انواع سازمانها
سازمان عبارتست از مجموعهای متشکل از دو یا چند نفر که برای رسیدن به اهدافی مشترک در محیطی با ساختار منظم و از پیش تعیین شده با یکدیگر همکاری میکنند.
همگی سازمانها دارای چهار وجه مشترک، هدف، برنامه، مدیر و منابع (انسانی، مالی، اطلاعات و ...) میباشد.
محیط سازمان:
1- محیط داخلی : شامل سهام داران و اعضای سازمان، ارزشها، قوانین و هنجارهای موجود در سازمان است.
2- محیط خارجی : که از آن پول، مواد اولیه، انرژی، اطلاعات و نیروی انسانی به داخل تزریق شده و به صورت کالا یا خدمات مجدد وارد محیط خارجی میشود. دو دسته از عوامل زیر از محیط سازمان تاثیر گذارند:
1- عوامل محیطی با تاثیر مستقیم که شامل ذینفعان خارجی مانند مشتریان عرضه کنندگان مواد اولیه دولت رسانهها بانکها، اتحادیهها و رقبا میباشد.
2- عوامل محیطی با تاثیر غیر مستقیم که شامل عوامل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و تکنولوژیکی میباشد.
مدیریت، علم وهنر انجام دادن کارها توسط دیگران است و یک مدیر 5 وظیفه زیر را در سازمان بر عهده دارد:
1- برنامه ریزی یعنی تدوین راهکار و استراتژی لازم برای رسیدن به هدف
2- سازماندهی یعنی تقسیم کار و قرار دادن تخصصهای مختلف در پستهای سازمانی
3- رهبری و هدایت یعنی توانایی کافی برای ایجاد انگیزه درون کارکنان
4- کنترل و نظارت یعنی ارزیابی و باز خورد کارکنان در دورههای مختلف زمانی و رفع انحرافات احتمالی
5- خلافیت یعنی ایجاد زمینه لازم برای شکوفایی استعدادهای کارکنان
تقسیم بندی مدیران :
الف) از نظر سطح سازمانی که به سه دسته مدیران ارشد (عالی) مدیران میانی ومدیران رده پایین یا عملیاتی یا خط اول تقسیم
می شوند.
ب) از نظر فعالیتهای سازمانی که مشتمل بر دوگروه زیر است:
1- مدیران تخصصی یا وظیفهای که انجام شغلی خاص و تخصصی را بر عهده دارند.
2-مدیران عمومی که دویا چند بخش از سازمان را با یکدیگر هماهنگ میکنند. مدیرمنابع انسانی و R&D مهارتی مورد نیاز مدیران:
1- مهارتهای ادراکی یعنی قوه تشخیص و توانایی تحلیل موقعیت و تعیین ریشه مسائل و اتخاذ تصمیماتی سنجیده و عاقلانه برای جلوگیری از تبدیل شدن یک مساله به معضل یا بحران
2- مهارتهای انسانی یعنی توانائی درک انگیزههای افراد و هدایت صحیح آنان
3- مهارتهای فنی که برای بکار گیری دانش مورد نیاز برای اجرای یک کار تخصصی ضروری است
نقشهای مدیران:
مشتمل بر سه مورد زیر میباشد:
تشریفاتی
1- تقش ارتباطی رهبری
رابط بین داخل و خارج سازمان
ارزیابی اطلاعات
2- نقش اطلاعات توزیع اطلاعات
سخنگو
ایجاد نوآوری
3- نقش تصمیم گیری آشوب زدایی
تخصیص بهینه منابع
مذاکره
سیر تحول اندیشههای مدیریت
که به سه شاخه مدیریت علمی، مدیریت اداری و مدیریت برو کراتیک تقسیم میشود.
1- نظریه مدیریت علمی که معتقد است افزایش کارائی به پیدا کردن راه برای کاراتر کردن کارگر بستگی دارد و سه روش زیر را برای این کار پیشنهاد میکند:
(A مطالعه زمان وحرکت: یعنی استاندارد کردن تلاش فیزیکی کارگران، ماشین آلات، عرضه مواد خام و مانند آن
(B سرپرستی تخصصی : در این روش چهار سرپرست مخصوص منابع انسانی : فعالیتهای برنامه ریزی، تولید ومطالعه زمان وحرکت را اداره میکنند و چهار سرپرست دیگر مخصوص ماشین آلات به کنترل نگهداری، سرعت ماشین، تغذیه مواد به ماشین و تولید درکارگاه میپردازند.
(C ایجاد انگیزه : که پول را مبنای ایجاد انگیزه درون کارگران میداند.
2- نظریه مدیریت اداری:
صاحبنظران دریافتند که اداره سازمانها صرفاً با مدیریت علمی ناکافی است و روشهای مدیریت علمی برای سازمانهای بازرگانی، مالی، امنیتی و تجاری ناکار آمد است، بنابراین مدیریت اداری را بر چهارده پایه زیر بنا نهادند:
(A تقسیم کار و تخصصی کردن وظایف مختلف سازمانی
(B اعطای اختیار و آزادی لازم جهت پستهای مختلف
(C انظباط یعنی تدوین مقررات لازم برای جلوگیری از هرج و مرج
(D وحدت فرماندهی، یعنی پرهیز از بوجود آوردن پستی در سازمان که فرد مجبور به ارائه گزارش کار و تبعیت از دو مدیر باشد .
(E وحدت جهت رویه، یعنی حرکت تمامی اعضای سازمان بر اساس برنامه و مسیر از پیش تعیین شده
(F اولویت منافع عمومی بر منافع فردی
(G جبران خدمت کارکنان با اعطای حقوق و پاداش مکفی توام با عدالت
(H انتخاب مناسبترین درجه تمرکز : سازمانهای متمرکز سازمانهایی هستند که مدیر به تنهایی تصمیم گیری کرده و به
زیر دستان ابلاغ میکند درحالی که در سازمانهای غیر متمرکز مدیر با مشورت با زیر دستان و مشارکت آنان در تصمیم گیری سازمان را اداره میکند.
(I طراحی سلسله مراتب سازمانی بر اساس اهداف و نیازهای سازمان
(J نظم، یعنی نظارت بر اجرای قوانین
(K انصاف، یعنی ارزیابی کارکنان بدور از سلایق شخصی
(L ثبات شغلی و استخدامی
(M ابتکار و ایجاد روحیه نوآوری
(N روحیه کار گروهی
3- نظریه مدیریت بروکراتیک
بروکراسی به معنای گوناگون از جمله نظام اداری و نیز تشریفات زائد اداری آمده است.
مدیریت بروگراتیک بر هفت مشخصه زیر تاکید دارد:
- چند مفهوم مهم :
1- کارایی: یعنی درست انجام دادن کارها منطبق بر قانون و تخصص لازم.
2- اثر بخشی : یعنی انجام کارهای درست و انتخاب اهداف مناسب و تاثیر گذار
3- بهره وری : از مجموع کارایی و اثر بخشی بدست میآید وبه معنای انجام درست کارهای درست میباشد. بهره وری در سازمانها را میتوان از تقسیم ستاده سالم برداده بدست آورد.
1- مطالعاتهاثورن : پژوهشگران ابتدا عدهای از کارگران را انتخاب و آنان را به دو گروه کنترل و آزمایش تقسیم کردند،سپس میزان نور وشرایط فیزیکی را برای افراد گروه آزمایش بالا بردند که موجب افزایش تولید شد، اما با کاهش نور محل کار متوجه شدندکه تولید کار کنان افزایش یافته است . جالب اینکه با وجود ثابت بودن میزان روشنایی درگروه کنترل باز هم تولید افزایش یافته بود، بنابراین روی به مطالعات بعدی آوردند.
2-در دور دوم مطالعات در کارخانه بل با استخدام روانشناسان اجتماعی برای گروه کوچکی از زنان تلفنچی بهره وری رو به افزایش بود، نتیجه تحقیقات نشان داد که روحیه بالای کارگران و وابستگیهای اجتماعی موجود میان آنها و نیز بحث آزاد عاملی برای از بین رفتن شکایات کارکنان و افزایش بهره وری میان آنها بود.
3-(نظریه رفتار سازمانی) در دور سوم مطالعات معیارهای دیگری مانند احترام رعایت افراد و عوامل روانی و اجتماعی عامل موثر و اصلی در افزایش بهره وری آنها میباشد.
*نکته مهم : مطالعات فوق بر محیط داخلی سازمان و افزایش بهره وری از طریق افزایش روحیه کارگران را سر لوحه کار خود
قرار داده است در صورتیکه محیط خارجی سازمان و ارتباط آن با سازمان را نادیده گرفته است.
*نکته مهم: در نگرش رفتاری بر این اصل تاکید شده است که مدیریت کاربرد علم رفتار است و مدیر باید بداند که چگونه افراد را
به کار برانگیزاند و روابط متقابل افراد و رفتار گروهی آنان را درک کند.
4- نظریه مدیریت کمی: مشتمل بر سه اصل زیر است
5-نگرش سیستمی : در این نگرش سازمان به مانند سیستمی تلقی میشود که شامل چندسیستم فرعی بوده و با محیط اطراف خود کنش متقابل دارد.
سیستمهای باز سیستمهایی هستند که برخلاف سیستمهای بسته در ارتباط کامل با محیط خارجی خود میباشند . بنابراین سازمانها همگی سیستم باز تلقی میشوند.
* نکته مهم: هم افزایی یعنی اگر بخشهای جداگانه درون یک سازمان با یکدیگر همکاری متقابل داشته و تحت نظر یک مدیر هدایت و رهبری شوند کارایی آنها بیش از زمانی است که هر یک به تنهایی عمل میکنند.
* نکته مهم: باز خورد عملیاتی است که موجب میشود سیستم دائماً اطلاعات لازم را درباره چگونگی بازده بدست آورد و
انحرافات احتمالی را بر طرف کند، مانند توانایی فارغ التحصیلان یک دانشگاه برای یافتن شغل
* نکته مهم: درحالی که در نظریات سنتی، سازمان به عنوان سیستمی بسته و متکی بر عوامل داخلی مطرح میشد اما در
نظریات جدید سازمان سیستمی باز و متکی بر عوامل فنی و اجتماعی است.
6- نگرش اقتضایی: میگوید که یک الگو مدیریت برای همه موقعیتها به عنوان بهترین راه وجود ندارد بلکه شرایط زمان و موقعیت که در آن قرار دارد سبب اتخاذ تصمیمی خاص میشود که مستلزم پرورش مهارتهای ادراکی مدیر است، در این نگرش سه متغیر اقتضایی وجود دارد که عبارتند از :
(A الزامات محیط خارجی
(B نوع کارکنان از نظر سواد و تحصیلات
(C نوع فن آوری موجود در سازمان
نظریه A : American Idea
نظریه J : Jappanis Idea
نظریه z : A+J
نظریه A که مختص سازمانهای امریکایی میباشد بر تصمیم گیری فردی، مسئولیت فردی کنترلهای رسمی تاکید بر نقش فرد درون سازمان و نادیده گرفتن روابط وی با بیرون از سازمان وعدم اعتقاد به استخدامهای بلند مدت تاکید دارد.
نظریه J که مختص سازمانهای ژاپنی است بر تصمیم گیری گروهی، مسئولیت گروهی کنترلهای غیر رسمی توجه به همه
ابعاد زندگی کارکنان و نیز استخدامهای بلند مدت و امنیت شغلی اعتقاد کامل دارد.
نظریه Z که ترکیبی از نظریات A و J میباشد بر تصمیم گیری گروهی مسئولیت فردی کنترلهای غیر رسمی، امنیت شغلی و توجه به همه ابعاد زندگی کارکنان تاکید دارد.
تصمیم گیری: مهمترین وظیفه یک مدیر تصمیم گیری است که به صورت انتخاب بهترین راه برای رسیدن به هدف تعریف میشود.
شرایط مختلفی که نتایج حاصل از تصمیم گیری را تحت تاثیر قرار میدهد میتوان بر اساس احتمالات شانس وقوع آنها را بدست آورد . بطور کلی سه حالت زیر برای شرایط محیطی بوجود میآید :
1- شرایط اطمینان : دراین حالت مدیر انواع مسائل وراه حلهای ممکن رادر اختیار دارد و میتواند نتایج حاصله را کاملاً
پیش بینی کند که بیشتر مخصوص مدیران رده پایین است.
2- شرایط مخاطره: در این حالت مدیر بر اساس اطلاعات حاصله میتواند نتایج حاصل از هر را ه حل را تخمین بزند و راه حلی که بیشترین ارزش مورد انتظار را داشته باشد به عنوان بهترین راه انتخاب میشود .
3- شرایط عدم اطمینان : در این شرایط مسائل و انواع راه حلها مبهم هستند که ناشی از دو علت زیر است:
الف) مواجه مدیران با شرایط خارجی غیر قابل کنترل مانند شرایط اقلیمی یا سیاستهای دولت.
ب) عدم توانایی مدیر در دستیابی به اطلاعات کلیدی . در این شرایط تصمیم گیرنده برای انتخاب از سه شیوه زیر استفاده میکند:
(A حداکثرها (MAX-MAX) : شیوهای خوش بینانه است که از بین بهترین نتیجه برای هر راه بهترین آنها انتخاب میشود .
(B حداکثر حداقلها(MAX-MIN) : شیوهای بدبینانه است که از بین راه حلهای ممکن برای بدترین نتیجه بهترین تصمیم انتخاب میشود.
(C روش ارزش مورد انتظار با احتمال یکسان : در این روش احتمال برای و قوع شرایط مختلف یکسان فرض میشود و راه حلی که بیشترین ارزش راداشته باشد به عنوان بهترین راه حل انتخاب میگردد.
این مدلها برگفته از واقعیت بوده و روابط میان متغیرها را نشان میدهد و میتوان از آن برای پیش بینی در تصمیم گیری
استفاده کرد.
1- مدل کلاسیک :
این مدل که منجر به فرآیند عقلائی تصمیم گیری میشود شامل شش مرحله زیر است:
1-1) تعریف مساله : یعنی تشخیص و توجه به عوامل ایجاد کننده مساله .
1-2) ایجاد راه حالها: یعنی تهیه فهرستی از راه حلهای ممکن با توجه به تجربیات و خلاقیت مدیران و نیز توجه به
پنج محدودیت عوامل اقتدار، انسانی، فیزیکی، فن آوری و اقتصادی
1-3) ارزیابی را ه حلها: یعنی کنار گذاشتن راه حلهای غیر عقلانی و نا کار آمد
1-4) اتخاذ تصمیم یعنی انتخاب یک راه از میان راه حلهای گوناگون در این مرحله عامل اساسی و تعیین کننده آمادگی مدیر برای ریسک پذیری و مخاطره میباشد.
1-5) اجرای تصمیمات : در این مرحله مدیر لازم است تعهدات لازم برای توجیه و آموزش کارکنان در اجرای تصمیم را
انجام داده و در صورت لزوم آنان را در تصمیم گیری مشارکت دهد.
1-6) ارزیابی و باز خورد (Feedback) این کار میزان تطابق نتایج با انتظارات را نشان میدهد و به رفع انحرافات احتمالی
می پردازد.
2- مدل اداری:
این مدل منجر به فرایند تصمیم گیری و در حالتی ساده تر و واقع بینانه تر میشود و مبتنی بر دو اصل زیر است :
الف) عقلانیت محدود: یعنی عدم توانایی مدیر در اتخاذ تصمیمات عقلانی به دلیل محدودیت ظرفیت فراگیری و محدودیت زمانی
ب) رضایتمندی: یعنی انتخاب بهترین راه حل در شرایط موجود که بیشترین رضایت را در کارکنان ایجاد کند.
ابزارهایی هستند که به مدیر در تصمیم گیری بهتر کمک میکنند و شامل سه اصل زیر میباشند:
الف) ماتریس سود: در این روش مدیر راه حلی را که دارای بیشترین ارزش مورد انتظار باشد را به عنوان بهترین راه انتخاب میکند.
ب) نقطه سر به سر : نقطه ایست که در آن درآمد هزینهها با یکدیگر برابر شده و پس از آن سودآوری آغاز میشود . فرمولهای زیر تعداد کالا در نقطه سر به سر مبلغ فروش رادر این نقطه نشان میدهد.
تعداد کالا در نقطه سر به سرN =
هزینه ثابتFC =
هزینه متغیرVC =
در آمد حاصل از فروش یک واحد = R
FC N =
R - VC
N× R= FC P =
1 - ( VC / R )
*نکته مهم : هزینههای ثابت هزینههایست که ارتباطی به تولید نداشته و مستمر پرداخت میگردد، مانند اجاره ساختمان اما
هزینههای متغیر مستقیماً با تولید در ارتباط است و با افزایش تولید این هزینهها افزایش مییابد، مانند خرید مواد اولیه
ج) درخت تصمیم: ابزاریست تحلیلی که نتایج منطقی هزینهها و راه حلهای مربوطه را از راه ترمیم به تصویر میکشد این درخت وقتی به کار میرود که مدیران با مسائلی مواجه هستند که مستلزم تصمیم گیری در آینده است.
تصمیم گیری گروهی :
مزایای این نوع تصمیم گیری ایجاد راه حلهای بیشتر و اطلاعات کاملتر، افزایش مشروعیت و پذیرش بهتر یک راه حل میباشد.در حالی که معایبی از جمله صرف وقت زیاد،تسلط اقلیت، فشار برای هماهنگی و مسئولیت مبهم افراد را داراست.
1- طوفان مغزی : هدف این نگرش بهبود حل مساله با یافتن راه حلهای جدید وغیر معمول است در این روش هیچ عقیدهای مورد انتقاد قرار نمیگیرد و هرچه عقاید رادیکال تر باشد بهتر است و کمیت ارائه عقیده مورد تاکید است همچنین اصلاح عقیده بوسیله دیگران تشویق میشود.
2- گروه اسمی : در این روش اعضای جلسه در آغاز حق سخن گفتن با یکدیگر را ندارند بلکه نظریات خود را کتباً نوشته و به صورت گمنام درتابلوئی در معرض دید همگان قرار میدهند سپس درباره تک تک راه حلها گفتگو و نقد میشود، آنگاه
راه حل نهایی با رای گیری کتبی انجام میپذیرد.
3- دلفی: در این روش برای تصمیم گیری نظریات افراد صاحب نظر را با پرسشنامه جویا میشوند سپس نظریات ارزیابی شده و راه حلی که بیشترین امتیاز را آورد به عنوان راه حل نهایی انتخاب میشود. در این فن افراد لزوماً یکدیگر را نمیشناسند و برخورد رویاروی با یکدیگر ندارند.
4- ملاقاتهای الکترونیکی : در این روش افراد نظریات خود را از طریق انتقال به کامپیوتر بر روی پرده ای در اتاق نمایش
می دهند، مزیت اصلی این روش گمنامی، سرعت و درستکاری است در حالیکه فاقد غنای اطلاعاتی ارتباطات شفاهی و رودرو میباشد همچنین افرادی که سرعت بالایی در انتقال اطلاعات به کامپیوتر دارند میتوانند کسانی را که از بلاغت و فصاحت زیادی در سخنوری دارند را تحت اشعاع قرار دهند.
جایگاهی راکه سازمان بایستی در آینده قرار گیرد تعیین میکند و بر دو نوع است:
1- غیر رسمی: که مختص سازمانهای کوچک بوده و مدیر به تنهایی تصمیم میگیرد و معمولاً مکتوب نمیشود
2- رسمی:که درسازمانهای بزرگ برای رسیدن به اهدافی ویژه و معین مکتوب میشود و در اختیار اعضای سازمان قرار میگیرد.
فرآیند برنامه ریزی: مطابق نمودار زیر فرآیند برنامه ریزی شامل چهار مرحله زیر است:
بیانیه ماموریت
اهداف
برنامهها
اجرا
1- تنظیم یا تجدید ماموریت سازمانی( بیانیه ماموریت) : باعث یکپارچگی نظریات مدیران عالی سازمان شد، و اعلان اهداف زیر بنائی و حوزه عملیات سازمان است و آن را از سایر سازمانهای مشابه تمایز میکند. به علت تغییرات محیطی و دگرگونی در نیازها ماموریتها نیز تغییر میکند.
2- اهداف سازمانی : این اهداف منابع و تلاشهای سازمان را در جهت اجرای ماموریت سازمان هدایت میکند و به سطح زیر تقسیم میشود:
الف- اهداف راهبردی: هدفهای رسمی است که توسط مدیران عالی سازمان تدوین میگردد
ب- اهداف راهکاری: پشتیبان اهداف راهبردی است و توسط مدیران عالی با همکاری مدیران میانی پدید میآید
ج-اهداف عملیاتی: برای حمایت از اهداف راهکاری و راهبردی ضروری است و توسط مدیران میانی با همکاری مدیران عملیاتی تدوین میشود.
3- برنامه ریزی سازمانی:
در هر سازمانی با توجه به 4 بعد زیر برنامه ریزی میگردد:
1- سطح، که به سه سطح برنامههای راهبردی، راهکاری و عملیاتی تقسیم میشود. برنامههای راهبردی راهنمای تصمیم گیری مدیران در سازمان بوده و عملیات سازمان را در بلند مدت ترسیم کرده و به صورت فراگیر درسطوح عالی سازمان شکل میدهد. برنامههای راهکاری حوزه محدودتری نسبت به برنامههای راهبردی داشته و با همکاری مدیران عالی و میانی سازمان تدوین میشود، همچنین برنامههای عملیاتی اقداماتی ضروری است که دوره کوتاهتری داشته و توسط مدیران میانی و مدیران خط اول طراحی میگردد.
2- زمان: که مشتمل بر برنامههای بلند مدت (10 تا 20 سال ) میان مدت (1 تا 5 سال) و کوتاه مدت است . برنامههای راهبری بلندمدت بوده و در محیطهای با ثبات میتواند 10 تا 20 سال و در محیطهای پویا و پیچیده تا حداکثر 5 سال تهیه شود برنامههای میان مدت شامل برنامههای راهکاری است که بازه زمانی میان یک تا پنج سال را داراست و برنامههای کوتاه مدت شامل برنامههای عملیاتی است که در محدوده زمانی یک سال یا کمتر انجام میشود.
3- قلمرو برنامهها: قلمرو برنامههای راهبردی معمولاً وسیع بوده و مقصد و هدف سازمان را نشان میدهد . در حالی که قلمرو برنامههای راهکاری محدود به یک تا دو واحد از سازمان بوده و برنامههای عملیاتی به طور روزانه توضیح میدهد که چگونه برنامههای راهکاری به اجرا در آید .
4- استمرار : که مشتمل بر سه موقعیت زیر است:
الف) برنامههای یکباری : موقعیتهایی که احتمال تکرار آن صفر است و از برنامههای یکباری استفاده میشود مانند طرحها و پروژهها
ب) برنامههای همیشگی : برنامههایی که به طور معمول تکرار میشود و استمرار دارد مانند قوانین سازمان و اعطای حقوق به کارکنان
ج) برنامههای اقتضایی: برنامههایی که احتمال تکرار آنها کم است مانند خرابیهای ناشی از حوادث برای دستگاههای یک کارخانه
4- اجراء :
انواع هدف گزاری :
1- هدف گزاری سنتی: در این نوع هدف گزاری، هدفهای اصلی دربالای سازمان تدوین میشود و سپس به زیر دستان تحمیل میگردد.
2- مدیریت بر مبنای هدف :شیوهای است که در آن اهداف و برنامهها به طور مشترک توسط کارکنان و مدیران تهیه و
اجرا میشود و سپس نتایج بررسی و ارزیابی میگردد.
مسئولیت برنامه ریزی:
الف) نقش فردی مدیران: هر مدیری با توجه به امکاناتش تصمیماتی را برای اقدامات ضروری اتخاذ میکند .
ب) نقش گروه ضربت برنامه ریزی: گروهی موقت از مدیران است که در مواقع لزوم مسئولیت تنظیم و اجرای برنامه را بر عهده دارند.
ج) نقش متخصصان برنامه ریزی : که برای کل سازمان و نیز قسمتهای مختلف آن برنامه ریزی کرده و به رئیس سازمان گزارش میدهند.
پیش بینی فروش:
با استفاده از سه روش زیر میتوانیم میزان فروش را در سال آینده پیش بینی کنیم .
1- استفاده از نظرات مدیران اجرایی سازمان
2- برآورد میزان فروش از طریق درگاههای فروش و فروشندگان عمده
3- روش تحلیل توالی زمانی: یعنی استفاده از میزان فروش سالیان گذشته
جدول زمانی:
فرآیندی است برای تنظیم فهرستی از جزئیات فعالیتهای لازم برای تحقیق اهداف و بر دو نوع است.
1- نمودار گانت: در این نمودار مدت زمان کل پروژه در طول محور افقی و فعالیتها در روری محور عمودی نمایش داده
می شود، این نمودار به مدیران کمک میکند تا پروژهها را با فعالیتهای متعدد برنامه ریزی و تکمیل هر فعالیت را پیگیری کنند.
نکته: مزیت نمودار گانت نشان دادن فعالیتهای متوالی و متقارن وچگونگی احتساب زمان آنهاست اما درپروژههای بزرگ نشان نمیدهد که به وضوح چه فعالیتی قبل از فعالیتی دیگر باید به پایان برسد و یا فعالیتهای متقارن از چه جایی با یکدیگر همزمان میشوند.
2- فن باز نگری و ارزیابی برنامه (پرت)
دراین فن نام فعالیتها در داخل یک دایره و زمان آنها روی بردار منتهی به آن دایره مشخص میگردد. در مثال زیر مسیر بحرانی یعنی مسیری که بیشترین زمان ممکنه را به خود اختصاص میدهد زمان کل پروژه است.
نکته مهم: برای برآورد زمان هر فعالیت میتوان از فرمول زیر استفاده نمود:
TO + TP + 4TM TE =
6
زمان خوشبینانه = TO
زمان بدبینانه = TP
زمان محتمل = TM
زمان مورد انتظار = TE
ساختار سازمانی چهارچوبی است که مدیران برای تقسیم و هماهنگی فعالیتهای اعضای سازمان آنرا ایجاد میکنند و به دو دسته زیر تقسیم میشود:
1- ساختار رسمی: که روابط به صورت مکتوب و به کمک نمودار با دقت زیاد برای کارکنانتشریح میشود . این ساختارها آرمانی بوده و ماهیتی غیر شخصی دارد. زیرا سازمان از راه فرآیند کارگزینی افراد خاصی را برای پستهای مختلف انتخاب میکند.
2- ساختار غیر رسمی: حاصل تعامل اجتماعی مداوم است و ساختار رسمی را تحکیم میکند همچنین عملکرد سازمان را به طور واقعی نشان داده، شخصی است و مدیر روابط سازمانی را شفاهاً توضیح میدهد.
هدفهای ساختار سازمانی:
1- جهت دادن اطلاعات بسوی مدیران مربوط تا میزان عدم اطمینان آنان هنگام تصمیم گیری کاهش یابد.
2- توزیع اختیار برای تصمیم گیری به طور مؤثر به صورتی که اعضای سازمان بتوانند بدون دردسر و با انسجام در هر سطحی برنامههای خود را اجرا کنند.
3- تعیین وکنترل روابط میان واحدهای کاری به طوری که اطمینان حاصل شود که کلیه کارها به شیوه منظم و مرتب واگذار و اجراء شده است و کلیه واحدها در موفقیت سازمان مشارکت داشته اند.
انواع نمودار سازمانی:
این نمودارها تصویر خلاصهای از ساختار هر سازمان را نشان میدهد ونشان دهنده کانون توجه هر سازمان است و مبنائیست برای برنامه ریزی تغییرات سازمانی و به سه نوع هرمی، افقی و دایرهای تقسیم میشود، اما معایب زیر را داراست :
1- روابط و ارتباطات واقعی سازمان را نشان نمیدهد.
2- در برابر تغییرات پیچیده سازمانی کهنه و منسوخ میشوند.
3- روابط رسمی مانع پیدایش روابط غیر رسمی در سازمان میشود که میتواند اثر بخشی راه کاهش دهد
سازماندهی
فرآیند مدیریتی مستمری است که مزایا و معایب زیر را دارا میباشد. مزایا:
1- ایجاد تخصص و مهارت در افراد
2- کارکنان زمان را برای حرکت از وظیفهای به وظیفهای دیگر از دست نمیدهند
3- تمرکز بر یک وظیفه موجب میشود که افراد وظایف خود را آسان تر و اثر بخش تر اجرا کنند.
4- تقسیم کارموجب میشودکه کارکنان فقط نیازداشته باشند چگونگی انجام وظیفه کاری خود را بدانند وبه فرایند کلی کاری ندارند
معایب:
1- وظایف تکراری موجب کسالت میگردد.
2- غیبت از کار
3- بی تفاوتی نسبت به سازمان و دیگران
فرآیند سازماندهی: شامل چهار مرحله زیر میباشد :
1- تقسیم کار: مزایایی از جمله افزایش مهارت کارکنان صرفه جویی در زمان آسان تر شدن وظایف وعدم فشار برای شناخت وظیفه راداراست، اما معایبی از جمله احساس از خود بیگانگی، کسالت و بی حوصلگی وغیبت از کار به وجود میآید.
2- واحد سازی: فرآیندی است که در آن مشاغل مختلف در گروههای منطقی دسته بندی شده تا کل سازمان شکل گیرد و به دو نوع واحد سازی سنتی و واحد سازیهای مدرن تقسیم میشود.
الف) واحد سازی سنتی:
(A واحد سازی بر اساس وظیفه :
برای گروه بندی مشاغلی است که با مهارتهای تخصصی ارتباط دارند، روشی منطقی و اثبات شده است که موجب بالا رفتن توانایی افراد میشود و به مدیران برای کنترل موثر کمک میکند اما معایب زیر را داراست:
1) در مواردی مانند وسعت حوزه جغرافیایی کارایی ندارد
2) وفاداری کارکنان به واحد مخصوص به خود میباشد نه به کل سازمان
3) دشوار شدن انطباق سازمان با تغییرات محیطی
4) عدم آماده سازی افراد و کارکنان برای ایفای نقشهای مدیریتی در سطوح بالاتر
(B واحد سازی بر اساس نوع محصول :
در این نوع واحد سازمانی مدیران مشاغل را بر طبق تنوع تولید کالاها و خدمات طبقه بندی میکنند که دارای مزایایی چون حداکثر استفاده از تخصصهای انسانی و سرمایههای اختصاص داده شده، سرعت در هماهنگی و آموزش مدیران و تنوع در تولید کالاها و خدمات و معایبی چون استخدام افراد بیشتر و افزایش هزینه، دشواری در کنترل محصولات گوناگون توسط مدیران ارشد و فراموش شدن فعالیتهای وسیع تر سازمان به دلیل تمرکز کارکنان به محصول خود میباشد.
(C واحد سازی بر اساس منطقه جغرافیایی:
در این نوع واحد سازی برای کوتاه کردن تاثیر مسافت شعبات سازمان در مناطق مختلف جغرافیایی دایر میشود که مزایایی از جمله بهبود در هماهنگی فعالیتهای محلی، افزایش استخدام افراد محلی و کاهش هزینه، توسط ارتباط با مردم و امکان پاسخ گویی سریع و کارآمد را داراست اما معایبی از جمله رشد محدود سازمان بدلیل کمبود نیروهای متخصص، تکرار برخی خدمات وافزایش هزینه و دشواری در هماهنگی و کنترل واحدهای مختلف سازمانی را دارا میباشد.
(D واحد سازی بر اساس نوع مشتری:
این نوع واحد سازی بر مبنای نوع مشتریان و از رده میانی به پایین اجرا میشود . مزایای آن حمایت از نیازهای مشتری و درک مسائل آنان و افزایش مهارت در شناخت مشتری را داراست اما معایبی از جمله دشوار بودن هماهنگی و نیاز مدیر به کارکنان ماهر و متخصص در رابطه با مشکلات مشتریان راداراست.
(E واحد سازی بر اساس فرآیند تولید:
در این نوع واحد سازی برمبانی فرآیندهای مختلف تولید یک کالا واحد سازی میشود مانند کارخانه ایران خودرو مزایای آن عبارتست از دستیابی به مزیتهای اقتصادی به کاربردن تکنولوژی تخصصی. معایب آن شامل دشواری و صرف وقت در هماهنگی واحدها، نامناسب بودن این شیوه برای پرورش مدیران عمومی و نیز واگذاری مسئولیت سود دهی به مدیران سطح بالای سازمان میباشد.
ب) الگوهای جدید واحد سازی:
باگذشت زمان صاحبنظران دریافتند که با توجه به پیچیدگی و تغییرات دنیای امروزی واحد سازی سنتی نمیتواند جوابگوی بسیاری از سازمانها باشد. بنابراین الگوهای جدید را بنیان نهادند که عبارتنداز :
(A ساختار پیوندی (ترکیبی) یا بر مبنای پروژه:
در این نوع سازمان دهی مشاغل بر طبق مهارتهای مورد نیاز در یک پروژه دسته بندی میشوند و به صورت تیمی فعالیت
می کنند. مزایای این نوع واحد سازی عبارتست از :
1) مشکلات ناشی از سلسله مراتب و کندی ارتباطات کاهش مییابد .
2) ضعف یک واحد بر کل سازمان تاثیر گذار نیست و کنترل و ارزیابی توسط مدیران میانی و عملیاتی ساده تر است.
3) رقابت سالم و سازنده برقرار بوده و کارایی و اثر بخشی بالایی دارد اما در طولانی مدت معایبی از جمله جداشدن اعضای تیم پروژه و دشوار شدن ارتباطات و نیز فراموش کردن اعضای تیم پروژه از اهداف راهبردی وکلی سازمان راداراست.
(B ساختار ماتریسی (خزانهای ):
دراین ساختار نیروهای متخصص سازمان در خزانههای تخصصی قرار میگیرند و هر گاه برای اجرای پروژهای سازمان احساس نیاز کند افراد مورد نیاز برای انجام آن پروژه از خزانههای تخصصی تامین میشوند و پس از پایان پروژه به خزانه باز میگردند. این ساختار برای سازمانهایی مناسب است که دارای برنامههای کوتاه مدت و موقتی هستند . در این ساختار اصول سنتی سازمان دگرگون شده و از اصل سلسله مراتب و وحدت فرماندهی تخطی شده است. مزایای این نوع واحد سازی عبارتست از :
1) حداکثر استفاده از نیروها و منابع سازمان فراهم شده و همه پروژهها امکان استفاده مساوی از منابع را دارند
2) بدلیل آمیخته شدن ارتباطات افقی و عمودی با یکدیگر ارتباط نزدیکتری میان اعضای سازمان برقرار شده و واحدهای صف و ستاد در داخل پروژه به هم نزدیک میشود.
3) این ساختار به سرعت خود را با تغییرات محیطی هماهنگ کرده و انحلال سازمان پس از پایان یک پروژه و جایگزینی آن برای پروژه دیگر به سهولت امکان پذیر است.
اما معایبی از جمله احساس عدم ثبات کارکنان و در نتیجه نابسامانیهای روحی و نیز تضاد میان مدیر پروژه و مدیر خزانه
وجود دارد
(C ساختار سازمانی موقتی ویژه(ادهوکراسی)
در این نوع ساختار ضوابط و قواعد خشک و انعطاف نا پذیر اداری (ساختار مکانیکی و بروکراسی) وجود ندارد بلکه اختیار بر اساس توانائیهای افراد به آنان واگذار میشود. ویژگیهای مهم این نوع ساختار اختیارات غیر متمرکز کنترلهای کمتر و تصمیم گیریهای مستقل است مزیتهای مهم این ساختار ایجاد نوآوری تطابق سازمان با محیط و ایجاد روح ابتکار و مسئولیت پذیری در سازمان است.
3- ایجاد سلسله مراتب :
برای پیوند میان فعالیتهای مختلف شغلی درسطوح گوناگون مدیران نیاز به ساختار سازمانی را به صورت عمودی احساس کردند تعیین حیطه نظارت و زنجیره فرماندهی الگویی چند سطحی را بوجود میآورد که سلسله مراتب نام دارد.
*زنجیره فرماندهی : در ساختار عمودی خط اتصال میان کارکنان و مدیران رازنجیره فرماندهی میگویند که تعیین میکند چه کسی باید به چه کسی گزارش دهد و بر دو اصل زیر استوار است :
الف) اصل وحدت فرماندهی: یعنی هر فردی باید فقط یک رئیس داشته باشد چراکه در غیر این صورت سردرگمی و تضاد، دلسردی و عدم اثر بخشی و کار آیی راموجب میشود.
ب) اصل سلسله مراتب: یک زنجیره کاملاً روشن فرماندهی باید که همه افراد رادر سازمان به یکدیگر پیوند دهد.
*حیطه نظارت:
عبارتست از افرادی که مدیر مستقیماً آنان را اداره و هماهنگ میکند. ریگل به عنوان یک نظریه پرداز سنتی معتقد بود که عده زیر دستانی که به مدیر گزارش میدهند میتواند بین 4 تا 12 نفر باشد.
عوامل موثر بر حیطه نظارت عبارتست از :
(A پیچیدگی کار: که هرچه کار پیچیده تر باشندحیطه نظارت محدودتر است (معکوس)
(B استاندارد کردن کار : که هرچه روشها و قوانین رسمی برای هدایت کارها بیشتر باشد مدیران میتوانند تعداد بیشتری از کارکنان را سرپرستی کنند (مستقیم)
(C محل کارکنان : که هر چه از محل استقرار مدیران دورتر باشند حیطه نظارت محدودتر است (معکوس)
(D سطح مهارت: که هرچه در کارکنان بیشتر باشد حیطه نظارت مدیر وسیع تر میشود (مستقیم)
(E فعالیتهای غیر سرپرستی: که هرچه برای مدیر زیادتر باشد حیطه نظارتش محدود تر میگردد (معکوس)
(F تعداد منشیان و دستیاران: که هرچه بیشتر باشد حیطه نظارت مدیر وسیع تر میشود (مستقیم)
(G اولویتهای شخصی کارکنان: که هرچه برای مدیر مهم تر باشد وقت کمتری داشته و حیطه نظارت وی محدودتر میگردد
*نکته مهم: هرچه ساختار سازمانی بلندتر باشد، حیطه نظارت مدیر ناچارا محدودتر شده زیرا وی نمیتواند بر همه امور جاری سازمان نظارت کند.
تمرکز و عدم تمرکز:
تمرکز به معنای جمع شدن تمامی اختیارات در سطوح عالی مدیران است در حالیکه عدم تمرکز به معنای واگذاری اختیارات به سطوح پایین تر مدیریت میباشد. عوامل موثر در غیر متمرکز کردن سازمان عبارتست از:
1) اندازه سازمان : یعنی هرچخ سازمان بزرگتر باشد عدم تمرکز مفیدتر است.
2) هرچه فاصله میان مشتریات و عرضه کنندکان مواد اولیه از سازمان بیشتر باشد عدم تمرکز موثر تر است.
3) هرچه خط تولید سازمان متنوع تر و محصولات ناهمگن تر باشد عدم تمرکز مفیدتر است.
4) اگر در سازمان نیاز به تصمیم گیری سریع باشد به شرط توانایی زیر دستان در تصمیم گیری منطقی عدم تمرکز ضروری است.
5) عدم تمرکز سبب شکوفایی استعدادها و خلاقیت و نوآوری در کارکنان یک سازمان میشود.
* نکته مهم: هرچه درجه تمرکز در سازمان کمتر باشد یعنی سازمان غیر متمرکز تر باشد، سبب میشود که محیط نظارت محدود تر شود و ساختار سازمانی از بالا به پایین بلندتر شود.
*اختیار:
مدیران با توجه به اختیارو قدرتی که دارند برای اقدامات کارکنان توافقی وضع میکنند وبه کار میبرند.پنج منبع مهم قدرت عبارتست از:
الف) قدرت پاداش: یعنی شخص نفوذ کننده برای اجرای دستورات به شخص نفوذ پذیر پاداش میدهد.
ب) قدرت اجبار: بعد منفی قدرت پاداش است که ممکن است از توبیخ تا اخراج باشد.
ج) قدرت قانونی یا اختیار رسمی: یعنی حق مدیر برای تعیین برنامههای کاری سازمان از بالا به پایین.
د) قدرت تخصص: که بر مبنای دانش و مهارت نفوذ کننده است که نفوذ پذیر فاقد آن است.
ه) قدرت مرجع (کاریزما): که بر مبنای تمایل نفوذپذیر به شناخت و الگوپذیری از نفوذ کننده است.
*نکته مهم: اختیار حقیست که به پستی داده میشود تا فرد بتواند بر مبنای آن قوه تشخیص خود را برای اتحاذ تصمیماتی جهت تاثیر بر دیگران به کار بندد در حالی که قدرت بسیار وسیع تر از اختیار است و توانایی نفوذ در دیگران و تغییر رفتار زیر دستان مطابق نظر صاحب قدرت است.
نظریات اختیار:
الف) نظریه کلاسیک: مطابق این نظریه مدیر با استفاده از حقوق ذاتی خود حق دارد دستورات قانونی صادر کند و کارکنان مجبور به اطاعت از دستورات وی هستند.
ب) نظریه پذیرش: بر مبنای این این نظریه مبنای اختیار بیشتر در دست نفوذ پذیر است تا نفوذ کننده یعنی اعضای سازمان این اختیار را دارند که دستورات را بپذیرند یا نپذیرند و فقط در صورتی اطاعت از مقام بالاتر را میپذیرند که:
A) دستور را کاملا درک کنند.
B) اعتقاد به هماهنگی دستور با اهداف سازمان و منافع پرسنل داشته باشند.
C) توانایی جسمی و روحی انجام دستور را دارا باشند.
*واگذاری اختیار: به معنای توزیع اختیارت رسمی در بین اعضای سازمان است و هدف آن سرعت بخشیدن در نحقق اهداف سازمان است. نقطه مقابل اختیار پاسخ گویی است که کارکنان را موظف میکندپاسخگوی اقدامات خود در چهارچوب معیارهای معین در سازمان باشند. برای واگذاری اختیار اصول زیر بایستی رعایت شود.
A) واگذاری اختیار فقط نسبت به قسمتی از اختیارات ممکن است و از واگذارنده اختیار سلب مسئولیت نمیکند.
B) واگذاری اختیار قابل فسخ بوده و نیز بایستی میانم اختیار و مسئولست حفظ شود.
C) واگذاری اختیار بایستی با نظارت توام باشد.
* مزایای واگذاری اختیار عبارتست از:
1) وقت آزاد بیشتری برای مدیران ارشد فراهم شده تا به مسئولیتهای مهم تر خود بپردازند.
2) به علت شناخت بهتر زیردستان نسبت به منطقه عملیاتی تصمیمات بهتر و معتبر تری اتخاذ میشود.
3) سرعت در تصمیم گیری را سبب شده و باعث افزایش اعتماد به نفس در کارکنان و ابتکار و خلاقیت در آنان میشود.
* اختیار صف و ستاد:
وظایف صف در سازمان وظایفی است که مستقیما در تامین اهداف سازمان نقشی تعیین کننده دارد مانند واحد تولید و فروش در یک سازمان صنعتی.
وظایف ستادی وظایفی است که غیر مستقیم در تامین اهداف سازمان نقش دارند مانند واحدهای برنامه ریزی، کارگزینی، حراست و غیره...
* نکته مهم: از نظر زمانی وظایف ستادی بعد از تعیین وظایف صف مشخص میگردد. یعنی در طراحی سلسله مراتب سازمانی ابتدا صف و سپس واحدهای ستادی طراحی میگردد.
انواع ستاد:
1) ستاد عمومی: شامل آن دسته از کارکنانی است که وظیفه اصلی آنان برنامه ریزی و طراحی عملیات است و به طور مستقیم با بالاترین مقام اجرایی سازمان ارتباط دارند. این نوع ستاد مخصوص سازمانهایی با پیچیدگی خاص و کثرت وظایف است و گاهی با عنوان ستاد کل یا ستاد مرکزی نیز خوانده میشود.
2) ستاد شخصی: شامل کارکنانی است که خدمات آنان در جهت کمک به افرادی خاص در سازمان است. مانند مشاوران رئیس، منشی مخصوص و ...
3) ستاد تخصیصی: گروهی از متخصصان هستند که با عدهای از مدیران صنف جهت افزایش کارایی همکاری میکنند و
بر چهار نوع زیر هستند:
الف) ستاد مشورتی: که دارای اختیارات مشورتی بوده و مدیران ملزم به تبعیت از این ستاد نمیباشند.
ب) ستاد خدماتی: واحدی است که در زمینه خدمات نیازمندیهای واحدهای صنف را تامین میکند مانند واحد کارپردازی
ج) ستادهای نظارتی: ستادی است که دارای اختیارات نظارتی بوده و مسئولیت برخی از جنبههای عملکرد صنف را بر عهده دارد.
د) ستاد وظیفه ای: اختیار تصمیم گیری خارج از سلسله مراتب رسمی و فقط برای فعالیتهای ویژهای را داراست و در مواقع بحرانی تشکیل میشود.
* نکته مهم: عمدهترین دلایل اختلاف میان صف و ستاد عبارت است از :
1- نبودن حدود مشخص و روشن برای وظایف هر یک از مدیران صف و ستاد
2- آگاه نبودن مدیران صف و ستاد از وظایف یکدیگر
3- اختیارات زیاد واحدهای صف که باعث میشود آنها در مقابل اندیشهها و طرحهایی که از طرف واحدهای ستاد برای تغییر ارائه میشود مقاومت کنند
4- ارائه نشدن اظلاعات کافی و مستدل از طرف واحدهای ستاد به مدیران صف به منظور توجیه و متقاعد کردن آنان نسبت به طرحها و پیشنهادات
5- احراز مسئولیتهای صف و ستاد توسط افرادی که صلاحیتهای کافی ندارندو نظایر آنها
4. هماهنگی:
فرآیند تلفیق فعالیتهای واحدهای مجزا از یکدیگر برای پیگیری کارآمد در سازمان را هماهنگی میگوییم که بالاترین وظیفه مدیریت است.
مشخصات گروههای دارای حس همکاری و هماهنگی در سازمان عبارت است از:
الف) انگیزه و احساس تعهد بیشتر اعضاء
ب) ارتباطات شخصی دوستی متقابل و موثر
ج) تقسیم کار و بهره وری موثر
در بیشتر سازمانها هماهنگی غالبا ماهیتی داوطلبانه دارد که با خصوصیات طبیعی افراد سازگار است. البته برای ایجاد آن وجود برنامه خوب و سنجیده نیز ضروری است.
* بطور کلی موارد زیر نیاز به هماهنگی زیاد دارد:
الف) وقتی کارها یکنواخت و قابل پیش بینی نباشد.
ب) وقتی محیط سازمان دائما در حال تغییر و دگرگونی بوده و سازمان دارای اهداف اجرایی بلند مدت باشد.
ج) وقتی وابستگیهای فردی و کارهای میان کارکنان زیاد باشد.
* انواع هماهنگی:
الف) عمودی: مربوط به فعالیتهای مدیر و زیر دستانش از بالا به پایین میباشد.
ب) افقی: مربوط به کارکنانی است که از نظر سلسله مراتب سازمانی در یک مقطع قرار دارند.
ج) مورب: مخصوص سازمانهایی است که واحدهای خدماتی تمرکز دارند و به علت تقاضاهای متضاد کارکنان از آنها، بدون طی کردن زنجیره فرماندهی و داوطلبانه به آن خدمات دست مییابند مانند دبیرخانه یا واحد ماشین نویسی.
شامل انگیزش، رهبری و ارتباط است.
بیشتر رفتارهای انسان هدفمند بوده و انگیزه آنها ارضای نیازهای فردی میباشد. مدیر فروش موفق کسی است که با شناخت نیازهای کارکنان و جهت دادن به آنها به سمت نیازهای سازمانی میان این دو مجموعه هماهنگی برقرار کند.
نیازها سرچشمه انگیزش در انساسن است و به دو دسته زیر تقسیم میشود:
1. نیازهای ابتدایی و اولیه: که ماهیتی زیستی و فیزیولوژیکی دارد و دارای حد و حدودی است. مانند نیز به آب، هوا، غذا و ...
2. نیازهای ثانویه: که ماهیتی اجتماعی و روانی دارند و دارای سرشت و حد نامحدودی هستند. مانند نیاز به وابستگی، قدرت، دانش، شهرت، موفقیت و غیره ...
انگیزش: هر نوع تاثیری است که موجب تقویت و بروز رفتار در انسانها میشود. بنابر این اطلاع از عوامل انگیزشی یکی از ضروریات اطلاعاتی مدیران است.
نظریات معاصر انگیزشی:
شامل نظریات محتوایی و فرآیندی میباشد.
نظریات محتوایی: تمرکز اصلی این نظریه بر شناخت نیاهای افراد و چگونگی ارضاء آنهاست و شامل 5 نظریه زیر است:
1. سلسله مراتب نیازهای مازلو: آبراهام مازلو معتقد است افراد دارای پنج نیاز اساسی زیر هستند:
نیازهای
نیازهای
نیازهای
نیازهای
نیازهای
شناختی
احترام
اجتماعی
ایمنی
زیستی
الف) نیازهای زیستی: مانند نیاز به آب و غذا و مسکن و غیره
ب) نیازهای ایمنی: یعنی نیاز به امنیت جانی، مالی و شغلی، زیردستانی که نیازهای شدید دارند مبتکر نیستند و از ایجاد تغییر در وضع موجود امتناع میکنند و مایلند از ظوابط و مقررات پیروی کنند تا نیازهای زیستی و امینی آنها تهدید نشود.
ج) نیازهای اجتماعی: مانند نیاز به دوست داشتن، مصاحبت و پذیرش از جانب دیگران که عدم ارضای این نیازها باعث غیبت کارکنان، کاهش بهره وری و افزایش فشار روحی کارکنان میشود.
د) نیاز به احترام: ارضای این نیاز سبب اعتماد به نفس، اعتبار و قدرت میشود و عدم ارضای آن سبب رفتار خام یا مخرب، کم کاری و یا مجادله با رئیس میشود.
ه) نیازهای شناختی: عبارتست از نیاز به ارضای کنجکاوی بنیادین، یعنی معرفت و شناخت زندگی و محیط که مشتمل بر دو نوع است:
A) نیاز به زیبایی شناسی: یعنی مایل به نظم و تعادل و ظرایف زندگی
B) نیاز به خودیابی: یعنی نیاز به فعلیت بخشیدن به استعدادهای بالقوه شخصی
* نکته مهم: عیب نظریه مازلو این است که وی تصور میکرد نیازها به صورت پله کانی ارضا میشوند و با راضای یک نیاز نیاز دیگری جای آن را میگیرد.
2. نظریه ERG: این نظریه نیازهای انسان را به 3 دسته زیر تقسیم کرده است.
الف) نیازهای زیستی و فیزیولوژیکی
ب) نیازهای اجتماعی و تعلق و ارتباطات میان فردی
ج) نیاز به رشد و پیشرفت
تفاوت نظریه مازلو با نظریه ERG
الف) نیازهای انسان در ERG سه مرتبه ولی در هرم مازلو پنج مرتبه است.
ب) ERG بر خلاف مازلو معتقد به ارضا شدن پلکانی نیازها نیست.
ج) نظریه ERG تاکید میکند که وقتی نیازهای بالاتر برآورده نشود به سمت نیازهای پایین تر بازگشت میکند، در حالیکه مازلو اعتقاد داشت وقتی نیاز یک بار ارضا شد قدرت خود را برای انگیزش از دست میدهد.
3. نظریه رشد یافتگی و رشد نیافتگی: این نظریه معتقد است که امروزه مدیران با اکثر کارکنان خود مانند انسانهای رشد نیافته رفتار
می کنند اجازه کمترین کنترلی بر محیط کار به افراد داده نمیشود که سبب فقدان انگیزه درون آنان میشود. در صورتیکه اگر با نگاه رشد یافتگی به کارکنان نگاه شده و به آنها اعتماد شود انگیزه لازم برای بهره وری بیشتر آنان فراهم میشود.
ساختار رشد یافتگی و رشد نیافتگی به صورت زیر است:
رشد نیافتگی رشد یافتگی
منفعل فعال
اتکا استقلال
به چندطریق محدودرفتار میکنند نوع رفتارهای نامحدود دارند
علایق سطحی علایق عمیق تر
نا آگاه از خود آگاه و کنترل بر خود
4. نظریه دو عاملی انگیزش (هرزبرگ): این نظریه دو دسته نیاز زیر را مطرح کرده است:
الف) عوامل بهداشتی: که شرایط محیطی انسان را توصیف میکند مانند مقام، پست، امنیت شغلی و دستمزد و روابط متقابل افراد. این دسته از نیازها در قابلیت تولید و بازدهی کارگر تاثیری ندارد بلکه فقط مانع از ضایعات ناشی از کم کاریها در عملکرد آنان میشود.
ب) شامل انگیزندهها و ارضا کنندهها هستند که به محتوا کار مربوط میشوند و بر رضایت شغلی تاثیر میگذارند. مانند فراهم کردن زمینه لازم برای پیشرفت کارکنان، رشد و توسعه، کار پرتلاش، شناسایی کار و تلاش برای ارتقای سطح مهارت و تخصص کارکنان
* نکته مهم: رضایت ناشی از عوامل ارضا کننده میباشد در حالیکه نارضایتی مربوط به عوامل بهداشتی است. به عبارت دیگر
عوامل بهداشتی قدرت ایجاد انگیزده را ندارند در حالیکه بر انگیزانندهها توانایی ایجاد انگیزه را دارا میباشند.
5. نظریه نیازهای اکتسابی: این نظریه نیازها را اکتسابی یا آموختنی میداند که مشتمل بر سه دسته زیر است:
الف) نیاز به موفقیت: ویژگی انسانهایی است که انگیزه زیادی در کسب موفقیت دارند و بیشتر از پاداشهای ناشی از موفقیت به خود موفقیت توجه میکنند.
ب) نیاز به وابستگی: ویژگی افرادی است که برای مصاحبت و کسب تایید از سوی دیگران ارزش زیادی قائلند. اینگونه افراد طرفدار مشاغلی هستند که بتوانند با دیگران کار یا رابطه متقابل برقرار کنند.
ج) نیاز به قدرت: ویژگی افرادیست که سعی میکنند سایر افراد را مستقیما تحت تاثیر قرار دهند و اعتقاد بر این است که وقتی افرادی با نیازهای شدید قدرت سازمانی پستهای مدیریتی را اشغال میکنند فعال تر از کسانی هستند که نیاز شدید به موفقیت دارند.
نظریات فرآیندی:
این نظریات بر چگونگی انگیزش تاکید میکند، در حالیکه نظریات، محتوایی بر تاثیر نیازهای درونی درانگیزش تاکید داردکه عبارتند از:
الف) نظریه انتظار: بر طبق این نظریه
احتمال مورد انتظار برای نتیجهای که تحقق خواهد یافت × ارزش مورد انتظار برای نتیجهای که تحقق خواهد یافت = شدت انگیزش
با افزایش عوامل فوق، انگیزش شدید تر با تمایل به بروز رفتار بیشتر میشود.
ب) نظریه برابری: در این نظریه فرض بر این است که افراد علاقه مندند در ارتباط با دیگران رفتار مناسبی با آنان بشود. یعنی :
زمانی که نسبت فوق مساوی نباشد فرد احساس نابرابری میکند و در وی تنشی به وجود میآید که او را به سمت تلاش بیشتر برای رسیدن به برابری وا میدارد.
ج) نظریه تعیین هدف: بر فرآیند تعیین اهداف تاکید دارد، یعنی میگوید زمانی که انسان اهداف مشخصی را درک کند و آنها را بپذیرد و نیز توانایی و مهارت لازم برای تحقق آن را داشته باشد برانگیخته میگردد و تلاش لازم برای رسیدن به هدف را به خرج میدهد.
نظریات ابتدایی انگیزش:
این نظریات الگوی واحدی برای ایجاد انگیزه در افراد طراحی میکند و به ترتیب عبارتست از:
1) الگوی سنتی: که مبتنی بر مدیریت علمی است و اعتقاد دارد که کارکنان صرفاً با پول برانگیخته میشوند در اجرای این نظریه پرداختهای بیشتر و ساعات کوتاه تر کار محرکهایی قوی هستند اما از سایر عوامل موثر غفلت کرده است.
2) الگوی روابط انسانی: در این الگو پژوهش گران پیشنهاد به اعطای آزادیهایی در تصمیم گیری به کارکنان داده است اما از کارگران انتظار دارد که اقتدار مدیران را بپذیرند و شرایط کاری آنان را قبول کنند.
3) الگوی منابع انسانی: در این الگو فرض بر این است که افراد بسیار بیشتر از آنچه که کار فعلی آنان نیاز دارد خلاق، خود هدایت و خود کنترل باشند، بنابراین مدیر باید محیطی ایجاد کند که در آن کلیه اعضا امکان مشارکت در محدوده توانایی شان را داشته باشند.
* یک نظریه پرداز انگلیسی با نام مک گوری گور دو دسته متفاوت از فرضیات مدیران درباره کارکنان را به صورت زیر ارائه داده است:
الف) نظریه X : شامل فرضیات زیر است:
1. برای اغلب مردم کار ذاتاً نامطلوب است.
2. اغلب مردم تمایل اندکی به پذیرش مسئولیت و خلاقیت در حل مشکلات دارند.
3. انگیزش برای آنها فقط در سطوح فیزیولوژیکی و تامین ایجاد میشود.
4. اغلب مردم بایستی تحت کنترل و اجبار باشند.
ب) نظریه Y : شامل فرضیات زیر است:
1. اگر شرایط مطلوب باشد کار مثل بازی طبیعی است.
2. برای رسیدن به اهداف سازمانی شیوه خود کنترلی غالباً ضروری است.
3. قابلیت برای خلاقیت به طور نامحدود در میان همه مردم توزیع شده است و در صورت انگیزش در کار خود خلاق و رهبر هستند.
4. انگیزش برای آنها در سطوح فیزیولوژیکی، اجتماعی، احترام و خودیابی است.
* نکته مهم: نتیجه پژوهشها نشان میدهد که مدیران معاصر الگوی روابط انسانی را برای زیر دستان و الگوی منابع انسانی را برای خودشان استفاده میکنند.
راهبردهای برانگیختن اعضای سازمان عبارتست از:
الف) ارتباط مدیریتی: یعنی ارتباط مناسب میان مدیر و زیردستان که نیازهای اساسی انسان را از قبیل شناسایی احساس متعلق و ایمنی را ارضا میکند.
ب) نظریه X و Y : این نظریه میگوید چنانچه مدیران با توجه به موقعیتی که در آن هستند برای برخورد با زیردستان هم از نظریه X و هم از نظریه Y استفاده کنند (نظریه Z) موفق خواهد شد. اما به طور کلی فعالیتهایی که بر اساس نظریه Y صورت میگیرد در برانگیختن اعضای سازمان موفق تر از فعالیت عای مبتنی بر نظریه X است.
ج) طراحی شغل: که مشتمل بر موارد زیر است:
1. راهبردهای پیشین: شامل راهبردهاییست که از کسالت آور شدن کار جلوگیری میکند و شامل 2 مورد زیر است:
A) چرخش کاری: که در آموزش و آشنایی افراد نسبت به وظایف واحدهای گوناگون آگاهی پیدا میکنند.
B) توسعه شغل: یعنی افزایش تعداد عملیاتی که هر فرد بایستی اجرا کند.
2. راهبردهای جدید: که مشتمل بر دو نوع زیر است:
A) غنی سازی شغل: که با اضافه کردن مسئولیتهای برنامه ریزی و کنترل شغل را به طور عمودی گسترش داده و امکان استقلال و مسؤلیت بیشتر فراهم میشود.
B) وقت کاری شناور: یعنی ابجاد برنامههای زمانی انعطاف پذیر که موجب افزابش رضایت شغلی، بهره وری بیشتر، کاهش غیبت و کاهش جابجایی میشود.
د) نظریه تقویت:
این نظریه بر مینای قانون اثر میباشد و میگوید رفتاری که تشویق شود، تمایل به تکرار و رفتاری که تنبیه شود تمایل به حذف دارد. به عبارت دیگر تقویت مثبت مانند افزایش حقوق یا تحسین و تقویت منفی یعنی تذکر و توبیخ، هر دو پاداشهایی هستند که احتمال ادامه و یا حذف رفتار را افزایش میدهند.
ه) محرکهای پولی و غیر پولی: محرکهای پولی مانند برنامههای مالکیت سهام کارکنان، دادن پاداش و اعطای درصدی از فروش میتواند نوعی انگیزاننده باشد. محرکهای غیر پولی مانند ارتقاء پست در داخل سازمان و تاکید بر کیفیت حاصل از محصول کار کارکنان به عنوان یک انگیزاننده قوی مطرح میشود.
نظریه سیستمی انگیزش:
بر اساس این دیدگاه سیستم بر سه دسته از متغیرهای مؤثر بر انگیزش تاکید دارد:
1. خصوصیات فردی: که شامل علایق و نگرشها و نیازهائیست که هر شخص با خود به محیط کار میآورد و نتیجتاً موضوعاتی مانند ارتقاء یا پول میتواند سبب انگیزش شود.
2. خصوصیات شغلی: مانند تنوع وظایف، توسعه و غنی سازی شغل و غیره که قبلا بحث شد.
3. خصویصات موقعیت کاری: که شامل دو دسته زیر است:
الف) خط مشی و فرهنگ سازمان: مانند سطح دستمزد و مزایای کارکنان که تاثیر اندکی بر عملکرد فردی میگذارد ولی برای تشویق کارکنان به ماندن در سازمان و نیز توانایی سازمان در جذب افراد موثر است. همچنین ایجاد فرهنگهایی مبتنی بر احترام به کارکنان و مشارکت آنان در تصمیم گیری میتواند موجب تشویق عملکرد بهتر در سازمان شود.
ب) نزدیکترین محیط کاری: شامل نگرشها و اقدامات سرپرستان و همکاران و جوی است که آنان ایحاد میکنند. هرچه محیط کار صمیمانه تر و مطابق تر با ارزشهای گروهی کارکنان باشد، عملکرد افراد موثر تر است.
عبارتست از فرآیند نفوذ در دیگران و برانگیختن آنان برای همکاری با یکدیگر در جهت رسیدن به اهداف سازمانی. تفاوتهای بین مدیر و رهبر عبارتست از:
1. مدیر بر اساس حسن انتصابی قدرت قانونی دارد که بر دیگران تاثیر گذارد، در حالی که رهبر ممکن است بر عملکرد دیگران تاثیر گذار باشد بدون آنکه قدرت او از اختیار رسمی ناشی شده باشد.
2. مدیر حوزهای وسیع تر از رهبری است و بر موضوعات رفتاری و غیر رفتاری تاکید دارد در حالیکه رهبری اساساً بر موضوعات رفتاری تاکید میکند.
نظریات رهبری:
1. نظریات خصوصیات فردی که می گوید رهبران ذاتاً و از بدو تولد ویژگیهای رهبری را داشتهاند و دارای چهار خصوصیت هوش، بلوغ اجتماعی و وسعت دید، دارای انگیزه قوی برای رسیدن به موفقیت و انسان گرایی و تاکید بر ارزش انسانها
می باشند.
2. دکتر الوانی و سابر نویسندگان معاصر با این عقیده که توانایی رهبری با ویژگیهای موروثی قابل بیان نیست موافقتد و معتقدند افراد برای رهبر خوب شدن باید آموزش ببینند و دارای شش ویژگی خصوصیات ظاهری، زمینههای فرهنگی، شخصیت برون گرا، هوش، خصوصیات شغلی( مانند تلاش و ابتکار) و خصوصیات اجتماعی (مانند رتبه و وزن سیاسی و اجتماعی) را دارا باشند.
نظریات رفتاری:
این نظریه بر اصل آموزش رفتارهای مناسب رهبری تاکید دارد و نشان میدهد که رفتار رهبران هنگام رهبری دو بعد اصلی دارد:
الف) بعد وظیفه و کار شامل برنامه ریزی، تعیین دقیق وظایف، اصرار بر تکمیل وظایف و ارزیابی.
ب) بعد توجه به انسان شامل انسان گرایی، مراعات، توجه به روابط، اعتماد و احترام.
تحقیقات دانشگاه « اهایو» نشان میدهد که رهبران هنگام رهبری معمولاً دو نوع رفتار را از خود نشان میدهند ابتدا رفتار ساخت دهی که شامل ترسیم مشخص روابط میان رهبر و پیروان میباشد. همچنین رفتار مراعات که هدف آن پرورش و حفظ روابط انسانی است.
ساخت دهی زیاد
مراعات زیاد ساخت دهی کم
مراعات زیاد زیاد مراعات
ساخت دهی زیاد
مراعات کم ساخت دهی کم
مراعات کم کم
زیاد کم
ساخت دهی
این پژوهش گران سبک ساخت دهی زیاد و مراعات زیاد را بهترین رفتار در هر بعد دانسته اند.
* مطالعات دانشگاه میشیگان دونوع رفتار متفاوت از سوی رهبران را معین کرده است.
توجه به انسان
9-1 1-1
5-5
9-9 1-9
الف) رفتار وظیفه مدار که رهبر توجه اصلی خود را به کار زیردستان و چگونگی اجرای آن معطوف میدارد.
ب) رفتار کارمند مدار که رهبر توجه اصلی خود را به پیروان به عنوان انسان معطوف میکند.
شبکه مدیریت: نتایج حاصل از مطالعات دانشگاه میشیگان نشان داد که سبک رهبری دو بعدی بوده و پنج حالت مختلف زیر را
به صورت زیر بیان میکند.
الف) سبک (9-1) یا مدیریت باشگاهی که توجه جدی به نیازهای افراد و به وجود آوردن محیطی راحت و دوستانه برای آنان است.
ب) سبک (1-1) با مدیریت بی خاصیت که کمترین تلاش را برای اجرای کار و توجه به کارکنان انجام میدهد.
ج) سبک (5-5) با مدیریت میانه رو که با ایجاد توازن میان روحیه افراد و کار در آنان امکان پذیر میشود.
د) سبک (1-9) با اقتدار اصالت که در آن دخالت عوامل انسانی به حداقل کاهش یافته و توجه به تولید حداکثر است.
ه) سبک (9-9) یا مدیریت گروهی که موفقیت در کار حاصل توجه حداکثر به تولید و کارکنان و تعهد متقابل آنان است.
نظریات موقعیتی و اقتضائی:
در این نظریات اعتقاد بر این است که رهبری موفقیت آمیز مستلزم ترکیب منحصر به فردی از رهبران و پیروان و موقعیتهای رهبری است.
نظریات موقعیتی شامل سه دسته زیر میباشد:
الف) نظریه موقعیتها و تصمیمات رهبری: این نظریه میگوید هر مدیری با توجه به موقعیتی که در آن قرار دارد به هفت گونه زیر عمل میکند:
1. مدیر تصمیم میگیرد و آن را ابلاغ میکند.
2. مدیر تصمیم را میقبولاند.
3. مدیر اندیشهها را معرفی و سوالات را مطرح میکند.
4. مدیر یک تصمیم موقتی میگیرد و انتظار دارد این تصمیم تغییر کند.
5. مدیر مساله را مطرح میکند، پیشنهادات را میپذیرد و تصمیم میگیرد.
6. مدیر محدودیتها را تعیین میکند و از گروهها میخواهد که تصمیم بگیرند.
7. مدیر به زیردستان اجازه میدهد که در چارچوب محدودیتهای تعیین شده توسط بالا دستها اقدام کنند.
نکته مهم: در راهبرد 6 مدیر صرفاً در چارجوب محدودیتها اجازه تصمیم گیری به زیر دستان میدهد در حالیکه در راهبرد 7 محدودیتهای سازمانی تصمیمات نهایی توسط زیردستان انجام شده و مدیر ابزار لازم برای اجرای آن تصمیم را فراهم میکند.
ب) نظریه اقتضائی فیدلر:
8 7 6 5 4 3 2 1
ضعیف ضعیف ضعیف ضعیف خوب خوب خوب خوب روابط رهبر -پیرو
کم کم زید زیاد کم کم زیاد زیاد ساختار وظیفه
کم زیاد کم زیاد کم زیاد کم زیاد قدرت مقام
فیدلر معتقد است برای غلبه بر موانع زیادی که بر سر راه انعطاف پذیری رهبری وجود دارد به جای تغییر سبک رهبری برای تطبیق با سازمان بایستی موقعیت سازمانی برای سازگاری با سبک رهبری تغییر کند. در الگوی فیدلر هشت ترکیب ممکن از متغیرهای رابطه رهبر با پیروان، ساختار وظیفهای و قدرت مقام رهبر وضعیتی به وجود میآورد که در ماتریس فوق معرفی شده است. فیدلر معتقد است که در موقعیتهای یک و دو و سه و هفت و هشت رهبران وظیفه مدار بهتر عمل میکنند در حالیکه در موقعیتهای چهار و پنج و شش رهبران رابطه مدار عملکرد بهتری دارند.
ج) نظریه چرخه زندگی:
این نظریه بر اساس بلوغ پیروان و کارکنان توسط هرسی و بلانچارد بنیان گذاری شده است. این دو دانشمند بلوغ را به معنای توانایی و تعهد کارکنان برای قبول مسئولیت عنوان کرده اند.
بلوغ یک شامل افرادی است که نه تعهد و نه تخصص لازم برای انجام کار را دارند.
بلوغ دو افرادی هستند که تعهد دارند ولی تخصص لازم برای انجام کار را ندارند.
بلوغ سه کارکنانی هستند که توانایی و تخصص لازم را داشته اما تعهد و تمایل به انجام کار را ندارند
بلوغ چهار افرادی هستند که هم تعهد و هم تخصص لازم برای انجام کار را دارند.
بر این اساس مدیر چهار سبک مختلف را در برخورد با کارکنان اختیار میکند که در زیر به آن اشاره شده است:
بلوغ 1 بلوغ 2 بلوغ3 بلوغ4
وظیفه مداری حداکثر حداکثر حداقل حداقل
رابطه مداری حداقل حداکثر حداکثر حداقل
سبک آمرانه متقاعد کننده مشارکتی تفویضی
نظریه جایگزینهای رهبری:
این نظریه بیان میکند که چه موقع رفتار رهبری ممکن است بی قایده و بی اثر باشد. ویژگیهای فردی که میتواند رفتار رهبر را بی اثر کند عبارتست از: تجربه، توانایی، نیاز به استقلال گرایش حرفهای و بی تفاوتی نسبت به پاداشهای سازمان در میان کارکنان.
ویژگیهای سازمانی که ممکن است بتواند جایگزین رهبری شود شامل: برنامهها و اهداف صریح و روشن، مقررات و روشها، گروههای کاری متحد و منسجم، ساختاری دقیق برای اعطای پاداش و نیز وجود فاصله فیزیکی زیاد میان مدیر با زیردستان میباشد.
به دلیل صرف بیشترین وقت مدیران در برقراری ارتباط با دیگران در مییابیم که ریشه بسیاری از مشکلات فردی، سازمانی و اجتماعی در ضعف ارتباطات مؤثر و یا سؤ تفسیرهای ارتباطی میباشد. در حقیقت ارتباط فرآیندی است که تمام وظایف یک مدیر از طریق آن انجام میشود و مشتمل بر دو دسته زیر است:
الف) ارتباط غیر کلامی: در این ارتباط اطلاعات بدون استفاده از کلمات و با ایما و اشاره و رفتار منتقل میشود و بیش از 90% معنای احساسی کلام را در خود دارد. با وجود این اشارههای مختلف در فرهنگهای گوناگون متفاوت است. این ارتباط معمولاً با حرکات
سر و دست، نوع نشستن و ایستادن، طنین صدا، حالت چهره، حالت نگاه، نوع پوشش و وضع ظاهری بر قرار میشود.
ب) ارتباط کلامی: که شامل سه نوع زیر است:
A) شفاهی: که اندیشهها و اطلاعات با کلمات و واژهها منتقل میشوند مانند مکالمات رو در رو، تلفنی و کنفرانسهای تلفنی و ویدئوئی. به طور کلی ارتباط شفاهی آسان تر و کار آمد تر از ارتباطات کتبی است و بازخوردهای آنی در آن امکان پذیر است، اما عیب بزرگ آن این است که موقتی میباشد که ممکن است موجب تعبیر نادرست شود.
B) کتبی: که در آن ایدهها با استفاده از نوشتار منتقل میشود مانند نامهها و گزارشها. این نوع ارتباط به افراد اجازه میدهد که با سرعت دلخواه از اطلاعات استفاده کنند و امتیاز آن ثبات، داوم و رسمیت است و به همین دلیل توصیه شده که در نگارش موافقت نامهها و قراردادها در سازمان از فنون آسان نوشتن استفاده گردد تا برای عموم کارکنان قابل درک باشد.
C) ارتباط الکترونیکی: که در آن از فناوری پیشرفته مانند پست الکترونیک، فکس و پست تصویری استفاده میشود. مزایای این ارتباط انتقال حجم زیادی از اطلاعات از طریق کامپیوتر با سرعت زیاد و کاهش هزینه و زمان است. اما عیب عمده آن آسان شدن ارسال اطلاعات غیر حضوری است که مدیران مجبورند وقت زیادی را برای انتخاب اطلاعات ضروری صرف کنند.
فرآیند ارتباطات دارای سه جزء زیر میباشد:
1. فرستنده (رمز گذار): رمزگذاری فرآیندی است که در آن اطلاعات به صورت قابل دریافت و درک برای دیگران در میآید.
2. پیام: شامل اطلاعاتی رمزگذاری شده است که فرستنده میخواهد آن را مبادله کند.
3. گیرنده (رمزگشا): رمزگشایی فرآیندی است که در آن گیرنده پیام یا رمز را دریافت میکند و معنای آن را تبیین میکند. رمزگشایی تحت اثر تجارب گذشته گیرنده، ارزیابیهای شخصی و انتظارات گیرنده میباشد.
پیام
انتقال دریافت
فرستنده (منبع)
رمزگذاری
مجرای ارتباط
رمزگشائی
گیرنده
بازخورد
پارازیت:
عامل مخل ارتباطات است و ممکن است داخلی و یا خارجی باشد. پارازیت داخلی مانند کم توجهی گیرنده به علت خستگی جسمانی و یا روحی، درد و یا گرسنگی باشد، پارازیت خارجی مانند سرو صداهای محیط که مانع از شنیدن درست پیام میشود.
از نگاهی دیگر ارتباطات به دو دسته یک طرفه و دو دسته دو طرفه تقسیم میشود. ارتباط یک طرفه مانند سخنرانی و آگهی بدلیل عدم وجود بازخورد فرستنده نمیداند که آیا گیرنده معنای نظر او را درک کرده است یا خیر در حالیکه در ارتباط دو طرفه فرستنده جهت بهبود در تصمیم گیری آشکارا در پی کسب بازخورد است.
ارتباط سازمانی رسمی:
الف) ارتباط از بالا به پایین: که توسط مدیران به زیردستان جهت روشن کردن ماموریت سازمان، آموزش کارکنان، شرح ارتباط مشاغل با یکدیگر، شرح خط مشیها و قوانین و آگاه کردن کارکنان از موقعیت سازمان و شرایط بازار به کار میرود.
ب) ارتباط از پایین به بالا: جریان اطلاعات از سطوح پایین به بالا تر جاری میشود و این کارجهت جمع آوری اطلاعات ارزشمند، فرصت دادن به کارکنان برای بیان اعتراض و پرسش سؤالات درباره مسائل کاری و ایجاد بازخورد صورت میگیرد.
ج)ارتباط افقی: که در آن اطلاعات در واحدهای هم عرض سازمانی جریان مییابد و جهت هماهنگی و ایجاد تفاهم، حل اختلاف و تقویت روابط میان فردی صورت میگیرد.
* ارتباط در سازمان شامل ارتباط رسمی و غیر رسمی میباشد:
الف) ارتباط رسمی: که الگوی آن در نمودار سلسله مراتب سازمانی آمده است و میتواند متمرکز یا غیر متمرکز باشد.
شبکههای متمرکز بدلیل عدم مشارکت اعضا در فرآیند ارتباطی انعطاف پذیر نبوده و خلاقیت و نوآوری را سرکوب میکند در حالیکه شبکههای غیر متمرکز در گروههایی که بایستی مسائل پیچیده و متنوع را حل کنند کارایی داشته و سبب ترویج خلاقیت میشود.
ب) ارتباطات غیر رسمی(درخت انگوری): ارتباطیست که از سلسله مراتب سازمانی پیروی نمیکند و روابط شخصی میان اعضای سازمان را دنبال میکند. این نوع ارتباط به طور ناگهانی و بدون نظم و قاعده ظاهر میشود و قابل کنترل توسط مدیران عالی سازمان نیست و برای خدمت به منافع افرادی خاص در داخل شبکه به کار میرود. این شبکه حدود هفتاد درصد کلیه ارتباطات سازمانی را تشکیل میدهد و شامل چهار الگوی تابشی، تصادفی، خوشهای و رشتهای میباشد.
موانع ارتباطات میان افراد:
1. مانع ادراکی: یعنی هر فرد بنا به زمینه فرهنگی و روانی خود پیام را درک میکند.
2. مانع اجتماعی: یعنی بدلیل خو گرفتگی افراد به نقش خود در سازمان درک لغات و اصطلاحات جدید اجتماعی برای آنان دشوار است.
3. معانی یا زبان: که غالباًٌ در تفسیر اسناد مکتوب به وجود میآید.
4. اثر انگیزه: به طور معمول اگر ما توقع دریافت امری خاص را داشته باشیم پیام را میپذیریم و اگر مخالف عقیده ما باشد آنرا نادیده
می گیریم.
5. ارزیابی منابع: یعنی دریافت پیام تابع معتبر بودن منبع پیام نیز میباشد.
6. علائم غیر شفاهی: مانند کیفیت صدا و وضعیت جسمانی گیرنده و فرستنده.
7. پارازیت: یعنی بیان جملات ضعیف و توهمات بیانی
روشهای بهبود پیام و حذف موانع ارتباطی عبارتست از:
1. استفاده از بازخورد و تشریح پیام
2. استفاده از ارتباطات شفاهی و زبان ساده و قابل فهم
3. افشاگری: یعنی دادن اطلاعات معتبر درباره فرستنده پیام
نظارت فرآیندی است برای حصول اطمینان از اینکه فعالیتهای انجام شده با فعالیتهای برنامه ریزی شده مطابقت دارد.
برای اجرای فرآیند نظارت مدیران چهار مرحله را به ترتیب طی میکنند:
1. تعیین استانداردها: که به دو دسته کمی و کیفی تقسیم میشود.
2. سنجش عملکرد.
3. مقایسه عملکرد با استاندارد تعیین شده با استفاده از مهارتهای تحلیلی و ادراکی مدیران
4. اقدام: مشتمل بر سه مورد زیر است:
الف) اقدام اصلاحی: یعنی تامین برنامههای انگیزشی برای کارکنان و اصلاح ماشین آلات و تجهیزات
ب) تایید عملکرد و تقویت مثبت کارکنان
ج) تغییر استاندارد: یعنی اگر عملکرد سازمان همیشه بیشتر یا کمتر از استاندارد باشد بایستی مدیران استانداردها را تغییر دهند.
* نکته مهم: سطوح نظارت به سه دسته راهبردی و راهکاری و عملیاتی تقسیم میشود که به ترتیب برای برنامههای راهبردی در بلند مدت، برنامههای راهکاری در میان مدت و برنامههای عملیاتی در کوتاه مدت شکل میگیرد. هر سه سطح نظارت بایستی یکپارچه و فراگیر باشد یعنی اگر برنامه کاهش زمانی در تولید جزء برنامههای راهبردی باشد، برنامههای راهکاری و عملیاتی نیز از آن حمایت کنند.
۱. نظارت آینده نگر یا پیش گیرانه: قبل از وقوع هر فعالیتی صورت میگیرد و مانع بروز مسائل پیش بینی شده میشود. مانند کنترل کنندگان ترافیک هوایی و نیز قوانین و برنامههای موجود در یک سازمان.
۲. نظارت همزمان: در حال انجام شدن یک فعالیت به وقوع میپیوندد. مانند هدایت سرپرست یک خط تولید یا اجرای یک برنامه کامپیوتری
۳. نظارت گذشته نگر: بعد از هر اقدامی به عمل میآید و وابسته به بازخورد است.
ویژگی نظامهای نظارتی نادرست:
1. نظارت بیش از حد که موجب میشود مقررات افراطی بر فعالیتها و وظایف افراد تحمیل شده و آزادی عمل فرد را محدود میکند. نظارت بسیار کم نیز سبب صدمه زدن به هماهنگی داخلی سازمان شده و موجب مصرف افراطی منابع میشود.
2. نظارتهای نا هماهنگ: یعنی یک سیستم نظارتی بایستی میان دستمزد و کارگران و میزان عملکرد آنها تعادل برقرار کند.
3. عدم توانایی در تمایز نظارتها: یعنی هر سازمانی با توجه به ساختار و نوع کارکرد خود از سیستم نظارتی مخصوص به خود استفاده میکند. مثلاً سازمان میراث فرهنگی در مقایسه با یک سازمان تجاری یا حسابداری از سیستمی خاص و متفاوت جهت نظارت استفاده میکند.
ویژگیهای یک نظام نظارتی کارآمد شامل موارد زیر است:
1. پیوستگی با برنامه ریزی
2. دقت و انتشار اطلاعات موثق و معتبر
3. به هنگام بودن و تعیین حوزه اجرایی کلیدی
4. عینیت و قابلیت اندازه گیری: یعنی اگر دادههای نظارتی ذهنی و کیفی باشند نمیتواند برای مدیران ارشد کارایی لازم را داشته باشد.
5. صرفه جویی و انعطاف پذیری
6. قابلیت درک و دارا بودن معیاری منطقی
7. تعیین حوزه اجرایی کلیدی و نقاط راهبردی
* آنچه در یک سازمان باید نظارت شود افراد و منابع انسانی، منابع عالی، تولید و حفاظت و نگهداری و نیز اطلاعات ورودی و خروجی و عملکرد کل سازمان میباشد.
۱. ابزارهای بودجه ای:بودجه یک برنامه مالی است ونظارت بودجهای تحقق درآمدها رامطابق برنامه ازپیش تعیین شده کنترل
می کند.
2. ابزارهای غیر بودجه ای: که شامل موارد زیر است:
الف) دادههای آماری: یعنی نمودار و اشکال ترسیمی برای نشان دادن درصد رشد یاکاهش فروش ویا هزینه صرف شده درمقایسه باماه گذشته
ب) گزارشها وتحلیلهای ویژه:که این گزارشات توسط مدیران میانی اطلاعات لازم ازوضعیت سازمان را در اختیار مدیران ارشد قرارمی دهد.
حسابرسی عملیات: که خط مشیها و روشهای کاری را ارزیابی کرده و نقاط قوت و ضعف سازمان را به اطلاع مدیر میرساند.
د) مشاهدات شخصی
* نکات مهم: اطلاعات مفید برای مدیر بایستی دقیق، به هنگام، کامل، مربوط، مختصر و جامع باشد که این اطلاعات در هر 4 وظیفه برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و نظارت برای مدیران کاربرد دارد.
دادهها،اطلاعات و نظامهای اطلاعاتی:
دادهها: دادهها واقعیتها،اندیشهها یا مفاهیمی هستند که به شکل خام جمع آوری و ذخیره شده اند.
اطلاعات: نتیجه پردازش،ارتباط دادن،یا خلاصه کردن دادههای خام برای پدید آوردن دانش و آگاهی است.
نظام اطلاعاتی:وظیفه جمع آوری دادهها، سازماندهی و توزیع را برعهده داشته به گونهای که به عنوان اطلاعات معنی دار شوند.
ویژگیهای اطلاعات مفید
1- دقیق باشد
2- به هنگام باشد
3- کامل باشد
4- مربوط باشد
5- مختصر باشد
چگونگی استفاده مدیران از اطلاعات
1- استفاده اطلاعات در برنامه ریزی
2- استفاده اطلاعات در سازماندهی
3- استفاده اطلاعات در هدایت
4- استفاده از اطلاعات در نظارت
یعنی ترکیب افکار به شیوهای بی نظیر و ایجاد ارتباط غیر معمول میان نظریات و یا به کارگیری توانائیهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهومی جدید.
خلاقیت نوآوری بازار
بدلیل تغییرات سریع محیطی و فشار روز افزون رقابت مدیران مجبورند با بهره گیری از خلاقیت، خود را با زمان حال و آینده مطابقت دهند.
۱. آمادگی: یعنی آشنایی با زمینه کاری و مسلط بودن بر مقدمات آن
2. نهفتگی: یعنی توقف در کار که در این مرحله ذهن انسان ناخودآگاه شروع به فعالیت میکند و در حقیقت مرحله استراحت توام با هدف است.
3. اشراق: یعنی روشن شدن ناگهانی موضوع و بر طرف شدن کلیه موانع از سر راه که معمولاً توام با جنبههای عاطفی است. در این مرحله توصیه شده که به دلیل طوفان مغزی سریعاً افکار خلاق را یادداشت کنید.
4. اثبات: مرحله ارزیابی افکار جدید است که اهمیت کار در این مرحله روشن میشود بررسی پیشنهاد یک کارمند توسط مدیر مربوط و یا ویرایش کتاب توسط ویراستار نوعی اثبات است.
الف) فردی: بدست افرادی معدود صورت گرفته و سبب تغییرات بنیادی در جهان میشود. این گونه افراد، افرادی مستقل و پرتلاش، مخالف با هم رنگی در اجتماع، ریسک پذیر و انعطاف پذیر میباشند.
ب) خلاقیت گروهی: مشتمل بر سه شیوه زیر است.
1. طوفان مغزی
2. تلفیق نامتجانسها: که در آن گروهی میکوشد از اظهار نظر مبتنی بر قیاس استفاده کند. فرق این روش با طوفان مغزی در این است که در جلسه رهبری وجود دارد که بر ارزیابی و پدید آمدن نظریات نو، کنترل و نظارت دارد، در این روش ذهن افراد بر اساس حالتهای خاص روانی پدیدههایی را که چندان تناسبی با هم ندارند ترکیب کرده و به ایدههای نو دست مییابند.
3. داستان سازی: در این شیوه تفکر خلاق شرکت کنندگان در جلسه با طرح سؤالاتی بر انگیخته میشود و پس از نوشتن نظریات بر روی کارتها و نصب آنها بر روی دیوار بهترین فکر و ایده بدست میآید.
ج) خلاقیت سازمانی: یک سازمان خلاق بایستی دارای ویژگیهای زیر باشد:
1. کارکنانش در بالای هرم مازلو قرار داشته باشند و از احترام و امنیت شغلی برخوردار بوده و از کار لذت ببرند.
2. سازمان مشتری مدار و آینده ساز باشد.
3. تغییر در این سازمانها ارزشی مثبت تلقی میشود و برای تحقیق و پژوهش سرمایه گذاری میگردد.
4. انواع تیپهای شخصیتی در این سازمانها استخدام میشوند و برنامه ریزیها بلند مدت جسورانه و واقع بینانه است.
مدیران برای دست یافتن به خلاقیت باید قادر به ترکیب ایدههای نو با روش مناسب باشند. ایدهها وقتی پرورش مییابند که افراد با موقعیتهای زیر روبرو شوند:
الف) پدیدهای نو
ب) مسائل جدید
ج) افرادی که متفاوت با آنها فکر میکنند.
بنابراین مدیرانی که ایدههای نوین بیشتری میخواهند باید به طور معمول کارکنان خود را در تماس با پدیدههای جدید و مسائل تازه مشتریان قرار دهند، بین آنها و افرادی که متفاوت با آنان میاندیشند ارتباط دایم ایجاد کنند و ارتباطات را به گونهای سامان دهند که ارتباط بین افراد با اندیشههای گوناگون تشویق شود.
۱- به استقبال خلاقیت و نوآوری میروند، از آن هراس ندارند و فرصت خطرپذیری به زیردستان و همکاران میدهند.
2- باتوجه به ویژگیهای مثبت همکاران، بر تشویق بیش از تنبیه تاکید میورزند و در نتیجه محیط شوق انگیزی در سازمان ایجاد میکنند.
3- خود و سازمان خود را با تغییر و تحول جامعه هماهنگ میکنند.
4- به کارکنان خود شهامت در جهت نوشتن خیالبافیهایشان را میدهند.
5- مثبت اندیش و امیدوارند و بر خدا توکل میکنند.
6- پر انرژیاند و قدرت انتقال هیجان خود را به دیگران دارند.
7- به سرعت فرهنگ خلاقیت را ترویج میدهند تا کل سازمان را فراگیرد.
8- جهت ایجاد تعادل در روند خلاقیت، هم از مغز(مهارتهای رفتاری) و هم از قلب(مهارتهای عاطفی) همکاران بهره میگیرند.
9- از یکنواختی متنفراند و در انجام کارهای نو پشتکار دارند.
10- خودانگیختهاند و استقلال تفکر و آزادی اندیشه و عمل دارند.
11- قدرت تخیل و اعتماد به نفس بالائی دارند.
12- نسبت به رخدادهای محیطی(تهدیدها-فرصتها) حساس اند.
13- جامع نگرند و بیشتر به عمق مشکلات توجه میکنند تا ظاهر آنها.
14- سبک رهبری مناسب دارند.
15- برای جستجوی افکار جدید، به کارکنان وقت کافی میدهند تا به مسائل مختلف بیاندیشند و روی ارائه راه حل برای آنها تمرکزکنند.
16- نظام دریافت پیشنهادات را ایجاد میکنند و برای پیشنهادهای مفید و سازنده جایزه تعیین میکنند.
- موانع فردی مانند ترس از شکست، رویگردانی از ابهامات، نداشتن اعتماد به نفس، عدم انعطاف پذیری، ترس از انتقاد و فقدان تمرکز ذهنی میباشد.
- موانع اجتماعی شامل قوانین انعطاف ناپذیر، شغل اجباری و عدم علاقه به آن، آداب و رسوم سنتی و ترس از عدم استقبال اجتماعی
می باشند.
مبانی سازمان و مدیریت(کلیه رشتههای مدیریت، حسابداری و اقتصاد)
مولف: طاهره فیضی.
دانشگاه پیام نور
منبع انتزاعی: (خلاصه کننده: سید محمد مهدی نورائی)