یکی از باورهای عجیب مسیحیان، اعتقاد به خدا بودن حضرت مسیح(ع) است. به غیر از چند فرقه که در اقلیت کامل هستند، سایر مسیحیان به این مسئله اعتقاد دارند. این در حالی است که حضرت عیسی(ع) هرگز نفرمودهاند که خدا است، بلکه مسیحیان با تفسیرهای عجیب و غریب از بعضی سخنان حضرت عیسی(ع) و برخی سخنان حواریون، ادعا میکنند که حضرت عیسی(ع) خدا است. گذشته از پاسخهای قدرتمندی که از سوی منتقدین مسیحیت، بر این تفسیرها وارد میشوند، اساساً آیاتی در عهد جدید کتاب مقدّس مسیحیان(که آنرا مجازاً انجیل مینامند)، وجود دارد که ثابت میکند که حضرت عیسی(ع) خدا نیست.
صورت برهان اثبات خدا نبودن حضرت مسیح طبق کتاب مقدّس به شکل زیر است:
1. خداوند کمال مطلق است، تمام کمالات را داراست، و هیچگونه نقصان و کاستی ندارد.
2. طبق انجیل(عهد جدید) علم و توانایی و ارادۀ حضرت عیسی(ع) دارای نقصان است.
نتیجه: حضرت عیسی مسیح، خدا نیست.
***
بخش نخست برهان(اینکه خدا دارای تمام کمالات و فاقد تمام نقصهاست)، مورد قبول تمام اندیشمندان اعم از خداباور و بیخدا است. حتی بیخدایان نیز قبول دارند که خدا در صورت وجود باید کمال مطلق باشد، و اساساً بیخدایی مثبتگرا بر اساس همین مسئله سعی میکند وجود خدا را رد کند، یعنی سعی میکند ثابت کند یک صفت کمالی وجود دارد که هیچ موجودی نمیتواند دارای آن باشد(ان شاء الله، به زودی در این مورد مقالاتی را روی وبلاگ قرار خواهم داد). امّا برای مستدل بودن مقاله، شما را برای اثبات این بخش از برهان، به اینجا ارجاع میدهم.
بخش دوّم برهان، شامل آیاتی از کتاب مقدّس است که نشان میدهد که صفات علم، قدرت و اراده در حضرت عیسی(ع) دارای نقصان هستند:
1. انجیل متی39:26 حضرت عیسی فرمود: سپس قدری پیش رفته بهرویْ بر خاک افتاد و دعا کرد: «ای پدر من، اگر ممکن است این جام از من بگذرد، امّا نه به خواست من، بلکه به ارادۀ تو.»
2.یوحنّا28:8 حضرت عیسی فرمود: "از خود کاری نمیکنم، بلکه فقط آن را میگویم که پدر به من آموخته است."
3.انجیل متی36:24 حضرت عیسی فرمود: "هیچکس آن روز و ساعت را نمیداند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند."
4.یوحنّا 28:14 حضرت عیسی فرمود: "پدر از من بزرگتر است."
آیه شماره (1) ثابت میکند که حضرت عیسی(ع) توانا(قدیر) نیست، زیرا اگر توانا و قدیر بود، از دیگری برای نجات جان خودش خواهش نمیکرد و اینچنین با تضرع در برابر دیگری خواهش نمیکرد.
آیه شماره (2) ثابت میکند که حضرت عیسی(ع) فاقد اراده است، زیرا هیچ کاری را از خودش انجام نمیدهد. حال آنکه خدا هر کاری را از خودش انجام میدهد، نه اینکه تحت تأثیر دیگری کارهایش انجام بدهد. البته ممکن است در مورد این آیه مناقشه کنند که پدر همان حضرت عیسی است!! البته این ادعا بر اساس اعتقاد تثلیثگرایان باطل است، زیرا تثلیث پدر را غیر از پسر میداند. ضمن اینکه وقتی حضرت عیسی(ع) با پدر سخن میگوید و از او خواهش و دعا میکند، بدون شک پدر کسی غیر از اوست.
آیه شماره (3) ثابت میکند حضرت عیسی(ع) علیم(دانا به هر دانستی) نیستند، زیرا طبق فرمایش خودشان، از آن ساعت خبر ندارند و با آوردن عبارت "پسر نیز از آن آگاه نیست" به صورت مؤکّد نقصان دانش خویش را نشان میدهند.
آیه شماره (4) ثابت میکند که موجودی هست که از حضرت عیسی(ع) بزرگتر است، و این با کمال مطلق بودن ناسازگار است. این «بزرگتر بودن» را به هر چه که تفسیر کنیم، باز هم به وجهی موجودی عالیتر از حضرت عیسی(ع) وجود دارد و نظر به اینکه خدا کمال مطلق است، ممکن نیست که چیزی عالیتر از او وجود داشته باشد، پس بر اساس این سخن، حضرت عیسی(ع) خدا نیستند، زیرا موجودی عالیتر از ایشان وجود دارد.
بر اساس دو بخش پیشین این برهان، نتیجه گیری نیز خیلی بدیهی است، خدا باید کمال مطلق باشد و طبق انجیل حضرت عیسی(ع) کمال مطلق نیستند، پس حضرت عیسی(ع) طبق انجیل خدا نیستند.
***
حال که به بیان برهان پرداختیم، بدون شک لازم خواهد بود که به بیان توجیهات مسیحیان نیز بپردازیم. مسیحیان دو توجیه مهم را در کنار آموزۀ کنوسیس دارند که ما هر سۀ آنها را تقدیم میکنیم:
توجیه اوّل: حضرت عیسی(ع) به واسطه جسم شدن از صفات الهی خالی شده بود(کنوسیس)
هر چند احترام به خرد مخاطب، انسان را وامیدارد که اساساً به این توجیه پاسخ ندهد، ولی بنده برای اینکه استدلالات مقاله تکمیل باشد، به نکاتی در مورد این توجیه میپردازم:
اولاً همینکه حضرت عیسی(ع) خالی از صفات خدا شده است، دیگر خدا نیست، و اساساً بحثی بین ما و مسیحیان باقی نمیماند.
ثانیاً اساساً اگر حضرت عیسی(ع) روزی خدا بودند، و دارای صفات الهی بودند، آنگاه «خالی شدن از صفات الهی» معنایی نداشت. توجه کنید که صفات الهی چیزهایی زائد بر ذات نیستند که ممکن باشد، خود را از آن خالی کند. اگر صفات زائد بر ذات بودند، یعنی چیزهایی خارج از ذات، آنگاه خدا برای خدا بودنش نیاز به آنها داشت و همین محتاج بودن، نشانگر خدا نبودن او میبود، پس صفات در ذات و به عبارت دقیقتر، صفات عین ذات هستند. صفات باید همان ذات باشند. یعنی ذات خدا، خود دارای آن صفات باشد، تا بتوانیم بگوییم خدا دارای این صفات کمالی هست. از سوی دیگر نیز ذات خدا مرکّب از این صفات نیست، بلکه ذات واحد خدا، خود دارای تمام این کمالات است و ما بسته به زاویه دید خودمان، آن صفات را درک میکنیم. مثلاً وقتی به قدرت خدا نگاه میکنیم، قدیر بودن او را میبینیم، وقتی به دانش بی حدّ و حصرش مینگریم، علیم بودن او را درک میکنیم و... برای نزدیک شدن ذهن عرض میکنم صفات خدا، مثل شوری در نمک هستند، نمک تا وقتی که نمک است، ممکن نیست شور نباشد. حال با روشن شدن این مطالب باطل بودن کنوسیس نیز مشخص میشود، زیرا صفات خدا، عین ذات او هستند، و ممکن نیست که تا وقتی که ذات خدا هست، صفات نباشند. پس این توجیه اساساً یک امر محال را درست فرض کرده است و در یک کلام، ممکن نیست واجب الوجود، ممکن الوجود بشود.
توجیه دوّم: حضرت عیسی(ع) دارای دو بُعد(طبیعت) الهی و انسانی بودند و این آیات مربوط به بُعد انسانی ایشان است.
بر اساس این توجیه ما دو عیسی داریم: یک خدای کامل و یک انسان کامل و این دو معلوم نیست چرا یک نفر فرض میشوند!! امّا در پاسخ به این توجیه، توجّه شما را به مطالب زیر جلب مینمایم:
اوّلاً جای سؤال است که اگر حضرت عیسی(ع) دارای دو بُعد الهی و انسانی است، پس چرا هرگز از بُعد الهی خویش سود نبرده است؟ ما هر وقت حضرت عیسی(ع) را بنگریم، او در بُعد انسانی خود است، پس چرا باید فکر کنیم که ایشان یک بُعد دیگر هم دارند؟ البته ممکن است مسیحیان ادعا بفرمایند که معجزات حضرت عیسی(ع) نشانگر وجود بُعد الهی ایشان است!! امّا معجزات بزرگ ایشان مثل شفا دادن کور و جذامی و زنده کردن مرده، که به نظر میرسد که نیازمند قوای الهی باشد، همگی توسط پیامبران پیشین چنانکه در کتاب مقدّس اشاره شده است، انجام شده اند: ایلیا(ع) و الیشع(ع)، مرده را زنده میکنند(اول پادشاهان17: 23-20؛ دوم پادشاهان4: 36-30) حتی حضرت الیشع(ع) معجزهای بزرگتر دارد زیرا استخوانهای جنازۀ پوسیدۀ وی، یک مرده را زنده کرد(دوم پادشاهان13: 22-20) همچنین حضرت عیسی(ع) طبق انجیل فقط به انسانهای مرده که روزی زنده بودند، زندگی داد، ولی حضرت موسی(ع) یک عصای چوبی را به یک مار زنده تبدیل فرمودند(خروج4: 4-2). در عین حال حضرت الیشع افراد نابینا را شفا میدهد و جذام را درمان میکند(دوم پادشاهان6: 24-15؛ دوم پادشاهان5: 14-10). در مورد معجزۀ غذا دادن به صدها نفر با مقدار کمی خوراکی، این معجزه نیز پیشتر انجام شده است(دوم پادشاهان4: 44-42) پس این معجزات نمیتوانند نشانگر خدا بودن کسی باشند، زیرا مسیحیان هم قبول دارند که حضرت الیشع(ع) خدا نبودند.
ثانیاً نگاهی به آیه شماره (1) در بالا بیندازید(متی39:26). اگر حضرت عیسی(ع) دارای بُعد الهی هستند، چرا از بُعد الهی خودشان خواهش نمیکنند و از پدر خواهش میکنند؟ طبق آموزۀ تثلیث بُعد الهی حضرت عیسی(ع) که همان خدای پسر است، غیر از خدا پدر است. ایشان چرا از طبیعت دیگر خودشان یاری نمیخواهند و دست به دامن پدر میشوند؟
ثالثاً نگاهی به آیه شماره (2) در بالا بیندازید(یوحنا28:8). اگر حضرت عیسی(ع) دارای بُعد الهی است، چرا این بُعد الهی به او نمیگوید چه بکند و او بر اساس دستورات پدر عمل میکند؟ پس این بُعد الهی حضرت عیسی(ع) برای چه کاری مولود شده است؟!
رابعاً نگاهی به آیه شماره (3) در بالا بیندازید(متی36:24). این آیه دانش را از هر کسی جز پدر صلب میکند و حتی تأکید میکند که «پسر نیز از آن آگاه نیست». نظر به اینکه طبق آموزۀ تثلیث پدر غیر از پسر است، و اینجا هم تأکید شده است که پسر نمیداند و پدر میداند، چنین بُعد الهی هم، که همان خدای پسر است، نمیتواند خدا باشد، چون باز چیزی هست که فقط پدر میداند و پسر نمیداند، پس این بُعد الهی هم در صورت وجود فاقد صفت کمالی علیم بودن(دانا به هر دانستنی) است و در نتیجه خدا نیست.
خامساً اساساً نظر به اینکه نقد ما کتاب مقدّسی است و هیچ آیهای از کل کتاب مقدّس به وجود دو طبیعت یا دو بُعد در حضرت عیسی(ع) اشاره ندارند، پس این استدلال اساساً غیرکتاب مقدّسی است و نمیتواند قابل قبول باشد. کاش دوستان مسیحی به جای اینکه بر اساس تخیلات خودشان به توجیه عقایدشان میپرداختند، به سخنان کتاب مقدّس خودشان نگاه میکردند تا هدایت شوند. آنها ادعا میکنند که حضرت عیسی(ع) خداست و بالای صلیب رفته و کشته شده است، ولی طبق انجیل خودشان حضرت عیسی(ع) هرگز نفرمودند: «من خدا هستم» و نیز هرگز ادعا نکردند که بر روی صلیب جان داده اند.
توجیه سوّم: حضرت عیسی(ع) میخواستند خدا بودنشان را از مردم پنهان کنند.
این توجیه که پاسخ جدید کلیسا محسوب میشود و نظر به نقصهای دو استدلال پیشین، طرح شده است، سعی میکند بگوید وقتی حضرت عیسی(ع) سخنی میگویند که نشان میدهد که خدا نیست، میخواهند خدا بودن خودشان را مخفی کنند. در پاسخ به این ادعا عرض میکنیم:
اولاً نگاهی به آیه شماره (1) در بالا بیندازید(متی39:26). چنانکه آیات قبل و بعد از این آیه نشان میدهد، این سخنان را حضرت عیسی(ع) زمانی میگویند که هیچکسی در کنارشان نیست و خود به تنهایی با خدا خلوت کرده اند. اینجا حضرت عیسی(ع) میخواستند خدا بودنشان را از چه کسی پنهان کنند؟ این توجیه به هیچ وجه نمیتواند پاسخی برای این آیه باشد.
ثانیاً اساساً بین چیزهایی که حضرت عیسی(ع) باید به بشر بیاموزد، چه چیزی از بقیه مهمتر است؟ آیا نکتهای مهمتر از این هست که اگر خدا هستند، آنرا رسماً بیان کنند؟ اساساً چرا ایشان باید اگر خدا هستند، خدا بودنشان را با این سخنان پنهان کنند و باعث گمراهی دیگران بشوند؟(چنانکه به خیال مسیحیان این آیات باعث گمراهی ما شده اند!!)
ثالثاً اگر ایشان همیشه خدا بودنشان را پنهان میکردند، مسیحیان چگونه معتقد هستند که حضرت عیسی(ع) با سخنانشان به صورت کنایی خدا بودنشان را نشان داده اند؟ اتفاقاً این آیات نیز کنایی هستند و با کنایه خدا نبودن حضرت را نشان میدهند.
در پایان این مقاله این آیه از قرآن را تقدیم میکنم: «همان کسانى که سخنان را مىشنوند و از نیکوترین آنها پیروى مىکنند آنان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.»(زمر:18)
یکی از نقدهایی که در سطح گسترده بر کتاب مقدس وارد میشود و بخشی از سایر نقدهای کتاب مقدس را هم به خود اختصاص داده است، تناقضات کتاب مقدس است . تعدد نویسندگان کتاب مقدس در کنار عوامل دیگر، خطاهای بسیاری را در این کتاب وارد کرده است و در بسیاری از موارد سخن را به تناقض گویی کشانده است . برخی از این تناقضها سبب ایراد اشکالات اساسی و عقیدتی بر این کتاب میشوند، اما برخی دیگر چندان مهم نیستند ؛ هر چند از این باب که خود نوعی تناقض و نقص در یک کتاب آسمانی یک دین به شمار میآیند، قابل تاملند .
خداوند متعال در قرآن مجید میفرماید: «وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً»(النساء:82)؛ اگر این کتاب از نزد غیر خدا بود هر آیینه در آن اختلاف فراوانی یافت میشد. وجود تناقض در یک کتاب میتواند نشانه این باشد که آن کتاب آسمانی نیست و یا حداقل مورد تحریف واقع شده است. دانشمندان مسیحی خود به وجود این تناقضات معترف اند، اما منشأ آن را اشتباه نسخه برداران میدانند و برخی از آنها را نیز توجیه میکنند.
یهوشافاط بتکدههای روی تپه را خراب کرد یا خیر
یهوشافاط یکی از پادشاهان بنی اسرائیل بود وی در دوران سلطنت خود کارهای بیشماری انجام داد و خداوند را با جان و دل خدمت کرد در زمان حکومت وی روی تپه مجاور اورشلیم بت خانههایی وجود داشت در کتاب دوم تواریخ مینویسد که یهو شافاط کارهای بسیاری انجام داد از جمله بتهای روی تپه را خراب کرد ولی در کتاب اول پادشاهان مینویسد که او خدمات بسیاری انجام داد ولی فقط بتهای روی تپه را خراب نکرد آیا این تناقض نیست ؟
1. پس خداوند موقعیت سلطنت یهوشافاط را تحکیم نمود... یهوشافاط با دل و جان، خداوند را خدمت میکرد. او بتکدههای روی تپهها را خراب کرد و بتهای شرم آور اشیره را درهم شکست. 1 (دوم تواریخ 17 / 5 .)
ولی در جای دیگر میگوید.
2. یهوشافاط در سن سی و پنج سالگی بر تخت نشست و بیست و پنج سال در اورشلیم سلطنت کرد... 43 او هم مثل پدر خود آسا مطابق میل خداوند عمل میکرد به جز در یک مورد و آن اینکه بتخانههای روی تپهها را از بین نبرد. (اول پادشاهان 22 / 42 .)
چند مشاورپادشاه توسط نبوزردان دستگیر شدند:(5 عدد یا 7 عدد)
در نبردی که بین سبط یهودا و نبوذران فرمانده لشگر بابل رخ داد کتاب مقدس آماری از دستگیر شدگان توسط نبوذران ارائه میدهد ولی این آمار در همه موارد یکسان است فقط در قسمت مشاوران مخصوص پادشاه یهودا تناقض دارد و در یک جا تعداد آنها را 5 نفر و در جای دیگر 7 نفر میگوید.
1.سمرایای کاهن اعظم و صفنیا معاون او و سه نفر از نگهبانان خانه خداوند به دست نبوزردان فرمانده لشکر بابل به بابل تبعید شدند. همچنین فرمانده سپاه یهودا و پنج مشاور پادشاه. (دوم پادشاهان 25 / 18)
2.در ضمن نبوزردان، فرمانده سپاه بابل این افراد را نیز در مخفی گاههایشان در شهر پیدا کرد. سرایا، کاهن اعظم و معاون او صفنیا، سه نفر از نگهبانان خانه خدا، یکی از فرماندهان لشکر با هفت نفر از مشاوران مخصوص پادشاه. (ارمیا 52/ 24)
یهوه یاکین در چه روزی از زندان آزاد شد(بیست و هفتم ماه یا بیست و پنجم ماه)
یهوه یاکین یکی از پادشاهان یهودا بود و وی مدتی در اسارت بود و در روز آزادی وی در کتاب مقدس اختلاف است یک کتاب میگوید وی در در روز 27 ماه دوازدهم از زندان آزاد شد و در کتاب دیگر میگوید وی در 25 ماه دوازدهم از زندان آزاد شد و هر کدام باشد اهمیتی در این مورد ندارد فقط میتواند ما را به یک نکته برساند که نویسنده کتاب از خود رد پاهایی جا گذاشته است
1 وقتی اویل مرودک پادشاه بابل شد، یهوه یاکین، پادشاه یهودا را از زندان آزاد ساخت و این مصادف بود با بیست و هفتمین روز از ماه دوازدهم سی و هفتمین سال اسارت یهوه یاکین. (دوم پادشاهان 25 / 27)
2 در روز بیست و پنجم ماه دوازدهم از سی و هفتمین سال اسیری یهوه یاکین، پادشاه یهودا، اویل مرودک به پادشاهی بابل رسید و یهوه یاکین را مورد لطف خود قرار داد و او را از زندان بیرون آورد. (ارمیا 52 / 31)
مرگهارون
در تورات داستان مرگهارون با جزئیات ذکر شده است ولی در محل وفات وی اختلاف وجود دارد
در کتاب اعداد محل وفات وی روی کوه هورا ذکر میکند واما کتاب تثنیه که آن هم نیز از مجموعه 5 کتاب تورات است موسیره را محل در گذشتهارون عنوان میکند و در نقشههای باستانی بین هورا و مسیره فاصله زیادی است
1 وقتی که به بالای کوه رسیدند، موسی لباس کاهنی را از تنهارون درآورد و به پسرش العازار پوشانید.هارون در آنجا روی کوه (هور1) درگذشت. (اعداد 20 : 28)
2 سپس قوم اسرائیل از ئبیروت بنی یعقان به موسیره کوچ کردند. در آنجاهارون درگذشت و مدفون گردید و پسرش العازار به جای او به خدمت کاهنی پرداخت. (تثنیه 10 : 6)
داود چند سرباز دشمن به اسیری گرفت
در یکی دیگر از جنگهایی که داود با دشمنانش کرد در کتاب مقدس آماری از غنائمی که توسط داود گرفته شده است ارائه میدهد این آمار در همه موارد یکسان است فقط در قسمتی که مربوط به تعداد سربازان سواره است اختلاف دارد در یک جا سخن از هزار و هفتصد و در جای دیگر سخن از هفت هزار است
در این جنگ داود هزار و هفتصد سواره و دویست هزار پیاده را به اسیری گرفت. (دوم سموئیل 8 / 4)
در این جنگ داود هزار عرابه، هفت هزار سرباز سواره و بیست هزار سرباز پیاده را به اسیری گرفت. (اول تواریخ 18 / 4)
داود چند عرابه به غنیمت گرفت( هفصد عرابه یا هفت هزار عرابه)
در یکی از جنگهایی که داود با سوریها انجام میدهد تعداد زیادی از سرابازن سوری به دست لشگریان داود(ع) کشته میشوند. این داستان در دو کتاب جداگانه تکرار شده است. درآید و سربازان سوری گریختند. در یک کتاب مینویسد که داود 700 عرابه و چهل هزار اسب سوار سوری را کشتند و در کتابی دیگر مینویسد: داود هفت هزار عرابه سوار و چهل هزار سرباز روسی را کشتند.
این اشتباه از جانب خداوند است یا از جانب نسخه نویسان کتاب مقدس ؟
1 داود چون این را شنید، همه سربازان اسرائیلی را جمع کرد و از رود اردن عبور کرده، به حیلام آمد. در آنجا با سربازان سوری وارد جنگ شد. ولی سوریها باز هم گریختند و داود و سربازانش هفتصد عرابه سوار و چهل هزار اسب سوار سوری را کشتند. (دوم سموئیل 10: 17)
2 .... ولی سوریها باز هم گریختند و داود و سربازانش هفت هزار عرابه سوار و چهل هزار پیاده سوری را کشتند. (اول تواریخ 19: 18)
تعداد مردان جنگی مملکت اسراییل و یهودا چند نفر بود!
داود پادشاه زمانی تصمیم میگیرد از تمام لشگریانش سر شماری کند، به یواب فرمانده لشگرش دستور میدهد از تمامی لشگریانش که از دو طیف یهودا و اسرائیل بودند سر شماری کند در گزارش پایانی که یواب خدمت داود میدهد در تعداد سربازان طایفه یهودا دو نقل متفاوت وجود دارد در یک جا سخن از پانصد هزار و در جای دیگر سخن از چهار صد هزار سرباز است.
1. یوآب در گزارش کار را تقدیم پادشاه کرد. تعداد مردان جنگی اسرائیل هشتصد هزار و مردان جنگی یهود پانصد هزار نفر بودند . (دوم سموئیل 24 / 9)
2. او گزارش کار را تقدیم پادشاه کرد. تعداد مردان جنگی در تمام اسرائیل یک میلیون و صدهزار نفر بود که از این عده چهارصد هزار نفر از یهودا بودند. (اول تواریخ 21 / 5)
چند سال قحطی (سه سال یا هفت سال)
سرشماری داود نوعی بی اعتمادی به خداوند محسوب شد و خدا به خاطر این بی اعتمادی داود به وی تصمیم به تنبیه داود گرفت و به این خاطر جاد نبی را نزد داود فرستاد که بین یکی از سه گزینه یکی را برای عقوبت خویش برگزیند سه گزینه عبارت بودند از سه ماه فرار از دشمن یا سه روز مرض مهلک در کشور و یا چند سال قحطی در اینکه رقم مورد نظر خداوند سه سال بوده یا هفت سال در کتاب مقدس اختلاف وجود دارد.
1. پس جاد نزد داود آمده، پیغام خداوند را به او رساند و گفت: «بین این سه، یکی را انتخاب کن، هفت سال قحطی در کشور، سه ماه فرار از دست دشمنانت یا سه روز مرض مهلک در سرزمینت؟» (دوم سموئیل 24 / 13)
2. جاد پیش داود آمد و پیغام خداوند را به او رسانده، گفت: «بین این سه، یکی را انتخاب کن: سه سال قحطی، یا سه ماه فرار از دست دشمنت یا سه روز مرض مهلک و کشتار به وسیله فرشته خداوند». (اول تواریخ 21 / 11)
تعداد سرپرست کارگران حکومت سلیمان(550 یا 250)
کتاب مقدس حجمی در حدود هفت برابر قران دارد ولی از نظر محتوایی عمده مطالب آن تاریخ و جزئیات تاریخی قوم بنی اسرائیل است از جمله شرح مبسوطی در باره چگونگی ساخت معبد سلیمان دارد و جزئیات آن را ذکر کرده مثلا تعداد کارگران و تعداد سرکارگران حتی تعداد آخورهای که برای اسبها نیاز بودند را ذکر کرده و بیشتر این مطالب در دو کتاب مجزا هم تکرار شده از جمله این مسائل بحثی بر سر تعداد سر کارگران ساخت معبد سلیمان است.
که در کتاب اول پادشاهان میگوید 550 سر کارگر داشته و در کتاب دوم تواریخ الایام تعداد آنها را 250 نفر ذکر کرده است .
1. پانصد و پنجاه نفر به عنوان سرپرست بر گردههای کارگران گمارده شده بودند. (اول پادشاهان 9 / 23)
2. دویست و پنجاه نفر نیز به عنوان سرپرست کارگران سلیمان گمارده شده بودند. (دوم تاریخ 8 / 10)
البته تعداد هر مقدار باشد اهمیتی در این مورد ندارد ولی این اندازه میرساند که کتابی است که در آن تناقض دارد و تناقض کار خدا نیست و رد پایی است که نویسنده کتاب از خود به جا گذارده که فرمود و لو کان من غیر عند الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا.
گنجایش حوض خانه خدا چه قدر بود:(4000لیتر یا 6000 لیتر)
وقتی سلیمان هیکل و معبد مخصوصش را ساخت طبق دستور خداوند حوضی در وسط آن گماشت که در مقدار گنجایش آن حوض اختلاف است.
1. ضخامت دیواره حوض به پهنای کف دست بود. لبه آن به شکل جام بود و مانند گلبرگ سوسن به طرف بیرون باز میشد. گنجایش آن بیش از چهل هزار لیتر بود. (اول پادشاهان 7 / 26)
2. ضخامت دیواره حوض به پهنای کف دست بود. لبه آن به شکل جام بود و مانند گلبرگ سوسن به طرف بیرون باز میشد. گنجایش آن بیش از شصت هزار لیتر بود. (دوم تواریخ 4 / 5)
یهوه یاکین، چند ساله بود که به پادشاهی رسید:(18 ساله یا 8 ساله)
یکی دیگر از موارد تناقض در کتاب مقدس سن یهوه یاکین در موقع رسیدن به پادشاهی است در یک کتاب میفرماید یهوه یاکین 8 ساله بود و در جای دیگر میفرماید یهوه یاکین 18 ساله بود گر چه سن او اهمیت ندارد ولی این نکته را به ما میرساند که نسخه نویس کتاب مقدس از خود رد پاهایی به جا گذاشته و در مواردی دست برده است
1. یهوه یاکین هیجده ساله بود که پادشاه یهودا شد و سه ماه در اورشلیم سلطنت کرد. (دوم پادشاهان 24 / 8)
2. یهوه یاکین هشت ساله بود که پادشاه شد و سه ماه و ده روز در اورشلیم سلطنت کرد. (دوم تواریخ 36 / 9)
چگونگی مرگ اخزیا
اخزیا یکی از پادشاهان سبط یهودا است و با بیهوو جنگید و شکست خورد و در جریان این جنگ نیز کشته شد ولی در کتاب مقدس دو نقل متفاوت برای چگونگی مرگ اخزیا ذکر شده در یک جا میفرماید او در حین فرار از شدت جراحات مرد و در جای دیگر میفرماید خیر اخزیا دستگیر شد واو را نزد بیهوو آوردند و بیهوو او را کشت و یک نفر چگونه میتواند دو بار کشته بشود هم در حین فرار هم در اسارت ؟
1 هنگامی که اخزیا، پادشاه یهودیا، این وضع را دید، به سوی شهر بیت هگان فرار کرد. بیهو به تعقیب وی پرداخت و فریاد زد: «او را هم بزنید». پس افراد بیهوو او را در سر بالایی راهی که به شر جور میرود و نزدیک یبلعام است، در عرابهاش مجروح کردند، او توانست تا مجدد فرار کند؛ ولی در آنجا مرد. (دوم پادشاهان 9 : 27)
2 زمانی که بیهوو در پی کشتار اعضای خانواده احزاب بود، با عدهای از سران یهودا و برادرزادههای اخزیا رو به رو شد و ایشان را کشت؟ بیهوو در جستجوی اخزیا بود؛ سرانجام او را که در سامره پنهان شده بود، دستگیر نموده، نزد بیهوو آوردند و بیهوو او را نیز کشت. (دوم تواریخ 22 : 8)
تناقضات عهد جدید
همانطور که عرض کردیم در کتاب مقدس تناقضات غیر قابل انکاری وجود دارد که ما به چند نمونه آن اشاره میکنیم:
نسب حضرت مسیح (ع)
یکی از اشکالاتی که به انجیل میشود بحث نسب نامه عیسی مسیح است در دو انجیل لوقا و متی نسب نامه حضرت عیسی ذکر شده و در هر دو عیسی فرزند داود شناخته میشود ولی در انجیل متی عیسی ناتان به داود میرسد و در انجیل لوقا از سلیمان به داود میرسد با وجود اینکه ناتان و سلیمان دو برادر بودند چگونه میشود یک نفر از نسل دو برادر با هم باشد؟
1. یسی پدر داود پیغمبر بود و داود پدر سلیمان بود. (متی 1 : 6)
2. پدر ناتان، داود بود. 32 پدر داود، عیسی بود. (لوقا 3 : 31)
چند روز بعد (شش یا هشت)
در اناجیل پس از نقل داستان غذا دادن عیسی به 5000 نفر با دو نقل متفاوت نقل میکنند که چند؟ روز بعد عیسی در بالای کوهی با الیاس و موسی ملاقات کرد در اینکه این اتفاق ملاقات با موسی در کوه چند روز پس از غذا داده به 5000 نفر رخ داده دو انجیل لوقا و مرقس دو نقل متفاوت دارند.
1. شش روز بعد، عیسی با پطرس، یعقوب و یوحنا به بالای تپهای رفت. کس دیگری در آنجا نبود. ناگاه صورت عیسی به طرز پرشکوهی شروع به درخشیدن کرد، 3 و لباسش درخشان و مثل برف سفید شد. (مرقس 9 : 2)
2. هشت روز پس از این سخنان، عیسی به همراه پطرس، یعقوب و یوحنا، بر فراز تپهای برآمد تا دعا کند. 29 به هنگام دعا، ناگهان چهره عیسی نورانی شد و لباس و از سفیدی، چشم را خیره میکرد. (لوقا 9 :28)
پطرس عیسی را به چه کسانی انکار کرد.
عیسی مسیح قبل از دستگیری پیش گویی کرد که پطرس سه بار مسیح را انکار میکند و این سه بار قبل از بانگ خروس است و وقتی طبق نقل اناجیل مسیح دستگیر شد و این اتفاق رخ داد وقتی که مسیح طبق نقل اناجیل دستگیر شد پطرس به جمع یهودیان نفوذ کرد و یهودیان در سه مرتبه به وی مشکوک شدند و در هر بار پطرس انکار کرد که از یاران مسیح است و نکته قابل توجه در مرتبه دوم است که هر کدام از اناجیل نقلی متفاوتی دارند.
متی این گونه نقل میکند بار اول: به یک کنیز ؛ بار دوم: به کنیزی دیگر و بار سوم: جمعی از مردم (آنانکه ایستاده بودند) (متی 69:26 تا 73:26)
مرقس چنین میگوید بار اول: به یک کنیز (از کنیزان رییس کهنه)؛ بار دوم: به همان کنیز و بار سوم: جمعی از مردم (حاضرین) (مرقس 66:14 تا 71:14)
و لوقا نیز اینگونه مینویسد بار اول: به یک کنیز ؛ بار دوم: به یک مرد و بار سوم: به مردی دیگر (لوقا 54:22 تا 60:22)
چند مورد از تناقضات اعتقادی مسیحیت برای نقد مسیحیت خدمت پرسشگر عزیز ارسال میگردد. توجه پرسشگر عزیز را به این مطلب جلب میکنم اگر باز هم سوال و خواستهای داشتید مکاتبه بفرمایید تا پاسخ مناسب داده شود.
در میان مطالبی که انجیلها بیان میکنند، تناقضات فراوانی وجود دارد.[۱] همچنین رسالههای سیزده گانه پولس با وجود اینکه همه آنها قابل اعتبار نیست مانند انجیل یوحنا با اناجیل همنوا همساز نیست و عیسای رسالههای پولس مانند عیسای انجیل یوحنا موجود الهی است.[۲]
موریس بوکای میگوید منقولات خود انجیلها تناقضات بارزی را آشکار میکنند؛ زیرا نمیتوان وجود واقعه متضاد را باور کرد و نمیتوان برخی دوری از حقیقتها یا تصدیقاتی که خلاف دادههای معارف جدید است، قبول نمود. دو نسبنامه عیسی که انجیلها عرضه میکنند و خلاف واقعهایی که از آن نتیجه میگیرند کاملا موضوع را ثابت مینمایند.[۳]
مسیحیت در ابتدا وجود تناقض در کتاب مقدس خود را نمیپذیرفت. اولین بار در قرن هجدهم میلادی بود که آنها حاضر به اعتراف درباره وجود تناقض در کتاب خود شدند.[۴] بیان دیدگاههای معارض از سوی انجیلها، سبب شده که صاحبنظران درباره اعتبار آنها به عنوان یک سند تاریخی معتبر به دیده شک و تردید بنگرند.[۵]
در اینجا به چند مورد از تناقضات اعتقادی مسیحیت را که در تعالیم اناجیل و رسالههای پولس آمده است اشاره میشود:
تعارض آموزههای مسیحیت با الوهیت مسیح(ع)
دین مسیحیت بر الوهیت حضرت مسیح(ع) و تثلیث و پسر خدا بودن مسیح مبتنی است و این اموزهها که از ارکان و اصول دین مسیحیت به شمار میآیند، با گزارههایی که در عهدجدید نقل شده به صراحت در تناقض است که به برخی از این تعارضات اشاره میشود.
الف) جملات زیادی در اناجیل و بیشتر رسالههای عهد جدید از حضرت مسیح(ع) نقل شده که به صراحت بر وحدانیت خدا و بندگی و انسان بودن حضرت مسیح(ع) دلالت دارند که هر نوع شائبه الوهیّت را در مسیح(ع) نفی میکند. مثلا یکی از کاتبان زمانی که از حضرت مسیح(ع) پرسید که «اوّل همه احکام کدام است؟ عیسی(ع) او را جواب داد که اوّل همه احکام اینست که بشنوای اسرائیل، خداوند خدای ما خداوند واحد است و خداوند خدای خود را به تمامی دل و تمامی جان و تمامی خاطر و تمامی قوّت خود محبّت نما که اول از احکام اینست». کاتب هم این سخن عیسی۷ را مورد تایید قرار داده و گفت: «آفرینای استاد، نیکو گفتی، زیرا خدا واحد است و سوای او دیگری نیست».[۶] گزارههای دیگری هم در اناجیل وجود دارد که بر وحدانیت خدا دلالت داشته و با تثلیث در تناقض اند.[۷]
ب) در اناجیل و رسالههای عهد جدید بر عبادت و نیز بر روزه گرفتن حضرت مسیح(ع) تصریح شده است و این مطالب بیانگر اینست که حضرت عیسی(ع) بنده خدا بوده و او را عبادت میکرده است نه اینکه خودش خدا بوده تا نیازی به عبادت نداشته باشد. مثلا در انجیل لوقا عبادت خدای واحد توسط حضرت مسیح(ع) به روشنی اینگونه بیان شده است: «و در آن روزها بر فراز کوه برآمد تا عبادت کند و آن شب را در عبادت خدا به صبح آورد».[۸] در انجیل یوحنا حضرت مسیح(ع) خطاب به زن یهودی عبادت خود را در برابر خداوند متعال از روی علم و آگاهی میداند و میگوید: «شما، آنچه را نمیدانید، میپرستید؛ امّا ما آنچه را که میدانیم عبادت میکنیم».[۹]در انجیل متی در ضمن تجربه شدن حضرت مسیح(ع) توسط ابلیس به روزه گرفت آن حضرت چنین اشاره شده است: «آنگاه عیسی به دست روح به بیابان برده شده تا ابلیس او را تجربه نماید و چون چهل شبانه روز روزه داشت آخر گرسنه گردید».[۱۰]
از این جمله و جملات دیگر این باب به روشنی به دست میآید که حضرت مسیح(ع) مانند یک انسان و بنده خدا در تحت آزمایش و تجربه ابلیس قرار داشته تا اینکه او با روزه گرفتن از این تجربه و آزمایش پیروز بیرون میآید و در برابر وسوسههای شیطانی مقاومت میکند و در نهایت هنگامی که شیطان به او گفت: «اگر افتاده مرا سجده کنی، همانا این همه را به تو بخشم، آنگاه عیسی وی را گفت دور شوای شیطان، زیرا مکتوب است که خداوند خدای خود را سجده کن و او را فقط عبادت نما. در ساعت، ابلیس او را رها کرد و اینک فرشتگان آمده او را پرستاری مینمودند».[۱۱]
ج) دعا کردن یک نوع عبادت و خواستن نیازهای معنوی و مادی از خداست و این کار اختصاص به کسی دارد که خودش خدا نبوده و نیازمند به خدا باشد. این در حالی است که بر طبق اناجیل، حضرت مسیح(ع) در موارد مختلفی دعا نموده و از خدای متعال بر آورده شدن نیازهای معنوی و رفع گرفتاریهای مادی خود را خواسته است و این کار او خدایی و الوهیتش را به صراحت مردود میشمارد. مثلا داستان تعقیب حضرت مسیح(ع) و شاگردانش توسط یهودیان و فرار آنان و نیز بیوفایی برخی از یاران آن حضرت در انجیل مرقس اینگونه بیان شده است: «به موضعی که جنسیمانی نام داشت رسیدند به شاگردان خود گفت: در اینجا بنشینید تا دعا کنم و پطرس و یعقوب و یوحنا را همراه برداشته مضطرب و دلتنگ گردید و بدیشان گفت نفس من از حزن مشرف بر موت شد اینجا بمانید و بیدار باشید و قدری پیشتر رفت به روی بر زمین افتاد و دعا کرد تا اگر ممکن باشد آن ساعت از او بگذرد».[۱۲] حضرت مسیح با صراحت در این حادثه اضطراب و دلتنگی خود را ابراز نموده و سخت به دعا محتاج بوده است و این یعنی او بنده صالح خدا بوده است نه خدا که هیچ نیازی به دعاکردن ندارد.
د) آموزههای نبوت و پیامبری عیسی(ع) در اناجیل به صراحت با خدایی و الوهیت آن حضرت در تناقض است. در انجیل یوحنا بعد از داستان ایمان آوردن برخی سامریان به عیسی(ع) در شهر یهودیه و ماندن حضرت مسیح(ع) به مدت دو روز در آنجا مطلبی را اینگونه بیان میکند: «امّا بعد از دو روز از آنجا بیرون آمده به سوی جلیل روانه شد زیرا خود عیسی شهادت داد که هیچ نبی را در وطن خود حرمت نیست پس چون به جلیل آمد جلیلیان او را پذیرفتند».[۱۳] این کلمات به صراحت بر نبوت حضرت مسیح(ع) دلالت دارد و نبوت با الوهیت و خدایی قابل جمع نیست.
بر طبق اناجیل، مردم نیز حضرت مسیح را به خاطر معجزاتی که انجام داده بود، به عنوان نبی و پیامبر پذیرفته بودند. در این رابطه یوحنا چنین میگوید: «و چون مردمان این معجزه را که از عیسی صادر شده بود دیدند، گفتند که: این البته همان نبی است که باید در جهان بیاید».[۱۴] زمانی که حضرت عیسی(ع) زن سامری را موعظه میکند زن به او میگوید: «ای آقا میبینم که تو نبی هستی»[۱۵] و حضرت مسیح نه تنها سخن او را رد نمیکند بلکه او را به تصدیق خود دعوت میکند تا خدای واحد را از روی علم عبادت کند.[۱۶]
البته آموزههای متعددی در اناجیل وجود دارد که باالوهیت حضرت مسیح و تثلیث مسیحیت در تناقض است. که برای ذکر همه آنها مجالی در این مقاله نیست.
یکی از تناقضات مسیحیت آموزههایی است که در عهد جدید در باره ایمان بیان شده است. بر طبق تعالیم پولس ایمان عبارت از اینست که به وسیله مراسمی چند مانند تعمید، عشای ربانی، و بسط شوق، خود را به عیسی متصل نمود[۱۷] و تحقق این ایمان متوقف بر برخاستن عیسی از میان مردگان است و اگر نه، متعلقی برای ایمان وجود نخواهد داشت و حاکمیت از آنِ گناه خواهد بود.[۱۸] از نظر پولس شریعت عمل و شریعت ایمان در تضاد هستند[۱۹] و ایمان را نافی شریعت میداند[۲۰] این در حالیاست که در رساله یعقوب ایمان بدون عمل باطل دانسته شده، بلکه با عمل کامل میگردد و ایمان بدون عمل مانند بدن بدون روح مرده است.[۲۱]
آموزههای مسیحیت در مسأله شریعت نیر در تناقض است
در نامههای که منسوب به پولس است برانکار شریعت اصرار شده است و شریعت را دروازهای به سوی گناه میداند. این مطالب با عبارتهای مختلفی در فصلها و موارد متعددی از نامههای او بیان گردیده است. او باب هفتم «نامه به رومیان» را به این مسأله اختصاص داده در برخی از جملات این فصل میگوید: «ما نسبت به شریعت که موجب بردگی ما بود مرده ایم و از این پس باید خدا را به وسیله روحالقدس خدمت کرد نه مانند گذشته که از قوانین نوشته شده اطاعت میکردیم. او نیز میگوید : … بدون شریعت گناه مرده است و من از قبل بدون شریعت زنده میبودم، لکن چون حکم آمد گناه زنده گشت و من مردم».[۲۲]
این در حالی است که در اناجیل به خصوص در انجیل متی حضرت مسیح(ع) اصرار بر شریعت و عمل به آن داشته است. او در یکی از فقرات انجیل متی شرایع گذشته را مورد تأیید و تکمیل قرار داده میگوید: « تصور میکنید من از بهر ابطال تورات و رسایل انبیاء آمده ام، نه بلکه به جهت تکمیل آمده ام».[۲۳]
نویسنده: رفیعی
پی نوشتها
[۱]. ر.ک: همفری کارپنتر، عیسی، ترجمه: حسن کامشاد، ص۶۷، تهران، طرح نو، چ۲، ۱۳۷۵ش. ؛ کری ولف، درباره مفهوم انجیلها، ترجمه: محمد قاضی، ص۱۷، تهران، انتشارات فرهنگ، [بیتا].
[۲]. ارچیبالد رابرتسون، عیسی اسطوره یا تاریخ، ترجمه: حسین توفیقی، ص۲۸، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، چ۲، ۱۳۸۷ش.
[۳]. موریس بوکای، مقایسهای میان تورات، انجیل، قرآن و علم، ترجمه: ذبیح الله دبیر، ص۱۴۹، تهران، دفتر نشر فرهنگی، چ۱۳، ۱۳۸۸ش.
[۴]. ر.ک: همفری کارپنتر، عیسی، ترجمه: حسن کامشاد، ص۳۶٫
[۵]. ر.ک: کری ولف، درباره مفهوم انجیلها، ترجمه: محمد قاضی، ص۳۸٫
[۶]. انجیل مرقس، ۱۲: ۲۸- ۳۳٫
[۷] . رک: اعمال رسولان، ۳: ۱۳؛ انجیل مرقس، ۲: ۶-۹؛ انجیل مرقس، ۱۵: ۳۴؛ انجیل یوحنا، ۲۰: ۱۷٫
[۸]. انجیل لوقا، ۶: ۱۲٫
[۹]. انجیل یوحنا، ۴: ۲۱٫
[۱۰]. انجیل متی، ۴: ۱و۲٫
[۱۱]. انجیل متی، ۴: ۹-۱۱٫
[۱۲]. انجیل مرقس، ۱۴: ۳۲-۳۸٫
[۱۳]. انجیل یوحنا، ۴: ۴۳و۴۴٫
[۱۴]. انجیل یوحنا، ۶: ۱۴٫
[۱۵] . انجیل یوحنا، ۴: ۱۹٫
[۱۶]. رک: انجیل یوحنا، ۴: ۲۱و۲۲٫
[۱۷]. جان بایر ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه: علی اصغر حکمت، ص۶۱۸، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ۱۴، ۱۳۸۳ش.
[۱۸]. رساله اول پولس به قرنتیان، ۱۵: ۱۴و۱۷٫
[۱۹]. رساله پولس به رومیان، ۳: ۲۷٫
[۲۰]. رساله پولس به غلاطیان، ۳: ۲۴و ۲۵٫
[۲۱]. رساله یعقوب، ۲: ۲۰- ۲۲ و ۲۶٫
[۲۲]. نامه پولس به رومیان، ۴: ۱۲؛ ۷: ۵ و۶ و ۹٫
[۲۳]. انجیل متی، ۵: ۱۷٫
برچسبها: تثلیث مسیحیت پولس عهد جدید تناقضات اعتقادی الوهیت مسیح آموزههای مسیحیت
وقتی در کتابی با یک عنوان اختلاف وجود داشته باشد نشانگر این است که نویسنده نمیتواند یک شخص باشد بلکه نویسندگان مختلفی در آن دخالت داشتهاند و این چیزی کاملا بدیهی است و این اختلافات در کتاب مقدس کاملا واضح و روشن است. جام دینی؛ کتاب مقدس شامل تورات و انجیل و کتب دیگر است که در گذر تاریخ و در جهت منافع افراد، دستخوش تحریف و دگرگونی شده است.
1) چه کسی داود را واداشت تا مردان جنگی بنی اسرائیل را بشمارد؟
• خدا(دوم سموئیل۱:۲۴)
• شیطان(اول تواریخ ایام۱:۲۱)
2) در آن شمارش چند مرد جنگی دربنی اسرائیل یافت شدند؟
• هشتصد هزار(دوم سموئیل۹:۲۴)
• یک میلیون و صد هزار(اول تواریخ ایام ۵:۲۱)
3) چند مرد چنگی در یهودا بودند؟
• پانصد هزار(دوم سموئیل۹:۲۴)
• چهارصد و هفتاد هزار (اول تواریخ ایام ۵:۲۱)
4) خدا فرستادۀ خود را به سوی داود فرستاد تا او را از چند سال قحطی خبر دهد؟
• هفت (دوم سموئیل:۱۳:۲۴)
• سه (اول تواریخ:۲۱۱۲)
5) اخزیا در چند سالگی به حاکمیت اورشلیم رسید؟
• بیست و دو(دوم پادشاهان۸:۲۶)
•چهل و دو(دوم تواریخ:۲:۲۲)
6) یهویاقیم وقتی به پادشاهی اورشلیم رسید چند سال سن داشت؟
• هجده(دوم پادشاهان۸:۲۴)
• هشت (دوم تواریخ۹:۳۶)
7) او چه مدت بر اورشلیم حکومت کرد؟
• سه سال(دوم پادشاهان۸:۲۴)
• سه سال و ده روز(دوم تواریخ۹:۳۶)
8) فرماندۀ مردان نیرومند داود نیزۀ خویش را برداشت و چند نفر را همزمان کشت؟
• هشتصد(دوم سموئیل۸:۲۳)
• سیصد(اول تواریخ۱۱:۱۱)
9) داود کی صندوقچه عهد را به اورشلیم آورد؟ پیش از شکست دادن فلسطینیها یا بعد از آن؟(دوستان توجه کنید که مترجم محترم عهد عتیق واژۀ philistines را که به معنای انسان هرز و بی فرهنگ است به فلسطینی(paletinian) ترجمه کرده است!)
• بعد (دوم سموئیل ۵ و ۶)
• قبل (اول تواریخ ۱۳ و ۱۴)
10) خدا به نوح گفت چند جفت از حیوانات پاک را داخل کشتی قرار دهد؟
• دو (پیدایش۱۹:۶و۲۰)
• هفت (پیدیش۲:۷) اما با این وجود فقط دو جفت وارد کشتی شدند!(پیدایش۷: ۹-۸)
البته این مورد بیشتر یک نقص در کتاب است تا تناقض زیرا نشانگر نافرمانی بی دلیل نوح است! جالب اینکه عمل خودسرانۀ نوح(!) در بخش دیگری عین فرمان خدا فرض شده است!
11) وقتی داود، پادشاه موآبیها را شکست داد چند سرباز سواره به اسیری گرفت؟
• هزار و هفتصد (دوم سموئیل۴:۸)
• هفت هزار(اول تواریخ۴:۱۸)
12) سلیمان چند اصطبل برای اسبان داشت؟
• چهل هزار(اول پادشاهان۲۶:۴)
• چهارهزار(دوم تواریخ۲۵:۹)
13) در سال چندم سلطنت آسا، بعشا پادشاه بنی اسرائیل مرد؟
• بیست و ششم(اول پادشاهان۳۳:۱۵ – ۸:۱۶)
• تا سال سی و ششم زنده بود(دوم تواریخ۱:۱۶)
14) سلیمان چند سرکارگر برای کار ساختن معبد تعیین کرد؟
• سه هزار و ششصد(دوم تواریخ۲:۲)
• سه هزار و سیصد(اول پادشاهان۱۶:۵)
15) دریاچهای که سلیمان ساخت گنجایش چند بَت را داشت؟
• دوهزار(اول پادشاهان۲۶:۷)
• بیش از سه هزار(دوم تواریخ۵:۴)
16) از یهودیانی که از اسارت بابلیها آزاد شدند چند نفر از بنی قحت موآب بودند؟
• دوهزار و هشتصد و دوازده(عزرا۶:۲)
• دو هزار و هشتصد و هجده(نحمیا۱۱:۷)
17) چند نفر از بنی زنو بودند؟
• نهصد و چهل و پنج(عزرا۸:۲)
• هشتصد و چهل و پنج(نحمیا۱۳:۷)
18) چند تن از بنی ازجد بودند؟
• هزار دویست و بیست و دو(عزرا۲ :۱۲)
• دو هزار و سیصد و بیست و دو(نحمیا۱۷:۷)
19) از بنی عادین چند نفر بودند؟
• چهارصد و پنجاه و چهار(عزرا۱۵:۲)
• ششصد و پنجاه و پنج(نحمیا۲۰:۷)
20) چند نفر از بنی حاشوم بودند؟
• دویست و بیست و سه(عزرا۱۹:۲)
• سیصد و بیست و هشت(نحمیا۲۲:۷)
21) از فرزندان بین نیل و عای چند تن بودند؟
• دویست و بیست و سه(عزرا۲۸:۲)
• صد و بیست و سه(نحمیا۳۲:۷)
22) کتاب عزرا۶۴:۲ و نحمیا ۶۶:۷ توافق دارند که تمامی جماعت با هم ۴۲۳۶۰ نفر بودند. تا زمانی که ارقام جمع نشدهاند ههمه چیز نزدیک است. مجموعی که از هر دو کتاب به دست میاید چنین است:
• ۲۹۸۱۸(عزرا)
• ۳۱۰۸۹(نحمیا)
23) خوانندگانی(!) که جماعت را همراهی میکردند چند نفر بودند؟
• دویست(عزرا:۶۵:۲)
• دویست و چهل و پنج(نحمیا۶۷:۷)
24) نام مادر پادشاه ابیا، چه بود؟
• میکایا دختر اورینیل(دوم تواریخ۱۳:۲)
• معکه دختر آبشالوم(دوم تواریخ۲۰:۱۱)
• آبشالوم فقط یک دختر به نام تامار داشت(دوم سموئیل۲۷:۱۴)
25) آیا یوشع و یهودیان (اسرائلیان) اورشلیم را گرفتند؟
• بله(یوشع۲۳:۱۰ و ۴۰)
• خیر(یوشع۵۳:۱۵)
26) چه کسی پدر یوسف (جوزف) شوهر مریم بود؟
• یعقوب(متی:۱۶:۱)
•هالی(لوقا۲۳:۳)
27) عیسی از نسل کدام پسر داود بود؟
• سلیمان(متی:۶:۱)
• ناتان(لوقا۳۱:۳)
28) پدر سالتیئیل چه کسی بود؟
• یکنیا(متی۱۲:۱)
• نیری(لوقا۲۷:۳)
29) کدام فرزند زروبابل از اجداد عیسی مسیح بود؟
• ابیهود(متی۱۳:۱)
• ریسا(لوقا۲۷:۳) اما هفت فرزند زروبابل عبارتند از: ۱٫مشلام، ۲٫حننیا، ۳٫حشوبه، ۴٫اهل، ۵٫برخیا، ۶٫حسدیا و ۷٫یوشب حسد(اول تواریخ۱۹:۳ و ۲۰) دو اسم ابیهود و ریسا در بین این هفت اسم وجود ندارند!!
30) پدر عزیا چه کسی بود؟
• یورام(متی۸:۱)
• امصیا(دوم تواریخ۱:۲۶)
31) پدر یکنیا چه کسی بود؟
• یوشیاه(متی۱۱:۱)
• یهویاقیم(اول تواریخ۱۶:۳)
32) از تبعید بابلی تا مسیح چند نسل وجود داشت؟
• متی میگوید چهارده(متی۱۷:۱)
• اما یک شمارش دقیق از نسلها میگوید سیزده(متی۱۲-۱۶:۱)
33) پدر صالح چه کسی بود؟
• قینان(لوقا۳: ۳۶-۳۵)
• ارفکشاد(پیدایش۱۲:۲)
34) آیا یحیای تعمید دهند همان الیاس موعود است؟
• بله(متی۱۴:۱۱ و۱۷: ۱۳-۱۰)
• خیر(یوحنا۱: ۲۱-۱۹)
35) آیا قرار بود تخت داود به عیسی عطا شود؟
• بله، زیرا فرشته گفت(لوقا۳۲:۱)
• خیر، زیرا او از نسل یهویاقیم بود(نگاه کنید به متی۱:۱۱ و اول تواریخ۱۶:۳) و یهویاقیم مورد لعن خدا بود پس هیچ یک از فرزندانش نمیتوانستند بر تخت داود بنشینند(ارمیا۳۰:۳۶)
36) عیسی با چند حیوان به سوی اورشلیم راند؟
• یک، یک کره اسب(مرقس۷:۱۱ لوقا۳۵:۱۹) و انها کره اسب را برای عیسی آوردند و لباسهایشان را بر ان انداختند و عیسی بر آن سوار شد.
• دو، یک گره اسب و یک الاغ(متی۷:۲۱) آنها کره اسب و الغ را آوردند و لباسهای خود را بر ان انداختند و عیسی بر آن نشست.
37) شمعون پطروس چگونه فهمید که عیسی، همان مسیح است؟
• با الهام بهشتی(متی۱۷:۱۶)
• برادرش آندریاس به او گفت(یوحنا۴۱:۱)
38) عیسی اولین بار کجا شمعون پطروس و آندریاس را ملاقات کرد؟
• دریای جلیله(متی۴: ۲۲-۱۸)
• بر سواحل رود اردن(یوحنا۴۲:۱) بعد از آن عیسی تصمیم گرفت به جلیله برود(یوحنا۴۳:۱)
39) عیسی وقتی یانیریوس را دید دختر یانریوس مرده بود؟
• بله، متی۱۸:۹ نقل میکند که او گفت دخترم مرده است.
• خیر،مرقس۲۳:۵ نقل میکند که گفت دخترم در حال مرگ است.
40) آیا عیسی به مریدانش اجازه داد در مسافرت کفش بپا کنند؟
• بله(مرقس۸:۶)
• خیر(متی۱۰:۱۰ و لوقا۳:۹)
41) آیا هرودیس فکر میکرد که عیسی، یحیای تعمیددهنده است؟
• بله(متی۲:۱۴)
• خیر(لوقا۹:۹)
42) آیا یحیای تعمید دهنده، عیسی را پیش از تعمیدش، شناخت؟
• بله(متی۳: ۱۴-۱۳)
• خیر(یوحنا۱: ۳۲,۳۳)
43) آیا یوحنای تعمید دهنده عیسی را بعد از تعمیدش شناخت؟
• بله(یوحنا:۱: ۳۲,۳۳)
• خیر(متی۲:۱۱)
44) بر اساس انجیل یوحنا، عیسی در مورد شهادت دادن به خودش چه گفت؟
• اگر من دربارۀ خودم شهادت بدهم شهادت من اعتباری نخواهد داشت(یوحنا۳۱:۵)
• من حتی بر خودم شهادت بدهم شهادتم معتبر است(یوحنا۱۴:۸)
45) آیا وقتی عیسی وارد اورشلیم شد، در همان روز معبد را پاک کرد؟
• بله(متی۱۲:۲۱)
• خیر. او به دخال معبد رفت و به اطراف نگاه مرد اما از آنجایی که خیلی دیر بود کاری نکرد. در عوض او به بیت عنیا رفت و شب را گذراند و روز بعد معبد را پاک کرد(مرقس۱۱: ۱۷-۱)
46) اناجیل میگویند، عیسی یک درخت انجیر را نفرین کرد. آیا درخت فوری یک مرتبه شد؟
• بله(متی۱۹:۲۱)
• خیر، در مدت یک شب پژمرده شد.(مرقس۲۰:۱۱)
47) آیا یهودا، عیسی را بوسید؟
• بله(متی۲۶: ۵۰-۴۸)
• خیر، یهودا نتوانست به اندازۀ کافی به عیسی نزدیک شود تا او را ببوسد.(یوحنا۱۸: ۱۲-۳)
48) عیسی در رد پطروس چه گفت؟
• پیش از بانگ خروس سه مرتبه منرا انکار میکنی(یوحنا۳۸:۱۳)
• پیش از آنکه خروس دو بار بخواند منرا انکار میکنی (مرقس۳۰:۱۴ و نیز ۷۲:۱۴)
49) آیا عیسی خود صلیب را حمل کرد؟
• بله(یوحنا۱۷:۱۹)
• خیر(متی۲۷: ۳۲-۳۱)
50) آیا عیسی پیش از پاره شدن پردۀ معبد مرد؟
• بله(متی۲۷: ۵۱-۵۰ ؛ مرقس۱۵: ۳۸-۳۷)
• خیر. پس از پاره شدن پرده، عیسی با صدایی بلند گفت «ای پدر! روح خود را به دستهای تو میسپارم» و مرد(لوقا:۲۳: ۴۶-۴۵)
51) عیسی مخفیانهای گفت؟
• خیر. به کسی مخفیانه چیزی نگفته ام.(یوحنا۲۰:۱۸)
• بله. او به زبان داستان و مثل مردم را تعلیم میداد ولی وقتی با شاگردانش تنها میشد معنی تمام انها را به ایشان میگفت(مرقس۳۴:۴) شاگردان از او پرسیدند که چرا همیشه داستانهایی میگویی که درکش مشکل است.او گفت قدرت درک اسرار ملکوت خدا فقط به شما اعطا شده است.(متی۱۳: ۱۱-۱۰)
52) عیسی در ششمین ساعت روز به صلیب کشیدنش کجا بود؟
• بر روی صلیب(مرقس۲۳:۱۵)
• در دادگاه پیلاطوس(یوحنا۱۴:۱۹)
53) اناجیل میگویند دو دزد را با عیسی به صلیب کشیدند. آیا هر دو دزد عیسی را مسخره میکردند؟
• بله(مرقس۳۲:۱۵)
• خیر. یکی عیسی را مسخره میکرد، دیگری از عیسی حمایت میکرد(لوقا۴۳:۲۳)
54) آیا عیسی در همان روز مصلوب شدن به بهشت صعود کرد؟
• بله. او به دزدی که از او حمایت میکرد، گفت امروز تو با من در بهشت خواهی بود.
• خیر.او دو روز بعد به مریم گفت هنوز نزد پدرم به بالا نرفته ام(یوحنا۱۷:۲۰)
55) زمانی که شانول در راه دمشق بود، او یک نور دید و صدایی شنید،آیا کسانی که با او بودند هم صدا را شنیدند؟
• بله(اعمال رسولان۷:۹)
• خیر(اعمال رسولان۹:۲۲)
56) وقتی شانول نور را دید به به زمین افتاد آیا همسفران او نیز به زمین افتادند؟
• بله(اعمال پیامبران۱۴:۲۶)
• خیر(اعمال رسولان۷:۹)
57) آیا صدا به شانول گفت که موظف است چه بگوید؟
• بله(اعمال رسولان:۲۶: ۱۸-۱۶)
• خیر.صدا به شانول دستور داد به شهر دمشق برود و در آنجا او انچه باید بگوید میگوید.(اعمال رسولان۷:۹ , ۱۰:۲۲)
58) وقتی اسرائیلیان در شطیم ساکن شدند، با دختران موآب زنا کردند. خداوند آنها را دچار وبا کرد. چند نفر از این وبا مردند؟
• بیست و چهار هزار(اعداد۱:۲۵و ۹)
• بیست و سه هزار(اول قرنتیان۸:۱۰)
59) چند نفر از اعضای خانۀ اسحاق به مصر آمدند؟
• هفتاد دعوت(پیدایش ۴ و ۲۷)
• هفتاد و پنج دعوت(اعمال رسولان۱۴:۷)
60) یهودا با پول خونی که از خیانت به عیسی گرفته بود چه کرد؟
• یک مزرعه خرید(اعمال رسولان۱۸:۱)
• پس او پولها را در معبد بزرگ روی زمین پرت کرد، پس آنها از پول برای خریدن زمینی که در ان غریبان را دفن کنند استفاده کردند.(متی۵:۲۷)
61) یهودا چگونه مرد؟
• پس او پولها را در معبد بزرگ روی زمین پرت کرد و بیرون رفته خود را با طناب خفه نمود(متی۵:۲۷)
• او با پولی که از بابت اجرت شرارت خود دریافت نمود قطعه زمینی خرید و در آن با سر سقوط کرد و از میان پاره شد و تمام رودههایش بیرون ریخت(اعمال رسولان۱۸:۱)
62) چرا مزرعه(زمین)، مزرعۀ خون نامیده شد؟
• زیرا روحانیان آن را با پول خونبها خریدند(متی۸:۲۷)
• زیرا مرگ خونین یهودا در انجا بود(اعمال رسولان۱۹:۱)
63) چه کسی جان خود را در راه کفاره فدا کرد؟
• چون پسر انسان نیامده است تا مخدوم شود بلکه تا به دیگران خدمت کند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد(مرقس۴۵:۱۰)عیسی مسیح که جان خود را به عنوان کفاره در راه همه داد(اول تیموتاوس۲: ۶-۵)
• شریران فدیه عادلان میشوند و خیانتکاران به عوض راستان(امثال۱۸:۲۱)
64) آیا قانون موسی مفید است؟
• بله.تمام کتاب مقدس…مفید است…(دوم تیموتاوس۱۶:۳)
• خیر. پس قانون اولیه به این علت که بی اثر و بی فایده بود لغو گردید(نامه به عبرانیان۱۸:۷)
65) بالای صلیب عیسی چه نوشته بودند؟
• این است عیسی پادشاه یهود(متی۳۷:۲۷)
• پادشاه یهود(مرقس۲۶:۱۵)
• این است پادشاه یهود(لوقا۳۸:۲۳)
• عیسای ناصری پادشاه یهود(یوحنا۱۹:۱۹)
66) آیا هرودیس یحیای تعمید کننده را کشت؟
• بله(متی۵:۱۴)
• خیر. هرودیا،همسر هرودیسمیخواست او را بکشد ولی هرودیس میدانست که او مرد مقدسی است و از او حمایت میکرد(مرقس۲۰:۶)
67) در لیست دوازده گانه نام دهمین شاگرد عیسی چه بود؟
• تدّی(متی۱۰: ۴-۱؛ مرقس۳: ۱۹-۱۳)
• یهودا پسر یعقوب.بنا بر اسامی نوشته شده در انجیل لوقا(لوقا۶: ۱۶-۱۲)
68) عیسی در مسیر خود مرد باجگیری را دید که در محل وصول باج و خراج نشسته بود و به او گفت که پیرو او شود.نام او چه بود؟
• متی(متی۹:۹)
• لاوی(مرقس۱۴:۲ ؛ لوقا۲۷:۵)
69) عیسی در روز قبل از عید پسح مصلوب شد یا روز بعد آن؟
• بعد(مرقس۱۴: ۱۷-۱۲)
• قبل. قبل از جشن عید پسح(یوحنا۱) یهودا شب بیرون رفت(یوحنا۳۰:۱۳) سایر مریدان گمان کردند که او برتی خرید تدارکات جشن پسح بیرون میرود(یوحنا۲۹:۱۳) زمانی که عیسی توقیف شد، یهودیان وارد کاخ نشدند که نجس نشوند تا بتوانند در مراسم عید پسح شرکت کنند.(یوحنا۲۸:۱۸) زمانی که داوری بر ضد عیسی به قطعیت رسید، ششمین ساعت از روز تدارک جشن پسح بود.(یوحن۱۴:۱۹)
70) عیسی برای ممانعت از مصلوب شدن از پدر خواهش کرد؟
• بله(متی۳۹:۲۶ ؛ مرقس۳۶:۱۴ ؛ لوقا۴۲:۲۲)
• خیر(یوحنا۲۷:۱۲)
71) در اناجیلی که میگویند عیسی برای اجتناب از صلیب دعا کرد، چند مرتبه او از بین مریدانش بیرون آمد تا دعا کند؟
• سه(متی۲۶: ۴۶-۳۶)
• یک. اشاره به دومرتبه دیگر دندارد.(لوقا۲۲: ۴۶-۳۹)
72) متی و مرقس هر دو میگویند عیسی سه مرتبه، بیرون رفت و دعا کرد. عبارات مرتبۀ دوم چه بود؟
• مرقس عباراتات را نمیآورد ولی میگوید کلمات با کلمات مرتبۀ اول یکسان بود(مرقس۳۹:۱۴)
• متی عبارات را میگوید و میتوانیم ببینیم که با دعای اول یکسان نیست.(متی۴۲:۲۶)
73) افسر رومی وقتی عیسی مرد چه گفت؟
• به درستی که این مرد بی گناه بود(لوقا۴۷:۲۳)
• به درستی که این مرد فرزند خدا بود(مرقس۳۹:۱۵)
74) زمانی که عیسی گفت خدای من خدای من، چرا مرا ترک میکنی؟ به چه زبانی سخن میگفت؟
• عبری:حرفها عبارت بودند ازالوی الوی …(متی۴۶:۲۷)
• آرامی:حرفها عبارت بودند ازالوی الوی …(مرقس۳۴:۱۵)
75) بر اساس اناجیل، آخرین کلمات عیسی پیش از مرگ چه بودند؟
• پدر روح خود را به دستهای تو میسپارم(لوقا۴۶:۲۳)
• تمام شد(یوحنا۳۰:۱۹)
76) وقتی عیسی وارد کفرناحوم شد غلام افسر رومی را شفا داد.آیا افسر شخصا برای درخواست این کار پیش عیسی رفت؟
• بله(متی۵:۸)
• خیر. او چند تن از بزرگان یهود را به همراه دوستش فرستاد(لوقا۳:۷ ,۶)
77) :
• به آدم گفته شده بود اگر میوۀ ممنوعه را بخورد در همان روز خواهد مرد(پیدایش۱۷:۲)
• آدم میوه را خورد و به زندگی تا زمان پیری در سن ۹۳۰ سالگی ادامه داد!(پیدایش۵:۵)
78) :
• خداوند تصمیم گرفت عمر بشر را به ۱۲۰ سال محدود کند(پیدایش۳:۶)
• بسیاری از مردم بعد از ان متولد شدند که بیش از ۱۲۰ سال عمر کردند. ارفکشاد ۴۳۸ سال زندگی کرد. پسرش شالح(صالح؟) ۴۳۳ سال زندگی کرد.پسرش عابر ۴۶۴ سال زندگی کرد … (پیدایش۱۱: ۱۶-۱۲)
79) به غیر از عیسی کسی دیگری هم به بهشت صعود کرده است؟
• خیر(یوحنا۱۳:۳)
• بله. ایلیا با یک گردباد به بهشت صعود کرد.(دوم پادشاهان۱۱:۲)
80) وقتی داود به خانۀ خدا رفت و نان مقدس را خورد کاهن اعظم چه کسی بود؟
• ابیاتار(مرقس۲۶:۲)
• اخیملک، پدر ابیاتار(دوم سموئیل۱:۱؛ ۲۰:۲۲)
81) آیا جنازۀ عیسی را بر طبق مراسم تدفین یهود، در پارچۀ کتانی و داروهای معطر پیچیدند؟
• بله و شاگردان مؤنثش شاهر تدفین بودند(یوحنا۱۹: ۴۰-۳۹)
• خیر، عیسی به سادگی در نخهای کفن پیچیده شد سپس زنان روغن مالی کردن بدن او داروهای معطر خریدند.(مرقس۱:۱۶)
82) چه زمانی زنان داروهای معطر را خریدند؟
• پس از پایان روز شنبه(سبت)(مرقس۱:۱۶)
• پیش از شنبه. زنان ادویه و روغن مهیا کردند سپس در روز شنبه بر طبق دستور خدا آرام گرفتند(لوقا۵۵:۲۳ تا ۱:۲۴)
83) در چه زمانی زنان به زیارت قبر رفتند؟
• سپیده دم (متی۱:۲۸)
• بعد از طلوع آفتاب(مرقس۲:۱۶)
84) هدف زنانی که به مقبره رفتند چه بود؟
• برای روغن مالی کردن بدن عیسی با داروهای خوشبو(مرقس۱:۱۶ ؛ لوقا۵۵:۲۳ تا ۱:۲۴)
• برای دیدن مقبره.چیزی در مورد ادویه اینجا نیامده است(متی۱:۲۸)
• بدون دلیل خاص. در این انجیل پیش از شنبه پیچیدن در پارچۀ کتانی با ادویه پیش از شنبه انجام شده است(یوحنا۱:۲۰)
85) سنگ بزرگی بر مدخل مقبره قرار داشت.وقتی زنان رسیدند سنگ کجا بود؟
• آنها دیدن که سنگ عقب رفته است(مرقس۴:۱۶)آنها دیدند که سنگ از سر قبر غلطانیده شده است(لوقا۲:۲۴) آنها دیدند سنگ جلوی قبر برداشته شده است(یوحنا۱:۲۰)
• وقتی زنان نزدیم شدند یک فرشته از سوی بهشت، سنگ را به کناری غلطانیده و با زنان زنان سخن گفت.متی شهادت میدهد که زنان کنار رفتن سنگ را دیدند(متی۲۸: ۶-۱)
86) آیا کسی به زنان گفت که چه بر سر عیسی آمده است؟
• بله.مرد جوانی بالباس سفید(مرقس۵:۱۶) بعدا” دو مرد با لباس درخشنده، دیدند که سخنان فرشتگان را شرح دادند(لوقا۴:۲۴و ۲۴:۲۳)یک فرشته-همان که سنگ را تکان داد(متی۲:۱۶)در هر مورد به زنان گفته شد که عیسی پس از مرگ صعود کرده است(متی۷:۲۸؛ مرقس۶:۱۶؛ لوقا۵:۲۴ تبصره)
• خیر.مریم کسی را ندید و در حالی که میگفت «آنها خدا را به بیرون از مقبره بردند و ما نمیدانیم او را کجا گذاشته اند» برگشت (یوحنا۲:۲۰)
87) مریم کی برای اولین بار عیسای زنده شده را دید؟ و عکس العملش چه بود؟
• مریم و دیگر زنان عیسی را در حین برگشت از اولین و تنها دیدارشان از مقبره دیدند.آنها در مقابل او افتاده بر او سجده کردند(متی۹:۲۸)
• مریم در دومین دیدارش از مقبره، عیسی را بیرون از مقبره دید.وقتی او عیسی را دید او را نشناخت. او را با باغبان اشتباه گرفت.او حتی فکر میکرد بدن عیسی رت بخ جایی بردهاند و او میخواست بداند کجا. اما زمانی که عیسی نامش را گفت او فورا” او را شناخت و او را معلم خطاب کرد عیسی به او گفت به من دست نزن…(یوحنا۱۱:۲۰ تا ۱۷)
88) راهنمایی عیسی برای شاگردانش چه بود؟
• به برادران من بگوئید که به جلیل بروند و در آنجا مرا خواهند دید(متی۱۰:۲۸)
• پیش برادران من برو و به آنان بگو که اکنون پیش پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما بالا میروم(یوحنا۱۷:۲۰)
89) شاگردان چه موقع به جلیله برگشتند؟
• بی درنگ، زیرا آنها دیدند که عیسی به جلیله رفته است هر چند با شک.(متی۱۷:۲۸) این دوره از شک و تردید نباید پافشاری شود.
• بعد از حداقل ۴۰ روز.آن روز سرشب شاگردان هنوز در اورشلیم بودند(لوقا۳۳:۲۴) عیسی بر ایشان ظاهر شد و بدانها گفت تاوقتی که به قدرت از اعلی آراسته شوید در شهر بمانید(لوقا۴۹:۲۴) او در مدت چهل روز بارها بر ایشان ظاهر شد(اعمال رسولان۳:۱) و آنها را تشویق کرد اورشلیم را ترک نکنند بلکه منتظر وعده باشند(اعمال رسولان۴:۱)
90) مدیانیان، یوسف را به چه کسی فروختند؟
• به اسماعیلیان(پیدایش۲۸:۳۷)
• به فوطیفار، که خواجۀ فرعون بود(پیدایش۳۶:۳۷)
91) چه کسی یوسف را به مصر آورد؟
• اسماعیلیان یوسف را خریدند و یوسف را به مصر آوردند(پیدایش۲۸:۳۷)
• مدینیان او را در مصر (آورده و) فروختند(پیدایش۳۶:۳۷)
• یوسف به برادرانش گفت کم برادرتان، یوسف، هستم همان کسی که در مر او را فروختید(پیدایش۴:۴۵)
92) خدا فکرش را عوض میکند؟
• بله. سخن خدا به سموئیل:« پشیمان شدم که شاؤل را پادشاه ساختم زیرا از پیروی من برگشته، کلام مرا بجانیاورده است»(اول سموئیل۱۰:۱۵و۱۱)
• خیر. خدا دروغ نمیگوید، و تغییر به ارادۀ خود نمیدهد زیرا او انسان نیست که به ارادۀ خود تغییر دهد.(اول سموئیل۲۹:۱۵)
• بله، خداوند پشیمان شده بود که شاؤل را بر اسرائیل پادشاه ساخته بود(اول سموئیل۳۵:۱۵)
توجه کنید که سه مورد بالا سه نقل قول از یک قسمت از یک کتاب هستند! در مجموع کتاب مقدس نشان میدهد که خداوند در چند مورد دیگر نیز نظر خود را تغییر داده است :
الف) و خداوند پشیمان شد که انسان را بر زمیـن ساخته بود، و در دل خود محزون گشت(پیدایش۶:۶) و خداوند گفـت: «انسـان را که آفریـدهام، از روی زمین محو سازم، انسان و بهایم و حشرات و پرندگان هوا را، چونکه متأسف شدم از ساختن ایشان»(پیدایش۷:۶)
ب) پس خداوند از آن بدی که گفته بود که به قوم خود برساند، رجوع فرمود(خروج۱۴:۳۲)
ج) و بسیاری از موارد مشابه!
93) کتاب مقدس میگوید که هر معجزۀ موسی وهارون که ثابت میشد جادوگران مشابه آن را میآوردند سپس فتح نمایان آمد:
• موسی وهارون هر چه آب در دسترس بود به خون تبدیل کردند(خروج۷: ۲۱-۲۰)
• جادوگران مشابه انرا انجام دادند!(خروج۲۲:۷) این ممکن نیست!چون دیگر آبی وجود نداشت تا بخواهد به خون تبدیل شود.
94) چه کسی جالوت را کشت؟
• داود(اول سموئیل۱۷: ۲۳,۵۰)
• الحنان(دوم سموئیل۱۹:۲۱)
95) چه کسی شاول را کشت؟
• شاول شمشیر خود را برداشته… شاول مرد(اول سموئیل۳۱: ۶-۴)
• یک عمالقهای او را کشت(دوم سموئیل۱: ۱۶-۱)
96) آیا هر کسی گناه میکند؟
• بله. هیچ کس نیست که گناه نکند(اول پادشاهان۴۶:۸؛ همچنین دوم تواریخ۳۶:۳؛ مثلها۹:۲۰؛ جامعه۲۰:۷؛ و اول یوحنا۸۱۰:۱)
• خیر. مسیحیان واقعی به هیچ وجه نمیتوانند گناه کنند، زیرا آنها فرزندان خدا هستند. هز کس باور دارد که عیسی پسر خداست، فرزند خداست(اول یوحنا۱:۵) ما باید فرزندان خدا خوانده شویم و بنابراین چنین هستیم(اول یوحنا۱:۳) هر که محبت دارد فرزند خدا است(اول یوحنا۷:۴) هر که فرزند خدا است نمیتواند در گناه زندگی کند، زیرا ذات الهی در او است و نمیتواند در گناه بسر برد، زیرا خدا پدر اوست(اول یوحنا۹:۳)
• اما سپس وارونه، بله اگر بگوئیم که بی گناه هستیم خود را فریب میدهیم و از حقیقت دوریم.(اول یوحنا۸:۱)
97) چه کسی باید بار چه کسی را حمل کند؟
• بارهای یکدیگر را حمل کنید و به این طریق قانون مسیح را بجا خواهید آورد.(غلاطیان۲:۶)
• هر کس باید متحمل بار خود باشد.(غلاطیان۵:۶)
98) عیسی پس از رستاخیزش بر چند تن از شاگردان ظاهر شد؟
• دوازده(اول قرنتیان۵:۱۵)
• یازده(متی۲۷: ۵-۳؛ و اعمال رسولان۱: ۲۶-۹، همچنین نگاه کنید به متی۱۶:۲۸ تبصره؛ لوقا۹:۲۴؛ لوقا۳:۳)
99) عیسی سه روز بعد از غسل تعمید را در کجا به سر برد؟
• بعد از تعمید، فوراً روح خدا او را به بیابان برد. او مدت چهل روز در بیابان بود…(مرقس۱: ۱۳-۱۲)
• روز بعد از تعمید، عیسی دو شاگرد انتخاب کرد. روز دوم عیسی به حلیله رفت-د شاگرد بیشتر. روز سوم:عیسی در جشن عروسی در قانای جلیل حضور داشت(نگاه کنید به یوحنا۳۵:۱؛ ۴۳:۱ ۲: ۱۱-۱)
100) آیا زندگی کودکی عیسی در اورشلیم در خطر بود؟
• بله، لذا یوسف او را به مصر فرار داد و تا زمان مرگ هرودیس در آنجا ماند(متی۲: ۲۳-۱۳)
• خیر خانواده به هیچ جایی نگریخت. آنها با آرامش کودک را، طبق سنت یهودیان، به معبد اورشلیم پیشکش کردند و به جلیله بازگشتند(لوقا۲: ۴۰-۲۱)
101) وقتی عیسی بر روی آب راه رفت شاگردان چگونه واکنش نشان دادند؟
• به پای او افتاده میگفتند تو پسر خدایی(متی۳۳:۱۴)
• کاملا” متحیّر و متعجّب شدند، زیرا که معجزه نان را درک نکـرده بودند زیرا دل ایشان سخت بود(مرقس۶: ۵۲-۵۱)
بنا براین،تناقضات و موهوماتی که در «عهدین» وجود دارند بهترین دلیل بر اینست که محتوای این کتاب الهام خداوند نبوده و ریشه در افکار و اندیشههای بشری دارد که براساس امیال و خواستههای خود نویسندگان نوشته شده و به خدا نسبت دادهاند در حالی که خداوند منزه از آن است که جملات متناقض و متضاد بگوید، زیرا دو جمله که نقیض هماند هر دو که نمیتواند صادق باشند در نتیجه یکی از آنها دروغ خواهد بود آیا میتوان به خداوند نسبت دروغ داد؟http://www.islam-masih.blogfa.com/post-198.aspx3 در نتیجه کتاب مقدس مسیحیان در قرن اول همان عهد عتیق بود نویسندگان اناجیل و نامهها نه در پی نگارش متون مقدس بلکه در صدد نقل خاطرات زندگی مسیح برای یکدیگر بودند چنانکه لوقا در ابتدای انجیل خود مینویسد: ااز آنجهت که بسیاری دست خود را دراز کردند بسوی تألیف حکایت آن اموری که نزد ما به اتمام رسید چنانچه آنانی که از ابتدا نظارگان و خادمان کلام بودند به ما رسانیدند من نیز مصلحت چنان دیدم که همه را من البدایه به تدقیق در پی رفته به ترتیب به تو بنویسمای تیوفلس عزیز تا صحت آن کلامی را که در آن تعلیم یافتهای دریابی. (لوقا 1:1-4)http://www.mohabat17.blogfa.com/post-24.aspx
4اما براستی نویسندگان اناجیل چه کسانی هستند؟ بیش از نیمی از مکتوبات موجود در عهد جدید حاصل تلاشهای افرادی مانند پولس است که نه عیسی را دیدهاند و نه سخنانش را شنیدهاند و همین مساله سبب بروز مشکلات فراوانی برای کلیسای نخستین گردید.جمع آوری عهد جدید یکی از مشکلاتی که کلیسای اولیه با آن روبرو بوده اناجیل متعددی بود که هر روز هم بر تعداد آن افزوده میشد چنانکه برخی فرقهها مانند مارکیونیسم فقط با انجیل لوقا و ده رساله از پولس یک مجموعه از کتابها پدید آوردند. در قرن سوم و چهارم نیز هنوز اجماعی درباره کتابهای عهد جدید وجود نداشت و برخی از کلیساها رساله عبرانیان، یعقوب، رسالههای دوم و سوم یوحنا، رساله یهودا، رسال دوم پطرس و مکاشفه یوحنا را جزو کتابهای مقدس نمی شناختند. این جریان ادامه داشت تا اینکه فهرست نخستین کتابهای مقدس بین سالهای 150-200 میلادی تهیه شد ولی هنوز این فهرست مورد تایید همه مسیحیان نبود. بنابر این نزاعهای بی شماری در سرتاسر جهان مسیحیت درباره کتب مقدس عهد جدید درگرفت.کلیسا برای حل این معزل در سال 397 شورایی در شهر کارتاژ تشکیل داد و در آن فهرستی از 27 کتاب ارائه کرد و فقط این 27 کتاب را به عنوان کتابهای مقدس عهد جدید تصویب کرد.http://www.mohabat17.blogfa.com/post-24.aspx5چرا فقط همین 27 کتاب مقدس هستند؟اما یکی از پرسشهایی که ذهن منتقدین را بخود معطوف کرده این است که چرا ازمیان دهها یا صدها انجیل و کتاب فقط همین 27 کتاب مقدس هستند؟ کلیسا چگونه از میان تمام انجیلهای نوشته شده در آن روزگار، فقط این چهار انجیل را معتبر قرار داد؟؟ آیا کلیسا میدانست که کدامیک از مؤلفین زیر نظر روح القدس مشغول بوده اند؟کلیسا حجیتش را از کجا کسب کرده که میتواند به کتاب مقدس حجیت ببخشد ؟ و میتواند تعیین کند کدام کتاب مقدس و کدام کتاب نامقدس است؟آیا اعتبارش را از کتاب مقدس دریافت کرده ؟http://www.mohabat17.blogfa.com/post-24.aspx6 اختلافها. به طور یقین کتابهای اناجیل اپوکریفایی اگر یک متن مقدس نباشند حداقل یک منبع تاریخی معتبر به شمار میروند پرسش دیگر محقان تاریخی کتاب مقدس این است که چرا انجیلهایی که در شمار کتب رسمی قرار داده نشدهاند دارای اختلافات زیادی با کتب رسمی هستند؟ و چگونه میتوان اختلافات اصولی انجیلهای معتبر با سایر انجیلها را نادیده گرفت؟ میان این انجیلها تفاوتهای فراوانی وجود داشت: به عنوان مثال در انجیل عبریان که به زبان آرامی نگاشته شده بود، مسئلۀ الوهیت مسیح وجود نداشت (عیسی اسطوره یا تاریخ /آرچیبالد رابرتسون/ فصل او/ ص30 ) در کتاب مکاشفه پطرس که در 1970 توسط مؤسسۀ یونسکو چاپ شده است مسئلۀ به صلیب کشیده شدن مسیح انکار شده و ذکر شده که شخص دیگری را مصلوب کردند : « کسی که من او را خوشبخت دیدم و میخندید همان مسیح زنده است لکن کسانی که میخها را در دستان و پاهایش فرو کردهاند بَدَل اوست و بدل را مورد اذیت و آزار قرار دادند .کهنهترین این اناجیل که در 1935 .م در مصر کشف شد که قدمت آن به 150 .م میرسد و از نظر محتوا با اناجیل کنونی سازگار نیست (خلاصه الادیان / دکتر محمد جواد مشکور/ فصل هفتم، ص 172 )http://www.mohabat17.blogfa.com/post-24.aspx7وحی بودن کتاب مقدس؟کشیشان مسیحی ادعا دارند که چون ما مسلمانان از مبانی دین مسیح بی اطلاع هستیم و مسیحیت را باقوانین و احکام دین اسلام میسنجیم گمان میکنیم که نویسنده گان این انجیلها افراد عادی بوده اند. در حالی که آنها ملهم از جانب مسیح میباشند که رسولان خداوند مسیح بودهاند که روح القدس بر آنان حلول کرده پس مرکز وحی قرار گرفتهاند و آنچه نوشتهاند وحی از طریق الهام بوده به همین جهت هیچ تناقضی در کتاب مقدس وجود ندارد!جواب: کتاب دینی که حجت بین خدا و خلق است بایستی به قدری محکم و معتبر باشد که مردم با اطمینان کامل آن را قبول کنند.اولین شرط اعتبار آن است که رسالت آن رسولی که کتاب را به او نسبت میدهند ثابت نمایند و دلیل محکمی بر صدق گفتارش بیاورند.و البته محکمترین دلیل برای اثبات مقام رسالت معجزه است. چنانچه دیگر پیامبران: ابراهیم و نوح و موسی و .... مقام رسالت خود را از این راه به اثبات رسانده اند.دومین شرط آن است که مطالب کتاب دلالت کامل بر حقانیتش داشته باشد و دچار تناقض گویی و پراکنده گویی نباشد چرا اعتبار کتاب را از بین میبرد.سند کتاب باید به پیامبر نویسنده کتاب که ملهم از جانب خدا است محکم و مستدل باشد نه اینکه مورد خدشه و یا نویسنده کتاب مجهول الهویه باشد باید نویسندهای که الهام را دریافت کرده بر همه گان معلوم و شناخته شده باشد همانند نوح و یوشع و ...پس اگر کتابی دارای این شرایط مسلم نباشد مورد وثوق و اطمینان نیست و اعتباری به گفتههایش و مطالبش نیست.حال سئوال این است که آیا کتاب مقدس دارای این ویژگیهاست؟ مطمئنا جواب منفی است. بی اساس بودن و مجهول الهویه بودن نویسنده گان اناجیل را از زبان دانشمندان مسیحی نقل نمودیم که نویسنده اناجیل متی و یوحنا مشخص نیست و بین چند نفر اختلاف است. و نویسنده انجیل لوقا و مرقس هم که از شاگردان مسیح نبودهاند و دلیلی بر پیامبر و رسول بودن ایشان از جانب مسیح وجود ندارد.اینکه کسی با صرف ادعا اعلام کند که به وی وحی کتابی صورت گرفته و مطالب و نوشتههای خودش را ادعا کند که از جانب خداست مورد قبول انسانهای عاقل قرار نخواهد گرفت چرا که در این صورت هر روز در گوشهای شخصی ادعا میکند که دارای وحی زبانی و کتابی است http://www.aryus.blogfa.com/8602.aspx
در باره فارقلیط
حضرت مسیح صریحاً میفرماید، پارقلیط روح راستی است لفظ روح، همان طور که در روح القدس استعمال میشود، در مطلق انسانی که دارای روح - اعم از راستی و ضلالت است نیز به کار میرود و استعمال لفظ روح در معنای دوم در کتب عهدین زیاد است از باب نمونه، در نامه اول یوحنا چنین آمده استای محبوبان، هر روح را باور ننمایید، بلکه ارواح را بیازمایید که آیا از خدا هست یا نه؛ زیرا پیامبران دروغگو در جهان زیاد پیدا شدهاند و از این جا میشناسیم روح خدا را. هر روحی که به عیسای مسیح مجسم شده، از خداست و هر روحی که عیسای مجسم شده را انکارکند از خدا نیست و هم چنین است آن روح مخالف مسیح (دجال) که شنیده اید میآید و الان هم در جهان است. ما از خدا هستیم و هرکه خدا را میشناسد، سخن ما را میشنود و آن که از خدا نیست به ما گوش نمیگیرد. روح حق و روح ضلالت را از این تمیز میدهیماین جملهها حاکی است که استعمال روح درغیر روح القدس شایع است و ذیل آیه صریحاً میرساند که هرکس به حق و راستی دعوت کند، او روح حق است و هرکس به ضلالت و گمراهی دعوت نماید او روح ضلالت استبنابراین اگر به پیامبر موعود (روح راستى) گفته شده است برای این است که او مردم را به راستی و حقیقت دعوت خواهد نمود. و این نوع تعبیر در میان ملل جهان آن چنان زیاد است که پس از دقت، جای تردید برای کسی باقی نمیماند
حضرت مسیح، فارقلیط را چنین معرفی کرد که، جهان نمیتواند او را قبول کند؛ زیرا که او را نمیبیند و نمیشناسد در صورتی که هزاران نفر حضرت محمد را دیدند و شناختندمقصود از دیدن در این جا معرفت و شناسایی با دیده دل است و هرگز چنین معرفتی از ناحیه مسیحیان درباره پیامبر اسلام انجام نگرفتنبوت اشعیا که میگوید: پیوسته خواهید شنید و نخواهید فهمید، نظر کرده و خواهید نگریست ونخواهید دیدهم چنین مقصود از (نشناختند) معرفت و شناخت کامل است و چنین (شناخت) کاملی به پیامبر اسلام در سطح جهانی و عمومی صورت نپذیرفت و چنین استعمالی در همه زبانها و خود اناجیل زیاد است؛ مثلاً تصریح میکند که، کسی پسر (مسیح) را جز خدا نشناخت در صورتی که مسیحیان او را شناختند آن جا که میفرماید: غیر از پدر هیچ کس پسر را نمیشناسدبه او گفتند: پدر تو کجاست عیسی جواب داد: نه مرا میشناسید و نه پدرم را. هرگاه مرا میشناختید هرآینه پدرم را نیز میشناختیدبنابراین منظور از این که (جهان، فارقلیط را نمیبیند) یعنی حقیقت او را درک نمیکند و نمیشناسد و به او معرفت کامل پیدا نمیکندحضرت مسیح درباره فارقلیط چنین گفت: (او نزد شما میماند و در شما خواهد بود). آیا حضرت محمد(ص)می توانست در شخصی بماند نه، زیرا یک نفر میتواند با کسی باشد اما نمیتواند در کسی بماندمنظور از این که در شما میماند؛ یعنی آیین او برای ابد در میان شما میماند و آیین او منسوخ نمیشود
http://www.porsojoo.com/fa/node/9752
خواننده محترم روح مخلوق خدا است مانند دیگر مخلوقات البته چند مورد زیر را هم بخوانید
این عبارت به معنی حقیقی آن نیست بلکه به معنی همسویی و یک رنگ بودن با خداست (دلیل اول مسیحیان بر الوهیت مسیح) فقراتی از کتاب مقدس بر الوهیت حضرت مسیح به صراحت و یا به اشاره تأکید میکند از جمله:1ـ در جای جای انجیلها بر حضرت مسیح کلمه پسر خدا اطلاق شده است از جمله در انجیل یوحنا 1 : 34 «و من دیده شهادت میدهمکه این است پسر خدا» حضرت مسیح نیز بارها خداوند را با نام پدر خوانده است از جمله انجیل یوحنا 14 : 2 در خانه پدر من منزل بسیار است.نقد و بررسی:استفاده از کلمه پدر برای خداوند یا استفاده از واژه پسر برای بندگان خاص خداوند در ادبیات کتاب مقدس امری عادی و مرسوم است و به حضرت عیسی اختصاص ندارد از جمله:پیدایش 6 : 2 « پسران خدا دختران آدمیان را دیدند»خروج 4 : 22: «و به فرعون بگو خداوند چنین میگوید: اسرائیل پسر من و نخست زاده من است»مزامیر 68 :5 « پدر یتیمان وداور بیوه زنان خداست »اول تواریخ 28 : 6 «و به من گفت: پسر تو سلیمان او است که خانه مرا و صحنهای مرا بنا خواهد نمود. زیرا که او را برگزیده ام تا پسر من باشد و من پدر او خواهم بود.»از ذکر سایر موارد خودداری میکنیم و به ذکر چند آدرس اکتفا میکنیم:خروج 4 : 23، مزامیر 2 :7، اول تواریخ 17 : 13، هوشع 1 : 10، ارمیا 31 :9، اشعیا 63 : 16، انجیل متی 5 : 45 و 6 : 6، 23 : 9، انجیل لوقا 20 :36 و 3: 38، انجیل یوحنا 1 : 12 و 20 : 17، رساله اول یوحنا 3 : 10 و 2 :29 و 4 : 7 رساله پولس به رومیان 8 : 14 رساله پولس به فیلیپیان 2 : 152- حضرت مسیح در مورد خویش میفرماید: «من و پدر یک هستیم. »انجیل یوحنا 10 : 30 بدون شک این عبارت بر اتحاد مسیح با خدا دلالت دارد. نقد و بررسی:این عبارت به معنی حقیقی آن نیست بلکه به معنی همسویی و یک رنگ بودن با خداست.دلیل ما بر این مدعا آن است که این عبارت در مورد دیگران نیز به کار رفته است در انجیل یوحنا 17 : 21 حضرت عیسی در مورد شاگردان خویش به خداوند چنین میگوید: « تا همه یک گردند چنانکه توای پدر در من هستی و من در تو تا ایشان نیز در ما یک باشند»3- حضرت مسیح در مورد خود میفرماید: «من در پدر هستم و پدر در من است». انجیل یوحنا 14 : 11 و حتی در آیه قبل از این میفرماید :« آیا باور نمیکنی که من در پدر هستم و پدر در من است سخنهایی که من به شما میگویم از خود نمیگویم لکن پدری که در من ساکن است او این اعمال را میکند».در این آیات، مسیح به روشنی میفرماید که خدا در من است، خدا در من ساکن است و چنین کسی نمیتواند جز خدا باشد.نقد و بررسی:به نظر میرسد که این عبارات نیز به همان معنایی است که در مورد قبلی گفتیم چرا که این عبارات نیز در مورد دیگران استعمال شده است . رساله اول یوحنا 4 : 15 16 «هر که اقرار میکند که عیسی پسر خداست، خدا در وی ساکن است و او در خدا... و هر که در محبت ساکن است در خدا ساکن است و خدا در وی» در جای دیگر آمده است « آیا نمیدانید که بدن شما هیکل روح القدس است که در شماست که از خدا یافتهاید و از آن خود نیستید» اول قرنتیان 6 : 19 در یوحنا 17 : 21 23 آمده است: « تا همه یک گردند چنانکه توای پدر در من هستی و من در تو تا ایشان نیز در ما یک باشند... من در ایشان و تو در من ».4- حضرت مسیح خطاب به یهودیان گفت: «به شما میگویم که پیش از آنکه ابراهیم پیدا شود من هستم» یوحنا 8 : 58 یکی از باورهای عجیب مسیحیان، اعتقاد به خدا بودن حضرت مسیح(ع) است. به غیر از چند فرقه که در اقلیت کامل هستند، سایر مسیحیان به این مسئله اعتقاد دارند. این در حالی است که حضرت عیسی(ع) هرگز نفرمودهاند که خدا هستند، بلکه مسیحیان با تفسیرهای عجیب و غریب از بعضی سخنان حضرت عیسی(ع) و برخی سخنان حواریون، ادعا میکنند که حضرت عیسی(ع) خدا هستند. گذشته از پاسخهای قدرتمندی که از سوی منتقدین مسیحیت، بر این تفسیرها وارد میشوند، اساساً آیاتی در عهد جدید کتاب مقدّس مسیحیان(که آنرا مجازاً انجیل مینامند)، وجود دارد که ثابت میکند که حضرت عیسی(ع) خدا نیست. صورت برهان اثبات خدا نبودن حضرت مسیح طبق کتاب مقدّس به شکل زیر است:
1. خداوند کمال مطلق است، تمام کمالات را داراست، و هیچگونه نقصان و کاستی ندارد.
2. طبق انجیل(عهد جدید) علم و توانایی و ارادۀ حضرت عیسی(ع) دارای نقصان است. حضرت عیسی مسیح، خدا نیست. بخش نخست برهان(اینکه خدا دارای تمام کمالات و فاقد تمام نقصهاست)، مورد قبول تمام اندیشمندان اعم از خداباور و بیخدا است. حتی بیخدایان نیز قبول دارند که خدا در صورت وجود باید کمال مطلق باشد، و اساساً بیخدایی مثبتگرا بر اساس همین مسئله سعی میکند وجود خدا را رد کند، یعنی سعی میکند ثابت کند یک صفت کمالی وجود دارد که هیچ موجودی نمیتواند دارای آن باشد بخش دوّم برهان، شامل آیاتی از کتاب مقدّس است که نشان میدهد که صفات علم، قدرت و اراده در حضرت عیسی(ع) دارای نقصان هستند:1. انجیل متی39:26 حضرت عیسی فرمود: سپس قدری پیش رفته به رویْ بر خاک افتاد و دعا کرد: «ای پدر من، اگر ممکن است این جام از من بگذرد، امّا نه به خواست من، بلکه به ارادۀ تو.»2.یوحنّا28:8 حضرت عیسی فرمود: "از خود کاری نمیکنم، بلکه فقط آن را میگویم که پدر به من آموخته است."
3.انجیل متی36:24 حضرت عیسی فرمود: "هیچ کس آن روز و ساعت را نمیداند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند."
4.یوحنّا 28:14 حضرت عیسی فرمود: "پدر از من بزرگتر است." آیه شماره (1) ثابت میکند که حضرت عیسی(ع) توانا(قدیر) نیست، زیرا اگر توانا و قدیر بود، از دیگری برای نجات جان خودش خواهش نمیکرد و اینچنین با تضرع در برابر دیگری خواهش نمیکرد. آیه شماره (2) ثابت میکند که حضرت عیسی(ع) فاقد اراده است، زیرا هیچ کاری را از خودش انجام نمیدهد. حال آنکه خدا هر کاری را از خودش انجام میدهد، نه اینکه تحت تأثیر دیگری کارهایش انجام بدهد. البته ممکن است در مورد این آیه مناقشه کنند که پدر همان حضرت عیسی است!! البته این ادعا بر اساس اعتقاد تثلیثگرایان باطل است، زیرا تثلیث پدر را غیر از پسر میداند. ضمن اینکه وقتی حضرت عیسی(ع) با پدر سخن میگوید و از او خواهش و دعا میکند، بدون شک پدر کسی غیر از اوست. آیه شماره (3) ثابت میکند حضرت عیسی(ع) علیم(دانا به هر دانستی) نیستند، زیرا طبق فرمایش خودشان، از آن ساعت خبر ندارند و با آوردن عبارت "پسر نیز از آن آگاه نیست" به صورت مؤکّد نقصان دانش خویش را نشان میدهند. آیه شماره (4) ثابت میکند که موجودی هست که از حضرت عیسی(ع) بزرگتر است، و این با کمال مطلق بودن ناسازگار است. این «بزرگتر بودن» را به هر چه که تفسیر کنیم، باز هم به وجهی موجودی عالیتر از حضرت عیسی(ع) وجود دارد و نظر به اینکه خدا کمال مطلق است، ممکن نیست که چیزی عالیتر از او وجود داشته باشد، پس بر اساس این سخن، حضرت عیسی(ع) خدا نیستند، زیرا موجودی عالیتر از ایشان وجود دارد.
بر اساس دو بخش پیشین این برهان، نتیجه گیری نیز خیلی بدیهی است، خدا باید کمال مطلق باشد و طبق انجیل حضرت عیسی(ع) کمال مطلق نیستند، پس حضرت عیسی(ع) طبق انجیل خدا نیستند. حال که به بیان برهان پرداختیم، بدون شک لازم خواهد بود که به بیان توجیهات مسیحیان نیز بپردازیم. مسیحیان دو توجیه مهم را در کنار آموزۀ کنوسیس دارند که ما هر سۀ آنها را تقدیم میکنیم: حضرت عیسی(ع) به واسطه جسم شدن از صفات الهی خالی شده بود(کنوسیس) هر چند احترام به خرد مخاطب، انسان را وامیدارد که اساساً به این توجیه پاسخ ندهد، ولی بنده برای اینکه استدلالات مقاله تکمیل باشد، به نکاتی در مورد این توجیه میپردازم:اولاً همینکه حضرت عیسی(ع) خالی از صفات خدا شده است، دیگر خدا نیست، و اساساً بحثی بین ما و مسیحیان باقی نمیماند.ثانیاً اساساً اگر حضرت عیسی(ع) روزی خدا بودند، و دارای صفات الهی بودند، آنگاه «خالی شدن از صفات الهی» معنایی نداشت. توجه کنید که صفات الهی چیزهایی زائد بر ذات نیستند که ممکن باشد، خود را از آن خالی کند. اگر صفات زائد بر ذات بودند، یعنی چیزهایی خارج از ذات، آنگاه خدا برای خدا بودنش نیاز به آنها داشت و همین محتاج بودن، نشانگر خدا نبودن او میبود، پس صفات در ذات و به عبارت دقیقتر، صفات عین ذات هستند. صفات باید همان ذات باشند. یعنی ذات خدا، خود دارای آن صفات باشد، تا بتوانیم بگوییم خدا دارای این صفات کمالی هست.
از سوی دیگر نیز ذات خدا مرکّب از این صفات نیست، بلکه ذات واحد خدا، خود دارای تمام این کمالات است و ما بسته به زاویه دید خودمان، آن صفات را درک میکنیم. مثلاً وقتی به قدرت خدا نگاه میکنیم، قدیر بودن او را میبینیم، وقتی به دانش بی حدّ و حصرش میخوانیم، علیم بودن او را درک میکنیم و... برای نزدیک شدن ذهن عرض میکنم صفات خدا، مثل شوری در نمک هستند، نمک تا وقتی که نمک است، ممکن نیست شور نباشد. حال با روشن شدن این مطالب باطل بودن کنوسیس نیز مشخص میشود، زیرا صفات خدا، عین ذات او هستند، و ممکن نیست که تا وقتی که ذات خدا هست، صفات نباشند. پس این توجیه اساساً یک امر محال را درست فرض کرده است و در یک کلام، ممکن نیست واجب الوجود، ممکن الوجود بشود.حضرت عیسی(ع) دارای دو بُعد(طبیعت) الهی و انسانی بودند و این آیات مربوط به بُعد انسانی ایشان است.
بر اساس این توجیه ما دو عیسی داریم: یک خدای کامل و یک انسان کامل و این دو معلوم نیست چرا یک نفر فرض میشوند!! امّا در پاسخ به این توجیه، توجّه شما را به مطالب زیر جلب مینمایم:
اوّلاً جای سؤال است که اگر حضرت عیسی(ع) دارای دو بُعد الهی و انسانی است، پس چرا هرگز از بُعد الهی خویش سود نبرده است؟ ما هر وقت حضرت عیسی(ع) را بنگریم، او در بُعد انسانی خود است، پس چرا باید فکر کنیم که ایشان یک بُعد دیگر هم دارند؟ البته ممکن است مسیحیان ادعا بفرمایند که معجزات حضرت عیسی(ع) نشانگر وجود بُعد الهی ایشان است!! امّا معجزات بزرگ ایشان مثل شفا دادن کور و جذامی و زنده کردن مرده، که به نظر میرسد که نیازمند قوای الهی باشد، همگی توسط پیامبران پیشین چنانکه در کتاب مقدّس اشاره شده است، انجام شده اند:
ایلیا(ع) و الیشع(ع)، مرده را زنده میکنند(اول پادشاهان17: 23-20؛
دوم پادشاهان4: 36-30) حتی حضرت الیشع(ع) معجزهای بزرگتر دارد زیرا استخوانهای جنازۀ پوسیدۀ وی، یک مرده را زنده کرد(دوم پادشاهان13: 22-20) همچنین حضرت عیسی(ع) طبق انجیل فقط به انسانهای مرده که روزی زنده بودند، زندگی داد، ولی حضرت موسی(ع) یک عصای چوبی را به یک مار زنده تبدیل فرمودند(خروج4: 4-2). در عین حال حضرت الیشع افراد نابینا را شفا میدهد و جذام را درمان میکند(دوم پادشاهان6: 24-15؛ دوم پادشاهان5: 14-10).
در مورد معجزۀ غذا دادن به صدها نفر با مقدار کمی خوراکی، این معجزه نیز پیشتر انجام شده است(دوم پادشاهان4: 44-42)
پس این معجزات نمیتوانند نشانگر خدا بودن کسی باشند، زیرا مسیحیان هم قبول دارند که حضرت الیشع(ع) خدا نبودند.
ثانیاً نگاهی به آیه شماره (1) در بالا بیندازید(متی39:26). اگر حضرت عیسی(ع) دارای بُعد الهی هستند، چرا از بُعد الهی خودشان خواهش نمیکنند و از پدر خواهش میکنند؟ طبق آموزۀ تثلیث بُعد الهی حضرت عیسی(ع) که همان خدای پسر است، غیر از خدا پدر است. ایشان چرا از طبیعت دیگر خودشان یاری نمیخواهند و دست به دامن پدر میشوند؟
ثالثاً نگاهی به آیه شماره (2) در بالا بیندازید(یوحنا28:8). اگر حضرت عیسی(ع) دارای بُعد الهی است، چرا این بُعد الهی به او نمیگوید چه بکند و او بر اساس دستورات پدر عمل میکند؟ پس این بُعد الهی حضرت عیسی(ع) برای چه کاری مولود شده است؟!
رابعاً نگاهی به آیه شماره (3) در بالا بیندازید(متی36:24). این آیه دانش را از هر کسی جز پدر صلب میکند و حتی تأکید میکند که «پسر نیز از آن آگاه نیست». نظر به اینکه طبق آموزۀ تثلیث پدر غیر از پسر است، و اینجا هم تأکید شده است که پسر نمیداند و پدر میداند، چنین بُعد الهی هم، که همان خدای پسر است، نمیتواند خدا باشد، چون باز چیزی هست که فقط پدر میداند و پسر نمیداند، پس این بُعد الهی هم در صورت وجود فاقد صفت کمالی علیم بودن(دانا به هر دانستنی) است و در نتیجه خدا نیست.
خامساً اساساً نظر به اینکه نقد ما کتاب مقدّسی است و هیچ آیهای از کل کتاب مقدّس به وجود دو طبیعت یا دو بُعد در حضرت عیسی(ع) اشاره ندارند، پس این استدلال اساساً غیرکتاب مقدّسی است و نمیتواند قابل قبول باشد. کاش دوستان مسیحی به جای اینکه بر اساس تخیلات خودشان به توجیه عقایدشان میپرداختند، به سخنان کتاب مقدّس خودشان نگاه میکردند تا هدایت شوند. آنها ادعا میکنند که حضرت عیسی(ع) خداست و بالای صلیب رفته و کشته شده است، ولی طبق انجیل خودشان حضرت عیسی(ع) هرگز نفرمودند: «من خدا هستم» و نیز هرگز ادعا نکردند که بر روی صلیب جان داده اند.حضرت عیسی(ع) میخواستند خدا بودنشان را از مردم پنهان کنند. این توجیه که پاسخ جدید کلیسا محسوب میشود و نظر به نقصهای د
" آن که نخست به قاضی میرود برحق مینماید، تا آنگاه که طرف دیگر میآید و او را میآزماید." (امثال 18: 17)
اتهام تناقض
اغلب اوقات مسلمانان در مورد تناقضات بسیاری در کتاب مقدس سخن به میان میآورند. تعداد تناقضات اشاره شده توسط آنها با توجه به افرادی که با آنها صحبت میکنید متفاوت هستند. کیرانوی در کتاب اظهارالحق خویش 119 تناقض را ارائه میدهد، این در حالیست که افراد دیگری همچون شبیرعلی به ظاهر 101 تناقض در کتاب مقدس یافته اند. آنها مشکل را اینگونه میبینند که هر کتاب مذهبی که مدعی اقتدار و مُهر الهی است نباید دارای هیچ گونه تناقضی باشد و به عنوان پیامی که منشأ آن موجودی است با دانش مطلق، میبایست نوشتجات آن در همه متن موجود، تناقضی نداشته و منسجم باشد.
مسلمانان به آیهای از قرآن (سوره نساء آیه 82) اشاره میکنند که میگوید: " آیا در قرآن از روی فکر و تأمل نمینگرند؟ و اگر از جانب غیر خدا بود در آن اختلافی بسیار مییافتند."
تعریف مکاشفه:
به منظور پاسخ به این چالش مطرح شده، مهم است که به شناخت و درک واضحی از پیش فرض و تفکری که به این چالش مربوط است دست یابیم. اصل عدم تناقض به معیارو مقیاس مطلقی رسیده که به انسان فانی این اجازه را میدهد که جهت تأیید صحت و اعتبار کلام خدا از آن استفاده کرده و در مورد آن قضاوت کند. این نوع فرضیه نمیتواند مورد پذیرش مسیحیان واقع شود. یک مسیحی با خشنودی تأئید میکند که کتاب مقدس در نهایت نامتناقض است، اما نمیتواند این را بپذیرد که اصل عدم تناقض به بشر داده شده تا بتواند مطابق آن کلام خدا را مورد قضاوت و ارزیابی قرار دهد. این معیاری است که مسلمانان در بحث در مورد الهام به آن روی آورده اند.
این اشتباهی است که خیلی از ما گرفتار آن میشویم؛ سنجیدن چیزی که برایمان ناشناخته است با استانداردی که برایمان مأنوس است که در این مورد میتوان به مسئله سنجش کتاب مقدس مطابق استانداردی که از قرآن قرض گرفته شده، اشاره کرد. مسلمانان بر این باورند که کتاب آنها (قرآن) از آسمان نازل شده (مبحث نزیل یا تنزیل) و توسط دستان بشری آزاد یا رها شده است. این باوری که آنها در مورد مکاشفه شان دارند یعنی نازل شده از آسمان و که همان را به کتاب مقدس نیز تعمیم میدهند، امری است کاملاً اشتباه که مسلمانان گمان میبرند که میتوانند الهام کتاب مقدسی را بر طبق موازینی که در قرآن آمده است، بسنجند.
کتاب مقدس کتابی نیست که همچون قرآن، آنگونه که مسلمانان در مورد آن اظهار میدارند، به سادگی توسط یک نفر گردآوری شده باشد، بلکه تلفیقی است از 66 کتاب که توسط 40 نویسنده، طی مدت زمان 1500 سال به رشته تحریر در آمده است! به همین دلیل است که مسیحیان ادعا میکنند که تمام کتاب مقدس دارای اثراتی از انگشتان بشری است. شواهد این مطلب را در زبانهای مختلف بکار رفته، روشهای نگارشی متفاوت، تفکرات و حالات گوناگون نویسنده و به همین ترتیب در علائم آشکارِ بکارگیری مفاهیم دانش علمی معاصر آن زمان که بدون آن برای مردم هم عصر کتاب مقدس قابل درک نمیبود، میتوان یافت. اگرچه این بدان معنا نیست که کتاب مقدس معتبر نمیباشد، چون هر کدام از نویسندگان، مکاشفه خود را از طریق الهام دریافت کردند.
تعریف الهام:
در دوم تیموتاؤس 16:3 به ما گفته شده که تمامی کتب مقدس الهام خدا است. کلمهای که در اینجا برای واژۀ الهام استفاده شده واژۀ یونانی تئوپنئوستوس به معنی " دَم یا نَفَس خدا " میباشد که اشاره به این دارد که سرچشمه و منشأ آنچه نوشته شده، خود خدا است. در دوم پطرس 21:1 میخوانیم که نویسندگان کتاب مقدس توسط خدا جذب شدند، بنابراین خدا از هر یک از نویسندگان با در نظر گرفتن شخصیتشان برای به انجام رساندن یک اثر معتبر الهی استفاده کرده است، چون خدا نمیتواند الهام بخش چیزهای نادرست باشد.
کتاب مقدس بارها به الهامی بودن خود اشاره میکند: در لوقا 24: 44,27 ؛ یوحنا 39:5 و عبرانیان 7:10 عیسی به ما میفرماید آنچه در عهد عتیق در مورد او نوشته شده بود باید به انجام رسد. در رومیان 2:3 و عبرانیان 12:5 به آیاتی از عهد عتیق به عنوان کلام خدا اشاره میکند و در اول قرنتیان 13:2 میخوانیم که، " این آن چیزی است که ما از آن سخن میگوییم، نه با کلماتی که آموختۀ حکمت بشری باشد، بلکه با کلماتی که روح میآموزد." این همان مسئلهای است که آیه دوم تیموتائوس 16:3 همانطور که در بالا به آن اشاره شد بر آن تأکید میورزد. در اول تسالونیکیان 13:2 در اشاره به آنچه که نوشته شده بود، میگوید، " ... شما آن را نه چون سخنان انسان، بلکه کلام خدا پذیرفتید، چنانکه به راستی نیز چنین است..." پطرس نیز در دوم پطرس 3: 15-16 در مورد الهامات پولس در نوشتههایش اینگونه میفرماید: " ... پولس نیز مطابق حکمتی که به او عطا شده است به شما نوشت. او در همۀ نامههای خود چنین مینویسد ..." پیشتر از آن پطرس در دوم پطرس 21:1 مینویسد، " زیرا وحی هیچ گاه به ارادۀ انسان آورده نشد، بلکه آدمیان تحت نفوذ روح القدس از جانب خدا سخن گفتند." و در نهایت یوحنا، نویسندۀ کتاب مکاشفه در مکاشفه 22: 18-19 با اشاره به مطالب کتاب مکاشفه مینویسد، " ... اگر کسی چیزی بدان بیفزاید، خدا بلاهای نوشته شده در این کتاب را بر او خواهد افزود. و اگر کسی از کلام نبوت این کتاب چیزی کم کند، خدا او را از درخت حیات بی نصیب خواهد ساخت... "
چارلز وسلی این دیدگاه عالی از الهام را چنین ماهرانه توصیف میکند: " کتاب مقدس میبایست یا توسط انسانهای خوب و فرشتگا و یا انسانهای بد یا اشرار و یا خدا اختراع شده باشد. این امکان ندارد که توسط انسانهای خوب نوشته شده باشد در حالیکه این دروغ را بگویند و در نوشتههایشان ادعا کنند: " کلام خدا نازل شده به من گفت..." و احتمال اینکه توسط انسانهای بد و شرور نیز نوشته شده باشد نیست، چون چنین کسانی در حالی که اعمال نیک را توصیه میکنند، گناهان را محکوم نمیکردند و خود را نیز مستحق جهنم نمیدانستند!!! پس تنها احتمالی که باقی میماند این است که خدا خودش آن را الهام بخشیده است." (مک داول 1990: 178)
الهام خدا به نویسندگان کتاب مقدس به چه صورت بوده است؟ آیا او به سادگی قلب نویسندگان کتاب مقدس را برای دستیابی به درجات عالی به چالش کشیده تا آثار بی نظیر ادبی بشری مانند شکسپیر، میلتون، هومرو دیکنز بیافرینند؟ یا آنچه او الهام میکند شامل کلام خداست، اما در همین حین به همراه اسطورهها و افسانهها و خطاهای بشری کتابی را به ظهور آورده که در آن بخشی از سخنان خدا در کنار سخنان انسان فانی و جایزالخطا یافت میشود. و یا اینکه کتب مقدس تماما" کلام مصون از خطای خدا است؟ به کلامی دیگر مسلمانان از ما میپرسند این الهام چگونه به وقوع پیوسته؟ آیا خدا از روش دیکته مکانیکی استفاده کرده چنانکه در باره قرآن ادعا میشود یا اینکه از افکار و تجربیات خود نویسندگان نیز بهره جسته است؟
پاسخ ساده به سؤال فوق این است که خدا همیشه در نوشتههای آنها همه چیز را تحت کنترل خود داشته، به نوعی که کتاب مقدس چیزی جز" کلام خدا در قالب کلمات انسانی" (مک داول 1990:176) نیست. به این معنا که خدا از فرهنگ و آداب و رسوم محیط پیرامون نویسندگانش استفاده کرده است، محیطی که تحت اقتدار و محافظت خودِ خدا است. بنابراین باید، تاریخ را به مثابه تاریخ، شعر را به مثابه شعر، اغراق و استعاره را به مثابه اغراق و استعاره و تعمیم و تخمین و غیره را به همان گونه که نگاشته شده اند، مورد بحث قرار داد.
تفاوتهای بین قواعد دستورزبانی و ادبیِ زمان کتاب مقدس و زمان ما نیز، موضوع دیگری است که میبایست در نظر گرفته شود. از آنجایی که بطور مثال بیان وقایع بدون رعایت ترتیب تاریخی و روایات مبهم و بدون بیان جزئیات دقیق در آن زمان، امری پذیرفته شده بود و مورد تعرض هیچ توقع و انتظاری از جانب مردم نمیشد، ما نیز وقتی با این مسائل در مورد نویسندگان کتاب مقدس روبرو میشویم، نباید آنها را به عنوان نقصان تلقی کنیم. وقتی هدف و انتظار بخصوصی از دقت کامل از یک نوع مشخص، به هیچ عنوان وجود نداشته، پس هیچگونه خطایی نیز در عدم دست یابی به آن صورت نپذیرفته است. کتاب مقدس مصون از هر خطا و اشتباه است، و با گفتن این مطلب، منظورمان دقت متن از نظر معیارها و مقیاسهای نوین نمیباشد، بلکه بدین معنا که به خوبی به ادعاهای خود و به آن میزان از حقیقتی که نویسندگانش مد نظر داشتند و به آن متمرکز بودند، نائل آمده است.
اینکه کتاب مقدس حقیقت محض است، به واسطۀ مسائل ظاهری مثل بی قاعدگی در دستور زبان یا املای کلمات، توصیفات مادی از طبیعت، نقل قولهایی از اظهارات کاذب (به عنوان نمونه، اشاره به بعضی از دروغهای شیطان) و یا اختلافات ظاهری بین یک متن با متن دیگر نفی نمیشود. ناسازگاریهای ظاهری نباید نادیده گرفته شود. حل این ناسازگاریها، همانگونه که در این مقاله به صورتی بسیار قانع کننده تلاش کرده ایم، باعث تشویق و تقویت ایمان ما میشود و هر جایی که در حال حاضر به ظاهر هیچ گونه راه حل قانع کنندهای وجود ندارد، با اعتماد و توکل کامل به وعده خدا در مورد حقیقت مطلق کلامش، علی رغم وجود مسائل ظاهری، به این نتیجه میرسیم که مطمئناً روزی فرا خواهد رسید که همه آنها جز توهماتی بیش نبوده اند.
این یک امید واهی نیست. به عنوان نمونه، صد سال پیش حدود 100 عضو بدن بود که کارکرد آنها برای دکترها ناشناخته بود و مردم میگفتند: " این حقیقت گواهی است دال بر تکامل تدریجی انسان و اعضاء نامبرده در بدن انسان، بقایایی هستند که ما دیگر به آنها نیازی نداریم". با این حال بدلیل پژوهشهای سخت کوشانهای که در حال تکوین است، هم اکنون تنها یکی از اعضای بدن است که وجود آن غیرضروری به نظر میرسد. با در نظر گرفتن نتایج قبلی میتوان پذیرفت که با گذشت زمان ممکن است کارکرد این عضو بدن نیز کشف شود! این اصل میتواند در مورد کتاب مقدس نیز صادق باشد.
بسیاری از تناقضات ظاهری در طول سالها تحقیق و تجسس و شناخت بیشتر، از میان رفته اند. اگر آقای شبیر علی حدود یک قرن و یا حتی 25 سال پیش زندگی میکرد، احتمالاً فهرست تناقضات او به راحتی تا 1001 مورد میرسید. با کشفیات جدیدی که به آنها دسترسی پیدا کرده ایم، مرتباً شاهد دستیابی به پاسخ بسیاری از رموز و اسرار تاریخی هستیم. بنابراین، باور این مسئله که مابقی تناقضات ظاهری نیز در زمانی که خدا در دستهایش دارد به زودی حل خواهند شد، امری غیر واقعی به نظر نمیرسد.
ما کاملا" آگاهیم که معیار یا مقیاسهای مسیحیان در ارزیابی مکاشفه، از جانب مسلمانان پذیرفته نیست، تنها به این دلیل که که با نقطه نظر آنها در باره مکاشفه خدا، متضاد است. با این اوصاف، حتی با مقایسه و سنجش کتاب مقدس با مفهوم نزیل و تنزیل (به پائین فرستاده شده) که مسلمانان در مورد کتاب قرآنِ خود مدعی هستند، آنها خود را به دورویی و فریب محکوم میکنند. چون آنچه را که آنها در مورد عهد جدید مدعی هستند، در مورد مکاشفات قبل از عهد جدید یعنی تورات و زبور، به همان ترتیب رفتار نمیکنند، اگرچه هر دوی این کتابها یعنی تورات و انجیل به مثابه مکاشفات الهام شده به شکلی برابر، مورد احترام تمام مسلمانان میباشند!
مسلمانان بر این باورند که تورات توسط موسی و زبور توسط داوود نوشته شده است. هر چند هیچ یک از آنها این ادعا را نداشتهاند که مکاشفات خود را به صورت نزیل (به پائین فرستاده شده) دریافت کرده اند. پس دوستان مسلمان ما چه اصراری در مورد عهد جدید دارند، مخصوصاً اینکه خود کتاب چنین ادعایی را نداشته؟
تنها دلیلی که مسلمانان چنین باوری را به خود قبولاندهاند میتواند این باشد که قرآن، بر خلاف مکاشفات پیشین، بدون هر گونه مداخله بشری نازل شده و بنابر این روشنترین و برحقترین کلام بیان شده الله است و این دال بر برتری آن بر تمام مکاشفات قبلی است و حتی در استدلالهای خویش تا به آنجا پیش میروند که مدعی باطل کردن مکاشفات قبلی نیز میباشند، که توسط محدودیتهای نویسندگانی که بشری بیش نبودند، تحریف شده اند.
ناگفته نماند که ادعای نزیل برای وحی قرآن تنها توسط یک شخص که مدعی نزول وحی است، فرض شده است: یعنی محمد. در حالی که هیچ شاهدی از بیرون، چه پیش و چه در زمانی که او در قید حیات بود، این شهادت محمد را تأئید یا اثبات نکرده است. حتی معجزهای ارائه نشده که گواهی بر ادعاهای او باشد، و هیچ سند شناخته شدهای از وجود چنین قرآنی که در همان قرنی که محمد ادعای نزول آن را داشته، موجود نیست (رجوع شود به مقالۀ " مقایسه اصالت تاریخی قرآن و کتاب مقدس")
حتی اگر مشکلات تاریخی اسناد اولیه قرآن را نادیده بگیریم، مشکلات دیگری از قبیل وجود سنن متعدد اسلامی که از نسخ متفاوت بسیار از قرآن پرده بر میدارند، پیش میآید که در زمان مقایسه و تطابق و جمع آوری این نسخهها در زمان خلافت عثمان در اواسط قرن هفتم و ایجاد اصلاحات و تغییرات در آنها و نیز با در نظر گرفتن اینکه بقیه نسخههای متفاوت و متناقضِ باقی مانده به نابودی سپرده شدند، امروزه نمیتوانیم به هیچ عنوان مطمئن باشیم که قرآنی که در حال حاضر در دسترس ما است، حتی امکان شباهت به قرآن مکشوف شده را داشته باشد.
آنچه مسلمانان باید به آن توجه کنند این است که مسیحیان همیشه اصرار ورزیدهاند که کلام خدا یعنی کتاب مقدس قطعاً توسط انسانها نوشته شده است، اما این انسانها پیوسته تحت الهام مستقیم روح القدس یعنی روح خدا قرار داشتند (دوم پطرس 1: 20-21)
در حالی که قرآن متهم به مبرا بودن از هر گونه دخالت بشری است، خدا در کتاب مقدس تعمداً این گونه صلاح دیده تا کلام خود را به افراد مختلف مکشوف سازد که انبیاء و رسولان الهام یافته بودند تا نه تنها کلام او با دقت و به صورت فراگیر به بشریت منتقل شود، بلکه بتواند در حد توانایی درک و فهم مردم، پیامش را به آنها برساند. با درنظر گرفتن این شرایط متوجه میشویم که قرآن، بر خلاف کتاب مقدس در انتقال پیامش به انسانها قاصر است، چون متهم به نداشتن هیچ عنصر بشری میباشد، چنانکه خود مدعی آن است.
مشکلات دیگری نیز در ادامۀ این بحث با مسلمانانی که مدعی تناقضات بسیار زیاد در کتاب مقدس میباشند، وجود دارد که از آن قبیل میتوان این سؤال را عنوان کرد که مسلمانان با سندیت و اقتداری که قرآنِ خودشان برای کتاب مقدس قائل است، چه خواهند کرد؟
قرآن برای کتاب مقدس اعتبار و سندیت قائل است:
قرآن که به خودی خود معتبرترین مرجع تمام مسلمانان است، برای کتاب مقدس اعتبار و سندیت والایی قائل است، با این فرض که اعتبار آن حداقل تا قرون هفتم تا نهم میلادی ادامه داشته است. به سورههای نام برده شده در زیر با دقت توجه کنید:
سورۀ بقره آیه 136 همانگونه که قبلاً اشاره کردیم به این اشاره دارد که تفاوتی بین آنچه کتب مقدس و آنچه قرآن میگوید وجود ندارد: "... و به آن کتابی که بر پیغمبر ما فرستادند ... و به آنچه به عیسی داده شده ... به همه عقیدهمندیم و میان هیچ یک از آنان فرق نگذاریم و تسلیم فرمان او هستیم." سورۀ آل عمران آیات 2 و 3 ادامه میدهد، " خدای یکتا... (پیش از قرآن) تورات و انجیل را فرستاد ... برای هدایت مردم، و نیز کتاب جداکننده میان حق و باطل ."سورۀ نساء آیه 136 این گونه به مسلمانان هشدار میدهد که: " ... ایمان آورید ... و به کتابی که پیش از او فرستاده (تورات و انجیل)." و نیز در سورۀ مائده آیه 46 و 47 چنین آمده: " و از پی آن رسولان باز عیسی پسر مریم را فرستادیم که تصدیق به درستی توراتی که پیش او بود داشت و انجیل را نیز به او دادیم که در آن هدایت و روشنی (دلها) است، و تصدیق به درستی تورات که پیش از او بود دارد و راهنمایی خلق و اندرز برای پرهیزکاران عالم است.
مجدداً در سورۀ مائده آیه 68 دعوت مشابهی را شاهد هستیم: "ای اهل کتاب، شما ارزشی ندارید تا آنکه به دستور تورات و انجیل و قرآنی که به شما از جانب خدا فرستاده شده قیام کنید."
به منظور تأکید بیشتر بر این مسئله که عهد جدید و قدیم دارای اقتداراست، در سورۀ یونس آیه 94 به این مطلب بر میخوریم که به مسلمانان توصیه شده که اگر در مورد عقایدشان تردیدی دارند، از کتاب مقدس مشورت بگیرند: " پس اگر شک و ریبی از آنچه به تو فرستادیم در دل داری از خود علمای اهل کتاب که کتاب آسمانی پیش از تو را میخوانند بپرس. همانا (کتاب آسمانی) حق از جانب خدایت بر تو آمد و ابداً نباید شک و ریبی در دل راه دهی." و بار دیگر همین مسئله در سوره الانبیاء آیه 7 تکرار شده است: " ... و ما پیش از تو کسی را به رسالت نفرستادیم جز مردانی (پاک) را که به آنها (هم مانند تو) وحی میفرستادیم شما اگر خود نمیدانید بروید و از اهل ذکر (و دانشمندان امت) سؤال کنید."
در نهایت در سورۀ عنکبوت آیه 46 از مسلمانان خواسته شده که اقتدار کتاب مقدس مسیحیان را زیر سؤال نبرند: " و شما مسلمانان با اهل کتاب (یهود و نصاری و مجوس) جز به نیکوترین طریق بحث و مجادله مکنید مگر با ستمکاران از آنها، و (با اهل کتاب) بگویید که ما به کتاب آسمانی قرآن که بر ما نازل شده و به کتب آسمانی شما به همه ایمان آوردهایم و خدای ما و شما یکی است و ما تسلیم و مطیع فرمان اوییم."
چیزی که به روشنی در این سورهها شاهد آن هستیم، این است که قرآن مؤکداً بر اعتبار و درستی تورات و انجیل به عنوان الهاماتی از جانب خداوند صحه میگذارد. این مسئله با ایمان مسیحی همسو میباشد.
در واقع، در هیچ جایی در قرآن هشداری داده نشده که کتب مقدس پیشین تغییر داده شده (منسوخ) یا در آن تناقضی وجود دارد. اگر طبق آنچه مسلمانان مدعی آن هستند، قرآن حقیقتاً آخرین و کاملترین وحی بود و تمام الهامات پیشین را مهر و موم کرد (نقطه عطف الهامات پیشین بود) پس قطعاً نویسندۀ قرآن هشداری بر ضد آنچه که در کتب مقدس پیشین بیان شده بود میداد، اما در هیچ جایی از قرآن، حتی اشارهای مبنی بر این که کتب مقدس تورات و انجیل متناقض است یا از بین رفته و فاسد یا منسوخ شده نمییابیم.
با تمام این احوال، برخی مسلمانان مدعی آنند که بر طبق سورۀ بقره آیه 140 یهودیان و مسیحیان کتب مقدس خود را تغییر دادهاند ( تحریف کرده اند). این آیه با اشاره به یهودیان چنین میگوید: "... و کیست ستمکارتر از آن که شهادت خدا را (درباره این انبیا) کتمان کند؟...؟ " اگر به این آیه خوب توجه کنیم، در آن هیچ اشارهای به این که یهودیان و مسیحیان کتاب مقدس خود را تغییر دادهاند یا تحریف کرده اند، نشده است بلکه تنها به این مسئله اشاره دارد که برخی یهودیان " شهادتی که از الله دارند" پنهان کرده اند. به عبارتی دیگر شهادت هنوز وجود دارد (به همین دلیل است که سورههایی که در بالا ذکر شدند مسلمانان را پند میدهند که به کتب مقدس پیشین احترام بگذارند)، اگرچه مطابق ادعای قرآن، پیروان آن شهادت، خود انتخاب کردند که آن را پنهان کنند. در واقع خودِ این آیه تأئید کننده اعتبار کتب مقدس از دیدگان قرآن میباشد، که با اشاره به وجود شهادتی از الله در بین جامعۀ یهودیان برآن صحه میگذارد.
خدا کلامش را تغییر نمیدهد
به علاوه تمام این شواهد، هر دو کتاب یعنی کتاب مقدس مسیحیان و قرآن مسلمانان بر این پیش فرض که خدا کلامش را هیچگاه تغییر نمیدهد، تأکید میورزند. او مکاشفاتش را تغییر نمیدهد ( به جز قانون نسخ که شامل آیات قرآنی میباشد). سورۀ یونس آیه 64 میگوید، " ...سخنان خدا را تغییر و تبدیلی نیست..." و سورۀ الانعام آیه 34 همین مطلب را باز تکرار میکند: " هیچ کس کلمات خدا را تغییر نتواند داد " و باز شاهد همین مطلب در سورۀ قاف آیات 29،28 هستیم.
ما نیز در کتاب مقدس خویش آیات بسیاری داریم که اشاره به تغییر ناپذیری کلام خدا دارد. مانند: تثنیه 4: 1-2، اشعیاء 20:8، متی 5: 17-18، متی 35:24 و مکاشفه 22: 18-20.
اگر این موضوع در هر دو کتب یعنی کتاب مقدس و قرآن تکرار شده است، پس ادعای مسلمانان مبنی بر تناقضات بسیار در کتاب مقدس کاملا" رد شده و مورد پذیرش نمیباشد.
پس با تناقضاتی که مسلمانان مدعی آنها هستند چه کنیم؟
حل تناقضات ادعا شده:
وقتی ما به تناقضاتی که مسلمانان به آنها اشاره میکنند مینگریم، متوجه میشویم که بسیاری از این تناقضات ادعا شده به هیچ وجه تناقض محسوب نمیشوند، بلکه عدم درک صحیح متن و یا در چند مورد انگشت شمار، چیزی بیش از اشتباه شخصی که متن اصلی را رونویسی کرده، نمیباشد. مورد اول را میتوان به آسانی توضیح داد، در حالی که مورد دوم نیازمند دقت بیشتری است. این تقریباً واضح است که کتب عهد عتیق بین قرون هفدهم و پنجم قبل از میلاد مسیح نوشته شدهاند که تنها ماده موجود برای نگارش در آن زمان، تکههای پاپیروس بود، که خیلی زود فاسد میشدند و نیازمند رونویسی مداوم بودند. ما اکنون میدانیم که بیشتر عهد عتیق به صورت دستی در طی 3000 سال رونویسی شده اند، در حالی که عهد جدید در طول 1400 سال بعد از آن در جوامعی منزوی در کشورها و قارههای گوناگون رونویسی شده و با تمام این احوال تغییری در سندهای یافت شده دیده نمیشود.
امروزه بسیاری نسخههای خطی قدیمی تر کشف شدهاند که ما میتوانیم از آنها برای تأئید نسخههای جدیدتری که در دست داریم استفاده کنیم. در واقع ما یک مجموعۀ بسیار بزرگی از نسخ خطی در دست داریم که میتوانیم بواسطۀ آنها اعتبار متن اسناد فعلی مان را مورد بررسی قرار دهیم. در مورد نسخ خطی عهد جدید (MMS) حداقل 5300 نسخۀ یونانی و یا بخشهایی از آن و نیز حدود 10000 نسخۀ خطی لاتینی ولگیت و
9300 نسخه از دیگر ترجمهها را تاکنون در اختیار داریم. در حال حاضر ما به طور کل بیش از 24000 نسخه خطی رونویسی شده و یا بخشهایی از عهد جدید را در دست داریم که میتوانیم از آنها استفاده کنیم! بدیهی است که این مسئله منابع بیشتری برای وارد شدن در جزئیات آیات متعدد در اختیارمان قرار میدهد. در هر جایی که آیات به نوعی دیگر خوانده میشدند، در پاورقی آن آیه به آن اشاره شده است. پس از بررسی تمام این موارد با مراجعه به تمام جزئیات آن متوجه این مسئله شده ایم که کتاب مقدس با دقت محافظت شده و به نسلهای بعدی منتقل شده است و هیچ تغییری در متن آن داده نشده.
مسیحیان به راحتی تصدیق میکنند که "خطاهای تحریری" در رونوشتهای عهد عتیق و جدید وجود دارد. این مافوق توان هر کسی است که مانع همه خطاهای (یا لغزشها) قلم در رونویسی صفحات هر کتابی که به طور مداوم صورت میگرفت، بشود.چه آن نوشته از نوشتجات مقدس باشد و چه سکولار. با توجه به همه این موارد ما اطمینان داریم که نسخۀ خطی اصلی از کتابهای کتاب مقدس ( که بیشتر به عنوان دستخط اصلی شناخته میشود) مستقیماً از جانب خدا الهام شده و از مصون از هر خطا است. اگر چه نسخههای اصلی اولیه به دلیل گذشت زمان طولانی، دیگر موجود نیستند.
افرادی که مسئول رونویسی و نسخه برداری ( کاتبان یا نسخه برداران) بودند در معرض دو نوع خطا در حین نسخه برداری بودند که توسط کارشناسان و متخصصین تحلیل نسخههای خطی، مورد شناسایی قرار گرفته است. یکی مربوط به اشتباهات املائی نامها یا اسامی ( به طور خاص اسامی ناآشنای بیگانگان) و دیگری مربوط به اعداد. واقعیت این است که محدود بودن خطاها در اعداد و اسامی، خود میتواند ثابت کننده اعتبارِ بسیار کتب مقدس باشد. در واقع اگر در منابع اصلی تناقضاتی وجود داشت، ما میتوانستیم شاهد آنها در محتوای خودِ داستانهای کتاب مقدس باشیم (Archer 1982:221-222) .
اما آنچه برای ما اهمیت دارد که به خاطر بسپاریم این است که هیچگونه تغییر مورد تأئید کارشناسان در رونوشتهای نسخ خطی که به دست ما رسیده مشاهده نشده که در آموزههای اساسی کتاب مقدس ذرهای تردید ایجاد کند. مسلماً روح قدوس خدا نقش مهمی در نظارت بر انتقال متن در طول تاریخ ایفا کرده است.
از آنجایی که خدا در هیچ جایی از کتاب مقدس وعده نداده که انتقال متن اصلی کتاب مقدس دارای هیچ گونه خطایی نخواهد بود، لازم است که باز هم تأکید کنیم که تنها نسخۀ خطی اصلی اولیه الهام خدا بوده است.
به همین دلیلی ضروری است که ما با نگرشی منتقدانه، دائماً متون کتاب مقدس را به منظور ردیابی هر گونه لغزش قلم نسخه برداران به هنگام انتقال متن دنبال کنیم. با تمام این احوال، رأی و نظر نهایی علم نسخه برداری این بوده که متون عبری و یونانی به طرز شگفت انگیزی به خوبی حفظ و نگهداری شده است و ما مسیحیان نیز با تائید و تصدیق اعتقادنامۀ وست مینستر، با در نظر داشتن اینکه نسخی که ما اکنون در حال حاضر در اختیار داریم میتوانند دارای خطاهای جزئی باشند، حفاظت و تدارک خدا را در این امر شاهد هستیم و از اقتدار کتب مقدس ذرهای کم نشده است.
با دانش به این مطلب، هیچ ترجمهای بی نقص نیست و نخواهد بود، وهمۀ ترجمهها به هر ترتیب، یک قدم از نسخۀ اصلی عقب تر هستند. با این حال رأی ونظر علم زبان شناسی این است که حداقل، مسیحیان انگلیسی زبان در این ایام در زمینۀ ترجمه متون کتاب مقدس، قویاً و به طور عالی مشغول به خدمت هستند و میتوان بی هیچ تردیدی نتیجه گرفت که به کلام واقعی خدا دسترسی دارند. واقعاً باید اذعان داشت که با توجه به اینکه کتاب مقدس بارها مسائل مهم و اصلی را تکرار کرده و نیز با وجود شهادت امین روح القدس به کلام خدا و از طریق کلام خدا، هیچ ترجمۀ جدی از کتاب مقدس، آنقدر معنای اصلی خود را از دست نداده که نتواند پیام آن را به ما منتقل کند و قادر نباشد که خواننده خود را "حکمت آموزد برای نجات بوسیلۀ ایمانی که بر مسیح عیسی است" ( دوم تیموتائوس 15:3).
با در نظر داشتن این مطلب در ذهن خود، بیایید به مثالهایی که توسط عالمین اسلامی در جزوههایشان ارائه شده بنگریم تا اطمینان یابیم که آیا کتاب مقدس میتواند از آزمایش اقتداری که در بالا به آن پرداختیم، پیروز سر بر آورد؟
در حالی که به چالشهای مذکور پاسخ میدهیم، برای هر چهار نفر ما کاملا" مشهود است که عالمین اسلامی در استدلال خود تعدادی اشتباهات را ذکر کردهاند که اگر کمی به متن آیات دقت میکردند، متوجه میشدند که در واقع هیچ تناقضی در متن وجود ندارد و این خود آنها هستند که در اشتباه بوده اند. همین مسئله میتواند بیانگر این مطلب باشد که چرا به طور کلی مسلمانان علاقه مند به جستجو و کنکاش برای یافتن تناقضات در کتب مقدس هستند که اکثر آنها با مراجعه به زمینه متن آیات پاسخ داده شده اند. وقتی به قرآن نگاه میکنیم با شرایط معکوسی مواجه هستیم، چرا که قرآن زمینه متن بسیار کمی برای رجوع کردن در دسترس ما قرار میدهد. داستانهای کوتاهی در آن وجود دارند و متون در هم آمیخته هستند و هیچ ارتباطی در میان آنها وجود ندارد! یک موضوع مشابه انتخاب شده و در سورهای دیگر تکرار شده، اما با تغییرات و حتی با تناقض زمانی ( به طور مثال داستانهای متفاوت از ابراهیم و بتها در سورههای 21: 51-59 و 6: 74-83؛ 19: 41-49 ). به همین دلیل است که مسلمانان بر خلاف مسیحیان قادر نیستند که در کتاب مقدس خود به عباراتی دست یابند که متن کاملی را به دست بیاورند. آیا تعجب نمیکنید که آنها در مورد کتاب مقدس ما مسیحیان از اقدام به این امر قاصرند؟
در صفحۀ دوم کتابچۀ " 101 تناقضات آشکار در کتاب مقدس"، عالمین اسلامی اظهار میدارند که " کاملا" اجازه دارید! لطفاً این کتابچه را کپی کنید و حقیقت را نشر دهید."
ما، نویسندگان این مقاله، از این درخواست دوستان مسلمان استقبال میکنیم و به آن اقدام میکنیم!!! اگرچه ما مستقیماً تمام کلمات آنها را کپی نکرده ایم، اما بنا به گفتۀ آنها تناقضات ادعا شده را دوباره در این کتابچه ارائه دادیم تا به آنها پاسخ لازم را بدهیم. بنابراین از طریق این مقاله آنچه را که دوستان مسلمان ما درخواست کردهاند انجام میدهیم، یعنی: نشر راستی و حقیقت! نشان دادن بنیاد مستحکم و قوی کتاب مقدس که همان راستی میباشد.
لطفاً سخنان دوستان مسلمانمان را با پاسخ ما مسیحیان مقایسه و ارزیابی کنید.
در این مقاله متوجه خواهید شد که تعدادی از سؤالات دارای بیش از یک پاسخ میباشند. ما به این کار دست زده ایم تا نشان دهیم که راههای متفاوتی برای درک یک اشکال ظاهری در متن کتاب مقدسی وجود دارد.
نوشتۀ: جی اسمیت، الکس چاودری، توبی جپسون، جیمز شیفر
ترجمه: فیروزه مصروفی
سؤال 1. آیا خداوند داود را تحریک به سر شماری قومش کرد (دوم سموئیل 24: 1) یا شیطان (اول تواریخ 21: 1)؟
این یک اختلاف واضح را نشان میدهد، مگر اینکه هر دو گفته صحیح باشند. در اواخر سلطنت داود بود، که او به فتوحات بی نظیر خود نگاهی انداخت، که آن شامل اقوامی چون کنعانیان، ممالک سوری و فنیقی بود که به بندگی و وابستگی اسرائیل در آورد. او به خاطر موفقیتهایش که بیشتر از دیدگاه نظامی و جنگی فکر میکرد تا رحمت خداوند، حالتی مغرور و خودپسندانه به خود گرفت.
پس خداوند تصمیم گرفت که وقت آن است تا داود به زانو در آید، جایی که او بار دیگر به آغوش رحمت خداوند باز گردد. خدا اجازه داد تا او به سر شماری خود ادامه دهد، تا بداند تا چه اندازه برایش مفید خواهد بود، در حالی که این سر شماری تنها نفس خود خواهانه قوم اسرائیل را خشنود میکرد( بر خلاف هشدار یوآب برای سر شماری در اول تواریخ 21: 3 ). بلافاصله بعد از پایان سر شماری، خدا اراده کرد تا قوم را با یک بلای مصیبت بار که تلفات زیادی خواهد داشت تنبیه کند (در اصل جان 70000 اسرائیلی، مطابق دوم سموئیل 24: 15).
اما شیطان چه؟ او چرا خود را قاطی این مسئله کرده است؟ (مطابق با اول تواریخ 21: 1) اگر خداوند انجام این حماقت را در فکر داود برانگیخته بود؟ به نظر میرسد که دلایل او کاملا خبیث است، با دانستن این که یک سر شماری باعث نا خوشایندی خدا میگردد.(اول تواریخ 21: 7و8) و او نیز داود را تحریک به انجام این کار کرد.
هرچند این یک موردی جدید نیست، چون در کتاب مقدس،در چندین موقعیت دیگر نیز، خدا و شیطان هر دو در آزمایشات و امتحانات شناخت نفسی فرد دخالت داشتند.
در کتاب ایوب، باب یک و دو میبینیم که خدا شیطان را به چالش میکشد و به او اجازه میدهد تا ایوب را به بلاها گرفتار سازد . مقصود خدا تقدیس ایمان ایوب و تقویت شخصیت او بوسیله انضباط در عبور از مشکلات بود. در حالی که شیطان تنها نقشه خرابکارانه داشت و میخواست به ایوب تا حد امکان آسیب رساند تا او ایمان خود را به خدا انکار کند.
همچنین خدا و شیطان هر دو در جفای ایمان داران نقش دارند، مطابق اول پطرس 4: 19 و 5: 8 . هدف خدا تقویت ایمان ایشان و امکان بخشیدن به آنان برای شراکت در رنجهای عیسی در زندگی میباشد، تا در جلال آسمانی او نیز شریک شده، وجد نمایند.( اول پطرس 4: 13و14)، در حالیکه قصد شیطان "بلعیدن" آنان میباشد( اول پطرس 5: 8 ). و یا آنان را به تلخی و دلسوزی به حال خود بکشاند و با خود هم سطح سازد.
خدا و شیطان هر دو اجازه دادند تا عیسی 3 بار در طول زندگی زمینی خود وسوسه شود. هدف خدا این بود تا او در این وسوسهها بر روی وسوسه گر که در آغاز آدم را به دام کشید، پیروز شود، در حالی که شیطان میخواست عیسی را از مأموریت مسیحاییاش منحرف سازد.
در مورد پطرس که 3 یار عیسی را در دادگاه کاهن اعظم انکار کرد، خود عیسی دلیل دست داشتن هر دو گروه را در لوقا 22: 31و32 بیان میکند."ای شمعون،ای شمعون، شیطان اجازه خواست شما را همچون گندم غربال کند. اما من برای تو دعا کردم تا ایمانت تلف نشود . پس چون بازگشتی برادرانت را استوار بدار".
و در آخر، خود صلیب نمونه ایست از دست اندر کار بودن خدا و شیطان. شیطان هدف خود را آشکار کرد هنگامی که قلب یهودا را پر از بی وفایی و کینه کرد ( یوحنا 13: 27 )، که باعث شد او به عیسی خیانت کند. اما دلیل خدا از به صلیب کشیدن عیسی، این بود تا، عیسی، بره قربانی از بنیاد جهان باید جان خود را فدای بسیاری میکرد، تا انسان گناهکار بار دیگر از رابطهای که در باغ عدن قطع شده بود، لذت ببرد، و وارد رابطهای ابدی شود.
پس ما 5 مثال دیگر داریم که خدا و شیطان در آن نقش داشتند، هر چند با انگیزههای کاملا" متفاوت. انگیزه شیطان در تمام این موارد، که سرشماری داود نیز شامل آن میشود، اهداف مخرب هستند، در حالی که انگیزه خدا در تمام این نمونهها کاملا" متفاوت است. انگیزه خدا خیر خواهانه با دیدی بر پیروزی نهایی است، در حالی که هر چه بیشتر شخص مورد آزمایش قرار میگیرد مفیدتر واقع شود. در هر مثال موفقیت شیطان محدود و گذرا بود، حال آنکه در آخر خواست خدا کاملا" به انجام رسیده و هدف او به طور قابل توجهی کسب شد.
سؤال 2. در دوم سموئیل 24: 9 جمعیت اسرائیل 800.000 نفر ذکر شده در حالی که در اول تواریخ 21 :5 میگوید 1.100.000 .چرا این دو اختلاف دارند؟
طریقهای مختلفی هست برای درک نه تنها این مسئله بلکه چالش بعدی نیز، از آنجایی که هر دو به یک مورد و سرشماری اشاره میکنند.
امکان دارد که تفاوت میان دو گزارش به علت ماهیت غیر رسمی و ناقص سر شماری باشد( که بعدا شرح خواهیم داد)، و یا اینکه کتاب سموئیل ارقام کمی ارائه میدهد، مخصوصا در مورد قوم یهود.
هرچند احتمالا" جواب اینگونه است که یکی سرشماری افرادی را شامل میشود که دیگری آنها را به حساب نگرفته است. امکان دارد که در اول تواریخ شامل تمام مردان آماده به جنگ میباشد، چه در فصل جنگ یا غیره، در حالی که در دوم سموئیل 24 :9 تنها مردان جنگاور قید شده است. گزارش یوآب در دوم سموئیل 24 از کلمه " ایزهایل" استفاده میکند، که به " مردان نیرومند" ترجمه میشود، یا ارتش دوران جنگ، و اشاره به 800.000 سرباز میکند. منطقی است که آنجا حدود 300.000 مردان در سن نظامی برای رزرو نگاه داشته شده بودند، که هنوز به جبهه جنگ خوانده نشده بودند. این دو گروه در جمع به تعداد 1.100.000 مرد در اول تواریخ 21 میرسند، که کلمه " ایزهایل" برای شرح آنان به کار گرفته نشده است.
سؤال 3. در دوم سموئیل 24: 9 تعداد کل جنگ جویان قوم یهود 500.000 نفر اشاره شده، این تعداد 30.000 نفر بیش از آیه همانند در اول تواریخ 21: 5 است. چرا؟
توجه کنید که در اول تواریخ 21: 6 تأکید شده است که یوآب سر شماری را کامل نکرد، چون او هنوز قوم بنیامین و همچنین قوم لاویان را سر شماری نکرده بود، به این علت که داود اعتقاد بر تکمیل سر شماری را نداشت . پس اختلافات در تعداد افراد، نمایانگر بشمار آوردن و یا نیاوردن بعضی از اقشار قوم است. در اول تواریخ 27: 23 تا 24 به این مسئله رجوع میکند که داود افراد 20 سال و به پایین را شامل سر شماری نکرده است، و چون یوآب نیز سر شماری را به پایان نرساند، پس این تعداد در تاریخ داود پادشاه ذکر نشده است.
مرحله سر شماری میبایست از اقوام کنار رود اردن( دوم سموئیل 24: 5 ) آغاز میشد، و به قوم شمالی دان منحرف شده و بعد به جنوب به سمت اورشلیم، ادامه پیدا میکرد( آیه 7 )، و در آخر به قوم بنیامین میرسید. از این رو بنیامین نه با قوم اسرائیل و نه با قوم یهودا حساب میشد. در دوم سموئیل 24، تعداد افراد در قبیله یهودا شامل 30.000 نفر لشگر نظامی خوانده شده از قوم بنیامین میباشد. به این جهت تعداد کل افراد به 500.000 نفر میرسد که احتمالا" شامل افراد بنیامین نیز هست.
توجه کنید که بعد از جدایی پادشاهی متحد به دو پادشاهی شمالی و جنوبی، پس از مرگ سلیمان در 930 پیش از میلاد، بیشتر افراد از قوم بنیامین به نسل داود وفادار ماندند و ( همراه با نسل شمعون در جنوب) پادشاهی یهودا را تأسیس کردند. پس منطقی است که بنیامین و شمعون نیز همراه با یهودا شامل سرشماری 500.000 نفر میشوند، هر چند شاید یوآب آنرا در گزارش اولیه خود به داود ( اول تواریخ 21: 5 ) ذکر نکرده باشد. به این دلیل تعداد کامل افراد آماده به جنگ در ارتش داود در خدمت نظام به 1.600.000 میرسد( 1000.000 اسرائیلی، 470.000 یهودا- شمعون، و 30.000 بنیامینی)
سؤال 4. در دوم سموئیل 24: 13 آمده که 7 سال قحطی خواهد شد، ولی در اول تواریخ 21: 12 سه سال ذکر شده است. چرا؟
این مورد را با دو دیدگاه میتوان نگریست. اولین میتوان فرض کرد که نویسنده در اول تواریخ تأکید بر سه سال قحطی شدید دارد، در حالی که در دوم سموئیل دو سال قبل و بعد از آنرا نیز شامل میشود، دورانی که قحطی به وخامت و ملایمت میرسد.
راه حل دیگر توجه به کلماتی است که در این مباحث استفاده شده اند. وقتی این دو قطعه را با هم مقایسه میکنیم، متوجه اختلافات قابل توجهی در کلمه بندی میان اول تواریخ 21 و آنچه در دوم سموئیل 24 هست، میشویم. در دوم سموئیل 24: 13 این مسئله " آیا هفت سال قحطی در سرزمینت برتو عارض شود" مورد سؤال است. در اول تواریخ 21: 12 به یک امری متفاوت برخورد میکنیم، " از اینها یکی را برای خود بگزین: سه سال قحطی،.." . پس میتوان از دوم سموئیل این نتیجه را گرفت، که آن اولین رویارویی جاد نبی با داود بود، که پیش بینی متفاوت هفت سال را ارائه میدهد، در حالی که اول تواریخ برخورد دوم و پایانی ناتان با پادشاه را نشان میدهد، که خداوند ( بدون شک در جواب دعاهای توبه داود) قحطی سخت و ترسناک سه سال را جایگزین هفت سال طولانی کرد. اما داود سومین خواست خداوند را ترجیح داد و به همین خاطر سه روز آفت شدید را انتخاب کرد که باعث مرگ 70.000 مرد اسرائیلی شد.
( توضیح: در ترجمه هزاره نوی فارسی این تفاوت در تعداد سالها اصلاح شده است چون این ترجمه از روی ترجمه یونانی عهدعتیق میباشد و تفاوتی که در این مقاله در بارهاش صحبت میشود در ترجمه قدیمی کتاب مقدس موجود است، که از زبان عبری ترجمه شده است.)
سؤال 5. آیا اخزیا هنگامی که پادشاه اورشلیم شد، 22 ( دوم پادشاهان 8: 26 ) یا 42 ( دوم تواریخ 22: 2 ) سال داشت ؟
چون ما با موارد چند هزار ساله سر و کار داریم، انتظار داشتن نسخههای اصلی را نداریم، چون این نسخهها مدت زیادی است که از میان رفته اند. به همین دلیل ما متکی به رونویسهای رونویس آنها هستیم، که در طی قرنها از روی آنها نوشته شده اند. آنانی که نسخه برداری میکردند، غالبا" مرتکب دو اشتباه میشدند. اولین، املای اشتباهی اسامی و دومین، شمارهها یا اعداد بود.
عدم توافق اعداد در این دو مورد مربوط به دههای میشود که در اعداد ذکر شده است. اخزیا در دوم پادشاهان 8:26، 22 سال ذکر شده اما در دوم تواریخ 22: 2، 42 سال . خوشبختانه مدارک بیشتری در کتاب مقدس در این زمینه وجود دارد که نشان میدهد سن صحیح 22 سال میباشد. پیشتر در دوم پادشاهان 8: 17 آمده است که یهورام پدر اخزیا 32 ساله بود که به سلطنت رسید، و 8 سال بعد، در سن 40 سالگی مرد. پس اخزیا نمیتوانست در هنگام مرگ پدر 40 سالهاش 42 ساله باشد. این اشتباهات تحریری تغییری بر ایمان یهودیان و مسیحیان ایجاد نمیکند. در چنین موارد، قسمت دیگری از کتاب مقدس این اشتباه را تصحیح میکند( دوم پادشاهان 8: 26 در این مثال) . ما همچنین میبایست به یاد داشته باشیم که افرادی که این نسخهها را رو نویسی میکردند با دقتی صادقانه به نوشتههای کتاب مقدس رسیدگی میکردند. آنان همچنانکه در یافت میکردند، همانگونه نیز تحویل میدادند، بدون حتی تصحیح اشتباهات آشکار، که تعداد آنها واقعا" انگشت شمار است.
سؤال 6. آیا یهویاکین 18 ساله ( دوم پادشاهان 24: 8 ) یا 8 ساله ( دوم تواریخ 36: 9 ) بود که پادشاه اورشلیم شد؟
بار دیگر در این دو نسخه دلایل کافی وجود دارد که نشان میدهند سن 8 سال اشتباه و 18 سال صحیح میباشد. 8 سالگی سنی است کم و نامناسب برای رهبری حکومت. هرچند مفسر انی هستند که اعتقاد دارند، این کاملا امکان پذیر است. آنان معتقدند که هنگامی که یهویاکین 8 ساله بود پدرش او را به همکاری گماشت، تا او بدین صورت برای مسئولیت سلطنت، آموزش ببیند. یهویاکین بعد از مرگ پدرش در سن 18 سالگی رسما" به سلطنت نشست. اما صحنه احتمالی آن اینگونه بوده است، که این، یک بار دیگر از اشتباهات رو نویسی بوده است که معمولا در اعداد دیده میشود. شاید بهتر باشد که در اینجا ذکر کنیم، که در ادبیات عبری سه نوع روش برای نوشتن اعداد وجود دارد. قدیمی ترین، یادداشتهایی است که مهاجران یهودی در قرن پنجم قبل از میلاد که روش ورقهای فیلی ( در ذیل در این باره توضیح میدهیم) نامیده میشود بکار گرفتهاند که از الفبای عبری برای نگاشتن اعداد استفاده میشد. بعدها روش دیگری بکار گرفته شد که اعداد را هجی میکردند و آن از طرف قوم ملی قدیمی که به سوپریم معروف بود، تعیین شده بود. خوشبختانه ما منابع اصلی بسیاری از پاپیروس در این مورد در دسترس داریم که میتوانیم از آنان استفاده کنیم. مانند اغلب تفاوتهای عددی این اختلاف در قسمت دههها میباشد . آموزنده است که ما نظری بر روی ورقهای فیل که در قرن پنجم قبل از میلاد توسط مهاجران یهودی استفاده میشد بیاندازیم. این نسخهها از دوران عزرا و نحمیا، شاهدان پیشین بر اعداد یادداشت شده توسط قوم یهود، میباشد. آنان از خطهای افقی با گوشه سمت پایین در قسمت انتهایی دست راست قرار گرفته بودند، که نشانگر اعداد دهها میباشد. ( پس دو خط افقی یکی بر روی دیگری نشانه عدد 20 میباشد ) . خطوط عمودی نشانگر اعداد پایینتر از ده میباشد. پس 8 را / ااا اااا و 18 را / ااا اااا به اضافه خط افقی در بالای آن با گوشهای به سمت پایین، خواهد بود. همچنین 22 اینگونه نوشته میشد، / ا و دو خط افقی در بالای آن. اگر در نسخه اصلی که از آن رو نویسی شده است، به علتی نا خوانا، یا پاک شده باشد، نویسنده میتوانست در تشخیص دهها اشتباه کند. احتمال اینکه رو نویس، اشتباها" خط اضافهای در بالای اعداد میدید کمتر است تا اینکه خطی را که پاک شده است نادیده بگیرد.
در ترجمههای جدید کتاب مقدس، اصلاحات لازم در متنها داده شده است. هر چند برای توضیح در زیر نویس متن، واژه متفاوت عبری تورات نیز نوشته شده است. در حالی که تورات یونانی و سریانی و همچنین تورات عبری دارای اعداد صحیح میباشند، تنها هنگامی که به این تفاوتها در پاورقی اشاره شده است، تصحیحات لازم انجام شده است. به هر ترتیب، این به هیچ دلیل اصالت و اعتبار کتاب مقدس را خدشه دار نمیکند.
اینچنین اشتباهات رو نوشتی در کتابهای غیر مسیحی نیز دیده میشوند. به طور مثال، در لوحه بهیستان داریوش، میبینیم که شماره 38 برای تعداد افسران کشته شده در ارتش 55.243 نفری فرادا، داده شده. در حالی که در ستون بابل، که نسخههای آن در بابل کشف شده، تعداد اسیران 6.973 ذکر شده، در حالی که ترجمه آرامی آن که در الفانتین مصر کشف شده است، تعداد اسیران 6.972 نفر ذکر شده. همچنین در شماره 31 همان نسخه، ستون بابل کشتگان سربازان طغیانگر ارتش فراورتارتش 2.045 نفر هستند، و اسیران 1.558 نفر، در حالی که در ترجمه آرامی آن بیش از 1.575 نفر اسیر یاد شده است.
سؤال 7. آیا پادشاه یهویاکین سه ماه بر اورشلیم حکومت کرد( دوم پادشاهان 24: 8 ) یا سه ماه و ده روز( دوم تواریخ 36: 9 )؟
در اینجا نیز همچون چالشهای قبلی میبینیم که نویسنده کتاب تواریخ ایام، اعداد دقیق تری بکار برده تا نویسنده پادشاهان که شمارههای کلی برای نگارش ماهها به کار برده، با در نظر داشتن این مطلب که ده روز لازم به ذکر نیست.
سؤال 8. آیا سردار لشکر مردان قوی داود نیزهاش را برداشت و 800 نفر از دشمنان را هلاک کرد ( دوم سموِییل 23: 8 )یا تنها 300 نفر را( اول تواریخ 11:11)؟
امکان دارد که این دو نویسنده دو رویداد مختلف را شرح میدهند، یا اینکه یکی قسمتی از واقعه را بیان کرده در حالی که دیگری شرح کامل ماجرا را داده است.
سؤال 9. آیا داود پادشاه بعد از شکست فلسطینیان صندوق عهد را به اورشلیم آورد ( دوم سموئیل فصلهای 5 و 6)، یا قبل از آن ( اول تواریخ فصلهای 13 و 14)؟
این مشکلی نیست. اگر خواننده ادامه اول تواریخ را تا باب 15 میخواند متوجه میشد که داود بعد از شکست دادن فلسطینیها صندوق را به اورشلیم آورد. دلیل این مطلب این است که، قوم اسرائیل صندوق عهد را دو بار جابجا کردند. اولین بار، آنرا از بعل، قبل از شکست فلسطین، همانطور که در دوم سموییل 6: 5 میبینیم، و در اول تواریخ 15. هنگامی که سموئیل نبی پیروزی داود را بر قوم فلسطین شرح میدهد، در مورد هر دو مورد جابجایی صندوق صحبت میکند. اما در اول تواریخ به این ترتیب شرح داده شده است: صندوق عهد اول از بعل تغییر مکان داده شد : و بعد داود فلسطین را شکست داد، و در آخر صندوق عهد از منزل عوبید ادوم جتی، خارج شد. پس دو روایت هیچ تناقضی با همدیگر ندارند. اینجا یک نبی تاریخ کامل صندوق عهد را در یک جا به ما میدهد( به جای اینکه بعدا به آن اشاره کند) و دیگری که تاریخ را به نحوی دیگر ارائه میدهد. در هر دو مورد زمان رویدادها یکی میباشد.
همین را میتوان برای قرآن بیان کرد. در سوره 2 در مورد سقوط آدم گفته میشود، و بعد رحمت خداوند به قوم اسرائیل نشان داده میشود، و در دنباله آن از غرق شدن فرعون سخن گفته میشود، و از موسی و گوساله طلایی، در ادامه قوم اسرائیل از خوراک و آب شکایت میکنند، و بعد دوباره به گوساله طلایی اشاره میشود، در ادامه این میخوانیم در مورد موسی و عیسی، و بعد در مورد موسی و گوساله طلایی، و بعد در مورد سلیمان و ابراهیم. اگر کسی میخواهد در مورد ترتیب تاریخی حوادث صحبت کند، پس موسی چه ربطی به عیسی دارد، یا سلیمان با ابراهیم؟ از دیدگاه تاریخچهای این سوره میبایست به ترتیب از سقوط آدم شروع میشد، و با قائن وهابیل ادامه پیدا میکرد و بعد خنوخ، ابراهیم، لوط، اسحاق، یعقوب و عیسو، یوسف و پسران اسرائیل و موسی. اگر مخلوطی اینچنین بارز از ترتیب تاریخی را میتوان در سوره قرآن پیدا کرد، پس خواننده باید اول این را توضیح دهد، قبل از اینکه به نظر خودشان اشکالی را در کتاب مقدس زیر انتقاد قرار دهند
سؤال 10. آیا نوح میبایست یک جفت از تمام حیوانات را میآورد(پیدایش 6: 19-20 )، یا اینکه میبایست 7 جفت از حیوانات "پاک" را میآورد.( پیدایش 7: 2 و پیدایش 7: 8 و 9)
این یک سؤال عجیبی است. واضح است که خواننده متن باب 6 پیدایش را اشتباه نقل قول کرده است، که هیچ ذکری از حیوانات "پاک" در آن نشده، در باب هفتم خصوصا حیوانات پاک و ناپاک تعریف شده اند. پیدایش 7: 2 میفرماید از هر چارپایان طاهر، هفت جفت و از چارپایان نجس یک جفت. چرا خواننده قسمت دوم این آیه را در بیان این چالش ذکر نکرده است ؟ واضح است که هیچ اختلافی میان این دو روایت نیست و اشکال در خود سؤال میباشد.
چالش کننده سعی میکند تا بحث خود را با شرح آیات 8، 9 از باب 7 اثبات کند، که تنها دو جفت از حیوانات به کشتی راه یافتند. هرچند این آیات هیچ اشارهای به اینکه دو جفت به کشتی راه یافتند ندارد. این آیات تنها شرح میدهند که جفتهایی از حیوانات پاک و نجس و پرندگان و جانوران غیره به کشتی راه یافتند.
دلیل بر اضافه کردن هفت نوع از حیوانات پاک بسیار آشکار است: آنان میبایست برای قربانیهای پرستشی بعد از نشست طوفان به کار گرفته میشدند.( همانگونه که در پیدایش 8: 20 تعریف شده است). بدیهی است که اگر این حیوانات بیشتر از یک جفت نبودند بعد از قربانی کردن بر مذبح، منقرض میشدند. اما حیوانات نجس یک جفت شان کفایت میکرد، چون نیازی به آنها برای قربانی خون نبود.
سؤال 11. ا داوود 1700 نفر از سواران صوبه پادشاه را در بند گرفت ( دوم سموئیل 8: 4 )، یا 7000 نفر ( اول تواریخ 18: 4 )؟
برای این اختلاف ارقامی دو راه حل هست. اولین در کتاب کیل و دلیتچ ( ص 360) قانع کنندهترین جواب است. آنها بر این عقیده هستند که کلمه ارابهها ( رِکِب در زبان اصلی) در دوم سموئیل 8: 4 سهوا بوسیله نسخه بردار حذف شده و رقم دوم 7000 ( که برای پاراسیم " سواره نظام" ) از 7000 به 700 کاهش داده است، دلیلی ساده دارد، چون هیچ کس بعد از نوشتن 1000 رقم 7000 را برای نوشتن همان شکل استفاده نمیکند. حذف رِکِب احتمالا بوسیله نسخه بردار اولیه انجام شده و همانگونه از 7000 به 700 در نسخههای بعدی بوسیله نسخه برداران تکرار شده است. اما با در نظر گرفتن تمام احتمالات رقم ذکر شده در کتاب تواریخ ایام صحیح میباشد و رقم دوم سموئیل نیز میبایست بر این اساس تصحیح شود.
تحلیل دوم بر این فرضیه است که رقم 7000 به 700 کاهش پیدا کرده به دلیل شمارش 700 ردیف، که هر کدام شامل 10 سوار کار بود، که جمع آن به 7000 میرسد.
(در ضمن در پاورقی کتاب مقدس ترجمه هزاره نو این توضیح را در باره دوم سموئیل 8: 4 مییابیم: " ترجمه یونانی هفتادتنان(همچنین طومارهای دریای مرده و اول تواریخ 18: 4) به هفت هزار سواره اشاره دارند، در متن مازورتیک؛ اینچنین نوشته شده است: " داوود هزار و هفتصد تن از سواران وی را به اسارت گرفت.")
سؤال 12. آیا سلیمان 40.000 اصطبل برای اسبهایش داشت ( اول پادشاهان 4: 26)، یا 4000 اصطبل( دوم تواریخ 9: 25)؟
راههای مختلفی برای جواب این اختلاف گیج کننده هست. احتمالیترین آنان، توضیحی است که در چالشهای قبلی نیز به آن پرداخته ایم، به گونهای که دههها به علت رونویسیهای مداوم محو و ناخوانا میشد. دیگران بر این باورند که اصطبلهای ذکر شده در دوم تواریخ، بسیار بزرگ بوده و 10 اسب را جای میدادند( ردههای ده تایی)، بنابر این 4000 از این اصطبلهای بزرگ برابر با 40.000 اصطبل کوچک بود. .
مفسر دیگر بر این عقیده است، که تعداد اصطبلهای ذکر شده در اول پادشاهان، در مورد اوایل پادشاهی سلیمان میباشد، در حالی که تعداد نوشته شده در دوم تواریخ تعداد اصطبلهای سلیمان در آخر پادشاهی او است. همانطور که میدانیم سلیمان به مدت 40 سال سلطنت کرد، و بدون شک تغییرات بسیاری در طول این مدت شکل گرفت . به احتمال زیاد او تعداد ابزار ارتشی را که از پدرش داوود به ارث برده بود، کاهش داده است
سؤال 13. بنا بر نویسنده، آیا بعشا، پادشاه اسرائیل در 26 امین سال سلطنت آسا در گذشت، ( اول پادشاهان 15: 33)، یا او هنوز در 36 امین سال در قید حیات بود؟
دو راه حل برای این مشکل وجود دارد. در آغاز، مفسرینی که به این صفحات توجه کردند به این نتیجه رسیدهاند که 36 امین سال سلطنت آسا میبایست از خروج 10 قبیله اسرائیل از یهودا و بنیامین حساب شود، که باعث جدایی کشور به دو قسمت یهودا و اسرائیل شد. اگر ما آنرا از این دیدگاه نگاه کنیم 36 امین سال پادشاهی مجزا برابر با 16 امین سال سلطنت آسا خواهد بود. آین مطابق با کتاب پادشاهان یهودا و اسرائیل میباشد، همچنین با سندهای جدید، که دنباله رو این رسوم میباشند.( برای توضیح بیشتر این نظریه به کتاب آرچر صفحه 116-225 مراجعه شود).
کیل و دلیتچ (366-367) ترجیح میدهند که ارقام 36 در دوم تواریخ 16: 1 و 35 در 15: 19 را اشتباه نگارشی رو نویس به حساب بیاورند. این سوال مانند چالشهای قبلی است . اما در این مثال نویسنده از الفبای عبری برای نوشتن اعداد استفاده کرده به جای استفاده از ضربات چند گانه در روش الیفانتین پاپری( کاغذ فیلی) مصری، که در سوالات قبلی به آن اشاره شده بود. به این دلیل رقم 16 به سادگی میتوانست با رقم 36 اشتباه شود. چون تا قبل از قرن هفتم قبل از میلاد حرف بود(10) شباهت بسیاری با حرف لامد(30) داشت، به جز دو خط کوچک در قسمت چپ خطوط اصلی عمودی . تنها با یک لکه کوچک به علت استفاده مکرر از این لوحه باعث تغییر حرف بود به لامد گردد. به احتمال زیاد این تغییر در دوران اولیه نگارش صفحات دوم تواریخ 15: 19 ایجاد شده ( در میان 35 نسخه نویسی اشتباه از 15 نسخه اصلی) . بعدا" به علت متناقض نبودن با 16: 1، نویسنده ( و یا دیگری) به این نتیجه رسیده است که رقم 16 اشتباه بوده و آن را به 36 تغییر داده است.
سؤال 14. آیا سلیمان 3600 نفر را برای ساختن معبد به نظارت گماشت ( دوم تواریخ ایام 2: 2) و یا تنها 3300 نفر را ( اول پادشاهان 5: 16)؟
این مشکل بزرگی نیست. به احتمال زیاد راه حل این سؤال چنین است که نویسنده دوم تواریخ ایام، 300 نفری را نیز که به عنوان ذخیره انتخاب شده بودند تا در صورت مریض شدن بعضی از ناظران یا فوت آنها، به جای آنها انجام وظیفه کنند را هم شامل آمار خود کرده است. در حالی که نویسنده اول پادشاهان تنها ناظران را ذکر کرده است. در یک گروه 3300 نفری احتمال آن زیاد است که افرادی مریض میشدند و یا از دنیا میرفتند و این ملزم به داشتن افراد ذخیره بود.
سؤال 15. آیا سلیمان تسهیلاتی ساخت که گنجایش 2000 بَت را داشت ( اول پادشاهان 7: 26)، یا 3000 بَت ( دوم تواریخ 4: 5)؟
کلمه عبری "حاوی" و " جا گرفتن" با کلمهای که در این متن ترجمه شده فرق میکند" اخذ شد" و معنی آن میتواند این باشد که آن حوض 2000 بَت جای میگیرد ولی زمانی که تا حد ظرفیت پر شود 3000 بَت را جای میدهد. پس تاریخ نویس مقدار آبی را که حوض را لبریز میکرد و آبی که مانند چشمه سرازیر میشد را اشاره کرده و نه حوض پر شده را. این به ما نشان میدهد که 3000 بَت آب لازم بود تا حوض را کاملا پر کنند به جای 2000 بَت که به طور معمول جای میگرفت. (توضیح اینکه یک بَت تقریبا معادل 22 لیتر است).
راه حل دیگر، که قبلا به آن اشاره کردیم، رقم 2000 در حروف عبری بوسیله رونویس با رقم 3000 اشتباه شده.
باید یادآور بشویم که شبیر( در مباحثاتش با جی اسمیت در بیرمینگام انگلستان در 25 فوریه 1998) اشاره کرد که این " تناقض" است و اگر حوض 10 متر مکعب قطر دارد امکان ندارد که 30 متر مکعب محیط داشته باشد، آنطور که در نسخه آمده است. ( چون بر اساس قانون پی محیط آن 31.416 یا 9.549 باید باشد). شبیر در این بحث گفت" حوضی به این شکل برایم پیدا کن و من در آن غسل تعمید میگیرم". اما او متن را دقیق نخوانده بود و تمسخر بی ارزش و بیجا کرده بود. چرا؟ چون در متن آمده که 8 سانتیمتر ضخیم بود و لبه آن به شکل گل سوسن بود. پس بستگی دارد که از کدام قسمت آن را مقیاس بگیرید. بالا یا پاین لبه، درون یا بیرون لبه، چون تمام اینها اندازههای مختلفی خواهند داد، و بنابر این شما در بالای لبه و یا از جای تنگتر آن اندازه بگیرید محیط متفاوتی را به دست خواهید آورد.
به کلامی دیگر شبیر میتواند تعمید بگیرد اگر کسی حوضی مانند این را برایش بسازد.
سؤالات 16- 21. آیا تعداد اسرائیلیهایی که از اسارت بابل آزاد شدند در کتاب عزرا( عزرا 2: 6، 8، 12، 15، 19، 28) درست است یا تعداد نوشته شده در کتاب نحمیا(7: 11، 13، 17، 20، 22، 32)؟
در فصل دوم کتاب عزرا و فصل هفتم کتاب نحمیا 33 خاندان هستند که در هر دو فهرست اسرائیلیهایی که از بابل به یهودیه برگشتند، ذکر شده اند. از این 33 خاندان نام برده شده در عزرا و نحمیا، 19 خاندان یکسان هستند، در حالی که در 14 خانواده دیگر تفاوتهایی در تعداد افراد خانواده دیده میشود. دو تا از تفاوتها در یک نفر است، یک خانواده با 4 نفر تفاوت دارد، دو خانواده دیگر با 6 نفر تفاوت، دو تای دیگر با 9 نفر، دیگری با 11 نفر، و دو تای دیگر با 100 نفر اختلاف، یکی دیگر با 201 نفر، و دیگری با 105، یک خانواده با 300 نفر و بیشترین اختلاف در پسران خاندان عزجد با 1100 نفر اختلاف میان ارقام نوشته شده در کتاب عزرا فصل 2 و نحمیا فصل 7 میباشد.
پس ما چگونه اختلاف تعداد در این 14 خانواده را حساب کنیم؟ جوابش بسیار ساده است. و اگر چالش کننده در تاریخ این دو حساب بررسی عمیق تری میکرد، هیچ گاه وقت خود را برای این سؤال به هدر نمیداد. این واقعیت که تشابه و تفاوت در کنار هم قرار دارند، میبایست او را به جواب این مسئله راهنمایی میکرد (همان گونه که شما میبایست با خواندن این مطلب اکنون به این نتیجه رسیده باشید).
در اینجا دو عامل مهم را باید در نظر گرفت، هنگامی که به این اختلافات در دو فهرست نگاه میکنیم. اولین احتمال این است که، هر چند خانوادهها تعداد افراد خانواده را برای رفتن اعلام کرده بودند، اما در میان فاصله آماده شدن و خروج، افرادی مرده و برخی به علت بیماری نتوانستند حرکت کنند و افرادی نیز به علت دلایل غیر قابل حل . به همین دلایل تعداد پایانی افرادی که خارج شدند با تعداد افرادی که میخواستند بروند تفاوت دارد. هر کس که سفری گردشی برای مدرسه به ساحل دریا برنامه ریزی کرده، خوب میداند که این مورد بسیار معمول است.
دومین و مهمترین مورد، شرایط متفاوتی هست که این دو فهرست ثبت شده اند، واقعیت مهمی که چالش کننده از آن آگاهی ندارد. عزرا فهرست خود را هنگامی ثبت کرد که هنوز در بابل بودند( 450 ق م)، قبل از بازگشت به اورشلیم(عزرا 2:1 و2 )، در حالی که گزارش نحمیا در یهودیه انجام شده بود ( 445 ق م ) بعد از باز سازی دیوارهای اورشلیم ( نحمیا 7: 4 تا 6 ). فاصله این همه سال میان این دو لیست مسلما" باعث اختلاف در آمار، چه به علت درگذشت یا هر دلیل دیگری میشود.
بسیاری از مفسرین به این باورند که نحمیا افرادی را ثبت کرده بود که به رهبری زروبابل و یشوع در سال 537 و 536 ق.م. به اورشلیم رسیده بودند( نحمیا 7: 7). در صورتی که عزرا، فهرست اسامی اولیه افرادی را بکار میبرد که در ابتدا اعلام آمادگی برای برگشت از بابل در سال 450 ق.م. را کرده بودند.
اختلافات میان این دو فهرست بیانگر این مسئله است که عوامل جدیدی رخ داده بود که باعث عوض شدن تصمیم آنها شده. شاید بعضی به مخالفت یکدیگر پرداخته بودند و برخی به علت پیدا کردن شرایط جدید کاری سفر خود را به بعد موکول کردند، در جای دیگر حتما موارد بیماری و مرگ بوده، و شاید هم در موارد دیگر در لحظات آخر بعضی که میخواستند در بابل بمانند، اعلام انصراف کرده اند. تنها گروههای رقص و گروههای محلی هستند که تعداد افراد شان کمتر شده. بقیه، همه افرادی بودند که در لحظه آخر اعلام انصراف کردند که از یک تا 1100 نفر تعداد بوده اند.
وقتی به اسامی نگاه میکنیم، میبینیم که بعضی از اسمها یک در میان ذکر شده است. در میان یهودیان آن زمان ( همچنین آنهایی که در شرق زندگی میکردند) یک شخص دارای اسم، عنوان و نام خانوادگی بود. پس فرزندان حاریف ( نحمیا 7: 24) فرزندان یوره ( عزرا 2: 18) هستند، در حالی که فرزندان سیعا ( نحمیا 7: 47) همان فرزندان سیعاها( عزرا 2: 44) هستند.
وقتی تمام این عوامل را مد نظر قرار میدهیم، پس اختلافات میان مجموع این دو سر شماری باعث تعجب نیست. در تمام مهاجرتهای بزرگ تاریخ این حکم و سستی صدق میکند
سؤال 22. هر دو عزرا 2: 64 و نحمیا 7: 66 توافق در تعداد مجموع افراد دارند 42360 نفر، اما هنگامی که آنان را جمع میبندیم، رقمها در عزرا 29818 و در نحمیا 31089 میباشد؟
احتمالا دو جواب برای این موضوع وجود دارد. نخست این که احتمالا اشتباه رونویس میباشد. نسخه اصلی حتما ارقام درست را در بر داشت، اما در طول نسخه برداریهای مکرر، شخصی، اشتباهی در رونویسی یکی از فهرستها کرده است، و جمع فهرست را تغییر داده تا با دیگران تطبیق شود، بدون حساب کردن کل افراد یک خانواده در هر لیست. پیشنهادی در این مورد هست که نسخه نویسیهای بعدی، کل افراد گرد هم آمده در اورشلیم را در دوران زندگی خود در فهرست قرار داده و بدین وسیله تعداد افراد بیش از جمع کل در نسخه اصلی میباشد.
احتمال دوم به وسیله محقق عهد قدیم به نام آر.کی.هاریسون ارائه شده، که پیشنهاد میکند تمام ارقام اطراف 42000، ممکن است استعاری باشد، به دنباله الگوی خروج و نمونههای هم شکل، که اعداد بزرگ انتخاب شدند به عنوان سمبلهای عظمت خدا، و در این مثال نیز بیانگر رهایی پیروزمندانه خداوند برای قوم به اسارت رفته خود میباشد. (هاریسون 1970: 1142-114)
وجود اینگونه اشتباهات تاریخی گزارش را تغییر نمیدهد، زیرا در چنین مواقعی در قسمت دیگری از کتاب مقدس این موضوع تصحیح میشود( مجموع کل در این مثال). همچنان که مفسر معروف، ماتیو هنری، اینچنین نوشت، " کتابهای بسیار نادری بدون اشتباه چاپ شده اند، و نویسندگان آنان بدین جهت آنان را باطل و یا انکار نمیکنند، و اشتباهات چاپ کننده نیز به حساب نویسنده گماشته نمیشود. خواننده آنان را بنابه زمینه متن و یا مقایسه با بخشهای دیگر،اصلاح میکند."
سؤال 23. آیا 200 نفر سراینده (عزرا 2: 65) یا 245 سراینده ( نحمیا 7:67) همراه جماعت بودند؟
همانگونه که قبلا ذکر شد، این یک خطای نسخه برداری است، که وقتی کاتبی اعداد کتاب عزرا را نسخه برداری میکرد، عدد 245 را برای گرد کردن اعداد، به 200 نفر تغییر داده است.
سؤال 24. آیا نام مادر اَبیا پادشاه یهودا مَعَکِه بود، دختر اوریل از جبعه( دوم تواریخ 13: 2)، یا مَعَکاه دختر اَبشالوم ( دوم تواریخ 11: 20)؟
این تفاوت محسوس به علت درک اشتباه کلمه عبری بات میباشد، که به معنی دختر است. این کلمه هر چند معمولا برای نسل اول فرزندان دختر به کار گرفته میشود، میتواند به خویشاوند دور نیز اشاره داشته باشد. به طور مثال، در دوم سموئیل 1: 24، میفرماید: "ای دختران اسرائیل، بر شائول بگریید..."، هرچند این نوشته متعلق به 900 سال بعد از اسرائیل ( یعقوب) میباشد، اما مشخص است که به زنان اسرائیلی نسلهای دورتر از او اشاره دارد.
وقتی با این دید نگاه میکنیم، تناقض از بین میرود. دوم تواریخ 13 :2 به درستی عنوان میکند که معکه دختر اوریل است. میتوانیم فرض کنیم که اوریل با تامار ازدواج کرد، تنها دختر تنی اَبشالوم، و آنها معکه را بدنیا آوردند که با رحبعام ازدواج کرد که مادر اَبیا شد. دوم تواریخ 11: 20 و اول پادشاهان 15 :2، با بیان اینکه معکاه دختر آبشالوم بود، تنها او را با جد شناخته شدهاش ارتباط میدهد، به جای پدر گمنام خود، تا نسل شاهانه او را نشان دهد. آبی شالوم شکلی دیگر از آبشالوم و معکه شکل دیگر از معکاه. بنابر این درخت خانوادگی به این شکل میباشد.
آبشالوم/آبی شالوم
]
تامار-----اوریل
}
رحبعام----معکه/معکاه
}
آبیا
سؤال 25. آیا یوشع و قوم اسرائیل اورشلیم را تسخیر کردند(یوشع 10: 23و40) یا خیر( یوشع 15: 63)؟
جواب کوتاه این است که، نه در این عملیات. آیههای ذکر شده کاملا با هم مطابقت دارند و سوء تفاهم تنها به علت تعبیر اشتباه متن میباشد. در یوشع 10، این پادشاه اورشلیم است که کشته شده ولی شهر او تصاحب نشده است( آیههای 16-18 و 20-26). پنج پادشاه اموریان و سپاهیان آنان، شهرهایشان را ترک کرده و به جنگ جبعون رفته بودند . یوشع و اسرائیلیان آنان را دنبال کردند و آن پنج پادشاه در غار مقیده پنهان شدند، و از آنجا سربازان یوشع آنان را به او تحویل دادند، و یوشع تمام آنان را کشت. در مورد ارتش آنان در آیه 20 آمده: “و چون آنانی از ایشان که جان به در برده بودند به شهرهای حصار دار در آمدند"، که به وضوح نشان میدهد که شهرها به تصاحب در نیامده بودند. پس پادشاهان بودند و نه شهرها که گرفته شده بودند.
در یوشع 10 :28 تا 42 ادامه این عملیات نظامی ثبت شده است. آمده که بسیاری از شهرها به اسارت گرفته شده و نابود گشتند، مانند مقیده، لبنه، لاکیش، عجلون، حبرون و دبیر . تمام این شهرها در قسمت جنوب غربی اورشلیم قرار دارند. پادشاه جازر و سپاهیان او در حالی که به کمک لاکیش رفته بودند، در میدان جنگ شکست خوردند( آیه 33) و در آیه 30 مقایسهای میشود با اریحا که قبلا تصاحب شده بود، ولی هیچ کدام از این دو شهر آخر در این زمان گرفته نشده بودند. آیههای 40 و 41 مرزهای این محاصره را ترسیم میکند، و نشان میدهد که تمام آن در قسمت جنوب غربی اورشلیم به وقوع پیوست، مخصوصا حبرون که در مرز شرقی این عملیات بود، هنوز 10 کیلومتر به طرف شمال غربی اورشلیم قرار دارد. پس اورشلیم در یوشع 10 به محاصره در نیامده بود. این با یوشع 15: 63 کاملا هماهنگی دارد، که آمده " قبیله یهودا نتوانست یبوسیان را که در اورشلیم ساکن بودند بیرون براند."
سؤال 26. کدام یک، یعقوب( متی 1: 16) یا هِلی ( لوقا 3: 23) پدر یوسف، همسر مریم بود؟
جواب این ساده است اما نیاز به توضیح دارد. بسیاری از مفسرین بر این عقیده هستند که متی شجره نامه یوسف را و لوقا شجر نامه مریم را بازگو میکنند، که در آن یعقوب پدر یوسف و هِلی پدر مریم میباشد.
این مسئله در دو روایت تولد مسیح از باکره نشان داده شده، در متی 1 :18 تا 25 داستان، تنها از جنبه یوسف وصف شده است، در حالی که لوقا 1: 26 تا 56 کاملا از نقطه نظر مریم تعریف شده است. سؤال منطقی این است که چرا یوسف در هر دو شجره نامه ذکر شده است؟ جواب آن ساده است. لوقا سنت یهودیان را به طور کامل دنبال کرده و تنها به مردان خانواده اشاره کرده است، که در این مورد مریم با نام همسرش مشخص شده.
این استدلال بوسیله دو مدرک کاملا پشتیبانی میشود. اولین، تمام اسامی در نسخه یونانی شجره نامه انجیل لوقا، به استثنای یوسف، با حرف تأکید شروع میشود، هر چند این در ترجمه فارسی محسوس نیست ولی خواننده یونانی میدانست که در مورد نسل همسر یوسف صحبت میشود، هر چند نام او بکار گرفته میشود.
سند دوم، تلمود اورشلیم است، یک منبع یهودی. در آن شجره نامه مریم شناخته شده است، با اشاره به مریم دختر هِلی(هاگیگا 2: 4 )
سؤال 27. آیا عیسی از نسل سلیمان است ( متی 1: 6) یا از نسل ناتان ( لوقا 3: 31) که هر دو پسران داود پادشاه میباشند؟
جواب این سؤال مانند چالش قبلی است، نشان دادیم که متی شجره نامه یوسف را دنبال میکند و لوقا شجره نامه مریم را. در اینجا واضح است که یوسف به واسطه سلیمان از نسل داود است و مریم از طریق ناتان.
سؤال 28. آیا یکنیا ( متی 1:12) یا نیری ( لوقا 3:27) پدر شئلتیئیل بود؟
یکبار دیگر، این سؤال حل میشود هنگامی که درک کنیم که از دو شجره نامه مختلف برای ارتباط داود با عیسی استفاده شده، یکی به واسطه مریم و دیگری از طریق یوسف. دو شجره نامه یعنی دو شخص مختلف با اسم شئلتیئیل، که نامی رایج در فرهنگ یهود است. پس باعث تعجب نیست که نام هر دو پدر اشاره شده باشد.
سؤال 29. کدام یک از پسران زروبابل، یکی از اجداد عیسی مسیح بود، ابیهود، ( متی 1: 13) یا ریسا (لوقا 3: 27)، در مورد زروبابل چه ( اول تواریخ 3: 19 تا 20)؟
همچون موارد ذکر شده پیشین، دو شئلتیئیل متفاوت دارای دو زروبابل متفاوت هستند، پس هیچ مشکلی نیست که پسرانشان اسامی مختلفی داشتند. نباید باعث تعجب باشد که در هر دو خانواده مریم و یوسف، زروبابل پسر شئلتیئیل وجود دارد. در متی میخوانیم که نام پدر یوسف، یعقوب بود. البته که در کتاب مقدس اشارهای به یک یوسف پسر یعقوب دیگری هم شده است، آنکه به شخص دوم در قدرت مصر ارتقاء پیدا کرد. ( پیدایش 37: 47). ما در اینجا هیچ لزومی نمیبینیم برای اشاره به اینکه این دو یک شخص نمیباشند، پس نباید مشکلی نیز داشته باشیم با دو شخص با اسامی زروبابل پسر شئلتیئیل.
زروبابل ذکر شده در اول تواریخ 3: 19 و 20 میتواند سومین باشد. مجددا"، این هیچ مشکلی را به وجود نمیآورد، در کتاب مقدس مریمهای بسیاری نامیده شده اند، چونکه مریم نام رایجی بود. در این مورد نیز همین دلیل صدق میکند. این زروبابل میتواند پسر عموی آن که در متی 1: 12و 13 اشاره شده باشد. مقایسهای در میان متی و اول تواریخ این درخت خانواده را به دست میدهد:
یهویاقیم
}
شئلتیئیل---ملکیرام---فدایاه---شناصر---یقمیا---هوشاماع---ندبیا---
} }
زروبابل زروبابل----شمعیا---
} }
ابیهود 7 پسر
}
یوسف
سؤال 30. آیا یورام ( متی 1: 8) پدر عّزیا بود یا اَمَصیا( دوم تواریخ 26: 1)؟
جواب این سؤال نیز مانند سؤالات قبلی است. همانند کلمه عبری "بات" به معنی دختر، که میتوان برای اشاره به نسلی دورتر استفاده شود، همچنین کلمه "بن" به معنی پسر را نیز میتوان برای چنین مقصودی استفاده کرد. عیسی در متی 1: 1 پسر داود پسر ابراهیم خطاب شده. در هر دو شجر نامه با بکار بردن کلمه "پسر" هر دو اجداد عیسی خطاب شده اند. البته از نسخههای عبری متی هیچکدام در دسترس نیست، ولی واضح است که یک شخص یهودی از نقطه نظر یهودی این را نوشته با آشنایی کامل از چنین مفهوم پسر.
با توجه به این مسئله، میتوان نشان داد که اَمَصیا پدر عّزیا بود ( یا عَزَریا) و یورام (یا یَهورام) جد عّزیا بود . مسیر این نسل، بدین صورت پیش میرفت: یورام- عّزیا- یوآش- اَمَصیا- عّزیا ( دوم تواریخ 21: 4 - 26: 1).
تمرکز انجیل متی بر شجر نامه یوسف بسیار قابل درک است، چون هدف او نشان دادن مسیر اجدادی است. او در متی 1: 17 اجداد عیسی را به 3 دسته 14 نفری تقسیم میکند. این نشانگر اشتیاق او در تعیین منشاء ارتباط عیسی با داود میباشد. در زبان عبری هر کلمه دارای ارزشی است و ارزش نام داود 14 میباشد و شاید به همین دلیل متی از 14 نسل در هر بخش استفاده میکند برای تأکید مقام عیسی به عنوان پسر داود.
سؤال 31. کدام یک یوشیا ( متی 1: 11) یا یهویاکین ( اول تواریخ 3: 16) پدر یَکّنیا بود؟
این سؤال نیز در اصل مانند سؤال قبلی است. یهویاکین پدر یکنیا بود و یوشیا نوه او. این قابل قبول است و نتیجه تمرکز زیبای متی در به تصویر کشیدن شجر نامه میباشد و هیچ اشتباهی در آن نیست.
سؤال 32. آیا از تبعید یهودیان به بابل تا مسیح 14 نسل ( متی 1: 17) یا 13 نسل (متی 1: 12 تا 16) وجود داشته اند؟
همچنان که متی به وضوح بیان میکند ( 1: 17)، 14 نسل قرار دارد. در قطعه اول 14 اسم نام برده میشود، در قسمت دوم 15 و در قسمت سوم 14 اسم. شاید آسانتر باشد اگر اینگونه پیشنهاد کنیم که در قسمت اول و سوم افراد اول و آخر نیز به عنوان یک نسل حساب شده اند، در حالی که این برای قسمت دوم صدق نمیکند. در هر حال، آنچنان که متی به شکل بسیار واضحی به شجر نامه متمرکز شده است، اشتباهی از طرف او به هیچ عنوان مشاهده نمیشود. اگر به هر دلیلی اسمی از فهرست شجر نامه حذف شده است، شاید به دلیل اشتباه نسخه نویس بوده است. به هر ترتیب توضیح ساده بالا جوابی قانع کننده است.
سؤال 33. چه کسی پدر شِلَخ بود، آیا قینان ( لوقا 3: 35 تا 36) یا اَرفَکشاد ( پیدایش 11: 12) ؟
هرچند جواب قطعی امکان پذیر نیست، اما به شکل قابل قبولی میتوان آنرا توضیح داد. به احتمال زیاد جواب آن این گونه است که، شجره نامه متن مازوتیک کتاب پیدایش همانند فهرست انجیل متی متمرکز نسلها است. هنگامی که به متن یونانی آن نگاه کنیم، در مییابیم که نام قینان به عنوان پدر شِلَخ ذکر شده است، مطابق با آنچه در متن انجیل لوقا نوشته شده. چون لوقا به یونانی مینوشت پس از منبع با اعتبار یونانی ( سپتواجنت یا ترجمه هفتاد) استفاده میکرد. در همان حال اگر ما به منبع یونانی مراجعه کنیم، در پیدایش 11: 12 میبینیم که اَرفَکشاد 135 ساله بود، به جای 35 سال( که در این صورت او وقت بسیاری را داشت تا پدر بزرگ شلخ بشود.
سؤال 34. آیا یحیی تعمید دهنده همان ایلیاء نبی بود که میبایست بیاید ( متی 11: 14، 17: 10 تا 13) یا خیر( یو حنا 1: 19 تا 21) ؟
متی سخنان عیسی را باز گو میکند که فرمود، یحیی تعمید دهنده همان ایلیاء نبی است که میبایست بیاید، از سوی دیگر یوحنا در انجیلش قید میکند که یحیی این مسئله را انکار کرد. دلیل این تناقض آشکار، کمبود توجه به زمینه متن توسط خواننده است. کاهنان و لاویان نزد یحیی تعمید دهنده آمدند و از او سؤال کردند، آیا او ایلیاء نبی است. تا زمانی که شخص کتب مقدس یهودیان را نشناسد به نظرش این سؤال، از هر کس که باشد، خنده دار به نظر میرسد. چون خدا از زبان ملاکی نبی به مردم اسرائیل گفت که ایلیاء نبی قبل از زمان بخصوصی باز میگردد. با در نظر گرفتن اینکه قوم یهود در انتظار ایلیاء نبی بودند، این سوال بسیار منطقی است.
وقتی این سؤال از یحیی تعمید دهنده شد، او حدود 30 سال داشت. والدین او فوت کرده بودند، و او تنها پسر زکرّیا از قبیله لاویان بود. پس هنگامی که از او سؤال شد که آیا او ایلیاء است که 878 سال پیش به آسمان صعود کرده بود، جواب مسلما این خواهد بود که: " نه من ایلیاء نیستم ".
عیسی نیز هرچند در متی 11: 11 بر ایلیاء نبودن یحیی به صورت غیرمستقیم شهادت میدهد، وقتی میگوید که یحیی بزرگتر از تمام اشخاصی است که بدنیا آمده اند، موسی بزرگتر از ایلیاء بود ولی یحیی بزرگتراز هردوی آنها بود.
پس منظور عیسی از اینکه اعلام کرد یحیی همان ایلیاء است که میبایست بیاید چه بود؟ جبرائیل فرشته با زکرّیا در خصوص پسرش صحبت کرد، هنگامی که یحیی هنوز بدنیا نیامده بود، و گفت " او به روح و قدرت ایلیا، پیشاپیش خداوند خواهد آمد تا دل پدران را به سوی فرزندان، و عاصیان را به سوی حکمت پارسایان بگرداند، تا قومی آماده برای خداوند فراهم سازد" ( لوقا 1: 17)
فرشته به دو نبوت اشاره میکند، اشعیا 40: 3 تا 5 ( لطفا" به لوقا 3: 4 تا 7 مراجعه کنید برای مشاهده این مطلب در مورد یحیی تعمید دهنده) و ملاکی 4: 5 تا 6 که در بالا ذکر شد. که میفرماید " اینک من ایلیای نبی را پیش از فرارسیدن روز عظیم و مَهیب خداوند، نزد شما خواهم فرستاد. او دل پدران ر به سوی فرزندان، و دل فرزندان را به سوی پدران باز خواهد گردانید، مبادا بیایم و این سرزمین را به لعنت نابودیِ کامل بزنم."
جبرائیل به این ترتیب اعلام کرد که یحیی همان ایلیا ء است که خداوند از طریق ملاکی نبوت کرد. پس آیا یحیی ایلیاء بود؟ خیر. ولی اگر کاهنان و لاویان از او سؤال میکردند که: " آیا تو همانی هستی که ملاکی نبی به عنوان ایلیاء خطاب میکند؟ مسلما" یحیی تأئید میکرد و جواب مثبت میداد.
عیسی در متی 17: 11 تا 13 میفرماید که نبوت ملاکی حقیقت دارد، و ایلیاء آمده است. او گفت که این ایلیاء رنج کشیدچنان که عیسی هم رنج خواهد کشید، " آنگاه شاگردان دریافتند که درباره یحیای تعمید دهنده با آنها سخن میگوید". پس هنگامی که ما زمینه متن را درک میکنیم، متوجه میشویم که یحیی ایلیاء بصورت لفظی نبود، بلکه او ایلیایی بود که در مورد او نبوت شده بود، آن کسی که میبایست راه را برای مسیح آماده میکرد، عیسی، " آن بره خدا که گناه از جهان بر میگیرد."( یوحنا 1: 29)
سؤال 35. آیا عیسی وارث تخت پادشاهی داوود خواهد بود( لوقا 1: 32) یا خیر( متی 1: 11، اول تواریخ 3: 16 و ارمیا 36: 30)؟
جواب این سؤال ارتباط مستقیم با جواب سوال پیشین دارد، همانگونه که نشان دادیم، انجیل متی بیان کننده شجره نامه یوسف است و واضح است که در ارمیا 36: 30 هیچ یک از اجداد مستقیم یوسف واجد شرایط نبود تا بر تخت داوود بنشیند، چون یوسف خودش از نسل یکنیا بود. اما متی روشن میسازد که عیسی از نسل تنی یا فیزیکی یوسف نیست . بعد از نوشتن فهرست شجره نامه یوسف و مشکل او از لحاظ بودن از نسل یکنیا، متی داستان تولد از باکره را شرح میدهد. پس او ثابت میکند که چگونه عیسی مسئله یکنیا را حل کرده و همچنان برای نشستن بر روی تخت پادشاهی داوود استوار میماند. از سوی دیگر، لوقا نشان میدهد که عیسی از نسل مستقیم داوود است بدون ارتباط داشتن با یکنیا، و او صلاحیت کامل را داشت تا وارث تخت جد خود داوود باشد. اعلان فرشته در لوقا 1: 32 تصویر را کامل میکند: " خداوند خدا تخت پادشاهی پدرش داوود را به او عطا خواهد کرد". این انتصاب الهی همراه با جد پدری، او را وارث حقیقی تخت داوود میگرداند.
سؤال 36. آیا عیسی سوار بر یک کره الاغ ( مرقس 11: 7 و لوقا 19: 35) یا یک کره الاغ و الاغ ( متی 21: 7) وارد اورشلیم شد؟
اتهام از این قرار است که اناجیل در مورد تعداد الاغهایی که عیسی سوار بر آنها وارد اورشلیم شد، با هم تناقض دارند. این اتهام به دلیل این است که خواننده متن انجیل متی را به دقت نخوانده و نکته اصلی این رویداد را کاملا نادیده گرفته است.
اولا" باید متذکر شد که این مورد در هر چهار انجیل نگاشته شده است، نقطه ذکر نشده بالا در یوحنا 12: 14 تا 15 میباشد. مرقس، لوقا و یوحنا هر سه معتقدند که عیسی سوار کره الاغ شد. منطق نشان میدهد که هیچ تناقضی در این مورد نیست، چون عیسی نمیتوانست در عین حال سوار دو حیوان شده باشد، پس چرا متی دو حیوان را نام میبرد؟ دلیل آن واضح است. حتی اگر متن متی را به تنهایی بررسی کنیم، میبینیم که عیسی بر دو حیوان سوار نشد بلکه تنها بر کره الاغ. چون در دو آیه قبل از آیههای ذکر شده در بالا متی دو نبوت را از عهد قدیم با هم بیان میکند ( اشعیا 62: 11 و زکریا 9: 9 ). متی مینویسد، " به دختر صهیون گویید،هان پادشاهت نزد تو میآید، فروتن و سوار بر الاغ، بر کره الاغ" ( متی 21: 5). با گفتن " الاغ "، و بعد ذکر "کره الاغ" زکریا از جمله بندی و زبان شعری عبری اصیل استفاده میکند به نام " تقارن"، به معنی تکرار همانند یک چیز به روشی دیگر به صورت عبارتی متقارن . این در کتب مقدس بسیار رایج است ( مزمور 119: 105 میفرماید " کلام تو برای پاهای من چراغ، و برای راه من نور است" و یک چیز را دو بار پشت سر هم بیان میکند). این کاملا" واضح است که تنها اشاره به یک حیوان شده است. به همین جهت متی در توافق با نویسندگان سه انجیل دیگر مینویسد که عیسی تنها بر کره الاغ سوار شد.
پس چرا متی در آیه هفتم میگوید که کره الاغ و مادرش را آوردند؟ دلیلش واضح است. متی که خود شاهد عینی بوده ( در حالی که مرقس و لوقا احتمالا" در آن زمان حضور نداشتند) بر عدم بلوغ کره الاغ تأکید دارد، یعنی آنقدر کوچک بود که نمیشد از مادرش جدا کرد. دلیل اینکه تا آن زمان کسی بر این کره الاغ سوار نشده بود نشان دهنده وابستگی بیش از حد او به مادرش بوده. ورود آنان به اورشلیم آسانتر میشد اگر مادر نیز در کنار آنان حرکت میکرد، از آنجایی که کره الاغ او را طبیعتاً دنبال میکرد، هر چند کسی بر آن هرگز سوار نشده بود و سفر در جاده را نیاموخته بود. اینجا دوباره مشاهده میکنیم که هیچ گونه تناقضی در شرح این رویداد در میان اناجیل نیست. تنها متی، چون خود شاهد انجام آن بوده است جزئیاتی را نیز اضافه کرده است. این تنها یکی از نبوتهای بسیاری است که عیسی به آن تحقق بخشید. او نه تنها نبوتهایی را که در قدرت خود داشت عملی کرد بلکه آنانی را هم که نمیتوانست شخصا در تحقق آن نقشی داشته باشد، مانند زمان و مکان تولدش ( دانیال 9: 24 تا 26، میکا 5: 1 تا 2، متی 2: 1 تا 6)، و رستاخیزش از مردگان ( مزمور 16: 10، اعمال رسولان 2: 24 تا 32) که دو مثال از میان بسیاری میباشد.
بعضی از مسلمانان اعتقاد دارند که در تورات به نبوتی در باره محمد اشاره شده که در قرآن سوره 7: 157 و 61: 6 از آن سخن به میان آمده است. اما این مسلمانان هنوز در اثبات این یک نبوت هم مانده اند، در حالی که در باره عیسی بارها و بارها پیشگویی شده است.
سؤال 37. آیا شمعون پطرس ازطریق مکاشفه الهی به مسیح بودن عیسی پی برد ( متی 16: 17) یا بوسیله برادرش اندریاس ( یوحنا 1: 41)؟
تأکید متی 16: 17 بر این است که شمعون آنرا به تنهایی از یک شخص دیگر نشنید، بلکه: خود خداوند آنرا برایش آشکار کرد. این مسئله هیچ تناقضی با اینکه او ازافراد دیگری نیز شنیده است، ندارد. منظور عیسی این است که پطرس حرفهای دیگران را تکرار نمیکند . او با عیسی کار و زندگی کرده بود و برایش اکنون کاملا" واضح بود که عیسی همان مسیحا (ماشیح) و پسر خدای زنده میباشد. عیسی از پطرس سؤال نکرد :" از چه کسی شنیدهای که من کیستم؟ بلکه: " به نظر شما من کیستم؟" یک دنیا تفاوت در این دو سؤال وجود داشت و پطرس دیگر هیچ شکی در این مورد نداشت.
سؤال 38. آیا عیسی پطرس و اندریاس را اولین بار در کنار دریاچه جلیل دید (متی 4: 18-22) یا در سواحل رود اردن( یوحنا 1: 42-43)؟
اتهام مطرح شده این است که در یک انجیل عیسی شمعون پطرس و اندریاس را در کنار دریاچه جلیل میبیند، در حالی که انجیلی دیگر میگوید که این ملاقات در سواحل رود اردن اتفاق افتاد. هرچند این اتهام کاملا شکست میخورد زمانی که در مییابیم که نویسندگان مختلف انجیلها به این واقعه در جاهای مختلف اشاره دارند.
در یوحنا 1: 35 میفرماید که عیسی آنان را در کنار رود اردن ملاقات کرد و با آنان در آنجا وقت صرف کرد. اندریاس ( و احتمالا پطرس نیز) از شاگردان یحیی تعمید دهنده بودند. آنان این محوطه را ترک گفته به جلیل رفتند، منطقهای که دهکده قانا بود، جایی که عیسی اولین معجزه ثبت شده خود را انجام داد." سپس با مادر و برادران و شاگردان خود به کفرناحوم رفت، و روزهای چند در آنجا ماندند".( یوحنا 2: 12). پطرس و اندریاس در اصل از شهری به نام بیت صیدا بودند( یوحنا 2: 44) اما اکنون در کفرناحوم میزیستند( متی 8: 14-15، مرقس 1:30-31، لوقا 4: 38-39)، یعنی چند کیلومتری بیت صیدا. شغل آنان ماهی گیری بود، پس بسیار عادی بود که در روزهایی که خانه بودند به ماهیگیری بپردازند( این لحظهای بود که عیسی خدمت عمومی تعلیم و شفا را آغاز کرده بود).
اینجا است که متی دنباله داستان را شرح میدهد. هنگامی که پطرس و اندریاس در دریاچه جلیل در حال ماهیگیری بودند، عیسی آنان را به پیروی از خود فرا خواند تا هر چه دارند رها کرده و شاگردان دائمی او شوند. پیش از این واقعه، او از آنان نخواسته بود او را پیروی کنند بلکه خودشان از عقب او به خاطر شهادت یحیی تعمید دهنده در باره او، میرفتند.( یوحنا 1: 35-39). حال به دلیل این شهادت و معجزه در قانا و سخنان عیسی( یوحنا 1: 47-51)، و نیز سپردن وقت با حکیمترین و کاملترین شخص در دنیا و غیره، بسیار قبل ادراک است که آنان همه چیز خود را ترک کرده و به دنبال او بروند. این غیر منطقی خواهد بود که آنان همه چیز زندگی خود را ترک کرده و به دنبال یک ناشناس بروند که ظاهر شده و از آنان میخواهد که کور کورانه او را دنبال کنند. عیسی کسی را سحر نکرد بلکه آنها هنگامی که پی بردند که او کیست، به دنبال او رفتند یعنی آنکه تمام انبیاء پیشین در بارهاش سخن گفته بودند. همان ماشیح، پسرخدا.
سؤال 39. هنگامی که عیسی به یایروس برخورد، دخترش " همان لحظه مُرد" ( متی 9: 18) یا " در حال مرگ" بود ( مرقس 5: 23)؟
هنگامی که یایروس خانه خود را ترک گفت، دخترش بسیار مریض بود، و در حال مرگ، و اگر نه او به دنبال عیسی نمیرفت. هنگامی که او عیسی را ملاقات کرد به صحت نمیدانست آیا دخترش وفات یافته بود یا خیر. به همین دلیل او میتوانست هر دو اظهارات را کرده باشد، متی به مرگ دختر اشاره دارد، در حالیکه مرقس به مرض او. البته میبایست در نظر گرفت که این جزئیات، نه برای داستان و نه برای ما اهمیتی ندارد. نکات حیاتی و حساس واضح هستند:
- دختر یایروس مرضی کشنده داشت.
- تمام تلاش لازم انجام شده بود و اگر هنوز نمرده بود، تقریبا" در حالت مرگ بود.
- یایروس خوب میدانست که عیسی قادر است هم او را شفا دهد و هم او را از مرگ برخیزاند. برای او هیچ فرقی نمیکرد.
- بنابر این در واقع هیچ اهمیتی ندارد که دختر در حال مرگ بود یا اینکه مرده بود، وقتی یایروس نزد عیسی آمد.
سؤال 40. آیا عیسی اجازه داد( مرقس 6: 8 ) یا نداد ( متی 10: 9، لوقا 9: 3) تا شاگردانش در سفرشان عصا با خود ببرند؟
به نظر میآید که نویسندگان اناجیل با هم در تناقض هستند در مورد اینکه عیسی به شاگردانش اجازه برداشتن عصا برای سفرشان را داد یا خیر؟ مشکل در ترجمه است.
در متی ما ترجمه کلمه یونانی اجازه دادن را میخوانیم " هیچ طلا یا نقره یا مس در کمربندهای تان با خود نبرید" . بر اساس یک فرهنگ لغت یونانی این کلمه به معنی " بر خود اختیار کند، با خریدن یا هر شکل دیگر، تدارک ببیند."( برگرفته از: رابینسون، فرهنگ لغات عهد جدید) بنابر این در واقع در انجیل متی، عیسی میفرماید: " به غیر از آنچه در اختیار دارید، چیز دیگری را تدارک نبینید. همانطور که هستید بروید."
متی 10 و مرقس 6 با هم در این نکته موافق هستند که عیسی به شاگردانش فرمان داد تا هیچ چیز اضافی با خود نبرند. لوقا 9: 3 نیز تا حدی با مرقس 6: 8 با استفاده از مصدر یونانی (بردن) توافق دارد، اما بعد، مانند متی میافزاید " نه نان نه کوله بار و نه پول در کمربندهای خود"، ولی متی 10: 10 شرحی واضح تر را اضافه میکند، آنان نمیبایست چوب دستی برای سفر خود بر میداشتند. به نظر میآید که در مرقس 6: 8 این شامل چوب دستیهایی که وقتی با عیسی در سراسر کشور در سفر بودند و از قبل داشتند نمیشود.
با اینحال این یک جواب قطعی نیست و تنها یک شرح احتمالی است. این تفاوت بدیهی، تأثیری بر توافق قابل توجه در اناجیل نمیگذارد. ما با بودن یا نبودن این تفاوت به مشکلی بر نمیخوریم، چون ما نسبت به انجیل همان دیدی را نداریم که یک مسلمان، تعلیم یافته که آن دید را نسبت به قرآن داشته باشد. و اگر این اوج تناقضات کتاب مقدس است، وقتی که گفته شده کتب مقدس " پر از تناقضات " و " کاملا تحریف شده" است، باید گفت اینگونه افراد به طور واضح فریب خورده اند. اگرواقعا" نسخه برداران و مترجمان کتاب مقدس میخواستند انجیل واقعی را تغییر دهند، این تفاوت دیده نمیشد . اتفاقا" این تفاوت نشانه اصیل بودن گزارش انسانها از آنچه به وقوع پیوسته میباشد و نیز نشانه واضح و بارزی است از اینکه متن آن به هیچ عنوان عمدا" تحریف نشده است.
سؤال 41. آیا هیرودیس گمان کرد که عیسی همان یحیی تعمید دهنده است( متی 14: 2، مرقس 6: 16) یا خیر( لوقا 9: 9)؟
در اینجا هیچ تناقضی مشاهده نمیشود. در لوقا 9:9، زمانی که یحیی دیگر مرده بود، هیرودیس سؤال میکند که این مرد بی نظیر چه کسی میتواند باشد. در متی 14: 2 و مرقس 6: 16 هیرودیس پس از حدس زدن اینکه عیسی چه کسی میتواند باشد، او پاسخ خود را چنین مییابد: که او حتما" یحیی تعمید دهنده است، که از مردگان قیام کرده. با رسیدن وقتی که هیرودیس عیسی را هنگام محکمه شخصا" ملاقات کرد، او دیگر تصور نمیکرد که عیسی همان یحیی است( لوقا 23: 8-11). اگر اینچنین بود، او موارد بیشتری در بارهاش باید شنیده باشد و نیز ادعای یحیی را مبنی بر آماده کردن راه برای آنکه میآید را دیگر درک کرده بود( یوحنا 1: 15-34). او احتمالا شنیده بود که عیسی بوسیله یحیی، تعمید گرفته بود، و بدین ترتیب برایش به احتمال قوی روشن شده بود که آن دو، یک شخص واحد نیستند.
سؤال 42. یحیی تعمید دهنده عیسی را قبل از تعمید دادنش شناخت ( متی 3: 13-14) یا خیر ( یوحنا 1: 32-33)؟
اظهارات یحیی در یوحنا 1: 33 مبنی بر اینکه او عیسی را نمیتوانست بشناسد مگر با قرار گرفتن روح القدس و ماندن او بر عیسی، به این معنی میباشد که او به یقین نمیتوانست بدون این نشانه صریح، عیسی را بشناسد. یحیی پر از روح القدس بود حتی قبل از تولد ( لوقا 1: 15) و ما شرح بسیار عالی شناخت او از عیسی را داریم هنگامی که یحیی هنوز در رحم مادرش بود. لوقا 1: 41-44 این را شرح میدهد که هنگامی که مریم به دیدار مادر یحیی میرود و صدای سلام مریم باعث هیجان او شد، در حالی که هنوز در رحم مادر بود، چون حضور مریم را به عنوان مادر خداوند شناخت.
از این متن در مییابیم که مادر یحیی نیز از چگونگی شخصیت عیسی آگاهی محدودی داشت. و احتمالا" در حالی که یحیی هنوز در حال رشد بود مادرش در این مورد با او سخن گفته بود.( هر چند به نظر میآید که او هنگامی که یحیی هنوز جوان بود فوت کرد). با در نظر گرفتن این آگاهی قبلی و شهادت روح القدس از درون، احتمالا" این نشانه نزول روح القدس و قرار گرفتن او بر عیسی تأییدی بود برای دانشی که یحیی از پیش داشت. خدا تمام شکها را رفع کرد تا او مطمئن باشد که این شناخت ساخته تخیلات خود و یا اشتباه دیگری نیست.
سؤال 43. آیا یحیی تعمید دهنده عیسی را بعد از تعمیدش تشخیص داد( یوحنا 1: 32-33) یا خیر( متی 11: 2)؟
در متن یوحنا 1: 29-36 کاملا واضح است که یحیی عیسی را شناخت و ما در این مورد هیچ شکی نباید داشته باشیم.
متی 11: 2 بعدا" اتفاق میافتد و در این میان چیزهای زیادی به وقوع پیوست. شناخت اولیه یحیی از عیسی بسیار محدود بود و به نظر میرسد که حوادث بعدی او را تا حدی ناامید کرده بودند. او به درستی نمیدانست که از خدمت عیسی چه نتیجهای بدست میآید . متی 3: 11-12 به ما قسمتی از چیزهایی را که یحیی در باره عیسی میدانست را در میان میگذارد: " او شما را با روح القدس و آتش تعمید خواهد داد و کج بیل خود را در دست دارد و خرمنگاه خود را پاک خواهد کرد و گندم خویش را در انبار ذخیره خواهد نمود، اما کاه را با آتشی خاموشی ناپذیر خواهد سوزانید." این به تصویر کشیدن باستانی مسیح است به عنوان پادشاه فاتح که قضاوت خدا را بر روی تمامی کسانی که او را رد کردند بعمل میآورد، و صلح و عدالت را به کسانی که او را پیروی میکنند به ارمغان میآورد. این را ظاهرا یحیی درک کرده بود.
با این حال، مسیح همچنین در کتاب مقدس به شکل یک خادم رنج کشیده نیز به تصویر کشیده میشود، که به جای قوم خداوند عذاب خواهد کشید. این به وضوح در اشعیا 53 مشاهده میکنیم، مخصوصا" در آیه 12: " و گناهان بسیاری را بر دوش کشید، و برای خطا کاران شفاعت میکند". یحیی این را نیز درک کرده بود، همانطور که در یوحنا 1: 29 اعلام میکند" این است بره خدا که گناه از جهان بر میگیرد! "
چیزی که بعضی اوقات درست درک نمیشد این بود که این دو تصویر مسیح، باهم ارتباط متقابل داشتند. بسیاری میانگاشتند که مسیح داوری سخت خود را بلا فاصله بعد از ظهورش به اجرا میگذارد، البته این در بازگشت ثانوی او انجام خواهد شد (برای مثال، به بازگشت او در اعمال رسولان 1: 11 اشاره شده است). بعضیها به دلیل اینکه عیسی برخلاف یک رهبر نظامی عمل میکرد، تا قوم اسرائیل را از ظلم رومیان آزاد کند، سردرگم بودند. این پریشانی در لوقا 24: 13-33 به نمایش گذاشته شده، جایی که عیسی بعد از رستاخیزش با دو تن از شاگردانش در جاده به سمت عِمائوس صحبت میکرد. آنان در ابتدا از تشخیص و شناخت او دور نگه داشته شدند ( آیه 16). آنان به وی گفتند که چطور" ما امید داشتیم او همان باشد که میبایست اسرائیل را رهایی بخشد" ( آیه 21). آنان امیدی درست داشتند، اما قادر به درک مرحله اول در روند نجات خداوند نبودند. عیسی سوءتفاهم انان را در آیه 25 و 26 با این گفته که: "ای بی خردان که دلی دیر فهم برای باور کردن گفتههای انبیا دارید! آیا نمیبایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود در آید؟" احتمالا" سوء تفاهمی اینچنین در متی 11: 2 باعث سؤال یحیی شده بود. علی رغم اطمینان او از مسیحا بودن عیسی، حوادث بعدی باعث سستی اعتقاد او شده بود . بعد از انتظار اینکه عیسی رومیان را اخراج کند و پادشاهی اسرائیل را همچون زمان داوود بر پا سازد، در عوض او شاهد تدریس و موعظه عیسی کنار دریاچه جلیل بود( متی 11: 1)، بدون ذکر هیچ گونه حمله نظامی. یحیی حتما" فکر کرد چه اشتباهی رخ داده است: آیا او نقش مسیح را درست درک نکرده بود، یا شاید اشتباه بزرگتری کرده بود با گمان بردن به اینکه عیسی همان مسیحا است. پاسخ عیسی در متی 11: 4-6 پرده از این ابهام برمی دارد: " بروید و آنچه میبینید و میشنوید به یحیی باز گویید، که کوران بینا میشوند، لنگان راه میروند، جذامیان پاک میگردند، کران شنو میشوند، مردگان زنده میگردند، و به فقیران بشارت داده میشود. خوشا به حال کسی که به سبب من نلغزد.
این تحولات ویژگی مخصوص مسیحا بود، همانگونه که در اشعیا 29: 18، 35: 5-6، 61: 1-3، قبلا" نبوت شده بود . البته ناامیدی یحیی یک عکس العمل طبیعی انسانی است. او از ابتدا صحیح بود. عیسی پاسخ خود را با این نصیحت به پایان میرساند که او امیدش را از دست ندهد. ماشیح بدون تردید آمده بود و هر چیز به وقت معین خود روشن میشد.
سؤال 44. هنگامی که عیسی به خود شهادت میدهد، آیا شهادت او حقیقت دارد ( یوحنا 18: 4 ) یا ندارد ( یوحنا 5: 31 )؟
" اگر من خود بر خویشتن شهادت دهم، شهادتم معتبر نیست" ( یوحنا 5: 31) در مقایسه با " هر چند من خود بر خویشتن شهادت میدهم ولی شهادتم معتبر است" ( یوحنا 8: 14). اینجا یک تناقض به نظر میآید، اما زمانی به این نتیجه غلط میرسیم که زمینه متن را در نظر نگیریم.
در یوحنا 5 عیسی میفرماید که او نمیتواند به تنهایی ادعا کند که مسیحا و پسر خدا است، مگر اینکه او در تطابق و هماهنگی کامل با کلام مکشوف شده خدا باشد. یعنی، بدون به انجام رساندن نبوتهای بیان شده درعهد عتیق چنین ادعایی بیهوده است. ولی هنگامی که عیسی آنان را به تحقق رساند و از طرف یحیی تعمید دهنده که توسط پیامبران پیشین، هموار کننده طریق مسیح معرفی شده بود ( به سؤال 34 مراجعه کنید)، به عنوان مسیحای موعود اعلام شد، پس این نتیجه را میگیریم که عیسی همانگونه که ادعا کرد، حقیقتا" پسر خدا بود. عیسی با تکیه بر کلام خدا که شنوندگانش با جدیت مطالعه میکردند، فرمود: " این همان نوشتههایی است که بر من شهادت میدهند."
ما البته در یوحنا 8 به زمینه متفاوتی برمی خوریم. عیسی بار دیگر با نقل قول از نبوتهای کتاب مقدس و ربط دادن آنها به خود ادعا کرد که مسیحای موعود است( یوحنا 8: 12، اشعیا 9: 2، ملاکی 4: 2). " پس فریسیان به او گفتند: تو خود بر خویشتن شهادت میدهی، پس شهادتت معتبر نیست" ( آیه 13) جواب عیسی به این اظهار نظرچنین بود که گفت " بله هست". چرا؟ چون فریسیان حکمی را از تثنیه 19: 15 استفاده میکردند که میفرماید: " شهادت تنها یک تن علیه کسی، برای اثبات هیچ جرمی یا گناهی، از هر قبیل کار خلاف که شخص مرتکب شده باشد، کافی نیست. به گواهی دو یا به سه شاهد هر سخنی ثابت خواهد شد."
به همین دلیل آنها قانون را بیشتر از آنچه در اصل آن معنا میداد، تفسیر میکردند. در واقع، گواهی یک نفر البته معتبر بود؛ هرچند برای محکومیت کافی نبود، اما برای دفاع و تبرئه کفایت میکرد. این قانون در مورد شخصی که ادعایی در باره خود میکند، صادق نیست بلکه برای شخصی است که به خاطر جرمی محکوم شده است و از خود دفاع میکند.
پس هنگامی که عیسی در جواب به آنان میفرماید: " حتی اگر من به خود شهادت دهم، شهادت من معتبر است "، کاملا" حق دارد چون این حکم شریعت در باره او صدق نمیکند. او همچنین میفرماید که کاملا" آگاه است که کیست، در حالی که آنان او را نمیشناختند. او به آنان دروغ نمیگفت: او مسیح پاک و بیگناه خدا بود. به همین دلیل کلام او کاملا" قابل اعتماد بود.
هرچند، بهتر است که به هر کسی که ادعای مسیحای موعود بودن میکند، اعتماد نکنیم. هر ادعایی میبایست به ثبوت برسد. پس دومین موردی که عیسی در یوحنا فصل 8 به آن میپردازد، این است که او این شهادتها را دارد، شاهدانی که فریسیان خواهان آن بودند: " من خود بر خویشتن شهادت میدهم، و پدری که مرا فرستاده است، بر من شهادت میدهد" ( آیه 18). همان اعلانی که او سابقا" در یوحنا 5 کرده بود که او نبوتهایی را که فریسیان از آنها آگاهی داشتند، تکمیل کرده بود( برای دلیل بیشتر به یوحنا 7: 42 مراجعه کنید.)
در این آیات نه فقط هیچ تناقضی وجود ندارد، بلکه به سادگی میتوانیم با روشنی یا وضوح و عمق بیشتری، عیسی را در زمینه متن آیات در صحنه و فرهنگ غنی یهودی اش، مشاهده کنیم.
سؤال 45. آیا هنگامی که عیسی وارد اورشلیم شد، معبد را در همان روز پاک کرد ( متی 21: 12) یا روز بعد (مرقس 11: 1-17)؟
کلید درک این مسئله در شناخت چگونگی شرح روایت به وسیله متی است. در مواردی میبینیم که او روایات خود را به ترتیب مبحث، نظم میبخشد و نه ترتیب زمانی. با در نظر گرفتن این موضوع، احتمال دارد که متی پاکسازی معبد را با ورود عیسی به اورشلیم مرتبط میداند، هر چند پاکسازی معبد در روز بعد انجام شد. آیه 12 میفرماید عیسی وارد معبد شد، اما واضح نیست که این اتفاق بلافاصله بعد از ورودش به اورشلیم واقع شد یا خیر. در آیه 17 میفرماید که او اورشلیم را ترک کرد و به بیت عنیا رفت، و شب را در آنجا سپری کرد. همچنین در مرقس 11:11 نیز او شب را در بیت عنیا میگذراند، اما باید بدانیم که او این کار را در هفتهای که در اورشلیم بود، هر شب تکرار کرد.
در متی 21: 23 آمده" آنگاه عیسی وارد معبد شد" به همان نحوی که در آیه 12 آمده، اما لوقا 20: 1 شرح میدهد که این واقعه در " یکی از روزها" اتفاق افتاد و واضح است که این واقعه بلافاصله بعد از حادثه درخت انجیر اتفاق نیفتاد.
بر اساس این تفسیر، عیسی احتمالا" در همان روز ورود پیروزمندانه خود به اورشلیم، وارد معبد شد و در اطراف گشت و بعد برای استراحت به بیت عنیا رفت. روز بعد در راه اورشلیم درخت انجیر را نفرین کرد( که درخت در همان زمان شروع به خشک شدن کرد) و وقتی به معبد رسید آن را پاک کرد. شب را به بیت عنیا برگشت، در راه برگشت به علت تاریکی شاگردان متوجه خشک شدن درخت انجیر نشدند، تا صبح روز بعد که در روشنایی روز بود که آنان شاهد این واقعه شدند.
سؤال 46. چرا در متی 21: 19 مینویسد که درخت انجیری که عیسی آنرا نفرین کرد بلافاصله خشک شد، در حالی که مرقس 11: 20 میفرماید که این درخت در طول شب خشک شد؟
تفاوتهایی که در میان حکایتهای متی و مرقس در مورد درخت انجیر یافت میشود، وابسته به نحوه ترتیب متنها به وسیله این دو نویسنده است. هنگامی که روش شرح روایت متی را در کل بررسی میکنیم، پی میبریم( همچنان که در مورد قبلی ذکر کردیم) که او بعضی اوقات ترتیب روایات خود را به جای ترتیب زمانی که روش مورد استفاده مرقس و لوقا میباشد، برحسب موضوع بیان میکند.
برای مثال، اگر ما نظری بر بابهای 5-7 متی بیاندازیم که شرح موعظه سر کوه میباشد، بسیار قابل تصور است که قسمتی از این موعظه در فرصتهای دیگر نیز به آن اشاره شده، مانند موعظه در مکانی هموار که در لوقا ( 6: 20-49) یافت میشود. تمایل متی بر این بود، که موضوعات خود را برحسب دنباله منطقی شکل بخشد. ما نمونه دیگری از این را در شرح سلسله مثلهای مربوط به ملکوت آسمان در باب 13 میبینیم. در حالی که طرح مطلبی شروع شده، متی مانند همیشه ترجیح میدهد آن موضوع را به اوج خود برساند.
وقتی از این دیدگاه به مسئله نگاه میکنیم، شاهد این هستیم که مرقس میکوشد تا ترتیب زمانی واقعه را مشخص کند. در گزارش مرقس میبینیم که عیسی هم در یکشنبه نخل و هم روز دوشنبه آن به معبد رفت. اما در مرقس 11: 11-19 صریحاً میبینیم که عیسی تاجران را تا روز دوشنبه از معبد اخراج نکرده بود یعنی تا بعد از نفرین درخت انجیر بی ثمر( آیات 12-14).
نتیجه: متی دید که به رویکرد مبحث او بیشتر سازگار است اگر اتفاق بعد از ظهر دوشنبه را با شواهد بعد از ظهر یکشنبه ادغام کند، در حالی که مرقس ترتیب زمانی اتفاقات را با جدیت دنبال میکند. این تفاوتها ضد و نقیض نیستند، تنها نشان دهنده اختلاف در روش نگارش دو نویسنده هستند.
سؤال 47. در متی 26: 48-50 میخوانیم که یهودا آمده عیسی را بوسید، در حالی که در یوحنا 18: 3-12 یهودا نمیتوانست به حد کافی نزدیک شود تا عیسی را ببوسد؟
این عدم توافق عجیبی است که شخصی که مخالف کتاب مقدس است عامدا" ابراز کرده است، چون هیچ جایی در انجیل یوحنا نوشته نشده ( چنان که شخص مخالف اصرار دارد) که یهودا نمیتوانست نزدیک شود و عیسی را ببوسد. این که او نمیتوانست به عیسی نزدیک شود، هیچ ارتباطی به این مسئله ندارد که آیا او را بوسید یا خیر. شخص مخالف خیال میکند که این مشکل ایجاد میکند و آنرا به متن ربط میدهد. اینکه یوحنا به بوسه اشاره نکرده به این معنا نیست که یهودا اقدام به بوسه نکرده . در بسیاری از موارد میبینیم که اطلاعاتی که در یک انجیل نوشته شده در انجیل دیگر به آن پرداخته نشده. این به این معنا نیست که یکی از آنها اشتباه میباشد، بلکه به عنوان شاهدان، آنان اتفاقات را از جنبههای مختلف مینگریستند، و بدین جهت تنها اطلاعاتی که برایشان مهم به نظر میرسید را شرح میدادند.
سؤال 48. آیا پطرس مسیح را سه بار قبل از بانگ خروس انکار کرد ( یوحنا 13: 38) یا سه بار پیش از این که خروس دو بار بانگ بزند ( مرقس 14: 30، 72 )؟
احتمالا" معروفترین مبحث متناقض کتاب مقدس راجع به ماجرای انکار سه باره عیسی مسیح توسط پطرس و بانگ خروس میباشد.
افراد متردد و شکاک و حتی معتقدان به کتاب مقدس سؤالاتی در مورد شرحی که مرقس در این باب داده و شرح متناقضی که دیگر نویسندگان اناجیل در این مقوله داده اند، مطرح کرده اند.
به این جهت اغلب گفته میشود که کتاب مقدس صحت ندارد. ولی عده معدودی زحمت اینرا به خود دادهاند که این موضوع را خود بررسی کنند.
متی، لوقا و یوحنا همگی نقل قول میکنند که مسیح گفته که قبل از بانگ خروس، پطرس وی را سه بار انکار خواهد کرد.
فقط مرقس میگوید که بعد از بانگ دوم خروس، پطرس مسیح را انکار خواهد کرد: " عیسی به او گفت: " آمین، به تو میگویم که امروز، آری همین امشب، پیش از آنکه خروس دو بار بانگ زند، سه بار مرا انکار خواهی کرد!" (مرقس 14: 30)
در آیه 68 اشاره شده است که بعد از انکار اول پطرس: " در همین هنگام خروس بانگ زد." در ادامه این آیه 72 میگوید: " در همان دم، خروس بار دوم بانگ زد."
آیا این تناقضی با شرح سایر نویسندگان کتاب مقدس دارد؟ خیر!
اجازه دهید این مطلب را با یک مثال برایتان باز کنم:
تصور کنید که پدر و مادری با پسرشان به یک مسابقه فوتبال میروند. پسر قوانین بازی را خوب میداند اما مادر وی هوز این قوانین را نمیداند. پسر مشغول بازی میشود و پدر و مادر او روی نیمکت تماشاچیان مینشینند. پدر به پسرش میگوید: " پس از علامت سوت، جلوی درب خروجی میبینمت." پس از اتمام مسابقه، مادر از همسرش میپرسد: " پسرمان کجاست؟" و پدر پاسخ میدهد: " من به پسرمان گفتم که بعد از سوت چهارم جلوی درب خروجی میبینمت."
آیا در این داستان تناقضی وجود دارد؟ خیر!
پسر که قوانین مسابقه را میداند، به خوبی متوجه میشود که منظور پدر، سوت نهایی میباشد. همسر که هنوز قوانین بازی را به خوبی نمیدانست، به توضیحات بیشتری نیاز دارد به دلیل اینکه قبل از سوت نهایی، سوتهای شروع مسابقه، سوت استراحت وسوت شروع نیمه دوم نیز بوده است.
در آن زمان مرسوم بود که خروسها دو بار بانگ برمی آوردند. مطابق فرهنگ لغت کتاب مقدس سال 1998، به طور معمول خروسها یک بار شبها بین ساعت 12.00 الی 1.00 و یک بار صبح زود با صدایی قویتر بانگ میزدند. متی و لوقا و یوحنا بانگ خروس رایج را نام میبرند، در حالی که مرقس توضیح مفصل تری با جزئیات در این مورد میدهد، مانند توضیحی که این پدر به همسرش در باره بازی فوتبال میدهد.
سؤال 49. آیا عیسی صلیب خود را خودش به تنهایی حمل کرد( یوحنا 19: 17) یا خیر( متی 27: 31-32 )؟
در متی 19: 17 میخوانیم که او صلیب خود را شروع به حمل به جانب جلجتا کرد، و متی 27: 31-32 مینویسد، که هنگامی که بیرون میرفتند به مردی از اهالی قیروان به نام شمعون برخوردند و او را وا داشتند صلیب عیسی را حمل کند تا مکانی به نام جلجتا. مرقس 15: 20 و 21 با متی موافقت دارد و به ما اطلاعات بیشتری میدهد که عیسی صلیب خود را از کاخ شروع به حمل کرد و هنگامی که شمعون از خارج شهر وارد میشد، مشخص است که او در جاده در حال گذر بود. این نشان میدهد که عیسی صلیب خود را تا قسمتی خودش حمل کرده است، از کاخ تا جاده. اما چون از ضربههای شلاق و شکنجه ضعیف شده بود، احتمالا" یا زیر سنگینی صلیب از حال رفت یا بسیار کند راه میرفت، در هر حال سربازان، شمعون را مجبور به حمل صلیب عیسی کردند. و لوقا 23: 26 نیز با بقیه گزارشها در انجیلهای دیگر موافق است که شمعون را وا داشتند صلیب را هنگامی که عیسی را خارج از شهر میبردند، حمل کند.
پس تناقض باطل میشود، عیسی در آغاز صلیب خود را حمل کرد تا قسمتی از راه و بعد شمعون آنرا برداشت کرد.
سؤال 50. آیا عیسی قبل از پاره شدن پرده معبد ( متی 27: 50-51 )، یا بعد ازآن( لوقا 23: 45-46 ) جان داد؟
بعد از خواندن هر سه روایات متی 27: 50-51، مرقس 15: 37-38 و لوقا 23: 45-46، تناقضی که مخالفان در این متون به آن اشاره میکنند مشخص و واضح نیست. هر سه انجیل بر این حقیقت تأکید میکنند که هنگام مرگ عیسی، پرده هیکل دو پاره شد. چون متی و مرقس به مرگ عیسی قبل از پاره شدن پرده اشاره کردهاند در حالی که لوقا این مسئله را بالعکس بیان میکند، دلیل بر تناقض آنان نمیشود، همچنان که متی شرح میدهد که هر دو حادثه باهم اتفاق افتاد، و دو روایت دیگر این را انکار نمیکنند.
همگی آنان با هم توافق دارند که به دلیلی بسیار عالی هر دو مورد همزمان به وقوع پیوست، چون پرده مانعی بود که میان انسان و خدا وجود داشت. نابودی آن مصادف با مرگ مسیح بود، و بدین وسیله انسان برای نخستین بار از زمان طرد شدن آدم از حضور خدا در باغ عدن، فرصت این را پیدا کرد که یک بار دیگر اجازه پیوند و رابطه با خدا را بیابد.
سؤال 51. آیا عیسی همه چیز را آشکارا بیان کرد ( یوحنا 18: 20) یا در خلوت با شاگردانش سخن میگفت( مرقس 4: 34، 13: 10-11)؟
دلیل این که بعضی میگویند که سخنان عیسی با یکدیگر تناقض دارند، مخصوصا" در خصوص مثالها، این است که آنان متن را از زمینه فرهنگی و لفظی بررسی نمیکنند. جواب این سؤال مستلزم اطلاعات ریشهای عمیق است، امیدوارم بتوانم بعضی از این اطلاعات را با شما در میان بگذارم.
اولا"، مثل چیست؟ داستانی است که برای روشن ساختن، اهمیت دادن و نشان دادن یک تعلیم، بیان میشود، و به خودی خود تعلیم نیست. عیسی معلمی یهودی بود. در ادبیات معلمان دینی یهود بیش از 4000 مثل وجود دارد. به رابیهای یهودی یاد میدادند که بهتر است آموزش خود را به مردم به سه قسم تقسیم کنند، آخرین این سه گونه معمولا" از دو مثال تشکیل شده بود که نمایانگر دو سوم اولی میشد. عیسی نیز این سنت را ادامه میدهد بدین صورت که یک سوم از آموزشهای ثبت شده او به شکل مثالها هستند. او تصاویری غنی که یهودیانِ هم دوره او از آنان آگاه بودند، با استفاده از اشکال عمده مانند: گیاهان و حیوانات و غیره را به نقش در میآورد. بدین وسیله نقطه اصلی مثلهای عیسی برای هر شنوندهای آشکار و قابل فهم بود، همانطور که در اناجیل نیز دیده میشوند. مثالها آنقدر پر معنی و در عین حال ساده بودند که نه تنها نکته اصلی را به شنونده عمومی میرساندند، بلکه دانشمندان و عالمین علم الهی نیز آنان را بارها و بارها در افکار خود قادر به چرخاندن بودند، و معانی عمیقتر و بزرگتری از آنان استخراج میکردند. عیسی اغلب مانند هر معلم یهودی به درخواست شاگردان و دوستان نزدیکش معنی مثلها را به طریقی وسیعترو گسترده تر برای آنها بیان میکرد.
این را میتوان در متن مرقس 4: 34 نیز مشاهده کرد: " عیسی با مثلهای بسیار از این گونه، تا آنجا که میتوانستند درک کنند، کلام را برایشان بیان میکرد. او جز با مثل چیزی به آنها نمیگفت، اما هنگامی که با شاگردان خود در خلوت بود، همه چیز را بری آنها شرح میداد."( چون آنان بیشتر از عموم میتوانستند آنها را درک کنند).
بنابر این، مثلها دروس اسرار آمیزی را شامل نمیشدند. آنها دانشی مخفی نبودند که تنها مختص افراد بخصوص باشد. این گفته کاملا" بی اساس است ( و هیچ پایه و بنیاد تاریخی ندارد) که عیسی مردم را با تعالیمش مغشوش میکرد. او همه جا میگشت و مردم را تعلیم میداد و راهنمایی میکرد. به این خاطر وقتی از عیسی در مورد تعالیمش در دادگاه سؤال شد ( یوحنا 18: 20 )، با این سخنان پاسخ آنها را داد: " من به جهان آشکارا سخن گفته ام و همواره در کنیسه و در معبد که محل گردآمدن همه یهودیان است، تعلیم داده ام و چیزی در نهان نگفته ام" . او کاملا" حق داشت.
وقتی تمام اینها حقیقت دارد، پس " راز ملکوت آسمان " چیست که عیسی از آن سخن میگوید؟ تنها راز این است: " اکنون او را که قادر است شما را مطابق با انجیل من و موعظه پیام عیسی مسیح استوار گرداند- یعنی مطابق با مکاشفه رازی که از ایام ازل مخفی داشته شده بود..."( رومیان 16: 25) یعنی اینکه عیسی خداوند است!
این سرّ خدمت عیسی که بوسیله پیامبران پیشین پیشگویی شده بود، این بود که او کامل کننده تمام نبوتها و بزرگترین مکاشفهای است که بر نسل بشر آشکار شده . کلمات او نه تنها برای نجات انسان بود، بلکه به خاطر قضاوت بر مردم نیز بود چون آنان " به گوش خود خواهند شنید، اما هرگز نخواهند فهمید، به چشم خود خواهند دید، اما هرگز درک نخواهند کرد."( متی 13: 14 ) چون بسیاری از کسانی که مثلها را میشنیدند مایل به توبه و تسلیم شدن به خدا نبودند.
بسیاری از مردم از تعالیم عیسی لذت میبردند، و برای سخنان زیبای اخلاقی و مثالهای عالی میآمدند، اما به علت بهای گرانی که برای پیروی از او باید میپرداختند، حاضر به دنبال کردن او نبودند( لوقا 9: 57- 61، 14: 25-27 و 33 ). اما اینها دقیقا" همان چیزهایی بودند که شاگردانش شروع به درک آنها کردند، چون او را به راستی دنبال میکردند. اسرار ملکوت آسمان چیزهایی بودند که او به شاگردانی که او را پیروی میکردند، میگفت ( و شرح میداد) (متی 13: 16-17)" اما خوشا به حال چشمان شما که میبینید و گوشهای شما که میشنوند. آمین به شما میگویم، بسیاری از انبیا و پارسایان مشتاق بودند آنچه را شما میبینید، ببینند و ندیدند، و آنچه را شما میشنوید، بشنوند و نشنیدند." ( چون آنان در هنگام حیات عیسی زندگی نمیکردند- تمام انبیاء قبل از او آمده بودند).
راز این است که عیسی خداوند است، عیسی پادشاه است، عیسی مسیحای موعود است، عیسی همان کسی است که تمام انبیاء در باره او سخن گفتند، یعنی رهایی بشریت، بزرگترین مکاشفه خدا، الف و یا، ( مکاشفه 21: 6-8، 22: 12-16)، تنها راه آشتی با خدا ( یوحنا 3: 36، رومیان 6: 23).
سؤال 52. آیا عیسی در ساعت ششم، در روز مصلوب شدنش بر روی صلیب قرار داشت (مرقس 15: 33) یا در صحن کاخ پیلاتس (یوحنا 19: 14)؟
پاسخ ساده این سؤال این است که نویسندگان اناجیل همگون ( متی، مرقس و لوقا) روش شمارش متفاوتی را در مقایسه با یوحنا برای شمردن ساعتهای روز بکار گرفتند. نویسندگان اناجیل همگون روش سنتی یهودی را استفاده کردند، که در آن ساعت از طلوع آفتاب شروع میشد( یعنی 6 صبح شمارش امروزی)، به این ترتیب حدود ساعت 9 صبح زمان مصلوب شدن عیسی مسیح بوده که ساعت سوم به وقت روش سنتی میباشد.
از سوی دیگر، یوحنا، از روش ساعت شماری رومی بهره میجوید. در این روش، مانند امروز ما، روز از نیمه شب تا نیمه شب بعدی حساب میشد. هم شیخ پلینی در تاریخ طبیعی 2: 77 و هم ماکروبیوس در نوشتجات ساتورنالیا 1: 3 ( ساتورنالیا در روم باستان جشنوارهای بود که در حدود 17 دسامبر با افراط در عیش و نوش برگزار میشد. توضیحات از مترجم) این حقیقت را تأئید میکنند. پس بوسیله روش رومی که یوحنا آنرا بکار گرفته است، محاکمه عیسی در ساعت ششم، در مراحل پایانی خود قرار داشت (یعنی ساعت 6 صبح بوده است) که مطابق با ساعت اول از روز بنابه ساعت شماری انجیلهای همگون میباشد. از این ساعت تا مصلوب شدنش، عیسی خداوند در صحن کاخ پیلاتس متحمل شلاقهای بیرحمانه، تمسخر و ضربههای سربازان قرار گرفت .( مرقس 15: 16-20) . در ساعت سوم سنتی مطابق با ساعت 9 رومی و 9 صبح به وقت کنونی، عیسی به صلیب کشیده شد.
این، گریز زیرکانه برای فرار از مشکل نیست. بلکه دلیلی بسیار قانع کننده است که یوحنا از روش رومی برای ساعت شماری استفاده میکرده، هرچند او مانند دیگر رسولان یعنی متی، مرقس و لوقا یک یهودی بود اما او انجیل خود را بعد از آنان در حدود سال 90 پس از میلاد نوشته است، هنگامی که او در افسس زندگی میکرد که پایتخت ایالت آسیای رومی بود و او در این مدت به ساعت شماری رومی میبایست عادت کرده باشد. شاهد دیگر از این عادت یوحنا، در یوحنا 21: 19 مشاهده میشود: " در شامگاه اولین روز هفته". این اشاره به شامگاه روز یکشنبه دارد، که در روش سنتی یهودی قسمتی از روز دوم حساب میشد، که هر روز آن با غروب آفتاب شروع میشد.
سؤال 53. آیا هر دو راهزن مصلوب شده با عیسی او را هم زمان مسخره کردند (مرقس 15: 32) یا خیر(لوقا 23: 43)؟
سؤال در این تناقض ظاهری این است که: آیا هر دو دزد یا راهزن مصلوب شده با عیسی او را هم زمان مسخره کردند یا تنها یکی از آنان. در مرقس 15: 23 میخوانیم که هر دو مسخره کردند. لوقا 23: 43 میگوید که یکی مسخره کرد و دیگری از عیسی دفاع کرد. درک این مطلب آسان است . نتیجه واضح این است که در ابتدا هر دو عیسی را مسخره کردند. اما بعد از دعای عیسی که فرمود: " پدر، آنان را ببخش، چون نمیدانند چه میکنند"، قلب یکی از دزدان دگرگون شده و بر روی صلیب توبه کرد، در حالی که دیگری همچنان به تمسخر ادامه داد.
درسی در این میان هست که نباید نادیده بگیریم که خدا به ما در هر لحظه بدون توجه به اینکه چه گناه یا جرمی را مرتکب شده ا یم، اجازه توبه و پشیمانی میدهد. وضعیت این دو راهزن نشان دهنده وضع همگی ما هست. بعضی از ما بعد از روبرو شدن با حقیقت مسیح، او را رد کرده و به تمسخر خود ادامه میدهیم، در حالی که دیگران به ذات گناه آلود خود اعتراف کرده و طلب بخشش میکنند. خبر خوش این است که مانند دزد روی صلیب، ما نیز میتوانیم در هر زمان از گناه خود مبرا گردیدم، حتی هنگامی که با مرگ دست و پنجه نرم میکنیم.
سؤال 54. آیا عیسی همان روز که مصلوب شد به فردوس عروج کرد (لوقا 23: 43) یا دو روز بعد (یوحنا 20: 17)؟
این نظر که عیسی یا اناجیل با یکدیگر در مورد عروجش به فردوس پس از مرگش بر روی صلیب در تضاد با یکدیگر میباشند، بستگی به تفسیر و برداشت ما از فردوس و نیز نیاز ما به مطابقت آن با زمینه متن دارد.
عیسی به دزد روی صلیب فرمود: " امروز با من در فردوس خواهی بود". البته این امر واقعا" حقیقت داشت. آن دزد به هر حال همان روز بر روی زمین میمرد، اما بحث اینجاست که در فردوس، " امروز" میتواند هر روز ما در این دنیا باشد، چون در آسمان زمان مطرح نیست.
بر اساس ترجمه قدیمی کینگ جیمزعیسی به مریم مجدلیه فرمود که او هنوز پیش پدر " صعود " نکرده است. هرچند میتوان به صورت " بازگشت" به سوی پدر نیز ترجمه کرد.
عیسی پیش از آغاز جهان با خدا بود، و خود خدا بود (یوحنا 1 و فیلیپیان 2: 6-11). او تمام جلال خود را رها کرده و تبدیل به خدای کامل، انسان کامل شد. بعدا" خدا عیسی را به بالاترین جایگاه یعنی دست راست خویش، بلند کرد و جلال داد (اعمال رسولان 7: 56). این هنوز در یوحنا 20: 17 به وقوع نپیوسته بود. هنگامی که عیسی میگوید: " هنوز نزد پدر صعود نکرده ام"، این امکان را که او در روزهای میانی مرگ و قیام خود در" زمان بندی ما" در آسمان بوده را رد نمیکند( هرچند در آسمان زمان مطرح نیست). در همین موازات ( اگرچه به صورت ناقص)، من به خانه اولیه خود و مکانی که رشد کرده ام میروم، بدون اینکه حقیقتاً به آنجا باز گردم. یعنی بازگشت به گونهای که در حالت سابقم بوده ام.
به هر ترتیب، درک بیشتر متن به زمینه آن مربوط میشود. طریقه دیگر بیان: " بر من میاویز، زیرا هنوز نزد پدر صعود نکرده ام، بلکه نزد برادرانم برو و به آنها بگو..." میتواند اینچنین باشد: " بر من آویزان مشو مریم- هنوز شما را ترک نگفته ام. مرا دوباره خواهید دید. اما اکنون، میخواهم که بروی و به شاگردان بگویی که من بزودی نزد پدرم خواهم رفت، ولی هنوز نه."
هر دو مذهب اسلام و مسیحیت اعتقاد به قیامت بدن دارند، و هر دو باور به حالت میانی دارند. در لوقا، عیسی میمیرد، و روح او به آسمان صعود میکند( آیه 46). در یوحنا، عیسی از نظر فیزیکی، بدنش قیام کرده بود و در آن حالت، او هنوز به سوی پدر صعود نکرده بود.
واقعیت محدودیت زمانی ما انسانها، این مسئله را امری به ظاهر متضاد نشان میدهد، اما متون بصورت متقابل، انحصاری نیستند. در اینجا هیچ تناقضی وجود ندارد.
سؤال 55. هنگامی که پولس در راه دمشق بود، نوری درخشان دید و صدایی را شنید .آیا همراهان او نیز این صدا را شنیدند(اعمال رسولان 9: 7) یا خیر( اعمال رسولان 22: 9)؟
اگرچه در هر دو روایت از کلمه یونانی آکوو استفاده شده، اما در این دو گزارش، دو معنای متفاوت دارد، یکی به معنای شنیدن صدا و دیگری به معنای درک کردن است. پس توضیح این مسئله بسیار روشن است: آنها چیزی را شنیدند ولی برایشان روشن نبود و درک نکردند. از طرف دیگر پولس هم شنید و هم درک کرد.. پس هیچ تناقضی در این میان وجود ندارد.
سؤال 56. هنگامی که پولس آن نور درخشان را در راه دمشق دید و بر زمین افتاد، آیا همراهان او نیز افتادند( اعمال رسولان 26: 14) یا خیر(اعمال رسولان 9: 7)؟
دو توضیح ممکن برای این روایت وجود دارد. کلمه "ایستادند" را به صورت " در جای خود ماندند" نیز میتوان استفاده کرد و این حالت میتواند بصورت ایستاده و یا دراز کشیده باشد.
توضیح دیگر این است که: در اعمال رسولان 26: 18 آمده است که هنگامی که نور درخشان آنان را احاطه کرد و قبل از شنیدن صدا، آنها به زمین افتادند. در اعمال 9: 7 میفرماید که همراهان سولس هنگامی که صدا سخن میگفت، خاموش ایستاده بودند. آنها در حالی که صدا با سولس سخن میگفت، وقت کافی برای برپا ایستادن داشتند، مخصوصا" اینکه برای آنها این صدا اهمیتی نداشت و نیز آن را درک نمیکردند. از سوی دیگر، سولس، صدا را میفهمید و از ترس در جای خود میخکوب شده بود، هنگامی که درک کرده بود که در تمام این مدت پیروان خدا را آزار میداد و به قتل میرساند و در واقع با خدایی که او فکر میکرد خدمت میکند، در حال ضدیت بود. مسلما" درک این واقعیت وحشتناک، او را بیشتر از همراهانش بر زمین میخکوب کرده بود.
سؤال 57. آیا صدایی که پولس شنید به او در همان لحظه گفت که چه کند( اعمال 26: 16-18 )، یا به او فرمان داده شد تا به دمشق برود و در آنجا به او گفته خواهد شد که چه کند( اعمال 9: 7 و 22: 10 )؟
چنانچه در اعمال رسولان باب 9 و 22 آمده، وظایف پولس در دمشق به او ابلاغ شد. هرچند زمینه متن در باب 26 متفاوت است. در این باب پولس نگران ترتیب زمانی و مکانی واقعه نبود چون شنوندگانش از شرح او باخبر بودند.
در اعمال 9: 1-31 لوقا، نویسنده کتاب اعمال رسولان، از سخنان پولس رسول نقل قول میکند.
در اعمال 22: 1-21 لوقا از گفتگوی پولس رسول با یهودیان شرح سخن میگوید، که او را میشناختند و باعث دستگیری و زندانی شدن او در سربازخانه رومی اورشلیم شده بودند. او برروی پلههای سربازخانه با یهودیان صحبت میکرد و سخنان خود را با دادن اعتبار نامه خود به عنوان یک یهودی را قبل از پرداختن به جزئیات ملاقات خود با عیسی مسیح و گفتگوی خود با او آغاز کرد.
در حالی که لوقا در اعمال 26: 2-23، سخنرانی پولس را شرح میدهد،( که حدود دو سال از زندانی شدنش در اورشلیم و سخنرانیاش در باب 22 میگذشت). این خطبه را به فستوس والی رومی و هیرودیس آگریپاس پادشاه عرضه کرد که هر دوی آنان با این قضیه آشنا بودند. به این دلیل الزامی برای شرح کامل رویداد پولس نبود، بلکه تنها خلاصهای از آن کافی بود. دقیقا" چیزی که پولس به آنان عرضه کرد. در ادامه سخنان خود، پولس این نکته را با بیان این جمله که " من به عنوان فریسی" ابراز میکند، برعکس دو جمله قبلی در اعمال 22: 3، اعتبار و صحت یهودی بودن خود را به آنان یادآور میشود. در ادامه این فصل پولس از دانش آگریپاس در رابطه با حوادث آیات 25-27 آگاهی دارد.
سؤال 58. آیا اعداد کشته شدگان اسرائیلی در بلای شطیم 24000 تن بود ( اعداد 25: 1-9) یا تنها 23000 نفر از اسرائیلیان کشته شدند( اول قرنتیان 10: 8)؟
سؤال در این تناقض ظاهری این است که چند نفر در بلای عارض شده در شطیم جان خود را از دست دادند( که در متن چالش کننده اشتباها، شیطین، نوشته شده). اعداد 25: 1-9 و اول قرنتیان 10: 8 در باره دو واقعه متفاوت صحبت میکند. چالش گر در واقع بدون آنکه متوجه باشد، در اینجا به دو بلای متفاوت اشاره میکند. اگر او به زمینه متن اول قرنتیان 10 توجه میکرد، متوجه میشد که پولس به بلای ذکر شده در خروج 32: 28 اشاره میکند، که در کوه سینا اتفاق افتاده و نه آن بلایی که در اعداد 25 ذکر شده، که در شطیم میان موآبیان رخ داد. اگر در مورد آیه 7 از اول قرنتیان فصل 10 هنوز شکی دارید به خروج 32: 6 رجوع کنید که این آیه از آنجا نقل قول شده است: " پس قوم سحرگاهان برخاستند و قربانیهای تمام سوز و قربانیهای رفاقت تقدیم کردند، سپس به خوردن و نوشیدن نشستند و جهت لهو و لعب به پا خاستند."
در اینجا بعضی میتوانند بگویند افرادی که در خروج 32 کشته شدند تعدادشان 3000 نفر بود(خروج 32: 28) که به ظاهر یک تناقض دیگری است، البته این نیز هنگامی که ادامه متن را میخوانیم به راحتی برطرف میشود. 3000 تنی که در آیه 28 کشته شدند تنها اشاره به افرادی است که بوسیله شمشیر کشته شدند. به دنبال آن در آیه 35 خداوند بلایی بر ضد اشخاصی که در مقابل او گناه ورزیده بودند فرستاد، " و خداوند به سبب گوسالهای که قوم به دستهارون ساخته بودند، بلایی بر آنان فرستاد." این همان بلایی است که پولس در اول قرنتیان 10: 8 به آن اشاره میکند.
سؤال 59. آیا تعداد افراد خانواده یعقوب که به مصر آمدند 70 نفر بود (پیدایش 46: 27) یا 75 نفر(اعمال 7: 14)؟
در جواب به این سؤال که چند نفر از خانواده یعقوب به مصر وارد شدند، باز هم تناقضی ظاهری به نظر میآید. دو متن در ظاهر متناقض پیدایش 46: 1-27 و اعمال 7: 14 میباشند. در حالی که هر دو متن صحیح هستند! در پیدایش 46: 1-27 کل تعداد اشخاصی که از نسل خانواده یعقوب بودند و با وی به مصر وارد شدند، بنابر آیه 26 شصت وشش نفر بوده. به دلیل اینکه در آیه 28 یهودا قبل از آنان به مصر فرستاده شده بود و خود یوسف با دو پسرانش پیش از آنان در مصر ساکن بودند. هر چند در آیه 27 به تمام افراد خانواده اشاره شده که شامل یهودا و یوسف و پسرانش میشود که جمع آنان 70 نفر میشود، در واقع این کل تعداد افرادی است که از خانواده یعقوب به مصر وارد شدند و نه تنها افرادی که با وی به مصر سفر کردند.
در نسخههای قدیم یونانی و لوحههای دریاچه مرده، تعداد افراد در آیه 27، 75 تن میباشد. که شامل 3 نوه و 2 نتیجه یوسف نیز میباشد که در اعداد 26: 28-37 به آنان نیز اشاره شده است. و در نسخه قدیم یونانی ( که سپتو اجنت نامیده میشود) در پیدایش 46: 20 به اسامی آنان نیز اشاره شده . به این دلیل سخنان استیفان دراعمال 7: 14 قبل از به شهادت رسیدنش کاملا" صحیح میباشد چون او از ترجمه یونانی سپتو اجنت کتاب مقدس نقل قول میکرد.
سؤال 60. آیا یهودا با پولی که به عیسی خیانت کرد، مزرعهای خرید (اعمال 1: 18) یا اینکه آن مبلغ را در معبد بر زمین ریخت (متی 27: 5 )؟
در اینجا این سؤال مطرح است که یهودا با پولی که در برابر خیانت به عیسی دریافت داشت، چه کرد؟ در اعمال رسولان 1: 18 آمده که یهودا زمینی خرید و در متی 27: 5 میخوانیم که او سکهها را در معبد بر زمین ریخت و کاهنان از آن پول برای خرید زمین استفاده کردند. هرچند با نگاهی دقیق تر میبینیم که یک متن خلاصه متن دیگر است.
در رابطه با خیانت یهودا به عیسی، متی 27: 1-10 شرح جزئی این واقعه را میدهد و همچنین اهمیت آن در برآورده شدن نبوتهای کتاب مقدس در این مورد. او مخصوصا" از کتاب زکریای نبی 11: 12-13 نقل قول میکند که بسیاری معتقدند این آیات پیشگویی ذکر شده در ارمیاء 19: 1-13 را روشن میسازد.
در اعمال 1: 18-19، لوقا تنها اشاره خلاصهای به وقایعی که همگی با آن قبلا" آشنایی داشتند، و نیز تشریح موعظه پطرس در میان ایمانداران، میکند. (مانند موردی که در سؤال قبلی به آن اشاره کردیم). این مطلب در آیه 19 به خوبی به تصویر کشیده شده وقتی او میگوید: " ساکنان اورشلیم همه از این واقعه آگاه شدند". احتمالا" در زمان نگارش لوقا، انجیل در میان ایمانداران در گردش بود و همگی از چگونگی مرگ یهودا آگاهی داشتند و لوقا لزومی برای نوشتن جزئیات این واقعه در این قسمت نمیدید.
سؤال 61. آیا یهودا خود را به دار آویخت ( متی 27: 5) و یا به روی در افتاد و از میان پاره شد و اَمعاء و اَحشایش بیرون ریخت (اعمال رسولان 1: 18)؟
سؤال مطرح شده این است که آیا یهودا خود را به دار آویخت و یا با سر به زمین خورد و اَمعاء و اَحشایش بیرون ریخت. این بیانات هر دو صحیح هستند.
در متی 27: 1-10 به این اشاره شده که یهودا خود را به دار آویخت و مُرد و این کاملا صحیح است، اما لوقا در اعمال 1: 18-19 میخواهد در میان خوانندگان خویش احساس تهوع آمیز نسبت به یهودا برانگیزد، و به هیچ وجه حقیقت خودکشی یهودا را بر دار انکار نمیکند. مطابق سنت کلیسایی، این گونه به نظر میرسد که یهودا خود را لب پرتگاهی بالای درههانوم به دار آویخت و سر انجام طناب دار پاره شده و یا از هم باز شده، و یهودا به ته دره سقوط میکند و این مسئله با گزارش لوقا در اعمال رسولان هماهنگی کامل دارد.
سؤال 62. آیا زمینی که " مزرعه خون" نامیده شد به علت این بود که کاهنان آن را با پول خون یهودا خریداری کردند (متی 27: 8) و یا به علت مرگ خونین یهودا (اعمال 1: 19)؟
یک بار دیگر با نگاهی بر متن بالا، چالش گر سؤال میکند که چرا زمینی که یهودا در آن دفن شد "مزرعه خون" نامیده شد؟ متی 27: 8 میگوید به علت خریداری شدن آن با خونبهای یهودا است. اما چالش گر میگوید بنابر شرح اعمال 1: 19 به علت مرگ خونین یهودا میباشد؟
هرچند هر دو روایت به این معتقدند که علت آن خریداری زمین با خونبها بوده است. اعمال 1: 18-19 این چنین آغاز میکند " یهودا با پاداش شرارت خود قطعه زمینی خرید ". پس متن با این گمان آغاز میشود که زمین با خونبها خریده شده، و نویسنده در ادامه، به منظور ایجاد بیزاری و اشمئزازشدید در خواننده، چگونگی مرگ خونین یهودا را بر روی آن قطعه زمین شرح میدهد.
سؤال 63. چگونه میتواند بهای رهایی که عیسی برای همگان پرداخت (مرقس 10: 45 و اول تیموتاؤس 2: 5-6 ) که نیک است با فدیه شریران یکسان باشد؟ ( امثال 21: 18)
در اینجا این سؤال مطرح است که چه کسی فدیه کیست؟ چالشگر از متنهای مرقس 10: 45 و اول تیموتاوس 2: 5-6 استفاده میکند تا نشان دهد که عیسی فدیه همگان است و آن را با امثال 21: 18 مقایسه میکند که آمده " شریران فدیه پارسایان میشوند، و خیانت پیشگان، فدیه صالحان."
در اینجا هیچ تناقضی نیست، چون این دو بخش در باره دو نوع فدیه مختلف سخن میگویند . فدیه بهایی است که طرفی به طرف دیگر میپردازد و در ضمن این که میتواند بوسیله شخص نیک برای دیگران پرداخت شود، مانند کاری که مسیح برای جهان انجام داد، میتواند همچنین از سوی افراد گناهکار نیز به خاطر گناهی که انجام داده اند، پرداخت شود، مانند نمونهای که در امثال ذکر شده است.
چالشگر میپندارد که چون مسیح نیکو است نمیتواند فدیه شریران شود. در این فرضیه او تأکید بر باور اسلامی دارد، که هیچکس نمیتواند جریمه گناهان شخص دیگری را بپردازد، یا به کلامی دیگر فدیه دیگری شود. لیکن چالشگر نمیتواند این اعتقاد را بر کتاب مقدس تحمیل کند. این که مسیح برای افراد بسیاری فدیه شد، از آموزههای کتاب مقدس است. در غلاطیان 3: 13-14 و اول پطرس 2: 23-25 از لعنت شدن عیسی برای ما سخن میگوید. پس عیسی امثال را نیز به کمال رساند. در اینجا نیز فرضیات چالشگر متکی بر درک و فهم وی از متن، خارج از زمینه آن میباشد . متن مرقس 10: 45 با نقل قولی از عیسی آغاز میشود که میفرماید: " چنانکه پسر انسان نیز نیآمد تا خدمتش کنند، بلکه آمد تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی در راه بسیاری بنهد." عیسی این مطلب را در پاسخ به مشاجره شاگردانش با یکدیگر، بعد از این که یعقوب و یوحنا از عیسی خواسته بودند آنها را در دست راست و چپ خود در ملکوتش بنشاند، بیان کرد. در اینجا عیسی بار دیگر مرگ خود و دلیل آنرا پیشگویی و نبوت میکند، که او فدیه و کفاره گناهان تمام جهان را خواهد پرداخت. در اول تیموتاؤس 2: 5-6 میفرماید: " زیرا تنها یک خدا هست و بین خدا و آدمیان نیز تنها یک واسطه وجود دارد، یعنی آن انسان که مسیح عیسی است، که با دادن جان خود بهای رهایی جمله آدمیان را پرداخت . بر این حقیقت در زمان مناسب شهادت داده شد." این در وسط متنی آمده که در مورد چگونگی پرستش خدا به کلیسای اولیه آموزش میدهد. این دو آیه دلیل و مفهوم پرستش خدا را بیان میکند . کفاره رهایی بخش که توسط خدا عطا شده است، که توسط این واسطه یعنی عیسی مسیح و کار کفاره کننده گناهان بر صلیب، خدا بار دیگر رابطه رهایی بخش خود را با انسان برقرار میسازد.
در حالی که امثال 21: 18 در مورد بهایی است که خدا از طریق مصریان برای خروج قوم اسرائیل از مصر پرداخت کرد، همان گونه که در کتاب اشعیا نبی و مخصوصا باب 43: 3 به آن مشخصا" اشاره شده است:
" زیرا من یهوه خدای تو هستم، قدّوس اسراییل، نجات دهنده تو، مصر را فدیه تو میسازم، و کوش و سبا را به جای تو میدهم."
این تصویر در آیههای 16 و 17 گسترده تر مشاهده میشود و ریشه در کتاب خروج 7: 5 . 8: 1 و 12: 33 دارد. مخصوصا" فصلهای 13 و 14 به این نکته اشاره میکنند . همان گونه که تاریخ در کتاب مقدس برای ما ثبت میکند که توسط این عمل بود که پیمان قدیم بین خدا و پادشاهی اسرائیل بنیان گذاشته شد.
سؤال 64. آیا تمامی کتاب مقدس مفید است( دوم تیموتاوس 3: 16) یا بی فایده (عبرانیان 7: 18 )؟
اتهام وارده این است که: در یک آیه اشاره شده که تمامی کتب مقدس سودمند هستند و در جای دیگر گفته شده که عهد عتیق ضعیف و بی فایده است، در این میان تناقضی مشاهده میشود. این یک مشکل عدم توجه دقیق به زمینه متن میباشد که از بیتوجهی به وعدههای خدا بر میخیزد که توسط انبیا در مورد دو عهدی که او بر قرار کرده بود، بیان شده است.
به این موضوع بسیارعالی نمیتوان به علت محدودیت گنجایش این مقاله، به طرزی عمیق پرداخت. در عین حال اطلاعاتی برای خوانندهای که آشنایی با کتاب مقدس ندارد داده خواهد شد، تا منظور ما روشن و واضح تر شود. به این دلیل به موازات سؤال دیگری که در مورد غنای معانی کلمات عبری در کتاب مقدس است، که در این مورد ترجمه کلمه " نیهام" به معنی تغییر فکر، توبه، و یا پشیمانی است خواهیم پرداخت (لطفا رجوع کنید به متن این سؤال که در بخش پاسخ به اسلام با این مضمون وجود دارد: آیا خدا پشیمان میشود یا خیر؟)
شکی نیست که کلام خدا تنها از خودِ خدا سرچشمه میگیرد، و برای آموزش، توبیخ، اصلاح و پرورش سودمند است، همانگونه که در دوم تیموتاؤس میخوانیم. این یک عبارت کلی است که به همه آنچه از خدا صادر میشود، اشاره دارد.
عبرانیان باب 7 در باره حکم مخصوصی که در نقطه زمانی مشخص به افرادی بخصوص داده شده یعنی اشاره به سیستم یا ساختار گذراندن قربانی در خیمه و بعدا" در معبد اورشلیم. خدا در عهد و پیمان خود با قوم خویش مراحلی را برای تقدیم قربانیها و ذبح حیوانات به منظور آمرزیدن گناهانشان برقرار کرد، مخصوصا در کتاب لاویان فصلهای 4 تا 6 به آنها " قربانی گناه" و" قربانی تقصیر" اطلاق شده است.
اعتقاد به مرگ جایگزین برای اسلام امری نا مفهوم و غریب است، اما برای یهودیت و مسیحیت که بر پایه کتاب مقدس میباشند، اساسی است . گناه باید کفاره شود. جزای گناه مرگ است، و شخصی باید تاوان آن را بدهد. هیچ بخششی برای گناه بدون ریخته شدن خون وجود ندارد، چون خدا طالب عدالت است. او نمیتواند این جریمه و جزا را نادیده بگیرد، چون امری ناعادلانه خواهد بود.
خدا این سیستم و ساختار کفاره گناهان را بر قرار کرد، همانگونه که نیاز به آنرا 79 بار در عهد عتیق تکرار میکند! در همین حین میخوانیم که خدا میفرماید: " اینک روزهایی فرا میرسد که من با خاندان یهودا عهدی تازه خواهم بست، نه مانند عهدی که با پدرانشان بستم آن روز که دست ایشان را گرفتم تا از سرزمین مصر به در آورم" ( در اینجا به کوه سینا اشاره میکند، جایی که خدا عهد اول خود را بعد از رهایی ایشان از مصر به قوم اسرائیل میدهد) ( ارمیاء 31: 31-33) . و دلیلی که خدا برای آوردن این عهد تازه میدهد این است که قوم اسرائیل به این عهد وفادار نماند. بنابر این پیمان وعهد تازه متفاوت خواهد بود، چنانکه خدا میفرماید: " شریعت خود را در بطن ایشان خواهم نهاد و بر دلشان خواهم نگاشت، ( آیه 33) همچنین لازمه این عهد و پیمان جدید کفارهای خواهد بود که یک بار برای همیشه برخلاف آنچه در عهد عتیق بود، بابت گناهان ایشان پرداخته خواهد شد(ارمیاء 31: 34 و دانیال 9: 24- 25)
در عهد عتیق خدا از مسیحایی سخن میگوید که این را به تحقق خواهد رساند. مسیحایی که نه از میان کاهنان قبیله لاوی بلکه مردی کامل از قبیله یهودا که کاهن خدا خواهد بود. این مسیحا به یکباره کفاره گناهان برای همیشه خواهد بود، و به خدا نزدیک خواهد شد آن هم نه به خاطر شایستگی اجدادش ( مانند کاهنان قبیله لاوی) بلکه به علت لیاقت خودش، که مانند خدا کامل است. اگر مردم قربانی این مسیحا را قبول کرده و او را پیروی کنند، خداوند احکام خود را در افکار و قلب آنان خواهد نگاشت، و چون عدالت او جاری شده، خدا میتواند نسبت به آنان رحیم باشد. و آنان نیز میتوانند در عوض به خدا نزدیک شوند، چون خدا خواهان رابطه با خلقت خویش است ( پیدایش 3: 8-11) و تنها گناه مانع آن میشود.
البته این موضوعی بسیار پیچیده است و تنها با مطالعه گسترده عهد عتیق میتوان آن را به صورت مناسب توضیح داد. تمامی کتاب مقدس سودمند است، که شامل گذراندن قربانی نیز میشود. در عین حال خدا وعده داد تا در آینده عهد جدیدی با قوم خود بر قرار خواهد ساخت. به این دلیل قربانی کامل عیسی مسیح جایگزین روش ابتدایی گشت.
متنهای بسیاری از کتاب مقدس این مسیحا را که عهد جدید را به کمال میرساند، تشریح میکنند. مانند، خدا " جان خود را قربانی گناه میکند" و به ما گفته شده " حال آنکه رنجهای ما بود که او بر خود گرفت و دردهای ما بود که او حمل کرد، به سبب نافرمانیهای ما بدنش سوراخ شد، و به جهت تقصیرهای ما له گشت، تأدیبی که ما را سلامتی بخشید بر او آمد( اشعیا فصل 53 را بخوانید).
شما البته اگر مایل باشید میتوانید جریمه گناه خود را بدهید، اما به قیمت از دست دادن احیات ابدی شما خواهد بود . شما به علت گناه خود خواهید مرد و به جهنم رهسپار خواهید شد. یا اینکه، به خاطر محبت خدا، مسیحای موعود این جریمه را به جای شما پرداخت میکند، و به جای شما " سوراخ " میشود، که صلح با خدا را برای شما به ارمغان آورد. در نتیجه این کار خدا به شما اجازه ورود به بهشت را تا ابد خواهد داد، چون عدالت او انجام شده است. چون مانند یحیی تعمید دهنده هنگامی که عیسی را دید و گفت: " ببینید، بره خدا را که گناه جهان را بر میدارد" و همچنین گفت: " آنکه به پسر ایمان دارد، حیات جاویدان را دارد، اما آن که از پسر اطاعت نمیکند، حیات را نخواهد دید، بلکه خشم خدا بر او برقرار میماند". ( یوحنا 1: 29 . 3: 36 ).
خدا تعلیم میدهد که این کار را خواهد کرد، و آن در مرگ و قیام عیسی مسیح تحقق یافت، دقیقا همانگونه که در عهد قدیم پیشگویی شده بود، تا عهد جدید بر قرار شود. جریمه گناه، یک بار و برای همیشه توسط " بره خدا که گناه جهان را بر میدارد" پرداخت شد همچنان که یحیی تعمید دهنده با دیدن عیسی اعلام کرد. او شخصی است که خدا وعده آنرا داده بود. توسط مرگش شیوه قدیم قربانی سالانه حیوانات غیر ضروری گشت. روشی که خدا ارائه داد بسیار برتر و کامل تر است و روش قبلی را غیر ضروری و بی فایده میسازد (عبرانیان 8: 7-13).
همانطور که در متنهای بعدی اشاره خواهیم کرد، خدا نظر خود را در مورد تدارک طریقی میان خویش و انسان عوض نکرد. مقصود و برنامه اولیه او نیز همان برقراری عهد جدید و تحقق عهد عتیق بود، همانگونه که در عهد عتیق اعلام شده بود. اینجا نکته دیگری را نیز باید اشاره کنیم. انجام این مراسم مذهبی تنها از قوم اسرائیل خواسته شده بود، چون تنها آنان تحت قوانین و مقررات و دستورالعملهای عهد موسی عمل میکردند. هر غیر یهودی که مایل بود به دین یهود بپیوندد، میبایست که این قوانین را نیز به انجام میرساند. اما مسیحیان به یهودیت نمیگروند. آنان ایمان داران به عیسی، مسیحای خدا و منجی عالم هستند. آنان در تحت " عهد جدید" که بوسیله خون عیسی برای کفاره گناهان برقرار گشت عمل میکنند، و نه تحت عهدی که خدا با قوم اسرائیل در کوه سینا بست. در این عهد و پیمان تازه، مسیحیان نیز دارای احکام و قوانین هستند، و به طریقی نیز با عهد عتیق مرتبط میباشند، اما اکنون در یک زمینه کاملا جدید، که همانا تحقق آن است. در میان این دو عهد خطی کاملا روشن و مداوم دیده میشود، مکاشفه و تجدید میان عهدها یا پیمانهای عتیق و جدید. چون اسرائیل و مسیحیت دارای یک مسیحای مشترک هستند، و این کتب مقدس یهود بود که این مسیحا به کمال به انجام رساند. در نتیجه تمام کتب برای تدریس و آموزش سودمند هستند، برای دانستن اینکه از کجا آمده ایم، و به کجا میرویم. لیکن نه هر حکم و فرمان و قانون در عهد عتیق برای مسیحیان لازم الاجراست چنانکه قبلا برای قوم اسرائیل بود. ولی باز ما وجه مشترک بسیاری باهم داریم، ما عهد و احکام جدید داریم، که یهودیان نیز میبایست آنرا خوانده و با آن توافق داشته باشند، چون این عهد همه آنچه را که یهودیان در پی آن هستند و دائما" در انتظارو امید آن هستند، تحقق میبخشد.
به موازات این مسئله، هر چند به طریقی ناقص، میتوان خطی را برای مسلمانان در قرآن کشید که در سوره 3: 49-50 یافت میشود. عیسی به قوم اسرائیل میفرماید: " من آمده ام تا حکمی که قبل از من بود تصدیق کنم. و آنچه را که قبلا برای شما ممنوع بود قانونی سازم" یا " هر آنچه حرام بود حلال سازم" . بر اساس این آیه، او آمد و شریعتی را که خدا قبلا به آنان داده بود تصدیق کرد و در ضمن آنچه را خدا قبلا جایز نمیدانست، مجاز اعلام کرد.البته باید اشاره کرد که آنچه قرآن میگوید در خصوص این متن کتاب مقدس که به عنوان " تناقض" یاد شده به هیچ وجه صادق نیست و آن را نمیتوان در مورد یهودیان و مسیحیان ابراز کرد. به این مسئله در اینجا اشاره کردیم که نشان دهیم قرآن نیز به موازات این مسائل، چیزهایی را شهادت و گواهی میدهد.
سؤال 65. دقیقا چه چیزی روی لوح بالای صلیب نوشته شده بود ( متی 27: 37، مرقس 15: 26، لوقا 23: 38 و یوحنا 19: 19 ) چون به نظر میرسد که در انجیلها نوشتههای متفاوتی هست؟
سؤال این است که نوشته روی صلیب چه بود؟ و در این باره بحث میشود که در متنهای متی 27: 37، مرقس 15: 26، لوقا 23: 38 و یوحنا 19: 19 هر کدام به کلمات متفاوتی بر بالای سر عیسی بر روی صلیب اشاره میکنند که نوشته شده بود. این را میتوانیم با نظری در یوحنا 19: 20 بیشتر درک کنیم: " بسیاری از یهودیان آن کتیبه را خواندند، زیرا جایی که عیسی بر صلیب شد نزدیک شهر بود و آن کتیبه به زبان عبرانیان و لاتینی و یونانی نوشته شده بود."
جالب است که گفته میشود، پیلاتوس نویسنده متن کتیبه بود و احتمال میرود از جملات مختلفی برای نوشتن هر زبان، بنابر مهارتش در زبان مورد نظر، استفاده کرده باشد.
اتهام اصلی که بر عیسی وارد شده بود و در تمام اناجیل ذکر شده، ادعای وی مبنی بر " پادشاه یهودیان" بودن میباشد. اگر هر کدام از اناجیل فاقد این مورد بود، در آن زمان میتوانست تناقضی در کار باشد، اما چنین چیزی وجود ندارد، پس تناقضی نیز وجود ندارد.
برای توضیح بیشتر به ( آرچر 1982: 345-346 ) مراجعه کنید.
سؤال 66. آیا این هیرودیس پادشاه بود که میخواست یحیی تعمید دهنده را به قتل برساند( متی 14: 5) یا همسرش هیرودیا( مرقس 6: 20)؟
چالشگر با استفاده از متن ذکر شده در متی 14: 5 که به نظر میرسد هیرودیس مایل بود و در آیه مرقس 6: 20 که اینچنین نتیجه میگیرد که او نمیخواست یحیی را به قتل برساند، ادعای تناقض در اناجیل میکند. هرچند این دو متن مکمل یکدیگرند. وقتی به کل ماجرا نظر میاندازیم، متوجه این مسئله میشویم که متی 14: 1-11 و مرقس 6: 14-29، هیچ تناقضی با یکدیگر ندارند. این به جز کوششی بیهوده برای یافتن تناقض در کتاب مقدس، چیز دیگری نیست. همانگونه که در باره مورد دیگری نیز قبلا" مشاهده کردیم . در سؤالی دیگر نیز اشاره کردیم که هیرودیس پادشاه یحیی تعمید دهنده را بنابر درخواست همسرش هیرودیا، زندانی کرد . پس هیرودیس تحت تأثیر هیرودیا که عامل اصلی در این میان میباشد، دستور بریدن سر یحیی را داد.
شرح مرقس در مقایسه با انجیل متی که اینچنین برآورد میشود که دیرتر از انجیل مرقس نوشته شده است، دارای جزئیات بیشتری است و به این علت، متی دیگر لزومی نمیبیند تا جزئیاتی را که در انجیل مرقس نوشته شده است، تکرار کند. این را نیز دقت کنید که مرقس هیچگاه اشاره نکرده که هیرودیس نمیخواست یحیی را بکشد، بلکه گفته است هیرودیس به علت پارسایی و تقدس یحیی، از او هراس داشت و متی نیز با اشاره به تأثیری که یحیی بر مردم داشت به نتیجه گیری مرقس میافزاید.
سؤال 67. آیا دهمین شاگرد عیسی بین 12 نفر تدّی است ( متی 10: 1-4، مرقس 3: 13-19) یا یهودا پسر یعقوب ( لوقا 6: 12-16)؟
هر دو میتوانند صحیح باشند. داشتن دو اسم در آن زمان بسیار رایج بود. شمعون، یا کیفا، پطرس نیز خوانده میشد( مرقس 3: 16)، و شاول، پولس نیز خطاب میشد ( اعمال 13: 9). در هیچ کدام از این موارد، تأکید نشده که یکی از اسامی منحصرا" قبل از تبدیل به دیگری استفاده میشد، هر دو اسامی همزمان مورد استفاده قرار میگرفت.
سؤال 68. اسم شخصی که در خراجگاه یا باجگاه نشسته بود و عیسی او را برای شاگردی خواند، متی بود (متی 9: 9) یا لاوی (مرقس 2: 14، لوقا 5: 27)؟
جواب این سؤال نیز همانند مورد قبلی است، به این معنا که هر دو نیز صحیح میباشند. همان گونه که در کتاب مقدس آمده، متی را لاوی نیز میخواندند. بسیار جالب است که چالشگر چنان توجهی به این رسم متداول آن زمان دارد. در مناظرهای که ایشان با آقای اسمیت در سال 1998 دربیرمینگهام انگلیس داشتند، خود از نام مستعاری برای شرکت در این جلسه استفاده کردند که باعث شد آقای اسمیت نتواند تحقیقات شایسته را برای پاسخ به نوشتجات ایشان انجام دهند، و اکنون همین شخص استفاده هر دو اسامی افرادی را که در قرن اول در فلسطین ساکن بودند و نیز با در نظر گرفتن اینکه در آن زمان این یک امری بسیار رایج و قانونی بود، تناقض میانگارد.
دلایل بسیار مشروع و قانونی برای استفاده از اسامی متفاوت وجود دارد. اما روش فریب کارانه و ناحق چالشگر در موارد اخیر ذکر شده در بالا، تنها زنگ خطر عدم خلوص و ریاکاری ایشان را در مطرح کردن دو سؤال اخیر به صدا در میآورد.
سؤال 69. آیا عیسی روز بعد از شام پسخ مصلوب شد ( مرقس 14: 12-17) و یا روز قبلش( یوحنا 13: 1، 30، 29، 18: 28، 19: 14) ؟
عیسی در صبح قبل از شام پسخ مصلوب گشت . دلیل این که به نظر میرسد مرقس به روز بعد اشاره دارد، یکی از نظر فرهنگی و دیگری از نظر دستور زبانی است.
شواهد موجود در اناجیل مبنی بر این که عیسی در آستانۀ عید پسخ مرد، زمانی که شام پسخ باید قبل از غروب آفتاب خورده میشد، بسیار محکم است. قبل از این که به طور مختصر وارد این موضوع شویم، لازم به ذکر است که مرقس باب 14 نشان میدهد که عیسی، شام پسخ را با شاگردانش نخورد.
لوقا 14: 12 میگوید: که "عید فطیر" که "عید پسخ" نیز خوانده میشود، بود. همان طور که نامش نشان میدهد، قسمتی از شام پسخ، خوردن نان بدون خمیرمایه بود. این حکمی است که یهودیان تا به امروز نیز در مورد این شام نگاه میدارند، زیرا که خدا به وضوح میگوید، " نان بدون خمیرمایه بخورید، و هر کسی که نان خمیرمایه دار بخورد باید از جماعت اسرائیل منقطع شود. هیچ چیز که با خمیرمایه تهیه شده باشد نخورید. هر جا که زندگی میکنید، نان بی خمیر مایه بخورید." ( به خروج 12: 1-20 مراجعه شود).
واژۀ یونانی که برای "عید فطیر" استفاده شده است، آیزیموس است. این واژهای است که مرقس در باب 14 آیۀ 12 برای "عید فطیر" استفاده کرده است. واژۀ یونانی برای نان معمولی ( نان خمیرمایه دار) آرتوس است. همۀ نویسندگان اناجیل، از جمله مرقس بر این باورند که در این شام آخر با شاگردان، نانی که خورده شد آرتوس و یا به عبارت دیگر همان نان خمیرمایه دار بود. " هنوز مشغول خوردن بودند که عیسی نان ( آرتوس) را برگرفت و پس از شکرگزاری، پاره کرد و به شاگردان داد و فرمود: بگیرید، این است بدن من." ( مرقس 14: 22 ). این احتمالاً به این دلیل است که این شام، شام پسخ نبوده است. استفاده از کلمات متفاوت در یک متن بر این مسئله تأکید دارد. برای آنها غیر قابل تصور بود که چیزی را بخورند که خدا حکم کرده بود که نخورند ( نان خمیرمایه دار- آرتوس)، و چیزی را نخورند که خوردن آن حکم خدا بود ( نان فطیر – آیزیموس).
پس اگر این حقیقت دارد، منظور مرقس در آیات 12 تا 17 چیست؟ اولاً ما ببینیم که " زمان قربانی کردن برۀ پسخ، کی بود". در خروج 20: 1-8 اشاره دارد که این کار باید در روز چهاردهم ماه نیسان از تقویم یهودیان انجام گیرد. اگر چه، در مورد روز دقیق این جشن اختلاف نظراتی وجود داشت که ناشی از مباحثات بر سر تقویمهای مختلفی بود که برای محاسبۀ روزهای جشن مورد استفاده قرار میگرفتند. احتمالا" رسوم متفاوتی در زمان عیسی رایج بود. بنابراین قطعاً این مسئله برای برخی معمول بوده که برۀ پسخ را در آن روز قربانی کنند، هر چند اکثر افراد پسخ را شامگاه روز بعد میدانستند.
دوماً، شاگردان از عیسی پرسیدند که " کجا میخواهی برویم و برایت تدارک ببینیم تا شام پسخ را بخوری؟ " آنها نمیدانستند که عیسی قرار است مانند برۀ قربانی در خروج باب 20 که اسرائیلیان را از خشم خدا که بر مصر قرار گرفته بود نجات داد، جان خود را برای گناهان جهانیان قربانی کند. عیسی برای آنها توضیح داده بود، اما آنها به دلایل بسیاری این مسئله را درک نکرده بودند که یکی از این دلایل اعلام ورود پیروزمندانۀ عیسی به اورشلیم به عنوان مسیح موعود توسط مردم بود که همچون زنگی در گوش آنان صدا میکرد. او این را نگفته بود که شام پسخ را با آنان خواهد خورد. او میخواست، اما میدانست که نخواهد توانست. هیچ جایی برای توضیحات متعصبانه نمیماند که شام پسخ باید در همان روز و در همان مکانی که تدارک دیده شده بود خورده میشد. قطعاً یهودیان به دلیل باب 12 خروج، خانههای خود را برای برگزاری عید فطیر کاملاً آماده میکردند.
سوماً، اناجیل به نوعی شام آخر را به طرز خاصی به عنوان تحقق و تکمیل مأموریت عیسی، بیان کردند. به عنوان مثال در لوقا باب 22 نوشته شده که عیسی میگوید که مشتاق است تا " این " شام پسخ را با شاگردانش بخورد. پس آیا لوقا این را میگوید که آن شام پسخ بود؟ پاسخ به این مسئله مشکوک است به علت استفاده مشترک آرتوس و آیزیموس و نیز دلایل دیگر موجود. عیسی این شام آخر را مانند شام پسخ برگزار کرد ( اما نه شام پسخ واقعی ). او میخواست این مشارکت خاص را با شاگردان و دوستانش داشته باشد تا آنها از دردناک بودن رنج و عذابی که تا چند ساعت بعد باید متحمل آن میشد، آگاهی داشته باشند. او همچنین میخواست این را به شاگردانش نشان دهد که پسخ در مورد او صحبت میکند؛ که او قربانیای بود که عهد جدیدی را که وعدۀ خدا بود، به همراه خواهد داشت ( رجوع کنید به سؤالات 64 و 34) درست مثل برهای که 1500 سال قبل ذبح شد تا مردم اسرائیل را از خشم خدا نجات دهد. او در طی آن شام این را به تصویر کشید که او همان " برۀ خدا که گناه از جهان برمی گیرد"است، همانطور که یحیی تعمیددهنده عیسی را معرفی کرده بود ( یوحنا 1: 29 ). او میخواست این شام را با آنان بخورد، زیرا میگوید " دیگر از آن نخواهم خورد تا آن هنگام که در پادشاهی خدا تحقق یابد " ( لوقا 22: 16 ). مرگ پیش روی او تحقق این گفته بود که " زیرا مسیح، برۀ پسخ ما قربانی شده است " ( اول قرنتیان 5: 7 ).
اگر این مفاهیم درست باشند ( یعنی یکی از دو توضیح موجود که نتایج ناشی از تحقیقاتم هستند )، پس هیچ تناقضی وجود ندارد. عیسی قبل از شام پسخ مرد.
سؤال 70. آیا عیسی خطاب به پدر دعا کرد( متی 26: 39 مرقس 14: 36) یا دعا نکرد( یوحنا 12: 27) که مانع مصلوب شدنش توسط دشمنان شود؟
در متی 26: 39 و مرقس 14: 36 به نظر میرسد که عیسی از پدر خواست تا مانع مصلوب شدنش شود، هرچند در یوحنا 12: 27 به نظر میرسد که او این دعا را نکرد.
این تلاشی بسیار ضعیف برای ادعای تناقض در این مورد میباشد که از ناآگاهی خواننده سرچشمه میگیرد. در متی 26: 39، مرقس 14: 36 و لوقا 22: 49 آیاتی هستند که به موازات هم اتفاقات باغ جتسیمانی را قبل از بازداشت عیسی شرح میدهند. در هیچ کدام از این متون عیسی از پدر نخواست که از مصلوب شدنش جلوگیری کند، بلکه از زحمتها، درد و رنجهایی که در چند ساعت آینده پیش روی داشت، اظهار آشفتگی و اضطراب کرد، رنجهایی که به صورت محاکمه، کتکها، ضربات شلاق، تنهایی و طرد شدگی از جانب مردم و خدا بر روی صلیب و خودِعملِ به صلیب کشیده شدن و نهایتا" پیروزی قریب الوقوع او بر شیطان را شامل میشد. با این حال او طالب اراده خدا است تا در ساعات آینده واقع شود، هر چند میدانست که بدین وسیله او کشته شده و بار دیگر قیام خواهد کرد، و کفاره گناهان تمام جهان را خواهد پرداخت.
یوحنا 12: 27 از یک موقعیت کاملا" متفاوت سخن میگوید، موقعیتی که قبل از وقوع تمام اتفاقاتی که در بالا ذکر شد، اتفاق میافتد. آن در زمانی است که عیسی در معبد اورشلیم هنگام جشن پسخ با گروهی از مردم سخن میگوید ( حتی قبل از گرد همایی عیسی با شاگردان در بالا خانه). در چنین موقعیتی عیسی چیزی را مشابه سخنان ذکر شده در بالا بیان میکند: " اکنون جان من مضطرب است. چه بگویم؟ آیا بگویم ! پدر مرا از این ساعت رهایی ده؟ اما برای همین منظور به این ساعت رسیده ام. پدر نام خود را جلال ده!".
اینجا نیز بار دیگر به ما یادآوری میشود که او مضطرب است. او میداند که اتفاقات در اطرافش به سرعت در حال وقوع هستند. اما، این سخن او در پاسخ به چند فرد یونانی است که از طریق شاگردانش از او سؤالی کرده بودند. آیا آنان میخواستند راه گریزی برایش پیشنهاد کنند؟ شاید. اما عیسی با آنان ملاقات نکرد و بدین طریق جواب آنان را برای ملاقاتش داد. آیا امکان دارد که این شخص میخواهد از مصلوب شدن فرار کند! من که فکر نمیکنم! شما چطور؟
سؤال 71. آیا عیسی سه بار به منظور دعا از شاگردان جدا شد ( در باغ جتسیمانی) ( متی 26: 36-46، مرقس 14: 32-42) یا یک بار ( لوقا 22: 39-46 )
سؤال چالشگر این است که عیسی چند بار برای دعا، در باغ جتسیمانی در شب دستگیری خود، شاگردان خود را ترک کرد؟ مطابق متن متی 26: 36-46 و مرقس 14: 32-42 سه بار، اما بر اساس لوقا 22:39-46 یک بار. وقتی پی میبریم که این سه متن مکمل یکدیگر هستند، متوجه میشویم که در این میان هیچ تناقضی وجود ندارد.
توجه داشته باشید که لوقا هیچ وقت اظهار نکرد که عیسی شاگردان خود را برای دعا سه بار ترک نکرد. اگر او به هر سه بار اشاره نکرده به هیچ عنوان به این معنا نیست که عیسی اقدام به چنین کاری نکرده. آنچه مسلم است، لوقا اشاره به این مورد را برای شنوندگانش ضروری ندانسته. باید اشاره کنیم که انجیل لوقا از نظر مقطع زمانی سومین انجیلی است که به نگارش در آمده و منطقی به نظر میرسد که او اطلاعات ثبت شده در اناجیل دیگر را تکرار نمیکند.
سؤال 72. هنگامی که عیسی برای دومین بار از شاگردانش جدا شد تا دعا کند آیا کلمات هر دو دعا شبیه هم بودند( مرقس 14: 39) یا متفاوت( متی 26: 42)؟
با مقایسه این دو متن مخصوصا" آیات 42 و 39، ملاحظه میکنیم که بر خلاف اظهار چالشگر، هیچگونه تناقضی وجود ندارد. چگونگی کلمات دعا در باغ جتسیمانی، همچنان که چالشگر در سؤالش مطرح میکند، بار دیگر نشانگر بی توجهی و ناآگاهی او در نوشتن زمینه کتابش در این مورد میباشد و جمله بندی و تناقض ساختگی و گمراه کننده متن، در واقع نوشته چالشگر است. او آیه را این چنین مینویسد: " کلمات دعا مانند دعای اولی بود". حال ببینیم مرقس در 14: 39 چه میگوید " پس دیگر بار رفت و همان دعا را کرد" .
در هیچ جای این آیه، مرقس اشاره نمیکند که عیسی همان کلمات را مانند دعای قبلی دعا کرد، اما اشاره میکند که نکته مهم دعا مانند دعای قبلی بود، همانگونه که در متن ذکر شده در انجیل متی میخوانیم. هنگامی که هر دو دعا را در متی 39 و 42 با هم مقایسه میکنیم، مشاهده میکنیم که هر دو شبیه یکدیگر هستند اما نه دقیقا" با کلمات یکسان. بعد، در آیه 44 متی مینویسد که عیسی بار دیگر دعا کرد " همان دعا را تکرار کرد"، اما بنابر گفته چالشگر این دو دعا با هم تفاوت داشتند، پس چگونه عیسی همان دعا را برای سومین بار تکرار میکند؟ اگر دقت کنید چالشگر قاعده نماز مسلمانان را در اینجا میخواهد به ما تحمیل کند، که البته چنین کاری را نمیتواند بکند. آنچه چالشگر میگوید میتوان در نمازهای فرمول شده تکراری انتظار داشت، همچنان که در اسلام رایج است. اما این دعاها سخنان دل عیسی است که به علت عظمت موقعیتی که پیش روی دارد گفته شده است. نهایتا" این موقعیت جای دوم را در برابر رابطه جذاب، قدرتمند و با محبت، میان عیسی و پدر را دارا بود.
سؤال 73. آیا افسر رومی گفت که عیسی بیگناه است( لوقا 23: 47) یا اینکه او پسر خدا است( مرقس 15: 39)؟
در باره سخنان افسر رومی هنگامی که عیسی بر روی صلیب جان خود را فدا کرد، سؤالی مطرح شده است. در این دو متن از مرقس 15: 39 و لوقا 23: 47 همچنان که در سؤالات قبلی نیز اشاره کردیم، هیچ تناقضی وجود ندارد بلکه این آیات مکمل یکدیگرند.
متی 27: 54 و مرقس 15: 39 هر دو متفق القولند که افسر رومی اعلام کرد که عیسی " پسر خدا است" . اما لوقا در 23: 47 به این اشاره میکند که افسر رومی عیسی را " مرد بی گناه " خطاب میکند. آیا باور این مطلب که افسر رومی هر دوی این عبارات را بیان کرد، اینقدر سخت است؟ در هیچ کدام از روایات اناجیل ذکر نشده که این افسر فقط این سخنان را بیان کرد . پس ما آنچه را که مایلیم افسر رومی گفته باشد تا نویسندگان اناجیل بنویسند، به آنها تحمیل نکنیم. متی و مرقس توجه بیشتری بر اعلام الوهیت عیسی به وسیله افسر رومی داشتند، هر چند لوقا تأکید بر جنبه بشری عیسی داشت، یعنی این مطلب یکی از اساسیترین موضوعات انجیل او به شمار میرفت. بنابراین لوقا مطلبی را که افسر رومی در باره عیسی گفته بود و با هدف انجیل او مطابقت داشت، بیان میکند.
سؤال 74. آیا عیسی به زبان عبری ندا کرد "ای خدای منای خدای من، چرا مرا وا گذاشتی" (متی 27: 46) یا به زبان آرامی (مرقس 15: 34)؟
جواب این سؤال که عیسی به چه زبانی بر روی صلیب سخن گفت ساده است. اما دلیل اینکه متی و مرقس شرح متفاوتی دارند، احتمالا" مربوط به نحوه نقل قول ماجرا به آرامی بعد از وقوع حادثه و یا مربوط به دریافت کنندگان پیام انجیل در آن زمان بوده است. و اما کل این مطلب مورد بحث، نقدی با ارزش از کتاب مقدس نمیباشد.
هرچند مرقس 15: 34 بیشترین نقل قول به زبان آرامی در دوران عهد جدید است، یعنی عبارت " ایلویی، ایلویی، لما سبقتنی؟". اما این تردید وجود دارد که عیسی به این زبان بر روی صلیب سخن گفته باشد، چون شنوندگانش گمان کردند که او ایلیای نبی را صدا میکند (متی 27: 47 و مرقس 15: 35-36) به منظور اینکه ناظران این فکر اشتباه را بکنند، عیسی میبایست " ایلی، ایلی" ندا میکرد و نه " ایلویی، ایلویی"، چون در عبری ایلی میتواند " خدای من" و یا مخفف شکل اِلیاهو که برابر عبری ایلیا است، باشد. اما " ایلویی " در آرامی تنها معنی "ای خدای من" را میدهد.
جالب توجه است که کلمه " لاما" (چرا) در هر دو زبان یکی است، و " سبق" نیز فعلی است که در هر دو زبان آرامی و عبری بکار میرود. پس نتیجه میگیریم که عیسی احتمالا" به زبان عبری سخن گفت. اما چرا به زبان آرامی نیز ثبت شده؟ چون عیسی در یک اجتماع چند زبانی زندگی میکرد. او به احتمال قوی به زبانهای یونانی (زبان رایج یونان و روم)، آرامی (زبان رایج شرق باستان) و عبری یعنی زبان مقدس دین یهود که در دوران معبد دوم به شکل عبری میشنایی احیاء شده بود، سخن میگفته. زبانهای آرامی و عبری زبانهای سامی میباشند که شباهت زیادی به یکدیگر دارند. مشاهده عبارات عبری و آرامی در اناجیل به هیچ وجه تعجب آور نیست. اگر یک نویسنده انجیل آن را به آرامی و دیگری آن را به عبری مینگارد، به هیچ عنوان برای مسیحیان مشکل ساز نیست و کتاب مقدس را زیر سؤال نمیبرد. دلیل ساده برای تفاوت این دو متن میتواند این باشد که در مباحثات و یاد آوری نقل قول زندگی، مرگ و قیام مسیح در مکالماتشان با یکدیگر به احتمال قوی به آرامی تکرار میکردند و این یک امر بسیار طبیعی بود. و به همین خاطر به این صورت نگاشته شد. ثانیا" با توجه به اینکه مرقس دریافت کننده اولیه انجیل بوده، ممکن است آنرا به آرامی نوشته باشد. به هر ترتیب هر دو این دلایل احتمالی هستند . اما اگر مرقس متن خود را به عربی مینوشت در آنصورت جای نگرانی بود!
سؤال 75. آیا کلمات آخر عیسی "ای پدر، روح خود را به دستان تو میسپارم" ( لوقا 23: 46) بود یا " تمام شد" ( یوحنا 19: 30 )؟
کلمات آخر عیسی قبل از مرگ چه بود؟ این سؤالی است که چالش گر فکر میکند تناقضی در آن وجود دارد! در اینجا تناقضی نیست، بلکه گزارش دو شاهد میباشد که از دو سوی واقعه با نگرشهایی متفاوت تماشاگر یک تصادف در چهارراهی بوده اند. هیچکدام از این شاهدان گزارش اشتباهی نداده اند، چون از دیدگاههای مختلف به واقعه نگریستهاند و به ما خبر داده اند. لوقا شاهد ماجرا نبود، و متکی به شرح موضوع از افرادی است که در آنجا حاضر بودند. یوحنا از طرف دیگر شاهد واقعه از نزدیک بوده، به هر ترتیب هر مقصود هر دوی آنها از بیان این مطلب این است که عیسی در پایان، خود را تسلیم مرگ کرد.
می توان گفت که لوقا از آخرین کلماتی استفاده کرد که برای رساندن مقصود گزارش خود، لازم میدانست که بر جنبه بشری عیسی متمرکز بود ( در مقالات قبلی به این مسئله اشاره شده). در حالی که یوحنا به همراه نقل قول آخرین کلمات عیسی، توجهش به تحقق خبر نجات بخش بود، پس آخرین عبارت را " تمام شد" نقل کرد.
در یوحنا 17: 4 او دعای عیسی خطاب به پدر آسمانی را در نور مصلوب شدن قریب الوقوع ثبت میکند که در آن مکاشفه خدا تحقق پیوست( یوحنا 1: 18)، و چون مکاشفه خدا تأکید اصلی انجیل یوحنا است، و صلیب تحقق این مأموریت بود ( یوحنا 3: 16)، طبیعی است که این انجیل متمرکز بر عبارت" تمام شد" است. در هر حال، اگر عیسی گفت: تمام شد، پدر، روح خود را به دستان تو میسپارم و یا بالعکس، بدون هیچ مشکلی میتوان هر دو بخش این جمله را به عنوان آخرین کلمات عیسی به کار برد. انجیل لوقا و اعمال رسولان ( که نویسنده هر دو کتاب لوقا میباشد) بدون اوج گیری به پایان خود میرسد، چون تداوم خدمت عیسای جلال یافته بوسیله روح القدس و کلیسای او تا ظهور ثانوی عیسی مسیح پایانی ندارد، و با تاکید بر " تمام شد" میتوانست این موضوع را کم اهمیت جلوه دهد و سوءتفاهم ایجاد کند . در هر صورت در این شرح حال به هیچ عنوان تناقضی وجود ندارد بلکه فقط و فقط تفاوت در تأکیدها در بیان این واقعه میباشد.
سؤال 76. آیا افسر رومی در شهر کفرناحوم شخصا" به دیدار عیسی آمد و طلب شفای خدمتکارش را کرد ( متی 8: 5) یا دوستان و بزرگان یهود را فرستاد ( لوقا 7: 3 و6)؟
در اینجا هیچ تناقضی نیست، بلکه سوءتفاهم در ترتیب اتفاقات و مقصود و منظور اصلی نویسندگان میباشد. در ابتدا افسر رومی، پیام خود را بوسیله بزرگان یهود به عیسی رساند، و ممکن است که بعد از آنان خود نیز به دیدار عیسی رفت. متی به افسر رومی اشاره میکند، چون او، آن شخصی بود که احتیاج به کمک داشت، در حالی که لوقا اشاره به بزرگان یهود دارد، چون آنها کسانی بودند که در ابتدا با عیسی ارتباط برقرار کردند.
ما به مواردی همانند این واقعه در جاهای دیگر نیز برخورد میکنیم که عملی به فرمان یک شخص، اما با استفاده از افراد دیگر انجام میشود، اما به عنوان عملی که توسط خودِ آن شخص انجام شده، به حساب میآید. مانند تعمید دادن مردم توسط شاگردان، اما گفته میشد که عیسی افراد را تعمید میداد.( یوحنا 4: 1-2).
در ضمن میتوانیم با آگاهی از مقصود نویسندگان، دلیل شرح متفاوت واقعه را بدانیم. هدف اصلی متی برای شرح این داستان، نه چگونگی دقیق واقعه، بلکه اشاره به اهمیت و ارزشی بود که عیسی به همه ملتها میداد، میباشد. به همین دلیل متی در باره افسر رومی تأکید دارد و نه بزرگان یهود. و همین علت آن است که متی وقت بیشتری صرف تعریف مثل ملکوت آسمان میکند تا شرح داستان واقعی. متی میخواهد نشان دهد که عیسی با تمامی افراد ارتباط دارد. در حالی که لوقا در نوشتهاش حتی اشارهای به مثلی که عیسی برای جمعیت تعریف کرد نمیکند، و بلکه سعی در توضیح دقیق واقعه میکند، و بدینوسیله تأکید بر جنبه بشری عیسی دارد که حرف فرستادگان افسر را گوش میدهد. در حقیقت دلیل آنکه عیسی آنقدر تحت تاثیر ایمان افسر رومی قرار گرفته بود، این بود که این افسر حتی خود را لایق این ندانسته بود که شخصا" عیسی را ملاقات کند. و در نهایت همین باعث شد که عیسی بر او شفقت کرده و خدمتکار او را بدون آنکه حتی به خانهاش برود، شفا دهد.
سؤال 77. آیا آدم همان روز در گذشت ( پیدایش 2: 17) یا اینکه به زندگی تا سن 930 سالگی ادامه داد ( پیدایش 5: 5)؟
کتاب مقدس مرگ را به سه شکل بیان میدارد: 1) مرگ فیزیکی که به زندگی بر روی زمین پایان میدهد. 2) مرگ روحانی که جدایی از خدا است. 3) و مرگ ابدی در جهنم . مرگی که در پیدایش 2: 17 از آن سخن میگوید، نوع دوم از لیست ما است، یعنی جدایی کامل از خدا، در حالی که مرگ اشاره شده در پیدایش 5: 5 مرگ ذکر شده نوع اول است، یعنی مرگ فیزیکی و پایان زندگی در این جهان.
برای دلایل واضح، چالش گر این را به شکل تناقض میانگارد چون او مفهوم برجسته مرگ روحانی را که جدایی کامل از خدا است، درک نمیکند. چون او رابطه میان آدم و خدا را که در بهشت آغاز شد، قبول ندارد. جدایی روحانی (یعنی مرگ روحانی) به صورت آشکار در پیدایش 3 نشان داده شده، هنگامی که آدم از باغ عدن اخراج شد و از حضور خدا جدا گشت. جالب است که بدانیم، اخراج شدن آدم از بهشت در قرآن نیز ذکر شده است (سوره 2: 36)، هرچند هیچ دلیلی برای این اتفاق در قرآن ذکر نشده، اگر(همچنان که مسلمانان اعتقاد دارند) آدم از گناهش بخشیده شد، این نمونهای از داستانهایی است که قرآن از عهد عتیق گرفته بدون فهم کامل و یا اهمیت آن، و به این دلیل آنرا تناقض میانگارد.
سؤال 78. آیا خداوند طول زندگی انسان را تنها 120 سال در نظر گرفت؟ ( پیدایش 6: 3 ) یا بیشتر( پیدایش 11: 12-16)؟
در پیدایش 6: 3 میخوانیم: " و خداوند فرمود: روح من همیشه در انسان نخواهد ماند، زیرا که او موجودی فانی است: روزهای او صد و بیست سال خواهد بود." این با طول زندگی افرادی که بیشتر از 120 سال در پیدایش 11 : 12-16 زندگی کردند، مغایرت دارد. لیکن این نتیجه فهم و یا خواندن اشتباه متن است . 120 سالی که خداوند اشاره کرده است در پیدایش 6: 3 نمیتواند طول زندگی انسان باشد، چنانکه در چند باب جلوتر در کتاب پیدایش، اشخاصی را که زندگی طولانی تری داشتند(مانند نوح) مییابیم. احتمالا" معنی آن این است که، طوفانی را که هشدارش را خدا به نوح داده بود، 120 سال بعد از هشدار اصلی میبایست اتفاق بیافتد. این را در اول پطرس 3: 20 نیز مشاهده میکنیم که میفرماید: " آنگاه خدا در روزگار نوح که کشتی ساخته میشد، با شکیبایی انتظار میکشید."
پس میبینیم که متن پیدایش 6: 3 با آنچه در باب 11 همان کتاب میخوانیم هماهنگی دارد.
سؤال 79. آیا بجز عیسی هیچ کس دیگری به آسمان صعود نکرده (یوحنا 3: 13) یا اینکه افراد دیگری نیز بوده اند( دوم پادشاهان 2: 11)؟
افراد دیگری نیز بودهاند که بدون چشیدن مرگ به آسمان صعود کردند، مانند ایلیاء و خنوخ (پیدایش 5: 24). در یوحنا 3: 13 عیسی دانش برتر خود را در مورد آسمان بیان میکند، در واقع او میفرماید: " هیچ انسانی مانند من نمیتواند از تجربه شخصی خویش در این مورد سخن بگوید، از آنجایی که خود از آسمان نزول کرده ام". او این ادعا را میکند که هیچ کس به آسمان صعود نکرده تا این پیامی را که او به ما میرساند را بیاورد. او در این سخن خود، به هیچ عنوان منکر صعود اشخاص دیگر مانند ایلیاء و خنوخ به آسمان نیست، بلکه در حقیقت عیسی خداوند در اینجا میفرماید که هیچ کس با این پیامی که او به آنها میرساند به آسمان صعود و دوباره نزول نکرده است.
سؤال 80. نام کاهن اعظم هنگامی که داوود وارد معبد شد و نان حضور را خورد، ابیاتار بود ( مرقس 2: 26) یا اخیملک ( اول سموئیل 21: 1، 22: 20)؟
عیسی اعلام میکند که واقعه در زمان ابیاتار کاهن اعظم اتفاق افتاد، هرچند ما میدانیم که در اول سموئیل کاهن اعظم آن زمان ابیاتار نبود بلکه پدرش، اخیملک.
اگر ما حکایت یا داستانی را شرح دهیم و آنرا اینچنین بیان کنیم که هنگامی که داوود پادشاه، بچه شبانی بود، مرتکب اشتباهی نشدیم، هرچند داوود در آن زمان پادشاه نبود . به همین ترتیب، ابیاتار به زودی میبایست کاهن اعظم میشد و از اینرو او با این عنوان معروف شد و به این دلیل او را با این لقب میشناسند. از این گذشته، این واقعه در زمان ابیاتار اتفاق افتاد، چون او در قید حیات بود و نیز در هنگام واقعه حضور داشت. در اول سموئیل 22: 20 متوجه این مسئله میشویم که او با زحمت از کشتار افراد شاؤل فرار کرد، هنگامی که آنان تمام خانواده پدری و شهرشان را نابود کردند. بنابر این کاملا" مشخص است که بیانات عیسی مسیح بی چون و چرا صحیح و با دقت تمام میباشد.
سؤال 81. بنابر رسوم خاکسپاری یهود، آیا بدن عیسی قبل از تدفین با عطریات پوشانده شده بود (یوحنا 19: 39-40) و یا اینکه زنان بعدا" آمده و بدن او را تدهین کردند (مرقس 16: 1)
در یوحنا 19: 39-40 به وضوح اشاره شده که یعقوب و نیقودیموس بدن عیسی را با یکصد لیتر آمیختهای از مُرّ و عود در کفن پیچیدند. همچنین نویسندگان دیگر اناجیل همگون نیز یادآور میشوند که بدن عیسی در یک کفن بزرگ پیچیده شد. هر چند نویسندگان به تدهین بدن با عطریات در هنگام خاکسپاری اشارهای نکردند، اما دلیل بر این نیست که این عمل انجام نشده.
اگر مرقس 16: 1 را اینچنین بفهمیم که زنان میخواستند تمامی مراسم تدفین را خودشان انجام دهند، آنان نیاز به پارچههای کفن نیز داشتند، که البته به آن اشارهای نشده. به احتمال قوی، آنان تنها میخواستند برای آخرین بار وقف خود به استادشان را با افزودن عطرهای بیشتر از آنچه یعقوب استفاده کرده بود، ثابت کنند.
با در نظر گرفتن اینکه عیسی در ساعت نهم در گذشت (مرقس 15: 34-37)، یعقوب و نیقودیموس سه ساعت فرصت داشتند تا به سرعت مراسم خاکسپاری را قبل از آغاز شبات (شنبه) انجام دهند. تصور این امر سخت نیست که آنان وقت کافی برای پوشاندن بدن عیسی با کفن و گذشتن آن در قبر داشتند.
سؤال 82. آیا زنان، عطریات را جهت تدهین جسد عیسی، قبل یا بعد از شبات (شنبه) خریدند؟ (مرقس 16: 1، لوقا 23: 55،24: 1 )
بنابر جزئیات ذکر شده در شرح واقعه رستاخیز مسیح، دو دسته از زنان در راه رسیدن به قبر بودند تا همدیگر را در آنجا ملاقات کنند، به این موضوع در سؤالات بعدی بیشتر توجه خواهیم کرد.
کاملا" روشن است که مریم مجدلیه و زنان همراه او، عطریات را بعد از شبات خریدند، مرقس 16: 1. از طرف دیگر، یونا و زنان همراهش، با توجه به گزارش لوقا 23: 56 عطریات خود را قبل از شبات خریدند. قابل توجه است که تنها لوقا به یونا اشاره میکند، بدین ترتیب بر این فرضیه صحه گذاشته میشود که در گزارش رستاخیز لوقا، به این گروه از زنانی که همراه یونا بودند اشاره شده است.
سؤال 83. آیا زنان قبل ازطلوع آفتاب به دیدن مقبره رفتند (متی 28: 1) یا بعد از آن (مرقس 16: 2)؟
یک نگاه سریع به چهار انجیل، هر گونه سؤتفاهم را برطرف میکند:
· متی 28: 1 : در سپیده دم ... به دیدن مقبره رفتند.
· مرقس 16: 2 : سحر گاهان، هنگام طلوع آفتاب، به سوی مقبره روانه شدند.
· لوقا 24: 1 : در سپیده دم ... به مقبره رفتند.
· یوحنا 20: 1 : سحرگاهان، هنگامی که هوا هنوز تاریک بود ... به مقبره آمد.
می بینیم که هر چهار انجیل در این مورد کاملا با یکدیگر توافق دارند. حتی به علت هماهنگی کامل آنان لازم نیست که یادآوری کنیم که دو گروه از زنان آنجا حاضر بودند. از انجیل لوقا در مییابیم که این صبح بسیار زود بود که زنان روانه مقبره شدند. در متی میبینیم که آفتاب در حال طلوع بود، هر چند یوحنا به طور واضح میگوید که هنوز آفتاب کاملا" طلوع نکرده بود: تاریکی در حال ترک معرکه بود ولی هنوز کاملا ترک نکرده بود. گفته مرقس که آفتاب طلوع کرده بود بعدا" اتفاق میافتد، هنگامی که آنان در راه بودند. کاملا منطقی است که اینگونه برآورد کنیم که آفتاب در طول سفر آنان از در حالیکه از اورشلیم میگذشتند، وقت کافی برای طلوع کردن داشته است.
سؤال 84. زنان به مقبره رفتند تا بدن عیسی را با عطریات تدهین کنند ( مرقس 16: 1، لوقا 23: 55 – 24: 1 ) و یا اینکه قبر را ببینند ( متی 28: 1 ) یا بدون هیچ دلیلی؟ ( یوحنا 20: 1 )؟
جواب این سؤال با سؤال قبلی مرتبط است . ما این را کاملا" واقفیم که بنا بر سخنان لوقا و مرقس آنان به منظور تدهین بدن عیسی با عطریات به مقبره رفتند. اما تنها به جهت اینکه متی و یوحنا علت خاصی را برای مراجعه زنان به قبر مسیح، ارائه نمیدهند، نشان دهنده این نیست که هیچ دلیلی برای رفتن سر قبر نداشتند. آنان برای تدهین جسد به قبر رفتند، خواه نویسندگان اناجیل به آن اشاره بکنند یا خیر. انتظار نمیرود که تمام جزئیات در همه کتابها اشاره شوند، وگرنه نیازی به وجود چهار انجیل نمیبود.
سؤال 85. هنگامی که زنان به مقبره آمدند، آیا سنگ " غلتانیده شده بود" ( مرقس 16: 4) " به طرفی غلتانیده شده است" (لوقا 24: 2)، " سنگ برداشته شده" ( یوحنا 20: 1)، یا اینکه دیدند فرشتهای آن را غلتاند( متی 28: 1-6) ؟
متی به این اشاره نمیکند که زنان فرشتهای را دیدند که سنگ را غلتانید. این اتهام کاملا پیش پا افتاده است. بعد از شرح اینکه زنان به طرف مقبره روانه شدند، متی اشاره به زمین لرزه میکند، در حالی که زنان هنوز در راه بودند. آیه دوم اینگونه آغاز میشود " ناگاه زمین لرزهای شدید رخ داد." در یونانی اینگونه درک میشود که: " زمین لرزهای شدید رخ داده بود"، هنگامی که زنان در آیه 5 با فرشته سخن گفتند، بنابر مرقس 16: 5، آنان به مقبره نزدیک شده و به داخل رفتند، جایی که فرشته بر سمت راست قبر نشسته بود. پس جواب این سؤال این گونه است، که هنگامی که زنان به مقبره رسیدند سنگ غلتانیده شده بود و هیچ تناقضی در کار نیست
سؤال 86. در (متی 16: 2، 28: 7، مرقس 16: 5-6، لوقا 24: 4-5، 23) به زنان گفته شد که چه اتفاقی برای بدن عیسی افتاده، در حالی که به مریم گفته نشده بود (یوحنا 20: 2)؟
فرشتگان به زنان گفتند که عیسی از میان مردگان برخاسته است. متی، مرقس و لوقا این را به صراحت بیان میکنند. در باره اختلاف میان تعداد فرشتگان، وقتی به این امر دقت بیشتری میکنیم که دو گروه از زنان در آنجا حضور یافتند، کاملا" حل میشود. مریم مجدلیه و زنان همراهش، احتمالا" از خانه یوحنا، که در آنجا شام آخر را با هم خوردند، روانه شدند، و یوآنا و زنانی دیگر احتمالا" از خانه هیرودیس آمدند که در بخش دیگر شهر بود. یوآنا همسر خوزا، مباشر هیرودیس بود (لوقا 8: 3) پس به احتمال قوی او و همراهانش از محل اقامت دربار به طرف مقبره حرکت کردند.
با در نظر گرفتن این موضوع، مشخص است که فرشته اول ( که سنگ را به طرفی غلتانید و به مریم و سالومه گفت که عیسی کجاست) هنگامی که یوآنا و زنان همراهش آمدند ناپدید شده بود. هنگامی که آنان رسیدند دو فرشته به آنان ظاهر شده و خبر خوش را به آنان بشارت دادند (لوقا 24: 3-8) که پس از آن، زنان با شتاب به سمت شاگردان رفتند، و در لوقا 24: 10 تمامی زنان با همدیگر اشاره شده اند. چون در آخر همگی آنان نزد شاگردان رفتند.
و حال در موقعیتی هستیم که میتوانیم کاملا" متوجه شویم که مریم مجدلیه به چه علت فرشتگان را ندید. در یوحنا 20 : 1 شرح میدهد که مریم به مقبره آمد و میدانیم که سالومه و مریم دیگر نیز با او بودند. هنگامی که او سنگ را غلتیده شده دید سریع به طرف شاگردان رفت، به خیال اینکه جسد عیسی را دزدیده اند. از طرف دیگر سالومه و مریم دیگر با کنجکاوی به داخل مقبره وارد شدند و در آنجا فرشته را دیدند که به آنان گفت چه اتفاقی افتاده است. پس میبینیم که فرشتگان زنان را باخبر کردند، اما مریم مجدلیه قبل از اینکه این فرصت را داشته باشد تا فرشتگان را ملاقات کند، به طرف شاگردان دویده بود.
سؤال 87. آیا مریم مجدلیه عیسی قیام کرده را نخستین بار در ملاقات اولش به مقبره دید ( متی 28: 9) یا در ملاقات دوم ( یوحنا 20: 11-17) و عکس العمل او چگونه بود؟
در سوال پیشین مشخص کردیم که مریم مجدلیه هنگامی که سنگ قبر را غلتانیده دید، بلافاصله به مقصد شاگردان دوید. پس هنگامی که در متی 28: 9 عیسی با زنان ملاقات میکند او در آنجا حاضر نبود. در واقع، براساس مرقس 16: 9، عیسی اول به مریم مجدلیه ظاهر شد، پس از اینکه او به همراه پطرس و یوحنا برای بار اول به مقبره بازگشتند.( یوحنا 20: 1-18). در این واقعه شاهد آن هستیم که پطرس و یوحنا بعد از دیدن مقبره به خانه برگشتند و مریم را در حالیکه گریان بود، در جلوی ورودی قبر، رها کردند . پس از آن مریم دو فرشته را داخل مقبره دید و بعد عیسی را ملاقات کرد.
هنگامی که همه این ماجراها قبل از دیدار عیسی با دیگر زنان اتفاق افتاد، مشخص است که مدتی طول کشید تا آنان به شاگردان رسیدند. به این مطلب با مقایسه اناجیل، بیشتر پی میبریم . متی 28: 8 به ما اینگونه بیان میکند که زنان ( یعنی مریم مادر یعقوب و سالومه) " با هراسی آمیخته به شادی عظیم بی درنگ از مقبره روانه شدند و به سوی شاگردان شتافتند تا این واقعه را به آنان خبر دهند." روشن است که ترس آنان باعث گشت تا چیزی به کسی نگویند (مرقس 16: 8). در همین زمان بود که عیسی ناگهان به آنان ظاهر شد (متی 28: 9-10). اینجا بود که عیسی آنها را آرام کرد و بار دیگر تأکید کرد که بروند و خبر را به شاگردان برسانند.
در ظاهر اشکالاتی در هماهنگی میان شرح ماجرای قیام مسیح وجود دارد، که نکاتی را در اینجا ذکر کردیم. اما به علت کوتاهی این مقاله و بررسی نکات مشخص در این مقوله، به تطابق تمام این ماجرا اقدام نکردیم. هماهنگی و تطابق کاملی در کتاب " معمای رستاخیز" توسط جان وِنهَم صورت پذیرفته است ( آخرین چاپ سال 1996، از انتشارات پَتر نوستر). برای اطلاعات بیشتر به این کتاب مراجعه کنید.
میبایست اذعان داریم که در قسمتهایی از تفسیرها و توضیحاتی که استفاده کرده ایم، توضیحاتی خارج از متن اناجیل بوده اند. این کاملا" امری پذیرفته شده است، چون توضیحات منصفانه بوده است. مشخص است که نویسندگان اناجیل از نقطه نظرهای مختلف حوادث را شرح میدهند، و جزئیاتی را اضافه میکنند یا اینکه جا میگذارند. وقتی چهار نویسنده مستقل از هم، واقعهای را شرح میدهند که شاهد آن بودهاند این کاملا" قابل پیش بینی است. در واقع این مسئله به جای ایجاد شک، اعتبار زیادی به نوشتجات آنان میبخشد، وقتی مواردی که در ابتدا به عنوان تناقض به نظر میرسند، بتوانیم با کمی تأمل وتعقل در واقعه، درک کنیم و در همین حین شاهد آن هستیم که نویسندگان اناجیل بدون هر گونه تطابق و هماهنگی قبلی با هم و یا حتی هر گونه تحریف ویرایش گرهای بعدی، گزارش خود را به ما صادقانه و منصفانه منتقل کرده اند.
سؤال 88. آیا عیسی از شاگردانش خواست تا در جلیل منتظراو باشند (متی 28: 10) یا اینکه اعلام کرد که او پیش خدای پدر بازمی گردد. (یوحنا 20: 17)؟
سؤال این است که عیسی به شاگردانش چه فرمود؟ چالشگر از این دو آیه برای نشان دادن تناقض در کلام خدا استفاده میکند، اما این دو آیه در مواقع مختلف در یک روز اتفاق افتاده و هیچ دلیلی وجود ندارد که عیسی تنها یک فرمان به شاگردانش داده باشد.
این تنها نشانگر بی اطلاعی خواننده کتاب چالشگر از حوادث روز یکشنبه صعود میباشد. (دلیل بیان روز یکشنبه این است که روز اول هفته بود). این دو متن مکمل هم هستند و نه متناقض یکدیگر. چون آنان در مورد یک نقطه زمانی یکسان سخن نمیگویند. متی 28: 10 در مورد زنانی که در راه بازگشت به شاگردان عیسی قیام کرده را ملاقات کردند و او دستور العملهای به زنان داد تا به شاگردان برسانند. متن دوم از یوحنا 20 : 17 در مدتی بعد از متن اول ( متی 28: 10) به وقوع میرسد. (برای فهم بیشتر ترتیب زمانی، این باب را از ابتدا مطالعه کنید) زمانی که مریم مجدلیه به تنهایی در کنار قبر خالی عیسی عزادار و سرگردان از حوادثی که در اطرافش در حال وقوع بود، ناگهان عیسی را میبیند و او فرامینی دیگر برای رساندن به شاگردان به مریم اعلام میکند.
سؤال 89. بنابر سفارشات عیسی آیا شاگردان بلافاصله به جلیل بازگشتند (متی 28: 17) و یا بعد از حداقل 40 روز (لوقا 24: 33، 49، اعمال 1: 3-4 )؟
سؤال در این است که شاگردان کِی به جلیل بازگشتند، آیا بلافاصله بعد از مصلوب شدن عیسی (متی 28: 17) و یا بعد از 40 روز( لوقا 24: 33 و 49 و اعمال 1: 4)؟ باید اذعان داشت که هر دوی این فرضیات یا برداشتها اشتباه هستند.
به نظر میرسد که عیسی بارها به آنان ظاهر شد، گاهی بصورت فردی و در بعضی موارد گروهی، و همچنین هنگامی که تمام گروه جمع بودند، و حتی به پولس و استیفان نیز، بعد از صعود (اول قرنتیان 15: 5-8 و اعمال 7: 55-56). او در جلیل، اورشلیم و مناطق دیگر به آنان ظاهر شد. متی 28: 16-20 خلاصهای از تمام تجلیات عیسی به شاگردان است، و به این دلیل نمیتوان چنانکه چالش گر اقدام کرده، بر ترتیب زمانی آن تأکید کرد.
قابل ذکر است که در این تناقض ظاهری که چالشگر بیان کردند، آیه اعمال 1: 4 را به تمامی ذکر نکردند که میفرماید: " یک بار در حین صرف غذا بدیشان امر فرمود که: " اورشلیم را ترک مکنید، بلکه منتظر آن وعده پدر باشید که از من شنیده اید".
لوقا که نویسنده اعمال رسولان است، در این متن مشخص نساخته که در چه زمانی عیسی این را فرمود. هرچند لوقا در انجیل خود مانند متی و گروههایی که عیسی به آنان در موقعیتهای مختلف ظاهر شد، تمام تجلیات عیسی را بطور خلاصه شرح میدهد، پس یک بار دیگر به این نتیجه میرسیم که حکیمانه نیست که لوقا 24: 36- 49 را به این شدت با ترتیب زمانی بررسی کرد. اما از اناجیل متی و یوحنا پی میبریم که چندی از شاگردان به جلیل رفتند و احتمالا" پس از اولین ملاقاتش در اورشلیم و قبل از پایان 40 روز و صعود عیسی به آسمان، عیسی را در آنجا ملاقات کردند.
سؤال 90. آیا مدیان یوسف را به اسماعیلیان فروختند (پیدایش 37: 28)، یا به فوتیفار، افسر فرعون (پیدایش 37: 36)؟
اشاره به این تضاد ظاهری بسیار عجیب است چون کاملا” نشانگر عدم درک صحیح متن پیدایش 37: 25- 36 است! سؤال اینجا است که مدیان یوسف را به که فروختند؟ در آیه 28 نوشته شده به اسماعیلیان و در آیه 36 به فوتیفار . تاجران کاروان شامل اسماعیلیان و مدیان بودند که یوسف را از برادرانش خریدند، و متعاقبا" به فوتیفار در مصر فروختند. کلمات اسماعیلیان و مدیان بارها بصورت مترادف به جای یکدیگر استفاده شده اند. هنگامی که آیات 27 و 28 را میخوانیم این مسئله بسیار روشن است. استفاده روشن تر دیگر از این اسامی را میتوان در داوران 8: 24 نیز مشاهده کرد.
سؤال 91. آیا اسماعیلیان یوسف را به مصر آوردند (پیدایش37: 28) یا مِدیان (پیدایش 37: 36) و یا برادران یوسف (پیدایش 45: 4)؟
این تناقض ظاهری ادامه بحثی است که در متن قبلی به آن رسیدگی کردیم و نشانگر عدم درک صحیح چالشگر از اتفاقات تاریخی و متن آیات است . این بار سؤال شده که چه کسی یوسف را به مصر آورد؟ در جواب قبلی گفتیم که هر دو یعنی اسماعیلیان و مدیان مسئول رساندن فیزیکی او به مصر بودند (چون آنان یک قوم واحد و همانند هستند)، در حالی که برادران یوسف همان قدر مسئول هستند چون آنان یوسف را به بازرگانان فروختند، و به همین علت یوسف در پیدایش 45: 4 آنان را مقصر میداند. در نتیجه برای رساندن یوسف به مصر هر سه گروه نقش برابری را ایفا میکردند.
سؤال 92. آیا خدا پشیمان میشود (پیدایش 6: 7، خروج 32: 14، اول سموئیل 15: 10-11، 35) یا اینکه پشیمان نمیشود (اول سموئیل 15: 29)؟
آیا خدا پشیمان میشود (پیدایش 6: 7، خروج 32: 14، اول سموئیل 15: 10-11، 35) یا اینکه پشیمان نمیشود (اول سموئیل 15: 29)؟
این تناقض ظاهری تنها در ترجمههای قدیمی به علت مشکلات ناشی از ترجمه به وجود میآید و با نگاهی به زمینه متن آیات، این مشکل به سادگی رفع میشود.
خدا میدانست که شائول در مسئولیت پادشاهی خود شکست خواهد خورد. با این حال او اجازه داد تا شائول پادشاه اسرائیل شود و از او برای انجام خواست خود به نحو عالی استفاده کرد. شائول در رهبری قوم اسرائیل در تحریک قوم خود برای داشتن شجاعت و دلیری و غیرت ملی و مقابله با دشمنان هنگام جنگ، تأثیر بسزایی داشت.
اما خدا مدت طولانی قبل از این به وضوح بیان کرده بود که او پادشاهی اسرائیل را استوار خواهد کرد که از قوم یهودا خواهد بود (پیدایش 49: 8-10 ). شائول از قوم بنیامین بود، و کاملا" روشن بود و جای هیچ شک و تردیدی نبود که شائول و نسل او، انتخاب ماندگار خدا برای جلوس بر تخت پادشاهی اسرائیل نبود. جایگزین او میبایست داود میشد، چون از قوم یهودا بود و نسلش پایدار.
پس خدا که عالِم و دانا بر هر چیزی است، کاملا" آگاه بود که شائول از او نااطاعتی خواهد کردو تختش به شخص دیگری سپرده خواهد شد.
کلمهای که در زبان عبری برای شرح چگونگی احساس و نظر خدا در مورد برگشت شائول استفاده شده " نیهام " است که به معنی " توبه " ترجمه شده. اما همانطور که در تمام زبانهای دیگر نیز صادق است، میتواند معانی مختلفی داشته باشد. برای مثال، برای "عشق" در انگلیسی تنها یک کلمه وجود دارد، اما در یونانی چهار کلمه و در عبری حتی بیشتر. یک کلمه یونانی یا عبری را نمیتوان در انگلیسی تنها به کلمه " عشق " ترجمه کرد و میبایست معانی بیشتر و وسیعتر آن را نیز رعایت کرد. این مشکلی است که همه مترجمان در تمام دنیا با آن روبرو هستند. مترجمینی که به فرمان جیمز پادشاه بریتانیا (که چالشگر از این ترجمه نقل قول کرده) کتاب مقدس را ترجمه کردند، کلمه " نیهام" را 41 بار از میان 108 موردی که این کلمه در کتاب مقدس عبری به معانی مختلف استفاده شده، به صورت " توبه" ترجمه کردند. این مترجمین به نسخههای کمتری در مقایسه با مترجمین نسخههای یافت شده اخیر، دسترسی داشتند که دانش بیشتر و بهتری از درک کلمات عبری کتاب مقدس دارند. در نتیجه ترجمههای اخیر معنی کلمه " نیهام " را با وسعتی بیشتر ترجمه کردهاند ( برای نمونه این کلمه در ترجمههای جدید به صورت تسکین، غصه، تسلی، آرامی، پشیمانی، وغیره ترجمه شده است. یعنی مطابق با مضمون متنی که در باره این کلمه سخن میگوید ترجمه کرده اند.
پس با دانش به این مطلب، ترجمه دقیق تر این متن این گونه خواهد بود، خدا " محزون شد" از این که شاول را پادشاه ساخته بود. خدا دروغ نمیگوید و پشیمان نمیشود، چون او انسان نیست که تصمیمش را تغییر دهد. خدا از اینکه شاؤل را پادشاه مقرر کرده بود، متأثر و محزون شد. در کتاب مقدس، خدا نشان میدهد که دارای احساسات است، او بر درد مردم ترحم میکند و فریاد کمک افراد را میشنود. خشم و غضب او هنگامی که رنج مردم را از دست ستمکاران میبیند افروخته میشود.
در نتیجه نا اطاعتی شائول، خدا و قوم اسرائیل ناراحت و غمگین شدند. اما خدا در نقشه خود از پیش معین کرده بود که شائول و خانواده او که از قبیله یهودا نبودند، بر تخت پادشاهی نخواهند ماند. به همین دلیل هنگامی که شائول در آیه 24 و 25 از سموئیل نبی خواهش میکند که با خدا صلح داده شود و از تخت سلطنت کنار گذاشته نشود، سموئیل جواب میدهد که خدا فرمود که چنین بشود- و او تصمیم خود را عوض نمیکند. صدها سال قبل از اینکه شائول پادشاه شود، گفته شده بود که اینگونه خواهد شد.
هیچ تناقض و تضادی در اینجا مطرح نیست. سؤال این بود که آیا خدا پشیمان میشود؟ جوابش خیر است. اما او تحت تأثیر موقعیت و طرز عمل انسانها قرار میگیرد و در ترحم و خشم، هنگامی که افراد مرتکب اعمال شریرانه میشوند، میتواند محزون و متأثر باشد.
سؤال 93. چگونه میتوانستند جادو گران مصری آب را به خون تبدیل کنند (خروج 7: 22)، هنگامی که تمامی آبها قبلا توسط موسی وهارون به خون تبدیل شده بود؟ (خروج 7: 20-21)
این سؤالی بیهوده است، چون موسی وهارون چنانکه چالشگر اظهار داشته، تمامی آبها را به خون تبدیل نکردند، بلکه تنها آب رود نیل را (آیه 20). آب کافی برای استفاده جادو گران فرعون وجود داشت. این را از آنجا میدانیم که در چند آیه بعدی چنین میخوانیم (آیه 24)، " مصریان همگی در گرداگرد رود نیل به چاه کندن مشغول شدند تا برای نوشیدن آب فراهم کنند، زیرا نمیتوانستند از آب رودخانه بنوشند."
پس برای جادوگران فرعون چه مشکلی وجود داشت تا کار خود را نتوانند به نمایش بگذارند؟ نه تنها سؤال کننده تمامی متن آیات را مطالعه نکرده، بلکه مواردی را به متن اضافه کرده که در آن به هیچ وجه وجود ندارد.
سؤال 94. آیا داود (اول سموئیل 17: 23، 50) یا الحانان (دوم سموئیل 21: 19) جلیات را کشت؟
این اختلاف که چه کسی جلیات را کشت (داود یا الحانان) به علت اشتباه رونویسی و یا تحریری است، که به روشنی دیده میشود. متن دوم سموئیل 21: 19 این چنین نگاشته: " باز در گوب با فلسطینیان جنگ شد، و الحانان پسر یعری ارجیم بیت لحمی، جلیات جتی را که چوب نیزهاش به بزرگی تیر نساجی بود، کشت."
آنچنانکه این متن در نسخه ماسورتیک عبری آمده است، تناقض آشکاری با متن اول سموئیل که شرح کشتن جلیات توسط داود است دیده میشود. هرچند توضیح بسیار واضح و سادهای برای این مسئله وجود دارد، که در آیههای موازی این متن در اول تواریخ 20: 5 این گونه شرح داده میشود:
" و باز با فلسطینیان جنگ شد، و الحانان پسر یاعیر، لحمی برادر جلیات جتی را که چوب نیزهاش به بزرگی تیر نساجی بود، کشت. " وقتی که نسخههای عبری این متون را مطالعه میکنیم علت تناقض را متوجه شده و میبینیم که متن اول تواریخ صحیح و درست میباشد. این تنها به این دلیل نیست که ما میدانیم داود جلیات را کشت، بلکه همچنین به علت نحوه کلام نوشته شده است.
هنگامی که نسخه برداران از نسخه اولی رونویسی میکردند، نوشتهها در این آیه بخصوص در دوم سموئیل، احتمالا" تار یا آسیب دیده بوده اند. و در نتیجه رونویس، دو یا سه اشتباه مرتکب شده:
1- نشانه مفعول اصلی در اول تواریخ _ت هست که دقیقا قبل از "لحمی" میآید و نسخه بردار آنرا با ب-ت یا ب-ی-ت (بیت) اشتباه کرده است و آنرا بت – حل- لحمی ( اهل بیت لحم ) نوشته است.
2- و کلمه برادر( - ه، که دارای یک نقطه است در زیر آن) را اشتباها به صورت مفعول مستقیم (-ت) خوانده که قبل از اسم ج-ل-ی-ت ( جلیات) میآید و در نتیجه او جلیات را مفعول "کشته شده" و نه مانند واقعه قید شده در اول تواریخ ایام " برادر" جلیات، نوشته.
3- رونویس کلمه "نساج" را اشتباها" در جایی دیگر نوشته، یعنی به جای نوشتن آن بعد از " الحانان" به عنوان نام خانوادگی آنرا به صورت " پسر نساج " نوشته است که اسمی است غیر احتمالی برای خواندن پدر یک شخص. در اول تواریخ کلمه نساج دقیقا بعد از تیر میآید که کاملا" قابل درک است.
در نتیجه: اشتباه رونویس در دوم سموئیل را میتوان به آسانی با در نظر گرفتن متن اول تواریخ 20: 5 رفع کرد. یعنی این داود بود که جلیات را کشت.
اتفاقا" این بیانگر صداقت و درستی نسخه برداران و مترجمین میباشد (چه یهودی و چه مسیحی). اگر چه آسانتر خواهد بود اگر این اشتباه آشکار و شناخته شده در رونویسی را تصحیح کنیم، اما آنرا به علت حفظ صداقت در نسخههای اصلی، انجام نداده اند. البته به این طریق متن را برای شکایات سطحی مانند ایراد این چالش کننده، آزاد میگذارد، اما از این انتقادات سطحی باکی نداریم. در واقع این نمونهای بسیار عالی از اشتباه انسانی در رو نویسی از نسخههای آسیب دیده پاپیروس میباشد.
سؤال 95. آیا شائول خویشتن را بر شمشیر خود افکند و مُرد (اول سموئیل 31: 4 -6) یا به دست یک عمالیقی کشته شد (دوم سموئیل 1: 1 -16)؟
می بایست تذکر دهیم که نویسنده اول و دوم سموئیل هیچ ارزشی برای داستانی که شخص عمالیقی بیان کرد، قائل نیست. پس در حقیقت این شائول بود که خود را کشت، هر چند آن شخص عمالیقی افتخار کشتن شائول را به حساب خود میخواست بگذارد. نویسنده، شرح مرگ شائول را میدهد و بعد مینویسد که آن شخص عمالیقی چه گفت و اینکه او ابراز کرد که بر حسب اتفاق بر کوه جلبوع بود، ( دوم سموئیل 1: 6 ) که به احتمال قوی گزارشی دروغین است. او احتمالا به کوه رفته بود تا جسدها را غارت کند. ولی به هر دلیل، او قبل از رسیدن فلسطینیان به آنجا رسیده بود، که بدن شائول را روز بعد یافتند. ( اول سموئیل 31: 8 ) خود داود شهادت میدهد که آن شخص در خیالش خبر خوش مرگ شائول را به او میرساند (دوم سموئیل 4: 10). و احتمال زیاد وجود دارد که به این دلیل به جسد شائول نزدیک شده تا تاج و دست بند او را برداشته و داستان مرگ شائول را ساخته و پرداخته تا از داود نیز جایزه کشتن دشمنش را بگیرد.
اما نقشه شریرانه او نتیجه بسیار ناگواری برایش داشت!
سؤال 96. آیا همه گناه میکنند؟ (اول پادشاهان 8: 46، دوم تواریخ 6: 36، امثال 20: 9، جامعه 7: 20، اول یوحنا 1: 8-10 )، یا بعضی گناه نمیکنند (اول یوحنا 3: 1،8-9، 4: 7، 5: 1)؟
در اینجا سؤالی با قید آیههای بسیار از عهد عتیق و تنها یک آیه از عهد جدید یعنی اول یوحنا 1: 8-10مطرح شده که آیا همه گناه میکنند؟
" اگر بگوییم بَری از گناهیم، خود را فریب داده ایم و راستی در ما نیست. ولی اگر به گناهان خود اعتراف کنیم، او که امین و عادل است، گناهان ما را میآمرزد و از هر نادرستی پاکمان میسازد. اگر بگوییم گناه نکرده ایم، او را دروغگو جلوه میدهیم و کلام او در ما جایی ندارد."
چالش کننده اینگونه ادعا میکند که : مسیحیان واقعی نمیتوانند گناه کنند، چون آنان فرزندان خدا هستند، و در ادامه این سخنان او آیههایی از اول یوحنا میآورد که نشان میدهد مسیحیان فرزندان خدا هستند. چالش کننده با زیرکی خاصی نظر خویش را در این متن به خواننده تحمیل میکند، بر مبنای اینکه فرزندان خدا به طور ناگهانی دیگر گناهی ندارند و البته این حقیقت دارد که فرزندان خدا نبایست بصورت عادت اقدام به گناه کند (یعقوب 2: 14)، اما به آن معنا نیست که آنان گاهگاهی مرتکب گناه نخواهند شد، چون ما در یک دنیای گناه آلود زندگی میکنیم و با آن دائما" در تماس هستیم.
آخرین آیههای ذکر شده از اول یوحنا 3: 9 میباشد که میفرماید:
" آنکه از خدا مولود شده است گناه نمیکند، زیرا سرشت خدا در او میماند، پس او نمیتواند در گناه زندگی کند، چرا که از خدا مولود شده است."
چالش گر در متن خود از ترجمه قدیم استفاده میکند که در اول یوحنا 3: 9 این چنین نوشته " آنکه از خدا مولود گشته گناه نمیکند...و او نمیتواند گناه کند..." که ترجمه صحیحی از یونانی نیست. در ترجمههای جدید، به صورت حال استمراری که صحیح تر است ترجمه شده، همچنان که در یونانی منظور شده. در نتیجه، آنانی که از خدا متولد شدهاند به گناه ادامه نمیدهند، چون آنان نمیتوانند در گناه بمانند. منظور این است که این زندگی گناه آلود در کسی که یاری روح القدس در او میباشد، به تدریج میمیرد.
جالب است که چالش کننده چگونه به این سو و آن سو جست و خیز میکند تا به مقصد و هدف خود برسد! او از اول یوحنا 1 آغاز میکند، بعد به اول یوحنا 3 – 5، و بعد به اول یوحنا 1 بر میگردد و آیه 8 را تکرار میکند، که از گناه همه سخن میگوید، به امید اینکه تناقضی را در آن به تصویر بکشد، ولی در اینجا هیچ تناقضی وجود ندارد، کاملا" مشخص است که چالش کننده متن این صفحات را درک نکرده که رسول خدا در نامه خود مورد نظر داشته، و در ادامه نامهاش این موضوع را بسط و توسعه داده است. پس ذکر آیهای از اول نامه و بعد پریدن به قسمت میانی نامه و دوباره به آغاز آن بازگشتن، روش درستی برای خواندن یک نامه نیست. کتاب مقدس میآموزد که همه انسانها گناه کردهاند جز یک نفر، یعنی خداوند عیسی مسیح، در نتیجه ما هیچ بحثی در این مورد با شخص چالش کننده نداریم. اما در مورد دوم ذکر شده توسط او، من بسیار خوشحالم که او به این نتیجه رسیده است که مسیحیان فرزندان خدا هستند، پس ما در باره این مسئله نیز مشکلی با هم نداریم.
اما نکته سوم اوست که متضاد با مفهوم زمینه نامه است، که در این مورد نویسنده رساله، ایماندار به مسیح را تشویق میکند که به دلیل بخشش گناهانش توسط قربانی مرگ عیسی مسیح زندگی پاک و مقدسی داشته باشد. و به این دلیل است که ما خوانده شده ایم تا به راههای گناه آلود سابق خود ادامه ندهیم، بلکه به شباهت بی گناه عیسی مسیح، تبدیل شویم. چالش کننده در تلاش خود به نشان دادن تناقض ظاهری، ترتیب مورد نظر آیهها را به هم ریخته و آن را به صورت تناقض ارائه داده است، که چنین تناقضی به هیچ عنوان وجود ندارد.
سؤال 97. آیا میبایست بارهای یکدیگر را تحمل کنیم (غلاطیان 6: 2) یا اینکه تنها بارهای خود را (غلاطیان 6: 5)؟
سؤال این است که چه کسی بار چه کسی را باید تحمل کند ؟ غلاطیان 6: 2 و 6: 5 را باهم مقایسه کرده اند، یکی میگوید بار همدیگر را و دیگری بار خود را!
در اینجا هیچ تضادی در میان نیست. موضوع در این یا آن نیست بلکه این و آن . هنگامی که غلاطیان 6: 1 -5 را به طور صحیح میخوانیم، میبینیم که از ایمان داران خواسته شده تا همدیگر را در وقت نیاز، مشکلات و وسوسه یاری کنند، اما در ضمن خوانده شدهاند تا جوابگوی اعمال شخصی خود نیز باشند. در اینجا هیچ مشکل و تضادی نیست، چون هر دو بطور متقابل و برابر، یکدیگر را شامل میشوند.
سؤال 98. آیا عیسی بعد از رستاخیزش از مردگان به دوازده شاگردش ظاهر شد (اول قرنتیان 15: 5) یا به یازده شاگرد خویش (متی 27: 3-5، 28: 16، مرقس 16: 14، لوقا 24: 9 و 33، اعمال 1: 9-26)؟
اگر به نحوه استفاده از کلمات در تمام اشاراتی که به یازده شاگرد شده توجه کنیم، هیچ تضادی را در اینجا مشاهده نمیکنیم. نکته مهم در بیان روایت، دقّت بر صحت مطلب، در زمانی که از آن سخن به میان میآید. بعد از مرگ یهودا تنها 11 شاگرد باقی ماندند، و این ادامه داشت تا متی بجای یهودا انتخاب شد. در اول قرنتیان 15: 5 کلمه کلی " دوازده نفر" برای شاگردان بکار برده شده، چون متیاس نیز که شاهد مرگ و قیام عیسی بود، جزو آنان حساب شده است، همانگونه که متن مورد استفاده چالش کننده به اعمال رسولان 1: 21 -22 اشاره دارد.
سؤال 99. آیا عیسی پس از تعمید گرفتن بلافاصله به بیابان رفت (مرقس 1: 12-13) یا اینکه اول به جلیل رفت، شاگردانش را دید و به عروسی رفت (یوحنا 1: 35، 43، 2: 1-10)؟
در اینجا این سؤال به میان میآید که عیسی سه روز بعد از تعمیدش کجا بود؟ مرقس 1: 12-13 میگوید که او به مدت چهل روز به بیابان رفت. اما به نظر میآید که یوحنا به او روز بعد در بیت عنیا، روز دوم در جلیل و روز سوم در قانا اشاره میکند (یوحنا 1: 35، 1: 43؛ 2: 1-11). مگر اینکه به آغاز متن رفته و از یوحنا 1: 19 شروع به مطالعه کنیم. شرح داستان تعمید عیسی در انجیل یوحنا، توسط خود شخص یحیی تعمید دهنده بیان شده. در اینجا شهادت یحیی بود، هنگامی که یهودیان اورشلیم کاهنان و لاویان را نزد او فرستادند، تا بپرسند " تو کیستی؟" (یوحنا 1: 19) و اشارهای به تعمید عیسی نیست . او به تعمید عیسی در زمان گذشته اشاره میکند. اگر شکی هست، میتوانید به فعل زمان گذشتهای که یحیی در متن آیات 29-30 و 32 استفاده کرده، هنگامی که عیسی را دید که به سویش میآید، مراجعه کنید. در حالی که او به عیسی نگاه میکرد، به شنوندگانش معنا و اهمیت تعمید را بازگو میکرد. هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم که در حین سخن گفتن یحیی، تعمیدی در حال انجام شدن بود. بنابرین نیازی وجود ندارد که چنین نتیجه گیری کنیم که این قسمت با گزارش انجیل مرقس متضاد میباشد.
سؤال 100. آیا یوسف همراه با عیسای نوزاد به مصر فرار کرد (متی 2: 13-23)، یا او را به آرامی در معبد اورشلیم تقدیم کرد و به جلیل بازگشت (لوقا 2: 21-40) ؟
در این تضاد فرض شده پرسیده شده: آیا زندگی عیسای نوزاد در اورشلیم در خطر بود؟ متی 2: 13-23 میگوید بله، لوقا 2: 21-40 به نظر میرسد که میگوید: خیر.
اینها شرح دوران آغازین زندگی عیسی است که مکمل یکدیگرند و نه متضاد هم. واضح است که مدتی طول خواهد کشید تا هیرودیس پادشاه به زیرکی مغان یا مجوسیان، پی ببرد. در انجیل متی میخوانیم که، او تمام کودکان پسر زیر دو سال را در بیت لحم و مجاور آن کشت. این به یوسف و مریم فرصت کافی میداد تا از موقعیت استفاده کرده و مراسم خود را در معبد به جا آورند و به ناصره در جلیل بر گردند و از آنجا به مصر فرار کنند، و بعد از مرگ هیرودیس دوباره به ناصره بازگشت کنند.
سؤال 101. هنگامی که عیسی بر روی آب قدم زد، شاگردانش او را سجده کردند (متی 14: 33) یا به علت سختی دلشان، بی اندازه شگفت زده شده بودند (مرقس 6: 51-52)؟
در این تضاد ظاهری، سؤال میشود که هنگامی که عیسی بر روی آب راه رفت، عکس العمل شاگردان چگونه بود؟ متی 14: 33 میگوید که آنان عیسی را سجده کردند، مرقس 6: 51-52 میفرماید که ایشان بی اندازه شگفت زده شده بودند چرا که معجزه نانها را درک نکرده بودند، بلکه دلشان سخت شده بود. بار دیگر این متون مکمل و نه متضاد یکدیگرند. اگر سؤال کننده تمامی متن را مطالعه میکرد، متوجه میشد که هر دو، یعنی شرح متی و مرقس اشاره به شگفت زدگی شاگردان میکنند، و اینکه گمان کردند که او یک شبح است. این به خاطر عدم شناخت شخصیت عیسی زمان وقوع معجزه قبلی توسط شاگردان بود. اما پس از اینکه حیرت و شگفتی اولیه ایشان نشست کرد، در نسخه متی میخوانیم که او را پرستش کردند.
از کتاب مقدس مسیحیان بیشتر بدانیم + ۴ تقسیم بندی از عهد جدید - خبرگزاری حوزه
1. آلسدور مکگراس، آن سِلِم قُدُس، جان هیک، ترتولیان، سابِلیوس، ریچارد سوین بُرن، پولس، پطروس حواری، استوارت الیوت، سِئوسیس، آگوستین، سابلیئوس
2. اسقف هواکیم مانوکیان، اسقف اعظم یوسکان کالیاکیان
حجت الاسلام محمد کاشانی
دکتر احمد رضا مفتاح
دکترهادی صادق نیا
3. انجیل متی 19 ( پس بروید و همهی قوها را شاگرد سازید، ایشان را به نام پدر، پسر و روح القدس تعمید دهید
دست نوشتهی انجیل دیا تسّرون آیه 1( به نام خدای پدر، پسر،روح القدوس)
انجیل یوحنا ( خدا در ذات واحد است ولی در فردیت سه گانه است(( تفسیر کشیش است)))
انجیل یوحنا آیه 1 (کلمه با خدا بود و کلمه یک خدا بود)
((در نقد این آیه آمده است که کلمه یک خدا بود را نباید به صورت نکره ترجمه کرد بلکه به زبان یونانی نکره وارد نشده و باید به صورت معرفه ترجمه کرد به اینصورت که کلمه، خدایی ( خداگونه) بود))
4. موضوع: تثلیث ( خدای پدر، خدای پسر، روح القدوس)
۱. پولس، پطروس، ویل دورانت، آگوستین، پلاگیوس
۲. مهندس آرش آیانی
مسعود سبطی
دکتر احمد رضا مفتاح
دکتر خوشایا حنا الشخ
اسقف اعظم یوسکان کالپاکیان
اسقف هواکیم مانوکیان
حجت الاسلام دکتر طاهری
حجت الاسلام محمد کاشانی
۳. تثنیه: 27-26 : ملعون باد کسی که کلمات این شریعت را اثبات ننماید تا آنها را به جا نیاورد.
لاویان: 24-8 : هر روز سبّت آن را همیشه به خدا بیارایید از جانب بنی اسرائیل عهد ابدی خواهد بود.
متی 5-17 : گمان مبرید تا آمده ام تورات یا صحف انبیاء را باطل سازم.نیامده ام تا باطل نمایم بلکه آمده ام تا تمام کنم زیرا هر آینه به شما میگویم تا آسمان و زمین زائل نشود،حمزه یا نقطهای از تورات هرگز زائل نخواهد شد تا همه واقع شوند.
متی: 23-2 :عیسی گفت: عالمان و فریسیان بر کرسی موسی نشستهاند و احکام او را تفسیر میکنند پس آنچه به شما تعلیم میدهند به جا آورید اما هیچگاه از اعمال ایشان سر مشق نگیرید زیرا هرگز به تعالیمی که میدهند خودشان عمل نمیکنند.
متی: 5-19 : پس هر که یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود
غلاطیان: 2-16 : به خوبی میدانیم که انسان با اجرای احکام شریعت هرگز در نظر خدا پاک و بی گناه به حساب نخواهد آمد بلکه فقط با ایمان به عیسی مسیح پاک و بی گناه محسوب خواهد شد.
غلاطیان: 23-24 : اما قبل از رسیدن درورهی ایمان همهی ما محبوس و تحت تسلط شریعت بودیم و در انتظار آن ایمانی که در شرف ظهور بود به سر میبردیم. به این ترتیب شریعت دایهی ما بود که ما را به مسیح برساند تا به وسیلهی ایمان کاملا نیک محسوب شویم.
غلاطیان 5 : 2-4 : ملاحظه کنید که من پولُس با تاکیدبه شما میگویم اگر مختون شوید، دیگر مسیح برای شما هیچ فایدهای ندارد و شما که میکوشید به وسیله یاجرای شریعت کاملا نیک شمرده شوید، بدانید که ارتباط خود را با مسح قطع کرده و از فیض خدا محرومید.
غلاطیان : 3-10 : همچنین کسانی که میخواهند به وسیلهی اجرای دستورهای شریعت نجات یابند زیر لعنت خدا قرار دارند.
غلاطیان 2 : 11-16 : اما چون پطروس به انطاکیه آمد رو به رو با او مخالفت کردم. زیرا کاملا مقصر بود. از آن رو که پیش از رسیدن عدهای از طرف یعقوب او با غیر یهودیان غذا میخورد اما با رسیدن آنها خود را کنار کشید و دیگر نمیخواست با غیر یهودیان غذا بخورد.مبادا اهل فتنه را برنجاند.سایر مسیحیان یهودی نژاد ار ریا کاری او تقلید کردند.به طوری که حتی بَرنابا نیز تحت تاثیر دورویی آنها قرار گرفت اما وقتی دیدم رفتار آنان با حقیقت انجیل ساز گار نیست، در حضور همه به پطروس خطاب کرده و گفتم: اگر تو با این که یهودی هستی مانند غیر یهودیان زندگی میکنی و نه مانند یهودیان، چطور میتوانی غیر یهودیان را مجبور سازی که مانند یهودیان زندگی کنند. ما که یهودی مادر زاد هستیم و نه غیر یهودی گناهکار،خوب میدانیم که هیچ کس با اجرای مقررات شریعت درحظور خدا کاملا نیک محسوب نمیشود.
1. سنت آگوستین، گالیله، جوردانو برونو، نیکلاس کوپرنیک، بطلمیوس، یوهانس کوپلر، یوشع، مارتین لوتر، موریس بوکای، ژان کالون، پروفسور کندی، ابن شاطر، گابریل امورت،پاپ بندیک شانزدهم، یوحنای مرقوس، روگوت، دین آلفورد
2. حجت الاسلام دکتر طاهری
حجت الاسلام محمد کاشانی
دکتر علی هراز
مسعود سبطی
اسقف هواکیم مانوکیان
3. یوشع: 12:10 یوشع نزد خدا دعا کرد و در حضور بنی اسرائیل گفت:ای آفتاب بر بالای جبعون و توای ماه بر فراز درهی أیَلون از حرکت باز ایستید، آفتاب و ماه باز ایستادن تا بنی اسرائیل دشمن را نابود کردند
پیدایش:1: 5:1 در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید و زمین تهی و بایر بود و تاریکی برای لجّه و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت و خدا گفت: روشنایی بشود و روشنایی شد و خدا روشنایی را دید که نیکوست و خدا روشنایی را از تاریکی جدا ساخت و خدا روشنایی را روز نامید و تاریکی را شب نامید و شام و صبح بود، روز اول.
پیدایش1: 19:16 و خدا دو نیر بزرگ ساخت، نیّر اعظم را برای سلطنت روز و نیّر اصغر را برای سلطنت شب و ستارگان را و خدا آنها را در فلک آسمان گذاشت تا بر زمین روشنایی دهند و تا سلطنت نمایند بر روز و بر شب و روشنایی را از تاریکی جدا کنند و خدا دید که نیکوست و شام بود و صبح بود.روزی چهارم.
متی: 40:12 همانطور که یونس 3 روز و شب در شکم ماهی بود، پسر انسان هم 3 شبانه روز در زمین خواهد بود.
دوم تواریخ: 21:5 و یهورام سی و دو ساله بود که پادشاه شد و هشت سال در اورشلیم سلطنت نمود و بدون آنکه بر او رقّتی شود رحلت کرد و او را در شهر داوود، اما نه در مقبرهی پادشاهان، دفن کردند و ساکنان اورشلیم پسر کِهترش اَخَزیا را در جایش به پادشاهی نصب کردند
زیرا گروهی که با عربان بر اردو هجوم آورده بودند، همهی پسران بزرگش را کشته بودند،پس اخزیا، ابن یهورام پادشاه یهودا سلطنت کرد و اخزیا چهل و دو سال بود که پادشاه شد و یک سال در اور شلیم سلطنت کرد.
1. ابن عَذرا، باروخ اسپینوزا، موسی ع
3. پیدایش: 12:6 و اَبرام در زمین میگشت و تا مکان شکین تا بلوطستان موقع و در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند و یَهُوَ بر ابرام ظاهر شده و گفت به ذریّهی تو این زمین را میبخشم و در آن جا مزبحی برای یهو که بر وی ظاهر شد بنا نمود.
تثنیه 34: 5-9 پس موسی بنده خداوند در آنجا به زمین موآب برحسب قول خداوند مرد و او را در زمین موآب در مقابل بیت فعور در دره دفن کرد و احدی قبر او را تا امروز ندانسته است و موسی چون وفات یافت، صد و بیست سال داشت و نه چشمش تار و نه قوتش کم شده بود و بنی اسرائیل برای موسی در عربات موآب سی روز ماتم گرفتند. پس روزهای ماتم و نوحه گری برای موسی سپری گشت.
1. شورای ترنت،هارون، موسی، داوود، سلیمان، یهویاکین، جی اسمیت، توبی چیسون، جیمز شافر، یوحنای زرین دهان، پطروس، فردریک کونیان، موریس بوکای
2. حجت الاسلام محمد کاشانی
دکتر خوشایا حنا الشیخ
دکتر علی هزار
مسعود بسیطی
مصطفی ذاکری
3. اعداد: 20-28 وقتی به بالای کوه رسیدند موسی، لباسهارون را از تنش در آورد به پسرش العازار پوشانید وهارون در آنجا بر قله کوه وفات یافت.
تثنیه: 10-6 سپس قوم اسرائیل از ئبیروت بنی یعقان به موسیره کوچ کردند و در آن جاهارون مرد و در آنجا دفن شد و پسرش العازار به جای او به خدمت کاهنین پرداخت.
دوم سموئیل: 8-4 داوود پادشاه سوبه را شکست داد و 1700 سرباز سواره را به اسیری گرفت.
اول تواریخ: 18-4 داوود پادشاه سوبه را شکست داد و 7000 سرباز سواره را به اسیری گرفت.
دوم سموئیل: 24-9 وآب در گزارش کار را تقدیم پادشاه کرد. تعداد مردان جنگی اسرائیل هشتصد هزار و مردان جنگی یهود پانصد هزار نفر بودند.
اول تواریخ: 21-5 او گزارش کار را تقدیم پادشاه کرد. تعداد مردان جنگی در تمام اسرائیل یک میلیون و صدهزار نفر بود که از این عده چهارصد و هفتاد و چهار هزار نفر مرد شمشیر زن از بودند.
دوم سموئیل 24-13 پس جاد نزد داود آمده، پیغام خداوند را به او رساند و گفت: «بین این سه، یکی را انتخاب کن، هفت سال قحطی در کشور، سه ماه فرار از دست دشمنانت یا سه روز مرض مهلک در سرزمینت؟
اول تواریخ: 21-11 جاد پیش داود آمد و پیغام خداوند را به او رسانده، گفت: «بین این سه، یکی را انتخاب کن: سه سال قحطی، یا سه ماه فرار از دست دشمنت یا سه روز مرض مهلک و کشتار به وسیله فرشته خداوند.
اول پادشاهان: 9-23 پانصد و پنجاه نفر به عنوان سرپرست بر گردههای کارگران گمارده شده بودند.
دوم تواریخ: 8-10 دویست و پنجاه نفر نیز به عنوان سرپرست کارگران سلیمان گمارده شده بودند.
دوم تواریخ: 17-6 یهوشافاط با دل و جان، خداوند را خدمت میکرد. او بتکدههای روی تپهها را خراب کرد و بتهای شرم آور اشیره را درهم شکست.
اول پادشاهان: 22-42 او هم مثل پدر خود آسا مطابق میل خداوند عمل میکرد به جز در یک مورد و آن اینکه بت خانههای روی تپهها را از بین نبرد پس بنی اسرائیل همچنان در آنجا قربانی میکردند و بخور میسوزاندند.
دوم پادشاهان: 9-27 هنگامی که اخزیا، پادشاه یهودیا، این وضع را دید، به سوی شهر بیت هگان فرار کرد. بیهو به تعقیب وی پرداخت و فریاد زد: «او را هم بزنید». پس افراد بیهوو او را در سر بالایی راهی که به شر جور میرود و نزدیک یبلعام است، در عرابهاش مجروح کردند، او توانست تا مجدد فرار کند؛ ولی در آنجا مرد.
دوم تواریخ: 22-8 زمانی که بیهوو در پی کشتار اعضای خانواده احزاب بود، با عدهای از سران یهودا و برادرزادههای اخزیا رو به رو شد و ایشان را کشت؟ بیهوو در جستجوی اخزیا بود؛ سرانجام او را که در سامره پنهان شده بود، دستگیر نموده، نزد بیهوو آوردند و بیهوو او را نیز کشت.
دوم پادشاهان: 24-8 یهوه یاکین هیجده ساله بود که پادشاه یهودا شد و سه ماه در اورشلیم سلطنت کرد.
دوم تواریخ: 35-9 یهوه یاکین هشت ساله بود که پادشاه شد و سه ماه و ده روز در اورشلیم سلطنت کرد.
مرقس: 9-2 شش روز بعد، عیسی با پطرس، یعقوب و یوحنا به بالای تپهای رفت. کس دیگری در آنجا نبود. ناگاه صورت عیسی به طرز پرشکوهی شروع به درخشیدن کرد، 3 و لباسش درخشان و مثل برف سفید شد.
لوقا: 9-28 هشت روز پس از این سخنان، عیسی به همراه پطرس، یعقوب و یوحنا، بر فراز تپهای برآمد تا دعا کند. به هنگام دعا، ناگهان چهره عیسی نورانی شد و لباس و از سفیدی، چشم را خیره میکرد.
- تناقضات در بین خود متن اصلی کتاب مقدس است.
- در کتاب انگلیسی زبانِ کشف الآیات کتاب مقدس نوشتهی یانگ، در صفحهی اول این کتاب آمدهاست که سی هزار اختلاف متون یونانی بدست آمده، وجود دارد که نویسندهی این کتاب ابن اختلافات واردهی کتاب را در داخل پرانتز ذکر کرده است.
- آیا در معانی قرآن نمیاندیشید؟ اگر قرآن از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلافات بسیاری مییافتید سوره نساء آیه 82
1. زیگفرید مورنز، ادوارد گیبون، میشل مالرب، افلاطون، آلدوفهارناک، یوستینوس، آرییوس، آتانیوس، برهما، تریمورتی، میکائیل سروتوس، رودولف بولتمان، شورای نیقیه.
2. حجت الاسلام محمد کاشانی
اسقف اعظم یوسکان کالپاکیان
دکتر صادقهادی نیا
دکتر خوشایا حنا الشیخ
- اختلاف عظیم بین اسلام و مسیحیت، در الوهیت عیسی مسیح هست.
- قرآن معتقد است که عیسی مسیح بنده و فرستادهی خداست و رابطهاش با خدا همان رابطهای ست که باقی انسانها دارند؛ عیسی مسیح نه همزاد و نه مولود خداست بلکه مخلوق خداست.
- قرآن، در آیات زیادی خدا را معبودی یگانه و واحد فاقد زن و فرزند معرفی کرده است.
- قرآن هیچ معنایی از تثلیث را نمیپذیرد و قبول ندارد.
ادعای مسیحیان در مورد خدا
1 اعتقاد به خدایان سه گانه(تثلیث)
لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ وَمَا مِنْ إِلَٰهٍ إِلَّا إِلَٰهٌ وَاحِدٌ
ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺧﺪﺍ ﻳﻜی ﺍﺯ [ ﺍﻳﻦ ]ﺳﻪ ﺗﺎﺳﺖ [ ﭘﺪﺭ، ﭘﺴﺮ، ﺭﻭﺡ القدس ] ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﻫﻴﭻ ﻣﻌﺒﻮﺩﻱ ﺟﺰ ﺧﺪﺍﻱ ﻳﻜﺘﺎ ﻧﻴﺴﺖ (مائده ٧٣)
2 انحصار الوهیت در حضرت عیسی
لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا إِنْ أَرَادَ أَن یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا
ﻣﺴﻠﻤﺎً ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺧﺪﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻣﺴﻴﺢ، ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﺮﻳﻢ ﺍﺳﺖ . ﻳﻘﻴﻨﺎً ﻛﺎﻓﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ . ﺑﮕﻮ : ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ، ﻣﺴﻴﺢ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﺗﻤﺎم ﻛﺴﺎﻧی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻧﺪ، ﻫﻠﺎﻙ ﻛﻨﺪ، ﭼﻪ کسی ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻭ ﺑﺎﻳﺴﺘﺪ ؟ (مائده ١٧)
3 اعتقاد به اینکه مسیح پسر خداست.
وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ
ﻭ ﻳﻬﻮﺩ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻋُﺰﻳﺮ، ﭘﺴﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ . ﻭ ﻧﺼﺎﺭﻱ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻣﺴﻴﺢ، ﭘﺴﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ (توبه٣٠)
رد عقاید مسیحیت
اﻋﺘﻘﺎﺩ ﺑﻪ ﺗﺜﻠﻴﺚ، ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﺍﺯ ﻣﺴﻴﺤﻴﺎﻥ ﺑﻪ «ﺧﺪﺍﻳﺎﻥ ﺳﻪ ﮔﺎﻧﻪ» ﻳﻌﻨﻰ «ﺧﺪﺍﻯ ﭘﺪﺭ، ﺧﺪﺍﻯ ﭘﺴﺮ(ﻣﺴﻴﺢ) ﻭ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻘﺪﺱ» ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ، ﻭ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻯ ﻳﮕﺎﻧﻪ ﻧﻴﺰ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ؛ ﻳﻌﻨﻰ ﺑﻪ ﻋﻘﻴﺪﻩ ﻯ ﺁﻧﺎﻥ، ﺳﻪ ﻭﺍﺣﺪ ﺣﻘﻴﻘﻰ مساوی ﻳﮏ ﻭﺍﺣﺪ ﺣﻘﻴﻘﻰ است و این خلاف عقل است چون ۳ مساوی ۳ است نه ۳مساوی یک.
کسی که از مادر متولد شده چطور میتواند خدا باشد.
در مورد انبیاء غلو نکنیم خود حضرت عیسی دعوت به خدا پرستی میکرد.
بنا به اعتقاد خود مسیحیان مسیح به صلیب کشیده شد این چه خدایی است که کشته میشود.
1.اشیعیاء، عیسی مسیح، آن نبیّ، پیامبر اکرم (ص)، الیاس، کروش قارسی، پادشاهی داوود و سلیمان، شورای سن هدرین، عهد عتیق، ویل دورانت
2. حجت الاسلام دکتر طاهری
حجت الاسلام محمد کاشانی
اسقف اعظم یوسکان کالپاکیان
دکتر خوشایا حنا الشیخ
دکتر علی هزار
مهندسهادی تقوی
3.ارمیا: 28-9 اما آن نبیرکه دربارهی صلح و آرامش پیش گویی میکند زمانی ثابت میشود که از جانب خداوند سخن گفته است که پیش گوییاش به انجام برسد
دانیال: 12-7 و آن مرد ملبس به لباس کتان که در بالای آبهای نهر ایستاده بود شنیدم که دست راست و دست چپ خود را به سوی آسمان برافراشته و به وحیّ ابدی قسم خورد که این زمان(آخر الزمان) برای زمانی و دو زمانی و نصف زمانی خواهد بود و شروران نمیفهمند وای حکیمان خواهند فهمید.
اشیعاء: 7-14 اینک باکره حامله شده، پسری خواهد زایید و نام او را عمّانوئیل خواهند خواند.
اشیعاء7: 1-16 اما من که خداوند هستم به شما میگویم که این نقشه عملی نخواهد شد. اشعیاء گفت خداوند خودش علامتی به شما خواهد داد، آن علامت این است که زن جوانی حامله شده، پسر جوانی را خواهد آورد و نامش را عمّانوئیل خواهد گذاشت. قبل از اینکه پسر از شیر گرفته شود و خوب و بد را تشخیص دهد سرزمین این دو پادشاه متروکه و ویران خواهد شد.
یوحنا:7-14 اگر کسی تشنه است پیش من بیاید و بنوشد. چنانکه کلام خدا میفرماید نهرهای آب زنده از درون آن کسی که به من ایمان بیاورد جاری خواهد گشت. بسیاری از کسانی که این سخن را شنفتند، گفتند این مرد واقعا همان نبیموعود است. دیگران گفتند او مسیح است.
انجیل متی1: 1-17 و خداوند به من گفت و نبیای را مثل ایشان از میان برادران ایشان مبعوث خواهد کرد و کلام خود را در دهانش خواهم گذاشت
*اعراف/ 57
*فتح/29
روم/2 (پیشگویی برون اسلامی)
فتح/1 (پیشگویی درون اسلامی)
1. شورای ترنت،هارون، موسی، داوود، سلیمان، یهویاکین، جی اسمیت، توبی چیسون، جیمز شافر، یوحنای زرین دهان، پطروس، فردریک کونیان، موریس بوکای
2. حجت الاسلام محمد کاشانی
دکتر خوشایا حنا الشیخ
دکتر علی هزار
مسعود بسیطی
مصطفی ذاکری
3. اعداد: 20-28 وقتی به بالای کوه رسیدند موسی، لباسهارون را از تنش در آورد به پسرش العازار پوشانید وهارون در آنجا بر قله کوه وفات یافت
تثنیه: 10-6 سپس قوم اسرائیل از ئبیروت بنی یعقان به موسیره کوچ کردند و در آن جاهارون مرد و در آنجا دفن شد و پسرش العازار به جای او به خدمت کاهنین پرداخت.
دوم سموئیل: 8-4 داوود پادشاه سوبه را شکست داد و 1700 سرباز سواره را به اسیری گرفت.
اول تواریخ: 18-4 داوود پادشاه سوبه را شکست داد و 7000 سرباز سواره را به اسیری گرفت.
دوم سموئیل: 24-9 وآب در گزارش کار را تقدیم پادشاه کرد. تعداد مردان جنگی اسرائیل هشتصد هزار و مردان جنگی یهود پانصد هزار نفر بودند.
اول تواریخ: 21-5 او گزارش کار را تقدیم پادشاه کرد. تعداد مردان جنگی در تمام اسرائیل یک میلیون و صدهزار نفر بود که از این عده چهارصد و هفتاد و چهار هزار نفر مرد شمشیر زن از بودند.
دوم سموئیل 24-13 پس جاد نزد داود آمده، پیغام خداوند را به او رساند و گفت: «بین این سه، یکی را انتخاب کن، هفت سال قحطی در کشور، سه ماه فرار از دست دشمنانت یا سه روز مرض مهلک در سرزمینت؟
اول تواریخ: 21-11 جاد پیش داود آمد و پیغام خداوند را به او رسانده، گفت: «بین این سه، یکی را انتخاب کن: سه سال قحطی، یا سه ماه فرار از دست دشمنت یا سه روز مرض مهلک و کشتار به وسیله فرشته خداوند.
اول پادشاهان: 9-23 پانصد و پنجاه نفر به عنوان سرپرست بر گردههای کارگران گمارده شده بودند.
دوم تواریخ: 8-10 دویست و پنجاه نفر نیز به عنوان سرپرست کارگران سلیمان گمارده شده بودند.
دوم تواریخ: 17-6 یهوشافاط با دل و جان، خداوند را خدمت میکرد. او بتکدههای روی تپهها را خراب کرد و بتهای شرم آور اشیره را درهم شکست.
اول پادشاهان: 22-42 او هم مثل پدر خود آسا مطابق میل خداوند عمل میکرد به جز در یک مورد و آن اینکه بت خانههای روی تپهها را از بین نبرد پس بنی اسرائیل همچنان در آنجا قربانی میکردند و بخور میسوزاندند.
دوم پادشاهان: 9-27 هنگامی که اخزیا، پادشاه یهودیا، این وضع را دید، به سوی شهر بیت هگان فرار کرد. بیهو به تعقیب وی پرداخت و فریاد زد: «او را هم بزنید». پس افراد بیهوو او را در سر بالایی راهی که به شر جور میرود و نزدیک یبلعام است، در عرابهاش مجروح کردند، او توانست تا مجدد فرار کند؛ ولی در آنجا مرد.
دوم تواریخ: 22-8 زمانی که بیهوو در پی کشتار اعضای خانواده احزاب بود، با عدهای از سران یهودا و برادرزادههای اخزیا رو به رو شد و ایشان را کشت؟ بیهوو در جستجوی اخزیا بود؛ سرانجام او را که در سامره پنهان شده بود، دستگیر نموده، نزد بیهوو آوردند و بیهوو او را نیز کشت.
دوم پادشاهان: 24-8 یهوه یاکین هیجده ساله بود که پادشاه یهودا شد و سه ماه در اورشلیم سلطنت کرد.
دوم تواریخ: 35-9 یهوه یاکین هشت ساله بود که پادشاه شد و سه ماه و ده روز در اورشلیم سلطنت کرد.
مرقس: 9-2 شش روز بعد، عیسی با پطرس، یعقوب و یوحنا به بالای تپهای رفت. کس دیگری در آنجا نبود. ناگاه صورت عیسی به طرز پرشکوهی شروع به درخشیدن کرد، 3 و لباسش درخشان و مثل برف سفید شد.
لوقا: 9-28 هشت روز پس از این سخنان، عیسی به همراه پطرس، یعقوب و یوحنا، بر فراز تپهای برآمد تا دعا کند. به هنگام دعا، ناگهان چهره عیسی نورانی شد و لباس و از سفیدی، چشم را خیره میکرد.
*****تناقضات در بین خود متن اصلی کتاب مقدس است.
*****در کتاب انگلیسی زبانِ کشف الآیات کتاب مقدس نوشتهی یانگ، در صفحهی اول این کتاب آمدهاست که سی هزار اختلاف متون یونانی بدست آمده، وجود دارد که نویسندهی این کتاب ابن اختلافات واردهی کتاب را در داخل پرانتز ذکر کرده است.
*****آیا در معانی قرآن نمیاندیشید؟اگر قرآن از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلافات بسیاری مییافتید سوره نساء آیه 82
****خشونت
قسمت نهم
1. پاپ بندیک شانزدهم، حضرت ابراهیم، بنی اسرائیل، داوود، قرون وسطی
2. دکتر علی هزار
حجت الاسلام محمد کاشانی
حجت الاسلام دکتر طاهری
دکتر خوشایا حنا الشیخ
مسعود بسیطی
3. تثنیه: 20-16 امااز شهرهای این امتهایی که یهوه خدایت تو را به ملکیت میدهد هیچ ذی نفس را زنده مگذار بلکه ایشان را بالکل هلاک ساز.
تثنیه 2: 32-37 و یهوه خدای ما او را به دست ما تسلیم نموده، او را با پسرانش و جمیع قومش زدیم و تمامی شهرهای او را در آن وقت گرفته؛ مردان و زنان و اطفال هر هر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم.
یوشع5: 20-25 و هر آنچه در شهر بود از مرد و زن، جوان و پیر حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دمشمشیر هلاک کردند و شهر را با آنکه در آن بود به آتش سوزانیدن.
تثنیه3: 3-7 پی یهوه خدای ما عوج ملکباشان را نیز و تمامی قومش را به دست ما تسلیم نموده و در آن وقت همهی شهرهایش را گرفتیم و شهری نماند که از ایشان نگرفتیم، یعنی شصت شهر و تمامی مرز و بوم ارجوم که مملکت عوج در باشان بود. جمیع اینها شهرهای حصاردار با دیوارهای بلند و دروازهها وپشت بندها بود.سوای قُرای بی حساب بسیار کشید و آنها را بالکل هلاک کردیم هر شهر را با مردان و زنان واطفال هلاک کردیم.
اعداد: 31-1 و بنی اسرائیل زنان مریان و اطفال ایشان را به اسیری بردند و جمیع بهائم و جمیع مواشیع ایشان و همهی املاک ایشان را غارت کردند و تمامی شهرها و قلعهها و مساکن ایشان را به آتش کشیدند و موسی بر رئسای لشکر یعنی سرداران هزارها و سرداران سدها که از خدمت جنگ باز آمده بودند غضبناک شد و موسی به ایشان گفت: آیا همهی زنان را زنده نگاه داشتید؟ پس الان هر ذکوری از اطفال را بکشید و هر زنی را که مرد را شناخته، با او همبستر شده باشد، بکشید و از زنان هر دختری که مرد را نشناخته و با او همبستر نشده، برای خود زنده نگاه دارید و از انسان از زنانی که مرد را نشناخته بودند سی و دو هزار نفر بودند.
یوشع10: 16-18-28 نزدیک بیایید و پاهای خود را بر گردن این ملکوک بگذارید. پس نزدیکآمده و پاهای خود را بر گردن ایشان گذاردند.
اول سموئیل: 15-3 حال برو و مردم امالیق را قتل عام کن بر آنها رحم نکن که زن و مرد و طفل شیرخواره، گاو و گوسفند، شتر و الاغ همه را نابود کن.
اول سموئیل27: 8-10 داوود و مردانش برآمده بر جشوریان و جوزیان و عمالیقه هجوم آوردند زیرا که این طایفه در ایام قدیم در آن زمین از شور تا به زمین مصر ساکن میبردند و داوود مرد یا زنی را زنده نگذاشت.
اول سموئیل27: 1 و داوود مرد یا زنی را زنده نگذاشت که به جتّ بیایند زیرا گفت: مبادا دربارهی ما خبر آورده، بگویند که داوود چنین کرده است.
استر: 10-32 در آن روز تنها در پایتخت پانصد هزار نفر را که ده پسرهامان نیز جز آنان بودند، کشتند. روز بعد باز یهودیان پایتخت جمع شدند و سیصد نفر دیگر را کشتند .بقیه یهودیان در سایر استانها هفتاد و پنج هزار نفر از دشمنان خود را کشتند.
1. آدم و حوا، تورات، انجیل،قرآن، ترتیولانوس، پلوس، تیموتائوس، آگوستین، ویل دورانت، یوحنای زرین دهن، پاتریاک قسطنطنیه، توماس آکوئیناس، قرونوسطی،مارتین لوتر، ژان ژارک روسو
2. اسقف اعظم یوسکان کالپاکیان،
اسقف هواکیم مانوکیان،
حجت الاسلام محمد کاشانی
حجت الاسلام دکتر طاهری
دکتر احمد رضا مفتاح
دکترخوشایا حنا الشیخ
مسعود بسیطی
مصطفی ذاکری
3. پیدایش3: 16 و خداوند به زن گفت: چون این کار کردی، اَلَم و حمل تو را بسیار افزون گردانم؛ با الم فرزندان خواهی زایید و اشتیاق تو به شوهرت خواهد بود و او بر تو حکمرانی خواهد کرد. پسبه سببتو زمین ملعون شد و تمام ایام عمرت از آن با رنج خواهی خورد.
جنس دوم ج1 ص159 تو دروازهی شیطانی. تو آن کس را که به شیطان جرأت نداشت روبرو مورد حمله قرار دهد، مجاب کنی .به سبب تو بوده که پسر خدا ناگزیر به مردن شد. تو باید پیوسته جامهی سوگ و ژنده به تن داشته باشی.
خروج21: 7 آنگاه رهبران شهر باید مرد را بگیرن و تازیانه بزنند و معادل یک صد سکه نقره جریمهاش کنند و این جریمه باید به پدر دختر پرداخت شود. زیرا او به یک دختر باکرهی اسرائیلی تهمت زده است.
تثتیه22: 28-29 و اگر مرد دختر باکرهای را که نامزد نباشد بیابد و او راگرفته، با او همبستر شود و گرفتار شوند، آنکه آن مرد که با او خوابیده است پنجاه مثقال نقره بهپدر دختر بدهد و آن دختر زن او باشد. چون که او را ذلیل ساخته است و در تمامی عمرش نمیتواند او را رها کند.
جامعه7: 28 میتوان از بین هزار مرد، یک مرد نیکو یافت اما در میان تمامزنان یک نیکو هم پیدا نکردم.
لاویان15: 19-23 زنی که عادات ماهیانه داشته باشد به مدت هفت روزناپاک خواهد بود. هرکس که به آن دست بزندتا غرون ناپاک خواهد ماند. آن زن در دوران عادات ماهیانهی خود بر هر چیزی که بخوابد و بنشیند، آن چیز ناپاک میشود. هرکسی که بستر او را لمس کند، باید لباس خو را بشوید و غسل کند و تا غروب تاپاکخواهد بود. هرکسی که به بستر آن زن و یا به چیزی که آن زن روی آن نشسته باشد، دست بزند تا شام ناپاک خواهد بود و باید لباس خود را بشوید و غسل کند.
اول قرنتیان 11: 7 پس هر مردی که با سر پوشیده دعا کند و یا از طرف خدا پیامی بیاورد سرخود یعنی مسیح را رسوا میسازد همچنین زنی که با سر برهنه دعا کند یا پیامی از خدا بیاورد سر خود یعنی شوهرش را رسواساخته و با زنی که سرش تراشیده شده هیچ فرقی ندارد اگر پوشانیدن یا نپوشانیدن سر برای زنی مهم نیست پس سر خود را هم بتراشد و اگر تراشیدن موی سر برای زن رسوایی به بار میآورد بهتر است که سر او هم پوشیده باشد.لازم نیست که مرد سر خود را بپوشاند زیرا او صورت و جلال خدا را منعکس میسازد اما زن جلال مرد را منعکس میسازد به این جهت و همچنین به خاطر فرشتگان زن باید سر خود را بپوشاند تا نشان دهد که تحت فرمان است.
اول قرنتیان11: 9-11 زیرا مرد از زن آفریده نشده بلکه زن از مرد به وجود آمده و مرد نیز به خاطر زن نیز آفریده نشد بلکه زنبرای مرد خلق شد، به این جهت زن باید سر خود را بپوشاند تا نشان دهد که تحت فرمان است.
اول تیموتائوس2: 11-15 زنها باید در سکوت و کمال فروتنی تعلیم بگیرند من به زنی اجازه نمیدهم که تعلیم دهد و یا بر مردان حکومت کند، زنها باید ساکت باشند زیرا اول آدم آفریده شد و بعد حوا و آدم نبود که فریب خورد بلکه زن فریب خورد و قانون الهی را شکست اما اگر زنها با فروتنی دز ایمان و محبت و پاکی جِدّ و جهد کنند با آوردن فرزندان به این دنیا نجات خواهندیافت.
اول قرنتیان14: 34 و زنان شما در کلیساها خاموش باشند زیرا که ایشان را حرف زدن جایز نیست بلکه اطاعت نمودن چنان که تورات نیز میگوید اما اگر میخواهند چیزی بیاموزند در خانه از شوهران خود بپرسند چون زنان را در کلیسا حرف زدن قبیح است.
جنس دوم ج1 ص 28-169 زن حیوانی است که نهاستحکام دارد و نه استواری. زن از بدی تغذیه میکند و سرآغاز همهی دعاوی و مخالفتهاست و راه و طریق هر گونهه فساد اخلاق است.
تاریخ تمدن ج4 ص1311 جنس مونث در واقع مذکری است که منحرف شده است، زن محتملا نتیجهی نقصی است در قوهّی تولیدی مرد زنان در عقل و اراده ضعیف ترند در همه چیز محتاج مرد هستند. مردان فقط برای تولید نیاز به زن دارند.
1. یوحنا، عهد عتیق، عهد جدید، مسیح، شورای نیقیه، تورات، اناجیل، بطلمیوس فیلادیوس، پولس، اپوکریکا، اسکندر،
2. حجت الاسلام دکتر طاهری
حجت الاسلام محمد کاشانی
حجت الاسلام باغبانی
اسقف اعظم یوسکان کالپاکیان
اسقف هواکیم مانوکیان
دکتر خوشایا حنا الشیخ
دکتر احمد رضا مفتاح
1. حواریون، پلوس،پطروس عیسی بن مریم
2. اسقف اعظم یوسکان کالپاکیان،
حجت الاسلام محمد کاشانی
حجت الاسلام دکتر طاهری
دکتر احمد رضا مفتاح
دکترخوشایا حنا الشیخ
دکتر علی هزار
3. مرقس14: 33-41 او پطروس، یعقوب و یوحنا را با خود برد ناگاه اضطراب و پریشانی عمیقی بر وی مستولی شد به ایشان گفت از شدت حزن و غم در شرف مرگ میباشم شما همینجا بمانید و با من بیدار باشید پس کمی دورتر شد وقتی برگشت دید که هنوز در خوابند چون نمیتوانستند پلکهایشان را باز نگه دارند و نمیدانستند چه بگویند. وقتی برای بار سوم برگشت گفت: هنوز در خوابید؟ بس است دیگر وقت خواب نیست
لوقا22: 36-38 و فرمود اگر شمشیر ندارید بهتر است لباس خود را بفروشید و شمشیر تهیه کنید
متی22: 56 در آن وقت جمیع شاگردان او را واگذارده و بگریختند
مرقس6: 52 وبعد از آن بدان یازده هنگامی که به غذا نشسته بودند ظاهر شد و آنان را به سبب بی ایمانی و سخت دلی توبیخ نمود زیرا به آنان که او را برخاسته دیده بودند تصدیق ننموده بودند
مرقس6: 52 حواریون معجزهی نان را درک نکرده بودند زیرا دل ایشان سخت بود
متی26: 31-35 و مرقس14: 27-31 آنگاه عیسی بدیشان گفت: همه شما را درباره من لغزش میخورید، پطروس در جواب وی گفت: هرگاه همه درباره تولغزش خورند من نخورم عیسی به وی گفت هر آینه به تو میگویم که در همین شب قبل از بام زدن خروس سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد
متی16: 23 برگشته پطروس را گفت دور شو از منای شیطان زیرا که باعث لغزش من میباشی
متی26: 69-73 ناگاه کنیزکی آمد و گفت با عیسی جلیلی بودی او روبروی همه انکارنموده، گفت: «نمی دانم چه میگویی!» و چون به دهلیز بیرون رفت، کنیزی دیگر او را دیده، به حاضرین گفت: «این شخص نیز از رفقای عیسی ناصری است!» باز قسم خورده، انکار نمود که «این مرد را نمیشناسم.» بعد از چندی، آنانی که ایستاده بودند پیش آمده، پطرس را گفتند: «البته تو هم از اینها هستی زیرا که لهجه تو بر تودلالت مینماید!» پس آغاز لعن کردن و قسم خوردن نمود که «این شخص را نمیشناسم.» ودر ساعت خروس بانگ زد
متی10: 1 مسیح دوازده شاگرد خود را طلبیده ایشان را بر ارواح پلید قدرت داد که آنها را بیرون کنند و هر بیماری و رنج را شفا کنند
***قرآن سوره صف آیه 14
قسمت اول
1. تورات، عهد عتیق، موسی، داوود، دانیال، سموئیل، یوشع، ویل دورانت، مارتین لوتر، جان ویکلر، توماس میشل، ابن عذراء، باروخ اسپینوزا
2.دکتر خوشایا حنا الشیخ
حجت الاسلام محمد کاشانی
حجت الاسلام محمد رضا طباطبائی
دکتر احمد رضا مفتاح
مصطفی ذاکری
مسعود بسیطی
3. ارمیا8: 8 چگونه میگوییم که ما حکیم هستیم و شریعت خداوند با ماست به تحقیق قلم کاذب کاتبان به دروغ مینماید
دوم تواریخ34: 8-19 یوشیا در سال هجدهم حکومتش مشغول تعمیر خرابیهای خانه یهوه شد و تعداد زیادی نجار و بنا و معمار و سنگ تراش در خانه یهوه گماشت که ناگهان القیا رئیس کهنه به شافان کاتب گفت: کتاب تورات را در خانه یهوه یافته ام و القیت آن کتاب را به شافان داد و آن را خواند و شافان کاتب پادشاه را خبر داده و گفت: القیای کاهن کتابی به من داده است پس شافان آن را به حضور پادشاه خواند پس چون پادشاه سخنان تورات را شنید لباس خود را درید.
دوم تواریخ15: 2 و اسرائیل مدت مدیدی بی خدای حق و بی کاهن معلم و بی شریعت بودن
پیدایش12: 6 و. ابرام در زمین میگشت تا مکان شکین و تا بلوطستان موره و در آن وقت کنعانیان در آن زمین بودند و یهوه بر ابرام ظاهر شد و گفت به ذریه تو این زمین را میلخشم و در آنجا مذبحی برای یهوه که بر وی ظاهر شد بنا نمود
تثنیه34: 5-9 پس موسی بنده یهوه در آنجا در زمین موآب بر حسب قول یهوه مرد و او را در زمین موآب در مقتبل بت غور در دره دفن کرد و احدی قبر او را تا به امروز ندانسته است و موسی چون وفات داشت 120 سال داشت و نه چشمش تار ونه قوتش کم شده بود و بنی اسرائیل برای موسی در عبرات موآب سی روز ماتم گرفتند پس روزهای ماتم برای موسی سپری گشت.
یوشع24: 29-30 بعد از این امور واقع شد که یوشع بن نون بنده خداوند چون 110ستله بود مرد و. اورا در حدود ملک خودش در تمنه ساره که در کوهستان افرایم به طرف شمال کوه جاعش است دفن کردند
اول سموئیل25: 1 سموئیل وفات نمود و تمامی بنی اسرائیل جمع شده و از برایش نوحه گری نمودند.
اول پادشاهان14: 19 و بقیه وقایع یربعام که چگونه جنگ کرد و چگونه سلطنت نمود اینک در کتاب تواریخ ایام پادشاهان اسرائیل مکتوب است و بقیه بقایای یربعام و هر چه کرد آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان یهودا مکتوب نیست؟
نحمیا12: 22 و رئسای آبای لاویان در ایام ایاشیب و یهویاداع و یوحانان و یدوع ثبت شدند و کاهنان نیز در سلطنت داریوش فارسی.
امثال20: 1 کلمات و پیغام آکوربن یاقه وحی آن مرد به ایتیئیل یقینا من از هر آدمی وحشی تر هستم و فهم انسان را ندارم.
امثال30: 1 کلام لموئیل پادشاه پیغامی که مادرش به او تعلیم داد چه گویمای پسر من، چه گویمای پسر رحم من
1.توماس آکوئیناس، مایکل ستلر، میکائیل سربتوس
2. حجت الاسلام محمد کاشانی
حجت الاسلام علی زاده موسوی
حجت الاسلام دکتر طاهری
دکتر خوشایا حنا الشیخ
دکتر علی هزار
مسعود بسیطی
مهندس آرش آبانی
اسقف اعظم یوسکان کالپیان
3. خروج21: 32-28 و هرگاه گاوی باشاخ خود به مردی یا زنی بزند و او بمیرد گاو را البته سنگسار کنند لیکن اگر گاو قبل ازآن شاخ زن میبود و صاحبش آگاه بود و آن را نگاه نداشت و او مردی یا زنی راکشت گاو را سنگسار کنند و صاحبش را نیز به قتل برسانند.
لاویان20: 9 هر کسی که پدر یا مادر خود را لعنت کند البته کشته شود
تثنیه21: 21-18 این پسر ما لجوج و سرکش است حرف ما را گوش نمیکند و به ولخرجی و میگساری میپردازد آنگاه اهالی شهر او را سنگسار کنند تا بمیرد به این طریق شارت از میان خود دور خواهید کرد و همه جوانان اسرائیل این واقعه را شنیده،خواهند ترسید
لاویان20: 9-16 کسی که با زندیگری زنا کند زانی و زانیه البته کشته شوند و اگر مردی با مردی مثل با زن بخوابد هر دو فجور کردهاند هر دو ایشان البته کشته شوند خون ایشان بر خود ایشان است مردی که با بهیمهای جماع کند البته کشته شود و آن بهیمه را نیز بکشید و زنی که با یهیمهای نزدیک شود تابا آن جماع کند آن زن و بهیمه را بکش البته کشته شوند خون آنها بر خود آنها است.
تثنیه22: 20-21 لیکن اگر این سخن راست باشد و علامت بکارت آن دختر پیدا نشود آنگاه دختر را نزد در خانهی پدرش بیرون آورند و اهل شهر او را با سنگ سنگسار نمایند تا بمیرد.
اعداد15: 32 وچون بنی اسرائیل در صحرا بودند کسی را یافتند در روز سبت هیزم جمع میکرد و کسانی که او را یافتند که هیزم جمه میکرد او را نزد موسی وهارون و تمامی جماعت آوردند و او را در حبس نگاه داشتند زیرا که اعلام شده بود که با وی چه باید کرد و خداوند به موسی گفت: این شخص البته کشته شود تمامی جماعت او رابیرون از لشکرگاه با سنگها سنگسار کنند پس تمامی جماعت او را بیرون از لشکرگاه آوردند او را سنگسار کردند و بمیرد چنان که خداوند به موسی امر کرده بود.
تثنیه25: 11-12 و اگر دو شخص با یکدیگر منازعه نمایند و زن یکی پیش آید تا شوهر خود را از دست زنندهاش رها کند و دست خود را دراز کرده عورت او را بگیرد پس دست او را قطع کن و چشم تو بر اوترحم نکند.
لاویان20: 14 اگر کسی زن و مادرش را بگیرد این قباحت است او و ایشان به آتش سوخته شوند تا در میان شما قباحتی نباشد و دختر هر کاهنی که خود را به فاحشگی بی عصمت ساخته باشد پدر خود را بی عصمت کرده است و آتشسوخته شود.
تثنیه17: 2-7 اگر بشنوی مرد یا زنی بت یا خورشید و ماه و ستارگان را که من پرستش آن را اکیدا قدغن کرده ام عبادت کند مرد یا زن را به بیرون شهر ببرند و سنگسارش کنید تا بمیرد
تثنیه13: 6-11 اگر تو را در خفا اغوا کند و گوید که برویم و خدایان غیر را که تو و پدران تو نشناختید را عبادت نماییم او را قبول مکن و او را گوش مده و چشم تو بر وی رحم نکند و بر او شفقت ننمای او را پنهان مکن البته او را به قتل رسان و او را به سنگ سنگسار نما تا بمیرد.
تثنیه13:12-17 اگر خبر اری که بعضی پسران بنی ال از میان تو بیرون رفته ساکنان شهر خود را منحرف ساخته گفتهاند برویم و خدایان غیر را که نشناخته اید عبادت نمائیم آنگاه تفحص و تجسس نموده نیکو استفسار نما و اینک اگر این امر صحیح و یقین باشد که رجاسَت در میان تو معمول شده است البته ساکنان آن شهر را از دم شمشیر بکش و آن را با هرچه در آن است و بهئمش را از دم شمشیر هلاک نما و همه غنیمت آن را در میان کوچهاش جمع کن و شهر را با تمامی غنیمتش برای یهوه خدایت به آتش بالکلّ بسوزان و آن تا به ابد تلیّ خواهد بود و بار دیگر بنا نخواهد شد.
1. تیتوس، پولوس، شورای نیقیه، عهد عتیق، عهد جدید، انجیل، آرچیبالد رابرتسون، پاپیاس، مرقوس، اوسپیوس، فلوید فیلسون، پطروس، ویل درانت
2. حجت الاسلام کاشانی
حجت الاسلام دکتر طاهری
حجت الاسلام طباطبائی
حجت الاسلام جواد باغبانی
دکتر علی هزار
مصطفی ذاکری
دکتر خوشایا حنا الشیخ
اسقف هواکیم مانوکیان
3. لوقا1: 1-4 از آن جهت که بسیاری دست خود را دراز کردند به سمت تالیف حکایت آن اموری که نزد ما به اتمام رسید چنان که آنانی که از ابتدا نظارگان و خادمان کلام بودند به ما رسانیدند من نیز مصلحت چنان دیدم که همه را من البدایه به تطقیق در پی رفته و به تقطیع به تو بنویسمای تئوفلیوس عزیز تا صحت آن کلامی را که در آن تعلیمیافتهای دریابی
کتاب مکاشفه پطروس: کسی که من او را خوشبخت دیدم و میخندید همان مسیح زنده است لکن کسانی که میخها را در دستان و پاهایش فرو کردهاند بدل اوست و بدل را اذیت و آزار قرار دادند.
نویسنده سادات خانم