وقتی هنرمند اثری را میآفریند، آن اثر جنبههای معناشناختی دارد که مستقیم و غیر مستقیم مفاهیم اصلی و پیرامونی را به مخاطب القاء میکند، از طرفی اثر هنری بیانگر روحیه و وضعیت احساسی و فکری هنرمند است که شخصیت هنرمند را آشکار میسازد، از سوی دیگر علاوه بر بیان روحیه و احساس هنرمند، بیانی از وضعیت اجتماعی، روحیه دوران و ترسیمی از افکار و اندیشههای حاکم بر جامعه خواهد بود، به طوری که ردپای عناصر دینی، اجتماعی و انسانی را در آثار هنری میتوان جست، عناصری که میتواند فرازمان و فرامکان و برآمده از ریشههای دینی و بالاتر از موقعیتهای زمانی و اجتماعی باشد. به علاوه از جمله راههای مناسب در تشخیص فاخر بودن اثر هنری این است که ببینیم چه تأثیری بر مخاطبان میگذارد و کارکرد و فایدهمندی آن مورد توجه قرار گیرد، به طوری که از منظر هنر هنجاری، آثار فاخر و ارزشمند، آن دسته آثار هنری است که بتواند تأثیر مثبت بیشتری را ایجاد کند.
منظور برخی اندیشمندان از هنر اسلامی آن دسته از آثار هنری است که مستقیماً در قرآن و سنت مورد خطاب قرار گرفته باشد و در آموزههای دینی درباره آن سخن گفته شده باشد، به طوری که اگر متون دینی درباره هنری یا پدیدهای به صورت مستقیم سخن نگفته باشد، آن هنر را از مصادیق هنر اسلامی و برخوردار از مشروعیت نمیدانند. بنابراین تلقی، معنایی که از هنر اسلامی اراده میشود آگاهانه یا ناآگاهانه مبتنی بر پیشفرض حداکثری در تلقی از دین است، مبنی بر این که انتظار این است که دین مستقیماً درباره همه هنرها، چه هنرهای موجود در زمان نزول وحی و چه هنرهایی که در آینده شکل میگیرد، سخن بگوید و اسلامیت و دینی بودن هر امری منوط بر داوری مستقیم آموزههای دینی درباره آنها است. در برابر این تلقی، تفسیر دیگری وجود دارد، مبنی بر اینکه فرهنگ توسط انسانها و جوامع در طی قرون شکل میگیرد و دینی بودن یا نبودن فرهنگ و عناصر آن از جمله هنر این است که افراد در شکلگیری هنر دغدغههای دینی داشته باشند و تعالیم دینی در انتخاب و گزینش آنان و یا در اقبال و توجهشان به پارهای از هنرها و یا دورشدنشان از بعضی دیگر، حضور داشته باشد. به طوری که اگر در جامعهای، تعالیم دینی در شکلدهی فرهنگ و تمدن حضور داشته باشد و مؤمنان در خلق آثار هنری توجه به تعالیم دینی داشته باشند، میتوان گفت که آن تمدن و یا هنر دینی است، همانطور که در تاریخ تمدن اسلامی و یا در دوره قرون وسطی در تاریخ تمدن مسیحی، حضور دین را در عرصه انسانشناسی، معرفتشناسی و هستیشناسی جوامع شرقی و غربی میبینیم و جوامع بیشترین تأثیر خود را از متون مقدس و شخصیتهای دینی اتخاذ کردهاند. از این رو دینی بودن و یا دینی نبودن در روند تاریخ تمدن، مبتنی بر کوشش مؤمنان و دینداران است که رفتار، ایده، احساس، عواطف و تخیل خود را با تعالیم دینی سازگار کنند و زیادهها و کاستیهای کنش خویش را با آن تعالیم آسمانی مطابق سازند.
از طرف دیگر لازم به ذکر است که امروزه رسانهها موجب شدهاند تا هر گونه آگاهی و اندیشه صحیح و سقیم و اندیشههای آمیخته از سره و ناسره در معرض دید همگان قرار گیرد و بر خلاف گذشته که رسانهها محدود به آثار مکتوب میشد و تنها کسانی به آگاهی بخشی دیگران اقدام میورزیدند که در آن زمینه محقق و اندیشمند بودند، اما امروزه رسانههای جمعی به عمومیت، تسریع و گسترش آگاهی دامن زدهاند و در کنار کارکرد مثبت، این آسیب را هم به دنبال داشتهاند که بر داوریها و تفکیک میان درست و نادرست، پردهای ضخیم انداختهاند و موجب شدهاند که سخن خوب و بد با یکدیگر بیامیزد. این امر اندیشمندان عرصه هنر اسلامی را ملزم میکند تا به رسانهها جمعی توجه کرده و با استفاده از تجربه و تاریخ هنر اسلامی در مسیر تصحیح و بهبود وضعیت رسانهها اقدام ورزیده و از آن بهرهبرداری نمایند.
در این پژوهش تلاش شده است تا به سنجش تطبیقی و تعامل میان هنر اسلامی و رسانه پرداخته شود و این موضوع به بررسی گذارده شود که نقشمایهها، سمبولها و نشانههای موجود در تاریخ هنر اسلامی، چه کارکرد و موقعیتی در عرصه رسانهها دارند و اینکه چگونه میتوان با تضمین مؤلفههای هنر اسلامی در رسانهها، کارکرد و تأثیر رسانهها را در تعلیم و تربیت افزایش داد. با توجه به اینکه رسانهها در عصر جدید، بیشترین تأثیر را در زندگی مردم و آموزش دارند، ضروری است که نسبت میان هنر اسلامی و رسانهها مورد دقت نظر پژوهشگران قرار گیرد و با استفاده از نقشمایهها، نشانهها، نمادها و کلیه عناصر هنر اسلامی، به بهبود وضعیت رسانهها در میان جوامع اسلامی بپردازند.
آنطور که جامعهشناسان و اندیشمندان رسانه و ارتباطات، تصریح میکنند، دورهای را که در آن به سر میبریم، عصر رسانه (IT) و یا دوره پسامدرنیته نام نهادهاند، یعنی دورهای که از عناصر فکری مدرنیته فراروی شده است و پارهای از عناصر هستیشناسانه و جهانشناسانه دوران مدرنیته مورد نقد و مخالفت قرار گرفته و یا تصحیح شده است. در واقع با شکلگیری رسانههای جدید و تحول در رسانههای سنتی، پارهای از ویژگیهای دوران مدرن همچون علمگروی، عقلگروی، وحدتگرایی، یکسانسازی فرهنگها و ... مورد نقد قرار گرفت و دوران پسامدرن با پذیرش چارچوب دوران مدرن، با رویکرد انتقادی و تصحیح ویژگیهای این دوران، عناصر دیگری را وارد عرصه زندگی مردم کرده است که عبارتند از: نقد علمگرایی افراطی، نقد عقلگرایی افراطی، یکسانگریزی و تکثرگرایی، شالودهشکنی و مخالفت با هر نوع تفسیر و روایت کلان از عالم، ایدئولوژیگریزی و ... رسانهها با کاستن فاصله جوامع و توده مردم، جهان را به مثابه یک شهر کردهاند که اهالی آن دغدغهها، پرسشها، علائق، تنفرها و ویژگیهای مشترک یافتهاند و در مورد اختلافات، فاصلهها و تمایزها با یکدیگر گفتگو میکنند و اندیشههای یکدیگر را واکاوی میکنند. رسانهها با هجوم اطلاعاتی انسانها را از آگاهی فربه کردهاند و موجب شدهاند که دسترسی به اطلاعات در هر زمینهای ساده و آسان باشد و به این دلیل پارهای از منتقدان رسانهها یادآور شدهاند که از جمله آسیبهای رسانه، ایجاد تزلزل فکری و اعتقادی، نسبیتاندیشی درباره حقیقت، والهی و سرگشتگی معرفتی و نهیلیسم و بیمعنایی است، زیرا مخاطبان رسانهها با هزاران کانال ارتباط فکری مواجه هستند که هر یک تفسیر و تبیینی متفاوت و جداگانه از عالم و از رخدادها ارائه میدهند و گاه تفسیرهایی متناقض درباره یک پدیده به وجود میآید که از نتایج روانشناختی آن، این جمله است که به صورت گفته و ناگفته توسط مخاطبان بیان میشود: «من نمیدانم که حقیقت چیست و کدام تفسیر درست است» و به این ترتیب یکی از مهمترین ویژگیهای دنیای پستمدرن که همان مخالفت با هر تفسیر کلان و کلی از عالم است، شکل میگیرد؛ زیرا انسانها اینقدر در برابر تفسیرهای متعدد و متناقض و گاه موازی درباره جهان، هستی و انسان قرار میگیرند که نمیتوانند تفسیر یگانه و واحدی از آنها را بپذیرند و به این ترتیب تفسیرهای منطقهای، بومی و خردهفرهنگها نتیجه منطقی این دوران شده است. به تعبیر لیوتار در دوره مدرنیته کوشش و هزینه فراوانی شد تا بتوانند جوامع را به سوی وحدت، کلگرایی و همگونی سوق دهند و در برابر اندیشمندان پسامدرن از آنچه که پدران علمیشان بیان کردهاند استغفار میکنند و توصیه میکنند که هر جامعهای وفادار به قرائت و خوانش خود از زندگی باشد. در عصر روشنگری توصیه میشد که همه جوامع باید به سمت عقلانیت به معنای عقل خودبنیاد گرایش یابند، عقلی که مبتنی بر مصالح و مفاسد و کارکرد است و همه جوامع و تمدنها تفسیر یگانه و واحدی از آن ارائه میدهند، اما در دوره پستمدرنیته این تلقی از عقلانیت نادرست شمرده میشود و توصیه میگردد که باید عقل را در هر جامعه و فرهنگی با تکیه بر سنت فرهنگی و تاریخی همان جامعه بازخوانی و تفسیر نمود و بر خلاف دوران مدرنیته، از عقلانیت معنا و قرائت واحدی ارائه نمیگردد و بسته به هر فرهنگی، معنای آن متفاوت است. در این دوره تلاش میشود که با اسطوره، نماد یا پیچیدگی صوری، معنایی از جهان فهمیده شود و به اغتشاش پوچ یا بیمعنی زندگی معاصر با نوعی بیاعتنایی کرخت یا سبکسرانه و سطحینگری توجه گردد (کادن، 1380، ص 342).
استفاده از عناصر غیرمستقیم و اثرگذار بر روح و ضمیر ناخودآگاه مخاطبان و تثبیت اندیشههای دینی بر آنان با امکانات موجود هنری، بدون آنکه مخاطب احساس کند که در معرض آموزش قرار دارد، از مهمترین و بهترین شیوههای هنر دینی است، به طوری که مخاطب در حالی که احساس میکند در حال سرگرمی و تفریح بصری و شنیداری است، در معرض تعلیم و تربیت قرار میگیرد. در این راستا کلیه عناصر، شیوهها و سبکهای هنری که متکی بر سنت اسلامی و شیعی است از جمله تمامی عناصر سمبولیک، نقشمایهها، رمزها و تلمیحات دینی و عرفانی که ریشه در سنت نشانهشناسانه مسلمانان دارد، میتواند در فهم فرهنگ و تمدن دینی در عرصه رسانهها و هنرهای تصویری به هنرمندان کمک کند.
امروزه با وجود کارکردهایی که میتوان برای رسانهها برشمرد، نمیتوان از تأثیرات آسیبشناسانه آن بر توده مردم از جمله کودکان و نوجوانان و در ترویج خشونت و شهوت و آنچه را که از آن به هجوم اطلاعات غیرضروری تعبیر میکنند، غافل ماند. گسست میان نسلها و تأثیری را که بر کارکرد خانواده و مناسبات انسانها و نقشهایی را که نسبت به یکدیگر دارند، میتوان از جمله این آسیبها برشمرد، بهطوری که بعضی از اندیشمندان وفادار به جوامع باز و سکولار همچون کارل پوپر که از مدافعان جامعه باز هست و جامعه آمریکا را آزادترین جامعه میداند، در آخرین مصاحبه خویش نسبت به چند مسأله اظهار ناراحتی میکند که از جمله آنها کارکرد منفی و تأثیرات نادرستی است که رسانهها در تربیت کودکان و نوجوانان از خود به جای میگذارند. وی معتقد است که کودکان امروزه از تلویزیون یاد میگیرند که خشونت را نسبت به همسالان خود اعمال کنند، اگر در گذشته به ندرت و به طور استثناء این امر در خیابان و واقعیت دیده میشد، اما امروزه وسایل بصری، روزانه تصاویری از این دست را به کودکان و نوجوانان میآموزند (پوپر، 1378، صص 106-102).
در گذشته حوزه ارتباطات و استفاده از رسانهها بسیار محدود و وابسته به مجموعه اندکی بود اما امروزه ارتزاق و جهتدهی فکری مردم توسط رسانهها به قدری قوی است که به تعبیر ادوارد سعید، رسانههای نظام سلطه غرب میتوانند تبانی کنند تا به طور مثال میان مفهوم مسلمان و عرب با تروریسم و خشونت، در ذهن مردم جهان، توافق و همخوانی ایجاد کنند و نوعی برانگیختگی عاطفی از جهان اسلام به وجود آورند، به طوری که مردم جهان متقاعد شوند که مسلمانان بحرانآفرین هستند، هر چند که از دیدگاه مسلمانان، اسلام به تصویر کشیده شده توسط رسانهها با اسلام عالم واقعیت و جهان خارج بسیار متفاوت است (سعید، 1379، صص 15-13)
ژان بودریار بر خلاف افرادی همچون مکلوهان که نگرش خوشبینانه به رسانهها دارند، معتقد است که با پیشرفت رسانهها حجم بیشتری از اطلاعات دقیق در دسترس مردمان قرار نمیگیرد، وی بر این باور است که در دنیای ما، هر چه رسانههای ارتباطی بیشتر پیشرفت کرده و حجم اطلاعات بیشتر شده، معنای کمتری به دست آمده است. او از دروغگویی و خشونت نابخردانهی رسانههای همگانی انتقاد کرد و نوشت که این رسانهها تودهها را بمباران میکنند و آنان نیز با رضایت کامل از این کنش و نتیجهی منطقیاش یعنی از میان رفتن توان ذهنی و خلاقیت، هویتش را پذیرفتهاند. او این حکم مشهور مک لوهان را که «رسانه پیام است» نماد از خود بیگانگی در جامعهی تکنیکی دانست و معتقد بود که مک لوهان بیتوجه به کارکردهای منفی رسانهها، به گونهای شیفتهوار از آنها ستایش کرده است، در حالی که این امر که در عصر ما رسانه پیام شده است، به هیچ وجه دارای جنبه مثبت نیست (احمدی، 1384، ص 465).
همچنین از دیگر کسانی که به نقد رسانهها و فرهنگ جدید میپردازد، تئودور آدورنو است. وی که از فرهنگ نوین به صنعت فرهنگی تعبیر میکند به نقد نهادینهسازی پارهای از امور توسط ابزارهای رسانهای از جمله هنر میپردازد و معتقد است که رسانهها با به کارگیری ابزاری از هنرها، از عوامل کنترل و محدود کردن انتخابهای مردم است، به طوری که با تبلیغ و تکرار، برانگیختگی احساس و عواطف مردم، امیال و ذائقه آنها را تغییر یا جهت میدهد، به طوری که مردم ناهشیارانه و ناخودآگاه باور میکنند که یک پدیده خاص بهتر از موارد همگون دیگر است (راود راد، 1382، ص 57).
تلویزیون، رادیو، سینما، کامپیوتر، اینترنت، ماهواره و ... از رسانههای جدید ارتباطی هستند که به تدریج در سده اخیر جایگزین رسانههای سنتی گردیدهاند و هیچ پدیده آموزشی دیگری نتوانسته با آنها هماوردی کرده و جایگزین آنها شود. به علاوه به جهت تحولات در عرصه رسانههای دیجیتال در دهههای اخیر، مفاهیمی همچون متن دیجیتالی[2] و بینمتنی[3] شکل گرفته است که منظور از متن دیجیتالی به معنای شکلگیری فرایند کامپیوتری رسانهها در فرایند عینی متن است که بر اثر آن مفهوم بینمتنی شکل میگیرد که به معنای توجه به جنبههای زیباییشناختی رسانهها و نیاز مخاطبان در چارچوب پیامهای رسانهای و نظام نشانهای آن است (اورت، 1388، ص 381).
البته آنگونه که از آمارهای بدست آمده آشکار میشود، تلویزیون بیشترین وقت مردم را به خود اختصاص داده و مرکزیت و محوریت خانه را تشکیل میدهد، به طوری که همه وسایل خانه بر پیرامون آن سامان میگیرد و تزئین میگردد و در سده گذشته به اقرار بسیاری از رسانهشناسان، رادیو و تلویزیون اولین رسانههای مسلط بر دنیای غرب بوده است که با چند شرکت خصوصی پا به عرصه وجود گذاشتند. با وجود آنکه بعضی از پژوهشگران رسانه بر این باور هستند که ما به جهت پیشرفت انقلاب دیجیتال در عرصه رسانه به پایان عصر سینما رسیدهایم و یا وارد عصر پساتلویزیون شدهایم و شکلگیری ابزارهای رسانهای جدید همچون ماهواره، تلویزیون کابلی، ضبط ویدیوی دیجیتالی، کامپیوتر، دوربینهای کامپیوتری، اینترنت و ... ما را از دوره تلویزیون وارد دوره پسا تلویزیون نموده است، (همان، ص 379) اما با وجود این، باز تصور میشود که محوریت تلویزیون در زندگی توده مردم پابرجا مانده است و با وجود استفاده توده مردم از دیگر ابزار رسانهای دیجیتال، همچنان بیشترین وقت در استفاده از وسایل جمعی و وسایل ارتباطی به تلویزیون اختصاص مییابد و علیرغم این که بعضی مدعی هستند، مشاهدهکنندگان تلویزیون نگاه سطحی و دمدستی به این رسانه دارند و درصد کمی از ظریفت ذهنی و تمرکز خود را مصروف تماشای تلویزیون میکنند و هر چند لحظه از جلوی آن برمیخیزند و به دیگر کارهای خود مشغول میشوند، اما با این حال میتوان گفت که این ابزار ارتباطی بیشترین حضور را در زندگی مردم داشته است و این موقعیت را حفظ کرده است و دیگر ابزارهای رسانهای نتوانستهاند گوی سبقت را از آن بربایند و با وجود آنکه نمیتوان جنبههای زیباییشناختی رسانههایی همچون کامپیوتر، اینترنت و ... را نادیده گرفت و استفاده از آن روز به روز افزون میشود، اما به نظر میرسد که زیباییشناسی حاصل از تلویزیون جایگاه خود را میان مردم حفظ کرده است.
بنابراین که در زمان گذشته و در جوامع سنتی، وسایل ارتباطی به صورت تصویری و یا مجازی نبوده است و ارتباط افراد، به صورت مستقیم و رودررو شکل میگرفته است و این ارتباط دو طرفه و مستقیم، کنش و واکنشهای عاطفی، روانی و تأثیر و تأثر دو جانبه را دربر داشته است، از اینرو آموزشهای مذهبی و عمومی در گذشته به صورت مجالس مذهبی، وعظ و خطابه در منبرها، روضهخوانی، نمازهای جماعت و جمعه، عزاداری و کلاسهای درس شکل میگرفته است و سخنران یا آموزشدهنده در ضمن سخنرانیها و خطابهها در حسینیهها، تکایا، مساجد و یا به شکل تعزیه، نقالی، ذکر مناقب و فضایل، با توده مردم ارتباط برقرار میکرده است و فکر، احساس و پیام خود را به آنان منتقل میساخته است، به طوری که توده مردم در مسائل اخلاقی، دینی، اجتماعی و سیاسی به صورت چهره به چهره و بدون هیچگونه دسیسه و حیلهگریهای تبلیغاتی و یا رسانهای در متن واقعیت و ماجراهای اجتماعی قرار گرفته و مطلع میگردیدند. تجربه تاریخ سیاسی معاصر در ایران بیانگر این است که همواره بازاریها و توده مردم متدین در کوچه و بازار در ضمن استماع سخنرانیها و خطابهها، تشکل اجتماعی یافته و نسبت به قضایای سیاسی حساسیت اجتماعی پیدا مینمودند و بسیاری از اعتراضات سیاسی بر علیه رژیم وقت با همین رسانههای سنتی شکل پیدا مینمود (فرقانی، 1382، ص 88).
با وجود آنکه پارهای از اندیشمندان در عرصه رسانه همچون بودریار، پستمن، آدورنو، هورکهایمر و دیگران و یا فیلسوفان برجستهای همچونهایدگر نسبت به تکنولوژی یا رسانههای تکنولوژیک نگاه آسیبی و سلبی دارند و درباره مضرات و خسران به وجود آمده توسط وسایل ارتباطی نوین سخن گفتهاند، اما به هر ترتیب نمیتوان وضعیت موجود را انکار نمود و یکسره هویت فرهنگی و جهانی موجود را نادیده گرفت و ناگزیر باید در تصحیح وضعیت موجود همت گمارد و با شکلدادن گفتمانهای جدید، وضعیت بهتری را دامن زد.هایدگر علیرغم اینکه شاهد پیشرفت تکنولوژی جدید در نسل جدید کامپیوترها نبود، اما همواره بر این باور بود که میان تکنولوژی و ارزشهای انسانی تقابل و تضاد وجود دارد و بنیاد بدیها و شرور قرن بیستم را در تکنولوژی میدید و معتقد بود که تکنولوژی نیرویی قوی دارد که موجب میگردد تا در برابر قواعد و اصول اخلاقیان سنتی بایستد و آن را به مبارزه بطلبد و از فاجعه آلمان نازی به مواجهه انسانیت اروپایی با تکنولوژی جهانی یاد میکند و ریشه علومی را که امروزه به شکوفایی رسیدهاند و اینک با علوم کامپیوتری تلفیق یافتهاند، در فلسفه دکارتی میدانست؛ اما با این حال کههایدگر نگاه منفی نسبت به تکنولوژی و بالطبع به رسانههای مدرن داشت، اما معتقد بود که تکنولوژی بالذات، وجهی از وجود (اگزیستانس) بشری است و نمیتوان آن را به راحتی از زیست انسان کنار زد، به طوری که امروزه رسانههای ارتباطی، جزئی از این نحوه زیست و جهان درونی انسانها شده است و او قدرت و توانایی ماشین و تکنولوژی را به عنوان عاملی که رابطه ما را با جهان حس تغییر میدهد، درک کرده بود (هایم، 1388، صص 80-69).
مک لوهان با نگاه مثبت به رسانههای ارتباطی، بر خلاف نگرش کسانی، همچون مکتب فرانکفورت که رسانههای جمعی را تهدیدی برای دموکراسی قلمداد میکردند، شدیداً بر این امر پا میفشارد که سیستم ارتباطاتی نوین منشأ تحولات جهان ما گردیده است و در نگاهی جبرگرایانه به رسانهها بر این باور است که رشد و توسعه حاصل از علم و عقلانیت که به تکنولوژی جدید انجامیده است، موجب شکلگیری رسانههای ارتباطی نوین شده است و این امر را گامی مؤثر در مسیر رهایی اندیشه میدانست. از دیدگاه او رسانههای جدید، گونههای موجود نهادهای بوروکراتیک را با تشویش و شکست مواجه ساخته است و در عرصه ذخیره و کاربرد اطلاعات و مدیریتهای اجتماعی، تحولی ژرف پدید آورده است (مورگان، 1390، ص 17)؛ اما اندیشمندان حلقه فرانکفورت همچون آدورنو و هورکهایمر بر این باورند که نظام سرمایهداری توسط صنعت فرهنگ به اهداف و نیات خود جامه عمل میبخشد و از آن در ساختن جامعهای تودهوار، استفاده ابزاری میکند و یا پستمن بر این باور است که رسانهها افکار عمومی و ذهن جوامع را به جای آنکه به سمت مسائل اصلی جهان معطوف کنند، ذهنشان را به سمت سرگرمی و دلمشغولیهای کودکانه معطوف میکنند. یا فردی همچونهابرماس با وجود آن که معتقد است که پروژه مدرنیته در حال تکمیل و ترمیم خود است، بر این باور است که رسانهها مبتنی بر نظام کنونی جهان و دستاوردهای بالفعل عالم است که هیچگاه نمیتوان آن را «زیستجهان» انسانها دانست، بدین معنا که انسانها زیسته و جهان درونی دارند که در آن نظام هنجاری، تاریخ، آداب و سنت، مذهب و دیگر عناصر کهن و عمیق وجود دارد، در حالی که رسانهها برای مدتی وارد زندگی ما شدهاند و هر چند نفوذ پیدا کردهاند اما وارد «زیست جهان» ما نگردیدهاند و تنها پدیدهای نوظهور در جوامع بشری هستند.
به علاوه به نظر میرسد در تطبیق میان کامپیوتر و اینترنت با تلویزیون، امنیت خاطر و سلامت روان در میان نوجوانان و جوانان و کارکرد افزونتر در تعلیم و تربیت در استفاده از تلویزیون نسبت به کامپیوتر قابل توجه است و در کامپیوتر به تعبیر لورا جی. گوارک چهار عنصر سرعت، دسترسی، ناشناس ماندن و همکنشی یا ارتباط وجود دارد (گوارک، 1388، 405) به طوری که این عناصر موجب میشوند که فرد به آن اطلاعاتی که مورد نیاز او نیست و بلکه برای او ضرر هم دارد، دسترسی سریع داشته باشد و امروزه بچهای دهساله اطلاعاتی دارد که بهتر است در سن سیسالگی داشته باشد، به همین جهت گفته شده است که رسانههای همچون کامپیوتر و اینترنت و یا ماهواره، بچه را وارد فضا و دنیایی میسازد که سن او اقتضای آن جهان را ندارد و باید در سالهای بعد وارد آن گردد و این دسترسی پیش از موعد، موجب افسردگی، خشونت و روانپریشیها در او میگردد، به طوری که کودکان ما امروزه دوره کودکی خود را سریع پشت سر میگذارند و زودتر از موعد وارد دنیای بزرگسالی میگردند.
امروزه کودکان و نوجوانان به تعبیر لورا گوارک میتوانند جنسیت، سن و دیگر عناصر هویتی و شخصیتی خود را پنهان نگه دارند و ناشناس باقی بمانند و با دیگران هم کنشی، ارتباط و همزیستی داشته باشند که چه بسا در عالم واقع، والدینش یا هنجارهای اجتماعی او را از این ارتباطات نهی میکنند، اما در برابر کامپیوتر و اینترنت، نبود این چهار شرط در رسانهای همچون تلویزیون موجب میگردد که مخاطرات کمتری نوجوانان یا جوان را به ویژه در جوامع غیر سکولار و شرقی تهدید کند و آموزش توسط آن کمهزینهتر و راحتتر است و در کنار فایدهها و کاربردهای کامپیوتر، شاید یکی از جدیترین عوامل ایجاد گسست میان نسلها، تلاطمهای روانی، از دست رفتن هویتهای ملی و مذهبی، درونگرایی و تفرد افراطی، شکلگیری هویتهای فراملی و فراارزشی، جابجایی هستیشناسانه، لمپنیسم و ... در میان جوانان، استفاده از کامپیوتر و اینترنت و عدم امکان نظارت و کنترل کافی بر این ابزار است.
دین یکی از کهنترین و دیرینهترین پدیدههای مورد توجه انسان است که نیاز بشر به آن اضطراری است و بعضی از جدیترین پرسشهای بشری توسط آن پاسخ داده میشود. تاریخ پیدایش ادیان، به تاریخ پیدایش انسان برمیگردد و همواره ادیان حقایق فرازمان و فرامکان خود را به جوامع متعدد و در طول تاریخ به تمدنهای مختلف عرضه میکنند، اما شیوههای ارتباطی آن میتواند به فراخور زمان و مکانهای متفاوت، تغییر کند. به همین خاطر در چند سده اخیر، پس از دوره رنسانس، به جهت تحولی که در علم و عقلانیت یا صنعت و تکنولوژی به وقوع پیوسته است، وسایل ارتباطی و شیوههای تبلیغ متحول شده است و امروزه میتوان در کنار تبلیغ و تبشیر دین به صورت رو در رو، در ضمن یک وبلاگ و یا ایمیل سخن یا کلامی را به مکانی در سرزمینی دور، در آن طرف دنیا تبلیغ کرد، بدون آنکه نیاز به مسافرت، کسب ویزا، پاسپورت و یا دیگر امکانات و تمهیدات بشری باشد. روزگاری پیامبر اسلام برای هدایت افراد از شهری به شهر دیگر میرفت و در یکی از این سفرها از مکه به طائف، سختیهای زیادی را متحمل شدند تا پیام خویش را به گوش یک نفر برسانند، اما امروز عالم دینی میتواند با شیوههای نوین تبلیغ و با استفاده از رسانههای تصویری، شنیداری و مکتوب سخن خود را به گوش جهانیان برساند. به همین خاطر هر چند حقایق دینی فرا زمان و فرا مکان و متعلق به تمام ادوار تاریخ و برای همه جوامع است، اما ابزارهای رسانهای آن در هر دوره، متفاوت است.
همواره در دوران ما این چالش مورد توجه دینداران بوده است که آیا میتوان با توجه به شرایط به وجود آمده توسط صنعت و تکنولوژی و رسانهها، دیندار باقی ماند، یا اینکه دینداری متعلق به دوران گذشته و ماقبل مدرن است و در دوره رسانه نمیتوان دیندار باقی ماند و میان رسانه و دین توافق ایجاد نمود؟ اندیشمندان دینی دراینباره پاسخها و رویکردهای متعددی را اتخاذ نمودهاند که در عرصهای دیگر باید جستجو شود (موسوی، 1388، ص 29) اما به نظر میرسد که از جنبه تئوریک پاسخ به این پرسش به ویژه در روند تاریخی چند دهه گذشته تا حدی روشن شده است، مبنی بر اینکه رشد صنعت و تکنولوژی و تحقق رسانهها، نه تنها به حذف سنت و دین نیانجامید، بلکه اقبال و رویکرد شدیدتری را به دین، معنویت و اخلاق به وجود آورد و نه تنها آموزههای دینی منحصر به دنیای سنت نیست، بلکه بر عکس نیاز به دین و تعالیم انبیاء در دوران مدرن شدیدتر است، زیرا انسانها علی رغم اینکه در دوران مدرن تعبدگریزتر و عصیانزدهتر شدهاند و غره از شکوفایی علم و عقلانیت، طغیان بیشتری پیدا کردهاند، اما خلأ و نیاز بیشتری را به مباحث اخلاقی و دینی در خود احساس مینمایند و این امر ضرورتی بیشتر را برایشان به وجود میآورد که در قبال دین و اخلاق وفادارتر شوند. امروزه اگر سخن آگوست کنت، پدر پوزیتیویسم صحیح بود، بنابراین نباید دینخواهی در دوران جدید وجود میداشت، در حالی که به اقرار میرچیا الیاده سرویراستار دائرهالمعارف دین، امروزه نود و هشت درصد مردم جهان رفتار دینی دارند. آگوست کنت در تقسیم اداور سهگانه تاریخ، دین را نیاز دوره کودکی جوامع بشری میدانست و آن را به مثابه عروسکی میدانست که انسان در روند رشد خود در دوره کودکی به آن نیازمند است و وقتی به بزرگسالی میرسد، از آن رها میگردد. در حالی که اگر سخن او درست بود، بنابراین نباید در دوران پسامدرنیته رویکرد دینی وجود میداشت، در حالی که دیده میشود که در دوران جدید، علیرغم همه غفلتزدگیهای جهان معاصر، نیاز به دینخواهی بیش از پیش خود را در آمارهای جهانی نشان میدهد و انسان پسامدرن همانقدر به آموزههای دینی و معنویتخواهی علاقه نشان میدهد که انسانهای دوره پارینهسنگی در غارها اینچنین بودند.
-- احمدی، بابک. (1384). حقیقت و زیبایی، چاپ نهم، تهران: نشر مرکز.
-- اورت، آنا. (1388) رسانهها در عصر دیجیتال، ترجمه رحیم قاسمیان، از مجموع زیباییشناسی و فلسفه رسانه، به اهتمام سید حسن حسینی [گردآورنده]، ص 381.
-- پوپر، کارل. (1378). درس این قرن، ترجمه علی پایا. چاپ دوم، تهران: طرح نو.
-- حسینی، سید حسن [گردآورنده]. (1388). زیباییشناسی و فلسفه رسانه، تهران: دانشکده صدا و سیما.
-- راود راد، اعظم. (1382). نظریههای جامعهشناسی هنر و ادبیات، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
-- فرقانی، محمد مهدی. (1382). درآمدی بر ارتباطات سنتی در ایران، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها.
-- سعید، ادوارد. (1379). اسلامِ رسانهها، ترجمه اکبر افسری، تهران: نشر توس.
-- سید حسینی، رضا. (1366). مکتبهای ادبی، چاپ نهم، تهران: انتشارات نیل و انتشارات نگاه.
-- کادن، جی. ای. (1380). فرهنگ توصیفی ادبیات و نقد، ترجمه کاظم فیروزمند، تهران: نشر شادگان.
-- گاردنر، هلن. (1385). هنر در گذر زمان، ترجمه محمد تقی فرامرزی، چاپ هفتم، تهران: انتشارات آگاه، تهران.
-- گوارک، لورا جی. (1388). مطالعات اینترنت در قرن بیست و یکم، ترجمه صفورا برومند، از مجموعه زیباییشناسی و فلسفه رسانه، به اهتمام سید حسن حسینی [گردآورنده]، تهران: دانشکده صدا و سیما، ص 405.
-- محمدی، مجید. (1382). دین و ارتباطات، تهران: انتشارات کویر.
-- مورگان، دیوید. (1390). دین، رسانه و فرهنگ، به کوشش امیر یزدیان، قم: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما.
-- موسوی گیلانی، سید رضی. (1388). جایگاه مهدویت در اندیشه نخبگان مسلمان در دوره مدرنیته، فصلنامه علمی و پژوهش مشرق موعود، سال سوم، ش 12، ص 42-29.
-- نصر، سید حسین. (1384). پاسخ نصر به الیوت دیوتش، در کتاب هنر و معنویت، انشاء الله رحمتی [گردآورنده]، تهران: فرهنگستان هنر، ص 186.
--هارت، فردریک. (1382). سی و دو هزار سال تاریخ هنر، ترجمه موسی اکرمی و همکاران، تهران: پیکان.
--هایم، مایکل. ه. (1388).هایدگر و مک لوهان و ماهیت حقیقت مجازی، ترجمه صدرا ساده، از مجموعه زیباییشناسی و فلسفه رسانه، سید حسن حسینی [گردآورنده]، تهران: دانشکده صدا و سیما، صص 80-69.
-- Gallup, Alison & Others. (1998). Great paintings of the Western World, New York: Art Resource, pp 590-597.
-- Honour, Hugh& Fleming, John (2002).The Visual Arts: A History, 6th ed, Harry N. Abrams, New York: pp 802- 822.
[1]. دانشیار و مدیر گروه فلسفه هنر دانشگاه ادیان و مذاهب
[2]. Digitextuality
[3]. Intertextuality
کلمات کلیدی
در رسانههای سنتی و وسایل ارتباطیای که مبتنی بر رابطه من-تویی و نسبت میان گوینده و گیرنده پیام بود، صرفاً آموزشهای گفتاری و مستقیم مورد توجه قرار داشت، اما امروزه رسانهها در زمینههای متفاوت به ویژه در عرصه هنرهای نمایشی، موسیقایی و تجسمی توانستهاند قلمرو نفوذ خود را گسترش داده و زمینههای بیشتری را در دست گیرند. روزگاری کبوتر نامه رسان، اسب و چهارپایان، از اولین ابزارهای رسانهای برای رساندن پیام، تلقی میشدند، اما به تدریج با کشف رسانههای الکتریکی همچون ماشین چاپ، تلگراف و تلفن و ... ارتباطات مستقیم وارد عرصه جدیدی گردید و فاصله زمانی در خبررسانی میان جوامع درنوردیده شد. تا قرن بیستم اعتقاد و روش این بود که شیوه خبررسانی و آموزش به صورت مستقیم به مخاطب عرصه میگردید و او مستقیم خبرها، اطلاعات، اندیشهها و آموزشها را میشنید و میدید، حال یا آنها را میپذیرفت و یا مردود میدانست و نمیپذیرفت؛ اما در اوایل قرن بیستم شیوههای آموزش و اطلاعرسانی در جوامع و به کمک رسانهها روش و رویکرد خود را تغییر داد و فرایند آموزش در رسانهها به صورت غیر مستقیم و با تأثیر بر ضمیر ناخودآگاه انسانها مورد توجه قرار گرفت، به طوری که توده مردم در بسیاری از موارد بدون آنکه بدانند، در حال الگوبرداری از مجموعهای از سلیقهها و امیال سازندگان برنامهها میباشند و بدون آنکه توجه داشته باشند القائات غیر مستقیم را اخذ میکنند. به طور مثال میتوان در یک تست و آزمون ساده این را اثبات کرد که اگر امروزه مخاطبان فارسی زبان در مدت سه ماه، روزی یک ساعت، به مشاهده اخبار فارسی از کانالهای خبری BBC و VOA و یا دیگر کانالهای فارسی زبان بپردازند و یا کودکان مدتی کوتاه، به بازیهای رایانهای با سوژه و زمینه ضد شرقی و ضد اسلامی مشغول گردند، سرانجام پس از مدتی کوتاه به طور ناخودآگاه احساس خواهند کرد که مجموعهای از تنفرها را در قبال سرزمین و مولفههای فرهنگی خود و یا میل و رغبت به کشورهای غربی را در وجود خویش به همراه دارند، بدون آنکه بدانند یا بفهمند که چرا در قبال پارهای از امور تنفر و یا به پارهای دیگر شوق و رغبت دارند. امروزه آمارها نشان میدهد نسلی که مخاطب پارهای از کانالها همچون فارسی وان، بیبیسی فارسی و صدای آمریکا و ... هستند، در آینده کمترین الگوبرداری از فرهنگ ایرانی- اسلامی خود خواهند داشت و بسیاری از الگوهای زندگی آنان در شیوه و سبک زندگی، علائق فرهنگی، مکان زندگی، شغل، مناسبات خود با جنس مخالف، ارتباط با پدر و مادر، طلاق و ازدواج، همزیستی با همسر و یا مجرد بودن، متأثر از فرهنگ غربی خواهد بود.
در اوایل قرن بیستم، روانشناسی به این نظریه گرایش یافت که بسیاری از آموزشها میتواند به صورت غیر مستقیم به نیازهای انسانی پاسخ دهد و افراد بدون آنکه احساس کنند مورد آموزش و تعلیم و تربیت قرار گیرند. بدیهی است آنگاه که اندیشه و فکر به زبان غیر رسمی و غیر شفاهی و به طور ضمنی در قالب غیر مستقیم مطرح میگردد، اثرگذارتر است و وجه غیر مستقیم رسانهها نیز همین کارکرد را دارد که میتوانند به کاشت یک فکر یا باورپذیری امور سیاسی و فرهنگی بپردازند و یا در جهت تربیت دینی، امور حکمی، دینی، اخلاقی و فلسفی را بدون آنکه از زبان رسمی آن علوم استفاده کنند، نهادینه سازند.
در دهههای نخست قرن بیستم پس از طرح بحث ضمیر ناخودآگاه فردی، توسط فروید و ضمیر ناخودآگاه جمعی توسط شاگردش یونگ و تأکید آنان بر این امر که بخشی از آموزشها، علائق و تنفرها در انسانها ریشههای آگاهانه و هوشیارانه ندارد و محصول جنبههای غریزی و شرایط و فضای به وجود آمده برای انسان است، هنرمندان سوررئالیست به قوه وهم، رؤیا و تداعی آزاد صور پنهان در ضمیر ناخودآگاه هنرمند اهمیت دادند و این نظریه را در شکلدهی آثار هنری خویش برگزیدند. آنان معتقد بودند که حتی هنرمندان در خلق آثار هنری تحت تأثیر ناخودآگاه هستند و اینگونه نیست که خلق اثر هنری آگاهانه صورت پذیرد، به طوری که با بررسی آثار ونگوگ، داوینچی، رافائل، داوید و دیگر هنرمندان میتوان به شخصیت آنان نزدیک شد و عناصر فکری آنان را ارزیابی نمود (Honour, 2002, pp 802-822) بدین خاطر بخش زیادی از شخصیت مخاطبان آثار هنری و یا خالقان اثر هنری تحت تأثیر تعلیم و تربیت غیر مستقیم و عناصر پیرامونی ساخته میشود و همانطور که فروید معتقد بود، شخصیت هر انسانی به مانند کوه یخی است که یک دهم آن روی آب است و نه دهم آن زیر آب قرار دارد و بسیاری از رفتارها و کنش انسانها بدون آنکه آنان خود بخواهند و بدانند، بر گرفته از تربیت و آموزشهایی است که پدر و مادر، محیط، مدرسه و دیگر عوامل به ویژه در دوره کودکی و نوجوانی به او یاد دادهاند و چه بسا در بسیاری از موارد پس از چند دهه زیستن، انسان به همان روحیه و شخصیت تعلیمیافته در دوره کودکی و نوجوانی برگردد (گاردنر، 1385، صص 630-629 وهارت، 1382، صص 1004-1003) و آن روحیه و تعالیم در او بیدار گردد و حتی گاه بر علیه شخصیت بزرگسالی او عصیان کند.[2]
نقاشان سوررئالیست با آزاد کردن تخیل خویش از سیطره عقل، به سوی تصاویر تصادفی و بداههنگاری رفتند و آثار آنان برآمده از تخیلی بی قید و بند میباشد. لوئیس آراگون[3] از نخستین بنیانگذاران سوررئالیسم، الهام را اینچنین تعریف میکند: «آمادگی در بست برای پذیرفتن اصیلترین حالات ذهن و قلب انسانی، آمادگی برای پذیرفتن واقعیت برتر»(سید حسینی، 1366، ص 458). آنان معتقد بودند هنرمند در خلق اثر هنری نمیتواند برای کارش برنامهریزی کند و با نظم منسجم به خلق اثر بپردازد، بلکه تداعیهای مهار گسیخته این هنرمندان از نوعی بی نظمی و آشفتگی برخوردار بود که اجزاء نقاشی گاه به طور نامرتبط و ناهماهنگ در کنار هم مینشست و آثارشان مملو از عناصر و اجزاء تصادفی، التقاطی و ناهماهنگ بود (Gallup and others, 1998,pp 590-597)[4] سبک سوررئالیسم هر چند توسط بعضی از نقاشان بزرگ همچون رنه ماگریت[5]، آندره برتون، السالوادر دالی،[6] ماکس ارنست[7] و دیگر نقاشان این سبک، مورد استفاده قرار گرفت، همچنین به جهت تصویر نمودن فضاهای ناممکن، غیر واقعی و رویاگونه نیز در نزد هنرمندان عرصه سینما، به ویژه در ژانرهای تخیلی، مورد استفاده قرار گرفت.
Image result for رنه ماگریت
البته در برابر هنرمندان سوررئالیست، اندیشمندان سنتگرا همواره میان الهام و شهود در عرفان و هنر عرفانی با الهام و شهود در نزد دادائیستها و سوررئالیستها تفاوت میگذارند. آنان تحقق الهام و شهود را در عرفان و هنر عرفانی، بر اثر ریاضت و تصفیه درون میدانند و در واقع لطافت روح به صورت کشف و شهود و یا خلاقیت هنری متجلی میگردد، از این رو خلاقیت در حوزه عرفان و هنر برآمده از ضمیر خودآگاه و محصول من برتر و استعلایی است اما در اندیشه سوررئالیستها، الهام به معنای تصویربخشی توهمات، خواستهها و فرافکنی امیال سرکوب شده هنرمند است که از ضمیر ناخودآگاه او میتراود، به همین جهت از دیدگاه آنان من، یک من فرودین است نه یک من برتر (نصر، 1384، ص 186).
بر اساس این مسأله مذکور یعنی تأثیر آموزشهای غیر مستقیم بر ضمیر انسان، بعضی از منتقدان رسانههایی همچون تلویزیون بر این مسأله پافشردهاند که امروزه تبلیغات تجاری و حرفهای تلویزیون، مبتنی بر تأثیرگذاری بر ضمیرناخودآگاه توده مردم است، وقتی کودک یا نوجوان تبلیغات تجاری لوازم خانگی شرکتی بزرگ همچون الجی یا سونی را میبیند یا در چند لحظه در ضمن یک کلیپ به یک فیلم نمایشی چشم میدوزد و سرگرم میشود، عملاً در ذهن خود میسپارد که وقتی با والدین به بازار میرود، محصولات یکی از این شرکتها را خرید کند، به همین جهت گفته شده است که آگهیهای تبلیغاتی بر داوری و قضاوت افراد تأثیر نهاده و استقلال فکری را از مردم گرفته و توهم را به جای حقیقت و واقعیت قرار میدهند و اثرگذاری رسانهها بر روح و روان افراد و بر نگرش آنان به صورت ناخودآگاه ریشه در این مسأله روانشناختی دارد که میتوان روح انسانها را آموزش داد، بدون آن که فرد ارادهای بر تغییر این وضعیت داشته باشد و توده مردم که روزانه نیم ساعت به تماشای تبلیغات تجاری مینشینند، در واقع روح خود را در معرض آموزشهای ناخواسته قرار میدهند و به همین میزان تحت سیطره تعلیم و تربیتی قرار میگیرند که آن آموزش میتواند آنان را از حقیقت دور سازد و یا به حقیقت نزدیک کند. تفاوت میان واقعیت و تبلیغات کاملاً حاکی از این امر است که آنچه را یاد میگیریم که خوب است شاید با عالم خارج تطبیق نداشته باشد و چه بسا در بسیاری از موارد عکس آن صادق گردد. در واقع میتوان گفت که تبلیغات تلویزیونی در رسانههای غرب با تکیه بر پول ثروتمندان و سرمایهداران و با تکیه بر ضمیرناخودآگاه، مروج اقتصاد و تجارت خاص یا منافع افراد ویژه است.
نگاهی به آثار رنه ماگریت Rene Magritte
-- -- امروزه یکی از وجوه مهم رسانهها، وجه هرمنوتیکی آنها است. منظور از وجه هرمنوتیکی رسانهها همانطور که پیش از این درباره ضمیرناخودآگاه پیرامون آن سخن گفته شد، بدین معنا است که مجموعه عوامل و عناصر پیرامونی و پسزمینهای رسانهها در تأثیرگذاری بر مخاطبان این عرصه، تأثیری ژرف و عمیق دارد و وجه تعلیمی و تربیتی آنها، یکی از وجوه آموزش غیر مستقیم رسانه است که شاید بیش از وجه مستقیم پیامها اثرگذار باشد. اندیشمندان هرمنوتیست بر این باور هستند که فهم یک پدیده مبتنی بر سبق ذهنی، پیشفرضها و عناصری است که در اطراف آن مسأله قرار دارند و برای فهم متن نباید آن عناصر نادیده گرفته شود. اصطلاح هرمنوتیک در نزد فلاسفه در معانیای همچون رمزگشایی، تأویل و آشکار ساختن معنای متن در تمام جوانب ممکن آن فراسوی شرایط تاریخی، روش کشف معنا و دلالت معنایی، کشف معنای باطنی و لایههای درونی متن در پشت معنای ظاهری و امثال آن تعریف شده است. هرمنوتیک در قدیمیترین تعریفش به مجموعه قواعد و اصولی گفته میشد که برای فهم کتاب مقدس و تفسیر آن بکار میرفت و در نزدهایدگر به معنای کوشش در فهمیدن متن و نزدیک شدن به جهان و عالمی است که متن در آن تحقق یافته است و در نزد گادامر به معنای روشی است که با هم افقی میان تأویلگر و متن و درهم آمیختن انتظارات و سلیقههای ما با دیدگاههای موجود در متن یا مکالمه میان گذشته و اکنون صورت میپذیرد که با کمک جستن از تأویل، به بحث از حقیقت در حدی وسیع و گسترده، بدون تعیین حقیقت نهائی، میپردازد.
در تفسیر هرمنوتیک از متن که به معنای پرده برداشتن از متن و محتوای آن دسترسی به مفاهیم و معانی لایههای درونی پدیده و تفسیر عمیقتر از موضوع است، مسمّی و حقیقت مفاهیم و معانیای که در ظاهر خود را نمینمایاند و نیازمند فراروی از دلالت سطحی و ظاهری است، با تعریف الفاظ و شرح کلمات، قابل دسترسی نیست، بلکه باید مجال داد تا یک کلمه یا اثر هنری، مدلول و مسمای خود را بنمایاند و ظهور یابد، به این معنا که یک پدیده از طریق خودش شناخته شود و خود برای ما پدیدار و آشکار گردد.
از این منظر، بررسی آثار هنری، محدود به خودآگاه فردی نمیگردد، بلکه چه بسا بیش از آن که اثر هنری انعکاسی از امیال و خواستههای آگاهانه هنرمند باشد، بازتاب ناخودآگاه اجتماعی و فرهنگی خالق اثر است که در اثر هنری بازنمایانده شده است و بیش از آنکه سخن و تفسیر هنرمند مورد التفات باشد، ضمیر ناخودآگاه و جنبه ناهشیار او با تبیین و تفسیر اثر هنری، مورد توجه قرار میگیرد. قائلین به هرمنوتیک گاه در صدد هستند تا معنای اصلی و مرکزی متن یا اثر هنری را کشف کنند و معنا را در متن، قطعی میدانند اما بعضی از وفاداران به این روش، در صدد تأویل متن و توضیح روند فهم هستند و معنا را وابسته به خواننده متن میدانند.
به همین صورت میتوان گفت که کلیه نمادها، نقشمایهها و عناصری که در پس زمینه آثار هنری قرار دارند، معنا و پیام خود را دارند و در هر اثر هنری از جمله نمایشهای مستند و داستانی، نقش مهمی را در تفهیم مخاطبان بازی میکنند. بیتردید در یک اثر نمایشی، علاوه بر داستان و روند پیگیری آن توسط مخاطبان، عناصر متعددی همچون شخصیتپردازی، نورپردازی، زاویه، اندازه نما، صدا، عمق، کادربندی تصویر، فضا و مکان، لباس، رنگهای مورد استفاده و ... مورد توجه خواهد بود و بسیاری از این عناصر میتواند بدون بیان مستقیم، در نیت خالق اثر باشد و فطانت و هوشمندی در کاربرد این عناصر امری اثرگذار خواهد بود و میتواند به صورت غیر مستقیم بر بیننده تأثیر خود را بگذارد.
به نظر میرسد یکی از شیوههایی که امروزه سینمای غرب، خصوصاًهالیوود از آن کمک میگیرد و در چالش میان تمدن غرب با تمدن اسلامی از آن استفاده میکند، این است که در بیان خیر و شر در فیلمنامههای خود، همواره جهان اسلام و کلیه عناصر تمدن اسلامی، از جمله نمادها و سمبولهای سرزمینهای اسلامی را به عنوان منشأ شر و از جمله عوامل بحرانزا در جهان اعلام میکند و امروزه یکی از مهمترین عناصر فیلمهای متافیزیکی و آخرالزمانی، در تمام گونههای اسطورهای، انجیلی و تکنولوژیک آن درهالیوود، القاء غیر مستقیم این مفهوم است که هر جا اسلام و مسلمانان حضور داشته باشند، امنیت و آرامش زدوده میشود و ناآرامی، بحران، شورش، ترور و خشونت شکل خواهد گرفت و در واقع با همین شیوههای رسانهای که به صورت غیر مستقیم بیان میشود، در پسزمینه ذهن مخاطبان خود این القاء را داشتهاند که جهان اسلام منشأ خشونت و ترور است و در این مسیر هر چند گاه نیز مستقیماً از شر بودن جهان اسلام در درامها و در ضمن داستانها و فیلمنامهها نیز سخن میگویند، اما همیشه از این شیوه استفاده نمیکنند، بلکه در بسیاری از موارد نیز از کلیه نمادهای اسلامی از جمله لباسهای محلی و بومی مسلمانان، لباسهای عربی، لباس روحانیت، شعارهای اسلامی، ادبیات به کار رفته توسط مسلمانان، ظواهر اسلامی همچون انگشتر، ریش، معماری اسلامی و عناصر شهری، نمادهای صوتی و شنیداری جهان اسلامی همچون اذان، صلوات و ... کمک میگیرند تا در پسزمینه درام و نمایش، این القاء را به مخاطبان داشته باشند که جهان اسلام منشأ شر است و معمولاً فیلمنامهها در این دسته از آثار تصویری، به گونهای طراحی و نوشته شدهاند که به دنبال تحریک ذهنی و جهتبخشی مخاطبان برای یافتن پاسخ این پرسش است که بحرانهای معاصر چگونه به وجود آمدهاند و چه کسانی مقصر و یا آفریننده این بحرانها هستند. نمادها، نقشمایهها و عناصر پیرامونی، ناخودآگاه مخاطبان را به سمت و سوی خاصی میکشانند و مخاطبان بدون آنکه بدانند و بفهمند، به جهان اسلام و مسلمانان، احساسی منفی، همراه با تنفر خواهند یافت و چه بسا علاوه بر غیر مسلمانان، بعضی از مسلمانان هم درباره فرهنگ خود، احساس خوبی نخواهند داشت.
هنر اسلامی و تعلیم رسانهای
-- -- بسیاری از رسانهشناسان بر این تأکید میورزند که رسانه در قبال اخلاق و دین و یا ضدیت با آن خنثی است، به تعبیر دیگر ذات رسانه، امری تکنولوژیک و مبتنی بر دستآوردهای علمی است که شاید غیر دینی باشد و در ابتدای تأسیس برای انگیزههای تفریحی و سرگرمی اختراع شده باشد و هر چند مبتنی بر هستیشناسی، جهانشناسی و معرفتشناسی دنیای مدرن و سکولار باشد، ولی لزوماً ضد دین یا اخلاق نیست. در واقع سکولاریسم با مفهوم غیردینی بودن سازگار است نه با مفهوم ضددین بودن و میان دو مفهوم «ضددینی» و «غیردینی» فاصله زیادی است. از اینرو میتوان گفت که از رسانهها میتوان هم در جهت ترویج دین و اخلاق استفاده کرد و هم از آنها در جهت ترویج امور غیردینی و یا در راستای اموری ضددین بهرهبرداری کرد. در واقع نحوه نگرش و بهرهبرداری استفادهکنندگان از رسانهها میتواند به دینی بودن و یا دینی نبودن آن بیانجامد، به همین خاطر اگر رسانهای کارکرد دینی و جنبه تعلیم و تربیت دینی داشته باشد، میتوان از آن با عنوان رسانه دینی تعبیر کرد، ولی اگر اهداف و مقاصد دینی در آن رعایت نگردد و در ضدیت با روششناسی دین و اهداف دینی قرار گیرد، میتوان از آن به رسانه ضد دینی تعبیر کرد.
شرایط نوین زندگی و انسانشناسی موجود در عصر جدید موجب شده است که این تعبیر بعضی از فیلسوفان، مقرون به صحت باشد که معتقدند به جای آن که برای انسان معاصر چیزی را اثبات نماییم، بهتر است متاع و داشتههای خود را بر آنها عرضه کنیم و همانطور که در یک نمایشگاه، هر تولیدکنندهای کالای خود را به نمایش میگذارد، همچنین در عرصه فرهنگ نیز چنین است و اگر تمدن و فرهنگی بتواند به پرسشهای زندگی و نیازهای واقعی و فطری بشر پاسخ بهتری دهد، مورد توجه بیشتر قرار خواهد گرفت. بر این اساس امروزه رسانهها وجه تعلیمی و تبلیغی یافتهاند و موجب ترویج افکار و جهانبینیهای متعدد شدهاند و در واقع با یکدیگر به رقابت و مسابقه پرداختهاند تا بتوانند مخاطبان بیشتری را متوجه خود سازند. در این جهت، رسانه مبتنی بر فطرت و تعالیم پاک که به الگوبرداری از نمادها و عناصر اسلامی پرداخته باشد، مورد اقبال خواهد بود. امروزه به طور مثال بسیاری به این امر اقرار دارند که سینما و رسانههای ایران به مراتب از سینما و رسانه غرب پاکتر و نجیبتر است و این امر نویدی بر فطرتپذیر بودن رسانههایی است که دینی هستند و به اخلاق و معنویت توجه دارند، امروز بسیاری از خانوادهها در کشورهای فارسیزبان از جمله ایران و کشورهای همجوار همچون تاجیکستان، آذربایجان، افغانستان و ... که به اخلاق و تربیت فرزندانشان توجه دارند، بر این باور هستند که استفاده از رسانهها و محصولات فرهنگی ایران برای فرزندانشان مطمئنتر و قابل استفادهتر از رسانههای غربی است و ترجیح میدهند که از برنامههای پخش شده از رسانههای ایرانی بهرهبرداری نمایند که این امر میتواند نویددهنده و دلگرمیبخش برای کسانی باشد که به دنبال تعلیم الگوهای اسلامی از طریق رسانههای دیجیتال هستند.
تعامل نمادهای اسلامی با رسانه و هنر
در دهههای گذشته در ساخت پارهای از فیلمهای نمایشی، کاربرد غیرمنطقی، باورناپذیر و مستقیم مفاهیم دینی چه در متن داستان و چه در عناصر پیرامونی درام همچون دیالگها، نمادها، فضا، دکور، صحنهپردازی و دیگر عناصر فیلم، برای ترویج و تبلیغ دینی، نه تنها از کارکرد خوبی برخوردار نبود، بلکه تأثیر معکوس داشت. در واقع به جای به کارگیری مفاهیم دینی در ضمن داستان و درام و در اهداف فیلم، به حضور مستقیم عناصر دینی پرداخته شد و این عناصر دینی آنقدر باورناپذیر بود که نسبت کلاژوار آن با درام کاملاً برای مخاطب آشکار میگردید. در بخش آثار نمایشی از برنامههای مذهبی باید کلیه عناصر جانبی از جمله نمادها، رنگبندیها، فضا، صحنه، لباس و دیالوگ در خدمت داستان باشد و اگر در ضمن یک داستان قوی که در آن کشمکش و جذابیت حاصل از متن داستان به چشم میخورد، استفادهای دقیق از نمادها و نقشمایهها بشود. بنابراین میتوان بر تأثیر آنها بر مخاطب به صورت غیرمستقیم و ناآگاهانه اذعان کرد، اما اگر داستان دارای قوت نباشد و قویترین بخش یک اثر نمایشی، از ضعف برخوردار باشد، در این صورت طبیعی است که عناصر پیرامونی برگرفته از متون دینی، بیتأثیر و بلکه موجب شعارزدگی و تأثیر منفی خواهد بود. در گذشته و پیش از شکلگیری هنرهای مدرن در سرزمینهای اسلامی، مسلمانان از هنرهای نمایشی در تجسمبخشی به خاطرات و وقایع مهم فرهنگی دینی خویش استفاده میکردند، نقالهخوانی، شاهنامهخوانی و تعزیه نمونههایی از این دست نمایشها هست که بازیگران این دسته از هنرهای نمایشی، توده مردم بودند که در کوچه و بازار و مکانهای عمومی به اجرای نمایشهای آئینی و مذهبی میپرداختند و در آنها بعضی از مهمترین رخدادهای تاریخ تشیع و تاریخ ایران همچون عاشورا، اسطورهها و افسانههای ایرانی به تصویر کشیده میشد و مردم نیز در ضمن این نمایشها، با شخصیتهای نمایش همزادپنداری میکردند و تحت تأثیر داستانها قرار میگرفتند.
فیلم/سکانس زیبای تولد پیامبراکرم در فیلم محمدرسول الله(ص)
البته در بخش آثار غیر نمایشی از برنامههای مذهبی همچون برنامههای آموزشی و اطلاعرسانی همچون نشستها، سخنرانیها، عزاداریها و ... استفاده از عناصر پیرامونی و نقشمایهها و نمادها با تکیه بر مبانی دینی و عرفانی قطعاً مؤثر خواهد بود و جدای از قوت و ضعف آن برنامه، تأثیر مستقلی خواهد داشت، زیرا در یک نشست مذهبی اگر گفتگوکنندگان ضعیف هم باشند، اما فضا، پسزمینه، رنگبندی، کادربندی تصویر، زاویه، پرسپکتیو و عمق، ابعاد اشیا و افراد، نقوش، نمادها و دیگر عناصر تصویری قوی باشد، این عناصر بصری میتواند کارکرد و تأثیر خود را مستقل از تأثیر افراد و موضوع برنامه، بر حافظه بصری مخاطب داشته باشد، زیرا پیش از این گفته شد که واکنش انسان به عناصر هنری همچون رنگ، فضا، خطوط و نقوش، فطری است؛ همانطور که استفاده از عناصر مذهبی در نمادها، نقشمایهها، دیالگها و غیره در آثار غیر نمایشی و غیر مذهبی همچون برنامههای ورزشی، تفریحی، تاریخی، گردشگری، مستند و ... نیز مفید و دارای کارکرد است و مخاطب انتظار ندارد که این عناصر مذهبی به طور مثال با موضوع یک برنامه ورزشی سازگار و هممسیر باشد و وقتی مجری یک برنامه ورزشی با اسم و یاد خداوند آغاز میکند و یا به پیشوایان دینی توسل میجوید و یا از مفاهیم مذهبی استفاده میکند، این امر تأثیر ناخودآگاه بر مخاطب خواهد داشت و باورپذیر خواهد بود، زیرا توده مردم در دیالوگها و گفتگوهای معمولی خود نیز از این مفاهیم و کنشهای دینی استفاده میکنند. ولی در آثار نمایشی همچون فیلم سینمایی، تله فیلم، سریال، کلیپ، مستند، انیمیشن و ... مسأله متفاوت است و همه چیز بر محور قوت داستان و درام و یا سوژه شکل میگیرد و نمیتوان هر عنصر دینی را در داستان یا سوژه مستند گنجاند و انتظار تأثیرگذاری داشت. گنجاندن عناصر مذهبی در فیلم، باید متناسب با کل رویه و رویکرد فیلم و نمایش باشد و ما چه بر این باور باشیم که باید به ترویج و تبلیغ مفاهیم دینی در کلیه آثار رسانهای بپردازیم و چه بر این اعتقاد باشیم که ترویج دینی، یکی از عناصر مهم رسانهای است نه تمام کارکرد آن، در هر دو صورت نیازمند استفاده از تکنیکها و الگوهای اثرگذاری بر مخاطب هستیم و نباید سطحینگری و رفتار عجولانه و غیر فنی موجب سادگی در برنامه و تأثیر معکوس در آموزشهای دینی گردد.
اگر بتوان پیامهای مذهبی را در ضمن استفاده از تکنیکها و عناصر فنی موجود در معماری، شهرسازی، درام و نمایش، هنرهای تجسمی، هنرهای موسیقایی و دیگر آثار هنری به طور غیر مستقیم در ضمن آثار قرار داد و در نحوه استفاده از رسانهها، توجه دقیق به امکانات و شرایط آن رسانه داشت، مطمئناً میتوان تأثیر فراوانی بر مخاطبان گذارد، به طور مثال توده مردم از برنامههای تلویزیونی انتظار تصویر و تجربه بصری را دارند اما از برنامه رادیویی انتظار تجربه شنیداری را دارند، حال اگر در رسانهای همچون تلویزیون، به گفتگو و جنبه شنیداری توجه بیشتری از تصویر شود، طبیعی است که تأثیر کمتر خواهد بود و برنامههای مذهبی در این رسانه، موفقیت نخواهد داشت، اما اگر مخاطب در ضمن یک داستان و درام با موضوعی همزادپنداری کند که در آن داستان، مضامین مذهبی و علقههای عاطفی وجود داشته باشد، طبعاً بیشترین تأثیر بر مخاطب به وجود خواهد آمد، به طوری که اگر شخصیت فیلم کاراکترهای مذهبی داشته باشد، مخاطبان با او در عالم واقعیت و خارج، همانندسازی خواهند کرد و در بسیاری از موارد دیده شده است که بینندگان در پیوند و همدلی با شخصیت اصلی فیلم، از او الگوبرداری کردهاند و از جنبه عاطفی و احساسی، داستان فیلم برای آنان تحول ژرف فکری و روحی را به همراه داشته است.
در این راستا بعضی از پژوهشگران اجتماعی بر این باور هستند که پخش برنامههای مذهبی به صورت آموزشی، تبلیغی و یا سیاسی- مذهبی که در غالب سخنرانی، میزگرد و امثال آنها ساخته میشود، به جهت ارتباط با موضوعات انتزاعی و انگارههای ذهنی با رسانهای همچون رادیو سازگارتر است و اگر آموزشهای دینی بخواهد با هنرهای تصویری بیان گردد، نیاز دارد که چارچوب هنرهای تصویری را به خود بگیرد و در آن قالب قرار گیرد وگرنه مخاطب زیادی نخواهد داشت. امروزه آمار برنامههای مذهبی در عرصه تصویری و شنیداری در سرزمینهای اسلامی حاکی از این است که بیشترین برنامههای مذهبی به کشورهای اسلامی اختصاص دارد و در آفریقا کشورهای مصر و سودان بیشترین برنامههای مذهبی را دارند و در پایان دهه هشتاد، 9 درصد برنامههای مصر و در سودان 20 درصد برنامهها به این امر اختصاص داشت و در کشورهای آسیایی نیز در کشورهایی همچون عمان، 12 درصد، در ایران، 11 درصد، در کویت، 10 درصد، در قطر، 10 درصد، در امارات متحده عربی، 12 درصد و در یمن، 13 درصد برنامههای تلویزیون، به برنامههای مذهبی اختصاص یافته است. این آمارها بیانگر این است که توجه و اقبال کشورهای اسلامی به رسانهای همچون تلویزیون در ترویج، آموزش و تبلیغ مباحث دینی زیاد بوده است، (محمدی، 1382، صص 213-212) اما متأسفانه عدم استفاده درست از زبان رسانههای تصویری و این ابزار رسانهای موجب شده است که کارکرد و نتایج حاصل از این برنامهها در مخاطبان اندک باشد و این نیست جز بدین خاطر که میان رسانه و دین تلفیق و ارتباط متناسب ایجاد نشده است و اندیشههای دینی در قالب و چارچوب هنرهای تصویری و ویژگیهای مختص به این رسانه به تصویر کشیده نشده است.
نتیجهگیری
مسلمانان و پیروان دیگر ادیان همواره در طول تاریخ از هنرها برای ترویج پیام و مضمون دینی استفاده میکردند و فطرتاً میدانستند که هنر میتواند در مسیر ترویج و توسعه مفاهیم، اعتقادات و آئینهای دینی کمک کند. در این مسیر هر چند پارهای از ادیان در استفاده از کلیه هنرها هیچگونه محدودیتی ندارند و از کلیه هنرها بهرهبرداری میکنند و پارهای دیگر از ادیان، محدودیتهایی را برای استفاده از هنر رعایت میکنند، اما آنچه که نقطه اشتراک تمام ادیان است، استفاده از هنر در بیان مضمون، پیام، هدف و حس دینی است و همانطور که با سخن گفتن میتوان ارزشها و فضایل دینی را به دیگران منتقل کرد، هنرها نیز همین کارکرد را دارند و هنرهای نمایشی، تجسمی، موسیقایی و ادبی نیز در طول تاریخ تمدن ادیان، بخشی از روش انتقال مضامین دینی بوده است که به صورت غیرمستقیم و همراه با نوعی لذت بصری، شنیداری و محسوس، به تبلیغ، ترویج و تحکیم افکار و اندیشههای دینی میپردازند. به تعبیر بعضی از اندیشمندان معاصر، گفتمان به وسیله اعمال و رفتار و یا کلیه عناصر فرهنگی همچون نمادها، نشانهها و کلیه عناصر هنری گاه قویتر از گفتار هستند و چه بسا خود از مصادیق زبان شمرده میشوند و به نظر میرسد که گاه جنبه شفاهی در خلق آثار هنری بیش از حضور عناصر هنری است و صرفاً اکتفاء کردن به ادبیات گفتاری و استفاده نکردن از کلیه عناصر هنری در خلق آثار فاخر، نوعی نقیصه تلقی میگردد.
-- احمدی، بابک. (1384). حقیقت و زیبایی، چاپ نهم، تهران: نشر مرکز.
-- اورت، آنا. (1388) رسانهها در عصر دیجیتال، ترجمه رحیم قاسمیان، از مجموع زیباییشناسی و فلسفه رسانه، به اهتمام سید حسن حسینی [گردآورنده]، ص 381.
-- پوپر، کارل. (1378). درس این قرن، ترجمه علی پایا. چاپ دوم، تهران: طرح نو.
-- حسینی، سید حسن [گردآورنده]. (1388). زیباییشناسی و فلسفه رسانه، تهران: دانشکده صدا و سیما.
-- راود راد، اعظم. (1382). نظریههای جامعهشناسی هنر و ادبیات، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
-- فرقانی، محمد مهدی. (1382). درآمدی بر ارتباطات سنتی در ایران، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها.
-- سعید، ادوارد. (1379). اسلامِ رسانهها، ترجمه اکبر افسری، تهران: نشر توس.
-- سید حسینی، رضا. (1366). مکتبهای ادبی، چاپ نهم، تهران: انتشارات نیل و انتشارات نگاه.
-- کادن، جی. ای. (1380). فرهنگ توصیفی ادبیات و نقد، ترجمه کاظم فیروزمند، تهران: نشر شادگان.
-- گاردنر، هلن. (1385). هنر در گذر زمان، ترجمه محمد تقی فرامرزی، چاپ هفتم، تهران: انتشارات آگاه، تهران.
-- گوارک، لورا جی. (1388). مطالعات اینترنت در قرن بیست و یکم، ترجمه صفورا برومند، از مجموعه زیباییشناسی و فلسفه رسانه، به اهتمام سید حسن حسینی [گردآورنده]، تهران: دانشکده صدا و سیما، ص 405.
-- محمدی، مجید. (1382). دین و ارتباطات، تهران: انتشارات کویر.
-- مورگان، دیوید. (1390). دین، رسانه و فرهنگ، به کوشش امیر یزدیان، قم: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما.
-- موسوی گیلانی، سید رضی. (1388). جایگاه مهدویت در اندیشه نخبگان مسلمان در دوره مدرنیته، فصلنامه علمی و پژوهش مشرق موعود، سال سوم، ش 12، ص 42-29.
-- نصر، سید حسین. (1384). پاسخ نصر به الیوت دیوتش، در کتاب هنر و معنویت، انشاء الله رحمتی [گردآورنده]، تهران: فرهنگستان هنر، ص 186.
--هارت، فردریک. (1382). سی و دو هزار سال تاریخ هنر، ترجمه موسی اکرمی و همکاران، تهران: پیکان.
--هایم، مایکل. ه. (1388).هایدگر و مک لوهان و ماهیت حقیقت مجازی، ترجمه صدرا ساده، از مجموعه زیباییشناسی و فلسفه رسانه، سید حسن حسینی [گردآورنده]، تهران: دانشکده صدا و سیما، صص 80-69.
-- Gallup, Alison & Others. (1998). Great paintings of the Western World, New York: Art Resource, pp 590-597.
-- Honour, Hugh& Fleming, John (2002).The Visual Arts: A History, 6th ed, Harry N. Abrams, New York: pp 802- 822.
[1]. دانشیار و مدیر گروه فلسفه هنر دانشگاه ادیان و مذاهب
[2]. پیامبر اسلام در سخنی فرموده است که فرزندان خود را در پنج سال اول زندگی تربیت کنید و یا فرمودهاند که فرزندان خود را بیست سال پیش از تولد تربیت کنید، یعنی اگر نفس خویش را تربیت کنید، فرزندان با شما همانندسازی خواهند کرد و الگوبرداری میکنند، زیرا بچه با دیدن راستگویی از پدر و مادر راستگو خواهد شد و صفات خود را از اولین مربیان خویش که والدین باشند، اقتباس مینمایند.
[3]. Louis Aragon
[4].Alison Gallup& Others, Great paintings of the Western World, Art Resource, New York, 1998, pp 590-597.
[5].Rene Magritte
[6]. Salvador Dali
[7]. Max Ernest
هرچند بهنظر میرسد رسانه، ابزاری برای نشر افکار و اندیشههاست، اما درواقع میتواند مانعی برای این امر نیز باشد و همچنین درحالیکه ادعای این را دارد که حقایق را بازتاب میدهد، میتواند مانع بازتاب آن باشد. تمام اینها بسته به تعریفی است که از این مفاهیم و امور و سپس مصادیق آنها دارد.
بیایید به مسألهای دیگر فکر کنیم؛ اگر رسانهای در کار نبود، ما به چه چیزهایی میاندیشیدیم و حرکتمان چه سمتوسویی داشت؟ اولویتهای ذهنی، فعالیت و پرداختهای ما چه بود؟ آیا کاری که امروز انجام میدهیم دقیقاً همان کاری است که باید انجام دهیم یا رویآوردن ما به آن، تحتتأثیر جریانهای حاکم و القاءهایی است که صورت میگیرد؟ ما چطور به ضرورت کارهایی که انجام میدهیم، رسیدهایم؟
امروز رسانهها جزء جداییناپذیر جوامع و زندگی ما شدهاند؛ اخبار و اطلاعاتی را که از گوشهوکنار دنیا به سمعونظر مخاطب میرسانند، پرداختن به مسائل مختلف و بهتصویرکشیدن آنها و... . درواقع رسانهها آمدهاند و چشموگوش ما شدهاند و از دریچۀ آنهاست که جهان، دیده و شناخته میشود. اولویت پرداختهای ما، اینکه فکر ما متوجه چه باشد و چه نباشد، چهچیز را مهم بداند و چهچیزی را بیاهمیت، به چه اموری واکنش نشان دهد و به چه میزان، تمام اینها را رسانه است که برای ما تعیین میکند؛ اما مسأله این است که آنچه رسانهها به ما میدهند چه نسبتی با واقعیتهای امور دارد؟
سؤالم را دوباره مطرح میکنم. اگر رسانهای در کار نبود ما به چهچیزهایی میاندیشیدیم و فعالیتهایمان چه سمتوسویی داشت؟ باید گفت رسانهها امکانِ مواجهۀ اصیل و بیواسطه با پدیدهها را از انسان گرفتهاند. همهچیز باید از کانال آنها به ما برسد. تنها، اجازۀ شنیدهشدن آنچه را میدهند که مورد تأییدشان بوده باشد. چیزهایی را بازتاب میدهند که منطبق بر خطکشیهای فکری خودشان باشد، حال هر رسانه متناسب با جهت و هدفی که دارند، ذهن ما را به سمتی که میخواهند میبرند و اجازۀ دیدن چیزهایی را به ما میدهند که تا قبل از رجوع دوربینهای آنها، ما نمیدیدیمشان.
اما چرا؟ مگر پیش از این، وجود نداشتند؟
توقع اینکه رسانه حتماً بلندگوی حقایق باشد، تصوری اشتباه است. بههرحال هرکدام تلاش میکنند آنچه را که خود میخواهند، واقعی جلوه دهند. در اینحال، تصرف در معانی و مصادرهبهمطلوبکردنها میتواند انسان را از واقعیت دور و دورتر کند. هررسانهای تمایل دارد افرادی منضبط و مطابق با هدف خود را تربیت کرده و از اینمنظر آنها را دستهبندی کند. تریبون را در اختیار آنهایی قرار میدهد که به خواست او نزدیکتر باشد. آنها مسلطاند و افراد ناگزیرند برای حفظ موجودیت خود، متناسب با آنچه آنها میخواهند بیندیشند و رفتار کنند. نه اینکه اختیار را از آنها سلب کنند، اما وقتی قدرت در دست آنهاست و از طرفی هرچیزی برای موجودیتیافتن باید مورد توجه رسانه قرار گرفته باشد، ناخودآگاه موجبات این اجبار در افراد فراهم شده که آنگونه بیندیشند که او میخواهد.
کسی نمیتواند منکر وابستگی حوزههای مختلف جامعه به رسانه شود. در این میان، حوزۀ هنر و ادبیات نیز از اینقاعده، مستثنی نیست. رسانه قطعاً آوردههای بسیاری برای ادبیات دارد. کمترین مثال اینکه کسی در دورترین نقطه به مرکز، میتواند با جستجویی ساده و یا روشننمودن تلویزیون، به اطلاعات، آموزشها و تازههای اینحوزه دسترسی داشته و از جریان دور نماند. درعینحال که چنین خدماتی را میشود برشمرد، اما دقیقاً از همینجهت میتواند حجاب و مایۀ غفلت ما نسبت به اموری دیگر باشد. اموری که یا قابلیت بهتصویر درآمدن را ندارند (زبان رسانه، زبان گفتن از آنها نیست) یا توسط رسانهها دیده نمیشوند. آیا میتوان گفت وجود ندارند؟ یا حتی رسانه، علیرغم امکانی که ظاهراً برای حضور و معرفی میراث ادبی ما فراهم میآورد، میتواند آنها را از معنا و باطن خود دور کرده و روحی دیگر در آن بدمد. شاید بتواند حافظ، سعدی و دیگر میراث ادبی ما را جهانی کند، اما از کجا معلوم که تنها، آنچه را که خود، از آنها مراد کرده بسط نمیدهد؟
با این مقدمهها ببینیم شاعر، نویسنده و در کل هنرمند چه نسبتی با رسانه دارد.
فرض کنیم (تنها فرض کنیم) که جریانهایی در حوزۀ ادبیات وجود داشته باشد که هرکدام بخواهند افکار خود و تعریف خود از اینحوزه را غلبه دهند. مثلاً هنر ارزشمند، هنر اصیل، متعهد و صفاتی از اینقبیل. هرجریان، متناسب با آنچه میخواهد، اینمفاهیم را تفسیر کرده و معنا میکند. اما بسته به کدام ارزش؟ تعهد به چهچیزی؟ اصالت نسبت به چه؟ درواقع تفاوت در همین تعریفهاست و هرجریان متناسب با فکر خود و با قدرت رسانهایاش میکوشد آن را بر افکار مخاطبان ادبیات غلبه دهد. هنرمند، ناخودآگاه باید تحت لوای یکی از اینها خود را تعریف کرده و موجودیت دهد. در اینوضع، شاعر تا چه حد این امکان را مییابد که خودش باشد و اندیشهای خالص داشته باشد؟ آیا میتوان از هنر اصیل حرف زد؟ این تعلقها، آزادی و آزادگی قلم و هنر هنرمند را از او میگیرد.
رسانههای سیاسی و حزبی که تکلیفشان مشخص است، اما رسانههای ادبیات با روشی پنهانتر عمل کرده و هنرمند را به خدمت خود درمیآورد. آیا رسانه در خدمت هنرمند است یا هنرمند در خدمت رسانه؟ هنرمند میتواند حرفهایش را آنگونه که خود میخواهد بیان کند یا رسانه مشخص میکند که او چه میتواند بگوید تا اجازۀ نشر پیدا کند؟
باید اعتراف کرد که قسم اول کمی به محال نزدیکتر است. قطعاً رسانهها آنچیزی را که خود میخواهند از هنرمند گرفته و نشر میدهند. اگر از خطکشیهای او عبور کند، قابل پذیرش نخواهد بود. این سلیقه و خواست رسانه است که تعیینکننده است. میبینیم چطور بعضی نشرها با آنچه هنر انقلاب، شعرآیینی، ادبیات مقاومت و مواردی از اینقبیل نامیده میشود، مخالف بوده و آن را بایکوت میکنند و از اینسو جریانهای متعهد به هنر انقلاب و ارزشمند نیز به نحوی دیگر جریان مقابل را. هرکدام چارچوب و خطکشیهایی برای خود دارد و سکانس دردناک قصه آنجاست که هنرمندی در هیچیک از اینها جا نگیرد و با زبانی دیگر، راه سومی را در پیش گیرد و نتواند خود را با چارچوب هیچکدام از اینها هماهنگ کند. از آنجا رانده و از اینجا مانده. همین اعمال سلیقههاست که امکان اندیشه و حرکت آزاد را از هنرمند میگیرد و این، ظلمی پنهان به ادبیات است.
قبول کنیم توقع اینکه رسانهای تماماً بلندگوی حق باشد، محال است. هرجریان، متناسب با تفکر (و سیاستهای) خود پیش میرود که میتواند مطابق با حق نباشد. حال هنرمندی که نخواهد تحت لوای آنها باشد چه خواهد شد؟
مثالی دیگر میزنم؛ عدالت. فرض کنیم جریان اول در مواجهه با این امر، دچار نوعی اباحه و ولنگاری در کوبیدن وضع موجود و به اصطلاح سیاهنمایی باشد. از اینطرف جریان دیگر نیز اسیر محافظهکاری در دیدن و پرداختن به حقایق جامعه بوده و سعی در تطهیر وضع موجود و انکار واقعیتهایی داشته باشد که از نظر او پرداختن به آنها مصلحت نیست. آیا در این میان، حق، نادیده گرفته نمیشود؟ بالأخره هرچه باشد حقایق و واقعیتها پنهان نیستند و رسانهها همواره نمیتوانند با تحریف آنها و نادیدهگرفتن و پنهانسازی، با آنها مواجهه کنند. جریان اول باید بداند که با اینشیوه، اعتبار خود را نزد اهل فهم و انصاف کم کرده و جریان دوم نیز بههمیننحو؛ یعنی با محافظهکاری و ترس از بیان حقایق موجود، علاوهبر دورشدن از رسالت و وجدان هنری، همدلی و همزبانی با مردمش را از دست خواهد داد و تیشه به ریشۀ چیزی میزند که دقیقاً سعی در حفظ آن داشته است. بههرصورت، هنرمند آزاد است که میتواند زبان دیگری شود برای بیان واقعیتها.
بپردازیم به هنر انقلاب، هنری که بر محوریت ارزشهای انقلاب اسلامی شکل گرفته است. وقتی ما از ارزشها و تعهدهای انقلابی و یا رسالت اجتماعی سخن میگوییم، تعهد به چه و کدام ارزش را با کدام مصادیق و به چه شکلی مدنظر داریم؟ شاعر و نویسندۀ تازهکار براساس کدام تفسیر باید به شناخت آن برسد؟ معیارهای هنر انقلابی، عدالتمحور، ارزشمند و مواردی از اینقبیل را چه کسی تعیین میکند؟ محافل؟ نشرهای وابسته؟ مؤسسههای تحت لوای ایننام؟ جشنوارهها؟ از کجا میتوان به تعریفی درست و سپس مصادیق آن رسید؟ آنچه به اسم رسالت اجتماعی، ذهن شاعر امروز را درگیر میکند چیست و چه نسبتی با وجود شاعر دارد؟ شهید آوینی در مقالۀ «ادبیات آزاد یا متعهد» در کتاب «رستاخیر جان» میگوید: «هنرمند موجد یکهیجان میرا و یکتفنن زودگذر نیست و اینسخن نیز درست نیست که هنرمند را فقط صاحب رسالت اجتماعی بدانیم و نگارنده اگرچه از بهکاربردن کلمۀ «رسالت» در این موقع و مقام اکراه دارد، اما ناگزیر باید بگوید که اگر برای هنرمند قائل به یکرسالت اجتماعی هستیم و او را نسبت به آن ملتزم میدانیم، این التزام باید عین وجود شخصی و فردی او باشد، و اگر نه اثری ارزشمند و جاودان خلق نخواهد کرد.» و مسأله این است که رسالت نسبت به کدام ارزش؟
از این بحثها بگذریم، آن واقعیت عینی و بیرونی که وجود دارد این است که قدرت رسانههاست که در حوزههای مختلف، صحنهها را چیده، نقشها را تعیین کرده و همهچیز را پیش میبرد. متأسفانه باید گفت تفسیرها و گزینشهای سلیقهای، به حوزۀ هنر و ادبیات، ظلمی را روا میدارد که شاید نتوان آیندۀ خوبی را برای اینحوزه متصور بود. سیاستها سمّ تفکرند و فرض کنیم رسانهها (فارغ از جهت آنها) مدام هنرمند را از اینسو به آنسو کشیده و قلم و هنر او را خرج چیزی میکنند که خود میپسندند. در اینصورت آیا میتوان هنرمندی متفکر و مستقل داشت که فرصت خلوت و اندیشه را برای حرکت در مسیر درست به دست بیاورد؟
چکیده
عواملی که به تدریچ، زمینه طرح مفاهیم جدید را در حوزه مطالعات دین و رسانه فراهم آوردهاند، میتوان چنین برشمرد: بهرهگیری پیوسته رسانههای جمعی مدرن به ویژه رسانههای تصویری همچون تلویزیون، سینما و فیلم از مضمونها و موضوعهای دینی؛ انعکاس دادن مفاهیم، بینشها، ارزشها، قواعد، نمادها، نگرشها، مناسک، آیینها و رفتارهای دینی در قالبهای مختلف رسانهای و بهرهگیری روزافزون مروّجان و مبلّغان دین به ویژه ادیان دارای رسالت تبلیغی از این رسانهها برای ابلاغ و ترویج باورها، ارزشها و آرمانهای خویش. عنوان عام «دین رسانهای» معرّف گونه اول تعامل، یعنی انعکاس دین و پیامهای دینی در قالبهای مختلف رسانه است و عنوان کمتر رایجِ «رسانه دینی» تا اندازهای، معرّف گونه دوم تعامل، یعنی استفاده بیشتر ابزاری دین از رسانه در فرآیند انتقال نمادین خود به ساحتهای فرهنگی و شخصیتی است.
در کنار این دو عنوان، در سطح خردتر، گاه از عنوانهای دیگری همچون برنامه دینی، ژانر دینی یا معنوی، سوژه دینی، پردازش دینی، روایت دینی و... نیز یاد میشود. این نوشتار درصدد است تا با مرور دیدگاهها و آرای تفسیری اهل نظر در بیان چیستی رسانه دینی، ویژگیهای این پدیده یا نهاد نوپدید فرهنگی را در قالب مجموعهای از گزارههای توصیفی صورتبندی کند.
کلیدواژگان
دین، رسانه، فرهنگ، رسانه دینی، کارکرد، هنجار، تلویزیون.
۱. رسانه دینی چیست؟
درباره اینکه یک رسانه را به چه اعتباری و در صورت داشتن کدام نوع ویژگیهای ذاتی و فعلی میتوان دینی یا اسلامی تلقی کرد، اختلاف نظرهایی وجود دارد که در آرای منقول از اندیشمندان و اصحاب رسانه انعکاس یافته است. رسانة دارای هدف و غایت دینی، کارکرد دینی (فعال در عرصه گسترش و انتشار فرهنگ دینی)، پایبند به رعایت ارزشها و هنجارهای دینی در عرصه سیاستگذاری، برنامهریزی، برنامهسازی و پخش؛ دارای دغدغه، حساسیت، جهتگیری و موضع دینی؛ انعکاسدهنده مستقیم و غیر مستقیم مفاهیم و مضامین دینی؛ برخوردار از کارگزاران و عوامل اجرایی متعهد؛ دارای انگیزه دینی و پایبند به بایدها و نبایدهای شرعی، اصلیترین دیدگاههایی است که تاکنون در این باره ارائه شده است. یادآوری میشود که چرخه تعاملی دین و رسانه، بخش سومی نیز دارد و آن، «فرهنگ» است. در واقع، فرهنگ، بستر و عرصه پیدایش همه انواع ارتباط، همچون ارتباطات دین و رسانه است. همچنین در بیشتر مطالعات انجام شده، به دین به دیده یک نهاد فرهنگی و گاه هسته و مؤلفه کانونی یک فرهنگ نگریسته شده است. دین، منبع و مرجع در بهرهگیریهای رسانهای (با عنوان دین رسانهای) نیز به ویژه در جوامع سکولار، بیشتر، ترجمه فرهنگی دین است تا دین متنی. البته رسانههای دینی به ویژه رسانههای تمامعیار این عرصه، در فرآیند تولید پیام و تأمین بستههای معنایی مورد نظر خویش، بیش از جلوهها و مظاهر متبلور و انضمامی دین، به درونمایههای متنی و آموزههای انتزاعی دین ارجاع میدهند. بدون تردید، یکی از عناصر محوری و تعیینکننده در نوع نسبت میان دین و رسانه و صورتهای محقق، مفروض و محتمل آن، تعریفها و برداشتهای مراد از این دو است. ازاینرو، ورود هر چند اجمالی به قلمرو معنایی این دو پدیده، گریزناپذیر مینماید.
الف) تعریف رسان
رسانههای جمعی در مقام عمل همواره در قالب سازمانهای ارتباطی ظهور مییابند و ایفای نقش میکنند. سازمانها و موجودیتهای نهادین رسانهای با ویژگیهای ذاتی و فعلی از دیگر سازمانهای فرهنگی و اجتماعی متمایز میشوند. مک کوایل، اندیشمند ارتباطات، در تشریح ویژگیهای این نوع ارتباط به ویژه با توجه به الگوی غالب رسانهای غرب، در بیانی تفصیلی مینویسد:
منبع، یک فرد واحد نیست، بلکه سازمانی است رسمی و فرستنده اغلب ارتباطسازی است حرفهای. پیام، منحصر به فرد، متغیر و پیشبینی [ناپذیر] نیست، بلکه معمولاً ساخته و پرداخته، به معیار شده و تکثیر شده است. پیام همچنین ثمره کار و کالایی دارای ارزش مبادله است و گوشه چشمی نمادین به ارزش مصرف دارد. رابطه میان فرستنده و گیرنده، یک جهتی و به ندرت، دو طرفه، ضرورتاً غیر شخصی و اغلب مستقل از اخلاق و قابل پیشبینی است به این معنا که معمولاً فرستنده، مسئولیت تأثیرگذاریهای خاص پیام به روی افراد را بر عهده نمیگیرد. او فقط پیام را در مقابل پول یا توجه مبادله میکند. غیر شخصی بودن، تا حدودی از فاصله فیزیکی و اجتماعی میان فرستنده وگیرنده ناشی میشود و تا حدودی از غیر شخصی بودن نقش ارتباطساز جمعی که معمولاً تحت سیطره هنجارهای بیطرفی و فاصلهگذاری قرار دارد، [اثر میپذیرد]. فاصله اجتماعی موجود به ایجاد رابطهای نامتقارن میانجامد؛ زیرا فرستنده هر چند به طور رسمی ... هیچ قدرت و اختیاری در مورد گیرنده [ندارد]، معمولاً منابع، احترام، مهارت و اقتدار بیشتری در اختیار دارد. گیرنده، بخشی از گروه بزرگ مخاطبان است. [تجربههای] مشترکی با دیگران دارد و واکنشهای او قابل پیشبینی و الگودار است. ارتباط جمعی اغلب دربرگیرنده تماس همزمان بین فرستنده و گیرندگان بسیار است که تأثیرگذاری فوری و در سطحی بسیار گسترده را امکانپذیر میکند و پاسخ فوری تعداد زیادی از مردم را در یک لحظه در پی دارد. (مک کوایل، ۱۳۸۲: ۵۹)
ب) دین و جلوههای فرهنگی آن
تاکنون تعریفهای بسیار متعددی از منظرهای مختلف همچون دروندینی و بروندینی، ذاتگرایانه و کارکردگرایانه از «دین» ارائه شده است و به ندرت میتوان تعریفی یافت که بر همه آنچه با عنوان «دین» در جوامع و حوزههای فرهنگی گوناگون از آن یاد میشود، انطباقپذیر باشد. در اینجا، بررسیهای مفهومی و منازعههایی مَدرسی درباره تعاریف ارائه شده و داوری در مورد قلمرو معنایی و درستی و نادرستی هر یک ضرورت چندانی ندارد. تعریف برساخته زیر نیز به دلیل داشتن سنخیت زیاد با موضوع مورد مطالعه، مبنای مناسبی برای این گفتوگو خواهد بود:
دین، مجموعهای از معارف نظری و عملی شامل عقاید و باورها، اخلاقیات، رهنمودهای معطوف به سلوک عبادی و عرفانی و قواعد ناظر به رفتارهای فردی و اجتماعی است که در راستای هدایت انسان در رسیدن به اهداف متعالی و کمالات غایی، تدوین و تدارک شده است. مهمترین ویژگی و وجه تمایز این مجموعه معارف از دیگران، «قدسی بودن» و داشتن خاستگاه ماورائی است. این تعریف بر بسیاری از تعاریف ارائه شده، به ویژه از دیدگاه اندیشمندان مسلمان انطباق دارد. (نک: طباطبایی، ۱۴۱۷: ج۲: ۱۳۰؛ مصباح یزدی، ۱۳۶۵: ۲۸؛ جوادی آملی، ۱۳۸۱: ۲۴)
گلیفورد گیرتز، مردمشناس معاصر، با رویکردی فرهنگی بر آن است که دین همواره هم جهانبینی است و هم خلقیات (رفتارها، ارزشها، نگرشها و عواطف). دین، ترکیبی است از ایدهها و باورهای مربوط به جهان و گرایش داشتن به احساس و رفتار بنا بر این ایدهها. (به نقل از: پالس، ۱۳۸۲: ۳۶۳ و۳۶۴)
ایان باربور نیز با عطف توجه به آثار عینی و تحققی دین همچون آثار فرهنگی مینویسد:
عقاید دینی در درجه اول با مسائل وجودی اهتدای انسان در چارچوب جستوجوی معنا و خصلت یا سرشت اساسی انسان و جهان و شناخت خویشتن و سرنوشت و زمان و تاریخ سروکار دارد. زندگی عرف اهل دین بر محور «هجرتها»ی بزرگ ... (تولد، ازدواج و مرگ)، خدمت به بشر و جامعه (شفقت و عدالت)، تذکر و بزرگداشت رویدادهای تاریخی عمده (آیینها و شعائر مقدس و اعیاد) و فراتر از همه، عبادت و طاعت خداوند [دور میزند]. (باربور، ۱۳۷۴: ۳۰۳)
گفتنی است بیشتر کسانی که از نسبت میان دین و رسانه سخن گفتهاند، به طور صریح یا تلویحی به تعریفهایی استناد جستهاند که دین را از منظر جامعهشناختی و مردمشناختی، بخشی از یک نظام فرهنگی میپندارند. به بیان هوور: «آنچه در تجدد متأخر در غرب روی داده، تأکید بیشتر بر روی مذهبی است که زندگی و عمل میشود. این مذاهبِ زیسته و تمرین شده، به طور زایندهای در درون قلمرو رسانهها ادغام و به سرعت رسانهای میشوند». (هوور، ۱۳۸۶: ۴۶۶)
به آرای گیرتز در این زمینه، بیش از دیگران توجه و استناد شده است. وی در مقالهای با عنوان «دین به مثابه یک نظام فرهنگی» بر آثار و کارکردهای فرهنگی دین، به عنوان معرّف تأکید کرده است. از نظر وی، فرهنگ، «الگویی از معانی است که در راستای تاریخ منتقل میشود و از طریق نمادها تجسم مییابد یا نظامی از مفاهیم است که انسانها به ارث میبرند و به صورتهای نمادین بیان میشود.» دین نیز از نظر گیرتز، بخشی از یک فرهنگ است که با نمادهای مقدس و کارکردهای آنها سروکار دارد «تا روحیات آدمها، یعنی آهنگ، خصلت و کیفیت زندگی، سبک اخلاقی و زیباشناختی و حالت زندگی آنها را با جهانبینیشان، یعنی همان تصویری که از واقعیت و عملکرد اشیا دارند و فراگیرترین اندیشههای آنها درباره نظم، ترکیب کند.» (نک: همیلتون، ۱۳۷۷: ۲۷۳ و ۲۷۴) البته ادیانی همچون اسلام و مسیحیت که متضمن سه نظام ایمانی و اعتقادی، نظام دینی و نظام اخلاقی به صورت متداخل هستند، میتوانند این نقش را ایفا کنند. (نک: همان: ۳۶)
بیشک، دین به عنوان مجموعهای از معارف قدسی با فرهنگ به عنوان میراث مادی و غیر مادی بشر، در فرآیند زیست اجتماعی، در گسترهای بیحد و حصر و در بستری به درازای تاریخ همواره روابط یکسویه و متقابل داشته و دارد. شدت این ارتباط در برخی قلمروها به اندازهای است که جدا کردن میان آنها ناممکن و گاه محال به نظر میرسد. به همین دلیل، در میان انبوه تعاریف ارائه شده از فرهنگ، کمتر تعریفی میتوان یافت که به آمیزههای دینی و قدسیِ عناصر اعتقادی توجه نکرده باشد. (نک: جعفری، ۱۳۷۳؛ پهلوان، ۱۳۸۲: ۳۵ ـ ۱۰۰)
البته ادیان بزرگ الهی، جایگاه و حوزه نفوذ و اثرگذاری فراتر و عمیقتر از انعکاس در قالب مظاهر فرهنگ عینی را جستوجو میکنند. دینی همچون اسلام به دلیل صبغه وحیانی، ماهیت جهانشمول، فراتاریخی، جاودانگی، اندماجی (ملاحظه همزمان دنیا و آخرت)، جامع بودن و اینگونه ویژگیها، نه به عنوان بخشی از فرهنگ، بلکه گوهر و هسته کانونی آن تلقی میشود و نه در عرض دیگر نهادها که در طول آنها و در موقعیتی فرانهادی جای میگیرد.
ایجاد تغییرات متناسب در کلیت نظام اجتماعی، اصلاح ساختارها، تولید و بازتولید نهادها، پالایش فرهنگ، تربیت و تزکیه انسانها، تنظیم روابط، هدایت و کنترل رفتارها و پیوند دادن امور این جهانی با امور اخروی برخی از وظایفی است که ادیان الهی، خود را مسئول انجام دادن آن میدانند و به بیان دیگر، بخشی از رسالت جهانشمول آنها شمرده میشود. در هر حال، ارتباط مستحکم و وسیع دین و فرهنگ، بدون در نظر گرفتن کیفیت آن، روشنتر از آن است که به بحث و گفتوگو نیازی داشته باشد. تردیدی نیست که دین به عنوان جهانی نمادین یا مجموعهای از معارف و ارزشهای غایی در شکلگیری بنیادهای اصلی فرهنگ نقش محوری دارد. به بیان تیلیش، دین در مقام دلبستگی غایی، گوهر معنابخش فرهنگ است و فرهنگ نیز کلیت صوری است که در متن آن، مسئله بنیادین دین، خود را آشکار میسازد.
دین جوهر فرهنگ است و فرهنگ، صورت دین. به یقین، چنین نگرشی، مانع تثبیت دوگانگی دین و فرهنگ میشود. هر فعل دینی نه فقط در حیطه منسجم و سازمانیافته دین، بلکه در بیشتر خلجانهای غریزی روح و جان به صورتی فرهنگی شکل میگیرد. (تیلیش، ۱۳۷۶: ۵۰) الیاده نیز در بیانی مشابه مینویسد:
در بازنگری فرهنگهای بزرگ باستان [به ویژه] فرهنگهای یونان و جهان اسلام، شایسته است در نظر داشته باشیم که فرهنگ، ... ربط و پیوندهای [بسیار] ولو صرفاً از نظر ریشهشناسی، با عبادت و ایمان یعنی با دین دارد. (الیاده، ۱۳۷۴: ۲۱۰ )
بدیهی است دین عینیتیافته و فرهنگیشده یا در هم تنیده با فرهنگ به عنوان یک واقعیت اجتماعی، بر کلیت جامعه و حتی غیر مؤمنان به خود نیز اثر میگذارد. ازاینرو، در حوزه تعامل دین و رسانه چنین به نظر میرسد که فرهنگ از یک سو، بستر و عرصه داد و ستد دین و رسانه است و از سوی دیگر، خود، در سطحی گسترده، محصول و معلول این تعامل است. به بیان دیگر، دین، با واسطه یا در ضمن فرهنگ به رسانه راه مییابد و پس از پردازش رسانهای، دوباره به صورت فرهنگیشده، در گستره اجتماعی منعکس میشود. چرخه سه بخشی دین، رسانه و فرهنگ در یک ارتباط دیالکتیکی پیچیده به مرور زمان به در هم آمیختگی هر چه بیشتر دین و فرهنگ منجر میشود. «رسانه دینی» هم از دید برخی، رسانهای است که به انعکاس دادن فرهنگ دینی تبلوریافته در جامعه مؤمنان و در سطحی دیگر به فرهنگیساختن تدریجی دین با هدف انتقال و نفوذ آن به ساحتهای مختلف روانی و اجتماعی جامعه و افزایش سطوح ارتباط تودهها با آن کمک میکند.
ج) دین و رسانه
دین به عنوان مجموعهای از معارف قدسی و آموزههای متنازل الهی، اصالتی از سنخ پیام دارد و همواره به صورت زبانی (گفتاری و نوشتاری)، رفتاری و احساسی در شکلهای مختلف و با بهرهگیری از محملهای نمادین در چرخههای گوناگون ارتباطی، به صورتهای عمودی و افقی، توزیع و مبادله شده است. دینباوران و مبلّغان دین همواره بسته به شرایط و فرصتهای تبلیغی، از رسانههای موجود و در دسترس برای نشر آموزههای اعتقادی خویش بهره بردهاند. برخی رسانهها بر اثر ضرورتهای ناشی از تبلیغ دین به وجود آمدهاند و برخی نیز در پرتو این کاربری، رونق و اعتبار بیشتری یافتهاند. ازاینرو، بهرهگیری از رسانهها و فنآوریهای ارتباطی مناسب و عصری برای نشر و ابلاغ پیام دین، داستان دیروز و امروز نیست، بلکه سنتی دیرپا بوده و هست. منطق نظری و عملی مؤمنان به ادیان الهی در مواجهه با رسانههای عصری، نفی و طرد نبوده، بلکه بیشتر بر مبنای به کارگیری آنها در راستای تأمین غایتهای مطلوب بوده است.
مطالعات تاریخی درباره رسانههای مورد استفاده دین و رسانههای مؤثر در ابلاغ مستقیم و غیر مستقیم آموزههای دینی نشان میدهد حساسیتها و بحثهایی که در چند دهه اخیر درباره تعامل دین و رسانههای مدرن به ویژه رسانههای تصویری و نمایشی (تلویزیون، سینما، فیلم، ماهواره و تا حدّی اینترنت و...) برانگیخته شده و به طرح مواضع مختلف و گاه متعارض منجر شده است، در زمینه رسانههای موسوم به رسانههای سنتی (کتابت، خطابه، آموزش و تعلیم، شعر، موسیقی، نقاشی، هنرهای تجسمی و حتی برخی رسانههای مدرن کلاممحور همچون رادیو و رسانههای مکتوب همچون مطبوعات) شرایط مطرح شدن نیافتهاند یا چندان بدانها توجه نشده است. چنین پذیرشی، دلیل گویایی بر بالا بودن سازگاری میان اینگونه رسانهها با زبان و پیام دین، دست کم در تلقی کاربران دینباور بوده است. در زمان حاضر نیز با وجود برخی دیدگاههای انتقادی، دین چه به عنوان یک پاره فرهنگ، یک نظام معنایی، یک نهاد یا فرانهاد اجتماعی و یک زبان، با رسانه به اعتبارهای مختلف، در گسترهای از تعاملها و ارتباطات پیچیده و چند لایه به هم آمیخته است. این ارتباط در کل جهان به ویژه در جوامع دارای جهتگیریهای غالب مذهبی، روز به روز در حال افزایش است. در چند دهه اخیر، بیشتر سازمانهای مذهبی فعال در عرصه گسترش و تبلیغ دین درصدد برآمدهاند تا با استفاده از ظرفیتهای موجود رسانهای، گروهها و قشرهای بیشتری را مخاطب آموزههای دینی خویش سازند، به ویژه آموزههایی که با مسائل روزمره زندگی اجتماعی آنها ارتباط تنگاتنگ دارد و میتواند به بخشی از نیازهای آنها پاسخ گوید.
شواهد عینی نشان میدهد که در دهههای اخیر، توجه به رسانهها در میان همه ادیان تبلیغی به ویژه شاخههای مختلف مسیحیت عمومیت و رشد فراوانی یافته است. واتیکان به عنوان مرکز مسیحیت کاتولیک، با در پیش گرفتن موضعی کاملاً مثبت و مشوقانه، دستاندرکاران کلیسای کاتولیک را به استفاده هر چه بیشتر از فنآوریهای ارتباطی و رسانهای به عنوان هدایای الهی (Gifts of God) در انتقال پیامهای مذهبی سفارش کرده است. (Vatican,1997:1&2) همین وضعیت در کشورهای اسلامی همچون کشور اسلامی ما پس از انقلاب، حتی در مواردی با شدت بیشتری جریان دارد. در مقابل، سازمانهای رسانهای نیز به دلایلی همچون حضور دین در هسته مرکزی فرهنگ جامعه هدف، جاذبههای ذاتی پیامهای دینی، انگیزههای تبلیغی ارباب رسانه، نیازها و ضرورتهای وجودشناختی انسان مدرن، درخواست مخاطبان مؤمن، ضرورتهای برنامهای و تنوعبخشی به محتوای برنامهها، خود را ناگزیر به مراجعه و بهرهگیری مستقیم و غیر مستقیم از ذخایر فرهنگ دینی و انعکاس آن در قالبهای مختلف برنامهای یافتهاند.
۲. نقشهای کارکردی رسانه در ترویج دین
تردیدی نیست که رسانههای جمعی، بالقوه و بدون توجه به تفاوتهای ظرفیتی و کارکردی گونههای مختلف آن میتوانند از طریق مشارکت در اقدامات زیر، دین و جامعه مؤمنان را در رسیدن به اهداف مورد نظر کمک کنند: متبلور ساختن عقاید و اخلاقیات دینی در برنامههای مختلف؛ توسعه و گسترش معانی و فرآوردههای نمادین برگرفته از دین به قلمروهای مختلف زندگی؛ برجستهسازی آموزهها و ارزشهای دینی و معنویت ناشی از دین به عنوان مبنایی برای سامان دادن به برنامهها و سیاستهای عام حیات جمعی؛ آمادهسازی افراد متناسب با نیازها و الزامهای جامعه دینی؛ توسعه و تعمیق فرآیند جامعهپذیری دینی افراد از طریق تلاش مستقیم و غیر مستقیم در درونی ساختن باورها، ارزشها، هنجارها، نگرشها، احساسات، آداب دینی و همراه ساختن آنها با مؤلفههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی؛ مشارکت ضمنی در تقویت اعتقادات و اخلاقیات دینی در قالب برنامههای مختلف؛ تقویت انگیزه افراد در گرایش یافتن به مذهب و تقید به اخلاقیات و آداب دینی؛ بازتولید و تقویت هویت مذهبی؛ بازخوانی و برانگیختن مستمر سطوح ناخودآگاه ذهنیت مؤمنان و فعال ساختن سطوح خودآگاه و افزایش درجه حساسیت آنها در برابر موضوعهای مختلف؛ امکاندهی به رشد و تقویت روابط درونمتنی میان نهادهای دینی با یکدیگر و این نهادها با دیگر نهادهای اجتماعی؛ معرفی الگوها و سبکهای زندگی برگرفته از دین یا دارای مؤیدات و مرجحات دینی؛ آگاه ساختن مؤمنان از دیگر فرهنگها و الگوهای زیستی و امکاندهی به انجام مقایسههای میان فرهنگی؛ در هم فشردن مکان و زمان و تقویت زمینه تعاملهای متقابل ادیان و فرهنگهای دینی و غیر دینی؛ ایجاد پیوند احساسی میان معنویت دینی با مادیت درآمیخته با زندگی روزمره؛ ایجاد حساسیت در برابر ابعاد فرهنگی ـ اجتماعی و مقولهها و مؤلفههای جامعه سکولار و تشویق مؤمنان به مقابله با آنها و یافتن معادلهای جایگزین؛ اطلاعرسانی از جریانهای دینگریز و دینستیز در جهان معاصر؛ توجه دادن به پیآمدهای سکولار شدن جامعه و فرهنگ؛ ایجاد فرصت برای تجربه کردن برخی عناصر فرهنگ غیر دینی و درک کردن آثار آن که در به کارگیری موضع واقعبینانه مؤثر خواهد بود؛ کمک کردن به انتقال ذهنی و احساسی افراد از جهان روزمره غفلتزا به دنیای معنوی؛ مشروعیتبخشی، اعتباردهی و ترویج اخلاق دینی در جامعه؛ بسیج مؤمنان به دفاع از دین، آموزهها، ارزشها و گروههای دینی؛ تقویت مواضع مؤمنان در جامعه و ارتقای موقعیت آنان در قیاس با گروههای رقیب؛ مشارکت در بازسازی جهان روزمره متناسب با آرمانها و ارزشهای دینی؛ منطقی و مقبول ساختن اعتقادات مؤمنان از طریق پیوند دادن آنها با تجربههای احساسی و ایجاد هالهای از صدق و حقیقت برای جهانبینی دینی؛ معرفی جهانبینی دینی به عنوان راهبردی منطقی و عقلانی برای تبیین جهان؛ زمینهسازی برای ایجاد انعطاف در باورها، الگوها و سبکهای زندگی سنتی مؤمنان؛ نقد کردن تنگنظریها و ویژگی متحجرانه برخی باورهای سنتی و الگوها و شیوههای زیستی منسوب به دین؛ ایجاد امکان برای اطلاعیابی و درک شهودی سبکهای زندگی غیر دینی رایج برای مؤمنان؛ مشارکت در تشویق افراد به علمجویی، کمالخواهی، اخلاقی زیستن، تعهدمندی و وظیفهشناسی، وجدان کاری، رعایت حقوق دیگران، تلاش در جهت ایجاد و تقویت وفاق جمعی، نظم اجتماعی، توسعه و تحول مطلوب، امنیت روانی و اجتماعی و... به عنوان ارزشهای اجتماعی کلان که دین به آنها سفارش میکند. (نک: الکساندر، ۱۳۸۵: ۲۴۳ ـ ۲۵۷) به بیان برخی اندیشمندان: «دین به عنوان جهانی نمادین با عوالم معارف و ارزشهای غایی و رسانهها به عنوان واسطه ارتباطات، به سهم خود، به وجود آورنده ابعاد ریشهای و بنیادین فرهنگ به شمار میروند». (ام. هوور، ۱۳۸۵: ۱۴)
از این میان، بر سر قابلیت و ظرفیت رسانههای تصویری همچون تلویزیون برای تأمین غایتها و کارکردهای یادشده مناقشه جدی صورت میگیرد و بالاتر اینکه از دید برخی اندیشمندان، تبلیغ و ترویج فرهنگ دینی از این رسانه، برخلاف آنچه در ظاهر به نظر میرسد، پیآمدهای ویرانگری برای بنیادهای شناختی، عاطفی، رفتاری و الگوی جامعهپذیری دینی به بار میآورد. (نک: پستمن، ۱۳۷۵ و ۱۳۷۸)
غلبه کارکرد سرگرمی در رسانه تلویزیون، به ویژه با توجه به تفاوت و تضاد این کارکرد با روح حاکم بر فرهنگ دینی و سبک زیستی مؤمنانه، قابلیت این رسانه برای پذیرش وصف دینی را به طور جدی زیر سؤال است. در توصیف موقعیت کارکردی سیمای ملی به عنوان یک رسانه متعهد به ترویج دین گفته شده است که «تلویزیون ذاتاً زمینه و ظرفیت بالایی برای عرفی کردن دارد. اگر بپرسید که یک رسانه ملی متمرکز انحصاری و متعهد به ترویج دین و تحکیم حکومت دینی، چگونه به عاملی برای عرفی شدن فرد و جامعه بدل میشود، میگوییم از سر غفلت و از طریق غافل کردن مخاطبان خویش از دغدغه فراروی. تلویزیون بر حسب قالب و قابلیتهایش، رسانهای است مستعدِ دچار ساختن مخاطبان به گذران به جای گذشتن، به تفنن به جای تفتن، به غفلت و سرخوشی به جای صرافت و هوشیاری، به تقلید و تکرار و انفعال به جای مواجهه خلاق و فعال با زندگی. از جمله نمودهای این عرفی شدن، تقلیل و تقلیب میل والا به فرارَوی به سرگرمیهای سکرآور، نسیانی، کودکانه، به دلخوشیهای کاذب، سوداهای واهی، دلمشغولیهای بیحاصل به اسم زندگی و سرگرمی است». (شجاعی زند، ۱۳۸۶: ۱۴۴ ـ ۱۴۶)
به این تلقی بدبینانه نیز از منظرهای مختلف، پاسخهایی داده شده است. از دید کارشناسان، برنامههای متنوع رسانه، بیشتر به دلیل ویژگی اندماجی، قابلیت تأمین انواع کارکردهای آموزشی، پرورشی، اطلاعرسانی، تبلیغی و سرگرمکننده را هر چند با نسبتهای مختلف، به صورت همزمان در خود دارند. بر این اساس، یک برنامه دارای کارکرد آشکار سرگرمی و تفریح نیز بالقوه میتواند متضمن دیگر کارکردها باشد. گی روشه، جامعهشناس فرانسوی، در این باره مینویسد:
آن هنگام که انسان تصور میکند در حال تفریح و سرگرمی است، واکنشهای مؤثری در برخورد با محتوای پنهانی که در هر تفریح و سرگرمی وجود دارد، بروز نمیدهد. به همین دلیل است که کودکان، بسیاری چیزها را از برنامههای نمایشی که هیچ هدف آموزشی یا تربیتی ندارند، یاد میگیرند، نه از برنامههای آموزشی. (روشه، ۱۳۷۰: ۱۷۳)
بدون تردید، اگر قرار است تلویزیون با زمینهچینی برای برخی شرایط و اعمال برخی اصلاحات، به یک رسانه دینی یا دارای کارکرد دینی تبدیل شود، این ویژگی باید بیش از هر چیز، خود را در کارکرد غالب آن یعنی تولید و توزیع سرگرمی متبلور سازد. انتظار میرود که عملکرد این رسانه، در ایفای همه کارکردها و برای مثال، سرگرمی به پیروی از الگوی هنجاری و منطق عملی حاکم بر آن، متمایز و متفاوت از عملکرد یک رسانه سکولار باشد. طراحی و تدوین الگوی هنجاری متناسب، یکی و تنها یکی از زیرساختهای ترسیمکننده این تمایز بالقوه خواهد بود. سرگرمی در یک رسانه دینی، از بسیاری وجوه همچون سوژهیابی، سوژهپردازی، کیفیت تولید، عناصر متنی و فرامتنی، میزان پایبندی به رعایت قواعد شرعی و ارزشهای اخلاقی، کمیّت، زمان پخش، نوع نگاه به مخاطب و نتایج و اهداف مورد انتظار، با روند جاری رسانههای سکولار متفاوت خواهد بود. از سوی دیگر، با توجه به استقبال شایان مخاطبان به ویژه گروههای سنی پایین از این سنخ برنامهها، یک رسانه دینی برای جلب مخاطب و ایفای رسالت تبلیغی و ترویجی خویش، ناگزیر باید همه تمهیدهای لازم را برای بهرهگیری هر چه بهتر و بیشتر از این ظرفیت رسانهای فراهم سازد.
۳. انواع دیدگاهها در چیستی رسانه دینی
پیش از ورود به بیان گزیدهای از آرای منقول در این موضوع، توجه کردن به این مهم لازم است که معیارهای معرّف «دینی» بودن یا نبودن یک رسانه تا اندازه زیاد متنی و زمینهای است و به سختی میتوان معیاری عام و جهانشمول از این پدیده به دست داد. ازاینرو، تلقیهای موجود از عنوان «رسانه دینی» در ایران به ویژه به دلیل موقعیت فرانهادی دین در کشور و شرایط خاص ناشی از انقلاب اسلامی و استقرار حکومت دینی با تلقیهای رایج در جوامع سکولار از همین عنوان در مقام معرفی رسانههای مسیحی، انطباق و همسویی تام و تمامی وجود ندارد. نکته دیگر اینکه برداشتهای ارائه شده از یک رسانه دینی را میتوان در قالب طیفی از حداقلی تا حداکثری مندرج ساخت. یک رسانه گاه به صورت کامل و تمام عیار بیشتر به دلایل کارکردی، فرادینی شمرده میشود و گاه تنها از برخی جهتها و به دلیل ایفای برخی کارکردها دینی خواهد بود.
یادآوری میشود که پیدایش رسانههای موسوم به رسانههای دینی در جهان مسیحیت و جهان اسلام (همچون رادیوی معارف و شبکه قرآن سیما در ایران)، این بحث را از جنبههای صرف نظری و پیشینی به یک بحث پسینی و معطوف به توصیف گونههایی از موجودیتهای مستقر کشانده است. ازاینرو، بحث از امکان داشتن یا نداشتن دینی شدن رسانه، از این سنخ رسانههای دارای کارکرد و مخاطب خاص دینی، به رسانههای دارای تنوع برنامه، کارکرد و مخاطب انصراف یافته است.
بیان نمونههایی از نظرها و دیدگاههای ارائه شده در معرفی رسانه دینی، برای آگاهی بیشتر از اختلافهای فکری موجود در این حوزه، مفید خواهد بود. برخی از این دیدگاهها، هر چند به اقتضای موضوع و عنوان مصاحبه، مقاله یا سخنرانی، به سینما، فیلم، هنر و ارتباطات تعلق دارند، ولی آنها را با القای ویژگی و اندکی تسامح در مورد دیگر رسانههای جمعی مدرن همچون تلویزیون نیز که کانون توجه این مطالعه است، میتوان تسری و تعمیم داد. برای حفظ امانت، همه گزیده عبارتهای زیر به صورت نقل مستقیم ذکر میشوند:
ـ «سینمای دینی، عرصه ظهور و تحقق عناصر فطری بشر اعم از عشق، آز، طمع، مبارزه، غم، اندوه، نفرت و... است. سینمای دینی دارای صداقت، صمیمیت و شفافیت است». (احمدی، ۱۳۸۰: ۱۳ـ ۱۵)
ـ «سینمای دینی، صورتهایی است که مخاطب را به یک امر اخلاقی و خوب دعوت میکند... اگر سینمایی توانست مخاطب خود را در فضایی قرار دهد که احساس نزدیکی با غیب و رازآمیز بودن جهان کند، این سینما دینی است». (بنی اردلان، ۱۳۸۰: ۱۲۴ و ۱۲۵)
ـ «سینمای دینی آن است که بتواند حال و هوا و معنا و جوهره دین را منتقل کند. فیلم دینی، فیلمی است که بتواند بشر غرق شده در روزمرهگی و غفلت را بلرزاند و از موقعیتش به او خبر دهد». (ارجمند، ۱۳۸۰: ۴۸ )
ـ «اگر در ساختاری با صعود مواجه شویم، امری دینی اتفاق افتاده است. فیلم دینی باید دارای ساختاری باشد که بتواند قدرت تحول و تثبیت را در ذهن ایجاد کند. هر موضوعی که بتواند تحول به سوی متعالی را ایجاد کند، دینی است. این موضوع میتواند اخلاقی باشد، میتواند اجتماعی باشد یا میتواند انسانی باشد. در هر صورت امر دینی اتفاق افتاده... امر دینی هم برای تعالی است؛ تعالی در همه چیز». (اصلانی، ۱۳۸۰: ۵۹)
ـ «فیلم دینی فیلمی است که بستری را فراهم سازد تا در آن برای بیننده، شرایط کشف و شهود و مکاشفه فراهم آید... سینمای دینی با فطرت کار دارد، با عبودیت کار دارد، با نهفتههای یادگار من از ازل و ابد کار دارد... سینما باید موفق شود که موضوع تعلق انسان به ماورا و به خداوند و موضوع معاد و موضوع وحی را طرح کند، آن هم نه در وجه عقلانیت و نه به صورت تحلیلی و نه به صورت آموزش آکادمیک و نه به صورت مدرسهای و معلمی، بلکه از طریقی که در مخاطب مکاشفه صورت بگیرد. سینمای دینی نمیتواند وسیله مهار باشد و حتی نمیتواند محرک و تهییجکننده باشد». (الماسی، ۱۳۸۰: ۹۳ و ۹۷)
ـ «منظور از سینمای دینی، سینمایی است که زیرساخت آن باز میگردد به قصههایی که در ادیان وجود داشته است یا به شخصیتهایی که مذهبی و دینی بودهاند و یا به زیرساختهای معنویت انسان از بدو خلقت تاکنون... این نوع سینما دربرگیرنده مجموعهای از مفاهیم است که شامل معنویت، عرفان، شخصیتهای مهم در ادیان، قدیسان و متونی که به شکلی ارتباط تنگاتنگ با ادیان داشتهاند و اخلاقیات و سنتهای دینی و مذهبی [شدهاند]. این مجموعه میتواند سینمای دینی را مفهوم کند». (عادل، ۱۳۸۰: ۱۵۰)
ـ «هنر دینی، هنری است که به دل میرود، در حالی که هنر غیر دینی، هنری است که به نفس میرود. سینمای دینی، سینمایی است که مبتنی بر عبرت است؛ یعنی شخص را از مرحله حس عبور میدهد یا او را به ساحات ملکوت وجودش وارد میکند... اگر او را متوجه فضایل، متوجه روح و متوجه مقام دل کرد، سینمای دینی است. اگر این مسیر، شخص را متوجه پایین، متوجه ملکوت سفلی، متوجه جسم و متوجه نفس و حالات و عوارض نفس کرد، سینمای غیر دینی است و این هم از وجه حضور هنرمند است که منجی پیدا میکند، نه از وجه تکنیکی سینما. وجه تکنیکی سینما، دینی و غیر دینی ندارد». (ریختهگران، ۱۳۸۰: ۱۴۵)
ـ «سینمای دینی، سینمایی است که از لحاظ موضوعی دینی است... فیلم دینی آن است که بعد از تماشا، به شما عشق و امیدواری بدهد، عشق شما را به خانواده، به زندگی، به حیات و به طبیعت زیاد کند. این حس، خداجویی شما را عمیقتر و طبیعتاً به سمت عرفان، ارزشها و مذهب نزدیک میکند... . فیلم دینی فیلمی است که با فطرت بشر ساخته شود. این فیلم صرف نظر از اینکه ژانر تاریخی باشد، درام باشد، ملودرام باشد، حادثهای باشد، اکشن باشد، جنگی باشد...، دینی است... . آن فیلمی که با بیننده رابطه صادقانه داشته باشد و نگاه صریح و دوستداشتنی به موضوعات بکند، فیلم دینی است و در غیر این صورت، ضد دینی و مردمفریب است... سینمایی که بیننده را به تفکر، تعمق و پاک بودن وا دارد، دینی است». (مدرسی، ۱۳۸۰: ۱۷۴ ـ ۱۷۶)
ـ «هر فیلمی که توجه انسان را به مسئله خلقت، به آفرینش، به دنیای پس از مرگ، به تفکر راجع به هستی، راجع به وجود خودش، راجع به تیرگیهای وجود خودش جلب کند، به نظر من در راستای یک نوع سینمای دینی قرار میگیرد... . هر فیلمی که در جهت تقویت بنیانهای اخلاق جامعه، بنیانهای اعتقادی جامعه که ما به آن شناخت نفس و شناخت خود میگوییم، ساخته شود، دینی است. هر فیلمی که بتواند ما را جلب کند و به سمت زندگی بهتر، به سمت انسان بهتر، به سمت یک محیط ایدئال، به سمت تفکر راجع به آینده، راجع به دنیای بعد از مرگ بکشاند، فیلم دینی است... . ما میتوانیم فیلمی که یک پیام ساده اخلاقی را ترویج میکند، مثل مسواک زدن که مورد توجه پیامبر صلی الله علیه و آله هم بوده، به عنوان فیلم دینی یاد کنیم... سینمای دینی ژانر نیست، برای اینکه در سینمای دینی هم ژانر وحشت میتواند حضور داشته باشد یا ژانر کمدی و ژانر منفی و ژانر تاریخی». (معلم، ۱۳۸۰: ۱۸۰ـ۱۸۳)
ـ «فیلم دینی به این معنا نیست که در آن فقط قصص انبیا و اولیا باشد، بلکه هر فیلمی که اثری از معنویت و فضیلت حقیقی باشد، میتواند نزدیک به دیانت تلقی شود، اما عالیترین آثار و نوع اصیلتر سینمای دینی، به عوالم برین اولیا و انبیا تعلق پیدا میکند. البته سینمای دینی را میتوان به سینمای طبیعت و حکمت و معرفت قسمت کرد، یا به سینمای شریعت و طریقت و حقیقت. سینمای شریعت، سینمای احکام و اخلاق متعارف است و روایات تاریخی. در این سینما، فضایل و رذایل آدمها به تصویر درمیآید. سینمای دینی، هم موضوع دینی دارد و هم سبک و صورت بیانی و شرح حال آن نیز دینی است». (مددپور، ۱۳۸۷: ۱۴۴ و ۱۷۲)
ـ «برخی نیز سینمای دینی را با سینمای انسانی معادل دانستهاند. سینمای دینی، سینمایی است که با هدفِ نشان دادن قدرت خداوند در خلق و آفرینش به معرفی آیات و خلایق بپردازد، ارزشهای انسانی و اخلاقی را به تصویر کشد، سوژههای دینی مثل لبخند، شادی، محبت و... را با رعایت موازین شرعی معرفی کند. سینمای دینی، مساوی با سینمای انسانی است؛ چون انسانیت و دین یکی هستند. دین، مطابق با فطرت انسانهاست. به تصویر کشیدن اندیشههای برگرفته از کتب آسمانی و فیلسوفان، شاعران و مصلحان دینی، زندگی بزرگان و اولیای دین و... [سینما را دینی میکند]». (سلوک ایمانی، ۱۳۷۷: ج۲، ۹۰ـ ۹۲)
ـ «سینمای دینی، سینمایی است که بتواند حالتی از انکسار و توجه به مبدأ و معاد را در تماشاگر برانگیزد و لختی رهایی از کثرت را در وجود تماشاگر ایجاد کند و او را متوجه وحدت سازد، ولو اینکه این توجه، خودآگاه نباشد! رهایی بشر از زندان کثرت و خیزش او به رهایی وحدت، هدف غایی دین است و سینمای دینی به این معنا سینمایی رهاییبخش از زنجیرهای اسارت اجتماعی و سیاسی است. آزادهپروری انسان از اسارتهای فردی و اجتماعی، گام مهم ابتدایی است که لازمه رسیدن به رهایی از تعلقات نفسانی است. انسانی که اسیر بندهای فردی و اجتماعی است، انسانی که غرق در روزمرگی است و انسانی که اسیر نیازهای کوچک و بزرگ دور و دراز خویش است، نمیتواند از بند تعلقات نفسانی آزاد باشد. آزادگی نیز مرتبههایی دارد و سینمای دینی، سینمایی است که در هر مرتبه به آزادگی مخاطب کمک میکند. سینمای دینی، سینمایی رهاییبخش از دام طاغوتها، شیطانها، نفس و هر دامی غیر از دام یار است». (اسفندیاری، ۱۳۸۴: ۱۸)
ـ «هر سینمایی که مخاطب آن بشر باشد و او را به تفکر و اندیشهای سازنده وادارد، سینمای در پرتو دین است و هر سینمایی که مخاطب را به اندیشه واندارد، سینمای در پرتو دین نیست، اگرچه موضوعش دینی باشد». (وارسته، ۱۳۷۷: ج۲، ۲۸۲ ـ ۲۸۴)
ـ «سینمای دینی، یعنی سینمای مقبول نهادهای دینی، و الاّ ممکن است یک سینما در نگاه خودِ تولیدکنندگان و در نگاه خودِ عرضهکنندگان واقعاً دینی باشد. اینجا بیشتر بحث مقبولیت یک نهاد اجتماعی از طرف یک نهاد اجتماعی فراگیرتر و جامعتر است که آن نهاد دین است». (عظیمی، ۱۳۷۷: ج۱، ۱۸۸)
ـ «سینمای دینی، یعنی سینمای مبتنی بر عقاید، ارزشها و احکام؛ چون دین سه ضلع دارد و فقه، یکی از این سه». (صالحی، ۱۳۷۷: ج۱: ۱۹۰)
ـ استوت از نوعی سینمای معنوی به نام سینمای نیکوکاری یاد کرده است که مشخصه اصلی آن، بیش از هر چیز داشتن نگرش همراه با احترام، شفقت، سخاوت و همدلی با تماشاگران است. این آثار، فیلمهایی هستند که با عشق ساخته شدهاند. (استوت، ۱۳۸۸: ۲۴۰)
ـ «رسانه دینی؛ مقولهای است که به طور کلی دارای مرز مشترک با متونی است که یا گروههای مذهبی، تولید آنها را به عهده دارند یا دارای مقاصد دینی هستند». (ام. هوور، ۱۳۸۵: ۳۵۳)
ـ «رسانه دینی به معنای پایبندی به حدود و موازینی است که دین مشخص نموده است. یعنی آنچه دین حرام کرده، لاجرم رسانه باید به مثابه حرام از آن اجتناب کند و آنچه را هم حلال کرده، به آن گردن بگذارد و ترویج و تبلیغ کند. اگر ملاک، دین باشد، خواستههای غیر دینی در آن موضوعیت ندارد و باید سلایق را در چارچوب حدود دینی لحاظ کرد، اما تا آنجا که حد و شرع اجازه میدهند و نه بیشتر... منظور از دینی، انطباق هر پدیده با معیارهای دینی است. رسانه دینی باید در چارچوب بایدها و نبایدها عمل کند». (رهگذر، ۱۳۸۸: ۱۶)
ـ «رسانه دینی ـ در جوامع اسلامی یا در ایران ـ رسانهای است که از خاستگاه، تئوری و مبانی تا برنامهسازی و جریان ارزیابی برنامهای، همهاش بر مبنای دینی استوار باشد...، اما رسانهای که به پخش برنامههای دینی بپردازد ـ مثل بقیه برنامهها و نگاهش به دین، مانند بقیه برنامههای عادی باشد ـ این میشود، دین رسانهای». (باهنر، ۱۳۸۸: ۴۴ ـ ۴۶)
ـ «ارتباطات دینی، هر نوع ارتباطی است که به طور واسطهیابی با هدف گسترش دانش و آگاهیهای دینی، ایجاد گرایش مثبت نسبت به دین و تبلیغ و ترویج رفتارهای دینی صورت میپذیرد. در نهایت، هدف از این اثرگذاری در مخاطب و دریافتکننده، علاوه بر گسترش حیطه دانش و آگاهیها و مفاهیم ذهنی مخاطب نسبت به دین و مفاهیم پایهای نبوت و معاد، ایجاد نگرش و گرایش مثبت به باورها و اعتقادات باید معطوف به باورها و نگرش مثبت باشد و تجلی بیرونی در زندگی عینی و رفتارهای انسانها داشته باشد... . بنابراین، به اعتقاد بنده، ارتباطات دینی در ذیل ارتباطات اقناعی میگنجد و هدف از آن، اقناع مخاطب و دریافتکننده برای هدایت شدن و پذیرفتن و درونی کردن مجموعهای از دانشها، ارزشها، نگرشها و پیروی از رفتارهای خاص است. اینها همان واجبات و محرّمات هستند». (منتظر قائم، سایت اینترنتی مدیریت رسانه، بازبینی: ۶/۵/۱۳۸۹)
ـ «ارتباطات دینی زمانی جریان پیدا خواهد نمود که چارچوب آن بر مبنای اعتقادات، باورها و ارزشهای دینی نهاده شده باشد و به نحوی اصول دین بر آن حاکم باشد. وجه تمایز ارتباطات دینی از ارتباطات غیر دینی، در جنبه حاکم بودن یا نبودن چارچوب اصول دین در جریان ارتباطات است. ارتباطات درباره دین، بدون رعایت این اصول، هر چند محتویات آن دینی باشد، در مجموع ارتباطات غیر دینی و چه بسا ضددینی است... . الگوی ارتباطات اسلام، به ربوبیت اعتقاد دارد. دومین اصل تعیینکننده مرزهای اخلاقی و ارتباطات اسلامی، مسئله امر به معروف و نهی از منکر است. مفهوم ضمنی و آشکار این اصل، مسئولیت فردی و گروهی برای آماده ساختن نسل آینده برای پذیرش احکام اسلامی و اِعمال آنهاست. ارتباطات دینی در اینجا و الگوی آن در اسلام با مسئولیت هدایت و ارشاد، همراه است. هدایت و ارشاد یکی از اصول ارتباطات است. بدون این اصل، در اسلام، ارتباطات، مفهوم خود را از دست میدهد... . عنصر دیگر، مفهوم «تقوا»ست. به عنوان فضیلت و به عنوان یک عنصر مهم در چارچوب ارتباطات دینی، تقوا چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی، تقریباً در همه اَعمال یک مسلمان، عنصری است اساسی. الگوی ارتباطات و جامعه اسلامی، الگوی وحی و تقواست». (مولانا، سایت اینترنتی آفتاب ایر، بازبینی: ۱۵/۶/۱۳۸۹)
ـ «برنامه دینی با ویژگیهایی دینی است: اولین شاخصه برنامه دینی، هدایت است. اگر برنامهای هدایت را تأمین میکند، برنامه دینی است، هر چند مستقیماً از دین حرفی نزده باشد. مثلاً، برنامهای درباره سیارات میسازیم که مبحثی علمی است، ولی در نهایت میخواهد ما را متوجه به وجود کند. پس این برنامه، دینی است؛ همانگونه که هدف قرآن از بیان یک سری مقدمات، گره زدن و آشنا کردن انسانها با موضوع دیگری است. اگر برنامهای به هدایت ختم شود، دینی است. شاخصه دوم برنامه دینی، موضوع است. موضوع باید دین یا مورد تأیید دین باشد. مورد تأیید دین بودن، به معنای عام مورد نظر است، ورزش یا هر مقوله دیگری را هم شامل میشود. شاخصه دیگر برنامه دینی، شیوهها و ابزارهای متناسب با هدف و موضوع است». (بیات، سایت اینترنتی تبیان، بازبینی: ۶/۵/۱۳۸۹)
ـ «پیامهای یک رسانه دینی، به دلیل آنکه خاستگاهی ماورایی و الهی و سرشتی وحیانی دارند، آرمانگرا و متعالی هستند، اما ابزار انتقال آنها متناسب با زبان و درک مخاطب انتخاب میشود... . تعریف رسانه در جامعه دینی، از لحاظ چیستی و جوهره، با تعریف آن در [دیگر] جوامع تفاوت بنیادی ندارد، بدین معنا که کارکرد رسانه دینی مانند تمام رسانهها، اطلاعرسانی، فرهنگسازی و اثرگذاری بر افکار عمومی است، اما آنچه یک رسانه دینی را متمایز میکند، روح حاکم بر این کارکردها و جهتگیری آنها در جامعه دینی است که تعالیبخشی انسانها، مبنای تمامی کارکردهای یک رسانه و غایت مطلوب آنهاست». (الویری، سایت اینترنتی تبیان، بازبینی: ۶/۵/۱۳۸۹)
جامعترین بیانی که در توصیف رسانه دینی و ویژگیهای ساختاری و کارکردی آن ارائه شده، دیدگاه دکتر حسامالدین آشنا است که در ادامه، بخشهای مهم آن را نقل میکنیم: «رسانه دینی علاوه بر رعایت کردن هنجارهای حاکم بر جامعه اسلامی و عمل کردن به کارکردهای تعریفشده برای تمامی رسانهها، خود را در مقابل خداوند مسئول و رساندن پیامهای او را وظیفه اصلی خود میداند. باید میان رسانه دینی و رسانهای که در جامعه اسلامی حضور دارد، تفکیک قایل شد. رسانهای که هنجارها، قوانین و مناسبتهای یک جامعه اسلامی را رعایت میکند، یک رسانه مجاز برای این جامعه شناخته میشود، هر چند اسلامی و دینی نباشد. ضمن اینکه هیچ دلیلی وجود ندارد که تمام رسانههای یک جامعه اسلامی، رسانههای دینی و اسلامی باشند... . رسانههای اسلامی، علاوه بر کارکردهای عمومی ـ که تمامی رسانهها دارند ـ از کارکردهای ویژهای نیز برخوردارند.
در یک جامعه اسلامی، رسانه میتواند بهترین ابزار برای امر به معروف و نهی از منکر باشد؛ زیرا با استفاده از قابلیتهای خود میتواند معروف را بسازد، به تصویر بکشد، معروف کند و حتی امر به آن را نیز انجام دهد؛ یعنی هر دو نقش ساخته شدن و مشهور شدن و همچنین نقش اعمال کنترل غیر رسمی را در کنار هم ایفا کند. با این نگاه، فعالیت کردن در رسانه یک جامعه اسلامی، یک واجب کفایی محسوب میشود. رسانه اسلامی در آگاهیبخشی و علمآموزی باید تمامی ضوابط دینی و اخلاقی میان معلم و متعلم را رعایت کند. بدین ترتیب، در چنین رسانهای علاوه بر برخورداری از آموزش برخی مسائل، باید به مواردی که در جامعه اسلامی بر آموزش آنها تأکید شده است ـ مانند دانستن احکام شرعی مورد نیاز ـ بیش از پیش پرداخته شود.
با توجه به مباحث ارائه شده، میتوان گفت که رسانههای اسلامی در مقایسه با دیگر رسانهها، کارکردهایی مشابه با مبنایی متفاوت دارند، بدین معنا که در رسانههای اسلامی، مبنای تمامی کارکردها دینی است. اگر دین را به معنای راه و رسم زندگی بدانیم، هیچ امری خارج از دین، معنا ندارد... . بدین صورت، هم نیازهای تخصصی مخاطبان و هم نیازهای عمومی آنها در قالب شادی، غم، داستان، سریال و غیره پاسخ داده میشود. ضمن اینکه نباید فراموش کرد به دلیل فطری بودن اصل دین، هیچ مفهوم والای انسانی، خارج از دایره دین قرار نمیگیرد. بنابراین، تمامی آنچه حول ارزشهای انسانی از رسانه پخش میشود، همگی دینی است و با این نگاه، تفکیک برنامه دینی و غیر دینی معنا ندارد. تفاوت اصلی رسانه دینی با دیگر رسانهها، در این است که رسانه دینی، در اساس، با هدفگذاری و هنجارهای حاکم بر رسانه تعریف میشود. رسانه دینی ـ رسانهای که به طور مشخص و تخصصی به مسائل دینی میپردازد ـ خودش را در مقابل خداوند مسئول میداند، نه در مقابل آگهیدهندگان، مشتریان یا دولت. چنین رسانهای حتی برای جذب مخاطب هم در جهت رضایت خداوند عمل میکند. بنابراین، مهمترین ویژگی یک رسانه دینی این است که گردانندگان این رسانه بالذات، خودشان را در مقابل خداوند مسئول میبینند و رساندن پیامهای او را ـ به عنوان یک پیامبر و پیامآورـ وظیفه خود میدانند... رسانه دینی میبایست با وقف و حمایتهای مالی مؤمنان اداره شود... . شکل دادن به روابط میان مؤمنان، وظیفه اصلی رسانه دینی است و مطمئناً عمده مخاطبان یک رسانه دینی، مؤمنان به آن دین هستند و کارکردهای این رسانه هم باید در راستای نیازهای این افراد شکل بگیرد. وظیفه رسانه دینی، دیندار کردن افراد بیدین نیست، بلکه وظیفه اصلیاش تأمین برنامههای آموزشی، تفریحی، اطلاعرسانی و بسیج اجتماعی برای مؤمنان است. رسانه دینی وظیفه ترویج دین و استحکام و تثبیت عقیده مؤمنان را بر عهده دارد. توانایی مدیریت، شناخت رسانه و اقتضاهای آن و همچنین شناخت کافی از دین، سه عنصر لازم برای مدیریت درست و موفق یک رسانه دینی است...». (آشنا، سایت اینترنتی تبیان، بازبینی: ۱۶/۴/۱۳۸۹. با تلخیص)
برخی از اندیشمندان نیز به طور تلویحی، وجه تمایز رسانه دینی از غیر آن را به وجه تمایز هنر دینی مستند ساختهاند که یکی از عرصههای پیدایش آن، رسانه و برنامههای متنوع رسانهای است. ازاینرو، شناخت ویژگیها و بعدهای هنر دینی میتواند تا اندازهای به شناخت ویژگیهای رسانه دینی رهنمون شود. البته هنر دینی هم از نظر ابهام و پیچیدگی، همتراز رسانه دینی است. درباره چیستی هنر دینی و شاخصهای متمایز آن، دیدگاههایی ارائه شده است که در ادامه، به برخی از آنها متناسب با موضوع نوشتار بسنده میشود:
ـ «هنر دینی، نه تنها هنری است که باورها و ارزشهای دینی را متجلی و متبلور میسازد، بلکه اثری است که توسط یک پدیدآورنده دیندار و برخوردار از تجربه ایمانی پدید آمده است. اینجاست که اهمیت نقش هنرمند و تفکر و ذهنیت او، طهارت نفس او، آرمانها و ارزشهای او و کوتاه سخن «جهانبینی» او مطرح میشود. هنر دینی که هنر اسلامی نیز از آن مستثنا نیست، بلکه از برجستهترین [مصداقهای] آن است، هنری است که هم از نظر فاعل و هم به لحاظ غایت و [اثرگذاری] و نتیجه و هم به دلیل مراحل تکوین، دارای صبغهای دینی و تمام عیار است؛ هنری است که با معنویت شکل گرفته و آثار و پیآمدهای معنوی پدید میآورد؛ از روحی دیندار و پاک و جانی حقطلب پدید آمده است و نتیجهای معنوی و ایمانآفرین و پاک و آرمانی در پی دارد. در سیر پیدایش آن نیز ارزشهای دینی مراعات شده و راهنما و الهامبخش بودهاند. هم فاعل و هم غایت آن و هم بستر ظهور و تولد آن، آغشته به عطر و بوی ایمان، باور و نگرش ژرف دینباورانه بوده است. مضمون و محتوا و پیام آن نیز قدسی، متعالی، معنوی و دینی است؛ یعنی بیدارساز و آگاهیبخش و پیامدار است و آدمی را به بیکرانهها، به پاک زیستن و آزادگی، عزتمندی، ارزشهای ماندگار دینی و انسانی و ارتباط با خداوند فرا میخواند. به انسان ماندن و انسانی زیستن و شرف و آزادگی بشر کمک میکند و او را مدد میرساند تا بندهای اسارت را از دست و پا و دل و ذهن خود بگسلد و به «رهایی» برسد». (همتی، ۱۳۸۳: ۲۷۳)
ـ «نمایاندن زشتیها، کژیها و ناراستیها، بیدارسازی جامعه و عبرتآموزی به انسانها برای تصحیح مسیر حرکت و شیوه زندگیشان؛ هدایت فرد و جامعه به سوی رستگاری، سعادت و کمال؛ آموزش [دادن] جامعه و کمک [کردن] به ارتقای فرهنگ و بینش و آگاهی افراد و جوامع؛ ایجاد بهجت و انبساط و ایجاد سرور و نشاط در آدمی که اسیر افسردگی و غمهای حقیر است؛ انگیزش امید و عشق به همنوعان و ولع کار و تلاش و خدمت به دیگران؛ تمرین سعه صدر و تحمل و شکیبایی؛ پایداری در برابر مشکلات و ظلمستیزی و نقادی و اعتراض؛ درس بزرگواری و کرامت و عزت نفس و ایثار و عفو و برابری و مبارزه برای عدالت. هنر اسلامی و هنرمند اسلامی در همه این زمینهها و [موضوعها] میتواند کارکرد مؤثر و نقشی چشمگیر داشته باشد». (همان: ۲۷۷)
· ۴. نتیجهگیری از آرای منقول
نکات دریافتی از مجموع دیدگاههای ارائه شده در معرفی رسانه دینی و ویژگیهای آن را در قالب عنوانهای کلی میتوان دستهبندی کرد که به این شرح است:
۱. همه دیدگاهها، هر چند به صورت نظری و پیشینی، امکان وجودی و بلکه تا اندازهای تحقق عینی چنین رسانهای را فرض مسلّم گرفته و تنها در چگونگی دینی شدن و کیفیت دینی بودن آن طرح بحث کردهاند.
۲. همه دیدگاهها، آگاهانه یا ناآگاهانه، از نظریه معتقد به تعیّن ذاتی رسانه و ماهیت سکولار آن، گذر کرده و در تقابل با دیدگاههای بدبینانه امثال پستمن، راه پیمودهاند.
۳. از وجوه و اعتبارات اجتماعی مختلف دین به عنوان یک نهاد یا فرانهاد نمادساز، یک فرهنگ، یک زبان، یک نظام معنایی و رسانه به عنوان یک ابزار، یک نهاد فرهنگی اجتماعی، یک زبان، یک متن، یک کانون صنعت فرهنگ و... که احتمالاً توجه به آن در بحث از چیستی رسانه دینی تعیینکننده است، سخنی به میان نیامده است.
۴. به تفکیک میان رسانههای جمعی مختلف به ویژه به اعتبار تنوع اقتضائات، ظرفیتها، محدودیتها و کارکردها نیز چندان که بایسته است، توجه نشده است. بیشک، اگر رسانههای تصویری ـ که بیشتر محور گفتوگوهای بالا است ـ چنین قابلیتی برای دینی شدن داشته باشند، دیگر رسانهها به طریق اولی پذیرای این موقعیت و نقش خواهند بود.
۵. از رویکردهای نظری مختلف درباره ارتباط میان دین و رسانه، رویکرد ابزارگرا (تلقی رسانه به عنوان وسیلهای بدون هویت فرهنگی مستقل و دارای قابلیت تام در انتقال مفاهیم و مضامین دینی) آگاهانه یا ناآگاهانه بر رویکرد رقیب آن رویکرد ذاتگرا (اعم از ذاتگرایی فلسفی هایدگر و ذاتگرایی فرهنگی مک لوهان) ترجیح یافته است.
۶. غلبه کارکرد سرگرمی و تفریح در رسانههای جمعی به ویژه رسانههای تصویری، امری ذاتی نیست و بر فرض ذاتی بودن، مانع دینی شدن آنها نمیشود. بیشک، بخشی از پیام دین را میتوان از مجرای همین کارکرد به ویژه به دلیل جاذبه تودهای آن منتقل ساخت.
۷. تقریباً مسلّم است که برنامه دینی، تلویزیون یا سینمای دینی نه یک ژانر خاص که ماهیتی فراژانری دارد. همه ژانرهای متعارف رسانهای حتی ژانر کمدی میتوانند به نسبتهای مختلف، حاوی و حامل پیامها و مضامین دینی باشند.
۸. رویکرد غالب دیدگاههای یادشده در بیان چیستی رسانه دینی، رویکرد کارکردگرایانه است. از دید ایشان، رسانه دینی، رسانهای است که در ایجاد و تقویت کارکردهایی از نوع ذیل، در مخاطبان مؤثر واقع شود:
الف) تبلیغ یا تقویت اطلاعات دینی (معارف اسلامی و اندیشههای فلسفی و حکمی معطوف به شناخت هستی، خدا و انسان)، بینشها و نگرشها، ارزشها (بنیادهای اخلاقی)، گرایشهای عرفانی (مثل عشق، امید، معنویتخواهی، خداجویی و...)، آداب، احساسات، انگیزهها و رفتارهای دینی؛
ب) شکوفایی استعدادها و ظرفیتهای فطری؛
ج) تعالیبخش، ایجاد تحول در ذهن و روان مخاطب، گذراندن او از ساحت حس به ساحات ملکوت و هدایت وی در مسیر غایات مقصود؛
د) تقویت زمینههای دستیابی مخاطب به کشف و شهود حقایق، تقویت روح عبودیت و بندگی، واداشتن مخاطب به تفکر و تعمق، ترغیب به طهارت و تزکیه روحی و تشویق به زندگی بهتر؛
ه) رهاسازی مخاطب از وابستگیهای زندگی روزمره و پیآمدهای قهری آن همچون غفلت، توجه به کثرات، رهایی از اسارت تعلقات نفسانی و آرزوهای محقر، توجه دادن به نیازها و منویات بزرگ، اصلاح روابط درونی، تقویت روح مرگاندیشی و آخرتگرایی و اقتضائات زیستی آن؛
و) هدایت و ارشاد تودهها، امر به معروف و نهی از منکر به معنای عام آن؛
ز) در بخش سلبی نیز رسانه دینی باید از برخی نابایستهها همچون تحریک و تهییج بیمورد مخاطبان، اغوای مخاطب، تقویت ساحتهای سفلی، دامن زدن به نفسانیات و امور عادی روزمره، توجه افراطی به سرگرمی و تفنن، آموزش صرف، بهرهگیری از زبان مدرسی و تخصصی برای تودهها، پرداختن به جنبههای صرفاً ذهنی و نظری معارف دین و... بپرهیزد.
۹. برخی از دیدگاههای نامبرده، تمایز رسانه دینی از غیر آن را بیش از کارکرد، در جنبههای محتوایی برنامههای رسانه جستوجو کردهاند. از دید ایشان، یک رسانه دینی باید در برنامهسازی خود تا حد ممکن از سوژهها و مضامین برگرفته از متون اصیل دینی یا منابع متأثر از دین بهرهبرداری کند، فرهنگ دینی (باورها، ارزشها، هنجارها، نمادها، مناسک، احساسات و رفتارهای دینی) و اندیشهها و آموزههای حِکَمی، عرفانی و اخلاقی مورد تأیید دین و اولیای دین را در قالبهای مختلف رسانهای منعکس سازد و زندگی و احوال درسآموز اولیا، انبیا و شخصیتهای الگویی دین، فضایل اخلاقی و معنویات را در شکلهای مختلف، بازنمایی و برجستهسازی کند.
۱۰. برخی دیدگاهها، پایبندی عملی به رعایت ارزشها و هنجارهای فقهی و اخلاقی دین یا مورد تأیید دین در مقام تولید و ارائه پیام و بلکه در عرصه مدیریت، سیاستگذاری و برنامهریزیهای خرد و کلان سازمانی را معرّف دینی بودن رسانه تلقی کردهاند. ازاینرو، اگر دین متشکل از سه بخش عقاید، احکام و اخلاق باشد، هر سه بخش، در کنار تأمین محتوا، در تعیین قواعد عملی و الگوهای رفتاری نیز نقش معیارگونه دارند.
۱۱. برخی دیدگاهها، با توجه به هویت سازمانی رسانههای جمعی، برخورداری یک رسانه از کادر انسانی ویژه و عوامل و گردانندگان (دارای آگاهی عمیق از بینشها و ارزشهای دینی، معتقد به جهانبینی و ایدئولوژی دینی (تدین)، پایبند به رعایت احکام و ارزشهای دینی، واجد درجاتی از طهارت و تزکیه روحی، داشتن انگیزههای متعالی، احساس مسئولیت در مقابل خداوند، متعهد به رعایت حقوق و مصالح مخاطب، دارای صلاحیت و تجربه تخصصی برای هدایت تودهها از رهگذر فعالیتهای حرفهای رسانهای و...) را در انتساب وصف دینی به آن رسانه، مهم دانستهاند. مبرّا بودن یک رسانه دینی از انگیزههای سوداگرانه و صنعت فرهنگی، هر چند برای تأمین هزینههای جاری و نیز تلقی مخاطب به عنوان مشتری، یکی از اصولی است که برخی دیدگاهها بر آن تأکید کردهاند.
بدیهی است ویژگیها و معرّفات بالا، از نظر منطقی، مانعةالجمع نیستند. ازاینرو، یک رسانه دینی با نگاه طیفی، همواره در برخورداری از بیشترین یا کمترین مقدار از این ویژگیها در نوسان خواهد بود. افزون بر اینکه دین الهی به دلیل ویژگی فطری و سرشتی آن، همه مفاهیم والای انسانی را پوشش داده و اِعمال هرگونه مرزبندی ذهنی میان این سنخ مفاهیم و جدا کردن آنها به دینی و غیر دینی را دشوار ساخته است. در سپهر عام مفاهیم پهندامنهای همچون دین، تشخیص مصادیق غیر دینی به مراتب آسانتر از اثبات مصادیق دینی است. نکته دیگر اینکه امکان دارد یک رسانه دینی، با وجود اشتراک کارکردی [کارکردهای مألوف و متعارف رسانه] با رسانههای سکولار، در مبانی، الگوی هنجاری، محتوا، چگونگی عرضه، اهداف و... با آنها تفاوت جوهری داشته باشد.
· ۵. رسانه دینی (به بیانی مصداقی)
سیمای جمهوری اسلامی همچون دیگر رسانههای دولتی و وابسته به دولت به تبع نظام اسلامی، گفتمان غالب جامعه، قانون اساسی، اساسنامه مصوّب، مأموریتهای محوّله، انتظارات رهبری نظام، همگرایی روزافزون با قواعد ارزشی و هنجاری اسلام، تناسبهای ساختی با دیگر نهادها و تلقی عموم، یک رسانه دینی و بلکه از برخی جهتها یک رسانه دینیِ معیار شناخته میشود.
بنیادهای ساختی هنجاری یادشده، هر یک به نوعی رسانه ملی را در فرآیند انطباقیابی رو به افزایش با معیارها و انتظارات نهادیشده و نیز صیرورت در مسیر تبدیل شدن به یک رسانه دینیِ تراز با نظام الگویی جمهوری اسلامی، هدایت و راهبری کردهاند. ویژگیها و انتظارات بایسته از این رسانه، با درجاتی از انعطاف ناشی از اقتضائات متنی جامعه ایران میتواند شاخصهای حداکثری یک رسانه دینی به معنای عام و یک رسانه اسلامی به معنای خاص را به دست دهد.
در ادامه، به برخی از مستندها و خطمشیهای هدایتگر رسانه ملی در مسیر دینی شدن روزافزون اشاره میشود که با ظرفیتها و زمینههای فرهنگی اجتماعی جامعه ایران متناسب هستند:
الف) قانون اساسی
برای پی بردن به اهمیت و جایگاه رسانههای جمعی (صدا و سیما) در حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران، همین بس که یکی از دوازده فصل قانون اساسی به این نهاد فرهنگی سیاسی ـ اختصاص یافته است. قانون اساسی در فصل دوازدهم و اصل ۱۷۵ در راستای تعیین قاعده کلی فعالیت رسانه ملی چنین بیان میدارد:
در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، آزادی بیان و نشر افکار با رعایت موازین اسلامی و مصالح کشور باید تأمین گردد.
در مقدمه این قانون نیز چنین آمده است: «وسایل ارتباط جمعی (رادیو ـ تلویزیون) بایستی در جهت روند تکاملی انقلاب اسلامی در خدمت اشاعه فرهنگ اسلامی قرار گیرد و در این زمینه از برخورد سالم اندیشههای متفاوت بهره جوید و از اشاعه و ترویج خصلتهای تخریبی و ضد اسلامی جداً پرهیز کند».
در بند یکم و دوم از اصل سوم نیز آمده است:
ایجاد محیط مساعد برای رشد فضایل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوا و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی؛ بالا بردن سطح آگاهیهای عمومی در همه زمینهها با استفاده صحیح از مطبوعات و رسانههای گروهی و وسایل دیگر.
در اصل ۲۴ نیز در تبیین خطوط قرمز فعالیت رسانهای مقرر شده است:
نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند، مگر آنکه مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد و تفصیل آن را قانون معیّن میکند.
ب) اساسنامه رسانه ملی
در نظامهای هنجاری خاصی که برای هدایت و راهبری رسانه ملی در ایفای وظایف و مأموریتهای سازمانی محوّل، تدوین و تصویب شده، بر لزوم تناسب این فعالیتها با آموزهها و رهنمودهای دینی، سفارشهای حضرت امام خمینی رحمه الله و آیتالله خامنهای، شأن نظام اسلامی، کرامت مخاطبان، مصالح جمعی و انتظارات عمومی به طور صریح یا تلویحی تأکید شده است. رسانه ملی به عنوان یک دانشگاه عمومی، موظف است متناسب با اصول یادشده، مأموریت خویش را در همه عرصههای فعالیت به بهترین شکل ممکن به انجام رساند.
قانون خط مشی کلی و اصول برنامههای سازمان صدا و سیما که در تاریخ ۱۷ تیر ۱۳۶۱ به تصویب مجلس شورای اسلامی و سپس به تأیید شورای نگهبان رسیده، به طرح اصول عام و کلی خطمشی این سازمان پرداخته است. برخی از مواد منتخب، متناسب با موضوع نوشتار عبارتند از:
ماده ۱ـ حاکمیت اسلام بر کلیه برنامهها و پرهیز از پخش برنامههایی که مخالف معیارهای اسلامی باشد.
ماده ۲ـ حاکمیت روح انقلاب و قانون اساسی بر کلیه برنامهها که در شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی متبلور است.
ماده ۵ ـ صدا و سیما باید به مثابه یک دانشگاه عمومی به گسترش آگاهی و رشد جامعه در زمینههای گوناگون مکتبی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی کمک کند.
ماده ۷ـ صدا و سیمای جمهوری اسلامی، متعلق به تمامی ملت است و باید منعکسکننده زندگی و احوال تمامی اقوام و اقشار مختلف کشور باشد. بدیهی است که در این میان، تکیه اصلی باید بر اکثریتهای اعتقادی (مسلمانان)، اقتصادی (مستضعفان) و سنی (کودکان و نوجوانان) باشد.
ماده ۱۱ـ تلاش در جهت رشد و شکوفایی استعدادهای انسانی و بارور ساختن خلاقیتهای فکری و هنری.
ماده ۲۱ـ بالا بردن سطح بینش اسلامی مردم و آشنا ساختن اقشار مختلف جامعه با اصول مبانی و احکام اسلام به شیوهای رسا و بدون ابهام.
ماده ۲۷ـ تلاش برای جایگزینی نظام ارزشی اسلام به جای نظام ارزشی شرق و غرب و مبارزه با عوارض و آثار باقیمانده فرهنگ طاغوتی.
ماده ۲۹ـ کوشش کردن در جهت ایجاد محیط مساعد برای تعالی انسان و رشد فضایل اخلاقی، تزکیه نفس و بسط معنویت در جامعه. (مجموعه قوانین و مقررات، ۱۳۸۲: ۲۰ ـ ۲۸)
همچنین اساسنامه این سازمان، مصوب ۲۷ مهر ۱۳۶۲ مجلس شورای اسلامی، در ماده ۹ مقرّر میدارد:
هدف اصلی سازمان به عنوان یک دانشگاه عمومی، نشر فرهنگ اسلامی، ایجاد محیط مساعد برای تزکیه و تعلیم انسان و رشد فضایل اخلاقی و شتاب بخشیدن به حرکت تکاملی انقلاب اسلامی در سراسر جهان است. این هدفها در چارچوب برنامههای ارشادی، آموزشی، خبری و تفریحی تأمین میشوند. (همان: ۳۷)
ج) رسانه دینی مطلوب از دیدگاه رهبران نظام
یک ـ دیدگاه حضرت امام خمینی رحمه الله
حضرت امام خمینی رحمه الله درباره صدا و سیما و چگونگی انتقال آن از وضع موجود به وضع مطلوب و آرمانی و تبدیل آن به یک رسانه متناسب با شأن نظام و جامعه اسلامی، رهنمودهای حکیمانه مختلفی ارائه داده است که در این نوشتار به دلیل اندک بودن فرصت، تنها به گزیدههایی از آن بسنده میشود. شدت اهتمام امام به تحقق این مهم را در همه سخنان آن بزرگوار میتوان فهمید. این موارد را با دو عنوان زیر دستهبندی میکنیم:
اول ـ الگوی مطلوب رسانه
«این سازمان باید صددرصد به صورتی باشد که با نهضت و انقلاب اسلامی بسازد.» (امام خمینی، ۱۳۷۸، ج۱۲: ۲۹۱) «این دستگاه رادیو ـ تلویزیون...، اگر صددرصد اسلامی نشود، معنایش این است که اسلام در ایران پیاده نشده است.» (همان: ۲۹۰) «این رادیو ـ تلویزیون باید اصلاح بشود؛ یعنی باید متحول بشود به یک بنگاه تعلیمی، آن هم تعلیمات اسلامی.» (همان: ۳۲۴) «شما فقط در هر چه بیشتر اسلامی شدن آن کوشش کنید، تا مطابق با خواست مردم باشد.» (همان: ۲۹۲) «نه اینکه ما میگوییم باید سانسور باشد؛ ما میگوییم باید بر طریق اسلام و ملت باشد». (همان: ۳۲۴)
«این دستگاهها، دستگاههای تربیتی است. باید تمام اقشار ملت با این دستگاهها تربیت بشوند؛ یک دانشگاه عمومی است... . یعنی دانشگاهی است که در تمام سطح کشور گسترده است... باید این دستگاه، دستگاهی باشد که بعد از چند سال، تمام قشر ملت را روشن کند، تمام را مبارز بار بیاورد، تمام را متفکر بار بیاورد، تمام اینها را مستقل بار بیاورد، آزادمنش بار بیاورد، از غربزدگی بیرون کند، استقلال به مردم بدهد. این از همه چیزهایی که در این دستگاهها هست، مهمتر است و این وظیفه دارد که با مردم، حکم معلم و شاگرد داشته باشد». (همان: ج۶: ۳۹۹)
«رادیو و تلویزیون که یکی از مراکز آموزشی است برای همه، آموزش برای همه طبقات، دستگاهی است که باید همه ملت را آموزش بدهد». (همان: ۳۴۵)
«اینها [رسانهها] باید یک دارالتبلیغی، یک دستگاه سازنده باشد که به وسیله اینها یک مملکت، افرادش یک افراد امین صالح، یک افراد ملی ـ اسلامی بشود». (همان: ج۹: ۱۵۵)
«این دستگاه که باید یک دستگاه آموزنده باشد، یک دستگاهی باشد که آن تباهیها، چیزهایی که جوانهای ما را به تباهی کشید و میکشد، حذف بشود و به جای آن، آموزندگی باشد، امور اخلاقی باشد، امور فرهنگی باشد، چیزهایی که به درد جوانهای ما میخورد و جوانهای ما را تربیت میکند». (همان: ۴۵۶)
«[وقتی جوانها] نگاه کنند به تلویزیون، تلویزیون مربّی باشد؛ نگاه کنند به مجلات؛ مجلات، مجلاتی باشد که تربیت بکند. این جوان وقتی که به هر جا توجه کرد، دید که گوش و چشمش پر شده از تربیت». (همان: ج۱۳: ۱۵۸)
دوم ـ جهتگیری محتوایی
«ما میخواهیم که رادیو ـ تلویزیونمان که پیشتر در خدمت طاغوت بود، حالا در خدمت خدا باشد؛ در خدمت اسلام باشد و اسلام میخواهد که همه مسائل جدی باشد.» (همان: ج۹: ۴۵۶) «برنامههایتان را اصلاح کنید؛ برنامههایی باشد که مفید باشد برای جامعه؛ برنامههایی باشد که مسائل [و] مشکلات جامعه را بگوید. از برنامههای انحرافی پرهیز بکنید.» (همان: ج۱۰: ۲۹۶) «رادیو ـ تلویزیون سرتاسر مملکت را همچو کنند که همهاش محتوا؛ محتوای اسلامی، موافق مصالح کشور، موافق مصالح اسلام [باشد].» (همان: ج۱۱: ۲۰۳) «همه برنامههاتان را رسیدگی کنید که از چیزهایی که برخلاف اسلام است، برخلاف مصالح اسلام است، اجتناب بشود.» (همان) «و از گردانندگان و هنرمندان متعهد بخواهند تا در راه تربیت صحیح و تهذیب جامعه، وضعیت تمام قشرها را در نظر گرفته و راه و روش زندگی شرافتمندانه و آزادمنشانه را با هنرها و نمایشنامهها به ملت بیاموزند و از هنرهای بدآموز و مبتذل جلوگیری کنند». (همان: ج۱۹: ۱۵۹)
· دوـ دیدگاه مقام معظم رهبری(مدظله العالی)
حضرت آیتالله خامنهای در چندین نشست با مدیران و گردانندگان رسانه ملی، دیدگاهها، مواضع و رهنمودهای روشنگرانهای را برای سامانیابی مدیریت و فعالیتهای رسانه و هدایت آن در جهت اهداف و آرمانهای انقلاب و نظام اسلامی ارائه داده است که در ادامه به مهمترین نکات برگرفته از این سخنان اشاره میشود. برخی از ویژگیها و انتظارات طرح شده، ناظر به رسانه دینی با معیار حداقلی و غالب آن هم به رسانه دینی آرمانی، ایدئال و معیار حداکثری معطوف است. رسانه ملی، در وضعیت موجود، هر چند با الگوی مطلوب و سطح انتظار معظمله، فاصله زیادی دارد، بیشک، این فضای ترسیمی، در هدایت رسانه یادشده در مسیر شدنهای پیاپی تا رسیدن به غایت مقصود، نقش محوری و کانونی دارد. گفتنی است به دلیل برخی ملاحظهها، رهنمودهای معظمله، بدون اِعمال هیچ نوع جداسازی موضوعی، به صورت گزیده جملات و تا حد ممکن با حذف مطالب تکراری نقل شده است.
«حرکت در مسیر تبدیل شدن به یک دانشگاه؛ تدریس اصول و پیامها، پایهها، مفاهیم و درسهای اسلام ناب، اسلام انقلابی و اسلام واقعی؛ پخش و انعکاس معارف اسلامی؛ متدین کردن عمیق مردم؛ رعایت و انعکاس گرایشهای اصولی نظام با تمام قوّت و قدرت؛ ضدیت با سلطه استکباری؛ ضدیت با دشمنان نظام جمهوری اسلامی؛ تکریم شأن مخاطب و ارزش دادن به او؛ رشد دادن انسانها؛ جوشاندن نیروهای انسانی در جهت اهداف متعالی؛ رعایت مصالح جمعی؛ ارائه [دادن] عالیترین مفاهیم انقلاب به شکل هنرمندانه؛ افزایش جاذبه و قدرت تأثیرگذاری در پیامها؛ ارائه [دادن] محتوای غنی؛ لزوم مراقبت و کنترل بر فرآیند برنامهسازی؛ توجه [کردن] به حیطهبندیهای نظام؛ عدم تخطی و تخلف از اصول اساسی نظام و انقلاب اسلامی؛ جذب و حفظ مخاطب و مستمع». (دیدار با مسئولان صدا و سیمای جمهوری اسلامی، ۷/ ۵/۱۳۶۹)
«انعکاس شخصیت زن در قالب ارزشهای اسلام و انقلاب (حجاب، عفاف، نجابت، رکن اساسی خانواده، رکن فعالیتهای جامعه، مؤثر در رشد جامعه و رشد مردان، نقشآفرین در وقایعی همچون انقلاب و جنگ و...)؛ ساخت و پخش آهنگها و شعرهای خوب، جدید، اسلامی، انقلابی، دارای مضامین عرفانی واقعی؛ رسوخ فکر انقلاب و اسلام با همه ملحقاتش به ذهن، فکر، روح و عمل مردم ایران و سایر مخاطبان؛ اعتلای مردم؛ آموزنده بودن یعنی کیفیتدهنده و پرورشدهنده روح و فکر مخاطب و جهتدهنده به تلاش و زندگی او؛ بهرهگیری از هنر در خدمت به ارزشهای اسلامی». (دیدار با اعضای شورای سیاستگذاری، ۱۴/۱۲/۱۳۶۹)
«ساختن انسان باب اسلام و انقلاب؛ تأثیر گذاشتن بر روی انسانها؛ کشاندن مخاطبان به سمت انسان مطلوب و ایدئال؛ انتقال علم و تجربه و ایجاد خلقیات برجسته و فضیلتها، حالت بلندنظری و پختگی و آبدیدگی؛ رساندن انسانها به کمال مورد نظر اسلام، جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی؛ عبرتآموزی از تاریخ». (دیدار با گروه تاریخ صدای جمهوری اسلامی ایران، ۸/۱۱/۱۳۷۰)
«ایجاد و استقرار روح علمی در همه سطوح جامعه از طرق صحیح و به هر وسیله ممکن؛ پرهیز از پخش موسیقیهای غربی تداعیگر فرهنگ غرب در لابهلای برنامهها». (دیدار با گروه دانش صدای جمهوری اسلامی، ۱۵/۱۱/۱۳۷۰)
«سازندگی بر پایه اهداف متعالی؛ همسویی کلیه برنامهها با ارزشهای متعالی اسلام و انقلاب حتی برنامههای شوخی، سرگرمی و تفریح؛ حرکت و عمل در جهت سیاستهای نظام جمهوری اسلامی؛ رعایت افکار اصولی و معیارهای اسلامی و انقلابی در کلیه برنامهها؛ گزینش سوژهها از متن زندگی مردم؛ پرهیز از عوامزدگی و تأثیرپذیری غلط از عوام؛ هدایت افکار در مسیر درست؛ رعایت متانت و ادب اسلامی به ویژه در ارتباطات زن و مرد». (دیدار با گروه اجتماعی صدای جمهوری اسلامی ایران، ۲۹/۱۱/۱۳۷۰)
«اتقان، استواری، رسایی، شیوایی و استحکام محتوا و قالب؛ نقد برنامهها بر اساس ارزشهای نظام؛ حذف موارد ناهمخوان و معارض با ارزشهای نظام». (دیدار با گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی ایران، ۵/۱۲/۱۳۷۰)
«تأمین کامل اهداف نظام اسلامی؛ دینی شدن مردم؛ تحکیم ارتباط مردم با نظام، تحکیم مبانی اصلی نظام؛ حفظ روحیه و شور انقلابی در مردم و دچار نشدن آنها به یأس و دلمردگی و سرخوردگی؛ حفظ ارتباط و اعتماد مردم به دولت، به روزی مردم، پیشرفت مردم، ترقی مردم، تعالی فکر و اندیشه مردم، تدین مردم، ایجاد شور انقلابی در مردم، واکسینه شدن مردم در مقابل تبلیغات سوء دشمنان؛ بهرهگیری از شیوههای غیر مستقیم و استفاده بهینه از هنر و روشهای هنری در تبلیغ مبانی و مفاهیم دینی؛ همسویی همه برنامهها در جهت اهداف انقلاب و اسلام؛ استفاده از زبان فارسی صحیح؛ بهرهگیری از کارشناسان، هنرمندان، نویسندگان، گویندگان و مجریان خوب». (دیدار با مدیران مراکز استانهای صدا و سیما، ۷/۱۲/۱۳۷۰)
«رعایت نیازهای جامعه؛ ارائه حقایق، نظرات و دیدگاههای تازه از اسلام و روشن ساختن نقاط ابهام؛ رعایت اتقان، دقت و صحت در تبلیغ معارف اسلامی؛ بهرهگیری و مطالبه خوراک فکری از مشاوران و برنامهسازان؛ رعایت جنبههای زیباشناختی در پیامها؛ شادیآفرینی مطلوب». (دیدار با گروه معارف اسلامی صدا، ۱۳/۱۲/۱۳۷۰)
«هدایت مخاطب به رفتار سالم و اندیشه درست؛ آموزش دینداری، تعهد، انضباط، محبت، تعاون، حضور در صحنههای انقلابی و سیاسی، ایجاد عشق به وطن؛ پرهیز از ترغیب مخاطب به خواستههای انحرافی و غلط، بیبندوباری، معاشرتهای نامشروع، خشونت، تقلید از بیگانه، واژگونی حقایق گذشته و حال کشور، ایجاد یأس در مخاطب، ارائه سرگرمیهای ناسالم و مهلک؛ استحکام بنیانهای اعتقادی و دینی؛ آشنایی با مبانی معرفتی اسلام و قرآن؛ شناخت تاریخ کشور و افتخارات ملت خود به ویژه در دورانهای نزدیک به امروز؛ شناخت درست امام خمینی ـ قله بلند تاریخ معاصر ـ و اندیشههای سیاسی تابناک و پایههای حرکت عظیم انقلابی او؛ احساس عزت و سربلندی به خاطر درسی که ایرانیان در دوران پیروزی انقلاب و دفاع مقدس به جهان دادند؛ فرا گرفتن خصلتهایی که میتواند نسل کنونی را به اعتلا و عظمت برساند، مانند: دینداری و دانشپژوهی، وجدان کاری و انضباط، شجاعت، پاکدامنی، جوانمردی، آگاهی سیاسی، خلوص انقلابی، امانت، محبت، برادری، استقلال و آزادمنشی». (حکم انتصاب دکتر لاریجانی، ۵/۳/۱۳۷۸)
«تکریم مخاطب و محترم شمردن دل و ذهن و فکر او؛ خلاقیت هنری توأم با اخلاقمحوری صد در صد؛ بهرهگیری از اندیشههای والا در درک و تبیین آثار هنری (= اخلاق انسانی، فضیلتها و معارف والای دینی و الهی)؛ پرهیز از قشریگری و تظاهر ریاکارانه دینی در هنر و موضوعات هنری؛ لزوم تعهد و مسئولیت هنرمندان در قبال انسانها، فرم، قالب و مضمون هنری». (دیدار با اصحاب فرهنگ و هنر، ۱/۵/۱۳۸۰)
«انتقال پیامهای صحیح به ذهن مردم به عنوان بزرگترین هدف رسانه در همه فعالیتها؛ تفهیم و القای پیام عدالتخواهی به صورت مطلق به ذهن مردم؛ توجه دادن به اهمیت ایثار، انفاق، ریاضت و زهد؛ توجه دادن به تلخی دیکتاتوری پول و شهوت در دنیا؛ توجه دادن به عظمت و شکوه و اهمیت انقلاب اسلامی؛ پرهیز از محاورات سطح پایین و عادات نادرست؛ رعایت حریمها در ارتباطات و مکالمات زن و مرد؛ زنده کردن ارزشها در زندگی مردم؛ تربیت اخلاقی و معنوی، رشد فضیلتهای اخلاقی، انتقال و حفظ هویت دینی و ملی و انقلابی؛ تقویت روحیه مسئولیتشناسی در قبال قضایای جامعه و پیشبرد آن در مردم؛ دشمنشناسی و دشمنستیزی و نفی دشمنسازیهای موهوم؛ توسعه تفاهم اجتماعی؛ ایجاد امنیت روانی در جامعه؛ ایجاد روح امید در مردم؛ معرفی حاکمیت طاغوت و مفاسد آن در دوران ستمشاهی به نسل جوان؛ پرهیز از سکولاریسم عملی و دینزدایی از صحنه زندگی و عمل در برنامهها؛ توجه به تأثیرگذاری زیاد نقشهای استطرادی یا حاشیهای به ویژه در زمینه دین، مثل نماز یا حجاب یک شخصیت جذاب در فیلم». (دیدار با مدیران صدا و سیما، ۱۵/۱۱/۱۳۸۱)
«تقویت وحدت ملی؛ ایجاد امید؛ نشان دادن افق روشن؛ شجاعت دادن به مدیران، مسئولان و محققان؛ ترغیب مردم به حضور در صحنه؛ لزوم بهرهگیری از هنر و اعتلای آن برای گسترش اندیشهها؛ افزایش جاذبه و ماندگاری کارها؛ توجه به اهمیت تحقیق و پژوهش». (دیدار با کارکنان سازمان صدا و سیما، ۲۸/۲/۱۳۸۳)
«ارتقای معرفت دینی؛ ارتقای ایمان دینی و دوری جستن از سطحی و قشری بودن؛ پرهیز از تغلیظ احساسات؛ پرهیز از تشریفات افراطی؛ شبههزدایی از دین؛ تقویت مدیریتهای اجرایی کشور؛ نقد منصفانه و دلسوزانه عملکردها؛ مشارکت در نهضت تولید علم و فکر و کرسیهای نوآوری؛ دامنزدن به بحثهای منطقی و مفید؛ معرفی چهرههای علمی خوب و نوآور؛ برنامهریزی هوشمندانه برای اعیاد و عزاداریهای دینی؛ تجهیز خود برای مقابله با تهاجم خبری، تبلیغی، فرهنگی و اخلاقی دشمنان؛ مدیریت و هدایت فکر، فرهنگ، روحیه، اخلاقِ رفتاری جامعه؛ جهتدهی به فکر و فرهنگ عمومی؛ آسیبزدایی از فکر و فرهنگ و اخلاق جامعه؛ تشویق به پیشرفت ـ یعنی روحیه دادن ـ و زدودن احساس عقبماندگی؛ امین نظام بودن؛ مورد اعتماد مردم بودن؛ برخورداری از مزیتهای رقابتی؛ داشتن ظرفیت بالا در کمّ و کیف محصولات؛ دامن زدن به دغدغه عدالت در ذهن و دل مردم؛ تخریب زندگی اشرافی و تجملاتی؛ دادن عزت نفس و حس مناعت به فقرا؛ آموزش دادن کمک به فقرا به اغنیا؛ لزوم پیام داشتن همه برنامهها حتی سرگرمیها؛ تبدیل موضوعات مهم به گفتمان عمومی جامعه؛ استمرار در پیام برای رسوخ آن در جامعه؛ عدم وجود تناقض در میان برنامههای مختلف؛ نظارت کیفی بر فرآیند تولید برنامهها؛ تأثیرگذار بودن بر مخاطب؛ القای غیر مستقیم پیامها و مفاهیم؛ پرهیز از چهرهپردازیهای منفی و ناصالح؛ ارتقای معرفت دینی روشنبینانه و آگاهانه؛ عمل صالح مخلصانه؛ تعمیق شناخت و باور به ارزشها و بنیانهای فکری انقلاب و نظام اسلامی؛ مصونیت دادن به ذهن جامعه از تأثیرگذاری مخرب تهاجم فرهنگی و ارزشی دشمن؛ ایجاد باور به کارآمدی نظام، ایجاد و تقویت روحیه همگرایی عمومی و فضای همکاری و محبت و وحدت در درون کشور و میان مردم؛ آگاهسازی نسبت به مقولههای حساس مثل علم؛ پرورش و گسترش فضیلتهای اخلاقی؛ ارتقای سطح تمایل به رعایت ادب اجتماعی، رعایت حقوق دیگران، کرامت انسان، احساس مسئولیت و اخلاقیاتی همچون شجاعت، قناعت، امانت، حقطلبی، زیباییطلبی؛ نفی مصرفزدگی؛ احترام به والدین و معلم». (دیدار با رییس و مدیران سازمان صدا و سیما، ۱۱/۹/۱۳۸۳)
· ۶. الگوهای ساختی و کارکردی رسانه دینی
الف) الگوی ساختی یک رسانه دینی
به گمان نگارنده، یک رسانه دینی [اسلامی] مطلوب، از نظر ساختاری و کارکردی، واجد ویژگیهایی و مختصاتی خواهد بود که به صورت ذهنی، در قالب دو الگوی هنجاری زیر ترسیم شده است.
مؤلفهها و مقولههای هنجاری معطوف به جنبههای ساختاری یک رسانه اسلامی (برگرفته از مدل آشنا، ۱۳۷۶: ۲۰۷ ـ ۲۴۶؛ جبلی، ۱۳۸۹: ۳۱ ـ ۹۵؛ باهنر و ترکاشوند، ۱۳۸۸: ۹ ـ ۳۷) در یک حصر استقرایی عبارتند از:
۱. نظام فرهنگی حاکم: بینشها، نگرشها، ارزشها، هنجارها، سنتها و رویّههای برگرفته از منابع اسلامی یا مورد تأیید و امضای اسلام. به بیان دیگر، همه آنچه با عنوان جهانبینی یا حکمت نظری (= هستیشناسی) و ایدئولوژی یا حکمت عملی (= بایدها و نبایدها) ابلاغ و تشریع شده است؛
۲. نقش و رسالت اجتماعی: دانشگاه عمومی ـ مدرسه، کانون ارشاد و هدایت، مرکز تبلیغ و ترویج دین و اخلاق و... ؛
۳. جهت ارتباط: عمودی یا یک سویه (از بالا به پایین) و افقی و دو سویه؛
۴. جهتگیری محتوایی: تولید و بازتولید و نشر فرهنگ اسلامی ـ ایرانی و ارزشهای انسانی منطبق با استاندارهای تعیینی و دستیابی به نتایج کارکردی؛
۵. خطوط قرمز (نبایدها): تقابل یا ناهمسویی با نظام فرهنگی حاکم، اهداف (به ویژه اهداف غایی)، ارزشهای اخلاقی، قوانین مصوب، انتظارات جمعی، مصالح عمومی و ترجیحات نظام اسلامی؛
۶. تقابلها: وجوه متقابلی از گزینهها که یک رسانه در فرآیند عمل با آن روبهرو میشود و ناگزیر باید بر اساس منطق هنجاری، نظام ترجیحی آشکار و پنهان خود، معیارهای عقلایی و الزامات محیطی، یکی از صورتهای احتمالی را انتخاب کند. برای مثال، تقابل موردی میان ارزشها و سنتهای دینی و ملی؛ تقابل میان ارزشهای فرهنگی غربمحور با ارزشهای دینی و انقلابی؛ هدایتگری یا فریب افکار عمومی؛ روشنگری یا سکوت و... بدیهی است که رسانه دینی در چنین مواردی از معیارهای خاص خود پیروی خواهد کرد؛
۷. اهداف: هدف نزدیک دستیابی به نتایج کارکردی ملموس همچون اطلاعرسانی، آموزش، سرگرمی، تبلیغ و بسیج؛ هدف متوسط رشد و تعالی مخاطبان در ابعاد بینشی و نگرشی و رفتاری و توسعه و تعمیق سرمایههای فرهنگی؛ و هدف غایی، ایجاد زمینه برای رسیدن هر چه بهتر مخاطبان به سعادت و فلاح (= قرب الیالله به عنوان کمال مطلوب و غایت منتها)؛
۸. استقلال حرفهای: استقلال رسانه از دستاندازی نهادهای قدرت در تصمیمگیری و عمل و بازماندن از ایفای وظایف حرفهای در چارچوب مأموریت محوّل و قوانین و معیارهای مصوب. نظام اسلامی، خود باید از این استقلال که موجب افزایش مقبولیت رسانه ملی در نزد مخاطبان میشود، پاسداری و حمایت کند؛
۹. روش کنترل: کنترل رسمی و درونسازمانی رسانه از طریق قوانین و آییننامههای مصوب و خط قرمزهای تعریفشده و فضاسازیهای هژمونیک؛
۱۰. میزان کنترل: کامل؛
۱۱. چگونگی نظارت: نظارت همهجانبه بر فرآیند تولید فرآوردههای رسانهای (پیش، همزمان و پس از انتشار)؛
۱۲. شیوه تعامل با واردات رسانهای بیگانه: نظارت کامل و در صورت لزوم، خنثیسازی و مقابله و آگاهسازی مخاطب؛
۱۳. شیوه رسانه: نظام جمهوری اسلامی به نمایندگی از ملت؛
۱۴. نظام سیاسی حاکم بر رسانه: ولایت فقیه (طبق اصل یکصد و ده قانون اساسی)؛
۱۵. نظام اقتصادی رسانه یا منبع تأمین هزینهها: بیتالمال به جای وابستگی به دیگر مجاری محدودکننده همچون تبلیغات؛
۱۶. سودبرندگان از خدمات رسانه: کل جامعه ایران و جهان اسلام و همه طالبان بالقوه؛
۱۷. دسترسی به رسانه (شرایط و ویژگیهای پیامآفرینان): همه اشخاص فهیم، متخصص و متعهد به اسلام و نظام اسلامی؛
۱۸. ارتباط با جامعه: ارائه خدمات آموزشی، تربیتی، ارشادی و تفریحی.
ب) الگوی کارکردی یک رسانه دینی
از رسانه ملی به عنوان یک رسانه دینی، انتظار میرود که در عمل و از رهگذر فعالیتهای حرفهای خویش، اهداف، آرمانها و نتایج کارکردی زیر ـ برگرفته از بنیادهای هنجاری کلان ـ را به صورت آشکار و پنهان و مستقیم و غیر مستقیم و در قالبهای مختلف برنامهای، در سطوح فردی و اجتماعی جامعه هدف عینیت بخشد:
یک ـ بایدها
۱. تلاش برای نشر فرهنگ اسلامی و منضمات و ملزومات آن با مؤلفههای شناختی (جهانبینی)، اعتقادی (متعلقات ایمان)، اخلاقی، فقهی (احکام و شرعیات)، عبادیات (مناسک فردی و جمعی)، شعائر (مکانها، زمانها و اشیای مقدس)، مشارکت دینی (تشویق به شرکت در فعالیتهای خیرخواهانه و عامالمنفعه)، ظواهر دینی (تشویق به رعایت آداب دینی در لباس، حجاب، آرایش ظاهر و...)، معاشرت دینی (ارتباطات اجتماعی با رعایت معیارهای دینی)، شخصیتهای الگویی، ارتباط با روحانیت و علمای دین، تعامل مطلوب با مشکلات معمول زندگی.
۲. فرهنگسازی، بازتولید فرهنگ اسلامی ـ ایرانی، پیرایهزدایی، برجستهسازی ابعاد مهم، ترویج و احیای آرمانهای فرهنگی فراموششده و هدایت آنها از سطح ناخودآگاه به سطح خودآگاه حافظه ملی، حفظ و تقویت هویت اسلامی ـ ایرانی.
۳. تلاش برای جامعهپذیری متناسب تودهها و رشد و تعالی همهجانبه مخاطبان.
۴. انعکاس گرایشهای اصولی نظام جمهوری اسلامی، حفظ و تحکیم این نظام و تلاش برای تحقق اهداف و آرمانهای فرهنگی آن در سطح داخل و خارج.
۵. جلب و جذب کردن هر چه بیشتر مخاطبان به عنوان متربیان از طریق تولید و ارائه دادن محصولات فرهنگی متناسب با نیازها و انتظارات آنها.
۶. ارتقای دانش عمومی در زمینه موضوعها و مسائل سیاسی، حقوق و تکالیف شهروندی، فضایل و ارزشهای انسانی، آداب و سنن صحیح، منافع و مصالح جمعی، امنیت اجتماعی، روشهای مصونیت از آلودگی به مفاسد اجتماعی، بهداشت عمومی، روش بهرهگیری درست از اوقات فراغت، مظاهر تهاجم فرهنگی و راههای دفع آن و... .
۷. تشویق مخاطبان به معنویتگرایی، رعایت فضایل اخلاقی، اقدامات خیرخواهانه و نوعدوستانه، مشارکت اجتماعی، پیوندهای خانوادگی و خویشاوندی، امر به معروف و نهی از منکر، رعایت حقوق دیگران، میانهروی، سختکوشی، قانونگرایی، نظم و انضباط اجتماعی، وجدان کاری، عدالتخواهی، رعایت حجاب و عفاف، علمجویی، نوآوری، الگوگیری از مفاخر و فرهیختگان، سادهزیستی، ایثار، حماسهآفرینی و... .
۸. القا و ارتقای حس امنیت، مسئولیتپذیری، جمعگرایی، همبستگی، خودباوری فردی و ملی، امید به آینده، آرامش خاطر، نشاط و شادمانی، عزت و کرامت نفسانی، غرور ملی، شور انقلابی و... .
۹. تقبیح ضد ارزشها و نابهنجاریها همچون قانونشکنی، قانونگریزی، پارتیبازی، رشوهخواری، افزونهخواهی، تبعیض، تندخویی، کینهورزی، تمسخر، اسراف، اشرافیگری، تجملگرایی، تنپروری، اعتیاد، لاابالیگری، مصرفگرایی، معنویتگرایی انحرافی، مظاهر فرهنگ بیگانه، خمودی و بیاعتنایی، مدگرایی، نقض هویتهای جنسیتی و... .
همچنین از رسانه انتظار میرود که در هر بخش افزون بر تبیین، تفسیر، انتقاد و تذکر، الگوی صحیح و شکلهای بایسته متناسب با نیاز مخاطبان، اقتضائات جامعه اسلامی و انتظارات عام را معرفی کند.
دو ـ نبایدها
۱. تضعیف نکردن باورهای دینی و ترویج ندادن صریح یا ضمنی آموزههای کلامی و اعتقادی ادیان تحریف شده، مکتبها و ایدئولوژیهای نوظهور انحرافی (سوسیالیسم، لیبرالیسم، سکولاریسم، اومانیسم، فمینیسم و...)، آموزههای اعتقادی باطل (جبرگرایی، شانسگرایی و...)، فرقههای ضاله، معنویتگراییهای صوری و بیریشه، خرافهگرایی، سکولاریسم عملی و... .
۲. نقض نکردن ارزشهای اخلاقی مانند ناسزاگویی، توهین، تمسخر، فریب افکار عمومی، تحریف حقایق، دروغپردازی، تندخویی، درشتگویی، متلکپراکنی، بدزبانی، انتساب القاب زشت و... .
۳. ترویج ندادن مدها و نمادهای فرهنگی بیگانه، جلوههای رفتاری فرقهها و جریانهای انحرافی و... .
۴. ترویج ندادن چهرهها، رفتارها، تکیهکلامها، مَثَلها، پوششها، آرایشها، حرکات، نمادها و نشانههای نامتناسب با هنجارهای فرهنگ اسلامی ـ ایرانی.
۵. تجویز نکردن قانونگریزی، تجملگرایی، اشرافیگری، مصرفگرایی، تنپروری، بیاعتنایی، بیگانهگرایی، خودباختگی، بیکاری، بیهودگی، اباحیگری، لاابالیگری، سبکسری، پوچگرایی، خوشمشربی، ریاکاری و... .
۶. عادی نشان ندادن ناهنجاریهایی همچون طلاق، اختلاط غیر متعارف زن و مرد، همسریابی خیابانی، عشقهای مثلثی، مصرف دخانیات، تبعیضهای نهادی شده، عریان نمایی و برهنگی، تقابلهای میان نسلی، زنسالاری، کودکسالاری و... .
۷. ارائه ندادن برنامههای متضمن مفاهیم و حرکات مبتذل، لوده، بیمعنا، غیر اخلاقی، جلف و سبک، نفرتزا، به کارگیری ادبیات لُمپنیسم و کوچه بازاری، تکیه کلامهای سخیف و رکیک، موسیقیهای مشکوک و... .
۸. ارائه ندادن برنامههای مروج رخوت، بیتوجهی، بیمسئولیتی، بیقیدی اجتماعی، بیانضباطی، قشریگری و....
۹. تحقیر و تخفیف نکردن قومیتها، زبانها، لهجهها و گویشهای اقوام ایرانی، اقلیتهای دینی، خردهفرهنگهای محلی، گروههای حاشیهای، ملتهای محروم و مستضعف.
۱۰. طرح نکردن شعارهای ناسیونالیستی با رویکرد باستانگرایی و دامن زدن به تعارضهای فرهنگی (ایرانی ـ اسلامی).
۱۱. سبک نشمردن مقدسات، مقامات مذهبی، مفاخر، میراث فرهنگی و اجتماعی، آداب و سنن صحیح و الگوسازی از شخصیتهای حقیر و بدون ویژگیهای ارزشی مطلوب.
۱۲. تمرکز نکردن بر صورتها و قالبها و غفلت از مضامین و محتوا، ارائه ندادن محصولات کممحتوا و ضعیف، پرهیز از زدودن حساسیتهای بایسته و پسندیده، تحریک و تهییج بیمورد مخاطب، دامن زدن به اختلافها، جابهجا کردن اصل و فرعها، مخدوش ساختن نظری و عملی خط قرمزها، استفاده از کارشناسان بدون صلاحیت علمی و شخصیتی و... .
بدون تردید، برنامههای رسانه برای انعکاس عناصر متنوع فرهنگی و دینی، ظرفیتهای مختلفی دارند و عناصر یادشده نیز در میزان تمکین قالبهای رسانهای، وضعیت یکسانی ندارند. برای مثال، رفتارها، آداب، مناسک، نمادها و جلوههای نمایشی دینی و منسوب به دین، در مقایسه با باورها، ارزشها، احساسات، تجربههای شهودی و جنبههای متافیزیکی دین، قابلیت بیشتری برای انعکاس در یک رسانه تصویری دارند.۱
۱. در تکمیل این مجموعه نک: رهنمودهای رهبری نظام در دیدارهای متعدد با مسئولان رسانه ملی و سیاستهای عمومی که معاونت طرح و برنامه صدا و سیما با عنوان «افق رسانه» اعلان کرده است.
نتیجهگیری
۱. بهرهگیری پیوسته رسانههای جمعی مدرن به ویژه رسانههای تصویری همچون تلویزیون، از مضامین و معارف دینی و انعکاس مفاهیم، بینشها، ارزشها، قواعد، نمادها، نگرشها، مناسک، آیینها و رفتارهای دینی در قالبهای مختلف رسانهای و نیز بهرهگیری روزافزون مروجان، مبلّغان و متولیان دین به ویژه ادیان دارای رسالت تبلیغی از این رسانهها برای ابلاغ و ترویج مفاهیم و معارف مورد اعتقاد خویش، رفتهرفته زمینه طرح مفاهیم جدیدی را در حوزه مطالعات دین و رسانه فراهم کرد.
۲. عنوان «رسانه دینی» بیشتر ناظر به استفاده ابزاری دین از رسانه در فرآیند انتقال نمادین خود به ساحتهای فرهنگی و شخصیتی است.
۳. با وجود بهرهگیری مشهود بیشتر رسانههای تصویری مدرن از مفاهیم و معارف دینی در قالبهای مختلف برنامهای و نیز با وجود ظهور برخی از رسانههای دارای مضمون، قواعد هنجاری، کارکرد، هدف دینی و گاه کارگزاران و حامیان دارای انگیزه و دغدغه دینی، هنوز هم اصل امکان دینی بودن و دینی شدن این دسته از رسانهها و چیستی آن محل گفتوگوست.
۴. رسانه دینی با توجه به دیدگاههای مختلف درباره رسانه دارای هدف و غایت دینی و کارکرد دینی (فعال در گسترش و انتشار فرهنگ دینی)؛ پایبند به رعایت ارزشها و هنجارهای دینی در عرصه سیاستگذاری، برنامهریزی، برنامهسازی و پخش؛ دارای دغدغه، حساسیت، جهتگیری و موضع دینی؛ انعکاسدهنده مستقیم و غیر مستقیم مفاهیم و مضامین دینی؛ برخوردار از کارگزاران و عوامل اجرایی متعهد و پایبند به بایدها و نبایدهای دینی و تعلق خاطر حرفهای نداشتن به فعالیتهای تبلیغاتی سوداگرانه و اقدامات صنعت فرهنگی، به صورت مانعةالجمع تعریف شده است.
۵. رسانههای فعال در جمهوری اسلامی ایران به ویژه صدا و سیما، در صورت هماهنگی ساختاری و کارکردی با نظام هنجاری جامع و نسبتاً شفافی که با استناد به بنیادهای معرفتی و فرهنگیِ دینی و ملی و بر اساس نیازها و ضرورتهای اصیل و موسمی، طراحی و تدوین شدهاند، میتوانند الگویی محقَّق و تجربه شده از رسانه دینی را به جهانیان عرضه کنند.
منابع
الف) کتاب
احمدی، محمدحسن، سینما، دین، ایران: سینمای دینی از نگاه سینماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۰، صص۱۳ـ۲۰.
ارجمند، داریوش، سینما، دین، ایران (سینمای دینی از نگاه سینماگران)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی (حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی)، ۱۳۸۰.
استوت، دانیل (ویراسته)، برگزیده دانشنامه دین، ارتباطات و رسانه، گروه مترجمان (به کوشش حمیدرضا قادری)، قم، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ۱۳۸۸.
اسفندیاری، عبدالله، سینما در حوزه معارف دینی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۸.
اصلانی، محمدرضا، سینما، دین، ایران: سینمای دینی از نگاه سینماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۰، صص ۵۵ ـ ۶۰.
ام. هوور، استوارت و نات لاندبای، بازاندیشی درباره رسانه، دین و فرهنگ، ترجمه: مسعود آرایینیا، تهران، سروش، ۱۳۸۵.
بنی اردلان، اسماعیل، سینما، دین، ایران: سینمای دینی از نگاه سینماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۰.
پالس، دانیل، هفت نظریه در باب دین، ترجمه و نقد: محمدعزیز بختیاری، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، ۱۳۸۲.
پستمن، نیل، تکنوپولی، ترجمه: صادق طباطبایی، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۵.
ــــــــــ، زندگی در عیش، مردن در خوشی، ترجمه: صادق طباطبایی، تهران، اطلاعات، چاپ سوم، ۱۳۷۸.
پهلوان، چنگیز، فرهنگشناسی، تهران، قطره، ۱۳۸۲.
تیلیش، پل، الهیات فرهنگ، ترجمه: مراد فرهادپور و فضلالله پاکزاد، تهران، طرح نو، ۱۳۷۶.
جبلی، پیمان، «از هنجارشناسی تا نظریههای هنجاری رسانههای جمعی»، در: الگوی هنجاری رسانه ملی از دیدگاه رهبران جمهوری اسلامی ایران، به کوشش: علیاصغر ترکاشوند و ناصر باهنر، تهران، دانشگاه امام صادق(ع)، ۱۳۸۹.
جعفری، محمدتقی، فرهنگ پیرو، فرهنگ پیشرو، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳.
جوادی آملی، عبدالله، انتظار بشر از دین، قم، مؤسسه فرهنگی رجاء، ۱۳۸۱.
حسینی خامنهای، سید علی، نرمافزار نورالولایه، تهیهکننده: مرکز کامپیوتری علوم اسلامی، قم، ۱۳۸۸.
روشه، گی، کنش اجتماعی، ترجمه: هما زنجانیزاده، مشهد، دانشگاه فردوسی، چاپ دوم، ۱۳۷۰.
ریختهگران، محمدرضا، سینما، دین، ایران: سینمای دینی از نگاه سینماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۰.
سلوک ایمانی، محمدرضا،، در: سینما از نگاه اندیشه؛ سینمای دینی (جلد ۲)، به کوشش: جمعی از اندیشهوران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، در: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۷، صص ۸۷ ـ ۱۰۵.
شجاعیزند، علیرضا، «تلویزیون و نگرانیهای دینی»، در: مجموعه مقالات همایش سراسری رسانه تلویزیون و سکولاریسم، به کوشش: جمعی از نویسندگان، قم، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، ۱۳۸۶.
طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن (جلد ۲)، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۴۱۷ه .ق.
عادل، شهابالدین، سینما، دین، ایران: سینمای دینی از نگاه سینماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۰، صص ۱۴۹ ـ ۱۵۴.
عظیمی و صالحی، بینا، سینما از نگاه اندیشه (سینمای دینی، در جمعی از اندیشهوران)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۷، صص۵۹ ـ ۷۸ و۱۹۰.
الکساندر، بابی سی، «تلویزیون دینی، مناسک جبرانگر در نمایش بزرگتر اجتماعی»، در: بازاندیشی درباره رسانه، دین و فرهنگ، ترجمه: مسعود آریایینیا، تهران، سروش، ۱۳۸۵، صص ۲۴۳ ـ ۲۵۹.
الماسی، جهانگیر، سینما، دین، ایران: سینمای دینی از نگاه سینماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۰، صص ۹۱ ـ ۹۸.
مجموعه قوانین و مقررات سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، تهران، سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، معاونت امور مجلس و استانها، ۱۳۸۲.
مددپور، محمد، دین و سینما، تهران، سوره مهر وابسته به پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، ۱۳۸۷.
مدرسی، مجید، سینما، دین، ایران: سینمای دینی از نگاه سینماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی)، ۱۳۸۰، صص ۱۷۳ـ۱۷۶.
مرکز طرح و برنامهریزی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، اهداف، محورها، اولویتها و سیاستهای تولید، تأمین و پخش، معاونت تحقیقات و برنامهریزی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۸۴.
ــــــــــــــ، سیاستهای اجرایی افق رسانه، تهران، بیتا.
مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۵.
معلم، علی، سینما، دین، ایران: سینمای دینی از نگاه سینماگران، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۸۰، صص ۱۷۹ ـ ۱۸۵.
مک کوایل، دنیس، درآمدی بر نظریه ارتباطات جمعی، ترجمه: پرویز اجلالی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانهها، ۱۳۸۲.
موسوی خمینی، سید روحالله، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام رحمه الله، ۱۳۷۸.
وارسته، محمدجواد، سینما از نگاه اندیشه (ویژگی و جایگاه مخاطب در سینما، در جمعی از اندیشهوران)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۷، صص ۲۵۱ ـ ۲۸۷.
همیلتون، ملکم، جامعهشناسی دین، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران، مؤسسه فرهنگی تبیان، ۱۳۷۷.
الیاده، میرچاه، فرهنگ و دین، ترجمه: گروه مترجمان، زیر نظر: بهاءالدین خرمشاهی، تهران، طرح نو، ۱۳۷۴.
ب) مقاله
آشنا، حسامالدین و حسین رضی، «بازنگری نظریههای هنجاری رسانهها و ارائه دیدگاهی اسلامی»، فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق(ع)، شماره ۴، ۱۳۷۶، صص۲۰۷ ـ ۲۴۶.
ام. هوور، استوارت، «مخاطبان و رسانهای کردن دین»، در: دین و رسانه (مجموعه مقالات)، به کوشش: محمدرضا جوادی یگانه و حمید عبداللهیان، تهران، دفتر پژوهشهای رادیو، ۱۳۸۶، صص۴۵۷ ـ ۴۷۷.
باربور، ایان، علم و دین، ترجمه: بهاءالدین خرمشاهی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم، ۱۳۷۴.
باهنر، ناصر (گفتوگو)، «رسانه دینی، اشتراکات و تفاوتها»، ماهنامه رواق هنر و اندیشه، سال هشتم، دوره جدید، شماره پیاپی ۹۰ و ۹۱، مهر و آبان ۱۳۸۸، صص۴۰ ـ ۴۹.
باهنر، ناصر و علیاصغر ترکاشوند، «نظریه هنجاری رسانهها از دیدگاه رهبران انقلاب اسلامی: از ۱۳۵۷ تا سیامین سال انقلاب»، فصلنامه پژوهشهای ارتباطی، سال شانزدهم، ۱۳۸۸، شماره پیاپی ۵۸، صص ۹ـ۳۷.
رهگذر، امید، «نقد فیلم»، هفتهنامه پرتو سخن، شماره ۵۱۱، چهارشنبه ۱۶/۱۰/۱۳۸۸.
همتی، همایون، «هنر اسلامی و جامعه مدرن»، ماهنامه بیّنات، شماره ۷۰، آبان ۱۳۸۳، صص ۲۶۸ ـ ۲۷۹.
ج) پایگاه اینترنتی
آشنا، حسامالدین، «رسانه دینی»، در پایگاه اینترنتی تبیان: http//www.tebyan.net، (بازبینی در: ۱۶/۴/۱۳۸۹).
الویری، محسن، «رسانه دینی»، در پایگاه اینترنتی تبیان: http//www.tebyan.net، (بازبینی در: ۶/۵/۱۳۸۹).
بیات، حجتالله، «برنامه دینی»، در پایگاه اینترنتی تبیان: http//www.tebyan.net، (بازبینی در: ۶/۵/۱۳۸۹).
منتظر قائم، مهدی، «ارتباطات دینی»، در پایگاه اینترنتی مدیریت رسانه: http//www.Mediamanagement/barnegar.com، (بازبینی در: ۶/۵/۱۳۸۹).
مولانا، حمید، «مفهومشناسی ارتباطات دینی»، در پایگاه اینترنتی آفتاب ایر: http//www. Aftabir.com/articles، (بازبینی در: ۱۵/۶/۱۳۸۹).
د) لاتین
Vatican,Ethics in Advertising,Vatican City,Vatican Press,1997.
خاتمیت اسلام به معنای دین «جاودانه»، «جهانی» و «جامع» است پس همه انسانهای روی زمین را خطاب قرار دهد و وظیفه مومنان رساندن این پیام بشریت است، در این راستا، تناسب تبلیغی پیام و موقعیت زمانی و مکانی آن مورد توجه اعصار مختلف بوده است. اصلی که حتی گوناگونی معجزات انبیاء الهی نیز از آن نشئت میگیرد. پیشوایان معصوم(ع)نیز برای تبلیغ دین به تناسب هر زمان از أشکال مختلف ارتباط «فردی» و «گروهی» به بهترین وجه بهره گرفته اند. رسانههای نوین و فراملی شدن پیام رسانی، باعث سهولت دسترسی مخاطبان به برنامههای مختلف و بالارفتن قدرت انتخاب آنان شده و بخش عمدهای از فرصت آنان را به بهره گیری از برنامههای رسانهها اختصاص داده است.
اگر بخواهیم بین هنر شعر در صدر اسلام و هنر هفتم، یعنی سینما و تلویزیون ـ که از ظرفیت تمامی هنرها برای تولید پیامهای جذاب و مؤثر بهره میبرندـ مقایسه کنیم، با اندک تأملی پی میبریم که هنر شعر در عصر جاهلیت و در صدر اسلام، دقیقاً کارکرد امروزی رسانهها را داشته است. زیرا شعر تمامی عناصر جذابیت اعم از جذابیتهای کلامی، آهنگی، تصویری و صنایع ادبی، را در خود جای داده است و با ترکیب آنها انرژی و توانمندی فوق العادهای در پیام ایجاد میکند و با شکستن تمامی مرزهای جغرافیایی، تاریخی و فرهنگی سِحرگونه پیام را در دل مخاطب مینشاند.
دین جهانی، جاودانه و جامع چنان ظرفیتی دارد که با حفظ اصول و پویایی زمانه جهت رفع نیازهای بشر قدم بر دارد. از این رو دین خاتم بر اجتهاد قاعده مند استوار است تا هدایت و نظارت بر تغییرات زمانی و مکانی را رقم زند. بنابراین ملاکهایی همچون: بیشتر بودن منافع آن از ضررهای آن برای فرد و جامعه، سازگاری آن با اصول اعتقادی و ارزشهای دینی، آگاهی کامل از کج کارکردهای آن، بهره گیری از آن در راستای تعالی روحی انسان و ارتقاء جامعه اسلامی و جبران خلأهایی که تکنولوژی رسانه در روابط فردی و اجتماعی ایجاد میکند ملتزم باشیم.
پس برای اینکه در همه زمانها، مکانها و عرصهها عزت جامعه اسلامی و مسلمانان حفظ شود و استمرار یابد، همه لوازم و مقدماتی که این هدف را تأمین میکند بر مسلمانان واجب میشود. زیرا قرآن کریم عزت را از آنِ خدا و مؤمنان میداند. امروزه رسانهها، هم از جهت سختافزاری و هم نرمافزاری مظهر عزت و اقتدارند. ازاین رو مسلمانان باید آنها را در خدمت تبلیغات دینی و توزیع و توسعه معارف و ارزشهای الهی و توانمندسازی جامعه اسلامی و حفظ و استمرار برتری اسلام در دنیای امروز به کار گیرند.
با توجه به ویژگیهای دین مبین اسلام، امروز قدرت پیامرسانی از اساسیترین عوامل اقتدار اجتماعی است و تولید قدرت برای مسلمانان از راههای مشروع، یک ضرورت است و از آنجا که امروزه رسانهها علاوه بر اینکه خود از مظاهر قدرت به شمار میروند، ابزارهای کارآمدی برای تولید قدرت در ابعاد مختلف فرهنگی، سیاسی،اقتصادی، علمی و حتی نظامیاند، باید مورد توجه و استفاده مسلمانان قرار گیرند.
جوامع اسلامی همچون دیگر جوامع به سمت پیشرفتهای علمی و تکنولوژی در حرکت هستند، امروزه رسانهها مهمترین ابزار و روش برای تقابل با نظام سلطه به شمار میروند که میتوان از نگاه فقهی به ابوابی همچون امر به معروف و نهی از منکر، جهاد فرهنگی و رسانه ای، قاعده نفی سبیل و اصل مقابله به مثل را نام برد.
اخلاق و منش و روش هر انسانی، در هر عرصهای که به فعالیت بپردازد، جلوههای مبانی عقیدتی و گرایشهای قلبی و درونی او است. بدین ترتیب شعار جدایی رسانه و عرصۀ هنر و تخیل از اخلاق و عقل و دین، جز حربهای برای سکولاریزاسیون نمودن نهاد رسانه نبوده و نیست. طبق آموزههای اسلامی یک مسلمان متعهد در همه جا و در هر حال خود را در محضر ربوبی دیده و همۀ همّ و غمّ خود را مصروف جلب رضای إلهی و کسب توشه برای آخرت خود با تبلیغ و دفاع از حریم دین و انسانیّت مینماید. حال چه در فضای رسانه ایفای نقش بنماید یا هر عرصۀ دیگر فردی، خانوادگی یا اجتماعی. «رسانه» به معنی پیامی است که از طریق وسائل ارتباط جمعی به جهت اطلاع رسانی و القاء فرهنگ و معارف و اخلاق، در قالبهای خبری، فیلم و سریال سینمایی یا مستند، مسابقات و موسیقی و مانند اینها، با محتواهای متنوع و آمیخته با نوعی زیبایی و هنر و جذّابیّت، به مخاطبان در گسترۀ جهانی، ارائه میگردد. لکن به جهت تغلیب استعمال امروزه به خود وسائل ارتباطی و پیام رسانی اعمّ از الکترونیکی مثل: سینما، رادیو و تلویزیون، ماهواره؛ یا مطبوعاتی مثل: روزنامهها، مجلّات، گاهنامهها اطلاق میگردد. نقش رسانهها در تبلیغات، الگوسازی رفتاری، سبک زندگی، اخلاقیّات، فرهنگی و حتّی تأثیرات سیاسی در عرصۀ داخلی و بین المللی بسی برجسته شده است. سرمایه داران سودجوی غربی عمدۀ رسانههای غربی را تحت سیطره داشته و صهیونیزم بین الملل در پی جهانی سازی، بلکه آمریکایی سازی دنیا، یعنی سیطرۀ فرهنگ لیبرال محافظه کار آمریکایی بر سراسر جهان از طریق همین رسانهها میباشند. از این سو جهانی شدن، یعنی بهره وری از صنایع و فنون جدید دنیا و در تعامل قرار گرفتن بین المللی، برای جهانیان یک ضرورت شده است. رسانههای فعّال در ایران اسلامی، به جهت نبود متون و کارگاههای آموزشی متناسب با فرهنگ اسلامی، در اغلب موارد با آموزههای غربی دم ساز شده، نظریّههای ارتباطی آنان را أخذ و عملکرد رسانهای غرب را الگوی خود قرار داده؛ با همان سبک به آموزش مخاطبین میپردازند. ثمرۀ این روند، تعارض و تضادّ دادهها و عملکرد رسانهها با آموزهها و دادههای شیعی و فرهنگ ملّی ایرانی در بسیاری از موارد است. استفادۀ مدام و بی رویّه و الگوگیری شدید مخاطبان از رسانهها، سبب خودباختگی یا دوگانگی هویّت در مخاطبان و بخصوص نسل نو، چه در حیطۀ بینشها و گرایشها و چه در حیطۀ عملکردها و رفتارها و حالات شده است. بدین جهت، از آنجا که فرهنگ حاکم بر نوع رسانههای جهان، حتّی ایران اسلامی، لیبرالیزم غربی میباشد، در این رساله بطور فشرده به بررسی مبانی و اصول اخلاق از منظر لیبرالیزم پرداخته شده تا با شناسایی دشمن، شاخصههای آن اخلاق منحطّ مثل: فردگرایی، آزادی حیوانی، اقتدار و خشونت گرایی، نژادپرستی و طبقه گرایی، انسان محوری، تجمّل گرایی و مصرف زدگی و بالاخره سکولاریزم از عرصۀ رسانۀ اسلامی زدوده شوند. سپس با شناسایی مبانی اسلامی اخلاق رسانه مانند خدامحوری، آخرت گرایی، اصالت روح و معنویّت، تمسّک به آموزههای وحیانی و الگوهای برین انسانیّت برای وصول به قلّۀ رفیع خلافت إلهی؛ نیز با بکارگیری اصول و قواعد اخلاق اسلامی، مثل: زهد و قناعت، رعایت حریم خصوصی افراد و مصالح امّت اسلامی و جامعۀ ایرانی، رعایت امانت و صداقت و مانند اینها، اخلاق کریمانه جایگزین اخلاق غربی گردد. کلید واژهها: اخلاق، اسلام، رسانه، مبانی اخلاق، اصول اخلاق، اخلاق رسانه و لیبرالیزم .
کتابهای مرتبط دین و رسانه - مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما
کتابهای مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما
نویسنده: غلام رضا یوسف زاده
چکیده
پرسش اصلی در این پژوهش آن است که روایت دینی چگونه روایتی است؟ برای پاسخ گویی به این پرسش، دو بخش در این مقاله در نظر گرفته شده است. در بخش نخست، سیر بحث روایت مرور شده است. در ابتدا، ساختاری نقل میشود که ولادیمیر پراپ از قصههای روسی در قالب کارکردها و نقشها استخراج کرده است. سپس ساختار «سفر قهرمان» که جوزف کمپل، اسطوره شناس آمریکایی است، ادعا میکند یگانه ساختار اسطورههای جهان است. آن گاه به تصحیحی میپردازیم که کریستوفر وگلر از آن به دست داده است تا ساختاری منطبق بر بسیاری از فیلمهای سینمایی باشد. در بخش دوم، با توجه به روش پراپ و کمپل و با تأکید بر مراحل و نقشها، ساختاری که از بررسی قصههای اسلامی استخراج شده، با نام «سفر سالک الی الله» بیان شده است. این نوشتار با تعریفی در باب روایتی دینی به پایان میرسد.
کلیدواژگان: روایت، الگوی روایی، روایت دینی، قصه دینی و سینمای دینی.
مقدمه
بحث «سینمای دینی پس از انقلاب»، یکی از دغدغههای اصلی و بحثی چالش برانگیز بود که متأسفانه به نتیجه مشخصی نرسید و در حد اظهارنظرهای کلی باقی ماند. مسئولان امر هم کم کم آن را کنار گذاشتند و اصطلاحات دیگری رامطرح کردند. این در حالی است که بنیاد انقلاب اسلامی ایران بر دین استوار است و انتظار میرود دیدگاه اسلام و انقلاب در عرصه هنر و سینما به روشی بیان شود تا راهکاری برای حرکت سینمای ایرانی و جریان هنری باشد. این مشکل نه فقط برای فیلم داستانی به طور عام (سینمایی و سریالهای تلویزیونی)، بلکه در زمینه تئاتر و داستانهای مکتوب نیز مطرح است، ولی به دلیل گستردگی دامنه تأثیر سینما و تلویزیون، این پرسش در عرصه این رسانهها شکل گرفته است.
بنابراین، بهتر است این سؤال را کلی مطرح کنیم که روایت دینی چگونه روایتی است؟
پاسخ به این پرسش میتواند پاسخ گوی سؤال در حوزه رسانههایی مانند سینما، تلویزیون، تئاتر و رسانههای مکتوب باشد که با روایت داستانی سرو کار دارند. البته این تنها دلیل تغییر پرسش در این گفتار نیست، بلکه به این دلیل هم مطرح میشود که پاسخ به این پرسش بر کاوش در بحث روایت استوار است.
روایت و ساختار داستان
روایت، بحثی گسترده، پردامنه و دارای جنبههای گوناگون است، ولی در اینجا تنها بحثهای مورد نیاز ارائه میشود.
تعریف روایت و اجزای آن
بوردول (1947م.) در کتاب هنر سینما، روایت را «زنجیرهای از رویدادهای علّی واقع در زمان و فضا» تعریف میکند.(1) این تعریف شامل انواعی چون فیلم داستانی، تئاتر، رمان، حکایتهای شفاهی، اسطورهها، لطیفهها و حتی تاریخ و رؤیاها میشود؛ زیرا تعریف یادشده در تمام این موارد، صادق است.
هر روایت از سه عنصر مؤلف، متن و مخاطب تشکیل شده است و در هر متن، سه عنصر داستان، طرح و سبک را میتوان تشخیص داد.
ساختار داستان
از میان بحثهای گوناگون روایت، آنچه بیان آن در این مقاله، ضروری است، شناسایی ساختار داستان است. از این رو، نظریه چند پژوهشگر را در این باره بیان میکنیم.
الف) پراپ و ریخت شناسی قصههای پریان
یکی از پربارترین تلاشها در حوزه روایت شناسی، نظیریه ولادیمیر پراپ روسی (1895-1970) است. وی در کتاب ماندگار خود به نام ریخت شناسی قصههای پریان، به شناخت ساختار قصههای پریان پرداخته و تمام مراحل و روند این گونه داستانها را در 31 کارکرد و هفت نقش خلاصه کرده است. رمز کار پراپ، استفاده از دو مفهوم ثبات و تغییر است. در شناخت هر ساختار، نخستین مسئله، تشخیص واحد بنیادین آن ساختار و سپس شیوه چینش این واحدهاست. بدون این تشخیص مهم نمیتوان به شناخت ساختاری دست یافت. این واحدهای بنیادین مانند آجرهای ساختار قصه اند. پراپ برای به دست آوردن این واحدهای بنیادین، به مفهوم ثبات و تغییر توجه کرد و با دقت در رخدادهایی که در تمام داستانهای پریان مشترک بود، دریافت بسیاری از این رخدادها شبیه یکدیگرند. به تعبیر دیگر، رخدادها در داستانهای گوناگون، متفاوت مینمایند، ولی در واقع، همه، مرحله خاصی از داستان را بیان میکنند و کارکردهای یکسانی دارند. به همین دلیل، او مینویسد:
کارکردهای اشخاص قصه، عناصر ثابت قصهاند و مستقل از فاعل و چگونگی انجام آن میآیند. اینها سازههای بنیادین قصه اند.(2)
31 کارکردی که پراپ بیان کرده، به این قرار است:
کارکرد | شرح |
وضعیت اولیه | اعضای خانواده معرفی میشوند. قهرمان معرفی میشود. |
غیبت | یکی از اعضای خانواده ناپدید میشود. |
ممنوعیت | ممنوعیت به قهرمان اعلام میشود. |
نقض | ممنوعیت نقض میشود. |
شناسایی | ضدقهرمان میکوشد اطلاعاتی به دست آورد. |
تحویل | ضدقهرمان اطلاعاتی درباره قهرمان به دست میآورد. |
حیله گری | ضدقهرمان میکوشد قربانی را فریب دهد. |
شراکت در جرم | قربانی فریب میخورد. |
شرارت/فقدان | ضدقهرمان به یک عضو خانواده آسیب میرساند یا عضوی از خانواده فاقد چیزی است. |
وساطت | فاجعه آشکار میگردد و قهرمان راهی میشود. |
مقابله | قهرمان، مقابله را میپذیرد. |
عزیمت | قهرمان، خانه را ترک میکند. |
اعطاکننده اول | قهرمان آزمایش میشود و عامل جادویی را میگیرد. |
واکنش قهرمان | قهرمان واکنشی نشان میدهد. |
دریافت عامل | قهرمان کاربرد عامل جادویی را یاد میگیرد. |
تغییر مکانی | قهرمان به سوی شیء گم شده رهنمون میشود. |
مبارزه | نبرد قهرمان و ضد قهرمان. |
داغ بدنامی | به قهرمان برچسب میزنند. |
پیروزی | قهرمان پیروز میشود. |
حل و فصل | بداقبالی یا فقدان اولیه برطرف میشود. |
بازگشت | قهرمان باز میگردد. |
تعقیب | قهرمان تعقیب میشود. |
نجات | قهرمان نجات مییابد. |
ورود به طور ناشناس | قهرمان به طور ناشناس باز میگردد. |
ادعاهای بی اساس | قهرمان دروغین، ادعاهای بی اساس مطرح میکند. |
تکلیف دشوار | امری مهم و خطرناک به قهرمان پیشنهاد میشود. |
راه حل | امر خطیر حل میشود. |
تشخیص | قهرمان شناخته میشود. |
افشاگری | قهرمان دروغین یا ضد قهرمان مشخص میشود. |
تغییر شکل | به قهرمان ظاهر تازهای داده میشود. |
مجازات | ضدقهرمان به سزای عمل خود میرسد. |
عروسی | قهرمان ازدواج میکند و بر تخت شاهی مینشیند. |
کشف مهم دیگر پراپ آن بود که با وجود تنوع شخصیتها در این قصهها، بر اساس کنشی که به آنها نسبت داده میشود، میتوان آنها را در هفت نقش خلاصه کرد. هفت نقشی که او برمی شمرد، عبارتند از:
1. قهرمان
2. شرور
3. قهرمان دروغین
4. یاور
5. گسیل کننده
6. بخشنده
7. شاهزاده خانم و پدرش
ب) جوزف کمپبل و ساختار یگانه اسطوره
مدتی پس از تلاش سترگ ویلیام پراپ روسی، جوزف کمپبل (1904-1987) در امریکا، کتاب ماندگار خود را به نام قهرمان هزارچهره (1949م.) در تحلیل اسطورهها نگاشت و تمام اسطورهها را به ساختاری یگانه نسبت داد. او مدعی شد «تمام اسطورهها، حکایتهای عامیانه و حتی رؤیاهای برگرفته از فرهنگهای گوناگون، الگوی واحدی را نشان میدهند که وی آن را اسطوره یگانه خواند و جهان شمول دانست».(3)
پ) کریستوفر وگلر و ساختار اسطورهای در فیلم نامه
از جمله کسانی که با اثرپذیری از کمپبل، تلاش کرد دستاورد او را به حوزه نمایش بکشاند، کریستوفر وگلر (1949م.) است. وی که کارشناس و تحلیلگر فیلم نامه درهالیوود بود، ابتدا در جزوهای مختصر به عنوان راهنمای به کارگیری قهرمان هزارچهره و سپس در کتاب ساختار اسطورهای در فیلم نامه، کوشید با اصلاح ساختاری که کمپبل گفته بود، این ساختار را بر فیلمهایهالیوودی تطبیق دهد و از آن برای راهنمایی در نگارش و نقد فیلم نامه، بهره گیرد. او ایده سفر قهرمان کمپبل را چنین توضیح میدهد:
داستان قهرمان با وجود تنوع بی پایان، در اصل، همیشه یک سفر به حساب میآید. قهرمان از راحتی و آسایش محیط عادی دست میشوید و با وجود خطرهای دنیایی ناآشنا پا به آن میگذارد. گاهی این سفر، بیرونی و به مکانی واقعی است و گاهی درونی، ذهنی و قلبی.(4)
ارزش کار وگلر، در همین گسترش ایده اسطوره یگانه و سفر قهرمان است، به گونهای که بتوان هر روایتی را با آن ساخت یا نقد کرد. وی با عام تر کردن مراحل سفر قهرمان، این مراحل را چنین بیان میکند:
1. قهرمان در دنیای عادی معرفی میشود.
2. دعوت به ماجرا را دریافت میکند.
3. ابتدا بی میل است یا دعوت را رد میکند.
4. مرشدی، او را تشویق میکند.
5. تشویق به عبور از آستانه اول و قدم گذاشتن به دنیایی خاص.
6. با آزمونها و پشتیبانها و دشمنان روبه رو میشود.
7. قهرمان با روی آوردن به درونیترین غار، از آستانه دوم عبور میکند.
8. آزمون سخت را از سر میگذراند.
9. جایزه خود را میگیرد.
10. در مسیر بازگشت به دنیای عادی، تعقیب میشود.
11. از آستانه سوم میگذرد و تحت تأثیر تجدید حیات دگرگون میشود.
12. با اکسیر بازمی گردد که نعمت یا گنجی برای خدمت به دنیای عادی است.(5)
درآمدی بر ساختار روایت دینی
اَبَرروایتها
با نگاهی به مباحث گذشته و ساختارهای به دست آمده مانند آنچه پراپ، کمپبل، وگلر، سام اسمایلی و تودوروف بیان کرده اند، روشن میشود همه این ساختارها با استقرا، کشف و روایتهای بسیاری را شامل میشوند. این ساختارها را میتوان اَبَر روایت نام نهاد. واژه «اَبَر» به فراگیری این ساختارها اشاره دارد، ولی این فراگیری همیشه یکسان نیست. از این رو، چند نوع اَبَر روایت را میتوان تشخیص داد:
1. ابرروایتهایی که هر روایتی را در بر میگیرند، مانند آنچه تودوروف و سام اسمایلی بیان کرده اند. در این میان، وگلر کوشیده است با اصلاح سفر قهرمان کمپبل، آن را به ساختاری برای هر روایت نزدیک کند.
2. ابرروایتهایی که ژانری خاص را دربرمی گیرد، مانند ساختاری که پراپ و کمپبل ارائه کرده اند.
3. ابرروایتهایی که به مکتب فکری خاصی وابسته اند.
در ادامه مقاله، این نوع ابَرروایت توضیح داده خواهد شد.
ساختار روایت اسلامی
پس از بیان چگونگی به دست آمدن اَبَرروایتهای مختلف، این بحث پیش میآید که آیا میتوان به روش پراپ و با استقرا و با توجه به ایده سفر قهرمان، به ابرروایتی برای روایتهای دینی دست یافت؟ نخستین چالش در این زمینه، مواد خام لازم است. پراپ، قصههای پریان و کمپبل، اسطورهها را بررسی کرده است. ما باید سراغ کدام مواد برویم؟
بی شک، از قصههای قرآن، حکایتهای نقل شده از امامان معصوم علیهم السلام و تاریخ اسلام میتوان به عنوان منابعی برای استخراج ساختار داستان و روایت دینی استفاده کرد. در کنار این منابع، ناگزیریم به حکایتهایی مراجعه کنیم که نخبگان مسلمان با الهام از آموزههای دینی ساختهاند و مسلمانان آنها را دینی فرض کرده و پذیرفته اند. چون این حکایتها بخشی از میراث فرهنگی دینی است. افزون بر این، کشف ساختار داستانی و آشکارشدن ابعاد و گستره آن، تنها در پرتو خلاقیّت مکرر صورت میگیرد و آموزههای کلی دینی، در قالب داستانی شکل و فرم مییابند. در واقع، هنرمندان مسلمان آگاه به آموزههای دینی، این آموزهها را در قالب داستانی شکل و فرم دادهاند و بدون رجوع به این منابع، کشف ساختار داستان دینی بسیار مشکل خواهد بود.
الگوی سفر
به باور وگلر، داستان قهرمان با وجود تنوع بی پایان، در اصل، همیشه یک سفر به حساب میآید. وی مینویسد:
قهرمان از آسایش محیط عادی دست میشوید و با پذیرش خطر چالش برانگیز دنیایی ناشناخته، پا به آن میگذارد. این سفر، گاه بیرونی و به مکانی واقعی و گاه درونی و ذهنی و روحانی است. شخصیت محوری هر داستان، قهرمانی مسافر است، حتی اگر مسیر این سفر در ذهن وی باشد.(6)
الگوی سفر قهرمان که وگلر میگوید، جدا از جزئیات و مراحل آن، الگویی جهانی است و به بیان دیگر، ساختاری کلی ناظر به اصل روایت است. البته این الگوی واحد در هر ژانر و هر گروه از روایتها، به گونهای خاص ظاهر میشود. ساختار داستانهای دینی هم از قواعد عام روایت جدا نیست. از این رو، بر اساس الگوی سفر، میتوان الگوی ساختار داستانهای دینی را مشاهده کرد.
الف) مراحل سفر سالک الی الله
مراحل سفر را به طور خلاصه در این نمودار میتوان دید:
برای درک مراحل این سیر، آن را با توجه به دو داستان قرآنی هبوط حضرت آدم علیه السلام از بهشت و سجده فرشتگان بر آدم علیه السلام بیان میکنیم:
درآمدی بر ساختار روایت دینی
1. جهان عادی: سالک الی الله در جهان عادی و روزمره خود به سر میبرد که با قرارگرفتن در آزمون، به سلوک الی الله دعوت میشود. در قصه هبوط حضرت آدم علیه السلام آدم و حوا در بهشت زندگی میکنند و در داستان ابلیس، وی در میان فرشتگان به عبادت مشغول است.
2. آزمون: آزمون، اساسیترین مرحله سلوک است؛ چون دنیا محل آزمایش سالک الی الله یا مسافر به سوی جهان آخرت است. در این دو داستان، مواجهه با درخت ممنوعه و فرمان سجده، از مراحل آزمون است.
3. فریب شیطان و کمک راهنما: در هنگامه آزمون: سالک با فریب شیطان یا کمک راهنما روبه رو میشود. در داستان هبوط آدم علیه السلام، خداوند متعال به آدم و حوا هشدار میدهد فریب شیطان را نخورند که او برای آنها دشمنی آشکار است (کمک راهنما)، ولی شیطان آن دو را فریب میدهد (فریب شیطان).
4. شکست یا پیروزی: سالک در رویارویی با آزمون الهی، اگر بتواند با وسوسههای شیطانی مبارزه کند و راه اطاعت در پیش گیرد، پیروز میدان است و اگر به گناه و نافرمانی آلوده شود، شکست خورده است. آدم علیه السلام با خوردن میوه ممنوعه و ابلیس با سجده نکردن، در آزمون الهی شکست میخورند.
5. هبوط: سالک در صورت شکست در آزمون و انجام دادن گناه، از مقام قرب الهی رانده میشود و این معنای هبوط است. آدم علیه السلام از بهشت و ابلیس از مقامی که داشت، هبوط کردند.
6. توبه یا عصیان: سالک پس از شکست و رانده شدن از مقام قرب، میتواند با توبه و بازگشت به اطاعت الهی، از خداوند درخواست بخشش کند، ولی ممکن است نه تنها توبه نکند، بلکه بر سرکشی خود نیز بیفزاید. حضرت آدم علیه السلام پس از هبوط، با گریه و زاری توبه کرد، ولی ابلیس بر سرکشی خود افزود و راه سرکشی در پیش گرفت.
7. پاداش یا مکافات: سالک در صورت پیروزی در آزمون یا شکست و توبه واقعی، به آمرزش و پاداش و رحمت الهی میرسد، ولی شکست در آزمون و خودداری از توبه، مکافات و قهر الهی را در پی دارد. آدم علیه السلام پس از توبه، از آمرزش و رحمت الهی بهره مند میشود، ولی ابلیس به دلیل سرکشی، با وعده جاودانگی در جهنم روبه رو میشود.
8. رفتن به سیر دوم به عنوان راهنما، منجی، شیطان، طاغوت: بیشتر سالکان پس از رسیدن به پاداش یا مکافات عمل خود، سیر خویش را تمام میکنند، ولی تعدادی اندک در نقشهایی چون راهنما و منجی یا شیطان و طاغوت به سیر دوم میروند. آدم علیه السلام پس از پذیرفته شدن توبه اش، در مقام نبی به راهنمایی فرزندان خود میپردازد و ابلیس در مقام شیطان، بر سر راه فرزندان آدم مینشیند. در داستان حضرت موسی علیه السلام، موسی در نقش منجی و فرعون در نقش طاغوت ظاهر شده است.
نقشها
با توجه به مراحلی که بیان شد، شش نقش را میتوان برشمرد:
1. سالک:
همان قهرمان داستان است که در راه سلوک الی الله قرار گرفته است. این عنوان از آیه کریمه «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ؛ای انسان! تو با رنج و مشقت به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات میکنی» گرفته شده است. به جای سالک میتوان مسافر هم به کار برد.
2. شیطان:
هر شخصیتی را در داستان که سالک را به گناه و نافرمانی وسوسه کند، میتوان شیطان نامید. از این رو، شیطان، نقش است و هر جن و انسی را شامل میشود. در داستان حضرت آدم علیه السلام، ابلیس نقش شیطان را دارد و در داستان یوسف و زلیخا، زلیخا در نقش شیطان ظاهر میشود.
3. راهنما:
راهنما، هر شخصیتی است که سالک و قهرمان داستان را در رسیدن به مقام قرب الی الله یاری کند و دربارهی وسوسههای شیطان به او هشدار دهد. در داستان حضرت آدم علیه السلام، خداوند متعال، راهنمای آدم است و او را از وسوسههای ابلیس دور میسازد. در جامعه بشری، پیامبران الهی، عارفان و عالمان دینی نقش راهنما را دارند.
4. منجی:
همان راهنماست، زمانی که در مقام نجات برمی آید. موسی علیه السلام، نجات دهنده قوم بنی اسرائیل از دست فرعون است. منجی ممکن است برای نجات یک قوم یا یک فرد قیام کند.
5. طاغوت:
شخصیتی است که به مقابله و جنگ با خدا یا ولیّ الهی برخاسته است، مانند فرعون و نمرود.
6. گسیل دارنده:
خداوند متعال در چرخه دوم، در نقش گسیل دارنده ظاهر میشود. که پیامبران الهی را برای هدایت و نجات امتها میفرستد، به علاوه خداوند متعال در نقشهایی چون راهنما و منجی ظاهر میشود. ولی در هر حال شیوه حضور خداوند متعال در چرخه و در نقشها، جای تأمل و تحقیق بسیار دارد.
بیان این نکته نیز لازم است که نقش منجی، طاغوت و گسیل دارنده در چرخه دوم میآیند.
کلان روایت
روایت افزون بر آنکه انتقال دهنده تفکر مؤلف است، دربردارنده باورهای او دربارهی جهان هستی و انسان نیز هست؛ زیرا هر روایت، شرح سفری انسانی است که از دالان هستی میگذرد و با کل هستی در تعامل است. انسان بدون داشتن دیدگاه کلی دربارهی انسان و هستی نمیتواند روایتی داشته باشد. همان طور که انسان چون عالمی صغیر آینه و بازتابی از عالم کبیر؛ یعنی کل هستی است، روایت نیز چون عالمی صغیر، میتواند بازتاب دهنده باورهای انسان به عنوان عالمی کبیر باشد. بنابراین، روایت مؤلف، بازتاب دهنده دیدگاه او از هستی و انسان است. از این رو، دیدگاه بشر اسطوره ساز، یکتاپرست، مدرن و پست مدرن را آشکارا در روایتهایی آنها میتوان دید. اگر انسان برای هستی، مبدأ و معادی نشناسد و انسان را موجودی سرگشته بپندارد، به طور طبیعی، در روایت او، خداوندی مشاهده نمیشود و اول و آخر این دفتر افتاده دیده میشود. در صورت جدایی وی از سنتها و پشت کردن به جزم اندیشی دوران مدرن و نپذیرفتن هیچ دیدگاه محکمی، طبیعی است که این سرگشتی و نسبی گرایی در روایت او هم به چشم میخورد.
این دیدگاه کلی از هستی و انسان را که روایت بر آن استوار است، کلان روایتی دربارهی هستی و انسان میتوان نامید. البته این کاربرد از واژه روایت با آنچه تاکنون به کار برده ایم، متفاوت است.
از آنجا که مکتبهای فکری متفاوت، دیدگاههای متفاوتی دربارهی هستی و انسان دارند، کلان روایت متفاوتی چون کلان روایتهای سکولار، مسیحی، یهودی، اسلامی و بودایی خواهیم داشت. در خود کلان روایتی چون کلان روایت سکولار نیز کلان روایت فرویدی و یونگی از انسان نیز دیده میشود. پس حتی یک مکتب هم به تعداد گرایشهای اصلی خود، میتواند کلان روایتهایی دربارهی هستی و انسان داشته باشد.
درآمدی بر ساختار روایت دینی
نتیجه گیری
در بخش دوم از بررسی داستانها و حکایتهای دینی، به ساختار «سفر سالک» رسیدیم و در بخش سوم گفتیم که هیچ روایتی بدون تکیه به نوع نگاه به هستی و انسان، نمیتواند شکل بگیرد. این دیدگاه کلی را کلان روایتی از هستی انسان نام نهادیم. روایت هر مکتب از هستی و انسان، با روایت دیگر مکتبها متفاوت است.
اکنون در پاسخ به پرسش آغازین که روایت دینی (اسلامی) چیست و چه ویژگیهایی دارد؟ میتوان گفت: روایت اسلامی، روایتی است که بازتاب دهنده کلان روایت اسلام از هستی و انسان باشد و از عناصر پایهای در «سفر سالک»( چون حضور خداوند و نوع نگاه به انسان به عنوان سالک) نیز تهی نباشد.
با این نتیجه گیری، به این پرسش میتوان پاسخ داد که آیا سینمای دینی داریم یا نه؟ زیرا اساس سینما، روایت است و به همان معنا که روایت دینی داریم، سینمای دینی هم داریم. تنها این مسئله میماند که آیا از جهت رسانه ای، مشکل خاصی نیست؟
ممکن است کسانی بر این عقیده باشند که رسانه سینما از نظر رسانهای بودن، با روایت دینی مشکل دارد. البته نظر درست و میانه آن است که گرچه اقتضای سینما، دنیاگرایی و فساد است و هویت تاریخی آن نیز همین را نشان میدهد، ولی این اقتضا، به مثابه ذات این رسانه نیست و با کوشش میتوان از این ویژگی فاصله گرفت. همین بحث دربارهی رسانه تئاتر و رمان نیز میتواند مطرح باشد.
پینوشتها:
1. دیوید بوردول، هنر سینما، ص 73.
2. ولادیمیر پراپ، ریخت شناسی قصههای پریان، ترجمه: فریدون بدره ای، 1386، صص 52 و 53.
3. نک: والاس مارتین، نظریههای روایت، ترجمه: محمد شهبا، ص 62.
4. کریستوفر وگلر، ساختار اسطورهای در فیلم نامه، ترجمه: عباس اکبری، ص 18.
5. نک: همان، ص 24.
6. ساختار اسطورهای فیلم نامه، ص 18.
فهرست منابع :
*قرآن کریم
1. بوردول، دیوید، هنر سینما، تهران، نشر مرکز، 1377.
2. پراپ، ولادیمیر، ریخت شناسی قصههای پریان، ترجمه: فریدون بدره ای، انتشارات توس، 1386.
3. مارتین والاس، نظریههای روایت، ترجمه: محمد شهبا، تهران، هرمس، 1382.
4. وگلر، کریستوفر، ساختار اسطورهای در فیلم نامه، ترجمه: عباس اکبری، تهران، نیلوفر، 1386.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1390)، مجموعه مقالات دومین همایش بین المللی «دین و رسانه» «رسانه دینی، دین رسانه ای»، قم: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، چاپ اول
https://rasekhoon.net/article/show/880477دین و رسانه
با توجه به مبانی هستی شناختی و انسان شناختی، الزامات دینی رسانه را بازکاویم و با طرح چشمآندازهایی علمی در نظریههای رسانه از منظر دین و نسبت سنجی کارکردهای رسانه در حیات دینی، و حضور دین در گستره رسانههای جهانی مطالعات فرهنگی جدی را برگشاییم. از سوی دیگر مسئله مجازی شدن دین در رسانه و طرح معارف دینی اصیل و بروز امر قدسی در آیینه رسانه را مورد توجه قرار دادیم.
ظرفیتهای آموزشی موجود در فضای مجازی
ظرفیتهای فضای مجازی در گفتگوهای ادیانی و تقریب مذاهب
نقش فن آوریهای نوین در توسعه آموزشهای دینی مجازی
نقش متقابل آموزش حضوری و مجازی در ارتقای سطح آموزشهای دینی
آخرین دستاوردها در آموزشهای دینی در فضای مجازی
مدلهای آموزش پژوهش محور تربیت مدار در فضای مجازی
ارزیابی میزان تاثیر ابزارها در آموزش مجازی به ویژه نقش بانکهای اطلاعاتی، کتابخانه دیجیتال و ...
مزیتهای محتوای دینی در ارتقای سطح آموزش دینی در فضای مجازی
فرصتها و چالشهای پیش روی آموزش معارف دینی با استفاده از فناوریهای جدید ارتباطی
متدهای ارزیابی سطح ارتقای دینی در آموزشهای مجازی
راهبردهای توسعهای و سازمانی آموزش دینی مجازی
نقش سازمانها و مؤسسات غیر دولتی(NGO) در ارتقای سطح دانش و بینش دینی در فضای مجازی
نقش حکومتها و نهادهای دینی در آموزش مجازی
توصیف و تحلیل وضعیت موجود آموزش دینی در فضای مجازی
ظرفیتهای فضای مجازی در توسعه و تقویت زیست مسالمت آمیز بین الادیانی
تأثیرات فرهنگی آموزش مجازی در رفتار دانشپژوهان عرصه دین
مطالعات آینده نگر در آموزش دینی در فضای مجازی
دکتر عبدالله غلامرضا کاشی
رسانهها در عصر ارتباطات تنها ابزار سرعت بخشیدن به انتقال پیام نیستند، بلکه با تحت تاثیر قرار دادن سرشت حیات فردی و اجتماعی انسان، نگرش او را نسبت به خود و جهان پیرامونش متحول میسازند. تغییر و تحولات ناشی از تعامل دایمی و دوسویه انسان و رسانه تمامی نهادهای موجود در جوامع بشری، از جمله دین را دربرگرفته است. انسان عصر جدید با تاثیر پذیری فوق العادهای که از رسانهها دارد به گونهای کاملاً متفاوت از پیشینیان خود با دین آشنا میشود، ادراک دینی پیدا کرده و ایمان و عبودیتی متمایز را تجربه میکند. رسانهها در عصر کنونی، به دنبال مجموعه تحولات حادث شده در جهان مدرن، و با از میان برداشتن موانع آشنایی اقوام گوناگون با یکدیگر، وضعیتی متفاوت را فرا روی متدینان به ادیان مختلف قرار داده اند. به طوری که کمتر میتوان متون و مضامین متعلق به دین یا مذهب خاصی را از نگاههای کنجکاو دیگران پنهان داشت و با مسکوت گذاشتن، ذهن مخاطب را از آگاهی نسبت به پنداشتههای سایر ادیان جهانی خالی نگاه داشت. ظهور رویکردهایی از قبیل کثرت گرایی دینی در میان اندیشمندان معاصر، محصول پیداش و گسترش رسانهها و فراهم آمدن لوازم تعامل و آشنایی گسترده آنان با تعالیم دینی یکدیگر میباشد. این مقاله بر آن است تا نسبت میان رسانه و کثرت ادیان را مورد بررسی قرار دهد.
رویکردهای مختلف در خصوص ادیان ـ نهاد دین از دیرباز در جوامع گوناگون ذیل عناوین متعددی مثل یهود، مسیحیت، اسلام، آیین هندو، آیین بودا و امثال آنها حضوری جدی و فعال داشته است. در قرن بیستم، مجموعه عواملی از قبیل مبادلات اقتصادی وسیع، مهاجرت و جهانگردی، همزیستی پیروان ادیان با یکدیگر، گسترش مطالعات درباره ادیان و حضور روزافزون رسانههای ارتباطی سبب طرح دیدگاههایی در خصوص تنوع ادیان شد. جان هیک متفکر انگلیسی تبار و از پیشگامان ورود به این بحث آراء خود را در سه بخش کثرت گرایی1، شمول گرایی2 و حصرگرایی3 ارائه نمود. در همین راستا سنت گرایان پیرو رنه گنون از نظریه وحدت متعالی ادیان و مهاتما گاندی از برابری ادیان سخن گفتند.
کثرت گرایی دینی ـ صرف نظر از بحث تفاوت میان کثرت ادیان و کثرت گرایی دینی، مدعای اصلی کثرت گرایی دینی آن است که ادیان مختلف در شرایط زمانی و مکانی مختلف ظهور کردهاند و با تأثر از ویژگیهای فرهنگی گوناگون در قالب ادیان متعدد و متنوع شناخته شده اند. بنا بر این «ادیان هر یک محصول تجربه اصیل رویارویی انسان با خداوند و تفاوتهای آنها از جنبههای اعتقادی و عملی ناشی از شرایط و قالبهای فرهنگی است که بدان تجربهها تشخص و تبلور بخشیده اند». پیروان تمامی ادیان خواهان و جویای حقیقت برتر و بی نهایتی هستند و قریب به اتفاق آنان دل در گرو خداوند مطلق و ناپیدایی دارند.
دین و رسانه ـ با توجه به اینکه دین از جمله نهادهای فعال و تاثیرگذار در کلیه جوامع است و اقشار گوناگون مردم نسبت به آن حساسیت ویژهای دارند، رسانههای کشورهای مختلف نمیتوانند از کنار این نهاد قدرتمند همواره به صورت منفعل عبور کنند. نکته انکارناپذیر آن است که، عمل بر اساس هر یک از دو رویکرد کثرت گرایی و یا انحصارگرایی درون و برون دینی از سوی رسانهها، مستلزم تاثیرات و بازخوردهای خاص به خود میباشد. از سوی دیگر، موفقیت هر رسانه نیز ارتباط تنگاتنگی با جذب و حفظ مخاطبان بیشتر دارد. انتقال مفاهیم دینی در میان تنوع علایق و سلایق، بدون برانگیختن حساسیتهای منفی، نیازمند هوشمندی و توانایی خاص رسانههای علاقه مند به ترویج ارزشهای دینی به ویژه رسانههایی مانند رسانه ملی در ایران که خود را متعهد نسبت به تعالیم دینی و ترویج آموزههای آن میداند، است. البته تأمل در خصوص این نکته نیز خالی از لطف نمیباشد که برخی معتقدند که رسانه به خودی خود کثرت گراست. به طوری که مک لوهان میگوید: «رادیو نه تنها قدرتی است که بیدارکننده خاطرات گذشته است، بلکه نیرویی کثرت گرا و خواهان عدم تمرکز نیز به شمار میرود که البته این ویژگیها در تمامی رسانههای الکترونیک به چشم میخورد».
رسانه و وحدت ملی ـ در هر جامعهای عملکرد رسانهها و به ویژه رسانههای ملی ارتباط وثیقی با حفظ و تقویت وحدت ملی در آن جامعه دارد، به طوری که آنها میتوانند به صورت مستقیم و غیرمستقیم همبستگی ملی را هم در درون جامعه و هم در مواجه با سایر ملتها تحکیم و یا تضعیف کنند. اگر وحدت ملی به معنای «حفظ یکپارچگی و یگانگی چندین قوم با دولت ملی واحد، بر اساس احساس و عواطف و خصلتهای روانی و فرهنگی مشترک بین آنها، با هدف برآورده ساختن خواستهها و نیازهای هر یک از آنان، بدون توجه به قومیت آنها» باشد، و با عنایت به اینکه دین و مذهب نیز از عناصر عمده و تاریخی هویت و وحدت ملی هر سرزمینی میباشد، رسانهها لاجرم باید ضمن حفظ حرمت آموزههای همه ادیان و مذاهب، زمینههای حضور آنان را به فراخور شرایط فراهم آورند.
رسانه و تأمین خواست مخاطبان ـ از آنجا که، رادیو و تلویزیون در هر جامعهای همانند پلیس و یا قوای مقننه، مجریه و قضائیه از محل ثروتهای عمومی و یا مالیات ارتزاق میکنند به همه افراد جامعه تعلق دارند و باید نیازها و خواستههای تمامی مخاطبان خود را علی رغم تفاوتهای دینی، فرقه ای، زبانی و قومی آنان شناخته و تأمین کنند، حق هر شهروندی است که شاهد انعکاس علایق و باورهایش در رسانههای ملی و یا محلی باشد. بنابراین، آیا ایفای چنین نقشی در حوزه دین، دست اندرکاران رسانهها را ضمن احترام به باورهای اعتقادی متعدد و متنوع مخاطبان خود، ملزم به رعایت سهم همگان در برنامهها و فعالیتهای دینی خود نمیکند؟
قضاوتهای پیشینی ـ در جهان پیشامدرن بسیاری از کسانی که مدافع نظریه انحصارگرایی دینی بودند، در دفاع از رای خویش صرفا بر ادله درون دینی تکیه میکردند و بدون آگاهی از محتوای سایر ادیان حکم بر باطل بودن آنها صادر مینمودند. پیش از عصر ارتباطات بخش قابل توجهی از اطلاعات از طریق چهره به چهره انتقال پیدا میکرد و دانستههای مردم به آنچه که در محدوده زمانی و مکانی خاص آنان وجود داشت، منحصر میشد. گیرندگان پیامها نقشی کاملاً منفعل داشتند و از مقایسه و گزینش میان نظریات رقیب، عاجز بودند. در حالی که در عصر حاکمیت رسانهها و خلق دهکده جهانی چنین رفتاری شدنی نیست. اگر رسانهها همچون گذشته صرفا در مقام حمایت از یک باور دینی خاص باشند، در انتقال پیام خود با مشکل مواجه خواهند شد. دفاع از حقانیت مطلق خویش و گمراهی بی چون و چرای دیگران از طریق رسانه ساده اندیشی است. اساساً مقتضیات رادیو، تلویزیون و یا اینترنت با خطابه و تعامل فرد با فرد متفاوت است و شرایط اقناع مخاطب در رسانه از سازوکار دیگری تبعیت میکند.
چالشهای دنیای مدرن ـ رسانه به عنوان یکی از شاخصترین رهآوردهای جهان جدید همواره در خدمت آرمانهای مدرنیته بوده است. مدرنیته با محوریت عقلانیت ابزاری مروج دنیاگرایی، طلسم زدایی از عالم، ماده گرایی و نفی ارزشهای اخلاقی و دینی بود، و رسانهها نیز با تمام قدرت وظیفه توزیع خواستهای مدرنیته در سراسر جهان را به عهده داشته اند. با ورود مدرنیته به هر جامعهای و فعال شدن رسانهها در آن، ارزشهای دینی و فرهنگی آن جامعه به چالش کشیده شده اند. به تعبیر دیگر، ذات دین و سنتهای آسمانی فارغ از هر نام و نشان در معرض آماج این حملات قرار گرفته اند. در جهان جدید سخن از حذف یک دین و جایگزینی دین و مرام دیگری در میان نیست، بلکه اساساً دین زدایی و یا به حاشیه راندن ذات دین مورد نظر است.
اعتقاد به خداوند و روز بازپسین، ایمان به غیب، پای بندی به فضایل اخلاقی و دوری گزیدن از رذایل و پلیدیها از جمله مواردی هستند که همه ادیان به آنها پای بندند و در جهان امروز به مثابه اساسیترین نیاز بشر مطرح اند. در نتیجه، پرداختن به چنین اموری که در واقع از جمله علل پیدایش تئوری کثرت ادیان و از خواستهای اصلی کثرت گرایان دینی است، رسالت فوری و حداقل متناسب با شرایط کنونی دنیا برای رسانه میباشد.
در جهان مدرن که تنوع و تکثر ذاتی آن است، انتظار وجود باورها و سلایق یکسان غیرواقعی مینماید. در فضایی که دائماً دیدگاههای متنوع مطرح میشود و جاذبههای گوناگون به طرق مختلف به سمع و نظر مردم میرسد، قبول و یا رد عقاید مختلف لزوماً مبتنی بر معیارهای منطقی نیست. لذا، همان گونه که نوخواهی و متفاوت خواهی در عرصههای مختلف فردی اجتماعی خود را به دنیای امروز تحمیل کرده و جوامع بشری ناگزیر از تحمل آنهاست، وقوع چنین واقعیتی درباره باورهای دینی نیز اجتناب ناپذیر میباشد.
اسلام ستیزی- حرکتهای اسلام خواهی در دهههای اخیر، به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در خاورمیانه و بعضی از نقاط جهان اوج گرفته و تودههای مردم در کشورهای مسلمان نشین فعال شده اند. در این رابطه تعدادی از رسانهها در منطقه خاورمیانه همگام با بعضی از رسانههای وابسته به قدرتهای بیرون از منطقه در مقام واکنش نشان دادن به این حرکتها برآمده و حجم کثیری برنامه در جهت به چالش کشیدن آموزههای اسلامی و حتی توهین و تمسخر پیشوایان بزرگ اسلام تدارک دیده شد. فراست رسانههای آگاه در ایران و دیگر کشورهای اسلامی اقتضای آن را دارد که از دست یازیدن به عکس العملهای نسنجیده اجتناب ورزند و هوشمندانه ضمن معرفی معارف اسلامی و به دور از اهانت به سایر ادیان و فرق دیگر مسلمان از باورهای دینی شیعیان دفاع کرده و در راستای همدلی و وحدت همه مسلمانان گام بردارند.
غایات دینی ـ در شرایط حاضر، به نظر میرسد رسانه ملی ایران و سایر رسانههای متعهد به تعالیم الهی در هر نقطهای از جهان امروز که خواهان پرداختن به آموزههای دینی میباشند باید اولویتهای خاصی را مورد توجه قرار دهند. این اولویت همانا تأکید بر اهداف و غایات دینی است. دعوت به ایمان به خدا، روز واپسین، حقانیت فرستادگان آسمانی و نشر مکارم اخلاقی در زمره اهداف اصلی و مشترک تمام ادیان ابراهیمی و بعضی از ادیان دیگر میباشد. بنا بر این در قیاس با آموزههای انحصاری ادیان، توجه به اصول مشترک و تعالیم بنیادین دینی از اولویتهای کار آن دسته از رسانههایی است که خواهان تقویت و بقاء دین در زندگی مردم میباشند.
سخن فرجامین ـ رسانه و عصر ارتباطات وضعیتی کاملاً متفاوت را بر جهان حاکم نموده و در نحوه مواجه با دین و بسیاری از نهادهای دیگر فردی و اجتماعی تفاوتهای اساسی ایجاد کرده اند. شکل نوین همزیستی ملل، دهکدهای شدن جهان و دسترسی سریع و همه جانبه به علوم و معارف مربوط به همه اقوام و ملل، الزامات بسیاری را پیش روی دست اندرکاران رسانههایی قرار میدهد که یا خود را ملزم به دفاع از تعالیم دینی میدانند و یا حداقل اصراری بر عناد ورزیدن نسبت به باورهای دینی مخاطبان خود ندارند. لزوم ارج نهادن به اعتقادات دینی پیروان همه ادیان و فرق موجود در جامعه و تأمین توقعات دینی آنان، آگاهی اقشار مخالف مردم نسبت به آموزههای سایر ادیان و سرانجام دفاع از کیان دین و ارزشهای اخلاقی و الهی در برابر امواج بنیاد برافکن الحادی و سکولاریستی ملاحظاتی را برمی تابند که کنش رسانهها را با کثرت گرایی دینی سازگارتر میسازد.
1. pluralism.
2. inclusivism.
3. exclusivism.
دین در عصر رسانه
برگزیده دانشنامه دین، ارتباطات و رسانه
کتابشناسی توصیفی دین و رسانه (فارسی ـ انگلیسی)
کلید واژگانی در باب دین، رسانه و فرهنگ
خلاصه مقالات دومین همایش بینالمللی دین و رسانه
مجموعه مقالات دومین همایش بینالمللی دین و رسانه
دکتر یونس نوربخش
اسماعیل شیر علی
تحولات رسانهای از کتاب به مونیتور میتواند به عنوان انتقال از معنا به معانی توصیف شود. با توسعه صنعت رسانه و تنوع آن و افزایش کارکردهای آن, قدرت آن نیز در ابعاد مختلف اجتماعی و سیاسی و اقتصادی به شدت افزایش یافته است. ارتباطات رسانهای جهان دیگری به نام جهان ارتباطات را در پیش روی ما قرار داده است. این جهان مجازی ویژگیهای خاص خود را دارد که نیاز به بررسی عمیق تری دارد. رسانه در عرصه دین و معنویت نیز موجب تحولات بنیادی شده است. مفاهیمی همچون «دین رسانه ای»، «ارتباطات دینی»، «تربیت رسانه ای» و «گفتمان عمومی و دین» به عنوان موضوعات علوم بین رشتهای جدیدی مطرح شده اند. این علوم در دپارتمانهای مختلف به صورت بین رشتهای بین رشتههای ارتباطات، خبرنگاری، الهیات و دین و رشتههای دیگر تاسیس شده اند. در کنار آن این موضوع ارتباط و همکاری بین دانشگاهها و انستیتوها را در یک ارتباط فرا فرهنگی و بین مذهبی الزامی کرده است. از آنجایی که رسانهها تحولات هر کدام از ادیان را تقویت میکند و همین طور تحولات درون مذهبی و موقعیت دین در افکار عمومی را تغییر میدهد لذا به این نکته توجه میشود که در آموزشهای تکمیلی باید به نیازهای جدید و صلاحیتهای روزنامه نگاری و کار ارتباطات توجه نمود. در دنیای امروز مسائل با انگیزههای دینی به دلیل سیاست جهانی و علاقه عمومی و همین طور نزاعهای بین گروههای مذهبی و چالشهای منطقه خاورمیانه شدت یافته است. از طرف دیگر روزنامه نگاری و کار رسانهای به شکل قرن بیستم با تحولات جدید به پایان رسیده است. این تحولات در حوزه گفتمانهای عمومی دینی نیز آشکار شده است و علم ارتباطات باید به این تحولات عکس العمل نشان دهد. فهم یک فرهنگ فراتر از سیستم فکری آن جامعه از طریق رسانهها و گفتمان عمومی سریع تر تحقق مییابد و این شانس ایجاد شده است که فهم بین فرهنگی و بین دینی از طریق سیستم رسانهای تقویت شود. رسانهها شکل جدیدی از دینداری را تولید میکنند و سرعت میبخشند. آنها همین طور رابطه جدیدی بین دین و سیاست و زندگی و حتی اقتصاد برقرار میکنند. رسانهها میتوانند جهان فرهنگ دینی را به یک سمت و به سوی یک گرایش سوق دهند و حتی مورد بهره برداری سیاسی و یا بازار اقتصادی قرار دهند. دین رسانهای گفتمان جدیدی است که طی آن منش ارتباطات دینی و حتی موضوع و کارکرد گفتمان دینی تغییر مییابد.
از دهههای گذشته رسانهها به دلیل گسترش حرکتهای سیاسی مذهبی، اسلام گرایی، وقوع جنگهای مختلف در خاورمیانه و به طور کلی به دلیل افزایش اهمیت و نقش دین در تحولات اجتماعی و سیاسی و اذعان متفکران به نوعی بازگشت مجدد دین به عرصه اجتماعی و سیاسی، به مباحث دینی علاقه نشان داده به اشکال مختلف به انعکاس اخبار و پیامهای دینی پرداخته اند. امروزه نه تنها دهها کانال رادیویی و تلویزیونی به طور خاص به مسائل دینی میپردازند بلکه اخبار سیاسی و اجتماعی دینی بخش قابل توجهی از برنامههای رسانههای جمعی را تشکیل میدهد. بنا بر این هم رسانهها به دین توجه کردهاند و هم ادیان به استفاده حداکثری از این رسانهها روی آورده اند. این پدیده آثار اجتماعی و رسانهای و سیاسی خاصی را به دنبال داشته است.
در ارتباط بین نهاد معرفتی رسانه و دین متناسب با سه فرهنگ شفاهی، چاپ و الکترونیکی سه نوع رابطه وجود دارد: نخست مرحله سلطه دین بر رسانهها که در آن دین به عنوان نهاد فراگیر عمل میکند، قدرت فرهنگی در دست نهاد دین است و پایان آن زمانی است که گوتنبرگ دستگاه چاپ را اختراع کرد و مرحله دوم را که چالش بین دین و رسانه است پدید آورد. ظهور رسانه چاپی در آن زمان به معنی پیدا شدن رقیبی برای نهاد دین و شکسته شدن انحصار فرهنگی گردید . صنعت چاپ به کار خود تا آنجا ادامه داد که موجب رواج خواندن و نوشتن شد و انتشار زبانهای ملی تحت عناوین مختلف ادبیات و دانش باعث شتاب بخشیدن به مبادله اطلاعات در میان اقشار گوناگون جامعه و کشورهای اروپایی گردید و با توسعه رسانهها و ارتباطات، مرحله سوم یعنی؛ عصر اطلاعات و جهانی شدن، پا به عرصه وجود نهاد. از ویژگیهای این مرحله میتوان به روش انتشار اطلاعات (فن آوری و سخت افزار)،گسترش جغرافیایی و اجتماعی انتشار اطلاعات، و کمیت و محتوای اطلاعاتی که منتشر میشود اشاره کرد. این ویژگیها تفاوتهای کمی و کیفی این دوره با دورهای قبلی را نشان میدهد. بسط و توسعه رسانهها و فناوریهای نوین با تحول در ساختار و روابط اجتماعی تأثیر بسزایی بر تغییرات اجتماعی معاصر ما دارند و به طور اجتناب ناپذیر بر پدیدههای دینی نیز تأثیر گذارند. مشخصه بارز عصر اطلاعات از بین رفتن مرزهای جغرافیایی و اجتماعی و خروج اطلاعات و دانش از انحصار یک عده خاص است لذا با ایجاد پدیدههایی نظیر گروههای اجتماعی جهانی یا سازمانهای چند ملیتی مفاهیم قبلی طبقه، گروه اجتماعی و سازمان دچار تغییر میشود. روند مبادله اطلاعات دارای ماهیتی متفاوت از گذشته است وشبکههای اجتماعی جدیدی متمایز از شبکههای اجتماعی سنتی ایجاد میشود.به عنوان مثال اگر قبلاً دین در دست طبقهای خاص بود با توسعه اینترنت افرادی و طبقاتی پیدا میشوند که از طریق اینترنت به دانش دینی حتی بیشتر از یک کشیش یا یک روحانی معمولی دست خواهند یافت یا متخصصان جدیدی ظهور مییابند که تخصص حرفهای پیشرفته تری از متخصصان حرفهای سنتی در آن رشته دارند.
انتقال و گسترش مفاهیم دینی از شکل محدود و سنتی آن به مقیاسی وسیع و مدرن،خود تحولاتی گسترده در قشرهای مختلف جامعه ایجاد کرده است به نوعی که مخاطبین از قشری خاص در ساختار سنتی به مخاطبین چندقشری و چندجنسیتی در تحولات رسانهای مدرن تبدیل شده و تغییرات مهم و متفاوتی را در جوامع به وجود آورده است.این توسعه مخاطب در دنیای رسانهای دین منجر به تأثیرات گستردهای در فهم و برداشت قشرهای مختلف جامعه از دین شده است. با وجود دین رسانهای در واقع نوعی ساختارشکنی از فضای سنتی آموزش و تبلیغ دین که محدود به زمان و مکان و نیز محدود به جمعی خاص (نظیر مساجد) بوده است، صورت گرفته و تحولات مدرن رسانهای ضمن در هم شکستن ساختار تک بعدی سنتی، تأثیرات را بر مخاطبان متنوع خود (بزرگ وکوچک، پیر و جوان، زن و مرد، تحصیل کرده و بی سواد، عوام ونخبه) چند بعدی ساخته است.
با ظهور مدرنیته دین به منزله یک نظام فرهنگی فراگیر جامعه در بسیاری از جوامع افول کرده است. جوامع جدید آن چنان به نهادهای مستقل تفکیک شدهاند که به آسانی یک نظام معنایی فراگیر را که مدعی اقتدار در همه عرصهها باشد نمیپذیرد. به نظر برگر با دنیوی شدن به عوامل رقیبی که موجد نظامهای معناییاند اجازه تکثر داده میشود لذا ویژگی انحصاری دین از آن سلب شده است.1 رسانهها به عنوان رقبای دین در نظام اجتماعی جدید، خود در ایجاد نظام معنایی نقش ایفا میکنند. نیل پستمن معتقد است که فن آوری خود تبدیل به یک کیش شده که میکوشد همه چیز را تحت سلطه و انقیاد خود درآورد.
گفتمان دینی از محیط سازمانهای دینی به سوی افکار عمومی و رسانه خارج شده است. رسانهها به دین قدرت سیاسی میبخشند چنان که ورود چاپ و استفاده پروتستانتیزم از آن موجب تضعیف قدرت رم و نشر دیدگاههای لوتر شد. از طریق چاپ (تنها رسانه سنتی در آن زمان) او توانست با گسترش دیدگاههای خود در برابر اقتدار رم بایستد و مکتب خود را گسترش دهد.در دنیای امروز نیز با گسترش ارتباطات و رسانه دین با تلویزیون وارد خانهها میشود. در جامعه سکولار دین از خانهها دور شده بود اما رسانهها امروزه با پرداختن به دین آن را وارد زندگی خصوصی کردند. در حقیقت یک موضوع خصوصی در یک رسانه عمومی مطرح شده است. در واقع با ورود رسانه، جهشی در توسعه مخاطب به وقوع پیوسته است که ابعادی گسترده و گوناگون به خود گرفته و قشرهای مختلف سنی و جنسی اعم از توده و نخبه را در خود جای داده است. به تعبیر دیگر تغییر گفتمان درون دینی با ورود رسانه به گفتمان برو ن دینی تبدیل شده است به نحوی که دین به عنوان یک موضوع شخصی و محدود در اماکن مذهبی به سوی مسئلهای عمومی و اجتماعی در سطح افکار عمومی گسترده شده است. دیگر آن ابزار دینی برای فهم و درک دینی کافی نیستند و گفتمان داخل دین و راجع به دین به شکل سنتی دچار بحران شده است.
موضوع دین رسانهای در حقیقت تبیین کننده تحولاتی است که در حوزه دین و دینداری با ورود رسانهها به موضوع دین ایجاد میشود. با زوال نهادهای دینی، رسانهها مهمترین بازیگران حوزه عمومی شدند به نحوی که تعیین کننده دسترسی به آن حوزهاند و این موقعیت نهادهای دینی را همانند سایر نهادها تحت تاثیر قرار میدهد. زوال ساختار دینی با روند دیگری نیز مرتبط بوده است و آن روند روزافزون فردگرایی است. به همین دلیل هم اکنون در جهان غرب تعدادی سازمان «فراکلیسایی» ایجاد شده و حوزه گستردهای از فعالیتها، پیوندها، خدمات و فراوردهها ایحاد شده که دلالتهای مذهبی دارد. این مشابهت در ارزشها و نمادها به زعم هوور و لاندبای یکی از کارکردهای رسانهها در کالایی کردن فرهنگی است.
در این مقاله سعی شده است مفهوم « دین رسانه ای» بیشتر شکافته شود و ارتباط بین دین و رسانه در قالب مفهوم دین رسانهای مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
1. برگر، 1967: 457.
تمامی رسانههای موجود در یک جامعه اسلامی، رسانه دینی نیستند. رسانه دینی علاوه بر رعایت هنجارهای حاکم بر جامعه اسلامی و عمل به کارکردهای تعریف شده برای تمامی رسانهها، خود را در مقابل خداوند مسوول و رساندن پیامهای او را وظیفه اصلی خود میداند.
باید میان رسانه دینی و رسانهای که در جامعه اسلامی حضور دارد، تفکیک قائل شد. رسانهای که هنجارها، قوانین و مناسبتهای یک جامعه اسلامی را رعایت میکند، رسانهای مجاز برای این جامعه شناخته میشود هرچند اسلامی و دینی نباشد. ضمن این که هیچ دلیلی وجود ندارد که تمام رسانههای یک جامعه اسلامی، رسانههای دینی و اسلامی نیز باشند.
به طور مثال، یک نشریه طراحی دکوراسیون داخلی را نمیتوان نشریه دینی خواند، هرچند این نشریه موظف است به دلیل انتشار در جامعه اسلامی فرهنگ دینی را نیز رعایت کند یا یک نشریه آشپزی را نمیتوان دینی به حساب آورد، هرچند این نشریه نیز، به دلیل انتشار در یک جامعه اسلامی نباید گوشت خوک را تبلیغ کند.
رسانههای اسلامی، علاوه بر کارکردهای عمومی که تمامی رسانهها دارند، از کارکردهای ویژهای نیز برخوردارند. در جامعه اسلامی، رسانه میتواند بهترین ابزار برای امر به معروف و نهی از منکر باشد. با استفاده از قابلیتهای خود میتواند معروف را بسازد، به تصویر بکشد، معروف کند و حتی امر به آن را نیز انجام دهد. یعنی هر دو نقش ساخته شدن و مشهور شدن و همچنین نقش اعمال کنترل غیررسمی را در کنار هم ایفا کند.
با این نگاه، فعالیت در رسانه جامعه اسلامی واجب کفایی محسوب میشود.
رسانه دینی رسانهای که به طور مشخص و تخصصی به مسائل دینی میپردازد خودش را در مقابل خداوند مسوول میداند، نه در مقابل آگهی دهندگان، مشتریان یا دولت.چنین رسانهای حتی برای جذب مخاطب هم در جهت رضایت خداوند عمل میکند، بنابراین مهمترین ویژگی یک رسانه دینی این است که گردانندگان این رسانه بالذات خودشان را در مقابل خداوند مسوول میبینند و رساندن پیامهای او را به عنوان یک پیامبر و پیام آور وظیفه خود میدانند. رسانه دینی بر مبنای اقتصاد بازار آزاد یا رسانه تجاری عمل نمیکند.
رسانه اسلامی در آگاهی بخشی و علم آموزی باید تمامی ضوابط دینی و اخلاقی بین معلم و متعلم را رعایت کند. به این ترتیب، در چنین رسانهای باید علاوه بر برخورداری از آموزش برخی مسائل، به مواردی که در جامعه اسلامی به آموزش آنها تاکید شده است، مانند دانستن احکام شرعی مورد نیاز نیز بیش از پیش پرداخته شود.
با توجه به مباحث ارائه شده، میتوان گفت رسانههای اسلامی در مقایسه با دیگر رسانهها، کارکردهای مشابه با مبنایی متفاوت دارند. به این معنا که در رسانههای اسلامی مبنای تمامی کارکردها دینی است.
اگر دین را به معنای راه و رسم زندگی بدانیم، هیچ امری خارج از دین معنا ندارد، در این معنای اعم، اگر علوم اسلامی را به معنای تمامی علوم موردنیاز جامعه اسلامی بدانیم، آن گاه نشریه طراحی داخلی، استخوان شناسی، گل و گیاه و غیره را نیز میتوانیم در معنای عام علوم دینی جای دهیم و بگوییم که در یک کشور اسلامی، تمام اهداف و برنامهها باید حول محور دین، به معنای عام آن، شکل بگیرد. از طرفی، دین معنای خاصی نیز دارد. مانند مناسک، احکام، معارف و اخلاق دینی، در این بخش هم رسانه میتواند با تحقیقات، اولویت بندیها و سیاست گذاریهای مناسب، پاسخگوی نیازها و سلایق مختلف مخاطبان خود باشد. مثلا اگر در جامعهای تقاضای آشنایی عمیق تر با معارف دینی وجود داشته باشد، رسانه هم باید به آن بپردازد، چه در قالب یک شبکه اختصاصی دینی، چه در قالب برنامههای متفاوت در شبکههای عمومی.
تفاوت اصلی رسانه دینی با دیگر رسانهها، در این است که رسانه دینی در اساس، با هدفگذاری و هنجاریهای حاکم بر رسانه تعریف میشود. رسانه دینی رسانهای که به طور مشخص و تخصصی به مسائل دینی میپردازد خودش را در مقابل خداوند مسوول میداند، نه در مقابل آگهی دهندگان، مشتریان یا دولت.
چنین رسانهای حتی برای جذب مخاطب هم در جهت رضایت خداوند عمل میکند، بنابراین مهمترین ویژگی یک رسانه دینی این است که گردانندگان این رسانه بالذات خودشان را در مقابل خداوند مسوول میبینند و رساندن پیامهای او را به عنوان یک پیامبر و پیام آور وظیفه خود میدانند. رسانه دینی بر مبنای اقتصاد بازار آزاد یا رسانه تجاری عمل نمیکند. در فرهنگ دینی همان طور که کار تجاری در مسجد معنا ندارد، رسانه را هم نمیتوان به حوزه رقابتهای تجاری وارد کرد. رسانه دینی باید با وقف و حمایتهای مالی مومنان اداره شود.شکل دادن به روابط میان مومنان وظیفه اصلی رسانه دینی است و مطمئنا عمده مخاطبان یک رسانه دینی، مومنان به آن دین هستند و کارکردهای این رسانه هم باید در راستای نیازهای این افراد شکل بگیرد.
وظیفه رسانه دینی، دیندار کردن افراد بی دین نیست ؛ بلکه وظیفه اصلیاش تامین برنامههای آموزشی، تفریحی، اطلاع رسانی و بسیج اجتماعی برای مومنان است.
رسانه دینی وظیفه ترویج دین و استحکام و تثبیت عقیده مومنان را به عهده دارد و مطالعات نشان داده رسانههایی که برای تبلیغ به میدان رسانهای وارد شده اند، ضریب موفقیت پایینی داشتهاند زیرا مخاطبان معمولا آن چیزی را انتخاب میکنند که دوست دارند. دعوت و تبلیغی که به تغییر دین بینجامد کار مبلغان رودررویی است که وارد زندگی افراد میشود نه رسانهها.توانایی مدیریت، شناخت رسانه و اقتضاهای آن و همچنین شناخت کافی از دین، سه عنصر لازم برای مدیریت درست و موفق یک رسانه دینی است.
رسانههای دینی مانند رادیو معارف، نشریات مختلف مذهبی و غیره درکشور وجود دارد. هر چند در این میان شبکه قرآن سیما نتوانسته است به دلایل مختلف به شبکهای مطلوب، در حوزه رسانههای تصویری تبدیل شود اما به طور کلی میتوان گفت رادیو و تلویزیون کشور ما به دلیل التزام به اصول شرعی و هدفگذاریهای مبتنی بر عقاید دینی پاکترین، دینیترین و سالمترین رسانههای عمومی جهان است ؛ هر چند تا رسیدن به شبکههای دینی مطلوب فاصله قابل توجهی دارد.
«رسانه دینی» یا «دین رسانهای»
دنیای امروز به شدت سنگینی سایه رسانههای جهانی را در خود احساس میکند. نظام سلطه با در اختیار داشتن قدرت و ثروت جهانی و انحصار جهانی رسانهها، یک نوع امپریالیسم فرهنگی و خبری را در جهان حاکم کرده است.
تأثیر متقابل رسانه و دین در جامعه دینی انکارناپذیر است. هم رسانهها توانستهاند تأثیری عمیق و گسترده بر دین بگذارند و هم از سویی دیگر، مجبورند در کارکردهای ذاتی خویش آموزهها و خطوط قرمز دینی را مراعات کنند. در حوزهی رسانه، سالهاست اندیشمندان مرتبط با رسانه، فرهنگ و دین، با علایق و انگیزههای متفاوت، به مسائل مشترکی رو آوردهاند و به تأمل در باب ماهیت رسانه، فرهنگ دینی و همنشینی و تضادهای احتمالی این دو پرداختهاند.
در این راستا مفهوم رسانه دینی یکی از نسبتهایی است که بایستی دقیقاً تعریف شود تا بتوان به موضوع ویژگیهای رسانه دینی بپردازیم. نکته مهم این است که آگاهی و ناآگاهی به ماهیت رسانه و ماهیت دین، ممکن است دین را رسانهای یا رسانه را دینی کند و منتج به «رسانهی دینی» یا «دین رسانهای» شود. در ادامه به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت.
غلبه الزامات رسانه مدرن و پیدایی «دین رسانهای»
با بررسیهای تاریخی و تاریخچه ظهور رسانهها و کارکردهای مذهبی آنها، میتوان به دو رویکرد اساسی در این رابطه دست یافت. یک دیدگاه که با توجه به ماهیت رسانه، نگران غلبه الزامات رسانه مدرن و به اصطلاح، پیدایی «دین رسانهای» است، نگاه منفی به مسئله دارد؛ معتقد به تباین، تضاد و تقابل بین دین و رسانه است و معتقد است دین یک نهاد سنتی است که به توزیع معرفت میپردازد و باید به آن مثل سایر نهادهای سنتی نگریسته شود.
اما رسانه مفهومی مدرن است که دارای کارکردهای کاملاً جدید است و با دین تباین دارد. از این منظر، رسانه نیز همانند دین و البته در عرض آن، به توزیع معرفت میپردازد و به رابطهی انسان با محیط پیرامون خود شکل میبخشد. در این رویکرد، رسانه در دنیای جدید رقیب دین است و میکوشد جای دین را بگیرد.
ضرورت رسانه دینی و امکان دینی شدن رسانه
دیدگاه دوم که از ضرورت رسانه دینی و امکان دینی شدن رسانه سخن میگوید، معتقد است نه تنها بین رسانه و دین ارتباط تنگاتنگی برقرار است، بلکه تحقیقات نشان داده است رسانهها مقوم دینداری در دورههای مختلف بودهاند؛ به طوری که پیوند این دو به زمانهای بسیار دور، یعنی نخستین روایتها از اسطورهها و دیوارنوشتهها و سنگنبشتهها نیز برمیگردد.
موقعیت مذهب در عصر رسانهها نشان میدهد که دین با نفوذ در تمامی زوایای اندیشه و عقل آدمی، بیشترین ارزشهای ضروری را گردآوری میکند تا با جذب شیوههای ارتباطی و فناوریهای نوین میان انسانهای پیرو آن، ارتباط برقرار کرده و به نوعی خود را با شرایط جدید سازگار سازد
نگارش و قرائتهای هنرمندانه متون دینی به عنوان نماد هزاران سال پیوند میان دین و ارتباطات تلقی میشود. حضور دین و آثار دینی در هنر، موسیقی، نسخ خطی و نقاشی، به سالهای بسیار دور در تمدنهای دینی و اسلام برمیگردد. از این دیدگاه، موقعیت مذهب در عصر رسانهها نشان میدهد که دین با نفوذ در تمامی زوایای اندیشه و عقل آدمی، بیشترین ارزشهای ضروری را گردآوری میکند تا با جذب شیوههای ارتباطی و فناوریهای نوین میان انسانهای پیرو آن، ارتباط برقرار کرده و به نوعی خود را با شرایط جدید سازگار سازد.
به نظر میرسد که دیدگاه دوم، نظر موجهی است و در عین حال، تقدیر تاریخی ادیان در نسبت با رسانههای جدید نیز هست. از این رو، میتوان رسانهی دینی و دین رسانهای را این گونه تعریف کرد؛ دین رسانهای عبارت از همان مضامین و آموزههای انحصاری دینی است که از رسانه صرفاً به منزلهی ابزار انتقال این معانی بهره میگیرد. رسانهی دینی عبارت از بهرهگیری از رسانهها در جهت تحقق اهداف و غایات و آرمانهای دینی است.
اصول حاکم بر رسانه دینی
تأثیر توحید در فعالیتهای رسانهای سبب میشود عدالت، احسان، دوری از گناه و تجاوز به حقوق مخاطبان، در رسانهی دینی در نظر گرفته شود و دستورها و هنجارهای مورد نظر خدا و رسولان او، در فعالیتها اولویت یابد. در این صورت، نظامسازی ارتباطی در جامعهی توحیدی، بر اساس اصل توحید و مبانی و مقاصد آن شکل میگیرد. توجه به مبانی و مقاصد و شرایط نظام رسانهی دینی، شکل و روش مخصوص خود را به صورتهای متفاوت ارائه میدهد و احکام حکومتی را در نظام رسانهای به میدان میآورد. در این صورت، تنها به وعظ، دستور و حکم منتهی نخواهد شد؛ زیرا احکام اخلاقی در این نظام، غیر از نظام اخلاقی و هنجاری غربی است.
نقش توحید در سه سطح ارتباطی رسانهها، جامعه و حاکمان، کاملاً مشهود است. توحید در میان متولیان رسانهها عامل مبارزه با نفس است که در انعکاس رویدادها و اخبار و اطلاعات مورد نیاز جامعه، گرایشهای نفسانی در آنها تأثیر نمیگذارند و در عرصه ارتباطات رسانهای بیرونی، با استقامت و پایداری در جهاد رسانهای، با رسانههای طاغوتی مبارزه میکنند. در سطح جامعه، نوع ارتباطات و اطلاعرسانی بر اساس ارزشهای الهی به وجود میآید؛ توحید، در اعمال و رفتار اصحاب رسانه تجلی مییابد و محوریت کارهای رسانهای، بر اساس نام خدا و یاد او شکل میگیرد.
در سطح جامعه، نوع ارتباطات و اطلاعرسانی بر اساس ارزشهای الهی به وجود میآید؛ توحید، در اعمال و رفتار اصحاب رسانه تجلی مییابد و محوریت کارهای رسانهای، بر اساس نام خدا و یاد او شکل میگیرد.
توحید در سطح جامعه، ساماندهنده نظام اخلاقی و فرهنگیای است که حاکمیت را تنها از آن خداوند میداند؛ مگر اینکه خداوند آن را برای کسی قرار دهد. از این روی، اطاعت از رسول و جانشینان او، به منزلهی اطاعت از خداوند است و شأنی از شئون ربوبی به شمار میآید و حاکمیت ولی فقیه بر نظام رسانهای نیز از این اصل نشئت میگیرد.
در نظام ارتباطی اسلامی، بعد از توحید، اصل تقوا ملاک اصلی روابط انسانی است. این اصل بیانگر یک نظام هنجاری ارتباطی است. تقوا در فرهنگ قرآنی، همان توانایی فردی، معنوی، اخلاقی و روانی برای رسیدن به آن سطح عالی است که شخص را از تمایلات مادی دنیا تقریباً مصون میسازد؛ یعنی فرد مواظب است هر عملی که انجام میدهد، منطبق بر مصلحت و معیاری باشد که خدای متعال برای او در نظر گرفته است.
تقوا انسان را از گرفتاری و لغزش در فعالیتهای رسانهای حفظ میکند؛ زیرا تنها در سایهی تقواست که همه گونه خیر، از طریق رسانهها در جامعه منتشر میشود و میتوان از کارهای حرام دوری جست و به خداوند نزدیک شد. تقوا در امر رسانه، به مثابهی توشه برای آخرت اهل رسانه است و رسانه را از آلودگیهای مختلف نجات میدهد؛ آلودگیهایی که بیشتر رسانههای رقیب بدانها مبتلا شدهاند.
با توجه به اینکه مدیران رسانهها در نظام اسلامی، مسئولیت افکار عمومی را بر عهده دارند، به سطح بالایی از تقوا نیازمندند تا بتوانند از عهده مسئولیت اجتماعی و الهی خود برآیند. فعالیت رسانهای در اسلام، که با انگیزه تقوا و اطاعت از حق و عمل به هنجارها انجام میگیرد، در پیشگاه شارع مقدس، جایگاه ویژهای دارد.
کار رسانهای، به عنوان حرفهای که بیتردید، خواهناخواه با اجتماع و حقوق شهروندان ارتباط دارد، نیازمند ترسیم حدود و قواعدی است که مراعات آنها از سویی تضمینکننده حقوق جامعه و از سوی دیگر، موجب فراغت خیال و آزادی عمل آن حرفه در مرزهای تعیینشده میگردد.
در نظام اسلامی، نباید هیچ محدودیتی برای طرح افکار در رسانهها وجود داشته باشد؛ بلکه همه باید آزاد باشند و حاصل اندیشهها و تفکرات اصیلشان را عرضه کنند؛ چنان که در بند دوم از اصل سوم قانون اساسی، بر بالا بردن سطح آگاهیهای عمومی در همهی زمینهها، با استفادهی صحیح از مطبوعات و رسانههای گروهی، تأکید شده است. کار رسانهای، به عنوان حرفهای که بیتردید، خواهناخواه با اجتماع و حقوق شهروندان ارتباط دارد، نیازمند ترسیم حدود و قواعدی است که مراعات آنها از سویی تضمینکننده حقوق جامعه و از سوی دیگر، موجب فراغت خیال و آزادی عمل آن حرفه در مرزهای تعیینشده میگردد.
نکتهی مهم این است که آزادی عقیده، غیر از آزادی توطئه و ریاکاری است؛ زیرا توطئه، اغفال و اغواکاری توأم با دروغ که با تبلیغات نادرست صورت میگیرد و از حق آزادی عقیده سوءاستفاده میشود ممنوع است؛ اما عرضهی اندیشهها و عقاید اصیل آزاد است. بنابراین اغفال کردن نمیتواند و نباید آزاد باشد. اینکه در اسلام خرید و فروش کتابهای ضلال حرام است و اجازهی فروش این کتب به مسلمانان داده نمیشود، به دلیل همین ضرر اجتماعی است.
در آموزههای اسلامی، اصل عدالت و مساوات در ایجاد و تأمین فرصت و امکانات برابر برای همهی افراد جامعه، یکی از اصول بنیادی به شمار میرود و معیار و مقیاسی اصلی و کارآمد در نظام سیاسی اسلام است. فقیهی همچون مرحوم نائینی، مساوات و برابری تمام افراد ملت، حتی حاکم را در برابر جمیع حقوق و احکام، از اصول اساسی سیاست اسلامی در فقه شیعه میداند و آن را مبنا و اساس عدالت و روح تمام قوانین اسلامی معرفی میکند. از منظر او، این اصل ناظر به برابری و تساوی همهی افراد در مقام اجرای احکام است.
عدالت اجتماعی در نظام اسلامی اقتضا میکند آحاد شهروندان در قالب نهادهای اجتماعی و سیاسی، مثل احزاب و تشکلها و گروهها، به نهاد اطلاعرسانی دسترسی داشته باشند و بتوانند در جهت عرضهی آگاهیهای مورد نظر خویش، از امکانات آن بهره بگیرند.
بیگمان از اساسیترین کارهایی که در استمرار جریان عادی زندگی اجتماعی و برقراری ارکان مختلف آن نقش دارد، بهرهگیری مساوی گروهها از امکانات رسانهای در نظام اسلامی است. پشتوانه نظری این ضرورت این است که رسانههای خبری، اعم از تجهیزات و تأسیسات فنی و ظرفیت سختافزاری آن و نیز توان و قدرت نرمافزاری این نهادها، جزء بیتالمال محسوب میشود و قاعده مساوات در بهرهمندی امکانات مادی عمومی (بیتالمال) بر مواد این موضوع نیز منطبق است.
از سوی دیگر، معنای استفاده همگانی این نیست که هر کس بتواند شخصاً اخبار و اطلاعات مورد نظر خویش را از طریق رسانههای خبری منتشر سازد که این امر نه عملی است و نه مطلوب، بلکه مقصود این است که آحاد شهروندان که در قالب نهادهای اجتماعی و سیاسی، مثل احزاب و تشکلها و سندیکاهای صنفی و گروهها و جمعیتهای مختلف که بر مبنای دلبستگیها و وابستگیهای پیونددهنده تشکل یافتهاند، به نهاد رسانه دسترسی داشته باشند و بتوانند در جهت ارائهی اخبار مورد نظر خویش از امکانات آن بهره ببرند. بدیهی است که اگر این امر مستلزم توسعهی کمّی امکانات باشد، تأمین آن بر عهدهی دولت است. در غیر این صورت، امکانات موجود باید به صورت متناسب در اختیار قرار گیرد. عدالت اطلاعاتی در این بُعد، یکی از مصادیق بارز عدالت اجتماعی خواهد بود (2).
معنای استفادهی همگانی این نیست که هر کس بتواند شخصاً اخبار و اطلاعات مورد نظر خویش را از طریق رسانههای خبری منتشر سازد که این امر نه عملی است و نه مطلوب
پنجمین اصل هدایتکنندهی فعالیتهای رسانهای در نظام ارتباطی اسلام، اصل عقیدتی امر به معروف و نهی از منکر است. این اصل به صورت یک دکترین و منشور مسئولیت فردی و اجتماعی مطرح است.
در فرهنگ اسلامی، مسلمانان مسئول هدایت کردن یکدیگرند. ضمن اینکه افراد مسئول و صاحبان قدرت، مسئولیت ویژهای دارند. اصل امر به معروف و نهی از منکر یک نوع همگرایی با نظریهی مسئولیت اجتماعی در نظریههای هنجاری دارد، اما با یک تفاوت اساسی؛ زیرا نوع مسئولیت در اسلام ریشهی الهی و شرعی دارد و فرد را در برابر خداوند و همنوع خود و جامعه مسئول میداند، در حالی که نوع مسئولیت در نظریهی مسئولیت اجتماعی تنها تکیه بر نگرش مادی و قرارداد اجتماعی است (2).
پینوشت:
1. فخارطوسی، جواد (1385)، پژوهشی فقهی در خبر و خبرگزاری، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
2. مولانا، حمید (1382)، «رسانههای ارتباطی در جهان اسلام»، فصلنامهی پژوهش و سنجش، سال دهم، شمارهی 35.
منابع:
- عنوان «روحانیت، رسانه و حکومت دینی»(1) گروه فرهنگیاجتماعی اندیشکده برهان/ عبدالله جلالی
- عنوان «روحانیت، رسانه و حکومت دینی»(2) گروه فرهنگیاجتماعی اندیشکده برهان/ عبدالله جلالی
"رسانه دینی"، رسانهای است که دارای کارکرد دینی میباشد . یعنی حوزههای دینی در آن انعکاس یافته و جامعه را به سوی دینی شدن حرکت میدهد . به عبارتی رسانهی دینی، رسانهای است که از خاستگاه نظری و مبانی تا برنامه سازی و تکنولوژی و تأثیربخشی اجتماع بر مبنای آموزههای دینی استوار باشد .
رسانه و دین
از آغاز به کار اولین رسانهها در غرب تا به امروز، موضوعی به نام "رسانهی دینی" به صورت جدی و تخصصی وجود نداشته و ما تنها با یک مفهوم کلی مواجه بوده ایم و آن "رسانه" بوده است . خاستگاه رسانه اساساً در مغرب زمین میباشد و رسانه از جمله ابزارهای ساخته دنیای به اصطلاح مدرن تلقی میگردد . دنیای مدرن همزمان با فرآیند سکولار شدن غرب متولد شد و از این رو ابزارها و تکنیکهای این دنیای مدرن نیز ماهیت و طبیعتی و عرفی دارند . "دین زدایی" ماهیت اصلی دنیای مدرن بود که باعث شد تا افراد فارغ از نگاه دینی و ارزشی و معنویت، به جهان اطراف بنگرند و صرفاً برداشتی مادی از رخدادها داشته باشند . رسانهها نیز در این بین کارگزاران این نگاه عرفی به جهان بودند و با داعیهی نقش آینه وار بودن، این گونه القا میکردند که واقعیت تنها همین چیزی است که توسط رسانهها بازنمایی میشوند و هیچ بُعد معنوی و روحانی در کار نیست. (رسانهی دینی علاوه بر رعایت هنجارهای حاکم بر جامعه اسلامی و عمل به کارکردهای تعریف شده برای تمامی رسانه ها، خود را در مقابل خداوند مسئول دانسته و رساندن پیامهای او را وظیفه اصلی خود میداند.)
در این میان انقلاب اسلامی، بنا به تبع دینی و معنوی خود از ماهیت و طبیعت مدرنیته عبور نمود و نشان داد که فرهنگ سکولار که مدعی افسون زدایی از همه امور است خود افسونی بیش نیست در قرنی که انتظار میرفت تا لیبرال سرمایه داری، سکولاریسم و لائیسیته به عنوان فاتحین فرهنگی و ارزشی معرفی شوند، انقلاب اسلامی طرحی دیگر در انداخت و مسیری دیگر را پیمود و نشان داد که دین همچنان یک نیروی مقاوم و قدرتمند است و توانایی تنظیم و اداره امور انسانی را دارد . متعاقب استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی، فرهنگ دینی در گستره جامعه شکل گرفت و اشاعه یافت . در سایه سار این فرهنگ دینی، ما شاهد تعریف مجددی از رسانهها بودیم و متعاقب این باز تعریف، رسانهی دینی تکوین یافت . رسانهها امروز نقش اساسی در شکل گیری معرفت و نگرش انسان به زندگی و جهان و هستی دارند.
هر رسانهای اساسا به دنبال جذب مخاطب و ارتباط با افراد است. امروزه با فزایندگی و تکثیر سرسام آور وسایل ارتباط جمعی و همزمان سوء استفاده غرب برای جذب مخاطبان در آموزهها و فرهنگ سکولار خود، ما در وضعیتی "رقابتی" به سر میبریم
"رسانه دینی"، رسانهای است که دارای کارکرد دینی میباشد . یعنی حوزههای دینی در آن انعکاس یافته و جامعه را به سوی دینی شدن حرکت میدهد . به عبارتی رسانهی دینی، رسانهای است که از خاستگاه نظری و مبانی تا برنامه سازی و تکنولوژی و تأثیربخشی اجتماع بر مبنای آموزههای دینی استوار باشد . رسانهها در یک جامعه دینی باید عاملی در جهت اعتلای ارزشهای دینی و انسانی باشند و نه صرفاً ابزاری برای گذران اوقات فراغت. اگر ماهیت دین به سلولها و بنیادهای رسانه وارد نشود، رسانهی ما رسانهی دینی نخواهد بود و اگر رسانه دینی نباشد، جامعهای دینی نخواهیم داشت . رسانه دینی با توجه به توانایی به تصویر کشیدن وقایع، محاسن ویژهای دارد و میتواند بیشترین حد اِعمال نفوذ را بر مخاطب داشته باشد، مخاطبان را ترغیب به معروف و یا نهی از منکر نماید، آنها را از کژراهه به راه راست هدایت کند.
رسانه و دین
رسانهی دینی، در فرایند اطلاع رسانی راستگوست و تصویر درستی از اندیشهها و رویدادها ارائه میکند، برخی از نشانههای دور از واقعیت را برای دستکاری تصویر بر آن نمیافزاید و برخی از خطوط را آن نمیکاهد، چون که این مسائل ذهن مخاطب را آلوده میسازد. ارزش راستگویی در کار اطلاع رسانی از آن روست که اطمینان را در جانهای مردم میکارد و گونهای از ارتباط و همبستگی را میان اسلام، به مثابهی سمت و سوی حرکت اطلاع رسانی، و مردم که از حرکت آگاه میشوند و آن را امانتدار مصالح در زندگی حال و آینده خود مییابند، ایجاد میکند زیرا هدفی جز بیان حقیقت ندارد.
توسعه، ترویج و تعمیق فرهنگ دینی با رویکردی جدید از تبلیغ، یعنی تلفیقی از روشهای سنتی موثر با روشهای نوین و تکنولوژی روز در امر اطلاع رسانی میسر است. درست است که رسانههایی چون تلویزیون، روزنامه یا سینما در غرب خلق شدند ولی نباید از این نکته عافل شویم که دین اسلام همواره ارتباطی خاص با رسانهها داشته و از این ابزار ارتباطی برای انتقال مفاهیم خود سود میجسته است. مسجد، منبر، قرآن کریم، عالمان دین و... از جمله این رسانهها هستند. از این رو ما که امروزه با شیوع رسانههای دیجیتال مواجه هستیم، میتوانیم با قلب ماهیت غربی آنها، ماهیتی دینی به آنها ببخشیم و از آنها در جهت مقاصد دینی خود سود بجوییم . آگاهی بخشی نسبت به مسائل از منظری الهی و ربانی یکی از اهداف رسانههای دینی است. آگاهی دقیق از مسائل دینی و رخدادهای جهان دینی، مبانی دینی و اعتقادات، مسائلی که در این حوزه چه در داخل و چه در خارج رخ میدهد، میتواند جامعه را در رسیدن به اهداف بلند و پیش بینی شده کمک کرده و روند رسیدن به این اهداف را تسریع کند، اگر جامعهای بر مبنا و ملاک دین پیش رود، ضریب اطمینان بیشتر است، زیرا ما برخلاف افرادی که دین را عامل محدودکننده میدانند، دین را عامل پیشرفت و ترقی، رشد و بالندگی، شکوفایی استعدادها و توانمندیهای نهفته در انسان قلمداد میکنیم.
توسعه، ترویج و تعمیق فرهنگ دینی با رویکردی جدید از تبلیغ، یعنی تلفیقی از روشهای سنتی موثر با روشهای نوین و تکنولوژی روز در امر اطلاع رسانی میسر است
هر رسانهای اساسا به دنبال جذب مخاطب و ارتباط با افراد است. امروزه با فزایندگی و تکثیر سرسام آور وسایل ارتباط جمعی و همزمان سوء استفاده غرب برای جذب مخاطبان در آموزهها و فرهنگ سکولار خود، ما در وضعیتی "رقابتی" به سر میبریم . عقب نشینی در این عرصه و غفلت از تأثیر رسانهها در دنیای جدید به معنای واگذاشتن آینده به دست امپریالیسم رسانهای غربی است . در نتیجه با توجه به اینکه دین حنیف اسلام، دینی جهان شمول است باید تمام همت خود را برای رساندن پیام خود به جهانیان به کار ببندیم، و لازمه این کار در وهله نخست خلق رسانهای دینی است که از آلودگیها و هرزه گیهای رسانههای مدل غربی مبرا باشد تا بتوان از طریق آن سخن حق را به گوش مردمان رساند. از این رو نیاز است ما و مسئولین فرهنگی و رسانهای کشور مصرانه در عرصه تبلیغ و تولید برنامههایی با ماهیتی دینی بکوشیم . لازمه این کار نیز فعالیتی جهادی میباشد، تنها با تلاشی جهادگرانه میتوان در برابر شگردها و توطئههای دشمنان مقاومت کرد.
فرآوری : آزاده مرنی
بخش ارتباطات تبیان
فصلنامه دین و رسانه، شماره 106
نظریه هنجارى رسانه به دو قسم سکولار و دینى تقسیم میشود و هر یک از آن دو به نظامهاى بسته و آزاد تقسیم میگردد.
نظام سکولار بسته ، به نظامهای اقتدار گرا و کمونیستی و سکولار آزاد به نظامهای لیبرالی، توسعه گرا، نظریه مسئولیت اجتماعی و مشارکت دموکراتیک تقسیم میشود اما نظریه هنجاری دینی بسته، به نظامهای مسیحی قرون وسطی و اسلامی سلفی تقسیم میشود.
اما آنچه مورد نظر است نظریه هنجاری دینی آزاد میباشد که به اسلامی شیعی، اسلامی سنی اعتزالی و مسیحی جدید تقسیم میشود. عقلانیت دینی در اطلاع رسانی جمهوری اسلامی ایران، با محوریت حق میباشد . تدریس و تعلیم، متقاعد کردن، ترغیب و مذاکره برای اجماع با محوریت انتقال باور به دیگران صورت میگیرد همه این موارد، به قصد تعالی بخشیدن به انسان در جهت حق، پاسداری از ارزشهای حق، دفع و محو حداکثری باطل، دعوت به حق و ترغیب عمل به آن، تثبیت حق صورت میگیرد لذا میتوان کارکردهای اصلی رسانهها برای یک جامعه دینی شیعی را به بخشهای زیر تقسیم کرد :
1. اطلاع رسانی : این کارکرد برای تامین اطلاعات درباره رویدادها و شرایط موجود در جامعه صورت میگیرد و به منظور تسهیل نوآوری سازگاری و پیشرفته است .
2 . همبستگی : در همبستگی، تبیین، تفسیر و اظهار نظر درباره رویدادها و اطلاعات صورت میگیرد برای جلب حمایت برای قدرت و هنجارهای موجود و جاافتاده . اجتماعی کردن، هماهنگ کردن فعالیتهای پراکنده، ایجاد وفاق جمعی و تنظیم اولویت و اشاره به منزلت نسبی مردم از دیگر زیر شاخههای این کارکرد میباشد .
3 . پیوستگی و تداوم : بین فرهنگ مسلط و به رسمیت خورده فرهنگها و تحولات جدید و همچنین تحکیم و حفظ ارزشهای مشترک به کار میرود .
4 . تفریح و سرگرمی : تامین سرگرمی، انحراف توجه از واقعیت و آرامش و همچنین کاستن از تنشهای اجتماعی از دیگر شاخصههای این کارکرد است .
5 . بسیج : که برای تبلیغ و ترویج اهداف جامعه در زمینه سیاست، جنگ، توسعه، کار و مذهب میباشد . همانطور که در بالا اشاره شد رسانه در جامعه اسلامی با محوریت عدالت میباشد مصادیق عدل عبارتند از کمال، تحقق نفس، لذّت، معرفت، قدرت و …. میباشند که همگی به حق برمیگردد پس در واقع رسانه میبایست با محوریت حق باشد در تعریف عدالت گفتهاند : وضع الشی فی موضعه یا اعطاء کل ذی حق حقّه که اگر چیزی را در جایگاه سزاوارش یعنی در جایگاهی که حق آن است بگذاری به عدالت رفتار کردی یا اگر حق صاحب حقی را به او بدهی عدالت است .
1. روایت در معنای ساده خود نقل یک داستان به هر طریقی و در هر رسانهای. روایت طریقی برای انتقال فرهنگ عقاید و دیدگاههای انسانهاست. برای انتقال فرهنگ اسلامی نیز از روایت گری و روایت دینی(اسلامی)، مؤلفههایی آن بحث است.
2. گرچه قصه گویی به قدمت خود بشر است ولی روایت شناسی علم نسبتاً جوانی است که از عمر آن، بیش از چند دهه نمیگذرد. یکی از تأثیرگذارترین پژوهشها در این زمینه در سال 1928م. توسط ولادیمیر پراپ انجام گرفت. وی در کتاب ریخت شناسی قصههای پریان، یکصد داستان روسی را تحلیل کرد. اساس کار او در تحلیل این قصهها این عقیده بود که، همان طور که «اسم» و «فعل» دو عنصر اساسی در یک جمله است، در یک داستان «شخصیت» و «کنش» دو عنصر اساسی میباشد.
او با مقایسه این تحلیلها دریافت علی رغم تنوع شخصیتها آنها را میتوان به چند نقش ثابت و کنشها را به عناوینی عام و مشترک تقلیل داد و در پایان نتیجه گرفت قصههای مورد تحلیل او همگی به 31 کارکرد و 5 نقش برمی گردند.
در امریکا جوزف کمپبل (1904 ـ 1987م.) که پژوهشهای گستردهای را درباره اسطوره سامان داده بود در کتاب ماندگار خود به نام قهرمان هزارچهره (1945م.) اسطورهها را با همان دو عنصر یادشده به ساختاری یگانه برگرداند. ولی نکته قابل توجه در کار کمپبل آن بود که کارکردهای پراپ را به صورت مراحل سفری برای قهرمان خود توضیح داد. کمی بعد کریستوفر وگلر (1949) کارشناس فیلم نامه درهالیوود ساختار به دست آمده توسط کمپل را با تغییراتی، بر بسیاری از فیلمهای سینماییهالیوودی تطبیق داد.
3. در این پژوهش با توجه به پژوهشهای یادشده، سعی شد تا با همان روش، قصص قرآن و حکایات دینی تحلیل شده و ساختاری استنباط شود. به این سبب پس از جمع آوری، تحلیل تک تک قصهها، دسته بندی و بازخوانیهای مکرر، ساختاری به نام سفر «سالک الی الله» به دست آمد، که این ساختار بر دو پایه مراحل سفر و نقشها استوار است. ساختار به دست آمده در این شکل قابل مشاهده است.
در این شکل مراحل سفر قهرمان داستان دینی به صورت سفر، ترسیم شده است. قهرمان داستان دینی که از این پس او را «سالک الی الله» میخوانیم مراحل زیر را طی میکند:
1. جهان عادی: سالک الی الله در جهان عادی و روزمره خود به سر میبرد که با قرار گرفتن در آزمون، به سلوک الی الله دعوت میشود.
2. آزمون: آزمون، اساسیترین مرحله سلوک است؛ زیرا دنیا محل آزمایش سالک الی الله یا مسافر به سوی جهان آخرت است.
3. فریب شیطان و کمک راهنما: در هنگامه آزمون، سالک با فریب شیطان یا کمک راهنما روبهرو میشود.
4. شکست یا پیروزی: سالک در رویارویی با آزمون الهی، اگر بتواند با وسوسههای شیطانی مبارزه کند و راه اطاعت در پیش گیرد، پیروز میدان است و اگر به گناه و نافرمانی آلوده شود، شکست خورده است.
5. هبوط (در صورت شکست): سالک در صورت شکست در آزمون و ارتکاب گناه، از مقام قرب الهی رانده میشود و این معنای هبوط است.
6. توبه یا عصیان (در صورت هبوط): سالک پس از شکست و رانده شدن از مقام قرب، میتواند با توبه و بازگشت به اطاعت الهی، از خداوند درخواست بخشش کند، ولی ممکن است نه تنها توبه نکند، بلکه بر سرکشی خود نیز بیفزاید.
7. پاداش یا مکافات: سالک در صورت پیروزی در آزمون یا شکست و توبه واقعی، به آمرزش و پاداش و رحمت الهی میرسد، ولی شکست در آزمون و خودداری از توبه، مکافات و قهر الهی را در پی دارد.
8. رفتن به سیر دوم به عنوان راهنما، منجی، شیطان، طاغوت: بیشتر سالکان پس از رسیدن به پاداش یا مکافات عمل خود، سیر خویش را تمام میکنند، ولی تعدادی اندک در نقشهایی چون راهنما و منجی یا شیطان و طاغوت به سیر دوم میروند.
در این سفر «نقشها» به قرار زیر است:
1. سالک: همان قهرمان داستان است که در راه سلوک الی الله قرار گرفته است. این عنوان از آیه کریمه «یا أَیّهَا اْلإِنْسانُ إِنّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلاقیهِ؛ای انسان! تو با رنج و مشقت به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات میکنی» گرفته شده است. به جای سالک میتوان مسافر هم به کار برد.
2. شیطان: هر شخصیتی را در داستان که سالک را به گناه و نافرمانی وسوسه کند، میتوان شیطان نامید. ازاین رو، شیطان، نقش است و هر جن و انسی را شامل میشود.
3. راهنما: راهنما هر شخصیتی است که سالک و قهرمان داستان را در رسیدن به مقام قرب الی الله یاری کند و درباره وسوسههای شیطان به او هشدار دهد.
4. منجی: همان راهنماست، زمانی که در مقام نجات برمیآید. موسی(ع)، نجاتدهنده قوم بنیاسرائیل از دست فرعون است. منجی ممکن است برای نجات یک قوم یا یک فرد قیام کند.
5. طاغوت: شخصیتی است که به مقابله و جنگ با خدا یا ولیّ الهی برخاسته است، مانند فرعون و نمرود.
6و 7و 8: فرستنده، پاداشدهنده و عقابکننده: در بیشتر قصص انبیا در قرآن کریم، خداوند متعال، رسول را برای هدایت قوم میفرستد (فرستنده). در صورت عصیان قوم نیز بر آنها عذاب نازل میکند (عقابدهنده). خداوند به آن دسته از مردم که از پیامبران پیروی میکنند، وعده بهشت میدهد (پاداشدهنده).
برای درک بهتر ساختار ذکر شده داستان قرآنی «هبوط حضرت آدم(ع) از بهشت» را با توجه به مراحل و نقشهای ذکر شده مرور میکنیم.
قصه هبوط از اینجا شروع میشود که: آدم و حوا در بهشت زندگی میکنند: (جهان عادی). خداوند متعال به آنها هشدار میدهد که به درخت ممنوعه نزدیک نشوند: (آزمون). ابلیس به آن دو میگوید که از خوردن آن درخت نهی نشدهاند تا مگر دو ملک یا جاودان نشوند: (فریب شیطان). خداوند به آن دو هشدار میدهد که ابلیس دشمن آنهاست: (کمک راهنما). از درخت ممنوعه میخورند: (شکست در آزمون). خداوند دستور میفرماید که به زمین هبوط کنند: (هبوط). آدم(ع) توبه میکند: (توبه). خداوند توبه را میپذیرد: (پاداش).
آدم به عنوان پیامبر مأمور است تا خانواده خود را راهنمایی کند: (رفتن به سیر دوم به عنوان راهنما).
در این داستان، آدم(ع) «سالک»، ابلیس «شیطان» و خداوند متعال «راهنما» و «پاداش دهنده» است.
در پایان در یک جمع بندی کلی در پاسخ به این پرسش که روایت دینی (اسلامی) چیست؟ میتوان گفت روایت اسلامی روایتی است که بازتاب دهنده دیدگاه اسلام، از هستی و انسان باشد (و در صورتی که ساختار سفر سالک را ساختار یگانه روایت اسلامی بدانیم) با این ساختار قابل تفسیر باشد.
رسانه و مذهب
ظهور رسانههای جمعی در اواخر قرن نوزدهم نقش مهمی در زندگی اجتماعی و فرهنگی ایفا کردند. قبل از آن زمان، حتی رسانههایی که از طریق آن دانش اجتماعی و فرهنگی به اشتراک گذاشته و چاپ میشدند حیاتی بود؛ آنها برای پروسههایی که فعال شده بودند، مات و مبهم بودند. امروزه رسانهها در طیف وسیعی از زمینههای اجتماعی و فرهنگی پیشرو هستند و حتی تعیین کننده هستند.
رسانههای جمعی ناشی از تحولات تکنولوژیکی و اجتماعی بودند. چاپ مکانیکی که با انقلاب صنعتی ایجاد شد و در دهه 1870 به بازار ارتباطات در بریتانیا رسید و تغییرات مهمی در تولید، پذیرش و اقتصاد سیاسی رسانهها ایجاد کرد. تولید انبوه رسانهها به صورت مالی از طریق تبلیغات به جای فروش مستقیم روزنامهها یا مجلات حمایت میشد. نتیجه منطق اقتصادی، خوانندگان را به عنوان مخاطبان مشاهده کرد و به دنبال افزایش تعداد آنها بود. این همزمان با افزایش تمرکز جمعیت در مناطق شهری، از حمایت اجتماعی و فرهنگی روستا و شهر حذف شد. این مخاطبان به عنوان مخاطب «توده ای» در نظر گرفته شدند و محتوای رسانهها منعکس کننده انواع طعمهای طبقه بندی عمومی بود.
از آن زمان تا کنون بحث بر سر نحوه ارتباط بین مخاطبین جرم و رسانههای جمعی دیده شده است. به بعضی از ناظران، رسانهها به لحاظ ایدئولوژیک مخاطبان را غالب میکنند. به دیگران، رسانهها به عنوان نوعی بوم فرهنگی عمل میکنند که در آن موضوعات، ایدهها و گفتمانهای فرهنگی و اجتماعی بیشتر یا کمتر مورد استفاده قرار میگیرد. به دیگران، رسانهها به عنوان پالیسیها مهم هستند، و جایگزین ارتباطات از دست رفته از زندگی روستایی پیش از صنعتی است. برای اکثر اوقات، جهت گیری رسانههای جمعی و به معنای آن است که حداقل زمینه ارتباطات ترجیحی برای کسب و کار معتبر، فرهنگ نیستند.
این واقعیتهای ساختاری و مفروضات اجتماعی به شرایطی بستگی دارد که رسانهها در رابطه با فرهنگ و عملکردی دینی دارند. آنها صنعتی و فنی هستند و به این ترتیب به عنوان مصنوعی دیده میشوند و تواناییهای آنها در فرهنگ و اجتماع، نمادها و ارزشها مشکوک است. آنها تجاری هستند و بنابراین لزوما ترافیکی در فرهنگ کالا و تجربه فرهنگی دارند. در عین حال، آنها به طور ذاتی به روش مدرنیته در روشهای در حال توسعه عمیق تر تعریف میشوند. بنابراین، در حالی که ساختارها و نهادهای اجتماعی و فرهنگی ممکن است بخواهند خارج از محدوده فرهنگ رسانهای قرار گیرند، این امر به طور فزایندهای برای آنها سخت است. این واقعیتها نقش رسانهای که در تکامل نهادها و شیوههای مدرن و مدرن دینی مدرن نقش دارد، تعریف میکنند.
نقش رسانهها نه تنها اجتماعی و ساختاری است، بلکه جغرافیایی و معنوی/زیبا شناختی است. و همانطور که مطالعه علمی تعامل بین دین و رسانه در سالهای اخیر توسعه یافته است، مشخص شده است که این جنبه رسانه سازی در شیوههای جالبی در شکل گیری چشم انداز دینی رسانهها متجلی میشوند. یک پدیده شناسی رسانه و دین در قرن بیست و یکم رسانهها و دین را در تعدادی از روابط متفاوت میبیند.
استفاده دین از رسانه
البته یک تاریخ طولانی و عمیق میانجیگری دین و رسانه وجود دارد. در واقع ادیان مختلف به وسیله ارتباط آنها با رسانههای مختلف شناخته میشوند. به طور معمول، توسعه ادیان غربی مدرن به گونهای است که از طریق روشهای متحرکی منتشر شده است. در قرن بیستم، تعدادی از ادیان ارتباطات خاصی با رسانههای جمعی ایجاد کردند. در اغلب موارد، این روابط با فرض نوعی دوگانگی تعریف شده است، جدا کردن حوزه "مقدس" تاریخ مذهبی معتبر، ادعاهایی، ایمان و عمل، از یک حوزه "غیر اخلاقی" که توسط رسانهها نمایان میشود. به عنوان مثال، اسلام به طور گستردهای در نظر گرفته شده است که از واسطه گری تودهای و به ویژه تصویربرداری بصری میانجیگری اجتناب میکند. به نظر میرسد طغیان بودیسم نیز آن را از یک حوزه رسانهای تحت سلطه نگرانیهای مادی جدا میکند. یهود نیز بر اهمیت «کتاب» تأکید داشته است، اما تمایل داشت که دیگر شیوههای ارتباط کمتر ارزش داشته باشد.
در عین حال که اندیشه مسیحیت به دوگانگی مقدس و عرفانی برمیخورد، مسیحیت در مدرنیته غربی به نمایش گذاشتن طیف وسیعی از پاسخها و روابط به رسانههای جمعی رسیده است و رابطهی که تنها راه و دلیل قطعی است. واقعیت است که رسانههای غربی مسیحی مسلط بر رسانهها در سرتاسر جهان (وضعیتی که به شیوههای کوچک تغییر کرده است) در آمدهاند. گروههای مسیحی یکی از اولین ناشران در اروپا و آمریکای شمالی بودند. انگیزه انجیلی در مسیحیت، به نظر میرسد، در طول زمان، علاقه خاص فرهنگی به انتشار آن داده است. تمام گروههای مسیحی (و اغلب گروههای غیر مسیحی و سایر جنبشهای مذهبی در اروپا و آمریکای شمالی) از لحاظ تاریخی مواد چاپی مانند مصور، جزوه، خبرنامه، مجله، مواد آموزشی روز یکشنبه و کتاب را تولید کرده اند. برنامههای مأموریت، از جمله جوامع کتاب مقدس، نیز ناشران فراوانی بوده اند.
با این حال، رسانههای غیر چاپی برای اغلب ادیان، زمینه راحتتری برای آنها شدهاند. در قرن بیستم، به عنوان ادیان ایجاد اتحادیه اروپا و آمریکای شمالی در مواجهه با ظهور رسانههای جمعی، این گروهها برای مبارزه برای تعریف و ارتقاء فرهنگی که همچنان ادامه دارد، آغاز شد. فرض دوگانه آن، سوء ظن رسانهها از حوزه «غیر اخلاقی» است. در حالی که رسانههای چاپی به دقت ادیان را درک کردهاند تا زمینه مناسب برای انتقال ایدهها و ارزشهای مذهبی فراهم آورند، موجهای بعدی رسانههای غیررسمی جدید متفاوت به نظر میرسد. احتمالا در نتیجه ارتباط آنها با سرگرمیهای سکولار و در نتیجه ارزشهای سکولار، فیلم، پخش، تلویزیون و رسانههای دیجیتال به نوبه خود با سوء ظن در مورد مذهب و مقامات مذهبی مواجه شده است.
مهمترین استثناء این مورد پروتستانتیسم انجیلی است. با شروع اولین روزهای رادیویی، بنیادگرایان و افراد و گروههای انجیلی بعد از این فناوریهای جدید، وعدههای زیادی دیده اند. حتی میتوان گفت که از طریق استفاده دقیق از فیلم، رادیو و تلویزیون، آنچه که در حال حاضر به عنوان «نئو اوانجلیسم» شناخته میشود، جای خود را در چشم انداز مذهبی پیدا کرده است. به عنوان مثال، بیلی گراهام، که یکی از مهمترین رهبران انجیلی قرن بیستم بود، تولید کننده فعالانه انواع رسانهها بود، و به طور گستردهای به عنوان یک رسانهای شناخته شده است. این بیشتر نشان میدهد نقش مرکزی رسانههای جمعی در تکامل مذهب، به عنوان میانجی گراهام و جنبش انجیلی به طور کلی در ایجاد مشروعیت خود نقش مهمی ایفا کرد. پدیده تلونگیز، که در دهه 1970 در آمریکای شمالی ظهور کرد و سپس به عنوان یک شکل، به بسیاری از جهان گسترش یافت، بیشتر به تعریف مناظر دینی و سیاسی کمک کرد. با این وجود استفاده از رسانهها از طریق مذهب بدون خطرات آن نیست. همانطور که تعدادی از محققان اشاره کردهاند، دین مجبور به سازش شده است تا با شرایط و محدودیتهای ساختاری و دیگر محدودیتهای رسانهها سازگار باشد.
استفاده رسانه از دین
به طور سنتی، رسانهها در ارائه دین از طریق روزنامه نگاری بیشتر درگیر شده اند. دوران رسانههای جمعی با توسعه یک مطبوعات تودهای آغاز شد و علاوه بر ایجاد مخاطبان جدید و اقتصادهای جدید، محتوای جدیدی نیز ایجاد کرد. قبل از مطبوعات توده ای، اکثر مطبوعات در اروپا و آمریکای شمالی در یک جهت یا به نوعی حزبی بودند، و به نظم سیاسی، روحانی و حتی مسئولیتهای شرکتی نیز توجه میشد. اقتصاد جدید انتشارات تودهای به این معناست که مطبوعات میتوانند از حمایت از آزادی آزاد شوند و خوانندگان و مخاطبان جدید به طیف وسیعی از مواد از مطبوعات میرسند تا از گذشته. در نتیجه، مفهوم روزنامهها و مجلات به عنوان پروندههای عمومی، احتمالا از موضع گیری خارج از دیدگاههای باریک منافع خاص است. این نوع از روزنامه نگاری برای پیدا کردن صدای خود، و مدلهای جدید روزنامه نگاری و نقشهای جدید برای روزنامه نگاری در زندگی عمومی و سیاسی ظاهر شد.
در مورد آمریکای شمالی، دین لزوما جزئی از این ترکیب نیست. برای اکثر قرن بیستم، دین توسط روزنامه نگاری دیده میشود که داستان نهادهای مذهبی و شیوهها و اختیارات آنهاست. در عین حال، این نهادها با هماهنگی رفتار میکردند، در حالی که همه آنها مورد درمان قرار گرفتند. شواهد فراوانی وجود داشت که نهادهای مذهبی حداقل از قرن پیش به اهمیت محو شدند، و روزنامه نگاری به طور کلی فرض بر این بود که سکولاریزمینی در حال پیشرفت است. تا اواخر قرن، دین به عنوان "اخبار سخت" شناخته شد، عمدتا به عنوان نتیجه رویدادهای خبری مانند انقلاب اسلامی ایران در سال 1979، افزایش جنبشهای مذهبی سنتی در سراسر جهان و ظهور انجیلیسم به عنوان یک نیروی سیاسی در آمریکای شمالی. حملات تروریستی 11 سپتامبر 2001 در نیویورک، واشنگتن، دی.سی. و پنسیلوانیا، مذهب را به طور دقیق تر بر روی "دستور کار خبری" قرار داد و با توجه به گسترش روحیهی روزنامه نگاری اروپایی و آمریکای شمالی، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت.
ادغام رسانه و دین
رسانههای سرگرمی ارتباط مستقل با دین و محتوای مذهبی داشته اند. تمایل به این رسانهها برای دیدن رابطه در شرایط دوگانه وجود دارد، که نشان دهندهی مواردی مانند فهرستهای فروشندگان جداگانهای است که برای عناوین کتاب مذهبی و غیر مذهبی نگهداری میشوند. بازار "مذهبی" برای فیلمهای تجاری، مجلات و کتابهای تجاری در حال حاضر یک صنعت چند میلیون دلاری در سراسر جهان است، اما همچنان به عنوان یک میدان جداگانه از بازار غالب و بزرگ و "سکولار" فکر میکند.
در این بازار سکولار، در اکثر رسانههای اصلی و در بیشتر قرنها، نمونههای مهمی وجود دارد. در اوایل قرن، به اصطلاح "حماسههای کتاب مقدس" مانند ده فرمان و رب فیلم بزرگ موفقیت آمیز شد، جذب تعداد زیادی از مسیحیان محافظه کار و یهودیان برای تئاتر برای اولین بار. در اواخر قرن، انفجار انتشار کتاب و مجله اختصاص یافته به معنویت، درمان و کمک به خود را تبدیل به یکی از روند عمده در آن صنعت شد.
در تلویزیونهای سرگرمی، طیف وسیعی از برنامهها و مجموعههای جدید در دهه 1990 ظاهر شد، که مفهوم آن به صراحت و به طور ضمنی مذهبی بود. برنامههای ایالات متحده در سطح جهانی، مانند لمس شده توسط یک فرشته، X-Files، Buffy: قاتل خون آشام، سیمپسونها و نوردهی شمالی، طیف وسیعی از احساسات مذهبی را از سنتی، روحانی، عصر نو، به Pagan و Wiccan یکپارچه کرده است. این وضعیت حتی در رسانههای دیجیتال اینترنت نیز متفاوت بود.
این روند ناشی از تغییرات در دین و رسانه بود. برای رسانهها، تغییر سریع ساختار و تنظیم رسانههای الکترونیکی و دیجیتال منجر به افزایش چشمگیر در همه جا و تعدادی از کانالهایی که به خانهها در سراسر جهان خورده میشود. افزایش همزمان تمایز رسانههای چاپی به بازارهای کوچکتر و کوچکتر، به این معنی است که رسانهها هر دو انگیزهای برای جستجوی محتوا و مخاطبان جدید بوده و به طور فزایندهای قادر به ارائه سلیقههای متداول متناسب با مواد هستند. در عین حال، مذهب نیز تحت تاثیر تغییرات بزرگ قرار گرفت، در مورد آمریکای شمالی به عنوان یک "بازسازی" که بر نهادهای مذهبی سنتی تأکید داشت، توضیح داده شد. در عین حال، دین به طور فزایندهای در فعالیتهای مذهبی و به معنی مأموریت افراد متمرکز شده است.
این فردگرایی مذهبی جدید و مستقل تر، به نام "جستجو" یا "تلاش" توسط جامعه شناسان، به طور طبیعی با فرهنگ میانجی که میتواند و به طور فزایندهای منابع مربوط به این پروژه را فراهم میکند، بیان میکند. بنابراین، یک بازار برای نمادهای مذهبی کالا، آیینهای مذهبی و سایر منابع بوجود میآید، که با نگرشهای نوظهور به مسائل مذهبی و معنوی و سیستم رسانهای که میتواند به سلیقههای متداول متخصص و متمرکز ارائه دهد، امکان پذیر است. نتیجه فرسایش تدریجی هر خط روشن ممکن است یکبار بین دنیای "مقدس" رسانههای مذهبی مشروع و یک دنیای "سکولار" رسانههای سکولار وجود داشته باشد. در آغاز قرن بیست و یکم، این تقسیم کمتر و کمتر آشکار است. برای همه اهداف عملی، یک فرهنگ رسانهای تبدیل شده است.
پیشینههای مهم این همگرایی دین و رسانهها وجود دارد. در مورد آمریکای شمالی که عمدتا این تحولات را به دنبال داشت، پروتستانتیسم مدتهاست تحرک، حتی کالاهای مذهبی، بازارهای مذهبی و عینکهای مذهبی را تحسین کرده است. بنابراین مسیحیت آمریکایی تا به حال دارای یک فرهنگ نوپا از کالاهای مذهبی میانجی است و در سنین مختلف، سلیقهها و منافع در چنین روشهایی برای ایمان و معنویت رشد کرده است.
تعامل دین و رسانهها
رابطه بین دین و رسانه را تعاملی دانسته، نه اثر یا نفوذ که ممکن است یکی بر دیگری داشته باشد. دانشمندان دین و رسانهها به طور چشم گیر این تعامل در پذیرش و تجربیات افراد و گروهها را با فرهنگ رسانهای روبه رو میکنند و به زندگی دینی در ارتباط با آن میپردازند. این را میتوان در سطوح رادیکال محلی و رادیکال جهانی مشاهده کرد. در سطح محلی، در طیف وسیعی از زمینهها، تعامل میان فرهنگ رسانهای و فرهنگ دینی در روشهایی است که افراد و گروهها از منابع فرهنگی مختلف و در دسترس برای ایجاد معنی در زندگی خود استفاده میکنند. در سطح جهانی، رسانهها و ادیان در حوادثی مانند تجربیات ملی و بین المللی از حملات 11 سپتامبر و پیامدهای آنها در تعامل هستند. تجربه مستقیم این حملات میانجی بود، و این واقعیت که حملات در نیویورک در مرکز رسانهای پیشرو در جهان صورت گرفت، تصاویر را در دسترس و قابل دسترس، زنده و در زمان واقعی ساخته بودند. هر فرآیند ملی و بین المللی از انعکاس وجودی و عزاداری آیینی، این فرآیندها به طور وسیعی نیز متاثر شدند. رسانهها نیز در تصور گستردهای از فاصله و سوء تفاهم که مورد حمله قرار گرفتند، دخیل بودند. رسانهها باید ابزار اصلی باشند که غرب توسعه یافته از شرق اسلامی میداند و بالعکس. این که شرق اسلامی به وضوح به واسطه هویت دینی خود تعریف شده است، رسانهها را در مرکز هر گونه سوء تفاهم ممکن میسازد و یا باعث تشدید حملات میشود. علاوه بر این، اندازه گیری انتقاد اسلامی از فرهنگ غربی، به یک واکنش اخلاقی فریبکارانه و غفلت در فرهنگ عموم مردم آمریکا که در حال گسترش سیل است، ریشه دارد. به این ترتیب، رسانهها برای نشان دادن فرهنگ دینی مورد استفاده قرار میگیرند. در نهایت، رسانهها، زمینه و اهداف اصلی مراسم ملی و جهانی مراسم یادبود و عزاداری در اطراف این رویداد را تشکیل میدهند و در نتیجه نقش را بر خلاف «دین مدنی» در این زمینه در نظر میگیرند.
هویت، بازاندیشی و جهانی شدن
فراتر از تکامل رسانهها و مذهب مورد بحث قرار گرفته است، همگرایی و تعامل میان دین و رسانه در اواخر مدرنیته به تعدادی از رویکردهای اجتماعی و فرهنگی واکنش نشان میدهد. سه ایستادگی کردن اول، همگرایی و تعامل در واژگان خود و هویت دینی به شدت احساس میشود. همانطور که نظریهپردازان اجتماعی اجتماعی دیرین مدرن پیشنهاد کردهاند، پروژهی خود، شاید نگرانی غالب سن است. به عنوان زندگی اجتماعی تبدیل شده است پیچیده تر و منطقی تر، ابزار حمایت در دسترس در حوزههای اجتماعی از بین برده است، افراد را به طور فزایندهای به دستگاه خود را ترک. این افراد را به سوی درون خود هدایت کرده است، تا تلاش خود را انجام دهد. با این وجود، این تلاش به نظر میرسد که به دنبال منابع مناسب و مناسب برای کار خود باشد و کالاهای رسانهها از جمله منابع آشکار و قابل دسترس هستند. تا آنجا که پروژهی خود یک پروژه مذهبی است، این نقش مهم برای رسانهها در شکل گیری و شکل دادن به هویت دینی است.
دومین این روند، بازاندیشی است. نظریهپردازان برجسته مدرنیته اواخر، نقش میانجیگری را در تشویق حالت بازخوردی از آگاهی به رسمیت میشناسند. بازتابی از نتایج دسترسی به منابع و زمینههای دانش است که به مردم خودخواهی میکند که از لحاظ تاریخی بی سابقه است. با استفاده از این دانش بازتابی، احساس خودمختاری در حوزه فعالیتهای هنجاری، از جمله خود و هویت، به دست میآید. در اواخر مدرنیته، میانجیگری نقش مهمی در شناخت ما از محل و مکان دارد، و به این ترتیب در شیوههای مهم تفکر بازتابی که امروزه بسیاری از تلاشهای مذهبی برای خود و هویت را تعریف میکند، متاثر میشود.
در نهایت، جهانی شدن و آنچه که در حال آمدن است به عنوان "glocalization" نامیده میشود، ترکیب یک مفهوم جهانی به یک برنامه محلی، روند قطعی است. البته رسانهها مهمترین صنایع جهانی و جهانی هستند، اما پیامدهای آنها فراتر از روابط ساختاری و اقتصادی آنها است. تا آنجا که جهانی شدن یک واقعیت است، به اندازهای وسیع از تواناییهای رسانهها برای ایجاد همبستگی جهانی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی حاصل میشود. رسانهها پس از همه، "صنایع آگاهی" هستند و در میان تواناییهای آنها انتقال نمادهای فرهنگی، اشکال و متون مربوط به عمیقترین خواستههای انسانی برای ارتباط و تعلق است. آنها میتوانند فضا و زمان را فراتر گذاشته و اغلب برای انواع "جوامع تصور"، ارتباطی در فضا و زمان فراهم میکنند که در عمق و سرعت بی سابقهای است.
به طور فزاینده، رسانهها میتوانند در چارچوبهای مذاکرهای که درخشان نیز هستند نیز فعال باشند. همانطور که اشاره شد، رسانهها دیگر به عنوان تعیین کننده یا غالب شناخته نمیشوند. در عوض، آنها به افراد و جوامع انعکاس دهنده، روابط ساختاری زندگی در سطح محلی، ملی و جهانی و منابع سمبلیک و دیگر مربوط به حس کردن آن زندگی را ارائه میدهند. این شامل مذاکره سازندهای از این آگاهی، آن زمینهها و منابع است. نتایجی که از آن به دست میآید، جهانی شدن و محلی است، آگاهی بازتابی از مکان در آن چارچوبها، و حسهای خود و هویت گروهی مربوط به این آگاهی است. دین یک تلاش اساسی است و همچنین یک بعد مهم این روابط است. بنابراین مذهب و واسطه گری در راههای بنیادین در توسعه مستمر آگاهی جهانی و عالم گرا متوسل میشوند.
اما جهان جهانی نه تنها جایگاه هماهنگی است، بلکه جایی برای درگیری و مبارزه است. در میان روابط اجتماعی و فرهنگی که امروزه به طور فزایندهای در دسترس میباشند، کسانی هستند که بین دیدگاههای متضاد درگیرند. در مورد مذهب، رسانهها میتوانند اطلاعات زیادی در مورد مذهب "دیگر" ارائه دهند، اما لزوما منجر به افزایش درک نمیشود. برای مثال، کلیسای آنجلیکان، در طول مبارزات خود در مورد هماهنگی همجنسگرایان در اوایل قرن بیست و یکم، یاد میگیرد که یک رسانه رسانهای جهانی، این بحثها را در سراسر جهان در دسترس قرار میدهد و تنش درون جمعی را افزایش میدهد، زیرا Anglicansهای آفریقایی میتوانند زمان واقعی داشته باشند دسترسی به بحثهایی که در میان آنگلیکاناهای آمریکای شمالی برگزار میشود. همانطور که جهانی شدن و شکوفایی پیش میرود، رسانههای بین المللی قبل از اینکه مذهب به خود درک و درک بین مذاهب به چالش کشیده شود، ادامه خواهد یافت.
تاثیر رسانه بر دین
راههای تاثیر رسانهها بر دین:
رابطه میان رسانهها و مذاهب، عمیق، پیچیده و ظریف است. در حالی که رسانهها در طول قرنهای گذشته اهمیت فرهنگی را به نمایش گذاشتهاند از این رو نهادهای مذهبی و جنبشها در نظر داشتند که چگونه با روشهای خود، با این واقعیت جدید منطبق گردند بنابراین روابطی توسعه یافته را تجربه نمودهاند که در حال حاضر با اهداف و چشم اندازها، اولویتهایی را در قرن بیست و یکم تعیین نمودهاند.
از آنجا که دین، حول محور قدسی شکل میگیرد، دینداری نیز با حقیقت قدسی پیوند مییابد و ویژگیهای امر قدسی در دینداری تجلی پیدا میکند. مهمترین ویژگی امر قدسی، تعالی است که از آن دو صفت بارز تجلی مییابد: جمال و جلال. مجموعه معارف قدسی، راهنمای به سوی امر متعالی اند. دین، تجلیگاه صفات جمال و جلال خدا یا زیبایی و عظمت اوست. دین داری نیز حرکت به سمت امر متعالی است. دینداری، واکنشی انسانی به تجلی الهی است. از آنجا که دینداری حقیقی رو به سوی امر متعالی دارد, میتوان آن را تعالیجویی دانست؛ یعنی به دنبال امر متعالی بودن و تلاش برای فراروی از فردیت و خودیت و مادیت و محدودیت زمان و مکان.
این بیان از دین و دین داری چیزی است که در مقاله «جهان مجازی تلویزیون» در همایش اول رسانه تلویزیون و سکولاریسم عرضه شد.1 بر این اساس، دین داری در تلویزیون همراه تعالی جویی و سوگیری به امر قدسی است. اینک باید دید این کار با چه سازوکاری صورت تحقق به خود میپذیرد.
عالم خیال عالمی میانه عالم حس و شهادت و عالم غیب است. این عالم از اجتماع آن دو عالم پدید میآید؛ یعنی با ظهور معانی در قوالب حسی.
از آنجا که تلویزیون با قوه خیال سروکار دارد، میتواند با اتکا به قواعد عالم خیال نقش واسطه را برای انتقال از عالم حس به عالم غیب ایفا کند؛ زیرا خیال قنطره معناست، چنان که مجاز قنطره حقیقت است.
باید از خیال مقید آغاز کرد تا از طریق آن به اصل، یعنی خیال مطلق پی برد؛ زیرا خیال مقید برای هر کسی حاصل است.
یکی از قواعد عالم خیال مقید آگاهی از علم تعبیر است. با علم تعبیر میتوان صور مناسب حسی برای معانی عقلی پیدا کرد.
یک راه دیگر در عالم خیال استفاده از تشبیه و تمثیل است و این در واقع همان کار اصلی خیال مقید است.
عالم غب چنان که میتواند رحمانی باشد، میتواند شیطانی نیز باشد. بسته به این است که ولایت کدام پذیرفته شود. عالم خیال تجلی گاه اراده خداست. خدا میدانی برای دو فاعلیت درست کرده است: فاعلیت انبیا و اولیا و فاعلیت ابلیس و یارانش و در این میدان هر دو گروه را امداد میکند تا صور مطلوب خود را بیافرینند.
بنا بر این، در خیال مقید احتمال خطا هست؛ زیرا اراده انسان میتواند تابع ولایت ابلیس باشد، چنان که میتواند تابع ولایت پیامبر صلی الله علیه و آله باشد.
برای درستی خیال معیارها و ضوابطی وجود دارد، چنان که برای درستی تصویر تلویزیونی نیز معیارهایی لازم است. در آنجا از صحت جسم و جان گفت و گو میشود و در اینجا از صحت قالب و محتوا.
قوه مصوره انسان تابع میزان نورانیت روح اوست. به هر اندازه به عالم حس نزدیک باشد، احتمال خطایش بیشتر است.
تلویزیون در نقش قوه مصوره جمعی است. بنا بر این در میزان نورانیت تابع میزان نزدیکی به عالم عقل یا عالم طبیعت است و هر اندازه که بتواند از عالم طبیعت فاصله بگیرد و خود را نزدیک به عالم عقل کند، احتمال خطایش کمتر میشود.
تلویزیونها در دینی شدن مراتبی دارند: از دینی شدن یک برنامه تا دینی شدن برآیند برنامهها و بالاتر از آن دینی شدن کل آن.
در هر برنامهای که ظهور معنی (خدا) و تجلی اسم یا صفتی از آن بیشتر باشد، دینی تر است. قالبهای مختلف نمایشی، مستند، گزارش، میزگرد و حتی خبر میتوانند در این ظهور و تجلی سهیم باشند.
جهان مجازی تلویزیون میتواند بر سازنده جهان خیال صاعد باشد، چنان که میتواند سازنده جهان خیال نازل گردد. اگر خیال صاعد بسازد شریک در سلوک بشر در قوس صعود او خواهد گردید.
ملاک خیال صاعد ذکر است و ملاک خیال نازل غفلت. در خیال صاعد سمت و سوی حرکت قوه مصوره عالم قدس است و در خیال نازل سمت و سوی آن عالم رجم شدگان و پرتاب یافتگان در هپروت مادون ناسوت است.
ذکر یا غفلت در همه قالبهای تلویزیونی و در همه برنامهها میتواند تحقق یابد. شدت و ضعف آن متفاوت میشود.
اگر سرگرمی به عنوان یک کارکرد اصیل در تلویزیون به حساب آید، آن تلویزیون جهان خیالی نازل را میسازد و سمت و سوی هپروتی مییابد. اما اگر سرگرمی به عنوان کارکردی واسطه برای اشاره به عوالم قدس به کار گرفته شود، در این صورت جهان خیالی صاعد ساخته میشود.
سایر کارکردهای تلویزیون نیز مشمول همین حکم اند.
صرف حضور دین در تلویزیون، نمیتواند امری دینی باشد. ممکن است نام یا نمادهای دینی به وفور در تلویزیون به کار بروند، ولی در خدمت اهداف دنیوی یا شیطانی باشند.
بدیهی است که رعایت شریعت برای برساختن خیال صاعد ضروری است و بدون آن تنها تخیل خیال صاعد میشود و در حقیقت پوستهای از خیال صاعد برای خیال نازل درست میشود.
1.هادی صادقی، "جهان مجازی تلویزیون" در مجموعه مقالات همایش سراسری رسانه تلویزیون و سکولاریسم، قم: دفتر عقل، 1386، ص 47
تمدن صنعتی مدرن، به دلیل ویژگیها و اقتضائات منحصر به فرد، تحولات متنوع، گسترده و عمیقی را در ساحتهای مختلف زندگی بشر موجب گشت. از جمله پی آمدهای ناشی از این تحولات زیرساختی، ایجاد و بسط روزافزون «اوقات فراغت» با دو وصف بالقوه و متضاد فرصت و تهدید است. برخی جامعه شناسان نظر به محوریت این مقوله در تمدن جدید آن را تمدن اوقات فراغت نام نهاده اند. از سوی دیگر، جامعه معاصر به دلیل کثرت جمعیت، زندگی شهری، فاصله گزینی از طبیعت و قابلیتهای متنوع آن، فشردگی جمعیت، تقسیم کار شدید، ماشینی شدن بیشتر فعالیتها، غلبه عقلانیت ابزاری، تکاپوی روانی زیاد، آهنگ نسبتاً متوازن زندگی، تک ساحتی شدن، زندگی در قفس آهنین بوروکراسی، در معرض هیجانات و شوکهای مستمربودن، تلاش خستگی ناپذیر برای تبدیل وضعیت موجود به وضع مطلوب، کاهش معنویت، آلودگی محیط به انواع آسیبها و انحرافات، کاهش ارتباطات اولیه، آپارتمان نشینی، و صدها عامل ریز و درشت دیگر؛ به رغم وفور امکانات زیستی و قدرت فوق العاده در مهار و کنترل عوامل ناهمسو، به شدت در معرض ملالت، فرسودگی و بحرانهای ذهنی روانی قرار دارد. ترکیب این دو پی آمد تمدنی، تفریح و سرگرمی را به یکی از کانونیترین نیازها و ضرورتهای فردی و اجتماعی بشر معاصر تبدیل کرده است.
نیاز به تفریح و سرگرمی و پرکردن اوقات فراغت، اگر چه یک نیاز دیرپا است و عمری به درازای عمر بشر دارد، اما همواره در ضمن و به صورتی در آمیخته با روند معمول زندگی بدون نیاز به تمهیدات و چاره اندیشیهای ویژه متناسب با ظرفیتها و امکانات عصری، پاسخ یافته است. موقعیت راهبردی این نیاز در جهان معاصر، آن را به یکی از جدیترین دغدغههای اندیشمندان، برنامه ریزان و کارگزاران اجتماعی تبدیل کرده است. همگانی بودن (به خلاف جوامع گذشته که این نیاز بیشتر از سوی طبقات ممتاز یا بچهها مطرح میشد)، جدایی و ارتباط پیوستاری با فعالیتها و اشتغالات جدی (به خلاف جوامع گذشته که تفریحات آن در ضمن کارهای جدی تعبیه شده بود)، وابستگی به برنامه ریزیها و سیاست گذاریهای فرهنگی اجتماعی، هزینه بر بودن، تنوع بی حد و حصر، غلبه گونههای فردی بر اشکال جمعی، هویت بخشی از جمله ویژگیهایی است که تفریح و سرگرمی در جامعه معاصر را از قرینههای سنتی آن متمایز ساخته است.
یکی از زمینههایی که در تولید، توسعه و جهت گیری کارکردی رسانههای جمعی مدرن به ویژه تلویزیون نقش تعیین کننده داشته و تا حدی فلسفه وجودی این رسانهها را توجیه و تبیین میکند، پاسخ دهی به این نیاز اساسی و محوری است.
ازاین رو، یکی از کارکردهای چندگانه رسانههای مدرن ازجمله تلویزیون، ایجاد سرگرمی از طریق تولید و پخش برنامههای متنوع و مفرح با هدف پرکردن اوقات فراغت افراد، شکوفایی استعدادها، ارضا حس لذت جویی، تأمین نشاط و شادابی، رهانیدن موقت از فعالیتها و دغدغههای فرساینده روزمره، مهارت افزایی، انتقال فرهنگ، و... است. از ابتدای ظهور رسانههای تصویری همواره کارکرد سرگرمی در جهت تأمین اهداف منظور، جزو برجسته ترین، مهم ترین، موثرترین و پر رونقترین کارکردهای این رسانهها به شمار آمده و حتی برخی اندیشمندان از موضعی افراطی، فلسفه وجودی این رسانهها را به تأمین همین کارکرد محدود و منحصرکرده اند.
از سوی دیگر، فعالیتها و برنامههای دارای کارکرد سرگرمی در هر شکل و قالب اعم از رسانهای و غیررسانه ای، همواره به دلیل غفلت زایی و انصراف توجه از امور مهم و احیاناً آثار تخریبی خاص مورد نکوهش تعالیم دینی بوده و اسلام نیز مومنان را از اشتغال به دست کم برخی از گونههای آن تحت عنوان لهو و لعب برحذر داشته است .
حال اگر کارکرد سرگرمی را کارکرد ضروری و اجتناب ناپذیر رسانههای جمعی به اقتضای ماهیت، نیاز، ضرورتهای کارکردی و مطالبات جمعی بدانیم؛ یک رسانه دینی [یا منسوب به دین یا فعال در جامعه دینی بر حسب تلقیهای مختلفی که از رسانه دینی وجود دارد] همچون تلویزیون جمهوری اسلامی ایران، چگونه میتواند ضمن تبعیت از ارزشها و هنجارهای دینی و ضرورت اقدام در جهت اشاعه، تقویت و تعمیق فرهنگ دینی و همچنین همسویی همه فعالیتهای رسانهای با معیارهای دینی؛ در فرایند تولید و عرضه برنامههای سرگرم کننده متعارف نیز که به اقتضایشان رسانهای و انتظارات نهادی شده بدان ناگزیر است؛ درگیر شود؟ با محوریت این کارکرد، ظاهراً تعابیری همچون «تلویزیون دینی» ترکیباتی متناقض به نظر میرسند. بی شک، این مشکل بیش از خود رسانه به زمینههای ساختاری، استراتژیها و سیاستهای فرهنگی و نظام هنجاری هدایت گر آن مربوط میشود.
این نوشتار درصدد است تا اولاً مقوله سرگرمی و از جمله سرگرمی رسانهای را از منظرهای مختلف علمی با هدف شناخت حوزه مفهومی، تنوع مصداقی، جایگاه وموقعیت فرهنگی ـ اجتماعی، علل و زمینههای رونق یابی و آثار و کارکردهای متنوع آن را به اجمال، مورد بررسی و تحلیل قرار داده و در ادامه نیز با تامل در آموزههای کلان و راهبردهای فرهنگی ـ تربیتی اسلام، گونههای مجاز و ممنوع این پدیده را با ذکر شاخصهایی تعیین کند و مواضع مختلف آن در مواجهه با مقوله سرگرمی و اشکال و مظاهر آن را تحلیل کند.
با مهندسی معکوس روایت و بررسی روساخت که شامل سبک، داستان، طرح، احساسی که به مخاطب منتقل میشود و مفاهیم مطرح شده، به ژرفساخت انیمیشنها که تهیه کننده بر مبنای آن اثرش را تولید نموده است، انیمیشنهای: «مولان 1و2»، «ماجراهای تن تن و میلو» (قسمت تن تن در تبت)، مجموعه «ایکیوسان»، مجموعه «دوقلوهای افسانه ای» و «پاندای کونگفوکار 1» فیلمهایی هستند که بر اساس روایتی که خود ارائه مینمایند در این پژوهش ما را به این نتیجه میرسانند که با بهرهگیری از ظرفیتهای انیمیشن در صدد تبلیغ آئینهای فوق الذکر میباشند.
تحلیل روایت: روایتگری، زنجیرهای از رخدادهای داستانی است. (1) بیان کنش و واکنشهایی که در قالب پیام، رمزگذاری شده، با نشانههایی جهت رمزگشایی برای مخاطب ارسال میگردد. آنچه در این پژوهش مبنا قرار گرفته، عبارت از این است که روایت از دو سطح روساخت شامل 5 بخش: سبک، طرح، داستان، احساس و معانی منتقله و سطح دوم، ژرف ساخت که شامل مبانیای است که بر مبنای آن سازنده فیلم و انیمیشن و یا روایت گر، داستان خود را بنا میکند، میباشد.
بخش اول سبک کار است. اینکه کار از کدام یک از گونههای تولید برخوردار میباشد: اگر پویانمایی است دوبعدی است یا سهبعدی.
بخش دوم طرح داستان است که چگونه روابط علی و معلولی و با چه توالی برای مخاطب نمایش داده میشود. این طرح همان چینشی است که قصه گو یا کارگردان در این اثر برای انتقال مفاهیم استفاده میکند. (اولین بار شکل گرایان روسی بین طرح و داستان تفاوت قائل شدند. آنها داستان را شرح ساده رویدادهای اصلی و طرح را چگونگی ارائه بوسیله راوی میدانند.(2) یعنی چینشی که قصهگو یا راوی بر میگزیند).(3)
در مرتبه بعد احساسی است که به مخاطب منتقل میگردد. و همینطور در مورد معانی منتقله که بخش پنجم روکار را تشکیل میدهد. (البته احساس و معانی که به مخاطب از درون متن منتقل میگردد، رابطه تنگاتنگی دارد با ذهنیت مخاطب، چه اینکه بسیار پیش آمده است به خاطر ذهنیت افراطی و یا اشتباه، مخاطب از المانهایی که چارچوب و معنای مشخصی دارند معانی دیگری برداشت کرده است).
روایتگر اساس کار خود را از مبانی در ژرفساخت شروع میکند و برای بعث معانی و احساس در ذهن مخاطب بواسطه داستان، در مرحله بعد طرح و در انتها سبک روایتی یا نمایشی خود اقدام میکند. حال آنکه ما برای پی بردن به مقصود راوی که در انیمیشنهای مورد بحث آمده، با مهندسی معکوس از سبک داستان شروع کرده تا به مبانی که سازنده در صدد القای آن است برسیم.
انیمیشن(4) (پویا نمایی):
واژه انیمیشن مشتق شده است از واژه لاتین «انیما» (anima) یعنی «نفس زندگی».
هنر حرکت بخشیدن به اشیای بیجان را انیمیشن گویند. انیمیشن را در اصطلاح "The Illusion of Life" به معنی « توهم زندگی» نیز مینامند. امروزه انیمیشن با پیشرفت علوم مختلف، بخصوص رایانه (کامپیوتر) دچار دگرگونیهای شگرفی شده است و در وجوه مختلف زندگی انسان راه یافته است.
انیمیشن دیگر محدود به کارتونهای کودکانه نمیباشد و در بسیاری از فیلمهای فاخر سینمایی از این ابزار برای هرچه جذابتر نمودن محصول، ایجاد جلوههای ویژه و بهرهگیری از شخصیتهای انیمیشنی به جای عروسکها و گریم استفاده شده است.
انیمیشنها امروزه به دو بعدی و سه بعدی تقسیم شده اند. اقسام تکنیکهای پویا نمایی در پانوشت (5) آمده است. البته انیمیشنی که ما در این پژوهش از آنها میگوئیم دو یا سه بعدی آن مد نظر نیست بلکه آنچه برای ما مهم است این است که تهیه کنندگان در قالب برنامههای جذابی که ظرفیتهای ویژهای دارند به شخصیتها بگونهای مجازی جان بخشیدهاند که در صدد بیان مرام و یا تبلیغ درست یا اشتباه شیوههای زندگی خود هستند. ضمن اینکه در برخی موارد با مقاصد شیطانی شیوه زندگی درست را باطل نشان میدهند تا مقصودشان را بیشتر و نزدیکتر به حق نشان دهند.
مردم چین بیشتر پیرو مرام چینی هستند تا دینی خاص، آنها بیشتر از اینکه دیندار باشند، اخلاق مدارند و و دلبستگی به حیات و ادامه زندگی، هدف نهایی در معتقدات ایشان میباشد. اما در حوزه دین در مقایسه با ممالک دیگر کمتر علاقه مندی نشان میدهند. چینیها مردمانی نیستند که اندیشهها و فعالیتهای دینی، بخش مهمی از زندگی ایشان را تشکیل دهد .(6) با این حال چند اصل در ادیان اهالی چین مشترک است که برای تقریب ذهن اینگونه میتوان گفت که به عنوان مثال راست گویی و عبادت خدا و نماز خواندن، مرام مشترکی بین دین اسلام و مسیحیت است، حال مردم چین نیز اینگونه اند.
عناصری چون:
1. طبیعت محوری: معتقدند عالیترین پیشرفت از لحاظ فرهیختگی روحی، یکی شدن با طبیعت است. برکات زندگی خود را از طبیعت میدانند و برایش احترام قائلند.
2. یانگ و یین: در هر شئ دو عامل محرک به هم آمیخته و ممزوج شده است. یکی را یانگ و دیگری را یین مینامند. دقیق سخن آنکه، یانگ نیروی فاعلیت، مذکر و مثبت دارد و بر عکس یین نیروی انفعال و جنبه منفی و مؤنث دارد. البته باید اشاره کرد که تباین اشیاء ذاتی نیست و بسته به عرض آنهاست. یعنی یانگ و یین عینا و هم زمان موجودند اما بسته به عرض، متجلی میشوند (7) و این نشانه ایست برای حفظ تعادل در زندگی بشر.
نماد یانگ و یین
3. نظریه تائو: قانون چگونگی تناسب و نظم موجودات عالم را تائو گویند. حسن تناسب "شکل گیری و جایگاه موجودات خلقت" و کمال انتظام "رابطه علی و معلولی حاکم بر جهان" که از آسمان و زمین نمودار است نتیجه قوه کیهانی تائو است.
4. نظریه باستانی تاریخ چین: به باور مردمان چین پادشاه مانند پیامبران در اعتقادات ما مسلمانان، از سوی خدا یا ماوراء آمده اند. از سوی خدا برای حکم رانی. البته به شکل گیری این باور کمک کردهاند پادشاهانی که از خود افسانهها ساخته اند.
5. پرستش زمین،آسمان، اجداد و ارواح نیز از اعتقادات مشترک ادیان مردم چین است.
تائو :
تائوئیسم (Taoism)(Dao Jiao 道教)یا فلسفه تائو، روش فکری منسوب به لائوتسه (Laozi 老子) فیلسوف چینی، که مبتنی است بر اداره مملکت، بدون وجود دولت و بدون اعمال فرمها و اشکال خاص حکومت.
اما مکتب تائو اولین دینی است که در تاریخ برای چینیان ذکر شده است. درباره منشأ و زمان پیدایش این مکتب دو نظر وجود دارد. نخست آنکه به وجود آورنده این مکتب، فردی است به نام «لائو- تزو » متولد سال 604 ق.م. وی در دربار متصدی امور بایگانی بود و بعد به خاطر ظلم دربار و اینکه آن گونه شغلها را مغایر با پاکی روح خود میدانست آن رها کرد. بعدها بخاطر آوازه مذهبی که پیدا میکند مشتاقان وی از سراسر چین برای زیارتش گسیل میشوند.(8) وی از ملاقاتها خسته شده و راه سفر در پیش میگیرد. در راه، مرزدار که یکی از شاگردانش بود از او درخواست کرد تا رسالهای برایش بنگارد تا در غیاب استاد راهنمایش باشد. این رساله در حال حاضر با نام «تائو ته چینگ»، کوچکترین کتاب مذهبی جهان است. او بعد از رفتن از منطقه لو ناپدید شد و خبری از آن پس از وی در دسترس نیست.
برخی گفتهاند که وی در سال 517 ق.م در گذشت . نظر دوم این است که اساسا وجود " لائو تزو " در پردهای از ابهام قرار دارد. کسانی که نظریه دوم را قبول دارند تولد آیین تائو را قدیمی تر از سال 604 میدانند و کتاب را به حکیمان باستانی منسوب میکنند.
به طور کلی تائوئیزم را دو معنا کرده اند[ منظور تائو خاص به معنای مکتب است] اول: دستگاه مرکزی فکر که مبادی تائو را مرکز کلیه افکار خود قرار داده. دوم: آمیزهای از عقاید و اوهام دینی به انضمام سحر و جادو .
تائو
این نام برگرفته از نام شخصی است که پس از مرگش هواداران او نامش را بر روی مرامی که از او بر جای مانده بود، نهادند. از کتاب آنالوکت و روایاتی که بعدها درباره او وضع شد این چنین بر میآید: کنفسیوس در خانوادهای تهیدست ولی محترم در ولایت قدیمی لو در شبه جزیره " شان تونگ" بدنیا آمد. اجدادش از اشراف قدیم بودند که با انقلاب در ایالت سونگ از آن دیار فرار کرده و به لو مهاجرت نموده بودند.
کنفسیوس در 551 ق.م به دنیا آمد. سه سال بعد پدر او درگذشت و با مادرش به سختی روزگار گذراند. بر اثر دلسوزی و فداکاری مادر، در طلب تحصیل شعر، تاریخ و موسیقی چین، تعلیمی شایسته که در خور مردمانی شریف بود را کسب کرد. همچنین وقتی بسیار در فرا گرفتن موسیقی اصیل چین صرف کرد.
کنفسیوس
کنفسیوس از عبارت لاتین شدهی کونگ-فو- تسو گرفته شده که به معنای استاد کونگ میباشد. او در سن بیست سالگی شغل دیوانی را برگزید. در همان زمان ازدواج کرد و دارای فرزندی شد. پس از اندکی، مادرش از دنیا رفت و او 27 ماه (سه سال چینی) به سوگ نشست که همین کار بعدها جزء آداب کنفسیوسی شد و همزمان مطالعات فراوانی داشت. بعد از آن سه سال، آموزگاری را پیشهی خود ساخت. وی تا سن 34 سالگی شهرت آموزگار «لی» به معنای آموزگار مراسم را کسب کرد. بطور کلی مکتب کنفسیوس مکتبی است که ناشی از نحوه زندگی و روش اخلاقی وی در طول حیاتش میباشد که بعدها به آئین و مکتب بدل شد.
بودا:
آیین بودا، دین و فلسفههای مبتنی بر آموزههای سیدارتا گوتاما یا همان شخص بودا است که در حدود ۵۶۶ (پیش از میلاد) تا ۴۸۶ (پیش از میلاد) میزیسته است. آیین بودا تاریخی دو هزار و پانصد ساله دارد. این آیین در هند متولد شد و در بسیاری از مناطق قاره آسیا انتشار یافت. همچنین شعبههایی از بودا امروزه در مناطقی از آمریکا و اروپا نیز رواج یافته است. نکته جالب توجهی که در آیین بودا به چشم میخورد، تأثیر گذاری آن بر فرهنگهای گوناگون در طول سالیان متمادی است.
مجسمه بودا در نپال، نزدیکی تبت
آیین بودا در کشور هند توسط یکی از شاهزادگان که متعلق به صنف کشتریهها بود در اعتراض به نظام طبقاتی " کاست " ترویج گردید. اساس آن اعتراص به عقاید هندوها و برهمنان بود. مهمترین عقیده آنان عدم ارتقاء درجه در یک حیات بود. آنها معتقد بودند انسانها از 5 طبقه کلی تشکیل شداند که در یک زندگی و حیات ممکن نیست که از طبقهای به طبقه دیگر روند.
بالاترین آن رسیدن به نیروانا بود و پستترین آن رسیدن به حیوانیت. هندوها معتقد به تناسخ بودند و میگفتند انسان در تناسخ است که ارتقا یا تنزیل درجه مییابد، در مقابل بودا معتقد بود که در یک حیات هم، چنین امکانی نهفته است و یک انسان از پستترین درجه میتواند حتی به مقام ارهت نیز دست یابد و محض در فنا گردد. بودیسم دارای 3 شاخه است که معروفترین و پر طرفدارترین آن لامائیسم است در ادامه بیشتر به این شاخه میپردازیم. / ادامه دارد.....................
تبلیغ ادیان غیرتوحیدی در قالب انیمیشن (2) +تصاویر
مبلغی که در مکتب انیمیشن نه تنها صدای رسای تائو و کنفسیوس بوده بلکه با به تصویر کشیدن زیباییها و نهان کردن نقصانها در تدلیس این آیین نزد افکار عمومی تلاش بسیار نموده است. مولان یکی از انیمیشنهائی است که هم در داستان اصلی و هم در خرده روایات به اصول مردمان چین نه تنها پایبند است بلکه مبلغی کوشا است.
به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،پس از تبیین اساس و مبانی پژوهش، اکنون نوبت به بررسی انیمیشنهایی میرسد که به ظرافت در صدد تبلیغ سبک زندگی و نوع جهان بینی خود هستند.
حال برای آشنائی هرچه بیشتر، روند حضور ادیان و مرامهای چینی را در انیمیشنهایی که تلاش دارند آنها را معرفی و تبلیغ نمایند بررسی کرده و ذیل هر عنوان انیمیشن به بحث میپردازیم.
1. مولان (1)
انیمیشن مولان (2) در دو قسمت تولید شده است. قسمت اول آن ۹۰ دقیقه و به کارگردانی "تونی بنکرافت و باری کوک "، (3) تولید شرکت والت دیزنی پیکچرز (4) در سال 1998 با بودجهای بیش از 90 میلیون دلار میباشد.
قسمت دوم این انیمه که داستان آن در چین باستان میگذرد در سال 2004، در همان کمپانی و به کارگردانی "دارل رونی و لین استرالد " (5) ساخته شد. لازم به ذکر است در امتیاز دهی سایت " آ ام دی " این انیمه از 10 امتیاز، حائز 7.5 امتیاز شده است که با توجه به سال تولید و نحوه استقبال مخاطب از آن، امتیاز بالایی بشمار میآید.
این انیمه را باید جزء انیمههایی برشمرد که به دنبال راهیابی انیمههای شرقی به آمریکا و اروپا بود. انیمیشنی که با رواج طرز تفکر تائویی خود سعی در برطرف کردن عطش جامعه غرب به معنویت داشت. معنویتی که در مولان 2، کاملا مطابق میل و طرز تفکر غرب ترسیم شده است و در ادامه آن را واکاوی مینمائیم.
مولان شخصیت اول این پویانمایی دو قسمت، تک فرزند خانواده است. او که علاقه زیادی به خصلتهای زنانگی از جمله زیبایی - در ابتدای انیمه شاهدیم در مراسم انتخاب زیباترین دختر چین شرکت کرده است- دارد مجبور میشود تا با مخفی نگه داشتن جنسیتش مانع از پاشیدگی در خانوادهاش گردد.
در ابتدای این پویانمایی متوجه میشویم که مغولها در صدد حمله به چین هستند و هر خانواده باید یک نفر را به ارتش چین ملحق کند. مولان بعلت کهولت سن و بیماری پدرش بجای او به ارتش ملحق میشود.
پس از اینکه خانواده مولان و همچنین ارواح گذشتگان خاندان او متوجه این قضیه میشوند، ارواح جلسه میگیرند و روح بزرگ خاندان، محافظی برای او میفرستند. مولان قبل از گرفتن این تصمیم مهم، ساعتها به صحبت با ارواح خیر و همچنین ارواح گذشتگان که معبدی کنار خانه شان دارند، میپردازد. او با مدد گرفتن از ارواح و روح اجداد در جنگ موفق میشود و ارتش چین در نبرد پیروز میگردد.
در قسمت دوم پس از پیروزی، مولان و ژنرال ارتش تصمیم به ازدواج میگیرند. از طرفی پدر مولان هنگام ازدواج گردنبند " یانگ " خود و " یین " همسرش را به مولان میدهد و او را راهنمائی میکند تا در مسیر طبیعت گام بردارد. او هنگام هدیه دادن این دو گردنبند به مولان و همسرش، اشاره به زایندگی دو جنس مخالف با همه تفاوتهایشان میکند و مولان در جواب پدر میگوید: " من درس یانگ و یین رو خوب یاد گرفتم ".
در این انیمه شمایل امپراطور بسیار شبیه به تائو در تصاویر چینیهاست و از سوی دیگر نحوه اداره دربار، گذشته از تعالیم تائویی در مناسبتهای خود، نظم کنفسیوسی را نیز دارد.
در این بین، سبک کارگردان در انتقال مفاهیم بواسطه نماها و نواها با تاکید بر دیالوگها تنظیم شده است. چرا که بسیاری از احساس منتقله، ریشه در ترانههایی دارد که جای جای انیمیشن مولان را پر کرده است، ترانههایی که بر مبنای اعتقادات چینی استوار شده است. طرحی که بواسطه آن در مولان، داستان روایت شده طرحی خطی (6) است که با تدوین موازی، پیش برنده روایت است. در زیر برخی از معانیای که از این راه به مخاطب انتقال داده میشوند را مرور میکنیم:
• تبدیل شدن دختری با تمام عواطف دخترانهاش به مبارزی سخت کوش، درامترین موضوع در مولان است. ناممکنی که بواسطه داستان برای مخاطب روایت میشود. و این نشات گرفته است از نوع کارگردانی که توانسته است غیر محسوسات را در قالب انیمیشن محسوس کرده و برای مخاطب باور پذیر نماید. موضوعی که از روابط علی و معلولی نظام فکری تائو و انتظام درونی کنفسیوس حاصل شده است. تبدیل شدن دختری احساساتی و دوستدار زیبایی به جنگ جویی افسانهای و تنها مدد کار مولان در این مسیر دراماتیک، اعتقادات اوست که به نیروی جادویی تائو و انتظام درونی کنفسیوس متکی است.
• به تصویر کشیدن اصالت اعتقاد به " یانگ و یین "، تاکید پدر مولان هنگام ازدواج دخترش و هدیه دادن گردنبند " یانگ و یین " که در بالا اشاره شد، روایت اصالت و کاربرد این اعتقاد در انیمیشن مولان است. در این مورد گویا سازنده در صدد است که به مخاطب گوشزد نماید تا برای پیشرفت در زندگی باید به فکر تکامل بخشیدن به قوای خود با استمداد از نیروی مخالف باشند.
• مردمان چین برای اجداد خویش احترام زیادی قائل بودند و در کارهای مهم از آنان کمک میطلبیدند. این امر بطور محسوس در انیمیشن مولان به چشم میخورد، مولان و شخصیتهای انیمه مولان برای خانواده، درگذشتگان خاندان و اجداد احترامی خاص و قدرتی ما فوق تصور قائل بودند. در هر خانه ضریحی به یاد نیاکان بنا میکردند. در نقش و نگارهایی نام اجداد را حک میکردند، حتی در زمان ازدواج که سکانس پایانی مولان 2 میباشد آنها پیوندشان را در کنار ضریح اجداد رسمیت میبخشند. چنان که گویی در مولان بند بند کتاب تاریخ جامع ادیان، بخش دین چینیان تصویر شده است، جان بایر ناس در این کتاب، صفحه 335 آورده است: « در هر خانه و خاندان رسم آن است که ضریحی به یادگار نیاکان و رفته گان قائم میسازند و بر فراز آن صفایح چوبی با نقش و نگارها مینگارند و نام گذشتگان را بر آن مینویسند، در پیشگاه آنها اشربه لذیذ و مشروبات گوارا هدیه میکنند و همچنین در برابر آن ضریحها مراسم عقد و زناشویی و نامزدی انجام میگیرد.»
ژرف ساخت
مولان مبلغی است که در مکتب انیمیشن نه تنها صدای رسای تائو و کنفسیوس بوده بلکه با به تصویر کشیدن زیباییها و نهان کردن نقصانها در تدلیس این آیین نزد افکار عمومی برآمده است. مولان یکی از انیمیشنهائی است که هم در داستان اصلی و هم در خرده روایات، نه تنها به اصول مردمان چین پایبند است بلکه مبلغی کوشا است.
مردمان شرق آسیا و به خصوص اهالی کشور چین که در انیمه مورد بحث، مولان نماینده خاص آن است برای کانون خانواده احترام زیادی قائل بودند. و اگر کسی احترام به خانواده را رعایت نمیکرد او را طرد میکردند. همانطورکه گفتیم برای خانواده، درگذشتگان خاندان و اجداد، احترامی خاص و قدرتی ما فوق تصور قایل بودند و در هر خانه ضریحی به یاد نیاکان بنا میکردند.
بههرحال در ابتدای این پویانمایی پدر خانواده در معبد و محراب اجداد - که برای هر جد سنگی با نشانهای بنا کردند و اژدهایی کوچک بر سقف آن آویختند - خارج از خانه مشغول عبادت و دعا است. همچنین زمانی که پدر متوجه میشود مولان جهت اعزام به نبرد با مغولها خود را به ارتش معرفی نموده بلافاصله به معبد نیاکان میرود و دعا میکند. ارواح اجداد جلسه میگیرند و اژدها (موشو) را مأمور میکنند تا از مولان [دختر خانواده] محافظت کند.
در مذهب کنفسیوس، نفسی که به زینت کمال آراسته شود پسر فرزندی است که محبت والدین را همواره در دل دارد، ماموری است که نسبت به فرمانده خود وفادار و امین است. انسان کامل در مکتب کنفسیوس 5 خصلت مهم دارد. عزت نفس، علو حکمت، خلوص نیت، شوق عمل و نیکی در سلوک (7). معیارهائی که در وجود مولان ترسیم شده، تا او را از لحاظ حسن تناسب به استاندارد کهن مکاتب چین نزدیک کرده و با پیروی از قوه " یانگ و ئین " به کمال، انتظام دست یابد. دو اصلی که شکیل دهنده نظریه تائو و مقوم نظریه کنفسیوس اند.
از بین بردن مشکلات و کمک به کشور در مقابل تهدید خطر سقوط، حفظ و نگهداری از خانواده و حسن خلق، پازلهایی است که شخصیت قهرمان داستان را قوام میبخشد. داستانی که سالها پیش از میلاد مسیح در چین اتفاق افتاده است و راوی، آن را با طرحی که برگزیده، برای مخاطب روایت میکند.
روایت در مولان پیرامون شخصیت دراماتیک مولان است. شخصیتی که در تکوین آن اجداد نیاکان، ارواح، اله گان و همسو شدن با یانگ و یین و تلاش برای یاد گیری کنگ فو که همانا به معنای نظم بخشیدن به روان و جسم است نقش بسزائی داشتند.
آنچه در انتها به نظر میرسد، مخاطبی که از هر دینی خالی الذهن باشد، المانهای موفقیت مولان که عموما المانهای اخلاقی، مذهبی هستند را دوست داشته و به آنها علاقه مند میشود و در راستای حس همذات پنداری، از خودش قرائتی چون مولان قهرمان ارائه میکند. قرائتی که در آن برجستهترین نشانهها، نشانهها و مرامهای ادیان مردم کشور چین است./ ادامه دارد.
پی نوشتها:
1. تعریف ریمون کنان. درآمدی بر روایت دینی، نوشته غلامرضا یوسف زاده، صفحه 11
2. دیوید بورد ول، هنر سینما، ترجمه فتاح محمدی، صفحه 78
3. غلامرضا یوسف زاده، درآمدی بر روایت دینی در سینما و داستان، صفحه 16
4. Animation: واژه انیمیشن در زبان فارسی تاکنون به واژگان "جان بخشی" - "متحرک سازی" - "پویانمایی" و "زنده نگاری" ترجمه شده است.
5. پویانمایی محض: به روشی از تولید پویانمایی سنتی با کیفیت بالا گفته میشود، که طرحهای پرجزئیات و حرکات پذیرفتنی دارد، که شامل سبک واقعی مانند کارهای دیزنی و سبک کارتونی مانند آثار استودیو وارنر بروز مینماید.
روتوسکوپی: تکنیکی است که در آن طرح هر فریم از روی حرکات عکسهای واقعی ترسیم میشود. (مانند ارباب حلقهها ۱۹۷۸). اساس بسیاری از حرکات حیوانات در اکثر کارهای دیزنی نیز همین روش است.
استاپ موشن: در این روش هر فریم، عکسی از اجسام واقعی است، پویانما، اجسام و یا شخصیتهای درون صحنه را فریم به فریم به صورت ناچیزی حرکت میدهد، و عکس میگیرد. هنگامی که فریمهای فیلم به صورت متوالی نمایش داده شوند توهم حرکت اجسام ایجاد میشود. مانند عروس مرده به کاگردانی تیم برتون.
زنده نگاری خمیری: پیکره شخصیتها و اجسام متحرک از مادهای نرم ساخته میشود که ممکن است اسکلت هم داشته باشند تا فیگور آنها را ثابت نگه دارد. روش فیلمبرداری هم مانند استاپ موشن است.
کات اوت: نوعی از زنده نگاری استاپ موشن است که بوسیله قطعات مسطحی مانند کاغذ ساخته میشود. پویانما هر فریم، قطعات را کمی جا به جا میکند.
زنده نگاری سیلوئت: نوعی زنده نگاری کات اوت بدون رنگ که کاراکترها به صورت سیلوئت سیاه نمایان میشوند. (شبیه به عکسهای ضد نور)
موشن گرافیک: از تصاویر مسطح گرافیکی، عکس، قطعات روزنامه یا مجله و غیره همراه با تایپ (نوشته) ساخته میشود که سابقا با حرکت دادن فریم به فریم انیمیت میشد.
زنده نگاری عروسکی: به پویانمایی استاپ موشنی گفته میشود که شامل پیکرههای عروسکی است که در تعامل با فضاهای شبیه واقعیت انیمیت میشوند. عروسکها درونشان اسکلت دارد که به ایستایی آنها کمک میکند و همچنین مفصلهایی که در محورهای خاصی میچرخند. مانند کابوس قبل از کریسمس، ساخته تیم برتون.
6. فانگ یو-لان، تاریخ فلسفه چین، ترجمه فرید جواهر کلام، صفحه6و7
7. نینیان اسمارت، تجربه دینی بشر، مترجم: مرتضی گودرزی، جلد اول، صفحه 326
8. آمده است که کنفسیوس هم با او ملاقات داشته و بعد از ملاقات برای شاگردانش از لائو تزو تعریف مینماید و درباره شمایل ظاهری او میگوید: مرد کهن سالی دیدم که سری تاس و ریشی دراز دارد. جالب آنجاست که اکثر استادان ورزشهای رزمی در آثار سینمای چین شکلی مشابه با " لائو تزو " دارند.
پی نوشت:
1. Mulan
2. صفحه مربوط به این انیمیشن و امتیاز دهی به آن در سایت آی ام دی: http://www.imdb.com/title/tt0120762
3. Tony Bancroft, Barry Cook
4. شرکت والتدیزنی (The Walt Disney Company) یکی از بزرگترین شرکتهای رسانهای و سرگرمی جهان است. این شرکت در ۱۶ اکتبر ۱۹۲۳ به وسیله دو برادر، «والت» (Walt) و «روی او.» (.Roy O) دیزنی، به عنوان یک استودیو کوچک انیمیشنسازی تأسیس شد و چندی بعد به یکی از بزرگترین استودیوهایهالیوود، صاحب یازده شهر بازی و چند شبکه تلویزیونی از جمله ایبیسی تبدیل شد. این شرکت در سال ۱۹۳۰ با کمک شرکت کلمبیا پیکچرز، موفق به عرضه مجموعه تلویزیونی کارتونی میکی ماوس شد.
دفتر مرکزی شرکت دیزنی و امکانات اصلی تولید آن در کالیفرنیا، در استودیوی والت دیزنی (بربنک) قرار دارند. این شرکت یکی از اعضای میانگین صنعتی داو جونز است و در سال ۲۰۰۶، مبلغ ۳۴٫۳ میلیارد دلار درآمد داشتهاست. تا سال ۱۹۵۵، شرکت دیزنی فقط روی فیلمهای کارتون کار میکرد.
5. Darrell Rooney, Lynne Southerland
6. منظور از طرح خطی در روایت این است که زمان در روایت شکسته نمیشود و بطور طبیعی و بصورت خطی ممتد در حال گذر است. در مقابل طرح خطی، شکست زمان مطرح میشود.
7. تاریخ جامع ادیان، جان بایر ناس، مترجم: علی اصغر حمکت. صفحه 384و385
محمدسعید قشقایی/ دانشجوی کارشناسی ارشد تولید سیما - دانشکده صداوسیمای قم
Camp X-Ray Official (2014) - Kristen Stewart Movie HD دین و ارتباطات: Religion and Communications - Majid Mohammadi مجید محمدی - Google Книги Lucy (2014) - Camp X-Ray Official Trailer #1 (2014) - Kristen Stewart Movie HD
Unlawful Killing (film)
نگاه متقابل و تاثیر دو سویه دین و رسانه نسبت به یکدیگر از جمله موضوعاتی است که از دیدگاههای گوناگون مورد توجه و بررسی قرارگرفته است.
از نظر دانشمندان علوم ارتباطات و دیگران پرسش اساسی این است که آیا اصولاٌ رسانه که از ابزار نوپیدا و موضوعات مستحدثه است در قلمرو احکام دین قرار میگیرد؟
مقدمه - طرح مساله و تقسیم بحث
به بیان دیگر آیا دین میتواند «بایدها و نبایدها» یی در خصوص کارکرد رسانهها داشته باشد؟ از سوی دیگر آیا رسانه دربرابر دین و ارزشهای برخاسته از آن تعهدی دارد یا باید داشته باشد؟آیا پاسخ مثبت به این سوال، مستلزم نفی فلسفه پیدایش و حضور رسانهها در عرضه زندگی اجتماعی بشر نیست ؟
از دیدگاه دانشمندان دین و متدینّان نیز پرسش این است که حکم دین در مواجهه با این پدیده نوظهور چیست؟ و باید با آن چگونه روبرو شد؟ آیا میتوان (یا باید) برای تحقق مقاصد دین از این پدیده بهره گرفت؟ چگونه؟ آیا ریختن پیام معنوی و قدسی دین در ظرفی که محصول تمدن جدید است از معنویت و قدوسیت آن نمیکاهد و در نهایت منجر به دنیوی شدن دین (به معنای فرو نهادن شآن باطنی و الهی آن) نمیگردد؟ضوابط و دستورات دینی در رابطه با کارکردهای مختلف رسانهها کدام است؟
به همین شکل ارتباط و تاثیر دو مقوله دین و رسانه از دیدگاه فرهنگی، جامعه شناختی و حتی سیاسی قابل بحث است و در نتیجه همه اینها، علم حقوق نیز ناچار به ورود در این قلمرو شده و ناگزیر است تا این تعاملها را ضابطه مند کند. حقوق ناچار است تا با وضع قوانین و مقررات واقع گرا و کارآمد به تنظیم رابطه دین و رسانه و یا نهادهای دینی و نهادهای رسانهای بپردازد و به همه گفتگوهای نظری در عمل اجتماعی پایان دهد؛ البته خواهیم گفت که تحقق کامل و مطلوب این هدف را تنها از حقوق نمیتوان انتظار داشت. اخلاق معطوف به عملکرد حرفهای با گرایشهای دینی نیز از ضرورتهای گریز ناپذیر است.
پرسشها و مطالب یاد شده را میتوان چنین خلاصه کرد که اولاً نگاه رسانه به دین چیست و آیا تعهدی در برابر آن دارد؟ ثانیاً نگاه دین به رسانه چگونه است و چه تاثیری بر عملکرد آن دارد؟ و ثالثاً ارتباط دین با حقوق و اخلاق، خصوصاً در این عرصه، چیست؟ توجه به ماهیت این پرسشها نشان میدهد که پاسخ به سوال نخست اساساً از نوع مباحث برون دینی است ؛ در حالی که پاسخ به سوال دوم را بیشتر باید در مباحث درون دینی جستجو کرد.
از سوی دیگر پاسخ به همه این پرسشها نیازمند تخصصهای گوناگون، پژوهشهای پردامنه و فرصتی فراخ است ؛ بویژه آنکه در باب «دین»، ماهیت آن، انتظار بشر از دین و یا دین از بشر اختلاف نظرها فراوان است؛ همانگونه که رسانه نیز در همین زمینهها از پراکندگی و اختلاف آراء و انظار بی نصیب نمانده است.
از این رو ناچار هستیم با پذیرش و ارائه تعریفی به عنوان مفروضات این تحقیق، گامهای نخست را بر داریم.
تعریف «رسانه» دچار چندان مشکلی نیست. مقصود از رسانه در این مقاله وسایل ارتباط جمعی جدید است که به عنوان یکی از مظاهر تمدن نوین شناخته میشود. اما درباره دین نمیتوان چنین ساده سخن گفت. به همین دلیل قبل از هر چیز، باید تعریف مورد نظر این مقاله از دین را به عنوان پایه مباحث بعدی مورد بررسی قرار دهیم. بنابراین مقاله حاضر در چهار بخش تنظیم شده است. در این بخشها به ترتیب مباحث زیر مورد بررسی قرار خواهد گرفت : «تعریف دین و قلمرو آن»، «دین از نگاه رسانه»، «رسانه از نگاه دین» و سر انجام «پیوند دین، حقوق و اخلاق» در این عرصه.
بخش نخست: تعریف دین و قلمروآن
1-1-تفاوت دیدگاهها درباره دین
درباره ماهیت دین، کارکردهای آن، قلمرو و انتظاری که از آن میرود، دیدگاههای متفاوت و فراوانی ابراز شده است. خلاصه کردن دین در پالایش درون، تهذیب نفس و پاسخ به نیازهای فردی و معنوی یک سوی این دیدگاههای متعدد است. در سوی دیگر، علاوه بر اینها، تنظیم روابط انسانها با یکدیگر، تحقق اهداف و آرمانهای والای اجتماعی نظیر عدالت، حاکمیت فضیلت و سرانجام حضور در همه عرصههای فردی و اجتماعی را رسالت دین دانستهاند. نظریههای دیگری نیز در میانه این دو سو اظهار شده است.
در این باره فراوان میتوان سخن گفت و طبیعی است که پذیرش هر مبنا آثار و لوازم خاص خود را خواهد داشت.
ما بدون اینکه وارد گفتگوهای طولانی شویم، بر این باوریم که درستترین روش برای یافتن این مبنا، رجوع به نصوص معتبر از هر دینی است که موضوع بحث قرار میگیرد. بنابراین برای تبیین ماهیت دین و قلمرو احکام آن از نظر « اسلام » باید به آموزههای مستند اسلامی مراجعه کرد؛ نه آنکه تبیین خواست و رسالت یک دین را از سایر مکتبها انتظار داشت. این روش نادرستی است که بخواهیم ماهیت اسلام و حوزه نفوذ آن را نیز با اتکا به مباحث مبتنی بر فرهنگ دینی غرب (به معنای رایج وامروزی آن)، تحلیل و استنباج کنیم.
2-1- دین از نظر قرآن
مرحوم استاد علامه محمدحسین طباطبایی، درمقالهای تحت عنوان «دین از نظر قرآن» ضمن انتقاد از کسانی که به نام روشنفکری، تعریف دین را هم از غربیها مطالبه میکنند، نوشتهاند :
« منطق اولیای امور و رهبران جامعه روشنفکران ما این است که میگویند امروز دیگر دنیای مترقی (اروپا) با تشریفات مذهبی موافق نیست، مقررات جاریه ما باید دنیا پسند(یعنی اروپا پسند) باشد. فلانی روشنفکر است (یعنی مانند اروپاییها تفکر دینی نمیکند) ونظایر این سخنان زیاد است.
بالاخره کار ما به اینجا کشیده که تاریخ حوادث دینی و تفسیر حقایق اسلام و قضاوت درباره آنها را نیز باید از غربیها پرسیده و یاد گیریم. باید از اروپایی پرسید معنی دین چیست؟ معنی اسلام چیست؟ اسلام به چه پایهای متکی است؟ ارزش معارف و قوانین اسلامی چه بوده و تاثیرش در سعادت زندگی تا چه پایه است؟ »
ایشان در نهایت نتیجه میگیرند: « دین از نظر منطق قرآن یک روش زندگی اجتماعی است که انسان اجتماعی به منظور تامین سعادت زندگی اتخاذ نموده باشد. البته نظر به اینکه زندگی انسان محدود به این جهان پیش از مرگ نیست این روش باید هم مشتمل بر قوانین و مقرراتی بوده باشد که با اعمال و اجراء آنها سعادت و خوشبختی دنیوی انسان تامین شود و هم مشتمل بر یک سلسله عقاید و اخلاق و عبادات است که سعادت آخرت را تضمین مینماید و نظر به اینکه حیات انسان یک حیات متصل است هرگز این دو جنبه دنیوی و اخروی از همدیگر جدا نمیشوند. » 2و در جای دیگر میفرمایند: «حقیقت دین عبارتست از یک رشته اعتقادات راجع به آفرینش جهان وانسان و یک سلسله وظایف عملی که زندگی انسان را به آن اعتقادات تطبیق دهد. »؛ این تعریف مورد قبول و اتفاق بسیاری از دانشمندان علوم اسلامی است.
3-1- دین از نظر قانون اساسی
بنابراین برداشت از دین، که اتفاقاً در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم به رسمیت شناخته شده و مبنای این نوشتار است، دین (در اینجا اسلام) در همه صحنههای زندگی فردی و اجتماعی حضور داشته و از برابر هیچ واقعیتی نمیگریزد. دین مبنای تنظیم روابط اجتماعی است و دست کم با قواعد و موازین کلی راه مواجهه و تعامل با هر پدیده نوظهور، از جمله رسانههای مدرن، را نشان میدهد.
براساس این نظریه، ایمان به « خدای یکتا (لااله الا الله) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امراو » از پایههای نظام سیاسی است، « وحی الهی و نقش بنیادین آن در بیان قوانین» به عنوان اصلی مسلم پذیرفته شده است و «ایجاد محیط مساعد برای رشد فضائل اخلاقی بر اساس ایمان و تقوی و مبارزه با کلیه مظاهر فساد و تباهی » از جمله وظایفی است که حکومت باید باتمام توان برای انجام آن بکوشد.
انتظاری که طبق قانون اساسی از دین میرود ارائه طریق در همه زمینههای زندگی است و چون خود را در همه این زمینهها ملزم به تبعیت از چنین دینی میداند, مقرر داشته است که: « کلیه قوانین و مقرارت مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی، وغیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد» و این چیزی است که قابل بازنگری نبوده5 و « الی الابد غیر قابل تغییر است »
این نگاه که پایه مباحث بعدی است, البته با نگاهی که غرب نسبت به دین تبلیغ میکند, متفاوت است. اما به هر حال همانگونه که گفتیم نگاهی است که از سوی متون دینی و بسیاری از اندیشمندان مسلمان تایید شده و درقانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم رسمیت یافته است.
بخش دوم : دین از نگاه رسانه
1-2- رسانه و رسالت دینی
کارکرد و نقش رسانهها در دنیای امروز موضوع ناشناختهای نیست. دانشمندان علوم ارتباطات وظایف رسانهها در ابعاد گوناگون زندگی اجتماعی را مورد بحث قرار داده و بر شمرده اند. امّا ((رسالت رسانهها)) هنوز هم میتواند، و باید، به عنوان موضوعی جذاب مورد توجه قرار گیرد.
مقصود از رسالت در این عرصه، چیزی متفاوت از کارکرد و وظیفه است و به احساس تعهدی گفته میشود که رسانهها و گردانندگان آنها نسبت به ارائه یا عدم ارائه اطلاعات و اخبار احساس میکنند. برای تشبیه میتوان رسالت را روح حاکم بر فعالیتهای حرفهای و التزام درونی و عملی به دنبال کردن هدف یا اهداف خاصی در ضمن انجام وظایف ذاتی دانست. تعهد رسانه در برابر دین و یا دینی کردن رسانهها نیز از همین مقوله شمرده میشود.
اهمیت و جذابیت این بحث را باید در این چالش بنیادین و نظری جستجو کرد که اصولاً آیا تعیین رسالت برای رسانهها با فلسفه وجودی آنها سازگار است؟
این پرسش یکی از اساسیترین پرسشها در حوزه جامعه شناسی رسانهها و کارکرد اجتماعی آنهاست. نوع و چگونگی تعامل رسانه و جامعه، موضوع حجم عظیمی از مطالعات و تحقیقاتی است که، بویژه در چند دهه اخیر، گسترش یافته است. این پژوهشها طیف وسیعی از نظریه پردازیهایِ ناهمساز را در بر میگیرد. این اختلاف نظرها از اینجا آغاز میشود که آیا اصولاً رسانهها بر مخاطبان خود تأثیری دارند یا نه و دامنه این تأثیر تا کجاست.
در مورد تأثیر وسایل ارتباطی بر پیام و تمامی فرآیند ارتباط و همچنین جامعه و محیط پیرامونشان، عقاید بسیاری وجود دارد، برخی از خنثی بودن و صرفا ً حامل بودن این وسایل یاد میکنند و اینکه این وسایل تأثیر چندانی بر مخاطبین خود ندارند. برخی دیگر عقیده دارند که وسایل ارتباط جمعی دارای چنان قدرتی هستند که میتوانند نسلی تازه را برای اولین بار در تاریخ انسان پدید آورند و جامعه جدید از این وسایل چنان تأثیر شگرف بر میگیرد که ماهیتش تابعی از آن میشود. این امر بیانگر نوعی فن سالاری است که بر اساس آن ابزار ساخته شده توسط انسان، تعیین کننده ارزشهای هستی اجتماعی است و یا این امر موجب پیدایش قشر جدیدی از انسانها میشود که با شناخت خاصی که از این وسایل دارند، به صورت قدرتهای تازه تجلی میکنند و تعادل موجود در هرم قدرت را بهم میزنند و نتیجه آن نوعی از خود بیگانگی و تهی شدن انسان است.
اما اینک بنظر میرسد که تأثیر رسانهها بر مخاطبان (فارغ از شدت و ضعف یا سرعت و کندی ) امری پذیرفته شده و مقبول است و آنچه محور گفتگوها قرار گرفته، تنها قواعد حاکم بر این تأثیر گذاری است. ((تئوریهای هنجاری)) از جمله بارزترین نظریه پردازیهای مرتبط با موضوع مورد بحث ماست که « با بررسی بایدها و نبایدهای موجود در هر جامعه در مورد رسانهها - که بر اساس نظام سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حاکم بر آن جامعه تعیین میشود - به یک تئوری خاص جهت تبیین رابطه دولت، رسانه و جامعه میرسد. ))
مقصود از هنجارها در اینجا همان ارزشهایی است. که باید در فعالیت رسانهای رعایت شود و میتواند به گونههای زیر تقسیم گردد :
(( الف- هنجارهای قانونی یا قوانین موضوعه و مدون که از سوی قانونگذاران وضع میشود و رسماً اجرا میگردد و ضمانت اجرای آنها، معمولاً از خارج از فرد یعنی جامعه و نظامات مربوط به آن اعمال و نظارت میشود.
ب- هنجارهای اخلاقی که در طی زمان در جامعه نشو و نما و تکوین مییابند و الزام آنها در درون آدمی به عنوان عضو جامعه شکل و کارکرد دارند و اثر مینهند یا منشأ دینی و مذهبی دارند، که از سوی مراجع مذهبی پیگیری و نظارت میشوند و زمانی نیز در هنجارهای قانونی و قوانین موضوعه جای میگیرند.
ج_ حد میانی این دو، آداب و رسوم است که الزام واجبار در رعایت آنها، هم مربوط به خارج از فرد(جامعه) و هم متضمن پذیرش درونی ((خلق و خو و تربیتهای مربوط است. ))
با این مقدمات اکنون باید به پرسش آغازین بازگشت و اندیشید که آیا داشتن تعهد نسبت به هنجارها و ارزشهای خاص با فلسفه وجودی رسانهها سازگار است؟
پاسخ به این پرسش را دست کم در دو حوزه دانش اجتماعی میتوان یافت ؛ یکی از نظر علوم ارتباطاتی و دیگری از نظر حقوق و الزامات قانونی.
نوشتار حاضر پس از اشاره به دیدگاههای موجود و استدلال آنان در این زمینه به تشریح وضعیت در حقوق ایران خواهد پرداخت.
2-2- از دیدگاه ارتباطات و حقوق بین الملل
الف- استدلال مخالفان
یکی از موضوعات مهم در مباحث نظری علوم ارتباطات آن است که آیا رسانهها میتوانند (یا باید) ارزش گرا بوده و برای خود تعهد اخلاقی و مذهبی قائل باشند یا داشتن چنین گرایشی عدول از معیارهای حرفهای است و با چرایی پیدایش آنها منافات دارد.
برخی نظریه پردازان این حوزه معتقدند که رسانهها، چنانکه از نام آنها پیداست، تنها ((وسیله)) ارتباط جمعی هستند و باید ابزاری در خدمت انتقال پیام میان آدمیان باشند. رسانهها حامل و توزیع کننده هر پیامی هستند که در جامعه وجود دارد و ممکن است از طریق آنها ارسال شود و به همین جهت جانبداری آنان از نوع خاصی از پیام مغایر با هدف تاسیس آنهاست. به بیان دیگر ((وسیله)) و ((ابزار)) بودن رسانهها فلسفه پیدایش و شأن ذاتی آنهاست ؛ در حالیکه متعهد بودن به هرچیز، حتی اگر از ارزشهای مورد قبول باشد، به معنای تبدیل آنان از ((وسیله)) به ((هدف)) است و به همین دلیل ((ابزار)) نباید در کار ((نتیجه)) دخالت کند.
به منظور توجیه حقوقی این نظریه نیز ممکن است به اصل جریان آزاد اطلاعات و حق گزینش و انتخاب مخاطبان استناد گردد. این اصل که در اسناد شناخته شده بین المللی نیز مورد تاکید قرار گرفته است از گردش آزاد اطلاعات به عنوان یکی از حقوق اساسی بشریت یاد میکند. توجه به مفاد این اصل نشان میدهد که آزادی مخاطبان در دسترسی به همه گونه اطلاعات و نیز ارسال آزادانه آن از جلوههای بارز آزادی گردش اطلاعات است.
برای مثال اعلامیه جهانی حقوق بشر (مصوب 10 دسامبر1947 مجمع عمومی سازمان ملل متحد) در ماده 19 خود بر این اصل به عنوان حق مشترک بشر یاد میکند که بدون هیچ گونه تمایز از هر حیث، بویژه از نظر نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب و... باید به رسمیت شناخته شود.
طبق این ماده : ((هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد. )) چنانکه ملاحظه میشود آزادی گردش اطلاعات در این اعلامیه جهانی به صراحت مطرح گشته و بر آزادی همه انسانها ((در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن)) تاکید شده است. این اصل در بند 2 ماده 19 میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی (مصوب 16 دسامبر 1966 ) نیز اینگونه مورد توجه قرار گرفته است ؛ ((هر کس حق آزادی بیان دارد. این حق شامل آزادی تفحص و تحصیل و اشاعه اطلاعات و افکار از هر قبیل بدون توجه به سرحدات، خواه شفاهاً یا به صورت نوشته یا چاپ یا به صورت هنری یا به هر وسیله دیگر به انتخاب خود میباشد. ))
اندک تأملی در عبارتهای فوق نشان میدهد که از نظر اسناد بنیادین و پذیرفته شده حقوق بشر، یکی از ابتداییترین نیازها و حقهای بشری دسترسی او به همه گونه اطلاعات و اخبار است؛ به گونهای که هیچ خدشهای به حق جستجو، انتخاب و انتشار او وارد نگردد.
به عقیده برخی، رسالت مند بودن رسانهها آنان را متعهد به انتشار اطلاعات و اخباری میکند که همسو با تمایلات و باورهای گردانندگان آنان است. از سوی دیگر طبیعی است که در این صورت رسانهها از ارائه مطالبی که مغایر با اهداف خود تلقی میکنند، خودداری خواهند کرد و در نتیجه تنها طیف خاصی از پیامها را در دسترس مخاطبان مینهند. آیا این امر ناقض حق دسترسی و انتخاب مخاطبان نخواهد بود ؟
ب -استدلال موافقان
نظریه مزبور، با همه تلاشی که برای تلقین آن به جهان سومیها صورت گرفته است، نه در حوزه نظر و نه در حوزه عمل مورد قبول قرار نگرفته است.
پاسخ حقوقدانان این است که اصل آزادی اطلاعات منافاتی با ارزش گرا بودن رسانهها ندارد. این اصل نه در اسناد و متون و نه در نظریه پردازیها بدون حد و مرز نیست و میتواند تابع محدودیتهایی باشد که برای رسانهها الزام آور است.
برای مثال اعلامیه جهانی حقوق بشر پس از بیان بنیادیترین حقوق انسانی، در مواد پایانی خود به وجود محدودیتهایی برای ((رعایت مقتضیات صحیح اخلاقی و نظم عمومی و رفاه همگانی )) تصریح میکند.
میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی نیز پس از آنکه در بند 2 ماده 19، چنانکه دیدیم، اصل آزادی اطلاعات را بنیان مینهد، بلافاصله در بند 3 یاد آوری میکند که :
((إعمال حقوق مذکور در بند 2 این ماده مستلزم حقوق و مسئولیتهای خاصی است و لذا ممکن است تابع محدودیتهای معینی شود که در قانون تصریح شده و برای امور ذیل ضرورت داشته باشد :
الف - احترام حقوق یا حیثیت دیگران
ب - حفظ امنیت ملی یا نظم عمومی یا سلامت یا اخلاق عمومی))
بنابراین نه تنها إعمال محدودیتهای قانونی بر کار رسانهها با مبانی حقوق ارتباطات بین الملل منافات ندارد، که رسانهها نیز میتوانند، یا باید، بنا به اعتقادات، گرایشات و آرمانهای خویش محدودیتهایی را برای خود در نظر بگیرند.
ضمناً ارزش گرا بودن رسانهها را نمیتوان تجاوز به حق گزینش گری مخاطبان تلقی کرد ؛زیرا صاحبان رسانهها نیز، همانند مخاطبان، حق دارند برای اشاعه و انتشار افکار و اطلاعات مورد قبول خود تلاش نمایند. مخاطبان نیز از حق گزینش گری خود با گزینش رسانههای مورد علاقه و رضایت خویش استفاده میکنند و به این ترتیب هم مالکان رسانهها و هم آنان از حقوق قانونی خویش بهره مند میشوند ؛ بدون آنکه به حق دیگری تجاوز کرده باشند.
در عمل نیز چنین است و نه تنها اصحاب رسانهها برای جهت دهی خاص به افکار عمومی و هدایت آن در مسیر دلخواه تردیدی به خود راه نمیدهند، که مخاطبان نیز ایفای چنین نقشی را برای آنان پذیرفتهاند.
سازمان علمی تربیتی و آموزشی سازمان ملل متحد (یونسکو) در گزارش معروف ((مک براید)) تایید میکند که :
((روزنامه نگاران به خاطر ماهیت کارشان در جهت شکل دادن به اندیشهها و عقاید، در موضعی بویژه نیرومند قرار دارند (و ) از نظر بسیاری از مردم، روزنامه نگاری تنها یک حرفه نیست، بلکه یک رسالت است))
((اَدبورِن)) نیز از مطالعاتی که در خصوص تاثیرات متقابل ارتباطات و توسعه انجام داده است چنین نتیجه گیری میکند که : (( تقریباً شکی نیست که ارتباطات و استفاده از رسانهها، شدیداً وابسته به ایدئولوژیها، سیاستها و منافع بودهاند ؛ همچنانکه هنوز هم هستند. ))
پیرآلبر در عبارتی دقیق و گویاتر مینویسد :
(( یک فرمول قدیمی روزنامه نگاری آمریکایی میگوید : اگر سگی پای مردی را گاز بگیرد، یک خبر نیست. وقتی مردی پای سگی را گاز بگیرد خبر روزنامهای درست شده است. البته منظور این نیست که روزنامه نگار باید بدون احساس هیچ گونه تعهد یا مسئولیتی صرفاً به نقل اخبار بپردازد. هر روزنامه خوب و با ارزشی باید در خلال خبرهای خود چیزی مفید و آموزنده هم به خوانندگان بدهد. اما هنر اصلی روزنامه نویس همین است که خبرها را در چه لفافی بپوشاند و در چه شرایطی به خواننده عرضه کند که خواننده احساس نکند به جای کسب اطلاع و سرگرمی، مشغول خواندن یک درس اخلاق است. ))
بنابراین هدفمند بودن فعالیتهای خبری و رسانهای و تلاش آنها برای ایجاد نظام فکری و ارزشی خاص، موضوعی ناآشنا با علوم ارتباطات نیست. (( کازینو )) با اشاره به این نظریه معروف مک لوهان که وسایل ارتباط جمعی را (( وسیله گسترش انسان)) یا«امتداد حواس» او میداند، تاکید میکند : (( اما نباید از این نکته غافل شد که رسانه لاجرم حکم صافی یا فیلتر را دارد و دیدگاه خاصی را به فرد تحمیل میکند و از اینجاست که میتوان گفت وسایل پخش پیام، پنداری از واقعیت یا نوعی دریافت ذهنی از واقعیت را ارائه مید?%
سادهترین تعریف هنر از زبان بزرگان؛
• ارسطو: هنر، آنچه را طبیعت از تکمیل آن ناتوان است کامل میکند.
• نیچه: هنر مهمترین کار و فعالیت ماورای طبیعی مناسب برای زندگی است.
• واسیلی کاندینسکی: در هنر، (باید) وجود ندارد، هنر آزاد است.
• ژان پل سارتر: هنر اگرچه نان نمیشود، اما شراب زندگیست.
• اسکار وایلد: آن چه میخواهم بگویم این است که اصولاً زندگی بسیار بیشتر از هنر تقلید میکند تا هنر از زندگی.
• ویل دورانت: آنجاکه طبیعت توقف میکند، هنر آغاز میشود.
• حکیم ابولقاسم فردوسی: جایی که هنر خوار و حقیر شود، جهل و خرافات ارجمند میشود.
• ولتر: تمامی هنرها برادر یکدیگرند، هریک از هنرها بر هنرهای دیگر روشنائی میافکند.
• ادیب پیشاوری: تو نیکی از آن شهر و کشور مجوی، که دارد در آن بیهنر آبروی.
• بتهون: در هنر هم مانند زندگی فقط آزادی و ترقی است.
• جرج برنادشاو: بدون هنر، زشتی واقعیت دنیا را غیر قابل تحمل میسازد.
• ادیب پیشاوری: جایی که ادب و فرهنگ با هنر همراه نباشد، آن سرزمین آماج هجوم دشمنان میشود و نابود میگردد.
• هنر یعنی پذیرفتن واقعیات…
• هنر ثبت واقعیتهای ذهنی است…
• هنر یعنی زندگی کردن و دوست داشتن…
• هنر اصطکاک روح است با فضای اطراف…
• چالز کولی: هنرمند نمیتواند شکست بخورد، هنرمند بودن خودش موفقیت است.
• احسان میرزایی فراهانی: هنر پدیدهای زیبا است که هنرمند آن را خلق میکند، به همین دلیل؛ هنرمندان سرمایههای ارزشمند هنر و فرهنگ یک کشورند.
و…
اینها تعاریفی بود که بسیاری از افراد و مشاهیر تاریخ و صاحبنظران معاصر در طول سالها و قرنها از ذات هنر داشتهاند و همهٔ آنها در عین حال که میتواند درست و صحیح باشد، اما ممکن است نادرست و اشتباه نیز باشد!
برخی افراد هنر را زیبایی میدانند اما این تعریف هم صرفا نمیتواند درست باشد چون هر اثر هنری برای خلق شدن نیاز به یک هنرمند دارد پس یک گل و یا یک درخت که خود به وجود آمدهاند نمیتواند یک هنر باشد، شاید بگویید خداوند یک هنرمند است، درست است اما ما در این بخش به دنبال تعریفی کلیتر از هنر میگردیم و با تعاریف فرابشری الهی و ماورایی کاری نداریم.
عدهای هنر را وسیلهای برای پالایش و اعتلای روح آدمی بیان میکنند و معتقدند که هنر باید اخلاق گرا باشد اما این هم خود تعریفی نادرست است زیرا هنری که ما در یک پوستر اجتماعی و سینما به کار میبریم با هنر خاتم کاری و خوشنویسی در بیان مفاهیم متفاوت است.
و افراد دیگری هم میگویند هنر نسخه برداری از طبیعت است مانند میل به خشونت، هوای نفس و … که میتوانند مثل یک هنر مقدس زیبا باشند زیرا آیینهٔ تمام نمای واقعیتها میباشد. همچنین عدهای هم بر این باورند که هنر بیان احساس و عاطفهٔ آدمی و برداشت او از زندگی و جهان هستی است.
اشکالی که در تعاریف بالا وجود دارد این است که همه فقط یک بعد از هنر را در نظر میگیرند ولی هنر کاملا ترکیبی از همهٔ آنهاست و نتیجهٔ اخلاقی این که هنر تعریف خاصی ندارد و نمیتوان برای آن معیارهای مشخصی در نظر گرفت. به همین دلیل متفکران موضوعی به نام (نظریه نهادی) را مطرح کردهاند و بر این باورند که اگر چیزی بخواهد یک اثر هنریشناخته شود، ویژگی یا ویژگیهای خاصی نیست که بتوان در درون آن اثر مشاهده کرد؛ بلکه شأن خاصّی است که عالَم هنر برای آن اثر، قائل میشود.
طبق این تعریف عالم هنر شامل کسانی است که در تشکیلاتی نه چندان مدوّن، حضور دارند و به صورتهای گوناگون، در ارتباط با یکدیگر به سر میبرند. این مجموعه افراد که شامل هنرمندان (نقّاشان، نویسندگان، آهنگسازان، کارگردانان و…)، مدیران موزهها، مدیران هنری، مخاطبان حرفهای آثارهنری (هر چند که خودشان هم هنرمند نباشند)، گزارشگران هنر در رسانهها، منتقدان هنری، تاریخنگاران هنر، نظریه پردازان و فیلسوفان هنر و دیگر کسانی که به نوعی با هنر در ارتباطند، هستند، که در صورتی که در مورد هنری بودن یک اثر به توافق برسند، میتوان آن را یک اثر هنری دانست و اگر اثری از سوی عالَم هنر به عنوان یک اثر هنری شناخته نشود، دیگر نمیتوان آن را یک اثرهنری به شمارآورد.
در حقیقت، عالَم هنر را میتوان مرزی دانست که اگر یک اثر ساخته دست بشر، از آن عبور کند به یک اثر هنری تبدیل میشود و اگر نتواند از آن بگذرد، اثر هنری به حساب نخواهد آمد. با این حساب، میتوان لگن توالت دوشان را هم به این دلیل که به دست یک هنرمند ساخته شده است و در یک فضای هنری به نمایش درآمده است و هم به دلیل این که از سوی جامعه هنرمندان عالَم هنر، به عنوان یک اثر هنری پذیرفته شده است، یک اثر هنری به حساب آورد.
تیموتی بینکلی، هم درباره این مسئله که آیا برخی از آثار بحثانگیز امروز، به راستی آثار هنریاند یا نه، میگوید: «فقط میتوانم بگویم که آنها به دست کسانی که هنرمند محسوب میشوند، ساخته (یا خلق یا ایجاد) میشوند، منتقدان، آنها را با عنوان آثار هنری مورد نقد و بررسی قرار میدهند، در کتابها و نشریههای مربوط به هنر، درباره شان بحث میشود، در گالریها یا مکانهای مرتبط با هنر، به نمایش گذاشته میشوند و چیزهایی از این قبیل.»
تعدادی از آثار هنری خلق شده توسط هنرمندان جهان
تعدادی از آثار هنری خلق شده توسط هنرمندان جهان
تعریف هنر در ویکیپدیا فارسی
هنر مجموعهای از آثار یا فرایندهای ساخت انسان است که در جهت اثرگذاری بر عواطف، احساسات و هوش انسانی یا بهمنظور انتقال یک معنا یا مفهوم خلق میشوند. همچنین میتوان گفت هنر توان و مهارت خلق زیبایی است. از مهمترین رشتههای هنری میتوان به هنرهای تجسمی (نقاشی، طراحی، تندیسگری، عکاسی و چاپ)، هنرهای نمایشی (تئاتر و رقص)، موسیقی، ادبیات (شعر، داستان)، سینما و معماری اشاره کرد. واژهٔ هنر در زبان سانسکریت، ترکیبی از دو کلمهٔ «سو» بهمعنی نیک و «نر» یا «نره» بهمعنای زن و مرد است. در زبان اوستایی «س» به «ه» تبدیل شده و واژهٔ «هون» ایجاد گشتهاست که در زبان پهلوی یا فارسی میانه به شکل امروزی (هنر) درآمدهاست که بهمعنای انسان کامل و فرزانه است.
دانشنامهٔ بریتانیکا هنر را بهعنوان «استفاده از توانایی و تخیل در خلق آثار زیبا، محیطی یا تجاربی که میتوان با دیگران تقسیم شود» تعریف میکند.
در یک طبقهبندی جدید بر اساس کتاب استراتژی بازاریابی هنر از مهدی خادمی میتوانیم تعاریف هنر را به دو دسته کارکردی و رویهای تقسیمبندی کنیم. کارگردانان عنوان میکنند که هنر برای تحویل یک هدف طراحی شدهاست و چیزی هنر محسوب میشود که بتواند دارنده آن را در راه دست یابی به هدف کمک نماید و وظیفه آن فراهم کردن تجربههای زیبایی شناختی لذت بخش است.
در مقابل رویه گرایان عنوان میکنند چیزی به عنوان اثر هنری محسوب میشود که بر طبق فرمول یا فرآیندی مناسب ساخته شده باشد؛ صرف نظر از این که هنر چه هدف و مقصودی دارد، هنر میتواند در ابتدا کارکردی باشد اما در نهایت به صورت رویهای عمل کند.
مانرو بریسیدی (1982) یک تعریف کارکردی از هنر ارائه میدهد:
«اثر هنری ترکیبی از شرایط مورد نظر است که به منظور ارائه تجربههای زیبایی شناختی ارزشمند قادر به نشان دادن ویژگیهای زیبایی شناختی هنر باشد.»
در حالی که کارگردانان ارزش هنر را وابسته به ماهیت آن میدانند، تعریف رویه گرایان صرفاً توصیفی بوده و مبتنی بر ارزیابی نیست. از تعاریف رویهای ارائه شده میتوان به تعریف دیکی اشاره کرد که یک تعریف سازمانی محسوب میشود. او در درجه اول اثر هنری را به عنوان «اثر تصنعی» و در درجه دوم به عنوان «مجموعهای از جنبههای کلیدی که از طرف برخی از نامزدها برای قدردانی از افراد فعال در منظومه هنر اعطا میشود» میبیند.
در ادبیات ایران در دورهٔ اسلامی این معنا دوباره دگرگون شد و هنر به معنای دلیری، کمال، فضیلت، هوشیاری، فضل، تقوی، دانش و کیاست و… به کار رفت، که دارای بار معنایی عام بود:
به دشمن نمایم هنر هرچه هست * ز مردی و پیروزی و زور دست
چون غرض آمد هنر پوشیده شد * صد حجاب از دل به سوی دیده شد
با دانش است فخر نه با ثروت و عقار * تنها هنر تفاوت انسان و چهار پاست
هنرمند کیست؟
احسان میرزایی فراهانی دربارهٔ مفهوم هنرمند گفته است: «هنرمند کسی است که خلق میکند نه کپی! خلق کردن هرچیزی عملی هنرمندانه است! و همچنین هنرمند بودن یک لقب و صفت ابدی نیست که مثلا اگر کسی یک یا چند اثر هنری ارائه داد پس یعنی تا آخر عمرش هنرمند باقی میماند، بلکه یک هنرمند (البته بغیر از هنرمندان درگذشته و از دنیا رفته) تا زمانیکه کار هنرمندانه انجام دهد هنرمند است و اگر هرکجای زندگیاش که به هنر ادامه ندهد، از آن به بعد دیگر یک هنرمند نیست! و صرفاً میتوان گفت: ایشان قبلاً هنرمند بوده است و الان که اثر هنری خلق نمیکند دیگر هنرمند نیست! در چنین عرصهای متاسفانه شبههنرمندها و هنرمندنماهای بسیاری نیز وجود دارند که صرفاً یک سلبریتی هستند، تا یک هنرمند! و با خودهنرمند پنداری و ایجاد حواشی کاذب، جنجالهای پوچ، شوآفهای لوس، مسخره کردن ارزشها و یا بیارزشکردن هنجارها، توهین به عقاید شخصی افراد، یا تحقیر کردن افراد و یا تحمیل کردن امری به دیگران، مخاطبان عرصهٔ هنر را دچار سوءتفاهم و سردرگمی و بدبین کردن اذهان عمومی به هنرمندان واقعی میکنند! در چنین مواقعی تشخیص بسیار دشوار است و مخاطبان و دنبال کنندگان میبایست در عملکرد ایشان دقت نمایند و مراقب باشند که اشتباهاً یک سلبریتی را بجای یک هنرمند دنبال نکنند!!! چراکه یک سلبریتی (هنرمندنما و شبههنرمند) ممکن است دنبال کنندگانش را دانسته یا ندانسته به مسیر بیراهه و اشتباهی بکشاند! ولیکن هنرمند واقعی با هنرش مخاطبان و دنبال کنندگانش را بطور مستقیم یا غیرمستقیم تعالی و فهم و معرفت میبخشد!
هنرمند اغلب اوقاتش را در تنهایی میگذراند و درحال انجام کار هنری است و برای عرصهای که در آن فعالیت میکند حرمت و حیثیت و احترام قائل است، اگرچه برای امرارمعاش آثارش را میفروشد، ولیکن خودش را به هیچ قیمتی و به هیچ وجهی نمیفروشد! درعین حال یک سلبریتی (هنرمندنما) اغلب اوقاتش را صرف شوآف میکند و بخاطر پول و یا رانتخواری، ممکن است خودش و آثارش را یکجا بفروشد و دست به هرکار نامتعارفی بزند و به مخاطبانش ارائه دهد!
از آنجهت که هنر هفتم (هنر بازیگری و هنرپیشگی) بصورت نمایشی است و بازیگران (بنابر اقتضای حرفهشان) با گرفتن دستمزد برای تماشاگران نقش بازی میکنند و بلحاظ نقشهایی که تاکنون بازی کردهاند شاید طرفداران و دنبال کنندگان زیادی نیز داشته باشند، به همین بهانه بسیار احتمال دارد که ایشان در هنرشان لغزش کنند و از مسیر هنر خارج شوند!!! لذا مخاطبان ایشان نیز باید این مهم را بدانند که اگر یک هنرپیشه بازیگر “در خارج از صحنهٔ نمایش”، همچنان به بازیگری و نقش بازی کردن برای مردم ادامه دهد، دیگر او را نمیتوان یک هنرمند دانست!!!! چراکه او نه آثارش بلکه خودش را فروخته است!!
در مجموع میتوان گفت اگرچه هنرمند شدن شاید راحت به نظر بیاید، ولیکن هنرمند ماندن، کاری بسیار سخت و دشوار است و مانند یک جنگ و جهاد است، که در هرلحظه و هرشبانه روز با ناملایمات و ناهمواریها و سختیها و مشکلات اقتصادی و اجتماعی و… میتواند هرکسی غیراز هنرمند را از مسیر درست و مستقیم خارج کند، اما هنرمند در اوج طوفانهای سهمگین زندگی، بازهم دست از هنرش برنمیدارد و مصمم به صراط مستقیم ادامه میدهد، همین موضوع باعث میشود که هنرمندان باعث افتخار یک کشور باشند.»
بطورکلی میتوان گفت هنرمند کسی است که، وحدت نگاه خود را، بر کثرت نگاه ما، منطبق میکند. اجزای پراکندهء حس و اندیشه و نسبیت زیبائی شناسانه را به زندگی، در پدیدهای چند بُعدی و بگونهای متحد و متشکل، به ما مینمایاند.
دقیقا براین اساس، با اینکه هنرمند با همین زندگی و از همین زندگی میجوشد، آنچه به ما ارائه میدهد، که گاهاً متفاوت از آنچیزیست که خود دیده و یا رسیده و دریافته ایم.
در حالت کلی انسانها به دو دسته تقسیم میشوند:
1- عدهای که نگاه میکنند و درک میکنند.
2- عدهای که نگاه میکنند و از درک عاجزند.
شاید تعریف اول برای هنرمندان و علاقه مندان به هنر صحیحتر باشد، ولیکن باید از این موضوع آگاه باشیم که هنرمند علاوه بر منابع زمینی و ارتباط حسی و تعامل با آنها به منبع دیگری از کمال و فهم متصل میباشد، که موجب میشود یک هنرمند با سایر انسانها متمایز باشد.
شاملو میگفت: «هنرمندان را سلسله جبالی بدانید که بعضی قلههای آن از ابرها بیرونند، بالاترند؛ اما همواره باید یادمان باشد که هنرمندان وجودی معصومانه و کودکانه دارند. اگر همه اینها بود و بیش از اینها آنگاه ممکن است که او را بشناسیم….»
طبیعت، زندگی، اجتماع و ابعاد بیرونی و درونی، این هر سه، بستر کار هنرمند است.
جهان پیچیده و هزار توی آن، معرفتی را میطلبد، که هم در سطح و هم درعمق، آن را بنگرد و این نگاه، همان کار هنرمند است.
هنرمند واقعی همان ستارهای است که در شب تاریک استیصال بشر میدرخشد و ما را به آنچه که بدان توجهی نداریم، متوجه میکند. یک هنرمند عقل جستجوگر وجدان و حس شریفی است که سعی در تجسم و تبلور ابعاد گوناگون متفکرانه، اندیشمندانه، هوشمندانه، زیبائی شناسانه و احساس برانگیز در پدیدهای باکیفیت و بدیع دارد. پدیدهای که آن را «هنر» و خالق آن را «هنرمند» مینامیم…
نقاشی هنری از یک هنرمند دوران قدیم
نقاشی هنری از یک هنرمند دوران قدیم
تعریف هنرمند در ویکیپدیا فارسی
هنرمند شخصی است که به آفرینش آثار هنری میپردازد یا در هر شاخهای از فعالیتهای انسانی که به هنر مربوط میشود در حال فعالیت است. استفاده از واژهٔ «هنرمند» در صحبتهای روزمره (و حتی علمی و فرهنگی) معمولاً فقط به شخصی اشاره دارد که در هنرهای تجسمی مشغول فعالیت است.
هنرمند معمولاً به کسانی که برای تفنن به این امر مشغولند نیز اطلاق میشود. این اصطلاح برای موسیقیدانان، نوازندگان سازها و اجراکنندگان نمایش نیز بهکار میرود و اما در مورد بازیگرها معمولاً از لفظ هنرپیشه استفاده میکنند؛ البته «هنرپیشه» در عین حالی که بار معنایی بسیار متفاوتی دارد، با هنرمند مترادف است.
در زبان پهلوی برای بیان دارندگی در واژه «هنر»، از پسوند«وند» (wand) استفاده میشد و فرد صاحب هنر، «هنروند» نامیده میشد. امروزه از پسوند «مند»، که آن هم نشانه دارندگی است، استفاده میکنیم.
و اما برای اینکه تعریفمان – از هنرمند جامعتر باشد، لازم است که تعریف علمی و دقیقی نیز از عنصر سوم، یعنی (زیبائی)، داشته باشیم.
زیبایی چیست؟
هگل میگوید؛ (… تنها روح است که امری راستین و ذاتا همه شمول است. بنابر این، هر چیز زیبا، تنها زمانی حقیقتا زیباست، که با یک چنین والائی شریک بوده و پرداخته روح باشد!).
اما این نظر، از زیربار تعریف در رفتن است! درست مثل اینکه بپرسیم: اتومبیل چگونه حرکت میکند؟ و شما پاسخ دهید: نیروئی! آن را به حرکت وا میدارد، بدون اینکه توضیح دهید که چگونه؟ و به وسیلهء چه؟ و چرا؟! و حتی ابعاد این نیرو، برای خود ِ شما هم، نامشخص باشد.
دوست همه چیز دانمان! هرگز نتوانست توضیح دهد که، چرا روح یک معدنچی فقیر جنوب فرانسه ( در زمان وی ) قادر به درک زیبائی نهفته در یک اپرا، و درک شده توسط یک اشرافزادهء آلمانی نیست؟…
ارتباط برقرار کردن بین زیبائی – روح و ایده مطلق! اشتباه فاحشی بود، که تنها میتوانست از رسوبات ذهنگرائی در یک اندیشه دیالکتیکی برخیزد. به تعبیری، در کنار بخاری دیواری سرمایه داری تازه بدوران رسیده لم دادن و برای هر چیزی تعریف جامعی ارائه دادن!
قرنها پیش از هگل، افلاطون گفته بود؛ «… زیبا آن چیزی است که مفید باشد و هر چه زیان آور است، زشت است!».
اگر بگذریم که این گفتهها، مسائلی کلی و بدیهی ست، که هیچ چیز را حل نخواهد کرد، بر اساس این تعریف، توحش گلادیاتورها و کشتار بردهها در آنزمان، هم زیبا و هم مفید بنظر میرسیده است! افلاطون به این نکته توجه نداشته است که: مفید برای که؟ و زیان آور در جهت ِ چه؟
او تناسب ِ در اجزا را نیز مدنظر داشته و بی اعتناء به اینکه تناسب، امری نسبی – ذهنی و ذوقی است و نزد آدمیان با ارزشیابی و ارزش گذاری متفاوت.
اگر بخواهیم بر این روال پیش رویم، سخن به درازا میکشد و از بحث اصلی دور میشویم، بنابراین به دو نمونه دیگر بسنده میکنیم.
چرنیشفسکی میگوید: «… هنر، منعکس کنندهء زندگی ست. مفهوم زندگی، زندگی زیبا و زندگی آنطور که باید باشد، برای افرادی که متعلق به طبقات مختلف اجتماع اند، یکسان نیست» و از دیگر سو، پلخانف بیان میدارد که: «… نحوهء تلقی از زندگی و بنابراین، تصور و مفهوم زیبائی، با جریان رشد اقتصادی جامعه، تغییر میکند».
با این سابقه ذهنی، بسراغ طرح مجدد سوال خویش میرویم، زیبائی چیست؟
زیبائی در هنر، برقراری آنگونه روابط منطقی و ذوقی است، که بتواند بر اساس گزینش، پرورش و آفرینش، بین سه عنصر محوری، یعنی جهان خارج – حس انسانی و پالایش و پیرایش نظری و دِماغی، تطابق ایجاد کرده و بر منطق حسی مخاطب نیز منطبق گردد.
شبستان زیبای مسجد نصیرالملک شیراز
شبستان زیبای مسجد نصیرالملک شیراز
تعریف زیبایی در ویکیپدیا فارسی
زیبایی یکی از مفاهیم فلسفی و مفهومی پیچیده و انتزاعی است.
زیبایی میتواند یکی از ویژگیهای وجودی در انسان، حیوان، مکان، شی، یا ایده باشد که یک تجربه ادراکی از لذت یا رضایت را در وجود دیگران ایجاد مینماید.
انقلاب کانت در فلسفه که به چرخش کوپرنیکی کانت مشهور است، توجه به زیبایی را از ابژه به سوبژه تغییر داد. در واقع مهمترین تفاوت زیباییشناسی مدرن با زیباییشناسی کلاسیک در همین مسئله است که در دوران مدرن زیبایی از ویژگیهای ذهن نگرنده شناخته شد نه یکی از ویژگیهای ابژه.
سرشت زیبایی یکی از پایدارترین و بحثانگیز موضوعات در فلسفه غرب است و بههمراه چیستی هنر یکی از دو موضوع اساسی در زیباییشناسی فلسفی میباشد. زیبایی بهطور سنتی جزو ارزشهای نهایی از جمله خوبی، حقیقت و عدالت شمرده شدهاست.
اکنون این تعریف را بسط داده و به زبان سادهتر بیان میکنیم؛ زیبائی، زیوری نیست که به گردن هنر آویزان شود، بلکه نتیجه کارکرد انطباقی ارزشهای موجود در اثر هنری، بر ارزشهای مادی در ذهن مخاطب است. بنابراین، کاملا نسبی وفاقد جامعیت است.
زیبائی قبل از اینکه یک واقعیت باشد، یک مفهوم ارزشی است، که کمیت و کیفیت آن، ارتباط مستقیم با سیستم اقتصادی – اجتماعی و بافت فکری و فلسفی و فرهنگی و حتی سنتی جامعه دارد.
با این مختصر درمورد زیبائی، اکنون میتوان گفت؛ هنرمند، جراحی ست با خاستگاه و خواستگاه مشخص اقتصادی – اجتماعی، که سعی در متبلور کردن کیفیتی حسی – هوشمندانه – متفکرانه و زیبائی شناسانه و جهت دار، در پدیدهای بدیع دارد. پدیدهای که آن را هنر مینامیم و خالق آن را؛ هنرمند !
در آخر برای اینکه هنرمند شوید باید حس دیوانگی درون خود را بیدار کنید تا بتوانید در مقابل عادتها و رفتارهایی که شما را از انجام کارهای مخالف خواستههایتان باز میدارد بایستید!
اگر علاقه مند هستید و به دنبال بیان احساسات و افکار خود هستید، بدانید برای هنرمند شدن هیچوقت دیر نیست …
هنر اول) هنر موسیقی نظیر؛ نوازندگی، آهنگسازی و… هنر دوم) هنر حرکات نمایشی نظیر؛ رقص، سیرک و… هنر سوم) هنرهای ترسیمی نظیر؛ طراحی، نقاشی، عکاس، خطاطی و… هنر چهارم) هنرهای تجسمی نظیر؛ معماری و دکوراسیون، مجسمهسازی، خیاطی و طراحی لباس، شیشه گری و… هنر پنجم) هنر ادبیات نظیر؛ نویسندگی، شعر، داستان، فیلمنامه و… هنر ششم) هنرهای نمایشی نظیر؛ تئاتر، اجرای نمایشنامه و شعرخوانی و… هنر هفتم) هنر سینما نظیر؛ بازیگری، کارگردانی و… هنر هشتم) هنر بازیسازی؛ طراحی و ساخت بازیهای ویدیویی و رایانهای و…
1) هنر موسیقی
۲) هنر نقاشی
۳) هنر نویسندگی
۴) هنر شاعری
۵) هنر پیکر تراشی
۶) هنر تئاتر
۷) هنر سینما
۸) بازیهای رایانهای
برای انواع هنر نمیتوان مانند اشیا و عناصر طبیعی، فرمول یا ضابطه خاص تعیین نمود و از نظر منطقی، جنس، فصل و حد آن را ترسیم نموده و تعریف علمی از آن ارائه داد! چرا که هنر، امری معنوی است و در دل آن نوعی اشراق و شهود نهفته است.
هنر شاخههای زیادی دارد و در هرکدام از شاخهها افراد گوناگونی فعالیت میکنند و نام هنرمند را به دنبال اسم خود به یدک میکشند و همواره سعی میکنند آثاری را خلق کنند که در نوع خود و در مقابل دیگر آثار هنری از ویژگیهای شاخصی برخوردار باشد، این رقابت در سایر رشتههای هنری نیز وجود دارد.
⦿ همچنین بخوانید: تفاوت هنرمند و هنرمندنما چیست؟
تمامی آثار هنری دارای وجوه مشترکی با یکدیگر هستند که زمینه ساز شکلگیری هنرهای هفتگانه شده است.
هنرهای هفتگانه به هفت هنر ارسطو نیز شهرت دارد، چراکه ارسطو در زمان خود معتقد بود که هنرها به هفت دسته کلی تقسیم میشوند. همچنین بسیاری از صاحب نظران معتقدند که هنر نمایش و تئاتر و هنر موسیقی پدر و مادر هنرها میباشند، چراکه انسانهای جهان فارغ از زبان، جنسیت، دانش و سواد، سن و سال، فرهنگ و ملیت و… میتوانند با این دو هنر ارتباط برقرار کنند .
همچنین بعضیها اعتقاد دارند هنرهای دیگری به عنوان هنر هشتم و هنر نهم و هنر دهم نیز وجود دارند.
البته که با مدرن شدن جهان و پیشرفت علم و تکنولوژی هنرهای هفتگانه به هنرهای هشتگانه تغییر یافته است و حوزه طراحی و ساخت بازیهای ویدیویی و بازیهای رایانهای بعنوان هنر هشتم به ثبت رسیده است! اما به دلیل اینکه در فرهنگ عامه عدد هفت 7 عددی مقدس محسوب میشود، همچون هفت نُت موسیقی و…، بسیاری تمایل دارند که عدد هنرهای هفتگانه همان هفت باقی بماند.
در فهرست زیر رشتههای هنری که هنر اول تا هفتم و هشتم را تشکیل میدهند آورده شده است، یعنی مجموعه هنرهایی که از آنها با عنوان هنرهای هفتگانه یا هنرهای هشتگانه بشری یاد میشود، به ترتیب عبارتند از:
هنر اول) هنر موسیقی نظیر؛ نوازندگی، آهنگسازی و…
هنر دوم) هنر حرکات نمایشی نظیر؛ رقص، سیرک و…
هنر سوم) هنرهای ترسیمی نظیر؛ طراحی، نقاشی، عکاس، خطاطی و…
هنر چهارم) هنرهای تجسمی نظیر؛ معماری و دکوراسیون، مجسمهسازی، خیاطی و طراحی لباس، شیشه گری و…
هنر پنجم) هنر ادبیات نظیر؛ نویسندگی، شعر، داستان، فیلمنامه و…
هنر ششم) هنرهای نمایشی نظیر؛ تئاتر، اجرای نمایشنامه و شعرخوانی و…
هنر هفتم) هنر سینما نظیر؛ بازیگری، کارگردانی و…
هنر هشتم) هنر بازیسازی؛ طراحی و ساخت بازیهای ویدیویی و رایانهای و…
وجه مشترک هنرهای هفتگانه و هشتگانه
تخیل به عنوان مهمترین عامل در شکل گیری آثار هنری به شمار میرود، هرچه هنرمند حس تخیل بهتری داشته باشد آثار او در بین سایر هنرمندان شاخصتر میشود.
احساسات و عواطف هنرمند، وجه اشتراک آثار هنری در این است که بیشتر این آثار بر اساس عواطف و احساسات هنرمند شکل میگیرد و کمتر تفکر منطقی و عقلانی در پیش زمینه آثار هنری دخالت دارند. این بدین معنی نیست که هنرمند از عقل، شعور و درک خود در خلق آثار استفاده نمیکند، به عبارتی یعنی احساسات هنرمند بر جنبههای فکری در ابتدای شکل گیری طرح او برتری مییابد.
منشوری بودن و چند معنایی بودن آثار هنری، این بدین معنی است که وقتی هنرمند اثری را خلق میکند هرکس که در مقابل آن قرار میگیرد با توجه به تفکرات و احساسات خود میتواند برداشت متفاوتی از آثار هنری داشته باشد. بدون شک وقتی یک اثر هنری از عواطف و احساسات هنرمند شکل میگیرد نمیتواند معنایی تک بعدی داشته باشد و استنباط از آن متفاوت میشود.
هنر اول: موسیقی (هنرهای هفتگانه)
همانطور که پیشتر گفته شد موسیقی اولین هنر در جهان است و تاریخ شناسان پیدایش نی و طبل را از دوران اندوگونسها میدانند.
گالری لیلیت در این بخش برای آشنایی بیشتر شما عزیزان با موسیقی، در مورد موسیقی این هنر اول بیشتر صحبت میکند.
هنر اول : موسیقی
انسانها در مناطق گرم و سرد و نیزار زندگی میکردند، هنگامیکه بادی میوزید از بالای نیها صدای خوشایندی میشنیدند و بدین ترتیب متوجه استفاده از نیها بدین منظور شدند. به همین صورت بشر در آن دوران برای نخستین بار از نی، آلت موسیقی ساخت.
چندین هزار سال پیش در دوران قدیم، کشورهای مختلفی مانند ایران، چین، یونان و ژاپن و … با موسیقی آشنایی داشتند. در کشور ما هم سازهایی مانند چنگ، شیپور و تنبک جزو اولین سازهایی بود که اجداد ما در طول تاریخ آن را مینواختند تا از شنیدن صدای این سازها لذت ببرند.
علاقه به ساز و موسیقی در میان همه مردم جهان به نوعی وجود دارد. به طوری که افراد با یادگیری ساز موسیقی به صورت حرفهای علاوه بر تدریس آن، میتوانند در خرید و فروش آلات و لوازم موسیقی راهنما یا فروشنده آگاهی بشوند.
• یادگیری موسیقی
سالهای زیادی است که بین خانوادههای ایرانی علاقه به یادگیری فرزندان به سازی متداول شده است و بسیاری از کودکان و نوجوانان از سنین 5 تا 15 سالگی تمایل به یادگیری هنری از جمله موسیقی دارند. با این علاقه پسندیده که باید توسط خانوادهها حمایت شود، کودکان هنری را میآموزند که حتی در سنین جوانی علاوه بر دانستن آن هنر میتوانند از طریق آموزش آن ساز یا نواختن آن به صورت حرفهای درآمد خوبی کسب کنند. حمایت خانوادهها هم لازم است تا به صورت تشویق فرزندان به یادگیری این هنر و ثبت نام آنها در آموزشگاههای معتبر موسیقی که کلاسهای آموزش سازهای مختلف را به صورت گروهی و خصوصی برگزار میکنند، باشد.
از سازهای فرنگی که این روزها بین کودکان، نوجوانان و جوانان محبوبیت خاصی دارند میتوان به گیتار، ویولن و پیانو اشاره کرد. بسیاری هم علاقه به یادگیری سازهای سنتی ایرانی مانند سنتور، تار، سه تار، قانون، دف و تنبک و … دارند.
اگر میخواهید تا آموختن موسیقی را شروع کنید، برای تهیه یک ساز خوب باید فردی آشنا با آن ساز همراهیتان کند تا از کم و کیف آن آلت موسیقی آگاه باشد و بتواند شما را به بهترین نحو راهنمایی کند. برای مثال در خرید سازهایی مانند پیانو، گیتار و …، انواع متعددی از این آلات موسیقی متعلق به کشورهای مختلف در بازار ایران موجود هستند که هرکدام بنا به قیمتی که برای آنها در نظر گرفته شده، کیفیت متفاوتی را به شما ارائه میدهند.
بدین ترتیب فردی که خود این سازها را مینوازد یا در شناخت آنها اشراف کامل دارد، قطعا میتواند راهنمای مفیدی برای شما در انتخاب و خرید آنها باشد.
• خرید ساز مناسب
یکی از راهها برای خرید و فروش سازهای سنتی و فرنگی مراجعه به فروشگاههای عرضهکننده آلات موسیقی است که در همه شهرهای بزرگ ایران وجود دارند. اما روش سادهتر و بیدردسرتری هم هست که میتوان به صورت آنلاین و از طریق جستوجو در اینترنت کالای مورد نظر خود را سفارش و خریداری کنید.
• نوازندگی:
نوازنده کسی است که ساز موسیقی مینوازد.
درمورد پیشینه نوازندگی در ایران میتوان گفت، از مهمترین مُهرنگارههای خنیاگری (:موسیقی) در جهان؛ باید از آنچه که در «چوغامیش» عربستان یا خوزستان فعلی برجای مانده، یاد کرد که در سالهای 1961–1966 میلادی، یافت شدهاست. این مهرنگاره 3400 ساله؛ سیمایی از بزم رامشگران را نشان میدهد. در این بزم باستانی، دستهای خنیاگر(:نوازنده) دیده میشوند که هر کدام، به نواختن سازی سرگرم هستند. چگونگی نواختن و نشستن این رامشگران، نشان میدهد که آنها، نخستین دسته خنیاگران(:ارکستر) جهان هستند. در این گروه رامشگران، میبینیم که نوازندهای «چنگ» و دیگری «شیپور» و آن دیگر «تنبک» مینوازد. چهارمین رامشگر در این میان، خوانندهای است که «آواز» میخواند. ما همانند این خنیاگران را در «ایلام» و در سده 27 پیش از میلاد و از زمان پادشاهی «پوزوز این شوشیناک» در شوش میشناسیم. از همین گاه، مُهر و نشانههایی در دست است که نشان میدهند، خنیاگران بسیاری در ایران میزیستند.
در فارسی نوازنده سازهای سنتی را با پسوند «-زن» (مانند تارزن، نیزن و مانند آن) یا با پسوند «-نواز» (مانند نینواز) نام میگذارند. نام نوازندگان سازهای غربی اما بیشتر به تبع از زبان فرانسه با پسوند «-یست» نام برده میشود. مانند ویولونیست، ساکسوفونیست و مانند آن. در زیر فهرستی از نام نوازندگان سازهای گوناگون آمدهاست:
ابوا: ابویست
ارگ: ارگانیست، ارگزن، ارگنواز
باسون: باسونیست
باندورا: باندوریست
بوزوکی: بوزوکیزن
پرکاشن: پرکاشنیست
پیانو: پیانیست
ترومبون: ترومبونیست
ترومپت: ترومپتنواز
توبا: توبیست، توبانواز
درامز: درامر
رکوردر: رکوردرنواز
سازهای الکترونیک: نوازنده سازهای الکترونیک
ساکسوفون: ساکسوفونیست
سیتار: سیتاریست، سیتارزن، سیتارنواز
فلوت: فلوتیست، فلوتزن، فلوتنواز
کلارینت: کلارینتیست
کنترباس و گیتار بیس: بیسیست
کیبورد: کیبوردر
گیتار: گیتاریست
ماندولین: ماندولینزن، ماندولینیست
هارپ:هارپیست، چنگ نواز
هورن: هورنیست
ویلن: ویلنیست، ویلنزن، ویلننواز
ویلنسل: ویلنسلیست،
• آهنگسازی:
آهنگساز شخصی است که آثار موسیقی را تألیف مینماید. آهنگساز در حقیقت نویسندهٔ موسیقی است که با احاطهٔ کامل به علم موسیقی ایدههای فکری خود را در قالب موسیقی به رشتهٔ تحریر درمیآورد. آهنگسازی این نیست که شخص ملودی بسازد یا تنها در صورتی که قطعهای موسیقایی ساخت وی لقب آهنگساز را به خود نسبت دهد؛ بلکه آهنگساز مانند هر حرفهٔ علمی دیگر میبایست در مراکز آموزش علمی موسیقی در رشته آهنگسازی تحصیل یا میبایست از علوم مختلف موسیقی از جمله رهبری ارکستر، سازشناسی، سازبندی،هارمونی، پُلیفونی، کنتراپوئن و… که لازمهٔ کار آهنگسازی است برخوردار باشد.
فردی که تنها ملودی میسازد و آن را به شخص دیگری برای سازبندی میسپارد، آهنگساز بهشمار نمیآید و نغمهپرداز یا نواساز است. اما اگر کسی دیگر مقولات آهنگسازی یعنی ملودی،هارمونی و سازبندی را با هم پیش ببرد یک آهنگساز بهشمار میرود.
هر آهنگساز میبایست یک ساز را به خوبی بنوازد. در حقیقت در دنیای موسیقی به دلیل نیاز به دانش زیاد و گستردگی کار آهنگساز، از وی به عنوان دانشنامهٔ موسیقی نام میبرند. آهنگساز باید به ساز مادر یعنی پیانو احاطه کامل داشته باشد آهنگساز به معنی انگلیسی همان songwriter میباشد.
همانطور که پیشتر گفته شد رقص و حرکات نمایشی دومین هنر در جهان است هنرهای نمایشی شکلی از هنر است که برخلاف هنرهای پلاستیکی، هنرمند در آن با استفاده از بدن و فیزیکِ خود در وهلهٔ نخست و سپس بهرهگیری از امکانات دیگر به خلق هنر خود میپردازد. همانطور که میدانید حرکات نمایشی و رقص هنر دوم محسوب میشود. گالری لیلیت در این بخش به حرکات نمایشی و رقص میپردازد.
هنر دوم (رقص و حرکات نمایشی) و هنر ششم (تئاتر و هنرهای نمایشی) شباهتهایی به هم دارند و در عین حال با هم متفاوت هستند.
هنر دوم : حرکات نمایشی و رقص
اصطلاح «هنرهای نمایشی» برای اولین بار در سال 1711 در زبان انگلیسی برای مجموعهای از هنرهای دیداری متکی به بازیگر مورد استفاده قرار گرفت.
هنرهای نمایشی شامل: انواع رقص، شعبدهبازی و تردستی، آوازخوانی، نمایشهای سیرک (بندبازی، معرکه گیری، کار با حیوانات و نمایشهای پهلوانی) و سایر هنرهای مشابه است.
هنرمندانِ این نمایشها با عنوانهایی چون: رقصنده، کمدین، دلقک، شعبدهباز، خواننده و… نام برده میشوند.
رقص
رقص معمولاً به حرکتهای انسان که برای بیان یک حالت انجام میگیرد گفته میشود. رقص میتواند در یک محیط اجرایی، روحانی یا اجتماعی اجرا شود.
به افرادی که به انجام رقص میپردازند رقصنده میگویند و به خودِ کنشِ رقص، رقصیدن یا رقص گفته میشود.
در فرهنگ معاصر ایرانی، رقاص لفظی است با بار منفی که به رقصندگان باشگاههای شبانه ازجمله رقص عریان عربی و رقص برهنهٔ غربی اطلاق میشود. بهکار بردن این لفظ برای کسانی که حرفهٔ آنان نوعی از انواع رقصهای هنری است ناپسند است.
انواع هنر رقص: رقص باله، رقص فولکلر، رقص بالروم، رقص آیینی.
اپرا
اُپرا آمیزهای از موسیقی و تئاتر است که بیشتر متکی به آواز است تا اجرا. این هنر میخواهد که حقیقت به تصویر کشیده شود. ازاین رو برای خلق آثار اپرایی باید در دو بخش موسیقی و نمایش آگاهی داشت تا بتوان پدیدهای درخور تحسین ایجاد کرد.
اپرا مجموعهای است از هنرهای مختلف: موسیقی، ادبیات، فن بازیگری، طراحی صحنه، دکور و کارگردانی. اپرا از ارزندهترین پدیدههای جهان موسیقی است. طی چندین قرن، اپرا با تحولات فراوان، همه گونه رویدادها و سبکهای موسیقی را تجربه کرد و به تکامل رسید.
آوازهای اپرا شامل دو قسمت است:
آریا (Aria) که قسمت اصلی اپراست و خواننده در آن با آرایشهای آوازی، قدرت و مهارتش را ابراز میدارد.
گفتآواز (به فرانسوی: Recitatif) که نوعی از فن بیان و مکالمهٔ آوازی است و غالباً پیش از آریا قرار میگیرد. در اپرای ایتالیایی، گفتآواز رابط بین دو آریاست:
الف- گفتآواز خشک Recitatif Secco که آواز بدون ارکستر است و فقط با چند آکورد کوتاه همراهی میشود.
ب- گفتآواز همراهیشونده Recitatif accampagne که خواننده به همراهی ارکستر میخواند و بیشتر در اپراهای فرانسوی معمول است.
سیرک
رومیان اولین کسانی بودند که واژهٔ سیرک را بهکار بردند در آن زمان به محوطهٔ وسیعی که محل نمایشهای مهیجی همچون اسب دوانی، آکروبات، مسابقه ارابه رانی و کشتی بود سیرک گفته میشد. نوع جدید سیرک از سالهای 1700 میلادی آغاز به کار کردهاست و در آن از شعبده باز، دلقک، آکروبات باز و همه نوع حیوان رام شده و حتی شیر و خرس هم استفاده میشود.
تاریخچه هنرهای نمایشی در غرب
دوره کلاسیک
در اوایل قرن 6 قبل از میلاد اولین حرکتهای رسمی برای ایجاد سنتهای نمایشی کلاسیک در یونان آغاز شد. نمایشهای تراژدی و شادینامه که ریشه در آئینهای مذهبی یونان باستان داشتند شکل گرفت و با وجود نویسندگان بزرگی چون سوفوکل، اوریپید، آریستوفان و… به سرعت پیشرفت کرد. این سنت بعدها توسط رومیها ادامه یافت و شکل کپی برداری شدهای از نمایشها در روم همزمان باسایر نمایشهای سرگرمکننده دیگر چون «گلادیاتور بازی» و «مبارزات خونین پهلوانی» پیشرفت کرد. همزمان شکل جدیدی از نمایش پانتومیم در روم بوجود آمد که نوعی از تئاتر بی کلام بود. با ظهور دین مسیحیت و رشد قدرت و نفوذ کلیساها برای مدتی هرگونه فعالیت نمایشی ممنوع و حرام دانسته شد. اما حرکت هنر نمایش هرگز بطور کامل متوقف نشد و اینبار در قالب نمایشهای کارناوالی با موضوع «زندگی و آلام مسیح و حواریون» ونیز شکل جدیدی از نمایشهای اخلاقی در فاصله قرون 9 تا 14 پدید آمد.
دوره رنسانس
رنسانس در سالهای 1300 از ایتالیا آغاز شد و در عرض سه قرن در سراسر اروپا انتشار یافت. به ندرت در دورهای چنین کوتاه از نظر تاریخی، رخدادهای متعددی به وقوع میپیوندد. حال آنکه این قرنها سرشار از تغییرات اساسی و فعالیتهای بزرگ است. جهان امروزی نتیجهٔ همین فعالیتهاست، زیرا رنسانس پایههای اقتصادی،، هنری و علمی تمدنهای کنونی غرب را بنا نهاد.
دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای سدهٔ پانزدهم و شانزدهم بوجود آوردند. این احیای فرهنگی به رُنِسانس (یعنی نوزایش) مشهور شدهاست. دانشمندان، سرایندگان و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل روم و یونان با دیدگانی تازهتر به جهان مینگریستند. نقاشها به مطالعهٔ کالبد انسان پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوهٔ واقعگرایانهای نقاشی میکردند. فرمانروایان ساختمانها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند. این عقاید تازه بزودی در سراسر اروپا گسترش یافت.
در تاریخ هنر معمولاً دوران رنسانس را به این مراحل، بخش میکنند:
آغازین (حدود 1300 – حدود 1420)
پیشین (حدود 1420- حدود 1500)
پسین یا اوج (حدود 1500 – حدود 1527)
در این دوران شکلهای جدیدی از هنرهای نمایشی مانند کمدیادلارته و باله که گونهای رقص نمایشی بود بهوجود آمدند. اولین بالماسکههاو نمایشهای بداهه در قرن 16 در انگلیس با ظهور بزرگان عرصه نمایش چون شکسپیر، بن جانسن، کریستوفر مارلو پدید آمدند که ترکیبی بودند از حرکات نمایشی، رقص همراه با موسیقی که هنرمندان آن با پوشیدن لباسهای عجیب که بطور استادانهای طراحی شده بودند به هنرنمایی میپرداختند.
تئاتر کودک ونوجوان در ایران و تشکیل گروههای نمایشی و اجرا در مدارس و مهد کودکها کارگاه تئاتر کودک (بومرنگ) از پیش رویان تئاتر کودک ونوجوان در ایران با تولید نمایشهای موزیکال ازسال 1384 و اجرای آنها در آمفیتئاترهای ایران بخش خصوصی در تئاتر را توسعه داده و تولیداتش از پرمخاطبترین تاترهای کودک ونوجوان بوده است.
رقص در هنرهای نمایشی
رقص معمولاً به حرکتهای انسان که برای بیان یک حالت انجام میگیرد گفته میشود. رقص میتواند در یک محیط اجرایی، روحانی یا اجتماعی اجرا شود.
به افرادی که به انجام رقص میپردازند رقصنده میگویند و به خودِ کنشِ رقص، رقصیدن یا رقص گفته میشود.
در فرهنگ معاصر ایرانی، رقاص لفظی است با بار منفی که به رقصندگان باشگاههای شبانه ازجمله رقص عریان عربی و رقص برهنهٔ غربی اطلاق میشود. بهکار بردن این لفظ برای کسانی که حرفهٔ آنان نوعی از انواع رقصهای هنری است ناپسند است.
انواع هنر رقص: رقص باله، رقص فولکلر، رقص بالروم، رقص آیینی.
مجموع هنرهای زیبا به هفت دسته تقسیم میشوند که در مقالات قبلی گالری لیلیت به آنها اشاره شده. سومین هنر، هنرهای ترسیمی یا اصطلاحا هنرهای زیبا است و خود شامل چند بخش که در این بخش به آن میپردازیم.
هنر سوم : هنرهای ترسیمی
درابتدا تعریفی از هنرهای تجسمی: هنرهای تجسمی که به آن گاهی هنرهای بصری یا دیداری نیز گفته میشود آن گروه از هنرهای مبتنی بر طرح است که مشخصا حس بینایی مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهند. هنرهایی هچون؛ نقاشی، خوشنویسی، مجسمهسازی، طراحی، عکاس، گرافیک، طراحی صنعتی، معماری و طراحی داخلی و همچنین هنرهای مشتق از آنها از این دسته اند.
برخی هنرها درحوزه نوشتاری قرار دارند مانند شعر و داستان که ذات اصلی خود را به خوبی به مخاطب میفهماند و برخی هنرها مانند هنرهای تجسمی و بصری نیاز به درک و فهم دارد. یک نویسنده برای نشان دادن اثر خود به مخاطب از کلمه و جملات استفاده میکند و میتواند به خوبی با مخاطب خود ارتباط برقرارکند. اما هنرمند هنرهای بصری باید امیدوار باشد که مخاطب منظور آنرا بخوبی درک کرده باشد.
یکی از مزیتهای هنرهای بصری این است که تمام افراد از مسن تا جوان برداشتهای متفاوتی را دارند و از معایب هنرهای بصری این است که بعضی اوقات مخاطب محو شکل و خطوط و رنگ میشود و از مطلب اصلی که هنرمند میخواهد در اثر خود به مخاطب نشان دهد دور میشود.
هنرهای ترسیمی:
هنرهای ترسیمی در واقع شاخه و فرمی از هنرهای تجسمی است. در هنرهای ترسیمی هنرمند با استفاده از ابزاری به رسم و ثبت یک اثر هنری میپردازد. در واقع هنگامی که صحبت از هنرهای ترسیمی به عنوان یکی از فرمهای هنری میکنیم مقصود ما رسم خطوط است. اگرچه به مرور زمان این تعریف تغییر پیدا کرده است و میتواند به استفاده از وسایل و ابزار دیگری نظیر رنگ، سایه و… نیز تعلق بگیرد. آنچه با دست ترسیم میشود میتواند بدون ابزار دیگری مستقیما به عنوان یک اثر هنری عرضه شود. اما امروزه معمولا از ترسیم یک نقش برای استفاده در یک ابزار و یا نرم افزار دیگر استفاده میشود.
انواع هنرهای ترسیمی:
هنرهای ترسیمی خود به شاخههای گوناگون تقسیم میشود مانند: نقاشی- خطاطی- عکاسی و غیره که هرکدام از این هنرها خود شامل بخشها و سبکهای مختلفی میباشد. یکی از مهمترین و زیباترین هنرهای ترسیمی و حتی به جرأت میتوان در بین تمامی هنرها به هنر نقاشی اشاره کرد.
هنرهای تجسمی که به آن هنرهای بصری یا دیداری نیز گفته میشود، چهارمین هنر ثبت شده در جهان است.
به آن گروه از هنرهای مبتنی بر طرح است که مشخصاً حس بینایی را مخاطب قرار میدهند هنرهای تجسمی گفته میشود. گالری لیلیت در این بخش برای آشنایی بیشتر شما با هنرهای تجسمی، به معرفی این هنر چهارم میپردازد.
هنرهای تجسمی که گاه با اصطلاح هنرهای بصری یاد میشوند، هنرهای مبتنی بر حس بینایی همچون؛ نقاشی، مجسمهسازی، طراحی، طراحی محصول، چاپ دستی، عکاس، گرافیک، طراحی صنعتی، سرامیک، صنایع دستی (نه هنرهای سنتی)، ویدئو، فیلمسازی، معماری و طراحی داخلی است. همچنین هنرهای تجسمی شامل گروه دیگری با عنوان هنرهای کاربردی مانند طراحی صنعتی، طراحی گرافیک، طراحی مد، طراحی داخلی و هنر تزئینی میشود. در حال حاضر هنرمند تجسمی به شخصی گفته میشود که در زمینه هنرهای زیبایا هنرهای کاربردی فعالیت دارد.
قلمرو کاری طراحی و هنرهای تجسمی بسیار گستردهاست. در اصل این قلمرو همهٔ آنچه که میتوان دید به جز نمایش را در بر میگیرد. منظور از نمایش هنرهایی مانند تئاتر، موسیقی، یا اپرا است. البته مرز مشخص و درستی میان این تعاریف نیست. مثلا توجه کنید به هنر تن و بدن یا مثلا فیلم و هنر رسانهای که میتوانند همهٔ دستههای دیگر هنر را در خود جای دهند.
کاریکاتور
Art materials
Asemic writing
پیشرو (هنر)
غارنگاره
Child art
تکهچسبانی
کمیک
ترکیببندی
هنر مفهومی
هنر معاصر
صنعتگری
جمعسپاری
عدم اختلاط رنگها
هنرهای تزئینی
طراحی
Eastern art history
هنر بومشناختی
هنرهای زیبا
Found object
دیوارنگاری
طراحی گرافیک
صنایع دستی
تاریخ هنر
History of graphic design
تاریخ سینما
تاریخ نقاشی
مجسمهسازی
تصویرسازی
Indigenous Australian art
چیدمان
Interactive art
هنر اسلامی
منظرهنگاری
Mail art
Mathematics and art
Media (arts)
نقاشی آمیخته
هنر نائیف
شاهکار چاپ باستانی
پرترهنگاری
Process art
دستگاه ذخیرهسازی داده
Rock balancing
پیشطرح
کتاب طراحی
Sound art
هنر خیابانی
هنر پارچه
هنر ویدئویی
Kandyan Era Frescoes
زبان و ادبیات جلوه گاه اندیشه، آرمان، فرهنگ و تجارب و روحیات یک جامعه است. انسانها در گذر زمان از زبان برای انتقال پیامها، عواطف و اندیشههای خویش بهره جستهاند و از ادبیات استفاده میکنند. گالری لیلیت در این بخش به معرفی هنر پنجم یعنی ادبیات میپردازد.
هنر پنجم: ادبیات
ادب یا ادبیات عبارت است از آنگونه سخنانی که از حدّ سخنان عادی، برتر و والاتر بودهاست و مردم، آن سخنان را در میان خود، ضبط و نقل کردهاند و از خواندن و شنیدن آنها دگرگون گشته و احساس غم، شادی یا لذّت کردهاند.
در باور همگانی ادبیات یک تیره یا ملت برای نمونه مجموعه متنهایی است که آثار ماندگار و برجسته پیشینیان آن تیره و ملت را تشکیل میدهند.
یکی از طبقهبندیهای مشهور و پرکاربرد متنهای ادبی، طبقهبندی دوگانهایست که بر اساس آن متنها به دو گونهٔ اصلی شعر و نثر تقسیم میشوند.
این طبقهبندی سنت دیرینهای در سخن شناسی، زبان فارسی و ادبیات جهان دارد.
سخنوران و فیلسوفان از دیرباز در پی پررنگ کردن خط ظریف میان این دو و ارایه تعریفی فراگیر و تمییز دهنده از شعر و نثر بودهاند.
تعریف ادبیات
ادب واژهای است معرب از فارسی.
این واژه از دیدگاه واژهشناسان به معنی ظرف و حسن تناول آمدهاست.
برخی نیز در فارسی، ادب را به معنی فرهنگ ترجمه کردهاند و گفتهاند که ادب یا فرهنگ همان دانش است.
به از دیگر معانی واژهٔ ادب میتوان به هنر، حسن معاشرت، شیوهٔ پسندیده، با سخن اشاره کرد.
اما ادب در اصطلاح، نام دانشی است که قدما آن را شامل این علوم دانستهاند:
لغت، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، عروض، قافیه، قوانین خط، قوانین قرائت که بعضی اشتقاق و انشاء راهم بدانها افزودهاند.
البته دیدگاه ادبای قدیم دربارهٔ معنی اصطلاحی «ادب» کمی مختلف است. بعضی آن را فضیلت اخلاقی، برخی پرهیز از انواع خطاها و برخی آن را مانند فرشتهای دانستهاند که صاحبش را از ناشایستیها بازمیدارد.
اما علم ادب (ادبیات) یا سخنسنجی یا در دیدگاه پیشینیان اشاره داشتهاست به دانش آشنایی با نظم و نثر از جهت درستی و نادرستی و خوبی و بدی و مراتب آن.
اما برخی ادیب را کسی میدانستند که عالم بر علوم نحو، لغت، صرف، معنی، بیان، عروض، قافیه و فروع باشد و برخی خط، قرضالشعر، انشا، محاضره و تاریخ را هم جزو آنها دانستهاند.
و در ایران تا سدهٔ پیشین صفت ادیب را برای کسی به کار میبردند که به زبانهای فارسی و عربی و علوم مربوط که به آنها اشاره شد مسلط و در سخن ماهر در استفاده از آنها بود.
مانند ادیب الممالک فراهانی و ادیب نیشابوری.
جرجی زیدان در اینباره مینویسد:
«علم ادب در اصطلاح علمای ادبیت مشتمل بر اکثر علوم ادبیه است از قبیل:
نحو، لغت، تصریف، عروض، قوافی، صنعت شعر، تاریخ و انساب.
به هنرمندان هنر پنجم (ادبیات) ادیب میگویند.
ادیب کسی است که دارای تمام این علوم یا یکی از آنها باشد و فرق مابین ادیب و عالِم آن است که ادیب از هر چیزی بهتر و خوبترش را انتخاب مینماید و عالم تنها یک مقصد را گرفته در آن مهارت مییابد.»
مردم غالباً بین ادبیات و آثار مکتوب دیگر تفاوت قائل میشوند.
اصطلاحات «تخیل ادبی» و «شایستگی ادبی» غالباً به منظور تشخیص آثار ادبی از یکدیگر مورد استفاده قرار میگیرند.
مثلاً تقریباً تمام انسانهای باسواد دنیا آثار چارلز دیکنز را در زمرهٔ «ادبیات» تلقی میکنند در حالی که برخی از منتقدین، آثار جفری آرچر را شایستهٔ گنجانده شدن تحت عنوان «ادبیات انگلیسی» نمیدانند.
گاهی اوقات ممکن است منتقدان برخی از آثار را به دلایلی همچون سطح پایین دستور زبان و نحو، داشتن خط داستانی باورنکردنی یا گسیخته یا داشتن شخصیتهای متناقض یا غیرقابلباور از زمرهٔ آثار ادبی حذف کنند.
اما باید گفت که مفهوم واژهٔ ادب و ادبیات نیز همانند همهٔ پدیدههای دیگر در طول زمان یکسان نمانده و دستخوش تحول گردیدهاست.
بیشتر اقوام قدیم جهان، همچون یونانیان، ادب را فقط به معنی و مفهوم شعر به کار میبردهاند و علوم ادبی، نزد آنها علم شعر بودهاست و بس.
انواع ادبیاتِ ایران:
ادبیاتِ حماسی
ادبیاتِ غنایی
اَدبیات تعلیمی
اَدبیات داستانی
انواع ادبیاتِ جهان
ادبیات آسیا
اَدَبیات آمریکای لاتین
ادَبیات آفریقا
ادبیات اروپا
ادَبیات استرالیا
اَدبیات ملل
مشاهیر
کتابهای مشهور ادبیاتِ جهان
تاریخچه ادبیات
یکی از کهنترین آثار ادبی شناخته شده در جهان، حماسهٔ گیلگمش است.
بسیاری از پژوهشگران، گیلگمش را نخستین حماسه بشری میدانند.
این اثر ادبی که تاریخ نگارش آن را سال 2700 پیش از میلاد میدانند موضوعاتی چون قهرمانی، دوستی، شکست و جستجو به دنبال زندگی ابدی را شامل میشود.
در هر دورهٔ تاریخی یکی از گونههای ادبیات برجسته میشود.
نخستین آثار ادبی بیشتر دارای جنبههای پیدا و پنهان مذهبیاند و ریشهٔ تعلیمی نیز همین منابع هستند.
سرشت نامتعارف آثار رمانتیک پس از قرون وسطی رشد پیدا کرد در حالی که عصر روشنگری باعث بروز حماسههای ملی و آثار فلسفی شد.
رمانتیسم بر ادبیات عامیانه و مسائل عاطفی تأکید میکرد و به این گونه بود که در سده 19 میلادی راه را برای ظهور رئالیسم و ناتورالیسم که در پی کشف مصادیق واقعیت بودند باز کرد.
سده 20 میلادی نیاز به سمبولیسم یا بینش روانی در توصیف و توسعه شخصیت را با خود آورد.
هنرهای نمایشی شکلی از هنر است که برخلاف هنرهای پلاستیکی، هنرمند در آن با استفاده از بدن و فیزیکِ خود در وهلهٔ نخست و سپس بهرهگیری از امکانات دیگر به خلق هنر خود میپردازد. گالری لیلیت در این بخش برای آشنایی بیشتر شما عزیزان با هنرهای نمایشی، به معرفی این هنر ششم میپردازد.
هنر دوم (رقص و حرکات نمایشی) و هنر ششم (تئاتر و هنرهای نمایشی) شباهتهایی به هم دارند و در عین حال با هم متفاوت هستند.
هنر ششم : هنرهای نمایشی
اصطلاح «هنرهای نمایشی» برای اولین بار در سال 1711 در زبان انگلیسی برای مجموعهای از هنرهای دیداری متکی به بازیگر مورد استفاده قرار گرفت.
تقسیمبندی هنرهای نمایشی
هنرهای نمایشی شامل: تئاتر اپرا، (اجرای زنده و عروسکی)، داستانگویی، تعزیه خوانی و سایر هنرهای مشابه است.
هنرمندانِ این نمایشها با عنوانهایی چون: هنرپیشه، بازیگر، خوانندگان و… نام برده میشوند.
تئاتر
اگر عبارت «هرگاه A نقش B را برای C بازی کند یک نمایش شکل گرفتهاست» را برای تعریف نمایش بپذیریم وابستگی غیرقابل انکار هنرهای نمایشی به سه مقوله (بازیگر، نقش و تماشاگر) مشخص میشود. تئاتر در سادهترین تعریف شکلی از نمایش است که علاوه بر این سه عامل وابسته به عوامل دیگری چون «محل نمایش، متن نمایشی، زمان اجرا و فرایند تولید تا ارائه دارد» با این تعریف نمایشهای غیر داستانی در ردیف تئاترها قرار نمیگیرند.
تئاتر از کلمهٔ یونانی «تئاترون» بهمعنی تماشاخانه یا محل تماشا گرفته شدهاست و شامل انواع مختلفی چون نمایش زنده با بازیگر، نمایشهای عروسکی، پانتومیم، تئاتر تلویزیونی، اپرا، باله، نمایشهای موزیکال، نمایش رادیویی، نمایشهای آیینی (به شرط داشتن ساختار روایی) و شکلهای خاصی از نمایشهای سنتی ملل و اقوام (برای نمونه: نقالی، پردهخوانی، نمایشنامهخوانی، تخت حوضی، تعزیه در ایران) و نمونههای متعدد دیگری است.
تئاتر امروزه ازنظر ساختار و شکل ارائه گستردگی فراوانی یافته و شکلهای گاه بدیعی چون (تئاتر خیابانی، تئاتر محیطی، تئاتر مواجه، تئاتر پوچی و…) که برخی از آنها در شکل اجرا و تعدادی نیز در ساختار نمایشنامه دست به نوآوری زدهاند.
ریچارد فورمن، پیتر بروک، یرژی گروتوفسکی، خوان آکالایتیس، رابرت ویلسون، الیزابت لکامپت، پیتر سلارز، ژوزف اسووبودا، آندره سربن، آرین منوشکین و مارتا کلارک از جمله کارگردانهایی هستند که تئاتر را به گوناگونی شیوهها و سیستمهای ارتباطی آن تجربه کردهاند.
اپرا در هنرهای نمایشی
اُپرا آمیزهای از موسیقی و تئاتر است تا حقیقت به تصویر کشیده شود. ازاینرو برای خلق آثار اپرایی باید در دو بخش موسیقی و نمایش آگاهی داشت تا بتوان پدیدهای درخور تحسین ایجاد کرد.
اپرا مجموعهای است از هنرهای مختلف: موسیقی، ادبیات، فن بازیگری، طراحی صحنه، دکور و کارگردانی. اپرا از ارزندهترین پدیدههای جهان موسیقی است. طی چندین قرن، اپرا با تحولات فراوان، همه گونه رویدادها و سبکهای موسیقی را تجربه کرد و به تکامل رسید.
آوازهای اپرا شامل دو قسمت است:
آریا (Aria) که قسمت اصلی اپراست و خواننده در آن با آرایشهای آوازی، قدرت و مهارتش را ابراز میدارد.
گفتآواز (به فرانسوی: Recitatif) که نوعی از فن بیان و مکالمهٔ آوازی است و غالباً پیش از آریا قرار میگیرد. در اپرای ایتالیایی، گفتآواز رابط بین دو آریاست:
الف- گفتآواز خشک Recitatif Secco که آواز بدون ارکستر است و فقط با چند آکورد کوتاه همراهی میشود.
ب- گفتآواز همراهیشونده Recitatif accampagne که خواننده به همراهی ارکستر میخواند و بیشتر در اپراهای فرانسوی معمول است.
تئاتر در هنرهای نمایشی
اگر عبارت «هرگاه A نقش B را برای C بازی کند یک نمایش شکل گرفتهاست» را برای تعریف نمایش بپذیریم وابستگی غیرقابل انکار هنرهای نمایشی به سه مقوله (بازیگر، نقش و تماشاگر) مشخص میشود. تئاتر در سادهترین تعریف شکلی از نمایش است که علاوه بر این سه عامل وابسته به عوامل دیگری چون «محل نمایش، متن نمایشی، زمان اجرا و فرایند تولید تا ارائه دارد» با این تعریف نمایشهای غیر داستانی در ردیف تئاترها قرار نمیگیرند.
تئاتر از کلمهٔ یونانی «تئاترون» بهمعنی تماشاخانه یا محل تماشا گرفته شدهاست و شامل انواع مختلفی چون نمایش زنده با بازیگر، نمایشهای عروسکی، پانتومیم، تئاتر تلویزیونی، اپرا، باله، نمایشهای موزیکال، نمایش رادیویی، نمایشهای آیینی (به شرط داشتن ساختار روایی) و شکلهای خاصی از نمایشهای سنتی ملل و اقوام (برای نمونه: نقالی، پردهخوانی، نمایشنامهخوانی، تخت حوضی، تعزیه در ایران) و نمونههای متعدد دیگری است.
تئاتر امروزه ازنظر ساختار و شکل ارائه گستردگی فراوانی یافته و شکلهای گاه بدیعی چون (تئاتر خیابانی، تئاتر محیطی، تئاتر مواجه، تئاتر پوچی و…) که برخی از آنها در شکل اجرا و تعدادی نیز در ساختار نمایشنامه دست به نوآوری زدهاند.
ریچارد فورمن، پیتر بروک، یرژی گروتوفسکی، خوان آکالایتیس، رابرت ویلسون، الیزابت لکامپت، پیتر سلارز، ژوزف اسووبودا، آندره سربن، آرین منوشکین و مارتا کلارک از جمله کارگردانهایی هستند که تئاتر را به گوناگونی شیوهها و سیستمهای ارتباطی آن تجربه کردهاند.
تاریخچه هنرهای نمایشی در غرب
دوره کلاسیک
در اوایل قرن 6 قبل از میلاد اولین حرکتهای رسمی برای ایجاد سنتهای نمایشی کلاسیک در یونان آغاز شد. نمایشهای تراژدی و شادینامه که ریشه در آئینهای مذهبی یونان باستان داشتند شکل گرفت و با وجود نویسندگان بزرگی چون سوفوکل، اوریپید، آریستوفان و… به سرعت پیشرفت کرد. این سنت بعدها توسط رومیها ادامه یافت و شکل کپی برداری شدهای از نمایشها در روم همزمان باسایر نمایشهای سرگرمکننده دیگر چون «گلادیاتور بازی» و «مبارزات خونین پهلوانی» پیشرفت کرد. همزمان شکل جدیدی از نمایش پانتومیم در روم بوجود آمد که نوعی از تئاتر بی کلام بود. با ظهور دین مسیحیت و رشد قدرت و نفوذ کلیساها برای مدتی هرگونه فعالیت نمایشی ممنوع و حرام دانسته شد. اما حرکت هنر نمایش هرگز بطور کامل متوقف نشد و اینبار در قالب نمایشهای کارناوالی با موضوع «زندگی و آلام مسیح و حواریون» ونیز شکل جدیدی از نمایشهای اخلاقی در فاصله قرون 9 تا 14 پدید آمد.
دوره رنسانس
رنسانس در سالهای 1300 از ایتالیا آغاز شد و در عرض سه قرن در سراسر اروپا انتشار یافت. به ندرت در دورهای چنین کوتاه از نظر تاریخی، رخدادهای متعددی به وقوع میپیوندد. حال آنکه این قرنها سرشار از تغییرات اساسی و فعالیتهای بزرگ است. جهان امروزی نتیجهٔ همین فعالیتهاست، زیرا رنسانس پایههای اقتصادی،، هنری و علمی تمدنهای کنونی غرب را بنا نهاد.
دانش و هنر پیشرفتهای عظیمی در ایتالیای سدهٔ پانزدهم و شانزدهم بوجود آوردند. این احیای فرهنگی به رُنِسانس (یعنی نوزایش) مشهور شدهاست. دانشمندان، سرایندگان و فیلسوفانی ظهور کردند که با الهام از میراث اصیل روم و یونان با دیدگانی تازهتر به جهان مینگریستند. نقاشها به مطالعهٔ کالبد انسان پرداختند و اعضای بدن انسان را به شیوهٔ واقعگرایانهای نقاشی میکردند. فرمانروایان ساختمانها و کارهای بزرگ هنری را سفارش دادند. این عقاید تازه بزودی در سراسر اروپا گسترش یافت.
در تاریخ هنر معمولاً دوران رنسانس را به این مراحل، بخش میکنند:
آغازین (حدود 1300 – حدود 1420)
پیشین (حدود 1420- حدود 1500)
پسین یا اوج (حدود 1500 – حدود 1527)
در این دوران شکلهای جدیدی از هنرهای نمایشی مانند کمدیادلارته و باله که گونهای رقص نمایشی بود بهوجود آمدند. اولین بالماسکههاو نمایشهای بداهه در قرن 16 در انگلیس با ظهور بزرگان عرصه نمایش چون شکسپیر، بن جانسن، کریستوفر مارلو پدید آمدند که ترکیبی بودند از حرکات نمایشی، رقص همراه با موسیقی که هنرمندان آن با پوشیدن لباسهای عجیب که بطور استادانهای طراحی شده بودند به هنرنمایی میپرداختند.
تئاتر کودک ونوجوان در ایران و تشکیل گروههای نمایشی و اجرا در مدارس و مهد کودکها کارگاه تئاتر کودک (بومرنگ) از پیش رویان تئاتر کودک ونوجوان در ایران با تولید نمایشهای موزیکال ازسال 1384 و اجرای آنها در آمفیتئاترهای ایران بخش خصوصی در تئاتر را توسعه داده و تولیداتش از پرمخاطبترین تاترهای کودک ونوجوان بوده است.
سینما در اصل واژهای است یونانی به معنای حرکت، اما در اصطلاح، سینما، هنر و فنی است که به کمک یک سری تصاویر متحرک، پیامی را به مخاطب خود که همان تماشا گر است منتقل میکند. گالری لیلیت در این بخش به هنر هفتم یعنی سینما میپردازد.
هنر هفتم : سینما
سینما آخرین هنر و به عبارت دیگر هفتمین هنر است. شش هنر دیگر عبارتند از : تئاتر، نقاشی، مجسمهسازی، معماری، موسیقی و رقص. در این میان سینما تنها هنری است که نه تنها شش هنر دیگر را به خدمت گرفته بلکه به گونهای توانسته آنها را اعتلا نیز ببخشد. همچنین سینما صنعت، فن و تکنیک را نیز به خدمت گرفته و در متن خود دارد.
اهمیت سینما
هنو ز سینما دورههای آغازین خود را طی میکرد که لنین ( از جمله پایه گذاران و سردمداران نظام کمونیست شوروی ) درباره سینما گفت :
« سینما با ما، همه ارتشهای دنیا بر علیه ما، سرانجام پیروز خواهیم شد.»
همین یک جمله که از زبان یک سیاستمدار نقل شده، به خوبی نشانگر اهمیت و قدرت سینماست. سینما وسیله خوبی برای تبلیغ و ارائه دیدگاهها و اندیشههای و اجتماعی و حتی اقتصادی است و از همین رهگذر گاه مخاطبش را به بی راهه برده و او را در چمبره تبلیغات گسترده اسیر کرده، اما با این وجود سینما به علوم مختلف از پزشکی، الکترونیک و جغرافیا گرفته تا فیزیک، شیمی و تاریخ خدمات شایانی نموده است. سینما، این وسیله سمعی و بصری جذاب، بزرگترین کارکردش در خلق رویا، خلق ماجرا، خلق شخصیتهای دوست داشتنی، نفرت انگیز، ترحم بر انگیز و… و در نهایت ایجاد احساسات عمیق انسانی از عشق و محبت گرفته تا ترس و نفرت است.
همانطور که میدانیم و مطلع هستیم امروزه کشورهای قدرتمند به هنر سینما بسیار متکی هستند و تمامی ایدهها و افکار و اهداف خود را توسط سینما به مردم جهان میرسانند و با مطرح کردن نظریات و عقایت خود بصورت غیر مستقیم سعی میکنند همه را با خود همراه و همفکر کنند.
دیگر سینما یک وسیله ساده سرگرمی ساز نیست، سینما پا را بسیار فراتر گذاشته و تجربه نشان داده، نادیده گرفتن آن امری غیر عاقلانه است، چه از سوی تماشاگران معمولی و چه از سوی سیاست گذاران اجتماعی، فرهنگی و جوامع مختلف.
فضای سینمایی
فضای سینمایی همان فضا و حیطهای است که در فیلم خلق میشود و به جهان عینی ربطی ندارد. فضای سینمایی را میتوان به شیوههای زیر از فضای واقعی جدا کرد :
فضای سینمایی، دو بعدی است و تصاویری خلق میکند که به اصطلا ح عمق ندارند. این فضا بر درک ما از اندازهها، فواصل و روابط اشیا تاثیر میگذارد، به همین خاطر، فیلم سازان از ترکیب بندی قاب، استفاده از عدسیهای مخصوص، حرکت دوربینهای مختلف و تدوین استفاده میکنند، تا به نحوی این واپیچیدگیها را جبران کنند و فضایی مشابه فضای واقعی و قابل قبول برای تماشاگر بسازند.
تدوین نماها از زوایای مختلف میتواند فضایی تازه و یگانه خلق کند، و تجربهای جدید برای تماشاگر باشد.
فضای واقعی و عینی، برای ما پیوسته و فاقد قطع و پارگی است. اما تدوین میتواند در فضای سینمایی ما را به عقب و جلو پرت کند. ما میتوانیم در این فضا بدون هیچ حرکتی صحنهای را از زوایا و فاصلههای مختلف ببینیم. چنین تدوینی پرسپکتیو فضایی را از بین میبرد، و یا دگرگون میکند.
در سینما میتوان با دکورهای مختلف، استفاده از طراحی صحنههای پیچیده و، امروز با گرافیکهای کامپیو تری فضاهایی عجیب و غریب خلق کرد و تماشاگر را چنان در آن جذب کرد که همه چیز برایش طبیعی و قابل قبول جلوه کند در حالی که هرگز چنین تجربه ایی در دنیای واقعی نداشته است و شاید هم هرگز نخواهد داشت.
زمان سینمایی
توالی زمانی و رویدادهای تاریخی در فیلم به گذر زمان در دنیای واقعی ربطی ندارد. در حالی که تماشاگر در زندگی روزمره خود با سیر بی رحم ثانیهها، ساعتها و روزها سرو کار دارد، سینما این توانایی را دارد که به شیوههای زیر این سیر منطقی را به هم بزند یا حتی توالی زمانی تازهای را خلق کند :
نشان دادن هم زمان رویدادهای مختلف که در زمانهای گوناگون اتفاق افتاده اند، به نحوی که هم زمان به نظر برسند.
حذف زمانهای غیر مهم در صحنهها و سکانسها. در این لحظهها هیچ حادثهای که به درد سینما بخورد رخ نمیدهد. مثلا در صحنهای، ما شروع حرکت اتومبیلی را به مقصدی مشخص میبینیم و در صحنه بعد بدون این که شاهد حرکت آن اتومبیل در مسیرش باشیم آن را در مقصد میبینیم.
بر عکس آنچه در مورد 2 گفته شد، گاهی هم، زمان واقعی بسط داده میشود. این کار در مورد نماهای مهم و حساس انجام میشود. برای این کار نماهایی را که از چند زاویه و فاصله مختلف از یک رویداد واحد گرفته شده در کنار هم نشان میدهند و به این ترتیب زمان واقعی رویداد را افزایش میدهند.
بسط دادن و یا کوتاه کردن حس زمانی تماشاگر از طریق قطع سریع و حرکت دوربین.
پیش رفتن و یا عقب نشستن در زمان از طریق فلاش بک (Flashback ) یا فلاش فوروارد ( Flash Forward ) .
بر هم نمایی دو رویداد مختلف در دو زمان متفاوت برای خلق حس تضاد.
باید در نظر داشت همه این قوانین به صورت نا خودآگاه در طول تاریخ سینما در ذهن تماشاگر جای گرفته و به نوعی سینما، تماشاگرش را برای ایجاد ارتباط با خودش، تربیت کرده و آموزش داده. در حالی که اولین تماشاگران سینما قادر به درک کوچکترین پیچیده گی زمانی و مکانی در فیلمها نبودند، تماشاگر امروزی قادر به درک و قبول پیچیدهترین تمهیدات سینمایی است.
امروزه هنرهای هفتگانه به هنرهای هشت گانه تغییر یافته است و حوزه طراحی و ساخت بازیهای ویدیویی و بازیهای رایانهای هنر هشتم است!
همانطور که میدانیم سالها پیش سینما را هنر هفتم نامیدند و چند سال قبل، بازیهای رایانه ای، هنر هشتم نام گرفت. تا همین چند سال پیش، کسی باور نمیکرد این بازیهای ساده که برای ساعتی بچهها را سرگرم میکرد، روزی چهارمین تجارت بزرگ جهان شود و همه را به خود مشغول کند.
بازی ویدیویی و رایانهای یا بازی کامپیوتری (به انگلیسی: PC game یا Video game) یک بازی دیجیتالی است که ساخت آن از سال 1983 خصوصاً در ژاپن و اروپا رایج گردید. آن زمان، زمان کدگذاری اتاق خواب نام گرفت. این بازیها از سال 2000 بهصورت رسمی مورد انتشار قرار گرفتند. این بازیها بهعنوان محصول تجاری و گاها به صورت رایگان عرضه میشوند.
هنر هشتم که با صنعت بازیهای رایانهای و ویدیویی شکل گرفت، هنری جوان است و بیست سال بیشتر عمر ندارد. از سویی دیگر این هنر پیشرفت خوبی نسبت به دیگر هنرها داشته است. قرار است در آینده نزدیک شما با فکرتان در بازیها شرکت و شخصیتها را با مغزتان کنترل کنید و به صفحه کلید و موس نیازی نداشته باشید.
اوایل به بازیهای رایانهای به عنوان یک سرگرمی توجه میشد و شرکتهای بازی سازی برای سود بیشتر دنبال سرگرم کردن بچههای جهان بودند، اما رفته رفته کارشناسان و روان شناسان دریافتند بازیهای رایانهای فقط بچهها را سرگرم نمیکند، بلکه به آنها آموزش و آنها را تحت تأثیر قرار میدهد.
بچههایی که بازی میکردند خودشان را جای شخصیتهای بازی میگذاشتند و گاه شخصیت شان عوض میشد. با این که روان شناسان معتقدند بازیهایی که خشونت را نشان میدهند، برای بچهها خوب نیست، اما شرکتهای بازی سازی دیدند بازیهای خشونت آمیز فروش بیش تری دارند. آنها برای این که کمتر سرزنش شوند، بر اساس سن، بازیها را دسته بندی کردند.
اثرگذاری بازیها فقط به این جا ختم نشد، بلکه گروهها و نهادهای مختلف برای بهره برداری از ویژگی اثرگذاری بازیها دست به کارهای جالبی زدند.
در مسایل نظامی، سربازان با کمک بازیها با همه موضوعات جنگی آشنا میشوند. مثلاً خلبانها روی صندلی مخصوصی مینشینند و بازی میکنند، گویا در هواپیمای جنگی نشستهاند و پرواز میکنند.
در صنعتهای گوناگون نظیر فضانوردی، خلبانی، رانندگی با ماشینهای بزرگ صنعتی و سنگین، کار در محیطهای متفاوت و سخت و …، بازیهای دیجیتالی حالت دیگری به خود گرفتند و بصورت شبیه ساز انجام عملی آنهم بصورت مجازی یا واقعیت مجازی به تازه کارها توانسته است خدمت بزرگی به این عرصه داشته باشد.
رشد اولیه
توسعه PDP-1 در سال 1961 برای بازیهای کامپیوتری معتبر میباشد. بازیهای کامپیوتری شامل دو کنترلکننده میباشد که در فضا مانور داده و سبب نابودی یکدیگر میشوند. همچنین رایانههای شخصی تنها با توسعه ریز پردازنده و میکرو کامپیوتر و بازی کامپیوتری نسبت به رایانههای بزرگ و مینی کامپیوتر که قبلاً وجود داشتهاند محبوبتر شدهاند .OXO، اقتباس شده از tic-tac-toe، در سال 1952 برای EDSAC عرضه گردید. یکی دیگر از بازیهای کامپیوتری در سال 1961 توسعه پیدا کرد در زمانی که دانشجویان MIT مارتین گریتز و الن کوتاک با استیو روسول کامپیوتر را برای محاسبات ریاضی استفاده کردند. اولین نسل از بازیهای رایانهای که از داستانها اخذ شده بود توسط کاربر از طریق صفحه کلید قابل بازی کردن بود. اولین بازی ماجراجویی در سال 1976 توسط ویل کرودر برای مینی کامپیوترهای PDP-11 ساخته شد و در سال 1977 به وسیلهٔ دون ودز تکمیل گردید. از سال 1980 قابلیت کامپیوترهای شخصی برای راهاندازی بازیهای افزایش یافت ولی در این زمان گرافیک کامپیوترها یک عامل مهم در بازیها معرفی گردید. بازیهای بعدی شامل دستورهای متنی همراه با گرافیک پایه در بازیهای SSI Gold Box مانند Pool of Radiance, و Bard’s Taleبود. از سال 1970 الی 1980 بازیها در راستای گروهها و نشریات سرگرمکننده و تفریحی مانند Creative Computing و Computer Gaming World توسعه پیدا کرد. این نشریات استاندارد نوشتن در کامپیوتر و بازی کردن یا خواندن نرمافزارها را ارائه نمود. میکروسافت یکی از اولین بازیها بود که به کاربرها فروخته شد. از اولین فروش در سال 1977 میکروسافت بیش از 50 هزار نسخه بر روی کاست نوار فروخت.
رکود صنایع و عواقب آن
همانطور که بازیهای ویدئویی جهت عرضه به بازار به شکل کارتریج با کیفیت پایین توسط شرکتهای متعدد به بازار عرضه گردید و محصولات زیادی مانند Atari 2600 توسط Pac-Man و E.T. جهت استفاده کامپیوترهای شخصی وارد بازار شد. از سال 1983 علاقهمندی به بازیهای ویدئویی کاهش یافته و توجهات به سمت بازیهای کامپیوتری سوق پیدا نمود. در اثر رکود اقتصادی بازار این بازیها مقداری کساد شده و شرکتها دچار زیان و ضرر شدند. در مقابل بازار کامپیوترهای خانگی رونق گرفت. از نمونههای ارزان آنها میتوان به کمودور 64 نام برد. بازار با تجربه آمریکائی شمالی با ایجاد سیستم NES در آمریکا تجدید حیات نمود. رونق بازیهای کامپیوتری در اروپا تا سالها ادامه داشت. کامپیوترهای با مارک ZX Spectrum و BBC Micro در بازار اروپا بسیار موفق بودند. اما NES که انحصار آمریکای شمالی و ژاپن شده بود، موفق نگردید. تنها کنسول 8 بیتیکه در اروپا موفق بود بر اساس Sega Master System واقع شده بود. تفاوت کلیدی میان کامپیوتر غربی و ژاپنی در زمان رزولوشن صفحه نمایش بود. رزولوشن سیستم ژاپنی بیشتر از 640 X 400 بود. در زمان سیستم 16 بیتی Commodore Amiga و Atari ST در اروپا عمومی شده بودند در حالیکه Sharp X68000 و FM Towns در ژاپن عمومی شده بود.
تکامل بازیهای رایانه ای
در سال 1987 IBM PC بسرعت در بازار رشد نمود و به مهمترین شرکت سازنده بازیهای تبدیل شد. بیش از یک سوم از بازیهای که در آمریکای شمالی برای کامپیوترهای شخصی فروخته شده دو برایر تعداد کمدورهای و Apple II فروخته شده بود. در سال 1989 Computer Gaming World گزارش نمود که صنایع به سمت استفاده از کارت گرافیک VGA میباشند. در حالی که برخی از بازیها با پشتیبانی از VGA در آغاز سال آگهی شد آنها معمولاً گرافیک EGA از طریق کارتهای VGA پشتیبانی میشوند. دراواخر سال 1989 اکثر ناشران از 320×200 MCGA به عنوان زیرگروه VGA حمایت کردند.پیشرفتهای بیشتر به کارهای هنری بازی و صوتی با امکان معرفی ساخته شد در دسامبر 1992 Computer Gaming World گزارش داد که DOS 82 درصد از فروش بازیهای کامپیوتری را در سال 1991 به خود اختصاص دادهاست – در آوریل 1993 Computer Gaming World اعلام نمود 91 درصد خوانندگان از کامپیوترهای IMB 6% Amiga و 3% Macintosh و 1% Atari ST استفاده کردهاند. همچنین مؤسسه ناشران نرمافزار بر اساس مطالعات که بر روی کاربران انجام دادهاند اعلام کردهاند که 74٪ آنها از کامپیوترIBM و 10% Macintosh و، 7% AppleII و بقیه 8٪ استفاده نمودهاند. حافظه CD-ROM نسبت به فلاپیها بسیار زیاد میباشد که این مهم کمک به کاهش سرقت در نرمافزارها و نیز کاهش قیمت آنها میکند.
بازیهای معاصر
از سال 1993 بازیهای کامپیوتری نسبت به سایر نرمافزارها نیاز به حافظه بیشتری پیدا کرد. از سال 1996 با توسعه نرمافزار ویندوز حافظه و مسایل مربوطه ساده شدند. کنسولهای 3D مانند Super Mario 64 سبب محبوبیت in hardware accelerated 3D graphics در کامپیوترهای شخصی گردید. سرعت و بهبود تکنولوژی گرافیک کامپیوترها سبب افزایش سطح واقع گرایی در رابطه با بازیهای کامپیوتری گردید.
خصوصیات اساسی بازیهای رایانهای
بازبودن
ویژگیهای مشخص سیسم عامل PC فقدان کنترل متمرکز است. تمامی سیستمها عامل بازیها بجز اندروید در یک گروه ساده مدیریت میشوند. مزایای صریح بودن شامل موارد زیر میباشد.
افزایش انعطافپذیری
بازیهای قدیمی میتوانند در سیستمهای جدید نیز مورد استفاده قرار گیرند. از طرفی بازیهای جدید اغلب در سیستمهای قدیمی نیز قابل اجرا میباشند
افزایش نو آوری
بازیها جهت به روز شدن نیاز به گرفتن اجازه بر روی کامپیوترها ندارند و سیستمهای عامل عموماً در حال تغییر میباشند.
افزایش پیچیدگی
کامپیوترها یک ابزار چند منظوره میباشند و عملکرد داخلی آن به صاحب آن بستگی دارد و پیکر بندی اشتباه میتواند مشکلات زیادی را ایجاد نماید. سازگار بودن سختافزارها نیز امکانپذیر میباشد. توسعه بازیها با طیف گستردهای از تنظیمات سختافزار همراه میباشد.
افزایش هزینههای سختافزار
بهطور کلی اجزای کامپیوتر به صورت جداگانه برای سود به فروش میرسد.
کاهش امنیت
در بیشتر مواقع کنترل سختافزار و نرمافزارهای کامپیوتر مشکل میباشد. این امر منجر به سوئ استفاده و تقلب در آنها میگردد.
حالتها
صراحت نرمافزارها سبب میگردد تا کاربرها اجازه ویرایش و بارگذاری آنها در اینترنت را بر اساس حالت آنها داشته باشند. انتشار ابزار برای ایجاد یک بازی توسط سازندگان امر طبیعی میباشد این معمول است برای توسعه دهندگان حرفهای به انتشار ابزار استفاده میکنند خود را برای ایجاد بازی
سرویسهای توزیع دیجیتال
بازی PC عمدتاً از طریق اینترنت به روش دانلود به صورت مستقیم به فروش میرسد. این رویکرد اجازه میدهد تا توسعه دهندگان مستقل کوچک با تولید کنندگاه بزرگ بازیها رقابت کنند و این امر از محدود شدن سرعت و ظرفیت دیسکهای نوری که کاربرد زیادی در بازیها دارند جلوگیری میکند. توزیع دیجیتال هزینهها را کاهش میدهد و کمبود سهام را حذف کرده و اجازه میدهد هزینهها افزایش پیدا نکند.
موزه بازیهای رایانهای
موزههای بازیهای رایانهای زیادی در سرتاسر جهان وجود دارد:
در سال 2011 در برلین، موزهای افتتاح شد که محل نگهداری بازیهای رایانهای از دهه 1970 تاکنون است.
موزه هنر و سرگرمیهای دیجیتال، در اوکلند کالیفرنیا نیز نمایشگاه بازیهای رایانهای است که در آن مجموعه، به اینگونه بازیها به صورت کلی جمعآوری شدهاند.
موزه بازی در رم به نگهداری از بازیهای رایانهای اختصاص داده شدهاست.
موزه تاریخ رایانه در مانتین ویو در کالیفرنیا دارای مجموعهای از بازیهای رایانه است و به بازدیدکنندگان اجازه بازی با نخستین بازی ویدئویی یعنی بازی جنگ فضایی را میدهد.
بازیهای رایانهای در فضای مجازی
امروزه بازیهای رایانهای بصورت فایلهای نصبی در فضاهای مجازی و وبسایتهای بصورت رایگان برای دانلود ارائه میگردند و دسترسی به این بازیها به راحتی و با حداکثر سرعت امکان پذیر میباشد.
در مجموع، کاری نیست که از دست بازیهای رایانهای بر نیاید. بازیهای رایانهای نشان دادهاند که رشدشان خیلی بیشتر از سینماست و در آینده شانه به شانه صنعت پر درآمد نفت در جهان قدم خواهد برداشت.
هنر و صنعت هر دو آفرینشهایی هستند که انسان با استفاده از مواد و مصالحی که از طبیعت بر میگیرد، و صورت نویی که به آن میدهد به وجود میآیند. در بسیاری موارد تجربه هنری از لطیف و ظریف شدن و اراده جلوهای زیباشناختی دادن به تولید صنعتی پدید آمده است. در موارد بسیاری تجزیه هنـر از صـنعت بسیار دشوار است. معماری از چنین مواردی است. به گونهای که هر دو بعد صنعتی و هنـری بـودن را در حد اعلای مراتب دارا ست. بسیاری ابنیه تاریخی که امروزه به عنوان آثار هنری شـمرده مـی شـوند اولا در زمان خود به نیت تولید هنری ایجاد نشده اند، بلکه هنر در بخش زیبا سازی آن و در تلفیق با صنعت به کار آمده است.
هنر و صنعت در طول تاریخ خود با یکدیگر رشد یافتهاند. معمولا چنـان بـوده اسـت کـه افـزایش قابلیـت صنعتی، موجب ارتقاء سطح هنری میشده است. صنعت با توانا ساختن هنرمند در تسلط برطبیعت او را در عینیت بخشیدن به تخیل هنری خویش توانا میساخته است. همچنین شیوه صنعتی و تولیدی جامعه نیز بر نحوه اجتماعی تولید هنری تاثیرگذار بوده است.
هر یک از شیوههای تولید و توزیع مادی، با طرز کاری تطبیق میکند که تولید معنوی از آن نشـأت مـی گیرد. فئودالیسم با کارگاه جمعی و دسترسی همگانی به هنر مشخص میشود. سـرمایه داری بـا آفـرینش فردی در اتاقهای کار خصوصی مشخص میشود که فرآوردههای آن در یک بازار آزاد به فروش میرسد و بر این بازار منافع مالی و آزمندی نسبت به شور و هیجانهای تازه حکم فرما ست. به نظر رافائـل سـرمایه داری با تجارت اشیای هنری که اکنون به صورت داراییهای شخصی درآمده اند، و نیز با نظام موزهها یعنی با جداسازی دقیق مرده خانههایی مشخص م یشود که به طور شخصی یا عمومی به تملک درآمدهاند و آثار هنری در آن مومیایی شده اند، نیز پیوندی آشفته و مبهم میان اید هآلیسم و کسب و کار و تجـارت وجـود دارد(رافائل، 1379 :163)
مطالعات فرهنگی آدورنو نشان مى دهد که منطق مشابه اى در صنعت تلویزیون فیلم و رادیو جریـان دارد. او این موضوع را در فصلى در کتاب دیالکتیک روشنگرى با عنوان صنعت فرهنگ شرح مـى دهـد. مفهـوم صنعت فرهنگ بیانگر تولید انبوه آثار هنرى در سطح تودهها به شکل کالاست. استدلال محورى آدورنو این است که صنعت فرهنگ بنابر ماهیت خویش آثار هنرى و به طور کلى آثار فرهنگى را در قالبى عامه پسند و نازل و بازارى عرضه مى کند همچون کالا. ولى در عین حال در ظاهر آن را مستقل و خود سالار مى نمایاند در صورتى که آثارى که بدین شکل تولید مى شوند و عمومیت مى یابند خود مبتنى بر مناسبات اقتصادى و اجتماعى هستند و مایه رهایى نخواهند بود. حتى ممکن است به نظر برسد که این آثار، مخاطبان خود را از لحاظ فکرى و اخلاقى ارتقا مى بخشند و آنان را به اندیشیدن وا مى دارند اما واقعیـت خـلاف ایـن اسـت و توهمى بیش نیست. محصولات صنعت فرهنگ چه را پر کنند اما تعالى بخش و تفکر برانگیز نیستند. در «اوقات فراغت » بسا مایه لذت و سرگرمى شوند و همین زمینه شاید بتوان افـزود کـه محصـولات صـنعت فرهنگ ممکن است جلوه اى از هنر اصیل به خود بگیرند و وانمود کنند که خاستگاهى یکسـره فرهنگـى و هنرى دارند اما دیرى نمى گذرد که حقیقت آنها بر ملا مى شود و این برملا شدن گاه چنان است که عناصر و انگیزهها و محرکهاى اقتصادى به شکلى فاحش قابل تشخیص اند.
خصلت مستقل و غیر ابزارىMarketability) ) صنعت فرهنگ با تأکید بر بازار و قابلیت عرضه هنر را به کلى نادیده مى گیرد. همین که بازار و قابلیت عرضه، نقشى اساسى پیدا مـى کنـد سـاختار اقتصـادى آثـار فرهنگى نیز دچار تغییر مى شود. بدین ترتیب تولیدات صنعت فرهنگ به جاى آنکه موجب آزادى شوند و کاربردى اصیل و حقیقى براى مردم داشته باشند کاربردى منفى پیدا مى کنند و هر چیزى فقـط » ارزش مادى و قابل معاوضه جاى ارزشهاى فرهنگى آنها را مى گیرد. در این وضعیت از آن حیث و تا آنجا ارزش دارد که بتوان آن را مورد معاوضه و داد و ستد قرار داد نه آنکه فى نفسه صـنعت فرهنـگ ویژگـى اصـیل و خاصى را که آثار هنرى روزگارى واجدش”. ارزش و اهمیتى داشـته باشـد بودنـد از بـین مـى بـرد. برخـى منتقدان متمایل به قبول و توجیه فرهنگ توده اى یا عامه با این آرا مخالفت کردند بدون آنکـه بـه نگـرش انتقادى او چندان توجه کرده باشند. نکته اصلى مورد نظر آدورنو در اینجا آن است که نشاندن ارزش مبادله اى یا مالى به جاى ارزش کاربردى فرهنگى توسط صنعت فرهنگ آشکارا بیانگر تغییرى سرنوشـت سـاز در جامعه غربى است.
- تأثیرات صنعتی شدن بر هنر
• یکسان سازی مخاطبان
صنعتی شدن به دلیل آنکه به تولید کالاهای یکسان و در نتیجه به تولید کالایی فرهنگ و هنر تمایل دارد، با تولید یکسان آثار هنری، سلایق و ذائقههای هنری را به یکدیگر نزدیک میسـازد و بـدین سـان تفـاوتهای بین فردی و فرهنگهای مختلف را به سوی یک فرهنگ که همـان فرهنـگ کـارایی و صـنعت باشـد نزدیک میسازد.
• انبوه سازی هنر
دو عامل به عنوان پیش شرطهای ضروری تولید انبوه صنعتی شـناخته شـده اسـت. اول سـاخت قطعـات استاندارد شده و قابل تعویض. دوم سوار کردن این قطعات با نیروی نسبتا کم. همـین روش بـا هنـر بـرای مصرف : مختصر تغییراتی در تولید انبوه هنر نیز به کار گرفته میشود(هاوزر، 1382 :605)
عموم نیاز به ساده سازی دارد و تولید انبوه آن نیز نیاز به دستیابی به فرمول ساده شدهای برای ساخت اثر دارد.
در تولید هنر تودهای پارهای خطوط مشخص و معروف وجود دارد که محبوبیت شان در گذشته به اثبـات رسیده است و استفاده آنها در هر داستان بلند، رقص و آواز حتمی به نظر میرسـد. رسـانه هـای همگـانی برای راضی نگه داشتن توده ناهمگن مخاطبانشان همواره در پی همین فرمولهای ثابت ساخت اثر هستند
که میتواند همه را راضی نگه دارد. از این رو رسانهها در جهت همسان سازی ساخت اثر و آثار کلیشهای به
دنبال ذوق بین المللی و زیباشناسانه مشترک مخاطبان میگردند. از سویی ساختار جامعه صنعتی جدید ونظم ماشینی زندگی شهری، انطباق اجتناب ناپذیر اما عمدتا غیرارادی و ناآگاهانه فرد با شکلهای مشترک
رفتار را ایجاب میکند(همان: 409) توده ناهمگن اجتماع شهری در پی سازماندهی درونی خود و ایجاد نظم پویا به دنبال تعلقات مشترک و در نتیجه زیبا شناسی مشترک و همسان هستند و مطبوعات، رادیو، سینما، پوسترها و انواع آگههای بازرگانی این تعلقات مشترک را تشدید میکنند. جریـان جهـانی شـدن زنـدگی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که همسانی مصرف کالاها و تفکرات بدون مـرز را تـرویج مـی کننـد نیـز در دوران معاصر موجب همسانی ذوق زیباشناسانه و تفاهم قراردادی گردیده است.
• گمنامی هنرمند صنعتی
هنرمند صنعتی ضرورتا بخشی از تیمی است که با دیگر اعضای تیم روابط درونی دارد و برای تولید محصول نهایی همکاری میکند. هنرمند هرگز در انزوا کار نمیکند. او خلاقیت خود را با خلاقیت دیگر اعضای تیم میآمیزد و در خدمت تولید نهایی قرار میدهد. نام او بر محصول به چشم نمیخورد. او بی چهره و بی نام است و در واقع یک کارگر یدی مطلع و حساس است با علاقهای به ماشینها و تمامی گونههای مواد، همچنین علاقهای به جامعه شناسی و سیاستگذاری معاصر. هنرمند صـنعتی فـرد خلاقـی است فراتر از فردی که در رشته خاصی نظیر رنگ روغن یا گرافیک به تبحر رسیده است. او یک یکپارچـه کننده است. به این معنا که پس از تجزیه و تحلیل عناصر توسط تیم، قادر به نزدیک کردن اشیا به یکدیگر است.
• سرگرمی شدن هنر: هنر همواره برای مردم سرگرم کننده بوده است. مثلا هنر قومی چیزی بـیش از نمـایش و آرایـش و هنـر فولکلور مجموعهای از شوخیهای زننده، هجو و هزل است. هنر در : نیست(هاوزر، 1382 :340)
زمینه همگانی نیز نوعی سرگرمی و وقت گذرانی در اوقات فراغت است.هاوزر معتقـد اسـت : هنـر مردمـی امروز به معنای دوگانه هنر تودهای است:
اول سرگرمی واحدی را در اختیار قشرهای عامه میگذارد.
دوم محصولاتی هم شکل به مقیاس کلان تولید میکند(همان:400)
اوقات فراغت مفهـوم جدیـدی اسـت کـه سابقه آن به پیدایش و گسترش جوامع صنعتی میرسد. با از بـین رفـتن رابطـه مسـتقیم تولیـد کننـده بـا محصول تولیدی خود در جریان ماشینی شدن نظام کار، به تعبیر مارکس فرد از محصـول خـود بیگانـه میگردد و دیگر کار کردن بخشی از عواطف، روحیات و تعبیر میشود. به این ترتیب “انسان زدایـی از کـار ” استعدادهای او را در بر نمیگیرد. از این جریان به فرد به فعالیتهایی میپردازد که عواطف و روحیات او را در برگیرند. این فعالیتها در قالب برنامههای تفریحی، ورزشی و هنری انجام میشود که اوقات فراغت نامیده میشوند.
در تقسیم کار منظم و ساعتی کارخانهها و سازمانها، فرد میتواند به طور برنامه ریـزی شـده بـه تفـریح بپردازد. بنابراین فعالیت هنری تبدیل به بخشی از برنامه روزانه عامه مردم میگردد و آثار هنری به عنوان کالای روزانه به مصرف عمومی میرسند. خوانندگان مجلهها و کتابهای عشقی، ترسـناک و کارآگـاهی، بینندگان تلویزیون، علاقمندان نمایشگاهها و گالریهای نقاشی، شـنوندگان موسـیقی از رادیـو و... همـه نمونههای استفاده عمومی از هنر به عنوان سرگرمی میباشد. صنعت سرگرم سازی بیش از هر چیز تأکیـد بر اوقات فراغت بودن آن دارد.
• همگانی شدن هنر: تحولات صنعتی و گسترش شهرنشینی، مهاجرت روستاییان به شهرها و پیدایش توده شهری زمینه همگانی شدن فرهنگ و هنر را فراهم نمود. فراگیر شدن شیوه زندگى شهرى به عنوان شیوه غالب به واسطه تولیـد انبوه کالاها و مصرف همگانى آن ممکن شد و لازمه این جریان، انبوه شدگى جمعیـت در شـهرها و مراکـز صنعتى بوده است.
تخصصی شدن تولید از یک سو و تودهای شدن مخاطبان هنر از سویی دیگر، منجر به تجاری شدن هر چه بیشتر هنر گردید و اثر هنری همچون کالا به بازار اقتصادی و عرصه معاملات وارد گردید. ماشینی شدن کار هنر، رابطه یگانه هنرمند با اثر هنری را از بین میبرد و منجر به عاری شدن اثر از روح، معنویـت و حتـی هویت مستقل میگردد. هنر در این شیوه به مقیاس وسیع همچون کالا در بازار اقتصـادی هنرتولیـد مـی گردد.
- تأثیرات هنر بر صنعت
• زیباسازی صنعت
آشکارا در خدمت صنعت قرار گرفته است. هنر صنعتی امروزه بخشی از هنر تحت عنوان محصول صنعتی از آنجا که به دنبال فروش مناسب م یگردد باید بتواند هر چه بیشتر مشتریان را به خود جلـب کنـد. یکـی از شیوههای جلب مشتری به استخدام گرفتن هنر در صنعت و زیباسازی محصول صنعتی است. لذا هنرمنـد یکی از اعضای ثابت در تولید محصول صنعتی است که شاکله محصول را از نظـر زیباشـناختی تعیـین مـی کند.
• توجه به سلیقه و ذائقه
از آنجا که تولید کننده صنعتی در رقابت با دیگر تولید کنندگان قـرار دارد نیـاز بـه اطـلاع یـابی دقیـق از گرایشها و سلایق مخاطبان و مشتریان دارد. لذا یکی از تاثیرگذارترین سلایق مشـتریان، سـلیقه زیبـایی شناختی آنان است که امروزه تولید کنندگان سعی م یکنند به سوی آن هدف گیری نمایند. و از آنجا که هر گروه و ملیتی از مشتریان ذائقه و سلیقه خاصی را داراست، صنعتگر به سـوی درک زیباشـناختی و هنـری مخاطبان به تفکیک گروه، طبقه و یا ملیت آنان گام بر میدارد.
سینمایهالیوود
سینما در چهارگوشه عالم، در درجه اول به مثابه یک صنعت سازمان یافته تلقی مـی شـود کـه دربردارنـده مجموعهی گستردهای از انواع حرفههاست. این حرفهها جملگی از طریق تولیدات سینمایی، پخش فیلم، و ارائه فیل مها به تماشاگران در سال نهای سینما، در تلویزیون، ویدئو و غیره به دنبـال درآمـدزایی و سـود آفرینی هستند.
بررسی صنعت فیلم فی نفسه پیچیده است، اما از طریق یک نمونه تاریخی کلیدی میتوان تا حـدودی بـر این پیچیدگی غلبه کرد. از دهه 1920، صنعت فیلمی که در آمریکا بنا نهاده شد و نامهالیوود را بـه خـود گرفت، بر بازارهای سینمایی جهان غالب و مسلط بوده است. بدین ترتیب نقطه شروع بررسیهای تـاریخی صنعت فیلم، احتمالا با شکل گیریهالیوود آغاز میشود؛ آن هم نه بـه دلیـل آنکـه صـنعت فـیلم آمریکـا بهترین فیلمها را به واسطه برخی ملاکها تولید کرده است؛ بلکه به دلیل آنکـه ایـن صـنعت فـیلم دیگـر سینماهای ملی را واداشته تا با قدرتهالیوود به مثابه یک صنعت سروکار داشته باشند. هـالیوود در درجـه
نخست یک صنعت است. مجموعهای از شرکتها به شمار مـی رود کـه هـدف اصـلی شـان دسـتیابی بـه حداکثر سود است و از مقر اصلی استودیوها در آمریکا دستور میگیرند.
بنابراینهالیوود شبیه همه صنعتهای فیلم، از سه بخش بنیادین تشکیل شده است: تولید، پخش، نمایش فیلمهای بلند.
1. تولید: فیلمها باید ساخته شوند. این کار از اوایل دهه 1910 در استودیوهای حاشیه لوس معروف شـده، انجام گرفته است با این حال مساله تولید فیلم ”هالیوود ” آنجلس در محدوده یی که بهها به بخش وسیع تری از لوس آنجلس مربوط میشود. به طوریکه برای مثال، استودیوهای یونیورسال در خارج از محـدوده سنتیهالیوود “ بربنک “ و استودیوهای برادران وارنر در “ یونیورسال سیتی “ در واقع شده اند.
2. پخش: کمپانیهایهالیوودی پس از آنکه فیلمها را تولید کردند، آنهـا را در دورتـرین نقـاط جهـان بـه فروش میرسانند. پخش گسترده و جهانی فیلمها، برای سالیان متمادی اساس قـدرت هـالیوود را تشـکیل داده است، به طوریکه هیچ صنعت فیلم دیگری هرگز مشابه چنین قدرتی نداشته است.
3. نمایش(عرضه:) عاقبت، فیلمها در سالنهای سینما و بر روی صفحه تلویزیون در داخل منـازل بـه نمـایش گذاشته میشود. تا دوره ظهور تلویزیون، فیلمها عمدتا در سالنهای بزرگ سینما کـه بعضـا دارای 6000 صندلی بودند به نمایش در میآمدند، اما از 1960 به بعد اغلب مردم فیلمها را در داخـل خانـه و بـر روی
صفحه تلویزیون تماشا میکنند.
در بررسی تاریخهالیوود به عنوان یک صنعت چهار دوران کلیدی وجود دارد:
o آغاز ظهورهالیوود، از اواخر قرن نوزدهم میلادی تا آمدن صدا
o دوران استودیویی دهه 1930 و دهه1940
o دوران پخش تلویزیونی که با ظهور تلویزیون در دهه 1950 آغاز میشود.
o دورانی که باظهور ”بلاک باستر“ سینمایی( فیلمهای بزرگ پر هزینه) از اواسط 1970آغاز شده است.
ارتباط خصوصی و عمومی
1ـ ارتباط خصوصی و بدون واسطه
ارتباط فوری و چهره به چهره که طی آن به صورت مستقیم میان پیام دهنده و پیام گیرنده یا گروه کوچک ردوبدل میشود.
مزیت
1. فرصت تصحیح یکدیگر
2. ارتباط عمیق چهره به چهره
3. قابل روئیت بودن اثر پیام
4. فرصت جابجایی پیام گیرنده و پیام دهنده.
2ـ ارتباط جمعی(عمومی)
این واژه از ریشه لاتینیmedia (وسایل و اصطلاحmass (توده) تشکیل شده است. و به لحاظ لغوی ابزاری اسـت که از طریق آن میتوان با افراد، گروههانه به طور جداگانه بلکه با جماعتی کثیر یا تودهای از مردم دسترسی پیدا کرد
این نوع وسایل عبارتند از رادیو، تلویزیون، سینما، مطبوعات.
وسایل ارتباط جمعی(Mass media)
تعریف: ارتباط جمعی یا عمومی انتقال اطلاعات با وسایلی نظیر روزنامه کتاب، تلویزیون، رادیو برای گـروه غیرمحـدود ازمردم باسرعتی زیاد.
روند تکوینی و سیر ارتباط جمعی در جهان و ایران
ـ ارتباط غیرشفاهی (حرکات چهره و دست ولمس کردن)
ـ ارتباط شفاهی (کهکشان شفاهی) تا 700 سال قبل ازم. (میلاد)
ـ گذر از ارتباط شفاهی به ارتباط نوشتاری و اختراع الفبا در یونان
الفبا به مشابه پلی میان گفتار و نوشتار بود. الفبا نقطه عطفی درست سه هزار ساله شفاهی است و موجب اختـراع خـط توسط سومریان شد. اختراع چاپ توسط گوتنبرگ (عصرکتابت) 1453 م.
مطبوعات 150 سال پس از اختراع صنعت چاپ متولد شدند.
پس از عصر گوتنبرگ 1453 شاهد اختراع تلگراف در سال 1832 یعنـی پـس از 380 سـال توسـط سـاموئل مـدرس انگلیسی هستیم برای اولین بار اطلاعات با سرعت بالا و از طریق رمزهای ساده به مسافتهای طولانی انتقال یافت.
1876 اختراع تلفن توسط الکساند گراهام بل و توماس ادیسون اختراع بزرگی بود انتقال صدای انسان از صدها کیلومترمسافت.
رسانه
تعریف رسانه: رسانه وسیلهای برای نقل وانتقال اطلاعات، ایدهها و افکار افراد و جامعه.
رسانه واسطهای عینی و عملی در فرایند برقراری ارتباط است و دارای دو کارکرد است.
ـ آشکار: محل برخورد پیام و گیرنده پیام است.
ـ پنهان: برقرار کننده جریان ارتباط و پیام رسانی.
بنابراین رسانه عاملی است که پیام به مخاطب منتقل میشود.
شکل ابتدایی: نمادین مانند: دود آتش
شکل مدرن:نهادمند مانند: روزنامه
رسانه جمعی: مجموعه ابزارها و روشها برای ایجاد ارتباط بامخاطبان انبوه است.
انواع رسانه
1. رسانههای چاپیPrint Media ( روزنامه ـ مجله ـ کتاب)
2. رسانههای الکترونیکElectronic Media (رسانههای دیداری و شنیداری مانند تلویزیون و رادیو)
3. رسانههای دیجیتال (Digital Media) دیسک ـ فلش ـDVD ـCD
4. رسانههای آنلاین(خبرگزاریها ـ سامانههای اینترنتی) نخستین روزنامه آنلاین درسال 92 (شیکاگوتریبون)
5. رسانههای سایبرCyber Medias
6. وبلاگها (نو ظهورها)
7. رسانههای نصبی(اعلامیه، بروشور، تابلوهای شـهری، جـادهای و اعلانـات، کـاتولوگ، پوسـتر، آرم، پلاکـارد، لوگـو، همایشی)
8. رسانههای نهادی (روابط عمومی)
9. رسانههای فرانهادی همچون خبرگزاریها، دفاتر روابط بین الملل، کارتلها، بنگاههای سـخن پراکنـی و تراسـت هـای خبری، شرکتهای چند ملیتی سازه، فیلمهای سینمایی، شبکههای ماهوارهای