباشد.
(۶. ۳) هیچ یک از عنوانها و بندها زیرشاخه نداشته باشند.
۲ـ شمارهگذاری بندها
(۱) شمارهگذاری بندها نیز بهصورت جدا از عنوانها و با در نظر گرفتن ربط محتوایی آنها با یکدیگر انجام میشود.
(۲) شمارهگذاری بندها هیچگاه نباید با شمارهگذاری بندها ترکیب شود و شمارهگذاری آنها باید بدون درنظر گرفتن ربط آنها با عنوانها انجام شود.
(۳) شمارههای بندها معمولاً از شمارههای دو یا سه شمارهای (و حداکثر چهار شمارهای) تجاوز نمیکنند.
(۴) در شمارهگذاری بندها از حروف الفبا استفاده نمیکنیم، مگر برای پاسخهای سه یا چهارگزینهای.
(۵) شمارههای بندها درون پرانتز و تا ۸ رده، و –با فرض اینکه تنها بند سوم، زیربند داشته باشد- بهصورت زیر گذاشته میشوند:
(1)
(2)
(3)
(3.1)
(3.2)
(3.3)
(3.3.1)
(3.3.2)
(3.3.3)
(3.3.3.1)
(3.3.3.2)
(3.3.3.3)
(1.
(2.
(3.
(3.1.
(3.2.
(3.3.
(3.3.1.
(3.3.2.
(3.3.3.
(3.3.3.1.
(3.3.3.2.
(3.3.3.3.
(3.3.3.4. و...
(۶) مجموعه بندهایی که با ردهٔ مساوی، زیرمجموعهی یک بند بهشمار میآیند، بهصورت همانند شماره گذاری میشوند؛ مانند شمارهگذاری بندها در مبحث «شیوهٔ نوشتن عددها» در همین کتاب.
۳ـ نکتههای شمارهگذاری عنوانها و بندها
(۱) شمارهگذاری عنوانها و بندها در ترجمهها از این شیوهنامه پیروی میکند، نه از شیوهی شمارهگذاری متن اصلی.
(۲) شمارهگذاری عنوانها و بندها در نقلقولها نیز از همین شیوهنامه پیروی میکند، نه از شیوهی شمارهگذاری منبع یا مأخذ آنها.
(۳) هرگاه در ترجمهای، بندهای نوشتهی اصلی، از آغاز تا پایان بهصورت پشت سر هم شمارهگذاری شده باشند (برای مثال هنگامی که همهی بندهای نوشتهی اصلی از شمارهی ۱ تا شمارهی ۲۱۰۵ شمارهگذاری شده باشند) شمارهگذاری بندها از شیوهی شمارهگذاری متن اصلی پیروی میکند، نه از این شیوهنامه؛ زیرا در این نوشتهها گاهی از شمارههای بندها برای دادن نشانی استفاده میشود. برای مثال، نویسندهای در صفحهی ۴۰۵ کتاب خود برای بازگشت دادن خواننده به مطلبی در صفحهی ۳۰۷، بهجای ذکر شمارهی صفحه، شمارهی بند مورد نظر را میآورد؛ یعنی بهجای آنکه بنویسد: «برای آشنایی بیشتر با این موضوع به صفحهی ۳۰۷ نگاه کنید»، مینویسد: «برای آشنایی بیشتر با این موضوع به بند ۱۹۱۶ نگاه کنید.»
(۴) هرگاه عنوانها یا بندها در درون خود شمارههای پیدرپی و پیوسته داشته باشند به آنها شماره نمیدهیم؛ مانند نمونهٔ زیر:
... این دریچهها و کاربرد آنها بهشرح زیر است:
دریچهٔ شمارهٔ ۱: برای نصب رادار داخلی و آنتن مربوط به آن است.
دریچهٔ شمارهٔ ۲: برای نصب فیوزهای الکتریکی بهکار میرود.
دریچهٔ شمارهی۳: برای نصب و پیاده کردن اتوپایلوت است.
دریچهٔ شمارهی۴: برای بازرسی بافرها بهکار میرود.
(۴. ۱) ولی اگر این شمارهها پیوسته و پیدرپی نباشند، به عنوانها و بندها شماره میدهیم.
(۱) پسوندهای جدا: ترکیبهای دو هجایی که از ترکیب با پسوندهای جدا تشکیل شدهاند؛ مانند: مرغوار، کتابها، ماهوش. (برای آشنایی با این ترکیبها به مدخل «پسوندها» نگاه کنید.)
(۲) فعلهای مرکب: فعلهایی که دست کم دو جزء داشته باشند؛ مانند: حرف زد، راه رفت، خواب دید.
(۳) ترکیبهای بیگانه/ بیگانهدار: هر ترکیب دوهجایی -به جز نام بازیهای ورزشی بیگانه مانند بیسبال- که دست کم یک جزء آن بیگانه باشد؛ مانند: ذیربط، ذیحق، منبعد، آنلاین، شیکپوش، فندار، تکریل، بوکسباز، اهمسنج، هارتلند، ولتمتر.
(۴) ترکیبهای پیدرپی: مانند: بعبع (اسم صوت)، شلشل (قید)، پولمول (مرکب اتباعی). (۵) ترکیبهای دگرگون: ترکیبهای دوهجایی که با چسبیدهنویسی، دگرگون میشوند و ممکن است درست خوانده نشوند یا بهگونهای دیگر خوانده شوند؛ مانند: قوسوار (قوسوار)، واکبر (واکبر)، سرخمو (سرخمو)، بنرست (بنرست)، بیخبر (بیخبر)، حقده (حقده).
(۶) ترکیبهای زشتْچسبان: هر واژهٔ مرکب دوهجایی که با چسبیدهنویسی زشت شود؛ مانند: اسبباز، سستتن، خطچین، سستسر، خلقتنگ، حجمسنگ، تکشکل، قطعکن، یکطرح، تکظرف، یکتیغ، پاکطبع، هوشسنج، گلطرح، نبضسنج، نخپیچ، فیضبخش، عمقسنج، پیشقسط، سستعهد، سستسر، میخپیچ، عیببین، صبحخوان، هوشسنج، پسسوز، لوحخوان، اسبسر، همعصر، همظرف، تنگخلق.
(۷) ترکیبهای عددی: هر واژهٔ مرکب دوهجایی -بهجز اسم خاص متعلق به یک «صاحب نام» مانند: سیمرغ، هفتگل، پنجشیر- که ترکیبی از «عدد و اسم» باشد؛ مانند: هفتسین، پنجتن، هفتخوان (اسم خاص متعلق به چند صاحب نام)، هشتپا، ششلول، ششخان (اسم عام) و پنجلا، یکشکل، یکچشم، یکلا (صفت).
(۸) ترکیبهای «ی» دار: هر ترکیب دوهجایی -به جز واژهٔ «پیرو» - که حرف پایانی جزء نخست آن «ی» باشد؛ مانند: میگل، مینوش، میخوار، نیزن، نیریز، پایبست، پیزن، پیسنج، پیکن، پیکوب، پیگرد، پیگیر، پیدار، نایمشک، نیپیچ، نیساز.
(۹) ترکیبهای خودنشان: ترکیبهای دوهجایی محدودی هستند که خود، نشان میدهند باید جدا نوشته شوند. این ترکیبها در نوشتار فارسی امروز هیچگاه چسبیده نوشته و دیده نشدهاند؛ ترکیبهایی مانند «بالپهن، بنرست، تلخرو، ترشطعم، حقده، خطبُر، راستچین، ریشپهن، ریشبُز، سرخمو، شاهبین، شاهمات».
(۱۰) واژههای جدا: ترکیبهایی که واژههای مشخصِ «آن، این، تک، ته، چشم، چه، خوش، دار، سنج، کج، کم، نیم، هیچ و یک» در آنها بهکار رفته است؛ مانند: آن مرد، اینجا، تکدرس، تهدیگ، چشمسیر، چهوقت، خوشطرح، شالدار، نمسنج، کجرأی، کمحرف، نیمجان، هیچوقت، یکحرف. برای آسانی حفظ این واژهها، میتوانید آنها را با تغییراتی جزئی، بهترتیبی که درپی آمده، در کنار هم بگذارید:
«خوش و کم دار آنچه سنجی کج و هیچ، ته این چشم، ِنَیم یکه و تک»
۲ـ قواعد ترکیبهای چندهجایی
هر یک از ۲۱ ترکیب برشمرده شده در آغاز این مبحث، هنگامی که چندهجایی باشند، جدا نوشته میشوند، مگر هنگامیکه -دستکم- یکی از ویژگیهای «ترکیبهای چسبیده» را داشته باشند؛ یعنی جزو یکی از ۵ گروهواژهٔ زیر باشند: (اصل قاعدهمندی)
(۱) پسوندهای چسبان: واژههای پسوندداری که از ترکیب با پسوندهای چسبان درست شده باشند؛ مانند: آرایشگر، آهنگر، نمکزار، لجنزار، آهنگری، سالمندی، باغبانی.
(۲) ترکیبهای کمشده: واژههای مرکب چندهجایی که حذف واجی در آنها صورت گرفته باشد؛ مانند: پیغمبر (پیغامبر؛ اسم فاعل)، نگهداری (نگاهداری؛ اسم مصدر)، سکنجبین (سرکه انگبین؛ اسم عام)، شاهسپرم (شاهاسپرغم؛ اسم عام).
(۳) ترکیبهای افزوده: واژههای مرکب چندهجایی که نخست دوهجایی بودهاند و سپس «ان» یا «ها»ی جمع، «نا»ی منفیساز و یا «ی»ی وحدت، نکره یا نسبت به آنها افزوده شده است؛ مانند: برقکاران، نرمتنان، سختکوشها، راهبردی.
(۴) ترکیبهای بسیطگونه: واژههای مرکب چندهجایی که معنی آنها دقیقاً مرکب از معنی اجزای آنها نیست؛ مانند: «پیشنهاد»، «همسایه» و «خمپاره» که بهترتیب، امروزه ترکیبی از معنی واژههای «پیش و نهاد»، «هم و سایه» و «خم و پاره» نیستند. یا ترکیبهایی مانند «فرمانده»، «فرمانروا» و «کشمکش» که چنان در هم آمیختهاند که بسیط و جداییناپذیر شناخته میشوند، و با آنکه چندهجایی هستند نمیتوان آنها را بهصورت جدا نوشت.
برخی از واژههای مرکب انگشتشمار بسیطگونه عبارتند از: آبشخور، کهکشان، شاهنشاه، قلمرو، الفبا، ولنگاری، خوشگلی، قلچماق، شفتالو، قلمداد، قهقهه، چهچهه، دلهره، فشفشه، و همشیره.
(۵) ترکیبهای «به» دار: ترکیبهای چندهجایی که جزء نخست آنها واژهٔ «بِهْ» (بهمعنی خوب) است؛ مانند: بهسازی، بهگزینی، بهورزی، بهداری، بهزراعی، بهروش، بهگویی، بهمنش، بهیاری، بهدینی، بهسوزی، بهروزی، بهزیستی.
۳ـ ترکیبهای چسبیده
ترکیبهای چسیبده ترکیبهایی هستند که همواره چسبیده نوشته میشوند. این ترکیبها عبارتند از:
(۱) پسوندهای چسبان.
(۲) پیشوندهای چسبان.
(۳) ترکیبهای افزوده.
(۴) ترکیبهای بسیطگونه.
(۵) ترکیبهای «بهْ» دار.
(۶) ترکیبهای کمشده.
(۷) ترکیبهای (واژههای مرکب) دوهجایی.
برای آسانی حفظ نام این ترکیبها میتوانید حرفهایی از هر گروهواژه را در عبارت زیر بگنجانید:
بسی کم دو پس پیش بها] کن [
بسی، نشانگر «بسیطگونه»؛ کم، نشانگر «کمشده»؛ دو، نشانگر «دوهجایی»؛ پس، نشانگر «پسوند»؛ پیش، نشانگر «پیشوند»؛ و «به» و «الف» در «بها»، بهترتیب نشانگر «بهْ» دار و «افزوده» هستند.
۴ـ ترکیبهای جدا
ترکیبهای جدا ترکیبهایی هستند که همواره جدا نوشته میشوند. این ترکیبها عبارتند از:
(۱) پسوندهای جدا
(۲) پیشوندهای جدا
(۳) فعلهای مرکب
(۴) ترکیبهای بیگانه/بیگانهدار
(۵) ترکیبهای پیدرپی
(۶) ترکیبهای دگرگون
(۷) ترکیبهای زشتْچسبان
(۸) ترکیبهای عددی
(۹) ترکیبهای «ی» دار
(۱۰) ترکیبهای خودنشان
برای آسانی حفظ نام این ترکیبها میتوانید حرفهایی از هر گروهواژه را در جملهٔ زیر بگنجانید:
پس دگرگونی پیدرپی عدد بیگانگان، پیش فعلها و واژهها «ی» زشت، خود نشان] فلان است [.
در جملهٔ پیش، هریک از واژهها نشانگر یکی از گروهواژههای دهگانهٔ بالاست:
پس، نشانگر «پسوندهای جدا»؛ دگرگونی، نشانگر «ترکیبهای دگرگون»؛ پیدرپی، نشانگر «ترکیبهای پیدرپی»؛ عدد، نشانگر «ترکیبهای عددی»؛ بیگانگان، نشانگر «ترکیبهای بیگانه/ بیگانهدار»؛ پیش، نشانگر «پیشوندهای جدا»؛ فعلها، نشانگر «فعلهای مرکب»؛ واژهها، نشانگر «واژههای جدا»؛ «ی»، نشانگر «ترکیبهای «ی» دار؛ زشت، نشانگر «ترکیبهای زشتچسبان؛ و خود نشان، نشانگر «ترکیبهای خودنشان» است.
۱) اسم ابزار (اسم آلت) مرکب
بنویسید| ننویسید
دستبند| دستبند
سرخکن|سرخکن
فتقبند| فتقبند
۲) اسم خاص (نام) مرکب
بنویسید| ننویسید
شاهرخ| شاهرخ
کامران| کامران
گلنار| گلنار
۳) اسم زمان مرکب
بنویسید| ننویسید
سالروز|سالروز
سالگرد| سالگرد
سالمرگ سالمرگ
صبحدم| صبحدم
۴) اسم عام مرکب
بنویسید| ننویسید
آبدوغ| آبدوغ
آبقند| آبقند
آبگوشت|آبگوشت
۵) صفت فاعلی مرکب
بنویسید| ننویسید
جانسوز|جانسوز
حقگو| حقگو
خونخوار خونخوار
۶) اسم مرکب «آ» دار
بنویسید ننویسید
برفاب| برفآب
برقاب| برقآب
بستاب| بستآب
۷) اسم معنی مرکب
بنویسید| ننویسید
خویشتن|خویشتن
دستدرد| دستدرد
دلدرد| دلدرد
(علامت) ضربدر ضربدر
۸) اسم مکان مرکب
بنویسید|ننویسید
آبراه|آبراه
آبرُفت|آبرُفت
آبریز|آبریز
۹) اسممفعول/ صفت مفعولی مرکب
بنویسید|ننویسید
دستباف|دستباف
دستچین|دستچین
دستدوز|دستدوز
۱۰) اسممصدر مرکب
بنویسید|ننویسید
بهداشت|بهداشت
پسرفت|پسرفت
پیشبرد| پیشبرد
۱۱) صفت مرکب
بنویسید|ننویسید
پیلتن|پیلتن
پولدوست|پولدوست
خوبرو|خوبرو
۱۲) مضاف و مضافالیه
بنویسید| ننویسید
آبچال|آبچال
آبراه|آبراه
تبخال|تبخال
۱۳) نامخانوادگی مرکب
بنویسید| ننویسید
(زهرا) رحمدل| رحمدل
(محمد) راستگو|راستگو
(حسین) ماهرو|ماهرو
(ریحانه) نامجو|نامجو
2ـ واژههای مرکب چندهجایی
همان گونه که در «قاعدهی کلی ترکیبها» آمد، ترکیبهای چندهجایی، بهجز در «ترکیبهای چسبیده»، جدا نوشته میشوند. گروهواژههایی که درپی میآید، نمونههایی از ترکیبهایی چندهجایی هستند که جزو ترکیبهای چسبیده نیستند و برابر «قاعدهٔ کلی ترکیبها» باید جدا نوشته شوند:
۱) اسم ابزار مرکب
بنویسید| ننویسید
آجیلخوری آجیلخوری
بستنیخوری بستنیخوری
پیشدستی پیشدستی
۲) اسم خاص مرکب
بنویسید| ننویسید
اردیبهشت|اردیبهشت
پریوش|پریوش
چهلستون|چهلستون
علیرضا|علیرضا
علیمحمد|علیمحمد
۳) اسم زمان مرکب
بنویسید| ننویسید
خروسخوان خروسخوان
سپیدهدم| سپیدهدم
۴) اسم عام مرکب
بنویسید| ننویسید
آبدزدک آبدزدک
آبطالبی آبطالبی
آبهویج|آبهویج
بزرگراه بزرگراه
۵) اسم فاعل یا صفت فاعلی مرکب
بنویسید| ننویسید
باقیمانده باقیمانده
تنپرور|تنپرور
جانپرور جانپرور
جهانبخش جهانبخش
۶) اسم مصدر مرکب
بنویسید| ننویسید
اسفباری اسفباری
انسانشناسی انسانشناسی
باطریسازی باطریسازی
بستانکاری بستانکاری
***
جستوجو جستجو
رفتوروب رفتروب
شستوشو شستشو
گفتوگو|گفتگو
***
بزرگداشت بزرگداشت
صلاحدید صلاحدید
عملکرد|عملکرد
گرامیداشت گرامیداشت
۷) اسم معنی مرکب
بنویسید| ننویسید
بدندرد| بدندرد
دلپیچه| دلپیچه
دلمشغولی دلمشغولی
دنداندرد دنداندرد
۸) اسم مفعول/ صفت مفعولی
بنویسید| ننویسید
آفتابزده آفتابزده
چینخورده چینخورده
دستپرورده دستپرورده
دستنوشته دستنوشته
دستنویس دستنویس
غمزده| غمزده
نشان دادهشده نشانداده شده
۹) اسم مکان مرکب
بنویسید| ننویسید
آبگذر| آبگذر
دانشسرا دانشسرا
شاهنشین شاهنشین
کاروانسرا کاروانسرا
۱۰) ترکیبهای «آ» دار
بنویسید| ننویسید
اخمآلود| اخمالود
اشکآلود اشکالود
پناهآورنده -
پیآمد| پیامد
پیشآمد| پیشامد
پیشآهنگ پیشاهنگ
***
برآورد| براورد
برآیند| برایند
درآمد| درامد
فرآورده|فراورده
فرآیند| فرایند
کارآگاه| کاراگاه
کارآیی| کارایی
۱۱) صفت مرکب
بنویسید| ننویسید
برونمرزی برونمرزی
بیشفعال بیشفعال
پریرو| پریرو
پشتکوهی پشتکوهی
۱۲) عدد مرکب
بنویسید| ننویسید
یکهزار یکهزار
پنج میلیون پنجمیلیون
نه میلیارد
هفده میلیارد
۱۳) فعل مرکب
بنویسید| ننویسید
باقی مانده است باقیمانده است
گرامی باد گرامیباد
نشان داده شده است نشانداده شده است
نگه داشته شده است نگهداشته شده است
۱۴) قید مرکب
بنویسید| ننویسید
اشکریزان اشکریزان
پریشانحال پریشانحال
تفرجکنان تفرجکنان
خوشبختانه خوشبختانه
خوشبینانه خوشبینانه
شیونکنان شیونکنان
۱۵) مصدر مرکب
بنویسید| ننویسید
باقی ماندن باقیماندن
رنج بردن رنجبردن
نشان دادن نشاندادن
نگه داشتن نگهداشتن
۱۶) مضاف و مضاف الیه
بنویسید| نویسید
آبطلا| آبطلا
آتشپاره|آتشپاره
پشتبام| پشتبام
تختخواب تختخواب
ولیعصر ولیعصر
ولیعهد
(۱) اسم ابزار مرکب: میخکش و سیم لختکن.
(۲) اسم خاص مرکب: میگل و علیرضا.
(۳) اسم عام مرکب: شاهرگ و شاهدانه.
(۴) اسم زمان مرکب: صبحدم و خروسخوان.
(۵) اسم مکان مرکب: خاکریز و شاهنشین.
(۶) اسم صوت مرکب: بعبع و تالاپتولوپ.
(۷) اسم عطفی: سردوگرم، کاردوپنیر.
(۸) ترکیب پیدرپی (مرکب اتباعی): پولمول و یللیتللی.
(۹) اسم فاعل (صفت فاعلی) مرکب: دلبر و دلنواز.
(۱۰) اسم مفعول (صفت مفعولی) مرکب: دستباف و دستپرورده.
(۱۱) اسم معنی مرکب: دلدرد و دلپیچه.
(۱۲) شبه جمله: بهبه، ایکاش.
(۱۳) صفت مرکب: خوبرو و خوشحساب.
(۱۴) ضمیر اشارهٔ مرکب: اینطور.
(۱۵) ضمیر مبهم مرکب: هیچیک.
(۱۶) عدد مرکب: یکصد و یک هزار.
(۱۷) ترکیب عددی: چهلستون، هفتسین.
(۱۸) فعل مرکب: حرف زد و نشان داده شده است.
(۱۹) قید مرکب: کمکم و پریشانحال.
(۲۰) مصدر مرکب: نگه داشتن و نگاه داشتن.
(۲۱) اسم مصدر مرکب: پیشرفت و پیشروی.
(۲۲) مضاف و مضاف الیه: دست تقدیر و ولیعصر.
(۲۳) منادا:ای خدا.
(۱) یکدست کردن شیوهی املای (رسمالخط) فارسی.
(۲) درستنویسی نامهای غیرفارسی.
(۳) درست کردن املای ساژههای غیرفارسی.
(۴) درست کردن غلطهای املایی.
(۵) درست کردن نادرستیهای بهجامانده از مرحلهی حروفچینی.
(۶) یکدست کردن املای واژههای دو یا چنداملایی.
(۷) درست کردن فاصلههای میان ترکیبها.
(۸) شمارهگذاری عنوانها و بندها.
(۹) بهکار بردن شیوهی درست ارجاع و منبعنویسی.
(۱۰) شمارهگذاری نشانگرها و پیوستها.
(۱۱) نوشتن یا تکمیل کردن فهرستها.
(۱۲) همانندسازی فهرستها و متن
(۱۳) درستنویسی کوتاهنوشتهها.
(۱۴) بهکار بردن درست و بجای نشانههای سجاوندی.
(۱۵) درست کردن بزرگی/کوچکی حروف ساژههای لاتین.
(۱۶) تعیین جای نشانگرها در نوشته.
(۱۷) همانند کردن شیوهی املای نشانگرها با شیوهی املای متن.
(۱۸) یکدست کردن شیوهی نوشتن عددها.
(۱۹) یکدست کردن شیوهی نوشتن واحدهای اندازهگیری.
(۲۰) یکدست کردن شیوهی نوشتن ساژههای تخصصی.
(۲۱) یکدست کردن شیوهی نشان دادن ساژههای متمایز و برجسته.
(۲۲) یکدست کردن شیوهی نوشتن (ویرایش صوری) نقل قولها.
(۲۳) حرکتگذاری در جاهای بایسته.
(۲۴) ویرایش اجزای جامانده از مرحلهی ویرایش.
۲ـ کارهای ویراستار زبانی
(۱) همخوان کردن نوشته با قواعد دستور زبان فارسی و قواعد درستنویسی. (درستنویسی)
(۲) همخوان کردن نوشته با زبان فارسی معیار. (همخوانسازی با فارسی معیار)
(۳) همخوان کردن نوشته با محتوا و مخاطبان آن. (همخوانسازی با محتوا و مخاطب)
(۴) یکسان کردن زبان و سبک نوشته. (یکسانسازی زبان و سبک)
(۵) بهکار بردن ساژهی درست یا درستتر برای بیان مفهوم مورد نظر. (ساژهگزینی)
(۶) بهکار بردن ساژهی فارسی یا نزدیک به فارسی بهجای ساژهی غیرفارسی. (فارسی-نویسی)
(۷) زدودن تأثیر نادرست زبانهای بیگانه بر زبان فارسی. (زدودن تأثیرپذیری)
(۸) زدودن پیچیدگی از نوشته و روان کردن آن. (رواننویسی)
(۹) زدودن ساژههای زائد از نوشته. (بیهودهزدایی)
(۱۰) همانند کردن ساختار ساژههای برشمرده. (درستنویسی ساژههای برشمرده)
(۱۱) بهکار بردن شیوهی درست در نوشتن عنوانها. (ویرایش عنوانها)
(۱۲) بهکار بردن شیوهی درست در ویرایش نقل قولها. (ویرایش نقلقولها)
۳ـ کارهای ویراستار محتوایی - ساختاری
(۱) زدودن نادرستیهای محتوایی.
(۲) زدودن ناهمخوانیهای محتوایی.
(۳) زدودن پرسشها و ابهامهای محتوایی.
(۴) زدودن کاستیهای محتوایی.
(۵) زدودن پیچیدگیهای محتوایی.
(۶) بازبینی داشتههای نشانگرها، شامل:
(۶. ۱) همخوان سازی نشانگرها با ارجاعهای درون متن.
(۶. ۲) برطرف کردن کاستیهای محتوایی نشانگرها.
(۶. ۳) همخوان سازی داشتههای نشانگرها با داشتههای متن.
(۷) بازبینی محتوایی ارجاعها، شامل:
(۷. ۱) بازبینی مرجع ارجاعهای درون متنی.
(۷. ۲) تبدیل نشانیهای متن مبدأ به نشانیهای متن مقصد.
(۷. ۳) همخوان سازی ارجاعهای متن با پاورقیها و پینوشتها.
(۸) نوشتن پاورقی.
(۹) برابریابی برای تاریخها.
(۱۰) برابریابی برای واحدهای اندازهگیری.
(۱۱) مرتبسازی محتوایی.
(۱۲) تنظیم بندها برپایهی محتوای داشتههای متن. (پاراگرافبندی)
(۱۳) جابهجایی مطالب برپایهی محتوای داشتههای متن.
(۱۴) حذف، کاهش، خلاصهنویسی و تبدیل داشتههای متن.
(۱۵) تقسیمبندی نوشته برپایهی محتوای آن. (فصلبندی)
(۱۶) نشان دادن نادرستیها، ناهمخوانیها، پرسشها، ابهامها، کاستیها و پیچیدگی-های محتوایی تخصصی. (نشان دادن نابسامانیهای محتوایی)
(۱۷) انجام تغییرات محتوایی پیآمد.
استثنا:
(۱. ۱) پسوندهای «تر» و «ترین» در واژههای «بهتر (ین)، مهتر (ین) و کهتر (ین)» چسبیده نوشته میشوند.
(۲. ۱) پسوند «وار» در واژههای «خانوار، بزرگوار و سوگوار» چسبیده نوشته میشود.
(۳. ۱) هنگامی که حذف واجی در واژه صورت گیرد، پسوندهای جدا، چسبیده نوشته میشوند؛ مانند: مهوش (ماهوش بوده است) و یگانه (یکگانه بوده است).
(۲) پسوند «بار» در واژههای دوهجایی، چسبیده، و در واژههای چندهجایی، جدا و بیفاصله نوشته میشود (اصل قاعدهمندی)؛ مانند: اشکبار، شیطنتبار.
(۳) چهل پسوند دیگر؛ یعنی پسوندهای «ا (کوشا)، اک (پوشاک)،ام (پنجم)، امین (پنجمین)، ان (زنان)، انه (زنانه)،بان (کشتیبان)، چه (تاریخچه)، چی (چایچی)،دان (نمکدان)، دیس (تندیس)، زار (نمکزار) سار (کوهسار)، سان (همسان)، ستان (گلستان)، سیر (گرمسیر)، فام (سرخفام)، ک (آدمک)، کده (دانشکده)، گار (خواستگار)، گان (دیوانگان)،گاه (آزمایشگاه)، گر (ستمگر)،گری (رامشگری)، گون (شبنمگون) ، گین (خشمگین)،مان (زایمان)،مند (دانشمند)، ن (برگشتن)، نا(فراخنا)، ناک (دهشتناک)، نده (گوینده)، واره (ماهواره)، ور (رنجور، دانشور)، ومند (تنومند)، وند (عروسوندان)، ـه (ناله، گریه)،ی (شکستنی)، ین (رنگین)، ینه (نرمینه)» بهجز در موارد زیر، چسبیده نوشته میشوند:
(۱. ۳) هنگامی که حرف پایانی واژه «ه»ی چسبیده به «ی» باشد؛ مانند: توجیهگر.
(۲. ۳) هنگامی که حرف آغازین پسوند با حرف پایانی واژه یکی باشد؛ مانند: نظاممند.
(۳. ۳) هنگامی که حرف پایان واژه، «ه»ی ناملفوظ باشد؛ مانند: گلهمند.
(۳. ۴) هنگامی که پسوندهای «گری» و «وند» پس از «ی» بیایند؛ مانند: منشیگری، محمدیوند.
(۳. ۵) هنگامی که پس از واژههای مرکب بیایند؛ مانند: لفتولیسچی.
آگاهی: هرگاه یک یا چند حرف به واژههای پسونددار افزوده شود، در قواعد پیشگفته تغییری ایجاد نمیشود؛ مثال: مرغسان ← مرغسانان، سخنور ← سخنوری، همگون ← ناهمگونی، سرخفام ← سرخفامی.
2ـ پیشوندها
پیشوند، هجا یا لفظی است که بهتنهایی بهکار نمیرود و پیش از واژه میآید تا معنی تازهای به آن بدهد.
در زبان فارسی دستکم ۲۳ نوع پیشوند وجود دارد.
(۱) پیشوندهای «اِم، ب، دُش، مَـ، نَـ» چسبیده نوشته میشوند؛ مانند: امشب، برفت، دشوار، بهوش، مبادا، نمیخورم.
(۲) پیشوند «هم» در واژههای دوهجایی چسبیده نوشته میشود، و در واژههای چندهجایی و هنگامی که چسبیدهنویسی آن، واژه را زشت کند، جدا و بیفاصله نوشته میشود؛ مانند: همکار، همسر، همدرس، هممرز، هممخرج، همسفر، همصف، همسنخ، همعقل. (برای آشنایی بیشتر به مدخل «هم» نگاه کنید).
(۳) پیشوند «بی» بهجز در واژههای بیهوده، بیهُده، بیهُش و بیزار، در همهجا جدا نوشته میشود؛ مانند: بیکار، بیتربیت.
(۴) پیشوند «می» بهجز در صورتهای محاورهای (مانند: میگن، میرن، میخوام، میشنفه و...) جدا نوشته میشود؛ مانند: میگویند، میروند، میخواهم، میشنود.
(۵) پیشوند «همی» همیشه جدا نوشته میشود؛ مانند: همیروم، همیگویم.
(۶) باقی پیشوندها نیز - بهعلت آنکه حرف پایانیشان حرف پسبریده است - جدا نوشته میشوند.
ویرایش ویژه به ویرایشهایی گفته میشود که همهٔ (عموم) نوشتهها به آنها نیاز ندارند و تنها برخی نوشتهها (نوشتههای ویژه)، بسته به نوع، محتوا و داشتههایشان ممکن است به یکی یا بیش از یکی از آنها نیاز داشته باشند.
آگاهی: ویرایشهای ویژه:
(۱) پیش از ویرایش عمومی انجام میشوند.
(۲) هر یک از آنها بهدست یک ویراستار که در همان گونهٔ ویرایش تخصص دارد، انجام میشوند.
(۳) اگر نوشتهای به بیش از یک ویرایش نیاز داشته باشد، هر یک از ویرایشهای ویژهٔ مورد نیاز، باید در نوبتی جداگانه انجام شوند.
تعریف گونههای ویرایش ویژه بهشرحی است که درپی میآید:
(۱) ویرایش ترجمه: عبارت است از بازبینی و درست کردن ترجمهٔ مترجمی دیگر، با توجه به متن اصلی، و بهدست ویراستاری که بهجز تسلط به ترجمه، به موضوع ترجمه نیز آشنا یا مسلط باشد.
(۲) ویرایش علمی: بازبینی و درست کردن محتوا و اصطلاحات علمی - تخصصی یک نوشته را برپایهی دانش و تخصص در موضوع آن نوشته، ویرایش تخصصی مینامیم.
(۳) ویرایش ادبی: گونهای از ویرایش است که بهمنظور اصلاح نوشتههای ادبی برپایهی دانش «ادبیات فارسی یا ادبیات فارسی» و «ادبیات زبان مبدأ» (زبان اصلی نوشتهی ترجمه شده) انجام میشود.
(۴) ویرایش گفتار: ویرایشی است که در آن، متن سخنرانی، مصاحبه یا گفتههای یک گوینده را به زبان نوشتاری نزدیک یا تبدیل میکنیم، و یا بدون آنکه تغییری در آن پدید آوریم، تنها در شکل ساژهها تغییر ایجاد میکنیم (یعنی تنها ویرایش صوری بر آن انجام میدهیم).
(۵) ویرایش استنادی: این نوع ویرایش، ویژهٔ نوشتههای دارای استنادها و شاهدهای فراوان یا نوشتههایی است که استنادها و شاهدهای آنها دارای اهمیت است. در این ویرایش، ویراستار دقت و درستی ارجاعها، نقلقولها و مطالب را برپایهٔ مطابقت آنها با منابع استفاده شده در کتاب بررسی میکند و ویراستار مأخذشناسِ مسلط به کار با منابع و شیوهٔ استفاده از آنها باید مطمئن شود که از اصلیترین و مهمترین منابع استفاده شده است.
(۶) ویرایش نمایه: عبارت است از بررسی درستی نمایههای یک نوشته و تناسب داشتن آنها با خود نوشته، و درست کردن نادرستیها و بیتناسبیهای آنها.
(۷) ویرایش تصحیحی: درست کردن غلطهای املایی و نگارشی نوشتههای قدیمی را ویرایش تصحیحی مینامند.
۲ـ ویرایش عمومی
ویرایشهای «صوری»، «زبانی» و «محتوایی- ساختاری» که همهی (عموم) نوشتهها بدون توجه به محتوایشان به همهی آنها نیاز دارند، رویهمرفته ویرایش عمومی نامیده میشوند. این سه نوع ویرایش معمولاً بهدست یک ویراستار با نام «ویراستار عمومی» انجام میشود.
ویرایش عمومی دربردارندهی گونههایی از ویرایش است که همهٔ (عموم) نوشتهها -کم و بیش- به آنها نیاز دارند.
تعریف این گونههای ویرایش بهشرحی است که درپی آمده:
(۱) ویرایش صوری: عبارت است از منطبق کردن صورت و شکل ساژهها (عددها، فرمولها، کلمهها، عبارتها، جملهها و بندها) و گنجانیدههای متن یک نوشته، با قاعدهها و شیوههای ویرایش؛ مانند: قراین (نادرست)، قرائن (درست).
(۲) ویرایش زبانی: به درست کردن زبان و شیوهٔ بیان ساژهها میپردازد؛ مانند: زمانیکه از آنجا رفتم را فراموش نمیکنم (نادرست). زمانی را که از آنجا رفتم فراموش نمیکنم (درست).
(۳) ویرایش محتوایی - ساختاری: ویرایش محتوایی عبارت است از درست کردن معنی و محتوای عمومی - نه تخصصی- یک نوشته، که اغلب، تغییر و اصلاح در ساختار آن نوشته را نیز درپی دارد؛ مانند: حذف یک مطلب یا بند از جایی و گذاشتن همان مطلب یا بند در جای دیگر برای تکمیل معنی یک مبحث و …
آگاهی۱: برخی مجموع سه نوع ویرایش پیشگفته را «ویرایش ادبی» مینامند. ولی از آنجا که نویسنده، این نام را پیش از این بر یکی از گونههای ویرایش ویژه نهاده است، آن را برای همان گونهی ویرایش مناسب میداند و بهکار بردن آن را برای این سه ویرایش درست نمیداند؛ زیرا بر این باور است که نام «ویرایش عمومی» با محتوای کارهایی که در این سه ویرایش انجام میشود همخوانی بیشتری دارد.
آگاهی۲: همهٔ گونههای ویرایش عمومی:
(۱) باید بهدست یک ویراستار -با نام ویراستار عمومی- انجام شوند.
(۲) با هم و در «یک» فرآیند کاری انجام میشوند، نه بهصورت جدا از هم؛ همان گونه که راننده همهٔ کارهای رانندگی (گاز دادن، فشردن کلاژ، گرفتن ترمز، عوض کردن دنده، چرخاندن فرمان، نگاه کردن به جلو و آینهها و...) را --بسته به اینکه در هر جا به انجام کدام یک از آنها نیاز پیدا کند- در یک فرآیند (فرآیند رانندگی) انجام میدهد و این گونه نیست که برای مثال به هر یک ده دقیقهٔ جداگانه اختصاص دهد.
آگاهی۳: بهتر است ویرایشهای ویژه و عمومی بهدست یک ویراستار انجام شوند. (بهشرط آنکه ویراستار، دانش انجام همهٔ آنها را داشته باشد.)
آگاهی: مدخلهای یکستاره، ساژههایی هستند که ازپیش وجود داشتهاند، ولی تعریف آنها در این کتاب با تعریفهای موجود در منابع دیگر تفاوت دارد؛ و مدخلهای دوستاره، ساژههایی هستند که نویسنده آنها را پدید آورده است. مدخلهای بیستاره نیز ساژههایی هستند که تعریف آنها در این کتاب و بسیاری از منابع دیگر تفاوت چندانی ندارد.
(۱) **ساژه: هریک از صورتهای «عدد، فرمول، حرف، کلمه، عبارت، جمله و بند (پاراگراف)» را ساژه مینامیم.
(۲) *عبارت: دو یا چند کلمهی بدون صیغهٔ صرفی فعل را که با هم ساژهای غیر از «واژهی مرکب» یا «جمله» بسازند و معنایی جدید پدید آورند، عبارت مینامیم. برای مثال، ساژههای «سر بهزیر انداختن، زیر آسمان کبود، دست از سر کسی برداشتن، آدم سر بهزیر، همهجا برو، دل بهدریا زدن» و مانند اینها را «عبارت» مینامیم؛ ولی ساژههای «محبتآمیز، تلاشکننده، ازخود گذشته» و «به مدرسه رفتم، باید شما را ببینم، آیا میتوانم کتابتان را ببرم؟» را بهترتیب «واژهٔ مرکب» و «جمله» مینامیم.
(۳) *بند: سطرهای مستقل و پاراگرافها، در این کتاب بند نامیده میشوند. برای مثال، هریک از تعریفهای این فصل، یک بند است.
(۴) *کلمه/ واژه: هریک از ساژههای اسم، حرف، صفت، قید، فعل، مصدر و مشتقات آنها را کلمه یا واژه مینامیم.
(۵) **پیشساژه: هر ساژهای که پیش از ساژهای دیگر بیاید و متعلق به آن ساژه باشد؛ مانند: پیشساژهٔ «هیچ-یک از» در «هیچیک از کالاهای ترخیصشده»؛ این پیشساژه (صفت مبهم) متعلق به ساژهٔ «کالاهای ترخیص-شده» است.
(۶) ** پسساژه: هر ساژهای که پس از ساژهای دیگر بیاید و متعلق به آن ساژه باشد؛ مانند: پسساژهٔ «که روزی دو سطل شیر میداد» در جملهٔ «آنها گاو شیردهی داشتند که روزی دو سطل شیر میداد»؛ این پسساژه (جملهٔ وصفی) متعلق به ساژهٔ «گاو شیرده» است.
(۷) **ساژهٔ ارجاع: ساژهای (کلمه، جمله، عبارت یا عددی) است که برای ارجاع دادن خواننده به مشخصات یک منبع، مأخذ یا مطلب، در متن درون پرانتز نوشته میشود؛ مانند ساژههای ارجاعی که در نمونههای زیر آمدهاند:
«ثم توفی کل نفس ما کسبت و هم لایظلمون» (سورهٔ ۲، آیهی۲۸۱)
«ان سوء الخلق لیفسد العملَ کما یفسد الخلّ العسل» (۱۰: کافی، ص ۱۱، ح ۲۶۰۰)
«آش ماست»، نامهای دیگری چون آش «ماستبا، ماستوا، ماستاوه، و ماستینه» نیز دارد. (۱۱: ص۱۷۳۶) آش دیگری که با خمیر آرد گندم پخته میشود، «بُغرا» نام دارد. این آش - که مانند آش رشته است- «بغراخانی» (منسوب به «بغراخان» یکی از پادشاهان ترکستان) نیز نامیده شده است. (۱۲: ص ۳۶۲)
(برای آگاهی از کارهای ویراستاران ویژه و عمومی به بخش سوم کتاب نگاه کنید)
(به جدول ۲-۶ نگاه کنید.)
(۸) **گروهواژه: گروهی از واژهها که دستکم در یک ویژگی (صرفی یا دستوری) با هم مشترکند و میتوانند در یک گروه گنجانده شوند؛ یا گروهی از واژهها که دارای صورت صرفی یا ساختار دستوری همانند هستند؛ مانند واژههایی که میتوانند جزو یکی از گروهواژههای «دوهجایی، چندهجایی، اسم مصدر، صفت، قید، پسونددار، پیشونددار و جز این-ها» باشند.
(۹) واج: حروف الفبای فارسی، آواهای زبان فارسی را نشان میدهند. هر کدام از آواهای زبان فارسی -و هر زبان دیگر- را «واج» میگویند.
واجها به دو دسته تقسیم میشوند: واجهای صامت یا «همخوان» و واجهای مصوّت (صدادار) یا «واکه».
(۱۰) واجهای صامت (همخوان): در زبان فارسی لهجهی مرکزی ۲۳ واج را صامت مینامند.
ء، ب، پ، ت، ج، چ، خ، د، ر، ز، ژ، س، ش، ف، ق، ک، گ، ل، م، ن، و، ه، ی.
در زبان فارسی، برای نشان دادن برخی از واجهای صامت چند نشانه (=حرف) بهکار میبریم. برای مثال چهار حرف «ز، ذ، ض، ظ» برای نشان دادن یک واج بهکار میروند.
(۱۱) واجهای مصوت (واکه): در زبان فارسی امروز شش مصوت وجود دارد که عبارتنداز: «ـَ، ـِ، ـُ» (مانند: سَر، سِرّ، سُر) و «آ،ای، او» (مانند: کارا، کافی، کاهو).
(۱۲) **حرفها (نشانهها)ی الفبای زبان فارسی: حرفها یا نشانههایی که امروزه برای نشان دادن واجها (آواها)ی زبان فارسی بهکار میروند ۳۴ حرف بهشرح زیرند:
ء (همزه)، آ (آی کلاهدار)، ا («آی بیکلاه» یا «الف»)، ب، پ، ت، ث، ج، چ، ح، خ، د، ذ، ر، ز، ژ، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق، ک، گ، ل، م، ن، و، ه، ی.
آگاهی: منابع کنونی، حروف الفبای فارسی را ۳۲ حرف، و برخی نیز، ۳۳ حرف شمردهاند.
«ء» (همزه)، نشانه یا حرفی است که بر کرسی «و» و «ی» و گاهی بر کرسی «الف» مینشیند؛ مانند آنچه در واژههای «سؤال، مؤبد، مؤمن» و «خائن، زائو، سوئیس، شیئ» و «تأمین، تأکید، تفأل» آمده است.
حرف الف هنگامی که حرکت یا سکون دارد، نشانهٔ آوای همزه است. این حرف با یکی از چهار صورت «اَ»، «اِ»، «اُ» و «أ» میآید؛ مانند آنچه در «ابر»، «انگار»، «اتاق» و «تأمین» آمده است.
درواقع، «الف حرکتدار یا سکوندار»، بیان کنندهٔ آوای همزهای است که بر کرسی «الف» نشسته؛ ولی در نوشته-های فارسی تنها کرسی این آوا نوشته میشود. مانند آنچه در «ابر»، «انگار»، «اتاق» و «تامین» نوشته میشود.
«آی کلاهدار»، نشانه یا حرفی است که در واژههایی مانند «آش و مآخذ» آمده است.
«آی بیکلاه» یا «الف بیحرکت» که هیچ حرکتی بر روی خود ندارد، همواره برای بیان حرکت حرف پیش از خود میآید؛ مانند آنچه در واژههای «کار، پایان و کالاها» آمده است.
حرفهای «ء»، «آ»، و «ا» (الف حرکتدار)، همگی نشانهٔ آوای «همزه» هستند.
(۱۳) **حروف پسبریده: حرفهای الف، د، ذ، ر، ز، ژ، واو، و «ه/ ه»ی ناملفوظ را که همیشه از حرف پس از خود، بریده و جدا هستند، حروف پسبریده مینامیم.
(۱۴) **حروف چسبنده: هریک از حروف غیر پسبریده را که میتوانند به حرف پیش یا پس از خود بچسبند، حرف چسبنده مینامیم.
(۱۵) **حروف قوسدار: به حروفی گفته میشود که در قسمت روی خط، خمیدگی، انحنا یا قوس دارند. این حروف عبارتنداز: «ج، چ، ح، خ، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق، ه».
آگاهی: حرف «و»، هر چند طبق این تعریف باید در دستهی حروف قوسدار گنجانده شود، جزو این حروف نیست.
(۱۶) * ترکیب: دستکم دو «واژه» یا دو «واژه و لفظ» که باهم یک واژهٔ تازه پدید آورند (مانند دو واژهٔ «قرآن» و «خوان» در «قرآنخوان»، یا دو واژه و لفظ «آهن» و «گر» در «آهنگر»)، یا باهم خوانده شوند (مانند جفت واژههای «آنکس»، «اینطور»، «هیچیک» و «کدام یک»)، در این کتاب، «ترکیب» نامیده میشوند.
(۱۷) *انواع ترکیبها: ترکیبها از نظر «ساخت» و «معنی» به گونههای زیر تقسیم میشوند:
(۱۸) واژههای مشتق و مرکب: واژههای پسونددار (مانند آهنگر) و پیشونددار (مانند بیکار) را واژههای مشتق، و واژههای ساخته شده از دو یا چند واژه (مانند «دلبر»، «تولیدکننده»، «برف پاککن» و «خوش خط و حال») را واژههای مرکب مینامیم.
(۱۹) **ترکیبهای حقیقی و ترکیبهای مجازی: واژههایی مانند «کمحرف، نیمجان، تهدیگ، چشمسیر، خوشطرح و شالدار» را که هم در کنار یکدیگر نوشته میشوند و هم معنایی پیوسته دارند، «ترکیبهای حقیقی» مینامیم؛ و واژههایی مانند «آن مرد، چهوقت، کتاب را و هیچوقت» را که در کنار هم نوشته میشوند، ولی و معنایی گسسته دارند، «ترکیبهای مجازی» نام نهادهایم.
(۲۰) ترکیبهای/ واژههای مرکب چندهجایی: واژههای مرکبی هستند که تلفظ آنها دارای بیش از دوهجا، بخش یا سیلاب است. این واژهها اگر جزو «ترکیبهای چسبیده» نباشند، جدا نوشته میشوند؛ مانند: تمامیتخواه (پنجهجایی)، دلستانی (چهارهجایی)، دلسوخته (سههجایی) و...
(۲۱) ترکیبهای/ واژههای مرکب دوهجایی: ترکیبهایی هستند که تلفظ آنها دارای دوهجا، بخش یا سیلاب است؛ مانند: لبخند، راهکار، دلبند، همعصر و....
(۲۲) **نشانگر: هریک از صورتهای «بستینه، تصویر، جدول، نقشه و نمودار» را که برای نشان دادن چیزی بهکار میروند، نشانگر مینامیم.
(۲۳) **بستینه: به ساژههایی گفته میشود که برای نشان دادن چیزی غیر از پیوست، یا تصویر، جدول، نقشه و نمودار، درون پیرابند (کادر)، در متن آمده باشند. با این توضیح، بستینهها دارای ویژگیهای زیر هستند:
برای نشان دادن چیزی در متن آورده میشوند.
تصویر، جدول، نقشه یا نمودار نیستند که بتوان آنها را در قالب نشانگر در متن آورد.
نمیتوان آنها را در پیوست آورد؛ زیرا –بهعلت تأثیری که در روشن شدن مطلب دارند- باید در جای خود درون متن گنجانده شوند نه در پایان کتاب.
ساژههایی که درپی میآیند -اگر در متن درون پیرابند گنجانده شوند، نه در پیوست- نمونههایی از بستینهها بهشمار میآیند:
نمونهای از یک نامهی اداری.
نمونهای از یک فرم اداری.
بخشی از یک سخنرانی یا همهٔ آن.
نمونهای از یک استشهاد محلی.
نمونهای از فهرست تصویرها.
نمونهای از فهرست نشانگرها.
نمونهای از فهرست پیوستها.
نمونهای از یک پیغام اداری و...
(۲۴) عکس: نمایی از اشیا و جانداران که بهوسیلهی دستگاه (دوربین عکسبرداری یا فیلمبرداری، گوشی تلفن همراه، ماهواره و مانند اینها) پدید آمده باشد.
(۲۵) شکل: آنچه را مینامیم که بهدست انسان، با قلم یا رایانه از اشیا و جانداران ترسیم یا نقاشی شده باشد.
(۲۶) *تصویر: در این کتاب، برای اشاره به عکس و شکل از کلمهٔ «تصویر» استفاده میشود.
(۲۷) جدول: به خطهای افقی و عمودی گفته میشود که از تقاطع آنها ستون و ردیف تشکیل شده باشد.
(۲۸) نقشه: به شکلی گفته میشود که از محدوده و اجزای کلی زمینها، شهرها، کشورها، قارهها یا جهان ترسیم شده باشد.
(۲۹) نمودار: به خطهایی گفته میشود که میزان بالا و پایین رفتن شمار یا مقدار مواد یا پدیدهها، فعالیتها و جز اینها را نشان داده باشند.
(۳۰) *نوشته: هر نوع متن حروفچینی شده یا حروفچینی نشدهی کتاب، مقاله، مجله، روزنامه، پایاننامه و مانند اینها را که هنوز بهچاپ نرسیده باشد، نوشته مینامیم.
(۳۱) **پارنوشته: هر یک از تقسمبندیهای «بخش، فصل، گفتار و دفتر» را «پارنوشته» مینامیم.
(۳۲) **کمنوشته: نوشتههایی غیر ازبخش، فصل و گفتار و دفتر، چون «پیشگفتار، سخن ناشر، مقدمهٔ نویسنده یا مترجم، نتیجه، مؤخره» و مانند اینها که نوشتههای آنها معمولاً کم است و از چند صفحه بیشتر نیست، بخشهای «کم-نوشته» نامیده میشوند.
(۳۳) *ویرایش: دانشی منطقپایه است که به درست کردن نادرستیها، زدودن کاستیها، رسا کردن معنی، روانکردن و فارسی کردن نوشته، سامان دادن به سازهها، و همخوان کردن نوشته با قواعد و شیوههای مشخص ویرایش میپردازد.
(۳۴) *انواع ویرایش: ویرایش به دو نوع اصلی «ویرایش ویژه» و «ویرایش عمومی» تقسیم میشود.
(۳۵) **ویرایش عمومی: ویرایشهای «صوری»، «زبانی» و «محتوایی- ساختاری» که همهی (عموم) نوشتهها بدون توجه به محتوایشان به همهی آنها نیاز دارند، روی هم رفته ویرایش عمومی نامیده میشوند. این سه نوع ویرایش معمولاً بهدست یک ویراستار با نام «ویراستار عمومی» انجام میشود.
(۳۶) **ویرایش ویژه: هریک از ویرایشهای «ترجمه»، «علمی»، «تخصصی»، «گفتاری»، «تصویری»، «نمایهای»، «ادبی»، «تلخیصی» و «تصحیحی» که هر نوشته بسته به محتوایش، ممکن است به یکی یا بیش از یکی از آنها نیاز داشته باشد، ویرایش ویژه نامیده میشوند.
(۲) اصولی که در کتابهای دیگر نیامدهاند؛ مانند «اصل قاعدهمندسازی شیوهٔ املای سازههای همگون» (اصل قاعدهمندی).
(۳) اصولی که در کتابهای دیگر نیز آمدهاند، ولی تعریف ارائهشده برای آنها در این کتاب متفاوت است؛ مانند «اصل حفظ زیبایی واژه» و «اصل اختیار اشهر».
مهمترین اصول شیوهٔ خط فارسی به شرحی است که در پی میآید:
۲. ۱. ۱ـ اصل فراگیر بودن قاعده (اصل فراگیری) [۱]
(۱) بهترین شیوهٔ املا، شیوهای است که با یادگیری قواعد آن بتوان شیوهٔ نوشتن همهٔ واژهها را آموخت؛ یعنی قواعد آن باید آنقدر فراگیر باشند که در نوشتن همهٔ شکلهای واژهها، صورت املایی را برای یادگیرنده مشخص کنند. البته برخی قاعدهها نیز ممکن است استثناهایی هم داشته باشند، ولی استثناها نیز بهعلت آنکه شیوهٔ نوشتن واژههای دیگری را مشخص میکنند، به فراگیر شدن قاعده کمک میکنند. در هر صورت، شیوهٔ املا باید صورت املایی همهٔ واژهها را برای یادگیرنده مشخص کند. برای مثال، یکی از مواردی که قواعد هیچ یک از شیوهنامههای موجود دربارهٔ آن فراگیر نبوده است، شیوهٔ نوشتن واژههای مرکب است.
(۲) بنابر آنچه گفته شد، هر یک از قواعد وضع شده برای شیوهٔ املای فارسی باید دارای یکی از دو ویژگی زیر ـ با اولویتی که درپی میآید ـ باشند:
(۱. ۲) قاعده باید فراگیر باشد و هیچ استثنایی نداشته باشد.
(۲. ۲) قاعده باید فراگیر باشد و کمترین استثنا را داشته باشد.
به زبان دیگر، بهترین قاعده قاعدهای است که کمترین استثنا را داشته باشد؛ و بهتر از آن، قاعدهای است که هیچ استثنایی نداشته باشد.
(۳) هرگاه قواعد شیوهٔ املای فارسی در «نداشتن یا کم داشتن استثنا» از ویژگیهای پیشگفته پیروی نکنند، فراوانی استثناهای قواعد، حفظ و یادگیری آنها را دشوار میکند. برای مثال، در شیوهنامههای کنونی، برای «ها»ی جمع دو شیوهٔ رایج وجود دارد:
(۱. ۳) چسبیده نویسی؛ مانند: کتابها، سنگها، فرشها و...
(۲. ۳) جدانویسی؛ مانند: کتابها، سنگها، فرشها و...
اگر شیوهٔ «چسبیده نویسی» را بگزینیم، مجبور خواهیم بود «هشت استثنا» را نیز به آن بیفزاییم:
استثنای ۱: پس از «ی» ساکن؛ مانند: خطمشیها، زردپیها، نیها و مانند اینها.
استثنای ۲: پس از «ـه/ ه»ی ناملفوظ؛ مانند: درهها، ساقهها، تاقچهها و مانند اینها.
استثنای ۳: پس از «ـه»ی پایانی ملفوظِ چسبیده به حرف دیگر؛ مانند: بهها، پیهها و مانند اینها.
استثنای ۴: پس از «ط» و «ظ»؛ مانند: احتیاطها و محافظها و مانند اینها.
استثنای ۵: پس از همزهٔ پایانی؛ مانند: منشأها، خلأها و مانند اینها.
استثنای ۶: هنگامیکه مفرد واژهای منظور باشد، نه جمع آن؛ مانند: «اصلاح جوامع به خمینیها (امثال امام خمینی) نیاز دارد».
استثنای ۷: هنگامیکه با چسبیدن آن، حرفهای به هم چسبیدهٔ واژه، بیش از هفت حرف شود؛ مانند: مرکانتیلیستها، مستضعفها، مستمسکها و مانند اینها.
استثنای ۸: برخی شیوهنامهها، «ها»ی جهمع را پس از هر گونه «ه»ی پایانی مستثنا دانستهاند؛ مانند: کوهها، روباهها، شکوهها و مانند اینها.
ولی اگر شیوهٔ «جدانویسی» را بگزینیم، نیازی به افزودن این همه استثنا به یک قاعده، و بهخاطر سپاری آنها نیست؛ در نتیجه «ها»ی جمع را در همهٔ واژهها جدا مینویسیم.
این اصل، در قواعد بسیاری، از جمله قواعد مربوط به «این، آن،اند، بی،تر،ترین، چه، هم، همان، همین، هیچ و...» کاربرد دارد.
(۴) همچنین برپایهٔ این اصل، هر قاعده باید همهٔ سازههای همگون [۲] را بهطور برابر دربرگیرد. منظور از سازههای همگون سازههایی است که دست کم دارای یک ویژگی مشترک هستند و میتوانند در یک گروهواژه گنجانده شوند؛ برای مثال، دو واژهی «پیروی» و «پیریزی» دارای ویژگیهایی مشترک هستند: هر دو، اسم مصدرند، سههجاییاند، جزء نخست آنها به «ی» پایان یافته، جزء دوم آنها با «ر» آغاز شده و حذف واجی نیز در آنها صورت نگرفته است. بنابراین هر دو باید جدا نوشته شوند و نوشتن «پیروی» بهصورت «پیروی» درست نیست. به زبان دیگر، به همان علت که واژههای پیریزی، نیبری، صفکشی و... را ـ که همگی اسم مصدر سههجایی هستند ـ جدا مینویسیم، باید واژههای «پیروی»، «دلبری»، «سنگبری» و... را نیز ـ که اسم مصدر سههجایی هستند- جدا بنویسیم. به همین ترتیب، به همان علت که واژهٔ «رهبری» (اسم مصدری که حذف واجی در آن صورت گرفته؛ یعنی در اصل، راهبری بوده است) را چسبیده مینویسیم، واژهٔ «نگهداری» (اسم مصدری که حذف واجی در آن صورت گرفته؛ یعنی نگاهداری بوده است) را نیز چسبیده مینویسیم. برپایهٔ همین اصل، جفت واژههایی که درپی میآیند، همگی همگون (دارای ویژگیهای مشترک) هستند و مانند هم نوشته میشوند. در این جفت واژهها، چسبیده نویسی یک واژه و جدانویسی واژهی دیگر درست نیست و هر دو باید یکسان نوشته شوند:
بنویسید
ننویسید
اسم فاعل:
زحمتکش، رحمتجو
زحمتکش، رحمتجو
اسم مصدر:
مصلحتبینی، راهسازی
مصلحتبینی، راهسازی
فعل:
میگوید، میلرزد
میگوید، میلرزد
صفت:
همکلاس، همپرواز
همکلاس، همپرواز
از این پس، این اصل را به اختصار «اصل فراگیری» مینامیم.
۲. ۱. ۲ ـ اصل قاعدهمندسازی شیوهٔ املای واژههای همگون (اصل قاعدهمندی) [۳]
(۱) هرگاه «رویکرد اختیار اشهر»، در یک «گروهواژهٔ تنه» (مثلاً در گروهواژهٔ پسوندها)، املای یک گروهواژهٔ شاخه (مانند واژههای دارای «گر») را چسبیده، و املای یک گروهواژهٔ دیگر (مانند واژههای دارای «وار») را جدا نشان دهد، و نتوان همهٔ واژههای درون گروهواژهٔ تنه (دراینجا، املای همهٔ واژههای دارای پسوند) را به صورت یکسان نوشت (مثلاً نتوان همهٔ واژههای پسونددار را تنها به یکی از دو صورت چسبیده یا جدا نوشت) و در نتیجه نتوان برای همهٔ آنها قاعدهای یکسان و بدون استثنا یا با کمترین استثنا تدوین نمود (یعنی نتوانند از «اصل فراگیری» پیروی کنند)؛ هر گروهواژهٔ شاخه از قاعدهٔ ویژهٔ خود پیروی خواهد کرد. در این موارد معمولاً هر گروهواژهٔ تنه به دو نوع گروهواژهٔ شاخه تقسیم میشود:
(۱. ۱) دستهٔ نخست، واژههایی خواهند بود که از «قاعدهٔ بیشینه» (قاعدهای که بیشتر آن واژهها را دربر گیرد) پیروی میکنند.
(۱. ۲) دستهٔ دوم، واژههایی خواهند بود که از «قاعدهٔ کمینه» (قاعدهای که واژههایی کمتر و مشخص را دربر گیرد) پیروی میکنند.
آن دسته از واژههایی را که از «قاعدهٔ کمینه» پیروی میکنند، نمیتوان استثنا نامید؛ زیرا طبق اصل فراگیری، قاعدهها یا نباید استثنا داشته باشند، یا باید کمترین استثنا را داشته باشند. از این گذشته، هرگاه استثناها، خود، گروهی از واژهها را دربر گیرند که واژههای فراوانی را در خود جای دهند، آنها را «قاعده» مینامیم نه «استثنا»؛ زیرا استثنا، همانگونه که از نامش بر میآید، به «موارد اندکِ خلاف قاعده» گفته میشود. در نتیجه، هرچند شیوهٔ نوشتن واژهها در دو دستهٔ نخست و دوم، «ناهمانند» است، ولی هردو از قاعده پیروی میکنند و قاعدهمند هستند.
(۲) همچنین برپایهٔ این اصل، حتی استثناها نیز باید مبتنی بر قاعده، دلیل و منطق باشند، نه مبتنی بر سلیقه؛ یعنی اگر املای اجزای یک گروهواژهی تنه (مثلاً واژههای دوهجایی) باید بهصورت چسبیده باشد، باید برای گروهواژههای شاخهای که صورت املایی آنها جداست، دلیل و قاعدهٔ مشخص داشته باشیم.
(۳) نمونهٔ روشن پیروی از این اصل در شیوهنامهٔ املای این کتاب را میتوان در مورد «ترکیبها» یافت؛ زیرا همهٔ واژههای همگون در ترکیبها، از دو قاعدهٔ بیشینه و کمینه پیروی میکنند.
(۴) همچنین هرگاه اجزای یک گروهواژهٔ تنه (مثلاً واژههای همزهدار) به چند گروهواژهٔ شاخه تقسیم شوند و برای هریک نیز قاعدهای جدا تدوین شود، همهٔ اجزای گروهواژهٔ تنه، از اصل قاعدهمندی (نه اصل فراگیری) پیروی میکنند. برای نمونه، صورتهای گوناگون نوشتن همزه در واژههای زیر، حاصل پیروی «واژههای همزهدار» از اصل قاعدهمندی است. (به مدخل «همزه» نگاه کنید.)
آجل، مبدأ، لؤلؤ، مبدئ، سوء، ابتدا، جزء لاینفک، جزو کلاس، بهجز علی، مأخذ، مطمئن، مآخذ، مؤمن، رئوس، جایز، مسائل، نایب، ائتلاف، قرائت، مسأله، اسرائیل و مسئول.
از این پس، این اصل را به اختصار «اصل قاعدهمندی» مینامیم.
۲. ۱. ۳ـ اصل همانندی خواندن و نوشتن واژهها (اصل همانندی) [۴]
شیوهٔ نوشتن واژهها، تابع شیوهٔ بیان و گفتن آنهاست. بشر، نخست سخن گفت و سپس گفتههای خود را به شکل نوشتار درآورد. پس هر واژه را باید به همانگونهای بنویسیم که آن را در زبان فارسی معیار میخوانیم. برای مثال، همانگونه که هیچگاه نمیشود واژهٔ «برادر» را «پرادر» بنویسیم و «برادر» بخوانیم، نباید واژهٔ «رئیس» را «رییس» بنویسم و «رئیس» بخوانیم. واژههای مسایل/ مسائل، ارایه/ ارائه، کشتیای/ کشتییی و... نیز واژههایی هستند که باید از این اصل پیروی کنند.
آگاهی: در زبان فارسی، تنها در چند جا شکل نوشتن واژهها با خواندن آنها تفاوت دارد: یکی در واژههایی که در آنها برای نشان دادن صدای «ـُـ» (o) از حرف «و» استفاده میکنیم؛ مانند میکروب، وُلوو، ژئوپولیتیک و مانند اینها، و دیگری در واژههایی که «وا» در آنها نمایندهٔ «ا» است؛ مانند: خواندن، خواهر، گیاهخوار، خوار (به معنی پست) و مانند اینها.
از این پس، این اصل را به اختصار «اصل همانندی» مینامیم.
۲. ۱. ۴ ـ اصل حفظ استقلال واژه (اصل استقلال)
واژههای دارای معنی مستقل، دارای لفظ مستقل نیز هستند. این واژهها در ترکیب با همدیگر «معنایی تازه» ایجاد میکنند، ولی اجزای آنها «معمولاً» باید جدا (و نزدیک به هم) نوشته شوند. پس باید در نظر داشت که واژههایی که پیش از ترکیب با واژههای دیگر، واژهای مستقل، با معنایی مستقل هستند، در هنگام ترکیب تنها باید «معنایی تازه» پدید آورند، نه «معنی» و «شکلی» تازه. برای مثال، واژههای «دل» و «نواز» در ترکیب «دلنواز» تنها باید معنایی تازه پدید آورند و لازم نیست که حتما شکل تازهٔ «دلنواز» را نیز پدید آورند. بدینسان، با وجود آنکه با ترکیب دو یا چند واژه، معنایی جدید پدید میآید، اما هر واژه استقلال خود را حفظ میکند. نتیجهٔ رعایت این اصل این است که بیشتر واژههای مرکب (مانند باطریساز، دستنویس، پیگیری، روانپزشک، همدیگر، یکنواخت، پیشروی، هیچکس، باقیمانده، آبگرمکن و...) جدا و نزدیک به هم نوشته میشوند. رعایت این اصل به آسان شدن آموزش و یادگیری زبان فارسی برای فارسیآموزان، و روشن شدن شیوهٔ املای واژههای مرکب (جدا نوشتن یا چسبیده نوشتن آنها) نیز کمک میکند. بر همین اساس، رویکرد این شیوهنامه جدانویسی واژههای مرکب چندهجایی است (البته با رعایت استثناها).
از این پس، این اصل را به اختصار «اصل استقلال» مینامیم.
۲. ۱. ۵ ـ اصل حفظ زیبایی واژه (اصل زیبایی)
برای تعریف «زیبایی واژه» نخست باید «زشتی واژه» را تعریف کرد. اصلیترین علت زشتی واژه (های مرکب) شش چیز است:
(۱) بلند (طولانی) شدن واژه؛ مانند: سستعهد، ایستسنج و سختپشت (زشت) ← سستعهد، ایستسنج و سختپشت (زیبا).
(۲) بههم چسبیدن دو حرف «یکشکل» یا «همگون» از دو واژه؛ مانند: خوششانس، کجخلق، لبپرچ و صبحخوان (زشت) ← خوششانس، کجخلق، لبپرچ و صبحخوان (زیبا).
(۳) پر نقطه شدن واژه؛ مانند: میخپیچ، مچپیچ و چپچشم (زشت) ← میخپیچ، مچپیچ و چپچشم (زیبا).
(۴) دگرگون شدن واژه؛ مانند: قوسوار، واکبر و سرخمو (زشت) ← قوسوار، واکبر و سرخمو (زیبا).
(۵) گنجانده شدن دو حرف قوسدار (یا بیشتر)، از دو واژه، در یک لخت؛ مانند: همعصر، همعقل و مرغخوار (زشت) ← همعصر، همعقل و مرغخوار (زیبا).
(۶) گنجانده شدن یکی از دو حرف «ک یا گ» با حرفهای قوسدار (ج، چ، ح، خ، ص، ض، ط، ظ، ع، غ) در یک لخت؛ مانند: یکطرح، تکظرف، گلطرح، کجفکر، جفتچرخ، صفجمع، پاکچشم، پاکعهد، تنگخلق، تنگچشم (زشت) ← یکطرح، تکظرف و گلطرح، کجفکر، جفتچرخ، صفجمع، پاکچشم، پاکعهد، تنگخلق و تنگچشم (زیبا).
آگاهی: برای آشنایی با جزئیات این اصل به مدخل «ترکیبهای زشتْچسبان» نگاه کنید.
بدین ترتیب هر واژهای را که دارای ویژگیهای پیشگفته باشد، «واژهٔ زشت»، و هر واژهای را که دارای این ویژگیها نباشد، «واژهٔ زیبا» مینامیم.
از این پس، این اصل را به اختصار، «اصل زیبایی» مینامیم.
۲. ۱. ۶ـ اصل حفظ صورت خط فارسی (اصل حفظ صورت)
هرچند بسیاری از واژههای عربی در زبان فارسی پذیرفته شدهاند، برخی از آنها با صورت و شیوهٔ خط فارسی همخوان شدهاند (واژههایی مانند: رحمن ← رحمان، کبری ← کبرا، هرون ←هارون، قیمة ← قیامت، حیوة ← حیات، زکوة ← زکات، یس ← یاسین، طه ← طاها و...). مصداقهای دیگر این اصل، پرهیز از بهکار بردن حرکتهای ویژهٔ زبان عربی، یعنی «ـًـٍـٌ»، و همچنین ویژگیهای مختص خط فارسی از جمله تبدیل «ـه / ه» ی ناملفوظ به «گ» در هنگام افزودن «ان» جمع یا «ی»ی اسم مصدرساز یا نسبت، به واژههای پایان یافته به «ـه / ه» ی ناملفوظ است (مانند: ستاره ← ستارگان، دیوانه ← دیوانگی، خانه ← خانگی).
از این پس، این اصل را به اختصار «اصل حفظ صورت» مینامیم.
۲. ۱. ۷ ـ اصل نمایاندن اصل واژهها (اصل نمایش)
برپایهٔ این اصل، صورتهای املایی «میشوئی، میشوئیم، میشوئید» و «شستشو، گفتگو» باید بهگونهای نوشته شوند که نشاندهندهٔ اصلشان باشند؛ یعنی باید به صورت «میشویی، میشوییم، میشویید» و «شستوشو، گفتوگو» نوشته شوند تا بن «شوی» و اصل واژهها را نشان دهند.
از این پس، این اصل را به اختصار «اصل نمایش» مینامیم.
۲. ۱. ۸ ـ اصل همخوانسازی شیوهٔ املای فارسی با کارکردهای رایانه (اصل همخوانی) [۵]
امروزه ارتباط ناگسستنیِ بین نوشتن و رایانه بر هیچکس پوشیده نیست و بااطمینان میتوان گفت در دورهای که عرصهٔ پژوهش و نشر کتاب بدون رایانه، عرصهای ناقص و عاجز و بیمعنی است، شمار صفحههای ماندگار حروفچینی شدهٔ رایانهای (شامل کتاب، مجله، آرشیو، روزنامه، لوحهای فشرده و...)، هرگز با شمار صفحههای ماندگار دستنویس قابل مقایسه نیست. با در نظر داشتن این واقعیت انکار ناپذیر و برای استفادهٔ بهینه از این ابزارِ تسهیل و تسریعِ نشر و پژوهش (رایانه)، باید قاعدهها و ملاحظاتی را به شیوهٔ املای فارسی افزود. یکی از مصداقهای بهکار بردن این اصل، رعایت قاعدههای «فاصله/ نیمفاصلهٔ میان اجزای ترکیبها» است. [۶]
در این کتاب، هرجا که به «فاصله/ نیمفاصلهٔ میان اجزای ترکیبها» اشاره شده، این اصل در نظر گرفته شده است.
پذیرفتن این اصل بدین معنی نیست که املای فارسی باید خود را با املای رایانهای هماهنگ کند، یا اینکه هرگاه تغییری در نرمافزارهای نوشتاری رایانهای پدید آمد شیوهٔ املای فارسی را نیز بر پایهٔ آن تغییر بازنگری کرد؛ بلکه بر عکس، املای رایانهای را باید به سویی برد تا با شیوهٔ املای فارسی همخوان شود. ولی از سوی دیگر باید قواعدی وضع کرد تا بر پایهٔ آنها بتوان از کارکردهای نوشتاری رایانه، بدون ایجاد مشکل در شیوهٔ املای فارسی، استفاده نمود.
از این پس، این اصل را به اختصار، اصل «همخوانی» مینامیم.
۲. ۱. ۹ ـ اصل پرهیز از نادرستخوانی (اصل پرهیز)
برپایهٔ این اصل، هرگاه شکل واژهها بهصورتی نوشته شود که احتمال نادرست خواندن آنها وجود داشته باشد، باید آنها را بهگونهای نوشت که این احتمال از بین برود. برای مثال، برای پرهیز از خواندن واژهٔ «سِگانه» به صورت «سَگانه» باید آن را به شکل «سهگانه»، و برای پرهیز از خواندن واژهٔ «فُندار» بهصورت «فَندار» باید آن را بهصورت «فوندار» نوشت. همچنین مثلاً در جملهٔ «مطرح کردن قضیهٔ اسبسواری در آن جمع کار نادرستی بود» با فرض اینکه قرینهای برای دانستن حرکت (اعراب) درستِ «اسبسواری» وجود نداشته باشد، احتمال خواندن آن به دو شکل «اسبِ سواری» و «اسبْسواری» وجود دارد، که در این صورت برای پرهیز از نادرست خوانی، بسته بهمنظور نویسنده، باید آن را به یکی از دو شکل پیش نوشت.
اصول نهگانهٔ برشمرده شده، مهمترین اصولی هستند که در تدوین این شیوهٔ املا از آنها بهعنوان پشتوانهٔ علمی استفاده شده است؛ ولی بهجز اصول یاد شده، در منابع دیگر اصول دیگری را نیز برشمردهاند که برخی از آنها با اصول پیشگفته در تناقضند، [۷] برخی دیگر درون اصول پیشگفته قرار دارند، [۸] و بقیه را نیز میتوان در دنباله و تکمیل اصول نهگانهٔ این کتاب دانست. این اصول عبارتند از:
سهولت خواندن و نوشتن.
سهولت آموزش قواعد.
رعایت لوازم و مقتضیات خصوصیات خط فارسی.
حفظ استقلال دستور خط فارسی.
حفظ استقلال واحدهای صرفی.
توجیه صوتی املایی.
آگاهی: ملاک و مبنای اصلی تعیین شیوهٔ املای واژهها، صورت رایج یا صورتی نیست که تاکنون میدیدهایم، بلکه ملاک و مبنای تعیین شیوهٔ املا، پیروی آن از اصول نهگانهٔ پیش است؛ یعنی برای شیوهٔ املای تکتک واژهها باید دلیلی (اصل و قاعدهای) مشخص داشته باشیم.
([۱]) این اصل در برخی کتابها با نام «اصل اطّراد قاعده» آمده است. برای نمونه نگاه کنید به: احمد سمیعی (گیلانی)، «نگارش و ویرایش»، تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۸، چاپ اول، ص ۲۰۱.
([۲]) سازههایی که دارای صورت صرفی یا ساخت دستوری همانند هستند، میتوانند در یک گروهواژه گنجانده شوند. مثلاً واژههایی که جزو یکی از گروهواژههای «دوهجایی، چندهجایی، اسم مصدر، صفت، قید، پسونددار، پیشونددار و...» هستند.
([۳]) این اصل برای نخستینبار، در منبع زیر مطرح شد:
جمشید سرمستانی، «شیوهنامه و املانامهٔ جامع خط فارسی»، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۸۷، چاپ اول، ص ۳۳.
([۴]) این اصل در کتابهای دیگر با نام «اصل تطابق مکتوب و ملفوظ» آمده است؛ ولی از آنجا که این کتاب، «فارسینویسی» را بهعنوان یکی از اصول ویرایش میداند، نامی فارسی بر آن نهاده است.
([۵]) این اصل نخستینبار، در منبع زیر مطرح شد:
جمشید سرمستانی، «شیوهنامه و املانامهٔ جامع خط فارسی»، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۸۷، چاپ اول، ص ۳۳.
([۶]) بر پایهٔ این اصل، فاصله (Space) یا نیمفاصلهٔ (Shift + Space) میان همهٔ گونههای ترکیبها، در مدخلی مشخص خواهد شد.
([۷]) برای نمونه، اصل «اختیار اشهر» آن گونه که در منابع دیگر مطرح شده (مثلاً در کتاب «بررسی علمی شیوهٔ خط فارسی» نوشتهی خانم نازیلا خلخالی، تهران، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۵، ص ۷۸)، دربارهٔ واژههای «پیروی» و «پیریزی» با «اصل فراگیری» در تناقض است؛ زیرا اگر بخواهیم مشهورترین صورت واژهٔ «پیروی» را انتخاب کنیم، باید صورت «پیروی» (صورت چسبیده) را بگزینیم، از سوی دیگر، صورت مشهور و رایج «پیریزی» نیز به صورت جداست. حال آنکه هر دو واژه، اسم مصدر سه هجایی هستند و طبق اصل فراگیری باید از قاعدهای برابر (قاعدهٔ جدانویسی) پیروی کنند.
([۸]) برای نمونه، «اصل سهولت آموزش قواعد» که استاد احمد سمیعی آن را در کتاب «نگارش و ویرایش» (تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۸، ص ۲۰۱) آورده، درون «اصل فراگیری» (اصل چهارم این کتاب) قرار دارد. زیرا همانگونه که گفته شد هرگاه قاعدهای استثنا نداشته یا کمترین استثنا را داشته باشد، یادگیری و به خاطرسپاری آن آسانتر خواهد بود، و برعکس، یادگیری قواعد نافراگیر و پُراستثنا برای یادگیرندگان دشوار است.
(۱) هرگاه تفاوت دو حرف همآوا (مانند «ط» و «ت») در یک واژه، تفاوت معنایی پدید آورد، واژه را با حرفی مینویسیم که معنی مورد نظر را برساند. برای مثال، برای رساندن معنی «تندباد»، واژهی عربی «طوفان»، و برای رساندن معنی «توفنده»، واژهی فارسی «توفان» را مینویسیم.
(۲) از میان صورتهای املایی گوناگون یک واژه که در زبان فارسی تلفظهای گوناگون نیز دارند، صورتی را برمیگزینیم که تلفظ آن در زبان فارسی معیار رایجتر باشد. برای مثال، از میان صورتهای «کلاژ»، «کلاج» و «کلاچ»، صورت «کلاج» را به این علت که تلفظ آن رواج بیشتری دارد، برمیگزینیم.
(۳) از میان صورتهای املایی «و» دار و بدون «و» یک واژه که تلفظ یکسان دارند (مانند «آخور» و «آخر»)، صورتی را برمیگزینیم که بدون حرکتگذاری، به تلفظ آن واژه نزدیکتر باشد. برای مثال، از میان صورتهای «آخر/ آخور» و «خرجین/ خورجین»، صورتهای «آخور» و «خورجین» را به این علت برمیگزینیم که بدون نیاز به حرکتگذاری، به تلفظ این واژهها نزدیکترند. (اگر برای «آخُر» حرکت نگذاریم، ممکن است با آخَر یا آخِر خوانده شود، ولی آخور درست خوانده میشود.)
(۴) از میان صورتهای املایی یک واژه که یک صورت، حرف قوسدار داشته باشد و صورت یا صورتهای دیگر، نداشته باشند، اگر تفاوت حرف، تفاوت معنایی پدید نیاورد، صورتی را برمیگزینیم که حرف قوسدار نداشته باشد. برای مثال، از میان صورتهای «امپراطور/ امپراتور»، «قفس/ قفص» و «انتر/ عنتر»، صورتهای «امپراتور»، «قفس» و «انتر» را به این علت برمیگزینیم که حرفهای «ت»، «س» و «ا» ـ برخلاف حرفهای «ط»، «ص» و «ع» ـ جزو حرفهای قوسدار نیستند.
(۴. ۱) مگر هنگامی که اصل آن واژه عربی باشد. مثلاً از میان صورتهای «ختمی/ خطمی» صورت «خطمی» را به این علت برمیگزینیم که اصل آن در عربی اینگونه نوشته میشود.
(۵) از میان صورتهای املایی یک واژه که یکی کمشده و دیگری کامل است، صورت کامل را برمیگزینیم. برای مثال، از میان صورتهای «چارچوب/ چهارچوب»، «خشنود/ خوشنود» و «گهربار/ گوهربار» صورت دوم را برمیگزینیم.
(۶) هرگاه دو حرف همآوای «غ» و «ق»، در یک واژه، دو صورت املایی گوناگون پدید آورند، اگر تفاوت حرف، تفاوت معنایی پدید نیاورد، آن واژه را با حرف «ق» می-نویسیم؛ حتی اگر در واژهنامهها با «غ» آمده باشد. برای مثال، از میان صورتهای «قلک» و «غلک»، صورت «قلک» را برمیگزینیم.
(۷) هرگاه آوای «الف» در واژهای با صورتهای املایی «وا» و «ا» نوشته شود، صورت «ا» را برمیگزینیم برای مثال، از میان صورتهای «خواف/ خاف» صورت «خاف» را برمیگزینیم.
در «فهرست واژههای دو/ چنداملایی» واژههای دارای دو یا چند املا، و صورت املایی برگزیده یا درست آنها آمده است. نویسنده، «املای برگزیده» ی این واژهها را برپایهی قواعد پیشگفته، و «املای درست» آنها را برپایهٔ معنی مورد نظر نوشته است.
فهرست واژههای دو/ چند املایی
صورتهای املایی صورت درست یا برگزیده
آخُر/ آخور آخور
آذوقه/ آزوقه آذوقه
آغاجری/آقاجری آغاجری
آغاخان/ آقاخان آقاخان
آفریقا/ افریقا آفریقا
آلاداغ/ آلاداق آلاداغ
اتاق/ اطاق اتاق
اَترار/ اطرار اترار
اُتراق/ اطراق اُتراق
اتریش/ اطریش اتریش
اتو/ اطو اتو
اختاپوس/ اختاپوث اختاپوس
ارک/ ارگ ارگ
اریب/ ؤریب اریب
استانبول/ اسلامبول استانبول
استخر/اصطخر/اسطخر استخر
استوانه/ اسطوانه استوانه
استهبان/اسطهبان/ اصطهبان استهبان
اسطبل/ اصطبل اسطبل
اسطرلاب/ اصطرلاب اسطرلاب
افسنتین/ افسنطین افسنتین
اَلَم شنگه/ عَلَم شنگه اَلَم شنگه
امپراتریس/ امپراطریس امپراتریس
امپراتور/ امپراطور امپراتور
انتر/ عنتر انتر
ایتالیا/ ایطالیا ایتالیا
ایذه/ ایزه ایذه
باباغورری/ باباقوری باباقوری
باتری/ باطری باتری
باتلاق/ باطلاق باتلاق
باتوم/ باطوم/ باتون باتوم
باجناغ/ باجناق باجناق
بادنجان/ بادمجان بادنجان
بحبوحه/ بهبوهه بهبوهه
بُختنصَّر/ بُختُ النصَّر/ بُختُ نصَر بُختُ نصَر
برهه/ برحه برهه
بغچه/بقچه بقچه
بلغور/ بلقور بلقور
بلیت/ بلیط بلیت
بوذرجمهر/ بوزرجمهر بوزرجمهر
پاتوق/ پاتوغ پاتوق
پتر کبیر/ پطر کبیر پتر کبیر
پترزبورگ/ پطرزبورگ پترزبورگ
پزشک/ پزشگ پزشک
پشکل/ پشگل پشکل
تائیس/ طائیس تائیس
تارم/ طارم تارم
تاق/ طاق تاق
تاقدیس/ طاقدیس تاقدیس
تالار/ طالار تالار
تالش/ طالش تالش
تایباد/ طایباد تایباد
تایر/ طایر تایر
تبرخون/ طبرخون تبرخون
تبرزد/ طبرزد تبرزد
تبرزین/ طبرزین تبرزین
تَبَرَک/ طَبَرک تَبَرک
تپانچه/ طپانچه تپانچه
تپور/ طپور تپور
تپیدن/ طپیدن تپیدن
تُتماج/ ططماج تُتماج
تخار/ طخار تخار
تخارستان/ طخارستان تخارستان
ترابلس/ طرابلس ترابلس
تراز/ طراز تراز
ترخون/ طرخون ترخون
ترشیز/ طرشیز ترشیز
ترق و توروق/ تاراغ و توروغ ترق و توروق
ترقبه/ طرقبه ترقبه
ترقّه/ طرقّه ترقّه
تسوج/ طسوج تسوج
تشک/ توشک/ دشک/ دوشک توشک
تغار/ طغار تغار
تمشک/ تمشگ تمشک
تنبور/ طنبور تنبور
توالش/ طوالش توالش
توبیقا/ طوبیقا توبیقا
توتیا/ طوطیا توتیا
توس/طوس توس
تهران/ طهران تهران
تهماسب/ طهماسب تهماسب
تهمورث/ طهمورث تهمورث
تیسفون/ طیسفون تیسفون
جابلسا/ جابلصا جابلسا
جغّه/ جقّه جقّه
جهاز/ جهیز/ جهیزیه/ جهازیه جهاز
چارق/ چارغ چارق
چای/ چایی چای
چغندر/ چقندر چقندر
چلغوز/ چلقوز چلقوز
حوله/ هوله حوله
ختا/ خطا ختا
ختای/ خطای ختای
ختمی/ خطمی خطمی
خُرجین/ خورجین خورجین
خردسال/ خوردسال خردسال
خشنود/ خوشنود خوشنود
خواف/ خاف خاف
دکترا/ دکتری (با صدای «ی») دکتری
دُگمه/ دُکمه/ تُکمه دُکمه
دوقلو/ دوغلو دوقلو
ذرت/ زرت ذرت
ذوذنقه/ ذوزنقه ذوزنقه
رتیل/ رطیل/ رطیلاء رتیل
رشک/ رشگ رشک
زرشک/ زرشگ زرشک
زغال/ ذغال زغال
زکام/ ذکام زکام (درست
زنُن/ ذنن زنن
ساروج/ صاروج ساروج
ساوجبلاغ/ ساوجبلاق ساوجبلاق
ستبر/ سطبر ستبر
سرشک/ سرشگ سرشک
سرمه/ سورمه سورمه
سُغد/ صُغد سُغد
سفلیس/ سفیلیس/ سیفیلیس/ سیفلیس سفلیس
سقلاب/صقلاب سقلاب
سوغات/ سوقات سوقات
سوک/ سوگ سوگ
سیگار/ سیگارت سیگار
شاغول/ شاقول شاقول
شالُده/ شالوده شالوده
شبورغان/ شبورقان شبورقان
شرایین/ شرائین شرایین
شوید/ شبت شوید
شیخونت/ شیخونیّت شیخونیّت
عسکر/ عسگر عسکر
عیسو/عیصو عیسو
غدّاره/ قدّراه قداره
غدغن/ قدقن قدقن
غلتک/ غلطک غلتک
غلتیدن / غلطیدن غلتیدن
غلیان/ قلیان غلیان
غورباغه/ قورباقه قورباغه/ غورباقه قورباقه
فرغون/ فرغان/ فرقان فرغون
فطیر/ فتیر فطیر
قاتی/ قاطی قاتی
قاروقور/ غاروغور قاروقور
قباد/ غباد قباد
قُدقُد/ غُدغُد قُدقُد
قراقروت/ قراقروط قراقروت
قرتی/ غرتی قرتی
قرشمال/ غرشمال قرشمال
قُرُق/ غُرُق قُرُق
قَرلغِ/ قَرلق قَرلقِ
قرمه/ غرمه/ قورمه/ غورمه قورمه
قروش/ غروش قروش
قره آغاج/ قره آقاج قره آغاج
قَزقان/ قَزغان قَزقان
قشقرق/ غشغرق قشقرق
قشلاق/ قشلاغ قشلاق
قفس/ قفص قفس
قُلُپ/ غُلُپ قُلپ
قلک/ غلک قلک
قلنبه/ غلنبه قلنبه
قورت/ غورت قورت
قوطی/ قوتی قوتی
قِیقاج/ غیقاج قِیقاج
قِیماق/ قِیماغ قِیماق
کشک/ کشگ کشک
کشکول/ کشگول کشکول
کلیسا/ کلیسیا کلیسا
کوشک/ کوشگ کوشک
کیقباد/ کیغباد کیقباد
گنجشک/ گنجشگ گنجشک
لاتاری/ لاطاری لاتاری
لحیم/ لهیم لحیم
لشکر/ لشگر لشکر
لَقلَق/ لَغلَغ لَقلَق
لق/ لغ لق
لقولوق/ لغولوغ لقولوق
لقوه/ لغوه لقوه
لوت/ لوط (قوم) لوط
لوت/ لوط (کویر) لوت
لوطی/ لوتی لوتی
لولو خورخوره/ لولو خُرخُره لولو خورخوره
مالیخولیا/ مالخولیا/ مالنخولیا مالیخولیا
مرحم/ مرهم مرهم
مرداد/ امرداد مرداد
مستغلّات/ مستقلّات مستقلات
مشکل/ مشگل مشکل
مُشکین / مشگین مُشکین
ملات/ ملاط ملات
ملغمه/ ملقمه ملغمه
مهمان/ میهمان میهمان
میلیار/ ملیارد میلیارد
میلیون/ ملیون میلیون
ناسور/ ناصور ناسور
نسطوری/ نستوری نستوری
نعنا/ نعناء/ نعناع نعناع
نفت/ نفط نفت
نفتالین/ نفطالین نفتالین
نِقنِق/ نِغنِغ نِقنِق
ورغُلمبیدن/ ورقلمبیدن ورقلمبیدن
وَقوَق/ وَغوَغ وَقوَق
وهله/ وحله وهله
هجده/ هیجده/ هژده هیژده هجده
هرس کردن/ حرس کردن هرس کردن
هَلیم/ حلیم (غذا) حلیم
هِلیم/ حلیم (گاز) هلیم
هیز/ حیز هیز
هیضه/ حیضه هیضه
یاتاقان/ یاطاقان یاتاقان
یالقوز/ یالغوز یالقوز
یُرقه/ یُرغه یُرقه
یُغور/ یُقور یُقور
یقه/ یخه یقه
صورتهای فارسی و انگلیسی نام لاتین| صورت برگزیده
واشنگتن/ واشنگتون/ واشینگتون/ واشینگتن واشینگتون Washington
ژئوپلتیک/ ژئوپولیتیک/ ژئوپلیتیک ژئوپولیتیک Geopolitic
میکرب/ میکروب| میکروب
Microb
(۲) نامهای مرکب بیگانه را، برای نشان دادن اجزای تشکیلدهندهی آنها، جدا ولی نزدیک به هم (با نیمفاصله) مینویسیم:
صورت لاتین بنویسید ننویسید
Heartland هارتلند هارتلند
Online آنلاین آنلاین
Backbone بکبن بکبن
Notbook نوتبوک نوتبوک
Rittenhouse ریتنهاوس ریتنهاوس
Hemingway همینگوی همینگوی
Winkfield وینکفیلد وینکفیلد
(۳) نامهای بسیط (غیرمرکب) بیگانه را، بهشرط آنکه صورت فارسی آنها زشت نشود، چسبیده مینویسیم:
صورت لاتین| بنویسید ننویسید
Kippur| کیپور کیپور
Mason| میسون میسون
Nancy| نانسی نان سی
Vanbrugh| وانبرو وان برو
(۴) نقطهای که در برخی زبانهای لاتین پس از نام میانی کسان میآید، در فارسی نوشته نمیشود:
صورت لاتین بنویسید ننویسید
John M. Deutch جانام دویچ جانام. دویچ
Louis F. Free لوئیس اف فری لوئیس اف. فری
David E. Kaplan دیوید ئی کاپلان دیوید ئی. کاپلان
(۵) برای نوشتن نام مواد و تجهیزات فنی و صنعتی، وسلاحها و تجهیزات نظامی و مانند اینها:
(۱. ۵) نام مواد و تجهیزات و سلاحها را به فارسی، و نوع و مدل (حروف و شمارههای) آنها را به زبان اصلی مینویسیم.
(۲. ۵) بین حروف، و شمارههای بیش از یک رقم، خط تیره میگذاریم، ولی بین حروف، و شمارههای یک رقمی چیزی نمیگذاریم:
کاغذ A۴
هواپیمای F-۱۶
دوربین پانکروماتیک K FA-۳۰۰۰
ماهوارهٔ KH-۱۱
گوشی K-۷۰۰-I
آگاهی: نام خودروهای ساخت داخل:
هرگاه ترکیبی از نام و عدد باشد به فارسی نوشته میشود:
مثال: پژو ۴۰۵، پژو ۲۰۶.
و هرگاه ترکیبی از نام و عدد و حرف انگلیسی باشد، به انگلیسی نوشته میشود:
مثال: پژو ۲۰۶- SD.
(۶) نامهای (نشانههای) اختصاری مواد شیمیایی را به زبان لاتین مینویسیم: H۲O، CO۲، NO۲
(۷) نام مجلهها و روزنامههای لاتین را، بدون آنکه آنها را ترجمه کنیم، درست مانند تلفظ لاتینی آنها، به فارسی مینویسیم:
صورت لاتین| صورت فارسی
Military Review میلیتاری ری وی یو
U. S. S. Today یو. اس. اس. تودی
Washington Post واشینگتون پست
(۸) کلمهٔ «ابن» در آغاز اسمهای خاص عربی بهطور کامل نوشته میشود و در میان آنها «الف» آن حذف میشود:
ابن ابیالحدید، محمدبن ابیبکر
(۹) «ال» تعریف در آغاز نامهای عربی حذف میشود، مگر آنکه نام (یا شکل خاصی از آن) تنها با «ال» شناخته شده باشد:
نام بدون «ال»| نام شناخته شده با «ال»
الرمادی رمادی (نام شهری در عراق) القرنه (نام شهری در عراق)
المتوکل متوکل (نام خلیفهٔ عباسی) العالم (نام شبکهٔ تلویزیونی)
الحجر حجر (سلسله کوهی در عربستان) المتوکل علی الله (نام خلیفهٔ عباسی)
الجاحظ جاحظ (ادیب و متفکر بصری) الحاوی (نام کتابی دربارهٔ طب از رازی)
(۱۰) کنیههای عربی (ابو…، ابا…، ابی…) بدون در نظر گرفتن محل نحوی آنها (اینکه در محل نصب، جر یا رفع باشند) به همان صورتی که در فارسی شناخته شده هستند، نوشته میشوند:
ابوطالب، ابوالفضل، اباصالح، بایزید بسطامی، علیبن ابیطالب، ابن ابیالحدید
منبع: جمشید سرمستانی، گزیدهٔ شیوه نامهٔ جامع ویرایش و نگارش، تهران، نشر سرمستان، ۱۳۹۲؛ در:
ویرایش، بهکار گیری مجموعهای از روشها و قاعدههاست که بهکمک آنها، یک نوشته -از کتاب گرفته تا مقاله، پایاننامه، مصاحبه، سخنرانی، انواع نشریهها، نامهها و گزارشهای اداری و... - مطابق با منظور پدید آورنده و در قالبهای معیار (استاندارد)، به مخاطب عرضه میشود.
برپایهٔ این توضیح، ویرایش در تعریف این کتاب:
«دانشی منطق پایه است که با قواعد و شیوههای مشخص، به درست کردن نادرستیها، زدودن کاستیها، رسا کردن معنی، روان کردن و فارسی کردن نوشته، سامان دادن به ساژهها، و همخوان کردن نوشته میپردازد.»
در یک جمله: ویرایش، «درست نویسی، رسا نویسی و بقاعده نویسی» است.
۱ ـ ویرایش ویژه
دربردارندهی گونههای زیر است:
(۱) ویرایش ترجمه
(۲) ویرایش علمی
(۳) ویرایش ادبی
(۴) ویرایش گفتار
(۵) ویرایش استنادی
(۶) ویرایش نمایه
(۷) ویرایش تصحیحی
۲ـ ویرایش عمومی
دربردارندهی گونههای زیر است:
(۱) ویرایش صوری
(۲) ویرایش زبانی
(۳) ویرایش محتوایی- ساختاری
(1) در موارد زیر، عددها با حرف نوشته میشوند:
(1.1) در نوشتههای ادبی و شعرها:
مثال: لشکریان یکی پس از دیگری آمدند و دور دیوار شهر اردو زدند؛ لشکری در یمین با دههزار و سیصد و پنجاه سرباز، لشکری در یسار با دوازدههزار و نهصد و چهل سرباز، و لشکری در وسط با یازدههزار و هشتصد و پنجاه سرباز.
(2.1) عددهایی که «و» ربط ندارند (به جز در متنهای علمی، فنی، ریاضی):
مثال: صفر، یک، دو...، بیست، سی...، صد، دویست...، یکهزار، دوهزار...، دههزار، بیستهزار...، صدهزار، دویستهزار...، یکمیلیون، دومیلیون...، دهمیلیون، بیستمیلیون...، صدمیلیون، دویستمیلیون...، نهصدمیلیون، یکمیلیارد، دومیلیارد... .
(3.1) عددهایی که در آغاز جمله هستند (به جز در متنهای علمی، فنی، ریاضی):
مثال: چهلوسه دانشآموز این مدرسه از کسانی هستند که پس از منحل شدن مدرسهی سعدی، از آنجا به این مدرسه آمدند.
(4.1) شمارهی قرنها به صورت حرفی نوشته میشود:
مثال: قرن یازدهم میلادی، قرن هشتم هجری قمری، قرن بیستویکم.
(5.1) عددهایی مانند تاریخ و مبلغ در چکها، سفتهها و اسناد رسمی و دولتی ـ معمولاً در کنار عددهای ریاضی[1] ـ برای جلوگیری از اشتباه، تقلّب و دخل و تصرف.
(2) در موارد زیر عددها بهصورت ریاضی نوشته میشوند:
(1.2) عددهایی که «و» ربط دارند. (به جز در آغاز جمله):
مثال:| , ...6719328, 563346, 7439 ,231, 29
(2.2) در نوشتههای علمی، فنی، ریاضی، نظامی و متنهای پُرعدد:
مثال: سال پیروزی انقلاب مشروطیت به حروف ابجد، برابر «عدل مظفر»؛ یعنی به ترتیب، حاصل جمع عددهای 70، 4، 30، 40، 900، 80 و 200، و برابر با 1324 ه..ق است.
(3.2) تاریخهای تولد و وفات، و آغاز و پایان حکومتها و مانند اینها:
مثال: سربهداران 52 سال (788-736 ه..ق) حکومت کردند.
(4.2) هرنوع شماره، شامل تاریخ تولد، نمرهی منزل، شمارهی ساختمان، تلفن، شناسنامه، گذرنامه، بلوک ساختمانی، صفحهی کتاب، جلد کتاب، نقشه، نمودار، جدول، سوره، آیه و مانند اینها:
مثال: خیابان 23 شرقی، کوچهی 17، بلوک 11، پلاک 31.
(5.2) عددهایی که با کوتاهنوشته (حروف اختصاری) همراهند:
مثال:| M200، kg70، km100، cm40 و cc50
(6.2) در جملههایی که در آنها چند عدد بدون «و» و با «و» وجود دارد؛ عدد آغاز جمله را اگر بدون «و» باشد ـ با حرف نوشته ولی عددهای دیگر را با رقم مینویسیم:
مثال1: سه تن از گروه 35 نفره، پس از 4 روز کوهپیمایی و گذشتن از 6 کوه بزرگ، سرانجام به 110 کیلومتری شهر رسیدند.
مثال2: 21 تن از گروه 35 نفره، پس از 4 روز کوهپیمایی و گذشتن از 6 کوه بزرگ، سرانجام به 110 کیلومتری شهر رسیدند.
(7.2) هنگامی که عددها کاربرد آماری داشته باشند:
مثال: در این عملیات 3000 نفر از نیروهای دشمن به اسارت درآمدند و 200 دستگاه انواع تانک و خودرو و بیش از 5000 انواع سلاح به غنیمت گرفته شد.
(8.2) شمارههای توک، پاورقیها، پینوشتها، و منابع و مآخذ به صورت رقمی نوشته میشوند.
(9.2) هر گاه عددها به عددهای رقمی اشاره داشته باشند، بهصورت ریاضی نوشته میشوند، هر چند جزو عددهایی باشند که باید به صورت حرفی نوشته شوند. این کاربرد، در بند 4 مثال زیر نشان داده شده است:
مثال: طبق برخی شیوهنامهها:
(1) هرگاه جملههای نقل قول سه سطر یا کمتر باشند، آنها را درون بند میگنجانیم.
(2) هرگاه جملههای نقل قول بیش از سه سطر باشند، آنها را در بند جداگانه میگنجانیم.
(3) همهی جملههای نقل قول باید به صورت کج (ایرانیک/ایتالیک) حروفچینی شوند.
(4) برای انجام بندهای 1 تا 3، تنها لازم است ویراستار در آغاز و پایان نقل قول، علامت نقل قول، و در حاشیهی چپ، نشانهی{ را بگذارد.
(10.2) در جدولها و نمودارها، عددها را بهصورت ریاضی مینویسیم.
(11.2) هرگاه عددها دارای اهمیت باشند و یادگیری آنها لازم باشد:
مثال: خطوط رهایی (RLs) در سمت نیروهای خودی، معمولاً در 2 تا 3 کیلومتری ساحل خروجی و در خارج از برد آتش مستقیم سلاحهای دشمن قرار داده میشود.
......
(5) تاریخها را به شکل زیر مینویسیم:
(5.1) در نوشتههای غیررسمی و غیراداری، بهجز در زیر امضاها:
مثال: 15 اردیبهشت 1341.
(5.2) در نوشتههای رسمی و اداری و در زیر امضاها:
مثال 1: 8/12/1362.
مثال 2: 4/6/1369.
آگاهی: در تاریخها، عدد سال را باید بهطور کامل نوشت (مانند سال 1362) نه بهصورت دورقمی (مانند سال 62).
(5.3) دورههایی محدود همچون تاریخ تولد و مرگ یا دورهی حکومت افراد و مانند اینها را از راست به چپ، به صورت ریاضی و بهشرح زیر مینویسیم.
(5.3.1) هرگاه عددهای این دورهها جزو جمله نباشد، آنها را از سال دورتر به نزدیکتر، از چپ به راست، در پرانتز نوشته، بین آنها «تا» میگذاریم و نوع تاریخ را بهصورت کوتاهنوشته ـنه بهصورت کاملـ میآوریم. در مثالهای زیر به شیوهی نوشتن تاریخهای پیش از میلاد و پس از آن، و شیوهی گذاشتن کوتاهنوشتهها توجه کنید:
مثال 1: هنگامیکه هر دو سال مربوط به پس از میلاد باشند:
دورهی آرامش و ظهور تمدن اسلامی در هندوستان (712 تا 1650 م).
مثال 2: هنگامیکه یک سال مربوط به پیش از میلاد و دیگری مربوط به پس از میلاد باشد:
دوران احیای مکتب هندوئیسم (184ق.م تا 712م).
مثال 3: هنگامیکه هر دو سال مربوط به پیش از میلاد باشند:
دورهی تهاجم و سلطهی آریاییها بر هند (1400 تا 1000ق.م).
(5.3.2) هرگاه عددهای این دورهها جزو جمله باشند، آنها را از دورتر به نزدیکتر از راست به چپ نوشته، بین آنها «تا» میآوریم و نوع تاریخ را بهصورت کامل (نه بهصورت کوتاهنوشته) مینویسیم:
مثال 1: سرانجام بین سالهای 1609 تا 1614 میلادی فرمانهای اخراج مسلمانان از شهر غرناطه صادر شد که گفته میشود در نتیجهی آن نیممیلیون مسلمان به آفریقای شمالی رفتند.
مثال 2: جنگهای داخلی و یورشهای بیگانگان به روم از سال 285 تا 235 قبل از میلاد به تدریج بر اهمیت ارتش افزود.
مثال 3: سرانجام «دیوکلسین» حکومت دیکتاتوری را بنیاد گذاشت و از سال 284 تا 305 میلادی بر روم فرمان راند.
(6) کسرها و درصدها را به شکل زیر مینویسیم:
(6.1) برای نشان دادن کسر اعشاری از ممیز (/) استفاده میکنیم.
مثال: 0810/1235 02/731 3/15
(6.2) برای نشان دادن کسرهای متعارفی و نسبتها:
(6.2.1) در نوشتههای غیر از نوشتههای علمی، ریاضی و فنی، اگر دو عدد کسری بدون «و» باشند، آنها را به صورت حرفی مینویسیم:
مثال: سهچهارم، پنجدهم، یکهزارم، پانزدهصدم، هفتادهزارم.
(6.2.2) در این نوشتهها اگر یکی از دو عدد کسری یا هر دوی آنها دارای «و» باشند، دو عدد را در بالا و پایین کجخط (/) میگذاریم:
مثال:|75/40 , 45/10 , 55/23
(6.2.3) همچنین اگر جملهای هم دارای عددهای کسری با «و» و هم دارای عددهای کسری بدون «و» باشد، همهی عددها را بهصورت بند پیش مینویسیم:
مثال: تنها حدود 3/1 جمعیت این کشور ساکن شهرها هستند و نسبت بهرهمندی از سواد شهرنشینان به روستائیان 3/22 (23 به 3) است.
(6.3) در نوشتههای علمی، ریاضی و فنی، همهی کسرهای متعارف را بهصورت ریاضی و در بالا و پایین خط افق (ـــ) مینویسیم.
(6.4) برای نشان دادن درصدها:
(6.4.1) در نوشتههای غیر از نوشتههای علمی، ریاضی و فنی، اگر عدد درصد، بدون «و» باشد آن را به صورت حرفی مینویسیم:
مثال: سه درصد، هفتاد درصد، نوزده درصد، هزار درصد.
(6.4.2) در این نوشتهها، اگر عدد درصد دارای «و» باشد، آن را به صورت ریاضی و درصد آن را بهصورت حرفی مینویسیم:
مثال: 22 درصد، 41 درصد، 125 درصد.
(6.4.3) اگر جملهای دارای درصدهای با «و» و بدون «و» باشد، همهی آنها را بهصورت بند پیش مینویسیم:
مثال: میزان بیکاری در این کشور 9 درصد، تولید ناخالص ملی 27 درصد و بهرهمندی عمومی از سواد 63 درصد و مبتلایان به بیماریهای خاص 74/0 درصد است.
(6.4.4) در نوشتههای علمی، ریاضی و فنی همهی درصدها را به صورت ریاضی مینویسیم:
مثال: %27، %65، %70.
77 عددهایی که بهصورت ریاضی نوشته میشوند (مانند 11، 21، 153) نه بهصورت حرفی (مانند یازده، بیست و یک، صد و پنجاه و سه).
بهکار بردن فعل «پیاده کردن» بهمعنی و بهجای «اجرا کردن» و «محقق کردن» در گفتوگو از عقیده، مسلک یا طرح و برنامه و مانند اینها، (مثلاً در «پیاده کردن اهداف بلندمدت») درست نیست؛ و باید همان فعلهای «عملی کردن، اجرا کردن، محقق کردن» و مانند اینها را بهکار برد؛ اما بهکار بردن آن در اصطلاح «پیاده کردن نوار» یا «پیاده شده از نوار»، درست است.
از همین رو شیوهنامههای گوناگون و کابران این قاعده در اصل قاعده با هم اختلافی ندارند؛ اما از آنجا که همهٔ کاربران برای شناخت زشتی یا زیبایی ترکیبها باید به «سلیقه»ی خود رجوع کنند، بسیاری از آنها در مورد مصداقهای قاعده با هم اختلاف دارند. برای مثال، همان گونه که عدهای صورت املایی چسبیدهٔ ترکیب «باجخواه» را زشت میدانند، عدهای دیگر همین صورت را زیبا میدانند.
این مقاله بر آن است تا با بیان «ملاکهای زشت شدن ترکیبها» این قاعدهٔ ناکارآمد را کارآمد کند.
واژگان کلیدی: زشتی و زیبایی واژههای مرکب، رسمالخط فارسی، ملاکهای زشتی واژهها، ترکیبهای فارسی.
مقدمه
زشت یا زیبا دانستن آنچه با چشم دیده میشود، امری است که به سلیقه و خوشآیند آدمی بستگی دارد؛ زیرا آنچه را کسی زشت میبیند، ممکن است کسی دیگر زیبا ببیند، و برعکس. بنابراین زشتی و زیبایی پدیدههای دیدنی (قابل رؤیت) امری مطلق نیست؛ بلکه امری است نسبی، و بسته به سلیقهٔ کسان (افراد)، متغیر است. اما از سوی دیگر، زشتی یا زیبایی برخی پدیدههای دیدنی آنقدر مورد توافق همگان است و همه دربارهٔ آن همنظرند که به آدمی مینمایاند که زشتی یا زیبایی آنها باید از ملاکی مشخص و مورد توافق همگان پیروی کند.
زشتی یا زیبایی املای واژگان پارسی نیز همین گونه است؛ برای مثال، با اینکه بیشتر (یا همهی) فارسی نویسان، صورت املایی چسبیدهٔ ترکیب «همعصر» یا «همصنف» را زشت میدانند، تا کنون علت دقیق و مشخصی برای آن بیان نشده، جز اینکه این صورت با «سلیقه» ی بیشتر فارسی نویسان همخوانی ندارد. البته در برخی شیوهنامهها «پر نقطه شدن»، «پر دندانه شدن» و «بلند شدن» بهعنوان ملاک برشمرده شده است؛ اما در هیچیک بیان نشده که ترکیب چند نقطهای را پر نقطه، ترکیب چند دندانهای را پر دندانه و ترکیب چند حرفی را بلند مینامند.
بنابراین، تا هنگامی که خاستگاه و ملاک زشتی و زیبایی چسبیده یا جدا نویسی واژهها «سلیقه» باشد؛ نه میتوان صورتی را درست و نه میتوان صورتی را نادرست دانست؛ زیرا نه میتوان سلیقهای را درست، و نه میتوان سلیقهای را نادرست خواند. بر همین پایه، نمیتوان «زشت شدن» را ملاکی برای جدا نویسی برخی ترکیبها بیان کرد؛ زیرا زشتی و زیبایی، تعریفشده، دارای ملاک مشخص، و در نتیجه، مورد توافق همگان نیست.
از آنجا که همهٔ شیوهنامههای خط فارسی، «زشت شدن واژه» را بهعنوان ملاکی برای جدا نویسی آن برشمردهاند، این مقاله نخست در پی آن است که چرایی و علت «زشت بودن» صورت چسبیدهٔ واژههای مرکب را بیان کند؛ سپس این علتها را بهعنوان «ملاکهای زشت شدن واژههای مرکب»، به همهٔ واژههای مرکب در زبان فارسی تعمیم دهد تا با در نظر داشتن آنها بتوان زشتی یا زیبایی املای واژگان فارسی را از وابستگی به «سلیقه «- که مورد توافق همگان نیست- درآورد، و به «ملاک و قاعده» - که باید مورد توافق همگان باشد- وابسته کند. روشن است که اگر بتوان به «ملاکهای زشت شدن واژهها» دست یافت، هر واژهای که این ملاکها و ویژگیها را نداشته باشد، «زیبا» بهشمار میآید.
در این پژوهش، نویسنده واژههای مرکبی را که صورت چسبیدهٔ آنها، در همهٔ نوشتهها و در نزد همگان زشت و نامأنوس بهشمار میآید، گرد آورده و سپس ملاکها و قاعدههایی مشخص برای زشت بودن صورت چسبیدهٔ آنها بیان نموده است.
تعریف واژگان
کلمههای مرکب/ واژههای مرکب: هرگاه دو یا چند کلمهی دارای معنی مستقل با هم کلمهای جدید پدید آورند، کلمهی مرکب نامیده میشوند. مانند دلبر، خوشحال، دربازکن، سربهراه، خودنگهدار، تولیدکننده، خرمنکوب، معنیدار و....
ترکیبات: عبارتند از واژههای مشتق (پسونددار و پیشونددار) و واژههای مرکب.
لَخت: دو یا چند حرف بههم چسبیده و یا یک حرف جدا در یک کلمه را لَخت مینامند؛ مثلاً کلمهی «هشلهف» یک لخت، «سرد» دو لخت، «فردا» سه لخت، «دراز» چهار لخت، «دکاندار» پنج لخت، و «کارپرداز» شش لخت دارد.
حروف یکشکل [۱]: حروف تکراری که شکل آنها یکی است؛ مانند «ب و ب».
حروف همگون۱: حروفی که شکل آنها ـ با تفاوتهایی ـ شبیه بههم است. مانند «ب، پ، ت، ث»، «ج، چ، ح، خ»، «د، ذ»، «ر، ز، ژ»، «س، ش»، «ص، ض»، «ط، ظ»، «ع، غ»، «ف، ق» و «ک، گ».
حروف چسبنده۱: حرفهای غیر از «الف، د، ذ، ر، ز، ژ، واو، وهای ناملفوظ» را که میتوانند به حرف پیش یا پس از خود بچسبند، حرف چسبنده مینامیم.
حروف قوسدار۱: به حروفی گفته میشود که در قسمت روی خط، خمیدگی، انحنا یا قوس دارند. این حروف عبارتنداز: «ج، چ، ح، خ، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ق، ه».
آگاهی: حرف «و»، هر چند طبق این تعریف باید در دستهی حروف قوسدار گنجانده شود، جزو این حروف نیست.
حرفتاج۱: به قسمتی از حرف گفته میشود که در هنگام نوشتن، بر روی سطر قرار میگیرد؛ خواه این مقدار کم باشد (مانند آنچه از حروف «ر، ز، ژ» بر روی سطر قرار میگیرد)، خواه زیاد باشد (مانند آنچه از حروف «ا، ک، گ، ل» بر روی سطر قرار میگیرد). بنابراین، دو حرف «س» و «ش» هر یک دارای سه حرفتاج، دو حرف «ص» و «ض» هر یک دارای دو حرفتاج، و باقی حروف هر یک دارای یک حرفتاج هستند.
آگاهی: حروف «ب، پ، ت، ث، ف، ق، ک، گ، ن» در حالت چسبیده، دارای یک حرفتاج هستند، حتی اگر در پایان کلمه قرار بگیرند؛ برای مثال کلمهی «گفتن»، دارای چهار حرفتاج است (نه پنج حرفتاج)، کلمهی «نشست» دارای هشت حرفتاج است (نه نُه حرفتاج).
ملاکهای زشت شدن واژههای مرکب
واژههای مرکب در هفت صورت زشت میشوند. هرگاه واژهای مرکب، دست کم یکی از ویژگیهایی را که در پی خواهد آمد، داشته باشد، «ترکیب زشت» نامیده میشود و اگر هیچ یک از این ویژگیها در آن نباشد، آن را «ترکیب زیبا» مینامیم. این ملاکها و ویژگیها بهشرحی است که در پی میآید:
(۱) هنگامی که از بههم چسبیدن اجزای یک ترکیب دوهجایی، یک لَخت بلند، یعنی لختی با بیش از نُه «حرفتاج» پدید آید:
بنویسید ننویسید
پیشقسط پیشقسط (دارای ده حرفتاج است)
سستعهد سستعهد (دارای ده حرفتاج است)
چشمسیر چشمسیر (دارای ده حرفتاج است)
چشمسبز چشمسبز (دارای ده حرفتاج است)
سستمهر سستمهر (دارای ده حرفتاج است)
سختپشت سختپشت (دارای ده حرفتاج است)
سستسر سستسر (دارای یازده حرفتاج است)
(۲) هنگامی که در واژهی مرکب دوهجایی، دو حرف «همگون» چسبنده (بهجز حروف ب، پ، ت، ث) یا دو حرف «یکشکل»، براثر بههم چسبیدن اجزای یک ترکیب بههم بچسبند:
بنویسید ننویسید
اسبباز اسبباز
باجخواه باجخواه
پاککن پاککن
پسسوخت پسسوخت
پسسوز پسسوز
پوشسنگ پوشسنگ
پیششرط پیششرط
خاکگیر خاکگیر
خرجخور خرجخور
خوشساخت خوشساخت
خوششانس خوششانس
رنگکور رنگکور
سرخچشم سرخچشم
سستتن سستتن
سگکش سگکش
شوخچشم شوخچشم
صبحخوان صبحخوان
عیببین عیببین
کجخلق کجخلق
کجخو کجخو
ککگیر ککگیر
کیفقاپ کیفقاپ
لوحخوان لوحخوان
هممرز هممرز
هوشسنج هوشسنج
استثنا: کلمهی «یخچال» چسبیده نوشته میشود.
(۲. ۱) هنگامیکه کلمهای بر اثر ترکیب با پسوند پدید آمده باشد، جدا نوشته نمیشود؛ مانند: میخچه، شاخچه، چرخچی.
(۲. ۲) دو حرف «س و س» یا «ش و ش» و یا «س و ش» هرگاه بر اثر به هم چسبیدن اجزای یک ترکیب در یک لخت قرار بگیرند، حتی اگر به هم نچسبند، کلمه را جدا مینویسیم (اصل زیبایی):
بنویسید ننویسید
اسبسر اسبسر
پشمشو پشمشو
چشمسبز چشمسبز
چشمسرخ چشمسرخ
چشمسیر چشمسیر
چشمشو (ی) چشمشو (ی)
خشتساز خشتساز
دستساز دستساز
دستسوز دستسوز
سختسر سختسر
شمعساز شمعساز
(۲. ۲. ۱) مگر هنگامیکه یکی از دو حرف «ک» یا «گ» میان آنها بیاید:
بنویسید ننویسید
خشکسال خشکسال
دوستکش دوستکش
سنگساب سنگساب
سنگسر سنگسر
سنگشور سنگشور
سیمکش سیمکش
شنکش شنکش
(۲. ۳) دو حرف «ک و ک» یا «گ و گ» و یا «ک و گ» نیز هرگاه بر اثر به هم چسبیدن اجزای یک ترکیب در یک لخت قرار گیرند، حتی اگر به هم نچسبند، کلمه را جدا مینویسیم:
بنویسید ننویسید
پوکسنگ پوکسنگ
تکسنگ تکسنگ
تکشکل تکشکل
خاکسنگ خاکسنگ
رگسنگ رگسنگ
کفشکن کفشکن
کفگیر کفگیر
کمگاز کمگاز
کمگوشت کمگوشت
گچکوب گچکوب
گچگیر گچگیر
گلسنگ گلسنگ
گلکش گلکش
گلگشت گلگشت
یکشکل یکشکل
(۲. ۳. ۱) هنگامیکه کلمهای بر اثر ترکیب با پسوند پدید آمده باشد، جدا نوشته نمیشود؛ مانند:
بنویسید ننویسید
کشتگر کشتگر
گلگون گلگون
گیجگاه گیجگاه
(۳) هنگامیکه بر اثر به هم چسبیدن اجزای ترکیب دوهجایی، کلمه پرنقطه شود؛ یعنی شمار نقطههای آن بیش از ده نقطه [۲] شود:
بنویسید ننویسید
پچپچ پچپچ
پشتبست پشتبست
پشتپا پشتپا
پشمچین پشمچین
پیچپیچ پیچپیچ
پیشبین پیشبین
پیشخیز پیشخیز
پیشقبض پیشقبض
پیشکش پیشکش
چپچپ چپچپ
چپچشم چپچشم
چپچین چپچین
چنگپشت چنگپشت
خشتچین خشتچین
سختپشت سختپشت
مچپیچ مچپیچ
میخپیچ میخپیچ
نیپیچ نیپیچ
(۴) هنگامیکه ترکیبی بر اثر چسبیدهنویسی دگرگون [۳] شود؛ یعنی بهگونهای شود که مانند کلمهای دیگر خوانده شود و یا احتمال نادرست خواندن آن وجود داشته باشد. این ترکیبات را «ترکیبات دگرگون» نیز مینامیم:
بنویسید ننویسید
برگریز برگریز
بوغزن بوغزن
بیخبر بیخبر
تکبیت تکبیت
تلخوش تلخوش
جانده جانده
خوشهضم خوشهضم
خوشیمن خوشیمن
سختپی سختپی
سرخمو سرخمو
شاهمات شاهمات
عشقورز عشقورز
قوسوار قوسوار
راهبین راهبین
لاتوار لاتوار
ماهوش ماهوش
نانده نانده
نیبست نیبست
واکبر واکبر
یکوزن یکوزن
(۵) هنگامیکه ـ دست کم ـ دو حرف قوسدار بر اثر چسبیدن اجزای یک ترکیب، در یک لخت گنجانده شوند:
بنویسید ننوسید
برفچال برفچال
جفتچرخ جفتچرخ
چشمچپ چشمچپ
حرصخور حرصخور
حرفچین حرفچین
حقجو حقجو
حقخواه حقخواه
خشکجان خشکجان
خطچین خطچین
خطخوان خطخوان
روحبخش روحبخش
زاغچشم زاغچشم
ساقپیچ ساقپیچ
سختجان سختجان
سختخو سختخو
صفجمع صفجمع
عمقسنج عمقسنج
غمخوار غمخوار
غمخور غمخور
فیضبخش فیضبخش
قرضخواه قرضخواه
کتفخوان کتفخوان
کجفکر کجفکر
کفچین کفچین
کفخواب کفخواب
نبضسنج نبضسنج
نخپیچ نخپیچ
نفتخیز نفتخیز
نفعجو نفعجو
وصلجو وصلجو
همبخت همبخت
همتخت همتخت
همجا همجا
همجفت همجفت
همجنس همجنس
همجوش همجوش
همچشم همچشم
همچند همچند
همحزب همحزب
همحس همحس
همخرج همخرج
همخو همخو
همخواب همخواب
همخون همخون
همسطح همسطح
همسنخ همسنخ
همشغل همشغل
همصف همصف
همصنف همصنف
همطبع همطبع
همعرض همعرض
همعصر همعصر
همعهد همعهد
هملخت هملخت
(۱. ۵) هنگامیکه حرف قوسدار «ه» با یکی از دو حرف «ف» یا «ق» در یک لخت گنجانده شود، جدا نوشته نمیشود:
بنویسید ننویسید
همفکر همفکر
همقد همقد
(۲. ۵) هنگامیکه کلمهای بر اثر ترکیب با پسوند پدید آمده باشد، جدا نوشته نمیشود؛ مانند: نعلچه، کفچه، باغچه، تاقچه.
(۳. ۵) کلمههای همچه، همچی، همچون، همچو جدا نوشته نمیشوند.
(۶) هنگامیکه بر اثر چسبیدهنویسی کلمه، یکی از دو حرف «ک» یا «گ» با یکی از دو حرف «ط» یا «ظ» در یک لخت گنجانده شوند:
بنویسید ننویسید
قسطگیر قسطگیر
تکظرف تکظرف
تکطرح تکطرح
خطکش خطکش
پاکطبع پاکطبع
پاکطرح پاکطرح
قطعکن قطعکن
گلطرح گلطرح
(۷) هنگامیکه یکی از حروف «ج، چ، ح، خ، ص، ض، ع، غ» پس از حرفهای «ک» یا «گ» بیایند و به آنها بچسبند (اصل زیبایی):
بنویسید ننویسید
تکحزب تکحزب
تکجنس تکجنس
تکچاپ تکچاپ
تکخال تکخال
تکخوان تکخوان
تکخط تکخط
تکخور تکخور
تکخوار تکخوار
خاکجوش خاکجوش
تکخو تکخو
پاکخو پاکخو
پاکچشم پاکچشم
پاکعهد پاکعهد
رنگخور رنگخور
تکصوت تکصوت
نیکعهد نیکعهد
نیکخو نیکخو
نیکخواه نیکخواه
تنگخلق تنگخلق
تنگجای تنگجای
تنگچشم تنگچشم
جنگخواه جنگخواه
جنگجو جنگجو
چاکخور چاکخور
خوکخور خوکخور
ریگجوش ریگجوش
خشکجان خشکجان
خشکخوار خشکخوار
رگچین رگچین
رنگخور رنگخور
سگجان سگجان
سگخلق سگخلق
سنگجان سنگجان
سنگچال سنگچال
سنگچین سنگچین
سنگخور سنگخور
مرگخواه مرگخواه
مشکخیز مشکخیز
دیگچال دیگچال
آگاهی: هرگاه این حروف پیش از دو حرف «ک» یا «گ» بیایند، کلمه جدا نوشته نمیشود؛ مانند:
بنویسید ننویسید
باجگیر باجگیر
تیغکش تیغکش
تیغگیر تیغگیر
چرخکش چرخکش
(۱. ۷) هنگامیکه کلمهای بر اثر ترکیب با پسوند پدید آمده باشد، جدا نوشته نمیشود؛ مانند:
بنویسید ننویسید
خوکچه خوکچه
دیگچه دیگچه
آگاهی: برخی از واژههای مرکب دوهجایی، در صورتی که چسبیده نوشته شوند ـ برابر قواعد پیشگفته ـ بیش از یک علت برای زشت شدن آنها وجود دارد؛ برای مثال کلمههای سختپشت و پشتبست به علت قواعد گفته شده در بندهای (۲. ۲) (قرار گرفتن س و ش در یک لخت) و (۳) (پرنقطه شدن لخت)، باید جدا نوشته شوند.
نتیجه
از آنجا که با بهرهگیری از ملاکهای آورده شده بهروشنی میتوان «ترکیبهای املایی زشت» را شناخت، در قواعد رسمالخط فارسی میتوان به تعریفی دقیق از «زشتی و زیبایی» دست یافت؛ بنابراین، زشتی یا زیبایی این ترکیبها بسته به سلیقهها متفاوت نخواهد بود و «قاعدهٔ زشتی ترکیبها» به شرح زیر نیز به قاعدهای روشن و بیابهام تبدیل میشود:
«هرگاه واژهٔ مرکبی با چسبیده نویسی زشت شود، آن را جدا مینویسیم»
([۱]) این واژهها و اصطلاحات، از ساختههای نویسنده هستند که در متن مقاله برای بیان برخی قواعد و مفاهیم بهکار خواهند رفت.
([۲]) اگر ده نقطه یا کمتر ملاک زشتی کلمه میشد، کلمههایی مانند پیشتاز (با ده نقطه) و پیشخور (با نُه نقطه) نیز زشت شمرده میشدند؛ حال آنکه چنین نیست.
([۳]) از آنجا که ترکیبات بر اثر دگرگونی زشت میشوند، نویسنده «دگرگون شدن» را نیز جزو ملاکهای زشت شدن ترکیبات برشمرده است.
سبب: آنچیزی است که وسیله یا موجب پدید آمدن یا نیامدن چیزی ویا رخ دادن یا ندادن امری میشود. سبب را میتوان مترادف واژهی موجب دانست؛ برای مثال، بارندگیهای اخیر سبب رونق کشاورزی شده است
علت: برای بیان چرایی پدید آمدن یا نیامدن چیزی ویا رخ دادن یا ندادن امری بهکار میرود؛ برای مثال، لطفاَ علت استعفای خود را بگویید.
دلیل: برهان و آن چیزی است که برای ثابت کردن امری بیاورند؛ برای مثال، به چهدلیل نمیتوان خداوند را به جای مشخصی محدود دانست.
۱ـ پاورقی توضیحی
پاورقی توضیحی، نوشتهای است که ساژهها را برای رفع ابهام یا پرسش، توضیح میدهد.
مثالهایی که از این پس خواهد آمد، و پاورقیهای نوشتهشده برای آنها، هریک از گونههای پاورقی را در پیش رویتان خواهند گذاشت:
مثال ۱: این کارنامه، یعنی دو جنگ متعارف بزرگ که یکی به بنبست رسید و دیگری بهشکست کامل انجامید، خشنودکننده نیست؛ این کارنامه حاصل اشتباهات و شکستهای ما [آمریکاییها [در عملیاتهای کوچکتر است.
مثال ۲: پذیرفتن هرگونه عملیات نظامی هرچند کوچک، بدون بهکار گیری هر چهار نیروی نظامی تقریباً غیرممکن است.
آگاهی: هرگاه در یک فصل، یک مطلب نیازمند توضیح در چند جای آن فصل آمده باشد، پاورقی توضیحی را تنها برای مورد نخست مینویسیم.
۲ـ پاورقی تعریفی
این نوع پاورقی برای تعریف واژهها و اصطلاحات نیازمند تعریف بهکار میرود. اگر ساژهی نیازمند تعریف، معادل ساژهای غیرفارسی باشد، باید هم تعریف و هم صورت اصلی آن ساژه را در پاورقی آورد.
مثال ۱: هرگاه این حرف، پس از «حروف پسبریده» قرار گیرد....
مثال ۲: ایجاد این کانالها تنها بهوسیلهی «تمرکز خطی» ممکن میشود.
مثال ۳: درستی این محاسبه، پس از اندازهگیری «طول موج» مشخص خواهد شد.
۳ـ پاورقی اطلاعی
پاورقی اطلاعی، اطلاعاتی رادربارهی ساژههای نیازمند معرفی -از جمله مواردی را که درپی آمده- در اختیار خواننده میگذارد:
(۱) اطلاعاتی دربارهٔ اشخاص نیازمند معرفی.
(۲) اطلاعاتی دربارهٔ رخدادهای تاریخی، سیاسی، اجتماعی و… نیازمند معرفی.
(۳) اطلاعاتی دربارهٔ مکانهای نیازمند معرفی.
(۴) اطلاعاتی دربارهٔ سازمانها، نهادها، تشکیلات و … نیازمند معرفی.
مثال ۱: اطلاعات دربارهٔ اشخاص نیازمند معرفی:
در نهایت، این امر باعث میشود که رئیس جمهور برای مشاوره در مورد سیاستهای امنیتی، به فردی مانند سرهنگهاوس مستقر در کاخ سفید گرایش پیدا کند.
مثال ۲: اطلاعات دربارهٔ رخدادهای تاریخی، سیاسی، اجتماعی و... نیازمند معرفی:
انگلیسیها در زیر آتش از عَدَن عقبنشینی کردند و تاکنون موفق به آرام کردن ایرلند شمالی نبودهاند؛ اما بهباور بسیاری، در دو جنگ مهم پیروز شدند: در جنگ ضدچریکی مالزی در دههٔ ۱۹۵۰، و در جنگ فالکلند. (رخداد تاریخی)
مثال ۳: اطلاعات دربارهٔ مکانهای نیازمند معرفی:
بهتازگی گزارشی با این مضمون را دیدم که درس تاریخ نظامی در دانشگاه «وست پوینت» بهعنوان واحد درسی اجباری ارائه نمیشود.
مثال ۴: اطلاعات دربارهٔ سازمانها، نهادها، تشکیلات و... نیازمند معرفی:
آنچه نیاز است، یک تشکیلات نظامیِ «کمحجم، میانه و با مهارت» برپایهی الگوی... «ورماخ» جنگ جهانی دوم، و هستهٔ حرفهای ارتش انگلیس است.
۴ـ پاورقی معادل
این پاورقی دربردارندهی داشتههای زیر است:
۴. ۱ـ املای لاتین نامها، عنوانها و لقبهای لاتین
مثال ۱: او چیز زیادی برای گفتن دربارهٔ «له داک ثو» نداشت.
مثال ۲: سمت «دبیر اجرائی شورای امنیت ملی» بهموجب مصوبهٔ امنیت ملی سال ۱۹۴۷ میلادی بهوجود آمد.
مثال ۳: این دوره که از سال ۳۰ تا ۳۲۳ قبل از میلاد طول کشید، به «عصر هلنیستی» شهرت یافت.
۴. ۲ـ املای لاتین اصطلاحها و مفهومهای تخصصی
معادل لاتین اصطلاحها و مفهومهای تخصصی برای آگاهی خواننده از املای آنها باید در پاورقی گنجانده شود. در برخی موارد میتوان معادل لاتین اصطلاحها و مفهومهایی عمومی را که دانستن آنها برای خواننده سودمند است، در پاورقی گنجاند. شیوهی نوشتن این ساژهها نیز مانند شیوهی نوشتن نامهاست:
مثال ۱: خروجی «سامانههای کوچک تأمین انرژی اتمی» نیز پاسخگوی نیازهای این واحد نیست.
مثال ۲: براثر این عملکردها، رفتهرفته حقی با عنوان «حق برداشت ویژه» از صندوق بینالمللی پول ایجاد شد که...
مثال ۳: این عارضه که «التهاب رنگدانهای شبکیه» خوانده میشود، رفتهرفته موجب میشود که...
۵ـ پاورقی اطمینان
گاهی بنا به علتهایی -از جمله آگاهی خواننده از تضاد یا اختلاف فکری، اعتقادی یا سیاسی «نویسنده» با «مترجم یا ناشر ترجمه»، یا هر علتی دیگر- ممکن است این گمان به ذهن خواننده آید که مترجم، بخشی از متن را طبق خواست خود یا ناشر، و یا بهصورت اشتباه ترجمه کرده، نه مطابق آنچه در متن اصلی آمده است. مترجم برای ازبین بردن این گمان، باید عین ساژهٔ نویسنده را بهزبان اصلی در پاورقی بنویسید؛ بهزبان دیگر، مترجم باید به خواننده اطمینان دهد که آن ساژه، ترجمهی بدون افزایش یا کاهش ساژهٔ متن اصلی است. برای مثال، در نمونهای که درپی آمده، نویسنده و ناشر، آمریکایی است، و ناشر ترجمهٔ فارسی آن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است. از همینرو، مترجم برای آنکه این پرسش یا تردید را ازبین ببرد که «آیا ساژهٔ ترجمهشده، با ساژهٔ نویسنده (هانتینگتون) مطابقت دارد یا خیر؟»، عین ساژهٔ متن اصلی را در پاورقی آورده است:
مثال: همگی میدانیم که تا قبل از سال ۱۹۴۶ آمریکا در هیچ جنگی شکست نخورده بود؛ حداقل این ادعا در سالهای ۱۸۱۲ تا ۱۸۱۵ میلادی درست بوده است. با نگاهی به تاریخ نظامی آمریکا میتوان نمونههای فراوانی از «بن بست راهبردی، حماقت تاکتیکی، کاستیهای بزرگ در آموزش و مقررات، بیکفایتی و لافزنی در فرماندهی، و بزدلی محض» را مشاهده نمود. همچنین میتوان نمونههایی کاملاً مخالف نمونههای فوق نیز یافت؛ ولی بهسختی میتوان موردی از جنگ و فنون نظامی را که بخشی از فعالیتهای انسانی بوده است پیدا کرد که آمریکاییها در آن بخش در مقایسه با ملتهای دیگر برجستهتر بوده باشند.
۶ـ پاورقی ارجاعی
نوشتههایی غیر ازبخش، فصل و گفتار و دفتر، چون «پیشگفتار، سخن ناشر، مقدمهٔ نویسنده یا مترجم، نتیجه، مؤخره» و مانند اینها که نوشتههای آنها معمولاً کم است و از چند صفحه بیشتر نیست، بخشهای «کمنوشته» نامیده میشوند. منابع و مآخذ این بخشها بهجای آنکه در پایان هریک آورده شود، با ترتیبی که در زیر عنوان «شیوهی کلی نوشتن (تنظیم) مشخصات منابع و مآخذ» آمده، در پاورقی همان بخش بهصورت «پاورقی ارجاعی» آورده میشود.
مثال: اگر فرض کنیم که نوشتهٔ زیر، بخشی از پیشگفتار یک کتاب است، شیوهی ارجاع به منبع در آن بهصورتی است که درپی آمده:
آنان همچنین قبهای را که بر چاه زمزم بود و نیز ساختمانهای دور خانهٔ خدا را ویران کردند. مردم مکه هم که بهشدت از وهابیان میترسیدند، با ترس نظارهگر ویرانسازی بناها و آثار اسلامی خود بودند.
۷ـ پاورقی ترکیبی
گاهی لازم میشود پاورقیها را بهصورت ترکیبی از دو یا چند گونه از پاورقیهای پیشگفته نوشت. مثالهایی که درپی میآید، ترکیبی از پاورقی معادل را با پاورقیهای دیگر نشان میدهد:
مثال ۱: Enemy Information Colecting Elements: منظور، عواملی از دشمن است که اطلاعات نیروهای خودی را جمعآوری میکنند. (پاورقی معادل- توضیحی)
مثال ۲: Colon House: سرهنگهاوس (۱۹۳۸-۱۸۵۸ م) دیپلمات آمریکایی و مشاور نزدیک ویلسیون، رئیسجمهور اسبق آمریکا بود. (پاورقی معادل- اطلاعی)
مثال ۳: Manuer: مانور عبارت است از جابهجایی نیروها و تجهیزات بهگونهای که در موقعیتی برتر نسبت به دشمن قرار گیرند. این کلمه را همواره باید «مانور» ترجمه کرد مگر هنگامی که بهمعنی «تمرین نظامی» باشد که در این صورت آن را «رزمایش» ترجمه میکنیم. (پاورقی معادل- تعریفی- توضیحی)
مثال ۴: پس از بیرون راندن وهابیان از مکه و مدینه، بازسازی بقاع متبرکه و آثار اسلامی آغاز شد. با نظر مساعد علما و کمکهای مالی مردم و ضریحهایی که در نقاط دور و نزدیک جهان اسلام ساخته و به مدینه و مکه فرستاده شد، بهسرعت بسیاری از ویرانیهای آل سعود بازسازی گردید. چنین عملکردی نشانگر عمق اختلاف اسلام وهابی با اعتقادات مسلمانان است. (پاورقییی که برای این بند آورده شده، پاورقی توضیحی- ارجاعی است.