قبل از شروع بحث لازم است اهداف و روش آموزش را در قالب چند نکته، برای بهره مندی درست و صحیح خدمت دانش پژوهان گرامی عرض نمود:
اهمیت هدفمندی در آموزش:
مطلب مهمی که در هر آموزشی میبایست مورد نظر قرار بگیرد این است که هدف ما از این آموزش چیست؟ و به دنبال چه هستم و از چه زاویهای به این موضوع نگاه میکنیم؟ پاسخ این سوالات در پایان آموزش، برای ارزیابی دوره آموزشی و برای هر فرد بسیار مهم میباشد.
۱- یکی از اهداف یادگیری بحثهای اعتقادی و دینی میتواند گردآوری یک کتاب و تهیه یک مجموعه علمی باشد. به طور متال میتوان کلیه مطالبی که در موضوع توحید مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفته است را در یک مجموعه گرد آوری کنیم. این مدل مطالعه، بیشتر برای تدوین کتاب یا تهیه درس نامه مکتوب بکار میآید. هدف ما در این بحث این مدل نمیباشد. لازم به ذکر است که اگر در سیر تدریس مثلا به چند موضوعی که در بحث توحید مشهور است و در سیر تدریس به آن نپرداختیم این نقص سیر آموزش نیست بلکه هدف ما در آموزش گردآوری تمامی مباحث و موضوعات نبوده است. این اولین نگاه و یا به یک معنا هدف و افقی است که در آموزش به آن توجه خواهیم نمود.
۲- هدف بعدی در آموزش مطالب اعتقادی و دینی، پاسخ به سوالات و شبهات پیرامون یک بحث میباشد، که این نیز هدف ما در این سیر آموزش نمیباشد. البته ممکن است بنا به اقتضای بحث به چند سوال و شبهه پاسخ داده شود، لکن هدف ما به طور اخص مطرح نمودن شبهات و پاسخگویی به سوالات نمیباشد.
۳- هدف آخری که هدف ما نیز ناظر به همین میباشد آنست که مهمترین شخص در اینگونه مباحث خود من هستم. یعنی آنکه در درجه اول میبایست خود شخص از یک بحث اعتقادی بهره ببرد. جمع آوری و گردآوری مباحث و پاسخ به سوالات و شبهات دیگران برای شخص لزوماً نافع نخواهد بود.
بنابراین رویکرد ما در این آموزش در واقع این است که میخواهیم توحید را با این هدف و رویکرد آغاز نمائیام که مسائلی را که برای ما مفید است، مورد بحث و بررسی قرار دهیم.
اولین شرط برای بهره مندی از مباحث: گفته شد هدف ما در آموزش این بود که بهره خودمان را از موضوع ببریم. بنابراین شرط لازم برای موفقیت این جریان آموزش حاضر بودن در کلاس درس میباشد. این جمله خیلی ساده و بدیهی به نظر میآید ولی بسیار مهم است.
«من» در کلاس حاضر باشم یعنی چه؟ یعنی آنکه در کلاس نشستهام و درس را دنبال میکنم و این جور نیست که خود را بی قید رها کرده باشم. به عبارت بهتر حضور «من» در کلاس موضوع اصلی است. و از آثار این حضور، حساس بودن به مطالبی است که در سر کلاس عنوان میشود. هدف گذاری و نگاه به آموزش این است که «من» در کلاس حاضر باشم و نماینده کسی دیگر در کلاس نیستم. من خودم در کلاس حاضرم. این نکته مهم است. و در حین بحث به نقاط حواشی که مثلاً چه نکته جالبی یا فلان دوستم را از این نکته با خبر کنم یا آن شبههای که در جایی مطالعه کردهام آیا با این نکته پاسخ داده میشود و از این قبیل با رعایت شرط بالا، راهی برای نفوذ نخواهد داشت.
دومین شرط برای بهره مندی از مباحث: نکته دوم که به عنوان شرط لازم این آموزش با آن رویکرد باید توجه بکنیم این است که به دریافتها و ادراکات خود احترام بگذارید.
سومین شرط برای بهره مندی از مباحث: شرط سوم برای آنکه جریان آموزش موفقیت آمیز باشد این است که اجازه ندهید دانستههای قبلی نسبت به این بحث، بدون کنترل و اختیار وارد این بحث شوند. و همواره سعی نمایید بر جریان آموزش متمرکز باشید. تمام دانستههای خود را میتوانید در این بحث محک بزنید منتهی با کنترل. که اصلا با این موضوع میخورد؟ نمیخورد؟ اصلا ناظر به این بحث است یا نیست. خوب بتوانید مهارش کنید. کنترلش کنید.
یا به عبارت بهتر با پیش فرضهای سابقتان وارد جریان آموزش نشوید!
گفته شد در جریان آموزش قرار است که من فعلا به فکر خودم باشم و من در بحث محوری توحید به دنبال حل مشکلات خودم هستم نه به دنبال تهیه و تدوین یک کتاب جامع یا پاسخ به شبهات دیگران. در ادامه سه شرط لازم برای بهره مندی از آموزش، گفته شد:
۱- من در کلاس حاضر باشم، من نماینده کسی دیگر نباشم و در کلاس حضور فعالم را از دست ندهم. این مطلب اول بود که بسیار مهم بود.
۲- به دریافتها و ادراکات خودم احترام بگذارم و توجه بکنم.
۳- یافتههای قبل، دانستههای قبل، مطالعات قبل را نگذارم به صورت کنترل نشده هجوم بیاورند. و آنها را بصورت کنترل شده مورد برسی قرار دهم.
ان شاء الله از جلسه بعد وارد بحث توحید میشویم.
توحید یکی از مبانی اعتقادی است که مربوط میشود به معرفت خداوند متعال.
اگر ما یک سازنده و آفریدگاری داشته باشیم آیا به نظر نمیآید مهمترین مطلب این است که کیست؟ چه شد ما را ساخت؟ برای چه چیز ما را ساخت؟ با او چه نسبتی باید داشته باشم؟
در ادامه ان شاالله به این نقطه خواهیم رسید که اهمیت بحث توحید یا خداشناسی، در کنار سایر مباحث در اولویت یک قرار میگیرد.
قبل از شروع بحث لازم است نکتهای را که درجلسه پیش مطرح شد را یادآوری کنیم و آن نکته هم این بود که به ادراکات خود احترام بگذاربد. قرار است مطالبی که در این آموزش مطرح میگردد، بر اساس عقل باشد. این معنایش این نیست که ما با عقل هر آنچه که نیاز داریم و هر آنچه که لازم است، میتوانیم اثبات کنیم و یا درک بکنیم. بلکه اگر عقل حکمی را داد ما به آن اعتنا و اعتماد میکنیم. لذا اعتماد ما در این بحث عقل است. ما با تکیه بر عقل میخواهیم ان شاالله بحث را پیش ببریم.
آیا اساساً خدا قابل شناخت است؟ آیا اصلا امکان دارد معرفت خدا را کسب کنیم؟ چیزهایی که ما میشناسیم مقولاتی هستند که یا خودمان با آنها برخورد کردهایم یا کسانی دیگری آنها را معرفی کردهاند. دانشمندان در ارتباط با حوزه شناخت میگویند ما در ارتباط با جهان اطراف، شناختمان رشد و تعالی پیدا میکند. ما چیزهایی را که دریافت میکنیم یا به یکدیگر گزارش میدهیم، همه از جنس مخلوق بوده است. حال یک سوال مهم، شما میتوانید از چیزی که تا به حال از او هیچ نشنیدهاید و هیچ گزارشی از او ندارید، اجزایش را نمیشناسید، اصلا نمیدانید از چه جنسی است آیا راجع به او میتوانید تصوری بکنید حال ما از خدای متعال که مخلوق نیست، چگونه میتوانیم راجع به او سخن گفت؟ که خلق نشده بلکه خالق همه هستی است. عقل میگوید نمیتوان خدا را شناخت.
اما چگونه است که ما خدا را میشناسیم؟ نه معرفت واقعی بلکه به وجود یک خالق اقرار میکنیم. به نظر میآید یک تناقض پیش آمد. بالاخره خدا را میشناسیم یا نمیشناسیم؟ از یک طرف عقل میگوید نمیتوان خدا را شناخت اما از طرف دیگر خدا را میشناسیم! چه جور این دو را با هم جمع کنیم؟ امیدواریم بتوانیم این سوال را در ادامه بحثمان پاسخ بگوییم.
برای پاسخ به این سوال لازم است، مثالی بزنیم. شما همه تجربه درد دارید. ممکن است دندانتان درد گرفته باشد، سرتان درد گرفته باشد. لغت درد خیلی لغت آشنایی است. من اگر به شما بگویم مثلا دندان من درد میکند شما میفهمید من چه میگویم. شما اگر به دوستتان اظهار درد کنید، او میپرسد که چه شده است؟ مثلاً سرتان درد میکند؟ همانطور که مستحضرید ما به راحتی در ارتباط با درد گفتگو میکنیم ولی فرض کنید با یک انسانی برخورد کردهاید که تا به حال تجربه درد نداشته است. شما چگونه درد و احساس آن را میتوانید به او گزارش کنید؟ دردی که همه از آن به راحتی گزارش میکنند ولی در ارتباط با این شخص بسیار مشکل و ناممکن است. من نه از درد صورت ذهنی دارم، نه تصور دارم، نه برای درد توضیحی دارم. توضیحی که از طریق آن کلمات بتوان احساس را منتقل کرد. حال اگر جایی از بدن شما درد میکرد آیا با هجوم و انکار دیگران نسبت به اینکه شما درد دارید؛ از این وجدان و ادراک، صرف نظر میکردید؟ این همان احترام گذاشتن به ادراک و دریافت است. حال بر گردیم و سؤال خودمان را دنبال کنیم. سؤال ما چه بود؟ گفتیم خدا را نمیتوانیم بشناسیم. حالا بلا تشبیه همان طور که درد را نمیتوان با مطالعه، تحقیق، و دیگر روشهای علکی وجدان کرد، ما هم خدا را به قاعده عقل نمیتوانیم بشناسیم این در حالی است که خدا را میشناسیم و درک و وجدان میکنیم، اما از او تصوری نداریم.
من میتوانم خدا را بشناسم در حالی که نمیتوانم اقدام به شناخت بکنم.
شما برای آنکه به دوست خود (که فرضاً هیچ دردی را تجربه نکرده است) درد را توضیح دهید؛ جه میکنید؟ای بسا شما دست او را فشار دهید و زمانی که او فریادش درآمد میگویید این را بهش درد میگویند. دقت کنید در واقع درد را از بیرون به او چشاندید.
ما که خدا را نمیتوانیم با سخن گفتن و فکر کردن بشناسیم. خدا آشناییست برای ما که نمیتوانستیم اقدام به شناخت او از اینجا به این نتیجه میرسیم که خدای متعال خودش را به ما معرفی کرده است. خدای متعال شناخت خودش را در خلقت ما لحاظ کرده است و ما با همه وجودمان خدا را مییابیم.
با این سؤال وارد بحث شدیم که آیا ما میتوانیم خدا را بشناسیم با این تذکر که تمام بحث قرار است در زیر آسمان عقل رد و بدل شود. دیدیم که ما نمیتوانیم خدا را بشناسیم در حالی که خدا را میشناسیم. برای حل این تعارض و این مشکل و این تقابل، درد را مثال زدیم. درد امری آشنا به وجود ما اما غیر قابل انتقال از طریق تصور و تصویر و سخن، بلکه با تحمیل و وارد کردن درد میتوان آن را وجدان نمود. گفتیم اگر من خدا را در درون خود میشناسم اما نمیتوانم او را بنا به عقل بشناسم، لازمهاش این است که او خودش را به من معرفی کرده باشد.
یادآوری: نتیجه بحث ما تا به اینجا این بود که در عین اینکه ما ابزاری به سوی شناخت خالق نداریم ولی به خوبی او را میشناسیم و این نشانگر آن است که شناخت خدا در خلقت ما لحاظ شده است و خدای متعال خود را به ما معرفی کرده است.
میخواهیم بیشتر با این شناخت خداوند متعال آشنا شویم و از این رو به کلام خود خالق در این زمینه نه به جهت اثبات بلکه به جهت روشن شدن این سوال که این شناخت در چه زمان صورت گرفته است، رجوع کنیم:
خدای متعال میفرمایند:
بسم الله الرحمن الرحیم «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَاکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون» (سوره روم آیه ۳۰)
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا» روی خود و توجهت را، با میل و رغبت به سوی دین بگردان. این دین چیست؟ «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا» آن مدل خلقتی که خدای متعال بر آن مدل مخلوقاتش را بر پا داشته و خلق نموده است. سپس فرمود «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» این را نمیشود دستکاری کرد. شما میتوانید مثلا با یک جراحی مثلا قیافه صورت را کمی تغییر دهید ممکن است در جسم من تغییراتی رخ دهد اما توجه کنید خدای متعال میفرماید فطرت برپاست و تغییر نمییابد. «وَ لَاکِنَّ أَکْثرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون» اما خیلی از مردم نمیدانند!
خدای متعال در این آیه، به ما تعلیم میکنند که آن خلقتی که من خلق کردم خلقتی است که در آن معرفت خدای متعال لحاظ شده است. در تمامی مخلوقات خدای متعال چیزی نهاده شده است که غیر قابل تغییر میباشد و آن فطرت است. در توضیح این آیه، ائمه علیهم السلام فرمودهاند که «فَطَرَهُم عَلَی التُّوحید» خدای متعال انسانها را بر یکتاپرستی، بر باور یکتایی، بر شناخت خدای یکتا خلق نموده است.
در ابتدا سخن در این بود که به نظر میآید تنها راهی که میشود ما خدا را بشناسیم آن است که از بیرون این معرفت از طریق خدای متعال برای ما وجدانی شده باشد.
اشیایی که در اطراف ما هست، امکان دارد سازنده نداشته باشد؟ از یک اتفاق یا از یک انفجار بزرگ میشود مثلاً یک لپ تاپ یا تلویزیون درست شده باشد؟ خیر؛ شما به محض اینکه آن را ببینید هرکس که بپرسد آیا این را کسی ساخته، شما بلادرنگ میگویید بله؛ سازندهای دارد. حال میشود من و شما سازنده نداشته باشیم؟ ملاحظه نمودید چه ساده اقرار کردیم سازندهای داریم؟! پس به سادگی، به روشنی، به سرعت، بدون هیچ زحمت و تکلف، من یافتم که سازنده دارم. ما هرگز با دیدن یک تابلوی نقاشی اینگونه قضاوت نمینماییم که رنگ و پارچه به خودی خود و طی یک اتفاق حساب نشده به هم پیوستند و این نقاشی درست شده است! آیا من و شما به قدر یک تابلو قیمت نداریم؟ تابلوی یک نقاش قیمت دارد. خود نقاش قیمت ندارد؟ ما هر روز معنا و مفهومی را به شکلی اعجاز انگیز به صوت تبدیل مینماییم و با دیگران ارتباط برقرار میکنیم و هنوز کامپیوتری ساخته نشده است که بتواند این تفهیم و تفاهم را، انجام دهد. این سازنده نمیخواهد؟ این چه حرکت خلاف عقل است که هر جا نظر میکنم سازنده را مییابم اما به خودم نظر نمیکنم؟ عقل، به هر چیز که برخورد کرد، بر سازنده داشتن آن اذعان دارد.
لازمه انکار خدا این است که به همه عالم یعنی به همه ابعاد این عالم احاطه داشته باشیم. بعد نکته دوم همانگونه که اثبات دلیل میخواهد انکار هم دلیل میخواهد. دلیل منکر، برای نبود خدا چیست؟ این خیلی مهم است. هنوز کسی یافت نشده است که وجود خدا را با دلیل انکار کند و فقط توانسته است بگوید که نمیپذیرم.
مالک دستگاهی که شما ساختید، کیست؟ عقلاً سازنده و خالق، مالک است. «لله ما فی السماوات و ما فی الارض»؛ همه چیز برای اوست.
یادآوری: بعد از تبیین روش و هدف بحث به این نقطه رسیدیم که ما به عنوان مخلوق امکان شناخت و معرفت پیدا کردن نسبت به خالق خود را نداریم و تنها راه کسب این شناخت معرفی خدا از جانب خودش به ما است.
با نگاهی دقیق به موضوع شناخت و معرفت در مییابیم که کسب معرفت نسبت به سایرین نمیتواند به تنهایی و فقط از جانب ما صورت بگیرد، بلکه نیازمند معرفی از طرف خود شخصی که میخواهیم او را بشناسیم نیز هستیم.
بر اساس تعریفی که از معرفت ارائه شد، و با توجه به آنکه خداوند در نزد ما معروف است و او را میشناسیم، به این نتیجه میرسیم که خداوند در موقف و جایگاهی خود را به تمامی افراد بشر معرفی کرده است که آن معرفی باعث شده است که در هر زمان از خدا سخن به میان میآید برای همه آشنا باشد.
بار دیگر آیه ۳۰ سوره روم را مورد توجه قرار میدهیم:
بسم الله الرحمن الرحیم «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهْا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَاکِنَّ أَکْثرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُون»
با بررسی آیه در مییابیم که خداوند خلقت انسان را، براساس فطرت انجام داده است و دین را نیز بر اساس همین فطرت ارائه کرده است. بر اساس همین فطرت است که آدمی در درون خود به وضوح خدا را میشناسد و با او آشناست.
هر انسانی به کمک عقلش به مخلوق بودن خود و داشتن خالق معترف است. تکیه به همین حکم عقل است که باعث میشود اگر شیئی تاریخی را پیدا کند بی درنگ به سراغ جواب این سؤال برود که توسط کدام قوم و در چه تاریخی ساخته شده است.
این انسان که خود سازنده و خالق هزاران ابزار و وسایل در طول تاریخ بوده و هست چگونه ممکن است خودش بدون خالق بوده و به صورت اتفاقی به وجود آمده باشد؟
این پرسش و فهم بی درنگ ما در ارتباط با آن، بر مبنای همان فطرتی است که بر اساس آن خلق شدهایم و اگر کسی بخواهد خلاف این دریافتهای فطری سخن بگوید و آن را نپذیرد نسبت به بدیهیات مقاومت و دشمنی کرده است.
تذکر: اشاره ما به قرآن در بحث به منظور ارائه منبع نیست بلکه به جهت درست اندیشیدن و فهمیدن مسائلی است که قرآن آن را به روشنی بیان کرده است.
همانطور که پیش تر گفته شد لازمه معرفت هرکس و از جمله خدا، داشتن معرفی از سمت خود اوست و از لحاظ عقلی تمامی ابناء بشر داشتن خالق را به روشنی در درون خود درک میکنند که دلیل آن داشتن شناخت نسبت به خالق از جانب خود است. مبین دیگری که در این امر به آن اشاره کردیم قرآن بود که فطری بودن شناخت خدا را در انسانها بیان کرده است (سوره روم/آیه ۳۰).