Fadak.IR راهکارهای فدک
English Русский العربية فارسی
مقالات مدیریت مطالعات زبان


/ علوم انسانی / کلام و عقاید / مسیحیت

شاهدان کتاب‌محور (درآمدی انتقادی بر مسیحیت و شاهدان یهوه) ماهیت وثاقت جایگاه ساختار و عملکرد


   تاریخچه مسیحیت - شورایِ کلیساییِ جهانی
   خشونت در کتب مقدس
   مذاهب سه گانه مسیحیت
   شاهدان یهوه/ایزابل کینارد ریچمن
   نگاهی گذرا بر شاهدان یهوه
   ماهیت شاهدان یَهُوَه
   تاریخچه شاهدان یهوه
   اعتقادات شاهدان یهوه
      اعتقادات پانزده گانه شاهدان یَهُوَه
      مسیح نخستین مخلوق
      ردیه بر اعتقادات از نظر دیگر مسیحیان
   ساختار سازمان شاهدان یهوه
   فقه سازمان شاهدان یهوه
   ردیه‌ای بر سازمان شاهدان یهوه
      از درون
      از بیرون
      بررسی ارزش زندگی انسان در مسیحیت به ویژه شاهدان یهوه و اسلام شیعی
      جدا شدگان
         فرانکفورت
         هلند
      بروشور آلمانی - DIE ZEUGEN JEHOVAS
         مکان شاهدان یهوه
         شاهدان یهوه و فروپاشی جهان
         مشکلات شاهدان یهوه
      فرهنگ غربی(آمریکایی)
   کتاب مقدس
   نظر محمّد درباره لقب «پسرخدا» برای حضرت عیسی
   مکان‌های مقدس
      اورشَلیم
      بیت ئیل یا بیت‌ایل 
   پیامبران و گناه
   زن در مسیحیت
   پارودی یا نقیضه ادیان
   ربا
   شاهدان یهوه و رقبا در فضای مجازی
   تاریخچه

نام‌های منتخب: شاهدان فرهنگ آمریکا یا مروجان آمریکا

با کسانی که در جزئیات اتفاق نظر نداریم به دیده دشمن نگاه نکنیم بلکه با محبت آنها را بپذیریم (رومیان ۱۴:۵)

تاریخچه مسیحیت - شورایِ کلیساییِ جهانی

شورای نخست نیقیه(Первый Никейский собор)

کنگره آرل

اولین شورای قسطنطنیه

شورای نیقیه نخستین(Первый Никейский собор)

شورای نیقیه نخستین شورایِ کلیساییِ جهانی بود که در سال ۳۲۵ میلادی در پاسخ به نظر آریوس تشکیل شد. آریوس روحانیِ اهل اسکندریه بود. او نیز چون اوریجن بر این باور بود که پدر از پسر برتر است و پسر نیز بزرگ‌تر از روح‌القدس. اما بر خلاف اوریجن، سلسله مراتب میان موجودات الهی را باور نداشت. او بر این باور بود که فقط پدر خدا است، و بدین‌سان یکتاپرستی را بر نظام اوریجن افزود. از نظر او پسر وجودی بود که پدر به‌واسطهٔ او جهان را آفرید اما مع‌الوصف او خدا نبود بلکه مخلوقی بود خلق شده از نیستی. او مخلوق بود نه وجودی ازلی، و زمان آغازی داشت، در واقع «زمانی بود که پسر وجود نداشت.» آریوس خود به‌شکلی دقیق دو نکته را به‌عنوان مسائل بنیانیِ بحثِ مطرح‌شده مشخص کرد: «ما به این دلیل آزار و جفا می‌بینیم که می‌گوییم وجود پسر دارای ابتدا و آغاز است … و نیز اینکه او از نیستی آفریده شد.» تعلیم آریوس در عصر حاضر در تعالیم فرقهٔ شاهدان یهوه دیده می‌شود.
اسقف آلکساندر۲ که آریوس در حوزهٔ اسقفی او خدمت می‌کرد، با عقاید آریوس مخالفت کرد. آریوس به گروهی دیگر از اسقفان شرق متوسل شد و گروهی از این اسقفان که پیرو دیدگاه‌های اوریجن بودند، به حمایت از او برخاستند که از میان آنها می‌توان به یوسیبوس قیصریه اشاره کرد. وقتی کنستانتین در سال ۳۲۴ در شرق و غرب امپراطوری روم قدرت مطلق را به‌دست‌آورد به‌ناچار در این مباحثات مداخله کرد. او دستور تشکل شورای نیقیه را داد و این شورا در ژوئن ۳۲۵ تحت رهبری او تشکیل شد. حدود ۲۲۰ اسقف که عمدتاً اسقفان شرق بودند در این شورا حاضر شدند (روایات سنتی تعداد این اسقفان را ۳۱۸ نفر ذکر می‌کنند که احتمالاً این عدد را از پیدایش ۱۴:۱۴ به عاریت گرفته بودند!) این شورا آریوس را محکوم کرد و اعتقادنامه‌ای ضد آریوسی صادر نمود؛ البته این اعتقادنامه را نباید با اعتقادنامهٔ معروف «نیقیه» که در سال ۳۸۱ در شورای قسطنطنیه۳ صادر شد، اشتباه گرفت:
ما ایمان داریم به خدای یگانه، خدای قادر مطلق، خالق امور دیده و نادیده؛ و ایمان داریم به خداوند عیسای مسیح، پسر یگانهٔ خدا، که از ذات پدر است. او، خدا از خدا، نور از نور، و خدای حقیقی از خدای حقیقی است، مولود است و نه مخلوق، و هم‌ذات۴ با پدر است. همه چیز به‌واسطهٔ او آفریده شد، چه در آسمان و چه بر زمین. او به‌خاطر ما آدمیان و برای نجات و رستگاری ما از آسمان نزول کرد، جسم گرفت و انسان شد. رنج و عذاب کشید و روز سوم از مردگان برخاست و به آسمان‌ها صعود کرد، و بازخواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری کند؛ و ایمان داریم به روح‌القدس. ما، کلیسایِ مقدسِ جامع، و وارثِ رسولان، لعن می‌کنیم آنان را که می‌گویند: «زمانی بوده که پسر وجود نداشته‌است؛ او پیش از مولود شدن وجود نداشته‌است، و از نیستی به‌وجود آمده‌است.» همچنین لعن می‌کنیم آنان را که می‌گویند: «وجود پسر از ماهیت یا وجودی به‌جز ماهیت یا وجود پدر نشأت گرفته، و تغییرپذیر است و تغییر و تبدیل می‌یابد.
در این زمان در کلیساهای شرق الگویی اساسی برای اعتقادنامه‌ها وجود داشت، اگرچه ممکن بود کلیساها واژگان خاص خود را برای بیان مفاهیم به‌کار بگیرند. اعتقادنامهٔ نیقیه نیز یکی از این اعتقادنامه‌ها است که عبارات ضد آریوسی به آن اضافه شده بود:
آریوس اصطلاح سنتیِ «مولودِ پدر» را چنین تفسیر کرده بود که عیسای مسیح توسط پدر «از نیستی» خلق شده‌است. شورای نیقیه با افزودن توضیحِ مکملِ «از ذات پدر»، تفسیر آریوسی را رد کرد. آریوس هم‌رأیِ اوریجن، و بر این باور بود که تنها پدر «خدای حقیقی» است. شورای نیقیه با تأکید بر این که عیسای مسیح «خدای حقیقی از خدای حقیقی» است به او پاسخ داد. عیسای مسیح «مولود است نه مخلوق». او نه مخلوق بلکه پسرِ خدا است. تمایز بین فرزند (از وجود پدر) و یک مخلوق (آفریده شده از نیستی)، نکتهٔ اصلی بحث و مناقشه بود. این امر را می‌توان به تمایز بین داشتن فرزندی از خودْ، و ساختن آدم‌مصنوعی تشبیه کرد.
عیسای مسیح «هم‌ذاتِ پدر» است. واژهٔ یونانی ὁμοούσιον (هم‌ذات، از یک جوهر) بحث‌انگیزترین واژهٔ اعتقادنامه بود. در مورد به‌کارگیریِ واژه‌ای غیرکتاب مقدسی تردیدهایی وجود داشت اما به‌کارگیری چنین واژه‌ای ضروری بود چون آریان‌ها۵ می‌توانستند همهٔ واژگان کتاب مقدسی را تحریف کنند. برای نمونه، عیسی توسط خدا «مولود شده بود»، اما این امر در مورد شبنم‌ها نیز صادق است، (ایوب۶ ۳۸:۲۸)! به‌کارگیری واژهٔ ὁμοούσιον این امتیاز را داشت که آریان‌ها قبلاً آن را واژه‌ای غیرقابل پذیرش خوانده بودند. پس واژه‌ای غیرکتاب مقدسی برای دفاع از حقیقتِ کتاب مقدسیِ الوهیت مسیح به‌کار گرفته شده بود.
در پایان اعتقادنامه، بسیاری از اظهارات آریانی یا لعن یا محکوم شدند؛ و دلیل عمده این بود که آریان ادعا می‌کرد وجود پسر آغاز و ابتدا داشته و از نیستی به‌وجود آمده‌است. بر خلاف شایعات، شورای نیقیه در ارتباط با تعیین کانون کتاب مقدس هیچ‌گونه تصمیمی نگرفت. این شورا بعدها به‌عنوان نخستین شورایِ عمومی و جهانی شناخته شد؛ هر چند در زمان خودْ محبوبیتی نداشت. در واقع شورای نیقیه به‌جای پایان دادن به مباحث مربوط به الوهیت عیسای مسیح، خودْ آغازی شد برای آن. هرچند آریوس بی‌درنگ محکوم شده بود. اما چرا چنین شد؟
شورای نیقیه، به‌طور خاص با به‌کارگیری واژهٔ ὁμοούσιον آریوس را محکوم ساخت. امپراتور خودْ احتمالاً این واژه را با تحریک مشاورِ روحانیِ غربی‌اش به‌نام هوسیوس۷ به‌کار گرفته بود. این واژه مأنوسِ کلیسای غرب بود و ترتولیان آن را برای تبیینِ تثلیث به‌عنوان وجود سه شخص در یک جوهر۸ ابداع کرده بود. این واژه برای پیروان مکتب انطاکیه نیز آشنا و مأنوس بود- گروهی کوچک از متألهین شرق که بر وحدت و یگانگی خدا تأکید می‌کردند اما در مورد تمایز شخصیت‌های تثلیث یعنی پدر و پسر و روح‌القدس دیدگاه روشنی نداشتند. اما برای اوریجنیست‌ها واژه‌ای مأنوس و پذیرفته شده نبود (اشخاصی چون یوسیبوس قیصریه) که در کلیسای شرق و شورای نیقیه در اکثریت بودند. آنها می‌ترسیدند که پذیرش این دیدگاه شورا را به افراط و تفریط بکشاند زیرا می‌توانست به‌شکلی ضمنی بر انشقاق مادیِ جوهر وجود خدا به سه جزء دلالت کند؛ یا راه را برای مونارشیانیسم هموار سازد، یعنی عدم تمایز صحیح، و یکسان انگاری پدر و پسر و روح‌القدس. با توجه به دیدگاه مکتب الهیاتی انطاکیه این ترس‌ها بی‌مورد نبود. اوریجنیست‌ها علی‌رغم میل‌شان این واژه را به احترام امپراتور پذیرفتند و اعتقادنامه را امضا کردند اما کاملاً قانع نشده بودند. همان‌گونه که یکی از نویسندگان معاصر نیز بیان داشته‌است «از نظر الهیاتی پیروزی مفهوم ὁμοούσιον نه یک پیروزی قاطع بلکه حمله‌ای غیرمنتظره بود.»
شورای نیقیه کلیسا را به دو گروه عمده تقسیم کرد. در یکسو «جناح نیقیه» (کلیسای غرب، مکتب انطاکیه و گروه دیگری از متألهین در شرق، چون آتاناسیوس۹ (که در مورد الوهیت کامل مسیح دیدگاهی صریح و مشخص داشتند اما در مورد ازلیّتِ تثلیث (اینکه شخصیت‌های تثلیث از ازل سه شخص در یک جوهر بوده‌اند) دیدگاه‌شان صریح و واضح نبود. در طرف مقابل اوریجنیست‌ها در مورد وجود سه شخصیت ازلی در وجود خدا دیدگاهی صریح و منسجم داشتند اما دیدگاه‌شان در مورد الوهیت مسیح صریح و واضح نبود. جناح نیقیه تمایز بین پدر، پسر و روح‌القدس را رد نمی‌کردند، (یعنی آنها مونارشیان نبودند) اما بر این امر با حدت و صراحتی که مورد انتظار اوریجنیست‌ها بود تأکید نمی‌گذاردند، لذا از دیدگاه اوریجنیست‌ها مونارشیان به‌نظر می‌رسیدند؛ و اما اوریجنیست‌ها نیز آریانیست نبودند (یعنی عیسای مسیح را مخلوقی نمی‌دانستند که از نیستی آفریده شده) ولی مسیح را پایین‌تر از پدر می‌دانستند و بدین جهت از دیدگاه جناح نیقیه آریان به‌نظر می‌آمدند. این وضعیت نمونه‌ای کلاسیک از تقابل دو شقِ یک حقیقت است، یعنی الوهیت کامل عیسای مسیح (نیقیه) و تمایز ازلی او از پدر (اوریجن).
این دو جبهه به‌علت سؤ تفاهم و جناح‌بندی، نیم‌قرن مقابل هم ایستادند. این مناقشه را به‌شکل سنتی (و به اشتباه) «مناقشهٔ آریانی» خوانده‌اند. در واقع مناقشهٔ اصلی بین جناح نیقیه و اوریجنیست‌ها بود و آریان‌ها در این مناقشه نه نقشی اساسی بلکه نقشی شتاب‌دهنده داشتند. حوالی سال ۳۵۰ یک جناح افراطیِ آریان شکل گرفت که ادعا می‌کرد پسر هیچ شباهتی به پدر ندارد و این شوک اوریجنیست‌ها را بر آن داشت که ضرورت تبیین درکی صحیح‌تر و دقیق‌تر از مقام و جایگاه واقعی عیسای مسیح را بیشتر احساس کنند. آتاناسیوس و دیگر اعضای جناح نیقیه واکنشی آشتی‌جویانه و تفاهم‌آمیز نشان دادند و این باعث شد بتوانند به نتیجه‌ای که مشتمل بر دیدگاه‌های هردو طرف باشد دست یابند؛ بنابراین توافق کردند که سه اقنوم پدر، پسر و روح‌القدس (اوریجن) هر سه دارای یک جوهرند، و هم ذاتند (مفهوم ὁμοούσιον و دیدگاه شورای نیقیه). پدران کاپادوکیا۱۰ نیز این دیدگاه را پذیرفتند و مساعدت‌شان باعث شد تا این دیدگاه در شورای قسطنطنیه در سال ۳۸۱ پذیرفته شود.
مباحثات قرن چهارم در مورد شخصیت مسیح ممکن است امروزه برای ما نامأنوس بنماید، مخصوصاً که واژگانی غریب نیز در آنها به‌کار رفته‌است. این مباحثات همچنین ممکن است اندیشه پردازی‌ها و استدلالات مبهم فلسفی به‌نظر آیند. اما شخصیت مسیح موضوعی بنیانی و محوری برای ایمان مسیحی است. آیا عیسای مسیح صرفاً مخلوقی (متعالی) است که خدا او را به جهان فرستاد یا اینکه او مکاشفهٔ خود خدا است؟ آیا این گفته که «زیرا خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر یگانهٔ خود را داد تا هر که به او ایمان آوَرَد هلاک نگردد، بلکه حیات جاویدان یابد» (یوحنا ۳:۱۶)، به این معنا است که او یکی از مخلوقات خود را به جهان فرستاد؟ الوهیت عیسای مسیح بنیان ایمان مسیحی است و بدون آن، مکاشفه‌ای حقیقی از خدا در عیسی نخواهیم داشت. بدون الوهیت مسیح، آموزهٔ مسیحیت در مورد نجات و رستگاری، قوت و صلابت خود را از دست می‌دهد. آریوس یکی از مهم‌ترین مسائل تاریخ الهیات را مطرح کرد و پدران اولیه کلیسا، در مخالفت با او، به‌درستی بر الوهیت کامل مسیح تأکید گذاردند.

آریانیسم

با آریایی‌گرایی، درباره نژاد آریایی، اشتباه نشود.
آریانیسم (به فرانسوی: Arianisme) یک مکتب فکری دینی است که توسط آریوس (۲۵۰–۳۳۶ میلادی)، کشیشی از اسکندریه مصر، به وجود آمد. این اعتقاد بیشترین تمرکزش روی موضوع تثلیث بود. این مکتب بر این تفکر بود که فرزند (عیسی) در واقع مخلوق پدر (خدا) است و دارای مقام الوهیت نیست. آریانیسم با وجود طرفدارانی که در اولین شورای نیقیه داشت در سال ۳۲۵ توسط همان شورا عقیده‌ای کفرآمیز شناخته‌شد. چندی بعد آریوس درگذشت. او بعد از مرگ بار دیگر توسط اولین شورای قسطنطنیه نیز تکفیر شد. دو امپراتور روم کنستانتیوس دوم و والنز آریان بودند.
تفکر آریانیسم بر اساس این است که پسر خداوند همیشه وجود نداشت بلکه به وجود آمد و از این رو با خدای پدر متفاوت است. این اعتقاد بر پایه آیه ۱۴:۲۸ از انجیل یوحنا است که می‌گوید «پدرم بزرگتر از من است». تمامی کلیساهای اصلی مسیحیت نظیر کلیسای ارتدوکس، کاتولیک و بیشتر شاخه‌های پروتستانیسم هنوز نیز با نظرات آریوس مخالف هستند ولیکن بعضی از شاخه‌های تازه به وجود آمده مسیحیت بعضی از نظرات آریوس را قبول کرده‌اند.

آریوس اعتقاد داشت که خدای پدر و خدای پسر همیشه هم‌زمان وجود نداشتند. بلکه او اعتقاد داشت که لوگوس (کلمه) موجودی مقدس است که توسط خداوند قبل از تولید جهان ایجاد شده‌است. از این رو گفته می‌شود که آریوس اعتقاد داشت که عیسی مخلوق و نه خالق بود. آریوس و طرفدارانش معمولاً از انجیل برای دفاع از نظرات خود استفاده می‌کردند.
بحث پیرامون نظرات آریوس در تمامی قرن سوم و چهارم میلادی ادامه داشت و تمامی کلیسا را تحت تأثیر قرار داده بود. بعضی تاریخدانان اعتقاد دارند که آریوس تنها زیر شاخه‌ای کفرآمیز در مسیحیت ایجاد کرد ولیکن برخی دیگر معتقدند او طرفدار مسیحیت واقعی بود. از تمامی کشیشهایی که در اولین شوری نیقیه حاضر بودند تنها دونفر بودند که حاضر نشدند بیانیه تکفیر آریوس را امضا کنند. دو امپراتور روم کنستانتیوس دوم و والنس آریایی شدند. همچنین آریوس طرفداران زیادی در سرزمین‌های ژرمنها در غرب اروپا پیدا کرد. باورهای آریایی در بین قبایل ژرمن تا قرن هشتم ادامه داشت ولیکن از این زمان به بعد کم‌کم از بین رفت. از این زمان کلیسای کاتولیک و دکترین تثلیث به تنها باور اصلی اروپا تبدیل شد.
علاوه بر این اگر هر نوشته‌ای که توسط آریوس نوشته شده‌است پیدا شود باید در آتش سوزانده شود تا بدیهای نوشتارش از بین رود و هیچ چیزی برای یادآوری از نام او باقی نماند. هم اکنون من دستور می‌دهم که هرکسی که نوشتار آریوس را مخفی کرده باشد و آن را برای نابودی به وسیله آتش نیاورد باید اعدام شود. به محض اینکه این گناه مشخص شد فرد خاطی باید اعدام شود…" - دستور امپراتور کنستانتین علیه آریوس

 

خشونت در کتب مقدس

کتاب مقدس از دو مجموعه عهد عتیق و عهد جدید تشکیل شده است، گرچه به ادعای پولس احکام عهد عتیق نسخ شد ولی الهیات و داستانهای تاریخی آن مورد استناد و الهام خداوند است:

  1. حکم جهاد در کتاب مقدس
    قوم خدا از مصر رهایی می‌یابند و می‌خواهند در ارض موعود ساکن شوند، خداوند چنین فرمان می‌دهد: " اما از شهرهای این امت‌هایی که یَهُوه، خدایت، تو را به ملکیت می‌دهد، هیچ ذی نفس را زنده مگذار. بلکه ایشان را، ....، بالکل هلاک ساز. " (تثنیه : 16:20) نیز خداوند به شاوول فرمان می‌دهد: «حال برو و مردم عمالیق را قتل عام کن. بر آن‌ها رحم نکن، بلکه زن و مرد و طفل شیرخواره، گاو و گوسفند، شتر و الاغ، همه را نابود کن» (اول سموییل، 3:15)
  2. کشتار هر ذی نفس
    اکنون باید دید قوم خدا این دستور یهوه را چگونه اجرا کردند یوشع در ادامه کشور گشایی‌های خود به سرزمین اریحا رسید و به شهر حمله ور شد ... " و قوم یعنی هرکس پیش روی خود به شهر برآمد و شهر را گرفتند. 21 و هرآنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر و حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند .... و شهر را با آنچه در آن بود به آتش سوزانیدند. لیکن نقره و طلا و ظروف مسین و آهنین را به خزانة خانة یَهُوَه گذاردند. " (یوشع 6: 20-25)
  3. کشتار به جرم عدم اجازه ورود
    بنی اسرائیل در مسیر بازگشت از مصر به سرزمین کنعان میخواستند از میان سرزمین سیحون عبور کنند اما پادشاه سیحون اجازه عبور به ایشان را نداد به همین علت بنی اسرائیل به سیحون حمله کردند و... و یَهُوَه خدای ما او را به دست ما تسلیم نموده او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم. 34 و تمامی شهرهای او را در آنوقت گرفته مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم. (تثنیه 2 :32-37)
  4. هلوکاست باشان
    هنگامی که به سرزمین پهناور باشان حمله میکنند کتاب مقدس داستان را چنین بازگو میکند: " پس یَهُوَه خدای ما عوج ملک باشان را نیز و تمامی قومش را به دست ما تسلیم نموده … و در آنوقت همة شهرهایش را گرفتیم و شهری نماند که از ایشان نگرفتیم یعنی شصت شهر و تمامی مرزبوم اَرجوب که مملکت عوج در باشان بود. جمیع اینها شهرهای حصاردار با دیوارهای بلند و دروازه‌ها و پشت‌بندها بود سوای قُرای بی‌حصارِ بسیار کثیر. 6 و آنها را بالکل‌ّ هلاک کردیم … هر شهر را با مردان و زنان و اطفال هلاک ساختیم." (تثنیه : 3 : 3 - 7)
  5. فقط دختران باکره زنده بمانند
    کتاب مقدس می‌نویسد وقتی قوم خدا با مدیان برخورد کردند و با مدیان به طوری که یَهُوَه موسی را امر فرموده بود جنگ کرده همة ذکوران را کشتند. "و بنی‌اسرائیل زنان مدیان و اطفال ایشان را به اسیری بردند و جمیع بهایم و جمیع مواشی ایشان و همة املاک ایشان را غارت کردند. 10 و تمامی شهرها و مساکن و قلعه‌های ایشان را به آتش سوزانیدند. ... و موسی بر رؤسای لشکر یعنی سرداران هزاره‌ها و سرداران صدها که از خدمت جنگ باز آمده بودند‌غضبناک شد. 15 و موسی به ایشان گفت: “آیا همة زنان را زنده نگاه داشتید؟ ... پس الآن هر ذکوری از اطفال را بکشید و هر زنی را که مرد را شناخته با او همبستر شده باشد بکشید. 18 و از زنان هر دختری را که مرد را نشناخته و با او همبستر نشده برای خود زنده نگاه دارید. و از انسان از زنانی که مرد را نشناخته بودند سی و دو هزار نفر بودند." (اعداد : 31 - 1)
  6. قتل عام یوشع
    " و شهر را با آنچه در آن بود به آتش سوزانیدند. لیکن نقره و طلا و ظروف مسین و آهنین را به خزانة خانة یَهُوَه گذاردند." (یوشع 5: 20-25)
  7. پنج شهر از نقشه پاک شد
    «پس یوشع تمامی آن زمین یعنی کوهستان و جنوب و‌هامون و وادیها و جمیع ملوک آنها را زده، کسی را باقی نگذاشت و هر ذی‌نفس را هلاک کرده، چنان که یَهُوَه، خدای اسرائیل، امر فرموده بود. یَهُوَه، خدای اسرائیل، برای اسرائیل جنگ می‌کرد.»
  8. برخورد با اسرا
    "و چون ملوک را نزد یوشع بیرون آوردند، یوشع تمامی مردان اسرائیل را خواند و به سرداران مردان جنگی که همراه وی می‌رفتند، گفت: نزدیک بیایید و پای‌های خود را بر گردن این ملوک بگذارید. پس نزدیک آمده، پای‌های خود را برگردن ایشان گذاردند" (یوشع، 10: 16-18 -27)
    9-کشتار فجیع داود به خاطر اینکه ...
    «و داود و مردانش بر آمده بر جشوریان و جوزّیان و عمالقه هجوم آوردند زیرا که این طوایف در ایام قدیم در آن زمین از شور تا به زمین مصر ساکن می‌بودند و داود اهل آن زمین را شکست داده مرد یا زنی زنده نگذاشت...» (اول سموئیل 27 : 8 – 10) اما اینکه چرا داود به زنان نیز رحم نکرد و هیچکس را زنده نگذاشت. «و وداود مرد یا زنی را زنده نگذاشت که به جتّ بیایند زیرا گفت مبادا درباره ما خبر آورده بگویند که داود چنین کرده است » (اول سموئیل 27 : 11)
  9. کشتار ایرانیان
    در زمان خشایار شاه پس از انکه ملکه وشتی حاضر نشد بی حجاب در مجلس فرمانروایان حضور یابد مورد غضب پادشاه قرار گرفت و این شد که استر دختری یهودی ملکه ایران شد و پس از اتفاقاتی مردخای پسر عموی استر فرمانی بنام پادشاه نوشت و آن را به همه جا فرستاد . فرمانی که به یهودیان اجازه می‌داد مخالفین خود را از هر قومی که باشند، بکشند و دارایی شان را به غنیمت بگیرند.
    در آن روز تنها در پایتخت پانصد نفر را که ده پسر‌هامان نیز جزو آنها بودند، کشته‌اند . روز بعد باز یهودیان پایتخت جمع شدند و سیصد نفر دیگر را کشتند، بقیه یهودیان در سایر استان‌ها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند (استر 32:10) هنوز هر ساله یهودیان به یاد بود این روزه میگیرند و سپس جشنی با شکوه بر پا میدارند که به عنوان پوریم معروف است.

در عهد قدیم

سفر لاویان

باب ۲۰
مجازات گناه
۱ و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
۲ «بنی‌اسرائیل را بگو: هر کسی از بنی‌اسرائیل یا از غریبانی که در اسرائیل مأوا گزینند، که از ذریت خود به مولَک بدهد، البته کشته شود؛ قوم زمین او را با سنگ سنگسار کنند.
۳ و من روی خود را به ضد آن شخص خواهم گردانید، و او را از میان قومش منقطع خواهم ساخت، زیرا که از ذریت خود به مولک داده است، تا مکان مقدس مرا نجس سازد، و نام قدوس مرا بی‌حرمت کند.
۴ و اگر قوم زمین چشمان خود را از آن شخص بپوشانند، وقتی که از ذریت خود به مولک داده باشد، و او را نکشند،
۵ آن‌گاه من روی خود را به ضد آن شخص و خاندانش خواهم گردانید، و او را و همه کسانی را که در عقب او زناکار شده، در پیروی مولک زنا کرده‌اند، از میان قوم ایشان منقطع خواهم ساخت.
۶ و کسی که به سوی صاحبان اجنه و جادوگران توجه نماید، تا در عقب ایشان زنا کند، من روی خود را به ضد آن شخص خواهم گردانید، و او را از میان قومش منقطع خواهم ساخت.
۷ پس خود را تقدیس نمایید و مقدس باشید، زیرا من یهوه خدای شما هستم.
۸ و فرایض مرا نگاه داشته، آنها را بجا آورید. من یهوه هستم که شما را تقدیس می‌نمایم.
۹ و هر کسی که پدر یا مادر خود را لعنت کند، البته کشته شود، چون که پدر و مادر خود را لعنت کرده است، خونش بر خود او خواهد بود.
۱۰ و کسی که با زن دیگری زنا کند یعنی هر که با زن همسایه خود زنا نماید، زانی و زانیه البته کشته شوند.
۱۱ و کسی که با زن پدر خود بخوابد، و عورت پدر خود را کشف نماید، هر دو البته کشته شوند. خون ایشان بر خود ایشان است.
۱۲ و اگر کسی با عروس خود بخوابد، هر دو ایشان البته کشته شوند. فاحشگی کرده‌اند. خون ایشان بر خود ایشان است.
۱۳ و اگر مردی با مردی مثل با زن بخوابد هر دو فجور کرده‌اند. هر دو ایشان البته کشته شوند. خون ایشان بر خود ایشان است.
۱۴ و اگر کسی زنی و مادرش را بگیرد، این قباحت است. او و ایشان به آتش سوخته شوند، تا در میان شما قباحتی نباشد.
۱۵ و مردی که با بهیمه‌ای جماع کند، البته کشته شود و آن بهیمه را نیز بکشید.
۱۶ و زنی که به بهیمه‌ای نزدیک شود تا با آن جماع کند، آن زن و بهیمه را بکش. البته کشته شوند خون آنها بر خود آنهاست.
۱۷ و کسی که خواهر خود را خواه دختر پدرش خواه دختر مادرش باشد بگیرد، و عورت او را ببیند و او عورت وی را ببیند، این رسوایی است. در پیش چشمان پسران قوم خود منقطع شوند، چون که عورت خواهر خود را کشف کرده است. متحمل گناه خود خواهد بود.
۱۸ و کسی که با زن حایض بخوابد و عورت او را کشف نماید، او چشمه او را کشف کرده است و او چشمه خون خود را کشف نموده است، هر دوی ایشان از میان قوم خود منقطع خواهند شد.
۱۹ و عورت خواهر مادرت یا خواهر پدرت را کشف مکن؛ آن کس خویش خود را عریان ساخته است. ایشان متحمل گناه خود خواهند بود.
۲۰ و کسی که با زن عموی خود بخوابد، عورت عموی خود را کشف کرده است. متحمل گناه خود خواهند بود. بی‌کس خواهند بود.
۲۱ و کسی که زن برادر خود را بگیرد، این نجاست است. عورت برادر خود را کشف کرده است. بی‌کس خواهند بود.
۲۲ پس جمیع فرایض مرا و جمیع احکام مرا نگاه داشته، آنها را به جا آورید، تا زمینی که من شما را به آن‌جا می‌آورم تا در آن ساکن شوید، شما را قی نکند.
۲۳ و به رسوم قوم‌هایی که من آنها را از پیش شما بیرون می‌کنم رفتار ننمایید، زیرا که جمیع این کارها را کردند پس ایشان را مکروه داشتم.
۲۴ و به شما گفتم شما وارث این زمین خواهید بود و من آن را به شما خواهم داد و وارث آن بشوید، زمینی که به شیر و شهد جاری است. من یهوه خدای شما هستم که شما را از امت‌ها امتیاز کرده‌ام.
۲۵ پس در میان بهایم طاهر و نجس، و در میان مرغان نجس و طاهر امتیاز کنید، و جان‌های خود را به بهیمه یا مرغ یا به هیچ چیزی که بر زمین می‌خزد مکروه مسازید، که آنها را برای شما جدا کرده‌ام تا نجس باشند.
۲۶ و برای من مقدس باشید زیرا که من یهوه قدوس هستم، و شما را از امت‌ها امتیاز کرده‌ام تا از آن من باشید.
۲۷ مرد و زنی که صاحب اجنه یا جادوگر باشد، البته کشته شوند؛ ایشان را به سنگ سنگسار کنید. خون ایشان بر خود ایشان است.»
باب ۲۱
قوانین برای کاهنان
۱ و خداوند به موسی گفت: «به کاهنان یعنی پسران‌هارون خطاب کرده، به ایشان بگو: کسی از شما برای مردگان، خود را نجس نسازد،
۲ جز برای خویشان نزدیک خود، یعنی برای مادرش و پدرش و پسرش و دخترش و برادرش.
۳ و برای خواهر باکره خود که قریب او باشد و شوهر ندارد؛ برای او خود را نجس تواند کرد.
۴ چون که در قوم خود رئیس است، خود را نجس نسازد، تا خویشتن را بی‌عصمت نماید.
۵ سر خود را بی‌مو نسازند، و گوشه‌های ریش خود را نتراشند، و بدن خود را مجروح ننمایند.
۶ برای خدای خود مقدس باشند، و نام خدای خود را بی‌حرمت ننمایند. زیرا که هدایای آتشین خداوند و طعام خدای خود را ایشان می‌گذرانند. پس مقدس باشند.
۷ زن زانیه یا بی‌عصمت را نکاح ننمایند، و زن مطلقّه از شوهرش را نگیرند، زیرا او برای خدای خود مقدس است.
۸ پس او را تقدیس نما، زیرا که او طعام خدای خود را می‌گذراند. پس برای تو مقدس باشد، زیرا من یهوه که شما را تقدیس می‌کنم، قدوس هستم.
۹ و دختر هر کاهنی که خود را به فاحشگی بی‌عصمت ساخته باشد، پدر خود را بی‌عصمت کرده است. به آتش سوخته شود.
۱۰ و آن که از میان برادرانش رئیس کهنه باشد، که بر سر او روغن مسح ریخته شده، و تخصیص گردیده باشد تا لباس را بپوشد، موی سر خود را نگشاید و گریبان خود را چاک نکند،
۱۱ و نزد هیچ شخص مرده نرود، و برای پدر خود و مادر خود خویشتن را نجس نسازد.
۱۲ و از مکان مقدس بیرون نرود، و مکان مقدس خدای خود را بی‌عصمت نسازد، زیرا که تاج روغن مسح خدای او بر وی می‌باشد. من یهوه هستم.
۱۳ و او زن باکره‌ای نکاح کند.
۱۴ و بیوه و مطلقه و بی‌عصمت و زانیه، این‌ها را نگیرد. فقط باکره‌ای از قوم خود را به زنی بگیرد.
۱۵ و ذریت خود را در میان قوم خود بی‌عصمت نسازد. من یهوه هستم که او را مقدس می‌سازم.»
۱۶ و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
۱۷ «هارون را خطاب کرده، بگو: هر کس از اولاد تو در طبقات ایشان که عیب داشته باشد نزدیک نیاید، تا طعام خدای خود را بگذراند.
۱۸ پس هر کس که عیب دارد نزدیک نیاید، نه مرد کور و نه لنگ و نه پهن‌بینی و نه زایدالاعضا،
۱۹ و نه کسی که شکسته‌پا یا شکسته‌دست باشد،
۲۰ و نه گوژپشت و نه کوتاه‌قد و نه کسی که در چشم خود لکه دارد، و نه صاحب جَرَب و نه کسی که گری دارد و نه شکسته بیضه.
۲۱ هر کس از اولاد‌هارون کاهن که عیب داشته باشد نزدیک نیاید، تا هدایای آتشین خداوند را بگذراند، چون که معیوب است، برای گذرانیدن طعام خدای خود نزدیک نیاید.
۲۲ طعام خدای خود را خواه از آنچه قدس‌اقداس است و خواه از آنچه مقدس است، بخورد.
۲۳ لیکن به حجاب داخل نشود و به مذبح نزدیک نیاید، چونکه معیوب است، تا مکان مقدس مرا بی‌حرمت نسازد. من یهوه هستم که ایشان را تقدیس می‌کنم.»
۲۴ پس موسی‌هارون و پسرانش و تمامی بنی‌اسرائیل را چنین گفت.
باب ۲۲
۱ و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
۲ «هارون و پسرانش را بگو که از موقوفات بنی‌اسرائیل که برای من وقف می‌کنند احتراز نمایند، و نام قدوس مرا بی‌حرمت نسازند. من یهوه هستم.
۳ به ایشان بگو: هر کس از همه ذریت شما در نسل‌های شما که به موقوفاتی که بنی‌اسرائیل برای خداوند وقف نمایند نزدیک بیاید، و نجاست او بر وی باشد، آن کس از حضور من منقطع خواهد شد. من یهوه هستم.
۴ هر کس از ذریت‌هارون که مبروص یا صاحب جریان باشد تا طاهر نشود، از چیزهای مقدس نخورد، و کسی که هر چیزی را که از میت نجس شود لمس نماید، و کسی که منی از وی درآید،
۵ و کسی که هر حشرات را که از آن نجس می‌شوند لمس نماید، یا آدمی را که از او نجس می‌شوند از هر نجاستی که دارد.
۶ پس کسی که یکی از این‌ها را لمس نماید تا شام نجس باشد، و تا بدن خود را به آب غسل ندهد از چیزهای مقدس نخورد.
۷ و چون آفتاب غروب کند، آنگاه طاهر خواهد بود، و بعد از آن از چیزهای مقدس بخورد چون که خوراک وی است.
۸ مِیته یا دریده‌شده را نخورد تا از آن نجس شود. من یهوه هستم.
۹ پس وصیت مرا نگاه دارند مبادا به سبب آن متحمل گناه شوند. و اگر آن را بی‌حرمت نمایند بمیرند. من یهوه هستم که ایشان را تقدیس می‌نمایم.
۱۰ هیچ غریبی چیز مقدس نخورد، و مهمان کاهن و مزدور او چیز مقدس نخورد.
۱۱ اما اگر کاهن کسی را بخرد، زرخرید او می‌باشد. او آن را بخورد و خانه‌زاد او نیز. هر دو خوراک او را بخورند.
۱۲ و دختر کاهن اگر منکوحه مرد غریب باشد، از هدایای مقدس نخورد.
۱۳ و دختر کاهن که بیوه یا مطلقه بشود و اولاد نداشته، به خانه پدر خود مثل طفولیتش برگردد، خوراک پدر خود را بخورد، لیکن هیچ غریب از آن نخورد.
۱۴ و اگر کسی سهواً چیز مقدس را بخورد، پنج یک بر آن اضافه کرده، آن چیز مقدس را به کاهن بدهد.
۱۵ و چیزهای مقدس بنی‌اسرائیل را که برای خداوند می‌گذرانند، بی‌حرمت نسازند.
۱۶ و به خوردن چیزهای مقدس ایشان، ایشان را متحمل جرم گناه نسازند، زیرا من یهوه هستم که ایشان را تقدیس می‌نمایم.»
قربانی نامقبول
۱۷ و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
۱۸ «هارون و پسرانش و جمیع بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، به ایشان بگو: هر کس از خاندان اسرائیل و از غریبانی که در اسرائیل باشند که قربانی خود را بگذراند، خواه یکی از نذرهای ایشان، خواه یکی از نوافل ایشان، که آن را برای قربانی سوختنی نزد خداوند می‌گذرانند،
۱۹ تا شما مقبول شوید. آن را نر بی‌عیب از گاو یا از گوسفند یا از بز بگذرانید.
۲۰ هر چه را که عیب دارد مگذرانید، برای شما مقبول نخواهد شد.
۲۱ و اگر کسی ذبیحه سلامتی برای خداوند بگذراند، خواه برای وفای نذر، خواه برای نافله، چه از رمه چه از گله، آن بی‌عیب باشد تا مقبول بشود، البته هیچ عیب در آن نباشد.
۲۲ کور یا شکسته یا مجروح یا آبله‌دار یا صاحب جَرَب یا گری، این‌ها را برای خداوند مگذرانید، و از این‌ها هدیه آتشین برای خداوند بر مذبح مگذارید.
۲۳ اما گاو و گوسفند که زاید یا ناقص اعضا باشد، آن را برای نوافل بگذران، لیکن برای نذر قبول نخواهد شد.
۲۴ و آنچه را که بیضه آن کوفته یا فشرده یا شکسته یا بریده باشد، برای خداوند نزدیک میاورید، و در زمین خود قربانی مگذرانید.
۲۵ و از دست غریب نیز طعام خدای خود را از هیچ یک از این‌ها مگذرانید، زیرا فساد آنها در آنهاست چون که عیب دارند، برای شما مقبول نخواهند شد.»
۲۶ و خداوند موسی را خطاب کرده، گفت:
۲۷ «چون گاو یا گوسفند یا بز زاییده شود، هفت روز نزد مادر خود بماند و در روز هشتم و بعد برای قربانی هدیه آتشین نزد خداوند مقبول خواهد شد.
۲۸ اما گاو یا گوسفند آن را با بچه‌اش در یک روز ذبح منمایید.
۲۹ و چون ذبیحه تشکر برای خداوند ذبح نمایید، آن را ذبح کنید تا مقبول شوید.
۳۰ در همان روز خورده شود و چیزی از آن را تا صبح نگاه ندارید. من یهوه هستم.
۳۱ پس اوامر مرا نگاه داشته، آنها را به جا آورید. من یهوه هستم.
۳۲ و نام قدوس مرا بی‌حرمت مسازید و در میان بنی‌اسرائیل تقدیس خواهم شد. من یهوه هستم که شما را تقدیس می‌نمایم.
۳۳ و شما را از زمین مصر بیرون آوردم تا خدای شما باشم. من یهوه هستم.»

سفر تثنیه

۱۲ اگر درباره یکی از شهرهایی که یهُوَه خدایت به تو به جهت سکونت می‌دهد خبر یابی،
۱۳ که بعضی پسران بلّیعال از میان تو بیرون رفته، ساکنان شهر خود را منحرف ساخته، گفته‌اند برویم و خدایان غیر را که نشناخته‌اید، عبادت نماییم،
۱۴ آنگاه تفحص و تجسس نموده، نیکو استفسار نما. و اینک اگر این امر، صحیح و یقین باشد که این رجاست در میان تو معمول شده است،
۱۵ البته ساکنان آن شهر را به دم شمشیر بکش و آن را با هرچه در آن است و بهایمش را به دم شمشیر هلاک نما.
۱۶ و همه غنیمت آن را در میان کوچه‌اش جمع کن و شهر را با تمامی غنیمتش برای یهُوَه خدایت به آتش بالکلّ بسوزان، و آن تا به ابد تلّی خواهد بود و بار دیگر بنا نخواهد شد.
۱۷ و از چیزهای حرام شده چیزی به دستت نچسبد تا خداوند از شدت خشم خود برگشته، بر تو رحمت و رأفت بنماید، و تو را بیفزاید بطوری که برای پدرانت قَسَم خورده بود،
۱۸ هنگامی که قول یهُوَه خدای خود را شنیده، و همه اوامرش را که من امروز به تو امر می‌فرمایم نگاه داشته، آنچه در نظر یهُوَه خدایت راست است، بعمل آورده باشی.

باب ۱۴

۷ لیکن از نشخوارکنندگان و شکافتگان سُم اینها را مخورید: یعنی شتر و خرگوش و وَنک، زیرا که نشخوار می‌کنند اما شکافته‌سم نیستند. اینها برای شما نجس‌اند. ۸ و خوک زیرا شکافته سُم است، لیکن نشخوار نمی‌کند، این برای شما نجس‌است. از گوشت آنها مخورید و لاش آنها را لمس مکنید.

۲۱ هیچ میته مخورید؛ به غریبی که درون دروازه‌های تو باشد بده تا بخورد، یا به اجنبی بفروش، زیرا که تو برای یهُوَه، خدایت، قوم مقدس هستی. و بزغاله را در شیر مادرش مپز.

در عهد جدید

متی ۲۰: ۵۲ سپس عیسی به او گفت:‏ «شمشیر خود را غلاف کن؛‏ زیرا هر که شمشیر کشد،‏ با شمشیر نیز کشته شود.‏ ۵۳ آیا فکر می‌کنی که نمی‌توانم از پدرم درخواست کنم تا در همین لحظه بیش از ۱۲ لشکر * از فرشتگان را به کمکم بفرستد؟‏ ۵۴ در این صورت،‏ نوشته‌های مقدّس چگونه تحقق یابد که در آن پیشگویی شده بود،‏ این وقایع باید رخ دهد؟‏»

متی ۱۰‌: ۳۲ ‏«هر که نزد مردم مرا تصدیق کند،‏ من نیز نزد پدر آسمانی خود او را تصدیق خواهم کرد.‏ ۳۳ اما هر که نزد مردم مرا انکار کند،‏ من نیز نزد پدر آسمانی خود او را انکار خواهم کرد.‏ ۳۴ فکر مکنید آمده‌ام تا صلح بر زمین آورم؛‏ نیامده‌ام تا صلح آورم،‏ بلکه آمده‌ام تا شمشیر آورم؛‏ ۳۵ زیرا آمده‌ام جدایی ایجاد کنم؛‏ پسر علیه پدر،‏ دختر علیه مادر و عروس علیه مادرشوهر.‏ ۳۶ آری،‏ دشمنان شخص،‏ اعضای خانوادهٔ * خود او خواهند بود.‏ ۳۷ کسی که پدر یا مادر خود را بیش از من دوست داشته باشد،‏ * لایق من نیست و کسی که پسر یا دختر خود را بیش از من دوست داشته باشد،‏ * لایق من نیست.‏ ۳۸ هر که نخواهد تیر شکنجهٔ * خود را بر دوش کشد و از من پیروی کند،‏ لایق من نیست.‏ ۳۹ هر که بخواهد جان خود را حفظ کند،‏ آن را از دست خواهد داد.‏ اما هر که جان خود را به خاطر من از دست دهد،‏ آن را حفظ خواهد کرد.

لوقا باب ۲۲ آیه ۳۶پس به آنها گفت: «امّا اکنون هر که کیسه یا توشه‌دان دارد، آن را برگیرد و اگر شمشیر ندارد، جامۀ خود را فروخته، شمشیری بخرد. ۳۷ زیرا این نوشته باید دربارۀ من تحقق یابد که: ”او از خطاکاران محسوب شد.“ آری، آنچه دربارۀ من نوشته شده، در شرف تحقق است.» ۳۸ شاگردان گفتند: «ای خداوند، بنگر، دو شمشیر داریم.» به ایشان گفت: «دیگر کافی است!»

خشونت در کلیسای مسیح

جوهره تمامی ادیان از جمله اسلام و مسیحیت و یهود و...را محبت و معنویت است و احترام تمامی پیروانش را به حکم انسانی و الهی لازم و ضروری است. کسی که خانه‌‌اش از شیشه است نباید به خانه دیگران سنگ اندازی کند.

  1. قتل عام در آلبی
    در قرن دوازدهم فرقه‌ای به وجود آمد که با مالکیت اراضی توسط کلیسا مخالف بودند و معتقد بودند که کلیسا باید به دوران انجیلی باز گردد و همچون گذشته روحانیون فقط به تبلیغ احکام بپردازند و از امور دنیوی و تشریفات کلیسایی کناره‌گیری کنند اما درخواست این گروه با مذاق سران و رهبران مسیحی سازگار نبود و تصمیم به قلع و قمع این فرقه گرفتند .
    در 1208 میلادی پاپ اینوسنت سوم سپاهی را برای این منظور گسیل داشت این جنگ به طول انجامید و بیست سال ادامه یافت، لشکریان پاپ قساوت عجیبی را از خود به نمایش گذاشتند آرنو Arnaud که نایب پاپ و سردار لشکر بود شهر بژیه Begiers را به تصرف خویش درآورد و دستور قتل عام تمام سکنه را صادر کرد، از او سؤال شد، آیا کودکان و مخالفین با الحاد را نیز بکشند؟ جواب داد : آری همه را بکشید خدا بندگان خوب خود را باز خواهد شناخت! (دربارۀ مفهوم انجیل‌ها، کری ولف)
    خوان آنتونیو لورنت Juan Antonio Lorente که از منشیان محکمۀ تفتیش عقاید مادرید بوده است می‌نویسد : « قلم من از شرح این صحنه‌های وحشتناک عاجز است زیرا من چیزی سراغ ندارم که به قدر نحوۀ رفتار قاضیان محکمۀ تفتیش عقاید با روح احسان و شفقت عیسی مسیح مغایر باشد. ... وقتی متهم بر اثر شکنجه‌ها نیمه جان می‌شد از او درخواست اعتراف و ابراز پشیمانی می‌کردند، اگر متهم اعتراف می‌کرد و ابراز پشیمانی و توبه می‌نمود، در حق او لطف می‌کردند و قبل از انداختن در آتش خفه‌اش می‌کردند، اما اگر از اعتراف خودداری می‌کرد او را به عنوان مرتدی که از کرده‌اش پشیمان نیست زنده زنده می‌سوزاندند . (دربارۀ مفهوم انجیل‌ها، کری ولف)
  2. میکائیل سروتوس
    وی مردی اسپانیایی بود که پس از مطالعۀ کتاب مقدس به این نتیجه رسید که مسئلۀ تثلیث که بر حسب اعتقادنامۀ نیقیه برای عموم مسیحیان امری مسجل شده بود در آن وجود ندارد، کلیسای پروتستان (کلیسای کالونی) وی را به خاطر رد تثلیث، در 1553.م در آتش زنده زنده سوزاند (تاریخ جامع ادیان، جان ناس، ص 680 و 681)
  3. مایکل ستلر (Michael Sattler) و نزدیکان
    یکی از وحشیانه‌ترین و سخت‌ترین شکنجه‌ها در مورد مایکل ستلر ( Michael Sattler ) مؤلف اعترافنامۀ اشلایتهام اعمال شد. وی که از رهبران آناباپتیست بود به سبب بدعت محاکمه و در 1527 اعدام شد حکمی که داوران برای وی صادر کردند چنین بود: « مایکل ستلر به جلاد سپرده شود تا او را به محل اعدام ببرد و زبانش را ببرد، آنگاه او را به گاری ببندد و با انبر تفتیده دو بار بخش‌هایی از بدنش را بکند، پس از اینکه او به بیرون از دروازه برده شد پنج بار دیگر به همین شیوه بدنش دریده شود» پس از اینکه به دستور عمل شد او را به عنوان یک بدعتکار سوزاندند تا خاکستر شد . برادران همقطارش با شمشیر به قتل رسیدند و خواهرانش غرق شدند همچنین همسر وی نیز چند روز بعد غرق شد. (مسیحیت از لابلای متون، رابرت وان وورست، فصل پنجم، محاکمه و مرگ مایکل ستلر، ص 321)
  4. جنگهای صلیبی
    در سال 1099 بعد از محاصره‌ای پنج هفته‌ای مسیحیان موفق به فتح بیت‌المقدس شدند گود فرو آدوبویون در نامه‌ای به پاپ نوشت : اگر می‌خواهید بدانید با دشمنانی که در بیت‌المقدس به دست ما افتادند چه معامله شد همینقدر بدانید که افراد ما در رواق سلیمان در لچه‌ای از خون مسلمانان می‌تاختند و خون تا زانوی مرکب می‌رسید (تاریخ عرب و اسلام، ص 327) مورخین تعداد کشته شدگان این قتل عام خونین را هفتاد هزار نفر دانسته‌اند (الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 1، ص 194)
  5. پاپ یندیکت شانزدهم در اولین سخنرانی خود در آلمان اسلام را دین خشونت نامید.
  6. دانمارک با کشیدن کاریکتور‌هایی جلوه خشنی از پیامبر اسلام نشان داد.
  7. نماینده مجلس هلند با ساخت فیلم فتنه قران را کتاب تروریستی معرفی کرد.
  8. سازمانهای تبشیری مسیحی نیز مدام بر طبل این فتنه می‌کوبند و با تمام امکانات رسانه‌ای از جمله ساخت کارتون، بازی‌های رایانه ای، اخبار رسانه ای، فیلم‌های سینمایی، سایت‌های اینترنتی و... به طور مستقیم و غیر مستقیم در صدد معرفی چهره خشنی از اسلام هستند.
  9. تشکیل و سازماندهی افراطیون سلفی با ارتکاب جنایات وحشیانه‌ای با نام اسلام

مذاهب سه گانه مسیحیت

سه شاخه اصلی
1. کاتولیک صاحب کلیسای جامع
2. ارتودوکس صاحب تعلیم صحیح = پدران کلیسا
3. پروتستان در معنی کلمه یعنی معترض و می‌توان به آن اعتراض به انحراف نیز گفت
این سه شاخه اصلی به تثلیث اعتقاد دارند و در اصول اعتقادات، به اصل شورای نیقیه را هم قبول دارند. در واقع جریان اصلی می‌باشد. اما اختلاف نظرهایی در برخی از مسائل به چشم می‌خورد و در بعضی از موارد اختلاف سلایق دیده می‌شود.
برای درک پاره‌ای از مسایل نگاهی به تاریخ کلیسا می‌اندازیم. برای تاریخ، کلیسای مسیحی بسیار مهم و حیاتی می‌باشدحل مناقشات الاهیاتی.
تشکیل شوراهای کلیسایی
در سال 313 کنستاتین سزار روم مسحیت را رسمی کرد. بعد از چند قرن جقا بر دنیای مسحیت آرامشی بر آن حاکم شد. این آرامش ضمینه ساز تشکلی شوراهای کلیسایی شد بین سالهای312-451 که مناقشات بین کلیسایی را حل نماید و اعتقادنامههای مهمی را تدوین کند. در این دوران بود که اصول اساسی اعتقادات کلیسا به صورت منظم بیان گردید. تشکیل شوراهای جامع روشی بود که کلیسا برای حل و فصل مناقشات و اختلاف آراء در زمینۀ تعالیم کتابمقدس در پیش گرفت. مسئولیت دعوت از حضار و ریاست جلسات این شوراها نیز اغلب بر عهده شخص امپراطور بود. رهبران برجسته و بزرگ کلیسایی خصوصًاً از بخش شرقی امپراطوری روم در این شوراها شرکت می‌جستند تا راه حلی برای مسائل کلامی و الاهیاتی که بر تفکر مسیحیان این دوره حاکم بود بیابند. در این مقاله به دو شورای کلیسایی نگاهی میاندازیم که در تبیین اعتقادات بنیادین مسیحی از مهمترین شوراهای بینالکلیسایی بودند.
شورای نیقیه - ۳۲۵ میلادی
یکی از مهمترین این شوراها، شورای نیقیه بود که در اوایل تابستان سال ۳۲۵ در شهر نیقیه )واقع در ترکیه امروزی( تشکیل شد. بین دویست الی سیصد اسقف در این شورا حضور داشتند. شورای نیقیه به بحث و اختلاف نظر در مورد رابطه پسر با پدر در ازل میپرداخت. در سال ۳۱۸ یکی از کشیشان به نام "آریوس" که محققی زاهد و واعظی محبوب اهل اسکندریه بود به این اعتقاد رسیده بود که پدر از پسر برتر است. او تنها پدر را خدا میدانست و در نظرش پسر وجودی بود که پدر به واسطه او جهان را آفرید اما او خدا نبود بلکه مخلوقی بود خلق شده از نیستی. او مخلوق بود نه وجودی ازلی، و زمان آغازی داشت. پسر در نظر آریوس توسط خدا آفریده شده بود. آریوس بر این باور بود که مسیح دارای ذات یا ماهیتی متفاوت با پدر است و بهلحاظ زندگی پاک و اطاعت از ارادۀ خدا باید او را موجودی الاهی دانست. او اعتقاد داشت که مسیح از نیستی خلق شده و پایینتر از پدر است. آریوس مسیح را موجودی الاهی میپنداشت، اما نه خدا. تعلیم آریوس در عصر حاضر در تعالیم فرقه شاهدان یهوه دیده میشود. این موضوع به مبحث نجات نیز مربوط می‌شد. زیرا اگر مسیح نیمه خدا،کمتر از خدا و دارای ذاتی مشابه یا متفاوت با پدر میبود، آیا میتوانست انسان را نجات بخشد؟ اسقف آلکساندر، اسقف اسکندریه، که آریوس در حوزه اسقفی او خدمت میکرد با عقاید آریوس مخالفت کرد. مناقشه و مباحثه بر سر این موضوع چنان سخت شد که آلکساندر مجبور شد آریوس را طی یک مجمع کلیسایی محکوم نماید. وقتی کنستانتین در سال ۳۲۴ در شرق و غرب امپراطوری روم قدرت مطلق را بهدست آورد به ناچار در این مباحثه دخالت کرد. امپراطور کوشید تا با ارسال نامههایی به اسقف اسکندریه و به آریوس مسئله را خاتمه دهد اما اختلاف نظر بهقدری عمیق و گسترده بود که حتی نامه از طرف امپراطور نیز مسئله را حل نمیکرد. لذا کنستانتین دستور داد تا شورای نیقیه تحت رهبری او تشکیل شود.
در این شورا شخص جوانی بهنام "آتاناسیوس" نیز به همراه اسقف خود آمده بود. مشغلۀ آتاناسیوس مبارزه با آریانیسم بود .او بههر وسیلهای که میتوانست، از جمله سیاستهای کلیسایی، علیه آریانیسم مبارزه میکرد. آتاناسیوس تأکید میکرد که مسیح از ازل همراه پدر وجود داشته، و با پدر دارای یک ذات میباشد، گرچه شخصیتی متمایز از او دارد. او معتقد بود که اگر مسیح چیزی کمتر از آن باشد که او اظهار میدارد، دیگر نمیتواند نجاتدهندۀ انسان باشد. بنا بر اعتقاد آتاناسیوس،رابطۀ پدر با پسر با مسئله نجات ابدی انسان مرتبط است. او معتقد بود که مسیح با پدر مساوی، مانند او ازلی و همذات با او میباشد. شخص دیگری نیز در این جلسه بود به نام "اوزبیوس" قیصریه که شخصی دانشمند و مورخ کلیسا بود. او میکوشید نظری را ارائه دهد که تلفیقی از بهترین آرای آریوس و آتاناسیوس را در برمیگرفت. او معتقد بود که مسیح برخلاف آنچه آریوس تعلیم میدهد از نیستی خلق نشده بلکه پیش از زمان در ازلیت از پدر مولود شده و دارای ذاتی مشابه پدر میباشد. اعتقادات او اساس اعتقادنامهای را تشکیل داد که سرانجام در نیقیه تدوین شد. این شورا آریوس را محکوم کرد و اعتقاد صحیح )ارتدوکسی( در نیقیه پیروز شد و اعلام داشت که مسیح ابدی و با پدر از یک ذات میباشد. البته ایناعتقادنامه بعدها اندکی بسط یافت و تبدیل شد به آنچه که ما امروزه اعتقادنامه نیقیه میخوانیم:
 " ما ایمان داریم به خدای یگانه، خدای قادر مطلق، خالق امور دیده و نادیده، و ایمان داریم به خداوند عیسای مسیح، پسر یگانۀ خدا، که از ذات پدر است. او، خدا از خدا، نور از نور، و خدای حقیقی از خدای حقیقی است، مولود است و نه مخلوق،و همذات با پدر است. همه چیز بهواسطۀ او آفریده شد، چه در آسمان و چه بر زمین. او بهخاطر ما آدمیان و برای نجات و رستگاری ما از آسمان نزول کرد، جسم گرفت و انسان شد. رنج و عذاب کشید و روز سوم از مردگان برخاست و به آسمانها صعود کرد و باز خواهد آمد تا زندگان و مردگان را داوری کند. و ایمان داریم به روحالقدس".
ما، کلیسای جامع، و وارث رسولان، لعن میکنیم آنان را که میگویند: «زمانی بوده که پسر وجود نداشته است؛ او پیش از مولود شدن وجود نداشته است، و از نیستی بهوجود آمده است.» همچنین لعن میکنیم آنان را که میگویند: «وجود پسر از ماهیت یا وجودی بهجز ماهیت یا وجود پدر نشأت گرفته، و تغییرپذیر است و تغییر و تبدیل مییابد»
مباحثات قرن چهارم در مورد شخصیت مسیح ممکن است امروزه برای ما نامأنوس بنماید، مخصوصاً که واژگانی غریب نیز در آنها بهکار رفته است. این مباحثات همچنین ممکن است اندیشهپردازیها و استدلالات مبهم فلسفی بهنظر آیند. اما شخصیت مسیح موضوعی بنیانی و محوری برای ایمان مسیحی است. آیا عیسای مسیح صرفاً مخلوقی )متعالی( است که خدا او را به جهان فرستاد یا اینکه او مکاشفۀ خود خداست؟ آیا این گفته که «زیرا خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر یگانۀ خود را داد تا هر که به او ایمان آورد هلاک نگردد، بلکه حیات جاودان یابد )یوحنا ۳:۱۶(، به این معناست که او یکی از مخلوقات خود را به جهان فرستاد؟ الوهیت عیسای مسیح بنیان ایمان مسیحی است و بدون آن، مکاشفهای حقیقی از خدا در عیسی نخواهیم داشت. بدون الوهیت مسیح، آموزۀ مسیحیت در مورد نجات و رستگاری، قوت و صلابت خود را از دست میدهد. آریوس یکی از مهمترین مسائل تاریخ الاهیات را مطرح کرد و پدران اولیۀ کلیسا، در مخالفت با او، بهدرستی بر الوهیت کامل مسیح تأکید گذاردند.

شورای کالسدون

حل و فصل مسئله الاهیاتی مربوط به رابطه ابدی پسر با پدر در شورای نیقیه باعث بروز مسائل جدیدی در خصوص رابطه میان بُُعد انسانی و الاهی مسیح گردید. پیش از آنکه تعلیم صحیح در بارۀ رابطه بین دو طبیعت مسیح تدوین گردد خشونتها و درگیریهای بسیاری رخ داد. بهطور کلی میتوان گفت که الاهیدانان بر دو طبیعت مسیح تأکید داشتند. گروهی از رهبران مذهبی که با اسکندریه مصر مرتبط بودند بر الوهیت مسیح تأکید زیادی داشتند و آنانی که با انطاکیه ارتباط داشتند به بهای پایین آوردن مقام الوهیت مسیح بر انسانیت او تأکید میگذاشتند.
شخصی به نام "آپولیناریوس" که اسقف شهر لائودیکیه و سابقاً استاد علم معانی بیان بود نظری را دربارۀ دو طبیعت مسیحارائه داد که انسانیت واقعی مسیح را خدشهدار میساخت. تا آن زمان او دوست خوب آتاناسیوس و یکی از قهرمانان برجستۀ ارتدکسی بود. آپولیناریوس در تلاش برای اجتناب از جدایی بیهوده طبیعتهای انسانی و الاهی مسیح تعلیم میداد که مسیح دارای بدن و نفس واقعی بود اما بهجای روح انسانی، کلام )لوگوس( در او ساکن بود ."کلام" بهعنوان عنصر الاهی بهطور فعال بر عنصر منفعل یعنی بدن و نفس در شخص مسیح مسلط بود. به این ترتیب او بر الوهیت مسیح تأکید میگذارد اما انسانیت واقعی او را کوچک میساخت.
در مقابل نظِرِ آپولیناریوس، نظر "نستوریوس" قرار داشت. او یک دیرنشین دانشمند و محقق بود که در سال ۴۲۸ پاتریارخ کنستانتینوپل گردید. نستوریوس استفاده از اصطلاح تئوتوکوس )حامل خدا( را بهعنوان لقب مریم، مادر عیسی، نمیپسندید زیرا معتقد بود که باعث تجلیل نابجای او میگردد. او در عوض اصطلاح کریستوتوکوس )حامل مسیح( را پیشنهاد کرد، با این استدلال که مریم فقط مادر جنبه انسانی مسیح بود. او در طی استدلالات خود مسیح را انسانی دانست که در او طبیعتهای الاهی و انسانی مانند دوقلوهای بههم چسپیده بهگونهای مکانیکی به یکدیگر ترکیب شدهاند و نه بهصورت ارگانیک. درواقع مسیح انسان کاملی بود که از نظر معنوی به خدا متصل بود. او حامل خدا بود، نه خدا- انسان. رهبران کلیسا در سال ۴۳۱ در شهر افسس گرد آمدند و تحت رهبری "سیریل" اهل اسکندریه این تعلیم را رد کردند .اما پیروان نستوریوس کار خود را در بخش شرقی امپراطوری ادامه دادند و پیام انجیل را آنگونه که دریافته بودند به هندوستان و ایران رساندند.
برخی در مقابل نظرات افرادی چون نستوریوس واکنشهایی نشان دادند و بر جنبه الاهی مسیح آنقدر تأکید کردند که جنبه انسانی او نادیده گرفته شد. بهعنوان مثال شخصی به نام "ائوتوخس" که بزرگ دیری در کنستانتینوپل بود تأکید میکرد که پس از تجسم، دو طبیعت انسانی و الاهی مسیح در طبیعت الاهی او ادغام شدند. این نظر منجر به نفی انسانیت واقعی مسیح گردید.
به فرمان امپراطور مارسیان شورای کالسدون برای حل مشکل ائوتوخس تشکیل شد. این شورا در اکتبر سال ۴۵۱ در شهر کالسدون، کنار تنگه بسفر، در نزدیکی کنستانتینوپل برگزار شد. در این شورا ائوتوخس را خلع مقام کردند. اما امپراطور بر آن بود که یک اعترافنامه ایمان وجود داشته باشد که کل امپراطوری او را متحد سازد. بدینسان تعاریف و تعالیم اعتقادنامۀ کالسدون بهوجود آمد. این شورا دیدگاههای نستوریوس و ائوتوخس را محکوم نمود و اصول اعتقادی خود را چنین ابراز داشت:
"ما به پیروی از پدران مقدس یکصدا معترفیم که پسر واحد و یگانه، خداوند ما عیسای مسیح در الوهیت و انسانیت کامل است. حقیقتاً خدا و حقیقتًاً انسان است و دارای جسم و جان و خرد است. او در مقام الاهی همذات خدای پدر است و در مقام انسانی، همذات ما آدمیان. او در همه چیز مانند ما انسانها است اما بیگناه. او که مولود ازلی خدای پدر است در اینروزهای آخر از مریم باکره، مادر خدا همچون انسان بهدنیا آمد. همین مسیح، خداوند، پسر و فرزند یگانۀ خدا دو طبیعت دارد که اختلاط و آمیزشناپذیرند. تغییر نمیکنند و از هم جدا نمیشوند. تمایز دو طبیعت به هیچ وجه توسط اتحادشان مخدوش نمیشود بلکه ویژگیهای متمایزکنندۀ هر دو طبیعت محفوظ باقی میماند. هر دو طبیعت در یک شخصیت و یک اقنوم متحدند. این طبیعتها به دو شخصیت منشق و تقسیم نمیشوند بلکه با هم وجود پسر، فرزند یگانه، خدا، کلام،خداوند عیسای مسیح را تشکیل میدهند. انبیای قدیم نیز به همین سان در مورد او سخن گفتند و عیسای مسیح خداوند نیز به همین سان ما را تعلیم داد و این تعلیم به همین شکل توسط اعتقادنامه پدران مقدس به ما رسیده است".
این اعتقادنامه را میتوان از دیدی مثبت بهعنوان تشریح اعتقادنامههای نیقیه و قسطنطنیه در نظر گرفت. اما هدف آن درواقع مبارزه با بدعتها و از میان بردشان است. شورای کالسدون مسیحشناسی مشخص و نمونهای تبیین نکرد بلکه چارچوب و حدودی تعیین کرد که مسیحشناسی راستدینانه باید در آن بگنجد. این اعتقادنامه در مخالفت و تقابل با چهار بدعت، بر چهار نکته تأکید دارد: در عیسای مسیح الوهیت حقیقی )برخلاف نظریه آریوس( و انسانیت کامل )برخلاف نظریه آپولیناریوس( بدون اینکه با هم مختلط و آمیخته شوند )نظریه ائوتوخس( به شکل انفکاکناپذیری در یک شخصیت واحد متحد شدهاند )برخلاف نظریه نستوریوس(. تعلیم این اعتقادنامه را میتوان در یک جمله خلاصه کرد: «عیسای مسیح یک شخصیت و دو طبیعت دارد». اما این به چه معناست؟ چه تفاوتی بین شخصیت و طبیعت وجود دارد؟ این دو واژه را میتوان با پاسخ به این دو سؤال درک کرد: عیسای مسیح که بود؟ کلمۀ خدا و شخصیت دوم تثلیث که جسم انسانی گرفت. ماهیت او چه بود؟ خدای حقیقی و انسان حقیقی با دو طبیعت کامل. به کلامی دیگر، در عیسای مسیح فقط یک «من» و فقط یک «فاعل» وجود داشت. این یک شخص و فاعل، کلمۀ خدا، بود و شخص دیگری که عیسای بشری باشد وجود نداشت. کلام، خدا باقی ماند و چیزی از الوهیت یا طبیعت الهیاش کاسته نشد بلکه او تمام خصوصیات و یا طبیعت انسانی را بر خود گرفت.
شورای کالسدون اقدام به تدوین آموزهای در مورد شخصیت مسیح نمود که با کلام خدا انطباق داشته باشد. شورا اعلام داشت که مسیح کامل در الوهیت، کامل در انسانیت، خدای واقعی و انسان واقعی بوده و دارای دو طبیعت، بدون ادغام،بدون تغییر، بدون تقسیم، بدون جدایی میباشد. این دو طبیعت از طریق تجسم، بهطور هماهنگ در یک شخص دارای یک ذات کنار هم قرار داده شدند. از آن زمان به بعد، این آموزه نظر ارتدوکس کلیسا در این زمینه بوده است.

اولین انشقاق

کنستانتین، امپراطور روم، در سال ۳۳۰، پایتخت جدیدی برای خود ساخت و آن را بهنام خود، کنستانتینوپولیس )شهر کنستانتین، به عربی قسطنطنیه، همان استانبول امروزی( نامید. امپراطوری روم از نظر تشکیلاتی، به دو بخش شرقی)قسطنطنیه( و غربی )روم( تقسیم شد. این امر سبب شد که میان اسقف دو شهر پایتخت )یعنی شهرهای روم و قسطنطنیه( بر سر رهبری جهان مسیحیت رقابتی آغاز شود، رقابتی که سرانجام به سال ۱۰۵۴ منجر به پیدایی کلیساهای کاتولیک )در روم( و کلیسا ارتودکس )در قسطنطنیه و مشرقزمین( گردید.

 پیدایش کلیسای کاتولیک و ارتودکس

مسیحیت در غرب به رهبری اسقف شهر روم، و در شرق به رهبری اسقف قسطنطنیه، به توسعه ادامه داد. هر یک از این دو قطب بهطور مستقل اما هماهنگ با هم رشد میکردند. هر یک به مناطق جدیدی پیام انجیل را میرساندند و مردمان آنها را به مسیحیت هدایت میکردند. در همین دوره بود که سرزمینهای بریتانیا و اسکاندیناوی و روسیه مسیحیت را دین رسمی خود ساختند.
اما در این فاصله، یعنی از قرن پنجم تا یازده میلادی، به تدریج اختلافاتی جزئی بین این دو قطب قدرتمند مسیحیت بروز کرد، اختلافاتی مثًلاً بر سر زمان برگزاری عید قیام، نگه داشتن ریش برای کشیشان، یا تجرد و تأهل کشیشان. شاید مهمترین اختلاف عقیدتی آنان، بر سر این بود که آیا روحالقدس فقط از پدر صادر میگردد، یا از پدر و پسر هر دو! تا اینکه در سال ۱۰۵۴، این دو قطب رسماً یکدیگر را به کفر متهم کردند و از یکدیگر جدا شدند. کلیسای شرق، به مرکزیت قسطنطنیه، خود را کلیسای ارتودکس نامید، و کلیسای غرب، به مرکزیت شهر روم، کاتولیک. ارتودکس به معنی تعلیم درست است و کاتولیک به معنی فراگیر و جامع. این جدایی صرفاً جنبه تشکیلاتی داشت و بر سر این بود که کدامیک از این دو اسقف رهبر جهان مسیحیت است. در غیر این صورت، اصول اعتقادات و آداب نیایش آنها بسیار شبیه یکدیگر است و فقط در برخی جزئیات پیشپاافتاده با یکدیگر تفاوت دارند.
جدایی کلیساهای ارتودکس و کاتولیک ادامه داشت تا اینکه به سال ۱۹۶۴ به همت پاپ وقت، این دو کلیسا تکفیر یکدیگر را پس گرفتند و یکدیگر را به رسمیت شناختند. امروزه یک کاتولیک یا یک ارتودکس، در صورتی که به کلیسای خود دسترسی نداشته باشند، میتوانند در آیین عشاء ربانی کلیسای دیگر شرکت کنند. کلیسای ارتودکس بهعلت تصرف سرزمینهای آسیای صغیر بهدست مسلمانان عرب و بعدها بهدست ترکهای عثمانی، کوچکتر از کلیسای کاتولیک میباشد .
بعدها کلیسای ارتودکس نیز به دو بخش یونانی و روسی تجزیه شد.
یکی از بزرگترین تفاوتها بین پروتستانها و کلیسای ادتودکس و کاتولیک در تعداد کتب عهد قدیم است .که 9 کتاب به ان اضافه شده است کتابمقدس نزد همه مذاهب مسیحیت یکی است، به استثنای اینکه کاتولیکها و ارتودکسها علاوه بر ۳۹ کتاب عهدعتیق،۹ کتاب دیگر یهودیان را بهعنوان کتابهای قانونی ثانوی میپذیرند. این ۹ کتاب جزو کتابهای قانونی یهودیان نیست و در کتابمقدس عبری یافت نمیشود.

تفاوت کاتولیک پروتستان و ارتدوکس

برای روشن شدن فرقهای اساسی این سه کلیسا معروف مسیحیت )کاتولیک، ارتدوکس، پروتستان( لازم است، عقاید ان بررسی شود
در کل دراختلافات اصلی در این 3 مبحث می‌باشد :
• تعریف ایمان
• خصایص باطنی .عقیده دینی
• آیین و رسوم ظاهری
کاتولیک

  1. منابع و مآخذ اصول اعتقادی کاتولیک‌ها عبارتست از )کتاب مقدس، تعلیمات رسمی کلیسا و سنّّت( که سنّّت شامل مجموعۀ شعایر و اصول اعتقادی که از پدران کلیسا به دست آمده است می‌باشد.
  2. مسئله بکارت مریم: مذهب کاتولیک برای این دو مسئله اهمیت ویژه‌ای قائل هستند. به طوری که در دومین شورای قسطنطنیه) 553 م( آموزۀ بکارتِ همیشگی مریم یک آموزۀ رسمی کلیسای کاتولیک شناخته شد. به این ترتیب که مریم تا پایان عمر خویش باکره بود. گرچه کاتولیک‌ها عباراتی از کتاب مقدس را که شامل معرفی برادران و خواهران عیسی است. آنها را به خویشاوندان وی تأویل می‌کنند.
  3. نجات و سعادت ابدی: کاتولیک‌ها معتقدند سعادت ابدی با دو شرط حاصل می‌شود: فیض خدا و اعمال نیک.
  4. حاکمیت کلیساها: کلیسای کاتولیک معتقد است، کسانی که کلیسا را رهبری و سرپرستی می‌کنند اسقفهای جهان هستند. که با هم در جسم واحدی تحت اشرا اسقف رم عمل می‌کنند.
  5. اعتقاد به برزخ از جمله اعتقادات کلیسای کاتولیک است که در کتاب دوم مکابیان عباراتی در تأیید برزخ واردشده که جزء اپو کریفاست. که در نزد کاتولیک‌ها قابل قبول است.
  6. مسئله لزوم تجرد کشیش: در کلیسای کاتولیک کشیشان و روحانیان مطلقاً مجاز به ازدواج نیستند.
  7. عشاۀ ربانی کلیسای کاتولیک بر این باور است نان و شراب به گوشت و خون عیسی تبدیل می‌شود
  8. تعمید، تأیید، توبه، عشای ربانی، تدهین بیمار و ازدواج و دست گذاری آیین هفت گانه را مقدس می‌دانند
  9. کاتولیک‌ها پاپ را معصوم و مبراء از گناه می‌دانند و معتقدند که مسیح، پطرس را بر کلیه کلیسای مسیحیت رهبر قرار داده و کلید ملکوت آسمان را به وی سپرده است وی نیز پاپ را تا ابد جانشین و وصی خود قرار داده است.

درکلیسای کاتولیک بچه‌های نوزا نیز تعمید داده می‌شوند و فقط اب بر سرشان پاشیده می‌شود.
ارتدوکس
 1-ارتدوکسها روح القدس را تنها ناشی از پدر می‌دانند و علاقه مند هستند که پدر را به عنوان تنها منبع و منشأ همه چیز حفظ کنند.
 2-ارتدوکس به عصمت پاپ و مقامات کلیسا اعتقاد ندارد و معتقدند کلیسای جامع یعنی مجموعۀ مؤمنان مسیحی مصون از خطا هستند. به این معنا که روح القدس جامعه مسیحیت را از انحرافات محافظت می‌کند، لذا این مصونیت دیگر شامل افراد خاص نمی‌شود.
3-تجرد روحانیون: در شرق همۀ روحانیونی که مقامی پایین تر از اسقف دارند مجاز به ازدواج هستند. این افراد اگر بیش از انتصاب ازدواج کرده باشند می‌توانند زندگی با همسر خود را ادامه دهند.
4-بکارت مریم: برای مسئلۀ آبستن شدن مریم در عین اعتقاد به پاک دامن بودن او، تعلیمی نیاورده‌اند و گناه کبیره در کلیسای ارتدوکس نقش علمی ندارد چون بی گناهی را صفتی می‌دانند که فقط به مسیح تعلق دارد و باکره ماندن مریم را به رسمیت نمی‌شناسند.
 5-منابع و مآخذ اصول اعتقادی ارتدوکس کتاب و سنّّت است.
6- فدیه: آنها معتقدند که فدیه تنها از مرگ مسیح به وجود نیامده بلکه به خاطر رستاخیز مسیح هم می‌باشد.
7-از رسوم هفتگانۀ مسیحی فقط دست گذاری را منحصر به اسقف‌ها می‌دانند و بقیۀ رسوم را کشیش‌ها هم می‌توانند انجام دهند.
8-اجرای عشای ربانی، در کلیسای شرق برای برگذاری آنان از نان ورآمده استفاده می‌کنند بخلاف کاتولیک‌ها
9-کلیسای ارتدوکس در برخی مراسم و اعیاد با کلیساهای دیگر هم فرق دارند از جمله این که عبادت را روزهای یکشنبه و بعضی اعیاد انجام می‌دهند.
10-مراسم غسل تعمید: در این مراسم سر را سه مرتبه در آب فرو می‌برند.
 پروتستان
الف( تاریخ پیدایش پروتستان: واژۀ پروتستان یک واژۀ فرانسوی است که به زبان لاتین آمده به معنای معترض است .خاستگاه این نهضت کشور آلمان است که در قرن) 15 میلادی( در پی اعتراض مارتین لوتر) 1482 ـ 1549 میلادی( بر علیه فروش آمرزش نامه‌ها و ادعای تفوق کلیسای رم بر جهان مسیحیت متولد شد. دراین جا به اهم عقاید و مباحث آنها اشاره‌ای می‌شود.
پروتستانها عصمت پاپ را قبول ندارند
ریاست داشتن پاپ به تمام کلیساها را نمی‌پذیرند
برای حصول نجات، ایمان را کافی می‌دانند و معتقدند که نجات و رستگاری مخصوص عمل مشخص نیست و تنها از طریق فیض الهی و در ضمن ایمان پدید می‌آید.
عشای ربانی، اعتقاد دارند که نان و شراب حقیقتاً و واقعاً به خون و گوشت مسیح مبدل نمی‌شود یعنی تغییر و استحالۀ واقعی به بدن مسیح را انکار می‌کنند.
کشیشان اجازه ازدواج دارند
کتاب مقدس تنها منبع و مآخذ اصول اعتقادی می‌باشد . وعقل قردی معبر و مفسر ان
در ایین‌ها عشاۀ ربانی و تعمید را اجرا می‌کنند گرچه برخی از ایین‌ها را اجرا می‌کنند اما یک رسم مقدس نمیشمارنند.
آزادی فردی در امور دینی و ارتباط شخصی با خدا و دریافت مکاشفات.بدون واسطه دعا برای مردگان که در کلیسا مرسوم است در پروتستانها فاقد ارزش است.
 
آغاز نهضت پروتستان
در اواخر قرون وسطی و پیش از آنکه مارتین لوتر اعتراضات خود را عنوان کند، این کلیسا به شکلی در آمده بود که به زحمت میشد در آن، اثری از الگوی عهدجدید برای اعتقادات و عبادات یافت. تشکیلات عریض و طویل دربار پاپها، سلطه آنان بر پادشاهان کشورهای اروپایی، ثروت دربار پاپ که از راه اخذ مالیاتهای سنگین از کشورهای اروپایی حاصل میشد،فساد اخلاقی اسقفان و کشیشان تا خرید وو فروش بهشت
 کشیشان معترض
مارتین لوتر نخستین کشیشی نبود که به چنین نظامی غیرکتابمقدسی اعتراض کرد. در این میان کشیشان و روحانیونی بودند که ایمان صادقانه و تقدس را حفظ کرده، آن را به مردم تعلیم میدادند. اما اشکال کار از سر ماهی بود، نه از دُُمش! عدهای از کشیشان معترض یا در صومعهها ترک دنیا اختیار میکردند، یا در اثر اعتراضات سازشناپذیر خود، از سوی دربار پاپ محکوم به مرگ میشدند که از آن جملهاند جان ویکلیف انگلیسی) ۱۳۳۰-۱۳۸۴(، یان هُُوس اهل چک) ۱۳۷۲-۱۴۱۵(، و ویلیام تیندِِیل) ۱۴۹۴-۱۵۳۶.( مارتین لوتر
در چنین اوضاع و احوالی بود که مارتین لوتر در شهر کوچک آیزِلْْبن آلمان در سال ۱۴۸۳ چشم به جهان گشود. او پس از طی تحصیلات دانشگاهی، در سال ۱۵۰۷ به سلک کشیشان کاتولیک پیوست و بلافاصله به تدریس الهیات در دانشگاههای آلمان پرداخت. او به زبانهای لاتین و یونانی و عبری تسلط یافته بود. در سال ۱۵۱۰ و ۱۵۱۱ برای رسیدگی به برخی امور مذهبی، به روم سفر کرد و با مشاهده جلال و جبروت دربار پاپ و انحطاط اخلاقی و اداری آنجا منقلب و دلزده شد. در همین سال بود که او دکترای الهیات خود را از دانشگاه ویتنبرگ دریافت داشت. لوتر در حین تدریس الهیات و کتابمقدس در دانشگاهها، در اثر تحقیق و تدریس رسالات رومیان و غلاطیان، بهتدریج به این نتیجه رسید که نجات تنها بهواسطه ایمان به عیسی مسیح میسر است، نه بهواسطه اجرای آیینهای مقدس، آنگونه که کلیسای کاتولیک تعلیم میداد. همچنین او به این نتیجه رسید که یگانه مرجعی که اصول اعتقادات و عبادات و روش زندگی مسیحی را تعیین میکند، کتابمقدس است و بس. در اینجا بود که روح منقلب او آرامش نجات را دریافت داشت. در حین این سالهای تنویر، لوتر هوادارانی در میان اساتید دانشگاه و کشیشان پیدا کرد
اما در سال ۱۵۱۷ اتفاقی افتاد که همچون جرقهای بود بر مخزن بنزین. ماجرا بهطور خلاصه از این قرار بود که اسقف یکی از مناطق آلمان میخواست به مقام اسقفی منطقه مجاور نیز برسد. اما این کار از نظر قانون کلیسا ممنوع بود، مگر آنکه پاپ رضایت دهد. پاپ نیز برای موافقت با این امر، مبلغ کلانی پول مطالبه میکرد تا صرف هزینههای بنای کلیسای سنت پیتر بسازد که امروز نیز در واتیکان موجود است. پاپ بهمنظور آنکه به آن اسقف کمک کرده باشد، به او اجازه داد که اسنادی را به فروش برساند بهنام مغفرتنامه. همانطور که قبلاً گفتیم، یکی از آیینهای کلیسای کاتولیک، آیین توبه است .در آیین توبه، کشیش پس از شنیدن اعتراف به گناه فرد، و پیش از ادای فرمول آمرزش، میتواند از فرد بخواهد که صدقهای به فقرا بدهد یا روزه بگیرد یا کار خاصی انجام دهد. طبق این آیین و مطابق تجویز پاپ، اسقف مورد بحث مجاز شد که در ازای ادای فرمول آمرزش، مغفرتنامهای به فرد بفروشد. این مغفرتنامه، شخص را مطمئن میساخت که گناهانش نه فقط در این دنیا، بلکه در آخرت نیز آمرزیده شده است. شخص حتی میتوانست برای بستگان متوفای خود نیز مغفرتنامه بخرد تا مدت اقامت آنان را در برزخ، میلیونها سال کوتاه کند! بهای این مغفرتنامهها بستگی به میزان ثروت فرد داشت. مستمندان بهایی نمیپرداختند.
در تاریخ ۳۱ اکتبر سال ۱۵۱۷، لوتر در اعتراض به چنین اقدامی، بیانیهای شامل نود و پنج ماده نوشت و آن را بر سردر کلیسای قصر ویتنبرگ نصب کرد. این اعتراض لوتر صرفاً بر علیه سوء استفاده از نظام مغفرتنامهها بود. اما بین سالهای ۱۵۱۸ تا ۱۵۲۱ لوتر متقاعد شد که تنها راه برای تحول و اصلاح نظام کلیسایی، جدایی از روم و نظام کلیسایی آن است.
مقامات مختلف کلیسایی کوشیدند لوتر را از عقایدش بر گردانند یا او را خاموش سازند. به این منظور، شوراهای مختلفی تشکیل دادند. اما لوتر شجاعانه در تمام آنها شرکت کرد و میگفت که یگانه مرجع قابل قبول برای او، کتابمقدس است؛ هر چه که بر اساس کتابمقدس قابل اثبات نباشد،از نظر او خارج دین است.
 عقاید مارتین لوتر
عقاید و نظرات لوتر از طریق موعظهها و نوشتههای او خیلی سریع در میان مردم آلمان محبوبیت یافت و زمینه را برای جدایی کامل پیروان لوتر از کلیسای کاتولیک فراهم ساخت. او پایههای اساسی مذهب کاتولیک را رد کرد. طبق عقاید او،پاپ فاقد قدرت و اختیار بر زندگی روحانی و دنیایی مسیحیان بود و نمیبایست در امور سیاسی و اجتماعی کشورها دخالت کند؛ او فقط کتابمقدس را حاکم بر حیات مسیحیان و کلیسا میدانست. او بر اساس عهدجدید اعتقاد داشت که همه ایمانداران کاهنان مسیح هستند و میتوانند خودشان خادمین خود را تعیین کنند. هر ایمانداری حق دارد کتابمقدس را بخواند و درک کند و آن را تفسیر نماید. او هسته مرکزی مذهب کاتولیک را که همانا هفت آیین مقدس باشد رد کرد و فقط قائل به دو آیین بود، یعنی غسل تعمید و عشاء ربانی، تنها آیینهایی که در عهدجدید تصریح شده است. بااینحال، لوتر و یارانش به اعتقادنامههای کلیسای اولیه که بین سالهای ۳۲۵ تا ۴۵۱ میلادی تدوین شده بود پایبند بودند.
از میان خدمات لوتر باید به نخستین ترجمه تمام کتابمقدس از زبانهای اصلی به زبان آلمانی اشاره کرد. این امر باعث شد که زبان و دستور زبان آلمانی تثبیت شود. این ترجمه هنوز نیز در کشورهای آلمانی زبان کاربرد و اعتبار دارد. او با نظام رهبانیت مخالف بود و راهبها و راهبهها را تشویق میکرد که عهد خود را بشکنند و ازدواج کنند.
لوتر برای کلیسای نوبنیاد خود آیینهای مشخصی تهیه کرد که در ظاهر چندان تفاوتی با کلیسای کاتولیک ندارد، با این تفاوت که مریم مورد تکریم قرار نمیگیرد و عناصر عشاء ربانی، یعنی نان و شراب، تغییر ماهیت نمیدهند بلکه فقط ماهیت بدن و خون مسیح را بر خود حمل میکنند و به این ترتیب، مسیحیان واقعاً در بدن و خون مسیح شریک میشوند. کلیساهای لوتری دارای سلسله مراتب اسقفان و کشیشان و شماسان میباشند. کلیساهای لوتری در این امر با سایر کلیساهای پروتستان که پیرو نظرات ژان کالوََن هستند، تفاوت دارند )در این مورد در فصلهای بعدی توضیح خواهیم داد).
در کلیساهای لوتری، نوزادان را تعمید میدهند و در سنین بالاتر به عضویت کلیسا تأئید میشوند.
کلیساهای لوتری امروزه عمدتاً در کشورهای آلمان و اسکاندیناوی رواج دارند، هر چند که تقریباً در هر کشوری کلیساهای لوتری یافت میشود. در میان کلیساهای پروتستان، کلیسای لوتری نسبت به بقیه، به لحاظ اصول اعتقادات و آیینهای عبادی، کمتر از کلیسای کاتولیک فاصله گرفت.
خدمات مارتین
خون تازهای به بدن فرسوده مسیحیت قرون وسطی وارد کرد و باعث شد که تعالیم عهدجدید مورد توجه بسیار قرار گیرد .
مارتین لوتر تحت تأثیر همین امر، کتابمقدس را برای نخستین بار از زبانهای اصلی به آلمانی ترجمه کرد.
بیداری کلیسا را منجر شد و از دیگر خدمات مارتین اعلامیه 95 ماده‌ای و حدود 392 کتاب و 2500 نامه و رساله احیاۀ کلیسا است که این بیداری باعث رشد کلیسا شد. در این دوران مردان بزرگ دیگری نیز به دنیای مسحیت خدمات فراوانی را کرده‌اند از جمله ژان کالون.-ارمنیوس-جان وزلی و بسیاری دیگر را می‌توان نام برد :
الاهیات کالونیسم نظریه کالونیسم
آنچه که بر الهیات کالون سایهگستر است، اعتقاد او در باره حاکمیت مطلق خدا است. طبق تفسیر او از کتابمقدس، خدا در اعمال و تصمیمات خود حاکمیت مطلق دارد و کسی را اجازهآن نیست که تصمیمات او را مورد سؤال قرار دهد (ر.ک . رومیان ۹:۱۴-۲۴)
انسان و ارادهاش در اثر سقوط، بهطور کامل تباه شده است. او قادر نیست قدمی برای نجات خود بر دارد، زیرا ارادهاش از ریشه تباه و فاسد شده است.
فقط کسانی نجات مییابند که طبق اراده حاکمانه خدا، بدون هیچ قید و شرطی، از پیش برگزیده شده باشند. این برگزیدگی بهطور کامل بستگی به اراده خدا دارد، به این معنی که خدا عدهای را از پیش، طبق اراده حاکمانه خود برای نجات برگزید و عدهای را برای هلاکت جاودانی. انسانی که از پیش برای نجات برگزیده نشده باشد، به هیچ وجه نمیتواند نجات یابد .
کار مسیح بر روی صلیب محدود و منحصر میشود به آنانی که از پیش بر گزیده شدهاند.
فیض خدا غیر قابل مقاومت میباشد. آنانی که از پیش بر گزیده شدهاند، بدون توجه به میل اولیه خودشان نجات مییابند،زیرا روحالقدس آنان را بهشکلی مقاومتناپذیر بسوی نجات میکشاند.
آنانی که از پیش برای نجات بر گزیده شدهاند و در اثر کار روحالقدس بسوی نجات هدایت شدهاند، محال است که در نهایت نجات خود را از دست بدهند.
این اصول الهیاتی کالون نه فقط در کلیساهای پرزبیتری که او بنیان گذاشت، بلکه بعدها از سوی سایر فرقههای اصلی پروتستان )نظیر کلیسای انگلیکن و باپتیست و برادران( پذیرفته شد، بجز از سوی کلیساهای متودیست، و بعدها، کلیساهای پنطیکاستی.
الاهیات آرمنیوسی
آرمینیوسی به پیروان جیکوب آرمینیوس گفته میشود. اروینیوس، نهضتی در الاهیات مسیحی و واکنشی آزادمنشانه به اصل اعتقادی تقدیر ازلی در نگرش کالوََن بود. این جنبش در آغاز سده ٔ ۱۷م پدید آمد و حاکمیتمطلق خداوند را با ارادهٔ آزاد انسان )اختیار( سازگار میدانست. نام این نهضت از یاکوبوس آرمینیوس، متکلم اصلاحطلب هلندی دانشگاه لیدن) ۱۶۰۳–۱۶۰۹م( گرفته شد که با مباحثاتش با فرانسیسکوس گُُماروس مشهور است. فرانسیسکوس گماروس کالونیسرسختی بود که از تفسیر کالون در مورد تقدیر الاهی بر برگزیده یا مردود بودن آدمیان دفاع میکرد. آرمینیوس ارادهٔ خداوند را به صورت محبت بیکران، پدید آورنده و یگانه تعیینکننده ٔ سرنوشت انسان میدانست، ولی نهضتی که به آیین آرمینیوس معروف شد، آزاداندیشتر از خود وی از عیسی راه نجات را فراهم کرده و هر که به او ایمان آورد نجات پیدا میکند و خدا هم از رستگاری کسانی که نجات پیدا میکنند آگاه است.آن را می‌توان اراده آزاد برای دریافت نجات نیز تعریف کرد.
شاخه‌های پروتستان که از این نظریه پیروی می‌کنند عبارت هستند از متدیست -پنتیکاستی‌ها)تثلیثی(.و جماعت ربانی شاخه‌های پروتستان
شاخه‌های بسیاری را می‌توان دید اما بزرگترین انها را می‌توان :
• کلیسای لوتری
• کلیسای پرزبیتری
• کلیسای اََنگلیکن - اسقفی
• کلیسای باپتیست
• کلیسای جماعت ربانی
• نهضت پنطیکاستی
• نهضتهای کریزماتیک و کلیساهای غیرفرقهای
کریزماتیک
کریزماتیک از کلمه یونانی ”کریزماتا“ گرفته شده، بهمعنی ”عطیه فیض“، زیرا گروههای کریزماتیک معتقد به ظهور و عملکرد عطاهای روحالقدس میباشند، عطاهایی نظیر نبوت، زبانها، شفا، و معجزات هستند
نهضت کریزماتیک از آغاز پیدایش، شامل گروههایی مستقل بود که الزامًاً نه از نظر عقیدتی به هم پیوند داشتند، و نه از نطر تشکیلاتی. اما همه گروههای کاریزماتیک، در برخی عقاید و نظریات با یکدیگر وجه اشتراک دارند که ذیلاً به شرح آنهاپرداختیم.
تکلم به زبانها: همه گروههای کریزماتیک معتقد به تکلم به زبانها هستند. اما باید توجه داشت که اگر پنطیکاستیها تکلم به زبانها را یگانه نشانه تعمید به روحالقدس میدانند، برخی از گروههای کریزماتیکممکن است آن را تنها یکی از عطاهای روحالقدس به شمار آورند.
عطاها: گروههای کریزماتیک همگی بر ظهور عطاهای مختلف تأکید میورزند، خصوصاً عطاهای نبوت و شفای الهی .
شفای الهی: گروههای کریزماتیک قویًاً به این امر معتقدند که بیماری از هر نوع آن، ناشی از گناه یا تأثیر ارواح پلید است .
قدرت ایمان: تأکید عمده کریزماتیکها بر قدرت ایمان است، به این معنی که انسان میتواند به شرط ایمان، هر چه را که میخواهد بهدست آورد. ایمان کلیدی است برای رسیدن به برکات روحانی و مادی بدعتها و فرقه‌های انحرافی
این باورهای غلط از همان اوایل قرون اولیه به کلیسا حمله کردند. اما در همان قرون رد شدند و در شوراهای کلیسایی رد شدند.
1- زیردست باوران
2- حالت گرایان
3- سه خدایان
و عقایدی مثل ناستیکی‌ها
که توسط شورای اولیه )نیقیه( رد شدند.
1-اریانیسم
این عقیده بر این باور بود که عیسی با احترام است اما خدا نیست یعنی پسر با احترام است و شبیه خدا.
2-نوتوس -پراکسواس-سبابلیوس-...
اینان بر سه شخصیت در افکار خدا اعتقاد اشتند اما در حالت‌ها بر این باور بودند که اول خدا پدر بود بعد به عیسی تبدیلشد بعد به روح القدس
3-آتاناسیون‌ها
اینها بر این باور بوده‌اند که عیسیط بعد از اینگکه تعمید گرفت کامل شد عقاید ناستیکی نیز جسم و روح را از هم جدا می‌دانست .تمامی این عقاید در شوراههای اولیه رد شده‌اند.
فرقه‌های انحرافی در حال حاضر
• مورمونها
• شاهدان یهوه
• یگانه باوران
• کریستا دلفین
• پیام اخر
• برانهامیست‌ها
و بسیاری دیگر که می‌آیند و همچون سرابی محو می‌شوند . 

تفاوت مذهبی ارتدوکس، کاتولیک و پروتستان از لحاظ اعتقادی و فقهی و تاریخی

برای روشن شدن فرقهای اساسی این سه مذهب معروف مسیحیت (کاتولیک ـ ارتدوکس ـ پروتستان) لازم است، عقاید و احکام فقهی و زمان ظهور هر سه مذهب توضیح داده شود، تا با مختصر مقایسه‌ای فرقهای آنها روشن شود.

۱. کاتولیک

2. ارتدوکس

3. پروتستان

تفاوت دوازده گانه کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها

پروتستان‌ها نخستین شکاف جدی را در میان مسیحیان ایجاد کردند و با خروج از حاکمیت کلیسای کاتولیک، برخی ادعاهای متمایز را مطرح کردند. رهبرانی مانند مارتین لوتر باورها و مناسک تبلیغی از سوی پاپ و اذنابش را رد کردند و مسیحیان را به مشی تازه‌ای فراخواند.
 آیین مسیحیت، دارای فرقه‌های کوچک و بزرگ فراوانی است. با این حال سه مذهب کاتولیسیسم، پروتستانتیسم و کلیسای ارتدوکس، شاخص‌ترین این مذاهب‌اند؛ هرچند رقابت اصلی بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌هاست. پروتستان‌ها نخستین شکاف جدی را در میان مسیحیان ایجاد کردند و با خروج از حاکمیت کلیسای کاتولیک روم، برخی ادعاهای متمایز را مطرح کردند. رهبرانی مانند مارتین لوتر قسمت عمده‌ای از رایج‌ترین باورها و مناسک تبلیغی از سوی پاپ و اذنابش را رد کردند و مسیحیان را به مشی تازه‌ای فراخواندند. در ادامه مقاله به دوازده مورد از مهم‌ترین تفاوت‌های اعتقادی و آیینی پیروان این دو مذهب عمده مسیحیت اشاره شده است:
1.پاپ: کاتولیک‌ها پاپ دارند که از نظر آن‌‌ها قائم‌مقام حضرت عیسی (علیه‌السلام) است و کلیسا را هدایت و رهبری می‌کند. اما پروتستان‌ها، بر این باروند که هیچ انسانی معصوم از خطا نیست و تنها رییس حقیقی کلیسا، شخص حضرت عیسی (علیه‌السلام) است. او هیچ جانشینی برای خود تعیین نکرده است.
دوازده تفاوت کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها
2.کلیساهای بزرگ و خیال‌انگیز: کاتولیک‌ها چنین کلیساهایی دارند حال آنکه پروتستان‌ها نه. کاتولیک‌ها بر این باورند که بشریت حتما باید اتحاد و رستگاری خود را در یک «کلیسا» کشف کند حال آنکه پروتستان‌ها می‌گویند همه مسیحیان اهل نجات‌اند صرف نظر از اینکه به عضویت یک کلیسا درآمده باشند یا نه. بنابراین پروتستان‌ها زیاد اهل کلیسا نیستند.
3.قدیسان: کاتولیک‌ها، افزون بر خداوند و حضرت عیسی (علیه‌السلام)، به قدیسان (یعنی افراد مقدس مرده) هم توسل می‌جویند. اما پروتستان‌ها با وجود اذعان به شأن قدیسان، به توسل جستن به آن‌ها اعتقادی ندارند.
4.آب مقدس: فقط ویژه کاتولیک‌ها است. آب مقدس، آبی است که کشیشان آن را مقدس می‌کنند و برای غسل تعمید، مقدس‌سازی جاها و دور ساختن اهریمن از آن به کار می‌رود. کلیسای کاتولیک، از آب مقدس به عنوان نوعی حرز هم جهت دورسازی شیطان استفاده می‌کند. با این حال، مسیحیان کاتولیک اجازه ندارند آب مقدس را برای جن‌گیری به کار برند.
5.تجرد و رهبانیت: این دو اصل، تنها در میان کاتولیک‌ها پیدا می‌شود. تجرد اقدامی ضروری است که طبق آن، شخص متدین به دلایل مذهبی از برخی خوردنی‌ها، یا رابطه جنسی و یا هر دو پرهیز می‌کند. راهبه هم به زنی اطلاق می‌شود که در یک جمعیت دینی زنان عضو می‌شود و بر فقر، عفت و اطاعت سوگند می‌خورد.
6.برزخ: در عین اینکه کاتولیک‌ها به برزخ اعتقاد دارند، در معتقدات پروتستانی چین چیزی وجود ندارد. در عین اینکه کاتولیک‌ها به برزخ اعتقاد دارند، در معتقدات پروتستانی چین چیزی وجود ندارد. برزخ، اقامت‌گاهی موقت و گذرا برای تنبه و پاکسازی افراد است و کسانی که در دوستی با خداوند بمیرند اما هنوز گناهانی در اعمالشان باشد، باید این گذرگاه را بگذرانند تا پاک شوند. برزخ، اقامت‌گاهی موقت و گذرا برای تنبه و پاکسازی افراد است و کسانی که در دوستی با خداوند بمیرند اما هنوز گناهانی در اعمالشان باشد، باید این گذرگاه را بگذرانند تا پاک شوند.
7.مستندات دینی: برای پروتستان‌ها اول و آخر همه چیز فقط به یک جا ختم می‌شود: «کلام‌ خدا». اما شاید بتوان گفت برای کاتولیک‌ها به همین اندازه، «سنت» از اهمیت بالایی برخوردار است تا کلام خدا. برای پروتستان‌ها اول و آخر همه چیز فقط به یک جا ختم می‌شود: «کتاب مقدس». اما شاید بتوان گفت برای کاتولیک‌ها به همین اندازه، «سنت» از کتاب مقدس، اهمیت بیشتری دارد.
8.تعلیمات و دستورهای مذهبی: کودکان پروتستان، متن کتاب مقدس را حفظ می‌کنند، در حالی که کاتولیک‌ها به یادگیری دستورهای مذهبی و آیین‌های خاص می‌پردازند. این آموزه‌ها، البته به بزرگسالان هم آموزش داده می‌شود.
9.مفسران کتاب مقدس: در مذهب کاتولیسیسم، تنها مرجع دارای اقتدار و محق برای تفسیر کتاب مقدس، کلیسای کاتولیک روم است. برخلاف این، پروتستان‌ها بر این باورند که هر «فرد» از افراد انسان می‌تواند کتاب مقدس را مطابق با خرد و دانسته‌های خود تفسیر کند.
10.آیین‌های دینی: کاتولیک‌ها، تنها مسیحیانی‌اند که باید هفت آیین دینی را انجام دهند: غسل تعمید، تصدیق عقاید کلیسا، عشای ربانی، توبه (طلب بخشایش)، مسح روغن مقدس، فرمان‌های مقدس و ازدواج. در مقابل مذهب پروتستانتیسم، صرف ایمان قلبی را باعث رستگاری می‌داند و اعمال خاصی را ضروری نمی‌بیند.
دوازده تفاوت کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها
11.تعطیلات: کاتولیک‌ها، در طول سال، ده روز تکلیف مقدس دارند که براساس آن باید کاری جمعی انجام دهند و به میان مردم بروند در حالی که پروتستان‌ها مصداق واقعی این جمله‌اند: « [لااقل] فقط در کریسمس به کلیسا برو، این تنها چیزی است که از تو می‌خواهیم.»
12.عشای ربانی: براساس آموزه‌های کلیسای کاتولیک، نان و شراب، بدن و خون حضرت عیسی (علیه‌السلام) می‌شود و عیسی واقعا در محراب حضور دارد. اما در پروتستانتیسم، با اینکه نان و شراب وجود دارد اما کاملا جنبه‌ای نمادین پیدا کرده و ربطی به وجود حضرت عیسی (علیه‌السلام) ندارد.

اصول اساسی ایمان مسیحی

سه شاخه اصلی کلیسا شامل کاتولیک، پروتستان و ارتودکس است و اصول اساسی ایمان مسیحی:

شاهدان یهوه/ایزابل کینارد ریچمن

شواهد جوهورانه به موقع
1852 (فوریه 16): چارلز تیز راسل در Allegheny، پنسیلوانیا متولد شد.
1869 (نوامبر 8): جوزف فرانکلین راترفورد در ورسای، میسوری متولد شد.
1872: راسل انجمن بین المللی دانشجویان کتاب مقدس در پیتسبورگ، پنسیلوانیا تاسیس کرد.
1874: سال تعیین شده توسط راسل برای بازگشت نامرئی مسیح.
1880s: راسل اولین جلسه انجمن انجمن کتاب مقدس را سازماندهی کرد.
1884: انجمن نیروی دیده بان برج صهیون گنجانیده شد
1914: سالی که Russell انتظار می‌رود مسیح دوم قابل مشاهده دوم است.
1916 (اکتبر 31): راسل فوت کرد.
1919: جوزف فرانکلین راجرفورد راسل را به عنوان رئیس جمهور جامعه پیروز کرد و شعار "میلیون‌ها نفر زندگی می‌کنند که هرگز نابود نخواهند شد" را تصویب کردند.
1939: (نوامبر 1) رادرفورد یک مقاله در مقاله منتشر کرد برج مراقبت در "بی طرفی"، به اعضای خود توصیه کنید تا از دخالت در امور سیاسی اجتناب کنند.
1995 (نوامبر 1): شماره ماهانه برج مراقبت تنظیمات آخرالزمانی را با تعریف دوباره "نسل گذشته" به طور مجزا تر تنظیم می‌کند.
FOUNDER / GROUP HISTORY
چارلز تاز راسل دومین از پنج فرزند متولد جوزف لیتل راسل و ان الیزا بیرون در Allegheny، پنسیلوانیا در1852 راسل یک خانواده پروتستان است، خانواده متوسطی از بازرگانان پارچه. راسل، کسب و کار خانوادگی را به ارث برد و تحت رهبری او، بسیار موفقیت آمیز بود. او پس از آن، شش فروشگاه خرده فروشی را با سود بزرگ به فروش می‌رساند تا فعالیت‌های چاپ و نشر آن را تأمین کند. به عنوان یک مرد جوان، او به طور خلاصه از قلمرو پروتستان‌های کالوینیستی دور شد، به نفع کلیسای کلیسای کلیسای متدیست ارومینی تحت تاثیر قرار گرفت. برای یک بار او به طور کامل ایمان خود را از دست داد و سپس به طور مختصر تعدادی از ادیان آسیایی، از جمله بودیسم، کنفوسیوس، هندوئیسم و ​​تائوئیسم را بررسی کرد. با این حال، پس از این کاوش‌های جوان، او به طور رسمی توسط Millerites یا Adventists تحت تاثیر قرار گرفت، همانطور که آنها شناخته شده بودند. ویلیام میلر، یکی از واعظان باپتیست، در آغاز در 1831، پیروان بسیاری را با پیش بینی‌های مبتنی بر اسکاتلندی خود به دست آورد که مسیح در 1844 به زمین باز می‌گردد و سپس آخرالزمان نیز دنبال خواهد شد. هنگامی که 1844 به طور غیرمستقیم به تصویب رسید، که "ناامیدی بزرگ" نامیده می‌شود، پیروان بسیاری از آن کنار رفتند، گرچه جنبش جان سالم به در برد. بعضی از آدنوستین‌ها تاریخ آخرالزمان قرون وسطی را به صورت 1874 یا 1875 برآورد می‌کنند.
در 1870، راسل با یک سخنرانی از واعظی ادوینت Jonas Wendell، که با دانش و پیشگویی کتاب مقدس خود و برآمدن مسیح در 1873 یا 1874، تحت تاثیر قرار دادن راسل قرار گرفت، شرکت کرد. راسل دوستی نزدیک با دیگر آیشان ادوپیست، جورج Storrs و جورج استیتسون، که مانند خود راسل، درگیر مطالعه شدید و تجزیه و تحلیل کتاب مقدس، شد. در 1872، راسل، هنگامی که اولین جلسه انجمن بین المللی دانشجویان کتاب مقدس در پیتسبورگ، PA برگزار شد، راه اندازی کرد. جنبش مطالعه کتاب مقدس به سرعت به سایر شهرها و شهرها گسترش یافت و صدها پیروان را جمع آوری کرد.
یک پیشرفت عمده در ایمان راسل در 1876 رخ داد وقتی که او با نوشتههای نلسون باربور، بارور، آدولفینت مواجه شد، ادعا کرد که میلنیومیم شروع شده بود و مسیح همواره بر روی زمین نشسته بود. اوایل همان سال، گروه تحقیق کتاب مقدس راسل به همان نتیجه رسید. راسل به زودی یک دیدار با باربور برگزار کرد که تاریخنگار کتاب مقدس او را متقاعد راسل می‌دانست که رپپشت در 1878 برگزار خواهد شد و به دنبال آن یک مکاشفۀ آخرالزمانی خواهد بود که مؤمنان را به سلطنت مسیح بر روی زمین بازگرداند و نابینا را نابود خواهند کرد. راسل بلافاصله منافع کسب و کار خود را، که ثروت قابل توجهی را به ارمغان آورد، به منظور تامین فعالیت‌های مذهبی خود فروخت. او تأمین مالی کرد و به عنوان نویسنده مشترک در کتاب باربور، سه جهان و برداشت این جهان (1877).
سپس باربور و راسل شروع به موعظه کردن و چاپ کردن کردند. (بارور و راسل، 1877) مشارکت آنها چندین سال طول کشید، اما زمانی که تاریخ 1878 مورد انتظار بدون وقفه اتفاق افتاد، راسل با بورو بورنر از نظر اخلاقی شکست خورد و حمایت مالی خود را از میان برد. در 1879، راسل دوره خود را تأسیس کرد، دیده بان برج زیون و هرالد حضور مسیح، که در نهایت به عنوان انتشارات شاهد یهوه بزرگ تبدیل شد تماشا کردن برج. باربور ادامه داد: جماعت خود، کلیسای غریبه‌ها را پیدا کرد.
پس از گذشت بدون وقفه از تاریخ 1878، راسل خود را به یک فرآیند مجددا در حال بررسی مجدد آغاز کرد. (Bowman 1995؛ Penton 1985) ابتدا او گفت که حضور مسیح روی زمین غیرممکن است؛ روح انسان "مسیح" بلافاصله پس از مرگ آنها به بهشت ​​میرود. بعدها، او "دوباره" محاسبه کرد و آن را برای 1914 تنظیم کرد. اگر چه دوباره ظهور ناپذیری صورت نگرفت، ظهور جنگ جهانی اول، اعتبار برخی از پیش بینی‌های راسل را تحمیل کرد. در طول بقیه زندگی اش، راسل پیش بینی و تجدید نظر کرد، همکاران جدیدی را با آنها به اشتراک گذاشت و با این همکاران شکست خورد، زیرا پیش بینی‌ها ناکام ماندند. این الگوی انجمن‌های کوتاه مدت به زادگاهش انتقال یافت. همسر و ویرایشگر او، مری فرانسیس راسل، که او در 1880 ازدواج کرده بود، او را در 1889 ترک کرد و ادعا کرد که از دادن مسئولیت سرپرستی با او اجتناب کرد. او بعدا او را در 1904 طلاق داد.
در حالی که پیش بینی‌های متعدد راجع به بازگشت مسیح توسط وقایع قابل مشاهده و خشونت آمیز تأیید نشد، راسل، جنبش گسترده‌ی مطالعه‌ی کتاب مقدس را راه اندازی کرد. او اولین انجمن مطالعات کتاب مقدس را در پیتسبورگ، PA در 1872 سازماندهی کرد. نه سال پس از آن، انجمن صنفی Watch The Zion را تاسیس کرد. پس از آن راسل به طور گسترده‌ای در مورد تفسیر کتاب مقدس نوشته و منتشر کرد، با نوشته‌های انباشته شده‌‌اش درباره صفحات 50,000. برآورد شده است که او شش جلد حجم، تحت عنوان مطالعات در کتاب مقدس (در ابتدا با عنوان سپیده دم)، توسط بیست میلیون نفر خوانده شده است. سخنران بلند و مغناطیسی با ریش و چهره خوش تیپ، جمعیت زیادی را به عنوان بزرگترین سخنرانی در ایالات متحده و انگلستان به خود جلب کرد.
پس از مرگ راسل در 1916، هرچند در میان گروههای مطالعات کتاب مقدس و نشریات وجود داشت، یک کتاب مقدس گروه مطالعه تحت سلطه بود تحت رهبری جوزف فرانکلین رادرفورد، آن را به عنوان انجمن دیده بان برج کتابخانه و انجمن، سازمان شاهد یهوه، با رادرفورد به عنوان رئیس جمهور خدمت کرد. رادرفورد در یک خانواده باپتیست به عنوان یک کودک بزرگ شده و در مدرسه حقوق خود در اوایل بیست سالگی تحصیل کرده است. پس از فارغ التحصیلی، او به عنوان وکیل محاکمه، دادستان عمومی و قاضی جایگزین در میسوری مشغول به کار شد، که موجب شد او به عنوان "قاضی" رادرفورد شناخته شود. او با نوشتههای راسل در 1894 مواجه شد و دوازده سال بعد به عنوان عضو شهادت یهوه تعمید یافت. بعدها راجرفورد مشاور حقوقی انجمن دیده بان برجسته در 1907 شد و یکی از مدیرانش در 1916، سالی است که راسل درگذشت. راترفورد این جامعه مؤمنان را سازماندهی کرده و به عنوان یک سازمان معتبر یهودا (Harrison 1979؛ Stroup1945) سازماندهی کرده است.
دکترین‌ها / اعتقادات
اعتقاد شهادت یهوه غیر ترحیم، هزاران ساله، آخرالزمانی، بازسازنده و مبتنی بر کتاب مقدس است. بر خلاف بسیاری از مسیحیان، شاهدان یهوه نمی‌پذیرند یک خداوند متعصب، و نه آنها به انسانیت عیسی ایمان دارند. اگرچه عیسی پسر انسان (انسان) و پسر خدا (الهی) بود در طول زندگی‌‌اش در زمین، بدن فیزیکی عیسی به عنوان گناه انسانی در مصلوب شدن داده شد. شاهدان معتقدند که رستاخیز مسیح همه روح است و به هیچ وجه مادی نیست. بنابراین اعضا، انجیل رستاخیز بدن را برای مسیح و برای مؤمنان انکار می‌کنند. برای آنها، مسیح صعود، ظهور یک خداوند متعال است. تنها یک خدا وجود دارد که به نام عهد عتیق J-W و یا یهوه در ترجمه کتاب مقدس به آنها اشاره دارد. روح القدس یکی دیگر از تظاهرات این خدای جهانی است.
شاهدان یهوه ادعا می‌کنند که از تفسیر الفاظی از کتاب مقدس استفاده می‌کنند که به معنای حاوی وعده مسیحیه بازگشت مسیح به زمین برای ایجاد پادشاهی یهوه است. با توجه به این تفسیر، پادشاهی مسیح بر روی زمین با جنگ ملت‌ها و پرشور مقدس‌ها به پایان خواهد رسید. وقتی ملت‌ها به آرماگدون می‌آیند، مسیح با "Xnumx" که در کتاب مکاشفه توصیف شده است، به آسمان می‌آید. بعضی از وفاداران اضافی، "جمعیت بزرگ" نیز ذخیره خواهند شد. مقدس از خدایان مرتکب می‌شود، که به طور کامل از بین می‌رود. شاهدان به جهنم اعتقاد ندارند و یا هیچ دوره عذاب پس از مرگ که ممکن است خالصانه باشد. در ماه نوامبر 144,000، شماره ماهانه برج مراقبت تنظیمات آخرالزمانی را با تعریف دوباره «نسل گذشته» به طور مجزا بیشتر، به گونه‌ای دیگر که فقط به کسانی که در 1914 زنده بودند انتظار می‌رود و آخرالزمان را در طول عمر خود می‌بینند (Beckford 1975، Penton 1985).
شاهدان یهوه معتقدند که بازسازی عمل و اعتقادات مسیحی اصلی همانطور که در عهد جدید شرح داده شده است، و به همین دلیل، پایه و اساس آنها در کتاب مقدس است و نه در تخیل انسان. اعتقادات آنها از تفسیر متمایزی از کتاب مقدس و بر مبنای آن استوار است. شاهدان یهوه کتاب مقدس را مجددا ترجمه کرده‌اند تا مطابق با دیدگاه آنها باشند که خداوند تنها یهوه است. ترجمه آنها کلمه خدا را جایگزین هر زمان که شاهدان، حتی در مورد عیسی مسیح، معتقدند که متن در مورد یک خداوند بحث می‌کند. این ترجمه، به نام ترجمه جهانی جدید برای اولین بار در 1961 منتشر شد. ترجمه جدید جهانی در دسترس است آنلاین؛ بیش از 170 میلیون نسخه منتشر شده است. و این کتاب به زبان‌های بیش از 70 ترجمه شده است. این متن توسط شاهدان یهوه از یونانی و آرامی ترجمه شده است. ترجمه شده توسط محققان به خاطر دقت آن مورد ستایش قرار گرفته است، هرچند که به دلیل استفاده نادرست و متداول از کلمه خداوند برای ترجمه کلمات یونانی برای خدای یکتا، روح القدس، مسیح و عیسی به عنوان فرقه‌ای بیش از حد مورد انتقاد قرار گرفته است.
انجمن‌های مطالعات کتاب مقدس و شاهدان یهوه همچنان تحت هدایت اسکاتولوژی و دکترین هزاره‌های متمایز راسل قرار گرفتند که در بسیاری از موارد پس از مرگ او مشخص شده است. اولین مجموعه‌ها حق دارند دیده بان برج زیون و هرالد حضور مسیح، یک نشریه ماهانه که هنوز هم توسط شاهدان یهوه منتشر شده است، اکنون یک نشریه نیمه ماهانه تحت عنوان " برج مراقبت اعلام کرد پادشاهی یهوه. یوزف رادرفورد پس از آن ممنوعیت شاهد را در پرچم سلام، خدمات نظامی و مشارکت در سیاست این جهان ایجاد کرد. (پنتون 2004). شاهدان یهوه معتقدند که سقط جنین پایان دادن به یک زندگی است و بنابراین آنها با سقط جنین مخالف هستند، گرچه نه از طریق اقدام سیاسی. آنها بر این باورند که همجنسگرایی توسط کتاب مقدس ممنوع است.
رأی‌ها / عملکردها
شاهدان یهوه جشن تعطیلات شخصی، تعطیلات مدنی و تعطیلات مذهبی سنتی مانند کریسمس یا عید پاک را رد می‌کنند. آنها این جشن‌ها را بر خلاف کلام کتاب مقدس و حواس پرتی برای آن دسته از افرادی که برای قضاوت قریب الوقوع خدا آماده می‌شوند، در نظر می‌گیرند. با این حال، یک استثنا در این تمرین عمومی وجود دارد؛ یک بار در سال شاهدان یهوه با ملاقات با ملاقاتهای گذشته با مسیحیان غذا می‌خوانند. این مراسم به عنوان غذای شبانه روز خداوند شناخته می‌شود، یا بیشتر یادبود مرگ مسیح است. تاریخ این مراسم یادبود بر اساس تقویم یهودی تعیین شده است، همانند نیسان 14. در آن روز، شاهدان یهوه در پادشاهی پادشاهی خود برای جمع آوری، نان و شراب که در انجیل متی آمده است، ارائه می‌دهند. کسانی که خود را "با امید بهشت" باور دارند، دستور می‌دهند شراب را بخورند و نان بخورند. تعداد بسیار کمی از نان و شراب، از آنجایی که کسانی که با امید بهشت ​​بودند به صراحت به عنوان Xnumx "برهنه" تعریف شده بودند که در 144,000 زنده بودند تعریف شده است.
شاهدان یهوه یک بار در هفته در پادشاهی پادشاهی خود می‌خوانند و دریافت می‌کنند، و در جامعه جمع آوری می‌شوند. سخنرانی آموزنده است
و به عنوان مقدس مقدس محسوب نمیشود؛ بازدیدکنندگان خدمات هفتگی ممکن است شگفت زده شوند تا بفهمند که خطبه با کف زدن دنبال می‌شود. در جلسات هفتگی مخاطبان معمولا لباس پوشیدنی، نژادی و نژادی متفاوت هستند. جلسات بر تأیید و ایجاد اوراق قرضه جامعه، با آغوش گرفتن، دست انداختن و گفتگو غیررسمی تأکید دارند. شاهدان یهوه به منظور رسمیت شناختن عضویت رسمی در فرقه، تعمید عمومی را اعمال می‌کنند. تعمید در سالن پادشاهی انجام می‌شود و پس از غسل تعمید اعتقاد به عنوان یک عضو رسمی کلیسا، "ناشر کاپیتان" محسوب می‌شود.
سازمان / رهبری
چارلز راسل سازمان جامع سازمان دیده بان برج در Zion را در 1881 تاسیس کرد و به عنوان رئیس جمهور آن نامگذاری شد. سه سال بعد انجمن گنجانده شده است. در 1908، راسل ستاد انجمن دیده بان برج را از پیتسبورگ به محل حضور خود در بروکلین، نیویورک نقل مکان کرد. هیئت مدیره و عملیات چاپ در بروکلین واقع شده است. دفتر مرکزی شرکت در فیلادلفیا، پنسیلوانیا واقع شده است و دفتر مرکزی شرکت ثالث در ایالت نیویورک وجود دارد. پس از مرگ راسل در 1916، در جامعه، بخش قابل توجهی از عضویت آن را از دست داد. راجرفورد نام انجمن دیده بان برج و عضو باقی مانده خود را به عنوان شاهدان یهوه در 1931 (Holden 2002) تغییر نام داد.
از زمان ریاست جمهوری رادرفورد، شاهدان یهوه سلسله مراتبی سازمان یافته‌اند و تنها مردان سفیدپوست در رهبری هستند. بسیاری از رهبران کلیسا آموزش رسمی رسمی دارند. سلسله مراتب توسط یک رئیس جمهور رهبری می‌شود، که به ریاست هفت نفره نظارت می‌کند. رئیس جمهور و هیئت حاکمه بر این باورند که "مقدس" هستند. هیئت حاکم در دفتر مرکزی بروکلین باقی می‌ماند. در زیر این کلیسا به صورت منطقه‌ای سازمان یافته است: با ناظران مسافرتی، جماعت‌ها، کمیته‌ها و بزرگان، و یک سلسله مراتب ناشران تعیین شده توسط تعداد ساعت‌هایی که آنها به گسترش این کلمه اختصاص داده اند. پایه هرم از ناشران تشکیل شده است، کسانی که به دنبال گسترش کلمه و توزیع و فروش مواد هستند. هیچ شاهد یهوه هیچ جریمه‌ای برای موعظه خود دریافت نمی‌کنند؛ ممکن است بعدها مبلسیارهای خارجی بعضی از مصارف معیشتی را دریافت کنند.
رسما، به عنوان یکی از اعضای شاهدان یهوه، حداقل یک ناشر است. کسانی که صرفا در مراسم یادبود یا سایر خدمات شرکت می‌کنند به عنوان اعضای کلیسا محسوب نمی‌شوند. ناشران وزیران تعیین می‌شوند و انتظار می‌رود، هرچند که مورد نیاز نیست، موعظه کنند. آنها باید دو بار در ماه فعالیت خود را به یک سالخورده گزارش دهند و اگر خدمت درب به درب کمتر از یک ساعت در هفته باشد، ممکن است "غیرفعال" باشند. کودکان غافلگیر ممکن است موظف باشند که آنها تأیید شوند، اما آنها در غیر این صورت به عنوان اعضای کلیسا شمارش می‌شود. اعضای کلیسا ممکن است طلاق دهند حتی اگر فرقه بر خانواده در ساختار خانواده پدرسالار تأکید داشته باشد. شاهدان یهوه تقسیم کارکنان سابق را انجام می‌دهند، بدین معنا که حتی خانواده‌ها و دوستان درون فرقه، تمام تماس‌ها را با یک عضو که فرقه را ترک کرده‌اند قطع می‌کنند.
بیش از هفت میلیون شاهد یهوه در جهان وجود دارد (Cragin و Lawson 2010؛ Iannacone و Stark 1995). رشد این فرقه به وسیله رشد و تحول مؤثر و تبدیل آن به جای رشد داخلی تقویت می‌شود. شاهدان یهوه می‌توانند در هر قاره یافت شوند. تعیین اندازه دقیق گروه دشوار است، زیرا خود شاهدان تنها ناشران متولد شده به عنوان اعضای کلیسا شمارش می‌کنند. این تعداد بیش از تعداد کسانی است که خود را به عنوان شاهدان یهوه در گزارش سرشماری شناخته اند. در حال حاضر، بالاترین میزان رشد برای شاهدان یهوه در مناطقی است که هنوز در معرض تنش‌های مدرنیزه مانند آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا قرار دارد. در کشورهایی مانند ایالات متحده، که در آنجا شاهدان یهوه هستند، و در اروپا، جمعیت شهادت یهوه بسیار سریعتر رشد می‌کند.
مسائل / چالش‌ها
گروه‌های مذهبی جدید و فرقه‌ای به طور معمول با مخالفت‌های مهمی روبرو هستند (میلر و گل‌ها 1987؛ ریچاردسون 2004). شاهدان یهوه با چالش‌های بسیاری مواجه شده‌اند که از امتناع از خدمت در ارتش، مشارکت در روند سیاسی، تعهد به وفاداری به غیر از یهوه و مبارزات تبلیغاتی فعال و تبلیغاتی (Penton 2004، Sprague 1946) مواجه شده اند. در ایالات متحده، در آغاز 1940s، شاهدان یهوه یک استراتژی قانونی فعال را دنبال کردند که به آنها و سایر اقلیت‌های مذهبی و بسیاری از حمایت‌های ورزشی آزاد پی بردند. احکام دادگاه عالی در تعدادی از موارد که شامل شاهدان یهوه هستند، نشانه‌هایی از اصلاحات فقه اول هستند (هندرسون 2010).
کانتول v. کاننتیکت، 310 US 296 (1940)، دادگاه عبارت آزادی ورزشی اصلاحیه اول را به قانون اساسی زمانی که اعتقادات دو شاهد یهوه را که طبق حکم محلی محکوم شده بود، محکوم کردند و صلح را برای تحقق بخشیدن به خانه خود متوقف کردند.
چپلینسکی در مقابل نیوهمپشایر، 315 US 568 (1942)، دادگاه دستگیری یک شاهد یهوه را بر اساس این که "کلمات مبارزه" او، یک استثناء قانون اساسی است که به حمایت اول از اصطلاحات اصلاحیه اول منجر شد.
ویراستاری ویرجینیا، ایالات متحده از تحصیلات v. بارنت، 319 US 624 (1943)، دادگاه تصریح کرد که اولین اصلاحیه دانش آموزان را از پذیرفتن پرچم آمریکا و تعهد اطاعت در مدرسه محافظت می‌کند.
شرکت Watchtower Society v. Village of Stratton 536 US 150 (2002)، دادگاه تصریح کرد که این قانون غلط است که از شواهد ادعای یهوه می‌خواهد مجوز خاصی از شهر و تصویب شهردار دریافت کند تا بتواند وزارتخانه را به خانه برگرداند.
شاهدان یهوه در بسیاری از این موارد توسط هیدن کوانگتون، شاهد یهوه، که در نهایت سرپرست اداره حقوقی شرکت خود شدند، نمایندگی شد. کاوینگتون پرونده‌های شاهد شهادت یهودیان 44 را به دادگاه عالی آورد و بیش از 80٪ از آنها را به دست آورد. کاوینگتون در اخراج از طریق آزادی وجدان برای شاهدان یهوه، که در طی جنگ جهانی دوم محکوم شده بود، بسیار موثر بود. کوینگرتون با موفقیت نماینده بوکسور مسلمان، محمدعلی، در لغو محکومیت خود برای جلوگیری از پیش نویس بود.
امروزه در ایالات متحده، شاهدان یهوه در قانون اساسی آزادانه از مذهب خود محافظت می‌کنند، اما مشکلات مشابهی که در ایالات متحده با آنها روبرو هستند، در خارج از کشور روبرو هستند. همانطور که کلیسا به یک سازمان بین المللی تبدیل شده است، اطاعت آنها از جانب یهوه و شخصیت آنها به عنوان یک دین جدید، محدودیت‌ها و چالش‌ها را تحریک می‌کند (Peters 2000).
در فرانسه، زمانی که شاهدان یهوه به عنوان "فرقه مشکوک" تلقی می‌شدند، جریمه‌های مالیاتی و مالیات‌های سنگین توسط دولت فرانسه بابت جبران خسارت مالی آنها اعمال شد و وضعیت آنها به عنوان یک سازمان مذهبی معاف بود. دادگاه اروپایی حقوق بشر در 2011 تصریح کرد که این یک نقض شدید حقوق بشر است.
در اریتره و رواندا، صدها شاهد یهوه به طور مرتب به خاطر امتناع از تسلیحات و مشارکت در سیاست زندانی می‌شوند.
در هند، مبلغین شاهدان یهوه معمولا توسط پلیس مورد آزار و ضرب و شتم قرار می‌گیرند.
در اکثر کشورهای مستقل مشترک المنافع، کلیسا غیرقانونی است و طرفداران مورد آزار و اذیت، تخریب اموال خود و سایر موارد سوء استفاده قرار می‌گیرند.
در کره جنوبی، شاهدان تقریبا 1,000 یهوه در زندان هستند که از پذیرش در ارتش (Henderson 2010) رد می‌شوند.
مراجع
هولدن، اندرو. 2002 شاهدان یهوه نقاشی یک جنبش دینی معاصر. نیویورک: Routledge.
باربور، نیل و چارلز تاز راسل. 1877 سه جهان و برداشت این جهان. روچستر، نیویورک: چارلز تاز راسل.
بکفورد، جیمز A. 1975. ترومپت پیشگویی: مطالعه جامعه شناختی شاهدان یهوه. آکسفورد: بلکول.
بومان، رابرت م. 1995. شاهدان یهوه. گراند راپیدز، مینه سوتا: زندرووان.
کرگین، رایان ت، و رونالد لاوسون. 2010 "گذار سکولار: رشد جهانی مورمون‌ها، شاهدان یهوه و آدنوشتان هفتم". جامعه شناسی دین 71: 349-73.
هریسون، باربارا گریزوتی. 1978 چشم اندازهای افتخار: تاریخ و حافظه شاهدان یهوه. نیویورک: سیمون و شوستر.
هندرسون، جنیفر جیکوبز. 2010 دفاع از خبر خوب: طرح شاهد یهوه برای گسترش اصلاحیه اول. اسپکین، WA: کتاب مارکت.
Iannaccone، Lawrence R، Daniel VA Olson، و Rodney Stark. 1995 "منابع دینی و رشد کلیسا." نیروهای اجتماعی 74: 705-31.
میلر، رابرت و رونالد گلها. 1987 به سوی خنثی سازی خیرخواهانه: کلیسا، ایالتی و دیوان عالی کشور. واکو، TX: صندوق انتشار Markham.
پنتون مامان جیمز 2004 شاهدان یهوه و ریف سوم: سیاست‌های فرقه‌ای تحت آزار و اذیت. تورنتو: انتشارات دانشگاه تورنتو.
پنتون، م. جیمز. 1985 آخرالزمان به تاخیر افتاد: داستان شاهدان یهوه. تورنتو: دانشگاه تورنتو، 1985.
پترز، شاون فرانسیس. 2000 قضاوت شاهدان یهوه: آزار و اذیت مذهبی و سپیده دم انقلاب حقوق. لورنس، KN: انتشار دانشگاه کانزاس.
ریچاردسون، جیمز، ویراستار. 2004 تنظیم دین: مطالعات موردی از سراسر جهان. نیویورک: Kluwer Academic / Plenum.
اسپراگ، تئودور W. 1946. "مفهوم" جهانی "در میان شاهدان یهوه." نقد معرفتی‌هاروارد 39: 109-40.
استروپ، هربرت هیویت. 1945 شاهدان یهوه. نیویورک: انتشارات دانشگاه کلمبیا.

نگاهی گذرا بر شاهدان یهوه

فرقه شاهدان یهوه توسط چارلز تِِیز راسل بنیانگذاری شد. شاید کمتر کسی که نام شاهدان یهُوََهرا نشنیده باشد به حق باید اذعان داشت که ایشان فعالترین گروه مذهبی در زمینه تبلیغ مرام خود میباشند، به احتمال زیاد ایشان درِ خانه شما را نیز کوبیدهاند.
اعتقادات شاهدان یهوه:
• عیسی مسیح دارای ذات الهی نیست و با پدر همذات نمیباشد. او نخستین «مخلوق» خدا است و او کسی نیست جز همان میکائیل رئیس فرشتگان!
• روحالقدس فقط یک نیرو است" نیروی فعال خدا". نیرویی مانند الکتریسیته، او فاقد شخصیت است. لذا از ذات الهی نیز نمیتواند برخوردار باشد.
• از دو مورد فوق، این نتیجه طبیعی حاصل میگردد که تثلیث اعتقاد درستی نیست و پدر و پسر و روحالقدسخدای واحد را تشکیل نمیدهند.
• انسان فاقد روح است و وقتی می‌میرد چیزی از او باقی نمیماند تا اینکه در روز قیامت بار دیگر زنده شود.
• رسالت عیسی آن بود که نام یهوه را به بشر بشناساند
• عیسی در روز سوم با بدن خود قیام نکرد. خدا بدن او را تبدیل به گازهای مختلف کرد و آن را برای همیشه ناپدید ساخت. عیسی به شکل نامرئی قیام کرد. اما بدنی که عیسی با آن بر شاگردان ظاهر میشد، بدنی غیرواقعی بود که خدا به او داد تا شاگردان باور کنند که او واقعاً زنده شده است!
• در روز قیامتعادلان در این جهان که به بهشت تبدیل خواهد شد، خواهند زیست و بدکاران در آتش دوزخ سوخته یکبار برای همیشه نابود خواهند شد.
• رستگاری فقط به واسطه نام یهوه میسر است و بس
• کسانی که به شاهدان یهوه میپیوندند، برای ورود به بهشت زمینی باید در تبلیغ مرام خود بسیار کوشا باشند واز وقت و سرمایه خود در این راه نهایت استفاده را بکنند.
• بهشت آسمانی فقط متعلق به۱۴۴٫۰۰۰نفر است )مکاشفه 4:۷ که تعدادشان از آغاز مسیحیت تا سال ۱۹۳۵ تکمیل شده و دیگر پس از آن هیچکس به آسمان راه نخواهد یافت )به همین دلیل است که شاهدان یهوه در نشریات خود، تا این حد بر بهشتی بر روی این زمین است تأکید می‌ورزند و تصاویری زیبا از آن چاپ میکنند(.
• طبق پیشگوی‌های متعدد به گفته ایشان سازمان ملل متحد پیشگام آن حکومت جهانی است که در نهایت دجال به وجود خواهد آورد.
• طبق احکام شریعت موسیانتقال خون به هیچ وجه مجاز نیست
• برگزاری جشن میلاد مسیح سنتی است بت پرستی و عید قیام را نیز بهگونهای دیگر برگزار می‌کنند
• عشاء ربانی فقط سالی یکبار در سالروز شام آخر برگزار می‌گردد
• شرکت در جشن تولد یا برگزاری آن برای خویش جشن گرفتن روز مادر یا پدر، رفتن به خدمت نظامادای احترام به پرچم کشور، و شرکت در سایر اعیاد ملی یا مذهبی کاری است بت پرستانه وجه مشترک فرقه‌های انحرافی
1- تعیین زمان برای پایان زمان
2-تعیین زمان بازگشت مسیح
3-درخواست نزول انجیل جدید
4-عقاید جدید و خارج از عقل
 نتیجه گیری
بیان شش نکته اساسی در مسیحیت راستین
• خداشناسی= آیا به خدای یگانه و خدای تثلیث اعتقاد دارند
• مسیح شناسی= آیا عیسی مسیح را به عنوان انسان کامل و خدای کامل قبول دارند
• انسان گناه توبه ایمان= نجات تنها به فیض و طریق عیسی مسیح ممکن است
• کتاب مقدس شناسی= کتاب مقدس الهام کامل خداست
• کلیسا شناسی= اعتقاد کامل به اعتقاد نامه نیقیه
• آخرت شناسی= مجازات ابدی و حیات جاویدان و بازگشت ثانویه مسیح
این نکات در کلیسای راستین وجود دارد و با در نظر گرفتن این نکات می‌توان باورهای انحرافی را شناخت.
 و در اخر دعای من این است رفاقت روح القدس با شما.

ماهیت شاهدان یَهُوَه

از سازمان‌های که ابتدا مبنای رسالت خویش را بر پایه پیشگویی‌های مکاشفه‌ای بنا نهاده که پس از پیشگویی‌های نافرجام ویلیام میلر در دهه ۱۸۳۰، تقسیم براَدونتیست‌های روز هفتم و شاگردان کتاب مقدس شدند. در ادامه مدیران اولیه اصلاحات صورت دادند اما کافی نبود.
چارلز تِیز راسل؛ بنیان‌گذار سازمان، که از جریان اصلی کلیسای پرسبیتری سرخورده شده بود، بعد از پذیرش عقاید میلر و ناموفق بودن پیشگویی‌ها، نتیجه گرفت که مسیح واقعاً ظهور کرده، ولی حضوری نامرئی دارد و تنها شاگردان کتاب مقدس، وجود او را درک خواهند کرد و شاهدان در سال ۱۸۷۸ برای ملاقات با مسیح به آسمان خواهند رفت. راسل عاقبت سازمانی با بیش از سه میلیون عضو تأسیس کرد. تنها ۱۴۴۰۰ مؤمن، در آسمان دوشادوشِ خدا و مسیح بر زمین حکم خواهند راند و مابقی مکمنان در گونه‌ای فناناپذیری جسمانی در بهشتی زمینی الی‌الابد زندگی خواهند کرد. آنان تنها راه رستگاری را عضویت در فرقه می‌دانند. بنابراین مردم نباید از هیچ کلیسایی، مگر سازمان شاهدان یهوه تبعیت کنند. شاهدان نباید درگیر امور سیاسی شوند یا در مقابلِ خلقت الهی به اصلاحات دست بزنند. کریسمس، ایستر و جشن تولد را جشن‌های مشرکانه و خودخواهانه دانسته و پیروان خود را از شرکت در آن‌ها بازمی‌دارند. آنان خانه به خانه با توزیع مجلات «برج دیده‌بانی» و «بیدار باشید»، پیرامون وضعیت اهریمنی جهان، آمدن هزاره و رستگاری تبلیغ می‌کنند.
شاهدان یَهُوَه یکی از شاخه‌های مسیحیت است که یکتاپرست هستند مردمی از صدها فرهنگ و زبان مختلف با پیشینه‌های گوناگون هستند که اهداف مشترکی در زندگیشان، آن‌ها را متحد ساخته‌است. هدف اصلی آن‌ها ستایش یَهُوَه خدا، خدای کتاب مقدّس و آفریدگار عالم است. به علاوه، آن‌ها نهایت سعی خود را می‌کنند که در زندگیشان عیسی مسیح را سرمشق قرار دهند و مسیحی خوانده می‌شوند زیرا پیرو راه عیسی هستند. هر یک از 'شاهدان یَهُوَه' داوطلبانه وقت صرف می‌کنند تا مردم را با کلام خدا و پادشاهی او آشنا کنند و خبر خوش را بشارت دهند. آن‌ها شاهد یَهُوَه خوانده می‌شوند، زیرا در مورد یهوه خدا با مردم صحبت می‌کنند.
بنا بر بشارت این گروه، نام شاهدان یَهُوَه نشان دهنده این است که آن‌ها در خصوص یَهُوَه شهادت می‌دهند. یَهُوَه کیست؟ در کتاب مقدّس خدای قادر مطلق خود را یَهُوَه خوانده‌است.
این نامی اختصاصی و ویژه‌است و مانند خدا (الوهیم) یا خداوند (ادونای) فقط یک لقب نمی‌باشد. بطور کلّی، در طول تاریخ هر کسی را که به جلال خدا شهادت داده‌است می‌توان شاهد وی خواند.
بنابراین، وقتی کتاب مقدّس از مردان وفادار متعددی که اولین آن‌ها‌‌هابیل است نام می‌برد، ایشان را «اَبر شاهدان» می‌خواند. از افراد برجسته‌ای همچون نوح، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، یوسف، داود و موسی به عنوان شاهدان خدا، آری به عنوان شاهدان یَهُوَه، یاد شده‌است. عیسی مسیح «شاهد امین و صدیق» خوانده شده‌است.
شاهدان یهوه، دارای یک هیئت اداره‌کننده می‌باشند که گروهی کوچک از مسیحیان بالغ می‌باشند و شاهدان یَهُوَه را در سراسر دنیا هدایت می‌کنند.‏ مسئولیت‌های هیئت اداره‌کننده را می‌توان در دو بخش خلاصه کرد:

همچنین بیش از ۱۰۰ دفتر شعبه در دنیا وجود دارد که به آنها بیت ئیل (نامی عبری و به مفهوم «خانهٔ خدا» است) گفته میشود. افراد داوطلب، در این مکان‌ها نشریه‌های کتاب مقدس را که توسط هیئت اداره کننده تهیه شده، ترجمه، چاپ و ارسال می‌نمایند. همچنین از این دفاتر، راهنمایی‌ها و دستورهایی در جهت سازماندهی کار موعظه به جماعات، ابلاغ می‌گردد.
شاهدان یهوه دو بار در هفته به جهت آموزش خدمت موعظه و فراگیری تعالیم کتاب مقدس، در یک‌جا جمع می‌شوند. این برنامه بصورت یکپارچه و در کل دنیا و به زبانهای مختلف برگزار میشود.
همچنین کنگره‌ها و مجمع‌هایی نیز به زبانهای مختلف، در سراسر دنیا برگزار میشود که تعمید شاگردان جدید، بخشی معمول و همیشگی از برنامه هر مجمع یا کنگره است.
شاهدان یهوه به هیچوجه به مسائل سیاسی کشورها و جهان توجه نشان نداده و در رای گیریها و همچنین جنگها شرکت نمیکنند و حتی از آموزش نظامی و شرکت در دوره‌های سربازی امتناع میکنند، زیرا بر طبق تعالیم کتاب مقدس، تنها راه برقراری صلح واقعی در جهان را در گرو برقراری حکومت یهوه خدا بر انسانها میدانند.
شاهدان یهوه تفاوت خود را با دیگر شاخه‌های مسیحیت در موارد زیر می‌دانند:

تاریخچه شاهدان یهوه

از همان سدۀ نخست، زمانی که مسیحیت شروع به گسترش کرد، عده‌ای به‌ منظور کسب محبوبیت و یا دستیابی به منافع مادی، تعالیم درستی را که در تعلیم رسولان و نوشته‌های ایشان یافت می‌شد، تغییر می‌دادند و فرقۀ جدیدی ایجاد می‌کردند.
یکی از این فرقه‌ها که در اواسط قرن نوزدهم در آمریکا به‌وجود آمد، فرقۀ "شاهدان یَهُوَه" است. فعال‌ترین گروه مذهبی است که به تبلیغ عقاید خود دست می‌زند. با ذکر آیاتی نظیر متی ۱۰:‏۱۴ منزلتان را ترک می‌کنند. این آیه می‌فرماید: "هر که شما را قبول نکند یا به سخن شما گوش ندهد، از آن خانه یا شهر بیرون شده، خاک پایهای خود را بر‌افشانید.". اینها تجربیات شخصی نویسندۀ این مقاله بوده است.
بنیانگذار فرقۀ انحرافی شاهدان یهوه، شخصی بود به نام چارلز تِیز راسل (Charles Taze Russell). او در سال ۱۸۵۲ در آمریکا، در خانواده‌ای ثروتمند به‌دنیا آمد. خانوادۀ او عضو شاخۀ پرزبیتری از کلیسای پروتستان بود. اما راسل در شانزده سالگی شروع کرد به شک کردن، نه فقط به اعتقادات کلیسای خودش، بلکه به کتاب‌مقدس و حتی به وجود خدا. درست در این وضعیت بحران روحی بود که راسل با یک واعظ اَدْوِنتیست ملاقات کرد و تحت تأثیر او قرار گرفت. ادونتیتست‌ها گروهی از مسیحیان بودند که در سال ۱۸۱۶ پیشگویی کرده بودند که عیسی مسیح در سال ۱۸۴۴ به این جهان باز خواهد گشت. اما پیشگویی ایشان طبیعتاً عملی نشد، زیرا مسیح خودش فرموده بود که از زمان بازگشت او هیچ کس خبر ندارد، جز خدای پدر.
راسل چند سال تحت تأثیر واعظان و معلمین ادونتیست به مطالعۀ کتاب‌مقدس پرداخت. سپس با دوستان خود جلسات کوچکی برای مطالعۀ کتاب‌مقدس ترتیب داد. این افراد او را رهبر یا شبان خود می‌دانستند. راسل در ۲۳ سالگی، یعنی در سال ۱۸۷۶، مجله‌ای از یکی از گروههای ادونتیست دریافت کرد. این گروه اعتقاد داشتند که عیسی مسیح در سال ۱۸۷۴ به‌صورت نامرئی به جهان باز گشته است. این عقیده به نظر راسل جالب آمد. به همین دلیل، شروع کرد به حمایت مالی از این مجله و همکاری با سردبیر آن. راسل و سردبیر این مجله این بار پیشگویی کردند که در سال ۱۸۷۸، ایمانداران به آسمان ربوده خواهند شد. اما این پیشگویی نیز عملی نشد و موجب بروز اختلاف میان راسل و سردبیر مجله گردید، طوری که راسل از او جدا شد و مستقلاً مجله‌ای منتشر کرد به نام "برج دیدبانی صهیون".
تا این زمان، راسل در کلیساهای پروتستان موعظه می‌کرد و پیروانش خود را از بقیۀ مسیحیان جدا نمی‌کردند. اما از سال ۱۸۷۹ به بعد، او به‌تدریج به هواداران خود هویتی مستقل بخشید و ایشان او را به‌عنوان "شبان" خود پذیرفتند. اتفاق مهم دیگری که باعث جدایی کامل هواداران راسل از کلیساهای پروتستان و ادونتیست شد، این بود که در سال ۱۸۸۲، رسماً اعتقاد به تثلیث را رد کرد و علیه آن شروع به موعظه نمود.
راسل دست به پیشگویی دیگری زد و آن این بود که جهان در اوائل اکتبر ۱۹۱۴ به پایان خواهد رسید. درست دو سال بعد از این تاریخ، زمانی که او در اکتبر سال ۱۹۱۶ در بستر مرگ قرار داشت، دنیا نه تنها به پایان نرسیده بود، بلکه در آتش نخستین جنگ جهانی می‌سوخت!
جانشین راسل، وکیل زبردستی بود به نام جوزف راترفورد (Joseph Rutherford). او بر خلاف دستورالعمل راسل در خصوص شیوۀ رهبری گروهی، شخصاً تمام قدرت سازمان "برج دیدبانی" را به دست خود گرفت، هیأت مدیرۀ سازمان را منحل کرد و افراد مورد نظر خود را در رأس قدرت قرار داد. هم‌او بود که در سال ۱۹۳۱، مؤسسۀ "برج دیدبانی" را برای نخستین بار، "شاهدان یهوه" نامید.
یکی از اقدامات مهم راترفورد این بود که به‌جای تأکید بر "رشد شخصیت" که سیاست راسل بود، بر تبلیغِ گسترده تأکید داشت، سیاستی که هنوز نیز شدیداً دنبال می‌شود. به این ترتیب، از سال ۱۹۲۷، این فعالیت‌های تبلیغی به‌صورت خانه به خانه، جزو مهم‌ترین فعالیت‌های شاهدان یهوه شد. راترفورد نیز مانند راسل، دست به پیشگویی زد و گفت که ابراهیم و اسحاق و یعقوب در سال ۱۹۲۵ زنده خواهند شد و بر جهان حکومت خواهند کرد. وقتی این پیشگویی عملی نشد، راترفورد علناً به شکست خود اعتراف کرد.
پس از مرگ راترفورد در سال ۱۹۴۲، ناتان نـُور (Nathan Knorr) جانشین او گردید. نـُور که فاقد قدرت رهبری و شخصیت نافذ راترفورد بود، کوشید تعهد اعضای شاهدان یهوه را به "سازمان مادر" جلب کند، نه به خودش. تحت رهبری نـُور، شاهدان یهوه آموزش دیدند که وقتی خانه به خانه به تبلیغ می‌پردازند، بتوانند با شیوایی و فصاحت، در بارۀ مطالب کتاب‌مقدس سخن بگویند.
اما رهبران شاهدان یهوه باز از پیشگویی غافل نماندند. ایشان اعلام کردند که مسیح به‌جای سال ۱۸۷۴، در سال ۱۹۱۴ به‌صورت نادیدنی باز گشته است. در ضمن، پیشگویی کردند که در پاییز سال ۱۹۷۵، جنگ "حارْمَجـِدّون" رخ خواهد داد. این جنگی است که در کتاب مکاشفه پیشگویی شده و طبق آن، در زمان‌های آخر، همۀ ملت‌ها جمع خواهند شد تا با هدف ضدیت در مقابل بازگشت دوبارۀ مسیح به زمین، با خدا بجنگند، اما خدا آنها را نابود خواهد ساخت. امروزه، بسیاری از شاهدان یهوه این پیشگویی را انکار می‌کنند، اما آن رسماً در نشریات "برج دیدبانی" ثبت شده است.
ناتان نـُور در سال ۱۹۷۷ در گذشت و جانشین او، فردریک فرانتس (Frederick Frantz)، سازمان‌ای پر از مشکلات را به ارث برد. در این زمان، برای نخستین بار، نرخ رشد شاهدان یهوه کاهش یافت و بسیاری از اعضاء، این سازمان را ترک کردند. علت اصلی این امر سؤالاتی بود که افراد در زمینۀ عدم تحقق پیشگویی مربوط به سال ۱۹۷۵ در ذهن داشتند. واکنش سازمان در مقابل چنین شکستی بسیار عجیب بود. کسی که عضویت در این سازمان را ترک می‌کرد، از معاشرت با سایر اعضای آن محروم می‌شد، حتی اگر اینها عضو خانوادۀ خودِ شخص بوده باشند. در واقع، عضو سابق تکفیر می‌شد. این امر حتی شامل برادرزادۀ رهبر شاهدان یهوه نیز شد و ماجرا چنان جنجالی به پا کرد که مجلۀ تایم در ۲۲ فوریه ۱۹۸۲، یک صفحۀ کامل را به این موضوع اختصاص داد.
فردریک فرانتس در سال ۱۹۹۲ در گذشت و پس از آن، رهبری شاهدان یهوه به دست افراد سالخورده‌ای افتاد که حاضر نبودند تغییری در مواضع سنتی سازمان به‌وجود بیاورند. این وضع تا به‌امروز نیز ادامه دارد.
عیسی مسیح در انجیل مرقس ۱۳:‏۳۲ فرموده: "ولی از آن روز و ساعت، غیر از پدرْ هیچ کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم.". یعنی حتی خودِ مسیح نیز از زمان دقیق روز آخر خبر نداشت. در آن روزی نیز که مسیح می‌خواست به آسمان صعود کند، در پاسخ به سؤال رسولانش در بارۀ زمان برقراری ملکوت خدا، فرمود: "از شما نیست که زمان‌ها و اوقاتی را که پدر در قدرت خود نگاه داشته است، بدانید." (اعمال ۱:‏۷). پولس رسول نیز در رساله به تسالونیکیان ۵:‏۱-‏۳ چنین می‌فرماید: "اما‌‌ای برادران، در خصوص وقت‌ها و زمان‌ها، احتیاج ندارید که به شما بنویسم. زیرا خودِ شما به‌تحقیق آگاهید که روز خداوند چون دزد در شب می‌آید. زیرا هنگامی که می‌گویند سلامتی و امان است، آنگاه هلاکتْ ایشان را ناگهان فرو خواهد گرفت، چون دردِ زهْ زن حامله را و هرگز رستگار نخواهند شد.". در این زمینه، آیاتِ بسیاری هست. برای مثال، در لوقا ۱۷:‏۲۶-‏۳۰، مسیح می‌فرماید: "و چنانکه در ایام نوح واقع شد، همانطور در زمان پسر انسان نیز خواهد بود، که می‌خوردند و می‌نوشیدند و زن و شوهر می‌گرفتند، تا روزی که چون نوح داخل کشتی شد، طوفان آمده، همه را هلاک ساخت. و همچنانکه در ایام لوط شد که به خوردن و آشامیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت مشغول می‌بودند، تا روزی که چون لوط از سدوم بیرون آمد، آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلاک ساخت. بر همین منوال خواهد بود در روزی که پسر انسان ظاهر شود.".
بر خلاف پیشگویی‌های شاهدان یهوه یا هر گروه دیگری، زمان بازگشت مسیح را کسی نمی‌داند. اما او به شاگردانش فرمود: "آنچه به شما می‌گویم، به همه می‌گویم، بیدار باشید!" (مرقس ۱۳:‏۳۷). شاهدان یهوه، اهمیت بسیاری به پیشگویی‌های کتاب دانیال می‌دهند و می‌کوشند از روی آن ثابت کنند که ما اکنون در آستانۀ آخرت هستیم. ایشان زمانی ادعا می‌کردند که تشکیل سازمان ملل قدم آخر در رسیدن به آخرت است. اما دوره‌های مختلف زمانی آمدند و رفتند و هیچ یک از پیشگویی‌ها و تعلیمات آنان جامۀ عمل نپوشید.

اعتقادات شاهدان یهوه

اعتقادات پانزده گانه شاهدان یَهُوَه

  1.  خدا.‏ ما یک خدای حقیقی،‏ قادر مطلق و آفریدگار را می‌پرستیم که نامش یَهُوَه است.‏ (‏مزمور ۸۳:‏۱۸؛‏ مکاشفه ۴:‏۱۱‏)‏ او خدای ابراهیم،‏ موسی و عیساست.‏—‏خروج ۳:‏۶؛‏ ۳۲:‏۱۱؛‏ یوحنا ۲۰:‏۱۷‏.‏
  2. کتاب مقدّس.‏ ما کتاب مقدّس را به عنوان کتابی که حاوی پیام‌های الهام‌شدهٔ خدا به انسان‌هاست،‏ قبول داریم.‏ (‏یوحنا ۱۷:‏۱۷؛‏ ۲تیموتاؤس ۳:‏۱۶‏)‏ اعتقادات ما بر پایهٔ کل ۶۶ کتابی است که در این کتاب آمده و شامل «عهد قدیم» و «عهد جدید» می‌باشد.‏ پروفسور جیسون بیدون به‌درستی اظهار کرد که «اعتقادات و اعمال شاهدان یَهُوَه بر اساس حقایق کتاب مقدّس است،‏ نه بر پایهٔ آنچه که خود از کتاب مقدّس برداشت می‌کنند.‏»‏ *
    ما در حین این که تمام کتاب مقدّس را به رسمیت می‌شناسیم،‏ بنیادگرا نیستیم‏.‏ ما می‌دانیم که بخش‌هایی از کتاب مقدّس به زبان مجازی یا سمبولی به نگارش درآمده‌اند و نباید آن‌ها را به طور تحت‌اللفظی برداشت کرد.‏ —‏مکاشفه ۱:‏۱‏.‏
  3. عیسی.‏ پیروی از تعالیم عیسی مسیح الگوی قرار دادن آن به عنوان نجات‌دهندهٔ (‏مَتّی ۲۰:‏۲۸؛‏ اعمال ۵:‏۳۱‏)‏ از این رو،‏ مسیحی هستند.‏ (‏اعمال ۱۱:‏۲۶‏)‏ لکن برای تثلیث هیچ پایه و اساسی در این کتاب وجود ندارد.‏—‏یوحنا ۱۴:‏۲۸‏.‏
  4. پادشاهی خدا.‏ این پادشاهی،‏ حکومتی واقعی در آسمان است،‏ نه وضعیتی در دل مسیحیان‏.‏ این حکومت جایگزین حکومت‌های بشری خواهد شد و مقصودی را که خدا برای زمین دارد به تحقق خواهد رساند.‏ (‏دانیال ۲:‏۴۴؛‏ مَتّی ۶:‏۹،‏ ۱۰‏)‏ پادشاهی خدا به‌زودی وارد عمل خواهد شد،‏ زیرا نبوّت کتاب مقدّس حاکی از این است که ما در «‏روزهای آخر‏» زندگی می‌کنیم.‏—‏۲تیموتاؤس ۳:‏۱-‏۵؛‏ مَتّی ۲۴:‏۳-‏۱۴‏.‏
    عیسی پادشاه حکومت خدا در آسمان است.‏ او حکمرانی خود را در سال ۱۹۱۴ آغاز کرد.‏—‏مکاشفه ۱۱:‏۱۵‏.‏
  5. نجات.‏ رهایی از گناه و مرگ،‏ از طریق قربانی عیسی امکان‌پذیر است.‏ (‏مَتّی ۲۰:‏۲۸؛‏ اعمال ۴:‏۱۲‏)‏ مردم برای فایده بردن از این قربانی،‏ نه تنها باید به عیسی ایمان بورزند بلکه باید شیوهٔ زندگی خود را تغییر دهند و تعمید بگیرند.‏ (‏مَتّی ۲۸:‏۱۹،‏ ۲۰؛‏ یوحنا ۳:‏۱۶؛‏ اعمال ۳:‏۱۹،‏ ۲۰‏)‏ اعمال شخص ثابت می‌کند که ایمانش زنده است.‏ (‏یعقوب ۲:‏۲۴،‏ ۲۶‏)‏ ما فقط با اعمالمان به نجات دست نمی‌یابیم،‏ بلکه نجات از طریق «لطف خدا» میسر است.‏—‏غَلاطیان ۲:‏۱۶،‏ ۲۱‏.‏
  6. آسمان.‏ یَهُوَه خدا،‏ عیسی مسیح و فرشتگان وفادار در عالم روحی ساکن هستند.‏ * (‏مزمور ۱۰۳:‏۱۹-‏۲۱؛‏ اعمال ۷:‏۵۵‏)‏ تعداد نسبتاً کمی از انسان‌ها یعنی ۱۴۴٬۰۰۰ نفر،‏ در آسمان رستاخیز می‌یابند تا با عیسی در پادشاهی خدا حکمرانی کنند.‏—‏دانیال ۷:‏۲۷‏؛‏ ۲ ۲:‏۱۲؛‏ مکاشفه ۵:‏۹،‏ ۱۰؛‏ ۱۴:‏۱،‏ ۳‏.‏
    زن و دختری در حال باغبانی در باغ گل
  7. زمین.‏ خدا زمین را آفرید تا مسکن ابدی بشر باشد.‏ (‏مزمور ۱۰۴:‏۵؛‏ ۱۱۵:‏۱۶؛‏ جامعه ۱:‏۴‏)‏ او به افراد مطیع برکت خواهد داد و آنان به سلامت کامل و زندگی ابدی در بهشت روی زمین دست خواهند یافت.‏—‏مزمور ۳۷:‏۱۱،‏ ۳۴‏.‏
  8. شرارت و رنج.‏ شرارت و درد و رنج،‏ با سرکشی یکی از فرشتگان خدا شروع شد.‏ (‏یوحنا ۸:‏۴۴‏)‏ این فرشته که پس از سرکشی‌اش،‏ «شیطان» و «ابلیس» خوانده شد،‏ اولین زوج انسانی را متقاعد کرد که به او بپیوندند.‏ این کار برای فرزندان آنان نتایجی اسفبار به همراه داشته است.‏ (‏پیدایش ۳:‏۱-‏۶؛‏ رومیان ۵:‏۱۲‏)‏ خدا برای رسیدگی به موضوع‌هایی که توسط شیطان مطرح شد،‏ اجازه داد شرارت و رنج وجود داشته باشد،‏ ولی نه تا ابد.‏
  9. مرگ.‏ کسانی که می‌میرند‏،‏ دیگر هستی ندارند.‏ (‏مزمور ۱۴۶:‏۴؛‏ جامعه ۹:‏۵،‏ ۱۰‏)‏ آنان در آتش جهنّم عذاب نمی‌کشند.‏
    خدا میلیاردها نفر را از مرگ رستاخیز خواهد داد.‏ (‏اعمال ۲۴:‏۱۵‏)‏ اما کسانی که پس از رستاخیزشان نمی‌خواهند طریق‌های خدا را بیاموزند،‏ تا ابد نابود خواهند شد و امید رستاخیز برای آنان وجود نخواهد داشت.‏—‏مکاشفه ۲۰:‏۱۴،‏ ۱۵‏.‏
    زن و شوهری همراه با دو فرزندشان در بیرون از خانه
  10. خانواده.‏ ما به معیار اصلی خدا برای ازدواج که پیوند یک مرد با یک زن است،‏ پای‌بندیم و معتقدیم که رابطهٔ نامشروع جنسی،‏ تنها دلیل معتبر برای طلاق است.‏ (‏مَتّی ۱۹:‏۴-‏۹‏)‏ ما مطمئن هستیم که حکمت موجود در کتاب مقدّس به موفقیت خانواده‌ها کمک می‌کند‏.‏—‏اِفِسُسیان ۵:‏۲۲–‏۶:‏۱‏.‏
  11. شیوهٔ پرستش.‏ به صلیب یا هیچ مجسمه و شمایلی احترام نمی‌گذارند.‏ (‏تَثنیه ۴:‏۱۵-‏۱۹؛‏ ۱یوحنا ۵:‏۲۱‏)‏ جوانب اصلی پرستش ما عبارتند از:‏
    1. دعا به خدا.‏—‏فیلیپیان ۴:‏۶‏.‏
    2. خواندن و مطالعهٔ کتاب مقدّس‏.‏—‏مزمور ۱:‏۱-‏۳‏.‏
    3. تعمّق بر روی آنچه از کتاب مقدّس می‌آموزیم‏.‏—‏مزمور ۷۷:‏۱۲‏.‏
    4. شرکت در جلسات برای دعا،‏ مطالعهٔ کتاب مقدّس،‏ خواندن سرودهای حمد،‏ ابراز ایمانمان و تشویق هم‌ایمانانمان و افراد دیگر.‏—‏کولُسیان ۳:‏۱۶؛‏ عبرانیان ۱۰:‏۲۳-‏۲۵‏.‏
    5. موعظهٔ «خبر خوشِ پادشاهی» خدا.‏—‏مَتّی ۲۴:‏۱۴‏.‏
    6. کمک به نیازمندان‏.‏—‏یعقوب ۲:‏۱۴-‏۱۷‏.‏
    7. ساختن و نگهداری سالن‌های جماعت و ساختمان‌های دیگر برای پیشبرد کار آموزش جهانی کتاب مقدّس.‏—‏مزمور ۱۲۷:‏۱‏.‏
    8. امدادرسانی به مصیبت‌زدگان.‏—‏اعمال ۱۱:‏۲۷-‏۳۰‏.‏
  12. سازمان. ما به شکل جماعت‌ها سازماندهی شده‌ایم و هیئتی متشکل از پیران جماعت بر هر جماعت نظارت دارد.‏ این پیران،‏ طبقهٔ روحانیان را تشکیل نمی‌دهند و حقوق دریافت نمی‌کنند.‏ (‏مَتّی ۱۰:‏۸؛‏ ۲۳:‏۸‏)‏ ما قانون عُشر یا یک‌دهم را نداریم و حتی در جلساتمان اعانه جمع‌آوری نمی‌شود.‏ (‏۲قُرِنتیان ۹:‏۷‏)‏ تمام کارها و فعالیت ما از طریق اعانات داوطلبانه پشتیبانی می‌شود که اهداکنندگان آن‌ها،‏ افرادی ناشناس هستند.‏
    هیئت اداره‌کننده که متشکل از گروهی کوچک از مسیحیان بالغ است و در شعبهٔ مرکزی ما مشغول به کار می‌باشد،‏ هدایت و راهنمایی شاهدان یَهُوَه را در سراسر دنیا به عهده دارد.‏—‏مَتّی ۲۴:‏۴۵‏.‏
  13. اتحاد.‏ ما در سراسر جهان در اعتقاداتمان متحد هستیم.‏ (‏۱قُرِنتیان ۱:‏۱۰‏)‏ همچنین تلاش می‌کنیم که تفاوت‌های اجتماعی،‏ قومی،‏ نژادی یا طبقاتی بین ما تفرقه ایجاد نکند‏.‏ (‏اعمال ۱۰:‏۳۴،‏ ۳۵؛‏ یعقوب ۲:‏۴‏)‏ با این حال،‏ اتحاد ما به این معنی نیست که حق انتخاب نداشته باشیم.‏ هر یک از شاهدان یَهُوَه تصمیمات خود را بر طبق وجدانی می‌گیرد که آن را بر اساس اصول و تعالیم کتاب مقدّس پرورش داده است.‏ —‏رومیان ۱۴:‏۱-‏۴؛‏ عبرانیان ۵:‏۱۴‏.‏
  14. رفتار.‏ ما سعی می‌کنیم در همهٔ کارهایمان محبتی فداکارانه از خود نشان دهیم.‏ (‏یوحنا ۱۳:‏۳۴،‏ ۳۵‏)‏ از کارهایی که باعـث نارضایتی خدا می‌شود‏،‏ از جمله تزریق خون که سوءاستفاده از خون است،‏ دوری می‌کنیم.‏ (‏اعمال ۱۵:‏۲۸،‏ ۲۹؛‏ غَلاطیان ۵:‏۱۹-‏۲۱‏)‏ انسان‌هایی صلحجو هستیم و در جنگ و درگیری شرکت نمی‌کنیم‏.‏ (‏مَتّی ۵:‏۹؛‏ اِشَعْیا ۲:‏۴‏)‏ به دولت کشوری که در آن زندگی می‌کنیم،‏ احترام می‌گذاریم و تا جایی که قوانین آن از ما نمی‌خواهد که قوانین خدا را زیر پا بگذاریم،‏ از آن‌ها اطاعت می‌کنیم.‏—‏مَتّی ۲۲:‏۲۱؛‏ اعمال ۵:‏۲۹‏.‏
  15. روابط با دیگران.‏ عیسی فرمان داد:‏ «همسایه‌ات را همچون خویشتن دوست بدار.‏» او همچنین گفت که مسیحیان «به دنیا تعلّق ندارند.‏» (‏مَتّی ۲۲:‏۳۹؛‏ یوحنا ۱۷:‏۱۶‏)‏ پس سعی گردد «به همه نیکویی کنیم» و در عین حال در امور سیاسی کاملاً بی‌طرف بمانیم و به ادیان دیگر وابسته نباشیم‏.‏ (‏غَلاطیان ۶:‏۱۰؛‏ ۲قُرِنتیان ۶:‏۱۴‏)‏ با این حال،‏ به انتخاب دیگران در خصوص این مسائل احترام می‌گذاریم.‏—‏رومیان ۱۴:‏۱۲‏.‏

مسیح نخستین مخلوق

بنمایه‌ها:

[1]St. Irenaeus, Against Heresies, Book I, Preface, 2
[2] Murray J. Harris, Colossians and Philemon, EGGNT (Grand Rapids: Eerdmans, 1991), 44
[3] شاهدان یهوه، خود بهتر از ما بر این قضیه واقف‌اند و به این دلیل در ترجمه‌ی NW-شان واژه‌ی "دیگر" را در آیات 16 و 17 از کولسیان 1، جای داده اند. در صورتی که چنین چیزی بر هیچ یک از نسخ موجود کتاب مقدس منطبق نبوده و تحریف آشکار متن است.
البته برج دیدبانی (سازمان شاهدان یهوه) در مقاله‌ی Further Enrichment of Understanding خاطر نشان شده است که اضافه کردن واژگان "اگر" بخاطر آن بوده، تا متن با الهیات "شاهدان یهوه" جور در بیاید!!
Further Enrichment of Understanding, Watchtower, October 15, 1950, 396
[4]بخصوص آنکه در زبان یونانی به حالت جمع خنثی (neutral plural) آمده - ta panta
[5] Bruce, Frederick Fyvie. The Epistle to the Hebrews: Reviseds Edition. Grand Rapids: W. B. Eerdmans, 1990. Print. 59
[6]Lohse, Eduard. Colossians and Philemon. Hermeneia. Philadelphia: Fortress, 1971. pp 48-49

ردیه بر اعتقادات از نظر دیگر مسیحیان

اعتقاد در مورد مسیح

بنیانگذار فرقۀ انحرافی "شاهدان یهوه" در سال ۱۸۸۲، رسماً اعتقاد به تثلیث را رد کرد و مدعی شد که مسیح مخلوق است. در کتاب رسمی این فرقه، به نام "کتاب‌مقدس واقعاً چه تعلیم می‌دهد؟"، در بخش "عیسی کیست" چنین آمده: "کتاب‌مقدس تعلیم می‌دهد که عیسی پیش از آمدن به زمین، در آسمان زندگی می‌کرد. میکاه پیشگویی کرد که مسیح موعود در بیت‌لحم به‌دنیا خواهد آمد و اینکه سرچشمۀ او از زمان‌های قدیم بوده است". ایشان ترجمه کرده‌اند: "سرچشمۀ او از زمان‌های قدیم بوده است" در حالی که در ترجمۀ رسمی و قدیمی فارسی که دقیقاً مطابق با متن عبری است، همین آیه این گونه می‌فرماید: "طلوع‌های او از قدیم و از ایام ازل بوده است".
در ادامۀ همین پاراگراف از کتابِ این فرقۀ انحرافی، چنین آمده: "عیسی به‌عنوان یک مخلوق در آسمان، رابطۀ خاصی با یهوه داشت. عیسی ارزشمندترین پسر یهوه است، و برای این امر دلایل خوبی وجود دارد. او نخست‌زادۀ تمامی آفریدگان نامیده شده، زیرا او نخستین مخلوق خدا است". همان گونه که ملاحظه می‌فرمایید، شاهدان یهوه خداوندگار ما عیسی مسیح را یک مخلوق می‌دانند که در زمان‌هایی بسیار دور، به دست یهوه آفریده شده است! آیه‌ای که در کتاب شاهدان یهوه به آن اشاره شده، در رسالۀ پولس به کولسیان ۱:‏۱۵ آمده است که می‌فرماید: "او صورت خدای نادیده است، نخست‌زادۀ تمامی آفریدگان." شاهدان یهوه به این نکته توجهی ندارند که اصطلاح "نخست‌زاده" در کتاب‌مقدس برای خلق کردن به‌کار نرفته، بلکه فقط و فقط بر مقام شخص دلالت دارد. امروز به‌جای "نخست‌زاده"، از اصطلاح "پسر ارشد خانواده" استفاده می‌کنیم که صاحب اختیار خانه و خانواده بعد از پدر است و بعد از او بزرگ خانواده خواهد شد.
این موضوع، یعنی هم‌ذات بودنِ مسیح با خدای پدر، در عهدجدید بسیار آشکارتر بیان شده است. یوحنای رسول در انجیل خود، در ۱:‏۱ می‌فرماید: "در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود". به این ترتیب، "کلمه" از ابتدا وجود داشته، از همان زمانی که خدا بوده. این "کلمه"، "نزد" خدا بود. پاره‌ای از علمای مسیحی می‌گویند که لغتی که در یونانی برای "نزد" به‌کار رفته، اشاره دارد به هم‌ذات بودن، یعنی اینکه "کلمه" با خدا هم‌ذات بوده است. و در آخر، آشکارا گفته می‌شود که این "کلمه"، "خدا" بود. هر چه که خدا بود، "کلمه" نیز همان بود. به همین دلیل است که مسیحیت از همان آغاز، مسیح و خدای پدر را هم‌ذات می‌دانسته، درست مانند یک پدر و فرزندش که هر دو ذاتی واحد دارند، یعنی ذات انسانی. ما انسان‌ها وقتی چیزی را می‌سازیم، برای مثال کامپیوتر را، از مصالح مختلف استفاده می‌کنیم و آنچه ساخته می‌شود، با ما هم‌ذات نیست. اما وقتی فرزندی به دنیا می‌آوریم، او از ذات ما است. او به همان اندازه انسان است که ما هستیم. گرچه کوچک است، اما انسان به‌شمار می‌آید. رابطۀ مسیح با خدای پدر نیز به همین شکل است. برای همین است که کتاب‌مقدس می‌فرماید که عیسی پسر خدا است.
حال باز بر‌می‌گردیم به فرمایش یوحنا، در انجیل یوحنا ۱:‏۱. شاهدان یهوه این آیه را نیز تحریف کرده‌اند. ایشان در ترجمۀ مخصوص خودشان، این آیه را اینچنین ترجمه کرده‌اند: "در ابتدا کلمه بود، و کلمه نزد خدا بود، و کلمه یک خدایی بود". در حالی که طبق متن اصلی یونانی، این بخش از آیه دقیقاً می‌فرماید: "و کلمه خدا بود"، بدون هیچ جایی برای تفسیر. متأسفانه شاهدان یهوه، حتی در متن کتاب‌مقدس نیز دست برده‌اند، و به این ترتیب، پیروان خود را گمراه می‌کنند.
همین یوحنای رسول، فرمایش مسیح را در ۱۰:‏۳۰ نقل کرده، می‌فرماید: "من و پدرْ یک هستیم". چگونه یک مخلوق می‌تواند با خدا یکی باشد؟ باز می‌خوانیم که در شب آخر زندگی بشری عیسی، شاگرد او، فیلیپُس، به او چنین عرض می‌کند: "ای آقا، پدر را به ما نشان ده که ما را کافی است". مسیح در جواب او می‌فرماید: "ای فیلیپس، در این مدت با شما بوده‌ام، آیا مرا نشناخته‌ای؟ کسی که مرا دید، پدر را دیده است" (یوحنا ۱۴:‏۸-‏۹). اما متأسفانه شاهدان یهوه به این آیات توجهی ندارند. عیسی عیناً ذات خدا است. او پسر خدا است و به زمین آمد تا خدایی را که نمی‌توانیم ببینیم، به ما نشان دهد. برای شناخت خدای نادیده، راهی نیست جز شناختن عیسی مسیح. هر چه خدا بود، مسیح نیز همان بود.
در رساله به عبرانیان ۱:‏۳ در مورد مسیح چنین آمده: "که فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده". به بیانی دیگر، اگر جلال و عظمت خدا را در نظر بگیریم، مسیحْ تابش و فروغ این جلال است. در ضمن، او "خاتم جوهر خدا است". در تشریح این اصطلاح باید بدانیم که در قدیم، و امروز نیز در بعضی جاها، افراد یک انگشتری بر انگشت خود داشتند که از آن به‌جای مُهر و امضای خود استفاده می‌کردند. این آیه در واقع می‌فرماید که مسیح اثری است که از این انگشتری بر روی کاغذ ثبت می‌شود. یعنی اینکه ذات یا جوهر خدا هر چه هست، مسیح مظهر آن است، عین آن است، تصویر قابل رؤیت خدا است.
پولس نیز در رساله به فیلیپیان ۲:‏‏۶-‏۷ در مورد مسیح چنین می‌فرماید: "چون در صورتِ خدا بود، با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد، لیکن خود را خالی کرده، صورتِ غلام را پذیرفت و در شباهتِ مردمان شد". می‌فرماید که مسیح "در صورتِ خدا بود". یعنی هر چه خدا بود، او نیز همان بود. اما مسیح "با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد". یعنی با اینکه مسیح پیش از ولادتش از مریم باکره، "با خدا برابر بود"، اما این را غنیمت نشمرد، بلکه جلال خود را ترک کرد و مانند یک انسان به زمین آمد تا جانش را فدای گناهان ما بکند و ما را از اسارت گناه و عواقب ابدی آن نجات بدهد. بله، کلام خدا با صراحت می‌فرماید که مسیح از ازل دارای الوهیت و ذات الهی بود. او کاملاً هم‌ذات خدا و با خدا برابر بود.
در انجیل یوحنا ۱:‏۱۸ نیز در مورد خدا و مسیح چنین آمده است: "خدا را هرگز کسی ندیده است؛ پسر یگانه‌ای که در آغوش پدر است، همان او را ظاهر کرد". بله، خدای پدر را هیچ کس ندیده و نمی‌تواند دید. اما "پسر یگانۀ خدا" او را بر ما ظاهر کرد. عیسی، پسر یگانۀ خدا است. همان گونه که والدین جسمانی، فرزندی را از ذات خود تولید می‌کنند، پسر یگانۀ خدا نیز از ذات پدر آسمانی می‌باشد. خدای پدر، هیچ پسر دیگری در این معنا ندارد. این پسر، طبق فرمایش یوحنای رسول، "در آغوش پدر است"، یعنی همیشه در کنار و در برِ او است. به همین دلیل است که توانست با ظاهر شدن به شکل انسان، خدا را به ما بشناساند. ما با شناخت مسیح، خدا را می‌شناسیم.
به همین سبب است که پدران کلیسای اولیه، در سدۀ چهارم میلادی، به‌هنگام تدوین اعتقادنامۀ رسمی کلیسا، برای توصیف رابطۀ مسیح با خدای پدر، این گونه نوشتند: "من ایمان دارم به خداوند یکتا، عیسی مسیح، پسر یگانۀ خدا، مولود ازلیِ پدر. او خدا است از خدا، نور از نور، خدای راستین از خدای راستین که زاده شده و آفریده نشده است. هم‌ذات با پدر". این اعتقادنامه که به اعتقادنامۀ "نیقیه" معروف است، از همان زمان، برای مبارزه با بدعت‌هایی نظیر بدعت شاهدان یهوه تهیه شد، و بر اساس کلام خدا، می‌گوید که مسیح "مولود ازلی پدر" است، نه مخلوق. به قول این اعتقادنامه، او "زاده شده و آفریده نشده است". این اعتقادنامه که در سدۀ چهارم میلادی تهیه شد، برای مبارزه با یک کشیش بدعتگذار بود به نام "آریوس". در همان زمان نیز آریوس تعلیم می‌داد که مسیحْ آفریدۀ خدا است. بنابراین، اعتقاد شاهدان یهوه تازگی ندارد. در طول تاریخ کلیسا نیز عده‌ای بوده‌اند که چنین تعالیمی می‌دادند.
بنابراین، باید بسیار مراقب باشیم که فریب چرب‌زبانی‌های این گروهها را نخوریم. اینها با آیه‌هایی که از قبل انتخاب کرده‌اند، به‌سراغ افراد می‌آیند و طوری آنها را بیان می‌کنند که اشخاصِ ناوارد را فریب می‌دهند. این اشخاص نیز که به کتاب‌مقدس تسلطی ندارند، تصور می‌کنند که این آیاتْ تمامیت تعلیم کتاب‌مقدس را بیان می‌کنند، البته با تفسیر نادرستی که ایشان از آنها ارائه می‌دهند. اما شاهدان یهوه نه فقط با زبانْ تعلیم کلام خدا را تحریف می‌کنند، بلکه در ترجمه‌ای هم که تهیه کرده‌اند، آن را عملاً تحریف می‌نمایند. اگر با افرادی برخورد کردید که انکار می‌کنند مسیح هم‌ذات با خدا است، از آنان شدیداً پرهیز کنید. شاهدان یهوه ادعا می‌کنند که خدا بعد از نوزده قرن، تازه حقیقت را بر آنان آشکار کرده است. یعنی این که همۀ مسیحیان در تمام قرون و اعصار گمراه بودند، جز ایشان که اکنون کمی بیش از صد سال از پیدایش‌شان می‌گذرد.

اعتقاد به روح‌القدس و تثلیث

شاهدان یهوه اعتقاد دارد که روح‌القدس نیرویی است که از سوی خدا فرستاده می‌شود تا از جانب او کارهایی را انجام بدهد. به این ترتیب، ایشان روح‌القدس را فاقد شخصیت می‌دانند، یعنی اعتقاد ندارند که روح‌القدس یک شخص است که دارای احساس و اراده و فکر باشد. باز ما طبق عادت، به کتاب‌مقدس مراجعه می‌کنیم، و با ذکر آیات، شرح خواهیم داد که کلام خدا دقیقاً چه تعلیمی در بارۀ روح‌القدس داده است.
خدا در عهدعتیق(تورات و صُحُفِ انبیا)، موضوعات را به‌شکل مقدماتی مطرح فرموده، ولی در کتاب عهدجدید، این موضوعات روشن و واضح بیان شده است. می‌توانیم تمثیل‌وار بگوییم که عهدعتیق مانند غنچه ‌است و عهدجدید مانند گـُلِ شکفته. به همین دلیل است که می‌بینیم در عهدعتیق، موضوع روح‌القدس به آن روشنی که در کتاب عهدجدید آمده، باز نشده است. ولی با این حال، تعلیم عهدعتیق نیز حاکی از این است که روح‌القدس نیرویی مانند نیروی برق نیست، بلکه شخصیت دارد.
از همان ابتدای آفرینش، می‌بینیم که روح‌القدس در خلقت خدا فعال بود. در اولین کتاب تورات، کتاب پیدایش، فصل اول، آیۀ ۲ چنین می‌فرماید: "زمین تهی و بایر بود و تاریکی بر روی لـُجّه. و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت.". به‌سختی بتوانیم تصور کنیم نیرویی همچون نیروی برق، سطح آبها را "فرو بگیرد". فقط یک شخص می‌تواند چنین کند. و بعد در کتاب پیدایش ۶:‏۳ می‌خوانیم که وقتی خدا شرارت بنی آدم را مشاهده کرد، اندوهگین شد و فرمود: "روح من در انسان دائماً داوری نخواهد کرد.". آیا می‌توانیم تصور کنیم که نیروی برق بر کسی داوری کند؟ فقط یک شخص است که می‌تواند بر انسان‌ها داوری کند.
داوود نبی در مزمور ۱۴۳، آیۀ ۱۰ چنین دعا می‌کند: "مرا تعلیم ده تا ارادۀ تو را به‌جا آورم، زیرا خدای من تو هستی. روحِ مهربانِ تو مرا در زمین هموار هدایت فرماید.". اولاً در اینجا روح‌القدس، "روح مهربان خدا" نامیده شده است. مگر برق می‌تواند مهربان باشد؟ دوم اینکه داوود از روح‌القدس می‌خواهد که او را "هدایت" کند. فقط یک شخص می‌تواند شخص دیگری را هدایت کند. در این مورد، آیاتِ بسیاری در عهدعتیق هست که مجال آن نیست که به همه اشاره کنیم. فقط یک آیۀ دیگر از کتاب نحمیا، فصل نهم، آیۀ ۲۰ نقل قول می‌کنیم. این کتاب حدود ۵۰۰ سال پیش از ولادت مسیح نوشته شده است. می‌فرماید: "روحِ نیکوی خود را به‌جهت تعلیم ایشان دادی.". در اینجا باز می‌بینیم که روح‌القدس، "نیکو" خوانده شده. ثانیاً این روح‌القدس بود که بنی اسرائیل را تعلیم می‌داد. یک نیرو چگونه می‌تواند هم نیکو باشد و هم تعلیم بدهد. اینها همه کارهای یک شخص است، نه یک نیرو.
حال می‌رسیم به کتاب عهدجدید. همان گونه که کمی قبل شرح دادیم، تعلیمات مختلف الهی در عهدجدید بسیار روشن‌تر و مشخص‌تر بیان شده. این نکته در مورد روح‌القدس نیز صدق می‌کند. روح‌القدس در سراسر کتاب عهدجدید، به‌عنوان یک شخصْ در فعالیت است. در انجیل لوقا ۴:‏۱، در مورد مسیح، پیش از اینکه خدمت خود را آغاز کند، چنین آمده: "اما عیسی پر از روح‌القدس بوده، از اردن مراجعت کرد و روحْ او را به بیابان برد.". بله، این روح‌القدس بود که مسیح را به بیابان برد تا مورد وسوسۀ شیطان قرار بگیرد. این کارِ یک شخص است، نه یک نیروی فاقد شخصیت و اراده.
عیسی مسیح در شبِ آخر زندگیِ بشری خود، تعالیم مفصلی در بارۀ روح‌القدس بیان فرمود. شاگردان او از خبرِ رفتنِ استادشان اندوهگین بودند. اما مسیح ایشان را تسلی می‌دهد و می‌فرماید: "من از پدرْ سؤال می‌کنم و تسلی‌دهنده‌ای دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند، یعنی روحِ راستی که جهان نمی‌تواند او را قبول کند، زیرا که او را نمی‌بیند و نمی‌شناسد، و اما شما او را می‌شناسید، زیرا که با شما می‌ماند و در شما خواهد بود." (انجیل یوحنا ۱۴:‏۱۶-‏۱۷). اولاً روح‌القدسْ "تسلی‌دهنده" خوانده شده. فقط یک شخص می‌تواند شخص دیگری را تسلی بدهد. ثانیاً به روح‌القدس با ضمیر شخصی "او" اشاره شده، نه "آن". ما به برق نمی‌گوییم "او"، بلکه می‌گوییم "آن". در همین فصل از انجیل یوحنا، مسیح باز در مورد روح‌القدس فرمود: "تسلی‌دهنده، یعنی روح‌القدس، که پدر او را به اسم من می‌فرستد، او همه چیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد." (یوحنا ۱۴:‏۲۶). در اینجا گفته شده که روح‌القدسْ شاگردان را تعلیم خواهد داد و فرمایشهای مسیح را به یادِ ایشان خواهد آورد. اینها همه کار یک شخص است، نه یک نیرو.
باز در یوحنا ۱۵:‏۲۶-‏۲۷، مسیح فرمود: "چون تسلی‌دهنده که او را از جانب پدر نزد شما می‌فرستم آید، یعنی روحِ راستی که از پدر صادر می‌گردد، او بر من شهادت خواهد داد. و شما نیز شهادت خواهید داد، زیرا که از ابتدا با من بوده‌اید.". همان طور که ملاحظه کردید، مسیح می‌فرماید که روح‌القدس بر او شهادت خواهد داد، درست همان گونه که شاگردان شهادت خواهند داد. تصورِ اینکه نیرویی بر کسی شهادت بدهد، غیر ممکن است. شاگردان مسیح بر او شهادت می‌دادند، چونکه انسان بودند. پس اگر قرار باشد روح‌القدس نیز بر مسیح شهادت بدهد، باید حتماً یک شخص باشد، نه یک نیرو.

  1. عیسی: "و بسیار چیزهای دیگر نیز دارم به شما بگویم، لٰکن الآن طاقت تحمل آنها را ندارید. ولیکن، چون او، یعنی روحِ راستی آید، شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد، زیرا که از خود تکلم نمی‌کند، بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد. او مرا جلال خواهد داد، زیرا که از آنچه آنِ من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد." (یوحنا ۱۶:‏۱۲-‏۱۴). نکات:
    1. اولاً مسیح فرمود که روح‌القدس ایشان را "به جمیع راستی هدایت خواهد کرد.".
    2. دوم اینکه روح‌القدس "تکلم" می‌کند، یعنی سخن می‌گوید.
    3. سوم اینکه روح‌القدس "از امور آینده به شما خبر خواهد داد.".
    4. نکته چهارم روح‌القدس مسیح را جلال خواهد داد. مسیح می‌فرماید که روح‌القدس "از آنچه آنِ من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد".
      مسیح مأموریت داده: "رفته، همۀ امت‌ها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم اب و ابن و روح‌القدس (یعنی پدر و پسر و روح‌القدس) تعمید دهید." (انجیل متی ۲۸:‏۱۹).
      مسیح در انجیل یوحنا ۱۵:‏۲۶ چنین فرمود: "لیکن چون تسلی‌دهنده که او را از جانب پدر نزد شما می‌فرستم آید، یعنی روح راستی که از پدر صادر می‌گردد، او بر من شهادت خواهد داد.". همانطور که تأکید کردیم، روح‌القدس از پدر صادر می‌شود. و پدر چیزی از خودش صادر نمی‌کند، مگر اینکه از ذات خودش باشد.
  2. رسالۀ اول پولس رسول به قرنتیان ۱۲:‏۴-‏۱۱ پولس مشکلی را که در این کلیسا پیش آمده بود اصلاح می‌کند‌. بعضی از مسیحیان قرنتس فکر می‌کردند که فقط کسانی روحانی هستند که به زبانها تکلم کنند. پولس می‌گوید نه، همۀ عطایای روحانی از جانب خدا هستند، نه فقط عطای تکلم به زبانها. او در آیات ۴ تا ۶ چنین می‌فرماید: "نعمت‌ها انواع است (یعنی انواع مختلف دارد)، ولی روح (یعنی روح‌القدس) همان. و خدمت‌ها انواع است، اما خداوند (یعنی مسیح) همان. و عمل‌ها انواع است، لٰکن همان خدا همه را در همه عمل می‌کند.". آیا توجه کردید چگونه پولس رسول عطایا و نعمت‌ها و خدمت‌های روحانی را به سه شخص از خدای واحد نسبت می‌دهد؟ او می‌فرماید که همۀ این عطایا، از جانب روح‌القدس، و خداوندگار ما مسیح، و خدای پدر هستند،
  3. در آیۀ ۱۱ می‌فرماید: "در جمیع اینها (یعنی در همۀ این عطایا و خدمت‌ها) همان یک روحْ فاعل است که هر کس را فرداً به‌حسب ارادۀ خود تقسیم می‌کند.". پولس قبلاً فرموده بود که هر سه شخص از تثلیث مقدس، در بخشیدنِ عطایا دخیل هستند. در این آیه می‌فرماید که این عطایا را روح‌القدس عطا می‌کند، و نه فقط این، بلکه آنها را به هر کس مطابق ارادۀ خودش می‌بخشد. در اینجا نه‌تنها می‌بینیم که روح‌القدسْ ذاتِ الهی دارد، بلکه یک شخصِ کامل هم هست، چونکه اراده دارد. در واقع، اگر مسیح، طبق آیات مختلف عهدجدید، سَرِ کلیساست، روح‌القدس گردانندۀ کلیساست. این روح‌القدس است که کلیسا را اداره می‌کند. به همین جهت است که پولس رسول وقتی با رهبران کلیسای افسس وداع می‌کرد، همین نکته را به ایشان یادآوری نمود و فرمود: "پس نگاه دارید خویشتن و تمامی آن گله را (یعنی کلیسا را) که روح‌القدس شما را بر آن اسقف (یعنی ناظر) مقرر فرمود". (کتاب اعمال ۲۰:‏۲۸). در این آیه نیز به‌روشنی گفته شده که خادمین کلیسا را روح‌القدس تعیین می‌کند. روح‌القدس جزو ذات خداست. ما خدای تثلیث را عبادت می‌کنیم، پدر، پسر و روح‌القدس را.

اعتقاد در مورد روح انسان

در کتاب "کتاب‌مقدس واقعاً چه تعلیم می‌دهد؟"، در فصل ششم تحت عنوان "مردگان کجا هستند؟"، در صفحات ۵۸ و ۵۹ متن انگلیسی، در این مورد این گونه تعلیم داده شده است. به‌هنگام مرگ واقعاً چه اتفاقی می‌افتد؟
آنچه که به‌هنگام مرگ اتفاق می‌افتد، برای یَهُوَه، خالق مغز، هیچ چیز راز آلودی نیست. او حقیقت را می‌داند و در کلامش، کتاب‌مقدس، وضعیت مردگان را شرح می‌دهد. تعلیم روشن این کتاب چنین است: وقتی شخص می‌میرد، دیگر از وجود داشتن باز می‌ایستد. مرگ نقطۀ مقابل زندگی است. مردگان نه می‌بینند، نه می‌شنوند و نه فکر می‌کنند. هیچ جزئی از ما بعد از مرگ بدن ما زنده باقی نمی‌ماند. ما روحی فناناپذیر نداریم.

سلیمان وقتی مشاهده کرد که زندگان می‌دانند که خواهند مرد، نوشت: "اما مردگان هیچ نمی‌دانند و برای ایشان دیگر اجرت نیست، چونکه ذکر ایشان فراموش می‌شود.". سپس بر اساس این حقیقت بنیادین، موضوع را بسط داده، می‌گوید که مردگان نه می‌توانند دوست بدارند و نه نفرت کنند و اینکه در عالم اموات که به آن می‌روی، نه کار و نه تدبیر و نه علم و نه حکمت است." (کتاب جامعه ۹:‏۵، ۶، ۱۰). به همین شکل، مزمور ۱۴۶:‏۴ می‌گوید که وقتی شخص می‌میرد، "فکرهایش نابود می‌شود.". ما فناپذیر هستیم و بعد از مرگِ بدنمان، چیزی از ما زنده نمی‌ماند. زندگی‌ای که از آن بهره‌مندیم همچون شعلۀ شمع است. وقتی شعله خاموش شد، هیچ جایی نمی‌رود. فقط می‌رود.

اولاً باید گفت که مطلقاً درست نیست که از کتاب‌های فلسفی کتاب‌مقدس، مانند کتاب جامعه، یک اصلِ تعلیمی مهم استخراج کرد. کتاب جامعه کتاب خاصی است که دیدگاه منفی‌ای نسبت به زندگی دارد. برای مثال، در همان قسمتی که شاهدان یهوه از این کتاب سند آورده‌اند، آیات ۹ و ۱۰ به‌طور کامل اینطور می‌فرماید: "جمیع روزهای عمر باطل خود را که او تو را در زیر آفتاب بدهد، با زنی که دوست می‌داری در جمیع روزهای بطالت خود خوش بگذران، زیرا که از حیات خود و از زحمتی که زیر آفتاب می‌کشی، نصیب تو همین است. هرچه دستت به‌جهت عمل نمودن بیابد، همان را با توانایی خود به‌عمل آور، چونکه در عالم اموات که به آن می‌روی، نه کار و نه تدبیر و نه علم و نه حکمت است.". سلیمان نبی در این آیات و سایر قسمت‌های کتاب جامعه، وضعیت کسی را شرح می‌دهد که هیچ امیدی به خدا و آخرت ندارد و زندگی‌اش در همین دنیا خلاصه می‌شود. اما ما می‌دانیم که خدا پسر خود را به دنیا فرستاد تا به ما امید و هدف ببخشد تا زندگی‌ خود را بر خلاف این آیات در بطالت نگذرانیم، بلکه بدانیم هر زحمتی که به قول سلیمان "زیر آفتاب می‌کشیم"، هدفی ابدی دارد.
یکی از مهم‌ترین قسمت‌هایی که در کتاب‌مقدس در مورد وجود روح تعلیم داده، انجیل لوقا ۹:‏۲۸-‏۳۶ است. این قسمت، به تبدیل هیأت مسیح معروف است. به‌طور خلاصه ماجرا از این قرار بود که خداوندگار ما عیسی مسیح مدت کوتاهی پیش از پایان زندگیِ زمینی خود، با سه تن از شاگردانش، یعنی پطرس و یعقوب و یوحنا به فراز کوهی بر‌آمد و در آنجا به دعا پرداخت. در حین دعا، نمای چهرۀ مبارک او تغییر کرد و جامه‌اش نیز سفید و درخشان گردید. ناگهان دو مرد ظاهر شدند، یکی موسی بود و دیگری الیاس. این دو مرد که صدها سال پیش از عیسی می‌زیستند، با عیسی در بارۀ رحلتش که می‌بایست به‌زودی در اورشلیم رخ دهد، سخن می‌گفتند. پطرس و آن دو شاگر دیگر که به خواب رفته بودند، در این هنگام بیدار شدند و جلال و عظمت عیسی و آن دو تن را دیدند و سخنان ایشان را شنیدند. در همین موقع، ندایی از ابر در رسید که "این است پسر حبیب من، او را بشنوید.". آن سه شاگرد که از ترس رو به زمین گذاشته بودند، وقتی دوباره نگاه کردند، جز عیسی کس دیگری را ندیدند.
در تثنیه ۳۴:‏۵-‏۶ می‌فرماید: "پس موسی بندۀ خداوند در آنجا، به زمین موآب، بر حسب قول خداوند مُرد. و او را در زمین موآب، در مقابل بیت‌فعور، در دره دفن کرد، و احدی قبر او را تا امروز ندانسته است.". حال، اگر انسان روحی ندارد که پس از مرگش زنده باقی بماند، این کسی که گفته شده بر کوه در کنار عیسی ایستاده بود و با او سخن می‌گفت، چه کسی بود؟ هیچ تصور دیگری نمی‌توانیم بکنیم جز اینکه بگوییم این روحِ موسی بود. یک بار این قسمت را با یکی از رهبران شاهدان یهوه مطرح کردم. این شخص گفت که این فقط یک رؤیا بود و حقیقت نداشته است. گفتم "مگر خدا در رؤیا به انسان تعلیم دروغ می‌دهد؟". او با نهایت فروتنی اعتراف کرد که جوابی ندارد. دلم براش سوخت. کاش هدایت می‌پذیرفت. بله، بر‌خلاف عقیدۀ منحرف شاهدان یهوه، کلام خدا تعلیم می‌دهد که انسان روح دارد.

در فصل شانزدهم انجیل لوقا، در آیات ۱۹ تا ۳۱ بیان فرمود. در این حکایت، مسیح فرمود که مرد بسیار ثروتمندی بود که زندگی‌اش را در عیاشی سپری می‌کرد. در کنار درِ خانۀ او فقیری مجروح را می‌گذاشتند تا از پس‌مانده‌های سفرۀ او شکم خود را سیر کند. عیسی نام این فقیر را ذکر می‌کند. نام او ایلعازر بود. به همین دلیل، بسیاری از متفکرین مسیحی معتقدند که این یک ماجرای واقعی بوده است. خلاصه، ایلعازر ‌مرد و او را به بهشت، به آغوش ابراهیم که پدر قوم یهود بود بردند. مرد ثروتمند نیز مُرد و چون چشم باز کرد، خود را در عذاب سختی دید. وقتی به دوردستها نگاه کرد، دید که ایلعازر در آغوش ابراهیم است. مرد ثروتمند از ابراهیم خواست که ایلعازر را بفرستد تا سرِ انگشتِ خود را به آبْ تر کند و بر زبان او بگذارد. ولی ابراهیم گفت که چنین چیزی امکان ندارد، چرا که شکاف عمیقی بین آنها هست. مرد ثروتمند که در عذاب بود، از ابراهیم خواهش کرد که ایلعازر را به دنیا پس بفرستد تا به برادرهای او هشدار بدهد. ابراهیم گفت: "هر گاه موسی و انبیا را نشنوند، اگر کسی از مردگان نیز بر‌خیزد، هدایت نخواهند پذیرفت.".
در این حکایت، مسیح به‌طور آشکار تعلیم فرمود که روح انسان پس از مرگ، یا به محل سعادت خواهد رفت یا به محل عذاب. اگر این نکته را به شاهدان یهوه تذکر بدهید، فوراً جواب می‌دهند که این فقط یک حکایت است و واقعیت ندارد. عیسی فقط تمثیل‌وار حکایتی بیان می‌کرد. اما باید پرسید که آیا می‌شود که مسیح، پسر خدا که جز حقیقت چیزی نمی‌گفت، حتی در قالب حکایت دروغ بگوید. حاشا! مسیح هر چه می‌فرمود، چه به زبان طبیعی و چه به زبان مجازی، کاملاً حقیقت و واقعیت داشت. او حتی در قالب حکایت نیز چیزی نادرست و غیر واقعی تعلیم نمی‌داد. اما عجیب است که شاهدان یهوه عمداً چشمانشان را بر روی حقیقت کلام خدا می‌بندند و طوری عمل می‌کنند که گویی این چیزها در کتاب‌مقدس نوشته نشده است.
وقتی مسیح بر روی صلیب بود، بزرگان قوم یهود او را مسخره می‌کردند و می‌گفتند که اگر واقعاً مسیحای موعود است، چرا خدا از صلیب نجاتش نمی‌دهد. به‌همراه عیسی دو مجرم نیز مصلوب شده بودند. یکی از آنها به عیسی کفر گفت و از او خواست که اگر واقعاً مسیحِ موعود است، خودش و آنها را نجات بدهد. اما مجرم دوم سرزنش‌کنان به اولی گفت که آنها به‌حق مجازات شده‌اند، اما عیسی کار خلافی نکرده است. بعد، رو به عیسی کرد و گفت: "ای خداوند، مرا به یاد آور هنگامی که به ملکوت خود آیی.". عیسی به او فرمود: "هر‌آینه به تو می‌گویم، امروز با من در فردوس خواهی بود." (لوقا ۲۳:‏۳۹-‏۴۳). دقت بفرمایید که مسیح به آن مجرم چه می‌گوید: "امروز با من در فردوس خواهی بود". می‌دانیم که عیسی و آن دو مجرم همان روز بر صلیب جان سپردند. پس روح آن مجرم با روح عیسی در همان روز به فردوسِ خدا رفت. این چیزی‌ است که دقیقاً از این آیه درک می‌کنیم. این فرمایش مسیح صریحاً به بقای روح بعد از مرگ اشاره می‌کند. اما شاهدان یهوه در ترجمه‌ این گونه آورده‌اند: "هر آینه امروز به تو می‌گویم که با من در فردوس خواهی بود.".
پولس رسول نیز بارها به وجود روح و ادامۀ حیات بعد از مرگ اشاره کرده است. ما در اینجا، فقط به یک مورد اشاره می‌کنیم که بسیار واضح است. او در رساله به فیلیپیان ۱:‏۲۰-‏۲۵ چنین می‌فرماید: "مسیح در بدن من جلال خواهد یافت، خواه در حیات و خواه در موت. زیرا که مرا زیستنْ مسیح است و مردن نفع. ولیکن اگر زیستن در جسم، همان ثمر کار من است، پس نمی‌دانم کدام را اختیار کنم. زیرا در میان این دو سخت گرفتار هستم، چونکه خواهش دارم که رحلت کنم و با مسیح باشم، زیرا این بسیار بهتر است. لیکن در جسم ماندن برای شما لازم‌تر است. و چون این اعتماد را دارم، می‌دانم که خواهم ماند و نزد همۀ شما توقف خواهم نمود . . .". به بیانی ساده، پولس می‌فرماید که دوست دارد از این جهان چشم فرو‌بندد تا با مسیح باشد. ولی فکر می‌کند که ماندن در بدن، برای مسیحیان لازم‌تر است. پس نمی‌داند کدام را انتخاب کند. در اینجا به‌طور واضح می‌بینیم که پولس به زنده بودن روح بعد از مرگ جسمانی اشاره می‌کند. از این واضح‌تر امکان‌پذیر نیست. اما شاهدان یهوه این قسمت را نیز تا جایی که امکان داشته تحریف کرده‌اند. در آیۀ ۲۳ که پولس در بارۀ "رحلت کردن" سخن می‌گوید، اینها در ترجمه‌شان از کتاب‌مقدس، به‌جای "رحلت کردن"، آورده‌اند "رهایی یافتن". اما نتوانسته‌اند بیش از این تغییر بدهند و از ترجمۀ خودشان نیز مشخص است که پولس در بارۀ مردن جسم و زنده ماندن روح سخن می‌گوید. او می‌خواهد از قید جسم آزاد گردد تا روحش با مسیح باشد.

اعتقاد به قیامتِ مردگان

اعتقاد به قیامتِ مردگان: در این بخش از مجموعۀ آشنایی با فرقۀ منحرف شاهدان یَهُوَه، به بحث در بارۀ اعتقاد این فرقه در زمینۀ قیامت خواهیم پرداخت.
همانطور که در بخش گذشته ذکر گردید، پیروان فرقۀ منحرف شاهدان یهوه به وجودِ روح در انسان اعتقاد ندارند. ایشان معتقدند که وقتی انسان مُرد، دیگر چیزی از او باقی نمی‌ماند. به اعتقاد اینها، انسان جدا از بدنش، روحی ندارد که بعد از مرگش به بودنْ ادامه دهد. اینها اعتقاد دارند که خدا در روز قیامت، بدن انسان را به او پس خواهد داد، چون او به یاد دارد که هر انسانی در زندگی به چه شکلی بوده است.
شاهدان یهوه از پولس رسول نقل قول می‌کنند که در کتاب اعمال رسولان، فصل ۲۴، آیۀ ۱۵ فرمود: "به خدا امیدوارم . . . که قیامت مردگان از عادلان و ظالمان نیز خواهد شد.". طبق عقیدۀ شاهدان یهوه، این عادلان همان مقدسین عهدعتیق هستند، مانند نوح، ابراهیم، سارا، موسی، روت، استر و بسیاری دیگر. اما این عادلان شامل "خادمین یهوه" نیز هست که در زمان ما می‌میرند. در صفحۀ ۷۲ و ۷۳ کتابِ انگلیسیِ "کتاب‌مقدس واقعاً چه تعلیم می‌دهد؟" که کتاب رسمی اصول اعتقادات این فرقۀ منحرف است، چنین آمده: "اما چه اتفاقی خواهد افتاد برای کسانی که یهوه را خدمت یا اطاعت نکردند، زیرا چیزی در بارۀ او نشنیده بودند؟ این میلیاردها افراد ناعادل فراموش نخواهند شد. ایشان نیز در روز قیامت زنده خواهند شد و فرصت خواهند یافت تا خدای واقعی را بشناسند و او را خدمت کنند. در طول دوره‌ای هزار ساله، مردگان زنده خواهند شد و فرصت خواهند یافت تا به مردمان مؤمنی بپیوندند که بر روی زمین، یهوه را خدمت می‌کنند. این زمانی فوق‌العاده خواهد بود. این همان دوره‌ای است که کتاب‌مقدس آن را روز داوری می‌نامد." یعنی طبق این عقیده، کسانی نیز که خدا را در طول زندگی فعلی‌شان نشناخته‌اند، فرصت شناخت او را خواهند داشت.
شاهدان یهوه می‌گوید: "آیا این بدان معنی است که هر انسانی که زندگی کرده، زنده خواهد شد؟ نه. کتاب‌مقدس می‌گوید که بعضی از مردگان در جهنم خواهند بود. جهنم نام خود را از زباله‌دانی‌ای خارج از اورشلیم اخذ کرده که یهودیان، اجساد مردگان را در آنجا می‌سوزاندند. مردگانی که اجسادشان در آنجا افکنده می‌شد، در نظر یهودیان لیاقت دفن شدن و رسیدن به روز قیامت را نداشتند. لذا جهنم نماد مناسبی است برای نابودی ابدی . . . خدا کسانی را که می‌داند شریر هستند و مایل به تغییر نمی‌باشند، هیچ‌گاه زنده نخواهد کرد."
شاهدان یهوه اعتقاد دارند که اکثریت انسان‌ها در روز قیامت زنده خواهند شد و بر روی همین زمین که تبدیل به بهشت خواهد شد زندگی خواهند کرد، حتی آنهایی که در زندگی فعلی، به خدا ایمان نداشته‌اند. عدۀ کمی که فقط خدا می‌داند هیچ گاه ایمان نمی‌آورند، اصلاً زنده نخواهند شد. به این ترتیب، شاهدان یهوه اعتقاد به جهنم ندارند، چون کسی به آنجا نخواهد رفت.
اما این عقیده دقیقاً بر خلاف تعلیم خداوندگارِ ما عیسی مسیح و رسولان او است. مسیح واضحاً چنین فرمود: "و از این تعجب مکنید، زیرا ساعتی می‌آید که در آن جمیع کسانی که در قبور می‌باشند، آواز او (یعنی مسیح) را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد. هر که اعمال نیکو کرد، برای قیامت حیات و هر که اعمال بد کرد، به‌جهت قیامت داوری." (انجیل یوحنا ۵:‏۲۷-‏۲٨).
در انجیل متی ۲۵:‏۳۱-‏۴۶، خداوندگارِ ما مسیح در مورد نحوۀ داوری انسان‌ها در روز داوری سخن گفت. در آخر، فرمود: "ایشان (یعنی بدکاران) در عذاب جاودانی خواهند رفت، اما عادلان در حیات جاودانی.". این آیۀ بسیار روشن می‌فرماید که بدکاران دچار عذاب جاودانی خواهند شد. اما باز شاهدان یهوه این آیه را در ترجمۀ خودشان دستکاری کرده‌اند و به‌جای "عذاب جاودانی"، نوشته‌اند "بریده‌شدگی".
در کتاب مکاشفه که کتاب محبوب شاهدان یهوه ا‌ست، در فصل بیستم، به روز داوری اشاره می‌کند. در آیۀ ۱۰ می‌فرماید: "و ابلیس که ایشان را گمراه می‌کند، به دریاچۀ آتش و کبریت انداخته شد، جایی که وحش و نبی کاذب هستند؛ و ایشان تا ابدالآباد شبانه‌روز عذاب خواهند کشید.". این سرنوشت شیطان و دستیاران او است. اما درست در آیات بعدی، یعنی در آیات ۱۱ تا ۱۵، شرح می‌دهد که همۀ مردگان زنده خواهند شد و مورد داوری قرار خواهند گرفت. کارهای مردگان از روی "دفتر حیات" قضاوت خواهد شد. در آخر، در آیۀ ۱۵ می‌فرماید: "و هر که در دفتر حیات مکتوب یافت نشد، به دریاچۀ آتش افکنده گردید.". یعنی هر کس نامش در دفتر حیات نباشد، به همان جایی انداخته خواهد شد که شیطان و همدستاش در آن قرار دارند و همراه او تا ابد، شبانه‌روز عذاب خواهند کشید. البته یوحنای رسول این نکات را به زبان تمثیلی می‌نویسد. منظورش جایی‌ است که شیطان و همۀ انسان‌هایی که پیروِ او بوده‌اند تا ابد عذاب خواهند کشید. همۀ اینها نشان می‌دهد که به‌فرمودۀ مسیح، هم نیکان زنده خواهند شد و هم بدان. نیکان به سعادت روحانی و ابدی خواهند رفت، و بدان به عذاب روحانی و ابدی.
تا اینجا به اعتقاد شاهدان یهوه در بارۀ قیامت اول اشاره کردیم، قیامتی که بر روی همین زمین اتفاق خواهد افتاد، زیرا به عقیدۀ آنها، همین زمین تبدیل به بهشتِ برین خواهد شد. اما فرقۀ انحرافی شاهدان یهوه به یک قیامت دیگر نیز اعتقاد دارند که در آسمان رخ خواهد داد. این مسأله در صفحات ۷۳ و ۷۴ کتاب رسمی اصول اعتقاداتشان آمده. به‌طور خلاصه، اینها بر اساس کتاب مکاشفه ۱۴:‏۱، اعتقاد دارند که صد و چهل و چهار هزار نفر از برگزیدگان خاص خدا، بلافاصله بعد از مرگ، در آسمان به قیامت خواهند رسید و مانند خودِ عیسی مسیح که قیام کرد و به آسمان رفت، اینها نیز در آسمان زندگی خواهند کرد. طبق نظر شاهدان یهوه، این گروهِ ۰۰۰ر۱۴۴ نفری، شامل رسولان مسیح و پیروان شاهدان یهوه در دورۀ معاصر می‌شود. اینها به‌محض اینکه بمیرند، در آسمان زنده خواهند شد و با مسیح بر عالم روحانی در آسمان و بر مردم قیام‌کردۀ روی زمین فرمانروایی خواهند کرد. اما اکثریت انسان‌ها، از جمله اکثریت پیروان شاهدان یهوه، بر روی همین زمین که بهشت خواهد شد به قیامت خواهند رسید. تازه، برای اینکه این اکثریت به بهشتِ روی زمین وارد شوند، باید تلاش بسیار کنند و خانه به خانه بروند و فرقۀ خود را تبلیغ کنند.
درست است که در کتاب مکاشفه به یک گروهِ ۰۰۰ر۱۴۴ نفری اشاره شده، اما اصلاً مشخص نیست اینها دقیقاً چه کسانی و متعلق به چه زمانی هستند. اولاً که در کتاب مکاشفه ۷:‏۱-‏۸ مشخص شده که اینها متعلق به قوم یهود هستند و از هر قبیله ۰۰۰ر۱۲ نفر انتخاب و مُهر می‌شوند. ثانیاً طبق نظر بعضی از کلیساهای پروتستان، این اتفاق، یعنی مُهر شدنِ این عده از قوم یهود، بعد از بازگشت مسیح به‌منظور ربودن کلیسا اتفاق خواهد افتاد یعنی زمانی که ایماندارانِ مرده و زندۀ مسیحی به آسمان ربوده شده‌اند و دنیا در مصیبتِ عظیمی به‌سر می‌برد. ثالثاً باید به‌طور کلی قبول کرد که کتاب مکاشفه کتاب بسیار سختی‌ است و امور مربوط به آخرت را به زبان تمثیلی بیان می‌کند، طوری که اکثر مفسرینِ بی‌طرف، نمی‌دانند وقایع مختلفی که در آن ذکر شده، در چه زمانی و به چه نحوی اتفاق خواهد افتاد. در چنین شرایطی، شاهدان یهوه، این گروهِ ۰۰۰ر۱۴۴ نفری را فقط به رهبران و بزرگان خودشان نسبت می‌دهند.
اما باز مسأله به همینجا ختم نمی‌شود. فرقۀ انحرافی شاهدان یهوه به فصل دوازدهم کتاب مکاشفه، آیات ۱۰ و ۱۲ استناد می‌کنند که می‌فرماید: "و آوازی بلند در آسمان شنیدم که می‌گوید: اکنون نجات و قوت و سلطنتِ خدای ما و قدرت مسیحِ او ظاهر شد، زیرا که آن مدّعی برادرانِ ما (یعنی شیطان) که شبانه‌روز در حضور خدای ما بر ایشان دعوی می‌کند، به زیر افکنده شد . . . از این جهت،‌ای آسمانها و ساکنان آنها شاد باشید. وای بر زمین و دریا، زیرا که ابلیس به نزد شما فرود شده است با خشم عظیم، چون می‌داند که زمانی قلیل دارد". یعنی اینکه "در مقطعی از زمان" شیطان و فرشته‌های او از آسمان اخراج شده، به زمین انداخته خواهند شد و دنیا دچار مصائب فراوان خواهد گردید.
اما این "مقطع زمانی" که شیطان به زمین انداخته خواهد شد، کِی خواهد بود؟ دهها سال پیش، رهبران فرقۀ انحرافی شاهدان یهوه با کنار هم قرار دادنِ بعضی آیات از کتاب دانیال و از کتاب مکاشفه، به این نتیجه رسیدند که از زمان ویرانی اورشلیم به‌دست نبوکدنصر، پادشاه بابل، در ماه اکتبر سال ۶۰۷ قبل از میلاد، باید ۲۵۲۰ سال بگذرد تا مسیح به سلطنت خود برسد. با جمع و تفریق‌های پیچیده، این رهبرانِ شاهدان یهوه به این نتیجه رسیدند که زمان آغاز سلطنت مسیح، ماه اکتبر سال ۱۹۱۴ بوده است. به گفتۀ شاهدان یهوه، مسیح از سال ۱۹۱۴ به سلطنت رسید و شیطان و فرشته‌هایش به زمین انداخته شدند. این همان مقطع زمانی‌ است که پرسیده بودیم. در واقع، الآن ملکوت خدا آغاز شده، ولی در آسمان. اما چون شیطان الآن بر روی زمین عمل می‌کند، دنیا در وضع اسفباری به‌سر می‌برد. شاهدان یهوه تمام مصائب امروزی را نتیجۀ همین امر می‌دانند. غافل از اینکه در تمام طول تاریخ، همۀ این مصائب گریبانگیر بشر بوده است. به اعتقاد شاهدان یهوه، این دورۀ مصیبتْ کوتاه خواهد بود، زیرا در همان آیه‌ای که از فصل دوازدهم کتاب مکاشفه ذکر کردیم، شیطان "می‌داند که زمانی قلیل دارد.".
ملاحظه می‌فرمایید که شاهدان یهوه چه اعتقادات پیچیده‌ای دارند؟ لازم است در اینجا عقاید ایشان را در بارۀ قیامت مردگان جمع‌بندی کنیم. به اعتقاد ایشان، انسان روح ندارد. وقتی مرد، تا روز قیامت نه به جایی می‌رود و نه چیزی احساس می‌کند. در روز قیامت که به نظر آنها خیلی زود اتفاق خواهد افتاد، نیکان به قیامت خواهند رسید و زنده خواهند شد و بر روی همین زمین که تبدیل به بهشت می‌شود، زندگی شادی خواهند داشت. به‌همراه آنان، کسانی نیز که فرصت شناخت یهوه را نداشتند، زنده خواهند شد و هدایت خواهند پذیرفت. کسانی که بدکار بودند و یهوه می‌داند که به هیچ وجه هدایت نخواهند پذیرفت، اصلاً زنده نخواهند شد. در نتیجه جهنمی هم وجود نخواهد داشت. اما یک نوع قیامت دیگر نیز وجود دارد که متعلق به ۰۰۰ر۱۴۴ نفر است. این گروه شامل رسولان مسیح و رهبران شاهدان یهوه خواهد بود. اینها به‌محض مردن، چشم در آسمان خواهند گشود و با مسیح سلطنت خواهند کرد. مسیح نیز در ماه اکتبر سال ۱۹۱۴ به سلطنت رسیده و ملکوت خدا را شروع کرده است. الآن شیطان، خشمگین، بر روی زمین عمل می‌کند و انواع مصائب را پدید می‌آورد، تا زمانی که روز قیامت فرا برسد. در آن هنگام، همه شاد و خرم بر روی زمین زندگی خواهند کرد و آن ۰۰۰ر۱۴۴ نفر نیز در آسمان و بر زمین با مسیح سلطنت خواهند کرد.
متأسفانه باید گفت که فرقۀ انحرافی شاهدان یهوه، همۀ این اعتقادات را با استفادۀ نادرست از آیات کتاب‌مقدس به‌دست آورده‌اند. ایشان آیاتی را که ربطی به هم ندارند، در کنار هم قرار می‌دهند و به هم مرتبط می‌سازند و تعلیم عجیب و غریبی ابداع می‌کنند.
اما مسیحیان، در مورد آخرت و روز قیامت چه نظری دارند؟ همانطور که در بخش اول گفتیم، مسیحیان واقعی عقیده دارند که مسیح هر لحظه ممکن است باز گردد. مسیح خودش فرمود که از آن روز و ساعت هیچ‌کس خبر ندارد، جز خدای پدر در آسمان. برای همین او به پیروانش سفارش کرد که همیشه آماده باشند. پولس رسول در مورد این بازگشت غیر‌منتظره، در رسالۀ اول تسالونیکیان ۴:‏۱۶-‏۱۷ چنین می‌فرماید: "زیرا خودِ خداوند (یعنی مسیح) با صدا و با آواز رئیس فرشتگان و با صور خدا از آسمان نازل خواهد شد و مردگانِ در مسیحْ اول خواهند بر خاست. آنگاه ما که زنده و باقی باشیم، با ایشان در ابرها ربوده خواهیم شد تا خداوند (یعنی مسیح) را در هوا استقبال کنیم، و همچنین همیشه با خداوند خواهیم بود.". بله، ما اعتقاد داریم که مسیح به‌طور غیر‌منتظره باز خواهد گشت. در آن زمان، مؤمنینی که مرده‌اند، زنده خواهند شد. مؤمنینی نیز که زنده‌اند، به‌همراه آنها در ابرها به آسمان ربوده خواهند شد و مسیح را در آسمان استقبال خواهند کرد. در انتها هم، روز داوری نهایی خواهد بود و بقیۀ مردگان زنده خواهند شد و بر اساس اعمالشان مورد داوری قرار خواهند گرفت. ایمانداران نیز تا ابد به‌همراه مسیح سلطنت خواهند کرد. این امیدِ مبارک ما مسیحیان است.

اعتقادها

به دلیل اینکه تنها نوشتارهای باقی‌مانده در مورد آریوس نوشتارها بر ضد او است یافتن حقیقت باورهای او دشوار است؛ ولیکن این مسئله مشخص است که بحث اصلی بین آریوس و کلیسا در مورد عدم باور به تثلیث بوده‌است. نامه آکسنتیوس در مورد یکی از پیروان آریوس به نام اولفیلاس بیشترین اطلاعات را در مورد آریانیسم می‌دهد. اولفیلاس نقش بسیار مهمی در گسترش تفکر آریایی در بین قبایل ژرمن داشت.
خدای پدر (پیدایش ۳۵:۱۱) همیشه وجود داشته‌است (خروج ۳:۱۴، زبور ۹۰:۲، زبور ۹۳:۲). خدای پدر تنها خدای واقعی است (یوحنا ۱۷:۳). لوگوس خدا (کلمه خدا) قبل از تولید دنیا ایجاد شد و به صورت پسر خدا ظاهر گردید. پسر خدا ارباب است. روح القدس نه برابر با خدا و نه ارباب است.
باورهای اولفیلاس نامه آکسنتیوس را تمام می‌کند که در آن می‌گوید:
من اولفیلا کشیش و معترف همیشه به این دین حقیقی باور داشتم. من این راه را به خدایم طی کردم من تنها به یک خدا خدای پدر اعتقاد دارم که زاده نشده است و دیده نمی‌شود و به پسر او که زاده شد ارباب ما و خدای ما که این دنیا را طراحی کرد و موجودات زنده را ایجاد کرد که هیچ‌کس مانند او نیست. از این رو تنها یک خداست خدای همه چیز که خدای خدای ما است و یک روح القدس وجود دارد که روشنایی می‌بخشد و قدرت می‌دهد. همانگونه که مسیح بعد از زنده شدن مجددش به حواریون گفت:"من قول پدرم را برای شما می‌آورم ولیکن شما را در سرزمین اورشلیم آزار می‌دهم تا زمانی که دوباره توسط قدرت والا پوشیده شوید. " و "ولیکن شما قدرت خواهید گرفت وقتی که روح مقدس بر شما بیاید" از این رو ما پیرو و وابسته به پسر هستیم؛ و من اعتقاد دارم که پسرنیز پیرو و وابسته به خدای پدر است.
اولین شورای نیقیه و طرد شدن آریوس
در سال ۳۲۱ میلادی آریوس که به طرفداران زیادی در اسکندریه رسیده بود توسط شورایی در اسکندریه طرد شد. در سال ۳۲۵ میلادی بحث در مورد آریوس به شدتی رسیده بود که امپراتور کنستانتین دستور داد شورایی در این مورد در نیقیه تشکیل شود. در این شورا باور رسمی تهیه شد و به امضای حضار رسید. در شورای نیقیه باور اصلی در مورد رابطه بین مسیح، خدای پدر و روح القدس به صورت رابطه «یکسان» و از «یک جنس» اعلام شد. از این رو بر اساس نظر این شورا خدای پدر، پسر و روح القدس با یکدیگر یکسان بودند.

اسلام آوردن نصاریان موحد

به واسطۀ آنچه حواریون و پولس تعلیم می‌دادند دو قرائت از حضرت عیسی(ع) در خاورمیانه و اروپا شکل گرفت که نسل به نسل منتقل شد و نزاع بسیاری را دامن زد و تا حدود شش قرن ادامه داشت. به سبب رفع این اختلافات شوراهای بسیاری از جمله نیقیه برگزار شد که چندان فایده نداشت. تعالیم نصارای موحد خاورمیانه را پر کرده بود و با ظهور اسلام آنها دعوت این دین را لبیک گفته، به سرعت مسلمان شدند. مسیحیان اما، رقیبان خود را از دست دادند و بعدها مدعی شدند که فقط آنها پیروان حقیقی عیسی بوده و هستند.
انتساب پولس به عیسی(ع) فقط ادعای خود اوست و هیچ سند و برهانی ندارد.

ساختار سازمان شاهدان یهوه

- کمیته هماهنگی‌ها: وظیفه هماهنگی و کار مؤثر کلیه کمیته‌های دیگر، رسیدگی به موارد اضطراری، بلایای طبیعی، شیوع آزار و اذیت اعضاء و سایر موارد مشابه را دارند. این کمیته هماهنگ کننده پنج کمیته دیگر و دبیر آنها که عضو هیئت مدیره نیز است.
- کمیته خدمات نظارت: بر فعالیت موعظه‌ها،ناظران مسافر، پیشگامان و جماعت. وی بر تعامل بین دفترها، شعب شعب و جماعات اعضاء نظارت می‌کند، گزارش سالانه موعظه را مرور می‌کند، نامزدها را برای تحصیل در گیلاد استخدام می‌کند و فارغ التحصیلان آن مدرسه را برای خدمت بیشتر اختصاص می‌دهد.
- کمیته نویسندگی: بر نوشتن و ترجمه همه مطالب منتشر شده در مجلات نظارت می‌کند، بروشورها، کتاب‌ها و جزوات، نظارت بر تهیه خلاصه‌های گفتار و اسکریپت برای اجراهای تئاتری. این کمیته به سؤالات مربوط به اعتقادات، اخلاق و موضوعات خاص در جماعات پاسخ می‌دهد.
- کمیته مطالعات: مسئولیت برنامه درسی برای جلسات هفتگی و کنوانسیون‌های سالانه اعضاء را بر عهده دارد و مدارس مختلفی را شامل می‌شود (مدرسه گیلاد، مدرسه سرویس پیشگام، مدرسه وزارت پادشاهی و غیره). علاوه بر این، این کمیته نظارت بر تهیه و انتشار محصولات صوتی و تصویری .
- کمیته نشر: وظیفه چاپ، نشر و حمل و نقل ادبیات به جماعات اعضاء در سراسر جهان را بر عهده دارد. علاوه بر این، این کمیته کمکهای مالی، چاپخانه‌ها و املاک متعلق به انجمن‌های حقوقی سازمان در سراسر جهان را اداره می‌کند.
- کمیته منابع انسانی: داوطلبانی را برای خدمت در دفتر مرکزی سازمان و دفاتر شعب در سراسر جهان استخدام می‌کند. وی سلامت جسمی و روانی کارمندان بتل را کنترل می‌کند.

فقه سازمان شاهدان یهوه

ردیه‌ای بر سازمان شاهدان یهوه

- روش تبلیغی «خانه به خانه» این گروه اغلب موجب مزاحمت برای جامعه هدف می‌شود هر چند چنین توجیه می‌کنند(Если человек говорит больше никогда" не приходите". Его никто не станет беспокоить, в карточке участка пишется его адрес и всё. Больше никто не побеспокоит)

- روش تبلیغی «تلفنی» به ویژه در زمان اپیدمی ویروس کرونا نیز باعث مزاحمت هستند. اگر این مزاحمت شامل شرکت‌های تبلیغاتی نیز می‌شود.

از درون

از بیرون

وابستگی مادی این مذهب به استکبار

دلیل نوع تفکر بی طرفانه در منازعات سیاسی و نظامی

بررسی ارزش زندگی انسان در مسیحیت به ویژه شاهدان یهوه و اسلام شیعی

جان آدمی در دین مسیحیت ارزش ندارد: انها اجازه دارند حتی کودکان را هم بکشند.
اگر ما قائل شویم که مردم نابود می‌شوند. و جهنمی وجود ندارد. پس شخص قاتل
چگونه وقتی او مرده است او را دوباره زنده می‌کند

جدا شدگان

فرانکفورت

به هیئت پیران جماعت فارسی فرانکفورت و رونوشت به بیت ئیل؛

  1. تعالیمی نظیر اینکه سازمان شاهدان یهوه، سازمانی می‌باشد که در سال ۱۹۱۹ توسط عیسی انتخاب شده است، تعلیم وجود دو امید متقاوت برای مسیحیان و جدا کردن مسیحیان به دو دسته مسح شدگان و غیر مسح شدگان، تعلیم هدایت سازمان توسط مسح شدگان که نماینده آنها هیئت اداره کننده است،
  2. تعلیم درباره بازگشت مسیح در سال ۱۹۱۴، تعلیم درباره سقوط اورشلیم در سال ۶۰۷ ق. د. م. که هیچ منبعی آن را تآیید نمی‌کند و ساخته و پرداخته سازمان است،
  3. تعلیم درباره اینکه مسیحیان اجازه ندارند با یکدیگر کتاب مقدس را مطالعه کنند،
  4. و نیز در رابطه با تفاسیر کتابهای نبوی مثل کتاب‌های دانیال و مکاشفه، تفاسیر مثل‌های عیسی، تفاسیر بسیاری از آیات کتاب مقدس که در جهت منافع سازمان و عقاید کاذبش انجام می‌گیرد و بسیاری از موارد دیگر که همه اینها را من با وجود غیرت زیادی که برای سازمان داشتم، بررسی کردم، اما با کمال تاسف متوجه شدم که تمام این موارد دارای اشکال است و یا متناقض و جعلی می‌باشند که همیشه به دلیل اعتمادی که به سازمان داشتم و نیز توصیه‌های سازمان از دوری جستن از هر منبع اطلاعاتی دیگر، سالها بود که اینها را دال بر پیچیده بودن موضوعات می‌پنداشتم و یا اینکه فکر می‌کردم من خودم آدمی هستم که قادر به درک اینگونه مسایل پیچیده نیست، اما از آنجایی که همیشه به برتری حکمت الهی بر حکمت بشری اعتقاد داشتم و انسانی هستم جوینده حقیقت، از تلاشهای خودم با وجود تکالیف زیادی که هر شاهد یهوه‌ای بر گردن دارد و اغلب وقت کافی برای کسی باقی نمی‌ماند که صرف مطالعه شخصی خودش بکند، از تلاش برای شناخت خدا و مقاصدش دست نکشیدم و به حول قوت الهی متوجه تناقضات زیادی در تعالیم سازمان شدم و پی بردم که این سازمان از یهوه خدا و پسر یگانه او ریشه نمی‌گیرد و یهوه آن را انتخاب نکرده است.
    بعد از کشف این تناقضات و تعالیم کاذب بر مبنای صداقتی که نسبت به سازمان داشتم، با وجود محدودیتهایی که هر شاهد یهوه دارد و ترسهایی که مبادا فکر کنند که ایمان من ضعیف شده است، شروع به مطرح کردن بعضی از این موارد با پیران جماعت کردم، اما در نهایت که جوابی برای پاسخگویی نداشتند، همه آنها بطور جداگانه به من گفتند: « حالا تو می‌گویی که کجا برویم بهتر از اینجا» گویی آنها در این جایی که هستند، می‌دانند که از خدا نیست، اما فعلا چون جای بهتری ندارند، همین جا می‌خواهند بمانند.
  5. ولی من چنین دیدگاهی ندارم و معتقدم که هر شخص مسیحی وظیفه دارد خود را از تعالیم کاذب بابل عظیم جدا سازد. البته در جواب همین هم به من گفته شد: «ولی بسیاری که خود را از سازمان جدا کردند دچار مرگ روحانی شدند» که این هم از نظر من یک حرف بی اساس است و حتی اگر من مانند خیلی از انبیای تنهای اسرائیل که یهوه خدا آنها را برای بشارت و یا هشدار بیرون فرستاد، حتی اگر تنها‌ترین پرستنده یهوه باشم، معتقدم که اگر خودم نخواهم، هیچ چیز نمی‌تواند مرا از محبت پدر که از طریق عیسی مسیح است جدا سازد و اگر من خود میلی به پرستش یهوه نداشته باشم، فرقی نمی‌کند چند نفر دور و برم باشند و من حداقل این را یاد گرفته ام که پرستش اجباری (بدلیل فشار جمع و یا یک سازمان) در نظر یهوه و عیسی ریاکاری محسوب می‌شود.
  6. بنابراین با توکل به یهوه و عیسی و با اعتماد به این وعده عیسی عمل میکنم که در متی ۱۹: ۲۹ گفت: «و هر که بخاطر اسم من، خانه‌ها یا برادران یا خواهران یا پدر یا مادر یا زن یا فرزندان یا زمینها را ترک کرد، صد چندان خواهد یافت و وارث حیات جاودانی خواهد گشت.»
    و هم اینک به مسئولین اعلام می‌کنم که پیران حاضر در جماعتمان در فرانکفورت انسانهایی هستند که همواره زحمت کشیده‌اند و محبت زیاد نه تنها به من بلکه به همه افراد دارند و من هیچگونه مشکل شخصی با ایشان ندارم. تنها مسئله‌ای که وجود دارد تعالیم اشتباه و کاذب سازمان است و نیز ادعای سازمان مبنی براینکه یهوه ما را چون مایملکی در اختیار هیئت اداره کننده قرار داده است. این چیزها مرا از سازمان جدا می‌کنند.
  7. از آنجایی که از رفتارهای سازمانی بعد از این اعلامیه آگاهم که چگونه پیران باید به دنبال من بیایند و با من گفتگو کنند، از قبل به اطلاع می‌رسانم که مشتاق به هیچگونه بحث مخفیانه‌ای نیستم و اگر سازمان واقعا دلسوز ماست، حاضر به بحث و گفتگو در حضور همه افراد و یا اکثریت جماعت هستم، به همان شکلی که در قرن اول مسائل در حضور همه گفتگو می‌شد (اعمال رسولان ۱۵: ۱۲ـ۲۳) و حتی در سیستم منحط یهودی در زمان عیسی، گفتگو در کنایس و در حضور همه انجام می‌گرفت. بنابراین هرگونه بحثی که فقط در حضور پیران و یا در خفا از جماعت باشد را رد می‌کنم.
    مطابق این نامه به همه اعلام می‌کنم که بر حسب وظیفه و وجدان مسیحی خود عمل می‌نمایم و سازمانی را که خود را در مقام یهوه نشانیده ولی در عین حال متعلق به یهوه نیست را داوطلبانه ترک می‌کنم. به امید روزی که تمام صادق دلان و جویندگان حقیقت با اتکا به یهوه و عیسی مسیح بتوانند خود را از تعالیم کاذب رها کنند.

نامه استعفای من از سازمان شاهدان یهوه

هلند

حضور مسئولین و مشایخ جماعت آلملو و بیت ئیل
ایامی می‌آید که تعلیم صحیح را متحمل نخواهند شد، بلکه بر حسب شهوات خود خارش گوشها داشته‌، معلمان را بر خود فراهم خواهند آورد، و گوشهای خود را از راستی برگردانیده‌، بسوی افسانه‌ها خواهند گرایید» (دوم تیموتاؤس4:3-4
 رهبران اصلی سازمان در تعالیم کتاب مقدس صادق نبودند به دلایل ذیل:

  1. در همین ابتدا استعفا نامه ام به عرض شما میرسانم که متاسفانه چنانکه در چندین سال مشاهده کردم، اعضای فرقه شما، کورکورانه فقط آنچه را که به آنها تعلیم میدهید برای دیگران تکرار می‌کنند. همانند یک طوطی در قفس
  2. متاسفانه پایه گذاران شما مغرضانه حقایق کتاب‌مقدس را تحریف می‌کنند و اعتنایی به روش متعارف تفسیر کتاب‌مقدس که مورد قبول تمامی فرقه‌های مسیحیت و تاریخ آن است‌ نمی‌کنند. متاسفانه سازمان شما در جماعتها به اصول اعتقادات مسیحیان با روش خاصی حمله می‌کنند.
  3. این را باید اضافه کنم در چندین سالی که از سازمان شما تعالیم گرفتم،تمام آیاتی که تاکنون از کتاب مقدس استفاده کرده اید روی هم به 200 آیه نمیرسد و همیشه فقط این آیات را به خورده اعضاء میدهید ودر حقیقت فقط آیات خاصی را برای تعلیم در نظر دارید، آیاتی که فقط برای اثبات گفته‌های سازمان مفید باشد.
  4. فرقه شما را شخصی به‌نام چارلز تِیز راسل (Charles Taze Russell) که در16 فوریه 1852 بدنیا آمد، بنیاد نهاد. گویا این شخص در خانواده‌ای ثروتمند و عضو کلیسای پرزبیتری تعلیم پیدا کرده بود. چنانکه از شواهد پیداست، گویا این شخص در 16 سالگی حدود سال 1868 شروع کرد به شک کردن در مورد تعالیم که به آنها اعتقاد پیدا کرده بود.
  5. پیامبر شما چارلزراسل با کمک یک واعظ اَدونتیست اعتقاد پیدا کرد، که عیسی مسیح در سال 1874 بازگشته‌، اما به‌صورت نامرئی‌. چنانکه سازمان واژه (آمدن مسیح) را به واژه (حضور مسیح) تغییر داده است و این موضوع برای راسل جالب بنظر آمد. بعد از آن او با سردبیر مجله ادونتیستها تماس میگیرد و به هیات تحریریه آن پیوست و با ثروت خانوادگی که داشت‌، این مجله را مورد حمایت مالی قرار میدهد.
  6. پیامبر شما (راسل) اولین پیشگویی کاذبانه خود را در سال 1878بیان کرد که ایمانداران به آسمان ربوده خواهند شد. اما این پیشگویی عملی نشد و این امر باعث بروز اختلاف میان راسل و سردبیر مجله ادونیستها شد، طوری که راسل از سردبیر مجله مذکور جدا میشود و مستقل مجله‌ای منتشرمیکند به‌نام (برج دیدبانی صهیون‌) (Zion Watch Tower) (1879).
  7. گویا عزیز و پیامبر شما بار دیگر دست به پیشگویی دیگری میزند. این بار پیشگویی دروغین او در مورد پایان جهان بود او گفت: که جهان در اوائل اکتبر 1914 به‌پایان خواهد رسید. درست دو سال بعد از این تاریخ‌، وقتی که او در اکتبر 1916 چشم از جهان بست، جهان نه فقط به‌پایان نرسیده بود، بلکه خدا دو سال دیگربه او عمر داد تا زنده بماند تا ثمرات پیشگویی دروغین خود را ببیند.
  8. پیامبر بعدی شما (راترفورد)هم همانند پیامبر اول شما راسل دست به پیشگویی زد و گفت که ابراهیم و اسحاق و یعقوب در سال 1925 زنده خواهند شد و بر جهان حکومت خواهند کرد. وقتی این پیشگویی نیز اتفاق نیفتاد، راترفورد علناً شکست خودش را قبول کرد. بنظر اینجانب بنیانگذاران شاهدان یهوه باید در باره تمام این پیشگوییهای نادرست در برابر خداوند پاسخگو باشند. و در حقیقت آقایان راسل و راتر فورد باید خیلی خوشحال باشند که در دوره عهدعتیق زندگی نمی‌کردند‌، چرا که اگر درآن دوره زندگی می‌کردند‌، مسوولین این پیشگوییهای دروغ می‌بایست سنگسار می‌شدند.برای اطلاعات بیشتر از شما مشایخ عزیز میخواهم به کتاب تثنیه باب 18 آیات 20 تا 22 مراجعه کنید.
  9. گویا پس از مرگ راترفورد در سال 1942، شخصیت سوم شما بنام (Nathan Knorr) جانشین او شد. آقای نر تعهد شاهدان یهوه را به (سازمانِ مادر) هدایت کرد تا به خودش‌. از این زمان به بعد، نشریات سازمان بدون نام نویسنده منتشر ‌شد تا خوانندگان (احترام و تکریم خود را به سازمان یهوه نشان دهند چرا که [آنها ادعا می‌کنند] آن {سازمان}مادر همه ما و همسر محبوب پدر آسمانی ما، یهوه خدا محسوب میباشد. خواهش میکنم برای اثبات این موضوع به برج دیدبانی‌، اول مه 1957، صفحه 285 مراجعه کنید. و نگوید این فقط یک تهمت است.
  10. گویا رهبران سازمان شما بیکار نشدند و بازاز پیشگویی غافل نشدند. [ تازه از سال 1943 به بعد ] ایشان پیشگویی کردند که مسیح به‌جای 1874، در سال 1914 به شکل نادیدنی بازگشته است‌. در ضمن‌، پیشگویی شد که در پاییز 1975، جنگ (حارمجدون‌) روی خواهد داد و جهان به پایان خود خواهد رسید.
  11. امروزه بسیاری از شاهدان یهوه این پیشگویی را انکار می‌کنند. اما من حاضرم شما را با اعضاء سابق و حتی فرزندان آنها که در حال حاضر از اعضاء شما هستند و این موضوع را تائید میکنند روبرو کنم. شاید شما به من بگوید که چرا فرزندان آنها سازمان را ترک نکردند؟ در پاسخ شما عزیزان باید گفت که بسیار هستند که میدانند سازمان واقعی و از طرف مسیح نیست اما به خود میگویند اگر سازمان را ترک کنیم پس به کجا برویم؟ باز برای اثبات این موضوع خواهش میکنم به نشریه برج دیدبانی‌، 15 آگست 1968، صفحه 494تا 501 بنام مقاله {چرا منتظر 1975 هستید؟} مراجعه کنید.
  12. موضوع دیگر در مورد بازگشت نامرئی مسیح عیسی در سال 1914 میباشد، که برای اینجانب قابل قبول نیست به این دلایل در کتاب مقدس که برای همگان ذکر شده است:
    آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آنوقت جمیع طوایف زمین سینه زنی کنند و پسر انسانرا ببیند که بر ابرهای آسمان باقوت و جلال عظیم میآید. انجیل متی باب24 آیه 30.
    اینک با ابرها میآید و هر چشمی او را خواهید دید و آنانیکه او را نیزه زدند و تمامی امتهای جهان برای وی خواهند نالید. مکاشفه باب اول آیه 7.
    و موضوعات دیگری هم هست اما دوست ندارم وقت شما را از این بیش تر بگیرم. فقط در آخر متذکر میشوم این عمل را بر حسب وجدان درونی انجام دادم.
    از شما عزیزان میخواهم چنانکه شما هم یهوه خدا را «اگر» دوست دارید کمی در مورد سازمان راسل جستجو کنید و خود را از تعالیم دروغین جدا سازید چنانکه من و همسرم این کار را انجام دادیم و هرگز این آیات را فراموش نخواهیم کرد.
    و درهیچ کس غیر از او (مسیح عیسی) نجات نیست زیرا که اسمی دیگر زیر آسمان بمردم عطا نشده که بدان باید نجات یابیم. اعمال رسولان باب 4 : 12
    از این شهر (بابل عظیم) بیرون آئید، مبادا شریک گناهان او شوید، مبادا سهمی از بلاهای او به شما رسد. مکاشفه باب 18 آیه 4
    و اما نبی که جسارت نموده باسم من سخن گوید که بگفتنش امر نفرمودم یا باسم خدایان غیر سخن گوید آن نبی البته کشته شود* هنگامیکه نبی باسم خداوند سخن گوید اگر آن چیز واقع نشود و بانجام نرسد این امریست که خداوند نگفته است بلکه آن نبی آنرا از روی تکبر گفته است پس از او نترس. کتاب تثنیه باب 18 آیات 20 و 22.

بروشور آلمانی - DIE ZEUGEN JEHOVAS

این بروشور اطلاعاتی در مورد جماعت مذهبی "شاهدان یَهُوَه" در اختیار شما قرار می‌دهد. برای اینکه این اطلاعات برای شما مفید واقع شوند، بهتر است ابتدا بدانید که اصولاً نقش مذاهب در آلمان چیست: بیش از دوسوم مردم آلمان عضو یکی از جماعات مذهبی هستند. اکثریت این افراد،یعنی نیمی از جمعیت کشور، اعضای یکی از دو کلیسای بزرگ آلمان می‌باشند: کلیسای کاتولیک و کلیسای پروتستان. علاوه بر این 5% جمعیت را هم مسلمانان تشکیل می‌دهند که تقریباً همه شان از طریق مهاجرت به آلمان آمده اند.
آزادی مذهب یعنی اینکه: تعداد زیادی از جماعت‌های مذهبی کوچک وجود دارند .
در آلمان آزادی مذهب برقرار است. همه مذاهب می‌توانند مادام که قوانین دولتی را رعایت می‌کنند، برای خود تبلیغ نموده و زندگی عملی خود را با مذهب خود وفق دهند. به همین دلیل در کنار شاخه‌های مذهبی بزرگ، بسیاری جماعات کوچک تر نیز وجود دارند. برخی از این جماعات کوشش می‌کنند در میان مهاجرین و پناهجویان هواداران جدیدی برای خود جذب کنند. برخی از آنها بدون هرگونه پنهان کاری در مورد زندگی و اعتقادات شان صحبت می‌کنند. اما با وجود این، درک اعتقادات این جماعات برای افرادی که از کشورها و فرهنگ‌های دیگری به اینجا آمده اند، ساده نیست. برخی جماعات مذهبی هم هستند که با محیط اطرافشان در تضاد و تنش بسر می‌برند و یا تضادها و تنش‌هایی در داخل جماعت خودشان دارند. این نوع جماعات با گشادگی در مورد خودشان صحبت نمی‌کنند. آنها بعضی نکات را در مورد خودشان ناگفته میگذارند تا از این طریق راحتتر بتوانند انسان‌ها را جذب کنند. در مورد شاهدان یَهُوَه نیز تصویری که اینها خود از خودشان ارائه میدهند با درکی که دیگران از بیرون از آنها دارند، متفاوت است.

مکان شاهدان یهوه

مرکز بین المللی شاهدان یهوه در نیویورک قرار دارد. نام این نهاد "Watch Tower Society" است که معادل آلمانی آن "Wachtturm-Gesellschaft" و معادل فارسی آن "جامعه برج دیده بانی" است. این جماعت دارای یک سازماندهی بین المللی بسیار منسجم است. مرکز شاهدان یهوه در آلمان در نزدیکی شهر فرانکفورت قرار دارد. در این جماعت مبلغین حرفه‌ای فعالیت دارند. علاوه بر این همه شاهدان یهوه موظف‌اند برای جماعت خود تبلیغ کنند. این افراد دوبار در هفته یا بیشتر در برنامه‌های آموزشی شرکت می‌کنند تا برای فعالیت تبلیغاتی شان آماده شوند. آنها در شهرهای مختلف در قسمتهای مرکز شهر می‌ایستند و کتابها و نشریاتشان را عرضه می‌کنند. برخی دیگر از این افراد در گروه‌های دونفره به تک تک خانه‌ها می‌روند و زنگ می‌زنند و کوشش میکنند با اهالی خانه در مورد انجیل وارد صحبت شوند و آنها را به جلسات شان دعوت کنند. گاهی هم برای دیدار پناهجویان به خوابگاه‌هایشان می‌روند و اکثراً نیز نشریاتی به زبان‌های مهاجرین همراه خود دارند .
مهمترین نشریه این جماعت "Wachtturm" )برج دیده بانی( نام دارد که به 274 زبان ترجمه می‌شود و تیراژ آن به 95 میلیون می‌رسد. این جماعت اعضای غیرآلمانی هم دارد که برخی شان خودشان مهاجر بوده اند. این افراد بویژه روی کسانی کار می‌کنند که هم زبان خودشان باشند. در شهرهای بزرگ تجمعات شاهدان یهوه به زبانهایی غیر از زبان آلمانی نیز برگزار میشود.
در آلمان 165000 عضو شاهدان یهوه مشغول تبلیغ برای این جماعت هستند. نام آلمانی خانه‌های شاهدان یهوه
"Königreichssaal" است که معنای فارسی آن "سالن سرزمین پادشاهی" می‌باشد. در روزهای یکشنبه مراسم مذهبی مرکزی در این محل برگزار می‌شود. در روزهای هفته گروه‌های مختلف جمع می‌شوند تا با هم انجیل بخوانند و در بینش "جامعه برج دیده بانی" آموزش ببینند.علاوه بر این کنگره‌های سالیانه‌ای برگزار می‌شوند که شرکت در آن اجباری است .
شاهدان یهوه به چه چیز اعتقاد دارند؟
"جامعه برج دیده بانی" در سال 1881 در ایالات متحده امریکا تأسیس شد. از سال 1931 هواداران این جامعه خود را "شاهدان یهوه" می‌نامند. به اعتقاد این افراد، "یهوه" تنها نام درست خداوند است. آنها ادعا دارند که انجیل، کتاب مقدس مسیحیان، تنها مبنای اعتقادات شان است. این افراد اطمینان دارند که سازمان آنها تنها "کانالی" است که یهوه از طریق آن با انسانها گفتگو می‌کند. به همین دلیل نیز همه اعضا باید مطلقاً مطیع رهبری باشند. همه ادیان دیگر، حتی همه شاخه‌های کلیسای مسیحی، به اعتقاد این افراد نه خادم خدا، بلکه خادم شیطان اند. دولت نیز به اعتقاد آنها دشمن یهوه است. از نظر آنها این تنها "جامعه برج دیده بانی" است که حق دارد بر جهان حکومت کند. البته اعضای شاهدان یهوه هیچگونه نیروی سیاسی اعمال نمی‌کنند. آنها در انتخابات شرکت نمی‌کنند و هیچ منصب سیاسی بعهده نمی‌گیرند. آنها هیچ سلاحی بکار نمی‌برند و خدمت سربازی هم نمی‌کنند.
شاهدان یهوه همه اعیاد مذهبی و دولتی را رد می‌کنند .
جشن‌های خانوادگی چندان نقش مهمی بازی نمی‌کنند، آنها بعضی جشن‌ها مانند جشن تولد یا جشن کریسمس را حتی بکلی رد می‌کنند. مثلاً در یک جشن تولد در مدرسه یا جشن کریسمس در محل کار شرکت نمی‌کنند. زندگی خانوادگی آنها دارای یک نظم اکید و مطلق است. زنان باید از شوهران شان اطاعت کنند و بچه‌ها با سخت گیری تربیت می‌شوند. شاهدان یهوه نباید با "کفار" ازدواج کنند و باید از بین بقیه شاهدان یهوه برای خود همسر برگزینند .

شاهدان یهوه و فروپاشی جهان

شاهدان یهوه انتظار دارند که جهان بزودی در جریان یک نبرد بزرگ بین یهوه و انسان‌های کافر نابود شود. تصورات آنها از زندگی پس از مرگ با تصورات مسیحیان و مسلمانان تفاوتهای اساسی دارد. از نظر آنها فقط سه امکان وجود دارد:
همه آنها که شاهدان وفادار یهوه نباشند، نابود خواهند شد .
تقریباً همه شاهدان یهوه زندگی ابدی بر روی زمین
خواهندداشت، بدون تصادفات، بدون بیماری و بدون مرگ .
کره زمین به آنها تعلق خواهد داشت. 144000 نفر از آنها بهمراه عیسی مسیح در آسمان حکومت خواهند راند .وحشت از نابودی و امید به یک زندگی خوشبخت و بی پایان انگیزه‌هایی هستند که موجب می‌شوند شاهدان یهوه وقت و کار زیادی صرف جماعت خود کنند. آنها می‌کوشند از این طریق جزو معدود کسانی باشند که بهنگام نابودی جهان نجات خواهند یافت و معتقدند که نجاتشان منوط به این خواهدبود که وقت و انرژی زیادی صرف تبلیغ کنند. جامعه برج دیده بانی تاکنون چندبار نابودی جهان را پیشگوئی کرده است. آخرین بار پیشگوئی کرده بودند که جهان در سال 1975 نابود خواهدشد. اما همه این پیشگوئی‌ها نادرست بودند. شاهدان یهوه با توجه به اینکه همه پیشگوئی‌هایشان در گذشته نادرست بودند، اینک دیگر تاریخی برای نابودی جهان ذکر نمی‌کنند، اما این انتظار را دارند که جهان بزودی نابود شود .
مسیحیان چه چیزهایی را باید در مورد شاهدان یهوه بدانند؟
برای مسیحیان مهم است که بدانند که درک شاهدان یهوه از انجیل با درک کلیساهای مسیحی متفاوت است. آنها یک ترجمه خاص خودشان از انجیل دارند که آن را "Neue-Welt-Übersetzung" یا "ترجمه دنیای جدید "می نامند. بسیاری از قسمتهای انجیل در این ترجمه طوری تغییر داده شده که با اعتقادات شاهدان یهوه انطباق داشته باشد. اما بالاترین ارجحیت برای اعضای شاهدان یهوه با خود انجیل نیست، بلکه با آنچیزی است که در نشریه "برج دیده بانی" در مورد آموزش‌های انجیل و در مورد سایر پرسشها درج می‌شود. هیچ شک و انتقادی در مورد مطالب این نشریه مجاز نیست. مثلاً شاهدان یهوه اعتقاد ندارند که خدا در قالب عیسی مسیح انسان شده است. آنها قالب سه گانه خدا را نفی می‌کنند. آنها فقط یهوه را در مقام خدایی می‌پرستند و عیسی مسیح و روح القدس را در مقامی پایین تر از یهوه می‌دانند.
شاهدان یهوه فقط بزرگسالان و نوجوانان را غسل تعمید می‌دهند، و نه کودکان را. غسل تعمیدی که توسط یک کلیسای دیگر انجام شده باشد، از نظر آنها از درجه اعتبار ساقط است. آنها مراسم عشای ربانی را فقط یک بار در سال انجام می‌دهند. در این مراسم هیچ کس از نان نمی‌خورد و از شراب نمی‌نوشد، چرا که فقط آن 144000 نفری که همراه عیسی مسیح در آسمان حکومت خواهندراند، حق این کار را دارند .
از نظر شاهدان یهوه بسیاری چیزها هست که انجیل ممنوع کرده است، حال آنکه کلیساهای دیگر آن چیزها را مجاز دانسته اند. تزریق خون و پیوند ارگان از نظر آنها اکیداً ممنوع است. بارها پیش می‌آید که شاهدان یهوه به دلیل امتناع از تزریق خون )مثلاً بعد از یک تصادف با خودرو( می‌میرند.

مشکلات شاهدان یهوه

سازمانهایی که تجربیاتی باید شاهدان یهوه دارند، توصیه میکنند که از تماس با شاهدان یهوه یا عضویت در جماعت شان پرهیز کنیم. بهترین راه این است که در صورت برخورد با مبلغین شاهدان یهوه بصورتی مؤدبانه اما با تحکیم دعوت شان را رد کنیم. ورود به هرگونه بحث با آنها بی فایده است .
باید دانست که شاهدان یهوه نیز مانند هر جماعت دیگری حق دارند در اماکن عمومی برای ایده خود تبلیغ کنند. اما تبلیغ در محدوده خوابگاه‌های پناهندگان بدون داشتن مجوز ممنوع است. اگر کسی از آنها دعوت نکرده باشد، حق ندارند وارد آپارتمان یا اتاق خصوصی افراد بشوند. آنها حق ندارند روی بچه‌ها بدون اجازه والدین شان تبلیغ کنند. اگر چنین مسئله‌ای رخ دهد، خودتان وارد بحث و درگیری با مبلغین نشوید. با پرخاشگری برخود نکنید. موضوع را به مسئولین ساختمان یا خوابگاه اطلاع دهید. این مسئولین می‌توانند ورود به آن محل را برای مبلغین ممنوع کنند .ناشر نشر از "مرکز کلیسای پروتستان برای پژوهش مسائل جهان بینی‌ها" با همکاری کنفرانس "مسئولین اسقف نشین‌های کاتولیک"، "نمایندگان اسقف نشین‌های کلیسای کاتولیک رومی در آلمان برای پژوهش جهان بینی‌ها" و "کنفرانس نمایندگان کلیسای ایالتی عضو کلیسای پروتستان آلمان برای پژوهش مسائل فرقه‌ها و جهان بینی‌ها". تألیف دکتر‌هانس یورگ هِمینگر.
Dr. Hansjörg Hemminger نویسنده USG Übersetzungs-Service AG ترجمه
3063 Ittigen (Schweiz)
Evangelische Zentralstelle für
Weltanschauungsfragen (EZW)
Auguststraße 80 · 10117 Berlin
Tel. (030) 2 83 95-211· Fax (030) 2 83 95-212
E-Mail: [email protected] www.ezw-berlin.de
EZW-Spendenkonto
Evangelische Bank eG · BIC GENODEF1EK1 IBAN DE37 5206 0410 0106 4028 10

فرهنگ غربی(آمریکایی)

مقایسه آمار گرایش شاهدان یهوه در آمریکا و بقیه کشورها

کتاب مقدس

نویسنده تورات

Спиноза, Бенедикт

Авраам ибн Эзра

تورات که هم از دید یهودیان و هم از دید مسیحیان، کلام تحریف نشدۀ خداست، شامل پنج سفر(=کتاب) است، که به اسفار پنجگانه معروف هستند. در اینجا دربارۀ نویسندۀ اسفار پنجگانه، یعنی کتابهای پیدایش و خروج و لاویان و اعداد و تثنیه، که عموماً تصوّر می­شود حضرت موسى بوده است، سخن می­گوییم.
برخی از کشیشان آن قدر دربارۀ هویت نویسنده اسفار پنجگانه با قاطعیت سخن می­گویند که هر کس را که با آنان در این موضوع مخالفت نماید، بدعت­گذار به حساب مى­ آوردند.
برای نخستین بار ابراهیم ابن عزرا (1089 - 1164 م.)، دانشمند یهودی، پرده از این راز بزرگ برداشت که نویسنده اسفار پنجگانه کسی جز حضرت موسی است، ولی چون جرأت آشکار نمودن عقایدش را نداشت، گفتار خود را محدود به اشاراتی مبهم نمود. او می­گوید که در اینجا رمزی وجود دارد که اگر کسی که آن را بفهمد، باید ساکت بماند. قرنها بعد، باروخ اسپینوزا (1632 – 1677م.)، دانشمند مشهور از سخنان ابن عزرا رمز گشایی کرد و خود نیز مطالبی به آن افزود. مجموعۀ تحقیقات وی اثبات می­کند که اسفار پنجگانه، نوشتۀ حضرت موسی نیست.
سخنان ابن عزرا که در تفسیرش بر سفر تثنیه موجود است، به شرح زیر است:
«آن طرف اردن و... اگر چنان باشد که رمز دوازده را بدانى... علاوه موسى تورات را نوشته... در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند... در کوه خدا به او وحى مى­شود... سپس تخت خواب او، تخت آهنین او را نظاره کن؛ بنابراین، تو این حقیقت را خواهى دانست. ... پس در آنجا رمزى وجود دارد و بگذارید کسى که آن را می­فهمد، ساکت بماند.»
گویا ابن عزرا در این جملات میخواسته به خواننده بفهماند که مولف تورات شخص دیگری غیر از حضرت موسی بوده بوده که مدتهاى طولانى بعد از وی می‌­زیسته است. به علاوه، کتابى که موسى نوشت، با تورات امروزی تفاوت فاحش دارد. و سالیان سال این رازی که ابن عذرا میگفت کسی که آن را میفهمد باید ساکت بماند برای همه مکتوم ماند قرن‌ها بعد، وقتی اسپینوزا تفسیر سفر تثنیه او را مطالعه می‌­کرد، متوجه منظور وی شد و سخنش را شرح داد. آنچه در پی می­آید، خلاصه­ای از مطالبی که اسپینوزا بر نویسنده کتاب مقدس وارد ساخته را بررسی میکنیم.[1] در ابتدا، قسمتهای مختلف سخنان ابن عزرا را با شرح و اضافات اسپینوزا توضیح می‌­دهیم:
1.آن طرف رود اردن
ابن عزرا در تفسیرش عبارت «آن طرف رود اردن» را به کار می­برد که به صراحت به آیه اول سفر تثنیه اشاره دارد:
«این است سخنانى که موسى به آن طرف اردن در بیابان عَرَبه مقابل سوف، در میان فاران و توفَل و لابان و حفیروت و دیذَهَب با تمامى اسرائیل گفت.»[2]
اسپینوزا مینویسد :نویسنده این جمله باید از رود اردن گذر کرده باشد تا بگوید«آن طرف رود اردن». در حالی که حضرت موسی هیچ گاه از رود اردن گذر نکرد و در این سمت رود جان سپرد؛ چنان که در سفر تثنیه آمده است :«و خداوند به من گفته است که از این اردن عبور نخواهى کرد».[3]
و این یوشع، جانشین حضرت موسى است که به دستور خداوند از اردن عبور می­کند[4]
حضرت موسی بنی اسرائیل را از مصر رهایی داده، به سمت فلسطین حرکت می‌دهد و مدت چهل سال در بیابان‌ها سرگردان بودند تا به پشت رود اردن رسیدند مسیری که با فلش مشخص شده مسیر حرکت کاروان بنی اسرائیل از مصر تا پشت رود اردن می‌باشد. حضرت موسی در پشت رود اردن از دنیا رفت و بنا به نقل کتاب مقدس هیچگاه در سمت غربی رود اردن را ندیده است. با این حال تورات میگوید این سخنان موسی ((آن طرف رود اردن)) است و طبعا((این مکان)) سمت شرقی رود اردن بوده بنابراین نویسندۀ این جملات باید سمت غربی رود بوده تا بتواند بنویسد آن طرف رود اردن و در این صورت نویسنده این کتاب خود موسی نیست بلکه یکی از بنی اسرائیل است که به آن طرف رود رفته و داستان حضرت موسی را به نگارش در اورده است.
2.موسی تورات را نوشت
اسپینوزا مینویسد:
در سفر تثنیه، این عبارت به چشم می­خورد که «و موسى این تورات را نوشته»[5]. اما این کلمات را نمی‌­توان به موسى نسبت داد؛ بلکه باید از نویسندۀ دیگرى باشد که اعمال و نوشته­هاى موسى را حکایت می­کند. موارد متعددی در عهد قدیم وجود دارد که نویسندۀ کتاب حضرت موسی را با ضمیر سوم شخص خطاب می­کند[6]. در حالی که معمول نیست نویسندۀ کتاب، از خود با عنوان سوم شخص یاد کند.
3.در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند
ابن عزرا می­نویسد: در کتاب پیدایش، مورّخ بعد از نقل سیر و سفر ابراهیم در سرزمین کنعان، می­افزاید: «و در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند»[7]؛
بنابراین،به وضوح، زمانى که او این قسمت را می­ نوشته است را، مستثنی کرده است؛ لذا این قسمت باید بعد از رحلت موسى نوشته شده باشد؛ یعنى زمانى که کنعانیان از این زمین اخراج شده و دیگر مالک آن نبودند. وقتی می‌گوید «و در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند»، این سخن به معنای آن است که وقتی این سخنان را می‌نویسد، کنعانیان دیگر در آن سرزمین نیستند.
کنعانیان نخستین کسانى بودند که در این منطقه ساکن شدند[8]. مراد راوى این است که وضع در زمان نویسنده بدین منوال نبوده است؛ بنابراین، راوى نمی­تواند موسى باشد؛ براى اینکه در زمان او، کنعانیان هنوز مالک این مناطق بودند و در سالهای بعد از موسی، کنعانیان از آن زمین رانده شدند. این رمزى است که در باب آن، امر به سکوت شده است.
در نقشه موقعیتی که حضرت موسی در آن جملات ذیل (در آنوقت کنعانیان در آن زمین بودند) را می‌فرموده مشخص کرده و نشان می‌دهد در زمان خود حضرت موسی کنعانیان ساکن این سرزمین بودند در حالی که این بخش از تورات، آن را استثنا کرده است و بیانش نشان می‌دهد که در زمان نگارش کنعانیان دیگر ساکن آن سرزمین نیستند. این مساله نشان می‌دهد که نویسندۀ واقعی این بخش از تورات، بیش از 200 سال بعد از موسی می‌زیسته زمانی که کنعانیان از این سرزمین بیرون رانده شده بودند.
4.داستان مرگ موسی
همچنین باید خاطر نشان کرد که در تورات(کتابی که به حضرت موسی منسوب است)، داستان مرگ ایشان ذکر شده است. این کتاب، نه تنها نحوه مرگ موسى، بلکه جزئیات عزاداری و محل دفن و حتی گم شدن مکان قبر وی را نیز ذکر می­کند. در آخر سفر تثنیه می­خوانیم:
«پس موسی بندۀ خدا در آنجا به زمین موآب برحسب قول مرد.[9]»
و دربارۀ محل دفن او آمده است:
«و او را در زمین موآب در مقابل بیت ‌فعور در دره دفن کرد و احدی قبر او را تا امروز ندانسته است.[10]»
لحن این سخن، بدون تردید از گذشتۀ دوری حکایت دارد و نویسندۀ این سطور باید دهها سال پس از موسی زندگی کرده باشد تا بتواند بگوید که:
«و احدی قبر او را تا امروز ندانسته است.»
و هیچ تردید نیست که نویسنده این کلمه خود حضرت موسی نیست زیرا در زمانی نوشته شده است که تا آن روز قبر موسی شناخته نشده است، و این که نویسنده می‌گوید «تا امروز» نشان می‌دهد که نمی‌شود این سخنان را مکاشفه‌ای از سوی خود حضرت موسی(ع)، دانست.
و جالب این جاست که نویسنده به جزئیات مراسم دفن و عزاداری حضرت موسی اشاره می‌کند و می‌گوید که بنی اسرائیل سی روز برای موسی ماتم گرفتند و خود حضرت موسی نمی‌­توانسته اینگونه سخن بگوید:
«و بنی‌اسرائیل برای موسی در عربات موآب سی روز ماتم گرفتند. پس روزهای ماتم و نوحه‌گری برای موسی سپری گشت.[11] »
5.شهرهایی که بعد از موسی نامیده شدند
بعضى از مکانها یا نامهایى در اسفار پنجگانه یافت می‌­شوند که در زمان موسى به این نامها مشهور نبوده ­اند؛ بلکه بعد از او به این نامها معروف شده ­اند. مثلاً در سفر پیدایش آمده است:
«چون ابرام از اسیرى برادر خود آگاهى یافت، سیصد و هجده تن از خانه ­زادان کار آزمودۀ خود را بیرون آورده در عقب ایشان تا دان بتاخت.»[12]
در حالی که نام این شهر در زمان حضرت موسی «دان» نبوده است؛ بلکه به آن «لایش» می­گفتند و حدود دو قرن بعد از حضرت موسی نام این شهر از «لایش» به «دان» تغییر پیدا کرد. در کتاب داوران، که جزء مشترکات کتاب مقدّس یهودیان و مسیحیان است، می‌­خوانیم:
«و شهر را به اسم پدر خود دان، که براى اسرائیل زاییده شد، دان نامید؛ اما اسم شهر قبل از آن لایش بود.»[13]
این امر نشان دهندۀ آن است که نویسندۀ اسفار پنجگانۀ کنونی، نه تنها حضرت موسی یا فردی از نزدیکان وی نبوده است، بلکه می‌­بایست قرنها پس از موسی زندگی کرده باشد.
6.داستانی که تا سالیانی بعد از موسی ادامه داشت
اسپینوزا، در ادامه تحقیقاتش به داستانى از سفر خروج اشاره می‌­کند که واقعه ­ای را که، تا بعد از مرگ موسى ادامه داشته است، بیان می‌­کند:
«و بنى اسرائیل مدت چهل سال منّ را می­خوردند تا به زمین آباد رسیدند؛ یعنى تا به سر حدّ کنعان داخل شدند، خوراک ایشان منّ بود.»[14]
در این جمله، به وضوح به زمان اتمام نزول «منّ» اشاره دارد: زمانی که بنی اسرائیل به سرزمینهای آباد رسیده بودند، یعنی موقعی که حضرت موسی وفات یافته بود و بنی اسرائیل به فرماندهی یوشع از رود اردن گذر کردند و به سرزمین کنعانیان رسیدند. در صحیفه یوشع می­خوانیم:
«و در فرداى آن روزى که از حاصل زمین خوردند، منّ موقوف شد و بنى اسرائیل دیگر منّ نداشتند و در آن سال از محصول زمین کنعان می­خوردند.»[15]
ملاحظه شد که در نقل سفر خروج، نویسنده از اتمام نزول منّ سخن به میان می­آورد، در حالی که تا سالیانی بعد از حضرت موسی هنوز منّ نازل می­شد؛ بنابراین، نویسنده سفر خروج نمی­تواند حضرت موسی باشد.
بنابر آنچه ذکر شد، از روز روشنتر است که یا موسى نویسندۀ اسفار پنجگانۀ تورات نیست و بلکه شخص دیگرى آن را نوشته است که مدتهاى طولانى بعد از او می‌زیسته است، یا اینکه دستهای تحریفگری، جملاتی را بعدها، به آنچه حضرت موسی(ع) در تورات نوشته بود، اضافه کرد.
پی نوشت:
[1]. ر.ک: مقاله اسپینوزا، ترجمه علی رضا آل بویه، مجله هفت آسمان، ش1.
[2]. سفر تثنیه، 1:1.
[3]. سفر تثنیه، 31: 2.
[4]. «و واقع شد بعد از وفات موسى، بندۀ خداوند، که خداوند یوشع بن نون، خادم موسى را خطاب کرده، گفت: موسى بندۀ من وفات یافته است. پس الان برخیز و از این اردن عبور کن»(کتاب یوشع، 1: 2 و 1) و یوشع به این خطاب لبیک گفت، و بنی اسرائیل را از رود اردن گذراند: «بامدادن یوشع زودى برخاسته، او و تمامى بنى اسرائیل از شِطّیم روانه شده، به اردن آمدند و قبل از عبور کردن در آنجا منزل گرفتند.»(کتاب یوشع، 3: 1)
[5]. سفر تثنیه، 31: 9.
[6]. مانند موارد ذیل:
«موسى با خدا سخن گفت.»(سفر خروج، 33: 9).
«و خداوند با موسى رو به رو سخن می­گفت... .»(سفر خروج، 33: 11).
«موسى مرد بسیار حلیم بود بیشتر از جمیع مردمانی که بر روى زمین­اند.»(سفر اعداد، 12: 3).
«موسى بر رؤساى لشکر... غضبناک شد.»(سفر اعداد، 31: 14).
«این است برکتی که موسى، مرد خدا... .» ( سفر تثنیه، 33: 1).
«پس موسى بندۀ خداوند در آنجا به زمین موآب برحسب قول خداوند مرد.»(سفر تثنیه، 34: 6).
[7]. پیدایش، 12: 6.
[8]. سفر پیدایش، 10: 9:« و سر حد کنعانیان از صیدون به سمت جرار تا غَزَه بود.»
[9]. سفر تثنیه،34: 5.
[10]. سفر تثنیه،34: 6.
[11] سفر تثنیه، 34: 8.
[12]. سفر پیدایش، 14: 14.
[13]. سفر داوران، 18: 29.
[14]. سفر خروج، 16: 35.
[15]. صحیفه یوشع، 5: 12.

عیسی فقط برای اسرائیل

متی ۱۵: ۲۴-۲۶

24 او در جواب گفت، فرستاده نشده‌ام مگر بجهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائیل.
25 پس آن زن آمده، او را پرستش کرده، گفت، خداوندا مرا یاری کن.
26 در جواب گفت که، نان فرزندان را گرفتن و نزد سگان انداختن جایز نیست.

۰۰۰

متی ۱۰ : ۵-۶

5 این دوازده را عیسی فرستاده، بدیشان وصیّت کرده، گفت، از راه امّت‌ها مروید و در بَلَدی از سامریان داخل مشوید،
6 بلکه نزد گوسفندان گمشده اسرائیل بروید.

تحریف انجیل

راه شناخت تحریف انجیل دو راه است:

الف: از طریق قرآن کریم: و این برای کسانی است که حقانیت قرآن کریم را به عنوان یک کتاب آسمانی پذیرفته‌اند و این کتاب خبر از تحریف انجیل می‌دهد که قرآن هم عقاید موجود در اناجیل مانند تثلیث و ابن لله بودن مسیح و... را انکار می‌کند و هم در سوره مائده آیه 14 بیان می‌کند که بخشی از انجیل واقعی، به وسیله مسیحیان به فراموشی سپرده شده است.

ب: از طریق مراجعه به مصادر و منابع و مدارک تاریخی و نقلی: حقیقت آن است که انجیل نازل بر حضرت عیسی (ع) به دست رومیان از بین رفت و مدت مدیدی مسیحیان بدون کتاب آسمانی به سر بردند تا بعدها حواریون و بعضی از مسیحیان به جمع آوری شنیده‌ها و نقل‌های سینه به سینه پرداخته و مقدار زیادی از انجیل فراهم آمد که به اعتراف خود مسیحیان هیچ یک از این روایات مختلف صورت اصلی انجیل نازل شده بر حضرت عیسی (ع) را به طور کامل ترسیم نمی‌کنند بعضی از این انجیل‌ها از سوی رهبران مسیحی تحریم شد و از دسترس عموم مردم کنار ماند و پنهان گردید مانند انجیل برنابا، اندریو، برتلما، جمیس و... و تنها چهار انجیل متی، مرقس، لوقا و یوحنا به عنوان اناجیل (و نه انجیل) معتبر و مجاز معرفی شدند. و فاصله این اناجیل با انجیل اصلی امر روشنی است و در این زمینه می‌توانید به کتابهای:

مقایسه‌ای میان تورات انجیل، قرآن و علم دکتر موریس بوکای ترجمه مهندس ذبیح الله دبیر و تفسیر المیزان ج 3 ذیل آیات 79 ـ 70 آل عمران تحت عنوان بحث تاریخی پیرامون تورات و انجیل مراجعه فرمایید که در کتاب دوم بخشی از تناقضهای اناجیل موجود را بیان کرده است و بخشی از آن را که با تعالیم قرآن در تضاد است را نیز گوشزد نموده است.

انحصارگرایی در دین مسیحیت با توجه به انجیل

نصارى امت مسیح عیسى بن مریم را گویند که بعد از موسى‏علیه السلام مبعوث و تورات آمدن او را بشارت داده بود. او نیز آیات روشنى بر پیامبرى و رسالت ‏خود داشت. مردم را به توحید دعوت مى‏کرد و به بنى اسراییل مى‏گفت من آمده‏ام تا اختلافات را در میان شما رفع کنم. بنى اسراییل با او به دشمنی برخاسته، و عده محدودى به او ایمان آورده که «حواریون‏» نامیده شدند. قوم یهود با عقیده انحصار انگارى، ادعاى او را منکر شده و به او هجوم و قصد جانش را کردند. خداوند او را از دست ‏یهودیان، نجات داده و به آسمان بالا برد. «اذ قال الله یا عیسى انى متوفیک و رافعک الى و مطهرک من الذین کفروا.... آل‏عمران/ 55» « به یاد آور هنگامى را که خدا به عیسى فرمود: من تو را برمى‏گیرم و به سوى خود مى‏برم و از کسانى که کافر شدند پاک مى‏سازم.»

وقتى خداوند او را به آسمان بالا برد حواریون در آن اختلاف کردند و اختلافشان در دو امر بود:

الف - کیفیت نزول و پایین آمدن او در میان امت ‏خود
ب - چگونگى صعود و بالابردن او به واسطه ملائکه

بعد از حضرت عیسى‏علیه السلام چهار نفر از پیروان او جمع شده،مطالبى را جمع آورى نمودند و نام آن را انجیل نهادند. به نام انجیل متی، انجیل لوقا، انجیل مرقس و انجیل یوحنا. که این اناجیل چهارگانه در حال حاضر میان مسیحیان رواج دارد. بسیار روشن است که این اناجیل اربعه آن انجیلى نیست که از جانب خداوند بر عیسى‏علیه السلام وحى شده است و این امرى است که پیروان مسیح هم به آن اذعان و اعتراف دارند ولى مى‏گویند که مطالب و محتواى اناجیل اربعه نیز بر حواریون و پیروان حضرتش الهام شده است.

جالب این است که تمام عقاید و اعتقادات و معارف مسیحیان به همین چهار متن مقدس برگشت مى‏کند که اصلى‏ترین آنها، همان متى است چون داراى سابقه و قدمت‏بیشترى نسبت‏به بقیه مى‏باشد. صاحب کتاب تاریخ جامع ادیان مى‏گوید: عموم مورخان متفق‏اند که بعد از مرگ عیسى بعضى از شاگردان وى کلمات و اقوال او را به رشته تحریر درآوردند و بر آن نکات تاریخى افزودند. در این اناجیل، داستان و قصص حضرت مسیح چنان سست و متزلزل است که کثیرى از نویسندگان و دانشمندان اروپایى و مسلمان قایل به اسطوره‏اى بودن آن مى‏باشند و معتقدند که ذکر این داستانها واقعیت عینى و خارجى نداشته بلکه بیشتر براى آثار تربیتى و اخلاقى بیان شده است،

همچنین ذکر مساله تثلیث و موارد خرافى دیگر که همه آنها نامعقول بودن اصول مسلم آنها را به اثبات مى‏رساند. هرگاه توجیه عقلانى بر آن موارد نداشته باشند مساله تعبد را به رخ مى‏کشند. علامه طباطبایى(ره) در این باره می‌نویسد: بسیارى از مسیحیان اطلاع درستى از این مطالب ندارند و علماى آنها که چیزى مى‏فهمند چون از اقامه دلیل عاجز مى‏مانند مى‏گویند به خاطر اینکه اینها از مسایل دینى هستند باید تعبدانه پذیرفت، چنانکه در ادیان دیگر از این مسایل تعبدى غیر معقول فراوان به چشم مى‏خورد. این توجیه عذرى بدتر از گناه است چون چگونه مى‏شود دین حقى داراى مسایل غیر عقلى باشد با اینکه ما حق بودن آن را به وسیله عقل تشخیص دادیم. کلیساها براى حفظ وحدت مجبور شدند که هرگونه سخن جدید را بدعت دانسته و صاحبان آن را تکفیر یا تسفیق و در نهایت ‏به قتل رسانند. نمونه بارز آن، کشف خورشید مرکزى توسط گالیله و همفکران اوست و نحوه برخورد غیر منطقى صاحبان کلیسا با آنهاست.
آنچه روحانیون مسیحى را به انحصار انگارى دین مسیح سوق داد و موجب شد که بزرگانى چون کارل بارت‏ و یا کارل رینر بگویند که بیرون از کلیسا هیچ گونه رستگارى و نجاتى وجود ندارد بلکه تنها ره رستگارى در دین مسیح است و یا پاپ اعلان نماید که فیض عیساى مسیح عام است. همان تعبد کاذب و دروغین به متون مقدسشان است که این ادعاى بى دلیل هرگز نمى‏تواند نمایانگر حقانیت دینشان باشد.

منابع

تفسیرالمیزان، ج 3، ص 312
دکتر بوکاى، مقایسه‏اى میان تورات و انجیل، قرآن و علم، ترجمه ذبیح اله دبیر، ص 89 و ص 98
جان ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، ص 383

نظر محمّد درباره لقب «پسرخدا» برای حضرت عیسی

غالب مسیحیان به این نکته واقف هستند که در عهدین به بسیاری از انسانها -ولو با مفهوم غیر ولادتی- پسر خدا اطلاق می‌شود لیکن آنان اصرار دارند که پسر خدا بودن حضرت عیسی علیه السّلام منحصر به فرد و متفاوت از باقی اطلاق‌ها است. اِشکال قرآن و مسلمانان تابع قرآن و احادیث معصومین علیهم السّلام -که تبیین کننده‌ی قرآن هستند- نسبت به اهل کتاب فراتر از نسبت دادن العیاذ بالله آمیزش خدا با حضرت مریم است . از جمله اشکالات عظیم این است: هم ذات و هم سنخ دانستن عیسی علیه السّلام با خدا، ازلی دانستن وی، تشبیه قائل شدن برای خداوند، قائل شدن به صدور اطوار و تجلی از ذات خدا و ...
یکی از اشکالات درمورد اعتقاد مسیحیان درباره حضرت عیسی علیه السّلام خاصاً این است که بسیاری از مسیحیان او را ازلاً‌ پسر خدا می‌دانند و نه از زمانی که بر روی زمین از حضرت مریم زاییده شد؛ یعنی، وی را ازلاً ‌زایشی از ذات خدا و درنتیجه هم جنس، شبیه، برابر و... با خدا می‌دانند .
متأسفانه در مجموعه‌ی کنونی عهدین خاصاً در عهد جدید به دلیل تحریفات ترجمه‌ای و اضافی و حذفی و...ابهامات زیادی وجود دارد که زمینه‌ی گمراهی خوانندگان آن را فراهم می‌سازد.
یکی از وجوهی که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید، "لم یلد" این است که هیچ چیزی و طوری و... از ذات خدا منشعب نمی‌شود و اینکه می‌فرماید "لم یولد"، این است که فقط خداوند ازلی است و خود از چیز دیگری منشعب نشده است.
در اینجا حدیثی از امیرالمومنین علیه السّلام در مورد وحدانیت خداوند نقل می‌کنیم: ...اعتقاد به وحدانیت خداوند چهار قسم دارد که اطلاق دو وجه آن بر خدای عزّوجل جایز نیست و دو وجه دیگر برای او ثابت می‌شود. آن دو صورتی که جایز نیست، یکی وحدت عددی است، که نسبت آن به خداوند روا نمی‌باشد، زیرا آنچه نمی‌توان برایش دومی قائل شد، وحدتش عددی نمی‌شود؛ آیا نمی‌بینی آن که او (خداوند) را یکی از سه تا دانسته کافر شده است؟(آیه 73 سوره مائده(5))
و (وجه دومی که اطلاقش بر خدا روا نیست) وحدت جنسی، که خداوند را نوعی از آن بداند که این هم بر او قابل اطلاق نمی‌باشد چون تشبیه است و پروردگار ما -جلّ و تعالی- منزّه از آن می‌باشد.
اما دو صورتی که در حقِّ او ثابت می‌شود یکی شبیه نداشتن او در میان اشیاء است که پروردگار ما چنین است و دیگر احدیّ المعنی بودن او عزّوجل است که منظور تقسیم ناپذیری او در هیچ وجود و عقل و فکر است که خدای عزّوجل ما چنین است. (توحید صدوق باب 3 حدیث 3 ص 83-84)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در احتجاجی که با علمای اقوام مختلف از جمله علمای مسیحیان داشتند تمام وجوه پسر خدا خواندن حضرت عیسی عیه السّلام را با استدلال رد فرمودند. از جمله وجوه اشاره شده اعتقاد به مسئله ولادت چه از نوع العیاذ بالله آمیزش خدا با حضرت مریم سلام الله علیها است که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله آن را کفر و شرک نامیدند و چه از نوع ازلی و قدیم بودن حضرت عیسی علیه السّلام که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله ازلی بودن مخلوق و حادثی چون حضرت عیسی علیه السّلام را محال و شرک توصیف نمودند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وجه ولادتی این مسئله را شبیه دانستن خدا به مخلوقاتش، نسبت دادن صفات مخلوقات به خدا و کفر دانسته اند؛ شایان تذکر است که برخی از فرق مسیحیت از جمله کاتولیکها، حضرت مریم سلام الله علیها را مادر خدا و خدایی دیگری می‌دانند (رجوع بفرمائید به قسمت چهارم از مقاله حقایقی پنهان از واقعه فاطیما).
از وجوه دیگر ابن الله خواندن حضرت عیسی علیه السّلام که مسیحیان ارائه کردند از جهت تکریم و احترام و محبت، شخصی را پسر یا پدر دیگری خواندن است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمودند این امر مستلزم آن می‌شود که همه پیامبران از جمله حضرت موسی علیه السّلام با همه معجزاتشان که مقبول مسیحیت نیز می‌باشد و کمتر از معجزات حضرت عیسی علیه السّلام نبوده است پسر خدا یا بالاتر از آن خوانده شوند.
حضرت به دلایل مختلف حتی کرامتاً پسر خدا خواندن حضرت عیسی علیه السّلام را به شدت نهی می‌فرمایند. یکی از دلایل عرضه شده این است که خواندن حضرت عیسی علیه السّلام به طور ویژه –ولو کرامتاً- به عنوان پسر خدا نفی مقامات دیگر انبیای الهی است که مقامی بالاتر از او داشته اند.
ایشان تصریح می‌فرمایند که برخی، برای حتی تکریم بیشتر، فرد دیگری را برادر، آقا، سرور و ... خود نیز می‌خوانند، پس بنا بر این استدلال باید مجاز بود که حضرت موسی علیه السّلام را –که صاحب معجزاتی فراتر از حضرت عیسی علیه السّلام بود- مثلاً برادر خدا خواند!
سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در جواب شخصی که لقب "خلیل خدا" برای حضرت ابراهیم را با لقب "پسر خدا" برای عیسی علیهما السّلام مقایسه نمود فرمودند که این دو با هم تشابهی ندارند چرا که خلیل از یک وجه به معنای فقیر و نیازمند و از وجه دیگر به معنای عالم میباشد و "خداوند" این لقب را که "حاکی از نیازمندی مطلق"ابراهیم به خدا است زمانی به وی عطا کرد که وی از ابراز حاجت از همه به غیر از خدا دوری کرد و خدا وی را عالم به اسرار خود نمود؛ در نتیجه خلیل خدا بودن به هیچ وجه حاکی از تشابه مخلوق به خالق نمی‌باشد و این لقب خدادای حاکی از نیاز محض آن حضرت به خداست. در حالیکه لقب پسر خدا -که ساخته و پرداخته انسان است -حاکی از تشابه است، چیزی که خداوند از آن پاک و منزه می‌باشد.
بنا بر این حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم مقایسه لقب ابن الله با القاب انبیاء مانند خلیل الله و ...نیز مقایسه‌ای بی پایه و اساس است چرا که القاب دیگر نشانه فقر و نیازمندی نسبت به خداوند است...
دقت به این نکته نیز لازم است که القاب انبیاء علیهم السّلام همه از سوی خذاوند تعیین و اعطا شده است و ساخته انسان‌ها نیست در حالیکه لقب"پسر خدا" ساخته و پرداخته انسان‌هاست.
سپس شخصی به پیامبراکرم صلی الله علیه و آله عرضه داشت که در کتابی که در دست آنان است نوشته شده که عیسی گفت به سوی پدرش می‌رود. حضرت در پاسخ او فرمودند که اگر عامل به آن کتاب هستید در آنجا نوشته شده است: عیسی گفت که به سوی پدر خود و پدر شما میروم؛ در نتیجه اولاً همین ادعای شما اختصاصی بودن فرزندی عیسی نسبت به خدا را تکذیب می‌کند چرا که بنا بر این قول همه‌ی مخاطبان عیسی پسران خدا بودند نه فقط عیسی؛ دوماً شما این قول را تأویل به وجهی ناصحیح کرده اید. عیسی گفت که به سوی خدا و به سوی پدرم و پدر شما می‌روم (انجیل یوحنا 20:17)، یعنی خدا عیسی را به سوی خود بالا میبرد و به نزد آدم و نوح علیهما السّلام که پدر شما و او هستند می‌برد.
مراد از کلمه پدر، حضرت آدم یا حضرت نوح است. زیرا آن دو پیامبر گرامى پدران حقیقى حضرت مسیح و دیگرانند. و چطور مىتوانید این معنى حقیقى را نفى کرده و آن تصوّراتى که خود اراده کردهاید به اثبات رسانید؟...(برگرفته الإحتجاج على أهل اللجاج، ج1، ص: 22؛ تفسیر جامع ج3 ص119تفسیر برهان ذیل آیه 30 سوره توبه(9))
در واقع در شبهه حکمیه فقط باید تبعیت کنند.
اما در شبههات موضوعیه این سازمان به اصول اتخاذی از کتاب مقدس احتجاج می‌کنند.

Свидетели Иеговы, ожидание Армагеддона и вирусный маркетинг

Facts about JW.org, the Watchtower, Jehovah's Witnesses and the Truth

مسیحیت از دیدگاه قرآن و اسلام – الشیعه

مکان‌های مقدس

اورشَلیم

اورشَلیم (با تلفظ «یِروشَلاییم» دربارهٔ این پرونده Yerushaláyim، به عربی: أورشلیم القُدس‌، به انگلیسی: Jerusalem) یا قُدس (به عربی: القُدس) یا بَیْت‌المُقدَّس، شهری در دامنه جبال الخلیل و یکی از قدیمی‌ترین شهرهای جهان است. فلسطینی‌ها و اسرائیلی‌ها هر دو این شهر را پایتخت خود می‌دانند؛ طوری‌که اسرائیل موسسات دولتی اصلی خود را در این شهر نگه داشته‌است و حکومت خودگردان فلسطین آن را در نهایت به عنوان مقر حکومت خود می‌شناسد اما اسرائیل در بخش شرقی آن نفوذ کرده و و از نظر جامعه جهانی به صورت غیرقانونی اقدام به شهرک‌سازی کرده‌است. این شهر از نظر هر سه دین بزرگ ابراهیمی یهودیت، مسیحیت و اسلام، مقدس است. جمعیت اورشلیم ۸۰۰۰۰۰ نفر (سال ۲۰۱۲) و مساحت آن ۱۲۵٫۱ کیلومترمربع است.

اورشلیم یکی از چهار شهر مقدس یهودیان محسوب می‌شود و در کنار شهرهای صفاد، حبرون و طبریه، محل سکونت بسیاری از دانشمندان مذهبی یهودی بوده‌است. این شهر مقدس‌ترین شهر در مسیحیت محسوب می‌شود و نیز پس از مکه و مدینه، سومین شهر مقدس برای مسلمانان است.

در یهودیت

دیوار نُدبه مقدس‌ترین مکان مذهبی یهودیان است.
نوشتار اصلی: پرستش‌گاه اورشلیم
نوشتار اصلی: صخره مقدس
نوشتار اصلی: هیکل سلیمان
نوشتار اصلی: دیوار ندبه
به روایت تورات، داوود، تابوت عهد را که حامل ده فرمان بود را پس از آزادسازی اورشلیم به آن شهر برد و آن را در پرستش‌گاه اورشلیم نصب کرد. سلیمان، فرزند داود، با ادامه کاری که پدرش آغاز کرده بود، شهر را گسترش داده و معبد مقدس یا هیکل سلیمان را که امروزه معبد اول خوانده می‌شود را بر روی تپه موریا در مرکز شهر اورشلیم بنا کرد. در وسط هیکل سلیمان فضایی مطهر وجود داشت که به آن قدس الاقداس می‌گفتند و تابوت عهد خداوند در آن جا قرار داشته‌است. این مکان محل حضور دایمی خدایی است که معبد متعلق به اوست. بر باور یهودیان، بقایای هیکل سلیمان هم‌اکنون در زیر مسجدالاقصی قرار گرفته‌است.
بر باور یهودیان دیوار ندبه که در عبری به آن کُتِل می‌گویند، از آخرین باقی‌مانده‌های هیکل سلیمان است. مسلمانان آن را دیوار براق می‌خوانند و معتقدند پیامبر اسلام مرکب خود را در شب معراج به آن بسته‌است.
هم‌چنین، آرامگاه راحل در جنوب اورشلیم و در حومه بیت‌لحم قرار دارد و هر ساله مورد بازدید زائرین یهودی، قرار می‌گیرد.

در مسیحیت

کلیسای مقبره مقدس از مقدس‌ترین مکان‌های مذهبی مسیحیان است.
نوشتار اصلی: جتسیمانی
نوشتار اصلی: ویا دولوروسا
نوشتار اصلی: کلیسای مقبره مقدس
بر اساس انجیل یوحنا، عیسی مسیح و بر اساس اناجیل هم‌نوا، شمعون قیروانی در روز مصلوب شدن عیسی، صلیب بردوش، مسیری موسوم به ویا دولوروسا را طی کرده و طی راه، مورد مصائب فراوانی قرار گرفت.
کلیسای مقبره مقدس یکی از مقدس‌ترین اماکن مذهبی مسیحیان است که در بخش قدیمی شهر اورشلیم و بر فراز دره جلجتا قرار دارد. در جایی که اکنون کلیسای قبر مقدس بر روی آن قرار گرفته، عیسی مسیح در آنجا مصلوب گشته و از آنجا به آسمان عروج کرده‌است. در زیرزمین کلیسای قبر مقدس، مکانی قرار دارد که بر پایه داده‌های کتاب‌های عهد جدید، برخی از مسیحیان معتقدند، مقبره عیسی مسیح، درآنجا واقع شده‌است.
همچنین بر باور مسیحیان، باغ جتسیمانی در پایه کوه زیتون محلی بوده‌است که عیسی مسیح در شبی که یهودا او را به رومی‌ها تسلیم نمود، آخرین «غذای زمینی» موسوم به شام آخر را به همراه شاگردانش صرف کرد. همچنین باغ جتسیمانی محلی است که مریم در آن مدفون گشته‌است.

در اسلام

مسجدالاقصی که در مکان معبد سلیمان، نخستین قبله مسلمانان قرار دارد.
نوشتار‌های اصلی: صخره مقدس، مسجدالاقصی و قبةالصخره
محمد و پیروانش مدتی رو به این شهر نماز می‌گزاردند تا اینکه قبله به کعبه (در شهر مکه) تغییر یافت. به باور مسلمانان، این شهر پس از مکه و مدینه سومین شهر مقدس در اسلام است. مسجدالاقصی نام مسجدی است، که در بیت‌المقدس شرقی قرار دارد.
بر باور یهودیان، بقایای هیکل سلیمان (معبدی که سلیمان به دستور خداوند ساخت) در زیر مسجدالاقصی قرار گرفته‌است. با این وجود، بر اساس پیمان‌نامهٔ صلحی که در سال ۱۹۹۴ میلادی، میان اسرائیل و اردن بسته‌شد، مقرر شد تا عبادت یهودی‌ها در محوطه مجموعه مسجدالاقصی منع شود و دولت اردن تنها متمولی رسمی مجموعه مسجدالاقصی باشد.
مسجد قبه الصخره یکی از مهم‌ترین معالم معماری اسلامی بعد از مسجدالاقصی است. این مسجد تقدس خاصی نزد مسلمانان دارد و بر باور مسلمانان محمد پیامبر اسلام از روی این صخره، سوار بر براق و به معراج رفت.

بیت ئیل یا بیت‌ایل 

اورشلیم در ۳۵ درجه و ۱۳ دقیقه طول شرقی و ۳۱ درجه و ۵۰ دقیقه عرض شمالی واقع شده‌است. این شهر بر روی کوه‌های یهودا، که مقسم آب بین دره اردن در شرق و دریای مدیترانه در غرب است، بر روی دو تپه صخره‌ای به ارتفاع ۷۵۰ متر از سطح دریا در میانه کوه‌های بیت‌ایل (یا بیت ئیل) در شمال و حبرون یا الخلیل در جنوب، در فلات قدس و الخلیل واقع شده‌است. در جانب مغرب شهر دامنه کوه‌های یهودا گسترده‌است و در جانب مشرق دشت یهودا که تا بحرالمیت، «دریای مرده»، ادامه دارد.

شاهدان یهوه ۱۰۰ دفتر شعبه در دنیا دارتد که به آنها بیت ئیل (نامی عبری و به مفهوم «خانهٔ خدا» است) گفته میشود. افراد داوطلب، در این مکان‌ها نشریه‌های کتاب مقدس را که توسط هیئت اداره کننده تهیه شده، ترجمه، چاپ و ارسال می‌نمایند. همچنین از این دفاتر، راهنمایی‌ها و دستورهایی در جهت سازماندهی کار موعظه به جماعات، ابلاغ می‌گردد.
شاهدان یَهُوَه دو بار در هفته به جهت آموزش خدمت موعظه و فراگیری تعالیم کتاب مقدس، در یک‌جا جمع می‌شوند. این برنامه بصورت یکپارچه و در کل دنیا و به زبانهای مختلف برگزار میشود.

پیامبران و گناه

پیامبران معصوم نیستند و این تضادی در هدایت ندارد چرا که کتاب مقدس الهام گرفته خدا و کلام خدا است. به همین جهت تضادی در هدایت ندارد.

زن در مسیحیت

نگاه دو دین بزرگ یهودیت و مسیحیت به زن
در تورات، کتاب آسمانی یهود، همه جا به زن به چشم حقارت نگریسته شده و زن همواره تحقیر می‌شود. مثلاً در آن آمده است که پدر حق دارد دخترش را مانند برده بفروشد و دختر حق سرپیچی از کار پدر را ندارد (سفر خروج- اصحاح 21- آیه 7). در این قانون دختر (یا جنس مؤنث) در حکم شیئی و مال است و دارای ارزش و کرامت انسانی نیست.
در جای دیگری از تورات آمده است که « حوّا (زن) از دنده آدم (مرد) آفریده شد» (سفر پپدایش- اصحاح 2 بند22- 23) و چون چنین است پس بایستی زن همواره تابع و ملک مرد باشد و مالکیت مرد بر زن از همین قاعده ادعایی در آفرینش ریشه گرفته است. براساس همین کلام تحریف شده که اصل آن معلوم نیست چه بوده نزد علمای یهود و مسیحی تفسیرها شده از جمله پولس پایه‌گذار مسیحیت در نامه خود به قرنتیان (باب 11 جلمه 9-10) می‌نویسد: «مرد از زن نیست بلکه زن از مرد است و مرد برای زن آفریده نشده بلکه زن برای مرد».
در عقیده و آئین یهود، حوّا در بهشت سبب فریب آدم و ارتکاب گناه خوردن میوه ممنوعه و اخراج از بهشت شده و از اینرو جنس زن تا آخر عمر جهان بعنوان یک گناهکار دائمی باید مجازات شود و در تورات (سفر پیدایش- سوره3- آیه 6و7 و آیه 16) آمده است که زن بجبران گناهی که در بهشت نموده و شوهرش را از بهشت بیرون کرده‌اند باید تمام عمر قصاص پس بدهد (و مجازات شود). بخشی از مجازات او همان آبستنی و زایمان اوست[1]. در این متن تورات، مهمترین امتیاز زن بر مرد را (که حفظ نسل انسان است) برای او مجازات دانسته و او را گناهکار ازلی و ابدی تصویر نموده است. اینگونه قضاوت، ستمی تاریخی نسبت به زن است و متأسفانه همین مطلب در طول تاریخ تبدیل به یک فرهنگ شده و بر روی رفتار مردان بر زنان اثر گذاشته است.
بدیهی است چنین قضاوتی نسبت به زن نمی‌تواند یک پیام الهی باشد و خواهیم گفت که در قرآن کریم که آسمانی بودن آن روشن است، خوردن میوه ممنوعه در بهشت را به آدم و حوا هر دو نسبت می‌دهد و گناه آنرا به گردن حوا نمی‌اندازد.
متأسفانه در بیشتر شاخه‌های مسیحیت نیز نه فقط همین برداشت یهودی مآبانه و توراتی درباره زن ادامه داشته بلکه چیزهایی علاوه بر آن از فرهنگ خشن و ضد زن رومی نیز به آن افزوده شده است در نتیجه کشیشان طراز اول که به آنها آباء (پدران) گفته می‌شود- علی‌رغم رفتار و گفتار شخص عیسی با زنان- گفتارشان درباره زن غیرمنصفانه و بسیار بدبینانه است. مثلاً از اگوستین نقل شده است که زن انسان نیست و فقط جایی برای تولید نسل مردان است و دیگر رهبران قدیم مسیحیت مانند ترتولیان، کلمنت اسکندرانی، یوحنا زرین دهن و حتی توماس آکوینی[2] نیز زن را به پائینترین سطح پائین آورده و همچنین او را گناهکار کل بشر می‌دانند که تمام رنج و ناراحتی بشر را (که بر اثر هبوط آدم و حوا بسبب گناه حوا بوجود آمده) او سبب شده است، و از توماس آکوینی نقل شده که «زن، بار گناه بشر را بر دوش دارد».
برخی از این عقاید از تورات گرفته شده و برخی دیگر از متون دینی مسیحیت بود. از جمله در کتاب جامعه (فصل 7- بند 26-28) آمده که: «دریافتم زن، که دلش دام و دستش کمند است، از مرگ تلختر است. هر که مقبول خداست رستگار است. یک مرد از هزار یافتم اما از جمیع آنها زنی نیافتم».
در نظر آباء مسیحیت زن در برابر مرد در حکم بنده در برابر خداست. در نامه پولوس به غلاطیان چنین آمده است: «ای زنان به مردان آنچنان خضوع کنید که به خداوند[3] و نیز در رساله پولس به اهل اُفسیس- باب 5 جمله 22-23) آمده: «چون مرد سرور زن است همانگونه که عیسی سرور کلیساست».
همین تفسیرهای غلط در دین یهود و مسیحیت سبب تفسیرهای غلطی از شخصیت زن گردید و مشکلات بسیاری را در طول تاریخ برای زن پدید آورد و تا اسلام نیامده بود حقیقت بر همه پنهان بود. همین تفسیرها بود که سبب گردید که قشر معروف به مدرنیستها در آغاز دوران تجدد اروپا و نویسندگان فمینیست در قرون معاصر برعلیه دین کتابها بنویسند و آزادی و حقوق زن را در گرو دوری و ترک دین بدانند و با استناد به متون تورات و آباء کلیسا خدا و دین را دشمن و بدخواه زن معرفی نمایند. با آنکه اگر با قرآن و اسلام آشنائی داشتند می‌فهمیدند که اصولاً این، پیامبران و ادیان حقیقی و بویژه اسلام بوده‌اند که حقوق زن (و اصولاً حقوق بشر و ارزشهای بشری) را به مردم آموخته و مردها را از خوی و خصلت خشن و بدرفتاری با زن بازداشته و زن را به موقعیت عالی رسانده‌اند.
حقایقی تاریخی (که در غرب پنهان نگهداشته می‌شود) گواه است که مباحثی مانند حقوق طبیعی بشر و حقوق زن و حتی شاخه‌های مهم دیگر حقوقی (مانند حقوق بین‌الملل و حقوق اقلیتها) میراثی بود که از مسلمانان اسپانیا بدست کشیشان و مسیحیان پیروز در جنگ رسید و به زبان لاتین ترجمه شد و نیز در جنگهای صلیبی از مسلمین و علم و فلسفه و اخلاق اقتباس و تقلید شد و تمدن اروپا در قرون یازده مسیحی و بعد از آن، شکل گرفت.
ترجمه کتب فلسفی و حقوقی و علوم (ریاضی- طبیعی- پزشکی- نجوم) کشورهای اسلامی که بخش عمده‌ای از آن را مسیحیان مهاجم به اندلس و از شهرهای مهم فرهنگی اسپانیا مانند قرطبه- طلیطله- اشبیلّیه و نظائر آن بدست آورده بودند و به زبان لاتین ترجمه شده بود تحولی بزرگ در اندیشه علمی و اجتماعی کلیسای رومی (اروپا) ایجاد کرد و فلاسفه‌ای همچون آلبرت و توماس آکوینی را پدید آورد که کاملاً پیرو فلاسفه مسلمانی چون ابن‌سینای ایرانی و ابن‌رشد اسپانیائی بودند و از نظر علوم نیز کتب دانشمندان مسلمان ایرانی تدریس می‌شد و بعدها پایه اکتشافات اروپا گردید، و از نظر حقوقی مسائلی مانند حقوق ذاتی بشر و حقوق و شخصیت زن دیده می‌شد که از قرآن مایه می‌گرفت و با نظر کلیسا بکلی مخالف بود.
گرچه انتقال تمدن اسلامی به اروپا و طرح موضوعاتی که برای کلیسا تا آن زمان تازه می‌نمود، مانند آزادی و حقوق بشر و مساوات زن و مرد در انسانیت و کرامت، آزادی بیان و عقیده و نظایرآن، در قرون وسطای اروپا در میان کشیشان و فلاسفه مقیم در دیرها و کاتدرالها شهرت یافته بود ولی بسبب آنکه کتب ترجمه شده تماماً بزبان لاتین بود و کسی از عامه مردم از آن سر در نمی‌آورد نتوانست رواج یابد.
اما در دوره معروف به قرون تجدد اروپا و دوره روشنگری- که علاوه بر تأثیر طبیعی میراث مسلمین اسپانیا و دستاورد جنگهای صلیبی، تا حد زیادی از برکت فتح بیزانس (ترکیه کنونی) بدست مسلمانان (سلسله عثمانیها) بود، این حقایق درباره حقوق بشر و شخصیت زن به عرصه اجتماعات وارد شد و روشنفکران آن دوره کتابهائی درباره آن نوشتند.
مسلمانان ترک عثمانی پس از فتح موقت وین (در اتریش) (1529) و قسطنطنیه (استامبول در ترکیه) در سال 1453 و بر اثر معاشرت ملل مسیحی با مسلمین و ترجمه کتب آنها به زبانهای اروپائی، تأثیر بسیاری بر تمدن و علوم اروپا گذاشتند و منشأ انقلاب فکری شدند و عصر نوینی در آن قرن در اروپا بوجود آمد.
لوتر (1564) و کالون (در آلمان و فرانسه) علیه تعصبات کلیسای رمی قیام کردند‌هابز (1679) فرانسیس بیکن (1626) و جان لاک (1704) و میل در فلسفه سیاسی و اجتماعی خود پرده از اشتباهات کشیشان برداشتند و حقوق طبیعی و آزادی انسان و حقوق زن را برای مردم بیان کردند.
نویسندگانی مانند ولتر[4] (1778) ژان ژاک روسو (1778) و منتسکیو (1789) و نویسندگان دائره المعارف (قرن هجدهم) به مخالفت با کلیسا و حتی مسیحیت برخاستند و کتابهائی در شرح حقوق و آزادیهای بشر و از جمله درباره حقوق زن و مساوی بودن او با مرد نوشتند. بر اثر دفاع این دسته از نویسندگان (جان لاک و برخی دیگر)، عقایدی تحت عنوان فمینیسم ابراز شد که هنوز هم آثار آن باقی است.
همانگونه که گفتیم دفاع این روشنفکران اروپا نه از الهام غیبی به آنها و نه از نبوغ فوق بشری آنها بلکه اولاً از برکت معرفی فرهنگ و تمدن اسلامی و ترجمه‌های کتب مسلمانان بین قرنهای یازده تا پانزده مسیحی بود با وجود آنکه کوشش بسیاری در پنهان نمودن این حقیقت تاریخی در میان اروپائیان انجام گردید.
ثانیاً نشر فرهنگ و تمدن اسلامی بوسیله همسایگان مسلمان آنها که در قلمرو حکومت عثمانی بودند، که از اواسط قرن پانزده مسیحی آغاز و تا قرن هیجدهم ادامه داشت.
موضوع کرامت انسان اعم از زن و مرد و حقوق بشر و حقوق زن که در قرن 18 اروپا تازه و نوبرانه بود از قرن ششم مسیحی (یعنی از زمان نزول قرآن و ظهور اسلام) در میان مسلمانان روشن و شناخته شده بود و بیش از هزار سال طول کشید تا این حقایق مسلّم اسلامی از راه قلم روشنفکران اروپائی به عرصه جامعه غربی سردرآورد و بر سر زبانها افتاد.
غیر از این عامل اجتماعی که سبب تحولات اجتماعی وسیاسی در اروپا شد عامل دیگری نیز دخالت داشت و آن انقلاب فرانسه و تغییر نظام فئودالی و اربابی ( که محور آن زمین بود) به نظام بورژوازی ( با محور سرمایه و پیله‌وری) می‌باشد.
برخی از این اقلیت بورژوازی، که یهودی بودند، یکی از عوامل انقلاب فرانسه و سقوط اربابان و خوانین و از جمله پاپ و کشیشان) از موضع قدرت و ثروت و سلطه و حکومت شدند.
در انقلاب اجتماعی و سیاسی فرانسه که بر روی بیشتر اروپا اثر گذاشت این طایفه فرودست و نسبتاً پست در زمان نظام اربابی، روی کار آمدند و یهودیان ثروتمند تشکیلاتی به خود داده و بر موج انقلاب سوار گشته و منشأ و تأثیراتی عمیق در اروپا شدند از جمله:
تأسیس و در دست گرفتن بسیاری از کارخانه‌های بزرگ و مراکز صنعتی، تجارتی، بانک، بیمه و بهره‌گیری از طبقه جدیدی بنام کارگر از نسل کشاورزان سابق فئودالها و مالکین.
ترویج بی‌اعتقادی و ترک کلیسا، لائی سیته و یا زندگی سکولار و شخصی‌سازی مذهب که در نظام فئودالی رکن بود و اهمیت داشت.
پایه‌گذاری فلسفه‌های کاذب و فریبنده بنفع سرمایه داری و سیاستهای مذهبی خود و طرد فلسفه‌های الهی دوران مدرسی کلیسا.
بازآوری فرهنگ رومی و یونانی و یهودی و انکار اصول اخلاقی مطلق و ترویج نسبیت در اخلاق.
تبلیغ جدائی دین و سیاست و دور ساختن کلیسا و کشیشان از دخالت در امور سیاسی و اجتماعی.
ترویج بی بندوباری و آزادی دور از تمدن و ترویج برهنگی زنان و تضعیف خانواده بنام آزادی زن.
وارد ساختن زنان بعنوانی نیروهای گسترده به بازار کار برای بدست آوردن کارگر ارزان و مطیع.
تضعیف بنای خانواده و ترویج روابط آزاد زن و مرد و حتی همجنس بازی و فساد.
با روی کار آمدن این طایفه فرهنگ جدیدی روی کار آمد و شکل کنونی فرهنگ غربی را میتوان، باعتباری، نتیجه کوششهای آنان دانست.
در این فرهنگ گرچه زن بظاهر آزاد شده بود و ملک یا اسیر مرد نبود و بجای حقوق طبیعی منطقی، آزادی جنسی یافت و خود به کار آزاد و کسب درآمد پرداخت و به استقلال ظاهری رسید، اما ندانسته و پنهانی به نوعی جدید بردگی دستجمعی در مراکز تولیدی و خدماتی سرمایه داران ( که جای خوانین و فئودالها نشسته بودند) دچار شد.
نکته مهمی که باید یادآور شویم آنستکه در دوره روشنگری، گرچه نظریه‌پردازانی (مانند جان لاک) و (میل) به فرهنگ مخالف زن کلیسا پشت نموده و در شرح حقوق بشر و حقوق و آزادی زن و مساوات او با مرد کتاب نوشتند اما متأسفانه رسوبات فرهنگ کهنه رومی و یونانی و سنتهای قومی برخی نژادهای اروپائی نمی‌گذاشت که مانند اسلام- که وقتی از حقوق بشر دم میزند برای او بشر شامل همه افراد بشر می‌شود و تبعیض نژادی را نمی‌شناسد- تمام افراد بشر را مشمول قاعده مساوات و حقوق دیگر بشر بدانند یا برای زن استقلال و آزادی واقعی را بفهمند.
مثلاً جان لاک نظریه پرداز انگلیسی (1706- 1632) وقتی از آزادی و حقوق بشر یاد می‌کند مقصودش از بشر همه مردم نیستند بلکه مقصود او مردم اروپا (و حتی فقط مردم انگلیس) است و زنان و بردگان و مردم افریقائی و مردم بومی امریکا را شامل نمی‌شود[5]. وی حتی از آنان به Scun (یعنی فضولات) تعبیر می‌کند که در جامعه انسانی هیچ حقی ندارند و مملوک بشر اروپائی هستند و باید از آنان اطاعت کنند.
وی گرچه بظاهر برای بشر حق طبیعی و بین افراد آن مساوات قایل است اما نکته اینجاست که وی همواره به طبقه خاصی- یعنی اشراف و طبقه متوسط- نظر دارد (که در اصطلاح به آنها بورژوا[6] می‌گفتند) و با دقت می‌توان فهمید که مقصود او از بشر جنس مرد است نه زن و اگر زنی را ستایش کند زنان خاص از طبقه خاصند. این همان فرهنگ و سنت یونان و روم قدیم است.
این طرز فکر و زیربنای فکری هنوز در سراسر غرب و اروپا و شمال امریکای امروز حاکم است و کوکلس کلانهای ایالات متحده و نژادپرستان اروپائی ضد شرقی و ضد رنگین پوست همه دانسته یا ندانسته پیرو چنین فکر و فرهنگی هستند که از سنت نژادپرستانه یهودیگری و فرهنگ رومی سرچشمه گرفته است.
زن در تمام این فرهنگهای تاریخی- چه یونانی و رومی و چه یهودی و مسیحی- وسیله‌ای برای لذت مرد و خدمت و کار برای او بوده است و حق مالکیت بالاستقلال را نداشته حتی اگر چه بصورت ارث باشد یا از دسترنج کار و رنج او بدست آمده باشد، و همین امروز هم، با وجود تغییر شکل و عنوان ظاهری، زن را همچنان برای اطفای شهوت و لذت مردان و برای کار در ادارات و کارخانه‌ها می‌خواهند و هنوز هم نام خانوادگی زن- که جزئی مهم از هویت اوست- تابع مردی است که او را سرپرستی کند و هرگاه که شوهر آن زن عوض شود باید نام خانوادگی خود را نیز عوض نموده و تابع نام خانوادگی شوهر باشد زیرا هویت او بسته به هویت شوهر اوست و البته برای لذت و کامیابی جنسی او.
جنبشها و مکاتب عکس‌العملی زنان- مانند فمینیسم- در غرب را می‌توان تا حدودی طبیعی دانست زیرا وضع مالکیت او هم حتی همین امروز در غرب چنان تفاوتی نکرده و مانند گذشته در اختیار مرد قرار میگیرد. پس فمینیسم حرکتی طبیعی در مقابل این فرهنگ باستانی و کهنه اروپائی امریکائی بوده است. زنان طبقه پائین جامعه بر اثر تجربه طولانی و آشنائی نزدیک با آن فرهنگ غالب در همه سطوح غربی ناچار دست به قلم بردند و زخم کهنه خود را بگمان خود درمان نمودند که چیزی جز خطی بر کاغذ از آن باقی نماند. زن غربی تا با اسلام و فرهنگ آن آشنا نشود چاره حقیقی فرودستی و ذلت خود را نخواهد یافت.
متأسفانه این نهضت، یعنی نهضت احیای حقوق زن در اروپا و غرب، از سوءاستفاده سیاستهای پنهانی گروههای ضدبشری در امان نماند. این جنبشهای نظری و فکری از نوعی سیاست مرموز و پنهانی مایه می‌گرفت و بتدریج فکر آن در غرب پاشیده میشد. دیری نگذشت که مشخص شد که این اقدامات سرّی و خزنده یکی از برنامه‌های پنهان صهیونیستی و تلمودی و پروتوکولها و قطعنامه‌های سازمانهای پنهانی آنان است که با جداسازی زنان و استفاده از احساس سرخوردگی آنان از مردان، نیمی از جامعه را به دوری از زناشوئی و بدبینی به خانواده و در نتیجه به همجنسگرائی زنانه و یا فساد و هرزگی و روابط آزاد با مردان بکشانند و فساد جنسی را نیز مانند دیگر اهداف خود در جهان گسترش دهند که صهیونیسم جهانی آنرا یکی از مقدمات سلطه مطلقه خود بر جهان و اقتصاد و سیاست آن میداند.
این تلاشهای سیاسی ضدبشری سبب شده است که با وجود گذشت بیش از چهار قرن از دوره تجدد اروپا و رنسانس و روشنفکری نسبی مردم اروپا، علی‌رغم تبلیغات وسیع و جهانی هنوز هم دیدگاه غربیان اعم از زن و مرد، نسبت به زن، ماهیت و کارکرد و ارزش واقعی او، دیدگاهی نارسا و ناقص است و زن را بدرستی معرفی نمیکند و حقوق واقعی او را به او نمیدهد.
مثلاً یکی از زنان مدافعان جدی حقوق و شخصیت در اروپا بنام سیمون دوبووار که گاهی یکی فیلسوف شمرده شده و حتی اروپا را پایگذار مکتب فمینیسم می‌دانند، اوج شخصیت و موقعیت آرمانی زن را همان چیزی می‌داند که در نظام کمونیستی شوروی وجود داشت! همه میدانند که زن در آن دوران یک برده کارگر بود که سعی میشد بدور از روابط خانواده وسیله اطفای شهوت مردان باشد و نان دسترنج خود را بخورد و بقول معروف فمنیستها ابزار کار و لذت و برای مردان باشد.
وی در کتاب خود بنام «جنس دوم» ضمن حمله به مسیحیت و کلیسا در طرحی نو که بگمان خود در می‌اندازد زن دارای کرامت و حقوق واقعی را آن زنی میداند که بدون سرپرستی مرد، در جامعه مانند مردان کار کند و رزق خود را بدست آورد و مانعی برای هرزگی و حتی همجنس بازی نداشته باشد! دنیایی سراسر مادی و لجن آلود ولی این نویسنده از سرانجام او که پیری و از دست دادن جمال و طراوت و بالاخره مرگ با تنهایی در مزبله‌هاست چیزی نمی‌گوید.
این اوج نهضت اروپائی زنان روشنفکر و فیلسوف در احراز و معرفی حقوق و موقعیت زن است و پیداست که این برداشت غلط راه به جائی نمی‌برد و هنوز هم زن در غرب کالائی است قابل خرید و فروش و یا برده سرمایه‌داران و هنوز همان است که بود و بلکه بدتر از پیش، زیرا که پیش از این باصطلاح آزادی زن، دختران در حمایت پدران و زنان در خانواده و کنار شوهر و فرزندان حراست و امنیتی داشتند.
زن دیگری از محققان مسائل زنان در بخش روانشناسی[7]، مشکل زنان را حسرت نر بودن و مردشدن و بتعبیر او عقده اختگی، نداشتن اعضایی مشابه مردان میداند و رفع تفاوت جسمانی را علاج (اگرچه ناشدنی) آن میشمرد. این افسانه‌های علمی‌نما و نظریات سطحی که در حد وسیعی نشر و تبلیغ میشود چیزی بیشتر از مکتب فرویدیسم نیست و به محدود کردن شخصیت زن و مشکلات و مسائل او در امور محدود جنسی و آناتومیک و جسمانی می‌انجامد و گره از کار فروبسته زن نمی‌گشاید.
این‌گونه حمایتهای ناشیانه و دفاعهای بدتر از حمله، از یکطرف نشانه ضعف بشر دور از اسلام برای رسیدن به راه درست و دست یافتن زن به مقام واقعی اوست و از طرف دیگر بگواهی برخی صاحبنظران اروپایی و غربی پای صهیونیسم و یهودیت افراطی در میان است که با تلاش خود چند قرن است تمدن غرب و سیر اجتماعی آنرا ترسیم می‌کند و نه فقط سیاستها و فلسفه‌های آنان زن را از موقعیت قرون وسطایی نجات نداده بلکه طهارت و رفاه او را نیز از او گرفته و او را در عرصه‌ای پرخطر تنها گذاشته است.
این خلاصه و نگاهی کوتاه و سریع بود به تمام آنچه درباره زن در جامعه اروپا و غرب بطور کلی گفته شده و میشود.
در این نقطه‌نظرها نه فقط نظریه مخالفان زن نادرست و ناشی از نشناختن زن در ماهیت و ویژگیها و استعدادهایش بود که حتی زنانی که از جنس زن دفاع کرده اند، درعصری که آنرا کاملترین دورانها می‌شمرند، نیز نتوانسته بودند که از زن بگونه‌ای درست دفاع کنند زیرا خود این دسته زنان با بینشی آمیخته با فرهنگهای سنتی جامعه‌های تازه به تمدن رسیده اروپا و گاه همراه با غرور کودکانه و خام خود به مسئله زن نگریسته بودند.
مشکل بزرگ زنان در ناتوانی حل مسئله خود در این بوده که همان عمل فرهنگی را که سبب بوجود آمدن مشکلات زن شده بوده، بخطا، عامل حل آن شمردند و بعبارتی واضحتر عمده مشکل زن در سلطه مرد، محور شدن قدرت بدنی مرد بود که زن را به زیر سلطه خود میبرد و زنان غافل از علل و اسباب دیگر سلطه که در زن نهفته است باین گمان که قدرت (قدرت بدنی و اقتصادی و...) زنان را از زیر سلطه مرد بیرون می‌آورد، بدنبال کسب قدرت بدنی و اقتصادی رفتند و درصدد اثبات اینکه مغز زن مساوی یا بزرگتر از مردان است یا اینکه زن نیز می‌تواند در اقتصاد و سیاست و امور اجتماعی نقش داشته باشد و مانند اینها ... برآمدند تا فرودستی خود را جبران کنند. غافل از آنکه معیار سنجش قدرت و ارزش زن، زور بازو یا تولید ثروت یا منطق نیست بلکه گاهی در فقدان آنهاست و این نکته بسیار مهم در حل مشکل زن است.
برخی گمان کردند که اگر زن زیر بار مادری و آبستنی نرود و عواطف لطیف زنانه را زیر پا بگذارد و زور بازو و ثروت بدست آورد و مرد را برای خود نه خود را برای مرد بخواهد خود را به مرتبه مرد رسانده و حقوق و رتبه خود را بدست آورده است.
اینگونه تلاشهای زنان اروپائی برای حل مشکل زن در جامعه نه فقط به حل مشکل نایل نیامد بلکه مشکلات بیشتری را پیش پای زنان قرار داد و سبب شد که جنس سومی که خالی از مزایای زن و مرد بود، متولد شود.
نگاه ابزاری به زن در غرب (اروپا و امریکا) از بهره کشی جنسی گذشته و بصورت ابزار اقتصادی و سیاسی درآمده است. علاوه بر خرید ارزان کار زنان که طبق آمارهای داده شده همواره به زنان دستمزد کمتری داده میشود و بخشی از حقوق مادی آنان ضایع شده، از خاصیت جنسی آنان بطور مبتذلی برای تبلیغ امور تجاری و بازار سازی و درآمد بیشتر شرکتها و کارخانه‌ها استفاده گردیده است گوئی زن فقط برای بهره جنسی است و اینهمه زیبائی و ظرافتهائی که خداوند در خلقت او بکار برده برای لحظات لذت مردان ساخته شده است و دیگر هیچ.
برای حل مسئله و مشکل زن باید نگاه ما به آن دگرگون شود و باید به زن و شناخت هویت و موقعیت او در جهان نگاهی دوباره انداخت.
پی نوشت:
1- به آن اشاره خواهیم کرد.
2- ترتولین زن را دروازه جهنم معرفی می‌کند واوگوستین می‌گوید زن حیوان است و یوحنا زرین دهان گفته است «زیبائی زن بالاترین شرک به خداست همانگونه که از آتش میگریزی از زن بگریز.»
3- مثلاً اسقفی در مجمع کلیسائی ماکون Macon در جمع می‌پرسد مگر زنان روح دارند! یا اسقف دیگر‌ی می‌پرسد مگر زنان انسانند!
4-وُلتر بی‌پرده به مسیح و مسیحیت حمله و از اسلام دفاع و تعریف می‌کرد. از جمله وی در کلیات خود می‌نویسد: «مسیحیان بیاری شمشیر و تل آتش دین خود را به دیگران تحمیل می‌کند. پروردگارا. کاش همه ملتهای اروپا روش ترکان مسلمان را سرمشق قرار میدادند (ج 11 ص 207) برای اطلاع بیشتر رجوع شود به کتاب اسلام از نظر ولتر- نوشته دکتر جواد حدیدی.
5- خود لاک جزء اداره مستعمرات انگلیس بود و از فروش بردگان سود می‌برد.
6- Burgeoie- بمعنای برج‌نشین (یا شهرنشین) (burg همان برج فارسی است) طبقه بین کارگر و مالک بودند که اجازه داشتند در شهر (برج و حصار) زندگی کنند.
7- Karen Horney در روانشناسی زن.

زنان و شاگردی مسیح | کلمه

سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی - فرقــه شاهــــدان یهـــــوه

از کتاب مقدس مسیحیان بیشتر بدانیم + ۴ تقسیم بندی از عهد جدید - خبرگزاری حوزه

یک بزرگان شاهدان یهوه برای ارتداد محاکمه می‌شود - مجموعه‌های برویان - داوری JW.org

وقایع تاریخی سازمان شاهدان یهوه | shahedanejahova

پارودی یا نقیضه ادیان

نقیضه یا پارودی، نوعی تقلید و مقابله با آثار مشهور جدی است که ممکن است به گونه هجو، هزل یا طنز ساخته شود. در اصطلاح تقلید تمسخر‌آمیز از کلمات، سبک، نگرش، لحن و عقاید نویسنده‌ای یا شیوه‌ای خاص در نوشتن است و شاخه‌ای از طنز محسوب می‌شود. نقیضه‌ساز به جای موضوعات جدی و سنگین ادبی در اثر اصلی، مطالبی کاملاً مغایر و کم‌اهمیت می‌گنجاند تا در‌‌نهایت اثر اصلی را به نحوی تمسخر‌آلود جواب گفته باشد در این کار باید طوری عمل کند که اگرچه سایه اثر اصلی در آن محسوس است، ‌نقیضه و جواب خود اثری مستقل باشد.
در بعضی نقیضه‌ها حفظ وزن و قافیه و شکل اثر اصلی مهم است. اگر خواننده با اثر اصلی آشنا باشد، از نقیضه بیشتر لذت می‌برد اما همیشه اینگونه نیست، گاهی نقیضه‌ساز تنها قالب را می‌گیرد و معانی مورد نظر خود را که شاید با معانی صاحب سبک به کلی فرق داشته باشد، در آن می‌ریزد.
نقیضه در مصطلحات ادب غربی، معادل Parody است و آن زمانی است که فرم حفظ شود و معنی دگرگونه گردد اما اگر معنی حفظ شود و صورت را عوض کنند، بدان تراوستی Travestie می‌گویند.
نقیضه‌پردازی معمولاً به قصد انتقاد از اثر اصلی و تمسخر آن یا استهزای صاحب اثر نوشته می‌شود و یا وسیله‌ای است برای بیان مسائل انتقادی و طنز‌آمیز بی‌آنکه هدف آن، تمسخر و تحقیر اثر اصلی باشد. همچنین‌گاه هدف از آن‌ها تنها تفریح و تفنن است. رایج‌ترین نوع نقیضه‌‌ همان است که شاعر دیگری شعر یا نقد شاعری را نقیضه گوید اگرچه گاهی برخی شاعران یکی از اشعار جدی خویش را نقیضه گفته‌اند.
در نقیضه‌نویسی به‌طور معمول، سه روش به کار می‌رود:
«۱- نقیضه از نظر لفظ؛ یعنی با تغییر دادن کلمات، اثر اصلی را به شکلی عوامانه و فکاهی درمی‌آورند. بهترین نمونه این نوع نقیضه، ‌ عزل‌هایی است که شیخ بسحاق اطعمه با به کار بردن اصطلاحات مربوط به خوراکی‌ها و نظام قاری یزدی با به کار‌گیری اسامی لباس‌ها و جامعه‌ها، به شیوه غزل‌های سعدی و حافظ سروده‌اند.
۲- نقیضه از نظر سبک و شیوه بیان؛ که در آن روش نگارش یا شیوه خاص شاعران یا نویسندگان مشخص برای بیان موضوعی مضحک و خنده‌دار انتخاب می‌شود. برای نمونه می‌توان از کتاب التفاصیل نوشته فریدون توللی نام برد که نقیضه‌ای است بر نثر مصنوع گذشتگان.
۳- از نظر درونمایه که محتوای یک اثر به شکل طنزآمیز بازسازی می‌شود. در این نوع،‌گاه آفریدن اثری طنزآمیز مورد نظر است. کتاب اخلاق الاشراف نوشته عبید زاکانی که نقیضه‌ای است بر کتاب اوصاف الاشراف خواجه نصیر‌الدین طوسی، از این نوع است که در آن قصد عبید بیشتر انتقاد از اجتماع دوره خود است اما‌گاه در این نوع قصد نقیضه‌پرداز، انتقاد از اثر اصلی است. مثل کتاب تذکره یخچالیه نوشته محمد‌علی مذّهب متخلص به بهار که به قصد انتقاد از تذکره‌های مصنوع و پرتکلف متداول در دوره نویسنده نوشته شده است.»

ربا

در همه ادیان آسمانی ربا حرام شمرده شده است؛ یعنی حرمت ربا اختصاص به اسلام ندارد. آیین یهود و مسیح پیروان خود را از رباخواری برحذر داشته‌اند مثلا، در تورات آمده است:
اگر برادر فقیر و تهیدستت به نزد تو آمد او را مانند غریب و مهمان پذیرایی و یاری نما تا با تو زندگی نماید از او ربا و سود مگیر و از خدای خود بترس تا برادرت با تو زندگی نماید. نقد خود را به ربا به او مده و خوراک را به سود به او مده، اگر نقدی به فقیران از قوم من که همسایه تو باشند قرض دادی مثل رباخوار با او رفتار مکن و هیچ سودی بر او مگذار. (17)
در جای دیگر می‌خوانیم:
اگر مالی را به یکی از بندگانم قرض دادی مانند رباخواران با او برخورد نکن و از او سود مگیر. (18)
قرآن نیز حرمت ربا در آیین یهود را تایید می‌کند؛ به همین جهت آنها را به عذاب و کیفر الهی بیم می‌دهد و از نعمات حلال خداوند محروم می‌سازد. یعنی آنها با وجود حرمت و ممنوعیت ربا در دین یهود معاملات ربوی انجام می‌دادند؛ (19) بنابراین مستحق مجازات پروردگار بوده اند.
در حال حاضر، یهودیان دریافت ربا از همکیشان خود را ناروا و از دیگران روا می‌دانند. دلیل آنها این سخن تورات است: «به بیگانه می‌توانی به سود و ربا قرض دهی اما برادرت را به سود قرض مده». (20)
در آیین مسیحیت ربا به طور مطلق حرام است، همان طور که در کتاب عهد جدید دریافت سود و ربای قرضی به دور از فضیلت و ارزشهای انسانی شمرده شده است؛ در اینجا قرض دادن کاری است ستوده و نیک خواهانه و دارای پاداش معنوی ولی دریافت سود حتی از دشمنان ناپسند و حرام می‌باشد. بر همین اساس، تا پایان قرن سیزدهم که کلیسا در اروپا حکومت می‌راند، ربا کاملا ممنوع و حرام بود. از نظر کلیسا انکار حرمت ربا به معنی ارتداد و خروج از دین شمرده می‌شد. چنین افرادی بعد از مرگ صلاحیت تکفین را نداشتند. (21)
بنابراین، ربا از نظر ادیان الهی عملی ناپسند و حرام می‌باشد. با دقت در عبارات تورات و انجیل و قرآن (به دنبال این بحث خواهد آمد)، می‌توان دریافت که قرض دهندگان از نظر اجتماعی - اقتصادی موقعیت بسیار خوبی را در جامعه داشتند و بعکس قرض گیرندگان شامل طبقات فقیر و بینوای جامعه می‌شوند؛ روح عدالت خواهی و ظلم ستیزی که شاخص و معیار تشخیص ادیان آسمانی می‌باشد، در رابطه با مساله ربا مشهود و پیداست. حمایت از رباخواران به معنی پشتیبانی از طبقات اشراف و ثروتمند و استثمارگر می‌باشد. به همین دلیل، ادیان الهی هماهنگ و همسو با آن به مبارزه برخاسته‌اند و از متقاضیان قرض که معمولا افراد فقیر و تهیدست بودند، حمایت می‌کردند.
از آیه زیر می‌توان این نکته را فهمید که ادیان الهی مؤید یکدیگرند:
نزل علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه و انزل التورات و الانجیل من قبل هدی للناس و انزل الفرقان... . (22)
«آن خدایی که قرآن را به سوی تو به راستی فرستاد که دلیل راستی کتب آسمانی پیش از او باشد و پیش از قرآن کتاب تورات و انجیل را فرستاد، برای هدایت مردم و کتاب کامل جداکننده میان حق و باطل را فرستاد... .»
پی نوشت:
17) سفر خروج، باب 22 و 37، چاپ لندن، ص 195 و 199.
18) سفر خروج، فصل 23، آیه 20؛ به نقل از: میثم موسایی، همان، ص 5.
19) نساء (4): 160، 161.
20) سفر خروج، فصل 23، آیه 20.
21) میثم موسایی، همان، صص 5 - 6.
22) آل عمران (3): 2، 3.

 

یک بزرگان شاهدان یهوه برای ارتداد محاکمه می‌شود - مجموعه‌های برویان - داوری JW.org

پژوهشی در تناقض‌های کتاب مقدس مسیحیان;تناقض‌های مقدس

برنابا

نمایش گزینه‌ها بر اساس برچسب‌ها: برنابا حواری گمشدۀ عیسی

 

خانه - پایگاه خبری طومار اندیشه

 

 

منبع اقتدار در میان شاهدان یهوه: انجمن دیده بان یا کتاب مقدس

این انجمن اهمیت روشهایی مانند تعمید، یادبود سالانه و بشارت خانه به خانه را آموزش می‌دهد، که نمی‌تواند خارج از سازمان انجام شود. از این رو عضویت در انجمن به همان اندازه پیش شرط رستگاری است که پذیرش بی انصافی کتاب مقدس است. بنابراین بین اینکه آیا این کتاب مقدس است یا هیئت حاکمه انجمن که اقتدار اساسی در امور مذهبی است، تنش وجود دارد

 

انجمن شاهد یهوه جنبشی مسیحی است که در دهه 1870 تأسیس شد. این مرکز حدود 8 میلیون عضو در سراسر جهان دارد که معتقدند کتاب مقدس انتقال خون و اجزای اصلی آن را ممنوع کرده است. برخی از اجزای جزئی پلاسما و عوامل لخته شدن ممکن است برای برخی از اعضای ایمان قابل قبول باشد. به همین ترتیب، برخی از افراد نجات سلول حین عمل را در جایی که بتوان خون آنها را از محل جراحی استنشاق کرد و به آنها بازگردانده می‌شوند، به شرطی که خون در یک مدار بسته باقی بماند و هرگز ذخیره نشود، قبول می‌کنند. یک بزرگسال با صلاحیت می‌تواند بدون دلیل آوردن، هرگونه درمانی را رد یا قبول کند. این آرزوها باید مورد احترام و پیروی قرار گیرند حتی اگر زندگی بیمار در معرض خطر باشد. کارمندان ارشد پزشکی باید از همان ابتدا در مراقبت از شاهدان یهوه مشارکت داشته باشند. آنها باید از هر روشی استفاده کنند که هموگلوبین بیمار را بهینه کند و از دست دادن خون را به حداقل برساند. این از آهن و اریتروپویتین قبل از عمل و بعد از عمل گرفته تا موقعیت دقیق بیمار و انتخاب روش بیهوشی و همچنین خونریزی دقیق توسط جراحان متغیر است. با وجود سالها تحقیق، گزینه‌های جایگزین گلبول‌های قرمز دست نیافتنی هستند. به دنبال از دست دادن خون قابل توجه، هر بیماری که از انتقال خون امتناع می‌ورزد، احتمالاً برای یک دوره طولانی مدت به مراقبت ویژه نیاز دارد.

 

معه شاهدان یهوه (JW)، یک فرقه بنیادگرا مسیحی، به دلیل امتناع از فرآورده‌های خونی، حتی در صورت عدم پذیرش ممکن است منجر به مرگ شود، مشهورترین اشخاص برای متخصصان بهداشت و مراقبت‌های بهداشتی هستند. از زمان وضع ممنوعیت خون در سال 1945، والدین JW برای دستیابی به حقوق خود مبنی بر امتناع از خون از طرف فرزندان خود، بر اساس اعتقادات مذهبی و حق آنها در تربیت فرزندان به دلخواه خود جنگیدند. JW‌های نوجوان همچنین بدون توجه به نظرات والدین، ​​سعی در رد فرآورده‌های خونی بر اساس اعتقادات خود دارند

شاهدان یهوه و رقبا در فضای مجازی

ESV.org

 

 

 

 

 

پنطیکاستیسم - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

Молокане — Википедия

Бульбаши — Википедия

 

 

 

اهدان یهوه روشهای جدیدی را برای خدمت رسانی در هنگام شیوع ویروس کرونا پیدا می‌کنند
دانای کینگ
اعزام کلمبوس
اگرچه ممکن است در هر صبح اخیر شنبه درب منزل شما ظاهر نشده باشند، اما شاهدان یهوه هنوز در اطراف هستند و آماده هستند تا به همه کسانی که با آنها روبرو می‌شوند امیدوار باشند.
رابرت هندریکس، سخنگوی ملی شاهدان یهوه گفت: "حتی اگر دق کردن ما ساکت شود، اما عشق ما بسیار زنده است."
فرقه مسیحیان، با 54 جماعت در منطقه کلمبوس، به خانه به خانه برای بشارت و داشتن گاری‌های اطلاعاتی در خیابانهای شهر مشهور است.
بیشتر: شاهدان یهوه به خیابانهای مرکز شهر کلمبوس می‌روند تا پیام خود را به اشتراک بگذارند
هندریکس گفت، با شروع بیماری همه گیر COVID-19، وزارتخانه‌های دولتی توسط شاهدان برای اولین بار از زمان آغاز بسیاری از آنها به حالت تعلیق درآمده اند. وی گفت، در عوض، شاهدان از طریق تماس‌های تلفنی و نامه‌ها در تلاش هستند.
هندریکس گفت، شاهدان از سال 1939 خانه به خانه می‌روند. و هندریکس 55 ساله، از 6 سالگی با پدر و مادرش در می‌زند.
تخمین زده می‌شود که در 240 کشور جهان 8.6 میلیون شاهد یهوه وجود دارد. همانطور که شاهدان شاهد ظهور ویروس در سراسر جهان و در ایالات متحده بودند، اقدامات بهداشتی جدیدی در 13 فوریه و مارس برای 13000 جماعت ایالات متحده ارسال شد.
هندریکس گفت، اندکی پس از آن، تالارهای پادشاهی، جایی که شاهدان در آنجا ملاقات می‌کنند، تعطیل شده و خدمات عمومی برای اولین بار به حالت تعلیق درآمد.
اطلاعات بیشتر: ویروس کرونا در اوهایو: هزاران نفر با خدمات کلیسای دیجیتال هماهنگ می‌شوند
هندریکس گفت که از ماه مارس تاکنون جلسات عمومی برگزار نشده است و تصمیم به توقف دشوار بود.
وی گفت: "این تصمیمی کاملاً آگاهانه و مبتنی بر این دو اصل بوده است: احترام به زندگی و عشق به همسایه." "ما برای راحتی اینجا هستیم، هنوز هم برای آموزش هستیم، و بسیاری حتی اگر مجازی باشد، محل گرامی برای مشاغل پیدا کرده اند."
ریچاردز یک خانواده محلی است که علی رغم اینکه ویروس آنها را مجبور کرده است تا در خانه خود در شمال غربی ساحل کلمبوس بمانند، با وفاداری به مردم نزدیک شده اند.
فین ریچاردز هشت ساله دوست دارد تماس تلفنی برقرار کند.
مادرش، امبر، گفت که اگرچه وی پیام‌های صوتی مردم را بسیار به دست می‌آورد، گفت که این روش خوبی است که فین و برادر بزرگترش، هریسون، 12 ساله، با مردم تماس بگیرند و عقاید خود را به اشتراک بگذارند.
ریچاردز، از جمله پدر پسران، استیو، برای گسترش امید و صلح با همسایگان و دیگران تماس می‌گیرد. آنها همچنین نامه نگاری می‌کرده اند، کاری که بسیاری از شاهدان از زمان همه گیری بیماری برای مردم ایمن نکرده‌اند که از این به بعد خانه به خانه می‌روند یا شخصاً از مردم استقبال می‌کنند.
امبر ریچاردز 38 ساله گفت، وقتی آنها تماس می‌گیرند، آنها خود را معرفی می‌کنند و یک آیه کتاب مقدس را تشویق می‌کنند.
وی گفت: "واقعاً خوب بوده است که با مردم صحبت کنم و درسی از کتاب مقدس بگوییم."
بیشتر: برخی از کلیساهای کلمبوس علی رغم کاهش در دادن آمار در سراسر کشور در میان بیماری همه گیر، از نظر اقتصادی خوب عمل می‌کنند
ریچاردز همچنین وب سایت این آیین، www.JW.org را تبلیغ می‌کند، جایی که مردم می‌توانند یک جماعت محلی پیدا کنند و درباره این دین اطلاعات بیشتری کسب کنند.
استیو ریچاردز، 41 ساله، از گفتگوی شخصی با مردم دلتنگ است، هرچند که می‌گوید شاهد تلفنی امری طبیعی است.
درمورد کسانی که در آنسوی خط بودند، امبر ریچاردز گفت که در ابتدای همه گیری، پاسخ مثبت تری به تماس‌های خانواده وجود دارد، زیرا مردم بسیار مضطرب بودند.
"آنها تماس‌های تلفنی کوتاه بودند. ما یک کتاب مقدس مختصر را به اشتراک گذاشتیم. ” "من فکر می‌کنم مردم از آن قدردانی کردند."
اطلاعات بیشتر: ویروس کرونا: روحانیون در بیمارستانهای کلمبوس روشهای خلاقانه‌ای برای مراقبت از بیماران پیدا می‌کنند
استیو ریچاردز گفت، کاری که خانواده انجام می‌دهد کمی متفاوت است، اما آنها پاسخ مشابهی دریافت می‌کنند.
وی گفت: "ما احساس می‌کنیم که کتاب مقدس نه تنها امیدی به آینده دارد، بلکه در حال حاضر بهترین روش زندگی را ارائه می‌دهد." "شما در هنگام رعایت اصول کتاب مقدس بیشترین لذت و خوشبختی را خواهید یافت."
هندریکس گفت، شاهدان یهوه در طی همه گیری همه به افراد بسیار بیشتری رسیده اند.
"پیام ما در نه ماه گذشته این بوده است ... هی، شما همسایه ما هستید و ما واقعاً شما را بررسی می‌کنیم. این اوقات سختی است و ما می‌خواستیم از کتاب مقدس به شما پیام راحتی دهیم. آیا می‌توانم این را با شما به اشتراک بگذارم؟ "" او گفت.
وی افزود: "دلیل اینکه مردم را به جلسات خود، همایش‌ها و دلیل اینکه در می‌زنیم دعوت می‌کنیم، مسلماً این است که ما خدای خود را دوست داریم و می‌خواهیم آنچه را که او از طریق پسرش عیسی به ما گفته است انجام دهیم. اما این واقعاً به دلیل عشق ما به همسایه است. "
رابرت هندریکس، سخنگوی ملی شاهدان یهوه، از 6 سالگی برای انتشار پیام امید از کتاب مقدس، در می‌زند.
به هر جماعتی سرزمینی داده می‌شود که بتواند آنها را تحت پوشش خود قرار دهد و اطمینان حاصل کند که با یک شاهد در تماس با مردم آن منطقه جغرافیایی است.
هندریکس گفت، هنگامی که شاهدان تماس با همه افراد در یک سرزمین را به پایان می‌رسانند، آنها دوباره کار را شروع می‌کنند.
وی گفت که این می‌تواند در رسیدن به بیش از یک نفر در یک خانه یا دستیابی به افراد در نقطه دیگری از زندگی آنها مفید باشد.
"شما ممکن است یک هفته به کسی بروید، اما پس از آن زندگی به طرز چشمگیری تغییر می‌کند و ناگهان آنها به پیام نیاز دارند، آنها به راحتی نیاز دارند، آنها علاقه مند به گوش دادن هستند "، هندریکس گفت.
اصول کتاب مقدس

تاریخچه

تاریخچه: از همان سدۀ نخست، زمانی که مسیحیت شروع به گسترش کرد، عده‌ای به‌منظور کسب محبوبیت و یا دستیابی به منافع مادی، تعالیم درستی را که در تعلیم رسولان و نوشته‌های ایشان یافت می‌شد، تغییر می‌دادند و فرقۀ جدیدی ایجاد می‌کردند.
در کتاب عهدجدید نیز شاهد این هستیم که چگونه پولس و یوحنا با این گروههای بدعتگذار مبارزه می‌کردند و ایمانداران را تشویق می‌نمودند تا بر روی تعالیم درستی که از ایشان شنیده یا خوانده بودند، استوار بایستند. در سده‌های دوم و سوم میلادی، گروههای بدعتکاری وارد میدان شدند که الوهیت مسیح را انکار می‌کردند و این عقیده را رواج می‌دادند که خداوندگار ما عیسی مسیح از ذات خدا نیست و فقط مخلوقی است در سطح فرشتگان یا انسانی است که خدا او را به‌سبب تقوایش به الوهیت پذیرفته است. کلیسای راستین به‌گونه‌ای استوار در برابر این بدعت‌ها و فرقه‌های انحرافی ایستاد و بر اساس کتاب عهدجدید (انجیل‌ها و رسالات رسولان مسیح)، اصول درست عقاید را حفظ کرد و به ما انتقال داد. اما متأسفانه عقاید انحرافی این فرقه‌ها، بارها در طول تاریخ قد علم کردند و به شکل‌های جدید عرض اندام نمودند. یکی از این فرقه‌ها که در اواسط قرن نوزدهم در آمریکا به‌وجود آمد، فرقۀ "شاهدان یَهُوَه" است که احتمالاً نامش برای خوانندگان آشنا است. در این مجموعه از مقالات، به بررسی تاریخچۀ این فرقه و عقاید منحرف آن خواهیم پرداخت. بخش نخست این مجموعه، اختصاص دارد به تشریح این نکته که این فرقه توسط چه کسانی به‌وجود آمد و دچار چه تحولاتی شد. در بخشهای بعدی نیز به اصول انحرافی اعتقادات آن پرداخته، آنها را با تعالیم صحیح انجیل خداوندگار ما عیسی مسیح مقایسه خواهیم کرد.
شاید کمتر کسی باشد که نام "شاهدان یهوه" را نشنیده باشد. به‌حق باید گفت که این گروه، فعال‌ترین گروه مذهبی است که به تبلیغ عقاید خود دست می‌زند. شاید آنها درِ خانۀ شما را نیز کوبیده باشند. این افراد به‌گونه‌ای در بارۀ کتاب‌مقدس سخن می‌گویند که اگر شنونده وارد نباشد، فکر می‌کند که اینها تمام کتاب‌مقدس را از بر می‌دانند. اما واقعیت غیر از این است. این افراد فقط قسمت‌ها و آیات مشخصی از کتاب‌مقدس را آموخته‌اند و همانها را با اطمینان و قاطعیت تکرار می‌کنند. اینها وقتی با یک مسیحی مسلط بر کتاب‌مقدس و بر تعالیم صحیح مواجه بشوند، یا میدان را خالی می‌کنند یا پاسخ سؤالات را به رهبرانشان ارجاع می‌دهند. اگر هم بیش از حد کلافه بشوند، با ذکر آیاتی نظیر متی ۱۰:‏۱۴ منزلتان را ترک می‌کنند. این آیه می‌فرماید: "هر که شما را قبول نکند یا به سخن شما گوش ندهد، از آن خانه یا شهر بیرون شده، خاک پایهای خود را بر‌افشانید.". اینها تجربیات شخصی نویسندۀ این مقاله بوده است.
راستی اینها از کجا آمده‌اند؟ اعتقاداتشان چیست؟ چرا با چنین اطمینانی سخن می‌گویند، گویی مسیحیت بعد از نوزده قرن، تازه از طریق ایشان برای نخستین بار احیا شده و تبلیغ می‌شود!
بنیانگذار فرقۀ انحرافی شاهدان یهوه، شخصی بود به نام چارلز تِیز راسل (Charles Taze Russell). او در سال ۱۸۵۲ در آمریکا، در خانواده‌ای ثروتمند به‌دنیا آمد. خانوادۀ او عضو شاخۀ پرزبیتری از کلیسای پروتستان بود. اما راسل در شانزده سالگی شروع کرد به شک کردن، نه فقط به اعتقادات کلیسای خودش، بلکه به کتاب‌مقدس و حتی به وجود خدا. درست در این وضعیت بحران روحی بود که راسل با یک واعظ اَدْوِنتیست ملاقات کرد و تحت تأثیر او قرار گرفت. ادونتیتست‌ها گروهی از مسیحیان بودند که در سال ۱۸۱۶ پیشگویی کرده بودند که عیسی مسیح در سال ۱۸۴۴ به این جهان باز خواهد گشت. اما پیشگویی ایشان طبیعتاً عملی نشد، زیرا مسیح خودش فرموده بود که از زمان بازگشت او هیچ کس خبر ندارد، جز خدای پدر.
راسل چند سال تحت تأثیر واعظان و معلمین ادونتیست به مطالعۀ کتاب‌مقدس پرداخت. سپس با دوستان خود جلسات کوچکی برای مطالعۀ کتاب‌مقدس ترتیب داد. این افراد او را رهبر یا شبان خود می‌دانستند. راسل در ۲۳ سالگی، یعنی در سال ۱۸۷۶، مجله‌ای از یکی از گروههای ادونتیست دریافت کرد. این گروه اعتقاد داشتند که عیسی مسیح در سال ۱۸۷۴ به‌صورت نامرئی به جهان باز گشته است. این عقیده به نظر راسل جالب آمد. به همین دلیل، شروع کرد به حمایت مالی از این مجله و همکاری با سردبیر آن. راسل و سردبیر این مجله این بار پیشگویی کردند که در سال ۱۸۷۸، ایمانداران به آسمان ربوده خواهند شد. اما این پیشگویی نیز عملی نشد و موجب بروز اختلاف میان راسل و سردبیر مجله گردید، طوری که راسل از او جدا شد و مستقلاً مجله‌ای منتشر کرد به نام "برج دیدبانی صهیون".
تا این زمان، راسل در کلیساهای پروتستان موعظه می‌کرد و پیروانش خود را از بقیۀ مسیحیان جدا نمی‌کردند. اما از سال ۱۸۷۹ به بعد، او به‌تدریج به هواداران خود هویتی مستقل بخشید و ایشان او را به‌عنوان "شبان" خود پذیرفتند. اتفاق مهم دیگری که باعث جدایی کامل هواداران راسل از کلیساهای پروتستان و ادونتیست شد، این بود که در سال ۱۸۸۲، رسماً اعتقاد به تثلیث را رد کرد و علیه آن شروع به موعظه نمود.
راسل دست به پیشگویی دیگری زد و آن این بود که جهان در اوائل اکتبر ۱۹۱۴ به پایان خواهد رسید. درست دو سال بعد از این تاریخ، زمانی که او در اکتبر سال ۱۹۱۶ در بستر مرگ قرار داشت، دنیا نه تنها به پایان نرسیده بود، بلکه در آتش نخستین جنگ جهانی می‌سوخت!
جانشین راسل، وکیل زبردستی بود به نام جوزف راترفورد (Joseph Rutherford). او بر خلاف دستورالعمل راسل در خصوص شیوۀ رهبری گروهی، شخصاً تمام قدرت مؤسسه "برج دیدبانی" را به دست خود گرفت، هیأت مدیرۀ مؤسسه را منحل کرد و افراد مورد نظر خود را در رأس قدرت قرار داد. هم‌او بود که در سال ۱۹۳۱، مؤسسۀ "برج دیدبانی" را برای نخستین بار، "شاهدان یهوه" نامید.
یکی از اقدامات مهم راترفورد این بود که به‌جای تأکید بر "رشد شخصیت" که سیاست راسل بود، بر تبلیغِ گسترده تأکید داشت، سیاستی که هنوز نیز شدیداً دنبال می‌شود. به این ترتیب، از سال ۱۹۲۷، این فعالیت‌های تبلیغی به‌صورت خانه به خانه، جزو مهم‌ترین فعالیت‌های شاهدان یهوه شد. راترفورد نیز مانند راسل، دست به پیشگویی زد و گفت که ابراهیم و اسحاق و یعقوب در سال ۱۹۲۵ زنده خواهند شد و بر جهان حکومت خواهند کرد. وقتی این پیشگویی عملی نشد، راترفورد علناً به شکست خود اعتراف کرد.
پس از مرگ راترفورد در سال ۱۹۴۲، ناتان نـُور (Nathan Knorr) جانشین او گردید. نـُور که فاقد قدرت رهبری و شخصیت نافذ راترفورد بود، کوشید تعهد اعضای شاهدان یهوه را به "سازمان مادر" جلب کند، نه به خودش. تحت رهبری نـُور، شاهدان یهوه آموزش دیدند که وقتی خانه به خانه به تبلیغ می‌پردازند، بتوانند با شیوایی و فصاحت، در بارۀ مطالب کتاب‌مقدس سخن بگویند.
اما رهبران شاهدان یهوه باز از پیشگویی غافل نماندند. ایشان اعلام کردند که مسیح به‌جای سال ۱۸۷۴، در سال ۱۹۱۴ به‌صورت نادیدنی باز گشته است. در ضمن، پیشگویی کردند که در پاییز سال ۱۹۷۵، جنگ "حارْمَجـِدّون" رخ خواهد داد. این جنگی است که در کتاب مکاشفه پیشگویی شده و طبق آن، در زمان‌های آخر، همۀ ملت‌ها جمع خواهند شد تا با هدف ضدیت در مقابل بازگشت دوبارۀ مسیح به زمین، با خدا بجنگند، اما خدا آنها را نابود خواهد ساخت. امروزه، بسیاری از شاهدان یهوه این پیشگویی را انکار می‌کنند، اما آن رسماً در نشریات "برج دیدبانی" ثبت شده است.
ناتان نـُور در سال ۱۹۷۷ در گذشت و جانشین او، فردریک فرانتس (Frederick Frantz)، مؤسسه‌ای پر از مشکلات را به ارث برد. در این زمان، برای نخستین بار، نرخ رشد شاهدان یهوه کاهش یافت و بسیاری از اعضاء، این مؤسسه را ترک کردند. علت اصلی این امر سؤالاتی بود که افراد در زمینۀ عدم تحقق پیشگویی مربوط به سال ۱۹۷۵ در ذهن داشتند. واکنش مؤسسه در مقابل چنین شکستی بسیار عجیب بود. کسی که عضویت در این مؤسسه را ترک می‌کرد، از معاشرت با سایر اعضای آن محروم می‌شد، حتی اگر اینها عضو خانوادۀ خودِ شخص بوده باشند. در واقع، عضو سابق تکفیر می‌شد. این امر حتی شامل برادرزادۀ رهبر شاهدان یهوه نیز شد و ماجرا چنان جنجالی به پا کرد که مجلۀ تایم در ۲۲ فوریه ۱۹۸۲، یک صفحۀ کامل را به این موضوع اختصاص داد.
فردریک فرانتس در سال ۱۹۹۲ در گذشت و پس از آن، رهبری شاهدان یهوه به دست افراد سالخورده‌ای افتاد که حاضر نبودند تغییری در مواضع سنتی مؤسسه به‌وجود بیاورند. این وضع تا به‌امروز نیز ادامه دارد.
این بود تاریخچۀ مختصر فرقۀ شاهدان یهوه. تمام این مشکلات به این علت بوده که رهبران این مؤسسه، حاضر نبوده و نیستند تا تمام حقایق کتاب‌مقدس را آن گونه که هست بپذیرند. یکی از حقایقی که در انجیل خداوندگار ما عیسی مسیح به‌وضوح تعلیم داده شده، موضوع بازگشت او به جهان است. همان طور که دیدیم، یکی از مشکلات فرقۀ منحرف شاهدان یهوه، پیشگویی‌هایی است که در مورد زمان بازگشت او یا برقراری ملکوت خدا بر روی زمین کرده‌اند. برای مثال، عیسی مسیح خودْ علناً فرمود که هیچ کس از زمان پایان دنیا خبر ندارد. او در انجیل مرقس ۱۳:‏۳۲ فرموده: "ولی از آن روز و ساعت، غیر از پدرْ هیچ کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم.". یعنی حتی خودِ خداوندگار ما مسیح نیز از زمان دقیق روز آخر خبر نداشت. در آن روزی نیز که مسیح می‌خواست به آسمان صعود کند، در پاسخ به سؤال رسولانش در بارۀ زمان برقراری ملکوت خدا، فرمود: "از شما نیست که زمان‌ها و اوقاتی را که پدر در قدرت خود نگاه داشته است، بدانید." (اعمال ۱:‏۷). پولس رسول نیز در رساله به تسالونیکیان ۵:‏۱-‏۳ چنین می‌فرماید: "اما‌ای برادران، در خصوص وقت‌ها و زمان‌ها، احتیاج ندارید که به شما بنویسم. زیرا خودِ شما به‌تحقیق آگاهید که روز خداوند چون دزد در شب می‌آید. زیرا هنگامی که می‌گویند سلامتی و امان است، آنگاه هلاکتْ ایشان را ناگهان فرو خواهد گرفت، چون دردِ زهْ زن حامله را و هرگز رستگار نخواهند شد.". در این زمینه، آیاتِ بسیاری هست. برای مثال، در لوقا ۱۷:‏۲۶-‏۳۰، مسیح می‌فرماید: "و چنانکه در ایام نوح واقع شد، همانطور در زمان پسر انسان نیز خواهد بود، که می‌خوردند و می‌نوشیدند و زن و شوهر می‌گرفتند، تا روزی که چون نوح داخل کشتی شد، طوفان آمده، همه را هلاک ساخت. و همچنانکه در ایام لوط شد که به خوردن و آشامیدن و خرید و فروش و زراعت و عمارت مشغول می‌بودند، تا روزی که چون لوط از سدوم بیرون آمد، آتش و گوگرد از آسمان بارید و همه را هلاک ساخت. بر همین منوال خواهد بود در روزی که پسر انسان ظاهر شود.".
از تمام این آیات کاملاً مشخص است که روز آخرْ بطور ناگهانی فرا خواهد رسید و کسی قادر به پیشگویی آن نیست. به همین دلیل، ما مسیحیان نباید فکر خود را مشغول پیدا کردن تاریخ‌هایی بکنیم که فقط خدای پدر از آن اطلاع دارد. وظیفۀ ما در این زندگی این است که هر لحظه در پاکی و قدوسیت و اطاعت از احکام خدا زندگی کنیم. باید طوری پاک و مطیع باشیم که اگر مسیح همین امروز باز گردد، آمادگی استقبال از او را داشته باشیم، و طوری خدمت کنیم که گویی او هزار سال دیگر باز خواهد گشت. ما باید هر آن و هر لحظه آماده باشیم. بر خلاف پیشگویی‌های شاهدان یهوه و ادونتیست‌ها یا هر گروه دیگری، زمان بازگشت مسیح را کسی نمی‌داند. اما او به شاگردانش فرمود: "آنچه به شما می‌گویم، به همه می‌گویم، بیدار باشید!" (مرقس ۱۳:‏۳۷). شاهدان یهوه، اهمیت بسیاری به پیشگویی‌های کتاب دانیال می‌دهند و می‌کوشند از روی آن ثابت کنند که ما اکنون در آستانۀ آخرت هستیم. ایشان زمانی ادعا می‌کردند که تشکیل سازمان ملل قدم آخر در رسیدن به آخرت است. اما دوره‌های مختلف زمانی آمدند و رفتند و هیچ یک از پیشگویی‌ها و تعلیمات آنان جامۀ عمل نپوشید. به این شکل است که می‌توانیم فرقه‌های بدعتکار را از کلیساهای راستین تشخیص دهیم. هر فرقه‌ای که دست به پیشگویی تاریخ روز آخر بزند، منحرف و بدعتکار است.


مقالات
سیاست
رسانه‎های دیجیتال
علوم انسانی
مدیریت
روش تحقیق‌وتحلیل
متفرقه
درباره فدک
مدیریت
مجله مدیریت معاصر
آیات مدیریتی
عکس نوشته‌ها
عکس نوشته
بانک پژوهشگران مدیریتی
عناوین مقالات مدیریتی
منابع درسی (حوزه و دانشگاه)
مطالعات
رصدخانه شخصیت‌ها
رصدخانه - فرهنگی
رصدخانه - دانشگاهی
رصدخانه - رسانه
رصدخانه- رویدادهای علمی
زبان
لغت نامه
تست زبان روسی
ضرب المثل روسی
ضرب المثل انگلیسی
جملات چهار زبانه
logo-samandehi
درباره ما | ارتباط با ما | سیاست حفظ حریم خصوصی | مقررات | خط مشی کوکی‌ها |
نسخه پیش آلفا 2000-2022 CMS Fadak. ||| Version : 5.2 ||| By: Fadak Solutions نسخه قدیم