Fadak.IR راهکارهای فدک
English Русский العربية فارسی
مقالات مدیریت مطالعات زبان


/ علوم انسانی / کلام و عقاید / مسیحیت

حواریون و جانشینی مسیح - پترس یا پولس


   پطرس یا پترس
      پولسیسم(Pauline Christianity - Paulism)
         فرقه و بدعت
         آزادی و مسئولیت مسیحی
   شریعت و راه نجات و نقش پولس
   معرفی پولس
   پولس و عرفان حلقه طاهری 
   پولس یا پطرس.جانشین حقیقی عیسی؟؟؟

پطرس یا پترس

پِطرُس (به لاتین: Petrus) یا شمعون، یکی از دوازده حواری عیسی مسیح، رهبران کلیسای مسیحیت اولیه بودند. کلیسای کاتولیک رومی او را نخستین پاپ می‌دانند که توسط عیسی در گفتگوی «صخرهٔ کلیسای من» در متی ۱۶:۱۸ به مقام روحانیت رسیده‌است. همهٔ کلیساهای مسیحی باستان پطرس را به عنوان قدیسی مهم بزرگ می‌شمارند و او را بانی کلیسای انطاکیه و بعدتر کلیسای رم می‌دانند، ولی در خصوص اقتدار جانشینان متعدد او در مسیحیت امروز اختلاف نظر دارند.

او ۳۱ سال پاپ بود. او در سال یک میلادی در بت سیدا به دنیا آمد و در ۶۴ میلادی در رم از دنیا رفت.

مقبره وی در زیر کلیسای بزرگ واتیکان قرار گرفته‌است.

خانواده پطرس

خانوادهٔ پطرس در جلیل در شهر بیت صیدا زندگی می‌کردند. آنها ماهیگیر بودند. هم چنین دارای چندین قایق ماهیگیری بودند که به دیگران اجاره می‌دادند.

پدر پطرس، یونا پس از تولد پسرش نام او را شمعون گذاشت. شمعون برادری به نام اندریاس داشت که قبل از وی به عیسی مسیح ایمان آورد.[۶] بعدها او توسط عیسی به «کیفا» یا همان «پطرس» که به معنای صخره است ملقب شد.
پطرس در انجیل

پطرس یونانی شده کلمه آرامی «کیفا» به معنی «صخره» است. بر اساس انجیل، علت نامگذاری شمعون به «پترس» توسط عیسی اینگونه عنوان می‌شود:
انجیل متی فصل ۱۶
ترجمه قدیم
۱۷ عیسی در جواب وی گفت: «خوشابحال تو‌ای شمعون بن یونا! زیرا جسم و خون این را بر تو کشف نکرده، بلکه پدر من که در آسمان است. ۱۸ و من نیز تو را می‌گویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا می‌کنم و ابواب جهنّم بر آن استیلا نخواهد یافت.
ترجمه شریف
۱۷ آنگاه عیسی گفت: «ای شمعون پسر یونا، خوشا به حال تو! چون تو این را از انسان نیاموختی بلکه پدر آسمانی من آن را بر تو مکشوف ساخته است‌. ۱۸ و به تو می‌گویم که تو پطرس هستی و من بر این صخره کلیسای خود را بنا می‌کنم و نیروهای مرگ هرگز بر آن چیره نخواهد شد
ترجمه تفسیری
۱۷ عیسی فرمود: «ای شمعون، پسر یونا، خوشابحال تو! زیرا تو این حقیقت را از انسان نیاموختی، بلکه پدر آسمانی من این را بر تو آشکار ساخته است. ۱۸ تو پطرس، یعنی "سنگ" هستی، و من بر روی این صخره، کلیسای خود را بنا می‌کنم، و قدرتهای جهنم هرگز قادر به نابودی آن نخواهند بود.

بر اساس این روایت، کلیسای رم خود را جانشین پطرس و وارث کلید بهشتی می‌داند.

اما در انجیل برنابا (بارنابا) که در زمره اسفار مشکوک عهد جدید است، پترس به دلیل اینکه عیسی را فرزند خدا خواند، مورد خشم وی قرار گرفت و حتی عیسی قصد اخراج پطرس از جمع حواریون را داشت که با وساطت دیگر حواریون، او را بخشید.

پس از عیسی، پطرس علاوه بر تبلیغ مسیحیت، دوباره به شغل ماهیگیری مشغول شد. در سالهای اولیه بعد از عیسی نزاع الهیاتی میان مسیحیان درگرفت. نخستین و مهم‌ترین جدایی در تاریخ مسیحیت، همان جدایی پولس از حواریون و در رأس آنان پطرس است. گاهی گروه یهودیان تازه مسیحی شده مثل ناصریان و ابیونی‌ها را در آن سالها تحت رهبری حواریون به ویژه پطرس و یعقوب پسر حلفا عنوان می‌کنند.
پطرس در قرآن و منابع اسلامی

برخی از مفسرین معتقدند پترس یکی از سه رسول یاد شده در داستان اصحاب قریه است که در قرآن، سوره یس آیه۱۳–۳۶ بیان شده‌است. روایات در اینکه شهر این قوم همان شهر باستانی انطاکیه است هم نظرند. اگر چه مضامین تا اندازه‌ای با منابع مسیحی سازگار است، اما در برخی عناصر داستان تفاوت‌هایی نیز به چشم می‌خورد. ماجرای رفتن برنابا و پولس به انطاکیه، و تبلیغ در آنجا و پیوستن پطرس به آنها، در کتاب اعمال رسولان در بابهای ۱۱ تا ۱۳ به تفصیل وارد شده‌است، اما با متن قرآن تفاوتهایی دارد؛ برخی روایات در صدد توضیح این اختلاف به جای پولس توما و برخی یعقوب را می‌گذارند و آمدن پطرس به سوی انطاکیه برای آزادی دو رسول دیگر از زندان پادشاه انطاکیه را تأیید می‌کنند.[۸] در منابع اسلامی نیز او با نام شمعون و معمولاً با لقب «صفا» معرفی می‌شود. «صفا» شکل عربی کلمه کیفا در زبان آرامی است به معنای صخره. می‌توان این عنوان را مترادف «شمعون پطرس» در عهد جدید دانست؛ از همین منابع بر می‌آید که او از بستگان عیسی بوده‌است. علی ابن ابراهیم قمی در تفسیر خویش، به نقل از جعفر صادق بر این نکته تأکید می‌کند که وی یگانه پیشوای مسیحیان، و وصی عیسی پس از او بوده‌است.
مرگ پترس
در سال ۶۴ میلادی امپراتور روم نرون دستور به آتش زدن روم داد و سپس این تقصیر را بر گردن مسیحی‌ها نهاد. از این رو که پترس رهبر کلیسا بود وی را دستگیر کرده و واژگون به خواست خودش بر صلیب کردند. زیرا خود وی گفت من لیاقت ندارم مانند عیسی مسیح بمیرم

پطرس اینگونه به پلس را خطاب قرار می‌دهد 2 Петра 3:15,16

پولسیسم(Pauline Christianity - Paulism)

نصرانیت امروزی یا پولسیسم (منسوب به پولس یهودی، تحریف کننده دیانت مسیحی) Pauline Christianity - Paulism: الهیات و مسیحیت است که از اعتقادات و آموزه‌هایی که توسط پولس رسول از طریق نوشته‌های خود حمایت می‌شود، بوجود آمده است.
در وقتی که پولس در یونان و روم تعالیم خاص خود را پایه می‌گذاشت و عیسی را مصلوب و همچنین ماشیح معرفی می‌کرد، حواریون به رهبری پطرس و برنابا برای یهودیان در فلسطین و شهرهای اطراف از عیسی(ع) سخن می‌گفتند که آن حضرت کاتبان را ملامت کرده است که چرا می‌گویید پیامبر موعود از نسل داوود(ع) می‌آید؟ (متی 22/ 41 تا 45) و نیز توبه کنید تا خداوند این زمین فلسطین را از شما نگیرد و ماشیح موعود را همانطور که موسی(ع) گفت از میان برادران شما (یعنی از نسل ‌اسماعیل) برانگیزد (اعمال 3/ 19 و 20 ـ نگا. خروج 18/ 18). پولس خبر مصلوب شدن عیسی را منتشر می‌کرد و مخالفان با این عقیده را دشنام می‌داد (غلاطیان 3/ 1) و حواریون به مصلوب شدن یهودا در بالای صلیب موعظه می‌کردند (اعمال 1/ 16 تا 20) و کاهنان نیز کمی بعد اذعان می‌نمودند که این معجزه بر همۀ ساکنان اورشلیم واضح شده و نمی‌توان آن را انکار کرد (اعمال 4/ 16).
حواریون، حضرت عیسی(ع) را مانند حضرات داوود و اشعیاء، یکی از انبیاء یهود معرفی می‌کردند که خداوند وی را برای یادآوری تعالیم موسی(ع) و زدودن برخی تحریف‌ها دربارۀ ماشیح، ارسال فرموده است مردم این جماعت را «ناصری» (Nazarene) یا «نصاری» می‌خواندند (اعمال 24/ 5) زیرا که حضرت عیسی(ع) «ناصری» خوانده می‌شد (مرقس 1/ 24). ولی پولس در یونان و روم جماعتی را پیرو خود ساخت که به «ماشیح» بودن عیسی اعتقاد می‌ورزیدند و لذا «مسیحی» (Christian) خوانده شدند (11/ 26 ـ 26/ 28). خاصیت تعالیم حواریون، یکدلی مردم و وفاق و خوشدلی بود (اعمال 2/ 1 و 46 ـ 4/ 24 و 32 ـ 5/ 12) و محصول بدعت‌های پولس تفرقه، آشوب و نزاع میان مردم (اعمال 17/ 6 ـ 18/ 13 ـ 19/ 32 ـ 21/ 27 تا 36 ـ 28/ 25).
 وقتی حواریون از تعالیم کذب پولس در شهرها باخبر می‌شدند یک نفر از خود را به آن شهر می‌فرستادند تا عیسای واقعی را به آنها معرفی کند. نتیجه این بود که مردم از بدعت‌های پولس رویگردان شده، به حقیقت و تعالیم حواریون ایمان می‌آوردند. این ماجرا در خصوص شهرهای قرنتیه و غلاطیه رخ داد که برخی وقایع آن، از نامه اول پولس به قرنتیان و همچنین نامۀ او به غلاطیان هویدا است. خصوصاً در نامۀ اخیر پولس مردم غلاطیه را محکوم می‌کند که نباید از انجیل او به سوی انجیل دیگر بازمی‌گشتند و هر کس که مسبب این امر بوده حتی اگر فرشتۀ آسمانی هم باشد ملعون است! (غلاطیان 1/ 8). (قیاس فرشتۀ آسمانی با آن واعظان انجیل نشان می‌دهد که آنها شهرت نیک و رتبۀ بلندی داشته‌اند). او سپس خود را از شکم مادر برگزیده می‌خواند (غلاطیان 1/ 15) و به تخطئۀ حواریون می‌پردازد و به علت جدایی خود از آنها اشاره کرده (باب 2) آنگاه مردم غلاطیه را به سبب اینکه دیگر به مصلوب شدن عیسی اعتقادی ندارند دشنام می‌دهد:
ای غلاطیان بی‌فهم! کیست که شما را افسون کرد تا راستی را اطاعت نکنید، که پیش چشمان شما عیسی مسیح مصلوب شده مبیّن گردید (غلاطیان 3/ 1).
از این جمله پیدا است که مردم غلاطیه از اعتقاد به مصلوب شدن عیسی برگشته بودند و این به سبب آن واعظانی است که پولس بر آنها در باب اول لعنت فرستاده است.
 «بدعت» یعنی داخل کردن چیزی در دین، که آن را خدا یا پیامبرش نفرموده باشند. از آنجا که پولس بدون آموختن تعالیم حضرت عیسی(ع) شروع به تبلیغ برای او نموده است می‌توان حکم کرد که او بدعت‌گذار است و برای نفع خود کار می‌کرده است. پولس در نامه به اهل قرنتیه «بدعت» را توصیه نموده است:
لازم است در میان شما «بدعت‌ها» نیز باشد تا که مقبولان از شما ظاهر گردند (اول قرنتیان 11/ 19).
جالب توجه اینکه پولس به وقت محاکمه در قیصریه در حضور فلیکس والی (نمایندۀ امپراطور روم)، «بدعت‌گذار» خوانده شد و خود او نیز در دفاعیه‌اش بر آن صحه گذاشت:
«لیکن این را نزد تو اقرار می‌کنم که به طریقتی که «بدعت» می‌گویند، خدای پدران را عبادت می‌کنم و به آنچه در تورات و انبیا مکتوب است معتقدم.» (اعمال 24/ 14)
از چندی قبل اخبار پولس بیش و کم به اورشلیم رسیده بود که او بر ضد شریعت موسی(ع) تعلیم می‌دهد و می‌گوید نباید از این پس مختون شوید (اعمال 21/ 21). لهذا با آمدن پولس به اورشلیم، مردم بر وی شوریده او را در بند کردند (اعمال 21/ 30). بعد سپاهیان آمده و او را بردند و متعاقباً چهل نفر هم‌قسم شدند که تا وقتی او را نکشته‌اند چیزی نخورند و نیاشامند (اعمال 23/ 12). بدین سبب پولس را شبانه به قیصریه فرستادند تا در نزد والی محاکمه شود. بعد از دو سال حبس در قیصریه، او که متولد در طرسوس بود، گفت که من شهروند روم هستم و به قیصر رفع دعوی می‌کنم و لذا مقرر شد او را به روم بفرستند. نهایتاً او به روم فرستاده شد. پولس در آنجا با جمعی از بزرگان یهود دیدار کرد و گفت که مردم علیه من شوریده‌اند چون من از عیسی که امید بنی‌اسرائیل است سخن می‌گویم. و مراد او از «امید بنی‌اسرائیل» پیامبر خاتم یعنی ماشیح بود. آنها بدو جواب دادند:
ما را معلوم است که این «فرقه» را در هر جا بد می‌گویند (اعمال 28/ 22).

فرقه و بدعت

کلمۀ «فرقه» در اینجا مطابق نسخۀ اصل یونانی می‌توانست به «بدعت» (Heresy) ترجمه ‌شود. هرچند که همین کلمۀ «فرقه» نیز گویای تعالیم ساختگی وی هست. آنچه که پولس تعلیم می‌داد نه هیچ ربطی به حضرت موسی(ع) داشت و نه هیچ دخلی به حضرت عیسی(ع).

آزادی و مسئولیت مسیحی

مقدمه
پولس رسول در غلاطیان ۵:‏۱ می‌گوید:«مسیح ما را آزاد کرد تا آزاد باشیم. پس استوار بایستید و بار دیگر خود را گرفتار یوغ بندگی مسازید.» معنی این آزادی چیست و حدود آن برای یک مسیحی کجاست؟ مقصود پولس از آزادی در اینجا آزادی از شریعت است. ولی موضوع آزادی از شریعت کج‌فهمی‌های زیادی را سبب گردیده و برداشتهای اشتباه بسیار در این خصوص وجود دارد.
برخی آزادی از شریعت را آزادی از هر قانون اخلاقی می‌دانند. به گمان اینان اخلاق مسیحی اخلاقی است خودجوش که نتیجه عمل مستقیم و لحظه به لحظه روح خدا در درون شخص است. و از این نتیجه می‌گیرند که فرد مسیحی دیگر تابع هیچگونه قانون اخلاقی خارجی و مشخص که بتوان آن را کمابیش تعریف کرد، نیست. تنها وظیفه او توجه کامل به صدای درونی روح و تسلیم و اطاعت در برابر آن است. رجوع به هر گونه قانون یا مجموعه‌ای از قوانین و اصول اخلاقی به منزله اسارتی دوباره در قید شریعتی تازه است.
آنچه به این طرز فکر دامن می‌زند این باور است که مسیحیت نه دین شریعت، بلکه دین فیض است. مسیحی دیگر نه با اجرای شریعت، بلکه با قبول فیض خدا در مسیح است که نجات پیدا می‌کند. و از این برداشتِ نه چندان دقیق، این نتیجه اخذ می‌شود که مسیحی دیگر از قید هر شریعت یا قانون اخلاقی آزاد است. این کج‌فهمی خصوصاً در میان کسانی که از مذاهب شریعتی به مسیحیت می‌گروند رواج بسیار دارد، به گونه‌ای که به محض فراخواندن ایشان به اتخاذ شیوه معینی از رفتار و یا نهی ایشان از انجام برخی کارها، فریاد اعتراض سر می‌دهند که ما از شریعت آزاد شده‌ایم و شما می‌خواهید بار دیگر ما را در قید آن بگذارید.
برخی دیگر آزادی از شریعت را به معنی آزادی از هر گونه مقررات کلیسایی می‌دانند و از این رو نسبت به هرگونه نظام اداری و آئین کلیسایی بدبین هستند. برخی دیگر از این هم فراتر می‌روند و به نام آزادی از شریعت با هر گونه رفتار برنامه‌ریزی شده دینی _ کلیسایی (تشکیلات) و یا با هرگونه سنت و رفتار منظم گروهی (تشریفات) مخالفت می‌ورزند. برای رفع این کج‌فهمی‌ها باید کلام خدا را به دقت بررسی کرد تا دریافت که آزادی از شریعت چه هست و چه نیست.
آزادی از شریعت چیست؟
مقصود پولس از "آزادی" در آیه نقل شده در بالا و آیات مشابه آن نه آزادی به معنای کلی بلکه آزادی از شریعت است، و منظور از شریعت هم شریعت موسی است. هرجا که پولس کلمه شریعت را به معنای معمول آن به کار می‌برد، مقصودش نه شریعت یا قانون به طور کلی بلکه شریعتی بخصوص، یعنی شریعت موسی است. بنابراین هرگاه پولس می‌گوید که ما مسیحیان دیگر زیر شریعت نیستیم یا از شریعت آزاد شده‌ایم مقصودش آزادی از هر شریعت، قانون یا مقرراتی نیست. پس برای درک مفهوم آزادی از شریعت باید نخست نقش شریعت را در نقشه خدا و رابطه او با قومش بفهمیم.
شریعت موسی سند قانونی عهدی بود که خدا با قوم یهود بست، عهدی که بدان عهد قدیم یا پیمان دیرین گویند. خدا در وفا به وعده‌ای که به ابراهیم داده بود و در راستای نقشه خود برای نجات و بازسازی جهان، قوم اسرائیل را با دست قوی و معجزات عظیم از اسارت مصر و مصریان نجات داد و سپس در پای کوه سینا با ایشان عهد بست که خدای ایشان باشد و آنها قوم او باشند. شریعت، سند قانونی این عهد بود که در آن علاوه بر تاریخچه رابطه خدا با قوم‌، سهم طرفین عهد در حفظ آن مشخص شده بود (مثلاً خروج ۲۰:‏۱-۱۷).
حال، کلام خدا به ما می‌گوید که قوم اسرائیل با گناه و عصیان خود، این عهد را شکستند و در نتیجه، مورد غضب و تنبیه خدا قرار گرفته، دوباره به سرزمین اسارت و بندگی بازگشتند (این بار، اسارت بابل). از این پس شریعت به سند محکومیت آنها بدل شد و به جای حیات بخشیدن و تضمین حمایت و پشتیبانی همه جانبه خدا از آنان (در یک لغت، برکت)، اسارت، تیره‌روزی و حاکمیت قدرتهای ظالم (در یک لغت، لعنت) را برایشان به ارمغان آورد. اما خدا توسط انبیای خود وعده داد که قوم خود را بار دیگر آزاد خواهد کرد و گناهان آنها را آمرزیده، عهدی جدید با ایشان خواهد بست که قوم بتوانند آن را نگاه دارند (ارمیا ۳۱:‏۳۱-۳۴). در اینجا این سئوال مطرح می‌شود که مگر خدا از پیش نمی‌دانست قوم اسرائیل قادر به انجام شریعت نخواهند بود، پس اساساً چرا شریعت را به آنها داد و اشکال شریعت در کجا بود؟
هدف از دادن شریعت موسی چه بود؟
۱- هدف از دادن شریعت این نبود که یهودیان با نگاه داشتن آن نجات پیدا کنند و رستگار شوند، بلکه تا قوم نجات‌یافته خدا او را بشناسند و اراده و خصوصیات او را بدانند و بتوانند به عنوان فرزندان خدا در حضور خدا زندگی کنند و از برکات او در همه ابعاد فردی و اجتماعی برخوردار شوند. در اینجا کج‌فهمی بزرگی در میان بسیاری از مسیحیان وجود دارد که برای رفع آن توضیح بیشتر لازم است. برخی بر این گمانند که شریعت و فیض ضد هم‌اند و خدا تا پیش از آمدن مسیح با قوم اسرائیل مطابق شریعت رفتار می‌کرد و تنها پس از آمدن مسیح است که خدا با مردم بر اساس فیض رفتار می‌کند. اما حقیقت این است که خدا در هیچ زمانی و در هیچ دوره‌ای با انسان جز بر اساس فیض رفتار نکرده و نمی‌کند.
به قول پولس، «هیچ بشری با به جا آوردن اعمال شریعت، در نظر خدا پارسا شمرده نمی‌شود» (رومیان ۳:‏۲۰)، نه پیش از مسیح و نه پس از آن، و خدا این را بهتر از هر کسی می‌دانست و می‌داند. چنانکه در کتاب خروج می‌خوانیم، خدا نخست قوم اسرائیل را از اسارت و بندگی نجات داد و تنها پس از آن بود که شریعت را به آنها ارزانی داشت تا به پاس آنچه برایشان کرده بود و برای اینکه بتوانند با خدا زندگی کنند، آن را نگاه دارند. به دیگر سخن، آنگاه که قوم در مصر فریاد خود را به درگاه خدا بلند کردند و از او کمک خواستند، او اول شریعت خود را به آنها نداد و نگفت که اگر آن را نگاه دارند نجاتشان خواهد داد. برعکس، نخست نجاتشان داد و سپس قوانین اخلاقی خود را در اختیارشان گذاشت، و این چیزی جز فیض نیست!
۲- هدف از دادن شریعت این بود که گناه را به انسان آشکار کند و او را از گناهش آگاه سازد. «شریعت تنها گناه را به ما می‌شناساند» (روم ۳:‏۲۰). به عبارت دیگر، شریعت همچون آینه‌ای بود که وضع انسان را به او نشان می‌داد.
۳- شریعت به این منظور داده شد که به گناه جنبه قانونی و شرعی بدهد و مجازات قانونی را ایجاب کند. با شریعت گناه به تجاوز از قانون تبدیل شد. «زیرا پیش از آنکه شریعت داده شود، گناه در جهان وجود داشت، اما هرگاه شریعتی نباشد، گناه به حساب نمی‌آید» (روم ۵:‏۱۳).
۴- شریعت داده شد تا دامنه گناه را تا آمدن مسیح محدود کند. در غلاطیان ۳:‏۲۳-۲۴ و ۴:‏۲، پولس شریعت را به غلامی تشبیه می‌کند که رومیانٍ متمول به عنوان مربی پسران خود بر می‌گماشتند و وظیفه آن غلام که معمولاً از میان افراد تحصیل کرده و با فرهنگ انتخاب می‌شد، این بود که همیشه مراقب بچه‌های ارباب باشد و آنها را خصوصاّ از نظر رفتاری و اخلاقی تربیت کند. پس شریعت نقش تربیتی و انظباطی داشت و عملاّ هم قوم اسرائیل با اینکه موفق نشدند چنانکه باید و شاید شریعت را انجام دهند، ولی در مقایسه با اقوام غیر یهود، از نظر اخلاقی در سطح خیلی بالاتری قرار داشتند.
۵- هدف از شریعت این بود که حصاری دور قوم خدا بکشد و آنها را از اقوام فاسد و گناهکاری که یهودیان در میان آنها می‌زیستند جدا کند. به دیگر سخن، هدف نوعی قرنطینه اخلاقی بود. یکی از کارکردهای مهم قوانین مربوط به نجاست و حلال و حرام همین بود. با انجام این قوانین، قوم از معاشرت با غیر‌یهودیان بازداشته می‌شدند تا تحت‌تأثیر آنها از نظر اخلاقی و دینی قرار نگیرند.
۶- شریعت برای این داده شد که ماهیت خبیث گناه و اسارت انسان را در چنگال آن نشان دهد. پولس در این خصوص چنین می‌گوید:«گناه به واسطه آنچه نیکو بود (یعنی شریعت)، مرگ را در من پدید آورد تا بدین‌گونه گناه بودنش جلوه‌گر شود و پلیدی گناه از طریق حکم شریعت به اوج برسد» (رومیان ۷:‏‏۱۳؛ نیز مقایسه کنید با ۵:‏۲۰ و ۷:‏۵).
بشر به سبب طبیعت گناهکارش، در برابر هر نهی اخلاقی، بیشتر به انجام آنچه نهی شده برانگیخته می‌شود. به محض اینکه کودکی را از دست زدن یا خوردن چیزی منع کنید، او را بیشتر به انجام آن کار برانگیخته‌اید. بدین ترتیب، شریعت بیشتر بر وخامت گناه و وضع گناه‌آلود بشر می‌افزود و آن را آشکارتر می‌کرد.
۷- شریعت موسی ماهیت موقتی داشت و هدفش این بود که از طریق همه کارکردهای بالا ما را برای آمدن مسیح و ایمان آوردن به او آماده کند. "ما پیش از آمدن ایمان، تحت مراقبت شریعت به سر می‌بردیم و تا ظهور ایمان در بند نگاه داشته می‌شدیم. پس شریعت به تربیت ما گماشته شد تا زمانی که مسیح بیاید و به وسیله ایمان پارسا شمرده شویم" (غلاطیان ۳:‏۲۴).
لزوم آزادی از شریعت موسی
کلام خدا به مومنان به مسیح اعلام می‌دارد که آنها دیگر زیر شریعت نیستند، بلکه از آن آزاد شده‌اند. چرا این لازم بود و به چه معنا؟
۱- شریعت به عنوان سند قانونی و شرعی عهد خدا با قومش دیگر اعتبار ندارد. چرا که آن عهد قدیم شکسته شد و حال عهد تازه‌ای که با خون مسیح منعقد شده است تعیین‌کننده رابطه بین مومنان و خداست.
۲- شریعت و عهد قدیم به این دلیل برداشته نشد که موفق به انجام هدفی که خدا در نظر داشت نشده بود، بلکه برعکس، به این دلیل برداشته شد که به هدف خود رسیده بود و زمان آن بود که جای خود را به عهد تازه خدا بدهد! برنامه خدا با شکست روبرو نشده بود، بلکه کاملاّ هم موفق بود. به یک معنا درست است که شریعت نتوانسته بود حافظ رابطه خدا با قومش باشد، ولی این ناتوانی در حقیقت، ناتوانی انسان بود نه شریعت. به عبارت عامیانه، شکسته شدن عهد قدیم تقصیر شریعت نبود بلکه تقصیر انسان بود.
۳- شریعت بدین سبب برداشته نشد که هیچکس نمی‌توانست ۱۰۰٪ آن را انجام دهد. این هم کج‌فهمی بزرگ دیگری است که درباره شریعت وجود دارد. برخی بر این گمانند که خدا از قومش انتظار داشت که در انجام شریعت نمره ۱۰۰ از ۱۰۰ بگیرند و شکسته شدن حتی یک حکم به محکومیت منجر می‌شد. واقعیت این است که در خود شریعت، شکسته شدن آن پیش‌بینی شده و برای حل مشکل تدارک دیده شده است. اگر خدا انتظار نداشت که قوم کوچکترین حکم شریعت را بشکنند، چرا دیگر قربانیها را تعیین کرده بود!
خدای کتاب‌مقدس سادیسم ندارد که شریعتی به قوم خود بدهد که از پیش می‌داند نمی‌توانند آن را نگاه دارند و تازه از آنها انتظار داشته باشد که در انجام آن ۱۰۰٪ موفق باشند. محکومیت اسرائیل از این سبب نبود که نمره ۱۰۰ نگرفتند بلکه از این سبب که از حد نصاب قبولی، مثلاً ۴۰ هم خیلی پاینتر بودند!
۴- نظام شریعت موسی برداشته شد چون فاقد قدرت اجرائی بود. شریعت به علت طبیعت گناه‌آلود انسان قادر به حفظ رابطه او با خدا نبود (روم ۳:‏۸). در واقع، انسان بود که به سبب طبیعتِ ضعیف و گناهکارش قادر به اجرای شریعت نیکوی خدا نبود. راه‌چاره، عهدی تازه بود و شریعتی از نوع دیگر که نه بر الواح سنگی بلکه بر لوح گوشتین دل انسان حک شود تا او بتواند آن را اجرا کند. و این البته کار روح‌القدس بود که در عهد قدیم هنوز به همه افراد قوم عطا نشده بود.
۵- شریعت باید برداشته می‌شد چون بیانگر ایده‌آل کامل خدا برای قومش نبود، بلکه به سبب سختدلی انسان، در بسیاری موارد صرفاً پله‌های میانی برای رسیدن به کمال بود (قانون طلاق، قانون مقابله به مثل و غیره؛ رجوع کنید به متی ۵:‏۳۱-۳۲؛ ۳۸:‏۴۱).
۶- شریعت برداشته شد زیرا برای موقعیت تاریخی خاصی از زندگی قوم خدا، که در آن زمان محدود به قوم یهود بود، طراحی شده بود. یکی از هدفهای مهم شریعت جدا کردن قوم اسرائیل از اقوام دیگر بود. حال چون عهد جدید خدا همه اقوام را شامل می‌شود، بسیاری از قسمتهای شریعت دیگر ضرورتی ندارد.
معنی آزادی از شریعت
اما برداشته شدن شریعت به این معنا نیست که دیگر از آنچه در شریعت موسی آمده یا در عهدعتیق بیان شده، هیچ چیز برای ما لازم‌الاجرا نیست. اینجاست که بسیاری به راه خطا می‌روند و از این هم فراتر رفته، اساساً منکر هر نوع شریعت و قانون و مقررات می‌شوند. برای درک بر خطا بودن این طرز تلقی باید به ماهیت عهدجدید توجه کرد:
اول اینکه بررسی ارمیا ۳۱ و حزقیال ۳۶ که عهدجدید خدا را پیشگویی می‌کنند نشان می‌دهد که این عهد تازه به معنی نفی شریعت و از میان برداشته شدن آن نبود، بلکه به معنی حک شدن آن در قلوب انسانها به وسیله روح‌القدس.
دوم اینکه باید همواره به یاد داشت که تمام قسمتهایی از رسالات پولس که درباره آزادی از شریعت است فقط به شریعت موسی نظر دارد و نمی‌توان از آن نتایجی در مورد هر قانون و مقررات و شریعت دیگری گرفت.
سوم اینکه خود عهدجدید بسیاری از محتویات شریعت موسی را ابقا و تأیید می‌کند و نشان می‌دهد که ما از انجام تمام شریعت موسی و قوانین اخلاقی و اجتماعی آن معاف نیستیم. عیسی به صراحت اعلام داشت که نیامده تا شریعت را لغو کند بلکه تا آن را به کمال تحقق بخشد (متی ۵:‏۱۷-۲۰) او در تعالیم خود، بسیاری از محتویات شریعت موسی را حتی سخت‌تر کرد. رسالات پولس پر است از رهنمودها و اصولی برای رفتار مسیحی که با شریعت موسی کاملاً انطباق دارد.
پس وجه تمایز اخلاق مسیحی در مقایسه با اخلاقیات عهدعتیق چیست؟ این وجه تمایز را می‌توان در دو امر خلاصه کرد:
۱- سکونت و عمل روح‌ا‌لقدس
۲- شریعت مسیح.
سکونت و عمل روح‌القدس
چنانکه پیشتر دیدیم، ارمیای نبی در پیشگویی خود درباره عهدجدیدی که خدا با قوم خود خواهد بست، وجه تمایز این عهد را نوشته شدن شریعت خدا بر قلوب و اذهان افراد قوم می‌داند. این‌گونه قوم خواهند توانست مطابق میل خدا زندگی کنند، زیرا احکام خدا دیگر برای آنها امری صرفاً خارجی و حروفی که بر سنگ نقش شده باشد نخواهد بود بلکه در باطن و مرکز شخصیت (قلب) آنها جای خواهد گرفت. به عبارت دیگر، افکار، احساسات و تصمیمات آنها با اراده خدا، چنانکه در شریعت بیان شده است، همسو خواهد گشت.
چگونگی تحقق این امر را نه خود ارمیا بلکه نبی دیگری به نام حزقیال پیشگویی کرده است. حزقیال بیان می‌دارد که خدا به قوم خود اسرائیل تولدی نو و دلی تازه خواهد بخشید. او دل سنگی را از افراد قوم خواهد گرفت و به آنها دلی گوشتین خواهد بخشید و روحی تازه در اندرونشان خواهد نهاد. و در نقطه اوج همه اینها، خدا به قوم می‌گوید: «روح خود را در اندرون شما خواهم نهاد و شما را به فرایض خود سالک خواهم گردانید تا احکام مرا نگاه داشته، آنها را به جا آورید» (حزقیال ۳۶:‏۲۷).
پولس رسول بر اساس همین دو پیشگویی، به مومنان شهر قرنتس می‌گوید که آنها رساله مسیح هستند، رساله‌ای که نه با مرکب بلکه با روح خدای حی، و نه بر الواح سنگی بلکه بر الواح گوشتین دل مومنان نوشته شده است. و در توصیف ماهیت اخلاق مسیحی در غلاطیان ۵:‏۱۶ آن را رفتار کردن به روح یعنی رفتار تحت الهام، هدایت و کنترل روح خدا می‌داند. به دیگر سخن، در مسیحیت شریعت و اصول اخلاقی از قدرت اجرائی در درون فرد فرد مومنان برخوردار می‌شود، که این قدرت چیزی جز عمل روح‌القدس در درون ایماندارن نیست.
شریعت مسیح
ولی این بدان معنی نیست که عمل روح‌القدس منفک از هرگونه شریعت یا اصول اخلاقی عینی و قابل تعریف است. به عبارت دیگر رفتار کردن به روح در پیروی از الهامات و انگیزشهای درونی خلاصه نمی‌شود بلکه تشخیص درست ندای درونی روح نیازمند رجوع به معیار و اصول عینی و مشخص اخلاقی است. پولس رسول این معیار اخلاقی زندگی مسیحی را در یک عبارت، "شریعت مسیح" می‌خواند (غلاطیان ۶:‏۲؛ دوم قرنتیان ۹:‏۲۱). شریعت مسیح به طور خلاصه، الگوی اخلاقی متبلور در شخصیت و تعالیم مسیح و تفسیر رسولان از آن است.
حال، شریعت مسیح دربردارنده بسیاری از اصول مندرج در شریعت موسی است. به دیگر سخن، اینکه مسیحی از شریعت موسی به عنوان یک نظام شرعی تام و تمام آزاد شده است، بدان معنی نیست که هیچ یک از اجزا نظام فوق نیز برای او لازم‌الاجرا نیست. بلکه مسیحی از چشم‌انداز شریعت مسیح به احکام و اصول اخلاقی عهدعتیق می‌نگرد و به شکل تبدیل یافته و به کمال رسیده آن پس از عبور از صافی شریعت مسیح پایبند است. البته این به رغم آنچه برخی گمان کرده‌اند، بدان معنی نیست که هر آنچه از اصول و احکام عهدعتیق که در عهدجدید تکرار نشده باشد، دیگر برای مسیحیان ارزش اخلاقی ندارد. نگرش مسیحی به عهدعتیق پیچیده‌تر از این است.
اصلی که در این مورد باید به کار بست این نیست که اخلاقیات عهدعتیق دیگر معتبر نیست مگر اینکه در عهدجدید تأیید شده باشد. بلکه اینکه اصول عهدعتیق همچنان معتبر است مگر اینکه در عهدجدید نفی شده یا تغییر شکل یافته باشد.
ماهیت رفتار به روح
در مورد کار روح‌القدس و معنی رفتار کردن به روح باید از چند کج‌فهمی دیگر نیز برحذر بود. این کج‌فهمی‌ها سبب شده که چنانکه در آغاز مقاله گفتیم، برخی نسبت به هرگونه مقررات، تشکیلات و تشریفات دینی و کلیسایی بدبین باشند.
رفتار کردن به روح نه حالتی انفعالی بلکه حالتی فعال است. به دیگر سخن، رفتار به روح به معنی دست کشیدن از هرگونه تلاش برای انجام اراده خدا و صرفاّ تسلیم انفعالی به قدرت روح نیست، بلکه نوعی همکاری با روح خدا و اطاعت از انگیزشهای درونی روح و احکام موجود در کلام خداست .
رفتار به روح لزوماّ رفتاری ناخودآگاه نیست، بلکه مومن با آگاهی به آنچه کلام خدا از او انتظار دارد و توجه و تمرکز کامل بر آنها، تحت هدایت و تقویت روح عمل می‌کند.
رفتار به روح لزوماّ رفتاری آنی و برنامه‌ریزی‌نشده نیست. روح‌القدس همانقدر می‌تواند در تهیه برنامه و طرح و نظام کاری، شخص را هدایت کند که در حرکت‌های آنی و پیش‌بینی نشده.
رفتار به روح صرفاّ حالتی احساسی نیست بلکه تمامیت فکر، اراده و احساسات درگیر آن است.
کار روح صرفاً کاری فردی نیست بلکه روح خدا در نظم و هماهنگی گروهی همانقدر می‌تواند عمل کند که در هدایت فردی.
نتیجه‌گیری
ما از شریعت موسی آزاد شده‌ایم و دیگر مکلف به انجام همه قوانین آن نیستیم.
خدا عهد تازه‌ای با ما بسته است که طی آن روح خود را در ما گذاشته تا به ما در انجام اراده خدا کمک کند.
ما زیر شریعت مسیح هستیم و همه ارزشهای اخلاقی را که در شخصیت او متبلور بوده و در تعالیم او و رسولانش در اختیار ما گذاشته است انجام می‌دهیم. این خود خیلی از تعالیم عهدعتیق را شامل می‌شود. به علاوه قسمتهایی از عهدعتیق نیز که در عهدجدید نفی نشده و یا تغییر شکل نیافته است، کماکان به قوت خود باقی است.

شریعت و راه نجات و نقش پولس

شریعت
از رویدادهای مهم تاریخ مسیحیت و از مسائل مهم امروزی آن, عدم توجه به شریعت و دور انداختن آن از دایره مسائل دینی است.
مسیح با شریعت موسوی چه برخوردی داشت؟
اکنون باید دید مسیح با شریعت موسی چه برخوردی داشته, آیا آن را پذیرفته و به آن عمل کرده و یا رد نموده است چنانکه گفتیم مسیح(ع) شریعت جدیدی نیاورد و همواره بر شریعت موسوی تاکید مینمود و مردم را به انجام آن امر میفرمود فقط در برخی موارد تغییراتی جزیی ایجاد نمود
آنچه مسلم است این است که او همواره خود را کامل کننده شریعت موسی می‌دانست و به شاگردان خود و همه مردم می‌گفت:
" گمان مبرید که آمده‌ام تا تورات یا صُحُف انبیا را باطل سازم‌؛ نیامده‌ام تا باطل نمایم‌، بلکه تا تمام کنم‌. زیرا هر آینه به شما می‌گویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه‌ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود.
و گویا مسیح میدانست بعد از خود بناست چه تغییراتی در دینش حاصل شود با گویا‌ترین زبان تصریح میکند هر کس یکی از کوچکترین این احکام را بشکند در آسمان کمترین شمرده میشود
پس هر که یکی از این احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود؛ اما هر که به‌عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. زیرا به شما می‌گویم تا عدالت شما بر عدالت کاتبان و فریسیان افزون نشود، به ملکوت آسمان هرگز داخل نخواهید شد ."
و همچنین به شاگردان خود میفرماید:
« هر آینه به شما می‌گویم تا آسمان و زمین زائل نشود، همزه یا نقطه‌ای از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود» (آیه ۱۸)
همیشه, شاگردانش را به انجام تمام چیزهایی که معلمان شریعت می‌گفتند, فرا می‌خواند:
"آنگاه عیسی خطاب به مردم و شاگردانش فرمود: علمای مذهبی و فریسیان بر کرسی موسی نشسته‌اند و احکام او را تفسیر می‌کنند. پس آنچه به شما تعلیم می‌دهند, بجا آورید, اما هیچگاه از اعمالشان سرمشق نگیرید, زیرا هرگز به تعالیمی که می‌دهند, خودشان عمل نمی‌کنند. "
و مسیح به وضوح شاگردانش را به پیروی از گفتار بزرگان شریعت فرا میخواند ولی از پیروی اعمال زشت علما یهود باز میدارد
مسیح, در عمل نیز به شریعت موسی وفادار بود؛ مثلا بعد از ولادت مسیح والدینش وی را طبق آداب یهود ختنه کردند و مراسم تطهیر و قربانی را به جا آوردند و آنچه در باره وی باید انجام میدادند به پایان بردند
و چون روز هشتم وقت ختنة طفل رسید او را عیسی نام نهادند چنانکه فرشته قبل از قرار گرفتن او در رحم او را نامیده بود. و چون ایام تطهیر ایشان برحسب شریعت موسی رسید او را به اورشلیم بردند تا به یَهُوَه بگذرانند. چنانکه در شریعت یَهُوَه مکتوب است که هر ذکوری که ر‌َحِم را گشاید مقد‌ّس یَهُوَه خوانده شود. و(والدینش مسیح را به اورشلیم بردند) تا قربانی گذرانند چنانکه در شریعت یَهُوَه مقر‌ّر است یعنی جفت فاخته‌ای یا دو جوجة کبوتر ...و چون والدینش آن طفل یعنی عیسی را آوردند تا رسوم شریعت را بجهت او بعمل آورند ... و چون تمامی رسوم شریعت یَهُوَه را به پایان برده بودند به شهر خود ناصرة جلیل مراجعت کردند.
مسیح به نماز اهتمام خاصی داشت در انجیل مرقس میگوید:
مسیح در اول صبح قیام کرد و خارج شد و به مکانی پست رفت تا در آنجا نماز گذارد
و نیز در جایی دیگر آمده است
بعد از آنکه جمعییت منصرف شد مسیح به تنهایی بالای کوه رفت تا نماز گذارد و نیز فرمود :
سزاوار است که در هر مکانی نماز گذارید به مانند ریا کاران نباشید
و وی به انجام روزه مقید بود:
«آنگاه عیسی به دست روح به بیابان برده شد تا ابلیس او را تجربه نماید، و چون چهل شبانه روز روزه داشت، آخر گرسنه شد
و مسیح مالیات هیکل را میپرداخت
24 و چون ایشان وارد کفرناحوم شدند محصّلانِ دو درهم نزد پطرس آمده گفتند: “آیا استاد شما دو درهم را نمیدهد؟” 25 گفت: “بلی.” و چون به خانه در‌آمده عیسی بر او سبقت نموده‌گفت: “ای شمعون چه گمان داری؟ پادشاهان جهان از چه کسان عشر و جزیه میگیرند؟ از فرزندان خویش یا از بیگانگان؟” 26 پطرس به وی گفت: “از بیگانگان.” عیسی بدو گفت: “پس یقیناً پسران آزادند! 27 لیکن مبادا که ایشانرا برنجانیم به کنارة دریا رفته قلّابی بینداز و اول ماهی که بیرون می‌آید گرفته و دهانش را بازکرده مبلغ چهار درهم خواهی یافت. آنرا برداشته برای من و خود بدیشان بده!”
و به زیارت هیکل میرفت
با مطالعه عهد جدید به وضوح میتوان فهمید که نه تنها مسیح, دست به براندازی شریعت موسی نزد, بلکه بر آن بسیار پای فشرد و آثار این پافشاری در گفتار و رفتار او آشکار بود. آری, او فراوان از لزوم توجه به باطن شریعت و بسنده نکردن به ظاهر آن سخن می‌گفت, اما این امر هیچگاه به معنای کنار گذاشتن پوسته و ظاهر شریعت نیست.
و از آنجا که مسیحیان تمام عهد عتیق را به عنوان کتاب آسمانی قبول دارند و در تورات ذکر شده است که:
ملعون باد کسی که کلمات این شریعت را اثبات ننماید تا آن را به جا نیاورد
با وجود این, مسیحیان, شریعت موسی را کنار زده و به آن به مثابه امری ناقص که زمانش سپری شده و تنها زمینه را برای آمدن مسیح فراهم کرده, می‌نگرند .
شریعت گریزی در مسیحت کنونی
اکنون باید به این پرسش پرداخت که اگر مسیح (ع) بر پاسداری از شریعت, اصرار داشته و خود به انجام آن پرداخته و دیگران را نیز به آن سفارش می‌کرده است, پس چه کسی سبب به فراموشی سپردن و غفلت از شریعت بوده و تنها ایمان داشتن به مسیح را به مثابه جایگزینی برای عمل نیک, کافی پنداشته است؟
گرچه جدایی شریعت از دین مسیح (ع) طی یک فرآیند تاریخی در پی فراهم شدن بسترهای مناسب آن صورت گرفته است.
گام اول: برداشتن حکم ختنه
عهد جدید در برابر پرسش یاد شده , به چهره مهمی, چون پولس قدیس اشاره می‌کند. در ذیل به چگونگی این فرآیند اشاره می‌شود.
در جریان فعالیتهای تبشیری پطرس و پولس و برنابا, تعدادی از دوگانه پرستان, بدون اینکه با دین یهود آشنا بوده و در شریعت آن سیرکرده باشند,به مسیح ایمان آوردند. اینان هیچکدام, ختنه شده نبودند .و طبعا بسیاری از بت پرستان بودند که مایل بودندبه مسیحیت ایمان آورند ولی وجود احکامی مانند ختنه مانع ورود ایشان میشد. از سوی دیگر زمانی که پولس و برنابا در انطاکیه بوده و تعدادی از غیر یهودیان را وارد دین مسیح کرده بودند, گروهی از یهودیان مسیحی با آن دو وارد نزاع شده و گفتند:
"اگر کسی به آداب و رسوم قدیمی یهود وفادار نماند و ختنه نشود, محال است بتواند نجات پیدا کند. "
پولس از در مخالفت با آنها درآمده و از آزادی تازه هدایت یافتگان دو گانه پرست در برابر فرمانهای کلیسا سخن گفت. آنگاه که نزاع خاموش نشد, قرار شد که پولس و برنابا به اورشلیم رفته و عقیده رسولان و کشیشان آنجا را در این باره جویا شوند. پس از آنکه به اورشلیم رسیده و آنان را از مسئله آگاه ساختند, چند نفراز مسیحیان که قبلا از فرقه فریسیان بودند, برخاسته, گفتند:
"تمام غیر یهودیانی که مسیحی شده‌اند باید ختنه شوند و تمام آداب و رسوم یهود را نگاه دارند. "
در جلسه‌ای دیگر و با حضور رسولان و کشیشان و پس از بحث‌های بسیار, پطرس برخاست و چنین گفت:
"برادران, شما همه می‌دانید که از مدتها پیش خدا مرا از میان خودتان انتخاب کرد تا پیغام انجیل را به غیر یهودیان برسانم تا ایشان آنرا بشنوند و ایمان آورند ... حال, چرا می‌خواهید از کار خدا ایراد بگیرید و باری روی دوش دیگران بگذارید که نه ما توانستیم حمل کنیم و نه اجداد ما. " در ادامه پولس و برنابا, از معجزاتی که خداوند در میان غیر یهودیان به عمل آورده بود, گفتند. پس از آن یعقوب (رئیس کلیسای اورشلیم) چنین گفت: "... بنابراین, عقیده من این است که نباید در مورد غیر یهودیانی که به سوی خدا بازمی گردند, اصرار کنیم که قوانین یهودی را نگاه دارند. فقط بنویسیم که گوشت حیواناتی را که برای بتها قربانی شده اند, خون و حیوانات خفه شده را نخورند و زنا نیز نکنند. چون سالهاست که روزهای شنبه در هر شهر در کنیسه‌ها این شریعت موسی موعظه شده است. "
و پولس نیز تاکید میکرد
"اگر تصور می‌کنید که با ختنه شدن و انجام احکام مذهبی می‌توانید مقبول خدا گردید, در آن صورت مسیح دیگر نمی‌تواند شما را رستگار سازد".
این نخسین گام برای دور شدن از شریعتی بود که مسیح نیز بر آن تأکید کرده بود. کار بدانجا کشید که حتی تیطوس, دوست و همراه غیر یهودی پولس هم ختنه نکرد. کلیسا نیز از او و دیگر تازه ایمان آورندگان چنین درخواستی نداشت . داستان فوق روایت یکی از شاگردان پولس(لوقا) از شورای رسولان در اورشلیم است و ظاهر آن نشان میدهد که همه حواریون با برداشتن حکم ختنه موافق بودند ولی به زودی میبینیم که اینگونه نبوده و در بین حواریون اختلاف شدیدی در این رابطه وجود داشته است
گام دوم: حذف کل شریعت
اما قضیه در همین جا پایان نیافت, بلکه پولس, گام به گام تفکرات خود را گسترش داد, او معتقد شد که شریعت مخصوص زمانی بود که انسان در وضعیت قهر با خدا قرار داشت اما بعد از به صلیب کشیده شدن مسیح و آشتی انسان و خدا دیگر عمل به شریعت نیاز نیست و راه نجات ایمان به مسیح است نه شریعت چرا که آن قوانین (شریعت) ما را به یاد گناه میاندازد پس گناه زاییده همان قانون (شریعت) است و اگر قانونی نداشته باشیم دیگر گناهی نخواهیم داشت
پولس نظریه خود را به این شکل آشکار کرد:
"به خوبی می‌دانیم که انسان با اجرای احکام شریعت, هرگز در نظر خدا پاک و بی گناه به حساب نخواهد آمد, بلکه فقط با ایمان به عیسی مسیح, پاک و بی گناه محسوب خواهد شد. بنابراین, ما نیز به عیسی مسیح ایمان آوردیم تا از این راه مورد قبول خدا واقع شویم, نه از راه انجام شریعت یهود. زیرا هیچ کس هرگز با حفظ احکام شریعت, نجات ورستگاری نخواهد یافت. "
مقصود پولس از این سخنان, هرگز آن نبود که ایمان و عمل, دو بال پرواز انسان به ملکوت و سبب نجات اویند؛ بلکه می‌گفت:
"همچنین, کسانی که می‌خواهند بوسیله اجرای دستورهای شریعت نجات یابند, زیر لعنت خدا قرار دارند. "
او ادامه می‌دهد:
"اما مسیح, لعنتی را که در اثر گناهان ما بوجود آمده بود, برخود گرفت و ما را از هلاکتی که این روش "شریعت" پدید آورده بود, رهایی بخشید, روشی که انجامش غیر ممکن بود. "
پس پولس می‌افزاید:
اگر چه خداوند, شریعت را فرستاده, اما در این میان, فرشتگان, واسطه ارسال شریعت به انسانها بوده‌اند و همین امر دلیل سستی و ضعف آن به شمار می‌رود. او گرچه شریعت را امری پاک و مقدس می‌داند ؛ اما با این حال می‌گوید: این شریعت بود که ما را به گناهان و بدیها آشنا کرد. به عنوان مثال اگر در احکام و شریعت گفته نشده بود که "نباید در قلب خود خواهشهای ناپاک داشته باشید" , من هیچگاه به وجود چنین خواهشهایی در خود پی نمی‌بردم . و اکنون شریعت, ضعیف تر از آن است که بتواند, انسانی را که مانند یک برده به گناه خود فروخته شده, نجات دهد . بنابراین, شریعت, نه تنها سبب رهایی انسان از گناه و بدی نمی‌گردد, بلکه او را هر چه بیشتر درکام آن فرو برده و در معرض لعنت قرار می‌دهد.
از خلال سخنان ذکر شده فهمیده می‌شود که شریعت زدایی نه تنها از سوی مسیح(ع) به رسمیت شناخته نشد؛ بلکه آن حضرت بر پایبندی به آن اصرار می‌کرد و خود نیز فرمان‌های آن را انجام می‌داد. این نسبت ناپسند (شریعت زادیی) با آموزه‌های پولس آغاز شده وکم کم جای خود را در جامعه مسیحی پیدا کرد. شگفت آور است که مسیحیان, در حالی که خود را مسیحی می‌دانند, دستورات او را به کناری زده و یکسره گوش به آوای پولس دادند. از همین رو بسیاری از پژوهشگران, بهتر آن می‌دانند که مسیحیان امروز را, پیروان پولس بخوانند و تاکید ورزند که مذهب آنان راه "پولسیست" نامید نه" مسیحیت" زیرا آموزه‌های اوست که یکسره در اینان, آشکار می‌باشد.
نزاعهای حواریون و پولس در مساله نسخ شریعت
چنانکه ذکر شد روایت لوقا از شورای اورشلیم تمام ماجرا نیست و بعد از آن نزاعهای سختی بین دو جناح موافق شریعت به رهبری پطرس و جناح مخالف شریعت به رهبری پولس در جریان بود. و هر کدام نظر خاصی در این باره بیان داشتند
نجات به ایمان است یا ایمان و عمل
مهمترین بحثی که میتواند به عنوان مبنای نسخ شریعت مطرح شود نجات یا عادل شمردگی قرار گیرد این است که ما اگر راه نجات را منحصر در ایمان بدانیم دیگر نیازی به انجام اعمال شریعت نداریم و اگر راه نجات را ایمان با عمل بدانیم باید پایبند اعمال شریعت باشیم
بین حواریون و پولس در این باره اختلاف رخ داد
نظریه جناح مخالف شریعت
پولس تاکید داشت که نجات فقط به ایمان است و شدیدا با افرادی که میگفتند نجات با ایمان و شریعت است اعتراض میکرد و ایشان را بی فهم و بی ایمان توصیف مینمود وی در نامه به غلاطیان چنین مینویسد:
1‌ای غلاطیانِ بی‌فهم کیست که شما را افسون کرد ...
10 زیرا جمیع آنانی که از اعمال شریعت هستند زیر لعنت می‌باشند زیرا مکتوب است: “ملعون است هرکه ثابت نماند در تمام نوشته‌های کتاب شریعت تا آنها را بجا آرد.” ...پس شریعت لالای ما شد تا به مسیح برساند تا از ایمان عادل شمرده شویم. 25 لیکن چون ایمان آمد دیگر زیر دست لالا نیستیم.
در این نامه روی سخن پولس با مردم شهر غلاطیه است .گویا برخی از حواریون و شاگردانشان که معتقد بودند نجات به ایمان و عمل است و مردم را ترغیب به انجام شریعت میکردند در این شهر زندگی میکردند پولس در نامه‌ای شدید اللحن مردم شهر غلاطیه را نادان و بی فهم خطاب میکند و به شدت با این ایده میجنگد و پولس در جای جای دیگر نامه‌هایش بر رد لزوم عمل به شریعت تاکید میورزیده
مثلا در نامه به رومیان میگوید:
شنیده ام شیاطینی آمده‌اند و شما را وسوسه میکنند اگر خواستار نجات هستید پس طبق ایمان عمل کنید و شریعت را به کناری نهید شریعت مال دوران قهر است
اما باید دید آن حواریونی که پولس با آنها مخالفت میکرده و ایشان را شیطان نامیده چه کسانی بودند و حوزه ماموریتیشان چه اندازه بود و نظر آنها در باره راه نجات چیست؟
نظریه جناح موافق شریعت
در میان حواریون یعقوب (برادر حضرت عیسی)به صراحت با این اعتقادات پولس مخالفت میکرده و در نامه‌ای که به برخی از مسیحیان مینویسد میگوید:
ایمان نیز اگر اعمال ندارد در خود مرده است. 18 بلکه کسی خواهد گفت: “تو ایمان داری و من اعمال دارم. ایمان خود را بدون اعمال به من بنما و من ایمان خود را از اعمال خود به تو خواهم نمود.” 19 تو ایمان داری که خدا واحد است؟ نیکو میکنی! شیاطین نیز ایمان دارند و می‌لرزند! 20 و لیکن‌ای مرد باطل آیا میخواهی دانست که ایمان بدون اعمال باطل است؟
21 آیا پدر ما ابراهیم به اعمال عادل شمرده نشد وقتی که پسر خود اسحاق را به قربانگاه گذرانید؟ 22 می‌بینی که ایمان با اعمال او عمل کرد و ایمان از اعمال کامل گردید. 23 و آن نوشته تمام گشت که میگوید: “ابراهیم به یَهُوَه ایمان آورد و برای او به عدالت محسوب گردید” و دوست یَهُوَه نامیده شد. 24 پس می‌بینید که انسان از اعمال عادل شمرده میشود نه از ایمان تنها. 25 و همچنین آیا راحاب فاحشه نیز از اعمال عادل شمرده نشد وقتی که قاصدان را پذیرفته به راهی دیگر روانه نمود؟ 26 زیرا چنانکه بدن بدون روح مرده است همچنین ایمان بدون اعمال نیز مرده است
ایشان استدلال میکرد که اگر ایمان همراه با عمل نباشد مرده است و به صراحت ایمان بدون اعمال را باطل میدانست و استدلال میکند که پدر ما ابراهیم به اعمال عادل شمرده شد نه به ایمان محض
علاوه بر یعقوب پطرس حواری جانشین عیسی مسیح(ع) نیز با این ایده مخالفت میکرده
خوب می‌دانیم که هیچ‌کس با اجرای مقررات شریعت در حضور خدا کاملاً نیک محسوب نمی‌شود، بلکه فقط بر اثر ایمان به عیسی مسیح نیک محسوب می‌گردد. ما خود نیز به عیسی‌مسیح ایمان آوردیم تا بوسیله ایمان و نه با اجرای شریعت، نیک شمرده شویم؛ نه فقط ما، بلکه هیچ بشری از راه انجام احکام شریعت نمی‌تواند نیک محسوب شود.
میبینیم که پطرس به این خاطر سرزنش میشود که بر انجام شریعت تاکید داشته و معتقد بوده هیچ کس با ایمان نجات نمی‌یابد و باید خود را به انجام شریعت پایبند کرد ولی پولس وی را سرزنش میکند و میگویدکه خیر هیچ کس با انجام شریعت نیک شمرده نمیشود بلکه فقط بر اثر ایمان است که آدمی نیک محسوب میگردد و به همین علت پولس بعد از ریا کار خواند پطرس بلافاصله سخن از عدم لزوم شریعت به میان میآورد و میگوید : خوب می‌دانیم که هیچ‌کس با اجرای مقررات شریعت در حضور خدا کاملاً نیک محسوب نمی‌شود، بلکه فقط بر اثر ایمان به عیسی مسیح نیک محسوب می‌گردد
در گفتار گذشته عرض کردیم که طبق روایت لوقا در اعمال رسولان همه حواریون حاضر در شورای اورشلیم حتی پطرس و یعقوب حکم به لغو احکام شریعت یهودبرای مسیحیان غیر یهودی دادند.ولی اکنون میبینیم که حد اقل دو نفر از اعضای حاضر در شورا با این عمل مخالفت کردند و بر انجام شریعت تاکید داشته اند
نزاع در باره شریعت نزاعهای دیگری مثل نزاع بر سر حوزه ماموریتی پولس و پطرس را نیز در پی داشت
نتیجه نزاع
نتیجه نزاع به پیروزی پولس و انزوای پطرس انجامید؛ پیروزی و شکستی که به‌تدریج صورت گرفت. نویسنده‌ای مسیحی می‌گوید:
پولس حواری را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب داده‌اند و مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرده، فرقه طرفداران اصول و شرایع موسوی را مغلوب ساخت، به‌طوری که آنها اهمیت، موقع و مقام خود را بر اثر فعالیت‌های پولس از کف دادند،.
دیگری می‌گوید:
پولس به‌خاطر توسعه یافتن افکارش، مخصوصاً توسط عده‌ای از نویسندگان در پایان قرن اخیر متهم شده است، که آنقدر مسیحیت را تغییر داده که گویی مؤسس دوم آن است.
نویسنده کتاب تاریخ جامع ادیان علت موفقیت پولس را تبلیغ او برای غیریهودیان می‌داند. در حقیقت، افکاری از قبیل مسیح بودن عیسی، قیام او از قبر و رجعت او، نزد غیریهودیان بیگانه بود؛ از این روی، وی مسیحیت را به‌گونه‌ای مطرح کرد که برای آنان دریافتنی باشد.
دیگری می‌گوید پولس به اندیشه‌های ادیان شرک‌آلود، لباسی مسیحی پوشانید، و بنابراین مسیحیت در واقع شرک را از بین نبرد، بلکه آن را در خود پذیرفت.
به طور خلاصه میتوان گفت حضرت عیسی (ع) بارها بر عمل به شریعت تاکید میکرد و میفرمود من آمده تا شریعت را تکمیل کنم نه اینکه نسخ کنم و و گویا از اتفاقات آینده هم با خبر بود فرمود: که هر کس یک حکم از احکام کوچک شریعت را بشکند در آسمان کوچکترین خواهد بود و خود نیز ملزم به انجام شریعت میدانست نماز به جا میآورد و روزه میگرفت و... و تا زمان زندگانی وی هم همه ایمانداران به مسیح و حواریون اینچنین میکردند و حضرت عیسی(ع) هم آنها را ترغیب میکرد بروند و اعمال شریعت را از کاهنان یهود بیاموزند ولی بعد از ایشان پولس به دنبال راهی برای آسان کردن دین مسیح بود تا بت پرستانی که طاقت انجام شریعت سخت و طاقت فرسای یهود را نداشتند به مسیحیت جذب کند و لذا میبایست تغییراتی در شریعت میداد این بود که ابتدا با برداشتن حکم ختنه و سپس با منحصر دانستن راه نجات در ایمان به مسیح و برداشتن تمام احکام شریعت راه را برای ایمان آوردن بت پرستان به مسیح هموار کرد
شریعت گرایانی که باقی ماندند
مخالفان پولس که مسیحیان یهودی‌الاصل بودند، الوهیت مسیح را قبول نداشتند و بر انجام شریعت موسوی تأکید می‌کردند. آنان مسیح را یکی از بزرگ‌ترین پیامبران خدا و همان مسیح منتظر می‌دانستند، اما با این همه، او را مانند دیگر انسانها به شمار می‌آوردند. از اهمیت این گروه در سال 70 میلادی کاسته شد، اما از درون آنها فرقه «ابیونی»ها (احتمالاً به معنای فقرا) ظهور کرد؛ فرقه‌ای که تا قرن چهارم نیز رواج داشت. ابیونی‌ها عیسی را مسیح می‌دانستند، ولی اعتقاد به الهی بودن او را رد می‌کردند. آنها پولس قدیس را به جهت این تعلیم که عیسی پسر خداست، کافر می‌دانستند؛ چرا که قایل بودند عیسی انسانی بیش نیست.
و در قرن پنجم میلادی پلاجیوس که معتقد به حفظ شریعت بود و میگفت ایمان مسیحی با شریعت توام گردد اما آگوستین وارد عمل شد و نزاع سختی بین آگوستین و پلاجیوس در گرفت و وی موضع گیری‌های سختی به طرفداری از عقیده ایمان اتخاذ نمود و بالاخره در سال 431 م در شورای افسس نظرات پلاجیوس محکوم شد
بررسی مراسمها و اعیاد کلیسا
بعد از بررسی نزاعهای شریعت در مسیحیت خوب است نیم نگاهی هم به آیینهای کلیسا و مراسم و اعیاد مسیحی بیندازیم
.هفت آیین مقدس
مسیحیان با وجود اینکه شریعت را نفی میکنند ولی چند عمل هست که به عنوان اسرار کلیسایی پذیرفته‌اند و به آن عمل میکنند که این اعمال بیشتر حالت سمبلیک دارند
به عقیده مسیحیان، مسیح که از مردگان برخاست، در جامعه مسیحی زیست می‌کند و همراه آن است. همچنین وی پیوسته همان کارهای نیکی را انجام می‌دهد که در طول حیات خود در فلسطین انجام می‌داد. کارهای غیرآشکار مسیح در زندگی کلیسایی به وسیله آیین‌ها آشکار می‌شود؛ به دیگر سخن، هنگامی که یک مسیحی در مراسم مربوط به یکی از آیین‌ها شرکت می‌کند، ایمان دارد که با این عمل به ملاقات مسیح که از مرگ برخاسته و فیض خدای نجات‌بخش را به وی بخشیده است، می‌رود.
تقریباً همه مسیحیان اتفاق نظر دارند که دو آیین اصلی که عبارتند از تعمید و عشای ربانی.جزو آیینهای کلیساست و مسیحیان کاتولیک و ارتدکس پنج آیین دیگر بر اینها می‌افزایند و مجموع آیین‌ها را به هفت می‌رسانند. فرقه‌های پروتستان در تعداد آیین‌ها اختلاف دارند، ولی اکثریت قاطع آنان دو آیین تعمید و عشای ربانی را قبول دارند. برخی کلیساهای پروتستان، مانند کویکرها و سپاه نجات هیچ‌یک از آیین‌ها را نمی‌پذیرند.
تعمید
نخستین و اصلی‌ترین آیین که برای همه ضرورت دارد، تعمید است. انسان با تعمید به جامعه مسیحیت وارد می‌شود و رسالت دائمی کلیسا را بر عهده می‌گیرد هر مسیحی فقط یک بار، هنگام ورود به جامعه مسیحیت، تعمید می‌پذیرد.
تعمید (از ریشه‌ای سامی به معنای «برپا داشتن» و «عمود کردن») اصولاً با گونه‌ای شست‌وشو انجام می‌گیرد. در برخی کلیساها رسم است که با ریختن آب بر سر شخص، وی را تعمید می‌دهند. در بعضی کلیساهای دیگر رسم است که شخص برای تعمید به زیر آب می‌رود و بیرون می‌آید. کلیساهایی نیز تعمیدشونده را به آب‌های طبیعت، مانند نهرها و دریاچه‌ها، می‌برند. هنگام تعمید، کشیش این عبارت را که از آخر انجیل متی اقتباس شده است، می‌خواند: «تو را به نام پدر، پسر و روح‌القدس تعمید می‌دهم.» برخی کلیساهای پروتستان تنها به نام عیسی تعمید می‌دهند. معمولاً هنگام تعمید کودکان، شخصی متعهد می‌شود که به امور دینی کودکی که تعمید می‌شود، رسیدگی کند. این شخص که «پدر تعمیدی» (Godfather) یا «مادر تعمیدی» (Godmother) نامیده می‌شود، در صورت درگذشت والدین یا بی‌توجهی آنان به تربیت دینی فرزندشان، تعهد خود را عملی می‌کند.
تأیید (یا تثبیت ایمان)
نیمه دوم از سلوک و پیشرفت در زندگی مسیحی تأیید نامیده می‌شود، که آیین دوم از آیین‌های هفتگانه است. در نیمه اول (یعنی تعمید) بر نجات از گناه تأکید می‌شود و طی آن، خدا با فرد گناهکار آشتی می‌کند و وی را به زندگی بر اساس ایمان و اطاعت فرا می‌خواند. ولی در نیمه دوم (یعنی تأیید) بر جنبه مثبت ادای شهادت به آنچه خدا به وسیله عیسی برای بشریت محقق ساخته است و نیز بر کمک خواستن از روح‌القدس برای انجام این وظیفه تأکید می‌شود؛ زیرا نجات در بخشیدن گناهان منحصر نیست، بلکه شامل ادامه رسالت عیسی برای تغییر جهان نیز می‌شود.
تأیید را اسقف یا جانشین او عطا می‌کند و اساس آن مسح کردن داوطلب تأیید با روغن است، همراه این عبارت: «روح‌القدس را بپذیر، تا بتوانی به مسیح شهادت دهی.» در کلیساهای مختلف ممکن است این عبارت اندکی تفاوت لفظی پیدا کند، ولی اصل معنا باقی می‌ماند.
اگر کسی که به کلیسا می‌پیوندد بالغ باشد، تعمید و تأیید را همزمان و به عنوان دو نیمه یک آیین می‌پذیرد. هرگاه وی در کودکی تعمید یافته باشد، تأیید تا زمان بلوغ، یعنی بین 13 تا 16 سالگی، به تأخیر می‌افتد. برخی کلیساهای پروتستان کودکان را تعمید نمی‌دهند و می‌گویند قبل از تعمید، شخص باید از روی آگاهی به پیروی از عیسی متعهد شده باشد.
ازدواج مسیحی
مسیحیان ازدواج را التزام و تعهد در طول زندگی می‌شمارند و با طلاق و تجدید فراش در زمان حیات همسر مخالفند.و هر گاه دو جنس مخالف بخواهند با هم پیوند ببندند کلیسا این پیوند را برقرار میکند البته لزومی به انجام مراسم توسط کشیش نیست و لذا امروزه در مجامع مسیحی بسیاری از ازدواجها بدون دخالت کشیش صورت میگیرد و برخی برای تبرک این مراسم را در کلیسا بر گذار میکنند
روحانیون کاتولیک و ارتدکس (به پیروی از حضرت مسیح (ع) و به منظور فراغت برای خدمت به دین) نباید ازدواج کنند باید از آیین ازدواج و آیین رستگاری یکی را برگزینند. با این استثنا که در کلیسای ارتدکس، فردی که ازدواج کرده باشد، می‌تواند کشیش شود، ولی ارتقای وی به درجه اسقفی ممکن نیست. پروتستان‌ها با ازدواج روحانیون مخالف نیستند و لوتر هم ازدواج کرده بود.
راهبان و راهبه‌های کاتولیک و ارتدکس نیز نباید ازدواج کنند. پروتستان‌ها تقریباً رهبانیت ندارند.
این افراد برای مقاومت در برابر میل جنسی به تمرین‌هایی مانند روزه و دعا روی می‌آورند و در قدیم گاهی راهبان خود را اخته می‌کرده‌اند. تجرد روحانیون کاتولیک یکی از مشکلات آن کلیساست و این مسئله رسوایی‌هایی را نیز به بار آورده است.
دستگذاری (یا درجات مقدس روحانیت)
با آیین دستگذاری، انسان حیات خود را وقف خدمت به جامعه مسیحیت و در نتیجه، وقف خدمت به همه بشریت می‌کند. درجات اصلی روحانیت سه است:
اسقف: وی نماینده مسیح در قلمرو معینی است که قلمرو اسقف خوانده می‌شود و به نیابت از او تعلیم می‌دهد، رهبری مراسم عبادی را به عهده می‌گیرد و خدمت می‌کند. واژه‌های اسقف به معنای «ناظر» است.
1. کشیش: وی معاون اسقف است و به او در سه وظیفه یاد شده، در محدوده یک گروه، کمک می‌کند. واژه کشیش (قسّیس) به معنای «پیر» است.
2. شمّاس: وی کلام خدا را تبلیغ می‌کند و به مساعدت بینوایان، سالخوردگان، بیماران و افراد در حال احتضار می‌پردازد. و به معنای «خادم» است.
سایر القاب کلیسایی، مانند پاپ، پاتریک، سراسقف، کاردینال، اَرْشِمَندریت، موسیو و غیره نشان‌دهنده وظائف معینی است و ربطی به آیین‌های هفتگانه ندارد. پاپ اسقفی است که با در نظر گرفتن توانایی مدیریت سیاسی ـ اجتماعی او، برای رهبری مسیحیت کاتولیکی انتخاب می‌شود. امتیازات علمی و تقوایی پاپ در حد یک اسقف است. واژه پاپ از papas یونانی به معنای «پدر» می‌آید.
لباس‌های روحانی فرقه‌های مختلف مسیحی با یکدیگر تفاوت دارد، و پوشیدن لباس روحانی برای اجرای مراسم واجب است. در اوقات دیگر، همه روحانیون ارتدکس و برخی از روحانیون کاتولیک آن لباس را بر تن دارند و برخی دیگر به نوار سفیدی بر دور گردن اکتفا می‌کنند. فرقه‌های مختلف پروتستان نیز شیوه‌های مختلفی دارند و بسیاری از آنان به جای لباس ویژه، همیشه از نوار سفیدی بر دور گردن استفاده می‌کنند. همچنین روحانیون ارتدکس ریش خود را نمی‌تراشند.
بسیاری از پروتستان‌ها (طبق مبانی دینی خود) روحانی یا درجات بالای روحانی ندارند، یا اینکه به روحانی عناوین کشیش و مانند آن نمی‌دهند و وی را شبان (Pastor) می‌نامند. روحانیون بسیاری از فرقه‌های پروتستان حتی هنگام اجرای مراسم، لباس ویژه‌ای نمی‌پوشند. در مراسم مذهبی فرقه‌هایی که روحانی ندارند، برخی از مؤمنان از تجربه‌های دین خود سخن می‌گویند و همه دعا می‌خوانند. برخی از این فرقه‌های کوچک مراسمی از قبیل تعمید و عشای ربانی ندارند.
اعتراف
مسیحیان (به غیر از پروتستان)؛ معتقدند اگر دچار خطا یا اشتباهی شوند باید در نزد کشیش به آن اعتراف کنند تا گناهانشان بخشیده شود
آیین توبه در طول تاریخ مسیحیت اشکال مختلفی به خود دیده است. در قرون نخست تاریخ کلیسا، توبه به صورت علنی انجام می‌گرفت. در قرون بعدی، اعتراف فردی به گناه مرسوم شد.
اعتراف.در قرون وسطی وسیله‌ای برای کسب در آمد کلیسا شده بود و با فروش برگه‌های غفران نامه به ثروت انبوهی دست یافت
تدهین نهایی قبل از مرگ
مسیحیان معتقدند که خدا مسیح را برای عیادت بیماران، شفا دادن ایشان و آماده کردن آنان در لحظات جان دادن فرستاده است. بیماران مشرف به مرگ باید توسط کشیش تدهین شوند و لذاوقتی برای بیماری حالت احتظار پیش میاید سریعا کشیشی را برای انجام عملیات تدهین نهایی آماده میکنند .
عشای ربانی
عشای ربانی یادبود بازسازی شام آخر عیسی با شاگردان در شب قبل از مرگ اوست. در اناجیل کنونی آمده است که عیسی در چنین مراسمی، نان و شراب را به عنوان گوشت و خون خود به شاگردان داد تا آنها را بخورند و بنوشند. مسیحیان هنگامی که در این مراسم شرکت می‌کنند؛ باور دارند که نان حقیقتا به گوشت مسیح و شراب به خون مسیح تبدیل میشود و این نان و شراب در بدنشان دفع نمیشود.
البته کلیسای پروتستان معتقد است که این نان و شراب تمثیلی از گوشت و خون مسیح است نه گوشت و خون واقعی مسیح
هر یک از کلیساهای مسیحی در شعائر و آیین‌های برگزاری عشای ربانی ابتکاراتی پدید آورده است؛ ولی دو عنصر اساسی در همه مراسم ثابت است:
1. خواندن دو یا سه مقطع از کتاب مقدس؛
2. خوردن قربانی مقدس (عشای ربانی).
هنگام تبرک نان و شراب، پیشوای مراسم سخنان عیسی در شام آخر را تلاوت می‌کند. در کلیساهای کاتولیک و ارتدکس جز اسقف یا جانشین او یعنی کشیش، کسی نمی‌تواند پیشوای مراسم باشد و علاوه بر خواندن کتاب مقدس و خوردن قربانی، همخوانی و دعای توسل و شکر، همراه با موعظه (که معمولاً بر محور مقاطع تلاوت‌شده و تطبیق دادن آن با زندگی روزمره مسیحیان دور می‌زند) و مصافحه نیز انجام می‌شود. بسیاری از پروتستان‌ها عشای ربانی را بسیار مهم می‌شمارند، به‌طوری که می‌گویند برای اجرای درست و کامل آن مراسم، باید کاملاً آماده شد و به همین دلیل، آن را تنها رد برخی از مناسبت‌ها برگزار می‌کنند و بسیاری از ایشان سالی چهار بار یا ماهی یک بار مراسم عشای ربانی را برپا می‌کنند. ارتدکس‌ها مراسم عشای ربانی را در روزهای یکشنبه و اعیاد بزرگ برگزار می‌کنند، ولی کاتولیک‌ها می‌گویند عشای ربانی قلب عبادات روزانه است و به همین دلیل، آن مراسم را هر روز برپا می‌دارند.
گناه در مسیحیت
اینکه مسیحیان می‌گویند: ایمان به مسیح کافی است، ابداً به معنای مجاز دانستن و حتی کم‌اهمیت شمردن گناه نیست، بلکه به معنای شفاعت قاطعی است که برای قبول توبه و بخشیده شدن گناه راهی جز آن وجود ندارد.. البته در مسیحیت برای گناه تعبیر خاصی دارند و بیشتر گناه اخلاقی (مثل دروغ )هستند و احکام تعبدی (مانند حرام بودن گوشت خوک) تقریباً وجود ندارد.
عبادت هفته‌ای یک بار معمولاً کفایت می‌کند. و اگر هم عبادات هفتگی را به جا نیاورند گناهی بر آنها نیست ولی مسیحیان محافظه‌کارتر نیز پیوسته و در هر جامعه‌ای وجود داشته و دارند. مثلاً روحانیون ارتدکس به روحانیون کاتولیک که ریش خود را می‌تراشند، اعتراض داشته و می‌گفته‌اند که تورات از این عمل نهی کرده است
اعیاد مسیحیت
مسیحیت اعیاد و یادبودهای فراوانی دارد که مناسب است به برخی از آنها اشاره می‌شود:
کریسمس (Christmas) به معنای «جشن مسیح» به مناسبت تولد آن حضرت در 25 دسامبر (برابر با 4 دی). هفت روز پس از آن، جشن اول سال میلادی (معروف به جشن شب ژانویه) در 1 ژانویه (برابر با 11 دی) برگزار می‌شود.
عید پاک (Easter) مهم‌ترین جشن دینی مسیحیان است که به مناسبت پیروزی حضرت عیسی مسیح (ع) بر مرگ و برخاستن وی از مردگان، در سومین روز تصلیب وی نزد مسیحیان برگزار می‌شود.
واژه فرانسوی پاک pâques همان کلمه عبری پِسح (فِصح) است.. به گفته انجیل‌ها، تصلیب و رستاخیز حضرت عیسی (ع) در ایام عید فصح یهود بوده است.
عید پاک نخستین یکشنبه پس از نخستین بدر شدن ماه پس از اعتدال ربیعی است و روی این حساب، وقوع آن از 2 فروردین تا 5 اردیبهشت (22 مارس تا 25 آوریل) امکان دارد. عید فصح یهود (یادبود نجات بنی‌اسرائیل) که در طی یک هفته از 16 تا 21 (و در خارج فلسطین تا 22) نیسان عبری برگزار می‌شود، در برخی از سال‍‌ها با عید پاک مسیحیان مصادف می‌شود.برخی از مراسم مسیحیان در عید پاک عبارت است از، شب‌زنده‌داری، تلاوت کتب مقدسه، مناجات و دعا، برگزاری مراسم عشای ربانی، جستجوی نمایشی جسد عیسی (ع) و اعلام رستاخیز وی، جشن و چراغانی، اهدای تخم‌مرغ رنگین و ...به هر حال، مراسم عید پاک به مراتب از جشن‌های کریسمس و اول ژانویه دینی‌تر است و جنبه عبادی بیشتری دارد و به ترتیب زیر انجام می‌شود:
1. هنگام غروب پنجشنبه، یادبود شام آخر عیسی برگزار می‌شود؛
2. حدود ظهر جمعه، مسیحیان خاطره مرگ عیسی بر صلیب را گرامی می‌دارند؛
3. بین غروب شنبه و صبح یکشنبه، به مناسبت رستاخیز عیسی و بازگشت به زندگی تازه، جشن عید پاک برپا می‌شود.
1. عید پاک قبلاً در غروب شنبه آغاز می‌شد و تا شب ادامه داشت و خاتمه آن هنگام سپیده‌دم یکشنبه بود که به گفته اناجیل، زمان برخاستن مسیح از مردگان بوده است
منبع: سایت پرس و جو به نقل از سایت تبیان تبریز

 

 

 

پیش فرض پولس رسول کیست؟
پولس رسول یا به قول ما رابی شائول، تقریبا در یک زمان با عیسی مسیح خداوند متولد شد، اسم اصلی او شائول بود که بعدها به پولس تغییر داد. او فرزند یک خانواده بسیار معتقد یهودی بود، یعنی یک فریسی، پسر یک فریسی دیگر و از سبط بنیامین(اعمال رسولان ۶:۲۳، رساله به فیلیپیان ۵:۳)، همچنین پولس شهروندی روم را داشت که در آن زمان امتیاز بسیار مهمی محسوب میشد.پولس رسول اختیار کامل از طرف شورای یهود داشت تا به دستگیری و آزار ایمان داران بپردازد و همچنین او در کشته شدن اولین شهید مسیحیت "استیفان" راضی بود (اعمال ۱:۸)، ولی در مسافرتی که به دمشق می‌رفت تا در کنیسههای آنجا ایمان داران را دستگیر کند و به اورشلیم بیاورد، برای او اتفاقی میافتاد که مسیر زندگیاش را به کلی تغییر میدهد و خداوند عیسی از او وسیلهای میسازد تا پیام نجات را به سوی امّت‌ها ببرد، امروزه مسیحیت در اروپا حاصل زحمتهای پولس رسول است. حال به بررسی ماجرای ایمان آوردن پولس رسول میپردازیم.
از باب ۹ به بعد کتاب اعمال رسولان یک اتفاق مهمی میافتد و آن آغاز مراحل انتقال نجات یهود به امّتها است، تا باب ۹ میبینیم که اکثرا سخن از پطرس رسول و موعظههای او برای ملت یهود است ولی از باب ۹ به بعد بیشتر ماجرای گسترش نجات را در میان امّتها میبینیم که لوقا به خوبی آنها را به نگارش در آورده است.
اعمال ۹: ۱-۲
نقل قول:
و اما پولُس که از تهدید و کشتار پیروان مسیح هیچ کوتاهی نمی‌کرد، نزد کاهن اعظم اورشلیم رفت و از او معرفی نامه‌هایی خطاب به کنیسه‌ها وعبادتگاه‌های دمشق، پایتخت سوریه خواست تا ایشان با او در امر دستگیری پیروان عیسی، چه مرد و چه زن، همکاری کنند و او بتواند ایشان را دست بسته به اورشلیم بیاورد.
شائول در این زمان احتمالا ۳۰ سال سنّ داشت، یک رابی کامل و مورد احترام همه در معبد و کنیسهها بود، او همچنین در مذهبی بودن و رعایت کردن کامل شریعت یهود از بسیاری دیگر جلوتر بود. او که به مسیح موعود بودن عیسی اهل شهر ناصره ایمان نداشت، پیروان او را اعضای یک گروه خطرناک میدانست که جهت نابودی یهودیت و اسرائیلیها هم پیمان شده‌اند و از همین جهت در این قسمت نیز از کاهن اعظم معبد نامهای میگیرد که به سوی کنیسههای دمشق برود و ایمان داران آنجا را به زنجیر کشیده و به اورشلیم منتقل کند.
اعمال ۹: ۳-۶
نقل قول:
پس او رهسپار شد. در راه، در نزدیکی دمشق، ناگهان نوری خیره کننده از آسمان گرداگرد پولس تابید، بطوری که بر زمین افتاد و صدایی شنید که به او می‌گفت : «پولس پولس، چرا اینقدر مرا رنج می‌دهی ؟» پولس پرسید: «آقا، شما کیستید؟»
آن صدا جواب داد: «من عیسی هستم، همان کسی که تو به او آزار می‌رسانی ! اکنون برخیز، به شهر برو و منتظر دستور من باش .»
در اینجا هست که خداوند عیسی به او ظاهر میشود و با او گفتگو میکند، برای درک بهتر احساسات شائول در این لحظه باید این نکته را یاد آور شویم که او فکر میکرد عیسی مرده است و درون یک قبر یهودی دفن شده و هرگز نیز از مردگان بر نخواسته است، پس چه بهتر بود که پیروان او را نیز بکشند تا ریشه مسیحیت در همان ابتدا خشک شود، ولی در این واقعه که در ۳ آیه لوقا آن را نوشته است، شائول به این قضیه پی میبرد که عیسی نه تنها از مردگان برخاسته، بلکه به دست راست خدای پدر نیز نشسته است!، این بود که مسیر زندگی او را از یک جفا رساننده به کلیسا، به شخصی تبدیل کرد که با هدایت رواخ هکدش(روح القدس) ۱۳ کتاب در میان کتابهای عهد جدید را مینویسد.
اعمال ۹: ۷-۹
نقل قول:
همسفران پولس مبهوت ماندند، چون صدایی می‌شنیدند ولی کسی را نمی‌دیدند! وقتی پولس به خود آمد و از زمین برخاست، متوجه شد که چیزی نمی‌بیند. پس دست او را گرفتند وبه دمشق بردند. در آنجا سه روز نابینا بود و در این مدت چیزی نخورد و ننوشید.
در اینجا کسانی که همراه پولس از اورشلیم آماده بودند صدایی از آسمان شنیدند، ولی نه عین واژههایی را که شائول به گوش خود شنید(اعمال ۹:۲۲)، به همین جهت آنها بسیار تعجب کردند. بعد از این جریان این فریسی مغرور که کور شده بود به کمک همرهان سفرش به دمشق میرسد، جایی که آنجا ۳ روز را نابینا میماند و همچنین نه چیزی میخورد و مینوشد.
اعمال ۹: ۱۰-۱۴
نقل قول:
در دمشق، شخصی مسیحی به نام حنانیا زندگی می‌کرد. خداوند در رؤیا به او فرمود: «حنانیا!»حنانیا جواب داد: «بلی،‌ای خداوند!» خداوند فرمود: «برخیز و به کوچه راست، به خانه یهودا برو و سراغ پولس طرسوسی را بگیر. الان او مشغول دعاست . من در رؤیا به او نشان داده ام که شخصی به نام حنانیا می‌آید و دست بر سر او می‌گذارد تا دوباره بینا شود!»حنانیا عرض کرد: «خداوندا، ولی من شنیده ام که این شخص به ایمانداران اورشلیم بسیار آزار رسانده است ! و می‌گویند از طرف کاهنان اعظم اجازه دارد که تمام ایمانداران دمشق را نیز بازداشت کند!»
ایمان داران در تمامی اسرائیل بسیار از شائول به جهت آزاری که او به کلیسا رسانده بود وحشت داشتند، فکر این را بکنید امروز شما بخواهید به یک مسلمان وهابی بشارت نجات مسیح را بدهید و به او بگویید که عیسی خدای زنده و حقیقی است، چند درصد احتمال هست که بعد از این سخن زنده بمانید و چقدر ترسان خواهید شد؟ به همین اندازه نیز ایمان داران دمسق از شائول میترسیدند ولی خود خداوند دخالت میکند و به حنانیا میگوید که به خانه یهودا نامی برود و شائول را طلب کند.
اعمال ۹: ۱۵-۱۶
نقل قول:
اما خداوند فرمود: «برو و آنچه می‌گویم، انجام بده چون او را انتخاب کرده ام تا پیام مرا به قوم‌ها و پادشاهان و همچنین بنی اسرائیل برساند. من به او نشان خواهم داد که چقدر باید در راه من زحمت بکشد.»
خداوند نقشههای عجیبی برای رابی فریسی شائول داشت، وظیفه اوّل او رساندن پیغام نجات به امّتها بود، شائول همچنین در میان قوم خود نیز پیغام عیسی را رساند، او همچنین باید زحمات بسیاری برای خداوند عیسی بکشد.
اعمال ۹: ۱۷-۱۸
نقل قول:
پس حنانیا رفته، پولس را یافت و دست خود را بر سر او گذاشت و گفت : «برادر پولس، خداوند یعنی همان عیسی که در راه به تو ظاهر شد، مرا فرستاده است که برای تو دعا کنم تا از روح القدس پر شوی و چشمانت نیز دوباره بینا شود.» در همان لحظه، چیزی مثل پولک از چشمان پولس افتاد و بینا شد. او بی درنگ برخاست و غسل تعمید یافت .
حنانیا محبت و فیض مسیحی را با برادر خطاب کردن دشمن قسم خورده ایمان مسیحی به او نشان می‌دهد و با دست گذاری کور بودن پولس را شفا میدهد و همچنین او را تعمید میدهد.
اعمال ۹: ۱۹-۲۰
نقل قول:
سپس غذا خورد و قوت گرفت و چند روز در دمشق نزد ایمانداران ماند. آنگاه به کنیسه‌های یهود رفت و به همه اعلام کرد که عیسی در حقیقت پسر خداست !
و اینجاست که رابی فریسی شائول شروع به بشارت نجات عیسی خداوند میکند، خدای پدر را شکر میکنیم که زندگی پولس را عوض کرد که وسیلهای برای خداوند بشود و مسیح را به امّتها برساند .
این ماجرای ایمان آوردن پولس رسول بود، حال به مشکل مسلمانها با او میپردازم.
مساله اول این هست که ۳ نفر از حواریون عیسی یعنی یعقوب و یوحنا و پطرس خدمات و تعالیم پولس را تایید کردند
غلاطیان ۹:۲
نقل قول:
وقتی یعقوب و پطرس و یوحنا که به ارکان کلیسا معروفند آن فیضی را که خدا به من عطا فرموده بود تشخیص دادند، آنها دست من و برنابا را به علامت موافقت فشردند و قبول کردند که ما در میان غیر یهودیان کار کنیم و آنان در میان یهودیان .
شاید مسلمانان بگویند این را خود پولس نوشته و قبول نیست، اما آنها با آیات رساله دوم پطرس ۳: ۱۵-۱۶ چه میکنند که خود پطرس رسول که بسیار به آن وابستگی نشان میدهند نیز پولس را برادر عزیز خطاب میکند و رسالات او را همردیف سایر کتب الهی قرار میدهد، که چون بعضی از افراد نمیفهمند او چه میگوید شروع به مخدوش کردن آن میکنند.
دوم پطرس ۳: ۱۵-۱۶
نقل قول:
در ضمن بدانید که مسیح به این دلیل صبر میکند تا ما فرصت داشته باشیم پیام نجاتبخش او را به گوش همه مردم برسانیم. برادر عزیز ما «پولس» نیز با آن حکمتی که خدا به او داده است، در بسیاری از نامههای خود درباره همین مطلب، سخن گفته است. درک برخی از نوشتههای او دشوار است و بعضی که اطلاع کافی از کتاب آسمانی ندارند و وضع روحانیشان نیز ناپایدار است، آنها را به غلط تفسیر میکنند، همان کاری که با بخشهای دیگر کتاب آسمانی نیز میکنند. اما با این کار، نابودی خود را فراهم می‌سازند.
به قول خود رابی شائول:
نقل قول:
زیرا که چون برحسب حکمتِ خدا، جهان از حکمت خود به معرفت خدا نرسید، خدا بدین رضا داد که بوسیله جهالتِ موعظه، ایمانداران را نجات بخشد. چونکه یهود آیتی میخواهند و یونانیان طالب حکمت هستند. لکن ما به مسیح مصلوب وعظ میکنیم که یهود را لغزش و امّتها را جهالت است.
اوّل قرنتیان ۱: ۲۱-۲۳
پیش فرض پولس، رسولی خود خوانده!
با سلام به دوستان،
متاسفانه در مورد پولس و بدعتهای وی در میان مسلمانان کم کار شده است. در واقع اکثر بدعتهایی که در مسیحیت، پس از عروج مولی و مقتدای همه مسلمانان حضرت عیسی مسیح به وجود آمد، ناشی از وجود شخصی دانشمند و فیلسوف ولی متاسفانه بدعت گذار به نام پولس است.
پولس عیسی مسیح را تنها خداوند می‌داند:
نقل قول:
قرنطیان 8: 6
لکن ما را یک خداست یعنی پدر که همهچیز از اوست و ما برای او هستیم، و یک خداوند یعنی عیسی مسیح که همهچیز از اوست و ما از او هستیم.
به خلاف آنکه عیسی مسیح خود را خداوند نمی‌داند:
نقل قول:
مرقس 10: 18
17 چون به راه میرفت، شخصی دوان دوان آمده، پیش او زانو زده، سوال نمود که «ای استادنیکو چه کنم تا وارث حیات جاودانی شوم؟ 18 عیسی بدو گفت: «چرا مرا نیکو گفتی و حال آنکه کسی نیکو نیست جز خدا فقط؟
پولس، شریعت یهود را ملغی می‌کند، حال آنکه عیسی مسیح هر کس را که کوچکترین حکم شریعت را ملغی کند کمترین انسان خواند:
نقل قول:
متی 5: 19
پس هرکه یکی از این احکام کوچکترین رابشکند و به مردم چنین تعلیم دهد، در ملکوت آسمان کمترین شمرده شود. اما هرکه بعمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد.
و دستور به تبعیت از سخنان علمای شریعت یهود می‌دهد:
نقل قول:
متی 23:
آنگاه عیسی آن جماعت و شاگردان خود را خطاب کرده، 2 گفت: «کاتبان وفریسیان بر کرسی موسی نشستهاند. 3 پس آنچه به شما گویند، نگاه دارید و بهجا آورید، لیکن مثل اعمال ایشان مکنید زیرا میگویند ونمی کنند.
عیسی مسیح نسبت به حضور پیامبران دروغین و مسیحان دروغین هشدار می‌دهد:
نقل قول:
متی 24: 24
آنگاه اگر کسی به شما گوید: "اینک مسیح در اینجا یا در آنجا است " باور مکنید، 24 زیرا که مسیحیان کاذب و انبیا کذبه ظاهر شده، علامات ومعجزات عظیمه چنان خواهند نمود که اگرممکن بودی برگزیدگان را نیز گمراه کردندی
و پس از عروج عیسی مسیح به آسمان، تنها کسی که مدعی است مسیح را دیده و مسیح او را رسول کرده است، جناب پولس بدعت گذار است!
مسیح (ع) 12 رسول را شخصا معرفی کردند و آنها را رسول نامیدند:
نقل قول:
لوقا 6: 13
و چون روز شد، شاگردان خود را پیش طلبیده دوازده نفر از ایشان را انتخاب کرده، ایشان را نیزرسول خواند
یعنی این عیسی مسیح بود که دوازده حواری را رسول خواند اما پولس را چه کسی جز خودش رسول خوانده است؟؟؟
پولس در نامه خود به افسس چنین می‌نویسد:
نقل قول:
افسسیان 1: 1
پولس به اراده خدا رسول عیسی مسیح، به مقدسینی که در افسس میباشند و ایمانداران در مسیح عیسی.
اما یوحنای حواری در مورد رسولان خود خوانده چنین نبوت می‌کند:
نقل قول:
مکاشفات 2
به کلیسای افسس
«به فرشته کلیسای در افسس بنویس که این را میگوید او که هفت ستاره را بدست راست خود دارد و در میان هفت چراغدان طلامی خرامد. 2 میدانم اعمال تو را و مشقت و صبرتو را و اینکه متحمل اشرار نمی‌توانی شد و آنانی را که خود را رسولان میخوانند و نیستند آزمودی و ایشان را دروغگو یافتی
در هیچ کجای عهد جدید جز خود پولس، کس دیگری حتی نویسنده کتاب اعمال که شاگرد پولس است، پولس را رسول نخوانده است!!!فقط پولس، خودش، خودش را رسول خوانده است!
مسیح(ع) جانشین خود را جناب پطرس معرفی فرمودند:
نقل قول:
متی 16
عیسی در جواب وی(پطرس) گفت: «خوشابحال توای شمعون بن یونا! زیرا جسم وخون این را بر تو کشف نکرده، بلکه پدر من که درآسمان است. 18 و من نیز تو را میگویم که تویی پطرس و بر این صخره کلیسای خود را بنا میکنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهد یافت. 19 وکلیدهای ملکوت آسمان را به تو میسپارم؛ وآنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود. 20
اما پولس خودش اذعان می‌کند که روبرو با پطرس مخالفت کرده است:
نقل قول:
غلاطیان 2: 11
اما چون پطرس به انطاکیه آمد، او را روبرومخالفت نمودم زیرا که مستوجب ملامت بود،
پطرس و یوحنا در مورد انبیاء کذبه و تفسیر به رای هشدار می‌دهند:
نقل قول:
دوم پطرس 1: 20
و این رانخست بدانید که هیچ نبوت کتاب از تفسیر خودنبی نیست
دوم پطرس 2: 1
لکن در میان قوم، انبیای کذبه نیز بودند، چنانکه در میان شما هم معلمان کذبه خواهند بود که بدعتهای مهلک را خفیه خواهندآورد
اول یوحنا 4: 1
ای حبیبان، هر روح را قبول مکنید بلکه روحها را بیازمایید که از خدا هستند یا نه. زیرا که انبیای کذبه بسیار به جهان بیرون رفتهاند.
اما پولس خود را در سطح پطرس می‌داند و نه تنها هیچگاه در مورد انبیاء کذبه هشدار نمی‌دهد! بلکه در مورد رسولان کذبه هشدار می‌دهد:
نقل قول:
قرنطیان 11:
زیرا مرا یقین است که از بزرگترین رسولان هرگز کمتر نیستم. 6 اما هرچند در کلام نیز امی باشم، لیکن در معرفت نی. بلکه در هر امری نزدهمه کس به شما آشکار گردیدیم
زیرا که چنین اشخاص رسولان کذبه و عمله مکار هستند که خویشتن را به رسولان مسیح مشابه میسازند. 14
در یک کلام، او، عمق حسادت خود، نسبت به رسولان واقعی مولایمان عیسی مسیح را چنین بروز می‌دهد:
نقل قول:
قرنطیان 11: 22
آیاعبرانی هستند؟ من نیز هستم! اسرائیلی هستند؟ من نیز هستم! از ذریت ابراهیم هستند؟ من نیزمی باشم! 23 آیا خدام مسیح هستند؟ چون دیوانه حرف میزنم، من بیشتر هستم! در محنتهاافزونتر، در تازیانهها زیادتر، در زندانها بیشتر، در مرگها مکرر
از یهودیان پنج مرتبه از چهل یک کم تازیانه خوردم. 25 سه مرتبه مرا چوب زدند؛ یک دفعه سنگسار شدم؛ سه کرت شکسته کشتی شدم؛ شبانهروزی در دریا بسر بردم؛ 26 درسفرها بارها؛ در خطرهای نهرها؛ در خطرهای دزدان؛ در خطرها از قوم خود و در خطرها ازامتها؛ در خطرها در شهر؛ در خطرها دربیابان؛ در خطرها در دریا؛ در خطرها در میان برادران کذبه؛ 27 در محنت و مشقت، در بیخوابیها بارها؛ در گرسنگی و تشنگی، در روزهها بارها؛ در سرماو عریانی. 28 بدون آنچه علاوه بر اینها است، آن باری که هر روزه بر من است، یعنی اندیشه برای همه کلیساها. 29 کیست ضعیف که من ضعیف نمی‌شوم؟ که لغزش میخورد که من نمی‌سوزم؟ 30 اگر فخر میباید کرد از آنچه به ضعف من تعلق دارد، فخر میکنم. 31 خدا و پدر عیسی مسیح خداوند که تا به ابد متبارک است، میداند که دروغ نمی‌گویم
لذا پولس، که اساسا عیسی مسیح را ندیده است، هیچ سندی در اناجیل دال بر رسول بودن خود ندارد، هیچ یک از کتب عهد جدید جز نامه‌های خود وی، وی را رسول ندانسته است و حواریون نسبت به وجود انبیاء کذبه‌ای چون او هشدار داده‌اند و مشخص است که او برای اثبات خود هیچ راهی جز قسم خوردن ندارد! نه عیسی، رسول بودن او را تایید کرده است و نه رسولان واقعی، او خود را رسول به امتها می‌داند در حالیکه پطرس خود را رسول امتها می‌داند و دروغها و بدعتهای این نبی کذبه یک و دو تا نیست!
اما تعریف نبی کذبه بر اساس تورات چیست؟
نقل قول:
تثنیه 13: 1
اگر در میان تو نبیای یا بیننده خواب ازمیان شما برخیزد، و آیت یا معجزهای برای شما ظاهر سازد، 2 و آن آیت یا معجزه واقع شود که از آن تو را خبر داده، گفت خدایان غیر راکه نمی‌شناسی پیروی نماییم، و آنها را عبادت کنیم، 3 سخنان آن نبی یا بیننده خواب را مشنو، زیرا که یهوه، خدای شما، شما را امتحان میکند، تا بداند که آیا یهوه، خدای خود را به تمامی دل وبه تمامی جان خود محبت مینمایید؟ 4 یهوه خدای خود را پیروی نمایید و از او بترسید، واوامر او را نگاه دارید، و قول او را بشنوید و او راعبادت نموده، به او ملحق شوید. 5
لذا می‌بینید که تنها کسی که مدعی الوهیت عیسی مسیح است، بنا بر تعریف خود تورات، نبی کذبه است و نباید از اینکه او معجزاتی چند کرده است، فریفته شد و او را رسول واقعی یا نبی واقعی دانست، چنانکه تورات و خود عیسی مسیح در این مورد هشدار داده‌اند و همچنین رسولان و حواریون واقعی عیسی مسیح در مورد چنین اشخاصی هشدار داده‌اند و ما را از آنها بر حذر داشته‌اند و هیچ کس جز خودش او را رسول ندانسته است.
با احترام فراوان
سپهر محمدی
__________________
( فقط اعضای سایت می‌توانند لینک را مشاهده کنند. )، ( فقط اعضای سایت می‌توانند لینک را مشاهده کنند. )، ( فقط اعضای سایت می‌توانند لینک را مشاهده کنند. )
من، سپهر محمدی، شیعه و مسلمانم، خدایِ واحدِ خالقِ هر چیز، را می‌پرستم. به تورات، انجیل و قرآن موجود ایمان دارم و عیسی مسیح، محمد بن عبدالله، علی بن ابیطالب و 11 فرزندش را مولای خود می‌دانم، و همچنین در انتظار ظهور مهدی و مسیح، دست در دست یکدیگر، هستم!
پیش فرض
با درود بر شما جناب سپهر، شما به قول خودتان چندین تفاوت بین رسالههای پولس رسول و بقیه کتاب مقدس آوردید که اینجا یک به یک به آنها پاسخ میگویم.
نقل قول:
پولس عیسی مسیح را تنها خداوند می‌داند:به خلاف آنکه عیسی مسیح خود را خداوند نمی‌داند:
در ابتدا یک نکته را ذکر کنم، یادم میاید شما و جناب فیلیپ دهها پست با یکدیگر بحث کردید که ایشان میگفتند کلمه تئوس یونانی معنی خدا میدهد و شما انکار میکردید، حال چرا در مرقس ۱۸:۱۰ نیز که همین کلمه تئوس بکار رفته است که شما به آن استناد میکنید چه نظری دارید؟
اولا اینکه یشوا ادعای خدایئ نکرد یک دروغ است، یشوا %۱۰۰ ادعای خدایئ کرد، فقط در مورد اینکه یشوا ادعای خدایئ کرد چند مثال میزنم که در گذشته نیز چندین بار تکرار کردم .
در ابتدا باید ببینیم که جمله " من هستم "، در تورات چه معنی میدهد بعد، ادامه میدهیم.
خدا در کتاب خروج ۱۴:۳ در حال سخن گفتن با موسی است که به او میگوید:
خدا به موسی گفت: «هستم آنکه هستم.» و گفت: «به بنیاسرائیل چنین بگو: اهْیَه (هستم) مرا نزد شما فرستاد.»
در مذهب یهودی این آیه یکی از اسامی یهوه است، یهوه به معنی خدای اسرائیلیها بود، یعنی وقتی در کتاب مقدس از خدایان دروغین صحبت میشود از کلمه یهوه استفاده نمیشود، در حالی که ممکن است از کلمات دیگر استفاده شود، پس به این دلیل که اینجا خدا مستقیماً در حال گفتگو با موسی است او را یهوه خطاب میکنیم، ( البته این نکته را ذکر کنم که در بسیاری از موارد که میبینید در دعا یا میدراشها کلمه ادونای برای خدا استفاده میشود، به این دلیل است که یهودیان آنقدر کلمه یهوه را مقدس میدانند که آن را تلفظ نمیکنند و حتی به فرم کامل نیز نمینویسند، ولی منظور همان یهوه است، البته من این را تفسیر نادرست از فرمان نام یهوه خدای خود را به باطل مبر در ۱۰ فرمان میدانم که به غلط به عدم کامل تلفظ یهوه منجر شده است، پس هرجا که باعث جلال و بزرگی یهوه شود من اشکالی نمیبینم که این اسم را به زبان بیاورم و بنویسم).این آیه در یهودیت ۲ معنی میدهد ۱. اینکه خدا به اصطلاح واجب الوجود است، یعنی قائم به ذات خود است و خلق نشده ۲. خدا همیشگی و غیر قابل تغییر است، یعنی از ازل همان بوده که تا ابد خواهد بود، از اینجا به بعد جمله " من هستم " در هلخا به یک نام اختصاصی یهوه تبدیل شد، و کسی حق نداشت خود را من هستم خطاب کند، یعنی مثل این بود که بگوید من یهوه هستم و ادعای خدا بودن کند.
و حال عیسی خداوند چه میگوید؟ سخنان او در انجیل یوحنا ۵۸:۸ اینگونه ثبت شده است:
عیسی بدیشان گفت: «آمین آمین به شما میگویم که پیش از آنکه ابراهیم پیدا شود من هستم.»
اگر خواننده این آیه در زمان حاضر آشنایی به هلخا و تورات داشت، مثل فریسیانی که در آنجا بودند، سخن عیسی را میفهمید که او چگونه میگوید که خداست، او نگفت پیش از آنکه ابراهیم باشد من بودم، اگر این را میگفت به راحتی به این گونه معنی میشد که او قبل از به وجود آمدن ابراهیم متولد شده است، بلکه او یکی از اسامی خدا را برای خویش به کار میبرد، او خود را " من هستم" خطاب میکند، خداوند عیسی از ازل در کنار خدای پدر بوده است و هیچ زمانی برای موجودیت یافتن او وجود ندارد یا اینکه زمانی که او در قبل بوده است، پس او میگوید پیش از اینکه ابراهیم باشد، من هستم.
و اما در آیه بعد چه اتفاقی میافتد؟
آنگاه سنگها برداشتند تا او را سنگسار کنند. امّا عیسی خود را مخفی ساخت و از میان گذشته، از هیکل بیرون شد و همچنین برفت.
خوب چرا فریسیهای حاضر در معبد دوم خواستند که عیسی را سنگسار کرده، بکشند؟ چون از نظر آنها او کفر به یهوه میگفت و خود را او، یعنی " من هستم " خطاب میکرد، دقیق این را میفهمیدند که عیسی در جایی که محل پرستش و جلال یهوه است ایستاده و خود را خود یهوه خطاب میکند.
همچنین در کتاب اشعیا نبی ۶:۴۴ میخوانیم که:
خداوند پادشاه اسرائیل و یهوه صبایوت که ولّی ایشان است چنین میگوید: من اوّل هستم و من آخر هستم و غیر از من خدایی نیست.
خوب در اینجا یهوه خود را چه خطاب میکند؟ میگوید که من اول و آخر هستم و غیر از من خدایئ نیست، اما عیسی خداوند در مورد خود چه میگوید؟
مکاشفه ۱: ۵-۸
و از جانب عیسی مسیح که تمام حقیقت را بطور کامل بر ما آشکار میفرماید. مسیح نخستین کسی است که پس از مرگ زنده شد و هرگز نخواهد مرد، و برتر از تمام پادشاهان این جهان است. سپاس و ستایش بر او که ما را محبت مینماید و با خون خود ما را شست و از گناهانمان طاهر ساخت؛او ما را در ملکوت و سلطنت خود، به مقام کاهن منصوب کرده تا خدا یعنی پدر او را خدمت نماییم. او را تا ابد قدرت و جلال باد! آمین.بنگرید! او سوار بر ابرها میآید. هر چشمی او را خواهد دید؛ حتی آنانی که به پهلوی او نیزه زدند، او را خواهند دید؛ و تمام قومهای جهان از شدت وحشت و اندوه خواهند گریست. بلی، آمین! بگذار چنین باشد.خدا میفرماید: «من الف و یا هستم. من ابتدا و انتها هستم.» این را خداوندی میفرماید که صاحب تمام قدرتهاست، و هست و بود و باز خواهد آمد.
مگر شما مسلمانان انکار نمیکنید که مسیح روی صلیب مرد، اگر مسیح بر روی صلیب نمرد پس یوحنا در کتاب مکاشفه که را میگوید که بر پهلوی او نیزه زدند(انجیل یوحنا ۳۴:۱۹) که به او ظاهر شده و خود را ابتدا و انتها مینامد، آیا به عقیده شما مسلمانان یهودا اسخر یوطی که به روی صلیب رفت، او بر یوحنا رسول ظاهر شده است؟ لطفا این تناقضات را در اعتقادات اسلامی خود خود حل کنید
مکاشفه ۱: ۱۷-۱۸
وقتی چشمم به او افتاد، مانند مرده جلو پای او افتادم. اما او دست راست خود را بر من گذاشت و فرمود: نترس! من ابتدا و انتها هستم! من زنده بودم و مُردم، و حال تا به ابد زندهام، و کلیدهای مرگ و عالم مردگان را در دست دارم.
در اینجا یوحنا رسول مثل مرده به پاهای عیسی خداوند میافتد، ولی عیسی با خطاب کردن " من هستم " به خود، یعنی یهوه خطاب کردن خود او را تسلی میدهد و دوباره به او یاد آوری میکند که او همان خدای قادر مطلق است که کفاره گناهان گذشته، حال و آینده هرکه به او ایمان آورد را بر روی صلیب داده است.
نقل قول:
پولس، شریعت یهود را ملغی می‌کند، حال آنکه عیسی مسیح هر کس را که کوچکترین حکم شریعت را ملغی کند کمترین انسان خواند
و اما شریعت موسی در عهد جدید چه معنی میدهد؟ شریعت موسی نمونهای از نعمتهای نیکو آینده بود که به یهود ظاهر شد، رساله به عبرانیان ۹: ۲۳-۲۸ به خوبی این قضیه را بیان میکند:
پس لازم بود که مَثَلهای چیزهای سماوی به اینها طاهر شود، لکن خودِ سماویّات به قربانیهای نیکوتر از اینها.زیرا مسیح به قدس ساختهشده به دست داخل نشد که مثال مکان حقیقی است؛ بلکه به خود آسمان تا آنکه الان در حضور خدا بجهت ما ظاهر شود. و نه آنکه جان خود را بارها قربانی کند، مانند آن رئیس کَهَنَه که هر سال با خون دیگری به مکان اقدس داخل میشود؛زیرا در این صورت میبایست که او از بنیاد عالم بارها زحمت کشیده باشد. لکن الا´ن یک مرتبه در اواخر عالم ظاهر شد تا به قربانی خود، گناه را محو سازد.و چنانکه مردم را یک بار مردن و بعد از آن جزا یافتن مقرّر است، همچنین مسیح نیز چون یک بار قربانی شد تا گناهان بسیاری را رفع نماید، بار دیگر بدون گناه، برای کسانی که منتظر او میباشند، ظاهر خواهد شد بجهت نجات.
این آیات به این معنی هست که هر قانونی که در عهد عتیق بود نشانهای از چیزی بود که در مسیح باید ظاهر شود، قربانی حیوانات نشانهای از قربانی یگانه مسیح بر صلیب بود که گناهان را پاک میکند که شما مسلمانان آن را انکار میکنید، پولس رسول هم هرگز ناگفته است که ما از قید و بند شریعت آزاد هستیم، بلکه میگوید ما از لعنت شریعت آزاد شدیم( رومیان ۸: ۱-۴)، این به این معنی هست که هنوز اصل اخلاقی شریعت، از قبیل دزدی نکن، زنا نکن، قتل نکن و غیره بر جای خود باقی است، ولی ایمان داران از مسائلی که جهت نمونه برای نعمتهای آینده بود آزاد هستند، مثلا دیگر احتیاجی به قربانی حیوانات نیست، البته ذکر این نکته نیز اینجا ضروری است که نجات مسیحی که به وسیلهٔ مرگ عیسی خداوند بر روی صلیب و زنده شدن او به دست میآید با اعمال انسان از بین نمیروند، مسیح ۱ بار برای گناهان در گذشته، حال و آینده بشر مرد، و دیگر لازم نیست برای مردن به این جهان بیاید، بلکه با جلال و پادشاهی خود خواهد آمد، بخشودگی گناهان نه با اعتراف و نه با توبه به دست میآید، بلکه فقط و فقط با مرگ عیسی مسیح در خارج اورشلیم و زنده شدن او از مردگان، نقش ما اینجا فقط این هست که به او ایمان آوریم و احتیاج خود به مسیح را بفهمیم، البته همان تعلیم اخلاقی مسیحیت را نیز این ما نیستیم که به اجرا در میآوریم، در واقع هر شخص ایمان داری، این مسیح است که در او زندگی میکند و ما خود به خود اجرا کنندگان شریعت خداوند میشویم.
نقل قول:
و پس از عروج عیسی مسیح به آسمان، تنها کسی که مدعی است مسیح را دیده و مسیح او را رسول کرده است، جناب پولس بدعت گذار است!
این سخن شما اشتباه است، افراد دیگری نیز بعد از رفتن مسیح به آسمان باز او را دیدند، از جمله استیفان که در کتاب اعمال باب ۷ ماجرای این اولین شهید مسیحیت را به طور کامل میخوانیم در اعمال ۵۶:۷ استیفان، عیسی خداوند را بر دست راست خدای پدر میبیند:
اینک آسمان را گشاده، و پسر انسان را به دست راست خدا ایستاده میبینم
همچنین در کتاب مکاشفه نیز میبینیم که یوحنا، عیسی را دوباره میبیند.
و اما ببینیم که کلمهٔ رسول در عهد جدید چه معنی میدهد. رسول در عهد جدید به معنی کسی است که پیغامی را از طرف کسی دارد و میخواهد آن را به دیگران ابلاغ کند، پس چیز بسیار عجیب و غریبی نیست که پولس به خود رسول عیسی مسیح بگوید، چون پیغام عیسی را به دیگران میدهد، همچنین هر ایمان دار دیگری نیز میتواند رسول عیسی مسیح باشد، روی این حساب این چیز عجیبی آنطور که شما فکر میکنید نیست.
همچنین در مورد اینکه پطرس رسول سخنان و نوشتههای پولس رسول را برابر با تنخ میداند( چون در آن زمان عهد جدیدی تدوین شده به شکل امروزی نبود) و او را برادر حبیب میخواند نیز پاسخی نگفتید، چگونه است که پطرس که ظاهرا بسیار مسلمانان به او علاقه دارند، نوشتههای پولس را آسمانی میداند و او را عزیز خود میخواند، آنوقت شما او را ردّ میکنید
دوم پطرس ۳: ۱۵-۱۶
در ضمن بدانید که مسیح به این دلیل صبر میکند تا ما فرصت داشته باشیم پیام نجاتبخش او را به گوش همه مردم برسانیم. برادر عزیز ما «پولس» نیز با آن حکمتی که خدا به او داده است، در بسیاری از نامههای خود درباره همین مطلب، سخن گفته است. درک برخی از نوشتههای او دشوار است و بعضی که اطلاع کافی از کتاب آسمانی ندارند و وضع روحانیشان نیز ناپایدار است، آنها را به غلط تفسیر میکنند، همان کاری که با بخشهای دیگر کتاب آسمانی نیز میکنند. اما با این کار، نابودی خود را فراهم می‌سازند.
البته خود پطرس رسول جواب این را میدهد که چرا بعضیها با رسالت پولس مخالفت میکنند، برای اینکه اطلاع کافی از کتب آسمانی ندارند و وضع روحانی آنها نیز نا پایدار است و این کار را نیز با بقیه قسمتهای کتب آسمانی نیز میکنند و هلاکت را برای خود میخرند، جناب سپهر به توصیه پطرس گوش کنید و با انکار رسالت پولس هلاکت ابدی را برای خود نخرید!
نقل قول:
اما پولس خودش اذعان می‌کند که روبرو با پطرس مخالفت کرده است:
خوب مگر پطرس معصوم بود که نشود با او مخالفت کرد، آن چیزی از نوشتههای پطرس یا دیگر رسولان را که به هدایت روح القدس نوشته شده است را ما امروزه داریم که ایمان داریم %۱۰۰ کلام خدای حقیقی و زنده است، مابقی زندگی آنها، ممکن بود گناه کنند یا کاری اشتباه انجام دهند، در کتاب مقدس به غیر از عیسی خداوند هیچ کس بیگناه نیست، موسی آدم کشت، داوود زنا کرد، پطرس عیسی را انکار کرد و.... این لیست همچنان ادامه پیدا میکند. بعد بهتر بود شما ادامه بخش را نیز مینوشتید که پولس میگوید چرا با پطرس مخالفت کرده است.
غلاطیان ۲: ۱۱-۱۳ مینویسد:
امّا چون پطرس به انطاکیه آمد، او را روبرو مخالفت نمودم زیرا که مستوجب ملامت بود، چونکه قبل از آمدنِ بعضی از جانب یعقوب، با امّتها غذا میخورد؛ ولی چون آمدند، از آنانی که اهل ختنه بودند ترسیده، باز ایستاد و خویشتن را جدا ساخت. و سایر یهودیان هم با وی نفاق کردند، بحدّی که برنابا نیز در نفاق ایشان گرفتار شد.
پطرس و پولس در مکانی در انطاکیه با گروهی از ایمان داران یهودی و غیر یهودی بودند و غذا میخوردند که وقتی گروهی از جانب یعقوب که مسلما یهودی بودند و به آنجا آمدند، باعث شد که پطرس از ترس آنها که ممکن بود به او اعتراض کنند که چرا با غیر یهودیها غذا میخورد خود را جدا کرد و این باعث اعتراض پولس به او شد، خوب به نظر شما اینجا پولس کار اشتباهی کرد؟ آیا به نظر شما غیر یهودیها نجس هستند که نشود با آنها گفتگو کرد و غذا خورد، اگر شما معتقد هستید که اینجا کار پطرس درست بود، یعنی اینکه غیر یهودیان را نجس میدانید که شامل خودتان نیز میشود !، البته که شما عقیده دارید که غیر یهودیها نجس نیستند( یعنی من فکر می‌کنم که اینگونه عقیده دارید)، پس میبینید که پطرس اینجا اشتباه کرد و پولس حق داشت با او مخالفت کند و اشتباه او را به او گوشزد کند.
پیش فرض
با سلام بر جناب شینبت،
در بحث بین بنده و جناب فیلیپ، عرض بنده آن بود که هر تئوسی خدا نیست! تئوس‌های فراوانی در کتاب مقدس داریم، ارواح، قضات، فرشتگان، بزرگان قوم، و انبیاء در کتاب مقدس تئوس دانسته شده اند، و هیچ یک از آنها از دید دوستان مسیحی ما خدا نیستند، اما به عیسی(ع) که می‌رسند این واژه را خدا معنی می‌کنند!
در آیه مورد بحث مراجعه به متن یونانی برای شما روشن می‌کند که از واژه "هو تئوس" برای اشاره به خدا استفاده شده است و منظور یک تئوس خاص است که همانا ذات اقدس الوهیت است!
تحقیقات بنده نشان می‌دهد، همه "هو تئوس"‌ها در اناجیل اربعه تنها و تنها به ذات اقدس الوهیت اشاره دارد، نه عیسی و نه هیچ کس دیگر!
اما بحث اصلی،
اولا من به اینکه عیسی هیچگاه در اناجیل، خود را خدا نداسته است نمی‌پردازم چون بحث مفصلی است و مستقیما به این تاپیک مربوط نمی‌شود. تنها عرض می‌کنم که مسیحیان موحدی مثل شاهدان یهوه و آرینیستها به همین اناجیل معتقدند و همین متن را توحیدی و بدون خدا دانستن عیسی(ع) ترجمه می‌کنند پس مشخص است که حداقل در ادعای الوهیت عیسی مناقشه جدی وجود دارد و متن به هیچ وجه در این زمینه شفاف نیست!
نهایت استدلال دوستان مسیحی ما به این بر می‌گردد که:
عیسی گفت: من هستم!
خدا هم گفت: من هستم!
پس عیسی، خداست!!!!
واقعا چنین مغالطه خنده داری شایسته زندگانی قرن بیست و یکم نیست!!!
در مورد شریعت جناب پولس بدعت گذار چنین می‌گوید:
نقل قول:
رومیان 3: 28
زیرا یقین میدانیم که انسان بدون اعمال شریعت، محض ایمان عادل شمرده میشود
یا در کتاب اعمال، یهودیان ایمان آورده به عیسی(ع) و حواریون عیسی در مورد وی چنین می‌گویند:
نقل قول:
اعمال 21: 17
ترجمه فارسی قدیم
و چون وارد اورشلیم گشتیم، برادران ما رابه خشنودی پذیرفتند. 18 و در روز دیگر، پولس ما را برداشته، نزد یعقوب(برادر حضرت عیسی و از خواریون) رفت و همه کشیشان حاضر شدند. 19 پس ایشان را سلام کرده، آنچه خدا بوسیله خدمت او در میان امتها به عمل آورده بود، مفصلا گفت. 20 ایشان چون این راشنیدند، خدا را تمجید نموده، به وی گفتند: «ای برادر، آگاه هستی که چند هزارها از یهودیان ایمان آوردهاند و جمیع در شریعت غیورند: 21 ودرباره تو شنیدهاند که همه یهودیان را که در میان امتها میباشند، تعلیم میدهی که از موسی انحراف نمایند و میگویی نباید اولاد خود رامختون ساخت و به سنن رفتار نمود.
دقت کنید که انحراف از موسی، یعنی انحراف از شریعت موسی.
پولس خود در جای دیگر روشن کرده است که شریعت را بی اهمیت می‌داند:
نقل قول:
رساله به کولسیان 2: 21
چونکه بامسیح از اصول دنیوی مردید، چگونه است که مثل زندگان در دنیا بر شما فرایض نهاده میشود؟ 21 که لمس مکن و مچش بلکه دست مگذار! 22 (که همه اینها محض استعمال فاسد میشود)برحسب تقالید و تعالیم مردم، 23 که چنین چیزهاهرچند در عبادت نافله و فروتنی و آزار بدن صورت حکمت دارد، ولی فایدهای برای رفع تن پروری ندارد.
و در جای دیگر گفته است که شریعت یهود افسانه و خرافه است و همه چیز را برای پاکان، پاک می‌داند:
نقل قول:
رساله به تیطس 1: 12
یکی از ایشان که نبی خاص ایشان است، گفته است که «اهل کریت همیشه دروغگو و وحوش شریر وشکم پرست بیکاره میباشند.» 13 این شهادت راست است؛ از این جهت ایشان را به سختی توبیخ فرما تا در ایمان، صحیح باشند، 14 و گوش نگیرند به افسانه‌های یهود و احکام مردمانی که از راستی انحراف میجویند. 15 هرچیز برای پاکان پاک است، لیکن آلودگان و بیایمانان را هیچچیزپاک نیست، بلکه فهم و ضمیر ایشان نیز ملوث است؛
در واقع پولس مبلغ اباهی گری است! دلت پاک باشد و هر چیزی خواستی بخور! این شریعت پولس است!
اما حواریون عیسی مسیح به شدت دین را همراه عمل می‌دانند و دین بدون عمل را ناقص می‌دانند:
نقل قول:
یهودا 2: 14
14‌ای برادران من، چه سود دارد اگر کسی گوید: «ایمان دارم» وقتی که عمل ندارد؟ آیاایمان میتواند او را نجاتبخشد؟ 15 پس اگربرادری یا خواهری برهنه و محتاج خوراک روزینه باشد، 16 و کسی از شما بدیشان گوید: «به سلامتی بروید و گرم و سیر شوید»، لیکن مایحتاج بدن را بدیشان ندهد، چه نفع دارد؟ 17 همچنین ایمان نیز اگر اعمال ندارد، در خودمرده است. 18 بلکه کسی خواهد گفت: «تو ایمان داری و من اعمال دارم. ایمان خود را بدون اعمال به من بنما و من ایمان خود را از اعمال خود به توخواهم نمود.» 19 تو ایمان داری که خدا واحداست؟ نیکو میکنی! شیاطین نیز ایمان دارند و می‌لرزند! 20 و لیکنای مرد باطل، آیا میخواهی دانست که ایمان بدون اعمال، باطل است؟
21 آیا پدر ما ابراهیم به اعمال، عادل شمرده نشد وقتی که پسر خود اسحاق را به قربانگاه گذرانید؟ 22 میبینی که ایمان با اعمال او عمل کرد و ایمان از اعمال، کامل گردید
اما در مورد نامه دوم پطرس توجه کنند.
اولا جناب پطرس در هیچ کجا نوشته‌های پولس را کتاب مقدس ندانسته است.
ثانیا ایشان به روشنی نوسته‌های پولس را نامه‌های پولس می‌داند، و در جای دیگر همین نامه می‌فرماید:
نقل قول:
دوم پطرس 1: 20
و این رانخست بدانید که هیچ نبوت کتاب از تفسیر خودنبی نیست
این یعنی اینکه نبوت، به نبی مربوط نیست، نبوت از طرف خداوند نازل می‌شود و نبی آن را به مردم اعلام می‌کند، اما پولس نظرات شخصی خود را در نامه‌هایش نوشته است! پولس سراسر در حال تفسیر بر اساس نظر خودش است.
لذا اتفاقا بر اساس همین فراز نامه پطرس روشن است که پولس اولا از دید جناب پطرس رسول نیست و ثانیا نامه‌های وی نوشته خود وی هستند نه نبوت!
ثالثا ضعیف‌ترین سند عهد جدید نامه دوم پطرس و دقیقا همین فرازی است که دوست ما به آن اشاره کردند! که همه دانشمندان عهد جدید در مورد عدم انتصاب آن به جناب پطرس متفقند.
مراجعه کنید به:
http://en.wikipedia.org/wiki/II_Pete...cal_acceptance
اما در مورد واژه رسول دوست ما فرمودند:
نقل قول:
و اما ببینیم که کلمهٔ رسول در عهد جدید چه معنی میدهد. رسول در عهد جدید به معنی کسی است که پیغامی را از طرف کسی دارد و میخواهد آن را به دیگران ابلاغ کند، پس چیز بسیار عجیب و غریبی نیست که پولس به خود رسول عیسی مسیح بگوید، چون پیغام عیسی را به دیگران میدهد، همچنین هر ایمان دار دیگری نیز میتواند رسول عیسی مسیح باشد، روی این حساب این چیز عجیبی آنطور که شما فکر میکنید نیست.
اما واقعیت آن است که در تمام عهد جدید همه جا واژه رسول تنها برای مردان الهی به کار رفته است.
یا برای یوحنا معمدان است که رسول خدا بود و یا برای دوازده حواری است و بس! اگر هیچ جا در عهد جدید هر ایمانداری رسول نامیده شده است دوست ما ارائه کند! هر مورد دیگری است دوست ما بفرماید!
تنها کسی در عهد جدید که هیچ کس جز خودش او را رسول نخوانده است، جناب "خود رسول خوانده"، پولس است!
اما در مورد مناقشه بین پولس و وصی عیسی(ع) جناب پطرس بدون شک حق با وصی عیسی است و ما نمی‌توانیم بر اساس قول یک نبی دروغین به قضاوت بپردازیم! تنها این را می‌دانیم که بدون شک مناقشه‌ای بوده است و بدون شک پطرس و پولس روبرو با یکدیگر درگیر شدند! و پطرس بدون شک کسی است که عیسی در مورد او فرمود:
نقل قول:
کلیدهای ملکوت آسمان را به تو میسپارم؛ وآنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشایی در آسمان گشاده شود. 20
و بله، به دید من، جناب پطرس رسول مثل جناب عیسی مسیح علی نبینا و آله و علیهم السلام، معصوم بود!
البته شاهدان یهوه نیز در خصوص بسیاری از آیات تثلیثی، حرفی برای گفتن نداشته اند.
برای نمونه در فراز یوحنا 20: 28 تومای رسول عیسی را خدای خود و خداوند خود خطاب می‌کند؛ پروفسور رولف فورولی (Rolf Furuli)، از مدافعین نامدار شاهدین یهوه، اینطور چنته‌ی تهیشان را برملا می‌کنند:"ما دقیقا نمی‌دانیم که منظور توما از این اعتراف (یعنی 'خدا' خواندن مسیح) چه بوده." (!!)
ریفرنس: Furuli, Rolf. The Role of Theology and Bias in Bible Translation: with a Special Look at the New World Translation of Jehovah's Witnesses. Huntington Beach, Calif.: Elihu, 1999. Print. P. 221
این حقیقت که مسیح در اناجیل (بخصوص انجیل یوحنا) "جنبه ای" (در زبان تثلیثی: "تشخصی") از خدای راستین دانسته شده، نه تنها "مورد مناقشه‌ی جدی" نیست، بلکه اتفاق نظر نیز بر آن وجود دارد. برای مثال هر دوی بارت اهرمن و جمیز دان، که از برجسته‌ترین دانشمندان عهدجدید و از محققین غیر/ضد مسیحی باشند، بر این باورند که در انجیل یوحنا، عیسی، خدا و موجودی ازلی دانسته شده. (ر.ک. Dunn, James D. G. Christology in the Making: a New Testament Inquiry into the Origins of the Doctrine of the Incarnation. [London]: SCM, 1989. Print. Pp. 240-1, 264-5.)
حتما این هم "خنده دار" است که جناب "موحد" Greg Stafford (که در حال حاضر پرنفوذترین و معروفترین دانشمند "شاهد یهوه" باشد)، 48 صفحه را صرف رد همین استدلال می‌کند!
نخیر جانم!
سند، یا به قول شما "استدلال" را درک نکرده اید.
یا اینکه متوجهش شده اید و به ناچار تحریفش کرده اید.
جناب "شاهد یهوه ی" Stafford ایقدر هم بی کار نبوده‌اند تا این همه صفحه را برای رد یک "مغالطه‌ی خنده دار" هدر دهند!
نقل قول:
عیسی گفت: من هستم!
خدا هم گفت: من هستم!
پس عیسی، خداست!!!!
واقعا چنین مغالطه خنده داری شایسته زندگانی قرن بیست و یکم نیست!!!
استدلال این طور نبوده. (حمله‌ی پوشالین کرده اید)
استدلال چنین بود:
1. در تمامی ادبیات برجای مانده از نسل آدم، تنها خدای راستین قوم یهود (یهوه) جمله‌ی "من هستم" را به عنوان یکی از اسامی/صفات خود بکار برده.
2. عیسی جمله‌ی "من هستم" را در یک جماعت یهودی، به عنوان اسم/صفت خود بکار برده.
3. لذا عیسی خود را به عنوان یهوه، خدای راستین، معرفی کرده است.
برای اطلاعات بیشتر در این خصوص، رجوع بفرمایید به این مقاله‌ی دانشپژوهانه از دکتر وایت:
Purpose and Meaning of "Ego Eimi" in the Gospel of John
In Reference to the Deity of Christ
by James White
پیش فرض
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سپهر نمایش پست‌ها
در بحث بین بنده و جناب فیلیپ، عرض بنده آن بود که هر تئوسی خدا نیست! تئوس‌های فراوانی در کتاب مقدس داریم، ارواح، قضات، فرشتگان، بزرگان قوم، و انبیاء در کتاب مقدس تئوس دانسته شده اند، و هیچ یک از آنها از دید دوستان مسیحی ما خدا نیستند، اما به عیسی(ع) که می‌رسند این واژه را خدا معنی می‌کنند!
در آیه مورد بحث مراجعه به متن یونانی برای شما روشن می‌کند که از واژه "هو تئوس" برای اشاره به خدا استفاده شده است و منظور یک تئوس خاص است که همانا ذات اقدس الوهیت است! تحقیقات بنده نشان می‌دهد، همه "هو تئوس"‌ها در اناجیل اربعه تنها و تنها به ذات اقدس الوهیت اشاره دارد، نه عیسی و نه هیچ کس دیگر!
من بر روی زبان یونانی تخصص ندارم و به همین جهت نمیخواهم بر سر واژه تئوس بحث کنم، ولی این نکته را بگویم که لزوماً دلیل اینکه من مسیح را خدا میدانم فقط خطاب کردن تئوس به او نیست، ولی میتواند بخشی از آن باشد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سپهر نمایش پست‌ها
اولا من به اینکه عیسی هیچگاه در اناجیل، خود را خدا نداسته است نمی‌پردازم چون بحث مفصلی است و مستقیما به این تاپیک مربوط نمی‌شود. تنها عرض می‌کنم که مسیحیان موحدی مثل شاهدان یهوه و آرینیستها به همین اناجیل معتقدند و همین متن را توحیدی و بدون خدا دانستن عیسی(ع) ترجمه می‌کنند پس مشخص است که حداقل در ادعای الوهیت عیسی مناقشه جدی وجود دارد و متن به هیچ وجه در این زمینه شفاف نیست!
برای من جالب است که هرچه که از نظر مسیحیت ردّ شده است برای جناب سپهر دلیل و مدرک میشود، مثل تلمود، تارگوم و این آخری هم شاهدان یهوه، اگر شما خیلی به این شاهدان یهوه علاقه دارید و آنها را تایید میکنید بروید تاریخ آنها را کامل بخوانید و بعد از آنها منبع بیاورید، در ضمن شما که اینهمه به زبان اصلی کتاب مقدس علاقه دارید بروید ترجمه شاهدان یهوه را بخوانید و ببینید که چقدر تحریف شده است، پیشنهاد میکنم به ۲ لینک زیر بروید، توضیحات کاملی از تحریف کتاب مقدس توسط این فرقه میدهد
http://www.gotquestions.org/New-World-Translation.html
http://www.carm.org/religious-moveme...ld-translation
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سپهر نمایش پست‌ها
نهایت استدلال دوستان مسیحی ما به این بر می‌گردد که:
عیسی گفت: من هستم!
خدا هم گفت: من هستم!
پس عیسی، خداست!!!!
واقعا چنین مغالطه خنده داری شایسته زندگانی قرن بیست و یکم نیست!!!
جناب سپهر یا شما متوجه این استدلال نشدید که بخاطر عدم آشنایی کامل شما به دین یهود است و یا اینکه متوجه شدید ولی به تحریف آن میپردازید، من اینجا احتمال اول را در نظر میگیرم و توضیحات بیشتری میدهم:
پیشنهاد میکنم اگر سخن من را نمیپزیرید به آدرس زیر که کنیسه ابریشمی نام دارد بروید و از رابی آنجا بپرسید خروج ۱۴:۳ چه معنی میدهد و چرا یک یهودی نباید این لقب را به خود بدهد، امیدوارم قانع شوید، یک مثال دیگر هم میزنم، مثلا یک مسلمان برود در وسط مکه و بگوید من الله هستم، خوب شما نمیگویید این شخص ادعای خدایی میکند؟ جمله "من هستم" نیز در فرهنگ یهودی یک معنی این چنین میدهد که عیسی در معبد دوم ایستاد و رسما ادعای خدایی کرد، این هم آدرس کنیسه ابریشمی:
فلسطین- نرسیده به بلوار کشاورز-کوچه براداران مرتضی زاده-پلاک10/1
در ضمن در مورد استدلال دومی که آوردم پاسخی نگفتید که عیسی مسیح لقبی که یهوه در عهد عتیق به خود میدهد را نیز به خود میدهد و خود را اول و آخر، ابتدا و انتها میخواند، اینجا ۲ تا انتخاب داریم یا اینکه عیسی یهوه است و یا اینکه ادعای دروغ میکند که صفات اختصاصی یهوه را به خود نسبت میدهد، همچنین در مورد اینکه یوحنا رسول میگوید آن شخصی را که به پهلویش نیزه زدند را دید که عیسی بود و قرآن %۱۰۰ خلاف این را میگوید که یهودا اسخر یوطی یا هر شخص دیگری به غیر از عیسی به صلیب رفت( حال این مهم نیست چه شخص دیگری، قرآن میگوید که عیسی به صلیب نرفت)، اینجا نیز یا یوحنا دروغ میگوید که مسیح مصلوب را دیده یا اینکه قرآن دروغ میگوید که عیسی به صلیب کشیده نشد، لطفا یکی را انتخاب کنید , که البته من ایمان دارم ادعای قرآن دروغ است.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سپهر نمایش پست‌ها
در مورد شریعت جناب پولس بدعت گذار چنین می‌گوید:
یا در کتاب اعمال، یهودیان ایمان آورده به عیسی(ع) و حواریون عیسی در مورد وی چنین می‌گویند:
دقت کنید که انحراف از موسی، یعنی انحراف از شریعت موسی.
پولس خود در جای دیگر روشن کرده است که شریعت را بی اهمیت می‌داند:
و در جای دیگر گفته است که شریعت یهود افسانه و خرافه است و همه چیز را برای پاکان، پاک می‌داند:
در واقع پولس مبلغ اباهی گری است! دلت پاک باشد و هر چیزی خواستی بخور! این شریعت پولس است!
اما حواریون عیسی مسیح به شدت دین را همراه عمل می‌دانند و دین بدون عمل را ناقص می‌دانند:
جناب سپهر باز توصیه میکنم رساله به عبرانیان ۹: ۲۳-۲۸ را با دقت بخوانید و از خدا بخواهید که مکاشفه آن را به شما بدهد که چه معنی میدهد، در دین یهود میدانید که تا وقتی که معبد بود سیستم قربانیها نیز بود و یهودیان فکر میکردند که خون حیوانات رفع گناهن میکند در حالی که رساله به عبرانیان ۴:۱۰ این مساله را ردّ میکند، شریعت موسی که تنها شریعت مورد قبول الهی است هنوز هم بسیار مقدس است، ولی اینها اینای بود برای بشر که نعمتهای آینده را ببیند، عید پسح نشان از قربانی یگانه مسیح است، قربانیهای سوختنی و سلامتی نشانی از قربانی یگانه مسیح هستند، حتما آیه معروف ۱۶:۳ انجیل یوحنا را خواندید، که میگوید هرکه به مسیح ایمان آورد نجات خواهد یافت، چرا هنوز نمیگوید هرک به مسیح ایمان آورد و این کار را بکند و آن کار را نیز انجام دهد نجات خواهد یافت؟ چون تنها راه رهایی از غضب آینده ایمان به عیسی مسیح و عمل نجات بخش او بر روی صلیب است، همانطور که رساله به عبرانیان میگوید:
نقل قول:
پس لازم بود که مَثَلهای چیزهای سماوی به اینها طاهر شود، لکن خودِ سماویّات به قربانیهای نیکوتر از اینها.زیرا مسیح به قدس ساختهشده به دست داخل نشد که مثال مکان حقیقی است؛ بلکه به خود آسمان تا آنکه الا´ن در حضور خدا بجهت ما ظاهر شود. و نه آنکه جان خود را بارها قربانی کند، مانند آن رئیس کَهَنَه که هر سال با خون دیگری به مکان اقدس داخل میشود؛ زیرا در این صورت میبایست که او از بنیاد عالم بارها زحمت کشیده باشد. لکن الان یک مرتبه در اواخر عالم ظاهر شد تا به قربانی خود، گناه را محو سازد.و چنانکه مردم را یک بار مردن و بعد از آن جزا یافتن مقرّر است، همچنین مسیح نیز چون یک بار قربانی شد تا گناهان بسیاری را رفع نماید، بار دیگر بدون گناه، برای کسانی که منتظر او میباشند، ظاهر خواهد شد بجهت نجات.
یک زمانی وقت شد در تالار یهودیت این بحث قربانیها در اسرائیل باستان و شریعت موسی را باز خواهم کرد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سپهر نمایش پست‌ها
اما در مورد نامه دوم پطرس توجه کنند.
اولا جناب پطرس در هیچ کجا نوشته‌های پولس را کتاب مقدس ندانسته است.
ثانیا ایشان به روشنی نوسته‌های پولس را نامه‌های پولس می‌داند، و در جای دیگر همین نامه می‌فرماید:
این یعنی اینکه نبوت، به نبی مربوط نیست، نبوت از طرف خداوند نازل می‌شود و نبی آن را به مردم اعلام می‌کند، اما پولس نظرات شخصی خود را در نامه‌هایش نوشته است! پولس سراسر در حال تفسیر بر اساس نظر خودش است.
لذا اتفاقا بر اساس همین فراز نامه پطرس روشن است که پولس اولا از دید جناب پطرس رسول نیست و ثانیا نامه‌های وی نوشته خود وی هستند نه نبوت!
ثالثا ضعیف‌ترین سند عهد جدید نامه دوم پطرس و دقیقا همین فرازی است که دوست ما به آن اشاره کردند! که همه دانشمندان عهد جدید در مورد عدم انتصاب آن به جناب پطرس متفقند.
مراجعه کنید به:
Second Epistle of Peter - Wikipedia
جناب سپهر شما در یک پستی گفتید که تمامی عهد جدید به غیر از رسالههای پولس را قبول دارید که کلام خدا است، پس باید به رساله دوم پطرس و کتاب اعمال رسولان نیز ایمان داشته باشید، لطف کنید پس سعی نکنید برای دفاع از عقایدتان به بی اعتبار کردن بخشی از کتاب مقدس بپردازید که ظاهراً به آن ایمان دارید، حالا %۱ هم احتمال میدهیم که آن رساله را پطرس ننوشته است، جزو کلام خدا که هست، آنجا رسما پطرس میگوید که رسالات پولس را بعضی مثل سایر کتب ( که اگر به متن یونانی مراجعه کنید ترجمه کتب مقدسه صحیح است) تحریف میکنند، یعنی پطرس رسالات پولس رسول را هم ردیف تناخ قرار میدهد که در آن زمان کتاب مقدس تدوین شده بود، دیگر دلیلی از این واضح تر که خود پطرس الهی بودن رسالت پولس را تایید میکند و نوشتههای او را قبول دارد؟
پیش فرض
با سلام بر دوستان و جناب شینبت و فیلیپ،
گرچه بحث ما در این تاپیک بر سر جناب پولس بدعتگذار است اما به شبهه مطرح شده از سوی جناب فیلیپ در مورد خدا خوانده شدن عیسی در اناجیل نیز پاسخ می‌دهم.
همانطور که بنده بارها و بارها ادعا کرده ام در هیچ آیه‌ای از اناجیل عیسی مسیح، خدا و خداوند خوانده نشده است و این ترجمه‌های خلاف واقع است که چنین به ما القا می‌کنند که نعوذ بالله پیامبر لطف و رحمت عیسی مسیح، خود را خدا خوانده است.
در بحثهای متعدد مطرح گردید که واژه "تئوس" معانی متعددی مثل، قاضی، روح، فرشتگان، انبیاء و غیره در کتاب مقدس به خود گرفته است که البته به خداوند نیز اطلاق شده است و صرف اینکه شخصی در کتاب مقدس تئوس خوانده شده باشد، به معنی اینکه کتاب مقدس او را "خدا" و "یهوه" دانسته باشد نیست.
واژه "هو تئوس" به معنی یک تئوس خاص است که اگر از متن، فهمیده نشود که آن تئوس کیست، معمولا به خدا اطلاق می‌شود.
بنده در اینکه مولایم عیسی مسیح، مقامی برتر از انسانها دارد و یک تئوس است، مناقشه‌ای نداشته و ندارم. و اگر در آیات متعدد کتاب مقدس، ایشان خود را تئوس خوانده باشد، به معنی ادعای الوهیت ایشان نیست!
و اصلا مگر بشارت عیسی مسیح به همه آدمیان چه چیز غیر از این بود که آدمیان می‌توانند به درجه یک تئوس برسند و جاودانه گردند و از راه پیروی از فرامین عیسی مسیح چنین امکانی فراهم می‌گردد؟
نقل قول:
یوحنا 1: 12
و اما به آن کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا(تئوس) گردند، یعنی به هرکه به اسم اوایمان آورد،
به هر روی تنها و تنها در یک آیه از اناجیل واژه "هو تئوس" به عیسی مسیح اطلاق شده است و آنهم آیه‌ای که دوست ما انگشت بر آن گذاشتند و از مفاد این آیه هم کاملا روشن است که منظور از این تئوس خود عیسی مسیح است:
نقل قول:
یوحنا 20: 28
توما در جواب وی گفت: «ای خداوند(کوریوس) من و‌ای خدای(هو تئوس) من
در این آیه حواری گرامی عیسی مسیح، وی را "کوریوس" و "هو تئوس" خطاب می‌کند، واژه کوریوس که اساسا به معنی آقا و سرور است و ترجمه آن به خداوند در فارسی یک تحریف بزرگ و عظیم در تمامی ترجمه‌های کتاب مقدس است!
اما اطلاق واژه "هو تئوس" به عیسی مسیح از آنجهت که او یک تئوس است و برای جمع شناخته شده است، مانعی ندارد. دقت کنید که یهوه تئوس است، عیسی مسیح تئوس است، موسی تئوس است و فرشتگان تئوس هستند، قضات تئوسند و در این آیه منظور از تئوس خاص، کاملا روشن است که عیسی مسیح است. نه تئوس دیگری، مثلا یهوه!
پیشتر در جای دیگر گفته ام که ترجمه مناسب واژه تئوس در فارسی واژه ایزد است.
اهورا مزدا، ایزد است،
امشاسپندان، ایزد اند.
زرتشت، ایزد است.
اما اهورا مزدا خالق امشاسپندان و زرتشت و همه دیگر ایزدان است و "یزدان" خوانده می‌شود.
لذا ترجمه صحیح فارسی این آیه چنین است:
نقل قول:
یوحنا 20: 28
توما در جواب وی گفت: «ای سرور من و‌ای ایزد من
که هیچ مشکل توحیدی ندارد و بر اساس نظریه تفسیر توحیدی کتاب مقدس، کاملا قابل تفسیر است.
یاد آور می‌شوم نظریه تفسیر توحیدی کتاب مقدس چهار بند دارد:
1- الوهیم(یا تئوس)‌های مختلف در کتاب مقدس وجود دارد.
2- تنها شخص و الوهیم(یا تئوس) لایق پرستش در کتاب مقدس "یهوه" است.
3- داشتن برخی صفات یهوه، مثل ازلی بودن، خلق کردن، الوهیم(یا تئوس) بودن، سجده شدن، به معنی لایق پرستش بودن کسی نیست.
4- پولس یک نبی دروغین است.
در اینجا بار دیگر ادعا می‌کنم که با قبول این چهار اصل، کل کتاب مقدس مسیحیان، شامل عهد جدید و عهد قدیم، کاملا بر اساس الاهیات اسلامی و شیعی %100 توحیدی است و معارف بسیار دقیق و لطیف و پیچیده اهل بیت علیهم السلام نیز در آن موجود است.
فعلا از این بحث عبور می‌کنم تا به بحث اصلی برسیم.
با احترام
سپهر محمدی
پیش فرض
این را هم عرض کنم که جناب فیلیپ فرمودند:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط فیلیپ نمایش پستها
استدلال چنین بود:
1. در تمامی ادبیات برجای مانده از نسل آدم، تنها خدای راستین قوم یهود (یهوه) جملهی "من هستم" را به عنوان یکی از اسامی/صفات خود بکار برده.
2. عیسی جملهی "من هستم" را در یک جماعت یهودی، به عنوان اسم/صفت خود بکار برده.
3. لذا عیسی خود را به عنوان یهوه، خدای راستین، معرفی کرده است.
به نظر حقیر که این استدلال هم چیزی بیش از همان شوخی که عرض شد نیست!
بنده هم مدعی هستم که "من هستم" آیا معنی آن این است که من مدعی الوهیت هستم! چطور دوست ما می‌تواند استدلال به این خنده داری را ارائه کند؟؟!!! واقعا متعجبم! ادعای دوست ما در صوتی درست است که تنها و تنها "یهوه" در عالم وجود داشته باشد و هیچ کس دیگر وجود نداشته باشد! اما وقتی جناب ایشان، اجازه فرمودهاند که موجودات دیگری در عرصه حیات "وجود" داشته باشند، جمله "من هستم" به معنی ادعای الوهیت نیست!
این تک مضراب جناب فیلیپ را هم تک مضرابی در پاسخ داشته باشید تا به بحث اصلی بپردازیم!
با احترام
سپهر محمدی
پیش فرض
جناب شینبت فرمودند:
نقل قول:
پیشنهاد میکنم اگر سخن من را نمیپزیرید به آدرس زیر که کنیسه ابریشمی نام دارد بروید و از رابی آنجا بپرسید خروج ۱۴:۳ چه معنی میدهد و چرا یک یهودی نباید این لقب را به خود بدهد، امیدوارم قانع شوید، یک مثال دیگر هم میزنم، مثلا یک مسلمان برود در وسط مکه و بگوید من الله هستم، خوب شما نمیگویید این شخص ادعای خدایی میکند؟ جمله "من هستم" نیز در فرهنگ یهودی یک معنی این چنین میدهد که عیسی در معبد دوم ایستاد و رسما ادعای خدایی کرد
دوست گرامی،
نام الله مثل نام یهوه یک نام خاص است که تنها و تنها به ذات اقدس الوهیت تخصیص دارد، و هیچ موجود دیگری در عالم چنین نامی را به خود نمیگیرد.
اما در مورد "من هستم" چه؟ ایا این نام تنها و تنها به ذات اقدس الوهیت تعلق دارد؟ اگر چنین است دلیل خود را بر اساس کتاب مقدس اقامه کنید که مدعی شده باشد
"من یهوه هستم و تنها و تنها "من هستم" و هیچ کس دیگر در عالم نیست!"
دوست گرامی شما نمیتوانید چنین آیهای اقامه کنید!!! دست از شوخی بردارید و شما هم مثل هر انسان معقول دیگر به خندیدن بر استدلال پوسیده پدران خویش آغاز کنید!!!!
در مورد اینکه عیسی مسیح(ع) ظاهرا خود را اول و آخر خطاب می‌کند نیز همین موضوع برقرار است درصورتیکه به واقع عیسی مسیح چنین چیزی گفته باشد.
موضوع آن است که دوستان ما درک نمیکنند یا نمیخواهند درک کنند که عیسی مسیح در حال نقل کلام خداست!
دوست ما چرا آیه ابتدایی همین قسمت را حذف کردند؟
نقل قول:
مکاشفات 1: 1
مکاشفه عیسی مسیح که خدا به او داد تا اموری را که میباید زود واقع شود، برغلامان خود ظاهر سازد و بوسیله فرشته خودفرستاده، آن را ظاهر نمود بر غلام خود یوحنا، که گواهی داد به کلام خدا و به شهادت عیسی مسیح در اموری که دیده بود.
چرا دوست ما توجه به سلسله مراتب نمیکنند؟
این مکاشفه
1- توسط خداوند، یهوه، به عیسی مسیح داده شده است.
2- توسط عیسی مسیح به فرشتگان داده شده است.
3- توسط فرشتگان به یوحنا داده شده است.
و در نهایت گفته است:
نقل قول:
من هستم الف و یا، اول و آخر، » میگویدآن خداوند خدا که هست و بود و میآید، قادرعلی الاطلاق.
پس گوینده چه کسی است؟
یوحنا؟ بله
فرشته؟ بله،
عیسی مسیح؟ بله
خداوند؟ بله
اما اصل پیام متعلق به چه کسی است؟
یوحنا؟ خیر
فرشته؟ خیر
عیسی مسیح؟ خیر
خداوند؟ بله
چنانکه می‌بینید مسئله خیلی ساده است! یوحنا و فرشته و عیسی مسیح در این میان واسطهایی هستند که کلام حضرت الوهیت را به ما انتقال داده اند! اما دوستان مسیحی تثلیثی ما چون قصد دارند به هر روش ممکن عیسی مسیح را با خدا یکی کنند هر جا که امکان باشد، به سمت مطلوب خود در می‌غلطند!!!
در مورد مسئله تصلیب مسیح بدون شک تضادی بین اناجیل موجود و قرآن وجود دارد، اما قرآن هیچگاه نیزه خوردن عیسی یا شکنجه عیسی را انکار نکرده است، تنها به صلیب رفتن و کشته شدن او توسط یهودیان را انکار کرده است. و تاکید کرده است که بینندگان دچار اشتباه شده اند.
باری به بحث اصلی تاپیک برگردیم!
با احترام
سپهر محمدی

معرفی پولس

پرسش : پولس که بود؟
پاسخ اجمالی:
پاسخ تفصیلی: وی چند سال پس از میلاد مسیح در خارج از سرزمین فلسطین، در شهر طرسوس(1) در خانواده‌ای یهودی متولد شد.(2) به گفته‌ی خودش: «روز هشتم مختون شده و از قبیله‌ی اسرائیل از سبط بنیامین، عبرانیی از عبرانیان»(3) و از گروه فریسیان به حساب می‌آمد. نام اصلی او قبل از گرویدن به مسیحیت شائول بوده است.(4) اما پس از گرایش به مسیحیت نام پولُس را برگزید. که ترجمه‌ی یونانی واژه‌ی شائول و به معنای کوچک است. (5)
پدرش در عین یهودی بودن توانسته بود با پول و ثروتی که داشت تابعیت روم را کسب کند. این امتیاز، کمک بزرگی به پولس کرد تا بعدها به عنوان یک رومی در بسیاری از موارد از آزار و اذیت مخالفان مسیحیت در امان بماند. در جوانی چند سالی در بیت المقدس سکنی گزید و به تحصیل کتاب مقدس و فراگیری اعتقادات یهودی در نزد غمالاییل، که برجسته‌ترین عالم یهودی بود، پرداخت. بدین ترتیب در شهر طرسوس از فرهنگ یونانی بهره برد و در بیت المقدس فرهنگ یهودی را کسب کرد و از این دو فرهنگ در شکل دادن به عقاید خود بسیار استفاده کرد.(6) چون عادت یهودیان بود که هر کس با صناعتی آشنایی داشته باشد وی پیشه‌ی خیمه دوزی را اختیار کرد و تا حدی احتیاجات خود را از این راه به دست می‌آورد.
اولین بار کتاب مقدس نام وی را در داستان شهادت استیفان که برگزیده‌ی حواریون بود، مطرح کرده است. پولس در زمره‌ی مخالفان وی و دست اندر کار شکنجه‌ی او بود.(7) پس از شهادت استیفان، پولس با اخذ فرمانی از مجمع یهودیان اورشلیم، برای دستگیری و آزار نو ایمانان مسیحی و دستگیری آنان برای محاکمه در اورشلیم، به سمت دمشق حرکت کرد. در اثنای همین سفر بود که به ناگاه رؤیایی عجیب مسیر زندگی‌‌اش را دگرگون کرد. مسیح (ع) بر او ظاهر شد و نکوهش کرد که چرا مسیحیان را آزار می‌دهی؟ پولس در همان لحظه به مسیح (ع) ایمان آورد و انقلابی در شخصیت وی پدیدار شد و از مسیح (ع) مأموریت یافت که حامی دین جدید باشد.(8)
پس از این اتفاق، سه سال از عمر خود را در بلاد عرب و دمشق گذراند و پس از آن به دیدار پطرس در اورشلیم رفت و سپس به انطاکیه روی آورد. به گفته‌ی برخی منابع تاریخی، پولس سه مسافرت تبلیغی عمده از شهر انطاکیه به نقاط مختلف کرده است که در نهایت در سفر سوم پس از طی شهرهای مختلف بالاخره به فلسطین رفت. خودش چنین اظهار می‌کند که در این سفر روح القدس با وی بوده است. برادران دینی، وی و همراهانش را از ورود به فلسطین منع کردند، چون از آزار یهودیان به وی ایمن نبودند. نصیحت یاران کارگر نیفتاد و او به اورشلیم رفت (58. م) و با یعقوب و دیگر سران کنیسه دیدار کرد.
پولس تا یک قرن پس از مرگش تقریباً فراموش شده ماند ولی هنگامی که نخستین نسل‌های مسیحی از میان رفتند و روایات شفاهی حواریون محو شد و هنگامی که صدها گونه بدعت روح مسیحیت را بر هم زد، رساله‌های پولس چهارچوبی فراهم آورد تا نظامی با ثبات شکل گیرد که جماعات پراکنده را به صورت کلیسایی مقتدر گرد هم جمع کند. حتی با وجود این، پانزده قرن سپری شد تا "لوتر" پولس را رسول مذهب گردانید و "کالوِن" در آثار او عقیده تضاد را کشف کرد. کیش پروتستان نشانه‌ی پیروزی پولس بر پطرس و نهضت مذهبی بنیادگرایی نشانه‌ی پیروزی پولس بر مسیح (ع) بود.(9)
جان ناس در کتاب تاریخ جامع ادیان می‌نویسد: « پولس حواری(10) را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب داده اند. مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرد و فرقه‌ی طرفداران اصول و شرایع موسوی را مغلوب ساخت، ولی اهمیت او بیشتر از این جهت است که وی اصول لاهوت و مبادی الوهی خاصی به وجود آورد که سبب شد نصرانیت عالمگیر شود. از این جهت، پولس بزرگترین خدمت را در تحول غربی انجام داده است.»
او صریحاً اعلام کرد که عمل ختان ـ که در آن موقع از جمله حادثترین مسئله‌ی تاریخ مسیحیت بود ـ وجوبی ندارد و همچنین رعایت حلال و حرام در طعام و شراب ضروری نیست و افراد بشر را به نجس و طاهر نباید تقسیم کرد. فرقه‌ی متعصبان و پای بندان به شریعت موسوی در کلیسای اورشلیم بر سر این قضایا با پولس حواری به مخالفت و نزاع برخاستند. وی در آن شهر با پطرس و یوحنا و یعقوب حواری مباحثه کرد و آنها به حمایت و تأیید عقاید او برخاستند، مشروط بر آن که دایره‌ی تبلیغ وی محدود به امم غیر مختون باشد و دیگر رسولان به دعوت از قوم مختون(11) بپردازند.(12)
گرچه پولس در برخی مواضع به جهت تواضع، خود را کمترین رسولان دانسته و گفته است: «من کمترین رسولان هستم و لایق نیستم که به رسول خوانده شوم چون که بر کلیسای خدا جفا می‌رسد.»(13) خود را در حد بزرگترین رسولان نیز قرار داده، چنین گفته است:«مرا یقین است که از بزرگ‌ترین رسولان هرگز کمتر نیستم؛ اما هر چند در کلام نیز امّی باشم لیکن در معرفت نی؛ بلکه در هر امری نزد همه کس به شما آشکار گردیدم. آیا گناه کردم که خود را ذلیل ساختم تا شما سرافراز شوید؟»(14) وی خود را تأیید شده و در بردارنده‌ی روح القدس می‌پندارد: «من نیز گمان می‌کنم که روح خدا را دارم»(15)
از کلمات پولس معلوم می‌شود که مجرد می‌زیسته است. در توجیه به زنان و مجردان گفته است: « لکن به مجردین و بیوه زنان می‌گویم که ایشان را نیکو است که مثل من بمانند لکن اگر پرهیز ندارند نکاح بکنند زیرا که نکاح از آتش هوس بهتر است.»(16)
سفرهای تبلیغی پر مشقّت، رویا رویی با مخالفان و استقامت بر نظرات خود، از او چهره‌ای صبور تصویر کرده است. عباراتی از کتاب مقدس اشاره می‌کند که پولس در ضمن موعظه اجرت می‌گرفت و صدقات کلیسا‌ها را نیز جمع آوری می‌کرد.(17) در رساله‌ی اول قرنتیان نوشت: « آیا اختیار خوردن و آشامیدن نداریم ... یا من و برنابا به تنهایی مختار نیستیم که کار نکنیم؟ کیست که هرگز از خرجی(کیسه) خود جنگ کند؟ یا کیست که تاکستانی غرس نموده از میوه‌‌اش نخورد یا کیست که گله‌ای بچراند و از شیر گله ننوشد.»(18)
از تعالیم پولس بوی سازش با حاکمان به مشام می‌رسید. او پادشاهان را نمایندگان خداوند بر روی زمین می‌دانست و معتقد بود که سلسله مراتب را خداوند ترتیب داده و هر کس که با صاحبان قدرت مقابله کند با تقدیر خداوند مقابله کرده است. حاکم، خادم خداست که شمشیر را بیهوده برنمی دارد، پس باید مطیع حاکمان بود.(19)
به این ترتیب، پولس می‌توانست طبقه‌ی فرهیخته و سرشناس امپراتوری را که از موقعیت اقتصادی رضایت بخشی برخوردار بودند جذب کند و با استفاده از منابع مالی آنان بینوایان را به آیین جدید دعوت کند. پشتوانه‌ی مالی پولس می‌توانست در میان یهودیان فلسطین و سرزمین‌های مجاور نیز پایگاهی مطمئن از هواداران به وجود آورد.(20)
از کلمات پولس در رسالات مختلف چنین استنباط می‌شود که احتمالاً وی در رأس تشکیلاتی مرکب از افرادی چون تیموتائوس، لوقای طبیب، مَرقُس، اَپِلُّس، اپفراس، تیخیکس، فلیمون، ارسترخس، یُسطُس، دیماس، اَرخِپُّس، سلوانس، زیناس، انیسمیس و برخی افراد دیگر بود که وظیفه‌ی آنان تبلیغ مسیحیت پولس و جلوگیری از ترویج خط مشی پطرس بود.(21)
بستانی، در شرح حال اپلس، اختلاف بین او و پطرس را به قدری عمیق می‌داند که چندین سال پس از مرگ پطرس، کلیسای روم در سال 95 میلادی مجبور به مداخله برای پایان دادن به اختلافات جناح طرفدار پولس و طرفداران پطرس شد.(22)؛ (23)
پی نوشت: (1). Tarse شهری در قسمت آسیایی ترکیه
(2). ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 680.
(3) . فیلیپیان 5:3.
(4). نامی است عبری که تلفظ یونانی آن سَولُس است. (اعمال 58:7)
(5) . حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 124.
(6). محمد ایلخانی، پولوس، ازغنون، شماره 5 – 6، ص 393.
(7). اعمال 57:7.
(8). داستان ایمان آوردن پولس به مسیح به گونه‌ای دیگر هم نقل شده است که ملاحظه آن خالی از لطف نیست. (ر. ک: احمد بهشتی، عیسی پیام آور اسلام، ص 78)
(9). ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 690.
(10) . پولس، هیچگاه در زمره‌ی حواریان نبود اما به دلیل اهمیت نقش تبلیغی وی در توسعه‌ی دیانت مسیحی، به عنوان رسول مفتخر شده است.
(11). این عبارت قرینه‌ای است بر این که عیسی (ع) و حواریان مأمور تبلیغ در میان بنی اسرائیل بودند و رسالت مسیح (ع) که حواریان مبلغ آن بودند جهانی نبوده است.
(12). تاریخ جامع ادیان، ص 614.
(13). اول قرنتیان 9:15.
(14). دوم قرنتیان 5:11.
(15). اول قرنتیان 4:7.
(16). اول قرنتیان 6:7.
(17). دوم قرنتیان 7:11.
(18). اول قرنتیان 4:9.
(19). رومیان 1:13؛ تیطس 1:3؛ لیون دوفور، معجم اللاهوت الکتابی، ص 426.
(20). آرچیبالد رابرتسون، عیسی اسطوره یا تاریخ، ص 165.
(21). اول قرنتیان 17:4؛ دوم قرنتیان 13:7؛ کولسیان 23:4.
(22). پطرس بستانی، دایرة المعارف بستانی، ج 1، ص 330، ذیل ماده‌ی اپلوس.
(23). گرد آوری از کتاب: مسیحیت شناسی مقایسه ای،محمد رضا زیبائی نژاد، انتشارات صداوسیما جمهوری اسلامی ایران،تهران، 1384، ص 91.

پولس و عرفان حلقه طاهری 

نزدیک سال 40 میلادی، شخصی یهودی به نام پولس یا شائول به مسیحیت گروید که تاریخ و آموزه‌های مسیحیت را دگرگون ساخت. او که از فرقه‌ی فریسیان[4] و از متعصبان یهود بود در شکنجه و آزار مسیحیان اولیه دست داشت. وی از رئیس کاهنان نامه‌ای خواست تا به دمشق رفته و مسیحیانی را که بدان جا گریخته بودند به اورشلیم برگرداند؛ اما به گفته‌ی مسیحیان در بین راه حادثه‌ای رخ داد که زندگی وی و تاریخ مسیحیت را متحوّل ساخت.[5]
اعتقادات و جنایات پولس
شکنجه گری‌های سابق و تعالیم لاحق پولس بر پیکره‌ی دین مسیحیت آثار زیانباری داشته است که برخی از آنان به‌قرار زیر است:
1- گواهی دادن برای سنگسار کردن استیفان که مسیحیان او را شهید اوّل مى‏نامند[6].
2- ایجاد یک اباحه گری مطلق در فرامین مسیحیت و فرمان به عدم نیاز به شریعت.
3- رواج اندیشه‌ی تثلیث در مسیحیت و حضرت عیسی علیه‌السلام را پسر خداوند دانستن.
4- مخالفت با مختون کردن فرزندان.
5- دعوت مؤمنان به فرمان‌بری محض از حاکمان.
6- مرگ حضرت عیسی علیه‌السلام را کفاره‌ و تاوان گناهان دانستن.[7]
پولس در منابع اسلامی
در روایات اسلامی در دو مورد از پولس نام برده شده و در هر دو روایت پولس عامل کلیدی ایجاد انحراف و گمراهی در میان مسیحیان معرفی شده است. امام موسی بن جعفر علیه السلام در ضمن روایتی طولانی سرزمینی را در جهنم معرفی می‌کنند که اختصاص به بدعت گذاران و گمراهان بزرگ دارد. در این سرزمین پنج نفر از امم گذشته، از جمله پولس، قرار دارند.[8] امام صادق علیه السلام هم در ضمن حدیثی دیگر چنین فرموده اند: «رسولان خداوند در زمان خود و پس از خود به شیطان‌هایی مبتلا بودند که آنان را می‌آزردند و مردم را پس از آنان گمراه می‌کردند. پولس و مریسا (مریسون) در امت عیسی علیه السلام اینچنین اند.»[9]
جایگاه پولس در فرقه‌ی حلقه
در فرقه‌ی حلقه هر جا که سخن از رحمانیت عام الهی آمده است طاهری فردی به نام پولس را مصداق و شاهد مثالی برای‌هادی بودن رحمانیت الهی معرفی کرده است. وی در این مورد گفته است:
«موج رحمانیت الهی، راهگشای مؤثری برای هدایت گمراهان است؛ زیرا وسیله‌ی ارزشمندی برای آشنایی و اثبات وجود صاحب آن، یعنی خداوند است و فرد هوشمند با برخورد به نشانه‌های آن، در حقیقت به نشانه‌های «هدایت» برخورد کرده است. فراموش نکنیم که عیسی‌مسیح علیه السلام گمراهان بد‌نام را در اولویت برخورداری از رحمانیت الهی قرار می‌داد و اطراف او باج گیرها، بدکاره‌ها و بد‌نام‌ها، اجتماع کرده و در کنار او راه هدایت را یافته بودند. رسول‌بزرگ او نیز، پولسشکنجه‌گر بود؛ که از شکنجه‌گری که تبدیل به پولس رسول گشت و این تحولات برای آن‌ها فقط به واسطه‌ی قرار گرفتن در حلقه‌ی عام رحمانیت الهی، توسط عیسی‌مسیح علیه السلام، به وقوع پیوست. در واقع، در معرض رحمانیت عام قرارگرفتن؛ یعنی برقراری امکان آشنایی عملی و آشتی با خدا»[10].
همچنین گفته است:«انسان موجودی است عجیب و غریب، درکسری از ثانیه می‌تواند یکدفعه از آنطرف بیاید به اینطرف مثل حُر، مثل پلوس شکنجه گر یکدفعه بشود پلوس رسول،یک کسی در یک اشتیاق منفی می‌سوخت،یکدفعه می‌بینید که نظرش عوض می‌شود،همه آن اشتیاقها می‌شود اشتیاق مثبت،یک کسی یک نقشه منفی درسرش داشته در آخرین لحظه متحول می‌شود و یک راه دیگری را می‌رود، اینها پیچیدگیهای این قضیه است»[11] .
طاهری که برای در معرض رحمانیت قرار گرفتن، سازوکاری به نام «قانون بازتاب» را برساخته است درباره پولس بر این باور است که او بواسطه‌ی قانون بازتاب طولانی مدت هدایت یافته است.[12]
«یک بازتاب داریم فوری است،یک بازتاب داریم طولانی مدت است... پلوس شکنجه‌گر که ازسمت منفی بازتابش را دریافت می‌کرد وسط راه تشعشع عوض بشود و از آنطرف (مثبت) جوابش را بدهند، یعنی پلوس شکنجه گر از سمت منفی می‌بایست جوابش را می‌گرفت اما بواسطه آن اونیب و برگشت پاسخش از طرف مثبت گرفته شد و شد پلوس رسول».[13]
همچنین گفته است: «بازتاب بلند مدت؛ امروز اشتیاق نشان می‌دهیم مثبت یا منفی، بازتاب سریع آن را بلافاصله کف دستمان می‌گذارند ولی بازتاب بلند مدت آن مشمول زمان می‌شود... اما بازتاب بلند مدت‌آن‌می‌تواند عوض شود، پلوس شکنجه‌گر که می‌بایستی از سمت منفی پاسخ بگیرد، اما وسط راه بواسطه برگشت‌او، از طرف مثبت پاسخ گرفت و شد پلوس رسول».[14]
تضاد رفتاری پولس با قانون بازتاب و هدایت
سخنان طاهری درباره پولس با قانونِ بازتابی که در فرقه‌ی حلقه مطرح شده است ناهمسانی داشته و بازتابِ بدرفتاری‌ها و جنایات پولس بر مسیحیان نمی‌تواند عامل هدایت یافتگی او بلکه منجر به گمراهی بیشتر و هدایت نایافتگی او شده است.
از آنجایی که« بر اساس قانون بازتاب، پندار، کردار و کلام انسان (چه خوب و چه بد) به سوی خداوند منعکس می‌شود تا نتیجه‌ی آن که هدایت یا ضلالت (گمراهی) است، برای او طراحی و اجرا شود. خداوند بر مبنای قانون بازتاب، انسان را هدایت یا گمراه می‌کند. بنابراین، هر کسی خودش انتخاب می‌کند که خداوند او را هدایت کند و یا گمراه سازد»[15]. و همچنین « قانون بازتاب نتیجه‌ی هر حالت و صفت مثبت یا منفی را با شدت بخشیدن به آن، به فرد باز می‌گرداند»[16].
بر این اساس بازتاب آدم کشی‌ها و جنایات پیشین پولس بر مسیحیان و نیز تحریفات پسین او در این آئین و نیز ناهمدلی‌اش با برخی از حواریون و کژی‌هایی که وی در دین الهی مسیحیت در آن روزگار ایجاد کرده است،گواه عدم هدایت یافتگی اوست.
به‌هرروی صراحت کلام طاهری نشان می‌دهد که آنچه طاهری درباره‌ی پولس گفته است یا از روی بی‌اطلاعی از احوال او و نیز ناآگاهی از منابع مسیحی و اسلامی و یا برای پیوند دادن عامدانه و دروغین یک بدعت‌گذار به پیامبر خدا و پیشینه‌سازی برای قدمت اتصال به شبکه‌ی شعور کیهانی برای برخورداری از رحمت عام الهی است.
آیا پولس رسول بزرگ حضرت عیسی علیه السلام بوده است؟
طاهری گفته است: «توضیح دادیم، پولس شکنجه گر، بشود پولس رسول، یعنی همان یک لحظه است. داشته می‌رفته یک لحظه یک آگاهی و آن را چسبید و از شکنجه گری شد رسول. پس این اصلا دلیل نمی‌شود. یک نفر هم که می‌آید، بدطینت است این جا، یک لحظه می‌تواند آن حرکت ادراکی، آن روشن بینی، رویش یک تحولی ایجاد کند»[17].
به دلایل زیر پولس نمی‌تواند رسول بزرگ حضرت عیسی علیه السلام بوده باشد:
یکم) درک نکردن مسیح علیه السلام و کافر بودن به او؛
پولس که هیچگاه حضرت مسیح علیه السلام را درک نکرده و همچنین نزد هیچ یک از حواریون ایشان هم شاگردی نکرده است تا مسیحیت را از آنان بیاموزد، برای آنکه تعلیماتش زیر سئوال نرود، ادعا می‌کرد با ملکوت در تماس است و خداوند با او حرف می‌زند. پولس در نامه‌ای به مسیحیان قٌرَنتی می‌نویسد: «چهارده سال پیش مرا به آسمان‌ها بردند. از من نپرسید که بدنم به آنجا رفت یا روحم چون خود هم نمی‌دانم، فقط خدا می‌داند. ولی به هرحال خود را در بهشت دیدم. در آنجا چیزهایی شنیدم که آدم حیرت می‌کند؛ نه می‌شود آنها را تعریف کرد و نه می‌شود در کلمات گنجاند. تازه اجازه هم ندارم که به کسی چیزی بگویم».[18]
همچنین‌هاروی کاکس در کتاب خود (مسیحیت) می‌نویسد: «از آنجا که پولس هرگز عیسی را قبل از مصلوب شدن ندیده است، بلکه مدعی بود که با مسیح قیام کرده، در تجربه‌ای قوی در راه دمشق ملاقات کرده است، او نمونه‌ای برای ارتباط مستقیم با مسیح قیام کرده فراهم کرد که بعدا به یک بعد مهم مسیحیت تبدیل شد. «تجربه‌ی راه دمشق» او برای افراد نسل‌های بعدی این را ممکن ساخت که واقعیت داشتن ملاقاتی شخصی و گاهی سری با عیسی مسیح را بپذیرند که نه بر ملاقات جسمانی او مبتنی است و نه بر گزارش‌های موثقی که درباره‌ی او به وسیله‌ی نسل‌های متمادی مقامات کلیسا دست به دست گشته است»[19] .
به هر تقدیر پولس هرگز حضرت مسیح علیه السلام را ندیده است تا رسول بزرگ او باشد و هیچگاه به او ایمان نیاورده و به ایشان کافر بوده و بر همین مبنا مسیحیان را شکنجه می‌داده است.
دوم) اختلاف برخی حواریون با او و باور نداشتنش
پولس پس از ورود در مسیحیت، شروع به تبلیغ دین جدید خود نمود. اما به زودی با حواریون اختلاف پیدا کرد. او که در بین مسیحیان یهودی الاصل اورشلیم پایگاهی نداشت، به سوی غیر یهودیان روانه شد تا مسیحیت را بین آن‌ها تبلیغ کند. از آنجا که «پطرس» جانشین حضرت عیسی علیه السلام بود و پولس با حضور وی نمی‌توانست موفقیتی کسب کند، از او خواست که فقط بشارت بر یهودیان را بر عهده گیرد و بشارت بر امت‌ها را به وی بسپارد. او با این تقاضا دایره‌ی مسئولیت پطرس را بسیار محدود کرد، و در این راستا علنا با پطرس (شمعون) به مخالفت پرداخت.[20]
به گفته‌ی آیه الله کاشف الغطاء[21]« پولس در واقع دین جدیدى به وجود آورد که مسیح واقعى و شاگردانش آن را نمى‏شناسند و او براى تحکیم موقعیت خود آن را به عیسى نسبت داد، زیرا پولس روح بدعت را در دل مسیحیان و رهبرانشان جاى داد و همیشه پطرس را هم مورد انتقاد و طعن قرار مى‏داد و بر او ارزشى قائل نمى‏شد».
پولس در رساله به غلاطیان مى‏گوید:« اما چون پطرس به انطاکیه آمد، او را روبه‏رو مخالف نمودم، زیرا که مستوجب ملامت بود، چون‏که قبل از آمدن بعضى از جانب یعقوب با امت‏ها غذا مى‏خورد ولى چون آمدند از آنانى که اهل ختنه بودند، ترسیده، باز ایستاده و خویشتن را جدا ساخت و سایر یهودیان هم با وى نفاق کردند، به حدى که برنابا نیز در نفاق ایشان گرفتار شد».[22]
آیا پولس به واسطه‌ی حلقه‌ی رحمانیت و به دست حضرت مسیح علیه السلام متحوّل شده است؟
پوشیده نیست که در ادیان الهی خداوند متعال هدایت تشریعی را برای تحوّل، رشد، سعادت و نزدیکی انسان‌ها به خودش طراحی کرده و این‌گونه از هدایت در چارچوب ارسال رُسل و انزال کتب صورت گرفته است. بر این اساس خداوند به کسانی که به اختیار خود دعوت و هدایت تشریعی را پذیرفته‌اند مرحمت ویژه‌ای دارد؛ و این‌گونه خداوند تفاوت میان انسان‌ها قائل شده است.
گرچه در عرفان حلقه هدایت تشریعی تمیز دهنده و ملاک جدایی مومن از غیر مؤمن نیست. به گفته‌ی طاهری در بهره‌برداری از رحمت عام الهی دین و اعتقاد شرط نمی‌باشد و تنها، شرط پذیرش وحدت بسنده می‌کند. از رهگذر این اندیشه‌ی طاهری در فرقه‌ی کیهانی تفاوتی میان مؤمن و غیر مؤمن در بهره‌برداری از رحمت خداوندی وجود ندارد.
از هدایت تشریعی که بگذریم[23]، مطابق با آنچه در سطور پیشین گفته شد پولس هیچ‌گاه حضرت مسیح علیه‌السلام را درک نکرده است و از طرفی اتصالاتی که در فرقه‌ی حلقه برای بهره‌برداری از رحمت عام الهی تعریف شده است یا فردی است و یا جمعی. پولس برای هدایت یافتگی در این دو گونه از اتصال می‌بایست یکم اینکه: حضرت مسیح علیه‌السلام را درک می‌کرد و دوم آنکه: شروط لازم برای تحقّق اتصال را رعایت می‌کرد.
و اگر پولس پیش از طاهری در اثر اشتیاق زاید الوصف به شبکه‌ی شعور متصل شده است، دیگر نیازی به حضرت عیسی علیه‌السلام برای هدایت او نبوده و این پولس است که مبدع فرقه‌ی حلقه است نه طاهری.
«امید وصال»
[1] - آیه الله محمدحسین کاشف الغطاء، پژوهشی درباره‌ی انجیل و مسیح، ص 163.
[2] - انسان از منظری دیگر، ص 22؛ دوره 4، ص 69؛ دوره 5، ص 223؛ دوره 6، ص 33.
[3] - دوره 5، ص 91 و 223.
[4] - اعمال رسولان باب 9.
[5] - اعمال رسولان باب 9؛ نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات،ص 36 با اندکی تغییر.
[6] - پژوهشی درباره‌ی انجیل و مسیح، ص 164.
[7] - مقاله‌ی مسیحیت، دین الهی یا آیین پولس.
[8] - محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 8، ص 310، ج 77.
[9] - مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 107 و 108.
[10] - انسان از منظری دیگر، ص 22.
[11] - دوره 5، ص 146.
[12] - در مورد این قانون در مقاله‌ی رحمت عام الهی به نحو مفصل سخن گفته ائیم.
[13] - دوره 5، ص 223.
[14] - همان.
[15] - انسان و معرفت، ص 97.
[16] - همان.
[17] - دوره‌ی 6، ص 33.
[18] - انجیل، نامه پولس به قرنتیان، باب 12، آیات 2 – 4؛ رجوع کنید به مقاله مسیحیت، دین الهی یا آیین پولس.
[19] - نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات، ص 42.
[20] - غلاطیان 2: 12-11؛ نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات، ص 37.
[21] - پژوهشى درباره انجیل و مسیح؛ ص 167.
[22] - رساله پولس به غلاطیان، باب 2، آیه 11 و به بعد.
[23] - برای آگاهی از ارتباطِ رحمت عام الهی و هدایت یافتگی افراد به مقاله رحمت عام الهی مراجعه بفرمائید.

پولس یا پطرس.جانشین حقیقی عیسی؟؟؟

پطرس کیست؟
حضرت مسیح، پس از دوران کوتاه رسالت خود که تقریباً سه سال طول کشید مصلوب گردید. پس از حضرت عیسی، حواریون آن حضرت بودند که وظیفه داشتند پیام مسیح را به جهانیان برسانند. یکی از مهمترین حواریون مسیح، جناب پطرس است.
نام اصلی وی در زبان عبری، شمعون و در زبان یونانی سیمون بود. بعدها نام وی توسط حضرت مسیح به کیفا (به معنی صخره) تغییر یافت. ادبیات رایج آن زمان که ادبیات یونانی بود معادل یونانی پطرس را برای وی انتخاب نمود که به همین نام شهرت یافت.
چنانکه از عهد جدید برمی‏آید، وی فردی روستایی از اهالی بیت صیدا در نزدیکی سواحل شمالی دریاچه‏ی جلیل و کفرناحوم بوده است. ( یوحنا 1: 44)
نام پدر وی یونا بوده و پیشه‏اش ماهیگیری بوده است. پطرس نیز همراه برادر خود، همین شغل را داشته‏اند. چنانکه از عهد جدید برمی‏آید وی به زبانهای آرامی و یونانی تسلط داشته است. (متی 26: 73. استدلال به این آیه از آن روست که زبان اصلی و مادری وی همچون حضرت مسیح آرامی بوده و سخن گفتن با رومیان نیز نشانگر آن است که یونانی نیز می‏دانسته است.)
انجیل یوحنا داستان نخستین برخورد وی با مسیح را اینگونه به تصویر کشیده است که برادرش اندریاس پس از آشنایی با حضرت عیسی، پطرس را همراه خود به دیدن مسیح آورد. مسیح در این دیدار وی را کیفا نامید (یوحنا 1: 42)
پطرس پس از این دیدار برای مدتی به شغل ماهیگیری ادامه داد اما زمانی که مسیح را برای دومین بار زیارت نمود، حضرت مسیح از وی خواست که کار خود را رها نموده و از پی او روانه گردد. پطرس به همراه برادرش کار خود را رها کرده و جزء اولین حواریون حضرت مسیح گردیدند. (- مرقس 1: 16 – 20)
به زودی پطرس، مقامی والا در میان حواریون یافت. حضرت مسیح او را برای دومین بار صخره نامید و اظهار داشت که کلیسای خود را بر این صخره بنا می‌کند.همچنین حضرت مسیح، کلیدهای ملکوت آسمان را به وی سپرد و به او اختیار تامی در رهبری کلیسای مسیحی عطا فرمود؛ حضرت عیسى خطاب به این فرد مى‏گوید: اى شمعون، پسریونا،... تو پطرس [= صخره] هستى ومن بر این صخره کلیساى [امت ]خود را بنا مى‏کنم و نیروهاى مرگ هرگز بر آن چیره نخواهد شد وکلیدهاى پادشاهى آسمانى را به ‏تو مى‏دهم. آنچه را که تو در زمین منع کنى در آسمان ممنوع خواهد شد و هر چه را که بر زمین جایز بدانى، درآسمان جایز دانسته خواهد شد. (انجیل متى، ۱۶:۱۸ـ۱۹)
در فقره‏اى دیگر، که مربوط به اندکى قبل از صعود آن حضرت است، مى‏گوید: بعد از صبحانه، عیسى به شمعون پطرس گفت: اى شمعون پسر یونا، آیا مرا بیش از اینها محبت مى‏نمایى؟ پطرس جواب داد: آرى اى خداوند [ارباب]، تو مى‏دانى که تو را دوست دارم، عیسى گفت: پس به بره‏هاى من خوراک بده. بار دوم پرسید: اى شمعون پسر یونا، آیا مرا محبت مى‏نمایى؟ پطرس پاسخ داد: اى خداوند، تو مى‏دانى که تو را دوست دارم. عیسى به او گفت: پس، از گوسفندان من پاسدارى کن. (انجیل یوحنا، ۲۱: ۱۵ ـ ۱۷)
در دنباله این فقره، براى بار سوم سؤال عیسى و پاسخ پطرس تکرار مى‏شود و حضرت عیسى به او مى‏گوید به گوسفندان من خوراک بده. منظور از گوسفندان، امت است؛ کما اینکه در جاهاى دیگر عهد جدید به این معنا به کار رفته است.
به هر حال از دو فقره فوق به خوبى برمى‏آید که رهبرى امت مسیحى و زعامت دینى آنان برعهده پطرس نهاده شده است.
حضرت مسیح پس از زنده شدن خویش نیز، بر پطرس ظاهر شده و بار دیگر مسئولیت رهبری کلیسا را به وی گوشزد فرمود. (یوحنا21: 15- 19 ) پس از حضرت عیسی نیز پطرس همواره به عنوان رهبر و سخنگوی جامعه‏ی مسیحی و بزرگ حواریون تلقی می‏شد.( اعمال: 1: 15 – 16 و 2: 14 و ... ) او پس از حضرت مسیح به همراه همسر خویش به مناطق مختلف رفته و پیام مسیح را به مردم می‏رساند. وی در طول زندگی خویش معجزات زیادی را انجام داد (اعمال 3: 1 – 10؛ 5: 12 – 16)و افراد زیادی به دست وی به مسیحیت گرویدند.
هر چهار انجیل، پطرس را نزدیک‌ترین شخص به عیسی معرفی می‌کنند. بر اساس گزارش آنها وی از ابتدای مأموریت حضرت عیسی تا به صلیب کشیده شدن و صعود آسمانی اش، همراه او بود و در بیشتر موارد مخاطب آن حضرت بود
ماجراهای مربوط به حواریون و شاگردان عیسی و فعالیتهای آنان در کتابی به نام اعمال رسولان از مجموعه عهد جدید گرد آمده است. بابهای اولیه کتاب نشان می‌دهد پطرس رهبری امت مسیحی را بر عهده داشت. ریاست جلسات در تصمیم گیریهای مهم با او بود. سخنگوی حواریون بود و با غیر مسیحیان سخن می‌گفت و آیین خود را بیان می‌کرد. مانند عیسی معجزه می‌کرد و بیماران درمان نشدنی را شفا می‌داد. یهودیان او را به محکمه می‌بردند و به زندان می‌افکندند و خلاصه همه جا سخن از اوست.
به عنوان نمونه در فقره‌ای آمده: پطرس به خاطر فعالیتهای خود به زندان افکنده شد اما، فرشته‌ی خداوند به کمک وی آمده و وی را نجات بخشید. (اعمال رسولان 12: 3 – 11)
بر طبق برخی نقل‌ها پطرس در سال 68 میلادی به صلیب کشیده شده است. وی برای آنکه شبیه مسیح مصلوب نشود و به خاطر احترام به مسیح، از سربازان رومی خواست تا وی را سرازیر مصلوب نمایند.(‌هاکس، جیمز؛ قاموس کتاب مقدس؛ )
وی پس از شهادت بر بالای تپه‏ای در منطقه‏ی واتیکان امروزی به خاک سپرده شد. کاتولیکهای رومی، روز 29 ژانویه را به عنوان روز بزرگداشت پطرس، پاس می‏دارند.
تصویر پطرس در کتاب مقدس :
اما در مجموع کتاب مقدس تصویر خوبی از پطرس ارایه نمیدهد که البته این تصویر پردازی منفی از پطرس، در تقابلی آشکار با مدح حواریون در قرآن و سایر منابع اسلامی قرار دارد و حتی در مواردی با بخشهای دیگر انجیلها نیز در تضاد است.شاید بتوان ریشه‌ی این تصویر پردازی منفی را در مخالفت پولس با جناب پطرس ارزیابی نمود.پطرس جایگاهی برجسته را در میان حواریون داشت و پولس پس از گرویدن به مسیحیت، به مخالفت با پطرس و حتی متهم نمودن وی پرداخت چنانکه این نکته در خود عهد جدید نیز آمده است. (غلاطیان 2: 11 و 13)
بنابراین بعید نیست که انجیلها که از نظر تاریخی، پس از رسالت پولس و سالها پس از شهادت پطرس نگاشته شده اند، این داستانها را تحت تأثیر تفکرات و نوشته‏های پولس و پیروان وی ذکر نموده باشند.
آثار پولس: با توجه به مطالبی که بیان شد بی‌تردید پطرس بزرگترین حواری مسیح بوده است اما بسی مایه‏ی تعجب است که در عهد جدید تنها دو رساله به وی منسوب است. این در حالی است که سیزده رساله از مجموعه کتابهای عهد جدید به پولس نسبت داده می‌شود که به اقرار خودش و شهادت تاریخ 10 سال پس از به صلیب کشیده شدن عیسی (ع) به او ایمان آورده و هرگز شاگردی عیسی(ع) و هیچیک از حواریون را نکرده است !
صرف نظر از این دو رساله، کتابهای دیگری نیز به وی منسوب است که کلیسا، آنها را در عهد جدید قرار نداده و آنها را به رسمیت نمی‏شناسد. این کتابها عبارتند از انجیل پطرس، اعمال پطرس و سه کتاب مکاشفه‏. در میان این کتابها، یکی از کتابهای مکاشفه دارای اهمیت الهیاتی خاصی است. اهمیت این کتاب از آن روست که در آن کشته شدن مسیح توسط یهودیان انکار شده است
پولس کیست؟
پولس چند سال پس از میلاد مسیح در خارج از سرزمین فلسطین، در شهر طرسوس در خانواده‌ای یهودی متولد شد.(ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 680)
به گفته‌ی خودش: «روز هشتم مختون شده و از قبیله‌ی اسرائیل از سبط بنیامین، عبرانیی از عبرانیان»( فیلیپیان 5:3) و از گروه فریسیان به حساب می‌آمد. نام اصلی او قبل از گرویدن به مسیحیت شائول بوده است. اما پس از گرایش به مسیحیت نام پولُس را برگزید. که ترجمه‌ی یونانی واژه‌ی شائول و به معنای کوچک است. (حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 124 )
پدرش در عین یهودی بودن توانسته بود با پول و ثروتی که داشت تابعیت روم را کسب کند. این امتیاز، کمک بزرگی به پولس کرد تا بعدها به عنوان یک رومی در بسیاری از موارد از آزار و اذیت مخالفان مسیحیت در امان بماند. در جوانی چند سالی در بیت المقدس سکنی گزید و به تحصیل کتاب مقدس و فراگیری اعتقادات یهودی در نزد غمالاییل، که برجسته‌ترین عالم یهودی بود، پرداخت. بدین ترتیب در شهر طرسوس از فرهنگ یونانی بهره برد و در بیت المقدس فرهنگ یهودی را کسب کرد و از این دو فرهنگ در شکل دادن به عقاید خود بسیار استفاده کرد.( محمد ایلخانی، پولوس، ارغنون، شماره 5 – 6، ص 393) چون عادت یهودیان بود که هر کس با صناعتی آشنایی داشته باشد وی پیشه‌ی خیمه دوزی را اختیار کرد و تا حدی احتیاجات خود را از این راه به دست می‌آورد.
اولین بار کتاب مقدس نام وی را در داستان شهادت استیفان که برگزیده‌ی حواریون بود، مطرح کرده است. پولس در زمره‌ی مخالفان وی و دست اندر کار شکنجه‌ی او بود.( اعمال 57:7) پس از شهادت استیفان، پولس با اخذ فرمانی از مجمع یهودیان اورشلیم، برای دستگیری و آزار نو ایمانان مسیحی و دستگیری آنان برای محاکمه در اورشلیم، به سمت دمشق حرکت کرد. در اثنای همین سفر بود که به گفته خودش ناگاه رؤیایی عجیب مسیر زندگی‌‌اش را دگرگون کرد. مسیح (ع) بر او ظاهر شد و او را نکوهش کرد که چرا مسیحیان را آزار می‌دهی؟ پولس در همان لحظه به مسیح (ع) ایمان آورد و انقلابی در شخصیت وی پدیدار شد و از مسیح (ع) مأموریت یافت که حامی دین جدیدباشد.
پولس پس از مسیحی شدن اشتیاقی به دیدن حواریون مسیح نداشت و اولین ملاقات وی با حواریون سه سال پس از ادعای مکاشفه‌اش بود. زیرا اورشلیم شهری بود که وی در آن مسیحیان را شکنجه می‌کرد.، بنابراین با تاخیر وارد آنجا شد و پس از آن هم بشارت مردم اورشلیم را بر عهده نگرفت. او خود می‌گوید:
«و به اورشلیم هم نزد آنانی که قبل از من رسول بودند نرفتم بلکه به عرب شدم و باز به دمشق مراجعت کردم. پس بعد از سه سال برای ملاقات پطرس به اورشلیم رفتم و پانزده روز با وی بسر بردم اما از سایر رسولان جز یعقوب برادر خداوند را ندیدم» (غلاطیان 1 :17 ـ19)
پولس پس از این مسافرت سه ساله که مى‏گوید به عربستان بوده است، به مدت هشت سال از صحنه تاریخ پنهان مى‏ماند و در زادگاهش به تامل در الهیاتى مى‏پردازد که متاثر از تفکر یونانى است. ویل دورانت که پدر تاریخ غرب لقب گرفته در این زمینه می‌گوید: پولس در آنجا دوباره تحت تأثیر الهیات رستگاری راز وارانه‌ای قرار گرفت که در میان یونانیان رواج داشت. (دورانت،ویل ؛ تاریخ تمدن ج 3،حمید عنایت، ص 682)
وی سپس به انطاکیه روی آورد. به گفته‌ی برخی منابع تاریخی، پولس سه مسافرت تبلیغی عمده از شهر انطاکیه به نقاط مختلف کرده است که در نهایت در سفر سوم پس از طی شهرهای مختلف بالاخره به فلسطین رفت.
فعالیتهای تبلیغی پولس:
جان ناس در کتاب تاریخ جامع ادیان می‌نویسد: « پولس حواری(پولس، هیچگاه در زمره‌ی حواریان نبود اما به دلیل اهمیت نقش تبلیغی وی در توسعه‌ی دیانت مسیحی، به عنوان رسول مفتخر شده است) را غالباً دومین مؤسس مسیحیت لقب داده اند. مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرد و فرقه‌ی طرفداران اصول و شرایع یهود را مغلوب ساخت، ولی اهمیت او بیشتر از این جهت است که وی اصول لاهوتی و مبادی الوهی خاصی به وجود آورد که سبب شد نصرانیت عالمگیر شود. از این جهت، پولس بزرگترین خدمت را در تحول غربی انجام داده است.»
از کلمات پولس معلوم می‌شود که مجرد می‌زیسته است. در توجیه این امر به زنان و مجردان گفته است:
« لکن به مجردین و بیوه زنان می‌گویم که ایشان را نیکو است که مثل من بمانند لکن اگر پرهیز ندارند نکاح بکنند زیرا که نکاح از آتش هوس بهتر است.»( اول قرنتیان 6:7)
سفرهای تبلیغی پر مشقّت، رویا رویی با مخالفان و استقامت بر نظرات خود، از او چهره‌ای صبور تصویر کرده است. عباراتی از کتاب مقدس اشاره می‌کند که پولس در ضمن موعظه اجرت می‌گرفت و صدقات کلیسا‌ها را نیز جمع آوری می‌کرد.( دوم قرنتیان 7:11) در رساله‌ی اول قرنتیان نیز چنین نوشته: « آیا اختیار خوردن و آشامیدن نداریم ... یا من و برنابا به تنهایی مختار نیستیم که کار نکنیم؟ کیست که هرگز از خرجی(کیسه) خود جنگ کند؟ یا کیست که تاکستانی غرس نموده از میوه‌‌اش نخورد یا کیست که گله‌ای بچراند و از شیر گله ننوشد.»( اول قرنتیان 4:9 )
از تعالیم پولس بوی سازش با حاکمان به مشام می‌رسید. او پادشاهان را نمایندگان خداوند بر روی زمین می‌دانست و معتقد بود که سلسله مراتب را خداوند ترتیب داده و هر کس که با صاحبان قدرت مقابله کند با تقدیر خداوند مقابله کرده است. حاکم، خادم خداست که شمشیر را بیهوده برنمی دارد، پس باید مطیع حاکمان بود.( رومیان 1:13؛ تیطس 1:3)
به این ترتیب، پولس توانست طبقه‌ی فرهیخته و سرشناس امپراتوری را که از موقعیت اقتصادی رضایت بخشی برخوردار بودند جذب کند و با استفاده از منابع مالی آنان بینوایان را به آیین جدید دعوت کند. پشتوانه‌ی مالی پولس توانست در میان یهودیان فلسطین و سرزمین‌های مجاور نیز پایگاهی مطمئن از هواداران به وجود آورد.(20)
او صریحاً اعلام کرد که عمل ختان ـ که در آن موقع از جمله حادثترین مسئله‌ی تاریخ مسیحیت بود ـ وجوبی ندارد و همچنین رعایت حلال و حرام در طعام و شراب ضروری نیست و افراد بشر را به نجس و طاهر نباید تقسیم کرد ؛ درحالیکه کلیسا ومسیحیان اورشلیم که زادگاه و زیست گاه حضرت عیسی (ع) بود وحواریونی چون پطرس و یعقوب و یوحنا در آنجا زندگی می‌کردند معتقد بودند، باید به ظواهر شریعت موسی پایبند بود و ختنه واجب است، . پس از آنکه پولس برعدم وجوب ختنه اصرار فراوان نمود، پطرس و یعقوب حواری تنها اجازه دادند، او در میان اقوام غیریهودی عدم وجوب ختنه را برای جذب شان به مسیحیت تبلیغ کند.
جان ناس می‌نویسد: بر سر این قضایا فرقه متعصبان و پایبندان به شریعت موسی درکلیسای اورشلیم با پولس، اختلاف پیداکردند. وی در آن شهر باپطرس و یوحنا و یعقوب حواری مشاجره کرد و آنها به حمایت و تأیید عقاید او برخاستند، مشروط بر اینکه دایره تبلیغ وی محدود به امم غیر مختون باشد و دیگر رسولان به نشر دعوت از قوم مختون (یهود) بپردازند. این توافق که در اورشلیم به عمل آمد در واقع برای پولس حواری، موفقیتی بزرگ بود، زیرا بدین وسیله کلیسا تصویب می‌کرد که از آن پس رعایت شریعت وآیین یهود برای پیروان عیسی واجب نیست. (تاریخ جامع ادیان، ص۶۱۶(.
و از آنجا که پولس تمام همتش این بود که برای آیین مسیح به هر قیمتی پیروان بیشتری پیدا کند، لذا برای جذب رومیان عقاید و احکام مسیح را تغییر می‌داد. وی در این راستا همچون رومیان برای خدا پدر و فرزند درست کرد و معتقد به سه خدایی شد. لکن بجای خدایان آنها یعنی «أوزیرُس» و پدر و فرزندش، عیسی را گذاشت که خدای فرزند و بود و خدای آسمان که خدای پدر است و سومی آن روح القدُس است. پولس همچنین برای جذب مردم روم که به شراب معتاد بودند و در دین بت پرستی هیچ قید و بندی نداشتند بود که، اعلام کرد در مسیحیت هیچ حرامی وجود ندارد و همه چیز حلال است و صراحتا اعلام نمود که نباید به شریعت پایبند بود.( نامه پولس به غلاطیان , باب 3، آیات 23-25)
همانطوریکه متذکر شدیم برای پولس اولین اصل، جذب هرچه بیشتر مردم به دین جدید بود. این مسأله برای وی تا آنجا اهمیت داشت که بر وفق اعتقادات هر قوم و گروهی، چهره مسیح را تغییر می‌داد تا در میان آنان نفوذ کند و آن‌ها را تشویق کند دین مسیح را بپذیرند. از طرفی برای قوم یهود که منتظر یک منجی است، عیسی مسیح را به عنوان منجی مطرح می‌کرد و از سوی دیگر در میان رومیان که تحت تأثیر افکار مکتب" ارفئوسی" و معتقد به چیزهای اسرار آمیز بودند، حضرت عیسی (ع) را بگونه‌ای اسرار آمیز تفسیر و تأویل می‌کرد تا با معتقدات آنها سازگاری داشته و برای ذایقه شان خوشایند باشد.
جان ناس در این زمینه می‌گوید:از آنجا که پولس نزد امم غیریهودی به دعوت مبعوث بود، نزد آنان فکر مسیحیت و بعثت و رجعت او بکلی بیگانه بود. از این رو پولس از راه دیگر که متناسب با فکر و اندیشه‌ی آن اقوام بود وارد شد و قضیه نجات و رستگاری خود را از ذنوب و مرگ دنیوی که از صفات خاصه عیسی بود مطرح کرد و گفت: حیات ابدی برای فرد وقتی حاصل می‌شود که خود را باعیسی روحا متصل سازد. و مسأله مرگ و بعثت بعد از مرگ و رجعت عیسی را به نحوی تفسیر کرد و اظهار داشت: عیسی مسیح موجودی است آسمانی که طبیعت و ذات الوهی دارد ولی خود تنازل فرموده صورت و پیکر انسانی را قبول کرده واز آسمان به زمین فرود آمده است . پس برای اینکه مبدأ اسرار آمیز خود را شرح و تفسیر کند قایل به ازلیت وجود عیسی و تنزیه او از عالم صفات گردید. با این اندیشه و تعلیم بزرگ پولس توانست بکلی امتهای غیریهودی را معتقد و متمایل به خود سازد زیرا این ملل مختلف همه تحت نفوذ مذاهب اسرار باستانی بودند.(تاریخ جامع ادیان ؛ جان بی ناس, ص 617)
چنانکه بیان شد مهم‌ترین بدعتی که پولس در آیین مسیحیت برجا نهاد و مبنایی برای تثلیث گردید , آن بود که وی حضرت عیسی(ع) را پسر خدا دانست و بدنبال آن از خدای پدر و خدای پسر یاد کرد. این بدعت او باعث گردید که بعد‌ها با اضافه شدن " روح القدس" عقیده سه خدایی یا "تثلیث" شکل بگیرد. وی در نامه‌‌اش به مسیحیان روم می‌نویسد: " این مژده در باره فرزند خدا یعنی خداوند ما عیسی مسیح است که بصورت نوزادی در خاندان داود پیغمبر به دنیا آمد. ولی بعد از اینکه مرد دوباره زنده شد، نشان داد که فرزند نیرومند خدا و دارای ذات پاک خدا است . (نامه پولس به رومیان، باب 1، آیه 3 ) و در نامه‌اش به مسیحیان غلاطیه می‌گوید: " از خدای پدر و خداوند ما عیسی مسیح می‌خواهم که شما را مورد لطف و رحمت خود قرار دهند ".(نامه پولس به مسیحیان غلاطیه، باب 1، آیه 1)
بدعت دیگر پولس آن بود که مرگ عیسی (ع) را کفاره گناهان بشر دانست. به همین جهت حضرت عیسی(ع) نزد مسیحیان " فادی" لقب گرفته است. وی به مسیحیان غلاطیه نوشت: "عیسی مسیح به خواست خدا جان خود را فدا کرد تا گناهان ما بخشیده شود و از این دنیای آلوده به گناهی که در آن زندگی می‌کنیم نجات یابیم " این فکر که حضرت مسیح فدای گناهان بشریت شده یک فکری بود که از جامعه یونانی و رومی گرفته بود. زیرا برخی از مذاهب شرک‌آلود در یونان و روم به خدایانی معتقد بودند که عنوان فادی داشتند و برای دیگران جان خود را از دست داده بودند اینها همه در حالی استکه حواریون عیسی و در راس آنها پطرس در همه این موارد با پولس مخالف بودند و تاریخ نگاران دامنه اختلاف بین پولس و پطرس را به قدری عمیق می‌دانند که بیان کرده‌اند چندین سال پس از مرگ پطرس، کلیسای روم در سال 95 میلادی مجبور به مداخله برای پایان دادن به اختلافات جناح طرفدار پولس و طرفداران پطرس شد.( محمد رضا زیبائی نژاد، مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 91 –99 )
پولس که حضرت عیسی(ع) را درک نکرده بود و نزد هیچیک از حواریون وی هم شاگردی نکرده بود تا مسیحیت را از آنان بیاموزد، برای آنکه تعلیماتش زیرسئوال قرار نگیرد که تو این تعلیمات را از کجا آورده ای، ادعا می‌کرد با ملکوت خدا در تماس است و خداوند با او حرف می‌زند. پولس در نامه‌ای به مسیحیان قٌرَنتی می‌نویسد: " چهارده سال پیش مرا به آسمان‌ها بردند. از من نپرسید که بدنم به آنجا رفت یا روحم چون خود هم نمی‌دانم فقط خدا می‌داند. ولی بهرحال خود را در بهشت دیدم. در آنجا چیزهایی شنیدم که آدم حیرت می‌‌کند؛ نه می‌شود آن‌ها را تعریف کرد و نه میشود در کلمات گنجاند. تازه اجازه هم ندارم که به کسی چیزی بگویم. (نامه پولس به قرنتیان، باب 12، آیات 2-4)
چرا بدعتهای پولس ماندگار گردید؟
اما سؤال مهم و اساسى این است که اگر پولس در حدود سال ۴۰ میلادى، یعنى حدود ده سال پس از حیات زمینى عیسى به مسیحیت گروید، و در این مدت رهبرى مسیحیان برعهده پطرس بود، او چگونه توانست براى خود جایى باز کند و حتى با پطرس مخالفت کند؟
پاسخ این سؤال این است که او مقام پطرس و مسئولیتى که عیسى به او داده بود را نفى نکرد، بلکه مسئولیت او را محدود کرد. او مدعى شد که مسئولیتى که عیسى به پطرس داده، بشارت به یهودیان است، اما همان عیسى در راه دمشق بشارت غیر یهودیان را به من سپرده است.
پولس با این ادعا در حقیقت مقام جانشینی مسیح را بین خود و پطرس تقسیم می‌کند و مأموریتی را که عیسی (ع) بر عهده پطرس گذاشته بود، «تبلیغ برای یهودیان» می‌داند. این ادعا در حالی است که بنا بر نوشته کتاب اعمال رسولان، پطرس تبیلغ در میان غیر یهودیان را از قبل،آغاز و حواریون نیز کار او را تأیید کرده بودند. پطرس خودش نیز این واقعیت را اعلام کرده است: «ای برادران، شما می‌دانید که مدت‌ها پیش خدا مرا از میان شما برگزید تا غیر یهودیان مژده نجات را از زبان من بشنوند و ایمان آورند. خدا که از قلب‌ها آگاه است این کار را با عطای روح القدس به آنان به همان طریقی که به خود ما عطا فرمود، تأیید کرد. و هیچ تبعیضی بین ما و آنان قائل نشد بلکه قلب آنان را با ایمان پاک ساخت.
بنابراین پطرس محدودیتی برای مأموریت خویش قائل نبود، حتی ظاهر سخن او این است که «خدا او را برای تبلیغ غیر یهودیان برانگیخته است و فرقی میان یهودی و دیگران نیست». به هر حال از مطالب عهد جدید بر می‌آید که در دهه‌های پس از صعود حضرت عیسی، نزاع سختی بین حواریان و در رأس آنها پطرس و پولس در جریان بوده
بسیارى از رساله‌هاى پولس به رد معلمان و رهبرانى درکلیساى اولیه اختصاص دارد که او با آنها در مسائل زیربنایى اختلاف داشت. لذا بین پطرس، که عیسى را قبل از مصلوب شدن شناخته بود و پولس، که تأکید مى کرد که هرگز عیسى را در جسم ندیده، بلکه او را تنها پس از قیام از مردگان دیده است، نزاع تندى درگرفت. این نزاع تلخ بر این متمرکز بود که آیا امتهایى که به پیام بشارت [=انجیل] لبیک گفته اند، در واقع لازم است که قبل از این که عضو کلیسا گردند، یهودى بشوند؟ براى مثال آیا لازم است ختنه شوند یا احکام خوردنیهاى یهود را رعایت کنند؟ پطرس در ابتدا دلیل مى آورد که آنها باید چنین کنند، اما پولس مؤکدا آن را نفى مى کرد. پولس مدعى بود که خدا قوم برگزیده نخستین خود را رها نکرده است، بلکه در عیسى مسیح پیمان اصلى تحول یافته تا شامل کسانى شود که قبلا پذیرفته نشده بودند. خدا «کار جدیدى» انجام داده بود و مى بایست به خارجیها براى ورود به خانواده خدا خوش آمد گفته مى شد. این نزاع آزار دهنده بود، اما سرانجام در شوراى کلیسا (که شرح آن در کتاب اعمال رسولان آمده) که در اورشلیم تشکیل شد و حکم به حق بودن پولس داد، حل شد. امتها بدون اینکه ابتدا به کیش یهودى درآیند مى توانستند مسیحى شوند. این حکم مهمى بود، شاید مؤثرترین حکمى که یک شوراى کلیسایى تاکنون صادر کرده است. این به این معنا بود که دروازه جنبش مسیحى بر روى هر کس که بخواهد پیام انجیل را تصدیق کند و بخشى ازجامعه جدید گردد، کاملا باز است. هزاران نفر به آن جنبش هجوم آوردند و این تحول مهمى را به همراه داشت. در ابتدا همه مسیحیان یهودى الاصل بودند، ولى در این زمان به ندرت یکى از نوآیینان یهودى بود. مسیحیت در قرن تأسیس خود به جنبشى با اکثریت امتها و اقلیت کوچکى از یهودى ـ مسیحیان، تبدیل شده بود
بدین ترتیب مأموریت پطرس محدود به یهودیان شد و پولس نه تنها مقامى مساوى با او یافت، بلکه از آنجا که حوزه مأموریت او غیر یهودیان بود و سراسر امپراطورى را در برمى‏گرفت، به زودى تعداد پیروان او بسیار بیشتر از پیروان پطرس گردیدند.
اما تعالیم او چنانکه قبلا هم ذکر شد از دو جهت با تعالیم دیگر حواریان، و در رأس آنان پطرس، متفاوت بود: نخست اینکه عقایدى که او ترویج مى‏کرد با عقاید یهودى سازگارى نداشت، و دوم اینکه او پایبندى به شریعت موسوى را لازم نمى‏دانست. به گفته برخی مورخان مسیحى، او به اندازه‏اى مسیحیت را تغییر داده که باید او را مؤسس دوم این دین به شمار آورد. (آشنایی با مسیحیت، عبد الرحیم سلیمانی اردستانی)
فهرست منابع:
کتابها:
1- کتاب مقدس
2-‌هاکس، جیمز؛ قاموس کتاب مقدس، انتشارات اساطیر، 1383 ه‏ش، چاپ دوم، ص 220
3- دورانت،ویل ؛ تاریخ تمدن ج 3،حمید عنایت و ...، تهران،سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371، ص 682
4- ناس،جان بی؛تاریخ جامع ادیان،اصغر حکمت،تهران،انتشارات علمی فرهنگی،چاپ13
5- آشنایی با مسیحیت، عبد الرحیم سلیمانی اردستانی
6- محمد رضا زیبائی نژاد، مسیحیت شناسی مقایسه ای
7- زیبایی نژاد، محمدرضا، در آمدی برتاریخ و کلام مسیحیت، نشر معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، قم، دوم، ۱۳۷۶ش
8- حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ
مقالات
9- محمد ایلخانی، پولوس، ارغنون، شماره 5 – 6،
10- احمدی، محمد صادق، پولس و بدعت‌ها،پایگاه اطلاع رسانی دانشکده باقر العلوم(ع)
11- توحیدی، محمد ضیاء، پطرس
12- احمدی، محمد صادق پولس و بدعت‌ها
13- توحیدی، محمد، تحریف آیین مسیح در گذر تاریخ
14- احسانی،سید محمد،مسیحیت دین الهی یا آیین پولس، پایگاه دینی سیاسی و اجتماعی آریانا
15- مقاله پطرس و پولس رسول،از وبلاگ «کلیسای ارتودکس فارسی زبان

 

 

غلاطیان ۲

مخالفت با پطرس
11 امّا چون پطرس به انطاکیه آمد، او را روبرو مخالفت نمودم زیرا که مستوجب ملامت بود،
12 چونکه قبل از آمدنِ بعضی از جانب یعقوب، با امّت‌ها غذا می‌خورد؛ ولی چون آمدند، از آنانی که اهل ختنه بودند ترسیده، باز ایستاد و خویشتن را جدا ساخت.
13 و سایر یهودیان هم با وی نفاق کردند، به‌حدّی که برنابا نیز در نفاق ایشان گرفتار شد.


مقالات
سیاست
رسانه‎های دیجیتال
علوم انسانی
مدیریت
روش تحقیق‌وتحلیل
متفرقه
درباره فدک
مدیریت
مجله مدیریت معاصر
آیات مدیریتی
عکس نوشته‌ها
عکس نوشته
بانک پژوهشگران مدیریتی
عناوین مقالات مدیریتی
منابع درسی (حوزه و دانشگاه)
مطالعات
رصدخانه شخصیت‌ها
رصدخانه - فرهنگی
رصدخانه - دانشگاهی
رصدخانه - رسانه
رصدخانه- رویدادهای علمی
زبان
لغت نامه
تست زبان روسی
ضرب المثل روسی
ضرب المثل انگلیسی
جملات چهار زبانه
logo-samandehi
درباره ما | ارتباط با ما | سیاست حفظ حریم خصوصی | مقررات | خط مشی کوکی‌ها |
نسخه پیش آلفا 2000-2022 CMS Fadak. ||| Version : 5.2 ||| By: Fadak Solutions نسخه قدیم