Fadak.IR راهکارهای فدک
English Русский العربية فارسی
مقالات مدیریت مطالعات زبان


/ علوم انسانی / اخلاق

دولابی


      زندگی‌نامه
      دیدگاه‌ها و آثار
      مرگ
      محتویات
      زندگی‌نامه
         وفات
      سرگذشت عرفانی
      دیدگاه‌ها
      آثار
      محتویات
      زندگی‌نامه
         وفات
      سرگذشت عرفانی
      دیدگاه‌ها
      آثار
      محتویات
      زندگی‌نامه
         وفات
       
      سرگذشت عرفانی
      دیدگاه‌ها
      آثار
ماجرای دیدار رهبر معظم انقلاب با حاج اسماعیل دولابی
حاج اسماعیل دولابی در جوانی کشاورز بوده و از همان زمان آثار توجه و عنایت حضرت حق در وی نمایان بوده است.
ماجرای دیدار رهبر معظم انقلاب با حاج اسماعیل دولابی چه بود؟به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، مطلبی را به مناسبت ۹ بهمن ماه سالروز درگذشت عالم بزرگوار حاج محمد اسماعیل دولابی به شرح ذیل می‌خوانید؛ حاج محمّداسماعیل دولابی در سال ۱۲۸۲ شمسی برابر با ۱۳۲۱ هجری قمری در یکی از محلات جنوب شرق تهران به نام دولاب به دنیا آمد. خانواده ایشان اهل معرفت، کرم و دلدادۀ اهل بیت (علیهم‌السلام) و همواره مورد احترام، اعتماد و رجوع مردم بودند. پدر بزرگوارشان نیز، بزرگتر و معتمد محل و منزلشان مأمن مردم و پذیرای اهل علم و معرفت بوده است. حاج اسماعیل از کودکی با مجالس ذکر آل‌الله بالاخص حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) بسیار مأنوس بوده و از همین روی، مردم او را مایۀ خیر و برکت دانسته، به صفا و خلوص باطنش توسل جسته و در سختی‌ها، وی را واسطۀ فیض الهی قرار می‌دادند.
 
وی در جوانی به کشاورزی اشتغال داشته و از همان زمان آثار توجه و عنایت حضرت حق در وی نمایان بوده است؛ به نحوی که در سیر انفسی از شدّت طلب و محبّت، مورد جذبه و لطف حضرت حق قرارگرفته و مجذوب سالک می‌شود. حاج محمداسماعیل دولابی با اشخاص بسیاری از اهل معنویت و معرفت دوستی داشته و با بزرگانی مانند حضرات آیات سیّد محمد شریف شیرازی، محمد علی شاه‌آبادی، محمدتقی بافقی‌یزدی، محمدجواد انصاری مجالست و مؤانست داشته‌اند.
 
شیفتگان و تشنگان زلال حقیقت از دور ونزدیک، روزها، ماه‌ها و حتی سالیانی از عمر خویش را بر گرد وجودش حلقه زدند تا از او درباره خداوند رحیم، محبت، جذبه الهی، شوق بندگی و هزاران دیگر بشنوند. کلام این بزرگوار به دور از اصطلاحات پیچیدۀ رایج و در عین ساده و بی‌پیرایه بودن برای طبقات مختلف جامعه بسیار عمیق و راهگشاست و دل هر صاحبدلی را نورانیت می‌بخشد.
 
حاج محمداسماعیل دولابی در بهمن ۱۳۸۱ شمسی برابر با بیست و پنجم ذیقعدۀ ۱۴۲۳ هجری قمری در روز موسوم به دحوالارض عالم ظاهر را ترک نمود و بدن مطهرش در صحن عتیق مجاور حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) مأوا گرفت.
 
درخواست حاج اسماعیل از شهید‌هادی
 
خانه ساده حاج اسماعیل دولابی در حوالی میدان خراسان سال‌ها محل آمد و رفت اهالی محل و طلبه‌ها بود، می‌آمدند و از کلام ساده، اما پر مغز او درس اخلاق و عرفان می‌گرفتند. یکی از این افراد، شهید جاویدالاثر «ابراهیم‌هادی» بود. وی پهلوان کشتی ایران و از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب بود. امیر منجر همرزم شهید‌هادی در کتاب «سلام بر ابراهیم» خاطره دیدار وی با مرحوم حاج اسماعیل دولابی را چنین نقل کرده است:
 
سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم ناگهان زد به پشتم و گفت: امیر نگهدار. من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم: چی شده؟!
 
گفت:اگر وقت داری برویم دیدن یک بنده خدا!
 
من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. با ابراهیم وارد یک خانه شدیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوان‌ها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی؟ چه عجب از این طرف‌ها!
 
ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می‌کردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب می‌شناسد. حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما را یک کم نصیحت کن!
 
ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید، خواهش می‌کنم اینطوری حرف نزنید! بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. ان‌شاء‌الله در جلسه هفتگی خدمت می‌رسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و از اتاق بیرون رفتیم. بین راه گفتم: ابراهیم! این بنده خدا را کمی نصیحت می‌کردی. سرخ و زرد شدن نداشت! با عصبانیت پرید تو حرفم و گفت: چه می‌گویی، تو اصلا این آقا رو شناختی؟!
 
گفتم: نه، راستی کی بود؟! جواب داد: این آقا یکی از اولیاء خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشان حاج میرزا اسماعیل دولابی بود.
 
سال‌ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب «طوبی محبت» فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده است.
 
خاطره حاج اسماعیل دولابی از اسب‌سواری
 
حاج اسماعیل دولابی نقل می‌کند: در جوانی اسبی داشتم. وقتی از کنار دیواری عبور می‌کرد و سایه‌اش به دیوار می‌افتاد، اسبم به آن نگاه و خیال می‌کرد اسب دیگری است. به همین خاطر خرناس می‌کشید و سعی می‌کرد از آن جلو بزند و، چون هرچه تند می‌رفت، می‌دید هنوز از سایه‌اش جلو نیفتاده است؛ باز هم به سرعتش اضافه می‌کرد تا حدی که اگر این جریان ادامه پیدا می‌کرد مرا به کشتن می‌داد. اما دیوار تمام می‌شد و سایه‌اش از بین می‌رفت، آرام می‌گرفت. در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی، بدنت که مرکب توست می‌خواهد در جنبه‌های دنیوی از آن‌ها جلو بزند و اگر از چشم و همچشمی با دیگران باز نگهش نداری، تو را به نابودی می‌کشد.
 
ماجرای دیدار حاج اسماعیل با مقام معظم رهبری
 
سیدعلی‌اکبر پرورش نقل می‌کند: در جلسه آخری که ایشان با مقام معظم رهبری دیدار داشتند پیرامون مسائل زیادی صحبت کرده بودند منتهی حاج آقا نبوی به بنده می‌فرمودند: کاری که تا به حال مرحوم دولابی نکرده بود و کسی هم ندیده بود، این بود که در جلسه آخر هنگامی که به رهبر نزدیک شدند دست آقا را گرفتند و بوسیدند و این خیلی عجیب بود، چون ایشان نه مریدباز و مریددار بودند و نه کسی بودند که تواضع بی‌جایی انجام دهند.
 
اما دست مقام معظم رهبری را بوسیدند و فرمودند: ایشان خیلی نورانی هستند و حتی به خود بنده می‌فرمودند که سرعت ایشان (مقام معظم رهبری) در نور گرفتن بسیار بالاست و خیلی سریع و لحظه به لحظه به نورانیت‌شان افزوده می‌شود و حتی در مسائل سیاسی نیز ایشان اینچنین هستند گفتند با این وصف بنده لایق و اصلح از ایشان سراغ ندارم.
 
این تعبیر را مرحوم دولابی نیز در مسائل عرفانی برای‌شان به کار می‌برند می‌فرمودند: ایشان (رهبر معظم) یک مجموعه نوری است که با سرعت بر نورانیتشان افزوده میشود و خداوند متعال در این راه افاضات زیادی به ایشان دارند و حتی در جریانات نخست وزیری و پیش از رهبری آقا هنگامی که در مسایل سیاسی عده‌ای ایشان را اذیت می‌کردند مرحوم دولابی می‌فرمودند: اگر ایشان (آیت الله خامنه ای) را دیدید بگویید نگران نباشید. این‌ها برای آن است که شما آبدیده‌تر شوید و تمام این برنامه‌ها فقط برای تعالی شخص شما است.
 
خاطره آیت‌الله قرهی از حاج اسماعیل دولابی
 
آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی (عج) تهران در درس اخلاق خود گفت: خدا مرحوم آقای دولابی را رحمت کند. ایشان به نقل از آیت ­الله انصاری، آن مرد الهی فرموده بودند: پروردگار عالم طوری است که بعضی از مطالب فقط و فقط مختصّ به اوست و ما نمی­ فهمیم، از جمله تکبّر متعلّق به خود اوست، «الله اکبر». یا حسادت بد است، امّا پروردگار عالم، فقط خودش هست که حسود است.
 
استاد بزرگ اخلاق آقای میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه ۱۵ دستورالعمل را ذکر می‌کند که به ترتیب در ذیل آورده شده است:
 
۱- هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته‌ی یار است.
 
۲- زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می‌شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
 
۳- اگر غلام خانه‌زادی پس از سال‌ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می‌کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.
 
۴- گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه‌ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.
 
۵- موت را که بپذیری، همه‌ی غم و غصه‌ها می‌رود و بی اثر می‌شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه‌هایت کم می‌شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می‌کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه‌ی آخرت نمی‌دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.
 
۶- اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می‌گذارد.
 
۷- تربت، دفع بلا می‌کند و همه‌ی تب‌ها و طوفان‌ها و زلزله‌ها با یک سر سوزن از آن آرام می‌شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.
 
۸- هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده‌ها و مرده‌ها و آن‌هایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین‌ها باز می‌شود.
 
۹- تا می‌گویم شما آدم خوبی هستید، شما می‌گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می‌گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می‌فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و…. کار محبت همین است.
 
۱۰- با تکرار کردن کار‌های خوب، عادت حاصل می‌شود. بعد عادت به عبادت منجر می‌شود. عبادت هم معرفت ایجاد می‌کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می‌آید و نهایتا به ولایت منجر می‌شود.
 
۱۱- خدا عبادت وعده‌ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال‌های بعد را هم می‌خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده‌ی بعد زنده باشیم.
 
۱۲- لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می‌گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می‌کردی، فی الواقع راست می‌گفتی و خدا خوب خدایی بود.
 
۱۳- ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ‌تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می‌آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می‌فرماید: به عدد همه چیز‌های عالم لا اله الا الله
 
۱۴- دل‌های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است... شخصِ تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می‌شود، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی‌شود، بلکه متنجس را هم پاک می‌کند. "
 
۱۵- هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه دلت را تصرف کند.
 
ما این تعابیر را نمی­ فهمیم، وقتی هم نمی­ فهمیم امکان دارد هجمه ببریم و إن­قلت بیاوریم که آقا یعنی چه؟! مگر خدا حسود می­شود؟! این حرف­ها چیست؟! نمی‌­فهمیم، امّا بعضی از صفات متعلّق به خداست، در عالم هیچ ­کسی نمی­ تواند کبریایی داشته باشد، خداست که متکبّر است و کبریایی متعلّق به اوست، «الله اکبر».
 

محمداسماعیل دولابی معروف به حاج اسماعیل دولابی (زادهٔ ۱۲۸۲ – درگذشتهٔ ۹ بهمن ۱۳۸۱)، عارف عرفی‌گرای شیعی بود؛ و در جلساتی که سال‌ها در تهران برگزار می‌کرد به بیان مفاهیم عرفانی به روش تخاطب دو سویه (با مخاطب) بازگو می‌کرد. وی در آرامگاه حضرت فاطمه معصومه در قم به خاک سپرده شد.

در ابتدا به زندگینامه‎ی میرزا اسماعیل دولابی بصورت خلاصه شده بپردازیم
محمد اسماعیل دولابی در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد. در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانش‌آموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیت‌الله سید محمد شریف شیرازی، آیت‌الله شاه‌آبادی، آیت‌الله تقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و شیخ محمدجواد انصاری پرداخت.
اسماعیل دولابی در محافل پیرامون خود نماینده درک متفاوت و فراگیری از دین با تکیه بر مفاهیم محبت و زیبایی بود و این بیان جدید باعث جذب جوانان و قشر تحصیل‌کرده در جلسات هفتگی وعظ او بود.
آن عارف بزرگ در اشاره اجمالی به سرگذشت سیر عرفانی خویش چنین می‌فرمود :
در ایام جوانی همراه پدرم به نجف اشرف مشرف شده بودم . در آن زمان به شدت تشنه علوم و معارف دینی بوده و با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم و در حوضه تحصیل کنم ؛ ولی پدرم که مسن بود و جز من پسر دیگری که بتواند در کارها به او کمک کند نداشت، با ماندنم در نجف موافق نبود.

در حرم امیرالمؤمنین (ع) به حضرت التماس می‌کردم ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم و آن قدر سینه ام را به ضریح حضرت فشار می‌دادم و می‌مالیدم که موهای سینه ام کنده و تمام سینه ام زخم شده بود. حالم به گونه‎ای بود که احتمال نمی‎دادم به ایران برگردم .

به خود می‌گفتم یا در نجف می‌مانم و مشغول تحصیل می‌شوم و یا اگر مجبور به بازگشت شوم همین جا جان می‌دهم،می میرم . با علماء نجف هم که مشکلم را درمیان گذاشتم تا مجوزی برای ماندم در نجف از آنها بگیرم به من گفتند که وظیفه تو این است که رضایت پدرت را تامین کنی و برای کمک به ائ به ایران بازگردی .

در نتیجه نه التماس‎هایم به حضرت امیر کاری از پیش برد و نه متوسل شدنم به علماء مرا به خواسته ام رساند . تا اینکه با همان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرف شدیم . در حرم حضرت اباعبدالله (ع) در بالاسر ضریح حضرت همه چیز حل شد و هرچه را می‌خواستم به من عنایت کردند، به طوری که هنگام مراجعت حتی جلوتر از پدرم بدون هرگونه ناراحتی به راه افتادم و به ایران بازگشتم .

در ایران اولین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتبات، به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند . آنها را به اتاق راهنمائی کردم و خودم برای آوردن وسائل پذیرائی رفتم . وقتی داشتم به اتاق بر می‌گشتم جلوی در اتاق پرده‎ها کنار رفت و حالت مکاشفه‎ای به من دست داد و در حالیکه سفره به دستم بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم . دیدم بالای سر ضریح امام حسین (ع) هستم و به من حالی کردند که آنچه را می‌خواستی از حالا به بعد تحویل بگیر .

آن دو آقا سید هم با یکدیگر صحبت می‌کردند و می‌گفتند او در حال خلسه است . از همان جا شروع شد . آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبدالله(ع) بود و اشخاصی که به آنجا می‌آمدند بی آنکه لازم باشد کسی ذکر مصییبت بکند می‌گرستند . در اثر عنایات حضرت ابا عبدالله(ع) کار به گونه‎ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان، مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی بافقی و مرحوم آیت الله شاه آبادی، بدون اینکه من به دنبال آنها بروم و از آنها التماس و درخواست کنم، با علاقه خودشان به آنجا می‌امدند .

بعد از آن مکاشفه به ترتیب به چهار نفر برخوردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند . اولین فرد آیت الله سید محمد شریف شیرازی بود . همراه او بودم تا اینکه مرحوم شد . وقتی جنازه او را به حضرت عبدالعظیم بردیم آیت الله شیخ محمد تقی بافقی آمد و بر او نماز خواند . من هم که دیدم شسخ هم ب عزیزم نماز خواند و هم از مرحوم شیرازی قشنگ تر است، جذب او شدم، به گونه‎ای که حتی همراه جنازه به قم نرفتم .

خانه شیخ را پیدا کردم و از آن پس با شیخ محمد تقی بافقی مرتبط بودم تا اینکه او هم مرا تحویل آیت الله شیخ غلامعلی قمی ملقب به تنوماسی داد . من هم که او را قشنگ تر دیدم از آن پس همراه وی بودم . در همین ایام با آیت الله شاه آبادی هم آشنا و دوست شدم و با وی نیز ارتباط داشتم .

تا اینکه بالاخره به نفر چهارم آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی که شخص و طریق بود برخوردم . او با سایرین متفاوت بود . چنین کسی از پوسته بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی در جائی از عالم است . او دین ندارد و در وادی توحید به سر می‌برد . یک استوانه نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همه اهل بیت (ع) در آن میله نور قابل وصول است .

اول اهل عبادت، مسجد رفتن، محراب ساختن و امام جماعت بردن بودم.بعد اهل توسل به اهل بیت علیهم السلام و گریه و عزاداری و اقامه مجالس ذکر اهل بیت(ع) شدم.تا اینکه در پایان به شخص برخوردمو به او دل دادم و از وادی توحید سر در آوردم.

خداوند لطف فرمود و در هر یک از این کلاسها افراد برجسته و ممتاز آن کلاس را به من نشان داد ؛ ولی کاری کرد که هیچ جا متوقف نشدم، بلکه تماشا کردم و بهره بردم و عبور کردم تا اینکه به وادی توحید رسیدم . در طول این دوران همیشه یکه شناس بودم و به هر کس که دل می‌دادم خودم و زندگی و خانواده ام را قربانی او می‌کردم تا اینکه خود او مرا به بعدی تحویل می‌داد و من که وی را بالاتر از قبلی می‌دیدم از آن پس دور او می‌گشتم .

به هر تقدیر همه عنایاتی که به من شد از برکات امام حسین(ع) بود.از راه سایر ائمه هم می‌توان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین (ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می‌رساند . جون کشتی امام حسین(ع) در آسمان‎های غیب خیلی سریع راه می‌رود، و هر کس در سیر معنوی خود حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خیلی زود به مقصد می‌رسد .
بیشترین اهتمام آن عارفان گرانمایه در پرورش و رشد اخلاقی علاقمندان، متوجه ایجاد تحول در نگرش آنها به هستی و زندگی، به گونه‎ای که همه چیز را از منظر توحیدی و از مآی جمال الهی بنگرند و منعطف نمودن عشق و محبت آنان و متمرکز نمودن توجهشان به خدا و اولیای الهی،به گونه‎ای که از هر چه جز این، چه دنیوی و چه اخروی، فارق گردند،و نیز ایجاد حسن ظن و اعتماد به خدا و اولیای الهی،و حاکم ساختن روحیه تسلیم و رضا بر انان بود.

در محضر آن بزرگوار چنان روح رجاء و امیدواری به فضل الهی موج می‌زد که هر نومید و مایوس از نجات و فلاح را شور و نیرو می‌بخشید و به وادی کمال رهنمون و در طریق وصال رهسپار می‌ساخت .

 

برخی از تصاویر کربلایی اسماعیل دولابی

عکس‌هایی که در ادامه خواهید دید برگرفته از آلبوم شخصی کوچکترین فرزند حاج اسماعیل دولابی( حسین خان احمدی دولابی) است که برای انتشار در اختیار ما گذاشته شد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان؛ «در هر آن که در یاد خدا هستیم در راهیم. حیف است انسان روی آینده حساب کند چون هنوز نیامده است و الان موجود نیست. گذشته هم که گذشت و رد شد. در هر منزلی که هستیم باید آن را قدر بدانیم و با خدای خود خوش باشیم. تلخ باشد یا شیرین یا ترش فرقی نمی‌کند. چون مربی ما، خدای ما، ما را تربیت می‌کند و می‌سازد.»

این جملات را محمداسماعیل دولابی مشهور به حاج اسماعیل دولابی گفته است؛ عارف عرفی‌گرای شیعی که در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانش‌آموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند آیت‌الله سید محمد شریف شیرازی، آیت‌الله شاه‌آبادی، آیت‌الله تقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و شیخ محمدجواد انصاری پرداخت.

دولابی که متولد دولاب تهران بود، گذشته از همه مفاهیم عرفان اسلامی، دیدگاه‌هایی نو داشت. از طرفی روش‌ها و آداب توصیه‌شده توسط او بسیار ساده بود. او هیچ‌گاه مشقی را برای رسیدن به هیچ چیز تجویز نمی‌کرد و رهیافتش تماشا در فضای آرامش بود.

حالا به مناسبت پانزدهمین سالگرد درگذشت حاج اسماعیل دولابی ۱۵ توصیه او درباره سبک زندگی را بخوانید:

۱. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه‌بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته‌ یار است.

۲. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و … نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می‌شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

۳. اگر غلام خانه‌زادی پس از سال‌ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه‌دار شود و بگوید فردا من چه بخورم، این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می‌کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه‌دار و نگران باشیم.

۴. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه‌ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه‌ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

۵. موت را که بپذیری، همه‌ غم و غصه‌ها می‌رود و بی‌اثر می‌شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه‌هایت کم می‌شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می‌کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه‌السلام فرمود: «یک ساعت دنیا را به همه آخرت نمی‌دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.»

۶. اگر دقت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیا قابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می‌گذارد.

۷. تربت، دفع بلا می‌کند و همه تب‌ها و طوفان‌ها و زلزله‌ها با یک سر سوزن از آن آرام می‌شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

۸. هر وقت غصه‌دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده‌ها و مرده‌ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین‌ها باز می‌شود.

۹. تا می‌گویم شما آدم خوبی هستید، شما می‌گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین‌طور است. تا به خدا می‌گویید خدایا تو غفاری، تو ستاری، تو رحمانی و…خدا می‌فرماید خودت غفاری، خودت ستاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.

۱۰. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می‌شود. بعد عادت به عبادت منجر می‌شود. عبادت هم معرفت ایجاد می‌کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می‌آید و نهایتا به ولایت منجر می‌شود.

۱۱. خدا عبادت وعده بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال‌های بعد را هم می‌خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده بعد زنده باشیم.

۱۲. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می‌گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم‌کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می‌کردی، فی‌الواقع راست می‌گفتی و خدا خوب خدایی بود.

۱۳. ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ‌تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن. همانطور که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می‌فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

۱۴. دل‌های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه‌السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است. شخصِ تنها، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می‌شود ولی آب کُر نه تنها نجس نمی‌شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند.

۱۵. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا" تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه‌ی دلت را تصرف کند.


بیشتر بخوانید: مرحوم دولابی: آخرت، شب ندارد


حاج اسماعیل دولابی که از شیعیان ۱۲ امامی بود، ۹ بهمن‌ماه سال ۱۳۸۱ از دنیا رفت و پیکرش در صحن عتیق حرم حضرت معصومه (س) در قم به خاک سپرده شد. مجموعه سخنرانی‌های او در کتابی به عنوان «طوبای محبت» جمع‌آوری شده است.

М

محمداسماعیل دولابی (زادهٔ ۱۲۸۲ در تهران - درگذشتهٔ ۹ بهمن ۱۳۸۱ در تهران) معروف به حاج اسماعیل آقا دولابی عارف عرفی‌گرای شیعی اهل ایران بود.[۱]

وی در جلساتی که سال‌ها در تهران برگزار می‌کرد مفاهیم عرفانی را به روش تخاطب دو سویه (با مخاطب) بازگو می‌کرد. وی در سال ۱۳۸۱ در آرامگاه فاطمه معصومه در قم به خاک سپرده شد.[۲]

زندگی‌نامه

محمداسماعیل دولابی در روستای دولاب که امروزه از محله‌های جنوب شرق تهران است به دنیا آمد. در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال به صورت آزاد به دانش‌آموزی در جلسات علمای دینی معاصر مانند سید محمد شریف شیرازی، محمدعلی شاه‌آبادی، محمدتقی بافقی و محمدجواد انصاری همدانی می‌پرداخت.

دیدگاه‌ها و آثار

دیدگاه‌ها و سلوک عرفانی وی گذشته از همه مفاهیم عرفان اسلامی دیدگاه‌هایی نو دارد. روش‌ها و آداب توصیه شده توسط وی ساده‌است: «او هیچ مشقی را برای رسیدن به هیچ چیز تجویز نمی‌کند. رهیافت او تماشا در فضای آرامش است.»[۳][۴][۵]

از جلسات دروس عرفانی و اخلاقی وی دو عنوان کتاب به نام‌های مصباح‌الهدی و طوبای محبت (در ۶ جلد) به چاپ رسیده است.[۱][۲]

مهدی طیب، از شاگردان مهم وی در جمع‌آوری کتاب مصباح‌الهدی نقش اصلی را داشته است.[۶]

مرگ

وی در ۹ بهمن ۱۳۸۱ در تهران درگذشت و در حرم فاطمه معصومه دفن شد.[۷]

محمداسماعیل دولابی معروف به حاج اسماعیل دولابی (۱۲۸۲–۱۳۸۱ش)، عارف و استاد اخلاق شیعی قرن چهاردهم شمسی. وی جلساتی در تهران برگزار می‌کرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان می‌نمود. او در ۹ بهمن ۱۳۸۱ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه(س) دفن شد.

زندگی‌نامه

محمداسماعیل دولابی، در سال ۱۲۸۲ش در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد.[۱] در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال در جلسات درس علمای دینی مانند سید محمدشریف شیرازی، محمدعلی شاه‌آبادی، محمدتقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و محمدجواد انصاری همدانی شرکت کرد. وی جلسات وعظی در تهران برگزار می‌کرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان می‌نمود.

وفات

او در ۹ بهمن ۱۳۸۱ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه دفن شد. [۲]

سرگذشت عرفانی

 
محل دفن محمد اسماعیل دولابی در حرم حضرت معصومه(س)

درباره سرگذشت عرفانی محمد اسماعیل دولابی در کتاب مصباح الهدی به قلم شاگردش مهدی طیب آمده که وی در ایام جوانی به همراه پدرش به نجف رفت و به امام علی(ع) متوسل شد تا در آنجا مشغول تحصیل علوم دینی شود، اما به توصیه علمای نجف و به دلیل کمک به پدر به ایران بازگشت. در مسیر بازگشت ضمن رفتن به کربلا و زیارت امام حسین(ع) احساس می‌کند که آن التهاب تحصیل در نجف فرو نشسته و آرام شده است. اسماعیل دولابی پس از این سفر وقتی به ایران بازمی‌گردد، در منزلش دچار مکاشفه‌ای می‌شود و در آن لحظه خود را بالای سر ضریح امام حسین(ع) می‌بیند، به گفته خود وی در این حال به او می‌فهمانند که هر آنچه می‌خواستی از حالا به بعد بگیر. وی می‌گوید از همان‌جا شروع شد، آن اتاق تا ۳۰ سال عزاخانه امام حسین(ع) بود. پس از این جریان عالمانی چون ملا آقا جان، شیخ محمد تقی بافقی و آیت‌الله شاه آبادی به دیدار وی می‌رفتند.[۳]

دیدگاه‌ها

گفته شده است دولابی در سلوک عرفانی، دیدگاه‌هایی نو دارد. روش‌ها و آداب توصیه شده توسط وی را ساده دانسته‌اند؛ او مشقی را برای رسیدن به چیزی تجویز نمی‌کرد. رهیافتش تماشا در فضای آرامش بود.[۴] وی معتقد بود: از راه ائمه می‌توان به مقصد رسید، اما راه امام حسین خیلی سریع انسان را به نتیجه می‌رساند.[۵]

آثار

شاگرد دولابی، مهدی طیب، گفتارها و مواعظ استادش را در کتابی با نام مصباح‌ الهدی گردآورده است. همچنین فرزندش محمد، مجموعه‌ای از مواعظ و جلسات وی را در کتاب‌های طوبای محبت و طوبای کربلا جمع‌آوری و توسط انتشارات محبت منتشر کرده است.[۶]

محمداسماعیل دولابی معروف به حاج اسماعیل دولابی (۱۲۸۲–۱۳۸۱ش)، عارف و استاد اخلاق شیعی قرن چهاردهم شمسی. وی جلساتی در تهران برگزار می‌کرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان می‌نمود. او در ۹ بهمن ۱۳۸۱ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه(س) دفن شد.

زندگی‌نامه

محمداسماعیل دولابی، در سال ۱۲۸۲ش در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد.[۱] در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال در جلسات درس علمای دینی مانند سید محمدشریف شیرازی، محمدعلی شاه‌آبادی، محمدتقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و محمدجواد انصاری همدانی شرکت کرد. وی جلسات وعظی در تهران برگزار می‌کرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان می‌نمود.

وفات

او در ۹ بهمن ۱۳۸۱ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه دفن شد. [۲]

سرگذشت عرفانی

 
محل دفن محمد اسماعیل دولابی در حرم حضرت معصومه(س)

درباره سرگذشت عرفانی محمد اسماعیل دولابی در کتاب مصباح الهدی به قلم شاگردش مهدی طیب آمده که وی در ایام جوانی به همراه پدرش به نجف رفت و به امام علی(ع) متوسل شد تا در آنجا مشغول تحصیل علوم دینی شود، اما به توصیه علمای نجف و به دلیل کمک به پدر به ایران بازگشت. در مسیر بازگشت ضمن رفتن به کربلا و زیارت امام حسین(ع) احساس می‌کند که آن التهاب تحصیل در نجف فرو نشسته و آرام شده است. اسماعیل دولابی پس از این سفر وقتی به ایران بازمی‌گردد، در منزلش دچار مکاشفه‌ای می‌شود و در آن لحظه خود را بالای سر ضریح امام حسین(ع) می‌بیند، به گفته خود وی در این حال به او می‌فهمانند که هر آنچه می‌خواستی از حالا به بعد بگیر. وی می‌گوید از همان‌جا شروع شد، آن اتاق تا ۳۰ سال عزاخانه امام حسین(ع) بود. پس از این جریان عالمانی چون ملا آقا جان، شیخ محمد تقی بافقی و آیت‌الله شاه آبادی به دیدار وی می‌رفتند.[۳]

دیدگاه‌ها

گفته شده است دولابی در سلوک عرفانی، دیدگاه‌هایی نو دارد. روش‌ها و آداب توصیه شده توسط وی را ساده دانسته‌اند؛ او مشقی را برای رسیدن به چیزی تجویز نمی‌کرد. رهیافتش تماشا در فضای آرامش بود.[۴] وی معتقد بود: از راه ائمه می‌توان به مقصد رسید، اما راه امام حسین خیلی سریع انسان را به نتیجه می‌رساند.[۵]

آثار

شاگرد دولابی، مهدی طیب، گفتارها و مواعظ استادش را در کتابی با نام مصباح‌ الهدی گردآورده است. همچنین فرزندش محمد، مجموعه‌ای از مواعظ و جلسات وی را در کتاب‌های طوبای محبت و طوبای کربلا جمع‌آوری و توسط انتشارات محبت منتشر کرده است.[۶]

محمداسماعیل دولابی معروف به حاج اسماعیل دولابی (۱۲۸۲–۱۳۸۱ش)، عارف و استاد اخلاق شیعی قرن چهاردهم شمسی. وی جلساتی در تهران برگزار می‌کرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان می‌نمود. او در ۹ بهمن ۱۳۸۱ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه(س) دفن شد.

زندگی‌نامه

محمداسماعیل دولابی، در سال ۱۲۸۲ش در روستای دولاب از توابع تهران زاده شد.[۱] در جوانی به شغل کشاورزی اشتغال داشت و در عین حال در جلسات درس علمای دینی مانند سید محمدشریف شیرازی، محمدعلی شاه‌آبادی، محمدتقی بافقی، شیخ غلامعلی قمی و محمدجواد انصاری همدانی شرکت کرد. وی جلسات وعظی در تهران برگزار می‌کرد و مفاهیم عرفانی و اخلاقی را به زبان ساده بیان می‌نمود.

وفات

او در ۹ بهمن ۱۳۸۱ش درگذشت و در حرم حضرت معصومه دفن شد. [۲]

 

سرگذشت عرفانی

 
محل دفن محمد اسماعیل دولابی در حرم حضرت معصومه(س)

درباره سرگذشت عرفانی محمد اسماعیل دولابی در کتاب مصباح الهدی به قلم شاگردش مهدی طیب آمده که وی در ایام جوانی به همراه پدرش به نجف رفت و به امام علی(ع) متوسل شد تا در آنجا مشغول تحصیل علوم دینی شود، اما به توصیه علمای نجف و به دلیل کمک به پدر به ایران بازگشت. در مسیر بازگشت ضمن رفتن به کربلا و زیارت امام حسین(ع) احساس می‌کند که آن التهاب تحصیل در نجف فرو نشسته و آرام شده است. اسماعیل دولابی پس از این سفر وقتی به ایران بازمی‌گردد، در منزلش دچار مکاشفه‌ای می‌شود و در آن لحظه خود را بالای سر ضریح امام حسین(ع) می‌بیند، به گفته خود وی در این حال به او می‌فهمانند که هر آنچه می‌خواستی از حالا به بعد بگیر. وی می‌گوید از همان‌جا شروع شد، آن اتاق تا ۳۰ سال عزاخانه امام حسین(ع) بود. پس از این جریان عالمانی چون ملا آقا جان، شیخ محمد تقی بافقی و آیت‌الله شاه آبادی به دیدار وی می‌رفتند.[۳]

دیدگاه‌ها

گفته شده است دولابی در سلوک عرفانی، دیدگاه‌هایی نو دارد. روش‌ها و آداب توصیه شده توسط وی را ساده دانسته‌اند؛ او مشقی را برای رسیدن به چیزی تجویز نمی‌کرد. رهیافتش تماشا در فضای آرامش بود.[۴] وی معتقد بود: از راه ائمه می‌توان به مقصد رسید، اما راه امام حسین خیلی سریع انسان را به نتیجه می‌رساند.[۵]

آثار

شاگرد دولابی، مهدی طیب، گفتارها و مواعظ استادش را در کتابی با نام مصباح‌ الهدی گردآورده است. همچنین فرزندش محمد، مجموعه‌ای از مواعظ و جلسات وی را در کتاب‌های طوبای محبت و طوبای کربلا جمع‌آوری و توسط انتشارات محبت منتشر کرده است.[۶]

 

حاج محمداسماعیل دولابی و یا به قول خودش «کل اسماعیل»، هر چند از علم دین بی‌بهره نبود ولی با مرکبی رهوار‌تر از علوم رسمی به سر منزل کمال ره می‌‏سپرد. مرکب سیر او جذبه ‏ای الهی بود که از مجرای فیوضات قدسیه حضرت اباعبدالله ‏علیه السلام به او عطا شد.

 
 عمار نامه: حاج محمد اسماعیل دولابی‌‌ همان طریق آشنایی که استاد گرانقدر عرفان علامه طباطبایی و مرحوم قاضی، داشته‌اند او هم از اسرار آن‌ها پرده برداشته ‏اند:

 «سَرَیان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم، حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس ‏علیه السلام است. ۱

خواست شیطان بد کند با من ولی احسان نمود
از بهشتــم بــرد بیـــرون بستــه جانان نمود

خواست از فــردوس بیرونـــم کنــد خـــوارم کند
عشق پیدا گشت و از مُلک و مَلَک پرّان نمود

و خود نیز اینگونه به علامه فرموده ‏اند که: «اگر من به جایی رسیده باشم از دو چیز است: قرآن کریم و زیارت سیدالشهدا علیه السلام» ۲

درباره چگونگی تحول روحی و معنوی حاج محمد اسماعیل دولابی خود ایشان چنین می‌‏گوید:

 «در روزگار نوجوانی به عتبات عالیات مشرف شدم. آنجا اولین بار بود که طلبه‏‌ها را می‌‏دیدم. بسیار علاقمندشان شدم. خیلی دلم می‌‏خواست که مشغول درس و بحث شوم ولی مشکلات مانع بود از جمله زخم بدنم بود که بسیار آزارم می‌‏ داد.

هر چه به حرم امیرالمؤمنین ‏علیه السلام می‌‏ رفتم خوب نمی‌‏شد، تا اینکه برای زیارت وداع روانه حرم نورانی سیدالشهداء علیه السلام شدم در حالی که توجه به خوب شدن بیماریم نداشتم، قبل از تشرف، شیخی به بنده گفت ناراحت نباش، این‌ها قادرند آنچه را که می‌‏خواهند اینجا به تو بدهند، در تهران به تو بدهند.

به ایران مراجعت کردم... در ایران اولین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتباب به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند. آن‌ها را به اتاق راهنمایی کردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق برمی‏گشتم جلوی در اتاق پرده‏‌ها کنار رفت و حالت مکاشفه‏‌ای به من دست داد و در حالی که سفره به دستم بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم.

دیدم بالای سر ضریح امام حسین‏ علیه السلام هستم، به من حالی کردند که آنچه را که می‌‏خواستی از حالا به بعد تحویل بگیر. آن دو آقا سید با یکدیگر صحبت می‌‏ کردند و می‌‏ گفتند او در حال خلسه است. از‌‌ همان جا شروع شد. آن اتاق شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزاخانه اباعبدالله ‏علیه السلام بود و اشخاصی که به آنجا می‌‏آمدند بی‌آنکه لازم باشد کسی ذکر مصیبت بکند می‌‏ گریستند.

در اثر عنایات حضرت اباعبدالله علیه السلام کار به گونه‏‌ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقاجان زنجانی، مرحوم آیت‏ الله شیخ محمد بافقی و مرحوم آیت الله شاه‏ آبادی بدون اینکه من به دنبال آن‏‌ها بروم و از آن‌ها التماس و درخواست کنم با علاقه خودشان به آنجا می‌‏آمدند.»
 
به گزارش سرویس فرهنگی مشرق به نقل از آنا، استاد بزرگ اخلاق آقای میرزا اسماعیل دولابی پیش از وفات برای زندگی مومنانه 15 دستورالعمل را ذکر می‌کند که به ترتیب در ذیل آورده شده است:

1. هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است.

2.زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال و… نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.

3.اگر غلام خانه‌زادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

4. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

5.موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود:یک ساعت دنیا را به همه ی آخرت نمی دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.

6.اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد.

7.تربت، دفع بلا می‌کند و همه ی تب ها و طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت می‌شود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور می‌کند.

8.هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین ها باز می شود.

9. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی و…خدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی و… . کار محبت همین است.

10.با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود.

11.خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم.

12. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راست ی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود.


13.ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه‌ی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله

14.دل های مؤمنین که به هم وصل می‌شود، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل شده است...شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند."

15.هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا"، تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند.

مقالات
سیاست
رسانه‎های دیجیتال
علوم انسانی
مدیریت
روش تحقیق‌وتحلیل
متفرقه
درباره فدک
مدیریت
مجله مدیریت معاصر
آیات مدیریتی
عکس نوشته‌ها
عکس نوشته
بانک پژوهشگران مدیریتی
عناوین مقالات مدیریتی
منابع درسی (حوزه و دانشگاه)
مطالعات
رصدخانه شخصیت‌ها
رصدخانه - فرهنگی
رصدخانه - دانشگاهی
رصدخانه - رسانه
رصدخانه- رویدادهای علمی
زبان
لغت نامه
تست زبان روسی
ضرب المثل روسی
ضرب المثل انگلیسی
جملات چهار زبانه
logo-samandehi
درباره ما | ارتباط با ما | سیاست حفظ حریم خصوصی | مقررات | خط مشی کوکی‌ها |
نسخه پیش آلفا 2000-2022 CMS Fadak. ||| Version : 5.2 ||| By: Fadak Solutions نسخه قدیم